انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 84 از 112:  « پیشین  1  ...  83  84  85  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
من و عشقم و هووم
تازه از مطبم برگشته بودم.گرمای هوا کلافم کرده بود.سعید خونه بود در رو باز کردم رفتم تو خونه.سعید رو مبل لم داده بود و تی وی نگاه میکرد
- سلام عزیزم خوبی؟؟ خسته نباشی
در حالی که بهش لبخند میزدم
- سلام ممنون
دستاشو باز کرد که برم تو بغلش گفتم بذار لباسامو عوض کنم و یه دوش بگیرم بعد
- باشه گوگولی
رفتم تو اتاق دم حموم داشتم لباسامو در میوردم که برم حموم نفسای سعید رو دم کونم حس کردم.
-اوممممممممم چه بوی خوبی میده
منم کونمو بیشتر گرفتم سمتش و کمرمو قوس دادم و اروم کونمو قر میدادم سعید بلند شد و صورتمو بوسید گفت برو عزیزم
وقتی ازحموم اومدم بیرون یه تاپ دامن مشکی قرمز پوشیدم که بالباس زیرم ست باشه
یه ارایش نسبتا غلیظم کردم و موهامو هم دورم باز گذاشتم تو ایینه خودمو نگاه کردم.رنگ مشکی لباسم با سفیدی پوست بدنم تضاد قشنگی رو درست کرده بود. . 50 کیلو بودم و قدم تقریبا 160 .قشنگیه لبام با رژ قرمز بیشتر شده بود.یه بوس تو ایینه برای خودم فرستادم و صندلای مشکیمم پام کردم و رفتم بیرون
سعید با لبخند سر تا پامو برنداز کرد و منم خرامان خرامان رفتم پیشش نشستم و با ناز یه پامو روی اون یکی انداختمو دستمو اروم روی رون پام میکشیدم و لبخند به سعید نگاه میکردم
سعید اومد کنارم سرمو در اغوشش گرفت با شنیدن صدای قلبش ارامشی عجیب توی دلم سرازیر شد دستشو روی کمرم حرکت میداد کم کم داشت چشمام گرم میشد که سرمو بالا اورد و اروم لبامو بوسید و شروع کردن به خوردن لبام منم همراهمیش میکردم و دستمو توی موهاش حرکت میدادم بعد سرمو گذاشت روشونش
- مهدیه ؟
- جون دلم؟
یهو برگشت طرفم و گفت
- یادته چند سال پیش به من یه قول دادی؟؟
چشمامو ریز کردم و گفتم چه قولی ؟
-سرشو انداخت پایین و گفت
-این که برام زن بگیری . یهو دلم ریخت.راستش یکم نگران بودم و لی من به خاطر سعیدم هرکاری میکردم
- اره عزیزم یادمه.اتفاقا چند نفرم سراغ دارم
سعید چشماش برقی زد.برقی که دلمو سوزوند
گفتم
- دو روز دیگه همشونو دعوت میکنم هر کدومو خواستی بگو
سعید منو بلند کرد و چند دور دور خودش چرخوند گفت
- عاشقتممممممم مهدیه
و اون شب یکی از بهترین شبای زندگیم شد.....

..............

2 روز به سرعت گذشت...
من یه لباس بلند پوشیده بودم با صندلای پاشنه بلند موهامم به یه حالت قشنگی درست کردم و با یه ارایش رنگ لباسم
تو ایینه نگاهی به خودم کردم.خوب شده بودم.انگار دلم میخواست من از همشون بهتر باشم !
خلاصه اونا اومدنو سعید هم نگاشون میکرد منم مشغول پذیرایی بودم
دو ساعت نشستن و بالاخره رفتن
تا رفتن فوری از سعید پرسیدم
- خب؟؟؟؟
- چی خب ؟
- کدوموشو میخوای؟
- همشونو! من چشمام گرد شد و
سعید بلند خندید و گفت نه عزیزم شوخی میکنم
- یکیشون بود قدش بلند بود و کونش تقریبا بزرگ بود با پوست شکلاتی؟
یکم فکر کردم و گفتم مریمو میگی ؟؟
- اسمشو نمیدونم
- همون که صورت گردی داشت و....
- اره اره
- باشه عزیزم بهش میگم رو پام بلند شدم و صورتشو بوس کردم و رفتم لباسامو عوض کنم
فرداش زنگ زدم به مریم و گفتم اونم قبول کرد و گفت از خداشه !
مریم دختر خوب و مهربون و با تجربه ای بود
عصر همون روز مریم اومد و من طبق معمول تیپ زدم
مریمم حسابی تیپ زده بود یه شلوار لیه تنگ که حسابی کون قشنگشو نشون میداد با یه تیشرت تنگ و چسبون که سینه های بزرگشو نشون میداد کلا 2 برابر من هیکل داشت نه این که چاق باشه ها خیلیم خوش هیکل بود من که برای شوهرم زنای زشت و بدهیکل انتخاب نمیکنم !!
پیش خودم فکر کردم من اگه حرف بزنم این منو میزنه زیر بغلش !!
از فکر خودم خندم گرفت و به مریم تعارف کردم که بشینه
داشتم با مریم حرف میزدم که سعید هم اومد
مریم با یه لبخند خاص سرتا پاشو برانداز کرد سعید هم همینطور.
با هم دست دادن و نشستن.
بعد از زدن حرفای معمولی حرف به بحث اصلی کشیده شد
سعید برای مریم توضیح داد که هدفش از این ازدواج موقت چیه
برخلاف تصورم که فکر میکردم مریم بهش بر بخوره مریم خیلی هم خوشحال شد و راضی به نظر میرسید
سعید – مهدیه جان ؟؟؟کجایی؟؟
لبخندی زدم و گفتم
- همین جا خب ؟
- خب به جمالت.قرار شد اگه شما لطف کنی خودت امشب صیغه محرمیت رو بخونی و فردا مریم با وسایلش بیاد پیش ما
- باشه میخونم
بلند شدم مریمو بوسیدم و رفتم تو اتاق تا یکم تنها باشن
رو تخت نشسته بودم که سعید اومد تو
-چرا تنهاش گذاشتی؟؟؟
-مهم نیست مهدیه میگم اگه ناراحتی من بفرستمش بره
- نه عزیزم ناراحت نیستم.مریم زن خوبیه
رو پا بلند شدم بوسش کردم و رفتم بیرون
همون شب صیغه محرمیت رو براشون خوندم و خودمم دستاشونو گذاشتم تو دست هم و هردوشونو بوسیدم وتنهاشون گذاشتم
دلم گرفته بود نمیدونم چرا....
ساعتی بعد مریم رفت.و سعید از من خیلی تشکر کرد
فردا صبح مریم اومد.تا شب سه تایی باهم خوش بودیم
هوو داشتنم عالمی داشت !
شب شد...
بعد از شام و شستن ظرفا با گفتن شب بخیر به اتاق رفتم
در و پشت سر خودم بستم و روتخت خوابیدم
بعد از ساعاتی صدای اه و ناله مریم بلند شده بود و من خندم گرفته بود !!
خیلی حشری شده بودم و به هیچ صورتی خوابم نمیبرد
هندزفری گذاشتم تو گوشم ولی نه خوابم نمیبرد
رفتم یکم اب خوردم برگشتم تو اتاقم
نخیر خوابم نمیبرد...
تنم داغ داغ شده بود نفسام تند شده بود
به شدت به موقعیت مریم غبطه خوردم
یاد سعید افتادم
اون موقع ها که هنوز ازدواج نکرده بودیم میگفت هر وقت حشری شدی خیاری بادمجونی بکن تو کونت !
ساعت 3 بود
رفتم سریخچال خیار رو برداشتم و بعدش یه لیوان اب ریختم پشتم به در اشپزخونه بود یهو صدای سعید اومد
-چیکار میکنی اینجا ؟؟؟
من که ترسیده بودم لیوان از دستم افتادم و با صدای بدی شکست
-چرا اینجوری میکنی؟؟ترسیدم.اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟؟
چشمم با خیار سالادی روی میز افتاد نفسم تو سینه حبس شد
نه نباید سعید میفهمید و گرنه ابروم بر باد میرفت !
سریع تغییر مکان دادم جوری که پشتم به میز باشه
به سعید گفتم
- بیا برو خودم اینجا رو جمع میکنم
- باشه
داشت از اشپز خونه میرفت بیرون که یهو برگشت
-مهدیه ؟؟؟
من که مطمئن بودم رنگم مثل گچ شده گفتم
-هااان ؟؟
اون خیاره چیه پشتت؟
ای واااااااااااای!!
- هااان ؟؟هی چی ! خراب شده بود میخواستم بندازمش دور
- واقعا ؟
- اوهوم
- سعید اومد جلوم وایساد
- خیاره که سالمه ؟؟؟
من فقط نگاش کردم حرفی نداشتم بزنم
سعید یهو دست کرد تو شورتم دید کوسم خیس خیسه
من سرمو انداختم پایین
سریع دویدم تو اتاق
سعید اومد تو اتاق
گفت
- اومدم دنبالت تو هم بیای پیش ما
- نه نه نمیام برو
- بیخود میکنی ! پاشو بیا
رفتم تو اتاق مریم لخت لخت بود
مریم تا منو دید عین مادری که بچشو بغل میکنه بغلم کرد
لبای مریم خیلی خوشگل بودن.با اینکه من از لز بدم میومد یه نگاه تو چشماش کردم لبامو اروم گذاشتم رو لباش محکم لبای همدیگرو میخوردیم سعید هم ما رو نگاه میکرد و جلق میزد
مریم لبامو ول کرد اومد سمت سینه هام
حالا دیگه خوابیده بودم روتخت
سینه هامو لخت کرد و شروع کرد به خوردنشون
سعید هم کوسمو میخورد
منم تند اه و ناله میکردم موهای مریمو گرفته بودم تو دستم و فشار میدادم رو سینم
بلند شدم مریمو خوابوندم نشستم کنارش اول لباشو بوس کردم و لبامو میکشیدم رو چونش بعد گردنش و اومدم سمت سینش
اول با سر سینه هاش بازی میکردم سینه هاش بزرگ و گرد و سفت بودن
التماس میکرد مهدیه بخور
سعید هم با کوسش ور میرفت
ناله های مریم منو بیشتر حشری میکرد
تند تند سینه هاشو میخوردم و سعید هم کوسشو
10 دقیقه به همین منوال گذشت
کیر سعید داشت میترکید
مریم بلند شد جلوی سعید براش قر میداد سعید هم کیرشو فشار میداد
مریم واسش قمبل کرد کیر سعیدو ساک زدم براش و گذاشتم دم سوراخ مریم و سعید با یه فشار تمام کیرشو کرد تو کون مریم
ولی مریم انگار عادت داشت به کون دادن کون گشادی بود برای خودش
منم سینه های مریمو میمالیدم
مریم ارضا شد....بیحال افتاد تو بغل من.منم نازش میکردم و بوسش میکردم
نگاهی به سعید کردم داشت با کیرش ور میرفت
به مریم چشمک زدم فهمید منظورم چیه
من کیر سعیدو میخوردم مریم تخماشو
و بعد هی جاهامونو عوض میکردیم
سعید یهو بلند شد کونامونو گذاشت بغل دست هم محکم میزد به کونای لختمون
قرمز قرمز شده بود
به نوبت میکرد تو کونامون
کیرش تو کون من بود که ابش اومد نصف ابشم ریخت تو کون مریم
سعید هم چند بار کرد تو کوس مریم
مریم اومد پیش من از پشت بغلم کرد و سینه هامو میمالید یه لحظه کیر سعید تو کوسم حس کردم
سعید تند تند میکرد تو کوسم و من صدای ناله هام خونه رو برداشته بود
تا اینکه منم ارضا شدم سعید میخواست اب کوسمو بخوره که مریم نذاشت
خودش همه اب کوسمو خورد
اون شبم هر ستایی تو بغل هم خوابیدیم
از انتخابم خوشحال بود
مریم خیلی زن خوب و مهربونی بود .عین خواهر میموند برام
بعد از اونم سعید هر وقت از سرکار میومد به نوبت کیرشو ساک میزدیم اونم ترتیب هردومونو میداد
زندگی خوبی داشتیم
تا اینکه من و مریم هم زمان حامله شدیم !
مریم خیلی ناراحت بود ولی من دلداریش دادم که زندگی ماهیچ فرقی نکرده
تو سعید میرین محضر عقد دائم میکنید که واسه این کوچولو هم مشکلی پیش نیاد
مریم با چشمای اشکی نگاه کرد و گفت راست میگی؟؟؟
- معلومه که راست میگم
مریم لبخندی زد و بغلم کرد بعضی وقتا با این که از من بزرگتر بود عین دختر بچه ها میشد
شب وقتی سعید اومد دو تایی نشستیم این ور اون ورش
هر دو با لبخند نگاش میکردیم
سعید گفت – چتونه شما دو تا ؟؟؟؟؟
مریم – هیچی
-چشماتو ببند .دستاتم دراز کن
سعید همین کارو کرد برگه ازمایشامونو گذاشتیم تو دوتا دستش
چون برای منو اول برداشت منو محکم بغل کرد و بوس کرد و بعد روی شکمم بوس کرد
بعد که جواب ازمایش مریمم دید اخماش رفت تو هم گفت یعنی چی ؟؟؟؟
مریم با تته پته گفت به خدا من نمیدونستم....
حرفشو قطع کردم گفتم سعید بیا کارت دارم
به مریمم چشمک زدم که یعنی ناراحت نباشه
تا رفتیم سعید گفت
- مهدیه به خدا من نمیخواستم ....
حرفشو با بوسیدن لباش قطع کردم
گفتم این خواست خدا بوده تو هم نه تو کارش نیار
شما فردا میرین باهم محضر عقد دائم میکنین
- اخه مهدیه نمیشه که
- چرا نمیشه ؟خودم دارم میگم
سعید سرشو تکون داد و بالاخره موافقت کرد گفتم بهش برو پیش مریم از دلش در بیار

9 ماه بعد من و مریم 2 تا دختر خوشگل مامانی به دنیا اوردیم
دختر من رکسانا
دختر مریم اتوسا

مریم خیلی خوشحال بود و همینطور سعید
منم از خوشیه اونا خوشحال بودم

و زندگی همچنان ادامه دارد....نوشته طنین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
زن


 
سکس با خانم بیوه دانشجوی دکترا

این داستان یک واقعیت هستش ماجراسال 88 که من مسئول آموزش یکی ازدانشگاههای تهران بودم یه روزی هنگام ثبت دوره دکتری دفترم نشسته بودم که دیدم یک خانم نسباکوتاه بایک اندام بسیارعالی جلوم سبزشدمن اولش محواندامش شدم که گفت من جهت ثبت نام دوره دکتری اومدم متاسفانه میگویندوقت ثبت نام تمام شده من این خانم رادردفترم نشاندم ودستوردادم که یک چایی برای ایشان بیاورراستی این خانم یک خانم محجبه وباوقاری بودولی اندام بسیارباحالش ازروی چادرمعلوم بود 38 سال داشت من اول خواستم مطمئن بشم ازلحاظ متاهلی ایشان وقتی مدارک رادرخواست کردم پرسیدم مدرک همسرتان چیست که خانم گفت همسرم فوت شده ویک دختردارم که اول راهنمایی است منزلمان هم شمال هستش من یک نفس راحتی کشیدم به ایشان گفتم مدارکتان رابه من بدهیدوشماره همراهتان راهم بدهیدشمابرویدمن خبرتان میکنم خانم باکلی تشکررفت من هم فردای آنروز کارش راپیگیری کردم ودوروزبعدتماس گرفتم وگفتم کارثبت نامتان انجام شدکلی تشکروقدردانی کردوگفت انشاا... بتونم جبران کنم من چندتااس مهربانی ازاین جورچیزاداشتم براش فرستادم اون هم جوب داددفعه بعدش یک اس عاشقانه براش فرستادم جوابی نیومدتافرداکه دیدم اون هم یک اس فرستادمن دیگه کلافه شده بودم اندامش یادم میافتاد کیرم حسابی بلندمیشدومنوحشری میکردچون هاله کونش که معلوم بودبزرگ بوداززیرچادرمعلوم بودمن به سرم زدبه شمال برم وفرداصبح تماس گرفتم وگفتم یک ماموریت برام خورده بیام شمال میخواهم مدارکتان رابیاورم اگراشکالی نداره آدرس بده بیام درخونه بهتون بدم باکلی تعارف بلاخره آدرس دادمن هم بلا فاصله حرکت کردم ویک راست وقتی رسیدم رفتم به اون آدرسی که داده بودبهش اس دادم من شمال هستم اجازه میدیدمزاحم بشم گفت تشریف بیاروریدمنزل خودتان است یک دوری داخل شهرزدم تاکمی هواتاریک بشه رفتم درخونه پروین خانم انگارمنتظربودتازنگ زدم بلافاصله دروبازکردراستی یک جعبه شیرینی تربایک دسته گل هم گرفتم حسابی به خودم رسیده بودم تمام موهای زایدروزده بودم وقتی داخل شدم بایک بولیزصورتی که تمام اندامش معلوم بودویک دامن سفیدبایک جوراب پانمادیگه ازخودم بیخودشده بودم نمتونستم جلوی خودم روبگیرم وقتی رفت وچایی بیاراون کون فلمبش ازدامن زده بودبیرون کیرحسابی راست شده بودبدون اینکه خودم متوجه بشم کیرم ازشلوارلی که پوشیده بودم معلوم بودپرسیدم دخترخانومتون کجاس گفت رفته خونه مادربزرگش فردامیادمن دیگه طاقت نمی آوردم داشتم ازحال میرفتم پرسیدم ببخشیداینجاهتل خوب کجاهستش گفت هتل برای چی گفتم آخه میخوام امشب روبمونم فرداکارم را انجام بدم گفت داری منوچوبکاری میکنی اینجادوخوابس شمابریدوتواون اتاق راحت باشیدمن باکمی تعارف رفتم داخل اتاق ازلای درز دردیدم پروین خانم زنگ زدبه دخترش وگفت باشه فردابیامن دیگه راحت شدم شام خوردیم ومن رفتم تواتاقم لخت شدم بایک مایوقرمزپوماکه کیرم به زورتوش جامیشدآخه کیرم 19.5 سانته وقطرش 13 یک هودیدم درباشداومدتوببخشیدطبق عادت همیشگی اومدم تونمیدونستم شمااینجاییدرفت اتاقش ودرونبست لای دربازموندساعت 12.5 شب بودآرو وقرارنداشتم به سرم زد برم ازلای درنگاه کنم رفتم ودیدم باغت آبادانگوری چه هیکلی یه لباخواب صورتی پوشبده بوباسوتین مشکی ویک شورت مشکی شیشه ای روسینه هاش خوابیده بودکون قلمبش زده بودبیرون آرورفتم تویک اندام سفیدی داشت یک آن برگشت فهمیدم خودشو زده بخواب سینه هاشوکه دیدم دیگه پاهام سست شداومدم کنارتختش نشستم یواشکی ازرولباس خواب که شورت شیشه ای زیرش بودرودیدم شروع کردم بازبونم آروم آروم لیسیدن که یهودیدم دستشوآوردوسرموفشاردادروکوسش داشتم میمردم چه کوس گوشتی وباحالتی داشت شروع کردم به خوردن سینه هاشوبادستم میمالوندم همچین آخ واوخ میکرد که انگارتا حالاکسی نکرده بودش دستشوبردتوشورتم کیرمودرآوردوشروع کردبه خوردن هی میگفت چوچولموبخورزبونتوبزارروچوچولم برگشت گفت باکونم بازی کن کیرتوبزارلای کونم نمیخوام حالا حالاهابکنی توش حسابی حشریم کن انقدرکوس وکونشوخوردم که یهوازکسش آب زیادی زدبیرون گفت حالاکیرتوبکن توش همین که کیرموکردم توش یک جیغی زدکه گفتم الان همسایه میرزن اینجا هی میگفت سوختم سوختم چه کیریزرگ وکلفتی داری بکن توش وقتی کردم توکوسش یک آهی کشیدکه من تاحالاازاون آه ها نشنیده بودم انقدتلمبه زدم که آبم داشت میامدگفتم آبم داره میادگفت بذاربیاد نترس حامله نمیشم من هم دیگه مهلت ندام فشارآخروآوردم وباآخ اوخ پروین ومن آبم رفت توکوسش رفتم خمومیه دوش گرفتم رفتم اتاقم نیمه های شب بودخوابم برده بودیهواحساس کردم یکی داره باکیرم ورمیردیدم کیرموکرده تودهنش داره ساک میزنه دوباره کیرم راست شدگفت ایندفعه بایدبکنی توکونم جان چه کونی داشت هنوزم توکفشم پمادنرم کننده آوردبه کیرم مالیدوگفت حالاتوبمال منم پمتدروباانگشتم به کونش مالیدم انگشتموهی میکردم توش درمیاوردم بعدش دوانگشتی گفت کیرتوبذارلاش بازیش یده یواش یواش بکن توش منم همون کاروکردم که دیدم کیرم تانه رفته توکونش تامیخورتلمبه زدم دیگه طوری شدگفتش بسه پاره شدم لعنتی درش بیار دارم پاره میشم تاخواستم دربیارم گفت نه بذارباش بکن تاته بره بالاخره بعداز10 دقیقه آب کیرم سرازیرشدرفت توکونش شبوخوابیدیم صبح خواستم یرم عذرخواهی کردم که مزاحم شدم گفت من هم امیدوارم جبران کرده باشم یعدازاون چندباری باهاش سکس داشتم که یه رواومدوگفت ازدواج کرده ودیگه نمیخوادارتباط داشته باشه منهم دیگه مزاحمش نشدم اون هم به زندگیش رسید . امیدوارم این داستان واقعی مورپسندتون قرارگرفته باشه ونظربدید.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
بوزدوم
من تازه با این سایت آشنا شده ام دیدم از اولین سکس مطالبی مینویسند من هم گفتم تا اونمقدار که یادمه برایتان بنویسم البته من سوسن هستم 35سالمه مجردم و اهل اطراف ؟؟؟ و ترک زبان و ظاهرا دیگه بخت ازدواجم بسته است اسم این خاطره را میزارم بوزدوم بوزدوم در زبان ترکی یعنی آخرین قسمت از مهره های پشت انسان البته بوزدوم مثل خیلی از کلمات ترکی معانی دیگری هم دارد در اینجا منظور من همان قسمت آخر مهره هاست چون علت اولین سکس من همان بوزدوم بود

18 سالم بود که با یه موتورسیکلت تصادف کردم و کمرم آسیب دید پزشک و بیمارستان و اینا از مشکلاتم کاست اما همیشه یه درد در اون قسمت آخر مهره هام احساس میکردم گاهی امانم را می برید ولیکن پزشکان چیزی سر در نیاوردند تا اینکه به توصیه یکی از همسایه ها بردیم توی شهر ؟؟؟ به اوستا @@ – اوستا @@ شکسته بند بود و این را از پدرش یاد گرفته بود خودش بالای 80 سالش بود اوستا @@ یه پسر داشت باسم **که در پیش اوستا @@ شکسته بندی یادگرفته بود و چون اوستا @@ دیگر پیر شده بود او مغازه را میچرخاند
مامانم منو برد پیش اونا و هردو نظرشان این شد که بوزدوم من ضربه دیده و راه درمانش استفاده از دارو های گیاهی جهت نرم کردن محل و بعدش استفاده از انگشت اوستا در داخل مقعد مریض جهت جاگذاری اون مهره که ما هم به این عمل تن دادیم 3 جلسه من و مادرم باهم میرفتیم مغازه ولی موقع معاینه من تنها میرفتم پشت پرده معاینه من تو جلسه سوم احساس میکردم که مهره ام جا افتاده و خوب شده ام اما ** تاکید داشت ادامه بدم تا مطمئن بشه که عود نخواهد کردو چون 3 سال دارو و درمان افاده نکرده بود واکنون 21 سالم شده بود و توی یکماه و خرده ای آثار بهبود را میدیدم با اطمینان به تشخیص ** تن دادم جلسه چهارم را تنهائی رفتم و بعد از 10روز جلسه پنجم را باز تنهائی رفتم


جلسه چهارم مامانم گفت دخترم خودت که شناختی مطب رو ضمنا من هم موقع معاینه بیرون می مانم خودت میری تو و خوب هم که شده ای پس خودت برو من هم به کارام برسم جلسه چهارم را تنهائی رفتم و بعد از 10روز جلسه پنجم را باز تنهائی رفتم
این جلسه که رفتم اوستا ** منو معاینه ام کرد و کمی روغن ژل مانند به مقعدم و پشتم مالید و گفت بیرون استراحت کن روغن خوب جذب بشه بعدش بیا بقیه مهره رو بکشم سر جاش فکر کنم شاید آخرین جلسه باشه و کاملا خوب بشی و من این کار رو کردم من توی مغازه حوصله ام سر رفت رفتم بیرون و گشتی توی اطراف زدم و مغازه هارو دیدم و وقتی برگشتم همه مریضا رفته بودند و اوستا ** میخواست مغازه رو ببنده که گفت دختر پس کجا بودی ؟ ماجرا را بهش گفتم و گفت باشه بیا تو ببینم با اینکه کار دارم اما خوب تو واجب تری
من تشکر کردم و رفتم توی مغازه و پشت پرده احساس کردم او درب مغازه رو از پشت قفل کرد اما مطمئن نبودم ولی کمی نگران شدم میخواستم عکس العملی نشون بدم ولی فکر میکردم چی بگم که اوستااومد پشت پرده و قبل از اینکه من تصمیمی بگیرم رفت سراغ در کوچک مغازه و اونرو که به حیاط خونه شون باز میشد بازکردمن نگرانیم رفع شد که خلوت نیست اما نگو خونه شون کسی نبود
حالا من مونده بودم و اوستا ** که بطور معمول هرجلسه معاینه شلوارم رو کشیده بودم پائین و رو به شکم روی تخت خوابیده بودم اوستا با دستش شورتم را هم کشید پائین و بعدش گفت چون روغن میزنم شورتت الوده میشه بزار در بیارمش و برای اینکه شورتم کاملا در بیاد من کمی کمرم را زدم بالا و او دستش را آورد زیرم و قسمت جلوی شورتم را کشید و از پام انداخت بیرون


حالا اوستا انگشت را مثل همیشه با سفیده تخم مرغ خیس نمود و به آرامی به مقعد من وارد نمود
اوستا در جلسات قبل بلافاصله بعد از وارد کردن انگشتش در مقعدم قسمت پشت بدنم و مهره ها رو مالش میداد وجابجا میکرد اما ایندفعه انگشتش را به طرف پائین و طرف واژنم خم نموده بود و اونجارو مالش میداد و من هم فکر میکردم مهره های اون قسمت رو میخواد جابجا کنه خوب مالش قسمت پائین مقعدم که بعدا فهمیدم مسیر رحم من میشود باعث گردید من یه جورائی تحریک شوم اوستا هم مدت کار را زیاد کرده بود و چند بار انگشتش رو از مقعدم در آورد و باز خیسش کرد و دوباره وارد نمود البته موقع وارد کردن انگشتش در مقعدم کمی پائینتر را هم مالش داد دیگه من تحریک شده بودم و نا خود آگاه باسنم را به طرف انگشت و دست او فشار میدادم اوستا بهم گفت ماشاله خوب شده و مشکل خاصی نمونده همین جلسه با کمی حوصله کار رو تمام میکنیم
من هم با خیال اینکه بدلیل اتمام کار معاینه و عملیات طول میکشد و هم بدلیل اینکه بعلت تحریک از اینکارش لذت میبردم عجله ای نداشتم و شاید هم دلم میخواست زیاد طول بکشه
اوستا بهم گفت برو تو دستشوئی روغن که زده ام بشوی بیا این دفعه کار داره تموم میشه
دستشوئی توی حیاط خونه شون نشونم داد گفتم بد نمیشه گفت نه مریضا اینکار رو خیلی میکنند خانواده مون نمیان اونجا اون مخصوص مریضاست


من رفتم خوب خودمو شستم چون تحریک شده بودم چند بار دستم رو لای واژنم کشیدم که این باعث تحریک بیشتر من شد آرزو میکردم انگشت اوستا باعث بشه من ارضا بشم لازمه توضیح بدم که قبلا که خود ارضائی داشتم اینطور ولی با انگشت خودم ارضا میشدم
وقتی برگشتم رفتم روی تخت دراز کشیدم اوستا اومد و گفت گفت بصورت سگی بخواب من این جمله رو قبلا نشنیده بودم پرسیدم یعنی چگونه که دستش رو برد زیر شکمم و منو کشید به طرف خودش و باسنم رو برد بالاتر وگفت اینطور فهمیدم که منظورش چهار دست و پاست من با کمی جابجائی در وضعیت چهار دست و پا خوابیدم حالا مقعدم و واژنم کاملا در دید او قرار داشت اما خوب برای معالجه باید قبول میکردم ضمنا همه میگن دکتر محرمه و از طرفی تحریک شدن من باعث میشد از اینکه او واژ«م را می بیند هم احساس لذت کنم دیگر مریضیم از یادم رفته بود
خوب زیا طولش ندم من که چهار دست و پا خوابیدم اوستا اومد عقبم قرار گرفت و با دو دستش باسنم را گرفت و کمی فشار داد و این هم جزوی از معاینه و مداوا باید باشد؟
من احساس کردم یک چیز خیلی نرمی ایندفعه به سوراخ مقعدم مالیده میشود فکر کردم مقعدم در اثر ورود قبلی انگشت اوستا گشاد شده وانگشتش رو نرم احساس میکنم یا اینکه بعلت تحریک من انگشت اوستا نرم بنظر میرسد و این احساس دوم خوشایند بود


بعد از کمی متوجه شدم نه دو دستن اوستا باسنم را مالش میدهد و این نوک زبان اوستاست که داره اون قسمت های منو لیس میزنه خوب تحریک قبلی مانع از اعتراض شد و حتی خودم را هم راضی به اینکار کردحالا من تسلیم اعمال او شده بودم و او داشت نوک زباش را به طرف پائین یعنی بسوی واژنم میبرد تا رسید زمانی که با دوانگشتش لبهای واژنم را باز کرد و زبانش را وارد اون قسمت نمود من ترسیدم و گفتم دکتر من دخترم ها یه وقت .... گفت نگران نباش اگه ** شبانه میدونه گوسفنداشو کجا بخوابانه گفتم باشه فقط جهت اطلاع عرض کردم کمی مواضب باشین
با این عمل و با حرکات بدن من در اثر تحریک اوستا فهمیده بود که من آمادگی دارم که درصورت سکس کردن او باهاش همراهی نمایم گفت حالا ارام بیا عقب و پاهاتو از میز بینداز پائین و من انجام دادم در حالی که من داشتم عقب عقب میرفتم نگو او شلوارش را کشیده پائین تا من پاهام به زمین رسید نوک الت او ما من تماس پیدا کرد من یه جورائی شدم اولین بار بود که یه الت با پوست من برخورد میکرد
اوستا کمی جلو آمد در حالی که التش لای پام قرا رگرفته بود خم شد و ازم پرسید خانم خانما یه سوال فنی دارم گفتم بفرما گفت راستشو میگی گفتم حتما گفت مثل اینکه تحریک شده ای گفتم خودتون که بیشتر از من گفت خوب درسته ترا پرسیدم گفتم خوب دیگه اون انگشت یه مقدار....
اوستا گفت به مبارکی اتمام معالجه و شیرینی سلامتیت میخوام اگه اجازه داشته باشم تحریک رو کامل کنم البته میدونی که وقتی اب مرد در داخل مقعد بریزه مرحمی برای درد فوق میباشد و ما اگر اینطور نتونیم برای مریضا میگیم بصورت مصنوعی اب مرد را داخل مقعدشان بریزندولی خوشبختانه خلوتی مطب و رضایت خودت باعث شد بتونیم بصورت طبیعی اینکار را بکنیم من چیزی نگفتم او فهمید که من راضی هستم البته من که راضی تر بودمولی یه دفعه یادم افتاد در حیاط بازه و ممکنه خانواده او بیان که وقتی بهش گفتم گفت همه رفتند خونه عموم من هم داشتم میرفتم نگران نباش
تا اینجا کار مقدمه بود ولی طولانی شد حال اصل ماجرا که خیلی کوتاه خواهم نوشت


اوستا منو به روی پشت خواباند وقتی چهره اوستا و التش را دیدم خجالت زده شدم چشمامو بستم
اوستا با ولع افتاد به جون واژن من حالا بخور کی بخور و من دیگه اف اوفم در اومده بود زبان اوستا در لای واژنم و انگشت او در سوراخ مقعدم گاهی هم پستان هامو میخورد مخصوصا نوک پستان هام حشرم میکرد دیگه دیوانه شده بودم یادم رفته بود که من دارم به یه مرد غریبه سکس میدم اگر خجالت کشیدن اجازه میداد بهش میگفتم آلتت رو بکن داخل مقعدم اما نمیتونستم
گفتم که انگشت اوستا چندین بار وارد مقعدم شده بود و مقعدم امادگی قبول الت او را تقریبا داشت و اوستا هم در کارش وارد بود دوباره منو برگرداند به روی شکم و باز پاهام افتاد پائین حالا مقعد من درست در مقابل آلت او قرار گرفته بود اوستا با کمی فشار آلتش را فرستاد داخل مقعدم
الت اوستا از انگشتش نرم تر بود و لذت بخشتر در نتیجه اون در کمی هم که ایجاد شد اثر نداشت
وای او داشت از عقب منو میگائید و من نه از پدرم ترس داشتم نه از مادرم نه از هیچ چیز دیگه شهوت چنان جلوی چشمامو گرفته بود که احتمال اینکه یه وقت آلتش به جلوی من لیز بخوره و برام مشکل ساز بشه رو هم نمیکردم بعدها فهمیدم که اونائی که پرده شون رو از دست میدن اینجوری میشه براشون اما خوشبختانه من پردم اونروز سالم موند
خوب بگذریم الت او داخل مقعدم بود یه دستش زیر پستانهام و داشت اونارو می مالید دست دیگرش لای لبهای واژنم که بر آمدگی – چوچولو_ را مالش میداد


وااااای من خودرا در اوج آسمانها احساس میکردم چندین بار که او آلتش را از مقعدم بیرون کشید من خودمو به طرفش فشار دادم و مانع شدم اوووخ که چه لذت بخش بود
او داشت با سرعت زیاد آلتش را در داخل مقعد من عقب و جلو میکرد که یه دفعه بافشار زیاد همه آلتش را فرستاد داخل مقعدم و کمی بی حرکت ایستاد اما یه دفعه ابش بافشار عجیبی داخل مقعدم واریز شد و من هم در این زمان به اوج لذت رسیده بود و ارضا شدم
جند بار به ارامی آلتش را داخل مقعدم عقب جلو کرد ولی دیکر آلتنش خوابیده بود و داشت از مقعدم بیرون می رفت اوستا خم شد چن بوسه از گونه هایم برداشت ازم تشکر کرد
و گفت اگر برات لذت بخش بود بنام مریضی بیا در خدمت باشم ولی مریضیت کاملا خوب شده است
این بود اولین سکس من اگر برایتان جالب بود زحمت بکشید و چاپش! کنید.

نوشته: سوسن
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
زن


 
فریب دختر آخوند

من کلا حوصله دختر مخترو ندارم چون سنم یکم بالا رفته فقط بکنمو یه تیپا در کونش، البته تو سن پایین تر خایه مالی دخترارو زیاد میکردم یه چند باریم کیر خوردم ولی بیشتر کیر زدم، یه چند وقتی بود که دخترا محلم نمیدادنو تف مینداختم کف دستمو جلقو میچاقیدم، یه روز داشتم با پراید قراضم چرخی میزدم تا اینکه دور میدون صادقیه تهران به سمت شهر زیبا یه دختر چادری وایساده بود منم که همیشه خودمو مسافر کش جا میزدم سوارش کردم گفتم کاچی بهتر از هیچی، تو راه مخو گرفتم به کار از گرمی هوا و شلوغی گفتم تا اینکه بحثو کشیدم تو اینکه شما منزلتون کجاست از قضا همسایه در اومدیم یه سالی بود همسایمون بودن ولی ندیده بودمش تهرانه دیگه میدونینکه سگ صاحب خودشو نمیشناسه ، آقا ما رسوندیمشو اون روز گذشت، چند روز بعد تو کوچه با یه آخوند دیدمش فهمیدم که باباشه با خودم گفتم ای مادرجنده دخترتو از کون میکنم حالاببین، البته میدونستم که دارم زر میزنم و خیلی سخته که این اتفاق بیفته، ولی زندگی غیر قابل پیش بینیه، زمستون همون سال پر برکت صبح زود از مجبوری جایی باید میرفتم از خونه زدم بیرون دیدم یخ بندونه رسیدم سر خیابون دیدم یه دختره وایساده گفتم آخ جون کس وایسادم سوارش کنم یا تیکه بندازم دیدم دختر آخوندمادرجندست گفتم سگ تو ضرر، وایسادم گفت آریا شهر گفتم آره پرید بالا یه تیکه حرکت کردیم گفتم به جا آوردی تازه شناخت کلی حرف زدیم میخواست بره دانشگاه علوم تحقیقات (بالای میدون پونک) خلاصه با اصرار رسوندیمش موقع پیاده شدن ازش محترمانه شماره خواستم اونم تو رودربایستی موند شماره داد البته تاکید کرده بود اهل دوستی نیست به خاطر نقاط مشترک دیگه که من خالی بسته بودم تبادل شماره کردیم مثلا گفته بودم رئیس دانشگاتون داییمه و از این کس شعرا، سرتونو درد نیارم اس ام اس بازیرو شروع کردم اول از سخنان حکیمانه شروع کردم بعد کشوندم تو لاو، ولی در مقابل اون گفتکه دیگه قادر به ادامه نیست مگر اینکه بخوای بیای خواستگاری منم قبول کردم، دو سه بار قرار بیرون گذاشتیم تا بهتر همو بشناسیم و برای زندگی آیندمون نقشه بکشیم تو همین دو سه بار دستگیرم شد از اوناست که با زبون خوش نمیده بخاطر همین اعتمادشو بد جور جلب کردم، تا اینکه یه روز گفتم یه مشکلی برام پیش اومده گفت چی؟ گفتم مادرم گفته که میخواد تورو اول ببینه بعدش با بابام قرار بزارن بیان خواستگاری، گفت قبوله یه روز با مادرت بیا بیرون گفتم اونجوری نمیشه مادرم پیره درد زانو داره نمیتونه بیرون بیاد مودبانه تر اینه که ما بریم پیشش یعنی خونمون ،خلاصه راضیش کردم اومد خونمون دید خونه خالیه گفتم بشین نمیدونم کجا رفته احتمالا همین دورو وره الان میاد، گفت نه من میرم رنگش پریده بود یکم شک کرده بود ولی راضیش کردم نشست خلاصه نشستم کنارش دست انداختم گردنش اینجا بود که فهمید چه کلایی سرش رفته گفت خواهش میکنم من برم منم که حشرم زده بود بالا گفتم کجا عزیز دلم میخوام یه بوس کوچولو ازت بکنم گفت خواهش میکنم نه! اما دیر شده بود با اینکه سرشو چرخوند ماچش کردم و دستمو بردم رو سینه هاش خیلی جا خورده بود میخواست بلند شه بره اما سینه های نازش تو دستام بود میگفت چیکار میکنی میخوام برم ولی محکم چسبیدم بهش نذاشتم بلند شه تهدید به جیغ زدن کرد چند بار اما خوشبختانه این کارو نکرد اینو بگمکه 90 درصد دخترا جیغ نمیزنن خیالتون راحت باشه آخه آبروی خودشون میره، خلاصه بعد از اینکه یکم سینه هاشو مالیدم رو کاناپه ای که نشسته بودیم گرفتمش به خم کار و دست بردم به شلوارش اونم شرو به گریه کردن کرد خلاصه شلوارو دادیم پایین اما از بخت بدم خوردم به بشکه یعنی یه نوار بهداشتی لای پاش بود ولی خونی نبود زیاد انگار تو روز سوم چهارم پریودی بود، ولی کون مشتی سفیدی داشت با خودم گفتم از کون که میشه کردش خلاصه اون زیر پای من دست و پا میزد و گریه میکردو تقلا و ما هم سرشو خیس کردیمو گذاشتیم در کونش اما مثل فنر کونش کیرمو پس میزد خلاصه به سختی و فشار زیاد اذن دخول کردیم از ختنه گاه کمتر یا بیشتر محاصبه نکردم ولی به زور تا یه جاهایی جا دادیم چند تا تلنبه زدیم آبمون مثل خروس اومد و تا قطره آخرش ریخت تو کونش خیلی حال داد یه نفس راحتی کشیدم که پروژه ام به اتمام رسیده و دختر شیخ الاسلام حجت السوار بر مسلمین را از کون گاییدم.
بعد از اینکه آبم اومد خواستم از دلش در بیارم اما حالش بد بود سریع زد بیرون ، کلی اس ام اس دادم توجیه و اینکه واقعا این قصدو نداشتمو نمیدونم مخم فرمان ندادو برنامه ریزی نشده بودو معذرت خواهی اما فقط یه اس ام اس ازون ماجرا به بعد برام اومد، هیچ وقت نمیبخشمت.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اولین و آخرین هرزگی من

من سحر 25 سالمه 19 سالم بود که عاشق یکی از خواستگارام شدم اما اون نامردی کردو وقتی جواب بله رو دادم رفت غیب شد.افسرده شده بود.بعداز یه مدتی حالم بهترشد و تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدم که همه چی یادم بره رفتم و دانشگاه پیام نور فراگیر ثبت نام کردم.ترم اول دانشپذیری بودو کلاس نداشت .معرفیمون کردن یه موسسه که اونجا واسمون مشاوره بذارنو اشکلاتمونو حل کنن.یه روز که رفتم اونجا هیچ کسی اونجا نبود فقط آقای مشاور که پسر جوون وخوشتیپی بود اونجا بود بهش گفتم اومدم واسه کلاس مشاوره ثبت نام کنم حین اینکه داشت اسمو فامیلمو میپرسید متوجه شده بود من افسردگی دارم.خودش میگفت از حالت راه رفتنو برخوردم فهمیده.وقتی گفت مشکلت چیه درددلم واشد.دوست داشتم واسه یکی حرف بزنم که دلم خالی بشه یکم که نشستیمو من حرف زدم گفت بریم توی اتاق من الان منشی میاد و چون داریم مشاوره غیر درسی انجام میدیم درستش نیست!!!
خلاصه منو برد تو اتاقش دو دقیقه نشد منشیش اومد.وقتی اومدو منو با تعجب نگام میکرد.احمد اسم مشاوربود.بهش گفت من ساعت مشاوره دارم کسی اومد نیاد تو
.منشیش با تعجب نگاه میکرد اخه اون وقت میدادو از این جلسه بی خبر بود
خلاصه رفتیم تو اتاق و درو بست
یکم نشستیم و حرف زدیم که یهو بغزم ترکید داشتم گریه میکردم که یهوحس کردم یکی محکم بغلم کرد چشامو باز کردم دیدم احمد بغلم کرده میگه اروم باش خانمی حیف چشات نیست خرابشون میکنی؟
خیره شدم تو چشماش.اولین بار بود یه پسر بغلم میکردانقدر شوکه شده بودم که فقط خیره شده بودم تو چشماش
همینطورکه نگاش میکردم اون لبخند میزد .یکم که گذشت و از شوک دراومدم خودمو کشیدم عقب و گفتم گناهه این کار خندیدو گفت کی گفته؟ من الان مشاوره توام و واسه اروم کردنت بغلت کردم و اگر دوطرف راضی باشن گناهی نداره منم که تا اون روز با هیچ پسری حتی حرف هم نزده بودم حس عجیبی بهم دست داده بود یجورایی حس خوبی بود بغلش ارومم کرد.یکم نگاش کردم هنوز دستاشو باز نگه داشته بود بغلم کنه بی اختیار رفتم تو بغلشو محکم گرفتمش لبخند زدو محکم بغلم کرد.گریم گرفت شروع کرد بوسیدن من و ناز کردنم .کاراش ارومم میکرد.انقدر بوسم کرد که طاقت نیاوردو گفت میخام بیشتر ارومت کنم اجازه میدی؟
دلم اروم شده بود دلم میخواست تو بغلش بخوابم.گفتم تو ارومم کن اجازه نمیخواد
یه لبخند ملیحی زدو لباشو فشار داد رو لبام
وااااای بند دلم پاره شد خوشم اومده بود
بی اختیار محکمتر بغلش کردم فهمید خوشم اومد محکمتر لباشو فشار داد.کوسم خیس شده بود
بهم گفت چشاتو ببند هرکاری میگم بکن و هرچی پرسیدم راستشو بگو تا کامل افکارت فراموشت بشه و اروم بشی
همونطور که چشامو بسته بودم فقط میگفتم چشم
شروع کرد لبامو بخوره دلم قیلی ویلی میرفت حس خیلی جالبی بود
گفت دوس داری گفتم خیلی خوبه اره که دوست دارم
گفت میخوای بریم رو کاناپه گفتم اره.بغلم کرد رفتیم .نشوندم اونجا یکم تو چشام نگاه کردو گفت دوستت دارم.میدونستم واسه اروم کردنم میگه اما دوست داشتم بازم بگه ...وقتی گفت دوستت دارم بغلش کردمو لبشو بوسیدم.جفتمون حشری شده بودیم بهم گفت میذاری بخوابم روتو نگات کنم جواب ندادم فقط دراز کشیدم خودشو ول کرد رومو زل زد تو چشام.ووواااااای چه حس خوبی بود داشت با نگاهاش روانیم میکرد
دستمو که گذاشتم تو کمرش بهم گفت دیوونه میخامت همینطور که داشت لب میگرفت و نگام میکرد کیرشو که داشت سفت میشد از زیر شلوارش حس کردم واای دوست داشتم ببینمش اما روم نشد بگم
خندم گرفت گفت چته گفتم کمربندت داره فرو میره تو شکمم
پاشد گفت من که کمربند نبستم که نگاش افتاد به کیرش که اومده بالا و از زیر شلوار پیدا بود
هههه
خیلی باحال شده بود تا دید کیرش بلند شده فوری خوابید که مثلا من نفهمم
گفت خانمی اجازه میدی دستمو بذارم رو سینت؟ با چشام بهش فهموندم دلم میخاد اما با زبون میگفتم نه
مشاور بود و از حالاتم زود میگرفت تو دلم چی میگذره
انقدر حشری شده بود که دیگه از رو دست نذاشت دکمه هامو باز کردو شروع کرد بخوردنسینه هام.
کوسم داشت میترکید
انقدر حشریم کرده بود با خوردنش که دلم میخواست لختم کنه کوسمم بخوره داشتم فکر میکردم چکار کنم کوسمم بخوره که همونطور که داشت سینمو میخوردو میمالید دکمه شلوارمو باز کرد جلوشو نگرفتم چون منتظر بودم باز کنه
نگاه کرد دید تا دکمو باز کرد چشامو بستم گفت خانمی چشاتو بستی یعنی اجازه دادی باز کنم با سر گفتم اره
یکم شلوارمو کشید پایین و دید کوسم اب انداخته زبون گرمشو رو کوسم حس میکردم یه دقیقه نشده ابم اومد خندیدو گفت خیلی گرمی ناقلا .هیچی نگفتم راستش هم میخواسم هم خجالت میکشیدم دوباره چشامو بستم بلندم کرد گفت کیرمو میخوری نگاش کردم و گفتم نه دوست ندارم اما اصرار کرد من خوردم توام باااید بخوری کیرشو مالید رو لبم بوی خوبی میداد چشامو بستمو کردم تو دهنم اولش اوقم نشست اما بعد یکم خوردم. داشتم میخوردم گفت میخوام بذارم رو کوست ترسیدم گفتم نه
گفت نترس نمیکنم توش فقط بمالم روش چند باری گفتم نه اما گذاشت داشت به ثانیه نخور منشی درزد بیاد تو که گفت پنج دقیقه دیگه جلسم تموم منشی هم نیومد تو
اما خب مثل سگ ترسیده بودیم رنگمون پریده بود پاشدیم و من خداحافظی کردم و رفتم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
مریم زن شوهردار حشری

سلام دوستان من شاهین هستم و این داستانی رو که میخوام بگم مربوط میشه به پارسال
من 32 سالمه و تو یک بوتیک کار میکنم یک روز یک خانومی(مریم) امده بود خرید که من دیدم خیلی حال میده هی به من نگاه میکنه
بعد یواش یواش سر حرفو بازکرد و با سوال ذرباره اجناس شروع کرد منم خیلی مودب و با شیطنت جواب دادم اخر کار که می خواست بره خودمو بهش رسوندم و ازش شماره گرفتم همون روز واسش چند تا اس عاشقانه دادم اولش ناز میکرد بعد شروع کرد به اس دادن منم که دیدم خودشه چند تا جک سکسی باش فرستادم اونم اس داد که بفرس خیلی با حاله منم هرچا جوک سکسی داشتم براش فرستادم و حسابی با هم رفیق شدیم
یک روز که خانمم می خواست بره شهرستان سریع بهش پیام دادم اخر هفته رو بیاد با هم باشیم اونم با کلی ناز و ادا گفت خبرت میکنم خلاصه خانمم رفت ولی از مریم خانم خبری نشد منم شق درد داشتم میمردم که یهو زنگ زد گفت میتونی بیای دنبالم
منو میگید انگار دنیا رو بهم داده باشن رفتم دنبالشو اوردمش خونه گفت من خیلی وقت ندارم باید زود برم
ضمنا فکر سکس رو هم از سرت بکن بیرون من از اوناش نیستم
مریم یک زن شوهر دار بود که شوهرش دبی کار میکرد تپل بود و سفید من که از وقتی زنگ زده بود راست کرده بودم گفتم باشه عزیزم هرچی تو بگی تا هرجا شما اجازه بدی پیش میرم رفتم 2 لیوان شربت اوردم و تعارف کردم هنوز شربتش تموم نشده بود که کار من شروع شد نشستم کنارشو خودمو بهش چسبوندم دستمو انداختم دور گردنش و یواش یوش از یقه کردم تو که یک دفعه گفت چکار میکنی منم سریع دستمو کشیدم بیرون و گفتم معذرت میخوام ولی میشه خواهش کنم مانتو رو در بیارید از اون انکارو از ما اسرار کا بلاخره با زور دکمه های مانتو رو باز کردم وبدن سفیدش هویدا شد محکم گرفتمش تو بغل و شروع کردم به لب گرفتن و با دستام سینه های بزرگشو میمالیدم اونم کم کم حشری شد مانتو رو در اورد گفت درو قلف کردی گفتم کسی نمیاد گفت قلف کن منم قلف کردم گمان کنم میترسید دوستام بریزن سرش و حسابی گاییده بشه
خلاصه رفتیم تو اتاق خواب یک شلوار لی تنگ پاش بود من کنارش خوابیدم و شروع کردم به لب گرفتن بعد رفتم سراغ سینه ها و از سوتین درش اوردم و داشتم میخوردم که گفت لطفا درش بیار سوتینم در اومد بعد منم لباسمو کندمو کیرو گذاشتم لای سینه هاش اونم با ذست سینه ها رو گرفته بود عقب جلو میکرد خیلی حال میداد گفتم میشه یکم خیسش کنید گفت یعنی ساک بزنم گفتم اره گفت ببخشید خوشم نمیاد ولی یکم با زبون مالید بهش تا خیس شد گفتم شلوارو در نمیاری گفت نه ولی باشیطنت منم سریع سلوارشو کشیدم پایین عجب کوس و کون با حالی کوسش خیس خیس بود کیرو بهش نزدیک کردم خودش گرفتو کردش توش وای نمی دونید چقر گرمو نرم بود شروع کردم به تلمبه زدن حالا نزن کی بزن اونم خیلی حال میکرد صدای نالش اتاقو پر کرده بود دیدم داره ابم میاد سریع کیرو در اوردم ریختم رو سینش بعد با دستمال خشکش کردم گفتم بچرخ یک بار از پشت بکنمت کفت تو کون نه گفتم باشه از پشت کردم تو کسش خیلی حال میداد کیرم از بین لمبه های بزرگش رد میشد و تخمامم هی میخورد به باسن نرمش که دیدم لرزید و ارضا شد من ادامه دادم تا ابم بیاد که ایندفعه خیلی طول کشید و با هم ارضا شدیم
گفت وای دیرم شد باید برم رفت تو حموم خودشو شست امد شلوارو پوشید گفت میشه سوتینو ببندید من رفتم سوتینو ببندم که دوباره دلم کشید گفتم من بازم می خوام باورش نشد ولی وقتی دید هنوز کیرم نخوابیده شلوارو تا نصف کشید پایین گفت زود تمومش کن منم کیرو گذاشتم لای پاشو تلمبه زدم ابم امد کاملا خال شدم
رسوندمش در خونه و تو ماشین یک لب دیگه ازش گرفتم و چند بار دیگه هم باهاش سکس داشتم تا رفت دوبی پیش شوهرش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
نقشه سكس دوستم با زنم
منو علی حدودا يكسال و نيم بود باهم ازطريق سايت آشنا شده بوديم تو اين مدت خيلی باهم بوديم و رو هم شناخت پيدا کرده بوديم ؛ يه روزكه سپیده نبود ومن علي رو به خونه دعوت كرده بودم تا گپ بزنيم تصميم گرفتیم رابطه با زنهای همديگه رو شروع كنيم و هر دو خيلی مشتاق بوديم و دوست داشتيم سكس همديگه با زنا مون ببينيم اولش قرار شد چهار تایی باهم باشيم اما من اصرار كردم كه علی اول بياد خونه ما و با سپیدهسكس كنه چند شب بعد با علی برنامه ريزی كرديم ازچند وقت قبل هم سپیده آماده كرده بودم و ميدونستم اونم دوستداره اما ازنقشه اونشب ما بی خبر بود من برای اونشب لحظه شماری ميکردم وحتی فكرش هم برام لذت بخش بود و بهم حال ميداد خلاصه اونشب رسيد به سپیده گفته بودم كه علی يكی از بهترين دوستای قديمی منه وخانمش رفته شهرستان منم دعوتش كردم بياد اينجا بهش هم گفتم كه جلوی علی لباسهای شیک بپوشه و كاملا راحت باشه ؛



ساعت حدودا ٩شب بود كه علي اومد من در رو براش باز كردم و تعارف كردم اومد تو سپیده هم از اتاق اومد بيرون و با علی دست داد و احوالپرسی يك لحظه كه به سپیده نگاه كرد خشکش زد و از خجالت سرش رو پايين انداخت چون سپیده يه ساپورت نازک مشکی پاش بود كه كاملاسفيدی رونهاش بيرون زده بود وشرت صورتی رنگش هم تا بلو بود با يه بلوز نازک كه يغش باز بود ونصفه سينه هاش قلمبه شده بود بيرون ؛ علی يه كم معذب بود وسا كت رو مبل نشسته بود رفتم كنارش نشستم و آروم گفتم باب ميلت هست يه خنده كوچيک كرد و هيچی نگفت منم شروع كردم به تعريف كردن از علی جلوی سپیده ؛چند دقيقه بعد سپیده هم اومد نشست و سر صحبت رو با علی باز کرد بعد منم دوسه تا جک نيمه سوپر گفتم و هر سه باهم خنديديم



يه كم كه جمع صميمی به علی گفتم بيا اتاق خواب بهت شلوار راحتی بدم تويه اون اتاق بهش گفتم با سپیده راحتر باش اون خيلی خون گرمه گفت باشه اما خيلی استرس دارم خلاصه يه شلوارك کوتاه تنگ بهش دادم که كیرش تابلوی تابلو بود اولش نمیپوشيد اما من اسرار كردم گفتم من بهت دادم تو چيكار داری بپوش اونم پوشيد ؛ اومديم نشستيم سپیده هم ميوه آورد منم رفتم ازتو كمد يه شيشه ويسکی آوردم سه تا يی باهم مشروب ميخورديم و بگو بخند ميكرديم سپیده حركات شهوت انگيزی انجام ميداد هميشه وقتی مشروب ميخورد اينطورميشد علی هم كه حالا راحتر شده بود حسابی اونو ديد ميزد دو سه پیک مشروب خوريم بعد با سپیده ميز شام رو چيديم و شام خورديم بعد از شام بازهم شروع كرديم به صحبت ؛چون هميشه سپیدهبعد شام دلستر ميخورد من چندقطره تحریک کننده آمريكایی خيلی قوی ريختم تويه دلسترش اونم خورد تاثير قطره خيلی زياد بود و ده دقيقه بعد اثر ميکرد من طبق نقشه 5دقيقه بعد صدای زنگ گوشیمو در آوردم و به بهانه اينكه یه كار واجب پيش اومده و همكارم اومده دنبالم رفتم بيرون بيرون هم كه رفتم سپیده زنگ زدم گفتم من كارم طول ميكشه ازعلی پذيرايی كن تا بيام ؛ رفتم دو كو چه بالاتر نشستم داخل پارک دو سه دقيقه بعد علی زنگ با هم هماهنگ كرده بوديم وقتی خبری شدبهم زنگ بزنه تا گوش كنم ؛ صدای سپیده ميومد كه به علی نزديک بود ونشسته بود پيشش شهوت تو صداش موج ميزد ؛ بعد از دو سه دقيقه سپیده به علی گفت لطفا ميشه بيای بهم كمک كنی علی روتصور كردم با اون شلوارک تنگ وكيرش كه راست شده بود خندم گرفت و سپیده رو كه وقتی حشری ميشد ديگه كسی رو نميشناخت ؛ خلاصه علی رفته بود اون اتاق گوشی رو با خودش برد



سپیده بهش گفت ميشه چهار پايه رو نگه داری علی هم از خدا خواسته بود چون كس و كون سپیده رو راحت ديد ميزد سپیده هم همين رو ميخواست بعد چند لحظه ديدم سپیده گفت علی آقا چند روز خانمت رفته شهرستان اونم گفت حدود ده روز سپیده گفت پس لابد خيلی بهت فشار اومده علی گفت بله منظورتون ... سپیده گفت يعنی كم مونده سرت رو بكنی تو كس و كون من بخوری درسته علی هيچی نگفت كه ديدم سپیده گفت وای اون چیه از شلواركت زده بيرون وای جون وقتی سپیده اونطوری آخ جون گفت واسه كيرعلی قلبم داشت از سينم ميزد بيرون يه حس عجيب داشتم كه نميتونم بگم چطور بود؛ بعد انگار سپیده كيره علي رو گرفته بود چون ميگفت وای چه كلفته چه باحاله من میخام وای ...من ديگه نتونستم طاقت بيارم پا شدم و رفتم بطرف خونه در اصلی رو بازكردم و رفتم بالا ميدونستم تو اتاق خوابن در رو آهسته باز كردم ولی نبستم كه صدا نده بعد آروم رفتم پشت در اتاق خواب صدای نفس نفس هاشون راحت شنيده ميشد يواش يواش صدای آخ و اوخ سپیده بلند شد و هر لحظه بيشترميشد منم صبر كردم تا شهوتشون به اوج برسه بعد آروم لای در رو باز کردم وای چه صحنه ای بود بدنم داغ كرده بود فكر نميكردم ديدن اين صحنه كه علی و سپیده بصورت 69 داشتن هم رو ميخوردن و برای هم ساک ميزدن یه كم نگاه كردم و يكدفعه رفتم داخل سپیده شکه شده بود ملحفه رو پيچيد به بدنش وخودش رو انداخت اونور تخت گفتم مرسی عزيزم خوب داری از مهمونم پذیرايی ميكنی مزاحم بخور بخورتون شدم كارتون روبكنيد به علی گفتم بدكه نميگذره ؛ سپیده زبونش بند اومده بود همينطور كه به من زل زده بودسعي لباساش رو از رو تخت جمع كنه ؛ گفتم چته چيکار ميكنی فقط من غريبه ام



لباسش رو از دستش گرفتم گفتم راحت باشين ؛ سپیده زد زير گريه و گفت طور و خدا علط كردم چيكار ميخوای بكنی دستم رو كشیدم تو سرش گفتم هيچ كاری نميكنم نترس يادته بيشتر وقتا تو سكس ميگفتم خيلی دوست دارم سكست رو بايه نفر ببینم توهم دوستداشتی حالا موقعشه کی بهتر از علی بخواب عزيزم سپیده ماتش برده بود من خودم خوابوندمش بهش گفتم ميخوام بهترين سكسی كه تا حالا داشتی انجام بدی به علی هم گفتی ميخوام حسابی جرش بدی همونطور كه سپیده رو تخت افتاده علی از پشت پاهاش روباز وشروع كرد به خوردن كس وكونش از پشت اولش صداي سپیده درنميومد ولی بعد شروع كرد ومنم تشويقش ميكردم بعد سپیده برگشت و پا هاش رو باز كرد من رفتم كنارشو تا كاملا ببينم و خوب حال كنم يه پاي سپیده رو نگه داشتم تا كسش خوب باز بمونه سپیده هم شهوتش به اوج رسيده بود به چشای من نگاه ميکردو آه و ناله ميكرد علی هم كه سفت داشت ميكرد ده دقيقه ای همونطور كرد گفتم سپیده جون حالتت رو عوض كن پاشو خم شو دستات رو بزن به ديوار اونم اينكارو كرد خمش كردم و پاهاش رو از عقب باز كردم به علی گفتم دوستدارم چنان از عقب بكنيش كه جر بخوره و صدای جيغش رو همه بشنون لمبه هاي كون سپیده رو باز كردم و نگه داشتم تا علی بذاره دره كونش چه حالی ميداد واقعا بهترين حسی بود كه تا حالا تو زندگیم داشتم ؛ همينطور كه كونش رو باز كرده بودم علی كيرش رو تندتند تو كونه سپیده جلو عقب ميکرد يه ربع هم از عقب كرد دیگه داشت واقعا جر میخورد علی كيرش رو درآورد داشت ارضاع میشد كه من سپیده رو برگردوندم و سرش رو زير كير علی گرفتم آب علی پاشيد رو صورت سپیده اونم سريع كيرش كرد تو دهنش و بيشتر آبش رو خورد ؛؛؛



انسانها همه آزاد آفریده شدن و هركس هر طور كه دوست دارد زندگی ميكند و به هر سبک و روشی بخواهد میتواند از زندگي لدت ببرد ؛ اين روش هم هيچ ضرری برای كسی نداره ؛ شما نيز قبل از هر اظهار بهتر است سری به باطن خود بزنيد

نوشته: DUl
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
مرد سرد مزاج و دختر داغ جنوبی

من رضا 31 ساله هستم حدود 5 – 6 سال پیش یه بار ازدواج کردم که بعد از عروسی دختره مهریشو گذاشت اجرا منو انداخت زندان همه ی دار و ندارم گرفت و رفت.که البته منم اونقدری نبودم که به نیازش جواب بدم .
(یه مشکل بزرگ دارم که نعوظ ندارم و اصلا حس سکس ندارم.)
دیگه فکر ازدواج رو از سرم انداخته بودم بیرون .


روز و شب کار می کردم و همشو خرج میکردم.توی خونواده ی مذهبی بزرگ شده بودم به همین دلیل اهل خلاف نبودم همیشه بهترین بازی ها بهترین دستگاه ها رو داشتم و خودمو با اونها سرگرم میکردم.
با اینترنت کار میکردم و فروشگاه اینترنتی درست کرده بودم .خلاصه از دنیا به دور شده بودم.
توی اتاق های یاهو آی دی ها رو جمع میکردم تا برای فروشگاه ایمیل تبلیغاتی بفرستم.
خیلی آدم توی ادد لیستم بودن جوری که دیگه یاهو اجازه ادد کردن نمیداد.به هزار رسیده بود.
خلاصه روزها میگذشت .برای همه ی ادد لیستم هر از گاهی مطلب (off) میفرستادم .
یه نفر توی ادد لیستم بود که فقط برام یه شکلک لبخند میفرستاد.برام اهمیتی نداشت تا کم کم دیدم کار همیشگیشه.ازش اسم خواستم .خواستم باهاش آشنا بشم برام خیلی جالب شده بود .منو به سمت خودش میکشید.اوایل اصلا جوابمو نمیداد منم زیاد اصرار نکردم.اما بعد از چند بار پرسیدن بلاخره گفت اسمم به چه دردتون میخوره؟گفتم دوست دارم آشنا بشیم همین .اونم اسمشو گفت :سپیده ،از من سه سالی کوچکتر بود .خیلی آروم مودب جواب میداد.کم کم آشناییمون بیشتر شد هر روز با هم صحبت میکردیم برای اطمینان بیشتر به هزار التماس شمارشو گرفتم .چه صدای نازی داشت.حسابی با هم انس گرفته بودیم من که از همه ی دنیا رونده شده بودم یه درد بزرگ رو دلم بود .اونم غمخوار مهربون با یه گوش شنوا.حدود 7 یا 8 ماه از آشناییمون میگذشت.به سرم زد ازش خواستگاری کنم .بماند که خدا خواست وبا هزار بدبختی همه چیز جور شد.
الان حدود دو سه سال هست با هم عروسی کردیم با همه چیزم ساخت .(مهریه کم عروسی ساده یه خونه توی شهر غریب)خیلی برام مایه گذاشته بود .واقعا میدیدم نسبت به من عشق داشت.دختر ساده ای بود نه زیاد خوشگل نه زیاد پولدار.ساده میگشت به خاطر من چادری شده بود.


شاید حوصلتون سر بره اما این داستان رو مینویسم چون اون خیلی داغ وحشریه و من یه آدم سرد که هیچی نداشتم در مقابل اون همه از خود گذشتگی بهش بدم.اون میاد این داستان ها رو میخونه.میخوام خوشحالش کنم.
مثل همیشه ساعت ده شب از سر کار به شوق اون رفتم خونه.بوی غذا بیشتر گرسنم میکرد.تا رسیدم صورتمو شستم غذا رو آماده کرده بود.یه غذا با عشق خوردیم.
مثل همیشه رفتم پای لب تاب نشستم سفره رو جمع نکرده توی اتاق صدام میکرد.
- آقا رضا ؟؟؟؟؟؟
- جان دلم .الان میام.
تا رسیدم دیدم با سوتین ناز و یه شورت خوشگل روی تخت دمر خوابیده.چراغ اتاق خاموش بود اما نور از توی هال میومد.دلم براش سوخت .کنارش رفتم بوسش کردم دستمو به بدنش کشیدم.کشیدمش توی بغلم.آروم لباشو می بوسیدم اونم همراهیم میکرد.چشماش داشتن از حال میرفتن.دستشو گذاشته بود روی کمرم لباسمو بالا داد.کمرمو نوازش میداد.نشستم لباسمو درآورد.با یه حرکت گیره ی سوتینشو باز کرد و دو تا سینه های درشتش افتادن بیرون سینهاشو میبوسیدم میمکیدم.صدای آه و نالش یواش داشت درمیومد.گوشمو نزدیکتر بردم تا صداش حشریم کنه.ترس و عصبی شدن دوباره افتاده بود به جونم.اون هر چی حشری تر میشد من عصبی تر.


دستمو بردم پایین از روی شورت نازشو دست کشیدم.خیس خیس بود.شلوارکمو در آوردم لخت شدم شرتشو زدم کنار و شروع کردم به خوردن نازش.خیلی اجازه نمیداد.خجالت میکشید.اومدم بالا لباشو میبوسیدم سینه هاشو با دستم فشار میدادم.کیرم (آخ خدایا ....)رو میمالیدم به نازش.اما مگه راست میشد.خیلی برام سخت بود این هدیه جلوت باشه همه چی آماده باشه نتونی زنتو راضی کنی.اما ...
تا دید دارم عصبی میشم منو خوابوند خودش رفت پایین .با ولع شروع کرد خوردن کیرم.اونچنون با ناز میخورد میمکید که طاقتم طاق شده بود یه کم راست شده بودم حسابی لیزش کرده بود .خودش اومد روم نشست.همونقدر رو میخواست بکنه داخل نمیشد.حسابی نازش پف کرده بود .کیرمم که اونقدری نبود که بازش کنه خودش با اه و نالش حشری ترم میکرد.یه کم دیگه سفت شد کردش داخل .خودشو پیچ و تاب میداد.روی زانوهاش نشسته بود بالا و پایین میکرد.دستشو گذاشته بود روی زانوهام خودشو حرکت میداد.سینه هاش حسابی برجسته شده بود.دستمو زدم به سینه های نرمش نوکشونو فشار دادم.صدای اه و نالش بیشتر شد.دیدم خوشش اومد بیشتر فشار دادم با چند تا حرکت دیگه ارضا شد.ارضا شدنش واقعا مستم میکنه.اونقدر خودشو فشار میاره که صداش در نیاد.اما بعضی وقتا هم با جیغ و فریاد ارضا میشه.
حالا مونده بودم من وامونده با این کیر...
خواست دوباره با دست ارضام کنه.خجالت کشیدم گفتم بذار قرص بخورم یه کم فیلم هم میبینیم تا من روبراه شم.دکتر قرص ویاگرا داده بود که من سیلدنافیل 100 خریده بودم.نصفشو میخوردم جواب میداد.فیلمی رو که دیشبش نصفه دیده بودیم گذاشتم.لخت توی بغلم جلوی تلویزیون دراز کشید.پتو رو انداخت رومون.تا آخرای فیلم با سینه هاش بازی میکردم.بوسش میکردم با کونش بازی میکردم.حسابی کیرم سفت شده بود.


وقتی تموم شد دیگه بهش اجازه ندادم زود خوابوندمش خودم افتادم روش.به خاطر قرص هم نعوظم بیشتر میشد هم مدت زمان سکسمون.یه کم خیسش کردم عقب و جلو کردم با نازش بازی کردم تا باز بشه.فشار دادم به یه کم فشار سرشو داخل کردم.با چند بار جلو عقب کردن توی نازش جا دادم.خیلی به کیرم فشار میاورد.خیلی حشریم میکرد.حدود 45 دقیقه همه مدلی رو امتحان کردم.تا آخرش دیگه خسته شده بود کمرمو ناز میکرد تا ارضا شم .وقتی ارضا شدم توی نازش خالی کردم.دیدم زیر لب داره دعا میخونه من که بیحال شده بودم کنارش خوابیدم.وقتی رفتیم دوش بگیریم ازش پرسیدم اگه اشکالی نداره بگو داشتی چه دعایی میکردی.یه چیزی گفت که دلمو آتیش زد.گفت دعا کردم ایندفعه بچه بشه.
تقدیم با عشق .شاید از این داستان خوشش بیاد.
ویرایش شده توسط :عشق زندگیم.
نوشته: یه آدم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکسس من و پروین خانم

سلام عزیزان. من کامی 33 سالمه و این داستان مربوط به 18 سالگی منه
خونه خاله من ، از این خونه های قدیمی ساز توی تهران بود که طبقه سوم رو خودشون مینشتند و همکف رو به مستأجر داده بودن.مستأجرشون یک خانواده شمالی بودن که دو دختر داشتن.موضوع داستان رابطه من با زن مستأجره که اسمش پروین بود.اون موقع یه زن 40 ساله با قد 175 ، وزن حدود 75 ، سینه 80 و رنگ پوست سفید براق با چشای درشت سیاه که همیشه سرمه میکشید.همیشه روزگار، با دامن یه ذره زیر زانو با پای لخت بود که جنس دامنش از کرپ نازکک بود که وقتی از نور پشت دامنش میخورد ، انحنا و تپلی رون و ساق پا و حتی خط کون و کس تپلش معلوم میشد.من هم اون موقع چون خاله ام تنها بود زیاد میرفتم خونه شون و همیشه با پروین جون هم خوش و بش میکردم. تا اینکه خاله ام خواست بره پیش دائیم و از من خواست که شبا بیام خونشو مراقب باشم. خلاصه روز 5شنبه و آخرای خرداد ماه بود و چند سی دی هات گیر اوردم تا شب یه حالی کنم.درب راهرو همکف به طبقات رو که باز کردم ، دیدم که پروین خانم پشت درب بود. مثل همیشه با رژ غلیظ سرخ و چشای سرمه و خط کشیده با یه تاپ صورتی که مبشد خط سینه سفید و سر بالا و کرست طلاییش رو دید . با همون دامنی که گفتم. از بس محو نگاش شدم و هول شدم که سی دی ها و یه سری خوراکی که دستم بود یهو ریخت زمین.پروین جون گفت: ای واه چی شد آقا کامی؟ بیام کمک؟ من هم گفتم: ببخشید ،حواسم پرت شد یه لحظه. گفت: برای چی آخه. من هم من من کردم و گفتم : هیچی و سریع وسایل رو جمع کردم و رفتم درب راه پله ط2 رو باز کردم و رفتم ط3
تی شرت و شلوارم رو در آوردم و یه سی دی شو گذاشتم و توی فکر کس و کون پروین جون بودم و با کیرم که حسابی شق و داغ شده بود بازی میکردم که دیدم صدای پروین جون میاد که داره منو صدا میکنه و میاد از پله ها بالا. حالا چشای من سرخ و خمار و سریع تی شرت و شلوار و پا کردم و رفتم دم راه پله و ناخودآگاه گفتم: جونم پروین خانوم.بفرمایید؟پروین خانم اومد بالا و تا من رو دید شوکه شد.گفت: آقا کامی حالتون خوبه؟ گفتم چطور مگه؟یه نیگاه به سمت شکمم کرد و خندید.تازه دوزاریم افتاد که کیرم از زیر شلوار همین جوری سیخ شده و حسابی معلومه.تا اومدم درستش کنم که گفت: ایرادی نداره. جوونیه و حرارت. من هم از خجالت گفتم بله دیگه.گفتش : حالا چی اینطور کامی رو داغ کرده (با حالت عشوه میپرسید.) گفتم: هیچی.همیشه اینطوریم.از بالای پله میشد کل چاک سینه و با نوری که میتابید، انحنای ساق و رون پاهاشو کامل دید.یه پله اومد بالاتر و پرسید: داری چیو دید میزنی؟ با صدای لرزون و اوج شهوت یهو گفتم: پروین خانومو.گفت: اه راست میگی. گفتم :بله. راستی بچه ها کجان؟ گفت: چی کار داریو امشب نیستن رفتن کرج. من هم فردا میرم.الان من هستم و تو.
یه پله با هم بیشتر فاصله نداشتیم. کیرم داشت از شق درد میترکید.یهو دستش رو گذاشت رو کیرم و گفت: این کیرت چی منو میخواد که اینقدر زده بیرون؟گفتم : آخه یکی دو جا نیستش که فدات شم.شما یه پا عروسکی.اینو که گفتم ٰ یه دفعه اینگار موتور پروین جون رو روشن کردم. گفت: اه جدی.پس ببینیم چیا میتونه بانجام بده. شلوار گرمکنم رو یهو کشید پایین .تا کیر20 سانتی و کلفتم رو دید گفت:وههههههههه پس معلومه حسابی آمادس.روی همون پله خم شد و با دست راستش پایین کیرم رو گرفت و اول یه بوس از کلاهش گرفت و بعد شروع به ساک زدن کرد. با اون لبای قشنگ ورژ زده اش .حسابی خیسش میکرد وو دوباره توی دهنش تلمبه میزد و هی آخ جون.کیر جوون یه چی دیگه اس.یه کم که گذشت ٰ، رفتیم توی اتاق که به شوی سندرا با آهنگ:سکسی لیدی رسیده بود. شروع کردیم توی همون حالت ایستاده ٰ لب گرفتن و مالیدن کون و کسش از روی دامن.گفت: میخوام امشب بترکونی کامی جون. سینه و کسم رو بخور.خلاصه تیشرت صورتیش و کرستش رو در آوردم و دو سینه با نوکای سفت بیرون زده و سربالا رو شروع کردم به خوردن و گاز زدنش.طوری که جیغ بلند میشد و هی میگفت بخور کامی جون.مال خودته عزیزم.بعدش رفتم سراغ لیسیدن نافش و بعدش روی کاناپه خوابوندمش و دامنش رو آروم کشیدم پایین و درش آوردم. رونای سفت و ساق پای سفید و لخت و یه شرت توری سفید دیگه داشت منو میکشت.از روی شرت اول کسش رو لیسیدم و بوییدم و بوسیدم.اولین بار بود که یه کس زن 40 ساله رو میدیدم و همیشه آرزوش رو داشتم.شرت رو از پاش درآوردمو و پاهاش رو باز کرد و سرم رو لای پاش گرفت و گفت: بخور کس عروسکی رو که میگفتی.شروع کردم از بالای کسش به لیسیدن و بوس کردن.با انگشتام لاش رو باز میکردم و چوچولش رو میلیسیدم و یه گاز کوچولو میگرفتم ولبهه های کسش رو با لبام میکشیدم.یه 15 دقیقه ای این کار رو ادامه میدادم که همین جور آبش میومد و میلرزید و میگفت: کیرتو میخوام کامی جون. پاهاش رو بالا بردم و عمود کردم و ازپایین کاناپه سوراخ کونش رو هم میلیسیدم و از بس آب کسش اومده بود که سوراخش هم حسابی لیز و لزج بود.بعدش گفتم: پروین جون اجازه هست که کیرم کست رو حال بیاره. که از بس هات بود که فقط با چشاش اشاره کرد که اره.من هم کیرم رو که حسابی شق بود رو آروم گذاشتم رو کسش و با چوچولش بازی میدادم تا حسابی دیوونه بشه.بعدش تا ته فرو کردمواون قدر لیز و لزج بود که به ته واژنش رسید و از فرط شهوت ،ناخوناش که بلند بود و لاک مشکی زده بود رو توی پشتم فرو کرد که یه روز بعد از سکس فهمیدم که چیکار کرده.خلاصه اینکه حسابی توی کس داغش تلمبه میزدم و پاهاش رو گذاشته بودم روی شونه هام و یه دیپ سکس کردم. همین طور که میکردم تو فکر سوراخ کونش هم بودم که آروم دم گوشش گفتم: پروین جون ،کیرم ،کونت رو میخواد. میشه با سوراخت ٰسیرابش کنی. که در اوج درد و شهوت گفت: عزیزم هر جا که میخوای ، بهش حال میدم.بعدش روناشو بهش چسبوندم و به سمت شکمش بردم و به پهلو خوابوندمش تا حسابی سوراخش بزنه بیرون و با زبون تحریکش کردم و لیسیدم و بعدش آروم سر کیرمو با یه زاویه ملایم فرستادم تو. اون قدر تنگ و داغ بود که نگو.یه آخ آروم کشید و گفت: قربون کیرت شم کامی.جرم بده.بعد آروم آروم توی سوراخ کونش تلمبه زدم و تا ته فرو میکردم و همین جور جیغ و داد میکرد و میگفت: جونننننننننننننن چه کیر داغی.جرم بده. اون قدر تو کونش تلمبه زدم تا سوراخش حسابی باز شده بود. دیگه داشت آبم میومد که گفتم : پروین جون , میخوام آبم رو روی سینه های گندت بریزم. گفت بریز . آب میخوامممم.کیرمو اوردم رو لای سینه هاش و خالی کردم و بعدش لیز شد لاش , سینه اش تلمبه زدم. بعد با دستش تمیز کرد سرشو حسابی ساک زد و بعد موهاشو از پشت کشیدم و فرنچ کیس گرفتم از لبای سرخش و گفتم: محشری پروین جوننننن. خیلی وقت بود که تو نخت بودم. اون هم با چشای سرخ و خمارش گفت: فدات شم ومن بیشتر.بعدش کمکش کردم لباساشو بپوشه . چون از کون درد نمیتونست خوب تکون بخوره.بعدش یه شربت درست کردم و نشستیم با هم شو دیدیدیم.
     
  
مرد

 
دنیا, داف توپ

سلام
حدود 5 ماه پیش دوستم آرش که از بچگی با هم بزرگ شدیم بهم گفت فردا صبح تیپ بزن میخوام ببرمت پیش دو تا کس خوب. گفتم کین اینایی که میگی گفت نمیشناسی بریم بعدا بهت میگم، خلاصه فرداش رفتیم و الحق و النصاف دو تا کس قوی که تو خیابون کاشانی تهران قرار گذاشته بودن و دیدم عجب دافایی بودن ، از ماشین پیاده نشدیم اونا اومدن سوار شدنو جفتشون با منو آرش دست دادن منم باورم نمیشد که اینا اینقدر رله باشن با آرش. رفتیم سمت کن یه فری خوردیم نشستیم تو یه باغچه قلیون کشیدیم تو راه برگشت آرش بهم اشاره زد بشین عقب وای یادم رفت اسماشونو بگم یکیشون ریحانه و اون یکی دنیا، آرش شب قبلش بهم گفته من مخ ریحانه رو زدم تو هم مخ دنیا رو بزن بخاطره همین خیلی بهش چسبیده بودم تو ماشین دستمو انداختم دور گردنش و باهاش حرف زدم راستی دنیا و ریحانه بچه تهران نبودن گرگان زندگی میکردن و همشهریه آرش هستن که آرش مخ ریحانه رو تو گرگان زده بود اون موقعم به خاطره یه عروسی اومده بودن تهران دنیا و ریحانه باهم فامیل بودن رابطشونو یادم نیست خدایی، خلاصه با دنیا صحبت کردم که میخوای بیشتر باهم آشنا شیم شمارمو داشته باش، اونم شمارمو زد تو گوشیشو بهش گفتم تک بزن اونم قبول کرد، حدود یک ماهو نیم بهش اس ام اس میدادم و زنگ میزدم خیلی باهم رفیق شده بودیم آرشم در جریان رابطمون بود همش به من میگفت کس خل مخشو بزن برو بکنش شاید مام یه حالی بردیم

بعد از یه ماهو نیم یه روز بهم گفت میخوام بیام تهران یه روزه یه کاری انجام بدم برم چون باباش وکیل بود زیاد میومد میرفت که یه موقعهایی دنیا رو میفرستاد دنبال کاراش، عمش تو همون آیت اله کاشانی میشینن شوهر عمش رفتو از فرودگاه بردش خونه به منم اس داد فردا ساعت 9 صبح بیا دنبالم بریم دنبال کارای بابام، خلاصه رفتیم یه کاغذی داد به وکیل تو جنت آباد و گفتم بریم کس چرخ بزنیم بعد بردمش فرحزاد ناهارو زدیم، میدونستم ساعت 9 شب پرواز داره بخاطره همین تو فرحزاد مخشو کار گرفتم که باهاش سکس کنم معلوم بود که راضیه ولی میخواست چس کلاس بذاره بعدن فهمیدم که بیشتر از 10 بار داده و پرده ام نداشت، شبه قبلشم به آرش گفتم داداش خونه جور کن خودتم بیا بکن اونم قبول کرد، یکی از هم دانشگاهیاش تو چهار دیواری خونه مجردی داره،



بلند شدیم رفتیم دنبال آرش که در مغازه اش بود (بوتیک داره) برش اومدیم که بریم دنیا آروم در گوش من گفت آرشم میاد گفتم آره خونه واسه آرشه ضایس که اون نیاد ولی با تو کاری نداره خیالت راحت، رسیدیم خونه آرش رفت سر یخچال یه دفه داد زد بچه ها چی پیدا کردم? گفتم چیه در آورد دیدم یه شیشه اسکای که نصفه بود با 3 تا ساندیسی پرید رفت مزه خرید و اومد نشستیم خوردیم بعد به دنیا اشاره زدم برو تو اتاق خیلی حال خوبی داشتم زیاد نخوردم ولی سرم چنتا خط ریز مینداخت. رفت تو اتاق به آرش گفتم کیرم دهنت پسر کاندوم نگرفتی?? گفت نه یادم نبود. رفتم تو اتاق دیدم مظلومانه نشسته رو تخت رفتم دستمو انداختم دور گردنش و زیر گلوشو بوس کردم مشروب زیاد خورده بود معلوم بود هیچی حالیش نمیشه دستمو گذاشتم رو سینش و مالیدم بعد وسط سینشو بوسیدم آروم تاپشو در اوردم هر کاری میخواستم میکرد نه نمیگفت خیلی حشری شده بود سوتینش خیلی قشنگ بود مشکیو تور توری بود خیلی آهسته سینه چپشو اوردم بیرون و کردم تو دهنم خیلی لذت میبرم از خوردن سینه بعد نوبت اون یکی سینه اش بود وقتی جفت سینه هاش افتاد بیرون دست انداختم پشتش سوتینشو باز کردم سینه هاش فک کنم 70 یا 75 بود کیرم داشت تو شلوار میشکست ولی گفتم اول باید دنیا رو لخت کنم بعد خودم اماده شم ساپورتشو کندم چه پرو باچه ای داشت شورتشم مشکی بود آروم شرتشو در اوردم اونم دراز کشیده بود رو تخت له له میزد بکنمش من از کس لیسی بدم میاد بخاره همین یکم با دست با کسش بازی کردم و داشتم کمربندمو باز میکردم بهش گفتم دنیا کاندوم نیاوردم چیکار کنم? یه دفه گفت جن لحظه صبر کن همونجوری لخت بلند شد رفت بیرون آرش میگفت ریدم به خودم اینجوری اومد بیرون،


رفت کیفشو برداشت اومد پیش من جلو در وایساده بودم بغلش کردم و بوسیدمش گفتم عزیزم نگرانه کیفت نباش ارش بچه خوبیه هر کاری کنه دزدی نمیکنه گفت بخاطره آرش نیووردم که بخاطره این اوردم بهم نشون داد پشمام فرفره شد دستش کاندم بود دوباره خم شد یه اسپری در اورد دیدم اسپری تاخیریه فهمیدم که این مادرقبه از من حشری تر بوده بعد کمک کرد شلوارمو در آوردم رکابییم خودم در اوردم دستشو گذاشت رو کیرم و مالید بعد شرتمو ته زانوم داد پایین اسپری و خالی کرد رو کیرم تو سوراخ کیرمو زیر تخمام بعد بلند شد وایساد بهش گفتم با این حرکتت غافل گیرم کردی یه کم نگام کرد گفت احمد دوست دارم،
بعد ازش لب گرفتمو نشست و شروع کرد به خوردن کیرم خیلی خوب میخورد منم موهاشو از پشت جمع کردم که به شکمم نخوره آخه من قلقلکیم،
یه چن بار کل کیرم و کرد تو دهنش گفتم خفه داره میشه بعد کاندم واسم انداخت و دوباره یه کم ساک زد تا خوب خیس شد، من رفتم خوابیدم رو تخت دنیا اومد اروم نشست رو کیرم، سرش رفت تو خودشه خم کرد جلو صورتشو به صورتم نزدیک کرد و راحت نشست اینقد حال داد وقتی اونطوری نشست، منم یکی دوبار ضربه زدمخوب جا رفت بعد رو کیرم اسب سواری میکرد و سینه هاش بالا پایین میرفت سینشو گرفتم تو دستم و فشارشون دادم عرق دنیا در اومده بود خودشو ولو کرد روم منم بغلش کردم و بوسیدم به به بغل خوابید پاشو داد بالا که بکنم ولی خیلی حرکت سختیه نمیتونستم راحت بکنم هی کیرم میوفتاد بیرون اعصابم خورد شد خوابوندمش زیر خودم خوابیدم روش و تند تند تلمبه میزدم جفتمون خیس عرق شدیم یه جوری که وقتی ارضا شد فک کردم عرقش در اومد ولی وقتی دست زدم دیدم چسبنده ست گفتم آبت اومد گفت آره دیگه حرصم داشت در میومد سرعتمو بیشتر کردم با دستام سینه هاشو گرفتم و محکم ضربه میزدم به کسش که حس کردم ابم داره میاد خیلی لحظه خوبی بود جفتمون داغ کرده بودیم من خودم انداختم رو دنیا اونم دستشو انداخت دور کمرم پاهشم انداخت رو باسنم و فشار داد به خودش منم خیالم راحت بود کاندوم هست کیرمو بیرون نکشیدم همون تو کس داغش خالی کردم. چن دقیقه کنار هم خوابیدیم و بهش گفتم عزیزم دلم برای ارش میسوزه بذار اونم بیاد بکنه اولش قبول نکرد ولی گفت بخاطره قبول میکنم بگو بیاد تو. خلاصه منم حرکت آرشو اینجوری جبران کردم براش.
ببخشید اگه بد بود
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 84 از 112:  « پیشین  1  ...  83  84  85  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA