انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 85 از 112:  « پیشین  1  ...  84  85  86  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
تن من و آن مردها | یک گنگ بنگ

همش با ماري بحث ميكردم كه نه اين كار خوب نيست وممكنه بهمون لذت نده.اما اون شديدا استدلال مياورد كه اتفاقا يه تجربه ي جديده يه وممكنه غرق لذت بشيم.با همه ي مخالفتهام اما همش تو دلم دوس داشتم بهش فكر كنم.اين مخالفتم البته دليل داشت.چون هميشه ماري پيشتاز ايده هاي جديد بود ومن باوجود مخالفت كردن سراخر بهش تن ميدادم.با هم خيلي كارا كرده بويم.سكس زوري و تري سام وتعويضي.اما گنگ بنگ يه چيز جديدي بود ويكم دودل بودم.اما درعين حال شبا هميشه بهش فكر ميكردم وخيال پردازي.به دست به دست شدنم بين 8تا مرد و درد لذت اورش ،شرم و بي حيايي توام اش فكر ميكردم....



خلاصه طبق معمول ماري مخمو زد مثل 5سال اخير كه تو امريكا بوديم. رفتيم اون موسسه ي سكس و وقت گرفتيم و 8تا فاكر من خوب انتخاب كرديم.روز اول نوبت من بود.به خودم حسابي رسيدم وكلي عطر واسپره به تنم زدم و رفتم موسسه.قبلش يه خانوم روانشناس بود كه باهام كلي صحبت كرد و از م يه سري سوالا درباره سابقه ي روابط جنسيم پرسيد.بعد دوتا مرداومدن لباسمو دراوردنو شورت وسوتين مخصوص اونجا رو تنم كردن.حين لباس عوض كردن با تنم ور ميرفتن وتيكه هاي سكسي ميپروندن.مثلا يكي به اون همكارش گفت.اوه كير من كه سيخ شده عجب جنده ايه.خلاصه امادم كردنو يكي در كونم زدنو گفتن تشريف ببريد تو سالن.اقايون منتظرن.تپش قلب گرفته بودم يكم .با كمي دلهره درو باز كردم.توي سالن رو مبل چهار تا مرد لخت كامل بودن.تا منو ديدن با دستشون كيرشونو گرفتن بهم اشاره كردن بيا.رفتم جلو .پايين مبل نشستم.يكشون سرمو گرفت وكيرشو انداخت تو دهنم.لامصب واقعا بزرگ بود.شرو ع كردم به ساك زدن كه از استرسم كم شد.درحين ساك زدن صداي سه نفر ديگه رو ميشنيدم كه به من حرفاي سكسي ميزدن.مثلا اينكه.اوه جنده چه ساكي ميزنه ،بخور زودتر تا برسي به ما.به اين فكر ميكردم كه چار نفر ديگه چي شدن.بعد 5 دقيقه وقتي كه درحال خوردن بودم،حس كردم چندنفر دارن كاملا لختم ميكنن وبا كون وكسم ور ميرن.نميتونستم برگردم چون چهارتاي اولي سرمو گرفته بودن بايد براشون ساك ميزدم.اما از دستايي كه روي تنم ماليده ميشدن فهميدم كه چهار نفرن.خلاصه يه عالمه براشون ساك زدم.تا اينكه بلندم كردن.يكم دهنم اروم شد درد گرفته بود.يكشون بغلم كردو پاهامو باز كرد وتو هوا نگه داشت.دونفر اومدن زير نشستن شروع كردن به خوردن كس وكونم.بعد اون دونفر ديگه هم اومدن باهشون شروع كردن ليسيدن.چقدر حشري شده بودم.به علاوه اين حس دلهره ي تو هوا تو بغل يكي بودن و تماشاي سه تا كيري كه هي به تنم ماليده ميشد.هممين طور زبوناشون روي كسم ماليده ميشد و من پشت سر هم اه ميكشيدم .خيلي حشري شده بودم.گفتم اه بذاريد ساك بزنم(let me suck it plz ...oh I want to sucking)تا اينكه گذاشتنم زمينو دورم كردن.



كيراشون دورتادورم بود.سريع شرون كردم به ساك زدن.دوتايي كردن تو دهنم.حس خفگي داشتم ولي فوق العاده لذت ناك.وقتي چند تا كير هي تو دهنت جابجا ميشه حس خوبي داري.چون بعد يه مدت دهنت ب اون كير عادت ميكنه ويكنواخت ميشه،كير كه عوض ميشه دهنت انگار يه چيز جديد به خودش ديده ،سعي ميكنه با طعم وسايز جديد عات كنه وهمني طور تا 8تا كير.همينطور بود كه تونستم حدودا 45 دقيقه براشون ساك بزنم بدون خستگي.هرچند كه ديگه نفسم گرفته بود و تا كير از دهنم كشيده ميشد بيرون فقط صداي اه اه ازم بيرون ميومد..

نوبت به كردن رسيد.منو از جلو رو كير يه كيشون نشوندن .شروع كرد به تلمبه زدن تو كسم.خدا ميدونه چقدر حرفه اي تلمبه ميزد.تمام وجودمو ميلرزوند با هر تقه.حس ميكردم كيرش تا مغز استخونم نفوذ ميكنه.بعد يكي كيرشو به كونم فشار داد و سعي كرد به فرو كردن.خواستم داد بزنم كه ورود كير به دهنم فريادمو خفه كرد.نميتونستم داد بزنم.فقط درد داشتم از كونم.تا اينكه به زور كرد تو كونم شروع كرد به تلمبه زدن.عوض ميكردن تا همه منو تو اين حالت بكنن.همه شون فاكر من حرفه اي بودن .تمام وجودم پر شده بود از داغي شهوت يه عالمه مرد.من حس وحشتناك هيجاني داشتم.سرگيجه داشتم و هيچ چيو حس نميكردم جز هجوم كير به تنم.به همه جام.حس ازادي رو داشتم.در عين حال كه تنم اسير دست يه عده مرد بود.حس بي حيايي مطلق.حس ابزار ارضاي مردها بودن.غرق لذت ودرد بودن.چنتا شون يكم خشن وساديستي بودن.خيلي محكم تر ميكردن يا محكم دهنمو ميكردن.هر وقت ميكردن تو دهنم اشكم درميومد.يا تف ميكردن تو دهنم.عاشق اين كارشون بودم وازشون ميخواستم بازم تف كنن.



ديگه ديونه شده بودم.فقط داد ميزدم كه منو بكنن.هيچي دست خودم نبود.من يه جنده ي به تمام معنا بودم.نميدونستم چند دقيقه است دارم گاييده ميشم.فكر ميكردم كه يه ساعت شده باشه.اما بعد فهميدم كه من 4 ساعت ربع تو سالن بودم.كون وكسم بين اونا رد وبدل ميشد وتوش دائما رفت وامد بود..تايكي كيرشو ميكشيد بيرون بعدي ميكرد تو.يه بار هم دوتا كير كردن تو كسم كه واقعا جر خوردم.كونم كه بگا رفته بود.يه عالمه گوزيدم اونجا.البته شنيده بودم كه طبيعيه.سوراخ كونم باز شده بود وراحت كير توش ميرفت.بعد كلي دكتر رفتم واسش.

هميشه وقتي تو فيلم ها ابشون همه با هم ميمود باورم نميشد.اما اينجا واقعا چنين اتفاقي افتاد.منو تكيه دادن به مبل ودست وپاهامو باز كردن.دستم و انداختم تو كسم ومنتظر بودم كه ابشون بياد.با هم ميماليدن و منم با اه كشيدن ازشون ميخواستم كه ابشون رو تو دهنم بريزن رو صورتم به پاشن.سه تا كير جلو صورتم بود كه تو شق ترين وداغ ترين حالت ممكن بودن و من منتظر بودم كه هرلحظه مني هاي داغشون بپاشه رو صورتم.اه كشيدن و ابشون با شتاب ميرخت رو صورتم و زبونم.اه چفدر داغ بود.چفدر لذت ميبردم از ريختن قطره هاي اب كيرشون رو صورتم.تو دهنم پر اب بود.چند نفر ديگه يكي يكي كيرشون رو اوردن وابشون وتو دهنم ميريختن.يكي شون هم كلا كيرشو تا ته تو دهنم كرد و ابش يكراست ريخت تو حلقم.فكر ميكنم اين قسمت نقطه ي اوج سكسه.خيلي عجيبه حسش.يه مرد با تمام قدرتش تو اون لحظه ميره تو يه عالم ديگه وتمام قدرت وابهت ونيروشو از راه كير خالي ميكنه تو دهنت.يه دنياي سكس وشهوت وارد من ميشه از راه دهنم.وفتي اب يه مرد تو دهنم ميريزه انگار من تموم كننده ي انرژي وسكسش بودم.من اونرو ارضا كردم.



من 8 تا مرد رو ارضا كردم.اين بهم فدرت زنانه ميده.8تا مرد رو ارضا كردم بخاطر همين اب كيرشون تو اون لحظه خوشمزه ترين چيزي بود كه ميتونستم بخورم.به اضافه ي گيجي اي كه لذت 4بار ارگاسم برام داشت.تمام تنم اغشته به مني بود.من از عطرشون لذت ميبردم وبه تنم ميماليدم.همون وسط افتادم و توي كسم باز هياهو بود.يكي شون اومد.دستشو كرد تو كسم كمرمو راست كرد و با سرعت تمام دستشو عقي جلو ميكرد تو كسم.اه خداي من چه سرعتي داشت تمام وجودم لرزيد.كمرم ميلرزيد وداد زدم وابم با شدت پاشيد بيرون .روي صورتش ...كلي ليس زد كسمو تا ابشو پاك كنه

شبش ماري رو ديدم و ازم با هيجان پرسيد چطور بود؟با خنده گفتم پاره شدم .زدم در كونش و گفتم بيا برات تعريف كنم جنده خانوم ...

——————-

نوشته: ندا.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شب ســــــــــــــــراب
مثل تمام شب های این دو سالی که گذشت با بی میلی و ناراحتی در خونه رو باز کردم. اما این بار از هر روز ناراحت تر بودم آخه شب سالگرد فوت بهنام (همسرم) بود که بعد از سه سال زندگی مشترک توی یه تصادف از پیشم رفته بود. داشتم فکر می کردم که فردا صبح زود برم سر خاکش مرخصی هم گرفته بودم. دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت واسه همین ترجیح دادم برم بخوابم. دراز کشیدم... وای که چقدر جاش خالی بود. اشک توی چشام جمع شد و بغضم ترکید انقدر گریه کردم تا خوابم برد، یه دفعه با صدای چرخش کلید داخل قفل در ورودی از خواب پریدم. توی خواب و بیداری رفتم سمت در هنوز اشکام خشک نشده بود. وقتی جلوی در رسیدم خشکم زد... مات مونده بودم، مگه می شد؟ بهنام بود که مثل همیشه خندان اومد توی خونه. وقتی من رو با اون چشای پف کرده و مبهوت دید، تعجب کرد و پرسید چرا گریه کردی خوشگل من؟ بهش خیره شده بودم و جواب نمی دادم، دوباره گفت: مگه جن دیدی؟ گفتم: آخه تو دو ساله از پیش من رفتی، مگه می شه الان اینجا باشی، من قرار بود فردا بیام سر خاکت...



خندید و گفت: چرا مزخرف می گی خواب دیدی باز؟ گفتم: چی؟ خواب؟ یعنی همش یه کابوس احمقانه بود؟ وای خدایا!! و بعد پریدم تو بغلش و شروع کردم به گریه کردن این بار اشک شوق روی گونه هام سرازیر بود. بهنام که دید این قدر هیجان زده ام منو از زمین بلند کرد و بوسید و به اتاق خواب برد و روی تخت خوابوند. خودش هم کنارم دراز کشید و گفت : دیگه گریه نکن عسلم، بسه تموم شد. ولی من هنوز نمی تونستم جلوی اشکامو بگیرم. بهش گفتم: آروم میشم عزیزم، الان آروم میشم. بهنام شروع کرد به بوسیدن گونه هام و سعی کرد آرومم کنه کم کم داشتم سرحال می شدم و دیدم بهنام داره با لباش اشکام رو پاک می کنه سرم رو چرخوندم و لبم رو روی لبش گذاشتم، حالم بهتر شده بود و می تونستم پیش بینی کنم که یه سکس عالی و رمانتیک در انتظارمونه. سریع لباسام رو درآوردم و با کمک بهنام لباسای اون رو هم درآوردم و شروع کردم به خوردن لب هاش. بعد گردنش رو لیسیدم و گوشاشو.



دیگه هر دومون حسابی حشری شده بودیم. سینه اش رو می بوسیدم و می مکیدم که بهنام با لحن شهوتناکش گفت: برام ساک بزن، می خوام عمرم . منم که می خواستم بیشتر حشری بشه به جای خوردن آلتش نافش رو می لیسیدم و رون هاشو می خوردم وقتی دیدم حسابی آماده شده رفتم روش طوری که الت من بالای سرش باشه و آلت اون زیر صورت من و شروع کردم به خوردن و اونم مال منو می خورد، نفسام به شماره افتاده بود... آلتش رو تا جایی که می تونستم توی دهانم می کردم، راستش نمی دونم طولش چقدره چون هیچ وقت خط کش نذاشتم اندازه بگیرم اما می دونم نه بزرگه و نه کوچک... دیگه هر دو حسابی از خود بی خود بودیم که بلندم کرد و منو خوابوند روی تخت و آلتش رو بایه فشار کوچیک فرو کرد داخل واژنم یه آه از سر لذت کشیدم و بهنام شوع کرد به تلنبه زدن... دیگه صدام در اومده بود و داشتم ارضا می شدم... یه دفعه از خواب پریدم و دیدم روتختی رو بغل کردم و دارم به خودم فشار میدم. هیچ کس توی اتاق نبود، من بودم و تنهایی خودم.....

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس قبل از سمبوسه

ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﺟﺎﻕ ﮔﺎﺯ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺳﻤﺒﻮﺳﻪ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﻏﺬﺍﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ! ﺷﻌﻠﻪ ﺍﺟﺎﻕ ﮔﺎﺯﻭ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ، ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻣﻨﻮ ﺍﯾﻤﺎﻥ)ﻫﻤﺴﺮﻡ(ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ!ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﻧﮕﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﺳﻤﺒﻮﺳﻪ ﻫﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ!ﻫﻤﺮﻭ ﺳﺮﺥ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻇﺮﻑ ﭼﯿﺪﻡ ﭼﺘﺮﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﮔﻞ ﺭﺯ ﭼﯿﺪﻡ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﺰ رﻭ ﭼﯿﺪﻡ، ﺷﻤﻊ ﻭ ﮔﻞ ﻭ ﻋﻄﺮ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻓﻀﺎﯼ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺭﻭ ﺩﺭﺱ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ!ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﯾﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺷﯿﮏ ﺑﭙﻮﺷﻢ ﺍﯾﻨﺎﻫﺎﺵ! ﻟﺒﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻡ ﺧﺮﯾﺪ!ﯾﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﺸﮑﯽ ﺑﺮﺍﻕ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺷﻮﻧﺶ ﺗﺎ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻤﺮﺵ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﻧﻘﺮﻩ ﻇﺮﯾﻒ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﺭﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ ﭘﺎﺭﮎ ﮐﺮﺩ!ﻋﻄﺮ ﺯﺩﻡ ﮐﻔﺸﻤﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪﻣﻮ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﺩ-ﻣﺎﻧﺪﺍﻧﺎ؟ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟-ﺑﯿﺎ ﺗﻮﻭﻭ ﺍﺗﺎﺍﺍﻕ ﻋﺸﻘﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎﻡ ﺟﻠﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﯼ ﺳﻮﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺯﺩﻭ ﮔﻔﺖ -ﺟﻮﻭﻭﻭﻥ ﮐﯽ ﻣﯿﺮﻩ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻫﻮﻭﻭ!



ﺑﺎﺧﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺟﻠﻮﺵ ﮐﺘﺸﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﺍﺯﺗﻨﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﻣﻮ ﺑﺎﺷﯿﻄﻨﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻨﻮ ﺗﻮ ﺟﻮﻭﻭﻭﻧﻢ، ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻝ ﺑﺮﻭ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﻭ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎ ﺑﻌﺪ ﻟﭙﺸﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺩﻭﺭ ﮐﻤﺮﻡ ﺣﻠﻘﻪ ﮐﺮﺩﻭ ﺩﺭﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﺯﻭﺩ ﻣﯿﺎﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﻌﺪ ﻻﻟﻪ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﮔﺎﺯ ﮔﺮﻓﺘﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﺷﻮﻧﻤﻮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺎﻻ-ﺍﻭﻭﻭﻭﯼ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻭﺩﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺷﯿﻄﻮﻧﯿﺎﺍﺍ! ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺣﻤﻮﻡ ﻭ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﻣﻮﺯﯾﮏ ﻣﻼﯾﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎﺣﻮﻟﻪ ﺗﻦ ﭘﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺣﺎﻟﻮ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﺧﺸﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻭ ﺁﻫﻨﮕﻮ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺭﻭ ﺳﺮﺷﻮ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﺧﺸﮏ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻃﺮﻓﻤﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺩﻭﺭ ﮐﻤﺮﻡ ﺣﻠﻘﻪ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎ ﮐﺮﺩﻭ ﻟﺒﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ ﮔﻮﺷﻢ ﺷﻮﻧﻤﻮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺎﻻ-ﺷﯿﻄﻮﻥ ﻧﺸﻮ ﻓﻌﻼ، ﮐﻠﯽ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ-ﺑﺮﻧﺎﻣﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻬﻢ ﺑﺰﻧﯽ؟ ﻣﻨﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻮ ﮔﻔﺘﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﻢ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺷﻞ ﺷﺪ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﺶ ﺳﺮﻣﻮ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺘﻤﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻮﯼ ﺷﺎﻣﭙﻮﺵ ﺩﯾﻮﻭﻧﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺧﯿﺴﺶ ﺩﺍﺷﺖ ﻗﻠﻘﻠﮑﻢ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺁﺭﻭﻡ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺮﺩ ﺭﻭ ﮐﻤﺮﻣﻮ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﻣﯿﻤﮑﯿﺪ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﭼﺴﺒﻮﻧﺪﻣﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﻫﻠﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺳﻤﺖ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ



ﺭﻭ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ ﻧﺸﻮﻧﺪﻣﺸﻮ ﻣﻨﻢ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻧﺸﺴﺘﻤﻮ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﺩﻭﺭ ﮐﻤﺮﺵ ﺑﻮﺩ، ﺳﻔﺘﯽ ﺍﻭﻧﺠﺎﺷﻮ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﻧﻢ ﺩﺱ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻭ ﮔﻠﻮﻣﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﺑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﻣﻮﻫﺎﺵ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪﺵ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﺶ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪﻡ ﺗﺎ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺑﻬﺘﺮ ﺣﺲ ﮐﻨﻢ ﮔﻮﺷﻪ ﻟﺒﻤﻮ ﮔﺎﺯ ﮔﺮﻓﺘﻤﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻤﺎﺍﺍﻥ- ﺟﻮﻭﻭﻭﻧﻢ ﻋﺸﺸﺸﺸﻘﻢ؟-ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻣﺖ-ﻣﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻔﺴﻢ ﺍﯾﻨﻮ ﮔﻔﺘﻮ ﻟﺒﺎﺳﻤﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻭ ﻣﻨﻮ ﺭﻭ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﺭﻭﻡ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﺩﻭﺭ ﮐﻤﺮﺵ ﭘﯿﭽﯿﺪﻣﻮ ﻟﺒﺸﻮ ﺭﻭ ﻟﺒﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺷﺮﻭ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺑﺎﺯﯼ ﺯﺑﻮﻧﻤﻮ ﻣﯿﻤﮑﯿﺪﻭ ﺯﺑﻮﻧﻤﻮ ﺑﻪ ﺯﺑﻮﻧﺶ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪﻡ ﺑﺎﺩﺳﺘﺶ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺳﻮﺗﯿﻦ ﻣﯿﻤﺎﻟﻮﻧﺪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺳﻮﺗﯿﻨﻤﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻭ ﻟﺒﺸﻮ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﻟﺒﻢ ﮔﻔﺖ-ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﭘﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﻨﻮ ﺧﻞ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ-ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻨﺎ ﺧﻠﺖ ﮐﺮﺩﻥ؟ ﺍﻧﮕﺸﺘﺸﻮ ﻭﺳﻂ ﮐﺴﻢ ﮐﺸﯿﺪﻭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻟﺤﻦ ﺣﺸﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﻧﻬﻬﻬﻬﻪ ﯾﻪ ﺁﻫﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺸﯿﺪﻣﻮ ﭼﺸﺎﻣﻮ ﺑﺴﺘﻢ ﺍﯾﻤﺎﻧﻢ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﻧﻮﮐﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﻤﮑﯿﺪﻭ ﮔﺎﺯﺍﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻮ ﻣﻦ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺯﺑﻮﻧﺸﻮ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺳﯿﻨﻢ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﺎﻓﻢ ﮐﺸﯿﺪﻭ ﻣﻦ ﺁﻩ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺑﺎ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺷﺮﺗﻤﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﺴﻤﻮ ﻟﯿﺴﯿﺪ ﺗﺎ ﺳﯿﻨﻢ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺟﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﻭﻭﻝ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺯﺑﻮﻧﺸﻮ ﺭﻭ ﺷﮑﻢ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻭ ﻧﺎﻧﻤﻮ ﻣﮏ ﻣﯿﺰﺩ ﺩﺳﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﻮﻫﺎﺵ ﺑﻮﺩﻭ ﻧﻮﺍﺯﺷﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩﻭ ﺍﺯ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﻡ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﺎ ﺯﺑﻮﻧﺶ ﻻﯼ ﮐﺴﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻭ ﻋﯿﻦ ﻭﺣﺸﯿﺎ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﺵ ﭼﻮﭼﻮﻟﻤﻮ ﻣﯿﻤﮑﯿﺪﻭ ﻟﺐ ﮐﺴﻤﻮ ﮔﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﻤﻮ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﻮﻥ ﻗﻠﻘﻠﮑﺶ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺧﯿﺲ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻭﻭﻝ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺳﺮﺷﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺎﻻﻭ ﮔﻔﺖ ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻥ ﺟﯿﮕﺮﻡ ﻭﻭﻝ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺬﺍﺭ ﺑﺨﻮﺭﻣﺖ



ﮔﻔﺘﻢ ﻭﻭﻟﻪ ﺧﻮﺩﻣﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺧﻨﺪﯾﺪﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺍﻧﮕﺸﺘﻤﻮ ﺑﺨﻮﺭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﺷﺎﺭﺵ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﺑﻮﺩﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻣﺶ ﺍﻭﻧﻢ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﮐﺴﻤﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻡ ﺣﻮﻟﻪ ﺗﻦ ﭘﻮﺵ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎﻻ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﺟﻠﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻧﺶ ﺑﺪﻡ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪﻣﺶ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪﻣﻮ ﯾﮑﻢ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ﺗﺨﻤﺎﺷﻮ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﻧﺪﺍﻧﺎ ﺑﺨﻮﺭﺵ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﭼﺸﺎﺵ ﺧﻤﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﺩﻟﻢ ﻧﯿﻤﺪ ﺩﻟﺸﻮ ﺑﺸﮑﻨﻢ ﻟﺒﻤﻮ ﺳﺮ ﮐﯿﺮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﻧﺎﺷﯿﺎﻧﻪ ﺳﺎﮎ ﺯﺩﻣﻮ ﺍﻭﻥ ﺁﻩ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺪ ﻣﯿﺸﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﻠﻮ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﺁﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺸﯿﺪﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﺮﺳﯽ ﻋﺸﻘﻢ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺩﻭﺱ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻭ ﺳﺮﻣﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ!ﺭﻭﻡ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ، ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺳﻨﮕﯿﻨﯿﺶ ﺭﻭﻡ ﺑﻮﺩ ﻟﺒﻤﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﺟﻪ ﻟﺬﺗﻪ، ﺣﺎﻻ ﺣﺎﺿﺮﯼ؟ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺳﺮﻣﻮ ﺗﮑﻮﻥ ﺩﺍﺩﻣﻮ ﺳﺮ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺩﻡ ﺳﻮﺭﺍﺧﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻟﺐ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﻣﻮﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﻫﻤﺸﻮ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩ ﻟﺒﺸﻮ ﮔﺎﺯ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺩﺭﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺸﻮ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻭ ﮔﻔﺖ ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻋﺸﻘﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺍﯾﻤﺎﻧﻢ ﺧﻮﺑﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻟﺒﺎﻣﻮﻥ ﻗﻔﻞ ﺷﺪﻭ ﺍﻭﻥ ﺁﺭﻭﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﮐﻤﺮ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺗﻨﺪﺵ ﮐﺮﺩ ﻟﺒﺸﻮ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻭ ﮔﺮﺩﻧﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻭ ﺳﯿﻨﻤﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﻮﻧﺪ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﮐﻤﺮﻭ ﺑﺎﺯﻭﺵ ﺑﻮﺩﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎﺯﻭﺷﻮ ﭘﺎﻫﺎﻣﻢ ﺩﻭﺭ ﮐﻤﺮﺵ ﺑﻮﺩﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﭽﺴﺒﻮﻧﺪﻣﺶ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺁﻫﻬﻬﻬﻬﻪ ﺍﯾﻤﺎﺍﺃﻧﻤﻤﻤﻢ ﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﯼ ﺍﻫﻬﻬﻬﻪ ﺍﻫﻬﻬﻬﻪ ﺍﯾﻤﺎﺍﺍﺍﻧﻨﻨﻦ ﺍﻫﻬﻬﻬﻪ ﻫﻤﯿﻨﻪ ﻋﺸﻘﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﺗﺮ ﺑﺒﺮﺵ ﻓﺮﻭﻭﻭ ﺑﺒﺮﺵ ﻓﺮﻭﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﻫﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻥ ﻋﺸﻘﻤﯽ ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻥ ﺍﻩ ﺑﮑﺶ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ﺟﻮﻭﻭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺧﻮﺩﻣﯽ ﺯﻥ ﻣﻨﯽ



ﮐﻤﺮ ﻣﯿﺰﺩﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﺨﻤﺎﺵ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺣﺸﺮﯼ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﯾﻬﻮ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﻧﻮﮎ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻭ ﮔﻔﺖ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ﭘﺎﻣﯿﺸﯽ ﺭﻭﻡ ﺑﺸﯿﻨﯽ؟ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻧﺸﻮﻧﺪﻣﺶ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺩﻡ ﮐﺴﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺭﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻮ ﺑﺎ ﮐﯿﺮﺵ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﻪ ﮐﺴﻢ ﺿﺮﺑﻪ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻭﻭﻭﻧﺘﻢ ﻣﺎﻧﺪﺍﻧﺎﯼ ﻣﻦ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﺴﻤﻮ ﺗﺎ ﺗﻪ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺎﻻ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺮﻓﺘﻤﻮ ﺁﻩ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪ ﺑﺎﻻ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﻓﺘﻨﻤﻮ ﺗﻨﺪ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﯾﻬﻮ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻭ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﺭﻭ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭﻡ ﻭ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﮐﻤﺮ ﻣﯿﺰﺩ ﺗﻮ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﻋﯿﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻫﺎ ﺁﻩ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻣﻮ ﮐﻤﺮﺷﻮ ﭼﻨﮓ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﮐﻤﺮ ﻣﯿﺰﺩﻭ ﮔﺮﺩﻧﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﯾﻬﻮ ﮔﻔﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺎﺩ، ﮐﺠﺎ ﺑﺮﯾﺰﻡ؟ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ هر جا که میخ ای‌ اونم ریخت تو کسم،

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سکس اول قبل از ازدواج

یاد اولین روز دوستیم با شایان افتاده بودم،چشمایی که بهش دوخته بودم از شدت استرس گرد شد! پرسیدم: دکتر! راه دیگه ای ندارم؟
با حرکات مخصوص به خودش خودکارو نزدیک لباش برد و با خنده گفت خانوم برنا ایندفعه حتماً باید این آمپولو بزنید،اگر راه دیگه ای داشت این دفعه ی سوم نبود که باز برای همین حساسیت تشریف میارید.
وای ته دلم لرزید با خودم گفتم نکنه فهمیده باشه یه جورایی ازش خوشم اومده! باز به خودم طعنه زدم که نه بابا اصلاً کی گفته من دوسش دارم! شایان فقط دکتر منِ همین!


تو همین فکرا بودم که دیدم نسخه شو نوشته و جلوم گرفته! ازش تشکر کردم و خواستم از در مطب برم بیرون که پشت سرم گفت،از داروخانه ی پایین مطب این آمپولا رو تهیه کنین،تشریف بیارین براتون تزریق کنم.
فقط گفتم،چشم! درو پشت سرم بستم،از یه طرف داشتم از استرس آمپول میمردم از یه ور از اضطراب اینکه این یارو باید اینا رو بزنه،چرا نگفت برو پیش آمپول زن؟!! با تمام افکارم یهو با صدای منشی دکتر به خودم اومدم...خانوم برنا! خانوم مارال برنا! نوبت شماست بفرمایین! درو که باز کردم باز چشمم به صورت گندمی و چشمای روشنش افتاد! زیر روپوش سفید تمیزش که نیمه باز گذاشته بود پیرهن اتو کشیده ی سرمه ای و شلوار جین تنش بود لبخند جذابش منو میکشت...اشاره کرد که دراز بکشید روی تخت...اینقد هول کرده بودم که حتی لباسمو در نیووردم و دراز کشیدم.اومد بالا سرم و با خنده گفت دکمه ی شلوارتونو میتونین باز کنین؟ از خجالت مردم،گفتم بله بله ببخشید.دکمه ی شلوار جینمو باز کردم،خودش مانتومو زد بالا و شلوار و شرتمو یه کم کشید پایین. ملافه ی رو تختو چنگ زده بودم،دکتر گفت هنوز که چیزی نشده خانوم برنا اینقد ترسیدین،سکوت کرده بودم،سردی پنبه رو روی کونم حس کردم اولین سرنگو که زد طاقت نیاوردم و با صدای ضعیفی گفتم آآآآآآی..شایان گفت ای جان آخی الان تموم میشه! صدام تو گلو خفه شد! باورم نمیشد باهام اینطوری حرف میزنه...آمپول دومو که زد با اینکه دردش بیشتر بود سکوت کردم.......اومدم از رو تخت پاشم که گفت،5 دیقه دراز بکشین بعد!!یه کم خوابیدم که برام یه سال گذشت،از جام پاشدم و رفتم طرفش که خدافظی کنم،بهم گفت،خانوم برنا این شماره ی منِ اینجا مینویسم داشته باشین اگر مشکلی پیش اومد تماس بگیرین هر موقع از روز یا شب! یه لحظه تو چشماش نگاه کردم نمیتونستم چشم ازش بردارم،شماره رو گرفتم و فقط گفتم چشم ممنون.


اون شب خیلی سعی کردم بهش فکر نکنم اما طاقت نیووردم و اس ام اس دادم سلام آقای دکتر،یه مشکلی دارم،جای آمپولا بد جوری درد میکنه! مارال
وقتی که دیدم سند شد زدم تو سرم که احمق این چه کاری بود کردی.. داشتم خودمو فحش میدادم که جواب داد:اگر فردا ببینمتون قول میدم که خوب شه..
واااای داشتم بال در میوردم،خلاصه قرار شد فردای اون روز تو پارک ساعی ببینمش...مانتوی مشکی پوشیدم و یه شال سبز رنگ چشمام انداختم...سعی میکردم خیلی خوب باشم...شایان اون روز بهم گفت که دوسم داره،فقط برای اینکه باهاش حس راحتی کنم دلش میخواد هر روز همو ببینیم حتی پنج دیقه...اون روزا اصلا تو حال خودم نبودم بعضی وقتا که خیلی کار داشت بازم شبا نمیومد دم در خونه و همو چند دیقه میدیدم...
یه روز که داشت منو میرسوند سر کار بهم گفت مارال! چشمات حالمو خوب میکنه....بوسش کردم و گفتم عاشقتم...خندید و گفت من بیشتر! چند وقته یه دل سیر نگات نکردم،دلم میخواد باهم چند روزی بریم شمال،تو میتونی مرخصی بگیری؟
من تو یه دفتر مهندسی کار میکردم که رئیس سخت گیری داشتیم،اما با خواهش تمنا 2 روز مرخصی گرفتم که رو پنج شنبه جمعه بشه 4 روز....تصمیم گرفتم به مامان اینا بگم که با دوست صمیمیم نگار قراره بریم چند روز ویلاشون کلاردشت.


یه روز بارونی بود که با شایان دوتایی راه افتادیم و زدیم به جاده....همه چیز عالی بود،منو عشقم و آهنگ شادمهر و جاده و بارون...نزدیکای شب رسیدیم ویلا...یه ویلای خوشگل و درست حسابی ولی نه چندان بزرگ...تو راه کلی لب گرفته بودیم و تا میشد سینه هامو ول نمیکرد...سینه هام خیلی بزرگ و سفید بود سایز 80.
سوییچ ماشینو انداخت رو میز و منو انداخت رو مبل...با ولع لبامو میخورد و میگفت وای یه دل سیر لب نگرفتم از عشقم...همینطوری داشت مانتو و شلوار و شالمو در میاورد،روم که بود کیرشو حس میکردم سفت سفت شده بود و همه ش بهم میخورد.تا حالا بهش نگفته بودم که دخترم...تمام تنه مو لیس میزد منو دلو زده بودم به دریا و لختش میکردم و سینه و بازوهاشو میمالیدم. نک سینه هامو گرفته بود تو دهنش و میکشید و گازای کوچولو میزد،جیغم رفته بود هواااا....کیرشو گرفته بودم تو دستم و هی بالا پایین میکردم...کیرش خیلی دراز نبود اما کلفت بود...شایان یهو بلند شد و گفت عشقم پاشو بریم تو اتاق...بارونم به شدت میزد به شیشه های ویلا،یه جورایی طوفان بود...شایان پشت سرم اومد تو اتاق و گفت بخواب عشقم...اتاق تقریبا بزرگ بود با پرده های حریر و دیوار و کف چوبی ...با یه تخت دو نفره که رو تختی ش مثل مال عروسا سفید و توری بود...نشستم رو تخت شایان همینطوری پاهامو باز کرد و شروع کرد به خوردن کُسم...



باز آه و ناله م درومد...آروم در گوشم گفت میخوام ایندفه یه آمپول کلفت بزنم بهت...همون روزی که کونتو دیدم دلم واسه ش ضعف رفت..گفتم از پشت؟؟ گفت هر دو! گفتم شایان...بغض کرده بودم! دستمو گرفت گفت عززززیزم چیه؟ نکنه میترسی؟ گفتم نه..آخه...من...دخترم! یهو حس کردم یه طوری شد...گفت خب اگه تا حالا نگه ش داشتی حتما میخوای شوهرت بزنه،من کاریش ندارم عزیزم.دلم شکست،یه طوری خودشو ازم جدا کرد،گفتم ینی شوهرم قرار نیست بشی؟ نفس عمیقی کشید و گفت بهم اعتماد میکنی؟ سرمو به علامت مثبت تکون دادم...دوباره افتاد رو لبام و گفت میخوام زنم شی مارالم...آهوی من...
کیرشو براش ساک زدم...با هر رفت و برگشت یه جون بلند میگفت و موهامو میکشید،اومد روم و سر کیرشو گذاشت رو سوراخ کسم...داشتم از استرس میمردم...گفتم شایان آروم بکنیا تو رو خدا...گفت مواظبتم عشق من..کیرشو فشار داد سرش با زحمت رفت تو،یه جیغ بلند کشیدم....که گفت جانم جانم الان درش میارم ،کیرشو هر در میاورد دوباره میذاشت...منم آروم شده بودم که یهو کرد تو...خیلی درد داشت،شایانو محکم تو بغلم فشار داده بودم... لباشو قفل کرده بود رو لبام اما بازم میخواستم جیغ بزنم...گفت عشقم خیلی اذیت شدی؟؟؟ گفتم نه....درش نیار تو رو خدااا...بیشتر درد میگیره...



سرمو بلند کردم کیرش خونی شده بود،یه لبخند شیطون زد و گفت کس دست نخورده ی عشقم مال خودم شد،سر کیرشو کس منو با دسمال پاک کرد و دوباره کیرشو کرد تو،دردش کمتر بود ولی بازم زیاد...کم کم داشت حال میداد،تند تند تلمبه میزد یه کم درمیاورد دوباره میکرد و سر کیرشو میزد رو کسم....حس کردم یه چیزی خالی شد توم ،تنم میلرزید،شایان فهمید ارضا شدم،شروع کرد تندتر کردنِ ضربه هاش و یه آخ بلند گفت.......آب گرمشو خالی کرد رو سینه هام و ول شد تو بغلم........فردای اون روز و شبای بعدشم کلی باهم سکس کردیم...
این داستان 2 سال پیش بود،یه دستکاریایی شده بود ولی خود داستان واقعی بود...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطرات ی جنده

آسمون رنگ غروب به خودش گرفته بود و کم کم لحظه ی دیدار فرا میرسید.آپارتمان نقلی خودم رو طوری براش مرتب و تمیز و با اثاث مجلل (ولی نه خیلی گرون قیمت)تزئین کرده بودم که به نظر یه خونه ی درست و حسابی بیاد.گرچه قبلا اینجا اومده بود ولی بعد مدتها دوباره مثل اولین باری بود که میدیدمش.یادم به اولین شبی افتاد که سکس داشتیم.یکی از بهترینهام بود.فکر نمیکردم یه پسر 23 ساله اینهمه چیزها راجع به سکس بدونه!اووووف!حسابی حشرم کرده بود!وخدای من....تا حالا هرچی مورد پسر جوون داشتم به یه ربع نرسیده کارشون تموم بود ولی این یکی دوساعتی باهاش دست و پنجه نرم کردم تا بالاخره...میگن سبزه ها آتیششون تندتره!یه پسر قد بلند سبزه با موهای مشکی و چشمهای خمار عسلی

عکس دوتامونو که تو باغ یکی از دوستان جلوی استخر گرفته بودیم برداشتم و نگاه کردم.خاطرات و جملاتی که اون شب رد و بدل کردیم دوباره توی ذهنم رژه میرفت.اول که شروع کردم به بوسیدنش تقریبا کار خاصی نمیکرد و فقط بوسه های منو جواب میداد بعد یکدفعه انگار مثل جرقه منفجر شد.محکم فشارم داد و چسبوندم به دیوار.دستهاشو دو طرف سرم به دیوار تکیه داد و سرش رو خم کرد و دیوانه وار شروع کرد به بوسیدن لبهام.نفسم بند اومده بود.از میون بوسه هاش آروم زمزمه کردم:نه بابا!...مثل اینکه واردی

پوزخندی زد و با همون لحن زمزمه کرد:حالا کجاشو دیدی!!! فکر کنم همونجا بود که ته دلم یه پیچ عجیبی خورد و درست عین نوجوونیهام دوباره شروع کردم به تجربه یه سری واکنشهای مربوط به عاشق شدن! آره فکر کنم از همونجا شروع شد

قاب عکس رو سر جاش گذاشتم و جلوی آینه ایستادم.پیراهن حریر نازکی به تن کرده بودم که بدنم از زیرش مشخص بود.حتی سیاهی نوک سینه هام بدجوری خودنمایی میکرد.بند لباسم رو بالا کشیدم و کمی صاف و صوفش کردم.اون شب باید با نمایش تمام و کمالی مدهوشش میکردم.چون احتمالا آخرین فرصتم برای این کار بود!

صبح بعد از اولین شب توی دستشویی جلوی آینه داشتم صورتم رو میشستم که اومد بدنمو به خودش چسبوند و چندتا ماچ آبدار ازم گرفت.توی آینه نگاهش کردم و با حالت خاصی که به ابروهام داده بودم بهش گفتم:عاشقم کنی کشتمت! خندید و با حرارت بیشتری به بوسیدنم ادامه داد.

من با مردهای زیادی سر و کار داشتم از کله گنده های مملکت گرفته تا بازیگرهاو چهره های محبوب تلویزیونو آدمهای عادی.هیچ کدوم برام اهمیت خاصی نداشتن.با همشون مثل یه مشتری برخورد میکردم.تا اینکه یکی از مشتریهای قدیمی به اسم ایمان منو به یه مهمونی توی خونه اش دعووت کرد.اونجا با علی آشنا شدم.به ظاهر آدم خوش مشرب و گرمی بود اما اوایل چون میدونستم 7-8 سالی ازم کوچیکتره زیاد حسابش نمیکردم.چند بار توی چندتا مهمونی دیگه هم دیدمش.نگاههای پنهانی و خریدارانه ای بهم میانداخت.زیاد تحویلش نمیگرفتم.تا اینکه خودش اومد جلو.روی صندلی پشت میز شام نشسته بودم و ته مونده ی شرابم رو میانداختم بالا .خم شد و در گوشم گفت:امشب حسسسسابی دل همه رو بردی گیتی خانوم.مخصوصا دل یه پسر بچه ی بی گناه رو که اینقدر تحت تاثیر رفتار و حرکات ظریف شما قرار گرفته که یک لحظه هم از فکرت بیرون نمیاد.

لحن صداش پر از اعتماد به نفس بود طوری که یه لحظه یادم رفت فقط 23 سالشه.سرم رو بلند کردم و توی شیشه دکور روبرو انعکاس چشمهای خمارش رو دیدم که از شدت التهاب شعله میکشید.قلبم تیر کشید.از جا بلند شدم و بدون هیچ حرفی به طرف اطاق نشیمن که بقیه اونجا بودن رفتم.دنبالم اومد و درست روبروی من روی مبل لم داد.به ظاهر شروع کرد به خوش و بش کردن با دوستان اما لحظه ای از نگاههای وقت و بی وقت من غافل نمیشد.حرکاتش به طرز عجیبی به نسبت سنش حساب شده و با اعتماد به نفس بود.منو یاد

"رت باتلر"توی فیلم بربادرفته میانداخت! ایمان شماره منو بهش داده بود و اونم مرتب زنگ میزد تا اینکه بالاخره راضی شدم بیاد خونه ام

صدای ماشین اومد.از پنجره بیرون رو نگاه کردم.خودش بود.موهامو مرتب کردم و ابروهامو با انگشتم به طرف بالا کشیدم.لبهامو به هم فشار دادم و به اوپن آشپزخونه تکیه زدم.طولی نکشید که زنگ در به صدا در اومد.با طمانینه به طرف در رفتم و بازش کردم.قلبم تقریبا وایستاده بود.مثل همیشه اول کلاه بیس بالیش رو در اورد و سلام کرد.چشمهاش برق خاصی داشت.محکم بغلم کرد و یه بوسه ی جانانه از لبام گرفت.مدت 4 سال با هم در ارتباط بودیم اما تعداد دفعاتی که سکس داشتیم به انگشتان دست نمیرسید!بارها ازم خواسته بود ولی بهش اجازه نمیدادم .اکثر شبها تا دیروقت حرف میزدیم و فیلم میدیدیم.ولی وقتی به فاز سکس میرسید جلوشو میگرفتم.چون از وقتی فهمیده بودم که عاشقش شدم دلم نمیخواست فقط واسه سکس بیاد سراغم.دلم میخواست اونم بهم احساسی داشته باشه...اونم فهمیده بود که برای من خاصه و مثل بقیه باهاش رفتار نمیکنم

اومد تو و مثل روزهای اول دور و بر رو نگاه کرد

دکورتو عوض کردی؟

اوهوم.

از چیزی ناراحتی؟

لبخند بی روحی تحویلش دادم و گفتم:نه...تو اینجایی...واسه چی ناراحت باشم؟

مثل همیشه نیستی

جوابش رو ندادم.بساط شام رو چیدم.چراغها رو خاموش کردم و زیر نور دوتا شمع شاممونو با حرفها و شوخیها و خنده های همیشگی خوردیم.بعد که تموم شد سر جاش نشست و نگاه معنی داری بهم انداخت.منتظر بود دعوتش کنم به اتاقم اما این کارو نکردم.از سر جام بلند شدم و با حلاوت تمام آروم آروم به طرفش رفتم.یه بوسه از پیشونیش کردم.عین خل و چلها بهم زل زده بود.گفتم:بلند شو بشین اونجا. بلند شد و نشست روی مبل بغلی و آهی کشید.خم شدم روش و اول با آرامش چندتا بوسه ی داغ از لبهای قلوه ایش گرفتم.نفسش داشت تندتر میشد.بعد رفتم روی گردنش و سیب گلوشو بوسیدم و لیس زدم.آروم گفت:جوووون! عقب وایستادم و در حالی که زیرزیرکی نگاهش میکردم آروم آروم بندهای لباسم رو پایین کشیدم.نگاه پر التهابی از شونه های لختم به چشمهای خمارش انداختم.خم شدم روی زانوهاش و گفتم:بازش کن.آروم زیپ پیراهنم رو باز کرد و دستهای گرمش رو به باسن و پهلوهام کشید.بند سوتینم رو باز کرد ...پیراهنم رو تا کمر پایین آوردم بعد شروع کردم به بازی با نوک سینه هام.آهی کشید و دست برد به طرف سینه هام و باهاشون بازی کرد .سرم رو بالاگرفتم و چشمامو بستم.در حالی که نوک سینه هامو میمکید آه بلندی کشیدم.پیراهنم رو از پام دراورد..شورت پام نبود.دست کشید روی پاها و باسنم و کسم شروع کرد به بازی کردن باهاش.بعد خودشو کشید پایین و لبهاشو گذاشت روی کسم.آه و اوووهای اصلیم اینجا شروع شد.با هر نفس اسمش رو صدا میزدم:علییییییییییییی.....آآآآآآآآآآهههههههههه....علیییییییییییییییییی.....آآآآآآآ
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زنی که خانم بود
بعد از حدود ده دقیقه بیدار شدم. هنوز کیرم توی کسش بود و راست راست. هیچ وقت این طور نمی شد. نهایتاً بعد از چند دقیقه ارضاء می شدم و بعد از هر مرتبه هم کیرم میخوابید. ولی این بار یک ساعت و بیست دقیقه بی وفقه شق بود. آبم هم نیامده بود. دیگر درد داشت اذیتم میکرد.

مینا هم زیر من بی جان افتاده ولی حالش خوب بود و فقط خسته بود. در طول یک ساعت قبل با یک فرکانس هایی جیغ می زد که از هیچ موجود زنده ای برنمی آید. شاید هر زن دیگری هم که یک سال سکس نداشت همین میشد.

بلند شدم به قصد دوش آب سرد. اول فقط کیرمو خیس کردم بعد که دیدم فایده نداره کلاً رفتم زیر دوش. شقیقه و بالای چشم چپم ذوق ذوق میکرد. تحمل آب یخ سخت بود، بلند نفس می کشیدم و یکی دوبار هم فریاد زدم ولی یک مرتبه بهتر شدم. هنوز سرگیجه داشتم ولی دردم آروم شد. برگشتم سمت اتاق و همونطور خیس آب خودمو انداختم روی تخت کنار مینا که هشیار شده بود. هیچی نگفت فقط لبخند نیمه جونی زد. دهنمو بردم سمت کسش و به چشمم اومد که نرم تر شده، گرماش رو روی صورت خیس و سردم احساس کردم و مینا با قطرات آبی که از صورتم می چکید، هم دوباره تحریک میشد و هم عضلاتش از شوک، منقبض می شدند و بعد ول می کردند. خیلی شل ولی نه شلخته کسش رو خوردم. بوی خوبی میداد. بوی زن. بوی آزادی.

دوباره شروع کرد به ناله کردن، نرم می خزید توی تختی که حسابی خیس شده بود. با دست هام سینه هاش رو مثل یک سوتین زنده گرفتم و بنا کردم به مالیدن. کسش رو می میکیدم و انگار میخواستم همون جا زندگی کنم. حتی با اینکه تاریک بود و من دیگر چندان تاریکی رو دوست نداشتم. سرش رو بالا آورد و گفت "بکنم. باز هم بکن منو. "

می خواستم بهانه بیارم "درد دارم و نمی تونم..." که متوجه شدم بالاخره کیرم خوابیده. نگرانی م از بین رفت و تا دوباره تحریک نشده بودم از دو ساعد دست مینارو گرفتم و با یک حرکت که دیگه هیچ وقت مثلش رو نتونستم انجام بدم، چرخوندمش طوری که کیر خوابیده ی من روبروی صورت قرار گرفت. اون هم میدونست که من دیوانه ی چه کاری ام بلافاصله هرچه داشتم یک جا کرد توی دهنش. کیر و خایه با هم.

هیچ چیزی توی دنیا بهتر از این نیست که یک آلت بی جون توی دهن زن بره و با جادویی که زبون جنس ماده داره، تبدیلش کنه به یک هیولای سیری ناپذیر که دیگه توی دهنش جا نگیره و در حالی که این متاع آماده به دریدن از یک طرف به حلقش رسیده، مجبورش کنه برای نگه داشتن بارِ همچین امانت قطوری و درازی با زور صورت خودشو جلو بیاره.

این بار که شق کردم به شدت دفعه ی قبل نبود. مینا رو بلند کردم و لب ها شو بوسیدم ولی تا داشت حالت رمانتیک به خوش می گرفت انداختمش روی لبه ی تخت طوری که شکمش روی تخت و پاهاش آویزون بودند. کیرم رو از پشت توی کسش سُر دادم. و شروع کردم به تملبه زدن. محکم و با ضرب منظم، خوب که داغ شد نظم رو بهم زدم. چند ثانیه با سرعت می کردم و بعد تا نصفه در می آوردم و آروم آروم بر میگردوندم توش. به محض اینکه اثرش از بین میرفت دوباره زمان رو تنظیم میکردم و مستمر کمر می زدم. کمری که الان به چند نقش جدید مزین بود. خط های بلندی که قبل از بیست و هفتم تیر نداشتم.

آرزو می کردم کاش دو تا جسم داشتم تا همزمان توی دهنش و کسش ارضا شم. یا دو تا کیر، یا حداقل دو تا تخیل داشتم.
توی همین فکر ها بودم که بی مقدمه گفت: "نیما بکن توی کونم."

اصلاً نگذاشت که من اما و اگر بیارم که درست نیست و فلان و بهمان. کارت برنده ش رو بازی کرد یعنی با صدای ملتمسانه و چشمهایی که از روی شونه اش مثل مظلوم ترین بچه گربه ی دنیا من رو میدید گفت "من یک سال صبر کردم!!"

مهربانی و شرمساری از ته دلم تنوره کشید و مثل یک جریان برق از دو طرف گردنم به خارج شد. انگار بدنم جانی تازه گرفته باشه، با اوج لطافتی که می تونستم یک همچین کاری رو بپوشونم گفتم "هر چی تو بخوای یکی یه دونه ی من"

کیرم رو مصصم روی کونش گذاشتم و بنا کردم به مالیدن. حقیقت اینه که من عاشق این کارم ولی بخاطر ملاحظاتی تا امروز فقط چند مرتبه انجامش دادم.

خیسی تخت و انتظار و فانتزی های مینا کونش رو آماده کرده بود، شاید در طول چند ماه از این سالی که گذشت به این فکر میکرده.

تا نصفه به راحتی رفت و شروع کردم به بازی بازی کردن. لازم نبود خیلی طول بدم. درخواست بعدیش معلوم بود. وقتی یک زن و مرد چنین وارد خلسه میشوند خواسته هاشون با هم یکی میشه. یک. واحد. وحدت. مثل روح دمساز. مثل روح القدس.

سینه هاش رو از طرفین گرفتم و با رد کردن متناوب انگشتانم از روی نوکشون هیجان مینا رو بیشتر کردم. کیرم رو که دوباره به حد عالی و غایی بزرگ شده بود ولی احساس نرمی داشت عمیق تر توی کون مینا فرو کردم و عقب وجلو رفتم. صدای "آهـــــ آهـــــ" این زن زیبا تبدیل شده بود به "هـــــــا..... هــــــــا..." با "ه" ای که مثل "ی" بود. و از ته حلقش می اومد. از اونجا که کیرم رسیده بود و قبل از برج چهار پارسال چندین بار آبم رو ریخته بودم. خودش هم بیکار نبود و کسش رو با انگشتهای یک دست می مالید در حالیکه آرنج دست دیگر رو حائل کرده بود که تعادلش روی تخت حفظ شه.

سینه هاش رو رها کردم و دست روی کمرش گذاشتم، همونطور که کمی به پایین فشارش میدادم سرعتم رو بیشتر کردم و با یک پا روی تخت و یک پا روی زمین کیرم رو توی کون تنگ ولی مهمان نواز مینا پس و پیش بردم.
وقتی داشتم نزدیک به انزال می شدم، دست هام دوباره حرکت کردند به پایین. به سمت انحنای باسن خوش فرمش. فشارشون دادم و بلند گفتم، "آهــــــــ.... آبم داره میاد..."

مینا زن من نبود ولی من رو بهتر از هر کسی میشناخت. به سرعت جواب داد "آبت بیاد عزیزم، آبت رو میخواهم عزیزم، نیما جووون بریز توی کونم، نیــــــــمااااا..... تو رو خدا میدی بهم؟ آبتو میریزی توی کون مینا جون؟ این دختر به این خوبی! یکسال صبر کرده. بگو آره. بگــــو آبت مال منه. بگو میدش بهم!" عمیق تر از این دیگر کردن ممکن نبود.

"آره عزیزم، مال توئه. همه اش مال توئه. میخوایش؟؟؟"

"می خوامش، تا قطره ی آخر" تند تر کردم.

" میناااااا، بیـــــــاااااااا"

کیرم توی کونش منفجر شد و همینطور که خودش چوچولش و کسش رو میمالید نه یک بار و نه دوبار، شاید دوازده باز توی کونش شلیک کردم تا تمام شد.

بوس و بغل بازی تازه شروع شد و بعد از یک دوش آب گرم (به تلافی اولی) تا صبح ادامه داشت. رخوت یک سال ندادن و کلافگی یک سال نکردن تمام شده بود.

مینا زن من نبود و هیچ توقعی نداشتم یک سال پایم بنشیند. بیوه بود. دوستم بود. ولی وقتی من رو 27 تیر 88 بردند اوین خودش تصمیم گرفت با کسی نباشد. من هیچ توقعی نداشتم. اگر من بودم حتماً با دیگرانی میخوابیدم کما اینکه خودش می دانست. ولی زن این طور موجودی است. اگر خوب باشد به قدر وزنش طلا و زمرد هم که به پایش بریزی کم است. پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
جــــــــــــــنده


سلام. اسم من گلیه 27 سالمه واهل یکی از شهر های پر رفت وآمد ایرانم. من تو19 سالگی پدرمو از دست دادم و مادرم هم ازدواج کرده. به همین دلیل وبه خاطر مشکلات مالی و وجود شرایط خاصی که اگه بگم طولانی میشه از همون اول رو آوردم به سکس پولی( به صورت عام جنده) اما نه از نوع در پیتش بعد از گذشت چندین سال الان به صورت غیر رسمی دفتر و منشی دارم. اسم منشیم ساراس سارا یه دختر پاکه خیلی پاک که شرایط بدی مثل من داره اما وارد کارای کثیف من نشده. کار ما اینه که؛سارا تو یه دفتر فروش بلیت کار میکنه و پیشنهاد منو به مردایی باشرایط خاص میده( همشهریم نباشن، شکم گنده نباشن،کوتاه قد وزشت وبو گندو هم نباشن) خلاصه شیک باشن، سارا سلیقه منو میدونه و از وقتی منشیم شده من سکس بد نداشتم و روزی بیشتر از دو نفر باکسی نخوابیدم بقیه روزم تو سایتم.



حدود 3هفته پیش سارا تماس گرفتو گفت به یه نفر آدرس دادم الان میاد آماده باش مثل همیشه تر وتمیز بودم و آماده ولی رفتم لباسامو عوض کردم یه ست زیر سبز فسفری پوشیدمو یه دامن کوتاه مشکی چون میدونستم روال عادی چیه تاپ یا بلوز نپوشیدم نشستم پای ماهواره pmc نگاه کردم که تو خونه ساکت نباشه و صدای آهنگ بیاد.زنگ درو زدن از چشمی نگاه کردم گفتم کیه؟ طبق سفارشم به سارا گفت پسر داییم . منم درو باز کردم اووووف چه پسری بود خوشکل و خوش تیپ بوی اودکلنش کل مردایی که باشون بودمو میارزید.تعارفش کردم نشست پیشش نشستم گفتم واسه چند ساعت اینجایی؟ گفت 2 ساعت حوصله ی وراجی زیاد با مشتریا رو ندارم فقط
گفتم اهل کجایی؟ که یه شهری رو گفت منم الکی گفتم وای من عاشق اون شهرم و لبامو چسبوندم به لباش کلی لب و گردنشو لیس میزدم حسابی حشری شده بود وبلند بلند نمیزد پیراهنشو دراوردمو شروع کردم به خوردن سینه هاش دور نافشو وقتی لیس میزدم موهامو چنگ میزد ومیگفت آخ جون. کم کم شلوارشو کندمو تخماشو به دندون کشیدم تقریبا همه مردا دوس دارن با دندون پوست تخمشونو بکشی. بعد بدون کمک دستم کیرشو با یه م یک دادم تو دهنم چشماش داشت درمیومد از شدت حشر فقط موهامو میکشید .باصدا بریده گفت بسه دیگه الان آبم میاد...



یه گاز کوچولو از سر کیرش گرفتمو دورشدم با سینه وبدن خودم ور میرفتم که بیاد نزدیکمو لختم کنه اونم پاشد و اول سوتینمو باز کرد شروع کرد به خوردن وحشیانه دهنش خیلی داغ بود مثل همه.بعد سریع دامنمو در آورد و منو برگردونود از پشت بم چسبید کیرشو رو کونم حس میردم گوشامو میخوردو گردنمو لیس میزد منم دستامو بردم پشتو کیرشو مالیدم طاقت نیاورد منو خوابوندو یه کاندوم کشید سر کیرشو شروع کرد به کشیدن کیرش رو کسم معلوم بود چندشش میشه کسمو بخوره مثل خیلیای دیگه که حق دارن. بعد کیرشو کردتو کسم که همیشه آبدارو خیس بود خیلی تلنبه زد بش گفتم اگه میخوای از کون بکن که گفت هرجایی واسه کاری آفریده شده این حرفش واسم عجیب بود معمولا کسی از پولش نمیگذشتو همه کس وکونو باهم میخوان!!خلاصه آبش اومد وخودش رفت. من یه آدم طرد شده ام اگه خودمم بخوام کاری نیست جز این برام شما تنها کسایی هستین که بعد از سالها باتون راجع به کارم صحبت کردم دوستون دارم.

نوشته گلی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین سکس با نامزدم تو دوران دوستی


سلام من یاسمنم 20سالمه. دانشجوی معماری ام. نامزدم دانیال 26 سالشه و هم دانشگاهی هستیم. قبل نامزدیمون یه مدت با هم دوست بودیم. زیاد وارد جزییان نمیشم. فقط در این حد بگم که نامزدم عاشق اندام باربیه...! منم قدم 167 وزنم 47. پوستم سفید موهام بور و چشام قهوه ایه ولی خداوکیلی اندامم رو فرمه. نامزدمم یکم شکم داره ولی درکل خوش تیپ و خوش اندامه..
ما یه مدت با هم بودیم دانیال کم کم بحث سکسو مطرح کرد من اوایل خیلی مقاومت میکردم حتی شبا که اس های سکسی میداد رسمی جوابشو میدادم راستش هنوز تجربه ای تو سکس نداشتم. اینم بگم من دختر سرسختی بودم قبل اینکه با دانیال دوست شم خیلی پیشنهاد ازدواج و دوستی داشتم ولی همشونو ندیده رد میکردم... خب بگذریم.
من خوابگاهی بودم و دانیال خونه دانشجویی داشت. یه روز نزدیکای عصر بود خواب بودم گوشیم زنگ خورد دیدم دانیاله گوشیو برداشتم صداش خماره خمار بود.


الو جانم دانیال؟
یاسی...
بله؟...
یاسمن خواهشمو رد نکن حالم خوب نیست بهت نیاز دارم...
چی شده؟...
فقط یه ساعت میایی اینجا؟..
آخه...
آخه نداره یاسمن جان ازت خواهش کردم کاری به کارت ندارم...
.
خلاصه بعد کلی مقاومت کردن و ناز کردن بلند شدم رفتم. بدنم تمیز تمیز بود... هیچ جای بدنم مو نداشت کوسمم همیشه تمیز و تراشیده ست...
یکم آرایش کردم ادکلن زدم و رفتم.


درو برام باز گذاشته بود. رفتم داخل خواستم آروم صداش کنم یهو جلوم ظاهر شد گفت هیسسسسس!! بذار برم درو ببندم الان میام. رفت درو بست و اومد طرفم کیرش داشت شلوارشو جر میداد... منو چسبوند به دیوار و ازم لب گرفت مثل دیوونه ها لبامو میخورد انگار تشنه بود کیرش حسابی سیخ شده بود...همونطور که لب میگرفت سینه هامو از رو مانتوم ماساژ میداد شالمو درآورد مانتومو کند موهامو باز کرد صورتمو لای دو تا دستاش گرفت و آروم تو گوشم گفت یاسمن خیلی دوستت دارم تو عشق منی... صدای نفس ها بیشتر شهوتی ام میکرد اروم گوشامو میک میزد گردمو بو میکشیدلبامو گاز های ریز میگرفت و میکشید سمت خودش داشتم دیوونه میشدم به نفس نفس افتاده بودم لبامو گوشمو و گردنمو میخوردو میک میزد. منو بلند کرد برد تو اتاق خوابش...


تاپمو درآورد شلورمو هم درآورد و گفت رو تخت دراز بکشم و دراز کشیدم. اونم لباساشو... کیرش داشت شورتشو جر میداد... آروم اومد روم دراز کشید کلی ازم لب گرفت چونمو داد بالا و زیر چونمو میک میزد و بو میکشید گردنمو هم همینطور. وقتی رسید به سینه هام گفت جووووووووووووونم یاسمن این بدنت مال منه و آروم زبونشو کشید رو چاک سینه ام داشتم دیوونه میشدم... آه آه آخ دانیال بخورش... جونم بخورش دارم میمیرم دانیال سوتینمو باز کن...آرامش دانیال داش منو دیوونه میکرد بلندم کرد نشست و سوتینمو باز کرد وقتی درآوردمش هنوز برنگشته بودم سمتش که از پشت آروم سینه هامو گرفت تو مشتش و ماساژ داد خیلی حرفه ای اینکارو میکرد ...آه آه دانیالللللل اوففف... بخورش دانیال... کوسم خیس خیس شده بود....منو خوابوند سینه مو طوری میخورد که انگار تو عمرش سینه ندیده بود... یکیشو میک میزد و میخورد اون یکیشو آروم ولی با فشار ماساژ میداد... بعد اینکه نیم ساعت با سینه هام ور رفت و من تو حال خودم نبودم...دانیال...جووووونم؟ دانیال شورتمو بکن زود باش.... دانیال هم رفت لای پاهام شورتمو درآورد......



جووووووووونم یاسمن آخ یاسمن چه کس تمیزی داری فقط باید نگاش کرد..کوسم خیس خیس بود.. آروم لبه های کسمو داد کنار و با انگشتش کوسمو میمالید...آخخخ دانیال بکن توش خواهش میکنم...آه آه واییی.. یکم با انگشتاش کسمو مالوند و افتاد به جون کوسم اوففففففففف دانیال آره بخورش بخور میک بزن دانیال بخورش آه آه آییییی اوففففففف آخ... بدجوری میک میزد زبونشو کرده بود تو سوراخ کوسم و میچرخوند و تلمبه میزن چوچولمو با لباش آروم گاز میگرفت و میکشید سمت خودش بعدش محکم میک میزد پاهامو دور گردنش حلقه کرده بودمو و آه میگفتم... دانیال توروخدا کیرتو بکن تو دارم میمیرم دیگه تحمل ندارم... سرشو محکم فشار میدادم تو کوسم اونم حریص تر میخوردش تند تند با زبونش تلمبه میزد و میک میزد... من کاملا بی حال شده بودم نزدیک بود غش کنم گفتم دانیال جان بسه دارم میمیرم...آخ آی بسه دانی آه آی آخ اوففففففف... ولی دانیال ول کن نبودانگشتشو کرد تو کوسم و تلمبه میزد... عزیزم نمیخوام پرده تو بزنم ولی ارضات میکنم... انگشتشو تا ته کرد تو کوسم و تلمبه میزد...آآآآآآآی بسه دانیال شورتو دربیار من کیر میخوام دانیال آخخخخخخخخخ کیر میخوام جرم بده منو بکن اوففففف من کیر میخوامممم دانیال انگشتشو محکم میلرزوند تو کوسم بدجوری حال میداد از طرفی هم محکم سینه هامو میک میزد اونقدر لرزوند که ... آآآآآآآآی آآآآآآآآآخ کییییییییییییر میخواااااااااام کیر بده جرم بده پارم کن ...



لرزیدم و ارضا شدم. بی حال رو تخت افتاده بودم و یه نگاه کردم دانیال دلم براش سوخت اون هننوز شورتشم درنیاورده بود حالا نوبت من بود ارضاش کنم. عین وحشی ها پریدم و شورتشو با دندون درآردوم کیرش بزرگ و تمیز بود سیخ سیخ بود رگ هاش زده بود بیرون داغ داغ بود... دانیال ایستاد و من زانو زدم جلوش رون هاشو آروم ماساژ میدادم و صورتمو میمالیم به کیرش... اخخخخ یاسمن جان بخورشششش بخور مال توئه... آروم سرشو گذاشتم تو دهنم و میک زدم ...آخخخخخخخخخ همینه بخورش... تخم هاشو با یه دستم ماساژ میدادم... بعد آروم از زیر تخم هاش زبون کشیدم تا سر کیرش. این کار دیوونه اش میکرد. بعد شروع کردم به میک زدن تخم هاش دونهه دونه براش میک میزدم...آخخخخخ اوفففففف یاسمن کیرمو بخور.کیرشو تا ته کردم تو دهنم و تلمبه زدم تخم هاشم با دستم ماساژ میدادم دیگه نتونست دووم بیاره ...آخخخخ یاسمن رو تخت دراز بکش. دراز کشیدم پاهامو داد بالا کوسم خیس خیس بود آروم سر کیرشو هل داد تو کوسم... آخخخخ دانیال درد داره...جووووووونم بلنننننننند بگو درد داره داد بزن....آآآآی دانیال جان درد دارم اوفففففف....بکن توش جرم بده پردمو پاره کن منو بکن دانیال اوفففف...دانیال بسم الله گفت و محکم کوبید تو کوسم یه جیغ بلند کشیدم و گریه کردم تخت خونی شد دانیال کیرشو کشید بیرون کوسمو با دستمال کاغذی تمیز کرد و کیرشو داد تو کوسم اول آروم آروم تلمبه میزد پاهامو داده بود بالا یواش یواش تندتر کرد سرعتشو تا حدی که من گریه میکردم دانیالللل مردم..صدای برخورد بدن هامون کل اتاق رو پر کرده بود و با هر تلمبه ای که میزد من شدیدا تکون میخوردم...دانیال جان من دارم غش میکنم بسه تورو خدا.... اوففف... کیرشو کشید بیرون و آبشو خالی کرد رو شکمم... من بی حال افتاده بودم و نفس نفس میزدم اونم افتاد بغلم و آروم سینه هامو میک زد و گفت یاسمن تو مال منی...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کاناپه و تاپ


یه نیم چرخ زدم و دوباره تو آینه مشغول وارسی خودم شدم. موهام و ابروهام رو همین امروز قهوه ای شکلاتی تیره کرده بودم. یه سایه طلایی پررنگ نشونده بودم پشت پلکم و یه خط چشم باریک مشکی که حسابی به چشمام حالت میداد. رژگونه طلایی مات و رژ لب آجری! با یه تاپ پشت گردنی آجری و یه شلوار غواصی مشکی. مانتوم رو پوشیدم و از خونه زدم بیرون. آژانس دم در منتظرم بود. مقصدم یه باغ بود تو لواسون. امروز مراسم عقد بهترین دوستم بود. وارد باغ که شدم متوجه شدم کل مهمونا 50 نفر هم نمیشن. مراسم گرم و خودمونی بود. چقدر خوشحال بودم که سودابه (دوستم) شش تا برادر داره و همه هم جوون و خوش تیپ. دلم شیطونی میخواست. از همون اول با یکیشون تریپ برداشتم. از شاباش دادن بهم موقع رقص بگیر تا وقت برگشتن سوار ماشینش شدن و شماره رد و بدل کردن. به سال نکشید که برای بار دوم به اون باغ رفتم و اینبار برای مراسم عقد خودم و سیامک. تو مدت کوتاهی به هم وابسته شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. یه لباس که دامنش مدل ماهی بود به رنگ نباتی تن کردم. چیزی از لباس عروس کم نداشت. یه ارایش کلاسیک هم تیپم رو تکمیل میکرد. دختر قشنگی بودم اما اون لباس و اون آرایش ازم یه چیز دیگه ساخته بود. توی این یه سال تنها شیطونیمون لب بازی بود. اونم خیلی کوتاه. اما سیامک واسه اون شب ویلای باغ رو هم اجاره کرده بود. زیر گوشم گفت: امشب امونت نمیدم نیکا خانوم. زیر زیرکی خندیدم و گفتم: اما اصل کاری بمونه واسه خونه خودمون! مثل بچه های سرتق سرشو انداخت بالا و گفت: به همین خیال باش.


دلم واسه شب بی تاب بود. خیلی وقتا هوس بغل کردنش، لمس کردنش، آرامش آغوشش... به دلم می افتاد اما همیشه سرکوبش میکردم. اما امشب دیگه دلیلی برای سرکوب نبود. امشب شب ما بود... تمام شب رو کنار همدیگه رقصیدیم و از عشق گفتیم و برا آینده نقشه ریختیم. مهمونا که دسته دسته خداحافظی کردن تاپ تاپ قلب ما هم بیشتر شد. نگاهای پرشور سیامک داغم میکرد. بالاخره همه رفتن و من موندم و باغ و سیامک. یه باغ با درختای بلند و هوایی که اون وقت سال آروم و خنک بود. دست هم رو گرفتیم و شروع کردیم به قدم زدن. به ته باغ که رسیدیم از شدت تعجب و هیجان میخواستم جیغ بکشم. سیامک دور تا دور آلاچیق کوچیک ته باغ رو با دیوار آماده پوشونده بود. طوریکه از بیرون اصلا دید نداشت. وارد آلاچیق شدیم. یه کاناپه بزرگ، یه تاپ ننویی که بسته شده بود به درختای توی آلاچیق نظرم رو جلب کرد. همینطوری که محو تماشای اونا بودم دستای سیامک رو روی کمرم حس کردم. ناخودآگاه بدنم سفت شد. دستش رفت به سمت زیپ لباسم و کشیدش پایین. با باز شدن زیپ لباس دکلته ام سرخورد و افتاد پایین. من موندم و یه شورت توری سفید با یه جفت صندل! برم گردوند سمت خودش. یه کم عقب رفت و نگاهم کرد. از سر تا نوک پا. معذب بودم اما هیچ تلاشی واسه پنهون کردن بدنم نکردم. اون شوهرم بود. باید ازم لذت میبرد.



همونجا تصمیم گرفتم هرکاری برای لذت بردنش انجام بدم. جلو رفتم و زل زدم تو چشماش. همزمان شروع کردم به باز کردن دکمه های لباسش. دستش رو حلقه کرد دور گردنم و لبم رو کشید تو لباش. آروم و ملایم میبوسیدم. منم شروع کردم به همکاری. سرم رو بردم کنار گوشش و گفتم: دوستت دارم. زیر گلوش رو بوسیدم و خودم رو چسبوندم به تن لختش. یه نفس عمیق کشید و منو برد به طرف کاناپه. نشوندم لبه مبل و خودش زانو زد جلوم. سرش رو آورد به سمت گردنم و شروع کرد به خوردنش. خودم رو کشیدم جلوتر و پاهام رو حلقه کردم دور کمرش. آروم رفت سمت سینه هام. زبونش که خورد به نوک سینه ام سرش رو فشار دادم و به سینه ام و مجبورش کردم بخوردش. سینه کوچیکم رو کرد تو دهنش. با دستش هم اون یکی رو میمالید. حلقه پاهام رو تنگتر کردم. یه گاز کوچیک از سینه ام گرفت که آهم رو درآورد. سرش رو برد بین پاهام. برخلاف تصمیمی که گرفته بودم، خجالت کشیدم و پاهام رو جمع کردم. نگاهم کرد با یه اخم کوچیک و شیطون و با خنده پاهام رو باز کرد.



صورتش رو از رو شورت مالید به کسم. بوش کرد و گفت: بخورمش؟ به جای جواب یه لبخند شرمگین زدم. پاهام رو برد بالا و شورتم رو درآورد. با یه دستش پاهام رو بالا نگه داشته بود. سرش رو نزدیک کرد. لبهاش رو گذاشت لای کسم. بی اختیار گفتم: آآآخ... نگام کرد. زبونش رو درآورد و کشید بین لبه های کسم. دست دیگه اش رو نزدیک آورد و کسم رو قلنبه نگه داشت و کلشو کرد تو دهنش و شروع کرد به میک زدن. آآآخ که چه حالی داشت. سرش رو هول دادم عقب. بلند شدیم ایستادیم. دستم رو بردم سمت شلوارش و درش آوردم. بعدش هم شورتش رو. کیرش رو دوست داشتم. خوشگل بود. دلم میخواست بخورمش اما میترسیدم بلد نباشم و دردش بیاد. شونه ام رو فشار داد به سمت پایین و نشستم بین پاهاش. کیرش رو گرفتم تو دستم و یه کم مالیدمش. از زور لذت سرش رو برد عقب و این حرکت خیلی سکسی ترش کرد. سر کیرش رو کردم تو دهنم و شروع کردم به میک زدن. دستشو گذاشت پشت سرم و فشار داد. کیرش تا نصفه رفت تو دهنم. دوباره دستش رو کشید بیرون.



متوجه شدم چطوری باید بخورمش. سعی میکردم تا ته بکنمش تو حلقم. گوشه های لپم رو محکم نگه میداشتم تا کیرش با فشار بره تو دهنم و دربیاد. آروم نالید: با دستتم بازیش بده. دستم رو گذاشتم ته کیرش و با هربار مکیدنش کیرش رو ماساژ دادم. ناخودآگاه اون یکی دستم هم رفت سمت چوچولم و شروع کردم به مالیدنش. انگار این حرکتم خیلی حشریش کرد. بلندم کرد و کشوندم به طرف تاپه. ازین تاپا بود که دو سرش رو میبندن به درخت و شبیه ننو میشه. دراز کشیدم روش و سیامک هم اومد رو من. تماس تن داغمون خیلی لذت بخش بود. کیرشو گذاشت بین پاهام. شروع کرد به تلنبه زدن. با هر تکونش تاپ هم تکون میخورد و آدم یه خلسه محشر رو تجربه میکرد. دستم رو کشیدم رو پشتش و گقتم: سیامک خیلی حال میده...جوووون.
صورتم رو لیس زد و گفت : لاپایی دوس داری؟
لبام رو غنچه کردم و گفتم: خوبه ولی باید منو بکنی امشب!
چشماش گرد شد. گفت: تو که گفتی بمونه برا بعد؟
گفتم : دلم میخواد بهت کون بدم.
ریز خندید و گفت: دردش...
نذاشتم ادامه بده، از زور شهوت نالیدم: بکن تو کونم. کیرتو میخوام.


دستش رو آب دهنی کرد و مالید به کیرش. گذاشتش رو سوراخ کونم. یه کم فشارش داد. درد داشت ولی لذت هم داشت. جامون رو تاپ مناسب نبود. بلندم کرد و رفتیم سمت کاناپه. پاهام رو گذاشتم رو لبه مبل و به حالت داگی شدم. کیرش رو باز خیس کرد و فشار داد رو کونم. تا نصفه رفت تو... دردش داشت منو میکشت اما میدونستم یه کم که بگذره دردش می افته و حال میده. تحمل کردم تا درد تموم شد. گفتم: سیامک بکن... بکن که دردش تموم شد.
گفت: جووون. دستاش رو گذاشت دو طرف لمبرهای کونم و شروع کرد به تلنبه زدن. پاهام رو قفل کردم و با پنجمین تلنبه ارضا شدم. از سفت شدن بدنم فهمید و دو سه تا دیگه تلنبه زد. کیرش رو کشید بیرون و آبش رو ریخت رو گودی کمرم. بعدم سریع دستمال آورد و تمیزم کرد.


روی تاپ دراز کشیدیم و با هم حرف زدیم. نفهمیدم کی خوابمون برد. با حس کردن چیزی لای پام چشمامو باز کردم. هوا گرگ و میش دم صبح بود. سرم رو آوردم بالا...دست سیامک بود لای پاهام که با چوچولم بازی میکرد... من بودم یه صبح دیگه و دومین سکس زندگی زناشوییم!

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
تولد رویایی مهسا

-جناب مهندس دوستتون پشت خطن
-وصل کنید
-سلام کیوان خوبی؟
-قربانت پویا جان
-چرا گوشیتو جواب نمیدی
-ببخش توماشینه
-امشب با خانومت بیاین خونه ما
-شرمنده.امشب تولده مهساست اولین تولدشه پیشه منه.
-اووو.خب باشه فردا بیاین.
-بهت خبر میدم.از خانومتم تشکر کن.
-قربونت داداش.تا بعد
-قربانت.خداحافظ
قطع کردم.داشتم فکر میکردم که چی براش بخرم.
-ای خدا همه چی داره آخه.
همینطور که تو فکر بودم یه فکری به کلم زد. کتمو برداشتمو رفتم بیرون.
-خانم محمودی
-بله جناب مهندس
-به اقای جلیلی بگین امروز نمیتونم سر برج بیام به امیدی هم بگین حواسش به شرکت باشه .
-چشم
از شرکت زدم بیرون. کادورو خریدم. سوار ماشین شدمو رفتم خونه.کادو هم داشتن دنبالم میاوردن.حدودای 8:15 رسیدم خونه.ماشینمو بردم تو پارکینگ کادو هم کنارش گذاشتم. رفتم سمت در.درو وا کردم.
-سلام
-سلام عزیزم
-بازم داری عمر گل لاله میبینی؟
-وااای بازم گیر دادیا.
لبخندی زدم.لباسامو در آوردمو گفتم:بدو لباس بپوش بریم کادوتو برات بگیرم
-بذار این تموم بشه.
-حالا فردا صبح میبینی
-ضد حال نزن دیگه
-یعنی خاک بر سر من که این سریال زپرتی از شوهرت برات مهمتره.
-خب بابا-پس بدو حاضر شو. مانتو خوشگلتو بپوشیا؟
-چشششششم
رفتیم تو اتاق که گوشیم صدا خورد
-تا من میرم جواب میدم کت مشکیم با بلوز طوسیمو در بیار
-امر دیگه ای ندارین.میخوای یکیم بیارم بادت بزنه؟
خنده ام گرفت.رفتم گوشیمو جواب دادمو برگشتم
-ممنون که درشون نیاوردی
-قربونه شما
-راستی گواهینامتم بیار.حوصله رانندگی ندارم
-باشه
لباس پوشیدیمو رفتیم پایین
-این کدوم خریه ماشینشو چسبونده به ماشینمون؟
-چرا به شوهرت فهش میدی
-چی؟
سوئیچشو از جیبم در آوردم
-تولدت مبارک مهسا جونم
-چی؟
هنگ کرده بود.
-چیه توقع نداشتی اینقدر ولخرج باشم؟
یهو جیع زد.
-وااای کیوان این چیه؟
-خودرو
اومد تو بغلم.محکم بغلم کرد.منم اونو محکم بغلش کردم. اومد بوسم کنه که گفتم:نه نه نه نه اینجا خونه نیست که هر کاری دلت بخواد بکنی.
-ضد حال نزن دیگه...
-بسه زود برو بشین پشت فرمون
سوئیچو گرفتو نشست.از شوق زیاد دستاش میلرزید.رفتیم بیرون. شام خوردیم. داشتیم برمیگشتیم که گفت:کیوان جونم بریم یکم دور بزنیم؟
-جون کیوون حال ندارم بریم خونه.
-باشه عزیزم هرچی شما بگین
-خودتو لوس نکن.
ازعمد مسیر طولانیرو رفت منم تو ذوقش نزدم.رسیدیم خونه ساعت 12 بود.لباسامو در آوردمو دستشویی رفتمو رفتم رو تخت روبالا خوابیدم.مهساهم اومد کنارم دراز کشید دستشو گذاشت روسینم.
-ممنونم کیوان جونم
-قربونت برم خوشت اومد؟
-مگه میشه خوشم نیاد؟
-خدا رو شکر
-عزیزم یه چی بگم نه نمیگی؟
-چی؟
-یه چیزی ازت میخوام
-دیگه چی میخوای؟
-یه چیز خیلی خوشمزه
دستشو آورد رو کیرم
-امشب حالشو ندارم
-أأأأ بازم ضد حال زدیا
-آخه...
-دیگه آخه نداریم
اومد رو شکمم نشست.
-همیشه تو هوس میکردی ایندفه من هوس کردم نه نگو دیگههه
-باشه بیا یه بوس کن ببینم
لباشو به لبام نزدیک کردو منو یه بوس کرد یه کمم لباشو خوردم.
-کلک جدیدا چیکار میکنی لبات اینقدر خوشمزه س
یه خنده ی شیطنت آمیزی کرد.چشاشمونو بستیمو باز شروع کردیم به خوردن لبای همدیگه.یه کم بعد دستمو بردم طرف کمرشو شروع کردم به در آوردن تاپش.اونم همکاری کرد.تاپشو در آوردم.بند سوتینشو وا کردمو گفتم:حالا نوبته منههه
بغلش کردمو غلت زدم.حالا اون دراز کشیده بودو منم روش بودم.
از گوشش شروع کردم. با زبونم با لاله گوشش بازی میکردم.بعدش رفتم سراغ گردنش.صدای آه های ریزو آرومش شروع شده بود.کم کم رفتم سراغ سینه راستش.سفت شده بود.خوشمزه تر از همیشه بود.بازبونم با پستونش بازی میکردم.خواستم برم پایین که گفت:عزیزم آبجیشو نمیخوای ناراحت میشه آ.
-راس میگی پاک یادم رفته بود
رفتم سر سینه چپش .با دهنم سینه چپشو میخوردم با دست راستم سینه راستشو میمالوندم.یه کم که گذشت گفت:عزیزم طاقت ندارم برو پایییییییین.
منم اطاعت کردم.شلوارکشو در آوردم.شرتش یه کم خیس بود.درش آوردمو کلمو کردم لای پاش.شروع کردم به لیس زدن کسش. با چوچولش بازی میکردم.اونم آه هاش بلندترو سکسی تر شده بود.
-بخورش عزیزم واااای...آه... آه...آآآآه...
دستاش رو کلم بودو فشارش میداد.بعد 5 دقیقه گفتم :مأموریت من تمام شد قربان نوبت شماس.
خندیدو گفت :الان باباتو در میارم
دراز کشیدم.بی مقدمه شلوارکو شرتمو با هم در آورد.بدجور تشنه کیرو تخمام بود.از تخمام شروع کرد
-بی شرف نقطه ضعفمو میدونی؟
-هه پس چی؟
ازتخمام تا سر کیرمو یه سره لیسید.بعدش کله کیرمو کرد تو دهنش.با زبونش با کله کیرم بازی کرد.کم کم تا تهش رفت و ساکزدنو شروع کرد.بعد 4 ماه بدجور حرفه ای شده بود.دادمو در آورده بود.یه 5 دقیقه که ساکزد با یه نگاه ملتسمانه گفت:کیوون جونم منو میکنی؟
-چرا نکنم عزیزم
-آخ جووون
خوابیدرو تخت.پاهاشو وا کرد.منم رو زانوم نشستم.کیرمو به کسش میزدم.
-بسه دیگه بکن توووووش
خیلی آروم کله کیرمو کردم توش.یه آه بلند کشید.منم آروم آروم تاته کردم توش.
-واااااااای.کیوان جونم
-جون دلم
یه بوس کردمو خیلی آروم تلمبه زدنو شروع کردم. کم کم سرعتمو زیاد میکردم
-جووووون منو بکن عزیییییییییزم سریعتر...ایییییی.... آه
هی سرعتمو زیاد میکردم. اونم هی میگفت منو بکن جرم بده سریعتر بکن عزیییزم. منم در جواب میگفتم جوووونم باشه عشقمممم بعد چند دقیقه گفتم چهار زانو بشین .عاشق این حالت بود
-آخ جوووون
سریع نشست منم کیرمو کردم توش خودمو خم کردم تا سینه هاش تو دستام باشه. میکردمو با سینه هاش بازی میکردم.
-آه...آه...آه...
-جونننن... عزیزم ...جونم... عشقم
یه کم که گذشت خسته شدم .خیس عرق بودم.
-عزیزم خسته شدم ارضا نشدی
-معلومه که نه.تو بخواب یکم سوارکاری کنم
-بیاااا.خودم اسبت میشم
دراز کشیدم اومد روکیرم نشستو به قول خودش سوار کاری کرد.منم کمرشو گرفته بودم تا از اسب نیفته
-آه ...آیییییی...
-جونم... قربونت برم من...
یه کم که سوار کاری کرد یه جیغ بلند کشید.شل شد.افتاد روم. لرزش پاهاشو حس کردم ارضا شده بود.منم گرفتمش .
-قرص خوردیبا صدایی خسته تأیید کرد. منم چندتا تلمبه زدم آبم در اومد تو کسش خالی کردم.بی حال شدم.هردوتامون عرق کرده بودیم. ضربان قلبشو حس میکردم.تند بود.یه کم که گذشت سر حال شدم . یه بوس به لباش زدم.
-میری کنار عزیزم
رفت کنار.بلند شدم . حال نداشت تکون بخوره یه دستمو بردم زیر گردنشو یه دستم زیر زانوهاش بلندش کردم بردمش حموم.
-تا تو حموم کنی منم یه شربت واست درست میکنم خانومی
رفتم بیرون حموم کردو اومد بیرون.هنوز خستگی تو چشاش موج میزد. بعدش من رفتم حموم. بیرون اومدمو شرتو شلوارک پوشیدم رفتم کنارش رو تخت دراز کشیدم. باصدایی خسته گفت:کیوون جونم بابت همه چی ازت ممنونم امروز بهترین روز زندگیم بود
-قربونت برم
-شب بخیر فدات شم

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 85 از 112:  « پیشین  1  ...  84  85  86  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA