انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 86 از 112:  « پیشین  1  ...  85  86  87  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
بیوه نه‌، میوه

سلام دوستان اسم من مسعود 29سالمه این داستان برای 3 سال پیش هست من کارمندپذیرش بیمارستان چشم بودم.
شروع داستان زمانی بود که شبکاربودم یه خانومی به اسم مارال 40ساله اصلابهش نمیخورد(این خانوم 2سال بودطلاق گرفته بود)باپسرش اومدن پذیرش شدچشماش عفونت کرده بودبعد از اینکه رفت درمانگاه برگشت پیشم گفت دکترگفته باید بری درمانگاه تخصصی شماره شو گرفتم فرداش زنگزدم اومدبعد معاینه شدن رفتیم بیرون جای دوستان خالی رفتیم سینما پارس میدون انقلاب وسط فیلم دیدن دست شو گرفتم بعد نیم ساعت دست شو بوس کردم اونم صورتمو بوس کرد



ازم بابت نوبت درمانگاه تشکرکرد1ماه هرروزهرشب زنگ میزدیم اس میدادیم هرجورشو که فکرکنیدتو این فاصله چندباربازم سینما رفتیم باهاش ورمیرفتم ماه رمضون شداول ماه رمضون پریودشدبهم گفت منم تواین مدت قربون صدقش میرفتم حالشو میپرسیدم شب10ماه رمضون بهم زنگزدگفت فرداروزه نگیربیابریم کوه گفتم باشه صبح ساعت9تومیدون انقلاب قرارگذاشتیم یه سری چیزا گرفتیم برای خوردن من قرص تاخیری خوردم رفتیم تجریش بعدش دربند(اینارودوستان تهرانی یادبگیرن خوبه تودربندیه دوراهی هست بعدمسجدروستا از راه پایین که یکی از راههامیره بالاسمت ایستگاها یکی دیگه میره سمت رودخونه که ما هم رفتیم سمت رودخونه جای دنج خوراک لب و لب بازی جایی که مامورکمترمیاد )رسیدم رودخونه رو ردکردیم رفتیم رویه تخت سنگ نشستیم اول یکم خوراکی خوردیم روسری مانتومارالاز تنش درآوردم گذاشتم کناربرام میوه پوست کندخوردیم دراین حین بدنشو میمالیدم حرفهای عاشقانه بهش میزدم توبغلم نشسته بود هی میگفت اذیت میشی پاشم منم بهش میگفتم راحت باش عزیزم



حسابی گردن گوش هاشوخوردم سینه هاشومیمالیدم هم من حشری شده بودم هم اون ازش پرسیدم چراگفتی امروز روزه نگیرم گفت میخواستم مال هم باشیم عزیزم با این حرفش کیرم دیگه ترکیدتاپشودادم بالاازروی سوتین سینه هاشو شدیدمالیدم شروع کردم به خوردن حسابی خیس شدش بعدش سوتین دادم بالا حسابی شروع کردم به مکیدن خوردن چون جای صاف برای درازکشیدن غیره نبودروی تخته سنگ نشوندمش بعد شلوارشو آروم درآوردم کوس شو حسابی مالیدم خیس شده بود آروم شورت شودرآوردم شروع به خوردن کوس نازتوپل جیگرم کردم حسابی بهش حال میدادبازم به ارکاسم رسیدآبشوخوردم (البته بگم خانومهامثل آقایون ؟مایع شدیدازکوس شون نمیاددربعضی موارد شاید استثنایی باشه)بعدخوردن من لباس شلوارمودرآوردالبته سنگ زیرپامون اذیت میکردبدنمودست کشیدنشست روتخته سنگ شروع کردبه خوردن کیرم حسابی بهم حال دادوقتی قشنگ گلفت شدپاهاشوگرفتم توبغلم شروع کیرموآروم گذاشتم دم کوس نازش یواش فشاردادم آه کشیدبعدش یواش یواش عقب جلوکردم تاجابازکنه (قابل توجه کسایی که هنوزکیروتوکوس نذاشته شروع میکنن به تلمبه زدن باید آروم این کاروکنی و وسط کاربدن زن باید بمالی بوس کنی تالذت بیشتری بهش بده)



چون تواین 2سال باکسی سکس نداشته کس عشقم خشگ شده بود!! بااون حال که 2بارارکاسم شدش بازم بااحتیاط توکوس نازش میکردم تااذیت نشه حسابی بهش حال داد بعد10دقیقه سکس ارضاء شدش توبغلم ولو شدپوزیشنوعوض کردم ازکون شروع به سکس کردم تنگ بوداذیت شدش یکم بعد براش عادی شدحسابی توکونش گذاشتم هی عقب جلو میکردسینه هاشو محکم میمالیدم براش ازش لب میگرفتم حسابی داغ شده بودم بعدش دوباره کردم توکوسش کیرم میسوخت تو کوس نازش مارالم آخ اوخ میکردشدیدبعد نیم ساعت سکس کردن آبم داشت میاومدبهش گفتم بریزم تو کوست گفت نه میخورم کیرموگذاشت تو دهنش شروع کردبه خوردن آبم بعد خوردن گرفتم تو بغلم کیرم گذاشتم تو کوسش روتخت سنگ دراز کشیدیم بعد1ساعت پاشدیم لباساروپوشیدیم برگشتیم سمت خونه وسط راه تو کوه ازش هی لب میگرفتم خلوت بودوسط هفته بود الان بازم باهم هستیم زن صیغه ایم شده وبهترین لحظات باهاش دارم ببخشید طولانی شد دوستان

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شب پرستاره و سکس هات


خوابیده بود روی من، مثل همیشه لخت لخت،مثل همیشه گرم گرم.تو این سه سال ازدواجمون عادتمونه که یا تو بغل هم باشیم یا اون بخوابه روی من و با هم بازی کنیم. خوردن سینه های من و مالیدن اونها براش بزرگترین لذت دنیاست. سینه ها را میگیره تو مشتش و آروم فشار میده تا نوکش برجسته بشه و بعد میذاره تو دهنش و لیس میزنه. محسن من وقتی میخوابه روی من اونقدر تکون میخوره و لیز میخوره که اصلا وزنش را احساس نمیکنم چون یا مدام نیم تنه اش را برا خوردن سینه هام بلند میکنه یا سرش را میذاره زیر نافم و آروم با کسم بازی میکنه تا خیس بشه. منم یا انگشتم را میمالم تو دهنم و میکشم به نوک سینه هاش یا کیرش را تو دستم میگیرم و می مالم. وقتی نوک سینه هاش را میمالم خیلی سکسی میشه. ما هرشب سکس نداریم اما هیچ شبی را بدون اینکه با هم ور بریم و یه کمی همدیگه را بمالیم، نمیخوابیم. خیلی شبا محسن وسط سینه های من خوابش میبره یا کیرش تو دست من جا میمونه!!! هر دو سه شب یه بار هم اونقدر سکسی میشیم که با هم یه حال اساسی میکنیم.. دیشب خوابیده بود بغل من و سینه هام را میمالید، آروم از زیر دستاش در رفتم و کیرش را گذاشتم تو دهنم و گفتم: چقدر طاقت داری بخورمش!!


گفت : شیطون اندازه ای که تو طاقت داری من کست را لیس بزنم.
من خیلی از خوردن کسم خوشم نمیاد اما محسن خیلی دوس داره . نمیدونم چرا بهش گفتم که تو اینبار کم میاری.انگار خل شده بودم. میدونستم که امکان نداره طاقت بیارم و زود جیغم در میاد و از دستش فرار میکنم.... شاید میخواستم .... محسن گفت: جووون عزیزم باشه و معطلش نکرد. سرش را گذاشت لای پام و منم سرم را گذاشتم روبه روی کیرش. حالت69. شروع کرد به خوردن و لیس زدن، از بالا به پایین. منم کیرش را میخوردم و گاهی وقتا هم میون دندونام یه فشار کوچولوش میدادم تا بهتر حال کنه.با دستم هم سوراخ کونش را می مالیدم . اونقدر حشری شده بود که داشت زبونشو میکرد تو کسم .احساس میکردم دیگه نمیتونم صبر کنم دیگه وسط خوردن و لیس زدنم آه و ناله م هم در اومده بود اما سعی میکردم به روی خودم نیارم. واقعا داشت آبم میومد دیگه تحمل نداشتم. خودمو عقب کشیدم و گفتم : فقط کیر...کسم کیرتو میخواد....


محسن اومد روم. پاهامو باز کرد و انداخت دور کمرش و کیرش را گذاشت دم سوراخ کسم و خم شد روم و لبامو گرفت. تا جون داشتیم لبای همو خوردیم و همزمان هم محسن سر کیرشومیکرد تو کسم و در میاورد، شاید ده بیست باری این کارو کرد. صدای نفساش و هاااایییی هااااایییی گفتنش سکسیم میکرد و دلم را میبرد. منم تا میتونستم آه و جیغ میزدم واقعا داشتم حال میکردم. محسن کیرشو آورد بیرون و منو با اسم صدا زد، خیلی حشری بود. میخواست که وقتی کیرش رو میکنه تو کسم ببینم. رو بازوهام بلند شدم واون کیرشو کرد تو. صحنه اونقدر سکسی بود که بازوهام شل شد و افتادم. اون سینه های من را میخورد و من سینه هاش را میمالیدم.تند تند جلو عقب میرفت. همیشه نزدیک آبش که میشد دوست داشت پاهامو جمع کنم تا هم براش تنگ تر بشه و بیشتر حال کنه هم خودم بیشتر حال میکردم. پاهامو که بستم گفت هااااااااااایییییی و تند ترش کرد. دیگه داشت آبم میومد و بیحال میشدم. صدای نفسام و آآآآآه و اوووهم بلندتر میشد و محسن هم تندتر میکرد.وقتی گردنش را گاز گرفتم فهمید که آبم اومده و ارضا شدم کمرش را صاف کرد تا بهتر تلمبه بزنه و چند بار محکم کسم را کرد و آبش اومد و افتاد روم. با دستام کونش را گرفتم و لباش را خوردم. عاشق این کار بود.سرشو گذاشته بود کنار گوشم و آروم میگفت: دوست دارم...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خیلی باحالی رویاجون من خیلیییییییییی دووووووست دارم
hamid
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
سکس رومانتیک رویایی


سلام من کیان هستم ۲۴ ساله از البرز ، ۱۷۲ قد ۶۵ کیلو وزن ، قیافه و بدن نسبتا خوبی دارم .
داستان برمیگرده به زمانی ک بدنیا اومدم ، هح نه شوخی کردم ، میگفتم ، داستان مال ۲ سال پیشه ، زمانی که من رو صندلیه پارک کنار خیابونمون نشسته بودم ، دوست دختری نداشتم و تنها میرفتم تو پارک خیره به گلای زرد و بنفش و قرمز پارک برای خودم اهنگ میخوندم ، پارک خلوت بود و صدام تا یکی دو متریم میرسید .
یروز که مشغول خوندن بودم یه صدای آروم و دلنشین گفت : چقد قشنگ میخونی !!
برگشتمو دیدم یه دختر تو سن و سالای خودم خوشگل و سفید و خو هیکل .
لبخندی زدم و گفتم : ممنون
گفت اجازه هست بشینم اینجا ؟
راستش تعجب کردم اخه اینهمه جا ، زارتی اومده کنار من ، ولی خوشحال بودم و با خوشرویی گفتم : بفرمایید .
نشست و یسری صحبت کردیم فهمیدم اونم مثل من تنهاست و چند روزه تو پارک منو میبینه و دوسداره باهام باشه ، البته یه یک ساعتی طول کشید تا وسط صحبتاش فهمیدم قضیه چیه .
گفت من ازت خوشم اومده .
منم که منتظر این لحظه ،
گفتم این که اشکال نداره و شماره ها رد و بدل شد .
شب بهم پیام داد سلام اقا کیان
, سلام خوبی ؟
_ ممنون تو چطوری ؟
, منم خوبم ، هنوز اهنگ میخونی ؟
خندم گرفت و گفتم : نه دیگه یکی جای خالیه دلمو برام پر کرد نیازی به اهنگ نیست .



خلاصه این اس ام اس بازیا و گردشا ادامه داشت تا یروز رفته بودیم کافی شاپ گفت کیان ؟
,جان کیان ؟
_میخوام یچیزی بگم ، روم نمیشه .
, بگو عزیز دلم ما که دیگه این حرفارو نداریم.
_کیان من . . . من . . . ولش کن نمیتونم
, ااااا بگو دیگه مردماااا
سرشو انداخت پایین و گفت :
_ ****عاشقتم ****
اوف چی میگه؟ !!!! قلبم وایساد ، خشکم زده بود ، همینطوری بهش خیره شده بودم .
سرشو بلند کرد و با چشمایی که نور توی اشکاش افتاده بود گفت : ببخشید میدونم بدت اومد ولی نتونستم جلو خودمو بگیرم .
من که حسابی از این موضوع خوشحال بودم گفتم : عزیزم مگه حرف بدی زدی ؟ ولی اخه کجای من عاشقی داره گلم؟
_ همه جات کیان همه جات ، وقتی صدات و میشنوم وقتی صورتتو میبینم وقتی نگاهت میفته تو نگاهم یا وقتی بروم لبخند میزنی ، قلبم میخواد از جاش دربیاد .
گفتم : عزیزم پاشو بریم بیرون .

اخه تو کافی شاپ نمیشد کاری که دخترا دوست دارن رو انجام داد ، رفتیم بیرون کوچه خلوت بود ، سرشو تو بقلم گرفتم و گفتم : راستش شیوا ، منم خیلی دوست دارم
(راستی اسم عشقم شیواست)


با یه بغضی ک تو چشماش بود سرشو اورد بالا و تو چشام نگاه کرد ، چشاش داشت برق میزد و میشد امواج عشق رو توش دید ، چند دقیقه تو چشمای هم خیره شده بودیم ، اصلا انگار نه انگار که وسط خیابونیم ، بغض و شادی تو صورتش بود .
یه نگاه به چپ ، یه نگاه به راست ، یه نگاه به ساختمون پشت سرمون ، اومدم که لباشو ببوسم سریع محکم دستاشو انداخت دور گردنم چنان بوسه ای از لبام گرفت ، چناااااان بوسه ای از لبام گرفت ک پاهام شل شد داشتم بیهوش میشدم ، تا اون لحظه حس جدیدی که بهم دست داد رو نداشتم .
گفتم دیوونه یکم کوتاه تر ، شانس اوردیم کسی نیومد ، بریم بریم تا تابلو نشدیم .
با یه صدای دخترونه خندید زد به بازوم و گفت بریم .
" یه هفته بعد "
( صدای زنگ تلفن )
, سلام شیوا جووووون سلام عشق ممممن
(با حالت خسته)
_ سلام کیان
وای ، چته شیوا چرا ناراحت حرف میزنی؟
_ حالم خوب نیست کیان
, کیان بمیره واست چیشده ؟؟!!!
_ میتونی بیای خونمون؟
, چی؟! فیلمم کردی؟! من بیام خونتون؟!
_ اره عزیزم بیا ، بابا مامانم رفتن شمال برای اون زمینه که گفتم غصبش کردن دادگاه دارن چند روز نیستن.
(اخه شیوا تک فرزنده و خواهر برادر نداره )
_ ای به چچچچچشم
(با اشتیاق فراووووووون همچین با موتور از چهار راه ها رد میشدم ک فک کنم تاحالا پلیس ۲۰۰ تومن جریمه نوشته باشه )
رسیدم خونشون زنگ و زدم .
_ کیهههه ؟؟؟
, منم نازنین قلبم ، خاک پات
_ ای جانم اومدی؟ بیا بالا
تعجب کردم که صداش ایندفه خسته بنظر نمیرسید. به هرحال رفتم بالا در نیمه باز بود یه یاا... گفتمو رفتم تو
, شیوااااا ؟؟ گللللم ؟؟
_ بیا تو عزیزم رو مبل دراز کشیدم
( حال نداشت سرشو بلند کنه )
رفتم تو پذیرایی چشم افتاد بهش ، واااااای
برعکس داستانای دیگه چیزی ندیدم ، آخه از خجالت سریع برگشتم پشت به شیوا ، چون تاحالا اونجوری ندیده بودمش
گفت : برگرد عشقم توروخدا اینجوری نکن فکر میکنم دوسم نداری .
با خجالت برگشتم ، دیدم یه شلوار گرمکن سفید چسبون با یه تیشرت صورتی که از صدتا تاپ بدتر بود ، رفتم کنارش رو زمین نشستم دستمو گذاشتم رو سرش که دیدم تب نداره .
عشوه کنان با لبخندی دخترونه گفت : حالم خوبه جیگرم خواستم سریع بکشونمت اینجا .
زدم رو بازوش گفتم : ای بدجنس !!!
نشستم رو مبل و اون تیکه داد به من و پاهاشو جمع کرد بقلش و سرشو گذاشت رو شونم .
با این کارش خیلی حال کردم دستمو میبردم بین اون شراره های ناب طلاییش و اروم نوازشش میکردم ،( دخترا خیلی دوست دارن موهاشونو نوازش کنی )
گفت : کیان عاشقتم
, منم عاشقتم عزیزم
_ کیان تنهام نزار هیچوقت
, حتی فکرشم نمیکنم خانمی
یدفه پاهاشو انداخت پایین و سرمو گرفت و چرخوند سمت خودش و لبای مثل اتیششو گذاشت رو لبام


من عاشق لب گرفتنم ، منم فضا رو مناسب دیدم و الان نخور کی بخور ، صدای موچ موچ لبامون تو اتاق پیچیده بود ، قلبم داشت تند تند میزد ، نشست رو پاهام و دوباره شروع به لب گرفتن کرد ، گرمای بین پاهاشو روی کیان کوچولو حس میکردم ، دیگه واسه خودش مردی شده بود تو اون لحظه . تیشرتشو دراورد ، وااااای خدا قلبم داشت از جا درمیومد ، اخه تا اونموقع فقط تا سایت سینه لخت دیده بودم ، حیرت زده و اروووووم لبامو غنچه کردم گذاشتم روی نوک سینش و یه بادکشی کردم که اه شیوا رفت هوا ، یه ااااااااااهی گفت که کیان کوچولو پوکید . گفتم اینجوری نمیشه ، بردمش توی اتاق خودش اروم گذاشتمش رو تخت و تیشرت خودمو دراوردم سمت راست اون روی بازوی چپ دراز کشیدمو سرشو تو دستم گرفتم ، عاشق یه سکس رومانتیکم تا از لذت طرف مقابلم به اوج لذت برسم ، دست چپم زیر سرشو با دست راستم صورتشو نوازش میکردم و همزمان از لباش بوسه های ریز میگرفتم ، صدای اوهم اوهمش بلند شده بود لبمو میچسبوندم به لباشو میگفتم عاشقتم شیوا ، با این کارم لبامون رو هم لیز میخورد ، لب میگرفتمو صورتو بازوها و سینه هاشو میمالیدم ، اومدم پایین تر روی گردنش میبوسیدمو پایین تر میرفتم ، بوسه های ریزی میزدم وسط سینه هاش ، روی سینه هاش ، تخت سینش شکمشو خیس کردم و رسیدم تو موقعیت ، نفسش قطع شد ، صداش کردم
شیواااا ؟؟!! شیوااا ؟؟!!
جواب نداد ترسیدم تکونش دادم سرحال شد ، با صدای شهوت و لرز وحشتناکی گفت کیان توروخخخخخخدا برو پایین و تمومش کن مردددددم اااااااااااه


یه جون بلللللند گفتمو رفتم دوتا بوس از رونای پاش کردمو پاهاشو انداخت روی شونمو نازشو تو دهن گرفتم ، زبونمو نازک میکردمو مینداختم تو سوراخ نازش ، همزمان که زبونم تو نازش بود با نوک بینیم چوچولشو میمالوندم ، که یدفه نازش شروع کرد به موج زدن و ریختن عصاره ی جاودانگی ، وااااااای ک چ صحنه ای بود سریع شرتمو دراوردمو التمو چسبوندم به نازش و با اب جاودانگی التمو سیراب کردم ، تو همون حالت پاهاشو جمع کردم تو شکمش و چرخوندمش به بقل نمیخواستم اذیت بشه و نازشم که بسته بود ، پس التمو انداختم لای پاش و تلمبه میزدم ، روش خوابیدمو لباشو میخوردم و سینه هاشو میک میزدم ، اهش دوباره بلند شد و بازم ارضاء شد من که این صحنه رو دیدم ابم با فشار شدیدی که تا حالا ندیده بودم ریخت لای پاش ، من بیحال و اون بیهوش ، افتادم کنارش بی توجه به ابی که رومون بود ، پشت به منو به بقل خوابید و بقلش کردم از پشت چسبیدم بهش دوباره ، اروم سینه هاشو از روی خستگی میمالیدم و گردن و پشتشو میبوسیدم و میگفتم شیوا عاشقتتتتتم ، سورپرایز خوبی برام داشتی .
لبخند نااااازی کردو برگشت نگام کرد و لباشو چسبوند به لبام و چشاشو بست و یه لب طولانییییییی گرفت ، بعد با یه صدایی شبیه صدای درگوشی حرف زدن گفت ، کیان تو رو به هیییییچکس نمیدم و دوباره لب تو لب شدیم

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
فقط چند لحظه سکوت کن

صداش تو گوشم زنگ میزنه که با لذت تمام"آه"میکشید و من تماشاگر عشق بازیش بودم...عشق بازی عشقم با یکی دیگه...با عشق دیگه.
حالم خوش نیست،حالت تهوع دارم...از خودم بیزارم...دیدن هم آغوشیش...شنیدن صداش
لعنت به من...دارم فکر میکنم چرا؟...مگه چی کم داشتم؟...مگه چی کم گذاشتم؟
سه سال پیش بود که توی مهمونیه دوستم دیدمش،از فامیلای دور شهرام بود،یه دختر 17،18 ساله با یک اندام متوسط و چشمایی که اول از همه آدمو جادو میکنه،دو تا چشم سبز تیره...مثل دو تا تیله...
وقتی از مهمونی برگشتم تا دو هفته فکرم پیشش بود تا اینکه طاقت نیاوردم و از شهرام شمارشو خواستم،بماند که چقدر ازم خواهش کرد که سراغش نرم و من گوشهام کر شده بود.


اولین بار که باهاش حرف زدم خوب یادمه...شب بود زنگ زدم به گوشیش با دومین بوق جواب داد:
_بله...بفرمایید؟
چه صدایی داشت،مثل مخمل بود روح آدمو نوازش میکرد،جوری که یادم رفت حرف بزنم و اون دوباره حرف زد تا سحرم کنه،
_بفرمایید...صدامو میشنوید...الو؟
و من باز قفل شدم،تا اینکه گوشی رو قطع کرد.
وقتی به حال خودم برگشتم براش پیام فرستادم،
"سلام.
ببخشید که حرف نزدم،چون صدای شما منو جادو کرد.
اگه میشه ببینمتون،قصدم مزاحمت نیست،ممنون میشم."
چند دقیقه بعد جواب داد،
"شما؟میشناسمتون؟


من:"من آراد هستم تو مهمونیه شهرام دیدمتون،خواهش میکنم درخواستمو رد نکنید،میشه ببینمتون؟"
دو روز جوابمو نداد و من مطمئن شدم که اهل دوستی نیست،انقدر پیام با خواهش و التماس براش فرستادم تا راضی شد ببینمش.
و اون بعد از قرار اول شد قرار زندگیم...با خندش خندیدم...با گریه اش گریه کردم.
اولین باری که بوسیدمش روز تولدم شد...کاملا اتفاقی...البته برای من!...شش ماه بود که دوست بودیم روز اول عید بود و با هزار تمنا اومد تا من ببینمش...براش عیدی گردنبند طلا به اسمش خریده بودم..."مونا"...و وقتی بهش دادم از سر شوق لباش رو گذاشت رو لبم...توی ماشین...شب...داغ شدم...حرارتش آتیشم زد...سوختم از عشق...از خواستن...نه...هوس نبود عشق بود...از عشق...از عمق وجود...نفهمیدم چقدر طول کشید تا جدا شدیم...و اون با یک بوسه منو مال خودش کرد...منو تو خودش حل کرد...


بعد از اون همیشه اول دیدار همو میبوسیدم...و من چقدر احمق بودم که فکر کردم عاشق بود...عاشق"من"!
یک روز زنگ زد بهم گفت تنهاست،چون خانوادش رفتن شهرستان و اون تنها مونده...ازم خواست برم پیشش...و من به خاطر قلبم رفتم...!
وقتی از در خونشون داخل شدم یک فرشته دیدم...نمیدونم چیکار کرده بود...پری بود...پری دریایی...طاقت نیووردم و در آغوشم گرفتمش و بوسیدمش...یک بوسه ی طولانی...دستهاش رو دورم حلقه کرده بود که جلو آورد و دکمه های پیراهنم رو باز کرد...اولش نفهمیدم منظورش چیه...ولی وقتی بلوزش رو در آورد...کپ کردم...یک لحظه عصبانی شدم...فریاد زدم...نه فریاد نبود...زجه بود...
من:لعنتی تنت کن لباستو...تنت کن...


مونا:چرا؟...چی شد...مگه دوستم نداری...مگه من مال تو نیستم؟...مگه روحم ما تو نیست؟...من میخوام جسمم هم مال تو باشه؟...چرا آراد؟
من:من جسمتو خواستم؟خواستم خودتو در اختیارم قرار بدی؟...مونا تو پاکی...تو نجیبی...میخوای خراب شی؟کثیف شی؟...میخوای من...تو...!!!!
زدم بیرون...داشتم خفه میشدم...از اینکه اون از من هوس میخواست...شهوت میخواست!
چند روز گذشت و هر چقدر زنگ زدم جواب نمیداد،میدونست وقتی جواب نمیده کلافه میشم...دیوونه میشم...رفتم در خونشون نبود...از همسایه ها پرسیدم گفتن رفتن مسافرت...یک ماه بیخبری...سردرگمی...دیوونگی.
رفتم سراغ شهرام وقتی حرفامو شنید گفت:میتونی دووم بیاری اگه حقیقت رو بفهمی؟
گیج شدم،حقیقت؟...در مورد کی؟ مونا؟


با بهت پرسیدم:چه حقیقتی؟
و شهرام به جای جواب یه فیلم از توی گوشیش بهم نشون داد.
یه دختر بود...لخت...بغل یه مرد...میخندیدن...دختره داره آه میکشه...داره ناله میکنه...چقدر دختره آشناست...چقدر شبیه عشق منه...لعنت به تو آراد...داری این دختر کثیفو به مونای پاکت شباهت میدی؟؟
بازم صدای آه کشیدن دختر...فیلم تموم شده...
صدای شهرام رو میشنوم ولی نمیفهمم چی میگه؟
یه چیزای نا مفهومی مثل دروغگو...خیانت...بازی دادن...خراب بودن...یه دختر خراب...نمیخوام بشنوم حالم بده...حالت تهوع دارم...دیگه نمیخوام بشنوم تنها حرفی که از لای لبهام خارج شد این بود:
_شهرام...فقط چند لحظه سکوت کن!

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
رابطه من و استادم


من نسیم 19 ساله دانشجوی کاردانی هستم ....
ترم 3 رو تموم کردم و بخاطر تاخیر استاد واسه ثبت نمره به شکوه اومده بودم و در به در دنبال شمارش بودم که یکی از دوستام که یه ترم بالاتر از خودم بود شماره ی استادشو داد و گفت بهش زنگ بزنم تا ش رو ازش بگیرم شماره رو سیو کردم توی واتس اپ پیداش کردم و همونجا پی ام دادم و بعد معرفی شماره رو ازش خواستم بعد لج و لجبازی سر اینکه کی گفته من از این میتونم ش استاد رو بگیرم بلاخره ز زد شماررو داد بعد تشکر گفتم میشه راجبه کاراموزی یه توضیحی بدین که دانشگاه تصمیم میگیره کدوم شرکت بریم یا خودمون ؟گفت خود دانشجو بعد پرسید جایی مد نظرت هست منم گفتم نه که ادرس دفترشو داد گفت خواستی واسه کاراموزیت اینجا بیا .. بعد چند وقت ساعت دو بامداد پی ام داد سلام منم با تعجب جواب سلام دادم که عذر خواهی کردو گفت اشتباه فرستاده بخاطر شباهت اسمی منم گفتم حدسشو میزدم بعد پرسید چرا اینوقته شب بیدارم ..و بحث کشیده شد به دانشگاه که با حرف زدن راجبش فهمیدم ترم بعد که ترم اخرمه سه تا درس باهاش دارم ... هفته ای چند روز خیلی کم بهم پی ام میدادیم راجبه درسو اینچیزا میحرفیدیم چند وقت گذشت روز ولنتاین پی ام داد که کادو گرفتم از کسی یا نه بهش گفتم من مخاطبه خاص ندارم اونم گفت خودش واسه خودش یه ادکلن گرفتته بهم گفت برم شرکتش ولی من هربار میگفتم نه بزار بعد اینکه سر کلاس دیدمت میام به وقتش ....



خلاصه بهمن 92 رسید انتخاب واحد کردم و بعد چند وقت کلاسا شروع شد اولین باری که سر کلاس دیدمش یه حس خاصی داشتم ...
بعد دو سه هفته اماده شدم برم شرکتش واسه کاراموزی وقتی وارد شدم بعد سلام یه مکان دو اتاقه با سرویس و یه حال متوسط دیدم که راهنماییم کرد تو اتاق ، دیدم فقط خودش تنهاست یه تیپه اسپرت زده بود رو صندلی کنارش نشستم و شروع کرد بهم توضیح دادن راجبه درس بعد از چند مین گفت بیا بریم تو اونیکی اتاق نشستیم و بعد نشون دادن یه سری عکسای درسی خواست از کشو که من جلوش بودم برگه برداره که دستشو گذاشت رو دستم گفت میشه کشو رو باز کنی منم برگرو دادم و چند مین بهم گفت میشه کف دستتو ببینم گفتم چرا استاد گفت بیار میفهمی ،،گفتم نه ولی بعد چند بار اصرار دستمو گرفتم طرفش دستمو گرفت تو دستش گفت عجیبه کف دسته همه 81 یا 18 ولی مال تو 111 خطا به هم نچسبیدن با خنده گفت عمر بالایی داری بعد تو سیستم یه فیلم اورد گفت بیا نگاه کنیم فیلم خارجی با زیرنویس تقریبا کمدی بود موقع نگاه کردن دستمو گرفت تو دستاش منم به روی خودم نیاوردم خیلی تعجب کرده بودم تقریبا وسطای فیلم بود دستممو واسه بار چندم کشیدم از دستش بیرون و گفتم میخوام برم اونم گفت نسیم بمون غذا سفارش بدم و منم تشکر کردم گفتم نه نمیخواد بعد رفتن به خونه تو فکر رفتم گفتم نکنه فکرای بدی تو سرشه و...



دستمو بو کردم بوی عطرشو میداد بوش ادمو مست میکرد خلاصه بعد یکی دو ماه همینطور گذشت هر از گاهی پی ام میدادیم میرفتم شرکت وقتی یاد میداد دستامو تو دستش میگرفت مثه همون روز تا رسید به چند روز قبل عید وقتی رفتم پیشش با لبخند درو به روم باز کرد دست دادیم و رفتیم رو صندلی نشستیم بعد چند مین درس یاد دادن نمیدونم چی شد که یهو دیدم بوسم کرد گونمو بعد اومد که لبمو ببوسه نذاشتم هلش دادم عقب گفتم نکن استاد خوشم نمیاد گفت باشه من تابحال با کسی نبودم تجربه ی لب گرفتن نداشتم بعد چندمین موقع رفتن اومد واسه خدافظی دستمو گرفت و یه بوس تند از لبم کرد بهم گفت میرسونتم منم قبول کردم خیلی تند میرفت صدای موزیکم بالا برده بود خلاصه تو پی امامون حرف بوس و لب میشد رفته بود دبی کنسرت ابی عکس میفرستاد از منم خواست عکس بفرستم منم عکس صورتمو فر ستادم به خودم گفتم بعد عید دیگه بهش رو ندم تو روش نخندم و اینحرفا ولی وقتی رفتم پیشش همه چی یادم رفت میگفتیم و مخندیدیم برام یه تیشرت با یه ساعت اورده بود گفت بپوشش ببینم ولی من گفتم فکرشم از سرت بیرون کن بابت سوغاتی ازش تشکر کردم ،بغلم کرد و اومد بوس کنه باز نذاشتم گفتم میخوام برم با ناراحتی گفت باشه ولی وقتی رفتم طرف در که برم بیرون صدام زدو گفت اگه بری نه من نه تو از یه طرف ازش خوشم میومد از طرف دیگه میترسیدم بندازه منو رفتم پیشش گفتم بله کاری داری بگووو با خونسردی گفت بشین نشستم و دستامو گرفت بغلم کرد بوی عطرش دیونم میکرد گونمو بوسید بعد لباشو گذاشت رو لبام چند ثانیه همینطوری موند بم گفت بیا رو مبل بشینیم اونجا باز بغلم کردو خبلی اروم میبوسید منو تو همون حال منو خوابوند رومبل خودشم خوابید روم گفتم نیما چیکار میکنی گفت نترس کاریت ندارم لبامو میخورد من بی حرکت مونده بودم بوسم میکرد سعی میکرد مقنعمو دربیاره ولی من نذاشتم



خوبیش این بود که مجبور نمیکرد حس بدی نداشتم تو بغلش اولین کسی بود که بهم نزدیک شده بود دوسش داشتم منم همراهیش کردم لباشو بوسیدم تو بغلم فشارش میدادم خودشو بهم مالوند و اینطوری ارضا شد البته من کیرشو حس نمیکردم خیلی اروم تو بغلم خوابیده بود نازش میکردم بعدش پا شدیم خدافظی کردم وقتی رسیدم خونه به گفته خودش پی ام دادم که رسیدم.تو خونه مانتوم بوی اونو گرفته بود سر کلاساش اصن نمیتونستم به درسش گوش بدم خلاصه رابطمون همینجور پیش میرفت یه روز که کلاس داشتم باهاش قبلش بهم گفت برم پیشش من نرفتم ،،سرکلاس گفت هرکی مسئله رو حل کنه 2نمره به میانترمش میدم بچه ها دورش جم شده بودن ولی تا من رفتم سر لجبازی گفت همه برن بشینن فرداش که رفتم پیشش عذر خواهی کرد و لبامو بوسید فیلم عاشقونه دیدیم و طبق معمول خوابیدیم رومبل و ارضا شد ......خرداد رسیدو امتحانامون شرو شد بهش اس دادم گفتم دوسم داری گفت اره گفتم ثابت کن گفت چجوری گفتم سوالارو میخوام گفت باشه رفتم پیشش سوالارو داد نگاه کردم ولی هرچی اصرار کردم نداد ببرم خونه با اینکه سوالارو دیدم ولی یکی ار امتحانامو خوب ندادم وقتی سوالارو خواست تصحیح کنه بهم گفت منم برم پیشش منم با برگه ی کاراموزیم رفتم پیشش که امضا کنه نمررو داد تو برگه به خودم گفتم نسیم این اخرین روزیه که پیششی پس زیاد ضد حال نزن به خودت و اون ،،از خاطراتش برام میگفت از تقلبی کردناش از بچگیش کلی خندیدیم چیپس و پفک برام خریده بود اهنگ گذاشت مثه خارجیا تو بغل هم اروم میرقصیدیم بهم تیشرت و رژ کادو داد فیلم رقصش تو دبی که خیلی باحال بودو نشونم داد





کلی بوسم کرد و خوابیدیم رو مبل دفه های قبل میخواست تیشرتشو دراره نمیداشتم ولی اینبار چیزی نگفتم لباسشو دراورد ولی شلوارشو نذاشتم دربیاره تو بغلم خوابید بدنشو ناز میکردم تو دلم بهش میگفتم این اخرین روزه دلم تنگ میشه دوست دارم ..لبای همو میخوردیم لبشو کع تو دهنم بود گاز گرفتم طفلکی هیچی نگفت فقط یه مین از درد نتونس تکون بخوره طاقت نیاوردم لباشو بوسیدمو نازش کردم بم گفت دوست دارم باز مثه همیشه ارضا شد .. روزا میگذشت به هم پی ام میدادیم یهشب بهش گفتم نیما بیا تموم کنیم البته اولین باری نود که بهش میگفتم ولی همیشه میپیچوند اینبار گفت باشه هرچی تو بخوای منم گفتم اگه خوبی و بدی ازم دیدی حلال کن من دوست داشتم مثه یه دوست خوب بودی برام ..گفت دوست نداشتم دوست دارم همیشه هم دوست دارم بهترین هارو برات ارزو میکنم





خلاصه خدافظی کردیم ...یه هفته گذشت دلم براش تنگ شده بود تو فکرش بودم که پی ام داد نمره هارو وارد کردم رفتم سایت دیدم بهم 20داده دوتا درسامو گفت دیدی گفتم اره کی نمره ی کاراموزیو وارد میکنی گفت هنوز گزارشو نیاوردی امضا کنم گفتم باشه فردا میارم خیلی خوشحال بودم که یه بار دیگه میتونم پیشش باشم ...رفتم شرکت روصندلی نشستم دست دادیم گزارشمو برداشت یه نگاه دقیق انداخت بعدش امضا کرد گفت یکم بمون بعد برووو قبول کردم گفت دلش برام تنگ شده بود لبامو تو لباش گرفت بغلم کرد گفت نسیم بلیط بگیرم میای بریم کنسرت گفتم نه گفت میترسی بچه های دانشگاه مارو با هم ببینن گفتم آره رفتیم رو مبل نشستیم گفت عزیزم امروز که به قول تو روز اخره پس لباسی که برات گرفتم و تنت کن یه تیشرت برام اورد تازه برام خریده بود کلی خواهش کرد تا قبول کردم رفتم تو اونیکی اتاق و پوشیدمش مانتومم از روش پوشیدم و اومدم بیرون گفت چرا مانتوتو دیگه پوشیدی تیشرت زیاد باز نبود واسه همین وقتی بغلش بودم گذاشتم مانتومو دراره اولین بار بود پیشش با تیشرتو شلوار بودم تو بغل هم خوابیدیم لب گرفتیم پاشد لباس و شلوارشو در اورد روم و اونور کردم گفتم نیما این چه کاریه شلوارتو بپوش گفت شرتم از این شرت مخصوص تنیساس خوابید بغلم و عاشقانه همو میبوسیدیم دست تو موهام میبرد نازم میکرد و باز با مالوندنش بهم ارضا شد خلاصه اونروزم تموم شد

نوشته نسیـــــــــم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
یک ســـــــــــکس خوب و ماندگار


سلام خدمت همه خوانندگان محترم
اسم من رهاست واین خاطره یکی ازسکس هامه
من یه دخترم17ساله ام باقد175ووزن 50قیافه معمولی دارم یه صورت گرد با پوست سفید چشمامم مشکی ولبامم قلوه ای
دوسال پیش من باپسری آشنا شدم به اسم مسیح پسرخوب وخجالتی بود 18ساله قدش180بود وزنشم60 بودش فکرکنم رابطمون خوب نبود ومن گیر بیخود میدادم واذیتش میکردم که ولم کنه اما ول کن نبود خودمم خیلی دوسش داشتم اما موقیتم واسم مهم تر از هرچیزی بود بالاخره با خواهش ها و گریه های مسیح رابطمون2سال ادامه پیداکرد وکم کم باهم بهترشدیم دیگه درموردهرچیزی حرف میزدیم وعاشقانه همو دوست داشتیم خواسته های همدیگه واسمون مهم بود...



تااینکه یه روزکه حرف میزدیم دیدم صداش یه جوری و حال حرف زدن نداره ازش پرسیدم ولی چیزی نگفت بعداز یه هفته گفت کمرش درد گرفته و نیاز به سکس داره وازم خواست باهم سکس کنیم ولی من قبول نکردم واونم چیزی نگفت ولی ناراحتیش ودردش ادامه داشت منم چون دوسش داشتم نمیخواستم دردبکشه قبول کردم سکس کنیم دو روز بعدش بهم گفت که برم خونشون منم برنامه ریزی کردم وبه بهونه کلاس کامپیوتر رفتم خونشون مامانو باباش کارمند بودن وکسی خونه نبود مسیحم تک فرزند بود و مزاحم نداشتیم وقتی رسیدم توی خونه بعدازاحوال پرسی ازشدت ترس آتیش گرفتم ودویدم سمت پنجره وبازش کردم مسیحم که فهمیده بود چم شده رفت واسم یه لیوان آب آورد و بهم داد به زورخوردم ونشتم روی زمین مسیح خم شد و بهم گفت خانومی نترس هرموقع حالت خوب شدبیاتوی اتاق من میرم که راحت باشی اینو گفت ورفت تواتاق منم خوابیدم روی زمین وشالموبازکردم به خودم گفتم خاک برسرترسوت کنن نمیکشتت که میخواد حال کنیم وکلی بدو بیراه به خودم گفتم



پاشدم مانتومودرآوردم وشالمم برداشتم ورفتم سمت اتاق مسیح دراتاق بازبودولی بازم درزدم ورفتم تو مسیح روتختش درازکشیده بود تا منو دیدچشماشو بست منم لباسامو گذاشتم رومبل توی اتاقش ورفتم کنارش خوابیدم اونم چشمشو بازکرد سرمو گرفت بالا و گفت رهاجونم اگه نمیخوای کاری نمیکنم منم گفتم نه نمیخوام اذیت بشی شروع کن تامنصرف نشدم اونم پیشونیمو بوسید ودستشو کرد تو موهامو شروع کرد لب گرفتن حدودا 20دقیقه داشت لبمو میخورد که سرموکشیدم عقب و گفتم لبم سیاه میشه گفت نترس عشقم هیچی نمیشه وشروع کرد لباسامو درآوردن اول تاپ آبیمو درآورد بعد شلوارجین تنگمو یه ست لباس زیرتورمشکی تنم بود تا دید گفت چه نازشدی با اینا منم بااخم گفتم مگه خودم نازنیستم که با اینا ناز بشم گفت نه خانومی توکه نازهستی ولی با اینا نانازترشدی بعد چند دقیقه نگاه کردن لباس زیرمم درآورد وخودشم لخت شد وخوابید کنارمو شروع کرد به بوسیدن گردنم و نوازش کردنم یه خورده حرف زد که آروم بشم(همون خرکردن خودمون)بعدیه پاشو گذاشت روی پاهام طوری که کیرش چسبیده بودبه رونم منم بدنم داغ داغ شده بود وهیچی نمیگفتم



مثل سنگ خوابیده بودم وکاری نمیکردم یه دفعه مسیح سرشوآورد بالا و گفت زنده ای؟منم گفتم پ نه پ مرده ام گفت پس چراکاری نمیکنی منم گفتم خب چکارکنم گفت خب واسم نمیمالیش ونمیخوریش گفتم الان گفت نه بذارواسه فردا!منم بابداخلاقی دستمو گذاشتم روی کیرش ومالیدم واسش وکردمش توی دهنم باآب دهنم خیسش کردم ودوباره واسش مالیدم وشروع کردم خوردنش میکردمش تودهنم و نگهش میداشتم و با زبونم توی دهنم بهش میزم واون حال میکرد بعد کیرشو درآوردم و گرفتم دستم وشروع کردم لیس زدنش ازپایین به بالا میلیسیدمش اونم فقط نگام میکرد لذت میبرد نوک کیرشو بادست میمالیدم وتخماشو تو دهنم میمکیدم بعدسرکیرشو کردم تودهنم ومکیدم ولیس زدم وبازبونم سوراخشو تحریک کردم وروی سوراخش ضربه میزدم اونم آه وناله میکرد بعدتخماشومالیدم و گذاشتم دهنم و زبونشون زدم و کرده تو دهنم ومحکم میک زدم که صدای مسیح بالارفت و گفت ول کن دیوونه کندیشون منم گفتم مگه مال من نیست میخوام بکنم فضولی؟اونم دیگه ادامه نداد و گفت بیا بالا من واست بخورم تلافی کنم کوچولو منم گفتم بیا ببینم بلدی بابابزرگ

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
جـــــــــــنده خونه آلمان


سلام اسمم آرمينه خاطره ای که تعريف ميکنم مال 20 سال پيشه الان زن و بچه دار و خلاصه عيالوارم اميدوارم خوشتون بياد برام مهم نيست که باور کنيد يا نه همينقدر که خوشتون بياد برام کافيه از بچگي عاشق سکس بودم از اون موقعی که خودم را شناختم با عکس سکسی زنان و دختران با خودم ور ميرفتم فيلم هم اون موقع تي سون مد بود با اين دستگاه ويدئوهاي بزرگ يه فيلم سوپر ميگرفتيم 10 نفري اجاره ميکرديم خونه خالي و تا صبح چندبار نگاه ميکرديم يه چيزي هم مثل علف بعنوان سيگاري درست ميکرديم و ميکشيديم 90درصد علف بود 10 درصد گراس اما دلمون به همون خوش بود با عرق سگي هاي اون موقع تا صبح مثلاً عشق و حال ميکرديم اون موقع به ماها فکر کنم ميگويند دهه 40 يا شايد هم 50 هنوز اين دهه ها رو ياد نگرفتم الان 45 سالمه خودتون حساب کنيد درهر صورت اونوقتها جنده و دوست دختر خيلي کم بود يکي تو کوچه اگه موفق ميشد کسي را تور کنه 30 نفر تو کف بودند که چطوري طرف تونسته موفق بشه ببخشيد سرتون را درد آوردم آره مدرک ليسانسم را گرفتم بعد هم سربازي و پس از سربازي دوره بيکاري و دنبال کار گشتن شروع شده بود که بخت به من يار کرد از طرف يکي از فاميلهاي گردن کلفت تو آلمان برام ويزاي دانشجويي آلمان جور شد و با هزار دنگ و فنگ ترجمه مدارک و سفارت راهي آلمان شدم



شهر زيباي ماينز که رودخانه راين از وسطش ميگذره و به گفته خودشون يه شهر دانشجويي که کارناوال معروفي هم داره واقعاً هم کارناوال زيبايي داشت بگذريم باز از بحث دور شدم آنقدر خاطرات خوب ازاین شهر دارم که حد نداره اونجا کلاس زبان ميرفتم مدرسه فولکز هوخ شوله ماينز هر روز کلاس داشتم (بجز شنبه و يکشنبه) و چون بقول معروف خوره ديد زدن و کشف چيزهاي جديد بودم بعد از کلاس بيشتر تو خيابانها پلاس بودم تا تو خونه تمام فروشگاه هاي زنجيره اي، رودخانه ماينز، تموم کوچه ها، کافه هاي ماينز مغازه هايي که فيلم سکسي ميفروشند حتي کليسا به همه جا سر ميزدم هدفم فقط يه چيز بود گشتن و لذت بردن و در کنارش ديدزدن کس و کون زنان و دختران ، دو سه ماهي که در ماينز بودم زبانم کمي خوب شد قبلاً ايران هم خونده بودم گفتم که آرمين حالا وقتشه اولين سکس را داشته باشي فاميلمون به من کار نداشت بنده خدا همش به فکر کار کردن بود در اصل خونه اون پناهگاه براي خوابيدن من بود من تو کتابخانه ها درس ميخوندم و تو پارک ها و خيابانها پلاس بودم غذا هم هميشه سرپايي ميخوردم خلاصه دربند شکم نبودم فقط ديد ميزدم و راه ميرفتم و کشف ميکردم فقط شب ها مي اومدم خونه فاميلمون و دو کلمه با هم رد و بدل ميکرديم و بعدش هم ميخوابيديم بازم ببخشيد از بحث دور شدم يک روز که بقول معروف خيلي آتيشم تند بود و کمرم هم حسابي پر از مني بود و تخمام درد ميکرد



تصميم گرفتم برم جنده خونده شهر اول رفتم به يکي از مغازه هايي که فيلم سکسي ميفروختند البته اونجاها پاتوق من بودند و يه جورايي منو ميشناختند زياد اونجا ها رفت و آمد ميکردم چون مثل سي دي فروشي هاي ما پر از فيلم بود اما خوب از نوع فيلمهاي سکسي عکسهاي روي اونها و مطالبش برام جالب بود کير مصنوعي و کس مصنوعي هم داشتند و نگاه کردن به CD ها برام در روز جزو برنامه روزانه ام بود ويترين اين مغازه ها از بيرون هيچي نداشت و فقط بالاي مغازه زده بودند اروک سنتر يعني مرکز شهوت حتي تو مغازه ميتونستي بادادن 5 مارک اون موقع مارک بود يورو نبود 10 دقيقه از هر فيلمي که دوست داشتي در اتاقکهاي مخصوص نگاه کني و حتي تو اتاقک جق بزني و تخليه بشي ( اتاقک شبيه اتاق پرو لباس فروشي هاي خودمون داراي يک تلويزيون ديواري و يک صندلي، فيلم را به مغازه دار نشون ميدي بعد 5 مارک ميدي ميگه برو اتاق شماره فلان ميري اونجا درب را ميبندي چراغ را خاموش ميکني رو صندلي ميشيني فيلم رو برات پخش ميکنه دوست داشتي جق هم ميزني 10 دقيقه از فيلم را برات پخش ميکنه دستمال هم مثل دستمال توالت برات گذاشتند بوي عطر زنانه هم تو اتاقک هميشه هست.



بعد که خارج شدي دوست داشتي فيلم را ميخري باز هم از بحث دور شدم آره يه روز تصميم گرفتم برم جنده خونه يه سکس حسابي بکنم خلاصه 100 مارکي هم پول جور کرده بودم رفتم يکي از همين مغازه ها که البته بعد از چهار ماه تو شهر بودن خانزاد اونجا شده بودم به مسئول مغازه گفتم فلاني يه جنده خونه خوب به من آدرس بده با تعجب گفت چهار ماه اينجايي همه جارو زيرپا گذاشتي هنوز جنده خونه رو جاشو ياد نگرفتي گفتم نه من چنين ساختموني نديدم گفت روزي چندين بار از جلوش رد ميشي همون ساختمون جلوي بانهوف (ايستگاه قطار) جنده خونه اس خيلي هم معروفه (من وقتي پاي مسئله سکس باشه آلماني حرف زدنم پرفکت ميشه) خلاصه کلي در مورد اون ساختمون با مغازه دار حرف زدم و دراومدم عجيبه چطور من نديده بودم رفتم جلوي بانهوف يا همون ايستگاه قطار آره راست ميگف يه درب کوچک که جلوش عين قهوه خونه هاي قديم ما نايلون آويزون بود تابلو هم نداشت انگار همون نايلون بزرگ نشانه جنده خونه بودنش بود رفتم داخل دوستان مسافرخانه هاي درجه دوي ايران را تصور کنيد شبيه اون پر از درب هم سمت راست هم سمت چپ پلکان هم داشت براي طبقات بعدي البته آسانسور هم داشت بعضي از درب ها بسته بود بعضي ها هم باز اون درهايي که باز بود جلوي درب يک دختر رو چهار پايه نشسته بود از يک طرف به خودم نفرين ميفرستادم خاک برسرت چهار ماه جق زدي اينجا نيومدي از طرف ديگه کمي هم ترس برم داشته بود به خودم ميگفتم نکنه الان از يه اتاق يک غول بيابوني بيرون بياد من رو به باد کتک بگيره بگه با اجازه کي اومدي اينجا چه ميدونم اينجا کلوپ و اين حرفاست اما گفتم نه اين دوست مغازه دارم من را سرکار نميزاره کلاً آلماني ها اهل سرکار گذاشتن نيستند



10 دقيقه ايستادم به چپ نگاه کردم به راست نگاه کردم ديدم يک طرف دختر بيشتر دم درب ها نشسته راه افتادم دخترها تماماً با شرت و سوتين نشسته بودن دربهاي بسته معلوم بود که داخل کسي با مشتري مشغوله و نميشه داخل شد درب هاي باز هم که اين زن ها منتظر مشتري اند راه فتادم همه رنگ، همه هيکل، چشم بادومي، سياه، سبزه، قد بلند، قد کوتاه از ديد زدن اونها بيشتر حال ميکردم تا انتخاب کردن بدمصب تمومي نداشت بيشتر طبقه ها را رفتم دوستان تصور کنيد از اينکه تو يه راهروي مسافرخونه داريد قدم ميزنيد و دختر و زن نيمه لخت براي حال کردن جلوي هر اتاق روي صندلي نشسته و ديد ميزنيد و سبک و سنگين ميکنيد کدومو انتخاب کنيد چه حالي بهتون دست ميده مثل زنهاي ايراني که وارد جواهر فروشي ميشند و به جواهر نگاه ميکنند من که تمام حسم را در نگاه هام خلاصه کرده بودم حسابي داغ داغ شده بودم با نگاه کردن به هر کدوم کيرم همون تو راهروها سيخ شده بود اين صحنه و سر زدنها به اون جنده خونه را بعد از اون بارها روزهاي متمالي تکرارش کردم (شش ماه در ماينز بودم) و الان که بيست سال از اون ميگذره هيچوقت فراموش نميکنم خاطره اش تو ذهنمه حتي قيافه بعضي از اونها هنوز تو ذهنمه خلاصه کيفي ميده بي حد و حصر مفت تو راهرو قدم ميزني کس و کون ديد ميزني از همه رنگ و همه سايز براي انتخاب مخصوصاً براي من خوره سکس همينطور که راه ميرفتم و سير نميشدم احساس کردم اگه الان يکي را انتخاب نکنم آبم بيخود و بيجهت مياد و سکس نکرده از اينجا خارج ميشم



تصميم گرفتم به يه تايلندي شايد هم فيليپيني نميدونم خلاصه چشم بادومي پيشنهاد بدم خيلي جوون و سفيد و ريزه ميزه بود خودم هم قد و بالاي زياد بلندي ندارم گفتم اولين سکسم را با يک همسايز خودم شروع کنم موهای صاف خيلي قشنگي داشت قدش کوتاه بود اما بنظرم خيلي زيبا بود حيف که اين شغل را انتخاب کرده بود وگرنه حاضر بودم زنم باشه اگر هم بهش ميگفتم فکر نميکنم قبول کنه چون درسته اسمشون روسپي است اما خيلي براي خودشون کلاس ميگذارند و بعضاً شغلشون رو خيلي دوست دارند بهش نزديک شدم خيلي مودبانه گفتم نرخ شما چنده؟ گفت 5 دقيقه 50 مارک بدون لب گرفتن و با کاندوم -چي 5 دقيقه 50 مارک؟ پرسيدم اگه بخواهي يک شب با من باشي چي؟ گفت 1000 مارک دود از کله ام پريد اي بابا من خرج يکماهم در آلمان 1000 مارکه بدم براي يک شب جالب اينجاست که نرخ استاندارده جاي چونه زدن هم نداره من البته خودم را خسته کردم شروع کردم به ايروني بازي درآوردن و چونه زدن اما ميدونستم فايده نداره به خودم گفتم باشه اين 5 دقيقه را براي اولين بار امتحان کنم حداقل به قول بچه ايراني ها از پسر بودن در بيام گفتم باشه و رفتيم داخل اتاق يه تخت دو نفره با يک دستشويي و حمام در کنارش ، لبه تخت نشست و شلوارم را کشيد پايين و کاندوم را به راحتي زد به کيرم چون حسابي راست بود و سفت سفت از رو کاندوم کمي ساک زد من از رو کاندوم ساک زدن را خوشم نمياد احساس ميکنم مصنوعيه نگذاشتم ادامه بده



گفتم پنيس ام(کيرم) بره داخل قبول کرد و سه سوت شرتش رو درآورد لبه تخت پاهارو داد هوا منم اولين بارم بود سريع بدون درمالي و مالوندن فرستادم داخل، کس اش وحشتناک خيس بود(نميدونم من که آماده اش نکرده بودم چطور اينقدر غرقاب آب بود شايد مواد ضدعفوني لزج مخصوص اينکار ميزنند بعدا که با دو نفر ديگه يه فرانسوي و يه سياهپوست اينکارو انجام دادم اونها هم همينطور وحشتناک خيس و گشاد بودند) خلاصه عين فيلمها شروع کردم به تلمبه زدن اصلاً متوجه کيرم نبودم و شايد باور نکنيد از قسمت پايين هيچ احساسي بهم دست نميداد انگاري تو يه تشت کوچک آب و ريکا داري شلپ شلپ کيرتو بهش ميزني شايد بخاطر گشاد بودن بيش از حد کس اش بود نميدونم ، دو تا دستام رو سينه اش بود و در همان حالت تلمبه زدن سينه هاشو ميماليدم و به چشماش نگاه ميکرم و از هن هن کردنش خيلي خوشم مي اومد احساس کردم بدش نمياد و از کير من که سايز خوبي هم داره خوشش اومده اما من واقعيتش از مهبلش زياد خوشم نيومده بود بيشتر از مالش سينه هايش و نفس زدن هاش و نگاهش خوشم ميومد و لذت ميبردم قسمت پايين تنه ام فقط اداي وظيفه ميکرد لمس سينه هاش زير دستام بيشتر بهم کيف ميداد نميدونم ميدونيد قانون ديگه اي اينجا داشت به محض اينکه آب ات بياد کار تمومه اگه زير 5 دقيقه باشه مشکل خودته زمان را ازدست دادي اگه در 5 دقيقه آب ات نيومد بازم کار تمومه و ديگه ادامه نميده حتي اگه آب ات هم نياد ادامه نميده مگر اينکه 50 مارک ديگه براي 5 دقيقه ديگه تمديد کني و همون لحظه هم بايد پول را پرداخت کنيد اگه اصرار کني و با زور بخواهي بيشتر بموني بلافاصله زنگ گوشه تخت را ميزنه بادي گاردها ميايند و پرتت ميکنن بيرون در ضمن بوس از لب هم به کل ممنوعه براي اينکه بيماري منتقل نشه از بدنش هم من بوس نکردم احساس کردم خيس عرقه و بو ميده سرتون را درد نيارم زير 5 دقيقه آبم اومد و تموم به همين سادگي



بهش گفتم چطور بود؟ يه جمله خيلي خوبي گفت که هم برام لذت بخش بود هم برام آموزنده هم يه جور اعتماد به نفس براي هميشه بهم داد که 50 مارک مي ارزيد گفت مجردي؟ گفتم آره فکر کنم زودتر خودش اينو فهميده بود گفت ناراحت نباش ميتوني از پس زن آينده ات بر بيايي و سکس خوبي باهاش داشته باشي ناقلا نميدونم از کجا فهميده بود که من براي بيشتر امتحان خودم و توان خودم و اينکه چقدر کيرم به زن آينده ام حال ميده اومده بودم نه سکس حس روانشناسي خوبي داشت دوستانه ازش خداحافظي کردم و خارج شدم بعد از بيست سال هميشه به جمله اش فکر ميکنم نگران نباش کير خوبي داري و ميتوني به زن آينده ات حال بدي (اين قسمت را خداکنه زنم نخونه واقعاً هم همينطوره هميشه آلت من رو وقتي کاملاً آماده است تصديق و تاييد ميکنه)

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین ســــــــکسم با نامزدم

من 32 سالمه . یه مرد متاهل . میخام از اولین سکسم براتون بگم . من نه خوشگلم نه خوشتیپ یه ادم معمولی مثل همه شما. من تا 23 سالگی یه چند باری کون کرده بودم خودمم مثل همه پسرها دو سه باری داده بودم. خلاصه تا 23 سالگی فقط کس و تو فیلم سوپر دیده بودم. روز دوم سوم نامزدیم با نامزدم رفتیم تو اتاق. زن من خیلی خوشگل نیست اما فوق العاده بدنش خوش فرمه یه کس و کون تنگ که بعد از هفت سال هر بار که میکنمش فکر میکنم اولین باره داره میده کیرم حدود 15 سانتی میشه هر زمانی که زنم و میکنم تخمامم فشار میده بره تو بسکی حال میکنه با کیرم.



خلاصه بگذرم رفتیم تو اتاق و گفت من از اونجات میترسم گفتم کجام گفت همون جات خصلاسه بهش گفتم منم تا به حال بدن هیچ زنی جز تو فیلم ندیدم خلاصه شروع کردیم به کشف کردن بدن هم دیگه بهش گفتم شورتت و در بیار کسو کونت ببینم گفت روم نمیشه خلاصه من با ناز کشیدن شورتش و در اوردم یه کس کوچولوی توپولی که فقط منظر بود دشت بهش بخوره تا ابش بیاد خلاصه بهش گفت بیا با هم یه حالی بکنیم اونم دراز کشید من اومدم روش و شروع کردم به لب بازی و خوردن سینه هاش سینه های زنم کوچیک و نوکشون بالاست خلاصه یه دفعه کیرم و گذاشت لای پاش اینقدر کسش خیس بود که کیرم خیس اب شد. همون طوری که داشتم میمالیدروی کسش گفت سینه هام و بخور محکم بخور منم شروع کردم به محکم خوردن سینه هاش طوری میخوردکه بعد سکس دیدم زخم شده بعد یه دفعه دیدم شل شد گفت من ابم اومد بهش گفتم به اینسرعت . گفتم حالا نوبت منه .گفتم بخاب به پشت گفت میخای چیکار کنی گفتم بخاب خودت میفهمی



کیرم که غرق اب کسش بود اروم گذاشتم پشت سوراخ کونش تا اومد حرف بزنه کیرم و تا نصفه ها به زور فرو کردم تو کونش میگفت دردم میاد منم که دیگه اولین باری بود که روی بدن زن افتاده بودم تا یکم عقب جلو کردم ابم اومد این ها گذشت تا رسید به شب هجله یکسال عقد بیشتر لاپایی میکردیم شب هجله برای پاره کردنش ثانیه میشمردم من بعد از لب بازی و این داستانا دراز کشیدم اون نشست روی کیرم وقتی داشت پاره میشد جیقش رفت تو اسمون کیرم غرق خون بود میگفت کسم اتیش گرفته ولی بکن الان که دارم این خاطرات و مینویسم در حال جق زدنم !!!! با تمام قدرت می کردمش این داغی کسش کیرم و میسوزند بعد از چند دقیقه ابم و ریختم توش اون داغی کس طعم لباش و سینه هاش اوم .... وقتی ابم اومد اروم کسش و روی کیرم می مالوند تمام بدنم بی حس شده بود. داستان مزخرفی نوشتم چون داستان نویسی بلد نیستم اما در کل حالی که تو کس هست هیچ وفت تو کون نیست. اما خودم وقتی زنم و از کس میکنم ابش میاد اکثر از کون میکنمش زیادم بهم نمی چسبه اونم غرغر میکنه ولی خوب دیگه منم کسم خوله میدونم کیریه فحش ندین

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولــین کُسی ک دادم ...


ﺳﻼم اﺳﻢ ﻣﻦ ﺑﻬﺎره 24 ﺳﺎﻟﻤﻪ ; ﺧانوادم مذهبین
وﻣﻦ ... ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺸﺮﯾﻢ اگ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﯾﺎ ﯾﻪ
داﺳﺘﺎن ﺳﮑﺴﯽ ﺑﺎﺷﻪ دﯾﮕﻪ ﮐﯿﺮ ﻣﯿﺨﻮام و ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ
ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ, ﮔﺎﻫﯽ روزا ﺗﻮ داﻧﺸﮕﺎه اوﻧﻘﺪر ﮐﺴﻢ
ﻣﺴﺖ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﻪ دیگه ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﻢ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮن داد ﺑﺰﻧﻢ:
ﯾﻪ ﮐﯿﺮ ﺑﯿﺎد ﭘﺮده ﻣﻨﻮ ﺟﺮ ﺑﺪه ااااه ﮐﻪ ﭼﻪ ﻋذاﺑﯽ ﺑﻮد
ﺣﺘﯽ ﮐﺎر ﺑﺠﺎﯾﯽ رﺳﯿﺪ ﮐﻪ دﯾﮕﻪ ﮐﻼﺳﺎرو دو در
ﻣﯿﮑﺮدم و ﺑﺎ اراﯾﺶ ﻏﻠﯿﻆ ﮐﻨﺎر ﺧﯿﺎﺑﻮن واﻣﯿﺴﺘﺎدم
ﺗﺎ ﯾﻪ اﺗﻮ ﺑﺰﻧﻢ


دو ﺳﻪ ﺑﺎری ﻫﻢ ﻗﺮار ﻧﺘﯽ ﮔﺪاﺷﺘﻢ و ﭼﻨﺪ ﺑﺎرم ﺳﻮار
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺪم و ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎل ﮐﺮدم ﺑﺎﻻﺧﺮه ﺑﺎ
ﯾﮑﯿﺸﻮن دوﺳﺖ ﺷﺪم و ﻫﻔﺘﻪ ای دوﺑﺎر ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ
ﺑﺎﻏﺶ ﮐﻮن ﻣﻔﺘﯽ ﻣﯿﺪادم
دو ﻣﺎه ﺑﺎﻫﺎش ﺑﻮدم و ﺑﻌﺪ وﻟﺶ ﮐﺮدم ﯾﻪ ﮐﯿﺮ دگ
ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﻢ ﺑﺎز رﻓﺘﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ از ﭘﺴﺮای ﯾﻮﻧﯽ و ﺑﻬﺶ
ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺐ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﻮاﺑﻦ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻤﻮن اوﻧﻢ ﻗﺒﻮل
ﮐﺮد
ﺣﺪود دو ﺷﺐ رﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮن رﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ اﺗﺎﻗﻢ و
ﻟﺨﺖ ﮐﺮدﯾﻢ ﮐﯿﺮش ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﻻر ﺑﻮد دﯾﮕﻪ اب ﮐﺴﻢ
راه اﻓﺘﺎد ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯿﺨﻮام ﺗﺎﺻﺒﺢ ده ﺑﺎر ﺑﮑﻨﯿﻢ
ﺑﻌﺪ دﺳﺘﺸﻮ ﮐﺸﯿﺪم ﺑﺮدم ﺗﻮ ﺷﺮﺗﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺑﺎ ﮐﺲ
ﺧﻮدﻣﯽ ﭼﻮﭼﻮﻟﺘﻮ ﺑﺨﻮرم ﮐﻪ ﺗﻮ اﯾﻨﻘﺪ ﺣﺸﺮی
ﻫﺴﺘﯽ اه و ﻧﺎﻟﻢ دروﻣﺪ ﮔﻔﺘﻢ اداﻣﻪ ﺑﺪه اره اااره اون
ﻓﻘﻂ دﺳﺘﺸﻮ اروم رو ﭼﻮﭼﻮﻟﻢ داﺷﺖ ﺗﮑﻮن ﻣﯿﺪاد
ﮐﻼ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺸﺪه ﺑﻮد وﻟﯽ دﯾﺪ ﭼﺸﺎم
ﺧﻤﺎر ﺷﺪه و ﺷﮑﻤﻢ ﻣﻨﻘﺒﺾ ﺷﺪه ﯾﻪ ﺗﮑﻮن دﯾﮕﻪ ﺑﻪ
ﮐﺴﻢ داد ﮐﻪ دﯾﮕﻪ ﻣﻦ ارﮔﺎﺳﻢ ﺷﺪم و اﺑﻢ روون ﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻒ ﮐﺲ ﻣﺴﺘﻢ ﺑﻮد ﮔﻔﺖ ﺟﻮووون ﯾﻌﻨﯽ
ﺷﺪی ؟؟ وای ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪم اﺧﻪ ﺳﺮﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﮑﻮن
ﻣﯿﺪادی ﻓﮑﺮ ﮐﺮدم ﺗﺸﻨﺞ ﮐﺮدی


ﺗﯿﺸﺮﺗﺸﻢ دراوردم ﺧﻮاﺑﯿﺪم روش ﺣﺘﯽ از ﺗﻤﺎس
ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮن ﺑﺎﻫﻢ ﺣﺎل ﻣﯿﮑﺮدم
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺨﻮر ﺳﯿﻨﻤﻮ ﮐﺮد دﻫﻨﺶ و ﺑﺎ زﺑﻮﻧﺶ دﮔﻤﺸﻮ
ﺑﺎزی ﻣﯿﺪاد , دوﺑﺎره ﮐﺴﻢ داغ ﺷﺪ و ﻧﺒﺾ ﮔﺮﻓﺖ
ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺑﮑﻨﻢ ﺗﻮ واژﻧﻢ
ﻣﻨﻢ دﺳﺘﻤﻮ ﺧﯿﺲ ﮐﺮده ﺑﻮدم رو ﮐﯿﺮش ﺳﺮ ﻣﯿﺪادم,
رﻓﺘﻢ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ اوﻧﻘﺪ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺳﺎک زدم و ﺑﺎزﺑﻮﻧﻢ
زﯾﺮو ﺑﺎﻻو ﺳﺮﺷﻮ ﻟﯿﺲ زدم ﮐﻪ دﻫﻨﺶ ﺑﺎز ﻣﻮﻧﺪه
ﺑﻮد و ﭼﺸﺎﺷﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮد وﻗﺘﯽ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺣﺸﺮﯾﺶ
ﮐﺮدم رو ﮐﯿﺮش ﻧﺸﺴﺘﻤﻮ ﺷﺮوع ﮐﺮوم ﺳﺮﺷﻮ ﺑﻪ
ﺳﻮراخ واژﻧﻢ ﻣﺎﻟﯿﺪم ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ دوﺑﺎره ﯾﻪ ارﮔﺎﺳﻢ
وﺣﺸﺘﻨﺎک داﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﺮو ﺑﺪﻧﻢ ﺑﺸﺪت ﻟﺮزﯾﺪ
ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺴﻦ داغ ﮐﺮده ﺑﻮد ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺖ ﺟﺮ
ﺑﺨﻮره . ﺳﺮ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ وﻫﻞ دادم ﺳﻤﺖ ﺳﻮر اﺧﻢ
گفت ﭼﻪ ﮔﻬﯽ ﻣﯿﺨﻮری ﮔﻔﺘﻢ زر ﻧﺰن ﮐﺴﮑﺶ ﺧﻮاﺳﺖ
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻪ ﮐﻪ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﮔﺮﻓﺘﻤﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﮑﻮن ﺑﺨﻮری
ﻓﺸﺎرش ﻣﯿﺪﻢ ﻣﯿﺪوﻧﺴﺘﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﻓﺸﺎر دادن ﻧﻮک
ﮐﯿﺮ درد داره


ﮔﻔﺖ دﯾﻮوﻧﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ از ﺧﺪاﻣﻪ ﮐﺲ ﺑﮑﻨﻢ وﻟﯽ ﭘﺲ
ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺴﺘﯽ دﺧﺘﺮی ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ارﺗﺠﺎﻋﯿﻢ , ﺣﺎﻻ
ﻣﯿﺨﻮام ﮐﯿﺮت ﺑﺮه اون ﺗﻮ اوﻧﻢ از ﺧﺪاش ﺧﻮاﺳﺖ
ﺑﺎ دوﺗﺎ دﺳﺖ ﮐﺴﻤﻮ ﺑﺎز ﮐﺮد وﮔﻔﺖ ﺧﻮدﺗﻮ ﺷﻞ ﮐﻦ
ﺑﻌﺪ ﯾﻪ 5 دﻗﯿﻘﻪ ﺗﻼش ﮐﻪ دﯾﮕﻪ ﭘﺎﻫﺎم درد ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد
دﯾﺪم اﻟﺘﺶ ﺗﺎ ﻧﺼﻒ رﻓﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﻫﻤﻮن ﺣﺎل به ﭘﻬﻠﻮ
ﺧﻮاﺑﯿﺪﻣﻮ ﮐم ﮑﻢ اوﻣﺪ روم ﻃﺎق ﺑﺎزﺷﺪم و ﺑﺎ ﮐﻠﯽ
ﭼﺮﺧﻮﻧﺪن و ﻓﺸﺎرای ﻣﻼﯾﻢ و ﭘﺸﺖ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ
ﻫﻢ درد داﺷﺖ ﮐﯿﺮش رﻓﺖ ﺗﻮ ﺟﺎش ﺗﻨﮓ ﺑﻮد
واژﻧﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﻔﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدش و داﺷﺘﻢ ادﯾﺖ
ﻣﯿﺸﺪم وﻟﯽ اون داﺷﺖ ﭼﺸﺎش ﺑﺮق ﻣﯿﺰد ﻫﺮﭼﯽ
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻮﻧﯽ ﯾﻮاﺷﺘﺮ ﻣﻦ ﺗﺎزه ﺑﺎز ﺷﺪم ﭼﻮن اب
ﮐﺴﻢ ﺑﺪﻟﯿﻞ درد ﺧﺸﮏ ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﯿﺮﺷﻮ دراورد ﮐﻪ
دﯾﺪم ﺳﺮش ﺧﻮﻧﯿﻪ ﯾﻪ ﺧﻮن ﻧﻪ ﭼﻨﺪان ﻗﺮﻣﺰ و
ﺗﺮﺳﯿﺪم ﮐﻪ ﻧﮑﻨﻪ ارﺗﺠﺎﻋﯽ ﻧﺒﻮدم اﻣﺎ دﯾﮕﻪ ﮔﺪﺷﺘﻪ
ﺑﻮد و ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﻢ ﺑﺸﻢ . ﮐﺴﻤﻮ ﭘﺎک ﮐﺮدو
ﺷﺮوغ ﮐﺮد ﻟﯿﺴﯿﺪن زﺑﻮﻧﺸﻮ ﺑﺎ ﻓﺸﺎر ﮐﻢ وﻟﯽ ﺳﺮﻋﺖ
زﯾﺎد روی ﭼﻮﭼﻮﻟﻢ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﺎد ﮐﺮده ﺑﻮد و
ﻗﺮﻣﺰ ﺷﺪه ﺑﻮد ﺗﮑﻮن ﻣﯿﺪاد ﻣﻨﻢ دﯾﺪم ﺑﺎز دارم
ﻣﯿﺸﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺴﻪ ﺑﺴﻪ دارم ﻣﯿﺸﻢ


ﮐﻤﻮ ﺑﯿﺶ ارﺿﺎﺷﺪم ﭼﻮن ﭼﻮﭼﻮﻟﻢ دل دل ﻣﯿﮑﺮد و
ﻋﻀﻼﺗﻢ ﺳﻔﺖ ﺷﺪه ﺑﻮد ﮔﻔﺘﻢ زود ﺑﮑﻦ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ
ﻣﺴﺖ ﺷﺪم ﻣﯿﺨﻮام وﺣﺸﯿﺎﻧﻪ ﺑﺰﻧﯽ
واااای ﮐﯿﺮﺷﻮ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﺮد ﺗﻮ ﮐﺴﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﺟﻮر ﺣﺎل
داد و اون ﺗﻮ ﺷﺮوع ﮐﺮد ﺑﻪ ﺗﮑﻮن دادن و ﺑﻌﺪ دو
دﻗﯿﻘﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ... ﺑﺪ دردی داﺷﺖ وﻟﯽ ﻟﺪﺗﯽ داﺷﺖ ﮐﻪ
درده ﻫﻢ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯿﺸﺪ اﻧﮕﺸﺘﺸﻮ ﺧﯿﺲ ﮐﺮد
ﮔﺪاﺷﺖ رو ﭼﻮﭼﻮﻟﻢ و ﻣﺎﻟﺸﺶ داد ااااااخ
ووووی ﮐﻪ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داد اﻧﮕﺎر اﺻﻼ ﺗﻮ اﯾﻦ دﻧﯿﺎ
ﻧﺒﻮدم ﯾﻬﻮ ﺑﻌﺪﭼﻬﺎر ﭘﻨﺞ ﺑﺎر ﻣﺎﻟﺶ ﮐﺴﻢ ﻃﻮری
ﻣﺎﻫﯿﭽﻪ ﻫﺎی واژﻧﻢ ﺑﺎزو ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮐﯿﺮش درﺣﺎل
ﺗﻠﻤﺒﻪ زدن از ﺗﻮ ﮐﺴﻢ دروﻣﺪ و ﺑﺎ دروﻣﺪﻧﺶ ﮐﻪ
ازرو ﻧﻘﻄﻪ ﺟﯽ ام رد ﺷﺪ وﻣﺎﻟﺸﺶ داد ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ
ارﮔﺎﺳﻢ ﺷﺪﯾﺪی ﺷﺪم اﻣﺎ اون ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ اﻧﺰاﻟﻢ ﮐﺮدم
ﭼﻮن ﯾﻪ اب زﯾﺎدی ﺑﻌﺪ اﯾﻨﮑﻪ ﮐﯿﺮﺷﻮ دراورد ازﮐﺴﻢ
ﺑﯿﺮون ﭘﺎﺷﯿﺪ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﺮدم ﺷﺎﺷﯿﺪم وﺧﺠﺎﻟﺖ
ﮐﺸﯿﺪم وﻟﯽ اون ﭼﻮن رﺷﺘﺶ زﯾﺴﺖ ﺑﻮد واﺳﻢ
ﺗﻮﺿﯿﺢ داد وﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮد
ﯾﻪ دﺧﺘﺮو ﺑﻪ اﻧﺰال ﺑﺮﺳﻮﻧﻪ
ﻫﯿﭻ وﻗﺖ اون ﻟﺪﺗﻮ ﻓﺮاﻣﻮش م
ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ وﺣﺸﺘﻨﺎک ﺑﻮد
ﺑﻌﺪش ﯾﻪ ﭼﻨﺪ دﻗﯿﻘﻪ ای رو ﭘﺸﺘﻢ اﻟﺘﺸﻮ ﻣﺎﻟﯿﺪ و
اﺑﺶ اوﻣﺪ
اون ﺷﺐ ﯾﻪ ﺑﺎر دﯾﮕﻪ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﻻی ﺳﯿﻨﻢ ﮔﺰاﺷﺘﻤﻮ
ﺑﺎزﺑﻮن ﺳﺮﺷﻮ ﺧﻮردم ﮐﻪ ﮐﯿﺮش دوﺑﺎره ﺷﻖ ﺷﺪ
وﮐﺴﻤﻮ ﮔﺎﯾﯿﺪ و ﻫﻤﻮن ﺗﻮ اﻧﺰال ﮐﺮد ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ
درﻧﯿﺎر ﺗﺎ دوﺑﺎره ﺑﺸﻢ ﻣﻨﻢ ﺑﺎ دﺳﺖ ﭼﻮﭼﻮﻟﻤﻮ
ﻣﺎﻟﯿﺪم اون ﺑﯿﭽﺎره ﻫﻢ ﺑﺎ ﮐﯿﺮی ﮐﻪ داﺷﺖ ﻣﯿﺨﻮاﺑﯿﺪ
وﺑﺎﺗﻦ ﺑﯿﺤﺎﻟﻮ ﭼﺸﻢ ﺑﺴﺘﻪ واﺳﻢ ﺗﻠﻤﺒﻪ زد ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯿﻢ
داﺷﺖ روش ﻓﺸﺎر ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻌﺪ دو ﺳﻪ
دوﺑﺎره ارﮔﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﮐﯿﺮ ﺷﻞ ﺷﺪش اﻓﺘﺎد ﺑﯿﺮون
ﺣﺎﻻ دوﺳﺎل ازون روز ﻣﯿﮕﺪره و ﻣﻦ اﯾﻨﻘﺪ ﺣﺸﺮﯾﺘﺮ
ﺷﺪم ﮐﻪ دﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﮐﯿﺮ ﺷﻖ ﺷﺪه ﻫﻢ ﻣﺴﻞ اون
ﺷﺐ ﺣﺎل ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﭼﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﺑﻪ ﺧﻮاﺑﯿﺪش ﺧﯿﻠﯽ
ﺑﯿﺸﺘﺮ از ﯾﻪ ﺳﮑﺲ ﻋﺎدی ﻣﯿﺨﻮام
ﻣﻦ ﯾﻪ زن ﮐﺲ بده ﻣﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ وﻗﺖ از ﮐﯿﺮ ﺳﯿﺮ نمیشم


پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
صفحه  صفحه 86 از 112:  « پیشین  1  ...  85  86  87  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA