انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 88 از 112:  « پیشین  1  ...  87  88  89  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
تو حسرت یک سکسم


وقتى به گذشتم فکر مى کنم احساس خيلى بدى دارم و ناخدا اگاه اشکم ميريزه حالا فقط چشم به اينده دارم يا شايد يک معجزه. از وقتى يادم مياد از جنس مخالف خوشم ميومد ودنبال اطلاعات راجع به اونا.....يکم که بزرگتر شدم فهميدم سکس چيه ومهمترين رابطه بين زن ومرده....واى تصورشم برام خوشايند بود.ولى ميخواستم با کسى حال کنم وخودم و در اخيتارش بذارم که دوستش داشته باشم واونم منو بخواد وبعد باهاش ازدواج کنم ولى پسرا حاضر بودن همه جوره باشن ولى تا وقتى حرف ازدواج نباشه. بخاطر همين اولين خواستگار خوبى که اومد ومورد تاييد خانواده ام بود جواب بله رو سر سفره عقد بهش دادم.وچون خانواده مذهبى داشتم وقبول نميکردند خيلى زيرعقد بمونم تا به خودم اومدم شب عروسيم بود وخودمو تو لباس عروسي ميديم



استرس زيادي داشتم ازيه طرف ميترسيدم از يه طرف اولين سکسم .احساس خوبى بود .البته بگم تو اون دو ماهى که عقد کرده بودم فقط در حد ماليدن وبوسه هاى يواشکى بود چون برادر بزرگتر داشتم نميشد تنها با هم باشيم.چه حالى شب عروسي داشتم قابل گفتن نيست وقتي لباس عروسمو دراوردم ولباس خوابمو تنم کردم ,روى تخت نشستم بدنم يخ کرده بود ولي از درون داغ داغ بودم امير اومد ودستش انداخت دور گردنم ومنو نزديک خودش کرد لبم اروم بوسىيد وگفت : من خيلى خسته ام تو هم خسته اى بهتره بخوابيم همه چيزباشه براي فردا ..اينگار اب يخ ريخت رو سرم گفتم من خسته نيستم ولي اون بدون اينکه نگاهم کنه خوابيد حالم بد گرفته شد .صورتم وشستم وخوابيدم با خودم گفتم خوب خسته است واقعا نميتونه صبر ميکنم.شب بعداز پا تختى ,وقتى همه مهمونا رفتن منتظرش شدم ,خودم و اماده کردم که اول من برم سراغش ,بوسيدمش ,دستش وگذاشتم رو سينه هام بهش گفتم محکم فشار بده ,گوش هام منتظر شنيدن حرفاى عاشقانه بود تنم داغ وشورتم خيس خيس,ولى هىچ صداى از اون نمييومد من شروع کردم به حرف زدن که گفت من خوشم نميياد تو سکس حرف بزنيم گفت لباساتو در بيار,برق و خاموش کرد ولباسشو در اورد اومد پيشم ,



دلم ميخواست اون لباسم و در بياره ,بهش گفتم ,گفت باشه ولى از اين به بعد بايد خودم در بيارم شوکه شدم مگه براش لذت بخش نبود ولي اينقدر حشرى شده بودم که برام مهم نبود شروع کرد ولي هنوز دستش رو سينه هام بود که ابش اومد.واى خدا چه شانسى ......!گفت :يه کم صبرکن دوباره شروع ميکنم .بازم حالم گرفته شد ,من داشتم ميمردم ,ولى روم نميشد که بهش بگم.صورتم و شستم تا يه کم حرارت بدنم بيادپايين.يک ساعتى گذشت هرکارى کرد ک..بلند نشد موند براى يه شب ديگه ومن تو حسرت يه سکس .خلاصه چند روز گذشت واميرنتونست کارى کنه ,ىعنى نميتونست راست کنه مجبور شديم بريم دکتر,که دکتر گفت همش ذهنيه,.....سه هفته گذشت ,اخرم رفتيم دکتر با عمل جراحي پرده ام و برداشنتد متاسفانه بازم نتونست خيلي دکتر رفتيم .گفتن به بيمارى نادرى مبتلا هست که نميتونه راست کنه خيلي داغون شدم واونم بدتراز من .تصميم گرفتيم به خانواده هامون نگيم امير بهم گفت برام همه کار ميکنه به شرطي که تا اخر با هاش بمونم ,



منم نميتونستم ازش جدا شم خانواده ام از لحاظ مالى متوسط بودن و من نميخواستم هنوز نرفته برگردم و بهش قول دادم تا اخرش باهاش باشم.چند وقت بعد هم رفتيم ازطريق iuiباردارشدم,بدون اينکه لذت سکس رو احساس کنم. حالا چند سال گذشته ودخترم بزرگ شده .امير مرد خوبيه وبرام همه کار ميکنه ,ولى من سکس ميخوام وهمش تو حسرتم.نه دوست دارم ونه ميخوام بهش خيانت کنم.بعضى وقتا اين قدر بهم فشار مياد وعصبى ميشم که گفتنى نيست ,خيلي از شبها فقط گريه ميکنم,گاه گاهي هم خود ارضاى ,,اميرحتى از لحاظ احساسى هم نتونست منو ارضا کنه ومنو تو حسرت همه چيز گذاشت ,اون بيشتر مشغول کار ميشه و من تنهام با دخترم .حالا منم واشکامو خدا ,منم يه زن شوهردار با يه بچه ,من وحسرت يه عشقبازى ,منو حسرت ىه زندگي زناشويى واقعى,منم و.......


نوشته رویا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
جنده‌ای با حجاب کامل

اصفهان دانشجو بودم سال 86 بود طبق معمول با همون دوستاي قديمي خونه داشتيم . يه شب با ميثم رفتيم بيرون ساعت 11 شب بود رفتيم تو يه ساندويچي دوتا پيتزا سفارش داديم منتظر بوديم كه پيتزارو بياره ديدم يه خانمي با حجاب فوق العاده كامل اومد روبروي ما نشست . ديدم خيلي نگاه ميكنه . به ميثم گفتم چطوره ؟ گفت خوشكله ولي فكر نكنم پا بده باشه ! بلوتوث گوشيمو روشن كردمو اسم بلوتوث رو شماره ايرانسلم گذاشتم يه سرچ كردم ديدم فقط يكي هست اسمشم گذاشته بود سمسوري . يه عكس فرستادم دريافت كرد به ميثم گفتم اين يكي عكس رو هم ميفرستم برو يه دوري بزن اطراف ميزش يواشكي از بالاي سرش رد شو ببين اين عكسو ميگيره يا نه ؟ ميثم رفت و منم عكس و ارسال كردم ... اومد گفت من كه چيزي نديدم . خلاصه ما غذامونو خورديمو رفتيم خونه . تغريبا ساعت 3 شب بود كه اس ام اس اومد : بيداري ؟ منم از خواب بيدار شدم عصباني خواستم فهش بنويسم . يه لحظه به خودم گفتم نكنه زنست! نوشتم شما؟ جواب داد : رضوانم تو پيتزايي . فهميدم خودشه . گفت تو كدومشوني من نشوني دوستمو دادم گفت شماره اون يكي رو بهم بده گفتم خودمم و.... تا صبح حرف زديم گفت من اعل بيرون اومدن و قرتي بازي نيستم خونه داري يا نه ؟ گفتم اره دارم دانشجوام . خلاصه خانم روحاني بود و از روضه برميگشته كه اومده بود پيتزا بگيره ببره خونشون .



گفتم شما كه بهت نمياد اينكاره باش گفت مگه ما آخوندا دل نداريم ؟ قرار شد فردا ساعت ده شب برم بيارمش . اوردمش خونه يه بچه هم همراهش بود كه ميگفت بچه خواهرشه و خودشم شوهر نداره . منم وانمود كردم باورم شده اون شب نشد بكنمش بچه همش گريه كرد و نذاشت . آخر شب بود آژانس گرفتم رفت خونشون . چند شب بعد ميثم و چندتا از بچه هاي ديگه كه جدا خونه داشتن اومده بودن خونه ما عرق خوري كه رضوان زنگ زد خونت خاليه منم گفتم اره گفت ميخوام بيام . به ميثم گفتم كيليد خونتو بده من رفتم اونم بچه با كلاسي بود اصلا نپرسيد چرا؟ كيليد داد و منم با تاكسي رفتم دروازه شيراز سوارش كردم و رفتيم خونه ميثم . ميم يه خونه باغ داشت كه مال خودشون بود يه جايي نزديك يه جاي ديگه كه تو اصفهان بود حياط بزرگ و درخت و .... تا رفتيم تو خونه رضوان داشت سكته ميكرد كه اينجا كجاست و من ميترسم و لوس بازي درمياورد . جونم براتون بگه كه بردمش تو اطلاق مخصوص ميثم و خوابوندمش رو تخت و تا اومدم لباساشو در بيارم دو ساعت طول كشيد چندتا لباس رو هم و چادرو مانتو ، مقنعه و اوووووووووووووووو هفت خوان رستم و طي كردم تا رسيدم به در بهشت لامصب كس آخوند چيز ديگست . خوشكل هم بود پدر سوخته ديوونم كرده بود من كه تاحالا كس نخورده بودم بي اختيار كسشو بوس كردم و حشري شدم شروع كردم با لبام با لباي كسش بازي كنم يه كم كه مرطوب شد ديگه دلم ننشست پا شدم ديدم حاج خانم از هوش داره ميره همون طور كه خوابيده بود اومدم روش و كيرمو گذاشتم تو دهنش و هي ميذاشتم لاي سينش ميكردم تو دهنش يه لحظه احساس كردم بهش برخورد كه نشستم رو سينشو كيرمو كردم تو دهنش از نگاهش فهميدم گفتم چيزي شده ؟ گفت نه . ولي بود .



گفتم بلند شو يه ساك واسم بزن گفت حالم بد ميشه بسته ديگه بكن ميخوام برم دير وقته . گفتم از جلو يا عقب ؟ گفت از جلو ديگه عقب درد داره . از پشت داد بالا منم گذاشتم تو كسش و تلمبه ميزدم اونم حشري شده بود داشت تختو گاز ميگرفت ديدم الان مقشه كيرمو در اوردم كه گفت بكن بكن بكن جيغ ميزد و منم ميگفتم كون ميدي ؟ تا بكنم ؟ يه چند ثانيه كه گذشت گفت اره بكن دارم ميميرم توروخدا بكن . منم جاتون خالي روغن زيتون مخصوص ميثم و از تو يخچال اوردم ماليدم به سوراخ كونشو سر كيرمو يواش يواش كردم تو كون حاج خانم كه اه از نهادش بلند شد و منم يه كون اساسي و تر تميز گيرم اومده بود دو دستي چسبيده بودم بهش و ميكردماااااااااا آي كردم تا آبم اومد ريختم تو كون حاجيه خانم . جنده هوز ارضا نشده بود و منم ديگه نا نداشتم هي ميگفت بكن من نشدم و با مشت ميزد رو سينم . زنگ زدم به ميثم گفتم قرص چي داري تو خونت ؟؟ گفت يه بسته اركتو100 تو يخچال هست بردار ولي نصفشو بخور سر درد داره گفتم چيكار ميكنه ؟ گفت راستش ميكنه . آقا منم رفتم يه دونه كامل انداختم بالا و يه قهوه هم درست كردمو اومدم نشستم كنار رضوان گفتم قهوتو بخور تا ببينم قرصه عمل ميكنه يا نه ؟ گفت كامپيوتر ور روشن كن فيلم سوپر ببينيم كيرت راست شه گفتم تو خودت سوپر زنده ايي چي بهتر از تو واسه تحريك من . شروع كرديم سكسي حرف زدن كه ديدم سرم داره سنگين ميشه انگار قرصه داره عمل ميكنه گفتم بمالش تا راست بشه .



گفتم هر چند دوست نداري ساك بزني ولي اگه كير ميخواي ساك بزن تا بهتر راست بشه . رضوان: از كون نداده بودم كه كرديم باشه ساكم ميزنم واست . خلاصه با كلي ساك و التماس به اركتو100 كيرم راست شد و خانم و خوابوندم رو تخت و دوباره از نو شروع كردم به كردن خوب كسي داشت ولي خيلي تنگ نبود معلوم بود خيليشو داده اينقد كردمش تا ارضا شد خالا كير من نميخوابيد و آبم نميومد گفتم برگشت و كردم تو كونش با واييييييييييييي چه كوني داشت از كسش بيشتر حال ميداد يك ربع ديگه كه كردم آبم واسه با دوم اومد انم ريختم تو كونش كه يكمشو مثل دفه قبل پس داد ديگه داشت جلو جشام سياهي ميرفت اونم خسته شده بود همو بغل كرديمو خوابيديم اصلا نه انگار كه گوشيش مدام زنگ ميخورد و اسم مخاطب مامان ميافتاد .....


نوشته آرش
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و اصغر و زنش


من و اصغر تو دوره دبیرستان با هم اشنا شدیم خلق و خوی خاصی داشت عین دخترا بود. حرفاش حرکاتش کر کر خنده بود ولی تو رفاقت زیاد به روش نمی اوردیم تابستون سال اخر دبیرستان بودیم یه فیلم سوپر توپ گیر اورده بودم میخواستم ضیط کنم اون موقع فیلما وی اچ اس یا همون ویدئو بود دنبال یه دستگاه ویدئو میگشتم که باهاش فیلمو کپی کنم اصفر گفت کسی خونه ما نیست همه رفتن شهرستان دستگاهتو بیار خونمون همینجا ضبطش کن منم از خدا خواسته گوله کردم خونشون و دستگاهارو سری کردم و شروع کردم به ضیط فیلم و با اصغری نشستیم و فیلمو نگاه میکردیم منم حشرم زده بود بالا راست کرده بودم یهو اصغر دست گذاشت رو کیرم گفت کیرتو در بیار ببینم چقده منم شلوارموکشیدم پایین تا کیرم افتاد بیرون سریع گرفت تو دستش و شرو کرد به مالیدن و گفت میدونی چند وقته منتظر دیدن کیرتم و شرو کرد به ساک زدن هاج و واج مونده بودم باورم نمیشد خودمم تو فضا بودم چنان محکم میک میزد که دو دیقه ای ابم اومد و همش خالی شد رو سر و صورتش با دستمال صورتشو پاک کرد و دوباره شرو کرد به مالیدن کیرم که دیگه خوابیده بود تا دوباره راست شد



رفت به کرم اورد و مالید به کیرم شلوارشو کشید پایین و قنبل کرد گفت بیابکن تو کونم منم از حشر زیاد داغ کرده بودم و از خدام بود و شروع کردم به تلمبه زدن این دفعه هم از شدت هیجان ابم زود اومد و همشو تو کونش خالی کردم و ولو شدم روش فیلم که تموم شد دستگاهو جمع کردم و از خونشون زدم بیرون تو راه همش فکر میکردم که چه کاری کردم باهاش بعد از اون جریان چند بار سریش شد که دوباره برم خونشون که هر بار به بهونه ای می پیچوندمش از کردن پسر بدم می اومد گذشت تا اینکه من دانشگاه قبول شدم ولی او ن قبول نشد و رفت سربازی و بعد سربازی هم با پدرش یه سوپر مارکت اجاره کردن رابطه ما هم کمتر شده بوداون اکثر مواقع مفازشون بود منم یه کار نیمه وقت تو یه شرکت پیدا کرده بودم و سرگرم بودم خیلی وقت بود ازش خبر نداشتم یه روز که از شرکت می اومدم خونه تو راه اصغر رو دیدم با یه دختره شهرستانی باهم سلام و اخوالپرسی کردیم و اصغر گفت که ازدواج کرده شماره موبایلمو گرفت و از هم خداحافظی کردیم هر از گاهی زنگ میزد بهم و با هم صحبت می کردیم یه روز بهم زنگ زد و گفت که میخواد اینترنت کامپیوترشو راه بندازه ولی بلد نیست و از من خواست برم براش راه بندازم ازش آدرسو گرفتمو گفتم عصری میام که گفت من دیر میام خونه چون امروز باید مفازه باشم تا شب گفتم عیبی نداره هر ساعتی خواستی بیای خونه زنگ بزن من میام و خداحافظی کردیم



یک ساعت بعد دوباره زنگ زد که شام نخوری به خانمم گفتم شام درست کنه با هم باشیم گفتم نه نمیخواد من مزاحم نمیشم نمیخواد زحمت بکشه و کلی تعارف تیکه پاره کردیم و بالاخره قرار شد شام برم خونشون. حدود ساعت 10 بود که زنگ زد و گفت که داره میاد دنبالم که با هم بریم اومد و با هم راه افتادیم تو راه من یه جعبه شیرینی خریدم و رفتیم سمت خونشون وارد خونه شدیم یه خونه نقلی ولی خیلی مرتب و شیک خانومش اومد و با یه لهجه شیرین سلام و احوالپرسی کرد خیلی راحت و خوش رو بود شامو خوردیم و به اصغر گفتم پاشو بریم اینترنتت رو راه بندازم دیر ه برم خونه که اصغر گفت کجا دیره میترسی شب اینجا نگهت داریم منم با پر رویی گفتم از موندن نمیترسم ولی حسودیم میشه تنها نمیتونم بخوابم و زدیم زیر خنده و رفتیم سمت اتاق خوابشون که کامپیوتر اونجا بود و خانمش هم تو اشپزخونه داشت ظرفای شامو میشست اینترنتشون رو راه انداختم و بهش یاد دادم و یه انتی ویروس واسش نصب کردم یه ایمیلم براش درست کردم خانومش اومد تو با یه سینی چای و کنار اصغر رو تخت نشست و شرو کرد به سوال کردن و منم جوابشو میدادم چای رو خوردیم و خانمش سینی رو برد اشپزخونه اصغر گفت سایت سکسی هم سراغ داری خندیدم و گفتم دیگه سایت سکسی میخوای چیکار تو که زن داری گفت مگه عیب داره میخوام حال کنم براش سایت دخمر رو آوردم و شرو کردم باز کردن عکسا داشتیم دوتایی عکس میدیدیم و حسابی راست کرده بودم به یه عکس رسیدیم که دو نفر داشتن یه زنو میکردن یکی از جلو یکی از عقب اصغر گفت عجب حالی میده این مدلی صفحه رو بستم وبهش گفتم بسه دیگه زنت میاد تو اتاق زشته اصغر گفت چی زشته اونم خیلی حشریه پایس واسه این چرت و پرتا تازه زنم جریان ما رو میدونه بهش گفتم من چشام گرد شد گفتم یعنی تو بهش گفتی به من کون دادی گفت اره تازه تعریف کیرتم کردم خیلی حال کرد من دیگه هنگ کرده بودم یهو در اتاق باز شد و زن اصغر با ظرف میوه وارد اتاق شد و برام میوه گذاشت رو میز و نشست پیش اصغر .



من که دیگه زبونم بند اومده بود اصغر تو یه چشم به هم زدن کیرمو از رو شلوار گرفت و رو به زنش گفت این اون چیزی بود که برات گفتم منم از خجالت سرخ و سفید می شدم زهره هم خندید و گفت پس چرا قایمش کردی و اومد سمت من و کمربند شلوارمو باز کرد و با کمک اصغر شلوارمو در اورد منم که کلا گیج و منگ بودمو فقط به اونا نگا میکردم .کیرمو تو دستشون گرفته بودن و دوتایی برام ساک میزدن یکی یکی بلند شدن و لخت شدن اصغر داشت برام ساک میزد زنش لباسامو در اورد و داشت ازم لب میگرفت که ابم اومد و ریخت رو اصغر کم کم یخم داشت اب میشد و داشتم با زهره ور میرفتم که اصغر گفت اول باید منو بکنی تا اجازه بدم زنمو بکنی منم که دیگه تسلیم شده بودم گفتم باشه زهره یکم ساک زد تا کیرم دوباره سرپا شد و یکم کرم اورد و مالید به کیرم و به اصغر گفت بشین رو کیرش منم برا تو ساک بزنم شرو کردم به کردنش و زهره هم برا شوهرش ساک میزد و منم با انگشت نو کسش میکردم که تو این بین اب اصغر اومد و زهره هم ارضا شدمن هنوز ابم نیومده بود اصغر ولو شده بود رو تخت و من تو کونش تلمبه میزدم تا ابم بیاد و زهره هم تخمامو میلیسید و میگفت بکن شوهرمو جرش بده اون عرضه کردن منو نداره تو امشب مال منی ابمو تو کون اصغر خالی کردم و دراز کشیدم رو تخت انگار یه کوه کنده بودم بی حال افتادم یه خورده که حالم سرجاش اومد نیگا کردم دیدم اصغر خوابش برده و زهره کنار من دراز کشیده و داره با کیرم ور میره دید من یکم حالم جا اومده گفت حالا نوبت منه گفتم بذار یکم میوه بخورم حالم جا بیاد تو هم پاشو خودتو یشور بیا تا خوب بهت حال بدم رفت و ده دقیقه بعد اومد یه اسپری اورد داد بهم گفت بزن تا ابت دیر بیاد میخوام حسابی حال کنم



رفتم دستشویی اسپری رو زدم و اومدم تو اتاق بدن زهره رو دیدم که رو تخت دراز کشیده بود تازه فهمیدم چه کوسیه رفتم کنارش و شرو کردم از خوردن لباش و گردنش و افتادم به جون سیته هاش چه سینه هایی خوشمزه و نرم خیلی حال داد اونم داشت میمرد از شهوت رفتم سر وقت کوسش و دیدم بدجور خیسه با دستمال کاغدی تمیزش کرم و شرو کردم به خوردنش چنان حال میکرد که کلمو لای پاهاش محکم فشار میداد که داشتم خفه میشدم به حالت 69 خوابوندمش و اونم شرو کرد به خوردن کیرم و منم داشتم کوسش رو میخوردم و با انگشت کونشو گشاد میکردم دیگه داشت از شهوت میمرد که گفت بکن تو بسه دارم میمیرم کیرمو گذاشتم دم سولاخش ویکم مالیدم به کسش که دیوونه تر شد و التماس میکرد بکن تو رو خدا منم یواش یواش کردم تو خیلی تنگ بود ولی از بس لیز بود راحت رفت تو شرو کردم تلمبه زدن چنان تلمیه میزدم که مثل خر داشت عر عر میکرد یه بار ارضا شد گفتم بیا بشین روش بلند شد نشست رو کیرم و شرو کرد بالا پایین کردن و منم سینه هاشو میخوردم یه خورده که گذشت گفتم برگرد پشتتو بکن به من و برگشتو منم یه خیار برداشتم و یکم ار اب کسش مالیدم بهش و یواش یواش کردم تو کونش اول خیلی دردش اومده بود ولی کم کم عادت که کرد شرو به بالا پایین کردن کرد و از جلو و عقب داشت حال میکرد که به اهی کشید و بار دوم ارضا شد و منم کیرمو در اوردم ازکسش و خیارم از کونش و به کنار خوابوندم و کیرمو کردم تو کونش اولش از درد به خودش میپیچید و بعد اروم شد و من تلمبه میزدم و اونم اصغر رو که مثل خر خوابیده بود و صدا کرد و بهش میگفت خاک تو سرت کنن تا آبت او مد میگیری میکپی به این میگن مرد پاشو ببین چجوری میکنه یاد بگیر



دیگه داشت آبم می اومد و شرو کردم محکم تلمبه میزدم اونم داشت دوباره ارضا میشد چنان محکم تلمبه میزدم که کم مونده بود کونش پاره شه صدای تخت در اومده بود و اصغر هم داشت نگا میکرد که ابم اومد و همون تو خالی کردم باور کنید چنان خسته شده بودم که نفهمیدم کی خوابم برد وقتی چشامو باز کزدم دیدم ساعت 12:30 از جام پا شدم دیدم هیشکی نیست رفتم بیرون از اتاق دیدم زهره تو اشپزخونس تا منو دید سلام کرد و گفت برو یه دوش بگیر بیا یه چیزی بخور منم رفتم حموم دوش گرفتم سریع اومدم بیرون دیدم میزو چیده و داره چایی میاره بدجور میلنگید تا رسید به میز یه مشت بهم زد و گفت کونم زخم شده خیلی نامردی منم گفتم ببخشید اونم گفت ولی خودمونیم خیلی حال داد این اصغر که نمیتونه منو سیر کنه از این به بعد تو شوهرمی هر وقت خواستم زنگ میزنم بیای با هم حال کنیم بعد از اون یه بار دیگه دوتایی با هم سکس کردیم وقتی از خونشون اومدم بیرون با خودم فکر کردم که چه اشتباهی کردم و پشیمون بودم از کارم تصمیم گرفتم دیگه جوابشونو ندم و بپیچونمشون اما وسوسه میشدم حتی یه بار تو خیابون زهره رو دیدم که بدجور سیریش شد بهم که برم خونشون میگفت خیلی منو دوست داره ولی منو برا سکس میخواست و با هزار کلک ردش کردم و یه ترم مرخصی تحصیلی گرفتم و از طرف شرکت رفتم یکی از دفترهای شهرستان اون شرکت تا اب از اسیاب بیفته اما وقتی برگشتم شنیدم زهره حاملس الان نمیدونم اون بچه بچه اصغره یا من ..


نوشته: مرتضی برجسته
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
هیجان کس دادن زنم


سلام
حتما داستان قبلی سکس زنم با یکی از دوستانم رو خوندید این بار میخوام ماجرای سکس زنم با یکی دیگه از دوسانم رو برای شما تعریف کنم .
از اولین باری که با دوستم سکس کرد بدجور شهوتی شده بود تا جایی که هفته ای چهار بار بهش می داد یه شب که با هم سکس داشتیم بهم گفت اگر بخوام با یکی دیگه هم سکس کنم مشکلی نیست ؟ پرسیدم با کی ؟ گفت هنوز تصمیم نگرفتم هر وقت پیش اومد میگم منم که دوست داشتم ناله کردنش رو زیر یه کیر دیگه ببینم قبول کردم . چد وقت گذشت تا اینک یک روز گرم تابستون یکی از دوستان اومده بود کارم داشت و بعد از انجام کارش پرسیدم هنوز هم با سیمین رابطه داری گفت نه رفته خارج از کشور زندگی میکنه اما یادش بخیر . سیمین با رضا دوست بود یه روز که بدجور توی کف خونه خالی بود اومد پیشم و بردیمش خونه و با هم رفتن حسابی سکس کردند وقتی تموم شد سیمین کلید کرد که با منم سکس کنه که رضا هم رفت تا هم به کارش برسه هم ما راحت باشیم



. اون روز سیمین از جون مایه گذاشت و حسابی حال داد جای شما خالی . به رضا گفتم بی بریم خونه یه شربت بخوریم پرسید تنها هستی ؟ گفتم آره . داشتم شربت درست می کردم که زنم اومد پرسیدم چرا برگشتی ؟ گفت آرایشگرم سرش شلوغ بود گفتم آخر وقت میام . اومد و با رضا حال و احوالی کرد و رفت لباس عوض کنه که گفت صبر کن بام شربت رو درست کنم منم رفتم و نشستم روبروی رضا و مشغول صحبت شدیم . رضا تا بحال خونه ما نیومده بود و مینا رو ندیده بود چند دقیقه بعد مینا اومد رفت توی آشپزخونه و مشغول تهیه شربت شد و لیوان ها رو گذاشت توی سینی و آورد یه چادر صورتی رنگ سرش بود از جلوی من که رد شد ندیدم زیر چادر چی پوشیده رفت و کمی خم شد تا سینی رو مقابل رضا بکیره و تعارف کرد چون کاملا پشتش بهم بود ندیدم چه اتفاقی افتاد فقط به نظرم اومد کمی زمان برد تا لیوان رو برداره برگشت طرف من و سینی رو جلوم گرفت و یه چشمک بهم زد دیدم بله رضا حق داشته مکث کنه خانم یه تاپ بندی پوشیده بود که وقتی خم میشه کل بدنش معلومه فهمیدم باز هوس کرده زیر بخوابه . رفت پارچ شربت رو آورد و برگشت توی اتاق که دیدم رضا با نگاهش دنبالش میکنه به روی خودم نیاوردم و همونطور که حرف میزدم حواسم به آیینه بود که دیدم مینا شلوار و شورتش رو در آورد و یه دامن کوتاه پوشید و دوباره چادر سرش کرد و اومد رفت سر یخچال که میوه بیاره تمام این مدت رضا داشت نگاهش می کرد . کمی بعد مینا گفت میوه بیارم ؟ می دونستم تا زیرش نخوابه ول کن نیست گفتم تا میوه بیاری منم سریع دوش بگیرم وبیام گفت باشه .



معلوم بود رضا از این حرف من داره دیونه میشه و هیچ حرکتی نمی کرد منم سریع پریدم توی حمام و دوش رو باز کردم و اومدم از لای در نگاه کردم ببینم چه خبره مینا با ظرف میوه اومد چادرش باز بود و با همون حال ظرف رو گرفت سمت رضا و گفت بفرمایید قابلی نداره و کاملا خم شد تا رضا سینه ها رو قشنگ ببینه رضا تشکر کرد و یه سیب برداشت مینا گفت بفرمایید تعارف نکنید متعلق به شماست رضا پرسید همه اش ؟ جواب داد بقیه اش هم بلدی ؟ گفت آره اما الآن وقتش نیست . مینا گفت الآن وقتشه اگر بلد باشی رضا دستش رو برد جلو و سینه های مینا رو گرفت و شروع کرد به مالیدن سینه های خوش دستی که نمیشه ازش گذشت بعد هم مینا رو کشید سمت خودش و شروع کرد به خوردن سینه هاش که مینا گفت لا اقل صبر کن ظزف میوه رو کنار بزارم و سینه رو از دهن رضا بیرون آورد و چادر رو انداخت و رفت کنار رضا نشست اون هم به سرعت تاپ و دامن رو در آورد و پشد یه نگاه خریدارانه بهش کرد و کمربندش ر باز کرد و کیر بلند و کلفتش رو در آورد مینا هم که کارش رو خوب بلد هست کیر رو با ولع تمام کرد توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن آه و ناله رضا در اومده بود و میگفت تو کجا بودی تا حالا ندیده بودمت ؟ بعد کیرش رو در آورد و مینا رو خوابوند روی مبل و پاهاش رو تا جایی که میشد به طرفین باز کرد و سرش ور گذاشت بین پاهای زنم و شروع کرد به خوردن کس قشنگ مینا



یک دقیقه بعد به وضوح صدای ناله های شهوتناک زنم به گوش می رسید رضا دیگه معطل نکرد کیر رو آروم کرد توی کوس زنم و یه بار بالا پایین کرد و بعدش شروع کرد با تمام توان تلمبه زدن و مالیدن سینه های زنم من که دیگه داشتم ارضا میشدم اما خودم رو خراب نکردم و به لذت بردن اونها خیره بودم رضا داشت می گفت میخوام تا شب بکنمت زنم آه می کشید و میگفت تو بکن باش تا صبح بکن . رضا که با این حرف بیشتر تحریک شده بود سرعت کردنش رو بیشتر کرد و گفت ابم رو کجا بریزم زنم گفت می خورمش رضا کیر کلفتش رو در آورد و کرد توی دهن زنم و آبش رو خالی کرد زنم همه آبش رو خورد و کیرش رو لیسید به رضا گفت لباس بپوش و به مجید بگو کار پیش اومده دارم میرم فهمیدم میخواد نگهش داره تا رسش رو بکشه



رفتم زیر دوش و وانمود کردم در حال شستن هستم رضا اومد عذر خواهی کرد و گفت عجله داره باید زودتر بره خداحافطی کرد و رفت منم مثلا برگشتم زیر دوش که دیدم زنم رضا رو برد توی کمد دیواری و یه چیزی بهش گفت در رو بست و اومد توی حمام بهش گفتم توکه سکس کردی پس این دیگه چه داستانی هست ؟ گفت بدجور خوشم اومده تو برو بذار یکساعت باهاش باشم و قبل از اینکه جواب بدم شروع کرد برام ساک زدن و آبم رو خورد و رفت بیرون منم اومدم بیرون و لباس پوشیدم برم که جلوی در گفت لطفا نیا تا خبرت کنم . گفتم خوش باش و رفتم بیرون . نامردی نکردند و تا ساعت یازده شب با هم بودند . بعد از اون شب باز هم زنم هوس کیرش رو کرده و اون هم حسابی بهش رسیده


نوشته ؟؟؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین باری که زنم رو از کون کردم

من تقریبا 6 ساله ازدواج کردم . همیشه ارزوم بوده همسرم و از کون بکنم اما روم نمیشد بهش بگم بالا خره یه بار که هوس کردم از کون بکنمش کنارش دراز کشیدم و شروع کردیم به لب بازی. اروم اروم رفتم پایین سراغ سینه هاش سینه های اون کوچیک صفت با نوک رو به بالا است. همسرم روی سینه هاش خیلی حساسه هر وقت بخام بکنمش با سینش ور برم اب از کس تنگش راه میفته . بهش گفتم دراز بکش به پشت تا من با کونت ور برم اونم چیز ی نگفت . منم انگشتم و شروع کردم به مالیدن روی سوراخ کونش اون یه سوراخ تنگی داره هم کسش تنگه هم کونش اروم انگشتم و روی سوراخ گذاشتم و یواش یواش میدادم بالا پایین دیدم یواش یواش خودش شل کرد تا انگشتم بروه توش اول نوک انگشتم بود یواش یواش تا بند دوم رفت توش همسرم چشماش و بسته بود و من لباش و میخورم و انگشتم تو کونش بود کیرم و میمالیدم به رونش تقریبا بعد از گذشت ده دقیقه دیدم انگشتم تا ته رفته توش بعد دیدم کسش خیس شده فهمیدم داره حال میکنه بهش گفتم میتونم یه چیزی بخام . گفت بگو گفتم میخام از کون بکنمت خیلی راحت قبول کرد ظاهرا خودشم دوست داشت.



به بقل خابوندمش و کیرم و خیس کردم و اروم گذاشتم در سوراخ کونش پاهام از ذوق می لرزید. اروم اروم سر کیرم و میکردم تو سوراخ و در می اوردم هر بار میرفت تو یه اهی میکشید که میخاست ابم بیاد خیلی با دقت میکردمش که دردش نیاد کیر من یه کیره معمولیه 13 ای 15 سالنته . بعد یواش یواش کیرم بیشتر می دادم تو همسرم هم اه غلیظ تری میکشید تقریبا نصف کیرم و تو کونش کرده بودم حال عجیبی بود کیرم از صفتی کونش و داغیش داشت میسوخت . همینطور که از پشت میکردمش دیدم نوک سینه اش صفت شده فهمیدم داره خوشش میاد میخاد ابش بیاد منم سرعت و بردم بالا. من عادت دارم همیشه زنم تخمام با دستش بماله برام
خیلی دل چسبه
بعد بهش گفتم ابم داره میاد چیگار گنم گفت بریز تو سوراخ کونم وقتی ابم اومد گفت سوختم


نوشته: مخمل
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس من با یک خانم پرستار


سلام
این خاطره سکس من با یک خانم پرستار که ورزشکار و کوهنورد هم هست مربوط به خرداد ماه سال 1386 زمانی که از مسیر شیرپلا به طرف اوسون می رفتم سر چشمه نزدیک دوراهی اوسون و ایستگاه پنج مشغول شستن میوه بودم که این خانم پرستار با یه اقایی که همراهش بود و بعدا خانم پرستار گفت سریش شده و هر چه بهانه اورده که دوست ندارم با من همراه باشی ولش نکرده بود و یه جور می خواست از دستش راحت شه که میوه ای تعارفش کردم قبول کرد, سه نفری حرکت کردیم اما خانم پرستار (اسمشو میذارم لیدا) کم کم به من نزدیک می شد و از صحبت کردن با اون اقا طفره می رفت که بنده خدا دید قافیه رو باخته جدا شد و سریع جلو زد و رفت من شماره تلفن لیدا رو گرفتم با هم تا دربند امدیم هر دو ماشین داشتیم پیشنهاد دوستی دادم گفت باید برم خونه استخواره کنم منم قبول کردم رفتم استخر بعد دو ساعت زنگ زدم گفتم چی شد گفت استخواره وسط اومده و من به وسط عمل نمیکنم گفتم دوباره استخواره کن قبول کرد نیم ساعت دیگه زنگ زدم گفت دوباره وسط امده ازش خواستم بی خیال بشه و بار سوم رو هم امتحان کنه خلاصه مخشو زدم که غذا بگیرم برم خونه اش با هم ناهار بخوریم قبول کرد



پیتزا گرفتم رفتم خونه اش که پایین شهر ( سی متری جی ) مستاجر بودناهار خوردیم منو برد اتاق خوابش ترد میلشو نشون بده چادر سرش کرده بود وقتی رفتم تو اتاق از پشت بغلش کردم مقاومت کرد راضی نمیشد اما یه کم باهاش ور رفتم شل شد و چون خودشم ادم حشری بود مقاومت نکرد لختش کردم کوسشو خوردم خیلی خوشش اومد کیرمو با دستش گرفت مالوند دور کوسش و ارمن خواست همین کارو بکنم از این کار خیلی خوشش میامد بیشتر از اینکه کیر بره توی کوسش خلاصه حدود یک ساعت گاییدمش تا آبموریختم تو کوسش ( لوله هاشو بسته بود) گفت سکست بیسته تماس ادامه داشت بعد سه جلسه گفت باید بریم محضر صیغه ام کنی مهریه گوشی ان 95 خواست (هفت صد هزار تومن ) پولشو دادم که خودش بخره رفتیم دفتر صیغه شدیم فرداش زنگ زد که پولو برده دوچرخه خریده و هفتصد هزار تومن دیگه خواست که گوشی بخره منم قبول نکردم و اختلاف شروع شد و دیگه بهم کوس نمیداد و چند ماه دیگه پیشنهاد داد که ببرم شمال اونجا بهت کوس میدم همین کار و کردم و حسابی کردمش تا صبح فرداش چهار بار حسابی گاییدمش طوری که دردش گرفت و گفت خسته شدم برگشتن از شمال ازم خواست رانندگی کنه قبول کردم اما اینقدر بد رانندگی کرد که چیزی نمونده بود تصادف کنه که سرش داد زدم قهر کرد رسوندمش خونه اش و دیگه سر سنگین شد و دوباره بهانه گوشی ان 95 رو گرفت تا یکسال صیغه زمانش تمام شد و یک بار دیگه قبول کرد برم بکنمش بشرط اینکه صد هزار تومن دیگه بهش بدم که قبول کردم و رفتم خونه اش دو بار دیگه گاییدمش و بعدش فقط تماس تلفنی داشتیم که گفت صیغه یه اسکی باز شده و دیگه نمی تونه بهم کوس بده . از حق نگذریم کوس خوبی بود و خوبم حال می داد و خیلی سکسی بود.دیگم با هاش ارتباط ندارم.


نوشته حمید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ماساژ تایلندی مهسا


من مهسا هستم 28 ساله از ارومیه 5 ساله که ازدواج کردم و خلیی هم خوشبختم و همسرم رو هم خیلی دوست دارم و این اولین داستان سکسی که می نویسم و اگه غلط املایی داشتم و یا خوب ننوشتم به بزرگی خودتون ببخشید. این داستانی که نقل می کنم کاملا واقعی بوده و به دور از هر گونه اغراقی بودن و پرو بال بخشیدن و اولین برگ خاطره سکسی منه
داستان من از اونجا شروع می شه که من دختر خیلی حشری و هاتی هستم و اکثر اوقات که همسرم کار نداشته باشه و خونه باشه دو یا سه بار در روز سکس می کنیم و از اونجایی که همسرم در ترکیه داره درس می خونه و دکترای معماری می خونه در دانشگاه هنرهای معاصر استانبول من هم با همسرم همیشه همراهیش می کنم و تنهاش نمی زارم ، بین خودمون باشه همسرم خیلی خوش تیپ و سکسی هست که به قول اروپایی ها متروسکشواله و به پوشیدن لباس های مارکدار و شیک علاقه داره و به طبع اون من هم باید مثل همسرم باشم و خیلی شیک و سکسی لباس می پوشم و دل هر مردی رو می برم به طوری که همه نگام می کنن ، یادم رفت که انداممو بگم و دختری هستم با 175 قد و 70 کیلو وزن و سایز سینه هام هم 80 و به قول ترکیه ای ها اندامم 90 ، 60 ، 90 و رنگ پوستم هم سفیده و همسرم هم 180 قدشه و خوش هیکل و یه کیر 18 سانتی خوش تراش و سفیدش که قربونش برم سنگ تموم می زارم براش که کم و کسری از هیچ لحاظ نداشته باشه که چشمش دنبال این و اون بره و همسرم هم همینطور اصلا از هیچ لحاظ برام کم و کسری نمی زاره و منو تامین می کنه که چشم من هم دنبال این و اون نباشه ، داستان من از اونجایی شروع می شه که چند بار که رفته بودیم ترکیه وقت رفتن به استخر ، سونا و جک کوزی و کلا رسیدن به خودم رو نداشتم تا این اردیبهشت ماه که رفته بودیم و 2 ماه اونجا بودیم و من هم فرصت داشتم به به خودم برسم ،





دومین روز رفتنم به استانبول بود که رفتم یه آرایشگاه توپ و موهامو یه رنگ عالی و مد روز گذاشتم و رفتم هتل محل اقامتمون و دیدم همسرم رفته دانشگاه من هم حوصلم سر رفته بود و گفتم که برم به استخر هتل و هم شنا کنم و هم ورزش ، یه مایو توپ سکسی پوشیدم و رفتم پایین به طوری که خیلی از مردا نگام می کردن و به هم نشون می دادن و من هم حال می کردم شنامو کردم و از استخر که بیرون اومدم چشمم خورد که قسمت ماساژ و گفتم که یه ماساژی هم به خودم بدم و خستگی از تنم بیرون بره و رفتم تو و با هماهنگی مسئول اونجا و توضیحاتش ماساژ تایلندی رو انتخاب کردم و راهنماییم کردن تو یکی از اتاق های ماساز و من هم رفتم رو تخت دراز کشیدم و بعد دو یا 3 دقیقه دیگه ماساژور که پاشو از در گذاشت تو دیدم یه پسر خوشگل و خوش تیپ و جا خوردم که چرا مرد من هم ازش پرسیدم که گفت اگه اونجا مشخص می کردیم خانم بیاد یا آقا و من هم مشخص نکرده بودم و اونا هم یه آقا فرستاده بودن و من هم قبول کردم و اون هم شروع کرد به ماساژ بدنم که از سرم شروع کرد به ماساژم و بعد صورتم و یواش یواش می یومد پایین و بعد گفت برگردین به که پشتتونو ماساژ بدم و من هم برگشتم دستاش واقعا معجزه می کرد و خیلی خوب ماساژم می داد ، پشتمو که داشت ماساژ می داد و رسید به بند سوتینم و اونو باز کرد و شرو کرد پشتمو دوباره ماساژ دادن و من هم یواش یواش داشتم حشری می شدم و بدنم گرم می شد که رسید به کمرم و بعد باسنم و بعد پاهام و ساق پاهم که که به کف پاهام هم من حساسم و بدنم کمی عرق کرده بود و حشری تر که بهم گفت برگردین که موقع برگشتن به رو چون اون هم مایو تنش بود یه دید زدم دیدم بعله آقا بلند کردن و کیرش نیم خیز شده یود و گفتم معلومه بلند می کنه همچین جیگری زیر دستشه و داره ماساژش می ده که یه لحظه گفت سوتینتو از تنت در بیارم که ماساژ بدم سینه هاتو و من هم بعد فک کردن و با خجالت دراوردم و یه خنده ای کرد و که دلم رو برد و آورد و شروع کرد به ماساژ دادن و من حشری تر وبعد گفت مایوتو هم در بیارم که کستو ماساژ بدم که با خجالت اونو هم درآوردم و حالا در مقابل اون لخت لخت بودم و از اونجایی که قبل اومدن به ترکیه اپیلاسیون کرده بودم و بدنم صاف صاف بود و برق می زد و هیچ مویی تو بدنم نبود و پسره همون جور داشت منو نگاه می کرد





گفتم که چی شده که گفت خیلی اندام زیبا و دیونه کننده ای دارم و همینجور سکسی که دارم نگاه می کنم و فیض می برم که اینجا بود اسمشو پرسیدم و گفت که اسمش هاکان هست و 26 سالشه و 6 ساله که ماساژوره و داره کار می کنه و همچنین گفت که من تو این 6 سال چند مورد انگشت شمارمثل من رو با همچین هیکل توپی رو ماساژ داده و از این کار خیلی خوشحاله لذت برده و گفتم حالت بد نمی شه که خانم ها رو ماساژ می دی که گفت من عادت کردم ولی جلوی خانومایی مثل شما که اینجور هیکل توپی دارن نمی تونم بی توجه رد بشم و حالم خراب می شه و بعد شروع کرد دوباره روغن مخصوص ریختن و ماساژ دادن کسم و اطرافش که دیگه داشتم دیونه می شدم و اصلا فکرشو هم نمی کردم که بجز همسرم کسی دیگه محارممو ببینه و منو حشریم کنه و ناراحت بودم که اینکار رو انجام دادم ولی شهوت باعث شده بود که عکس العملی نتونم در این مورد بدم و چشمامو بسته بودم و داشتم حال می کردم و یه لحظه سنگینی یکی رو رو خودم حس کردم چشمم رو باز کردم از ترس که دیدم ماساژوره و روم دراز کشیده و زود جلوی دهنمو گرفت و گفت که می خوام یه ماساژ سکسی توپ بهت بدم و خواهش کرد که جیغ نکشم و با سرم گفتم باشه و هاکان هم با یه چشمک و لبخند زیبا شروع کرد به حرکت رو من که احساس کردم یه چیزی رفت لای پام اون لحظه متوجه شدم که شرت تنش نیست و کیرش رو کسم قرار گرفته بود و به چوچولم و کسم برخورد می کرد و منو دیونه تر و حشری تر ، که بعد 10 مین گفت تموم شد و از روم بلند شد و من حالم گرفته شد ولی اون چیزی که بعد بلند شدنش دیدم رو به چشمم باور نمی کردم یه کیر 20 سانتی و یه کلفتی خوب که بزرگتر از کیر همسرم بود که یه دستی کشیدم بهش و گفتم چه خوش تراش و زیباست که اونم گفت اکثر دخترا همین رو می گن و عاشق کیرم هستن و به خاطر سکس با من هفته ای یه بار می یان اینجا و من هم ماساژشون می دم و پول می گیرم و هم یه حال اساسی می کنم و می دم بهشون که گفت بیا بریم حموم که بشورمتون و با هم رفتیم کابین دوش و موقع شستن گفتم منم باید با این جنتلمن خوش تیپ یه حال اساسی بکنم و کیرشو گرفتن دستمو با آب شستمو به زور یه هفت هشت سانتی از کیرشو دهنم جا دادم و براش یه ساک توپ زدم و اوکی دادم بهش که بعد منو شست و خودشو شست و اومدیم بیرون و افتاد روم و حالا نخور کی بخور کسمو شروع کرد به خوردن که دیونه شده بودمو حشری و داشتم جیغ می کشیدم و با دستام سرش رو به کسم فشار می دادم که آره بخور و کسم آب انداخته بود و داشت ازم آب می رفت





هاکان هم می خورد و هم با زبونش می کرد داخل کسم و چوچولمو می خورد و لیس می زد که من یه بار ارضا شدم و اون به خوردن ادامه داد تا دوباره سرحال شدمو حشریکه التماسش می کردم که بکنه تو کسم که برگشت و شرو کرد به خوردن سینه هام و گاز گرفتنشون که هم درد داشتم و هم لذت می بردم و بعد بلند شد و کیرشو گذاشت جلوی دهنم که براش ساک بزنم حدود 10 مین براش ساک حرفه ای و توپ زدم که حتی نمی تونست رو پاهاش وایسته و پاهاش می لرزید که کیرشو از دهنم درآورد و یه کاندم خاردار کشید رو کیرش و یواش یواش و به آرامی کرد تو کسم ، البته من عادت داشتم چون همسرم هم تقریبا کیرش اندازه کیر هاکان بود و زیاد دردی نداشت و شروع کرد تلنبه زدن که تو آسمونا بودم و جیغ می کشیدم و حال می کردم و می گفتم محکم تر بکوب لامصب رو بکوب دارم می میرم و هاکان با تمام قدرتش داشت تلنبه می زد که ارضا شدم و بعد منو برگردوند و به حالت سگی دوباره تلنبه زد و بد منو از رو تخت آورد زمین و ایستاده از شکم رو تخت دراز کشیده بودم و هاکان از پشت چسیبده بود و داشت برام تلنبه می زد که من دوباره ارضا شدم و تعادلمو از دست دادم و پاهام سست شده بود و داشتم می خوردم زمین که هاکان منو گرفت دوباه رو تخت درازم کرد شروع کرد به کردن و تعیف کردن که چه استیل نازی داری و دارم حال می کنم و و ... که گفتم چه کمر سفتی داری که گفت قبل اومدن یه قرص سیالیس انداختم وکمرمو سفت کرده و دوباره شروع کرد محکم کوبیدن که من ارضا شدم و همزمان با من هاکان هم کیرشو از کسم کشید بیرون و کاندوم رو در آورد و همه آبشو که خیلی هم زیاد بود رو هم خالی کرد رو سینه هامو و کسم و بعد استراحت 5 میندوباره منو بردحموم و حسابی منو و خودشو شست و برام یه آب میوه عالی آورد و یه اشانتیون هم که قسمت ماساژ که یه ست مایو خوشگل بود رو به من داد که خیلی خوشگل بود و زیبا و بعد هاکان منو که نای راه رفتن رو هم نداشتم تا اتاقمون که طبقه 11 هتل بود همراهی کرد و رو تختم دراز کشیدم و به امروزم که یه ماساژ عالی شده بودم و یه سکس عالی و با ناراحتی از اینکه به همسرم خیانت کردم



به خواب عمیقی رفته بودم که همسرم منو از خواب بلند کرد و این داستان تا به امروز ادامه داره که در قسمت های بعدی اونا رو تعریف می کنم و اینکه چطور به همسرم که این خیانت بزرگ رو کرده بودم رو جبران کردم با تشکر از همه عزیزانی که این خاطره منو خوندید و از نظرات خودتون رو دادید


نوشته مهسا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
روزگار یک روسپی

هوا خیلی سرد بود مثل روز های قبل نود گرفته و ادما به مرور زمان کمتر کمتر میشدند ولی چاره ای نبود باید تو اون سرما منتظر میشدم تا کسی ترمز کنه و بوق اتومبیلشو به صدا در بیاره تا من برم سوار شم وگرنه اونروز پولی نمیتونستم در بیارم .از صبحش پیدا بود که هوا افسردست و غم بزرگی رو به دوش دارد با این حال سرما رو حس کردم و پالتوی گران قیمتی که یکی از مشتری برایم خریده بود رو پوشیدم مثل همیشه موهایم رو جمع نکردم و شالم رو انداختم سرم به طوری که موهایم از پشت بیرون مانده بود چشم هایم را با مداد مشکی سیاه کردم و رژلب قرمز همیشگیم رو با فشار زیاد کشیدم به لبم و پوتین هایی که مشتری دیگر برایم خریده بود را پا کردم و به راه افتادم..باد سوزناکی میومد کمی منو تکان میداد ولی مانع رفتنم نشد و ادامه دادم...



به چهار راه اصلی رسیدم خلوت بود در همان حال ماکسیما ی سفید و پر از خاک جلویم ترمز کرد بدون اینکه صورتش را ببینم سوار شدم از سرمای زیاد با لرز سلام کردم . اون هم جوابم را داد با لحن دخترانه و لوس.به صورتش نگاه کردمتمام تنم لرزید ...خدایا...خدایا....این پسر چقدر جوان و زیباست...تعجب کردم بیشتر مشتری های من مردان متاهل و مسن بودن من خودم سنی نداشتم ولی خوب بیشتر متقاضی های زنان خیابانی مردان سن بالا هستند نه پسر جوانی همچون او....تعجب نگاه کردن من باعث شد تا از من سوال بپرسه که؟؟/چیه؟؟؟؟انقدر زشتم که اینطوری نگاه میکنی؟؟؟؟سریع گفتم نه اصلا تو چقدر خوشگلی..سریع دستشو برد لای پام گفت تو ماشین چقدر میگیری؟؟؟؟؟من بدون تعارف گفتم فلان قدر...گفت باشه فقط بریم یه جای خلوت منم گفتم باشه.در همین حین دستشو برد لای پام یکم اومد بالاتر رسید به کسم فشارشو بیشتر کرد گفت شلوارتو در بیار...با تعجب ازش پرسیدم اخه داری رانندگی میکنی ؟؟؟؟گفت مگه نشنیدی گفتم در بیار ..اول کفشامو در اوردم بعد شلوارم کشیدم پایین..



به سختی تا نصفه شرتمم کشیدم که دید منو گفت کلا در بیار منم ترسیدم که دوباره سوال بپرسم شلوار و شرتمو کشیدم پایین بهم گفت پالتوت باشه که دیده نشی خوب حق با اون بود هوا روشن بود.صندلی رو خوابوندم لم دادم به صندلی و پاهام و از هم باز کردم و لی جایی از پاهام پیدا نبود پالتوم مانع میشد.که یهو دستشو اورد سمت کسم بدون مقدمه سه انگشتش رو کرد تو کسم منم خوشم اومد چون واقعا خیلی زیبا بود به هرجای بدنم دست م زد لذت می بردم حرکات انگشتش بیشتر شده بود طوری که داشتم ارضا میشدم کشید بیرون و ماشین رو نگه داشت خیلی خلوت بود هیچ کس نبود به من اشاره داد بریم عقب بشینیم بدون اینکه پیاده شم رفتم عقب نشستم اونم اومد کیرشو گرفتم دستم که شلوارشو تا نصفه کشید پایین نزاشت بخورمش سریع گفت بیا بشین رو کیرم بلافاصله کرد تو کسم تا 10 دقیقه ارضا شد . حتی لب م از من نگرفت در کل خودشو خیلی با کلاس و با ادب نشون داد.وقتی کارم تموم شد تا یه جایی رسوند منو و از پولی که باید میداد بیشتر شو گذاشت تو کیفمو همراه با شماره تلفنش و شماره من رو هم ازم گرفت.



2روز از اون روز گذشته بود صبح خواستم بزنم بیرون واسه کار که دیدم بهم زنگ زد منم باا خوشحالی جوابشو دادم اونم بعد از احوال پرسی بهم گفت امروز می خوام باهم باشیم ولی دوستامم هستن چند برابر پولی که میگیری میریزم به پات میای؟؟؟منم هدفم فقط پول بود سریع گفتم باشه کجا بیام؟؟/گفت یه ماشین میاد دنبالت تا 1ساعت دیگه اماده باش.1ساعت گذشت و سوار ماشین شدم و تقریبا جایی رفتیم که از شهر تهران خیلی دور بودیم به یه ویلای زیبا رسیدیم و پیاده شدم

یه دختر جوان معتاد اومد به استقبال از ظاهرش کاملا معلوم بود که معتاده یکم ترسیدم ولی دل و زدم به دریا چون میدونستم در عوضش پول زیادی میگیرم.واردخونه شدم پسری که 2 روز پیش با هاش بودم بود با 3نفر دیگه.تا من رسیدم اون دختر زیبا البته معتاد شالمو کشید و از پشت گرفت منو دستشو از پشت اورد روی کسم کشد و در گوشم گفت امروز تو رو میخوان جر بدن.دستشو زدم کنار عصبانی شد زد در گوشم من هیچی نگفتم یهو یکی از پسرایی که اونجا نشسته بود اومد سمتم بغلم کرد گفت ولش کن خانوم منو چیکارش داری.فقط بهت گفتم امادش کن.دختره اومد سمتم پالتومو در اورد از روی سوتین سینه هامو میمالید منو انداخت رو مبل در حالی که بقیه تماشاچی بودن.سوتینمو باز کرد سینه هامو میمالید به هم با هاشون یکم بازی کرد تا رسید به کسم تمام لباسامو در اورد بقیه هم داشتند سیگار به دست تماشا میکردن.پاهامو از هم باز کرد دستشو کشید به کسم با دستش به کسم ضربه میزد تا یک دفعه سرشو کرد و کسمو تا جای که میشد خورد منم از فرصت استفاده کردم کون و کس اون دختر رو مالیدم خوردن کسم تمو شد منو بلند کرد برد انداخت وسط اطاق و 4 تا پسرا اومدن دورم خودشون شلوارشونو در اوردن با لباس بودن



فقط دختره پاهامو باز کرد کیر یکی از پسرا رو اورد سمتم گفت بخور...منم کرم تو دهنم و خوردم یهو یه کیر دیگه رفت تو کسم یکی دیگه هم رفت تو کونماون دختره هم با سینه هام بازی میکردند.تا چند دقیقه منو چند نفری کردن وقتی ولم کردند حسابی خسته شده بودم که یهو یکی از پسرا یه بطری مشروب اورد گفت اینو میخوام بکنم تو کست از جام بلندشدم فرار کنم یکی دیگه از پسرا منو گرفت اون یکی هم اومد پاهامو گرفتن بطری مشروب و کر دن تو کسم انقدر تکون دادن تا از کسم خون اومد بعدولم کردن دختره اومد بهم دستمال کاغذی داد گفت اینو بزار تموم میشه منم رفتم دستشویی دختره معتاد اومد از خودش برام گفت گفت که 15 سالم بود از خیابون اوردنم اینجا و بعدشم معتاد کردن منو انقدر منو با شیشه و کیر کردن تا دیگه از ریخت افتاد و الانم اصلا کاری با هام ندارن فقط گاهی 2 کیره میکننم منو.ترس تمام تنمو فرا گرفت و لباسامو پوشیدم و پولمو بیشتر از اون چیزی که انتظار داشتم بهم دادن .با کس زخمی رفتم خونه.فردا صبحش از خواب بیدار شدم . دوش گرفتم و رفتم سر کار مثل همیشه.........
اصلا داستان نیست بلکه واقعیته از ون موضوع چند ماه میگذره ولی تغییری در من ایجاد نشده
شاد باشید


نوشته حمید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
لذت گاییدن اولین کس

اولین سکس من در دوران کودکی اونم با دو تا از دختر خاله های شیطونم بود، البته هیچی از سکس حالیمون نمیشد، ظاهراً شوهرخالم جلوی چشماشون خاله منو میگایید، اوناهم فکر میکردند بازیه، بعدش اومدند منو اغفال کردند و در واقع اونا منو کردند، جالب اینه هر دوتاشون شوهر کردند و بچه دارند منم زن گرفتم و بچه دارم اما بعد بیست و چند سال هنوز اونا رو می بینم اون خاطره شیرین تو ذهنم زنده میشه، هر چند نمیشه گفت سکس، فقط اصطکاک آلت ها رو همدیگه بود.
باور کنید دوستان، باور کنید همین الانم اراده کنم جفتشون رو میگام، چون شنیدم و دیدم با کس دادن به این و اون وضع خوبی پیدا کردند، ولی من زن دارم و اهل خیانت نیستم، یعنی بعد ازدواج دستم به یه دختر نخورد و امیدوارم نخوره! (چون مطمئن هستم به یقین هرکسی خیانت بکنه بهش خیانت میشه)


اما شرح خاطره...
همیشه دوست داشتم بدونم لذت لب خوری، نوازش ومکیدن سینه ها، گاییدن کس و کون چه حالی میده!
دوران مجردی از رو ناچاری مثل 99/99% جوون های ایرونی رجوع میکردیم به صابون پر طلایی، تااینکه رفتیم سال 1382 برای اولین بار با یه دختر تپل سفید رو Open که 13 یا14 سالش بود حالی بکنیم، دختره GF دوستم بود چون بهش جا دادم اونم گفت میتونی باهاش حال کنی! از بدشانسی دختره پریود از آب در اومد، جالبه خودشم نفهمیده بود، دوستم هیچکارش نکرد و بمن گفت لااقل برو از کون بکنش! من رفتم پیش دختره دیدم خیلی جوون و صفر کیلومتره دلم براش سوخت و سکس از کونو هم بیخیال شدم، اما شیطونه گفت از لاپایی بکن تا مدیون کیرت نشی! منم کردم تا گذشت و دومین بار بکمک دوست کس کشم که دانشجوی اخراجی دانشگاه صنعتی شریف بود دو تا خواهر رو آورد تا من کوچیکتره رو بکنم از قضا خوردم به امتحان نهایی سال آخر دبیرستان،(درس حسابان) که همه همه پنج دقیقه هم وقت نداشتم ومثل یه پسر خوب امتحان رو به گاییدن ترجیح دادم( البته خیلی از دوستان منو بابت این کار سرزنش کردند و گفتند لااقل سرو پا میگاییدی)
اما من گفتم تا سه نشه بازی نشه...


عصر سرد پاییز سال 1384 بود دقیقاً تاریخش یادم نیست، تنها بودم و بابا مامانم رفته بودند کشورسوریه زیارت، از دندون پزشکی برگشته بودم و دکتر یه دندون پوسیده منو کند ، بیحال مثل یه کیر جلق زده ولو شدم روی مبل که دیدم دوست و همسایه ام که اسمش رو نمیگم تماس گرفت و گفت:«پسر امشب هستی کس بکنیم؟».
گفتم:«نیکی و پرسش؟»
شب شد و دیدم با دو تا از دوستای دیگه اش که با من شدیم چهار نفر با یه خانم خوشتیپ و خوش استیل سر رسیدند، دختره خیلی خفن بود از اون کس های گرون قیمتی بود که فقط با آدم پولدارا میگردند.
باورم نمیشد میخوام اونو بکنم، و اینکه اون بچه ها چطور مخ اش رو زدند... تو این فکر ها بودم که دختره بلافاصله شالش رو برداشت و یکی یکی لباساشو انداخت رو مبل و با یه تاب و شورت نشست ورمون و دقیقاً این جمله روگفت:« ببخشید با شورتم»! که بعداً این یکی از سخت ترین سئوالات زندگیم شد که اون اومده بود کس بده چرا اینو گفت... بگذریم شروع کرد به تعریف کس شعر «کدخدای درزی» نمیدونم شنیدید یا نه!(دختره از سر جوی آب می پره! پرده اش پاره میشه! میره پیش کدخدا درزی پرده شو بدوزه، کدخدا اول یه تیر ترتیبشو میده بعد...)


دختره که واقعاً نمیدونم اسمش چی بود (چون اون لحظه فقط به گاییدن فکر میکردم)!رفت تو اتاق خواب و آماده شهادت شد ... حس موسیقی من شکوفا شد وتصمیم گرفتم با دوست همسایه یکم ویولن بزنیم تا آبم زود نیاد، اون دوستان یکی یکی رفتند و با زود انزالی ظرف چند دقیقه خسته از جنگ برگشتند، از اینرو چون حسابی حال نکردند و حساب کتاب دختره با اونا بود خواستند مارو غال بزارن، با نامردی پاشونو گذاشتن تو یه کفش که ما میخوایم بریم، دیرمون شده!
منم رفتم سریع در خونه رو کلید کردم گفتم مگه از روی جنازه من رد شین! اونوقت رفتم پیش طرف، وای چه بدنی...سینه های گرد و بزرگ با یه کس قلمبه... بی مقدمه لخت شدم و شروع کردم به لب خوری... فوق العاده بود بعدش سینه هاشو چنگ زدم...این اولین سینه ای بود که چنگ زدم و یکم میک زدمش... بعدکه رفتم سر کیرو بزارم تو کسش، بابام از دمشق زنگ زد(کیر مارو گاییدن!تف به این شانس) رد تماس دادم وگوشی رو خاموش کردم، دوستان هی در میزدند که ما میخوایم بریم زود باش! زودباش! جون به لب شدم، لب چشمه داشتم از تشنگی میمردم، انگار زمین و زمان دست به دست هم دادند تا من امشب مزه کس نچشم، اما بر شیطان رجیم لعنت فرستادم و سرکیرمو که واسه کس بی تابی میکرد تف مالی کردم و فرو کردم توی کس...اوف چه فازی داد...چه داغ...چه نرم... این اولین کس زندگیم بود... دقیقاً رو ابرها بودم، دختره هم لبشو گاز گرفت و گفت اوف...اونوقت شروع کردم به تلمبه زدن...اوه...عالی بود... خوابیدم رو طرف و لب تو لب گاییدمش.


با اینکه کاندومم نزده بودم یعنی نداشتیم اصلاً یه ربع ساعت کوبیدم از آب خبری نبود، آب کسش کیرمو خیس خیس کرده بود و صدای شاپ شاپ گاییدن پاسخ مناسبی برای در زدن دوستانی بود که واسه رفتن خودشونو دیگه ریده بودند!
دختره هی تذکر میداد :« آبت داره میاد بیرون بریز»! منم یهو فشارم بالا پایین شد و یه لحظه سرم گیج رفت تا اومدم به خودم بیام با اولین شلیک چند قطره آب کیرمو ریختم تو کسش! بعد سریع کشیدم بیرون و دختره پا شد منو دعوا کرد...سریع رفت از تو ساک اش یه قرص جلوگیری انداخت بالا و من با سر افرازی از در خارج شدم، حالا نوبت دوست همسایه بود، که بره اما طفلکی مادرش که فهمیده بود خونه ما سکس پارتیه!زنگ زد بهش گفت اگه همین الان نیای خونه شیرم حرومت باشه! بنده خدا چاره ای نداشت به قول خودش اون شب کس نکرده چنان کیری خورد که حتی در عالم پس از مرگ هم از یادش نمیرفت ،بعدش نخود نخود هر که رود خانه خود شدیم!
جالب این بود بعد اینکه همه رفتند کیرم مثل سگ هار افتاد به جونم! از شق درد داشتم میمردم، آرزو میکردم دختره بود و تا صبح تا جون داشتم اونو میگاییدم، بناچار رفتم حموم یه دست جلق مشتی زدم تا کیرم خفه شد، امیدوارم از این خاطره لذت برده باشید،مخصوصاً دوستان قدیمی که شاید منو بیاد بیارن.


نوشته مهدی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
بازگشت به شوهرم

هفتاد روزبود که از پیشم رفته بود.از وقتی که رفت روزها به سختی می گذشت.دیگه هیچ امیدی واسه ادامه زندگی نداشتم.توی این مدت چند بار باشوهرم دعوا کردم.حتی یه دفعه تا مرز طلاق هم پیش رفتم اما با دخالت خانواده نتونستم ازش جدا بشم.ازش متنفر بودم.
دیگه هیچ چیز برام معنی نداشت.اون همه زندگی من بود.من بدون اون یه مرده متحرک بودم.بارها تلاش کردم توی ذهنم ازش یه نامرد بسازم تا بلکه بتونم فراموشش کنم.اما اون اینقدر مهربون بود ومن ایقدر عاشقش بودم که هیچوقت نتونستم از یاد ببرمش.گاهی از اوقات حالش رو از برادرزاده اش میپرسیدم.اما دلم واسه دیدنش پرمیزد.
یه روز با حامد(برادرزاده اش)اومدن پاساژ.خودش نیومد مغازه اماحامد اومد تاحال منو بپرسه.منم خیلی از دستش ناراحت بودم.حامد رو ازمغازه پرت کردم بیرون وهرچی از دهنم در اومد بهش گقتم.اونم بدون اینکه به من چیزی بگه رفت.بعد از رفتن حامد دلم به حالش سوخت اما غرورم بهم اجازه نمی داد تابرم و ازش معزرت خواهی کنم.
حامد هم چون سرباز بود برگشت سرخدمتش.وباز هم من تنهای تنها شدم.خاطرات منو میلاد و روز هایی که در کنار هم عاشقانه سر میکردیم منوداغون کرده بود.


دو هفته بعد به شماره حامد تک زنگ زدم.روشن بود! اون توی خدمت همراه نداشت.پس معلوم بود که اومده مرخصی.ازش خواستم تا بیاد پیشم.اونم اومد.ازش بابت اون روز معزرت خواهی کردمو حال عموش (میلاد)رو پرسیدم.اونم گفت میلاد در کنار زنش روز های خوبی رو سپری میکنه.
(از اینکه کسی جلوی من از زن میلاد حرف میزد خیلی لجم میگرفت.اخه اون یه روزی مال من بود اما حالا یکی دیگه توی بغلشه)
خیلی دوست داشتم ببینمش اما چون توی اوج دوست داشتنم منو تنها گذاشت ازش خیلی دلخور بودم.
بعد از میلاد خیلی از پسرای پاساژ بهم پیشنهاد دوستی دادند.اما من عاشق بودم ودلم پیش میلاد بود.اخرین نفری که بهم پیشنهاد داد حامد بود.وبهم گفت که منو خیلی دوست داره.اما از نظرمن حامدمثل برادرم بود ومن نمیتونستم اونوجایگزین میلاد کنم.
یک روز بعد از رفتن حامد به خدمت توی مغازه بودم که دیدم میلادم جلوی در مغازه است.باورم نمیشد که اون برگشته باشه


از دستش خیلی عصبانی بودم رفتم جلو وبهش گفتم اینجا چکار داری.؟
فقط داشت به من نگاه میکرد.
سرش داد زدم گفتم از من چی میخای؟
گفت دلم برات تنگ شده بود اومدم ببینمت.
گفتم حالا زود ازاینجا برو تا یه بلایی سرت نیاوردم.اونم رفت.
یک دقیقه بعد تمام دنیا روی سرم خراب شد.با خودم گفتم خاک بر سرت که با همه زندگیت اینطوری حرف زدی حتما ازت دلخور شده.
ظهر با کلی ناراحتی و عصبانیت رفتم خونه.دم در که رسیدم یه عروسک خیلی قشنگ به همراه یه کاغذ که شماره میلاد توش بود رو دیدم.بهش زنگ زدم و گفتم چرا این عروسکو اوردی دم خونه من .خیلی خون سرد بهم گفت یه هدیه ناقابله..
بهم گفت اجازه بده تا هفته ای یک بار بیام پاساژ و ببینمت.اما من نمیخاستم فروشنده های دیگه بهم شک کنن.بهش گفتم هروقت اومدی بهم خبر بده تا من بیام بیرون و ببینمت..
انگار بهترین خبر دنیا رو بهم دادن..باورم نمیشه که دوباره می تونم روز های خوبم رو تکرار کنم.روح من دوباره به سمت من اومده بود.


فرداش بهم زنگ زد منم رفتم بیرون وباهم یه دوری زدیم.
روز ها سپری میشد و من بیشتر ازقبل عاشق میلاد میشدم.ودلم برای اغوش گرمش خیلی تنگ میشد. اما دیگه شرایطم طوری نبود که بتونم اونو به خونم ببرمش.اما از چشماش،حرکاتش؛گرمی بدنش حس می کردم که اون هم به من نیاز داره ولی نمی تونستم کاری بکنم و این منو ذجر میداد.
ما قبلا توی انباری خونه میلاد زیاد سکس داشتیم و تمام اون خونه برای من خاطره شده بود یه شب بهم زنگ زد و بهم گفت که خونه ما کسی نیست؛ میتونی بیای پیشم؟
منم گفتم اره و با سرعت هرچی تمام تر رفتم حموم و اومدم لباس کردم و از شوهرم خواهش کردم تا منو به نزدیکی محل اونا برسونه.بهش گفتم خونه یکی از دوستام اونجاس.اون هم منو رسوند وخودش برگشت.
دل توی دلم نبود.اصلا نفهمیدم که چطور رسیدم به خونشون؛
طبق معمول همیشه دم در منتظر بود تامن بیام.


وقتی منو دید چشاش برق زد و منو توی بغلش گرفت و پیشانی منو بوس کرد.ومنو برد توی حیاط.
داشت می رفت سمت خونه که صداش زدم
میلاد میشه یه چیزی ازت بخوام؟
گفت اره تو جونموبخواه تا بهت بدم.
گفتم میشه بریم توی انباری؟
یه نگاهی بهم کرد و گفت واسه چی انباری؟من خونه رو واسه تو اماده کرم
گفتم دلم میخاد به یاد قدیما بریم توی انباری
گفت باشه
توی انباری منو محکم بغل کرد وبهم گفت که باور نمیکنه که من پیشش باشم
منم یه بوس از گوشه لبش کردم و گفتم همه وجودم مال تویه تو هر جای دنیا بگی من میام.
بعد خیلی اروم مانتوی منودر اورد وباز دوباره منو بغل کرد وگفت میلاد فدای این بدن ناز بشه.با این حرفاش خیلی تحریک می شدم.منم شلوار و شرتش رودر اوردم که دوباره چشمم به کیر ناز وقشنگش افتاد.توی اون لحظه همه دنیا مال من بود.


کیرش رو توی دهنم کردم و شروع کردم با زبونم به بازی کردن
اون هم قربون صدقه من میرفت و منم بیشتر لذت می بردم.چند دقیقه ای که خوردم منو بلند کرد و یه لب محکم ازم گرفت وخم شد که کوس منو بخوره.اماچون من خیلی تحریک شده بودم اجازه ندادم که بخوره.اون هم منو خابون و روی من دراز کشید و منو توی بغلش کرد
واییی پوست گرم میلاد روی پوست من بود
خیلی داغ بود.بانگاهش داشت میگفت شروع کن.
منم کیرشو گرفتم . اروم دم کوسم گذاشتم و اون هم با یه فشار کوچیک تمام کیرشو کرد توی کوسم.....چه حس خوبی بعد از80 روز دوباره لذت سکس رو تجربه میکردم
اون هم با تمام وجود داشت منو میکرد


توی اسمونا بودم بعد چند دقیقه بلند شد وخودش روی زمین خوابید و منو اورد روی خودش.
میدونستم از این نوع سکس خیلی خوشش میاد.منم رفتم روش وکیرش رو کردم توی کوسم داشتم به اوج لذت می رسیدم که یهو تمام اب میلاد توی کوسم خالی شد..
ازبس ابش داغ بود که داشتم حس می کردم چقدر برای سکس بامن مشتاقه.
بعدش منو محکم بغل کرد ویه فشارمحکم منو داد و گفت هستی من ازت خیلی ممنونم که امشب اومدی..اون شب برام اروم ترین شب توی 80 روز گذشته بود.دیگه هیچ کمبودی رو توی زندگیم حس نمیکردم انگار بودن میلاد در کنارم برابر بود با رسیدن من به تمام ارزوهام
تمام...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 88 از 112:  « پیشین  1  ...  87  88  89  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA