انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 91 از 112:  « پیشین  1  ...  90  91  92  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
دلم میخواست به جای کون کس بدم

تعطیلات عید نزدیک بود .دانشگاه هم تق و لق شده بود .پدرم زنگ زد و گفت زودتر بیا تهران که می خوایم بریم مسافرت . اخه من دانشگاه ساوه درس می خوندم ...بند و بساطمو جمع کردم و واسه شب بلیط داشتم . ساعت 9 تهران ساوه .
یک ساندویچ گرفتم که تو ماشین بخورم . ..رفتن ترمینال . ولوو شماره 4 مال خط تهران ساوه بود . یارو راننده با هم سلام علیک قرص داشتیم . زیاد باهاش افتاده بودم که برم تهران ...
دیگه گفتم اون ته مه های ماشین یک جا بهم بده که راحت تره ..ماشین پر نشده بود ... همش 13 14 نفر بیشتر نبودیم . دیگه ساعت شد 9 رب که راه افتاد .. چراغا رو روشن کرد و یک فیلم سینمایی هم گذاشت که بپایم . ..داشتم فیلم نگاه می کردم که گفتم بد نیست ساندویچمو با فیلم نگاه کردن بخورم که کیف کنم ..


ساندویچو دراوردم و بوش پیچید توی اتوبوس . خحالت کشیدم و ردش کردم تو کیفم زیر زیرکی خوردم . یک هو نظرم جلب شد به یک پسر ه که جلوتر از من نشسته بود . حالت پاهای تو پر و عضله ایش از زیر شلوار لی آبی تنگش معلوم می شد . بدن قشنگ و محکمی داشت . سینه های برجسته ی عضله ای از زیر لباس سفید نازکش معلوم بود . موهای خوش فرم و مشکی داشت ..صورت مردونه با کلاس، همون طوری که همیشه دوست داشتم .خیلی اندامش قشنگ بود . دوست داشتم بازوهای مردونشو باز می کرد و منو تو اغوشش می پذیرفت و فشارم می داد . داشتم از پشت نگاش می کردم که یک هو بلند شد و رفت طرف راننده .ازش خواست که صدای فیلم رو بلند تر کنه ...برگشت که بیاد سر جاش بشینه ..که نگام تو نگاش گره خورد . خودمو جمع و جور کردم . یعنی که هیچ اهمیتی برام نداری و ازت خوشم نم ییاد . ..نشست روی صندلیش ...عجب هیکلی داشت ..چه قدی ..چه قیافه ای ..واقعا مجذوبش شده بودم . خیلی دلم میخواست برم پیشش بشینم . تو همین فکرا بود م که برگشت و منو نگاه کرد .و سرش رو زود چرخوند .


فهمیدم که اونم از من خوشش اومده .. دیگه نمی تونستم تحمل کنم . ولی دوست نداشتم خودم سر صحبت رو باز کنم . دهنم از استرس خشک شده بود . نمی دونستم باید چی کنم . یک نقشه ای کشیدم و رفتم طرف راننده که مثلا اب بیارم ..وقتی نزدیکش شدم خودم رو زمین انداختم یعنی که پام گیر کرد به کفه ی اتوبوس و افتادم . دستم رو از رانش گرفتم که نیفتم . اونم دست منو گرفت..گفت حالتون خوبه ؟
گفتم سرم درد می کنه .سرم گیج می ره می شه برام اب بیارین ؟؟؟ گفت اره الان می یارم .
رفتم نشستم سر جام . اب رو اورد . و کنارم نشست . لیوان رو گرفتم و گفتم خیلی ممنون . ببخشید سرم گیج رفت افتادم ببخشید . ..گفت خواهش می کنم اگه باز کاری داشتید به من بگید .گفتم می شه چند دققیه این جا بشینید .؟ گفت اخه ... راننده ....گفتم مشکلی نیست ..راننده با من اشناست ...گفت باشه .


ما انتهای اتوبوس بودیم خالی خالی بود تو ردیفی که نشسته بودم جز من و اون پسر هیچ کس نبود.. ..
کنارم نشست ...گرمای بدنش حسابی به پاها و کمرم می خورد ..تموم بدنم وسوسه شده بود دلم می خواست پاهامو به پاهاش می چسبوندم و دستش رو روی ران سفید و گوشتیم می کشید و نوک سینه هام که برجسته شده بود رو با دستش لمس می کرد و تو ی دهنش می ذاشت ...اب کسم کم کم داشت می یومد ..خیسیشو احساس می کردم .
به چشماش نگاه خماری کردم و گفتم ببخشید شما رو هم زحمت انداختم ..با صدای مردونش گفت نه خواهش می کنم . گفتم راستی اسمتون چی ؟؟گفت من ارش هستم . شما چی ؟؟گفتم نسیم .نمی تونستم خودمو نگه دارم ..هالم خیلی خراب شده بود نمی دونم اون چه وضعی داشت ...بهش گفتم خیلی هیکل قشنگی داری ..
اونم بهم گفت اتفاقا منم می خواستم همین و راجب تو بگم . اندامت خیلی قشنگه .


از طرز نگاه کردن من فمید که چه هالی دارم ...یک کمی مکث کرد نگاش کردم ..بدنشو و لباش و ..و سینشو ... دوباره گفت اندامت ..راستش اندامت ... قشنگه ....و سکسی . باسن برجسته و گنده ای داری ..سینه هاتم که با ادم حرف می زنه . گرد و بزرگ . ادم دوست داره توی دست بگیره و یک هو ردش کنه تو ی دهنش ...
بی اختیار دستم رو روی رانش گذاشتم ..دستش رو انداخت دور کمرم و منو به خودش نزدیک تر کرد .نگاهم فقط به لباش بود .لبشو جلو اورد و از روی لبم بوس کرد .من همین طور رانش رو می مالیدم . و اون کمرم رو دست می کشید از روی مانتو ..
لبامون پر از شهوت و اب دار شده بود . ..هر کدوممون سعی می کردیم که بیشتر از لب هم بخوریم ..لب پایین منو توی دهنش برده بود . منم لب بالای اونو مثل اب نبات شیرین مک می زدم . ..خیلی حالم خراب شده بود.کسم دیگه تحمل نداشت ...کونم داشت می ترکید از شهوت ...دستم رو به بدنم کشیدم .گفت می ذاری بدنتو بمالم ؟دستش رو گرفتم و روی سینم کشیدم ...سینمو فشار می داد و لبمو می خورد .یکی از پاهامو روی پاش انداختم ..و دستمو روی کیرش کشیدم ...کیرشو اروم اروم مالوندم براش ..داشت شق می شد دلم می خواس زیپشو باز می کردم و توی دهنم می ذاشتم ...دستشو رد کرد زیر مانتوم که سینمو از زیر بماله . بهش گفتم نه ..گفت اره ...



دستشو رد کرد زیر مانتوم و از زیر سوتینم سینمو گرفت .. تو دستاش جا نمی شد ..می مالیدش ...مثل یک پنبه ی نرم فرو می رفت ..و مثل یک خمیر ورز می داد سینمو ...خیلی هال می داد همون موقع بود که زیپ شلوارشو باز کرد . کیر بلند و کلفتشو دراورد . شهوت می بارید از چشمای هردومون . ..گفت نسیم یک کم بخورش ...هالم بده ..گفتم باشه ..سرمو بردم پایین تر با نوک زبونم نوک کیرشو زبون زدم . با دستم کیرشو تو دستم گرفتم و بالا پایین کردم ..حسابی سیخ شده بود .. کیرشو تو دستم گرفتم و توی دهنم رد کردم . پاهامو جمع کردم و اومدم رو صندلی .کیرش توی دهنم بود ....سرمو بالا پایین می کرد ...دستاش رو روی کونم کشید ...دکمه ی شلوار لیم رو باز کردم تا گشاد تر شه . دستش رو از پشت رد کرد توی شلوارم ...اخ اخخخخخخخخ ..دستش که به کونم خورد نمی دونی چه هالی داد ...اهم درومد .......راننده چراغ ها رو خاموش کرد .و گفت بخوابید ..دیر وقت شده بود ...ارش مانتوم رو بالا زد ...گفت کست و بمالم ..دستش رو از روی شلورا روی کسم گذاشت و مالید ..



.خوددم رو تکون می دادم و مثل مار می پیچیدم . دستش رو رد کرد توی شلوارم و از روی شرتم کسم رو مالید ..گفتم رد کن تو دستتو کسمو بمال دیگه ...دستش رو رد کرد توی شزطم و کسم رو گرفت . منم پامو باز تر کردم که راحت تر بماله و بیشتر هال بده ..کسم باز شد .. انگشتش روی سوراخم بود می کشید روش ..اهم دراومده بود ..گفت تا بند انگشتم رد کنم پاره نمی شه ؟اولش ترسیدم پاره بشه .گفتم نه ..ولی هالم خیلی بد بود ..و می دوسنتم پرده انقدر هم جلو نیست .گفتم باشه ..یک کم انگشتتوشو رد کرد ..خلی هال داد . کاش پرده نداشتم و حسابی می کردم از جلو .....دیگه نم یتونستم تحمل کنم ...گفتم ارش رد کن ..کیرتو بذار کونم . ....همون طوری که کیرش از زیپ شلوارش بیرون بود منو روی خودش نشوند .مانتومو بالا زد از پشت .شلوارمو کشید پایین . دستش رو روی کونم کشید ...لای کونمو لمس کرد و ابم بیرون اومد . با دستاش کونم رو بالا گرفت و کیرشو دم سوارخم گذاشت .. منو اروم نشوند روی کیرش .. کیرش داشت توی سوارخم می رفت . بازم از کمرم فشار داد تا کیر تا تهش تو ی کونم بره .


اااااااااااااا ه ه ه ه کیر تا ته رفت ...دوباره از کونم گرفت و کونمو بالا برد . کیر از کونم بیرون اومد ...دوباره کیر رو دم سوارخم گذاشت و از کمرم فشار داد کیر توی کونم رفت بیتشر فشارم داد . کیر تا ته رفت .....تند ترش کرد دیگه کم مونده بود اه اه هام همه رو خبر دار کنه ...همین طوری بالا پایینم می کرد با دستاش سینه هامو گرفته بود ..و فشار می داد . بعضی جاهاش خودم کیرشو رد می کردم توی کونم ...و در می اوردم ..تند تر شد مالیدنش و کردنش و بالا پاینن ها . سرمو چرخوندم .و رو به لبش شدم و لبای همدیگرو گاز می زدیم ..سینمو می مالید و با کیرش کونمو می گاید ....چه هالی می داد که نگو ...
داشت ابش می یومد گفت برزیم کونت ؟؟گفت بریز .اره اه اه ه .....یک کم اه اه کرد و ابشو با لذت ریخت توی کونم . چه قدر داغ شده بود وقتی ابش داشت توی کونم می ریخت اوج لذت بودم که چه کیفی می داد . همون لجظه ها بود که اب منم اومد .و کسم خیس خیس شد .


ارش دستشو روی کسم کشید و کسم رو برام مالش داد ..لاشو باز کرد و دم سوراخمو مالید ...اب کسمو مالید به کیرش ..کاملا ارضا شده بودیم ..
دکمه شلورامو بست و خودشو مرتب کرد . منم روسری و سر وضعم رو مرتب کردم . گفتم ارش تشنمه برام اب می یاری ؟ رفت اب اورد و خوردیم ...سرم رو روی شونش گذاشتم و تا صبح خوابیدیم ..
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس آژانسی من
سلام ،اسمم امیر و 27 سلامه این خاطره ای که براتون میگم تقریبا دو سال پیش اتفاق افتاد(شهریور89).من تو یکی از شهرهای شمالغرب زندگی میکنم .اونموقع ترم اخر دانشگاه بودم و 10 واحد بیشتر نداشتم وهمزمان هم تو آژانس کار میکردم ،آژانسمون منشی نداشت که به تلفنها جواب بده و 3تا راننده هم بیشتر نبودیم.مثل همیشه زنگ زدنو ماشین خواستن نوبت من بود و رفتم .دم در بوق زدم و یه خانم با دو تا بچه امدن بیرون و سوار شدن .از اینه که نگاه کردم انصافا خوشگل بود.پخش ماشین هم که روشن بود یکم ولوم دادم.بردم رسوندمشون وسریع برگشتم اژانس،ولی کسی نبود گوشی زنگ خورد :اقا یه ماشین واسه شهریار3 میخواستیم همون اقایی که ما رو اورد رو بفرستین ما رو برگردونه.من هم رفتم همون خانم خوشگله بود .اول خودمو زدم به بیخیالی ولی بعدا متوجه شدم بدجوری نگاه میکنه و زیر لب میخنده.موقع کرایه گرفتن دستاشو گرفتم دیدم نه بابا خوشش میاد و برگشتم آژانسو با شماره ای که این خانم خوشگل زنگ زده بود رو برداشتم با ایرانسلم براش اس فرستادم و پیشنهاد دوست بهش دادم و بعد ازاینکه همدیگه رو چندباری تو خیابون دیدیم راضیش کردم که نمیزارم کسی بفهمه ،چون خیلی از شوهرش میترسید و از اینکه ابروش بره.شوهرش 40 ساله بودو مامور اتفاقات اداره برق.خلاصه این که 2ماه طول کشید تا ما مرضیه خانم رو راضی کنیم که نترسه و از این جور حرفا.اسمش مرضیه بود و هم سن خودم بود و16 سالگی ازدواج کرده بودو 2تا بچه داشت .مرضیه خانم هم قدش165 و وزنش 65 و خوشگلو تو دل برو.اولین باری که با هم بودیم تو ماشین بودو فقط تونستم لباشو بخورمو با سینه هاش ور برم چون تو ماشین میترسید و میگفت که نمیشه.اولین سکسی که باهم داشتیم رو هیچ وقت یادم نمیره .خونه خواهرم اینا خالی بود .مرضیه هم بچه هاشو برد خونه خواهرش اینا گذاشتو و رفتم برداشتمشو رفتیم خونه خواهرم اینا .دم غروب بودو شوهرش هم شیفت اداره .یه دفه به خودم امدم دیدم که با مرضیه تو خونه تنهام .نزدیک همدیگه شدم و همدیگه رو بغل کردیم و سرپایی شروع کردم به خوردن لباشو زیر گردنش .داشت از حال میرفت که گرفتمشو خوابوندمش رو تخت رو بازم خودمش .سینه هاش هم توپول بود خوش فرم .لختش کردم و قشنگ همه جاشو خوردم .کیرمم بلند شده بود و داشت از شورتم میزد بیرون که کیرمو در اورمو دادم دست مرضیه که برام ساک بزنه و اونم نامردی نکرد واسم ساک زد و بهم گفت زود باش شروع کن که دیر شده و باید برم بچه هامو بردارم برم خونه مادر شوهرم شک میکنه.کوس شو باز کرمو کیرم با فشار کردم توس کوسش .کیرم داشت تو کوسش میسوخت از بس که داغ بود .صداش هم یواش یواش داشت در میومد وآخ واوخ میکردو میگفت تندترش کن من هم که از خدام بود و تا ته میکردم تو کوسش.بهم گفت که سگی بکنمش خیلی دوست دارم منم گفتم باشه و برگشتو منم گذاشتم دم کوسشو فشار دادم تو و مرضیه هم این مدلی خیلی حال میکرد.چون اسپری زده بودم یه15 دقیقه ای کردمش و آبم که داشت میومد گفتم چیکارش کنم مرضیه گفت بریز تو من قرص استفاده میکنم.منم که از خدام بود هرچی داشتم خالی کردم توش و تموم شد منم بردم رسوندمش سر کوچه ابجیش اینا واین اولین سکسم با مرضیه بود و بعد از اون خونه خودمون رو خالی میکردمو میاوردمش خونه خودمون و حالشو میبردم.من هم بعد تموم شدن درسم توی یه شرکت مشغول شدم و روزگار بر وفق مرادم بود و یه بار هم که مرضیه قهر کرده بودو رفته بود خونه مادرش اینا شمال یه روز رو هم ما با هم بودیم و حسابی کردمش.ناگفته نمونه که شوهر مرضیه خانم معتاد بود نمیتونست مرضیه رو ارضا کنه که من این کارو واسش میکردم .گذشتو گذشت و ما همچنان با هم بودیمو که اردیبهشت 90 بود که مرضیه گفت من از تو حاملم و نمیدونم چیکار کنم و با شوهرم که نخوابیدم و مطمئنم که بچم از تویه وبا هزار بدبختی سقطش کرد و رابطه ما تا 2سال ادمه داشت که به شوهرش گفته بودند که زنش بهش خیانت کرده .شوهرش میخواست طلاقش بده و سر همین قضیه مجبور شدیم که به رابطمون پایان بدیم.العان هم که ازدواج کردم هر از چند گاهی تو خیابون می بینمش،اتفاقا امروز هم دیدمش .
پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
میهمان
 
جا ماندن کاندوم تو بدن طرف

با عرض سلام و خسته نباشی خدمت کسی که داره میخونه این داستانو... الان سوم آبان 92 ساعت 11:30.
اسم من حامده، 24 سالمه، اهل شمالم.
اهل دروغ و گزافه گویی نیستم و امید وارم که خوشتون بیاد. من تجربه سکسی زیاد دارم و به جرات میگم این کارا افتخار نیس. من شاید 200-300 تا داستان سکسی خوندم و مطمئنم که 90%ش دروغه و ساختگیه. این داستان چون فقط برام یه سکس نبود و خاطره خنده دار بود مینویسم. اینم بگم. بجای کس نوشتم کوس چون با کس اشتباه نشه. نگین بی سواده ها.
من سال 86 تا 88 دانشگاه دولتی درس خوندم و اون موقع هر کی هر کی دانشگاه قبول نمی شد. دانشگاه رفتم و دوستای خیلی خوبی پیدا کردم. زمان دانشجوییم همه بچه مثبت بودن و فقط من بودم که دوس دختر داشتم. همیشه دوستام منو نصیحت میکردن که نکن..بده این کارا و ...
دانشگاه سال 88 تموم شد، همه دوستام رفتن خونه هاشون و ما شروع کردیم به درس خوندن واسه کنکور بعدی. قبول شدیم و رفتیم دانشگاه. یه دوست خایه مال داشتم همیشه با من بود. از طرف دانشگاه گفتن کسانی که میخوان برن شلمچه بیان ثبت نام کنن. این دوست خایه مال من بدون هماهنگی رفتو اسم جفتمونو نوشت. خلاصه مارو به زور برد شلمچه. 27 اسفند رفتیم و 5 روز بودیم و دوم عید برگشتیم. ی روز استراحت کردم و فرداش یکی از دوستای دانشگام که اسمش احمد بود و تهران زندگی میکرد زنگ زد و گفت حامد کجایی؟ گفتم خونه ام. گفت من با پسر خاله نزدیک خونتونم. ماشینو روشن کردم و رفتم دنبالش. اوردمشون خونه و پذیرایی و شب شد. احمد گفت حامد بلند شو حاضر شو. گفتم کجا این وقت شب؟ گفت بریم خونه آقا رشید(صاحب خونه خونه دانشجوییشون). تا 13 خالیه. هیچی لباس پوشیدیم و رفتیم. فرداش رفتیم جنگل منو احمدو رشید و پسرخالش. این پسر خالش خیلی تخس بود..برگشتیم یهو گفت حامد داش یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ گفتم بفرما. گفت ی کوس جور کن بکنیم فاز میده. دمت گرم.بیای تهران یه کس باکویی هس میارمش بکنیو عند کسه و کلی چس کلاس. گفتم تابحال من دختر کردم،کس نکردم. پیله شد..به کل دوستام ز زدم برا کوس.داشتن اما نمیدادن. اون موقع فهمیدم نصف ایرانیا کس دزدن.ههههههههههه. بعد داشتم همینطوری تو شماره هام دنبال دوست میگشتم که بش زنگ بزنم خوردم به اسم مهسا. یه پسر عمه داشتم اون کوسای معتادو عمله و تخمی رو میکرد میومد پیش ما میگفت آره من کوس میکنم اگه ببینی هوش از سرت میره.. نگو که وقتی این کوسی که قراره بگمو دیدم، به جا هوش، گوز از کونم در رفت. قبلنا ی سری که تعریف کرده بود کوس ردیف کرده، گفتم شمارشو بم بده. اینم تو رو در واسی گیر کردو داد که اسمشو تو گوشیم مهسا سیو کرده بودم و میترسیدم بهش زنگ بزنم. هیچی خوردیم به شماره مهسا خانوم. به پسر خالهه گفتم یکی هس اگه روشن باشه خیلی میزونه و کلی تعریف کردم ازش. پسر خالهه شمارشو گرفتو بش زنگ زد. گفت آره ما از تهران آمدیم و میخوایم بشینیم. وقت داری بیای؟ گفت آره ولی من 20 تومان میگیرم.سریع گوشیو از پسر خاله گرفتمو گفتم من اصغرم. یک ماه پیش باهم نشستیم فلانجا... 10 تومان گرفتی. الان میگی 20 تومان؟ خلاصه خرش کردیمو به 10 تومان راضی شد. اون موقع تو ارزانی ها 10 تومان بود. الان همون کوس چون دلار بالا رفته قیمتش 30 میشه.هههههههههه. خلاصه... قرار گذاشتیمو ساعت 6 غروب با پسر خاله رفتیم دنبالش. احمد و رشید هم خونه موندن. قبل حرکت این پسر خاله کس مغز گفت بچه ها باید شما این کپسولو بخورین. گفتم چیه؟ گفت ترامادول. بخوری دیگه آبت نمیاد. هیچی زورازور بهمون داد خوردیم. سر یه خیابون که گفته بود واستاده بودیم تا این بیان. دیدم از دور دو تا کس ردیف دارن میان. گفتم به به اگه اینا باشن که خیلی باحالن. اومدن نزدیک تر که دیدم مهسا خانوم کسکش معتاد لگنیه یه دختر تپل هم باهاشه... اینجا بود که به جای اینکه هوش از سرم بره گوز از کونم رفت. به پسر خاله گفتم ردشون کن بریم. اینا داغونن. افتاد به دستو پام. حامد داداش نوکرتم تو کفم بذار بیان..دیدم داره می کشه خودشو. بهش گفتم تو که کس باکویی میکردی..دیدم حرف نمیزنه. گفتم باشه بریم. ی ماشین گرفتیم و داشتیم سمت خونه می رفتیم. من جلو نشستم و این کوسا و پسر خاله عقب ماشین. مهسا به این دوستم میگفت پیامو باز کن ببین چی نوشته. اسمس هم نه، پیام.ههههههههه. کسکشا سواد نداشتن. من یهو زدم زیر خنده و راننده نگام میکردو نگاهش میگفت کسخل شده این واسه خودش میخنده. هیچی بعد خنده هام دیدم لالا دارم تو ماشین. بدنم شل شده بود.فهمیدم واسه این کپسول لعنتیه. رسیدیم خونه و رفتیم داخل. منگ هم شده بودم. جلو دوستام با شرت شدم و گفتم کوس از کوچیکتر کباب از بزرگتر. دوست مهسا که چیز خوبی بودو بردم داخل اتاق. ناگفته نمونه واحدش تک خوابه بود. اینا بیرون نشستن با هم حرف میزدن. رفتیم داخل اتاق دیدم مث کاراگاه داره میگرده تو کمد دیواری.. گفتم چیکار میکنی؟ گفت ببینم کسی نباشه اون تو. گفتم بیا کسخل. ههههه. گفت گوشیتو بده به دوستت بیرون. هیچی دوباره خندم گرفتو حالا میتونی بیا جلومو بگیر. گوشیو دادم به دوستم. لباساشو در آورد.گفت حالا تو لخت کن. گفتم من لخت نمیکنم. میخواستم فقط تورو لخت ببینم.هههههههههههههههههههههههههههههه. هیچی داش قاطی میکرد که در آوردم. گفتم بخور برام. ناز اومد برام.سرشو گذاستو تو دهنش. خورد. اینقد دادم خورد که داشت بالا میاورد.ههههه. بعد گفتم دراز بکش. کشید. گذاشتم لا پا. شرو کردم لاپاش بالا و پایین کردن. گفت داری چیکار میکنی؟ اینجوری تا فردا صب آبت نمیاد. بکن تو. گفتم من تو نمیکنم.هههه. اینقد اذیتش کردم که نگو. گفتم بده بالا لنگاتو. کسش خیلی تمیز بود. کردم تو. هی میگفت زود باش زود باش. اعصابم کیری شد. فکرم رفت رو دوس دخترم ک دوسش داشتم. کیرم تو کسش خابید.ههههه. میگفت بکن، نمیکردم.میگفت در بیار نمیاوردم. یهو داد زد بکش بیرون کسکش. یهو کشیدمش بیرون دیدم کاندوم توش گیر کرده. وااااااااااااااای دلمو گرفتم و افتادم رو زمین از خنده. این اولش نفهمید چی شده. یکدفه محکم زد رو کوسش گفت کسکش دیوس لاشی.... من فقط می خندیدم. همه اومدن پشت در. یدفه مهسا درو باز کرد دید من دارم میخندم و این کسکش سرشو به دیوار میکوبه و لخت جلو همه بدو رفت دسشویی که کاندومو در بیاره. من شرت پوشیدمو رفتم بیرون. به مهسا گفتم این کسکش چیه آوردی مث سگ میمونه. گفت تو واستا خودم آخر بهت ی حال مشتی میدم. پسر خالهه رفت تو با این دختره. حالا این خونه کیر خر یه اتاق بیشتر نداشت. منم که داش خوابم میبرد گفتم مهسا جان دمت گرم همینجا در آر. گفت من تابحال جلو چن نفر لخت نبودم و خجالت میکشم و قبول نکرد کلی خایه مالی کردم ک اوکی داد. بلن شدم رفتم پیش دوستام رو مبل نشسته بودن و داشتن به ما نگاه میکردن. گفتم هر کدوم از شما کیر منو راس کنه بش 10 هزار تومان میدم. ههههههه. اینقد خندیدم ک حد نداشت. اومدم با مهسا ور رفتمو گفت شما دوتا برین تو آشپزخونه تا من در بیارم.اینا رفتن تو آشپزخونه. مهسا در آورد، منم در آوردم. اینم 15 دقیقه خورد برام. گفتم دراز بکش. وای بدن مهسا حرف نداشت. خیلی باحال بود بر خلاف قیافه کیریش. آقا به یه نتیجه رسیدم اونجا. هرکس فیس تخمی داشته باشه بدنش حرف نداره و برعکس...هههههههههه. من میخواستم بذارم توش که ی لحظه برگشم دیدم این دوتا پست سر ما دارن فیلم زنده نگاه میکنن.کیرم که دیده نمیشد و دوتا کون سفید یکی بی مو یکی با مو(هههههههه) میدیدن.باز خندم گرفتو گفتم کون لق این دوتا. بکن که میکنی. 15 دیقه کردم. به دلیل خنده این مسابقه تا آخر برگزار نشدو بیخیال ماجرا شدمو کشیدم کنار تا دیگری شانس گایش بیشتری داشته باشد.ههه. اقا حرمت 3 ساله منو دوستم شکسته شدو بدن همو دیدیم. ههه. احمد هم کردو. پسر خاله از اتاق در اومد و این آقا رشید کیر کلان رفت تو. اومد بیرون گفت مهسا من میخوام تورو بکنم. ما تعجب کردیم. با مهسا رفتن تو اتاق و دختره اومد بیرون. با مهسا حرکتشو زدو اومد بیرون. این تموم شدو رفتیم بیرون یه دوری بزنیم. پسر خالهه هر چی خوردنی دید تو بازار خرید. جاتون خالی ساعت 3 شب آتیش کردیم و 3 تا بسته مرغ زعفرونی سیخ زدیمو رفتیم بخوریم. 4 نفری دو به دو روبروی هم نشستیم. من گفتم بچه ها بیاین از سکسمون تعریف کنیم. اولم خودم گفتم تا بچه ها روشون باز بشه. خلاصه تعریف کردمو کلی خندیدیم. بعد احمد هم گفتو مث سکسای معمولی بودو پسر خالهه هم گفت آره دختره کون ندادو. شد نوبت رشید. گفت من رفتم تو اتاق دختره گفت کیرت مث کیر خره من بهت نمیدم. اینقد خندیدیم واسش ک حد نداشت. بعد گفت مهسا رو آوردم گفت من با کاندوم بهت نمیدم. بدون کاندوم کردمشو خیلی بش حال داد.باور کنین ما نیم ساعت خندیدیم و گفتم کسخل ایدز گرفتی.دیدیم رشید لاستیکاش پنچر شدو گوشتاشو داره بین ما سه تا تقسیم میکنه و یک لقمه هم نخورد گفت حالم خرابه. جاتون خالی پاره شدیم از گوشت خوردن. اینو نصف شبی بردیم درمانگاه. این قرصه براش سنگین بود بعد اینقد ترسیده بود که حالش داغون بود. 3 تا آمپولش زدیم. فرداش خوب شد و رفت آزمایش ایدز بده که دکتر گفت برو سه ماه دیگه بیا که الان معلوم نمیکنه. بسته کاندومامون 12 تایی بودم چنتا مونده بود. من میخواستم بیام خونه خودمون بعد چند روز. گفتم بچه ها مرتب کنین خونشوها. گفتن باشه. مرتب کردن. کاندوما رو رسیورشون جا موندو بعد 13 مامانش اینا میان و مامانش پیدا می کنه و کون رشیدو پاره میکنن. وقتی شنیدم از خنده مردم. اقا تو این سه ماه سه میلیون بار به من زنگ زد منم دلشو گرم میکردم. بعد سه ماه رفت آزمایش دادو دید نه ایدزی نشده. بهم زنگ زد خبر بده بش گفتم کسخل مهسا ایدز داشت اما شانپانزه که ایدز نمیگیره.
امیدوارم خوشتون اومده باشه.

نوشته: حامد

     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
میهمان
 
دختر چادر سیاه

(قبل از شروع داستان کیبورد من قادر به زدن حرفp نیست) سلام اسم من شاهین20 سالمه تا جایی که یادمه اولین داستان سکسی من بر میگرده به 3 سال قبل زمانی که 17 سالم بود و از اون جایی که همیشه اولین ها از ذهن آدم pاک نمیشه میخواستم داستان اولین تجربه سکسی من که خیلی جالب بود رو براتون تعریف کنم.
من تا قبل از این داستان هیچ گاه تجربه سکس نداشتم نه با هیچ دختری و نه با هیچ فاحشه ای , البته قابل ذکر هست که من در سن 15 سالگی دوست دختر داشتم ولی به اصطلاح خودمون هنوز اون موقع شاشم کف میکرد و سرم بوی قرمه سبزی میداد که بخوام سکسی با اون داشته باشم و تا قبل اولین سکس فقط جلق میزدم اونم با بهترین فیلم های آماتور خلاصه با همه این تفاسیر یه روز به اتفاق داداشم و یکی از دوستام و دوتا از دوستای داداشم رفتیم سرزمین عجایب و همون اول کار قرار شد بریم ماشین کوبنده ما هم قبول کردیم تو سف که واستاده بودیم یک دختر چادری که چادرش آستین داشتم واستاده بود چادرش منحصر به فرد بود چون اونو جوری بسته بود که کل بدنشو گرفته بود ولی میشد بدن خوش تراششو از روی مانتو دید زد صورتم بسیار ناز ولی در عین حال شهوتی داشت موهاشو هم pوشونده بود ولی از ریشه موهاش میشد حدس رنگ موهاش طلایی منم تو اون برهه از زمان بدن نسبت تیکه داشتم ریشم نسبت به سنم زود در اومده بود و به صورت ته ریش صورتم یک دست کرده بود ولی یه چند تا جوش رو صورتم بود که دو سه تاش مربوط به غرور جوانی بود و چند تاشم مربوط به خود انزالی البته اگه درست گفته باشم. چند بار دختره رو دید زدم تا این که یه جا مچمو گرفت باهام چشم تو چشم شد منم بهش یه نیش خند زدم اونم یواشکی خندید سر تکون داد.خلاصه نوبت ما شد من رفتم سوار ماشین شدم نگو داداشم با یکی از دوستاش همون موقع مارو قال گداشتن رفتن دنبال یه دختره بعد اون دختر چادوریه بهو به هوای اینکه باماست اومد تو وبقل من نشست همون موقع تایم رانندگی شروع شد دوستام کف کرده بودن راستش خودمم مونده بودم چطوری این اتفاق افتاده بود خلاصه من شروع کردم به رانندگی اونم فرصت کرد در گوشم گفت: جا از تو حال از من!
منم گفتم باشه اگه شد بهمون حال بده.نگو دختره جنده بود.بعد از تموم شدن رانندگی ورش داشتم و بعد از یه ربع دور زدن داداش کوسخولم pیدا کردم موضوع بهش گفتم اونم گفت دنبالم بیا داداشم یه دوست تو اونجا سراغ داشت ما رو داد به گفت ببرشون یه جا حال کنند اونم مارو برد pشت سرمین عجایب بیرون ساختمون و مارو سوار ماشینش کرد ماشینش pاترول بود صندلی های عقبشم تا کرده بود چون کارش صداگذاری بود و مجبور بود وسایلشو با خودش اینو انور ببره.به هر حال کلید داد به من گفت کارت تموم شد بیا دم رستوران رمزی منم گفتم باشه تو اون حال هوا هیچی حالیم نبود فقط میخواستم هر چی سریع تر بکنمش.ماشینم یه جا بود که هیچ کی اون اطراف نبود و من میتونستم هر کاری که میتونم انجام بدم خلاصه اسمشو اول pرسیدم اونم بهم گفت منم بهش اسممو گفتم و رفتیم تو کار دکمه های چادورشو باز کردم دیدم سینش بدون سوتین ولی شرت سیاه توری دار لای اون کوس داغشو pوشونده بود منم که شهوتم زده بود بالا با یه دست زیر شرت کوسشو میمالیدم با یه دستم نوک سینه های خوش تراششو وشکون میگیرفتم اونم یواشکی جیغ میزد میگفت آروم تر دیوونه.و با لبام لبای شهوت ناکشو میخوردم بعد که چشمامو باز کردم چشم تو چشاش افتاد که از من طلب سکس میکرد منم دکمه های شروارمو باز کردم و آلتمو از تو شرت دراوردم گداشتم روی pاهای داغش اونم با دستاش باهاش اول ور رفت بد خوابید و شروع کرد ساک زدن یه دیقه گدشت بهش گفتم ممکنه الان ابم بیاد بزار بیشتر با هم حال کنیم گفت باشه از جیبش یه کودکس دراورد داد بهم گفت بزار فشار بده تو منم همین کار کردم وقتی داشتم آروم تو کوسش کیرم جا مینداختم صدای نفس نفس کشیدنشو حس میکردم و این منو بیشتر حشری میکرد اونم pاهاشو دور باسنم قفل کرده بود و دستاشو دور گردنم گرفته بود خلاصه از دور آروم رسیدم به 15 بار در دیقه یه لحظه احساس کرم دارم موتور بوگاتی روشن میکنم بعد سه دقیقه تو اون اوج لذت بهم گفت کاندوم در بیار منم در آوردم وگفت کیرتو بمال وسط باسنم ولی تو نکن وقتی داشت آبت میومد بهم بگو خلاصه بعد چهار دقیقه بهش گفتم داره میاد اونم سریع برعکس شد کفت بریز رو وسط سینم منم کیرم گداشتم وسط سینش و تو اون جای کم شاهکار کردم انزال شدم بعد گفت جمعش کن تا کسی نیومده بریم منم در به در دنبال دستمال میگشتم ولی دستمالی تو ماشین نبود بعد یه عالمه مکافات مجبور شدم با ملافحع روی صندلی جلو آبمو pاک کنم .بعد اون داستان تا چند وقت با دوستام اختلاف داشتم به خاطر این که گداشتم رفتم ولی بعدا از دلشون درآوردم اون دختر رو هم دو سه بار دیگه تو جاهای مختلف کردمش بعد ولی شماره هام pاک شد و تو سرزمین عجایبم دیگه ندیدمش و دیگه گمش کردم با اون دوست داداشمم که ماشین داد به ما بعدا یک مشکلی درست شد اون بی ناموس میخواست ترتیب دوس دوخترشو pشت ماشینش بده جای آب کیرم. د.ست دخترش رو ملحفه دیده بود فک کرده بود یارو جنده بازه بنده خدا یارو اومد ثواب کنه کباب شد. آها راستی 58تومن بابت سکس دادم و 7تومن بابت کودکس ستاره دریاییش.ولی انصافا بعد اون سکس های زیادی داشتم ولی اون اولین سکس یه چیز دیگه بود.

نوشته: شاهین

     
  
میهمان
 
گرفتار شدم! (1)

گوشه ی خونه وکنار شومینه و خیره بهش نشستم،شدیدا" دپرسم طوری که میخوام بمیرم.نصف راست بدنم به لطف شومینه داغه ولی نصف دیگش از فرط سرمای این غم خونه یخ زده،و همین طورم نصف روحم گرمه نصفش زیر خاک سرده...
گوشیم زنگ میخوره،خدا رو شکر دم دستمه ورمیدارم(مامانمه):
ـ امیر پسرم کجایی قربونت برم؟
ـ خونم مامان جان
ـ مگه نگفتم دیگه تو اون خونه نرو(بغضی غلیظ گلو شو میگیره که حرف زدنشو تحت تاثیر قرار میده)بس کن دیگه تا کی میخوای ادامه بدی انقد خودتو عذاب نده مادر،به خدا یه روز همون خونه ...
و فورا" حرفشو میخوره؛میدونم چی میخواد بگه،که این خونه تو رو میکشه
ـ (کاملا خونسرد جواب میدم)کاری نداری مامانم جان؟
ـ چرا دارم پاشو بیا اینجا تا بهت بگم
و فورا قطع میکنه که نتونم بگم نمیام

به سنگینی از جام بلند میشم و آماده میشم...

. . . خانه ی پدری
زنگ میزنم و درو باز میکنن،با اینکه برف باغچه رو پوشونده ولی چشمام برفو نادیده میگیرن و هنوزم مثل قبلنا همه جا رو گل و سبزه میبینم،چقدر خاطره داریم تو این حیاط
أه باز چمه من،چرا از در جلویی اومدم،به افکارم خندم میگیره و صدای آرامش بخش مادرم منو به خودم میاره
ـ بیا تو مادر سرما میخوریا
ـ الان میام . . .
چه آرامش عجیبی داره اینجا،آهسته آهسته میرم تو خونه،تا درو وا میکنم انگار شوک بهم وارد شده،خدایا چه خبره اینجا،این همه ادم اینجا چیکار میکنن و تو یه چشم به هم زدن همه دنیا به چشمم سفید میشه فقط سروصدا میاد،دستمو رو صورتم میکشم و برف شادیو از چهرم پاک میکنم؛عمیق نگاه میکنم و همه به چشمم آشنان یعنی همگی فامیلامونن ولی اینجا چیکار میکنن؟؟؟
سوت میزنن جیغ میکشن و دس میزنن صدای موزیکم که وحشتناک بالاست
ـ خاله چی شده؟چه خبره اینجا؟
نخیر انگار نه انگار که صدامو میشنوه فقط دس میزنه و میخنده
ـ تو بگو دختر خاله چی شده؟؟
ـ تولدته عزیزم یادت رفته شیطون؟
تولـدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!؟؟؟!!
راس میگه امروز سوم بهمن ماهه ،پس همه اینا واسه من اینجان!یعنی تولد من انقد مهمه؟!نمیدونم والا
یه مبل سه نفره ی خالی میبینم که معلومه واسه من آماده شده،به سمتش حرکت میکنم
اووه چقدر آدم اینجاست حدود سی چهل نفری میشن
من ذاتا" از شلوغی و ازدحام بدم میاد اینجا هم که خیلی شلوغه خدارو شکر که مبل گوشه ی خونست؛آخییش یه کم نفسم جامیاد
اخیرا" انقدر تنها بودم که چند نفرم به نظر شلوغ میاد چه برسه به این همه آدم
جمع خودمونیه و دخترا با لباسای راحتی میگردن خدارو صد هزار مرتبه شکر که هنوز تو دیار من غیرت معنی داره اینجا همه مثل خواهر برادرن ولی نه خواهر برادرای . . .
بیخیال بابا جمعو بچپ
سعید و میبینم که از تو جمع داره خندون به سمتم میاد
ـ به به،آقا امیر،آقا روز جهانیه میلاد مایه ی افتخ . . .
حرفشو قطع میکنم
ـ بگیر بتمرگ بابا،روضه میخونه واسه من؛ببینم واقعا همه واسه تولد من اومدن؟
ـ پ ن پ، واسه خاروندن پشت من اومدن
یه نگاه معنی دار بهش میکنم و ترجیح میدم که باهاش حرف نزنم.
ـ بیا باز قیافه گرفت ،حالا اینارو ولش یه کیک برات گرفتیم در حد المپیک
در همین حال خالم سمت چپم میشینه:
-خاله جون همه واسه تولد من اومدن؟
-آره،یعنی مامانت خواسته که این جوری باشه تا یکم خودتو بگیری؛منظورمو که میفهمی؟
-بـعـله،زحمت کشیدن
خلاصه بعد تبریک گفتن خسته کننده ی تک تک حضار همون کیک کذایی و میبرم
دیگه بعدش مثل یه خوابم یادم مونده یا یه تصویر غیر شفاف که باعث سرگیجه میشه؛تنها چیزی که خوب یادم میاد اینه که یه تیکه ی بزرگ کیک بهم میدن که اسم خودم روش نوشته شده که حتی فکر خوردن اون خامه ی غلیظ حالمو بد میکنه

فردا صبح...
با صدای زنگ موبایل بیدار میشم،ساعت شیش صبحه و هنوز کلی وقت دارم
میرم نون میگیرم و یه صبحونه مشتی میخورم و واسه نماز نیت میکنم
بعدشم سازمو برمیدارم و یه کم تمرین میکنم و حدود ساعت ده ماشینو روشن میکنم و دوباره آهنگ عذاب آور شاهین پخش میشه:
-جهانو به دو قسمت اگه تقسیم کنی
-یه مرز باریکی وسطش ترسیم کنی
حکما" یه عده خـوبن و بقیه بـدن
چن تا رفیق تن و بقیه همه دشمنن
طرف تو همه صافن و لوتی و با مرام
طرف دیگه حتما" پلیـــدن و هیولان
ولی دروغه وقتــی بفهمـی یه جنسن
دو طرف،این وسط فقط تورو بازی دادن
تو میشی پله بقیه بالا میرن ازت
تو چشات نگا میکننو بهت میخندن
میشه دائم باهـــات از امید اعـتماد بگن
تو باور میکنی،اونا تو رو به گور میسپارن
تو یه دسمال چرکی تو دستشون،همین
لــــجـن روحـشونــو با تو پاک میکنن
. . .
تو پخش سه بعدی ماشین این ترانه یه جو عجیب به وجود آورده.همین آهنگ به نحوی باعث تغیر مسیر زندگی من شد،باعث شده که یه نگاه واقع بینانه تری نسبت به دور و وری هام داشه باشم
و این شد که از تهران به شهر خودم اومدم تا شاید اگه قرار باشه خنجری بخورم همون بهتر که از پشت باشه
موبایل زنگ میخوره و برا همین ضبط ماشینو خاموش میکنم
-الو بفرمایید
- سلام آقا امیر
سلام،ببخشید بجا نیاوردمتون
-ببخشید یادم رفت بهتون بگم من سارا هستم دوست نسیم
-بله بله ،ببخشید نشناختمتون.خوب هستین؟
-خیلی ممنون؛راستش مزاحم شدم که بگم نسیم یه امانتی دست من داده بود که چهار ماه بعد فوتش بهتون بدم،حالا کجایین تا براتون بیارمش؟
-تو ماشینم،شما بی زحمت آدرستونو بدین تا خودم بیام
بعد گرفتن آدرس مستقیما"به محل میرم و از همون پارکی که گفته بود سوارش میکنم بعد این که بسته رو بهم میده یه کم با هم در مورد خاطرات آخرین روزای عمر همسر مرحومم حرف میزنیم(مرگ به علت سرطان خون ) و بعدش تا یه جایی میرسونمش
خودمم میرم به یه کافی شاپ و در کمال آرامش بسته همسر از دست رفتمو باز میکنم توش:"فقط یه نامه و یه عکس هست.
در متن این نامه از من میخواد که بعد اون کله شقی رو بزارم کنار و به فکر سرو سامون زندگیم باشم و ازدواج کنم و گذشته رو هم فراموش کنم،بعدش یه دختریو بهم معرفی میکنه که باید باهاش عروسی کنم یه عکس هم ازش گذاشته
در پایان آدرس دقیق اونو نوشته بعدشم گفته که 'این نامه وصیعت من است'"
یعنی چی؟ ؟
نکنه سارا داره باهام شوخی میکنه؟ولی نه این دس خطه نسیمه
ادامه دارد · · ·

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستان اگه از سبک نگارش و مخصوصا"خود داستان خوشتون اومده بگید که بقیه رو هم آپ کنم
البته این قسمتش خالی از هر گونه صحنه ست که خودم این طوری نوشتم حالا اگه پسند کردین لطف کنید و بگید که تا کم کم بقیشم
بیاد.

نوشته: نویسنده
     
  
میهمان
 
سکس با فرزانه جان

با سلام به دوستان شهوانی. واقعیت زندگی است هرچه میخوای فحاشی کن.
امید هستم25 سالمه.چندوقت پیش با خانمی به نام فرزانه رابطه تلفنی پیدا کردم فرزانه جان یه خانم متاهل قد متوسط و برنزه و کاملا سکسی بود شوهرش به خاطر کارشنبه تا پنجشنبه میومد تهران. این فرصتی برای من بود که یک شب پیشه فرزانه باشم یک ماهی رو مخ فرزانه کار کردم تا راضی بشه یه شب برم خونشون. مشکل اصلی پسرش بود که 5 سال داشت و شب خواب به چشم نداشت من پشت خط هرشب پیام های سکسی به فرزانه میدام تا واقعا دلش هوای سکس کردن بکنه. یه روز برخلاف همه روزا سرظهر شروع کرد به اس دادن از اس دادنش متوجه شدم دلش هوای کیر کرده منم تا میتونستم از خودم صحنه های سکسی را براش گفتم که پیشت باشم چه کارایی میکنم گرم اس دادن بودیم یهو زنگ زد فوری ازجام پریدمو گفت کارت دارم برو جایی راحت باهات صحبت کنم منم کیرم شق شده در اتاقمو قفل کردمو گوش به حرفای فرزانه میدادم ازخدا خواسته بهم پیشنهاد سکس تو خونشون رو داد و گفت امید دلم کیر میخواد فقط پسرمو چیکار کنم دیدم واقعا حالش خرابه و بهترین فرصته تا خودمو روش ارضا کنم پشت خط دلواپس بود مبادا کسی شب بیاد خونه و مارو ببینه و بچه اش بزرگترین دغدفه اش بود با قربون صدقه رفتن آرومش کردمو گفتم میام جلو در خونتون یه قرص میدم بده بچه بخوره شبو راحت میخوابه فرزانه از قرص دادن به بچه اش میترسید منم یکسره قسم میخوردم که چیزی نمیشه تا بالاخره راضی شد پریدم رو موتور رفتم داروخانه با هزار اصرار از منشی داروخانه دیاسپام 5 گرفتم رفتم جلو در خونه فرزانه تک زدم زنگید گفتم بیا جلو در قرصو بگیر دقیق بهش توضیح دادم که چیکارکنه اونم از شدت هوس رفت خونه و درو بست و باز زنگ زد گفت میرم حموم تاخودمو واسه شب حاضر کنم گوشیشو خاموش کردو منم رفتم سراغ یکی از دوستام که قرص سکسی میفروخت. بهم دوتا قرص (مکس من) دادو گفت هر سری فقط یکیشو بخورم بالاخره ساعات طولانی تابستون گذشتوغروب شدتواین مدت فقط به رفتن پیش فرزانه فکر میکردم رفتم خونه تا نرفتنم به خونه رو به خانواده ام توضیح بدم رفتم آشپزخونه و یه لیوان آب پر کردمو قرص رو دزدکی خوردم نیم ساعتی گذشت کیرم مثل سنگ سفت شد فرزانه مدام اس میداد که رفتنمو کنسل نکنم منم به خانواده گفتم شب پدر یکی از دوستام نیست تنهاست واسه خواب میرم اونجا اول مخالفت کردن ولی با اصرار که ضایع میشم قبول کردن ساعت حدودا 10:30 بود من توکوچه سیگار میکشیدمو کیر سفت شده ام که داغ بودو به پاهام میخوردو حس میکردم تا فرزانه بچه رو بخوابونه برعکس توضیحاتم فرزانه قرص رو دیر به بچه داده بود و پسره نمیخوابید کوچه تاریک بودو سرد ساعت حدودا 11:45 بود گوشیم زنگ خورد من که پشت پنجره همسایه بودم از ترس صدای گوشی گوشی از دستم افتاد فوری جمش کردمو روشنش کردم زنگ زدم به فرزانه گفت درو باز گذاشتم یواش بیا داخل وای لحظه انتظار به سر شده بود یواشکی توکوچه سرک کشیدمو رفتم خونه فرزانه تا در ورودی رو باز کرم دیدم فرزانه انقد آرایش کرده مثل جنده ها شده وای کیرم داشت میترکید جلو اومد بغلش کردمو لباشو بوسیدم یه لحظه متوجه شدم یکی از قرصها توجیبمه از ترس فهمیدن فرزانه رفتم دستشویی تابندازمش بیرون تا قرص رو دیدم هوایی شدمو از خشاب درش آوردم قورتش دادمو رفتم پیشش دو سه تا چای آورد و یه کم میوه تازه باهم خوردیمو خندیدیم پسرش مثل جنازه افتاده بود قرصها کار خودشونو کرده بودن بعد یه نخ سیگار که کشیدم بدنم میلرزیدو پره عرق بودم دیدم یه پتو اضافی پیش پسرش هست آروم کشیدمش پیش خودمو مچاله کردم گذاشتم زیر سر فرزانه طوری دراز کش شد که سرش رو بازوم بود دستمو گذاشتم روسینه هاشو آروم لباشو بوسیدمو شروع کردم به خوردن لباش تو چشماش نگاه میکردمو محکم لب میخوردم فرزانه داشت از حال میرفت پاهاشو بهم میمالید نفس هاش تندتر شده بود تو چشماش نگاه میکردم مثل آدم مست داشت بیحال میشد رفتم سراغ سینه هاش محکم فشارشون میدادمو نوک سینه هاشو میک میزدمو میخوردم دیگه صداش در اومده بود دستمو گذاشتم رو کوسش وای یه کوس کوچیک و خیس داشت مثل سنگ سفت بود چوچولشو مالیدم واقعا حشریش کردم گفت شلوارتو درآر بیا روم دیگه تحمل ندارم امید جان. فوری شلوارو شورتمو کندم کیرم زد بیرون تا کیرمو دید گرفت تو دستاش مثل یه آدم مست دو دستی کیرمو گرفته بود تو دستاش سرش که بیرون مونده بودو آروم زبون میزد طاق باز خوابیدم تا برام راحت تر ساک بزنه حسابی کیرم سفت شده بود همه جای کیرمو میخورد تا ته میکرد توحلقشو میکشیدش تو دهنش یهو وارونه شد روم طوری که که کوسشو میخوردمو اونم کیرمو میخورد تند تند کوسشو لیس میزدمو زبون میزدم توش انگشتمو کردم توش تند تند عقب جلو میکردمو روشو زبون میزدم حسابی خیس شده بود آررم اومد روم هرکاری میکرد بشینه روکیرم کیرم توش نمیرفت واقعا تنگ بود برشگردوندم خودم رفتم روش کوسش انصافا خیلی سفت بود چند دقیقه طول کشید تا توش بره وقتی نگاش کردم دهنش نصفه باز بودو چشاش خمار آه عمیقی کشید و فشارش دادم تا ته کوسش سفت بغلش کردمو پاهاشو قفل کرد دور کمرم... نظر بدید تا مابقی رو هم بنویسم جق بزنید...


نوشته:‌ امید
     
  
مرد

 
شوهر شکاک


سلام من مانیا هستم 27 سالمه و 9 ساله که ازدواج کردم.کمی تپلم و خداییش خوشگلم.اما داستانم راجع به خریت خودم و نا مردی کسی یه که تو بدترین شرایت زندگیم جلو راهم سبز شد.
2 سال پیش بود من و حامد سر مسائلی با هم بحثمون شده بود.جدیدا خیلی با هم بحث میکردیم و طبق معمول بحث سر حجاب و ارایش و این جور چرت و پرت ها بود.خداییش به تنها چیزی که فکر نمیکردم خیانت بود.از اونجا که حامد منو مفت و راحت به دست اورده بود همش میزد تو سرم که اگه بو سالم بودی با اون همه دک و پوزت که خوانوادت تو رو به من بچه شهرستانی نمیدادن...............
هر وقتم که اعتراض میکردم میزد تو دهنم و گلومو اونقد فشار میداد که کبود میشدم بدشم که میدید از خدامه ولم میکرد و میگفت نمیزارم راحت شی.اواخرم که فهمیده بود با حرفاش پدر و مادرم و فریب داده و همه طرف اون هستن راحت من و از خونه بیرون میکرد که برو گمشو ببینم کی نگهت میداره.
حامد مرد شکاکیه و حتی وقتی تو خونه لباس لختی میپوشم که مثلا حشریش کنم گیر میده که واسه چی لختی و بعدشم تو اتاقارو میگرده که مثلا مچمو بگیره.
من 1 پسر 4 ساله دارم که حامد حتی به اونم شک داره و همش فک میکنه اونم با دیدن من حشری میشه و گیر میده که جلو شروین شلوارک نپوش بحر حال پسره.......
نمیگم اون دیوه و من فرشته اما من نمیتونم تو خونم محجبه بگردم.
من و حامد با وجود همه این حرفا هردومون خیلی اهل حالیم و اگه هفته ای 2یا 3 بار حال نکنیم جفتمون دیوونه میشدیم...
اوایل دی ماه بود و ما حالا دیگه چند ماهی بود که دیگه سکس نداشتیم حتی اتاقامون هم از هم جدا کرده بودیم اگرم کیر شوهرم خیلی باد میکرد میوفتاد رو سرم و مث وحشیا اینقد تلمبه میزد که ابش بیاد بدشم پا میشد میرفت حموم و من میموندم و یه کس جر خورده و اشک و غصه...
من همیشه سعی میکردم تو سکس حسابی به حامد حال بدم و همه کاری براش میکردم اما اون از کس لیسی و ساک زدن بدش میومد اگه 1 بارم وادارش میکردم برام بخوره اونقد اوق میزد که حشر از سرم میپرید......
اینارو نمیگم که کار زشتم رو توجیح کنم و بگم واسه کاری که کردم بیگناهم اخه خیر سرم منم ادمم و بویی از انسانیت بردم اما شما بگین کس تو کف مگه دیگه غریبه و اشنا میشناسه؟
بریم سر اصل مطلب
حسابی داغون بودم و گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به یکی از دوستام که بریم یه کم بگردیم تا حالم جا بیاد اونم که سرش درد میکرد واسه شیطنت رو هوا قبول کرد طرفهای ساعت 3 بود که زدیم بیرون پسرم که مهد بود و حامدم تا غروب نمیومد. واسه همین خیالم راحت بود رفتیم لب دریا که من کمی با ماشین دوستم رانندگی کنم اخه من دیوونه رانندگیم اما از بخت بدم هنوز راه نیوفتاده بودم که خاموش کردم همین شد که یه پراید با 2تا سرنشین شروع کردن به شکلک در اوردن و مسخره بازی که اخ با اون اعصاب تخمی که داشتم همین 2تا دلقک رو کم داشتم.خلاصه بگم براتون اون روز کار من شده بود فحش دادن و کار اونا شده بود کرم ریختن.4:20 دقیقه بود که به دوستم گفتم بریم اونم قبول کرد وقتی اومدیم سوار ماشینش بشیم 1تیکه کاغذ زیر برف پاکن گذاشته بودن دیدم که روش 1 شماره مبایل روش نوشته شده بود با 1 اسم:وحید
خواستم مچالش کنم که دوستم از دستم کش رفت که به توچه این مال منه فقط خدا کنه راننده باشه اخه هم خوشگل بود و هم از اون یکی با شخصیت تر بود.
گفتم هر جور راحتی.خلاصه زنگ زد و بعد کلی خوش و بش معلوم شد که راننده اسمش امیره و از من خوشش امده و شماره من رو میخواد.........
1هفته طول کشید تا با اصرارهای مکرر دوستم قبول کردم باش دوست شم اما از بخت بدم درست اولین تماسش رو زمانی گرفت که شوهرم خونه بود منم گفتم که اشتباه گرفته و تو خلوت به دوستم اس دادم که به فلانی بگو دیگه بم زنگ نزنه.
گذشت تا اواخر بهمن بود که میخواستم با دوستم برم خرید که برام اس اومد.شمارشو نداشتم پس اس دادم شما؟ جواب اومد اشتباه گرفتم و عذر خواهی کرد .به دوستم که رسیدم موضوع رو بش گفتم که گفت خره امیره.امیر؟؟؟؟؟؟؟ اره دیگه دوست وحید
تازه دوزاریم افتاده بود گفتم ا بعد این همه وقت جه کارم داره؟گفت خوب بش 1 زنگ بزن...
با هزار ترس تک زدم بش که بعد نیم ساعت زنگ زد و بعد کلی صحبت قرار گذاشتیم که ایکاش نمیذاشتم............
6ماه از دوستیمون گذشته بود حالا من دیوانه وار عاشقش بودم تقریبا طلاق من و حامدم حتمی شده بود پس دیگه مانعی بینمون نمیدیدم تو این 6 ماه امیر بارها خواسته بود حال کنه اما من زیر بار نمیرفتم اونم با اکراه قبول میکرد اما 1 روز دیگه طاقتش تمام شد و ازم خواست که شبها بش اس بدم که این شروع ماجرای سکسی ما بود اون خوب بلد بود منو به حرف بکشه دروغ چرا خودمم هلاک 1 سکس اساسی بودم
خلاصه راضیم کرد که با هم سکس داشته باشیم.............
طرفهای 8 بود که شروین رو بردم مهد (از قبل هماهنگ کرده بودم که تا بعد الظهر اونجا بمونه)
از فکر سکس با امیرم حسابی خودمم خیس میکردم چه برسه ..........
بم گفته بود درسش تمام بشه بام ازدواج میکنه حتی منو خانومی صدا میکرد میگفت بالا بری پایین بیایی زنمی و باید وقتی میام خونه ال کنی و بل کنی و من خرم تو رویاهام چه ها که نمیکردم...........
8:10 بود که اومد دنبالم و گفت تا ساعت 10 نمیتونیم بریم متل دوستش اخه داداشش اونجاست.جفتمون تو کف بودیم اما امیر یخ رو شکست و دستامو گرفت با اینکه همیشه این کارو میکرد اما اینبار فرق میکرد 1 جیزی تو دلم هوری ریخت کمی که گذشت دستشو گذاشت رو پامو شروع کرد به دست کشیدن.کمکم دستشو برد سمت کسم گرمای دستاش تمام عضلاتم رو منقبض کرده بود هردو ساکت بودیم و داشتیم تو اتیش حشر میسوختیم.این ساعت لعنتیم که نمیگذشت.
ساعت 10:15 بود که دوستش اس داد تنهاست اولش ترسیدم که شاید نقشه دارم چندتایی بریزن سرم اما من که حالا امیر رو مث بت میپرستیدم به خودم گفتم خر نشو امیر این کارو نمیکنه
تو اتاق که رفتیم 3تا تخت 1نفره کنار هم بودن که امیر یکی از تشکاشو اورد رو زمین گذاشت که سرو صدای تخت عالم رو خبر نکنه
امیر رفت دستشویی و گفت وقتی بر میگردم مانتو نداشته باشیا
از دشتشوئی که بیرون امد با حالتی تماشام میکرد که حسابی داغم کرد اروم اومد طرفم و منو که خم شده بودم موبایلم رو بذارم تو کیفم بغل کرد.کیرش که زیر شلوارش حسابی شق شده بود ولعی در من ایجاد کرد که نا خوداگاه کونمو مالیدم بش که اونم طاقتشو از دست داد و منو بر گردوند و 1 لب حسابی ازم گرفت.راستش همیشه همدیگه رو میبوسیدیم اما هیچ حسی توش نبود اما الان با چنان حرارتی این کارو میکردیم که من دیگه طاقتم رو از دست داده بودم
اروم دستشو برد طرف سینه ام و حسابی مالششون داد و من و خوابوند رو تشک و تاپ و در اورد و شروع کرد به لیسیدن و بوسیدن گردنم اخ که چه حسی بود.
منو برگردوند و با زبونش از گردنم تا بند قفل سوتینم را لیسید و اروم بازش کرد من باز به سمت خودش برگردوند و گفت نمیخواهی لباسامو در بیاری؟
خوابید زمین و رفتم سمت لباش و 1 بوس داغ از لباش گرفتم که داغ ترش کنم و اروم با بوسه های کوتاه رفتم به سمت گردنش و همینجور که میبوسیدمش دکمه های پیراهنش رو باز کردم تمام تنش پر مو بود با اینکه من سینه بی مو رو خیلی دوست دارم اما اونقد داغ بودم که زود تر به کیرش برسم که موی رو سینه اصلا برام اهمیت نداشت.پیراهن و شلوارشو در اوردم و خوابیدم زمین که یعنی حالا نوبت توئه.اومد رو من و اونم که داشت از این بازی لذت میبرد اومد رو من و بعد کلی بوسه رفت سراغ سینه هام و اروم با نوک دندوناش نوک سینه ام رو گاز گرفت و با زبون دورش دایره وار میلیسید.
اروم و بدون هیپ عجله ای رفت سراغ شلوارم و دکمه هاش رو باز کرد و زیر نافم رو بوسید شلوارمو در اورد.شرتمو با دندوناش کمی پایین اورد و بعد با دستاش در اورد و خوابید زمین که ........
مثل خودش شورتشو پایین کشیدم ام با این تفاوت که وقتی پایین کشیدمش کیرش مث علم سر پا شد.منو بغل کردو خوابوند زمین و خودش رفت سمت کسم.
پامو کمی باز کرد و با زبونش رفت سمت چوچولم.پیش خودم گفتم الانه که از اون همه خیسی حالش بد شه و کنار بکشه اما امیر با چنان هیجان و لذتی شروع به خوردنش کرد که کم مونده بود با اه و اوهم دنیارو خبر کنم که مردم از لذت.
با زبونش چنان لیسی به کسم میزد که داشتم از حال میرفتم و زود ارگاسم شدم.تمام تنم داشت از اوج لذت میلرزید.وقتی شل شدم فهمید که ارضا شدم واسه همین اومد بغلم کردو شروع کرد به بوسیدنم تا حالم جا اومد.
کیرشو گرفتم دستم خیلی بزرگ نبود اما کوچیکم نبود.
اروم زبونمو کشیدم نوک کیرش و سرشو کردم دهنم و درش اوردم.از تکونی که خورد فهمیدم داره حال میکنه اولش با سر کیرش 1کم بازی کردم و بعد یهو همشو کردم دهنم که با اهی که کشید بم فهموند داره میمیره واسه ساک زدن.
حسابی براش ساک زدم و اونم واسه اینکه ارضا نشه و حالش گرفته نشه هر از گاهی منو کنار میکسید و با سینه و باسنم ور میرفت.
منو خوابوند و 1 بار دیگه رفت سراغ کسم و کمی با زبونش باهاش بازی کرد و بعدش کمی تف مالید به کیرش و اروم کردش تو کسم.
اخ که داشتم میمردم واسه این لحظه........
اولش اروم و بعدش تند تند تلمبه میزد انگار دنیارو بم داده بودن بعد ماه ها داشتم حسابی حال میکردم.
یهو خودشو کشید کنار گفتم چی شد ارضا شدی گفت نه قرص خوردم حالا حالاها ابم نمیاد برام ساک میزنی ؟با سر جواب رد دادم اعتراضی نکرد و من برگردوند رو شکمو دوباره شروع کرد به تلمبه زدن.
دیگه خسته شده بود پس خوابید و من کشید تو بغلش و بوسید و گفت خیلی دوست دارم و بعدش زد زیر گریه.گفتم چته دیوونه؟گفت:مانی میخوامت دیوونتم.اگه بت نرسم میمیرم............
نیمساعتی تو همون هال بودیم بعد دوباره همه اون کارا رو دوباره و دوباره و دوباره...........
تا ساغت 4 اونجا بودیم و بارها سکس کردیم که نتنها خسته کننده نبود بلکه کلی حال داد
حتی لحظه اخر که میخواستم لباس بپوشم دوباره شرتمو پایین کشید و از پشت چند تا دیگه تلمبه زد و ابشو هم تو کونم خالی کرد
بعد اون چند بار دیگه با هم سکس داشتیم که مث اون دفعه نشد
بعد یکی دو ماهم فقط 1بار بم گفت رابطه ما غلطه تو شوهر داری و من نمیخوام سر خودمم همین بلا بیاد.بعدشم دیگه هیچوقت جوابمو نداد حتی وقتی ازش پرسیدم تو که همچی رو میدونستی پس چرا منو عاشق خودت کردی هیچی نگفت
حالا من موندم و 1 شوهر شکاک که از فرصتی برای ازردنم استفاده میکنه و 1 جای خالی عشق که حالا به نفرت تبدیل شده
من موندم اونکه فقط دنبال سکس بود پس اون همه دوست دارم گفتناش چی بود؟؟؟؟؟؟؟این داستان حقیقت داره اما اگه باور ندارین هیچ گله ای نیست شاید به نظر فقط رویا بیاد
ممنون اگه داستانمو خوندین داشتم میترکیدم به هیچکسم نمیتونستم بگم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
میهمان
 
عشقی شبیه سراب


سلام عزیزان؛ خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم ازبدترین خاطرات زندگیمه؛ اسمم تو این داستان ماندانا است؛ 23 سالمه؛ داستانم اصلا لذت بخش نیست اگه دوس ندارید روحیتون خراب بشه نخونید، اما درعوض عبرت آموزه، ماجرا برمیگرده به 2سال پیش، من یه پسرعمه دارم که ازبچگی شیفتش بودم، قیافش طرزنگاهش، آرامشی که درچهرش موج میزنه، خیلی دوس داشتم یه جوری درکنارش باشم دوس داشتم شریک زندگیش باشم دنبال یه راهی میگشتم که خودمو بهش نزدیک کنم تااینکه 2سال پیش شمارشو ازروی گوشی داداشم که خیلی باهاش رفیق بود برداشتم. ازفرستادن یه مسیج عاشقانه شروع کردم، طبق روال همیشه چون نشناخت جواب داد؛شما؟ منم یه خورده سربسرش گذاشتم دیدم داره کلافه میشه خودمو بهش معرفی کردم، اونم که خیلی خوشحال شده بود زودی بهم زنگ زد و باصدایی لرزون و شاد باهام صحبت کرد. اینطوربه نظرمیرسید که خیلی ازاین کارمن خوشحال شده بود، روزهای بعد دیگه خودش اس میفرستاد و زنگ میزد، کم کم باهم میرفتیم کافی شاپ ها قرارمیذاشتیم، روبروی هم مینشستیم اون دوتا دستشو دورصورتم میذاشت لبامو گونه هامو با انگشت شستش نوازش میکرد لباشو رو لبام میذاشت و همدیگه رو میبوسیدیم؛ وای خدایا تو خوابمم نمیدیدم که علی رو اینطوری کنارم ببینم، علی همسن خودم بود نظامی بود و آدم خیلی مؤمنی نشون میداد، اونطوری که خونوادش میگفتن هیچ وقت نمازش قضا نمیشد، یه خونه تو شهرکرمانشاه داشت(جفتمون بچه کرمانشاهیم) یه پژو 405 هم داشت؛ همیشه و همه جا یه جوری وانمود میکرد انگارخیلی منو دوس داره، توجشنای عروسی میومد دستامو میگرفت و دوتایی میرقصیدیم، تقریبا همه فهمیده بودن ما همدیگه رو دوس داریم، مأموریت که میرفت واسم ادکلن وشال کادو میاورد، یه روز بهم گفت موافقی بریم خونمو ببینیم منم بس که بهش اعتماد داشتم بدون اینکه فکرکنم قبول کردم، خلاصه دوتایی رفتیم خونش، یه خونه آپارتمانی با تجهیزات کامل، همینطورکه داشتم توی خونه بااتاقاشو نگاه میکردم بهم لبخندی زد وگفت این خونه درحسرت یه عروس مثل توأه، منم بهش یه لبخند زدم؛ بعد تعارف زد که بشینم گفت چیزی میخوری؟ باشوخی بهش گفتم مگه وسایل پذیرایی هم داری؟ گفت چراکه نه دیروز تدارک دیدم، رفت ازتوی یخچال 2 لیوان آب پرتقال برداشت و اومد پیشم یه لیوانشو گذاشت جلوی من و یکیشم خودش برداشت، منم چون تابستون بود و هوا خیلی گرم بود ازفرط تشنگی کم کم همشو خوردم، بعدازنزدیکای 10دقیقه سرگیجه عجیبی بهم دست داد نمیدونم چم شده بود فقط درعین اینکه سرم گیج میرفت انرژیم زیاد شده بود، یواش یواش احساس خوبی بهم دست داد دوس داشتم یکیو بغل کنم، علی هم دید داروش اثرخودشو کرده زوداومد کنارم روی کاناپه نشست و شروع کرد به لب گرفتن خیلی وحشیانه لبامو میخورد و کمرمو میمالید بعد منو به حالت خوابیده درآورد و مانتومو ازتنم درآود ازرولباس سینه هامو ماساژ میداد و کیرشو چسبوند به بدن من؛ تاب وسوتینمم که درآورد شروع کرد به خوردن سینه هام؛ همچین به کوسم فشارمیآورد که کم مونده بود کیرش ازرو شلواربره توش، داشت خیلی بهم کیف میداد سینه به این بزرگی رو تانصفه تودهنش میکرد ومک میزد ازروم بلند شد و شلواروشورتمو درآورد پاهامو بازکرد و کوسمولیس زد؛ اولین تجربه سکسی بود که داشتم اصلا فکرنمیکردم اینقد لذت بخش باشه،فکرم کارنمیکرد نمیدونستم دارم چیکارمیکنم هوشیارنبودم نمیدونم چی به خوردم داده بود؛ منو بغل کرد و برد توی اتاق خواب وبه شکم خوابوند کوفت وزهرماری که به خوردم داده بود تازه داشت اثرمیکرد بیحال بودم و نمیتونستم چشامو بازبذارم یه بالش نرم گذاشت زیرشکمم و پاهامو بازکردو رفت روپشتم خوابید کیرشو گذاشت دم کونمو فشارداد؛ خدای من وحشتناک بود همیشه فکرمیکردم کیرراحت میره تو کون و کیف میده ولی اصلا اونطورنبود کیرشو هرچی فشارمیدادتو کونم نمیرفت بعد کیرشو درآورد و فکرکنم با آب دهنش لیزش کرد و محکم فروکرد توکونم بازم به سختی تومیرفت؛ خیلی دردم گرفت ولی نمیتونستم کاری بکنم لپای کونمو خیلی ازهم بازمیکرد و محکم کیرشوفشارمیدادتو کونم؛ دقیق نمیدونم چه مدت گذشت ولی منو توحالتهای مختلف ازکون میکرد؛ متأسفانه آخرای کار ازحال رفتم و دیگه نفهمیدم چی شد؛ توخواب بودم که یکی یه پاچ آب سرد ریخت روصورتم چشامو که بازکردم دیدم علی داره تو چشام نگاه میکنه لخت لخت بودم خجالت کشیدم خواستم یه چیزی به خودم بپوشونم که دیدم سرازحموم درآوردم خداروشکر فقط ازکون منو کرده بود کوسم سالم بود؛ عصبانی بودم گفتم چه این چه غلطی بود که کردی؟ کثافت چی به خوردم دادی؟ بایه آرامش گفت خودتو ناراحت نکن چیزی نشده ما دوتا مال همیم؛ بااین حرفش بیشتر عصبانی شدم و زدم زیرگریه؛ توعمرم اونطوری تحقیرنشده بودم؛ لباسامو پوشیدمو ازخونش زدم بیرون؛ روزای بعدش انتظارداشتم زنگ بزنه ازم معذرت خواهی کنه خلاصه یه جوری دلمو به دست بیاره اما خبری نشد حتی یه اس هم نداد؛ بعد 2هفته اس زد که میخوام فراموشت کنم و ازت حلالیت بطلبم؛ نمیدونید چه حال بدی بهم دست داد؛ احساس میکردم ازم سواستفاده شده فریبم داده بودن؛ تصمیم گرفتم خودکشی کنم میخواستم رگ دستمو ببرم به همین خاطرهم رفتم توحموم رگمو زدم؛ اما بعداز1دقیقه نمیدونم چی شد بشیمون شدم و خواهرمو صدازدم شیشه درحمومو شیکوندن و اومدن تو سریع منو رسوندن بیمارستان؛ همه دلیل این کارمو پرسیدن منم با بی شرمی تمام ماجراروبراشون تعریف کردم؛ روزبعدش داداشم گفت به علی زنگ بزن و توخونش قراربذار؛ دلیلشو پرسیدم نگفت؛ گفتم میترسم داداش میخوای چیکارکنی گفت نترس فقط میخوام باهاش صحبت کنم، بااینکه باورم نشد باهاش قرارگذاشتم علی هم زود قبول کرد؛ داداشم ازپشت سرم میومد تا علی دروبازکرد داداشم قبل من پرید توخونش؛ بعد ازاینکه علی یه کتک درست حسابی از داداشم خورد و یه گوشه افتاد دیدم یکی داره درمیزنه داداشم رفت دروبازکرد و 3تا پسر دیگه هم پریدن توخونه، لباسای علی رو درآوردن و بعد داداشم بهم گفت که ازاون خونه برم بیرون، آخرشب داداشم اومد خونه، همش میترسیدم بلایی سرخودش یا علی آورده باشه گوشیشو ازجیبش درآورد وگفت اینو ببین، اصلا انتظار نداشتم، فیلم سکس بود؛ سکس داداشم و 3نفردیگه باعلی فقط صورت علی مشخص بود؛ فیلمش که پخش شد از کاراخراجش کردن حالا اون افسرده است و به خودکشی فکرمیکنه؛ اصلا دوس نداشتم اینطوری تموم میشد چون آبروی خودمم رفت؛ این بود تلخترین خاطره من؛ دیگه نه به ازدواج فکرمیکنم نه به عشق؛همیشه حالم بده؛ اگه میشه کمکم کنید؛ شما بگید چیکارکنم؟

نوشته: ماندانا
     
  
میهمان
 
جایی ورای ابرها، جایی برای عشق

وقتی بهش گفتم که برگرد و به شکم بخواب انگار تمام انرژی ای که بالا پایین شدن ها و تقلاهاش رو به پایان می بردنش رو دوباره بهش برگردونم. همیشه عاشق این بود که بهش بگم برگرد و به شکم بخواب چون اینجوری هم من مسلطتر عمل می کردم و هم اون با خیال راحتتری تمرکزش رو می ذاشت روی لذت بردن. می دونه که من همیشه دوست دارم بیشتر از من اون لذت ببره و خوب همیشه هم ابتکار عمل از ابتدا تا جایی که تشخیص می دادم حداقل سه بار ارضا شده، دست من بود. این حرکت اخری هم حسن ختامی بود بر یک عشق بازی شیرین و طولانی که همیشه با این جمله ختم می شد: آه، دارم می میرم، ببین زیرم دریاچه شده.
و جواب می گرفت: جانم، عشق من، منم همین رو دوست دارم که زیرت دریاچه بشه، اخ ببین چقدر این کس خوشمزه و کوچولوت خیس و داغ شده، الان جون می ده که یه دل سیر بلیسمش تا حسابی بوی خوش عطرش بپیچه تو تمام جونم.

دیدن اینکه کسی که زیباترینِ بدنهای دنیا رو داره جلوی روت دراز کشیده و سینه های خوشگل و سکسی و خوردنیش یک مقداریش از بغلاش معلومه و کمرش در اثر بالشتی که زیر شکمش گذاشتم چنان انحنای زیبایی گرفته که هر مردی رو مدهوش می کنه تا چه برسه به من که دیوانه ی این تن و بدن هستم. حتی فکر کردن بهش هم زیباست که این انحنای دیوانه کننده ختم به دو برامدگی لوند و گرد می شن، وای وای. کونش تو این حالت مظهر سکس و شهوت بود برام، برامده، گرد و لوند که با هر ضربه ی دست من چندین بار می لرزید این ضربه ها تا قرمز شدنش ادامه داشت تا اینکه من لای کونش رو باز کنم و بهش بگم عشق من می شه تا جایی که می تونی تو همین حالت کونت رو بدی بالاتر و کمرت رو ببری پایینتر، دوست دارم که تمام کون و کسِ خوشگلت رو ببینم و بلیسم. دیوانه کننده ست دیدن کس خوشگلش که با یه چاک زیبا ختم به سوراخ کون تنگش می شه. کس صورتی، کشیده اما تپل با چوچوله و لبه های صورتی متمایل به قرمزی که زیبایی های پایین تنه اش رو با دوتا ران کشیده کاملِ کامل می کنه. حالا اون سعی می کرد که تا جایی که می تونه کون و کسش رو بیاره بالاتر و منم با زبونم و دماغم و صورتم و لبام برم لای پاش و فقط خودم رو بی هدف بمالم به همه جاش. اینجور وقتا از شدت شهوت واقعا تعادلم از دستم می ره و واقعا نمی دونم چیکار می کنم تا با جیغها و التماس هاش به خودم می یام.

-آه، آریا، آریا، آه، آآآآآآآآآآآآآآآآه، بلیس کسمو، آآآآآآآآآآه آریا جونم، عشقم، کسمو بخور، بخور دارم ارضا می شم، تندتر تندتر، جووووووووون بخورش، همه جاشو، کونمم بخور.
- اوووووووووووووووف، جوووون، خوشمزه س عزیزم؟ دوسش داری؟ می بینی چقدر خیس شده؟ می بینی چقدر داغه؟ اره؟ بخورش آریا، دیونه، دیونه، دیونه ی من، دیونه جونم بخورش

منم حالا با این فریاد ها بیشتر تشویق می شدم که به کارم ادامه بدم، انگار نه انگار که یک ساعت و نیمه داریم با شدت هرچه تمامتر سکس می کنیم. اصلا انگار نه انگار که متوسط روزی یکبار سکس می کنیم با هم چون تازه به اینجا که می رسیم اصل ماجرای سکس ما شروع می شه. زبونم حالا لای خط کونشه و دارم به سمت پایین و به سمت کس عزیزترین موجود دنیا هرچی که هست رو می لیسم تا بیشتر و بیشتر و بیشتر بهش خوش بگذره و لذت ببره ازم. رسیدم به سوراخ کونش هرچند که همیشه در این رابطه مقاومت می کنه و علارغم همه ی لذتی که براش داره می گه نخورش، کثیفه اما نه خودش طاقت می یاره که جلوی من رو بگیره و نه من اصلا دیگه چیزی می فهمم از کثیف بودن، اخه مگه می شه یه جای بدن این موجود رویایی کثیف هم باشه؟ اب کسش رو با زبونم می مالم به سوراخ کونش که اونجا هم بوی کسش رو بگیره و بعد زبونم رو دور سوراخ کونش می چرخونم یواش یواش و بعد زبونم رو پهن می کنم و یه لیس بزرگ از سوراخ کونش.
غافلگیرش می کنم با زبونی که ناگهانی از روی سوراخ کون فرو کردم تو کسش و دارم سعی می کنم تا جایی که ممکنه بیشتر فرو کنمش. لعنتی رو هرچقدر بیشتر می لیسی و می خوریش خوشمزه تر می شه و مزه اش زیر زبونت می شینه. زبونم تو کسشه و دیواره های کسش رو حس می کنم، برامدگی های خیلی خیلی ریزی به زبونم می خوره که درست به اندازه ی برامدگی های روی زبون هست، غده های بسیارکوچیکی که این مایه ی خوشبو رو توی کس تزریق می کنه تا لزجی باعث لذت بردن هر دو نفر بشه. چرخش زبونم حالا تبدیل شده به تکون دادن نوک زبونم توی کسش، فقط نوک زبونم توی کسش تکون می خوره و به بالا و پایین کسش برخورد می کنه. نمی تونم تمومش کنم، واقعا نمی تونم از لیسیدن کس عشقم و در نتیجه دیدن و حس کردن لذت بردن این وجود خواستنی، دست بر دارم.
حالا نوبت به چوچوله اش یعنی حساسترین جای بدن زن رسیده، جایی که اگه واقعا بلد باشی چه جوری تحریکش کنی هیچ زنی تاب مقاومت نداره و بعد از این حرکت دیگه تمام خجالت هاش رو کنار می ذاره و می ره تو ابرا. چوچوله چون خیلی نرمه و حتی ظریفتر از لاله ی گوشه برای همین من برعکس همه ی ادما فکر می کنم که روی زبون برای وجود پُرز ها و غده های ترشح بذاق خیلی زِبرتر از حدی هست که بتون اونجور باید و شاید چوچوله رو تحریک بکنه، انگشت رو هم که باید فراموش کرد. این وسط هر مردی سه تا وسیله داره که بنابر موقعیت باید ازش استفاده بکن، لب، کیر و پشت زبون. من همیشه پشت زبونم رو لای لبهام می گیرم و خیلی اروم اروم به همراه لبم چوچوله رو می لیسم. با دستم دوتا رون پاش رو بیشتر از هم جدا می کنم و درنتیجه لای کسش بیشتر معلوم می شه و چوچوله اش بیشتر بیرون می یاد. مثل یه مار زخمی به خودش می پیچه ولی من گرفتمش تا تماسمون قطع نشه.
داد و فریادی که راه انداختیم همه ی همسایه هامون رو هم باید به وجد اورده باشه.
آآآآآآه عزیزم، آه، اوووووووف، خدا، ای خدا، اااااااااه. اریا، اریاااااااا، اریا، اریا جونم. دیونم کردی دیونه. آه آه آه

دیگه وقتشه،خودم روش دراز می کشم اما نه به طور کامل، پاهاش بین پاهامه و کونش و کسش کمی بالا امدن و من هم روی دوتا دستام تنم رو بالاتر از اون گرفتم. کیرم رو می فرستم لای پاش البته با این دقت که توی کسش نره و همین لای پاش بازی کنه. بین پاهاش انقدر لزجه و خیس از اب دهان من و اب کس عشقم شده که کیرم خیلی زود شروع به بازی گوشی لای پاهاش و لای چاک کونش، کرد. کیرم رو می ذارم لای کونش و حالا بدون اینکه سعی کنم بکنم توی کونش فقط خودم رو در حالی که کیرم صاف صاف لای کونش قرار گرفته به بالا و پایین می کشم درست مثل سینه خیز رفتن، من روانی این حرکت هستم و اصلا تا این حرکت رو انجام ندم ابم نمی یاد.
حالا اروم اروم، با نفس هایی که یکی رو به شدت گرفتن و دیگری رو به آرام شدن می ره، کیرم رو بدون دخالت دست و با مقداری بازیگوشی لای پاهاش یعنی اینور و اون ور رفتن کیرم بلاخره خیلی خیلی نرم وارد کسش می کنم، خیلی اروم جوری که فقط رفتن سرش توی کسش چهل ثانیه طول می کشه و همین روال رو انجام می دم تا وقتی که تا جای ممکن کیرم رفته باشه تا ته توکسش. حالا با همون حرکت اهسته کیرم رو در می یارم و اینبار یک مقداری سرعت رو بیشتر می کنم ولی هنوز حرکم ارومه. صدای نفس کشیدنم شبیه به غرش زیر لب شیرا شده که احساس می کنم که وقتش شده، همیشه تو این لحظه بهم می گه اقا شیره، تا ته کیرت رو بکن تو کسم.
آه، آآآآآآآآآآآآه، اووووووووووووووف، آآآآآآه، ممممممممممم
سرعتم بیشتر شده و هرچی سرعت بیشتر می شه میزان تماس شکم و سینه ام به کمر و پشت شونه هاش بیشتر می شه و من بیشتر خودم رو بهش نزدیکتر می کنم و بیشتر خودم رو بهش فشار می دم. حالا بالا تنه ام روی ارنجهام هست و دستام رو از زیر بغلش رد کردم، سرعتم زیاده، کیرم وارد کس عشقم می شه و با هر ضربه ای نفسش به طرز خوشآیندی خالی می شه. کیرم بعد از عبور از بین پره های کسش و تحریک چوچوله اش وارد بخش اول کسش می شه جایی که تازه ویژگی کسهای تپل و کشیده مثل کس عزیزترینم، مشخص می شه چون تنگی کس رو به حداثر می رسونه. دیواره های کسش همه لبریز و سرریز شدن از ابِ کسی که اروم اروم داره در اثر اصتعکاک زیاد غلیظتر هم می شه. تا هرجایی که کیرم رو فرو می کنم فشار این کس تنگ لذتی به من می ده که دیگه سر از خودم نمی شناسم.
لذتش مثل پرواز یه دسته پروانه تو دلت همه جای بدنت رو می گیره و همیشه این سوال برام بود که ایا عشقم هم این احساس رو داره؟ و اونم همیشه جوابم رو می داد که اگه تو اون لحظه حس من رو درک کنی دلت می خواد زن باشی.

من حالا احساس می کنم که دارم اروم اروم به لحظه ی انفجار نزدیک می شم و کاملا دیگه کنترلم رو از دست دادم. بهترین لحظه ی عمرم رو دارم تجربه می کنم که تو یه لحظه کیرم رو از تو کسش در می یارم و می ذارم لای کونش خودش می فهمه و دستاش رو دراز می کنه تا کونش رو تا جای ممکن از هم باز بکنه تا سوراخ تنگ و گرم و نرم کونش محیای حضور کیرم بشه. بدون اینکه دستم رو از زیر بغلاش در بیارم با حرکت کمرم کیری که دیگه از شدت شهوت به قدری راست شده که با یه چوب خشک هیچ فرقی نداره رو روی سوراخ کونش می ذارم و درحالی که خودش هم به فرو رفتن کیرم کمک می کنه اروم اروم سرش به کمک اب کس و بذاق دهن من و فشارهای مناسب کمرم وارد کون تنگ و زیبا و گرم نابترین فرشته ی دنیا می شه که اون هم با کشیدن آهی جانانه که مظهر همیشگی شهوت هست ازش استقبال می کنه. گرماش حسابی تن رو فرا گرفته و احساس می کنم درست زیر دلم یه پر پرنده می کشن.کیرم تا جای ممکنه وار کونش شده این رو تخمهایی که حالا رسیده به سوراخ کونش می گه و من رو از شدت لذت تحریک می کنه یه فشار محکم دیگه به کیرم بدم که باعث بشه عشقم از درد با یه آآآآآآآآآآآآآخ بلند از زیر کیرم فرار کنه ولی نه خیلی دور بلکه فقط به این اندازه که از فشار کیرم کم بشه. حالا سرعت و شدت ضربه هام رو بیشتر و محکمتر می کنم، صدای آه و آخ گفتن هاش پیچیده توی آه و فداتشم، جوووووووون، عشق من، دیونه ببین کیرم تو کونته، دیونه ی خودمی تو، دارم کون یه دیونه ی خوشگل می ذارم که دیونه ام کرده. جوووووون عزیزم، پریای من، گل من، آآآآآآآآآآآه.

خودم نمی فهمم هیچ وقت که تو این تقلاها کی انگشتام دور گردنِ کشیده، باریک و بلوریش گره خورده و یک کمی حالت خفگی بهش می ده و اون یکی دستم هم رفته از زیر شکمش روی کسش و داره اونجا رو می ماله و فاصله ی بین گردن و سرشونه هاش رو هم به دندون گرفتم و نه اروم و نه خیلی محکم دارم گازش می گیرم.

دیگه وقتش شده، نمی تونم بیشتر از این مقاومت کنم، لحظه ی انفجار همه ی احساس های خوب جهان تو وجود منه، تمام قدرتم رو متمرکز می کنم روی کمر و کیرم و تا جای ممکن با فشار کیرم و تو کونش تلمبه می زنم، در همان حالی و بدون اینکه از تلمبه زدن دست بر دارم سریع پاهاش رو از هم باز می کنم و خودم پاهام رو می ذارم وسط پاهاش که کونش رو بیشتر بازکنه که دیگه کیرم تا اخرین میلیمتر ممکنه جا بشه تو کونش، اون از شدت درد اشک گوشه ی چشماش جمع بشه و داد بزنه، آرررررررررررریاااااااااا جر خوردم، آررررررریاااااا، دیونه پارم کردی، دیونه.
-جون عزیزم، الان تموم می شه، عشقم، پریاااای من، پریای دیونه ی من، آه، آه، آآآآآآآآآآآآه، آآآآآآآآآآآآآه، پریاااااااااااا جونم، گل جونم.

- آریا جرم دادی، آآآآآآآه، آریاااااااا پاره شدم ولی تو بکن عشق من، مال خودتم، آآآآآآه، آآآآآآآآآه
- پریا، داره آبم می یاد، کجا کج کککک، پپپپررررررریااااااااا عشقم.

چند فشار با نفس هایی که فقط بازدم هستند اب کیرم رو بدون اینکه فرصت این رو پیدا کنم کامل ازش بپرسم دوست داره کجاش بریزم، توی کونش خالی کردم و بی حال روش افتادم، عاشق این سنگینی وزن من بعد از سکسه و من هم عاشق این سنگینی فضای اتاق بعد از این طوفان هستم. سکوتمون چند لحظه بیشتر طول نمی کشه که با صدای بوسه های من که بی هدف به سر، صورت، گردن و سرشونه هاش می زنم سکوت می شکنه. اولین جمله رو اون می گه.
- وای آریا، واقعا دیونه ای تو، ببین چیکار کردی با من، دیونه؟ آآآآآآه.
و با این آه چند لحظه کونش رو تکون می ده، انگار می خواد اخرین قطره های ابم رو هم از کیرم بکشه بیرون.
- خودت ببین چیکار کردی دیونه، چشمام سیاهی رفت بس که تو من رو بردی تو اسمونا.

دوباره سکوت می شه بینمون ولی بازم برای چند لحظه که با پرسیدن تو چه فکری هستی؟ وارد یک بحث فلسفی داغ با هم می شیم که از این لذت غلتی زده باشیم تو لذتِ دوباره و هزارباره شنیدنِ لحن و تُنالیته ی صدای نازش. موضوع بحثهامون البته بیشتر فلسفی و عرفانی هست، ما دیوانه ی مولانا هستیم و می شه گفت غالب بحثمان هم مربوط به همین موضوع هست. این بحث کردن ها واقعا چنان جدی می شه بینمون که انگار دوتا دانشجوی کاملا بیگانه با هم مناظره می کنند نه یه عاشق معشوقی که بیش از دو ساعت عشق بازی کرده اند. این همیشه من رو به این فکر می بره که واقعا ما دیونه نیستیم که بدون اینکه خودمون بخوایم بعد از همه ی عشق بازی هامون ناخوداگاه وارد بحث های اینچنینی می شیم؟ هرچی که هست ما که ازش لذت می بریم بی نهایت.
حالا آرام، آرام نوبت خواندن کتابی، داستانی، غزلی ست که عشقم رو به خواب ببره تا مجموعه ی لذت های من کامل بشه، چشماش رو روی هم می ذاره و اروم اروم صدای نفس هاش مرتبتر و عمیقتر می شه که من با دیدن چهره ی معصومه این فرشته ی عاشق، این دختر حیرت انگیزِ بی نظیر، این شاهکار آفرینش باشم که چطور ترکیب زیبای صورتش و برآشفتگی موهایش و لایه ی نازک عرقی که روی پیشانی اش نشسته من را با سمفونی بی همتای نفس کشیدنش به دنیای دیگه ای ببره که هیچ مخدری و الکلی نمی بره.

     
  
میهمان
 
سکس ما از روی عشق بود

سلام.من آرزو هستم و 19 سال دارم.الان حدودِ 1 سالی میشه که با دوست پسرم شهاب هستم و واقعا هم عاشقِ همیم. داستانی رو که می خوام بنویسم بر میگرده به دورانِ قبلِ از ازدواجم...
یه شب که رفته بودم خونه ی دوستم، دوستم اصرار کرد یه چند شب پیشش بمونم و چند روز دیگه برم خونه.منم قبول کردم و این قضیه رو با خانوادم در میون گذاشتم و اونا هم موافقت کردن.دو روز پیشِ دوستم موندم و شبِ آخر گفتم که اگه میشه بهم اجازه بده تا برم پیشِ شهاب.آخه خیلی وقت بود که ندیده بودمش و واقعا هم دلم براش تنگ شده بود.دوستم موافقت کرد و خلاصه من شبِ آخر رو کنارِ شهاب گذروندم.
یادمه دیر وقت رفتم پیشش.ساعت تقریبا 1 بود که دوستم منو رسوند خونه مجردیِ شهاب.شهاب خونه بود و منتظرم بود ولی خیلی خسته بود و تازه از سرِ کار برگشته بود.
خلاصه لباسمونو عوض کردیم و رفتیم خوابیدیم.فرداش جمعه بود و بخاطر همین هردومون تا لنگ ظهر خواب بودیم. حدودا ساعت 11 بود که شهاب بیدار شد و منم رو تا حدودی بیدار کرد.نیمه خواب بودم. شهاب دستش رو توی موهام کشید و گونمو بوسید. سرم بین بازوهاش بود و یه پام بین پاهاش بود. گرمی دستاشو روی صورتم حس میکردم و همین باعث شد خواب از سرم بپره.
آروم درِ گوشم گفت فرشته ی من بیدار شده؟بازم مثل همیشه منو لوس میکرد و منو عاشق خودش میکرد.
لبخندی زدم و از جام بلند شدم و کششی به بدنم دادم.دستاشو دورِ کمرم حلقه کرد و بدنِ کوچیکمو بلند کرد و تا دمِ درِ دستشویی بُرد.یه سیلی آروم زد روی باسنم و گفت تا تو دست و صورتتو میشوری منم صبحونه رو آماده میکنم.
بعد از صبحونه شهاب جلوی تلویزیون لم داده بود و صدام میکرد.
وقتی از توی اتاق اومدم توی هال دیدم دستاشو باز کرده و داره نگام میکنه.منتظر بود تا بغلش کنم.به طرفش دویدمو و پریدم توی بغلش.صورتمو چسبوندم به گردنش و ریز خندیدم.یقه ی لباسمو کنار زد و شونمو بوسید.دستای گرمشو بُرد زیر لباسمو و کمر و پهلوهامو ماساژ میداد.هیچی نمیگفت فقط نفسای داغشو روی شونم حس میکردم.
دستامو دور گردنش حلقه کردم و پاهامو گذاشتم دو طرف پاهاش.کم کم دستاشو آوردم بالاتر و بند سوتینمو آروم باز کرد منم اعتراضی نکردم.
سوتینمو در از زیر لباسم در آورد و رون های پامو گرفت و بلندم کرد.رفت به طرف اتاق خواب و آروم خوابوندم روی بازوش. موهای بلندمو از روی صورتم کنار زد و توی چشام خیره شد.سرِ انگشتشو آروم کشید روی لبم و لبامو بوسید.آروم لباشو میخوردم و دستمو میکشیدم توی موهای خرمایی رنگش.
در حین لب خوردن لباسمو آروم در آورد.یه حسِ عجیبی داشتم.احساس ترس نداشتم.دلم قرص بود.شاید بخاطر این بود که عاشقش بودم و تشنش بودم.
دستی به گردنم کشید و آروم دستشو کشید رو سینهام.بدنم شُل شده بود.واقعا داشتم لذت میبردم.سینهامو میمالید و نُکِ سینهامو آروم فشار میداد.نمی خواست درد بکشم دلش می خواست هر دومون حال کنیم و واقعا هم همین بود.
دستمو کشیدم به گودیِ کمرش و لباسشو در آوردم.زیر گردنشو زبون زدم.یه آهِ آرومی کشید و نفسشو داد بیرون.رون پامو گرفت و گذاشت وسط پاش.دست کشید روی باسنم و شروع کرد به خوردنِ زیر لاله ی گوشم.
شهوتم زده بالا.نفس نفس زدناش دیونم میکرد.دکمهای شلوارمو باز کرد و شرتمو نصفه نیمه کشید پایین و شروع کرد به مالوندنِ کُسم.با آه و ناله لباشو میخوردم و پامو باز تر میکردم و راحت تر کسمو بماله.کسم حسابی خیس شده بود ولی هنوز ارضا نشده بودم.بلند شدم شلوارمو در آوردم.داشتم شلوار اونم رو در میآوردم که خنده ی شیرینی کرد و گفت قربونش برم که فازِ دیونه بازیش زده بالا.آروم زدم تو سرش و با خنده گفتم حرف نزن بابا تو خودت از من بدتری.
دوباره اومدم کنارش خوابیدم که منو چرخوند زیرِ خودش.سینهامو گرفت توی دستاش و درِ گوشم آروم گفت بهم اعتماد داری؟ گفتم اوهوم. گونمو بوسید و شروع کرد به خوردن سینهام. خیلی حسه خوبی بود.نُکِ سینهامو مِک میزدمو و با زبونش باهاشون بازی میکرد.بعضی وقتا که سینم از دهنش میومد بیرون خودم دوباره میذاشتم دهنش.
دستشو کشید روی شکمم و تا زیر شکممو ناز کرد.پاهامو دور کمرش حلقه کردم و آروم کیرشو فشارش دادم به کُسم.کیرشو با دستش گرفت و مالید وسطِ چاکِ کُسم که یکم خیس بشه.سرِ کیرشو گذاشت رویِ سوراخِ کُسم و با خنده گفت اجازه هست؟
دستامو دور گردنش حلقه کردم و گفتم آره عزیزم فقط مواظب باش بابا نشی.
آروم کیرشو فرو کرد و آهی کشیدم.سرشو چسبوند به گردنم.گفت ای جآنم.ناله کن عزیزم.تلمبهاش تند تر میشد و هر دومون داشتیم حال میکردیم.سینهام بالا پایین میوفتاد و کُسم خیس تر و داغ تر میشد.یکم دیگه که تلمبه زد هم اون ارضا شد هم من. سریع کیرشو در آورد و آبشو ریخت روی شکمم.نگام کرد و نفس زنون و با خنده گفت نترس مامان نشدی.
بدنم بی حس شده بود.اصن جون توی بدنم نبود.شهاب با دستمال روی شکمم رو تمیز کرد و بازوهامو گرفت.آروم بلندم کرد و سرمو گذاشت رو شونش.دستی توی موهامو کشید و پیشونیمو بوسید و با دستش کمرمو و پاهامو ماساژ میداد.در حین ماساژ دادن گفت قربونت برم ببخشید که اذیتت کردم.میدونم درد داشتی...

یه سال از ازدواجِ من میگذره و من و شهاب الان یه پسر به اسم "کیوان" داریم.

     
  
صفحه  صفحه 91 از 112:  « پیشین  1  ...  90  91  92  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA