انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 93 از 112:  « پیشین  1  ...  92  93  94  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
شب طلایی

سلام به همه.اول از خودم براتون بگم؛ 24 سالمه و داستان مربوط ميشه به وقتی 16 سالم بود.قدم 168 و اندامم خوبه سینه های متوسط و کون گنده با موهای بلند و چشای آبی تیره و موهای سیاه دور از دروغ ظاهرم خوبه.بگذریم 16 سالم بود و اولای فروردین بود که خانواده تصمیم گرفتن برن تخت جمشید تا مهمونا از شهر دیدن کنند و من که هزار بار رفته بودم به بابام اسرار کردم که نرم.اونم بازور راضی شد وقتی میریم دنبال عمم اینا که به اتفاق برن من بمونم خونشون تنها.خلاصه وقتی رسیدیم خونه ی عمه اینا دم غروب بود. پسرعمه تا فهمید من نمیرم خودشو زد به مریضی و باهام موند و نرف. پسر عمم که اسمش امیره اون موقع 18 سالش بود و خیلی هم خوشگل و خوش اندام و قدبلند.منو پسرعمه خیلی صمیمی نبودیم اما از اون شب به بعد جریان تغییر کرد.لباسامو عوض کردم و یه تاپ و دامن کوتاه قرمز و سکسی پوشیدم.پسرعمم بلوز و شلوارک سفید تنش بود.نشستیم حرف زدیم و برای شام باهم سوسیس سرخ کردیم و باسس فراوان خوردیم!از هر دری وراجی کردیم و فیلم دیدیم.



ساعت 10 بود که انتظار به پایان رسید و بابام به خونه زنگ زد.امیر برداشت و حرف هایی ردو بدل شد و من دیدم که از نگاهش شوق میباره و چشاش برق میزنه. گوشی رو گذاشت و بهم گفت که بابام گفته به اتفاق عمه اینا رفتن خونه ی مامان بزرگم و امشب همه اون جا میمونن فردا بعد از ظهر با عمه اینا میان و امشب باید همون جا بمونم.از خوشحالی امیر فهمیدم نقشه هایی توسرش هست. ظرف هارو که شستیم ماهواره رو روشن کرد و گذاشت رو کانال سکسی از شانس هم دقیقا خورد به صحنه های خراب.گفت بیا بشین پیشم کسی که نیست باهم ببینیم.تعجب کردم ولی بدون حرف نشستم پیشش.یه کم که گذشت بغلم کرد و گذاشتم روی پاهاش طوری که کیرش دقیقا زیر کونم لود و راست شدنشو حس کردم. و بحث رو به اون سمت کشند و گفت که وقتی
به سکس نیاز داره نميدونه چی کار کنه و گفت خود ارضایی جوابشو نمیده و ازم پرسید که چطور باش کنار بیاد؟به شوخی بهش گفتم که خیلی بی تربیتی و لازم نیست کاری بکنی و ماهواره رو خاموش کردم. گفتم میرم حموم و بلند شدم.بالحن حال گرفته ای گفت
در حموم رو قفل نکنی خرابه گیر میکنی اون تو.درو روی هم بذار بهتره.



بلند گفتم باشه و لباسامو درآوردم و شیر آب رو باز کردم تا وان پر بشه.یه وان بزرگ دونفره بود.از اونجا که گرفته بودم شب خبرهایی هست تیغ برداشتم و سرتاپامو تیغ کشیدم و شامپو زدم و حسابی بدنمو شستم. آهنگ تایتانیک رو گذاشتم و توی وان دراز کشیدم. همه جا بخار شده بود و منم چشمامو روی هم گذاشتم. امیر هم که از کلک خراب بودن قفل در استفاده کرده بود لباساشو درآورد و خیلی آروم اومد تو.خواست پاشو بذاره تو وان پر از کف که چشمامو باز کردم و یه جیغ کوتاه کشیدم! گفت هیسسسسسسسسسس! لولو که ندیدی برو اونور بذا منم بیام. بااین که ترسیده و تعجب کرده بودم مخالف ماجرا نبودم چون خودمم دختر هاتیم گذاشتم بیاد تو وان.لبشو گذاشت رو لبم و فشار داد وای که چه بدن گرم و بی مویی داشت.همکاری کردمو منم بوسیدمش.


بدنشو به بدنم چسبوند و خودشو بهم فشار داد و شروع کرد به بوسیدن گردنم.وای که چه حالی داشت!کم کم پایین رفت و شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن سینه هام.دیگه صدام بلند شدو شروع کردم به آه کشیدن.آخ وایییییییییی!چه کیفی داررررررررره! دستمو میکشیدم رو موهاش و سرشو میبوسیدم. آروم پایین تر رفت و دستشو گذاشت رو کسم که دیگه خیس بود.شروع کرد به لیسیدن و بوسیدن کس و کونم و مدام ميگفت وایییییییییی عجب کسی داری سایه جونم ااااااخ! بلند شدم و گفتم حالا نوبت منه و به کیر کلفتش که حداقل 18 سانت قد داشت و درون حالت راست و سفت شده بود دست کشیدم و شروع کردم به بازی باهاش!بدنش داغ داغ شده بود و نفساش نامنظم.گفت وایییییییییی داغونم کردی زود باش بخوره همشو بخور عزیزم!منم صبر نکردم و سر کیرشو گذاشتم دهنم زبون زدم که یه دفعه خودشو کشید جلو و همه ی کیرش رفت تو دهنم.چه بوی خوبی میداد.براش کم نذاشتم و یه ساک جانانه زدم و دونه دونه تخماشو میخوردمو باهاشون بازی میکردم سرمو بالا آورد و شروع کرد به لب گرفتن. چند لحظه آروم شدیم که کیرشو گذاش دم کسم که دستمو یه دفعه گذاشتم رو کیرش و گفتم هی؟! گفت نترس میدونم عشقم دختره.باحرفش مقاومت نکردم و چشمامو بستم. مدام کیرشو روی کسم میمالید و بایه دست با کونم ور میرفت و بادست دیگش سینه هامو گرفته بود و میک میرد. صدای ناله های حشریمون خونه رو برداشته بود.چشمام بسته بود و هیچی نمی گفتم داشتم روی ابرها می رقصیدم که سریع و بی مقدمه تمام کیرشو کرد توی کسم.!! از درد جیغ کشیدم و چشمامو باز کردم دیدم آب قرمز شده



توی چشمام اشک جمع شد و باگریه پرسیدم چی کار کردی امیر؟؟؟؟ حرفی نزد و فقط یه لبخند روی لبش بود.با دستام حلش دادم و سعی کردم از توی بغلش داغش دربیام اما از من قوی تر بود و به زور منو توی بغلش نگه داشت و بوسیدم و گفت هیسسسسسسسسسس عشقم آروم باش دیگه ماله من شدی! کسم میسوخت و با گریه سرمو گذاشتم روی سینش و به خودم فشارش دادم.دیگه مقاومتی نکردم و فقط اشک میریختم. دلداریم داد و گفت که مدت ها بوده ميخواستتم از فکرم درنمیاد میخوات فقط واسه خودش باشم و حالا خیالش راحت شد.دوباره شروع کرد بوسیدنم و ناز کردن موهام.دقایقی آروم موندیم که بلندم کرد و دوش رو باز کرد و آب خونیه وان رو خالی کرد و تنم رو شست و با کلی بوسه می خندید که منو قانع کنه.راضی شدم و شروع کردم به شستن تنش و بعد با هم از حموم دراومدیم و خودمونو خشک کردیم ولی قبل لباس پوشیدن دوباره ایستاده بغلم کرد و دور خودش چرخوند و بردم تو اتاق مامان باباش و انداختم روی تخت و بازم شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن بدنم و با سینه هام بازی کردن که ارضا شدم رفت و از روی میز کرم آورد و کس و کونم و کیرشو کرم مالید و روکرد بهم گفت اجازه هست؟منم دیگه حرفی نداشتم و سرمو تون دادم.



اونم آروم کیرشو گذاشت دم کسم و با یه فشار تا نصفه کردش تو.آه و ناله کردم و سعی کردم از زیرش دربیام اما گفت عادت میکنی و کیرشو تا ته کرد تو کسم که یه جیغ کوتاه حشری سردادم.گفت که چقدر تنگه کس قشنگت وجودم!منم که خام حرفاش شده بودم لبخند زدم.شروع کرد تلمبه زدن و آروم آروم سرعتشو بیشتر کرد منم که داشتم میمردم آه میکشیدم و میبوسیدمش. آیییییییییی! بکن عشقم بکن امیرم!تند تر تند تر!که گفت الانه که آبم بیاد کجا بریزم گفتم هرجا دوست داری. کیرشو درآورد و ریخت روی سینه هام.وای که چه شبه طلایی بود.بهترین خاطره ی زندگیم بود.ما تا صبح باهم خوابیدیم و توی بغل هم عشق کردیم و فرداش بابام اومد دنبالم و منو برد. از اون به بعد رابطه ی ما خیلی بهتر شد و باهم صمیمی شدیم تا این که اومد خواستگاری و منم با کمال میل قبول کردم و الان 8 ماهه که ازدواج کردیم و خوش بخت هستیم.
ممنون که خوندین و ببخشید که طولانی شد.همتونو می بوسم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین کون دادن بهار

سلام به همگی من بهار هستم 25ساله تقریبا هرشب میام اینجا حقیقتشو بخواین به عشق خوندنداستانا میام و کلی هم به همراه شوهرم میخندیم چون واقعا بعضی داستانا خنده دارن امیدوارم مال من این حسو به شما نده چون کاملا واقعیه و مربوط میشه به اولین عشق من که از قضا پسرداییم هم بود (احسان)14 سالم بود و اون 17 سالش که باهم دوست شدیم یه دوستی بسیار پاک عاشقانه میپرستیدمش تو اون دوره هیچکس منو تحویل نمیگرفت ولی اون بهم اعتماد بنفس میداد یکسال بعد دوستیمون رابطه خونوادمون خیلی کم شد ما شهرکرد هستیم و اونا تبریز کم کم خیلی خیلی از هم دور شدیم به خودم اومدم دیدم 17 ساله شدم واونو دوساله ندیدم ولی همیشه ته دلم بهش علاقه داشتم تو این مدت خیلی شکوفا شده بودم قدم متوسطه سفیدم با موهای خرمایی چشای خمار و درشتی دارم با لبای گوشتی ولی کوچیک در کل چهره خوبی دارم ولی از اندامم خیلی راضی نیستم



خلاصه تو همون سال مارو دعوت کردن شهرشون عروسی داداشش ما هم رفتیم قند تو دلم آب میشد وقتی وارد خونشون شدیم لحظه ایی که همو دیدیم خیلی باحال بود از دیدنم شوکه شده بود گفت بهار چقد تغییر کردی ناگفته نمونه تو این مدت خیلی هم سرو زبون دار شده بودم میرم سر اصل داستان شب دوم اقامتمون قلیون میوه ای اورد اونا مشروب خوردن خیلی براشون عادیه ودکا هم اورد تو خونه خواهرش بودیم یه مشت جوون که همگی هم پایه بودیم اونجا بود که برای اولین بار ودکا خوردم خیلی تلخ بود بزور میخوردم اونم همزمان قلیون میکشید و زیر چشمی منو می پایید گفت نفسم بریم تو اون اتاق ؟گفتم پاشو بریم وقتی بلند شدم سرم گیج میرفت دروغ چرا ودکا حالت خاصی بهم نداد فقط خیلی خوابم گرفته بود تو اتاق نشستیم ارووم اومد سمت لبام همین که نفس گرمش به لبام میخورد تو دلم آشوب شد اولین بار توی زندگیم اونجا بود که یه مایع از کسم خارج شد



کلا خیلی از اولین بارها اونشب برام اتفاق افتاد همزمان لب میگرفت سعی میکرد بلوزمو در بیاره حقیقتشو بخوایین منم اصلا جلوشو نمیگرفتم خودم شهوتی بودم درحد لالیگا سوتینم از جلو باز میشد سینه هامو که دید گفت اووووووووف بهار نفسمی قربون میمی هات شم اونموقع سایزشون 75 بود الان 80 با حرص میخوردشون دستش رو هم میکشید رو کسم و از روی شرت میمالید آخه دامن تنم بود وداده بودش بالا یدفعه باعجله شرتو دراورد اون لحظه خیلی خجالت کشیدم چون چند ثانیه به کسم خیره شد بعد لبخند زد گفت خیس شده بعد پاهامو باز کرد بخوره گفتم نه احسان دوس ندارم بخوری البته خیلی دوس داشتم ولی روم نمیشد بگم اون توجهی نکرد اول رونای سفیدو تپلمو میلیسید بعد زبونشو رو چوچولم میذاشت بعضی اوقات هم میکردش تو کسم و با انگشتش چوچولمو میمالید بدنم خنک میشد



یه حس جالب و جدید بود بعد رونهام و کمرم یه کوچولو لرزید و نا خوداگاه به داد کوچولو زدم و برای اولین بار بود که ارضا شدم /که خدا وکیلی تا اونموقع نمیدونستم اسمش چیه که خودش برام توضیح داد /تو همون اتاق حمام بود رفت ازونجا شامپو اورد زد سر کیر کلفتش گفت قمبل کن منم که هم مست بودم هم خوابم میومد و هم شهوت تموم وجودمو گرفته بود قمبل کردم سوراخ کونمو خیلی خیلی لیز کرد سرکیرش رو اروم گذاشت در سوراخ و با فشار زیاد واردش کرد از درد اولش که خیلی هم وحشتناک بود که بگذریم بقیه اش عالی بود مخصوصا اینکه اون اروم تلمبه میزد که خودم گفتم احسان تند بزن اونم شروع کرد به تند زدن درد باحالی وجودمو گرفته بود وسط سکس دوباره شامپو میریخت رو سوراخم حسابی لیز شده بود اتاق ما از بقیه خیلی دور بود و خیالم راحت بود صدای شالاپ شلوپ تخماش که برخورد میکرد به کونم به گوش بقیه نمیرسید صدای موزیک هم اینقد بالا بود که احسان باخیال راحت داد میزد اووووووف چه کونی داره عشقم جوووووون بکنمت ؟میگفتم اره بکنم بکن اههههههه بزن همزمان دست میکشید رو کسم منم ناخوداگاه میگفتم آه آه آه چون بهم فشار میومد



حس کردم دوباره دارم ارضا میشم چشمامو بستم چون مزه اش زیر زبونم رفته بود و عاشق سکس شده بودم یدفعه تلمبه زدنش خیلی تند شد خیلی محکم میزد که باعث شد خیلی زود به ارگاسم برسم اون لحظه دیگه زانوام میلرزید و نمیتونستم چهاردست و پا وایستم بهش گفتم گفت باشه دراز بکش منم به همون صورت رو شکمم دراز کشیدم دوسه تا تلمبه بیشتر نتونست بزنه که حس کردم کونم داغ شد و اونم آروم گرفت ولو شد روی من خلاصه اون شب و شبهای دگر هم گذشت و من با تمام عشقی که بهش داشتم به پشنهاد ازدواجش جواب منفی دادم چون مطمئن بودم معتاد شده به هر موادی مخصوصا حشیش و من بین عشق و عقل عقل رو انتخاب کردم 20 سالگی ازدواج کردم اون هنوز مجرده سعی میکنم نبینمش چون وقتی همو میبینیم یاد اتفاقات و روابط گذشتمون میافتم و نمیخوام حتی توی مغزم خیانت کنم .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
میهمان
 
میگن عاشقی جرمه

سلام این داستان عاشق شدنه منه با همه سختیاش این داستانو فقطو فقط برای عشقم مینویسم
اسم من سروشه 18سالمه بچه درس خونم واصلا فکر دختربازی نبودمو نیستم توی یه شهرکوچیک زندگی میکنم درست یک سال پیش بود که وقتی با پسرعموم تو نت کس چرخ میزدیم توی سایت فیس نما چشمم به پروفایل یه دخترخورد که خصوصیاتش خیلی شبیه من بود (هرچی توقسمت علایق نوشته بود فقط اون قسمتی که نوشته بود عاشق مامانمم باهام فرق داشت!!!) من اون زمان نت نداشتم نکته جالبش این بود که جوا پسرعمومو نمیداد یه ماه گذشت و با هزار التماس برام نت گرفتن منم تو فیس نما عضو شدم هیچی ازفیس بلد نبودم شروع کردم به پیام خصوصی دادن به گیتا(اسم عشقم گیتاست)ولی جواب نمیداد یه هفته سرم شلوغ بود نرفتم فیس وقتی رفتم دیدم نوشته داره برای تیزهوشان میخونه ودیگه نمیاد فیس عصبانی شدم و به شانسم لعنت فرستادم یه مدت گذشت و دیدم هنوز نظراتشوچندروزی یه بار جواب میده منم کامنت گذاشتم که میتونم کمکش کنم قبول شه چون خودم نمونه دولتی درس میخونم اونجا برای اولین بار جوابموداد این کامنت گذاریا تا چند وقت ادامه داشت اونم همیشه جواب میداد ولی دوستیو قبول نمیکرد ازش دلیل خواستم گفت تک فرزنده ومثل زندانیا باهاش برخورد مینکن همه جا دنبالشن گفتم اشکال نداره منم دنبال اینم که درس بخونمو ازاین شهر لعنتی برم این مهم ترین تفاهممون بود قبول کرد ولی قرار شد بعد امتحانای نهاییه منو تیزهوشان اون همو ببینیم ولی به یه شرط: اول مامانشو ببینم!!!!!!!!!!منم ترسیدم گفتم تله نباشه بگیرن بکننم ولی عاشق گیتا بودم پس قرارو یه جای عمومی گذاشتم به یکی ازدوستامم آماده باش دادم رفتم قرار مامانش بدنبود جوونم بود بهم گفت که گیتا تک فرزنده واز پسرا متنفره نمیدونم چطورازتو خوشش اومده بیوگرافمو درآورد ورفت قرارشد هفته بعد گیتارو ببینم گیتا قول داده بود قراراول بپره بغلم قراراولو توی یه پارک خلوت گذاشتیم حاشیه ی شهروقتی اومد محو تماشاش شدم داشت میدویید بپره بغلم خیلی خوشگل نبود ولی برای من تک بود چون ازته دل میخواستمش ومیخوامش!!قراراول گذشت مامانشم که مثل سایه باهامون بود قرارشد جای قراروعوض کنم یه پارک بود توی بهترین خیابون شهرکه روبه روش یه باغ متروکه خیلی بزرگ بود که به سمت بام شهر میرفت به هزار زحمت تونستیم مامانشو راضی کنیم که توی پارک بشینه ماهم توی باغ به سمت بام شهر قدم بزنیم اونجا معتادم داشت ولی میرفتن توی جاهای پر درخت!!!توی همون جا طی قرارا ازلبو شکلات آب کردنودهن ریختن شروع کردیم تا دست مالی هم پیش رفتیم تا قبول کرد بکنمش ما عاشق بودیم وحقمون بود بدنامون یکی شه وازلین گرفتم قرارشد ازکون بکنمش ماه رمضون بود منم به خاطر کنکور روزه نبودم رفتیم جای همیشگی شروع کردم به خورد لباش شیرین بود الانم هست دوتااز دکمه های مانتشو باز کردم وقت کم بود ممکن بود کسیم بیاد تابو کرستشو به سختی زدم بالا سینه هاش خیلی کوچیک بود ولی من دوست داشتم به زور میخوردم اومممممممممممممم عالی بود ولی لباساش برمیگشت سرجاش نمیذاشت اه خسته شدم اونم آب دهن قوت میداد شلوارشو کشیدم پایین تا زانو تنگم بود پاهاش بازنمیشداصلا !!!کسش مثل نصف ایرانیا تیره بود!!!!اونا تو فیلمه که مثل برفه یکم خوردمش اوممممممممممممم مممممممممم آروم میگفت آخخخخخخخخخ که کسی شک نکنه بدنبود خوشمزه وتمیز بود معلوم بود تازه حموم بوده آخه صافشم کرده بود پاهاشم باز نمیشد چوچولشو بیرون بکشم یه نگاه به ساعت کردم اووه دیرشد وازلین درآوردم زدم دستم اول بایه انگشت کردم کونش یکم که بازشد دو و بعد دو دقیقه با سه انگشت کردم تو کونش کیرمو وازلین زدم کیرم 14سانته نه22!راضیم هستم خیلیم خوبه اومدم بکنم تو هی لیز میخورد میرفت اینور اونور گوه خورم کردوازلینو به زور پاک کردم زدم تو تنگ بود تا بازشد کیرم شکست!!! شروع کردم تلمبه زدن خیس عرق بودم تابستون گرمه دیگه دو دقیقه نشد اومد خاک توسرم!!!!مال جقه نزنید مثل من میشید!!!!دیدم اونم خیسه ولی کامل ارضا نشده مالیدمش تاارضا شد با10 دقیقه تاخیرداشتیم سریع رفتیم پایین اونم کونش درد میکرد!!!این قضیه گذشت قرارشد اسپری بخرم به هزار بدبختی خریدم بهش اس ام اس دادم خبربدم خونه نبوده مامانش خونده بودش میخواست به باباش بگه وشکایت کنن گیتا به دروغ گفت سکس نداشتیم و قرار بوده باشه قانعش کرد ولی مامانش دوماه نذاشت ببینمش تا همین آبان تولدش الانم که میریم قرار مثل سایه دنبالمونه اسپری هم رودستم باد کرده آرزوم اینه که دوباره باهم باشیم ههههههههههه شانس ما تو اینجا عاشقی جرمه پس عاشق نشید که تاوانشو میدید ولی من پشیمون نیستم راستی الان هردو ازمادرش منتفریم دیگه تمام خصوصیاتمون یکیه

     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
شوهر کثافت دوستم

سلام داستانی که تعریف میکنم تابستان 92 اتفاق افتاد



من ساناز هستم سی و پنج سال سن دارم و صاحب دوتا بچه خوشگل ناز هستم من رفته بودم خانه یکی از دوستام تا پارچه ای که براش اورده بودم برای من پیراهن و دامن بدوزه بچه هامو خانه پیش شوهرم نگه داشتم و گفته یک ساعته برمیگردم من بدون اینکه زنگ بزنم رفتم خانه دوستم البته صبح ساعت 10 زنگ زده بودم و اون گفته بود بعداز ظهر بیا.حدود نیم ساعتی راه بود تا خانه دوستم رسیدم دم خانه زنگ زدم از پشت اف اف شوهرش گفت رفته خانه مادرش پنج دقیقه دیگه برمیگرده خانه مادرش پشت کوچه شون بود و شوهر دوستم تعارف کرد گفت بیاید داخل ساناز خانم هوا گرمه اذیت میشی.منم که دیدم اصرار میکنه رفتم بالا من رفتم تو هم اتاقی که چرخ خیاطی بود نشستم حدود نیم ساعتی نشستم گوشی هم با خودم نداشتم زنگ بزنم که من اینجام زود بیا به شوهرشم روم نشد بگم. بعداز حدود نیم ساعت که گذشت دیدم شوهرش با یه دیس میوه اومد تو روی صندلی نشست من گفتم میتونید زنگ بزنید مریم خانم زود بیاد گفت الان دیگه پیداش میشه...



یه حالت عجیبی حرف میزد انگار مست کرده بود ولی حواسش سرجاش بود.یک دفعه دیدم دست گذاشت رو شلوارش گفت حقیقت ساناز خانم من الان یکسال تو کفتم تا تورو یه دست حسابی بکنم من گفتم هیچ معلومه چی میگی اقا سجاد. گفت اره حالیمه الان حالم خوبه خوبه.



اومد دست گذاشت رو سینهام محکم گرفت تو دستش گفتم ولم کن وگرنه جیغ میزنم ابروریزی میشه.دستش رو گذاشت رو دهنم دامن رو کشید پایین گفتش جیغ بزنی بدتر میشه چند دقیقه دیگه تموم میشه من گفتم میخوام برم گفت باشه ده دقیقه دیگه میری شورتم کشید پایین شروع به لیس زدن کوسم کرد دیگه کلافه شدم گفتم اقا سجاد تمامش کن گفت از جلو فرو کنم گفتم فقط بذار توش طاقت ندارم خوابید روم لباشو گذاشت رو لبام شروع به لب گرفتن کرد حدود بیست دقیقه ای فروکرد ابش داشت میومد که قفل کرد منو بعدش ابو تا اخرش ریخت توش منم که ابم اومده بود حال نداشتم رفت یه قرص اورد داد گفت برای ضدبارداریه برای خانمش بود خوردم همونجا موندم تا دوستم بیاد به سجاد گفتم قضیه بین خودمون بمونه وگرنه زندگی دوتامون نابود میشه درضمن اگه خانمت اومد بگو تازه دو سه دقیقه هست که اومده که شک نکنه بعداز یک ربع دوستم اومد لباسارو اندازه گرفت که بدوزه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زنم گفت چطور كس داده

سلام به همه اين داستان كه براتون ميگم راسته وتخيلى نيست البته مهم نيست باور كنيد يا نه ولى براتون ميگم ماجوا از اونجا شروع شد كه من يك فيلمه سوپر با زيرنويس فارسى به دستم رسيد و چتد وقتى تو خونه بود يك شب كه با زنم بيرون رفته بوديم گفت بريم مزه بگيريم (مزه همون بساط مشروب خورى چيپس نوشابه ماس و...)بريم خونه فيلم نگاه كنيم منم قبول كردم وبعد از خريد به خونه برگشتيم و منتظرشديم دخترم كه ٧سال داره بخوابه



بعد خوابيدن دخترم بساط پهن شد و زنم هم رفت يك لباس سكسى كه سينه وكسش ديده ميشد پوشيد وامد كنار من وشروع به خوردن مشروب ونگاه كردن فيلم شديم از اونجاى كه. زنم باسن بزرگى داشت منهم مشغول بازي كردن با كون خوشگل اون شدم تا اينكه مست شديم ويك شيشه مشروب باهم تموم كرديم توى فيلم شوهر زنه اززنش پرسيد خوب تاحالاچند نفر كردنت و زنش اول ناز كرد ولى تعريف كرد كيا كردنش وچطور من هم كيرم راست شده بود وهمه به زنم كردم ومشغول ليس زدن كس وسوراخ كون خوشمزه شدم خوب كه شهوتى شد خوب بگو كير كيارو ديدى گفت هيچ كس من گفتم نترس ماراحت نميشم بگو حال كنيم



گفتم كير ديدى بعدازدواج با من گفت آره گفتم كير كي گفت اون روز كه خونه بابات بوديم توشهرك تو داشتى كباب درست ميكرد به دادشت گفتى برو چوب گير بيار من گفتم بزار منم باهاش برم وقتي سوار ماشين شدم داداشت من برد تو بيابون گفتم كجا ميرى گفت اون دور چوب سراغ دارم وبعد تو ماشين كير كلفتش در اورد وبه كن گفت بخور من چون ازش ميترسيدم شروع به خردن كردم داغ بود وبع. آبش اومد ومن تهديد كرد به كسى بگم من ميكشه وازاون روز به بعد هر وقت تو صبح ميرفتى اون ميومد باكير كلفتش منو ميكرد ومن خيلى دوستش داشم وقتى كيرشو فرو ميكرد حس ميكردم تا نافم ميره تو الانم خيلى دوست دارم يكى بيارى هركي ازدوستات فقط كير ميخوام دونفرى من بكنين يكى از جلو يكى ازعقب بكنه توكونم جرم بدين



البته كه زنم خيانت كرده بود ولى من ازشنيدن اون حرفها خيلى هشرى شده بودم حتى توى اين سايت دنبال زوج ميگشتيم براى ضربدى اين بود داستان كس دادن زنم خوشحال ميشم نظر شما رو بدونم چون اين حقيقت زندگيم بود مرسى...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با زن نامرد و خائن ام

سلام

ماجرا از این قراره که من سال 1386 با دختری که نمیشناختمش و خانوادم معرفی کردند عقد کردم که شنیدن داستان چگونگی عقد شدن ما خلی خنده داره و چطور دختره رو بهم انداختن ! به هرحال شاید هیچکس باور نکنه ولی خدا شاهده تا 2 ماه بعد عقد هیچ رابطه جنسی با هم نداشتیم چون دختره میل نداشت ! که در ادامه داستان دلیلشو خواهید فهمید



من مشهد زندگی میکردم و اون شهری از جنوب خراسان (شهر که نه یک بخش) خواهرش هم زن پسر خالم بود و پسر خالم به کمک زنش دختره رو بهم قالب کردن ! من هم هر هفته پنجشنبه و جمعه میرفتم اونجا و میدیدمش بعد 2 ماه از عقد یک روز دختره بهم زنگ زد و با گریه گفت چیزی تو کمدش پیدا کرده که مادرش براش گذاشته و گفت روم نیمشه بگم و بعد فهمیدم کاندوم هست ! مادرش الاغ تر و نفهم تر از خودش بود ! آخه کی تو دوران عقد تو کس طرف میکنه ؟؟؟ دختره میگفت من اهل این چیزا نیستم اگه نمیدونی بدون ! چند روز بعدش که رفتم پیشش اولین سکسمون رقم خورد ! با اینکه میگفت اهل این چیزا نیستم ولی خودش شب موقع خواب خودشو به بدنم میمالید و کیرم کم کم شق شد فهمیدم که اهلشه و اون حرفا ناز کردن بوده منم سینشو از رو لباس مالوندم و کم کم پیراهنشو دراوردم و سوتینشو باز کردم و نوک سینشو میخوردم و خواستم شلوارشو در بیارم که مخالفت کرد چون موهای کسشو نزده بود و نمیخواست من کسشو اونطوری ببینم اینم بگم من تو عمرم غیر این با هیچ دختری سکس نداشتم که دلیلشو بعدا خواهم گفت



فردا شبش دوباره شروع کردیم و لختش کردم و برای اولین بار تو عمرم کس دیدم حیف که نمیشد کیرمو توش بذارم. (و بهتر که نذاشتم) کونش هم که اجازه نمیداد حتی دست بزنم مجبور شدم به همون لاپایی اکتفا کنم بعدها کم کم وقتی دید کسش رو میخوردم اونم ساک میزد. منم چند باری کیرمو تو کونش کردم که از درد گریه میکردم منم چون عاشقش بودم و نمیخواستم درد بکشه کیرمو درمیاوردم.
شب هایی که پیشش بودم همین روند ادامه داشت. تا این که یک شب گفت قبل ازدواج با برادر یکی از دوست هاش دوست بوده و عاشق هم بودن !!!! من خشکم زد شهر به اون کوچیکی که اونا زندگی میکردن چطور همچین چیزی ممکنه ؟ به هرحال شماره اون پسرو ازش گرفتم و زنگ زدم و گفتم دست ار سر زنم بردار دیگه و اونم قبول کرد (که دروغ بود). یک روز پدر و مادرم بدون اطلاع من میرن شهرستان و مادر اون پسر رو میارن خونمون (اونجا هم خونه داریم) و بابام هم دختره رو میاره و بعد به گفته مامان بابام که واسم تعریف کردن دختره که مادر پسره رو میبینه رنگش سفید میشه و میگه این خانوم رو نمیشناسم ولی کم کم اعتراف میکنه که با پسر اون خانم تلفنی رابطه داشته و بعد هم جلوی مامان بابام و با کمال پرویی به مادر پسره میگه اگه از این طلاق بگیرم منو عروست میکنی که زنه هم میگه نه تو دست خورده ای .......



به هرحال فهمیدم داره بهم خیانت میکنه و وقتایی من پیشش نیستم با تلفن باهاش در ارتباطه و وقتی من پیششم رفتار سردی با من داره. بعد 3 سال عذاب کشیدن طلاقش دادم حتی یک سکه هم مهریه ندادم چون گناهی مرتکب نشده بودم و عاشقانه دوستش داشتم و اون بود که بهم خیانت کرد. الانم 3 سال از طلاق میگذره و من هر سال روزی که طلاق در محضر ثبت شد رو جشن میگیرم و خانوادم و فامیل های نزدیک رو به شام دعوت میکنم چون بهترین روز زندگیم همون روز بود و الانم خیلی خوشحالم که جدا شدم ازش و تصمیم دارم دیگه هیچوقت با هیچ دختری ازدواج نکنم چون همه دخترا کثیف و پست هستن.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دیروز بهترین روز زندگیم بود

سلاااااااااام به همه!!انقدر خوشحالم که دوست دارم این خاطره رو با همه در میون بذارم!!فقط خواهش میکنم ازم کم ایراد بگیرید باشه؟اولین بارمه که می نویسم!!
دیروز بهترین روز زندگیم بود!!یعنی هی میاد جلوی چشام از فکرم بیرون نمیاد!!.....
علی نامزد منه!!خیلی دوسش دارم یعنی خیلی!!یه روز که نبینمش اون روز حرومم بشه!!
خب تو هر عشقی هم باید یه سکسی باشه دیگه نه؟
ولی فقط توی عشق!!سکس باید از روی عشق باشه!!
خوب حالا تعریف کنم!!بهترین روزمو!


دیروز با علی رفته بودیم بیرون!!کمی گشتیم!!ولی انقد سرد بود که سردی هوارو تا مغز استخونامون حس میکردیم!!برا همین علی گفت بریم خونه منم رفتم!!این اولین باری نبود که خونه علی میرفتم!!برا همین اصلا فکرم به جاهای دیگه نرفت!
دروغ نگم قبلا با علی قرار یه سکسو گذاشته بودیم!!ولی اصلا فکر نمیکردم اون شب این اتفاق بیوفته!!
رفتیم تو خونه زود پریدم بغل بخاری و روشنش کردم!!بعدشم طبق معمول شالمو برداشتمو پالتومو درآوردم!!(علی هم همینطور) بعدش رفتم نشستم رو صندلی و باهاش میچرخیدمو صدای گوش خراششو بلند تر میکردم!هی علی میگفت نکن منم اصلا اهمیت نمیدادمو صداشو بیشتر میکردم!!آخر یه صندلی دیگه ؛آورد گذاشت کنارمو گفت بشین رو این!منم عین بچه ها خودمو لوس کردمو گفتم نههههههه!!خودش نشست رو صندلی و از پشت بغلم کرد!!منم مثل همیشه گفتم قهرم باهاااااااات!


اونم بیشتر منو به خودش چسبوندو نزدیک خودش کرد!!
ولی وقتی گرمای تنو نفساشو حس کردم هیچ جونی واسه تقلا کردن نداشتم!!خواستمش!!از جونو دل خواستمش!!نتونستم خودمو از بغلش بیرون بکشم!!رفتم بغلش و چسبیدم بهش!!خودمو تو دستای مردونه اون پیدا کردم!!
سرمو بلند کردمو لبامو چسبوندم به لباش!چقد خوردن لباش اونم بی استرس و دلهره چسبید!!وقتی زبونامون بهم میخورد گرمای بدنم چقد بالا رفت!!...آروم دکمه های پیرهنشو باز کردم و با کمک خودش پیرهنشو درآوردم!!
همونجور که لبامو میخورد زبونشو کشید رو گردنم!جوری عاشقانه و آروم گردنمو میخورد که دمای بدنم انگار بالای 20 درجه شده بود!داشت دیوونم میکرد!!صدای نفسام داشت زیاد میشد!!علی جوری خم شده بود روم که هیچ تکونی نمیتونستم بخورم!فقط دستم پشت گردنش بودو داشتم گردنشو میمالیدم که کاملا مشخص بود از این کارم داره دیوونه میشه!!...
بلوزمو داد بالا و همونجور که لبامو میخورد از روی کرست سینه هامو میمالید!!جوری فشار میداد که دردو لذت باهم قاطی شده بودن!!ولی لذتش خیلی بالا تر بود!!


بعدش بلوزمو در آوردو کرستمو داد بالا!!لبشو یه گاز گرفتو خم شد رو سینه هام!!یه سینم تو دهنش بودو اون یکی هم تو مشت دستش!!
سینه هامو میخوردو نوکشونو میمکیدو میکشید!!خیلی خوب بود!!دیگه صدای نفسام از کنترل دراومده بود!صدای نفسام دیوونش میکرد!هی میگفت "جوووونم!نفس بکش عشقم!نفس بکش!!جووون!!"
از سینه هام دست کشیدو زبونشو کشید رو شکمم کمی رو شکممو مکید بعد کامل از صندلی اومد پایین!!
دکمه شلوارمو باز کردو شلوارمو درآورد!!داشت از رو شورت کسمو میمالید!!!رونام تو دستای مردونش جوری گیر افتاده بود که نمیشد تکونش داد!!
شورتمو درآوردو رونامو میبوسید!وقتی اولین زبونو رو کسم کشید بدنم تیری کشید کهد همه ی بدنم لرزید!!
با هر زبونی که میزد میمردم رسما!جوری موهای علیو میکشیدم که الان فکر میکنم میگم خوبه موهاش کنده نشدن!!
داشت با زبونش چوچولامو بازی میداد!!یه گاز کوچولو ازشم گرفت و اومد بالا پیش خودم!!بوسیدمش!!چقد بوسه با عشق میچسبه و لذت بخشه!!
آروم گفت ندا منم میتونم.....؟
ولی بعدش حرفشو ادامه نداد!!نگاش کردمو گفتم آره علی!


کمی عقب رفتو شلوارشو درآورد!!وقتی کشیدم پایین و خودشم افتاد روم سفتی کیرشو قشنگ رو خودم احساس میکردم!!
رونامو تو دستاش فشار میداد و صدای منم میرفت بالا!بعدش کیرشو درآوردو گذاشت رو کس خیسم!داشت نفسم قطع میشد!!
کیرشو آروم آروم میکشید رو کسم و بالا پایین میکرد!پشت سر هم نفسای کوتاه کوتاه میکشیدم!!!علی داشت دیگه دیوونه میشد و فقط میگفت نفس بکش عشقم!وقتی میدید صدای نفسام داره زیا میشه،کیرشو تند تند میکشید رو کسم!!هی تند تند هی کشیدو صدای آی گفتنمو بیشتر میکرد!انقدربالا پایین کرد که دیگه جون از تنم دراومده بود!
برداشتو کیرشو گذاشت رو شکم تکونش داد آبشو ریخت رو شکممو بی توجه به آبی که رو شکمم بود بی جون افتاد روم!!یه بوسه از گردنم کردو منو گرفت تو بغلش!!دوستان نمیتونم بگم چقد لذت بخش بود!!اینو از من به یا داشته باشید که شرط عشق اینکه روحت آغوش بخاد نه جسمت...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
میهمان
 
حال کردن کنار حرم

شاید خاطره ای که واسه شما می نویسم زیاد سکسی نباشه ولی یه بار شانس در خونت رو میزنه و من نتونستم استفاده کنم
خاطره از جای شروع میشه که من خدمت سربازی تو شهر قم بودم و اون روز از ساعت 2 مرخصی گرفتم تا فردا صبحش و زنگ زدم به یکی از اقوام تو تهران که دارم میام خونتون مرخصی گرفتم رفتم طرف افسر نگهبانی بهش گفتم موبایلم رو بده که میخوام برم مرخصی اونم رفت گوشی منو اورد منم دیدم شارژ نداره گفتم برم حرم اونجا موبایل بزارم واسه شارژ شاید بدردم بخوره
نیم ساعتی وایساد بودم که خیلی گرم بود که یه زن اومد بهم گفت این شماره واسم بگیره من گرفتم که خاموش بود گفت پول داری بهم بدی پولمو زدن پول ندارم گفتم خانوم من سربازم و سرباز پول نداره که گفت پس من چیکار کنم گفتم هوا گرمه میتونم برا خودت و خودم یه بستنی فالوده بگیرم جیگرت حال بیاد گفت باشه کجا هست گفتم یکم پایین تره یکم که داشتیم میرفتیم درست جلو حرم دستمو گرفت گفتم خانم داری چیکار میکنی من با لباس نظام جلو حرم ببینن کونم میزارن که دستشو کشید رفتیم داخل بستنی فروشی که دست بردار نبود کیرم گرفته بود میگفت اووووف عجب کیری داری جونم شوهرم منم تا اون موقع با کسی سکس نکرده بودم که بعدا فهمید حشری شده بود بستنی رو خوردیم گفت یه بار دیگه به این شماره زنگ بزن که طرف برداشت باهاش حرف زد گفت بیا تهران تا بیام ببرمت گفتم این کی هست گفت جا ندارم شبو بمونم اگه جا داری بیام هم حال کنیم هم بخوابم گفتم والله من غریبم جا ندارم رفتیم تا سوار بشیم پرسیدم بچه کجایی گفت اهواز شوهرم معتاد بود بعدشم اومد اینجا اواره شدم امروزم سه شنبه هست حرمو میبندن جا ندارم برم باید کس بدم تا جا گیرم بیاد یادمه رفتیم سوار اتوبوس شدیم بریم سمته تهران که این باز حشرش زد بود بالا اون کیرمو دست میکشید منم انگشتمو میکردم تو کسش حالش بد میشد میگفت بیا بکن منو میگفتم ابرومون رفت رسیدیم تهران و از کیفش یه انگشتر مردونه در اورد گفتم اینم هدیه من به تو خیلی پسر خوبی بود ارزو شوهری مثل تو رو داشتم ولی این شده حال روزم
بعدش خیلی ناراحت شدم که چنین ادم های پیدا میشن
دوستان نظراتی که میدین واسم مهمه اگه زیاد سکسی نبود ببخشید چون تا این سنم تا حالا سکس نکردم شاید قسمت نبوده
     
  
میهمان
 
کِرم از خودم بود

سلام . اسمم شبنمه ، 20 سالمه.
یه دختره معمولی مثه خیلیای دیگه.از بچگی ، پسرای فامیل یه جور دیگه نگام میکردن و از هر فرصتی واسه ور رفتن باهام استفاده میکردن.خداییش اینم بگم که پسرای خوب و خوش قیافه ای هستن که هر دختری دوست داره باهاشون آمار بازی کنه.بین همه ی اینا یه پسرخاله دارم که از هر لحاظ بی نظیره!!
با اینکه سنم کم بود (حدود 13 سال) ولی پیش اومده بود که با دختر خالم یعنی خواهر شاهین ، تو گوشی یا کامپیوترش فضولی کردیم و کلی عکس و فیلمای سکسی دیدیم.
شاهین 26 سالشه و واقعا میتونه دل هر دختری رو ببره.هر مناسبتی میشد که همه ی فامیل دور هم جمع بودن ، اون به یه بهونه ای منو بغل میکرد و میرفتیم تو کار لب بازی! اینم بگم که خودم چون ازش خوشم میومد ، اصلا نه نمیگفتم بهش.
این داستانا ادامه داشت تا اینکه من 16 سالم شد.خونواده ی تقریبا آزادی داریم،یعنی پیش پسرای فامیل خیلی راحت لباس میپوشیم یا مشکلی با دوس دختر یا دوس پسر داشتن نداریم.یه بار داداش من که همسن شاهینه دوس دخترش و دعوت کرد خونه تا دور هم باشیم.از شانس بد یا خوب من ، شاهینم اتفاقی اومد.حالا دیگه جمعمون جمع بود و شاهین پیشنهاد داد که داداشم شراب بیاره تا یکم سرمون گرم شه.خلاصه شراب و زدیم تو رگ و کم کم متوجه شدم که آقا شاهین یه نقشه هایی تو سرشه و دیدش بهم عوض شده اونم چجوووور!!
داداشم و دوس دخترش رفتن تو اتاق.منم خواستم سرم و با ماهواره گرم کنم ، تا نشستم رو کاناپه ، شاهین سریع اومد بالا سرم و لبشو گذاشت روی لبم...
واااای چقدر داااغ بود!
ترسیدم که نکنه داداشم یهو بیاد و داستان شه...
سریع هولش دادم،با ترس گفتم دیوونه الان پویا یا دوس دخترش میان میبیننمون!!
با اینکه خودمم خیلی دوس داشتم بغلش کنم و همو ببوسیم ، ولی از ترس آبروم مانعش شدم!
ولی شاهین خرتر از این حرفا بود ، بیخیال نشد،اومد آروم در گوشم گفت : اونا فعلا نمیان بیرون ، نترس!!
بعدش دستم و محکم گرفت و کشوندم سمت اتاق خودم.
واقعا ترس کل وجودم و گرفته بود.
فکر اینکه اگه یه لحظه یکی ببینه ...
دل و زدم به دریا ، شروع کردم لوس بازی و شیطونی ...
شاهین کلاً آدم حشری ای بود ، رفتار اون شب منم داشت اذیتش میکرد.اینو وقتی همش داشت کیرشو تو شلوارش جابجا میکرد فهمیدم.
اونشب یه شلوارک کوتاه با یه تیشرت تنم بود.پاهام پره بخاطره شنا کردنم ، و همه میگن خوش فرمه ، شاهینم تو طول شب زیادی به پاهام نگاه میکرد،منم بدم نمیومد و بیشتر با پاهام براش عشوه گری میکردم.
تا اونموقع هیچوقت نذاشته بودم دستش جز از رو لباس و جز سینه هام ، به پایین تنم بخوره.یعنی تو شیطونیامون فقط لب بازی بود و یکم مالیدن سینه هام.ولی اون شب خیلی فرق داشت.
چشای جفتمون از شهوت داشت برق میزد.
شاهین منو چسبوند به دیوار و داشت لبام و میکند ، منم همراهیش میکردم.
آااااخ...اوووومممم...خیلی خوش طعم بود...
شرابه کار خودشو کرده بود.شاهین سعی میکرد تیشرتم و بزنه بالا ولی نمیدونستم حماقته یا ترس؟!ولی مانعش میشدم.
حق داشت ، تو اوج لذت بود و من مثه گاو داشتم برخورد میکردم !Smile)
تا اینکه به زور لباسم و داد بالا (حتی صدای جر خوردن لباسمو شنیدم) .
سینه هام کوچیکه ، تا چشمش به سینه هام افتاد گفت : چرا قایمشون میکردی این کوچولوهارو؟!هوممممم....
و افتاد به جون سینه هام...
از روی شکمم زبونشو میکشوند تا نوک سینه هام.
هر چند ثانیه یکبارم یه گاز کوچولو از نوکش میگرفت.
انقدر سینه هام و میک زد که واقعا درد تو کل سینم پیچیده بود ولی خیلی لذتبخش بود.
خودمم دستم و گذاشتم لای موهاشو سرشو فشار میدادم رو سینم...
صورتشو آپرد بالا و نگام کرد . گفت : چیه!؟حشری شدی عشقم؟!حالا مونده...
من از اینکه اون لحظه بخوام بهش حرفی بزنم خجالت کشیدم و سعی کردم صورتمو خیلی عادی نشون بدم ، ولی از برق چشام و گازای ریزی که از لبم میگرفتم ، همه چی تابلو بود.
همچنان میترسیدم که کسی بیاد و ما رو ببینه ، واسه همین بهش گفتم تورو خدا بیخیال شو و از هر فرصتی استفاده میکردم تا از دستش فرار کنم.
محکم چسبونده بودم به دیوار و یه دستش همش از روی شلوار کونم و لمس میکرد...
حس خوبی بود .
سعی کرد شلوارم و دربیاره که اجازه ندادم.ولی اصرار کرد ، جوری که بغض کردم و التماسش کردم که اینکار و نکنه.ولی انگار هیچی حالیش نبود.
یه لحظه ازش بدم اومد و به خودم لعنت گفتم که همچین غلطی کردم اونم با فامیل!!
کار از کار گذشته بود...شاهین منو خوابونده بود رو تخت و خودشم افتاده بود روم.
از سنگینی وزنش داشتم جون میدادم...
اشکامم پشت هم داشت صورتو خیس میکرد.
بهم گفت تو باید مال خودم بشی ، گریه نکن کاریت ندارم!
ولی ترسی که داشتم یه لحظه هم اجازه نمیداد تا گریه نکنم..
چندبار بهم گفت گریه نکن ...بهت میگم گریه نکن...با توام!...گریه نکن!
ولی نمیتونستم.
یهو یه کشیده زد تو صورتم و گفت مگه با تو نیستم؟!
یه لحظه ساکت شدم.
گفت گریه نکن وگرنه یه بلایی سرت میارما!
واقعا فکر نمیکردم اینجوری باشه.میگن گول ظاهر آدما رو نخور ، همینه!
هیچی نگفتم و انقد سرد شدم که مثه یه مرده بودم.
یعنی وقتی بوسم کرد ، یا بغلم کرد ، بی هیچ حس و عکس العملی برخورد کردم.
دلم برا خودم سوخت ، بچه بودم ولی خریتم کرده بودم!
چشام از گریه قرمز بود،رو صورتمم جای انگشتای شاهین ...
وقتی دید دیگه بهش اهمیت نمیدم عصبی تر شد ! منو برگردوند و دستشو گذاشت جلوی دهنم ، کس منم خیس شده بود ، با یه حرکت کیرشو گذاشت روی سوراخ کسم!داشتم دست و پا میزدم که نذاره توش...
خودش فهمید ، بعد ها گفت که واسه ترسوندنم اون کار و کرده!
کیرشو یکم جابجا کرد و درست گذاشت رو سوراخ کونم!!!!
واااااای خدایاااا ... از خیلیا شنیده بودم درد داره...دوس نداشتم تجربش کنم...
بهم گفت : حالا که جلو رو بستی میزارم پشتت!
گفتم جون مامانت ، تورو خدا نکن...!دوباره گریه هام شروع شد .
تا به خودم بیام حس کردم یه فشاری توی بدنمه که از دردش حتی نمیتونستم تکون بخورم !!
خیلی حس بدی بود.هرکاری کردم که از زیر شاهین خلاص شم ولی هیکلی تر از این حرفا بود.
فقط بهم میگفت هیسسس ...هیسس الان تموم میشه...گریه نکن بهت میگم... !!
و بعد از چند بار تلمبه زدن ، یه گرمی عجیبی تو کونم حس کردم و دیدم بعله...لطف کردن و آبشونم ریختن تو ما !
وقتی میخواست کیرشو بیاره بیرون درد داشتم ولی نه مثه اولش!
از ترسم دستم و بردم سمت سوراخ کونم ...
واااای چرا انقد گشاد شده بود؟؟؟
حالم داشت از خودم بهم میخورد !
سریع پریدم تو حموم ، چندتا فحشم به شاهین دادم و تصمیم گرفتم دیگه حتی جواب سلامشم ندم ، ولی نشد!!!
یعنی بلد بود دل به دست بیاره ، و بازم خر شدم... Plain Face
از حموم که اومدم ، دوس دختر پویا داشت خدافظی میکرد .
خدا خدا کردم شاهینم بره که حداقل اون موقع دیگه نبینمش...
شکر خدا اونم رفت .
از اون به بعد کلی جریانای دیگه اتفاق افتاد که اگه حال کردین براتون تعریف میکنم.
به این صورت ؛)
خوش باشین و امیدوارم هیچ آقایی دور از جون شما ، مثه حیوون نخواد خودشو ارضا کنه و هیچ خانومی هم به زور مجبور نشه پیش کسی بخوابه!
     
  
مرد

 
کردن کوس مشتری

سلام

من کارم خرید و فروش سهام هست اگهی خرید سهام داده بودم یه روز صبح ساعتی 10 بود گوشیم زنگ خورد یه خانم تقریبا 40 ساله بود گفتم بفرمایید گفت یه مقدار سهام دارم میخام بفروشم منم اون موقع یک ماهی میشد با دوست دخترم کات بودم کف کس بودم گفتم برگ سهامتو بیار فلان جا تا ببینم و بخرم گفت که به نام شوهرمه گفتم باشه اشکالی نداره شما بیار من ببینم قیمتشو بدم با شوهرت مشورت کن اگه قبول کرد بیا بزن به نامم پولشو بگیر برو خلاصه هرجوری بود راضیش کردم بیاد در خونه پایین اپارتمان که رسید بهم زنگ زد رفتم پایین دیدمش وای یه خانم خوشکل با 170 قد حدودا 70 کیلو منم یه شلوار راحتی پوشیده بودم خلاصه نیم ساعتی الافش کردم و کلی باهاش بحث الکی کردم همینجور که حرف میزدیم رفت نشست لبه جدول محوطه فضای سبز ساختمون گفتم ببخشید زیاد حرف زدم خسته شدی گفت نه اشکالی نداره بفرمایید گفتم چرا شوهرت نیومده گفت اون عسلویه کار میکنه و ماهی 2 روز بیشتر نمیاد الانم اونجاس یک هفته دیگه میاد



خلاصه همش در پی این بودم که ببینم تو کف سکس هست یا نه تقریبا از این حرفاش و رفتاراش فهمیدم اره حشری شده گفتم اگه خسته شدی تشریف بیارید بالا تو خونه صحبت کنیم و یه چایی میوه ای چیزی میل کنید اولش قبول نکرد بعد با کلی اسرار و خواهش تمنا قبول کرد و اومد وقتی در اسانسور و باز کردم که بریم تو اسانسور یه جوری که شک نکنه خودمو مالیدم بهش دیدم نه همچین بدشم نمیاد حالا کیر منم داشت میترکید ولی چون یه شورت تنگ پام بود معلوم نبود که زده بالا رنگمم شده بود عین لبو از شهوت خلاصه رسیدیم طبقه هفتم م رفتیم خونه یه چایی و شیرینی و میوه براش اوردم خیلی اولش تارف میکرد که میل ندارم واز این حرفا بعد یواش یواش شروع کرد به خوردن
من تو خونم یه بار مشروب دارم که هرکسی که میاد تو خونم اول محو اون میشه اینم یه دفعه چشمش افتاد به این بار و گفت عجب خونه ای داری و بار مشروبتم که به راهه گفتم قابل شما رو نداره اگه اهل مشروب هستین تا واستون سرو کنم گفت نه ممنون منم اسرار نکردم


گفتم اشکالی نداره خودم بخورم ؟
گفت نه راحت باش خلاصه منم یه شیشه اسکای sky اوردم گذاشتم رو میز و 2 تا هم پیک اوردم همینجور که داشتم بحث سهامو این چیزا میکردم گفت چرا 2تا پیک اوردی ؟ منم واسه اینکه فکر نکنه قصدی دارم گفتم اخ ببخشید واسه شما اوردم ولی یادم نبود شما نمیخورین پا شدم که پیک رو ببرم بزارم سر جاش گفت حالا بذارش شاید لازم بشه
فهمیدم که طالب مشروب بخوره نشستم سر جامو یه نخ سیگار روشن کردمو شروع کردم به میوه پوست گرفتن واسه مزه یکی دوتا پیک خوردم دیدم میخاد بخوره روش نمیشه پیک سوم که واسه خودم ریختم یه نگاهی بهش کردم به حالت سوال گفت بریز



خلاصه ریختم دوتا سه تا خورد و یه نخ سیگارم کشید دیدم همش داره از خونم تعریف میکنه گفتم میخای جاهای دیگه مثل حمام و خواب و تراس رو هم ببینی گفت نه ولش کن دیگه کلا از بحث کار اومده بودیم بیرون پاشدم دستشو گرفتم گفتم بیا بابا نترس اونم بی هیچ مقاومتی اومد اول حمام و یکی از خوابا که خالی بود نشونش دادم بعد بردمش تو اتاق خواب خودم سرویس خوابمو که دید گفت عجب سرویسی داری جون میده واسه خواب گفتم دوسش داری گفت اره گفتم خوب بخواب روش یه چند دقیقه چه اشکالی داره گفت باشهولی به شرطی که تو بری اونور منم قبول کردم رفت رو تخت خوابید و منم رفتم کنار پنجره اتاق سیگار بکشم یه دفه گفت این روغن که رو میز ارایشته چیه ؟ گفتم روغن ماساژ گفت واسه چی هست ؟ گفتم واسه ماساژه دیگه خستگی رو در میاره


گفت واقعا ؟
گفتم اره میخای امتحان کنی ؟
گفت اینجا نه بده ببرم خونه خودم ماساژ میدم گفتم نمیتونی چون ماساژ قلق داره خالصه راضیش کردم ک ماساژش بدم رفتم سمتش گفتم مانتو رو در بیار گفت خودت در بیار دیگه مطمن بودم میخاد بده دکمه هاشو باز کردم و مانتو رو در اوردم ولی وحشی بازی در نیاوردم دمر خوابوندمش که کمرشو ماساژ بدم سوتینش اذیت میکرد دست به بدنش که میزدم معلوم بود اتیش شهوت داره میترکونش دکمه سوتینش رو باز کردم و شروع کردم جاهای حساسشو مالیدن یه کم شلوارشم کشیدم پایین دیدم چیزی نمیگه بیشتر کشیدم پایین تا جایی که دیگه باسنش زد بیرون دیدم باز چیزی نمیگه و چشماشو بسته داره لبشو دندون میگیره روغنو کامل خالی کردم روش گفتم گرمم شده گفت خوب لباستو در بیار خنک بشی



منم از خدا خواسته در اوردم همینجور که داشتم میمالیدم دستمو گرفت کشید سمت خودش که یعنی بخواب روم خوابیدم روش شروع کردم به خوردن تا جایی که رسیدم به کوسش شلوارشو کامل کندم و کسشو از رو شورتش میخوردم شروع کرد نالیدن منم داشتم میخوردم شورتمو در اوردم گفتم نوبت توئه انگار قحطی زده ها افتاد به جونم از بس منو خورد و دندون گرفت همه جای بدنم کبود شده بود که یه دفه جیغ زد گفت کسکش زود باش دارم میمیرم منم سر کیرمو گذاشتم در کوسش اروم اروم فشار دادم رفت تو باورتون نمیشه کیرم داشت میسوخت شروع کردم تلنبه زدن داد میزد جیغ میزد که خودش به حالت سگی شد گفت کونمو جر بده بکن تو کونم منم گذاشتم در کونش وای چه کون تپل و سفید و ورزیده ای داشت با سوراخ صورتی خوشکل از من فشار از اون جیغ رفت تو به هر بدبختی بود گفتم داره ابم میاد چیکارش کنم گفت در بیار بزن تو کسم میخام ابتو بریزی تو کسم گفتم حامله میشی گفت نه عمل کردم نمیشم...



منم گذاشتم تو کسش زدم تا ابم اومد ریختم ته ته ته کوسش گفت وااااای راحت شدم یک ساعتی هم تو بغل هم خوابیدیم بعد پاشد پوشید و رفت حالا هم دوست فاب هم هستیم و هفته ای حد اقل 2 بار سکس داریم



مرسی که داستانمو خوندید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 93 از 112:  « پیشین  1  ...  92  93  94  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA