انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 94 از 112:  « پیشین  1  ...  93  94  95  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
نامزد خجالتی

سلام
فرزاد هستم اهل جنوب ۲۲ سالمه
دوسال پیش با دختر داییم نامزد بودم. اسمش بیتا الان۱۹ سالشه ، اوایل نامزدی خیلی سرد بودیم و فقط چند تا اس عاشقانه میدادیم به هم و چند کلمه حرف معمولی. ، تا این که یه روز تصمیم گرفتم احساساتم رو بهش بگم . یه جورایی کلید ماجرا از همون روز زده شد یه روز رفتم خونشون بهش گفتم میخوام باهات حرف بزنم ، اونم گفت بریم توی اتاق بشینیم و راحت حرفامون رو بزنیم . خلاصه اون روز رفتیم تنهایی توی اتاق فقط برا حرف زدن . اما اون‌روز متوجه شدم اینجا تنها هستیم و میشه خیلی کارا کرد . منم خر شدم بهش گفتم تاقبل از عقد بهش دست هم نخواهم زد . تا سه چهار ماه به خودم لعنت میکردم چرا همچین حرفی زدم . آخه خیلی دوست داشتم لاقل تو بغل بگیرمش‌ . دیگه جونم به لبم رسیده بود ، از اس ام اس شروع کردم بعد حرفام رو معنی دار میزدم جلوش و اون هم خجالت میکشید ، تا این که یه شب رفته بودم خونشون بهشون سر بزنم ، ک دیدم باباش سر کار شیفت شب بود و مامانش هم خسته از مهمونی برگشته بود زود خواب رفت ، به بهانه‌ی اختلات رفتیم تو اتاق حرفامون که تموم شد سکوت بینمون حاکم شد انگار هر دومون به یه چیز فکر میکردیم .



بلاخره سکوت رو شکستمو افکارم رو بهش گفتم دوست داشتم ببوسمش اونم چیزی نگفت و فقط یا لبخند باشرم زد.حالا مهم اولین تماس بود ولی چطور ؟ یه دونه شکلات رو پرت کردم هوا که بگیرمش تعادلمو عمدی به هم زدم خودمو آروم زدم به شونش(آخه خیلی نزدیک کنارم نشسته بودو همین کارش بیشتر وسوسم میکرد) و یه نگاه بهش انداختم از شرم سرش رو پایین انداخته بود و چیزی نمیگفت .آروم با نوک انگشتام دستش رو قلقلک دادم . دستمو سر دادم تا دور کمرش رو گرفتمو بغلش کردم . بدنی گرم از هیجان و شهوت داشت صورتم رو بردم نزدیک ازش یه لب ساده گرفتم تو بغل هم یکم موندیم ، دیگه دیر وقت بود ، باید میرفتم خونمون . با یه بوسه ازش خدافظی کردم .



دیگه گذشت تا یه ماه دیگه موقعیتش جور شد . دفعه‌ی بعد بهش گفتم میخوام بیشتر از اون شب اول لذت ببریم که اون با تعجب گفت بیشتر یعنی چقد ، بهش گفتم نگران نباش کار به جاهای باریک نمیکشه . نگاه معنا داری کرد خجالت هم کشید . بازم دستشو گرفتم ، ولی این بار کشیدمش توی بغلم ، بلند شدیم و ایستادیم ، پام رو چسپوندم به پاهاش تو بغلم محکم گرفتمش برجستگی سینه هاش روی شکمم کیرمو شق کرد (آخه ۲۵ سانت ازش بلندترم) سرشو آوردم بالا شروع کردم لباشو مکیدن اون یه ۵دقیقه ای همین طور حال کردیم کیرم شق شده بود به زیر شکمش فشار میدادم
بعد از پشت بغلش کردم ، شالش رو بر داشتمو گردنش رو لیس زدم ، اونم که فقط خودشو نگه داشته بود ولی کیف میکرد .



در همون حال سینه هاشو گرفتم سوتینش ضخیم بود و تو ذوقم ولی اون حال میکرد ولی به یه جا خیره شده بود ، دیگه این حیای زیادیش حالمو گرفته بود ، اصلا خودشو بروز نمیداد ، همینطور کیرمو از پشت فشار می دادم به کونش . کم‌کم دستم رو بردم سمت شکمش . دیگه میخواستم کوسش رو از روی شلوار بمالم که دستمو گرفت ، بهم گفت کافیه دیگه ممکنه کسی بیاد(داشت خجالت میکشید) ، گفتم نگران نباش عزیزم . ما که لباسمون تنمونه تا در بزنن ما یه گوشه میشینیم ، دستمو ول کرد ولی سراغ کوسش نرفتم بازم گردنشو لپشو مخوردمو لب مگرفتم دستام هم سینه هاشو ول نمیکرد . دوباره رفتم سراغ کوسش بازم دستمو گرفت و گفت نمی خواد زشته ، ولی دیگه دستم رو کوسش بود‌.



پاهاشو محکم بست و خم شد اجازه نمیداد ، یه فشار دادم به کوسش که پاهاشو باز کرد ، دیگه رام شده بود کوسشو قشنگ گرفتم تو دستمو مالیدم براش بازم خودشو بروز نمیداد ولی رطوبت کوسش رو از روی شلوارش احساس میکردم داغ و نرم بود انگشت وسطم با یه فشار میرفت وسط شیار نرم کوسش همینجور براش مالیدم که یهو دستمو گرفت فشار داد به کوسش یکم ک صبر کردم گفت دیگه کافیه . دوباره چندتا لب ازش گرفتم مو ازش خدافظی کردم رفتم. یه چند باری همین طوری با هم حال کردیم ، ولی اون روش نشد کیر منو دست بگیره ، بعد یکی دو سال سر اختلافات خونواده‌هامون نامزدیمون هم به هم خورد و از اون به بعد باهاش یک کلمه هم حرف نزدم شاید یاد اون شبا میوفته و ازم خجالت میکشه ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
حاج آقا مشکل گشا

سلام به همه



داستان من برمیگرده به 5 سال پیش زمانی که تازه ازدواج کرده بودم و از زندگیم راضی بودم ولی توی زمستان همون سال اتفاقی افتاد که زندگی منو دگرگون کرد و مشکلی برای شوهرم پیش اومد که گرفتن بردن بازداشتگاه حالا بمونه که چی بود و من از شوهر خودم مطمن بودم که هیچ کاری نکرده فقط یه سو تفاهم بوده ولی دیگه نمیشد کاری کرد چون تو بازداشتگاه بود و یکی از سربازای اون کلانتری گفتش اگه اشنای کلفتی داری جور کن تا براش پرونده درست نکردن منم که کسی رو نداشتم و نمیدونستم چکار باید کنم تو همون کوچه ما یه اخوندی بود که خیلی قبولش داشتن و هرکس مشکلی براش پیش میومد انجام میداد من یه لحظه به فکرم رسید که سربازه گفته بود اگه اشنایی داری از همین امشب جور کن دیگه معطل نکردم گفتم فردا خیلی دیر میشه



رفتم خونه حاج اقا زنگ رو زدم پسرش در رو باز کرد گفتم با حاج اقا کار دارم رفت تو به باباش گفت بعد حاج اقا اومد دمدر گفتم حاج اقا چند دقیقه ای باهاتون کار داشتم خلاصه چند دقیقه ای که تعریف کردم دید خیلی سرده دارم میلرزم گفتش بیا تو.منم رفتم تو خانه یک طبقه بود و یه زیر زمین هم داشت که مثل خانه بود و چون کاری مردم رو نمیخواست وارد مسائل شخصیش نکنه هرکسی که با حاج اقا کار داشت میرفت زیرزمین که دفتر حاج اقا بود.ماجرا رو تعریف کردم گفتش صبح ساعت هشت بیا دم کلانتری ببینیم چی میشه صبحش شد با حاج اقا رفتیم کلانتری من اول تو نرفتم گفتم حاج اقا بره ببینم چی میکنه تا بعد من برم(اگه نمیتونم در مرد جزییات کلانتری و جرم شوهرم صحبت کنم بخاطر ناشناس موندنه)تا ساعت دوازده اونجا معطل شدیم بعد اومدیم بیون اومدیم سمت خونه .از حاج اقا پرسیدم که کی ازادش میکنن گفت که خیلی سخته بذار ببینم چکار میتونم کنم.گفتم حاج اقا اینا همه تهمته هیچکوم از این وصلها به شوهرم نمیچسبه گفت حالا که فعلا همه چی بر علیه شوهرته. نزدیک خانه بودیم که حاج اقا گفت شب بیا یه سر منزل ما کارت دارم.



خلاصه دو سه روزی همینطور حاج اقا با من توی کلانتری گرفتار من شده بود.ظهر حاج اقا گفت ساعت هشت یه سر بیا منزل ما.من تقریبا چند دقیقه مونده بود هشت اومدم زنگ خونه حاج اقا رو زدم که خود حاج اقا در رو باز کرد تعجب کردم گفتم سلام حاج اقا شما چرا زحمت کشیدی در رو باز کردی گفت این چه حرفیه خواهش میکنم خانم بچها رفتن خونه مادربزرگشون یکی دو روزی اونجان بخاطر همین من در رو باز کردم دیگه زیر زمین دفترش نرفتیم منو برد طبقه بالا.نشستم چایی اورد کمی صحبت کرد گفت خواهرم ببین واقعیت رو بگم اگه من رضایت بدم فردا شوهرت ازاد میشه اگه رضایت ندم امکان داره تا ثابت کردن شما برای بی گناهیش چندماهی هم بره زندان.من کم کم داشتم میترسیدم تا حاج اقا گفت زندان.حاج اقا گفت من فردا کاری میکنم ازاد بشه ولی.همین که ولی گفت من شک کردم که لابد چیز مهمی بخواد بگه.هی داشت بیراه میرفت گفتم حاج اقا هر چی میخوای بگو یه لحظه گفت فضای خونه ساکته کسی هم نیست که فهمیدم چی میخواد دیگه شک نداشتم که با خالی بودن خونه حاج اقا در عوضش چی میخواد.تعریف از خود نباشه ولی حاج اقا تا دید من قشنگم و هیکلم سکسیه دقیقا زد تو خال برای حال کردن با من.ولی من خجالت کشیدم سرم رو انداختم پایین گفتم حاج اقا ولی نمیدونم چکار کنم.گفتم نمیدونم که چیزی رو درست نمیکنه یه صیغه محرم بودن میخونم تا صبح پیش هم میخوابیم.میدونستم اگه قبول نکنم شوهرم گرفتار میشه.گفتم باشه حاج اقا.



اومد نزدیکم روسری رو برداشت دست کشید روی موهام لبشو گذاشت روی لبم شروع به خوردن لبام کرد کم کم پیراهن منو دراورد با سینه هام بازی کرد هی میک میزد دراز کشیدم افتاد روم شروع به حال کردن کرد دامنو داد بالا شورتمو داشت لیس میزد کم کم شورتو دراورد کیرشو داد دهنم گفت بخور من از این کار بدم میومد ولی اصرار کرد براش ساک بزنم بعدش منو خوابوند کیرشو فرو کرد تو کوسم یه چندباری محکم فرو کرد یه دفعه حس کردم یه چیز داغی ریخته شد تو کوسم حاج اقا هم محکم بغلم کرده بود.من فکر کردم تموم شد میزاره شب برم ولی رفت میوه اورد گفت بخوره راحت باش کسی نمیاد خودش رفت از تو اشپزخونه با پیک نیک اومد تو دلم گفتم واویلا اگه بخواد نعشه کنه دیگه جرم میده ابش که چند دقیقه پیش ریخت نعشه هم که کنه کمرش سفت میشه.



خلاصه تا دو ساعت کشید نعشه شد موقع کشیدن خودشو با میوه تقویت میکرد.ساعت دوازده شد برقو خاموش کرد امدیم کنار هم دراز کشیدیم تازه سرحال شده بود شروع به خوردن لب کرد تا ساعت چهار صبح بلایی که نباید سرم بیاد اومد فقط هم از کون گایید منم که میدونستم نمیتونم مخالفت کنم قبول کردم حدودا چهار ساعت حال کرد ابش رو همه رو ریخت تو کونم.فرداش هم اومد رضایت داد شوهرم بعداز ظهرش ازاد شد و هیچ وقت هم نفهمید که چطور ازاد شد.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
نقطه سر خط

بوی گند دهنش ، دل و رودم و از حلقم میکشید بیرون با اینکه ده دقیقه ای میشد ارضا شده بود ولی انگار قصد نداشت هیکل لشش و از روم جمع کنه ،صورتش عمود به نیم رخ صورتم بود.با گوشه چشم نگاش کردم چشماش بسته بود آروم آروم نفس میکشیدو بوی گهی و که از دهنش میزد بیرون و روونه ی صورت من میکرد ! یه تکون به خودم دادم و چشماش و باز کرد. گفتم بلند شو میخوام برم حموم .سرش و آورد بالا میخواست بیخ گلوم و بوس کنه که گردنم و کج کردم و خودم و کشیدم بالا . حس کردم دندوناش و بهم فشار داد و انگار تازه یادش افتاد که من کیم ، با صدای دو رگه ای گفت :خوب حال دادی جنده ، یادم باشه دفعه ی بعد فقط از کون بکنمت!"



دستاش و در طرف بدنم و گذاشت و با یک حرکت از روم بلند شد.شوکه بودم و منگ احساس کسی و داشتم که واسه اولین دفعه سکس کرده !رفت سمت دستشویی منم بدن له شده و لختم و از رو تخت جمع کردم و واستادم جلو آینه و زل زدم به سینه های آویزون و بدن لاغر اما شل و وارفتم.دور چشمام از بیدار خوابی دیشب کبود و رنگم کاملا" پریده بود. من چی بودم؟!! یک روسپی رسمی! تو یک لحظه افکار و توهمات و بدبختی های زندگیم که فقط خودم باعثش بودم از جلو چشمم رد شدو از نرون هام گذشت و حمله ور شد به معدم .جوری که احساس کردم با چاقو دارن معدم و میشکافن.دستم و به معدم گرفتم و نشستم لبه ی تخت ،همیشه وقتی مشتریام موقع پرداخت پولشون میشد حتما"لباس تنم میکردم که با دیدن بدنم موقع دادن پول وسوسه نشن یک دست دیگه بکنن تا مبادا یک قرون از پولشون الکی به گا بره ..


اما امروز حس میکردم دارم جون میدم. صدای شر شر آب نشون میداد که معشوقه ی دیشبم داره حمومی و که صد سال نرفترو تو خونه ی من میره!! زیر لبم غریدم و دوباره رو تخت ولو شدم ، همون دیشبم که سوار ماشینش شدم ازش خوشم نیومد. مدت ها بود که وقتی اتو میزدم قیافه سرنشینش واسم مهم نبود اما این یکی یه جورایی من و گزید ،صورت شیش تیغش با موهای جو گندمیش با دندونهای کجش و خنده های چندش آورش حالت بدی بهش میداد مثل آدمای مسخ شده ! دلم میخواست زود تر شرش و بکنه و بره.هنوز باهاش حساب کتابم نکرده بودم.دوباره خودم و از رو تخت جمع کردم که یه لباس بپوشم که دیدم حوله ی من و دورش پیچیده و از حموم اومد بیرون !
اونی که تنته حوله ی شخصیه منه !
-اااا جدیییی؟ (با خنده ی حشری)
-بله لطفا" لباساتو بپوش و قبل اینکه هوا کاملا" روشن بشه از این جا برو.نباید همسایم این جا ببینتت.
-ببینم مگه تو جنده نیستی؟چه چوری بهت خونه دادن؟گیر نمیدن بهت؟


سوالش خون و تو رگام خشک کرد ..انگار دفعه اولی بود که خود فروشی کرده بودم و کسی بهم این لقب رو داده بود..
دندونام و رو هم فشار دادم و با غیظ گفتم :غلط کردنش به تو نیومده ،بهتره زود تر پول من و بدی و شرت و کم کنی.
با یک حرکت خودش و به من رسوند و در حالی که حولم و ول کرد که رو زمین افتاد ،جلوم واستاد .نگاش کردم به کسی که حتی اسمش و نمیدونستم ! احتمالا" گفته بود اما من یادم نمونده.یک سرو گردن از من بلند تر بود.همه ی هیکلش چربی بود و مو! دو طرف بازومو چسبید.


که پولتو میخوای آره؟؟ باشه خوشگله پولم میدم بهت اما قبلش باید یک دست دیگه بکنمت!
خاک بر سر من که یه چیزی تنم نکردم.بیا اینم نتیجش! یک نگاه به کیر شق شدش کردم با وقاحت تمام زل زدم تو چشماش ،تجربه بهم ثابت کرده بود همچین مواقعی نباید کم بیارم! با نقاب خونسردی که به صورتم زدم گفتم یا همین الان گورتو گم میکنی یا کاری میکنم که به گه خوردنت راضی بشی..
انگار با این جمله آتیش ریختم رو ماتحتش.خنده ی بلندی کرد و گفت: از کی تا حالا جنده دو زاریام گنده لات شدن؟
دستام و فشار داد و تو یک صدم ثانیه پرتم کرد رو تخت ،از پاهام من و چرخوند و به شیکم برم گردوند..دستش و رو گردنم گذاشت و صورتم و به تشک فشار میداد..دستام و دو طرف سینه هام گذاشتم که شاید بتونم خودم و بالا بکشم.نه توان نفس کشیدن داشتم نه جیغ زدن..جالبه که نمیترسیدم ،احساس میکردم لحظه ی مرگم رسیده اما ترسی نداشتم.شاید همه ی این اتفاقات توی یک دقیقه افتاد اما واسه من مثل یک عمر بود..اون یکی دستشو زیر شکمم حس کردم ،کمرم و کشید بالا و سر کیرش و جلوی کونم احساس کردم.


دردی که توی انتهای روده هام ایجاد شد قابل توصیف نیست.با شدت تمام و بدون از دست دادن حتی یک لحظه کیر خشکشو فشار داد توی سوراخ خشک و نسبتا" تنگ کونم..کیرش و همون جا نگه داشت و دست از کار کشید..دستشو چند لحظه قبل از روی گردنم برداشته بود و منتظر بود که من جیغ بزنم اما وقتی دید صدایی ازم در نمیاد مطمئنم که فکر کرد مردم !! روم خم شد و گفت:زنده ای؟ با دستام ملافه ی تختم و چنگ زدم و صورتم و کج کردم و با صدای خفه گفتم: گورتو گم کن.این جمله ی من و که شنید انگار موتورش دوباره به کار افتاد. گفت:جووووون میکنمت جنده ی زبون دراز خودم..کیرش و تا نصفه در آورد و با فشار هل داد تو کونم .این دفعه ناله ای از ته دلم بیرون اومد که باعث شد حشری تر بشه و با شدت شروع به تلمبه زدن کرد.احساس سوزش و خیسی مقعدم مطمئنم کرد که داره ازم خون میاد..اما چه اهمیتی داشت؟مهم روح داغون من بود که زیر ضربات محکم این مرد تو هر صدم ثانیه داشت زخم میخورد..



صدام در نمیومد ..ملافه رو داشتم از درد میجوییدم..اما صدایی ازم بیرون نمیومد..چون لذتی نمیبردم..اما اون سر صدا و آخ و اوف میکرد.خیلی داشت حال میکرد.بعد از حدود بیست ضربه (چون اکثر سکسام بهم حال نمیداد عادت کرده بودم بشمرم ضربه هارو) داشت آبش میومد.کشید بیرون و با یک حرکت من و بلند کرد و کیرش و به لبام چسبوند ،دهنم و قفل کرده بودم اما دو طرف سرم و گرفت و فشارش داد تو دهنم و همون جا آبش و خالی کرد..تا کیرش و کشید بیرون منم همه ی آب و زرداب معدم و بالا آوردم..
اهههه کثافت آشغال هرزه .جلوی دهن نکبتت و بگیر. اینار و در حالی میگفت که من و روی تخت ول کرد و میرفت سمت لباساش..


سرم داشت گیج میرفت ،کونم داشت میسوخت، درد معده و حالت تهوع داشت من و رو به مرگ میبرد، اما انگار از رو نمیرفتم.از رو تخت بلند شدم و کشون کشون رفتم طرفش ،کف پام و گذاشتم روی استفراغام..اما اینا واسم مهم نبود.میخواستم حقم و بگیرم ،پول خود فروشیم و انگار میخواستم تلافی بیست و چند سال زندگی ننگینم و سر این آدم خالی کنم.داشت زیپ شلوارش و میکشید بالا که بهش رسیدم..با مشت میخواستم بکوبم تو سینش که دستم و گرفت و گفت:دیدی اون کسی که گه خورد تو بودی جنده، تا دوباره نگاییدمت خفه بمیر ،نیرویی نداشتم ،با صدای خفه ای که بیشتر شبیه ناله بود گفتم:پولم و بده عوضی..دستام و ول کرد و بدون حرف رفت سمت در.. که همه ی نیروم و جمع کردم و از پشت هلش دادم ،یک دفعه برگشت سمتم و با هر چی قدرت تو دستش داشت ،کشیده ی محکم خوابوند بغل گوشم که روی زمین ولو شدم..


صدای بسته شدن در و شنیدم..اما زمان واسم متوقف شده بود..دهنم پر خون شده بود و دستم تیر میکشید. اینا مقابل درد دلم هیچی نبود..انگار سیلی این مرد غریبه دمل چرکیه ده سال زندگی ننگینم و باز کرد..اون مرد درست میگفت من یک هرزه بودم..همسایه هام میدونستن و بارها زمزمه هاشون و پشت سرم شنیده بودم ..نامه هایی که از مسجد محل واسم میومد و خونده و پاره کرده بودم..اما تو این لحظه فهمیدم که همه حق دارند..از ته دل زجه میزدم و به زمین و زمان فحش میدادم..هیچ کس مقصر نبود جز خودم.منی که سالها بود انتقام بدی های زندگی رو از جسمم میگرفتم و همیشه فکر میکردم که بقیه عامل بدبختیامن انگار پرده ای از جلو چشمم کنار رفت که هیچ کس مقصر نیست جز خودت!!بعد از سالها از ته دلم صداش زدم...خدایا کمکم کن .....


تو یک لحظه صدای ترمز وحشتناک یک ماشین که روی زمین کشیده شد سکوت ساعت پنج صبح خیابون رو درید..تصادف ....صدای همهمه ی عابرین با صدای مبهم به گوشم میرسید..در حالی که اشکام جلو ی چشمم و تار کرده بود ،دهنم و با پشت دستم پاک کردم و لنگان رفتم سمت پنجره،،هوا روشن شده بود و چیزی که دیدم باور کردنی نبود..معشوقه ی متجاوز من در حالی که از دهنش خون میریخت کف خیابون ولو شده بود..چند نفر بالا سرش واستاده بودن و یک پیرمرد که معلوم بود راننده ی نیسانیه که با مرد تصادف کرده ،همش با دستاش روی سرش میکوبید...چون خونه ی من طبقه ی دومه صورت مرد و به وضوح میدیدم ..انگار چشمای باز گرد شدش به سمت اتاق من زل زده بود..
نه ناراحت بودم نه خوشحال..فقط دوست داشتم با تمام وجود بعد از مدت ها به موسیقی‌ کلاسیک دلخواهم گوش بدم و آرامشی و که سالها دنبالش بودم و حس کنم..شاید امروز روز یک تغییر بزرگ توی زندگی منه..
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
شب زفاف با سارا

مراسم تموم شده بودو تو راه خونه ای بودیم که با عشق ساختیمش دل تو دلم نبود که بریم خونه سارا هیچی نمیگفت ولی از چهرش معلوم بود که استرس داره .دوست نداشتم اینطوری باشه ولی بازم هیچی نگفتم.بالاخره رسیدیم خونه و از فامیلای نزدیکم که تا خونه باهامون اومده بودن خداحافظی کردیم.وقتی وارد حیاط شدیم نفسی از سر اسودگی کشیدم.دیگه مال من شده بود .بعد از این همه سختی...


اروم رفتم طرفشو گرفتمش تو بغلم.ضربان قلبشو حس میکردم .و سرخ شدن گونه هاشو.دستامو انداختم زیر زانوشو بلندش کردم مثه یه پری شده بود دلم میخواست پرستشش کنم تو چشاش زل زدم و گفتم نبینم خجالت بکشی.اونم با اون قیافه تخس و خاستنیش مثه بچه های لجباز زود گفت:اصلنم خجالت نمیکشم بعد تند لباشو گذاشت رو لبام منم میخندیدمو با ولع میبوسیدمش.وقتی در خونرو باز کردم گذاشتمش زمین گفتم خوب شیطون شدیااا.اونم گفت از تو یاد گرفتم.بعدشم یه چشمک زد و رفت تو اتاق خوابمون.منم چون میدونستم خجالت میکشه گذاشتم خودش لباساشو عوض کنه .چن دقیقه بعد دیگه طاقتم تموم شد رفتم در اتاقو باز کردم دیدم نیستو صدای شیر اب میاد فهمیدم رفته حمام .لباس عروسشم در اورده بودو گذاشته بود رو تخت.منم رفتم بیرون لباسامو عوض کردمو یه شرت پام بودو پیرهنم تنم بود.صدا بسته شدن در که اومد فهمیدم از حمام اومده.من که دیگه صبر نداشتم واسه دیدنش رفتمو در باز کردم .هم من شکه شده بودم هم اون اونقدر نگاش کردم که سرخ شدن گونه هاشو حس کردم یه حوله ی سفید پیچیده بود دور خودشو پاهای خوش تراشش پیدا بود.



رفتم طرفش و دستمو انداختم دور کمرش فقط بهم نگاه میکردیم یکم رنگش پریده بود تا اومدم حرفی بزنم لباشو گذاشت رو لبام یکم که همو بوسیدیم در گوشش اروم گفتم :مطمئنی؟اونم اروم تر از من گفت:خیلی وقته واسه این ساعت لحظه شماری میکنم.منم یه بوس محکم ازش گرفتمو شروع کردم گردنشو بوسیدم اونم دستاشو کرده بود توی موهامو چشماشو بسته بود یکم که گردنشو بوسیدم رفتم سراغ لاله ی گوشش اروم گازش گرفتم و با لبام باهاش بازی کردم.صدای نفسای اروممون کل فزای اتاقو گرفته بود قلبم داشت از سینه در میومد دستامو انداختم زیر پاشو لبامو گذاشتم رو لباشو اروم بردمش به سمت تخت.همه صورتشو شروع کردم بوسیدن چشماش لباش گردنش اونم نفسای داغشو میزد به صورتم .دستامو از روی دستاش حرکت دادم به سمت پایین و رسوندم به سینه هاش .



اروم دستامو میکشیدم روشونو نوازش میکردم سارا هم نفساش سنگین ترو داغ تر میشد.ولی هنوز گونه هاش سرخ بودنو خجالت میکشید.از زیرم پاشد اومد رومو شروع کردم لبامو بوسیدن تا روی فکم دستاشم رفت سمت دکمه های پیرهنمو اونارو باز میکردو هر جای سینم که پیدا میشد میبوسید.منم دیگه با دستام سینه هاشو از روی حوله گرفته بودمو میمالیدمو به صورت زمزمه حرفای عاشقونه میزدم.یخورده که گذشت از روم بلندش کردمو خوابوندمش خودم افتادم روشو تا زیر سینه هاش حولشو کشیدم پایین.مثل برف سفید بودنو یه لایه ی صورتی دورشو پوشونده بود زبونمو گذاشتم روشو شروع کردم بوسیدن و لیسیدن کامل میکردم تو دهنمو درشون میاوردم ساراهم اروم اه و ناله میکردو منم نفس نفس میزدم.یکم که گذشت دستشو گذاشت رو سرمو کشوند به سمت پایین منم سرمو پایین نکشیدم و به کار خودم ادامه دادم.دلم میخواست خودش بهم بگه وقتی دید سرمو پایین نمیبرم همون طور که نفس نفس میزدو اه و ناله میکرد گفت جاهای دیگم هستا منم گفتم مثلا کجا؟گفت خودت میدونی



.گفتم دوس دارم خودت بگی اروم گفت دیوونم کردی بخور برام .منم بیشتر از این اذیتش نکردمو حولشو از روش برداشتم.از چیزی که دیدم دیوونه شدم.یه کس کوچولوی خوشگل کیرم داشت شرتمو پاره میکرد رفتم سمت نافشو شروع کردم بوسیدنش و نفسامو میزدم بهش اونم دستاشو گذاشته بود رو سینه هاشو میمالید به کسش که نگاه کردم دیدم خیس خیس شده رفتم طرفشو از روناش شروع کردم بوسیدن ولی به کسش دستم نزدم یخورده که گذشت گفت بخور دیگه لا مصب دیوونه شدم .منم در حالی که نفس نفس میزدم گفتم جوووووون قربون اون ابراز احساساتت لبامو بردم سمت کس صورتیش که حالا خیس خیس بودو دورشو بوسیدم بعد انگشتمو گذاشتم رو کسشو اروم میمالیدم.یه دستم رو سینه هاش بودو یه دستمم روی کسش و دورشو میمالیدم سرمو بردم نزدیک گوششو گفتم دوس داری اونم که دیگه تغریبا داشت داد میزد گفت وای دارم دیوونه میشم .توروخدا بخورش یه لب طولانی ازش گرفتمو سرمو بردم سمت کسشو زبونمو کردم لاش.انقدر خوش بو بود که مست مست شده بودم دیگه اختیارم دست خودم نبود.کلشو میکردم تو دهنمو میمکیدم سارا هم اه و ناله میکردو میگفت اووووووووووووف همش مال خودته همشو بخور کسمو بخور قربونت برم.از بس کسشو لیسیده بودم باد کرده بود و قرمز شده بود سارا بهم گفت میخوام.گفتم چیو ؟گفت کیرتو منم که دیگه خودم داشتم میمردم از شهوت اجازه دادم هرکاری میخواد بکنه .افتاد رومو دستاشو گذاشت رو شرتمو کشید پایین.



اونقدر با اون چشمای شهوتیش بهش نگاه کردم که داشتم دیوونه میشدم سرشو برد نزدیک نافمو از نافم شروع کرد بوسیدن ولی پایین تر نمیرفت .داشت دیوونه میکرد منم سینه هاشو گرفته بودمو میمالیدم اروم بهش گفتم بخورش دیگه اونم یه لبخند زدو سرشو برد سمت تخمامو کرد تو دهنش و لیس میزد کیرمم گفته بود دستشو میمالید لباشو برد سمت کیرمو بوسیدو سرشو کرد تو دهنش منم نفس نفس میزدمو میگفت جوووووون بخورش اونم با زبونش دور کیرمو لیس میزد یخورده که خوردبرام دیگه دلم اون کس خوشگلو دست نخوردشو میخواست خوابوندمشو افتادم به جون کسشو میخوردمش اونم فقط اه و ناله میکردو دستشو رو سرم فشار میداد.بعد یک ربع که براش خوردم دیگه داشت از حال میرفت گفت کسم کیرتو میخواد ارش توروخدا بکن توش اوووووووف دارم دیوونه میشم منم اروم گفتم باشه قربون اون کست برم کیرمو گذاشتم رو کسشو همینطور میمالیدمو با اب کسش کیرمو خیس میکردم ولی تو نمیدادم اونم از شدت بی قراری کمرشو بلند میکردو کسشو به کیرم فشار میداد کیر منم دیگه راست راست بود دستامو گذاشتم رو سینه هاشو میمالوندم کیرمو هدایت کردم به سمت کسش میفهمیدم که یکم ترسیدم یکی از دستامو از رو سینه هاش برداشتمو دستشو محکم گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش سر کیرمو میکردم تو و در میاوردم ساراهم دیگه طاقت نداشتو تا لبام از لباش جدا میشد اسمموصدامیکردو میگفت بکن توش دیگههه .بار اخر لبامو گذاشتم رو لباشو کیرمو محکم کردم تو کسش.سارا هیچی نگفت و فقط چن تا قطره اشک از چشماش اومد بیرون منم بوسش کردمو گفتم درد که نداشت عشقم گفت نه فقط یخورده سوخت.لباشو بوسیدمو کیرمو از کسش در اوردمو کسشو با کیرمو که خونی بود پاک کردمو دوباره رفتم سمتش گفتم میخوای ادامه بدیم.گفت حتما .لبامو گذاشتم رو سینه هاش که شق شق بودو کیرمم اروم کردم تو کسش.



یه اه بلند کشیدو چشماشو بست منم اروم اروم تلنبه میزدم ساراهم فقط اه و اوه میکردو منم نفس نفس میزدم صدا برخورد کیرم با کسش خیلی قشنگ بود داشتم لذت میبردم که دیدم سارا یه اه بلند کشیدو لرزید خیسیه کیرمو که از اب کس سارا بود حس میکردم خودمم دیگه داشت ابم میومدو تو حال خودم نبودم تلنبه هامو محکم تر کردم و تند تر میزدم ساراهم دوباره اه و نالش راه افتاده بود دیگه داشت ابم میومد چن تا تلنبه ی محکم دیگه زدمو کیرمو از کسش در اوردمو ابمو با فشار ریختم روش یه نفس بلند کشیدم وقتی ارضا شدم دیدم سارا داره سینه هاشو میماله رفتم سمت کسش و زبونمو گذاشتم رو چوچولشو حسابی میخوردمو فشار میدادم سارا هم دوباره ارضا شد دیگه جون تو تنم نبود لذتی که بردیم غیر قابل توصیف کردنه بعد یه لب گرفتن حسابی بغلش کردمو تو بغل هم خوابمون برد...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون دختر مشتری

سلام به دوستان گلم...



این خاطره دو هفته پیش برام اتفاق افتاد من 32 سال دارم و یه مغازه سوپر مارکت تو تهران دارم خوب طبیعی هست خیلی ادمهای مختلفی تو مغازه رفت و امد دارن یه انبار بغل مغازه دارم که جون میده واسه شیطونی . چند وقتی بود که یه دختر تقریبا 20ساله واسه خرید میومد مغازه اوایل زیاد بهش توجه نمیکردم چون هم سنش کم بود هم اینکه حدس میزدم تازه به این محل اومده باشن ولی بعد از اینکه چند باری دیدمش حس کردم میتونم باهاش راحت باشم چون هر وقت تنها بودم خیلی راحتر باهم صحبت میکرد منم دلو زدم به دریا و رفتم تو مخش یه دختره نسبتا لاغر با پوست سفید . یه روز که تو مغازه تنها بودم تقریبا سر ظهر بود که اومد تو مغازه از همیشه خوشگلتر شده بود و به خودش رسیده بود حس کردم که وقتشه بهش پیشنهاد دوستی بدم .



تو همین فکرا بودم که یهو دیدم از رو قفسه یه سری جنس ریخت پایین رفتم پیشش دیدم حول شده گفتم عزیزم مهم نیست خودم جمعشون میکنم واسه تو که اتفاقی نیفتاد دستشو گرفتم گفتم بیا اینور تا مرتبشون کنم وقتی دستم به ستش خورد یه حس خوبی بهم دست داد چون خیلی راحت بود وسعی نکرد که زود دستشو دربیاره من واسش یه اب میوه باز کردم و دادم بهش تا بخوره اونم گرفت و تشکر کرد . دلو زدم به دریا و بهش گفتم که ازش خوشم اومده و میخوام با هاش راحتر باشم از خنده هاش معلوم بودم اونم بدش نمیاد شمارمو بهش دادم و ازش خیلی محترمانه خواستم که بهم زنگ بزنه . خلاصه اون روز گذشت و اس ام اس بازی ما شروع شد دیگه هر حرفی رو از طریق تلفن بهم میزدیم یه روز ازش خواستم تا سر ظهر بیاد تو مغاز ه وجدانا دیگه نمتونستم بیشتر از ای صبر کنم بد جوری دوست داشتم با هاش سکس داشته باشم





اونم قبول کرد و اومد . اونایی که تو مغازه حال کردن میدونن استرسش خیلی با حاله خلاصه وقت قرار که شد اومد جون چی میدیم از همیشه واسم خوشگلتر بود در مغازه رو بستم و بردمش تو انبار قبلا به گفته بو د که از کوس نمیتونم سکس کنم فقط از کون باید میکردمش ولی خودم مونده بودم با این هیکل لاغرش چه جوری میخواد از پی کیرم بر بیاد . تو انبار بغلش کردم و شرو ع کردم ازش لب گرفتن خدایش خوب همکاری میکرد خودش دلش بیشتر از من میخواست یواش یواش لباساشو در اوردم و سینه های کو چولو و خوشگلشو میخوردم چه حسه خوبی بود اونم اروم اهو اوه میکرد خوابوندمش رو کارتونهای که تو انبار بود وشروع کردم به خوردن کوسش تمیزه تمیز بود چند لحظه که گذشت دیدم خیلی داره حال میکنه سرمو فشار میداد سمت کوسش منم با لبلم چو چولاشو میمالیدم بعد ازش خواستم که واسم ساک بزنه



دمش گرم خیلی خوب ساک میزد وقتش رسید که از کون بکنمش کاندومو کشیدم رو کیرم و یه کم هم بهش کرم زدم تا کمتر اذیت بشه البته بهم گفته بود که قبلا این کارو کرده سوراخ کونش صورتی بود سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش و اروم فشار دادم دیدم داره اذیت میشه یه کم با انگشت چربش کردم و سوراخشو بازی دادم شهوت همه وجودمو گرفته بود دوباره سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش اروم اروم فشار دادم سرش که رفت تو کونش یه کم دردش اومد هم زمان یه دستم رو سینهاش وازش خواستم برگرده بهم لب بده بعد از چند با تلمبه زدن قشنگ کیرم تو کونش جا باز کرده بود با دست دیگم کوس نازشو میمالیدم خیلی حال میداد اونم داشت حال میکرد



یه کم به تلمبه زدن سرعت دادم جون چه کونی داشتم میکردم دیگه وقتش رسیده بود ابمو بریزم تو کونش دوست داشتم اونم ارضا بشه ازش پرسیدم که دوست داری ابمو خالی کنم تو کونت باسرش اشاره کرد که بریز جون تو اوج لذت بودیم که همزمان با هم ارضا شدیم تو همون حالت یه کم دیگه ازش لب گرفتمو کیرمو از تو سوراخ کون تنگش کشیدم بیرون خودمونو جمعو جور کردیم ازش خیلی تشکر کردم اونم حال کرده بود ازش قول گرفتم بازم بکنمش بعد ازاینکه امار بیرون مغازه رو گرفتم فرستادمش رفت .لطفا دوستای که این استرس قشنگو تو محیط کارشون تجربه کردن نظر بدن .امیدوارم موفق باشین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با شکوفه, هفت بار در یک شب

سلام
داستانی که میخام براتون تعریف کنم مربوط به 10 سال پیشه.الان 34 سالمه اون موقع 23 یا 24 ساله بودم و در اوج شهوت خب بیشتر از این قلم فرسایی نمیکنم و میرم مستقیم سر اصل مطلب



ماجرا از اونجا شروع شد که من یه مغازه لوازم خانگی داشتم در یکی از شهرستانها و دانشجو هم بودم و نیمه وقت گاهی اوقات تمام وقت مغازه بودم مغازه من درست جلوی خونمون بود به طوری که پشت مغازه ما خونمون بود تابستان بود و کمی گرم یه خانم که تازه اومده بود محله ما همیشه با یک راه رفتن خاص از جلوی مغازم رد میشد طوری که همیشه تو یک ساعت بخصوص که پسرشو از مدرسه می اورد من جلوی مغازه منتظر میموندم تا یه چیزی بهش بگم که میگفتم دوست دارم..عاشق راه رفتنتم.. عجب هیکلی.. یه زنگی به ما بزن وووو 1ما گذشت و این حرفا تکراری شد نه خبری از زنگ و نه اصلا نگاهی دیگه داشتم دیوونش میشدم یه روز دلو زدم به دریا و جلوش صبح ساعت7 که داشتم میرفتم دانشگاه گرفتم اونهم کارمن یکی از ادارات بود که همیشه صبح بلند میشد


اره جلوشو گرفتم و قسمش دادم یه زنگ بزنه من حرف دلمو لا اقل بهش بزنم اگه راضی شد دوست بشیم اگه راضی نشد دیگه مزاحمش نشم اینو گفتم و در کمال نرمی بهم گفت زنگ چرا ساعت 2/5 مغازه باشم که از اداره بر گشتم فیس تو فیس با هم صحبت میکنیم
اون روز تو کونم عروسی بود نرفتم دانشگاه از بس که خوشحال بودم رفتم یه گواهی پزشکی برای اون روز گرفتم که عذرم تو دانشگاه موجه بشه و به خونمون زنگ نزنن
از ساعت 10 که از درمانگاه برگشتم تا ساعت 2 لحضه شماری میکردم یک دقیقه برام 1سال میگذشن اخه بد جوری به دلم نشسته بود طوری که شبو روز به فکرش بودم خی حاصل 40 روز تلاشم امروز بهره میداد


وقت قرار رسید و من خیره به خیابون بودم که دیدم خانم از اتوبوسی که سرویس اداره بوده پیاده شد و مستقیم به طرف مغازه من داره میاد دل تو دلم نبود اومدم پشت میز رلکس نشستم که وارد مغازه شد اول من سلام کردم و از جام بلند شدم سلام کرد و بدون مقدمه گفت خب حرفتو بزن منم اصل قضیرو گفتم که دوست دارم با شما رابطه سالم داشته باشمو عاشقتونمو و از این حرفا اونم در جوابم گفت اینارو که 2 ماهه از وقتی اومدم این محله داری میگی این حرفارو گفتی واسم تکراریه حرف تازه ای داری بگو منم یه خورده من من کردم و گفتم نه همینه یه خنده مسخره کرد و گفت حرفت همینا بودن الان منتظری من جواب بدم گفتم بله ناگفته نماند دانشگاه نرفتنمو هم بهش گفتم که به خاطر تئ دانشگاه نرفتم گفت فهمیدم منم میخام جوابتو بدم گفتم بفرمائید گفت تو اندازه پسر من میمونی گفت اولا من شوهر دارم دوما اگه هم نداشتم با ادمهایی که وای میستن جلوی مغازه و متلک به ناموس مردم میکنن اصلا نفرت دارم و از زمانی که به من اولین متلکو انداختی ازت بدم اومده و یه بار دیگه مزاحمم بشی تمام این مغازرو و سرت خراب میکنم


اینو گفت از مغازه رفت انگار اب داغ رو سرم ریختن راس میگفت یه پسر 14 ساله داشت و یه پسر 7 ساله اون روز حالم خیلی بد شد و همش حرفش تو کلم می پیچید شب زود خابیدم و صبح رفتم دانشگاه به حرفاش همش فکر میکردم من آدم منطقی بودم گفتم راست گفت من بد تا کردم باهاش و از اون به بعد تصمیم گرفتم دیگه مزاحمش نشم
و نشدم روزها طی شد و گاهی اوقات همدیگرو میدیدیم و من سرمو پایین مینداختم بالاخره هم محله بودیم و خونشون روبروی مغازه من بود زود زود همدیگرو میدیدیم و هیچی بهش دیگه نمیگفتم بالاخره 2 ماهی گذشت و پدر و مادرم به مکه رفته بودنو وقت برگشتنشون بود که ما خانوادگی داشتیم خونرو تزئین میکردیم پلاکاردو از این حرفا . و ظهر ساعت 12 بود که داشتم خونه نهار میخوردم که تلفن مغازه که دستم بود زنگ زد اخه تلفن مغازه بی سیم بود و با خودم همه جا میبردم پشت خط یه خان بد که گفت چشمتون روشن انشالله حاج خانم و حاج اقا کی تشریف میارن من هم گفتم قسمت شما انشالله فردا ساعت 4 هواپیماشون میشینه گفت به سلامتی منم گفتم ممنون و قطع کرد . بعد قطع کردن با خودم گفتم خدایا این کی بود شاید از فامیلا منو خنگو بگو که نپرسیدم شما همینجوری با خودم حرف میزدم که دوباره زنگ زد همون خانمه بود گفت نشناختی گفتم نه گفت باشه بای و سریع قطع کرد .تلفنم شماره یاب نداشت که شمارشو ببینم .بالاخره پا پیچ موضوع نشدم و صبح اون روز که داشتم اماده میشدم برم دانشگاه بازم تلفنم زنگ خورد همون خانمه بود گفت صبح بخیر امروز دیر کردی . نمیری دانشگاه



تا اینو گفت سه سوت فهمیدم شکوفست اخه هر روز اون ساعت با هم منتظر ماشین بودیم تو چند قدمی هم اون منتظر سرویس منم منتظر اتو بوس گفت فکر کنم شناخته باشی گفتم تا حدودی گفت پس قطع کنم هر وقت حدودت تکمیل شد ائن موقع بزنگم منم که شناخته دبودم و نمیخاستم قطع کنه فوری با من من گفتن نه بابا چرا قطع شناختمتون گفت چون پسره خوبی شدی و 2 ماهه مزا حمم نشدی ازت خوشم اومده و زنگ زدم گفتم شما لطف کردین و یه ذره خاهش و تمنا و از این حرفا گفت دیرم شده سرویس اومد ظهر همون ساعت همیشگی میزنگم و قطع کرد.
باز تو کون ما عروسی شده بود با هزار فکر که این بارم مثل اون بار نشه حالمونو نگیره دانشگاه نرفتیم و باز درمانگاهو گواهی پزشکیو تا ساعت 2 و همه نوع فکرو ثانیه ها 1 سالو ووووو اینکه ساعت 2 گذشته خانم کون تپل زنگید اخ شروع شد خایه مالی اول حرفای سالمو و... مثل همه پسرا یه هفته نگذشته یود کار به حرفای سکسی کشید و خانم گفت که شوهرش دوتا زن داره و این روزهاست که خونش خلوت بشه و منو دعوت کنه دقیقا یادمه چهارشنبه بود ظهر زنگ زد گفت اون روزی که منتظرش بودی رسیده و امروز ساعت 10 شب تو خونش منتظرمه و شرط گذاشت که تا ساعت 6 صبح باهم باشیم منم قبول کردم. و به یه بهانه که با بچه ها قرار بریم یه اردوی علمی از خونه زدم بیرون ساعت 8 شب بود که مغازرو بستم و رفتم پارک نزدیک خونمون که تلفن بی سیمی انتن بده و منتظرش شدم دقیقا ساعت 10 زنگ زد و گفت درو باز میزارم بیا منم فوری حرکت کردم اصلا ترسی نداشتم اخه قبل اون دوسه بار مغازم لب تو لب و سینه هاشو مالیده بودم و چون موقعیت سکس تو مغازه نداشتم کار به سکس نکشیده بود


و داخل خونش شدم. و وقتی اومد راهرئ تا منو راهنمایی کنه اخههههه چی میدیدم با یه سوتین مشکی و یه شرت سکسی که نه کوسشو پوشونده بود نه کونشو اخ تو عمرم تا الا همچین کوسی ندیده بودم باور کنید تو ایران همچین کونی لنگه نداشت اخه از رو لباس بیرون زیاد معلوم نبود جمع میکرد کونشو وقتی شلوار جین می پوشید. ولی الان جلوی چشمام ولو بود. باور کنید کونش به اندازه ای بود که وقتی وارد اتاق ورودی میشد مستقیم رد نمیشد باید یه وری میرفت.منو راهنمایی کرد اتاق خواب و گفت پسر بزرگم نیست رفته تبریز خونه خالش ولی پسر کوچیکم خابه یواش بیا که صدامونو نشنوه منم ساکت وارد اتاق شدم و مثل ندیدا بغلش کردم و لب و دستمو میمالوندم به سینه هاش طوری که خانم چشماشو بسته بود اون شرت الکیشم از پاش در اوردم و شروع کرم به لیسیدن کوسش بوی عطر کوسش همه دهنمو پر کرده بود معلوم بود به خاطر من حموم کرده بود که خودشم گفت گفت رامینم امشب من مال تو ام و به خاطرت حموم هم رفتم


در اوج لذت میگفت بلیس کوسمو بلیس رامین کوسی که 3 ماه تو کفش بودی و میگفتی عاشقشی الان تو دستاته ببینم میتونی جرم بدی امشب منم با نهایت سرعت چوچولشو لیس میزدم که دیونه میشد و میگفت بلیس دیگه کامل شهوتی شده بود و میگفت تو لیسیده بلد نیستی صبر کن یادت بدم و سرعت کیرمو گذاشت تو دهنش و داشت محکم ساک میزد و گاز میگرفت و منم هم از دت در و هم از شدت لذت اخ اوخ میکردم که گفتم دیگه طاقت ندارم و قمبل کرد گفت که یه هو کیرمو تا ته جا کنم تو کسش و منم هر چی زور داشتم جا کردم تو کوسش که یه اه بلندی کشید و گفت تلمبه بزه محکم رامینم محکم جرم بده پارم کن شوهرم قدر اینو ندونست تو باید بکنی جر بده جر بده لامصب پاره کن منو
کیرمو از کوسش بیرون کشید و باز گذاشت تو دهنش و ساک این بار با دندوناش دردم اومده بود نزاشتم دیگه ساک بزنه اخه کیر منم حدودا23 سانتی میشد گفت محکم بکن تو کونم منم کردم تو کونش اولش درد داشت ولی نه اونجوری اخه میگفت شوهرش کونشو راه انداخته و همیشه از کون اونو میکنه اخه واقعا یه کون تاریخی داشت


دیگه شل شده بود و تلمبه میزدم تو کونش که یکباره هر دوتامون یه اهی کشیدیم و همزمان ابمون اومد . و ریختم تمام ابمو تو کونش ولی سیر نشده بودم و در عین حالم هم حال بلند شدن نداشتم. که اون بلند شد و گفت صبر کن خودمو بشورم دوباره بیام این حال نشد باید ابتو میریختی تو دهنم قبول نیست منم خنده ای زدم و گفتم باشه برو بشور بیا باز جرت بدم
رفت رفتیم هر دوتامون خودمونو شستیم تو هموم و دوباره اومدیم و باز بازی باکیرم و دوباره راس شد که انگار اصلا سکسی نداشتیم دوباره پاهاشو دادم بالا و تپوندم تو کوسش و تلمبه و اونم اخ اوخ میکرد و میگفن کیری که مدتها دنبالش بودم پیدا کردم اخ جون همین کیرو دوس دارم داره کوسمو میسوزونه کاش پردمو تو میزدی رامین منم به شدت با این حرفاش حشری میشدم و تلمبه میزدم که گفت دوس داره بریزم تو دهنش تا ابمو بخوره حدود 20 دقیقه گذشته بود که باز اهی کشید و اورگاسم شد و منم بعد دو سه تلمبه به کوسش کیرمو در اوردم و گفتم ابم داره میاد که گذاشت تو دهنش همه ابمو خورد


خیلی حشری بود با یکی دو بار اون روز سیر نشی و من که بیشتر از اون حشری بودم اون روز تا ساعت5 تونستم 6 بار بکنمش طوری که بار 4 و 5 وششم دیگه چند قطره ابم میومد.دیگه داشت صبح میشد و هوا روشن باید میزدم از خونش بیرون تا کسی نفهمه چون تو اون محل کاسب بودم و همه منو میشناختن تا کسی تو کوچه نبود لباسامو پوشیدم و گفتم برو یه نگاه به کوچه بکن من برم رفت و اومد گفت خبری نیست منم داشتم میرفتم که تو راهروی خونشون باز به حالت سگی وایستاد گفت 1 بار دیگه پایانیرو از کون بزن بعد برو منم که کیرم دیگه نای بلند شدن نداشت نصفه جون گذاشتم تو کونش که تلمبه وو حدود 15 دقیقه هم تو راهرو کردم که باز خانم ارگاسم شد و من نتونستم خالی بشم و خداحافظی کردم و رفتم
از اون تاریخ 1 سال باهم همه جوره ارتباط سکسی داشتیم که از اداره منتقل شد تبریز و ندیدمش...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین سکس دوران نامزدی

سلام من غزال هستم .من 17سالمه...میخوام اولین خاطره سکسیم رو براتون بگم.5ماه ازنامزدی من وعشقم علی میگذره .من وعلی خیلی حشیریم دوتامون عاشق سکسیم اما علی میگه تاشب عروسیمون پردت بایدسالم باشه منم همین نظرو دارم.ونامزدبازیمون درحدلب وارضای همدیگه بادست بود تا اینکه یه روز علی اومدخونمون وطبق معمول رفتیم تواتاق من درطبقه دوم بعدازیه لب اساسی نشستیم روتخت وعلی گوشیشودراورد وگفت یه فیلم سکسی اوردم درحد المپیک راستم میگفت فیلمه عالی بود!خلاصه باهم فیلمودیدیم وبین فیلم لب میگرفتیم وهموبوس میکردیم بعدتموم شدن فیلم یه کم توچشای هم نیگاه کردیم بعدعلی گفت دوست داری ماهم...زود گفتم مگه نگفتی تا شب عروسی هیچ کاری نکنیم..علی خندیدوگفت دیوونه کاریت ندارم فقط لاپایی ..بعدیه چشمک زد و خندید منم خودم خیلی دلم میخواست.بالاخره واسه یه روزدیگه که مامانم وبابام خونه نبودن قرارگذاشتیم خونه ی ما...ازشانس خوب ما اون یه روز توی همین هفته بود ....وقتی مامانم اینا رفتن سریع رفتم به علی زنگ زدم گفتم زودبیا اونم گفت یه دوش بگیرم میام.منم تاعلی اومد ارایش کردمو وچندتا پرتقال اب گرفتم تاباهم بخوریم بعدلباسامو عوض کردم یه شلوارک و تاپ پوشیدم موهامو هم اتو کردم دم اسبی بستم موهام طلایین وخیلی خوشگلن البته تعریف از خود نباشه ولی خوب حقیقت همینه!!!



ساعت 1/5ظهر بود که علی اومد وقتی دیدمش پریدم بغلش وسیرلب گرفتیم وزود رفتیم بالا روتخت من نشستیم علی گفت چه خوشگل شدی خانمی؟!منم گفتم توهم همین طور ناقلا...علی خیلی نازه من خیلی دوسش دارم موهای مشکی وصافی داره که همیشه میزنشون بالا وپوستش هم بین سفید وسبزه س.چشماشم مشکیه.تیپشم شخصیتیه.ازم پرسیدمامان اینا کی میان؟گفتم تابعدازشام نمیان منم ب بهانه درس خوندن نرفتم.علی گفت اونم چه درسی.به کت شو دراورد ودستاشومالید بهم گفت میخوام بیام بخورمت منم خومولوس کردم وگفتم نمیتونی؟علی گفت نمیتونم؟ گفتم نه همینوکه گفتم علی پریدب طرفم وبغلم کردوگفت دوست دارم منم درگوشش گفتم میخوامت.وشروع کردیم اول یه لب اساسی گرفتیم بعد علی تاپم رودراورد منم اونو لخت کردم اومم شلوارکم رودراورد.حالا بعداز5ماه نامزدی اولین باری بودکه من وعلی کاملا لخت کنارهم بودیم بدنش خیلی گرم بود.علی گفت من ممه میخام گفتم بخورعزیزم همش ماله خودت. وقتی شروع کرد اول بالای سینمو خورد بعد رسیدبه نوکش لامصب یه جوری می مکید که نزدیک بود ارضا هم خیلی کیف میداد نوک سینه مویه گازکوچولو زد ومنم اهم بلند شد ورفت سراغ بدنم وهمشو خورد



منم بیکارنشستم وگردنشووسینشو براش میخوردم علی رفت سراغ کسم ویه لیس بافشار زیاد برام زد اهم بلندشد لبای کسمولیس میزدوبانوک زبون میزدبه چوچولم خیلی خوب بود وهی اه میزدم اونم میگفت غزال عاشق این اه کشیدنتم بازم بکش وکسودوباره خورد کسم داغ کرده بود هی میگفتم علی مردم بکن توش بکن عزیزم بکن فدات شم بکن وسرشو فشار میدادم توکسم ...نزدیک بودکه ارضاشم که علی بلندشدگفت نه هنوز کارت دارم بعد به حالت69روی هم افتادیم اون دوباره شروع ب خوردن کسم کرد منم کیر بزرگشوکردم تودهنم که دیدم یه دفعه علی اه زدگفت غزال عاشقتم دوست دارم بعد تندتربراش ساک زدم اونم تندترلیسید دیدم داره کم کم ارضا میشه که گفتم ابتوبریز رو سینه هام ...بلندشدوابشو خالی کرد خیلی گرم بود ابشو مالوندم به سینه هام وازش یه لب گرفتم.دوباره شروع کردیم علی گفت غزال میذاری ازپشت بکنمت گفتم خیلی هم عالی ازخوشحالی سینه هاموهمچین فشار داد وخورد .کسم خیس شده بودفک کنم ارضا شده بودم.علی دوباره کسم رو خورد وهمزمان انگشت میکرد توکونم بعد2انگشت کردتا جابازکنه سوزمیزد ولی چیزی نگفتم چون میخاستم بعدسرکیرشو گذاشت درکونم و یه فشارداد دادزدم اااااخ!علی گفت اولش درد داره بعدکیف میده ودوباره فشارداد واه میزدم بالاخره تادسته رفت توش من هم سینه هامومی مالوندم حال خوبی بود وارضا شدم سرسینه هام باد کرده بودن علی هم داشت ارضامیشدتمام ابشوریخت توکونم وبعدهردومون بی حال توبغل هم دراز کشیدیم علی نوک سینه هاموبرام خورد منم موهاشوناز میکردم تاشب توبغل هم بودیم...ازاین به بعدهروقت فرصت پیش میومدباهم سکس میکردیم ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
تو بغل شوهرم به یادش ارضا میشم

اگه بخوام کامل همه چیو توضیح بدم خسته میشید و حوصلتون سر میره فقط بدونید این داستان نیست واقعیت زندگیمه سالهاا قبل با پسری عاشق هم بودیم ولی بنا به دلایلی بهم نرسیدیم این عشق از وقتی شروع شد که من کلاس چهارم بودم و حمید اول راهنمایی و تا سوم دبیرستان هم ادامه داشت .. من ازدواج کردمم چون زندگی باهام بازیهایی در اورد سالهاا گذشت و گذشت الان دو تا بچه ی بزرگ دارم هر دو جوون شدند و حمیدم چند سالی ازدواج کرده ی پسره دو ساله داره .. ما تو این همه سال نه تنها عشقمون فراموش نشد بلکه هر روز بیشترم میشد ما ی نسبت فامیلی دوری با هم داریم یعنی معمولا تو مراسما عروسیا و... همدیگرو میینیم هر دفعه که میدیدمش ضربان قلبم هزار تا میزد و اونم از من بد ترر هر دو ی حالی میشدیم در ضمن اینم بگم کل طایفمون عشق ما رو فهمیده بودند هم اون زمان هم الان میفهمیدن همو میبینیم ی حالی میشیم اصلا دست خودم نبود تا ایینکه بعده اینهمه سالل تو ی مراسم بهم زنگ زد و بعد از کلی درد و دل گفت باید حضوری تهران بیام ببینمت باید با هم حرف بزنیم





اون روزی که قرار داشتیم من از شدت هیجان داشتم میمردم در ضمن اینم بگم من چون زود ازدواج کردم خیلی جوون تر به نظر میام الان ۳۲ سالمه و حمید از من سه سال بزرگتر قرار گذاشتیم کرج خونه ی برادر زادش که مجردی زندگی میکرد اومد مترو کرج دنبالم هر دو تا همو دیدیم قلبمون داشت از جا کنده میشد بعد تو راه هی میگفت تو روز به روز خوشگل تر میشی عین قالی کرمونی منم خجالت کشیدم حرفی نزدم رسییم خونه نشستم رو مبل هی گفت سارا جون لباستو بکن راحت باش من گفتم راحتم بعد روسریمو کندم که ناراحت نشه شروع کردیم از قدیم حرف زدن و خاطرات و اتفاقات و ادمایی که باعث جداییمون شدن یهو گفت چرا مانتوتو نمیکنی بکن گفتم نمیخواد خوبه بخدااااا من نرفتم پیشش که بخوام کاری کنم یهو نفهمیدم چی شد عین وحشیا بهم حمله کرد لبامو بوسیددد داغ داغ بودیم هر دو عین دیوونه ها لباسامو به زور از تنم در اورد گفتم نکن حمید چته توو چرا اینجوری میکنی خل بازی در نیارر گفت کاری نمیکنم بعد به زور بغلم کرد برد تو اتاق خواب خودشم لباساشو کند تو بغل هم ی ساعتی فقط دراز کشیدیم همدیگرو بوسیدیمم لب میدادیمم زیر پتومون عین کوره داغ بود میگفت ساراا تو خیلی عزیزی خیلی قشنگی این چه هیکلی بی شرف ادمو دیوونه میکنی این چه رونیه این چه هیکلیه یهو دستشو برد رو کسم خیس خیس بودم خیلی خیس دست منم برد رو کیرش هر دو دچار ی حس دوگانه شده بودیم هم میخواستیم با هم باشیم هم نمیخواستیم خیانت کنیم ولی اخرشم بعد اونهمه مقاومت نتونستیم





من لال شده بودم اصلاا نمیتونستم کاری کنم چند باری گفتم نکن حمید خودمو کشیدم کنار باز گفت باشه عزیزم نمیکنم خودشم نمیخواستت مثلاا داشتیم با نفسمون مبارزه میکردیم یهو نفهمیدیم چی شد واقعا نفهمیدیم کیرشو گذاشته بود از پشت رو کسم ولی فرو نمیکرد منم دیوونه شده بودم خودمو سمتش فشار دادم اونم کیرشو فرو کرد تو کسم واییییییی خیلی شیرین بوددد عسلللل بود انگار هر دو رو ابرا بودیممم داشتیم میمردیم از شدت سکس میگفت ساراا هیچ پدر سوخته ای دستش به این هیکل بخوره نمیتونه نکنتش کلی گریه کردیم چون کاریو که نباید کردیمم تا غروب با هم بودیم فکر کنم پنج شش بار ارضا شدیم اون هی اب میداد هی باز منو میگاییددد اصلا نمیخواستم ولم کنه میخواستم تا فرداا صبحش کسمو بکنه بعد بلند شدیم بعد شش ساعت کردن من باید میرفتم خونم دیگه باز منو گرفت رو مبل کونمو قمبل کرد از پشت کرد تو کوسم واییییی الان که دارم براتون مینویسم هوسشو کردم این گذشتت مااا هر روز تل اس ولی چون اون ی شهر دیگه بود باز ماه بعد اومد اینبارر هر دو سکسی ترر چنان تلمبه هایی میزد که هنوزم صداش یادمه الان یکسال گذشته و شاید بیشتر از ده بار با هم سکس داشتیم طوری شدم وقتی شبا تو بغل شوهرمم با یاد کیر حمید و کردنای اون ارضا میشم اونم میگه همینجوری شده هر دو دیووونههه شدیم نه میتونیم همدیگرو ول کنیم نه میشه که با هم برای همیشه باشیم





خبر مرگمون هر دو متاهلیم و بچه هم داریم و زوجامونم دوست داریم ولی نفهمیدیم چی شددد چرا اینجوری شدد یکساله و سه ماهه الان هر روز و هر شب تلی با همیم و هیشکیم نزاشتیم بفهمه ولی من واقعاا احساس میکنم افسردگی گرفتم عذاب وجدان داره منو میکشه شباا خواب ندارمم ولی از همدیگه هم نمیتونیم بگذریم هزار بار قرار گذاشتیم که کمتر با هم باشیم تا بلکه از این عذاب وجدان راحت شیم ولی از هم دورم میشیم مریض میشیم باز اس میدیم زنگ میزنیم حمیدددد دیوونه با اساشم انگار میتونه منو بکنه زنگ میزنه از اون ور خودشو میماله منم از اینورر خیس اب و روانی .... گیررررر افتادیم بد جور نه راه پس داریم نه پیش من موندم و با یه عشق قدیمی با عذاب وجدان خیانت ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین سکس با سپیده

سلام .اسمم محمد 26 سالمه .یه کم از خودم میگم .تو کار تزیینات ساختمانم.قدم 180 وزنم 60چهرم بد نیست هیکلم ورزشیه و سکسی .خلاصه نمیخوام حوصلتون سر بره. با یه دختر تو چت اشنا شدم به اسم سپیده 21 ساله دانشجوی رشته حقوق. چهره خوشگلو تو دل برو داشت.صورت کشیده ابروهای کشیده پیوسته هیکلش که هیچی ...سکسیه سکسی...سینه های درشت کمر باریکو کون قلمبه که هنوز تو کف کونشم که یبار بگامش... . چندروزی تلفنی رابطه داشتیم تا یه روز قرار گذاشتیم همو ببینیم البته سپیده منو دیده بود براش عکس دادم ولی اون نداد تا از نزدیک ببینمش.یک هفته ای باهم بیرون میرفتیم .خلاصه باهم جور شده بودیم کمتر خجالت میکشید.دختر شوخ طبعیه.یروز باهم قرار گذاشتیم بریم پارک هوا سرد بود بهش گفتم بریم خونه کسی نیست اولش ترش کرد.





بعد که براش توضیح دادم به چه منظور و فقط برای اینکه سرما نخوریم بریم .نرم شدو قبول کرد.قبلش اگه جایی خلوت بود از لبای درشتش ماچای ابدار میگرفتم .بهم اعتماد داشت منم نمیخواستم اعتمادش سلب بشه .سرتونو درد نیارم حاشیه نمیرم. رفتیم خونه اولش روش نمیشد مانتوروسریشو دربیاره .بهد کم کم یخش باز شد .اومد کنارم نشست .ده دقیقه ای حرف زدیمو چای خوردیم.چشماشو که نگاه میکردم دلم میلرزید.دلم یه حالی میشد .رفتم جلو لباشو اروم بوسیدم اونم همراهیم کرد.لبای همو با حرارت میخوردیم.لب بالاییشو گاز کوچیک گرفتم که یه اهی کشید که کیرم شق تر شد.دستمو بردم سمت دکمه های مانتوش اروم باز کردم همینطورم داشتم لباشو میخوردم اونم مخالفتی نکرد.زیرش یه بلوز سفید دکمه دار پوشیده بود بوی عطرش حشرمو زیاد کرده بود . نشوندمش رو پاهام جوری که یه پاش اینور اونپاشم اونطرفم باشه .دقیقا نشسته بودم رو کیرم.نرمیه کون گندشو میتونستم از رو شلوارم حس کنم.شروع کردم گردنشو خوردم از بالا تا پایین لیس میزدم رسیدم به گوشش تا گوششو لیس زدم اااااهش دراومد فهمیدم رو لاله گوشش حساسه





بازم خوردم انقد خوردم که دیدم صدای اهش به ناله تبدیل شد.دکمه های بلوزشو باز کردم سوتین بنفش پوشیده بود سینه های درشتو سفیدش مثل توپ گرد بود سوتنشو کشیدم پایین نوک سینشو لیس زدم کردم دهنم میک زدم سرمو میچسبوند به سینش .از چشاش حشر میبارید تند تند نفس میزد.خوابوندمش رو مبل خواستم شلوارشو دربیارم نذاشت.از رو شلوار کوسشو مالیدم چشاش خماره خمار بود اروم دکمه شلوارشو باز کردم دستمو کردم تو شرتش کوسش داغ داغ بود .کشسو مالیدم همش ااااه میکشید شلوارشو دراوردم اعتراضی نکرد.شرت صورتی پاش بود..شرتشم دراوردم اوووووووف چه کسی داشت یه مو هم بهش نبود تمیز تمیز.تپلو سفید.تا کوسشو دیدم کیرم درد گرفت داشت شلوارمو پاره میکرد.بیشتر صبحا دوش میگرفت .نمیذاشت بدنش بو عرق بگیره واسه همین همیشه میومد بیرون پیشم تمیزو خوشبو بود.بگذریم . پاهاشو اولش جمع کرد زبونمو فشار دادم رو کوسش پاهاش شل شد پاهاشو تا ته باز کردم زبونمو انداختم تو کوسش





دختر بود.کسشو لیس میزدم همش اااااه اااااوخ میکرد .میگفت جووووون محمد ..جون محمد ؟بخورش .پارش کن بکن توش چشاش قرمز شده بود .انقد کوسشو خوردم تا ابش اومد بدنش لرزید .شونمو چنگ زد کمرشو میکوبید رو مبل .گفت نوبت تو. شلوارمو دراوردم بهش گفتم تاحالا کیر خوردی گفت نه.دوست پسر داشته و تاحالا باکسی سکس نداشت .شرتمو کشید پایین تا کیرمو دید رنگش مثل گچ سفید شد بیچاره . گفتم نترس بابا قرار نیست فعلا جاییت فرو کنم.یه کم خیالش راحت شد. کیرمو گرفت دستش. گفت تو فیلم دیدم چجوری میخورن.گفتم هرجور بلدی بخور تا حالا مزه نکرده بود کیر چه مزه ایه.سر کیرمو کرد دهنش خورد بعد کیرمو تا نصفه کرد دهنش میک زد . فکر کنم از مزش خوشش اومده بود.!!





محکم ساک زد جوری احساس کردم مویرگای سرم داشت میترکید ابم داشت میومد گفتم بریز دهنت گفت بریز رو سینه هام .ریختم رو سینه های درشتش .اخرشم یه لب ابدار گرفتیم . بهم گفت تاحالا سکس نداشتم خیلی بهم حال داد.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با عشقم

سلام. این داستان اولین سکس منه من شهرزادم 19سالمه وزنم 48و قدم 162. کون بزرگو کمر باریکی دارم اما سینهام 60هستش.
من با عشقم ک الان تقریبا در شرف ازدواجیم سه بار سکس داشتم. اسم نامزدم محمده.
سومین سکسمون ک اخرین سکسمون تا الان بوده حدود دو هفته پیش بودش. از اون جایی ک نیاز محمد زیاد بود منم دلم سکس میخاست تصمیم گرفتیم که سکس کنیم
من زن هستم و محمد پردمو زد. بار اخر ک سکس کردیم یه سوییت گرفتیم واسه یه شب . من و محمد هر دومون دانشجوی یه شهریم و از شهر خودمون خیلی دوریم.


ساعتای 6بود ک محمد اومد دنبالمو رفتیم دنبال سوییت و ب زور یه دونه پیدا کردیم و 35تومن ناقابل گرفت و رفتیم تو خونهه. از قبل فکر همه جا شو کرده بودیم و یه بسته کاندوم لاتکس و خار دار گرفته بود محمد و ژل لوبیرکانت
واسه اینه ک لغزنده شه. اولش ک رفتیم تو خونه دو تا تخت یه نفره کنار هم بود من لباسامو در اوردم یه تاپ صورتی و یه شلوارک بنفش پوشیدم
شام خوردیمو محمد چنتا فیلم سکسی رو گوشیش بود نشونم داد و تو بعل هم بودیم نگاه میکردیم . محمد پیرهنشو ک در اورده بود و شلوارک پوشیده بود
من ب شکم خابیده بودمو اون خابیده بود روم و داشت فیلمه رو نگا میکرد خیلی شهوتی شده بود منم کاملا خیس بودم اما خب ساعت 9بود و وقت برا سکس زیاد
گفت بیا لاس بازی کنیم گوشی رو گذاشتم کنار و رفتیم توو بغل هم
شروعع کردیم به لب گرفتن و و افتاد روم و کیرشو میمالوند به کسم و محکم فشار میداد و لبامو میخورد و گوشامو
واقعا لذت بخش بود نه بخاطر حس شهوت . اون عشق بود
همش قربون صدقه میرفتو من حال میکردم


خواست لباسمو در بیاره در اورد و دست انداخت دور کمرمو بند سوتینمو باز کرد و شروع کرد ب خوردن سرشو گاز میگرفت و من از قلقلکم میشد
و بعدش رفت سراغ نافم و بعدش پاهام . ناخنای پامو میخورد و و کم کم بوسیدو اون تا بالا از رو شلوارک کلی کسمو مالید و بعدش در اورد و از رو شورت شروع کردن ب خوردن و بعد شورتمو در اورد و قسمت با مزش شروع شد و واقعا کیف میکردم
وسطشو لیس میزد و محمد کس لیس ماهری بود یهو کلشو میکرد تو دهنش میک میزد و بعدش گاز میگرفت. زبونشو کرد تو سوارخم و خیلی خوشم نیومد و من ناله میکردم
و حالا نوبت من بود شلوارکشو در اوردم و کیرشو شروع کردم به خوردن. محمد کیر بزرگی نداره شاید 16سانت به زور باشه کلفتی کیرشم متوسطه اما خب بهر حال کیره و من عاشقشم
براش خوردم من هر وقت ساک میزنم هوق میزنم و اون دیگه التماس نمیکنه
دیگه نوبت دادن بود...


ژل و داد ب من و گفت بزن خودت خیلی شهوتی شده بود و نگام میکرد و از چشمماش معلوم بود
و بعدش کاندوم زدم براش دو تا. از ترس حامله شدن
اولین باری بود که کیر محمدم میخواست بره تو کسم و هیجان داشتم سری اول که فقط سرشو کرد تو و پردمو زد
و سری دوم هم چون ژل نداشتیم اصلا تو نرفت و نزدیک بود غش کنگ از شدت درد و بی خیالش شدیم اما این دفعه ژل داشتیم
پاهامو داد بالا و کف پامو بوس کرد و خواست بکنه توش. اول یه انگشت کرد حس خوبی بود بعد دوتا درد و سوزش و حال داشت خفیف بود اما و جلو عقب کرد
بعد دیگه نوبت کیرش بود اروم اروم داد تو و من نفسم گرفت و دسو پاهام شل شد از شدت درد. اما دوست داشتم بکنه محمد گفت شهرزادم اگه نمیخوای نکنم اما خب مرگ یبار شیونم یبار دیگه
گفتم نه بکن و کم کم داد و من جیغ زدمو درد کشدم اما انصافا حالش با کلمه وصف نمیشد اگه درد نداشت که نور علی نور بود . حس میکردم فشارم داره میفته پایین از شدت درد و محمد اروم اروم میکرد و قربون صدقه میرفت
گفت شهرزادم عشقم ما الان یکی شدیم این خوده عشقه و
در گوشم نفس نفس میزد و نفساش جوش بود داغ داغ که دیوونم میکرد
پاهامو اورد پایین و بعد کرد که حالش دو برابر شد من خیلی حال میکردم


که به محمد گفتم چرا نمیای خسته شدم و 5مین اروم اروم تلنبه زد و و کیرشو در اورد و ارضا شد و ابش ریخت تو کاندوم او رفت تو ددست شویی خودشو بشوره و من رفتم تو اشپزخونه ک با دستمال خودمو تمیز کنم و دیدم پر خونم و همین جور قطره قطره از کسم خون میومد و محمد چون تو اوج شهوت بود نفهمیده بود
صداش زدم اومد تمیزم کرد و رفتیم که بخوابیم من چون ارضا نشده بودیم و دردی که داشتم خیلی گریه کردم و محمد اولش سعی کرد ارومم کنه اما بعدش خودشم زد زیر گریه و گفت شهرزاد غلط کردم ببخش نتونستم خودمو کنترل کنم عشقم
دست خودم نبود خانمم و ازین حرفا که وقتی اشکاشو دیدم ارومش کردمو و خودمم اروم شدم
و خوابیدیم و بعد باز ساعتای 5 بود که بیدار شدیم و 49دقیقه رو کار بودیم و دوباره محمد ارضا شد من نشدم
. اینو بگم که من فقط تو خواب ارضا شدم


و هنوز تو بیداری ارگاسم و تجربه نکردم و محمد این چند بار همه سعیشو کرده اما نمیشم. دفعه قبل هم محمد سه بار ارضا شد من نشدم
برا مون دعا کنین که زودتر بهم برسیم و تکلیفمون روشن شه.
میبوسمتون.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 94 از 112:  « پیشین  1  ...  93  94  95  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA