انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 95 از 112:  « پیشین  1  ...  94  95  96  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
شب وسط دوتا دختر خوابيدم گروهی

سلام .



سال 87 بود و من اصفهان دانشجو بودم و با چند تا از دوستام خونه گرفته بوديم يه دوست و هم كلاسي داشتم كه اون بچه اصفهان بود اسمش محمد بود بعضي وقتا ميومد پيشمون قليون ميكشيديم و ميرفت يه شب من تنها شدم زنگ زدم به محمد گفتم بيا پيشم من تنهام اومد و حرف دختر و كس و سكس و... شد . محمد گفت چند روز پيش سه تا دختر شهرستاني كه اونا هم خونه گرفته بودن رو از جلو دانشگاه سوار كرده و رسونده . گفت بيا زنگشون بزنيم منم گفتم باشه . ايرانسلش شارژ نداشت با گوشي من زنگ زد . دخترا اول قرار شد بيان خونمون بعدش منصرف شدن . جاتون خالي يه بطري شراب دست ساز داشتم نشستيم دوتايي خورديم يه مقدارش موند كه گذاشتم تو يخچال . محمد اخر شب رفت . فرداي اون شب يكي به من اس داد شما؟ منم ميدونستم شماره همون دخترست خودمو زدم به اون راه و گفتم شما اس دادي . خلاخه كنم با هم كلي حرف زديمو گفت كه من چند روز ديگه امتحان رياضي دارم بلدي يادم بدي ؟ منم الكي گفتم اره . گفت كجا و چطوري و ... منم گفتم بيا خونمون تا يادت بدم گفت به شرط اينكه دوستمم بيادش ولي تو تنها باشي . گفتم باشه .



شب شد ادرس رو بهشون دادم با آژانس اومدن خونه واييييييييييييييييي چه كس هايي بودن يكي از يكي خوشكل تر تو مدت 3 سال دانشگام همچين كس هايي نكرده بودم يكيشون بچه شيراز بود(ندا) اون يكي اراكي بود (بهاره) من با يه زير پوش ركابي مشكي رنگ رفتم درو باز كردم و اومدن داخل . اولين كاري كه كردن گفتن ميخوايم لباسامونو عوض كنيم كجا بريييييييييييم ؟ خونه ما هم فقط يه سالن بود و يه اشپز خونه اطاق نداشت . گفتم من ميرم تو حياط شما راحت باشيد كه بهاره گفت نه مشكلي نيست ندا يه كم ناراحت شد يادم رفت بگم من قرار بود به ندا رياضي ياد بدم و مثلا ندا دوست من بود و بهاره دوست ندا . خلاصه بهاره خانم جنده ي به تمام معناي ما خيلي راحت لباساشو جلو من و ندا عوض كرد و بدون روسري با يه شلوارك و يه تاپ نشست كنار بخاري تا چشمش به زير سيگاري كنار بخاري افتاد گفت سيگار داري ؟ منم كه از قبل همه چي آماده كرده بودم يه پاكت از تو يخچال اوردم و دادم بهش يه نخشو چاق كرد و شروع كرد به ادا و اصول در اوردن كه مثلا سيگاره گرفتدش . ندا هم فقط مانتوشو در اورد و با يه روسري شالي و همون شلوار لي كه پاش بود كنار من نشست . كتابشو در اورد و گفت بيا رياضي كار كنيم . گفتم بذار برم يه چايي چيزي دم كنم باشه تا صبح وقت داريم رياضي كار كنيم كه يه لحظه بهاره سيگارشو كه تموم شده بود تو زير سيگاري خاموش كرد و گفت ترم چندي ؟ گفتم 6 گفت ما هم اتفاقا ترم 6 هستيمو ديگه چيزي از دانشگاه نمونده و بيشترش رفت و يادش بخير و......... ولي متاسفانه ما تو اين 3 سال اصلا عشق و حال نكرديم منم كه كيرم داشت ميزد زير گلوم داشتم از شق درد ميمردم گفتم خوب امشب تلافي همه اون 3 سالو دربيار ميخواي برم مشروب بيارم ؟ بهاره : اره ندا تو هم ميخوري ؟ ندا: اره ولي زياد نه هااااااا حالم بد ميشه .





رفتم مشروب و اوردم و كتاب رياضي ندا رو انداختم اون ور ترو گفتم كيرم تو رياضي عشق و حالو بچسب . ندا : بي ادب و رفت يه گوشه نشست . يه لحظه پيش خودم گفتم نكنه پاشن برن و من تا صبح بايد جق بزنم . سريع استكان ها رو اوردمو به ندا گفتم بيا جلو قهر نكن قربونت بشم ( صدام ميلرزيد) بهاره هم ميفهميد من چمه يواشكي ميخنديد و يه نگاه به كيرم انداخت كه از زير شلوار كردي كه پام بود مشخص بود راسته و يه چشمك انداخت . ندا گفت من نميخوام شما بخوريد . قرار بود رياضي بادم بدي . فهميدم واقعا با رياضي مشكل داره . نشستم كنارش و بئسش كردم و گفتم شرمندم بلد نيستم . سرشو اون ور كردو گفت ميدونستم الكي گفتي بلدي . ديديم بهاره واسه من و خودش مشروي ريخته گفت بيا پس . رفتم و شروع كرديم به مشروب خوردن كه ديديم بهاره داره گيج ميشه و منم ديگه ادامه ندادم يه نخ سيگار چاق كردم گذاشتم دهنش دوتا پك كه زد ديگه از هوش داشت ميرفت كه ديديم سرشو گذاشت رو پاهامو با دستش كيرمو از تو شلوارم در اوردو شروع كرد به خنديدن . ندا بهش ميگفت نكن خاك تو سرت و ... يه كمي هم به غيرتش برخورده بود ولي عكس العمل زيادي نشون نداد ( اونم به نوبه خودش يه جنده خانم با كلاس بود زياد هم بدش نميومد ولي با بهاره تا حالا سكس دونفره نكرده بود ) . خلاصه جاتون خالي بهاره خانم ما يه ساك مرگي ( به قول ممد ) واسم زدو منم كلم يه كم داغ بود خالي ميكردما گفتم ميدوني ارزوم چيه گفت هاااااااااا گفتم كه يكي واسم ساك بزنه منم قليون بكشم كه پا شدم برم قليون بذارم ندا گفت بشين من درست ميكنم . تا اومد ندا قليونو چاق كنه ما دوتا لخت لخت شده بوديم و بهاره تو بغلم نشسته بود كه ندا با قليون اومد يه كم كشيد و دادش به من شروع كردم به پك زدن كه بهاره بلند شد نشست جلو پاهام و شروع كرد به ساك زدن به ندا گفتم تو نمياي ؟ ديدم دستشو برد به سمت كيرمو به بهاره گفت بده منم بخورم . اوووووووووووووووووف نميدونيد چه حسي داشتم انگار تو بهشت بودم هنوز كه يادم ميافته انگار ميكنم تخيل بوده . خلاصه بهد از چند لحظه ندا هم لخت شد و داشتند دوتايي به كير من ور ميرفتند تا ميديدم الان ديگه داره ابم مياد ميگفتم بسه . يه كم بغلشون ميكرد و دوباره . ... بهشون گفتم كدومتون اوپنيد ؟ بهاره گفت دوتامون . كس ميخوايي؟ ههههههههههههه و......





نشست رو كيرم و كردش تو كسش واي واي واي چه كس تنگ و داغي داشت من كه از هوش رفتم چندتا بالا و پايين كه كرد ابم اومدو ريخت تو كسش يه لحظه هول شد پاشد گفت چرا نگفتي ؟ گفتم چيو ؟ رفت تو حمام كه كسشو بشوره ندا رو بغل كردم گفتم بيا دلم بخوابيم ديگه كيرم راست نميشد خيلي هم خسته بودم . يه جا انداختم و خوابيديم كه بهاره هم اومد اون طرف من خوابيد هر سه تا لخت و من و بهاره خسته از سكس و ندا تو كف كير من . يه بار چشامو باز كردم ديدم موقع اذان صبحه . هر دوتاشون مست خواب بودن . منم قواي جنسيم برگشته بود و تا چشم به ندا افتاد اين لامسب دوباره راست شد خوابيدم روش و يه كم بوسش كردم اونم بفهمي نفهمي يه چيزايي تو خواب درك كرد و تا اومد كامل از خواب بيدار بشه كيرمو گذاشتم تو كسش كه ديديم داره فشارم ميده و خلاصه ندار رو هم تو خواب و بيداري كردم بهاره هم بيدار شد ولي ديگه چيزي نگفت پشتشو كرد به ما منم مگه ابم ميومد اينقد تلمبه زدم تا ندا ارضا شد و من هنوز نشده بودم ديگه خسته شدم بازو هام ديگه داشت كنده ميشد همينطور كه كيرم تو كس ندا بود سرمو گذاشتم رو سينش و خوابيدم كه ديديم تو گوشم گفت پاشو خفم كردي استاد رياضي دوتايي خنديديمو بغلش كردمو خوابيديم تا ظهر و... اميد وارم خوشتون اومده باشه اين داستان سر دراز دارد بعدش ميرسيم به جريان سكس من زن صاحب خونمون كه به همين داستان هم مربوط ميشه اگه استقبال كنيد اونم واستون ميذارم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس به یادموندنی منو زهره

این خاطره که می نویسم مربوط به 5 سال پیش میشه تقریبا 23 سالم بود. تا اون موقع با کسی سکس کامل نکرده بودم چندتا دوست دوختر داشتم ولی به خاطر این که دختر بودن سکس باهاشون برام جذاب نبود. اینم بگم که اصلا علاقه ای به سکس از کون ندارم. سری اول که باهاش آشنا شدم به عنوان بازاریاب اومده بود شرکت. زن خیلی خوشکل و مهربونی بود و 29 سال بیشتر نداشت البته یه بچه 4 ساله هم داشت. چون شوهرش خلاف کار بود و تو زندان دنبال کارای طلاقش بود. و واسه اینکه رو پای خودش وایسه کار میکرد. همون اول احساس خاصی بهش داشتن نمی دونم به خاطر دلسوزی بود یا دوست داشتن...



بعد مدتی که می اومد سر کار باهام احساس راحتی میکرد منم چون تو برخوردم باهاش راحت بودم و همیشه به خاطر مشکلاتش هواشو داشتم باهام راحت درد دل می کرد. رابطه مون هر روز صمیمی تر شده بود.چهار ماه بود که کار می کردم مجبور شدم به خاطر قبولی تو کنکور کارشناسی ارشد به شهر دیگه که قبول شدم نقل مکان کنم. یادم نمیره یه روز بچه ها رو جمع کردم و گفتم دیگه نمی تونم اینجا فعالیت کنم. تقریبا با هم همه صمیمی بودم. بچه ها خیلی نراحت شدند قرار تصفیه رو باهاشون گذاشتم رفتند ولی زهره موندپیشم. وقتی تنها شدیم شروع کردیم به صحبت کردن از رابطه مون که وقتی به موضوع تعطیلی شرکت رسید شروع کرد به گریه کردن. حس عجیبی یه داشتم ولی نمی خواستم فکر کنه منظور خاصی ازش دارم چون اصلن به سکس باهاش فکر نمی کردم. کنارش نشستم و دستشو گرفتم دلداریش دادم آخرش خداحافظی کرد و رفت. تو اون مدتی که کارای پایانی رو انجام میدادیم احساسم بهش خیلی قوی تر شده بود بعضی وقتا دلم براش تنگ می شد. بعد از تعطیلی شرکت هنوز شهرستان بودم بعد یه هفته بهش زنگ زدم و احوالپرسی کردم ازش و صحبت کردیم و بعدش خدا حافظی. تلفن رو که قطع کردم تصمیم گرفتم احساسم رو بهش بگم ولی چون ازم بزرگتر بود یه جورایی ازش خجالت می کشیدم. بالاخره با اس ام اس موضوع رو بهش گفتم. اونم همین حرفا رو بهم زد. دیگه رابطه ای که باهاش شروع کردم یه رابطه عاشقانه بود. سری اول که باهاش تو پارک قرار گذاشتم دل تو دلم نبود زهره هم حسابی به خودش رسیده بود و کلی خوشکل تر شده بود. تقریبا یک ماهی از رابطمون ادامه داشت و شاید تو این یه ماه هر روز باهاش بیرون قرار میذاشتم. یه روز خونمون کس نبود و خانوادم رفته بودن مهمونی شهرستان دیگه و تا شب بر نمی گشتن منم به خاطر زهره نرفتم.





واسه این که غافلگیرش کنم موضوع رو بهش نگفته بودم . بهش زک زدم و بعد کلی صحبت گفتم که خونه تنهام و می خام بیای پیشم اونم از خدا خواسته قبول کرد و قرار و واسه 2 ساعت دیگه گذاشتیم. بلافاصله رفتم حموم و خودمو آماده کردم واسه یه سکس توپ با کسی که دوستش دارم. از حموم اومدم بیرون با حوله تنی و شرت مشکی که تنم بود نشستم رو مبل و منتظرش شدم. من چون ورزشکار حرفه ام بدن ورزیده ای دارم و پوستم سفیده با موهای قهوه ای روشن. وقتی رسید خونمون و زنگ رو زد دل تو دلم نبود وقتی دیدمش اول یه بوس از لباش گرفتم و محکم بغلش کردم و نشستیم رو مبل و بغلش کردم و شروع به صحبت کردیم. چون تابستون بود براش از یخچال شربت آلبالو اوردم تا از اشپز خونه بیام زهره مانتو و روسریشو در اورده بود نشسته بود رو مبل. کنارش نشستم و شروع کردم به صحبت کردن و بوسیدنش موهاشو خوشگل کوتاه کرده بود و یه تیشرت زنونه صورتی تنش بود پوست برنزش خیلی دوست داشتنی بود و بوی عطر خوبی میداد. زهره رو بغل کرده بودم و کیرم حسابی راست و سفت شده بود خودش این موضوع رو متوجه شد و خودشو می چسبوند بهم. بدون اینکه چیز خاص بهش بگو بهش گفتم دوست داری بریم رو تختم و زهره هم با یه لبخندی اکی رو داد بغلش کردم و بردم رو تختم که تو اتاقم بود. شروع کردم به در آورن لباساش و خوردن لباش. دوست نداشتم حرفی بزنم و زهره هم هی قربون صدقم می رفت. انگار تو ابرا بودم دوست نداشتم حرف بزنم حواسم فقط پیش زهره بود. یه دفه متوجه شدم زهره کاملا رخت زیرمه. بهم گفت امیر جونم تو که منو لخت کردی خودت لباسات تنت زود در بیار ببینه چی قایم کردی. منم از رو شیطنت گفتم : عزیزم هر چی هست مال توئه و حوله تنی و شرتمو در آوردم تا کیرمو دید لبخندی زد و به پشت که خوابیده بود پاهاشو برام باز کرد بدنم رو انداختم لای پاش و شروع کردم به خوردن لباش گردنش سینه هاش رسیدم به کسش حسابی خیش شده بود.





یه لیس کوچولویی زدم وبوسش کردم.نگا به صورت زهره کردم از شهوت سرخ شده بود. دیدم منتظر کیرمه 16 سانتیمه که بره تو کسش آخه دو سال بود که سکس نکرده بود. یه لحظه بلند شدم کاندوم بزنم بهم گفت که دستگاه داره و نمی خواد و چون خیالم ازش راحت بود که مشکلی نداره منم از خدا خواسته اومدم روش داشتم ازش لب می گرفتم کیرمو می مالوندم به کسش حسابی داغ شده بود می خواستم بشتر لذت ببره اول یکم با کیرم مالوندم بهش گفتم عزیزم آماده ای؟ با چشای خوشکلش یه اشاره داد آروم سر کیرمو هل دادم تو یه اخ کوچیکی زد منم به صورتش و عکس العملش نگاه می کردم. از این که این قدر ازمن لذت می برد حس خیلی خوبی داشتم .
کیرم رو اروم فشار دادم تو با این که حسابی خیس بود ولی کسش اینقد تنگ بود کیرم به زور می رفت داخل. کیرمو کشیدم بیرون و با یه حرکت قوی تر کیرم رو تا ته کردم تو کسش. یه آه بلندی کشید و محکم بغلم کرد منم مه حساب تحریک شده بودم تلمبه میزدم. سینه های زهره که با هر ضربه من جل چشام می لرزید خیلی بیشتر تحریکم می کرد. زهره هم لباشو گاز گرفته بود و تو چشام نگاه میکردو از حرکات لذت میبرد. کاملا حس میکردم چقدر داره لذت می بره. شاید 3 یا 4 دقیقه بود که داشتم تلمبه می زدم که آبم اومد با یه ضربه محکم ابمو ریختم تو کسش زهره هم اهی کشید فهمیدم اونم ارضا شده یه بار ولی هیچکدومون سیر نشده بودیم هنوز. بدون اینکه کیرم بخوابه به تلمبه زدن ادامه دادم. می دونستم که ارضای بدیم شاید 30 تا 40 دقیقه ای طول بکشه واسه همین خیالم راحت بود. یه کم که تو این حالت تلمبه زدم پوزیشنمون رو عوض کردیم. زهره هم حسابی حشری شده بود والتماسم میکرد محکمتر بکنمش. رو شکم خوابید منم خوابیدم روش یه ذره پاهاشو باز کردم کیرمو از پشت تا ته کردم تو کسش و دوباره شروع کردم به تلمبه زدن. دیکه صدای آه آه ها ش خونمونو پر کرده بود. منم که دیگه حسابی حشری شده بودم محکم ضربه می زدم و کیرمو می کردم تو کسش. زهره التماسم می کرد می گفت امیر محکم تر بکن دوست دارم محکمتر... همه کیرتو بکن توفدات بشم ....





این حرفاش دیونم می کرد. زیرم خوابیده بود و تلمبه می زدم کونشو بالاتر می آورد تا کیرم بیشتر بره تو کسش.منم تا اونجا که به تخمام می رسید کیرمو می کردم تو. سرشو برمی گردونو منم همزمان که از پشت تلمبه می زدم از بغل ازش لب می گرفتم. شاید 10 دقیقه ای همین مدل کردمش. از روش بلند شدم اونم حالت چهار دست و پا وایساد. دوباره رفتم پشتش و تو حالتی که رو زانو هام بودم دوباره کیرمو کردم تو. دستاشوگذاسته بو رو تشک منم دست راستم رو انداخته بودم از زیر سینه هاش و بغلش کرده بودم و لب می گرفتم و تلمبه میزدم اینبار خیلی محکم تر ناله می کرد. تو هر ضربه که به کسش می زدم سینه هاش رو می دیدم که تکون میخورن و میخورن به ساعد دستم که زیر سینه هاش بود. زهره هم فقط قربون صدقه ام میرفتو تشویقم می کرد که محکم تر بکنمش. انگار هیچکدوممون سیر شدنی نبودیم. تقریبا هر مدلی که تو دهنم بود کردمش. دوباره به پشت خوابوندمش رفتم لای پاهاش و کیرمو دوباره تا خایه کردم تو کسش. پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود و دستشو گذاشته بود رو پهلوهام منم هم لب می گرفتم هم به شدت تلمبه میزدم زهره هم فقط آه و ناله از شهوت. کم کم حس کردم دارم واسه بار دوم ارضا می شم شاید 40 دقیقه ای میشد که داشتم می کردمش. ضربه هامو محمکم تر میزدم تا هردومون بیشتر لذت ببریم. لحظه ای که اخرین ضربه هام میزدم زهره هم محکم چسبیده بود به قفسه سینم و سفت بغلم کرده بود. همزمان با هم ارضا شدیم و دوباره آب کیرمو ریختم تو کسش .





تا قطره آخر ریختم تو کسش و خوابیدم روش. جفتمون حساب عرق کرده بودیم. هنوز سیر نشده بودم می خواستم ادامه بدم ولی وقتی خستگیه زهره رو دیدم بی خیال شدم. آخه بیچاره حق داشت بعد دو سال سکس سنگینی بود بوسش کردم دوباره وبغلش کردم. وقتی به ساعت نگا کردیم گفت امیر دیرم شده باید برم خونه. بلند شد که راه بره از زور خستگی نزدیک بود بیفته. لباساشو پوشید. به نزدیک ترین آژانس زنگ زدم و فرستادم خونشون. یادمه وقتی ارضا میشد سر شونمو گاز گرفته بود که تا یه هفته جاش رو بدنم مونده بو . واسه اینکه خونوادم متوجه شیطنتم نشن همیشه لباسمو تو اتاقم عوض می کردم ولی هر وقت تو آینه جای دندوناشو می دیدم خاطره این سکس به یاد ماندنی تو ذهنم زنده میشد و هنوز بعد از 4 سال هر لحظش خاطرم هست. بعد از این جریان 5 یا 6 باری با هم اینجوری سکس کردیم ولی اولین سکسم همیشه تو ذهنم موند و همیشه با یاد کردنش لذت می برم چون بهتر از این نمیشد. بعد یه مدت که تو دانشگاه بودم زهره با یه مردی از فامیلای دورش ازدواج کرد. برام خیلی سخت بود ولی باید کنار می اومدم. آلان هم دورا دور ازش خبر دارم و همیشه براش آرزوی خوشبختی دارم. خیلی دوست دارم دوباره باهاش یکبار دیگه سکس کنم ولی فکر نکنم شدنی باشه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ميخواستم قبول نكنم اما...

داشت برف ميومد و منتظر بودم تا سامان برسه
با خودم فك ميكردم اگه خانوادم دوستيم باهاشو بفهمن چي كارم ميكنن؟
خانواده مذهبي ندارم ولي رو اين يه مورد خيلي حساسن
نزديك يه سال بود كه باهاش بودم و نميتونستم ازش دل بكنم.چند بار خواسنه بودم ولي نشد.
الانم كه واسه اولين بار داش ميومد خونمون.
درستي يا غلطي كارمو هنوزم نميدونم.
تو همين حالو هوا بودم كه صداي زنگ اومد. فقط گفتم بيا طبقه دوم و درو باز كردم.
دلهره داشتمو دستام ميلرزيد
صداي آسانسور اومد و فهميدم رسيده به طبقه.
درآسانسورو كه وا كرد باورم نميشد.
خيلي عوض شده بود!! نزديك ٣ ماهي ميشد كه به خاطر درس و اينجور چيزا نديده بودمش ولي هنوزم واسم جذاب ترين آدم دنيا بود...
قدش بلند و لاغر بود با چشم ابروي مشكي برعكس من كه تپل بودمو تقريبا بور.
بهش گفتم خوش اومدي عشقم بيا تو
پالتوش كه خيس خيس بود رو از تنش دراورد.
ازش گرفتمو گذاشتم رو شوفاژ تا خشك بشه.





دستامو انداختم دور گردنش و تو چشماش نگاه ميكردم
موهامو زد كنار و گفت دلم واست يه ذره شده بود خانوم خوشگلم و لباشو گذاشت رو لبام
يه چن دقيقه اي همينجوري گذشت تا گفتم پسره شيطون ولم كن برم واست چايي بيارم
داشتم چايي ميريختم كه از پشت بغلم كرد و شروع كرد به خوردن گردنم. ميدونس با اين حركت ديووونه ميشم
چايي رو گذاشتم رو كانتر و گفتم بفرمايين عشق من
يه كم از چاييشو كه خورد دستشو گرفتم و بردمش تو اتاقم
گفتم خوابم مياد و دراز كشيدم رو تخت اونم اومد كنارم
بغلم كرد و چرخوندم. پاهامون قفل شده بود تو هم و فقط لب همو ميخورديم
اروم شرو كرد به خوردن گوش و گردنم
داشتم ديوونه ميشدم.آب كوسم راه افتاده بود
رفت پايين تر و شروع كرد به گاز گرفتن بالتي سينه هام
با اين كه قبلا بهش گفته بودم هيچ وقت قرار نيس باهم سكس كنيم اما نظرمو داشت با كاراش عوض ميكرد
اروم بلوزمو دراور و سوتينمو باز كرد
سينه هامو عين وحشيا ميخورد و گاز ميگرفت
منم انقد داشتم حال ميكردم كه فقط ناله ميكردم
پاشد روبروم وايسادو گفت نميخاي كمكم كني لباسامو دربيارم شيطون كوچولوي من؟




منم پاشدم و شرو كردم به باز كردن دكمه هاي پيرنش.پيرهنشو در اوردمو اروم يه گاز از گردنش گرفتم
بعدش اروم دستمو بردم سمت شلوارش و دكمه هاي شلوارشو باز كردمو شلوار و شرتشو باهم كشيدم پايين
باورم نميشد!!كيرش خيلي كلفتو دراز بود
اونم ساقمو شرتمو از پام دراورد
حالا ديگه لخت جلوي هم بوديم
نشستم رو تخت و شرو به خورن كوسم كرد
داشتم از لذت ديوونه ميشدم و پاهامو بهم نزديك ميكردم و يهو تنم لرزيد و ارضا شدم و همه ي آب كوسم ماليده شد به صورتش
بهم گف واسم ساك ميزني عشقم
منم از اين كار بدم نميومد و قبول كردم
شروع كردم به ساك زدن واسش و كيرشو تا اونجا كه جا ميشد ميكردم تو دهنم
صداي اي و اوي ش در اومده بود
بهم گفت بخواب رو تخت و شروع كرد كيرشو رو چوچولم بالا پايين كردن
ديگه هيچي نميفهميدم و فقط ناله ميكردم كه يهو گف مال مني ديگه مگه نه؟
منم گفتم ملومه قربون اون چشات برم
گف پس ميخوام خانوم خودم بشي. قبوله؟
ميخواستم قبول نكنم اما نميدونم چرا گفتم باشه


همينجوري داش كيرشو رو كوسم بالا پايين ميكرد كه يهو حس كردم دارم از درد ميميرم
بله. سامان پردمو زده بود و كلي خون داشت ميومد و كلي درد داشت
بهم گفت حالا ديگه زن خودمي. مال مني و شروع كرد به عقب جلو كردن كيرش
از درد گريه م گرفته بود اما به خاطر اون تحمل ميكردم
يه كم كه گذشت واسم عادي شد و حال ميكردم و يه بار ديگه ارضا شدم
اونم بعد نزديك ١٠ دقيقه تلمبه زدن گفت ابم داره مياد و ريخت رو شكمم و اومد كنارم دراز كشيد
با دسمال خودمو پاك كردمو بغلم كرد
سرمو گذاشتم رو سينش. عاشق عطر تنش بودم...
پيشونيمو بوس كرد و گفت ببخشيد اگه اذيت شدي عروسكم
منم گفتم بهترين روز عمرم بود و خوابيديم
وقتي بيدار شديم نزديكاي ٣ بود
بلند شدم لباس پوشيدمو يه غذاي سويع درست كردم بخوريم
بوسش كردم. از خواب بيدار شد و لباساشو پوشيد
ناهار خورديم و حاضر شد كه بره.
٢-٣ دقيقه ازم لب گرفت و رفت
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
زن شهید لبنان

سلام .
دوم راهنمایی بودم تو مدرسه یه گروه برا خودم درست کرده بودم 3-4تا بچه شرم توش بودن منم سردستشون اون موقع فقط به فکر دعوا و گرفتن حال بچه خرخونا بودیم تا این که یه هم کلاسی دیگه که تازه اومده بود به مدرسه ما به ما ملحق شد اسمش مقداد بود بچه خوب ودرسخونی بود نمیدونم چرا اومد با ما دوست شد؟ یه روز بچها از باباش پرسیدن گفت باباش تو لبنان شهید شده-ما که نفهمیدیم اونجا چه گهی میخورده که عربا گاهیدنش سوال هم نکردیم-فقط فهمیدم بعد از مردن پدرش با مادرش بر میگردن ایران

یه چند وقتی گذشت با هم خیلی جور شدیم یه چند تا ازدوستام میگفتن بیار خونه بکنیمش من دلم نیومد
یهروز توزنگ ورزش یکی از بچها بهش گفت بابات چند ساله شهید شده ؟اونم گفت مثلا7-8 سال الان یادم نیست دقیق چند سال گفت
گفت ازت یه سوال بپرسم ناراحت نمیشی؟ مقداد گفت نه –بهش گفت باورت میشه مادرت تواین چند سال کس نداده باشه؟
من و بقیه بچها قفل کردیم که این چه سوالی بود کردی؟
مقداد رنگش عوض شد هیچی نگفت رفت تو فکر


از فرداش تا یه هفته مدرسه نیومد بعدا فهمیدم مریض شده همش تو فکر دادن مادرش بوده
خلاصه گذشت تا ما وارد دوم دبیرستان شدیمو اقا مقداد دوباره اومد با ما دوست شد یعنی اشتی کرد
یروز تو مدرسه جلسه اولیا ومربیان بود
که خوانواده بچها همه شرکت کردن مامان مقدادهم با یه میتسوبیشی لنسر فیروزه ای رنگ اومد
وقتی از ماشین پیاده شد مقداد رفت پیشش من فکر کردم خواهرشه خیلی جوون بود
مقداد صدام کرد منم رفتم جلو با مادرش اشنا بشم سلام علیک کردیم مقداد منو معرفی کرد گفت اقا رضا همون دوستمه که دربارش میگفتم خلاصه من یادم نمیاد چی بهم گفتیم فقط تو کف مامان مقداد بودم
قد 170 وزنم که نمیدونم فقط چاق نبود سبزه خوشگل درشت خلاصه حسابی کس
از همون موقع رفتم تو کف مامانش چقدر شبا بهواش جق زدم
من رفاقتمو با مقداد بیشتر کردم راستی از خودم بگم قدم 178 وزنم 75 قیافمم معمولیه با نمک باشگاه بدنسازی میرفتم یه یه سالی میشد باکلی دوره و رزیم غذایی یه هیکل خوشگل ردیف کرده بودم
اخرای سال تحصیلی بود یروز از مدرسه اومدم بیرون دیدم دو نفر دارن مقدادو توکوچه میزنن رفتم جلو جداشون کنم خودمم وارد دعوا شدم دوتا شونو زدم زیاد قوی نبودن بچه ضعیف گیر اورده بودن لات شده بودن
دعوا تموم شد دیدم صورت مقداد خونیه لبش ترکیده بود منم پیرهنم پاره شده بود فرداش رفتم دبیرستان مدیر دبیرستان منو مقداد و صدا کرد رفتیم دم دفتر دیدم اون دوتا با خوانوادها شون اومدن
نگو تو دعوا من زدم دندون یکیشون افتاده


خلاصه شکایتو اخراجو دیه داشت دهنم گاهیده میشد که مامان مقداد هم اومد سلام علیک کردو رفت تو دفتر بامدیر مدرسه تنها صحبت کردو بعد 10 دقیقه اومد بیرونو بمن گفت نگران نباش
مدیر اومد بیرون به مقداد گفت برو سر کلاست بمنم گفت بیا تو رفتم تو دیدم نیشش بازه
کسکش شده بود پدر جپتو همش منو نصیحت میکرد عزیزم تونباید دعوا کنیو از این حرفا یه تعهد هم از من گرفت که دیگه دعوا نکنم کسکش کله کیری پا شد سر منم ماچ کردو گفت برو سر کلاست من اون خانواده رو هم راضی میکنم
من رفتم سر کلاس همش تو این فکر بودم مامان مقداد چی به این کسکش گفت که این جوری خوشحال بود؟
گفتم شاید بهش داده بعد گفتم نه بابا تو 10 دقیقه اونم تودفتر بعیده؟
شب مامان مقداد زنگ زد خونمون اخه اون موقع موبایل نبود قضیه مال ساله 80 خودشو معرفی کرد و از مقداد پرسید که دعوا سر چی شروع شده منم گفتم خبر ندارم یهو برگشت گفت مقداد دوست دختر داره؟
قفل کردم گفتم نمیدونم فکر نکنم ازاون اصرار از من انکار


گفت خودش یه چیزایی بو برده گفتم خبر ندارم گفت همیشه انقدر دهن قرصی گفتم بخدا نمیدونم خداحافظی کرد
از مقداد فرداش پرسیدم قضیه چی بوده گفت سر دوست دخترش بوده نگفتم مامانش بهم زنگ زده
امتحانا شروع شد مقداد که خیالش راحت بود چون بچه درس خون بود من اعصابم خورد میدونستم ریاضی میفتم مقداد گفت بیا خونمون باهم ریاضی کار کنیم گفتم فایده نداره من از ریاضی بدم میاد اون معلم کیری ریاضی هم بامن بده صددرصد میفتم
امتحانا شروع شد وواسه ریاضی سه روز وقت گذاشتن که مثلا بخونیم مقداد زنگ زد گفت تولدشه برم خونشون گفتم نمیام مامانش فهمید گوشیو گرفت گفت اقا رضا حتما بیای گفتم چشم خاله زهرا
رفتم از بچها لباس وکفش قرض گرفتمو کلی خوش تیپ کردم عطر وادکلن هم زدم
اخه مقداد گفته بود دختر خالهاشم میان گفتم شاید قسمت شد مخ یکیشو زدیم رسیدم خونه مقداد اینا مهمونا کم کم اومدن دیدم یه سری با حجاب و با چادر یه سری بی حجاب فهمیدم با حجابا فامیلای باباش بودن بی حجابا فامیلای مامانش
جشن شروع شدو کیکو مقداد بریدو نوبت کادو شد یادم افتاد دستم رو کیرم بوده اومدم کادو نگرفتم داشتم از خجالت اب میشدم
اقا چه کادوهایی به مقداد دادن مخصوصا فامیلای باباش مامان مقداد گفت اینم کادوی اقا رضا دوست مقداد رنگم پرید من چیزی نگرفته بودم همه منو نگاه میکردن ببینن چی گرفتم مقداد اومد کادو رو باز کنه مامانش گفت مقداد جان باز نکن کادو خصوصیه اقا رضا نوشته بعدا باز کن


بعد خوردن کیک و شام فامیلای باباش رفتن منم حاضر شدم برم مقداد گفت بمون اقا تازه بزن برقص شروع شد چه کسایی به به مقداد وسط داشت میرقصید دختر خاله هاشم دورش به به
مامنش از تو اتاق اومد بیرون لباس عوض کرده بود در حد لالیگا لباس یسره ازاینا که از پشت زیپ داره استین حلقه ای بالا زانو صورتی کم رنگ ارایشم که دیگه نگو 180 درجه عوض شده بود از فامیلای شوهرش رو میگرفت
منم دیدم ضایع اس پاشدم رقصیدن یه مقدار با مقداد رقصیدم بعد با دو سه تا دختر بچه کوچولو بعدم یه دختر خاله شاه کس مقداد اومد جلو داشتم حال میکردم که خاله زهرا اومد جلو شروع کرد رقصیدن با مقداد وبعدم سراغ من حالم گرفته شد شیوا دختر خاله مقدادم رفت یه طرف دیگه
مراسم تموم شد ساعت 1شب بود مهمنا یکی یکی خداحافظی کردنو رفتن اومدم برم مقداد گفت کجا این وقت شب بمون همینجا گفتم بابا ضایع اس گفت منم و مامانم کسی نیست که گفتم اخه خونه خبر ندارن ناراحت میشن
مامانش گفت مگه دختر 14 ساله ای ماشالا برا خودت مردی هستی زنگ بزن بگو شب میمونم
زنگ ردم خونه هماهنگ کردم,


مامان مقداد دوتا شربت پرتقال اورد ویکی به مقداد داد یکی بمن من که اندازه گاو خورده بودم جا نداشتم بخورم
مقداد خوردو گفت بیا کمک کن جمع وجور کنیم گفتم باشه یه 15 دقیقه گذشت مقداد تلو تلو میخورد گفت من خوابم میاد ولش کن برا صبح بریم بخوابیم رفت تو اتقو افتاد رو تخت مثل خرس خوابید
تعجب کردم مامانش از اتاقش اومد بیرون گفت مقداد کو گفتم تو اتاقش خوابه گفت ای بابا چرا بتو گرمکن نداده بپوشی ؟گفتم همین جوری راحتم رفت از تو اتاق مقداد یه شلوار گرمکن نازک اورد داد گفت بپوش در اتق مقدادم بست رفت تو اتاق خودش منم سریع شلوارو عوض کردم که صدام کرد بیا رفتم در اتاقو باز کردم دیدم موهاشو باز کرده روش به اینه وپشتش بمن گفتم بله گفت زیپ لباسمو باز میکنی ؟
رفتم پشتش اروم زیپوکشیدم پایین دیدم یه سوتین بنفش تنشه تا ته زیپو باز کردم و از اتاق رفتم بیرون
داشتم تو اشپزخونه ظرفا رو جابجا میکردم که یهو اومد با یه شرتک زرد جیق واستین حلقه ای چسب سینه هاش عین دوتا هلو افتاده بود بیرون بر امدگی کسش قشنگ معلوم بود قفل کردم فهمید اومد جلو با خنده گفت چته؟حالت خوبه ؟اب دهنمو قورت دادم گفتم اره اره.


گفت ولی مثل اینکه حالت خوب نیست دیدم داره به شلاوارم نگاه میکنه نگا کرد م دیدم راست کردم کلی خجالت کشیدم نمیشد بهش هم دست زد ضایع بود
گفت زحمت نکش من خودم صبح مرتب میکنم شما برو بخواب سریع از اشپز خونه اودم بیرون کیرمو جمع کردم دیدم نمیشه امدم برم دستشویی درستش کنم که زهرا خانوم اومد گفت شما کجا میخوابی ؟
گفتم میرم پیش مقداد گفت اونجا یه تخته اونم مقداد روش خوابیده گفتم همینجا رو کاناپه میخوابم
گفت مگه من میزارم شما مهمونی زشته بیا تو اتاق من تخت من دونفرس دیگه کیرم داشت از شلوار بیرون میزد موندم چی بگم که گفت بیا میخوام در مورد مقدادم صحبت کنم
رفتم تو اتق یه بو عطری میداد ادم کسخول میشد گفت بوش چطوره گفتم عالیه شیشه عطر و بر داشت به خودش زد رفتم رو تخت نشستم اومد روتخت گفت دوست دختر داری گفتم نه گفت دروغ میگی گفتم نه بخدا
گفت هیکل خیلی قشنگی داری ورزش میکنی ؟گفتم بدنسازی میرم نزدیکتر شد گفت هیکل من چطوره؟
بدنسازی لازم داره؟ نگاش کردم گفتم شما عالی هستی نزدیکتر شدو لبمو بوسید گفتم زشته مقداد بفهمه ناراحت میشه گفت بیدار نمیشه گفتم اگه شد چی ؟گفت 4تا والیوم ریختم تو شربتش


اینو که گفت چسبیدم به لباش زبونشو میخوردم فشارش میدام اصلا حالیم نبود چیکار میکنم
هلم داد عقب گفت نمیخوای لخت بشی سریع لباسارو کندم مثل وحشیا افتادم بجونش لباسای اونم در اوردم کسشو یه ذره نگاه کردم گفت چیه تا حالا ندیدی ؟ گفتم تو فیلم زیاد دیدم ولی از نزدیک ندیدم کیرمو گرفت تو دستش اومد بکنه تو دهنش نذاشتم سریع کردم تو کسش اهش در اومد کیرم17 سانته
چند تا تلمبه زدم ابم اومد
دراوردم ریختم رو شکمش ضربان قلبم شده بود1000 بدنم میلرزید
با خنده گفت نمیری حالا؟
دهنم خشک شده بود نمیتونستم جوابشو بدم
گفت نذاشتم بری دستشویی که جق نزنی ؟همش همین بود گفتم اخه من 17-18ساله رنگ کس ندیدم که؟ گفت من حالا حالاها باهات کاردارم –رفت خودشو تمیز کرد یه کرم بی حسی هم اورد مالید بکیرم
گفت هر کاری بهت میگم باید انجام بدی گفتم باشه گفت خیلی اروم شروع میکنی لیس زدن بدنم بعد سینه هامو میمالی میخوری اخر شم باید کسمو حسابی لیس بزنی تا بقیشو بهت بگم


اقا من طبق دستور شروع کردم رسیدم مرحله کس لیسی خیلی خوشم اومده بود هی اههههه و ناله میکرد دست انداخت توموهام هی میکشید منم بیشتر لیس میزدم یه 10-15 دقیقه گذشت یهو یه جیغ بلند کشید ولو شد ترسیدم
ازکسش داشت اب میومد بیرون گفتم چی شد؟ گفت هیچی ارضا شدم
کیرمنم دوباره راست شده بود چشش خورد به کیرم امد جلو کرد تو دهنش یه حالی شدم تا حالا کسی برام ساک نزده بود یه اهی کشیدم گفت خوشت میاد گفتم دارم میمیرم
گفت ابت نیاد که باحات کاردارم
نشست روم با دستاش بدنمو اروم لمس میکردگفت محکم بغلم کن عین وحشیا تلمبه بزن قربون صدقم برو
گفتم بچشم برش گردوندم کیرمو بافشار کردم توکسش کسش تنگ بود دوباره جیغ زد شروع کردم تلمبه زدن همش قربون صدقش میرفتم میگفتم قربون کست چه جیگری هستی تا حالا کجا بودی من این همه بیادت جق زدم ناز این مقداد کونیو کشیدم یه دونه زد تو گوشم منم ناراحت شدم با عصبانیت محکم تلمبه میزدم محکم تو بقلم فشارش دادم ابمو ریختم توکسش بعد ولو شدم روش


بهم گفت رضا دوستت دارم اگه قول بدی به کسی چیزی نگی میزارم باهام حال کنی گفتم خیالت جمع دهنم قرصه
تا صبح یه بار دیگه کردمش دلم نمیومد ولش کنم اونم کس مفتی
ازش پرسیدم از وقتی بابای مقداد مرده باکسی حال نکردی گفت چرا هر وقت با مقداد میرم مسافرت اونجا بخودم حال میدم این جوری کسی نمیفهمه مزاحم هم نمیشه
زهرا خانم 15 سالگی ازدواج کرده بود
زمان تولد مقداد 35سالش بود منظورم شبیه که منکردمش
از اون ببعد هفته ای دو سه بار میرفتم خونشون عشق وحال تا این که شوهر کرد به اصرار مادرش اینا
امیدوارم خوشتون اومده باشه .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کس کردن تو ۵ دقیقه زن شوهر دار

چند روزی بود که از شهر و دیار دنبال یه کار گمرکی بود و مقداری از اجناس مرا که به تهران می اوردم یکی از ایست و بازرسیهای بین راه توقیف کرده بود .من هم تا مدارکمو تحویل میدادمو بارمو تحویل میگرفتم چند روزی را باید در این شهر سر گردان میبودم. در ترمینال مسافربری نشسته بودم که خانمی با پر و پاچه حشری کنارم نشست در همین حین تلفنم زنگ خورد و منشی شرکتم بود سلام علیکی کرد و گفت اقای اتابک شماره شما را میخواهد بدهم به ایشون منم گفتم عزیزم این شماره جدیدمو یاداشت کن و به ایشون بده که این خانم بغل دستم گویا شنیده بود و شماره منو حفظ شده بود.



بعد از خداحافظی با منشی شرکتم البته من یه شرکت کوچک دارم و تو کار واردات هستم. دیدم خانمی که کنار دستم نشسته بود نیست و تو فکرش بودم که دوباره خط جدیدم زنگ خورد سلام کردم و منتظر تماس اتابک بودم که دیدم یه خانمی میگوید خوشتیپ جوووون مهمان من میشی؟ گفتم شما گفت منم یه زن حشری که شوهرم معتاده و نمیتونه نیازمو بر اورده کنه تو ترمینال کنارتون نشستم تا باب صحبتو با شما باز کنم......گفتم خوب منظورتون چیه گفت اگر دوس داری بیا بیرون ترمینال منتظرتم رفتم بیرون ترمینال و گفتم کدوم سمت هستی گفت بیا جلوی درب ورودی ترمینال کاوه من تو ماشینم نشستم پراید نوک مدادی به شماره .....



رفتم ماشینو پیدا کردم و سوار شدم بوی عطرش ماشینو پر کرده بود تو صندلی جلو نشستم و اون حرکت کرد و بعد دنده عوض کردن دستشو کشید رو رونم اووووووووف اه از نهادم بلند شد و فوری کیر بزرگم سیخ شد و اونم گفت دوست دارم منو. امروز جرم بدی گفتم خونه خالی داری گفت اره خونه دوستم هست و در همین حال به دوستش لیلا زنگ زد و گفت با یه نفر میاد خونشون دوستش لیلا هم تایید کرد که کسی خونشون نیست و تا بچهاش از مدرسه بیاد باید که برود. قبول کرد و چند تا خیابون را رد کرد به یه خیابون رسید که محله شیک و پیکی بود ماشینو پارک کرد و اشاره کرد تا پیاده شوم.





پیاده شدم و با اولین زنگ درب باز شد و من به دنبال مینا خانم وارد حیاط شدم چشم به کون و کپل مینا بود که دوستش لیلا با یه شلوار جین و سر لخت به استقبال ما امد و من با دیدن لیلا هاج و واج موندم عجب تیکه ای این لیلا بودبابا محشر بود کیرم از رو شلوار دیده میشدچشم لیلا هم به شلوارم دوخته شده بود که مینا گفت زود میرویم لیلا ما را به اتلق خوابش راهنمایی کرد عجب اطاق خوابی و تخت ترکی با حالی داشت لیلا تا دم درب امد و رفت و من و مینا تنها شدیم و مینا مرا در اغوش کشید کیرم شق شق شق شده بود و او که میگفت خیلی حشری است فوری لباسشو کند و رو تخت ولو شد منم تسمه کمرمو باز کردم و کیرم شلوپی بیرون پرید مینا شرو به خوردن سرش کرد و حسابی خورد دیگه طاقتم تمام شده بود پاهاشو بالا کردم و تا ته زدم تو کوسش و میگفتم لیلا لیلا لیلا و او میگفت من مینا هستم ولی من مست لیلا بود و تا اینکه با فشار ابمو تو کوسش ریختم و مینا هم شل شد و اهی کشید با شورتش کیرمو پاک کردمو زودتر از مینا تو حال اومدم لیلا از شهوت سرخ شده مینا رفت سمت دستشوی و لیلا از کارم پرسید و شمارمو گرفت تا از زاهدان برایش یک گیتار بیاورم خلاصه مینا ما را رسوند ترمینال کاوه و شمارمو گرفت تا بازم اگر اومدم به هاش باشم یه روز دیگه موندم.



نزدیک ظهر بود که تلفنم زنگ خورد و لیلا بود و گفت دیروز سکس من و مینا را دیده و از من خوششش اومده و دوست داره تا من با هاش سکس کنم منم از خدام بود فوری یه ماشین دربست گرفتمو رفت ولی تو ترافیک گیر کردم وقتی رسیدم دم خونشون و لیلا دربو واسم باز کرد نمیدونی چه تیکه ای شده بود گفت فقط زود باش تا 5 دقیقه دیگه شوهرم میاد و من هم بدون معطلی کشیدمش تو اطاق خواب و شرتشو پاره کردم و از عقب گذاشتم تو کوس تنگش که نعره میزد بعد سه دقیقه ابم امد و هنوز کیرم شق بود ولی لیلا هنو.ز مست بود ابمو تو کونش مالیدمو کیرمو تا ته کردم تو کونش و او ناله میزد ایفونش زنگ زد و او هم ارضا شد و من کیرمو کشیدم گفت نترس از درب حیاط خلوت برو خونه ما شمالی جنوبی هست کفشامو اورد و درب حیاط خلوت را که به فضای سبز باز میشد برایم باز کرد و در همین حین گفت لذت بردم خیس عرق شدم و رفتم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس من با دوست مامانم

سلام بچه ها
من اسمم احمدرضاست
21 سالمه
تهران زندگی میکنم
هیکل نسبت خوبی دارم (دختر کش نیس ولی خوبه)

بریم سر اصل ماجرا
.
.
.
یه روز چهارشنبه من طبق معمول هر هفته رفتم پیش مامانم (آخه مامانم از بابام جدا شدن) اتفاقا وقتی رسیدم اونجا
دوستاش واسش مهمونی گرفته بودن چون تولدش بود من از سر کوچمون کادو واسش گرفتم بردم ولی خبر نداشتم که دوستاش هم اونجان
رفتم تو و دوستاشو دیدم تو این بین یکی از دوستاشو به نام مارال که تازه هم باهاش دوست شده بود رو دیدم
.
نمیدونم چرا از وقتی که مارال من رو دیده بود به من علاقه خاصی پیدا کرده بود خداییش هم خوشگل بود هم هیکل خوبی داشت (البته منظورم از تازه 3 هفته بود که من تقریبا 5 بار دیده بودمش)
هم سن خودمم بود
نمیدونم چرا ولی خیلی منو دوست داشت
.
.
.
شب شد و یکی از دوستای مامانم که خیلی هم خر پول بود همه مارو شام مهمون کرد ما هم واسه اینکه از هم جدا نشیمو همدیگرو گم نکنیمو یکم بخندیم با یه ماشین رفتیم البته مامانم به من گفت تو با ماشین خودت بیا ولی به اصرار مارال من نشستم تو اون ماشین
.
.
.
داشتیم میگفتیم کی کجا بشینه کی کجا نشنیه که یهو مارال نه گذاشت نه برداشت گفت منم پیش احمدرضا میشینم )) حالا مگه ول میکرد گفتیم باشه
نشستیم تو ماشینو رفتیم خونه یکی از دوستای مامانم به نام یلدا
بعد از کلی حرف و راضی کردن خاله اونم با ما اومد حالا با اومدن اون جا تنگ شد مارال هم سریع نشست رو پای من گفت بریم دوسای مامانم کلی خندیدن حتی خود مامانم داشت میمرد از خنده هی گفتن بیا پایین زشته گوش نکرد نشست همون بالا
باشه ما هم را افتادیم رفتیم ATF شاممون خوردیمو برگشتیم
.
.
دوستای مامانم خداحافظی کردن و رفتن ولی مارال به مامانم گفت که امشب شوهرم خونه نیس منم سریع پریدم وسط حرفش گفتم امشب تو پیش ما بمون
.
مامانم از خدا خواسته حرف منو تایید کرد که با کلی اصرار موند
.
.
.
یکم حرف زدیم و خندیدیم و مشروب خوردیم تا شب شد
رفتیم بخوابیم که هر کی یه جا خوابید مامانم تو اتاقش من تو حال مارال هم تو اتاق من
.
ساعت 3:20 شب خالم به مامانم زنگ زد که پاشو بیا مامان حالش بده ببرش دکتر مامانم سریع لباسشو عوض کرد و دوید البته من بیدار بودم شاهد ماجرا بودم
.
.
تلوزیون رو روشن کردم فیلم سوپر دیدم چند دقیقه گذشت دیدم مارال داره نیگام میکنه
اومد بیرون از اتاق منم حل شدم کنترل تلویزیون رو گم کردم اومد بیرون به دون هیچ حرفی نشست بغلم
منم کنترل رو پیدا کردم زدم خواستم بزنم یه شبکه دیگه که دستشو گذاشت رو کیرم گفت نه بزار همینجا بمونه )) منم گفتم زشته آخه )) گفت زشت اینه که تو اون وروجکو (کیرم) از من قایم میکنی ))
دیگه رومون تو روی همدیگه باز شد
.
.
در گوشم گفت احمدرضا دوستت دارم ))
منم گفتم من عاشقتم ))
گفت (ثابت کن ))
حرفش تموم نشده بود که سریع لبم رو گذاشتم رو لبای داغش اونم شروع کرد با کیر من بازی کردن . منم دستم گذاشتم رو کسش و شروع کردم به مالیدن بعد یه ربع لب گرفتن لبای دوتامون کبود شد
لبم گذاشتم رو گردنش که اونو حشری کنم و در همون حال لباسشو در اوردم
وای نمیدونید اون سوتین سفید توری چقدر بهش میومد یکم سینه هاشو از رو سوتین مالوندم
اونم شلوار منو در آورد من چون شبا نا لباس میپوشم نه شرت درجا لخت شدم
نشستیم رو زمین و من بند سوتینشو باز کردم و ...
بگذریم مهم نیس چی دیدم
شوخی کردم بابا میگم وقتی بند رو باز کردم سینه هاشو دیدم که مقل مروارید سفید بود
سریع کردمشون تو دهنم تا یه ربع داشتم میخوردمشون
دراز کشید و من شلوارشو دراوردم که اونم مثل من شرت نمیپوشید
یه کس بدون مو ، سفید ، خوشگل دیدم . منم حشری تر از همیشه سریع شروع کردم به خوردن مارال دادش رفت اسمون هفتم که باز منو حشری تر میکرد
بهم گفت کسم منتظره ها نمیکنی توش ؟ ))
منم گفتم ای به چشم )) و خیلی سریع کیر شق شدمو گذاشتم توش و شروع کردم تلمبه زدن
آخ چه کیفی داشت انگار اولین سکسم بود بعد از چند دقیقه تلمبه زدن گفتم آبم داره میاد چیکارش کنم ؟ )) گفت هر کاری دوست داری بکن )) منم دراوردم گذاشتم لای سینه هاش سه چهار بار عقب جلو کردم که آبم با فشار ریخت رو صورتش هر تو حس بودیم که مامانم زنگ زد
.
.
مارال تلفن رو برداشت و مامانم بهش گفت من امشب خونه نمیام شاید فردا ظهر اومدم خونه فعلا خداحافظ ))
منم که تا این حرفو زد دوباره شق کردم مارال هم که از من بد تر بود افتاد روم و شروع کرد به ساک زدن منم تو همون حس کسشو لیس میزدم که دوباره آبم اومد ریخت تو صورتش
پاشد رفت حموم که منم باهاش رفتم و یه بار هم اونجا کردمش.

امیدوارم لذت برده باشین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
به جای کیک تولد کیر خوردم

سلام من نفس هستم ..19 سالمه و معماری میخونم قدم بلند اندام توپر و زیبا و پوست گندمی ....داستان من مربوط به حدود فروردین ماه یعنی تعطیلات سال نو میشه ....



برای سال نو مامان و بابای من برنامه ریزی یه مسافرت 10 روزه رو کرده بودن و از اونجایی ک من درس داشتم گفتم مسافرت نمیام و مامانم با میلی قبول کرد ک همراه اونا نرم البته مامانم مصمم بود ک برم وبه مامانم گفتم من کلی کار دانشگاه دارم باید ب کارام برسم و تو مسافرت وقت ندارم از طرفی تولد دوستمه و میخوام روز تولدش تهران باشم... خلاصه روز سفر مامانمینا رسید یعنی 2 فروردین مامانمینا رفتن و من تنهای تنها بودم ....1 روز از رفتنشون گذشته بود ک خیلی تو خونه حوصلم سر رفته بود و خستگی درسی هم داشتم برا همین تصمیم گرفتم بشینم پشت نت و یکم وبگردی کنم...تو همین حال و احوال بودم ک تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتم دوستم بود همون ک تولدش تو تعطیلات بود با هم احوالپرسی کردیم و اینا من دوستم نینا از سال اول دبیرستان باهم دوست بودیم یه داداش داره 4 سال از من بزرگتره به اسم معین ک از سال اول رو من قفل بود خلاصه از مبحث دور نشیم دوستم وقتی فهمید تنهام ناراحت شد و خودش واماما نش هی اسرار میکردن بیا پیش ما باش تنها نباشیم ک منم قبول نکردم اخرش نینا گفت پس با این حساب تولد پس فردامم نمیای دیگ بی معرفت گفتم من نرفتم مسافرت تولدت اینجا باشم روز تولدت تو بیا پیشم خوشحال شد و بعد 5 دقیقه تماسمون قطع شد بالاخره روز تولدش رسید من کلیییییییییی شیک و پیک کرده بودم یه تاپ تنگ سفید با شلوارک لی...



اهنگ گذاشته بودم و کادوی دوست خوشگلم اماده کردم و منتظر بودم نینا و نیوشا(خواهرش)بیان خلاصه قرار بود ساعت 4 پیششم باشن ک دیدم 1 ساعت گذشته نیومدن تا میخواستم ز بزنم خود نینا ز زد با یه حال اشفته شرمندگی گفت عممینا یهویی اومدن بخدا یهووی شد منم گفتم اوکی بابا گرفتم حالا این همه زحمت من چی میشه بعد خندیدم و اون بیشتر خجالت کشید گفتم دیوونه چته مگه عزراییل دیدی؟خندید گفتم اها کادوت چی باید امروز به دستت برسونم گفت اوا گفتم یه فکری گفت چی گفتم معین مگه بیرون نیس گفت اره گفتم موقع اومدن سمت خونه بیاد در خوونه ما کادورو بگیره ببره گفت اره اوکی بهش خبر میدم خلاصه حدودای ساعت 6 بود بعد از اون همه تلفون بازی معین رسید در خونه (خونه ما دو طبقس جفتش مال خودمونه برا همین کسی توش نیس)رفتم دم در و کلی احوالپرسی و تعارف کردم بیاد تو اولش بول نکرد برای بار دوم گفت چیکارت کنیم دیگ میخوای کدبانوگریت ب رخ بکشی من خندیدم و اومد بالا یکم ح زدیم و نشستیم من پاشدم برم تو اشپزخونه گفت نفس فیم چی داری گفتم ندارم گفت شوخی نکن گفتم پررو نشو گفت جون معین گفتم پایی میز لب تابه فیلمرو برداشت و یه چندتایی انتخاب کرد و بعدا فهمیمدم همه سوپرارو برداشته





یهو دیدم صداش نمیاد از تو اشپزخونه گفتم معین کجایی گفت الان میام دستشوییم من مشغول اماده کردن شربت بودم ک پشتم به پذیرایی بود متوجه نشودم یهو یه چیز گرمی رو رو شونم احساس کرد م نمیدونستم چیکار کنم شوک بودم یکم تکون خوردم اروم با صدایی ک شهوت ازش میبارید گفت خانومم هیسسسسسس منم یهو برم گردوند مهلت نداد چیزی بگم لبای حشریش گذاشت رو لبم انگار لال شده بودممنو بغل کرد نشون رو اپن لبام ممکیددددد محکممممم خیلی حال میداددددد منم دستم هی به دور گردنش میمالیدم اون داغ تر میشد همون موقع نینا به گوشیش ز زد گفت کجایی معینم دمش گرم گفت کادوت گرفتم اومدم خونه دوستم تنهاس امشب یا فردا از پیشش میام تو ب مامان خبر بده نگران نباشه بعدم گوشیو قطع کرد...چند مین بعد دوباره اومد با ولع و حشر بیشتر انگار ک اسوده خاطر شده دستش کرد تو تاپم و یه فشار کوچیک داد دردم گرفت گفتم اهه گفت جونننننن خیلی تحریک شدم منو بغل کرد و رفتیم اتاق مامانمینا واییییی منو گذاشت رو تخت و اومد اول یه گاز کوچولو از گوشه لبم گرفت و افتاد روم صورت سبزش با اون شهوتی ک امیخته شده بود خیلی خواستنی بود درگوشم گفت میدونی چند ساله منتظرتم و تو نمیای منم خندیدم و همونطوری کیرش ک حسابیییییییییییییییییییی راست کرده بود معلوم بود میمالیدم از رو شلوار روی پام من حسابییییی کسم خیس خیس بود اخه منم از اول دبیرستان دوسش داشتم ولی رو نمیدادم برا همینم سکسمون خیلیداشتم لذت میبردم....



تاپم در اورد اول یه زبون کشید پشت کمرررررررم ااهه بعد برم گردوند و سینمو تامیشد میکرد تو دهنش در میووووورد و با اون یکی دستش اون سینمو مالش و قلقلک میداد منم عین ماهی رو تخت میلغزیدم و اون همش با صدای ناله من وحشی تر میشد .....از رو سینه هام اومد باز رو لبم ممکییییدددددددددد حسابییییییییی و بعد رفت سمت گوشمممم خیلی خورد و لیس زد منم اروم دکمه اش وا میکرده اونم شلوارمو دراورد اولللللل با دستش کسم لرزوند بلند گفت اااااوفففففففف جوووووووننن بعد از روشرت کسم لیس میزد یهو دیدم رگ هاس صورتش از شهوت بیرون زده شرتم دراورد عین یه وحشی میخورد منم سرش فشار میدادم و اااااااااهههههههههههه و اوهههههههههه میکردم ااااااهههههههه اونم میگفت جوووونن و منم ااااااااااههههههههههه اه اه اه اه اه میکشیدم میخواستم ارضا شم ک دیگ نخورد گفت حالا مونده عشقم یه خنده ای کردم و پاشدم اونم وایساد جلوم کمربند و شلوارش دراوردم و قبلا دیده بودم زنا برای حشری کردن با دندون شدن میکشن پایین منم با دندونم شرتش کشیدم پاینننننن وایییییییییی عجب کیری بود حدود 20 سانت قطرشم 6 بود اصن تو فضا بودم اولسرش مالیدم رو لبم تا رژلبم بماله بهش معد کیرش مالیدم به نوک سینم ک اخخخخخخخخخخخخش رفت هوا گذاشتم لای سینم فشار دادم داشت دیوونه میشد یهو همش کردم تو دهنم ووو تا جایی ک میشد خوردممممممممممممممممممممممممم وااااییییییییی محشر بود......



سیخ سیخ بود یکم با اب کسم بازیش داد میمالید به لبه های کسم میکشید وسطش ...اهههههه چوچولمو بالا و پایین میکرد ک من ارضا شدممممممم.....گفت عشقم برگ رد وقتی برگشتم یکم کیرش مالید رو کونم بعد سوراخ کونم یه لیس محکم زد و گفا قربونت برم تنگی چقدرررررررررر جووووووننن مال خودمه ......منم ک حشری حشری بودم با اینکه ارضا شده بودم نوک کیرش میخواست فرو کنه البته قبلش هم کرم زد هم تف وایییییییییییییییییییییییییییی جیغمممممممم رفت هواااا انگار با جیغ من حشری تر میشد دوباره میکشید بیرون دوباره میکرد تو کونم اخخخخخخخ سوزشششش خیلی زیاد بود خیلی خیلی بلند بلند اههههههههه و اوههههه میکردم ک بعد شیش دقیقه عادی شده بود داشتم حال میکرد تند تند تنددددددددددددددددد تلمبه میزد لمبر های باسنم میلرزید و اههه و وااااهههه راه انداخته بودم حالا معینم با من همرا بود و ناله میکرد ....از پشت انگشتش میورد تو دهنم و من مک میزدددمممم بعد همون انگشتش همونطور ک کونمو مکیرد از پشت اب کسم باهاش جمع مکیرد چوچولمه قلقلک میداد و میکرد تو دهنمممممممممم....بعد 30 دقیقه ناله هاش وحشتناک شده بود فهمیدم داره ارضا میشه ابشو ریخت تو کونم .ااااااااااااااااهههههههه وایییییییییییییییییی انگار اب جوش بود کیرش کشید بیرون و من یه لیس بهش زدممممم و افتاد روم و تا 10 شب باهم خواب بودیم 10 پاشدیم یه چیزی خوردیم و رفتیم حموم اونجا هم حسابی سکس اساسی کردیم و اومدیم تا 8 صبح خوابیدیم ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شروع زندگی سکسی من

سلام.

خونواده ی تحصیل کرده ای دارم دو خواهر بزرگتر دانشجو دکترا با پدر مادر استاد دانشگاه.خونه خالی بود همیشه تا ساعت هایی که میدونستم و وضعیت مالیمونم خوبه خب.امکانات داشتم همیشه.
یه بچه مثبت بودم تحت تربیت سه خانوم مقرراتی خفن.که مطمئنم هیشکی نمیتونست بپیچونتشون جز خودم.معدلام بالا بوده همیشه مدرسه تیزهوشان درس خوندم المپیادا همیشه مقام‌ میاوردم کلا تو چشم بودم دیگه.فامیل خونواده ی دوستام دوستای پدر مادرم... .شرایط همه چی اوکی بود ولی من جرئت رفتن سمت دختر غریبه نداشتم.با دخترای فامیل خوب بودم.میدونستمم بدشون نمیاد ازم ینی خیلی هم خوششون میومد ولی من دنبال یکی بودم که فک ممیکردم ندیدمش هنوز.
با دوستام میرفتم سرقراراشون با دوستاشون ولی اعتماد به نفس کاری نداشتم.بهترین مشاور رفقام بودم.هرکی با زیدش به مشکل میخورد یا هرچی, ازمن میپرسیدن انگاری که 20 ساله متاهلم ولی واسه خودم.....


تااینکه احمد دوست جدیدم پیداش شد.حرفه ای.تو خیابون که میرفتیم 100 تارو انگشت میکرد 20 تا شماره میداد.ب نظرم خیلی ام قیافش بیریخت بود.اون واسم یکیو جور کرد مثلا آشناشیم.تودوستی با اون فهمیدم نه بابا مثله اینکه خبریه.همیشه بهم میگفت عاشق لباس پوشیدنتم(خواهرام انتخاب میکردن عموما) قدت عالیه قیافتم که 20.خودم قبول نداشتم .پسر خوشگلی نیستم به نظرخودم.ولی خواهرام میگن معمولیه صورتت ولی خوش تراشه .ولی چشم ابروم خدایی قشنگه.اینو خودم قبول دارم.موهام خرمایی مشکیه قاتیه.چشمامم همینطور.پوست معمولی ولی بدنم سفیده.بعد کلی بااسرار معلم ورزشم بابام گذاشت برم فوتبال.پیکان بازی میکنم.مربیمم مثلا میگفت برو تو این موارد سر بزن هیکلت عالیه واسه اینکارا.(184 بودم اون موقع.هافبک وسطم.بازیم خوبه فککنم.با کمال پررویی ولی شاید بعده ها اسممو شنیدین).بگذریم.هیکلمم که میگفتن خوبه دیگه خدارو بنده نبودم.


یه روز دلو زدم به دریا و توسوپری رفتم وایسادم چسبیده به نگین.(یک سال کوچیک تربود ازم.یه دختر خیلی خیلی ناز.خیلی طرفدار داشت.باکسی ام دوست نشده بود تاحالا.)مامانش دکتر بود میرفت مطب پیشش میدیدمش.برگشت که از مغازه بره بیرون من جلوش بودم.سرش باسینم 10 سانت فاصله داشت.خیلی آروم گفت میشه برین کنار??نمیشنیدم اصلا مست صورت قشنگش بودم ینی واقعا فتبارک الله احسن االخالقین داشت.هیچی دیگه رفتم کنار.تاشب به خودم فحش میدادم اخه احمق چرا یه کلمه ضر نزدی??و ازاینا.بعد یه هفته خیلی تصادفی ست قهوه ای زده بودم دیدم اونم قهوه ای پوشیده تازه اونجا فهمیدم چقد خوش هیکله.با استرس تمام گفتم فوقش میرینه بهت راحت میشی حداقل,رفتم جلو نفهمیدم چی گفتم اصلا صدام میلرزید دست وپامو گم کرده بودم اصلا یه وضعیتی بودا.هیچی شماره رو دادم بعدا فهمیدم چقد از لرزش صدام خوشش اومده بوده و لحن حرف زدنو اینا.(اخه یه رفیق صمیمی داره که زید رفیقمه اون گفت بهم.اونم خیلی خوشگله اون بور چش سبزه ولی نگین مشکی موهاش مثله مامانش ولی چشم ابی)سابقم خوب بود باکسی تومحل دوست نبودم اونم دنبال یکی بااین شرایط بود که دوست شد باهام.ازاین لحظه زندگیم عوض شد.همه چیم شده بود نگین.گند زده بودم به درسام معلمام به خونوادم میگفتن ازاین طرف من هرروز میدیدمش.



میرفتیم پارک لاله (کلاس زبانش اونجا بود.تووصال.)تهرانیها میدونن کجارو میگم.اینور اونور.دوستاش میومدن پوزمو پبششون میداد.البته منم عالمو پرکرده بودم.خبر دوستیمون مثله توپ ترکید.خیلی وابسته شده بودیم.پسر خاله ی مادربزرگ مادری جومونگم فک کنم یه دور مارو دیده بود تو خیابون.خیلی بهم اعتماد داشت.یه روز بی مقدمه بهش گفتم بیا بریم خونمون.فقط دست داده بودیم باهمو تولدم بقلم کرده بود همین.یه اخم کرد میدونست میمیرم واسه اخماش وگفت من براچی باید خونتون? گفتم بیرون همه میشناسن دیگه مارو....راضیش کردم.کافی بود بگم جون امیر.باکله میومد.اومد تو یکم هنگه ایده های باهال چیدمان خونمون بود.سلیقه ی مامانم بود.بکم تعریف کرد ازخونمونو....بهش گفتم برو تواتاقم تامن یه امار بگیرم کسی نیاد خونه یه وقت.رفت.نفس نفس میزدم از استرس حس بسیار مزخرفی بود.کارم تموم شدهمه هم شک کردن بهم البته رفتم تو اتاق.دیدم پشتش به منه داره پوسترای دیواروعکس تیمم لوح های تقدیرو......میبینه.سریع از پشت بقلش کردم و لپشوبوس کردم.برا بار اول.خیلی قشنگ بود.اصلا نمیتونم توصیفش کنم.برگشت چند ثانیه نگام کرد گفت میخوام برم.صورتش خیلی ناز شده بود میخواستم گازش بگیرم فقط,ولی معلوم بود ناراحته.نمیخواستم بره ولی دوست نداشت بمونه.رفت.بعد از اون یه بار دیگه اومد خونمون.جلو در محکم بقلم کرد زد زیر گریه.هنگ کرده بودم.گفت یه قولی بهم میدی گفتم چی مثلا.بگم عاشقتم?بگم میمیرم برات?گفت بگو هیچ وقت تنهام نمیذاری چشاشو بوس کردمو گفتم اخه کدوم پسر احمقی همچین نفسیو ول میکنه هان???همون جا از زیر باسناش گرفتم بلند کردم پاهاشو قفل کرده بود دور کمرم چشاشو بسته بود جیک نمیزد.خجالت میکشید.منم بوسش میکردم.یه دل سیر بوسش کردم تابرسیم به کاناپه.خوابوندمش روش نشستم کنارش چشاشو باز نمیکرد شق کرده بودم درحد بنز.پاهاشو میدیدم عقل از سرم میپرید. ازاون طرف نگینم اونطوری.چاره نداشتم یکم موهاشو ناز کردم لپاشو و گردنشو میخوردم زیر گوشش حرفای عشقولانه میگفتم.اخه گیج بودم.باورم نمیشد کی میتونست تصورکنه نگین روبوس کنه حالا من.....


باید میرفت تاسرکوچه شون رفتم سرکوچه ازلب بوسش کردمو خدافظی.دیگه رومون باز شده بود اتو اس ام اس خیلی کارکردم باهاش.دیگه هرکوچه خلوتی همو میدیم سریع لب میگرفتیم.عاشق لباش بودم وسط لب گرفتن هیچی حالیم نبود میچسبوندمش به دیوار سفت میچسبیدم بهش مطمئن بودم با تمام شکم وکسش کیرمو حس میکنه.دیگه نمیتونستم تحمل کنم.صبح پنج شنبه که مدرسه کلاس پیشرفته اسو میشد پیچوند رو پیچوندم.اونم کلاس نداشت ساعت 9گفتم بیا.میرفتم دنبالش البته همیشه.مامانش 1 میومد.تلفن خونشونم دایورت کرد روگوشیش و همه چی حاضر بود.دوتامون میدونستیم روز خاصیه4ساعت وقت داشتیم.اووف چی میشد.ولی هیچ کدوم به روی خودمون نیاوردیم.باماشین خواهرم رفتم دنبالش( ازبچگی پشت فرمون بودم بااینکه 15سالم بود مسلط بودم).اوردمش خونه کلی ذوق کرده بود ازرانندگیم فقط قربون صدقم میرفت و میگفت اون آهنگ توماشین رو بذار.شادمهر حالم عوض میشه بوداهنگه.یادم نمیره تویه فضای کاملا.کاملا چی?اصلا نمیتونم توصیف کنم.باره اولم بود گبجه گیج بودم .نگاش کردم باامادگی اومده بود زیر مانتوش لباسای خوشگل پوشیده بود لختی.دیگه نمیتونستم جلوخودمو بگیرم رفتم جلو صورتشو بین دستام گرفته بودمو باحرص تمام لباشومیخوردم.ده دقیقه ای شد فککنم.حرف نمیزدیم اصلا .شادمهر واسه خودش میخوند منم ذره ذره پیش.میرفتم.عین حشریا با حرص و ولع هرجاش میخورد به لبام میخوردم.جالب اینه هیچی نمیگفت.هیچ حرکتیم نمیکرد اعصابمو خورد کرده بود.بعده ها گفت من هرکاری کردم فقط واسه این بود که دوس داشتی.همه جاشو میخوردم.رفتم سراغ بلوزش بااعتماد در آوردم سوتینشم دراوردم با شرتش فیروزه ای ست بود.نگاش نمیکردم که بخواد مخالفت کنه لخته لختش کرد.وای دارم چی میبینم بهترین لحظه ی تمام زندگیم بود وقتی همه جاشو میدیم.فقط دلم میخواست نگاش کنم سرتاپاشو لیس میزدم کون خوش فرم سینه رو نمیدونم بقیه چجوری عدد میدن ولی نسبت به سنش محشر بود.



فقط نگام میکرد نزدیک کسش که میشدم میلرزید.یه دفعه زنگ خونه رو زدن.سکته کردم یه لحظه.ازجاپریدیم یه دفعه.نگین صدای آهنگو قطع کرد منم آیفونو نگا کردم وای احمد بود تاحالا انقد ازدیدن قیافه ی زمختش خوشحال نشده بودم.برنداشتم گو شیرم سایلنت کردم.رفتم سراغش.گفتم لباساتو دربیار.نگران این بود نکنه احمد بفمه اینجاس و پخش شه تومحل.رفتم بقلش کردم.بعد انداختمش روشونم رفتم سمت اتاق جیغ میزدا.انداختمش روتخت گفتم لباساتو دربیار گفت برواهنگو بذار پس.رفتم همزمان لباسامم درآوردم فقط شورت داشتم رفتم دیدم شورتشو درنیاورده سینه هاشم گرفته.میگفت امیر زوده هنوز حالا حالا ها درحد همون .لب باشه?جواب ندادم .ولی ذوق کرده بود. تاحالا بدنمو ندیده بود.تو باشگاه دو و شنا و درازنشست رفتم هیکلم قشنگ شده بود فک کنم رو عضله های پام فوق العاده اعدام میشه.رفتم بین پاهاشو چسبوندم به کسش و لب میگرفتم کیرمو همزمان درآوردم میچسبوندم به رون هاش صدای نفس نفسامون کل اتاقمو گرفته بود.شورتشو آروم درآوردم دیدم چیزی نمیگه معلوم بود حشر زده بالا برش گردوندم وای عاشق کونشم.اصلا من نمیدونم بهترین کون دنیاس.ترسیدم بگم بوخور تف زدم آروم گذاشتم توش وای معرکه بود بالای دلم یه جوری بودبار اول تاآبم اومد اونجوری بودم.آروم میکردم دردش نگیره ,خیلی دوسش داشتم نمیخواستم دردش بیاد.آبم اومد.بادست کسشو میمالوندم موقع تلمبه زدنم اون زود تر ارضاشده بود.افتادم روش خوابم برده بود.وقتی بوسم کرد و رفت اصلا نفهمیدم ولی این شروع زندگی سکسی من بود.
ببخشید خیلی طولانی بود مرسی که تا تهش خوندین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
رابطه مامانم با معلمم

سلام من امیر هستم 18 ساله از تهران داستانی که دارم میگم کاملا واقعی هستش..2 سال مامان بابام از هم جدا شدن من با مامانم زندگی می کنم..تو این 2 سال دوست داشتم ببینم مامانم با کیا رابطه داره. همش تو تخیلات خودم فکر می کردم اسمش مریم 46 قدش 170 وزنش 65 سینه هاش متوسط و رنگ بدنش سفید...که تابستان 92 فهمیدم مامانم با معلمم رابطه داره یه روز که می خواستیم بریم پیش معلمم تو آموزشگاه مامانم قبلش با معلمم حرف می زد منم کنجکاو شدم که داره چی میگه رفتم گوشیمو گذاشتم صداشو ضبط کنه می خواستیم بریم وقت نشد صدایی که ضبط کردمو گوش کنم خلاصه رفتیم و یکم با معلمم صحبت کردیم در مورد انتخاب رشته .معلمم گفت برو پایین با مامانت یه صحبت هایی رو بکنم.منو تا بیرون بدرقه کرد نمی دونستم چی می گذره و خیلی دوست داشتم بدونم اما نمی شد که 30 دقیقه بعد مامانم اومد پایین و رفتیم خونه..که مامانم که رفت حموم بلافاصله منم صدای ضبط شده رو گوش می دادم که به یه جایی رسیدم که مامانم گفتش(چیزی نگیا جلو امیر پسر زود متوجه میشه بهش بگو بره پایین با مامانت صحبت دارم) تا اینو شنیدم فهمیدم که خبرهایی هستش...چند روز بود مامانم رو تحت نظر داشتم جک و اس های سکسی بهم رد و بدل می کردن حتی من که می رفتم پیش معلمم بهم خیلی حال میداد و هوامو داشت تا اینکه نمی دونم چی شد مامانم باهاش بهم زد ...بعد از 2 ماه آخرای شهریور بود که مامانم اومد خونه گفت همکارم داره میاد می خوایم در مورد کار صحبت کنیم من کنجکاو شدم گفتم وقتی اومد گوشی مو بزارم تو حال صداشو ضبط کنم چی میگن خلاصه طرف اومدو منم رفتم استقبال شو یکم صحبت کرد من حوصله ام سر رفت گوشیمو گذاشتم رفتم تو اتاقم..که چند دقیقه بعد دیدم مامانم صدای تلوزیون رو بلند کرده نمی دونستم چرا...همش هم میومد سر میزد بهم ببینه من چی کار میکنم .من نمی دونستم داره چه اتفاقی میوفته که رفتم بیرون تا سوپر خرید کنم و اومدم.که مرده 30 دقیقه بعد بلند شد رفت من رفتم گوشیمو برداشتم مامانم هم رفت پایین باهاش ..دوست داشتم ببینم چی اتفاقی افتاده تیکه تیکه می زدم جلو که به یه جایی رسیدم صدای اه اه و اوخ .ناله میومد یه لحظه شوکه شدم دیدم صدای مامانمه اره ناله میکشه مست شدم با صداش نمی دونستم باید چی کار کنم ..خیلی داشتم حال می کردم تا 5 روز با صداش جق می زدم...با خیلی ها بعدش رابطه داشت حتی اس ام اس هایی ازش پیداکردم که دوست پسرش بهش داده بود(آبشو می خوری...کس خوشگلتو بخورم..) و الان هم با خیلی ها رابطه داره و خیلی هم حال میکنم از کارایی که می کنه ..اما من دیگه به غیر از 2 و 3 تا آتوبیشتر ازش ندارم.می دونم با کیا هستش اما نمی تونم ثابت کنم اینهایی که گفتم مدرک دارم ازش... ازتون ممنون که داستانمو خوندیدی ************

گذاشتن ایمیل و شماره تلفن تو پست ها تو انجمن ممنوعه....شمال
     
  
مرد

 
حال کردن ما با ندا و مریم

سلام.
علی هستم.داستانی رو که مینویسم برمیگرده به 3سال پیش
اون موقع باشگاه میرفتم قدم 182 و وزنم 80 تا بود البته الان خیلی وزن کم کردم
بعداز ظهر از سر کار اومدم و رفتم باشگاه.داشتم وزنه میزدم که دیدم گوشیم زنگ میخوره.پسر خالم بود
بله.
یه صدایی میشنیدم ولی واضح نبود دوباره گفتم بله.علو ولی بازم درست متوجه نمیشدم گوشیرو قطع کردم.دوباره زنگ زد.سریع اومدم دم در باشگاه چون صدای موزیک خیلی بلند بود
گفتم اشکان بلندحرف بزن من تو باشگاهم نمیفهمم چی میگی.


با صدای خیلی آروم گفت نمیتونم درست حرف بزنم فقط گوش کن یکی از دوست دخترای قدیمیم رو دیدم سوارشون کردم یه گوشت خفنیم باهاشه زود لباس عوض کن بیا بیرون
بزار بعد باشگاه
نه زود بیا بیرون امروز هرطوری شده باید اینارو بکنیم
چرا
طرف 100 تومن از من گرفت بعد گوشیشو خاموش کرد الان میگه گوشیم سوخت شمارتو سیو نداشتم
الان کجان
تو پمپم دارم بنزین میزنم اونا تو ماشین نشستن


گفتم باشه نیم ساعت دیگه دم باشگاه باش.سریع رفتم لباس پوشیدم و یه آبی به دست و صورت زدم و اومدن.منم سوار شدم
پسر خالم یه زانتیا نقره ای داره و وضع مالیشونم بد نیست دستشون به دهنشون یکم زیادی میرسه بگذریم.اون دوتا عقب نشسته بودن و من جلو نشستم سلام کردم و اشکان شروع کرد به معرفی.پسر خالم علی دوست دخترم مریم و دوستشون ندا.از همون اول مریم شیطونی میکرد و گرم گرفت ولی ندا خودشو خیلی ان کرده بود البته من اونموقع درست ندیده بودمش چون دقیقا پشت سر من نشست بود ولی بعد که دیدمش خداییش خوب گوشتی بود شاسی بیست بگذریم
گفتم برنامتون چیه کجا میخواین برین که مریم سریع گفت ما یه شلوار نشون کردیم بریم بخریمش و بعد یه چایخونه بریم و بعدش ما بریم خونه. داشتیم میرفتیم سمت مغازه من یه پیام دادم به اشکان گفتم پس برنامت چیه برای کردن.جواب داد بزار شلوارو بخرن فعلا
اشکان و مریم پیاده شدن و رفتن داخل مغازه و من سر صحبتو باز کردم
چه خبر ندا جان؟ چند سالته؟ همیشه انقدر ساکتی؟ دوستید با مریم یا فامیلین؟
چیزی دیگه به ذهنم نمیرسید یکم صحبت کردیم و کسشعر گفتم تا یکم یخش باز شد و اون دوتا اومدن مریم گفت خب حالا کدوم چایخونه بریم که گیر بازار نباشه اشکان جواب داد چایخونه هتل علی
منظورش خونه من بود.داخل یه سوییت تنها زندگی میکنم.پدرم فوت شده و مادرمم با خواهرم و دامادمون زندگی میکنه
هتل علی کجا هست؟
خونه علی رو میگم
نه ما خونه نمیایم چه فکری کردین درباره ما


من گفتم فکر بدی نکردیم گفتی میخوایم راحت باشیم که اونجارو پیشنهاد داد بهتون که یهو ندا گفت من خونه نمیام اگر دوست دارید یه چایخونه بیرون بریم
منو اشکان همدیگرو نگاه کردیم ولی چیزی به فکرمون نمیرسید راه افتاد.مریم گفت حالا کجا میری
یه چایخونه بیرونه شهره جاش خیلی دنجه و دیگه مخالفتی نشد.هوا تقریبا تاریک شده بود.پیام دادم برنامه ای داری جواب داد نه بیخیال بریم چایخونه یه سری دیگه . تو مسیر همه ساکت بودیم و به آهنگ گوش میکردیم که یهو یه بوی بدی اومد دیدم مریم پاشو از کفش درآورده و از عقب دراز کرده پیشه ترمز دستی.جوراباش بوی گربه مرده میداد.سرم رو برگردوندم با تشر گفتم
پاتو جمع کن
جمع نکنم
میام عقب کونتو پاره میکنم پررو
اونم نامردی نکرد و زد تو گوشم. تو گوش من میزنی.داد زدم و گفتم مادر نزاییده بزنه تو گوشه من ( البته تا اون لحظه غیر از معلم راهنماییم دومین نفری بود که میزایید)


اگر من امشب تورو نکردم مریم از خودت کمترم.مادرتو میگام.ندا گفت علی آقا آروم باش تورو خدا یه غلطی کرد.مریم میخکوب شده بود حرف نمیزد.آروم باشم یه آرامشی بهتون نشون بدم.مگه بی احترامی بهتون کردم.به اشکان گفتم برو سمت فلان جاده (جاده خاکی بود).اشکانم از خدا خواسته قفل ریموتو اول زد و پیچید.گوشیمو درآوردم شماره رفیقمو گرفتم
سعید کجایی؟
خونه
باغه کی؟
کسخلی.باغ کجا بوده میگم خونم.
کیا اونجان؟
هیشکی با خونواده.
بچه ها رو رد کن بساتم جمع کنین من با مهمونام میام اونجا
احمق تازه دوزاریش افتاد.باشه بیاین منم تا فهمیدم گرفته مطلبو گوشیو گذاشتم رو بلند گو گفتم یه ریع دیگه اونجاییم
تا کی میمونیید
تا صبح
باش.بیاین.


قطع کردم و دوتاشون زدن زیر گریه آقا ببخشیدو التماس.ما باید شبو خونه باشیم بیا بزن تو گوشم هر کاری میخوای بکن مارو اونجا نبر.ندا گفت علی آقا مارو اونجا نبر بخاطر من.گفتم بخاطر تو یه راه داره
چی؟
همون عقب ماشین مریمو بکنم
مریم گفت نه تروخدا غلط کردم.ندا گفت بیا منو بکن مریمو کاری نداشته باش ولی قول بده بعدش بزاری بریم.منم ساکت شدم یعنی دارم فکر میکنم.گفت باشه قول میدی.گفتم باشه
رسیدیم دمه جاده خاکی اشکان پیچید تو جاده و زد کنار.گفتم احمق حرکت کن تو حرکت میکنیم.آروم راه افتاد و من رفتم عقب پشت راننده نشستم.مریم و فرستادمش جلو نشست.تو ماشین تاریک بود و سکوت.ندا آروم در گوشم گفت اگر قول بدی دختر بودنم نگیری ازم تا یه حال توپ بهت بدم.همین حرفش کیره منو بدجور راست کرد.گفتم باشه.آروم زیپم رو باز کرد و از تو زیپ کیرم رو دراورد. سر کیرم یکم خیس بود گفتم شاید بدش بیاد ولی اول دوتا لباش رو گذاشت سر کیرم آبو مکید و خیلی آروم کرد تو دهنش.خیلی حرفه ای دهنشو بازمیکرد.میکرد تو دهنش لباش میبست و آروم در میاورد.همینطور ساک میزد که گفتم دهنتو باز کن میخوام بکنم تو حلقت دهنشو باز کرد و ولی تا نصفه که میرفت داخل دستشو میذاشت رو پام سرشو فشار میداد بالا و دوتا سرفه میکرد.دوباره هل دادم تو حلقش که دیدم تفش سرازیر شده رو کیرم و چکه میکرد رو تخمام.خیلی داشت حال میداد که اشکان گفت داریم میرسیم به جاده اصلی چکار کنم گفتم همین مسیر رو برگرد هی برو و بیا


گفت پس توام زود باش
باشه.ندا خودش شلوار و شرتشو کامل در آوردو گفت زود باش.چه رونای سفیدی داشت.با خودم گفتم کاش تو خونه بودم و وقت داشتم لیسشون میزدم.منم شلوارمو کشیدم پایین یکم خودمو دادم جلو که بتونه بخوابه رو صندلی.روی شکم خوابیدو چون قدش بلند بود پاهاشو جمع کرد منم نشستم رو باسنش.مانتوش روی باسنش بود تا زدم کنار چی میدیدم یه باسن سفید و بی نقص که تو خوابم نمیدیدم تو این وضعیت بخوام بکنم توش.
یکم کیرمو کشیدم رو خط باسنش و گفت تروخدا آروم.سر کیرمو با تف خیس کردم و سرشو گذاشتم دم سوراخش.سفت کرد باسنشو.گفتم شل بگیر تا آروم بکنم داخل گفت خودم میام عقب تو تکون نخور.خوابیدم روش و منم پاهامو جمع کردم تو کمرم و پاهاشو قفل کردم تو هم.آروم آروم اومد عقب که حس کردم سوراخش صفت دور کلاهک کیرمو گرفته.چند ثانیه ای تو همون حال تکون نخوردیم خودش شل گرفتو منم تا ته هل دادم داخل.جیغ بدی کشید.از صدای جیغش دیدم مریم زد زیر گریه و میگفت آجی ببخشید.گذاشتم آروم بشه و تکون نمیخوردم.بعد چند ثانیه شروع کردم به تلمبه زدن.حالا دیگه باز شده بود منم لای باسنشو باز میکردمو جلو عقب میشدم.گفت ترو خدا بیار دیگه.گفتم
اونموقع که فردین شدی فکر الانو میکردی.از تو سو راخش آروم کشیدم بیرون.اندازه قطر کیرم سوراخ باز مونده بود.تف زدمو دوباره کردم توش.اینبار راحت رفت.شروع کردم کردن


بعد چند دقیقه داشت آبم میومد که دوتا مچاشو گرفتمو خودمو تا جایی که میشد فشار دادم بهش آبمو تا ته خالی کردم داخل.بعد چند ثانیه بلند شدم و شلوارمو کشیدم بالا.ندا اومد بلند بشه گفتم بخواب نوبته اشکانه.
ندارو میگی.نه ترو خدا بسه دیگه.گفتم میخوای مریمو بکنه.گفت نه فقط ترو خدا زود.
زد کنار و جامونو عوض کردیم.
آروم راه افتادم که تو آییه دیدم اشکان هول تفو زدو خوابید رو ندا.اشکانم بد کیر.صدای جیغ ندا ماشینو برداشته بود.دیدم مریم گوشه در سمت شاگرد کز کرده آروم ناخناشو میخوره منم که از صدای جیغای ندا دوباره شهوتی شدم از تو زیپ در آوردم و به مریم گفتم زود باش
من پریودم
منم نخواستم بکنم ساک بزن
قرار شد ندارو آره که منو نه
ندا جای خودش. میخوری یا برم طرف باغ


باسنشو داد طرف درو خوابید رو ترمز دستی و کرد تو دهنش.ناشی بود ولی بیشتر از ندا میکرد تو دهنش.سرشو فشار دادم پایین و گفتم زبونتو بچرخون.خو دش کیرمو از تو دهنش درآورد و نوک زبونشو میکرد تو سوراخ کیرم.چه حالی میداد از یه طرف کیرم تو دهن مریم بود از طرف دیگه صدای ناله ندا دیوونم میکرد.شروع کرد دوباره خوردن منم نامردی نکردم و دیدم داره آبم میاد سرشو فشار دادم پایینو ریختم تو دهنش.داشت حالش بد میشد که آبو خالی کرد رو شلوار خودم.
دیگه بی حال شده بودم گفتم اشکان زود باش زیاد رفتیم و اومدیم تایلو میشیما که دیدم صدای اه و اوه اشکانم اومد و شروع کردن شلوار پوشیدن.
آروم راه افتادیم سمت جاده اصلی.اشکان ول کن نبود شروع کرد لب گرفتن از ندا .و گفتم مریم دیگه پررو بازی در نیاریا واسه یه پسر باشه.با یه مظلومیتی میگفت باشه.رفتیم پیادشون کردیم و دیگه ندیدمشون.ولی الان که چند سال گذشته یکم پشیمونم.هر چند این همه سکس داشتم تاحالا کسی مثل ندا نکردم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 95 از 112:  « پیشین  1  ...  94  95  96  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA