انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 96 از 112:  « پیشین  1  ...  95  96  97  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
اولین سکس سیما زن شوهردار

سلام من سیما هستم 25 سالمه 167 قدمه و 60 کیلو وزنمه یه کم توپرم و اطرافیانم خیلی از خوشگلیم تعریف میکنن البته من خودم میدونم اینو ولی ادم دوست داره بهش بگن خوشگله بهر حال این داستانی که واستون تعریف میکنم مال سال اول ازدواجمه یعنی وقتی که نامزد بودم و هنوز با شوهرم یا بهتر بگم نامزدم سکس کامل نداشتیم
سعید شوهرم الان 32 سالشه یه کم چاقتر شده ولی 5 سال پیش که نامزد کردیم حسابی خوش اندام بود چون باشگاه میرفت و من عاشق بازوهاش بودم که از تی شرت استین کوتاهش بیرون میزد و هر وقت چشمم بهشون میافتاد حسابی بوسش میکردم و میخوردم بازوهاشو بگذریم نمیدونم از کجا یاد این موضوع افتادم


یه بار که سعید طبق معمول اومد منو برد خونشون و رفتیم اتاقش اول یه کم کتاباشو دید زدم بعد که نشستیم رو تخت محکم بغلم کرد و لباشو چسبوند به لبام بعد اروم اروم رفت پایینترو شروع کرد به خوردن گلوم منم که حساسترین جای بدنمه تحریک شده بودم و خودمو زیرش ول کرده بودم بعد رفت سراغ سینه هام و شروع کرد مکیدن و خوردن اینم بگم که وقتی عقد کردیم من سینه هام 60 بود در عرض 3 ماه نامزدی شده بودند70 و این باعث میشد دوستام سر بسرم بذارن همیشه .از داستان خارج شدم باز وقتی داشت میخورد کیرش انقد سفت شده بود که به هر جام میخور د درد میگرفت ولی اون بیشتر خودشو بهم فشار میداد سعید این دفه بد جور حشری شده بود و معلوم بود ایندفه خیلی سخته بکشمش کنار چون من همیشه تا جایی که بوس بودو تا سینه کاریش نداشتم ولی وقتی می خواس پا یین تر بره دیگه نمیذاشتم ولی ایندفه اتیش از چشاش میزد دستمو گرفت و گذاشت رو کیرشو گفت سیما جون ببین چقد سفت شده داره میترکه گفتم عزیزم میدونی که باید صب کنی گفت من این چیزا حالیم نیست باید یه کاریش کنی خسته شدم از بس اینجا بوست میکنم و میبرمت خونه بعد که برمیگردم باید با فکر تو جلق بزنم و ارضا شم خودت یه کاریش بکن...


دستمو بردمو زیپشو وا کردم کیرش عین فنر زد بیرون میدونم که باور نمیکنین ولی من اولم بود کیر واقعی البته به غیر از فیلم میدیدم با خودم فک کردم این به این بزرگی چطوری قراره تو کوس من جا بشه سعید گفت عزیزم لاقل واسم ساک بزن تا ابمو بریزم من تو فیلم دیده بودم که چجوری ساک میزنن اخه باهاش بعضی وقتا فیلم میدیدیم بحر حال دهنمو بردم وسر کیرشو کمی خوردم اول یه کم حالم بهم خورد ولی بعدش خیلی خوشم اومد و تا نصفشو میبردم تو دهنم و صدای اخو اوخ سعید بلند شده بود بد جور حال میکرد چند دقیقه که واسش خوردم گفت که منم دوس دارم کوس تو رو بخورم شلوارمو کشید پایین و نذاشت حرکت کنم وای که چه حالی داشت انگار چند ساله کارش کوس خوریه.



من 3 دقیقه نکشید که ارضا شدم و سرشو کشیدم عقب اونم فهمید و بعد کیرشو گذاشت لای سینه هام گفت با دستات سینه تو فشار بده منم فشار دادم و اون مرتب رفت و برگشت میزد منم میگفتم اره تندتر بزن ابتو میخوام سعید و اونم عرقش میریخت رو صورتم تا یه نعره زدو همه ی ابشو ریخت رو سینه مو گلوم تا لبام هم فواره کرده بود وقتی تموم شد سعید فکر کرد از اینکه ابشو روم ریخته ناراحتم ازم معذرت خواست ولی گفتم که خوشم اومده ومیخوام به اوج برسه وقتی با منه و این اولین تجربه ی سکس ما بود امیدوارم خوشتون بیاد لطفا با انصاف باشین وقتی نظر میدین چون من اینجا رو دوس دارم ادم چیزایی رو که سالهاست تو خودش داره و به هیچکس نگفته راحت میتونه اینجا بگه مرسی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با شهلا تو ماشین زن شوهردار

من اسمم علیرضا هست 24سالمه اهل بوشهرم 190 قدمه یه خورده هم چاقم.بریم سر داستان خیلی وقت بود که دلم میخواست کس کنم ولی مگه گیر میومد؟حداکثر حالم با جنس مخالف برمیگشت به لب بازی و چند بار مالوندن سینه و سکس تل.مدتی همین طوری گذشت و من همینطور تو کف بودم تا یه روز که از تو نت یه شماره برداشتمو بهش زنگ زدم.یه خانم برداشت و خودشو شهلا معرفی کرد و گفت که34سالشه.یه خورده با هم حرف زدیم که شارژم تموم شد.همون شبش دوباره بهش زنگ زدم و خیلی باهاش حرف زدم.گفت که اهل شیرازه و از شوهرش جدا شده و خیلی هم ادم احساساتی هست همون شب عکسشو واسم ام ام اس کرد.هیکلش خوب بود یه زن نسبتا پر و با لبای گنده پوستشم سفید بود.



همینطور تلفنی باهاش در ارتباط بودم تا کم کم با هم راحت شدیم و بعضی وقتا با هم سکس تل میکردیم.من خیلی دلم میخواست که ببینمش ولی میگفت که باید بهم اعتماد کنه و قبول نمیکرد.حدودا چند 4 ماهی از دوستیمون میگذشت که یه روز خیلی بهش گیر دادم که میخوام ببینمش و باید قبول کنه و اونم رد میکرد انقد اصرار کردم چرا نمیخوای ببینمت تا اینکه بهم گفت که شوهر داره و بهم دروغ گفته که مطلقه است و خونشون شیرازه.گفت که اهل لار هست و 3 تا هم بچه داره و چون شوهرش بهش خیانت کرده میخواد الان تلافی کنه و با یه پسر دوست بشه.
من مونده بودم که چیکار کنم آخه دلم نمیخواست با زن شوهر دار رابطه داشته باشم ولی اون گفت که منو دوس داره میخواد که باهام باشه.نمیدونم چی شد که خودمو راضی کردم باهاش ادامه بدم فک کنم بخاطر زیاد تو کف موندن بود.اونم بهم قول داد که هروقت تونست بهم میگه تا برم ببینمش..



یه 2 ماه دیگه هم گذشت بعد از عید 92 بود که یه روز بهم اس داد میتونی بیای پیشم؟ منم که حسابی منتظر این لحظه بودم گفتم کی بیام؟گفت فردا بیا.اونشبش تا دیر وقت بیدار موندم و خوابم نمیبرد اخه داشتم به ارزوی چندین ساله ام میرسیدم.

صبح یه کم دیر بیدار شدم.رفتم باک ماشینو پر کردمو زدم به جاده.ساعت 2 رسیدم شیراز بهش اس دادم گفت که بیا ستاد(یه میدون تو شیراز)منم همونجا وایسادم.یه ربع منتظر موندم تا اینکه پیداش شد.سلام کردو سوار ماشین شد.به نسبت عکسش یه کم لاغر تر شده بود ولی یه چیز که تو عکس مشخص نبود ولی الان حسابی تو چشم میومد باسن خوشگلش بود.سوار ماشین شدیم ازش پرسیدم کجا بریم گفت که بریم بیرون از شهر.همینطور که تو شهر بودیم کم کم دستمو بردم سمت رونشو از رو شلوار میمالوندم.تو راه ازش پرسیدم که ناهار خورده که گفت نه.یه رستوران بین راهی وایسادیم بعد ناهار زیپ شلوارمو باز کردمو کیرمو دادم دستش که باهاش بازی کنه.کیرم 16 سانت هست ولی کلفتیش خوبه.وای که چه دستای نرمی داشت.دیگه نمیتونستم جلو خودمو بگیرم یه خورده رفتیم جلوتر یه جای خلوت پیدا شد زدم بغل.رفتیم صندلی عقب نشستیم.دکمه های مانتوشو باز کردم و سینه هاشو یه کم مالوندم و خوردم.بعد ازش خواستم که واسم ساک بزنه.گفت که دوس نداره ولی کلی اصرارش کردم تا قبول کرد کیرمو گذاشت دهنشو برام اروم میلیسیدشو و میخوردش یه کم که خورد گفت که دیگه نمیتونه..





شلوارشو در اوردم شرتشم کشیدم پایین.کوسش برخلاف رنگ پوستش یه کم تیره بود دلم به خوردنش نکشید و با انگشتم لبه هاشو ناز کردمو اروم انگشتمو فرو کردم تو کسش هنوزم داغی کسش یادمه.دوباره با دو انگشت تو کسش کردم یه خورده اه اه کرد ولی نه زیاد.منم که حسابی حشری شده بودم گفتم که رو صندلی دراز بکشه و پاهاشو باز کنه.کیرمو یه خورده تف زدم که خوشش نیومد ولی اروم گذاشتم رو کسش و یه کم فشار دادم که سرش رفت تو کسش.کسش خیلی داغ بود و حسابی لیز یه اه کشید که خیلی خوشم اومد.چرا دروغ هنوز دو دقیقه نکرده بودم که داشت ابم میومد.کشیدم بیرون دوباره با انگشتم یه خورده با کسش ور رفتم.دوباره کیرمو گذاشتم رو کسشو با یه فشار همشو فرو کردم تو کسش یه جیغ اروم کشید.همش میگفت علی تندتر منم که حسابی داغ شده بودم حسابی داشتم کوسشو میکردم.یه 2 3 دقیقه بعد احساس کردم که دیگه داره ابم میاد بهش گفتم چیکارش کنم (که اونم برخلاف همه داستانیی که خونده بودم که میگن بریز تو کسم یا تو دهنم)گفت نریزی تو کسم یا روم که بدم میاد.منم یه دستمال کاغذی گرفتم دستمو ابمو ریختم توش.بع یه کم لم دادم روش.یه لبخند زد و گفت چه زود ابت اومد.یه لب ازش گرفتمو یه خورده بوسش کردم گفتم که درسته زیاد طول نکشید ولی عوضش خیلی حال کردم.دوباره برگشتیم شهر اونو رسوندم همون ستاد که سوار شده بود و خودمم برگشتم بوشهر..
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
تجاوز به من با نقشه قبلی

سلام دوستان
اسم من ساراست خاطره ای که میخوام براتون بنویسم کاملا واقعیه و مربوط میشه به 4 سال پیش زمانی که ج کنکور اومدو من برای ثبت نام راهی شهرستان شدم ...


بعد از ثبت نام و شروع ترم همیشه سعی میکردم سر کلاس ها حاضر باشم (جو ترم یک بودنو....)تو کلاسمون دو تا پسر بودن که رفیق 6 هم بودن و همیشه با هم بودن منم چون تازه وارد دانشگاه بودم هیچ دوستی نداشتم ..چندین بار متوجه نگاه های سنگینشون سر کلاسها میشدم اما به روی خودم نمیاوردم ..یه روز سر کلاس بودیم استاد در حال درس دادن بود که یهو در باز شد و دیدم هر دوشون با سر و وضعی آشفته وارد کلاس شدن اول فکر کردم تصادفی چیزی کردن ..استاد اجازه ورود داد همین جور که منو زیر نظر داشتن اومدن نشستن پشت سر من ..مدام با هم پچ پچ میکردن گاهی صداشون بلند تر میشد و میشنیدم چی میگن داشتن راجب من صحبت میکردن اما با صداهای گرفته کم کم احساس کردم بوی الکل به مشامم می خوره درست حدس زده بودم هر دوشون کاملا مست بودن ..
خلاصه بعد از ماجرا چندین ماه گذشت و امتحان های پایان ترم شروع شد ...


چون همیشه سر کلاس ها حاضر بودم جزوه هام کامل بودن اما هیچ وقت به پسرای کلاس رو ندادم که بخوان بیان و ازم جزوه بخوان ...تا اینکه ظهر بود برای خردن نهار به سلف دانشگاه رفتم دیدم یه دختر خیلی قرطی با کلی ارایش و موهای بلوند اومد سمتم گفت سارا خانم گفتم بله بفرمایید گفت اسم من نادیاست واسه گرفتن جزوه مزاحمت شدم
گفتم یادم نمیاد شما رو تا به حال سر کلاس دیده باشم یه نیش خندی حوالم کرد و گفت از طرف یکی از همکلاسیات اومدم گفته رو به پسرا نمیدی از من خواسته براش جزوه بگیرم ...هیچ نپرسیدم کدوم همکلاسی و فلان جزوه رو از کیفم در آوردم دادم بهش و ازش خواستم از انتشارات داخل دانشگاه کپی بگیره و سریع جزوه رو بهم بر گردونه بازم یه نیشخند زد یه خودکار از کیفش در آورد دستمو گرفت و کف دستم شمارشو نوشت و رفت
تا اومده غدا مو بخورم و خودمو مرتب کنم یک ساعتی گذشت اما خبری ازش نشد .


راهی خوابگاه شدم استرس امتحانمم داشتم چون نخونده بودم جزومم که دست نادیا بود ..مجبور شدم با شماره تماس گرفتم
بوق ...بوق .. بله ؟
سلام نادیا خانم ؟
بله خودم هستم بفرمایید
سارا هستم خاطرتون هست ؟قرار بود جزوه منو سریع بر گردونید
کلی با هام گرم گرفت و معذرت خواهی که یه مشکل حراستی پیش امده و نتونسته که قصر در بره
بهم گفت که فردا ساعت 10 پارک جلو دانشگاه منتظرش باشم
صبح امده شدم رفتم سر قرار اما نیومد زنگ زد بهم که خواب موندم و ادرس خونشو داد نزدیک دانشگاه بود منم یه دربست گرفتم و رفتم ست خونش .زنگ رو زدم صدای خودش بود .گفت بیا طبقه 3 جلو درب که رسیدم زدم به در
درو باز کرد تعارفم کرد که برم داخل ...رفتم تو یه خونه نقلی بود خیلی هم نامرتب بود فهمیدم خونه دانشجویی و نادیا هم مثل من از شهر دیگه ای میاد ..
از تو اتاقش صدام کرد
ساااارااا ....سارا بیا این جا کیفمو گذاشتم روی مبل و رفتم سمت اتاق درو باز کردم دیدم نشسته سر کیفش و داره همرو میریزه برون رفتم پیشش که یهو متوجه شدم درب پشت سرم بسسته شد بر گشتم دیدم همون دو تا پسر تو رو به رومن اومد
داشتم سکته میکردم گفتم این جا چه خبره باز یه نیشخند زدو گفت خودت میفهمی ..یکشون گفت اسم من سیاوشه اینم دوستم معین .ما رو که میشناسی خواستم برم سمت در که دستمو گرفت ب یه لحن خشن گفت کجااا؟بودی حالا ..
سیاوش قده بلند و هیکل فیتنسی داشت نمیتونستم جلوش مقاومت کنم .با اون یکی دستم یه سیلی بهش زدم که ای کاش این کارو نمیکردم ..با اعصبانیت یه نگاهی بهم کرد که دلم ریخت ...


هولم داد عقب هر چی میومد جلوم من میرفتم عقب تا این که دیگه راه فراری نبود اه دیوار لعنتی .اومد جلو صورتشو نزدیک صورتم کرد با یه صدای خیلی مردونه گفت چطوری جوجه کوچولو میدونی چند وقته منتظر این لحظه بودم بوی نفساش حالمو بهم میزد بوی الکل بازم مست بود لباش گذاشت رو لبام مثل وحشیا شروع کرد به خوردن دستامو تکیه دادم به سینش که بدم عقب اما بی فایده بود زورم بهش نمیرسید ..دو تا مچ دستامو گرفت برم بالای سرم دوباره شروع کرد به لب گرفتن ..
بعد از چند دقیقه کمی رفت عقب یه نگاه تو چشمام کرد گفت عاشق تنفریم که تو چشماته عشقم از روز اول همین چشمات منو دیونه کرد یه تف تو صورتش انداختم که یهو برق از چشام برید یه سیلی خوابوند زیر گوشم
با حرص اومد جلو پشت گردنمو گرفت همین جوری که دندوناشو رو هم فشار میداد گفت بد شروع کردی جوجه کوچولو
همین جوری که پشت گردنمو موهام تو مشتش بود منو دنبال خودش کشوند و پرتم کرد رو تختی که تو اتاق بود ...یه نگاه به اطرافم کردم متوجه شدم معین و نادیا داخل اتاق نیستن ...
خودشو انداخت روم گفتم بی نامووس عوضی تو یه حیونی ولم کن می خوام برم...


صدای قهقه اش کل اتاقو پر کرد مقعنه امو از سرم کشید گفت موهاتو باز کن گفتم تو کی هستی که به من دستور میدی که دوباره یه سلی زد تو گوشم گفت بهت میگم باز کن .گریم در اوومده بود هیچ راه فراری نبودد موهامو باز کردم .موهای بلندی دارم تقریبا تا روی باسنم .شروع کرد لباسامو در اوردن مانتومو در اورد بعدشم تاپو سوتینمو دستای بزرگی داشت سینه هام کامل تو دستش جا شده بود ..میگفت میدونی چند شب به فکر این هیکلت من جلق زدم جووووون انقدر می خورمشون تا شیرشون بزنه بیروون .نوک سینه هامو گاز میگرفت دیگه نمیتونستم مقاومت کنم صدای اهو نالم اتاقو پر کرده بود سیاوشم با حرفا تحریکم میکرد ...از روم بلند شد موهامو دور دستش تابوند بلندم کرد با اون یکی دستش دکمه شلوارمو باز کرد و شلوارو شورتمو با هم کشید پایین .خودشو از پشت بهم چسبود کیرش بزرگ شده بود داشت شلوارشو جر میداد کاملا حسش میکردم ...


دوباره منو پرت کرد تو تخت تی شرتشو در اورد وااای خدا چه هیکلی داشت سر شونه های پهن با یه شکم شیش تیکه هیکلش معرکه بود ...داشت شلوارشو در میاورد که دوباره دوباره دویدم سمت در درو که باز کردم دیدم معین داره نادیا رو میکنه ..یهو خشکم زد که یهو سرم کشیده شد عقب موهام تو دستش بو کشیدم تو گفت اهوی گریز پا راه فرار نداری پس اروم باش .رو شونه هام فشار داد زانوهام ناخوداگاه خم شد و زانو زدم .کیرش جلو صورتم بود دازو و کلفت داشتم سکتته میکردم .گفت بخور صورتمو بر گردوندم سینمو محکم تو دستش فشار داد که دادم رفت اسمون اونم کیرشو چپوند تو دهنم ..خیلی بزرگ بوود سرمو تو دستاش بود محکم فشار میداد سمت خودش کیرش میخورد ته حلقم داشتم بالا میوردم اما اون لذت میبرد جوری این کارو میکرد که نفسم بند میومد .منم عصبانی بودم کیرشو لای دندونام فشار دادم نمیدونی چه نعره ای زد که معین پرین تو اتاق فهمید چه کار کردم منو کشید عقب .سیاوش داشت از درد به خودش میپیچید داد میزد میگامت سارااا جرت می دم سارا ا.


بلند شد بلندم کرد زانو هام گزاشت پاین تخت شکمم روی تخت بود دستشم پشت سرم فشار میداد رو تخت ..گفت حقته که خشک بکنمت کیرشو گذاشت در سوراخ کونم با یه فشار محکم داد تو اما جا نشد داشتم از درد زیرش دستو پا میزدم
اشکام همین جور میومد دوباره یه فشار دیگه داد تا ته کیرش رفت تو کونم چنان جیغی زدم که دستشو گزاشت جلو دهنم گفت چیزی که عوض داره گله نداره جنده کوچولو شروع کرد تلمبه زدن با چنان سرعتی میزن که احساس میکردم کیرش داره معدمو سوراخ میکنه داشتم التماس میکرد تو رو خدا سیاوش ..جوووونو سیاوش جرت میدم .پارت میکنم باید مال من بشی .اینو که گفت انگار یه پارچ اب یخ ریختن رو سرم کیرشو در اورد .بلندم کرد خوابودم رو تخت پاهامو از هم باز کرد کیرش جلو کسم بود دستمو گرفتم جلو کسم گفتم تو رو خدا این کا رو با من نکن دستمو زد کنار یه تف انداخت رو کسم همین جوری که پاهام رو شونش بود دستامو گرفت کیرشو هول داد تو کسم ...چه سوزشی وحشتناکی چشام سیاهی رفت در گوشم میگفت هیچ فکر میکردی این جوری اپن بشی عاقبت مغرور بودن همینه جوجه کوچولو اشکام همیننجور میومد .به هق هق افتاده بود .کیرشو در اورد خونی شده بود دوباره با فشار کرد تو کسم


انقدر تلمبه زد که دیدم داره اهو اوه میکنه الان میادددد می خوام حاملت کنم بچمون خیلی خشگل میشه عشقم
اااااااااااااااه ااااااااااااااااااه ..داره میاااد اوووووم .همه ابشو خالی کرد تو کسم .کییرشو که در اورد منیش از کسم میریخت بیرون .بی حال افتاد روم .باورم نمیشد همچین بلایی سرم اومده باشه اخه به چه گناهی؟
نیم ساعت همین جوری روم افتاده بود بلند شد لباساشو پوشید رفت بیرون .نادیا اومد تو اتاق گفت پاشو لباساتو بپووش و برو ..
بعد از اون ماجرا سیاوش هر وقت بخواد منو میکنه اما مجبورم که تحملش کنم ....چون چاره ای ندارم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
اولین بارم بود

بار اولم بود میخواستم سکس کنم , قرار بود صبح بیاد دنبالم , شبه قبل از استرس خوابم نمیبرد وقتی به فردا فک میکردم از استرس همه ی تنم میلرزید , 17 سالم بود , پیشه خودم میگفتم زوده چرا همچین کاری میخوام بکنم.. ولی هم دوسش داشتم هم دوس داشتم تجربه کنم..
فردا شد و طبق قرار 9 صبح اومد دنبالم ک بریم خونشون , حتی الان ک یاد اون روز و استرسی ک داشتم میوفتم تنم میلرزه!!


تو ماشین ک داشتیم میرفتیم سمت خونشون فقط نگاش میکردم و چون دوسش داشتم یکم اروم تر شدم , نزدیک خونه زنگ زد با داداشش هماهنگ کرد ک یه وقت کسی نیاد
رسیدیم دمه خونه گفت من زودتر میرم بالا چک کنم یه وقت همسایه ها تو راهرو نباشن تک میزنم بیا بالا..
از ماشین پیاده شد یهو انچنان استرسی گرفتم ک نمیتونستم نفس بکشم! میدونستم ادم اروم و ملایمیه ولی میترسیدم , فقط میگفتم خدایا..
چند دیقه بعد زنگ زد و منم رفتم بالا , وقتی رفتم تو یکم اروم تر شده بودم , شالمو دراوردم , اون رفت پایین ماشینو بیاره تو , وقتی اومد و درو قفل کرد دوباره استرس گرفتم , نشست رو مبل گفت بیا عزیزم , پیشش نشستم بغلم کرد و شروع کرد لب گرفتن و نوازش کردن , کم کم اومد رو گردنم و دره گوشم گفت بریم تو اتاق؟ جواب ندادم , گفت بذار مانتوتو در بیارم , پاشدم مانتومو دراورد , با تاپ و شلوار جین نشستم کنارش دوباره یکم همو بوسیدیم بعد گفت پاشو بریم تو اتاق , پاشدیم رفتیم تو اتاق , نشستم رو تخت , بغلم کرد لباشو گذاشت رو لبام و خوابوندم و خوابید روم , لب و گردنمو میخورد و بدنمو میمالید , کم کم تاپمو داد بالا و درش اورد , سینه هامو میمالید و فشار میداد , سوتینمو باز کرد و شروع کرد خوردنه سینه هام , دستش لای پام بود و کسمو میمالید , از رو سینه هام اومد پایین و شکممو میبوسید و میلیسید , کم کم اومد پایین و دکمه ی شلوارمو باز کرد و کشیدش پایین و از رو شرت زبون و دندون میکشید رو کسم , دوباره اومد بالا و لباشو گذاشت رو لبام , دست کرد تو شرتم و کسمو میمالید و انگشتشو تو کسم میچرخوند..
بعد از روم پاشد و شرتمو دراورد و لباسای خودشم کامل دراورد , نگام رو کیرش قفل شده بود و چشام گرد شده بود ولی سعی میکردم خودمو اروم نشون بدم , فک کنم باهام حرف میزد ولی اصلا یادم نمیاد! شاید اصلا نمیشنیدم چی میگه! خجالت میکشیدم و سعی میکردم خودمو جم و جور کنم...


از وسط پاهام اومد خوابید روم و محکم بغلم کرد و میبوسید و تو بغلش فشارم میداد , از رو لبام اومد پایین رو گردن و سینه و شکم و کم کم میخواست سرشو ببره لای پام , ولی خجالت میکشیدم ازش و خودمو جم میکردم , پاشد گونمو بوسید گفت راحت بخواب عزیزم و رفت پایین پام و پاهامو باز کرد و کشید جلو و شروع کرد خوردنه کسم , میلیسید و چوچولمو مک میزد و زبونشو تو کسم میچرخوند..
نمیدونم اون لحظه دقیقا چه حسی داشتم , حسی امیخته از خجالت و لذت خیلی زیاد و ترس و شک و ترید..
نمیتونستم اروم باشم و یکم به خودم میپیچیدم و بلند نفس میکشیدم
همینجور که میخورد , با سوراخ کونم بازی میکرد و انگشتشو روش فشار میداد , یهو بیشتر فشار داد ک بکنه توش ولی وقتی از جا پریدم گفت "خیلی خب اروم باش" و ادامه نداد و اومد بغلم کرد , دستاشو از دورم باز کردم و پاشدم نشستم خم شدم رو کیرش و میخواستم ساک بزنم براش , اول حالم به هم میخورد و برام غیره ممکن بود و اصلا نمیدونستم چطور میخوام این کارو بکنم , چشامو بستم لبامو گذاشتم روش و شروع کردم لیسیدن و خوردن , تخمشو تو دستم میمالیدم اروم , اونم کسمو میمالید , کم کم کیرشوگذاشتم تو دهنم و تا جایی ک میشد فرو میکردم و سرمو عقب جلو میکردم , همزمان هی میخواست انگشت کنه تو کونم که دستشو میگرفتم و نمیذاشتم.. یکم همینطوری ادامه دادم بعد دستشو گذاشت زیره صورتم سرمو اورد بالا , دوره دهنم و چونه ام خیسه خیس بود , بغلم کرد و آروم لب میگرفت.. دوباره میخواست انگشت کنه تو کونم ک دستشو گرفتم بازم گفتم نکن , گفت چرا؟ , گفتم خوشم نمیاد اذیت میشم , گفت مگه تا حالا کردی ک میگی اذیت میشی؟ , گفتم نه ولی خوشم نمیاد , گفت یکم بهم اعتماد کن آروم باش جلومو نگیر اذیتت ک نمیکنم.. , پاشد وازلین اورد انگشتشو چرب کرد گفت دیگه راحت میره توش اذیت هم نمیشی ...



خوابید روم و گرفتم و دستشو برد پایین و انگشتشو فشار داد رو سوراخه کونم و تا نصفه کرد تو , یه جیغ اروم و کوچولویی سرش زدم و دستشو محکم گرفته بودم ک بیشتر فرو نکنه , گفت مگه درد داره؟ , گفتم اره درش بیار , گفت درد داره؟!!؟!؟؟! , گفتم نه ولی بدم میاد فورا درش بیار , گفت بدت نمیاد میترسی! دستمو ول کن جلومو نگیر , گفتم نمیخوام نکن , گفت دستمو ول کن , گفتم این کار چه لذتی برات داره دارم اذیت میشم , گفت چرا لذت داره خوشم میاد تنگ و داغه! (تو دلم گفتم ارواح عمت , مرحله ی بعد داره وگرنه خوشت نمیاد!) , دوباره گفت دستمو ول کن , منم ول کردم , محکم تر گرفته بودم ک تکون نخورم و یهو انگشتشو تا ته فرو کرد , گفتم خواهش میکنم نکن درد دارم , گفت الان خوب میشه , انگشتشو اروم یکم اورد بیرون خوشحال شدم فک کردم میخواد در بیاره ولی شروع کرد عقب جلو کردنش , دستشو فشار میدادم , بعد یهو دو انگشتی اینکارو کرد , ناله میکردم..


بعد درش اورد و شروع کرد لیسیدن و خوردن گردن و سینه هام , چوچولمو میمالید , صدای نفسام بلند شده بود , تند تر میبوسید و میماید , تند تند چوچولمو میمالید , تنم کم کم میلرزید ولی ادامه نداد , بغلم کرد دره گوشم گفت میذاری بکنم؟ گفتم نـــــــــــــــــــــــه! , گفت چرا؟ , گفتم نمیتونم , گفت میتونی , گفتم اذیت نکن نمیخوام , گفت خواهش میکنم خواهش میکنم لطفا یکم تحمل کن به خاطره من , گفتم نه نمیخوام.. هی میبوسیدم و خواهش میکرد... آخرش قبول کردم , برعکس خوابیدم پاشد نشست پایین باسنم و با سوراخ کونم بازی میکرد و چربش میکرد , کلی وازلین مالید و کیرش چربه چرب شده بود , باهام حرف میزد ولی هیچی نمیشنیدم , خیلی ترسیده بودم , اول سه تا انگشت کرد توش یهو جیغ زدم اونم فرو نکرده دراورد! , سره کیرشو گذاشت روش و یکم فشار اورد ولی فرو نکرد , هی میگفت سفت نگیر داغون میشی , گفتم سفت نگرفتم , گفت چی چیو سفت نگرفتم کله بدنت منقبضه! آروم باش اعتماد کن بهم نترس انقد هواسم هست میدونم دارم چیکار میکنم , یکم باسنمو مالید گفت خودت بگیرش باز نگهش دار منم اینکارو کردم , چند بار سره کیرشو گذاشت روش و فشار داد سرش رفت تو ولی لیز میخورد از بالا یا پایین در میرفت (فک کنم عمدا این کارو میکرد!) بعد گفت فقط جیغ نزن همسایه داریم , یهو فرو کرد تو , از جا پریدم جیـــــــغ زدم , فورا خودشو انداخت روم ک پا نشدم و محکم گرفتم ک تکون نخورم , با جیغ و ناله همش میگفتم درش بیار , همش میگفت ببخشید عزیزم تکون نخور بیشتر دردت میگیره ده ثانیه تکون نخور دردش اروم میشه , میگفتم نمیتونم درش بیار نمیتونم , تو گوشم میگفت شششش الان اروم میشه , یکم صبر کرد اه و ناله ام که قطع شد شروع کرد عقب جلو کردن , دیگه یادم نیست ! فک کنم مردم! نه چیزی میدیدم نه چیزی میشنیدم! هیچیییی یادم نیست!.. تا وقتی ک یهو کیرشو دراورد و پاشد و چرخوندم یهو آبش از زیره شکمم پاشد تا رو گردنم , پاشد رفت دستمال اورد و پاکش کرد , بغلم کرد و گفت مرسی و ببخشید , بوسیدیم همو و تو بغلش اروم دراز کشیده بودم و حرف میزدیم راجب خیلی چیزا , یک ساعتی به صحبت گذشت , بعد دوره شروع کرد لب گرفتن و خوردن گردن و سینه هام , دوباره کم کم رفت پایین کسمو میخورد و همزمان سینمو میمالید و با نکش بازی میکرد منم بلند بلند نفس میزدم بعد سینمو میخورد و کسمو میمالید , آه و ناله ام بلند شده بود سرشو بغل کرده بودم رو سینه ام و کیرش تو دستم بود و فشارش میدادم , دستشو تند تند رو چوچولم تکون میداد تا ارضا شدم , بعدم دوباره من کلی براش ساک زدم و بازم اون کسم و همه ی بدنمو میخورد و یادم نیست دوباره چجــــــــــــوری راضیم کرد ک بازم بکنه!



, خلاصه اومدم لبه لخت اون ایستاده بود , گفت کیرمو خیس کن ک دیگه کرم نزنم , منم حسابی خوردم و خیسش کردم , آبه دهنم ازش میچکید , خوابیدم لبه تخت بالش گذاشت زیره کمرم پاهامو داد بالا و کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم و تا نصفه فرو کرد ولی انچنان جیغی زدم فورا درش اورد , اینبار دردش وحشتناک بود خیلییییی بیشتر از باره قبل , داغون شدم , فک تا 10 دیقه از درد به خودم میپیچیدم و بلند از درد ناله میکردم بغلم میکرد و فقط پشت سره هم میگفت ببخشید غلط کردم ببخشید گه خوردم دیگه نمیتونی ببخشید خیلی اصرار کردم ببخشید عزیزم........ , یکم ک اروم شدم دیگه اصلا تکون نمیخوردم فقط تو بغلش دراز کشیده بودم و هیچی نمیگفتم , نازم میکرد و هی چند دیقه یبار میگفت نخوابیا , چشامو باز کردم پاشدم یکم نگاش کردم و بوسیدمش و بغلش کردم گفتم بسه دیگه مامانم اینا نگران میشن (گوشیمو خاموش کرده بودم) , گفت یبار دیگه قبل رفتن.. (یجوری نگاش کردم خودش صداشو برید)!
ساعت 2 بود حدودا پاشدیم لباس پوشیدیم و رفتیم



با اینکه اون روز آخرین دیداره منو و اون بود و دوسم نداشت و شاید از اوله رابطمون هدفش سکس بود , و کارم اشتباه بود ولی پشیمون نیستم!
روز خوبی بود
و برام خاطره ی خوبیه!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
فكر كردنش نبودم خودش خواست زن شوهردار

دوستان سلام .
هر روز بعد از ساعت كارى ميرفتم پياده روى حدوده 40 دقیقه اونروز هم مثله هميشه داشتم ميدويدم كه از تويه يك خونه يك بچه دويد بيرون به طرف يك ماشين من با سرعت پريدم و بچه را گرفتم كه مامانش دويد و بچه را ازم گرفت و با انگليسى دست و پا شكسته ازم تشكر ميكرد در همين زمان شوهر خانم هم اومد بيرون و يك كم بد بيراه به خانم گفت و من فهميدم ايرانى هستند و از همينجا باب اشنایى ما شروع شد اهله سارى بودند من خيلى خوشحال بودم يك همسايه همزبون و هموطن پيدا كرده بودم .
اونا هم از من خوششىون امده بود و اين باعث شد ما رفت و اومد خانوادگى پيدا كنيم ديگه هر شب من خونشون بودم من هم چون رشید اعتماد كرده بود نميخواستم كارى بكنم ولى بعد يه چند وقت پریسا خيلى باهام قاتى شد در حدى كه تمام مسائل خصوصيشون را هم به من ميگفت ولى حرف من اين بود كه همه چير درست ميشه پریسا خيلى خوشگل بود و داغ كير هر مردى را با يه نگاه به زيره گلوش ميرسوند ولى كير من براش بلند نميشد چون نميخواست تا يكروز من از كار اومدم خونه حمام كردم اومدم بيرون موبايلم زنگ خورد ديدم پریسا هستش گفت بيا شام اينجا من هم لباس پاشيد مى رفتم خونشون زنگ را زدم در را باز كرد ديدم لپاش گل انداخته يه لباس خيلى باز پاشيد هو سينه هاش سيخ شدند دستم را گرفت گفت بيا داخل گفتم رشید كجاست گفت يكم استراحت كنى مياد نشستم رويه مبل ديدم مشروب اورد ميدونستم هر دو تاشون ميخورند ولى با من نخورده بودند يك كم شك كردم گفتم پریسا گفت پریسا فدايه اين هيكل بشه گفت اين رشید اينقدر نكرد اين كس را كه من از تو بخوام امشب جرش بدى تا اين را گفت بلند شدم از خونه بيام بيرون كه گرفتم باورم نميشد انگار يك مرد قوى من وا گرفته باشه دستش را گزاشت رويه كيرم گفت اخ جون با اين من را پاره كن خيلى حشرى بود هيچ كارى ازم بر نميومد تويه چنگش أسير بودم گفت پات را بزارى بيرون داد ميكشم





ترسيده بودم اگه كسى ميومد من كاملا تقصير كار بودم ولى يك دقيقه فكر رشید أر سرم بيرون نميرفت برگشتم نشستم رويه مبل اومد نشست ازم لب گرفت داشت كيرم را دست ميكشيد و آه و اوه ميكرد گفتم ببين پریسا من اينطورى خوشم نمياد بزار من برم خونه فردا خودم بهت تلفن ميكنم و ميام ميكنمت گفت نه امشب بايد بكنى و لباسش را در اورد سينهاش اومد بيرون خيلى ناز بودند ولى ديد من باهاش همراهى نميكنم گفت قول ميدى اگه رفتى خودت بياى منو بكنى من هم قول دادم از خونه اومدم بيرون هزار تا فحش به خودم و شانسم دادم كه چرا اينطورى شد اخه اينها تنها دوستام بودند كه داشتم اينجا از رويه رشید و اعتمادش هم خجالت ميكشيدم يك ده روزى افتابى نشدم پریسا خيلى زنگ زد جوابش را ندادم تا اينكه رشید اومد در خونم گفت كجايي پسر سرم پايين بود و نگاهش نميكردم گفت يك چير هست گفتم بيخيال شو رشید گفت نه بگو هيچى نگفتم قسم داد حرفى نزدم گفت پریسا چيزى گفته حرفى نزدم گفت ميتونى با هم فردا بريم استخر گفتم اره به شرطى كه خودمون ٢ نفرى بريم گفت باشه و خداحافظىً كرد و رفت فرداش ساعت ٣ بد از ظهر روز تعطيل زنگ زد گفت اماده هستى بريم استخر گفتم آره اومد دنبالم رفتيم استخر يك ٢ ساعت تويه استخر بوديم گفت بريم يك سونا هم بريم رفتيم تويه اتاق سونا ازم پرسيد نگفتى چرا ديگه نيومدى خونمون من هيچى نگفتم يك كم اب خورد گفت اون شب اومدى خونمون من خونه بودم من را بگو ميخ شده بودم گفتم اين چه كارى بود كرديد ميخواستيد منو امتحان كنيد اين راهش نبود گفت نه اين حرف را نزن تو را خيلى دوست داريم اونقدر كه ميخوايم كمكمون كنى گفتم چه كمكى گفت روابط من و پریسا سرد شده احتياج به يك شخص سوم داريم كه گرم بشه گفت خيلى رويه اين موضوع فكر كردندگفتم حالا چرا من. اينقدر ادم اينجا هست اينقدر سايتهاي سكس ضربدرى هست ميتونستيد بدون دردسر اينكار را بكنيد



گفت تو را خيلى امتحان كرديم مطمئن ترين ادم برايه ما هستى هم سالم گفت پریسا از همون روز اول كه ديد تو را گفت همون فرشته نجاتمون هستى گفت فكرات را بكن و خبرم كن اومديم خونه ديگه ديدم وارد يك بازى ناخواسته و مطمئن شدم پریسا هم خيلى خوشگل و
حشرى بود زنگ زدم به پریسا گفت علو گفتم من خيلى دوست دارم كون بكنم با اين چيكار ميكنى گفت تو بكون باش ميزارم تا تهش را بكنى تو كونم گفتم به رشید بگو شب مييام و خداحافظىً كردم.رفتم حمام موهايه بدنم را زدم و يكم به خودم رسيدم اومدم بيرون ١ ساعت خوابيدم ساعت شد ٣ رفتم رستوران يك غذايه حسابى خوردم و رفتم لب دريا تا شب اونجا بودم ساعت ٧ شب پریسا زنگ زد گفت بيا شام با هم بخوريم گفتم نه ساعت ٩ مييام .
ساعت ٩ شب پشت در خونشون برا اولين بار اومدنم به اين خونه برايه سكس بود قلبم تويه دهنم صدا ميكرد زنگ زدم انگار پشت در منتظر بود در را باز كرد عجب گوشتىً شده بود با يك لباس فوقلاده سكسى از جنس حرير سلام كردم يك نگاه شهوتى بهم كرد يك اوووووم بلند گفت و گفت بيا تو دم در بده خنديدم گفتم رشید و بچه كجاند گفت بچه خوابيده رشید هم به موقع ميياد متوجه منظورش نشدم اومدم داخل گفت مشروب بريزم گفتم اره يك پيك برام ريخت رفتم بالا تلخ بود گفت حالا برات شيرينش مى كنم لب را گزاشت رويه لبام شروع كرديم به خوردن دستم را بردم رو سينه هاش شق شق بود با نوك قهوي سفت و تيز دست كشيدم روش گفت فشارشون بده من جنده اى تو هستم ديگه لباس يك تيكش را در اوردم هيكلش باور نكردنى بود اومدم شروع كردم به خوردن نوك سينه هاش يك دفعه داد زد رشید بيا تو من جا خوردم رشید با يك شرط دستش به كيرش اومد تو و همينطور ما را نگاه ميكرد و كيرش را ميماليد گفت رشید خوب ببين چطورى زنت را ميكنه لذت ببر



من رفتم شرط پریسا را در بيارم گفت لباسات وا در بيار برات ساك بزنم از او طرف هم به رشید گفت كونى بيا سوراخ كونم را با زبونت ليس بزن تميز بشه Matthew ميخواد كونم را جر بده همزمان كه پریسا داشت كيرم را ميخورد مثله جنده ها تخمام را با كيرم كرده بود تويه دهانش از اونطرف هم رشید سوراخ كون پریسا را ليس ميزد و حال ميكرد يك دفعه پریسا به رشید گفت بسه كثافت برو گمشو اون طرف و لباست را در بيار و سكس ما را ببين و جغ بزن بعد كونش را قمبل كرد طرفم گفت پارش كن كه دارم ميميرم كيرم را گزاشتم لايه كونش و گفتم جون پریسا جون ميخام كير كلفتم را بكونم تويه اون كونه خوشگلت أونم گفت اره عزيزم از اين به بعد مال تو هستم رشید ديگه كيرش راست راست شده بود يك دفعه از تويه شرط در اورد من خايه كردم از بس بزرگ بود پریسا گفت فقط بزرگه هيچى بارش نيست من هم گزاشتم رويه سوراخش وحشيانه فشار دادم پریسا يك جيغ وحشتناك كشيد و منو يك لحظه گرفت با دستم سرش را فشار دادم رو زمين و با اون دستم موهاش را كشيدم و تلمبه زدن را شروع كردم پریسا هم جيغ ميكشيد من هم خيلى حشرى شده بودم و كنترلم دست خودم نبود داد ميزدم رشید زنت را دارم ميكنم ميگفت جون بكنش اين جنده را و جغ ميزد گفتم پریسا دارم ميام گفت بريز تويه كنم من هم يك فشار دادم تمامش را خالى كردم تويه كون پریسا گفتسوختم رشید هم يك داد كشيد و مثله حيوان ابش اومد رويه فرش اينقدر ابش پاشيد كه تا اينطرف اتاق اومد رشید افتاد رويه زمين و خوابيد ولى من بايد پریسا را أرضا ميكردم برش گردوندم و شروع كردم كسش را خوردن ديگه پریسا تويه اسمونها بود يك دفعه پاهاش را دوره گردنم حلقه كرد و شروع كرد فشار دادن و داد كشيدن يك دفعه يك لرزش شديد كرد و از حال رفت ديگه تا صبح همونجا خوابيدم يك بار ديگه كردمش از اون به بعد هفتهاى ٢ بار اين برنامه را داشتيم تا اينكه يك روز رشید گفت من دارم ١هفته برايه كار ميرم داروين ميخام تو پيش پریسا و رايدين باشى و اين بود سر اغاز يك داستان ديگه،



خلاصه رشید رفت و من پریسا تنها شديم شب اول و دوم يك سكس توپ كرديم شب سوم داشتم پریسا راميكردم داشت ابم ميومد به پریسا گفتم گفت بريز توش قرص ميخورم به خاطر سكس با تو من هم با خيال راحت خالى كردم توش فردا و پس فردا هم به همين منوال گشت تا رشید برگشت اول همه چيز خوب بود تا ٢٠ روز بعد شب رفتم خونشون ديدم خيلى با من سر و سنگين هستند گفتم چيزى شده گفتند نه ما تصميم گرفتيم بچه دار بشيم ديگه همه چى تموم شد گفتم مهم نيست من ازاولش هم اين رابطه را نميخواستم خلاصه پریسا كم كم شكمش اومد بالا و يك دختر خيلى قشنگ به دنيا اورد يك روز هم گفتند ما خونه خريديم دنكستر و محل ما رفتند ديگه سراغى از من نگرفتند تا ٨ماه بعد تويه كنسرت ستار اونجا ديدمشون البته رشید نبود سر ميز من بود پریسا و دخترش همينطور كه حرف ميزدم و گله ميكردم ازشون كه چرا اينكار را كرديد و ديگه من را فراموش كرديد يك خانم ايرانى كه سره ميز ما بود به بچه كه بغل من بود اشاره كرد و گفت خدا حفظش كند دخترته چقدر شبيه خودته چشم و دماغش مخصوصا اون خال روى گونش كه تو هم دارى در اينجا من شوك شدم و پریسا لال شده بود سريع بچه را گرفت و رفت اون خانم گفت چى شد اقا گفتم هيچى ولى الان ٥ ماه هست هر چى تلاش ميكنم باهاتون حرف بزنم نميشه اميدوارم از خاطره من خوشتون اومده باشه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کردن روانشناس اصفهانی زن شوهردار

سلام من امیر23ساله ازاصفهانم ,اين داستانی ک ميخام براتون بنويسم یکم طولانیه اما خب واقعیته ونمیشد سانسورش کنم اگ حوصله ندارید اون اخرشو بخونیدفقط.. مال تابستان پارساله.اولش بگم که ما ساکن خوده اصفهان نيستيم امابايکی ازدوستام بنام ميلاد ک اهل اصفهانه توی دانشگاه رفيق فاب بوديم وازهرموقعيتی استفاده ميکرديم ک کوسهای دانشگاه را تور کنيم و 2 واحد کوس کردن پاس کردیم..هرهفته١روز باميلاد ميرفتيم پارک ناژوان و جايي ک دخترها واليبال ميکردن قليون ميکشيدیم.



خلاصه یکی ازين روزهاکه داشتيم ميرفتيم وسط راه قبل ازشهرابريشم ديديم١خانمي جوان باتیپ سفيد و کيرراست کن منتظرماشينه..گفتم ميلادبزن کنااااااار اوووووووف عجب کوسی (یعنی جوری ایستاده بود ک کون خوشگلش ازپايين کمرباريکش توچشم میزد.١خانم27ساله بودباچشمای رنگی وموهای طلايي و مهمتراينکه نیم زبونی بود وقتی حرف ميزد عشق میکردی)ميلاد همیشه ساز مخالف بودگفت آخه اينو با بنز هم نميشه سوار کرد.چه برسه پرايد,ول کن خيط میشیم گفتم اونش بامن.. چندمترجلوتر ايستاديم باورتون نمیشه من تااومدم فک کنم ک چی بگم دیدم دختره بدوبدو باکفشای پاشنه بلندش مياد,اومدو گفت...پل چمران؟بعله سواربشید..سوارشد تو راه سربحث را بازکردم گفت ک اومده بوده جشن تولد دوستش وخودش روانشناسه ومرکز مشاوره داره,منم حسابی مخشو گذاشتم توفرغون..چندبارخندوندمش وآخرشم گفتم١روانشناس خوب معرفی کنه بهم ک گفت خودم مشاوره ميدم منم ازخداخاسته..شمارمو دادم ورسوندیمش ورفتيم پارک وزنگ نزد,ميلادم گفت خاااااااک توسرت دیدی گفتم اين محل نميده باس میبرديمش توجاده خاکی و...اما روش من این نبود!





خلاصه دیگه نامید داشتم ميرفتم دروازه شیراز و سوار شم بيام ک موبایلم زنگ خورد...بله....سلام....عليک...شما؟راحله ام...راحله؟خب باش...نشناختی؟صبح شمارتا دادی...!منو میگي..١هورفتم توفضاااااااا وای یعنی شاه پروژه ی زندگيم بود,آخه لامصب خيلی کوس نازی داشت عین نامزد مهند توسريال عشق ممنوعه بود فيکس..ب ميلادکه گفتم گفت نرو شايددام باشه..گفتم من اهل ريسکم نميای گفت ن..منم رفتم اولش جوری باحجاب اومد پیشواز ک من فکرکردم شوهرش خونس اما شوهرش بیمارستان بود,طحالش مورد داشت ومن میدونستم کسی ک طحالش مشکل داره سکس نميتونه بکنه زياد..یکم باهام حرف زدوگفت مشکلت چیه يکم کسشر بافتم وآخرش گفت بیا مرکزمشاوره الان بروخونتون ک دیروقته..این مدت همش چشمام ب بدنش بود وتصورمیکردم زیرش چ خبره..نميدوتستم ک این کس امشب زیردست وپامه..گفتم نمیشه شب بمونم ماشین گیرنميادا گفت ن شرمنده همسایه هاشون فوضولن و....منم رفتم دم درکه رسیدم آیفونو برداشت گفت صبرکن..منم گفتم حتمن ميخاد١لقمه غذابده بهم چون شامم نخورده بودم..دراکه بازکرد دیدم اووووووووف شده١خانم باتاپ شلوارک نارنجی تعجب کردم گفت میتونی شب بيرون بخابی..گفتم اره.





زنگ زدم گفتم من خونه ميلادم.مامانم یکم چيزم گفت وقط کرد.رفتیم توگفتم ویشد.متحول شدی؟گفت ازت خوشم میادخیلی حرفات جالبه(اخه من ازبس بادخترسرکله زدم دیگه حرفه يي ام)واما بعدازشام برام گفت ک شوهرش مشکل داره و١هفتس حشری شده امشب واس اول وآخربارميخادسکس کنه چون منم پسرخوبی ام رفت حمام واومد.رفتیم روتخت.روش نميشد چراغاخاموش کردولخت شدرفت زیرپتو منم رفتم ب تاریکی ک عادت کردم دیدم اوووووووووف گردن کشیده و سینه های اناری وپوست سفیدی داره روناش تپل وکون برامده خوش فرمی باب مدل سگی کردن ...کوسش هم لاش بسته بود..خداييش جنده نبود چون عرق خجالت روپیشونیش بود وقتی سوتین وشورتشا درآوردم ازخجالت چشماشا گرفته بودو میگفت واااااای نه خدایا من چیکارکردم..
خوابیدم روش ولبهاشوخوردم اولش انگار نميخاست چون بی حرکت بود اما خب منم کوس کن قهاربودم حشریش کردم پامو میمالیدم ب کوسش وسینه هاشا ميمالوندم بهم گوش وگردنشا هاااااام هاااااام میکردم دلش خالی مبشد.کم کم صداش دراومد اه ااااااه اااااه امير ...نع سیاه نشه....ااااااخ اخخخخخخخخ..بکنم بسه بکن..بااین حرفاش کیرم هرلحظه بزرگترمیشد وگوشم حرفاسکسی ميزد ومدام شوهرشا صدامیکرد...س کردم تلاش ميکنه کيرمو بگیره کمکش کردم اول تخماما مالیدبعدگفت اميييیر؟این چیه بااین سنت اندازه شوهرمه کيرت..(کيرمن ١6سامت وخیلی خوش فرم وخوشگله کلفتم هس مث لوله گازدقیق)حسابی کيرمو مالید ومالید.حالت69خوابيدیم واون جوری تخم وکيرمو ساک میزد مث کسايي ک تشنه هستن.





.منم حسابی خوردم براش کوسشو گازگاز میکردم وکونشو میماليدم..میگفت ااااااااه اااااااه کيرت دهنمو پرکرده منم گفتم بخورش حرف نزن..خيلی حشری بود سرمو کرده بود توکوسش ومرهاما میکشید صدای النگوهاش و چلق چلق کيرم تیک تیک ساعت فقط شنيده ميشد..برگشتم سينه هاشا خوردم وکیرمو گذاشتم لای کوسش ک دیدم بعله صاف ۴لیترآب توشه..ازچاک کوسش آب راه افتاده ود ومیگفت اگ شوهرم مث تو هات بود هرشب بهش ميدادم خوشبحال زنت عجب کيری نصیبش میشه..اول خاستم ازکون بکنمش امانذاشت وگفت ن..پاهاشا گذاشتم رودوشم وافتادم روش ک پاهاش کنارگوشاش بود و...تالاپ تالاپ تالاپ تالاپ میکوبیدم توکوسش صدا آه ونالش منو حسابی وحشی کرده بودواااااای ک چقدرکردمش اونشب.باورم نميشد همونیکه چندساعت پیش سوارش کرده بودم الان دارم ميکنمش..



خودش گفت اونشب 3بارارضاشد..حالت سگی شد لای کونشا بازکرد وکوسشا کردم وانگشتما میکردم توکونش لاپ لاپ رونام میخورد ب روناش وتخمام اون وسط له ميشد..اخرش ب شکم خوابید وکونشو دادبالا ک لای پاش بازبشه منم کردم کوسش دیگه زخم شده بود کیرم2بارارضاشده بودم وازبس نازبود این بدن بازراس میکردم براش.ابمم میگفت بریزتوش ک بسوزم بپاشه جیگرم حال بیاد,صبحش پاشدم رفتيم حمام و کونشو کف مالی کردگفتم بده بکنمش گفت واااااااااای مگه میتونی بازم...کمرتا گاييدی گفتم ١باره دیگه..چسبید ب دیوار کونو دادعقب ومنم نامردی نکردم تابیخ تاپوندم کونش وخودش عقب جلو میکرد وااااااای ک چ عشقی داشت صدای خفنی ميداد.ابمو اورد..تاالان نزدیک ٩باردیگه سکس کردیم اما هیچکدوم اولیش نشد..الانم بااجازه خودش گذاشتم داستانو ومیخونه..اون هفته قراره شوهرش بره شهرستان ومن بازبرم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عشق ناتمام زن شوهردار

سلام دوستای گلم من 25سالمه متاهل هستم داستان مربوط میشه به20سالگیم؛یه روز به قصدباشگاه زدم بیرون، منتظرتاکسی بودم چن تاماشین بوق زدن ومنم روموبرگردوندم سمت دیگه بلاخره یه تاکسی اومدسوارش شدم یهو برگشت داد زد گفت آیسان تویی نگاش که کردم شناختمش یکم چاقترشده بودولی همون چشا بود که زمان مجردیم عاشقش بودم چشای سبز درشت موهای لختش هوش و حواس برام نذاشته بود. 16سالم بودکه باهم آشناشدیم منتظراتوبوس بودم که بدجورنگام میکرد و میخندید. تو اون سن خوشم میومدکسی ازم خوشش بیاد. خجالت میکشیدم نتونستم جواب نگاهاشوبدم اتوبوس اومدمنم اجباراسوارشدم ولی یه هفته تمام به فکرش بودم 24سالش بودقدش192وزنش ونمیدونم ولی لاغرنبود شبیه پارساپیروزفر تو فیلم درپناه تو بود.



یه هفته گذشت امیدواربودم باز ببینمش از دور که چشم به چشمش افتاد قلبم تندتند زد داشت قفسه سینه مو پاره میکرد. با خودم گفتم اینبارحواسم هست نمیذارم بپره نزدیکش که شدم نفس عمیقی کشیدم و براش لبخند زدم یکم نگاه کردبا اشاره بهم گفت بریم تو کوچه؛منم زود رفتم توکوچه اون موقع قدم158بودو 45کیلوبودم اون خیلی قدبلندتر از من بود. ازم خواست برم خونشون ولی ترسیدم و نرفتم دستم وکه گرفت تمام تنم لرزید. یه حس خاصی داشتم ازاینکه کنارم بوداحساس غرورمیکردم بعدهاچندبار منو برد باغشون ازم لب میگرفت من تو اوج بودم دگمه های مانتومو یکی بازمیکردوسینه های سفت وکوچیکم و فشارمیداد با زبونش لیسشون میزدهمشو میکرد تو دهنش منم براش ساک میزدم آب کیرشوخالی میکرد رو زبونم ازم میخواست قورت بدم ولی نمیتونستم و تف میکردم؛



حالاسالها از اون روزا گذشته بودهم من ازدواج کرده بودم هم اون،ازم خواست یکم باهم باشیم نمیدونم چرا قبول کردم رفتیم خونه قدیمیشون از درکه ردشدم منو کشوندطرف خودش لباشو گذاشت رو لبام آروم و با احساس میخورد. بعدلباشو برد سمت گردنم بادستش روسریم و بازکرد و موهام و نوازش میکرد. گیره موهامو بازکرد و با انگشتاش برام شونه میکرد دگمه های مانتومو بازکرد. یه تاب گردنی سفید پوشیده بودم با سوتین و شورت و شلوارسفید. دستشو مالید به سینه هام بزرگتراز قبل بودن عاشق سینه هام بود. تابم و در آوورد همه بدنمو برام لیس زد من تو حال خودم نبودم دستشو آروم میکشیدرو کوسم،سوتینمو بازکرد و نوکشو گذاشت تو دهنش نتونستم بی تفاوت باشم و یه آهی ازته دلم کشیدم میبوسیدو یواش گازمیگرفت همونطور که سینه هامو میخورد دکمه شلوارمو بازکرد کشیدش پایین.



چون خونه قدیمی بود و بلااستفاده نمیشد که بشینیم مجبور بودیم سرپاباشیم فرشی نبود و همه جا رو خاک گرفته بود. یکم از رو شورتم کوس و کونم و لیس زد و شورتمم درش آووردسرش وکردلای پاموشروع کردبه خوردن کوسم آروم وبیصدابرام لیس میزدمنم دیگه صدام دراومده بوددلم میخواست کیربلندوکلفتشوزودتربکنه توکوسم بلندشدوشلوارشوکشیدپایین ازم خواست براش ساک بزنم منم اول تخماشو براش لیس زدم و آروم سر کیرشو گذاشتم تو دهنم محکم میک میزدم که گفت آروم تر کشتی منو. منم با زبونم بازیش میدادم، بلندم کرد و دوباره ازم لب گرفت،تیشرتش و درآوردم ونوک سینهاشو گازگرفتم، پشتم و کردبه خودشو منو یکم خمم کرد سر کیرشو خیس کرد و هول داد تو کوسم تنگ بود به سختی رفت توش آخه کیرش بزرگ بود و ته دلم یهویی خالی شد آه واوخ میکردم و ناخونام و روپاهاش میکشیدم کیرش که جا بازکرد حرکاتشو تندتندکرد وای اوج عشق و حال بود. ازش خواستم بشینه روپله منم بشینم بغلش خودم بالاپایین کنم آخه اونجوری زود ارضامیشم. نشستم رو کیرش و عقب جلومیکردم وای یه حالی داشتم که تو عمرم تجربه نکرده بودم بعدچن دیقه داشتم ارضامیشدم



حرکاتم تند کردم اونم داشت آبش میومد ازم خواست بلندشم ولی دیگه نمیتونستم به اوج رسیده بودم ارضاشدم کیرش وکوسم فشارمیدادکه اونم ارضاشدوبغلش کردم اونم منومحکم فشارمیداد رو کیرش نفس نفس میزدیم کیرش و درآووردوگذاشت تو دهنم میخواست دوباره بکنه بازم ازلب شروع کردیم و اون دوباره منو از کس کرد و آبشو ریخت تو دهنم؛تموم که شدیم لباسامونوپوشیدیمویکم تو بغل هم ازگذشته هابرام گفت؛نه شمارشو گرفته نه شمارمو دادم دیگه ندیدمش نمیخوامم ببینمش. دوست ندارم زندگیم به هم بریزه اون یبارم به خاطره آتیشی بودکه سالهازیرخاکسترمونده بود.
خوش باشید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
میل جنسیمو برگردوند زن شوهردار

سلام من هستی ام 28 سالمه و نوزده سالگیم ازدواج کردم
چند سالیه که دیگه با شوهرم ارضا نمیشم ولی هنوز دوسش دارم برام مهم نیست در مورد این جریان چطوری در موردم قضاوت میکننی ولی چون ادم قابل اطمینانی ندارم برای شماها تعریف میکنم .
جریان ازونجایی شروع شد که من تصمیم گرفتم از روی تنهایی برم کلاسای مختلف و تو همین جریان کلاسا با حسین اشنا شدم ولی خیلی دو دل بودم باهاش ارتباط برقرار کنم یا نه
تو قرار اولی که باهم گذاشتیم حسین منو به یه رستوران خیلی شیک برد و بعدش برام تاکسی گرفت و تایه مسیری منو همراهی کرد.


قرار بود که فردای این قر ار بود بهش جواب بدم که البته منم ازش استایل و رفتارای شیکش خوشم اومده بود
فرداش که دیدمش با یه لبخند ناز بهم نزدیک شد و بعد کلاس باهم یکم قدم زدیم و رفتیم تو پارک نشستیم رو نیمکت حسین بهم نزدیک شد طوری که نفساش بهم میخورد باورم نمیشد با یه نفس نفس یه مرد انقد دیوونه شده بودم چرا با نفسای شوهرم اینجورنمیشم خلاصه دوستی من و اون تا دو هفته دیگش به همین ر وال میگذشت که فقط همدیگرو تو رستوران و اینا میدیدم تا اینکه یروز منو دعوت کرد خونش و قتی وارد خونش شدم تازه متوجه شدم که اونم متاهله و از رابطه سکس با زنش لذت نمیبره.


اولش پشیمون شدم اما بعدش که حسین بهم نزدیک شد و برای اولین بار منو تو بغلش گرفت همه چی یادم رفت وای که چقد گرمای دستای مردونشو دوست دارم . دستشو میکشید لای موهایم نازمو میکشید و اسممو بخاطر سفیدی پوستم صدا میزد سفید برفی من . منم خیلی حال میکردم وقتی به گردنم نزدیک میشد و اروم اروم لبامو میبوسید دیوونم میکرد . یواش یواش منم پروتر شده بودم و لباشو باولع میخوردم و گردنشو میخوردم .وای یییی که صدای نفساش یادم میافته اب کوسم را میفته .حسین همینجوری که داشت لبامو میخورد با انگشتاش با کمرم بازی میکرد وقلقلکش میداد و اروم اروم میومد سمت پستونام وقتی لباسامو از تنم در اورد صورتشو چسبونده بود لای پستونام و تنمو بو میکرد و انقدر نوک پستونامو میک زد که بزور از خودم جداش کردم که اونم سریع سرش و از لای سینم در اوردو شروع کرد بخوردن گردنمو گوشم شل شل شده بودم ازم اجازه گرفت که شلوارمو دربیاره منم با شیطنت کونمو قنبل کردم سمتش گفتم اره عشقم عاشق حالتای مردونشم شلوارمو از پام در اورد و بعد رفت سراغ کسم داشتم میمردم از شهوت خیلی باحال با کوسم بازی میکرد و شورتمو در اورد وقتی کوسمو دید فکر کرد که کوسمو پروتز کردم چون کس من یکم زیادی چاقه نسبت به اندامم استخر هم که میرم وقتی را میرم کنار استخر همه کوسمو نگاه میکنن تابلو گوشتیه خلاصه حسین کف کرده بود سرش کرد ایندفه لای پاهام چه لیسایی میزد وای خدا خیلی حرفه ای زبونش و میکرد تو سوراخم و در میاورد و با چوچولم بازی میکرد طاقت نداشتم چند سالی بود فکر میکردم که میل جنسیم از بین رفته داشتم زندگی میکردم با حسین جونم دستم انداختم تو شرتش و کیرش و گرفتم داغ و نازک و دراز مالیدمش داشت حال میکرد شرتشو از پاش در نیاوردم.


فقط سر کیرشو کشیدم بیرون و شروع کردم به میک زدن و لیسیدن و یواش یواش شرتشو در اوردم . کل کیرشو میلیسیدم تخماشو میکردم تو دهنم و زبون میزدم که یهو طاقت نیاورد و لنگامو داد هوا با یه هول کیرشو کرد تو کوسم و تلمبه زد داشتم جر میخوردم من تا حالااز کون ندادم ولی اون لحظه انقد شهوتی بودم دلم میخاس یکی تو کسم بزنه یکی تو کونم ولی لذت کوس دادنم مانع پیشنهاد واسه کونم میشد عشقتم خیلی خوب به کسم حال داد و الان نزدیک یک ساله که باهم دوستیم و ماهی یکی دو باد منو میگاد از وقتی باهاشم رابطه سکسیم با شوهرم خیلی بهتر شده ولی بیشتر از عشقم لذت میبرم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خیانت لذت بخش

سلام
اسمم ندا .بيست و هفت سالمه قدم 160 و وزنم هم 53 موهام مشكي پر كلاغي پوستم سفيده لباي كوچولو سينه هام سايزش 75 باسن بزرگي دارم و رون هاي تپل چسپيده به هم كه البته خودم زياد خوشم نمي اد اما همه ميگن خوبه ساق و مچ پام باريكه . شكمم تخت نيست اما بزرگم نيست قوس كمرم هم زياده . و البته متاهل هستم اينا را گفتم كه يه تصور كلي از خودم بدم بهتون تا تصوير سازي كنيد خودتون
حدود 5 سال پيش با بي افم ازدواج كردم يه ازدواج عاشقانه با كش و قوس فراوان .... اوايل ازدواج سكس هاي داغي داشتيم . همه جوره به هم حال ميداديم . اما اگه متاهل باشيد و مدتي از ازدواجتون گذشته مي فهميد چي ميگم . بعد از يه مدت كم كم همه چيز عادي ميشه و آدم دنبال تنوع ميره منم مثل بقيه . شوهرم بهروز هميشه سعي ميكرد تو سكس واسم كم نذاره اما دو تا مشكل وجود داشت اول اينكه كيرش كوچيك بود دوم اينكه من خيلي حشري بودم . اما از طرفي هم جرات خيانت نداشتم . چند بار با چند نفر تا پاي سكس رفتم اما هر بار ترس مانع ميشد تا اينكه ....
يكي از بچه ها به اسم نازي واسه يه مهموني دعوتمون كرد من و نازي از طرف بهروز با هم آشنا شديم بهروز دوست صميمي داداش نازي حامد بود. اوايل هر وقت نازي رو ميديم ازش بدم مي اومد نمي دونم چرا اما حس بدي نسبت بهش داشتم بعدا فهميدم نازي خانوم لز تشريف دارن . خودش به اين موضوع افتخار ميكرد و تو جمع هايي كه بوديم راحت ميگف از بودن با دخترا بيشتر حال ميكنه كلا خيلي اوپن فكر ميكرد. من و نازي توي چند تا دور همي كم كم با هم صميمي شديم اونقدر صميمي كه خودم باورم نمي شد . خلاصه داشتم مي گفتم نازي زنگ زد و گفت شب يه مهموني دور همي گرفته ما هم بريم ساعت حدود ده صبح بود و پنج شنبه . بهروز تعطيل بود و سر كار نرفته بود قرار شد ما زودتر بريم تا من به نازي كمك كنم بهروز سريع رفت دوش گرفت منم بعدش رفتم دوش گرفتم و مشغول انتخاب لباش شديم . از اونجايي كه بهروز در كل آدم روشن فكري بود هميشه تو لباس پوشيدن ازش نظر ميخاستم
بهرررررروز چي بپوشم بنظرت
نمي دونم ...چي داري بيار نشون بده ببينم
منم چند دس لباس نشون دادم بهش


دستشو گذاشت روي يه دامن كوتاه تنگ سرمه اي با يه تاپ هم رنگش مدل تاپ جوري بود كه يقه جلوش افتاده بود تا بالاي ناف باز بود اما با يه تور مشكي پوشنده شده بود در كل اولا بايد سوتين نمي پوشيدي دوما نصف سينه معلوم بود پشت تاپ هم باز بود و از اين مدل زنجيري ها بود .
اينا دوتا رو بپوش ببينم چه جور ميشه سريع لباسامو در آوردم و تاپ و دامنو پوشيدم يه چرخ زدم .... چطوره عزيزم
اووووم عاليه خيلي سكسي شدي سينه هات محشره عين توپ گرده خوبيش اينه كه احتياج به سوتين نداري
- مرسي عشقم
يهو آروم دستشو برد زير دامنو و شروع كرد به ماليدن كسم كم كم داشتم از خود بي خود ميشدم كه زنگ تلفن حالمونو گرفت
نازي بود .....
- ندا جووون كي مياي واقعا بهت نياز دارم عزيزم
- عزيزم تازه از حموم اومدم بذار بعد ناهار بيام ..خوبه ...
- واي نه پاشو بيا الان
مجبوري از خير سكس گذشتيم و حدود نيم ساعت بعد خونه نازي بوديم
سه تايي مشغول خوردن ناهار شديم بعد ناهار هم بهروز گفت يه چرت ميزنه تا بعد از‌ظهر سر حال باشه من و نازي هم مشغول كار شديم و آخرشم آرايش و لباس و
حدود ساعت 6 بود كه نازي گفت فك كنم همه تا 7 ميان بيايين سه تايي يه پيك بزنيم تا مهمونا اومدن ما گرم باشيم
رفتيم تو حياط خونه شون نازي بساط و چيد كنار استخر روي تخت و سه تايي مشغول شديم پيك سوم بوديم كه نازي با دو تا سيگار اومد سمتون
- ميكشيد ؟
- چيه نازي جوون؟
بهروز خنديد و گف تو هنوز آدم نشدي دختر
- نه بابا تفريحيه


من هنوز تو شوك بودم شنيده بودم نازي گاهي علف ميكشه اما تا حالا نديده بودم
نازي اولي رو روشن كرد و سه تا پك زد بعد نفسشو حبس كرد و يو دود رو داد بيرون سيگار رو گرفت سمت بهروز . تا حالا نديده بودم بهروز اين كارو كنه آروم زير چشمي نگام كرد منم حرفي نزدم اونم كشيدبعد گرفت سمت من و گفت بيا بكش منم براي اولين بارسعي كردم مثل اونا بكشم كه البته همچين سرفه كردم كه اشك از چشام سرازير شد
ولي خلاصه سه تايي كم كم توپ توپ شديم
مهمونا هم اومدن حدود ساعت هشت شده بود همه تو هم ميلوليدن منم انگار رو ابرا بودم اصلا يه حال عجيبي داشتم از طرفي تند تند مشروب ميخوردم و واقعا حس خوبي داشتم من و نازي دوتايي رفتيم شروع كرديم به رقصيدن معمولا اين جور وقتا تا مهموني بهروز يه گوشه ميشينه و زياد وسط نمي ياد برعكس من
خلاصه من و نازي مشغول رقص بوديم كه يه آهنگ سكسي شروع شد ديگه واقعا حال خودمو نمي فهميدم همه جا تاريك بود و همه تو هم بودن من و نازي هم داشتيم با هم سكسي ميرقصيدم آروم دستشو ميذاشت روي كونم و منم سينه هاشو ميماليدم برميگشتم و كونم ميماليدم بهش و خلاصه خيلي حال ميداد من رقصم خيلي خوبه البته تعريف از خود نيست همه ميگن (آخه يه مدت هم مربي رقص بودم تو باشگاه ). از طرفي واقعا حشري شده بودم همش به خودم لعنت ميفرستادم كه اي كاش با بهروز سكس ميكردم و بعد مي اومدمم . من و نازي تو حال خودمون بوديم كه يهو نازي لبشو گذاشت روي لبامو و سريع از هم لب گرفتيم منم انگار از قبل آماده بودم واقعا خودمم باورم نميشد يهو يكي از پسراي جمع به اسم امين كه از دوستاي بهروز بود بهمون نزديك شد و گفت بد نگذره خانوما ما هم خنديدم و به روي خودمون نياورديم
امين رو خيلي وقت بودم مشناختم و مي دونستم اون تو كف منه البته منم واقعا ازش خوشم مي اومد اما همون مسائله ترس باعث شده بود اصلا اتفاقي بينمون نيافته . چند بار بهم تيكه اومده بود و اس ام اس هاي سكسي از نوع جك و اينا اما خب فقط در همين حد بود
نيم ساعتي و گذشت نازي اشاره به بهروز كردو گفت الان ميام بهروز بهم نزديك شد و با خنده گفت خوب داري با نازي كس مي پرونيدا . فك نكن حواسم بهت نيست . منم خنديدم و گفتم با دختر ميرقصم با پسر نيستم كه حسودي ميكني ...بهت نمي ياد بهروز سريع دتسشو ماليد رو كسمو و گفت راحت باش حال ميكنم با رقصت عزيزم من كاملا حواسم به نگاه سنگين امين بودم و سعي روي خودم نيارم .اگه اجازه بدي مي خام برم يه ذره چشامو ببندم آخه خيلي سرم درد ميكنه . لبخندي زدم و گفتم باشه يكم برقصيم با هم بعد برو ب دو تايي شروع كرديم به رقصدين


- انگار خيلي حشري هستيا ندا خانوم
- آره خيلي اي كاش اول سكس ميكرديم بعد مي اومديم پيش نازي
- عيب نداره شب از خجالتت در ميام
امين نزديك شد و گفت كبوترهاي عاشق چي دارن مي گن به هم
يكم هم با امين رقصديم سه تايي كه بهروز آروم در گوشم گفت اجازه هست خانمي
- باشه برو اما زود بيدار شي ها فقط نيم ساعت
- باشه عشقم ژ
بعد آروم به امين اشاره داد و گفت هواي ندا رو داشته باش من يه چرت ميزنم سرم درد ميكنه .
بعد از رفتن بهروز امين حسابي خودشو بهم نزديك كرد سعي ميكردم تو چشاش نگاه نكنم
آرو و تو گوشم گفت مثل وقتي با نازي ميرقصي برقص باهام منم كمي مدل رقصم را عوض كردم و هي خودم مي مالوندم بهش قشنگ سيخ شدن كيرشو رو كونم حس ميكردم و جالب اينكه واقعا حشري شده بودم يهو نازي آروم تو گوشم گفت مياي بريم تو حياط دوباره علف بزنيم منم اوكي دادم
- پس من ميرم بر ميدارم ميرم پشت شمشادا تو هم بيا فقط اين بچه كوني را راه نندازي دنبالت
- خنديدم و گفتم باشه برو ميام
امين گفت چي ميگفت
- ا ااااا به تو چه
يكم گذشت الكي بهانه اوردم كه سرم درد ميكنه و ميخام برم دستشويي و اينا خلاصه امين رو دور زدم و رفتم تو حياط نازي روي چمن ها نشسته بود
- دير كردي
- خوب تا بپيچونم طول كشيد
- بهروز كو پس
- رفت بخوابه
- اي بابا اينم شوهره داري تو
- بي خيال بده منم بكشم


داشتم پك ميزدم كه نازي آروم دستشو كشيد روي سينه هام و بعد كم كم دستشو برد لاي پام منم انگار بارها لز كردم و خيلي راحت داشتم باهاش همكاري ميكردم سيگارو از دستم وگرفت و دو تايي دراز كشيدم رو چمنا لباشو گذاشت رو لبامو شروع كرديم به لب گرفتن
- مي خاي يه حال اساسي بدم بهت
- چه جوري آخه
- مي خاي يا نه اونش با من
باسر جواب مثبت دادم دستشو برد زير و دامن و شروع كرد با كسم بازي كردن اما من بيشتر ميخاستم پاهامو قشنگ باز كرده بودم و ملتماسانه نگاش ميكردم
- چي مي خاي ...انگشتشو فرو كرد تو كسم
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآي ......
- بگو چي مي خاي بعد دومين انگشتم فرو كرد
- آآآآآ كير ميخام اما تو نداري
خنديد و گفت ميخاي
آآآآآره ......تازه نگاهم افتاد به كيفش كه بغل شمشادا بود سريع دست كرد تو كيفش و بزرگترين كيري را كه تو عمرم ديده بودم آورد بيرون
با ديدن يه ديلدو واقعا ديگه از خود بي خود شدم
جوووووووووووووون پس با اين حال ميكني تو كه به مردا رو نمي دي
شروع كرد ديلدو رو كس ماليدن منم به التماس افتادم تورو خدا نازي بكن مي خاااااااااااااااام
كير ميخاااااااااام بكنش تو كسم . همين كه سرشو كرد تو كسم يهو صداي كف زدن امين كه از پشت شمشادا پريد بيرون مثل برق دو تامونو از جا پروند
- به به چشمم روشن ندا خانوم تو هم آره كير ميخاي بياي مال منم هست
واقعا نمي دونستم چي كار كنم اونقدر ترسيده بودم كه نزديك بود گريه ام بگيره
نازي با عصبانيت گفت به تو چه مگه مفتشي تو گمشو كنار
منم سريع پشت نازي در اومدم و گفتم آره راست مي گه مگه.....


جفتتون خفه شيد زر زر نكيند با با دست به من اشاره كردو گفت بهروزگفت حواسم بهت باشه يادته كه ..... يه قدم اومد جلو و گفت اگه مي خاي بهش نگم منم تو بازي ام
راستش بدم نمي اومد با امين سكس كنم هميشه تصور سكس باهاش حشري ام ميكرد و مي دونستم اونم همين حس را داره سعي كردم زياد به روي خودم نيارم كه منم تمايل دارم . بهم نزديك شد و شروع كرد لبامو خوردن زبونشو سر ميداد تو دهنم و لباي پايينم را گاز ميگرفت بعد
شلوارشو كشيد پايينو گفت زود باش بخورش .. از ديدن كيرش واقعا خوشحال شدم هموني بود كه دوس داشتم يه كير كلفت و سفت البته خيلي دراز نبود اما از بهروز خيلي بهتر بود كيرشو كردم تو دهنم و شروع كردم ساك زدن آروم زير تخماشو ميليسدم و بعد مي اومدم روي سرشو ليس ميزدم كيرشو محك فشار ميداد تو دهنم چند بار نزديك بود عق بزنم اونم خشونت بيشتري به خرج ميداد موهامو از پشت گرفته بود سرمو به سمت كيرش هل ميداد
نازي داشت با كسش ور ميرفت امين نگاش كرد و گفت جنده بيا جلو ببينم
اومد جلو
- كس اينو بخور زود باش من رو زانو نشسته بودم و امين ايستاده بود نازي اومد زيرم و من پاهامو وا كردم شروع كرد كس منو خوردن يه دستشو رو كس خودش بود اونقدر حشري بودم كه دوس داشتم امين زودتر كيرش بكنه تو كسم
اروم نگاش كردم
- چيه ؟؟؟
- اميين ...
- جووووون صدات چقدر حشريه جووووونم بگو
- اشاره كردم به كيرش و گفتم مي خام


-جووون عزيزم مي دوني چند وقته تو كفتم لعنتي مي دوني چقدر با خيالت جق زدم بخواب بكنم تو كس نازت
نازي سريع بلند شد . امين پاهامو گرفت بالا كيرشو بايه فشار فرستاد تا ته تو كسم
وااااااااااااااااي جون چه كيري داري بكن زود باش
شروع كرد به تلمبه زدن اونم سريع اينكارو ميكرد كه باورم نميشد
- جووون عزيزم كست خيلي تنگه چقدرم داغه ...اوف كيرم داره ميتركه توش
نگاهم برگشت سمت نازي كه اون ديلدورو كرده بود تو كس خودشو داشت حسابي حال ميكرد
با ديدن اين صحنه انگار حشري تر شده بودم امين جهت نگاهم رو دنبال كردو سرعت كردنشو بيشتر كرد
جووووون اره بكن مي خام كير ميخام وووووواي ته دلم دوس داشتم اون يكي را امتحان كنم اما حيف
امين گفت برگرد از پشت بذارم تو كست
سريع برگشتم و حالت سگي گرفتم اونم نامردي نكرد و تا دسته فرو كرد تو كسم
آآآآآآآآآآآآآخ .....
چيه جنده در د داشت ؟
آآآآآره دردم گرفت لعنتي
تا تو باشي به يه كير ديگه فك نكني
سريع برگشتم و نگاش كردم .... تو از كجا فهميدي
وقتي داشتي نگاش ميكردي كست خيستر شد جنده خانوم
نازي ارضا شده بود رو چمنا درازكشيده بود دستش رو كسش بود و داشت مارو نگاه ميكرد
مي خاي حالا ؟
چي رو ؟
از اون كيرا ميگم مي خاي ؟
اوووم آره خيلي كلفته و درازه


همين طور كه داشت تلمبه ميزد گفت مي خاي جر بخوري
اونقدر حشري بودم كه گفتم آره مي خام مي خام
امين ديلدور رو از نازي گرفت و كيرشو كشيد بيرون و اونو ماليد رو كسم
ووووووووووووووواي جوووووون بكنش تو
همين طور داشت ميماليد به كسم
امين تورو خدا بكن
كست خيلي میخاره جنده خانم يهم يه تف زد رو سوراخ كونم و كيرشو تنظيم كرد تا اومدم بگم نه سر كيرش رفته بود تو كونم
جووووووووووووووووون از كونت نمي شه گذشت ندا جوووون
آآآآآي درد داره تو رو خدا در ش بيار
تازه اولشه صبر كن ببين مي خام جرت بدم مگه نمي خاستي جر بخوري
كيرشو تو كونم عقب جلو مي كرد ولش به سختي تكون ميخورد اما بعد از مدتي ديگه راحت ميرفت و مي اومد
داشتم حال ميكردم اما نه مثل كس دادن . نازي چشاشو بسته بود و انگار اصلا تو اين دنيا نبود . يهو حركت ديلدورو رو كس كه نوازشم ميكرد حس كردم امين مي خاست منو به آرزوم برسونه بارها تو فيلما ديده بودم و واقعا دلم مي خاست
كيرشو تو كونم ثابت كرد و با يه فشار خيلي زياد اون يكي كيرو فرستاد تو كوسم انقدر سخت رفت كه حس كردم آبم اومد از درد لذت به محض رفتنش تو كسم ارضا شدم . شروع كرد ديلدوئرو تو كسم تكون دادن
حال ميكني ؟
آآآآآي جووووون درد داره اما حال ميده دوس دارم جوووووون بكن آره مي خام
بگيرش تو دستت تا منم بتونم كيرمو تكون بدم دو تايي هم زمان باشه


باشه دستم و فشار دادم رو ديلدوئو و اونم كيرشو تو كونم تكون ميداد اونقدر حال ميداد كه دوس داشتم هيچ وقت تموم نشه اين كه دو تا كير دو تا سوراختو پر كنه واقعا شگفت انگيزه و لذت بخش انگار فقط يه لايه پوست نازك بينشون فاصله انداخته بود اونقدر جاشون تنگ بود كه به سختي حركت ميكردن ديگه داشتم ارضا ميشدم كه امين گفت داره مياد
جووووووووووون بياد منم دارم ارضا ميشم تقريبا هم زمان با هم ارضا شديم آبشو ريخت تو كونم كيرشو نگه داشت توش منم براي اولين بار يه هميچين حسي داشتم انگار آب كسم با يه نبض ريز داشت از كسم ميپريد بيرون . آروم لباشو گذاشت رو لبام و گفت بازم ميدي بهم واقعا نمي دونستم چه جوابي بدم برگشتم ببينم نازي عكس العملش چيه ديدم مثل اينكه خيلي وقته رفته . پاشدم لباسامو مرتب كردم و بدون اينكه حرفي بزنم ازش جدا شدم . همين كه وارد مهموني شدم نازي سريع اومد سمتم و گفت به بهروز گفتم همين الان رفتي حياط گرمت شده بود . نگاهم به بهروز افتاد كه داشت نگام ميكرد با لبخند اومد سمتم و گف كجا بودي قلبت چرا تند تند ميزنه


سعي كردم صدام نلرزه رفته بودم حياط گرمم بود بعد سريع پريدم تو دستشوييي . به هر حال شب خيلي خوبي را گذروندم امين هم اصلا انگار هيچ اتفاقي نيافتاده كاملا ريلكس بود ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
آخر آبم نیومد زن مطلقه

سلام



من علی 28 ساله کارشناس حسابداریمو در حال حاضر بیکار.قدم 190 و وزنمم 94 کیلو.هیکله خوبی دارم.بدنسازی کار میکنم در کل هیکل رو فرمو مانکنی دارم.قیافم در حد متوسط رو به بالاست ولی صدای بمی دارم و همین صدا باعث شده که خیلی از دخترا بیان طرفم.یجورایی عاشق صدامن.

زیاد اهل نوشتن نیستم ولی چند ماهیه تو این سایتم و داستانای زیادی خوندم.تصمیم گرفتم یکی از خاطره هامو که واقعی هست رو بنویسم.قسمی ندارم بخورم ولی باور کنید واقعیه.داستان از اینجا شروع میشه که چند ساله پیش درست یادم نمیاد ولی چند سال پیش بود که یه دختره که اسمش سحر بود بد جور رفته بود تو مخم..مادرش با مادرم رفت و آمد داشت و بعضی وقتا اونم میمومد خونمون.بد جور تو کفش بودم.از نگاهاش فهمیدم اونم یه تمایلی به من داره ولی منتظر بود من برم جلو.من یه اخلاقه بدی که دارم خیلی خونسردو خشکم.به ندرت توی جمع دخترا میشینمو اگه یه موقع هم بشینم اصلا حرف نمیزنم.این بود که شخصیت و غرورم اجازه نمیداد من برم جلو.

روزها گذشتو دیگه بیخیالش شده بودم.تو همین جریانا بود پسر عموم به رحمت خدارفت.تو مجلس ترحیم پسر عموم بودیم که سحر با خانوادش اومده بودن.یه لحظه همو دیدیم و رد شدیم.من اصلا دیگه بهش فکر نمیکردم.چند روز گذشت که یروز دیدم یه شماره ناشناس بهم اس داد و احوالپرسی کرد.بعد این که جوابشو دادم فهمیدم سحره.هر چی گفتم شمارمو از کجا گیر آوردی نگفت.خلاصه یجوری میخواست با هم باشیمو منم که دیدم موقعیت جوره قبول کردم.زیاد اهل بیرون اومدن نبود.فقط تو مایه تلفن و اس دادن.بعد از چند روز که یکم با هم راحت شده بودیم بحث سکسو کشیدم وسط که دیدم اون از من پروتره و گفت اتفاقا الان با دوستم(دختر) داریم فیلم سوپر میبینیم.منم که دیدم بله.... بد جور رفتم تو کفش.هر کاری کردم بیاد بیرون بهونه میاورد.فقط سکس در حد پیام بود.منم دیدم اینجوریه بیخیالش شدم و باهاش تموم کردم.





چند سال گذشت.یروز شنیدم که ازدواج کرده.دیگه اصلا بهش فکر نمیکردم.یروز خونمون نذری داشتیم که دیدم با مامانش اومده.بعد از مدتها دیدمش.خیلی خوشگلتر از قبل شده بود و نازتر و جا افتاده تر.تو حیاط بودم که نگاهمون به هم قفل شد.من حرکت کردم و رد شدم.چند روز بعد دیدم اس داد و باز احوالپرسی.منم احوالپرسی کردم و حال شوهرشو پرسیدم که گفت طلاق گرفته.یه لحظه خشکم زد.آخه یه بچه 4 ساله داشت.گفت میخواد منو ببینه.گفتم باشه.فرداش رفتم سراغش با ماشینم (پرشیا)با هم رفتیم بیرون شهر.رفتیم باغ یکی از دوستام.از زندگیش صحبت میکردو از بدبختیاش.گفت شوهرش شیشه ای شده و از هم جدا شدن.دلم به حالش میسوخت.خلاصه اونروز از هم جدا شدیمو رفت.

فرداش باز با هم رفتیم همونجا.جای خیلی خلوتی بود.داشت صحبت میکرد که دستشو گذاشت رو دستمو باز حرفشو ادامه داد.یه لحظه نگاهمون به هم قفل شد.خواستم ازش لب بگیرم دیدم الان ضایست.حرفاش تموم شد و خواستیم بریم بهش گفتم چرا باهام راحت نیستی؟گفت چطور؟گفتم خودت میدونی؟گفت من منتظر توام.گفتم تو که اخلاق منو میدونی.گفت باید عوضش کنی.یه لحظه ساکت مونم یهو همون لحظه ازش یه لب گرفتم.اولش جا خورد.بعد خوشش اومد.گفت از اون آدمی که من میشناختم این حرکت اونم انقد زود بعید بود.منم گفتم خودت گفتی باید عوض بشم.دیدم خیلی دوست داره ولی سر ظهر بود و اون باید میرفت خونه. گفتم غروب میام سراغت گفت باشه منتظرم.دل تو دلم نبود.غروب زنگ زدمو گفتم بیا فلان جا تا بریم.آخه شهر ما کوچیکه و منم ماشینم تابلواه همه میشناسنم.خلاصه رفتم تو یه کوچه خلوتو سوارش کردم.ماشینم شیشه دودیه.از بیرون داخلش پیدا نیست.یادمه زمستون 90 بود.رفتیم سر چاه یکی از دوستام.یه باغ خیلی بزرگ ولی متاسفانه چار دیواری نبود یعنی یه محیط باز بود.قبلش بهش زنگ زدم که من دارم میرم اونجا ،خبری نیست؟ اونم گفت نه برو جای منم بکن.خلاصه رسیدمو ماشینو خاموش کردم و رفتم عقب پیشش نشستم.دستمو انداختم دور گردنشو تو چشاش خیره شدم.دیدم چشاش خمار شد.آروم صورتمو بردم جلو ازش لب گرفتم دیدم خودشو ول کرد تو بغلم.منم کیرم راست شده بود.خلاصه لب گرفتیمو دستمو بردم رو سینه هاش دیدم یه آه بلند کشید.فهمیدم بد جور حشرش زده بالا و دلش کیر میخواد.دستمو بردم مانتوشو باز کنم دیدم خودش سریع بازش کرد و گفت تو هم در بیار.سریع لباسامو درآوردم.همینجور که داشت تاپشو در میاورد چشمم به سینه هاش افتاد.آآآآخخخخ چه سینه های تپلو بزرگو سفتی داشت.خیلی خوش فرم بود.از زیر لباس خوشگل بودن ولی فکر نمیکردم دیگه تا این حد ردیف باشه.سوتینشو خودم درآوردمو شروع کردم به خوردنش که دیدم بد جور داره آه آه میکنه.تو پیاماش گفته بود که من حشرم بالاستو هاتم ولی فکر نمیکردم تا این حد باشه.خلاصه سینه هاشو میمکیدمو میلیسیدم.سایز سینه هاش 80 بود و خیلی سفت.



دیگه کم مونده بود ارضا بشه گفت بسه.هوا تاریک شده بود.شلوارشو درآورد.وقتی داشت شرطشو در میاورد چشم افتاد به کسش .به خاطر تاریکی هوا زیاد معلوم نبود ولی دیدم یه کس پف کرده بی مو زد بیرون.با دستم شروع کردم به مالیدنش.اینم بگم اهل خوردن کس نیستم.اونم روش نمیشد بهم بگه بخور .داشتم باهاش بازی میکردم که دراز کشید رو صندلیو گفت بکن. دیگه مردم.خلاصه جام نمیشد تو ماشین.گفتم کیرمو بخور که گفت نمیتونم.منم اصرار نکردم.یکم جابجا شدیمو بالاخره پاهاشو باز کردو منم کیرم که راست شده بود و تقریبا یه 18:19 سانتی میشه رو آروم کلاهکشو کردم تو کسش.وقتی کلاهکش رفت تو دیدم یه نفس عمیق کشید و شروع کرد آخ و اوخ کردن.کسش خیلی تنگ بود با اینکه بچه داشت.ازش پرسیدم گفت سزارین کرده.هوا تاریک بود و شیشه ماشینم دودی به همین خاطر من جای بخیه هاشو ندیدم.خلاصه کیرمو آروم آروم کردم تو کس تنگش و با دستام سینه هاشو میمالیدم.نقطه ضعفش سینه هاش بود.آروم شروع کردم تلمبه زدن که صدای جیغ و دادش بیشتر حشریم میکرد.یه چند دقیقه ای تلمبه زدم که دیدم یهو یه آه بلند همراه با جیغ کشید و منو محکم تو بغلش فشار داد و به خودش چسبوند.فهمیدم ارضا شده.بلندش کردم به حالت سگی.نمیدونید چه بدبختی کشیدم تو ماشین.با اون قدو جای کمو ...

خلاصه جابجا شد و کیرمو کردم تو کسش و تلمبه زدن.بعد از چند تا تلمبه زدن دیدم خودش داره عقب جلو میکنه.منم وایسادم که خودش حرکت کنه اونجوری بیشتر میچسبید.یه 45 دقیقیقه ای تلمبه زدم که گفتم دراز بکش.کیرمو کردم تو کسش و به صورت وحشتناک تلمبه میزدمو ازش لب میگرفتم.صدای آه آهش بیشتر شده بود که همین صداها باعث میشد که من آبم زودتر بیاد.آبم داشت میومد گفتم کجا بریزم گفت رو شکمم.منم درآوردمش و آبمو با فشار زیاد ریختم رو شکمش.اینم بگم که هیچ قرص یا اسپری رو نزده بوم.واسه خودمم تعجب داشت که چرا انقد طول کشید!!ازش لب کرفتمو با دستمال کاغذی تمیزش کردم و ازش تشکر کردم.در ماشینو باز کردم و اومدم بیرون یه سیگار ونستون قرمز(عقابی) روشن کردم و کشیدم.بعد از سکس خیلی حال میده.بردم رسوندمش.بعد از چند روز دیدم زنگ زد گفت بیا سراغم دلم کیر میخواد.منم از خدا خواسته رفتم سراغشو رفتم همونجای قبلی.قبلش به دوستم زنگ زدم گفتم امنه؟
گفت آره ولی یکمی مراقب باش.





با این حرفش یکم ترس برم داشت.خلاصه رفتم عقب پیشش نشستمو شروع کردیم لب گرفتن که دیدم خودش داره لخت میشه.بیچاره یه 4 ماهی بو از شوهرش جدا شده بود و تو کف کیر بود.ساعت حدود 5 بعد از ظهر بود که سکسمونو شروع کردیم.منم لخت شدمو باز لب گرفتیم.اینبارم هیچ قرص یا اسپری مصرف نکرده بودم.شروع کردم سینه هاشو خوردن که دیدم صداش در اومد.سینه هاشو لیس میزدمو میمکیدم.یه 10 دقیقه ای خوردم و داشتم با کسش ور میرفتمودستمو میکشیدم رو چوچولش و آروم میکردم تو کسش.دیدم یه آه کشید و لرزید.دستم خیس شده بود.فهمیدم ارضا شده.پاهاشو باز کردمو کیرمو آروم گذاشتم دم کسش ولی نمیکردم تو.که دیدم خودش داره کسش رو میمالونه به کیرمو هی میگفت بکن تو دیونه شدم.منم آروم سرشو هل دادم تو.کسش خیس بود و به راحتی کلاهکش رفت تو.یه چند لحظه بی حرکت موندم دیدم خودشو داره تکون میده و کسشو فشار میده به کیرم.با این کاراش بد جور حشری شدم.آروم کیرمو کردم توش تا اینکه تا ته رفت تو.خیلی داغ و تنگ بود.چه حالی داشتم من.وقتی تا ته رفت همونجور وایسادم که سحر کسشو میچرخوند و منو کشوند طرف خودش و محکم بغلم کرد.دیدم باز کیرم خیس شد.باز ارضا شده بود.شروع کردم تلمبه زدن .اول آروم ولی بعد سرعتشو زیاد کردم که دیگه صدای آه آه سحر قطع نمیشد.منم قربون صدقش میرفتمو سینه هاشو میمالیدمو همراه تلمبه زدن ازش لب میگرفتم.یه نیم ساعتی تلمبه زدم که گفتم خسته شدم.بلند شدم نشستم رو صندلی.گفتم بشین روش.بلند شد و آروم کیرمو گرفت دستشو کرد تو کسش.باز صدای آه آهش بلند شد.یه نیم ساعتی هم اون بالا پاین میپرید رو کیرم که کمرم درد گرفت.گفتم حالت سگی شو.یکم کیرمو با آب کسش خیس کردمو کردم توش.وقتی تلمبه میزدم کونش به پاهام میخورد و خیلی حال میکردم.یه کون تپل و سفید ولی سفت داشت که با این جور کونا خیلی حال میکنم.خلاصه یه نیم ساعتی هم اینجور تلمبه زدم .شاید بگین خالی میبندمو از این حرفا.ولی بخدا عین واقعیته.حالا دلیل اینکه چرا با اینکه انقد طولانی شد ولی ارضا نشدمو میگم.دیگه جون نداشتم.خیلی خسته شده بودم.رو صندلی ولو شدم که سحر گفت چی شد؟گفتم دیگه بریدم.نمیدونم چرا نمیاد.سحر گفت چی مصرف کردی؟هر چی بوده بدجور جواب داده؟گفتم به خدا هیچی مصرف نکردم.



اولش باور نکرد ولی وقتی دید دارم جدی میگم شاخ درآورد.بعد گفت چه کمر سفتی داری تو.به حالت شوخی گفت اینجور که من بیچاره میشم.!!!گفتم مگه واسه تو بده؟گفت نه شوخی کردم.اتفاقا خیلی هم خوبه.خلاصه سحر یه وری خوابید و منم از پشت چسبیدم بهش و کردم تو کسش و آروم عقب جلو میکردم.آخه دیگه حال نداشتم.با اینکه زمستون بود و هوا سرد بود ولی من خیس عرق بودم.از سرو صورتم عرق چیکه میکرد.کل شیشه های ماشین بخار کرده بون و از اونا هم عرق چیکه میکرد!!!!!خلاصه هر کاری کردم آبم نیومد.اعصابم خورد بود که چرا ارضا نمیشم.آخه از ساعت 5 تا 7 شب یسره داشتم تلمبه میزدم.دیدم سحر گفت علی نکنه با من حال نمیکنی؟بهش حق میدادم این حرفو بزنه.اعصابم خورد شد که سحر این حرفو زده.منم گفتم نه گلم این چه حرفیه میزنی و دلداریش دادم.گفتم من تا حالا با کسی مث تو حال نکردم و از این حرفا.خلاصه دیدم آبم نمیاد و منم که دیگه جون نداشتم پا شدم لباسامو پوشیدمو بردم رسوندمش.بعدا از چند نفر پرسیدم گفتن ماله استرس و بدیه جا بوده.راست میگفتن آخه تو ماشین خیلی ستمه.از اونورم وقتی دوستم گفت مراقب باش ترس رفت تو قالبمو هر چند دقیقه یه بار که داشتم تلمبه میزدم به دور و برم نگاه میکردم که کسی نیاد.به خاطر همین استرس بود که ارضا نشدم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 96 از 112:  « پیشین  1  ...  95  96  97  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA