انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 3:  1  2  3  پسین »

خاطرات سکسی لیلا


زن

 
خاطرات سکسی لیلا
     
  
زن

 
خاطرات سکسی لیلا قسمت اول

من لیلا سال 76 تو رشته شیمی دانشگاه صنعتی اصفهان قبول شدم. برای من که تازه از خانواده دور شده بودم ماههای اول به سختی گذشت.ولی خوشبختانه در همون هفته های اول دو تا دوست خوب پیدا کردم: الهام و رویا .که تونستیم یه اتاق سه نفره تو خوابگاه دخترا بگیریم. اما چون دانشگاه صنعتی خارج از شهر بود عصرها و شباش دلگیر کننده بود و این باعث شده بود وضع روحیم یه خورده بهم بریزه و باعث افت نمراتم تو نیمسال دوم شد تا اینکه بعد از دو ترم تصمیم گرفتم یه خونه تو شهر اجاره کنم تا یه خورده وضع روحیم بهتر بشه و بابام شهریورماه 77 یه خونه آپارتمانی مستقل نزدیکای دروازه شیرازبرام اجاره کرد و الهام و رویا هم به خونواده هاشون اطلاع دادند و اونا هم بعد از دیدن آپارتمان و آشنایی با خانواده من با اومدن رویا و الهام موافقت کردند.
دوستام رویا و الهام بچه های تهران بودند.الهام دختری خوشگل با چشمهای سبز و قیافه معصومانه و رویا دختری با چشمهای عسلی و با صورت سفید و گونه های سرخ که زیبایی خاصی به چهره اش داده بود.خود منم که اصالتا شمالی هستم
در مورد خودمم باید بگم تو مدرسه والیبال رشته مورد علاقه من بود و معمولا درگیر رشته های مختلف ورزشی بودم همین باعث شده بود که اندامم رو فرم باشه : بدن نیمه ورزشکاری وگوشتالو با سینه های بزرگ و باسن تاقچه ای قد 170 وزن 70 و سایز سینه 75.

ترم سوم دانشگاه وضع روحی ما یه خورده بهتر شد و تحمل درسها راحتتر.یه کامپیوتر هم برای انجام کارهای دانشکده و علمی خریدم .
اوایل منو بچه ها بیشتر برنامههای کاربردی و علمی کار میکردیم ولی احساس نیاز به تفریح و سرگرمی مارو به دنیای اینترنت و فیلم وبازی ... کشوند .رویا با یکی از همکلاسیهای پسر رابطه درسی داشت و بضی وقتا جزوه های درسیشو امانت میگرفت و نمیدونم چطوری شد که رابطشون نزدیکتر شد و چند بار ازش CD گرفت. اوایل CD های علمی و بعدش کم کم فیلم و شو و ترانه.

اکثر فیلمها آمریکایی بودند و البته صحنه دار.دیدن این فیلمها مخصوصا چند فیلم خانوادگی با صحنه های سکسی باعث شد که رومون بهم بازتر بشه و شوخیهای سکسی ما شروع شد و معمولا تو آشپزخونه یا راهرو وقتی از کنار هم رد میشدیم به شوخی یه درکونی بهم میزدیم و این کار برامون عادی شده بود و کسی داد و قال را نمینداخت. اما همیشه یه حریمی بینمون بود و هیچ وقت به جلوهمدیگه دس نمیزدیم یا وقتی از حموم درمیومدیم بیرون سعی میکردیم بدنهامونو بهم نشون ندیم.الهام معمولا آخر هفته هارو میرفت تهران پیش خانواده اش و منو رویا تنها بودیم. یه روز چهارشنبه که فردا و پس فرداش هم دانشگاه تعطیل بود رویا از در که اومد تو گفت:

لیلا جون امروز دو تا فیلم توپ آوردم که کفت ببره !
گفتم موضوشون چیه گفت همونی که تو دوست داری شیطون ای! تو مایه های شیطونی و سکسی! فقط بپا شورتتو خیس نکنی! گفتم دختر این چرت وپرتا چیه میگی خجالت بکش.
گفت جون من ! مگه تو وقتی این فیلمارو میبینی کست مور مور نمیکنه؟!!
گفتم خیلی پررو شده رویا . یه در کونی محکم زد رو کپلم و دوید تو اتاقش که لباسهاشو عوض کنه گفتم مگه دستم بهت نرسه رویا . پشت سرش رفتم اینبار منم محکم زدم وسط کونش رویا برگشت گفت جووووووون! کاشکی جای دستت یه چیز سفت لای کپلام میزدند!!گفتم خیلی دریده شدی دختر چته؟!همش تقصیر این پسره اس.
گفت آآآآآی گفتی .گفتم خبریه؟!بپا یه وقت اونجاتو به گا ندیا!!مامانت ترو سپرده دست من. گفت چیو بگا ندم؟! گفتم نمیدونم گفت بگو دیگه. داشت کفرمو در میاورد گفتم کسو کونتو!!! در حالیکه داشت شلوارشو میکشید پایین کونشو هم چرخی داد و گفت من که دارم برا اون موقع لحظه شماری میکنم!!!گفتم نترس اونم وقتش میشه انقدر عجله نکن دختر ، فعلا وقته شامه .اومدم زیر اجاقو خاموش کردم وسایل شامو پهن کردم.

شامو که خوردیم رویا گفت لیلا دوتا فیلم آوردم اول میخوای کدومشو بذارم .گفتم اول دومی رو بذار خندید گفت د منظورم اینه که یکیش صحنه هاش زیاده و یکیش پلیسیه گفتم اول اون درست و حسابیه روبذار اونی که موضوع داشته باشه گفت فکر کنم بهتره با پلیسیه شروع کنیم بهتر باشه ! سی دی روگذاشت توکامپیوتر و فیلم شروع شد اسم فیلم بود Basic Instinct یا همون غریزه اصلی! فیلم شروع شد همون اول فیلم یه زنه رفته بود بالای مرده و با شور وحال یه صحنه سکسی رو نمایش میداد بعدش دیوانه وار بالا پایین میرفت تا اینکه دستای مرده رو به تخت بستو بعدشم با یه دونه چاقو بلند کوبید به سر و سینه مرده و کشتش! فیلم صحنه های سکسی زیاد داشت و اون بازیگره اصلی زن که فکر کنم شارون استون بود پلیسها رو خیلی حشری میکرد.

کم کم جوه فیلم ما رو گرفت احساس میکردم لای پام داره داغ میشه. وسطای فیلم یه نگاهی کردم به رویا دیدم دستشو برده زیر شرتش و با کسش ور میره اصلا هم حواسش به من نیست. دلم نمیومد حسشو بهم بزنم ولی احساس کردم رویا داره زیاده روی میکنه آروم بهش گفتم رویا ! چت شده عزیزم؟!
یه خورده دستپاچه شد گفت هیچی!! زیر شکمم میخاره!.. . گفتم بیا پیشم .

اومد کنارم دراز کشید.اولای سی دی دوم بود که پلیسه تو فیلم که خیلی کف کرده بود با همکارش وارد خونه شد و یهویی زنه رو گرفت بغلشو و بعدش که یه خورده نیمه لختش کرد زنه رو خم کرد و زیپ شلوارشو کشید پایین و بزور از عقب کرد تو کسش وزنه چشاش گشاد شد تو اون لحظه رویا هم گفت آییییی !

آخرای فیلم بود که دیگه فیلم کاملا سکسی شده بود و پلیسه با زنه داشتند رو تخت همه جوره سکس میکردند رویا دوباره رفته بود تو حس و از رو شلوارکش لای پاشو میمالوند.منم داغ شده بودم که رویا آروم دستمو گرفت تو دستش.بهمدیگه نزدیکتر شدیم و دست همو فشار میدادیم و بعضی وقتا هم دست همو نوازش میکردیم.جفتمون داغ داغ شده بودیم .

شاید نیم ساعت بیشتر بود که بغیر از صدای فیلم از هیچ کدوممون صدایی در نمیومد. فیلم که تموم شد اومدم که به رویا بگم فیلمش قشنگ بود ولی دهنم خشک شده بود صدام خیلی یواش در اومد.چند بار زبونمو تو دهنم چرخوندمو تا تونستم بهش بگم فیلمش جالب بود . رویا هم گفت خواهش میکنم اما فیلم دومیه ، لیلا جون ! گفتم جون گفت این یکی صحنه هاش بیشتره ها! اصلا یجورایی همش صحنه است مطمئنی میخوای ببینیش ؟

گفتم فعلا که جز منو تو کسی پیشمون نیست در ثانی کار دیگه ای هم که نداریم بیخ خیالش اما اگه خوشم نیومد باید خاموشش کنی ها! گفت ای به چشم خانومم! و سی دی فیلمو گذاشت تا فیلمه شروع شد یه خورده اضطراب اومد سراغم آخه فیلمش از این فیلمای سوپر بود که همه جای زنا رو نشون میداد و زنا بعد از لخت شدن با همدیگه شیطونی میکردند .

خواستم بگم رویا خاموشش کن اما دهنم خشک شده بود . رویا هم داشت نفس نفس میزد. زنا که شرت و سوتینهای خیلی زیبایی هم تنشون بود با یک موزیک آروم لخت شدند و شروع کردند به بوسیدن و لب گرفتن از همدیگه ! و بعدش بدتر هم شد و دوربین زوم کرد رو کساشون و باسناشون ! اولین بار بود که کس کون زن دیگه ای غیر از خومو میدیدم .یه خورده که گذشت آرومتر شدم و کم کم احساس سرخوشی و لذت اومد سراغم و با کنجکاوی صحنه های فیلمو تعقیب میکردم.

رویا هم هر از گاهی زیر لب چیزای نامفهومی میگفت . دو اپیزود از فیلمودیدیم و حسابی سرم داغ شده بود که رویا بلند شد وگفت فکر کنم برا امروز کافیه.و اومد پیشم دراز کشید.ولی یه شعله ای درون منو آتیش میزد دوست داشتم یه کاری کنم که یه خورده آرومتر بشم. دستمو انداختم دور گردن رویا و بغلش کردم و گفتم خیلی دوستت دارم رویا ! ولی ببین با من چیکار کردی دختر! بعد توچشای هم نگاه کردیمو یهو همدیگه رو بغل کردیم.

دیگه روم نمیشد تو صورتش نیگاه کنم آروم در گوشش گفتم رویا من خیلی داغ شده ام.بدنم به رعشه افتاده بود و میلرزید.رویا هم گفت خیلی دوستت دارم لیلا و دستش آروم کشید به پشتم. همدیگه رو داشتیم فشار میدادیم و سینه هامون بهم فشرده شده بود و نرمی سینه هاشو روی سینه هام حس میکردم. کم کم رویا دستشو به کمرم رسوند و آروم آروم پایین برد و کپلمو نوازش کرد یه بارکی دلم لرزید و احساس کردم شورتم خیس شد .

به سختی میتونستم نفس بکشم و رویا شروع کرد به مالوندن کپلام.منم شروع کردم گردنشو بوسیدن و بعد از چند لحظه در حالیکه نوازشش میکردم گردنشو میلیسیدم و مک میزدم.رویا بازومو فشار داد و برا یه لحظه از هم جدا شدیم اما نتونستیم تو چشای هم نگاه کنیم بازم همدیگه رو بغل کردیم. اینبار من دستمو به کمر رویا رسوندمو بعدش از روی شلوارک نخی صورتی رنگش باسنشو نوازش کردم.کپلاش خیلی نرم وژله ای بودند و حتی از روی شلوارک حس خوبی بهم میداد اینبار رویا شروع کرد به مکیدن زیر گردنم .

داغی لباشو و حرکت زبونشو رو تنم حس میکردم .رویا هم ناله میکرد و وقتی کپلشو محکم تو دستم جمع کردمو چلوندم یه جیغ خفیفی کشید و یه خورده شل شد.احساس کردم اونم داره آبش میاد.یه خورده از هم جدا شدیم سرامونو از هم جدا کردیم .رویا چشماش نیمه باز بود و مست .تو چشای عسلیش خیره شدم خیلی زیبا بودند.

تو صورت همدیگه نفس نفس میزدیم.سرمو جلوتر بردم لبامون روبروی هم بود برای اولین بار بود که به لبهای برامده رویا رو از نزدیک حس میکردم.انگار یه نیرویی از دهنش منو بطرف اون میکشید .یه خورده گردنمو کج کردمو لبامو رولباش گذاشتم.نرمی لباشو که با لبام حس کردم فکر کردم جونم داره از بدنم در میاد بدنم به لرز افتاد و جریان شدید آبو از داخل کسم حس کردم و شورتم خیس خیس شد.تو هیجان شدید بودمو قلبم تند تند میزد.رویام شروع کرد به بوسیدن و مکیدن لبام .
لب پایینیشو کشیدم داخل دهنم و با ولع می مکیدم.رویا هم زبونشو جلوتر آورده بود و لب و دهن منو زبون میزد.تا حالا ازهیچ دختر و پسری لب نگرفته بودم ولی در اون لحظه شیرینی واقعی زندگی رو تو وجودم حس میکردم و تو اوج لذت بودم.

ادامه دارد...
*****
     
  
زن

 
خاطرات سکسی لیلا قسمت دوم

یه کم دیگه گذشت و منو رویا بشدت همدیگه رو تو آغوش خودمون فشار میدادیم و لب و زبان میمکیدیم.تا اینکه رویا بلند شد و آروم منو به پشتم هل داد و در حالیکه پاهاشو دو طرف رونای من انداخته بود، اومد روی من و شروع به بوسیدن و مکیدن لبام کرد و در همین حال کم کم احساس کردم داره کسشو به من فشار میده.بر آمدگی کسش بزرگ بود و دقیقا رو کس خودم سفتی اونو حس میکردم.

با هر فشار رویا منم کسمو به بالا فشارمیدادم و جوابشو میدادم و با هر فشاری که با کسامون به هم میاوردیم جریان آب کسمو به بیرون حس میکردم.چند دقیقه به همین منوال گذشت تا اینکه رویا یه آرنجشو پهلوی من گذاشت و به طرف چپ خم شد و دست راستشو یه سینه ام رسوند و آروم فشارش داد.سینه هام حساس شده بودند و میخواستم جیغ بکشم . آب کسم هم یه بند سرازیر شده بود ولای کپلهام کاملا خیس شده بود.

رویا به آرومی سینه ام رو کامل تو دستش جمع میکرد و فشارش میداد.اولین بار تو عمر بود که کسی اینجوری با سینه هام ور میرفت و حس قشنگی تمام وجودمو پر کرده بود.چند لحظه بعدش رویا پهلوی من دراز کشید و در حالیکه سرشو روی بازوی راست من میگذاشت دستشو به داخل رونام رسوند و شروع به مالوندن کسم کرد و به آرومی کس گوشتی منو تو دستش فشار داد.منم برای اونکه دسترسی بیشتری بهش بدم به آرامی پاهامو از هم وا کردم.

حالا دیگه همه جای کسم در دسترس رویا بود و با حرکت دست رویا رو کسم ، منم کسم رو به بالا حرکت میدادم .رویا هم بیشتربالای کسم که گوشتی و سفت بود تو دستش جمع میکرد و میچلوند. از شدت لذت به حالت خلسه رفتم و بهش گفتم : اووووووفففففففف جووووون!
عزیزم ! دوستت دارم خوشگلم!!ترو خدااااا .... فشارش بده.....بیشتررررر
حرفام بریده بریده از دهنم بیرون میومد و بعضی وقتا دهنم قفل میشد.

دیگه تو آسمونا بودم واحساس میکردم دارم رو ابرا سر میخورم و مثل پاندول وجودم در حال جنبش بود وهی بالا پایین میرفت . احساس گرمای زیادی میکردم . انگارشعله ای از درون وجودم زبانه میکشید ومنو با خودش به اون بالاها میبرد.
گذر زمان رو حس نمیکردم و این مساله برای اولین بار تو زندگیم اتفاق می افتاد.

رویا از کنارم بلند شد و دست منم گرفت و بلندم کرد ودوباره سرپا بغلم کرد . ازهم جدا شدیم و رویا دستمو گرفت و منو دنبال خودش برد سمت اتاق خواب. تو اون لحظات هیچ اراده ای از خودم نداشتم و گیج ومنگ بودم.رویا سریع یه پتو از کمد ورداشت و پهن کرد وسط اتاق و دوباره بغلم کرد. دستشو انداخته بود دور کمرم و از لبام میبوسید. گرمای نفسهاشو رو صورتم حس میکردم که دیدم رویا داره تاپم از کمرم به بالا میکشه و میخواد درآره.منم دستامو بردم بالا تا راحتتر بتونه اینکارو بکنه و اونم به آرامی از تنم در آورد.یه سوتین زرشکی تنم بود که به سینه های سفیدم خیلی میومد.

بعدش منم دستمو انداختم کمر رویا و بلوزشو دادم بالا .رویا هم هیچ مقاومتی نمیکرد و کمکم کرد تا لباسشو در آرم.در حالیکه همدیگه رو میبوسیدیم رویا بند سوتینمو آزاد کرد و منم در جوابش مال اونو.برا یه لحظه تو چشای هم خیره شدیم و رویا گفت: لیلا چقد نازی تو ....و بعد از اینکه لب پاینمو تو دهنش کشید گفت: خیلی دوستت دارم خوشگلیم!!.....

بند کرستامونو از بازو رد کردیم کرستها رو انداختیم زمین.سینه های رویا یه خورده بزرگتر از من بودند و کمی هم افتاده در عوض سینه های من سفت و نوک آنها هم درست وسط سینه ام و روبه جلو بود.وقتی همدیگه رو دوباره بغل کردیم گرمای سینه هامون بهم منتقل میشد و نرمی سینه های لطیف رویا رو زیر سینه های خودم حس میکردم.دستام دور کمر رویا بود و ناخوداگاه شلوارکش رو کشیدم پایین و از هم جدا شدیم و اونم روناشو جمع کرد و شلوارکش افتاد روی زمین.

یه شورت توری کرم رنگ پاش بود . رویا در حالی که لبخند ملیحی هم رولباش بود پاهاشو از شلوارکش در آورد و اومد منو از پشت بغل کرد و در حالیکه سینه هاشو به پشتم چسبونده بود با هر دو دستش سینه هامو گرفت تو دستاش شروع کرد به مالوندن اونها و بعد از چند لحظه دست راستشو آورد پایین و به کسم رسوند و وقتی یه خورده لاشو لمس کرد یواش تو گوشم گفت:

لیلا چقد خیسی تو!! فقط سرمو تکون دادم و رویا هم شورت و شلوارک مشکی منو از کمر گرفت و در حالیکه پشت سر من زانو میزد کشید پایین.منم یه خورده به جلو خم شده تا اون راحتتر باشه.حالا دیگه لخت لخت بودم ورویا هم از پشت منو نوازش میکرد.رویا شورت خودشم درآورد انداخت زمین و در گوشم گفت: دارم میمیرم لیلا!... کسم آتیش گرفته لیلا!...
من میخوام!...... و به پشت روی زمین دراز کشید و پاهاشو از هم وا کرد.

یه نیگاهی بهش انداختم ....وای خدای من !! چی میدیدم یه کس تپل سفید با موهای خرمایی که آب ازش بیرون میزد و وسطش صورتی خوشرنگ بود که منو بطرف خودش میکشید، انگار که طلسم شده باشم .دیدن کس یه زن دیگه اون هم از این زاویه برام جدید و بسیار تحریک کننده بود.

مثل چهره اش کس رویا تپل و سرخ و سفید بود . وسط پاهاش زانو زدم و داخل روناشو آروم نوازش کردم.رویا کمرشو پیچ میداد و بالا پایین میکرد.سرمو بردم جلوتر و از نزدیک کسشو بو کردم.بوی شهوت و عرق و آبش بهم پیچیده بود که منو مست کرد. آبش که از وسط کسش بیرون میزد برق میزد و میدرخشید.......

بدون آنکه اختیاری از خودم داشته باشم دستامو روی دو طرف کس تپلش و انتهای روناش گذاشتم و آروم بوسه ای از بالای کسش ورداشتم.رویا نفس نفس میزد و کسشو بالاتر میاورد.انگار با این حرکتهاش التماسم میکرد که بیشتر برم جلو. به بالای لبهای کسش که برق میزد و از آتیش شهوت سرخ شده بود یه نگاهی کردم و لبهامو چسبوند بهش و آروم شروع به مکیدنش کردم .بعد از چند لحظه ناخودآگاه زبونمو بیرون آوردم شروع کردم به لیسیدن کسش. رویا که در حال ناله بود پاهاشو بیشتر باز کرد بطوریکه لبهای کسش از هم باز شد و سوراخ صورتی رنگ کسش کاملا نمایان شد. انگار که غنچه گل شکوفه باز میکرد ، داخل کسش بهمون طراوت بود و لطافت . تا حالا تو زندگیم لحظاتی به سرخوشی این لحظات نداشتم و من در شیرین ترین لحظات زندگیم بودم. زبونمو که بالا و پایین میبردم انگار شهد میمکیدم و سعی میکردم هر چه بیشتر و بیشتر لیس بزنم .بوی کسش داشت دیوونم میکرد و همه جای کسش خیس بود و زیر نور لوستر میدرخشید . رویا سرشو تند تند تکون میداد، نیم خیز میشد منو نگاه میکرد و دوباره میخوابید. موها ی قهوه ایش رو صورتش ریخته بود و صورتش عرق کرده بود. چشاشو بسته بود و و لباشو گاز میگرفت. برای یه لحظه که ناله های رویا قطع شد متوجه صدای لیسیدن خودم شدم که برام خیلی دلنشین اومد . از اینکه رویا داشت لذت میبرد و من این لذت رو بهش میدادم احساس شادی کردم و با اشتیاق بیشتری به کارم ادامه دادم . در حال لیسیدن کسش متوجه کلیتوریسش شدم که حالا دیگه از کسش بیرون زده بود. یه خورده اطراف کلیتشو( چوچوله = (clit با طمانینه و آرامش لیس زدم و بعدش اونو با لبام گرفتم ومیک زدم و لبامو دور کلیتش سفتتر کردم و با زبونم هم شروع به مالوندن و خاروندنش کردم. دیگه ناله های رویا تبدیل به جیغ های آروم شده بود ، مثل اینکه داشت گریه میکرد:

آه.. آه آه ...اوه اوه ..اوف ووی ....ووی....ووووووووویی ......

بعد از اون یهو رویا پاهشو انداخت دور گردن من و با شدت منو به کسش فشار داد و منم دیوانه وار میک میزدم و با فشار، زبونم به کلیتشو میمالوندم که چند ثانیه بعد رویا یه جیغ بلندی کشید و شل شد و وا رفت .پاهش که حالا دیگه نایی نداشت رو از گردنم باز کردم و بلند شدم واومدم بغلش . داشت میلرزید و ناله میکرد .حرفاش نامفهوم بود. بلند شدم و سریع یه لحاف از تو کمد در آوردم کشیدم رومون.موهاشو زدم کنار و صورتشو نوازش کردم از گونه هاش بوسیدم.تو گرمای زیر لحاف و تو بغل من رویا خیلی زود به خواب وشاید رویای شیرینی رفت

ادامه دارد...
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
خاطرات سکسی لیلا قسمت سوم

برگشتم و به پشت دراز کشیدم . چشامو بستم ولی تنم آروم نمیگرفت . خیلی احساس سبکی میکردم . انگار که بدنم داشت به پرواز درمیومد و رو به آسمونها در حال حرکت بود. بدنم داشت سرد میشد اما از داخل مثل اینکه تنوری روشن باشه داغ بودم. دستمو روکسم گذاشتم. خیس بود و هنوز میزد . فشارش دادم که بهم حس خوبی داد و ارتعاش یه موج رو که از کسم شروع میشد و به تمام بدنم امتداد پیدا میکرد ، را حس کردم . قلبم هنوز تند تند میزد و با مالش کسم ته دلم میلرزید. رویا مثل یه بچه آروم توبغلم خوابیده بود ونفس زدنش هم خیلی آروم شده بود . چهره اش آروم بود ولی سرخی گونه هاش بیشتر شده بود . به چشماش نگاه کردم : ابروهای کمانی و مژه های بلندش . محو زیباییهاش شدم . لبهای برآمده و زیباش آروم در کنار هم قرار گرفته بودند . سرمو بردم جلوتر و خیلی آروم از گوشه لبهاش بوسیدم . صورتشو نوازش کردم و برگشتم سر جام . به ساعت نگاه کردم: از 1 نصف شب گذشته بود . با اینکه هنوز کسم زق زق میکرد اما احساس خستگی و کرختی سراغم اومد و کم کم پلکهام سنگین شد و لحظه ای بعد به خواب رفتم....

....صبح خیلی سنگین بودم با اینکه آفتاب زده بود ولی نمی تونستم از جام بلند شم و توجام غلت میزدم که صدای باز شدن در و شنیدم. سراسیمه چشامو باز کردم . رویا پیشم نبود و منم لخت بودم . بی اختیار لحافو که از روم افتاده بود، کشیدم روم و دنبال لباسهام گشتم که رویا وارد اتاق شد روسریشو باز کرد و گفت : خانومی پاشو! پاشو که دیگه داره برا صبحونه دیر میشه. خجالت میکشیدم ازش . گوشه لحافو کشید و گفت پاشو دیگه تنبل! لحافو محکم چسبیده بودم. بهش گفتم تو برو من الان میام . رویا لباساشو عوض کرد و گفت دارم صبحونه رو آماده میکنم یالا زود با ش حاضر شو!
رویا که رفت سریع شورتمو پوشیدم وسوتینمو بستم و لباسهامو تنم کردم ورفتم دستشویی که ناگهان تمام اتفاقات دیشب یادم اومد.اولش فکر میکردم همه اینها خواب بود ولی ذهنمو که مرور میکردم مطمئن شدم که خواب نبود . دست و صورتمو شستم و برگشتم اتاق خواب . روم نمیشد برم پیش رویا. با خودم میگفتم رویا در مورد من چی فکر میکنه؟! من که دختر سنگین و متینی بودم چطور تسلیم هوسم شدم!؟ باید از رویا جدا بشم خدایا! این چه کاری بود که من کردم؟! بغض گلومو گرفت و پشت سرش گریه ام گرفت . افتادم رو بالشم شروع کردم به هق هق گریه...صدای رویا میومد : عزیزم صبحونه حاضره ! بیا دیگه... که اومد اتاقو منو دید . وقتی دید دارم گریه میکنم ترسید . اومد کنارمو موهامو نوازش کرد گفت لیلا عزیزم! ترو خدا بگو ببینم چی شده؟! چت شده خوشگلم؟! ترو خدا گریه نکن . بغض کرده بود و داشت گریه اش میگرفت . گفتم برو ! برو الان میام و گریه ام شدیدتر شد . رویا بغلم کرد و گفت لیلا ! تروخدا! ترو خدا تمومش کن! لیلا! و شروع کرد به نوازش پشتم کرد و شونه هامو میبوسید.یه خورده آرومتر شدم رویا گفت لیلا منو ببخش همش تقصیر من بود .منو ببخش ! عزیزم ! بهش گفتم قربونت برم خیلی دوستت دارم خانومی! نمی تونستم تو صورتش نگاه کنم . رویا بغلم کرد و منو کشید تو آغوشش . احساس آرامش کردم در حالیکه گونه هامو میبوسید گفت بخدا خیلی دوستت دارم ! لیلا . گفتم منم دوستت دارم خوشگلم! و از گونه هاش بوسیدم ...رویا گفت من سفره رو میندازم نون تازه هم گرفتم! و همون صبحونه ای که تو دوست داری برات آماده کردم . نیمرو با کره!!
رفتم دستشویی دوباره آبی بصورتم زدم اومدم سر سفره.رویا همه چی رو آماده کرده بود و با مهربونی تعارفم کرد و گفت بفرما خوشگلم ! تعارف هم نکنیا ! لبخندی زدم و برا اولین بار تو چشاش نگاه کردم و با آرامش صبحونمونو خوردیم و هر از گاهی تو چشای هم نگاه میکردیم و لبخند میزدیم ....

بعد از صبحونه مشغول مطالعه شدم و باید برای کوییز شیمی آلی آماده میشدم . رویا هم رفت پشت کامپیوتر و مشغول شد .اون موقع windows 98 تازه دراومده بود و رویا مشغول یادگیری اون بود . دمرو افتادم روجزوه ام و شروع کردم ولی بعد از یه ربع بیست دقیقه احساس درد و سوزش از کمر و لگنم کردم که برام تازگی داشت هرچقدر خواستم دردو فراموش کنم دیدم نمیتونم .وقت پریودمم نبود و برام عجیب بود . دردش میپیچید به انتهای واژنم و کسم تیر میکشید. برگشتمو دستمو گذاشتم رو کسم و فشارش دادم ولی خیلی تاثیر نداشت . جزوه و کتابمو بستم و لباسامو درآوردم تا برم حموم و یه دوش بگیرم.تو حموم بعد از شستشوی موهام و بدنم آبو داغترش کردم و شروع به ماساژ کمر زیر شکمم کردم.زیر نافمو تا روی برآمدگی کسم میمالوندم و ماساژ میدادم . یه خورده دردش آروم شد و بعد ازچند دقیقه آب رو بستم و اومدم بیرون ، خودمو خشک کردم و حولمو پیچیدم بخودم رفتم تو اتاق خواب.جامون هنوز پهن بود.یه شورت از تو کمدم ورداشتم و پوشیدم و داشتم سوتینمو میبستم که دوباره درد اومد سراغم . کلافه شده بودم یه بلوز و شلوارک هم ورداشتم بپوشم که رویا اومد تو و گفت عافیت باشه خانوم خوشگله! گفتم مرسی .از چهره ام ناراحتی رو خوند و گفت عزیزم چی شده ؟! مشککلی پیش اومده؟ گفتم نه ولی ....یه خورده لگنم درد میکنه ...اینجا زیر شکمم وبا دستم نشون دادم که رویا برگشت قربون صدقه ام رفت :
ای درد و بلات بخوره تو سر من! تو چرا درد بکشی فرشته مهربون من!ای دور سرت بگردم !.... گفت نکنه داری پریود میشی؟! گفتم نه بابا هنوز دو هفته هم نشده آِِِِیییی! رویا دستمو گرفت و گفت بیا یه خورده دراز بکش بهتر میشی! دراز کشیدم اونم پهلوم نشست و دستشو کشید رو صورتم و نوازشم کرد.گفت لیلا تو هیچیت نشه! درد و بلات بیفته تو جون من! گفتم خدا نکنه ... دستشو آورد رو شکمم و گفت کجاش درد میکنه گل من!گفتم یه خورده پایینتر زیر نافم فکر کنم رحمم باشه درد از داخل شکممه .شروع کرد به مالوندن همونجا و آروم آروم اول با یه دستش و بعد با هر دو دستاش ماساژ دادن یه خورده که گذشت دیدم داره دردش خفیفتر میشه گفتم دستت درد نکنه عزیزم !خیلی بهتر شد گفت برگرد کمرتم بمالم گفتم نمیخواد ممنون ! گفت لوس نشو دیگه ! برگشتم دمر شدم و رویا پاهاشو دو طرف رونا گذاشت و شروع به ماساژ کمرم کرد دستاشو انتهای باسنم رو ستون فقراتم میذاشت و با فشار به بالا حرکتش میداد و بعد از کناره ها به پایین میاورد با هر حرکتش بدنم ریلکستر میشد و آهی از سر راحتی و لذت میکشیدم رویا هم لوسم میکرد و قربون صدقه ام میرفت
کم کم دامنه حرکاتشو بیشتر کرد و از گردنم تا روی باسنمو ماهرانه و خیلی آروم ماساژ میداد . منم احساس راحتی و آسایش میکردم و بدنم کاملا شل شده بود و زیر لب از سر راحتی آه و ناله میکردم و آی و وای میکردم.وقتی رویا رو باسنم دستاشو میکشید احساس میکردم چیزی درون وجودم به جوشش میفته و بدنم به ارتعاش میفتاد و لذت میبردم . وقتی رویا دستاشو از پشت گردنم تا روی باسنم کشید خیلی آروم بهش گفتم رویا اونجا رو بیشتر بمال . رویا هم بیشتر رو باسنم متمرکز شد .اولش بیشتر نوازش میکرد تا ماساژ! ولی بعدش با هر دستش یه طرف باسنم رو با انگشتاش جمع میکرد و به بالا میکشید . یهو متوجه شدم که دردم کاملا از بین رفته و از ماساژ رویا فقط لذت میبردم.رویا هم از حالتم فهمید . بهش گفت خیلی خوب داره ماساژم میده.
رویا گفت عزیزم! اینجوری سخته ... بذار شورتتو بکشم پایین تا راحتتر بتونم ماساژت بدم . سرمو تکون دادم گفتم ولی ... نمیشه همینجوری ادامه بده گفت نه اینجوری سختتره یه دقه بیشتر طول نمیکشه !. سرمو تکون دادم و اونم از دو طرف شورتمو گرفت وآروم کشید پایین . برای اینکه راحت باشه کمرمو بلند کردم و رویام شورتمو تا روی زانوهام کشید پایین! یه خورده معذب بودم ولی رویا در حالیکه کپلامو با طمانینه میمالید سر شوخی رو باز کرد که نترس بابا من که لولو خوره نیستم که بخورمش! بعدشم چه خبرته لیلا ! این چه باسنیه برا خودت درست کردی؟!خندیدم و گفتم ببین کی به کی میگه؟!!!
رویا در حالیکه کمر و باسنمو با حرارت میمالید گفت واقعا خوش بحال شوهرت! چه هلویی گیرش میفته!! گفتم کی شوهر میخواد حالا؟! یه خورده گذشت دوباره رویا گفت:
- لیلا!
- ها! چیه ؟!
- خوش بحالت !
- چرا؟
- خیلی خوش اندامی ها! ببین ! کمر باریک ! باسنم بگو ماشا...! چقدر باد کردن اینا!! چیکار میکنی لیلا که اینجوری شده؟!ترو خداراستشو بگو!!
- اهممم!....راستشو بخوای ما خانوادگی باسنامون بزرگ و تاقچه ایه ! خدا بیامرز مادر بزرگم تو هفتاد سالگی هم چشم مردا دنبالش بود و مامانم هم همینجوریه منتها چون یه خورده چاق شده خیلی نشون نمیده اما اگه با لباس خونه ببینیش از منم بزرگتره! بعدشم تو هم یه تکونی به اون هیکلت بده و کمرتو لاغرتر کن اون وقت ببین چی میشی!!
- پس از فردا ورزشو شروع میکنیم!
- تو مگه به خاطر کونت بری دنبال ورزش!!
یه نیشگون بزرگ از باسنم گرفت و گفت دیگه مزه نریز!
حقیقتش ماساژ باسنم باعث شد یه خورده تحریک بشم و رویا هم دستاشو داخل رونام میبرد و آروم تو دستاش جمع میکرد . نفسهام تند تر شده بود و کسمم شروع به آب دادن کرده بود. رویا دستشوبرد لای پامو تا نزدیک کسمو مالوند و یواش گفت لیلا ! خوشت میاد؟! گفتم اوهوم!
با از بین رفتن دردم ناخواسته خودمو کامل در اختیاررویا گذاشته بودم و اعتراض نمیکردم وهمینم باعث میشد رویا بیشتر و بیشتر بره جلو!
دوباره دهنم داشت خشک میشد. آب کسم سرازیر شده بود .رویا دستشو تا ته رونام کشید و لبهای بیرونی کسم مالوند و گفت ناقلا بازم که خیس کردی خودتو!
پاهامو از هم واکردم و کمرمو دادم بالا تا رویا بتونه به کسم دسترسی داشته باشه
رویا دستشو تا بالای کسم رسوند و کسمو تو مشتش جمع کرد بعدش با یک حرکت تا بیرون رونام ماساژش داد.آهی کشیدم کمرمو پایین آوردم .....

ادامه دارد...
     
  
زن

 
خاطرات سکسی لیلا قسمت چهارم

رویا هم دستاشو آورد بالا و گیره سوتینمو باز کرد . آروم شروع به نوازش کمر و پشتم کرد اما دوباره برگشت و شروع به لمس و مالوندن داخل رونام کرد وهر از گاهی انگشت وسطشو لای چاک کسم میکشید که خیس و لزج بود.تماس انگشتاش با کس خیسم برم لذت زیادی داشت و باعث تحریک فوق العاده ای شده بود .رویا زیر لب آه و اوووف میکرد . نمیدونم چی شد که یه لحظه از حالت سرخوشی بیرون اومدم . بخودم که آمدم ،دست رویا روی کسم بود و با انگشتاش داشت لای کسمو مالش میداد. احساس گناه کردم . تا چند لحظه قبل نوازش و ماساژ کسم لذت زیادی بهم میداد و وجودم به لرزانداخته بود ولی فکر اینکه تقریبا لخت جلوی دوستم دراز کشیده ام و او داره با کسم ور میره و رابطه ام با بهترین دوستم داره از مسیرش خارج میشه وبه سکس کشیده شده ، ناراحتم کرد . یه خورده گیج شده بودم . همین فکر باعث شد که کم کم سرد بشم و احساس لذتی که داشتم از بین بره . گفتم رویا بسه دیگه . رویا دستاشو ازلای پاهام در آورد و اروم پشت من دراز کشید. همه وزنشو روی من انداخته بود و بازوهامو تو دستش گرفت . آروم در گوشم گفت:
لیلا ! عزیزم خیلی دوستت دارم! من هر کاری بخوای واست میکنم . در حالیکه صدام به سختی از گلوم خارج میشد بهش گفتم ممنون خوشگلم ! گفت لیلا جون حالا که دوستم داری پس ترو خدا راحت باش ! بخند! بدنم داشت منقبض میشد و میلرزید گفتم ولی رویا آخه.... من نمیخوام دوستیمون .... چجوری بگم ! من خیلی دوستت دارم! ولی من نمیخام این دوستیمون خراب بشه! خانومم! در حالیکه سرمو میبوسید گفت وقتی دوتا ییمون از ته قلب همدیگه رو دوست داشته باشیم هیچ وقت دوستیمون بهم نمیخوره . لیلا هیچ کس تو دنیا نمیتونه جای ترو بگیره ! بخدا تو برام عزیزترینی! لیلا بخدا عاشقتم ! گفتم ترو خدا تمومش کن .رویا هم از پشتم اومد پایین وشورتم کشید بالا و پهلوم دراز کشید . نمیتونستم هیچ حرفی به زبون بیارم یه خورده بغض کرده بودم که گرمای اشکام رو روی صورتم حس کردم. رویا متوجه گریه ام شد ومنو کشید طرف خودش .دستشو از زیر گردنم رد کرد و منو تو آغوشش گرفت و محکم به سینه اش فشار داد . گریه ام شدید تر شد و هق هق صدام بلند شد با دست دیگه اش پشتمو نوازش میکرد دستشو بالاتر آورد و رو سرم کشید موهامو از روی صورتم کنار زد اشکامو پاک کرد . گفت لیلا ! اذیتت کردم خانومم؟! و پیشونیمو بوسید . سعی میکردم آروم بشم گفتم آخه رویا من نمیخام ترو از دست بدم من بهت عادت کرده ام .....من خیلی میترسم رویا.... آخه اینکارا که درست نیست .....تو بهترین دوست و همدم منی ....چشامو بسته بودم و سرمو تو آغوشش قایم کرده بودم . نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم.
رویا دوباره دستشو رو سرم کشید و گفت عزیزم!....ساکت شد و چیزی نمیگفت . یه خورده گذشت تا اینکه رویا دوباره به حرف در اومد :
- لیلا من خیلی بدم که دارم دوستیمونو خراب میکنم نه؟
- این چه حرفیه عزیزم !
- آخه میدونی این منم که ترو اذیت میکنم . بخدا نمیخوام یه لحظه هم ناراحتیتو ببینم ولی نمیدونم چم شده لیلا.
- منم مقصرم رویا جون! فکر میکنم نباید انقدر با هم قاطی میشدیم چون بعد از تحریک شدن دیگه بهم میریزیم و بعدش سخته که دست بکشیم.
آخرشو خیلی یواش گفتم رویا ادامه داد که:
- لیلا دیشب من هیچی نمیفهمیدم فقط غرق لذت شده بودم. تا حالا تو زندگیم اینجوری مست نشده بودم . الانم که یادم میفته بدنم میلرزه.....اونی که این لذت به من داد توبودی تا حالا تو عمرم همچین لحظه ای نداشتم ..
- منم لذت میبردم عزیزم!
- پس چرا اینجوری شدی خوشگلم؟!
- نمیدونم !!!
- لیلا! ....یه چیزی بهت بگم ناراحت نمیشی؟
- نه عزیزم!
- وقتی ما انقدرهمدیگه رو دوست داریم....انقدر دلامون با همه... و انقدر بهم نزدیکیم وازهم لذت میبریم چرا باید نگران خراب شدن دوستیمون باشیم ؟!
- اممم !!....
- بخدا لیلا من عاشقتم! از ته قلبم دوستت دارم . از دیشب یه جور دیگه دوستت دارم و خیلی زیاد...
- عزیزم! بخدا من فقط نگران دوستیمون هستم..
- لیلا از دیشب دنیا برام یه جوره دیگه شده ودیشب من بزرگترین لذت زندگیمو بردم و خیلی هم خوشحالم از اینکه با هم لذت میبریم عزیزم! من از تو ، تو از من.. ..
برگشت تو صورتم نگاه کرد . چشم تو چشم دوختیم .دودل بودم اما زیبایی چشماش داشت سحرم کرد ومنو از خودم میگرفت ، باز جذب چشمای زیباش شدم .
حرفاش داشت آرومم میکرد و بدنم شل شد ونفس عمیقی کشیدم .رویا سرشو جلوتر آورد و از گونه ام بوسید.گفت خوشگلم بخند! تا حال منم خوب بشه. لبخند کوچکی زدم و چشامو بستم . دوباره عشق رویا تو وجودم داشت شعله میکشید . رویا یه خورده جابجا شد و روی یه آرنجش تکیه داد . صورتشو نزدیکتر آورد. نفسهاشو رو صورتم حس میکردم . نمیتونستم تکون بخورم .وقتی چشمامو باز کردم پشماش روبرم بود و با اشتیاق منو نگاه میکرد. نیرویی مرموز از داخل چشمای زیباش ، چشمای عسلیش ، وجود منو تو خودش حل میکرد. چشماش برق میزد .دلم به جنبش افتاده بود و حس دلنشینی سراغم اومد. برای چند لحظه چشمای همدیگه رو با ولع نگاه میکردیم . رویا نگاهشو برد پایینتر و لبام خیره شد .یه لحظه مکث کرد و بعد صورتشو پاییین آورد و لباش روی لبام گذاشت. اولش چند بوسه کوچک ازم گرفت و بعد لبامو کشید تو دهنش و شروع به مکیدن کرد . در حالیکه آروم سرشو میچرخوند به نوبت لب بالا و پایینمو میکشید تو دهنش . منم دستمو انداختم دور گردنش . خودشو آروم روی من کشید در حالیکه زیر لب میگفت :آه ه ه ه ه عزیزممممم ! دوباره لب پایینمو کشید داخل دهنش وچند بار میک زد. منم در حال میک زدن لبش بودم و با زبونم شروع به بازی با لبش کردم. دهنامون خیس شده بود و رویا با شوق و حرارت هر دو لبمو کشید داخل دهنش. دستاشو از زیر بازوهام رد کرد و زانوهاشو دو طرف رونام گذاشت و وزنشو از روی من ورداشت. بغلش کردم و دستامو دورش قلاب کردمو با فشار کشیدم رو سینه ام . کرستم باز بود و شل روی سینه هام وایستاده بود واندام رویا رو روی تمام تنم حس میکردم . حالا جفتمون با حرارت لبای همدیگه رو میک میزدیم و زبون میزدیم . غرق لذت شده بودم و شیرینی زندگی رو با ولع از دهن رویا میکشیدم تو دهنم . شک و تردید جای خودشو به خواستن و تمنا داده بود . رویا یه خورده به پایین متمایل شد و زیر گردنمو تو دهنش کشید . تماس لب و زبونش با زیر گردن و سینه ام داغترم کرد و تماس لبا سهای نرمش با بدن لختم باعث شد بدنم به لرز بیفته. رویا یه دستش بلند کرد و از زیرکرستم سینه راستم تو دستش گرفت و شروع به مالوندنش کرد . اروم تو دستش میچرخوند و در آخر با دوتا انگشتش نوک سینه ام و با انگشتاش فشار میداد. صدای ناله جفتمون دراومده بود رویا در حالیکه سینه راستمو میمالوند لباشو گذاشت وسط سینه ام و یه بوس آروم و طولانی از وسط سینه ام کرد که ته دلمو لرزوند . جریان شدید آب از کسم سرازیر شد که باعث شد لای کپلام خیس و لزج بشه.رویا رو از روی خودم بلند کردم و از زیر بلوزش گرفتم و کشیدم بالا و گفتم درش بیار خوشگلم؟! رویا بلند شد و پیرهنشو درآورد . شلوارکشم کشید پایین و انداخت کنار. یه شورت مشکی تنش کرده بود که به تن سفیدش خیلی میومد. منم کرست خودمم از بازوم در آوردم و گفتم: عزیزم ! رویا ی من ! خیلی دوستت دارم خوشگلم! رویا پشتشو کرد به منو گفت لیلا جون برام بازش میکنی کرستمو؟! گفتم رو چشمم گل من! و در حالیکه گیره کرستشو آزادم میکردم از شونه هاش بوسیدم. برگشت صورتمو تو دستاش گرفت و یه بوس عمیق و طولانی از لبام ورداشت . در حال مکیدن لبام داشت ناله میکرد.هلم داد به پشت و گفت فقط راحت دراز بکش عزیزم! ........

.......پاهام از هم واکردم و رویا وسطشون زانو زد و بعد خم شد به جلو وبه نوبت شروع به بوسیدن سینه هام کرد. سینه هامو بو میکرد و بعد آروم ازشون بوس ورمیداشت . هر دو سینه ام رو تو دستاش گرفت وبعد دهنشو گذاشت رو سینه چپم و شروع به مکیدن کرد که ناگهان رعشه ای به اندامم افتاد و بی اختیار آه بلندی کشیدم
رویا به آرامی نوک سینه امو تو دهنش میچرخوند و بازبونش قلقلکش میداد و اون یکی سینه امو بادستش میمالوند دهنشو کاملا باز میکرد و سر سینه امو میکشید تو دهنش وبعد سینه ام رو از دهنش درمیاورد و از زیر سینه ام تا بالا لیس میزد و دوباره میک میزد و هر بار شدیدتر از دفعه پیش میمکید. هاله قهوه ای رنگ سر سینه هم کاملا باز شده بود وکمرنگتر شده بود و نوک سینه ام سفت سفت شده بود و خیلی حساس .رویا دهنشو بازکرد و تا جائی که میتونست سینه امو داخل دهنش کرد و با مکش زیاد بالا کشید وقتی ولش کرد سینه ام صدایی داد و برگشت رو سینه ام .جیغی از سر لذت و درد کشیدم .رویا سریع رفت سراغ اون یکی سینه ام و شروع کرد به لیسیدن.همه جای سینه امو با زبونش خیس کرده بود وخیلی حشری شده بود و در حالیکه زیر لب آه وناله میکرد نوکشو میمکید. از این سینه به اون یکی حمله میکرد و من دیوانه وار بدنمو پیچ میدادم که ناگهان احساس خروج شیر از نوک سینه هامو کردم.رویا متوجه شد و دهنشو رونوک سینه راستم گذاشت و شروع کرد به مکیدن شیر از سینه ام . خروج شیر از نوک سینه ام رو کاملا احساس میکردم و دلم داشت میلرزید و غرق لذت شده بودم .لذتی شیرین هم از نوک سینه هام وارد بدنم میشد و تو کل بدنم پخش میشد . رویا مشتاقانه شیره وجودمو از هر دو سینه ام میمکید .صورتمو چنگ زدم و جیغی کشیدم که رویا سرشو بالا آورد. وقتی دهنشو از روی سینه ام ورداشت روی لباش سفید بود و سرخی گونه هاش بیشتر شده بود . صورتش عرق کرده بود و چشماش مست مست بودند.سرشو آورد بالا و لباشو گذاشت روی لبام . با ولع تمام لباشو تو دهنم کشیدم .همه دهنشو با لبام احاطه کرده بودم وشیرمو از روی لبا و زبونش مک میزدم . مزه شیرینی داشت و شکر در شکر شده بود این لذت برام قابل تحمل نبود و ناگهان نبض کسم شدیدتر شد و خروج آب رو از داخلش حس کردم .آبم خیلی زیاد بود ومثل این بود که ادرار میکردم. برای اولین بار توی عمرم احساس ارضا شدن بهم دست داد و بدنم شل شد ......
ادامه دارد...
     
  
زن

 
خاطرات سکسی لیلا قسمت پنجم

بدنم کرخت شده بود و شرتم خیس خیس بود و لای کپلام کاملا لزج و چسبناک بود . رویا هم به سختی نفس میکشید. در حالیکه کنارم دراز کشیده بود و عاشقانه از لبام میبوسید و دست راستشو از زیر شورتم رد کرد و تا دهانه کسم برد و با انگشتاش ، وسط لبهای کسمو مالوند و زیر لب آهی کشید و گفت : ووووووی ! چقد آب داده کست ، خوشگلم!! همه جا رو خیس کردی لیلای من ! جوووووون من میمیرم برا کس خیست لیلا! . سرمو تکون دادم . رویا آروم به پایین خزید و پاهام بلند کرد و دو دستی از زیر شرتم گرفت و از زیر باسنم رد کرد .منم پاهامو یه خورده از هم واکردم تا بتونه از لای پام درش بیاره . وسط شورتم خیس بود و روی کسم چسبیده بود . رویا با آرامش شورتم از رونام بالا برد و از پاهام درش آورد و بعد شورت مشکی خودشم سریع کشید پایین و در حالیکه پاهام رو با دستاش نگه داشته بود زانو زد و رونای منو داخل روناش جمع کرد. روناش تپل تر از رونای من بود و یه خورده هم کوتاهتر. یه خورده به جلو خم شد ودر حالیکه ساق پاهامو نوازش میکرد پشت زانوهامو لیس زد . بدنم حساس شده بود و زیر لب ناله میکردم . رویا دستاشو پایینتر آورد و رونامو از زیر رو نوازش داد و کمی بعد شروع به چنگ زدن و نیشگون گرفتن از زیر رونام کرد . بدن من سفید تر ازرویا بود و او با هیجان دستاشو به رونای من میرسوند . چند لحظه بعد در حالیکه از پشت زانوهام گرفته بود پاهامو از هم وا کرد و با دیدن کس من که در حال آب دادن بود آهی کشید .رویا با اشتیاق سرشو پایینتر آورد و در حالیکه داخل رونامو میبوسید پایینتر رفت و در انتها شروع به لیس زدن بیخ رونام کرد. دوباره لرزش دلم شروع شده بود و موجی از لذت در حال انتشار تو بدنم بود.رویا با آرامش هر دو طرف لبهای کسمو لیس میزد و هر از گاهی گوشت اونو تو دهنش می کشید. زبونشو بیرون آورده بود و با فشار لبهای کسمو از پایین تا بالا میکشید و وقتی زبونشو ور میداشت لبهای کسم مثل ژله سر جای خود بر میگشتند و میلرزیدند . کسم داغ داغ شده بود و روی آتیش بودم . لبامو گاز گرفتم و دستامو داخل موهام کرده بودم و نفس نفس میزدم . احساس خارش عجیبی داخل کسم داشتم . نیم خیز شدم و رویا رو نگاه کردم که با ولع در حال لیسیدنه . پاهامو از پشت زانو گرفتم تا جائیکه میتونستم از هم وا کردم . دلم میخواست رویا انگشتاشو ببره داخل کسم . رویا یه خورده زبونشو بالاتر آورد واطراف کلیتوریسم زبون زد و بدنبالش دستاشو جلو آورد و لبهای داخلی کسم هم گرفت از هم باز کرد .نفسش که موقع بازدم به داخل کسم میخورد داشت دیوونم میکرد . با انگشتاش کاملا کسمو باز کرده بود و بعد از بازی با اطراف کلیتم زبوتشو زیر کلیتم گذاشت و با فشار شروع به مالش کرد. زبری زبونشو روی کلیتم حس میکردم .رویا با نوک زبونشو کلیتمو به بالا هل میداد و بعد با لباش اونو در بر میگرفت . خیلی حشری شده بودم .با ناله ای بلند بهش گفتم:
رویا ترو خدا!! دارم آتیش میگیرم رویا ! توشو بمال !!! وووووووی رویا توش میخاره !!!! وااااای بخورش! رویا بخورش !!!
رویا هم که تو حال خودش نبود دهنشو باز کرد و سوراخ کسمو با دهنش پوشوند. انگار که داشت از کسم لب میگرفت لبای داخلی کسمو یکی یکی تو دهنش میکشید و میک میزد و بعد دوباره دهنشو باز میکرد و همه دهانه کسمو باهاش می پوشوند. لباشو روی لبای داخلی کسم گذاشته بود و با شدت می مکید. چیزی داخل کسم داشت تکون میخورد و با مکش رویا انگار میخواست بیرون بزنه. حالا دیگه باسنمم داده بودم بالا و رویا هم از بیخ رونام گرفته بود و بیشتر بیشتر کسمو باز میکرد تا دسترسی بیشتری به وسط کسم داشته باشه. صدای جیغ من رویا رو دیوانه تر میکرد و رویا زبونشو هل داد داخل سوراخ کسم . اولش هر دو طرف داخل کسمو زبون میزد و بعد زبونشو داخل سوراخم سر میداد .آب زیادی از کسم بیرون میزد و صدای شلپ شلپ از روی کسم بلند شده بود آب بزاق دهن رویا با آب کسم مخلوط شده بود و وقتی رویا سرشو بالا می آورد رشته ای از آب چسبناک از نوک زبونش تا وسط کسم امتداد داشت .تمام صورت و دهن و بینی رویا خیس شده بود و رویا سعی میکرد زبونشو هر چه بیشتر تو کسم فروکنه .رویا در حالیکه رونامو از هم وامیکرد گونه هاش به لبهای بیرون کسم چسبیونده بود و نوک زبونش بافت لطیف سوراخ کسمو مالش میداد .زبونشو لول کرده بود وتا جاییکه میتونست اونو تو کسم فرو میکرد .اما تپل بودن و عضلانی بودن بیرون کسم باعث شده بود که فقط بتونه نوک زبونشو از دهانه کسم رد کنه . چند بار زبونشو عقب و جلو کرد که یهو رحمم منقبض شد و از داخل کسم موجی به ارتعاش در اومد که به همه جای بدنم پخش شد . دهنم قفل شد و عضلات بدنم تیر کشیدند و جریان شدید آب از کسم فواره زد. رویا زبونشو از کسم در آورد ولی پاشش آب روی صورتش ادامه داشت و عضلات کسم با هر انقباض آب مجرا را به بیرون میریخت . پاهامو ول کردم و ولو شدم و رویا در حالیکه نفس نفس میزد مثل کسی که سرشو از زیر آب بیرون میاره تند تند نفس میکشید . صورت و لباش خیس بود و لپاش قرمز شده بود با لبخندی اومد کنارم و لباشو گذاشت روی لبام.
بعد از شروع اولین رابطه سکسی من و رویا دنیا برام رنگش عوض شد . من و رویا توی عشقی جانسوز افتاده بودیم . رویا رو دیوانه وار دوستش داشتم .هر روز باهم میرفتیم دانشگاه و هماهنگ میکردیم حتما عصرها با هم برگردیم. دم غروب معمولا کنار زاینده رود قدم میزدیم و برای هم شعرعاشقانه میخوندیم . صدای شیرین خنده هاش برام از هر موسیقی دلنشین تر بود و وجود من به وجودش بسته شده بود . تو تاریکی شب دست تو دست هم ، مثل بچه ها جست و خیز میکردیم. وقتی خسته روی نیمکتی لم میدادیم رویا سرشو تو صورت من می آورد و چشم تو چشم بهم خیره میشدیم.رویا هم عاشق بود و چشماش حتی توی تاریکی برق میزد. من تو زلال چشماش غرق شده بودم و روزبروز وابستگی ام بیشترو بیشتر میشد. وقتی ساعتی از من دور میشد احساس تنهایی و غم تمام عالم به سراغم میومد .قلبم به تپش می افتاد و برای آمدنش لحظه ها رو میشمردم . با الهام غریبه شده بودیم و در طول هفته لحظه شماری میکردی برا آخر هفته . رویا هم با همکلاسیش رابطه اش رو قطع کرده بود ومن تنها عشقش بودم . آخر هفته من بودم و رویا و باران بوسه . رقص بوسه بود که روی لبهای ما جریان داشت . تمنا بود و خواستن و التماس و ناله . عشق و دلدادگی بود بین دو مرغ عشق . داغی بدنامون بود که بهم میچسبیدند و تب تند از خود رها شدن . تپش قلبامون تو سینه هم .مزه کردن شیرینی هستی از زبان هم . گرمی سینه های بیتاب در آغوش هم . رطوبت و گرمای لبها روی سینه ها . پریشانی موها روی چهره افروخته و حرارت و سرخی گونه ها از آتش عشق . پیچ وتابها و در هم لولیدن بود . سفیدی تنهای بیقرار که در گرمای شهوت عرق میریختند و پر از التماس بودند . نوازش تپه های عشق با دستای جستجوگر . جستجوی شیرینی از تن هم . مکش شیره زندگی از میان پاهای هم . چیدن میوه های شیرین عشق از نهال با طراوت هم . مکیدن شهد وجود هم در میان تاب و تب و حرارت و رطوبت . چشیدن شیرینی زبان ودهان با تنور پر حرارت عشق و نوشیدن آب گوارای وجود از میان هم .....
ادامه دارد...
     
  
زن

 
خاطرات سکسی لیلا قسمت ششم

پاییز و زمستان میگذشت و من روزهای خوشی را با رویای شیرینم سپری میکردم . تن و بدنمون به هم عادت کرده بود و من با اندام رویا بیشتر آشنا شده بودم تا تن خودم . بیش از پیش از هم لذت میبردیم و مهارت و ذوق و شوقمون تو لذت دادن بهم ورای تصور.هفته های اول عشقبازیهامون لذت محض بود و مستی .انگار روی ابرا پرواز میکردیم . گذر زمان رو احساس نمیکردیم و شبهایی زیادی بود که تا نیمه های شب مثل دو مار وحشی بهم میپیچیدیم و از هم لذت میبردیم . در اواخر زمستان اون سال با وجودیکه عشقبازیهامون با هم به نهایت کمال رسیده بود اما بعد ازچند ساعت بهم پیچیدن ولیسیدن وخوردن و مست شدن و ارضا شدن چند باره ، چیزی در درون وجود من ، در انتهای کسم به خارش می افتاد که رویای عزیزم نموتونست اونو آرومش کنه. وقتی رویا کسشو روی سر من پایین می آورد و خودش هم روبه پایین شروع به ناز و نوازش و لیسیدن کسم میکرد بهم التماس میکرد زبونمو تا انتهای کسش فرو کنم و من با گرفتن کپلهای صاف و سفیدش ، زبونمو تا جائیکه میتونستم دراز میکردم و توی سوراخ مخملی کسش سر میدادم ولی با چسبیدن گونه هام روی لبهای بیرونی کسش و تماس لبهای مشتاقم با لبهای ظریف و با طراوت کسش ، زبانم توان جلو رفتن بیشتر را از دست میداد . رویا هم دیوانه وار کلیتمو با لباش گاز میگرفت بطوریکه با فشردن لبهاش ، بهم پیچیدن و متراکم شدن کلیتمو حس میکردم که با برداشتن لبهاش دوباره باد میکرد و به بیرون جهش میکرد.هر چقر رویا بیشتر با انگشتاش چاک کسمو مالش میداد خارش انتهای واژنم و دهانه رحمم بیشتر و سوزنده تر میشد وبا ادامه دادن تحریک کلیتم که رویا خیلی در آن مهارت پیدا کرده بود کسم به ارتعاش در میومد و درحالیکه از شدت هیجان قلبم میخواست از سینه ام بیرون بزنه ، آبم با فشار بیرون میزد . رویا تماس زبون زبرمو رو دهانه و مجرای داخلی کسش خیلی دوست داشت و با بیشتر وقتا با زبون زدن و لیسیدن دهانه و داخل کسش به اوج میرسید و آبش سرازیر میشد.در حالیکه هر دو بیحال در کنار هم ولو میشدیم و بدنهامون سست و بیحال روی هم می افتاد اما خارش درونم آرام نمیگرفت و کسم ساعتها از داخل زق زق میکرد . اولین بار رویا بود که در اسفند آن سال بعد از یک سکس داغ و در اوج مستی ناله کرد و گفت: لیلا جون ! چرا توش خوب نمیشه ؟! لیلا ترو خدا یه کاری بکن !! توش خیلی میخاره!! لیلا دارم میمیرم!!لیلا ترو خدا انگشتاتو بکن توش !!! لیلا بالاشو بخارونش! آآآآآی یییییییییی !!! لیلااااااا!
حال و روز منم بهتر از رویا نبود و بعد از ساعتها عشقبازی حرارت درونم کم نمیشد .چیزی در درونم به جوشش در اومده بود که آروم نمیگرفت وسکسمون اونو بیشتر میکرد و مثل آدم تشنه ای که که بخواد با آب دریا خودشو سیراب کنه تشنه و تشنه تر میشدیم .
بعد از عید اون سال وقتی بعد از تعطیلات 20 روزه به اصفهان برگشتم ، طبیعت لباس نو به تن کرده بود و عطر دلنشین گلها همه جا پیچیده بود. محیط دانشگاه بسیار زیبا شده بود . بیشتر محوطه با ظرافت گل کاری شده بود و چمن کاری شده بود. گرده افشانی گلها و درختان حال وهوای خاصی ایجاد کرده بود و عطر و بوی بهاری کاملا مستم کرده بود . هنوزم رویا رو دیوونه وار دوست داشتم .مخصوصا که تو فصل بهار چشمهاش زیباتر و درخشنده تر شده بود اما انگار تغییراتی در وجودم صورت گرفته بود که باعث میشد کمتر از قبل از اندام زیبایش لذت ببرم . بعد از چند ماه که تمام هوش وحواسم متوجه رویای عزیزم بود کم کم احساس نیاز به دنیای اطراف در وجود من بیدارمیشد. حس بویاییم بشدت حساس شده بود وهمه بوها رو حس میکردم . بوی عطروادکلنی که دختر ها و پسرها میزدند بوی عرق تن دانشجوها ، دختر وپسر ،عطر و بوی گلهای یاس محوطه......تا قبل از اون بیشتر به بوی تن رویا عادت کرده بودم که برام بسیار دلنشین بود ولی به مرور متوجه شدم که بوهای تند و مردونه هم حس دلنشینی تو وجودم ایجاد میکنه و دیدن زیر چشمی اندام مردونه دانشجوها برام یه تجربه جدید شد. پسرها که برعکس ما میتونستند لباسهای تنگ و چسبان بپوشند مناظر جدیدی را پیش رویم گذاشته بودند . دیدن رون مردونه از پشت شلوار جین ، دستهای عضلانی و قوی ، وسینه های پهن و هیکل ورزشکاری همکلاسیها برام جذاب شده بود . خودم هم روز بروز بیشتر متوجه نگاههای پسرا که از پشت سر ، زیر چشمی و حریصانه نگاهم میکردند ، میشدم . معمولا یه مانتو یشمی و مقنعه برا دانشگاه میپوشیدم که خیلی هم تنگ نبود ولی موقع راه رفتن حالت باسنمو برجستگیشو نشون میداد.اینو همیشه رویا بهم میگفت . یه بار وقتی از پشت سر بهم نزدیک میشد در حضور دخترای هم دانشکده ای یه تیکه ای بارم کرد :اوفففف ! چه باسنی بهم زدی دختر! بزنم به تخته !! ..... چه گوشتی !!!...
سرخ شدم و آروم بهش گفتم زششششته رویا خجالت بکش!..
گفت راست میگم بخدا ! ببین داری راه میری پشت سرت این پسرا همینجوری مثل برگ خزان میریزن رو زمین!! یک ماشین شهرداری باید همیشه پشت سرت راه بیفته و جنازه ها رو جمع کنه!....گناه دارن این بدبختها هم !
یه نیشگون ازش گرفتم و گفتم بس کن رویا ! بعدا حسابتو میرسم ...
ولی با وجود این حرفها از اینکه نگاه پسرها به برجستگیهای بدنم دوخته میشد لذت میبردم و در حالیکه در ظاهر قیافه جدی بخودم میگرفتم ، ته دلم غنج میرفت و با نگاهای حریصانه مردا ، نگاهمو به جلو میدوختم و بی اعتنا به همه با غرور راه میرفتم.
عید برای خودم یه مانتو مشکی خمره ای گرفته بودم که خیلی قشنگ قالب تنم میشد. وقتی دگمه هاشو میبستم چسب کمرم میشد و گودی کمر وبالای باسنم رو کاملا نشون میداد و سینه هام هم کاملا تو چشم میزد. اواخر فروردین ماه بود که چند روزی اونو تنم کردم . تو اون چند روز انقدر که پسرا بهم خیره میشدند حد نداشت . یه بار که بیرون از دانشکده داشتیم با رویا قدم میزدیم خودکارم از داخل کلاسور افتاد .خم شدم تا ورش داشتم اما به فاصله 6-5 متری پشت سرم دو تا از پسرها رو دیدم که دهناشون باز مونده بود و به ما خیره شده بودند و روی زیپ شلوارشون باد کرد وقلمبه شده بود. رویا بهم گفت ببین چیکار کردی با بچه های مردم! گفتم هیسسسسس!
رویا میشنون!.... راه افتادیم و تو راه بهش گفتم از کجا معلوم که تو دلشون نبردی تپل خانوم! از خودت خبر نداری که لپهای کونت به ملت میگن امروز برو فردا بیا!!!
خلاصه با شوخی هامون و شیطنتهامون خیلی چشم ها رو دنبال خودمون کشیده بودیم . چند روز بعد یه خانوم چادری تو دانشکده اومد پیشمون و گفت دختر خانوما ! شما که ماشا... انقدر خوشگل و خانوم هستید و فهمیده ، چرا حجابتونو رعایت نمیکنین. شروع کرد که از نظر شرعی برا خانوما خوب نیست ، برجستگیهای بدنشونو به غیرمحرم نشون بدن واز این حرفا....و در آخر محترمانه گفت که اگه رفتارمونو تغییر ندیم ممکنه مشکلاتی برامون پیش بیاد .منم که حال و حوصله کمیته انضباطی و حراست دانشگاه رو نداشتم تصمیم گرفتم با مانتو گشاد بیام دانشگاه .
ادامه دارد...
     
  
زن

 
خاطرات سکسی لیلا قسمت هفتم

معمولا منو رویا با سرویس 4:30 دانشگاه برمیگشتیم اصفهان. این اواخرمتوجه شدم که یه پسر جوون اغلب پشت سر ما میشینه و در حال صحبت با رویا چند بار که رومو به سمت رویا کرده بودم متوجه سنگینی نگاهش شدم . یه جورایی با حسرت نگاهم میکرد . موقع پیاده شدن به بهانه برداشتن کیفم تونستم نگاهی بهش بندازم . اونم با حجب داشت نگاهم میکرد بنظر رسید چشاش از اندوه و غم پر شده . نگاهش عمیق وپراز التماس وخواهش بود. بنظرم اومد نگاهش از روی شهوت نیست .نگاه مردایی که از روی شهوت بهم خیره میشدند برام آشناتر بود .مردایی که وقتی با پررویی به سینه هام خیره میشدند ویا وقتی از بغلم رد میشدند برمیگشتند و به باسنم خیره میشدند رو تو چند هفته اخیر بیشتر شناخته بودم .مردایی که با دیدن من یا رویا دهنشون پر آب میشد رو خیلی زود میشناختم . وقتی رویا برای خریدی ازم دور میشد نگاههای هوس آلود مردا که آب دهنشون رو قورت میدادند وبا نگاههاشون میخواستند رویای منو بخورند ، کاملا شناخته بودم . ولی اون پسر با چشمهای درشت و مشکیش با اندوه وحسرت بهم خیره میشد. تو راه خونه برای چند لحظه فکرم بهش مشغول شده بود . آیا اون پسره منو با کسی اشتباهی گرفته بود ، و یا نکنه ! .... نکنه عاشق من شده؟!..... یه لحظه دلم لرزید رویا متوجهم شده بود گفت : خوشگلم طوری شده! گفتم نه! یه جوری شده ام! ....... گفت اتفاقی افتاده؟ اولش نمیخواستم بهش بگم اما او محرم تمام رازهای من بود موضوع پسره تو سرویس رو بهش گفتم . رویا گفت :من که دخترم نمیتونم چشم ازت وردارم !! وای بحال پسرا!!...از صبح تا شب هزار نفر بدنتو دید میزنن اینم روش! من قربون اون تن بلوریت برممممم! عین ماهی سفید میمونی ! از بس که تنهایی ماهی کباب زدی تو رگ!! . .... گفتم نه رویا این نگاهش فرق میکرد یه جوری بود . رویا! نکنه خاطر خواهم شده؟! خندید و گفت چقدر ساده ای دختر، تو این دوره زمونه عشق و عاشقی کیلویی چنده؟! رسیدیم خونه یه نگاهی به هیکلت بنداز ببین چه هلویی شدی اونوقت حق بده به ملت!!....و خندید . شب بازم تو فکر پسره بودم .رویا و الهام هم اومدند پیشم . هر چه شوخی و خنده راه مینداختند من نمیتونستم از ته دل بخندم . به بچه ها گفتم که خوابم میاد و رفتم اتاق خواب روتختم دراز کشیدم .سرمو زیر لحاف کرده بودم و چشامو بستم تا خوابم بگیره ولی همش چشمهای اون پسر جلو چشمام مجسم میشد. نمیدونم چقدر گذشت تا خوابم برد ولی حالت نگاه معصومانه و پر از التماسش از جلو چشام نمیرفت . .....

روزهای بعد هم این جریان تو سرویس دانشگاه ادامه داشت. یه جورایی بهش عادت کرده بودم .روزها میگذشت و فقط یک نگاه کوچک بود که بین ما وجود داشت . او از پشت سرم نگاهشو به من میدوخت اما هیچ حرکتی یا کاری نمیکرد . دوست داشتم باهام حرف بزنه. دوست داشتم بعد از پیاده شدن از سرویس جلومو بگیره ، یه چیزی بهم بگه. رویا میگفت لیلا ازدانشگاه تا دروازه شیراز یه بند چشاشو دوخته بود رو تو، نیم ساعت تمام .
هفته ها گذشت تا اینکه بعد از یک ماه کش و قوس این آقا پسر ما جسارت بخرج داد و بعد از پیاده شدن از اتوبوس جلومو گرفت وگفت خانوم ! میشه من شمارتونو داشته باشم ! یه کار واجبی باهاتون دارم !.رویا گفت آقا مزاحم نشید لطفا! گفت بخدا نمیخوام مزاحمتون بشم . گفتم اگه امری دارید بفرمایید! گفت آخه الان نمیتونم بگم . صداش میلرزید و رنگش پریده بود .دلم میخواست بهش شماره بدم ولی غرورم اجازه نمیداد .
گفتم پس حرفی نداریم و راه افتادم رویا هم گفت دیگه هم مزاحم نشید! سرجاش خشک شد و ازش دور شدیم. که رویا زد زیر خنده ! گفت دیدی ! دیدی چیکارش کردی بچه مردمو؟! صورتش مثل گچ سفید شده بود ها! خدا بهمون رحم کنه با این جوونای عاشق بعدش ادامه داد البته خب ، حقم داشت هرکسی دیگه ای هم جای اون بود با دیدن یه حوری دست و پاشو گم میکرد! ...گفتم لوس نشو رویا!....رویا هم ساکت شد و دست تو دست هم به راهمون ادامه دادیم که رویا وایستاد وگفت لیلا ! گفتم جان! گفت نکنه دوستش داری دیوونه!
گفتم نه ! اینطوری نیست ! ولی چجوری بگم ..... بنظرم پسر خوبی اومد.....
کاشکی حرفاشو میشنیدیم ، نه؟!!!گفت تو مخت عیب پیدا کرده بخدا ! عقلتو از دست دادی باید ببرم سی تی اسکنت کنم تو رو!! گفتم نه رویا جدی میگم بذار یه بار حرفاشو گوش کنیم ضرری نداره که! رویا گفت نه!!!! اما اگه خیلی دوست داری خب بذار اون شمارشو بده ما بهش زنگ بزنیم.گفتم قبوله و راه افتادیم ......
شب سه شنبه بود و باید تکالیف درسیمو مینوشتم .از طرفی ذهنم هم پریشان بود و باید خودمو با چیزی مشغول میکردم.تو هفته های اخیر یه خورده از کلاسها عقب افتاده بودم . با هر زحمتی بود اون شب تمرکز روی درسام باعث شد با فکری آزادتر به خواب برم و تونستم خواب راحتی داشته باشم .
فردای اون روز بعد از خاتمه کلاسها و موقع برگشتن به خونه همون سناریو عشق و عاشقی پسر شجاع ! تکرار شد . دل دل کردم بهش چیزی بگم، ازش شماره بگیرم ولی غرور دخترانه ام اجازه نمیداد.رویا بد تر از من بود و تا میتونست میزد تو ذوقش :آقا پسر باز که شما مزام شدید! این دفعه سرو کارت با پلیسه ها ! دنبالمون راه افتاده بود ازم خواهش میکرد به حرفاش گوش کنم که چند نفر رهگذر بهش گیر دادند :مگه خودت خواهر و مادری نداری بیغیرت! ...... ریختند رو سر بیچاره و کتک زدن .من و رویا هم که خیلی ترسیده بودیم سریع از اونجا دور شدیم ....
عصر تا رسیدیم خونه تلفن زنگ زد .مامان رویا بود و باهاش کار داشت و ازش خواست که بره تهران .خیلی تعارفم کرد که منم باهاش برم ولی حسش نداشتم . بعد از رفتن رویا تنهایی دلم گرفته بودیه خورده دراز کشیدم و چرتی زدم و بعد از بیدار شدن گفتم یه سر برم قدم بزنم شاید حالم بهتر بشه .مانتو خوشگلمو پوشیدم و یه خوره آرایش کردم و روسری زرشکیمو کشیدم رو سرم وزدم بیرون . یه سر رفتم کنار سی و سه پل. خیلی شلوغ بود ودانشجوها سربازا مردم عادی و توریستا ریخته بودن بیرون.حواسم به جایی نبود و تو فکر همون پسره بودم با خودم کلنجار میرفتم که یهو دیدم چند تا دانشجو پشت سرم راه افتادند. هی تیکه مینداختند و میخندیدند که یکیشون گفت بچه ها گتشو ببینین ! چه بالا پایین میپره ! که همه شروع به اخ و اوخ کردند...
فکر کردم مانتومو نشون میدن خندم گرفته بود که این پسرا با مانتو هم هوایی میشن . یرگشتم یه لبخند کوچولو بهشون زدم .یکیشون داشت بال بال میزد هی میخواست بیاد بهم شماره بده که ازش نگرفتم .سرمو انداختم پایین و بی اعتنا به راهم ادامه دادم که دوباره جلوتر اومد و گفت خانوم خوشگله بیا بیرون از کانال دو!!!... دنیا دو روزه ، یه روزشم تعطیله! افتخاربدین امشبو مهمون ما باشین! یکی دیگشون گفت عجب گوشتیه جنده ! دیگه داشت حالم ازشون بهم میخورد اون پرروه دستشو درازکرد که بازومو بگیره که از کوره در رفتم و یه کشیده آبدار خابوندم تو گوشش!! سرخ سرخ شد و برگشت به دوستاش گفت بابا دخترای اینجا همشون چپ و چوله اند! بقیشون میخندیدند.
با عجله یه ماشین گرفتم و خودمو رسوندم خونه . تو دلم به زمین و زمان فحش میدادم . انگار یه دقیقه آرامش بمن نیومده! حس و حال هیچی رو نداشتم . یه دوش سبک گرفتم وحوله پیچ اومدم بیرون. مونده بودم چیکار کنم که رفتم سراغ Cd های رویا و چند تاشونو آوردم .یکی دوتاشو امتحان کردم . یکیش بنظرم جالب اومد . یه فیلم کاملا سوپر خارجی بود . تا فیلم شروع شد با خودم گفتم کاشکی رویا پیشم بود! .
فیلم ،داخل یه ویلای بزرگ نشون میداد . که چند تا زن و مرد نیمه لخت روی راحتی هایی نشسته بودند و مشغول خوردن مشروب بودند .فکر میکنم فیلمش آلمانی بود. چند لحظه بعد یه زوج از تو حیاط اومدند تو یه اتاق بزرگ که یه تختخواب دونفره هم وسطش بود . زن که بلوند و چشم آبی بود بعد ازیه لب گرفتن کوتاه و در آوردن کرست شورت مرده رو کشید پایین .کیر مرده خوابیده بود و روتخماش لمیده بود .زنه کیرو گرفت تو دستش وسرشو برد وسط پاهای مرده و شروع کرد به لیس زدن و بعد کم کم کیر راست شده رو تو دهنش جا داد . هر از گاهی کیرو از دهنش در میاورد و از زیرش لیس میزد و دوباره میکرد دهنش و زبونشو رو کلاهک کیر سر میداد . و در حال ساک زدن و عقب و جلو کردن رو به بالا مردشو نگاه میکرد .چشمای زیبایی داشت و بدنش سفید سفید بود.هر دو لحظه به لحظه داشتند حشری تر میشدند مرده ناله میکرد .حالا دیگه کیر مرد کاملا راست شده و قد کشیده بود و فکر کنم بیش از 20 سانتیمتر بود.زنه دهنشو کاملا باز کرده بود وکیر مرده رو تا جائیکه میتونست میکشید تو دهنش و مرده در حالیکه آخخخ و اوخخخخ میکرد با کیرش فشار میداد. وقتی کیر مرده تا نصفش تودهن زنه رفت ، زنه عضلات گلوشو تکونی داد و مرده بیشتر بیشتر فرو کرد تا جائیکه در انتها دماغ زنه با موهای بالای کیر مرد در تماس بود و سر کیرش از گلوی زنه رد شده بود. بعد از چند دقیقه وقتی مرده کیرشو از تو دهن زنه در آورد تمام لب و لوچه و صورت زنه خیس و مرطوب بود و کیر مرده در حالیکه آب دهن زن ازش میچکید ، عین یه گرز محکم و رو به بالا واستاده بود .مرده با کیرش یه چند تا ضربه آروم رو صورت و لپهای زنه زد .دهنم خشک شده بود وکسم شروع کرده بود به آب انداختن و از داخل میزد . دستمو بردم رو کسم گذاشتمم .چقدر دوست داشتم از نزدیک یه کیر ببینم و بگیرم تو دستم . مرده زنه رو به پشت روی تختخواب خوابوند و زنه پاهاشو از هم وا کرد. مرده پاهای زنو با دستاش وا کرده بود وسرشو پایین آورد و بعد از اینکه یه خورده با زبونش رو کلیت و دهانه کسش مالید، سر کیرشو گذاشت دم کس زنه و آروم آروم سرش داد داخل . نمیدونستم رفتن کیر تو کس چه حسی میتونه داشته اما از شهوت مست شده بودم و آرزو میکردم کاش یه مرد پیشم بود . مرده قوی هیکل بود و زنه ظریف و لاغر و اندام زنه در مقایسه با مرده مثل یه بچه بود. مرده پاهای زنه رو که در حال ناله بود جمع کرده بود و رو شونه هاش انداخته بود و تمام طول کیرشو عقب و جلو میکرد و هرچند ضرب یه بار تا تهش فشار میداد و نگه میداشت. از زاویه پشت مرده سر خوردن و تو رفتن کیر مرده کاملا واضح بود و تخمهاش با هرضربه وسط پاهای زنه و روی سوراخ کونش میخورد. بدنم به لرز افتاده بود و انگشت وسطمو تو کسم سر داده بودم و عقب جلو میکردم .تپش قلبم بیشتر شده بود و آروم از روی شهوت ناله میکردم . یه لحظه خودمو تجسم کردم که پاهامو از هم وا کرده ام و یه کیر بلند تو کسم میره . از روی صندلی بلند شدم و به پشت رو فرش دراز کشیدم . در حالیکه نگاهم به صفحه مونیتور دوخته شده بود کسمو انگشت میکردم با هر ضربه ای که مرده کیرشو تو کس زنه می تپوند ناخوداگاه منهم کسمو بالا می آوردم.
مرده کیرشو در آورد و زنه بلند شد و اینبار چهار دست وپا نشست و مرده از پشت سر کیرشو رو سوراخ کس زنه میزون کرد و فشار داد . وقتی کیرشو تا ته فرو کرد زنه با صدای بلند جیغی کشید مرده کپلای زنو گرفته بود و با شدت کیرشو میکوبوند رو باسن زنه و هر از گاهی سیلی محکمی روی لمبرهای باسن زن میزد. وقتی مرده کیرشو تا ته فرو میکرد برجستگیهای لمبرهای کون زن به دو طرف تخمهای مرد میچسبید. با تجسم خودم بجای هنر پیشه زن کسم تیر میکشید و با تمام وجود در اون لحظه دوست داشتم یه کیر پشمالو میرفت تو کسم و موهای رون یه مردو رو باسن نرم خودم حس میکردم. دوست داشتم یه کیر داخل کسمو میسابید و با فشار دیواره هاشو از هم وا میکرد و انتهای کسمو که میزد، رو فشارمیداد . دوست داشتم گرمای تن یه مرد کونم رو داغ میکرد و عرقش منو خیس میکرد. مرده سرعت تلبه زدنشو بیشتر کرده بود و کون زنه رو عین مسگری که مس رو میکوبه با شدت میکوبید. توحال خودم نبودم و داشتم ناله میکردم که صدای نعره مرده بلند شد و کیرشو در آورد و با دستش شروع به جلق زدن کرد و چند لحظه بعد فوران آب مرده بود که تا روی موها و گردن زنه پاشید.منهم در حال مالوندن و ضربه زدن رو کلیتم بودم که عضلات کسم منقبض شدند و رعشه دلپذیری وجودمو گرفت . قلبم به تپش افتاده بود و لحظه ای بعد رها شدن لذت رو تو کل بدنم حس کردم . مرده نفس نفس میزد و همچنان داشت جلق میزد و آب میریخت . قطرات آب ، رو پشت و باسن زنه میدرخشید . ......
ادامه دارد...
     
  
زن

 
خاطرات سکسی لیلا قسمت هشتم

بدنم داغ بود و شیره ای از داخل کسم تراوش میکرد. با انگشتم اونو رو لبهای کسم مالوندم و گوشت کسمو که لیز شده بود را با فشار ورز دادم که حس خوبی بهم میداد لبهای کسم لیز لیز شده بود وپوستش چسبناک شده بود. یه خورده دیگه لبهای بزرگ کسمو و عضلات اطرافش مالش دادم بیرون کسم تپل بود وپاهامو کاملا از هم وا کرده بودم از دو طرف تو دستم جمع میکردم و میچلوندم . بدنم رو آتیش بود ودستامو از زیر به ناف و زیر سینه هام رسوندم و فشارشون دادم .سفت و سرحال بودند و نوکشون کاملا بیرون زده بود . از اینکه بدنم چربی اضافه نداشت و پستونای گردم با زیبایی از سینه ام زده بودند بیرون احساس غرور کردم . با دو انگشت از نوک پستونام گرفتم و آروم میچرخوندم و میکشیدمشون .حس خوبی داشتم ولی دوست داشتم گرما و رطوبت لبای رویا رو روشون احساس میکردم حس قلقلکی که وقتی رویا با زبون سفتش نوک پستونامو میسابید رو دوست داشتم ...... با گذشت زمان آرومتر و ریلکس تر شد و از اشتیاقم به ادامه دادن فیلم سوپر و جلق زدن کمتر شد . پا شدم و دست و صورتمو آبی زدم و شورتمو پام کردم . حال و حوصله درست کردن شام نداشتم و سریع رفتم سراغ نیمرو.
بعد شام یه خورده فکرمو کار گرفته بودم . اون حس شهوت الان دیگه تو وجودم فروکش کرده بود و افکارم منطقی تر شده بود .از خودم داشت بدم میومد. و از کارهایی که تو چند ماه اخیر با خودم یا رویا انجام داده بودم بدم اومد . من هدفم از اومدن به دانشگاه چی بود؟
مگه من اهداف بزرگی از ادامه تحصیل نداشتم؟ انگار دارم اینجا هرز میرم! و...... امتحانات پایان ترم سه هفته دیگه شروع میشد و من اصلا آمادگی نداشتم ...... اون شب کلی با خودم کلنجار رفتم تا اینکه به این نتیجه رسیدم از تفریح و لذتهایی که دارم باید کم کنم و به درسام برسم . آخر شب از نظر روحی به آرامش رسیده بودم و لباسمو در آوردم وپیراهن خواب بلندمو پوشیدم و خزیدم روی تختخواب.....

جمعه رو با کامپیوتر سرگرم بودم . یه برنامه کامپیوتری باید برا پروژه درسیم مینوشتم و روی هم رفته روز خوبی بود و در حالیکه به موزیک لایت گوش میدادم با تمرکز روی برنامه ام خیلی جلو رفتم .شنبه صبح که رفتم دانشکده و فهمیدم ای دل غافل امروز یه کوییز شیمی تجزیه داریم که اصلا حواسم بهش نبود و یک کلمه هم نخونده بودم . استاد سوالا رو نوشت و نیم ساعت وقت داد. هر چی فکر کردم چیزی از جواب سوالا به ذهنم نرسید که نرسید .استاد ورقه ها رو جمع کرد و به من رسید . ما هم که ورقه مون سفید ، عین کون ملا!! استاد گفت خانوم ........ چرا پس اینجوری ؟ شروع کردم به ننه من غریبم بازی و اینکه استاد مریض بودم و....... که سری تکون داد و رفت ما هم بعد کلاس رفتیم کلی خایه مالیشو کردیم که نمرشو تاثیر نده.
شب که با رویا و الهام بعد شام داشتیم چایی میخوردیم موضوع عقب افتادن از درسا رو مطرح کردم و گفتم بهتره برنامه های فوق برنامه رو موقتا قطع کنیم و بیشتر به درسامون برسیم .الهام که بنده خدا مشکلی نداشت ولی خودم میترسیدم با رویا تنها بشم و دوباره روز از نو روزی از نو....
خوشبختانه تو اون 40-30 روز آخر ترم بهاره مشکل خاصی پیش نیومد و مزاحمتهای اون پسره هم کمتر شد و دیگه خیلی روزا اصلا نمی دیدمش .بیشتر درسام با رویا و الهام مشترک بود و سه تایی با هم میخوندیم که تاثیر زیادی داشت و تمام درسامون پاس شد .
روز آخر با بچه ها رفتی یه پیتزایی زدیم . رویا میگفت این آخرین پیتزاشه تو امسال و میخواد تو تعطیلات رژیم بگیره و ورزش کنه . یواش بهش گفتم عجب هلویی میشی تو اگه یه خورده لاغر تر بشی! و برگشتم به الهام هم گفتم راستی الهام تو هم یه خورده تو این تعطیلات بلمبون شاید یه خورده گوشت بیاد زیر پوستت! الهام گفت من چاق نمیشم هیچوقت ، این تو ژنمه! گفتم نخیر از بس که تو با شیکمت رودروایسی داری و هله هوله نمیریزی توش! ول کن این کارا رو، بخور تا گوشت بیاد تو تنتو و اون دنبه هاتم خودی نشون بدن و دل چهار تا جوونو شاد کنی!! گفت لیلااااااا!
که بهو یاد اون تیکه پسرا افتادم .گفتم راستی بچه ها گتشو ببینین یعنی چی؟! الهام گفت لیلا یواشششششش !ترو خدا!! آبرومون رفت گفتم ها؟! خب یعنی چی؟! رویا خندید و گفت بابا این تیکه ها مال ترکهاست یعنی کونشو ببین ! باز بیرون رفتی با کونت غمزه اومدی و دل و دین پسرا رو به باد دادی؟! که تازه دوزاریم افتاد و خندیدم
روز رفتن برامون سخت بود من و رویا دور از چشم الهام یه لبی از هم گرفتیم و راه افتادیم ......

بعد از دو ماه تعطیلی دهم شهریور برای انتخاب واحد و شروع ترم جدید به اصفهان برگشتم. توی تعطیلات با رویا و الهام تلفنی تماس داشتم ولی نتونستم ببینمشون.باهاشون هماهنگ کرده بودم و هر سه در یک روز رسیدیم .دیدار رویای خوشگلم و الهام با آن چهره معصومانه اش برام بسیار دلنشین بود . بعد دوماه خونه رو گرد گرفته بود و با بچه ها شروع به نظافت کردیم .بعد از جارو کشیدن و تمیز کردن شیشه ها وسط کار یهومتوجه شدم که رویا بدنش خیلی فرق کرده و بنظرم کمرو شکمش باریکتر و جمعترشده بود .رویا خم شده بود وداشت روی میز کامپیوتر رو گرد گیری میکرد .قوس کمرش خیلی زیبا شده بود . یه شلوارک استرچ تنگی هم پوشیده بود و از پشت سر باسن گرد و قلمبه و خوش فرمش مثل یک تیکه جواهر تراشیده شده میدرخشید.از پشت سر بهش نزدیک شدم ودستمو رو کپلش گذاشتم گفتم اوفففففف عجب دنبه ای اینجاست چی ساختی رویا!! که تندی برگشت .منو که دید خندید. گفتم رویا؟! چیکار کردی تو این تعطیلات دختر؟ چقدر خوشگل شده باسنت؟! گفت خواهش میکنم قابل شما رونداره!! متعلق به خودتونه!گفتم خواهش میکنم ! ولی جدی خیلی خیلی فرق کردی !من دیگه میمیرم برات !!!!! الهام از اون طرف داد زد هیییی شما چقدر بیتربیتین !..... لیلا همش تقصیر توه! ......چیکار داری با بچه مردم؟چقدر هیزی تو لیلا! ببینم یه وقت چیزی لای پاهات قام نکرده باشی!! گفتم چرا!! یه کلفتشو دارم ! دوست داری ؟!!گفت وااای لیلا امان از دست تو ! زشششششته ! درحالیکه آروم با دستم روی لمبر رویا میزدم گفتم از این خوشگلترم چیزی تو دنیا هست؟!! ببین انگار پنبه اس گرم ونرم! خوش بحال اونیکه اینا واسش هم لحاف میشه وهم تشک! روش بالا پایین بپره و گرگم بهوا بازی کنه!!!رویا هم گفت خب دیگه لیلا روت زیاد نشه! بعد ادامه داد که تابستون رفته پیش یه دکتر تغذیه و علاوه بر رژیم غذایی اطراف شکم و زیر کمرشو با طب سوزنی لاغر میکنه و کمرشو یه قری داد و با نازگفت میخوام سیندرلا بشم و همه رو دنبالم بکشونم! الهام گفت به به ! واقعا که!! !شما دو تا چتون شده؟! چرا انقدر چرت و پرت میگین؟ هوم اینم از وضع دانشجوها!!!..... یه چشمکی به رویا زدم و دو تایی پریدیم روی الهام. درازش کردیم و مثلا شروع کردیم به در کونی زدن و شوخی ....رویا یه طرف باسنشو میزد و من طرف دیگه اشو .کپلاش کوچولو بود ولی چون استخون بندیشم کوچیک بود و کمرش هم باریک و گود بود، گردی باسنش قشنگ معلوم بود .در کل اندام مینیاتوری و ظریف و قشنگی داشت . الهام دست و پا میزد و داد میزد که خیلی نامردین! چند نفر به یه نفر؟! منم کپل کوچولو و نازشو تو دستم جمع کردم و چلوندمش و گفتم ها ! به این میگن سکس زوری!!! رویا در حالیکه میخندید : .... یه ضرب المثل قدیمی میگه که اگه بهت تجاوز کردن و نتونستی مقاومت کنی خودتو شل کن ولذت ببر!!!! الهام گفت خیلی لاشی شدین شما دوتا!!!! خندیدیم وولش کردیم .گفتم از این به بعد هم اگه کلاس بذاری همینه !! گفت خدا بداد من برسه امسال !!! .......
ترم تازه شروع شده بود که نتایج کنکور رو اعلام کردند .عصری الهام با خوشحالی اومد خونه و گفت بچه ها مژده بدید امید ، داداشم ، پزشکی قبول شده اونم دانشگاه اصفهان .وای چی میشه آقای دکتر خودم! ... چقد بهش میاد خدا! خیلی خوشحالم لیلا ! رویا !...... ما هم پریدیم و بغلش کردیم .گفتم چشم و دلت روشن باشه عزیزم ! انشاا... مبارک باشه خوش بحالت الهام ! آقا امید هم که بیاد اینجا دیگه از تنهایی در میای .....
اول مهر بابا و مامان الهام وامید برای چند روز اومدند اصفهان تا کارای امید و درست کنن. امید پسر شوخ و بانمکی بود و از اون آدما بود که خیلی زود با آدم گرم میگیرند درست برخلاف الهام که دختر تقریبا سرد و درون گرایی بود. تو اون چند روز رفتارش با ما خیلی خوب بود بطوریکه احساس غریبگی با هاش نمیکردم . نگاهاش آروم و ساده و بی تکلف بود و هیزی نگاه پسرا رو نداشت و من به چشم یه برادربهش نگاه میکردم . قدش خیلی بلند نبود ولی برعکس خواهرش بدن تو پر و ورزشکاری داشت . موهای بلندش بالا میزد و اغلب لبخندی رو لباش بود .رویا هم دوستش داشت و به الهام میگفت واقعا داداش دوست داشتنی و نازی داره. خوشبختانه کارای ثبت نام امید خیلی زود تموم شد و تونست یه اتاقم تو خوابگاه پزشکی بگیره . .....
ادامه دارد...
     
  
زن

 
خاطرات سکسی لیلا قسمت نهم

چند روزی گذشت و کلاسا شروع شده بودند .چهار شنبه عصری تا دیر وقت کلاس داشتیم و دیررسیدیم خونه. الهام پیغام گذاشته بود من میرم به امید سر بزنم .من و رویا هم از خدا خواسته پریدیم و همدیگه رو بغل کردیم . بعد چند ماه ، با آرامش و خیال آسوده شروع کردیم به لب گرفتن و نوازش همدیگه. دستمو که از پشتش سر دادم پایین ، گودی کمرشو کاملا احساس کردم و قوس کمرش که بالای باسنش شروع میشد خیلی زیباتر از قبل شده بود و رسيدم به باسنش ، چه كون نرم و لطيفي داشت!!! بهش گفتم رویا واقعا معرکه شدی! گفت هر چی هم بشم به پای تو که نمیرسم و با دستاش محکم از جفت کپلام گرفت و منو محکم بطرف خودش کشید و زیر لب گفت اووووفففففف ا تو شاه ماهی خودم هستی لیلا.ا وووووویییی چقد کپلات تپله!! کپل نیست که، توپپپن اینا! در حالیکه لب رو لب بهم چسبیده بودیم کسامونو بهم می مالیدیم ، بدنامونو پیچ و تاب میدادیم . سینه هاش هم کوچکتروسفتتر از قبل شده بودند.رویا با حرارت لبامو میکشید تو دهنش و من زبونمو داخل دهانش میکردم. دهنامون داغ و خیس بود . گرمی ورطوبت لبای پر از شهوتش بازم منوداغ و حشری کرده بود. چشمای زیبای رویا مست شده بودند و گونه هاش سرخ بود .مثل يه فرشته خوشگل بود و با تمام وجود عاشقانه بغلش کرده بودم . رویا گفت عزیزم بریم اتاق خواب!... دلم برای همه جات یه ذره شده!.....لیلا زبونتو میخوام ! اون تووووو ! وااای لیلا خیلی وقته ! خارشش شروع شده !!! یه نگاه به ساعت انداختم 7 بعد از ظهر بود مکثی کردم و گفتم عزیزممممم ! اوخخخخ...... منم میمیرم برات !.... اما میترسم! میترسم یه وقت الهام سر برسه ....خوشگلم ! منم مثل خودتم !بخدا !.... کس تپلشو تو دستم جمع کردم و وسطشو فشار دادم .خیلی نرم بود و با تو رفتن شکمش ، برجستگی استخوان بالاش ، شیار باریک وسط کسش و رونای تپل بهم چسبیده اش صحنه قشنگ و شهوتناکی در زیر شکمش ایجاد کرده بود . در حالیکه با حسرت نگاهش میکردم از لباش بوسه دیگری گرفتم و گفتم بذار برای بعد که فقط دوتاییمون تنها باشیم......
رویا هم یه خورده آرومتر شد وگفت باشه ....ولی لیلا جونم !....... دو تا فیلم سوپرآوردم از تهران ،دوست داری تا الهام نیومده یکم ببینیم؟.... بذار الان یکیشو بیارم.... خیلی جالبه .رفت که Cd بیاره و منم کامپیوترو روشنش کردم و Cd گذاشتیم تو درایو.تازه کامپیوتر بالا اومده بود که تلفن زنگ زد . گوشی رو ورداشتم ،الهام بود و از بیرون زنگ میزد گفت امید با یکی از دوستاش و اون الان کنار سی و سه پل هستند و ازم خواست که ما هم بریم پیششون. میگفت امشب امید میخواد شام مهمونمون کنه......باهاش قرار گذاشتم و گوشی رو که گذاشتم گفتم رویا جون زود باش که من امشب دلم هوس جوجه سوخاری کرده! بریم یه دلی از عزا در بیاریم!اونم مهمون امید جووون!.رویا رفت دستشویی ومن سریع رفتم جلو آینه و لوازم آرایشمو پهن کردم تا به خودم برسم. اول خط چشماموکشیدم وخط بالاییشو یه خورده بلندترم کردم وپشت چشماموبا سایه آبی تیره پر کردم. رویا میگفت بابا تو همینجوری خوشگلی آرایش نمیخوای و مشغول پوشیدن لباسهاش بود.ریمل هم ورداشتم و با دقت زدمش و ابروهامو با مداد پررنگترش کردم.چشام درشتتر از قبل هم شده بودند. یه رژ قهوه ای روشن داشتم که خیلی بهم میومد .لبامم کاملا رنگی کردم و روشون براق کننده هم زدم که رویا اومد جلو و نگام کرد.گفت واااااای لیلا چی کار کردی تو؟!! چقدر جیگر شدی !!! در حالیکه صورتمو وسط دستاش گرفته بود گفت لیلا تو با این چشمات دنیا روبه آتیش میکشی! و وسط ابروهاموبوسید. خندیدم وگفتم چته؟ گفت لیلا تا حالا ترو با آرایش ندیده بودم واقعا خوشگل و نازشدی .گفتم قربونت برم خوشگلی از سر و روی خودت میباره عزیزم . یه شلوارجین با مانتو کوتاه مشکی که تا روی زانو هام بود، پوشیدم و روسری سرمه ای گلدارهم سرم کردم و گفتم رویا زود باش که غذا یخ کرد!....رویا هم یه تیپ ملایم زد که بهش میومد :شلوارجین آبی روشن با یه مانتوی مشکی و روسری یشمی. جفتمون کفش اسپورت سفیدم پامون کردیم و راه افتادیم . تو راه نگاههای سنگین مردا رو رو بدنامون حس میکردیم و مخصوصا رویا میگفت لیلا امشب خیلیا واست میمیرن!!خدا کنه پلیس بخاطر این کشتار دستگیرت نکنه!!
روبروی پل با الهام قرار داشتیم که از دور دیدمشون و دست تکون دادم.الهام منو به دوست دادشش هم معرفی کرد و با هم دست دادیم . اسم دوست امید مهران بود و بچه شیراز. قد و قوارشم مثل امید بود متوسط با بدن ورزیده و ورزشکاری .هردوشون پیرهن آستین کوتاه تنشون کرده بودند و بوی ادکلنشون پیچیده بود .امید گفت رویا خانوم! چه لباس قشنگی پوشیدین ، چقدر هم بهتون میاد!... لیلا خانوم!شما هم ماشا... چقدرخوشگل شدین!... گفتم مرسی لطف دارید الهام منو کشید کنار وآروم درگوشم گفت لیلا این چه وضعیه؟! گفتم خب آره ببخشید یه خورده دیر شد ، ماشین گیر نمی اومد !......
احساس کردم از وقتی امید چشمش به من افتاد حالتش عوض شد و سعی میکرد تو صورت و چشام نگاه کنه . خیلی زود سر شوخی و خنده هاشم باز شد و داشت از مهران تعریف میکرد که این آقا مهران از اون بچه های خوشتیپه، قرار بود نقش جکو توفیلم تایتانیک بازی کنه یه کار پیش اومد نتونست بره !هنوزم رز بخاطرش میمیره! و هی نامه میده!....گفتم بعله تو خوشتیپی مثل خودتونه!!...امید خیلی حرف میزد و سر به سر همه میذاشت اما مهران کم حرف بود و یه خورده هم خجالتی .تا دیر وقت تو خیابونا گشتیم و ساعت از 10 گذشته بود که شامو رفتیم تو رستوران هتل سوئیت که جای دنجی بود .ما دخترا یه طرف نشسته بودیم و پسرا روبرومون . امید روبروی من بود و هر بار رومو بطرفش میکردم میدیدم با یه حالت بهت نگام میکنه و تا نگاهمون بهم گره میخورد لبخند میزد .رویا و الهام هم بیشتر با مهران بودند.غذا رو که می آوردند امید اول به من تعارف میکرد بعد بقیه دخترا.هر از چند گاهی منم زیر چشمی نگاش میکردم.چشمهای قهوه ای روشن ابروهای بلند ،ریش و سیبیل تراشیده دماغ کوچک و لبهای نسبتا بزرگ و با صورت گرد وپوستی سفید . شامو زدیم و بعدش دسر بعد شام که خیلی طول کشید .یهو نگاه به ساعت کردیم و دیدیم چیزی به 12 نمونده .خلاصه جمع و جور کردیم و ماشین گرفتیم تا دروازه شیراز.اولش میخواستیم خداحافظی کنیم که گفتم اقا امید شما خوابگاهتون این موقع شب درش بازه ؟ گفت نمیدونم والله ما که تازه اومدیم . یه خورده بحث کردیم و آخرش الهام گفت بچه ها اجازه میدین امشب امید و مهران هم بیان پیشمون ؟ گفتم ما که دو تا اتاق داریم ، رویا موافقی تو هم؟ اونم قبول کرد و هر 5 نفر راه افتادیم سمت خونه
تا رسیدیم خونه گفتم آقا امید! آقا مهران! خیلی خوش گذشت دست شما درد نکنه روسریمو که در آوردم امید چشاش برق زد ..زیاد اهل کمرویی و خجالت نبود گفت لیلا خانوم الان دیگه خیلی خوشگل شدين ها . يعني خوشگل بودين ولي الان خوشگلي هات بيشتر شد خندیدم وگفتم چشاتون زیبا میبینه! لباسهامون درآوردیم و من با یه بلوزآستین حلقه ای آبی و یه شلوار کشی مشکی اومدم پیششون رویا و الهام هم لباس راحتی معمولی پوشیده بودند.کم کم سنگینی نگاههای امید رو بدنم بیشتر میشد ولی منم یجورایی کرم میریختم و اذیتش میکردم.الهام گفت یه چایی هم بخوریم و بعد بخوابیم.رومو که برمیگردوندم ، امید زل میزد رو سر و سینه ام و تا برمیگشتم نگاهشو عوض میکرد.الهام صدام کرد آشپزخونه و رفتم پیشش. با شیطنتی که برام تازگی داشت گفت تو امشب امیدو از راه بدر میکنی!! گفتم به من چه! منکه کاری ندارم!!! اما تو وداداشت اصلا بهم نرفتین ! اون خیلی شلوغتر از این حرفاست! گفت کرم از تو هم هستش دیگه ! اینجوری با این لباسها میای پیشش میشینی!خلاصه نگاههای دزدکی امید برام دلنشین بود و برگشتم پذیرایی و موقع نشستن عمدا پشتمو پیشش خم میکردم تا بتونه دید بزنه!و من مثلا آشغالارو از رو کاناپه با دستم پاک میکردم! وقتی نشستم و نگاش کردم دیدم که چشماش خمار و دهنش هم باز مونده !
گفتم خب امید جان تعریف کن ! که امید سرفه ای کرد و گلوشو صاف کرد و گفت :... قابل عرض نیست و شروع به تعارفات کرد.رویا و مهران هم داشتند راجع به پزشکی و .... حرف میزدند و مخصوصا مهران زاویه دیدش دور از من بود و منو نمیدید.یه خورده باسنمو جلوتر بردم و پاهامو از هم واکردم در حالیکه سرمو به پشتی تکیه میدادم چشامو بستمو گفتم آخییی چقدر خسته شدیم امروز. شلوار چسبانم باعث شد برآمدگی تپه روی کسم کاملا بیرون بیفته و امید در حالیکه نفس نفس میزد زل زد بهش.اینو از زیر پلکهای نیمه بسته ام میدیدم و از اینکه امید داشت بال بال میزد و حریصانه نگاهشو دوخته بود به وسط پاهام احساس سرخوشی میکردم و کیف میکردم.امید هر از گاهی هم دستشو به وسط پاهای خودش میبرد و فکر کنم کیرشو جابجا میکرد تا ضایع نشه!!! و منم با پاهای کاملا باز مثلا چرت زده بودم که الهام با سینی چای اومد و گفت پاشو لیلا چرا اینجوری ولو شدی؟!
گفتم الهام جون چایی رو زود بده بخوریم که خیلی خسته ام.بیچاره امید نطقش خفه شده بود وسعی میکرد کیر راست شده اشو یجوری قایم کنه!!.......
از چایی رو زدیم و آماده شدیم برا خواب من و الهام و رویا تو اتلق خواب و پسرا تو اتاق کوچیکتره که کامپیوتر هم اونجا بودساعت نزدیک 2 نیمه شب بود .به پسرا گفتم باقیمانده شب بخیر! و خزیدم روی تختخوابم .انقدر خسته بودیم که نفهمیدم کی بخواب رفتم و صبح با سر و صدای الهام که برا صبحونه بیدارم میکرد از خواب پا شدم. امید نون تازه گرفته بود و صبحونه چسبید. بعد از صبحونه همگی مشغول صحبت و تعریف بودیم ولی امید بیشتر دور و بر من میپلکید و مواقع زیادی به بهانه های مختلف تنها گیرم مینداخت. احساس کردم الهام اولش یه خورده حس حسادت داره و از اینکه داداشش با من صمیمی شده حس خوبی نداره ولی کم کم سعی میکرد وقتی امید پیشم میاد تنهامون بذاره.راستش من اولاش احساس خاصی نسبت به امید نداشتم ولی چون یجورایی اولین تجربه همنشینی و هم صحبتی من از نزدیک با یه پسر جوون بود ، یه خورده کمروتر از سابق شده بودم .در حالیکه امید سعی میکرد به من رسیدگی کنه ، با لطیفه و جوک سر به سر من بذاره ،من مثل یه دختر بچه دستامو تو بغلم جمع میکردم و فقط گوش میدادم . با گذشت زمان منم باهاش خودمونی تر شدم و یه احساس درونی باعث شده بود از هم صحبتی باهاش خوشم بیاد و لذت ببرم. نگاههای گرم وبعضا حریصانه اش رو روی بدن خودم بیشتر بیشتر حس میکردم و حس شیطنت دخترانه ای که تو وجودم بود باعث میشد خودمم کرم بریزم و برای لحظاتی با نشون دادن سینه هام و رونام دستش بندازم.رویا و الهام و مهران هم سه تایی مشغول بودند .هیچ کدوممون روسری سر نکرده بودیم و یقه بلوزم هم گشاد بود و همین باعث شده بود سینه بازم در معرض نگاههای جستجوگر و حریصانه امید باشه .وقتی خم میشدم مطمئن بودم که خیره شده و به خط وسط سینه سفیدم که کاملا در تیررس نگاههای شهوانی او بود ، زل زده .با این حال خیلی سعی میکرد من متوجه نگاههای دزدکیش نشم اما من ته دلم به رفتار بچه گانه اش میخندیدم . وسط صحبتا راجه به شیمی و مسائل علمی حرف میزدیم که پا شدم از زیر تختم کتابمو نشونش بدم . از عمد پشت به امید خم شدم و سرمو بردم زیر تخت که مثلا دنبال کتاب میگردم .شلوارک کشی چسبونم باسنمو کاملا جمع کرده بود ومن با شیطنت کارمو طول دادم وامید که داشت حرف میزد یهو ساکت شد .زیر چشمی نگاش کردم: دهنش باز بود و سرشو آورده بود جلو و در حالیکه نفسهاش تند تر شده بود با چشای گشاد شده اش خیره شده بود به باسن من . وقتی بلند شدم و اومدم پیشش سرفه ای کرد و گلوشو صاف کرد.برای لحظه ای موقع چرخوندن سرم نگاهی به وسط پاهاش کردم.برجستگی و باد کردگیش کاملا واضح بود و امید با جابجا کردن پاها و نشیمنگاهش سعی میکرد اونو مخفیش کنه!!...

بچه ها ناهار هم پیش ما بودند و پسرا برا ناهار از بیرون کباب با سنگک داغ گرفته بودند وبعد از ناهار ما آماده چرت شدیم . امید گفت میشه کامپیوترو روشنش کنه و باهاش مشغول باشه .الهام گفت اگه صداشو بلند نکنه اشکالی نداره.یه ربع نگذشته بود که نیازبه دستشویی پیدا کردم و آروم پاشدم .از جلو اتاق امید و مهران که رد میشدم در نیمه باز بود و با دیدن صحنه ای که از لای درمیدیدم ، خشکم زد.

مهران گوشه اتاق دمرو خوابیده بود وامید که پشتش به من بود ، زل زده بود رو صفحه مونیتور فیلم سوپر نگاه میکرد.فکر کردم فیلم همراهش بود و شیطنتهای من باعث شده اینجوری زوم کنه رو فیلم که یهو یاد دیروز عصر افتادم که رویا فیلم سوپر آورد و موقع رفتن یادمون رفت اصلا از درایو درش بیاریم.برای چند لحظه بیحرکت موندم انگار که منجمد شده بودم وپاهام محکم چسبیده بود به زمین و قدرت حرکت نداشتم . چند لحظه بعد بخودم آمدم و در حالیکه سعی میکردم هیچ صدایی ازم در نیاد برگشتم اتاق خواب.تو دلم به خودم و رویا فحش میدادم که انقدر حواس پرت هستیم. سرم داغ و سنگین شده بود و اعصابم هم خرد بود. مثانه ام هم پرشده بود و نمیتونستم نگهش دارم و به شدت بهم فشار میاورد.

بعد از بیست دقیقه ای بالاخره پا شدم و در حالیکه موقع راه رفتن سر و صدا هم میکردم در اتاقو باز کردم و رفتم دستشویی. خوشبختانه امید متوجه شده بود و فیلمو قطع کرده بود.از دستشویی که اومدم بیرون امید داشت تو آشپزخونه آب میخورد و بهم تعارف کرد. نمیتونستم نگاش کنم . گفتم ببخشید من خیلی خوابم میاد و برگشتم اتاق خودم . در حالیکه الهام و رویا راحت خوابیده بودند من استرس داشتم و بیش از یک ساعت تو جام غلت میزدم و راجع به این افتضاح فکر میکردم......
ساعت 5 بود که همه بپچه ها بیدار شدن و چایی زدیم .امید ازم تشکر کرد که کامپیوترمو در اختیارش گذاشتم .میگفت شوها وفیلمهای داخل کامپیوترخیلی جالب بود و نشون میده که چقدر روحیه ما دخترا شاده!!... بعد از چایی پسرا خداحافظی کردن که برن خوابگاه ،در حالیکه من عصبی بودم .موقع رفتن امید گفت لیلا خانوم ! اخلاق و روحیات منم دقیقا مثل شماست و لبخندی زد......


چند ماه آینده رو در حالیکه امید روزبروز به من نزدیکتر میشد گذشت . من به خاطر لو رفتن فیلم سوپر چند هفته ای باهاش راحت نبودم ولی کم کم با سر زدنهای پیاپی امید و مهران بهمون و شوخیها و محبتهای اونا راحتترشدم و اون موضوع رو فراموش کردم.امید بعضی وقتا زنگ هم میزد و بعد از صحبت با الهام تا یه ربع بیست دقیقه با من گپ میزد.بچه ها هم فهمیده بودند و بعضی وقتا الهام شاکی میشد و به شوخی میگفت تو داداش منو از من میگیری آخرش! ولی خود اونا هم یجورایی با مهران مشغول شده بودند و مخصوصا رویا خیلی به مهران وابسته شده بود.منو رویا هم تو چند اون چند ماه بغیر از بوسو بعضی وقتا لب گرفتن های سرپایی اصلا با هم شیطنت نکرده بودیم. تا اینکه اواخر آذر ماه 78 و چند هفته مونده به امتحانات رویا و الهام رفتند تهران. دو سه هفته قبل از اونا من دراوایل آذر بعد از امتحانات میان ترم رفته بودم شمال وقرار بود من برای نزدیک به یک هفته تنها باشم .

امید که دیگه هر روز به من زنگ میزد وقتی فهمید که علاوه بر الهام، رویا هم رفته تهران و من تنها هستم گفت : اگه قبول کنید میخواستم ببینم میتونیم قرار یه ملاقات و شام با هم بذاریم؟ گفتم مرسی ممنون! ولی او خیلی رو دعوتش پافشاری کرد تا بالاخره قبول کردم . چون اولین بارمون بود که دو تایی بیرون قرار میذاشتیم اضطراب داشتم و به خودم خیلی نرسیدم. شامو رفتیم یه پیتزایی اطراف سی و سه پل. امید خیلی بهم محبت میکرد و احساس کردم رفتارش بالاتر از دوستی هستش و یجورایی مثل دو تا نامزد بودیم .نگاههای امید بسیار مهربان و گرم بود و انتهای حرفاش عزیزم میگفت انگار تمام وجودش از قلب ساخته شده بود .حالا منم از نگاههای گرم و دوست داشتنی او، آن امید جان من، آن سایه خیال من، امید زیبایم احساس شعف و شادمانی میکردم.از اینکه یک مرد تمام توجه و احساسشو وقف من کرده سرخوش بودم.در حالیکه مشغول صرف سالاد بودم، امید چند لحظه تو چشام زل زد.چشامو رو میز دوخته بودم و گرمای نگاهشو حس میکردم.وقتی چشامو بالا آوردم ، نگاههامون بهم گره خورد. امید گفت لیلا جون! خیلی دوستت دارم.اولین بار بود که به من لیلا جون میگفت و اینجوری چشم تو چشم بهم ابراز عشق میکرد.ادامه داد : تو برای من مثل هوایی لیلا!.....گفتم منم دوستت دارم عزیزم! و سرمو انداختم پایین .....وااااای چقدر لذت بخش بود از اینکه یه مرد با تمام وجودش منو طلب میکرد و با چشمان پر از عشق و خواستن نگاهم میکرد واز ته قلب میگفت دوستم داره .موزیک آرومی هم در حال پخش بود که صحنه شام را خیلی رمانتیک کرده بود و به بهترین وجه با احساس درونی من همسو بود. چه زیبا بود آهنگ "بهار در پاییز".....
ادامه دارد...
     
  
صفحه  صفحه 1 از 3:  1  2  3  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات سکسی لیلا


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA