انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

مجموعه طنز من و بابام از داش علی


زن

 
بازگشت از قرنطينه و ماجراي مرجان جنده

***
وقتي از خونه دايي برگشتم يه چند روزي بود كه دلم براي جنده هاي محل تنگ شده بود.
با شاهين دست به كار شديم و گوشيا رو از ضامن در آورديم و زنگ زديم به شماره هايي كه داشتيم.
اولين جنده سحر بود كه به خاطر اون داستان گم شدن شرتش تو بالا پشت بوم و اينا جواب نه داد.
دومي آرزو بود يه جنده بيوه جا افتاده سي و هفت هشت ساله كه به خاطر اينكه سري قبل به جاي پول بهش پول تقلبي داده بوديم از دستمون شكار بود و جوابمونو نداد.
سومي يه پير دختر لال بود كه عاشق شاهين شده بود شاهينو فرستادم سراغش كه اون هم از دست شاهين شكار بود چون دست جمعي كرده بودنش.
چهارمي رو آب كير تو كسش ريخته بوديم
پنجمي رو تو مكان خودش كرده بوديم و تو يه فرصت مناسب بدون اينكه پولي بهش بديم پيچونده بوديم
ششمي رو بر خلاف ميلش از عقب كرده بوديم

زيد ميد ها هم كه همه يا پريده بودن يا اهل حال از رو لباس بودن و جرات اومدن به مكان رو نداشتن.
خلاصه همه پل هاي پشت سرمون رو شكونده بوديم.
تا اينكه شاهين يكي از شماره ها اتفاقا مال كوچه پاييني بود رو گرفت و طرف كه اسمش مستعارش رومينا و اسم اصليش مرجان بود اوكي داد ورفتيم تو مكانش.
زنه رو قبلا كرده بوديم و در حالي كه قبل از كردن باهاش نفري 10 تومن طي كرده بوديم دو نفري رو هم 3 تومن داده بوديم و خلاصه پيچونده بوديمش.
به خاطر همين زنه اينبار حواسش جمع بود و پول رو قبل از كردن از ما گرفت
. باز با اين حال با اين كه تلفني نفري 10 باهاش طي كرده بوديم 5 چوب بيشتر بهش نداديم.
بعد از اينكه زنه رو كرديم زنه گفت كه سريع جمع كنيد بريد كه الان مشتري دارم.ولي من كه ميخواستم يه راه ديگه بكنم گفتم كس كش كي از ما بهتر.
گفت برو بچه جان. اوني كه داره مياد اگه كير كلفت بخوام داره.اگه پول بخوام داره. تازه كلي هم برام فيلم فارسي و فيلم هندي مجاني مياره.
اينو كه گفت من كمي شك كردم.
با خودم گفتم تو اين دوره زمونه چه كسي بجز "مسعود فيلم فارسي" دنبال فيلمهاي فارسي و فيلم هنديه كه كس باز هم باشه.
به زنه گفتم ببينم اسم اين مهمونت چيه؟
گفت من اسرار مشتريا رو رو نميكنم.شاهين گفت پس ما هم نميريم تا بگي.
گفت مسعود فيلم فارسي.همين بنگاهيه.
گفت تو چكارش هستي؟
من كه قيافه شاكي به خودم گرفته بودم گفتم:
من صفر زن ننشم
، من قاتل جونشم
، من
من
من
من خواهر اونو ميگام
شاهين تو دلش داشت ميخنديد ولي سه نميكرد
. زنه گفت جدا مسعود كيه تو ميشه

گفتم اون كس كش به من بدهكاره.به من ميگه پول ندارم اونوقت مياد كس ميكنه.من منتظر ميشم تا بياد.
بدبخت زنه افتاد به دست و بال ما و پولامونم پس داد و التماس كرد كه بريم.
گفتم به يه شرط ميرم اونم اينكه دويست هزار تومن به من بدهكاره ازش بگيري.
گفت باشه فقط بريد الان مياد و شماها دعواتون ميشه و من آبروم ميره.
تو همين لحظه زنگ خونه به صدا در اومد زنه دو دستي زد تو سرش و گفت بدبخت شدم.
ما سريع پريديم رفتيم سمت طبقه بالا كه بعد از اينكه بابام رفت تو بزنيم بيرون.
بابام با رفيقش وارد خونه شد وبلافاصله ما پريديم تو كوچه .
زنه از پنجره ما رو نشون بابام داده بود ولي بابام با زاويه اي كه داشت فقط شاهينو ديده بود.
شب رفتم خونه و ديدم عمه بزرگم كه بابام خيلي دوستش داره خونه ماست.تو دلم گفت امروز قبر داداشت رو نكنم علي نيستم.
بعد از نيم ساعت بابام اومد خونه و قبل از اينكه كفشاشو در بياره گفتم بابا عصري كه نبودي يه زنه اومده بود در مغازه اسمش مرجان بود(اسم جنده رو گفتم)
فكر كردم الان ميرينه به خودش ولي با كمال خونسردي گفت:
ماليدي پسر.
مرجان خانوم مشتري منه سپرده بود خونشو بفروشم منم مشتري برده بودم خونشو ببينه.
اون دويست تومني كه گفته بودي قسط كونته بچه كوني. حالا كارت به جايي رسيده كه ميري مشترياي منو ميكني و بعد سر كارشون ميذاري.
بعد كفشش رو در همون حالت در آورد و شوت كرد سمت من.
من جا خالي دادم و كفش رفت و رفت و رفت و ..................................خورد تو صورت عمه.
در حالي كه آماده فرار بودم گفتم عمه عيب نداره در عوض كار آق مسعود انقدر درست شده كه به مشترياش فيلم فارسي هم كرايه ميده.
اينو گفتم و الفرار.
قربان شما
     
  
زن

 
كس نكرده و كير سوزاك گرفته

***
اين باباي ما قبل از اينكه بنگاه داشته باشه توي شهريار يه كارخونه مقوا سازي داشت كه وسط يه باغ گردو بود.
يكي از كارگرهاي كارخونه به اسم اسماعيل كه شمالي هم بود در واقع سرايدار باغ هم محسوب ميشد.تو خونه سرايداري كه داخل باغ بود همراه زن و بچش كه يه پسر سه چهار ساله بود زندگي ميكرد.
حقوق سرايداري اسماعيل همون خونه بود بعلاوه يكي دو گوني گردو از باغ.
بابت كارگري تو كارخونه هم كه حقوق جدا ميگرفت.
اسماعيل روزها تو كارخونه كار ميكرد و زنش هم به باغ رسيدگي ميكرد.ضمن اينكه ناهار بابام و دو تا شريك ديگه بابام رو هم درست ميكرد و بابام اينا موقع ناهار ميرفتن خونه اسماعيل و ناهار ميخوردن و يه چرتي هم ميزدن.
يه روز به اتفاق بابام رفته بوديم كارخونه.
هيچ كدوم از شريكهاي بابام نيومده بودن موقع ناهار كه شد منو بابام به اتفاق اسماعيل رفتيم كه ناهار بخوريم.
زن اسماعيل فوق العاده خوشگل و خوش هيكل بود. يادمه كه دو سه ماهي شده بود سوژه رديف اول جلق ما.
شبيه سوسن تسليمي (بازيگر سينما) بود حجابش تقريبا كامل بود ولي هميشه يه لباسي ميپوشيد كه ساقهاي سفيدش مثل آينه مي درخشيد.
خلاصه ما ناهار رو خورديم و بعدش منو اسماعيل رفتيم كارخونه و بابام گرفت خوابيد.
بعد از چند ساعت يهو ديدم يكي از كارگرهاي افغاني كارخونه كه رفته بود تو دستشويي باغ ، هراسون برگشت تو كارخونه و گفت:
آقا اسماعيل بدو كه فكر كنم آقا مسعود و زنت دارن دعوا ميكنن.
منو اسماعيل دويديم سمت خونه اسماعيل و صحنه اي كه باهاش روبرو شديم اين بود كه بابام داره تقلا ميكنه كه از اتاق فرار كنه ولي زن اسماعيل پيرهن اينو از پشت گرفته و داره با جارو ميزنه تو سرش.
تصور كنيد كه يه من سبيل كه يه ذره مسعود هم بهش چسبيده داره از دست يه زن فرار ميكنه و زنه اينو گرفته و داره با جارو ميزنه تو سرش.
من كه با ديدن اين صحنه خنده ام گرفت و ديگه كاري نتونستم بكنم و مشغول خنده و تماشا شدم.
تو همين لحظه زنه پيرهن بابام رو ول كرد و بابام كه داشت زور ميزد يهو ول شد و رفت با كله خورد به ستون چوبي بالكن.
زن اسماعيل از همون ستون يه كيسه ماست آويزون كرده بود كه چكيده بشه كه با برخورد بابام به ستون ، اين كيسه افتاد رو سر بابام و كل صورت بابام ماستي شد.
بابام بلافاصله بلند شد كه فرار كنه ولي چون نميتونست جلوشو ببينه (به خاطر اينكه صورت كاملا ماستي بود) زير پاش خالي شد و از بالكن كه ارتفاعش يك متر بود با كله رفت تو استامبولي كه پر از كچ بود.
استامبولي برگشت رو سر بابام . بابام در حالي كه ديگه كاملا شبيه روح شده بود داد زد:علی سوییچو بنداز
من سویچو انداختم رو هوا سوییچو گرفت و فرار كرد سمت ماشين.اون شده بود تام و زن اسماعيل شده بود جري(تام و جري)
اسماعيل كه تا اون موقع انگشت به كون داشت ماجرا رو نگاه ميكرد براي كمك به زنش ، يه لاستيك كهنه ماشين كه اسباب بازي بچش بود رو ور داشت و پرت كرد سمت بابام.
بابام تو اين لحظه در ماشين رو باز كرده بود و داشت سوار ميشد كه فرار كنه كه يهو لاستيك خورد پشت سر بابام و بابام با کله رفت تو ماشین.
خلاصه ماشينو روشن كرد و با اون سر و وضع گاز ماشینو گرفت و مثل جیمز باند با ماشین رفت تو درب باغ و پیچید تو کوچه باغ و فرار کرد.
منو اسماعيل رفتيم از زنه علت دعوا رو بپرسيم.
من خيلي عادي رفتم جلو و گفتم بنفشه خانوم چي شده.مگه بابام چكار كرده بود.
گفت برو گم شو كه تو هم تخم همون بابايي.
بعد از اينكه قائله خوابيد از پسر اسماعيل پرسيدم كه چه اتفاقي افتاده.
با یه زبونی که بچه متوجه منظورم بشه ازش پرسیدم نیما بابای من با مامانت چیکار کرد که دعواشون شد؟
بهش دست زد؟
بوسش کرد؟
یا بغلش کرد؟ چکار کرد؟
نیما که سه چهار سال بیشتر نداشت گفت چی میگی علی ؟میخوای بدونی کردتش یا نه؟
خوب من بهت میگم... نه میخواست بکنه ولی نتونست.
من که فکر میکردم این بچه است و این چیزا رو نمیفهمه با شنیدن این حرفا از یک بچه سه چهار ساله انگشت به کون موندم.با خودم گفتم بابا این از باباش بیشتر حالیشه.
من كه حدس زده بودم قضيه از چه قراره ديگه مطمئن شدم.رفتم سر وقت اسماعيل.ديدم كارگرا دوره اش كردن و دارن باهاش همفکری میکنن.وایسادم یه گوشه و گوش دادم.
حالا مکالمه رو گوش کنید:
يكي از كارگراي ترك به اسم قارداش علي حقي : خودیشو(خودتو) ناراحت نکن اوغلان(پسر). برو شكايت كن و الا فردا میگیره رسما زنشو (زنتو)میکنه.

اسماعیل : زن منو بکنه‎ ‎؟ماشینشو پنچر میکنم . اینو....فکر کرده

یکی دیگه از کارگرای ترک به اسم برجعلی : اوغلان چرا نمیفهمی اون زن دیگه به درد تو نمیخوره.طلاقش بده و به مسعود بگو بیاد باهاش ایزدوواج(ازدواج) کونو(کنه).

اسماعیل : نمیدونم....بچه رو چکار کنم؟

یکی دیگه از کارگرای قزوینی به اسم سلمان : بگیر کانش (کونش) را داغان (داغون) کن

اسماعیل : کون بنفشه رو یا کون مسعود رو؟

یکی از کارگرهای کرد به اسم علی مراد : یه قمه بردار شبونه برو سرش را ببر بذار رو سینه اش.

اسماعیل : برو بابا

حسین علی یه کارگر لر : ماشینشو گه مالی کن.
اسماعیل : تو برو گهت رو بخور بابا، با این پیشنهادت

یکی از کارگرهای رشتی(همشهری اسماعیل) به اسم یاشار :همین ماجرا پارسال برای من پیش اومد
قارداش علی ترک : خوب؟

برجعلی ترک : طلاقش دادی؟

مراد علی کرد: سرشو بریدی؟

سلمان قزوینی : کانش را داغان کردی؟

یاشار رشتی : نه بابا نکرده بود که، فقط انگشت کرده بود.هیچ کاریش نکردم

حسین علی لر : شاشیدم به طرز فکرت

اسماعیل رشتی :مخالفم (منظور خاصی نیست عزیزان ترک و لر و کرد و قزوینی و شمالی ناراحت نشن)
خلاصه هر کسی یه نظری میداد ولی نتیجه جلسه این شد که اسماعیل تصمیم گرفت هیچ کاری نکنه و فقط از غیبت بابام استفاده کنه و سهم گردو های اون سال بابام رو بالا بکشه.
من يكي دو روز بعد از اين قضيه رفتم سراغ بابام و دیدم دراز کشیده جلوی تلویزیون و داره فیلم فریاد زیر آب رو نگاه میکنه.
گفتم يه ماليدن ارزش داشت كه باعث شدي گردوهاي امسال از دستمون بپره؟
بدون اینکه سرشو بچرخونه و در همون حال تخمه خوردن گفت :گردو؟
گفتم آره گردو....اسماعيل گردوها رو ورداشته براي خودش.
بابام گفت چرا؟
گفتم به خاطر اینکه عباس آقات(کیرت) بد موقعی راست شده
. بابام یه نگاه به من کرد و من كه يه لحظه قيافه بابامو تو دعوا تجسم كرده بودم خنده ام گرفت و گفتم كس نكرده و كير سوزاك گرفته( آش نخورده و دهن سوخته)
بشین فیلمت رو ببین بابا....گردو ها پرید
بابام با لحن تمسخر آميزي گفت برو بچه برو.اگه مسعود ساربونه ميدونه شتر رو كجا بكنه(بخوابونه)
شايد باورتون نشه بابام يه دونه گردو هم از سهمش به اسماعيل نداد كه هيچ ، يه كاري كرد كه اسماعيل خايه ماليشم ميكرد.
نميدونم چه ترفندي به كار بست ولي هم اسماعيل رو رام كرد هم زنش رو.
ولي همين موضوع باعث شد تا بعدها بابام تصميم بگيره كارخونه رو بفروشه.
قربان شما داش علي
     
  
زن

 
شمشير زن يك دست
***

چند وقت پيش بابا بزرگم (باباي بابام) كه قبلا داستان كردن زن دومش رو براتون تعريف كرده بودم براي عمل آب مرواريدش اومده بود تهران خونه ما.
روز اول بابام اينو برد دكتر و دكتر چشماي اينو بانداژ كرد كه براي عمل آماده بشه.
عصر همون روز بابا بزرگه گير داد كه منو ببر مغازه.منم دست اينو گرفتم و در حالي كه جايي رو نميديد بردم مغازه.
مغازه اون دست خيابونه و براي اينكه اينو برسونم مغازه بايد از خيابون رد ميشديم.
من يه دست بابا بزرگم رو گرفتم شاهين هم اون يكي دستش رو.
وسطاي خيابون كه رسيدم كرم من گل كرد و گفتم بابا بزرگ جوبه ، قدم بلند بردار.
بنده خدا بابا بزرگم كه چشماش بانداژ بود و جايي رو نميديد پاشو بلند ميكرد و مثل كسي كه ميخواد از جوب رد شه قدم بلند بر ميداشت.
اين سوژه رو تا زماني كه عرض خيابونو رد شيم چندين بار تكرار كردم و بابا بزرگه وسط خيابون يهو پاشو بلند ميكرد و ميپريد.
رسيدم به پنج متري مغازه و من يكبار هم جلوي مغازه گفتم بابا بپر جوبه . اينم رو زمين صاف خيز گرفت و پريد.
بابام كه از تو مغازه اين صحنه رو ديده بود اومد بيرون و تا دستش رسيد به بابا بزرگم منو شاهين دستشو ول كرديم و فرار كرديم و تو فاصله پنج شش متري وايساديم.
بابا بزرگم گفت مسعود چي شده بابا؟
بابام گفت اين علي باز كرم ريخته.الكي ميگفت جوبه بپر.
بابا بزرگم كه تو كونده بازي پيشكسوت بابام حساب ميشه و فكر ميكرد ما رفتيم و ديگه اونجا نيستيم گفت وقتي خواستم برگردم خونه ، وقتي خواست دست منو بگيره من نگهش ميدارم تا تو خودتو برسوني.
وقتي رسيدي من نگهش ميدارم تو با لگد بزن تو كونش.(انگار جاي ديگه اي برا زدن وجود نداره)
بابام گفت ديگه فايده نداره اونا اينجا وايسادن و حرفاتو شنيدن و نقشه لو رفت.
خلاصه اينا رفتن مغازه و منو شاهين برگشتيم خونه.
گوشي بابام تو خونه جا مونده بود و منو شاهين گوشي اينو ورداشتيم و تمام مسیجهايي كه به جنده هاي محل و فرناز و بقيه داده بود رو خونديم.
در حال خوندن مسج ها و ديدن بلوتوثهاش بوديم كه يهو يه مسج اومد ازعلي ساقي كه فيلمهاي بابام رو تامين ميكرد.
مضمون مسج اين بود:آق مسعود فيلم "شمشير زن يك دست" رو برات كجا بيارم؟
منو شاهين كه از اسم فيلم فهميديم يه كاسه اي زير نيم كاسس(چون فيلم شمشير زن يك دست يه فيلم رزميه كه بابام اصلا علاقه اي به اين فيلمها نداره) به خاطر همين جواب مسج رو داديم و گفتيم : ببر خونه بده دست علي.
يارو جواب داد كه خطري نباشه؟
جواب دادم نه خيالت جمع باشه.كامپيوتر خونه رو جمع كردم نميتونه فيلم رو ببينه.
يارو هم جواب داد: ok
بعد از يه ربع ديديم علي ساقي اومد در خونه و يه سي دي داد و گفت اين سي دي خاليه بابات خواسته بود براش آوردم.گفتم بده بياد(بده بياد ببينيم امروز چكاره ايم)
فيلمو گرفتيم و پريديم پشت كامپيوتر و فيلمو ديديم.
چشتون روز بد نبينه فيلمه سوپر بود.از اون فيلم سوپرهاي قديمي بي كيفيت كه دوربين دو ساعت زون ميكرد به يك نقطه.
تنها چيزي كه اين فيلم نداشت " ارزش ديدن" بود.
چند دقيقه از فيلمو ديديم و بعد يه نقشه كشيديم براي سوژه خنده اون روزمون.قرار شد خودمونو بزنيم به كوچه علي چپ و فيلمو برسونيم دست بابا.
يكي از بچه محلا رو كه زياد باهاش رفيق نبوديم مامور كرديم و فيلم رو بهش داديم و گفتيم اينو برسونه دست بابام و بگه كه علي ساقي اينو داد.
بعد با گوشي بابام يه مسج براي علي فرستاديم و گفتيم فيلم رسيد دستت درد نكنه.(كه خيالمون راحت بشه كه طرف خودش زنگ نميزنه چك كنه تا قضيه لو بره)
فيلم رسيد دست بابام و بابام بلافاصله بابا بزرگه رو برداشت و اومدن خونه.من با ماژيك يه كاغذ نوشتم با اين مضمون:
چطوري شمشير زن يك دست.اينا نكات ايمني جلقه.قبل از ديدن فيلم و شروع به جلق بخون:
1- خواستي جلق بزني دستت در نره بخوره به چشمت.
2- كم جلق بزن تا عاقبت كارت مثل بابات به آب مرواريد نكشه.
اين كاغذ رو چسبوندم رو مانيتور و كاور رو هم كشيدم روش و با شاهين رفتيم بيرون.
فرداي اون روز، صبح زود بابا بزرگه صدام كرد:
علي بيا منو ببر دستشويي.
من كه تازه از خواب بلند شده بودم رفتم پيشش كه دستشو بگيرم ببرم دستشويي.
دست اينو گرفتم و داشتم ميبردمش سمت دستشويي .زماني كه داشتيم از جلوي ورودي اتاق بابام رد ميشديم بابا بزرگه سريع دست منو ول كرد و از من فاصله گرفت و بعد داد زد:
حالا مسعود
اين جمله كه از دهن بابا بزرگم در اومد من فهميدم اينا دارن نقشه اجرا ميكنن.به خاطر همين سريع رومو كردم سمت اتاق بابام تا ببينم ميخواد چكار كنه.
تا رومو برگردوندم ديدم كيف سي دي ها داره به همراه ده پونزده سي دي مياد سمت صورتم.
كيف خورد به صورتم و من افتادم و بابا بزرگه اومد بالا سرم عصاشو ميخواست بذاره رو شكمم ولي چون نميديد گذاشت رو تخمام .من داد زدم بابا بزرگ عصاتو گذاشتي رو بيضم دل درد گرفتم
گفت اگه چشام ميديد كه فرو ميكردم تو حلقت.بعد عصا رو آورد بالاتر و گذاشت رو شكمم و گفت مسعود بيا كه تو چنگمه.
اين يه زير شلواري پاش بود و تخمها و كير بزرگش از زير نمود بيشتري داشت.
من با ديدن اين صحنه خنده ام گرفت و گفتم بابا بزرگ چند مترش دور كمرته؟
كه از اون ور بابام گفت الان كه زدم رو فرقت ميفهمي چند مترش دور كمرشه و چند مترش تو كونته.
زير لب گفتم اون دستگيره كونشه.
بابام اومد يه حركتي پياده كنه كه بابا بزرگم گفت تو برو سر كارت من آدمش ميكنم.
بابام رفت و من زير لب به بابا بزرگم گفتم اگه داستان كونده بازي هايي كه موقع زن گرفتن در آوردي تو آويزون تعريف نكردم علي نيستم.
بابا بزرگم كه حرفامو نصفه نيمه شنيده بود گفت منم اگه از كير آويزونت نكردم نجف نيستم.

قربان شما--------داش علي
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
همراه اول

***
يكي دو روز بعد از اون ماجرا منو بابا بزرگم تو مغازه بوديم كه محسن قوشبازهم با يه شلوار شش جيب اسراييلي و يه كاپشن خلباني مشكي و كفش قيصري در حالي كه داشت با سوت آهنگ "من مرد تنهاي شبم" رو ميزد اومد تو مغازه.
بابام يه نگاه چپ به محسن انداخت و محسن گفت سلام آق مسعود.تخمه بدم؟
من بلند شدم و با محسن چاق سلامتي كردم.محسن هم در حالي كه كلاسو برده بود بالا و به جاي تخمه آفتاب گردون ،‌داشت تخمه ژاپني ميخورد با اون لكنت كيريش گفت :
چا چا چا كريم دا دا داش علي
با با با با با بزرگته؟
گفتم آره
رفت سمت بابا بزرگم و گفت چاكر حاج آقا.خيلي نوكرتم....الله وكيلي آدم به باحالي تو نديدم...خيلي مردي به مولا بابا بزرگم گفت مگه منو تا حالا ديدي؟
محسن گفت نه.
بابا بزرگم گفت پس گهتو بخور بشين پيش ميخت و الكي چاپلوسي نكن.
محسن گفت : گفتم يه چيزي گفته باشم خوش باشيم.... آق بزرگ. ناراحت نشو.
چاكر آق مسعود هم هستيم.بعد يه نگاه چپ به فرناز انداخت وزير لب اون تيكه كيري هميشگيشو گفت: آبتو بيارم جوون(جوان)
بابام دوباره يه نگاه چپ بهش انداخت بعد دولا شد سمت محسن و آروم گفت آب تو كمر منه.دوست داري بياريش؟
محسن يه خنده كيري كرد و گفت آق مسعود من زمين خوردتم.بابا يه گهي خورديم كه يه گهي خورده باشيم.
بعد بابام اشاره كرد به فرناز كه بره.اونم كيفشو برداشت و رفت.
بعد محسن اسم بابا بزرگمو از من پرسيد و رفت تو مخ بابا بزرگه

محسن : مش نجف نوكرتم
مش نجف : من گور ندارم كفن داشته باشم نوكر ميخوام چكار

محسن : مش نجف شنيدم تجديد فحاش(فراش) كردي.مباركه.شيطون دو تا دو تا؟

مش نجف : ننتو نگرفتم كه اونجات ميسوزه.
محسن : نه بابا ننه ما يه صفر زن داره براي هفت پشتش بسه.

بابام : محسن كم كس شعر بگو. حرف هم ميزني دستتو از دماغت در آر

محسن : چشم آق مسعود.راستي ننه فابريكت مبارك.من تازه خبردار شدم.
بابام يه سري تكون ميده و سبيلي تاب ميده و ميگه:استغفرالله

يكي از مشتريا: آقا يه كم شخصيت داشته باش

محسن‌ : يه كلوم از ننه عروس..............هر هر هر...... مشتري سرشو ميندازه پايين و از مغازه خارج ميشه.

محسن:مش نجف يه خروس جديدا خريدم .قفسشم زدم بغل قفس كفترا.ولي ميخوام بفروشمش صبحها ميخونه نميذاره بخوابيم

مش نجف : شبونه يه ذره روغن بزن در كونش صبح نميتونه بخونه

محسن : چه ربطي داشت؟

مش نجف : خروس وقتي بخواد بخونه سوراخ كونشو محكم ميبنده كه باد نده اگه روغن بزني نميتونه كونشو ببنده و صداش در نمياد.

محسن هيجان زده ميشه و ميگه : ايول مش نجف خدايي از نظر علمي خيلي بارته
باريكلا
باريكلا
يادم باشه يه جلسه بيام پيشت يه كم شاگردي كنم....باريكلا...ايولا
تو اين فاصله من يه sms توي موبايلم آماده كردم به اين مضمون.
Hamrah aval
Sorat hesab ta:86/10/01
Shahri:2000113
Bein shahri:1250300
Sms:516325
Sorat hesab:3766738
Mohlat pardakht:86/10/15
اينو نوشتم و فرستادم براي بابام.
بابام گوشي برداشت و رنگش عوض شد.اصلا به شماره اي كه افتاده بود توجه نداشت و هي فحش بود كه به زمين و زمان ميداد.
علي بيا ببين اين كس كشا چي برام فرستادن.
قبل از اينكه من بلند شم محسن گوشي رو از دست بابام قاپيد و مسج رو خوند و گفت:
آق مسعود برو اداره برق يه پلينت(پرينت) از گوشيت بگير ببين قضيه چيه.

بابام گفت آخه كس كش گوز چه ربطي به شقيقه داره؟آخه ريدم تو دهن بايرام پنگوين وقتي يه چيزي رو نميدوني براي چي زر ميزني ؟ اداره برق چه ربطي به موبايل داره؟
محسن: آخه براي پسر داييم هم اينجوري شده بود رفت پلينت گرفت

بابام : پسر داييت به سر كير من گوزيده كه پرينت گرفته

محسن : يا به عبارتي به كون پسر داييم شاشيدي كه پلينت گرفته...........هر هر هر
من گوشي رو گرفتم و گفتم بابا سيصدو هفتاد تومن پول قبض اومده بايد پرداخت كني راه ديگه اي نداري
گوشي رو از دست من گرفت و گفت برو بابا تو هم كه به محسن گفتي رخصت پهلوون

محسن : رخصت پهلون....ايول ايول...باحال بود

بابام : آخه كونده موبايل من بيشتر از ده تومن تا حالا نيومده چرا كس ميگي؟
گفتم اينا سيستمشون كامپيوتريه اصلا اين چيزا تو كتشون نميره حالا خود داني

گفت :اونا گه خوردن باتو

گفتم: خو دانی من بهت اخطار دادم

گفت: گه خوردی با اونا

گفتم: خطت رو بستن نگی نگفتی

گفت: گه خوردن با تو

گفتم: برای منم اینجوری بود واریز کردم

گفت: گه خوردی با اونا

گفتم: من که بهت گفتم ...اونا هم میزنن به بدهکاریت

بابابزرگم(مش نجف) : مگه نميفهي گفت كه....اونا گه خوردن با تو ، تو هم گه خوردي با اونا
چرا رو حرفش حرف ميزني

محسن : هر هر هر .....ايولا مش نجف .... باحال بود....خنديدم

مش نجف : قابلي نداشت

من گفتم بابا وقتي رفتي مخابرات بهت ميگن كيا بايد با كيا گه بخورن

بابام دستشو برد سمت اسپيكر و محسن چشماش دو تا شد و گوش به زنگ صحنه اكشن موند...

اين داستان ادامه داره
     
  
زن

 
انگار عقرب كونم گذاشته
***
.
بعد از چند بار كل كل فرزين اومد مغازه و بابام مسج رو نشونش داد فرزين با ديدن مسج سريع شماره رو گرفت و موبايل من به صدا در اومد و بابام فهميد كه كار كار منه.
فضا فضاي محرم بود و بابام كه تيكه هاش هيئتي شده بود گفت اگه كير اهل هيئت رو همراه اول و آخرت نكردم مسعود نيستم.منم كه حساب كار اومده بود دستم آماده حركت بابام بودم تا بدلش رو اجرا كنم.بابام تو اون لحظه حركتي انجام نداد.
محسن و بقيه رفتن و فقط منو بابابزرگم(مش نجف) و بابام تو مغازه بوديم.
يكي دو ساعت بعدش بابام سفارش ناهار داد نيم ساعت بعدش شاگرد رستورانيه با سه تا غذا و يه نوشابه خانواده و سه تا ليوان يك بار مصرف پيداش شد.
بابا غذا رو باز كرد و نوشابه ها رو ریخت تو لیوانا و بعد یواشکی تو يكي از ليوانا يه چيزي خالي كرد و عمدا اون ليوانو گذاشت جلوي من.
من نفهميدم بابام چي ريخت تو ليوان ولي ميدونستم يه كرمي قراره بريزه .به خاطر همين وسط كار وقتي كسي حواسش نبود من ليوانمو با ليوان بابا بزرگم عوض كردم.
بابابزرگم ليوان رو ورداشت و يه نفس نوشابه داخلش رو سر كشيد.
نوشابه كه تموم شد من ديدم چشماي بابابزرگه قرمز شد.
يه نگاه به دور و ور انداختم ديدم دو تا از بسته هاي فلفل باز شده و دو زاريم افتاد كه اوني كه بابام تو ليوان خالي كرده بود فلفل بود كه براي گرفتن حال من اينكارو كرده بود .
بابا بزرگم بعد از خوردن نوشابه يه نگاهي به ليوان كرد و با صداي بلند گفت:
آخ
آخ ..........ها ها
ها هـــــــا
آخ
آخي
بابام گفت چي شد بابا
گفت از مدخل (دهنم) تا مخرجم (كونم) داره ميسوزه پسر
انگار عقرب كونم گذاشته
اين نوشابه چي بود دادي به من؟
بابام گفت هيچي بابا الان خوب ميشه نگران نباش.
منم سرمو انداخته بودم پايين و خودمو زده بودم به كوچه علي چپ و غذامو ميخوردم.
بابا بزرگم گفت: پسر نافم هم داره ميسوزه.
ها ها
آخ
بابام يه ليوان آب بهش داد و مش نجف آب و خورد و يه آخ و آه بلند كشيد:
آخــــــــــي
هـــــــــــــــــــــــــــا
بعد در حالي كه داش عين بچه ها ناله ميكرد گفت اگه بدونم كدوم كس كشي اين ضرفات (ضرافت = شوخي) رو با من كرده ، ميدم قمر بني هاشم كونش بذاره.
زير لب گفتم بدبخت عقرب كونت نذاشته ، مسعود كونت گذاشته خبر نداري.
خلاصه شب شد و ما سه تايي راهي تكيه شديم.محسن قوشباز جلوي تكيه وايساده بود و سه چهار تا از بچه محلا رو دور ور خودش جمع كرده بود و يه نفس داشت كس ميگفت.
يه ربع بيست دقيقه گذشت هيئت جمع شد و مداح اومد و علامت و علما رو ورداشتيم و راه افتاديم سمت تكيه خيابون بالايي(تكيه علي سيد)
و يكي دو تا گوسفند زمين زديم و چند دقيقه اي سه ضرب زديم و رفتيم تو تكيه و مداح شروع كرد به مداحي.
محسن قوشباز كه جو گير شده بود حالت شور به خودش ميگرفت و هي خودشو ميزد و بلند بلند گريه ميكرد ،نعره ميزد. يهو ديدم چند تا از اراذل و اوباش هيئت كه دور و ورش بودن هم باهاش همراهي كردن شروع كردن به خود زني و عربده كشي.
بابام هم دستشو گرفته بود جلوي صورتش و داشت به هواي گريه به محسن و دار و دسته اش ميخنديد.
يهو مداح گفت چراغا رو خاموش كنيد تا ذكر مصيبت بگيم.
چراغا خاموش شد و همه نشستن .
وسطاي مداحي بود كه من ديدم يه دمپايي از بغل گوش من رد شد و شتلق خورد تو صورت محسن و برگشت و پشت بندش صداي خنده سه چهار نفر از عقب تكيه بلند شد.
با خوردن دمپايي به صورت محسن ، اون بلند شد و نعره زد:
رو رو رو روشن كنيد اون چچچچچچ چراغا رو.....كيرم تو فك با با با با با باباي صاب(صاحب) هيئت.
قربان شما داش علی
     
  
زن

 
تهران -کرج
***
يه بار ماشين بابام خراب بود و اونو گذاشته بود تعميرگاه دوستش تو كرج.
به اتفاق هم سوار خطي هاي تهران كرج شديم و راه افتاديم سمت كرج كه ماشينو تحويل بگيريم.ما صندلي عقب نشستيم و بابام اول نشست و من بعد بابام نشستم و بغل دست من خالي موند.صندلي جلو هم يه يارو تركه نشسته بود.
راننده منتظر بود يه مسافر ديگه بياد تا راه بيفته.بابام به يارو تركه گفت حاجي جون كمر بندتو ببند بدبختو جريمه نكنن.يارو گفت نمنه ؟ چيو ببندم؟
بابام : حاجي وقتي تو تاكسي ميشيني چيو بايد ببندي؟ بند تومبونتو كه نبايد ببندي.. بايد كمر بندتو ببندي.
تركه : بند تمبونم بسته است
بابام : بابا ديوو نه ام نكن كمر بندتو ببند

تركه : كمر بندم بسته است به خدا.ايناهاش
بابام كمر بند ماشينو ميكشه و ميده دست يارو ميگه :اينو ببند ميفهمي؟ اينو ببند.
تو همين لحظه مسافر سوم كه يه زن آرايش غليظ خوش هيكل و توپ اومد و نشست بغل دست من.
بابام با ديدن اون چشماش چهار تا شد و در حالي كه كمر بند دستش بود با دهن باز زل زد به زنه.
يارو تركه گفت ها چيو ببندم كو؟
بابام بدون اينكه نگاهشو از زنه ورداره اومد كمر بند يارو رو قفل كنه كه اشتباهي سر كمر بند رو كرد بين گير بكس و صندلي يارو.
دستشو كه ول كرد كمر بند به سرعت برگشت و سگكش خورد به شيشه.
تركه از جاش پريد و گفت خدايا چي بود.واي ننم.چي شد.
بابام كه شاكي شده بود گفت پدر جان تو آزادي ، ....كمر بند نميخواد ببندي.بعد دولا شد و تو گوش يارو گفت خواستي كمر بند شلوارتم باز كن.
اصلا شلوارتو در بيار با زير شلواري بشين.
تركه خنديد و گفت يعني ميشه؟ نه بابا نميشه خانوم تو ماشينه
!!
انقدر خر بود كه فكر كنم اگه زنه تو ماشين نبود شلوارشو در مياورد.
تو صندلي عقب من افتاده بودم وسط بابام و زنه.
طبق روال هميشگي خودمو زدم به خواب و حسابي چسبوندم به زنه.
بابام كه شگرد منو ميدونست و از طرفي كير خورده بود و بغل دست زنه نيفتاده بود تو فكر راه چاره بود.
من حسابي چسبونده بودم به زنه و حسابي راست كرده بودم .بغل بازوم رو از پهلو چسبونده بودم به سينه داغ زنه .اونم دستشو برده بود جلوتر چون وسط ما جايي نبود براي دستش.
كونم هم چسبونده بودم به كونش.
بعد از دو سه دقيقه خود زنه ساق پاشو كامل چسبوند به ساق پاي من.و با يه تكون كتفم رو هم جا ساز كرد تو زير بغل خودش.
زنه از من بيشتر حال ميكرد.
باورتون نميشه ... تو دو سوم صندلي ، عقب بابام نشسته بود و تو يك سومش بقيه ، من و زنه.فاصله من از بابام از نيم متر هم بيشتر بود.
زير چشمي به بابام نگاه ميكردم كه حركتي نكنه و بابام رو ميديدم كه با حسرت زل زده به من و زنه.
نزديكاي چيتگر بوديم كه يهو بابام به راننده گفت آقا نگر دار ما پياده ميشيم.
يارو نگه داشت و بابام با پشت دست محكم زد رو كير راست كرده من و گفت پياده شو.كونكش تو خوابي؟ من تو رو ميشناسم.
من الكي تريپ كسي كه از خواب پريده رو گرفتم گفتم رسيديم.بابام گفت آره بلند شو
من بعد از پياده شدن زنه پياده شدم و بابام هم پياده شد.
بابام الكي يه نگاه به دور و بر انداخت و گفت آقا اينجا كه چيتگره ...چرا به ما نميگي اشتباه پياده شديم
. علي سوار شو
گفتم شما بزرگتري ...شما اول سوار شو
زنه خنديد
بابام گردن منو گرفت و هولم داد تو ماشين و گفت برو كونده برو ،‌ ترتيب زن مردم رو داري از رو لباس ميدي فكر كردي ملت خرن نميفهمن ....سوار شو بينيم.
بعد خودش نشست و بعد هم زنه.
نگو كونده اين برنامه رو پياده كرده بود كه جاشو با من عوض كنه. خيلي ناشيانه خودشو زد به خواب و بدون مقدمه چسبيد به زنه.
زنه كه از تابلو شدنش ميترسيد خودشو جمعو جور كرد و اون جوري كه به من پا ميداد به بابام پا نداد.
آقا ببخشيد ميشه يه ذره بكشيد اون ور تر.
بابام : ها
زنه : بكش اونور لطفا
بابام : اهوم

زنه يكي دو بار ديگه صدا كرد و بابام اونو پيچوند و بلند نشد.زنه هم بي خيال شد.
من ديدم زنه از پس اين بر نمياد ...يقه بابام رو دو دستي گرفتم و محكم تكونش دادم و بلند گفتم:بابا بلند شو ديگه...بابا .... بلند شو
بابام : شاكي شد اول خودشو كشيد اينور تر و بعد گفت چيه؟
گفتم تو كه خواب بودي خانوم معذب بود.ميگه خودتو جمع كن
بعد بابام با حالت شاكي به زنه گفت : من كه اينورم شما خودتو جمع كن تو اين گرما

راننده يه نگاه به عقب ميندازه و ميگه حوصله دعوا ندارم درست بشينيد

بابام : تو دنده ماشينو عوض كن عاشق (يارو با دنده سه داشت 120 تا ميرفت)
تركه : از تهران تا كرج با هواپيما چقدر راهه؟
بابام : تو يكي خفه شو بابا ترك علي
زنه به حرف تركه ميخنده
،بابام فكر ميكنه زنه براي بابام خنديده براي همين براش دم تكون ميده و يه خنده كيري تو صورت زنه ميكنه و ميگه : والا

زنه ترش ميكنه

داش علي : بابا اگه معذبي بگم نگه داره جامونو عوض كنيم.
بابام خم ميشه سمت من و تو گوشم ميگه : خفلن پسرم خفلن.
خلاصه بابام خيلي كلنجار رفت تا يه حالي از زنه ببره ولي زنه پا نداد ولي با تمام اين اوصاف موقع پياده شدن زنه دو لا شده بود كه از ماشين پياده شه كه بابام وسايلي كه تو دستش بود رو يكي دو بار زد به زنه و از اون لا يه انگشت ول كرد تو كون زنه.
زنه هم كه انگشت بابام رو احساس كرده بود يه نگاه به من كرد و يه سري تكون داد و رفت.
يه همچين ماجرايي هم تو مترو اتفاق افتاده كه بعدا براتون تعريف ميكنم.
خلاصه ما رفتيم رسيديم دم تعميرگاه اسد مكانيك.اسد بعد از چاق سلامتي با منو بابام يهو شامه خودشو تيز كرد و در حالي كه داشت اطرافو بو ميكشيد ميگفت آق مسعود بدجور بوي كس مياد.
من گفتم اسد كس هم مگه بو داره؟ هر هر هر
بابام گفت آره پسر اصل بو ، مال كسه

اسد اومد و اومد و مثل كسي كه مركز بو رو پيدا كرده باشه دماغشو نزديك كرد به بابام و گفت آق مسعود بو از لباساي تو مياد.
بد جور بوي كس ميدي.
نگو منو بابام حسابي بوي ادكلن زنه رو گرفته بوديم و منظور اسد از بوي كس همون بوي زنه بود.
قربان شما داش علي
     
  
زن

 
نسل سوخته

***
یک بار توی کل کل بابام و یکی از مشتری هاش که چک برگشتی آورده بود از بابام وصول کنه ، منم حضور داشتم و تو آبدارخونه نشسته بودم .کل کل اینا کشید به جاهای باریک و خواستن پوز همو بزنن.

یارو : ببین مسعود تو پشم منم نیستی

بابام : تو کیر منم نیستی

یارو : کیر آقام نو کونت

بابام : آقات اگه کیر داشت ماستو با انگشتش نمیخورد ولی وقتی دادم علی تا دسته کرد تو کونت اونوقت میگم کیر کی تو کون کیه

یارو : اگه آقای تو کیر داشت ماستو با کیرش نمییخورد هر هر هر

بابام کم میاره:کیر کیر کیر .... کیر تو دهنت

یارو : برو تیکه یاد بگیر بابا . فحش عهد قاجار به من نده
بابام بهش بر میخوره:کیر تو بچگیای بابات

یارو : کیر تو مخت

بابام : کیر تو روحت

یارو : کیرمونی

بابام : آبدارترشو بیا یاغی

یارو : پس آب کیرمونی

بابام : زر زد بعد ادای یارو رو در میاره و میگه: پس آب کیرمونی...آخه لاشی وقتی اینکاره نیستی مجبوری با من کل کل کنی

بابام : حالا فحش رو یاد بگیر:کیر تو بواسیر ننت

یارو : ننم بواسیر نداره ولی بابام داره...پس بواسیر بابام تو دهنت

بابام : حالا که ننت بواسیر نداره ، پس کیرم دهنت هر هر هر

یارو : چه ربطی داشت؟

بابام : ربطش تو بی ربطیش بود باقالی....کیر تو آرواره آقات

یارو میخواد جواب فحش بابامو بده که بابام میپره وسط حرفش و میگه:جان من یه دقیقه وایسا...این یکی باحاله میترسم یادم بره.... وردنه ننت تو بواسیر بابات هر هر هر ...حالا بگو

یارو : آخه کیر تو تجملاتت ، من چی بگم به تو

بابام : کیر تو تخیلاتت ...چیزی نگو...فقط خواهش کن کونت بذارم

یارو : تو؟...آخه مگه میتونی

بابام : تونستنش رو میتونم .... ولی باید مشورت کنم بینم میصرفه یا نه

یارو : مشورت کنی؟...هر هر هر ...با کی؟..جون ننت ما رو بیش ازاین نخندون...حالا مشورت کن بینیم هر هر ه
ر
بابام یه نگاه به کیرش میکنه و میگه : کردم

یارو : چی رو کردی

بابام : مشورت رو

یارو : خوب؟

بابام : میگه کون خر نمیکنم...هر هر هر

یارو کم میاره و میگه بذار از مغازه بغلی یه بسته سیگار بخرم بعد بیام کونت بذارم

بابام : نمیخواد...من دارم

یارو:بده یه نخ بکشیم

بابام : سیگار برگه...اگه دوست داری آتیش کنم هر هر هر

بابام : برو بابا انکر الاصوات (خر)

یارو میره بیرون که سیگار بخره برگرده .تو این فاصله بابام سریع میاد تو آبدارخونه و میگه:جون علی کس شعر کم آوردم تا یارو برگرده یه چند تا از اون جدیداشو بگو

گفتم یارو که برگشت از این تیکه ها استفاده کن ولی حواست باشه همه رو یک جا خرج نکنی تا یه وقت کم نیاری

بعد شروع کردم به گفتن تیکه های جدید که یهو بابام گفت : وایسا خودکار کاغذ بیارم یادم بمونه

من شروع کردم به تیکه گفتن و بابام شروع کرد به نوشتن

بچه مزلف - ننه روسپی - بابا خواجه ..................
بابام نزدیک به پنجاه شصت تا فحش نوشت و آخر کار گفت : حالا اینا یعنی چی؟
گفتم تو فحشتو بده چیکار به معنیش داری

فحشمو بدم ؟ کیر تو دهنت

گفتم بابا به من نه...به اون یارو

آهان...ببخشید فکر کردم خودتو میگی...
گفتم حالا گیرم که گفتم ، تو باید فحش بدی به من

خوب وقتی خودت بگی باید بدم دیگه...
گفتم خیلی خوب بابا....بی خیال
دو دقیقه بعد یارو برگشت و بابام هم کاغذ رو گذاشت رو میز طوری که تو دیدش باشه.
اینا شروع کردن به ادامه کل کل.تصورش رو بکنید که کل کل مجدد ، از ساعت یک بعد از ظهر طول کشید تا چهار بعد از ظهر و اینا هنوز هیچ کدوم کم نیاورده بودن.ولی دیگه حالشون داشت کم کم بد میشد.
من دیدم قیافه یارو زرد شده.
بابام هم یه نفس داره کس شعر میگه

من یه لیوان آب یخ ریختم وبا یه حوله رفتم سر وقت بابام. صندلی رو کشیدم جلو و بابامو نشوندم رو اون.
گفتم فعلا ده دقیقه استراحت کنید تا راند بعدی.یارو رفت یه لیوان آب ریخت و یه سیگار روشن کرد و نشست رو صندلی.
منم لیوان آب رو دادم به بابام و شروع کردم به تر و خشک کردن و ماساژ دادن بابام.( عین مربی بکس)
اینا یه نفسی تازه کردن و دوباره شروع کردن.ولی اینبار چون نای بلند شدن نداشتن نشسته کارشونو ادامه دادن.

یارو : کس کش

بابام : کون کش

یارو : لاشی

بابام : بشین سرش تا شی

یارو : آقاتو گاییدم

بابام : تخمش هم نمیتونی بخوری ولی من ننتو گاییدم

یارو : کونی

بابام : سرش بمونی...با شرط خونی...آواز بخونی

یارو : کس کش

بابام : بشین سرش چپق بکش

یارو دیگه داشت کم میاورد و میخواست یه جورایی دو دره کنه که یهو محسن پیداش شد.مثل همیشه با شلوار شش جیب و کاپشن خلبانی و تسبیح و دستمال یزدی و تخمه و کفش قیصری.
به به...مثل اینکه به موقع رسیدم...ایولا.. کل کله؟...آقا ما هم هستیم.
یارو گفت تو یکی دیگه از کجا پیدات شد؟برو بشین پیش اون بچه (یعنی من) حرفم نزن.
من از این حرف یارو شاکی شدم گفتم بچه خوابه . میخوای بیدارش کنم و بندازمش به جونت؟
با گفتن این حرف ، کل کل دوباره جون گرفت و منو محسن هم قاطی این کل کل شدیم

محسن قوشباز : آق مسعود چند چنده؟

بابام : دو یک داشت میباخت ولی یه خمشو گرفتم و ضربه فنیش کردم.

محسن قوشباز : ایولا...بزن زنگو...بعد رو به یارو میگه بدم بایرام کونت بذاره؟

بابام : هر هر هر

داش علی : میخوای چنان کونت بذارم که فکر کنی با ترن تصادف کردی؟

محسن قوشباز : میخوای همیینجا شلوارتو بکشم رو سرت؟

یارو دید هوا پسه و نمیتونه کل سه نفر رو بخوابونه از در عطوفت وارد شد و
گفت :آقا مسعود ببین

داش علی : گردیت به این ...

بابام : گوجه بخور رب برین...کیر حاجیتو خواب ببین

محسن قوشباز : ایولا...باحال بود...اینم هم مصرع جدیدشه ريا، گوش کنید...سر کیر من آب کیر آقامو ببین

بابام : محسن....بابا خواجه ...قافیه رو خراب نکن...ریدی به وزن شعر رفت

داش علی: ایول بابا...داری راه میفتی....بابا خواجه رو خوب اومدی

یارو دید نمیتونه هیچ رقم با ما دهن به دهن بشه ساکشو برداشت و گفت برید بابا شماها همه کس خلید.

محسن قوشباز : بچه ها بدرقه اش کنید این تخم تازی رو ....برو بابا کون گلابی

داش علی : برو بابا بچه مزلف

بابام : برو بابا ولد زنا

محسن قوشباز دستمال یزدی رو بر میداره و تو هوا میچرخونه و یه کم بالا پایین میپره و میگه...
ایولا ...ایولا...به سه روش مختلف و با فحشهای سه نسل مختلف بدرقه اش کردیم رفت...ایولا...

بابام : چی میگی محسن ؟ سه نسل چیه

محسن : نسل اول یعنی شما(با فحش ولد زنا)....نسل جوان یعنی داش علی(با فحش بچه مزلف).... نسل سوخته یعنی حاجیت(با فحش کون گلابی)......

بابام : حالا بگذریم ...بواسیر پنگوین چطوره؟ (بابای محسن ، بایرام پنگوین) جای عملش که درد نمیکنه

محسن : نه بابا ...همونطور که قبلا گفته بودم پدرش در اومد ولی کونش کون شد...هر هر هر...از کون فابریک خودش هم کونتر شده.
قربان شما داش علی
     
  
زن

 
سلام
با توجه به اينكه اكثر رفيق رفقا با داستان "پسرمن پسر تو" حال كردن ، و با توجه به اصرار برخي دوستان مبني بر نوشتن ادامه همون داستان ، قسمت دوم اين داستان رو هم نوشتم.بخونيد و نظر بديد.
در ضمن از اينكه دير آپ كردم عذر ميخوام...داستان زياد دارم ولي بعضي وقتا وقت كم ميارم.ضمن اينكه آينه ها هم كه به گا رفت.
پسر من ، پسر تو (قسمت2)

جمعدار : پسر من چتر بازه

بابام : پسر من هم چتر بازه

جمعدار : جدي ميگي؟ كامران تو منطقه كوهسار شهران چتر بازي ميكنه . علي بيشتر تو كدوم منطقه چتر بازي ميكنه؟
بابام : خونه جنده منده ها

جمعدار : پسر من اهل روزه است

بابام : پسر من دنبال سوژه است

جمعدار : پسر من نقاشه

بابام : پسر من كلاشه

جمعدار : پسر من گاهي پيانو ميزنه

بابام : پسر من گاهي ويولون ميزنه( تل بازي ميكنه)
جمعدار : اون اصلا سيگاري نيست

بابام : ولي پسر من سيگاري هم ميكشه

جمعدار : پسر من مايه داره

بابام : پسر من خايه داره...پسرت تو اينترنت هم ميره؟

جمعدار : آره ولي با خانوما چت نميكنه

بابام : نه بابا ، اين علي تو چت خانوما رو چپ و راست ميكنه

جمعدار : پسر من اهل قانونه

بابام : پسر من اهل صابونه (صابون جزء ابزار لازم براي جلق زدنه)

جمعدار : پسر من بچه مودبه

بابام : پسر من بچه مزلفه

جمعدار : پسر من به هفت زبون زنده دنيا مسلطه

بابام : پسر من به يه زبون مرده دنيا هم مسلط نيست

جمعدار : اون پا بوس منه

بابام : اين جاسوس منه

جمعدار : پسر من گل بدون خاره

بابام : پسر من خار بدون گله

جمعدار : پسر من به بد حجابها گير ميده

بابام : پسر من به بد حجابها كير ميده

جمعدار : پسر من همه رو با يه چشم ميبينه

بابام : يعني اون يكي چشمش كوره؟

جمعدار : نه بابا ، همه رو با يه چشم ميبينه....يعني فرق نميذاره

بابام : آهان ، پسر منم همه رو با يه چشم ميبينه البته هر وقت كه ميخواد با تيركمون مگسي مردم رو نشونه بگيره

جمعدار : پسر من تو نيمه شعبان به دنيا اومده....به خاطر همين به امام زمان علاقه داره.

بابام : پسر من تو روز بزرگداشت زكرياي رازي به دنيا اومده ، به خاطر همين به الكل علاقه داره.

جمعدار : پسر من منتظر فرج آقاست

بابام : پسر من دنبال فُرج (كس) خانوماست

جمعدار : پسر من پاي منبر ميره

بابام : پسر من تو مسنجر ميره

جمعدار : پسر من پر مخه

بابام : پسر من كس مخه

جمعدار : پسر من خيلي از متالوژي بارشه

بابام : پسر من خيلي از سكسولوژي بارشه

جمعدار : پسر من پر مغزه

بابا بزرگم قبل از اينكه بابام چيزي بگه ، ميگه : پسر اين كس مغزه

جمعدار : پسر من خوش عطره

بابام : پسر من خر كيره

جمعدار : پسر من عاشق تناسبه

بابام : پسر من عاشق تناسله

جمعدار : پسر من تو صورت جنده ها تف ميكنه

بابام : پسر من تو كون جنده ها تف ميندازه

جمعدار : پسر من طلاست

بابا بزرگم قبل از اينكه بابام چيزي بگه ، ميگه: پسر اين شومبول طلاست

جمعدار : پسر من تو باغچه حياط گل ميكاره

بابام : پسر من تو باغچه حياط فيلم سوپر ميكاره(يه بار سي دي سوپر تو باغچه خاك كرده بودم بابام پيدا كرده بود)

جمعدار : پسر من تو سه ترم 65 واحد گذرونده

بابام : پسر من تو سه ترم فقط دو واحد گذرونده...تربيت بدني و تنظيم خانواده

جمعدار : پسر من كار مردم رو راه ميندازه

بابام : پسر من خار مردم رو ميگاد (خار = خوار = خواهر)

جمعدار : پسر من...

بابام : بسه ديگه... كس كش يه باركي بگو" گاو من" ديگه ، چرا ميگي "پسر من"؟
حاضرم هزار تا بچه مثل علي داشته باشم ولي يه بچه مثل پسر تو نداشته باشم.

جمعدار : چرا؟

بابام : فردا كه رفت تو جامعه و هر كي از راه رسيد يه كير داد دستش ، اونوقت بهت ميگم چرا.....

قربان شما...داش علي
     
  
زن

 
علي دايي به گا رفت

***
یه روز با بابام نشسته بودیم و بازی تيم ملي رو تماشا میکردیم.
بابام طبق معمول سیخکی نشسته بود رو مبل و با سر و صدای تمام فوتبال تماشا میکرد.
بابام : گله ...گله...گله ها...کیرم دهنت

بابام : پاس بده دایی...کیرم دهنت پاس بده

تیم حریف داره نزدیک دروازه ایران میشه....

بابام : نصرتی کس کش بزن توپشو...بزن کس کش...بزن دیگه مادر قحبه...
توپ به شکل خطرناک از بغل دروازه ايران رد میشه

بابام : اوه اوه اوه....نصرتی اگه گل میشد کونت میذاشتم

بابام : خطا...داور خطاست....مادرتو گاییدم خطاست؟

حالا وحید (هاشمیان) داره نزدیک دروازه حریف میشه..

بابام : بدو وحید...به دایی پاس نده...

وحید پاس میده به علی کریمی و علي كريمي دريبل ميزنه.
بابام : کس کش انقدربا توپ ور نرو مادر جنده... کونی پاس نمیدی...علی ، جان تو این علی کریمی رو بدن دست من ، کونشو پاره میکنم

علی کریمی دو سه تا دریبل میزنه و گل میزنه

بابام : آفرین ...اینه...علی کریمیه....دمت گرم...سالاری خیلی دوستت دارم...کیرت دهن علی دایی

گفتم بابا تو که تا دو دقیقه پیش داشتی کونش میذاشتی....پس چی شد؟

بابام : نه بابا بازیش خوبه...من خوشم میاد از بازیش...علی دایی رو میگفتم.

بابام : برو
بابام : پاس بده

بابام : بزن
بابام : علی چایی بیار
بابام : شوته....دهنتو گاييدم
بابام : گله
بابام : گله
بابام : گله؟
بابام : کیرم دهنت
بابام : بگیرش
بابام : بگیرش
بابام : بگیرش
بابام : کیرم دهنت

داوريه پنالتي به نفع ايران ميگيره
حالا علي دايي پشت توپ وايساده و ميدوه كه بزنه

بابام : دايي چپ بزن

بابام : چپ

بابام : چپ

بابام : گفتم
چپ
بابام : چپ
بابام : چپ

علي دايي توپ رو به راست ميزنه و گل ميشه

بابام : چپ ميزدي كه كونت ميذاشتم

تو دفاع محمد نصرتی یه گاف میده و پاسی که داده بود به نیکبخت ، لو میره و ایران یه گل میخوره

بابام : کیرم دهنت علی دایی(علی دایی اصلا تو صحنه نبود)

بابام : کیرم دهنت میرزا پور

بابام : کس کش فکر کن دروازه کس ننته و توپ هم کیر مردم....اینجوری میخوای از ورود کیر مردم تو کس ننت دفاع کنی؟( این تیکه ، حرفی بود که تو بازیهای آسیایی نود ، علی پروین به عابد زاده گفته بود)
دقایق پایانی بازیه و اگه ایران نبره حذف میشه

بابام : علی کریمی من جای مربی بودم کونت میذاشتم...خار کسه انقدر با توپ ور نرو

بابام : کیرم دهنت دادكان

بابام : برانکو کیر تو عینکت که کیر زدی به تیم ملی ، رفت.

تو همین لحظه شوت بلند میرزا پور میرسه به علی دایی و اونم گل دوم ایران رو میزنه

بابام : ایولا وحید...ایولا....

گفتم بابا علی دایی گل رو زدا

بابام : گفت اون که شوته بابا...بازی بدون توپ هاشمیان باعث شد توپ به دایی برسه

گفتم وحید هاشمیان که اصلا تو صحنه نبود...شوت میرزا پور به دایی رسید

بابام : کیرت دهن جفتشون...فقط وحید هاشمیان
تو این لحظه میرزا پور یه گاف میده و تا میاد شوت بزنه شوتش میرسه به بازیکن حریف و اونم توپ رو میزنه بیرون

بابام : کیر تو دهن اسکولت کنم کس کش...یه شوت ساده رو یاد نگرفت که نگرفت

بابام : کیرم دهنت علی دایی(بدبخت علي دايي به گا رفت)
یه خطا میشه و داور خطا رو نمیگیره

بابام : کیرم دهنت
میرزا پور

بازیکن حریف از کرنر شدن توپ جلو گیری میکنه

بابام : کیرم دهنت میرزا پور

وحید هاشمیان با دروازه بان تک به تک میشه و درحالی که کسی دور و ورش نیست توپ رو میزه تو تماشاچیا

بابام : کیرم دهنت داور

توپ میخوره به تیرک دروازه ایران

بابام : کیرم دهنت علی دایی

بازیکن حریف دو نفر رو دریبل میکنه

کیرم دهنت دادكان

خلاصه یک فحشهای بی ربطی به این بد بختها میداد که اصلا تو صحنه نبودن یا مقصر نبودن.ولی بازیکن هایی رو که دوست داشت (مثل وحيد هاشميان)حتی اگه گل به خودی هم میزدن ، به علی دایی فحش میداد.
بازی در حال اتمام بود و ایران دو بر یک جلو بود.
دقیقه نود بود که یه فرصت میفته دست حریف و هیجان به اوجش میرسه
، منو بابام بلند شدیم و ایستاده بازی رو تماشا کردیم
. تو این لحظه داور سوت پایان بازی رو میزنه و بابام میپره بالا و از خوشحالی ملافه ای که تو نزدیکیش بود رو میکشه رو سر من و در حالی که من جایی رو نمیدیدم با دو دستش ، سه دور منو میچرخونه و یه لگد میزنه در کونم و میگه : برو حالشو ببر
.من با کله خوردم به دیوار و كمونه كردم سمت بابام.
ملافه رو از رو سرم کشیدم کنار و با عصبانيت بهش گفتم : ای کیرم تو هر چی فوتباله...سرم داشت میشکست

بابام : کس نگو پاشو برو فیلم بگیر بیار...امشب میخوام جشن بگیرم

گفتم اگه با کله میرفتم تو گل میخ پرده و گل میخ میرفت تو چشمم و کور میشدم چیکار میکردی؟
گفت اگه داییت کیر داشت میشد خاله ات....اگر هم عموت کس داشت میشد عمه ات... ول کن احتمالاتو....پاشو برو فیلم بگیر بیار میخوام جشن بگیرم.
گفتم با فیلم میخوای جشن بگیری؟ حتما با فیلم پشت خنجر

بابام : نه... فیلم جوانمرد رو بگیر...به علی ساقی بگو اونی که فردین بازی کرده رو بده ... نه اون یکی رو

گفتم گوز چه ربطی به شقیقه داشت؟ چیزی که من گفتم با چیزی که تو گفتی زمین تا زیرزمین فرقشه.

بابام : آخه کیر برو بچه های تیم ملی تو کونت ، زبون خوش حالیت نیست؟
بعد دستشو میبره سمت بشقاب پر از پوست تخمه که پرت کنه سمت من...من پول رو ور میدارم و فرار میکنم و بابام بشقاب رو به همراه دو سه تتا فحش آبدار شلیک میکنه و من که پا برهنه داشتم از درب خونه ، بدو بدو خارج ميشدم ، بشقاب تو آخرين لحظه تو كوچه ميخوره به پشت سرم.بشقاب يه طرف ، من يه طرف ، و پوست تخمه ها يه طرف ولو ميشيم.
با خوردن بشقاب به سر من ، اون هم از فاصله دور ، بابام گفت: توي دروازه

تو همون لحظه دو تا دختر داشتن از جلوي در خونه ما رد ميشدن كه با اين صحنه مواجه شدن.
صداي فحش و كس شعر بابام هم تا بيرون ميومد .
دخترها انگشت به كون مونده بودن .يكي از دخترا گفت اينجا چه خبره؟
گفتم سريع رد شيد كه اوضاع كشمشيه....شما نبايد اين حرفها رو بشنويد براتون بد آموزي داره...سريع رد شيد.
قربان شما...داش علي
     
  
زن

 
سنگ پاي قزوين در مقابل روي تو ، از پوست كيرم لطيف تره

***
يه بار مادرم داشت ميرفت شهرستان و من داشتم تدارك ميديدم كه از فضاي خالي خونه، استفاده بهينه بكنم.
همون اول كار بابام بهم گفت كه علي ، خونه خاليه ولي حواست باشه كه كونده بازي در نياري.من روزي دو سه بار از مغازه ميام خونه و آمارت رو ميگيرم.حواستو جمع كن.
گفتم مگه بابا تا حالا خلافي از من ديدي كه اين بار دومش باشه.گفت خلاف كه نه ولي عرق خوري و خانوم بازي و چاغال بازي و ديد زدن خونه مردم و ....زياد ديدم.
بابام رفت مغازه و من روز اول تصميم گرفتم هيچ كاري نكنم تا خيال بابام از من راحت شه.همون روز با شاهين نشستيم خونه و دو سه تا كتاب جلومون باز كرديم كه اگه يه وقت بابام اومد فكر كنه داريم درس ميخونيم. و بعد رفتيم تو اينترنت.
بابام اون روز چهار بار به خونه سر زد و تا كليد رو مينداخت ما سريع كامپيوتر رو خاموش ميكرديم و خيلي عادي ميشستيم پاي كتابها.
بار اول بابام اومد تو و ما رو در حال درس خوندن ديد و با چهره اي كه مملو از شك بود برگشت.
بار دوم هم همين اتفاق افتاد و باز بابام يه نگاه كرد و بدون اينكه چيزي بگه رفت.
بار سوم اومد و فقط يه جمله گفت و رفت: شما ها كه راست ميگيد پس كيرم دهن آدماي خالي بند.
گفتم بابا مگه ما چه خالي بستيم
.گفت : خالي نبستيد ؟ پس همينجوري كيرم دهنتون
.صبح روز بعد بابام گفت علي پاشو برو خونه عموت.منم دارم ميرم محضر و عصر ميام اونجا.بعد رفت مغازه.
من تو كونم عروسي بود با خودم گفتم خونه عمو رو بعد از ظهر ميرم و تا بعد از ظهر از امكانات مكان خالي نهايت استفاده رو ميبرم.بابام هم كه به خيال اينكه من خونه عمو هستم ديگه نمياد خونه سر بزنه.
سريع پريدم در خونه شاهين و آمار سحر رو گرفتيم و قرار رو گذاشتيم براي يك ساعت بعد.
بعد دو تايي رفتيم پارك شاهد براي تهيه آبكي.
همينجوري تو پارك داشتيم پرسه ميزديم و دنبال علي ساقي بوديم.
سلام چطوري مهران.علي ساقي رو نديدي
.مهران : سر پارك بود...چيزي ميخواستي؟
نه داداش...دمت گرم
.مهران : چيزي ميخواي من دارم .... سيگاري؟....بدم؟ الان تو سر سگ بزني ، سيگاري ميريزه پايين....ولي ايني كه من دارم مال مزاره....نعشگيش رو هزاره
.گفتم نه داداش....يا علي
رفتم پيش علي و گفتم آخه كونده كجايي تو؟يك ساعته تو پارك حيرونيم....كجا داشتي ميدادي؟
گفت برو بابا ...كوني تقصير من چيه كه بابات گشاده.گفتم چه ربطي داره؟
گفت الان دارم از در مغازه بابات ميام....سفارش آبكي داده بود
شاهين گفت علي اين كونده نره بشينه خونه ، مكان رو به گا نده؟...سحر يك ساعت ديگه در خونه استا.
گفتم نترس.اون هر موقع بخواد بره خونه عموم ، عرق ميخره و باهم ميشينن ميخورن.
به علي ساقي گفتم:حالا بابام چي گرفت؟جين يا سيمينوف؟
علي ساقي : اوه .... باباتو خيلي دست بالا گرفتي....سگي (عرق سگي) گرفت بابا
خلاصه يه قوطي ودكا 54% گرفتيم و رفتيم سمت خونه.وقتي از جلوي مغازه رد شديم شاهين گفت علي مغازه بسته است بابات خونه نباشه مكان رو به گا بده.گفتم نه بابا ، اون الان تو ‌محضر معلوم نيست كون كدوم بدبختي رو داره به گا ميده.
ما رفتيم ودقيقا لحظه اي كه رسيديم سر كوچه ، سحر هم رسيد و سه تايي وارد خونه شديم.
لباسها رو با خيال راحت در آورديم و دو تايي سحر رو حسابي تكونش داديم. خيالم انقدر راحت بود كه حتي چايي هم گذاشتم.
داشتيم سحر رو ميتكونديم كه يهو من صداي صحبت كردن بابام رو شنيدم.
اون از طبقه سوم داشت ميومد پايين و با يه خانوم با لحن قر زدن صحبت ميكرد.
زنه چنان شاه كسي بود كه من و شاهين با ديدنش انگشت به كون مونديم .
نگو بابام روز قبل به جنده بودن زنه تو مغازه پي برده بود و مخش رو زده .
ما فكر كرديم الان بابام با ديدن ما شاكي ميشه و دنبال ما ميذاره.به خاطر همين فرار كرديم سمت در خونه ولي يه لحظه من برگشتم ديدم بابام حسابي مسته و اصلا كاري با ما نداره.
گفتم بچه ها برگرديد امنه....
بابام داشت به زنه ميگفت كه بابا جان حالا تو بيا اين رو بگير فردا بيا تو مغازه بقيش رو بگير.
من فهميدم بابام پول كم آورده و زنه راضي نميشه بهش بده.بابام هم حسابي راست كرده بود و ميخواست به هر قيمتي كه هست تقه زنه رو بزنه.
گفتم بابا چقدر پول پيشته؟ بگو شايد من داشته باشم بقيشو بدم.
گفت بابا صبح هر چي پول داشتم ريختم تو حسابم.امروز چك داشتم.
من بابام رو كشيدم به كناري وديدم دهنش بو سگ مرده ميده.معلوم نبود عرق خورده بود يا بنزين.
گفتم چقدر باهاش طي كردي؟
گفت پنجاه هزار تومن.
گفتم الان چقدر داري؟
گفت هزار و پانصد تومن.
با شنيدن اين جمله ، قيافه منو شاهين و سحر اينجوري شد
گفتم : بابا خسته نباشي....همين سحر رو كه تازه با شاهين هم رفيقه و به ما كلي تخفيف داده ميدوني چقدر باهاش طي كرديم؟....دو نفري 10 هزار تومن....تازه ميخواهيم 6 تومنش رو هم پول تقلبي بهش قالب كنيم.
تو اين شاه كس رو به چه اميدي آوردي خونه؟ به اميد هزار و پانصد تومن؟....بابا خيلي اعتماد به نفست بالاست.
گفت نه بابا....ديروز تو مغازه يه چيزي گفتم كه علي الحساب نپره .... كي پنجاه تومن پول خرج كيرش ميكنه كه من دوميش باشم...ساده اي؟
من هزارو پانصد تومن دارم...پانصد تومن هم نگه ميدارم عصر ميخوام كرايه ماشين بدم برم خونه عموت....حالا تو چقدر پيشته؟
گفتم من و شاهين همش هفده هجده هزارتومن داريم كه تازه ده هزارتومنش هم پول تقلبيه ميخواييم قالبش كنيم به سحر.
گفتم ما زورمون به اين جنده نميرسه ، اينو ردش كن بره بيا همين سحر رو بكنيم. كس راه دستي داره.
بابام كه حسابي مست بود و اصلا حاليش نبود با كي داره حرف ميزنه قبول كرد.
زنه رفت و ما سحر رو داديم دست اين و اينا رفتن تو اتاق.بعد از ده دقيقه كه حسابي بالا پاينش كرد يهو از اتاق صداي خوردن سر به در اومد.
در باز كرديم سحر با كله افتاد بيرون.
سحر : كير بابام تو كون باباي بي معرفتت...گفتم چيكارت كرد؟ گفت بعد از اين كه كارش تموم شد با لگد زد در كونم و گفت پاشو برو خونتون، من آبم اومد.منم با لگد بابات ، با كله رفتم تو در اتاق.
گفتم عيب نداره بيا اين ده تومن رو بگير برو.(هفت تومنش پول تقلبي بود و ما اون روز سه نفري در اصل سه هزار تومن خرج كيرمون كرديم)
بابام كه حسابي حال كرده بود يكي از كاندوم هاي دست نخورده رو باد كرد و بغل گوش شاهين كه حواسش نبود تركوند و شاهين پشماش ريخت.بعدش رفت حموم و زير دوش شروع كرد به خوندن:
غم گلومو گرفته
دلم ميخواد بخونم
.زن باباي بد من
آتيش زده به جونم
.دلم ميخواد بخونم
آخه منم جوونم
تو حموم مستي اين حسابي پريد و اومد بيرون
ما هم كه خيالمون راحت بود نشسته بوديم.يهو بابام از حموم در اومد در حالي كه خودش رو زده بود به كوچه علي چپ ، گفت بچه كوني مگه من نگفته بودم برو خونه عموت؟ اينجا چه كوني ميدي؟
گفتم بابا داري جدي حرف ميزني؟
گفت : مگه من با تو شوخي دارم؟
به شاهين گفتم باز اين كونده ، مستيش پريد آماده فرار باش

بابام گفت پاشو برو گم شو بيرون....لاشي ...كارت به جايي رسيده كه جنده مياري خونه؟ اون هم جلوي چشم من؟
جلوي چشم من مست ميكني
؟جلوي چشم من كس ميكني
؟فردا هم حتما ميخواي جلو چشم خودم ، خودم رو بكني
.زير لب گفتم : سنگ پاي قزوين در مقابل تو از پوست كير من لطيف تره.
بابام اينو شنيد و يه لگد پرت كرد كه تو اون هيري بيري خورد به كون شاهين و شصت پاش تقريبا فرو رفت تو كون شاهين.
ما فرار كرديم و چند روز بعد بابام گفت : علي اين پول تقلبي ها رو از كي ميگيري؟ علي ساقي ميتونه جور كنه؟

قربان شما..........داش علي
     
  
صفحه  صفحه 3 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مجموعه طنز من و بابام از داش علی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA