ارسالها: 2517
#51
Posted: 29 Apr 2013 13:58
فوت فتیش
سلام به همه عزیزان فوت فتیشی
اسم من میثم 18 سالمه قد حدودا 180 وزن 78 من میخوام اولین خاطره فوت فتیشم رو براتون تعریف کنم
این داستان کاملا واقعیه من خودمم از داستان های تخمی تخیلی متنفرم خب میریم سر اصل مطلب:
من از بچگی به پا و بوسیدن پای دخترا علاقه داشتم. همیشه پای اشنا و فامیل رو دید میزدم و بعضی موقع ها هم جوراب زن عمو و خاله هامو برمیداشتم و بو میکردم خیلی حال میداد. من این حسمو از حدود 6 7 سالگی داشتم و به هیچکس نگفته بودم تا اینکه چند ماه ژیش با سایت های مختلف فوت فتیش اشنا شدم قبلا فکر میکردم که روی کره خاکی فقط من این حسو دارم ولی فهمیدم خیلی ها اینجورین. واسه همین تصمیم گرفتم به دوست دختر عزیزم رویا (مستعار)
حسمو بگم وقتی بهش گفتم یکم شوکه شد.
اولش مسخرم میکرد ولی بعد ها که ادرس سایت های مختلف فوت فتیش رو دادم یواش یواش با حسم کنار اومد
اولش برام از طریق MMS عکس پاشو میفرستاد بعد چندروز راضیش کردم که جورابشو بگیرم که موفق هم شدم.
راستی اینو هم بگم که من عاشق جوراب رنگ پا هستم خلاصه شبا موقع خواب جورابشو میبردم زیر پتو و تا وقتی
خابم ببره بوش میکردم بهترین بوی دنیارو میداد به نظر من
بعد چند روزش به سرم زد که باهاش قرار بذارم و پاهاشو ببوسم اولش زیر بار نرفت ولی بعدا قبول کرد. ( رویا عاشق اینه که میسترس باشه و تحقیر کنه پسرارو) منم عاشق اینم که اسلیو باشم و یه دختر تحقیرم کنه...
خلاصه باهاش قرار گذاشتم توی مدرسه خودشون. فکر احمقانه ای بود ولی جای دیگه ای هم نبود...
بعد از اینکه مدرسشون تعطیل میشد یعنی ساعت 3 رویا و چند نفر دیگه میموندن و تو سالن ورزشی مدرسشون والیبال تمرین میکردن اون به من گفته بود ساعت 3 میرن باشگاه ساعت 30/4 تموم میشه من به سرم زده بود و میخواستم بعد از تمرینشون باهاش برم قرار ولی بعدا فهمیدم ساعت 30/4 در هارو میندن و اینجوری رویا نمیتونست بیاد بیرون بهش گفتم ساعت 4 به بهانه اب خوردن بیاد بیرون منم میرم ابخوری منتظر میمونم دل تو دلم نبود داشتم از اضطراب میمردم
ابخوری مدرسشون جداگانه بود و سر پوشیده بود رفتم تو منتظر موندم بیاد و بلاخره اومد.........
داشتم سکته میکردم یه کفش ورزشی که مسلما بوی مورد علاقه منو میداد وبا لباس ورزشی اومد تو من نگاه کردم کسی نیاد و بعد سلام و احوال پرسی بوسش کردم اصلا روم نمیشد ولی زده بودم سیم اخر اونم منو بوس کرد
قبلا باهاش برنامه رو چیده بودم
اونم همونطور که اخلاقمو میدونست تحقیرم کرد و گفت: توله سگ بشین زمین یکم مکث کردم که با سیلی چنان زد تو صورتم که هنوز زنگش تو گوشمه
نشستم بعد بهم گفت چهار دستوپاشو اطاعت کردم بعد عزیزم دستور داد که باشو ببوسم منم صورتمو بردم جلو انگار دنیا مال من بود اصلا باورم نمیشد اولین مااااااااااااااچ رو چسبونم رو کفشش بعد ازش خواهش کردم کفششو در بیاره قبول کرد
واااااااااااااای انگار تو خود بهشت بودم دوس هی نفس عمیق میکشیدم و اصلا دوست نداشتم بازدم کنم
بوی پاش تو کفش ورزشی فوق العاده بود شروع.شروع کردم افتاه بودم به جون پاهاش و بوسه بارونش میکردم خیییییییییییلی حال میداد حالا دیگه داشتم پاشو میلیسیدم از رو جوراب زیاد حال نمیداد واسه همین جورابشو در اوردم
پاهاش سفید سفید بود خوشتراش بود پاهاش شروع کردم به لیسیدن نهایت حال رو میداد رو یا هم معلوم بود خوشش اومده هی بهم دستور میداد و تحقیرم میکرد منم از خدا خواسته قبول میکردم پاهاش خیس اب شده بود بهم گفت دیر شده باید برم
منم که به مقصودم رسیده بودم زیاد گیر ندادم خودم در حالی که تحقیرم میکرد جورابشو پاش کردم و بعد کفششو
یه نگاه شیطنت امیز بهم کرد و خندید منم بابوووووس جوابشو دادم خیییییلی خوش گذشت بهترین روز عمرم بود این هفته هم قراره برم. فقط دارم لحظه شماری میکنم واسه اون لحظه
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 199
#52
Posted: 31 Jul 2013 16:17
پای دختر عموم رو بوسیدم
من از بچگی به جوراب سفید فتیش داشتم.نمیدونم شاید یه جور عقده.ولی وقتی یه دختر شیک و حسابی بالباسای قشنگ و مخصوصا جوراب سفید میبینم اونا رو از خودم بالاتر میدونم و یه جور احساس حقارت پیشش دارم. نمیدونم شاید این حس منو،شما هم داشته باشید.همیشه جورابای فامیل رو برمیداشتم و بو میکشیدم و تو رویاهام پاهاشونو میبوسیدم تا این که یه روز رفتم سراغ دختر عمو.خونه ما دو طبقه بود و اون روز طبقه پایین مهمون بود من به مینا گفتم بریم بالا و رفتیم. اون روی مبل نشست و من جلوی پاش به مبل تکیه دادم.اون داشت با لب تاب ور میرفت و من هم با پاهای اون.خیلی ناز بود .چند بار بهش گفتم چه جورابای قشنگی داری.جوراب سفید اسپورت از همونا که منو دیونه میکرد.تو فکرم چند بار پاهاشو بوسیدم و به عکس العملش فکر میکردم که اون میگه جلوم زانو بزن و ازم بخواه که تو رو به کنیزی قبول کنم و بذارم که جورابامو بشوری.یا این که فکر میکردم که از دستم ناراحت بشه و من برای جبران بهش پیشنهاد بدم که منو تنبیه کنه.درست مثل تو فیلما.باسنمو سرخ کنه،کتکم بزنه دوست داشتم شش دونگ مال اون بشم و اون خودشو صاحب من بدونه و همه جور تنبیه حاضر بودم بشم.در همین حین که تو فکر بودم دل و زدم به دریا و نهایتا پاشو بوسیدم.اونم با تعجب گفت خدامرگم بده این چه کاریه.چند تا دیگه پاشو بوسیدم ولی اون از جاش بلند شد گفت من میرم پایین.منم دستشو گرفتم و با خواهش و التماس گفتم نرو.چند تا بوس هم به دستش زدم.ولی از دستم فرار کرد.
من با یه احساس ترس دنبالش رفتم مبادا چیزی به کسی بگه.راستی سن اون 28 و من 20 داشتم.رفتم جلو بهش گفتم که اولا این جریان پیش خودمون میمونه و از غم دلم براش گفتم که چه جوری از دیدن جوراب سفید تو پاهاش حشری شده بودم.اما اون اصلا درکم نکرد و این اولین و اخرین بوسه ای بود که من به دست و پای مینا زدم.امید وارم بازم فرصتی بشه.
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
ارسالها: 9253
#53
Posted: 17 Sep 2014 22:19
کون دادن من به یه خانم
سلام به همگی
دوست داشتم تجربه ای که تو این زمینه داشتم رو با شما درمیون بذارم . امیدوارم بتونم به دوستانی که به این موضوع علاقه دارن حسم رو رسونده باشم . من نویسنده نیستم پس ببخشید اگه جمله هام و نگارشم اشکال دارن . و ممنون از وقتی که میذارید و میخونید یکی از فانتزیهایی که تو سکس خیلی دوست داشتم این بود که زیر سلطه خانم ها باشم . مثل همه ی کسانی که این ادعا و حس رو دارن من هم از بچگی این علاقه رو تو وجودم میدیدم . بزرگتر که شدم و کم کم به اینترنت دسترسی پیدا کردم تونستم بیشتر بگردم دنبال این موضوع . همونجورم که میدونید رابطه mistress-salve خیلی گستردست و تو هر بخش هم علاقه مندای خودش رو داره . من تو ذهن و خیالم همیشه به strap-on یا pegging علاقه داشتم . با خیال پردازی خیلی هم حال میکردم .
فکر کنم از حدود 19-20 سالگی تو اینترنت دنبال یه پارتنر میگشتم . اولین کسی هم که یادمه پریسا نامی بود که تو یاهو 360 دیدم ، بالای صفحه ش نوشته بود اگه دختر لز یا پسر کونی هست حاضره که باهاشون رابطه داشته باشه . انقد خجالتی بودم که به زور باهاش یکم چت کردم ، به نتیجه هم که نرسید قاعدتا . خلاصه کنم . تا الان که بنده 28 سالمه تو اینترنت به دنبال پارتنر میگشتم . به دوست دختر آخریم گقتم گرایشمو تو این موضوع ، انصافا خیلی با فکر باز برخورد کرد و قبول کرد . ولی یک ذره لذت نداشت برام ، خیلی مصنوعی این کار رو میکرد . در حد انگشت کردن هم بود جلو تر نرفتیم . نه خودش لذت میبرد نه من . من همچنان این فانتزی رو تو ذهنم داشتم و دنبال کسی بودم که اونم دوست داشته باشه اینکارو . از صدها آدم کلاش و بیکار و حال بهم زنی که اون وسط اومدن و به هرطریق سر کار گذاشتن و مسخره بازی دراوردن نمیخوام حرفی بزنم . برسیم به اصل داستان
قبل از عید تو فیسبوک با یه خانمی که ازخودم 5 سال بزرگتر بود آشنا شدم که دوست داشت پسر بکنه ، بر خلاف همیشه اصلا هم سر کاری نبود . یکم چت کردیم بیشتر آشنا شدیم تلفن دادیم . تا این مرحله زیاد برام اتفاق افتاده بود ولی در کمال تعحب من باهاش قرار گذاشتم و رفتیم بیرون . ( تو پرانتز یه حرفی بزنم : تو رویا آدم خیلی ایده آل فکر میکنه و همه چیز رو در لذت بخش ترین حالتش تصور میکنه ، رویای من این بود که خانمی که اینکار رو با من میکنه خیلی قد بلند و زیباست و همه ی این صفت های عالی رو داره ، ولی خانمی که من رفته بودم ببینمش اصلن اینجوری نبود . بهتر بگم کاملا برعکس بود . همون موقع هم که چت میکردیم خودش بهم گفت ولی واقعا تصمیم گرفته بودم که یک بار هم که شده این تجربه رو داشته باشم ) . با ماشین رفتم دنبالش . اولش خیلی رسمی و بداخلاق بود . من هم هنوز یخم باز نشده بود . کم کم باهم صحبت کردیم و گرم گرفتیم . یکمم شیطونی میکرد هی کیرمو میمالید ، از تجربه های قبلیش میگفت . چیزی که خیلی خوشم میومد در موردش این بود که عین مردا راجع به کردن صحبت میکرد . خوی خشن مردونه داشت .
به هدف این اومده بودیم بیرون که فقط همدیگه رو ببینیم ولی هر دو یه جورایی داغ کرده بودیم . بدون برنامه قبلی من گفتم اگه پایه ای بریم دفتر من یه حرکتی بکنیم . با کلی سوال جواب قبول کرد بیاد . حقم داشت دفعه اول یکی رو ببینی بعد باهاش نمیشه بری مکان که . واسه اینکه کمتر بترسه گفتم بیا بالا من در دفترو باز میذارم ،خودش بره تورو نگاه کنه که کسی نباشه .دیگه راضی شد و رفتیم . اومد بغلم کرد . قدش تا سینه م بود . پیرهنمو داد بالا شروع کرد سینه م رو خود . خیلی از سینه تحریک میشم . قشنگ جوری داشتیم سکس میکردیم که انگار اون مرده و من زن . و من کاملا راضی بودم از این وضع .کم کم رسید به شلوارم ، کشیدش پایین رفت سراغ کیرم . کیرم 16-17 سانته با قطر 5 بزرگ که نیست ، ولی نسبت به اون بزرگ بود خوشش اومده بود از کیرم . خیلی خوب ساک میزد . دندوناشو یه بار هم حس نکردم . اون وسط خیلی هم دوست داشت لب بگیره ازم ، دقیقا من هم اصلا دوست نداشتم ببوسمش . هیچ حس و میلی نداشتم واسه بوسیدنش . ولی خب دوست هم نداشتم اون ناراحت باشه و سکسمون یک طرفه باشه . برم گردوند شروع کرد به مالوندن کونم . کونمم بزرگه نسبتا ، خیلی حال میکرد .
تا قبل از رسیدن به کون من همه ی حرکاتش خیلی آروم و ملایم بود . ولی وقتی نوبت کونم شد قشنگ وحشی شد . واقعا حس میکردم دوست داره جرم بده . من رو صندلی پشت به اون خم شده بودم . سریع باز کرد کونم یه تف انداخت وسطش . خیلی دوست داشتم برام میخورد ولی خودش دوست نداشت . تف انداخت و سریع شروع کرد انگشت کردن . انگشتاش تپل و کوتاه بودن . ولی من داشتم اذیت میشدم . من تا قبل این به کسی که نداده بودم ، در کل چند باری با خیار خودمو کرده بودم . حالا اون یهویی افتاده بود رو کون منو با خشونت انگشت میکرد . سعی کردم تحمل کنم و انتظار داشتم جا باز کنه زودتر . یکم که خشونتش کم شد خودشم فهمید دردم اومده آرومش کرد . خودش میگفت : هم دوست دارم درد بکشی هم دلم نمیاد اذیتت کنم . تو همون حالت که پشت بهش بودم برگشتم ببینم صحنه پشت رو که یهو کمرم گرفت . . درد وحشتناکی داشت . یکم که آروم شدم به حالت معمولی رو صندلی نشتیم یکم کونم آوردم جلوتر که بتونه بازم از زیر انگشت کنه . هم زمان داشتم خود ارضایی میکردم . یه Dirty Talking هم داشتیم که خیلی چسبید . هی فحش میداد و راجع به کردن من حرف میزد . به شدت تحریک کننده بود برام . خیلی زود و شدید ارضا شدم . کلی هم به گند کشیدیم خودمون و اونجارو . بنده خدا کلی لباساش خاکی شد . به سیگاری کشیدم و آبمیوه خوردیم ، یکم آروم تر که شدیم اومیدیم بیرون . اون روز کل داستان ما این بود.
بعد یکی دو روز مسیج داد گفت میخواد از یکی دیلدو (کیرمصنوعی) بخره روش نمیشه تنها بره گفت منم برم باهاش . با یکی تو فیسبوک آشنا شده بود ، اون آقا میگفت از ترکیه میره جنس میاره . یه دیلدو 18 سانتی مشکی با کمربند 65 هزارتومن . یه جا تو خیابون باهاش قرار گذاشته بود . قبل عید بود و همه جا شلوغ .اولش یکم شوخی گرفتم ولی جدی جدی رفتیم دیلدو بخریم. دقیقا شبیه فیلمای مافیایی که یکی از کنار یکی دیگه رد میشه بهش یه کیف میده . پول که آماده بود ، اونم جنسشو گذاشته بود تو یه پلاستیک مشکی . وقتی رسیدیم بهم من رفتم جلو چک کردم . همه چی درست بود پولو دادیم جنس و گرفتیم . کلا 20-30 ثانیه نشد . چون تاحالا برام پیش نیومده بود و ندیده بودم ، کل ماجرا برام خیلی عجیب و پرخطر میومد ولی وقتی رفیتم گرفتیم وبدون دردسر برگشتیم دیدم همه چیز چقدر میتونه عادی باشه . حیف تو ایران آزادی نداریم . شاید اگر بخوام منصقانه بگم ارزش اون دیلدو دست بالا 15-20 هزار تومن بیشتر نباید باشه . در کل قضیه برام خیلی جالب پیش رفت , بعد این همه مدت که من داشتم میگشتم هم آدمشو پیدا کردم هم بلافاصله ابزارشو هفته دوم عید خانواده م مسافرت بودن.
دعوتش کردم خونمون ، باز با کلی سوال جواب آخرش مطمئن شد و اومد . قبل اینکه بیاد خونه خیلی سعی کردم با خیار و همون دیلدو خودمو آماده کنم . خب کونم نسبت به ابعاد دیلدو تنگ بود ولی جالبیش این بود که با دیلدو که از خیار بزرگتر بود کمتر اذیت میشدم چون بافتش نرم بود . دوست داشتم تمام کمال استفاده کنیم از این موقعیت . رفتم خیلی خوب شیو کردم . ترو تمیز کزدم . از صبح داشتم واسه عصر آماده میشدم . هی با خیار میفتادم به جون خودم که یکم باز شه سوراخم . دیگه عصر که میخواستم برم دنبالش خیا رو گذاشتم تو کونم (خونه هامون نزدیک بود تقریبا) که سوراخم بیشتر باز بمونه . تا رفتم دنبالش و برگشتم داشت اشکم درمیومد . خیلی وضعیت اذیت کننده بی بود . فقط دوست داشتم برسم خونه . ناشیانه عمل کردم . خلاصه باز با عملیات مافیایی وارد خونه شدیم که کسی ایشونو نبینه . (گویا یه مدت محل کارش منطقه ما بوده ) . هرچی خواستم پذیرایی کنم گفت چیزی نمیخواد . قشنگ عین یه مرد اومده بود منو بکنه بره . کم کم مشغول شدیم . همون مراحل داشت تکرار میشد . لب . سینه . ساک .
دیگه کامل منو لخت کرده بود .داگ استایل رفتم روتخت . از قبل تو خونه لوبریکانت هم داشتم .ژل زد و آروم شروع کرد انگشت کردن . این دفعه هم من از قبل خودم با خودم ور رفته بودم هم اینکه از ژل استفاده میکردیم ولی باز انگشتش اذیت میکرد .دیگه خودم گفتم همون دیلدو رو آروم بکن . به دیلدو ژل زد و خیلی آروم شروع کرد . سرش که میرفت تو بقیه ش راحت میرفت . ولی واسه سوراخ من یکم انگار بیگانه بود این حالت ، سوراخم میخواست به حالت اولش برگرده یعنی بسته بشه ولی چون دیلدو توش بود نمیشد . یه حالت بلاتکلیفی داشت. یکم که گذشت داشت برام عادی میشد. نمیدونم چرا دوست نداشت به کمرش ببنده . گرفته بود تو دستش میکرد . الان که دارم مینویسم به ذهنم رسید ، دوست داشته ببینه که داره میره تو کونم . ولی من دوست داشتم ببنده به کمرش ، خودم براش بستم .دوباره مدل داگی رفتم رو تخت . اومد پشتم و سر دیلدو رو گذاشت رو سوراخمو آروم داد تو .
هنوز یکم درد ناخوشایند داشت . باز میگم خوبی این خانم این بود که واقعا حس مردونه داشت و دوست داشت از طرف مقابلش استفاده کنه . قشنک مثل یه دختر داشت منو میکرد . وقتی تا آخر میرفت تو احساس میکردم میخوره به ته روده م یا هرچیز دیگه که اونجا بود و درد شدیدی داشت. یکی دوبار تا آخر کرد ، که باعث شد خودم بکشم جلو . براش توضیح که دادم به اندازه میکرد تو . یکم سرعت گرفت تلمبه زدنش . وقتی که درد دهانه مقعدم ساکت شد به شدت داشتم لذت میبردم . تو همین حالت که تلمبه میزد انگار اعضا درون بدنم جابجا شدن یا براشون برخورد یه جسم خارجی عادی شده بود ، چون دیگه تا ته کرده بود تو کونم . شکمش رو حس میکردم دیگه چسبیده به کونم . ولی دیگه درون بدنم هم درد نداشتم .خیلی خوب و قشنگ داشت تلمبه میزد . برای اولین بار داشتم لذتش رو تجربه میکردم . خیلی معرکعه بود . این بار هم موقع کردن برگشتم ببینم چجوری میکنه باز کمرم گرفت . از داگی که خسته شدیم من خوابیدم رو شکمم و اونم خوابید روم . همزمان که میکرد گوشمم میخورد .
این هم خیلی حس خوبی بود . نمیدونم دقیقا چجوری باید بگم ، حس پایین تر بودن ، تحت سلطه بودن ، اینکه ازم داره استفاده میشه باعث میشد از نظر ذهنی هم خیلی لذت ببرم . بعد از چند دقیقه دوباره پوزیشن رو عوض کردیم ، اون وسطا هی کیرمم میگرفت ساک میزد .این دفعه با کمر خوابیدم پاهامو دادم بالا زیر کمرم بالش گذاشتم و اون از روبرو اومد . این پوزیشن هم خیلی خوب بود . چشم تو چشم بودیم . رویایی بود . هر پوزیشنی که دوست داشتم رو امتحان میکردیم. دوست داشتم موقعی که میکنتم یکی خوب فیلم میگرفت همزمان میدیدم . آخر سر تو مدل داگی بودیم . من رو ی تخت و اون پایین تخت ایستاده منو میکرد .
تو همون حال خودارضایی کردم که باز با شدت خیلی زیاد ارضا شدم آبمم با کلی کثیف کاری ریخت رو تخت . من که خیلی حال کرده بودم .بهش گفتم اگه ارضا نشده کمکش کنم با دستم براش کولیتوریسشو بمالم و ارضا شه که خودش قبول نکرد . میگفت تا همین حد هم براش خیلی خوب بوده . شورتش خیس خیس بود . میخواستیم کم کم جمع و جور کنیم بریم بیرون که حالش بد شد .خیلی شدید ضعف کرده بود . خیلی لجباز بود . راهی نمیذاشت بتونم کمکش کنم . معلوم بود داره از حال میره ، هیچی قبول نمیکرد بخوره . آخر سر یکم نمک دادم بهش فشارش بیاد بالا . یکم حالش جا اومد بردم رسوندمش . خلاصه این بود خاطره من
نوشته سورنا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9
#56
Posted: 24 Jan 2015 19:04
حدود 2سال بود که با بردگی جنسی برای بانوان آشنا شده بودم.
خیلی علاقه داشتم که* برده یه زن باشم ولی* هیچ میسترسی پیدا نمی کردم.ولی بجاش دوستای برده مثل خودم زیاد داشتم تو نت.
یکیشون که خیلی دوست بودم اسمش بود میلاد.اون دو سال ازم بزرگتر بود و می گفت تا حالا 2تا میسترس داشته.(من اون موقع 17ساله بودم)
یه بار که با هم چت می کردیم گفت یه زنی رو می شناسه که پول میگیره و دو ساعت میسترس میشه که قیمتشم صد تومنه.
منم که شدیدا دنبال یه میسترس بودم قبول کردم و اون گفت باهاش هماهنگ میکنه.
بعد دو روز میلاد بهم گفت با زنه حرف زده و واسه پنج شنبه ساعت 4بعد از ظهر وقت گرفته.
از خوشحالی داشتم بال در می آوردم.
از پول پس اندازم صد تومن برداشتم.
از دوشنبه تا چهار شنبه همش استرس داشتم و دل تو دلم نبود.شبا خواب نداشتم از غذا افتاده بودم همه فکر و ذکرم شده بود *بردگی*
خلاصه اون سه روز عین سی سال واسم گذشت و وقت موعود رسید.صبحش طبق توصیه دوستم رفتم حموم و همه موهامو شیو کردم و خلاصه خودمو آماده کردم اونقدر استرس داشتم که شبش رو اصلا نخوابیدم صبحونه و نهار هم که اصلا از گلوم پایین نرفت.
چون خونه میسترس از خونمون دور بود ساعت 2به بهونه گردش با دوستام زدم بیرون.ساعت سه و نیم رسیدم ولی چون قرار ساعت چهار بود یکم خودمو تو کوچه ها علاف کردم تا چهار شد و زنگ در رو زدم. (باید می گفتم از طرف پیک اومدم) تا اینو گفتم در واشد.
رفتم تو....یه خونه حدود 200متری با حیاط و یکمی قدیمی بود.رفتم تو تا در رو زدم دیدم یه زن که نه پیر زن بالای50سال با قد کوتاه (فک کنم حدود 155و اینا باشا) چاق، با آرایش غلیظ و موهای رنگ و مش قهوه ای که تابلو جنده بود و یه دامن کوتاه راه راه آبی و سفید با تاپ آبی جلوم وایستاده. (اصلا انتظار اینو نداشتم همیشه تو رویاهام فکر میکردم یه میسترس زیبا و جوان دارم) تو شک بودم که با یه سیلی محکم به خودم اومد.زنه صدای نسبتا کلفتی داشت که می گفت پس سلامت کو حیوون ادب نداری آشغال؟
از گردنم گرفت و انداخت زمین (اون موقع بود که دیدم بدن سفید با ناخن بلند که رنگ لاک ماش سفید بود و دستش لاک نداشت و برق ناخن زده بود و بدنش اصلا مو نداشت)
یهو سوارم شد....سنگین بود....شاید سی چهل کیلو از من وزنش بیشتر بود.گفت یابو برو سمت مبل....به هر زحمتی بود رفتم.مچ دستام درد گرفت.
تا رسیدیم به مبل پیاده شد و رو مبل نشست (راستیتش اول خواستم منصرف شم چون اون میسترس رویاهام نبود ولی چون خیلی تو کف بودم گفتم بذار امتحان کنم)
گفت من هیچ محدودیتی ندارم و هرکاری خواستم باهات میکنم.فهمیدی؟
گفتم بله.
یه سیلی محکم زد گفت از این به بعد میگی بله بانو!
یه سیلی ده زد گفت چی؟
من گفتم بله بانو
یکی دیگه زد و گفت چی؟
منم تکرار کردم
باز زد و گفت چی؟
( داشت گریم می گرفت خیلی محکم میزد)
"فکر کنم هفت بار زد و گفت فکر کنم فهمیدی"
گفت تایم کار من دو ساعته اگه کارت خوب باشه اجازه میدم بیشتر بمونی.
حالا پولو بده.
منم پول رو دادم بهش و اونم بدون نگاه کردن انداخت رو* عسلی.بعد گفت حالا لخت شو.
با اینکه خجالت می کشیدم ولی به خاطر ترس از کتک زود لخت شدم.
تا زانو زدم جلوش یه قلاده از روی عسلی برداشت و وصل کرد به گردنم.
گفت حیوون یالا شروع کن پاهامو لیس زدن تا بقیه کاراتو بگم.
منم زودی شروع کردم لیسیدن پاهاش.تمیز بودن.ولی خوشمزه با ولع می لیسیدم.همه جای پاشو از هیجان می لرزیدم.انگشتاشو مک می زدم و قشنگ می خوردم.
ایشونم بدون توجه تلوزیون میدیدن.
بعد چند دقیقه گفتن بسه.
بهم گفتن ناهار خوب خوردی؟
منم گفتم نه.
گفت پس بیا بهت غذا بدم.منظورشو نفهمیدم
باز سوارم شد و گفت برو اون اتاق.
منم با رحمت رفتم.همین که وارد شدم شکه شدم.
آخه رو در و دیوار پر عکس لخت زنها و شکنجه بود.
یه بارفیکس وسط بود.چند تا میز و صندلی عجیب و غریب.کلی چوب و ترکه و کمربند و شلاق و وسایل مختلف.
از پشتم پیاده و شد و یه ظرف رو نشون داد گفت بیارش.
"تو ظرف عکس یه سگ بامزه بود"
اووردم.ایشون دامنشونو دادن بالا که دیدم زیرش شرت نپوشیدن و یه کس پر مو دارن.
نشستن رو ظرف و یه دستشویی از نوع اسهالی با رنگ مشکی زدن تو ظرف.
حالم بهم خورد.دیگه گوه خور نبودم که.
بعد کونشو کرد طرفم گفت بلیس حیوون.
منم با چندش شروع کردم خوردن گوه های اطراف سوراخش هی سرمو فشار میداد به کونش که بس کرد.گفت 30ثانیه وقت داری غذاتو بخوری وگرنه کاری میکنم بدتر از مرگ.
با چندش شروع کردم خوردن.چون قاشقی چیزی نداشتم و گوهش اسهالی بود خوردنش سخت بود که یه دفعه گفت.وااااای وقتت تموم شد.
زود بقیه اشو بخور تا تنبیه ات رو بگم.منم تند تر خوردم که وقتی تنوم شد.گفت:واسه هر ثانیه دو تا ترکه میرنم.ده قانیه کم اوووردی پس 20تا.بخواب رو صندلی.اطاعت کردم.و ایشون یه چوب نارک برداست و شروع کرد زدن رو باسنم.خیلی درد داشت.بیست تا که تموم شد شروع کرد با ناخن به زخم هام کشیدن که دردش بدتر شد. گفت یالا تشکر کن.
منم افتادم به پاش و شروع کردم بوسیدن و تشکر در حالی که هق هق گریه میکردم.
بعد گفت حالا می خوام بهت نوشیدنی بدم تا طعم غذات از دهن بره.بدو اون کاسه رو بیار.
اووردن ایشون نشست رو صندلی و شروع کرد شاشیدن تو کاسه.بعد گفت بخورش.مننم ار ترس همشو یه جا سر کشیدم.که یهو یه سیلی زد تو گوشم و گفت کی گفته باید یه جا سر بکشی.می کشمت.
وبعد منو کشوند طرف بارفیکس و گفت برو ازش آویزون بمون.20تا میزنم اگه هرر بار بیوفتی دوتا اضافه میشه.
افتادم پاش و با گریه التماس میکردم منضرف شه ولی گفت برو بالا وگرنه می کشمت.منم مجبورری رفتم بالا و شروع کرد با یه کمربند کلفت منو زدن.دردش بی نهایت زیاد بود.
در ضربه ششم نتونستم خودمو نگهدارم و افتادم که گفت واااای دو تا اضافه شد.باز رفتم بالا همه سعیمو کردم ولی تو چهاردهمی باز افتادم. و ایشون 24تا ضربه زد بعد که افتادم زمین شروع کرد با ناخنهای پای رو زخمام کشیدم منم بلند گریه میکردم ولی برای بانو اصلا مهم نبود بعد زجر زیاد نشست رو کمرم از درد داشتم می مردم که گفت برو سمت توالت. (موندم می خواد چیکار کنه آخه همین الان دستشویی ایشونو خوردم)
همین که رسیدیم به دستشویی گفت می خوام خوب کاسه توالتو تمیز کنی.
باورم نمی شد.این دیگه چه کاریه با یه سیلی مجبور شدم دستورشونو اطاعت کنم ولی اصلا حال خوبی نداستم.بعد تموم شدن باز نشست پشتم و رفتیم به اتاق بعد منو به یه تخته بست و چشم و دهنمم همین طور.یه چند لحظه بعد درد شدیدی رو تو آلتم حس کردم.آره داشت می سوزوند و خودش می خندید.نمی تونستم تکون بخورم یا داد بزنم که بی هوش شدم.بعد با سردی آبی که به صورتم خورد به هوش اومدم و دیدم با فندک کیر و خایه هامو یکمی سوزونده.بدجور می سوخت.گفت یالا پاهامو بلیس که تنبیهت کردم.با گریه و درد شدید شروع کردم بوسیدن و تشکر"ممنون بانو که سگتون رو تنبیه کردید.ممنون که اجازه دادین حیوون خونگیتون باشم"
که رفت نشست رو یه مبل راحتی گفت از بس زدمت تنم عرق کرده زود باش تنمو بلیس و عرقامو بخور.
از پاهاش شروع کردم لیسیدن و هرچی عرق سر راه بود می خوردم.واقعا لذت بخش بود.روی پاهاش زیاد عرق نکرده بود ولی یکم پشت زانوش بود.ولی رونهاش خیس بود.با ولع می خوردم که رسیدم به لا پاش و بوی عرق زیاد تر شد.با اشتها می خوردم.خوشمزه بودن. بعد پلهو ها و شکمو تا رسیدم به زیر بغلش.مو داشت.حالم به هم خورد ولی از ترس کتک موهاشو مک می زدم و می جویدم. بعد گردنش که پاشد پشتشو کرد بهم.منم شروع کرد خوردن پشت رونش بعد باسنش انصافا باسن بزرگ و خوبی داشت منم با اشتها می خوردم.کلی عرق کرده بود و منم عاشق خوردن عرقاش بود مزه شور و باحالی داشت مدام سرمو به کونش فشار میداد که یهو گوزید تو صورتم بعدم گفت دهنتو باز کن بچسبون به سوراخ کونم منم اطاعت کرد و با ذوق منتظر بودم که یهو ایشون گوزید تو دهنم بعدم گردنشو لیسیدم بعد برگشت و انگشتای دست راستشو کرد دهنم اونقد فشار میداد و نگه می داشت تا عوق میزدن در میاورد.اونقد اینکارو کرد تا بالا اووردم.بعد دهنمو باز کرد و تف کرد تو دهنم و منم با اشتها قورت دادم.پنج شش بار اینکارو کرد.بعد سرمو به کوسش فشار داد و منم شروع کردم خوردن کوسش و هسرمو فشار میداد.گوشامو می کشیدو سیلی می زد و کوسش به صورتم می مالید.اونقد اینکارو کرد تا ارضاء شد.
"بعد گفت برو لباساتو بپوش گمشو خونتون"
_________________________________
تندی لباسامو پوشیدم اومدم خونه.تا یه مدت بدنم درد میکرد و با خودم گفتم *دیگه گوه بخورم دنبال برده بودن باشم*
یه سرباز وقتی میریه به ته خط تازه تبدیل به وزیر میشه...
ارسالها: 9253
#57
Posted: 24 Jan 2015 22:58
BLACKCROW: داستان لیس زدن جورابهای خواهرم
--------------------------------------
سلام
قبل از هر چيزي لطفآ اونايي که جنبه ندارن و فوت فتيش نتيستن نخونن ممنون
اسم من بهنامه ۲۱ سال دارم و يه خواهر بزرگ تر از خودم دارم که اسمش سميراست و 5 سال از من بزرگتره...
دمت گرم عالی بود
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#58
Posted: 24 Jan 2015 23:20
تجربه فوت جاب با همسرم
سلام به همه دوستان.
داستانی که می خوام واستون تعریف کنم مربوط به اولین فوت جاب من و همسرم هستش.من یوسف هستم , سی و چهارساله و کارمند اموزش و پرورش در یکی از شهرستانها. همسرم مریم چهار سال ازم کوچکتره و خانه دار هستش.ما شش ساله که ازدواج کردیم.چهار ساله اول ما معمولا هفته ای دو بار باهم رابطه داشتیم ولی از سال پنجم خیلی سردتر شدیم و رابطه کمتر شد (بدلیل یکنواخت بودن نوع رابطه)[هی برو رو تخت بوس، لیس، توش و تمام] من چون اصلا اهل بی غیرتی و ضربدری نیستم و نمی خوام به زنم خیانت کنم و فقط دنبال راه حل جدید واسه حال کردن بودم.یه بار تو اداره بیکار بودم رفتم نت گردی که یهو به ذهنم اومد ما که فیلم و عکس سوپر داریم نکنه داستانش هم باشه که زدم*داستان سکسی* دیدم ای دل غافل چقدر سایت رفتم و کلی داستان جور واجور خونودم که به طوری حشری شدم که شبش سه بار با همسرم نزدیکی کردم و باز سیر نشدم که بقیه دفعات رو همسرم اجازه نداد.فرداش باز رفتم اونجا و یه تالار دیدم به اسم *فوت فتیش* با خودم گفتم این دیگه چیه؟ رفتم چند تا داستان در مورد بردگی و اینا بود که اصلا نپسندیدم ولی چندتا در مورد فوت جاب بود که پا رو لیس میزد و کیر رو می ذاشت لاش و ابشو می ریخت اونجا که بدجور ذهنمو مشغول کرد و علاقه مند شدم حتما انجامش بدم.
رفتم خونه که همون اول کفش های مریم رو که جلو در ورودی دیدم یجوری شدم دلم یه طوری شد.رفتم تو دیدم خانوم خانوما تو حمومه.منم لباسمو عوض کردم و دست و صورتمو شستم نشستم جلو تلوزیون که بعد فکر کنم حدود بیست دقیقه اومد و سلام کرد و رفت اتاق تا لباس بپوشه.منم مشغول خوندن تلتکست بودم.که گفت بیا نهار.بعد نهار باز اومدم تا بقیه مطالب پیام نما رو بخونم که مریم اومد نشست کنارم (راستی اینم بگم اون منو خیلی دوست داره و همیشه بهم محبت میکنه و هرکاری بگم انجام میدم؛ البته، منم واسش هر کاری میکنم ولی همیشه اون سرتر از منه) بله میگفتم که اومد نشست و منم چون میدونستم اهل پیام نما و اینا نیست زدم تلوزیون که سریال نمی دونم چی چی رو ببینه (آخه شب فوتبال داشت نذاشتم فیلمه رو ببینه) اونم طوری نشست رو مبل که پاهاشو بغل کرده بود (مریم قد کوتاهی داره حدود یک متر و پنجاه و پنج سانت و لاغره و فقط چهل و هفت کیلویه و بور هستش و سفیده سفیده.دست و پاهای کوچیک و نازی داره [کلا دختر نازی بود]) یه لحظه که چشم به دست و پاهاش افتاد دیدم وای یه لاک قرمز به ناخن هاش زده که حال آدمو خراب میکرد.یکم که به پاهاش نگاه کردم، گفتم:مریم چقدر پاهات نازه!
یه لبخند زد و مشغول دیدم فیلم شد.منم دستمو گذاشتم رو پاش و آروم مثل ناز کردن اومد تا انگشتاش اونم باز یه لبخند زد و هیچی نگفت.منم گفتم چقدر لاکت خوشگله (آخه خیلی کم لاک میزد) اونم گفت مرسی یهو تو جعبه آررایش دیدم هوس کردم استفاده کنم.خوشت اومد؟من:آره.ناقلا چرا تا حالا نمیزدی؟مریم:نمیدونستم که دوست داری.چشم از این به بعد هروقت بگی میزنم.من:پس همیشه بزنمریم (با یه لبخند):چشم.گذشت دو روز که منم هی از پاهاش تعریف میکردم و اینا تا آمادش کنم واسه امتحان کردن فوت جاب.تا رسید روز سوم بعد از اون ماجرا شب موقع خواب من و مریم رو تخت خواب.که مریم لاک صورتی زده بود.من:وای این لاکه چقدر بهت میاد.مریم:مرسیمریم:یوسف جان یه چیز بگم راستشو میگی؟من:بله عزیزم مگه من تا حالا بهت دروغم گفتم؟!مریم:میدونم ولی ناراحت نشیااا...من:باشه بگو قول میدم ناراحت نشم.مریم (با مکث):تو قبلا اصلا راجع به پاهام هیچی نمی گفتی چرا چند روزه ازشون تعریف میکنی؟من که تو بد مخمصه ای بودم موندم چی بگم.اگه راستسو بگم ممکنه ناراحت بشه اگه نگم پس چجوری بگم بیا فوت جاب کنیم.پس تصمیم خودمو گرفتم که هرچه بادا باد باید امتحان کنم.همه چیو گفتم از چگونه پیدا کردن سایتها تا داستان فوت جاب.بعدش گفتم:عزیزم میذاری امتحانش کنم؟که جواب منفی داد و گفت که دوست داره مردش تکیه گاهش باشه نه که از این کارای پست بکنه.منم شروع کردم به توضیح دادن که غرورمو له نمی کنم همون مرد سابقم فقط بجای اعضای دیگه بدنت می خوام از پاهات استفاده کنم چه اشکالی داره؟! بعد کلی توضیح و تمنا و التماس قبول کرد که یه بار امتحان کنیم اگه خوشش نیومد دیگه تمومه.منم چون خیلی از این کار خوشم میومد خواستم کاری کنم که همسرم خوشش بیاد و اجازه بده هر وقت خواستم این کارو باهاش بکنم.
اول از لب گیری شروع کردم و حسابی لب تو لب شدیم منم که بدجور حشری شده بودم یه دل سیر لباش رو خوردم و شروع کردم لیس زدن صورتش که خیلی خوشش میاد (کلا از لیس زدن بدنش خوشش میاد) آروم آروم رفتم سراغ گلوش و حسابی بوسه بارونش کردم بعد نوک زبونمو می کشیدم رو پست گلوش و بعدش یواش مک میزدم بعد از اون حسابی گوششو خوردم و باز لب تو لب.تیشرتشو در اووردم شروع کردم خوردن بالای سینه هاش بازو هاش حسابی آب دهنیش کردم. سوتین قرمزشو در آوردم و اول یه بوس از نوک دوتا سینش کردم و یکم مالش دادم اون دو تا سینه نرم و سایز شصت و پنج رو بعد همه جای سینه هاسو بوسه های ریز میکردم و یهو یه سینه شو کردم دهنم که یه اوییی گفت و خندید منم همش نوک سینه هاشو لیس میزدم و مک میزدم که نوک ممه هاس حسابی بیرون زده بود و سینه هاش سفت شده بودن گاز میزدم نوکشونو پوست اطراف رو لیس میزدم.اونقد اون ممه هاشو خوردم و مالش دادم که گفت تو رو خدا بسه درد میکنن.اومدم دامنشو در اووردم شروع کردم رونهاشو لیس زدن بعدش مک میزدم که حسابی ناله میکرد (البته چندبار هم گاز زدم که دادش رفت هوا)شرت ست سوتینشو با دندون کندم که یه جیغ کوچولو زد و شروع کردم اطراف کوسش رو لیس زدن که هی التماس میکرد بخورمش منم حسابی اذیت کردم ولی بعد یه لیس از پایین تا بالای کوسش زدم که یه ناله کردم حال اومدم اساسی شروع کردم تند تند زبون زدن.
لب های کسش رو باز میکردم تا خوب توشو بخورم چوچولشو می کردم تو دهنمو طوری میمکیدم که جیغش بلند میشد و گاز میگرفتم.بالای کوسش رو که خیلی دوست داره می مالیدم و می خوردم. حسابی تو کیف بود که رکابی و شلوارکمو در اووردم گفتم مریمی یکمی واسم می خوری؟ اونم بلند شد نشست رو تخت منم بلند شادم تا راحت واسم ساک بزنه.اولی با دستش می مالید و نوک زبوشو میزد که اذیتم کنه منم طاقت نیاوردم و هی خواهش میکردم بخوره ولی اون شیطونیش گل کرده بود و پدرمو دراوورد تا کرد دهنش.اول سرشو کرد تو دهنش و یه مک زد که مرد و زنده شدم بعدش یه گاز از کله کیرم گرفت که از درد پریدم هوا و اون می خندید.گفتم خیلی لوسیگفت (با خنده) خودت اون همه گاز زدی من چیزی گفتم؟بعدش گفت تو بلد نیستی چجوری دردشو کم کنی بیا خودمو خوبش میکنممنم رفتم جلو اول آروم با دست مالید و بعدش کلشو بوس کرد بعد چند لحظه همه جای کیرمو شروع کرد بوسیدن و بعد با دست می مالید همزمان تخم هامو زبون میزد بدجور حال میکرد که شروع کرد همه جای کیرمو لیس زدن رو ابرا بودم بعد سر کیرمو زبون میزد تند تند که خیلی جالب بود (آخه خیلی کم اتفاق میوفتاد واسم ساک بزنه چون من کوسش رو نمی لیسدم اونم واسه تلافی ساک نمیزد و گرنه کارشو خوب بلد بود)
گفت: حالا دردش خوب شد (با یه عشوه)گفت: آره عسلم خیلی خوبهگفت: حالا بهترم میشهشروع کرد قشنگ ساک زدن و کیرمو میکرد دهنش و در میاورد بعد یه مدت گفت خوب حالا بیا شروع کنووای قند تو دلم آب شد (خوب چیه اولین باره دارم فوت جاب میکنم دیگه)بعد خوابید رو تخت.منم رفتم پایین پاهاش(یکم خجالت میکشید)از مچ پای چپش گرفتم بلند کردم بعد آروم زبونم خواستم بزنم به پاشنه پاش که تا نوک زبونم به پوستش خورد سریع پاشو کشید عقب که کلی خواهش و التماس کردم تا راضی شه بعد از اینکه آرومش کردم زبونمو پهن کردم روی پاشه پای کوچولو موچولوش و آروم آروم میلیمتر میلیمتر کشیدم تا بالای پنجه پاش.اصلا حالی داشتم که تا اون موقع تو عمرم این حال و هوا رو نداشتم یجوری انگار گوشام کر شده بود و بدنم داغ شد طعمی بود عجیب که کلمات نمی تونن بیانش کنند.ولی زود خودمو جمع کردم و آروم پاشنه پاش رو شروع به لیسیدن کردم و تا می تونستم بیشتر پاشنشو می کردم دهنم (راستی بگم همزمان هم کس مریم رو می مالیدم که نکنه از این کار منصرف شه و حال کنه در حالی که...)بعد که یه دل سیر پاشنشو خوردم اومدم بالاتر و سینه پاش رو شروع کردم لیسدیدن و مکیدن وای اون پاهای کوچولو و سفید با کف صورتی کم رنگ با لاک های صورتی اون انگشتهای باریک و زیبا حالا در اختیارم بود و خودمو لعنت میکردم که چرا اینقدر دیر این جواهر رو پیدا کردم خاک بر سر من خاک...
وای داشتم از لذت می مردم، کیرم داشت می ترکید و نفس کشیدن واسم سخت بود.اومد بالاتر و پنجه اون پاهای رویایی رو به لب گرفتم لیس زدن و مک زدن که هیچ با دندون می کشیدم روش (البته یواش) اومدم بالا و انگشتهاش رو دونه دونه می لیسدم وقتی همشونو لیسیدم یکی یکی می کردم دهنم و مک میزدم لای انگشتاش که خیلی حالمو داغون میکرد بعدش اومدم روی پاش رو شروع کردم لیسدین از مچ پاهاش لیس میزدم تا رو انگشتاش وای اون پاهاش سفید با اون انگشتهای باریک و زیبا با لاک ویران کننده داشت از خود بی خودم میکرد.حس میکردم داره روحم از جسمم جدا میشه هیچکدوم از حواس پنج گانه من کار نمی کرد اختیارم رو از دست داده بودم و تنها چیزی که میدیدم اون دو تا گوهر ناب بود.طعمی که پاهاش داشت رو با طعام بهشتی عوض نمی کردم اون پاها رو از زندگیم بیشتر دوست داشتم کناره های پاش هم از زبونم پنهان نموندن و شکار این دهان شدن بعد از این که پای راستشو هم حسابی خوردم پاهاشو جفت کردم و گذاشتم رو صورتم وای چه پوست لطیفی داشت، شبیه هیچکدوم از پوست اعضای بدنش نبود.آخ پاهاشو می مالیدم به صورتم، به گلوم ، به سینه هام داشتم می ترکیدم از شهوت و لذت.واقعا میتونم بگم عمری که قبل این گذشته و از دست دادم فنا شد.تا رسوندم به کیر مبارک وقتی بین اون پاهای بی نظیر گذاشتم بدنم گر گرفت آهی کشیدم که همسرم از لذت بی شمار من آگاه شد...
شروع به حرکت دادن آلتم کردم که بعد لحظاتی دیدم که مریم اون فرشته ی زندگی من خودش شروع کرده به تکون دادن پاهای افسانه ایش روی آلتم از شهوت نمی تونستم چشممو باز کنمو کلمه ای بر زبان بیاورم بعد دقایقی دیگر نتوانستم خودمو کنترل کنم و حس آمدن منی رو تو تک تک سلول های آلت تناسلی ام حس کردم و بعد مقداری زیاد آب که تا به حال از من خارج نشده بود آمد که قسمت اعظم اون روی پاهاش و بقیه روی تخت و شکمش ریخت.طوری شدم که بی حال افتادم روی مریم و اون شروع به نوازش من کرد بعد یه مدت که حالم جا اومد مریم گفت:خوب بود عزیزم؟منم جواب دادم:بهترین ارضاء شدن عمرم بود.گفت:پس من؟گفتم:ببخشید اصلا یادم رفتگفت:میشه کوسمم مثل پاهام با اشتها بکنی؟(الآن که اونو زیباترین زن دنیا میدیدم) بعد پاک کردن بدنش با دستمال چنان کوسی کردم که دیدنی و چون اون مربوط به موضوع اصلی نمیشه از تعریفش صرف نظر میکنم.
ممنون که خاطره منو خوندین.اینم بگم همسرم خیلی از اینکه پاهاشو لیسیدم و باهشون خالی شدم خوشش اومد و بعد اون بارها اجازه داد که باهم این نوع رابطه رو داشته باشیم.ببخشید که وقتتون رو گرفتم.
خداحافظ همگی
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم