انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

خاطرات من کمی شاد ، کمی ...


مرد

 
قسمت دهم .........................
سيگارو از دستش گرفتم به هزار زحمت دسمتو اوردم بالا رسوندم به كليد شيشه بالا بر ، دادمش پايين هوا سرد شده بود باد سردي ميخورد تو صورتم . يه پك عميق به سيگارم زدم و گفتم رويا دارم از درد ميميرم . حتي نفس ندارم سيگارمو بكشم .
با يه نگاهي كه ترس توش موج ميزد نگاهم كرد و گفت بندازش بيرون شيشرو بكشم بالا سرما بدتر ميكنه دردتو . تو ام كه با اين لباس پوشيدنت هوا سرده يه كاپشني چيزي بپوش مياي بيرون . با اين يزره جسش واسه من ارنلد شده ...
رويا همينطوري قر ميزد و منم توي درد به خودم ميپيچيدم سيگارمو از شيشه پرت كردم بيرون ، رويا هم با اون صورت معصومش هي منو نگاه ميكرد و ميگفت تحمل كن الان ميرسيم بيمارستان . ولي مگه مسير تموم ميشد . خلاصه به هر زوري بود تمام نيرومو جمع كردم خودمو ريلكس نشون بدم كه رويا زياد ناراحت نشه تا رسيديم بيمارستان . دم درب اورژانس نگه داشتو سريع پياده شد بدون اينكه چيزي بگه دويد تو . بعد از چند لحظه ديدم رويا اومد بيرون پشت سرشم يه يارو با تختي كه هل ميداد اومدن سمت من . اروم درب ماشينو باز كردم نگهبان دم در ورودي هم كه ديگه رسده بود به ما ، رويا منو از ماشين به كمك پرستاره پياده كرد و به هر زوري بود رو تخت خوابوند . نگهبان روبه رويا كردو گفت خانوم سويچ ماشينو بدين من يه كنار پاركش ميكنم خواستين برين بياييد از نگهباني بگيرين . رويا هم گفت ممنون اقا لطف ميكنين سويچ روشه و دنبال تخت من راه افتاد داخل اورژانس با خودم گفتم چه ادم مهربوني دمش گرم يادم باشه اومديم بيرون يه پولي بهش بدم ..........
پرستاره رو به رويا كرد گفت بريد براش يه پرونده تشكيل بدين رويا دست رو صورتم كشيدو گفت الان ميام رفت سمت صندوق منم هل دادن سمت يه اتاق كه پر از مريض و دكتر بود يه دكتره اومد سمتمو گفت كجات درد ميكنه با صدايي گرفته گفتم پشتم كتفمو نميتونم تكون بدم . يه سري تكون داد و رو به پرستاره رو كرد ، كمك كن بلند شه بشينه . اونم كمك كرد و 2 تايي منو نشوندن روي تخت بعد دكتر دست منو گرفتو به زور پليورمو در اوردن من موندمو يه زير پوش دكتر چرخيد سمت راست منو دسمتمو گرفت بالا يه درد بدي پيچيد تو تنم تغريبا بي حال شدم ديگه چيزي نفهميدم . چشمامو باز كردم ديدم روي تخت دراز كشيدم جز 3 تا مريض ديگه تو اتاقي كه من بودم كسي ديگه اي نبود يه سرم تو دستم بود كه اواخرش بود نميدونم چند ساعت خواب بودم دست راستمو بسته بودن تو سينم طوري كه تكون نميخورد ولي اصلا درد نداشتم برگشتم سمت تخت كناريم ديدم پاش تو گچه و خوابيده يه كم سرمو اوردم بالا ديدم بقليش سرش باند پيچيه نا خود اگاه خندم گرفت اخه خيلي مسخره شده بود
تو همين گيرو دار ديدم يه خانوم پرستار از در اومد تو گفت تكون نخور بزار سرمت تموم شه بعد ميتوني بري . اون دختره كه بهت زده خيلي ترسيده بفهمه بهوش اومدي خوشحال ميشه .
_ جان ؟ كي به من زده ؟
_ هموني كه اوردت ديگه مگه يادت نمياد ؟
_بابا بيخيال اون ... ( خدايا بگم كيه ناخودا گاه ادامه دادم ) اون نامزدمه يكي تو خيابون زد در رفت .
_ تفلكي پس راست ميگفت اشنايين با هم نه؟
_اره بابا الان كجاس ؟ بگين بياد اينجا ميخوام ببينمش . ( جملمو خيلي محكم و خشك ادا كردم ) پرستاره يه نگاهي كردو همينطور كه داشت سرم تخت بقليو عوض ميكرد گفت چشم الان ميگم بيان خدمتتون . با يه حالت شاكيانه سرم خالي رو پرت كرد تو سطل زباله كنار تخت منو از در اتاق زد بيرون ........
منم با خودم شروع كردم به قرقر كردن . اخه ترو خدا ببين الكي به مردم گير ميدن . دختره كه زده بهت . شوهر عمت زده به عمه جندت . الكي خودشونو چس ميكنن اصلا به شما چه ربطي داره يكي زده به من ديگه .......... همينطور كه قرقر ميكردم ديدم رويا از در هراسون اومد تو الاهي بميرم براش عزيز دل من معلوم بود گريه كرده فكر كردم كسي چيزي بهش كفته يا ناراحتش كرده اغومد كنار تختم دست چپمو گرفت تو دستش . با نگراني پرسيد :
_ حالت خوبه سعيدم الهي من بميرم برات ولي تو چيزيت نشه . بغضش تركيد شروع كرد گريه كردن . جيگرم اتيش گرفته بود نميدونستم چي بگم فقط تونستم دستمو ببرم بالا بصورتش برسونم شروع كنم به نواز كرند صورتش و اشگاشو پاك كنم . راستشو بخواييد خودمم بقضم گرفته بود ميخواستم گريه كنم ، از اين همه احساس رويا شكه شده بودم . بزور خومو نگه داشتم و يه لبخند زدم دستشو گرفتم كشيدمش سمت خودم اونم يه وري نشت لبه تخت دستشو بوسيدمو گفتم : پرنسس من گريه نكن من كه چيزيم نيست حالم خوبه يه چيزي بده تنم كنم با هم بريم بيرون از اين خراب شده . اشگاشو پاك كرد دماقشو كشيد بالا ( الاهي بميرم براش نوك دماقش قرمز شده بود مثل اين بچه هاي ناز كو چولو شده بود كه ماماناشون دواشون كرده ) گفت الان ميرم به مامان ميگم يه چيزي بياره تنت كنيم پليورت نميدونم كجاس . يه خنده كردمو گفتم اشگال نداره عزيز دلم همنطوري ميريم بيرون نميخواد ما.............. يدفه ياد حرف رويا افتادم تازه دوزاريم افتاد مامان ؟ مگه اينجاس ؟ هنوز حرفم تموم نشده بود كه ديدم يه خاونم شيك پوش كپي رويا فقط جا افتاده تر با يه پالتو براق چرم با يه استايل خاصي از از در اومد تو ، دوزاريم افتاد كه مامان روياس . يا پنج تن حالا چه غلطي كنيم ، از تريپش معلومه از اين خشناس . تا اومدم به خودم بيام از رويا يه كم فاصله بگيرم . ديدم اومد سمت راست تختمو لم داد كنارم . لمس شده بودم از ترس . ....................
_ سلام پسرم . ( سلامشو با يه لبخند دل نشين بهم گفت كه دلم ريخت پايين به زور اب دهنمو قورت دادمو جواب دادم)
_بهتري عزيزم ؟ رويا كه كشت منو همچين زنگ زد گفت تو تصادف كردي دلم ريخت پايين نفهميدم چجوري رسيدم اينجا . ترسدم سرت يه بلايي اومده باشه .............
دقيقا يخ زدم ، خشكم زده بود ، مگه منو ميشناسه چي ميگه واسه خودش. فقط با يه لبخند الكي چرتو پرت جواب ميدادم .
_ رويا عزيز دلم خودتو ناراحت نكون ديگه پاشو، پاشو بريم ترخيصش كنيم اين سروانه فهميده كه تو نزدي ماشينتم ازاده ميتونيم بريم خونه . رويا يه سري تكون داد . به معني باشه تا اومد بلند شه ديدم همون پرستاره از در اومد سمت من سرمم از دستم كشيد بيرون . به مامان رويا گفت :
_ دامادتونو خيلي دوست دارين نه؟
اي تف تو ذاتت اين ديگه چي ميگه اين وسط .
_ مامان رويا يه دست رو بازو كه بسته شده بود به سينم كشيد با يه لبخند گفت كدوم مادر زني دامادشو دوست نداره ؟ دروغ ميگم سعيد جان . يه چشمك زد برام . منم خنديدم گفتم : اگه مادر زن ادم گلي مثل شما باشه منه داماد كه خدايي عاشقشم .
رويا يه وشگون از بازوم گرفتو گفت حالا ديگه عاشق من نيستي چشت مامانمو گرفته پرو نامرد .
_ نه عزيز دلم ولي خوب از قديم گفتن لب بود كه دندون اومد . برگشتم سمت مامان رويا ، مگه نه مامان ؟ اونم كه داشت ميخنديد با سر حرف منو تاييد كرد . پرستاره هم داشت به حرفاي ماها ميخنديد . رويا هم برگشت به مامانش گفت پاشيد بريم كه ابرو برام نزاشتين . اي خدا شانس مارو ببين . منم با خنده به رويا گفتم خله اگه مامان به اين خشگلي نداشتي كه تو اين شكلي نميشدي .
پرستاره سرم رو از دستم كشيد بيرون و با خنده گفت عروس به اين خشگلي رو عذاب نده گنا داره . سرم رو اين دفه اروم تر انداخت تو سطل زباله و از در زد بيرون . ما مان رويا گفت من ميرم تسويه حساب شما ها هم بيايد . ماما رويا بلند شد از در رفت بيرون منو رويا هم بعد از كلي كل كل بلند شديم كه بريم بيرون دوباره پرستاره اومد تو و پليور منو بهم داد منم يه تشكر كردم و يه معظرت خواهي براي برخورد اوليم . اونم با خنده جواب داد عادت كردم و از اين جور حرفا خلاصه بعد از يه ربع پامونو از بيمارستان گزاشتيم بيرون ...............
     
  
مرد

 
قسمت يازدهم
منو رويا رفتيم سمت ماشين بدجوري سردم شده بود در ماشينو رويا باز كرد من نشستم عقب رويا هم نشست جلو ولي پشت فرمون نشست . برگشت سمت عقب به من كه سرمو تكيه داده بودم عقب گفت خوبي عزيزم ؟
_ خوبم عزيزم . جلو مامانت زايه شديم نه؟
_ نه بابا اتفاقا ديروز تمام ماجرا رو براش توضيح داده بودم ، اون گفت ببرمت پيش ميرزايي برا استخدام . اگه نگفته بودم كه حسابي شر ميشد . ممنونم ازت كه جلو مامانم خودتو نگرفتي و خيلي خودموني بر خورد كردي .
_ برو بابا من بايد خودمو ميگرفتم يا مامانت ؟ راستي اين قضيه داماديو اينا تقصير من نبود پرستاره پرسيد منم گفتم نامزديم يه وقت شر نشه برامون .
_ نه بابا مامانم بچه كه نيست ميفهمه شوخي بود .
_ رويا من بهت بد جوري عادت كردم . ( رويا يه لبخند ناز زدو برگشت رو به جلو ) حدودا 1 دقيقه سكوت تو ماشين حكم فرما شد تا مامان رويا اومد درو باز كرد و نشست تو ماشين .
_ خوب ، كجا بريم .
رويا گفت بريم خونه . مامانش يه سر تكون داد و گفت اره ميريم خونه يه سوپ مقوي برا سعيد درست كنم تا حالش جابياد پسر چقدر تو ضعيفي ؟
_ نميدونم والا . ولي خانوم سراج ممنون ميشم منو سر ... پياده كنيد تا برم خونه خودمون .
_ اولا خانوم سراج نداريم منو شيرين صدا كن . دوما وقتي من يه حرفي ميزنم نه توش نداريم ميتوني از رويا در مورد اخلاق من سوال كني . ميريم خونه ما چون يخورده با هر 2 تا تون حرف دارم . تازه ظهره ، بعد از ظهر هر جا خواستيد ميتونيد بريد . بعدشم عينك دوديشو زد و حركت كرد . رويا كه حرفي نميزد . منم ساكت شدم . از اتفاقاتي كه برام افتاده بود شكه شده بودم از برخورد شيرين با من . از اينكه رويا چرا ساكت شده . هم يه مقدار از رفتن خونه رويا اينا ترس داشتم . يعني شيرين چكارم داره ؟ چي ميخواد به من بگه ..........
_ خيال پياده شدن نداريد با صداي شيرين از خواب پريدم واي من كي خوابم برد ؟ ببخشيد . مگه رسيديم ؟ رويا كو ؟
_ صبح بخير . سر خيابون پياده شد خرتو پرت بگيره . تو هم مال مسكنايي كه بهت زدنه اينچوري چرت ميزني ، پياده شو بريم تو خونه عرق داري سرما ميخوري .
_چشم . به زور از ماشين پياده شدم . درد تنم داشت دوباره شروع ميشد . به خودم اومدم ديدم تو حیاط يه خونه شماليم تقريبا حياتشون بزگ بود جز باغچه اي كه با 2 تا درخت نيمه عريان سمت راست بود چيز ديگه اي تو حياط نبود . فكر كنم 3 تا ماشين به راحتي تو حياطشون پارك ميشد . 2تا پله وجود داشت كه براي رفتم از حياط به تراس جلويي ساختمون بود از پله ها كه سمت چپ پله ها بود رفيتم بالا ، شيرين جلو ميرفت منم پشت سرش يه ميز با چندتا صندلي توي تراس وجود داشت ، براي رسيدن به ورودي ساختمون كه وسط تراس بود بايد از كنار اونا كه رد ميشديم . شيرين دم در وايساد كليد رو انداخت توي قفل در و با دست چپش درو باز كردو مايل بسمت من ايستادو گفت خوش اومدي برو ، تو تا سرما نخوردي ، منم يه لبخند زدمو تشكر كردم از كنارش رد شدمو رفتم داخل كفشما در اوردم و براي اولين بار پا بخونه خانواده سراج گذاشتم ... ......
از در كه وارد ميشدي يك قدم جلوتر سمت راست درب دستشويي . بود يه اشپز خونه اوپن در ادامه كه كلي چيزاي برقي توش بود كه من حتي اسمشونم بلد نبودم و يه ميز ناهار خوري 4 نفري . چپ يه تلوزيون بزرگ روي يه ميز كه يه ضبط 4 طبقه ، كه قسمت پاييني ميز رو پر ميكرد . يه سري مبل راحتي جلوي تلوزيون . كمي اون طرفتر به سمت انتهاي خونه يه سري مبل سلطنتي وجود داشت . چيزي كه برام جالب بود 4 تا باندهايي بود كه پشت مبلهاي راحتي خودنمايي ميكرد . چيدن مبلهاي راحتي و ميزي كه جلوش بود مشخص بود فقط برا ديدن تلوزيونه . ته سالنم يه راهپله بود با يه نرده چوبي شيك ميرفت بسمت بالا .( بعدا كه از رضا دوستم ، در اينده بيشتر ازش ميگم ، سوال كردم فهميدم به اين تيپ خونه ها ميگن دوبلكس . ) كه يعدا فهميدم 3تا اتاق خواب وجود داشت يكي رويا . يكي مامان بابا يكي هم بجاي انبار استفاده ميشد .
خلاصه با تعارف مامان رويا رفتم سمت يكي از مبلاي راحتي و ولو شدم روش . دستم بد جوري درد ميكرد . مامان رويا هم بعد گفتن حرفاي معمولي كه خونه خودته ، راحت باش و ............... رفت بالا تا لباسشو عوض كنه .
منم سرمو تكيه دادم عقب . خدايي داشتم از اتفاقهايي دور و اطرافم مي افتاد شاخ در مي اوردم . از اشنايي خودمو رويا تا اون لحظه كه من توي خونشون نشسته بودم . تمام اتفاقهايي كه توي اين مدت كوتاه برام افتاده بود مثل يه فيلم از جلو چشمم گذشت .
_ تو هميشه تو رويا بسر ميبري ؟
_ نه ببخشيد متوجه نشدم كي اومدين پايين . درد تنم فكرمو مشغول خودش كرده ببخشيد .
صداي شيرين بود از توي اشپز خونه برگشتم سمت عقب كه ببينمش و.لي دردي كه توي تنم پيچيد مانع از اين كار شد .
چند لحظه بعد شيرين با يه بليز شلوار در حالي كه يه ليوان اب پرتقال دستش بود اومد كنار من نشست ، ليوان رو گذاشت رو ميز جلوي من ، يه شال رو سرش انداخته بود برا خالي نبودن عريضه و گرنه همه جاش معلوم بود . نگاهمو ازش دزديم هم خجالت كشيدم هم فكر نكنه هيزم . نگاهم به زمين دوخته بودم .
_ اب پرتقالتو بخور عزيزم .
_ ممنونم چشم . امروز حسابي بهتون زحمت دادم .
_ زحمت چي . رويا عزيزترين چيز تو دنياس برام ، برا خوشحالي و راحتيش همه كاري ميكنم . فقط يه موضوعي هستش كه تا رويا نيومده بايد بهت بگم . راستش فرستادمش دنبال نخود سياه تا يه چيزايي رو روشن كنم . ( لحن مادرانش يكم پدرانه شده بود با ترس و لرز گفتم )
_ من در خدمتم .
_ رويا رو برا چي ميخواي ؟
اب دهنم رو فرو دادم پايين صورتم سمت شيرين بود ولي بهش نگاه نميكردم . ليوان رو از روي ميز برداشتم يه كم ازش خوردم تا خشكي گلوم بر طرف بشه .
_ ببينيد شيرين خانوم . رو راست بگم . من اولش كه رويا رو ديدم فكر نميكردم به من محل بزاره . ولي از همون لحظه اول حتي به سلام و عليك كردن با رويا افتخار ميكردم . يجورايي از لحظه اول رفته تو دلم . من يه خورده احساساتيم ، يعني هميشه با خيلي از قضايا احساساتي بر خورد ميكنم شايد اين حرفي كه الان ميخوام بزنم از روي همون حس من باشه . با كمي مكث ادامه دادم شايد مسير طولاني براي اين خواستم بايد طي كنم . ولي من رويا رو براي ازدواج ميخوام . تو اين مدت عاشقش شدم . هر كاري بگيد ميكنم هر چي بخواييد براش فراهم ميكنم تا اون مال من بشه .
_ اينو از ته قلبت ميگي يعني دوستش داري ؟ يا شايدم ازهوس باشه ، شايدم براي موقعيتي كه رويا داره ؟ بالاخره تك دختر بودن رويا اونو .........
اجازه براي ادامه حرفش ندادم .
_ ببينيد درسته من توي يه خونواده بزرگ شدم كه از نظر مالي با شما فرق داشته ياشيم ، ولي پدرم طوري منو بار اورده كه هيچوقت چشمم دنبال مال و اموال كسي نبوده . من رويا رو براي رويا بودنش براي مهربونيش . رو راست باشم برا خوشگليش ، بينظير بودنش ميخوام . از روي معده حرف نميزنم . من وقتي رو كسي غيرتي ميشم كه از ته قلبم دوستش دارم . اين حالتهاي كه نسبت به رويا دارم و فقط نسبت به مامانم دارم كه از دنيا برام عزيز تره . پس از روي هوس نيستش .
تنم ميلرزيد احساس بدي داشتم از اينكه اون فكر ميكرد من برا پول ميگم دوسش دارم عصبي شده بودم . دلم گرفت بقض گلومو گرفت . سرمو انداختم پايين با يه صداي لرزون گفتم : من رويا دوسش دارم . چون اولين دختريه كه با هاشم و اخرينشونم هستش . تا وقتي مال من باشه منم فقط مال اونم . حالا اگه شما فكر ميكنيد شيادم اين ديگه از دست روزگاره كه هميشه با من سر نا سازگاري داره . ديگه تاب نياوردمو اشگام از چشمام چكيد پايين .
_ نه اصلا اينطور نيست . بجون رويا من همچين منظوري نداشتم ( لحنش دوباره مادرانه شده بود ) به من حق بده كه با اين اوضاع اجتماع نگران دخترم باشه حق دارم يا نه ؟ از همون اولش كه ديدمت تو چشات صداقت و ديدم اگه غير از اين بود به رويا ميگفتم خودش بپيچونت نه اينكه بشينم باهات خودم صحبت كنم . من ديدم رويا باز داره دل ميبنده بكسي نميخوام از يه سوراخ 2 بار گزيده شه . حالا هم تا رويا نيومده اشگاتو پاك كن . رويا گفته اهل دودي 2 نخ سيگارم روشن كن با هم بكشيم تا حالو هوامون عوض شه .
با پشت دستم چند قطره اشگي رو كه رو گونه هام بود پاك كردم . گفتم فقط يه چيزي من سيگارم تو جيب راستمه نميتونم در بيارم . پاشدم وايسادم سمتش اونم از جيبم با خنده سيگارو در اورد و گفت بخاطر همين سادگيته كه قبولت كردم بجون رويا من دوست قبلي رويا كه 2 سال با هم بودن حتي حرفم نزدم چه برسه از اين كارا .
در حالي كه داشتم رو مبل ميشستم . گفتم منم فقط جلو مامانم گريه كردم شما اولين نفري بعد از مامانم كه اشگامو ميبينين . 2 نخ سيگار از تو پاكت سيگارم در اورد و روشن كرد . يكيشو گرفت سمت من . از روي ميز كنرل تلوزيون و ماهوار ه رو برداشت روشن كرد گفت يه رقصي نگاه كن حال و هوات عوض بشه . ...
     
  
مرد

 
قسمت دوازدهم .
همينطور داشت كانالهاي ماهوره رو داشت عوض ميكرد . منم غرق در سيكار كشيدنم بودم يه كانال داشت اهنگ ابي رو پخش ميكرد . فقط يادمه اهنگ مال ابي بود ولي اصلا تو ذهنم نمياد كدوم اهنگش بود . سرمو تكيه دادم عقب با اهنگ ابي زمزمه ميكردم و به سيگارم پك ميزدم . انقدر عميق پك ميزدم كه سيگارم در كمتر از يك دقيقه تموم شد . يه حس سبكي بهم دست داده بود . خيلي اروم شده بودم . خم شدم روبه جلو ته سيگارمو تو جا سيگاري رو ميز خاموش كردم . و دوباره تكيه دادم به عقب ، چشمامو اروم بستم . هم اثرات سيگار هم مسكنهايي كه بهم تزريق كرده بودن باعث شد تا براحتي چرتم ببره . با صداي نازو ارومي به خودم اومدم .
_ بيدار شدي عزيزم . چشمامو كه باز كردم ديدم رويا با يه بليز شلوار مشگي سمت چپم نشسته به چشمم خيلي دوست داشتني تر از هميشه اومد . دستمو انداختم دور كردنش كشيدمش تو بقلم انقدر بوسش كردم ، فشارش دادم با دستم موهاشو ناز كردم ، احساس ميكردم قلبم داره از جا كنده ميشه . رويا اولين دختر زندگيم بود اون موقع با اين كه زمان زيادي از اشناييمون نميگذشت ولي من احساس عجيبي نسبت به اون پيدا كرده بودم . هر روزم بيشتر ميشد . مامان رويا كه كاملا منو درك كرده بود خيلي بهم محبت ميكرد . منم مثل مامان خودم با هاش برخورد ميكردم . حتي بعد از اونروز من ديگه شيرين خانوم يا خانوم سراج صداش نكردم ، هميشه مامان صداش ميكردم .
اون روز تا ساعت 6 7 خونشون موندم و بهترين روز زندگيمو گذروندم . اون روز من با يه اژانس رفتم خونه خودمون .
خونه كه رسيدم رفتم طبقه پايين پيش مامان و بابام ، مامانم كه فهميد دستم بستس كلي ناراحت شد بابامم كلي شاكي كه چرا به من نگفتي بيمارستاني مگه بچه يتيمي .............................................................
خلاصه كنم 2 روزي خونه بودم دستمو باز كردم ديگه درد نميكرد فقط يه مقدار وقتي دستمو ميكشيدم درد داشتم . مهندس ميزايي هم كه از ماجرا خبردار شده بود و قرار شده بود هر وقت خوب شدم برم سر كار . روز سوم رفتم شركت چون هم دلم خيلي برا رويا تنگ شده بود هم اينكه عجله داشتم براي زودتر مشغول شدن به كار و گرفتن حقوق .
رسيدم شركت درب و زدم خانم اميري دربو باز كرد و بعد از سلام و احوال پرسي ما رفتيم سمت اتاق خودمون در زدم رفتم داخل اون 2 تا بز مجه سرشون به كار خودشون بود . يه سلام عليك خيلي سرد باهاشون كردمو ازشون پرسيدم كه چه كار بايد بكنم و مشغول به تست يه مشت رم كامپيوتر شدم . با رويا برا ساعت 3 قرار داشتم كه بياد دنبالم همديگرو ببينيم و يه گشتي بزنيم . حدودا ساعت 1 بود كه اون 2 تا رفتن با هاشون حال نميكردم خداحافظي كردن و رفتن . منم بعد از نيم ساعتي كه تو اتاق بودم حوصلم سر رفت و از در زدم بيرون .
اميري پشت ميزش يه تكون خوردو با يه لبخند گفت خسته نباشي
_ ممنونم شما هم خسته نباشي . مهندس نيومده ؟
_چرا ولي جلسه دارن
يه سري تكون دادمو رفتم سمت دسشويي . جاتون خالي خودمونو راحت كرديمو زديم بيرون .
اقاي تهراني
جانم ؟
_ خانوم ميرزايي نامزدتوننن ؟
_ تغريبا . چطور مگه ؟
_ هيچي فقط ميخواستم بدونم .
يه نگاه خريدارانه بهش كردم . خوشگل و خوش هيكل بود مخصوصا موهاي خورد شدش كه از گوشه هاي مقنعش ميزد بيرون جذابترشم ميكرد . ولي من مسخ فيس رويا شده بودم . هيچكسيو به خوشگلي رويا نديده بودمو نميبينم .
رفتم تواتاق يه كم خرتو پرتارو جابجا كردمو خودمو مشغول به جمع و جور كردن اطرافم كردم . از بچگي پدرم كه يه نظامي بود مارو بصورتي بار اورده بود كه حتما اطرافمون بايد مرتب و منظم باشه تا بتونيم كار يا زندگي كنيم . حسابي گرم كار بودم يه كيس داغون از زير اشغالا كشيده بودم بيرون داشتم ميزاشتمش گوشه اتاق كه با خودم ببرمش بيرون انقدر داغون بود كه بدنه كيس پاره شده بود نميدونم چه بلايي سرش اورده بودن . با خودم داشتم قرقر ميكردم اخه اين همه اشغال برا چي دور خودشون جمع كردن كه يه دفه در باز شد . با ديدن ميرزايي جا خوردم اصلا تيپش كاري نبود كه بخواد جلسه هم داشته باشه ،
( يه مانتو تنگ و كوتاه . يه شال ابي رنگ با يه شلوار جين صورتشم كه غرق در ارايش . ولي خودايي انقدر خوشگل و خوش هيكل بود كه نيازي به ارايش و اين تيپ لباس پوشيدن نداشت . چشمام كه به سينه هاش افتاد براي اولين بار تو زندگيم شهوتم زد بالا به اندازهاي كه ميخواستم همون جا خفتش كنم .)
تا اومدم خودمو جمع و جور كنم و كيس و بزارم زمين دستم گير كرد به كناره كيس و بريد . به روي خودم نيوردم كيسو گذاشتم رو زمين يه سلام كردمو سريع رفتم از روي ميز يه دستمال كاغذي بر داشتم انگشتمو گرفتم لاي دستمال .
_سلام اقا سعيد عزيز . چي شد دستت بزار ببينم . اومد جلوم دستمو گرفت تو دستش ببينم چي شد .
_ دستمو فوري از توي دستش كشيدم بيرون و گفتم هيچي نشده يه خراشه .
_ اخه هواست كجاس پسر . اون از تصادف اينم از اين . يه نگاه به اطراف انداخت و ادامه داد نمرديمو اينجارو مرتب ديديم حالا حداقل رومون ميشه دست يكيرو بگيريم بياريم اتاق تستمونم نشونش بديم . خسته نباشي دستت درد نكنه . رفت سمت ميز تست من ، نشست گوشه ميز بصورتي كه يه پاش از ميز اويزون بود اونيكي رو زمين . طوري كه دقيقا روبروي من بود روناي پرش داشت منو ديونه ميكرد . مخصوصا طوري كه اون نشسته بود حال منو بيشتر خراب ميكرد . معلومه كه ادم خوش سليقه اي هستيا نه ؟
_ منم گفتم نه ولي عادت دارم اطرافم مرتب باشه . پاكت سيكارمو از جيبم در اوردمو گرفتم سمتش بفرماييد . خم شد يدونه برداشت اومد بزنه پشت دستم . انگشتش كه رسد به پشت دست با يه ظرافت خاصي انگشتشو كشيد پشت دستم . منم يه دونه برداشتمو فندكي كه رويا بهم داده بود در اوردم سيگار اون و روشن كردمو نشستم رو صندلي كنار ميز و سيگار خودمم روشن كردم شروع كردم به زدن پكهاي عصبي به سيگارم ...............
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
قسمت سیزدهم
چند ماهي از اشنايي من و رويا ميگذشت بهترين دوران زندگيم بود . خونواده هامون در جريان رابطه بودن . رويا كاملن از زندگي من با خبر شده بود و فهميده بود كه من اون چيزي كه گفتم نيستم . من از زندگي قبل رويا فهميده بودم كه اون با يه پسري رابطه داشته كه ولش كرده رفته رويا كه واقعا دوسش داشته دست به خود كشي زده بوده . اين موضوع رو پدر رويا به من گفته بود . يه روز منو به دفتر كارش دعوت كرد با هزار ترس و لرز رفتم پس از سوالاتي كه از من و خونوادم پرسيد اين موضوع رو گفت . و ازم قول گرفت كه تا اخرش با رويا بمونم .
من عاشق رويا شده بودم تمام زندگيم شده بود رويا . سر كار نميرفتم . در عوض به پدر رويا كمك ميكردم تو كاراش . قرار شده بود عيد با هم عقد كنيم .(راضي كردن خونواده من بزرگترين كار زندگيم بود ).
6 فروردين سال 83
_ سلام عزيزم خوبي الاهي دردت بخوره تو سره من كمتر از 5 روزه ديگه رسما مال خودمي (11 فروردين تاريخ عقد ) پرنسس خوشگل من .
_عمر شيرينم نازنينم دلم گرفته با ماشين بيا بريم جاده يه دوري بزنيم .
_بريم چالوس؟
_بريم دلبركم
دوست دارم عمرم . حاضر شو بيام دنبالت .
_پس فعلا باي .
_بوس ...........
از مامان اينا خداحافظي كردم . با ماشين (رويا بهم كادو داده بود) رفتم دنبالش .
اون دوران زندگيم اخر خاطرات شاد بود . من و رويا همه كار برا هم ميكرديم حتي اگه ميگفت بمير ميمردم .
رسيدم خونه رويا .
كليد خونشون و داشتم رفتم داخل .
_سلام مامان .
_سلام پسرم سلامتي مسافرين .
_ اره ماماني شما ام بياين يه وقت شيطوني نكنيم .
_اره حتما تو شيطوني داري كبريت بي خطر . برين خوش باشين .
_يه چشمك زدم و رويا اومد راهي شديم .
تو جاده دست رويا تو دستم بود با هم دنده عوض ميكرديم . عمرم بود . ميمردم براش . ميخنديدم و ميرفتيم . دقيقا دنيا به تخممون بود . با ديدن يه ماشين پليس من كمر بندم و بستم كه گير نكنيم .
هنوز جند كيلو متري نرفته بوديم كه يه كاميون جلوم زد رو ترمز . منم با 120 كيلومتر زدم رو ترمز ....................................................................
_ رويا نازنينم كجايي . اينجا كجاس ؟
_اقاي دكتر به هوش اومده .
_اينا چيه بهم وصله روياي من كوش ؟
_ اينجا بيمارستانه عزيزم شما 2 ماه تو كما بودي ديروز به حال اومدي .
_ حال چيه . چرا بيمارستان روياي من كجاس .
بابام اومد بالا سرم ميبوسيدم گريه ميكرد و ميگفت خدايا شكرت كه بهمون دوباره داديش .
دوباره از حال رفتم . با صدا هايي به هوش اومدم .
پدر رويا رو ديدم با قامتي خورد شده . يه حسي بهم فهمود دنيا از چه قراره . تمام اتاق دوره سرم چرخيد . هرچي بهم وصل بود كندم و از ته وجودم رويا رو صدا زدم
پایان فصل اول
     
  
مرد

 
فصل دوم
قسمت اول.

با كرختي از جام بلند شدم و پنجره اتاقم رو باز كردم با اين كه يه يك ماهي گذشته بود ولي هنوز سرم يه جورايي منگ بود . به هر زحمتي بود خودم و جمع جور كردم و صداي داريوش توي اتاق پيچيده بود .
دل من دنيا رو شناختي دل من ..............
دل من با توئه ها ميشنوي ؟ دنيا رو شناختي ؟ فهميدي يكي كه پسته هميشه پسته ؟ يكي كه پايينه هميشه پايينه ؟ سرم رو چرخوندم سمت ميز كامپيوتر يه نگاه به پاكت سيگاري كه پايه عكس روي مانيتورم بود انداختم دوباره گوشه چشمام سوخت . يه نخ سيگار از تو پاكت لبه پنجره در اوردم و روشنش كردم به تاريكي خيابون خيره شدم و دود سيگارم و با حرص دادم بيرون و گفتم دل من ديدي عاشقي به تو حرومه ديدي يا نه ؟ نه حروم نيست ، من هنوزم عاشقم ، عاشق روزهاي گذشته ، عاشق عشقم
درست رفته ولي من هنوزم ميپرستمش خودم بهش قول دادم كه تا روزي كه نفس ميكشم حتي يه لحظه هم از خاطرم خارج نشه . برگشتم سمت عكس روي مانيتور يه پك عميق به سيگارم زدم و يه دستي تو موهاي ژوليدم كشيدم دود سيگارم رو با حرص عجيبي از لاي دندونام كه داشتن از فشاري كه تحمل ميكردن خرد ميشدن دادم بيرون گفتم روياي من هنوزم تو خاطره من موندي و خواهي موند دوست دارم عشق ابدي من ............. اشگام به پهناي صورتم ميومد پايين .
ياد قشنگ ترين روز زندگيم افتادم برگشتم سمت خيابون با اتيش سيگار قبليم يه سيگار ديگه روشن كردم و ...
"از شركت زدم بيرون در كمال تعجب ماشين رويارو اونسمت خيابون ديدم . تعجببم زياد طول نكشيد با يه حالت خوشحالي از خيابون دويدم سمت ماشين رويا . كنار شيشه وايسادم زدم به شيشش دادزدم خانوم ميشه مزاحمتون بشيم .
با يه حات ترس كه خودشو كشيده بود از شيشه كنار نگاهم كرد. بعد شيشرو داد پايين .
_ ديونه ترسيدم جاي سلام كردنشه بدو بيا بالا سرما ميخوري هركول .
يه چشمك زدم پريدم اونسمت ماشينو در باز كردم نشستم تو ماشين .
تا نشستم تو ماشين يه دسته گل رز قرمز رو جلوي صورتم ديدم .
_ روز اول كاريت مبارك .
_ممنونم عزيز دلم ، دردو بلاي تو مهربونم بخوره تو سر من . خيلي ذوق كرده بودم . اين اولين دسته گل زندگيم بود كه از كسي ميگرفتم . از چه كسيم گرفتمش از عشقم از كسي كه ميپرستيدمش . نا خود اگاه دستامو انداختم دور گردنش كشيدمش توي بقلم و يه بوسه ابدار از لپش كردم و فشارش دادم توي بقلم ، اروم توي گوشش گفتم : اولين عشقم ، اولينهاي زدگيمو تو داري بهم ميدي حالا ميتونم با خيالي راحت و اسوده بگم تو اخرين دختر زندگي من هستي و اولين اخرين زندگيم .
_ سعيد
_ جان ؟
_ بريم خونه ؟
_ مگه نميخواستي بريم بيرون بگرديم ؟
_ چرا ولي دلم هواي خونه رو كرده .
_يه دفه اي؟
_ والا ميخواستم بريم دربند يه دوري بزنيم ولي وقتي با اين حرارت نشستي تو ماشين تصميمم عوض شد ميريم خونه ما ، مامان خونه نيستش بريم خونه راحت باشيم .
_ هان ؟ اهان ، هر چي كه تو بگي پاره وجودم تا توي خونه حرف خاصي رد و بدل نشد منم درست متوجه منظور رويا نشدم حرارت چيه راحت چيه .
روي مبل توي سالن پزيرايي خونشون ولو شده بودم طبق عادتم كه وقتي مبل راحتي ميبينم انگار به خر تيتاب دادن دراز كشيده بودم و پاهام روي دسته مبل بود دسته چپم زير سرم بود و با دست راستم داشتم از سيگارم كام ميگرفتم .
_ با صداي بلند گفتم: رويا خانومي كجايي بيا اينو روشن كن بزن 4 دختر وختر ببينيم حال كنيم .
يه پك به سيگارم زدم و با خودم گفتم خاك بر سرت كنن اين رضا مارمولك هي بهت ميگفت بيا بهت ياد بدم ماهواره چجوري روشن ميشه چجوري كار ميكنه يه جا بكارت مياد ، منه احمق مسخرش ميكردم ميگفتم بابا ماهواره فهميديم ماهواره داريد ، فعلا برو اون كنترل ماهوارتون رو از كون اقات بكش بيرون كه بد جور داره خود ارضايي ميكنه ننت ميبينه خوبيت نداره ميفهمه چيكارس ، مگه اين كانالاي ماهوارتون قفل نميشه تو كه ميبيني جنبه نداره . ...............
_ به چي ميخندديدي ؟ حالا ديگه ميخواي دختر مخترا رو ديد بزني اره ؟ يه دختري بهت نشون بدم .
رويا بود اومده بود بالا سرم ايستاده بود چون توي مبل فرو رفته بودم بهش ديد نداشتم . يه پك عميق به سيگارم زدمو :
_ يكي يكي سوال كن تا جواب بدم . خندم برا اين بود كه ياد يه جك افتادم كه تا حالا نشنيده بودم . دوما مگه من دل ندارم يه هلو مثل تو دور برم ميچرخه كه همه ارزو دارن 1 دقيقه باهاش باشن ولي من كه همش باهاشم برام مثل پنير تو شيشه ميمونه كه بايد نونتو بكشي رو شيشه و بخوري دست كم تو ماهواره بگرديم شايد يكي مثل تو پيدا شد ديد بزنيم .
_ خوب خنگي ديگه
_ يا الله خنگ برا چي ؟
_ برا اينكه جك برا خودت تعريف ميكني و چرت و پرت ميگي . بعدشم به اون كون مبارك زحمت بديد بشينيد منو خارج از شيشه ببينيد .
يه پك به سيگارم زدم دودشو رو به اسمون دادم بيرون .
_ مامان اگه تورو رو مبلاهي نازنينش اين طوري ببينه خشتك جفتمون رو چشامونه .
يه پك ديگه به سيگارم زدمو تو جا سيگاري خاموشش كردم دستمو از زير سرم در اوردم و خودمو كش اوردم و با حالت خميازه گفتم .
_ مامان جونم خودش گفته اينجا خونه خودته هر جور كه راحتي همونطور باش . خانوم بي ادب .
از جام بلند شدم نشستم برگشتم سمت رويا كه خشكم زد . تو اين مدت كه نبود رفته بود فيس اف كنه برگرده . يه اراشي تند كرده بود پايين موهاشم نميدونم كي رفته بود ارايشگاه شرابي كرده بود كه بدجوري ادمو وسوسه ميكرد كه بره يه بوس گنده از لباي سرخش بكنه و تو چشماي عسلي رنگش كه با اون سايه مخملي كه زده بود شنا كنه . با اون نيم تنه سفيدي كه پوشيده بود سينه هاي سفتش داشت ميتركيد و رنگ برزه تنشم كه با ميني ژوب سفيدش تو جدال بود پاهاي خوش تراشم كه همش ميگفت بيا منو بخور .
_ ميخواي نمك و ادويه بيارم ؟
_ نه . محو تماشاي بدن بي نقص رويا بودم اصلا متوجه تيكه اي انداخته بود نشدم .
اومد نزديكم نشست روي مبل من همينطور خيره بين سينه هاشو نگاه ميكردم . تو زندگيم يه دخترو از نزديك اينطوري نديده بودم واقعا هول كرده بودم .
_ سير نشدي ؟
_ از چي ؟
_ از ديد زدن من بيچاره كه بدنم جلوي چشماي يه گرگ گرسنه هيز قرار گرفته .
تازه دوزاريم افتاد كه چه سوتي دادم و مثل اين نديد بديدا دارم ميخورمش با چشام . خداييشم مثل نداره يه نديد بديدم ديگه تا حالا نديده بودم .
_ ببخشيد . سريع نگاهمو ازش دزديدم و جمع شدم تو خودمو از خجالت سرخ شدم . اخه .... اخه تقصير خودته اراشت با اون موهات كه اونجوري كردي مستم كرد .
_ دردت بجونم شوخي كردم من مال توام تو منو نگاه نكني كي نگاه كنه .
_بخدا من هيز نيستم ولي يه دفه اختيارمو از دست دام .
خودشو چسبوند بهمو دو دستي بقلم كرد ،
_ عزيز دلم اگه از پسراي دله بودي كه الان اينجا نبودي عشقم .
_رويا دوست دارم اندازه همه دنيا .
_ منم همينطور عزيزكم ، بدجوري دلمو دزديدي كل روز به تو فكر ميكنم . بيخيال ديگه باشه ؟ راحت ولو شو رو مبل تا من برم از اون چيزايي كه دوست داري بيارم برات البته يه مدل جديدش كه تا حالا نخوردي .
يه نفس عميق كشيدمو سرم و تكون دادم به معني موافقت رويا هم از جاش بلند شد رفت سمت اشپزخونشون كه دقيقا پشت سرم بود . تو خوشي غرق بودم اصلا متوجه زمان و مكان نبودم ، يه نخ سيگار روشن كردم و يه پك عميق به سيگارم زدم و رويا رو ديدم كه با 2 تا ليوان اومد سمتم يكيش كه بيشتر بود رو داد دستم خودشم رفت سمت استريو يه سي دي گذاشت داخلشو كنترلشو برداشت اومد سمت من . نا خود اگاه ياد ظبط سوت خونمون افتادم كه بايد بكوبي تو سرش تا راديوش كار بيوفته ، نوار موارم كه ديگه شرمندته حرفشم نزن كه بنده خدا از شرمندگي ميسوزه ميره پي كارش راديو شم كار نميكنه ، اونوقت اينا از اين استريو يه المه تيكه ها دارن خداييش من اينجا چكار ميكنم ، چيه اين خونه و خونواده به من ميخوره ؟ ، دوباره يه پوزخند مسخره زدم ....
_ چيه باز برا خودت جك تعريف كردي ؟
_ اره اونم چه جكي ، حالا اين چيه ؟
_ مزه مزه بخورش يه دفه سر نكشيش
سرم و تكون دادم يه قلپ ازش خوردم هم شيرين بود هم زبونمو يكم سوزوند و رفت پايين يه مزيك بي كلام اروم داشت از استريو خونشون پخش ميشد منم كل هواسم به اين بود كه خدايا اين صدا ها از كجا داره مياد انگار وسط يه كنسرت نشستم .
تو حال و هواي خودم بودم و به سيگارم پك ميزدم و مشروبي رو كه تو دستم بود مزه مزه ميكردم . ميدادم پايين . هنوز پك اخر سيكارمو نزده بودم كه ديدم بعله كم كم دارم گيج ميزنم . سيگارم و تو جا سيگاري خاموش كردم . رويا دراز كشيد رو مبل راحتي و سرشو گذاشت رو پام و با چشمام خمارش داشت نگاهم ميكرد . يه قلپ ديگه از ليوانم خوردم و گذاشتم روي ميز و با دستم شروع كردم به نوازش كردن صورت ناز و معصوم رويا اونم با چشماي خمارش داشت منو نگاه ميكرد . اروم دستمو گرفت و بوس كرد . كنترل استريو رو گرفت دستش و اهنگ رو عوض كرد ، كنترل رو گذاشت رو ميز و گفت من اين اهنگ معين رو خيلي دوست دارم از روزي كه تو اومدي تو زندگيم هميشه به ياد تو گوشش ميدم ، اينو گفت و اروم يه بوسه از دستم گه گرفته بود تو دستم كرد . جاي رژش رو ي دستم مونده بود . دستمو در اوردم اوردم و با زبونم شروع كردم به ليس زدن دستم . معينم شروع كرد به خوندن.
يكي را دوست ميدارم
يكي را دوست ميدارم
ولي لفسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميكنم شايد بخواند از نگاه من كه اورا دوست ميدارم
ولي افسوس او هرگز نگاهم را نميخواند
واي...................................
به برگ گل نوشتم من كه اورا دوست ميدارم ولي افسوس
ولي افسوس او گل را به زلف كودكي اويخت تا اورا بخنداند.
صبا را ديدم و گفتم صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم تورا من دوست ميدارم ولي نا گه ز ابر تيره برقي جست و روي ماه تابان رو بپوشانيد......
.من به خاكستر نشيني عادت ديرينه دارم سينه مالا مال درد اما دلي بي كينه دارم......
(من با اين اهنگ معين اشق معين شدم )
صداي معين تمام سالن رو پر كرده بود منم كه ديگه تو حال خودم نبودم
به اينجا كه معين ميگه من عاشق عاشق شدنم رسيد . چند قطره اشگ از گوشه چشماي رويا اومد پايين و به سرعت به سمت خرمن موهاش كه روي پاي من پهن شده بود دويد . سرشو اروم اورد بالا تو صورتم خيره شد دستشو گذاشت پشت سرم و كشيد سمت خودش با چشماي خمارش تو صورتم خيره شد و نگاهش با نگاه من پيوند خورد و چشما مون به همديگه قفل شد . اروم گفت دوست دارم و چشماشو بست و لباشو گذاشت رو لباي منو شروع كرد به مكيدن منم بي حركت داشتم نگاهش ميكردم كمي جاشو عوض كردو نشست رو پاي منو همينطور گه داشت دور لباي منو با زبونش نوازش ميكرد پاهاشو دورم قفل كرد و لباش و از لبام جدا كرد و گفت چقدر لباي عشقم شيرين و خوشمزس .، منم يه لبخند زدم و با اين كه تو حالت شك به سر ميبردم سعي كرم حالشو خراب نكنم و منم به هر صورتي شده همراهيش كنم .
دستمو بردم لاي موهاش شروع كردم بازي كردم به بازي كردن اونم دو تا دستاشو گذاشت دو طرف صورتمو شروع كرد به خورن لبام گاهي اوقاتم منم سعي ميكردم لباشو بكشم تو دهنم و ميك بزنم ، ولي مشخص بود كه من اينكاره نيستمو اون حرفه اي تر از من بود . سرشو رسوند كنار گوشمو لاله گوشمو گرفت لاي دندوناشو شروع كرد به ميك زدن منم كه داشتم از اين كارش لذتي و ميبردم كه تا حالا تجربه نكرده بودم ، نفسام به شماره افتاده بود دستام بي اختيار گذاشتم رو سينه هاشو يه كم فشار دادم همونطور كه حدس ميزدم كوچيك و سفت بودن ، با فشار من رويا خودشو فشار داد به منو يه ناله قشتك كرد كه منو برد روي ابرا منم فوري دستامو كردم زير لبسشو از زير سوتينش شروع كردم با بازي با نوك سينه هاش رويا هم كه ديگه بيخيال گوش و گردن ما شده بود ناله هاش خونرو پر كرده بود معلوم بود كه به نوك سينه هاش خيلي حساسه ، با يه حركت رويا دستاشو به دو طرف نيمتنه اي كه تنش بود رسوند و اونو از تنش كشيد بيرو ن در اورد و خودشو كشيد بالا من موندمو يه سوتينه سفيد و يه جفت مي ميه ناز سريع سو تينشو دادم بالا و بعد از كمي ليس زدن به سينه هاش شروع كردم به خوردن سينه هاش كه خودش بند سوتينشو از پشت باز كرد و در اورد .
منم كه مستيم بد جوري زده بود بالا شروع كردم به ليس زدن تنشو ميك زدن سينه هاش . رو يا هم كه ديگه تو اسمونا بود گفت سعيد اونجامو برام ميمالي منم با كمك خودش خابوندمش توي بغلم سرش روي دست چپم بود دست راستم كردم از بالاي دامن كوتاهش كردم تو و رسوندم به كسش كه يكمي مرطوب بود و شروع كردم به ماليدن و تو همي حالت خم شده بودم و سينه هاشو ميك ميزدم كه اروم در گوشم گفت دستت رو خيس كن خشكه .منم دستو كردم تو دنمو خيسش كردم با ظرافت خاصي كه اب دهنم به جايي ماليده نشه كه دوباره دستم خشك بشه رسوندم به كسش شروع كردم به ميدن با راهنمايي خودش كه دستمو هدايت ميكرد اونجاهايي رو كه ميگفت رو براش ميماليدم ، تازه يادم افتاد من جايي نفوذ كردم كه تاحالا نكرده بودم و سعي بر اين داشتم با دستم اين محيط ناشناخترو شناسايي كنم .
هنوز كمي نگذشته بود كه رويا با تكون شديدي كه خورد بي حال شد و دستاشو مثل اينايي كه تسليم شده بودن يا بهتر بگم تو حالت اينكه كسيو بخوان نگه دارن جلو سينش گرفته بود و بي صدا ولي سريع نفس ميكشد منم فهميدم كه ارشا شده دستمو در اوردمو بيخيال شدم . برام جالب بود كه چرا راست نميكنم ؟
تو همين حالت بودم كه رويا بهم گفت مرسي همينجوري يكم من بخوابم بلند شدم برات جبران ميكنم فعلا جون ندارم اروم دم گوشش گفتم تو همه جوره برا من جبران كردي ، بگير بخواب فقط بزار منم دراز بكشم تو رو بقل كنم ، اروم دراز كشيدم و رويارو بقل كردم با هم خابيديم .
بعد از يك ساعتي كه خواب بوديم بلند شدم ديدم رويا لباساشو پوشيده و تو اشپز خونس يه نگاه به ليوان رو ميزم انداختم هنوز يه خورده مست بودم ولي دلم بيشتر مستي ميخواست . مشروبي كه توي ليوان بود رو رفتم بالا و يه نخ سيگار روشن كردم و بلند شدم رفتم سمت روا كه تو اشپز خونه داشت اب ميريخت توي قهوه جوش از پشت بقلش كردم گرندشو بوسيدم . اونم چرخيد و شروع كرد به خوردن لباي من ، اخرشم يه بوس رو لبم كردو گفت مرسي خيلي حال داد .
منم تيكه دادم به كابيت و گفتم تو مرسي نانازم به من خيلي حال داد تا حالا مي مي نخورده بودم خيلي مزه داد .
_ دوست داشتم تو هم ارضا ميشدي
پريدم وسط حرفشو گفتم من فقط دوست دارم تو رو نگاه كنم عزيزم و با نگاه كردن به تو ارضا ميشم خوشگلم .
اونروز با هم قهوه خورديمو من از خونشون زدم بيرون ، رويا هم سوئيچ ماشينشو داد به من كه راحت برم خونه و فردا هم راحت برم سر كار .
"
بخودم اومدم ديدم يه لبخند رو لبامه و احساس رضايت ميكنم ولي زياد طول نكشيد كه به خودم اومدم و فهميدم كه همش تو روياي ، رويا و گذشته غرق شدم و حالا رويايي وجود نداره اروم از تو پاكت سيگارم يه نخ سيگار برداشتم و روشن كردم و رفتم سمت ميز كامپيوترم نشستم رو صندلي كامپيوترم و اروم با خودم گفتم :
چقدر زود گذشت .......................................................
     
  
مرد

 
قسمت دوم
توي يه حالت خلصه فرو رفته بودم و به هيچ چيز فكر نميكرم اروم سيگارم رو ميكشيدم و به فيلترش كه بين دو تا انگشتم از شدت فشار له شده بود نگاه ميكردم .
صداي اسپيكر كامپيوتر و اصلا نميشنيدم جسمم توي اتاق بود ولي روحم نميدونم كجا ها ميچرخيد . يه كام سنگين از سيكارم گرفتم و فيلتر سيگارم رو روي كيس كامپيوترم خاموش كردم . عكس رويا رو از روي ميز كامپيوترم برداشتم به پايه عكس كه پاكت سيگاري كه رويا بهم داده بود يه نگاه انداختم نا خود اگاه نگاهم چرخيد سمت فيلتر سيگار روي كيسم ،يه پوز خند زدم و با خودم گفتم اون موقع چي ميكشيديم الان چي ،تا اونجايي كه يادم بود بايد يه چند نخي توش مونده باشه برداشتمش درست حدس زده بودم ،اخه برا يادگاري نگه داشته بودمش با خودم گفتم اشگال نداره يه نخ ازش كم بشه شايد با عطر اين يكم دلم اروم بشه ،سيگارمو روشن كردم برعكس گذاشتمش توي دهنم يه فوت كردم بهش دود از فيلترش زد بيرون ( اخه سيگاره خشك شده بود اينكارو برا تازه شدن سيگارم كردم) سيگارو در اوردم و يه پك عميق بهش زدم ، ريه هام از دود و عطر خوش گذشته نچندان دورم پر كردم .............
"گريد به حالم كوه و درو دشت از اين جدايي
مينالد از غم اين دل دما دم فردا كجايي
سفر بخير سفر بخير
مسافر من
گريه نكن گريه نكن
بخاطر من
باران ميبارد امشب دلم غم دارد امشب ارام جان خسته ره ميسپارد امشب در نگاهت مانده چشمم سايد از فكر سفر برگردي امشب از تو دارم يادگاري سردي اين بوسه را پيوسته بر لب
قطره قطره اشگ چشمم ميچكد با نم نم باران به دامن بسته اي بار سفر را با تو اي عاشق ترين بد كرده ام من ............... "
نميدونم يدفه اي چي شد با شروع شدن اين اهنگ از اسپيكراي كامپيوترم دو گوش من دوباره شنوا شد و اشگ به پهناي صورتم جاري شد و كمي طول نكشيد كه با هق هق همراه شد و زجه ميزدم با اميد فرياد زدم
"اين كلام اخرينت برده ميل زندكي را سر من "
يه نگاه به عكس رويا انداخنم كه با شدت داشتم به خودم ميفشردمش انداختم اون صورت معصومش هنگام خنديدنش و اون گلوله برفي كه روي سرش بود ديدم انگار عكسه جون گرفتو منو با خودش كشيد تو قاب عكس
" _ جونور انقدر تكون نخور بزار عكستو بگيرم ميخوام نشون خواهر شوهرات بدم ،آخه ميترسم روزي كه بيان خاستگاريت كف كنن
_ يعني انقدر ترسناكم ؟
_ بزار عكس و بگيرم ميام خفت ميكنم هوري بهشتي من . سريع عكس و گرفتم و دويدم سمتش در حال دويدن دوربينو گذاشتم تو جيب كاپشنم و زيپشو كشيدم بالا
رسيدم بهش اومدم بگيرمش در رفت همديگرو با برف ميزديم ، تمام ملتي كه اون روز تو آبعلي بودن فكر كنم تا عمر دارن مارو از ياد نبرن ، رسيدم بهش از پشت افتادم روش ،مثل فيلم احمق و احمقتر جيم كري از پشت موهاشو گرفتمو صورتشو چند بار مشتي كوبيدم تو برف از روش كه رفتم كنار رو به اسمون دراز كشيدم و همينطور نفس نفس ميزدم رويا هم صورتشو از تو برفا در اورد .
_ بيجنبه صورتم از درد ميتركه اين چه كاري بود . اونم كنار من دراز كشيد و دست منو گذاشت زير سرش .
_ ببخشيد يه دفه ياد جيم كري افتادم ميخواستم تجربه كنم . اين گفتم از خنده با ديدن سرخش تركيدم .
رضا – شماها خجالت نمكشيد ؟ همه ملت درن به شما 2 تا نگاه ميكنن پاشيد بابا زشته
من _ اولا اون ريخت نهست و از جلو چشام ببر كنار ترسيدم نكبت مارمولك . دوما دستمو بگير از جام بلند شم .
در حال بلند شدن با اون يكي دستم يه خوررده برف برداشتم و وقتي بلندم كرد دست رويا رو هم گرفتم و بلندش كردم پشتم به رضا بود سريع برگشتمو برف و محكم فشار دادم تو صورتش تا اومدم بخندم يه دفه همه جا سفيد شد و صورتم به شدت سوخت . فرشته دوست رضا با برف محكم كوبيده بود تو صورتم . هنوز خودمو جمع و جور نكرده بودم كه رضا پريد رو منو كوبيدم زمين و نشست رو سينم . شروع كرد برف ريختن تو صورتم ،با دستش تخماي بيچاره منو گرفته بود داد ميزد تا سرود ملي چين رو نخوني ولت نميكنم . منم كه از درد داشتم ميمردم شروع كردم بلند بند داد زدن
چينگ چچنگ چوچونگ .....................
خلاصه به خودمون اومديم ديديم رويا و فرشته از خنده ريدن به خودشون و ولو شدن رو زمين ،يه مشت جماعت بيكارم دارن به ما ميخندن .
خودمون رو جمع و جور كرديم و بعد از كمي بازي كردن رفتيم سمت ماشين
من _ خوب فيل و فنجون خوش گذشت ؟
فرشته _ درد بگيري من كجام فيله ؟
فرشته درشت تر از رضا بود زياد خوشگل نبود يعني رضا سر تر بود ازش ولي بدن پري داشت ، رضا هم با قد بلندش و هيكل لاغرش شبيه مارمولك ميموند .
من _ شما بدنتون ميزونه اين گيس بريده ( رضا موهاش بلند بود و از پشت ميبست ) لاغر مردني تشريف دارن .
رويا – ادم با شما 2تا مياد بيرون يه لحظه ارامش نداره اين و گفت و به من كه داشتم تو ايينه ماشين موها مو مرتب ميكردم نگاه كرد و ادامه داد ، تو هم كه با اين موهاي ايتالياييت كشدي مارو
من _عزيزم اين مشگل فقط تو نيست تمام دختراي اينجا برا من و موهام خودكشي ميكنن
همزمان رضا و رويا با هم گفتن اره اونم چه اره كشداري . رضا رفت سمت ماشين كناري و زد به شيشه تو ماشين 2 تا دختر بودن دختره شيشه رو داد پايين
فرشته و رويا هم حا ج و واج داشتن همديگرو نگاه ميكردن ، منم كه رضا مارمولك رو ميشناختم تكيه دادم به ماشين و يه نخ سيگار در اوردم روشن كردم شروع كردم به كام گرفتن
د _ بفرماييد
ر _ ببخشيد مزاحمتون شدم يه سوال كوچيكي داشتم از خدمتتون .
دختره چه دافي بود خدايي صورتشو كه ما ميديديم بي نقص بود گونه هاي پر و لباي سرخ و خوردنيش با موهاي بلندش كه با عينكش داده بود بالا
د _ ميشنوم
ر _ اوه اوه چه بد اخلاق اون پسره كه كنار ماشين وايساده ، ( برگشت دست چپش رو گذاشت رو سقف زانتيا و با دست راستش من و نشون داد ) ميبينين ؟
دختره با خنده گفت : خب اره ، چطور مگه ؟ نبايد ببينم ؟
ر _ ميگه خوشگله و تمام دختراي اينجا تو كف خودشو موهاشن راست ميگه ؟
د _ كي اون ؟
يه مكثي كرد منم سريع عينك دوديم رو از تو يقم در اوردم زدم و با دستام علامت ويكتوري رو نشون دام و يه خنده مسخره هم رو لبام بود ، دختره بنده خدا با ديدن من زد زير خنده رويا و فرشته هم كه 2 طرف من بودن متوجه من شدن و از خنده تركيدن رويا شروع كرد پس گردني زدن به من ، غلط ميكني برا دخترا خودت رو خوشگل ميكني وقتي رفتيم خونه پوست از كلت ميكنم
من _ دست ننم درد نكنه با ايت عروس اوردنش ، تو زني يا زبي قصاب ؟
رويا _ خاك بر سر بيجنبت كنن تا چشمت به 2 تا دختر خورد مارو فروختي رفت پي كارش .
رضا _ بيا ديدي شبيه دلقكي همه بهت ميخندن
من _ خفه مارمولك فضا نبرد
فرشته _ اي كي يو، اون نورده نه نبرد
من _ نميفهمي ديگه اون هميشه فكرش در نبرده ، فضا و زمين نداره ( تو فرهنگ لغت منو رضا جنگ و نبرد همون سكس بود )
فرشته _ خاك بر سر بي ادبت كنن
من _ خاك بر سر اون رضا دهن لق بكنن كه يه چيز خصوصي برا ما نزاشته
رويا _ سعيد نبرد يعني چي ؟
من و رضا تلپي زديم زير خنده .
رضا _ بيا احمق جون اگه مثل من شفاف سازي كرده بودي اين وضعت نبود .
فرشته در گوش رويا يه چيزي گفت رويا هم يه جيغ زدو اومد بياد سمت من كه من در رفتم سمت رضا پشتش سنگر گرفتم و شروع كردم به دلقك بازي
رويا _ دريده پر رو خجالتم خوب چيزيه
من _ مگه چيه من با زن داداشم راحتم
رضا _ هوووو منو زيديمو قاطي نكن
فرشته _ حالا ما شديم زيدي
رضا _ اره خوب اخه شايد اين خانوم از من خوشش اومده باشه اين و گفت و اشاره كرد سمت شيشه زانتيا
دختره ننه مرده از خنده مرده بود تو ماشين از دلقك بازياي ما .
تو همين گيرو دار در اون سمت زانتيا باز شد چشم ما به جمال اون يكي روشن شد نزديك بود اب روغن قاطي كنم
صورت كاملا برنزه در حد اين دورگه هاي امريكاي جنوبي ،يه سايه نقره اي ، گونه هاي برجسته تر از دوستش ، موهاي بلند مثل دوستش با تفاوت كه ريخته بود تو صورتش كه يه چشمش خوب مشخص نبود با يه رژ مسي رنگ ، يه پالتو مشگي براق تنش بود. قدش بلند بود ولي با اون استايل لبسش بلند تر به نظر ميرسيد مخصوصا با بوت هاي بلند تو پاش .
د 2 _ اقاي ايتاليايي اگه من بگم شما خوشتيپي اين معركرو تموم ميكنيد ؟
رضا _ با شما هستم اگه سير شديد جواب بدين .
من _ هان ؟ اهان ؟ بدجوري رفته بودم تو نخش ، خودمو جمع جور كردم و ادامه دام به همين مفتيا هم نميشه كه شما بايد به من پيشنهاد دوستي بدين ، بعد شمارتون هم بدين تا اين معركه جمع بشه .
د2 _ چه رويي داري تو حالا خوبه خانومت كنارته .
من كه تازه ياد رويا افتاده بودم تا اومدم به خوم بيام و مانوور كنم مورد اصابت چند گلوله از سمت رويا قرار گرفتم .همچين پس گردني زد كه نزديك بود بخورم زمين ، سريع دويدم پشت زانتيا و نزديك در عقب ماشين سنگر گرفتم . تا اومدم بشينم زمين يه گلوله برف درست كنم ديدم دختره دستشو خيلي اروم دراز كرد سمت من و يه كارت گرفت سمتم . منم بي درنگ گرفتم و گذاشتم توي جيبم . با اين شكه شده بودم ولي خودم و جمع و جور كردم . بعد از يكم برف بازي و رفتن اون 2 تا دختره سوار ماشين شديم و حركت كرديم سمت تهران .
من رضا جلو نشسته بوديم من رانندگي ميكردم دخترا هم عقب بودن . مارمولك مثل هميشه سي دي گي گي اگوستينوشو از جيبش در اورده بود و شروع كرده بو به كله زدن با اهنگ .
من _ درد بگيري ، كاپشنه يا كيف سي دي ، اين مزيكهاي تند غربي چيه گوش ميدي ؟
رضا _ از اون موسيقي هاي لايت مزخرفي كه شما ها گوش ميديد بهتره كه حد اقل ادم دپرس نميشه .
من _ اينا مال شما جووناس از ما كه گذشته .
رضا _ اره ايتاليايي معلومه كي ويزيت ميشه . يه خنده موضيانه هم چاشنيش كرد .
به چشماي كرد شده يه نگاه به رضا انداختم و گفتم بي بي سي يه نخ اتيش كن و اون فكترو بكش بالا تا گند نزدي .
از تو ايينه يه نگاه به رويا انداختم ديدم سرش رو سر فرشتس و 2 تايي خابيدن . رضا هم كه دودي نيست يه نخ سيگار در اورد تو دستش گرفت طبق معمول خردش كرد و از شيشه ريخت بيرون .
من _ اي درد بگيري خوب هواسم نبود چرا همچين كردي ؟
رضا _ خودت درد بگيري مگه نميخواستي يه ذره ذره بريزيش از شيشه بيرون من كارت رو اسون كردم ايتاليايي
يه خنده كردم و زير لب شروع كردم فوش دادن و از كنسول وسط يه نخ ديگه سيگار برداشتم و روشن كردم و رضا درد گرفت و خفه شد خابيد . منم يه سي دي اميد گذاشتم رفتم تو خودم ."
چشمام رو باز كردم كامپيوترم خاموش شده بود چراغ رو روشن كردم ديدم برق نداريم . اينم از اين كشور تخيلي ما وقتي برق نداريد گوه ميخوريد صادر ميكنين .
به تو چه خائن اگه قدر تمام لحضاتت رو با رويا ميدونستي الان اينطوري تيكه پاره نبودي .
فكراي سمي مغزم رو پر كرده بود و با خودم كل كل ميكردم .
يه نخ سيگار كور مال كورمال گشتم پيدا كردم و روشن كردمو شروع كردم قدم زدن تو اتاقم پك زدن به سيگارم .
رويا تورو خدا منو ببخش خيلي بهت بد كردم .
ببخشت ؟ تو اون و با اون قلب پاكش كم عذاب ندادي . تو ليا قتش رو نداشتي برا همينم خدا بردش و ترو اينجا با اين وضعيت رها كردت .
نه نه نه ، رويا منو بخشيده بود دوستم داشت ما ميخواستيم عروسي كنيم دو زانو نشستم رو زمين دست كشيدم روي سرم و به حالت سجده در اومدم .
چيه ايتاليايي موهات كو ؟ هنوزم ميتوني به موهات بنازي ؟ كي تورو برا خودت ميخواست ؟ رويا عاشق پولت بود ؟ يا تيپ و قيافتون به هم ميخورد ؟
اون عاشق من احمق بود . اومدم گريه كنم ولي اشگام خشك شده بودن . ازضعف چند روز گرسنگي و سيگارهاي مداومي كه كشيده بودم ، به پهلو افتادم و برگشتم سمت سقف ، برخورد پشت سرم با روي سراميك تنها جايي از سرم كه هنوز خوب نشده بود باعث اين شد كه يكم به خودم بيام سيگارم رو از رو زمين برداشتم شان شروع كردم به پك زدن سيگارم سعي كردم تو همين حالت بخوابم .
     
  
مرد

 
قسمت سوم

خدايا تنم چقدر كوفته شده ؟ چقدر درد دارم ؟ يعني اخراشه ؟ خدا جونم منم ببر پيش رويا . بجون خودم دووم نميارم . الان من خوابم ؟
نه خائن خواب به تو حرومه همش بايد بيدار باشيو زجر بكشي . يه پوز خند زدم و بادرد شديد تنم كنار اومدم و از روي سراميكاي كف اتاقم كنده شدم و كور مال كور مال رفتم سمت ميز كامپيوترم و يه نخ ديگه از پاكت سيگار م برداشتم و گذاشتم كنار لبم . كليد برق زدم ديدم هنوز هيچ خبري نيست . دنبال فندكم گشتم و بعد از روشن كردن سيگارم 2 تا دستامو روي ميز گذاشتم و با خودم گفتم . عجب دنيايي داره مامان بيچاره من كه هميشه چشماش بي نوره يه نگاه به صفحه موبايلم انداختم ديدم تازه ساعت 2 شبه .
واي خدايا كي اين شب به سحر ميرسه ؟
ياد شباي كه با رويا بودم افتادم كه هميشه با خودم ميگفتم خدايا اين شبا سحر نشه . خدايا اين خوشي و زندگي ايده ال منو ازم نگير .
رفتم يه گوشه اتاق نشستم و پاهامو توي شكمم جمع كردم ، با ولع خواصي شروع به كام گرفتن از سيگارم كردم .
يه نگاه به سيگارم انداختم و مارك سيگارم و با خودم زمزمه كردم . نا خود اگاه يه صدايي تو گوشم پيچيد و ايتاليايي مارك سيگارت چيه ؟
با اين صدا تخت يه قهوه خونه توي دربند با اون پلاستيكي كه براي مبارزه با سرما روش كشيده بودن برام به صورت سياه و سفيد تدائي شد و به سرعت نور رنگي شد و من از سكوت دلنشين اتاقم با هجوي صداي بيرون به سمت گوشم به اون روز كشيده شدم ......

" پاكت سيگارم رو گرفتم جلوي تينا گفتم سواد داري كه افريقايي ؟
_ افريقايي عمته
_ اگه عمه هاي من افريقايي بودن كه من هيچ غمي تو دنيا نداشتم .
_ اره خوب از اون نظر بعله همشون رو ميبردن بردگي وضع تو خوب ميشد .
_ بيخيال بابا مامان چطوره ؟ خوبه ؟
_ راستي تو ديشب به مامان من چي گفتي كه كليد كرده بود ميخواد ببينتت .
_ هيچي بخدا
_ اره از هرهر كركر پشت تلفنتون معلوم بود
_ اهان گفتم باباي تينا شب عمليات هلو خورده بوده يا شما ؟ مامانتم گفت يعني چي ؟ منم گفتم همون كاراي بالاي 18 سال كه گفت بيشور و زد زير خنده . پرسيد چطور مگه گفتم اخه ثمره تلاش شب تا صبحتون شده هلويي مثل تينا اونم از خنده تركيد همين .
درحالي كه ميخننديد گفت خيلي بيشعوري،تا حالا هيچكدوم از دوست پسرام از اين حرفا با مامانم نزدن بيخود نيست برا شام دعوتي خونه ما .
_ اخه من اول مخ مامانتو زدم كه اگه تو با من بهم زدي به بهونه مامانت بيام ديد بزنمت .
_ يعني من انقدر خواستنيم .
_ نه بابا ميخوام به خلقت خدا پي ببرم . تا يكم خودشو گرفتو رو تخت جابه جا شد سريع ادامه دادم . كه چه دكترايي افريده كه از يه تيكه گوشت يه همچين چيز خوشتراشي در ميارن .
يه پك به سيگارم زدم و شروع كردم خنديدن به صورت بر افروخته تينا .
_ بيشور حالا خوبه فقط سينه هام و گونه هام و لبام و باسنم عمل شده بقيش فابريكه .
_ جاي ديگه اي هم مگه هست .
تينا هم مثلا قر كرد و روشو ازم برگردوند . خداييش خوشگل بود . ولي با خودم گفتم به پاي رويا نميرسه كه بدون عمل بينقصه .
پس چرا اينجايي ؟
تنوع ؟
اون تنوع بخوره تو سرت ؟
_ منت كشيم بلد نيستي .
با صداي تينا به خودم اومدم و يه پك سنگين به سيگارم زدم و گفتم .
_ چرا عزيزم بيا تو بقل خودم تا با منت يخورده بمالونمت .
_ بي ادب بيشور . يه منت كشي خشگ خاليم بلد نيست . من برم دست شويي و بيام .
_ بپا گرگا تيكه پارت نكنن . يه سوالم بكن قليون ما چي شد .
چه رويي داري تو . اينو گفتو رفت سمت بوتاش و پاش كرد و رفت وقتي بلند شد 2 لپ مبارك كونش بدجوري چراق ميزد .
سريع موبايلمو در اوردم و زنگ زدم به رويا
_ سلام عزيز دلم .
_ سلام
_ خوبي رويا جونم ؟
_ نفس مياد و ميره
_ چرا گلم انقدر پكري
_ اخه يه هفتس عشقمو درست حسابي نديدم .
_ دردت بجونم زودي ميام پيشت خوب .
_ (برق شادي دميده شد توي صداش ) راست ميگي بگو جون من .
_اره گلم فردا يه سر بهت ميزنم .
_ فردا ( دوباره صداش گرفته شد ) با مكث ادامه داد نميشه امشب شام بياي ؟
_ نه نانازم خونه خواهر بزرگميم ميخوام درباره روز خاستگاري حرف بزنيم همه چي هماهنگ باشه .
_ اخ جون ( دردش بجونم انقدر ذوق زده ميشد درباره خواستگاري حرف ميزديم ) خوب اون واجبتره .
_ دردت به سرم كه انقدر ماهي . فعلا كاري نداري ؟
_ نه گلم مواظب خودت باشيا ؟
_چشم فعلا كاري نداري ؟
_ نه عزيزم
_ بوس باي .
_بوس باي .
خاك بر سر خالي بندت كنن . از روزي فرداي روزي كه از آبعلي برگشتيم من بعد از شركت همش با تينا بودم همون دختري كه شمارشو بهم داده بود . مادرش ارايشگر بود و كارت مامانشو داده بود به من . مامانه كه مطلقه بود و با 2تا دختراش زندگش ميكرد . تينا بزرگه ، سپيده هم كه كوچيكتره بود .
از خودم يه لحظه متنفر شدم كه چجوري با احساسات اين دختر دارم بازي ميكنم . ولي خوب يه حسي بهم ميگفت تو كه كار بدي نميكني داري از جونيت لذت ميبري .
تازه رويا كه هنوز زنت نشده كه احساس گناه بهت دست داده .
خفه شو بابا اون به من دلبسته برام همه كار كرده . همين موبايل كد 2 كه باهاش كلاس ميزاري كي برات خريده ؟ هان ؟ بگو ديگه ؟ گوشي 300 تومني كي برات خريده ؟ لباساي d&g اورجينال كي برات ميخره ؟ كي ادمت كرده كه حالا اين پيدا شده ايتاليايي ايتاليايي راه انداخته و خرت كرده .
يه نخ سيگار از تو پاكت سيگارم در اوردم و چسبوندمش به زغال توي منقل وسط تخت روشنش كردم و شروع كردم با حرص كام گرفتن از سيگارم . فكرم همه جا ميچرخيد مثل اين گردونه هاي شرط بندي .
_ كجايي پسر ؟
_ هان ؟ اهان . اومدي ؟
_اره
_ خسته نباشي رزمنده . زيارت قبول .
_ جات خالي كلي دعا كردمت .
_ پس چرا درد نميكنه ؟
_ چي ؟
_ كونم مگه نكرديم ؟
_ اه يه دقيقه جدي باش خوب .
_ خوب بابا . چرا ميزني ،قليون چي شد ؟
_ الان مياد يارو كلي معضرت خواهي كرد .
_ منم بودم با يه هلو كلي لاس ميزدم .
ديگه حرفي بينمون درد و بدل نشد و بعد از كشيدن قليون با ماشين تينا حركت كرديم سمت خونشون تو راه من كاملا ساكت بودم و تمام فكرم سمت رويا بود يه حس بدي داشت خفم ميكرد "
تمام سعيمو كردم كه فكرمو برگردونم و فكرم توي خونه تينا نره اون شب بدترين شب زندگيم بود .
بلند شدم به سختي تلو تلو خورون رفتم سمت كمدم درشو باز كردم يه قوطي ويسكي برداشتم و بازش كردم و شروع كردم به خوردن . يه قلب دادم پايين و گلوم سوخت تا خود معدم . يخورده گذشت و يه نفس فكر كنم نسف قوطي دادم پايين تمام تنم از التهاب معد و گلوم شروع به سوختن كرده بود . يه نخ سيگار روشن كردم دراز كشيدم سمت آسمون يه لحظه دلم هواي آزاد كرد، از جام بلند شدم پاكت سيگارم و با فندكم رو برداشتم و اتاقم خارج شدم به زحمت تلو تلو خورون از پله ها رفتم بالا سمت پشتبوم درب و باز كردم زير پوشم رو در آوردم و گوله كردم گذاشتم زير سرم وآروم دراز كشيدم رو زمين .
يه پك عميق به سيگارم زدم تا مرض بالا اوردن پيش رفتم سيگارم و با حرص پرت كردم يه گوشه دسيتام و گذاشتم زير سرم به آسمون خيره شدم
اي كير به اين شانس هوا ابري شده كه ستاره متاره هم نداره كه دنبال ستاره عشقمون بگرديم .
اون موقع كه خود عشقت بود كه تو تو فكر هوس بازي بودي
هوس بازي كيلو چنده حالا خوبه هيچ گهيم نخورديم و تو مارو ول نميكني ............................
مستيم زده بود بالا و درد عجيب معدم و ضعف شديد بدني باعث شده بود تا قاطي كنم و هيچ چيز از دورو اطرافم نفهمم ، باخودم درگير بودم تا بيهوش شدم .
     
  
مرد

 
قسمت چهارم
چشمام و به سختي باز كردم . نور شديدي كه ميخورد تو صورتم باعث شد كه راحت چشمام رو نتونم باز كنم . مخم هنگ كامل بود نميتونستم تشخيص بدم كجام .
چيزي يادم نميومد با كمي كلنجار رفتن با خودم به سختي تونستم چشمام رو باز كنم و با ديدن اسمون كه چند تيكه ابر سفيد توش بود يادم اومد كه ديشب رو چطوري پشت سر گذاشتم . عجب افتاب دلنشيني بود .
چقدر با رويا برنامه ريزي كرده بوديم كه بعد از عيد و تموم شدن مراسم عروسي بريم دبي كنار ساحل رو ماسه ها دراز بكشيم و...........................
اي خدا اين دختر يه فرشته بود . هنوز چند ثانيه از بيدار شدنم نگذشته فكرش حجوم آورده به من و داره مثل خوره ميخورم .
دست انداختم از بالا سرم پاكت سيگارم رو برداشتم يه نخ آتيش كردم سيگارم رو با دست راستم گرفتم و دست چپم زير سرم گذاشتم . بعد از پكي كه به سيگارم ميزدم دستم رو رو پيشونيم ميزاشتم .
گاهي خنده ميكردم گاهي هم بقض ،به سرعت داشتم توي خاطرات ميچرخيدم .
با سرو صدا و خنده چندتا دختر بخودم اومدم . كمي جستجو تو محيط اطرافم توجهم به بالا ي سا ختمون بقلي كه يه طبقه از ما بلندتر بود جلب شد .
اينا به چي من دارن ميخندن ؟ يعني اسگل بودن من انقدر تابلو ميزنه . يه نگاه يه چشمي انداختم بهشون آخه نور خورشيد مانع از درست ديدن من ميشد . مگه ساعت چنده كه خورشيد داره كون من ميزاره ؟
به هر زحمتي بود از جام بلند شدم و بعد از برداشتن لباسم و سيگار و فندك رفتم سمت لبه پشتبوم يه پك عميق به سيگارم زدم و فيلترشو رونه كوچه كردم . برگشتم سمت درب پشتبوم و از پله ها رفتم پايين بعد از پوشيدن يه تيشرت تازه 2 زاريم افتاد كه اينا داشتن به شرت من ميخنديدن . اي خاك بر سرت ابرو بابات و بردي تو محل . بعد از كمي درگيري و بزن بزن با وجدانم راحي طبقه پايين شدم تا يه چيزي بريزم تو خندق بلا كه ديگه داشت خوشو پاره ميكرد . اخه 2 روزي بود چيزي نخورده بودم .
هيشكي توي خونه نبود برام جاي سوال بود كه اينا كجا رفتن يعني كي رفتن صبح به اين زودي . رفتم جلو ايينه روي دراور يه تيكه كاغذ چسبيده بود بهش .
بابا جان سلام
شايد الان بگي اينا بيمعرفتن منو تو اين وضعيت ترك كردن . ولي نميشد نريم . اخه خواهرت دردش زياد شده بود ميريم ببريمش بيمارستان . دوباره دايي شدنت مبارك .
به اميد تولد دوباره تو پسر عزيزم .
اوهو يه لفض قلم . دبيا همين جونور جاش تو اين دنيا خالي بود كه اينم داره دعوا ميكنه زودتر چشم باز كنه به اين دنياي زيبا .
رفتم سمت يخچال چيزي يافت نشد براي خوردن به ناچار يه تيكه نون بربري مال زمون تيركمون شاه براي خوردن اماده كردم و شروع كردم به گاز زدنو خوردن . رفتم سمت مبل و خودم رو ولو كردم روي مبل و به ارومي گاز ميزدمو ميخوردم . بعد از اين كه يخورده جون گرفتم و درد معدم ساكت شد ،اولين عضو بدنم كه فعال شد مغزم بود ........
" _ پس سعيد كه ميگن شمايي ؟
_ نه عمه بزگمه . خوب ميخواستين كي باشه ؟
_ اخه به قيافه و سن و سالت نميخوره اين همه زبون داشته باشي و با ما هم پشت تلفت اره
_ اوه حالا درساي عملي مونده كجاشو ديدي
مامان تينا يه اخم ناز كرد به من و بدون اينكه حرفي بزنه از جلو من بلند شدو رفت سمت اشپز خونه .
خدايي تينا به ننش نرفته ها با اون قيافه تخيليشو اون بدن الوده به چربيش . هوق حالم بهم خورد .
تينا _ خوب بخوب اقاي ايتاليايي خوش اومدي .
من _ بابا تو هم مارو نمودي با اين ايتاليايي گفتنت . ببين بيخيل خوب ؟
تينا _ نوچ . فعلا قهوتو بخور تا سرد نشده .
خم شدم و از روي ميز فنجونم و برداشتم و شروع كردم به خوردن و بر انداز محيط دور و اطرافم . يه اپارتمان 70 متري شيك با 2 تا اتاق خواب ، يه يه پزيرايي مبله شده و آشپز خونه اپن
تينا _ كوچيكه ولي مال خودمونه .
من _ چي ؟
تينا_ خونمون ديگه
من _ اره محيط ارمش بخشي داره . مشخص تو خريدن وسايلش خيلي دقت شده تا رنگ اميزي شادي داشته باشه و ادم رو بوجد بياره .
تينا _ واقعا ؟ يعني نيلو ما انقدر با سليقه بوده و منو مامان خبر نداشتيم .
من _ نيلو كيه ؟
تينا _ آبجيمه ديگه .
من _ هان ؟ اهان . يادم رفته بود حالا كجا هستش اين نيلو خانوم شما
تينا _ رفته بيرون ديگه كم كم بايد پيداش بشه . منم برم كمك مامان زودي ميام . راحت باش چپقتم بچاق كه بعد قهوه حال ميده منم كه تورو ميشناسم ،الان وقتشه ديگه .
منم يه چشمك براش زدم و سريع كاپشنمو از روي دسته مبل برداشتمو از جيبش پاكت سيگارمو برداشتم وقتي اومدم با فندكم سيگارمو روشن كنم كه با ديدن فندكي كه رويا بهم كادو داده بود يه لرزشي تو بدنم افتاد سيگارمو روشن كردم و ياد حرف عموم افتادم كه ميگفت تو خون ... (فاميليمون ) تو رگهاته پس از يكي بكن خرج ديگران كن و حال دنيارو ببر . با يه حالت عصبي درب فندكمو بستم تغريبا كوبيدمش روي ميز .
اخه ادم لاشي اينجا چيكار ميكني ؟ چرا پيش عشقت نيستي ،چرا از گرماي وجودش خودتو سيراب نميكني ؟
اون هميشه هستش ولي اينا چند وقتي بيشتر مهمون زندگي من نيستن . بيخيال حال رو بچسب ،تازه منم كه رويارو ترك نكردم ناراحتشم نكردم ،هفته ديگه هم ميريم خاستگاري ، تا روز عقدمون من هر كاري كه فكر ميكنم بعدا برام عقده بشه انجام ميدم بعدشم كات ...........
فكرمو دادم به محيطي كه توش هستمو بيخيال همه چيز شدمو لم دادم رو دسته مبل سيگارمو ميكشيدم و با خودم حال ميكردم به بدن بينقص تينا نگاه ميكردم . چقدر با اون تاپ صورتي تنش سكسي شده بود موهاي بلوندشم كه به زور به گردنش ميرسيد آدمو
ياد اين بازيگراي فيلم سوپر مينداخت .
تينا _نمك ادويه چيزي نميخواي
من _ نه تو خودت شكلاتي افريقايي .
تينا از پشت اپن اومد بيرون دم در اشپز خون وايساد . با ديدن شلوارسفيد تنگ و كوتاهش كه روناي سفتشو بيشتر نشون ميداد من حالم خرابتر شدو رسماً راست كردم
تينا _ الووووووووووووو مثلا من اومدم اينور تا با چشم غره اي كه ميرم كوتاه بياي ها
من _ عزيزم بدترش كردي اخه اون كمر لاغرتو كه آدم به سمت پايين دنبال ميكنه ناگهان از 2 طرف پهن ميشه و دوباره باريك ميشه موندم تو كار اين دكترا دارم به اون نگاه ميكنم .
تا اومد جواب بده صداي در مارو به خودمون آورد
نيلو _ سلام به همه
من يه پك به سيگارم زدمو شكم به يقين تبديل شد كه اين تينا با جراهي اين شكلي شده اين جونور نارنجي ديگه از كجا افتاد تو
من _ سلام نيلو جون خوبي ؟
نيلو يه نگاه به من انداخت و گفت سلام ايتاليايي بالاخره به كلبه ما يه خارجي پا گذاشت .
يه خنده مسخره كردمو اومد جلو دست داد و بعد از رو بوسي رفت سمت مامانه كه تا اون لحظه ساكت بود ا ز پشت بقلش كرد و بعد از كمي لوس بازي لباساشو جلو من در آورد و ريخت رو مبلو نشست جلو من يه جونور نارنجي شلوار نارنجي كاپشنشم نارنجي ، بليز زير كاپشنشم نارنجي ،سايه چشماش نارنجي ، رژ لبش نارنجي فكر كنم شرت و سوتينشم نارنجي بود .
با اون قد كوتاهشو بدن تپلش خيلي مسخره بود به سختي جلو خندمو گرفته بودم .
من _ خوب چطور ي شما خوبي ؟
نيلو _ خوبم شما خوبي ؟ اينا مهمون نوازي بلد نيستن ببخشيد ، مهمون اينجاس اينا رفتن تو آشپز خونه
من _ اختيار داريد مامان هلو با تينا افريقايي منو شرمنده كردن دارن بران غذا حاضر ميكنن كه من ميل كنم شما تا حالا كجا بودي ؟ حتما با گوش دراز رفته بودي بازي ؟
مامان _ حالا ما شديم هلو ؟
من _ نيستي ؟ تا حالا هم اگه نخوردمت بخاطر اينكه نزديكم نيومدي
تينا هم سرشو تكون ميداد و ميخنديد . كلا برام مهم نبود ازم ناراحت بشن . يعني تخمم نبود چي ميگم و چي ميشنوم .
يه نگاه به نيلو انداختمو ديدم مثل اين خنگا داره منو نگاه ميكنه و هنوز نفهميده چي بهش گفتم يه پك به سيگارم زدمو با خنده دودشو دادم بيرون فيلتر سيگارم رو تو جا سيگاري له كردم .
من _ به چي فكر ميكني ؟
نيلو بعد از كش و قوص كودكانه اي بخودش داد گفت منظورتو نفهميدم .
من _ بابا مگه نارنجي ، گوش دراز ، مدرسه موشها ........... نديدي ؟
هنوز جمله من تموم نشده بود كه 3 تايي زدن زير خنده
بعد از خوردن شام مسخره بازي در اوردم ،تو سر وكله تينا و نيلو و مامانشون زدم و خنديديم كه نفهمديم ساعت كي شد 1 شب .
بعد از كلي كل كل قرار شد من شب خونه اونا بمونم يه اس ام اس به بابام زدم كه من نميام خونه و خونه يكي از دوستام ميمونم
نيلو و مامانش تو اتاق مامان ميترا خابيدنو من رفتم تو اتاق تينا و نيلو . برام جاي تعجب بود كه چقدر راحت قبول كردن من شب و پيش تينا بخوابم كاشكي اونشب من اونجا نميموندم .............
     
  
مرد

 
قسمت پنجم

بعد از شب بخير گفتن رفتم توي اتاق ، از در كه وارد شدم روبروم پنجره بود،سمت راستم سه تا درب بزگ كمد ديواري بود ،سمت چپ اتاق 2 تا تخت بود كه وسطشون يه ميز بود روش دنيايي از لوازم ارايش ميتونستي پيدا كني .
تختي كه نزديك پنجره بود پايينش زير پنجره يه استريو روي ميز بود . درب و بستم رفتم سمت استريو و روشنش كردم يه موزيك بدون كلام خيلي آروم شروع شد به پخش شدن توي اتاق ، پنجره اتاق رو باز كردم و با روشن كردن يه نخ سيگار سوار بر كشتي افكار شدم و درگير توفان شدم و غرق شدم ..........
به سيگارم پك ميزدم و به خونه هاي دورو اطراف نگاه ميكردم . خم شدم به لبه پنجره تكيه كردم .
امشب چه شود ناخود اگاه با اين فكر يه لبخندي روي لبم نشست .
چيه نيشت باز شده ؟ بازم فكرهاي سمي شروع به خوردن وجود من كرده بود .
يه پك عميق به سيگارم زدم و با سيگارم شروع كردم بازي كردن . (به قول يكي از دوستان كه هميشه ميگه تو باسيگارت عشق يازي ميكني طوري كه انگار معشوقته )
خودمو توي سيگارم غرق كردم . تصميم گرفته بودم اولين سكس زندگيم رو امشب تجربه كنم . من با رويا عشق بازي كرده بودم . بارها و بارها اون ارضا شده بود ولي من، شايد دليل كشيده شدن من سمت تينا همين بود . يه كام از سيگارم گرفتم و رو به آسمون ابري كردم و با خودم گفتم خودم و سپردم دست باد ،هرچه پيش آيد خوش آيد .........
_ ديوونه كله خر پنجره اتاق رو ببند يخ كرده اتاق .
_كلشو از كجا ديدي ؟ صداي تينا بود . آخرين پك از سيگارمو زدمو دودشو توي سينم حبس كردم و بعد از بستن پنجره سرمو گرفتم رو با سقف اتاق و مثل بخار از دهنم دودشو دادم بيرون . اينم خوش بو كننده هوا .
_ اون خوش بو كننده هواس يا روز شمار زندگي ؟
_ بالاخره يكي مارو درك كرد و فهميد كه داريم روز شماري ميكنيم .
_ اگه روزشماري ميكني پس با رويا عروسي نكن گناه دارها . براش زوده بيوه بشه . يه لبخند تمسخر اميز كردو درب كمد باز كرد و يه لباس خواب برداشت يه سره نازك برداشت و پشتشو كرد به منو شروع كرد به عوض كردن .
حرف تينا بدجوري خورده بود توي برجكم . نشستم لبه تخت و خيره به تينا نگاه كردم ولي اصلا هواسم به اون نبود
تينا _ اونطوري بهتره تا آخرين روز زندگيت ازش لذت ميبري ، دروغ ميگم ؟
من _ نميدونم شايد تو راست ميگي .
تينا _ هميشه من درست ميگم شك نكن . برم يه چيزي بيارم بزنيم ميزون شيم . با يه چشمك از در اتاق زد بيرون .
لباس خواب نازك و توري مانندش وسوسه هاي شيطاني كه داشت منو ميخورد رو بر نيروي عشق و علاقه و فكرم پيروز كرد و تمام فكرم پركشيد به سمتي كه امشب چه شود .........................
خودم رو روي تخت ولو كردم و اومدم يه نخ سيگار روشن كنم ولي ترجيح دادم اينكارو انجام ندم چون ميدونستم با روشن كردن سيگار دوباره غرق ميشم ، خود درگيري من ادامه داشت كه تينا با دو تا قوطي ويسكي و بسته شكلات و دو تا گيلاس شراب خوري از در اومد داخل و كنار من روي تخت نشست . بدون هيچ حرفي يه قوطي رو باز كرد ودو تايي با هم خورديم . دومين قوطي رو هم به همين صورت خورديم . توي اون اهنگ غرق شده بودم و هيچ كس نبود منو نجات بده روي تخت دراز كشيدم و يه نخ سيگار روشن كردم . تينا هم بدون هيچ حرفي بلند شد روي تخت رو جمع كرد،بعد از خاموش كردن چراغ كنار من دراز كشيد . دست منو كشيد زير سرش، سيگارمو از دستم گرفت منم يه نخ ديگه برا خودم روشن كردم ،دو تايي به سقف خيره شديم .
صداي مزيك با صداي خوردن بارون به شيشه اتاق فضاي بسيار دل انگيزي رو آفريده بود . من كه تو اين دنيا نبودم و داشتم با سيگارم عشق بازي ميكردم ، به اخراي سيگارم رسيده بودم و داشتم آرزو ميكردم كه سيگارم به آخرش نرسه خداييش داشتم لذت ميبردم يه داف از اونايي كه هميشه توي خيابون ميديدم كف و خون قاطي ميكردم رودستم كنارم دراز كشيده بود . آمپر الكل خونم كه رو درجه فول وايساده بود . جز صداي آروم موسيقي و صداي باروني كه به شيشه ميخورد چيز ديگه اي شنيده نميشد .
يه پك به سيگارم زدم و با ناراحتي گفتم تموم شد .
تينا _ چه عجب آقا صحبت كردن . فيلترشو ديگه رو زمين ننداز بده من .
من _ فضاي اتاقت خيلي گيراس .
تينا _ آره هر كي شب تو اتاقم خوابيده اينو بهم گفته . اون موقع اين حرفش به دليل مستي زياد برام جلب نظر نكرد .
من _ خوب،ديگه چه خبر ؟
تينا _ صبر كني به خبراي خوشش هم ميرسيم .
با يه خنده شيطاني خودش رو چرخوند و روي من دراز كشيد . چنگ زد توي موهام
تينا _ ايتاليايي امشب ميخوام بلايي به سرت بيارم چه خودت حض كني .
من _ ببينيم و تعريف كنيم .
سرشو اورد نزديك گوشم موهامو داد كنار و شروع كرد به نفس كشيدن،زبونشو خيلي آروم ميكشيد روي لاله گوشم،آروم و با بوسه به سمت گردنم حركت ميكرد .
منم كه هيجان توي صورتم موج ميزد در حال تجربه كردن اولين سكس زندگيم بودم .كاملا راست كرده بودم اونم كه متوجه اين موضوع شده بود . خودشو ميماليد رو كيرم،توي اوج لذت بودم سرشو آورد كنار گوشم گفت :
همونطور كه بعضي از پسرا عاشق اينن كه دخترا رو از باكره بودن در بيارن ،منم عاشق اينم كه پسرا رو مرد كنم ...........
صداي خودم مثل پتك خورد توي سرم كه هميشه با خودم ميگفتم ( با هيچ دختري سكس نكردم و نميكنم تا روزي كه دختر مورد علاقه خودم رو پيدا كنم و با اون ازدواج كنم )
دوباره همون صدا توي ذهنم پيچيد . اين دختر همون دختر مورد علاقه توئه ؟
از خودم بدم اومد . تينارو كه به كارش مشغول بود از روي خودم پس زدم كنار،بلند شدم چراغ رو روشن كردم كاپشنم رو پوشيدم يه دستي توي موهام كشيدم ،مستيم بدجوري زده بود بالا ،رويپاهام بند نبودم تلو تلو خورون سيگارم و فندكم رو برداشتم از در اتاق زدم بيرون . هنوز چهره متعجب ،با اون چشماي شهلاش كه از هدقه زده بود بيرون كه يادم ميوفته خندم ميگيره .
به سرعت از پله ها ي آپارتمان رفتم پايييين در بو باز كردم و شروع به دويدن كردم ،نميدونم چقدر دويدم از روي مستي و خستگي پاهام شل شدن و بسختي خوردم زمين،تمام لباسام خيس كه شده بود با زمين خوردنم گل خالي هم شدم . از زمين بلند شدم و رفتم توي پياده رو تمام بدنم درد ميكرد آروم نشستم لبه سنگ جلوي يه مغازه اروم شروع كردم به ماساژ دادن پاهام تا دردش كمتر بشه خدارو شكر مست بودم و داغ بودن كله پوكم باعث شد كه خيلي زود درد تنم كمتر بشه . موبايلم شروع كرد به زنگ زدن چون ميدونستم تيناس بيتوجه به صفحه موبايلم گوشيمو خاموش كردم و گذاشتم توي جيبم و يه نخ سيگار روشن كردم و تكيه دادم به كركره مغازه و شروع كردم به كشيدن سيگارم . خيلي آروم وبا حوصله سيگارم رو كشيدم ، بعد از تموم شدن سيگارم بلند شدم لنگ لنگون راه افتادم سمت خيابوني كه از دور مشخص بود ماشين ازش داره رد ميشه بعد از رسيدن به خيابون و كمي انتظار يه ماشين نگه داشت و منو سوار كرد مسير خونه رويا رو بهش گفتم و حركت كرد .
با تكون هاي راننده به خودم اومدم ،رسيده بوديم سر خيابون رويا اينا از ماشين پياده شدم و كرايه راننده ماشين رو دادم و راه افتادم،بارون بند اومده بود ساعت نميدونستم چنده يه نخ سيگار روشن كردم و خودم جمع كردم هوا خيلي سرد بود منم كه وهشتناك سردم شده بود يه پك محكم به سيگارم زدم و دودشو به سمت آسمون دادم . چقدر احساس آرامش ميكردم،خوشحال بودم كه خيانتم در حق عشقم كامل نشده بود يه پك ديگه از سيگارم زدم و شوتش كردم سمت جوب،يه نفس عميق كشيدم و يه لبخند از روي رضايت زدم و رو به آسمون كردم با خودم گفتم ممنونم .
كم كم اثر مشروب داشت از بين ميرفت و دردو سوزش زانوهام شروع شده بود . موبايلمو در آوردم روشنش كردم و شماره رويا رو گرفتم هنوز اولين بوق كامل نخورده بود كه جواب داد .
رويا _ سلام عزيزم
من _ سلام عمر شيرينم ، بيداري؟
رويا_ آره،آخه خوابم نميبره. ( با يه حالت بچه گونه )
من _ دردت به جون من چرا عسلم .
رويا _ اخه خواباي بدبد ديدم بيدار شدم ديگه خوابم نبرد .
من _ قربون تو دختر جيگر طلام بشم من كه انقدر نانازي .
رويا _ خدا نكنه عسل شيرينم . تو چرا بيداري .
من _ عزيز دلم دل تنگ تو بودم . ولي الان دارم از سرما ميميرم .
رويا _ بميرم برات عزيز دلم خوب بدو برو زير پتو .
من _ خدا نكنه دلبركم،من بميرم برات مهربونم ولي دم در خونه شما من پتو نميبينم كه برم زيرش .
رويا _ ديوونه دم خونه مايي يه ساعته تو سرما وايسادي هيچي نميگي ؟ نميگي سرما ميخوري ؟
من _ خوب الان كه گفتم .
رويا _ حالا دو خونه ما چيكار ميكني ؟
من _ هيچي اومدم ببينمت دلم برات تنگ شده بود .
رويا _ خوب منم دلم اندازه يه دنيا برات تنگ شده نانازم .
من _ عسلم
رويا _ جانم ؟
من _ جانت بي بلا من سردمه ها ....
رويا _ خاك بر سرم اومدم عزيزم اصلا حواسم نبود .
تلفن رو قطع كرد كمتر از يك دقيقه درب ورودي خونشون باز شد و من رفتم تو . رويا بدون هيچ حرفي پريد تو بقلم،چه وجود آرامش بخشي داشت گرماي حضورش منم گرم كرد،سرش كه روي سينم بود رو بوسيدم و بوئيدم آروم گفتم رويا چيزي نپرس فقط اينو بدون كه امشب به خودم ثابت شد اندازه تموم دنيا دوست دارم . به خودم فشردمشو ادامه دادم عزيزكم هوا سرده تا سرما نخوردي بريم تو .
از در كه رفتيم داخل ،چراغي توي سالن پايين روشن بود باعث شد تا لباساي گلي و خيس من ظاهر بشن . بعد از كلي دعوا و كل كل من لباسامو در اوردم رويا رفت كه برام لباس بياره . همونطور لخت با يه شرت روي مبل راحتي خودم ( آخه اونقدر روي اون مبل دراز كشيده بودم مامان ميگفت سعيد اين مبل مال تو شده ديگه بو گرفته ،كلي با هم شوخي ميكرديم ،خيلي با هم راحت بوديم منو مثل پسر خودش ميدونست )
همينطور كه دراز كشيده بودم هوس يه نخ سيگار كردم ولي انقدر تنم كرخت بو كه جون از جا بلند شدن نداشتم . رويا اومد پايين يه دونه از تاپ هاي خودشو به هر زوري بود تن من كرد . توي شيشه ميز تلويزيون يه نگاه به خودم انداختم اون تاپ سبز چمني كه به زور تا روي نافم ميرسيد،با اون موهاي بلند ژوليده،هنوز كامل سمت رويا برنگشته بودم كه ديدم از زور خنده داره ميتركه و يدفه زد زير خنده با دو تا دستاش جلوي دهنش رو گرفته بود كه مثلا صداش درنباد .
من _ هر هر هر هر خنديديم . اين چيه آوردي . رويا با خنده جواب داد
رويا _ مگه چيه خيليم خوبه . تازه چي مي آوردم برات ؟
من _ چميدونم . همين خوبه دستت درد نكنه . شلواركيم كه آورده بود پام كردم . سر زانوم يه كم ميسوخت نگاه كردم ديدم يكم پوستش رفته .
با رويا يخورده نشستيم به حرف زدم چون من خيلي خسته بودم و رويا اينو از تو صورتم خونده بود زود شب بخير گفتيم و طبق معمول من پايين روي مبل خوابيدم و رويا رفت بالا ( خونواده راحتي بودن ولي نه تا اين اندازه كه من شب پيش دخترشون بخوابم ، البته يه بار مامان گفت تو كبريت بيخطري بريد راحت تو اتاق با هم بخوابيد،ولي من هيچ وقت يه همچين اجازه اي به خودم نداده بودم ) بخوابه . منم يه نخ سيگار روشن كردم و پتوي مخصوص خودم رو كشيدم روي خودم و بعد از كشيدن سيگارم با يه احساس خوب و رضايت از خودم به خوابي شيرين فرو رفتم .
صبح با سرو صداهايي كه توي خونه پيچيده بود كم كم به هوش اومدم .
_ پس چرا اينجا خوابيده مثل اين بچه يتيما . بابا گناه داره شما مادر دختر يه چيزيتون ميشه ها .
_ بجون رويا من بهش گفتم تو اتاق رويا بخواب خودش نميره بخوابه
_ يا فيلمشه يا واقعا بچه مقيديه . كه من با همون نظر اولي كه تو دفتر كارم بهش انداختم فهميدم يجورايي بچه مثبت ميزنه .
_ الان بيدار ميشه ها گناه داره دير وقت اومده .
صداي مامان باباي رويا بود . با خودم گفتم باباي رويا كه خونه نبود دبي بود كي اومده ايران . خوب خره برا مراسم خواستگاري اومده ديگه،الانم بلند شو سه نكنيا خيلي مردونه و محكم ميري دست ميدي و معظرت خواهي ميكني كه ديشب دير وقت اومدي اينجا و تا صبح مزاحمشون بودي .
پتو رو زدم كنار و بلند شدم نشستم روي مبل دستي توي موهام كشيدم بعد از چندتا سرفه الكي كه مثلا من بيدار شدم، بلندشدم برگشتم به سمت پشتم كه اشپز خونه بود بلند گفتم سلام آقاي سراج سلام مامان شيرين .
سراج و مامان كمي با تعجب به من نگاه كردن و با هم گفتن سلام اومدن از جاشون بلند شن كه من مثلا اومدم احترام بزرگتري رو به جا بيارم و سريع برم سمتشون كه از جاشون بلند نشن ولي جاي همه دوستان خالي پتو گير كرد زير پام همچين خوردم زمين كه احساس كردم سراميكهاي كف خونشون پودر شد .
به خودم اومدم ديدم سراج با اون ريختو قيافش و سيبيلاي گپش بالا سر من وايساده داره ميخنده و مامان شيرينم داره منو برميگردونه و ميخنده ، رويا هم با چشاي پف كرده و قيافه اي الوده به خواب از بالا داره با تعجب به ما نگاه ميكنه كه منم زدم زير خنده مامان باباي رويا هم كه با خنده من برگشتن به سمتي كه من نگاه ميكردن با ديدن رويا خندشون دو برابر شد ."
به خودم اومدم ديدم دارم ميخندم ولي خنده من خيلي زود تبديل به پوزخند مسخرهاي شد .
چيه چته به چي ميخندي ؟ به روزاي خوش گذشته ؟ اونارو كه زمونه با خودش برد به گورستان تاريخ ،تو به چيش ميخندي ؟
از جام بلند شدم و رفتم سمت تلفن به بابام يه زنگ زدم حال خواهرم و پرسيدم گفت خوبه هنوز زايمان نكرده ............................................
تلفن رو قطع كرد بلند شدم پيرهن شلوار مشكيم و پوشيدم . قوطي جيبي مشروبم رو گذاشتم تو جيبم فند ك سيگار كيف پول موبايل......
همه چيزم رو چك كردم بدون اين كه تو ايينه نگاه كنم از در زدم بيرون ،كه هم برم يه چيزي بخورم هم يه هوايي عوض كنم .
     
  
مرد

 
قسمت ششم

از در خونه زدم بيرون دستام تو جيبم بود و تو عالم خودم سر بزير در حركت بودم دم سانودويچي نزديك خونه وايسادم هر چي با خودم كل كل كردم كه چي بخورم ديدم اصلا اشتها به چيزي ندارم ،در نتيجه به مسير ادامه دادم .تو خودم بودم كه زنگ موبايلم منو به خودم آورد . از تو جيبم در آوردمش شمارش برام غريبه بود
_ بله ؟
_ سلام سعيد خوبي داداشي ؟ ( صداي يه دختر خيلي اشنا ولي به نشناختمش كي بود )
_ سلام شما ؟
_ اوه اوه مگه داداش چند نفري كه من و نشناختي .
_ ناناز توئي ؟
_ چه عجب دختر داييتو به جا آوردي .
_ خوب خره شماره تهران بود نشناختمت . تهران چي كار ميكني .
_ اومدم خونه ابجيم ، از اونجا زنگ ميزنم .
_ مامان بابا خوبن ؟ خودت خوبي ؟ خواهرات ................
_ همه خوبن راستي دايي شدنت مبارك .
_ هنوز نشدم ولي مرسي .
_ راستش ميخوام ببينمت كارت دارم .
_ باشه مشگلي نيست ، كي و كجا .
_ الان خونه زهرا اينا .( خونه خواهرش )
_ باشه ميام 30 مين ديگه اونجام . فعلا .
_ منتظرم باباي .
گوشيمو قطع كردم و گذاشتم توي جيبم . خدايا اين ديگه از جون ما چي ميخواد . نكنه دباره حرفاي گذشترو ميخواد تكرار كنه . ولي نه ، من دفه آخري كه باهاش حرف زدم بهش گفتم به من فكر نكنه . باداباد بريم ببينيم چه خبره ......
رسيده بودم سر خيابون جلو دكه سيگار فروشي وايسادم يه بسته از سيگار محبوبم گرفتم و رفتم كنار خيابون وايسادم . يه پيكان خسته مدل تيركمون شاه ، از اينا كه 3 برابر خود ماشين روش لوازم بود جلوم نگه داشت صندلي جلو سوار شدم .هنوز دنده يك پر نشده بود كه زد سر ترمز خيلي اروم شروع كرد به حركت كردن و فرمون و به چپ و راست پيچوندن ، آهان اينجا سرعت گير داره تند و مستقيم بره زيرش گير ميكنه . خدايي سيستمي كه رو ماشينش بسته بود خيلي الاغ بود. يه اهنگ از خدا بيامرز هايده داشت توش ميخوند ،انگار تو استديو نشسته بودي منو كه حسابي برد تو خودم .
"خدايا خدايا خدايا توي دنياي بزرگت پوسيديم كه .
ميخواستيم ميخواستيم مثل اين روز و نبينيم كه ديديم كه ناز اون بلاي اون حسرت دل بلاي عالم .
هرچي بايد همه تك تك بكشن ما كشيديم كه .
زندگي ميگن براي زنده هاس اما خدايا بس كه ما دنبال زندگي دويديم بريديم كه .
واي برما واي برما خبر از لحظه پرواز نداشتيم .
تاميخواستيم لب معشوقو ببوسيم پريديم كه
زندگي قصه تلخيست كه از آغازش بس كه آزرده شذم چشم به پايان دارم.
چشمي به هم زديم و دنيا گذشت دنبال هم امروز و فردا گذشت .
دل ميگه فردا رو از نو بساز اي دل غافل ديگه از ما گذشت "
اي دل غافل ديگه از ما گذشت .
ر_ جونم داداش با من بودي ؟
_ نه داداش هايده تركوندمون .
ر_ خدايي صداش تك بود خدا بيامرزتش .
_ خدا رحمتش كنه . داداش ميشه سيگار كشيد .
ر_ آره دادا راحت باش . بيا اينم از اول . آهنگ زد از اول .
دست كردم تو جيبم پاكت سيگارمو از تو جيبم در آوردم يه نخ سيگار خودم برداشتم يه تعرف به راننده زدم و اونم يه نخ برداشت ، سريع فندكشو از پشت فرمونش برداشت و سيگار منو روشن كرد و مال خودشم روشن كرد .
ر_ دادا مارك سيگارت چيه . ( واي خدا چقدر از شنيدن اين جمله حالم بهم ميخوره . ) يه كام سنگين از سيگارم گرفتم . مارك سيگارمو بهش گفتم . سرمو سمت پنجره چرخوندم و شروع كردم به بيرون نگاه كردن تا يارو زياد ازم سوال نكنه منم با سيگارم حال كنم . با ديدن يه پسره با كت و شلوار و يه دسته گل كه داشت سوار ماشينش ميشد يه پوز خند زدم يه پك سنگين به سيگارم زدم .......
" خوب اينم از دسته گل بريم ، آبجي ببين خوبه ؟
ا _ ماشاالله داداشم خودش يه دسته گله . اره داداشي خوبه .
بابا_ برو پسر تا كله تهران بايد بريم ، دير ميشه زشته .
از تو ايينه مامانم و ديدم كه داشت با تسبيح صلوات ميفرستاد . از تو جيبم يه پونصد تومني برداشتم و انداختم جلو داشبورد گفتم اينم صدقه يه بسم الله گفتم و زدم تو دنده و راه افتادم ....
جلو در خونه رويا اينا كه رسيديم استرس عالم تو تن من موج ميزد قلبم داشت ميومد تو دهنم .
بابا _ حالا خوبه بار اولت نيست داري ميري تو اين خونه . چيزي نيست كه ميخوايم بريم قضيه شمارو رسميش كنيم تموم شه بره دنبال كارش .
يه خنده كردم و با خودم گفتم من از اون نميترسم كه . ميترسم تيپ رويا جوري باشه كه بخوره تو ذوغ خواهرم و بابام به مامانم اطلاع بدن همه چي تعطيل بشه . بابام دستشو گذاشت رو شونم
بابا _ كاشكي موهاتو كوتاه ميكردي ديگه مرد شدي داري داماد ميشي . حالا زنگ بزن ."
چرا تكون ميدي خوب الان زنگ ميزنم ديگه .
ر_ زنگ كيو ميزني دادا آخرشه پياده نميشي ؟
من _ دادا شرمنده اينجا نبودم . از ماشين پياده شدم تا اومدم برم بوق ماشين منو به خودم آورد. جونم دادا ؟
ر_ عاشقي يا جنسش خوب بوده . بالايي ها . 200 تومن ميشه .
من _ شرمندتم داداش بفرما پول دادم و به راهم ادامه دادم .
دقيقا خطيها سر كوچه دختر داييم نگه ميداشتن رسيدم دم درب خونشون يه دستي تو موهام كشيدم و زنگ و زدم . انگار كه منتظر من باشم خيلي سريع در باز شد بدون اينكه كسي از آيفن چيزي ببرسه دستي توي موهام كشيدم يه نفس مشيدم واز پله ها به سمت بالا راه افتادم .
يا الله يا الله صاب خونه كسي خونه نيست . رسيدم دم درب خونشون ديدم بازه كفشامو در آوردم و بعد از زدن به درب رفتم داخل . دختر دايي زهرام در حالي كه داشت چادرشو سرش ميكرد اومد جلو و حاج و واج شروع كرد به من نگاه كردن .
من_ سلام دختر دايي .
زهرا_ سلام ،سعيد خودتي اين چه ريختو قيافهاي برا خودت درست كردي .
من _ يه پوزخند زدم ،من درست نكردم كار زمونس . همينطوري سرپا سرپا ميخواي پزيرايي كني ؟
زهرا _ نه بابا ديدمت شكه شدم مسخره بازيات و هنوز داري نه ؟ برو بشين ،يعني بفرماييد خيلي خوش اومدي .
من _ همون خودموني حرف بزني بهتره بفرماييد بشينيد ،همه چيزمون درسته فقط اگه ادم با پسر عمش راحت صحبت كنه ميشه گناه .
سرمو انداختم پايين و رفتم رو مبل ولو شدم . زهرا هم رفت تو اتاق خوابشون . منم از فرست استفاده كردم و قوطي مشروبم رو در آوردم 2 تا قلپ ازش خوردم و دوباره گذاشتمش تو جيبم . يه نگاه به جيبام انداختم خندم گرفت بخاطر پاكت سيگار يكيش تابلو باد كرده بود و اون يكي هم بخاطر قوطي مشروبم .
ناناز _واي خاك بر سرم تو چرا اين ريختي شدي . همونطوري كه سرم پايين بود آروم گفتم خاك زير گوه باشه بهتره برا تقويت مو خوبه . بعد سرم و گرفتم بالا موهامو دادم عقب و گفتم:
من _ سلام ابجي كوچيكه چه خبر چطوري بفرما بشين منزل خودتون كه نيست منزل خواهرتون كه هست .
ناناز _ بتركي تو كه تو اين حالتتم آدم نشدي . آروم اومد روبروي من روي مبل نشست و زل زد تو صورت من .
براحتي ميتونستم پردهاي از اشگ رو توي چشاش ببينم . تكه دادم به مبل و يه نفس كشيدم گفتم
من _خوب چه خبر ؟ چكارا ميكني ؟ مگه امتحان نداري اومدي تهران ؟
ناناز_ نه بابا كو تا امتحانامون شروع شه ولي از الان ديگه تق و لقه . اومد توروببينم .
من _ خوب در خدمتم، اگه فقط ميخواي ببيني بگو تا هر حالتي كه دوست داي برات بشينم كه راحت تر ببينيم ، اگرم ميخواي حرف بزني باهام بجنب كه كلي كار دارم .
ناناز _من نفهميدم تو حالت خرابه يا خوبي . ميوه برات بزارم اشاره كرد به ظرف ميواي كه رو ميز بود .
من _ نه آبجي كوچيكه ممنونم فقط يه زير سيگاري برام بيار . زهرا در حالي كه با يه سيني چايي داشت ميومد سمت ما گفت
_زير سيگاري نداريم تو همون پيشدستي جاوت كارتو بكن
من _ مگه ميخوام برينم كه ميگي كارتو بكن .
ناناز _ كثافت حالم بهم خورد .
زهرا _ خيلي بيشعور شديا ، با كي گشتي ؟
من در حالي پاكت سيگارمو از جيبم در مياوردم يه خنده مصنوعي به هر دوتاشون كردمو سيگارمو روشن كردم يه پك سنگين بهش زدم.
من _ خوب مثل بچه آدم حرفتو بزن كار دارم .
ناناز _ نميدونستم سيگاريم شدي .
زهرا _ آره منم فكر كردم شوخي ميكنه . خاموشش كن بوش خونرو ميگيره ناصر مياد گير ميده .
من _ خاك بر سر شوهر زليلت . اولا من از اول دبيرستان سيگار ميكشم ،دوما بوي سيگار نميده عطر خودشو داره .سريعتر حرفتونو بزن كم كم دارم قاطي ميكنما . يه پك سنگين به سيگارم زدم و با يه حالت عصبي دستي تو موهام كشيدم و ادامه دادم ، شما دونفر از حال من خبر دارين من زياد نرمال نميمونم پس كارت و زودتر بگو ،اينم بدون اگه اون سري كه با هم حرف زديم نميگفتم من تا ابد داشت ميمونم هر موقع كاري داشتي رو من حساب كن الان اينجا نبودم .
ناناز _ من عاشق شدم .
من _ خوب به سلامتي طرف كي هستش ،فاميل يا خيابونيه .
ناناز _ فاميله .
من _ خوب ديگه بهتر خوب ،حالا من بايد چيكار كنم .
ناناز_ بايد كمكم كني بهش برسم،اخه طرف پا نميده هر دفه كه سراغش ميرم منو ميپيچونه .
ديگه دقيقا فهميده بودم منظورش كيه . يه پك به سيگارم زدم پشتش يه پك ديگه اومدم به سيگارم بزنم كه ديدم دستم داره ميلرزه عرق كرده بودم ، حالم خيلي خراب شده بود.
من _ خيلي خري . بزار پيرهن مشگيم از تنم دربياد بعد دوباره شروع كن .
زهرا _ بخدا ما ميخواييم كمكت كنيم .
من _ پس منو بكشين،اين تنها كمك شماست كه ميتونين به من بكنين .
ناناز_ ديوونه دوست دارم تورو به خدا اين حرفو نزن . بقضش تركيد و شروع كرد به گريه كردن .
يه كام سنگين از سيگارم گرفتم و به حرص تهشو توي پيشدستي فشار دادم .از جام بلند شدم و بلند داد زدم .
زندگي قصه تلخيست كه از اغازش بس كه ازرده شدم چشم به پايان داشتم .
دختر خوب با من ميخواي باشي كه چي بشه . من خودمم الان برا خودم زياديم، بكش بيرون خوب ؟ سريع به سمت در حركت كردم و بعد از پوشيدن كفشام به سرعت از پله ها دويدم پايين و از در زدم بيرون .
به ديوار كنار خونه تكيه دادم چند قلپ ديگه از مشروبم خوردم يه نفس كشيدم . خدايا بيخيال ما نميشي نه ؟ همين يكي كم بود،ميخواي دل اينم بشگنم به گناهانم بيشتر اضافه بشه بعدا حسابي عضابم كني نه ؟
جاي نفس كشيدن بيشتر داشتم خص خص ميكردم ،موبايلمو از جيبم در آوردم شماره ميلاد يكي از دوستامو گرفتم
من _ سلام دادا كجايي ؟
ميلاد_ سلام داداش سعيد چي شده تو محلم .
من _ ميزون نيستم گفتم بياي بريم يه چرخي بزنيم بشينيم يه جا بريم جايي كه غم نباشه .
ميلاد _ من نوكرتم هستم خونه اي بيام دنبالت ؟
من _ نه دادا من تو محل شما هستم سر كوچه ... وايسادم .
ميلاد _ 5 دقيقه ديگه اونجام .گوشيو قطع كردم و گذاشتم تو جيبم .
خونه دختر داييم تو خيابوني بود مغازه عموم توش بود منم كه يه سه سالي اونجا كار كرده بودم. بخاطر همينم با اكثر بچه هاي اونجا دوست شده بودم .
نشستم سر خيابون و منتظر ميلاد شدم تا بياد .
     
  
صفحه  صفحه 2 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات من کمی شاد ، کمی ...


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA