انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین »

داستانی فوق العاده به نام (بهشت)


میهمان
 
بهشت قسمت يازدهم
محسن گفت ... خوب اميرجون تااينجا چطوربود؟.... بمن که خيلي خوش گذشته ! ... حال بعدازصرف شام وکمي استراحت ، با يک برنامه وپوزيشن جديد بايد بهترازاينها حال کنيم..... چون اين فرصتها خيلي کم پيش مياد!..... موافقي؟.... گفتم محسن جون به تو که بد نميگذره؟..... چون ميبينم اين دسته بيل توهمه اش سرپاست ويک دقيقه هم نمي خوابه!....... ومهمتراينکه روز به روز هم بزرگتر وکلفت تر ميشه !. .... چيکارش ميکني؟....... بگو منم انجام بدم!....... مال من دوسه بار که سکس ميکنم ميخوابه وديگه بيدارنميشه!........ محسن گفت .... اميرجون بابا دوا ودرمونش پيش توئه !...... از من دواشو ميخواي؟!..... گفتم محسن جون توهم مارا گرفتي ..ها؟...... تو رفتي اروپاوکرم آوردي ... خوب حتماً بقيه اش هم آوردي؟...!...... محسن گفت ... نه جون منير... من فقط چند تاازاين کرم ها آوردم چيز ديگه اي نياوردم.... اون بسته اي هم که به عنوان کادوبهت دادم توش ازهمين کرمه!...... ولي ايني که ميگم دوا ودرمونش پيش توئه..... منظورم پرستوي خوشگله...... ازاون شب اول که محبت کردي ودعوتمون کردي و برنامه سکس خانوادگي را راه انداختي ومن پرستورا بردم تواتاق وآنجا لختش کردم وآن هيکل سفيد ناز و برگ گلشو ديدم باورکن .... تا حال همه اش توکف اونم!.... نگاه کن هنوز اسمشو نياوردم ... داره پاميشه!... يادته خودت براي منيرچقدر تو کف بودي وبقول پرستوجون تل في ديدن هيکل خوشگل منيرراشب رو پرستوخالي ميکردي !..... خوب من بيشتر وبيشتر .... خودت خوب ميدوني چه هلوئي داري !..... اميرجون باورکن ازش سير نميشم .... من نميدونم با چه زبوني از تو که اين همه محبت بمن ومنيرداري تشکر کنم!.... اينو جدي ميگم!............. گفتم محسن جون ممنونم.... تو دوست خوبي براي ما هستي..... صادق وبيريا!.... من هم به نوبه خودم بايد ازتو ومنيرتشکرکنم.... چراکه توهم اين محبت رادرحق من کردي و منيرخوشگله را که واقعاً توکف اش بودم رابدون هيچ درنگي دراختيارم گذاشتي واونم باکمال صميميت همانطورکه دردلم جاداشت درآغوشم هم جا گرفت......... حالهم کي از تو بهتر وشايسته تر!..... وهمينطور که گفتي بايد ازلحظه لحظه اين ايام براي حال کردن وخوش گذروندن نهايت استفاده را بکنيم.......... محسن گفت قربونت برم ...... خيلي آقائي!..... جداً همينطوره!.... تواين لحظه منير وپرستو از حموم دراومدن...... اونا هر کدام يک تاپ بندي کوتاه ويک شرت خيلي چسبون وکوتاه که بخوبي برجستگي کوس وکون اونا رادرنهايت زيبائي نشون ميداد! پوشيده بودن وچون رنگ شرت وتاپ اونا تيره بود پوست اونا سفيدترودرخشنده تر بچشم ميخورد .... از حرکت ژله اي پستوناشون معلوم بود که سوتين هم نبستن!..... واونارا آزاد گذاشتن!.... محسن باچشماي از حدقه دراومده اونهاراکه بطرف آشپزخونه ميرفتن وپشتشون بما بود نگاه ميکرد.... محسن راکه نگاه کردم برجستگي جلوي شرتش غليان شهوت وحشريت اورا درحد خيلي بال نشون ميداد ..... من نميدونم اون در پرستو چي ديده بود که اين همه مجنون واربراي اوحشري وشهوتي ميشد!...... يعني اينقدر زن من خوشگل وخوش کوس وکونه که يکمرد مثل محسن که بنا بگفته منير با زناي زيادي سکس داشته اين چنين به اون عل قمند شده وديوانه وار براي سکس بااون اينچنين بي تاب ميشه!..... درحاليکه هنوز يکساعت ازسکس بااون نگذشته بود!... اونم آن سکسي وپوزيشني که محسن باپرستوانجام داده بود !....... براي همين گفتم محسن جون خيلي تو کفي .... تو که اوناراباچشات خوردي !..... چه خبره بابا!.... پاشو... پاشو بريم دوش بگيريم..... ناراحت نباش .... همونطورکه گفتي بعداز صرف شام وکمي استراحت اين توواونم پرستو!....... ببينم سير ميشي يانه؟....... فکرکنم اگر روت ميشد الن ميپريدي روش... هان؟..... باور کن من حرفي ندارم ... پاشو به پر روش... لاقل حسرت بدل نموني!.... محسن ... دستمو گرفت وپاشد.... گفت اميرجون... مسئله پريدن روش نيست .... توفکراينم که واقعاً خدا چي آفريده ..... تمام زيبائي هاي دنيا را توهمسرت جمع کرده!.... خوب آدم ازديدن يک همچه زن زيبا وخوشگلي ماتش ميبره و حيرون ميمونه!... که حللت باشه!.... ازطرفي از توکه با آليش وصداقت تمام اونو با زن من عوض کردي واجازه دادي دراختيارم باشه از شانس خوبم هم ممنونم..... آخه اگربخاطر دوستي با منير، باهم يک رابطه ساده دوستانه برقرارميکرديم و من از نزديک پرستورا ميديدم واين همه زيبائي بچشم ميخورد نميدونم انوقت چه خاکي تو سرم ميريختم تا بوصالش ميرسيدم؟ !... باورکن شايد دق مرگ ميشدم!.... تو اينو ميتوني بفهمي يا نه؟!...... براي همينه هميشه خوب نگاهش ميکنم وازتو ومنير تشکر ميکنم!.... واز اينکه منير يک همچودوست خوشگل وقشنگي باهمسري رفيق بازداره روزي هزاربار قربونش ميرم!........ وقتي رفتيم توي حموم ولخت شديم ديدم محسن واقعاً شق کرده وچقدرهم بزرگ شده!.... رنگش هم کمي به سفيدي رفته ولي کله اش بنفش کمرنگ مايل به گلي مونده بود!.... گفتم محسن جون خودمونيم جداً عجب کيري داري.. ها؟...... پرستو حق داره واسش بي تابي کنه!..... حال چرا منيربراي اين کيربيتابي نميکنه!...... نميدونم؟..... درهر صورت کيرزن پسندي داري!.... واسه همينه که ميتوني راحت زن ها را تور کني!.... وبطرف خودت بکشوني!..... محسن چيزي نگفت وباهم رفتيم زير دوش..... از حموم که دراومديم ميز شام حاضر بود واسه همين مستقيم رفتيم سرميز شام....... بعدازصرف شام من ومحسن رفتيم توي هال ومشغول گپ زدن شديم حدود ده دقيقه بعد منير وپرستو با يک سيني چاي اومدن توهال ، منير بغل دست من وپرستوکنار محسن نشست!...... منير طوري نشست که رونهاي سفيد وصافش ميخوردن به پاي من ..... چون منم شرت پوشيده بودم گرمي ونرمي رونهاشو بخوبي حس ميکردم همين باعث شد تا کيرم تکوني بخوره ونيم خيزشه..... دستي به کيرم کشيدم واونو جابجا کردم تا راحت تر پاشه!..... منير متوجه شد..... يواش درگوشم گفت.... هرموقع دوست داشتي بگو تاباهم بريم تواتاق!.... هوس کردم امشب توبرام ليس بزني !.... ازالن توکف گرمي زبونت هستم .... ميخوام بهشتيمو ببيني که چقدر صاف ومعطرش کردم..... البته پرستو زحمتش کشيد وتيغش انداخت ... منم مال اونو صاف وصيقلي کردم .... اين نظرمن بود تا هم تو با بهشتي تميز و سفيدوصاف وصوفم حال کني وهم محسن با بهشتي پرستو خانم يک حال حسابي بکنه وببينه که بهشتي پرستوجون خوشگل تر ازاونيه که فکرميکنه !..... من که خودم زنم وقتي توحموم براش صافش ميکردم دوست داشتم مردبودم و شب تا صبح باهاش سکس ميکردم.... البته بهت بگم بين خودمون باشه ... توحموم طاقت نياوردم وحسابي بهشتي پرستوراتا حد اورگاسم براش ليس زدم وباهم حال کرديم ولي خدائيش پرستو مهبل وواژن کوچيک وخوشگلي داره..... من تاحال واژن هيچ زني را به اين خوشگلي نديدم وليس هم نزدم ولي امشب توحموم براي اولين باردستموکه ماليدم به واژن برجسته وپفکي پرستووتيغش انداختم سخت حشري شدم وهوس کردم اونو ليس بزنم!........ چقدرهم لذت بردم.... بهش گفتم هر موقع دوست داشت ميتونم براش ليس بزنم.... چون خيلي خوشم اومده!..... محسن هم بيکار ننشسته بوداونم دستش را گذاشته بودروي رونهاي سفيد وصاف پرستووآروم ماساژ ميداد ، گاهاً هم دستشو تا نزيکهاي کشاله رون پرستوجلو ميبردوسعي ميکرد انگشتشو بزنه به برجستگي کوس پف کرده پرستو.... مثل اينکه فهميده بود پرستو ومنير صاف وصوف کردن..... پرستو صورتش گل انداخته وکمي قرمز شده بود نميدونم ازخجالت دست کشيدن محسن به روناش بود!.... يا اونم حشري شده بود!..... رومو کردم طرف محسن وگفتم محسن جون نظرت با کمي مشروب چيه؟... گفت عاليه!.... موافقم!.... خودم ليوانهارا تانصفه مشروب کردم وگفتم پرستو ومنيرجان هم بايد لبي ترکنن!... هرکه ليوان خودشو برداشت وسرکشيد.... منير گفت امشب من بدون مشروب مستم وتوحال....... محسن گفت منيرجون اينوازنجوا کردنت با اميرفهميدم!.... ولي من ازتو مست ترم چون امشب تا صبح پرستوجون در کنارمه!.... امشب پرستوجون بهم قول داده تا صبح توبغلم باشه...... منم از تو و اميرميخوام تا صبح توبغل هم باشين و حسابي باهم حال کنيد........ اينو ميگن دوستي ورفاقت متقابل وبي غل وغش!...... محسن روشوطرفم کردوادامه داد.... اميرجون اون ليوان منو پر ميکني؟.... خودتم يک نصفه ديگه بزن بد نيست کامل بشي !.... گفتم محسن جون هرچي کمتر بخوريم بهتر ميفهميم چيکار ميکنيم.... وبيشتر هم لذت ميبريم ...... محسن گفت درسته .... ولي يک نصفه ليوان، هم کمه هم خوبه !.... يک نصفه ليوان کاملت ميکنه !..... منم دوتانصفه ليوان مشروب ريختم وسهم محسن را دادم دستش... وخودم هم ليوانمو سرکشيدم........... محسن بعداز سرکشيدن ليوانش گفت خوب حال مونده که پرستوجون يک لب بمن بده تا دروازه بهشت بروم بازشه........ بعد محسن پرستورا کشيدطرف خودش ويک لب حسابي وطولني ازش گرفت...... محسن بعداز بوسيدن پرستو گفت خوب امير جون متوجه شدي يا نه؟.... اينطور که من حس کردم پرستوجون ومنير وقتي حموم بودن به خودشون خوب رسيدن البته هر دو شون هميشه بخودشون خوب ميرسن ولي اونا وقت راغنيمت شمرده وتواين فرصت کوتاه براي يک حال بهتر خودشونو بيشتروبهتر صاف وصوف کردن..... حيفه که وقت را از دست بديم ... پاشو... اگه دوست داري چهارنفري باهم تو يک اتاق باشيم بفرما ، اگرهم نه ، دوست داري بامنيرجون تنها باشي بازم بفرما!........ اين ديگه بسته به ميل وخواسته خودتونه ...... ولي من ميگم حال که پرستوجون صاف کرده بيا چهارتائي بريم تويک اتاق اول خوب ازنزديک وضعييت را ببينيم ..... بعد تصميم گيري کنيم که از کجا شروع کنيم !..... آخه.... ديدن هم خودش يک صفائي داره!..... چي ميگي؟...... منيرگفت خيلي خوبه .... بريم .... بريم ببينيد چي ساختيم!...... مخصوصاً پرستوجون که مرمرسفيده!....... وقتي پاشديم وراه افتاديم طرف اتاق محسن بهم گفت.... بهترين کاري که ميشه اول از همه انجام داد .. اينه که هردومون با هم يک سکس ناب باپرستو جون داشته باشيم .... بعد هرتصميمي که داشتي بگيروانجام بده....... چطوره؟.. موافقي؟..... گفتم منير..چي؟..... اون تو اين وسط ميمونه؟....... گفت منيرهم مياد کمک ... حال وقتي شروع کرديم بهت ميگم منيربايد چيکار کنه!... اون توهمچوموقع ها کارشو خوب ميدونه!..... گفتم.... باشه.... وقتي وارد اتاق شديم محسن حسابي شق کرده بود..... روشو طرف منيرکردوگفت خوب منيرجون کمک کن پرستو جون لباسشو درآره ... تاچشمون به جمال بهشتي اين خوشگله روشن شه ... ببينيم چي ساخته ...... وقتي منير شرت پرستورا کشيد پائين به اوگفت بشين لبه تخت وپاهاتو بازکن تا بهشتيت خوب خودشونشون بده........ وقتي پرستو لبه تخت نشست وپاهاشوازهم بازکردازديدن اون همه زيبائي باخودم گفتم: به به واقعاً زنم چي ساخته!!...... رونهاي سفيد وکوس پف کرده سفيدتر ازمرمربا لبهاي صورتي وصيقل داده شده!...... من ومحسن مات ومبهوت ازاين همه زيبائي پرستورا بانگاه خورديم.... منيردوباره به پرستوگفت خوب حال روتخت زانوبزن وباسنتو بده اينورطرف ما وکمي هم پاهاتو جفت کن... بااين پوزيشن برجستگي بهشتيت همراه با غنچه پشتت از عقب بهتر دلربائي ميکنه..... چي بگم .... اززيبائي وخوشگلي کون سفيد وگرد اون که دل و دين ميبره...... کوس صاف وپفکي که با لبه هاي ظريف برجسته ازلي رونهاي مرمرينش از عقب ديده ميشد منظره دل انگيز وبسيار شهواني بوجود آورده بود طوريکه کيرمن تا سرحد انفجار شق کرده بود... مات مونده بودم به تماشا زيبائي هاي همسرم که محسن يهو پريد وشروع کرد به ليس زدن کوس وکون پرستو...... اونم با چه هيجان وحرصي اين کار رو ميکرد...... منيرهم لخت شد و باهمون ژست خودوشو به نمايش گذاشت الحق اونم دست کمي از پرستونداشت.... منم شروع کردم به ليس زدن کوس وکون صاف وصيقل شده منير..... با صداي محسن سرمو بلند کردم اوگفت خوب امير جون زودتر بيا که دارم ميترکم...... وبه پرستوهم گفت پاشه وسرپا وايسه...... وقتي پرستوپاشد محسن اونو يک دور چرخوند تا تمام زيبائي ها ش ديده شن... توي اين حالت محسن گفت ..اميرجون ببين چي ساخته؟... براهمينه که همه اش توکف هستم ... خم شد وسرشو آوردپائين و شروع کرد از ناف ليس زدن تارسيد به کوس پرستو..... همينطور که ليس ميزد ميگفت به به.... ازآينه صاف تر واز بلور خوش تراش تروازعسل شيرين تر!..... منم وقتي کون سفيد وطاقچه اي پرستورابا اون کمر باريک ديدم ديگه طاقت نيوردم واز پشت چسبيدم به کونش واونو بغل کردم.... درحاليکه سفت کون پرستوراتوبغل گرفته بودم صورت اونو برگردندم طرف خودم وازش لب گرفتم.....اونم کونشو توبغلم تکون ميدادتا بهتر بخوره به کيرم.... محسن هم از جلو کوسشو ليس ميزد.... منيرگفت اميرجون !... اگه ممکنه پائينوبراش ليس بزن وحال کن!.... تا منم ازپرستو جون لب بگيرم!!..... ميخوام سينه هاي گل اناريشوميک بزنم!...... منيراومد نزديکم وگفت بده اول مال ترا يه ليس بزنم !.... بعد برم سراغ لباي پرستو جون!..... منم کمي از پرستو فاصله گرفتم تا منيربتونه شرتمو پائين بکشه و برام ساک بزنه ولي هنوز لباي پرستو تو لبام بود!..... محسن هنوز مشغول بوئيدن وليس زدن کوس پرستوبود ... با ملچ وملوچش چه سروصدائي راه انداخته بود!..... منير کيرموليس زد و کردتو دهنش وچند تا ميک حسابي به اون زدبعد اونو با ليس زد ن وزبون کشيدن خوب خيس کرد... خوب که همه اش تفي شد اونوبادست گرفت و گذاشت لي چاک کون پرستودرست دم سوراخ کونش!...... وگفت بفرما بده بره تو!..... وپاشد رفت پشت سر محسن وازدوطرف صورت پرستورا گرفت وکشيد طرف خودش وشروع کردلب گرفتن از او!..... ازبس کون پرستو صاف وصيقلي بود کيرم نميموند لي چاک کونش .... ليز ميخورد وميومد بال.... ديدم حال که اينقدرتميز وصافه خوبه اونوليس بزنم!..... واسه همين اومدم پائين ازگودي کمر زبون کشيدم تا رسيدم به چاک کونش!.... کمي چاک کونشو بازکردم .... ووواي چه کوني!..... چه سوراخ پفکي وداغي .... کم چين ولي برجسته... رنگش به قهوه اي خيلي کمرنگ ميخورد!.... باليسهاي محسن که به کوسش ميکشيد سوراخ کونش کمي کشيده و بال پائين ميشد!.... معلوم بود محسن با تمام وجودش داره ليس ميزنه!..... خيلي خوشم اومد.... چرا که اين پرستو جون خوشگلم بود که اينقدر خوشگليش روي محسن اثر گذاشته واونو شيفته وفريفته خودش کرده بود!.... اون موقع که برنامه سکس باديگري راپيش خودم مزمزه ميکردم هيچ فکرنميکردم زيبائي پرستو اينقدر گيرائي داشته باشه!.... طوريکه محسن يک لحظه هم از سکس با اون غافل نميشه!.... درحاليکه هميشه فکر ميکردم اونيکه با پرستوسکس خواهد داشت با يکي دوبار سکس با پرستو بکشه کنار وبراش عادي بشه!... وديگه سراغ پرستونياد!..... ولي حال مي بينم اولين نفرکه محسن باشه هرچي بيشتر پرستوراميکنه آتش شهوتش بيشتر وبيشتر ميشه!..... تاحدي که خودمحسن ميگه تا پرستورا ميبينه فوري براش شق ميکنه!.... باصداي محسن بخودم اومدم که ميگفت .. خوب اميرجون!.. من به پشت ميخوابم پرستوجون بياد سينه به سينه روم بخوابه..... خوب؟.... اون وقت من ازجلووتو ازعقب باهاش سکس کن..... خوبه؟.... منيرجون هم ميشينه کنارپرستووهرموقع تو يامن کشيديم بيرون فوري ميزاريم دهن منيرجون تاهم خوب ميکش بزنه وهم خوب خيسش کنه!...چطوره؟... خوشت مياد؟..... محسن درحاليکه کمر کيرشو گرفته بود سريع به پشت خوابيد روتخت وپرستوهم از خدا خواسته خيلي سريع شکم به شکم وسينه روسينه خوابيد رومحسن .... منيرهم کيرمحسن را گرفت وگذاشت دربهشتي پرستو وفشارش دادتا همزمان با فشار محسن بره تو !.... حال چون کون پرستو طرفم بود هم سوراخ پف کرده کونشو ميديدم هم قسمت ته کير کلفت محسن را که داشت خيلي آروم عقب جلوميکرد وهربارکه ميکشيد بيرون تمام لبهاي کوس پرستو باهاش ميومدن بيرون !.... از بس کيرمحسن کلفت وکوس پرستو کوچولووتنگ بود که لبه هاي داخلي مهبلش تمام بصورت کش قيطوني چسبيده به کيرمحسن وتوهر رفت واومد با کيرمحسن به بيرون کشيده ميشدو يا با اون ميرفتن تو!....... از قرمزي وقيتوني شدن لبه هاي کوس پرستومعلوم بود که لبه هاازتنگي مهبل وکلفتي کيرمحسن کش اومدن وسفت به کيرمحسن چسبيدن!...... فکرکنم محسن براهمين تنگي مهبل از کوس پرستو خوشش اومده ومدام کيرش برا گائيدنش شقه!.... محسن که تازه کيرش تو کوس پرستو جا گرفته بودبرايک لحظه کشيدبيرون و منيربلفاصله اونو کردتودهنش کمي باهاش ساک زد بعد خوب تفيش کردودوباره سراونو گذاشت درکوس پرستو وفشاردادتابره تو!..... به نظرميومد منيرتواينکارخوب وارده و درسش روونشه و ميدونه چيکاربايد بکنه!..... منم که ديدم اينجوريه قبل ازآنکه بکنم تو کون پرستوکيرموگرفتم طرف منير.... منيرخانم هم فوراً کردش تودهن ويک ساک کوتاه بهش زد.... بعد خوب تفيش کرد وگذاشتش در سوراخ کون پرستو که حال بارفت وآومد کيرمحسن بازي ميکردوتنگ وگشاد ميشد!.... کمي تف به سوراخ کون پرستوزدم ومنيرکيرموازکمر گرفته و فشارش داد تابره تو!..... منم کمکش کردم وباکمي فشار وهمراه باآخ گفتن پرستو سرش رفت تو!..... منير گفت عالي شد!..... کاش من جاي پرستو بودم!..... چه حالي ميکنه!.... من چون تجربه اشو دارم ميدونم الن پرستو چه حالي ميکنه ..... البته شايد الن يک کم درد داشته باشه ولي دوسه نوبت که دونفري باهاش برنامه اجرا کنيد عادت ميکنه وحسابي خوشش مياد وحال ميکنه!... اون وقت مزه ولذت اين کار براي هميشه ميمونه زيردلش!....... من و محسن هرچندبارکه تلمبه ميزديم ميکشيديم بيرون تا منير برامون ساک بزنه و تفيش کنه تا کيرامون ليز تر بشه وبهترحال کنيم!..... حدود يک ربعي پرستورا من ومحسن ازعقب وجلوحسابي گائيديم !..... بعد محسن کشيد بيرون وگفت خوب اميرجون حال عوض کنيم!....... براهمين منم کشيدم بيرون! ....... وپرستوهم پاشد و روشوطرف من کرد منير هم کيرمحسنو ليس زد وبادستش اونوراست نيگرش داشت تاپرستوباکون بشينه روش ...... پرستووقتي کير محسنو آماده ديد درحاليکه لب زيريشو گازگرفته بود آروم نشست روکير محسن..... پرستو ضمن اينکه سعي ميکردکلفتي کيرمحسن را تحمل کنه يواش يواش خودشو به پائين فشاردادتا تمام کيرمحسن رفت توکونش....... حالديگه منيرکيرمحسن را ول کرده بود...... خوب که نگاه کردم ديدم کيرمحسن تا خايه رفته توکون پرستو... و پرستوروي تخمهاي محسن نشسته !....... محسن گفت خوب پرستوجون حال دستاتواز پشت ستون بدنت کن وکمي خودتو به عقب بخوابون وبهشتيتو کمي بده بال تا اميرجون هم بتونه سکسشو باهات انجام بده........ پرستو هم دستاشوازپشت بطورستوني در دو طرف بدن محسن قرارداد وکوسشو دادبال تامنهم اونو از کوس بکنم ...... اينجا بود که ديدم واقعاً کيرمحسن کون تنگ پرستورا تا چه حد باز کرده ........ لبهاي اطراف کون پرستوبطور وحشتناکي کش اومده بود............ پرستودرهمون حالت لنگاشوهواکرد تا کوسش بياد بال ومن بتونم راحت تراونو بکنم..... حال کوس خيس و قرمز پرستوکه هنوز از کلفتي کيرمحسن بازمونده بود ولبه هاي قرمز داخلي اون شبيه بال پروانه اومده بودن بيرون جلوي روم خودشو نشون ميداد!.... تاحال کوس اونواينقدر باز نديده بودم!.... تمام اطراف کوسش قرمز شده و لبه هاي داخلي که هميشه صورتي بودن حال گلي مايل به قرمز شده بودن!..... وخودشون را انداخته بودن روي لبه بيروني..... قبلً صاف وراست وداخل واژن بودن ولي حال تقريباً اومده بودن بيرون وکمي به طرف بيرون تاب برداشته بودن!.... منيرکارساک زدن کيرموتمام کرده بودوداشت تفيش ميکردکه اونوبزاره دم کوس پرستو!... کمکش کردم ودرحاليکه مچ پاهاي ظريف پرستورا توهواگرفته بودم با يک فشار همه کيرم دادم تو !..... عجب ؟!... چه کوس گشادي؟!.... تاحال همچوکوس گشادي از پرستو نکرده بودم!.... منيرمثل اينکه متوجه افکارم شد.... چون صورتشو طرفم کردوگفت خوب همينه ديگه!.... يک ذره گوشته!.... فشارکه بهش بدي بازميشه!.... حال محسن جلوي تو رعايت کرده وخيلي فشارنياورده وگرنه تاحد جرخوردن گشادش ميکرد!..... عيبي نداره چندروز که استراحت کنه جمع ميشه!.... البته مثل اولش نميشه ولي خوب يک کمي خودشو ميگيره بشرط اونکه دوسه روزي اصلً ازش استفاده نکنه!..... بايد اينا رايادبگيره تا هميشه بهشتيش تروتازه ومهبلش تنگ باقي بمونه!.... گرمي وداغي کوس پرستو باعث شق شدن کامل کيرم شد!.... اون ته کوسش کمي تنگتر بود!.... منم براي لذت بيشتر تا اونجا که ميتونستم فشارميدادم که کيرم بيشتر وبيشتر بره تو!..... وشروع کردم تلمبه زدن .... بخوبي وجود کيرمحسن را تو کون پرستو حس ميکردم!.... چون از پشت يک غشاء نازک بهم ميخوردن!...... چندبار که تلمبه زدم حس کردم داره آبم مياد!.... دو دل بودم بکشم بيرون وبريزم تودهن منير يا همونجا بريزمش توکوس پرستو!..... طاقت نياوردم وآبمو بافشارريختم توي کوس پرستو!...... برا يک لحظه تو ذهنم گذشت که ايکاش پرستو قرصشو خورده باشه!..... از کنار کيرم مقداري آب زد بيرون وريخت روتخمهاي محسن !.... منيرهم سريع سرشواز زيرپاهام آوردجلو وشروع کرد ليس زدن آب منيا!! ..... منيرازمن خواست تا کيرموبکشم بيرون وبزارمش دهنش!.... گفتم خيلي خيسه !.... گفت .. باشه خيس دوست دارم! .... خيلي ازلزج بودنش لذت ميبرم وحال ميکنم!....... زودباش!..... همين کارراکردم ومنيربازبونش تمام کيروخايه هاواطراف اونو ليس زدوپاک کرد!..... کارمنير برام تازگي داشت وتاحال همچو چيزي نديده بودم !... با خودم گفتم من وپرستوچقدر از قافله سکس عقب هستيم !...... محسن وقتي ديد من آبم اومده وکشيده ام بيرون اونم کشيدبيرون واززير پرستو بلندشدوبه پرستو گفت همونطور به پشت بخوابه ولنگاشو باز کنه..... اونوقت به منير گفت بهشتي پرستوراخوب ليس بزن وبازبونت پاکش کن تامن برم دستشوئي وبرگردم!..... کارليس زدن منيرکه تمام شد محسن هم ازدستشوئي برگشت وبلفاصله بين روناي سفيد ومرمرين پرستو زانوزدودرحاليکه بادودستش ساقهاي سفيدو خوش تراش پرستورا گرفته بود کيرشوتپوند توي کوس پرستو!.... وشروع کردمحکم تلمبه زدن ، طوريکه صداي چلپ!... چلپ!... برخورد روناش به باسن وروناي پرستو بلند شنيده ميشد!.... باخودم گفتم اين محسن عجب قدرت وکمري داره !.... هيچ احساس خستگي نميکنه!.... همينطور يک ضرب داره کوس وکون ميکنه !.... که يک دفعه ناله محسن واوووف اوووفش بلند شد... اونم باشدت تمام آبشو ريخت توي کوس پرستو!.... چنان خودشو به کوس پرستو چسبانده بود که اجازه نداد يک قطره از آبش بريزه بيرون!..... مثل اينکه دوست داشت آبش تا توي رحم پرستو بره واونو حامله کنه!..... باخودم گفتم: اين ديگه کيه؟!..... محسن چنددقيقه اي با همون حالت چسبيده به کوس پرستوبي حرکت باقيموند، بعد درحاليکه پاهاي پرستو روشونهاش بودن بادودستش دوطرف کوس پرستورا گرفت وجمع کردوخيلي يواش توهمون حالت کيرشو کشيد بيرون !.... محسن بااين کارش نگذاشت حتي يک قطره آبمني تو کيرش باقي بمونه ويا بريزه بيرون!..... منيرکيرمحسن را گرفت وبا زبونش ليسيدوتميزش کرد!.... محسن نفس عميقي کشيد وگفت.. مرسي پرستو جون.... مرسي منير جون.... واميرجان ممنونم!..... به اين ميگن حال کردن!..... خيلي خيلي عالي بود!.... حظ کردم!.... روشو طرفم کردوادامه داد.... خوبيش به اين بود که هم توخوب بهرمند شدي .... هم پرستو لذتشو برد.... وهم من حسابي حال کردم!.... منيرهم که جاي خود!..... لطف دوستي ورابطه سکسي خانوادگي به همينه! که آدم با صداقت وبدون هيچگونه وسواسي زنشوهرچندهم که خوشگل باشه ودوستش داشته باشه را بازن دوستش عوض کنه واجازه بده هم خودش وهم دوستش هردو اززنهاي يکديگه بهر
     
  
میهمان
 
بهشت قسمت دوازدهم
بعد ازاينکه محسن وپرستو رفتن توي اتاق به منير گفتم منيرجون اين شوهرت عجب قدرت جنسي داره !... منکه بريدم .... حال خيلي که زور بزنم يک يا حداکثر دوبارديگه بتونم امشب باتوياپرستو سکس داشته باشم!.... اونم چون محسن جلوي روم سکس ميکنه حشري ميشم........ راستي منيرجون هيچ ميدوني توي اين مدت هروقت باهات سکس داشتم پيش خودم ميگم اوووف اين منم که دارم بامنيرجون سکس ميکنم!..... ياد اونروزها مي افتم که هنوز ازدواج نکرده بودي وگاهگاهي ميومدي پيش ما ومن چقدر حسرت همآغوشي باترا ميخوردم.... دنيا را ببين چقدر کوچيک شده کي فکر ميکرد يک روزي برسه که توبيائي وبدون دغدغه خودتو تو بغلم بندازي واجازه بدي آنطورکه دوست دارم باهات سکس داشته باشم !.... اصلً توخواب هم نميديدم !...... منيرگفت منکه رک وپوست کنده جلوي محسن هم گفتم بهت من عاشقتم باتو خوب ارضاء ميشم وخوب هم حال ميکنم!... امير!..خيلي دوست دارم... منيردست منوگرفت وبرد توي اتاق .... اونجا شرتمو کشيد پائين وشروع کرد ساک زدن!...... طولي نکشيدکه حسابي شق کردم!..... منيرگفت خوب اميرجون چي دوست داري ؟..... هرچند ميدونم توهم مثل محسن چي دوست داري!.... وبلفاصله شرتشوکشيدپائين واز پاش درآورد ... و کونشوکرد طرفم وگفت ببين چه صافش کردم ... من اينو براتو صيقل دادم که باهاش حال کني! البته با توصيه محسن که خيلي خاطرتو ميخواد!!...... راستي هيچ ميدوني اين کون من چقدر خاطر خواه داره .... فقط اينو بگم دوستاي محسن که هر کدوم چند بارباهام سکس داشتن هنوزهم دنبالم هستن ولي چون محسن از زنهاي اونا سيرشده ديگه نميزاره بااوناسکس داشته باشم....... راستي هيچ ميدوني محسن از من بعنوان يک طعمه و دام هم استفاده ميکنه..... وچه مردهائي که بخاطر من زنهاشون رادراختيار محسن گذاشتن اونم چه زنهاي خوشگل ودست اولي که فقط شوهراشون باهاشون سکس داشته ومحسن بعداز شوهراشون اول کسي بوده که با آنها سکس داشته ..... حتي بعضي ازاونها اونطورکه خودشون برام تعريف کردن محسن اولين کسي بوده که تونسته بااونا سکس ازعقب داشته باشه....... چرا راه دور بريم نمونه اش پرستوزن خودته که فکرنميکنم تاپيش از اينکه محسن باهاش سکس داشته باشه غيرخودت بعنوان شوهرش کس ديگه اي باهاش سکس کرده باشه..... درسته؟...... گفتم .. منيرجان بيا ... بياعزيزم..... بيا که ميخوام اين آخرشبي يک حال حسابي باهات داشته باشم.... خوب محسن هم اززرنگيش بوده که تونسته با اونا سکس داشته باشه .... اما موضوع من وپرستووبرقراري ارتباط سکسي با تو ومحسن يک چيز ديگه است که نبايد با غريبه ها قاطيش کني ...... اين برنامه را من به پرستو پيشنهاد کردم چون دوست داشتم دوستام هم از زيبائي وخوشگلي پرستو استفاده کنند واز وجودش لذت ببرن....... به نظرمن حيفه آدم يک زن خوشگل وخوش هيکل داشته باشه ودوستاش ازوجوداون زن استفاده نکنن!.... خوب اگه من پرستوررا توخونه زنداني ميکردم محسن هم ترا از ديدمردم ودوستاش پنهون ميکرد... آياالن اين لحظات خوش وگذرا را داشتيم ؟... صددرصد نداشتيم وشايدهم تواين لحظات توي خونه بخاطر مسائل کوچيک وپيش پا افتاده بگومگوداشتيم ويا يک گوشه اي ساکت وآروم نشسته وبروبر همديگه را نگاه ميکرديم!...... غيراز اينه؟...... وامادررابطه با برقراري ارتباط دوستي با توو محسن، بايد بگم که اين فکروايده سکس با يک زن وشوهر ديگه ازقبل بين من وپرستو بوجود اومده بود که خوشبختانه قرعه بنام شما دراومد وباعث شدتاالن اوقات خوش ودل انگيزي را باهم داشته باشيم وبعد هم دورهم بشينيم و ازکارها ونحوه سکس وزيبائي شماها صحبت کنيم وحرف بزنيم ولذت مکررببريم يا بقولي وصف العيش نصف العيش!... درسته؟..... چون منيرحرفي نزد... منم ديگه ساکت شدم وادامه ندادم ......... آنشب بااستفاده از اون کرم کذائي وهمچنين حرکات زيبا ودل انگيزهمراه بارقص شهواني کون منيرموجب شدکه دوبار منيرراازکون بکنم وهردوبارهم آبمو توکونش تخليه کنم!...... بعدهم هردو سرحال وقبراق باهم رفتيم زير دوش ... اونجاهم عليرغم اينکه کيرم خوابيده بود ولي منير گيرداد که دوست داره زير دوش برام ساک بزنه .. که زد ولي آبم نيومد...... بعدازگرفتن دوش اومديم بيرون ، منيريک شرت چسبون وخيلي کوتاه با يک تاپ کوتاه پوشيد... منم شرت وزيرپوشم را پوشيدم ورفتيم توي هال نشستيم وباهم کمي مشروب مزمزه کرديم ومقداري هم ميوه وشيريني خورديم.... واين درحالي بودکه محسن وپرستو هنوز توي اتاق دربسته مشغول بودن!.. من ومنيرحدود يک ربعي باهم لس زديم کمي که گرم شديم منير گفت پاشو بريم سراغ محسن وپرستو..... وقتي در را بازکرديم ورفتيم توي اتاق ..... محسن مشغول گائيدن پرستو بصورت سگي بود.... به نظر ميومد که داره اونو ازکوس ميکنه!........ ديدن اين صحنه بسيار زيبا وحالت بسيار قشنگ محسن درگرفتن کون پرستوتوي بغلش سخت منوبه هيجان آورد..... حس کردم اين منم که دارم با پرستو سکس ميکنم...... من عاشق ديدن اين صحنه ها هستم.... ديدنش يک حالت شهواني لذتبخش در درونم بوجودآورد که کمتر از انجام سکس نبود!..... باصداي آخ واوووخ پرستوبخودم اومدم ... محسن سرعت تلمبه زدنشو بيشتر کرده بود وپرستو داشت به اورگاسم ميرسيد..... لحظه اي بعد درحاليکه محسن روي کون وکمرپرستودولشده وپستونهاي پرستورا محکم گرفته بود صداي اووف .. اوووفش دراومد.... محسن اين بارهم مثل دفعه قبل پرستور را محکم بغل کرده وسفت به اوچسبيده بود تا آبش تماماً ريخته شه توي کوس پرستو..... اون بااين کارش نگذاشت حتي يک قطره از آبش بيرون بريزه!..... درحاليکه ازکارمحسن لذت ميبردم پيش خودم فکرکردم اون خيلي حرفه اي کارسکسشو انجام ميده..... اينطور که من توي اين چند شب ديدم اون دروحلهً اول سعي ميکنه طرفشو راضي و خوب ارضاء کنه بعدخودش..... واين توي سکس يک هنره که همه کس نميتونه انجام بده ... حتي يک شوهر خوب با زنش در سکس به ندرت اين کارراانجام ميده!..... محسن چنددقيقه اي توي همون حالت سگي پرستوراکاملً توبغل گرفته وبخودش فشار ميدا د به نظرميرسيد پرستوهم ازاين فشار خوشش اومده ... چون بايک حالت شادي تواًم بالبخند به مانگاه ميکرد...... چند لحظه بعد محسن خيلي آروم پرستوراباهمون حالت بصورت دمر خوابوند وخودش خوابيد روش..... هنوز پستونهاي پرستو تودست محسن بودن وبا اونا بازي ميکرد.... محسن بعداز چنددقيقه درحاليکه پرستورا ميبوسيد ازروش بلندشد... وباکيري آويزون ولي کشيده رفت طرف حموم ودستشوئي..... تمام لمبراي کون پرستوازفشارهيکل محسن قرمز شده بودن..... پرستو توان بلند شدن را نداشت وهمچنان دمر خوابيده بود........ همينطور که محو تماشاي پرستوبودم احساس کردم منير کونشو توبغلم گذاشته وداره اونو با تکون دادن روي کيرم جابجا ميکنه!.... داغي وحرارت بدن منير منو ازافکارم خارج کرد.... دودستمو دور شکم منير حلقه کردم .. اون صورتشو کمي بطرفم چرخوند ومن تونستم لباشو ببوسم ..... پرستوهم باهمون لبخند مارا تماشا ميکرد...... پرستوآروم پاشد ... وبدون اينکه چيزي به پوشه همونطور لخت رفت طر ف حمام که محسن هم اونجا بود... من ومنيرهم درحاليه دستم دور کمر وروي باسنش بود رفتيم طرف هال..... دوش گرفتن پرستو ومحسن کمي طول ني شد.... درحاليکه من ومنير توي هال منتظراونا بوديم.... حدود نيمساعت بعد پرستو ومحسن ازحموم دراومدن.... هردوخوشحال ومتبسم بودن..... خيلي دوست داشتم بدونم اونا توي حموم چکارکردن که اينقدردوش گرفتنشون طول کشيده...... بعداز صرف کمي ميوه وشريني ونصف ليوان مشروب ، حدوداي ساعت چهار صبح بودکه ديگه طاقت نياوردم وگفتم .. محسن جون دوش گرفتنتون خيلي طول ني شد؟.... محسن درحاليکه ميخنديدگفت.. خوب شد پرسيدي.... داشت يادم ميرفت بگم.... پرستوپريد توحرف محسن وگفت... محسن جون ديگه قرارنبود هرکاري ميکنيم گزارش بدي..... محسن گفت ... پرستو جون گفتنش لزمه... وعيبي نداره ... بزاراونا هم اين عشق وعلقه بين من وترا بدونن.... وادامه داد.... آره من زير دوش بودم که پرستواومد تو.... حقيقتش من تواون موقع داشتم با محسن کوچولو بازي ميکردم واونوميشستم که پرستواز راه رسيدوصحنه را ديد!.... نميدونم چي شد که پرستوجون گفت بزار من اونو حمومش بدم!... بعداونوگرفت وبعنوان شستن باهاش بازي ميکردکه محسن کوچولواز دستاي گرم ونرم پرستوجون ازخواب پاشد.... پرستوجون هم معطل نکردوخلصه اينکه برام يک ساک حسابي زد..... وبعد منم چون از کار پرستوحشري شده بودم ... اونو مثل يک پروانه چسبوندم به ديوار حموم واون چيزي را که دوست داشتم وبراش ميميرم گرفتم توبغل ويک کام حسابي ازهم گرفتيم وچقدرهم هر دولذت برديم و مزه کرد مخصوصاً که دوش هم تو اين وسط آب خودشو رو سرماميريخت..... از تعريف محسن هرچهارنفرخنديديم وپاشديم رفتيم توي اتاق خواب بزرگي که دوتخت دونفره چسبيده به هم توي اون بود..... محسن گفت اين اتاق براي خوابيدن هر چهارنفر ماآماده است.... وچهارتائي ميتونيم راحت پيش هم بخوابيم.... چطوره؟.... خوبه؟ گفتم خيلي عاليه!.... خانمها وسط من ومحسن هم در دوطرف انها طوريکه پرستو تو بغل من ومنيرهم توبغل شوهرش يعني محسن خوابيد........ از آنشب به بعد تقريباً يک هفته ويا دوهفته درميون اين برنامه توي خونه ما يا خونه محسن برگزار ميشد وزنهامون را باهم عوض ميکرديم وتا صبح چهار نفري با هم حسابي حال وعشق ميکرديم...... اين شب زنده داري توًام با سکسي که با زنهاي همديگه داشتيم حدود هشت ماه طول کشيد..... بعد از اين مدت محسن پيشنهاد کرد حال ديگه وقتشه که يک زوج خوشگل وجوانتراز خودمون را به اين جمع اضافه کنيم ومدتي هم با اونا زنامون راعوض کنيم ويک تنوع لذت بخش همراه با لحظات شيرين وخوشي هم با اونها داشته باشيم. همگي از اين پيشنها استقبال کرديم واين برنامه با اومدن يک زوج جوان که زن جوان وخيلي خوشگل وسرخ وسفيدي داشت درخونه محسن برگزارگرديد !.... اين برنامه جديد شش نفره براي من وپرستو خيلي جالب و لذت بخش بود... مخصوصاً پرستواز سکسي که با اين جوان تازه وارد داشت خيلي سرحال اومده بود وميگفت سکس بااون براش خيلي جالب ولذت بخشه واز همه مهمترخيلي انرژي مثبت ونيروازاوميگيره!!.... منم از سکس با خانم کم سن وسال و فوق العاده جوان وزيباي اون بنام فريبا حسابي حال کردم....... ولي نفهميدم محسن چطور وبا چه زباني اونا را براي اين کارآماده کرده وآورده بودتوي اين کار!..... نميدونم؟ ............. شايد کا ر کار منيربوده و يا مشترکاً با هم انجام داده بودن!!؟؟؟ .............. براي همين همواره منتظر آن بودم تادريک فرصت مناسب محسن يا منير شرح ماجرا را برايم تعريف کنند!!....................
     
  
میهمان
 
بهشت - قسمت سيزدهم
در شب اول آشنائي بااين ذوج جوان که درخانه محسن برگذارشدبرنامه سکسي نداشتيم فقط ازنزديک باهم آشنا شديم وازخصوصيات اخلقي وبرنامه آتي وهمچنين نحوه ومکان برگذاري مهماني شبانه صحبت کرديم، مهماني خوبي بود ، منير خيلي خوب پذيرائي ميکردولي بيشتر دور شوهر فريبا ميچرخيد وخودشو نشون اون ميداد!... اما من در تمام مدت چشم ازفريبا خانم که بسيار جوان وسرخ وسفيد بود ويک هيکل بسيار زيبا ومتناسب با باسني گردوقلنبه وسينه اي برجسته با لبهائي غنچه اي وقرمز که نشانه سلمتي کامل او بود برنميداشتم وهيچ توجه اي به حرفها و صحبتهاي جمع نداشتم بلکه حسابي براي کون سفيد وقلنبش شق کرده بودم، ظاهرآنها نشان ميداداز وضعيت مالي خوبي هم برخوردارن....... خلصه مطلب ، اونشب برنامه اين شدکه اولين برنامه سکسي شش نفره ، دوهفته بعد يعني شب جمعه درخانه ما برگذاربشه . من وپرستوهم از فرداش تمامي آنچه که موردنياز اين مهماني بود را فراهم کرديم ..... شبها سعي ميکردم باپرستو فقط لس بزنم واونو کمتر بکنم !.... چون براي گائيدن فريبا نياز به يک انرژي کامل وپرآب داشتم!..... گاهي شبها پرستوکيرم راکه بخاطر گائيدن فريبا شق ميشد ليس ميزدوبادست بصورت جلق باهاش بازي ميکرد!..... اوميگفت اميرجون ميدونم که انرژيتوميخواي براي فريباخانم منهم سعي ميکنم تو اين چند روز فاصله اونوبرات نيگردارم...... چون خودم هم ميخوام يک سکس حسابي با شوهر جوانش داشته باشم، نميدونم چرا هوس کردم جلوي تو با شوهر فريبا سکس داشته باشم!... وقتي يادم مياد که يک مردجوان ميخواد بام يک سکس جديد وتازه داشته باشه يک حالي ميشم!...... اميرجون اين حالت يعني چي؟....... نکنه دارم يک زن بوالهوس ميشم ؟...... ازپرستو پرسيدم راستش بگواز ياد آوري سکس با شوهر فريبا چه حالي بهت دست ميده؟.... پرستودرحاليکه خودشو توبغلم جاميکرد آهسته گفت اگه بگم ناراحت نميشي؟..... گفتم : نه ... چراناراحت بشم!..... بلکه دوست دارم بدونم چه حالي بهت دست ميده.... چون ازگفتن آن من بيشتر ازتو حشري ميشم ولذت ميبرم!.... لباي اونوبوسيدم تا روش باز بشه وبهم بگه....... پرستو کمي داغ شده بود وبه نظر ميرسيد از ياد آوري آن لحظه .... حس شهوت درش به غليان درآمده..... با يک نازشهواني گفت همه اش تقصير توه!!..... توکه اين برنامه را ساختي ومنو وادار کردي با محسن سکس داشته باشم !... اونهم که خودت بهتر ديدي که چي دوست داشت!.... وباهام چه ها که نکرد!....... توهم که ازاول اين کاره بودي!!......... پريدم توحرفش گفتم ... خوب .... از بس کون خوشگل سفيد وتپلي داري !....... حال هم منتظر باش که شوهر فريباهم اونومي پسنده!........ چيزي که من ميخواستم........ آخه حيف اين کون سفيد وقلنبه نيست که پنهون بمونه وکسي لذت گائيدنش نبره؟........ پرستوخودشو بيشتر بهم چسبوند وگفت .... يعني برام بد نميشه؟!...... گفتم : اتفاقاً بهتر ميشه چون هرچي بيشتر ازش استفاده کني هم خوشگل تر وهم تپل تر ميشه!... وضمناً بيشترهم لذت ميبري وبهترهم ميتوني با حالترباهاش سکس کني!........ منظورمنم ازپرسيدن همين بود که الن چه حالي داري دوست داري شوهر فريبا از کون باهات سکس داشته باشه يا ازجلو؟....... من که دوست دارم اونم مثل محسن اهل کون کردن باشه !.... چون از کون دادن تو من بيشتر لذت ميبرم !.... مخصوصاً وقتي ببينم دمر خوابيدي واون هم خوابيده روکون سفيد وبرجسته ات وداره حسابي ميکندت !..... پرستو گفت... اه..... امير اينا چيه ميگي ؟..... لوس نشو!... حال من يه حرفي زدم!.... دستامو کشيدم روکون نرمش وگفتم من قربون اين کون سفيد ميرم!...... که يکي ديگه ميخواد بکندش!..... پرستو توبغلم ساکت خودشو محکم بهم چسبونده بود وحرفي نميزد ولي بدنش داغتر شده بود.... بعداز چند لحظه سکوت گفت اميراگه بگم ناراحت نميشي؟.... لباشو بوسيدم وزبونمو کردم تودهنش وميک زدم....... وبا دستام با لمبراي نرم وداغ کونش بازي ميکردم....... گفت اميراز ياد آوريش يه حالي بهم دست ميده!...... ميدوني ؟!.... راستش ...... وقتي يادم ميادکه ميخوام يک سکس تازه از پشت داشته باشم.... يک جوري ميشم!... توش تکون ميخوره!.. يعني باز وبسته ميشه و شروع به خارش ميکنه!!..... خودم هم داغ ميشم!..... پرستو درحاليکه اين حرفا را ميزد خودشو دمرکرد وگفت:... امير بيا روم!...... اميرجون ميشه امشب مال من باشي؟..... منم که کيرم ازشقي داشت ميترکيد رفتم رو کون داغ ونرمش!...... واي که چقدر لي کونش داغ شده بود !.... گفتم پرستو جون اجازه ميدي؟..... پرستو ناليد وبا آه گفت .... امير بکن !..... دارم ميميرم...... کاش محسن اينجا بود ويک حال حسابي بهم ميداد!..... ولي خوب عزيزم توامشب جاي محسن ، حسابي منوبکن..... واي که محسن چقدر عالي از عقب بهم حال ميده!...... آخه مال اون ميخوره ته پشتم وخوب اون تهشو ميخارونه!..... واي که چه کمري داره!... از حرفاي پرستو چنان حشري شدم که نفهميدم چطور کونش گذاشتم !.... فقط ميدونم باجيغ بلندش بخودم اومدم..... وديدم تا اونجا که کونش جا داشته تپونده بودم تو کون خوشگل وسفيد بدون موش که ازصافي از روش ليز ميخوردم!..... پوستش ازصافي برق ميزد...... اگه زنم نبود فکر ميکردم بخودش روغن ماليده!..... اينقده صاف و براق بود. فرداش که از اداره اومدم پرستوگفت : امشب محسن ومنير بعداز شام ميان اينجا تا براي شب جمعه برنامه ريزي کنن........ گفتم : خوبه عاليه...... فرداشب حدوداي ساعت ده شب بودکه محسن ومنيرآمدن ، بعد از دست دادن وبوسيدن همديگه درحاليکه محسن به پرستو ومن به منير چسبيدم، وارد پذيرائي شديم ، قبل ازاينکه بشينيم منير وپرستورفتن طرف اتاق تا منير لباسشو عوض کنه وراحتتر بياد بشينه ، هردوباپوشيدن يک تي شرت نيمه بلند تا زير باسنشون ، روناي سفيدومرمرينشون را بيرون انداخته بودن ، ديدن روناي سفيد صورتي پرستوبراي من که هرشب باهاش ميخوابيدم وهميشه باهاش سکس داشتم کيرشق کن بود واي بحال محسن!.... منير جلوتر اومد وجفت من نشست وخودشو به بهانه تنگي جا چسبوند بمن!..... پرستوهم موقع نشستن کنار محسن ، بايک چرخش کوتاه، کون سفيدشومالوند به صورت محسن وبا گفتن ببخشيدچنان کنار محسن نشست که نصف کونش تقريباً روي رون محسن قرار گرفت!......... روموطرف محسن کردم تا به پرسم برنامه جمعه آينده که فريبا با شوهرش ميا ن خونه ما چيه؟ که ديدم داره دستشو روي رون سفيد پرستوميکشه!.... وبرجستگي جلوي شلوارش نشون ميدادکه حسابي شق کرده !!..... معهذا پرسيدم خوب محسن جان برنامه هفته آينده که قراره فريبا خانم با شوهرش بيان اينجا چيه؟...... محسن همونطورکه با رون وکوس پرستو بازي ميکردگفت: ما از قبل با اونا يک رابطه دوستانه داشتيم که وقتي برنامه شبانه سکسي بين ما وشما برقرار شد ، يک شب منير گفت که خوبه اونا را هم توي اين برنامه شرکت بديم ، من که اصلً بياد اونا نبودم وتمام هوش وحواسم پيش پرستو جون بود فوراً قبول کردم ، اين بود که خودمنير موضوع را بااونا درميون گذاشت واوناهم تقريباً قبول کردن منتها قرارشد اول باشما آشنا بشن بعد تصميم قطعي بگيرن ، برا همين آنشب اومدن خونه ما تا ازنزديک هم شما رابه بينن وهم از نزديک باتون بيشتر آشنا شن وبي گدار به آ ب نزنن!.... حالهم که پذيرفتن و شب جمعه اينجا هستن !... خلصه امير جون خودتو حسابي آماده کن!.... گفتم: محسن جون!.. خوب اين تا اينجاش بقيش چي؟...... خوب از کجا شروع ميشه؟!.... آخه من وپرستوبا غير از تو ومنير جون باکس ديگه اي برنامه اي نداشتيم که بدونيم چيکار بايد بکنيم؟!...... محسن گفت : آهان!...... نگران نباش شروعش بامن !... ولي توخودت چي دوست داري ؟... يعني دوست داري چطور شروع شه؟!..... گفتم : نميدونم هرطور تو بگي؟ منير پريد توحرفم وگفت : امير جون توهيچ نگران برنامه نباش!.... من ومحسن تقريباً برنامه را ترتيب داديم!.... محسن دردنباله حرفهاي منير گفت که : آره امير جون ماهم امشبو برا همين اوميديم اينجا!...... حال تو وپرستو هم نظر بدين ببينيم شما چي دوست دارين تا من ومنير هم نظر خودمونو بگيم!..... پرستو گفت: نظر من نظر اميره هرطور که اون دوست داشته باشه منم دوست دارم..... اصلً برنامه از اول مال اون بوده وگرنه من که اين برنامه ها بفکرم هم نميرسيد!...... اون هرطور وبهر شکل که بخواد منم قبول ميکنم وانجام ميدم!!..... گفتم : فرق نميکنه!.... حال محسن جون هربرنامه اي که تو و منير جون ترتيب دادين همون ازنظر من عاليه !..... من ، حرف تو ومنيرو قبول دارم!..... بگو ببينم چي در نظر گرفتين؟...... محسن گفت: ايني که من ومنير درنظر گرفتيم قابل تغييره ..... يعني اگر شماها دوست نداشتين، اونطور که شما بخواين تغييرش ميديم !.... اوکه!!..... رومو طرف پرستو کردم تاازش نظر بخوام ديدم.... بعله!!.. پرستو جون دستشواز روي شلوار گذاشته رو کير شق شده محسن وداره اونوماساژ ميده!...... پرستو بدون پرسش من گفت : محسن جون قبوله بگو ديگه !..... حال بايد ديد توي عمل چي پيش مياد!..... من از حال بگم که امير جون برا فريبا خانم حسابي جوش آورده وتوکفه اونه!.... مئ حرفي نزدن ، ولي محسن گفت : اتفاقاً ماهم توهمين فکر بوديم ومبناي برنامه را روي همين اصل قرار داديم !... گفتم : چطور محسن جون!... ادامه بده!..... منير در جوابم گفت: ميدوني قرار اين شد که من با فرهاد شوهر فريبا باشم محسن با پرستو جون وتوهم امير جون تا صبح فريبا را داشته باشي!... چطوره ؟... خوبه؟..... محسن گفت: ما اينو درنظر گرفتيم حال شما بگين ؟...... پرستو فوراً وبا هيجان ناشي از شهوت گفت: عاليه!....... فکر نميکنم بهترازاينم بشه!..... امير جون چي ميگي؟!.... گفتم: خوبه !.... يعني عاليه!..... حقيقتش دوست نداشتم فرهاد شوهر فريبا از شب اول با پرستو سکس داشته باشه ، چون هيچ شناختي از اون نداريم!..... حال خيلي خوب شد ..... منتها بايد ديد اونا نظرشون چيه؟..... محسن گفت: منير کار خودشو کرده!.... طوريکه الن فرهاد تو کف منيره.... وبراي سکس با منير لحظه شماري ميکنه!..... منم که به اين زوديها نميزارم کسي غيراز توکه شوهرش هستي دست به پرستو جون بزنه !.... قبلً هم گفتم که... حال حالها زوده که پرستو با کس ديگه اي سکس داشته باشه!........ من هرچند ظاهراً به حرفاي محسن گوش ميدادم ولي تمام فکر وذهنم پيش کون وکپل قلنبه فريبا بود واز شق درد داشتم ميترکيدم!....... ولي با اين حرف محسن که منير قبلً کار خودشو کرده !.. تازه يادم افتاد اونشب اول آشنائي با فريبا وشوهرش توي خونه محسن ، ديدم که منير يک شلوارک کشي نازک و بسيار تنگ بال زانوپوشيده و مقداري از اون از جلو رفته بود لي کوس پف کردش طوريکه برجستگي دولبه کوسش با فرورفتگي خط وسطش از دور بچشم ميخورد ومدام هم منير خودشو به شوهر فريبانزديک ميکرد دور اون ميچرخيد پس برا همين بوده تا برجستگي خيلي خوشگل کوسش را بيشتر نشون اون بده!... پس اينطور! ..... بابا ايول!.... اينا ديگه چه زن وشوهري هستن!.... باصداي منير که به پرستو ميگفت : پرستو جون کمي مشروب مياري بخوريم ..... بخودم اومدم.... وبرگشتم تو جمع!....... پرستو پاشد که بره مشروب بياره منيرهم با اون پاشد وهر دورفتن طرف يخچال توي آشپز خونه تا مشروب بيارن.... ازپشت که به کون منير نگاه ميکردم از زيبائي وبرجستگي ومخصوصاً حرکت ژله اي لمبراي اون موقع قدم برداشتن دلم ريسه ميرف ويه جوري ميشدم!..... نميدونم چرا باوجود اينکه کون زنم پرستو از اون خيلي خوشگل تر وسفيدتروتنگتر بود ولي کون منير برام يک جلوه خاص ديگه داشت..... شايد قديمي ها تو اين مورد درست گفتن که .. مرغ همسايه غازبه نظر ميرسه !!...... نميدونم شايد اين علقه به منير وکون برجسته اش برميگرده به دورا ن گذشته ..... و شايد هم واسه همين بود هر شب پرستو را از کون ميکردم وسيرنميشدم!...... حال !..... بايد ديد فريبا چه لعبتيه؟..... ظاهراً که از عالي هم بالتره !..... وبايد تا شب جمعه توکف اون باشم!......... صداي محسن که ميگفت: امير خان نميخواي امشب يک برنامه کوچولو داشته باشيم؟...... منو بخودم آورد....... گفتم چراکه نه!..... خوبه!...... محسن گفت : اولش برا برنامه شب جمعه اومده بوديم ولي ديدم حسابي رفتي تونخ منير.... منم که تو کف پرستو جون هستم پس چرا وقتو تلف کنيم !..... کمي مشروب که خورديم وحال اومديم برنامه را شروع کنيم!...... بااومدن منير وپرستوونشستن اونا .... پرستو گفت محسن جون ديشب من و اميرخيلي يادت کرديم...... محسن : گفت اتفاقاً الن داشتم با امير همين صحبتو ميکردم !... ميگفتم امشب يه برنامه کوچولوي سکس بد نيست داشته باشيم!..... پرستو ومنير باهم گفتن خوبه!.... پس بخوريم به سلمتي سکس کوچولوي امشب وليوانا را پر کردن وباهم سر کشيديم.
     
  
↓ Advertisement ↓
میهمان
 
بهشت - قسمت چهاردهم
اونشب بعداز صرف کمي مشروب ، ديدم منير پاشد وسر ميز وسط مبلها را گرفت به متابعت از او پرستوهم پاشداونم اونور ميزو گرفت وباهم اونو بردن کنار پذيرائي گذاشتن !... نميدونستم ميخوان چيکار کنن!.... ميزرا که گذاشتن کنار ديوار پذيرائي، منيراومد وسط پذيرائي جاي ميزوشروع کرد به رقصيدن ، چقدر زيبا ودل انگيز باسنشو قرميداد ، تاحال رقص کون اونو به اين خوبي وزيبائي مخصوصاً قر کمر وباسنشو نديده بودم ، او با زيبائي همراه با ناز وکرشمه کونشو ميچرخوند و تانزديک صورتم جلومي اومد ، گاهاً هم با ظرافت خاص خودش ،طوري مي نشست روي پاهام که کونشو ميخورد به کيرشق شده ام!....... چند لحظه بعد پرستوهم پاشد ، اونم رقص باسن رابا يک ناز و عشوه خاصي شروع کرد ، چه زيبا ميرقصيد ، اونم بخاطر نشون دادن زيبائي وگردي باسنش ، چه حرکات موزوني به کمرش ميداد!.... نميدونم پرستو کلس رقص نرفته چگونه با ريتم جالب ودل انگيزي اين چنين زيبا وشهواني ميرقصيد ، ولي اين برايم مسلم شدکه خانمها وقتي بخوان حرکت سکسي وشهوت انگيزي براي مرد مورد دلخواهشون انجام بدن ، بقدري درآن حرکت ، زيبائي وعشوه بکار ميبرن که مرد را به اوج حشريت وشهوت ميرسونند!.... منکه خود دراوج شهوت ولذت بودم ، حرکات موزون وپراز عشوه ونازرقص منير وپرستو همراه با گرمي مشروب ، زيبائي آنان را برايم صد چندان کرد، طوريکه عنان اختيار ازدستم خارج شد !...... بي اختيار پاشدم واز پشت منيررا بغل کردم بدون توجه به حضور پرستو ومحسن شرت اونوپائين کشيدم وشروع کردم کون اونو ليس زدن ، حال ديگه منير تکون نميخورد بلکه خودشو کمي هم دول کرده بود تا بهتر چاک کونشو ليس بزنم درهمين حال کمرکيرموکه از شقي درحال انفجار بود سفت با دست راستم گرفتم وبا سبعيت تمام سعي کردم منير را توهمون حالت رقص ازکون بکنم ، با فشار به کمرش اونو دول و تا حد زانو زدن خم کردم وديوانه وار با ماليدن تف به سوراخ کون وسر کيرم شروع به گائيدنش از کون کردم !... منير جيغهاي شهواني ميزدوسعي ميکرد بيشترين لذت کون دادن را بمن بده ، حال ديگه پوزيشن گائيدنش بصورت سگي شده بود ، با تمام وجودم تلمبه ميزدم واز گائيدنش درآن حالت ديوانه وار لذت ميبردم ، حس ميکردم آزادي عمل درگائيدن زن چقدربراي يکمرد لذت بخش ودل انگيزه!...... تمام وجودم شهوت شده بود در آن حالت هيچ چيزمنو ارضاء نميکردجز گائيدن يک کون زيبا وداغ!...... آنهم با آزادي تمام بدون قيد وشرط زمان ومکان وبدون توجه به وجود پرستو ومحسن!...... ومنير که از حالت حرص و ولع من در گائيدنش به اوج شهوت رسيده بود ، با تمام وجودش حرکات شهواني وموزوني به کونش ميداد تا بيشتر وبيشتر از هم کامياب شويم!...... هرچند حرکتم ديوانه وار وبدون اختيار بود ولي لذتي که آنشب ودر آن لحظه از گائيدن کون منير بردم برايم جاودانه وابدي ماند وهمواره حتي الن نيز پس ازگذشت چندسال ياد آوري آن برايم بسيار سکرآور ولذتبخشه ..... از طرفي پرستوهميشه بهم ميگه که حرکت مجنون وارآنشب من با منير موجب شد تا ديگ شهوت هم دردرون اون ومحسن به غليان درآد واوناهم همون جا اونطوريکه پرستو دوست داشت محسن اونو از کون بکنه ، گاهاً پرستوهم اون شب رايکي از بهترين شبهاي پر خاطره سکسي ولذتبخش توي عمرش بياد مياره وميگه تنها شبي بود که با تمام وجودم دوست داشتم محسن منو از کون بکنه ، البته نمايش حرص و ولع من درگائيدن منير باعث شدتا محسن هم ديوانه وار پرستورا اونطور که دوست داشت بکنه ، پرستو ميگفت محسن اونشب چنان کيرکلفت وستبرخودشوکرد توي کونم که جيغم به هفت آسمون ميرفت ولي لذت ميبردم ، محسن با تمام وجودش کونم ميگذاشت ، کلفتي کيرش تا حد جر خوردن کونمو باز کرده بود، وقتي با فشا رتمام تلمبه ميزدو اونوتا ته ميکردتوکونم دلم ريسه ميرفت ولذتي که ازبرخورد کيرش به ته کونم درم بوجود ميومد برايم فوق العاده هيجان انگيزولذتبخش بود!...... پرستودرادامه تعريفش از آنشب بياد موندني ميگفت : درلحظات آخر که من ومحسن به اوج شهوت رسيده بوديم ومن نزديک به اورگاسم بودم وآب محسن هم ميخواست بياد ، محسن تو اون لحظه چنان منومحکم بغل کرده بود وخودشو به کونم چسبونده و با قدرت تمام کيرشوکه بخوبي حس ميکردم توي کونم به حد غير قابل تصوري کلفت شده بود فشار ميدادتا بيشتر بره توي کونم که تمام وجودم به لرزه افتاده بود تا حال بياد ندارم کيرش تا اين اندازه کلفت وبزرگ شده باشه و اينجوري با اين حدت وشدت منو ازکون گائيده باشه خوب يادمه ته کيرش تا سر حد امکان سوراخ کونمو بازکرده بود ، درد توام با لذتش برام يک دنيا خاطره لذتبخش بجا گذاشته واين لذت را مديون تو هستم امير جان ، که با پيشنهاد بسيار خوب وبموقع تو ، اين همه لذت و خوشي درزندگي مشترکمون بوجود بياد ، ومن چقدر خوشحالم که به خواسته تو يعني سکس مشترک با يک ذوج ديگه جواب مثبت دادم ونظر خوب ترا قبول کردم و امروز از اينکه اين برنامه توي زندگي ما عشق به يکديگررا صد برابر کرده ولذت سکس واقعي را برايمان به ارمغان آورده نه تنها پشيمان نيستم بلکه فوق العاده راضي وخوشحال هم هستم!...... در هرصورت آنشب ، يک شب فراموش نشدني براي هر چهارنفرمابود!. آنشب محسن ومنير بعد از برنامه آن سکس ديوانه وار با شادابي وخوشحالي تمام از ما خدا حافظي صميمانه اي کردن وعازم خونه خودشون شدن !!..... فرداي آنشب فراموش نشدني در اداره سر شار از نيرو ونشاط بودم وچقدر درخودم انرژي مثبت ميديدم ، بعداز خاتمه کار وقتي به خونه اومدم پرستوراهم فوق العاده سرحال وخوشحال ديدم ، بعد از صرف شام وقتي باهم توي پذيرائي نشسته وتلويزيون نگاه ميکرديم پرستودرکنارم روي مبل بمن تکيه داده بود طوريکه داغي بدنش بمن منتقل ميشد و اين گرمي يک احساس خوش وشادمانه همراه با خوشبختي در درونم بوجود آورده بود!..... ازپرستوپرسيدم براي برنامه شب جمعه چيزي کسر نداريم وهمه چيزدرسته؟ پرستوگفت: نه کسري نداريم!... همه چيز هست وهرچي لزم بوده گرفتم ، خداکنه خوش بگذره ويک لحظه عطف فراموش نشدني براي هر شش نفرمان درذهن وزندگيمون باقي بزاره!...... گفتم : مثل ديشب !.... هان!...... پرستو چيزي نگفت....... دراون دو، سه روز مانده به شب جمعه چيز جالبي که براي خودم پيش اومد اين بود که بعدازآنشب خاطره انگيز وفراموش نشدني درموسسه اي که کارميکردم ، تعداي خانم هم اونجا همکارمون بودن ، عجيب اين بود که ، وقتي در ديدار براي انجام کار اداري اونا را ازنزديک ميديدم مخصوصاً ازپشت به نظرم ميرسيدکه کون اونها بزرگتراز قبل شده وبرجستگي باسن اونها برام خيلي جالب تر ازقبل به نظرم ميمود !.... مخصوصاً يکي از اونا که اخيراً نيزجسته گريخته فهميده بودم از شوهرش جدا شده ، گاهاً که به نحوي اورا ميديدم ، بقدري ديدن باسن گرد وبرجسته اش از روي مانتوبرام تحسين برانگيزشده بود که منومسخ کرده وبطرف خودش ميکشوند ، همين زيبائي کونش باعث شده بود تا همواره ودرهرفرصت مناسب سر صحبت را با اوبيشترباز کرده وسعي ميکردم صميميت خودم را به او القاء کنم ، اونم تقريباً گرفته بود ، همين امر موجب شده بود تا دراداره با انرژي وتلش وکوشش بيشتري کار کنم وهيچ احساس خستگي وفرسودگي جسمي وروحي نکنم ، بلکه روز به روز قبراق تر وسرحالتر در اداره حاضر شده وبکار يوميه خود با ديد وجلوهً تازه اي نگاه کنم ، اين امر باعث شده بود تا شاداب تر وبشاش تر ازهميشه دراداره وجمع همکاران ظاهر بشم ، اينو در چهره بعضي از همکاران بخوبي ميديدم وحس ميکردم ، علي الخصوص درهمصحبتي با خانم کياني که گفتم از شوهرش جداشده ، مسئوليت من در موًسسه درحدي بودکه تقريباً اکثرهمکاران بطور روزانه بامن سروکار داشتن وزمان اشتراک کاري با آنان هم محدود نبود ، اين بودکه همصحبتي باخانم کياني ويا ساير همکاران باعث جلب نظر يا سوء تفاهم نميشد!..... حال ديگه از مصاحبت با خانم کياني يک احساس سکرآور وازبوي خوش اسپري زنانه او که همواره در اتاقم تا دقايقي بعداز رفتنش باقي ميماند يک لذت خاص ميبردم ، اين همصحبتيها فوق العاده برايم نشاط آور شده بود طوريکه انگيزه کارکردن دروجودم را صدچندان کرده و موجب شده بود تا نيروي شهواني نيز در درونم قدرت بيشتري پيدا کند . ساعات ولحظات وايام با شادي ونشاط ميگذشت تا روز موعود يعني روز پنجشنبه فرارسيد ، صبح کمي زودتراز خواب پاشدم ، پرستو زودتر ازمن بيدار شده ودر آشپزخانه مشغول بود ، بعد از اصلح وگرفتن دوش ، رفتم طرف آشپزخونه ، ميز صبحانه را پرستو چيده بوددرحاليکه کمي هم بخودش رسيده بود ، البته پرستو همينطوريش هم يعني بدون آرايش فوق العاده زيبا وخوشگل بود ونيازي به آرايش نداشت ولي خوب خانمها معمولً وقتي خوشحال هستند دستي بخودشون ميکشن ، که پرستوهم توي اون صبح پنجشنبه همين کاررا کرده بود اين کارش خيلي بدلم نشست برا همين قبل ازاينکه بشينم وصبحانه بخورم اونو بغل کردم ولباشو بوسيدم وطبق معمول هميشگي دستي هم به سرين نرم وبرجسته اش کشيدم ، نميدونم چرا تو اون لحظه برام خيلي با ناز شده بود !...... ومن چقدر اين حالتو در او ويا ساير خانمها مثل منير ياخانم کياني همکارم خيلي دوست داشتم واتفاقاً اين حالت ناز را هم منير گاهاً داشت ، ولي خانم کياني شايد بنا بر مقتضيات اداري ويا رعايت ادب ونزاکت اين خصلت را نداشت که البته اين امر چيزي از شئون ومنزلت وزيبائي اون کم نميکرد ، بعد از صرف صبحانه يک زنگ زدم خونه محسن ، منير گوشي رابرداشت بعداز احوال پرسي ، سراغ محسنو گرفتم ، گفت داره دوش ميگيره..... پرسيدم شماها امشب چه ساعتي مياين اينجا؟..... گفت : ميايم!..... من کمي کاردارم انجام بدم ..... حدوداي ساعت هفت اونجائيم ...... خوبه؟...... گفتم خوبه !...... اضافه کردم ، شيطون کمي کاردارم!.. يعني ميخواي بيشتر بخودت برسي؟...... اونم واسه فرهاد؟.... هان؟...... منير خنديد وگفت :اي همچي!.... اگه دوست داشتي اول لذتشو به تو ميدم!!.............. گفتم : مرسي عزيزم تو هميشه واسه من دوست داشتني هستي وخواهي بود!...... وهميشه هم نهايت محبت را در حق من کردي!..... ممنونم........ برا همينم دوست دارم!....... وخدا حافظي کردم وگوشي را گذاشتم........ پرستو اومد پيشم وگفت امير من ميرم دوش بگيرم ، نهار هم سفارش دادم از بيرون بيارن !..... فکر کنم همه چيز روبراهه ومشکلي ازلحاظ پذيرائي هم نداريم ....... پرسيدم: مگه صبح که پاشدي دوش نگرفتي ؟ گفت: نه !.... فکرکردم بزارم توکه پاشودي برم حموم خيلي بهتره!...... چون ممکنه کسي زنگ بزنه !.......
     
  
میهمان
 
بهشت - قسمت پانزدهم
پرستورفت که دوش بگيره ، ميدونستم اونم مثل منير ميخواد خودشو حسابي واسه محسن ويا شايد هم اگه پاش بيفته واسه فرهاد شوهر فريبا بسازه ويک بدن صاف و صوف وبدون مووصيقل داده شده برا اونا آماده کنه!..... از اين افکارشهواني حسابي شق کرده بودم!....... خيلي دوست داشتم بدونم فرهاد تو سکس چند مرده حلجه؟..... آيا توگائيدن ، حرص وولع داره يا نه براش يک کار عادي ومعموليه؟....... آيا اونم مثل محسن وشايد خود من عاشق کون سفيده يا نه؟.... و طرفدارگائيدن کوسه؟!...... آخه خيليها را ميشناسم که از کون کردن کلً خوششون نمياد !.... وبقول خودشون سکس فقط کوس وبس!...... البته من منکر گائيدن يک کوس ناز وتنگ نيستم ولي معمولً کوس زود گشاد ميشه وظرافت خودشو از دست ميده !... علي-الخصوص اگه زايمون هم کرده باشه ... که ديگه از تنگيش چيزي نميمونه!........ برعکس اون ، کون !..... مخصوصاً کون حلقوي که ماهيچه بيرونيش بعد از دادن خيلي زود خودشو جمع ميکنه !..... واگه تو يک شب ده نفرهم اونو بکنن باز صبح که نيگاش ميکني ميبيني آک... آکه!...... البته اينو هم بگم که کوسهاي تميز وخوب وتنگ هم زياده و ... کم نيستن!..... نمونه اش همين کوس تپل وخوشگل پرستو زن خودم!.... که يک کوس برجسته وپفکي خيلي عالي و تنگ وداغ داره!..... که فکر نميکنم به اين زوديها گشاد شه!..... شايد اولش با چندبار گائيدن تو يکشب به نظر برسه که گشاد کرده ولي فردا شبش که بخواي باهاش سکس داشت باشي ميبيني که نه تنها گشاد نکرده شايدبه نظر تنگ تر هم بياد!...... تواين مورد خاص !... محسن هم همين نظر را داره!... اون بعد از اين همه سکسي که تواين مدت چند ماهه با پرستو داشته !.... ميگه تا حال کوسي بخوبي وتنگي کوس پرستو نکرده !.... اون ميگه..... اولش فکر ميکردم يکي .. دوبار که اونو ازکوس بکنم گشاد ميشه ولي عليرغم اينکه تو گائيدنش سعي کردم کوسشو جربدم ولي شب بعد ديدم تنگ تر شده وداغتر!.... برام خيلي جالب بود!.... محسن ميگفت مهمتراينکه مني که شيفته وعاشق گائيدن کون بودم بعدازاينکه براي اولين بار چشم به کوس کوچولو ولي برجسته وپفکي او افتاد وخودشم پيشنهاد کرد برا يکبارهم که شده اونواز کوس بکنم وعلتشوهم گفت که تواميرجون اونوکمتراز جلوميکني ، اين بود که پيش خودم گفتم خوبه ، کون به اون خوشگلي راکه خوب گائيدم ، حال اين کوس نازوهم بکنم وجرش بدم که ديگه حداقل برامني که عاشق کون هستم قابل کردن نباشه ، ولي همونطورکه گفتم لذتي که از گائيدن کوس پرستو بردم کمتر ازگائيدن کونش نبود وچون فرداشبش بعدازاينکه دولش کردم تا سگي اونو از کون بکنم چشم به کوس برجسته اش افتاد که از پشت از لي روناش زده بود بيرون ، ديدم کوچيکتر شده و بزرگتر نشده ، برا امتحان که ببينم در چه وضعيتيه اول کمي درش ماليدم وبعدکير شق شدمو که واسه گائيدن کونش آماده کرده بودم فشاردادم توکوسش ، اينجا بود که متوجه شدم عجب کوسي داره تنگ .. تنگ .. انگار اين کوس نبوده که ديشب تاحد جر خوردن گائيدمش!..... خلصه تا تف نزدم نرفت تو!!.... بعله !.... کوس اينجوري هم پيدا ميشه !.......... بگذريم........ همونطور که حدس ميزدم دوش گرفتن پرستو حال... حالها طول کشيد!....... همون که گفتم!..... شايد حموم کردنش نزديکاي دوساعت طول کشيد!....... واقعاً خانمها توحموم کردن خيلي حوصله دارن!........ وقتي اومد بيرون وديدمش صورتش گل انداخته بود...... رفت تواتاق که موهاشو درست کنه ولباس بپوشه ، رفتم دنبالش وهمونطور با حوله از پشت گرفتمش بغل ، هنوز بدنش خيس بود!..... به زحمت صورتشو برگردندم ويک بوسه داغ از لباي نمدار وگرمش گرفتم!...... توبغلم که بود به نظرم اومد کوچولوتر شده مثل اينکه آب رفته بود!..... درحاليکه حوله را سفت بخودش مي پيچوند گفت: حال ميزاري کارموکنم يا نه؟....... يا ميخواي کاري کني که دوباره برم حموم!..... گفتم : نه عزيزم کارتو بکن!.... فقط خواستم حداقل بعداز حموم کردنت من اولي باشم که بغلت ميکنم وميبوسمت !.... چون ممکنه امشب تا فردا صبح نوبت بهم نرسه!...... خنديد وگفت اميرجون!...... من عاشقتم!........ دوست دارم !....... توهميشه برام يک عشق تازه اي!...... ولباشو جلو آورد ويک بوسه طولني بهم داد!...... از اين بوسه خيلي لذت بردم!........ گفتم : مرسي عزيزم توهم همينطور!.... بخودت برس!........ از اتاق اومدم بيرون و رفتم توي هال نشستم وخودموبا ورق زدن روزنامه وديدن وخواندن مطالب اون مشغول کردم......... بعداز گذشت يکساعتي ديدم سر وصدائي از پرستونيست ، رفتم طرف اتاق سرک کشيدم توديدم يک تاپ کوتاه خوشرنگ ويک شرت کوتاه وچسبون خيلي سکسي پوشيده وهنوز جلوي ميز توالت نشسته و داره به موهاش وخودش ور ميره !...... زيبائي چهره اش از توي آئينه واقعاً در حد کمال جذابيت وخوشگلي بود ، از اين همه زيبائي حظ کردم!... پيش خودم گفتم پرستو ومنيرکه اينچنين خودشون را دارن ميسازن کاش فريبا هم بخودش ميرسيد ، هر چندکه اونشب توي خونه محسن زيبائش را درحد کمال ديدم وچهره اش جذابيت خاص ودخترانه اي داشت که نيازي به آرايش ودستکاري نداشت وبخوبي توي دلم جا گرفت ....... با صداي پرستو که گفت چرانميائي تواتاق؟..... بخودم اومدم ورفتم توي اتاق پيشش ...... پرستو نگاهي محبت بار بهم کردوپرسيد نظرت چيه ؟...... خوبه اينجوري ........!؟ گفتم : عاليه!..... خوش بحال محسن!..... راستي ببينم جداً امشب ميخواي فقط با محسن باشي يا بفرهاد هم سهمي ميرسه؟!........ پرستو پشت چشمي برام نازک کردوگفت:امير!....... قرار نبود!....... وهيچي ديگه نگفت اونوبوسيدم واز اتاق اومدم بيرون که آيفون بصدا دراومد ......... ناهار رو آورده بودن!....... غروب ساعت از هفت گذشته بود که منير ومحسن اومدن ، طبق معمول وقتي از در اومدن تو... ماچ وبوسه ها وبغل کردنها شروع شد!...... نشستيم توهال واز حال واحوال همديگه پرسيديم..... محسن بغل دستم نشسته بود .... منير هم که واقعاً خوشگل شده بود پهلودست پرستوروبروي ما نشسته بود ، هردواز لحاظ آرايش وزيبائي باهم بي همتا شده بودن ، محسن گفت : امير امشب پرستو چي ساخته؟...... خوشم مياد اين زن تو روز به روز جذاب تر وتو دل برو تر ميشه!........ گفتم : محسن جان من!.... يه نيگاه به منيربکن!..... نه... جان من نيگاه کن!..... ببين چه لعبتي شده!... خودش که خوشگل بود!.... حال امشب واسه فرهاد چي !.. منکه حسوديم ميشه!...... تواين حرفها بوديم که پرستو و منيرپاشدن رفتن طرف اتاق تا منيرلباسشوعوض کنه....... محسن زد به پهلوم وگفت : اميرماشاا...... کونا را نگاه کن !... يکي ازيکي خوشگل تر وباحال تر!...... من بايد ازاينکه واسه سکس خانوادگي من ومنيررا انتخاب کرديدازت خيلي خيلي ممنون باشم چون توبا اين کارت در بهشتو روي من باز کردي !........ گفتم : محسن جان! ديگه از اين تعارفا گذشته !... من که با بودن شماها احساس خوشبختي وسعادت ميکنم!.... من وپرستو از زمان شروع اين برنامه عشق وعلقه مون بهم صد چندان شده!....... حرفم تمام نشده بود که صداي ايفون بلند شد وچون پرستو تو اتاق بود من رفتم گوشي برداشتم ..... صداي فرهاد بود!....... دررا زدم ولي دلم ريخت پائين!..... يک احساس سردي توي دلم ميکردم!..... تاحال اينجوري نشده بودم..... نميدونم شايد ازخوشحالي زياد بود!...... آخه چون فريبا اومده بود!.......... درحاليکه محسن هم از جاش بلند شده بود ...... پرستو ومنير هم از اتاق دراومدن...... منير لباس فوق العاده سکسي وخوشرنگي پوشيده بود وتمام رک ورون سفيد وخوش تراششو تا کشاله رون انداخته بود بيرون!...... پوستش از سفيدي وصافي برق ميزد!.......... من کمي تامل کردم تا محسن ومنير وپرستو هم نزديکم شدن با هم رفتيم طرف در........ در را که باز کردم فريبا جلوتراز فرهاد بود..... از ديدن فريبا وزيبائي اوتقريباً هول شدم!.... چي ساخته بود!.... وقتي باهاش دست دادم لباشو آورد جلوکه ببوسمش !..... واي... که اين بوسه داغ سرتا پاي وجودمو آتيش زد!..... خودش متوجه شد که چه آتيشي دروجودم انداخت....... بعد با فرهاد دست دادم و روبوسي کردم.... و خلصه همه باهم روبوسي وچاق سلمتي خوبي کرديم!...... محسن که با اونا بيشتر آشناتر بود موقع رفتن بطرف پذيرائي دست فرهاد را گرفت وکمي بلند گفت : فرهاد جان !... خودمونيم توهم زنت خيلي خوشگل وبا حاله!.... چشش نکنم روز به روز خوشگل تروجذاب تر ميشه !.... بگوببينم چيکارش ميکني ؟... تا من واميرهم هم انجام بديم!..... رسيديم تو پذيرائي پرستو جاها راخوب انتخاب کردوتعارف کردکه همون جائي بشينن که اون براشون انتخاب کرده!..... منير پهلوي فرهاد ، من وفريبا هم جفت هم!..... محسن وخودپرستوهم که معلوم بود کنار يکديگه !..... بهتر از اين نميشد!...... کمي ديگه حال واحوال کرديم وگپ زديم!.... که منير رو به فريبا کردوگفت : فري جون پاشو بيا تواتاق و لباستو عوض کن وراحت تر بشين!...... منير دست فريبارا گرفت وباهم رفتن طرف اتاق..... از پشت که نگاه به فريبا کردم ديدم چقدر کون برجسته خوشگل وگردي داره !.. هر قدم که برميداشت لمبراش از زير لباس ژله اي تکون ميخوردن وهر کدوم به نوبت وباهرقدم خودشو از زير لباس قلمبه ترنشون ميداد!..... پرستو هم پاشد تااز مهمانها پذيرائي کنه ، ولي پذيرائي براش يک بهانه بود چون ميخواست بيشتر زيبائي وجمال خوشگل خودشو نشون بده !... که فکر ميکنم خوب هم توي کار موفق شد!..... چون موقعي که واسهً تعارف جلوي فرهاد خم ميشد شکم ونافش از چاک بين پستوناش ديده ميشد!..... ووقتي هم پشتشو بما ميکرد تا از روي ميز کنار مبلها چيزي برداره طوري دول ميشد که کوس برجسته و پفکيش که فوق العاده تميز وبرجسته بود و شرتش رفته بود لي چاک اون ازبين روناش از پشت ميزد بيرون!....... منکه محواين زيبائي وهنرنمايش پرستو شده بودم برا يک لحظه نگاهي سريع به فرهادکردم ، اون با آرامش وخونسردي نگاهش به کوس وکون برجست پرستو بود ولي هيچ عکس العمل خاصي که حکايت از حرص در سکس باشه نشون نميداد. همينطور که محو حرکات زيرکانه وسکسي پرستو بودم صداي صحبت کردن منير وفريبا منو متوجه اونا کردکه تازه از اتاق در اومده بودن!......... واي!.... که فريبا چقدر خوش اندام وزيبا بود!..... چه پوست زيبائي ، سفيدکمي مايل به صورتي!........ چه رونائي!..... خوش تراش وبهم چسبيده..... پهلواش در قسمت آبگاه تورفته و باريک شده بود!...... باسنش از دوطرف روناش بصورت نيمه بيضي و بسيار زيبائي بطرف بيرون زده بود همين باعث زيبائي بيشتر کون ورونهاش شده بود سينه ائي برجسته وخوش فورم ولرزون!...... بدون سوتين که اصلً نيازي به سوتين نداشت!..... برجستگي سفيد اونا از قسمت بالي تاپ بخوبي تو چشم ميخورد... حرکت ژله اي اونا نشون ميدادکه سفت هستن وهنوز فشاري به اونا نيومده تا شل وآبلمبو شده باشن!... شکمي صاف وماهيچه اي وبسيا رخوش ترکيب!..... گاهاً که تاپ کوتاهش با قدم برداشتن کمي بالتر ميرفت ناف زيبا ودل انگيزش خودشو نشون ميداد!..... پرستو را فراموش کرده بودم..... از حسن سليقه وانتخاب منير ومحسن درمورد معرفي آنها به جمعمون صد آفرين گفتم وآنهارا دراين انتخاب بجا وزيبا تحسين ميکردم........................
     
  
میهمان
 
بهشت - قسمت شانزدهم
وقتي منير وفريبا نزديک شدن ، چشم به برجستگي کامل کوس فريبا افتاد که برجستگي بسيار خوش ترکيبي داشت وکمي از شرتش هم رفته بود لي درز کوس باد کرده اش ونماي بسيار زيبائي را نشان ميداد ، با ديدن اين همه زيبائي وترکيب بسيار عالي وهيکلي خوش اندام ، به شانس خودم تبريک گفتم ، ديدن نمايش سکسي پرستو از يکطرف وديدن هيکل ناز فريبا از طرف ديگه چنا ن حس شهوت را در درونم به جوش آورده بود که هم لذت ميبردم وهم اينکه لحظه شماري ميکردم که کي ميتونم بوصال اين بت وهوري بهشتي برسم ، بافشار دست محسن که به پايم وارد کرده بود بخودم اومدم !...... مبل بغل دست من خالي بود وفريبا جون هم مستقيم اومد ونشست جفت من ....... واي که چه عطر شهوت انگيزي بخودش زده بود!..... منير هم رفت بغل دست فرهاد نشست ، پرستو هم روبروي محسن طوري نشست که شرت وقسمتي ازلبه هاي کوس پفکيش بخوبي ديده ميشد!....... از ديدن اين صحنه وازاينکه پرستوچقدر زود مراحل دلبري را دراين مدت کمتر ازيک سال آموخته بود بسيار خوشحال بودم!!...... بعد از صرف ميوه وچاي وشيريني وصحبت هاي معمولي ...... منير رو بمن کرد وگفت : امير جون راستي فرهاد وفريبا جون حدود دو هفته ديگه اولين جشن سالگرد ازدواجشون را جشن ميگيرن ... الن که تواتاق بوديم فريبا جون اينو گفت ... تو و پرستوجون را هم دعوت کردن!....... محسن گفت چه زود ميگذره .... انگار ديروز بود که اين دوتا ازدواج کردن وبرا ماه عسل رفتن فرانسه...... صحبت محسن تمام نشده بود که پرستو پاشد...... منيرهم پشت سر اون پاشد وباهم شش تا ليوان ويک بطر کنياک ومقداري يخ ونوشابه آوردن وچيدن روي ميزوسط ...... محسن فوراً گفت : خوب ساقي کيه؟....... پرستوگفت : من ديگه!..... محسن گفت : پرستوجون اجازه بده فري جون امشب ساقي بشه !..... تو اين موقع آروم دستم گذاشتم روي رون داغ فريبا جون گفتم : خيلي خوبه !..... خوب فري جون از همينجا شروع کن.... که من تشنهً باده اي هستم که توي خوشگل ساقيش باشي!...... وهمينطور که دستم روي رونش بود آروم دستمو بطرف کوسش کشيدم ويواش يک فشار کوچولو به برجستگي داغ اون دادم!...... منتظرعکس العمل فريبا بودم که اونم با نازدستشو که خيلي هم داغ بود گذاشت رودستم وکمي اونو فشار داد وخودشو کمي بهم نزديکتر کرد........ بعد ازاينکار خودشو جلو کشيد تا بتونه ليوانها را پر کنه...... با لوندي خاصي وبه اندازه کمتر از نصف توي هرليوان مشروب ريخت وگفت : خوب حال هرکي نوشابه يا يخ دوست داره بگه تا تکميل کنم براش؟...... وبعد ليوا نها را تقسيم کرد ..... ليوان منو آخر همه دستم داد وگفت : امير خان ميخوريم به سلمتي همه ومخصوصاً پرستو جون که خيلي خوشگله ومن شيفته اخلق خوب او شدم...... چقدر مهربون وخونگرمه!...... فرهاد در ادامه حرفهاي فريبا گفت: بايد از منير جون ومحسن خان هم تشکر کنيم که مارا با اين زوج خوشبخت وخوش تيپ آشنا کرده.... همه ليوانها را سر کشيديم ، من تا قطره آخرلجرعه سرکشيدم ، ميخواستم زودترگرم بشم وبيشتر از مصاحبت وگرمي فريبا جون لذت ببرم!...... هرکس از روي ميز هر نوع تنقلتي که دوست داشت بر ميداشت ... پرستو همه چيز فراهم کرده بود .... ماست وخيار ... زيتون عالي ... کالباس .... مغز پسته .... چيپس و مخصوصاً ماست موسيرو............ من از فرصت استفاده کردم ويکدونه چيپس برداشتم ونزديک دهن فريبا بردم وسعي کردم به همين بهانه خودموبيشتر بهش بچسبونم!.... اونم از من داغتر دستمو گرفت ونزديک دهنش برد وچيپسو با لباش گرفت وبا زبونش انگشتمو يکه ليس کوچولو زد!...... واي که از اين کارش چه لذتي بردم !... حرکتش برام ماه بود.... ماه!!..... ليواناي خالي جمع شدن جلوي فريبا ، اونم مثل بار اول ، اونارا پر کرد وداد دستمون..... موقع گرفتن ليوانم از دستش ، خوب چهره وقيافه اشونيگاش کردم چقدر خوشگل وتودل بروبود ، هنوز دختر به نظر ميرسيد.... فکر کنم پنج سالي از پرستو کوچيکتره..... ازسرخي لپاي خوشگلش معلوم بود مشروب کمي روش اثر کرده...... واي خداي من ..... من امشب ميخوام اين دختر خوشگل کوچولوولوندواز کوس وکون بکنم... واي که دارم ميترکم!!..... براي همين اين بار مشروبمو فقط مز مزه کردم ونخوردم ، نميخواستم امشب تونوشيدن مشروب افراط کنم واز حال طبيعيم خارج بشم..... آخه امشب با شبهاي ديگه خيلي فرق داشت!....... ليوانم گذاشت روي ميز روبروم ودستموکشيدم به روناي فريباوبهش گفتم : فري جون واقعاًخيلي خوشگل و زيبائي !.... وخوش بحال فرهاد جون که ترا داره!... منکه بهش حسوديم ميشه!..... چيزي که فکرشونميکردم انجام بده اين بود!!!........ صورتشو طرفم کردولباشو آوردجلوواونارا که داغ بودن گذاشت رولبام!..... وگفت: مرسي اميرجون !.... خوشحالم که منو خوشگل ميبيني....... مرسي!.... حسابي شق کرده بودم!..... تو اين وسط بقيه هم بيکار نبودن وبا هم گل ميگفتن وگل ميچيدن!..... پرستوازهمه جلوتر بود چه اون بي پروا توي بغل محسن نشسته بودوباهم ازيک ليوان مشروب ميخوردن ولب تولب مشروب را بهم ميرسوندن!..... محسن هم دستاش لي پاي پرستو بود و گل ميچيد!..... منير هم درکنار فرهادنشسته واز فرهاد لب ميگرفت!..... وبادستش از روي شلوار باکير فرهاد بازي ميکرد!...... ديدن اين صحنه ها برام خيلي جالب وتماشائي وشهواني بودن....... ليوانها که خالي شدن ، محسن گفت : فري جون فعلً مشروب بسه عزيزم ، ديگه نريزتا بعد !...... رنگ گلي لپهاي پرستووفريبانشون ميدادکه مشروب تقريباً اونرا گرفته !...... فرهادهم کمي قرمز شده بود!..... تواين موقع محسن گفت : خوب !... من بايد از يک يک شماها مخصوصاً فري جون وفرهاد که افتخاردادن واز امشب به جمع ما يعني من ومنير وپرستوجون وامير خان که در ماه يکي دوشب چهارتائي باهم برنامه اي داريم که در آن شب بصورت صميمانه وبدور از هرگونه سوء فکري باهم سکس ميکنيم يعني توي اين شبها منير با امير خان ومن با پرستو جون بهر شکل ونوعي که هردودوست داشته باشيم سکس ميکنيم ، البته اين برنامه ميتونه گروهي وحضوري در يک اتاق باشه ويا بطوردلخواه جدا از هم ودردواتاق انجام بشه!.... مابراي اين کار حد ومرز وساعت وزمان محدودي در نظر نگرفته ايم وفوق العاده صميمي وعاشقانه اين کار روانجام ميديم، درعين حال نهايت احترام را براي هم قائل ودر حفظ حرمت واسرار يکديگر مسئول وهيچ گونه سوء استفاده ويا خداي ناکرده حرکتي نامعقول نداشته ونخواهيم داشت ، بلکه تمامي سعي وتلشمون بر اينه که نهايت رضايتمندي سکسي خود وطرف دلخواهمون را برآورده کنيم..... ضمناً اضافه کنم که اين کار موجب شده تا عشق ودوستي ومحبت ويکرنگي در زندگيمان بيشتر جلوه کنه وصميميت حقيقي جاي خيلي از مسائلي را که ديگران در زندگي دارن بگيره........... پرستو امان نداد وگفت : منکه خودمو خوشبخت ميدونم واحساس ميکنم توي زندگي زناشوئيم با اميرجون ، عشق وعلقه ام به اون خيلي بيشتر از قبل شده و روز به روزهم بيشتر وبيشتردوستش دارم ، بايد يگم که من اينومديون امير ميدونم که اين برنامه را پيشنهاد وعملي کرد ، از منير جون ومحسن خان هم بخاطر همه چيز که واقعاً بانهايت صميميت واحترام در دوره هابراي همديگه قائل هستن ممنون وسپاسگزارم ، ومهمتر از همه اينکه امشب ميخوام خودمو با تمام وجود دراختيارمحسن جون بزارم تا نهايت لذت جنسي را اونطور که هردومون دوست داريم از هم ببريم!..... به شماهم خوش بگذره ...... منير گفت : مرسي پرستو جون ، امشب بايدکاري کنيم که يکي از شبهاي فراموش نشدي توي زندگيمون باشه ، توکه محسن را ومنم که فرهادجون را انتخاب کردم.... فري جون هم که ازاول نشست کنار امير جون پس معلومه که دل به امير بسته وميخواد امشب برا امير جون سنگ تمام بزاره .... خوب پس پاشين ديگه!..... فقط بگين تو يک اتاق يا جدا جدا چون من دارم تو آتيش فرهاد ميسوزم!!..... من گفتم : هرکه هر طور دوست داره خودش انتخاب کنه وانجام بده ، من وفري جون که ميخوايم امشب تنها باشيم!!.... هر موقع هم که خواستيم خوب ميتونيم وسط کاربريم پيش هم واز نزديک کار وپوزيشن هم ببينيم!.... منير دست فرهاد وگرفت واونوکشون کشون برد طرف اتاق خواب!....... اونا که رفتن ، محسن هم همينجور که پرستو توبغلش بود پاشد وبا پرستو رفتن طرف يک اتاق ديگه !...... منم همونجا دستمو انداختم پشت گردن فريبا وبهش گفتم: فري جون تو خيلي خوشگلي هيچ ميدوني منوديوونه خودت کردي!... فريبا که کمي مست بود گفت :اميرجون توهم خيلي خوش تيپ وخوش هيکلي !..... توهم خيلي خوبي!.... منم ازت خوشم اومده!...... پاشدم ... کيرم در حال ترکيدن بود ... بهش گفتم : فري جون پاميشي بريم تو اتاق...... وقتي پاشد سريع دست انداختم پشت زانوو کمرش و از جا بلندش کردم .. حس کردم فريبا از پرستو سبکتروکمي کوتاه تره ، اونوبردم طرف اتاق نشيمن که خالي بود ولي ديدم که پرستوقبلً يکدست تشک ومتکا توي اون پهن کرده !... خوشحال شدم وبهش آفرين گفتم!..... قبل ازاينکه فريبا را روي اون بزارم لباموگذاشتم رولباي داغش ومک زدم.... اونم جواب داد وزبونشو کرد توي دهنم!..... آروم اون گذاشتم روي تشک وشلوار وپيرهنمو درآوردم ، حال فقط شرت اسليپ پام بودو کير شق شدم توي اون باد کرده بود!..... فريبا روي تشک زانو زده بود دست بردم تاپ اونو کشيدم بالخودش کمک کرد واونو از تنش درآوردم!.... موقع بال کشيدن تاپش مخصوصاً کاري کردم که صورتش بخوره به کيرم.... ببينم چي ميگه؟....... هنوز تاپش تو دستم بود که دستشو کشيد به کيرم وگفت:.... راست راستي مال تو اينقدر بزرگه؟...... مثل چوب ميمونه.. چرا؟ سرمو بردم پائين ولباشو بوسيدم وگفتم: عزيزم ! خوب بايد بزرگ باشه !.... هنوز جمله ام تموم نشده بود که دستشو آوردطرف شرتم وگفت : ببينم!.... ببينمش !..... گفتم : باشه وخم شدم واونو بغل کردمو با هم غلتيديم روتشک!.... سرمو بردم وسط پستوناي داغ وسفتش وشروع کردم ليس زدن ومکيدن!...... يواش يواش ليس زدم و رفتم پائين تر ... خيلي با احتياط ولي با هيجان ناشي از شهوت شرتشو که رفته بود لي درز کوس خوشگل وتپلش کشيدم پائين !..... از ديدن کوس سفيد وبرجسته که تمامش تو يک مشت جا ميشد شگفت زده شدم !... چرا که تا حال فکر ميکردم پرستويک کوس کوچولوي سفيد وبرجسته داره ولي اين کوسي که الن جلوي روم بود در زيبائي واندازه وقوس گردي جلوي اون با اون لباي صاف وبهم چسبيده وگودي روي چوچوله اون واقعاًبي همتا س !..... نميدونستم ببوسمش يا ليسش بزنم يا فقط نيگاش کنم!.... شروع کردم ليس زدن وسعي کردم بيشتر گودي روي چوچوله اشو زبون بزنم !.... حال ديگه فريبا بخودش ميپيچيد وناله ميکردوبا دستش کلمو فشار ميداد روي کوس نازش!..... هنوز چندتا ليس بيشتر نزده بودم که ناليدوخودشو خيس کرد !.... حريص شدم ومحکم شروع به ليسيدن آب خارج شده از کوس سفيدش کردم... با دستام وبا فشار لي کوس داغ ونرمشو باز کردم .... واي که چه خوشرنگ !.... صورتي باز !..... زبونمو با تمام قدرت وفشار ميمالوندم به جداره صورتي رنگ لي کوس خوشگل وکوچيکش که با زحمت اونوبازش کرده بودم!..... فکرکنم تمامي آبشو با ليس زدن خوردم!..... با يک حرکت آروم دستامو دوطرف کون سفيد وگرد وداغش گرفتم وآروم با کمک خودش اونو دمر کردم!...... برجستگي لمبراش وگردي اونا ، درست همون کوني بود که توي آسمونهاي ذهنم دنبالش بودم !..... دست از کار کشيدم وايسادم .... فقط نيگاش کردم.... ديدن کون برجسته وبه اون خوشگلي وسفيدي از گائيدنش بيشتر برام حال داشت!..... نميدونم چطوراين کون وکوس بي همتا از دست محسن سالم دررفته بود!!!........................
     
  
میهمان
 
بهشت - قسمت هفدهم
بايک هيجان غيره منتظره مواجه شده بودم!..... ازروي همين هيجان دستي به لمبر صاف وبرجسته کونش کشيدم وصورتموآوردم جلو وبوسيدمش!...... چه بوي خوشي ميداد! بوي کون!.... همرا با عطر دل انگيزي که بخودش زده بود!.... دو دستمو گذاشتم رولمبراي سفيد کونش تا کمي چاک کونشو باز کنم !..... چه جالب !؟.... چه لمبراي سفتي داره!؟.... تا قبل ازاينکه دست بزنم به کونش فکر ميکردم کون خيلي نرم وآبکي داره!.... ولي حال که لمبراي سفيد وداغشو گرفته بودم متوجه سفتي اونا شدم !.. مثل سينه هاش سفت بود!... سفتي که آدم موقع گائيدنش حال ميکنه!.... گفتم چه عالي هنوز وا نرفته!... هنوززياد رو پاي کسي ننشسته ، يا زياد روش نخوابيدن ومهمتر اينکه لمبراش هنوز دستمالي نشده !... لوپ کلم اينک هنوز کسي اونو از کون نگائيده!!!.......... با نرمي ولي با هيجان لي کونشو باز کردم!.... نگاهم که به سوراخ کونش افتاد حيرت کردم!.... سفيد!.... پفکي وفوق العاده برجسته! وسط اون جمع وکمي گود!.... من که تا حال همچو سوراخ کوني که به اين برجستگي باشه نديده بودم!!.... بهترين معيار براي مقايسه ميشه کون خوشگل پرستو را درنظر گرفت!.... با اون که مقايسه کردم ديدم سوراخ کون پرستو پفکي هست ولي مثل اين برجسته نيست !... چقدر خوشرنگ وسفيد!.... آخه مگه فريبا چند سالشه؟ اين سوراخ کون کوچولو وتنگ بايد مال يک دختر هفده يا هيجده ساله باشه!..... نه يک زن که اونم يکساله ازدواج کرده!..... بنظر ميرسه حتي خود فريباهم انگشت بهش نزده چه برسه به اينکه فرهاد يا کس ديگه اي کيربهش ماليده يا اونوگائيده باشه!.... نه !... نه!.... بکر.. بکر!.... به اين ميگن کون دست اول و آک!..... آک!..... با تکوني که فريبا بخودش دادبخودم اومدم وسريع صورتموبردم لي چاک کون سفيد وداغش وشروع کردم اون سوراغ داغ وبرجسته را ليس زدن وبوئيدن!..... واي که از بوي کون داغ تازه از تنور در اومده چه لذتي بردم!...... توهمون ليسهاي اول از طعم و بوي آن حس کردم که واقعاً يک کون بکر ودست نخورده رادارم ليس ميزنم!!.... هيجان ناشي از غليان يک شهوت واقعي ناشي از ملمسه با اين حوري خوشگل و خوش هيکل که دمرجلوروم خوابيده بود حرارتي سوزنده از وجودم خارج ميشد.... چرا که بيک باره فريبا گفت : واي امير چقدر داغي !...... گرماي دستات داره منوهم گرم ميکنه وهم به اوج لذت ميبره !..... تا حال اينجوري آتشي نشدم!.... امير جون اون سينه پر مو وخوشگلتو بمال به کمر وپشتم.... آه.... ه ه ه ه ه..... کاش فرهادهم مثل تو پر مو بود!.... واي که دارم از لذت وخوشي شروع اين سکس جالب وبي نظيرميميرم!...... امشب چه شب خوب وجالبيه !....... برا اينکه بتونم پشم سينه مو به کمرش بمالم زانوامواينور و آنور روناش گذاشتم وکونش گذاشتم وسط پاهام!... برجستگي بيضي شکل دوطرف کونش درقسمت بيروني روناش که از آبگاه تا نزديکاي زانوش ادامه داشت باعث شد تا زانواموبيشتر بازکنم براهمين کمي خودمو جا بجا کردم وآروم طوري روش خوابيدم که سينه ام روکمرش قرار گرفت وکونش لي پام .... حال کير داغ وشقم که هنوز توي شرتم بود مماس چاک برجستگيهاي سفت کونش شده بود!.... صداي نفسهاي تند همرا با ناله هاي خيلي آهسته فريبا بگوشم ميرسيد..... اون زير داشت حال ميکرد!..... سعي کردم دستام اهرمي باشن تا تنم روي اون سنگيني زيادي نکنه... که فريبا با ناله گفت : نه دستاتو آزاد کن!.... راحت بخواب روم!!..... دوست دارم اين زير له شم!.... واي چقدر خوبه!.... اصلً فکرشم نميکردم امشب اينجوري حال کنم و سکس داشته باشم..... واي امير جون کاش اين برنامه هرشب باشه!!.... تا حال حتي فکرشم نميکردم ميشه اينجوري زير يک مرد خوابيد!!..... وسنگيني تن ومور مور موهاي بدنش اينقدربه آدم حال بده!...... دستامواز حالت اهرمي آزاد کردم وبردم سراغ پستونهاي سفت ونرسيده وکالش !!... واقعاً سفتي اونا مثل ميوه کال بود!.... وقتي شروع کردم با اونا بازي کردن وگاهاً فشردن ، وگرفتن وچرخوندن نوک برجسته اشون بين انگشتام !!.... ناله شهواني وحشر کننده فريبا بلند تر شد ، سعي ميکرد با تکون خوردن ، خودش و کونشو خوب اون زير توبغلم جا بده !... جالب تر اينکه با فشارآرنجش به تشک کمي کونش دادبال!.... حال ديگه حسابي کونش لي پاهامو پر کرده بود!..... بعد از لحظات فراموش نشدني که خوب روش خوابيدم ، پاشدم وگفتم خوب فري جون حال موقع اونه که هم اينوببيني وهم ببوسيش وبا زبونت نازش کني!........ براي شروع کارکمکش کردم تا پاشه وروي زانواش وايسه ، تا اون داشت خودشو جابجا ميکردو راست وايسه ، سريع رفتم توي پذيرائي ويک ليوا ن پر مشروب کردم وبا مقداري چيپس واون پماد بي حس کننده را که محسن بهم کادو داده بود وزير ميز کوچيک پذيرائي گذاشته بودم آوردم تواتاق وگذاشتم کنار تشک!.... فريبا جون داشت موهاشو ميزد عقب که جلوش وايسادم وشرتمو کشيدن پائين هنوز شرتم کامل پائين نرفته بود که کير شق شدم مثل فنر پريد بيرون وبه طرف صورت فريبا حمله کرد!!...... فريبا باديدن ناگهاني اون جيغ کوتاهي کشيدوگفت :.. واي ي ي ي ي مامان!...... وهمزمان دستشو جلو دهنش گرفت تا صداي جيغشو کسي نشنوه!!!...... منم کير آزاد شدهمو به صورت ولباش نزديک کردم.... فريبا دستشو آورد بالوبا کمي تامل ودودلي کمر داغ اونوگرفت!..... خواستم چيزي بگم که فريبا سرش بال کردوگفت : امير خيلي بزرگ وگندس!.... چرا مال فرهاد اينقد نيست؟..... گفتم : فري جون تا داغه بخورش!....... فريبا يه نگاه به کيرم که هنوز تو دستش بودو يه نگاه بمن کردوگفت: واي اين که تو دهنم نميره!.... من تا حال فقط يکبار اين کار رو کردم !... اونم چون خودم دلم خواست وهوس کردم ، فقط مال فرهاد رو کمي ليس زدم ولي تو دهنم نکردم!... ترسيدم!...... گفتم: عزيزم ترسي نداره .... حال نشونت ميدم که خوردنش نه تنها ترسي نداره بلکه وقتي اونوميک ميزني وبا آب دهنت خيسش ميکني وليز ميشه چقدرگرماش تودهنت دلچسب ميشه ، طوريکه توسکسهاي بعدي اولين کارت همين ساک زدن و خوردن اون ميشه!.......... فريبا همينطور که کمر کيرموگرفته بود ونفسش بهش ميخوردگفت : واي امير چه سوراخي اين جلوشه!...... وبا احتياط زبون داغشو سريع به سراون زد ..... آب دهنشو قورت دادودوباره يه ليس ديگه زد!...... گفتم : بيشتربزن..... بيشتر خيسش کن!..... زبونتو درآروبکش روش! ..... زبونشو که در آورد دستمو گذاشتم روي دستش که کمر کيرمو گرفته بود ويواش يواش سر کيرمو مالوندم به زبون خيس وداغش !.... واي که چه حالي کردم...... کمي که اين کارو کردم گفتم خوب حال دهنتو باز کن تا بگم!.... دهنشوکه باز کرد يواش کله کيرمو گذاشتم بين لباش وگفتم حال زبونتو بکن توسوراخش!.... وخوب ميکش بزن!.... راست ميگفت دهنش خيلي کوچيک بود!..... ولي چون لب ودهنش خوب خيس شده بود وکيرمنم تفي ، با يه فشار اونوکردم تودهنش ودودستي سفت کله فريبا را گرفتم وفشاردادم بطرف کيرم!....... کمي فشاررا که بيشتر کردم کيرم تا ختنه گاه رفته توي دهنش !....... فريبا چشاشو که پراز اشک شده بودن چرخوند بال طرف صورتم ، اوتقل ميکردکه سرشو آزاد کنه تا کيرمو از دهنش درآره.... کمي تامل کردم بعد خيلي آروم کشيدم بيرون!...... فريبا سرشو بال آورد همينطور که نفس بلندي ميکشيد همراه با تک سرفه اي گفت: واي ي ي ي ي .... خفه شدم !..... دهنم جر خورد!..... سرمو آوردم پائين ولباي خيسشو بوسيدم وگفتم : چيزي نميشه..... خوب ميشه ولي خوبم ياد ميگيري!...... آخه عزيزم سکس واقعي يعني اين!...... خم شدم وباز لباي خيس ونمدارشو بوسيدم وتو همون حالت لب تولب ازش خواستم تا زبونشو بهم بده!.. که داد..... از داغي زبون وتف گرمش داشتم از حال ميرفتم!!..... چند لحظه توهمون حال لب تو لب با هم مونديم و تکون نخورديم!!....... نئشگي گرمي لباش وطعم مشروب توي دهنش حسابي سر حالم آورده بود ، برا همين هم خم شدم وليوان مشروب را دادم دستش وگفتم : فري جون حال کمي ازاين مشروب بخور !..... کمي از اونو سرکشيد وخواست ليانو بزاره زمين ، نگذاشتم و بهش گفتم : نه!... همه اشو بخور وچندتا چيپس گذاشتم دهنش وبلفاصله لباشو که طعم مشروب ميداد بوسيدم!......... خواست بقيه مشروب را نخوره ولي اصرار کردم که بخوره!.... ميخواستم خوب مست بشه تا بهتروبيشتر باهاش حال کنم وموقع گائيدنش ، درد کون دادن خودشو کمترحس کنه!..... اين به نفع هردوي ما بود!........... مشروبوبا چنددونه چيپس که خورد ، لبودهنشو بوسيدم وليسيدم وبراش پاکش کردم!.... بعدازش خواستم که باز سر زانووايسه ، وقتي ايستاد باز کمر کيرموگرفتم وسرشو دادم طرف دهنش وگفتم : فري جون حال ديگه ميتوني برام ساک بزني!.... بيا دهنتو باز کن!.... يه نگاه به کير شق شده تودستم کردوگفت : امير جون باورکن نميتونم يعني تودهنم جا نميگيره وگرنه دوست دارم اين کاررو برات بکنم!...... گفتم : ميتوني !... ديدي که همين چنددقيقه پيش کردي!... ميتوني ... بيا دهنتو باز کن..... گفت : ..آخه خفه ميشم!... ديگه نميتونم نفس بکشم !....... گفتم: اه ه ه ه ... ميتوني ... باز کن ديگه خوشگلم ..... ناز نکن ديگه .... ميدوني دوست دارم .... ناز ميکني !.... گفتم که نترس ، هيچي نميشه شايد اولش برات کمي سخت باشه ولي خيلي زود راهشو ياد ميگيري !..... فکر ميکني همه ازاول ميتونستن اين کار رو بکنن .... نه!.... ياد گرفتن .... پرستو هم همينطوري بود ..... محسن خان يادش داد!!!؟؟....... فريبا دهنشو باز کردوگفت پس يواشتر !.... باشه!.... گفتم : باشه ! ... ولي اول چندتا ليسش بزن وخوب خيسش کن بعد!..... آرام شروع کرد با زبون نرم ومخمليش سر کيرمو ليس زدن ...... گفتم : نترس !.... بيشتر خيسش کن!..... همه اشو ليس بزن!...... اصلً تفتو بريز روش وبا دستت بکش روش!.... سرشو به علمت مثبت تکون دادويه تف گنده انداخت روش وبادست لطيف ونرمش شروع کردبحالت جلق مانندکيرمو ماساژ دادن!...... واي که تماس دست نرمش برام دست کمي از گائيدنش نداشت !!.... داشت از حال ميرفتم.... بايد توي اون حال واحوال باشيد تا بفهميد من تو اون لحظه چه حالي داشتم!!.... حال ديگه مشروب کار خودشو کرده بود!... چون ديگه فريبا ، فريباي چنددقيقه پيش نبود، اون داشت تند تند وحريصانه با کيرم جلق ميزدو نوک زبونشو ميکرد توسوراخ کيرم!..... ديدم خودش کمر کيرمومحکم گرفته وداره سرشو با فشارميکنه تودهنش ، ثقريباً نصف کيرمو بلعيده بود!!..... که شروع کرد ميک زدن .... گفتم بيشتر بکن تو!..... چون نميتونست سرشو بياره بال ونگام کنه ! فقط چشاشو دادبال وبا اشاره چش وابروبهم فهموند که باشه کمي صبرکنم !.... ديگه طاقت صبرکردن نداشتم اين بود که يکبار ديگه با دو دست کله اشو گرفتم وکيرمومحکم فشار دادم توحلقش!... سريع يکي دوبار بحالت تلمبه زدن اين کار روکردم وکشيدم بيرون ... اينقدر از آب دهنش کيرم خيس شده بود که همينطوراز ميريخت!..... فريبا جلو دهنشو گرفته وسرفه وعوق ميزدکمي هم قرمز شده بود!...... ولي خيلي خوب تونسته بود تحمل کنه... چون تا حلقش فرو کردم.... سر کيرم برا يه لحظه خورده بودته حلقش!..... فکر کردم برا امشب بسشه!.... حال ديگه حالش بهتر شده بود سرشو بال کرد که حرفي بزنه مهلتش ندادم سريع دو طرف صورت خوشگلشو گرفتم وخودمم زانو زدم مقابلش ولبام گذاشتم رولباش وشروع کردم ميک زدن وليسيدن.... لباش چون برجسته وغنچه اي به تمام معنا بودن وقتي ميکشون ميزدم همش ميرفت تودهنم!.... که واي چقدر قلوه اي وداغن!!!!!!!........................
     
  
میهمان
 
بهشت - قسمت هيجدهم
بعد از يک بوسه آبداروطولني بهش گفتم : فري جون ميتوني بصورت چهار دست وپا زانو بزني وکون خشگلتوطرفم کني؟!......... گفت: باشه!..... ولي چرا نخوابم؟!...... گفتم: حا.... ل..... اون برگشت ودرحالت چهار دست و پا کون سفيد وخوشگلشوبحالت قنبل کرد طرفم ، واي که چه کوني !... معمولً زيبائي کون تو اين حالت به حد اعل ميرسه!!.... واقعاً کون تواين حالت ديدن داره!!..... دستمو که به لمبرش کشيدم..... گفت : امير ميخواي چيکار کني؟!...... چيزي نگفتم ولي نشستم پشتش وشروع کردم به ليس زدن سوراخ سفيد وبرجسته کونش !..... زبونمو از لبه هاي پفکي وصيقلي بهم چسبيده کوسش که بسيار نرم وژله ائيه تابالي سوراخ خوشگل کونش ميکشيدم وبعد از هربار زبونمو مز مزه ميکردم تا طعم خوش اين کون سفيد وداغو بهتر بچشم وبيشتر لذت ببرم!!..... باورکنيد تو اون لحظه حس ميکردم تواين دنيا نيستم!!...... وشايد هم نبودمم!!....... باهربار ليس زدن آه وناله شهواني فريبا هم ، بلندتر ورساتر ميشد مثل اينکه ديگه ترسي نداشت که صداي ناله هاشوکس ديگه اي بشنوفه!... بعد از حدود سه ... چهار دقيقه ليس زدن ، خوب تونستم سوراخ کونشوخيس و نرم کنم..... حال تقريبا داشت باز وبسته ميشد وگاهاً با جمع شدن کونش، قسمتي از برجستگي دور سوراخش نيز بطرف داخل سوراخ کونش کشيده ميشد!؟...... منظره جالبي بود ... تاحال اينجور دل زدن سوراخ کوني را نديده بودم!!...... يکبار ديگه چند ليس به سوراخ کونش زدم وکمي از پماد بي حس کننده همراه با مقداري تف ماليدم به کيرم!... حال ديگه کامل آماده گائيدن کون تنگ وسفيد فريبا خانم شدم!..... منتها بخاطر اينکه بي حس کننده خوب رو کيرم اثر کنه ، شروع کردم درمالي سوراخ کونش.... گاهاً همينطور که کمر کيرمو گرفته بودم وباهاش اونودرمالي ميکردم وقتي سوراخ کونش خودشو ميدادبيرون که باز شه من با کله کيرم يه فشار به اون ميدادم!.... چند بار که اينکارو کردم باز مقداري ديگه تف به کونش زدم که خشک نشه!..... حال فريبا يواش يواش خودشوعقب جلو ميکرد!.... توي اين حالت کمي سرشو برگردوند عقب وبا يک حالت مست مانند گفت : امير جون يه کمي هم بمالش به جلوم که دارم خودمو خيس ميکنم..... منم که ديگه حسابي حشري حشري شده بودم وکله کيرمم ازبس باد کرده بودبرنگ بنفش دراومده بود!!........ اونوبا فشار مالوندم توي چاک سفيد وکوچيک کوس داغ ونرمش ..... نرمي وداغي کوسش مثل يه تيکه ابر ميموند که تو آب ولرم زده باشند...... فريبا يهو تکوني خورد وآب لزجي از کوسش ريخت رو کيرم واونو خيس وليز کرد!!..... نگاهي به کوس خيسش که کردم ديدم لي اون کمي باز شده وازقسمت بالي اون چوچوله اش کمي اومده بيرون واز قسمت وسط هم يه لبه نازک مثل برش يه تيکه کالباس باهمون رنگ زده بيرون وخودشو به کيرم ميمالونه!.... ديگه تحمل نداشتم .... کيرمم تقريبا بي حس شده بود ..... با دودستم آبگاه تو رفته ونرم فريبا راگرفتم وسر کيرمو گذاشتم در سوراخ کونش ويه فشار محکم دادم بهش!.... نرفت تو!... ولي فريبا يه جيغ زد وگفت: تراخدا نه!!.... نميتونم!!...... من تحملشو ندارم!..... ترا خدا!!..... ميترسم جربخورم!!..... ميگن خيلي درد داره!... توجه اي نکردم.... به درماليش ادامه دادم ودوباره محکم آبگاهشو گرفتم وکيرموفشاردادم توکونش .... کمي کونش باز وتقريباً کيرم يکسانتي اونم با فشار زياد رفت تو.... ولي گير نکردوکونش اونوپس زد واومد بيرون!.... فريبا ..آخ .. وآوخ .. ميکرد وسفت ملحفه روي تشکو توپنجه هاش گرفته بود!..... با ناله گفت : امير..نه!.. مردم!.... خيلي کلفت وسفته!!.... نميره توه!!..... ترا خدا !..... خسته هم شدم!.... گفتم :.... هيس !... الن تموم ميشه خوشگله ....... ومعطلش نکردم کمي ديگه تف ملوندم در سوراخ کونش و کيرمو گذاشتم درش ومحکم فشاردادم !..... با اين فشار جانانه !! کله کيرم تا اول ختنه گاه رفت تو..... واسه اينکه کونش پس نزنه ويا فريبا جلونره تا دربياد سفت کمرشو گرفتم وهمونجا نيگرش داشتم تا ماهيچه کونش شل شه!..... فريبا ازدرد سرشو ميکوبوند به تشک ومتکارا گاز ميگرفت!..... اين کارش چه باحال بود ومن چه حالي ميکردم!.... حتي توگائيدن کون پرستو در اوئل ازدواجمون ويا کردن کون گنده منير اينقدر حال نکرده بودم!... فريبا با حالتي مثل گريه کردن گفت : خيلي درد داره !... دارم جر ميخورم!..... ترا خدا..... مردم از درد!!..... گفتم : عزيزم .. چيزي نيست الن خوب ميشه قربونت!.... بالخره بايد يکي برات بازش ميکرد عزيزم!..... الن خودش بازميشه!!..... خودتو شل کن تا زود باز شه!!..... صداي فريبا يواش ميومد مثل اينکه خودش با خودش حرف ميزد وميگفت...... خيلي درده..... سوختم امير!.... حتماً يه چيزيم شده!!..... گفتم : هيچي نشده!.... گفتم خودتو شل کن!... ميخواي بکشم بيرون؟..... يک دفعه تکوني خوردو برگشت طرفم وگفت :.... نه... ه ... ه....!! مردم وزنده شدم تا اونو کردي تو حال درش بياري؟؟...نه ه ه !! .... نه!.... يکم فشار بده شايد حال ديگه بره تو!!...... جون.... قند تو دلم آب شد!..... نميدونيد گائيدن اين جور کونا چه حالي ميده ...... از حرفش حال کردم..... کمرشو سفت تر گرفتم ومحکم کير باد کردموطپوندم توکون سفت وداغش ...... واي چه حالي ي ي ي ي !!! از اين بهتر نميشد گائيدش.... ديگه هيچ آرزوئي نداشتم !!.... چي ميخواستم .... کون از اين بهتر!!.... تنگ.... داغ.... سفيد.... آک!!.... وجوان وکم سن وسال .... عمراً توتموم عمرم همچو کوني گيرم نميومد!..... وجداً هم ديگه مثل اون گيرم نيومد..... براتون تعريف خواهم کرد فقط حوصله تون سر نره که اين قصه سر دراز داره!....... آره فشار آخر کار خودشو کرد ونصف بيشتر کير م رفت توکون داغ وتنگش ..... يک تنگ ميگم .. يه تنگ ميشنوئيد!.... کونش از تنگي انگار داشت کيرمو ميک ميزد .... حالت وکيوم پيدا کرده بود... براهمينم کيرم توي کونش کلفت و کلفت تر ميشد..... طوري که باعث اعتراض فريبا خانم شد.... چراکه همينطور که آخ.... اوخ.... وناله ميکرد با اعتراض گفت:.... اينکه داره کلفت تر ميشه !..... خدا جون دارم ميميرم .. آخه خيلي کلفت شده!!..... واسهً بازارگرمي بيشترودرحالي که محکم تر ميطپوندم تو کونش گفتم : فري جون اگه خيل درد داره بکشم بيرون ؟!!.... درحاليکه فريبا کونشو کمي تکون ميداد وسعي ميکرد برا مهمون گردن کلفت توي کونش جا باز کنه!.. با يک حال نازدار و شهواني گفت :..... ايوا ... نه امير جون.... نه ... تازه باهزار زور وزحمت ودرد رفته تو .... درش نياري.. ها؟ ..... نه!!...... وکونشو فشار دادتوبغلم ، طوريکه تمامي کيرم تا خايه رفت تو کون ماهش!!..... عالي شد... ديگه ازاين بهتر نميشد !.... حال ديگه کي ميتونست منو ازکون خوشگل فريبا جون جدا کنه!.... مگه به اين زودي دلم ميومد بکشم بيرون!.... تازه اگه منم ميخواستم !.. اون نميذاشت.... تازه مزه کون دادنو بعد يکعمر چشيده بود اونم با يه کير کلفت وداغ!... دستاموبردم سينه هاشوگرفتم که بمالم !.... گفت :... نه امير جون کمي جلوموبمال تا بيشتر حال کنم!.... واي که از بس کلفته نميتونم تکون بخورم........ بچسب بهم..... محکم تر!.... ولي تکون نخور!!..... وکونشو بيشتر بهم چسبوند طوريکه ديگه ازکيرم چيزي بيرون نمونده بود جز تخمام!!..... فکر کنم تمام کونشو پر کرده بود!!..... کمي روش خم شدم وبا يکدست شکمشو سفت گرفته بودم وبا دست ديگه کوس ناز ونرمشو ميمالوندم کم خيس بود انگشتمو که ليز شده بود کردم تو دهنم تا خيسش کنم وبهتر کوسشو بمالم .... آبش چه خوش طعم وگوارا بود!... انگشتم ليس زدم!.... خوشم مياد که شهوت همه چيزو از آدم ميگيره ... وسواس!... دل چرکيني!... نميدونم اين کثيفه!.. اون خوب نيست! مريض ميشي!؟....... يه ليس ديگه به انگشتم زدم وخوب تفيش کردمو رفتم سراغ کوسش!..... انگشتمو کمي رو چوچوله ناز و کوچولوش که کمي باد کرده بود مالوندم ... بعدبا همون انگشت دنبال سوراخ کوسش گشتم.... به نظرم اومد پيداش کردم... واي که چه سوراخ تنگي؟!.... کمي انگشتمو فشاردادم که بره توسوراخ!..... ناله فريبا بلند شد!.... ديدم گفت : ... خوبه امير جون ... همونجا را بمال !.... بکنش توش.... اووووي چه خوبه بکنش توش ديگه!.... ووووي انگشتتو چه جاي خوبي گذاشتي!!..... فشار بده بره تووووووو!.... تو منوامشب کشتي ووووي ي ي مامان جون چه خوبه!!!!..... چرا اينجوري شدم؟!...... واي امير دارم از حال ميرم!... سست شدم .. نميتونم وايسم ... ميخوام بخوابم!.... حرفاش خيلي آتشي بودن .... ياد حرفهاي پرستو افتادم موقعي که محسن اونو از کون ميکرد!.. حال ميفهمم چرا پرستو اونجوري به محسن حال ميداد!..... چون کير محسن از کير من کلفت تر بود وبرا پرستو يه کير تازه و تو دل پر کن بوده واز کلفتيش حال ميکرده!..... همون حال دادنهاي پرستوبود که کيرمحسن همه اش شق بود وبمن ميگفت داروي شقي کيرمن ، حال دادنهاي پرستوه که زن توئه!!....... گفتم : عزيزم اگه خسته شدي يواش پاهاتو دراز کن وآروم طوريکه درنياد بخواب...... حرفمم تموم نشده بود که فريبا گفت : تومنو سفت بگير توبغلت وخودت منوبخوابون!... بلند نشي از روم؟!..... ميخوام که بخوابي روم!... باشه؟!.... گفتم باشه عزيزم ... ميخوام امشب تا صبح همينجوري کون خوشگلت تو بغلم باشه!.. خوبه... خوشت مياد عزيزم؟!... ديدم با پر روئي وناز گفت : خوشم ک ه ه ه ... نه چون درد داره ولي اگر تو دوست داري خوب باشه !... اگه چيزيم نميشه باشه!..... حال همينجوري منو بخوابون!... دوست دارم خودت هم بخوابي روم تاموهاي سينه ات کمر وپشتمو بخارونه...... ولي امير خيلي خيلي پشتم باز شده!!...... درحاليکه منم زانوزده بودم و به کون داغ وتنگش چسبيده بودم اونوهمونطور دمر خوابوندم وخوابيدم روش!.... واي که چه کوني!... لمبراش سفت وبادي عينهو دوتا تيوپ لستيک توئي ماشين که بادشون کرده باشن!..... همونجورسفت ... ولي گرم !..... ديدم فريبا يکطرف صورتشو خوابونده روتشک ودستاشوهم مثل حالت تسليم در دوطرف سرش از آرنج با زاويه نود درجه برده بود بال... کف دستاش هم روتشک بود وکونش هم توبغل من وکير منم توي کون داغ او........... چون هيکل من درشت تر از هيکل وبدن اون بود تمام بدنش غير از کون خوشگلش که از دوطرف عين بادکنکي که زياد بادش کرده باشن از دوطرف رونام زده بود بيرون ، بقيه هيکلش زير بدن من گم شده بود وپيدا نبود کله اش هم تقريبا زير گردنم قرار گرفته بود!.... کمي خودمو تکون دادم ببينم اون زير چه خبره ، يعني خودموکمي کشيدم بال تا کيرم يه کم تکون بخوره ببينم آزاد شده يا هنوز تو حالت وکيوم کونش قرارداره!.... تکون که خوردم ديدم فريبا کمي کله اشو بلند کرد وگفت : پانشو از روم ، بخواب روم دارم اون زير حال ميکنم، تا حال وتوعمرم هيچکس اينجوري باهام سکس نکرده!.... خوابشم نميديدم !.... حال امير جون يک کاري کن که هفته اي يک شب اين برنامه تکرار بشه !.... دوست دارم تو ا ون يک شب هم فقط تو باهام سکس اينجوري کني!...... گفتم : باشه عزيزم تواينقد خوبي که حاضرم هرشب اينجوري بات سکس کنم!! ... حال هم نميخوام پاشم .... ميخوام ببينم .. قفل کونت باز شده يا نه؟!...... آخه وقتي کونت اينجوري کيرمو سفت بگيره و ولش نکنه بهش ميگيم قفل کرده!!..... گفت : .... واه... ميخواي بگي يعني گير کرده؟!..... گفتم : ..آره ... تقريباً!...... گفت : خوب! .. پس يه کم تکونش بده ببين !... ولي ترا خدا يواش که بيشتر ازاين درد نکشم!....... نميدوني اون اولش چه دردي داشتم!!...... حاليکم کمتر شده!....... يکم خودمو دادم بال ولي مگه کيره ازتو کونش تکون ميخورد!... کونش سفت سفت کيرموگرفته بودو ول نميکرد!.... پيش خودم گفتم ولش کن بابا بزار تا خودش شل کنه بعداً... فعلً بخواب روش وحال کن!.... تواين حرفا وفکرا بودم که حس کردم مثل اينکه کسي اومده تواتاق ولي چون پاهاي هردومون طرف در بود ، نميتونستيم اوني راکه اومده بود تواتاق ببينيم!....... آروم وبا کمي فشار سرمو چرخندم طرف درکه منيرخيلي يواش گفت: اميرجون منم!!....... با فرهاد جون اومديم پيش شماها ، نگران نباش کارت بکن!.......
     
  
میهمان
 
بهشت - قسمت نوزدهم
با صداي منير ، فريبا زير پام يک تکون رعشه مانند خورد وگفت :... ووواااايي..... چه بد شد!... توجه اي به حرکت وحرف فريبا نکردم و همونطور که رو فريبا خوابيده بودم و مشغول گائيدنش بودم گفتم : منير جون مگه شما به اين زودي تموم کردين ........................!؟ منير نگذاشت به حرفم ادامه بدم!.... گفت : قسمت اول کاررا با فرهاد جون تمام کرديم ، من بهش گفتم بريم پوزيشن وکار تو و فري جون را که بار اولشه تو همچو برنامه اي اومده از نزديک ببينيم!.... اين طور که ميبينم خيلي خوب داري پيش ميري !.. و خيلي زود فري جونو راضي کردي!؟... وادامه داد........ امير جون فريبا جون خيلي کمرو و وخجالتيه!! ميدوني که بار اولش هم هست!؟؟؟!... ...... يک کم کيرموتو کون فري جون تکون دادم وگفتم : منير جون همينطوره ! ماهه ... ماه... واقعاً فريبا جون يک خانم به تمام معني است!!..... منکه خاطرشو خيلي ميخوام!.......... و ادامه دادم ... فرهاد جون ساکتي حرفي نميزني؟..... نکنه منير جون اذيتت کرده؟.... حال همينطور جلو فرهاد داشتم زنشو حسابي از کون ميکردم!... آخ که چه کيفي آدم ميکنه؟!..... وقتي زن يکي ديگه رو جلوي روش ميکني!!...... فرهاد گفت : نه!..... منير جون هميشه بمن لطف داره ..... امشب هم تا اينجاش که نگذاشته بد بگذره!...... صداي فرهاد ولحن صحبت کردنش بوي مستي ميداد!... فکر کنم منير اونو حسابي مشروب داده ومست کرده بود!!.... گفتم : منير جون هميشه همينطوره!..... من يک تشکر خيلي سنگين بهش بدهکارم!.... اون امشب منوبرده بهشت!!....... راستي فرهاد جون! از اينکه خانمي به اين خانمي وخوشگلي داري بهت تبريک ميگم!!... وادامه دادم .... منير جون فرهاد خانو با چه پوزيشني راضي کردي؟!!.... ميخواستم بدونم منير بهش کون داده يا کوس؟....... منيرقبل ازاينک فرهاد حرفي بزنه گفت:.... فرهاد جون خيلي آقاست !!.. من قبلً هم يکي دوبار ديگه هم باهاش سکس داشتم.... خودش که ميگه راضي بودم !... اون مثل تو ومحسن نيست!..... توکار سکس خيلي اصراف نميکنه!... بدون اينکه حرفي بزنم کمي زانوامو به تشک بيشتر فشار دادم وخودمو کشيدم بال تا کمرم بياد بالتر و کون سفيد وخوشگل فريبااز اون زير بهتر ديده بشه!.... يعني فرهاد ببينه که دارم زنشواز کون ميکنم!!..... بعد آهسته توگوش فريبا گفتم : فري جون اگه کمکت کنم ميتوني همينجوري پاشي وبا هم بشينيم ونشسته سکسمونو ادامه بديم.... يعني تورو پام بشيني؟؟!!..... فريبا گفت :... آره خيلي بهتره ! اينجوري جلوي منير وفرهاد خوب نيست روهم خوابيده باشيم!!؟؟؟ !!..... معطلش نکردم و سريع مثل يکدختر بچه گرفتمش بغل وهمونطور که داشتم از کون ميکردمش نشستم واون هم همونطور نشوندم تو بغلم روکيرم ورو در روي فرهاد ومنير!!....... منير درحاليکه دست فرهاد تودستش بود روشو طرف اون کردوگفت:... فرهاد جون دوست داري بري کمک امير جون کني؟!... ببين با چه پوزيشن خوبي داره با فري جون سکس ميکنه!....... فرهاد که هنوز دستش تو دست منير بود وهردوهم فقط شرت پاشون بود به منير گفت: اونا که خوب بهم گير دادن من چيکار ميتونم بکنم؟!...... منير ، يه نيگاه به کير فرهادکه توي شرتش بخواب رفته بودکردوبعد يک نيگاه هم بمن وفريبا کرددرحاليکه نگاهش نشون ميدادمتوجه شده که فرهاد اصلً توباغ نيست!..... گفت : خوب امير جون خوش باشين ما ميريم يه سري هم به محسن وپرستو جون بزنيم !... دوست داشتين شماهم کارتون که تموم شد بيائيد!!.... قبل ازاينکه منير وفرهاد ازاتاق خارج شن فريبا که حال داشت خودشورو کيرم بال پائين ميکردگفت: فرهادجون من امشب با امير جون هستم توکه کاري با من نداري؟!!....... فرهاد گفت : نه!... راحت باش !.... منير جون خيلي از اخلق ورفتار خوب امير خان برام تعريف کرده!.... مرسي!.... منم امشب با منير جون هستم!...... باي!..... منير وفرهاد دست همو گرفتن واز اتاق رفتن بيرون که برن پيش محسن وپرستو ، حال من نميدونستم محسن پرستورا که بخاطرش دوساعت رفته بود حموم وخودشو واسه اون حسابي ساخته بود با چه پوزيشن ونمايشي واز کدوم طرف کوس يا کون داره ميکنه!!.... هرچند ميدونم که محسن خان تا کوس وکون زنمو جر نده ولش نميکنه!!.... وهمينطور که خود محسن بارهااز تنگي کون پرستوبرام تعريف کرده ، تازماني پرستو را زيرخودش ميخوابونه که تنگي کونشو حس کنه وبمحض اينکه ببينه کونش گشاد شده ، ديگه طرفش نيادو سراغي هم ازما دونفرنگيره!!.... حال صبح معلوم ميشه !.... شايد تو اين مدت يکساعت هم مشخص شده باشه ! ولي حيف که نميتونم از گائيدن فريبا چشم بپوشم وگرنه همين الن با منير وفرهاد ميرفتم واز نزديک ميديدم!..... از بياد آوردن نحوه گائيدن پرستو توسط محسن باز آمپر شهوتم رفت بال وحشريتم جوش آورد برا همين دستاموحلقه کردم دورشکم صاف وماهيچه اي فريبا واونوبا فشاربيشتري گرفتم توبغل تا گرمي کونشو بهتروبيشتر توبغلم حس کنم!..... تواين حالت که فريبا با هيکل دخترونه اش مثل يک دختر محصل خوشگل روي رونام نشسته بود وکيرم تا خايه رفته بود توکون تنگش حس کردم دارم بهترين کون دنيارا ميکنم!..... با صداي فريبا جون بخودم اومدم اوگفت : .. امير جون چه روناي گوشتي بزرگ وپر موئي داري! .... من ازقبل ازاينکه شوهر کنم حتي تا حال خيلي دوست داشتم شوهرم مثل تو بدنش ورزيده وگنده وپر مو باشه!...... حال امشب به اونچه که دوست داشتم رسيدم !..... وحال که تا اينجا اومدم بقيه اشو هم ميام و تا خوب بهم حال ندي وخوب حال نکنم از پيشت نميرم!.... ببينم امير جون!!.. پرستو ناراحت نميشه اگه يه وقت خواستم فردا صبح تنهائي پيشت بمونم؟!.... چون اگه فردا فرهاد باهام کاري نداشته باشه بهش ميگم که ميخوام يک شب ديگه اينجا بمونم وهمراش نرم خونه!....... ها پرستو ناراحت نميشه؟؟..... گفتم : فري جون اينجاخونه خودته ! تا هر موقع دوست داري بمون! پرستو هم خوشحال ميشه که تواينجا بموني !... چرا که از تنهائي در مياد!..... وشايد اون کمک کنه که بهتر باهات سکس داشته باشم.... بموني خوش ميگذره!!!.... شکم فريبا را کمي شل کردم وگفتم : ميشه کمي زانوبزني ؟..... هردوباهم سگي زانو زديم وچون کونش کمي شل کرده بود..... سينه هاشو کمي مالوندم وتو اين حالت خيلي آروم کمي کشيدم بيرون !.... بعد با يک فشار دوباره کيرمودادم تو!..... عالي بود!...... چون ديدم کونش آمادگي تلمبه زدنو داره ... شروع کردم ، اولش خيلي خيلي آروم وهمينطور تندتر ومحکم تر خودمو ميکوبيدم به کون سفت وداغش !..... فريبا هم کمک ميکرد اونم با حرکات پس وپيش من ، کونشو عقب وجلوميکرد.... سريع تر که کردم فريبا يهو وايساد وبا يک لرزش کوتاه خودشو خيس کرد..... منم ديگه داشت آبم ميومد.... ديدم بهترين راه برا اينکه خوب روشو برا گائيدن باز کنم اينه که آبموبريزم توي صورت يا دهنش!!...... سريع کشيدم بيرون درحاليکه ته کيرمو سفت گرفته بودم، از تميزي کون فريبا خيلي لذت بردم و خوشم اومد!! معلوم شد خوب به کونش رسيده!... رفتم جلو صورتش وگفتم : فري جون دهنتو باز کن عزيزم!... نميدونم ميخواست چيزي بگه يا چون من بهش گفته بودم ، دهنشو باز کرد منم سريع کله کيرمو طپوندم تودهنش !... خواست سرشو بکشه عقب ... که دودستي موهاشو گرفتم ونذاشتم کله اشو تکون بده وتمام آبمو با فشارريختم تو حلق ودهنش !!... آبم هم چون زياد بود واونم آمادگيشو نداشت ضمن اينکه از کوشه کنار لباش زد بيرون باعث سرفه شديد اونم شد!... که کشيدم بيرون وچند قطره آخرشم پاشيد تو صورت خوشگلش!........اشکاش دراومده بود !........ اون بيشتر آبمو ناچار شده بود قورت بده!!...... حال بايکدست جلو دهنشو گرفته بودکه سرفه امونش نميداد وبا دست ديگش آب منيا رااز رو صورتش پاک ميکرد!....... کمي که حالش جا اومد همينطور که کير بدست جلو روش وايساده بودم گفتم : فري جون بيا عزيزم با زبونت اينو خوب ليس بزن وپاکش کن !!..... کمي سرشو بال کردوبا چشاي خوشگلش يه نيم نگاه بهم کردوگفت :.... اهه !.... توکه منو خفه کردي ؟!.... داشتم ميمردم!... چرا اينکار رو کردي؟!.... تمام دهنو وصورتم کثيف کردي ؟!....... خم شدم لباشو که با دست وزبونش پاک کرده بود بوسيدم وگفتم :.... به ! فري جون اين آب حياته!.... دلت مياد؟!.... منير وپرستو ميميرن واسه يک قطره از اين آب !....... اون وقت تو............. فريبا درحاليکه مينشست ..... زد تو حرفم ونذاشت حرفمو تموم کنم .... گفت : مزه اش کمي شور بود !...آخه مگه ميشه اونوخورد؟؟...... آدم مريض ميشه!...... درحاليکه کيرموکه هنوز تقريباً شق بود نزديک صورتش ميبردم گفتم :.... بيا ليس بزن تا بهت بگم!..... نترس هيچ که مريض نميشه !.... اگه ميخواست کسي مريض بشه بايد اول از همه منير وپرستو تا حال مريض ميشدن که نشدن وخيلي هم دوست دارن !...... اونا توي سکس نميزارن يه قطره از اين آب هدر بره!..... فريبا با شک ودودلي دستشوآوردجلو وکمر کيرمو گرفت واونو کشيد طرف دهنش و گفت : فقط همين يک بار .. ها..... گفتم : باشه !..... من ميخواستم اينکارو ياد بگيري تا برا فرهاد هم تو خونه انجام بدي!..... حال دوست نداري باشه!!..... گفت : .. نه!... آخه تا دهن باز کردم بگم نميخوام ، تويهو اونو کردي توگلوم !...... فکرشم نميکردم ميخواي اونو بکني تودهنم!!..... فرهاد کجا ميتونه از اين کارا بکنه!..... اون اصلً اهل اينجور کارا نيست!...... توهر بار که زبونشو ميکشيد به کيرم !.. تويک عالم ديگه ميرفتم واصلً توجه اي بحرفاش نداشتم!!..... چندتا ليس که زد ... کيرم حال اومد وچون هنوزازلذت گائيدن کون تميز وتنگش تو حشر بودم باز شق کردم همين باعث شد تااونم توي کار ليس زدن تشويق وترغيب بشه وحريص تر ليس بزنه!!...... دوطرف لپ هاي نرم وگوشتيشو بوسيدم و بهش گفتم: دراز ميکشي؟!..... چيزي نگفت وهمونطور که نشسته بود پاهاي خوش تراش وسفيدشو دراز کردوبه پشت خوابيد!.... با نگاهش نشون ميدادکه منتظره ببينه من ميخوام چيکارکنم؟..... يک ريز نگام ميکرد!!....... آروم ودرحاليکه کيرم فنري بازي ميکرد رفتم لي پاهاشدودو زانو نشستم وخم شدم رو کوس ناز ونرمش وشروع کردم اونو ليس زدن!..... زبونمو با فشارکشيدم روي چوچوله اش که اون زير پنهون بود!.... چند ليس محکم وآبدار که زدم...... يواش مثل کسي که ميترسه ، لي کوس سفيد ونرمشو باز کردم.... توش چه رنگ صورتي خوشرنگي داشت!!..... از صافي ، تميزي ، کوچيکي ........ وخلصه بوي خوش اون به اوج رسيدم!..... کيرم داشت ميترکيد ، کمي هم با ا نگشتم که تفي کرده بودم مهبلشو مالوندم ... چوچوله اش داشت باد ميکرد...... بازبونم اونو چندتا ليس زدم .. سفت شده بود!!.... فريبا آه وناله ميکرد ونفساش به شماره افتاده بود مثل کسي که دويده باشه نفس نفس ميزد!.......... چون ديدم کوسش خيلي کوچولو و تنگ ومامانيه يک تف گنده انداختم لي درزش که با دست بازش کرده بودم وبلفاصله با کيرم اونو مالوندم در سوراخ خيلي تنگ ونازش !... ليز که شد کيرمو فشاردادم توکوسش!..... اووووف!..... که چه کوسي؟!.... داغ...... تنگ!.... تنگ؟.... اونم مثل دهنش تنگ وخيس بود!.... يه فشارديگه دادم..... کلهً باد کرده کيرم که رفت تو همزمان صداي جيغ وآخ فريبا بلندشد!!..... جيغش مثل اين بود که شب زفافشه و پرده اشو برداشتم!!..... حشري ترشدم ، سريع روناشو انداختم روشونهام ومحکم زدم به کوس نرم وداغش!...... ديگه نفهميدم چيکار دارم ميکنم... همينقدر ميدونم که دوست داشتم کيرموتا خايه به طپونم تواون کوس ناز وداغ ..... وطپوندم!... خوب هم طپوندم!..... ديگه ناله وفغان فريبا حاليم نبود!... شايد از شهوت زياد وحشي يا ديوونه اون شده بودم!!... نميدونم؟!............. فکروهوشم اصلً کارنميکرد فقط زوم کرده بودم رو گائيدن اون کوس تنگ دخترونه!!!........ حالتم مثل اوني شده بود که تا حال زن نديده ونکرده!! .............. يک وقت بخودم اومدم که ديدم رو زانو نيمخيز شدم و پاهاي فريبا روي شونها مه وروناشو محکم بين بازو وبدنمه و دارم سفت وسخت تلمبه ميزنم وکمر فريبا هم توهواس وهيکل تپل وسرخ وسفيدش با هر حرکت رفت وبرگشت من ، کشيده ميشه رو تشک!...... وپستوناي گردوچسبيده به سينه اش جاي خودشون ژله اي تکون ميخوره وتقريباً بي حاله!..... ولي صداي نفساي عميقش ميومد!........
     
  
میهمان
 
بهشت - قسمت بيستم
بي حالي فريبا مربوط به اورگاسم شدنش بود که من تو اون حالت ديوونگي متوجهش نشده بودم ، واسه همين بيحال به نظر مي اومد ، ديگه داشت آبم ميومد ! ... دوست داشتم اون توخالي کنم !..... ولي پرسيدم فري جون دارم ميام بيرون بريزم......... مثل کسي که از خواب بپره ! ... يهوسرشو آورد بال وگفت : نه اميرجون بريز همون تو!....... حرفاش تموم نشده بود که سرتاپامو رعشه برداشت ومحکم آبم اومد وهمه اشو خالي کردم توي اون کوس خوشگل که حال کمي لبه هاش قرمزوازهم باز شده بودن! چون هنوز کيرم نخوابيده بود چندتا تلمبه ديگه زدم تا آبم خوب خالي شه!... خوابيدم روش ولباشو کردم تودهنم ومکيدم...... بعداز يک بوسه طولني همينطور که روش خوابيده بودم پرسيدم : فري جون باورکن توي عمرم همچوشب خوب وپراز هيجان ولذتي نداشتم ..... مرسي عزيزم !.... امشب تو با اين همه زيبائي طعم خوش يک سکس عالي را برام ساختي ..... نميدونم توهم به اندازه من لذت بردي يا نه؟...... آخه دوست ندارم تواين ماجرا فقط خودم به تنهائي لذت برده باشم ، بلکه توهم تواين ميون بايد بيشترازمن لذت برده باشي؟!...... فريبا در حاليکه کمي شهواني به نظر ميرسيد دستاشوبزحمت دور کمرم حلقه کردوگفت: امير جون همين النشم دارم چنان حال ميکنم که هيچ موقع اينقدر لذت وحال نکردم!... نميدوني من از اين سينه فراخ وموهاي روي اون که رو سينه وپستونام ماليده ميشه وفشار مياره به پستونام چقدر حال ميکنم ، ديگه برا بقيه اش حرفي نميزنم !.. ميدوني چرا؟!! لباشو بوسيدم وگفتم : نه ! چرا؟...... گفت : پس واسه چي ميخوام فردا پيشت بمونم ؟..... ميخوام که سکسمو با هات کامل کنم !.... چون بعده يه عمر تازه امشب مزه سکس واقعي را چشيدم!... دوست دارم برنامه امشبو برام تکرار کني!........... حرفش تمام نشده بود که يکي زد به در اتاق ....... گفتم بفرما!!!..... صداي منير بود که ميگفت: اگه سانس اولو تمام کردين ... ودوست داشتين فوري يه دوش بگيريد وبرا شام حاضرشيد!...... درحاليکه ديگه کيرم از کوس فريبا خارج شده بود ولي هنوز روسينه خوشگلش خوابيده بودم گفتم: منيرجون مگه محسن وپرستو سانسشونو تموم کردن؟... اونا چي؟!....... منير که کمي از در اتاق دور شده بود در جوابم وباصدائي کمي بلند تر که بشنفم گفت : اوناهم مثل شما ولي نزديکه ديگه!..... دارن تموم ميکنن ...... شماهم بقيه اشو بزارين برا بعد شام واستراحت!!........ صداي منير که قطع شد .... همينطورکه رو تنه ناز فريبا خوابيده بودم وسينهمو به سينه خوش فرم وسفت فريبا جون ميمالوندم.... بهش گفتم : عزيزم پاشيم باهم بريم دوش بگيريم؟!........ با يک مکث کوتاه پرسيد : باهم؟!..... يعني دوتائي باهم بريم زير دوش؟!.... گفتم : آره عزيزم !...... باهم ميريم!..... من امشب ترا دست کس ديگه اي نميدم!.... من ميخوام امشب تا صبح باتو باشم .... لوپ کلم ازت ميخوام تاصبح توبغلم باشي ..... مثل دختر بچه ها از همون زير تکوني خورد و لبامو بوسيد وگفت: اوخ جون!! .... واي خدا جون منکه از خدامه... چه عالي .... پس بعد از شام هم باز منو ميگيري توبغلت امير جون؟!...... منم لباشو بوسيدم وگفتم: معلومه!... منکه هنوز کارم با توتموم نشده عزيزم!!....... واز روش پاشدم ... دست اونو هم گرفتم تا پاشه !... نگاه به هيکل وبدنش که ميکردم از رنگ پوست وتناسب هيکل وزيبائي به تمام معناش مور مورم ميشد!..... وقتي پاشد حس کردم زيبائيش بيشتر شده ، برجستگي بسيار متناسب ودل انگيز کونش که پهناي اون ازپهناي شونهاش بيشتر بود و برجستگي دوطرف روناش که از زير آبگاه وبرابربا لمبراش شروع ميشدوتا نزديک زانواش ادامه داشت زيبا ئي اونو کامل کرده بود ، اصولً زيبائي وتناسب اندام يک زن به برجستگي وخوش فرم بودن کونش مربوط ميشه وزماني اين زيبائي به نهايت کمال ميرسه که پهناي کون از پهناي شانه ها بيشتر باشه ، واين تناسب را تنها تعدا د معدوي از زنها دارا هستند وهمين امر باعث ميشه تازني که اين چنين کوني داره بطور ناخودآگاه موردتوجه وديد ونظراقايان قرارگيرد ، خوشبختانه فريبا داراي همچو کوني بودوهمين منوپاي بند اون کرده بود از طرفي سينه هاي فوق العاده زيبا وبدون هيچ افتادگي ..... شکم صاف همراه با ناف خيلي خوشگل ..... وبرجستگي بسيار خوش فرم کوس ملوسش که گودي وفرورفتگي نقطه شروع درز کوسش در بال درست جائي که چوچوله نازش اونجا خوابيده با داشتن زيبائي خاص خودش ، منوياد کوس دختراي چهارده يا پانزده ساله تپل وگوشتي انداخت ......... که سالهاي دور دزدکي وبنحوي کوس بدون مووصافشونو ديده بودم!!..... دست داغ ولطيف فريبا که دستمو گرفته بود وميخواست پاشه منوبخودم آورد ، وقتي سرپا وايساد از روبه رو وسينه به سينه اونوبغل کردم ولباشو بوسيدم وچون دستاموبرده بودم پشتش برا اينکه بيشتر خوشش بياد موهاي سينه امو به پستوناش که حال نوکهاي گل اناريش زده بود بيرون وسفتي اونورا خيلي خوب رو سينه ام حس ميکردم ميمالوندم واز پشت هم داستامو ميکشيدم رو لمبراي سفيد وبرجسته اش...... عجيبه!!.... از داغي بدنش ، کيرم داشت شق ميشد !.... کمي که نيمخيز شد فريبا با دست داغش اونوگرفت و... گفت : دوست داشتم فرهاد هم مثل تو آتشي مزاج بود واگر هرشب نمي تونست باهام سکس داشته باشه حداقل يک شب در ميون منو ، مثل کاراي امشب تو............. نذاشتم حرفشو تموم کنه باز لباش ولپا گوشتي تپلوشو ماچ کردم وگفتم : فري جان حال فکرشو نکن .... ما ديگه همه باهم دوست خانوادگي شديم .... توميتوني هرشب پيش ما باشي وچون پرستو ميخواد گاهي شبها بره پيش محسن !! وشبو اونجا بمونه!.... توهم ميتوني بياي خونه ما وشب را پيش من بموني !!.... قول بهت ميدم نزارم بهت بد بگذره!!...... فريبا يک نگاه عاشقانه بهم کردوگفت: پس اونوقت فرهاد چي؟....... اونو چيکارکنم ؟ يعني اونم بياد اينجا؟..... گفتم : نه!... فرهاد هم .... منير ميره پيشش!!..... فکر کنم خوب بشه ؟.... هان؟!..... فريبا با يک حالت رقص از روي خوشي وشادماني قري به کمر وکون خوشگلش داد وخودشو انداخت تو بغلم وشروع کرد بوسيدنم!!.......... وتوهمون حال ميگفت: اوخ... جون عاليه امير جون!..... ترا خدا ميشه اينجوري بشه؟!........ واي ي ي ي چه حالي ميتونيم باهم بکنيم... خداجون اگه بشه!... چي ميشه!!....... فريبا خواست شرت وکرستشو بپوشه که گفتم نميخواد!... بيا همينجوري بريم .....! گفت: همينجوري لخت.. لخت؟!..... دستشو کشيدم طرف خودم وگفتم : آره.... مگه چيه؟!....... وهردوباهم همونطور لخت از اتاق در اومديم ورفتيم تو حموم زير دوش ..... از خيس بودن سراميکاي کف وديواره حموم معلوم بود قبل ازما و احتمالً منير وفرهاد دوش گرفته بودن........ زير دوش ديگه کيرم حسابق شق کرده بود!.... از سفتي مثل چوب شده بود .... باهر نبضي که ميزد تقريباً ده درجه سرش ميمومد بالتر.... وميخورد به کون يا روناي سفيد فريبا جون!..... چند لحظه که زير دوش بوديم فريبا آروم بادسش کمر اونوگرفت وگفت : وووووه ه ه .... چه سفت شده؟..... حرفي نزدم .... خيلي داغ شده بودم .... داشتم ميسوختم از حرارترشهوت ..... دستامو گذاشتم روشونهاي فريبا ويواش فشارشون دادم پائين!...... فريبا اول خوب متوجه نشد ونگام کرد!!..... ناچاراً بهش گفتم : بشين!.... بشين ميکش بزن !.... هوس کردم با اون لب ودهن خوشگل وغنچه ايت يک ساک عالي برام بزني!...... حرفي نزد ونشست وبازبونش اونو ليس زد ... کمي که ليس زد گفتم: بخورش ! ودستمو گذاشتم رو دستش که باهاش کيرمو گرفته بود وکله کيرمو فشار دادم رولباش!..... دهنشو باز کرد.... دهنش خيلي تنگ ومامانيه!.... براهمين سعي کردم آرام ويواش يواش کيرمو هول بدم بره تو!...... تاختنه گاه که رفت اونو سفت گرفت که بيشتر نره تو..... دهنش داغ وپر آب .... زبونش مخملي ونمدار .... گفتم بهش : خوب ميکش بزن!... زود باش!.... اونم شروع کردبه ميک زدن وگاهاً زبونشو ميکرد تو سوراخ کيرم يا ميکشيد زير اون!! .... منم آروم ... آروم .. کيرمو حول ميدام بره تو!..... نگاه که کردم ديدم تقريباً نصف کيرم تودهنشه!.... همينطور که دست تفيشو دور کيرم ميچرخوند يواش يه کم کشيدم بيرون ودوباره حولش دادم تو..... چند بار که اين کارو کردم ياد گرفت وخودش شروع کردبا عقبو جلو کردن سرش با کيرم تلمبه زدن!!....... يکدفعه نميدونم چرا چنان شهوتي شدم وحس کردم آبم داره مياد که محکم سر فريبا را گرفتم وفشاردادم طرف کيرم وآبموبا شدت ريختم تو حلق داغ وتنگش!...... اين بار ديگه حالت خفگي بهش دست نداد!... بلکه خودش اونو کشيد بيرون ويه نفس کشيد ودوباره کيرمو کرد تودهنش وشروع کرد ميکدن و ليسيدن اون!...... ته کيرم هنوز تو دستش بود ...... تمام کيرم از آبمني وتفاي فريبا خيس خيس شده بود وفريبا با ميل ورغبت تمام آبمو ميخورد وملچ ملچ ميکرد..... دوش آبو کمي بيشتر بازکردم تا خومونو بشوريم.... فريبا هنوز نشسته بود وزبونشو ميکرد توسوراخ کيرم !.... مثل اينکه از گشادي وبزرگي سوراخ کيرم خيلي خوشش اومده بود که مدام زبونشو ميکردتوي اون!!!... وقتي فريبا پاشد وايستاد روبروم..... لباشو بوسيدم وگفتم : مرسي عالي بود!!.... اون کمي سرخ شده بود ! شايد ازگرماي توي حموم!... يا از شهوت !.... نميدونم!... دستاشو آورد وکشيد رو سينه ام وبرا يکحلظه سرشو گذاشت رو سينه ام!!..... وکمرمو سفت گرفت !.... موهاشو بوسيدم.... دوشو بستم..... با هم اومديم تو رختکن ومن شرتمو پوشيدم واونم شرتو همراه با يک تاپ خوشرنگ وکوتاه پوشيد که فکر کنم اونا را منير واسش آورده وگذاشته بود اونجا !..... اگر کار منير بوده از روي علقه اي که ما نسبت بهم داشتيم ، انجام داده بود.... البته بعداً هم فهميدم کار اون بوده ..... بقول خودش ميخواسته برامن سنگ تمام بزاره !..... که انصافاً هم گذاشته بود...... چه ازاينکه فريباي خوشگل ودست اولو انداخته بود تو بغلم وزيرپام وچه سايرکاراش که همواره نشون ميداد خيلي خوب هواموداره!..... هرچند که محسن هم خيلي خوب هواي زن من يعني پرستو را داشت ويک لحظه اجازه نميداد که کوس وکون پرستو خالي از کير باشه وتا ميتونست تا دسته کيرشو مي طپوند توي کون يا کوس تنگ وسفيد اون!..... پرستو هم که سيري نداشت ... اگه ولش ميکردم شب و روز ميرفت ميخوابيد زير پاي محسن وتا ميتونست کون بهش ميداد !.. چون محسن موقعد گائيدنش بهش گفته بود هرچي بيشتر با کونت بازي کنم واز کون بکنمت !.. نماي ظاهري کونت خوشگل تر وخوش ترکيب تر ميشه!!؟..... درنتيجه فرم هيکلت هم بهتر وزيباتر ميشه!!!..... خودمونيم خانمها هم چون از اين تعريفا خيلي خوششون مياد ودوست هم دارن هيکلشون رو فرم باشه فوراً پته را به آب ميدن وهرطوري که اون مردميخواد کوس وکونشونو دراختيار اون قرار ميدن!.... ميتونيد در يک فرصت سکسي که براتون پيش مياد امتحان کنيد..... من که نتيجه اشو ديدم وخوب هم استفاده کردم...... محسن هم که تواين تعريفا استاده وازاين راه بهترين کوس وکونا راميکنه!...... آره!... فريبا اون شرت وتاپ خوشرنگو که پوشيد خوشگلتر وملوس تر شد ، زيبائيش تو اونا بهتر جلوه وخودنمائي ميکرد.... اگه اونوچند دقيقه پيش نکرده بودم ، همون تورختکن ميپريدم روش وميکردمش!!...... آخه نميدونيد اون تو اين تاپ وشرت مثل يک دختري ميموند که هنوز شوهر نکرده وکير نديده!.......... زيبائي وخوشگلي يعني اين ........ تو هر قالبي که بره خوشگليش بهتر وبيشتر جلوه کنه ..... ازش چش نميگرفتم وهمينطور يه ريزمحو تماشاش بودم..... اون ازتوآئينه متوجه شد... برگشت طرفم وگفت : خوشم مياد که بعد از اين همه سکس رنگارنگي که داشتي باز بانگات داري منو ميخوري!..... با دستام دو طرف صورتشوگرفتم ولباشو که با فشار دستام جمع شده بودن محکم بوسيدم وبهش گفتم:.................
     
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانی فوق العاده به نام (بهشت)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA