انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 113 از 125:  « پیشین  1  ...  112  113  114  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
آلزایمر - قسمت چهارم

داشتم کفشمو میپوشیدم که ساناز از در وارد شد، از چهرم خوند که حال مساعدی ندارم. گفت: کجا میری؟ گفتم:راستش اومدن من از اولم صحیح نبود. باید برم.
-چرا آخه؟ چیزی شده؟ ببینم، نکنه در مورد دانیاله من که ...
نزاشتم حرفش رو ادامه بده، گفتم: در مورد دانیال هست اما نه اون چیزی که تو فکر میکنی، بین شما هر چیزی هست به من غریبه مربوط نمیشه، ببین... راستش .. پری خانوم... ینی من....
هنوز حرفم تموم نشده بود که پری خانوم اومد بیرون از اتاق: کجا شال و کلاه کردی پسرم؟ بابات تازه بیدار شده، میخایم شام بخوریم.نگاه متعجب منو دید ولی توضیح بیشتری نداد. اومد کتم رو از دستم گرفت و آویزونش کرد و برگشت سمت اتاق. ساناز گفت: چیه نکنه از مادرم میترسی؟ نترس اون با حضور تو مشکلی نداره، تازه از تنهاییم در میاد. تا شب که بخابیم صحبت زیادی نکردیم. من دائم سرم پایین بود و حتی روم نمیشد هیکل زیبای ساناز رو ورانداز کنم. ساناز که اتاق جداگانه داشت. جای منم تو اتاق خالی پسرشون انداختن، از توصیف حس عجیب خوابیدن توی اون اتاق صرفنظر میکنم فقط میگم که خیلی نگذشته بود بدخواب شده بودم. رفتم سمت آشپزخونه دنبال آب، چراغ زیادی روشن نبود، در یخچالو که بستم یهو جا خوردم، پری خانم با یه لباس خواب یکسره سفید جلوم سبز شد. لباسش دو تا بند نازک روی شونه های سفیدش داشت و تا روی سینه هاش رو میپوشوند. سوتین نبسته بود به خاطر همین خط سینه ای دیده نمیشد. زیر لباس حریر مانندش دوتا سینه ی بزرگ که کمی از هم فاصله داشتن و برجستگی نوک سینه هاش به راحتی تو سایه روشن تنها لامپی که توی راهروی روبرو آشپزخونه بود قابل رویت بود. اومدم بگم چیزی شده که انگشت اشاره شو گذاشت روی لباش. بعد اشاره کرد که دنبالش برم. حس شهوتم با ترس آمیخته شده بود. سر جمع 24 ساعت با این خونواده نبودم و حالا تو این موقعیت قرار داشتم. دنبالش رفتم تا وارد اتاق وسطی شد. پشت سرش رفتم تو اتاق، پشت به در بود که نزدیک من شد و دستشو ازکنارم به دستگیره در رسوند و خیلی آروم درو بست. فاصلش با من هی کمتر میشد و من بین در و پری گیر افتاده بودم.صورتش رو نزدیک صورتم کرد و حدود پنج سانتیمتری من ایستاد. آروم گفت: به خونه ی من خوش اومدی، نمیدونم با چه نیتی وارد اینجا شدی، نمیدونم چرا به ساناز نزدیک شدی، بهت نمیخورد آدم بدی باشی، ظاهر خیلی آروم و موقری داشتی. ولی میبینی، همیشه نمیشه به ظاهر آدما اعتماد کرد. اشتباهی که ساناز بار اولش نیست مرتکب شده.
خیلی آروم اومدم بهش بگم که اونطور که فکر میکنه نیست. هیس آرومی گفت و انگشتشو آورد بالا. نوک انگشتتشو روی لبهام چرخوند، اومد روی چونه م، انگشتش رو آورد پایین تر و روی سینه م چرخوند. بعد گفت: اما حالا که اومدی باید تاوان بدی. بین تو و ساناز و شاگردش هرچی هست به خودتون مربوطه. حق من جداست. اون پیرمرد رو میبینی تو اون اتاق خوابیده، سه ساله که فقط اسمش همسر منه، حالا که داری اونو گول میزنی باید منم گول بزنی.
دیگه سعی نکردم هیچ حرفی بزنم، فقط توی چشمهاش نگاه میکردم. دستش رو برد سمت دستگیره در، با فکر اینکه میخاد برگرده به اتاقش داشتم آروم میشدم، که صدای چرخوندن کلید توی در بهم گفت که اشتباه میکنم. حرکت خاصی نمیکردم، منتظر اولین واکنش از سمت اون بودم. دستش رو برد زیر تیشرتم و شکمم رو نوازش کرد. ناخودآگاه تکون خوردم و فهمید که چقدر به لمسش حساسم. دستش رو آروم برد پایین تر و از روی شلوار دنبال کیرم میگشت. کیرمو که حالا دیگه به سفت ترین حالت خودش رسیده بود از روی شلوار میمالوند. دیگه ترسی که داشتم جاشو به شهوت داده بود. خیلی آروم دستم رو بردم سمت بازوها و شونه ی لختش و آروم نوازششون میکردم. تا اینکه دستشو برد داخل شورتم و بی واسطه دور کیرم حلقه کرد. منم از فرط هیجان آهی کشیدم و جفت سینه هاشو تو دستام گرفتم. لباش رو آورد جلو با مکشی شدید مشغول لب گرفتن شد. با فشار بیشتری کیرم رو میمالوند و از فرط شهوت زیادی که داشت لبمو ول میکردو صورتم و گردنم رو لیس میزد. دستامو آوردم پایین تا بتونم به میون پاهاش برسونم. ولی لباس بلندش کارو برام سخت کرده بود، دیگه طاقت ایستادن هم نداشتم، توی حرکت جامونو عوض کردیم و چسبوندمش به در، انگار اصلا نگران این نبودیم که کسی صدامونو بشنوه. نشستم روی زانو و سرمو بردم زیر لباس خوابش. شرت پارچه ایش رو کشیدم پایین و چشم بسته دهانمو بردم سمت کسش. خیلی خیس و لزج شده بود. فرصتی برای تحریک کردنش نمونده بود. چوچولش رو میمکیدم و زبون میزدم. موهای بالای کسش بلند شده بود. از برخورد موهای کسش به صورتم لذت میبردم. دستاشو گذاشته بود روی سرم و به کسش فشار میداد. سرعت مکیدن و لیس زدنم رو تند تر کردم تا احساس کردم عضله های پاش منقبض شده و به داخل فشارش میده تا اینکه فشار دستش روی سرم قطع شد. آروم از کسش فاصله گرفتم و سرمو از زیر لباس بیرون آوردم. دیدم چشماشو بسته و مایل به در تکیه داده، چیزی نمونده بود که غش کنه، بلند شدم و بغلش کردم، چند ثانیه ای تو همون حالت بودی تا خودش رو از من جدا کرد. تو چشمام نگاه کرد و گفت: مرسی. لبخند ضعیفی روی لبش بود. خیلی آروم قفل در رو باز کرد و رفت به اتاقشون. من هم فهمیدم که امیدی به ارضا شذن من نیست.رفتم دستشویی و با آب سرد خودم رو آروم کردم و خوابیدم.

صبح که بلند شدم اولش نفهمیدم که کجام، کم کم وقایع دیروز یادم اومد. اومدم سمت آشپزخونه، ظاهرا خبری از کسی نبود. یه چایی برای خودم ریختم و رفتم سمت هال. میل به هیچ چیز نداشتم. چند دقیقه بعد درب آپارتمان باز شد و ساناز وارد شد.
-سلام صبح بخیر بیدار شدی؟
-اره تازه بیدار شدم
-صبحونه خوردی؟
-نه ممنون میل ندارم، باباینا نیستن؟
-نه پری جون بابارو برده آزمایشگاه تا ظهر میان. من رفته بودم یکم بدووم. این اضافه وزنه داره واقعا بران دردسر میشه.
گفتم: اضافه وزن؟ شما که خوبی. گفت: خوبم؟ ینی چی؟
گفتم: نه منظورم اینه که اندامتون ینی هیکلتون ... متناسبه.
گفت: ای بابا چی میگه داداشی. آینه و ترازو که به آدم دروغ نمیگن. همونجا پشت در مانتوشو در آورد. یه ساپورت ورزشی ریباک تنش بود که پاهای خوش تراشش رو کامل نشون میداد. رون هاش توپر بود کمی تپل، همین هوس من رو بیشتر میکرد. باسنش تو اون ساپورت تنگ خودنمایی میکرد. عقب ساپورتش هم از پشت ساق تا کمی بالاتر از پشت زانوش توری بود و میشد ساقای خوشگلش رو دید. ترکهای ریزی هم پشت ساقش بود که احتمالا موقع افزایش وزن ایجاد شده بود. مجموع اینها برای من خیلی جزاب بود. وقتی که برگشت سمت من تازه متوجه شدم که تاپ تنگ ورزشی هم پوشیده و بازو ها و شونه های لختش معلومه. سینه های بزرگش درون تاپش زندانی بودن. کاش یکی پیدا میشد و آزادشون میکرد. دید که بهش خیره شدم. اومد سمت من. قطرات عرق هنوز از روی گردنش به پایین میومدن.
گفت: چیه؟ آدم به خواهرش اینجوری خیره میشه؟
-اگر به زیبایی شما باشه شاید
-واقعا؟ به چشم تو من زیبام؟ کجای این هیکلم زیباست؟ باسن بزرگم؟
-همه ی اندامت.
خودمم حدس زده بودم که دارم زیاده روی میکنم. رفتار دیشب پری منو پررو کرده بود.
اومد سمتم. گفت: راستی صبح با دانیال صحبت کردم. بهت سلام رسوند.
عرق سردی نشست روی پیشونیم. دعا میکردم که چیزی بهش نگفته باشه. ولی انگار...
-خیلی ازت خوشش اومده، بهم گفت که ظاهرا توام به شیوه ی خودت ویولن تدریس میکنی.
-بهت گفته همه چیو؟
با پوزخندی گفت: با جزئیات. ولی تو نمیدونستی که غر زدن شاگرد مردم جریمه داره؟ اونم جریمه سنگین؟
-من باور کن نمیدونم چی شد، نمیخاستم اینجوری بشه، فقط میخاستم به دانیال کمک کنم تا درد نکشه.
نزدیک من شد. هلم داد سمت دیوار. دستاشو برد بالا یرش تا موهاشو ببنده. باز چشمم افتاد به زیر بغلش که خیس از عرق بود، و همچنان اصلاحش نکرده بود. متوجه نگاهم شد. گفت: چیه؟ به کجا خیره شدی؟ میبینی چه عرقی کرده؟ باید برم حموم تا اصلاحشم بکنم.
دستاشو بالا نگه داشته بود و اومد سمتم. آروم گفت: خیلی وقت نداری تا برم حموم. انگار ذهنم رو خونده بود. صورتم رو بردم نزدیک زیر بغلش و اول بو کردم. آروم زبونم رو درآوردم و از پایین شروع کرم به لیسیدن زیر بغلش به بالا. موهای ریز با طعم عرقش میومد زیر زبونم. همینطور لیس میزدم و سرعتم رو بیشتر میکردم تا دیگه مشخص نبود خیسی زیر بغلش عرقه یا آب دهن من. گفت: بسه دیگه خوردی منو. ازش فاصله گرفتم و گفتم: تو چیکار کردی بامن؟
سریع برش گردوندم و چسبوندمش به دیوار. گفت: چه خبرته مگه دزد گرفتی؟ دولا شدم و تاپش رو دادم بالا از پایین ستون فقراتش شروع کردم به لیس زدن. میرفتم بالا تا جایی که تاپش اجازه میداد. کم کم خودش رو خم میکرد و کونش رو میداد سمت من. گفتم بره روی زانوش. سرم رو از روی ساپورت گذاشتم روی باسنش. آروم دوطرف ساپورت رو گرفتم کشیدم به سمت خودم تا کون بزرگ و سفیدش نمایان بشه. تو اون لحظه به هیچ چیز فکر نمیکردم جز لیسیدن سوراخ کونش که آغشته به عرقش شده بود. با دستام کونش رو باز کرده بودم و زبونم رو به سوراخش رسوندم مشغول شدم. از زیر دستم رو به کسش رسوندم که برعکس پری مونداشت، ولی همونقدر خیس بود. کمی که گذشت برش گردوندم و به پهلو خوابید روی زمین. منم برعکس کنارش دراز کشیدم و صورتم رو بردم سمت کسش. انگشت اشارم رو هم با آب کسش خیس کردم و از پشت رسوندم به سوراخ کونش. شروع به لیسیدن کسش کردم و آروم هم یکی دو بند انگشت داخل کونش فرو میکردم. اونم شلوار منو بالاخره کشید پایین و با داغ شدن کیرم فهمیدم مشغول خوردنشه. چیزی که لذت منو بیشتر میکرد لیسیدن زیر بیضه هام بود. با تکونایی که میخورد فهمیده بود که به جای حساسی رسیده دیگه از کیرم فاصله گرفته بود. کیرم رو تو دستش گرفته بود و در حالی که من کسش رو میبلعیدم سرش رو از میون پاهام به سوراخ کونم رسونده بودو مشغول لیس زدن شد. ناگهان از لیس زدن دست کشید و یکی از انگشتاش رو به سوراخ کونم رسونده بود. دوباره مشغول خوردن کیرم شده بود و سعی میکرد انگشتش رو داخل کونم فرو کنه. جفتم نزدیک ارضا شدن بودیم و نظم حرکاتمون بهم ریخته بود تا من دیگه حال خودم رو نفهمیدم.جهش های بی امان کیرم رو میون دست و دهن ساناز حس میکردم و صورتم که از آب کس ساناز خیس شده بود غرق مکیدن کسش بودم تا اونم با فشار دستش روی سرم بهم فهموند که بس کنم. خیلی آروم سر کیرم رو میلیسید و تکونای کوچیک بعد ارضا شدنش رو میدید. من هم مثل بی حرکت سرم رو روی رون پاش گذاشته بودم و آروم از کسش فاصله میگرفتم. هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد. در همون حالت چشمامون کم کم بسته شد.
just do it
     
  

 
سلام داستان آلزایمر عالی بود
دمت گرم
     
  
مرد

 
fm46: یکیو میخوام زنمو فاک کنه از جلو عقب با کلفتش
بیا خصوصی بگو کجا بیام بندازم توی کسسسش تا برق از چشمای تو بپره دیگه خودت حساب کن چه بلایی سر زنت میاد
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
خاطرات یک بایوسکشوال (۱)
سلام اسم مستعار من میلاد و توی تمام سایت های سکسیم خودمو به این نام معرفی می کنم.
من در حال حاضر 29 سالمه و جق از تقریبا 14، کون دادن و سکس با هم جنسمو از 17 سالگی و سکس از وقتی رفتم دانشگاه دوست دختر پیدا کردم شروع کردم.بیوسکشوال تا اونجایی که من توی این چند سال توی سایت های خارجی فهمیدم یعنی با هر دو جنس مخالف و موافق حال می کنن. منم لذت حال کردنو با هر دو جنس دوست دارم و واقعا برام فرق نمی کنه با دختر باشم یا پسر هر کردوم لذت خودشونو داره. من گی نیستم چون گی ها فقط به مرد حس دارن و نه فقط حس جنسی.توی اولین داستانم از لحاظ بدنی خودمو معرفی می کنم که دیگه تو داستان های بعدی برم سراغ داستانم.من بدنم مودار تقریبا درشت هستم و قدم 176 و وزنم 90 کیلو البته الان ولی قبل ها لاغر تر بودم اما نه دیگه فیت همیشه شکم داشتم یه کم، کون کیرمو همیشه شیو می کنم سایز کیرم الان 18 کلفتی 4.5 خوب قطعا کوچیکتر که بودم اندازشم کوچیک بوده ولی به نسب کیرایی که تا حالا از نزدیک دیدم بجز یکی کیرم بزرگ بوده. تیپم خوب قیافه معمولی دارم.کونمم سفید و تپلیه.خوب دیگه بریم سر داستان زندگی من من از بچگی تقریبا 9 و 10 سالگی با پسر خالم به اسم سامان( مستعاره ) و دختر خاله هام شیطونی می کردیم به قول خودمون دکتر بازی. بعد از مدتی ارتباطم با دختر خاله ها از این نظر قطع شد. همیشه با سامان بهش فکر می کردیم. یه روز که خونه سامان اینا بودیم داشتیم در باره کارایی که می کردیم با دختر خاله ها حرف میزدیم که سامان پیشنهاد داد بیا با هم از اون بازیا بکنیم. من اون موقه 11 و اون 10 سالش بود با ترس گفتم چی کار کنیم دکتر بازی؟ گفت آره تو بشو مریض من معاینت می کنم و برعکس گفتم باشه. رفتیم سر تراسشون چون وقتی میشستین تو تراس نه از بیرون دید داشت نه از توی خونه و اگه کسیم می خواست بیاد توی تراس باید در اتاق باز می کرد که ما صداشو میشنیدیمو سریع کارامون طبیعی می کردیم.خلاصه شروع به بازی کردیم با هم ور می رفتیم مثلا اون دول منو میگرفت نیگاه می کرد و منم ماله اونو و دست به کونامون میزدیم از اون موقه منو سامان هر وقت تنها می شدیم از این کارا با هم می کردیم تا رفتیم راهنمایی من سوم راهنمایی بودم و اون دوم اون موقه تازه تو مدرسه از بچه ها میشنیدم که سکس چی و معلم پرورشی میو مد با بچه ها در باره عمل لقاح اینکه اگه شب پاشدیم دیدیم مامان بابامون لخت رو همن واسه چیه شکه نشیم حرف میزدی. یه روز که سامان اومد خونمون قضیه سکس بچه به دنیا اومدن گفتم اونم گفت فردا به دوستاش تو مدرسه میگه. گذشت و سامان یه روز با خالم اومد خونمون مامانم و خالم رفتن پاساژ خرید منو سامانم طبق معمول همیشه لخت شدیم همو دست مالی کردیم وسط دست مالی سامان گفت میلاد می دونی جق چیه گفتم نه گفت برو یه کرم بیار،منم رفتم کرم آوردمو یذره مالید به دستشو دستشو گذاشت روی دول منو شروع کرد به مالیدن سرش یه حس قلقلک همراه با لذت داشتم همینجوری ایستاده چشامو بسته بودمو سامان برام میمالید. یه لحظه چشامو باز کردمو دولمو دیدم تا حالا اونقدر بزرگ شده ندیده بودمش. یکم که مالیدش یهو یه حس نفس تنگی با حس کم شدن یه چیزی از بدنم و اینکه چشام بسته شد واینا بهم دست داد شل شدم نشستم روی تخت اتاقم چشامو که باز کردم دیدم یه قطره سفید رنگ سر دولمه ترسیدم سامان خندید و گفت که نترس خره به این کار میگن جق اون سفیده ابه که میگن بهش منی و اینو باباها میریزن تو اونجای مامانا بچه به وجود میاد. بعد یه دستمال آورد آبرو از روی دولم جم کرد گفت حالا تو برای من بکن همین کارو منم کرمو زدم به دستمو سر دولشو گرفتمو شروع کردم به مالیدن سامانم مثل من چشماشو بست و نشست روی تخت منم شروع کردم به جق زدن براش یکم که زدم آب اونم اومدهه که بیشتر از من بود برای اینکه نریزه روی تختم دستمو گرفتم زیرش، گفتم چرا مال تو انقدر بود گفت از اون موقعه ای که به دوستام در باره سکس مامان باباها گفتم اونا هم این کارارو بهم یاد دادنو از اون موقه من جق میزنم واسه همین زیاد شده مال توم بعد از چند بار زدن زیاد میشه.از اون روز دیگه کار ما شد جق زدن با هم و دستمالی کردن معمولی همدیگه. اینم بگم من کلا از بوی لای پا مردو زن خوشم میاد نه اینکه عرق کرده باشنا مثلا میرن حموم میان میشینن چند ساعت بعد یه بوی خاصی داره نمی دونم شما هم حس کردین یا نه ولی منو حشری می کنه و بوی لای کونم دوست دارم وقتی با سامان جق میزدیم من بوش می کردم اونم از این کار خوشش میومد.بعد از یه مدتی که دیگه وارد اول دبیرستان شدم آخرای سال بود با فیلم سوپر آشنا شدمو از بچه ها فیلم سوپر میگرفتمو میاوردم خونه با سامان میدیدیم جق میزدیم. توی تمام فیلما میدیدیم زن برای مرده کیرشو می خوره منو سامان به هم نیگاه می کردیمو برای هم جق میزدیم من خیلی دلم می خواست امتحان کنم ببینم چرا انقدر با ولع کیرو می خورن یه روز که سامانو مامانش خونه ما بودن طبق معمول همیشه بعد ناهار مامانامون خوابیدن منو سامان رفیتیم توی اتاق منو با کامپیوتر نشستیم فیلم سوپر دیدن یه نگاه به سامان انداختمو گفتم بیا برای هم بخوریم سامان خوشش نمیومد شروع کردم باهاش حرف زدن و راضیش کردم که حداقل امتحان کنیم. رفتیم کیرامونو شستیم اومدیم سامان گفت تو اول بخور بعد دراز کشید من کیروشو از شلوارش دراوردم هنوز چون با آب یخ شسته بودش خواب بود خیس سرکیرشو گرفتم جلوی دهنمو، دهنمو باز کردمو شروع کردم سرشو میک زدن، خیلی خوب بود چون هنوز بیدار نشده بود نرم بود توی دهنم میک میزدم یکم کش میومد یه حس ترشیو شوری خاصیم تو دهنم داشتم.یکم که خوردم کیرش بلند شده بود دیگه، سر کیرشو دراوردم از دهنم یکم با دست که باهاش بازی کردم یه مایه بی رنگی ازش اومد بیرون که کش میومد با انگشت زدم بهشو دیدم کش میاد سامان گفت چیه این گفتم نمیدونم، منی که نیست چون بی رنگه. گفت بهش زبون بزن ببین چیه اولش دلم نیومد بعد گفتم خوب بد بود تفش می کنم. نوک زبونمو زدم چیزی حس نکردم یهو سامان کلمو گرفت کیرشو کرد دهنم، انگشتو انداخت زیر کیرشو کیشد جلو که هرچی از این آب بیرنگ تو لوله ی کیرش بود ریخت تو دهنم گفت سوسول نباش مزش کن منم مزه مزه کردم دیدم همون طم ترشو شوری که موقع خوردن تو دهنم میومد و من دوست داشتمو می داد که علاقمنده به مزش شدم به سامان که گفتم اونم دوست داشت امتحان کنه. خلاصه کیرشو حسابی خوردمو آبش که داشت میومد مثل همیشه زد رو شونم منم دستمالیو که از قبل آماده کردم زیر کیرش گرفتمو به صورت وحشتناکی آبش پاشید بیرون یکمش پاشید روی صورتم ( که خوشم اومد ولی تا مدت ها بهش نگفتم) رفتم صورتمو شستمو اونم اومد کیرشو شست رفتیم توی اتاق گفتم حالا نوبته تو گفت نه و اینا بلخره راضیش کردم بخوره سر کیرمو که کرد دهنش من رفتم فضا کیرم توی یه جای خیسو لیزو داغ بود با اینکه سامان مثل من نمی خورد ولی خوب بازم کلی حال کردم وآبم مثل خودش اومد ولی نپاچید. اون روز گذشت دیگه به کارامون ساک زدن برای هم اضافه شده بود و منم عاشق اون قسمتش بودم که سامان حشری بشه و او آب بیرنگ که بعدها فهمیدم اسمش پیش آبه بیادو من اون طم ترش و شور تجربه کنم.تا دوم دبیرستان کار ما این بود.
خوب اینم آشنایی من با جق و ساک و از همه بهتر رابطه نزدیکم با سامان بود. ببخشید قسمت های سکسیش با سامان کمتر بود من می خوام سعی کنم تمامی تجربیات جنسیم با پسرو دختر به اشتراک بزارم شاید برای کسی راه حلی پیدا بشه واسه لذت بیشتر. خیلی چیزارم تجربه کردم که بعضی از دوستان می خوان تجربه کنن شاید با خوندن تجربیات بنده بتونن درست تصمیم بگیرن که این کارو بکنن یا نه!دوستان روز خوبی داشته باشینسعی کنیم توی سکس حالا هر مدلشه و با هر جنسی که بهش علاقه داریم دوطرف لذت ببرن و فقط به خالی کردن خودمون فکر کنیم. !!! لذت ببریم نه این که خالی بشیم!!!
     
  
مرد

 
خاطرات یک بایو سکشوال (۲)
خوب داستانم تا این جا پیشرفت که منو سامان با هم شروع به حال کردن کرده بودیم، اون موقعه اینترنت رفتن با دایال آپ بود به بد بختی می رفتیمو یه عکس سکسی می گرفتیمو تا روزها با هم جق میزدیمو ساک میزدیم برای هم البته من بیشتر ساک میزدم.
یه روز یکی از دوستام توی مدرسه بهمون یه سایت معرفی کرد پر عکس سکسی، منم ظهرش اومدم خونه رفتم پشت کامپیوتر به بدبختی رفتم توی سایت سکسی کلی عکس سکسی داشت منم خوشحال شروع به دانلود یه عالمه عکس کردم به امید این که با سامان بشینیم کلی جق بزنیم.
همینجوری که توی سایت داشتم می گشتم یه چند تا عکس پیدا کردم که توی عکسا پسرا مثل منو سامان بودن یعنی با هم حال می کردن، کنجکاویم گل کرد که ببینم دارن با هم چی کار می کنن رفتم توی عکساشون کلی عکس حل کردن پسرا با هم بود که تقریبا تمام کاراییو که پسرا با هم می کردن بجز این که اونا کیراشونو توی کون همدیگه هم می کردن. خیلی خوشم اومد بعد به فکر این افتادم که ببینم چه حالی میده واسه همینم دراز کشیدم روی زمین انگشتمو تفی کردم و گزاشتم دم سوراخ کونم آروم فرو کردم تو کونم حس خوبی داشت یه جورایی هم حس خاروندن بدن هم قلقلک داشت. همین طور که داشتم حال می کردم با انگشتم که توی کونم بود یاد عکسای سکسی پسرا با هم افتادم که کیراشونو می کردن تو کون هم، منم دلم می خواست امتحان کنم و رفتم یه خیار برداشتم آوردم توی اتاقم مثل کیر سامان کردم توی دهنمو یکم خیارو میک زدم و با آب دهنم خیسش کردم خوابیدم زمین خیارو گذاشتم روی سوراخ کونم فشار دادم بره توی کونم ولی بر خلاف تصوراتم که توی عکسا خیلی راحت توی کون پسر بود درد وحشت ناکیو روی سوراخم حس کردمو مغزم تیر کشید و چشام شیاهی رفت. سریع سر خیارو دراوردم از درد به خودم می پیچیدم.
کلا دیگه بی خیال این کار شدم گذشت، یه چند روز گذشت یه حس خارش توی کونم داشتم و دلم می خواست که حس اون پسرارو تجربه کنم ولی دردش واقعا بد بود. داشتم توی نت گشت میزدم با خودم گفتم توی یا هو سرچ کنم ببینم راحی هست که بدون درد کون دادنو تجربه کنم خلاصه سرچ کردم و یه سایت پیدا کردم به اسم ایران سلامت که توی اون انجمن خیلی چیزارو فهمیدم و یاد گرفتم یکی از اون چیزایی که یاد گرفتم این بود چطوری میشه کونو آماده کرد برای دادن که درد کمتریو تجربه کنی.
یه چند روزی توی سایت می گشتم و یاد گرفتم قبل این که کون بدی باید سوراختو آماده کنی اول با انگشت بکنی توش بعد که سوراخت شل کرد کون بدی. منم رفتم باز یه خیار آوردم همون کاراییو که توی سایت نوشته بود انجام دادم وقتی خواستم خیارو وارد کونم کنم استرس درد اولیو داشتم بلخره واردش کردم تو، باورم نمی شد که یه خیار رفته توی کونم چه حالی میداد کلی حال کرده بودم همونجوری که نصف خیار توی کونم بود بلند شدم رفتم یه آینه آوردم که می خوابم سوراخمو ببینم. آینه رو آوردم خیار توی کونمو نگاه می کردم و با دیدنش سیخ کرده بودم. ته خیارو گرفتمو عقب جلو می کردم خیارو واااای همون حس خارشو قلقلک کل کونمو گرفته بود و خیلی بهم حال میداد دلم نمی خواست درش بیام کاش خودش عقب جلو می شد انقدر عقب جلوش کردم که ارضا شدم آبم اومد بی حال با خیاری در کون افتاده بودم کف اتاق.
این قضیه گذشت من هروز این حس تجربه می کردم با خیار و هویج حال می کردم تا اینکه سامان قرار شد بیاد خونمون 2 3 روز بمونه مامان بابا برن مسافرت، دل تو دلم نبود می خواستم زود تر کیر سامان توی کونم حس کنم.
فردای اون روز سامان اومد خونمون نزدیکای ظهر مامانم رفت خونه اون یکی خالمو منو سامان هم طبق معمول پشت کامپیوتر که جق بزنیم. من عکسایی که دانلود کرده بودم از توی فوادر های متوالی : دی پیدا کردمو بهش نشون دادم وسط عکسا رسیدیم به عکسایی که پسرا با هم کون کونک بازی می کردن پسر خالم گفت بیا عینه اینا هر کاری کردن با هم بکنیم جفتمون لخت شدیم چسبیدیم به هم همدیگرو بغل کردیم توی یکی از عکسا پسرا از هم لب میگرفتن سامان گفت بیا ما هم لب بگیریم لباشو گذاشت رو لبای من راستش من زیاد خوشم نیومد ولی مثل اینکه سامان خیلی حال کرده بود هی لب گرفتنش محکم تر و با صدا و نفستر میشد کیرش سیختر میشد می خورد به بدن من، منم که داغی کیرشو دوسست داشتم فقت وایساده بودم اون حالشو بکنه ولی بعد چندین ثانیه دیگه داشت حالم بد می شود از لبای ساما خودمو رها کردم تو بغلشو جلوش زانو زدم کیرشو گرفتم توی دستم یکم باهاش بازی کردم کیرشو کردم توی دهنم شروع کردم به خوردن و همش داشتم به پیش آب خوشمزش فکر می کردم. تخماشو با دست می مالیدم کیرشو ساک میزدم که یهو سرما با دوتا دستاش گرفته شوروع کرد به تلمبه زدن توی دهنم تند بدونه مکث منم که حسابی حشری شده بودم فقط زبونمو از زیر کیرش فشار میدادم بالا که لذت بیشتری ببره. تلمبه هاش تند تر شد که معلوم بود می خواد آبش بیاد. کیرشو دراورد آبش پاشید باز روی صورتم، نشست روی تخت بی حال شد بعد چند ثانیه که حالش جا اومد صورت نقاشی شده منو با آب کیرش دید ازم معذرت خواهی کرد و گفت از خود بی خود شد منم گفتم عیب نداره رفتم حموم دوش بگیرم آبشو بشورم.
وقتی رفتم توی حموم یا خیارای توی کونمو اینکه کاش کیر سامان توی کونم بود افتادم تصمیم گرفتم که با آب کیرش انگشتمو لیز کنم خودمو انگشت کنم. آب باز کردم که مثلا دارم دوش میگیرم. آب کیر باقی موندرو با انگشتم جم کردم و ب سوراخم مالیدم انگشت میکردم خودمو تو حالو هوای خودم بودم که سامان در حموم باز کرد منو توی حال خودم دید که ایستادم چسبیدم به دیوار کونمو قمبل کردمو هی با آب کیر روی صورتم خودمو انگشت می کنم من یهو دیدمش اول ترسیدم اومد جلو کونمو گرفت دستش گفت پس انگشت شدنم دوست داری گفتم آره گفت دادنو چی چون ترسیده بودم گفتم نه.
منو برد زیر دوش کونمو شست و بهد سورخامو شروم کرد به لیسیدن نوک زبونشو فشار می داد توی سوراخم ولی نمیرفت منم که اصلا توی حال خودم نبودم فقط چسبیده بودم به دیوارو کونمو قمبل کرده بودم که لیس بزنه. که یهو شروع کرد آروم سیلی زدن به کونم، کیرشم سیخ شده بود پیشابشم که مثل همیشه راه افتاده بود انگشتشو با پیشابش خیس کرد، کردش توی کونم انگشتم می کرد من که دیگه یه حس زنونه توم حس می کردم فقط داشتم حال میکردم. سامان یکم گوشمو خورد در گوشم گفت که دوست داری زنم باشیو همیشه انگشتت کنم. منم گفتم اوهوم حال میده، بعد با هم دوش گرفتیم در حال دوش گرفتن که بودیم انقدر انگشتم کردو کیرمو مالید تا آبمم اومد. همدیگرو شستیم و اومدیم بیرون عصر با هم رفتیم بیرون نزدیکای شب بود برگشتیم خونه شام خوردیم طبق معمول منو سامان رفتیم تو اتاق کامپیوتر بازی خانواده هم که داشتن تلویزیون میدیدن وقتایی که سامان بازی می کرد من با کیرش ور میرفتم و وقتایی که من بازی می کردم سامان کونمو می مالید. چند باری اومدم برم سمت کونش که بمالمش که گفت بدم میاد منم بیخیال شدم.

موقع خواب من روی تخت خوابیدم واسه سامانم روی زمین دشک انداختیم خوابید یه یک ساعتی توی رخت خواب حرف زدیم که سامان گفت فک می کنی مامان بابات خوابیدن منم برای اینکه مطمعن بشم رفتم یه چرخی زدم تو خونه به هوای آب خوردن اومدم گفتم آره توی تخت خوابیدم دیدم سامانم پاشد اومد توی تخت و زیر پتو شلوارشو شورتشو کشید پایین شولوار شورت منم داد پایین لپای کونم از ام باز کرد کیر خوابیدشو گذاشت لای لپای کونمو دستشو از زیر بلیزم کرد تو ممه هامو گرف تو دستشو مالید لباش دم گوشم بود نفساش توی گوشم میپیچید بعضی وقتا گوشمو می خورد بعضی وقتا هم قربون صدقم میرفت هی می گفت تو زن منی، همین الانم که براتون تعریف می کنم صداش توی گوشم میاد. یکم باها ور رفت من که خمار بودم اونم پیشابش اومده بود لای کونم انگشتشو آرون کرد توی کونم منو انگشت میکرد انقدر هم پیشابش زیاد بود قشنگ انگشت می کرد صدای شلپ شولپ ریزی میداد.
بعد برگشت تو گوشم گفت که توی کونت میره؟ گفتم نمیدونم سامان دردم میادا گفت بیا امتحان کنیم با یکم منو مون قبول کردم البته دل توی دلم نبود کیرشم سیخ شده بود لای کون منم که لیز بود سر کیرشو گذاشت روی سوراخمو آروم فشار داد تو سرش که رفت تو دردم گرفت نه مثل اون خیار اول ولی درد داشت و چون اون لحظه خیار اولی یادم اومد گفتم بکش بیرون دردم اومد. سامانم دراورد کیرشو دوبار گذاشت لای کونم یکم بازی بازی کرد ولی به هر بهانه ای سر کیرشو میرسوند به سوراخم منم چون لای کونم با پیشابش لیز شده بود یه تکون می خوردم که نره توی کونم. خلاصه آب سامان اومد ریخت لای کونم چون شب بود تاریک هیچ کاریشم نمیشد کرد. سامان شلوارشو کشید بالا یه بوسم کرد و گفت فردا بقیشو میریم باهم بعدم رفت توی جاش که بخوابه. من پاشدم برم خودمو بشورم که بابام توی آشپذخونه رفته بود آب بخوره تخم نکردم برم بیرون همون جوری خوابیدم البته حال داد لای کونم آب پسر خاله بود کسی که از بچگی با هم بزرگ شدیم حال کردیم منم گرفتم خوابیدم. صب که بیدار شدم حس می کردم لپای کونم به هم چسبیده بودن که آب خشک شده سامان بود. سامان معمولا صبا تا 10 اینا می خوابید، بابا که طبق معمول سر کار و مامان هم چون شهریور بود ثبت نام مدارس و ناظم بود رفته بود مدرسه، من پاشدم خودمو شستم و در حین شستن به دیشب و سر کیر سامان فکر می کردم با خودم تصمیم گرفتم که به سامان کون بدم. برای همینم از دستشویی درومدم یه تیغ و یه خیار یکمم روغن مایه برداشتمو رفتم حموم، اول که کونمو برق انداختم حسابی بعد با روغن مایع انگشتامو چرب کردم شروع کردم به انگشت کردن خودم سوراخ کونمو مثل اوندفه باز کردن بعد از انگشت کردن خیارو کردم توی کونم یه دور حسابی با خودم اونجا حال کردم تا آبم اومد خودمو شستم اومدم بیرون، رفتم توی آشپذخونه از این پلاستیکای سلفونی پیچیدم دور خیار چوری که خیار یه دم پلاستیکی داشته باشه سرشو یکم روغنی کردمو کردمش توی کونم اون دستشو از کونم گذاشتم بیرون که هر وقت خواستم بکشمش بیرون.
رفتم توی جام دراز کشیدم به کارایی که با این کون باز شده من میشه کرد فکر می کردم یه یک ساعتی گذشت سامان پاشد رفتیم صبحونه رو خوردیم رفتیم پشت کامپیوتر بازی کنیم. من پاشدم برم آب بخورم وقتی برگشتم شلوارمو دراورم با شورتمو رفتم توی اتاق سامان یه نگاه با یه لبخند تحویلم داد وقتی پشتمو کردم بهشو خم شدم از لای پام قیافشو نگاه کردم چشای گرد شدشو دیدم خندم گرفت. سامان گفت اون چیه توی کونت گفتم خیاره. از پشت کامپیوتر پاشد اومد از دسته ای که واسه خیاره درست کرده بودم آروم کشیدش بیرون انگشتشو کرد تو سوراخ باز شدم و گفت چی کار کردی با خودت. منم گفتم سوراخمو برای شوهرم باز کردم که بکنتم.
اینو که گفتم انگار آمپر چسبوند منو برد سمت تخت مدل سگی خوابوند و رفت پشتمو شولوار داد پایین کیر سیخ شدشو یه ضرب کرد توی کونم. وای باورم نمی شد بلخره به سامان دادم کیر داغش تا ته توی کونم بود داشتم از شهوت می مردم که شروکرد به عقب و جلو کردن منم دو برابر حشری شدم و آه و نالم بلند شده بود هرچی بیشتر می کرد منو داغتر میشد تلمبه هاش تند تر و سفت تر میزد یه چند تا تمبه زد که یه هو کیرشو کشید بیرون آبشو ریخت روی کمرم. کنارم روی تخت بی حال افتاد منم آبشو از روی کمرم با دستمال پاک کردم و چون می دونستم دوست داره بعد اینکه آبش میاد بغلش بخوابم رفتم بغلش بخوابم بعد از اینکه حالش جا اومد یهو گفت پس چرا دیشب عین این زن سلیته ها گفتی دردم میگیره منم خندم گرفته بود گفتم خوب راست گفتم چون الان کونمو آماده کرده بودم درد نداشت. داشتیم با هم در باره این که حال دادو اینا حرف میزدیم که کیرمو شروع کرد به مالیدن تا آب منم اومد ریخت روی شیکمم. بعد پا شدیم رفتیم هموم که مثل همیشه همو بشوریمو بیایم بیرون. رفتیم توی حموم سامان دیگه سامان قدیم نبود خیلی مهربونتر شده بود. رفتیم زیر دوش آب که باز کرد شروع کرد به مالیدن من انگشتم می کرد و منم دوباره حشری شده بودم بعد زیر دوش چسبوند منو به دیوارو گفت قمبل کن منم قمبل کردمو سر کیرشو گذاشت روی سوراخم که یکم باد کرده بود داغ بود یه فشار داد سرش رفت تو، سرشو دراور دو باره کرد تو این کارو یه 5 6 باری کرد خیلی حال داد بعد تا ته جا کردو شورع به کردن کون من کرد. خیلی حال میداد یه چندتا تلمبه زدو آبش اومد. همدیگرو شستیم اومدیم بیرون. اون روز دو بار دیگه از کون منو کرد. از اون به بعد من شدم مفعول سامان فاعل تنها که می شدیم من از قبل کون آماده کرده بودم. ساک میزدیم همو میمالیدیم و اون منو می کرد تا آبش بیادو بعدم برام جق میزد.

اینم از قسمت دوم داستان امیدوارم که خشتون اومده باشه توی قسمت بعدی کونی شدن سامانو بهتون میگم
     
  

 
ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺷﻮﻡ_ ﺳﻤﺖ ﺍﻭﻟﻊ

ﺳﺎﮐﻤﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺭﻭ ﺩﻭﺷﻤﻮ ﺭﻓﺘﻢ. ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ، ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﯿﺪﺍﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺑﺮﺍﻡ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺩﻝ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭﻧﻢ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﺑﻮﺩ. ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻡ، ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﻋﻘﺮﺑﻪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﺁﺥ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺟﺖ ﺑﺒﻨﺪﻡ ﺑﻬﺶ ﺗﺎ ﺳﺮﯾﻌﺘﺮ ﺑﭽﺮﺧﻪ. ﺳﺎﻋﺖ 2 ﻇﻬﺮ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﮐﯽ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻢ ﺻﺎﺣﺎﺏ ﻣﺮﺩﻩ ﻏﺬﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﻪ؟! ﯾﺨﭽﺎﻟﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ، ﺩﺭ ﺟﺎ ﯾﺨﯽ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﺎ ﺁﺏ ﺑﺸﻪ ﮐﺒﺎﺏ ﮐﻨﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ. ﺍﺯ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﺮﻣﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﻮﺭﺩﻣﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺣﻤﻮﻡ. ﺷﯿﺮ ﺁﺑﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺯﯾﺮﺵ، ﻫﻮﺍ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﯿﺮ ﺁﺏ ﮔﺮﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ. ﭼﺸﻤﺎﻣﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﺯﯾﺮ ﺷﯿﺮ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ. ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺷﺴﺘﻦ ﺗﻨﻮ ﺑﺪﻧﻢ. ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩ، ﺧﺸﻤﻮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﻮ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺗﻮ ﺁﯾﻨﻪ ﺑﻪ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﺎﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺗﻮﺟﻬﻤﮏ ﺭﻓﺖ ﺳﻤﺖ ﮊﯾﻠﺘﻢ. ﺑﻬﺶ ﮐﻤﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺭﮊﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﭼﺸﻤﺎﻣﻮ ﺑﺴﺘﻢ. ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺯﺟﻪ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﮐﻪ ﮐﺎﺵ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺒﻮﺩﻭ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺧﻼﺹ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﯾﻬﻮ ﺑﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ ﮐﺎﺵ ﻧﺒـــــــﻮﺩﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺭﺍﺣـــــــﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ. ﺯﯾﺮ ﺩﻭﺵ ﺁﺏ ﺩﺍﻍ ﺗﻮﯼ ﻭﺍﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﺨﺎﺭ ﺁﺏ ﺩﺍﻍ ﺍﺯ ﺗﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﺪ، ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻧﻢ ﻗﺮﻣﺰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯿﺴﻮﺧﺘﻢ. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺻﻼﹰ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﺑﺴﻮﺯﻡ ﻫﻤﺶ ﺗﻮ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﯿﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ. ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﺒﺎﯾﻞ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﺎﻝ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ، ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻬﺸﻮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ، ﯾﮑﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ ﻣﻮﻧﺪﻣﻮ ﺑﻌﺪﺵ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ. ﺭﻓﺘﻢ ﻃﺮﻑ ﮐﺎﻡ~ﯾﻮﺗﺮ، ﺭﻭﺷﻨﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﻣﺜﻞ ﺻﺒﺢ، ﯾﺎﻭﺭ. ~ﺭﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﯾﮑﻢ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ. ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ ﺭﻭ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻡ، ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﻓﺮﯾﺪ، ﻋﺒﺎﺳﻮ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﯿﻤﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ. ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ~ﺍﺷﺪﻡ، ﺍﺻﻼﹰ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﯽ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺳﺎﻋﺘﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ 6 ﺑﻮﺩ. ﻫﻤﻮﻧﺠﻮﺭﯼ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﻭﻟﻮ ﺑﻮﺩﻡ، ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺕ~ﺵ ﻗﻠﺐ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻗﻠﺒﻢ ﺍﺯ ﺩﻫﻨﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ. ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﻋﻀﻼﺕ ﺗﻨﻢ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﯾﺎﻭﺭ ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ ~ﺧﺶ ﻣﯿﺸﺪ. ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ~ﺍﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﻭ ﺻﻮﺭﺗﻤﻮ ﺗﻮ ﺁﺵ~ﺯﺧﻮﻧﻪ ﺁﺏ ﺯﺩﻣﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮ ﻭﻗﺖ ﮔﻮﺷﺖ. ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺶ ﺗﻮ ﺳﺮﺥ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﮐﺒﺎﺑﯽ ﺑﺸﻪ. ﮔﻪ ﮔﺎﻩ ﺑﻬﺶ ﺁﺑﻠﯿﻤﻮ ﻫﻢ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺗﺮ ﻫﻢ ﺑﺸﻪ. ﺣﺪﻭﺩ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺭﺩﯾﻒ ﺷﺪ. ﺳﻔﺮﻩ ﺭﻭ ﻣﺜﻞ ﺍﮐﺜﺮ ﻭﻗﺘﺎ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ، ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﺮﻣﺎ ﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﺑﺎ ﯾﮑﻢ ﻧﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺨﻮﺭﻡ. ﯾﻬﻮ ﯾﺎﺩ ﻣﺒﺎﯾﻠﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﺯ ﻧﮕﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ miss ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ. ﺩﯾﮕﻪ ﯾﮑﻢ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ؟! ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺪﺕ ﺳﺮﻭﮐﻠﺶ ~ﯾﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻣﻦ ﮐﻪ 2 ﻣﺎﻩ ~ﯾﺶ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺣﺠﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻗﯿﺪ ﻣﻨﻮ ﺑﺰﻧﻪ، ﻣﻦ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺟﺪﯾﺪﻭ ﻧﺪﺍﺭﻡ! ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﺷﺎﻣﺘﻮ ﺑﺨﻮﺭ ﺑﻌﺪﺵ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﯾﺶ ﻣﯿﮑﻨﯽ. ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺷﺎﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻦ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻔﺘﻢ ﺍﹶﻩ ﻣﻮﻗﻊ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ. ﺑﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﻣﺒﺎﯾﻞ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﮕﺎﺭ!!!!! ﯾﮑﻢ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪﺵ ﺩﻟﻮ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ، Answer ﺭﻭ ﺯﺩﻡ. 

ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭﺩ ...
Real eyes
Realize
Real lies
     
  

 
خانواده من ادامه بده کارت خوبه فقط گبه ها رو دیگه ننویس
............
     
  

 
از روی حماقت (۱)

-سامان
-ها
چرا بلند نمیشی پس
-باو مشتی بیخیال بزار سیگارمون رو بکشیم
-گوه نخور بیا وسط نمیبینی داره چطوری نگات میکنه؟بسه دیگه پسر چقد مثبت بازی در میاری.بیا باهاش برقص تورش کن .جووووون چ بدنی هم داره تخم سگ
-عه.خوبه پس برو تو کارش دیگه.
-ن مث اینکه از تو کاری بر نمیاد برم مال خودمه پس .خاک
-برو اردی تورو خدا ولمون کن
...
اوضاع مالیم بد نبود.ن از اونایی ک مال باباشونه.از بچگی کار کرده بودم.مث سگ.ولی از وقتی ی مغازه تو بازار گیرم اومد دیگه نونم تو روغن بود.خوب در میاوردم
اسمم سامانه.28 ساله . از اونایی ک ظاهرو ب هر چی ترجیح میدن.ب هرچی ک فکرشو بکنی.اهل خلافای بزرگ نبودم .اخرش ی نخ سیگار بود .ن گل ن حشیش ن مشروب و هیچی دیگه.
محسن بابام بعد از جدا شدن از مادرم رفت با دختر عموش ازدواج کرد و من دیگه نتونستم تو خونه باشم.از خونه زدم بیرون .فقط 22 سالم بود ک شبا توی کارگاه کفاشی توی باغ سپهسالار میخوابیدمو همونجا هم کار میکردم.انقدر کار کردم تا دو سال بعدش ی کارگاه زدمو خودمو یکم کشیدم بالا.خدا بمون نگاه کردو چرخ کاسبیمون چرخیدو تونستم ی مغازه تو بازار بگیرمو از کارگاه داری بیام بیرون و برم تو کار فروش.چند باری هم زمین خوردم اما هی گذشت.سخت بود ولی گذشت.
از وقتی یادم میاد کار میکردم .حتی قبل از بیرون زدن از خونه.بخاطر همین نمیتونستم مث دورو بری هام عشقو حال کنمو دوس دختر داشته باشم.ولی حالا ب جایی رسیده بودم ک دیگه حسی ب دختر نداشتم.منزوی.منزوی .منزوی
از دار دنیا ی رفیق ب نام اردشیر داشتم ک اردی صداش میکردم.عشق من بود.هر غلطی داشتیم با هم میکردیم.اونم اوضاع مالی خوبی داشت ولی برعکس من هر شب رو یکی بود.قشنگ داشت عشق میکرد با زندگیش.اما من فقط کار میکردم همین.مهمونی باشه میریم .نباشه نمیگیریم .کی از رقصیدن بدش میاد اخه.ی شب تو یکی از همین مهمونی ها بود ک من با ی فرشته آشنا شدم.ی فرشششته ی ب تمام معنا.
اردی بم زنگ زد ک بریم برای ی مهمونی .طرف از دوستای خودش بود ک مهمونی رو گرفته بود ما هم نه نگفتیم.مث همیشه ی تیپ خوب زدمو خودمو تروتمیز کردم ک بریم ی شب عشق کنیم با زندگی.
-ساس
-تخم سگ منو اینطوری صدا نکن مگه میخاری
-ن جون داداش قصد اذیت کردنتو ندارم ولی.جدی پسر تو نمیخوای از این حالت خودت در بیای.میای اینجا ک برقصی بخوری بزنی بکشی بکنی .تو فقط میشینی و میکشی.چی بشه ی قری بدی.باباجون من زندگی 2 تا قطب داره .مثبت منفی.همچی جفته.باید با یکی رل بزنی پسر.28 سالته دوروز دیگه پیر میشی و از زندگیت هیچی نفهمیدی.
-اهان مث تو باشم خوبه ک هر شب با ی جنده بخوابم.هنو اشکای مونیکا رو یادم نرفته.چطوری زجه میزد جلو من وقتی فهمید بهش خیانت کردی .بد بدخت 3 بار خود کشی کرد
-اون خر بود.قرار نیس تا دو ماه با یکی بودی دل ببندی ک .من ی چیزی میخوام.اونم سوراخه سوراخ.هر کی داد حله.منم پایم.بعدشم اون قضیه دیگه تموم شده .انقد همش نزن.نمیخواد مث من باشی.چون نمیتونی مث داداشت مخ بزنی.ولی حد اقل دست ب کار شو دیگه.
-دست ب کار شم ک چی؟
-ساسان چرا نمیفهمی.شاید دلیل همین افسردگی تو تنهایی هات باشه ک حتما هست.بیا امتحان کن با یکی ی رابطه شروع کن شک نکن بهتر میشه حالت.ن فقط بخاطر سکس .کلی میگم پسر
-نمیدونم .واقعا نمیدونم.
-من بهت میگم بدون.تنهایی .دردت همینه ک نمیخوای در بیای از توش .حالا خود دانی.من برم ک جیگرطلای من داره چراغ سبز نششون میده.جوووون اومدم عشقم
-تو ی مریض جنسی ای
...
نشسته بودم اتاق عقبی مهمونی ک صدا کمتر برسه بم.ی نخ سیگار دستم بودو داشتم فکر میکردم ب گذشتم.
مونیکا دوست دختر ادی بود.فوق العاده خوشگل و جذاب ولی احساسی و کم عقل.بی شعور با این ک قبول داشت اردی اونو فقط برای سکس میخواست اما بازم عاشقش شده بود.بعد ک فهمید اردی با کس دیگه هم هست با گریه و زاری جدا شد ازش.از وضعیتش خبر چندانی نداشتم ولی میدونستم ک 3 بار خودکشی کرده .با قرص.ک البته معلومه فقط برای این بوده ک اردشیر اونو ببینه و موفق هم نبوده
همینطور تو فکر بودم ک ی دفه ب فکر مادرم افتادم.اما چرا.
همیشه میشنیدم ک قدرت تفکر و بویایی رابطه خعلی قوی با هم دارن.بی دلیل نیست ک یهو ب فکر مادرم افتادم .ی بویی توی اتاق میومد ک برام خعلی اشنا بود.یاد خعلی وقت پیشم افتادم .وقتایی ک از سر کار میومدم خونه و مادرم برام غذا درست میکرد.وقتایی ک بغلش میکردم.بوسش میکردم .نگاهش میکردم.لعنت ب تو بابا.حتی وقتایی ک میزدیش هم یادم اومد.وقتایی ک بهش تهمت میزدی.ب پاک ترین زن زندگی من.
از فضای مهمونی ب کلی خارج شده بودم.غرق بودم توی یادگاری های مادرم ک تو ذهنم هک شده بود.لحظه ای ک رفت از پیشم.لعنت ب اون تصادف لعنتی.لعنت ب اتاق عمل.لعنت ب بیمارستانو هرچی ک هست.لعنت ب مرگ.
بدون اینکه ک خودم متوجه دورو برم باشم چشام خیس شده بود.واقعا من جز کارم هیچ چیزی تو زندگیم ندارم.اگه همین فردا اردی ول کنه منو و بره رسما تکو تنهام.تنها.
پشت سرم حضور یکی رو حس میکردم .چشام بسته بود اما حرکت دست هاشو روی شونه هام حس میکردم ک داشت ب سمت پایین میومد
-تو فکری پسر.نیومدی مهمونی ک ی گوشه بشینی و فکر کنی.میتونم کمکت کنم ؟
-ن .ممنون .درست شدنی نیس.یاد مادرم افتادم .اون دیگه بر نمیگرده پیشم.نمیدونم چرا یادش افتادم یهو.
اومد و روی مبل کنارم نشست.
-چ بد.ولی فکر کنم انقد بزرگ شدی ک نیازی نداشته باشی بش.درسته؟
-نیاز ندارم .ولی دلم تنگ میشه.راستی خانوم .اسم اتکلنتون چیه؟
-باربری لندن.چطور مگه؟
-بیخود نبود ک ب فکر مادرم افتادم.همیشه همین بو رو میداد.
-اگه میخوای مخمو بزنی این روش قدیمی شده .یکم ب روز باش پسر
-ن من اهلش نیستم.بلدم نیستم.ولی واقعا بوی مادرم رو میدین.بعدشم فکر کنم ک یکم سنتون بیشتر از من باشه.
-اره من سی چهل سال سنمه.ولی هیچی از دخترای جوون کم ندارم.میبینی ک
توی همین حین اردشیر از توی جمع صدام میزد ک بیام وسط.زنی ک کنارم بود دستمو گرفتو منو برد توی جمعیت تا برقصیم
بهش میخورد ک سیو پنج شیش سالش باشه .قیافش معلوم بود ک زنه ولی واقعا جذابو خوب مونده بود.با لباس جیگری تنگی ک پوشیده بود معلوم بود از نظر بدنی هم چیزی کم نداره .همینطور ک میرقصیم من فقط بوش میکردمو فلش بک میزدم ب قبل.ی لحظه حس کردم ک دارم با مادرم میرقصم.چند ساعتی رو توی مهمونی واقعا با هم خوش گذروندیم.مهمونی رو ب اتمام بود ک اردشیر بم گفت بهتره بریم ک فردا کلی کار داریم.
رفتم سمت اون زن .میخواستم صداش کنم
-ببخشید عه
-رویا.اسمم رویاس
-ببخشید رویا.راستش میخواستم ی چیزی بهت بگم
-جان
-امشب برام ی شب فوق العاده بود .خعلی وقت بود ک از این شبا نداشتم.مرسی ک ساختیش.
-ب خودت سخت نگیر.زندگی ارزششو نداره.سعی کن بیشتر تو لحظه باشی و ازش لذت ببری
-در هر صورت ممنون
اردی با نگاهش داشت فوق میداد بم.معلوم بود ک ازم میخواد شمارشو بگیرم اما من فقط ازش خداحافظی کردمو رفتم.
سوار ماشین شدیم ک
-واقعا ک ساسان.ریدی.احمق چرا نگرفتی شمارشو
-ول کن اردشیر.تو چرا انقد دیر اومدی بیرون .
-دسشویی بودم.جواب منو بده .میگم چرا نگرفتی.مث اینکه نمیخوای تغییر کنی ن؟؟حله داداش ب تخمم اصلا.بمیر تو تنهایی های خودت
-امشب شب خوبی بود.حال داد.ولی بزار بمیرم تو تنهایی های خودم.ولی واقعا زن خوبی بود.شاید ی بار دیگه دیدمش ...



در خونه رو باز کردم.خسته.لباسمو در اوردم و روی مبل ولو شدم.ی خونه مجردی داشتم توی هفت حوض.طبقه چهارم .ی پنجره رو به میدون 57 داشت ک حال میداد کنارش بشینی و سیگار بکشی.معمولا هم نور زیادی تو خونه روشن نبود.کنترل تلوزیون رو برداشتمو گفتم بزار ی چیزی ببینم.حوصلم سر رفت رفتم ی قهوه بخورم.
حوصلم سر رفت رفتم پی اس بازی کنم
حوصلم سر رفت رفتم سیگار بکشم
حوصلم حوصلم حوصلم حوصلم ن .
داشتم خودمو گول میزدم .باید قبول میکردم ک فکر منو مشغول کرده بود اون زن.رویا .مث ی رویا بود برام واقعا.وقتی ک اولین بار بوشو حس کردم.کنار همون پنجره نشستمو سیگار میکشیدم .بهش فکر میکردم .واقعا چرا انقد بهش فکر میکنم.چرا ؟
تا فردا شبش ک برگشتم خونه کلا تو فکر بودم.ینی من ب اون زن حس پیدا کرده بودم؟؟به زن؟
ن غیر ممکنه.من با دخترش کنار نمیام چ برسه ب زن.خوشگل بود خوش اندام بود فقط جذبم کرد.حسی بینمون نیس.ی شب خوب بود ک تموم شد .همین.از این شبا زیاده.
ن پسر.تو کلی مهمونی رفتی.کلی مهمونی رفتی چرا تو اونا هیچ اتفاقی نیوفتاد.تو اون زنو دوس داری.شک نکن.
یک هفته تمام توی همین فکرا بودمو کلی روم تاثیر گذاشته بود ک چرا باید انقد بهش فکر کنم.بالاخره دلو زدم ب دریا و ب اردی زنگ زدم
-چی میگی ساس
-سلام.برنامه چیزی نداریم؟؟؟
-اووو.چ گوه خوردنا.مهمونی باز شدی رفیق.ن کم کم داری راه میوفتی.فک کنم زنه کار خودشو کرده.کون خوبی بود ها.بد چیزی نیس
-زر نزن اردشیر.میتونی اوکیش کنی از کسی شمارشو بگیری بگی بیاد ببینمش؟
-اتفاقا اخر هفته برنامس.اونم هست کلا .پایه همچی هست.میاد .ببینش خودت باهاش اوکی شو دیگه.فقط نرینی.
-حله داش دمت گرم میبینمت پس
...
کلی اشتیاق داشتم برای اخر هفته و اون مهمونی ک میخواستم ببینمش.دل تو دلم نبود.بهش فکر میکردم تپش قلب میگرفتم.واقعا دوسش داشتم ن؟
با این ک دوتا کمد پر از لباس داشتم رفتم لباس خرریدم تا ب بهترین شکل ممکن برم پیشش ک نگه ن.برای اولین بار میخواستم شانسمو امتحان کنم.شاید قراره تنهایی هام تموم شه .
با کلی دغدغه و فکرو خیال بالاخره اخر هفته رسید و من و اردی رفتیم برای مهمونی


توی جمع نشسته بودیم و میگفتیم میخندیدیم.حالم خوب بود چون میخواستم ببینمش.چشام ب در بود ک ببینم کی میاد تو.ی لحظه کل دنیا برام ساکت شد.
در باز شد
ی فرشته ب تمام معنا.اون رویا بود واقعا هم رویا بود.ی لباس مجلسی جذب قرمز پوشیده بود.با ی لاک قرمز جیغ ک با رنگ لباسش ست شده بود.موهای بلند بلوند .لخت.فوق العاده بود لعنتی.بدن خارق العاده ای داشت.سینه های برجسته ک فقط ی زن میتونه داشته باشه و ی باسن برامده .منو دید.ی لبخند کوچیک زدو اومد سمتمون.
-سلام اردی .سلام سامی خوبی؟
-سسسلام رویا جان .حالت چطوره.چقد خوشششگل شدی لعنتی
-مرسی ممنون .
اومد کنارم نشست.یکمی با هم حرف زدیم.دستمو گرفت و رفتیم وسط با هم رقصیدیم .داشت ی شب فوق العاده دیگه برام رقم میخورد.منو کشوند تا دم میز بار تا یکمی مشروب بخوریم.من مشروب خور نبودم اما بخاطر رویا چند تا پیک خوردم
سرم داغ شده بود.میفهمیدم دورم چ خبره اما تو حال عادی نبودم.رویا هم بد تر از من حالش اوکی نبود.دسشتو گرفتم و کشوندمش سمت ی اتاق دیگه ک خلوت تر از جاهای دیگه بود ولی بازم دید داشت.ناخداگاه چسبوندمش ب دیوار .بدنمو بهش نزدیک کردم دستاسو گرفتمو بازش کردم .خودمو هی بیشتر بهش میچسبوندمو صورتمو ب گردنش نزدیک میکردم.بازدم نفسامو میکشیدم روی گردنشو میدیدم ک داره اروم اروم آه میکشه .نوک زبونمو آروم کشیدم روی گلوش ک صدای اه کشیدن ارومش بیشتر شد.از روی گلوش زبونمو کشیدم روی گوشش و با نوک زبونم لاله گوشش رو لمس میکردم.دستمو بردم دور کمرش چسبوندم ب خودم .همینطور ک با دستم ب کمرش فشار میاوردم زبونمو کشیدم روی لپ هاشو رسوندم ب لباش.لبامو روی یک سانتی متری لباش نگه داشتم.جفتمون داشتیم نفس نفس میزدیم.ی لبخند ملیح از روی تحریک شدنش زد ک برای من چراغ سبز بود.یهو لبامو چسبوندم ب لباشو محکم میکشون میزدم.همینطور ک داشتم لباشو میخوردم دستمو بردم پایین تر از کمرشو داشتم کونشو لمس میکردم.وای مث پر قو بود.نرمو خوش فرم.اروم اروم دوتا دستامو گذاشتم روی کونشو داشتم فشارشون میدادم و لباشو میخوردم.یکمی گذشت ک دیگه مشروبه بیشترین تاثیر خودشو گذاشته بودو من بدجوری تحریک شده بودم.ی پاشو اوردم بالا و گرفتم تودستمو کیرمو تا جایی ک میتونستم ب کوسش نزدیک میکردمو از روی شلوار میمالیدم بهش و همینطور لباشو میخوردم ک
-اوه اوه اوه.ببین اینجا چ خبره .سامی جونمون بالاخره دست ب کار شده اونم چ جورش
خودمو زود ازش جدا کردمو شروع کردم ب مرتب کردن پیرهنم با صورتی ک پر رژ لب شده بود
-لعنت ب تو اردی.همیشه کارت همینه
-ن داداش کاری ندارم باهاتون ک راحت باشین.فقط خواستم بگم اگه افتادین ب کره خوری بیاین ک الان تموم میشه غذا ها
-باشه برو گمشو
ب رویا نگاه کردم.هنوز از روی تحریک شدنش داشت اروم اه میکشید و صدای نفس زدنشو میشنیدم.دوباره لبامو چسبوندم بهشو ی لب محکم ازش گرفتمو از هم جدا شدیم تا مرتب کنیم خودمونو.من موندم تو اتاق تا رژ لب هارو پاک کنمو اونم رفت سمت توالت.برگشتم توی مجلس.رفتم ی چیزی برداشتمو شروع کردم ب خوردن .اما خبری از رویا نبود.مث اینکه رفته بود.جالب تر اینکه خبری از اردشیر هم نبود.ی لحظه شک کردم ک نکنه با اردشیر در ارتباطه .توی همین فکرا بودم ک دیدم اردشیر اومد
-کجا رفته بودی؟رویا کو؟
-برو باو تو هم شانس نداری بخدا .زنگ زدن بهش مث اینکه حال مادرش اوکی نبود زود رفت سمت خونشون.ازم خداحافظی کرد گفت بهت بگم معذرت میخواد
-وای خدایا .اردی من ک شمارشو نگرفتم ازش چیکارش کنیم
-ای خاک عالم تو اون سرت .دو ساعت داشتی کوسو کونشو یکی میکردی نگرفتی ازش شمارشو.حالا میخوای چ گوهی بخوری؟
-نمیدونم.این دفه مگه چطوری پیداش کردیم دوباره هم پیداش میکنیم.
-باو احمق دیگه مهمونی نداریم.تمون شد محرمو صفره کی مهمونی میگیره؟.میان هممونو میکنن پشت میله ها اونجا باید مهمونی بگیریم عه
-ای وای.قشنگ ریدم
ی لحظه انقد حالم بد شد ک پاهام شل شد و نشستم روی مبل.یکمی موندیم توی مجلسو زدیم بیرون .
-راستی اردشیر.چیزی از من نگفت؟؟؟نگفت دوس داره با من باشه یا ن؟شمارشو نداد
-ن داداش هیچی نگفت.مث اینکه حال مادرش اصلا خوب نبود.فقط رفت
-بزن کنار تو این پارکه بشینیم ی نخ سیگار بکشیم .
روی اولین صندلی پارک نشیتیم و من نخ سیگارمو روشن کردم.
-لعنت ب این سانس.دیگه نمیبینمش تا دو ماه دیگه.معلوم نیس تو این دو ماه با کسی اوکی شه نشه اصلا منو یادش بیاد یا ن
-دیگه ریدی داداش من باید بیشتر تلاش میکردی شمارشو بگیری
-اره واقعا اشتباه کردم .حیف شد.حالم خیلی کیریه اردی
-ساس یادته بهت گفتم تو هیچ وقت نمیتونی مث من باشی و مث من مخ بزنی؟
-اره خوب.چطور؟
-میخوام بهت بگم ک ی مدرک دارم برای این حرفم.
-الان وقت خود نمایی و گوه خوری نیس ول کن تا نریدم بهت
-بیا.این شمارشه.وقتی داشت میرفت ازش گرفتم گفتم امیر میخواد باهات اوکی شه.حالا بازم بگو میخوام برینم بهت.نمیدونم دیگه تو رفاقت چیکار باید برات بکنم
-واهااااااای خدایا.اردی لعنت ب تو.تو بهترین رفیق دنیایی پسر.من عاشششششششششقتم مرد.
اون لعنتی شمارشو گرفته بود.انگار کل دنیا برام روشن شد.انگار دنیارو بهم دادن.شمارشو ازش گرفتمو اولین کاری ک کردم سیو کردم توی گوشیم.ب چ نامی.
رویا هام
من عاششششقش شده بودم.خعلی زود ولی احساس ارامش میکردم وقتی ک باهاش بودم.دیگه وقتش بود ک باهاش حرف بزنمو بگم بهش علاقه دارمو میخوام باهاش رابطه داشته باشم.رفتم سمت خونه گفتم الان ک اصلا نمیشه زنگ زد یا حتی پیام داد .حال مادرش خوب نیس .ی چند روزی گذشت ک اردی بم زنگ زد و بهم گفت ک بهش زنگ زدم یا ن .منم گفتم ن .گفت ک وقتشه و باید بهش پیام بدم بگم ک میخوامش.
دلو زدم ب دریا و چون روم نمیشد باهاش حرف بزنم پیام دادم بهش
-سلام خوبی رویا.سامی ام.حال مادرت بهتر شده؟
-به به سلام سامان جان.اره بهتره خدارو شکر.تو خوبی ؟چی شد پیام دادی
سر صحبتم باهاش باز شد .یکمی بهش پیام دادمو بعدم بهش زنگ زدم .کلی حرف زدیم از خودمون گفتیم تا اینکه یکمی باهاش راحت تر شدمو خواستم ک بهش بگم دوسش دارم.با ی لحن ترسیده و با لرز بهش گفتم ک ازش خوشم اومده و میخوام ک اگه دوس داره باهم باشیم.
وقتی ک داشتم بهش میگفتم کل صورتم خیس عرق شده بود.فکر میکردم ک قبول کنه چون هم ظاهری خوب بودم هم وضعیت مالیم خوب بود.اما در کمال ناباوری بهم گفت ک الان نمیتونه تصمیم بگیره و بیشتر هم میلی ب شروع رابطه بام نداره اما میخوااد منو ببینه .
وقتی ک اینطوری گفت کل بدنم یخ زد.حس میکردم ک برای اولین بار شکست عشقی خوردم و حال اصلا خوبی نداشتم.یکمی دیگه با هم حرف زدیمو بعدشم قطع کرد و من موندمو ی دنیا غمی ک رو سرم خراب شده بود.تو این بین اردی هم زنگ زد بم منم ماجرارو بهش گفتم و قول داد ک با رویا حرف بزنه اما اصلا منو اروم نکرد.اونشب یکی از بد ترین شبای زندگیم بود.بیشتر از قبل .صد برابر بیشتر از قبل احساس تنهایی میکردم.هنوز ب دستش نیاورده بودم ک از دستش دادم.ی شب انقدر حالم بد بود ک ب اردی زنگ زدم بیاد خونه .اومد یکمی با هم حرف زدیم و سعی کرد منو اروم کنه و گفت ک اگه اون نشد هزارتای دیگه هستن.اما من حواسم پیش رویا بود.حتی یکی دو بار هم سعی کرد ک منو با کسای دیگه اشنا کنه اما نتونستم کنار بیام.دیگه بیشتر از همیشه از همه سرد شده بودمو برگشته بودم ب همون جایی ک بودم .با ی قلب سرد تر.
روی تخت دراز کشیده بودمو داشتم ب سقف نگاه میکردم ک گوشیم زنگ خورد
رویا بود.
از جام پریدمو سریع صدامو صاف کردم و با کلی استرس گوشی رو جواب دادم
با هم ی قرار گذاشتیم ک همدیگه رو ببینیم و با هم حرف بزنیم .اما تاکید کرد ک رابطه ای نمیتونه بینمون شکل بگیره .قبول کردم ک ببینمش.جمعه همون هفته .باغ فردوس .کافه ویونا
من واقعا دوسش داشتم و نمیتونستم بهش نه بگم .اما از ی طرفم ب خودم میگفتم ک اون اگه نمیخواد وارد رابطه باشه پس چرا باید برم ببینمش.از ی طرفم میگفتم شاید مشکل خونوادگی داره ک حل شدنیه و میتونیم با هم باشیم.ب هر چیزی فکر میکردم جز اونی ک واقعا بود.
دم در ورودی باغ دیدمش.مث همیشه خوشتیپ.ی مانتوی سرمه ای با ی شال سفید ک ی ست عالی ب وجود اورده بود با هم.نزدیکش شدمو بهش سلام کردم.بعد از یکم حالو احوال پرسی وارد کافه شدیم تا با هم حرف بزنیم
-ببین سامان.من اون چیزی نیستم ک تو فکر میکنی.ما هیچ وقت نمیتونیم با هم باشیم.من دوست دارم واقعا پسر خوبی هستی اما نمیتونم باهات باشم
-چرا خوب؟چرا فقط میگی ن .دلیلش رو نمیگی؟؟بهم بگو شاید بتونیم حلش کنیم
-حل شدنی نیس.چون من مال کسی نیستم
-ینی چی .مگه من میخوام تورو ب اسارت ببرم
-ببین سامان بزار ی چیزی رو بهت بگم .نمیخواستم بگم اما نمیزاری.من بچه پایین شهرم.جنوبی ترین جایی ک از تهران میشناسی.فکر نکنی مث خودت وضع مالیم خوبه.34 سالمه و مطلقه ام.تو 26 سالگی ازدواج کردمو بعد 6 سال از شوهرم جدا شدم .تنها با مادرم زندگی میکنمو بابامم فوت شده .ینی هیچ کس رو جز مادرم ندارم.
-پس خرجت رو چطوری در میاری
-قضیه همینجاس سامان.من ...
ما نمیتونیم با هم باشیم خواهش میکنم ادامه نده
بلند شدو از کافه بیرون رفت .
با قدمای تند از در کافه بیرون رفتو داشت ب سمت خروجی باغ میرفت.رفتمو دستشو گرفتمو کشیدمش سمت خودم.
-بهت میگم حرف بزن.اصلا تا نگی نمیزارم بری
عصبی شدو دستمو کشیدو رفت بیرون
-رویا خدا شاهده تا نگی نمیزارم بری.باید بم بگی تا بفهمم چرا منو نمیخوای
رو ب من کرد.ی لحظه چشماشو بست .حس کردم ک بغض کرده.
-کی میگه من تورو نمیخوام.اخه کی از ی پسر پولدار بازاری بدش میاد؟ کی از ی پسر خوب ک دوسش داره بدش میاد .اونم یکی مث من ک هیچ تکیه گاهی نداره.اونم یکی مث من ک همه فقط به چشم وسیله نگاهم میکنن.چرا نمیخوای بفهمی سامی.من ی جنده شدم.من ی هرزه ام.من ی زن خرابم ک لیاقت احساس تورو نداره .
-چی داری میگی تو .جلوی دهنتو بگیر.
حالش خوب نبود.بزور کشوندمش تا توی ماشین و ارومش کردم تا بتونه حرف بزنه
-از وفتی ک از شوهرم جدا شدم گرفتن جلوی خودم ک با کسی سکس نکنم ی طرف قضیه بود.اما نداشتن پول برا چرخوندن زندگیم ی داستان دیگه بود.مادرم با حقوق برجی 400 هزار تومنی ک از بابام میگرفت تو خرج خودشو بیماری هاش مونده بود چ برسه ب خرج من.هر جا رفتم کار کنم بم ب چشم ی خراب نگاه میکردن.نمیزاشتن کار کنم .نمیزاشتن لعنتی ها.منم چاره ای جز فروختن خودم نداشتم.من خراب شدم سامی.من خراب شدم.تو هفته شاید با سه چهار نفر سکس کنم برای پول.کارم اینه چون لازمش دارم.من ی جنده شدم.تو نمیتونی عاشق ی جنده بشی.نمیتونی.
حس ی ادمو داشتم ک صد بار چالش آب یخ رو روش امتحان کردن.ینی واقعا من عاشق ی جنده شده بودم؟؟؟؟
اگر اونی ک دوسش داری بزاره بره ی دردی داری ولی اینکه باشه و تو نتونی باهاش باشی خعلی بد تره.ب زور جلوی اعصاب خوردی خودمو گرفتم.هیچی نگفتمو رفتم سمت خونه.هرچی بهش اسرار کردم راضی نشد ک برسونمش.در خونه رو باز کردم .رفتم روی مبل نشستمو مث دیوونه ها فقط ی جا رو نگاه میکردم
من عاشق شده بودم.واقعا عاشق شده بودم .اما عاشق ی هرزه .بین ی دوراهی بد گیر کرده بودم ک باهاش بمونمو وقتمو پای یکی مث اون بزارم یا تنهایی رو انتخاب کنم.تو همین فکرا بودم ک روی همون مبل خوابم برد.



-کدومشو دوس داری
-اون ابیه .خیلی خوشششگله
-دوس داری داشته باشیش؟
-اره ولی پول ندارم.درضمن خیلی هم گرونه نمی ارزه
-بیا بریم تو ببینیمش حالا
-ن دیوونه میگم خیلی گرونه بیا بیرون.بیا بیا عه.وای خدایا این چ احمقیه


از اون لباس خوشش میومد.براش خریدم.قیمتش مهم نبود.ارزش اون برام خیلی بیشتر از پول ی لباس بود.اون رویام بود.رویاهام بود.حس ارامشم بود.
بعد از اون باری ک توی باغ فردوس دیدمشو اون حرفارو بم زد 24 ساعته بهش فکر کردم .انقدی ک دیگه ب هیچ چیزی جز اون فکر نمیکردم .نمیدونستم میتونم باهاش کنار بیام یا ن .اینکه قبلا سکس داشته ی چیز طبیعی بود برام.اما اینکه این کارو برای پول انجام داده باشه رو نمیتونستم باهاش کنار بیام.از ی طرفم همش ب این فکر میکردم ک اون برای خودشو مادرش .برای خوردو خوراکشون اینکارو کرده.چاره ای جز این نداشته.باید میکرده.وگرنه چطوری میخواسته حتی شکم خودشو سیر کنه.واقعا قدرت اینو نداشتم ک تصمیم بگیرم بمونه پیشم یا ن .اما میدونستم اگه بگم اره آینده سختی داریم.
ی مدتی ک گذشت فهمیدم واقعا نمیتونم بدون اون باشم.کل فکرمو گرفته بود.تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم و اگه شرایطمو قبول کرد باهم بمونیم.
روزی ک دیدمش خوشگل تر از همیشه شده بود.عوضی انگار میدونست ک میخوام باهاش اوکی باشمو میخواست بیشتر دلمو ببره.با هم رفتیم ی کافه توی ولیعصرو حدود سه چهار ساعت با هم حرف زدیم.ی پسر 3 ساله داره ک کلا پیش پدرش زندگی میکنه .هر چی از دلیل طلاق گرفتن ازش پرسیدم بهم جوابی نداد و فقط میگفت ک تقصیر شوهرش بوده.هفته ای 2 تا حتی 6 بار سکس میکرده و بخاطرش پول خوبی در میاورده .اما ب چ قیمتی.با هم در مورد هر چیزی حرف زدیم .حتی ب شوخی ازش درباره ایدز هم پرسیدم ک با کیف زد تو صورتمو واقعا از دستم ناراحت شد.با هم کلی حرف زدیم .بهش گفتم ک میخوام باهاش بمونم و میتونم بهش تضمین بدم ک کل خرج زندگیشو بهش بدم.ولی در عوض فقط باید با من باشه و هم نیاز های منو برطرف کنه و هم فقط من نیاز های اونو برطرف کنم.بهش گفتم ک دیگه حق نداره با کسی سکس کنه و حتی حرف بزنه .بجاش هر وقت ک خواست میتونه با من باشه و منم در مقابل هر خرجی ک داشته باشه رو بهش میدم.ی چند ساعتی در مورد همین چیزا صحبت کردیمو سعی کردم اصلا نشون ندم ک چقدر بهش وابسته شدمو دوسش دارم.اخرشم بم گفت ک باید فکر کنه و اگه جوابش مثبت بود بهم خبر میده.تا نزدیکای محدوده خونشون رسوندمشو از هم جدا شدیم.برگشتم سمت خونه .ی حس خوبی داشتم.فکر میکردم ک جوابش مثبت باشه چون دیگه میشناسمشو با شناختی ک ازش دارم بهش پیشنهاد دادم.کلی هم راه مناسب جلوش گذاشتم.یکی دو روزی گذشتو من دیگه انتظار داشتم بهم زنگ بزنه و خبرشو بم بده.اما کماکان زنگ نزده بود
سه چهار روز از قرارمون گذشت اما کماکان زنگ نزده بود .جمعه بود.منم خونه بودمو مغازه نرفته بودم.ساعتای 3 اینا بود ک یکی زنگ خونه رو زد.تعجب کردم.چون من کسی رو نداشتم ک بیاد خونمون.با خونوادم رابطه خوبی نداشتمو فکرنمیکردم ک اونا باشن.با هر فکری ک بود رفتم ک درو باز کنم
-رویا ؟؟؟؟
-نکنه میخوای جلو در وایسم بهت جوابمو بدم؟؟؟
اومده بود سمت خونمون.درو براش باز کردمو تا بیاد بالا زود یکم خودمو مرتب کردم .خدارو شکر خونه همیشه مرتب بود.در اتاق رو باز کردو کفشاشو در اوردو وارد خونه شد.
-به به .چ خونه تمیزی داری اقا سامان.فکرشو نمیکردم انقد مرتب باشی.
-تو اول بگو ادرس اینجارو از کجا پیدا کردی.
-از اردشیر گرفتم.مث اینکه خبردار شده بود ما با هم حرف زدیم.منم بهش گفتم میخوام ببینمش ادرس خونتو ازش گرفتم.


نشست روی مبل و منم روبروش نشستم.ی قهوه براش ریختمو شروع کردیم ب صحبت کردن.بم گفت ک با شرایطی ک گذاشتم مشکلی نداره ولی باید قول بدم ک سر حرفام هستم.منم بهش تضمین دادم ک تا وقتی ک با من باشه مشکل مالی نداره.از لحن برخورداش و حرف زدنش معلوم بود ک میتونیم با هم بمونیم.منم از اینکه اومده بود خونم خوشحال شده بودم.اومد کنارم نشست و خودشو نزدیک تر کررد بهم.منم از فرصت استفاده کردمو بالاخره شالشو از سرش در اوردمو بهش گفتم ک میتونه راحت باشه.میخواست یکمی اذیت کنه و مانتوش رو در نیاورد اما خودشو بیشتر نزدیک کرد بهم.طوری ک دیگه چسبیده بودیم ب هم.سرشو اروم گذاشت رو شونمو منم دستمو گذاشتم روی گردنشو داشتم لمسش میکردم.همینطور ک دستم روی گردنش بود لبمو اروم اروم کشیدم روی صورتشو بردم روی لباشو اروم لباشو بوس کردم.چند تا بوس از روی لباش کردمو شروع کردم ب خوردنشون.خودمو جا بجا کردمو و رویا رو هم با فشار لبام روی لباش ب عقب کشیدم.طوری ک دراز کشیده بود و با کمرش تکیه داده بود ب دسته مبل.منم اوومدم روش و با ی ولع زیاد لباشو میک میزدم.دستمو بردم پشت گردنشو ب سمت لبام فشار میدادم.یکمی شل شده بودو پاشو ب سمت بدنم فشار میداد.دیگه وقتش بود ک مانتوشو در بیارم.اروم اروم دستمو بردم سمت دکمه های مانتوش


دونه دونه بازشون کردم و از تنش در اوردم.ی تیشرت صورتی زیرش پوشیده بود بای شلوار کش جذب مشکی.تیشرتش ب طرزی جذب بود ک سینه هاش داشت پارش میکرد.وقتی برجستگی سینه هاشو دیدم ناخداگاه دستم رو گذاشتم روش و شروع کردم ب فشار دادنش


سینه های فوق العاده ای داشت.یکم بعدش دوتا دستام روی ممه هاش بودو داشتم فشار میدادمشون.صدای آه کشیدنش بالاخره در اومدو با شنیدنش من بیشتر تحریک شدم.دیگه کاملا روی مبل دراز کشیده بودو منم روش بودمو داشتم با دستام ممه هاشو میمالیدم.دیگه تحریک شده بودو من میتونستم تیشرتشو در بیارم.بلندش کردمو تیشرتش رو از بدنش در اوردم.خدای من.سینه هاش ب حدی خوش فرمو برجسته بود ک کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد.از روی سوتین سفیدش یکمی مالیدمشو بعد از اون سوتینش رو باز کردم .اما نزاشت بهشون دست بزنم.


بلند شد از جاش و افتاد روی من و حالا من بودم ک روی مبل دراز کشیده بودم.با سینه هاش یکمی روی صورتم مالید و خیلی زود تیشرتی ک تنم بود رو دراورد.از روی لبام تا روی شکمم رو بوس میکردو پایین میرفت.تا رسید ب شلوارم.شلوارمو از توی پام در اوردو فقط شرت پام بود.بزرگی کیرم از زیر شرت هم حواسشو جلب کرد.با دست روی شرتم میکشیدو آه میکشید.منم ک دیگه کامل راست کرده بودم صدام داشت کم کم در میومد.شرتمو از پام در اوردو کیرمو گرفت تو دستاش
-اااهههه سامان چ کیری داری .این میخواد بره تو دهنم؟
-اره دیگه.باید ساک بزنی برام.بکنیش تو دهنت کیر کلفتمو
ی لیس از پایین کیرمو روی تخمام زد تا نوک کیرم و بعد از اون از پایین کیرم شروع ب خوردن کرد.لباشو کشید روش و اورد بالای کیرم.اروم اروم کیرمو میکرد توی دهنشو ب جایی رسید ک تا ته رفت تو دهنت.شروع کرد ب ساک زدن و سرشو بالا پایین میکرد روی کیرم.بلند شدمو رو مبل نشستمو اونم جلوم زانو زدو داشت کیرمو خوب ساک میزد.دستمو بردم توی موهاشو با دستام سرشو بالا پایین میکردمو هی کیرمو تا ته توی دهنش نگه میداشتم تا بره تو حلقش.عوضی ی ساک زن حرفه ای بود و یدونه دندون نمیزد.کیرمو چند دیقه ای ساک زدو من دیگه حشری شده بودم.بلند شدمو اونم بلندش کردم.گرفتمش تو بغلمو گذاشتمش روی میز.شلوارشو از پاهاش در اوردم.پاهاشو باز کردم تا کوسشو براش بخورم.ی لیس زدم روی کوس خوردنیش ک دیگه جیغش در اومده بود


با نوک زبونم روی کوسش و لمس میکردمو اونم بیشتر حال میکررد.سرمو با دستش فشار میداد سمت کوسشو منم با زبونم داشتم چوچول کوسشو لیس میزدم.یکمی گذشت ک دیگه صداش در اومده بودو ازم میخواست ک کیرمو بکنم تو کوسش


منم پاهاشو گذاشتم روی شونه هامو کیرمو گذاشتم دم سوراخ کوسش.سر کیرمو میمالیدم روی کوسشو اون التماس میکرد ک بسه و کیرمو بکنمش تو کوسش.کیرمو اروم اروم فشار دادم توی کوسشو همینطور فشار میدادم توش.انقد فشار دادم تا کیرم تا ته رفته بود توی سوراخ کوسشو دیگه وقتش بود ک جلو عقبش کنم.شروع کردم ب جلو عقب کردن کیرم تو کوسشو یکمی ک گذشت این کارو باسرعت بیشترو محکم تر انجام میدادم.خیلی تحریک شده بودم و چون سکس انچنانی نداشتتم میترسیدم ک آبم بیاد و همچی خراب شه .کیرمو در اوردمو یکمی کوسشو خوردم .فهمیده بود ک میترسم ابم بیاد.بلند شد.فکر کردم ک ناراحت شده اما رفتو از توی کیفش ی قرص سوپر کینگ دول در اورد.
ی لبخند بهم زدو گفت ک از قیافم معلوم بوده زیاد سکس نداشتم.ی بارم خودم بهش گفته بودم ک مث اردی حرفه ای نیستم .ی ده بیست دیقه ای با هم حرف زدیمو لبای همو خوردیم تا قرصه اثر کنه و دوباره کارو شروع کردیم.دستاشو گذاشت روی همون میزو خم شد سمت من .کونشو قمبل کردو داد سمت بالا.منم ی چند تا زدم روی کونشو کیرمو دوباره توی سوراخ کوسش فرو کردم.دستاشو از پشت گرفتمو محکم کیرمو فرو میکردم توی کوسش.تند تند جلو عقب میکردمو کل بدنش با کوبیدن کیرم تو کوسش تکون میخورد.خم شدم روش و سینه هاشو گرفتمو باسرعت بیشتر کیرمو تو کونش جلو عقب میکردم.داغ داغ بودمو دیگه خیلی از کارام دست خودم نبود.برشگردوندم رو ب خودمو بردمش چسبوندمش ب دیوارو مث اون مهمونی ی پاشو بلند کردمو گرفتم تو دستمو کیرمو دوباره توی کوسش فرو کردم.بغلم کرده بود کاملو در گوشم آه میکشیدو تقاصا میکرد ک تند ترو بیشتر فرو کنم کیرمو تو کوسش.منم هر چقد ک میتونستم کیرمو میکوبیدم ب بدنشو میکردم تو کوسش.ی چند دیقه ای همینطور کیرم تو کوسش بود ک از تو کوسش در اوردم.انداختمش روی مبل و خودم رفتم پشتش خوابیدم.از پشت بغلش کردمو کیرمو کردم تو کوسش.پاهاشو اوردم بالا و با دستم گرفتمش.کیرمو تند تند جلو عقب میکردمو دیگه کم کم داشت صداش در میومد ک تمومش کنم.منم هر جقد ک بیشتر میگفت بیشتر تحریک میشدمو تند تر میکردم تو کوسش.تا جایی ک دیگه ازم خواهش میکرد تمومش کنم.منم سریع تروو محکم تر کیرمو تو کوسش فرو میکردم .داشت آبم میومد ک بهش گفتن بلند شه و جلوم زانو بزنه.اونم همینکارو کردو منم از جام بلند شدمو بعد از یکم مالیدن کیرم ی آه بلند کشیدمو ابمو ریختم روی سینه هاشو کیرمو کردم تو دهنش .سرشو تا جایی ک میشد فشار دادم سمت کیرم.از شدت بی حالی افتادم روی مبل و رویا همچنان داشت کیرمو برام ساک میزد تا دیگه از راستی در اومدو اونم بیخیال شدو اومد کنارم .


تو این فکر بودم ک ی کاری کنم بهش خوش گذشته باشه .پس دست ب کار شدمو بلندش کردم بردمش دوباره روی میزو پاشو باز کردم . انگشتامو کردم توی کوسشو شروع کردم ب تکون دادنشون توی کوسش تا ازضا شه.بعد از جند دیقه ای ک تکون دادم بالاخره ارضا شدو بیشتر از قبل شروع ب آه کشیدنو صرو صدا کردن کرد.بعد از ارضا شدنش بغلش کردمو بردمش روی تخت.بعد از چند دیقه حرف زدن و حرفای احساسی ب هم توی بغل هم خوابمون برد.


بعد از یکی دو ساعت از خواب بیدار شدیمو هر دو ی دوش گرفتیمو لباسامونو پوشیدیم.بدون شک یکی از بهترین روزای زندگیم بود و واسه منی ک خیلی سکس نداشتم بهترین سکس زندگیم بود.بعد از این ک لباسامونو پوشیدیم یکمی با هم حرف زدیمو منم بعدش سوار ماشینش کردمو تا نزدیکی خونشون رسوندمش.بهش گفتن ک اگر پولی چیزی خواست میتونه بهم بگه و منم بهش میدم.بعد از اون روز دیگه رابطه خوبی با هم داشتیمو حد اقل دو روز یک بار همدیگه رو میدیدیم.تا بعد از اون سکس دو هفته با هم سکس نکردیم تا سکس بعدیمون. اما کل تهرانو با هم زیر پا گذاشتیم.ی روز بیرون بودیمو میخواستم برای هفته بعدش خوشحالش کنم.چون هفته بعدش اولین ماهگرد رابطمون بود.بردمش سمت دربندو رفتیم توی ی رستوران ک نهار بخوریم.
-رویا ی سوال ازت بپرسم؟
-جان دلم
-تا الان راصی بودی از رابطمون .خوشحال بودی توش .پشیمون نشدی از قبول کردن پیشنهادم؟
-نه .برای چی باید ناراضی باشم


-کلی پرسیدم .میخواستم ببینم اگه جیزی هست بهم بگی ک یوقت مشکل بینمون ب وجود نیاد
-ن عزیزم همچی خوبه
-پس بزار بهترش کنم.هفته دیگه سه روز بازار تعطیله .از طرفی ماهگرد رابطمون هم هست .میخواستم ک اگه اوکی باشی ی سفر سه روزه با هم بریم شمال.چطوره؟
-واههای سامی تو چقد ماهی.معلومه ک اره .بریم کلی خوش بگذرونیم باهم .خدایا مرسی ک بالاخره روی خوب زندگی رو هم نشون دادی


خوشحال بودم ک خوشحاله و لذت میبره از با هم بودنمون.بهم گفت ک میاد با هم بریم اما بهتره بریم قبلش لباس بخریم.منم قبول کردم ک با هم بریم و هم ی چرخی بزنیم برا لباس هم همدیگه رو ببینیم.دو سه روز بعد از اون روزی ک رفتیم دربند قرار گذاشتیم ک بریم برای خریدش.
توی ی پاساز داشتیم چرخ میزدیم ک دیدم ی لباس توجهشو جلب کرد.قیمتش رو زده بود 350 هزار تومن.برای منی ک برجی پونزده شونزده تومن در میاوردم چیزی نبود ولی برای اونی ک سر پناهی تا قبل از من نداشت خیلی زیاد بود.دیدم خوشش میاد منم گفتم بریم تنت کن.تنش کردو من توی چشماش خوشحالی رو میدیدم.از اون لباس خیلی خوشش میومد اما چون فکر میکرد خودش قراره حساب کنه یا من خوشم نمیاد از اینکه حساب کنم نمیخواست بخره.بعد از این ک از تنش در اورد رو ب مغازه دار کردو
-خانوم خیلی ممنونم ولی ...
-مبارکتون باشه .ایشالا ب شادی بپوشین.حساب شد
اومده بودم بیرون مغازه و منتظر بودم ک بیاد بیرون.
-سامی چرا حساب کردی بهت گفتم گرون بود میخواستم خودم بدم عه.
-مث اینکه بهت گفتم من کمکت میکنم ن؟دوس داشتم این لباستو بهت بدم.دیدم خوشت اومده گفتم باید مال توباشه.
-تو بهترین مرد دنیایی بخدا.مرسی عشقم.
سرشو فشار میداد روی سینم.با هم یکمی قدم زدیمو ی چند تا لباس و کفش دیگه گرفتیمو سوار ماشین شدیم ک برسونمش.نزیکای خونشون بودیم ک همونجای همیشگی وایساادم
-راستی رویا تو نمیخوای خونتونو بم نشون بدی؟
-چیزی نداره ک دیدنی باشه اما اگه دلت میخواد باشه.از این سمت برو


وارد ی محله ای شده بودیم ک اصلا جای مناسبی نبود.کوچه های تنگ شلوغ توی پایین شهر.بالاخره سر کوچشون رسیدیمو بهم گفت ک جلو تر نریم تا براش توی محل بد نشه.
-رویا جان.اینو بگیر پیشت باشه (ی کارت بانکی با نام سامان سزاوار)
-برای چی باید داشته باشم اینو؟
-ی کارت بانکیه وصله ب حساب خودم.تا سقف سه تومن توی ماه میتونی برداشت کنی ولی سعی کن


زیاد ولخرجی نکنی ک کلاهمون تو هم تره خخخخ.
-نگران نباش من خانوم قانع و بسازی ام.مرسی عزیزم بابت امروز .بابت کل این روزایی ک پیشم بودی.
-فقط یادت باشه ک ما ها ب هم چ قول هایی دادیم.یادت نره
-چشم.میبینمت .برم ساکمو جمع ونم ک بهترین سفر عمرم تو راهه
-مراقب خودت باشی.


از هم جدا شدیمو منم برگشتم سمت خونه.ی حس خوبی داشتم ک تونسته بودم راضی نگهش دارم.از نظر مالی هم فکر میکردم ک مشکلی نداره و میتونه شرایطشو بهتر کنه.تو این فکر بودم ک توی سفرمون چطور خوشحالش کنم.اما چون عقدنامه نداشتیم نمیتونستیم بریم هتل یا هر جای دیگه ای.تو همین فکر ها بودم ک یاد علی بجه محلمون افتادم ک اصالتا مازندرانی بودو فکر میکردم ک میتونه جایی روبرامون اوکی کنه.


ادامه دارد...


نوشته: Samisow
غریبه ترین آشنا در میان دوستان
     
  ویرایش شده توسط: gharibe_ashena   

 
از روی حماقت (۲)

قسمت سوم


-کدومشو دوس داری
-اون ابیه .خیلی خوشششگله
-دوس داری داشته باشیش؟
-اره ولی پول ندارم.درضمن خیلی هم گرونه نمی ارزه
-بیا بریم تو ببینیمش حالا
-ن دیوونه میگم خیلی گرونه بیا بیرون.بیا بیا عه.وای خدایا این چ احمقیه


از اون لباس خوشش میومد.براش خریدم.قیمتش مهم نبود.ارزش اون برام خیلی بیشتر از پول ی لباس بود.اون رویام بود.رویاهام بود.حس ارامشم بود.
بعد از اون باری ک توی باغ فردوس دیدمشو اون حرفارو بم زد 24 ساعته بهش فکر کردم .انقدی ک دیگه ب هیچ چیزی جز اون فکر نمیکردم .نمیدونستم میتونم باهاش کنار بیام یا ن .اینکه قبلا سکس داشته ی چیز طبیعی بود برام.اما اینکه این کارو برای پول انجام داده باشه رو نمیتونستم باهاش کنار بیام.از ی طرفم همش ب این فکر میکردم ک اون برای خودشو مادرش .برای خوردو خوراکشون اینکارو کرده.چاره ای جز این نداشته.باید میکرده.وگرنه چطوری میخواسته حتی شکم خودشو سیر کنه.واقعا قدرت اینو نداشتم ک تصمیم بگیرم بمونه پیشم یا ن .اما میدونستم اگه بگم اره آینده سختی داریم.
ی مدتی ک گذشت فهمیدم واقعا نمیتونم بدون اون باشم.کل فکرمو گرفته بود.تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم و اگه شرایطمو قبول کرد باهم بمونیم.
روزی ک دیدمش خوشگل تر از همیشه شده بود.عوضی انگار میدونست ک میخوام باهاش اوکی باشمو میخواست بیشتر دلمو ببره.با هم رفتیم ی کافه توی ولیعصرو حدود سه چهار ساعت با هم حرف زدیم.ی پسر 3 ساله داره ک کلا پیش پدرش زندگی میکنه .هر چی از دلیل طلاق گرفتن ازش پرسیدم بهم جوابی نداد و فقط میگفت ک تقصیر شوهرش بوده.هفته ای 2 تا حتی 6 بار سکس میکرده و بخاطرش پول خوبی در میاورده .اما ب چ قیمتی.با هم در مورد هر چیزی حرف زدیم .حتی ب شوخی ازش درباره ایدز هم پرسیدم ک با کیف زد تو صورتمو واقعا از دستم ناراحت شد.با هم کلی حرف زدیم .بهش گفتم ک میخوام باهاش بمونم و میتونم بهش تضمین بدم ک کل خرج زندگیشو بهش بدم.ولی در عوض فقط باید با من باشه و هم نیاز های منو برطرف کنه و هم فقط من نیاز های اونو برطرف کنم.بهش گفتم ک دیگه حق نداره با کسی سکس کنه و حتی حرف بزنه .بجاش هر وقت ک خواست میتونه با من باشه و منم در مقابل هر خرجی ک داشته باشه رو بهش میدم.ی چند ساعتی در مورد همین چیزا صحبت کردیمو سعی کردم اصلا نشون ندم ک چقدر بهش وابسته شدمو دوسش دارم.اخرشم بم گفت ک باید فکر کنه و اگه جوابش مثبت بود بهم خبر میده.تا نزدیکای محدوده خونشون رسوندمشو از هم جدا شدیم.برگشتم سمت خونه .ی حس خوبی داشتم.فکر میکردم ک جوابش مثبت باشه چون دیگه میشناسمشو با شناختی ک ازش دارم بهش پیشنهاد دادم.کلی هم راه مناسب جلوش گذاشتم.یکی دو روزی گذشتو من دیگه انتظار داشتم بهم زنگ بزنه و خبرشو بم بده.اما کماکان زنگ نزده بود
سه چهار روز از قرارمون گذشت اما کماکان زنگ نزده بود .جمعه بود.منم خونه بودمو مغازه نرفته بودم.ساعتای 3 اینا بود ک یکی زنگ خونه رو زد.تعجب کردم.چون من کسی رو نداشتم ک بیاد خونمون.با خونوادم رابطه خوبی نداشتمو فکرنمیکردم ک اونا باشن.با هر فکری ک بود رفتم ک درو باز کنم
-رویا ؟؟؟؟
-نکنه میخوای جلو در وایسم بهت جوابمو بدم؟؟؟
اومده بود سمت خونمون.درو براش باز کردمو تا بیاد بالا زود یکم خودمو مرتب کردم .خدارو شکر خونه همیشه مرتب بود.در اتاق رو باز کردو کفشاشو در اوردو وارد خونه شد.
-به به .چ خونه تمیزی داری اقا سامان.فکرشو نمیکردم انقد مرتب باشی.
-تو اول بگو ادرس اینجارو از کجا پیدا کردی.
-از اردشیر گرفتم.مث اینکه خبردار شده بود ما با هم حرف زدیم.منم بهش گفتم میخوام ببینمش ادرس خونتو ازش گرفتم.


نشست روی مبل و منم روبروش نشستم.ی قهوه براش ریختمو شروع کردیم ب صحبت کردن.بم گفت ک با شرایطی ک گذاشتم مشکلی نداره ولی باید قول بدم ک سر حرفام هستم.منم بهش تضمین دادم ک تا وقتی ک با من باشه مشکل مالی نداره.از لحن برخورداش و حرف زدنش معلوم بود ک میتونیم با هم بمونیم.منم از اینکه اومده بود خونم خوشحال شده بودم.اومد کنارم نشست و خودشو نزدیک تر کررد بهم.منم از فرصت استفاده کردمو بالاخره شالشو از سرش در اوردمو بهش گفتم ک میتونه راحت باشه.میخواست یکمی اذیت کنه و مانتوش رو در نیاورد اما خودشو بیشتر نزدیک کرد بهم.طوری ک دیگه چسبیده بودیم ب هم.سرشو اروم گذاشت رو شونمو منم دستمو گذاشتم روی گردنشو داشتم لمسش میکردم.همینطور ک دستم روی گردنش بود لبمو اروم اروم کشیدم روی صورتشو بردم روی لباشو اروم لباشو بوس کردم.چند تا بوس از روی لباش کردمو شروع کردم ب خوردنشون.خودمو جا بجا کردمو و رویا رو هم با فشار لبام روی لباش ب عقب کشیدم.طوری ک دراز کشیده بود و با کمرش تکیه داده بود ب دسته مبل.منم اوومدم روش و با ی ولع زیاد لباشو میک میزدم.دستمو بردم پشت گردنشو ب سمت لبام فشار میدادم.یکمی شل شده بودو پاشو ب سمت بدنم فشار میداد.دیگه وقتش بود ک مانتوشو در بیارم.اروم اروم دستمو بردم سمت دکمه های مانتوش


دونه دونه بازشون کردم و از تنش در اوردم.ی تیشرت صورتی زیرش پوشیده بود بای شلوار کش جذب مشکی.تیشرتش ب طرزی جذب بود ک سینه هاش داشت پارش میکرد.وقتی برجستگی سینه هاشو دیدم ناخداگاه دستم رو گذاشتم روش و شروع کردم ب فشار دادنش


سینه های فوق العاده ای داشت.یکم بعدش دوتا دستام روی ممه هاش بودو داشتم فشار میدادمشون.صدای آه کشیدنش بالاخره در اومدو با شنیدنش من بیشتر تحریک شدم.دیگه کاملا روی مبل دراز کشیده بودو منم روش بودمو داشتم با دستام ممه هاشو میمالیدم.دیگه تحریک شده بودو من میتونستم تیشرتشو در بیارم.بلندش کردمو تیشرتش رو از بدنش در اوردم.خدای من.سینه هاش ب حدی خوش فرمو برجسته بود ک کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد.از روی سوتین سفیدش یکمی مالیدمشو بعد از اون سوتینش رو باز کردم .اما نزاشت بهشون دست بزنم.


بلند شد از جاش و افتاد روی من و حالا من بودم ک روی مبل دراز کشیده بودم.با سینه هاش یکمی روی صورتم مالید و خیلی زود تیشرتی ک تنم بود رو دراورد.از روی لبام تا روی شکمم رو بوس میکردو پایین میرفت.تا رسید ب شلوارم.شلوارمو از توی پام در اوردو فقط شرت پام بود.بزرگی کیرم از زیر شرت هم حواسشو جلب کرد.با دست روی شرتم میکشیدو آه میکشید.منم ک دیگه کامل راست کرده بودم صدام داشت کم کم در میومد.شرتمو از پام در اوردو کیرمو گرفت تو دستاش
-اااهههه سامان چ کیری داری .این میخواد بره تو دهنم؟
-اره دیگه.باید ساک بزنی برام.بکنیش تو دهنت کیر کلفتمو
ی لیس از پایین کیرمو روی تخمام زد تا نوک کیرم و بعد از اون از پایین کیرم شروع ب خوردن کرد.لباشو کشید روش و اورد بالای کیرم.اروم اروم کیرمو میکرد توی دهنشو ب جایی رسید ک تا ته رفت تو دهنت.شروع کرد ب ساک زدن و سرشو بالا پایین میکرد روی کیرم.بلند شدمو رو مبل نشستمو اونم جلوم زانو زدو داشت کیرمو خوب ساک میزد.دستمو بردم توی موهاشو با دستام سرشو بالا پایین میکردمو هی کیرمو تا ته توی دهنش نگه میداشتم تا بره تو حلقش.عوضی ی ساک زن حرفه ای بود و یدونه دندون نمیزد.کیرمو چند دیقه ای ساک زدو من دیگه حشری شده بودم.بلند شدمو اونم بلندش کردم.گرفتمش تو بغلمو گذاشتمش روی میز.شلوارشو از پاهاش در اوردم.پاهاشو باز کردم تا کوسشو براش بخورم.ی لیس زدم روی کوس خوردنیش ک دیگه جیغش در اومده بود


با نوک زبونم روی کوسش و لمس میکردمو اونم بیشتر حال میکررد.سرمو با دستش فشار میداد سمت کوسشو منم با زبونم داشتم چوچول کوسشو لیس میزدم.یکمی گذشت ک دیگه صداش در اومده بودو ازم میخواست ک کیرمو بکنم تو کوسش


منم پاهاشو گذاشتم روی شونه هامو کیرمو گذاشتم دم سوراخ کوسش.سر کیرمو میمالیدم روی کوسشو اون التماس میکرد ک بسه و کیرمو بکنمش تو کوسش.کیرمو اروم اروم فشار دادم توی کوسشو همینطور فشار میدادم توش.انقد فشار دادم تا کیرم تا ته رفته بود توی سوراخ کوسشو دیگه وقتش بود ک جلو عقبش کنم.شروع کردم ب جلو عقب کردن کیرم تو کوسشو یکمی ک گذشت این کارو باسرعت بیشترو محکم تر انجام میدادم.خیلی تحریک شده بودم و چون سکس انچنانی نداشتتم میترسیدم ک آبم بیاد و همچی خراب شه .کیرمو در اوردمو یکمی کوسشو خوردم .فهمیده بود ک میترسم ابم بیاد.بلند شد.فکر کردم ک ناراحت شده اما رفتو از توی کیفش ی قرص سوپر کینگ دول در اورد.
ی لبخند بهم زدو گفت ک از قیافم معلوم بوده زیاد سکس نداشتم.ی بارم خودم بهش گفته بودم ک مث اردی حرفه ای نیستم .ی ده بیست دیقه ای با هم حرف زدیمو لبای همو خوردیم تا قرصه اثر کنه و دوباره کارو شروع کردیم.دستاشو گذاشت روی همون میزو خم شد سمت من .کونشو قمبل کردو داد سمت بالا.منم ی چند تا زدم روی کونشو کیرمو دوباره توی سوراخ کوسش فرو کردم.دستاشو از پشت گرفتمو محکم کیرمو فرو میکردم توی کوسش.تند تند جلو عقب میکردمو کل بدنش با کوبیدن کیرم تو کوسش تکون میخورد.خم شدم روش و سینه هاشو گرفتمو باسرعت بیشتر کیرمو تو کونش جلو عقب میکردم.داغ داغ بودمو دیگه خیلی از کارام دست خودم نبود.برشگردوندم رو ب خودمو بردمش چسبوندمش ب دیوارو مث اون مهمونی ی پاشو بلند کردمو گرفتم تو دستمو کیرمو دوباره توی کوسش فرو کردم.بغلم کرده بود کاملو در گوشم آه میکشیدو تقاصا میکرد ک تند ترو بیشتر فرو کنم کیرمو تو کوسش.منم هر چقد ک میتونستم کیرمو میکوبیدم ب بدنشو میکردم تو کوسش.ی چند دیقه ای همینطور کیرم تو کوسش بود ک از تو کوسش در اوردم.انداختمش روی مبل و خودم رفتم پشتش خوابیدم.از پشت بغلش کردمو کیرمو کردم تو کوسش.پاهاشو اوردم بالا و با دستم گرفتمش.کیرمو تند تند جلو عقب میکردمو دیگه کم کم داشت صداش در میومد ک تمومش کنم.منم هر جقد ک بیشتر میگفت بیشتر تحریک میشدمو تند تر میکردم تو کوسش.تا جایی ک دیگه ازم خواهش میکرد تمومش کنم.منم سریع تروو محکم تر کیرمو تو کوسش فرو میکردم .داشت آبم میومد ک بهش گفتن بلند شه و جلوم زانو بزنه.اونم همینکارو کردو منم از جام بلند شدمو بعد از یکم مالیدن کیرم ی آه بلند کشیدمو ابمو ریختم روی سینه هاشو کیرمو کردم تو دهنش .سرشو تا جایی ک میشد فشار دادم سمت کیرم.از شدت بی حالی افتادم روی مبل و رویا همچنان داشت کیرمو برام ساک میزد تا دیگه از راستی در اومدو اونم بیخیال شدو اومد کنارم .


تو این فکر بودم ک ی کاری کنم بهش خوش گذشته باشه .پس دست ب کار شدمو بلندش کردم بردمش دوباره روی میزو پاشو باز کردم . انگشتامو کردم توی کوسشو شروع کردم ب تکون دادنشون توی کوسش تا ازضا شه.بعد از جند دیقه ای ک تکون دادم بالاخره ارضا شدو بیشتر از قبل شروع ب آه کشیدنو صرو صدا کردن کرد.بعد از ارضا شدنش بغلش کردمو بردمش روی تخت.بعد از چند دیقه حرف زدن و حرفای احساسی ب هم توی بغل هم خوابمون برد.


بعد از یکی دو ساعت از خواب بیدار شدیمو هر دو ی دوش گرفتیمو لباسامونو پوشیدیم.بدون شک یکی از بهترین روزای زندگیم بود و واسه منی ک خیلی سکس نداشتم بهترین سکس زندگیم بود.بعد از این ک لباسامونو پوشیدیم یکمی با هم حرف زدیمو منم بعدش سوار ماشینش کردمو تا نزدیکی خونشون رسوندمش.بهش گفتن ک اگر پولی چیزی خواست میتونه بهم بگه و منم بهش میدم.بعد از اون روز دیگه رابطه خوبی با هم داشتیمو حد اقل دو روز یک بار همدیگه رو میدیدیم.تا بعد از اون سکس دو هفته با هم سکس نکردیم تا سکس بعدیمون. اما کل تهرانو با هم زیر پا گذاشتیم.ی روز بیرون بودیمو میخواستم برای هفته بعدش خوشحالش کنم.چون هفته بعدش اولین ماهگرد رابطمون بود.بردمش سمت دربندو رفتیم توی ی رستوران ک نهار بخوریم.
-رویا ی سوال ازت بپرسم؟
-جان دلم
-تا الان راصی بودی از رابطمون .خوشحال بودی توش .پشیمون نشدی از قبول کردن پیشنهادم؟
-نه .برای چی باید ناراضی باشم


-کلی پرسیدم .میخواستم ببینم اگه جیزی هست بهم بگی ک یوقت مشکل بینمون ب وجود نیاد
-ن عزیزم همچی خوبه
-پس بزار بهترش کنم.هفته دیگه سه روز بازار تعطیله .از طرفی ماهگرد رابطمون هم هست .میخواستم ک اگه اوکی باشی ی سفر سه روزه با هم بریم شمال.چطوره؟
-واههای سامی تو چقد ماهی.معلومه ک اره .بریم کلی خوش بگذرونیم باهم .خدایا مرسی ک بالاخره روی خوب زندگی رو هم نشون دادی


خوشحال بودم ک خوشحاله و لذت میبره از با هم بودنمون.بهم گفت ک میاد با هم بریم اما بهتره بریم قبلش لباس بخریم.منم قبول کردم ک با هم بریم و هم ی چرخی بزنیم برا لباس هم همدیگه رو ببینیم.دو سه روز بعد از اون روزی ک رفتیم دربند قرار گذاشتیم ک بریم برای خریدش.
توی ی پاساز داشتیم چرخ میزدیم ک دیدم ی لباس توجهشو جلب کرد.قیمتش رو زده بود 350 هزار تومن.برای منی ک برجی پونزده شونزده تومن در میاوردم چیزی نبود ولی برای اونی ک سر پناهی تا قبل از من نداشت خیلی زیاد بود.دیدم خوشش میاد منم گفتم بریم تنت کن.تنش کردو من توی چشماش خوشحالی رو میدیدم.از اون لباس خیلی خوشش میومد اما چون فکر میکرد خودش قراره حساب کنه یا من خوشم نمیاد از اینکه حساب کنم نمیخواست بخره.بعد از این ک از تنش در اورد رو ب مغازه دار کردو
-خانوم خیلی ممنونم ولی ...
-مبارکتون باشه .ایشالا ب شادی بپوشین.حساب شد
اومده بودم بیرون مغازه و منتظر بودم ک بیاد بیرون.
-سامی چرا حساب کردی بهت گفتم گرون بود میخواستم خودم بدم عه.
-مث اینکه بهت گفتم من کمکت میکنم ن؟دوس داشتم این لباستو بهت بدم.دیدم خوشت اومده گفتم باید مال توباشه.
-تو بهترین مرد دنیایی بخدا.مرسی عشقم.
سرشو فشار میداد روی سینم.با هم یکمی قدم زدیمو ی چند تا لباس و کفش دیگه گرفتیمو سوار ماشین شدیم ک برسونمش.نزیکای خونشون بودیم ک همونجای همیشگی وایساادم
-راستی رویا تو نمیخوای خونتونو بم نشون بدی؟
-چیزی نداره ک دیدنی باشه اما اگه دلت میخواد باشه.از این سمت برو


وارد ی محله ای شده بودیم ک اصلا جای مناسبی نبود.کوچه های تنگ شلوغ توی پایین شهر.بالاخره سر کوچشون رسیدیمو بهم گفت ک جلو تر نریم تا براش توی محل بد نشه.
-رویا جان.اینو بگیر پیشت باشه (ی کارت بانکی با نام سامان سزاوار)
-برای چی باید داشته باشم اینو؟
-ی کارت بانکیه وصله ب حساب خودم.تا سقف سه تومن توی ماه میتونی برداشت کنی ولی سعی کن


زیاد ولخرجی نکنی ک کلاهمون تو هم تره خخخخ.
-نگران نباش من خانوم قانع و بسازی ام.مرسی عزیزم بابت امروز .بابت کل این روزایی ک پیشم بودی.
-فقط یادت باشه ک ما ها ب هم چ قول هایی دادیم.یادت نره
-چشم.میبینمت .برم ساکمو جمع ونم ک بهترین سفر عمرم تو راهه
-مراقب خودت باشی.


از هم جدا شدیمو منم برگشتم سمت خونه.ی حس خوبی داشتم ک تونسته بودم راضی نگهش دارم.از نظر مالی هم فکر میکردم ک مشکلی نداره و میتونه شرایطشو بهتر کنه.تو این فکر بودم ک توی سفرمون چطور خوشحالش کنم.اما چون عقدنامه نداشتیم نمیتونستیم بریم هتل یا هر جای دیگه ای.تو همین فکر ها بودم ک یاد علی بجه محلمون افتادم ک اصالتا مازندرانی بودو فکر میکردم ک میتونه جایی روبرامون اوکی کنه.



روی حماقت
قسمت چهارم


وای سامان بدبخت شدیم.داره میاد سمتمون میخوای چی بش بگی حالا
وااایی رویا ساکت شو ی لحظه .استرس نده چیزی نیس میاد ی سوال میپرسه میره


-سلام.گواهی نامه. کارت ماشین .بیمه نامه
-سلام خسته نباشید.چند لحظه.... بفرمایید
-کجا تشریف میبرین ؟
-میریم سمت جواهرده.البته از جاده عباس آباد داریم میریم ک اونجارو هم ی چرخی زده باشیم.
-نسبتتون با خانوم ؟
-عه.... همسرم هستن .
-همسر؟؟؟ولی فکر نمیکنم. از نظر سنی میخورن ک بزرگ تر از شما باشن.
ی لحظه به حدی عصبی شدم ک میخواستم بیام پایینو با دستای خودم جلوی همه خفش کنم.بی ناموس داشت رویا رو دید میزد
-فکر نمیکنم ظاهرو سنش به شما ربطی داشته باشه جناب.ارتباطی نداره.با این حال اگه میخواین از صندوق عقب توی ساک عقدناممون رو بیارم براتون؟
چند تا نگاه عجیب بهمون کرد .قلبم داشت وایمیستاد.کدوم عقدنامه .رسما داشتم دروغ میگفتم بهش .اگه میگفت نشون بده بدبخت بودم.


-بفرمایید.سفر بخیر
-خسته نباشید ممنون.


خدارو شکر.ولمون کرد.قلبم داشت کنده میشد از جاش.خدا بهمون رحم کرد واقعا.قیافه رویا دیدنی بود.از ترس داشت میلرزید.مث این دخترایی ک با دوس پسرشون بیرون رفتن گشت گیر داده.انگار ن انگار خودش ی بچه داره.


صب زود بود ک رفته بودم سمت خونشون.ساعت حدودا 6 اینطورا بود.قرار شد زود راه بیوفتیم ک هم روز تو جاده باشیم و طبیعتو ببینیم هم برسیم ب موقع.با علی ک صحبت میکردم تونست ی ویلای خوب ک البته من هنوز ندیده بودمش سمت جنگل های جواهرده برامون اوکی کنه.برای داییش بود.قبلا داییشو دیده بودم.مرد خوبی بود.شمارش رو هم ازش گرفته بودم ک رسیدیم اونجا بهش زنگ بزنم.
به خونه رویا ک رسیدم بهش زنگ زدم .طبق معمول منتظر بودم ک بیاد سر کوچه تا بریم اما بهم گفت ک بیام داخل کوچه.وسطای کوچه بودم ک دیدم جلوی ی در کوچیک وایساده و با دست نشون میده ک همونجا ماشین رو پارک کنم.با هم وارد خونشون شدیم.ی حیاط کوچیک داشت ک با بند رخت ب هم وصل شده بود.صدای قربون صدفه رفتن ی پیرزن میومد ک مطمئنا مادرش بود.در اتاقشون رو باز کرد .اومد توی حیاط و منو دید
-رویا جان آقا سامانی ک میگفتی ایشونه؟
-اره مامانجان خودشه.قربونش برم الهی
-الهی همیشه خوشبخت باشین با هم.مث اون شوهر اولت عوضی نباشه .
خندم گرفت .پیر بود تو دلش چیزی نبود بنده خدا ولی حرفای قشنگی میزد.از حرفاش پی بردم ک رویا بهش گفته شوهرشم.چون داشت منو مث دامادش تعریف میکرد.اومد نزدیکمو صورتمو گرفت و مث همه ی پیر زنا دوتا ماچ کردو برامون دعا کرد ک سالم بریمو بیایم.وضعیت خونشون اصلا خوب نبود.خعلی قدیمی بود ب حدی ک من فکر میکردم با ی بادو طوفان خراب شه .ب هرحال وسایل رو گذاشتیم توی صندوق ماشینو راه افتادیم.
-مادرت بود دیگه اره؟
-اره.مث اینکه از تو خعلی خوشش اومده .
-مث اینکه بهش گفتی شوهرتم؟مگه شوهرتم؟
-ن ن ن سامان تورو خدا برداشت بد نکن.مجبور بودم.خو پیر زنه چیکارش کنم نمیتونم بهش بگم دوس پسرمی ک .هزارتا فکر میکنه
-اشکالی نداره حالا گفتی دیگه .کاریش نمیشه کرد.
ی لبخند معنی دار زدو سرشو گذاشت روی شونم .
-کاش ی شوهر مث تو داشتم.حداقل یکی ک شرایطمو مث تو درک میکرد.
-فعلا ک منو داری نیازی هم ب شوهر نداری.
-تو هم بالاخره ی روزی ازدواج میکنی میری دیگه
-اره .شایدم ازدواج کردمو اومدم کلا پیشت دیگه
ی لحظه سکوت بینمون رو گرفت .شوکه شد.فکرشو نمیکرد ک این حرفو بزنم.
-جدی ک نمیگی.
-نمیدونم.شاید اره .شاید ن .معلوم نیس حالا فعلا خعلی زوده
از ته دل خوشحال بود.اینو توی هر کلمش میفهمیدم.ن بخاطر حرفم.بخاطر اینکه با هم خوش بودیم.هم من لذت میبردم هم اون.منم از خودم راضی بودم ک تونسته بودم ی زن افسرده رو خوشحال نگه دارم.و هرکاری ک میتونستم براش میکردم
-خونمون رو دیدی؟ اصلا ب خوشگلی خونه تو نبود ن؟
-خونتون ن ولی اون محبتی ک مادرت نسبت بهت داره ارزشش خعلی بیشتر از خونه بود.از کار قبلت خبرداره؟
-ی بوهایی برده بود اما ن کامل.دیگه اگه تونیومده بودی گندش داشت در میومد.سامی خعلی دوسم داره.نگرانشم واقعا.میترسم چیزی از قبلا بفهمه .سکته میکنه میمیره.
-نگران نباش دیگه نمیفهمه.تموم شده رفته اون قبلا.


با هم حرف میزدیمو مسیر رو طی میکردیم.جلوی ی سوپرمارکت نگه داشتمو هر چیزی ک برای بین راه لازم بودو برداشتمو دوباره ب مسیرمون ادامه دادیم.توی جاده کرج بودیم .میخواستیم از چالوس بریم با اینکه میدونستم کلی ترافیک هست ولی میارزید ب خوشگلی جادش.
اولای جاده چالوس رسیده بودیم ک گشت جلومون رو گرفت .خداروشکر ک تونستیم ردش کنیمو ب مسیرمون ادامه بدیم
قبل رویا داشت وایمیستاد.یکمی ک گذشت ارامش دوباره بهمون برگشت و شروع کردیم ب گفتنو خندیدن.
-سامان
-جان سامان
-اگه پلیس گیر میداد عقدنامه رو نشون بده میخواستی چیکار کنی؟
-میرفتم پایین ی پنجاهی میزاشتم تو جیبش تموم میشد میرفت
-اگه قبول نمیکرد؟
-بدترین حالتش این بود ک سفرمون خراب میشد دیگه .زنگ میزدن ب مامانت .زنگ میزدن ب مامانم .خخخخ
-باز خدارو شکر تموم شد رفت
-اره ولی باید ی فکری بکنیم دیگه .دفه بعدی شاید نزارن بریم.
-مثلا چیکار؟
-من ک تورو نمیگیرمت.باید بریم ی عقد نامه جعل کنیم
با ی لحن خنده دار گفتم ک ناراحت نشه .واقعا میخواستم باهاش شوخی کنم
-هر هر هر.بخوای هم من بله نمیگم .هم خوشگلم هم خوش اندام.کلی هم دلت بخواد
-جوووووون .معلومه ک دلم میخواد اخه کی از تو خوشششگل تره توله سگ
-خوبه حالا شما بودی ک چند وقت پیگیر من شده بودی میخواستی با من اوکی شی ها .یادت رفته؟
-ن عزیزم یادم هست.هنورم پیگیرتم عشقم.تو مال خودمی .حالا چرا عصبی میشی
عشق میکردم وقتی میدیدم اینطوری با غرور حرف میزنه .خوشم میومد ازش.از بودن باهاش لذت میبردم.وقتی کنار هم بودیم.من نمیدونستم ک واقعا عاشقشم یا هنوز بخاطر میل جنسیمه ک باهاش خوبم.ولی هر چی ک بود خوشم میومد از بودنش کنارم.
اما رویا مث من نبود.اون واقعا ب من مث ی تکیه گاه نگاه میکرد.مث مرد زندگیش.از طرز حرف زدنش گرفته تا رفتارش.ازته ته ته دلش خوشحال بود ک یکی رو داره کنارش باشه و نیازهاشو همه جوره برطرف کنه.داشت تماما لذت میبرد از بودن کنارم.میترسیدم از روزی ک شاید نشه دیگه کنار هم بمونیم.اون موقع دیگه معلوم نبود چ بلایی سرش میاد .
میانه راه بودیم ک ی جا زدیم کنار و ی چایی خوردیمو چند تا عکس گرفتیم.موقع سوار شدن بود ک دیدم در عقب رو باز کردو رفت اونجا نشست.
-چرا رفتی عقب ؟
-خستم میخوام یکم دراز بکشم .
-باشه عزیزم راحت باش.
راه افتادیمو یکمی از مسیر نگذشته بود ک دیدم بلند شدو نشست پشت صندلی من
دستاشو گذاشت روی سینه هامو داشت میمالید روی بدنم.صورتشو ب گوشم نزدیک کردو در گوشم آه میکشیدو حرفای سکسی میزد.منم خوشم اومده بودو داشتم حال میکردم با این کارش.یکمی ک گذشت شروع کرد ب لیس زدن گردنمو داشت میک میزد.من دیگه تحریک شده بودمو کیرم راست شده بود.اونم از این بابت خوشحال بود.هی بش میگفتم توله نکن پشت فرمونم اما اونم میدونست ک حرفم از ته دل نیست .اومد جلو نشست و خودشو کج کرد سمت من.اروم اروم دستشو نزدیک کیرم کردو وقتی بهش رسید شروع کرد ب مالیدنش از روی شلوار.همینطور با دستش کیرمو میمالید و یکم ک گذشت کلمه های شلوارمو باز کردو دستشو کرد تو شلوارم .داشت با دستش میمالید کیرمو و دیگه دکمه بالای شلوارمو باز کرد تا راحت تر بگیره تو دستش.دستشو روش بالا پایین میکردو اروم اروم اه میکشید و میدیدم تو چشاش ک دلش میخواد ساک بزنه برام.سرشو اروم نزدیک کیرم کرد
-اوه اوه .بلند شو بلند شو رویا خودتو مرتب کن .
زود خودمو مرتب کردمو دکمه هامو سریع بستم
-چی شده مگه
-لعنتی ترافیکه نمیبینی ماشینارو .الان یکی میاد کنارمون میبینه .
-اه.نمیزاره دو دیقه با این کیر کلفت راحت باشیما.
-جووووووون بزار برسیم یطوری راحتی رو نشونت بدم جیغ بزنی .
ادامه مسیر رو طی کردیمو یکمی هم تو ترافیک موندیم اما بجاش از منظره خوشگل چالوس لذت بردیم.دیگه ساعتای 12 بود ک ب جنگل های عباس اباد رسیده بودیم.رفتیم تو یکی از رستوران های تو جنگل ک منظره دیدنی تری داشت توی ی الاچیق نشستیمو ی نهار مشتی زدیم.
-چند ساعت دیگه میرسیم؟
-میتونستیم از جاده رشت بیایم زود تر برسیم اما خودت گفتی از اینور بیایم.الان میرسیم ب خود عباس اباد .بعدش رامسر .بعدش دیگه میوفتیم اولای جاده جواهر ده .باید زنگ بزنم محسن دایی علی ببینم کجای جواهر ده باید بریم.
-خوبه دیگه.کل شمالو میگردیم .
-تو با من باش من کل ایرانو میگردونمت


سوار شدیمو راه رو ادامه دادیم.ب عباس اباد رسیدیم و رفتیم کنار دریا یکمی نشستیمو دوباره مسیر رو ب سمت رامسرو جواهر ده ادامه دادیم.ب ابتدای جاده ک رسیدیم از خوشگلی اونجا قشنگ تعجب کرده بودیم.فوق العاده بود.ی مه رغیق گرفته بود جاده رو ک به زیبایی هاش اضافه میکرد.رویا سرشو از شیشه ماشین بیرون کرده بودو داشت برای خودش اواز میخوندو منم از خوشحالی اون خوشحال بودم.زنگ زدم ب محسن دایی رفیقم ک ببینم کجا باید بریم.یکمی بالا رفتیم کوه های جواهر ده رو ک سرسبزو خوشگل بود.تا رسیدیم ب ی منطقه ای ک ی جاده خروجی داشت .جاده رو رفتیم تو.ب ی ابادی رسیدیم ک خونه هاش روستایی بود ولی فوق العاده خوشگل.چوبی و با همون روال خونه های قدیمی شمال.ته اون آبادی دو تا ویلا ساخته بودن ک معلوم بود برای مسافره چون مردم اونجا همشون خونه های سنتی داشتن اما اون ویلا فوق العاده لوکس بود.ب در ورودیش ک رسیدیم دیدم محسن وایساده.
-سلام سامان جان چطوری خوبی؟علی خوبه ؟خونواده خوبن؟
-سلام اقا محسن خدارو شکر.
-اقا اینم ویلایی ک خواسته بودین ترو تمیز .فقط خدا وکیلی تعارف نکن خونه ما یکمی پایین تره میتونین بیاین اونجا ی شامی بزنیم باهم.
-دست گلت درد نکنه اقا محسن .
وارد ویلا شدیم.دیگه رویا قشنگ داشت از خوشحالی ذوق میکرد.هی عکس هی استوری هی سلفی.ویلاش خوشگل بود خدایی.رویام شدید خوشش اومده بود
هر از چند گاهی میومدو هی قربون صدقم میرفت ک اوردم اونجا و میگفت ک خوشحاله قراره کلی کنار هم خوش بگذرونیم.از حسی ک داشت خوشحال بودم.انگار زندگی دوباره رو برگردونده بودم بهش.اما هنوز اون ترس لعنتی رو داشتم.اما بهش توجه نمیکردم.وسایلو داخل ویلا بردیمو زود ی چایی گذاشت ک بخوریمو یکم خستگی راه از تنمون بیرون بره.ب محض اینکه چایی رو گذاشت رفتو لباساشو عوض کردو ی لباس راحتی جذاب پوشید.از اونایی ک چشم هر مردی رو میگیره.اومدو با ی لحن اشوه دار کنارم نشستو شروع کرد بام حرف زدن.منم باهاش هم صحبت شدمو مشغول عشق بازی کردن با هم شدیم
دیگه وقتش بود ک دست ب کار شمو لذت این سفری ک با هم اومده بودیم رو چندین برابر کنم.اما حیف ک اون توله سگ حرفه ای تر از این حرفا بود و بعد از اینکه یکمی سینه هاشو مالیدم بلند شد و گفت ک بریم توی جنگل ی چرخی بزنیم.عوضی هی داشت منو دنبال خودش میکشوند و دلبری میکرد.خوب بلد بود چطوری منو بکشونه سمت خودش.یکمی توی خونه باهاش ور رفتمو بعد از یکی دو ساعتی ک یکمی استراحت کردیم تا خستگی راه از بین بره لباسامونو عوض کردیم تا بریم توی جنگل.
روستای فوق العاده زیبایی بود.نزدیکای همون ابشار معروف جواهر ده.انقدی ک میشد پیاده تا اونجا رفت.هوا نزدیکای تاریکی بودو نمیشد زیاد دور شد اما یکمی توی همون سرسبزی های اطراف چرخ زدیمو برگشتیم سمت ویلا.از مغازه نصفه و نیمه ای ک توی روستا بود وسایل ی شام ساده رو گرفتیم و بردیم توی ویلا تا بتونیم ی چیزی درست کنیم بخوریم.رویا مث همیشه ب محض وارد شد ب ویلا لباسای راحتیشو میپوشیدو من از لحظه ای ک وارد ویلا میشدیم چشام دنبالش بود.
توی اشپز خونه پشت گاز وایستاده بودو داشت شامو درست میکرد ک رفتمو از پشت بغلش کردم
-عشششق من چ زحمتی میکشه .خانوم اومده بودیم دو دیقه خودتونو ببینیم ک
-بالاخره لطفای اقاشونو باید یطوری جبران کنه دیگه .
برگشت سمت من و بغلشو برام باز کرد.منم گرفتمش تو بغلم
-سامان بهترین روزای عمرم کنار تو میگذره.تا قبل از بودن تو واقعا چیزی برای خوشحالی نداشتم.حالا تو شدی بهترین دلیل زنده بودنم.واقعا نمیدونم اگه ی روزی بری چکار میخوام بکنم
-فکر آینده نباش.همونطوری ک فکرشو نمیکردی با ی پسری مث من اوکی شی .نگران جیزی نباش ما پشت همیم.
فشار دستامو پشت کمرش بیشتر کردم .لبامو نزدیک صورتش کردمو ی بوس سفت از روی لباس کردم.دستمو بردم پایین تر روی کونشو شروع کردم ب مالیدنش
-توله شروع نکن.گشنمونه بزار شامو بیارم بعدش کار دارم باهات.
-جووووووون.من عاشق این کاراتم لعنتی.اوکی پس من برم بشینم بازی پی اس جی رو ببینم


رفتم جلوی ال سی دی و کاناپه جلوش لم دادم و زدم شبکه سه تا بازی پاریسن ژرمن رو ببینم.دوس داشتم اون تیمو.هنوزم دارم.بعد از ی چند دیقه شامو اوردو نشستیم با هم شامو خودیم و گفت ک میخوااد بره توی آشپز خونه تا ظرفارو بشوره ک نمونه.لعنتی مث ی زن خونه دار همه کارارو انجام میداد.من دیگه حواسم ب بازی پرت شده بودو توی جو بازی بودم دقت نکردم ک رویا اومد رفت توی اتاق خواب .حموم توی اتاق خواب بود.وسطای بازی بود ک گفتم برم توی اتاق خوابو بالاخره شروع کنم ک دیدم رفته حموم.دیگه کم کم داشتم عصبی میشدم از دستش.برگشتمو با ی قیافه عصبی نشستم تا بقیه بازی رو ببینم.یکمی ک گذشت دیدم در حموم باز شد و منم بهش توجهی نکردم.اونم بیرون نیومد پیش من.یکمی ک گذشت صدای اومدنش ب سمت خودمو حس میکردم.قلبم دوباره تپش گرفت.اومد توی اتاق اصلی .با ی صحنه ای مواجه شدم ک تو عمرم ندیده بودم.ی لباس خواب فوق العاده سکسی پوشیده بود ک رنگ زرشکی تیره داشت.ی رژ لب زرشتی جیغ هم زده بودو موهاشو هم کامل باز کرده بود .لباسش فوق العاده بود.ی شرت سکسی توری ک فقط جلوی کوسشو گرفته بودو ی سوتین خوششگل ک زیر ی پیرهن مانند توری داشت سینه هاشو خوشگل تر از همیشه نشون میداد.ب محض دیدنش از جام بلند شدم.رفتم سمتشو ب محض رفتن سمتش دویید سمت اتاق خوابو درو روم بست
-لعنتی چیکار داری میکنی چرا اذیت میکنی میشکونم درو ها
-جوووون بشکون ببینم زورت چقده .من ک میدونم نمیتونی
-رویا درو باز کن .باز کن لعنتی تورو خدا اذیت نکن
-جوووون دیدی چ بدنی دارم .باید اعتراف کنی ک من خوشششگل ترین زن این دنیام
-عزییززمم تو خوششششگل ترین زن هر دو جهانی باز کن لعنتی
بالاخره آروم قفل درو باز کردو منم بعد از چند ثانیه مکس درو باز کردم .دیدم دراز کشیده روی تخت و داره انگشتای دستشو گاز میگیره.منم سریع تیشرتمو در اوردمو خودمو انداختم روش.تا جایی ک تونستم لباشو میک زدمو خوردم دیگه اثری از رژ لب هاش نمونده بود.پاهاشو دور کمرم گره کرده بودو بدنشو هر چ بیشتر میچسبوند بهم.دستاشو انداخته بود دور گردنم و سفت فشار میداد سمت خودش.منم بیشتر میک میزدم لباشو و با دندونام لباشو میگرفتمو میکشیدم.دستاشو از دور گردنم باز کردمو دستای خودمو گذاشتم روش.از روی لباش اومدم روی گردنشو شروع کردم با ولع لیس زدنشون.صدای ناله هاش بلند شده بودو تحریک شدنشو حس کرده بودم.بعد از میک زدن گردنش و لیسیدنش اروم نوک زبونمو میکشیدم سمت پایین .با دستم سوتینش رو کشیدم پایین و ممه هاشو گرفتم توی دستم.یکمی مالیدمشون و بعد از فشار دادنشون شروع کردم ب لیسیدن اونا.با زبونم روی نوک سینه هاشو لیس میزدمو بعد از تکرار چند بار با نوک زبونم با نوک سینه هاش بازی میکردم.تحریک شده بودم ب حدی ک دلم میخواست ی سکس خشن باهاش داشته باشم .پس افتادم ب جون سینه هاش.شروع کردم ب میک زدن سینه هاش ب حدی ک کبودی اونارو با چشم خودم میدیدم و جالب این بود ک رویا از این کارم خوشش اومده بود.هر چقد بیشترمیگذشت بیشتر میک میزدم و بیشتر کبودی روی سینه هاش میومد. نوک ممه هاشو با دندون میگرفتمو اروم گازشون میزدم .با دستام چند تا محکم زدم ب سینه هاش ب حدی ک دیگه کامل سرخ شده بود.منم سوتینشو باز کردمو شلوارو شورت خودمم در اوردم.دوباره برگشتم روش.یدونه زدم در گوشش و گردنشو با دستم گرفتم.صورتمو نزدیک لبش کردمو محکم لباشو میخوردم.عوضی میخندید و میدونستم ک دیگه خوشش اومده.ناله میکردو بین ناله هاش میگفت ک میخواد امشب کوسشو جر بدم.کیرمو گذاشتم لای ممه هاشو اونم فهمید ک باید ممه هاشو سمت کیرم فشار بده.گذاشتم لای ممه هاشو شروع کردم ب جلو عقب کردن.اونم همینطور اه و ناله میکرد انگار ک کیرم تو کوسشه.بعد از چند دیقه بلند شدمو یطوری روی تخت نشوندمش ک کوسش لبه ی تخت بود.خودمم پایین تخت نشستم روی زانوهامو داشتم با ولع کامل کوسشو میک میزدمو میخوردم.از پاییین کوسش زبونمو میکشیدمو میلیسیدم تا زیر شکمش.با نوک زبونم میکردم توی سوراخ کوسشو توش تکون میدادمو زبونمو میچرخوندم.با اینکه زیاد داده بود ولی انصافا همیشه از تمیزی چیزی کم نداشت .مخصوصا وقتایی ک میدونست با هم سکس میکنیم.بعد از یکمی خوردن کوسش دیگه وقتش بود ک اون حال بده بم .بلندش کردم .زانو زد جلوم و کیرمو گرفتم تو دستمو کردم توی دهنش.تا جایی ک میشد فشار میدادم توی حلقش .انقدی ک خم شده بود روی تخت و داشت میزد روی پام ک از دهنش در بیارم.کیرمو از دهنش کشیدم بیرونو یکمی نفس نفس زدو بعد از ی خنده دیگه شروع کرد ب ساک زدن.با ی دستش میمالید کیرمو و پشت اون میکردش تو دهنش.دو تا دستاشو گذاشت پشت پامو سرشو میاورد جلو و کیرمو میکرد توی دهنشو در میاورد و هی پشت هم این کارو تکرار میکرد.کیرم خوب خیس شده بود.دیگه وقتش بود ک بره تو کوشش.بلندش کردمو روی تخت داگ استایل خمش کردم خودمم رفتم پشتشو کیرمو گذاشتم روی سوراخ کوسسش و شروع کردم ب مالیدن سر کیرم تو کوسش.التماسم میکرد ک بکنم توی کوسش و من هی کشش میدادم تا بیشتر تحریک شه.انقدر مالیدم تا بلند شد و روب من کرد.دستشو گذاشت روی گردنمو با ی لحن عصبی و حشری بم گفت ک باید امشب جرش بدم.منم دیگه صبر کردن رو تموم کردمو کیرمو یجا با همون استایل داگی کردم تو کوسش.ی جیغ کوچیک زد.خیالم راحت بود ک صدا بیرونم بره کسی نمیشنوه چون فاصله داشتیم با بقیه خونه های روستا.شروع کردم ب تلمبه زدن و محکم کیرمو میکوبیدم ب کوسش.هر چقد بیشتر میگذشت بیشتر تحریک میشدو بیشتر میخواست کوسشو بگام.منم ک دیگه اصلا رفتارم دست خودم نبودو از کل وجودم حشری شدن میریخت و فقط جلو عقب میکردم تند تر.برش گردوندم و خوابوندمش روی تخت و پاهاشو دادم بالا و کیرمو گذاشتم دم سوراخ کوسش.با توف یکم کیرمو خیس کردمو فشار دادم توی کوسش ک با لبخند شروع کرد ب اه کشیدن.داد میزد و اره میگفت و معلوم بود ک داره حال میکنه.دستمو گذاشتم روی کوسشو مالیدمش تا بیشتر حال کنه.اونم فقط ناله میکردو سینه هاشو میمالیدو میکرد تو دهنش.هر چقد ک میتونستم تند تر این کارو انجام میدادمو دیگه خودمو اورده بودم روش و پاهاش قشنگ روی هوا بودو من هی بیشتر کیرمو میکردم تو کوسش.صدای ناله هاش زیاد تر شدو من بیشترین حد تحریک شدنو تجربه کرده بودم.برشگردوندمو روی شکم خوابوندمش .کیرمو گذاشتم لای پاشو اروم اروم نزدیکش میکردم ب سوراخ کونش
-ن .سامان از کون ن.خواهش میکنم درد میگیره من نداشتم از پشت تا حالا
-خفه شو حواسم هست .اذیتت نمیکنم
-سامان تورو خدا ن .خواهش میک...آااااااآااییییییییییییی
کیرمو اروم فشار دادم توی کونش.سر کیرم رفت توش.وقتی گفت تا حالا نداشته مطمئن بودم ک زر میزنه ولی وقتی سر کیرم رفت توش مطمئن بودم ک تا حالا از کون نداده.نمیخواستم اذیتش کنم اما ب حدی تحریک شده بودم ک هیچی حالیم نبود.کیرمو در اوردمو بردم جلوی صورتش تا ساک بزنه.اونم ب خیال اینکه بیخیال شدم خوب برام خوردو کیرمو طوری خیس کرد ک آب دهنش ازش میریخت.منم برگشتم پشتشو سر کیرمو کردم تو کونش.ب حدی درد میکشید ک قسمم میداد تمومش کنم اما انگار گوشام نمیشنید.هر چقد بیشتر جیغ میزد بیشتر فشار میدادمو کار ب جایی رسید ک دیگه مقاومت میکرد.چند بار با دستش زد بهم ک تمومش کنم اما من کنترلمو از دست داده بودم.دوباره برشگردوندم و پاهاشو انداختم رو شونه هام.با اب دهنم دستمو خیس کردمو مالیدم در سوراخ کونشو کیرمو گذاشتم دم سوراخش.یکمی مالیدم روشو بعد بای فشار کردم تو کونش.طوری جیغ میزد انگار داره جر میخوره.واقعا هم همینطور بود.سوراخ کونش ب حدی تنگ بود ک کیرم ب زور میرفت توش.تا نصف کیرم تو کونش بودو همونطور جلو عقبش میکردم اما یکم ک گذشت و دیدم راهش کمی باز شده کیرمو با ی فشار محکم تا ته کردم تو کونش.ی جیغ بلند زد من ترسیدم ک دیگه صدا برسه ب خونه های دیگه با اینکه درو پنجره ها بسته بود.با ی دستم دستاشو گرفتم بالای سرشو و با اون یکی دستم دهنشو گرفتم ک صداش بیشتر نشه.کیرم تا ته توی سوراخش بود اما بازم سه چهار تا ضربه دیگه زدم تا اخرین ذره کیرم توی کونش باشه.دیگه کم کم جیغو دادش داشت ب گریه میرسید منم شروع کردم ب جلو عقب کردن کیرم توی کونش.همینطور کیرمو فشار میدادمو با هر بار فشار من سوراخش بیشتر باز میشد.اما اون کماکان داشت ب طرزی درد میکشید ک اشک توی چشاش جمع شده بود.محکم ترش کردم.کیرمو میکوبیدم توی سوراخ کونش و جلو عقب میکردم .ب جایی رسید ک دیگه سوراخش باز شده بودو اون درد اول رو نداشت و دیگه وقتش بود ک پوزیشنمونو عوض کنم.کیرمو در اوردمو اوردمش لب تخت .زانو زد و دستاشو باز کرد روی تخت و منم رفتم پشتش.دستاشو از پشت گرفتمو شروع کردم ب فرو کردن تو کونش.چند دیقه ای جلو عقب کردم.صدای آه کشیدنش تغییر کرده بود.دیگه جیغ نمیزد زیاد و ب نظرم میومد ک داره خوشش میاد کم کم .منم تند ترش کردمو بیشتر و محکم تر جلو عقب میکردم.دیگه فقط اه میکشیدو صدای حرف زدنش در اومد .داد میزد میگفت جرم بده.کونمو جر بده و با حرفاش من هی بیشتر تحریک میشدم.بلند شدمو وایسادم تا برام ساک بزنه دیگه کم کم داشت آبم میومد .منم سریع برشگردوندم.بلند شدیمو همونطور ک ایستاده بودیم کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش و یکم خمش کردمو فشارش دادم تا بره توش.دیگه راحت تر از اولش فرو میکردم چون باز شده بود .یکمی جلو عقب کردم تا آبم بیادو وقتی احساس کردم داره میاد تند ترش کردمو اونم ک فهمیده بود دارم ارضا میشم بیشتر آه میکشیدو سرو صدا میکرد .دیگه داشتم ارضا میشدم ک کیرمو در آوردمو نشوندمش جلوم و کیرمو کردم تو دهنشو آبمو توی دهنش خالی کردم .تا جایی ک تونستم کیرمو تو حلقش فشار دادمو اونم تا قطره آخر آبمو میک زدو خورد
از شدت خستگی افتادم روی تخت و دراز کشیدم اونم اومد کنارمو توی بغلم خودشو جا کرد .برگشتم رو به اون و گرفتمش توی بغلم و دستمو بردم روی کوسشو شروع کردم به مالیدن .دو تا از انگشتامو کردم توی کوسشو شروع کردم تند تند تکون دادن هی تند ترش میکردم تا ارضا شه .بعد ا
غریبه ترین آشنا در میان دوستان
     
  
مرد

 
من واقعا داستان واقعی دارم با خانواده البته ب سکس ختم نشده
هرکی دوس داره حرف بزنیم اکانت اینستامه فقط بگه از لوتی پیام داده
reza.asadiii_
     
  
صفحه  صفحه 113 از 125:  « پیشین  1  ...  112  113  114  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA