انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 16 از 125:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
سیمان روی ایمان (۱)
اسم من کیوانه و سال 66 به دنیا اومدم . همون سالی که بابام تو جنگهای غرب کشور و در بمباران شیمیایی عراق آسیب دید و بعد از بیست سال با ریه ای داغون شهید شد . این جوری خیلی بده یه عمری رو با عذاب زندگی کردن . برای همین دیگه به غیر من بچه دار نشدند . من موندم و مامان مذهبی من . با درجاتی که به پدرم دادند اون دیگه بعد از شهادتش شد سردار . مامان منم شد همسر شهید و منم پسر شهید . مامانم زن خیلی خوشگل و نازی بود که هنوز چهل سالش هم نشده بود . وقتی پاشو میذاشت تو بنیاد شهید همه واسش یه احترام خاصی قائل بودند و به یه دید دیگه ای بهش نگاه می کردند . حتی تو خونه که بودیم خیلی کم پیش میومد که روسریشو جلو من بگیره . ولی یه خورده مطالعه سایتهای سکسی داخل اینترنت و هم کلامی با رفقای ناباب سبب شده بود که جنسم یه خورده خرده شیشه پیدا کنه و حتی گاهی وقتا هوس سکس با مامان به سرم بیفته . ولی این برام یه رویا به نظر می رسید . یه جورایی هم دلم واسه مامانم می سوخت . چون از همون سال 65 که ازدواج کرده بود بابا که همش تو ماموریت بود بعدشم از داخل چند جای بدنش داغون شد و ریه اش مشکل پیدا کرد و دو سه تا ترکش هم تو کله اش بود . دیگه فکر کنم همون قدر به هم می چسبیدند و سوا می شدند . مامان بیشتر وقتشو با دعا و عبادت می گذروند و این جوری بر نفس عماره خود غلبه می کرد . بیشتر این اطلاعاتو از فالگوش وایسادنم فهمیدم . آخه رقیه خانوم که هم سن مامان بود و شوهرم داشت و از دوستای قدیمش و جزو کلاغ سیاههای حزب الهی بود باهاش خیلی درددل می کرد و مامانم سیر تا پیاز احساسات خودشو واسش تعریف می کرد . اونا که با هم حرف می زدند بی خیال من بودند و منم سیاست سکوت و ادب رو پیش اونا رعایت می کردم . یه چند ماهی از فوت بابا گذشت تا این که در یکی از این فضولی کردنهام متوجه شدم که رقیه خانوم واسه مامان عفت من داره تبلیغات می کنه که حالا که شوهرت مرده و تو جوونی و یه عمره سختی کشیدی و سنت اسلام رو نتونستی به خوبی پیاده کنی بهتره که از این به بعدو حداقل با ازدواج موقت هم که شده یه جورایی گذشته رو جبران کنی .. مامان اولش مخالفت می کنه و منو بهونه می کنه ولی بعدش ساکت میشه و از اونجایی که یه خورده خجالتی هم بوده به رقیه خانوم میگه -حالا فرض می کنیم منم یه خورده کوتاه اومدم . آدم تو این دوره و زمونه که نمیشه به هر مردی اعتماد کنه . اون مرد باید با نماز و خدا و اهل دین و عبادت باشه .. هرچند من نمی خوام کیوان چیزی بفهمه . ولی دلم می خواد صادق باشم -ببین تو بله رو بگو . یه مرد خوب که بتونه از راه شرعی تو رو به اون چیزی که در این چند ساله بهش نرسیدی برسونه گیر میارم . کی بهتر از داداشم . زنشم که مرده و دو تا دختراشم که ازدواج کردن و رفتن . فرصت برای فکر کردن هم داری . اون الان رفته سوریه داره به ارتش ضد شورش بشار اسد آموزش میده تا ضد انقلابیون سوریه رو سرکوب کنن . چیکار کنه بیچاره داره جهاد می کنه وظیفه شرعی خودشو انجام میده . میگه اسلام مرزی نداره . ایرانی و عرب و فارس و غیر فارس معنا نداره . ما همه پیرو یک دینیم بعد از سوریه هم میخواد بره لبنان پیش برادران حزب الله وآیت الله نصرالله که طرفدار امت واحده ووحدت کلمه هست و میگه فارس و ایرانی معنا نداره همه زیر چتر اسلامیم . -احسنت احسنت بر این مرام عبدالله خان .. بااین حال رقیه جان من باید فکرامو بکنم -عفت جان یه دستی به بر و روت بکش .. با نشاط شو .. این رقیه آشغال با این کاراش قند تو دل مامان آب کرد . یک ماه وقت فکر کردن داشت و منم یک ماه وقت نقشه چیدن .. مامان بره زیر کیر پاسدار دیوث عرب صفت دشمن ملت سوریه بخوابه .. دونه دونه ریشاشو می کنم فرو می کنم تو کوس آبجی و ننه اش . رقیه آشغال . . مامان از روز بعد دیگه پیش من روسری سرش نمی ذاشت . ابروهاشو مرتب می کرد و یه روژملایم هم به لباش می زد . ازش که می پرسیدم مامان چی شد که یه خورده داری به خودت می رسی جوابمو می داد که هیچی تشخیص دادم که اگه آراسته باشم و عبادت کنم ثوابش بیشتره . ظاهرا مامان انتظار عبدالله خان رو می کشید که از جهاد لبنان برگرده . منم از لج مامان وقتی که شب جمعه ای رفته بود مسجد محل دعای کمیل رفتم یه نصاب ماهواره آوردم و یه دیش و رسیور وصل کردم و یه کارت سکسی هم گرفتم که حالشو ببرم . وقتی اومد خونه داشت زمین و زمانو یه سره می کرد -پسر تو داری برکت خونه رو از بین می بری . تو شیطان وارد خونه کردی . اینا همش کار اسرائیل و امریکاست -مامان به روح بابا قسم نه اوبامای امریکایی کنیایی به من گفته ماهواره بذارم نه نخست وزیر اسرائیل نتان یاهوی ایرانی که فعلا ایرانی بودنشو مخفی کرده و یه خورده واسه انتخابات بعدی می ترسه .. من خودم دوست داشتم و گذاشتم . بالاخره ساکتش کردم . .. روزا می خواستم حرصشو دربیارم می رفتم رو کانالای عرب و به موزیک ویدیوهای نوال الزغبی و نانسی عجرم و.. که می رسیدم می گفتم مامان جون ببین که لبنان چقدر پیشرفت کرده . الان رزمندگان ما همه دارن از این چیزا می بینن . می بستم همه رو فحش خوارمادر و می گفتم ما خودمون مدرسه هامون تو ایران دارن سه شیفته میشن داریم میریم لبنان مدرسه می سازیم . هر یه سال درمیون آسفالت جاده هامون داره می ترکه بهترین جاده ها رو میریم واسه عربا می سازیم . کفرشو در می آوردم .. ازبس توگوشش خوندم . دیگه روز به روز خودشو ترگل ورگل ترمی کرد . یه هفته موند ه بود که جهاد گر غیور اسلام عبدالله خان که می خواست ناپدریم بشه از لبنان برگرده . مامان خیلی ملایم تر شده بود . یه خورده لباسای بهتر می پوشید ولی دست از نصیحت من بر نمی داشت . منو نصیحت می کرد ولی خودش داشت شل می شد . یک ساعت مونده بود به اذان صبح منو واسه نماز بیدار می کرد . دیوانه ام کرده بود . یه روز بهم گفت کیوان جان این کانالی که مدلباس نشون میده رو بیار ببینم چه جوریه .. -به !قربون عفت خانوم امروزی خودم بشم . حالا داری می فهمی که مذهب با این چیزا مخالفتی نداره . رفتیم رو کانال فشن تی وی .. ای بابا همش زنای کون لخت مایو یک تیکه ای رو نشون می داد با یه سوتینی که اگه نمی بستن بهتر بود . -کیوان عوض کن .عوض کن ..عوض کن اینا دیگه چیه . بیخود نیست که این روزا اخلاقت عوض شده و داری با من یکی به دومی کنی . کانالو عوض کردم حالا مردا داشتن با مایو و شورت مانور می دادند و کیر همه شون هم باد کرده بود . -عفت خانوم کانالو عوض کنم ؟/؟ -نه اینا مردن اشکال نداره -مامانی واسه من اشکال نداره . واسه شما چی .. -پاک منو گیج کردی حق با توست پسرم . درهر حال روز ها خیلی سریع می گذشتند و من باید رو مخ مامان کار می کردم . از علم و دانش و ایمان گفتم و از این که زیبایی رو اگه نامحرم نبینه گناه نیست و هرجوری بود یه چند تا از اون لباسای فانتزی تن مامان کردم . اونم که داشت خودشو واسه عبدالله خان آماده می کرد دیگه بی خیال شده بود . منم دست کم روزی یه بار با تماشای کون گنده عفت جونم جلق می زدم . وقت کم بود . نمی دونستم چیکار کنم . من نمی تونستم یک پاسدار عرب صفت دیوث خایه مال ضد ملت رو ببینم که کیرشو فرو کنه توکوس مامانم . واسه همین مجبور بودم با دم شیر بازی کنم . تا آخرین لحظه صبر کردم . واسش از خلافهایی که یه سری پسرا با مادرشون می کردند گفتم و اون پسرا رو لعنت کردم ولی هرچی خواستم ذهنشو آماده کنم نشد . انگار این از اون سر سختهاش بود . هرجوری بود باید مامانو می گاییدم . هم از اون جنده مفتی که به دعوت یکی از دوستان همین چند وقت پیش گاییده بودم بهتر بود هم می شد به عنوان یه واکسنی به حساب بیاد که ویروس پاسدار عبدالله روفضای کوسش نشینه .. یه شب یه داروی خواب آور و بی حال کننده ای به یه طریقی بهش خاروندم . دیگه تصمیممو گرفته بودم . اولش خواستم یک بعدی به قضیه فکر کنم ولی بعدش با خودم گفتم اگه قلق مامانو در حین سکس گرفتم یه جورایی قضیه رو پنجاه پنجاهش می کنم . اون عاشق همین آب پرتقال های قلابی بود که تو بازار می فروختند . منم واسه اش تو آب میوه این دارو رو قاطی کردم .. آب میوه قاطی نشده رو خودم خوردم و اونو دادم مامانی .. چه زود و سریع خوابش برد . حالا من بودم و یه مامان چرتی .. کمتر از یه روز وقت داشتم . خیلی می ترسیدم . باید نقشه ام می گرفت . مامان مذهبی من اگه می فهمید که چه بلایی سرش اومده حتما خودکشی می کرد . یا این که منو می کشت . من که یه عذر بد تر از گناه یا به نظر خودم موجه می آوردم ولی اون باید چیکار می کرد . هرچه بادا باد . بهتر از اینه که کیر عبدالله پاسدار خایه مال دشمن ملت رو تو کوس ننه ام ببینم . وای این مامان عجب تن و بدنی داره چه گوشتی . قبل از این که اونو لخت کنم اول خودمو لخت کردم . یه مقدار دیگه از اون آب میوه های خمار کن داشتم که وسطای خواب اگه چشاشو باز کرد به هر کلکی که شده دوباره بدم به خوردش . لباسای روشو در آوردم و رسیدم به شورت و سوتین .. ای مامان واسه این پاسدار دیوث چه کردی .. از اون مدلهایی تنش کرده بود که من از کانالای ماهواره ای هم ندیده بودم . دلم می خواست فقط اون هیکل و تن و بدنشو چند ساعت دید می زدم و نرم نرم کارمو پیش می بردم ولی وقت زیاد نبود . باید کام دل می گرفتم و نقشه امو پیاده می کردم . یه مقداری از این کار هم باید در هوشیاری اون صورت می گرفت تا مزه اشو بفهمه . عجبا .. چه جورم کوسشو برق انداخته بود . کاش بیدار بود و با رضایت دو طرفه سکس می کردیم . کاش . دستمو گذاشتم رو شونه هاش و یواش یواش رسیدم به سوتین و اونو درش آوردم . از اونجا هم نرم نرمک رسیدم به شورتش و اونو از کونش کشیدم پایین . تازه اولای خواب سنگینش بود و می تونستم یه نیمساعتی رو مزه بگیرم . اون کون تپل و درشتش میک زدن داشت .. سیر نمی شدم هر چقدر آروم گازش می گرفتم . یه ده دقیقه ای رو با کونش ور رفتم و اونو که خیلی هم تو خواب سنگین شده بود یه دور بر گردوندم . لبامو گذاشتم رو لباش .. داشتم تصور می کردم که اونم از اون طرف با چه هیجانی در حال بوسیدن منه و با رضایت خودشو در اختیار من گذاشته . اومدم پایین تر رو سینه هاش و یک شکم سیر هم از سینه های بی شیر کام دل گرفتم و رفتم پایین تر و رو کوسش ولی از اونجایی که خواب بود اون شور و هیجانی که لازمه عکس العمل طرف سکسه رو نداشت ولی چاره ای نبود . در مرحله بعدی کیرمو گذاشتم رو دهن مامان عفت ولباشو بالا و پایین می دادم و تو ذهنم اونو در حال ساک زدن کیرم می دیدم . اونو دوباره دمر و بعد یه پهلوش کردم که کونش به طرف من باشه . این جوری حالش خیلی بیشتر بود و صفای بیشتری داشت . جاااااان .. یه لحظه به خودم اومده و دیدم دارم جلق می زنم . دو دستی زدم تو سرم . کیوان دیوونه لقمه چرب و چیلی و اصل کار و واقعیت اینجاست و تو هنوز داری رویایی فکر می کنی . کیرمو که یه شونزده هفده سانتی می شد به سوراخ کوس مامان باایمان فشار دادم ولی خشک بود . از اون جندهه که کوسش خشک بود و یه آب دهن رو انگشتاش زده به کوسش مالیده بود یاد گرفتم و منم دستمو با آب دهن خیس کرده مالوندم به کوس مامان یه خورده ای بهتر شد . کله کیر من که رفت تو کوسش بقیه کیر هم به زحمت راهشو پیداکرد . هنوز کیرم تو کوس مامانی نرفته داغ کرده بود . نهههه اگه الان کیرم تو کوسش خالی کنه چی .. ولی از اون جایی که خیلی کیف می داد یه خورده به خودم فشار می آوردم که تو کوس مامان خالی نکنم در عوض با تماشای پوزیشن کون مامان و حلقه سوراخ کوس و کیر فرو رفته من تو کوس و سوراخ کونش خیلی کیف می کردم . عبدالله خان حرامت باشه . من مگه چه چیزم ازت کمتره .. مادرمه و از شیر مادر بر من حلال تره . دیگه کیرمو کشیدم بیرون . هر چند دوست داشتم که بیشتر اونو از کوس بکنم . یه خورده بغلش کرده و رفتم تو خط فیلم و حرفای سکسی .. لعنتی موبایلش زنگ خورد .. اون وقت شب رقیه خانوم بود .. گوشی مامانو گرفته و رفتم اتاق خلوت .. -ببینم مادرت کجاست ... -اون خسته بود اعصابش خرد بود و قرص خواب آور خورد و خوابید . فقط رقیه خانوم مامان یه پیغوم برام داشت و بهم گفت که اگه یه وقتی تماس گرفتین به اطلاعتون برسونم . اون گفت که به هیچ وجه نمی خواد ازدواج کنه حتی ازدواج موقت و گفت که من از طرف اون و از طرف شما از عبدالله خان عذر خواهی کنم . تمام جریانو برام تعریف کرد . منم بهش گفتم مادر جان تو هزار کن حلال کن . فکر من نباش . من انسانی منطقی هستم . دیگه تو از زن فلان رئیس جمهورمومن ومردمی که بالاتر نیستی . شوهرش شهیدشد چند هفته نشد رفت شوهر کرد . -آفرین به تو کیوان جان که خیلی فهمیده و منطقی هستی -آره رقیه خانوم از بس باهاش بحث کردم دیگه نشد که نشد . گفتم مادر من مشکلی ندارم .. گفت نه من نمیخوام و روح شوهرم انگار دور و بر منه و از این حرفا . راستی عبدالله خان از لبنان تشریف آوردند ؟/؟ اگه میشه یه عرض ادبی خدمتشون داشته باشیم .. دلم می خواست سر به تنش نباشه ولی یه جورایی باید آب پاکی رو رو دستش می ریختم . چون این رقیه از اون سمج ها بود .. -الو سلام عبدالله خان مخلصتون هستیم . انشاءالله در جهاد اصغر موفق بودین در جهاد اکبر هم موفق باشین . سعادت یاری نکرد که سایه پدری شما رو سر ما باشه . قسمت نشد .. -عیبی نداره پسرم هرچه خواست خدا باشه همونه . اتفاقا ما جای دیگه ای نشون کرده داریم و سعی می کنم همین فردا تمومش کنیم .. -تبریک عرض می کنم عبدالله خان .. امیدوارم اون دنیا هزاران هزار حوری بهشتی نصیبتون بشه و دفعه دیگه که تشریف می برین لبنان , اسرائیل رو با خاک یکسان کنین و به این بنیامین نتان یاهوی ایرانی نخست وزیر مازندرانی که سی و خوردی سال پیش ایران خودش رو ترک کرده بگین که هر موقع باشه تو ایرانی هستی و نباید از اشغال گرا حمایت کنی . -حتما به یاری حق حتما .. با اون کوس کشا خداحافظی کردم و رفتم سراغ مامان .. چرچیل آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم .. کیرم دیگه شق کرده بود . مامان مثل زیبای خفته دمرو افتاده بود و دوباره یه پهلوش کردم . این بار رفتم از رو میز توالت عهد بوقی که تازگیها یه آخرین مدلشو سفارش داده بود یه قوطی کرم برداشته و آوردم داخل سوراخ کونشو حسابی چرب کردم تا فرو کنم تو کونش . چه کیفی کردم تا این لحظه . به عقل جن و شیطان هم نمی رسید . هرچند شیطان هم جنه . کون مامان خیلی تنگ بود . خیلی . بیچاره بابا جون نداشت به کوس مامان برسه چه برسه به سوراخ کونش .. وای این طرف چقدر کیپ و داغم کرده بود . دیگه فرصت نکردم کیرمو تو کونش حرکت بدم . همون که رفت تو کون ناب مامان مستقر شد آب کیرم شروع کرد به ریختن .. جاااااااان چقدر مزه میده چقدر حال میده .. همه این کیف کردنها به یک طرف اگه مامان رضایت داشته باشه یه عشق و حال و صفای دیگه ای داره . با این که کیرم آبشو خالی کرده بود ولی واسه این که دلم نسوزه یه خورده کیرمو تو کونش حرکت می دادم که به اصطلاح اونو گاییده باشم و یه حالی برده باشم .
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
سیمان روی ایمان (۲)
یه خورده انگشتمو فرو کردم تو کون مامان و تا اونجایی که می تونستم دور و بر و اون داخل سوراخو پاکش کردم . هر چند مقداری از منی من رو تخت ریخت و ملافه رو نجس کرد و این مامان هم نجس و پاکی خیلی براش مهمه . چیکار کنم شد دیگه .. یه چند دقیقه ای استراحت کردم و از همون عقب کردم تو کوس مامان . کمرشو هم چسبیدم و دستامو دور سینه هاش حلقه کرده و تند تند می گاییدمش . دلم مثل سیر و سر که می جوشید . تالاپ تولوپ می زد . هر لحظه منتظر بودم چشاشو باز کنه و قسمت بعدی نمایشو شروع کنم . تازه داشتم واقعا حال می کردم . چون نیمساعت اونو گاییدم و بیدار هم نشده بودو منم دیگه آبم نمیومد .. یواش یواش یه تکونهایی می خورد ولی اون جوری نبود که بفهمه کیری رفته تو کوسش .. یه نیمساعت دیگه گذشت . دلم می خواست مامان زود تر هوشیاری خودشو به دست بیاره . مرگ یک بار شیون یک بار . ولی خیلی خوشبین بودم . تا اینجای قضیه رو به خوبی پیش رفته بودم و از این جا به بعدشو هم می تونستم یه جورایی حلش کنم . کیرم شق تر شده بود . ضرباتو تند تر کرده بودم . دلم می خواست هوش و بیهوشی از سرش بپرونم . هم بیدارش کنم که بفهمه در کجای کاره و هم با لذت کیر خودم خوابش کنم ولی اینو دیگه به نظرم زمان می برد . بازم دقایق دیگه ای گذشت .. مامان یه ناله هایی می کرد .. -چه خبره اینجا .. نهههههه من خواب می بینم ؟/؟ .. نهههههه خیلی بی حال از پشت به تنم دست می کشید .. -عبدالله .. نهههههه ما که هنوز صیغه نکردیم .. مامان تو خواب دست به دامان این و اون شده بود چند تا جمله می گفت و دوباره ساکت می شد و می خوابید .. لعنتی خیلی بهش خورونده بودم . دفعه بعد بیشتر حالیش می شد و بیدار تر شده بود . -واااایییییی کیوان .. عوضی ..کافر .. نامسلمون .. بیشرم .. با مادرت .. ؟/؟ -مااامااااان جووووووون من کجا هستم . چرا گیج خوابم ؟/؟ آههههههه سرررررم حالم خوب نیست .. حالم خوب نیست .. عفت جون هم داشت با بی حالی حرف می زد .. -بیشرم .. اینو فرو کردی تو اون .. چه جوری حالیت نبود ؟/؟ -مااامااااان من خوابم میاد . نمی دونم دارم چیکار می کنم .. کمکم کن .. -پسر اونو بکش بیرون .. -ماااااماااااان چی رو بکشم بیرون چی داری میگی . سرم گیج میره .. مامان دوباره خوابید و من به گاییدنم ادامه دادم .. هر چند لحظه بیدار می شد و دوباره همون فیلم و نمایش رو بازی می کردم . یه بار که در حالت خواب و بیدار بود سرعت گاییدنمو زیاد کردم و خیسی و غلظت دور و بر کوسش زیاد شده بود ولی جیغ می کشید فریاد می زد بکش بیرون ولی سفت و سخت قفل کردن من و بی حالی مامان این اجازه رو بهش نداد که کیر منو از کوسش بیرون بکشه .. یه بار که دیگه ساکت شده بود من که هنوز هوس داشتم و لحظه به لحظه با این همه گاییدن بازم هوسی تر می شدم دوتا قاچ کون مادرو به دو طرف بازش کرده و کیرمو با سرعتی زیاد میذاشتم ته کوسش و می کشیدم بیرون . یه وقتی متوجه شدم که خیسی روی کیر من خیلی خیلی زیاد شده و کوسش یه گرمی و داغی خاصی پیدا کرده .. ظاهرا بیدار بود و خوشش میومد ولی هنوز جاش نبود که دستمو رو کنم . احتمالا اونم می خواست منو آزمایش کنه و بفهمه که آیا فیلم اومدم یا نه . برای این که فکرشو بریزونم به هم و خودمو تبرئه کنم دیگه نگاییدمش . سرعتمو کم کردم و رفتم تو فیلم . -آخخخخخخ ماااااماااااان لباسام کو .. سرم چرا گیج می ره . چرا ما به هم چسبیده ایم .. مامان چرا تو لختی . جوابمو نمیدی .. دستامو هم دور کمرش بد جوری چسبونده بودم که کیرم در نیاد . دوباره داغ شده بودم . به خودم فشار می آوردم که آبم نره تو کوس . دوست نداشتم یه برادر یا خواهر بیارم که بچه خودم باشه . مامان دیگه تکون نمی خورد . منم همین طور . نمی دونستم باید چیکار کنم . یه جای کار حس کردم که خیلی داغ شدم . کیرم اون داخل گیر کرده بود . دستامو ول کردم . حالا هر چه تلاش می کردم کیرمو از تو کوس مامان عفت بکشم بیرون در نمیومد . معلوم نبود اون داخل کوسش چی کاشته بود . ولی فکر کنم سنگینی کونش از پهلوها رو کیرم فشار آورده بود و منو پرس کرده بود . حس کردم هر چقدر بخوام جلو گیری کنم می تونم مانع از خالی شدن نصف آب کیرم شم . پس بهتره اعصابمو خط خطی نکنم و بذارم هر چی می خواد خالی شه خالی شه .. آب کیرم راه افتاد طرف کوس مامان . می دونستم اون بیداره و بیچاره شدم . ولی جیکش در نیومد . حتما متوجه شده که روی ایمان سیمان کشیدم . صبح شد و بیدار شدیم یعنی می دونستم که هر دو تا بیداریم . خوابم برده بود . اون باید زودتر بیدار شده باشه .. کیرم بیرون از کوسش بود . من منتظر بودم اون شروع کنه و اونم منتظر حرف زدن من بود . دست زدم به پشت مامان و شونه هاشو تکون دادم . می دونستم خودشو زده به خواب .-مامان مامان بیدار شو .چرا ما این جوری هستیم . مامان چرا این چیزای من روی لحاف تشک ریخته .. مادر بیدار شد و دو دستی زد تو سرش .. -بیچاره بدبخت ! سیاه بخت جهنمی .. منو هم با خودت کشوندی جهنم . این همه تقوا و عبادت منو ریدی رفتی .. -مامان من نمی دونم چیکار کردم .. تو خواب یه لحظه به نظرم اومد که یکی داره لختم می کنه . هرچی گفتم مامان مامان نکن .. نمی دونم این چه کابوسی بود .. جلو پای مامان به خاک افتادم و گفتم مامان من نمی خواستم این طور شه .. سهوا که گناهی به اسم آدم نوشته نمیشه .. من نمی خوام برم جهنم . -پس من برم ؟/؟ -تو هم که چیزی یادت نمیاد . -یه حرکتایی یادم میاد ولی نمی تونستم تکون بخورم -حتما یه چیزی خوردیم که مسموم شدیم . شانس آوردیم که نمردیم . -ای کاش که می مردیم . واسه این که بتونم حرف بعدی رو بزنم گفتم اتفاقا مامان تو زودتر از من خوابیدی .. چطور شد حالا تو خواب بیدارشدی منو لخت کردی نمی دونم -خفه شو بچه من همچین کاری نکردم -مادرجون غیر ارادی بود یادت نمیاد .. راستی رقیه خانوم زنگ زد و گفت داداشش از لبنان اومده امروز می خوان برن براش شیرینی بخورن . یک زنو میخواد عقد کامل کنه .. به من گفت که بهت بگم که اون مسئله رو کان لم یکن تلقی کن .. من نفهمیدم چی میگه .. مامان یخ شده بود . زیر لب چند تا فحش هم نثار رقیه کرد .. -مامان ! اینم گفت که هر وقت تاریخ عروسی معلوم شد برای ما کارت دعوت می فرسته . عفت جون زیر لب خیلی آروم گفت که روش زیاد شده دیگه واسش زنگ نمی زنم .. اوخ جووووووون تا اینجای قضیه رو پیش رفته بودم . چه عالی .. مادر برج زهر مار بود . می تونست هر علتی داشته باشه . یکی این که از عبدالله ناراحت شده بود . یکی این که از این که من عفت عفت رو ازش گرفته بودم و یکی دیگه این که کیر من سیرش نکرده بود و اون لحظاتی رو که بیدار بود حسابی کمرشو سنگین کرده بودم . شایدم هر سه علت . هاج و واج به همدیگه نگاه می کردیم . خیلی نسبت بهم سرد شده بود . مثل افسرده ها شده بود . مرتب زیر لب ذکر می گفت و استغفارمی کرد . غروب شد و ازبس عصبی بود تازه یادش اومد که غسل نکرده .. -خدا بگم چیکارت کنه کیوان . دین و ایمان ما رو خرابش کردی .. یاد داستانهای کلیشه ای و تکراری سکس با مامان افتاده بودم که میرن تو حموم و پسره واسه مادره لیف می زنه و بعد تر تیبشو میده . منم یه همچین چیزی تو ذهنم رفته بود . ولی عفت خانوم مثل برق گرفته ها بود و اصلا نمی شد طرفش رفت . خیلی خطرناک نشون می داد . -مامان منم یادم رفت غسل کنم . زیاد وقت نداریم . تو اگه اول بری من وقت کم میارم . می تونیم دو نفری بریم زود غسل کنیم کم نیاریم . ما که به هم محرمیم و دیگه نمی تونیم بهونه بیاریم وقت کم داریم .. -بچه به جای این حرفا زود باش . از دیشب تا حالا همین جور داریم گناه می کنیم . راست میگن بچه ها به جای این که وفا باشن جفا میشن . -مامان اشکال نداره لخت شم که .. عفت خودشو زودتر لخت کرد و گفت زود باش پسر ایمانت در خطره وقت کم داریم .. واییییی مامان که رو تخت بود بیشتر یک طرف بدنشو می دیدم زیر دوش عجب چیزی بود قالب یکسره اش تو دید من قرار داشت .. قبل از این که شیر آبو باز کنه دستشو گذاشت لای پاش و با انگشتش چند قطره آب بر گشتی از کوس یا کونشو که نیمه حل شده نشون می داد کشید بیرون .. -کثافت هنوز بعد از چند ساعت داره می ریزه .. این دیگه چیه .. با خونسردی گفتم چیزی نیست مامان سیمان سفیده -می دونم سیمان روی ایمان کشیدی -مامان جونم رفتم بغلش کردم و خودمو بهش چسبوندم طوری که کیرم به وسط تنش چسبید -مامان نازم چند بار بهت بگم من عمدا این کارو نکردم . تازه تو منو لخت کردی و تو خواب همش می گفتی عبدالله .. عبدالله بیا لباستو در آرم .. مامان عبدالله کیه منظورت چی بود .. نکنه همین داداش رقیه بود که امروز رفته خواستگاری -بچه مزخرف نگو .. مادرت دیگه ازش گذشته .. -مامان کی میگه ازت گذشته تو خیلی خوشگل و ناز و تو دل برو هستی . اگه مامانم نبودی می گفتم زنم شو . اصلا نشون نمیده بیست سال ازم بزرگتر باشی . بگو منو بخشیدی . طوری بغلش کرده کیرم بهش چسبیده بود که نه می تونست خودشو از سمت جلو از دستم خلاص کنه و پشتشم که دیوار و کاشی حموم بود . -کیوان ولم کن . بسه دیگه . دیشبو بهونه داشتی که خواب بودی الان دیگه چیه . الان چه عذر و بهونه ای داری . من ولش کردم . تنش می لرزید . لباشو به لبام چسبونده بودم و طوری اونو می بوسیدم که انگار دارم دوست دخترمو یا عشقمو می بوسم . -مامان حالت خوب نیست ؟/؟ چرا می لرزی ؟/؟ -نکن .. کیوان نکن . پایه های ایمانم داره می ارزه . منم در حالی که کیرمو تکون می دادم گفتم مامان خایه های سیمانم داره می لرزه .. دیگه جوابمو نداد . مثل سابق نمی گفت بی تربیت . لبمو گذاشتم رو سینه هاش . چه جوجوهای آبداری . نوکشون تازه بود و سابیدگی زیادی نداشت . دور نوک و قسمت بالای سینه اش کبودی خاصی نداشت . سینه هاش یه حالت سفتی خاصی داشته که لذ ت می بردم اونا رو تو چنگم می گرفتم .-کیوان نکن . نمی دونی چقدر گناه داره . حرامه باید جواب پس بدیم . یواش یواش از سینه هاش اومدم پایین تر نوک زبونمو گذاشتم لای نافش و واسه اینکه گردنم درد نگیره و بعدا بتونم رو کوسش تسلط داشته باشم رو زمین زانو زدم و سرمو درست روبروی کوسش قرار دادم . -ماما برو عقب تر به دیوار تکیه بده پاهات درد نگیره . اون آدم خشن و سختگیر به نظر نرم می رسید . پاهاشو به دو طرف باز کردم . پشتش به دیواره حموم تکیه داشت . زبونمو گذاشتم رو کوسش . لبه هاشو از دو طرف باز کرده و زبونو اول فرو کردم تو کوس و وقتی حسابی یه گشت و گذاری توی همون اوایل کوسش زدم چوچوله و قسمت بالای کوسشو میون دو تا لبام قرار داده و با دندوناو لب و زبونم کوسشو میک می زدم . با این که گردنم درد گرفته بود ولی دو تا از انگشتامو هم از بغل فرو کرده بودم تو کوس .. -کیوان .. خواهش می کنم ولم کن . حرامه .. گناه کبیره هست . کفاره داره . باید مظلمه بدیم . -مامان چی داری میگی . الان چه فرقی با بچگی ام داره ؟/؟ اون موقع هم سینه هاتو می خوردم حالا هم می خوام بخورم . اون موقع بهم شیر می دادی من حالا بهت کیر میدم -خیلی بد دهن شدی کیوان . من تو رو این طور تربیت نکردم .. -مامان راستشو بگو مامان با ایمان این عبدالله خان کی بود که وقتی تو خواب داشتی با هام حال می کردی اسمشو می بردی -تو که گفتی هوش نبودی و خمار بودی -خب بیهوش که نبودم . یواش یواش یه چیزایی یادم اومد . ضربه مغزی که نشدم . مامان همین جور شل و شل و شل تر شد در همون حالتی که ایستاده و صد و هشتاد درجه و چسبیده به دیوار قرار داشت مستقیم به طرف زمین کشیده شد و یک زاویه نود درجه درست کرد . یعنی لحظاتی بعد پشتش به دیوار تکیه داشت وپاهاش روی زمین . در یه حالتی قرار گرفته بود که باید تغییرش می داد م چون این جوری نمی تونستم بکنم تو کوسش . دستاشو گذاشته بود جلو صورتش و مثلا خجالت می کشید . جفت پاهاشو گرفته و اونو رو زمین درازش کردم . می دونستم بد جوری کف کیر منه و یه جورایی دلش می خواد وگرنه روز گار منو سیاه می کرد . از اون طرف بر نامه اش با عبدالله عرب صفت بهم خورده بود و کفری بود مجبور بود یه جورایی خودشو آروم کنه .. کوسش چه باد و ورمی کرده بود . بالای کوس همون قسمت گوشتی رو میگم . قبل از این که برم پایین ترو میک بزنم یه دهن سیر همون قسمتو خوردم . مامان در حال کوس دادن هم رفت بالای منبر -عفت جون اگه دوست داری برات عبا و عمامه هم بیارم تا اصالت آخوندی رو حفظ کرده به جا بیاری .. ولی اون کوس شرات خودشو همین طور بیان می کرد . -کیوان .. آتیش جهنمو برای هر دو نفرمون تضمین کردی . گناه و لذتش شیرینه . برای چند لحظه هست ولی آتش عذابش جاودانیه .. سخته .. -مامان مطمئن باش شیرینی گناه من و تو فقط برای چند لحظه نیست . یه خیلی از این کارا می کنیم تا دیگه زیاد دلت نسوزه .. حداقل حالا که می خوای بری جهنم ارزششو داشته باشه . جفت دستاش همچنان رو صورتش قرار داشت . می دونستم درجه کیر خواهی اون بیشتر از درجه کیر نخواهیشه .. بالاخره یه چیزی باید تو کوسش فرو می رفت . من که سهل بود اگه اون لحظه یه اسب هم گیر می آورد این مامان مومن و مذهبی ما باید کیراسبه رو می فرستاد تو کوسش . با این حال یه خورده استرس بهم دست داد و گفتم تا پشیمون نشده کارو یک سره کنم . دیگه قال قضیه رو بکنم . هدف رو هم نگاه نکردم . با همون ضرب اول کیرم رفت تا ته کوس مامان عفت .. -آخخخخخخخ ... -جااااااااان .. یه دو سه سانتی سرش با دیوار فاصله داشت . در اثر فشار ضربه و نیروی عکس العملی رفت خودشو عقب بکشه که سرش خورد به دیوار .-مامان فدات شم دردت گرفت . -کیوان خیلی بد و بد جنسی .. من دلم درد گرفته .. روحمو زخمی کردی . این ضربه ها که چیزی نیست . می خواستم به دین و ایمان و پاکدامنی تو افتخار کنم خودم دیگه بی عصمت و بی عفت شدم . -مامان راستشو بگو . خوشت نمیاد ؟/؟ لذت نمی بری ؟/؟ -آدم که تو زندگیش نباید فقط دنبال خوشیهای خودش باشه .. -مامان چون چقدر گریه ؟/؟ چقدر غم ! یادم میاد بابا آخرا که تو بستر بیماری افتاده بود واسم تعریف می کرد که این پدر سوخته ها زمان شاه چه جوری مردمو گول زدند . می گفتند چرا تاسوعا و عاشورا عزا می گیرین در حالی که یزید زمان داره حکومت می کنه . این روضه خونی زمانی ارزش داره که شما رو به هیجان بیاره با ظلم بجنگین این همه گریه نکنین .. بعدش تعریف می کرد می گفت حالا ببین دوباره همون آش و همون کاسه . خرشون که از پل گذشت همون گریه کردنهای مصنوعی بدون استفاده معنوی واسه کسی که هزار و چهار صد سال پیش شهید شده جاش تو بهشته ولی ما همین طور باید اسیر دست یزید زمان باشیم . گریه می کنیم ولی به حال خودمون گریه نمی کنیم . مامان پس ما کی باید بخندیم ؟/؟ کی باید شاد باشیم و کیف کنیم . کیف کردن که همش نباید مال اون آخوندای عوضی روضه خون باشه که مردمو گریه میارن و خودشون پشت پرده حال می کنن و هزار جور گرونی درست می کنن . ماشین پراید رو به ایرانی زحمتکش می فروشند ده میلیون و لی به اون سوری عرب میدن دو سه میلیون که بر علیه ظلم قیام نکنه .. بیا مامان جان با این کیرم حال کن و این مذهبی که اینا دارن تعریف می کنند همون بهتره که من رو ایمانت سیمان بکشم ..
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
سیمان روی ایمان (۳)پایانی
-تو که این کارو کردی -کومامانی هنوز اول راهه سفر دنباله داره . با این چوچوله تر و تمیز و درشتی که داری و گوشتای پهلوی کوس نشون می ده باید هوست زیاد باشه .. کف دستامو گذاشته بودم رو زمین و به طور عمود بدنمو رو به پایین به حرکت در آورده و کیرمو با اصطکاک شدید فرو می کردم تو کوس عفت جون و بیرون می کشیدمش . هر چند تا ضربه کیرو می کشیدم بیرون و اونو جلوی صورت مامان می گرفتم و می گفتم ببین مادر جان خیسی های هوس تو و این لک های سفید تو روش نشسته .. از این روشن تر ؟/؟ این که آب کیر من نیست محصول کوس خودته .. عفت خانوم سر تکون می داد . -مامان این قدر دیگه مذهبی خشک نباش . کوست که خیلی تره . لبامو چفت کردم که حواسم به گاییدن مامان و حال دادن به اون باشه . -آخخخخخخ کیوان باورم نمیشه .. باورم نمیشه -مامان تو رو ارضات می کنم .. ارگاسمت می کنم .. حالا میخواد باورت بشه میخواد نشه . فعلا این حقیقتو که کیرم تو کوسته باورت بشه .. حالشو ببر .. دوباره لبامو بستم . اصلا نمیذاره این مامانه .. بازم داشت ورد و دعا می خوند . -مامان نترس من که نمی خوام پرده تو جر بدم . کیرم که خیلی روون رفته تو کوست مامان و مامانی و مشتی داره حال میده .. باید خیلی وقت پیشا شروع می کردیم که اعصابت آروم بگیره . دیگه خیلی حشری و عصبی شده بودم . دوست داشتم عفت جون هم یه شور و حالی از خودش نشون بده . کمرشو گرفته و از جا بلندش کردم . -مامان جفت کف دستاتو بچسبون به دیوار و خودتو نیم قمبل کن . طوری سرش داد زده بودم که خودم ناراحت شدم ولی بهتر شد اون جا رفت و شایدم از ترسش بود که یه خورده زانوهاشو خم کرد و در یک حالت نیم سگی کونشو گرفت طرف کیر من . -حالا شد یه چیزی کف دستمو گذاشتم رو کوس مامان و با یه چنگ جانانه خیسی های کوسشو می کشیدم بالا و انگشتامو لیس می زدم .. دیدم نه این مامان خشک مذهبی ما کوسش خشک بشو نیست . کیرمو مثل یک اهرم و جک بالا برنده فرو کردم تو کوسش . خودمو به مامان چسبوندم و با یه دستم سینه هاشو مالش می دادم . -مامان خودتو بنداز رو من . سنگینی خودتو از پشت بنداز رو من . ول کن خودتو تا می تونی حال کن . کیریه که داره میره تو کوست . نجس که شدی . جهنمی هم که شدی . پس حالا بیا تو بهشت کیر من و به موقعش بهت عسل هم میدم .. -اووووووفففففف ... نههههههه ... نههههههه -دیدی مامان چقدر مزه میده و خودت نمی خواستی ؟/؟ -نه .. نه ... به این قیمت نه .. سی سال عبادت منو یک شبه خرابش کردی . مامان دستاشو محکم به دیوار فشرده بود تا با ضربه های که رو به جلو و کونش می زدم که کیرمو بفرستم ته کوسش سرش به دیوار نخوره . حالت چشاش و حرکاتش نشون می داد که تونستم مامانو سر به راهش کنم . -عفت جون بگو که خوشت میاد . بگو که حال می کنی .. بگو بگو .. رو مادرجونم خم شده و تنمو به کمرش چسبوندم . از پهلو دستمو گذاشته بودم رو کوسش و لبمو رو صورت و بعد هم لبش . مامان چشاشو طوری بهم می فشرد که می دونستم از فشار هوس زیاده و نمی دونه چیکار کنه . چند دقیقه تمام داشتم یه سره می گاییدمش . پس از جست و خیزای زیادی که داشت آروم گرفت .. -مامان تو کوست آب بریزم ؟/؟ خطرکه نداره ؟/؟ .. در حالی که صداش می لرزید و می نالید بهم گفت تو که دیشب کارتو کردی .. حتما ایرادی نداره .. خودت می دونی . خودت باید جواب پس بدی .. -جووووووون ماااااماااااان قربون کوسسسسسست .. تو راضی باش جوابش با من . دیگه فهمیدم که عفت جونمو سر حال سر حالش کردم . همون ایستاده و چسبیده به دیوار اونو مورد حملات چپ و راست خودم قرار دادم . دستامو از جاهای دیگه ورداشته انداختمش رو کون مامان . -مامان چه کونی داری . فکر کنم همون یه سال اول ازدواج ازش کار کشیده باشی . -نه کیوان همون یه سال اول هم شانس نداشتم . بابات همش بود تو جبهه . -قربونت عفت جون . این بیست سالی خوب حفظش کردی . از این به بعد من میشم کفیل و قیمش و سرپرستش . قول میدم که خوب ازش نگهداری کنم و خوب بهش برسم . آب و کودش هم به راهه . نمی دونستم عفت جون رو چه اطمینانی بهم میگه که آبمو بریم تو کوسش ولی این کارو انجام دادم . کوس مامان یه خیسی خاصی پیدا کرده بود و سنگین تر به نظر می رسید . ظاهرا آبش اومده بود و چه لذتی داشت گاییدن این کوس وقتی که کیرمو می فرستادم تا ته بیضه هام هم می چسبید به لبه های کوس مامان عفت . کف دستمو گذاشتم رو بیضه هام و اونو به کوس عفت جون چسبونده و کیرمو هم آروم تو کوسش حرکت می دادم . چشامو بسته بودم و غرق در لذت خالی شدن آب کیرم تو کوس مامان بودم . چه آرامشی . دیگه این بار خلاف دیشب با آرامش انجام شد . با لذت و بدون استرس . وقتی آخرین قطره منی رو تو کوسش خالی کردم اصلا دلم نمیومد کیرمو بکشم بیرون . وقتی هم که کشیدمش بیرون سیل آب بود که از کوس مامان سرازیر شد و ریخت رو پاهاش .. یه لیفی به بدنمون زده آب کشیدیم و اومدیم بیرون .. موهامونو خشک کردیم . هنوز لباسی به تن نکرده بودیم که واسه پاچه خواری گفتم -عفت جون یادمون رفت غسل کنیم -باشه یه سره کار می کنیم . یه دوساعت دیگه که رفتیم حموم غسل می کنیم . سر در نمی آوردم چی داره میگه .. ولی دیدم مامان رفت سر ضبط و سی دی و یه نوار گذاشت داخلش با کلی آهنگهای شاد . اون با همون هیکل ناز و لختش شروع کرد به رقصیدن و چه قشنگ هم می رقصید . داشتم به این فکر می کردم که مامان کی وقت کرده این یه ماهی رو به عشق کیر عبدالله خان بره دنبال آموزش این چیزا . ولی هر چه بود که خیلی باحال می رقصید . ظاهرا این سیمانی که رو ایمانش کشیده بودم کاملا خشک شده بود . طوری کونشو می گردوند و همگام با آهنگ می رقصید که کیر من حسابی شق کرده بود . شبیه شمشیر سر به هوا شده بود . وای کون قمبل کرده مامان آتیش به جونم زده بود و به جای این که در رقص باهاش همکاری کنم خودمو به کونش می چسبوندم . مامان طوری با آهنگهای شاد می رقصید که من داشتم شاخ در می آوردم . این سیمان بد جوری سفت شده بود . -مامان خیلی معرکه ای . حالا داری میشی مامان دوست داشتنی . ایمان به این میگن . اینه .. مامان مذهبی اییییییینه . تو اگه الان پیش یه مرد غریبه از این کارا می کردی حرام بود .. اوفففففف بیا جلوتر بیا بیا .. کمرشو گرفته ووسط تنمو به کونش چسبونده کیرمو کردم تو کوسش . مامان دیگه کرم رقص تو تنش وول می خورد و باید هر جوری بود قر می ریخت . همونجوری که کرده بودم تو کوسش و می گاییدمش داشت با حرکتای کون و کپلش منو هم به حرکت وا می داشت . -مامان کوست و داخل شکمت درد نمی گیره ؟/؟ چون طوری با حرکت چرخشی کونش کیرمو داخل کوسش پیچونده بود که حس می کردم کیرم از وسط داره نصف میشه و یه حالت ساندویچی رو پیدا کرده که یکی داره اونو از کمره اش گاز می زنه . دیدم نمیشه . اونو محکم چسبیده و انداختمش رو تخت .. دیگه از حال رفته بود -مامان جون مامان حشری من نه به اون جا نماز آب کشیدنت و نه به این از هول هلیم تو دیگ افتادنت . من و تو اینجاییم وتا ابد می تونیم تو بغل هم حال کنیم . اونو خوابوندمش رو تخت تا عقده های این چند ساله رو روش خالی کنم . هر چند دیشب تا حالا خیلی خالی کرده بودم . -مامان این قدر باید کیرمو ساکش بزنی تا از اینی هم که هست کلفت ترش کنی . تا صبح اونو فرو می کنم تو کوست باشه و درش نیاری .. با لبخنداش داشت بهم می گفت که هر کاری که دارم می کنم درسته . از اون تخت فنری های قدیمی باحال بود که وقتی مامانو روش می گاییدم دوتایی مون می رفتیم پایین و میومدیم بالا . چه حالی می داد . یه خورده جلوی ضربه کیر به کوسو می گرفت ولی وقت واسه حال کردن زیاد داشتیم . -مامان حرف بزن بگو که با کیر کیوان داری حال می کنی .. بگو که تا حالا اشتباه می کردی .. بگو مامان .. -عزیزم دارم لذت می برم .. دارم کیف می کنم .. بهشت دنیا تو کوسسسسمه .. ولی می دونم من و دو هر دو تا مون می سوزیم . خودمو محکم تر بهش چسبونده و گفتم عفت جون .. ببین دیگه عفتی نیست . هر دو تا مون داغ داغیم راست گفتی که داریم می سوزیم . پس بذار خوب خوب بسوزیم . -اووووووووخخخخخخخ کیوان . کوسسسسسم . نههههههه اندازه بیست سال بهم حال دادی .. بکن منو .. بکن .. می خوام همه چی رو فراموش کنم . -تو فقط جون بخواه مامان . همیشه همیشه در خدمتتم . -کیوان بریم پایین بریم پایین تخت . من میخوام بیام روت . می خوام کوسمو بذارم رو سر کیرت . هر جوری می خوام فشارش بدم . کوسمو می گم . حالا که خاروندیش می خوام اون جوری که خودم می دونم و می تونم خارششو بگیرم . این تخت برای وقت سیری و اول گرسنگی حال میده . فعلا اشتهام خیلی زیاده . -مامان هر چی اشتهات زیاد باشه همین یه کیر من باید سیرت کنه و حواست هم باشه که هر نوع ویتامینی که بخوای تو کیر من وجود داره . اومد رو سر کیرم نشست و چه نشستنی . دستشو رو لبه تحت گذاشت و خودشو رو کیرمن حرکت می داد . مثل یه ورزشکار نو جوون شده بود . -مامان یادت باشه هنوز غسل نکردی ها . گردنت هست .. اگه غسل می کردیم الان سکس ما حلال حلال بود . -پسر گناه داری می کنی دیگه مسخره نکن . گناهت زیاد تر میشه . اصرار و تاکید بر گناه جرم آدمو زیاد می کنه . -آخ مامان . مامان مذهبی من . اگه من تو رو نداشتم چیکار می کردم . فقط یادت باشه مامان جونم یه بار ار گاسم شدی و بار دوم ارضا شدنت سخت تره اگه می تونی یه خورده بیشتر تمر کز کنی بد نیست . رو زمین دراز کشیده بودم و مامان رو من سوار بود . هنوز کار های زیادی مونده بود که باید باهاش انجام می دادم . یعنی تا حالا بیشترین بهره رو از کوسش برده بودم -مامان یادت باشه سر تا پاتو نلیسیدم . باید همه جاتو سیر سیر بخورم . خودتم می دونی که اشتهام چقدر زیاده . منم که سیر میشم چند ساعت بعد دوباره گرسنه ام میشه . کون مامانو از تو در شیشه ای رو برو که مال میز تلویزیون بود می دیدم . یه خورده که دقت کردم شفاف ترشو از تو کمد ایستاده ظرف دکوری می دیدم که ته اون آینه کاری شده بود . -مامان ارشادم کن . ارشادم کن . -ارشادت اینه که به خاطر این گناه نا بخشودنی که انجام دادی باید تا صبح بیدار باشی و منو بکنی .. دو تا از انگشتامو گذاشته بودم رو چوچوله و بالاش و در حالی که کیرم با حرکتای کوسش می رفت توش و بر می گشت با انگشتام هم هوسشو زیاد می کردم . بیحس و سست شده بود . با چشاش ازم کمک می خواست . کمرشو گرفته و اونو از زمین بلندش کرده و گرفتمش رو هوا . یه خورده رو هوا گاییدمش . اونو گذاشتمش رو زمین و کوسشو میک زدم و سینه ها و تمام بدنشو اون جوری که دوست داشتم سیر سیر لیسیدم . دیگه نمی دونستم چیکار کنم . از روبرو هم گاییدمش .. عجب خوش اشتهایی شده بود این مامان . نمی دونم چرا زود تر ارضا نمی شد تا بتونم تو کوسش آب بریزم . البته یه بار با کیرم ارگاسمش کرده بودم .. یاد یکی از فیلمهای سوپر یا همون سکسی افتاده بودم که آقاهه انگشتاشو کرده بود تو کوس خانومه و تند و تند میذاشت توش و درش می آورد و زنه خیلی زود ارگاسم شد و آبشم عین فواره ریخت بیرون .. هرچند شاید خالی بندی بوده باشه .. یا ادرار بوده یا حقه فیلمبرداری .. ولی یه احتمال هم داشت درست باشه . وقتی شروع کردم به استفاده از این فن و انگشت شستمم رو هم گذاشتم بالای کوسش تا به عنوان یک تکیه گاه , ضربات اون چهار انگشت دیگه رو کاری ترش کنه , دیگه عفت جونم شروع کرد به جیغ و داد کشیدن .. -کیوان .. ولم کن منو کشتی .. دارم آب میشم کوسسسسم دیگه رفت واسه خودش .. داره میاد .. داره می ریزه .. خالی کردم .. جوووووون جوووون .. کیرتو می خوام . کیرتو میخوام .. کیرتو میخوام . آبتو می خوام .. آبتو . -مامان حواست هست تو هنوز یائسه نشدی ها . -تو از کجا می دونی . -مامان من آمار این نوار بهداشتی هاتو دارم .. رفت چیزی بگه که پشیمون شد .. کیرم هنوز تو کوسش نرفته از بس دچار هیجان و لذت شده بود با همون تماس با بیرون کوسش داشت آبشو خالی می کرد . -مامان مامان داره میاد .زود باش . بفرست تو کوس . حروم میشه . کیرمو کردم تو کوس داغ مامان عفت .. جاااااان انگار شیر آبو باز کرده باشم . هم شیر روون بود و هم آب . -ماااااماااااااان خیلی حال میده . -حالشو ببر کیوان . دیگه نگو مامانم خیلی خشکه .. -مامان تو که دریایی . اقیانوسی .. کوست که دیگه حرف نداره خیس خیسه . -بریز بریز هرچی خالی می کنی پر نمیشه .. پر نمیشه .. رو عفت جون دراز کشیدم . همون رو زمین تو بغل هم خوابیدیم . نزدیک ظهر از خواب بیدار شدیم . -مامان مامان پاشو هنوز غسل نکردیم . -خیلی بلایی کیوان حالا داری منو دست میندازی ؟/؟ -نه مامان جون یه سکس حلال داشته باشیم بهتر از اینه که نجس باشیم و سکس کنیم . یعنی پاک باشیم و سکس کنیم ثوابش بیشتره . تو که خودت با ایمانی . این چیزا رو باید وارد باشی . -حالا کیوان بیا یه بر نامه دیگه هم بریم بعدش میریم حموم و دیگه واسه بعد از ظهر خودمونو نجس نمی کنیم . -مامان تو حموم هم باید کاری انجام بدیم .. -خیلی می چسبه اول ماساژ با دست بعد ماساژ با کیر و بعدش هم که معلومه . -مامانی کون ... کون .. کون یادم رفت . نگو حرامه .. نگو کراهت داره .. عفت جونم .. بگو بگو .. گاییدن کون هم حلاله . -چی بگم دوست داری احکام رو دروغ و وارو جلوه بدم ؟/؟ مسئولیت شرعی خودمو چیکار کنم .. دستمو گذاشتم رو کوس خیس مامانو و یه خورده با چاک کونش بازی کردم و گفتم مامانی عیبی نداره تخفیف بیا .... چشمم رو میز توالت خورد به قرص ضد بار داری .. ناقلا به خاطر احتمالی که میداد با عبدالله آمیزش داشته باشه قرص ضد بار داری می خورد . -مامان یه فتوای خوب بده -پسرم من مسئولیت شرعی دارم .. -با کوس هم مخالف بودی اولش دیگه .. -ولی خب نفس گاییدن کوس که حرام نبود .. داشتم حس می کردم که عفت داره دوباره قاطی می کنه . کیرمو به سوراخ کون مامان که خوب خیس و آماده اش کرده بودم چسبوندم و با یه فشار جیغشو بردم آسمون و کیرو با مکافات گذاشتم تو کونش . طوری هم فشار داده اونو داشتم که نتونه کونشو تکون بده . خوب که کیرم تو کونش مستقر شد گفتم اینم اون فتوایی که دلت نمیومد صادر کنی . تا کی صبر کنم تا تصمیم بگیری . سیلی نقد به از حلوای نسیه ... پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
دوستی یا عشق 1

ببین ساهارا لجبازی رو بذار کنار . منم یه جورایی دوستت دارم . حالا این دوست داشتن رنگ و بوی عشقو نداره یا نمی تونه به یه حالت دیگه در بیاد من واست یه احترام خاصی قائلم و نمی خوام تورو از دست بدم . -تو متعلق به یکی دیگه هستی .. -ساها را انسان آزاد آفریده شده . شاید من الان ازدواج کرده باشم ولی یه جورایی از اخلاق و رفتار و منش تو خیلی خوشم میاد -حتما خیلی پهلوونم نه ؟/؟ -حالا منو دست میندازی ؟/؟ -ناراحت شدی آریا ؟/؟ -نه من خودم اخلاق تو رو می دونم و بهش عادت کردم -یعنی این قدر مزخرفه ؟/؟ -نه من مزخرفم دختر این چه تکیه کلامیه که تو داری -اگه خوشت نمیاد پس چرا می خوای باهام دوست باشی -نمی دونم شاید یه عادته ..عادت -آها فهمیدم داری حرف منو بهم پس میدی . باشه عیبی نداره پسر یکی طلبت . -وای ساهارا پسر کجا بود من که حالا نزدیکه پیر مرد شم . من و ساهارا تو رشته ادبیات درس می خوندیم . من درسم از بقیه بهتر بود . مخصوصا تو یه درسی به نام آیین نگارش و یه چیزی تو مایه های انشای مدرسه .. استاد شیفته من بود و بقیه هم مدام باهام بحث می کردند و نظر می خواستند . ساهارا هم این جوری بود که بهم نزدیک شد . وقتی که فهمید متاهلم یه جورایی دلش نمی خواست باهام گرم بگیره . منم دلم نمی خواست که به این آسونیها اونو از دست بدم . استاد آیین نگارش از اون پیر مردای خیلی سختگیری بود که جز من به هیچ دانشجوی دیگه ای دلبسته نشد . خواسته بود در مورد شهری که در آن زندگی می کنیم ودرش به دنیا اومدیم یه تحقیق بنویسیم .. خیلی از دوستان و همین ساهارا ازم خواستند که من این کارو براشون انجام بدم -ببین آریا زودتر از همه باید تحقیق منو بنویسی .. اون وقت بعدا کله ات کار نمی کنه این استاد پدر منو در میاره . -پس من خودم چی ؟/؟ چه جوری مخم بکشه در مورد بیست تا شهر بیست مدل تحقیق بنویسم . -چیه تو به بقیه دوستات خیلی توجه داری به من که دوست مثلا صمیمی تو هستم کمتر توجه نشون میدی ؟/؟ تو که خودت بیستی .. هیچی ننویسی بهت میده بیست . به بقیه توجه داری جز من . الکی ادعا نکن که دوست منی . -دختره لجباز کجا داری میری . شوخی کردم . وایسا . -واسه چی وقتی ایمیلتو خواستم بهم ندادی . چرا پیش جمع خیطم کردی . -دختر حواست نیست . من جلو جمع چطور این کارو می کردم . اگه راست می گفتی تو می خواستی مال خودتو یواشکی بدی به من . من که برات مطلب تحقیقی رو از اون طریق می فرستادم می تونستی آدرس منو هم داشته باشی . تازه ما که الان همیشه با همیم . میای مجید و حمیده رو با هم آشتی بدیم ؟/؟-مگه من ننه ترزا هستم ؟/؟ تازه یکی می خواد من و تو رو با هم آشتی بده . ساهارا آرام ولی سرکش و حساس بود . با دنیایی از غم درون و لبخندی که نشون می داد هنوز در جستجوی شادیه . هر چند می دونست پیدا کردنش یک رویا بیشتر نیست . اون حس می کرد که آدمای این دوره زمونه یا خوابند یا در جستجوی خواب کردن دیگرانند . واسه همین از هر دو دسته فراری بود ولی اینم حس می کرد که من با بقیه فرق دارم هرچند که به کاهدان زده بود . حالا من و اون رو یه نیمکت نشسته بودیم . من همش سعی می کردم فاصله خودم با اونو حفظ کنم تا راجع به من نظر بدی پیدا نکنه . شایدم یه خورده زیاد نمایشی کار می کردم . جایی که من نشسته بودم آفتاب درست روبرو چشام بود .. -وااااای این زنه که داره میاد طرف من قیافه اش چقدر آشناست . نفیسه اینجا چیکار می کنه ..اونم این وقت روز . اون باید الان تو مغازه باشه . یه بوتیک داشتیم که دو سه نفری اداره اش می کردیم . من که هیچی یا دانشگاه بودم یا سرگرم مطالعه هر وقت دلم می خواست کتابامو دست می گرفتم می رفتم پیش اون . -احوال آقا .. خسته نباشی . پیک نیک بد نمی گذره که .. ای خدا اگه جلوشونگیرم این ساهارا بهش بر می خوره . تازه داشتم یه جورایی روبراهش می کردم -عزیزم این ساهارا بهترین دانش جوی کلاس ماست و من واسه تحقیقات و کارای دیگه چون مشکل دارم ازش کمک می گیرم .واسش چاخان کرده بودم . اون دو تا زن یه سلام علیکی کرده و من و نفیسه رفتیم یه گوشه ای -اینجا چیکار می کنی -مزاحم شدم ؟/؟ دیدم موبایلت خاموشه . منم ماشینو لازم داشتم برم دنبال جنس . الان خواهرت آزیتا تو مغازه تنهاست و منم تنهایی باید برم تولیدی .. تو هم که اینجا بیکار نشسته ای .. -بابا اینم جزو تحقیقاته -چی رو می گی . کنار دختره نشستن ؟/؟ هرجوری بود اونو فرستادم و ساهارا رو هم دیگه ندیدم . اون قهر کرده بود . خیلی حساس بود . زود بهش بر می خورد . اون به شخصیت خودش خیلی اهمیت می داد و نسبت به بیشتر آدما هم بد بین شده بود . کجا غیبش زده بود. هرچی دور و بر خودم گشتم و تا دوردستها رو نگاه کردم ندیدمش .. یه لحظه دیدم پشت یه درختی یه مانتویی رو زمین از پهلو مشخصه . لو رفته بود . رفتم پیشش .. -دختر یهو چرا غیبت زد ؟/؟ -واسه چی این قدر میای دنبالم ؟/؟ -خب من همکلاستم . دوستتم . یکی دو تا پیرهن بیشتر ازت پاره کردم -اینو قبول ندارم . چون ما دخترا خیلی بیشتر از شما پسرا با لباس سر و کار داریم -ولی شما پارش نکرده همون یکی دو دفعه که پوشیدینش میندازین دور .. پس ما بیشتر پاره می کنیم . -آره شما بیشتر پاره می کنین .. یه جوری این حرفو بهم زد که هیچ جوری نمی تونستم جوابشو بدم . هرچی بهش می گفتم می دونستم یه جوابی واسه گفتن داره . مثل بازی شطرنجی بود که هر حرکتی می کردم مشخص بود یه چیزی واسه دفاع داره و دفاع اون یه نوعی حمله بود . حتی اگه به جمله اش اعتراض می کردم فوری سر و تهش می کرد . -ببین آریا اینجا محیط دانشگاهه . من نمی خوام نفیسه ازم دلخور شه .. -منم نمی خوام تو ازم دلخورشی ؟/؟ -فقط واسه همین ؟/؟ من واسه چی ازت دلخورشم آریا ؟/؟ من که ازت چیزی طلبکار نیستم . به اندازه کافی از آدما دلخور شدم . دیگه عادت کردم . همه فکر خودشونن . وقتی به خواسته هاشون رسیدن و همه چی واسشون یکنواخت شد سرشونو میندازن پایین و میرن . اگه بتونن یه خداحافظی خشک و خالی هم نمی کنن . فکر می کنن دل آدما مث یه توپ فوتباله آریا ..همه می خوان شوتش کنن -ولی من این جوری فکر نمی کنم .. -شاید تو یه خورده بهتر از بقیه باشی ولی مثل همونایی . دلت می خواد واست هورا بکشن .. -بهت ثابت می کنم این طور نیست . -چه فایده ! اینو بدون دلم دیگه خیلی کم باد شده و به این راحتی ها شوت نمیشه .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
دوستی یا عشق 2

اونو به حال خودش گذاشتم ولی دلم بود پیشش . تو کلاس هم با این که پیشش نشسته بودم ولی خیلی سرد نشون می داد . قرار بود دونفرو با هم آشتی بدیم ولی خودمون با هم قهر کرده بودیم . می خواستم واسش یه دوست خوب باشم ولی یه جورایی حس می کردم که یه خورده اون سوی دوستی بهش توجه نشون میدم . یه جورایی دلش شکسته بود .. به خودم می گقتم آریا خودتو واسه یکی که دوست داره خودشو نارات ببینه و به همه بد بینه ناراحت نکن . اون حتی به تو هم اعتماد نداره . من چه جوری می تونستم کمک این دختر حساس و نازکدل باشم . اون همش می خواست حرف خودشو بزنه . یا من این طور فکر می کردم . ما با هم خیلی صمیمی بودیم . سر به سر هم میذاشتیم ورعایت همو می کردیم . ولی اون این یکی دوروزه بد جوری گرفته نشون می داد . وقتی کلاس تعطیل شد رفتم دنبالش . بعضی وقتاست که آدم حس می کنه جواب لجو باید با لجبازی بده . یکی اگه باهات خداحافظی کنه بگه برو به سلامت ولی تونباید تسلیم شی چون این خواسته اونم نیست .. اون لجباز هم یه انسانه . نیاز داره که از صمیم قلب دوستش داشته باشن . بهش توجه کنن . حس کردم اگه برم دنبالش و اونو به طرف خودم برگردونم چیزی ازم کم نمیشه -ساهارا وایسا منم بیام . ماشین ندارم ولی دوست دارم یه خورده باهم حرف بزنیم . -تو چونت درد نگرفته دوبرابر استاد امروز واسم حرف زدی ..؟/؟ -من میخوام کمکت کنم . یه دوست خوب واست باشم . -ببین تو می تونی دل شکسته منو که ریخته رو زمین اون تیکه شکسته هاشو بهم بچسبونی و مثل اولش کنی ؟/؟ -ساهارا خودت باید این کارو انجام بدی . یه آدم بهتر از هر کسی می تونه مرهم دل خودش باشه . من فقط می تونم راهو بهت نشون بدم -تو نمی تونی اون چیزی رو که من می خوام بهم بدی . مثلا می خوای چه کمکی بهم بکنی .. -اگه خواستی با کسی دوست شی میرم ته و توی قضیه رو در میارم و بهت میگم که طرف چه جور آدمیه . -دست شما درد نکنه . من خودم جنس خراب شما مردا رو می شناسم . -منم این جوریم ؟/؟ -نه هنوز . چون من اون جوری نبودم . -میای با هم بریم یه چیزی بخوریم . سر همین میدون انقلاب .. با این که تازگیها از بوی این روغن و سرخ کردنی های بیرون چندشم می شد ولی واسه این که ساهارا رو بیشتر در کنار خودم داشته باشم این دعوتو ازش کردم . -نه نگو ساهارا . خیلی بد جنسی . -از درسام عقب میفتم . -چند دقیقه بیشتر . تو حالا میری خوابگاه و منو بگو که باید بازم غر غر گوش کنم -بازم ؟/؟ یعنی حالا هم داری به غر غر ای من گوش می کنی ؟/؟ -این همه تو گفتی یکی ما هم بگیم . چه ایرادی داره . توقع اینو هم نداری ؟/؟ -یعنی من این قدر غر غرو هستم بد جنس ؟/؟ -تو دوست داشتنی ترین غرغروی دنیا هستی -دوست داشتنی ترین غرغروی دنیا اونیه که تو خونه منتظرته .. یه لحظه به خودم اومدم و حس کردم که نباید پامو از گلیم خودم دراز تر کنم ولی با همه اینا دلم نمی خواست اونو از دست بدم . باید بهش نشون می دادم که براش احترام قائلم . نظر بدی بهش ندارم یا یه نظر خاص خارج از دوستی . اون واسه خودش یه پیتزا کوچولو سفارش داد و منم یه همبرگر . اون دوغی بود و من نوشابه ای . واسه خوردن همین دو تیکه یه ساعت جا رو تو مغازه اشغال کرده بودیم . بوی روغن گرفته اومدیم بیرون . داشتم یه حس خاصی نسبت بهش پیدا می کردم . ولی باید با این حس می جنگیدم . باید به خودم و اون نشون بدم که اصلا همچین چیزی نیست -ساهارا امید پسر خوبیه . خیلی ازت خوشش میاد ..-چیه از دوستی باهام خسته شدی ؟/؟ مزاحمتم ؟/؟ می خوای منو از سر خودت وا کنی ؟/؟ -دیوونه اگه مزاحمت بودم که با قهر امروزت میذاشتم بری . -من دوستش ندارم . اونم مثل بقیه پسراست . -jتو که هنوز تحقیق نکردی . ولی کاش بعضی اخلاقاش به تو می رفت .. -این جوری که تو داری پیش میری باید تو رو ترشی بندازن . شوهر گیرت نمیاد ا -به درک . همچین تحفه ای هم نیست . خودت مگه چه تاج گلی رو سر زنت کاشتی .. یه نگاه خاصی بهش انداخته ودرجا گفت خب اگه امید یه جورایی اخلاش شبیه تو بود بازم یه چیزی ولی مغزش اندازه یه نخود هم نیست معلوم نیست چه جوری دانشجو شده . -ببینم اصلا چطوره خود من جای امید باشم .. -اتفاقا خیلی عالی میشه .. هردومون با یه لحنی این مطلبو ادا کردیم که مثلا همراه با یه طنز و شوخیه ولی شاید در انتهای این کلام یه حقیقتی هم وجود داشت . نمی دونستم چی بگم تا این قدم رو به جلویی رو که به سوی ساها را بر داشته شده به عقب بکشم . می خواستم فقط یه چیزی واسه گفتن داشته باشم هیچی گیرم نیومد جز این کلام ابلهانه .. -اون وقت تو باید هر روز بهم خیانت می کردی .. وسط پیاده رو مات مونده بود . همین طور بر و بر نگام می کرد . -متاسفم واست . تو چه جوری منو شناختی . تو که ازم تعریف می کردی . من اگه اهل خیانت بودم حالا کارم به اینجا نمی کشید که از خیانت و نامردی های بقیه دلم خون باشه .. صداشو برد بالا و با یه حالت تاکیدی بهم گفت فقط دیگه دنبالم نمیای .نه اینجا نه تو دانشگاه . هیچ کمکی هم در هیچ زمینه ای ازت نمی خوام .. دیگه نمی تونست حرف بزنه من دلشو شکسته بودم .. -ساهارا منظوری نداشتم . حرفی شکمی بود .. ولی اون بدون توجه به بقیه آدما تو پیاده رو می دوید .دست خودش نبود . اونجا رو با پیست دو ومیدانی اشتباه گرفته بود . نه می تونستم برم دنبالش ونه این که اون همچین چیزی می خواست . اعصابم بهم ریخته بود . فردا تودانشگاه چه بر خوردی بامن داره . می دونستم از اون لجبازای کله شقه . چه جوری می تونم آرومش کنم . اون شب از ناراحتی چش رو چش نذاشتم ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
دوستی یا عشق 3
اصلا من چرا این قدر دنبال اونم . اون که تنها دختر همکلاسم نیست . شاید یه چیزی تونگاش و تو حرفاش و حرکاتش هست که منو به طرف خودش می کشونه .شایدم می خوام به خودم ثابت کنم که هنوز می تونم کسی رو دوست داشته باشم و اونم منو دوست داشته باشه . ولی من که همش واسه اون دم از دوستی می زنم . یه دوستی معمولی و ساده . دلم نمی خواست ازم برنجه . لعنت بر خودم نه ایمیلشو ازش گرفته بودم نه تلفنشو .. تصمیم گرفتم یه زنگ به علی که اونم از همکلاسیهام بود بزنم . اون با بنفشه دوست ساهارا دوست بود . شاید می تونست شماره شو واسم بگیره . ساعت یک شب بود . بنده خدا رو از خواب بیدارش کردم . -ببینم عاشق شدی ؟/؟ -چی میگی ؟/؟ اگه بخوام عاشق هر دختری که می بینم بشم که باید روزانه به صد نفر دل ببندم -مبارکت باشه -خفه شوپسر . دهن لقی رو هم بذار کنار . یه مشکل درسی داشتیم . -این نصفه شبی ؟/؟ -چرا از خودش شماره نگرفتی ؟/؟ یه چیزی بهت میگم پیش خودت بمونه فکر نکن خیلی زرنگی . اون قبل از تو جنبیده و شماره تلفن تو رو ازما دوتا گرفته .. تو هم که از این طرف مثلا خواستی زرنگ بازی در بیاری .. -ببینم حالا می خوای بگی که همدیگه رو دوست ندارین و این یک بازی ساده هست ؟/؟-باور کن این طور نیست . من ناراحتش کردم و ازش می خوام به خاطر یک مسئله منو ببخشه . خوابم نمی گیره . -برو بابا این فیلمها رو واسه یکی دیگه بازی کن . هر دو تاتون قاطی دارین و مختون تاب گرفته .. -بیچاره مخ خودت تاب گرفته . علی انگار تو ازمن تحقیق نمی خوای .. فقط اگه از این بابت به کسی چیزی گفتی خودت می دونی .. -ببینم تو با این فکر و ذهن مجنونانه خودت می تونی مقاله نویسی هم بکنی ؟/؟ تو الا نصفه شبها باید بری کوه بیستونو بکنی .. باهاش خداحافظی کردم . بهتر بود به جای زنگ زدن براش پیام بفرستم . تا اونجایی که جا داشت و گوشی قبول می کرد صفحه پیامو پر کردم . ساهارای خوشگلم خانوم نجیبی که اصلا اهل خیانت نیستی من باهات شوخی کردم منو ببخش تو که می دونی من چقدر دوستت دارم و طاقت ناراحتی تو رو هم ندارم همونجوری که طاقت دوری تو رو ندارم منو فحشم بده . منو بزن ازم متنفر باش .. ولی سنگدل نباش فقط بگو منو بخشیدی .. خوشبختانه بهم جواب داد به این صورت خوب هندونه میذاری زیر بغلم .. می دونی خوابو از چشام گرفتی ؟/؟ اصلا فکرشونمی کردم منو این جوری شناخته باشی .. این شما مردا هستین که دل همه تون از سنگ ساخته شده . من از روزی که خودمو شناختم همش باید در حال بخشیدن باشم .. تا حالا پیش نیومده از کسی بخوام که منو ببخشه .. ولی دیگه نمی خوام باهات حرف بزنم .. بازم جای امید واری بود .. صبح جلوی در دانشگاه ایستادم . خیلی زود تر از بقیه تا اونو موقع ورود غافلگیرش کنم .. اومد مثل همیشه موقرو متین . بدون این که حرکتی اضافی کنه و مثل بعضی دخترای لوس به دنبال شوهر و دوست پسر نگاهها رومتوجه خودش کنه . هر چند نگاهها به خاطر زیبایی و وقارش به دنبال اون بود . -ساهارا .. اخم کرد و سرشو انداخت پایین -ساهارا سلام علیکم . جواب بده وگرنه گناه می کنی -خیلی پررویی . اینو با یه لبخندی گفت که فهمیدم بازم می تونم باهاش باشم . -ساهارا اگه من جای تو بودم می گفتم پس بیا با هم ازدواج کنیم تا بهت نشون بدم که اهل خیانت نیستم و روی تو و همه مردا رو کم کنم ... این حرفوکه زدم فقط تو چشام نگاه کرد و سکوت .. -من حاضرم ولی مردشو نمی بینم . تو که می دونی همچین چیزی هیچوقت نمیشه .. -آره می دونم . شوخی کردم . این حقو دارم که از این شوخی ها بکنم ؟/؟ -حق جدی شو هم داری -جدی میگی ؟/؟ -نه بابا شوخی کردم آقای عیالوار . دلم می خواست کلاس زودتر تعطیل شه و باهاش حرف بزنم . خیلی از شخصیتش خوشم میومد . اگه اشتباهی تو زندگیش کرده بود خیلی راحت به اون اعتراف می کرد . از این که صادق باشه ابایی نداشت . شخصیت آدما رو در پنهون کردن هویت اصلی خودشون نمی دونست . دوست داشت ظاهر و باطنش یکی باشه . به یکی دوساعت استراحت خوردیم . بازم کنار هم رو یه نیمکتی دور از چشم بقیه نشستیم .. -دیشب تا اون وقتی که تو تماس نگرفته بودی خوابم نگرفته بود . همش به این فکر می کردم که آیا حرفت شوخی بوده یا از ته دلت . آریا دیگه باهام از این شوخی ها نکن . درسته که زمانی که تو عاشق شده بودی من تازه پا به دنیای عشق و زندگی گذاشته بودم و فقط عشق مادری رو می دونستم که چیه ولی دلیل نمیشه وقتی که در خواب و خیال هم یه تعهدی بهت داده باشم بهت خیانت کنم . -من باورت دارم ساهارا -نه تو که پسر دروغ گویی نبودی . وقتی که خودت خودتو باور نداری چطور می خوای که یکی دیگه رو باور داشته باشی ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
دوستی یا عشق 4 (قسمت آخر)

نمی دونم از چی فرار می کردم . شاید می ترسیدم از عقایدی که عمری رو پای بندش بودم فرار کنم . می ترسیدم که بازم به دام عشق گرفتار شم .عشق فقط یکیه ولی خورشید عشق نمی تونه تقسیم شه . من گیج شده بودم . -ساهارا من یه جورایی دوستت دارم -مثلا چه جوری . بگو . همیشه می خوای بگی ولی یه جای قضیه جاده انحرافی می شود گاهی هم به بن بست می خورد .. -ببینم حالا معلم راهنمایی رانندگی شدی ؟/؟ -فعلا که فرمون دست توهه . بگو چه جوری -نمی دونم دلم می خواد همیشه با تو باشم . یعنی یه دوست خوبی واست باشم . همرات باشم . نذارم کسی بهت آسیبی برسونه -فهمیدم می خوای مثل پدرم باشی . یه ده سال بزرگتر بودی می تونستی جای بابام باشی .. -نه ساهارا این جوری نه -پس می خوای جای داداشم باشی . اگه یه ده سال کوچیکتر بودی می تونستی جای داداشم باشی -اینم نه من می خوام دوستت باشم . وقتی هم که شوهر کردی همیشه مثل یک دوست در کنارت باشم . -البته روزا .. توهم یه چیزیت میشه آریا .. خیلی افلاطونی فکر می کنی . چهار روز دیگه همه این حرفا یادت میره . تازه فکر کردی شوهرم برگ چغندره ؟/؟ حتما دلت می خواد شب بله برون هم همراه بابام باشی . خیلی از سادگی ات خوشم میاد . البته اگه همش همین طور باشی . ساده و دوست داشتنی . مهربون و بد دهن .. -ساهارا من بد دهنم ؟/؟ من که همش رعایت می کنم . بعضی وقتا فکر می کنم که زندگی مثل چند روز بیدار شدن و خوابیدنه . اگه یکی ازت بخواد اونو تعریفش کنی و از خاطرات خودت در چند کلمه بگی شاید مثل چند تا تصویر یه فیلم کوتاه به نظر برسه .. -می دونی دلم چی می خواست آریا ؟/؟ دلم می خواست که در یک دنیای دیگه ای و در یک شرایط دیگه ای با هم آشنا می شدیم . -ساهارا می تونم ازت یه چیزی بخوام . اگه در یک دنیای دیگه و در یک شرایط دیگه با هم آشنا می شدیم اون وقت تو چی داشتی که بهم بگی .. از جاش بلند شد و تو چشام نگاه کرد .. خیلی آروم که شایدم خودش به زور می شنید بهم گفت که بهت می گفتم که عاشقتم . دوستت دارم .. اینو گفت و این بار سریعتر از دیروز از دستم فرار کرد . اگه توی دنیای دیگه ای بودیم بهم می گفت که عاشقمه . ولی دنیای عشق یه دنیای دیگه ایه .. خدایا من نباید زندگی اونو خراب کنم . منم دوستش دارم . اگه دوستش دارم باید خوبی اونو بخوام . .عشق من و اون شبیه یه کاسه آبیه که فعلا ودرهمین لحظه پر آبه وتهش یه روزنه داره که قطره قره ازش آب چکه می کنه . نه .. نه .. من عاشقش نیستم .. اون بازم فرار کرد و من به دنبالش نرفتم .. اون احساسشو یه جورایی گفته بود ولی من گیج شده بودم . نمی دونستم چیکار کنم . بازی عشق بازی خطر ناکیه .. من بهش عادت کرده بودم . دوری اونو نمی تونستم تحمل کنم . نمی دونستم باهاش چه بر خوردی داشته باشم . دل کندن از اون واسم کشنده بود . دلم می خواست واسه همیشه در کنارش باشم .. اما این جوری چه جوری میشه .. اون ساعت و ساعتهای بعد ساهارا دیگه تحویلم نگرفت .. وقتی صداش می کردم جوابمو نمی داد . نمی دونم چرا این جوری شده بود . پس واسه چی اون جوری از یه دنیای دیگه ای گفته بود و عشقشو ابراز کرده بود . حس می کردم یه جورایی درکش می کنم . اون زجر کشیده بود . دلش نمی خواست بازم ضربه بخوره . از یه راهی بره که مقصدی نداره و باید دور خودش بگرده و آخرش پشیمونیه . .. ولی من همون که اونو در کنار خودم می دیدم یه آرامش خاطری رو احساس می کردم . دوست داشتم دوستم داشته باشه . همونجوری که من بهش علاقمند بودم . شناختن این دخترا و زنا خیلی مشکله . اونا خیلی ساده و پاکند . دوست داشتنی . دلشونومیذارن در طبق اخلاص . جونشونو واسه اونی که دوستش دارن میدن . به عشقشون اعتماد می کنن . تا وقتی که خیانت و دروغی نبینن همه حرفاشونو باور می کنن . ولی وقتی که قهر کنن و لج کنن فقط خداست که حریفشون میشه . شناختنشون و درک احساساتشون کار حضرت فیله . حس کردم که یه جورایی از این که غرورشو زیر پا گذاشته و من جوابشو ندادم باهام لج کرده . شاید فکر کرده که بیان این حرفش واسم بی ارزش بوده در حالی که با همه مشکلاتش از این که بهم اهمیت داده احساس لذت و غرور می کردم . کلاس که تعطیل شد تعقیبش کردم . اونو توی پیاده رو شکارش کردم . -ساهارا صبر کن -چیکارم داری . ببینم از خونه اجازه گرفتی که اضافه روی کنی .؟/؟ -چیه دیگه چه غلطی کردم که ازم دلخوری . -این دفعه واسه این که غلطی نکردی ازت دلخورم . احساسات من واست هیچ ارزشی نداره . -ساهارا تو احساسات خودتو که مربوط به یه دنیای دیگه و یه شرایط دیگه بود گفتی ولی من و تو که حالا اینجا هستیم .. اما یه چیزی رو می خوام بهت بگم که روم نمیشه .. حتما مال دنیای دیگه هست .. -اون که آره . در یه دنیای دیگه منم حس می کنم که فقط تو رو دوست داشته و عاشق تو باشم .. ولی در این دنیا هم یه جورایی نمی تونم دست از سرت ور دارم و .. -خب آریا بقیه شو خوندم . دیگه نمی خواد این قدر به خودت بپیچی منو یاد نوزاد تو قنداق میندازی -حالا تو احساسات منو به بازی می گیری ؟/؟ -آریا اصلا این حرفو نزن که دلم می شکنه . این جوری که معلومه تا آخر این دنیا رو یه جورایی که شده باید در کنارت باشم که کس دیگه ای رو واسه اون دنیا رزرو نکنی . .. می خواستم بگم تو یکی باید مواظب خودت باشی نه من ..که متوجه شدم اینجا خیابونه و نمی تونم دنبالش بدوم . نمی دونم آخرش چی میشه . چطور می تونم اونو با یکی دیگه ببینم ؟/؟ شاید همون جوری که اون منو با یکی دیگه می بینه . درکم می کنه و دوستم داره .. و چطور میشه واسه همیشه اونو دید . ولی میشه روح کسی رو دوست داشت و واسه شخصیت اون ارزش قائل شد . میشه خیلی کارا کرد همه از یه مقصدی صحبت می کنند ولی ما زنده ها هنوز آخر مسیرمونو ندیدیم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
صیغه مشاعی ۱

عبا بر دوش و عمامه بر سر منتظر بودم تا جمعمون جمع شه .. عجب گرفتاری شده بودم . اومدم واسه خودم یه زندگی درست و حسابی درست کنم یه خورده دیر جنبیدم . آخوند هم همون آخوندای قدیم . البته نه خیلی قدیم . خیلی قدیمیهاش که باید سوار اسب و قاطر می شدند . و از این ور به اون ور می رفتند . یعنی همون زمانی که تو ایران خودمون فولکس واگن و ژیان و پیکان حرف اولو می زد . از اون بچه های تخس و شیطون و تنبل و درس نخونی بودم که دیوار صافو بالا می رفتم تا خودمو به دوست دخترام برسونم . تو همون نوجوانی به شوهر دار و بی شوهر رحم نمی کردم . آبروی خونواده رو برده بودم . پدر و مادرم مدام نصیحتم می کردند پسر جان تو فکر آینده ات باش تاکی ما می تونیم بالا سرت باشیم ؟/؟ وضع این جوری نمی مونه همش داشت آخوندا رو مثال می زد . بابا فلان ملا رو سوار خر می کردند از این محل به اون محل می بردند صد تا یه تومنی بهش می دادند واسه یه شب روضه بخونه همون موقع هشت هزار تومن حقوق کارمندی می گرفتم . حالا بیا و ببین . همچین پشت ماشین نشستن که انگار پشت جت نشستن . پسرم من اگه جات بودم می رفتم آخوند می شدم . نمی دونی چه صفایی داره چه پولی در میاری . همه بهت عزت و احترام میذارن . -بابا همه کیه .منظورت آدمای مریخیه ؟/؟ تو که خودت همش خوار مادر آخوندا رو حواله میدی . اون وقت فردا پس فردا این حواله ها به زن و دخترت هم می رسه .. به اینجا که می رسیدیم یه خورده ساکت می شد ولی دوباره شروع می کرد . پسرم حالا همه که این جوری نیستند . -بابا آبروم میره من چشم دیدن این طایفه رو ندارم همه شون یه جورین . میگن باید گی باشیم تا آخوند شیم . -منظورت چیه پسرم . -ببخشید پدر جون روم به دیوار همون لواطی رو میگم -خفه شو بی تر بیت ! درسته که بیشترشون این جورین ولی اونا هم تا حدودی تو خودشون دموکراسی دارن . اجباری نداری از این کارا کنی حالا یه خورده دیرتر مجتهد میشی چه اشکالی داره -بابا جونم قول میدم دنبال دخترا نرم منو نفرست آخوندی . اون وقت همه اهل محل مسخره ام می کنند دخترا بهم می خندند و یه زنی باید ببرم مث خودم .. باید حرف و عملم دو تا باشه .. ظاهر و باطنم فرق کنه .. همش بگم که امام حسین بر علیه یزید جنگید ولی الان ظلمی نداریم که بر علیه اش بجنگیم .. بد بختی مردمو باید ببینم لال بشم .. روایت های درپیتی جعلی شده رو بخونم -به ! آفرین حامد جان تو که همه این چیزا رو واردی خودت یه پا آیت الله شدی ... آفرین به تو ! حتما باید بری -بابا مردم بدبختند . نون سنگگ هشتصد تومن .. بنزین هفتصد تومن .. مردن مفت .. من واسه چی برم ؟/؟-اگه زندگی راحت می خوای برو آخوند شو -تورو خدا بابا من نمی خوام شکمم مثل بشکه نفت شه . -ما آخوندای ورزشکار هم داریم . میگن قیمت آخوندا دوبرابر مردای معمولیه . اونی که باهام حرف می زد اگه پدرم نبود می گفتم پاک قاطی کرده ولی چاره چه بود . من از درس عربی و این جور چیزا نفرت داشتم . یک ماه کشید تا چند تا عبادت و این چیزا رو یاد گرفتم و یه خورده ته ریش گذاشتم و به هر مصیبت و پارتی بود منو روونه حوزه علمیه کردند . وای که چقدر این درسا حال منو بهم می زد . یه مشت درسایی که به اونا می خندیدم . بعدا باید وارد درسای وارد و خارج هم می شدم . اصلا تو کله ام جا نمی گرفت . هیچی حالیم نبود . فکر کنم دم مرگم به درجه حجت الاسلامی هم نمی رسیدم . به هزار بد بختی بود این چند ماه رو اینجا سپری کردم . یه آخوندی بود به نام پاک سیرت که با یه سری فتوا و چند تا روایتی که از خودش در آورده بود یه چیزی مثل اون روایتهای آخوند دربار صفیه که چرند نویس به تمام معنا بود و علامه هم بهش می گفتند فعالیت می کرد . منتها این پاک سیرت با این چرندیاتش حال می داد و اون ملا باشی نوشته هاش بیشتر به درد خندیدن می خورد و می خوره . وبه درد خونواده های سرمایه داری که کلفت دارن و آقای خونه می تونه شرایط هم بستری با کلفتشو بدونه که چیه .. بگذریم یکی از مدرسین حوزه ما که اونم اهل حال بود و مقلد آقا پاک سیرت , قرار بود یه امتحان عملی از ما بگیره . بهمون گفت که باید یکی از درسا و فتواهای آقا امام پاک سیرت رو به مرحله اجرا یا انجام درش بیاریم . ما چند تا مرد و چند تا زنو به خط کرده بودند . زنا که همه کلاغ سیاه بودند ومردا هم مثل من طلبه و یه خورده بزرگتر از من و شایدم مجتهد هم داخلشون بود . یه بلبشوی عجیبی اونجا بر قرار بود . اون گوشه کنارا چند تا نقاش زن هم آورده بودند که خواهرا رو برده بود ند به یه پستویی و نمی دونم باهاشون داشتند چیکار می کردند . من تو این طلبه ها از همه شون آشخور تر بودم . خسته شده بودم . دلم می خواست از این محیط فرار کنم .. کنار یه استخر بزرگ قرار گرفته بودیم . مدرس رفت سخنرانی .. -ما امروز گرد هم آمده ایم تا به یکی از فتاوی مرجع عالیقدر زعیم الشان , والا مقام , خلد آشیان جنت مکان , جناب مستطاب حاج آقا آیت الله پاک سیرت گردن نهیم . ایشان دستور فرمودند صیغه مشاعی جهت جلوگیری از فساد و فحشا در جامعه امروز ضروری می باشد و بسار حسنه بوده .. کسانی که مبادرت به این کار نمایند اگر مذکر باشند با هر وعده هزار حوری به نامشان سند زده می شود و اگر مونث باشند صد قلمان یعنی مرد بهشتی به ذخیره های ثواب و آخرتشان افزوده می گردد . تو دلم گفتم عجب عدالتی .. هنوز متوجه نشده بودم که این روضه خون داره از چی صحبت می کنه . برادران لطفا عبا عمامه ها و لباسهای زیر خود را در آورند و خواهران هم مقنعه و چادر و سایر لباسها را از خود دور سازند . من هم جهت همگامی و همبستگی با این فتوا و تبعیت از این عالم جلیل القدر, خواهر, مادر و همسر ودخترخود را با خود آورده ام . البته این ها به عنوان اشانتیون می باشند . فراموش نکنید بر نامه امروز علاوه بر ثواب اخروی نمرات کلاسی و نوعی ارزشیابی هم برای شما به حساب میاد و احتمال داره به شما درجه هم داده بشه . پس دست کم نگیرید . یکی از خواهرا که اسمش بود صفیه گفت ببخشید برادر .. استاد .. میشه ما حجابمونو بعد از این که لخت شدیم حفظ کنیم ؟/؟ -منظورتون اینه که موی سرتون پوشیده باشه ؟/؟ -مانعی نداره ولی از اون جایی که شما در این حکم محرم زوج و ازواجتان هستید ضرورتی ندارد .. من پاک قاطی کرده بودم . ما که برای صحبت با خواهرا یا باید سرمونو رو به زمین می گرفتیم یا رو به هوا حالا دیگه این لخت شدن چی بود نمی دونستم . دستمو بردم بالا و گفتم به نام خدا .. -برادر حامد با صیغه عربی شروع کن . عربی اولویت داره .. دلم می خواست همونجا عبا رو از سرش بگیرم دور گردنش بپیچونم و خفه اش کنم بعد بندازمش استخر .. احمق عوضی خلیجی .. ولی من میگم خلیج فارس .. آدم حسابش نکرده و گفتم حاج آقا میشه در مورد صیغه مشاعی تو ضیح بفر مایید ما هنوز برامون مبهمه . باید اطلاع داشته باشیم که جزئیات کار چیه .. -حامد جان سوال به جایی بود . شما حتما همه تون ازکم و کیف صیغه عادی و منفرده با خبرید .. این یک صیغه گروهی است که گروهی از مردان با پاسخ مثبت دادن به خطبه و پرسش آن واعلام رضایت خود و همچنین گروهی از زنان با اقدامی مشابه در سویی دیگر به صیغه هم در می آیند و همه بر هم حلال می گردند . -حاج آقا اگر تعداد مردان و زنان برابر نباشد صیغه چه صیغه ای پیدا می کند . -آفرین بر تو! چند تا مرد به سراغ یک زن و چند تا زن به سراغ یک مرد می روند . داشتم فکر می کردم که این شبیه سکسهای چند تا به یکی میشه که در سایتهای سکسی وجود داره . -این را هم اضافه کنم که زن و مرد مرتب می توانند جاهایشان را عوض نمایند .. یه لحظه از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم . -حاج آقا این شد همون سکس ضربدری خودمون تو خیلی از سایتها هست --برادر حامد . از سایتهای ضاله و گمراه کننده سخن مگوی که اثرات منفی و مخرب بر جامعه اسلامی و پاکیزه ما دارد . هر چیزی باید بر طبق موازین شرعی باشد .. با خودم گفتم پس جنده بازی هم باید شرعی باشه ؟/؟ نمی دونم دیگه باید چی می پرسیدم . یاد داستانهای سکس چند تا به یکی و ضربدری و هرکی به هرکی در سایت امیر سکسی افتاده بودم . قبلا فقط می خوندمشون حالا باید اجراش می کردم . خدا پدرشونو بیامرزه که نگفتن مرد باید با مرد صیغه شه .. بااین حال دستپاچه شدم و فوری پرسیدم استاد باید ببخشید یه سوال دیگه داشتم . خدای نخواسته مرد با مرد که نداریم .. نگاهی پر از خشم به من انداخت و گفت درسته که افکار پلیدی داری ولی کله ات خوب کار می کنه -حاج آقا باور کنید من خودم از این عمل شنیع بیزارم -خواهران برادران ! این برادر حامد از هوش و ذکاوت بالایی بر خوردار است و اتفافا از دفتر معظم اله خبر دارم که حاج آقا در پی تنظیم فتوایی هستند که در شرایطی که دو جنس موافق در کنار هم باشند و به جنس مخالف دسترسی نداشته باشند آمیزش و اختلاطشان با هم مباح گردد . اما در این روز چون جنسها مختلطند این امر ضرورتی ندارد . تازه فتوایی هم هنوز در این مورد صادر نگردیده .-پس قراره که لز و گی هم حلال بشه ؟/؟ -حامد جان برای آخرین بار تذکر میدم که از این اصطلاحات ضاله و گمراه کننده و مغایر اسلام و امنیت کشور سخن نگی . بازم پرسشی هست ؟/؟ همه مون ساکن شده بودیم . دقایقی بعد دسته جمعی لخت شدیم . وای عجب خواهرانی . مدل به مدل . عجب گوشت هایی و عجب سینه هایی .. -برادران و خواهران شوق و اشتیاق و تحرک شما در این مجلس امتیاز زیادی دارد و در قبولی این نوبت درسی شما موثر است . زنا پشت کرده بودند .. رو کون نصف بیشترشون یه چیزایی نوشته شده بود اونم درشت . به نظرم رنگ شده میومد یا شاید هم با ماژیک نوشته بودند . رو کون بعضی ها نوشته شده بود امریکا و..برخی هم اسرائیل و انگلیس را انتخاب کرده بودند .. دیدم یه زن 46 یا 47 ساله تو همین مایه ها از دور به من اشاره می زنه . ظاهرا زن استاد بود . در این جا یه چیزی یادم اومد که یک تشویقی هم گرفتم -استاد استاد .. گناه بزرگی بر گردن شما افتاد . هنوز صیغه نخونده همه لخت شدیم -وای بر من وای جهنما .. وای دوزخا .. وای آتشا .. چشمانتان را ببندید تا صیغه را جاری کنم . اول مردها بگویند نعم و بعد که دوباره خوندم زنها بگویند نعم . فقط چشمانتان را ببندید که گناه مرا زیاد نکنید . من چشمامو الکی بستم و زیر چشمی همه رو زیر نظر داشتم .. دو تا خطبه خوند و یه بار مردا دسته جمعی گفتند نعم و یه بار زنا .. قرار شد استاد5 نمره تشویقی به من بده . حالا همه به هم محرم شده بودیم .مثل زمین مشاع که همه درش سهم دارن و تفکیکی نداریم . بازم یه سوال دیگه کردم . -ببخشید برادر حاج آقا استاد این نقش و نگار ها بر نشیمنگاه خواهران مکرمه و معظمه و مومنه چه فلسفه ای دارد -آفرین ! همان گونه که بخوبی مستحضرید بیش از سی سال است که ما با این سه دشمن در حال جنگیم تمام سر مایه های ما را برده اند میلیاردها میلیارد پول ما را غارت کرده اند . همین تازگی ها اختلاس سه میلیاردی و خیلی میلیاردی های دیگر را هم دست همین سه دولت در کار بوده است . هر بد بختی که می کشیم از دست اینهاست . اگر از دیوار مردم بالا می رویم مقصر همین دولتهاهستند . اگه ناموس مردمو دید می زنیم دست تو جیب بغل دستی می کنیم جلو آزادی قلم رو می گیرم مقصر همینان .. به خاطر همین ثواب داره که این خواهرا عقبه خودشونو منقش کردند به نامهای این دول تا شما باضرباتی که بر پیکره این دولتها وارد می آورید هم فالی بوده باشد وهم تماشا . تازه می خواستم به شما بگویم بر روی شمشیرتان نام ایران را بنویسید که ایران دارد بر سر این کشور ها بلا می آورد احساس کردم شاید بر خی آن را توهین تلقی کنند چیزی نگفتم -حاج آقا ما نیتشو می کنیم که ایران داره امریکا و اسرائیل و انگلیسو میگاد ثوابشو می بریم .. تودلم گفتم مادر قحبه ها ما رو به گاییدن دادین و حالا ول کن ما هم نیستین . -خب دیگه صحبت کافیه وقت عمله .. این استخر برای همه شما جا داره . می تونین از حاشیه های این منزل و چمن و سبزه و کناره های استخر هم استفاده کنین . اگر هم در حین عمل باروری صورت گرفت از آنجایی که صیغه بوده اید فرزند حلال زاده خواهد بود . -حاج آقا بازم یه سوال دیگه .. اگه زن شوهر دار باشه این صیغه مشاعی چه جوری میشه .. دیگه دید که زیادی حالشو گرفتم گفت ما قبلا این جور خانوما رو با فتوای قبلی حاج آقا پاک سیرت در خصوص طلاق موقت و عقد مجدد آزادشون کردیم وخطبه صیغه مشاعی را خواندیم الان همسر من مجددا محرم من شده و محرم شما هم هست وصیغه مشاعی یعنی این که تمام زنان در کل و در جز صیغه تمام مردان در کل و در جز هستند . یه سوال دیگه هم براتون پیش میاد و اون این که دید زدن دسته جمعی چه حکمی داره که باید بگم حلاله . مرد که با مرد اگه همدیگه رو ببینن حلاله و بقیه هم که با هم صیغه شدند .. یهو یادم اومد که مرد اگه کیر مردو ببینه حرامه و این مجتهد کوس شر میگه ولی دیگه چیزی نگفتم راستش خیلی وقت بود که کوس و کون نگاییده بودم و بد جوری این کیر کلفت من هوس کوس و کون کرده بود . می خواستم خودمو به یکی از خانوم طلبه های دوشیزه بچسبونم .. وای حتما بعضی هاشون دختر بودند . یادم رفت از حاجی بپرسم تکلیف این خونهایی که بر زمین ریخته میشه چیه . شفیقه خانوم زن استاد منو به طرف خودش خوند و گفت نگران نباش من دختر آک خودمو گذاشتم کنار واسه تو . کونش نقاشی شده نیست . حالا که دلت هست بیا اول دختریشو بگیر . چند دقیقه ای بهش استراحت بده و بیا سراغ من . زلیخا دختر جوون و خوشگلی بود . کوسش کوچیک و مودار بود . دختر استاد .. چه جالب ! اینو هم یادم رفت بپرسم که سکس پدر و دختر و برادر و خواهر و پسر و مادر با این فتوا حلال میشه یا نه ؟/؟ واقعا تفسیرش خیلی مشکله .. معلوم نیست این مجتهدین ما از کدوم معدن این همه ذخایر ارزنده و گرانبها استخراج می کنند . زلیخا کیرمو دید هول کرد و رفت پشت سر مامانش قایم شد . داشت به گریه می افتاد . چهارده پونزده سال بیشتر نداشت . مادر دستی بر سر دختر کشید و گفت نترس . شجاع باش . کجای دنیا دیدی که موقع زفاف دختر, پدر و مادر و مادر بزرگ و عمه بالا سرش باشن . من رفتم سراغ زلیخا نوک اون سینه های کوچولوشو گذاشتم تو دهنم و کیرمو با کوسش مماس کرده و از بس این دختره کیر ندیده حشری بود که دور و بر کوسشو در جا خیس کرد . خیلی آروم کوسشو شکار کرده کیرمو فرستادم که بره . مادره پاها و کون دخترشو داشت . ایستاده کیرمو تا نصفه ها فرو کردم تو کوسش -آخ مامااااااان فرجم -عزیزم با کلاس باش بگو کوسسسسم تو فردا پس فردا باید شوهر کنی .. دلم می خواست همون جور به گاییدنش ادامه می دادم ولی مادره مثل میر غضب بالا سرم وایساده بود . یه گونی پنبه آورده بودند ریخته بودن اونجا -ببخشید شفیقه خانوم چه خبر بود مگه ما می خواستیم بریم جنگ امریکا ؟/؟ چند تا پرده می خواست پاره شه .. خون کوس دخترشو خود شفیقه خانوم پاک کرد و به دخترش گفت بره گوشه تو سایه دراز بکشه تا من بعدا دوباره برم سراغش -حالا دیگه مال خودمی .. طلبه جوون ! خودم تو رو کتابدارت می کنم . عجب کیری داری .. نشون میده که قبل از این که بیای حوزه کارکردت بالا بود .
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
صیغه مشاعی ۲

ببینم با زن استادت چیکار می کنی . پشتشو کرد به من و اون کون گنده شو تو دید من قرار داد . طوری که دیگه بیحس شده بودم . این همه کون گاییده بودم این مدلی کون این جور برجسته و خوش نقش ندیده بودم . از نقشش چی بگم که سمت راست کونش نوشته شده بود امر و سمت چپ اون یکا و در مجموع یعنی امریکا -ببینم حامد جون خوشت میاد ؟/؟ -آره کون باحالی داری . از کونت که خیلی خوشم میاد . -من کونو نمیگم از این امریکایی که داریم باهاش می جنگیم و مبارزه می کنیم . -عالیه عالی .. نمی دونی چقدر پشت امریکا داره می لرزه .. -موقع گاییدن هر چی دلت می خواد شعار بده ثوابش به هر دوتامون می رسه.امریکا رو باید فتحش کنی . زن مجتهد رو گرفته بردمش تو استخر . کونشو از آب بیرون قرار داده پاهامون اون داخل بود . دستمو گذاشتم رو کوسش عجب چرب و چیلی شده بود این کوس . کیرمو فرو کردم تو کوسش .. تند تند تنمو می زدم به کون شفیقه . کونش مثل ژله می لرزید . شوهرش استاد غضنفر با این که می رفت به عملیات دیگه سر کشی می کرد تا امتیاز بده به طلبه هاش ولی بیشتر چشمش به این طرف بود . -شفیقه جون به استاد بگو هوای منوداشته باشه -به شرطی که تو هم هوای زنشو داشته باشی و اون جوری که اون دوست داره سر حال سر حالش کنی . در حالی که اونو می گاییدم با هر ضربه ای یه فریاد از ته دلم می زدم .. یه بار کیر رو محکم تا ته کوس می فرستادم می گفتم مرگ .. بار دوم کلمه بر را می گفتم و به همین تر تیب با هر هجا یک ضربه برش وارد می آوردم . .. امریکا .. امریکا مرگ به نیرنگ تو .. مرگ بر امریکا .. -شفیقه فدای کونت چی شد که نوشته امریکا رو انتخاب کردی -چون امریکا شیطان بزرگه و کون من هم بزرگه -پس کونت شیطونه -حامد جون خودمن شیطونم .. بزن کوس من تشنه کیرته .. دلم میخواد تا آخر مجلس فقط تو شوهرم باشی -استاد امتحان کی تموم میشه ؟/؟-چیه عجله داری . تازه شروع شده .. این از اون امتحانا نیست که بگم زود باشین ورقه رو بدین میخواهیم بریم . من استاد وظیفه دارم که تا لحظه آخر همین جا بمونم و شرایط رو ارزیابی کنم . اگه یکی یا یک زوج از شما تا ابد بخواد همین جوری امتحان بده منم تا ابد وظیفه دارم که همین جا بایستم . .. واقعا عجب استاد کیر فهمی .. یعنی همون چیز فهمی بود . سینه های شفیقه رو تو دستام داشته و اونا رو می مالوندم . غضنفر خان اومد نزدیک من و گفت هرکس بتونه طرفشو ارضا کنه با هر ارضایی دو نمره پاداش داره . -شما از کجا می فهمین . من از نگاه زنا در اون لحظه متوجه میشم . -به خود زنا پاداش نمی دین -چرا مردا که تو کوسشون آب می ریزن 2 نمره هم به اونا میدم . -ولی استاد ارگاسم زنا سخته بابد 4 نمره به مردا بدین . اومد در گوشم و گفت من نباید بهت تقلب بدم ولی کوس زنمو میک بزن . چوچوله شو تو دهنت بگردون . پنج دقیقه این کارو بکنی ارضا میشه .. امیدوارم بی وجدانی نبوده باشه از این راهنمایی که کردمت . -نه استاد شما که حق بقیه رو ضایع نکردین . قدم خیر بر داشتین . همین کاری رو که میگفت کردم . شفیقه رو آوردم لبه استخر و کوسشو رو لبه قرار دادم و میک زدنو شروع کردم . شفیقه میله های کنار استخرو داشت و جیغ می کشید و منم ول کنش نبودم . دو سه دقیقه ای ارگاسم شد و منم درجا اونو کنار استخر درازش کرده و گذاشتم تو کوسش . -بریز آب بده . وایییییی چه کیری .. چقدر کلفته . -کلفت تر از کیر شوهر آخوندته .. -خیلی خیلی وقدیم می گفتند اگه ملکه رو بگایی بختت باز میشه .. حالا میگن اگه زن آخوندو بگایی به همه جا می رسی .. -بشنویم و باور کنیم . -یه کاری می کنم که باور کنی . باور کنی .. پاهاشو به دوطرف باز کردم و کیرمو تو کوس گشادش فرو کردم .. زلیخا اومده بود نزدیک من .. مامان پس نوبت من کی میشه ؟/؟ -اوووووفففففف دخترم عزیزم مامان بزرگ و عمه تو هم هستند ولی باشه میگن آب از کوچیکه -پس چرا تو خودت زودتر داری آب می خوری -زلیخا عین پدرت داری سخندان و سخنور و سخنران میشی . واسه این که تو زخمی و خونی شدی گفتم یه خورده اون داخلت آروم بگیره وگرنه تو خودت خوب می دونی که من تو رو از جون خودم هم بیشتر دوست دارم . تو دلم گفتم آره جون خودت . پای کیر که به میون میاد دیگه رابطه مادر دختری مفهومی نداره . -جااااان شفیقه بگیر بگیر بگیر .. دوستت دارم -بده بده آب بده . -مامان زودباش . -به شوهرت بگو زود باشه من که کارم تموم شد . -جوووون داره می ریزه ریخت تو کوست شفیقه . -می بینی زلیخا از این آبا هم میره تو کوست اگه خوب بند شه می تونی منو نوه دار کنی . چه باحال میشه هم نطفه فرزند و هم نوه ام یه روز بند شه . من از کون این جنده نمی تونستم دل بکنم اونو وارو کردم و گذاشتم تو کونش و غضنفر اومد جلو -وای چیکار می کنی . کون کراهت داره . حرامه یک نمره منفی بهت میدم . -حاجی اگه این نوبت منو کمپلت رفوزه ام کنی خلع لباسم کنی کون زنمو یعنی زنتو یعنی زنمونو باید بگام . نگو که تو خودت این کونو نمی گایی . ببین کالیبرش گشاده . یه آخ هم نگفت . پس نگو که تا حالا کون شفیقه رو نگاییدی . پیش قاضی و معلق بازی ؟/؟ عجب حالی می کردم با کون این شفیقه . نق زدنهای زلیخا دختر مجتهد که بی اندازه حشری شده بود و صحنه هاس سکس اونو هیجان زده اش کرده بود و جز من به هیچ کس دیگه هم راه نمی داد باعث شد که خیلی زود از کون مادرش دست بکشم و برم سراغ اون . -زلیخا چته این قدر سر و صدا می کنی . من که فرار نکردم . بذار با کون مامانت حال کنم دیگه . این کارا رو اگه بکنی آب من و تو تو یه جوب نمیره . -آقا ببخشید منو معذرت می خوام .. -بیا تو بغلم این قدر بغض نکن . فدای اون دل کوچولو و کوس کوچولو و لبای کوچولوت برم من . اون بابای شکم گنده ات اصلا نشون نمیده که یه دختر ریزه میزه مثل تو داشته باشه . زلیخا رو بلند کرده از روبرو به خودم چسبونده و اونو به طرف بالا و پایین حرکتش داده و با یه حال دادن حسابی اونو حشری ترش کردم . جیغ و فریاد نازک اون , محوطه رو به سلطه خودش در آورده بود و منم لباشو طوری به لبام چسبونده بودم که سینه های گرد و کوچولوش به سینه من چسبیده بود و این تماس حشرشو بازم بالاتر می برد .. حالا دیگه باباشم صدا می کرد -بااااابااااااا جونم باااااباااا واسم دعا کن دل دخترت داره در میاد . من خوشم میاد . شوهر کردن چقدر مزه میده . چرا زود تر شوهرم ندادی .. اومد جلو و گفت اگه دوست داری به این حامد جانم شوهرت بدم وعقد کاملت کنم -آره بابا من دوستش دارم میخوام همین شوهرم باشه . هیشکی دیگه رو نمی خوام .. واییییی بابا یه چیزی داره از من می ریزه و منم در جا همراه با این گفته اون آب کیرمو ریختم تو کوس دختر آخوند . مادر و خواهر آخوند مجتهد به اسامی سمیه و حدیثه جای دیگه ای سرگرم سکس بودند . به محض این که دیدن من کیرم خالی شد خودشونو از رو کیر طرفشون بلند کرده دوتایی اومدن طرف من . سمیه مادر ش بود و حدیثه هم خواهر غضنفر . مادره کونشو گذاشت رو سر کیر من و خواهره هم لبامو چسبید و با یه مکش قوی بهم حال داد .دوتایی منو خواب کرده بودند . داشتم بی حال می شدم . دیگه از پا افتاده بودم . غضنفر داشت واسه خودش سخنرانی می کرد که در میان شما یک زن و شوهر هم هستند علاوه بر من و همسرم که با اقتدا به این فتوا نشان دادند که مسلمانانی واقعی هستند . سمیه با سن بالاش اونقدر کونشو رو کیرم بالا و پایین کرد که به ارگاسم رسید . من دیگه تو کوسش آب نریختم . یه خورده که سر حال تر شده بودم خواهر مجتهد غضنفرو بردم تو استخر . با هم شنا می گردیم و شوخی . تو آب قلقلکش می دادم . بدن زیبا و تو پری داشت . کوسش برق انداخته و گودی کمرش هم بسیار هوس انگیز بود . هر چند مثل زن داداش کون گنده ای نداشت ولی یک دست و خوش تنظیم بود . تو همون آب کیرمو کردم تو کوسش .. غضنفر اومد جلو و گفت -احسنتم احسنتم .. تو دیگه خانه محرم من شدی . من باید تمام تجربیات خودمو در اختیارت بذارم . تو رو داماد خودم بکنم .. از داماد شدن که می گفت تنم مثل یک بید می لرزید . کوس خلی کرده بودم داشتم آخوند می شدم . اون وقت پدر زن منم بیاد آخوند شه . این دیگه کوس خلی رو به کمال رسوندن بود . شلپ شلیپ داخل آب و صحنه های گاییدن و گاییده شدن بقیه رو حشری کرده بود . انگار بقیه ملاها که هر گوشه ای داشتند یه زنی رو می گاییدند از آب وحشت داشتند . کون سفید و براق حدیثه رو تو دستام می گردوندم تا این که اونقدر اونو گاییدم تا تو همون آب سرد آب داغشو خالی کرد . منم دو سه قطره ای رو ریختم تو کوسش -حاج آقا چند قطره از آب کیر من ریخت تو کوس خواهر شما .آب استخر که نجس نشد -برادر حامد این که جزو درسای ساده هست . آب چون کر هست نجس نیست .. من خودم می دونستم فقط می خواستم بهش یاد آوری کنم که کوس خواهرتو هم گاییدم . از آب اومدم بیرون . دیگه خسته شده بودم . سابقه نداشت چهار تا زنو با هم بگام . اونم زن و دختر و مادر و همسر آخوند . مادر غضنفر بیشتر نشون می داد که خواهر بزرگش باشه تا ننه اش . ظاهرا از بس کیر خورده بود و حال کرده بود جوون مونده بود . رفتم چند متر جلوتر تو چمنها و وسط درختها دراز کشیدم . خسته بودم چشامو بستم . آخیش یه خورده خستگی در کنم . عجب حالی کردم . نمره خوبی بهم بده بد نیست . دلم می خواست یه ساعتی رو بگیرم بخوابم . اون طرف زن و مرد جاشونو عوض می کردند تا همه از هم حالی برده باشند . از بس گاییده بودم خواب کون و کوسو می دیدم که با کیرم در تماسن .. اشتباه نمی کردم خواب نبودم . دیدم یه سوراخ کون و کوس رو کیرم سواره . خواهر صفیه , طلبه تقریبا هم دوره من بود . -خواهر ! تو الان باید اون طرف مشغول باشی . برو زود باش الان استاد نمره تو کم می کنه . من به اندازه کافی امتیاز و نمره جمع کردم . فکر کنم یه چیزی هم اضافه آورده باشم . -حامد من از کیر تو خوشم میاد . اصلا نذاشتم اونا دختری منو بگیرن .. خواهش می کنم برادر به من نه نگو وگرنه گناه می کنی . صیغه مشاعی همینه دیگه یا قبول نکن یا اگه کردی باید تا آخر پاش وایسی . -هر کاری دوست داری با کیرم انجام بده فقط طوری خودتو تکون بده و سر و صدا کن که غضنفر بیاد اینجا بهت امتیاز بده . -دلم میخواد تو شوهرم شی .. وای همه می خواستند به عقد من در بیان .. من اون وقتا که آخوند نبودم قصد نداشتم با جنده ها ازدواج کنم .. این صیغه مشاعی دیگه چی بود . -صفیه منم دوستت دارم . فقط وقتی که داری کوس میدی اون روسری رو از رو سرت بردار منو یاد اون زنه کوس خل شعر ایرج میرزا میندازی اون وقت کیرم می خوابه -هر چی تو بگی . استاد غضنفر سر رسید . -صفیه با داماد من ؟/؟ -ببخشید حاج آقا حالا مردا به تعدا زنا زن دارن و زنا به تعداد مردا شوهر .. حاجی مجتهد دماغ سوخته شد و یه چیزایی یاد داشت کرد و رفت . خیلی سخته آدم این جور جاها استاد باشه . دستمو آویزون کردم به یه درخت و گذاشتم صفیه هر کاری میخواد باهام انجام بده . دختر نجیب و سر به زیری بود . معمولا زنا و مردا مخصوصا طلبه ها نباید صدای همو زیاد می شنیدن چون حرام و تحریک آمیز و گناه بود . چشامو بسته بودم . از لخته های خونی که رو کشاله های رونم بود فهمیدم که صفیه بکارت خودشو با کیر من از دست داده .. چه نسیم خنکی میومد . جیگرم خنک می شد . جنده خانه فکر نکنم این جور صفا داشت که اینجا داشت . همه دست اول و تمیز و درجه یک . حتی کارکرده هاش حتی ننه غضنفر هم درجه یک نشون می داد . بیست . صفیه کف دستشو محکم به زمین فشرده بود و انگاری می خواست زمینو سوراخ کنه . من که داشتم سوراخ می شدم . -حامد بیحال ! یادت باشه وقتی رسیدیم حوزه یه صیغه موقت بخونیم فقط من و تو اونجا باید بیشتر بهم حال بدی . -باشه فدای اون کوس تنگت .. کیرم دیگه ورم کرد -بمیرم برای اون ورم کیرت . من الان پنجمی هستم . بازم جای شکرش باقیه که تا اینجا اومدی . چشام باز نمی شد . -صفیه جون فکر می کنی این کارای امروز ما تو اون دنیا خیلی پاداش داره ؟/؟ -بر منکرش لعنت -تو این دنیا چی ؟/؟ -اینجا رو که همین الان داری می بینی . خنده مون گرفته بود . کیرم دچار سوزش شده بود ولی گذاشتم باهاش حال کنه و هر طوری که به ار گاسمش می رسونه با کیر اصطکاک پیدا کنه . -حامد منو بگیر بچسب بهم کمرمو داشته باش نذار فرار کنم . -خوابم میاد . با این حال سعی کردم بر خودم مسلط شم اونو نگهش داشته و فقط همینو شنیدم که فریاد زد و گفت آخیش راحت شدم . چند لحظه بعد صدای یک مرد و زنو شنیدم . نه این دوتا دیگه کی بودند . جابر و جلیله . جابر حجت السلام و پیش نماز یکی از محلات شهر بود و جلیله هم طلبگی می خوند . -ببینم جابر ! بیداره به نظرت ؟/؟ -آره جلیله ! کی تو این فضا می تونه بخوابه . یه خورده خسته هست چشاشو بسته . جلیله همسر جابر بود . مثل صفیه رو کیرم نشست -حامد چشاتو باز کن ببین حاج آقا جابراینجاست . خیلی دوست داره ببینه دو تا کیر رفته تو تن من . پاشو دیگه چشماتو باز کن برادر -جلیله من که الان برادر نیستم . من الان شوهر هستم . جابر با لحن شمرده و مذهبی گفت احسنت بر تو حامد . تو خیلی زود مجتهد کتابدار می شی ... راستش هنوز به خوبی نمی دونستم زیر و زبر و فتحه و ضمه به چی میگن . چه برسه به این که کتاب پخش کنم . ولی وقتی که خوب به دور و برم نگاه می کردم متوجه شده بودم که همه اینا یه کوس کلک بازی بیشتر نیست . دنیا رو داره فساد می گیره و این مجتهدین منتظر امام زمانند خاک بر سر بی شعورتون .. جابر بهم گفت حامد جان تو دوست داری کیرتو تو کدوم سوراخ جلیله بذاری . هر طرف که تو فرو کنی من طرف مقابلشو میگام . -حاج آقا شما بزرگتری . هر دو طرفشو نوبتی بگاییم بد نیست . خستگیم داشت در می رفت . جلیله هم خودشو رو کیرم حرکت می داد و کیرم تو کوس تقریبا تنگ و چسبونش داشت جون می گرفت . شوهر اصلیش هم از پشت کرده بود تو کونش .. هیجان زیاد جلیله و تنوع طلبی اون باعث شد که خیلی زود به ار گاسم برسه . آب کیر های منم شده بود قطره ای . به زور هر سری دو سه قطره ای میومد . اگه یه خورده زور می زدم دو سه قطره دیگه هم میومد ولی اونو گذاشتم واسه کونش . جا عوض کردیم . سر حال شده بودم . حس می کردم که یک انرژی دوباره ای پیدا کردم . وای پشت کون این پرچم و اسم اسرائیل نوشته شده بود . -جلیله جون من می خوام کونتو تند تند بگام . درد رو باید تحمل کنی ثوابش زیاده . اجرشو می بری . در راه مبارزه با اسرائیل از هیچ کوششی دریغ نکن .. -حامد هر جوری که دوست داری کونمو بکن . اگه به جای کیر شمشیر هم تو کونم فرو کنی حسرت یک آخ را بر دل نتان یاهوی ایرانی که به وطنش پشت کرده خواهم گذاشت . -جاااااان این جلیله دیگه عجب کوس خل و کون خلی بود . دو طرف کونشو باز کردم . شوهره زودتر کیرشو کرده بود تو کوس زنش و منم از بالا داشتم کونشو بر رسی می کردم . سوراخ تنگی داشت ویه خورده باید این زن طلبه رو با بیرحمی می گاییدم . انگشتمو کردم تو سوراخ کونش و یه قلق گیری کردم . خیلی تنگ بود انگشت به زور داخلش جا می شد . کیرمو فشار دادم به سوراخ کونش . -آخخخخخ .-منم درجا گفتم مرگ بر اسرائیل .مرگ بر صهیونیست اشغالگر . اسرائیل نابود است جلیله پیروز است . جابر و جلیله هردو خندیدند . جابر خیلی کیف می کرد . کیرم یه حالی می کرد که تا حالا با هیچ کونی نکرده بود . مرگ بر اسرائیل گفتن رو ول نمی کردم . مرگ بر اسرائیل .. فلسطین پیروز است اسرائیل نابود است .. کیر با یه چسبندگی خاصی می رفت تو کون کیپ جلیله و من دست از شعار دادن بر نمی داشتم . از پهلو که جلیله رو می دیدم چشاش داشت از حدقه در میومد و با ته حلقش فریاد می زد که مرگ بر اسرائیل . مشتاشو گره کرده به طرف آسمون پرت می کرد . -آفرین جلیله ثواب می کنی .. جابر هم شروع کرد و سه تایی با هم دم گرفتیم . همه کوس و کون کنا و کوس و کون بده ها توجهشون به ما جلب شده بود . استاد غضنفر هم اومده بود سوی ما . اشک تو چشای خیلی از حضار حلقه زده بود . -یکی از خانوما که رو کونش نوشته شده بود انگلیس گفت کاش از این بر نامه امروز یه فیلم تهیه می کردیم میذاشتبم تو اینترنت تا پشت امریکا و انگلیس و اسرائیل بلرزه . بفهمن که امت اسلام بیداره و داره مبارزه می کنه . همه با هم ! دم بگیریم . مرگ بر امریکا ! مرگ بر انگلیس ! مرگ بر اسرائیل ! .. منم با هر شعار و هر سیلاب کیرمو مثل سیلاب فرو می کردم تو کون جلیله خانوم .. مویرگ مقعدشو پاره کرده بودم . یه خورده خون میومد ولی می گفت بگذار خون کونم بر زمین بریزد تا اسرائیل بداند که ما همچنا ن ایستاده ایم تا آخرین قطره خون و تا آخرین تیکه کون .. واسه این که مرهمی بر زخمهای جلیله کشیده باشم دو سه قطره ای تو کونش خالی کردم و بعدش هم یکی دیگه رو از پشت گاییدم که نقش و نگار انگلیسی داشت و شعار مرگ بر انگلیس دادیم .. چه صوابی کردیم اون روز . مجلس که داشت تموم می شد حاج آقا غضنفر صیغه رو باطل کرد و دوباره نامحرمای قبل از صیغه مشاعی به هم نامحرم شدند و نخود نخود هر کی رود خانه خود .. این غضنفر ول کن نبود می گفت باید دختر ما رو بگیری . از اینا بدتر واسم حکم زد که پیش نماز مسجد فلان محله شم . وای بیچاره شده بودم هی امروز و فردا می کردم و طفره می رفتم . من نماز خودمو بلد نبودم درست بخونم . خاک بر سر شدم . اگه پیش نماز می شدم دوستان اول نوجوونیم میومدن پشت سرم و با مسخره بازیهاشون دین و ایمون همه رو خراب می کردند . آبروم رفت پس بقیه مال مردم خورا و اراجیف گویان چطور دست چپ و راست و کون شستن خودشونو بلد نیستن میرن همه کاره میشن .. یه چند روزی رو مرخصی گرفتم . با خونواده خداحافظی کردم .. هرچی پول داشتم دلار کردم و چون آخوند بودم و هر کی منو می دید پا می چسبوند از خیلی جاها راحت رد می شدم . البته اینو هم بگم خیلی ها ما آخوندا رو خایه خودشون هم حساب نمی کنن . اونایی که ما رو آدم حساب نمی کنن می دونن که راس راستی هم داریم به جایی می رسیم که دیگه هیچ بخاری از ما بلند نمیشه . چون قدرت و همه چیز دست یک مافیای اقتصادیه . این مافیا می تونه هم آخوند باشه و هم آخوند نباشه . حتی از آخوند هم سوء استفاده شه .. حال این سوءاستفاده کننده خواسته آخوند باشه خواه غیر آخوند .. حتی آخوند مافیایی هم می تونه از انگشت شماری آخوند غیر مافیایی سوءاستفاده بکنه . این مافیای پول خور و اقتصادیه که تعیین می کنه کی به چه درجه ای برسه و فعلا داره از یه سری مردم ساده و عقاید دینی شون استفاده می کنه هرچند که اونا یعنی ساده لوحان دینی هم خیلی کمند ولی این مافیا با هندوانه گذاشتن زیر بغلشون مثلا خواسته و می خواد بهشون بگه که شما خیلی قدرتمندین ولی در واقع پشیزی هم برای این مافیا ارزش ندارن . در هر حال من آلوده شده بودم . حس می کردم که غضنفر هم آخونده و هم جزو مافیا .. در شرایط مساوی و به تنهایی قدرت مافیا بر آخوند و قدرت اون ار جحیت داره . من از مرز ترکیه خودمو رسوندم به سفارت اسرائیل . تقاضای پناهندگی کردم . با بنیامین نتان یاهو نخست وزیر اونجا صحبت کردم .. اول می خواست باهام انگلیسی حرف بزنه -بنی جون مارو سیاه نکن . من درسته افعی نخوردم تا آخوندشم ولی بچه افعی خوردم و بچه آخوند شدم . درسته که تو بچه بابلی و من نیستم . تو مازندرانی هستی و من نیستم ولی هردومون ایرونی که هستیم . تو رو به همون ایرانی که قبل از سی سالگی خودت اونجا رو ترک کردی قسمت میدم که منو تو کشور خودت پناه بدی و فعلا از شر این آدمخورا در امان بداری . حالا اطلاعات تاریخی من زیاد نیست و نمی دونم شما زمین خوارید یا نه ولی این آخوندا و مافیا نه تنها کشور منو اشغال کردند و زمین خواری می کنند بلکه اگه کم بیارن آدمخواری هم می کنند .. بنیامین خندید و گفت بیا قدمت روی چشم .. هر عقیده ای که داری واسه ما محترمه فقط کاری به کار ما نداشته باش و تو طئه هم نکن .. بیا ببین که در هیچ کشوری تو دنیا به اندازه اینجا دموکراسی وجود نداره .-ولی من عاشق وطنم هستم بنیامین -خب منم هستم حامد خان ! دلم می خواد یه روزی تو ایران من هم دموکراسی بر قرار شه و همراه توحداقل برای یاد آوری روز های کودکی واول جوونیم برگردم به ایران خودم . برم به همون محله ای که درش به دنیا اومدم . به ایران قشنگ خودم به شهر خودم بر گردم . نخست وزیر اسرائیل به زور جلو هق هقشو گرفت . منم یه انسانم از آهن که نیستم . درسته که من یه یهودم ولی عرق ملی و وطن پرستی دارم . دوست دارم دنیا بدونه که من نتان یاهوی ایرانی , دشمن ایران نیستم . بلکه دشمن دشمنان ایران هستم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
به سلامتی مادرزن ( ۱ )

وقتی رفتم خواستگاری الهام بهم گفت مامانش به یه شرط رضایت میده که باهات ازدواج کنم که بیای تو خونه ما زندگی کنی . آخه الهام تنها فرزند خونواده سه نفری بوده که باباش هم دوسال قبل در اثر یک سانحه رانندگی از دنیا رفت . الهه خانوم که می رفت تا مادرزنم بشه بااین که چهل و دو سه سال بیشتر نداشت ولی خیلی جوونتر از سنش نشون می داد . راستش اولش برام خیلی سخت بود که برم زیر یه سقف با مامان خانومم زندگی کنم . دوست نداشتم فردای ازدواج و در زندگی مشترک که اختلافی داشتیم اون بیاد و مزاحممون شه . به اصطلاح یه خورده تند , فضولی کنه ولی الهام بهم گفت اصلا به فکر این چیزا نباشم مادرم پیش خود حسابه و از بچه مون نگه داری می کنه و از این حرفا . آخه الهام دانشجوی سال دوم رشته مامایی بود و منم دبیر دبیرستان بودم . از خودم یه آپارتمان نقلی هم داشتم . ولی مجبور شدم اونو اجاره بدم و بیام با مادر زنم زندگی کنم . با این که الهه جونم دوبرابر الهام سن داشت ولی پوست صورتش و بدنش خیلی لطیف تر به نظر می رسید . خیلی بر خورد خوبی باهام داشت و خیلی بهتر از اونی بود که تصورشو می کردم . راستش گاهی وقتا که یه جورایی حس می کردم برای تنوع نیاز دارم یه سری بر نامه هایی رو از کانالای ماهواره ای ببینم که یه زنای خوشگلو و خوش لباس و فانتزی رو نشون میدن دوست داشتم مادر زنم جای اونا بیاد نزدیک من و اونو ببینم . راستش از فیلمای سکسی زیاد خوشم نمیومد و بیشتر دیدن این جور زنا سر حالم می کرد . در هر حال الهه خیلی شیک و اکثرا چسبون می پوشید . مادر زنم بود و محرمم ولی یه جورایی حس می کردم که داره تحریکم می کنه و خودشم به طرز خاصی حرکاتمو در نظر داره . یه بار که در اتاقش باز بود و اونم فکرشو نمی کرد که کسی مزاحم خلوتش شه من رفتم پایین .. آخه خونه دو طبقه بود و اونم طبقه پایینش زندگی می کرد و بالا رو داده بود به ما یه جوری می لرزیدم و می ترسیدم . می خواستم اونو زیر نظر بگیرم هرچند بعدا فهمیدم که اونم ما رو زیر نظر داره .. در کاملا باز بود شانس آوردم سرش روبروی در نبود . فقط کاملا لخت بود و پاهاشو از وسط باز کرده یه چیزی فرو کرده بود تو کوسش . و اونو تند و تند هم میذاشت تا ته کوس و درش می آورد . منم بی اختیار دستمو رو کیرم می مالیدم جاااااااان چی می شد جای اون لوله که نمی دونم چیه کیر منو می فرستادی تو کوست ... چه حالی می کردم . چه تنوعی . آدم خسته میشه همش بخواد یه مدل کوس بزنه وقتی از چند تا کوس لذت می بری و به چند تا کوس حال میدی یه روحیه دیگه ای می گیری . پس الهه هم یه جورایی کوسش می خاره و نیاز داره . اوایل ازدواج بود و من و الهام خیلی با هم سکس داشتیم . اون روزایی که اون کلاس نداشت و منم تدریس نداشتم حتی بعد از ظهر هاش هم با هم سکس می کردیم . بیشتر وقتا که الهه پشت به من قرار می گرفت و الهام هم دور و برم نبود فقط نگاهمو به کون مادر زن کون گنده و سینه درشتم می دوختم و تو فانتزی سکسی خودم می دیدم که اونو هم دارم می کنم . بر شیطون لعنت امید این چه کاریه . مادر زن جای مادر آدمه .. خب جای مادرته ولی مادرت که نیست .. پسر شیطونو لعنت کن . دلیل نمیشه هر زنی که این جوری خودشو درست می کنه بخواد بره زیر کیر یکی دیگه . اصلا خصلت زنا اینه که خود نمایی کنن خودشونو خوشگل نشون بدن و تو دل بقیه جا بیفتن .. خب حتما یه علتی داره که می خوان خودشونو تو دل بقیه جا کنن . فقط یه آفرین خشک و خالی ؟/؟ این که نمیشه . حتما یه چیزی هم می خوان و لازم دارن . چه مرد و چه زن یه نیاز هایی داره ... با این افکار راه به جایی نمی بردم .چند شبی می شد که به وقت سکس با الهام یه سر و صداهای مشکوکی رو پشت در اتاق خوابمون احساس می کردم . نمی دونم چرا این فکر به ذهنم افتاد که مادر زنه داره ما رو می پاد . الهام که زیر کیر من دست و پا می زد و حواسش نبود . البته یکی دوبار صدای خفیف تماس دست با درو شنیدم و هرچی هم گوشامو دوباره تیز می کردم سر و صدای هوس زنم هر چند کوتاه بود ولی مانع می شد . من باید می فهمیدم که جریان از چه قراره . سکس ما هم زیر نور چراغ خوابی انجام می شد که دست کمی از لامپ هزار نداشت . خانوم خانوما این جوری زود تر به ارگاسم می رسیدند و احتمالا مامان جونشون هم پشت در بیشتر حال می کرد . یه بار که سکسمون تموم شد و الهام زیر کیر من خوابش برده برد من حس کردم مادر زنه اگه اونجا بوده هنوز نرفته .. خیلی آروم واسه این که زنمو از خواب بیدارش نکنم از تختم بلند شده رفتم سمت در تا دستگیره رو به سمت پایین کشیدم یه صدای خشکی کرد و لعنتی قفل هم بود و تا کلید رو بچرخونم صدای پای فرار رو شنیدم و بعدش که رفتم بیرون یارو فرار کرده بود . اینم از مچ گیری ما . اون واسه چی این کارا رو می کنه . با این لباسایی که می پوشه دلمو برده .. پشت درهم که می ایسته و سکس ما رو زیر نظر می گیره . دیگه واسه کوس و کون دخترش که نمیاد . این کیر منه که بهش حال میده . یعنی به همین حد می خواد قانع باشه ؟/؟ می تونم اونو زیر کیر خودم داشته باشم ؟/؟ خواستن توانستن است . ولی هرچی فکر می کردم نمی دونستم از چه راهی وارد شم . اون خیلی زرنگ تر از این حرفا بود . یکی از این روزا که من بعد از ظهرش تدریس نداشتم و الهام هم بعد از ظهری کلاس نداشت واسه لحظه سکس بعد از ظهر با زن نازم ثانیه شماری می کردم که الهام جون زنگ زد واسم و گفت که امروز واسشون یه کلاس اضافه گذاشتن و نمیاد خونه هرچی هم خونه زنگ می زنه مامانش گوشی رو ور نمی داره که به اونم اطلاع بده دلواپس نشه . ظاهرا مادر زنه رفته بود تعلیم رانندگی و موبایلشم خاموش بوده . -باشه من بهش میگم . دیگه از این بهتر نمی شد . یه نقشه خوب واسش داشتم . اگه می گرفت یه خورده همون اول خجالتمون می ریخت و می تونستم سر بلند , کیر بلندمو تو کوس مادر زن قد بلندم فرو کنم . زودتر از مادرزنه خودمو رسوندم خونه و توی اتاقم مستقر شدم . فقط نمی خواستم کاری کنم که الهه متوجه شه که الهام خونه نیست . لباسامو در آوردم و با یه شورت و زیر پوش بودم . مادر زنه که اومد از پایین پله ها منو دید .. خبر دخترشو گرفت .. -خسته هست داره استراحت می کنه .. چه هیکلی . اون پیرهن براقش که منو یاد کفشهای چرم و ورنی مینداخت داشت دیوونه ام می کرد . یه لباسی تنش بود که شبیه به چرم غواصی بود ولی خیلی بهش میومد . انگار کونش به صورت طبیعی افتاده بود بیرون و تمام زوایاش به خوبی مشخص بود . من یکی مونده بودم با این تن و بدن چیکار کنم . کیرم به دیدن اندام الهه شق کرده بود و اونم زل زده بود به همون کیردانی من . یعنی کیر و کیردان که همون وسط شورت باشه با هم . بیچاره فکر می کرد واسه دخترش شق شده که تو اتاق خوابیده و خبر نداشت الهام کلاس فوق العاده داره و تا چند ساعت دیگه بر نمی گرده . وای چه اندامی .. چه هیجانی .. هوس الهه بد جوری مثل خوره به جونم افتاده بود . یه چند دقیقه ای گذشت . شورت و زیر پیرهنمو در آوردم و دیگه در اتاقو هم از داخل قفل نکردم . شروع کردم به سر و صداکردن . -زود باش زود باش الهام . کیرم خیلی می خاره . باید اونو به یه جایی بمالم .. نگوخسته ام خوابم میاداین حرفا رو بذار کنار .. جاااااااان .. عجب کوستو برق انداختی . یه گوشه هایی اگه موریزه داشته باشه شاید که بتونه خارش کیرمم بگیره .. چی ؟/؟ کوستم میخاره شیطون .. خودمو انداختم رو تخت و گفتم الهام بیا بپر تو بغلم قایم نشو .. حس ششمم بهم می گفت که اون از سوراخ گشاد کلید داره همه چی رو می بینه . این اتاق خوابو اون واسه ما ردیف کرده بود و اتفاقا یه دستکاریهایی هم در قفلش کرده بود و از اون کلاسیک هایی که بشه راحت داخل اتاقو دید زد گذاشته بود .. اینم از مادر زن ما ...ادامه دارد ....ایرانی .
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 16 از 125:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA