انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 19 از 125:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
پایان یک رویا ۴ ( پایانی )

از این نظر که خیلی از اونا صادق نیستند ولی اون اگه جنسش خرده شیشه داشت می تونست از همون اول بگه من مجردم . و به نوعی بخواد باهام طرح دوستی مستقیم تری بریزه . بنده خدا همش به چند تا کلام عاشقونه دلش خوش بود . این سه سالی سیصد هزار بار جمله دوستت دارم رو بهم گفت و منم سی هزار بار این جمله رو تحویلش دادم . حساب قهر و آشتی های الکی ما از دستم در رفته .. نه اون دوست داشت بره و نه من . نمی دونم چرا با این که خیلی ازم بزرگتر بود ولی پیوستگی و دلبستگی خاصی نسبت به اون احساس می کردم . اونو خیلی ساده تر از اونچه که تصور می کردم یافته بودم وخیلی غمگین تر از خودم . شاید من برای شادی و شاد بودن و استفاده از زندگی فرصت خیلی زیاد تری نسبت به اون داشتم ولی اون شادی و آرامش خودشو در من می دید . شاید . می خواست حس کنه که به روز های اوج گذشته بر گشته و شاید اون جوری که ادعا می کرد عاشق و شیفته اخلاق و رفتار و مرامم شده بود .. همیشه از این می گفت که دوست داره بغلم کنه . سرمو رو سینه اش بذاره نوازشم کنه .. با موهام بازی کنه .. می شد با ماشین رفت جایی و او همه این کارا رو انجام بده .. دلم می خواست این آخرین لحظات این آرزوشو بر آورده کنم . دلم می خواست تو چشاش نگاه کنم ببینم به چی فکر می کنه . انگار وقت رفتن بود . حس کردم که کوهی از اندوه و اشک روبروم وایساده .. -ببینم برای ناصر خان ناراحتی ؟/؟ اون می دونه چه باجناق خوبی مث تو داره ؟/؟ فقط یادت نره بهش بگو که امشبم بره نت و به عنوان آخرین کلام آخرین پیام یه حرفایی باهاش دارم . یه لحظه هنگام وداع حس کردم که نتونستم بر خودم مسلط شم . باورم نمی شد که برای همیشه می خواد بره و این آخرین لحظه ایه که داریم همدیگه رو می بینیم . بدون این که به روی هم بیاریم . تازه اونم فکر می کنه سرم شیره مالیده . مچ دستشو گرفتم . می دونستم از این که اون فکر می کنه که من نشناختمش کار اشتباهی کردم که دستشوگرفتم .. حتما میگه چه دختر پرروییه ولی می خواستم از طریق چت به روش بیارم که دستش پیشم رو شده . یهو یکه خورد . واسه چند ثانیه سرشو بالا گرفت و چشاش تو چشام افتاد .. با خودم گفتم ناصر خودتی من این نگاه رو می شناسم . سه ساله باهاش زندگی کردم . سه ساله حرفای دلشو خوندم . سه ساله می دونم ذره ذره نیاز هاش چیه .. همون چند ثانیه تمام درد های درونشو خوندم . کاری ازم بر نمیومد . واقعیت یعنی درد جدایی .. یعنی تلخی و پایان یک رویایی که ازآغاز می شد حدس زد که آخرش جز یه کابوس نمی تونه باشه ولی هردومون شیرینی لحظه های عشق ودوستی رو می خواستیم .. واسه این که دیگه حتی واسه چند ساعت هم که شده سوءتفاهم زیادی درش ایجاد نشه دستمو کشیدم .. خداحافظی کردیم .. اونو با نگام تعقیب می کردم . هر چند لحظه درمیون سرشو بر می گردوند و بهم نگاه می کرد . ناصر دیوونه سر کی داری شیره می مالی ؟/؟ داری میری و تازه دارم بهت اعتماد می کنم که ساده ترین ساده هایی .. چقدر عاشق سادگی و پاکدلی مردونه هستم . دستمو گذاشتم رو سینه ام . یه آهی کشیدم تارا ناراحت نباش . سر نوشت این بوده . اون داره میره سمت زندگیش و تو هم داری میری به دامن اون زندگی که دوست داری و حقته ولی ای کاش حداقل ده سال جوونتر بود .. مجرد بود .. حالا یه جوری با زندگی متوسط اون کنار میومدم ولی بابام راضی نمی شد .. تارا بهش فکر نکن دیگه همه چی تموم شده .. می خواستم برای اولین و شاید آخرین بار به خاطرش اشک بریزم .. ولی جای مناسبی نبود . ... واما دوباره می شنویم از زبان ناصر خان .... خیلی سختم بود که نقش باجناقمو بازی کنم . بعضی وقتا حس می کردم که اون یه جورایی داره بازیم میده و همه چی رو فهمیده .. ولی اگه همه چی رو فهمیده و به روم نیاورده نشون می ده که چقدر دوستم داره و به شخصیت من احترام میذاره ..اونا تو تهرون خونه داشتند . قرار بود خواستگاری همون شب توی تهرون و خونه شون بر گزار شه .. یه حرکتی کرد که اولش یکه خوردم و ناراحت شدم ولی یه جوری نگام کرد که دو تا معنی می شد ازش استنباط کرد .. اون دستمو تو دستاش گرفت .. یا منو شناخته و شایدم این جوری راضی تر شده باشم و یا نشناخته و زبونم لال به اونی که فکر می کرده باجناقمه نظر داشته .. نه نه .. تارای من این جوری نیست . یعنی اون از این تیپ شش در هشت من خوشش اومده ؟/؟ سن براش مهم نیست ؟/؟ بی خود از اول خودمو معرفی نکردم ؟/؟ نه من تارای نجیب خودمو می خوام .. نه باید منو شناخته باشه .. شایدم بی منظور دستمو گرفته و حواسش پیش من حقیقی رفته .. بااین حال پشت سرمو نگاه می کردم و می دیدم که اونم با نگاش داره تعقیبم می کنه .. رفتم لای درختا . یه گوشه خلوت تا راحت اشک بریزم . هیشکی جز خدا و آسمون آبی لای درختا و خود درختا و چمنها شاهد اشکام نبوده و زار زار می گریستم . دیگه همه چی تموم شده بود . باورم شده بود که اون مال منه .. البته در دنیای خیال .. دلم گرفته بود . قبلا هر وقت دلم می گرفت تارا میومد کمکم .. اگه ازش دلخور می شدم خودش از دلم در می آورد . تارا خیلی خوب بود . دوست داشتنی و بهترین .. مهربون .. دلم می خواست همیشه بدونم که دوستم داره . وقتی که چند روز یا حتی چند ساعت بی خبرم می ذاشت, حرص می خوردم .. اون شب رفتم تو اتاق خودم . حال و حوصله هیشکی رو نداشتم . سر درد رو بهونه کردم و می خواستم ببینم تارا به عنوان آخرین پیام چی واسم نوشته .. اون حقش خیلی بیشتر از ایناست که من علافش کنم . ولی احساس گناه هم می کردم . اگه یه خورده عاشقم شده باشه چی ؟/؟ چرا من بهش دروغ گفتم .. چرا . اگه بفهمه میگه حتما دوستش نداشتم ولی به روم نیاورده .. تارا چرا نزدی زیر گوشم .. چرا تو این قدر خوبی که من باید حسرت از دست دادن تو رو بخورم ؟/؟ تارا دوری از تو رو چه جوری تحمل کنم ؟/؟ من بدون تو می میرم . تارا من می میرم .. اونو در کنار خواستگارش تصور می کردم .. با لبخند های اول آشنایی و صدای خوشحالی مهمونا .. دلم می خواست سرمو بکوبم به دیوار .. ناصر این کارو نکن . مگه تو خودت نگفتی که خوشبختی تارا رو می خوای ؟/؟ مگه تو نگفتی که اون بالاخره مال یکی دیگه هست ؟/؟ مگه تو نگفتی که به خاطر شادی اون شاد میشی ؟/؟ پسر بخند . پاشو شیرینی بخور . عشق تو داره خوشبخت میشه ..خود خواه نباش . بد جنس نباش . سالها پیش وقتی که تو در این زمان از زندگیت داشتی لذت می بردی اون هنوز واسه خودش آرزوها داشت و از این لذتها چیزی نمی دونست .. خود خواه نباش بذار زندگیشو کنه .. تو هیچ حقی نسبت به اون نداری .. سالها اونو علاف بازیهای کامپیوتری و خود خواهی خودت کردی . دیگه وقتشه که دست از سرش برداری .. حرف زدن با خودم ادامه داشت .. ناصر! ولی تارا هم می خواست .. هر بار قهر می کردی اون نازتو می کشید دلش واست می سوخت . دوست نداشت ازش جدا شی .. ..خب اونم یه دیوونه ای مثل تو .. بعد به خودم گفتم اگه تارا بشنوه این شوخی رو باهاش کردم یه چیزی بهم میگه .. پای کامپیوتر نشستم تا شب شه .. چشامو از صفحه مانیتور بر نمی داشتم . رفته بودم رو قسمت چت . یهو ساعت دو نیمه شب دیدم سلام کرده .. سلامشو دیدم .. حتما مهمونا رفتند و نامزد کرده یا شیرینی خوردن .. دیگه همه چی تموم شده بود . دلم لرزید . می ترسیدم جمله بعدی رو بخونم ولی جمله بعدی وجود نداشت . بهش تبریک گفتم . چیزی نگفت . -ازت یک سوال دارم ناصر بهم دروع نگو . کاریت ندارم فقط بگو آره یا نه -امروز تو بودی پیشم ؟/؟-آره -برو نامه امو تو ایمیلت بخون من منتظرتم .. رفتم و نوشته شو خوندم .. .. خیلی مفصل نوشته بود ولی خلاصه اش به این صورت بود .. پسر تو هیچوقت هنر پیشه خوبی نمیشی .. سرم کلاه گذاشتی و دلمو دزدیدی ولی دیگه توی روز روشن که نمی تونی سرمو کلاه بذاری و بگی من با جناق من هستم .. فکر کردی پس از این همه مدت من هنوز بوی تو رو احساس نمی کنم ؟/؟ سرتو انداختی پایین که من چشاتو نبینم ؟/؟ چی فکر کردی ؟/؟ فکر کردی من ناراحت نیستم ؟/؟ فکر کردی دوستت ندارم و بهت احترام نمی ذارم ؟/؟ فکرکردی تحقیرت می کنم ؟/؟ من تو رو به خاطر خودت خواستم . با همه کم و کاستیهات .. برام کاملترین بودی ........... وقتی نوشته هاشو می خوندم هر لحظه بیش از لحظه پیش حس می کردم که چقدر دوستش دارم . این چند سالی تا به این حد بهم اظهار محبت نکرده بود .. دختر تو داری شوهر می کنی .. چطور این همه مطلب واسم نوشتی . چطور تا این حد بهم اظهار محبت می کنی ؟/؟ چقدر وقت درس خوندنت بدون این که بخوام اون اوایل حالتو می گرفتم .. آخه تارا من همینارو می خواستم .. می خواستم بهم بگی که دوستم داری ..عاشقمی .. ولی آخرش چی شد ....تارا یه قسمت دیگه نوشته بود که ناصر مهربون و با شخصیت من ! خودتو مقصر ندون .. منم دلم می خواست با تو باشم . شاید می خواستم باور کنم که در دنیای بدیها دنیایی که مرداش بیشتر خیانتکارن یه آدم مهربون و با وفا هم پیدا میشه و به هر حال منم بهت دل بستم .. شاید کار ما اشتباه بود ولی هردومون از این اشتباه لذت بردیم و درس گرفتیم .. سه سال در نهایت ادب و نزاکت با هم حرف زدیم و عشق ما از تصوربوسیدن و بغل کردن جلوتر نرفت .. بوسه هایی در خیال .. ناصر منم دوستت دارم .. تا آخر زندگیم تا وقتی که نفس می کشم تا وقتی که می بینم و حس می کنم . سهم من از این دنیا هر چی که باشه همیشه در قلب من سهمی خواهی داشت و من امیدوارم که جای منو تو قلب خودت هرگز به کس دیگه ای ندی ... درپایان ازم خواسته بود که چت کنیم . دست و پام می لرزید اصلا از نامزدی خودش نگفته بود شاید می ترسید من ناراحت شم . .. من و تارا شروع کردیم به چت .. -ناصر یادت میاد همیشه واسم داستان بلدرچینو می گفتی که هرروز منتظر بود دهقان بیاد خونه شو در میان مزرعه خراب کنه تا زمینش واسه کشت سال دیگه آماده شه ؟/؟ اون بلدرچین تو بودی و مزرعه , عشق تو .. شایدم دهقان من بودم و شایدم دست سرنوشت -آره می دونم تارا .. چقدر خوب داری یه خبری رو که می ترکونه به آدم میدی .. آره می دونم خونه بلدرچین خراب شده -ناصر نشد که از شر من خلاص شی . امیدوارم از این خبر بد ناراحت نشی . این خواستگار مطلوب نبود مقبول نیفتاد -باورم نمیشه .. باورم نمیشه .. یعنی تو هنوز آزادی .. می تونی بازم بیای و شبا با هم چت کنیم ؟/؟ یعنی رویای من هنوز تموم نشده ؟/؟ -دیوونه چند بار بهت بگم بگو ما رویای ما .. -ولی بالاخره یه روز که تموم میشه .. -حالا تا اون روز .. می دونی من تصمیم گرفتم که به درسم ادامه بدم و دکترای خودمو بگیرم ومی دونم موفق میشم حتی اگه چند سال طول بکشه .. و تا اون موقع هم قصد از دواج ندارم -جدی میگی ؟/؟ -شوخیم کجا بود .. به شرطی که باهام راه بیای و هی نق نزنی که به من محبت کن . هر دقیقه ثانیه بیا رو چت .. ممکنه گاهی وقتا تا دوروز نیام . باید در کنکور قبول شم .. من می تونم می تونم قبول شم -آره تارا حتما قبول میشی . حتما .. تارا نمی دونی چقدر خوشحالم .. چقدر .. -آهای کی بهت گفته واسم کارت شارژبفرستی ؟/؟ من با این طلاها چیکار کنم ..؟/؟ -بهم پسش نده .. تو این چند ساله هیچی ازم نخواستی .. چقدر سر این کارت شارژبا هم دعوا افتادیم ؟/؟ دلم می خواست درآخرین روز این طلسمو بشکنم . -ولی حالا که آخر نشده . تارااینارو داشته باش دوستت دارم خواهش می کنم دلمو نشکن .. -ولی همه اینا رو قایم می کنم . -قربونت .. تارا باورم نمیشه .. حس می کنم بیست سال جوون شدم .. -ناصر شاید باور نکنی منم به اندازه تو خوشحالم .. خوشحال و نمی دونم دیگه چی بهت بگم .-تارا تارا تارا راستشو بگو آیا به خاطر منم بود که یه خورده بازم کوتاه اومدی ؟/؟ -یه تیر دو نشون کردم دیگه . حالا این قدر خودتو نگیر . -تارا می تونم یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ -بپرس -اگه شرایط ما جور بود و موانعی نبود و من و تو در یه جزیره تنها بودیم و هیشکی دیگه هم نبود تو باهام ازدواج می کردی ؟/؟ -تو دوست داشتنی ترین دیوونه دنیایی . تو که خودت می دونی من جز تو هیچ مرد دیگه ای رو دوست ندارم . جزیره کجا بود توی همین دنیای شلوغ خودمون هم بهت بله رو میگم .. شاید تو خیلی چیزارو نتونی بهم بدی ولی یه چیزی رو داری که خیلی ها نمی تونن بهم بدن و من ته دلم اونو از تو می خوام واون سادگی و پاکی و صداقته -تارا فکر می کنی برسه زمانی که رویای عشق من و تو آخرش به خوشی ختم شه ؟/؟ -چرا که نه .. بازم دوباره رفتیم تو خط یک رویا .. هردومون می دونستیم که بازم یه بازی دیگه رو شروع کردیم یا بهتره بگم داریم به همون بازیمون ادامه میدیم .. ولی من اون شب خوشبخت ترین مرد دنیا بودم هنوز خونه بلدرچین خراب نشده بود ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خواهر خوب و خوشگلم 2

بالاخره اون روز رسید . من رفتم حموم و به اصطلاح پاک شدم . مامان ولم نمی کرد می خواست هر طوری شده کاری کنه که عبادت رو شروع کنم . قبلا همه چی رو به من یاد داده بود ولی من زورم میومد واسه عبادت صبح زود از خواب پا شم . بگذریم . شب اول من و تارا رفتیم که بخوابیم . می دونستم که خوابم نمی گیره . یه جورایی حس می کردم که به دست مالی های اون و توجهش عادت کردم . چشامو بهش می دوختم . خجالتم میومد که بهش بگم بازم دستاشو بذاره رو سینه هام . بازم به کوسم یه نگاهی بندازه . روم نمی شد . اونم داشت با نگاهش منو می خورد . شایدم یه حسی مث حس منو داشت . هوا گرم بود . هنوز کولرا رو نداده بودیم سرویس . واسه همین لباسامو تا اونجایی که می شد کم کرده بودم . با یه لباس زیر دخترونه یه سره که تا زیر باسنم می رسید دراز کشیدم . -ترانه .. مطمئنی که دیگه خونریزی نداری ؟/؟ اون وقت اگه ندونی و مامان صبح از خواب بیدارت کنه و بخوای که عبادت کنی گناه داره .. -نه تارا جون دیگه خون نمیاد .. -تشخیصش دقت می خواد . تو باید دستتو بذاری رو کوست خوب بررسی کنی و ببینی یه اثری از خون می بینی ؟/؟ یه خورده سخته .. -خواهر جونی خیلی زحمتتو این روزا زیاد کردم می تونی تو این کارو برام انجام بدی ؟/؟ برق خوشحالی رو تو نگاه تارا می دیدم . اون روز اصلا به این فکر نمی کردم که تارا ممکنه این حرفا رو به خاطر هوس و میل خودش گفته باشه ولی بعد ها وقتی که بزرگتر شدم و عقلم بیشتر می رسید متوجه شدم که اون اینا رو به خاطر خودشم گفته . چون یه جورایی می خواست با همون چند حرکت اول منو به هوس بیاره و یه جورایی خودشو به من بچسبونه . خودشم لباسای خودشو در آورد وبا یه تاپ و یه شورت جلوم بود . بازم شورت من رفته بود زیر لباس زیرم ولی پاهای هر دو تامون لخت بود . نمی دونم چرا حس می کردم که از تماشای اندام تارا لذت می برم . -دراز بکش بینم .منم دراز کشیدم و اونم شورتمو آروم از پام کشید پایین . پاهامو به دو طرف باز کردم . کف دستشو گذاشت رو کوسم . حس کردم لذت زیادی می برم . یه احساسی که دلم نمی خواست دستشو از رو کوسم ورداره . دوست داشتم همین جوری باهاش بازی کنه . احساس کردم که کوسم خیس شده . -تارا داره خون میاد ؟ /؟ یه چیزی انگار رو دستت ریخته . اصلا حوصله شو ندارم دوباره نوار بذارم روش .. خندید و گفت رو چی ترانه ؟/؟ اسمشو ببر من و تو که دیگه غریبه نیستیم . من که دیگه پسر نیستم . -همون نازمو میگی ؟/؟ بهش میگن ناز -قربون خواهر ناز خودم بشم . ولی خودمونیم این فقط یه وقتایی ناز میشه . خب همیشه نازه . اما اسم اصلی اون کوس هست و تو خودتم می دونی .. صورتم سرخ شده بود . نترس اینی هم که دست منو خیس کرده خون نیست یه ترشحات و موادیه که در اثر فعالیت زیاد هورمونهای جنسی بعد از دوران بلوغ اگه یه تحریکاتی صورت بگیره خودشو در ناحیه کوس و روی کوس نشون میده .. وای این تارا دست بر دار نبود . -با این حال ترانه جون من چند بار دیگه دستمو همین جوری روی کوست می کشم تا مطمئن مطمئن شیم که اثری از خون نیست و تو هم گناه نمی کنی و توی آتیش جهنم نمی سوزی . هر دو سه بار که کف دستشو رو کوسم می کشید اونو می آورد بالا و بهم نشون می داد می گفت ببین رنگ خون رو نمی بینی همه مال اینه که یه جورایی داره خوشت میاد . چشامو بسته بودم و دوست داشتم در این حالت بخوابم . بدنم سست شده بود . دلم تند تند می زد . می دونستم اون لحظه اگه برم جلو آینه صورتم یه رنگ پریدگی خاصی به خودش گرفته . وقتی تارا لباس خوابمو داد بالا و اونو از سرم در آورد دیگه از خجالت داشتم می مردم . رفت و درو از داخل قفل کرد . تاپ خودشم در آورد و شورتشم همین طور . واییییی نهههههه خواهر خوشگل و خوش بدن من جلوی من این جوری لخت ؟/؟ وای من بازم داشتم آب می شدم . می خواستم بهش بگم بده .. خوب نیست . هم روم نمی شد و هم خواهر بزرگترم بود و ازش حساب می بردم . یادم میومد که تا چند وقت پیش از این جریانات همش با هم دعوا داشتیم . رو وسیله ها ..رو ساعت تماشای بر نامه های تلویزیون و استفاده از چیزای عمومی .. هرکدوممون دوست داشتیم خودمونو بیشتر تو دل بابامون جا کنیم . ولی مدتی بود که اون باهام خیلی صمیمی شده بود . دیگه کاری به این کارا نداشت . همه چی رو دیگه واسه خودش نمی خواست .. دیگه دوست نداشتم اون تارای خشن بر گرده . خواهر خوب و قشنگم منو بغلم زد و لباشو گذاشت رو لبام . راستش از این که یکی لبامو ببوسه یه جوری می شدم ولی وقتی اون یه دستشو گذاشت رو کوسم و یکی دیگه رو رو سینه ام دیگه بی اندازه بی حس شده بودم و اصلا منی که از بوسه لب به لب نفرت داشتم خودم لبای تارا رو میک می زدم . داغ شده بودم . حتی زبونمو در آورده میذاشتم تو دهنش و دنبال زبونش می گشتم که زبونش بزنم . چقدر این کار بهم مزه می داد . یعنی همه این تغییرات در این چند وقتی در من به وجود اومده ؟/؟ هرچند خیلی هم بی حوصله بودم ولی حالا این بی حوصلگی های من واسم یه حال و هوای دیگه ای رو به ارمغان آورده بود . خواهرم لباشو از رو لبام ورداشت زیر گلو ی منو آروم آروم بوسید و رفت به طرف سینه های خیلی کوچولوم . اون روزا خیلی راحت تو دهنش جا می شد . حتی می تونست دو تا سینه رو با هم بذاره تو دهنش . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مامان حشری دراینترنت ۱

من 47 سالمه . اسمم فیروزه هست و با پسر 15 ساله ام فرید تو یه خونه ویلایی خیلی بزرگ تو یکی از نقاط شمالی تهرون خودمون زندگی می کنم . حدود یه سالی میشه که شوهرم یعنی بابای فرید مرده . منم از اونجایی که خیلی هات و حشری بودم هنوز چهل روز نشده هوس رابطه با مردای دیگه به سرم افتاد ولی این فرید اکثرا موی دماغم بود . خیلی خوشگل و خوش اندام هم هستم . با سینه هایی درشت و سایز 75 و باسنی که وقتی راه میفتم تو خیابون یه جوری اونو می گردونم که اونایی هم که نمی تونن ببینن خوب ببیننش . صورتم گرد و سفید و در هر حال دروغکی گفتم شناسنامه مو گم کرده المثنی گرفتم . اولی رو طوری دستکاری کردم که ده سال منو کوچیک تر معرفی کنه که اگه یکی بیاد و بذارم جلوش فکر نکنه داره با یه 47 ساله طرف میشه چون خیلی اهل حال بودم وبعد هم با یه فتوکپی قلابی و یه سری کارای دیگه و پارتی و ..یه شناسنامه گرفتم که ده سال کوچیکترم نشون بده . دختر م 22 سال داشت و شوهر کردو رفت شهرستان . بگذریم حالا ریزه کاریهاشو ول می کنیم میریم سر اصل مطلب . شوهرم سرهنگ باز نشسته بود و کلی هم حقوق می گرفت و مشکل مالی نداشتم . پسر همسایه مون که دانشجو بود و کار هم می کرد اومده بود تا مثلا نقاشی اتاقامو ردیف کنه ولی با یه نگاههایی که بین ما رد و بدل شد خوب رفتیم تو عمق وجود هم .. ولی این فرید کنه و مزاحم بود . این پسر خوش تیپ و خوش هیکل اسمش بود سمیر . یه بار که فرید واسه چند دقیقه ای رفته بود سر خیابون چیزی بگیره با گستاخی اومد بغلم کرد و منو بوسید .. منم گذاشتم کارشو بکنه . خیلی وقت بود منتظر این لحظه بودم .. زنگ زدم واسه فرید و اونو فرستادم دنبال نخود سیاه .. درهمین فاصله سمیر و من رفتیم رو کامپیوتر می خواست بره یه سایت سکسی و عکسای زن و مردای لختو هنگام سکس نشونم بده و تحریکم کنه .. وای چه عکسایی .. زنا همه عکس کوس و کونشونو می ذاشتن اونجا .. تماشای کیر کلفت مردا هوسمو زیاد کرده بود -فیروزه خانوم ببخشید اگه سختتونه برم یه صفحه دیگه -نه عزیزم اگه برای همه هست خوب برای ما هم هست . اکثرا پیش اون با لباسای فانتزی و بدون روسری ظاهر می شدم . در هرحال فرید گاهی یه اخمهایی می کرد ولی بهش رو نمی دادم و می گفتم من همینی هستم که می بینی و بابات هم که زنده بود پیش همه این جور راحت بودم . وقتی شلوار استرچ کون نما پام می کردم حتی فرید هم چشاش خیره می شد چه برسه به پسرای غریبه .. وقتی که خونواده شوهریم می خواستند برن مشهد و به من و پسرم گفتند که باهاشون بریم من بهونه ای تراشیده و عذر خواستم اما فرید رو با اونا روونه کردم . دیگه می خواستم تنها باشم و خودمو در اختیار سمیر این دانشجوی نقاش خوش تیپ و خوش اندام بذارم . باهاش یه بار دیگه احساس جوونی کنم و حس نکنم که بیوه ام . فرید به همراه پدر بزرگ و مادر بزرگش که هنوز زنده بودند و عموش و زن عموش و چند تن دیگه دوسه تا ماشین شده راه افتادند طرف مشهد .. واسه این که مطمئن شم تماس گرفتم و اونا توراه بودند .. یه ساعتی از تهران دور شده بودند که زنگ زدم به سمیر که بیاد . این بار یه دامن کوتاه خیلی فانتزی تنم کردم با یه تاپی که انداممو به خوبی توی دید مینداخت . دلم می خواست که سوتین نبندم ولی حس کردم که ممکنه یه خورده سینه هام ایستادگی نداشته باشه . دامن مشکی و تاپ صورتی , خیلی خوشگل تر و ناز ترم کرده بود .. سمیر که اومد سور پرایزش کردم .. همون اول که وارد شد بغلش کردم و یه لب ازش گرفتم .. با تعجب به من نگاه می کرد .. رفت سراغ وسایل نقاشی دستشو کشیدم -عزیزم امروز قرار نیست اتاقا رو رنگ بزنی .. پسر تو مثل این که اصلا احساس نداری . امروز باید منو رنگ بزنی .. منو -پس فرید کوش فیروزه جون .. -اون رفت تا یه هفته دیگه هم نمیاد .. جریانو توضیح دادم ... همونجا پاهاش سست شد و کیرش که از اول شق بود .. خیلی کیف می کردم که کیرش واسه من شق کرده .. طوری هم باهاش حرف می زدم که مثلا 37 سالمه -سمیر جون فکر نکن 15 سال ازت بزرگترم خیلی سردم . هنوز داغی منو ندیدی -فیروزه خانوم به اندازه کافی دیدی .. دستشو گذاشت دور کمر من و یه خرده هم اومد پایین تر و کف دستشو رو باسنم و خودمونی تر بگم رو کونم قرار داد . آخ که چه حالی داشت و بهم آرامش می داد . دوست داشتم زود تر برم سر اصل ماجرا . هیجان داشتم و عجله می خواستم زود تر کوس گشایی کنم و این فاصله اندکی رو که بین من و سمیر وجود داره بشکنم . حدود یک هزار متر ی می شد این حیاط ما .. یه استخر کوچولو و باغ بزرگ گلها و چند تا درخت .. وای که شوهر نازنین روحت شاد اگه اینا رو واسم نمی ذاشتی امروز چه جوری می خواستم حال کنم . دوازده سالی ازم بزرگتر بود . زود مرد . رفتیم تو اتاق خواب . تاپمو در آوردم .. خواستم زود تر قال قضیه رو بکنم .-ببینم به نظرت رنگ سوتین با اندامم می خونه ؟/؟ اومد جلوتر و دستشو گذاشت رو زیپ دامن من و در حالی که اونو پایین می کشید گفت باید با شورتت بخونه و ست باشه . سوتین من مشکی بود و شورت هم یه شورت لامبادایی وسوسه انگیز .. دست سمیر بی اختیار رفت رو قسمت کیرش .. لباساشو در آورد .. غرق بوسه ام کرد .. دلم می خواست همونجا دراز شم و خودمو در اختیارش بذارم -آهههههه عزیزم منو ببوس بازم ببوس .. دستمو از رو شورتش به کیرش می زدم و بعدش از لای شورتش به کیرش رسوندم .. دوتایی مون توافق کردیم که بریم حیاط .. ودر کنار استخر و گلها .. چه فضایی .. حس می کردم که در باغ بهشت ومثل حوا در کنار آدم هستم .. هرچند میگن طول آدم 17 متر و عرضش ده متر بود یعنی ده برابر سمیر . خنده ام گرفته بود . کنار استخر یه جایی تو سایه دراز کشیدم و سمیر دستاشو گذاشت رو اندامم . اول سوتین منو باز کرد . اومد رو من خوابید . کیرشو از پوشت شورت به کونم می مالید . .. -بچه پررو اجازه گرفتی .. ؟/؟ -اجازه رو که از زبونت نباس بگیرم فیروزه جون .. اون بی زبونایی که منتظرن و فریاد کیر کیر سر دادن اجازه شو به من دادن . با این شورتی که پام بود دیگه از همون اول کیرشو تنظیم کرده بودم . کف دستاشو قرار داده بود رو کونم و لباشو هم بعدا گذاشت روش . کونمو به دو طرف باز کرده و زبونشو رو چاک وسط که خیسی کوسم به اونجا هم سرایت کرده بود می کشید .. نگاه من به آب آبی نما و زلال استخر و آسمون آبی و باغ گلها هوسمو دو چندان می کرد . داشت خوابم می برد . نوازش ها و بوسه های سمیرو حس می کردم . حتی در آورده شدن شورتک خودمو به دست اون .. در یه خماری عجیبی قرار گرفته بودم . صدای پرنده هایی که نمی دونم برای هم می خوندن یا از سکس ما لذت می بردند . کیر کلفت و تازه و داغ سمیر از پشت و از مسیر کون رفته بود توی کوسم . دلم می خواست تا ساعتها زیر همون کیر می بودم . .. پوستم در حال لذت بردن بود .. کوسم و تمام تنم و سینه و همه جام .. چه لذتی داره آدم در دنیای خودش باشه و هر کاری دوست داره انجام بده . سمیر گاه کف دستاشو می ذاشت زمین و به صورت عمود منو می گایید .. دلم می خواست صورت پر هوس اونو هنگام گاییده شدنم ببینم . رو کردم . پاهامو از وسط باز کرده و اون از روبرو منو می کرد . حالا خیلی راحت می تونستم آسمون آبی رو ببینم و گلها و گیاهانو و سرمو که یه خورده بالا آورده و خم می کردم کیر سمیر رو هم می دیدم که با چه اشتهایی داره کوسمو می خوره و سیر بشو نیست .. یه لذتی در وسط کوسم وجود داشت که دوست داشتم همون لحظه ارگاسم شم و دوباره از نو با یه هوس تازه شروع کنم . اطمینان داشتم که درجا دوباره به هوس میام . -بکن .. بکن منو .. بکن .. -چقدر پوستت تازه هست .. نشون نمیده نزدیک چهل سالت باشه .. -اسم چهلو نبر سمیر جون سه سال مونده هنوز .. دستمو رو سینه هام گذاشته و خودم با اونا ور می رفتم تا سمیر که یه دستش رو کوسم بود و با دست دیگه اش از زیر با سوراخ کونم ور می رفت بتونه حال کنه . چقدر دلم می خواست از این صحنه های پر هیجان عکس تهیه کنم و بذارم تو اینترنت .. نکنه سمیر حسادت کنه .. وقتی بهش گفتم اونم گفت فکر خوبیه تازه من که نمی خوام کل صورتتو نشون بدم هیجانش هم زیاده و این جوری کیف می کنم این پری خوشگل مال خودمه و منم که دارم می کنمش ولی حالا این چند ساعتی رو بی خیال شیم چون دارم با وجودت حال می کنم . لذت می برم . دلم می خواد حواسم فقط به توباشه -باشه عزیزم . حالتو بکن .. بعدا . یه هفته وقت داریم .. یه لحظه حس کردم صدای در اومده .. نه کسی جز من و فرید که کلید اینجا رو نداره . حتما صدای در خونه همسایه بوده ولی نه فاصله تا خونه بعدی زیاده . عرض حیاط ما هم خیلی زیاده .. اوخ .. از وحشت نزدیک بود سکته کنم .. فرید بر گشته بود .. بعدا فهمیدم که تو راه خبر فوت یکی از بستگان درجه یک خانواده شوهری منو بهشون میدن و اونا بر می گردن .. -سمیر وحشت نکن .. بچه هست خیلی آروم بهم گفت که اون 15 سالشه . من به سن اون بودم سه سال بود تکلیف شده بودم . کیر سمیر تو کوس من شل شده بود -سمیر باهات قهر می کنم اگه کیرت عقب نشینی کنه .. واقعا هوس زیاد کوس خلم کرده بود . به جای این که خجالت بکشم بیشتر عصبی شده بودم . سر پسرم داد زدم -فرید کی بهت گفته سر زده بیای .. یه سرفه ای .. زشته .. -مامان مامان .. من ننگم میاد .. فوری خودمو از زیر کیر سمیر بلند کرده و دستمو گرفتم جلو دهنش -پسر تو حق نداری بگی من چیکار کنم و چیکار نکنم . این زندگی منه و خودم تصمیم می گیرم . تو فردا پس فردا که می خوای بری دوست دختر بگیری مگه من حق دارم بگم با کی دوست شدی ؟/؟.این حرفایی که می زدم بیشتر کوس شر بود . اولا ربطی به موضوع نداشت . در ثانی فضولی هم می کردم .. -اگه یک بار دیگه فقط یک بار دیگه ببینم تو کار من دخالت کردی دیگه رابطه مادر فرزندی ما بهم می خوره . من قیم و کفیل تو هستم .. شرایط هم طوریه که می تونم تمام اموال باباتو بالا بکشم .. واسم بازی در نیار .. شاخ و شونه نکش .. زود باش بینم برو از اتاق اون هندی کم رو بر دار بیار . فیلمبر داریت هم که خیلی قویه . نه دور بین هندی کم نه .. دور بین دیجیتالی رو بیار هم عکسای شیک و قوی می گیره هم فیلم . می خوام از من و سمیر در حالتای مختلف عکس و فیلم بگیری . پاشو بچه بجنب . اگه خوب کارتو انجام بدی شاید بخشیدمت .. پاشو برو مگه نشنیدی ؟/؟ ..فرید با ترس و لرز پاشد رفت طرف اتاق و با دور بین دیجیتالی بر گشت تا از صحنه کوس دادن مادرش به پسر همسایه فیلم و عکس تهیه کنه تا بذارمش تو اینترنت و گاهی هم واسه دل خودم ببینم . دریکی از این عکسها سرمو گرفتم طرف استخر و در یک حالت قمبلی کونمو طرف سمیر گرفته و به فرید هم گفتم که کجا وایسه تا در یه حالت مناسب کیر و کوس و اندام و منظره استخر و آسمون به خوبی تو عکس جا شن .. فرید این عکس رو گرفت -پسر بیا جلو ببینم چیکار کردی .. وای به حالت اگه عمدا عکسو بد انداخته باشی .. عجب عکسی بود همونی که می خواستم . به زور جلو لبخند رضایت خودمو گرفتم تا فرید رو پررو نکرده باشم .. قصد داشتم یه سری عکسهای انفرادی هم بگیرم که اونا رو گذاشتم برای وقتی که سمیر رفت . چند مدل عکس دیگه هم گرفتیم . دلم می خواست که ازمون فیلم هم بگیره . هم خودم داشته باشم هم این که اگه یه جاهاییش مناسب بود اونو بذارم داخل اینترنت . رفتیم تو آب . وقتی به فرید گفتم که از صحنه کوس دادن و عشقبازی ما توی آب فیلم بگیره یه لحظه مشتاشو گره کرد تا منو دید حالت طبیعی به خودش گرفت -پسر روت داره زیاد میشه .. با لبخند و رضایت این کارو انجام بده . آدم احترام مادرشو حفظ می کنه .. من تو رو این جوری تر بیت نکردم که روم وایسی . بهت یاد میدم که چطور احترام بزرگتر از خودت رو داشته باشی . آبرومنو دیگه بیشتر از این پیش آقا سمیر نبر . اون الان جای این که باشه پیش دخترای هم سن و سال خودش منو لایق و قابل دونسته و اومده کنار من .. اینا همش یه افتخاره پسرم .. -حتما منم باید برم ننه شو بکنم .. -بی تربیت .. از آب داشتم میومدم بیرون تا یکی بذارم زیر گوش فرید که سمیر جلومو گرفت و گفت من گذشت کردم شما ببخشش .. کاری به روز پسرم آوردم که از صحنه گاییده شدن من فیلم بگیره . اصلا به این فکر نمی کردم که فرید پسرم داره ما رو می بینه . دستمو به لبه های استخر چسبونده بودم . سمیر کونمواز وسط باز کرده و کیرشو محکم و با فشار به ته کوسم می کوبید .. -آههههههه جوووووون بکن منو سمیر .. کیرتو تا می تونی بکوبون به آخر کوسسسسم . فرید خوب خوب فیلم بگیر من می خوام همه جا قشنگ مشخص شه .. اگه کارتو خوب انجام بدی یه لپ تاب آخرین مدل برات می گیرم .. دستشو رو سینه هام گذاشته بود . و به حرکات سریع گایشی خودش ادامه می داد .. -فیروزه جون فیروزه آب کیرم می خواد بیاد ..-صبر کن پسر اول مال من بیاد .. مال منم داره میاد .. سمیر تو رو جون مامانت جون هر کی که دوست داری محکم تر بزن یه خورده صبر کن . جووووووون داره میا د .. آخیشششش .. فرید فیلمتو بگیرآخخخخخخ .. سمیر سمیر کوسسسسسم داغ داغه .. یه آب داغ داره حرکت می کنه .. وووووویییییی بدنم لرزید و دچار یه ارتعاش خاصی در تمام بدنم به خصوص اطراف سینه و زیر شکم و داخال و روی کوسم شدم . آبم اومده بود . -فرید بیا داخل آب .. می خوام خوب فیلم بگیری و زاویه مناسبی داشته باشی . الان سمیر جون می خواد تو کوسم خالی کنه .. -فیروزه جون بار دار نشی -نه سر لوله رو بستم .. البته دروغ نمی گفتم .. دیگه پسر دار که شده بودم بچه نمی خواستم . -چقدر کونت خوشگله .. قطره های آب که رو یه قسمتش نشسته هوسمو زیاد می کنه -فرید بیا جلوتر .. سمیر ناله کنان چند بار دیگه کرد تو کوسم و کشید بیرون .. من هوسم دوباره بر گشته بود .. -سمیر آبتو که ریختی تو کوسم کیرتو درجا بکش بیرون می خوام قشنگ توی فیلم بیفته .. وقتی آب داغ کیر داغ سمیر تو کوسم خالی شد دلم می خواست همونجوری تکیه داده به دیواره استخر باشم ولی باید اون صحنه پر هیجانو خودمم در خلوت خودم می دیدم . شایدم به اتفاق خود سمیر .. کیرشو کشید بیرون .. -فرید جان زود باش .. زود باش اگه خرابش کنی هر چی دیدی از چش خودت دیدی . سمیر هم خیلی تو کوسم آب ریخته بود . آبای کیرش عین سیل عقب گرد کردو ریخته شد بیرون . هنوز گرمای خودشو حفظ کرده بود . گذاشتم دو سه دقیقه ای از همون جریان فیلم بگیره . فرید نزدیک من داخل آب قرار داشت . تا رفتم بجنبم سمیر کیرشو کرد تو کونم -آخخخخخخخ دردم گرفت جر خوردم .. -جاااااان چه کونی .. حیفه آدم تو این منظره و محیط زیبا اونم داخل تهرون بزرگ از همچین کونی بگذره .. با همون درد , سر فرید داد می کشیدم -پسر ادامه بده هنوز تموم نشده چند بار باید بهت بگم .. زرنگ باش . یه فیلمبر دار خوب باید لحظه ها رو شکار کنه .. فرید بیچاره که فکر نمی کرد مادرشو زیر کیر یه غریبه ببینه هرچی رومن می گفتم گوش می کرد . سمیر تو کون منم خیس کرد .. خیلی دلم می خواست که بازم با هم باشیم .......ادامه دارد .............نویسنده ........ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
مامان حشری دراینترنت ۲

ولی سمیر کلاس داشت و کلاسشم طوری بود که اگه غیبت می کرد این استادش خیلی سخت گیر و بیرحم بود . همدیگه رو بوسیدیم .. و رفت .. فرید هاج و واج بهم نگاه می کرد .. سرش طوری داد کشیدم که به زور جلو اشکاشو نگه داشته بود -تو یه سلام تو دهنت نبود .؟/؟ لااقل می تونستی جواب خداحافظی اونو که بدی . آبرومو پیش اون پسره بردی -مامان آبروت پیش من رفت خیالت نیست ؟/؟ دستمو آوردم بالا بزنم زیر گوشش که گفتم بی خیال باهاش کار دارم . من مگه چم از بقیه زنا کمتره . عکسم باید بره تو اینترنت .. -با این حال دستت درد نکنه . امروز تو اگه نبودی من نمی دونستم چیکار کنم . این جوری خواستم دلشو به دست بیارم تا دستور دیگه ای بهش بدم .. حس کردم سر سنگینه -فرید بیا می خوام برم باغچه باید ازم عکس بگیری عکسای قشنگ .. اونو به طرف خودم و باغچه کشوندم . آب پاشو گرفتم دستم تا به هنگام آب دادن گلها ازم عکس بگیره .. -عزیزم طوری عکس بگیر که قمبل کون و چاک وسط کوسم به خوبی توی عکس بیفته -مامان زشته خوب نیست بازم سرش داد زدم . -روحرف من حرف نیار . پسر با من یکی به دو نکن . گوش کن .. لوله آب پاشو یه بار از راه کون قمبل شده عکسشو گرفت که به کوس مماس شده بود و یکی هم از روبرو که اونو سر کوس قرار داده بودم . میون گلها دراز کشیده پاهامو به دو طرف دراز کرده و گفتم فرید جون از بالا عکس بگیر طوری که گلها همه دور و بر من باشند .. سمیر بهم یاد داد که این عکسارو چطور ردیفش کنم .. اسم این عکسو می ذارم گل کوس .. چقدر جالب میشه . کوس من در میان گلها .. به نظرت جالب نیست فرید ؟/؟ یه داد دیگه سرش کشیدم -پسره بی ذوق مادرت میره تا در دنیای اینترنت سرشناس شه تو اون وقت ساکتی ؟/؟ .. اون فقط سر تکون می داد . دستشو گرفته بردم طرف استخر . -ببین من الان لخت میرم تو آب شنا می کنم . طوری عکس یا فیلم بگیر که قالب کونم از تو آب مشخص شه . زیاد پایین نمیرم . اگه بدونی چه عکسهای تکی میشه . به من افتخار می کنی . مادرت از همه خوشگل تر و هوس انگیز تر نشون داده میشه . می دونم خوشت میاد . افتخار می کنی که مامانت این قدر خوشگل و مشهوره . افتادم تو آب .. شنا بلد بودم . رو آب دراز کش شده بودم ..-فرید بگیر بگیر استیل کون از این قشنگ تر نمیشه .. از روبرو و پهلو و کوس چاک داده و کون باز تا می شد مجبورش کردم که عکس بگیره .. دستمو گذاشتم رو کوس .. با حالت سینه های درشتم .. از آب اومدم بیرون و صبر کردم بدنم نیمه خشک شه . حس کردم چند قطره آب رو کونم قرار داره .. عکس جالبی می شد .. امیر با حرص ازم عکس می گرفت . چند ساعت تمام مشغولش نگه داشتم .. به بهانه های مختلف سرش داد می زدم حسابی جفت کرده بود . کاری به روزگارش آورده بودم که مجبورش کردم که تو حموم هم ازم عکس بگیره .. داخل وان .. فرو رفتن تو آب کف .. کون قمبل کرده با آب کف .. دراز کش کف حموم .. تیغ زدن روی کوس .. هرچند کوسم براق و بدون مو بود ولی برای هیجان هر چه بیشتر و یه حالت دکوری این کارو انجام دادم -فرید جان بازم اگه یه حرکاتی به ذهنت می رسه که ممکنه تحریک آمیز باشه بهم بگو .. اگه این عکسا رو خودت می فرستادی خوب بود .. مثلا زیر اونایی که سمیر داشت منو می کرد می نوشتی گاییده شدن مامانم توسط پسر همسایه .. زیر یکی دیگه .. مامان لخت در استخر .. دیگه هیجان زده بود به سرم و داشتم دچار نوعی جنون می شدم . فرید خسته و عصبانی می خواست از خونه بزنه به چاک . ساکشو جمع کرده بود و داشت می رفت . من تازه به هوس افتاده بودم که یه سری عکس دو نفری با هم بگیریم و شایدم فیلم . -وایسا پسره گستاخ . کجا داری میری .. زود باش دوربین عکاسی و فیلمبرداری رو تنظیم کن بینم ... یه لحظه چشام به لاپای فرید و کیر شق شده لای شلوارش افتاد .. اون هوس منو کرده بود با این حال قصد داشت بره .. خیلی جالب می شد اگه می تونستم باهاش عکس بگیرم .. -وایسا من بهت احتیاج دارم -مامان تو به خاطر کارهای شخصی خودت بهم نیاز داری .. تو به سمیر نیاز داری به این که عکستو همه ببینند و تو دنیای خیال خودشون ازت تعریف کن .. -گوش کن پسر بیا اینجا بینم .. حالا واسه مامانت کیر شق می کنی ؟/؟ دیگه ناز کردن نداره که .. بیا تو حموم دوربین فیلمبرداری و عکاسی و دیجیتالی و هر چی رو که می تونی با خودت بیار . دستی و اتومات و هر جوری که میشه باید عکس و فیلم بگیری و دو نفره من و تو .. اونو به زور و با داد و تشر کشوندمش داخل حموم .. کف حموم دراز کشیدم . حالا خوب خوب کونمو بمال . از دو طرف و پهلوها و هر جایی که دوست داری .. اون همه چی رو تنظیم کرد البته در حالتی که من به دیواره حموم تکیه داده بودم و در یه حالتی که قمبل کرده بودم راحت تر کونمو ماساژمی داد و عکس و فیلم می گرفت .. همون کنار دیوار رو به اون کردم .-بیا جلو بینم حالا کوسمو لیس بزن .. هاج و واج منو نگاه می کرد . انگاری که گفته باشم بیا تا گردنتو قطع کنم .. -فرید اعصابمو خرد می کنی . موهای سرشو گرفته و محکم سرشو به طرف کوسم کشوندم تا لباش رو کوسم قرار بگیره و اتومات زبونشو رو کوسم کشید . یه چند تا لیس که زد دیگه ردیف شد طوری هم لیس می زد که با زاویه و جهت فیلمبرداری و عکس بخونه . ولی برای عکس باید پی در پی تنظیم می کردیم . -حالا فرید جون طوری شفاف فیلم بگیر که از رو همون بشه عکس تهیه کرد -ولی مامان خود دوربین عکاسی یه کیفیت مخصوص عکس داره و بهتره .. شورت فرید رو از پاش در آوردم . -مامان نه .. مامان نهههههه .. ساکت شو حرف زیادی نباشه . تازه این جاهای آسونشه .. هنوز کو جاهای سخت سختش .. کیرشو گرفتم تو دستم .. ببین چقدر شق شده .. حالا از ساک زدن عکس و فیلم بگیر .. یه طوری میک زدم که دیگه نتوست خودشو نگه داشته باشه و خالی کرد تو دهنم .. دور و بر دهنم پر آب کیرش شد .. -زود باش زود برو دور بین رو تنظیم کن .. می خوام آب سفید کیر دو رو بر دهنم و روی کیر تو مشخص شده .. عنوان عکس اینه ساک زدن کیر پسر توسط مادر .. ارسال عکس توسط پسر .. چه حالی میده .. برای اولین بارعکس و فیلم طبیعی سکس پسر و مادر .. معرکه میشه .. کولاک می کنم . فرید دیگه مثل یک گرگ گرسنه نگام می کرد . سکس پسر با مادر .. چقدر باحال میشه .. هرچند تصور این مسئله یه زمانی برام امکان پذیر نبود ولی از اونجایی که اون امروز منو در حالت سکس با سمیر دیده بود و در حالتهای مختلف ازم عکس گرفته بود و با این داستانهایی که در اینترنت خونده و عکسهایی که دیده بودم همه چی واسم عادی شده بود . -مامان اینجارو دیگه نه .. من نمی تونم -ساکت پسر تا اینجا خوب راه اومدی .. با دست کمرکیرشو گرفته گفتم دم خروسوببینم یا قسم حضرت عباسو باور کنم . برو دور بین رو درست در همین نقطه رو کیر خودت و کوس من تنظیم کن عکس جالبی میشه . عکسای مختلفی بر داشتیم . .. دریکی از این عکسها که کیرش به کوس من در حالت کون قمبلی چسبیده بود یه تکونی به کونم دادم که چند سانت از کیرش رفت تو کوسم .. صدای اتومات عکس بر داری رو که شنیدم کونمو محکم تر به عقب فرستادم . تمام کیر فرید رفت تو کوسم .. -اوخ مامان کیر رفت تو کوس .. -خودم خواستم .. -مامان نه زشته عادت می کنم .... بی ادبی میشه .. -بسه بچه پررو اینجا من همه کاره ام . خودمو ازش جدا کرده روش خوابیدم .. وقتی بزرگتر یه دستوری میده کوچیکتر میگه چشم .. طاقباز شده پاهامو باز کرده لاپامو با اون کوس درشتو نشونش داده گفتم بکن توش .. زودباش .. با یه ترس خاصی اومد طرف کوسم . یه چشمی گفت و کیرشو کرد تو کوس مادرش .. -آخخخخخ مااااامااااان .. -کوفت .. کوفتت می گرفت .. ناز داشتی حالا بیا ببین چه جوری داری از حال میری .. ناراحت نشو . به دل نگیر . آخخخخخخخ عزیزم .. خیلی خسته شدی .. اینم جایزه تو .. پسر خوب و حرف گوش کنی باشی همیشه از این دستمزد های خوب بهت میدم .. -ولی مامان ! سمیر هیچ کاری نکرده بهش دستمزد دادی - چند بار بهت بگم تو کار بزرگترا دخالت نکن . ببین عزیزم من 22 سال ازت بزرگترم -مامان ریاضیت خرابه 32 سال -بچه بار آخرت باشه از این حرفا می زنی .. من اون وقتا که با بابات می خواستم ازدواج کنم یه مدت گیر می دادن می گفتن باید حتما 18 سال باشی .. مجبورشدیم شناسنامه رو ده سال دستکاری کنیم که راحت تر می شد یه رقمو دست زد و اون حروفیش هم زیاد طولانی نبود .. حالا رفتم درستش کردم -پس مامان تو خیلی جوونی .. میگم چرا هیکلت اصلا به 47 ساله نمی خوره ؟/؟ مامان جونم چه نازی.. -راستشو بگو پسر تو خیلی با ایمان و صادقی تا حالا هیشکی رو گاییدی ؟/؟ سرشو انداخت پایین و گفت مامان دعوا م نمی کنی ؟/؟ داشتم حرص می خوردم . خودم حاضر بودم زیر کیر ده نفر باشم ولی زیر کیر اونی که هستم فقط کوس منو زیر کیر خودش داشته باشه .. و راحت تر بگم من مال همه باشم و همه فقط مال من . -مامان من فقط کون دختر همسایه مونو کردم .. همین .. کوس خیلی داغه و باحاله .. -بخواب روزمین .. گوش بده حرفمو . یه دستی به کیرش زده و گفتم عین کیر اون خدا بیامرزه .. بچه به باباش رفته .. به تخمش .. یه خورده باید بارور ترش کنم .. نشستم رو کیرش و امونش ندادم . چه حالی می کردم ولی واسه این که بچه زبون درازی نشه نشون نمی دادم که چقدر حال می کنم .. افتاده بودم رو فرید و اونم کونمو با دستاش به پهلوها باز کرده و کیرشو از طرف پایین به سقف کوسم می کوبید . گوشه حموم یکی از شورتام افتاده بود رو زمین .. همونو به دهن فرید نزدیک کردم و اونم با زبونش شورتو لیس می زد و اونو فرو می کرد تو دهنش . قوتم زیاد شده بود و خستگی ناپذیرانه با کیر فرید حال می کردم .. بی حسی و سستی به تمام بدنم سرایت کرده بود نمی خواستم صدای هوسمو بشنوه ولی یه چیزایی دستگیرش شده بود .. در لحظه ای که می خواستم ارگاسم شم اونو محکم به خودم فشردم و کیرش با فشار به مغز و کناره های کوسم چسبید و من خودمو روش نگه داشته و با سرعت به کیرش فشار می آوردم . به شدت خودمو جمع کرده به زمین فشار داده تا فرید نفهمه که ارگاسم شدم .. یه خورده که آروم گرفتم کف حموم دراز کشیده و طاقباز شدم . پاهامو به دو طرف باز کردم سرمو بالا آورده دستی به کیر فرید زده و گفتم پسر این از اون آبداراست .. زودباش که یه خورده از این آبتو باید تو کوس من خالی کنی .. این یه دستوره ... دیگه نگفتم یه نیازه .. فرید خیلی سست شده بود .. چشاش رفته بود هوا و با چند تا آخ و داره میاد منم سرمو بالا آورده و هر بار که کیرش یه خورده عفب میومد یه دستی روش می کشیدم .. خیلی داغ و بامزه بود .. همینجور می ریخت و تموم نمی شد .. وای نکنه بچه ام مریض شه هر چی داره داره خالی می کنه بالاخره یه جایی ترمز زد و کیرش دیگه این دفعه راستی راستی شل شد . از اونجا دیگه رفتیم تو رختخواب .. دم صبح دیدم که کیرش شق شده به کونم چسبیده .. کوسم خیلی بیشتر از کیرش هوس داشت .. دوباره تپش قلب گرفته بودم یه خورده به خودم حرکت داده و سرکیرش رفت رو کوسم .. -فرید چه خبرته .. -مامان تو خودت حرکت کردی -ولی کیرت که شقه .. دلشو ندارم که سختی بکشی .. بکن توش .. حالا قهر نکن که اگه واسه ما ناز کنی دیگه از این خبرا نیست . حسابی حریفش شده بودم فرید عکسای منو همونجوری که دوست داشتم گذاشت تو اینترنت و سایتای سکسی .چقدرهم طرفدارپیداکرده بودم . همه می خواستند منو بکنند . صد تا ایمیل واسم گذاشتند .. چه کیر هایی رو واسم تو سایت به نمایش گذاشتند که تشنه من و اندام منند . نمی دونستم کدومو انتخاب کنم ولی با خودم قرار گذاشتم که دفعه دیگه از طرف خودم عکسارو بفرستم و بگم سکس من با پسرم یا با پسر همسایه و از این چیزا .. . خلاصه یه هفته ای رو باپسرم مشغول بودم تا مراسم هفت فامیل پدر شوهرم تموم شد و فرید رو دوباره بردن سمت مشهد .قبل از رفتن بهم گفت : مامان ! سمیر باز می خواد بیاد اینجا ؟/؟ -عزیزم تو که منو تامین می کنی مرض دارم سمیر رو بیارم اینجا ؟/؟ دیگه تا هفته دیگه سیر سیرم . صبر می کنم تا تو برگردی . به روح بابات و خاک پاکش قسم دور سمیر رو قلم گرفتم .. اما این بار دیگه ریسک نکردم .. وقتی که فرید رسید مشهد و باهام تماس گرفت منم واسه سمیر زنگ زدم که شبو تنهام و می تونه بیاد کنار من بخوابه .... پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
باور باورها ۱

عاشقش بودم . دیوونه اش . اونو به خاطر پاکی و نجابتش دوست داشتم . واسه این که وقتی خودمو مینداختم تو بغلش فقط از عشق و دوست داشتن واسم می گفت . وقتی موهامو نوازش می کرد تو بغلش خوابم می برد اگرم کاملا خوابم نمی برد اونقدر حرفای عاشقونه و قشنگ می زد که چشام خود به خود بسته می شد . دوسه سالی از آشنایی مون گذشته بود تا بالاخره اولین بوسه ما شکل گرفت . خیلی بهم لذت داد . رفته بودیم تو یه عالم دیگه ای . دل هردومون مثل گنجیشک می تپید . واسه هردومون تازگی داشت . راستش از این می ترسید که با این بوسه باهاش بد شده باشم -عزیزم بردیا این قدر به خودت سخت نگیر . تو که کار بدی نکردی . تازه منم طالبش بودم . همیشه بهم می گفت سحر من عشق پاک تو رو با هیچی تو دنیا عوض نمی کنم . از تلفنی بگیر با نوشتن نامه های عاشقونه کلاسیک بگیر تا رفتن به بیرون و هر جا که با هم بودیم واسم نغمه های عاشقونه می خوند . تااین که یه شب که خونه مون کسی نبود و منم قرار بود برم خونه بابا بزرگم یه بهونه ای آوردم و نرفتم و بردیا رو آوردم وردل خودم . اولش از این که بخواد بیاد تو رختخوابم خجالت می کشید . -دیوونه مگه ما تازه با هم آشنا شدیم و همو نمی شناسیم ؟/؟ اون شب کنار من خوابید . گویی که چند سال طلب بوسه رو داشتیم از هم می گرفتیم -نهههه نههههه بردیا خواهش می کنم .. -سحر من که کاری نمی کنم دارم می بوسمت . ولی دستش اومده بود رو سینه هام . چند بار دستشو از رو سینه هام کنار دادم . حس کردم که ناراحت شده و دوباره اون دستو خودم گذاشتم رو سینه هام . یه لرزشی رو تو وجودم حس می کردم . دستش از زیر بلوزم یه سینه های لختم رسید .. دیگه هیچی دستم نبود و دست اونم نبود . نمی تونستیم خودمونو کنترل کنیم -نه نههههه بردیا تو که این طوری نبودی خواهش می کنم نهههههه .. فقط یه خورده بخورش . یه خورده نوکشو میک بزن ولش کن دیگه بسه تمومش کن بیشتر می ترسم .. نوک سینه هامو گذاشت تو دهنش ولی آتیش هوسمون زیاد تر شده بود . داشت هر دوی ما رو می سوزوند و خاکستر می کرد . باید روی این آتیش آب می ریختیم .. وقتی بلوزمو در آورد مقاومتی نکردم . هردومون می خواستیم . دستشو گذاشته بود لای پام و با خیسی کوسم ور می رفت . چقدر کیف می کردم .-نهههههه نههههه اینجا نه همین قدر کافیه .. دستشو بر داشت -بردیا یه خورده رو اشکال نداره دوباره با دستاش کوسمو به چنگ خودش در آورد . این حسو تا حالا نداشته بودم . شاید یه جورایی با خودم ور می رفتم ولی عشق من وقتی که این جوری باهام ور می رفت سر تاپای وجودم لذت می شد و هوس . دیگه هیچی از این دنیا نمی خواستم . اون بهم گفت که تا ابد مال منه . دست منم رفت لای شورت بردیا . دلم می خواست زنش بودم و خودمو کاملا در اختیارش می ذاشتم .. -فقط یه خورده یه خورده سحر .. اون یه خورده رو هم واسش ناز می کردم . می خواستم خودمو در اختیارش بذارم . اونم فقط یه خورده .. با این حال یه خیلی نازمو کشید . وقتی کیرشو رو کوسم حس کردم هم وحشت داشتم و هم لذت می بردم . یه حرارتی داشت که دلم می خواست منو بسوزونه . آتیش می داد . آتیش تا یه حدی رسیده بود . نه خنک تر می شد و نه این که بیشتر می سوختم . -سحر یه خورده فقط دورشو بمالم و بذارم توش . فقط سرشو .. دوباره سینه هامو گذاشت تو دهنش ولی نذاشتم که از طرف کوس پیشروی کنه . منو به بغلش فشرد . کیرش از درازا به کوسم چسبید و اون با حرکت خودش داغ و داغونم کرد . چشاش و نگاش همون حالت چشا و نگاه منو داشت . انگشت شستمو گذاشتم رو سبابه و یه بند انگشت جدا کردم .. -فقط همین یه بند . مثل این که دنیا رو به بر دیا داده باشند منو غرق بوسه ام کرد . همون اندازه رو گذاشت تو کوسم . سرکیرش هنوز کاملا تو کوسم نرفته بود . حس می کردم دارم تشنه تر میشم . اونم انگار دوست داشت بره بالاتر و جلوتر .. نمی دونم چی شد . اصلا نفهمیدیم چی شد . حس کردیم که خیلی خوشمون میاد . کیرش از نصفه هم بیشتر رفته بود تو کوسم .. -بردیا فقط مال توام -سحر دوستت دارم تو فقط مال منی . تو همه چیزتو در اختیار من گذاشتی و من قدر همه چیزتو می دونم . بوسیدمش . دلم نمی خواست که اون دقیقه ها تموم شن و من به واقعیت تلخ عرف و اجتماعی برسم . فراموش کرده بودیم که واسه ازدواج باید از هفت خان هم گذشت . ولی مثل تازه عروس و دوماد ها با هم سکس می کردیم . خون زیادی ازم نرفت . اون با همین وضع کوسمو گذاشت دهنش . اونو بین چهار تا انگشتاش جمع می کرد و واسم میکش می زد . -وای بردیا دلم می خواد منو به یه جایی ببندی که نتونم تکون بخورم همین جوری بسوزم و تو هوس و لذت هوس آتیش بگیرم .. عشق من تو که منو کشتی . اون دوبار منو به ارگاسم رسوند . ولی کیرشو گذاشت لای سینه هام و با حرکت اونا بین جفت سینه هام آبشو خالی کرد . اون تازه لیسانسشو گرفته بود و من هنوز دانشجو بودم . رفت خدمت ومنو تنها گذاشت . تنهای تنها .. وقتی میومد مرخصی حس کردم که دیگه دوستم نداره .. نمی دونم چرا . اون باباش یه کافی نت داشت که می خواست بعد از خدمت بره پییشش . جز من و اون کسی نمی دونست که من دختر نیستم دلم می خواست بیشتر بهم سر بزنه . سربازی رو با خونه خاله اشتباه گرفته بودم . اعتماد به نفسمو از دست داده بودم . از این که دیگه دختر نبودم یواش یواش ترس برم داشته بود . دوستام بدون این که از وضعیت من خبر دار باشن چیزای بدی از شرایط دخترایی که بکارتشونو از دست داده بودند می گفتند . -بردیا تو چرا نمیای خواستگاریم .. -صبر کن خدمتم تموم شه بعد . از یکی از فامیلی نزدیکش که باهام دوست بود شنیدم که میخوان برن واسش خواستگاری اونم خواستگاری دختر عموش .. اونو که تازه اومده بود مرخصی یه گوشه ای گیرش آورده و هرچی بد و بیراه از دهنم در میومد بهش گفتم -سحر جون این قدر لجبازی نکن . من دوستت دارم عاشقتم . پای کاری که انجام دادم وای می ایستم . برو گمشو دیگه دوستت ندارم . تو یه هوسبازی .. لجوج شده بودم می ترسیدم . دلم می خواست خاطرم جمع شه . استرس داشتم و دیواری کوتاهتر از دیوار اون پیدا نمی کردم .-برو گمشو با هر کی که دلت میخواد ازدواج کن .. حالا که کارت تموم شد .. واقعا خیلی پستی نامرد -سحر ما هردومون می خواستیم . میگی من چیکار کنم . اونا خودشون میخوان برن خواستگاری .. خدایا چرا این جوری شده بودم . من بردیا رو خیلی دوست داشتم . هر وقت که موبایلم زنگ می خورد یا صدای تلفن خونه رو می شنیدم منتظر بودم بشنوم که بردیا با دختر عموش نامزد کرده . پس من چی ؟/؟ تکلیف من چی میشه ؟/؟ به همین سادگی ؟/؟ یه ماه گذشت . بردیا دیگه واسم زنگ نزد .. یه روز اومده بود مرخصی رفتم اونو ببینم ولی به سردی باهام بر خورد کرد .. -مگه خودت بهم نگفتی گم شم . به من گفتی هوسباز دیگه -تو اصلا خیالت نیست که من درچه شرایطی هستم . اصلا وضع روحی منو درک می کنی ؟/؟ انگار تو اصلا نگران نیستی که ممکنه منو از دست بدی .. -نه واسه چی ؟/؟ تو دیگه به اسم من سند خوردی .. دستمو آوردم بالا با آخرین توانم گذاشتم زیر گوشش .-آشغال کثافت .. اینه جواب عشق پاک ؟/؟ من برده توام ؟/؟ به چشم یک کالا بهم نگاه می کنی ؟/؟ -سحر خودت خواستی . منم به خواسته تو احترام گذاشتم . مگه بهم نگفتی برم ازدواج کنم ؟/؟ بابا مامانم درمورد دخترعموم و خواستگاری باهام حرف زدند و منم دیدم تو دیگه اون حس سابقو بهم نداری و باید به خواسته ات احترام بذارم . بزرگترا دوست دارن خوشبختی و دامادی پسرشونو ببینن ....ادامه دارد ....نویسنده ....ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
باور باورها ۲

تو بایکی دیگه خوشبخت میشی ؟/؟ پس چی شد همه اون حرفات ؟/؟ دیگه جوش آورده بودم .. خب یه جوری باهم کنار اومدیم و دیگه بزرگترن قرار شد که منم دلشونو نشکنم و داماد شم .. با دو تا دستام به سر و صورتش می کوبیدم . اون لحظه تو خونه شون بودم . خواهر ده دوازده ساله اش از دوستی ما با خبر بود . ازبقیه فقط اون تو خونه مونده بود . سر و صدا رو که شنیده بود دچار استرس شد و اومد بالا .. دید که من دارم چه جوری دارم داداششو می کوبم -داداش با این می خوای ازدواج کنی ؟/؟ این که هنوز دم در حجله نرسیده داره پدرتو در میاره .. -بهناز به این کا را کاری نداشته باش . داریم نون بیار کباب بیار عمودی بازی می کنیم . حالا نوبت منه که بهش مشت بزنم آماده ای سحر ؟/؟ یه چشمکی بهش زدم -بهناز بدو برو پایین خوب نیست . بذار یه خورده با زن داداش آینده ات حرف بزنم .. وقتی که بهناز رفت من بدو و بردیا بدو . آخر یه جایی افتادم سرش و این بار اول گوشاشو کشیدم و بعد لباشو گاز گرفتم -وای تو منو کشتی من چیکار کنم خبر بد می شنوی منو می زنی خوب می شنوی منو می زنی . یک راست بگو برم بمیرم دیگه -توخیلی خوبی .. این کتکای آخر از روی عشق و علاقه بود -ولی بد جوری گذاشتی زیر گوشم . هرچند حقم بود که نباید تو رو به اشتباه مینداختم -خوبه که قبول داری . کف اتاق دراز کشیده جفت پامو به در چسبوندم که بهناز نیاد تو همونجا رو زمین بغلش کرده و ولش نکردم . مثل یه زالو لباشو می مکیدم . کشتمش . -فکر کردی من نامردم ؟/؟ با خونواده صحبت کردم جریانو توضیح دادم و اونا هم خیلی منطقی با قضیه کنار اومدند -من که خودم می شناختمت . بله برون رو هم کردیم و خواستگاری هم تموم شد . تو این چند وقتی که خدمت تموم شه و ما عقد شیم بازم گیج بازیهای من گل کرده بود .. فامیلایی که چند تا رشته اون ور تر بودند می مردند و عروسی عقب می افتاد . طوری که به اندازه یه خدمت دیگه هم ازدواج ما طول کشید و من هر لحظه منتظر بازی سر نوشت بودم که یه چیزی این پیوند و خوشبختی ما رو از هم بپاشونه ... نمی دونم دیگه پاک روانی شده بودم .. وقت خواب بیداری .. وقت خوردن به وقت حرف زدن وحتی به وقت خود عروسی ......... بنده وکیلم ؟/؟ .. عروس رفته گل بچینه .. اوهوی عروس خانوم خوابت برد ؟/؟ .. یه نگاهی به دور و برم انداختم هنوز باورم نمی شد .. با اجازه بزرگترا بعععععله .. تو اتاق خواب که رفتیم هنوزم تو عالم خودم بودم .. -راستی بردیا خوب می شد اگه من امشب دختر بودم . تو این جوری دوست داشتی ؟/؟ -سحر مثل این که یه جوری باید عقلتو کار بندازم . چند سال پیش یه خطای شیرینی داشتیم که انگاری مختو تکون داده حالا عقلتو میارم سر جاش تو که منو کشتی . سه سوته منو خودشو لخت کرد و فکر کردم که میخواد بیفته کوسمو بلیسه یا پاهامو تو آب بشوره و یا نازمو بکشه ولی کمرمو گرفت و از پشت دو طرف کونمو باز کرد و کیرشو فشار داد به سوراخ کونم . -عزیزم خیلی دوست داشتی امشب کوس پلمب شده داشته باشی ولی از اون جایی که به این آرزوت نمی تونی برسی کونت جور کوسو می کشه و امشب می تونی به خودت ببالی که پلمب کونت باز شده -نه بردیا درد داره . دیگه اذیتت نمی کنم .. نه وااااییییی کمک کمک .. -دیوونه تو که یکی شوهر بیشتر نداری از کی کمک میخوای .. اونقدر ها هم بیرحم نبود . کونمو با کرم نرمش کرد و یه خورده هم سر کیرش یه چیزایی مالید و فرو کرد تو کونم .. -آییییییییی یواش !یواش ! دردم میاد .. خواهش می کنم .. الان تو باید بکنی تو کوسم .. -ببین عزیزم این یک نوع روان درمانیه وقتی حالت جا اومد تا بیست و چهار ساعت زیر همین کیرم می مونی . کیرش که رفت تو کونم یه جورایی هم حال می کردم . به این فکر می کردم که این کیر بعدا میره تو کوسم .. یواش یواش داشت باورم می شد که باید باور کردنو باور کنم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بام هوس ۱

تازه رفته بودم دانشگاه که پدرم مرد . خیلی دوستش داشتم . زیاد سن نداشت . پنجاه سالش بود . خیلی هم سالم بود . یهو افتاد مرد . مامان عارفه من هم ده سال ازش جوونتر بود . من و مامان دیگه تو خونه تنها بودیم . خواهرم که چهار سالی از من بزرگتر بود دو سالی می شد که از دواج کرده و هنوز بار دار نشده بود . بابام واسه ما سرمایه زیادی به ارث گذاشته بود . یه خونه ویلایی واسه من . یکی واسه عسل خواهر خوشگل من . اون خونه ای که از همه بزرگتر و قیمتی تر بود و من و مامان توش زندگی می کردیم رسید به مامان . رستو رانی رو هم که وسیله کسب و روزی بود و مالکشم بابا بود رسید به هر سه تا مون و فعلا عمو جونم مدیریتش می کرد و هر چی در می آورد قسمت می کردیم . البته بیشترشو ما می گرفتیم . به غیر از اون بابایی چند تا زمین و مقدار زیادی سر مایه نقدی برامون به ارث گذاشته بود . مامان خوشگل و جذاب من بیوه شده بود . تاموقعی که با با زنده بود زیاد به اندام نیمه برهنه مامان تو خونه توجهی نداشتم ولی بعد از مرگش مامانو به یه دید دیگه ای نگاه می کردم . اینو هم بگم که ما تو یکی از شهر های خوش آب و هوای شرجی شمالی زندگی می کردیم و خونه مون خیلی وسیع بود . یه استخر کوچولوی کلاسیک هم وسط حیاطمون داشتیم که هر وقت مامانی نیمه لخت می شد ومی رفت شنا من از پشت پنجره این قدر دیدش می زدم تا این که کارش تموم شه و اون وقت راحت شورت مایو نماشو به همراه سوتینش در می آورد و واسه یه لحظه کاملا سکس می دیدمش بعدشم یه حوله می پیچید دور خودش و میومد بالا . روزایی که مامان لخت می شد و می تونستم کون قمبل کرده اشو ببینم تا غروب شارژبودم ولی اگه طوری قرار می گرفت که چشمم به جمال کونش روشن نمی شد تا جلسه بعدی باید انتظار می کشیدم . مامان یه اخلاق بد یا خوب داشت که شبا موقع خواب باید لخت لخت می شد و می رفت تو رختخواب . زمستون و تابستون براش فرقی نمی کرد . می گفت این جوری اعصابش راحت تره . چراغ مهتابی یا فلور سنت گوشه اتاقشو روشن میذاشت . واسه همین چیزا بود که وقتی بهش گفتم مامانی حالا که بابا نیست من تو اتاق تو بخوابم اون قبول نکرد و هر چه گفتم که من و تو محرمیم و مادر و پسری این حرفا رو نداره گفت نه بهتره یه سری حرمتها محفوظ بمونه . مامانم پوست لطیف و چهره جذابی داشت . کونشم خوب بود . وقتی شلوار چسبون می پوشید بر جسته نشون می داد . دلم می خواست یه تیغ مینداختم رو قسمت کون شلوارش و جرش می دادم تا کون مامان بزنه بیرون . کاش میذاشت شبا تو اتاقش بخوابم . هر چند در روشنایی خوابیدن واسم سخت بود ولی عشق مامان و هوس دید زدنش همه چی رو واسم آسون می کرد . هیجان تصور تماشای کون مامان دیوونه ام کرده بود . به ویژه این که مامان عادت داشت که دمر بخوابه و کونش توی دید باشه . چند عامل باعث شد که نقشه ای به سرم بیفته . سقف اتاق مامان از اون چوب یا یه چیزی شبیه پرسیانا ولی از اون کلفت تر بود . سقف بیشتر خونه های ویلایی دربسیاری از شهر های شمال قدیما از سفال بود و بعدش به ایرانیت تبدیل شد و بین سقف ساختمون و سقف اتاق یه فاصله ای رو خالی میذاشتن که همون کار انباری رو می کرد و بهش می گفتن بام یا همون پشت بوم . از اتاق من هم می شد رفت پشت بوم . یه دریچه ای داشت که نردبونو می چسبوندم به دیوار و می رفتم بالا . سقف به رنگ قهوه ای سوخته بود و جنسشم نیمه کلفت بود . خوشبختانه از بس رنگ و روش رفته بود اگه چند جای دیگه اش زخمی می شد شک بر انگیز نبود . در هر حال اون بالا طوری کنده کاری کردم که وصله پینه ها خودشونو نشون ندن ومنم اون وسط رو پایه و نگهدارهای کلفت چوبی دراز بکشم و بتونم شاهد مامان لختم باشم که معمولا چیزی هم رو تنش نمی کشید . طول و عرض این سوراخها رو کوچیک ولی به تعداد زیاد تنظیم کرده بودم . در اتاق خودمم دیگه شبا قفل می کردم که یهو مامانی سر و کله اش طرف اتاق من پیدا نشه . چشمتون روز بد نبینه دیگه از اون به بعد شبی دو سه ساعت کارم شده بود دید زدن مامان . تنها چیزی که فکرشو نمی کردم این بود که مامان جونم حشری باشه . وقتی که می خواست شورتشو در بیاره اول دستشو میذاشت لای کوسش و با اون ور می رفت . قبل از این که دمر کنه و بخوابه اول طاقباز می کرد . پاهاشو به دو طرف تخت دراز می کرد و یه عدد هشت ردیف می کرد و یه چیز دراز و کلفت می آورد و فرو می کرد تو کوسش . هر وقت مامان طاقباز بود من از یه حفره کوچیک تر استفاده می کردم . خیلی دلم می خواست مامانی به جای موز و بادمجون و هویج از کیر من استفاده کنه . دور نوک سینه هاش هنوز کبود نشده بود . کوسش چاق و تپل بود ولی از اون فاصله نمی شد سوراخ و ریزی درشتیشو تشخیص داد . فقط باید مراقب می بودم که نفس تو سینه هام حبس باشه و خیلی آروم و میلیمتری حرکت کنم وگرنه کوچکترین سر و صدایی مساوی بود بابالای دار رفتن . وقتی مامانی کوسشو می مالید منم کیرمو می مالیدم . چه جلق ها که اون بالا پشت بوم نزدم . چه دنیایی بود . وقتی که مامانی حالشو می کرد دمر میفتاد تا بگیره بخوابه . کونش که رو به من قرار می گرفت خودش یه دنیای دیگه ای بود . گاهی وقتا هم خودشو از پشت می کرد . یه چیزی رو میذاشت تو کوس و کونش . معمولا خیار قلمی رو میذاشت تو کونش و چیز کلفت ترو میذاشت تو کوسش . من خیلی از این حالت خوشم میومد و هر چی آب داشتم میذاشتم در این موقعیت خالی کنم . اووووففففف مامان !فدای قوس کمرت . فدای قمبل کونت . فدای استیل بدنت و چی می شد اگه کیر منو تو دستات می گرفتی و فرو می کردی تو کوست . اون وقت هر دو مون راضی می شدیم . باورکن مامان پشیمون نمیشی . خب من پسرت باشم چی میشه . بدبختی منم این بود که همه منو ساده و سر به زیر و دل پاک و پاک نیت و بی غل و غش می دونستن و بد جوری به خوابای من اعتقاد داشتن . آخه یکی دوبار خوابی دیده بودم که بعدا در واقعیت هم پیاده شد و منم شده بودم امامزاده . نمیدونم ما ایرونیا چرا این جوری هستیم . در هر حال یه موضوعی پیش اومد که داشت در و دکون منو تخته می کرد . این داماد قالتاق ما یعنی شوهر عسل از وقتی که فهمید اون میلیونر و نیمه میلیاردر شده دوست داشت خواهرم یه خورده از اموالشو به اسم اون کنه . حتی وقتی که خواهره خونه ویلایی به ارث رسیده رو داد اجاره حرصش گرفت و به هر حال حامله نشدن آبجی و مسائل دیگه دست به دست هم داد و خلاصه از هم جدا شدند . وخواهر جونم اومد ور دل مامان . ای بخشکی شانس . من این مزاحمو چیکار کنم . مگه عسل فضول میذاشت ما به کارمون برسیم . از همون اول خیلی با سیاست و جدی باهاش بر خورد کردم و درس دانشگاه رو بهونه کردم که کاری به کارم نداشته باشه یه اتاقی هم کنار اتاق مامان واسش در نظر گرفتیم و منم خودمو دلداری می دادم و می گفتم کون لق عسل مگه میخواد چه غلطی بکنه من خودم کار خودمو می کنم . در اتاقو قفل می کنم و میرم مامانو دید می زنم . عسلو همون اول خفه اش کردم . شب اولی بود که تاکسی بر گشتی یعنی آبجی بر گشتی و مامان جون و من در یه همچه اوضاع و احوالی تو یه خونه بودیم . دو تا کیر خورده و به فیض کیر رسیده و یه کوس نخورده و محروم از سکس . البته گاییدن جنده هارو نمیشه حساب کرد . هنوز کیرت تو کوس جنده جا خوش نکرده و میزان نشده جندهه میگه آب بریز آب بریز یا این که زود باش دیگه زود باش دیگه . آدم هر چی آب داره خشکش می زنه یا از ترس میره عقب . مگر این که پول یه نصفه مهریه رو بهش بدی تا بذاره یه ساعتی رو باهاش ور بری . بگذریم بریم سر مامان جون خودمون . نیمه شب شده بود . رفتم پشت بوم و رو سقف اتاق مامان دراز کشیده بودم . یه تیکه تخته دو سانتی رو دادم کنار و چشم به اون پایین دوختم . یه خورده دیر رسیده بودم . مامان با خودش وررفته بود و دراز کشیده و دمرو خوابیده بود . شایدم اصلا امشبه رو حوصله گاییدن خودشو نداشته بود . چیزی هم توی کوس و کونش نبود . یهو صدای در اتاق مامانو شنیدم یکی به در می کوبید -چیه کیه ؟/؟-مامان منم عسل خوابم نمی گیره .عرشیا که درس داره تحویلمون نمی گیره منم دلم گرفته خوابم نمی گیره . اگه مزاحم نیستم میخوام بیام یه خورده باهم درددل کنیم -دختر زود تر می گفتی و میومدی . یه دقیقه صبر کن الان اومدم . شورت و سوتینشو تنش کرد و یه لباس خواب هم مث یه شنل انداخت رو تنش . عسل اومد رو تخت مامانی کنارش نشست ... تف بخشکی شانس اینم از کیف امشب ما . این عسل پر چونه ما مگه حالا رضایت میده که گورشو گم کنه ؟/؟....ادامه دارد ...... نویسنده ......... ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بام هوس ۲

از زمین و زمان و گذشته و آینده می گفتند و حو صله منو سر می بردند . اون بالا توی پشت بوم داشت خوابم می گرفت که یهو دیدم آبجی بحثو کشوند به جاهای حساس -مامان تو که خیلی جوونی و خوشگل و خوش اندامی تا گوشتت خریدار داره شوهر کن دیگه -نه عسل جون دیگه از من گذشته . پسر دانشجو دارم ازش خجالت می کشم -پس مامان خودت چی نیاز هات چی . اون دفعه عمو جون پیش من طوری از تو و تنهاییت صحبت می کرد که انگاری دوست داره بگیردت -نمی دونم اون که زن داره . ولی چند بار بهم پیشنهاد صیغه رو داده ولی من قبول نکردم . گفته به هیشکی نمیگیم -راستشو بگو مامان دلت میخواد ؟/؟-نمیدونم بعد از بابات با هیچ مردی نبودم بالاخره یه زن هم نیاز داره اگه بابات جای من بود تا چهل من هم صبر نمی کرد حالا که خیلی وقته که سالشو هم رد کردیم تو چی عسل تو نمیخوای شوهر کنی ؟/؟-راستش مامان حسین بیچاره رو که می شناسی همون که همدیگه رو دوست داشتیم و شما به زور مارو از هم جدا کردین وقتی که فهمیده من طلاق گرفتم دو باره سر و کله اش پیدا شده . ولی راستش دیگه اون حال و هوای گذشته رو ندارم و تازه معلومم نیست بچه دار شم یا نه .-حتما دوست داری یه جور دیگه باهاش باشی .-چی میگی مامان هنوز جوهر طلاقم خشک نشده مامان با پررویی دستشو زد به سر کوسش و گفت این که خیس کنه دیگه جوهر و موهر سرش نمیشه . دختر! تو امشب خوابمو پروندی . این مادرو دختره با این که یه چند و چندین سالی کیر خورده و سکس و حالی داشتند بازم فکر خودشون بودند و به تنها چیزی که فکر نمی کردند من بودم . حساب نمی کردن که منم زن میخوام منم دل دارم تا کی باید بیام این بالا پشت بوم و قاچاقی کوس و کون مادرمو دید بزنم و الکی خوش باشم . آخه این جلق زدن زیادی هم ضرر داره . چشم آدمو ضعیف می کنه . بدنو سست می کنه . مقاوت بدن کم میشه . سیستم عصبی آدمو خراب می کنه .-عسل جون نمیدونم چرا این قدر کوفته ام . میای یه خورده ماساژم بدی ؟/؟-چرا که نه مامان . مامان رو تخت دمر کرد و اول لباسشو انداخت و بعد هم از عسل خواست که سوتینشو باز کنه . آبجی دستای قدرتمندی داشت با این که خیلی لطیف بود ولی زورشم زیاد بود شونه های مامانو به نرمی می مالید . عسل طوری رو مامان سوار شده بود که من کونشو نمی تونستم ببینم . اوخ اوخ این دیگه چی بود . عسل جونم خودشو نیمه لخت کرده بود و قمبل کونش از بغلای شورتش زده بود بیرون . دیگه دنبال کون مامان نمی گشتم .-مامان جونم وقتی که سر حال اومدی تو هم باید منو ماساژبدی تن و بدن منم کوفتگی داره .-همه اینا واسه اینه که خیلی وقته هیچکدوممون نرفتیم حموم عمومی این مش سکینه مارو حسابی کیسه بکشه و بسابونه ..-میریم با هم میریم وقت زیاد داریم . خیلی گرمه مامان نه ؟/؟-آره این سوتینو در بیار کسی که نیست . مادر و دختر که نباید از هم خجالت بکشن . یادت رفته می بردمت حموم .؟/؟اول بلد نبودی لاپاتو بشوری ؟/؟-آره مامان چه زود گذشت . حتی نمی دونستم کوس به چی میگن . ولی تو به من یاد د دادی .-یادته اولین بار که پریود شدی چقدر می ترسیدی ؟/؟دست عسل رسیده بود رو کون مامان .-عسل جون ناراحت نمیشی که شورتمم در بیارم -واسه چی مادرو دختر که این حرفا رو با هم ندارن . تو که همه چی رو در آوردی . اینم در بیار دیگه . صبر کن من برات درش بیارم . عسل شورت مامان از پاش کشید پایین و دو تا دستاشو گذاشت رو قاچای پف کرده مامان خوشگله . و چه جورم ماساژش می داد . دستای عسل رسید به پایین کون مامان سر مرز کون و رون . عسل این جا یه شیطنت کرد و دستشو گذاشت وسط کون مامان لای درزش طوری که با کوسش یه تماسی بر قرار کنه . شعاع دید منم زیاد وسیع نبود ولی صداهارو به خوبی می شنیدم . مامان چشاشو بسته بود . می دونستم که داره کیف می کنه . عسل که دیده بود سر و صدای مامان در نیومده به شیطنت خود ادامه داد -مامان ناراحت نمیشی یه موقع دستم می خوره به جاهای حساس ؟/؟-عسلم گلم این چه حرفیه . آخخخخخخ خیلی خوشم میاد -مامان اگه خیلی کوفتگی داره بگو بیشتر بمالمش .-خسته میشی -نه مامان لذت می برم .-منم دارم حال می کنم . یه حس عجیبی دارم -قربون حس عجیبت برم مامان منم دارم حس عجیبو تو تمام تنت حس می کنم .-دخترم تو خودت این حس عجیبو نداری ؟/؟-چرا مامان منم حس می کنم همون حس تو رو دارم . مامان عارفه دستشو گذاشت رو سینه بی سوتین آبجی عسل و بعدشم پیشونیشو چک کرد و گفت خیلی داغ شدی عسل تو خودت از درون گرم بودی حالا بیرونتم گرم شده . توصیه کرد که شورتشو در بیاره تا آتیش و التهابش بریزه بیرون . خودش شورت دخترشو کشید پایین و از پاش در آورد . مامان و خواهرم دو تایی رو تخت روبرو هم نشسته بودند . لخت لخت و با بر جستگیهای هوسشون . من فقط به چوبهای نگه دار سقف چسبیده بودم و حرکت نمی کردم و حتی به زور نفس می کشیدم که سوتی ندم . نمیدونم مامان و عسل اول کدومشون استارت کارو زدند . فقط همینو دیدم که رفتن تو هم . کون مامان گنده تر بود و سینه هاش هم همین طور . عسل دستشو گذاشته بود رو کوس مامان و باهاش ور می رفت -جااااااااان یه نعمتیه که امشب در کنارمی اوووووففففففف دخترم قربون دستت . مثل یه کیر داره به کوسسسسسسم حال میده -وایییییی مامان تو چطوری بدون کیر داری زندگی می کنی ؟/؟من دو هفته هست کیر نخوردم دارم می میرم . انگار یه چیزی گم کرده دارم .-حالا این قدر حرص نخور اصلشو پیدا نکنیم مشابهش که هست -مامان اول باید تو میزون شی . بمیرم برات . خیلی وقته کیر نخوردی -بازم تو دخترم که فکر مامانتی . هر وقت باشه باید تو رو داشته باشم . مامان قمبل کرد و دو تا زانوشو گذاشت رو تخت تا عسل بهش حال بده .-واییییی مامان چقدر خیس کردی . این آتیش تو رو کیر عمو هم نمی تونه بخوابونه .-عزیزم حالا من تو رو میخوام دستای تو رو میخوام . تو می تونی آتیش منو بخوابونی . آرومم کن دخترم . منو بکن . ارضام کن . منو ببخش . مادرتو ببخش که این قدر پیش تو دریده و بی حیا شده -چی داری میگی مامان ؟/؟من خودم بیشتر از تو دارم می سوزم . اگه بدونی چقدر هوس دارم . عسل کف دستشو صاف کرد و از پهلو فرو کرد تو کوس مامان عارفه . نمایش داشت به جاهای فوق العاده هیجان انگیزش می رسید . عسل دستشو مث یه کیر میذاشت تو کوس مامان و در میاورد . دستی که از کیر هم خیلی کلفت تر بود . حیف که خیلی واضح نمی دیدم و شعاع دید من زیاد نبود . مدام از این سوراخ به اون سوراخ می کردم تا بیام به سوراخ جدید عادت کنم می دیدم که حالت عوض شده . یه صحنه هوس انگیز و شاعرانه دیگه این که مادر و خواهرم همدیگه رو بغل زدند و در حال بوسیدن هم دستاشون رو رو کون دیگری گذاشته بودن . یه قرینه قشنگی درست کرده بودن . صورتشون به هم چسبیده بود و نمی تونستم خوب ببینم . مامان رفت و دو تا موز با خودش آورد و یکی رو داد دست عسل . این موز خودشو به کوس اون فرو می کرد و اونم به کوس این . صداهاشون با هم قاطی شده بود و من فقط متوجه می شدم که هرکدومشون از اون یکی کمک میخوان . موزارو می دیدم که می رفت تو کوس و میومد بیرون هر چند خود کوس و حفره اش دقیق معلوم نبود ولی خیسی کوس عسل از دور برق میزد . هر دوتاشون سست و بیحال شده بودند . خیلی سخته آدم در ان واحد هم بگاد و هم گاییده بشه . معلوم نیست رو کدوم لذت باید تمر کز کنه . دو تا کیفو با هم داشتن خیلی سخته . موزو انداختند و به جاش با دستاشون کوس همو انگولک می کردن .-مامان مامان منو ببوس و سینه هامو بخور -من فدای عسل کوچولوم دختر یکی یدونه ام میشم . خودم سینه هاتو می خورم . کون لق تمام مردای دنیا که ما زنا منت اونا رو نکشیم . مامان لباشو گذاشت رو سینه عسل و حالا اون داشت مث یه نوزاد از سینه دخترش مثلا شیر می خورد . آبجی دستاشو دو ر گردن مامان حلقه زده بود . لحظاتی بعد یه باغ وحش حسابی تو قفس اتاق خواب به راه انداخته بودند جیغ پشت سر جیغ . اونم چه جیغایی !نزدیک بود جیغ منم در بیارن که بگن بسه این قدر جیغ نزنین آبرومونو بر دین . خب دیگه از هوس زیادی بود و کاریش نمی شد کرد . اگه از کیر کلفت و تشنه من خبر داشتند شاید هم به خودشون رحم می کردند هم به من . پس از چند لحظه سکوت ,فریاد کشیدن دو باره شروع شده بود . این بار انگشتاشونو فرو می کردن تو کوس هم . مامان دیگه چشاش باز نمی شد . عسل هم با چشایی نیمه باز مامانو می پائید . هم دوست داشت خودش کام بگیره و هم یه حالی به مادر داده باشه . حرکت بعدی این بود که مامان دوباره قمبل کرد و عسل هم از پشت چاک کون عارفه جونو باز ش کرد . به خودم اون بالا پشت بوم یه حرکتی داده و مسیر چش چرونی رو عوض کردنم تا راحت بتونم از تماشای این صحنه های باحال فیض ببرم . خواهر جونم قاچای کون مامانو به دو طرف باز می کرد و زبونشو می کشید رو کوسش و بعدش هم رو سوراخ کونش . یه جوری لیس می زد و میک میزد که فکر می کردم داره حلوا میخوره . آخه عسل جونم خیلی از حلوا خوشش میومد .-عسلی من . شیرین دختر من .من از صبح تا حالا حموم نکردم حتما لاپام بو میده -مامان واسم از عسل یعنی از خودمم شیرین تره .-قربون زبونت برم بگیرش طرف من درش بیار ببینم .عسل زبونشو کشید رو لب مامانش و عارفه جونم زبونشو در آورد و زبون به زبون شروع کردند به عشقبازی . چند لحظه بعد مامانی زبون کوس و کون لیسیده عسلو گرفت وسط دو تا لبشو با هوس میکشون می زد . خواهر جونم خیلی حالی به حالی شده بود -اوووووففففف مامان مادر جون تو اینارو از کجا یاد گرفتی که این قدر می تونی سر شوق و ذوقم بیاری -بابات که زنده بود مخفیگاه فیلماشو پیدا کرده بودم و گاهی که خونه نبود دیدکی می زدم . حالا عارفه جون داشت کوس و کون عسلو لیس می زد -اوخخخخخ مامان مامان این جوری که می کنی من هوس کیر می کنم . یه چیزی باید فرو بره توی کوسم . کاش امروز که رفته بودم آرایشگاه از شیما جون خرید می کردم . نمی دونی مامان چه کیر مصنوعی های باحالی داره . ساده ویبره دوسره و آخرین مدلای روزشو داره . اصلا فکرشو نمی کردم . همین فردا میرم هر چی داره جمع می کنم میارم . دیگه لازم نیست منت مردارو بکشیم -دخترا منم گاهی این طور فکر می کنم ولی خودتم خوب میدونی هر چی این کیرا حال بدن بازم کیر گوشتی و زنده و طبیعی مرد یه چیز دیگه هست . آدم از تماس گوشت با گوشت لذت می بره هم میدونه یکی هست که از تنش داره لذت می بره . ...ادامه دارد..نویسنده .......ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بام هوس ۳

حس می کنه واسه خودش یه کسیه .. عسل به دور و بر خودش یه نگاهی انداخت و مثل این که گنجی کشف کرده باشه از خوشحالی فریادی کشید و گفت جااااااااان پیدا کردم . یه شمع سفت و کلفت و درازو از تو جا شمعی بالا سرش در آورد و داد دست مامان -آههههههه جای کیر فرو کن تو کوسسسسسم مامان من کیر میخوام -کوس و رحمت آلوده نشه من نمیتونم ببینم دختر یکی یه دونه مامان مریض شه -نه نه مامان این از سنگ هم سفت تره -کوستم از کوره آجر پزی هم داغتره -مامان بذارش توکوس من جیغم داره میره آسمونا -اگه بره تو که بیشتر جیغت در میاد . با این حال شمعو از عسل گرفت و از ته فرو کرد تو کوسش .-وای وای وای وای مامان جان آخخخخخخخ -عسل من می ترسم رو شمع لکه های چرب و سفیدی نشسته . موم داره آب میشه -مامان این کوس منه که داره آب میشه هوس منه که داره آب میشه . دخترته که مثل شمع قطره قطره می ریزه . مامان تند تر تند تر بزن . آخ که چقدر سنگینم امشب چه طوری بخوابم نه نه نه من این جوری به اوج می رسم ولی اون تلنگری که لازمه رو کوسم وارد نمیشه من دارم می سوزم -الهی مادر واست بسوزه -خدا نکنه عسلی مامان پیش مرگت شه . بیا من این شمعو بکنم تو کوست ببین چه حالی میده . عسل با دستای پرتوانش شمعو فرو کرد تو کوس مامان چشمتون روز بد نبینه -عسسسسسسسل کوسسسسسسسم واییییییی واییییییی نجات سوخخخخختتتتم کیییییییررررر من کییییییییییرررررررررررمی خوام عسل جان نمی دونم همون هنوز راضیه صیغه ام کنه یا نه ؟/؟بدرک بهش می گم هر موقع که عرشیا رفته دانشگاه بیاد سراغم . نمی دونم چیکار کنم . خجالتم میاد می ترسم . من کیر می خوام . این جوری ما میریم تو خماری . نه صیغه نه . نمی دونم . اگه خواست همین جوری هم منو بکنه خوبه ؟/؟وایییییی عسل من کییییییرررررر می خوام کییییییرررررر کوسسسسسسسم می خواد جررررررررربخوره -مامان همه اینارو ولش فردا که از شیما جون چند تا کیر خریدم اون وقت می فهمی این کیرا مخصوصا ویبره و لرزشی هاشون چقدر حال میده . خونم به جوش اومده بود .غیرتی و حسود شده بودم . نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که مامان داره از کیر عمو جان میگه . تازه از صیغه رسیده بود به حرام کوس دادن . به عسل هم حسادت می کردم که اونم داره مامانو راضی می کنه و من از او کمترم . نه نه من باید نشون می دادم که پسر خلف مادرم هستم وازم خیلی کارا بر میاد . اون لحظه کاری از دستم بر نمیومد سقفو که نمی تونستم بشکافم بپرم پایین . تماشای لز کاری این دو هم بیش از این فایده ای نداشت . خیلی آروم و مث یه مار خودمو رسوندم به خروجی و از اونجا هم از نردبون اومدم پایین و رو تختم دراز کشیدم . قفل در اتاقو باز کردم و یه خورده به سر و صورتم آب پاشیدم و صورتمو با چند تا سیلی و چنگ و چونگ سرخ و آشفته اش کردم . رفتم توی رختخواب و شروع کردم به جیغ و داد و فریاد کشیدن -نه نه من نمیذارم مامان . نه آبجی !اینا شیادن . چهار پنج دقیقه ای شد و عارفه جون و عسل سراسیمه ولی با لباس خواب اومدن اتاقم من با چشایی نیمه باز اونارومی دیدم .راستی راستی عرق کرده بودم -پسرم عزیزم چت شده -داداش چی شده . تو قیافه شون می خوندم که بد جوری کیفشون بهم خورده و شایدم تو دلشون دارن نفرینم می کنن ولی با این حال میدونستم که خیلی منو دوست دارن -مامان یه خواب بدی دیدم -چه خوابی پسرم تعریف کن .-خجالتم میاد -من و خواهرت که غریبه نیستیم تو دلت صافه قلبت پاکه هر خوابی که ببینی قبل از اذان و بعد از اذان و با شکم پر و خالی فرقی نمی کنه رد خور نداره حقیقت و واقعیته -مامان من خواب دیدم عمو میخواد بیاد خواستگاریت . عمو مرد خوبیه ولی وقتی که باهات ازدواج کنه عوض میشه بد میشه تمام مال و اموالتو از چنگت در میاره منو هم از خونه بیرون می کنه -نه تورو خدا پسرم دیگه نگو اگه یه تار مو از سرت کم بشه مادرت می میره .-تازه یه خواب هم در مورد عسل دیدم دیدم یه جونیه که اون قدیما دنبالشو داشت . اون موقعی که عسل هنوز عروسی نکرده بود . همون موقع هم چشش دنبال مال و منال بابام بود وعسلو دوست نداشت . حالا که اون طلاق گرفته دوباره به طمع مال و ثروت داره میاد دنبالش . مامان و عسل داشتند از تعجب شاخ در می آوردند . اینو که گفتم عسل چشاش از خوشحالی برقی زد و گفت ممنونم داداش سبکم کردی قربون قلب پاک و روشنت . این چند ساله داشتم عذاب می کشیدم که چرا قلب عشق اولم شکسته شده . اومد جلو و با اون لبای روژمالیده اش لبامو بوسید . اوخ کیرم شق کرده بود و قلبم به شدت می زد . دوست داشتم دستمو از زیر لباس خواب بذارم توی تنش و سینه هاشو تو دستم بگیرم -ول کن عسل پسرمو کشتیش -مامان داداش منم هست دیگه -مامان یه خواب دیگه هم دیدم که این سومی یه جوریه نمیدونم تعبیرش چیه خداکنه چیزای بد نباشه . روی عارفه و عسل مثل گچ سفید شده بود -بگو داداش اگه چیز بدیه ما از همین حالا بریم باهاش مقابله کنیم -باشه میگم . توی خواب یه صدایی یه ندایی روح و وجودمو لرزوند و به من گفت که مادر و خواهرت دارن میفتن توی یه چاه بزرگ . گرهی رو که با دست باز میشه اونا نباید با دندون باز کنن . اونا دارن تو یه گناه بزرگ غرق میشن . دیدم شما دو تا لخت لخت دارین تو آتیش می سوزین . صدا به من گفت که مادر و خواهرت تو لذت گناه غرقند ولی غافلند از طعم و سوزش آتش . به من گفت که باید بری کمکشون . مامان مامان نمی دونی چقدر وحشتناک بود دیدم .... نه نمی تونم بگم -بگو پسرم خوابای تو همه راسته دلت صافه -آخه من تعجب می کنم اگه اون (منظورم لز بود )گناهه چرا این (گاییدن مادر و خواهر )نباید گناه باشه -واضح تر بگو من که نفهمیدم . عسل تو فهمیدی چی داره میگه ؟/؟-نه ولی یه خورده رو شاید -مامان مامان روم نمیشه . روم به دیوار . دیدم هم با تو و هم با آبجی طرف شدم خدا منو ببخشه . استغفرالله . فریاد زدم پس این گناه نیست ؟/؟صدا اومد که نه این عامل رفع گناهه . اینجا محرم یه کلیدی میشه برای گشایش کارها .-خب داداش بعد چی شد -هیچی هر سه تایی لخت لخت تو یه باغ پر از گل و گیاه و میوه های رنگارنگ قدم می زدیم و مامان راست من و عسلی هم سمت چپ من بود و هر دو رو بغل زده داشتم . در هر حال مامان و عسلو با این کوس شرات خودم روونه اتاقشون کردم و خودم رفتم بالا پشت بوم . دیدم مامان و عسل دوباره تو بغل همن ولی هیچ اقدامی نمی کنن -عسل !به نظرت باید چیکار کنیم ؟/؟-مامان تو رو نمی دونم ولی اگه داداشی این خوابو هم نمی دید یا حتی اگه خواب می دید که ما با کوس دادن به اون به جهنم هم میریم من حاضر بودم بازم کوسمو تقدیمش کنم -یعنی میگی منم این کارو بکنم ؟/؟-آره مامان این همه مدت کیر بغل دستت خوابیده بود و تو از دستش فرار می کردی . از دو روزه دنیات لذت ببر . گناه و این حرفا چیه مادر جان همش کوس شعره . من یه عمر خوبی کردم به شوهرم جوابشو دیدم .-حالا عرشیا رو چیکارش کنیم شاید اون نخواد ما رو بگاد و رسالت خودشو انجام بده و ما رو به اون باغ خوشبختی برسونه -اگه این عسله که می دونه چطور به داداشیش باغ سرسبز و نشون بده تا اونم مارو ببره تو باغ خودش .-عسل اگه اوضاع جور شد اول میذاری بیاد سراغ من . خواهرم مکثی کرد و با این که حس کردم دوست داره زودتر از مامانی خودشو تو بغلم ببینه با اکراه گفت باشه -فقط مامانی پیش عرشیا لباسای تحریک کننده کیر شق کن بپوش . نذار به هیچی دیگه فکر کنه . دیگه جاش نبود که برم بالا پشت بوم دید بزنم . حس می کردم این آخرین لحظاتیه که از این طرف دارم دید می زنم . با این که روز بعدش کلاس داشتم ولی بهونه ای آوردم و به دانشگاه نرفتم . عارفه و عسل دوتایی سکسی ترین لباساشونو پوشیده بودند . مامان که داشت کونش از پشت دامنش می ترکید . آرایشش که از روز عروسیش بیشتر شده بود . عسل هم یه لباس سبز خوشرنگ پوشیده بود که کمرش لخت بود و نیمی از سینه هاشم نشون می داد و یه طرف دامنشم چاک داشت و رون پاشو تا بالا لخت نشون می داد . رقابتی سعی داشتن تو جه منو به خودشون جلب کنن . دلم می خواست بپرم رو اونا جرشون بدم . ولی باید قدرتمو سیاستمو حفظ می کردم .-داداش دیگه خواب ندیدی ؟/؟-نه تازه اون خوابی رو که دیدم هنوز اون قسمتی رو که مر بوط به منه انجامش ندادم .-چرا از من و مامانی کمک نمی گیری ؟/؟یه نگاه به مامان و یه نگاه به عسل انداختم . مامان یه خورده شرم و حیاش بیشتر بود . سرشو انداخت پایین و لبشو گزید ولی عسل پوست کلفت به کیر ورم کرده داخل شلوارم زل زده بود و چشم ازش بر نمی گرفت . مامان رفت طرف اتاق خوابش .-داداش معطل چی هستی اگه می خوای مامانو از آتیش و سوختن نجاتش بدی برو طرفش . برو بروتا با هم به باغ سعادت برسین . منم الان میام پیش شما . رفتم طرف مامانی تا برم رو تختی که همیشه از اون بالا می دیدمش . دیدم مامان رو تخت ولو شده و نفس نفس می زنه . چشاشو بسته -مامان مامان . دستمو از زیر دامنش گذاشتم رو کونش -اوخ مامانی چقدر داغی ؟/؟تب داری -اوووووفففففف پسرم تو چیکاره ای . پس خنکم کن . کاری کن خوابت تعبیر شه میدونی که چقدر به تو و خوابت اعتقاد دارم .-آره مامان می دونم . زیپ پیرهن مامانو از بالا به طرف پایین کشیدم . شورت و سوتینشو هم در آوردم . داشتم به آرزوم که گاییدن مامان بود می رسیدم . پشت بندش باید آبجی عسلو هم می گاییدم . یکی می خواستم دو تا نصیبم شده بود . باید هوس و توانمو تقسیم می کردم . سریع لخت شدم . اگه عسل هم میومد داخل دیگه عین خیالم نبود روم باز شده بود . منم مث اونا بی حیا شده بودم . اول رفتم رو کون دمر شده مامان . همونجایی که بارها و بارها حسرت بغل کردن و بوسیدن و بوییدن و گاییدنشو کشیده بودم -مامان راضی هستی . اجازه دارم ؟/؟-عرشیاعزیزم دارم می میرم می سوزم عرشیاجان . زودباش نجاتم بده . عرشیا منو به عرش برسون به عرش -جوووووووون ماااااامااااان الان طوری با کیرم بلندت می کنم و به عرش می رسونمت که دوست داشته باشی همون بالا بالاها بمونی . دوستت دارم مامان . کیرمو هیچوقت در این قد و قواره ها ندیده بودم . به همون اندازه که از تماشای کوس و کون مامان و هیکلش لذت می بردم از دیدن کیر خودم کیف می کردم . دستمو گذاشتم وسط بدن مامان اونو یه خورده بالا آوردم . طوری که یه هشت کوه مانند درست شد که کون مامانی رو میشد جای قله اون کوه فرض کرد . منم از پایین کیرمو گذاشتم تو کوس مامان . تا ته فرو کردمش تو . مثل یه جک که بدنه ماشینو می بره بالا مامان هم یه تکونی خورد و رفت بالا-آخخخخخخخخ اخخخخخخخخخ عرشیا اوج گرفتم جااااااااااان همین الان حس می کنم که تمام دردام رفت کنار -مامان اگه خنک شدی بکشم بیرون تاعسل داغو که داره مارو نگاه می کنه و منتظره خنکش کنم -اووووووفففففف چی میگی !تو که تازه شروع کردی اگه بکشیش بیرون دوباره فوری داغ می کنم .-شوخی کردم مامان . من می میرم واسه کونت . جووووون فدایی کوستم . تو همه چیز منی . عاشقتم . عاشق کوستم . ضربه های دیونه کننده کیر من به کوس مامان چهل ساله که ده سال جوونتر نشون می داد اونو مست مستش کرده بود . مامان با دو تا دستاش محکم به تخت می کوفت نمی تونست جلو خودشو داشته باشه . خیلی دلم می خواست کوسشو بخورم اونم کیرمو بخوره .ادامه دارد ........... نویسنده ...................ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بام هوس ۴ ( قسمت آخر )

سینه هاشو بذارم تو دهنم میکش بزنم . ولی باید فکر پشت سریم یعنی آبجی عسلمو هم می کردم که داره اون پشت با کوسش ور میره و منتظره . دو تا پاهای مامانو گرفتم و یه خورده اونو رو هوا نگهش داشتم . مامان واسه این که خودشو نگه داشته باشه کف دو تا دستاشو گذاشته بود رو تخت و منم با شدت می کردم تو کوس خیس خیسش و می کشیدم بیرون . مامان داشت گاییده می شد و جیغ و داد آبجی بیشتر بود . دلم واسه عسل می سوخت . راستش خودمم هوسشو کرده بودم . آب کیر منم می خواست بریزه ولی مامانی ارگاسم بشو نبود . مجبور بودم طاقبازش کنم . لنگاشو به دو طرف باز کردم .-مامان کیرو می بینی ؟/؟حال می کنی ؟/؟تازه تازه هم هست مخصوص تو و آبجی عسل -داداش از عسل هم شیرین تره -راست میگی تا چند دقیقه دیگه میدم تا بخوریش -فکر کنم مامان از این طرف که بیرون اومدن کیر منو می دید بیشتر حال می کرد -عرشیا جان بزززززن عرشیا منو همون بالا بالا ها نگه داشته باش -مامان چان تو که همیشه رو دل و حالا هم رو کیر من جا داری . هر وقت احساس ضعف و کمبود کردی کیر من هست . نمیخواد محتاج غریبه ها بشی . سینه های مامانو تو دستام گرفتم و اونو به شدت می گاییدم . حرکاتش غیر عادی شده بود . منم گازو زیاد کردم . عسل هم رفت رو لب مامان و با زبونش زبون مامانو می لیسید -داداش من این حالتارو می فهمم یه خورده محکم تر بزن بیشتر باهاش ور برو تا دو دقیقه دیگه ار گاسم میشه . کار به دو دقیقه هم نکشید -وایییییی عرشیا خوشبخت شدم . عرشیا من شدم پادشا ملکه اوووووففففف آبم داره می ریزه کیییییییرررررتو می خواد کوسسسسسسسم کیییییییررررررررتو میخواد ولم نکن ولم نکن نکن ولم نکن منو بکن . با این که مامان کمرشو سبک کرده بود ولی من به گاییدن سریع و شدید خود ادامه می دادم -مامان بگیر که اومد جااااااااان کمرم . چقدر آب داشتم !محصول این همه هوس و چشم چرونیهای پشت بوم رو خالیش کردم تو کوس مامان . هر چند اون بالا خیلی جلق زده بودم ولی ریختن توی کوس مامان یه صفای دیگه ای داشت . کیرمو کشیدم بیرون کوس و کمر مامانو دادم بالا که آب کیرم دیر تر برگشت کنه . لب و دهنمو گذاشتم رو کوس مامان با میک زدن اونو به جاهای سر سبز تر رسوندم و کشوندم . با دستاش سرمو به عقب پس می زد .-عرشیا دیگه دارم از حال میرم . قلبم آخ قلبم . این جور سکس تا حالا نداشتم .-داداش پس من چی . مامان که راضی شده .-الان خدمت تو هم می رسم . فقط یه شورت نازک پاش بود . مامان بیحال رو تخت افتاده بود . ترجیح دادم که عسلو همون کفه اتاق بکنم و کاری به کار مامان نداشته باشم . بذارم تو حال خودش باشه . شورتشو بوکشیدم . اووووففففف بوی عطر هوسو می داد . بوی کوسو . دوباره اشتهام باز شده بود . با دندونام شورتشو کشیدم پایین . اندام عسل سفید تر و قلمی تر از مامان بود . پوست ما دو تا و هیکلمون بیشتر به بابا رفته بود . قالب کوسش هم کوچیک تر بود . کوسشو همون ایستاده گذاشتم تو دهنم -داداش داداشششششش جوووووووون اگه منو به جهنمم ببری بازم کیرتو میخوام . با کیرت منو به همه جا برسون . با کیرت بهم حال بده داداش . پاهاشو باز کرد تا دهنم راحت تر به وسط و چاک کوسش برسه . کیرمو با دستاش به طرف کوسش فشار می داد . یه نگام به مامان بود که یه وقتی نگه که بین اون و عسل تبعیض قائل شدم . کوسش خیلی خوشمزه بود . عسل کیر منو تو دستش گرفت و گذاشت تو دهنش . عجب ساک مخصوصی می زد . جنده رو اگه یه میلیون می دادی نمی تونست این طوری ساک بزنه . اینجارو چشای مامان باز شده بود و دید . دلش طاقت نیاورد و گفت عرشی جون یادت باشه دفعه دیگه واست ساک بزنم -چشم مامان نوش جونت . هر چقدر میخوای بخورش .-داداش خسته شدی می دونم گاییدن مامان کمرتو درد آورده . بذار من بیام روت . گذاشتم بیاد رومن . کناره تختو نگه داشته بود و سوار من خودشو هماهنگ با کیرم به گاییدن داده بود . گاییدن کوس عسل به من نشون می داد که فرق بین یه کوس تازه و یه کوس قدیمی تر چیه . هر چند با کوس مامانی هم خیلی حال کرده بودم . سینه های آبجی رو گرفته بودم تو دستام و با نوکشون بازی می کردم -داداش داداش کوسسسسسسسم میخاره . میگه به این زودیها خارششششششش گرفته نمیشه . آنقدر باید به کیرت بمالمش که خوب خوب شه -هر قدر که میخوای بمالش . هر قدر که دوست داری تا اونجایی که هوست بهت میگه . کیرمو زخمیش کن . مال خودت -دوستت دارم داداشی . این کیر هم مال مامانی و هم مال منه . فقط باید مال ما دو تا باشه . مال من و مامانی . دستمو از پشت اونم به زحمت رسوندم به سوراخ کون عسل و باهاش ور می رفتم . یه دستم رو سینه اش بود . عسل لبامو به لباش چسبوند . از هر جای تن و بدن هم استفاده می کردیم تا به اوج لذت برسیم . می خواستیم از کل پتانسیل موجود استفاده کنیم . دو تا از صندلیهای مبلو دو طرف دیوار در یه عرض و فاصله کمتر از دو متر و چسبیده به دو تا دیوار طوری ردیف کردیم که هرکدوم از ما به یکی از مبلها تکیه داده و پاهامونو به دو طرف باز کرده و کوس و کیر و به طرف هم بکشونیم . جلو که می رفتیم کیر بیشتر می رفت تو کوس و خودمونو با حرکتای رفت و بر گشتی به اوج هوس می رسوندیم -عرشیا عرشیا عزیزم تو چقدر باحالی . اینارو چه جوری بلد شدی . داداش من دارم می سوزم کمرم -عسل !کیرم -عرشی !ارضام کن . دارم تو تب هوس می سوزم . به دادم برس عزیزم -عسل عسل جان اینا همش دست گرمیه . کیر و کوس گشاییه . هنوز اول راهه . خیلی باهم کار داریم . خیلی . اونو به حالت نیم سگی و زانو زده درش آوردم تا کون قمبل شده اش اسیر کیر و چشمام باشه . کون ناز و لطیف و سرخ و سفید با اندازه ای متوسط داشت . سوراخ کوسشو که دیدم اون وسط داره بهم چشمک می زنه امونش ندادم . کیره رو یکضرب گذاشتمش تو کوس آبجی عسل . طوری با حرص و هوس این کارو انجام دادم که عسل یه لحظه پرت شد طرف جلو و سرش افتاد رو شکم مامان که دوباره برگشت عقب -آهههههه آه آه آه بزن بکوب بگا منو کوسسسسسم تنم همه جام مال داداشی خوشگلمه -عسل عسل خوشگلم خواهر شیرینم . شیرین تر از تو من کجا پیدا کنم . مامان صداش در اومد -عرشیا اگه مامان عسل نبود عسل شیرین از کجا در میومد .-اوه مامانی تو که جای خود داری . از قدیم گفتن هر گلی یه بویی داره ولی من حالا میگم هر گلی یه شیرینی و شهدی داره . موهای عسلو دسته کرده و گردنشو زیر گلوشو از بغلا غرق بوسه کردم و کوس کوچولو و قشنگشو هم که داشتم با کیرم می گاییدم .-جووووووون داداششششش همین طور منو بکن . نوازشم کن داره میاد . واییییی ریختم . عرشیا سریع آبتو بریز میخوام آب کوس من با آب کیر تو در اوج هوس و خوشی با هم قاطی شن . دوتا آب با هم مخلوط شن . بریز تو کوسم . بریز .-جاااااااااان عسل عسل من . خواهر خوشگله و ناز من . اومد آب کیرم اومد -عسل منو ریختی تو کوسم -آره عسل من شکر من . گل من خواهر ناناز و دوست داشتنی من . مامان که تازه داشت به هوش میومد از جاش بلند شد . یه طرف آبجی عسلو یه طرف مامان عارفه رو تو بغلم داشتم .-یادتون باشه که کون نکردما .-داداش !من در مقابلت صاحب کون نیستم -عرشیا هر وقت دوست داشتی می تونی کون مامان عارفه اتو جرررررش بدی . من و مادر و خواهرم سه تایی از جامون پا شدیم و رفتیم طرف آشپز خونه تا یه چیزی بخوریم . هر سه مون لخت بودیم . مامان سمت راست و عسل سمت چپ من بود . یه دستمو انداخته بودم دور کمر مامان و یه دست دیگه هم دور کمر عسل و می رفتیم . عسل و مامان از پشت نگاههای معنی داری به هم می انداختند -چی شده خانوما ؟/؟!-هیچی پسرم یاد اون خوابت افتادم که ما سه تایی داریم تو یه باغ پر گل و گیاه قدم می زنیم . آتیش که ازمون دور شده . این خونه که واسمون مثل بهشت می مونه . پس حتما خوابمون تعبیر شده .. پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 19 از 125:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA