انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 24 از 125:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
تمنای تمنا 6

ببینم دوست داری یه کاری کنی که مامانتو خوشحال کنی ؟/؟می دونم شاید خوشت نیاد ولی بالاخره باید یاد بگیری و فردا پس فردا که ازدواج کردی و تشکیل خونواده دادی باید با زنت هم از این کارا بکنی .-مامان هر کاری بگی می کنم .-این شد یه چیزی اول خواستن بعدشم چگونه توانستن . بیا بقیه عملیاتو بریم توی اتاق انجام بدیم که اونجا هم واسه خودش صفایی داره . خودمونو شستیم و رفتیم رو همون تختی که شب قبلش شعیب روی اون ترتیب منو داده بود . قبلشم یه سری به شعبان زدم و دیدم که خوابه و مثل خرس داره خرناس می کشه . دو تا لنگمو رو تخت دراز کرده و چاک کوسمو انداختم تو دید شعیب .-عزیزم دهن گرم و لب غنچه ای و زبون نرمتو بنداز روش . فکر کن داری واسه خودت جلق می زنی . می دونم تا حالا جلق هم زدی . کسی که به این مهارت و سیستم زبل خانی کوس ننه اشو روزی یه دفعه میگاد مگه میشه تا حالا جلق نزده باشه ؟/؟فکر کن داری با لذت و میک زدن شکلاتی می خوری . بستنی می خوری . منم اون جوری آبم میاد و ار ضا میشم . فقط یه وقتی فکر نکنی داری فندق می شکنی . شعیب من شروع کرد به کوس خوردن . -نههههههه پسسسسسرررر راستشو بگو این جوری که کوسسسسسسمو میمکی فکر می کنم مادر زادی این کاره بودی جااااااااان چه مزه ای میده دوست ندارم از جام تکون بخورم . شعیب سرعتشو زیاد کرد . لبشو دور کوسم می گردوند و سرشم با یه حرکت دورانی به کوسسسسم فشار می داد .-وای عزیزم تو با این دوازده سیزده سالت انگاری بیست سی سال تجربه داری وای منو کشتی . موهای سرش که به منطقه کوسم بر خورد می کرد هر تار موش پوست تنمو به هیجان می آورد .-بخور بخور کوسسسسمو بخور دوباره واسه کیرت له ..له می زنه . راضیش کن به ار گاسمم برسون . سر و لبتم که می گردونی زبونتم کار کنه . یه خورده از دندوناتم کمک بگیر ولی گازم نگیر قربون استعدادت برم . خدا کنه تو هر کارت همین طور سریع پیشرفت کنی . خیلی سریع یاد می گیری .-پس مامان تو هم سریع بگیر -فعا که دارم می گیرم . مثل آدمی که فلفل خورده باشه منم از هوس به خودم می پیچیدم چند بار کونمو می زدم به تشک و کوسمو می کوبیدم به دهن شعیب -آروم آروم مامان . کف یه دستشو گذاشت بالای کوسمو منو به تخت فشار داد دیگه نذاشت کونمو بالا بکشم وای این دیگه آخرش بود -اووووووففففف ولم نکن کوسسسسسم داره می پاشه آبش داررررررره میاد ولم نکن نه نه ولم نکن ادامه بده جووووون سرازیر شد داره می ریزه وای چقدر ادامه داره بازم داره میاد تموم نمیشه . بخورش نازش کن . بوسش کن . مال خودته عزیزم . بیحال شده بودم . با این که ار گاسم شده بودم ولی شعیب خیلی آروم کوس منو می خورد و من تو ی کیف و خلسه بعد از مستی بودم . یه خماری خاصی داشتم که دلم می خواست ساعتها بگیرم و بخوابم . پس از چند دقیقه که به هوش اومدم دیدم که معشوق من یه نگاهی به کیر ورم کرده اش میندازه و یه نگاه به دهن من .-چیه شعیب دوست داری جبران کنم ؟/؟توهم اگه کوسسسسسسسمو نمی خوردی من بازم کییییییرررررررتو می خوردم . کیر تو رو نخورم کیر کی رو بخورم .؟/؟ببینم کیر تو تا حالا توی دهن کسی که فرو نکردی ؟/؟دیدم بازم صورتش قر مز شد و عرق شرم رو پیشونیش نشست . دیگه نخواستم بیشتر از این خجالتش بدم و مثل قهرمان داستان جنایت و مکافات داستا یوسکی اذیتش کنم .-مامان چی شده مگه ؟/؟مگه آبی از اون قطره ها چیزی از شکمت به دهنت بر گشت کرده ؟/؟خودش خنده اش گرفته بود و منم با یه لبخند گفتم شوخی کردم پسرم . حالا این قند و عسل و شیر و شکر منو بده که میخوام میکش بزنم و شیرینیشو بخورم که قند بدنم پایین اومده و خیلی نیاز دارم -جووووون می میرم واسه تمنای مامان تمنا .. کیرشو گرفتم تو دستم خیلی کلفت شده بود . پوستش سفید بود و مویرگهای قرمزش هم اون وسط منو به یاد کیر های سفید روسی مینداخت که تو فیلما زیاد دیده بودم رگهای کلفت و متورم هم می شد زیاد داخلش دید اول نوک انگشتامو خیلی آروم روی کیرش می کشیدم و پشت بندش زبونمو تا سر حلق بیرون آورده و از ته کیر به طرف سرش می رفتم -آههههههه ماااااااماااااان -خودتو خالی کن سبک کن خودتو راحت باش . به اعصابت فشار نیار من و تو تا می تونیم باید حال کنیم و حال بدیم . بیار کیییییییررررررر خوشمززززه تو بیار تا واست ساکش بزنم بذارمش تو دهنم . چقدر داغه من که از خوردنش سیر نمیشم .-آخخخخخخخخخ مامان تمنا دهن تو خیلی داغه کیرمو داره می سوزونه .-می سوزه یا داری حال می کنی ؟/؟-مامان یه جوری می سوزه که دارم کیف می کنم به من مززززززه میده . حال می کنم . عشق می کنم -عشق من عشقتو بکن -بگو کجای کیرتو که میک می زنم و زبونمو روش می کشم بیشتر حال می کنی ؟/؟-با همه جاش فقط زیر کله کیرمو که میکش می زنی هوسمو خیلی خیلی بیشتر می کنه . حس می کردم که نقطه اوجش همین جا باشه . تا نصفه کیر و گذاشتم تو دهنم و در حالیکه واسش ساک می زدم رفتم بالاتر از سوراخ کیر تا دو سه سانت پایین ترشو گذاشتم تو دهنم و با یه سرعت انفجاری اون ناحیه حساسو گرفتم زیر لب و زبونم .-وای مامان -منو محکم بگیر و بچسب هر جامو که دوست داری فشارش بگیر و هوستو خالی کن .-مامان تموم نمیشه هوس تمومی نداره . همش دوست دارم بکنمت . فعلا اینو خالیش کن تا بعد . کیرش مث یه ماهی از بیضه به بعدشو می پرید . فهمیدم که تخلیه نزدیکه . بازم فشارمو زیاد کردم خدا چیکارت نکنه پسر .دستاشو رسوند به سینه هامو همچین بهشون چنگ انداخت که نزدیک بود دادم بره آسمون . تحمل کردم تا راحت ارضا شه . وایییییییی یه چیز نیمه شور و بیمزه با یه طعم خاص که تو عمرم از این چیزا زیاد خورده بودم دهنمو پر کرد . دوباره هم خوردم .-جاااااان شعیب چه مزه ای داد خوردن آب کیر تو . عمرمو زیاد کرد .-خوشحالم مامان منم حال کردم . فقط بازم بخورش . یه کیفی تو کیرم هست که حالا یه جا جمع شده پخشش کن .-چشم پسرم . خوشم میاد از تخصص خودم استفاده کنم . از ته تا سر کیرشو یه میک محکم زدم و تمیز تمیزش کردم و هر چی دیگه اون داخل بود کشیدمش بیرون و قورتش دادم .. ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی .
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تمنای تمنا 7 (قسمت آخر )

عزیزم حالا یواش یواش یه خورده باید بری استراحت کنی یا این که به درسات برسی . اگه همین جور بخوای آب کیرتو خالی کنی ضعیف می شی . دیگه به درسات نمی تونی برسی . منم خیلی خوشم میاد همیشه تو بغلم باشی . بهت حال بدم ولی از درسات عقب میفتی -مامان من قول میدم درسامو بخونم . امروز اولین بارمونه یه خورده بیشتر -فدات شم این قدر زار نزن . بمیرم برات . کوسسسسسم واسسسسسه کیرت بسوزه . منم هنوز هوس دارم . نمیدونی چقدر اعصاب منو آروم کردی . باشه بگو دیگه چیکار مونده که نکرده باشی . انگشتشو گذاشت روی سوراخ کونمو بعدشم نوک زبونشو طوری گذاشت رو ش و باهاش بازی کرد که کوسم از هوس به خودش لرزید .-شعیب جون حتما میخوای آبتم توش خالی کنی ؟/؟-خب اگه نتونم جلو خودمو بگیرم .-تو تازه به سن بلوغ رسیدی . هنوز سنی نداری . ضعیف میشی . نمیدونم باشه . معلوم نبود درجه شهوتش به کی رفته . به جای این که به پدرش بره به من رفته بود . -قبل از این که بری سر وقت کونم اول بیا تو بغلم یکی ببوسمت . دلم می خواست مثل یه معشوقه باهاش حال کنم . لبامو گذاشتم رو لباش کمرشو محکم گرفته به بدنم چسبوندم . لباشو ول نمی کردم . با دوتا لبم به نوبت لب بالا و پایینشو میک می زدم و بعد دو تا لبشو با هم به لبام می چسبوندم .. کوسسسسسسمو محکم به کیییییرررررششش فشار می دادم . یه دستشو گرفته رو سینه ام قرار داده و بهش گفتم که اینجا رو فراموش نکن . با سینه هام ور برو دوستت دارم . کییییییررررررتو می خوام . حال بده بهم حال بده . مادرت هنوز تو هوس می سوزه .-دوستت دارم مامان که هوس داری و به خاطر سلامتی من خودتو فدا می کنی و میگی دیگه بسه -اوووووووووف عشق من نمیدونی که کوسسسسسسسم چقدر سختی کشیده -تا منو داری دیگه غم نخور . بابا سالم که بود کاره ای نبود . حالا که دیگه بدتر . من تامینت می کنم . بهت قول میدم . درسامو خوب می خونم . خوب ورزش می کنم . غذامو خوب می خورم . همه و همه به این امید که آخر کار بغل تو قرار بگیرم . با تن لخت تو سکس کنم . و بگم که کوس مامان با حال ترین کوس دنیا واسه من و کونشم پر هیجان ترین کون برامنه .-زبونتو در آر ببینم . زبونشو در آورد و من اونو میون دو لبم قرار دادم و با هوس میکش زدم . با انگشت هوس بهش اشاره زده و قمبل کرده و بانگاه هوسم بهش گفتم که کیرشو بفرسته تو مسیر کونم .-پسرم تو که آماده ای .-آماده تر از اونچه که فکرشو بکنی . مامان دوست ندارم کونت درد بکشه دوست ندارم دردتو ببینم .-تو کیفتو بکن هرچی باشه از درد زایمان که بد تر نیست . بدنمو خم کرد و یه پهلوم کرد . پاهامو از همون پشت باز ترش کرد . سرشو گذاشت لای کونم . دهن و زبونشو گذاشت روی سوراخی که تا چند لحظه بعد می خواست بازش کنه . این حرکاتش کافی بود که دوباره به هوس بیام . اون با سوراخ کونم مشغول بود و دست من با سوراخ کوسم . تمام تنمو غرق بوسه کرد . بیشتر ازهمه سینه هامو میک می زد .-اووووووووووهههه خوب میدونی باهام چیکار کنی شعیب . می چسبی به اون جایی که قبلا زیاد نچسبیده بودی . نوک سینه هام زده بیرون .-مامان چه تیز شده !-مثل کیر تیز تو .این تیزیها همه مال هوسه . حالا یه خورده بجنب دیگه ممکنه بابات بیدار شه . قبل ازاین که فینالو شروع کنه یه چشمه دیگه هم اومد که خیلی حال داد هریک از قاچای کونمو به نوبت و بین دو تا دستش حلقه زد و بغلش گرفت و به سینه اش چسبوند و گفت جووووووون کوووووووون مااااااامااااااان هر کدوم از این نصفه ها واسم یه کووووووون درسسسسسسسسته ان . دو تا سوراخ هم که اون وسط داری مامان -بگو بگو هوسم بازم زیاد تر میشه . من اگه دو تا کون داشته باشم دوتا سوراخ کون هم داشته باشم دو تا کیر هم می خوام دیگه تو چطور می تونی از پسش بر بیای ؟/؟-مامان این کیر من کار ده تا کیرو هم می کنه . هر وقت خواستی احتیاج داشتی من هستم مامان .-می دونم عزیزم . دیگه رختخواب ما از هم جدا نیست . کسی هم نمی تونه بهمون ایرادی بگیره . وای چه حالی میده !حس می کنم خوشبخت ترین زن دنیام . در عالم خوشی خودم داشتم این فکرارو می کردم که یهو متوجه شدم یه چیزی دور و بر مقعد و سوراخ کونم که با کرم چرب شده بود سر خورد و با چند تا فشار رفت تو کونم جا گرفت -جادوگر تو منو افسون کردی . گولم زدی . سرم کلاه گذاشتی . کلاه کیرتو گذاشتی رو سر کونم . حالا بیشتر فرو کن . وایییییی هوسسسسسسسم کوسسسسسسم کوووووننننننم کییییییرررررررررت . سوزوندی منو جووووون. سینه هام دارن می لرزن . فدات شم .-مامان دیدی چقدر دوستت دارم . خودخواه نیستم هم کونتو می کنم هم همه تنتو دارم نازش می کنم و حالشو می برم و دو ست دارم که تو هم حال کنی .-عزیزم حال می کنم حال می کنم . با اون کییییییرررررتم که تو کون منه حال می کنم . هر وقت دوست داشتی به سوراخ تشنه لبم آب برسون -ماااااامااااااان -جون مامان -ایرادی نداره همین الان بریزم کونت دیگه منو کشته . آب کیرم تو همه جای بدنم داره دور میزنه .-بفرستش بریزش به جایی که قدرشو بدونه . به مامانت آب بده . آب کیرتو بده . زودتر -مامان اومد داره میاد -بززززززن محکم کونننننمو بزن . وسط کونمو باز تر کرد تا سوراخ کونمو که به کیرش چسبیده بود بیشتر و بهتر ببینه -ایییییی مااااااامااااااان کییییییییررررررم داره مث یه شمع آب میشه -بریز بریز آبش کن عزیزم خودم واست آب جمع می کنم . بریز حال کن .-جاااااااان اومد -جوووووون گرفتمش واییییی سوختم . ولی از اون سوختنای شیرین . -مامان کیرم یه خورده اون تو بمونه ؟/؟-تا هر وقت که عشقته و حال می کنی اون تو بمونه .... واین بود از ماجرای رسیدن من به یک کیر بی درد سر و باحال و شعیب عزیزم خیلی پسر حرف شنو و سر یزیریه . اصلا دوست دختر نداره . قبلا شاگرد چهارم پنجم کلاس بود ولی الان به لطف مامانش درساشو خیلی بهتر می خونه و حتی شاگرد اول شده . دوستان ناباب و خلاف نداره . واقعا داشتن یک فرزند نیک بهترین سود برای پدر و مادره . اگه هم گاهی وقتا یه لجبازیهای کوچیک و بچگونه ای داشته باشه تهدیدش می کنم که امشب از کوس و کون خبری نیست . یه بار یه ساعت تنبیهش کرده بودم به گریه افتاده بود از شما چه پنهون من خودم حشری تر بوده دوست داشتم زودتر لخت شم برم تو بغلش ولی چه کنم حس مسئولیت مادری موجب شده بود که منم مثل قدیمیا و علما و عقلا بگم درسته که بچه عزیزه ولی ادب عزیزتره .. پایان .. نویسنده ..ا یرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
وقتی مامان مست شد ۱
من و مامانم رابطه خوبی باهم داشتیم . همه جا با هم می رفتیم . هر چی که می خواست بخره منو با خودش می برد . ازپیرهن گرفته تا لباس زیر و شورت و سوتین . مامانم یه زن حشری بود که به خاطر اختلاف سنی که با بابا داشت و یه چیزی حدود دوازده سال ازش کوچیکتر بود تازگیها دیگه یه خورده زیادی به خودش می رسید تا جلب توجه مردای دیگه رو بکنه و من از این کار خوشم نمیومد و به نوعی حسادت می کردم . من اسمم بهداده و یه خواهر دارم به اسم بهنوش .. اون ده سالشه و من 17 سالمه . من مامانی هستم و اون بابایی . حتی تو مراسم عروسی که مامان می خواد بره دختره باهاش نمیره و من میرم . ازبس من و مادر جونی به هم وابسته ایم . مامان خوشگله منم اسمش بیتاست . اون تازه 38 سالش شده و بابام داره از 50 رد میشه و دیگه اون دل و دماغ جوونی ها رو نداره که به مامان جونم برسه . . مامان اهل عشق و حاله . یه جا که جشنی و مراسمی داریم و دعوت هستیم بابا خیلی بی حوصله بوده و باهامون نمیاد . خواهرم پیشش می مونه و من و مامان دو نفری راه میفتیم میریم . دیگه همه ما رو شناختند . بعضی ها به شوخی به دیدن ما میگن عروس دوماد اومدن .اتفاقا بهمون میاد که عروس و دوماد هم باشیم . چون هیکل من خیلی درشت و چهار شونه و خیلی هم خوش تیپ و خوش بدن شده و شاید یه هفت هشت سالی بزگتر از سن خودم نشون بدم . مامانم هم از بس به خودش میرسه و سینه هاش و باسنش داره می ترکونه و پوست صورتش هم از سرخی و سفیدی دل همه روبرده دیگه آدم فکر می کنه زیر سی سالشه . از این که مامان با مردای دیگه گرم بگیره خیلی ناراحت بودم . یه خاله دارم که اون 47 سالشه واسمش بهاره هست و شوهرش هم سن بابامه و اتفاقا اونم مثل بابام دوست داره اکثرا با خودش باشه و عادت داره شبا پای تلویزیونای سیاسی بشینه و حرفای شیطان بزرگ رو که اول مصدق بعد شاه رو بیرون کرده گوش کنه .. خاله جونم هم مثل مادرم یه زن حشری بوده که با سرد مزاجی های شوهرش روبرو شده .. امان از دست این زنا وقتی که پا به سن میذارن بر عکس مردا نمودار هوسشون میره بالا .. چند روز قبل از این که من و مامان شب جمعه ای با هم بریم مجلس عروسی یه بعد از ظهری صحنه عجیبی رو تو خونه مون دیدم .. اون روز خاله بود خونه مون و بهنوش بود مدرسه . قبل از این که وارد هال شم از شیشه در دیدم که دو تا زن کاملا لخت از حموم اومدن بیرون . مامان و خاله بودند خواستم خودمو کنار بکشم تا وقتی اونا رفتند و لباس پوشیدن برم داخل ولی یک آن اونا خودشونو همون دم به هم چسبوندند . طاقت نداشتند که برن تو اتاق خواب . معلوم نبود تو حموم چیکار می کردند . خودمو کشیدم یه گوشه ای . از خجالت داشتم آب می شدم . مامان کونشو گذاشته بود رو سر خاله و سر خودشو هم گذاشته بود رو کوسش . این یکی داشت کوس اون یکی رو لیس می زد . با این که از هر دو تاشون دلخور شده بودم ولی کیرمو همونجا در آورده و با تماشای کون مامان که از سفیدی برق می زد و به این اندیشه که دارم می کنم تو کونش همونجا رو پله ها آب کیرمو خالی کردم تا یه خورده عطشم فرو کش کرد و با پا هام رو منی های ریخته شده رو پله ها رو لگد می کردم تا حلش کنم وپاک شه . تا اون روز هوس گاییدن مامان به سرم نیفتاده بود . ولی وقتی اونو این جوری دیدم که تا این حد داره با خاله حال می کنه و هوس و انگیزه شو داره که دست به کارای دیگه هم بزنه پیش خودم حساب کردم که هر لحظه ممکنه از راه به در بره و با مردای دیگه رابطه بر قرار کنه . اون وقت عذابی که باید تحمل کنم خیلی بیشتر از اینه که با یک تابو شکنی بخوام اونو بگام . سه چهار روز مونده بود به جشن عروسی .. مادر بزگ و پدر بزرگ یعنی پدر و مادر مادرم می خواستند برن مکه و خونه رو سپرده بودند دست مامان و خاله جون . قرار شد یه شب مامان محافظ باشه یه شب خاله جون .. ولی غصه مون شده بود . آخه ما تو خونه خودمون راحت تر بودیم . این تا این جای قضیه . عروسی دختر عموم بود . مامان یه لباسی پوشیده بود که حتی داماد هم به جای عروس حاضر بود اونو ببره تو رختخواب خودش و تر تیبشو بده . از یه وجب بالای زانو به پایین که لخت بود . یه پیرهن مشکی زرق و برق دار و طرح دار و از کمر لخت و از سینه چاک داری تنش کرده بود که با این که از خجالت داشتم آب می شدم ولی همش در حال جا به جا کردن کیرم بودم که آبرو ریزی نشه . اول تا آخر مجلس همش دنبال این بودم که یکی مامانموتور نکنه . آخه خونه عموم خیلی بزرگ بود و میشد گوشه کناراش یه کارایی صورت داد . راستش من از مامانم خیلی می ترسیدم . این اواخر اون و بابا حتی می نشستند فیلمهای سکسی هم نگاه می کردند . مامان این فیلمها رو میذاشت تا یه حرکتی در پدر به وجود بیاره ولی زیاد تاثیری نداشت . اینو هم دزدکی متوجه شده بودم . بابام تازه افتخار داده بودو عروسی برادر زاده اش بود یه ساعتی اومد و دست دخترشو گرفت و رفت و من و مامان موندیم . از دست کارای این مامان ما هم نتونستیم با بقیه دخترا حال کنیم .ولی حس می کردم مادرم از همه دخترا و زنایی که اینجا هستند کردنی تره .. به وقت رقص خیلی از جوونا میومدن خودشونو به کون مامانم می مالیدن . وفتی کیر شق شده اونا رو می دیدم حرصم می گرفت . فوری میرفتم میون اونا و.. --بهداد تو هم برو خوش بگذرون . دست یه دختر رو بگیر و برو یه گوشه ای . ببین چه مادر خوبی داری ؟/؟ اصلا بهت سخت نمی گیره .. منو داری غم نداشته باش . شاید اگه بابات بود بهت خیلی گیر می داد . می خواست منو از خودش دور کنه و با این جوونای خوش تیپ بلاسه . از خواننده و نوازنده ها خیلی خوشش میومد . ترانه هایی که اونا می خوندند مامانو برده بود تو حال و هوای اول جوونی هاش . اصلا از این پسرای فوکلی قرتی خوشم نمیومد . سینه چاک و مو دم اسبی بسته .. فکر کنم حاضر بودن خوار مادر خودشونو هم بدن دست دیگران .. من از کنار بیتا جونم تکون نخوردم . دستمو گذاشتم دور کمر لختش و همراه با اون می رقصیدم .. تند و کند فرقی نمی کرد فقط می خواستم در کنار اون باشم .. یه لحظه یه دختر اومد و دستمو کشید . من نمی خواستم برم طرفش ولی از مامان جدا شدم و اونم به یه جوونه دیگه رسید . لحظاتی بعد دیگه اونا رو ندیدم .. دختره رو ولش کردم و رفتم ته حیاط .. شک کردم که یه گوشه ای دارن با هم حال می کنن .. -مامان مامان .. حس کردم پشت درختا یه چیزایی در حال تکون خوردنه . انگار یکی کمر یکی رو از پشت گرفته خودشو بهش چسبونده .. یه لحظه دیدم یکی تو تاریکی شب از مامان جدا شد و رفت و مادر اومد سمت من .. کمی نامرتب به نظر می رسید . دامنه پیر هنشو داد پایین . فکر کنم هنوز کیر تو کوسش نرفته بود و من خروس بی محلی بودم که تونستم جلو این کارشونو بگیرم . -چیکارم داشتی بهداد اومدم یه هوایی بخورم و تو عالم خودم باشم . خیلی بده شوهر آدم نخواد بیاد تو عروسی برادر زاده اش .. مادر داشت پرت و پلا می گفت تا فکر منو از جریان دور کنه .. خاله منم از اونجایی که با زن عموم رابطه خوبی داشت به این مجلس دعوت بود . ظاهرا قرار بود تا دم صبح بزنن و برقصن اما ساعت حدود یک و دو نیمه شب بود که حس کردم مامان حالش خوب نیست . اونو سوار پرشیای خودمون کرده و با این که گواهینامه نداشتم دیگه مجبور شدم رانندگی کنم . رفتم سمت خونه مادر بزرگ . چون باید خونه دار می بودیم .... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
وقتی مامان مست شد ۲

مرض مامانو هم می دونستم چیه . به زور بهش مشروب خورونده بودند تا اونا بکنن . دیگه نمی دونستن بهداد از اون گرگهاییه که اجازه نمیده کسی به مادرش نگاه چپ کنه . دهنش بوی الکل می داد . ظاهرا نه کم خورده بود نه زیاد . گاهی حالش خوب می شد و گاهی پرت و پلا می گفت .. رفتم از دارو خونه چند تا قرص معده و شربت و این آت و آشغالا گرفتم . می خواستم مامانو ببرم خونه اونجا هم همین وضع بود و بابا اونو می برد زیر سوال . درمانگاه هم اگه می بردمش آبرو ریزی بود .. وقتی رسیدیم دم در خونه ویلایی مامان بزرگ از ماشین نمی تونست پیاده شه .. اوخ چقدر حال می داد بغل کردن مامان نیمه مست و داغ و هوس انگیز . خونه ویلایی خوشگل و بزرگ پدر بزرگ جون می داد مامانو بخوابونمش کف حیاط کنار استخر کوچولو و تر تیبشو بدم . چه حالی داشت . تا در خونه رو بستم یه لحظه مامان طوری سر خورد که دستم رفت تو بلوزش و چسبید یه سوتین و سینه اش -چیکار می کنی بهداد -تقصیر من نیست .. . اونو بردم بالا و رو تخت خوابوندمش . ولی مدام ناله می کرد من گرممه . خفه شدم . لباسامو درش بیار -مامان تو که چیزی تنت نیست من درش بیارم .. -گرممه آتیش گرفتم . خفه شدم . دارم می میرم .. خفه شدم . ترس برم داشته بود عجب غلطی کردم اونو آوردم اینجا . نه می تونست راه بره . نه می تونست تکون بخوره . همون پیرهن نیم متریشو از تنش در آوردم .. واییییییی مامانی چه ناز بود . شورت کوچولوش و سوتینش .. -درش بیار سوتینمو . اذیتم می کنه .. گر گرفتم -مامان چی بود به خوردت دادند .. -کوفت دادند .. زهر مار دادند .. سه تایی می خواستن منو بکنن .. شانس نداشتم .. با هم دعوا افتادن .. من به همون یکی قانع بودم .. چشاشو بست .. دیگه مطمئن بودم با این که داره حقیقتو میگه ولی قاطی کرده . نامردا سه تایی می خواستند تر تیب مامانو بدن شانس آوردم که بینشون تفرقه افتاد . ده دقیقه این زنه رو ول کردم کار دستمون داد . احتمالا باید موقع شام بوده باشه که گمش کرده بودم . نمی دونستم چیکارش کنم . تصمیم گرفتم که اونو ببرم حموم و اونجا یکی لختش کنم . فقط یه شورت نازک پاش بود . -مامان یه خورده راه برو ببرمت حموم یه آبی به تنت بزنم . کیرم دیگه ازم شاکی شده بود .. جووون مامان خودم اون کونتو گازش می گیرم . تنهایی می خورمت . تنهای تنها . شریک هم نمی خوام . به هر مصیبتی بود مامانو کفه حموم درازش کردم . ترسیدم اگه آب سرد رو بریزم تنش هم کلیه هاش بچاد و هم این که مستی از سرش بپره و نتونم باهاش حال کنم . من دیگه خودمو کاملا لخت کرده بودم . دستام رو کمر مامان جون قرار گرفت . شونه هاشو کمرشو می مالیدم و یواش یواش رسیدم به کونش . اول با هر کف دست یه قاچ کونشو می مالوندم . بعد دو دستی هر قاچشو گرفته تو دستم و اونو به یه حالت دایره ای می گردوندم و ماساژش می دادم . هنوز شورتشو در نیاورده بودم . فرقی هم نمی کرد . یه نخ نمای دکوری بود .. ولی خیلی حال می داد اگه همونو هم درش می آوردم تا دیگه هیچ فاصله ای بین ما نباشه .. خیلی آروم دهنمو گذاشتم جلو گوش مامان و با لحنی آروم تر گفتم مامان گرمته ؟/؟ شورتتو در بیارم ؟/؟ ده بار این حرفو زدم تا بالاخره یه بار که بیدار شد گفت درش بیار خیلی گرممه .. راستش دیگه صدر در صد مطمئن شدم که می تونم یه کاریش بکنم . وقتی شورتشو کشیدم پایین دیگه حس کردم که هیچ فاصله ای بین ما وجود نداره . حس کردم که باید بازم چرتی شده باشه .. دستمو گذاشتم رو کونش .. خودم می خورمش ..خودم می کنمش . تو که می خواستی به غریبه ها بدی حالا منو هم فرض کن یه غریبه .. ووووووییییی یه نگام به صورت و چش مامان بود و یه نگام به کوسش . کیر شق شده منم که از دستم به فریاد اومده بود و ازم انتظار داشت که زود تر دست به کار شم . دستمو گذاشتم رو کپل گوشتی مامان و سیر که نگاش کردم دوباره یه دیدی به صورت و چشاش انداخته یواش صداش کردم جوابی نداد می ترسیدم که محکم تر صداش کنم و بیدار شه . دستمو از روی کونش به طرف چاک وسط کشوندم . و کف دستمو گذاشتم رو کوسش .. چه صفایی داشت . داشتم حال می کردم . کیرم شق شق شده بود . داشت می ترکوند . کیرم حدود 17 می شد ولی نمی دونم چرا حس می کردم در این لحظات اونو یه سانتی دراز تر می بینم دلم می خواست اونو بچسبونم به سوراخ مامان و باهاش ور برم . همین کارو هم کردم . دور و بر کوس مامان از گرما عرق زده بود . از اون خیسی هایی که میگن مال هوس زنه خبری نبود . آخه یه بار دستمو گذاشته بودم رو کوس دختر خاله ام خیلی دستام خیس شده بود . اون روز طوری داغ شده بودم که با چند حرکت از رو شلوار و با دست مالی روی کیر پوشیده آبم اومده بود . هر چند فرصت نشد با دختر خاله ام کاری بکنم . دختر همین خاله بهاره . -بهداد داری چیکار می کنی .. تازه دست منو رو کوسش حس می کرد ولی لحنش همون لحن خمار ها رو داشت -هیچی مامان دارم ماساژت میدم خواب از سرت بپره . می خوام یه حرکتی داشته باشی .. دیگه زده بود به سرم .. شهوت گیجم کرده بود . ترس در من به حداقل رسیده روم باز شده بود . مادری که خودشو به کیر داخل شلوار یه غریبه سپرده بود و با خواهرش یعنی خاله ام لز می کرد می تونست یه خورده رو سلولهای خاکستری مغزش کار کنه و بپذیره که کیر پسرش دوای تمام درد های اونه . کف دستمو رو کوس و قالب کوس مامانم قرار داد و با چنگ گرفتن اون حرکتای سریعی در همه طرف داشتم .. جووووووون ظاهرا بیدار بود و حسابی تحریک می شد . خیسی کوس اون از تری کوس دختر خاله دوشیزه من هم جلو زده بود . مامان داشت حال می کرد .. صداش در نمیومد . .دستامو بالاتر هم رسونده و کمرشو ماساژداده و سر شونه هاشو . با سینه هاش هم همین کارو کردم ولی همه این کار ها برای این بود که دوباره به کوس و کونش برسم . می خواستم همه چی طبیعی جلوه کنه . این بار که به قسمت کون رسیدم دیگه دلم نمیومد دست از سرش وردارم . دست می ذاشتم رو کوس هر چی خیسی بود می کشیدم بالا رو کون پخش می کردم . هوس مامان نقش یه روغن ماساژرو بازی می کرد . کیرم که تا حالا فقط چند تا کون گاییده بود و فقط یه بار اونم کوس یه زن بیوه بالای 50 و حدود 60 رو دیگه از دست کوس و تماشای کون مامان داشت پوستشو می ترکوند . کیرمو به چاک کون مامان نزدیک کردم . از اون همه شجاعت من کمی کم شده بود . تا اینجاشو میشد توجیه کرد ولی اگه مامان بیتا کیر منو نخواد چی .. کیررو با یه حرکت رو به جلو به طرف کوس مامان کشوندم . سر کیر من به انتهای دو طرف کون مامان در نقطه ای که با سوراخ کوسش رو یه پاره خط قرار داشته بود رسید . دو طرف قاچشو که به پهلوها باز کردم دوباره اون تماس وجود نداشت . دستمو که ول می کردم کون و کپل مامان روی کیرمو می پوشوند . چه صحنه های مهیجی ! آروم آروم کیرمو به طرف سوراخ کوس مامان کشوندم . چقدر خیس و روون بود . صداش در نمیومد . .یه حرکتی کرد که حس کردم خودش داره سوراخشو با کیرم تنظیم می کنه .. جاااااااان کیر رفت رفت .. رفت باورم نمی شد فکر می کردم دارم خواب می بینم . کیرم مثل یه تیکه فولاد داغ روغن کاری شده رفت تو کوس مامان . مامان کیر گیر خوبی بود . تمامی کیر من رفته بود توی کوس . می خواستم اونو حرکت بدم می ترسیدم .. بااین که می دونستم مادر متوجه ورود جسم غیر عادی به کوسش شده بازم هراس داشتم . اگرم نمی خواستم کیرمو بیرون بکشم که اون متوجه حرکت من می شد . وای آبم داشت میومد -بهداد چرا داغ شدم .. چرا دارم می سوزم .. این مامان از اون کلک ها بود . نصف مستی از سرش پریده بود . حس کردم داره واسه ما فیلم میاد ..... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی .
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
وقتی مامان مست شد ۳

یه حرکت رو به عقب آورد و حالت کونشو نسبت به بدن من طوری قرار داد که به جای این که کیرمو بیرون بکشم تر جیح دادم همون داخل نگه داشته باشم فوقش یه بهانه ای بیارم .. لحظاتی بعد داغی و ریزش آب کیرمو تو کوس مامان بیتا حس می کردم . هیجان زده شده بودم . کمرشو از همون پشت گرفته خودمو بیشتر به کونش چسبونده و همین جور تو کوسش آب می ریختم . چقدر حال کرده بودم . به نظرم اومد میزان آبی که خالی کرده بودم جلق ضربدر دو بود . شایدم بیشتر . مامان دیگه یواش یواش باید میومد تو خط .. شایدم راستی راستی بیحال بود و کاری ازش بر نمیومد . آب کیر من از سوراخ کوس در حال بر گشت بود .. -بهداد داری چیکار می کنی . تو با من چیکار کردی ؟/؟ این چیه داره ازم می ریزه ؟/؟ -مامان ناراحت نشو ایراد نگیر .. مامان دوستت دارم .من ترسیده بودم . نمی دونستم باید چیکار کنم . هر کاری که تو رو سر حالت کنه و به فکرم رسید انجام دادم . سرشو رو به من کرد و گوشمو کشید و گفت بچه تو می خواستی منو از مستی در بیاری . این جوری که بیشتر مستم کردی . حالا چه طوری می خوای دوباره بیدارم کنی .. تو فکر نمی کنی این کارا زشته ؟/؟ -مامان پای نجات تو در میون بود . -این جوری ؟/؟ -مامان به من دروغ نگو تو و اون پسره امروز پشت درختا .. رفت بذاره زیر گوشم دستشو رو هوا گرفته و اونو یه دور بر گردوندم .. -مامان من که به بابا چیزی نمیگم نترس . یه نگاهی حاکی از هوس بهم انداخت و پاهاشو به دو طرف باز کرد و گفت بکن توش .. کارتو که کردی . یاد بگیر که چطوری باید کارتو درست انجام بدی . هنوز خواب از سرم نپریده خوب بلدی آدمو هوشیار کنی .. یه خورده غافلگیر شده بودم . واقعا واسم سور پرایز شده بود . شاید اگه در شرایط دیگه ای بودیم و مامان طعم کیر منو نمی چشید این قدر بر خورد ملایمی باهام نمی داشت . چوچوله های کناری کوسشو به دو طرف کشید تا وسط کوسش باز تر شه . -آههههههه این جوری بیشتر لذت می برم .. -منم همین طور مامان .. چقدر داغ بود کوس مامان .. بیتا جون سرشو از این طرف به اون طرف پرت می کرد و داخل حموم حسابی کولاک کرده بود . -مامان ! مامان ! یواشتر ..این جوری که داری پیش میری فکر کنم دوباره مست شی -آخخخخخخ گفتی بهداد .. گفتی .. من مست مستم .. از کیر تو مستم .. دوباره خمار شدم .. خودمو تقریبا به صورت افقی با یه شیب ملایم رو بیتا جونم قرار داده دستمو گذاشتم بالای کوسش و همراه با کردنش روی کوس روهم فشارش می گرفتم . لباشو هم با لبام بستم تا دیگه ساکت شه ولی بوسیدن لباش هم عین گاییدن کوسش بهم حال می داد .. عجب چیزی بود این مامان .. ولی گاییدن اونو در حالت قمبلی بیشتر دوست داشتم . مامان به همین صورت بیشتر تر جیح می داد . دست چپمم رو سینه راست بیتا جون قرار داده و با حرکتای فنری کمرم حرکت کیرمو تو کوس بیتا جون تنظیم می کردم . مامان در عین حالی که بیحس شده بود با یه حالت وحشیانه ای لبامو گاز می گرفت . نمیذاشتم جیغ بکشه این جوری خودشو خالی می کرد . مشتاشو گره کرده بود دستاشو دور کمرم حلقه می کرد یه لحظه محکم کمرمو فشارش گرفت و دستشو ول کرد لباش هم دیگه حرکتی نداشت .. دو دقیقه ای رو به همون حالت موند .. -بهداد تو که به من خواب آور خوروندی پسرم دلم می خواد از همین طرف خالی کنی تو کوسم ولی می دونم حالت قمبلی منو دوست داری . پاشد و زانو زد و کونشو گرفت طرف من .. -عزیزم هر وقت دلت خواست هوس کیرتو خالی کن تو کوسم من ارضا شدم . -جاااااااان مامان عجب کونی .. چه سوراخ کون نازی داری . وسط کون قمبلی تو اشتهای آدمو باز می کنه .. -یادت باشه عزیزم ازبس عجله کردی کوسمو نخوردی ها -کیرمو از همون پشت کرده بودم تو کوس بیتا جون . واسه این که یه خورده بیشتر باهاش حال کنم بیشتر باهاش حرف می زدم که آبم خالی نشه حواسم یه خورده پرت شه -مامان اگه از اولش هوشیار بودی میذاشتی که این اتفاق بیفته ؟/؟ -بهداد تو گولم زدی .. ولی پسرم یه چیزی رو در نظر داشته باش .. کسی در مورد سکس اگه بخواد بگه من گول خوردم یه حرف بی ربطیه .. این یه هوس و عشق و حالیه که در همه آدما وجود داره ..آخخخخخخ دوباره دارم تحریک میشم . قشنگ فرو می کنی تو کوسم .. چه خوب منو می کنی . کجا بودیم .. در یه سکس و آمیزش اگه یه خورده هم که شده هر دو طرف لذت می برن .. حتی اونایی هم که بهشون تجاوز میشه .. وقتی که تو تحریکم کردی خب من دیگه چاره ای نداشتم جزاین که خودمو در اختیارت بذارم .. قدرت هوس و نیاز من طوری بود که همه تابوها و سنت ها شکست .. همین که بیتا جون ار شکستن گفت سدی که جلو آب کیرم قرار داشت شکست و آب مثل سیل طرف کوس بیتا جون به راه افتاد . -اوووووفففففف ماااااماااان کیرم .. کیرم داره جدا میشه میفته توی کوسسسست .. -نگو نگو بهداد کوس من انگاری چسبیده به کیرته چقدر مزه داره حال داره .. لخت زیر کیر منی .. وقتی آبمو تو کوس مامانی خالی کردم این لذتو هم داشتم که اونو سیرابش کرده و اون با کیرمن حال کرده .. با این که در حموم باز بود ولی بازم گرممون بود ..یه لحظه سرمو به عقب بر گردوندم و دوباره نگاهمو متوجه مامان کردم .. یه چیز عجیبی در ذهنم نقش بسته بود . درست مثل وقتایی که آدم یه چیزی رو می بینه یا می شنوه و ده ثانیه بعد تازه به اون فکر می کنه .. به نظرم اومده بود یه زن لخت اونجا وایساده . شایدم در رو یا می دیدمش . ولی من که جز مامان لخت به هیچی دیگه فکر نمی کردم .. نکنه جن یا چیزی باشه که اومده با تماشای گاییده شدن مامان توسط پسرش خودشو ارضا کنه .. سرمو دوباره بر گردوندم ..نههههههه .. نزدیک بود سکته کنم .. -مامان مامان خاله جون .. خاله بهاره . یه خورده بدنم می لرزید ولی وقتی که خوب فکر کردم گفتم بهدا د مثل این که کوس خل شدی ها این خاله جونت که لخت مادرزاد اینجا وایساده .. ولی ار این که فکر کنه من پسر بی ادبی هستم که کیرمو تو کوس مامانم یعنی خواهرش فرو کردم خیلی ناراحته .. منتظر بودم که به مامان بتوپه .. ولی مامان شروع کرد به حرف زدن -قرار نبود که تو امروز بیای اینجا -گفتم بیام یه حالی با هم بکنیم ولی می بینم که مادر و پسر خوب با هم جورین .. خوب داری باهاش حال می کنی .. می بینم که آب عسلی بهداد جون داره از کوست سرازیر میشه . خاله و مامان هر دو تاشون کلید خونه باباشونو داشتند و ما فکر نمی کردیم سر زده بیاد .. یه سلامی به خاله کرده سرمو انداختم پایین داشتم از حموم در می رفتم که گوش منو به شوخی کشید و گفت کجا ؟/؟ صبر کن باهات کار دارم . همین ؟/؟! کارتو با ننه ات تموم کردی رفتی ؟/؟ یه بزرگتری گفتن یه کوچیکتری گفتن . من اینجا از هر دو تاتون بزرگترم .. -بیتا به این پسرت بگو اگه نمی دونه .. هنوز نفهمیده بودم چی داره میگه .. -ببین بچه جون خجالت نکش که منو لخت می بینی همون اندازه که مامانت محرم توست منم محرمتم .. خاله جون نشون می داد که از مامان سن دار تره ولی پوستش از شادابی و طراوت خاصی بر خوردار بود و یه خورده فقط زیر نافش چین داشت . -بهاره اون چیه با خودت آوردی .. یه ساک دستی همراش بود .. -هیچی بیتا وقتی طبیعی اون هست دیگه مصنوعی به چه دردی می خوره .. یه نگاهی به کیرم انداخت و تازه دوزاریم افتاده بود که اون با خود ش کیر مصنوعی آورده ولی حالا ازمن توقع داره که بهش حال بدم .. رفتم زیر گوش مامان بیتا .. خیلی آروم گفتم مامان خاله چی میگه .. یعنی ... ؟/؟ -آره عزیزم اون بزرگتره . حرفشو گوش کن . قربون پسر گلم برم .. می دونم اندامش مث اندام من نیست ولی خواهرمه خالته من بعدا جبران می کنم .. خاله رفت کف حموم دراز کشید و گفت بهداد بیا بیا کوسمو بخور .. ..... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی .
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
وقتی مامان مست شد ۴

کوس گنده و درشت خاله جونو باید دو تیکه اش می کردم و بهش سرویس می دادم .. وقتی دهنمو گذاشتم رو کوس خاله بهاره و شروع کردم به میک زدنش موهای سرمو طوری می کشید که منم بی اختیار به سینه هاش چنگ مینداختم که ولم کنه .. -پسره وحشی کشتی منو -خاله جون موهامو ول کن -دست حودم نیست بهداد .. خوشم میاد .. مثلا تو مردی .. راست می گفت گذاشتم هر کاری که دلش می خواد بکنه .. -بهداد .. عزیزم همونجوری که مامانتو با حال و شور و اشتیاق کردی بکن .. دستتو مشت کن بذار تو کوسم . همین کارو انجام دادم . مچ دستمو گذاشته بودم تو کوس بهاره جون و اونم مثل یه گربه ای که داره کوس میده زوزه می کشید . ناله می کرد . -جاااااااان خاله جااااااااان کوستو عشق است .. -آخخخخخخ من فدای کیر خواهر زاده شیطونم بشم -خاله جون کیر اسب هم کمته .. تو طاقت اونو هم داری .. -نهههههه .. چی میگی تو . دوست داشتم کیر تو اندازه کیر اسب بود . من کیر تو رو می خوام . داشتم فکر می کردم که چه جوری می تونم حریف این کوس شم .. که ظاهرا مامان فکرمو خوند و واسه یه لحظه که خاله جون چشاشو بسته بود زیر گوش من گفت -ناراخت نباش خودش بهم گفته کیر شوهرش ده سانت هم نمیشه .. پس با این حساب کیر من واسش همون نقش کیر اسبو بازی می کرد . مچ دستمو از کوسش بیرون کشیده و به جاش کیرو نشوندم تو کوس خاله جون .. یه صحنه جالبی تو حموم درست شده بود . حموم بزرگ همین نعمتها رو داره که آدم می تونه خیلی راحت به هر طرف که می خواد مانور بده . من که کیرم تو کوس خاله جون بود . مامان قرینه با خاله سرشو به سرش نزدیک کرده لباشو گذاشته بود رو لبای اون و با دستاش سینه های خاله جونو می مالوند . منم با اون قد درازم طوری دستامو دراز کرده بودم که دستمو برسونم به کون مامان بیتا و اونو از وسط بازش کنم . همه چی شیر تو شیر شده بود سرم رو کمر بیتا جون قرار داشت و کمرشو غرق بوسه کرده بودم . زبونمو رو کمر مامان می کشیدم . می خواستم برم جلوتر کونشو ماچ کنم ولی کیری که تو کوس خاله جون بود باید بیرون کشیده می شد و اون وقت نمی تونستم حریف این خاله گردن کلفتم بشم . دقایقی بعد که همه از هم سوا شدیم خاله دراز کشید و گفت حالا بهداد جونم میاد منو ماساژ میده به اندازه کافی به مامانش رسیده -همون کارایی رو که با مامان کرده بودم و به همون سبک ماساژش دادم . خاله جون رفت ساک دستی خودشو آورد و بعد قمبل کرد و بهم دستور داد که کیرمو بکنم تو کوسش و به مامانم هم گفت که به همون سبک روبروش زانو بزنه . هم خاله و هم مامان به حالت سگی و قمبل کرده نشستند . . خاله جون در همون حالتی که در اثر کیر زدنای من از هوس جیغ می کشید در کیفو باز کرد و انواع و اقسام کیر های مصنوعی رو کشید بیرون . دو تا رو واسه مامانی انتخاب کرد .. چه صحنه ای شده بود . یه کیری هم داد دست من تا اونو فرو کنم تو کونش . -خاله جون .. چقدر حرص می زنی .. -کارت نباشه ..این جوری حالش بیشتره .. کیر ها رو یکی یکی فرو کرد تو سوراخای مامان . هر لحظه منتظر بودم که صدای مادر در بیاد و بهش اعتراض کنه .. من به این کیر ها حسادت می کردم ولی خاله دست بر دار نبود . مامان هم به جای این که اعتراض کنه داشت کیف می کرد -آههههههه بهاره .. بهاره .. همش یه سور پرایز و هیجان داری .. بده بده به من .. یه کیر کوچیک هم می تونی از بغل کوس بهش اضافه کنی -چشم فدای کونت میشه بهاره .. یادت باشه بیتا جون امشب تورختخواب خوب از خجالت هم در بیاییم .. -نگو نگوووووو الان تو حموم هنوز لیف زدنها مونده .. منم یکی از این کیر های مصنوعی رو فرو کردم تو کون خاله -بهاره یه کیر دیگه یکی دیگه -بیتا الان دو تا از این مصنوعی ها تو ی کوسته و یکی هم تو کونته .. دیگه اگه بخوای توی کونت فرو کنی جر می خوری .. -کاریت نباشه از همه کلفت ترشو بده میخوام ساکش بزنم .. دو تایی شون حشری حشری شده بودند .-خاله جون اگه من مزاحمم رفع زحمت کنم -این حرفو دیگه نزن بهداد . اصلا از این حرفا نزن . تا کیرتو نباشه این کیرا دیگه حال نمیده .. ببین من همونجوری که دارم کون مامانتو ماچ می کنم تو هم کونمو ببوس ..منو ببوس بهم حال بده -بهاره جون اندامتو ... -بیتا من دیگه به آرزوم رسیدم . از این به بعد می دونم چه جوری درمان شم و حال کنم . -بهاره مثل این که این پسر منه ها . تازه منم جوونترم و بیشتر باید حال کنم .. نزدیک بود دو تا خواهر سر این مسئله دعوا بیفتن که گفتم مامان خاله هر دو تا تونو زیر کیر خودم دارم و بهتون آب میدم غصه این چیزا رو نخورین . کوس خاله جون با این که خیلی گشاد بود ولی با اون همه خیسی و لغزندگی که داشت لذت از کیرمو به تمام قسمتای بدنم می رسوند . -خاله جون چرا این قدر دیر ارضا میشن -راست میگه بهاره . تو الان ماههاست که ار گاسم نشدی باید زودتر ارگاسم شی .. -سن که میره بالا همین دردسر ها رو داره دیگه . -ولی همه زنا که این جوری نیستن زود باش فکرتو متمرکز کن که ما خیلی کارا داریم .. سه تایی مون سکوت کرده بودیم . کوس و کون مامان و خاله کیر بارون شده بود .. یهو خاله سرعت رفت و بر گشتی خودشو زیاد تر کرده و منم فشار کیرمو رو کوسش زیاد تر کردم . سرشو تکون می داد و جیغ می زد .. -بهاره اگه آبت اومد بگو که بهداد هم خلاص کنه .. پسرم هنوز تا فردا غروب خیلی راهه . اینم از مامان ما معلوم نبود چه نقشه ها واسم داره و چه خوابا دیده . مامان بیتا آخرش به حرف اومد و گفت بهداد تمومش کن .. خاله ات تموم کرده .. -مرده ؟/؟ -زبونتو گاز بگیر خواهر زاده نازنینم .. هر چند کیر تو از خوشی آدمو می کشه . با پنجه هام دو تا برش کون خاله بهاره رو فشارش گرفته و با ضربات موشک بارانه کیرم طوری خودمو داغ کردم که این بار خودم فریادی شدم .. -خاله جون .. بهاره جون بگیر که داره میاد .. جااااااان کوس خاله بهاره رو .. خاله هم خودشو از عقب به کیرم می زد .. چه کیفی می داد با ضربه های کون اون کوسش در تماس بیشتری با کیرم قرار می گرفت و آبمو به طرف خودش می کشید .. -آخیشششش قربون کون و کوسسسست خاله جون سبک شدم . از حال رفته بودم . دلم می خواست چشامو ببندم و بخوابم . همون نیمه خواب و نیمه بیدار مامان و خاله رو می دیدم که تو حموم افتادن به جون هم . مامان رفته بود سراغ کون خاله و زبونشو گذاشته بود رو چاک و درز کونش و آبمو که در حال پس ریزی بود لیس می زد .. -بیتا جون مثل این که خیلی بهت حال میده -آره مال پسرمه عشق می کنم . دمرو کردم و به شکم دراز کشیدم تا راحت تر چرت بزنم . فکر کنم یه چند دقیقه ای رو خوابیدم که دیدم یه دستایی در حال لیف زدن و ماساژدادن منه .. با این که خیلی خوابم میومد ولی از دستایی که رو باسن و پشتم بود لذت می بردم . این دستی که رو کونم بود مال خاله ام بود . دو طرف کونمو از وسط باز کرد و کیرمو از طرف جلو به پشت خمش کرد و به زحمت فقط سرشو گذاشت تو دهنش .. گذاشتم هر جوری که دوست داره باهام حال کنه . مامان شونه ها و کمرمو می مالید و یه بار هم خودشو روبروم خم کرد و وقتی حس کردم که لباشو روبرو لبام قرار داده خیلی آروم اون لبارو به لبام چسبونده و دستمو گذاشتم رو سینه اش .. یواش یواش که خستگی رو از تنم در کردند سه تایی رفتیم زیر دوش .. خیلی با حال بود . زیر دوش آب خودمون داشتیم خیس می شدیم اون وقت به هم آب می پاشیدیم . مامان و خاله از این بازی خیلی خوششون میومد و داشتن واسه داخل رختخواب نقشه می کشیدند . خوابم گرفته بود . هوا دیگه روشن شده بود . معلوم نبود کی می خوایم بخوابیم .. وقتی از حموم اومدیم به مامان و خاله گفتم اگه کاری ندارین من بخوابم . مزاحم نمیشم شما دو تایی با این بند و بساطی که همراهتونه حسابی می تونین حال کنین --ببینم تو عقل از سرت پریده ؟/؟ .. ..... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی .
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
وقتی مامان مست شد ۵ (قسمت آخر )

دو تا خانوم خوشگل و خوش بدنوو می خوای تنها بذاری و بری ؟/؟ مگه تو خواجه ای ؟/؟ -بهاره با پسرم این طور حرف نزن -ساکت بیتا . اون خواهر زاده امه و من از سهم خودم هر جوری که دلم بخواد باهاش حرف می زنم . -مامان من خواب دارم . -عزیزم دوساعت بیدار می مونیم بعدا می خوابیم . ببین ما الان در این سن نیاز به خواب و استراحت بیشتر داریم . بازم ببین که چقدر سر حالیم ؟/؟ تازه ماساژو مشت و مالت دادیم که سر حال باشی و بهتر بتونی فعالیت کنی . نشون بده که مرد شدی . -مامان من این دو سه ساعته نشون ندادم .؟/؟ -چرا عزیز دلم بازم نشون بده که ما باورمون بشه اونی که تازه نشون دادی تصادفی نبوده .. با همون وضع رفتیم تو رختخواب . خاله که بهم امون نداد و افتاد روم -بهاره صبر کن مثل این که منم هستما .. دوتایی دیگه گوشت و پوست و استخون واسم نذاشتن . -خاله به قربونت .. بکن تو کونم اگه می خوای حال کنی بذار توش .. کون خاله ات حرف نداره . انگشت شستمو که تو کون بهاره جون فرو کردم حس کردم که اونم مثل کوسش گشاده ولی هر چی باشه کون مفته به کردنش می ارزه . خاله رو کیرم نشست . تنظیم کیر رو سوراخ کون خیلی مشکله در این حالت مگر این که اونی که اون زیر قرار داره یعنی صاحب کیر خودشو از زمین بیاره بالاتر .. ببین سوراخ کون خاله بهاره چقدر گشاد بود که نیازی به این نبود که من کمرمو بیارم بالا یا اون کونشو یه خورده پایین بکشه -بهداد جون تو از سوراخ کون خوشت میومد به من چرا نگفتی ؟/؟ -.. مامان ما تا رفتیم یه حال تکمیلی بکنیم این خاله جون سررسید یادت رفت ؟/؟ -کار بدی کردم بهداد ؟/؟ ای که هی بشکنه این دست که کوسم نمک نداره ؟/؟ -خوب شد بهاره که از نمک کوس گفتی . مامان تا دید دهنم بیکاره کوسشو گذاشت روش . از یه طرف داشتم کون خاله رو می گاییدم و از طرف دیگه کوس مامانمومیک می زدم و در همون حال هم در حال چرت زدن بودم . اونا داشتند سر این که پدرومادرشون کی از مکه بر می گردند صحبت می کردند . خاله افسونگر باجادوی کون خودش کاری کرد که آبم سربالایی توی کونش خالی شد . تا کیرم از کون خاله اومد بیرون و یه خورده بین من و بهاره جون فاصله افتاد مامان بیتا افتاد روم . یه دستشو گذاشت رو کیرم و دهنشو طوری گذاشت روی کیر و کله کیر که فکر کردم می خواد سر کیرمو بکنه و بندازه دور . عین آدمای عصر حجری که دارن گوشت خامو می ذارن تو دهنشون تا نجویده بخورن اونم این جوری با کیر من ور می رفت -بهاره چیکارش کردی چرا شق نمیشه . این که آب رفته . -بازم خدا پدر کیرشو بیامرزه که با این چن دفعه ای که خالی کرده همین قدر هم ایستادگی داره .. بیا خودم بهت حال میدم .. خاله با کیر مصنوعی افتاد رو مامان ولی مامانی دست ازسر کیرم بر نمی داشت . اخلاق اونو می دونستم تا به چیزی که نمی خواست نمی رسید ول کن معامله نبود . اون قدر با کیرم ور رفت تا بالاخره اونو به اندازه ای رسوند که قابل قبول باشه و کوسشو بتونه بندازه سرش . این بار دیگه تا می تونستند کیرمو گاییدند چون دیگه هر چی آب تو کمرم و پشتش با قی مونده بود واسه چند ساعتی ازم مرخصی گرفته بودند . با این که خیلی لذت می بردم ولی دیگه آبم نمیومد . این جوری هم خودش خیلی کیف داشت . فقط جیغ و دادها و ناله های مامان و خاله رو می شنیدم و با حال کردن اونا حال می کردم . خیلی بهم حال می داد . از این که می دیدم مامان و خاله ای که یه روزی همش به من بکن نکن می گفتند .. ازبس بچه شیطونی بودم حالا همش دارن میگن بکن بکن و محتاج من هستند . لذت می بردم و عشق می کردم . حس می کردم واسه خودم مردی شدم . بزرگ شدم . آره اونا به من و کیرم وابسته شده بودند . همون با یک بار گاییده شدن . قبل از ناهار دو سه ساعتی رو خوابیدیم و وقتی هم که بیدار شدم دیدم خاله داره کیرمو می خوره . موبایل بهاره جون زنگ خورد -نه من نمیام همین جا می مونم شاید از مکه تماس گرفتند. ازمنزل بود. شوهر خاله بود که ازش می خواست بر گرده خونه .. ولی مامان بیتا کاری به روز بهاره آورد که مجبور شد اونجا رو ترک کنه .. چون خاله که پسر نداشت دوست داشت شبو با من همین جا سر کنه و مامانو بفرسته خونه .. حالا من و مامان جونی می تونستیم یه شب دیگه تنها باشیم ولی سرم درد می کرد . حسابی ازم پذیرایی کردند . خاله قبل از این که بره گفت بیتا جان من امشبو نیستم اگه ناراحت نمیشی بذار یه دلی از عزا در بیارم .. دیگه شده بودم مثل یه قهرمان دو استقامت . چاره چی بود یه فشار دیگه به خودم آوردم و خاله جون حشری خودمو تا اونجایی که جا داشت و می دونم پس از ارگاسم بازم جا داشت گاییدمش . دیگه این بار تو کوسش خالی نکردم . -من دارم میرم بیتا جون فقط زیاد شیره اشو نکش که فرداشب من و بهداد جون خونه داریم . -فکر کردی منم که مادرشم میام .. با همه رفاقتی که داشتند نزدیک بود سر کیر دعوا بیفتن . خاله رفت و من و مامان گرفتیم خوابیدیم تا یک شب رویایی و فراموش نشدنی دیگه رو به صبح برسونیم . خواهر بابایی من و پدرم هم تو خونه با هم بودند و این جوری بابا راحت می تونست هر کانال ماهواره رو که خودش دوست داره نگاه کنه و نق و نوق های مامانو گوش نکنه واسه همین زیاد گیر نداد که چرا مامان تو خونه مامان بزرگ جا خوش کرده . شام سبکی خوردیم و یک ساعت بعد از همون اتاق لخت شدیم و رفتیم طرف حموم تا یه تجدید خاطره ای بکنیم . -آخیش بهداد جون امشبو دیگه از شر بهاره خلاصیم . نذاشت ما یه حال درست و حسابی با پسرمون بکنیم . -ولی بازم اگه یادت یاشه مامانی اول یه بار ارگاسم شدی بعد سررسید .. ولی من تا موقعی که مادربزرگت از مکه نیومده هرشبو همین جا می مونم .. -مامان تو صدای در نشنیدی ؟/؟ -نمی دونم شاید از خونه همسایه بود .. -آهای صبر کنین بچه ها منم لخت شم سه تایی مون بریم حموم . اون دفعه یادم رفت خودمونو بندازیم توی وان .. صبر کنین .خاله بازم سر بزنگاه رسیده بود . من که سر حال شده بودم و با یه خواب و تغذیه خوب نیروم برگشته بود با دیدن یک کوس و کون دیگه روحیه گرفته بودم ولی مامان با صدایی آروم گفت لعنت بر این شانس .... پایان ... نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زاربزن 1

من و ستاره و سهیلا از دوستای قدیم بودیم و همکلاسی . دوست قدیم که میگم منظورم از دبستانه و حالا هم هر سه تامون سال سوم دبیرستانیم و تو یه کلاس درس می خونیم . حرف دلمونو هم به هم می زنیم . شاید گاهی یه مسائلی رو نگیم و یه چند صباحی گفتن یه چیزایی عقب بیفته ولی دلشو نداریم که از هم پنهون کنیم . وقتی ستاره واسمون تعریف کرد که دوست پسر گرفته ودوستش اونو از کون کرده زیاد تعجب نکردیم . چون خودمونم در یک قدمی همچین حالتی قرار داشتیم . البته بهمون گفت که فرزین دوست پسرش بهش گفته که به کسی این موضوع رو نگه .. -چه جالب اسم دوست پسر منم فرزینه -سیما جون دوست پسر منم همین . اتفاقا اونم بهم گفته که به دوستات چیزی نگو . کاشف به عمل اومد که این آقا با هر سه تامون رابطه داره . با ستاره تموم کرده یعنی کارشو از پشت ساخته و می خواست یکی یکی بیاد سراغ ما دو تا دختر حشری دیگه . درسته که می خواستیم حال کنیم ولی دوست نداشتیم که شریک داشته باشیم و از طرفی می خواستیم همراه با عشق و دوستی و ماندگاری رابطه این کارو انجام بدیم و حال کنیم . از ستاره خواهش کردیم که کاری به این موضوع نداشته باشه من و سهیلا یه جوری ردیفش می کنیم . روز جمعه خونه فرزین خالی بود و خونواده اونا از صبح تا به قصد سر زدن به مادر بزرگ فرزین رفته بودند کرج و شب بعد از شام می خواستن بر گردن تهرون . فرزین بهونه درس خوندن کرد و باهاشون نرفت . صبح رو با من وعده گذاشت و بعد از ظهر رو با سهیلا . خوش اشتها بود . ولی قبلش دوتایی مون قضیه رو پیشش رو کردیم و بهش گفتیم که ما خیلی با هم صمیمی و نداریم و از این حرفا . و دوتایی مون با هم میاییم و این جوری خیلی بیشتر حال میده . خشم و کینه و عصبانیت داشت مارو می خورد و ما به زور بر خودمون مسلط شده بودیم . اونم اول تعجب کرده بود ولی بعدا مثل خر کیف می کرد .. -خب دختر خانوما چیکار میشه کرد . اگه خوب دقت کنین ما تو اسلام تو دین خودمون دوبرابر خانوما بها داریم . واسه همین اگه دو تا دوست دختر هم داشته باشیم مهم نیست . لباساشو در آورده و کلی باهاش ور رفتیم . شورتشو گذاشتیم پاش بمونه . دیگه اصلا صحبت ستاره رو پیش نکشیدیم .-فرزین جون اگه دوست داشته باشی یه بازی یا حال کردن میسترس اسلیوی هم داشته باشیم بد نیست --این کوس شرات دیگه چیه اینا مال آدم بیکاره های خارجه که از سکس و حال کردن سیر شدن و دنبال تنوع های الکی پلکی هستند .. بالاخره سرشو شیره مالیدیم و اونو به ستون بستیم . -عزیزم حالا حال کردنو شروع می کنیم -زودتر دخترا . زودتر که می خوام نشون بدم که یه مرد می تونه دو تا دوست دختر داشته باشه یعنی چه . حتی سه تا به شرطی که عدالتو بین اونا رعایت کنه . من و سهیلا تصمیممونو گرفته بودیم . راستش مدتها بود که می خواستیم لز داشته باشیم ولی به یه بهونه ای نمی شد . جای خلوتی هم پیدا نمی کردیم که حالا جاش پیدا شده بود . من و سهیلا که با لباس زیر بودیم همو بغل کردیم و اول کار با یه حالت قرینه ای مشغول شدیم . دستمونو فرو بردیم تو موهای هم . لبای همو بوسیدیم . هرکدوم لباس زیر اون یکی رو از سرش در آورده رفتیم رو تخت دونفره ای که بابا مامان فرزین روش می خوابیدن . شروع کار با من بود . شورت سهیلا رو خیلی آروم از پاش کشیدم بیرون . هیچکدوم که سوتین نداشتیم . خوشم میومد که می خوام به سهیلا حال بدم . هردومون واسه اولین بارمون بود و عادت نداشتیم فقط فیلم در این مورد زیاد دیده بودیم . کیف جنسی و جسمی رو اون داشت می کرد ولی یه شور و حال خاصی در من به وجود اومده بود . دستمو رو کوس سهیلا کشیده و لبامو رو لباش گذاشته و از اونجا سینه هاشو که به نسبت سنش رشد خوبی هم داشت گذاشتم تو دهنم . -سیما جون سیما آتیشم دادی . میکش بزن . میک بزن . سینه هامو کبود کن .. داشت خودشو می کشت . من خودم به هوس افتاده بودم . شورتمو در آوردم . -بیا سیما جون بیار کوستو بیار . کونتو بذار رو سرم تا کوستو بخورم . یاد فیلمها افتاده بودم . سرمو گذاشتم رو کوسش و کونمو رو سرش تا دو تایی مشغول شیم . فرزین که حوصله اش سر اومده بود و زار زار داشت به این صحنه نگاه می کرد و دلش رفته بود گفت پس من چی . کی میسترس بازی شروع میشه . اسلیوی چی شد . طنابو باز کنین میخوام با هردوتاتون حال کنم . بگم که میستر اسلیوی صحیح تره تا میسترس اسلیوی . -سهیلا : فعلا همونجا وایسا از یک تا یک میلیون بشمر تا ریاضیت خوب شه .. -نمی فهمم چی داری میگی -بذار حالمونو بکنیم . -سیما جون ببخش . -این بار سهیلا اومد رو من . دو تا دستاشو گذاشت رو سینه هام و اونا رو به دو طرف مالشش داد و بعد دستاشو کشید رو شکمم و از اونجا رو کوس و پاهام . هوسو توی تمام تنم پخش می کرد . -وایییییی سهیلا جون دارم می سوزم یه کاری بکن . -بیا یه کاری بکنیم که به دو کار بیارزه . -چیکار -کوس به کوس به هر دوتامون حال میده .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زار بزن 2 (قسمت آخر)

در همین لحظه زنگ در خونه به صدا در اومد . رنگ و روی پسره بخت بر گشته زرد شد و نزدیک بود تو شلوارش بزنه . -جواب ندین فرار کنین . خیر کون گاییدنو خوردیم . کی می تونه باشه بهش گفتم زرد چرا کردی ؟/؟ اگه یکی بود که کلید داشت میومد داخل . موبایل سهیلا یه زنگی خورد یه چند کلمه ای با طرف صحبت کرد و بعد رو به من کرد و گفت سیما جون گناه داره اگه مهمونو پشت در نگه داشته باشیم . مهمون حبیب خداست . -نه تو رو خدا درو باز نکنین . آبرو خودتون میره . خودتون رسوا میشین . -چیزی نیست از طرف اماکن و امر به معروفه .. -شوخی نکنین شما که وضعتون بدتره . اگه بیان میگم شما به زور منو بستین و من تقصیری ندارم -هرچه می خواهد دل تنگت بگوی . ما که خیالمون نیست داداش . ستاره بود . با یه شلاق متوسطی که تو دستش گرفته بود . هم از نظر ضربه و هم از نظر قد و قواره . ضربه از نظر مغزی و جنسی که داشت . اگه با فشار به کسی ضربه می زدی با این شلاق یه خط و خطوط متوسطی رو بدنش می افتاد . -آقا فرزین میسترس ما اومد .-سلام ستاره جون -سلام سیما سلام سهیلا .. یه بوسه لب به لب از هم گرفتیم . کی اومدین بچه ها . ببخشین دیر کردم .-نه خوب موقعی رسیدی . این جوجه فوکلی داشت می گفت در اسلام یه مرد می تونه دو تا زن داشته باشه که با هم کنار میان .. -پس با من سومی می خواد چیکار کنه . بهش گفتم ستاره جون تو که اولیشی . واسه همین گفتم حقته که میسترس ما باشی . ستاره خودشو لخت کرد و دوباره آب از لب و لوچه فرزین آویزون شد -دخترا عجب بازی باحالیه این میسترس بازی . اول اون حکم اسلامی رو هم توضیح بدم که یه مرد می تونه چهار تا زن بگیره و هنوزم جا داره که یه دختر دیگه هم بیاد به جمع شما . -اگه ناراحت نمیشی هفته بعد چهار نفری میاییم -عالی میشه حالا زودتر بیاین که من خیلی وقته رفتم تو خماری .-آماده ای اسلیو من -بله چاکریم . مخلصیم عبد و عبیدتیم میسترس ستاره .. سه تایی مون یه نگاهی به هم انداخته و ستاره شلاقو گرفت و با آخرین زورش طوری بر بدن فرزین فرود آورد که از سر شونه تا ته کونشو خراش انداخت . دو سه تا ضربه دیگه هم بهش زد -آخخخخخ سوختم .. این چه مسخره بازیه که در آوردی .. ستاره اومد طرف ما . سینه هاشو گرفتم تو دهنم و دستمو گذاشتم لای کوسش ..-نهههههه سیما سیما جون -جووووون عزیز دلم . می بینی این جوری چقدر حال میده . قسمت اینه که ما سه تایی همش یه وجه مشترک داشته باشیم و حتی یه حال مشترک هم با هم بکنیم . سهیلا افتاده بود رو زمین و پاهاشو به دو طرف باز کرده بود . ستاره شلاق دو شاخه ای رو خیلی نرم رو کوس سهیلا می کشید . فرزین با این که از درد و سوزش تن به خودش می پیچید گفت ولم کنین من چه طوری می تونم سه تا کوس و کون لخت ببینم و کاری نکنم . منو بکشین شلاقم بزنین ولی این جوری زجر کشم نکنین نذارین تو هوس بسوزم . حالا من رو زمین دراز کشیده بودم . ستاره اومد رو من . کوسشو رو کوس من قرار داد و با یه فشار کوس به کوس منو به یه حالتی رسوند که جز جیغ و فریاد زدن کار دیگه ای از دستم بر نمیومد . اون و سهیلا که متخصص لز بینی شده بودن و من از اونا عقب مونده بودم ولی حرکاتشونو می دیدم و واسه این که کم نیارم و عقب نمونم تقلیدی باهاشون همگام می شدم . کوسشو رو کوس من می مالید و لباشو به لبام . سینه هاش که با سینه هام در تماس بودند . سهیلا هم خودشو به ستاره نزدیک کرده بود و ستاره کف پاشو گذاشته بود رو کوس سهیلا و این جوری بهش حال می داد . صدای سه تایی مون رفته بود تو هم و اصلا یادمون رفته بود که یک شخص چهارم هم اینجا داریم . -ولم کنین . بذارین منم بیام داخل شما .. ستاره : این دیگه داره تمرکز منو به هم می زنه .یادش رفت چه بلایی سرم آورد و چه نامردی در حق من و شما کرد یه لحظه از هم جدا میشیم . پاشد و رفت سراغ فرزین .. -خفه میشی یا خفه ات کنم . کثافت . باتوی آشغال عوضی باید مثل خودت رفتار کنم . خجالت نمی کشی به یکی اظهار عشق می کنی باهاش حال می کنی و می خوای با دونفر دیگه هم از این کارا بکنی ؟/؟ رفت یه صندلی بلند آورد و روش وایساد و کوسشو گرفت طرف صورت فرزین و تا می تونست رو صورتش شاشید .. -غسلت میدم فرزین تا تطهیر شی . به شرطی که توبه کرده باشی . فرزین از خشم وبوی ادرار به خودش می پیچید .. ساکت شده بود . ستاره کوسشو شست و اومد پیشمون . سه تایی مون همدیگه رو بغل زده و هر کی رو هر کی و هر مدلی که دوست داشت کار می کرد . هر حرکت و هر حالتی واسه خودش یه لذتی داشت . یه چند تا خیار نازک از گوشه و کنارا گیر آورده و اول رو کوس طرفمون می کشیدیم و بعد فرو می کردیم تو کونمون ... مثل عاشق ومعشوقا چش تو چش هم می دوختیم لب می دادیم و لب می گرفتیم . خیلی باحال بود و کیف می داد . هیجانش خیلی بیشتر از دوست پسر گرفتن بود و این که یه آشغالو به اسم فرزین واسه خودمون داشته باشیم که بخواد سر مون شیره بماله .. این پسره پررو همین جور نق می زد . یعنی یه نیم ساعتی ساکت بود و وقتی که سه تا دختر جوون و خوشگل و سر حالو دید دوباره وسوسه شد که شانسشو آزمایش کنه .. -بچه ها بذارین حال کنم قول میدم که بچه خوبی باشم . اگه واسه این ناراحتین که من با هر سه تاتون دوست بودم قول میدم فقط با یکی دوست باشم با همون ستاره جونی که هر بلایی که دوست داشته سرم آورده ولی می بخشمش . ستاره که اینو شنید خونش به جوش اومد هیچوقت اونو تا به این حد عصبی ندیده بودم . شلاقو گرفت و طوری محکم به کیر اون بخت بر گشته زد که فریادش از آسمان هفتم هم گذشت . دوباره حال کردن باهمو شروع کردیم . هرکدوممون روبروی فرزین قر کون می دادیم و بعد با هم مشغول می شدیم . در یه حالت یه دستمو گذاشته بودم لاپای سهیلا و یه دست دیگه مو لاپای ستاره . چقدر کیف می داد هر دو تا کوس خیس خیس . از این که ازم راضی باشن کیف می کردم . هوس و دوستی و صمیمیت ما به اندازه ای شده بود که سوراخ کون همو هم می لیسیدیم .. ظاهرا فرزین ول کن نبود .. این بار ستاره ازمون خواست که یه تنبیه مختصری هم ما روش پیاده کنیم .. شاید اون اگه کون ما رو می گایید ما می تونستیم خشن تر باشیم ولی اظهار عشق و دوستی الکی کردن به ما هم گناه بزرگی بود . دوتایی مون رفتیم گوششو پیچوندیم و دو تا کشیده گذاشتیم زیر گوشش . -بچه ها اگه اماکن شلاقم می زد الان تمومش می کرد بس کنین مگه من چیکار کردم . تازه خودتم حال کردی ستاره .. ستاره خطاب به ما :این بچه پررو از رو نمیره پاشد و با لگد همچین به کیر فرزین کوبید که این بار قبل از این که بخواد فریادی بکشه غش رفت . سه تایی مون ترسیدیم -نکنه مرده باشه ستاره -نه سیما جون .. ولی ترس رو تو چهره ستاره می خوندم . رفتیم چند تا لیوان آب آوردیم و ریختیم سر و صورتش تا پس از چند دقیقه یه ناله هایی سر داد . -نکنه از کارش انداخته باشیم -به درک این نامردا همون بهتر که از همه نظر نامرد باشن ... بچه ها بهتره که بریم اگه بمونیم من می ترسم که امروز این انگلو بالاخره بکشم . -همین جور طناب پیچ ؟/؟ خونواده اش چی میگن .-اگه بازش کنیم خطر ناکه .. فوقش بیان و اونم بگه دزد اومده . کونشو نداره که حرف راستو بزنه . چی میخواد بگه . میخواد بگه اومدم با سه تا دختر حال کنم و منو بستن .. سه تایی مون در حال رفتن بودیم که دیدم با ناله داره لب باز می کنه و میگه دارم از درد می میرم . کیرمو بمالین . ساک بزنین . دردشو آروم کنین . از سر تقصیراتتون میگذرم .. ستاره رفت طرفش چند تا لگد پرت کنه که به زور گفتیم عزیزم بسه دیگه بزرگترین شکنجه واسه یه مرد اینه که چند تا تیکه لخت و خوشگل و تر و تازه و ترگل ورگل مثل ما پیشش باشه و اون نتونه کاری بکنه . سه تایی مون قبل از این که از در خارج شیم یک آن به طرفش رو کرده و گفتیم زاز بزن , زار بزن , زار بزن ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
آسانسور هوس ۱

بااین که ده سالی از مامانم کوچیکتر بود و سی سالش می شد ولی خیلی با مامانم جیک شده بود . نمی دونم چرا بعد از پنج سال ازدواج هنوز بچه نداشتند . اون جوری که ازحرفای مامان متوجه شده بودم زن وشوهر هیشکدوم واسه درمان و این که ببینن علت بچه دارنشدن چیه نرفتن دکتر و آزمایش بد ن . خیلی خوشگل بود . اسمش بود تانیا . راستش اولین باری بود که این اسمو می شنیدم . سال آخر دبیرستان درس می خوندم و جز یکی دوبار اونم با دخترای اهل حالی که با همه حال می کردند با کسی حال نکرده بودم . تانیا وشوهرش مشترکا یه بوتیک بزرگ رو اداره می کردند . معمولا یکیشون بود مغازه و یکی دیگه بود دنبال جنس در کشورهای دیگه مثل تایلند و ترکیه و چین و گاهی هم امارات . منم که بچه بزرگ خونه بوده اسمم شهرامه و خواهرم هم شهره هشت سالی ازم کوچیکتره خیلی هم درس خونه . بابام هم بنگاه معاملات ملکی داره همین دور و بر خونه خودم . مامان شهلا و تانیا که چونه شون گرم میشد می رفتم اتاق خودم یه گوشه ای سنگر گرفته و محو تانیا می شدم . از اون زنای خیلی خوشگل و نجیبی بود که خیلی اصول و مقررات حجاب در حد معمول و عرف رو رعایت می کرد . یک زن مذهبی و خشک نبود ولی جلوم با روسری ظاهر می شد و هروقت مجبور بودم برم تو جمع اون و مامان یه یاالله می گفتم و اونم روسری سرش می ذاشت .. بااین که روسری میذاشت ولی در پوشیدن لباسای فانتزی مراعات نمی کرد . یه لی استرچی پاش می کرد که کون برجسته و درشتشو در حال ترکیدن نشون می داد و حتی رو قسمت کوس و درزش طوری بود که آدم حس می کرد که جای کوس هم قالب کوس تانیا جونم ساخته شده . بااین که وقتی رو کاناپه می نشست زوایای کونش مشخص نبود ولی من کیرمو در می آوردم وبه یادش جلق می زدم . زن خوش صحبتی بود . باهام درمورد مسائل مختلف حرف می زد . وقتی باهام صحبت می کرد من فقط به آهنگ صداش توجه می کردم و دیگه به بقیه حرفاش کاری نداشتم . ما هردومون در یه طبقه از ساختمون ده واحدی پنج طبقه زندگی می کردیم . طبقه پنجم که از اونجا به پشت بوم راه داشتیم . .این که یه روزی اونو بکنم واسم آرزو شده بود . برای این کار باید پرروتر می شدم و اعتماد به نفس زیاد تری پیدا می کردم . یکی از دوستام که مثل من خیلی خوش تیپ و دلیر بود گفت که تمام زنای دنیا چه بی شوهر و چه با شوهر این آمادگی رو دارن که زیر هر کیری بخوابن همون جوری که ما مردا آمادگی داریم هر کوسی رو از خواب بیدار کنیم ولی این یه قلق می خواد و این که باور ها رو در یک زن عوض کنیم که اون بسته به هنر انسانی ما داره . می بینی بعضی پسرا نه قیافه دارن نه پول دارن و نه کیر درست حسابی اما خوشگل ترین دخترا و زنا رو تور می کنن حتی شوهر داراشو . واسه همین من خیلی زود اونم با شهامت پنح شش تا دوست دختر پیدا کردم هرچند با بیشترشون تلفنی حرف می زدم ولی همین اعتماد به نفس منو زیاد تر می کرد با این حال تانیا بهم توجهی نمی کرد . برخوردش بیشتر باهام مثل پسری که نداشت یا داداش کوچیکش بود و من این طور نمی خواستم . اون خیلی به خودش می رسید . تازه رفته بود به مرز سی سالگی . یه میکاپی رو صورتش انجام می داد که اونو عین بیست ساله ها نشون می داد . ولی نمی دونم چرا روسری رو از سرش نمی گرفت . یه بارکه محو صورت زیبا و کشیده اش شده بودم اون مطلبو گرفت و نگاه معنی داری بهم انداخت و لباشو ورچید که یعنی متوجه ام شده . یه بار رفتم خونه شون کانالای ماهواره رو براش ردیف کنم و اون چند تا کانالی هم که در مورد مد لباس بود کنار هم گذاشتم رفتم رو یکی از اونا .. وای عجب زنایی رو نشون می داد با مایو و سوتین و با اون هیکل مانکنی در حال مانور بودند .. -آقا شهرام .. خوب نیست یه پسر اینا رو ببینه -تانیا خانوم ببخشید ایرادش درچیه .. شما که تو بوتیکتون جنسای مد روز و ماهواره ای هم می فروشین پس دیدنش چه اشکالی داره . از طرفی زنا که خودشونو مرتب می کنند فقط برای این نیست که پیش زنای دیگه جلب توجه کنن .. .. یه اخمی بهم کرد و گفت خب بسه دیگه نمی خواد ادامه بدی . مثل این که من باید یه تغییراتی در رفتار خودم بدم . دلم می خواست اعماق اون تن و بدنو دید بزنم . کون خوشگل و تپلشو ببینم و حال کنم . یه فکر عجیبی به سرم افتاده بود مهندسی خونه طوری بود که از پشت بوم مسکونی می شد به زحمت خودمو برسونم به فضای خلوت پشت توالت وبرگشت یه خورده سخت بود . بالای دیوار توالت یه پنجره کوچیک داشت . اگه من خودمو به اون فضای خلوت و اون پنجره می رسوندم معرکه بود . می تونستم یه نردبون بذارم ولی کاملا قد نمی داد و برگشتن سخت بود . اگر هم می فهمیدن و در این فاصله کسی میومد بالا که یه انگولکی به این دیشش بکنه و هوایی بخوره باید حال بگیری می شد . ولی دلو زدم به دریا و این کارو کردم . خوبی پنجره شیشه ای این بود که عرض خوبی داشت و تهویه هم به یه قسمتش چسبیده بود و ارتفاع بلند نمی ذاشت که تانیا حوصله کنه بیاد اون فضای خلوت یا داکتو دید بزنه . لزومی هم نداشت ولی اگه منو می دید چی .. ولی تا اونجایی که دقت کرده بودم جهت لگن و پنجره طوری بود که راحت می شد دید زد . همین حالتو خونه ما هم داشت .. نردبونو گذاشته بودم مسیر خونه خودمون و به محض این که رفت دستشویی منم رفتم پشت پنجره . اخلاقشو می دونستم خیلی وسواس بود به این زودیها بر نمی گشت دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . هرچند آخراش رسیدم ولی رو همون نردبون شلوارمو کشیدم پایین و جق زدنو شروع کردم . کون درشت و سفیدشو که روی لگن توالت نگه داشته بود . شلنگ آبو گرفت و رو کوسش آب پاشید . اونو نتونستم ببینم اون طرف بود فقط کونشو می دیدم . طوری حشری شده بودم که اگه می تونستم این دیوارو می شکستم و می افتادم روش .. نمی دونم چرا چند بار رو کوسش دست مالید و کف دستشو به چشاش نزدیک کرد شاید می خواست ببینه چقدر هوس داره یا کوسش خیسه و دوری از شوهره چقدر روش اثر گذاشته . قربون کوست تانیا . شوهرت که نیست من هستم . چرا این قدر احساس کمبود می کنی . بازم هوس داشتم که یه جق دیگه هم بزنم ولی دیگه نگهش داشتم برای بعد . اومدم بالا و نردبون رو هم به سختی کشیدم بالا . البته پس از این که تانیا رفت . از اون به بعد من دیگه نمی دونستم چیکار کنم . بد جوری رفته بودم تو نخ زن همسایه . فقط به این فکر می کردم که اونو بکنم . نه به درس فکر می کردم نه به دانشگاه نه به آینده . زندگی من فقط شده بود یک رویا . رویای گاییدن اون و همه چیزو خلاصه شدن در اون می دیدم . اونم از حرکات و رفتار های من فهمیده بود که یه نظر خاصی نسبت بهش دارم . می خواست اذیتم کنه .. روسریشو از سرش در می آورد . دیگه دگمه های بلوزشو تا آخر نمی ذاشت ولی حرفاش و حرکاتش همون بود . یه بار که مامان رفته بود آشپز خونه چایی بیاره و منم به یه بهونه ای اونجا بودم نگاهمو به سینه هاش دوخته بودم که قسمت بالاش به خوبی مشخص بود اون یه اخمی بهم کرد که جا نرفتم ولی دگمه بالایی بلوزشو بست و منم از ناراحتی تا صبح خوابم نبرد از ترس این که دفعه دیگه این جوری نیاد ولی وقتی دو روز بعد دوباره اومد و اونو با همون شرایط دیدم دیگه آروم گرفتم . مانتوهایی که تنش می کرد هم حرف نداشت . وقتی که حرکت می کرد بر جستگی های باسنشو به خوبی نشون می داد .یکی از شب جمعه ها به عروسی یه زوجی دعوت بودیم که از بر و بچه های همین ساختمون بودند . پسری از یه واحد با دختری در یه واحد دیگه و همه هم دعوت بودند . در یکی از تالار های بزرگ شهر و تا صبح هم قرار بر بزن و بکوب بود . یه پول و پله ای هم تو جیب اماکن ریخته بودند و مجوز گرفته بودند که آزاد باشن . مامان همش از این ناراحت بود که چرا تانیا هنوز از تایلند بر نگشته . ظاهرا اون دو ساعت بعد از شروع مجلس می رسید .. جفت پاشو کرد تو یه کفش که تا این تانیا نیاد من نمیام -مامان شاید هواپیماش تاخیر داشته باشه .. شوهرش خودش داره میاد عروسی -اون از خداشه . ازبس چش چرونه -مامان پشت سر مردم این قدر حرف نزن خوبیت نداره . -الان باید رسیده باشه .. اون جاشو نمی دونه کجاست . یکی باید بهش بگه . موبایلشم بر نمی داره -مامان داخل هواپیما ؟/؟ از اون حرفاست . هیچی مامانه رو فرستادم و از کل ساختمون فقط من موندم و من که مثلا راهنمای تانیا جونم شم . خیلی خودمو شیک و پیک کرده بودم . وقتی تانیا اومد همراش میرم طبقه بالا و دیگه یه جورایی مخشو کار می گیرم . شده بودم یه بچه سوسول تمام عیار . یه شلوار سفید با یه بلوز قرمز شیک آستین کوتاه .. این هشت ده روزی که تا نیا نبود یه ریش پرفسوری هم گذاشته بودم .. جااااااان حتما قبولم می کنه .. نکنه اون تو تایلند زیر این ماساژها کوس و کونشو میده هوا و سیر بر می گرده .. نه بابا اون انصاف داره و از این کارا نمی کنه . فقط دعا می کردم که اهل خونه همه برن و بعد تانیا بیاد . همین طور هم شد یه ساعت بعد از رفتن همه حدود ساعت 9 شب تانیا اومد .. -تو این جا چیکار می کنی . -هیچی منتظر شمابودم -من ؟/؟ واسه چی ؟/؟ -جریانو واسش تو ضیح دادم . -حوصله ام نمی گیره خسته ام ولی باید خیلی باحال باشه . حالا برم بالا ببینم چه خبره . چند تا چمدون بار باهاش بود . شانس آوردیم این آسانسور هم از اون آسانسور های بزرگ و جا دار بود . که بیست نفر هم داخلش جا می شدند . کمکش کردم و چمدونها رو گذاشتیم داخل آسانسور -خوب تیپ زدی ها .. امشب دیگه حسابی دل دخترا رو می بری . ولی حواست باشه ها . این روزا دخترا خیلی پررو تر از پسران . -شما هم این طور بودین ؟/؟ -تو دیگه پررو نشو شهرام جان من جای خواهر بزرگتم . دیگه آدم با یه زن متاهل که از این شوخی ها نمی کنه . سوار آسانسور شدیم سه طرف آسانسور آینه داشت . دلم می خواست همونجا لختش می کردم و تر تیبشو می دادم . ولی با همه هارت و پورت هایی که با خودم داشتم می دونستم بازم یه چیزی مانع این کارم می شه . چقدر منو تشنه تا لب چشمه می برد و بر می گردوند ولی باید یه جوری ردیفش می کردم . من به این سادگی ول کنش نبودم . رفته بودم تو کوکش .. چقدر خوشگل شده بود .هفت هشت ساعت سواری هوایی و خستگی راه هنوز اونو سر پا داشته بود دلم می خواست بهش بچسبم ولی این آسانسور لعنتی طول و عرضش خیلی زیاد بود . منو به یاد آسانسور های بیمارستان مینداخت . دگمه طبقه پنج رو فشردم . کاشکی پنجاه طبقه بود اینجا ولی.. می دونستم وقتی برسیم عرضه ای ندارم . این مانتوی کیپی هم که تنش بود خیلی کونشو گنده تر نشون می داد می دونم مخصوصا پشتشو کرد بهم تا دلمو ببره ولی چیزی بهم نده . منم با کمال گستاخی دیدش می زدم . اونم از تو آینه منو می دید . نمی دونم چرا هنوز نرسیده بودیم .. وای آسانسور وایساده بود . از کار افتاده بود . تکون نمی خورد . برقش قطع نشده بود . یعنی اون برقی که داخلش بود و روشنایی قطع نشده بود . نمی دونم چه چیزش از کار افتاده بود . من که این چیزا رو وارد نبودم . اصلا هم نمی دونستم آیا از جایی هوا میاد یا نه . هیشکی هم در این ساختمون نبود . پس باید چیکار کرد . ولی من زیاد خیالم نبود .. جووووووون با این تانیا جونم چند ساعتی تنها می مونم . حداقل تا سه ساعت دیگه شام نمیدن و یک ساعت هم بر گشت چهار ساعت . اگرم بخوان تا رقص و آواز صبح بمونن که هفت هشت ساعت دیگه هم نمیان . تانیا داشت سکته می کرد -شهرام جان یه کاری بکن . ما این داخل خفه میشیم . یه زنگی بزن .. موبایلم شارژنداره . تازه نمی دونم آنتن شاید نده . هرچی این کلید های اضطراری رو می زدیم خبری نبود . مشت و لگد های الکی هم به در می زدم می دونستم کسی اون دور و برا صدا رونمی شنوه اگرم بشنوه فکر می کنه یکی داره خونه چکش کاری می کنه . -تانیا خانوم غصه نخور حداکثر تا صبح میان .. ما تا اون موقع هوا داریم . خفه نمیشیم .. بعدش چیزی نیست اگه اکسیژن کم بیاریم هم تا چند ساعت فقط ممکنه بعضی قسمتهای بدنمون فلج شه .. البته به نظر میومد از یه جاهایی هوا میاد . تانیا هنوز هیچی نشده از حال رفته بود . کلی اکسیژن داشتیم تنگی نفس گرفته بود . -شهرام یه کاری بکن . ما خفه می شیم .. دیگه تانیا خانومو تبدیل به تانیا جون کرده بودم . -تانیا جون عیبی نداره کنار هم خفه شیم نمی دونی این جوری مردن چه حالی میده .. نه ای وای راستی راستی از حال رفته بود . نکنه این بمیره کار دستمون بده . آسانسور با این فضای به این گندگی . کفش هم موکت کاری شده بود . ما تو راه گیر کرده بودیم و دیگه اونو رو زمین خوابوندم . راستش این کارش منو هم ترسونده بود حس می کردم نکنه منم نفس تنگی بگیرم . دهنمو پر از اکسیژن کرده و دماغشو گرفتم و تنفس دهن به دهنو شروع کردم تا حالش جا بیاد . عجب لبایی ! خوردن داشت . هنوز هوش بود . حتما فهمیده بود که همراه با تنفس دهن به دهن دارم اونو می بوسم دگمه های مانتوشو باز کردم مانتو رو در آورده گذاشتم رو چمدوناش . بلوزشم هرچی دگمه داشت رو باز کردم . یه خورده هوشیار تر شد و زد پشت دستم .. -بی تربیت چیکار می کنی -تانیا جون موضوع مرگ و زندگیه . من نمی تونم بی تفاوت بشینم و ببینم که جون یک انسانی در خطره . وای جون یه سوتین بنفش از اون تایلندی ها بسته بود که به سینه ها ایستادگی خاصی می داد . دیگه از این بهتر نمی شد . دستمو گذاشتم رو همون سوتین و همراه با سینه اونو می گردوندم . -نهههههه شهرام زشته .. -اینم جزیی از عملیات بیدار سازیه . -نه نکن .. این کارو نکن . -تانیا جون این لحظه های آخر زندگی رو بذار خوش باشیم . این مهمونا تا صبح از تالار بر نمی گردند و ما هم خفه میشیم . پس بذار با لذت از این زندگی و دنیا خدا حافظی کنیم . تانیا دست و پا می زد و می خواست حودشو خلاص کنه -کجا می خوای در بری . تو که جون نداری .. -ولم کن خفه شدم . -خودم خنکت می کنم . بازم استرچ پاش کرده بود داشتم از همون روبرو از پاش در می آوردم که یه دور خودشو بر گردوند . بد تر کرد چون دیگه وقتی کون بر جسته شو در یه حالت استرچی دیدم طاقتم طاق شده بود . سرمو انداختم روش و زبونمو کشیدم رو شلوارش . -جاااااااان تانیا کونتو .. -نکن کثافت . میندازمت زندون .. آخ نفسم نمیاد . الان یه کاری می کنم که نفست بیاد . با حرص و سرعت شلوارشو کشیدم پایین و کلی هم لگد خوردم . کون سفید و گنده شو همین جوری زیارت می کردم و نمی دونستم دیگه با چه زبونی اونو بلیسم . تکون نمی تونست بخوره . واسه این که زیاد تنش درد نگیره مانتوشو از زیر رد کرده تا روش دراز بکشه . آخه موکت اذیتش می کرد . منم دست به کار شدم . کون تانیا جونمو از وسط بازش کرده و زبونمو از کناره های شورتش رو کوسش کشیدم . هنوز خشک بود . باید اونو حشریش می کرد . شورت نازکو و فانتزی اونم همرنگ سوتینش بود . از پاش کشیدم بیرون . اونم به زور و چپوندمش تو دهنم و حال کردم . خیلی کیف داده بود . بلوز شو که در آوردم ازش تنها چیزی که با قیمونده بود سوتینش بود . کمرلخت و سفیدش تو دید من قرار داشت . . از جام پاشدم و خودمو تا بخوام لخت کنم اون از جاش بلند شد . خنده ام گرفته بود . فکر کرد می تونه درو باز کنه و فرار کنه . اونو ته آسانسور گیر انداختم . پشت کرده بود به من و جفت دستاشو گذاشته بود رو کوسش منم خودمو چسبوندم بهش و گفتم تانیا جون کجا می خوای در بری -خدمتت می رسم -تو که تازه از مردن حرف می زدی .. اینو که گفتم یه خورده دوباره نفسش گرفت -تانیا جون دوروز دنیا ارزش این حرفا رو نداره . اگه مردیم با خوشی از این دنیا میریم . اگه جون سالمم به در بردیم یه خاطره خوش واسه هردومون میشه ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 24 از 125:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA