انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 25 از 125:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
آسانسور هوس ۲

-نه من نمی تونم تو روی شوهرم نگاه کنم . دستامو گذاشتم رو کمرش تا آخرین چیزی رو هم که تنش مونده بود درش بیارم . سوتینو هم یه گوشه ای انداختم و و جفت دستامو رسوندم به سینه هاش . چهره خوشگلشو تو آینه می دیدم . سرشو انداخته بود پایین . ولی چشای خوشگلش مشخص بود . با سینه های درشتش بازی می کردم . -تانیا از لحظه هات استفاده کن . پشیمون می شی . زمان از دستت در میره . زندگی شکار لحظه هاست . -نه درست نیست .. -درسته روتو بر گردون این طرف . حس کردم تنش داغ شده . -نهههههه خواهش می کنم . متوجه شدم که یه خورده رام شده . وقتی که روشو تنشو طرف خودم بر گردوندم سرشو انداخته بود پایین . - یه پاشو بلند کرده و انداختم رو شونه هام و کف دستمو گذاشتم رو کوسش و اونو چنگش گرفتم . تند و تند این کارو انجام می دادم . یواش یواش داشت آب اولیه اش در میومد و همراه با آبش ناله هاش هم همین طور .-دیدی نگفتم چقدر مزه میده ؟/؟ خودمو بهش چسبوندم و لبامو گذاشتم رو لباش تا با بوسه هام داغش کنم . نفسهای تندش نشون می داد که هوس داره . و کوس خیس و چشای بسته اش و مهمتر این که دستشو از زیر رسوند به کیر کلفت من و کف دست خودشو دورش حلقه زد و و اونو به طرف کوسش که دست من روش قرار داشت کشوند . جووووووون دیگه حس کردم تونستم که تسخیرش کنم . دستش رو کیر من قرار گرفته بود . یه خورده که لبم از رو لباش جداشد گفت شهرام -جووووووون بگو -من نمی خوام بمیرم من جوونم میخوام از زندگیم لذت ببرم . -منم برا همینه که الان همش بهت میگم که لذت ببر و با هام عشق کن . منم دوست دارم از زندگی لذت ببریم و با هم حال کنیم . تو رو می برمت بیرون .. هوس دیگه فکر مرگو ازمون دور کرده بود . من که دلم قرص بود نجات پیدا می کنیم . دست تانیا روی کیر من قرار داشت ولی من دستمو از رو کوسش بر داشتم . چون اون کیرمو به طرف کوسش حرکت می داد . -آخخخخخخ تانی جون . دستات جادو می کنه .. بمالون کیرمو به کوسسسست -اوففففف اووووفففففف کیرت چه آتیشه .. آتیش آتیشه .. یه گلوله آتیش . داره می سوزونه .. کیرم به کوس داغش چسبیده بود . چشاشو باز کرده بود و تو چشام زل زده بود . فاصله چشا و نگاهمون به هم نزدیک شده بود . -خیلی شیطونی شهرام . -تو هم خیلی ناز و طنازی تانیا . -کیرتو بکن تو ناز من . توی ناز نیاز من . چقدر در این لحظه های غم و نومیدی می ارزه از این کارا .. به آدم امید میده . خونو تو رگای آدم به جریان میندازه . سر کیرم به سر کوسش چسبیده بود . -پس دیگه از دستم در نمیری . حالا تو این کیرو می خوای ؟/؟ دیگه ردم نمی کنی ؟/؟ یه حرکتی به وسط کونش داد که چند سانتی از کیر من رفت تو کوسش . کیرمن وارد جهنم هوس شده بود . منم خودمو به طرفش حرکت دادم حالا یه پاش رو یکی از شونه هام قرار گرفته بود و کیرمو از زیر می فرستادم بره ته کوسش یه میله افقی هم در پایین و حاشیه آینه قرار داشت که فقط دستشو می تونست بذاره اونجا . سرعت گاییدن تا نیا رو زیاد کرده بودم . به آرزوم رسیده بودم . -عزیزم عزیزم شهرام . می میرم واسه کیر تازه ات . نمی خوام حالا به هیچ چیز دیگه جز همین فکر کنم . من فقط اینو می خوام . یه دستشو گذاشته بود دور کمر من و یه لحظه کیرم طوری به کوسش چسبید که نتونستم خودمو ازش جدا کنم . -تانیا .. تانیا آهههههه نههههههه اونم خیلی خوشش اومده بود . -راحت باش عزیزم راحت باش شهرام جون .. فقط حواست باشه اگه سر و صدا شنیدی خودمونو جمع کنیم . فقط بذار بریزه تو کوسم . خیلی تشنه امه . نمی دونی تواین سفر چقدر تحریک شدم .. آخرش قسمت اینجا بود که بیام حال کنم . کوسشو دور کیرم می گردوند تا آب بیشتری ازش خارج کنه . لحظه داغ و پر تنشی بود . آب کیرم از دور و بر کوسش در حال ریختن رو پاهاش بود . با این حال بازم کیرمو تو کوس تانیا حرکت می دادم تا اون بیشتر حال کنه . . هردومون وایسادیم . -تانیا جون می ترسی ؟/؟ دوباره دستشو گذاشت رو کیرم یه نگاه تو چشام انداخت و گفت تا تو و اینو دارم از چی باید بترسم -قربونت . ایستاده کیرمو کردم تو کوسش و این بار هر دو مون صاف وایسادیم ولی خودشو کنار کشید و رفت یکی از چمدوناشو باز کرد و چند تا حوله رو زمین پهن کرد . -تانی جون اینا برای فروشه -ولش شهرام پول به دست میاد ولی زندگی به دست آوردنش سخته .. پس تا زنده هستیم بذار زندگی کنیم .. کف آسانسور پر شده بود از حوله و یه سری وسایلی که حداقل در اون لحظات ما بتونیم رو یه جای تمیزی ولو شیم . -ببینم ماساژتایلندی هم می خوای ؟/؟ خندید و گفت این جا رو حموم گیر آوردی .. یا .. -خوشحالم که می خندی .-پاهشو به دو طرف باز کرد و گفت یادت پاشه هنوز ار ضا نشدم . تو می دونی باید چیکار کنی ؟/؟ -در این کارا تجربه ندارم ولی می دونم باید چیکار کنم -خیلی شیطونی شهرام از چشات می باره می خوای بگی با یه زن دیگه هم بودی ازم خجالت می کشی ؟/؟ عیبی نداره .. فدای تو و احترامت همین کارا رو می کنی که دوست دارم بیشتر و بهتر خودمو در اختیارت بذارم . بهتر و بیشتر بهت کوس بدم . پاهاشو به دو طرف باز کرد و گذاشت رو میله های کناری و من هم دهنمو انداختم رو کوس نابش . یه کوس تپل و چاقالو و خوشگل و برق انداخته که نشون می داد همین دو روزی باید برق انداخته باشه . اون چه جوری چند روزو دور از شوهره تحمل می کرد . چیکار داشتم . با این که حاشیه های کوسش ورم زیبایی داشت ولی چاک وسط و سوراخش از تنگ بودنش حکایت داشت و خب منم که قبلا گاییده بودمش و مظنه دستم افتاده بود -بخور کوسسسسمو ولم نکن شهرام . همین طور با سر به کوسش فشار می آوردم و اون رو به عقب حرکت می کرد . تا جایی که سرش رسید به دیواره عرض آسانسور . می خواست این طرف و اون طرف به گردش خودش ادامه بده ولی من دو تا رونشو داشته و کوسشو با حداکثر فشاری که دردش نگیره و جاهای حساسشو میک می زدم خیلی راحت و بی خیال داخل آسانسور جیغ می کشید .. -شهرام جوووووون کوسسسسسم داره مثل یه شمع مث کره مثل خامه آب میشه .. -مثل یه عسل سفت و شیرین چی .. -میکش بزن بخورشششش . واسه تو نرم شده .. -فرار نکن از دستم تانیا جون . هم ازم فرار می کرد و هم خودشو بهم می مالوند . نذاشتم تکون بخوره می دونستم همین جا باید تمومش کنم و کارای دیگه رو شروعش کنم . دستاشو رسونده بود به میله های کناری و فریاد می زد من دیگه همون حرکتو ادامه داده تا این که دیدم دستاش شل شد -آخخخخخخخ داره میاد شهرام . آبم داره می ریزه . چقدر نرم و داغه .. .. می دونستم که با نوازش کردن و بوسیدن من این هوسهاش خوب پخش میشه . همین کارو هم کردم . چشاشو بسته بود و با دستاش به دنبال کیر شق شده ام می گشت . گذاشتم تا خودش کیرمو طرف کوسش ببره . . این بار راحت تر اونو می گاییدم . -شهرام جون .. انگار نه انگار تازه ارگاسم شدم . -شاید واسه اینه که چند دقیقه ای میشه کیرم تو کوست نرفته . تانی جون چه اندامی داری . من می میرم برای اون کون درشت و تپل و سفیدت . -چش چرون تو همیشه نگاه بدی بهم داشتی -ولی آخرش که خوب بود ؟/؟ -شیطون بلا کارتو بکن .. حسابی که اونو از کون گاییدم خواستم که یه دور برگرده و کونشو خوب دید بزنم . -شهرام حس می کنم نفسم گرفته .. ولی دلم نمی خواد از زیر کیر تو پاشم . نگاهی به ساعت انداخته و دیدم ساعت نزدیک دوازده شبه . -تانی جون باورت میشه ما سه ساعته که مشغولیم . همون کونی که قبلا از توی توالت یه چشم انداز قشنگی واسم داشته بود دوباره افتاد توی دید من . کیرمو به چاک کونش چسبونده و تانیای من که واقعا مجهز بود در یکی دیگه از چمدوناشو باز کرد و یه قوطی کرم پلمب شده رو داد دستم . -بازش کن و دور محل و داخل جایی که می خوای فرو کنی بمال . کجا استفاده شه بهتر از تو کون من و رو کیر تو .. -قربونت تانیا . قربون تو و کون تو . کیرم به دیدن همچه کونی دوباره شق کرده بود . فکر نمی کردم با همون ضربات اول داغ کنم ولی به خودم فشار آوردم آبمو توی کونش خالی نکنم . -تانیا تانی خوشگله من سرشو به طرف من بر گردونده بود و می گفت بیا لب لب من مال توهه .. مال تو عزیزم .. بگیرش .. لبام رو لباش اونو می گاییدم . دلم می خواست با نگاه کردن به کونش کیرمو توی سوراخش فرو کنم و بکشم بیرون ولی اون عاشق این بود که من ببوسمش و این جوری چشام دیگه نمی تونست متوجه کون بر جسته و پر هوسش باشه . چه معجزه ای . فکر نمی کردم تانیا زیر کیر من باشه و دارم اونو راحت می کنم . پس یه زن هم مث یه مرد نیاز داره وقتی پای هوس در میون میاد ایمانش میره زیر سوال . هر چند همه این جوری نیستن ولی آمادگی اونو دارن . دستمو فرو برده بودم لای موهای نرم و افشون تانیا . موهاش به رنگ خرمایی بود و یه خورده بور می زد . کونشو در ذهنم تصور می کردم که با حرکت کیرم می لرزه . در همین خیالات بود که حرکت آب داغ کیرمو حس می کردم . خودمو کاملا وقف کونش کرده بودم . نرم کیرمو با یه حالت شیب دار در انتها به لبه های کناری کوسش مماس کرده و طوری کیرمو حرکت می دادم که حداکثر داغی و لذتو داشته باشه و تا می تونه آب کیرمو داخل کونش خالی کنه . تانیا مال من شده بود . حالا دیگه خوب گاییده بودمش .. لبای چسبیده به لباش در حال خالی کردن مدام باز و بسته می شد و می خواست اوج هوس خودشو نشون بده .. آخرش یه فاصله ای بین لبام انداخته و گفتم تانیا من الان در بهشت روی زمین هستم . -قربون آدم خودم برم -منم حوای خودمو می پرستم . یه خورده دیگه با هم ور رفتیم و دوتایی مون گرسنه مون شده بود . یه خورده خوردنی با خودش داشت از اونایی که داخل هواپیما بهش داده بودند و یه خورده هم از اونایی که معلوم نبود چه جوری اجازه حملشو بهش داده بودند . نسبت به هم زیاد ایثار گری می کردیم . یه بیسکویت رو می ذاشتیم بین دهن خودمون و هرکدوم آروم تر گازش می زدیم تا اون بیشتر بخوره . به آخرش که می رسید همدیگه رو می بوسیدیم . خیلی نامرتب شده بودیم . فضای اتاقی آسانسور رو کرده بودیم اتاق خواب . جای حموم و دستشویی خالی . مجبور شدیم خودمونو مرتب کنیم . چون دیگه اگه میومدن و ما رو این جور آشفته می دیدند خیلی ضایع بود . اثر روژ و این جور چیزا رو رو تنم پاک کرده . وسیله ها رو داخل چمدون ریختیم . درهر حال هر علامتی رو که نشون دهنده ور رفتن ما با هم بود پاک کردیم . دو ر تا دور آینه خیلی عریض آسانسور پر بود از اثر انگشت ما که در هنگام سکس به جا مونده بود . چیزی رو ثابت نمی کرد ولی اونا رو هم که عین جا پای گربه شده بود پاک کردیم . هنوز اثری از مهمونای صاحبخونه نبود . یعنی صاحب خونه هایی که رفته بودند مهمونی . دیگه وقتی هوس گل می کرد شلوارشو تا نیمه پایین کشیده کیرمو میذاشتم داخلش که وقت تلف نشه و ما هم به فیض اکمل برسیم . دو نصفه شب بود که چند نفری سر و کله شون پیدا شد . به محض شنیدن صدای اونا با مشت و لگد حالیشون کردیم که اسیر شدیم . دو ساعتی کشید تا برن یکی رو از خواب بیدار کنند و بیارن . خلاصه ما رو از اون خراب شده نجات دادند ولی من به آرزوم رسیده بودم . قبل از این که اونا ما رو در بیارن در آخرین لحظه هایی که دو نفره بودیم بهم گفت فراموش کن هر چی که بین ما اتفاق افتاده .. این برای لحظاتی بود که نمی شد تصوری از آینده داشت -ولی تانی جون ما به زندگی و آینده امید وار بودیم -شهرام من شوهر دارم . وضعیت ما در اینجا فرق می کرد . در هر حال دوروزی می شد که اونو ندیده بودم . منتظر بودم که یه بعد از ظهری بهمون سر بزنه . چون طبق گفته مامان یه چند روزی رو می خواست خونه بمونه تا اعصابش آروم بگیره و شوهرش هم بوتیکو اداره می کرد . یه بعد از ظهری یه کاری واسه مامان پیش اومد و رفت . نیمساعت بعدش در خونه مونو زدند و تانیا بود .اول من سلام کردم و اونم علیک گرفت-ببخشید تانیا خانوم مامان نیستند . دوباره همون جوری حرف می زدم . -من خودم می دونم اون نیست . با تو کار داشتم . می تونی یه نگاهی بکنی ببینی چرااصلا رسیور من هیچ کانالی رو نشون نمیده ؟/؟ یه ده دقیقه دیگه بیا الان میرم پایین یه کاری دارم بر می گردم . من به جای ده دقیقه دیگه یک ربع بعد رفتم . درو واسم باز کرد .. رفتم داخل اما کسی رو ندیدم . توی هال و جلوی میز تلویزیون و این دم و دستگاهها نبود . -تانیا خانوم . تانیا خانوم . -بفرمایید .. رفتم طرف صدا .. لخت روی تخت اتاق خوابش افتاده بود . اونم دمرو . -ببینم شهرام جون . با یه ماساژ به سبک تایلندی چطوری . یه لحظه پاهام سست شد . دست و پامو گم کرده بودم و می خواستم لخت شم انگار دستام می لرزید . ولی خودمو لخت کردم . -تانیا خودتی ؟/؟ -بیا جلو مگه من خواهر دو قلوم هم دارم ؟/؟ روغنو از رو میز توالت بر دار از تایلند آوردمش . مردم از بس زنای لخت و دراز کشیده رو دیدم و که مردا دارن اونا رو می مالن و منم باید با حسرت به اونا نگاه کنم . حس می کردم که تازه می خوام بیفتم رو کون تانیا . با چرخشای کونش دلمو برده بود -شهرام نکنه پشیمون شدی و میگی ور رفتن با یه زن شوهر دار حرامه ؟/؟ بیا عزیزم بیا جلوتر .. دیگه باید سنگ تموم بذاری . نفهمیدم چه جوری لخت شدم . -بیا جلو نترس . امشب شوهرم خونه نمیاد . می تونی نصفه شبی هم جیم بزنی بیای این طرف -اوووووفففففف اصلا نصفه شبی چرا . یه بهونه میارم میگم می خوام با دوستام درس بخونم . -پس آبتو داشته باش واسه امشب که تو هر سوراخی که دلت خواست خالی کنی .. دیوونه شده بودم . جفت دستامو گذاشته بودم رو کونش و همونجا رو فقط با روغن می مالوندم . -اوهوی شهرام جون ما رو کون کردی رفتی . من کوس و کمر و سینه هم دارم . یادت باشه توی آسانسور زیاد به سینه هام نرسیدی ها . ازت گله داره .. اونجا رو هم واسش روغن مالیدم . بدن سفیدشو براق کرده بودم . شونه هاشو می مالوندم . پشت پا و گردن و حتی دستمو به جلو بدنش می رسوندم . ولی به قسمت کون که می رسیدم از پایین کون و کپل به بالا و از دو طرف به وسط گوشت و اون بر جستگی و لمبرشو گرفته و تو کف دستم به صورت فشرده جمعش کرده و ولش می کردم و آخر کار هم کف دستمو می ذاشتم وسط چاک کوسش -تانیا این روغنه یا خیسی کوسته -نمی دونم یه راهی داره که متوجه شی . دستمو گذاشتم دوباره رو همون کوس و چشیدمش .. -خب چطور بود -خیلی خوشمزه -نتیجه آزمایش ؟/؟ -مخلوط داره .. -چقدر تو با هوشی شهرام -حالا نمی خوای اون داخلو ماساژبدی ؟/؟ -با دستام ؟/؟-دیوونه دستات که تا ته کوسم نمیره . زیر نافم همه جا ماساژمی خواد .. دو طرف کونشو باز کرده و کیرمو مثل یه موشک به سوراخ کوسش نزدیک کردم . -ببینم ماساژتند یا نرم ؟/؟ -از نرمش شروع کردم .. چقدر این تانیا خیس کرده بود و چقدر هم با لوندی خودش منو لحظه به لحظه بیشتر آتیش می زد . -بکن بکن . شهرام بکن .. ولم نکن . چه خوب شد آسانسور خراب شد .. کوسسسسم کوسسسسم میخاره .. امشب باید پیشم بمونی تا صبح تا هر وقت که خواستم منو بکنی . -تانیا جون پیشتم بخوابم ؟/؟ -دیوونه پس می خوای چیکار کنی بری رو زمین بخوابی ؟/؟ البته دراز می تونی بکشی ولی معلوم نیست تا صبح بخوابیم یا نه ؟/؟ چقدر خوب منو به هوس آورده بود . عین هیجان اولین سکس منو لرزونده بود . -تانی جون کیرمو تو کوست آبش کردی .. -به کیرت بگو آب نشه فقط آبشو پس بده . -داره میاد تانی جونم . داره میاد لعنت براین بی ارادگی . اگه کیر اسب هم می رفت توی این کوس همون اول بی اراده خالی می کرد . ولی این بار که آبم اومد ولش نکردم . کمرشو محکم تو دستام گرفته تا تونستم اونو با ضربات چکشی خودم گاییدم .. پرشی تخت و لرزشی کونش خیلی زود کیرمو به همون اندازه قبل رسوند . قربون اون تن و بدن روغنی تو بشه شهرام .. -رام تو ام شهرام . اومد رو کیرم نشست و خودشو رو من خم کرد حالا خیلی راحت می تونستم سینه هاشو بخورم . -جوووووووون عجب لیموی آبداری -ولی مثل لیمو خنک نیست داغ داغه -عوضش تانی جون شیرین شیرینه . نوکشم عین نوک لیموست ولی تلخی نداره . سینه هاشو به لبام می زد و منم با حرص و هوس اونا رو میک می زدم . طوری کوسشو با کیر من هماهنگ کرده بود و خودشو به اون می کوبید که دیگه فضای اتاق پر شده بود از صدای خودش و تخت . دستمو گذاشته بودم زیر سینه های در حال تکون خوردنش و نوک اونا رو به دهنم می رسوندم . از این به بعد تانیا جونو هر وقت که مغازه نمی رفت باید کمتر توخونه خودمون می دیدیم و همین جا باید رو تخت درازش می کردم . تانیای حشری با حرکات خودش بالاخره ارضا شد ولی دست از سرم بر نمی داشت . با همون تن روغن مالی شده رفت حموم و منم پشت سرش آخ که چه حالی می داد لیف زدن به این تن و بدن . با کف صابون سوراخ کونشو نرم کرده و کیرمو توی حموم کردم تو کونش . دیگه یه آخ هم نمی گفت فقط از هوس زیاد ناله می کرد . یه تماسی با خونه گرفتم و به خونواده گفتم که شبو خونه یکی از دوستام هستم و می خواهیم با هم فلان درس رو کار کنیم . اونا بهم اطمینان داشتند چون اولین بارم نبود که شبو خارج از خونه بودم . یه بار که تانیا رفت دستشویی دو دقیقه بعد من رفتم و درو باز کردم . درو نبسته بود . جیغ کشید . -این چه کاری بود که کردی شهرام ترسیدم . بدت نمیاد این جوری منو دید می زنی ؟/؟ -اگه بدونی چه صفایی داره تانیا . یه روزی واسه این لحظه ها خودمو می کشتم . پس بذار مث اون روزا خودمو غرق در این لذت کنم . افتادم واز پشت اونو گرفتم . چقدر اون روز دلم می خواست کونشو وقتی که رفته تو دستشویی توی بغلم بگیرم و بکنمش .. تونستم به این آرزومم برسم . -در حالیکه داخل دستشویی همدیگه رو می بوسیدیم و اونو به دیوار چسبونده بودمش و می کردمش آروم یه توقفی به لباش داد و گفت خیلی دیوونه ای شهرام -آره دیوونه ام دیوونه تانیای خودم . تا صبح در کنار تانیا جونم با هم حال می کردیم و حرف می زدیم . فکر نکنم دو ساعت خوابیده باشیم . ولی شرایط به گونه ای شد که یه چند روزی رو نتونستیم با هم باشیم . یعنی نمی شد خلوت کنیم . خاله اش از شهرستان اومده بود پلاس شده بود و خونه ما هم که خلوت بشو نبود . یه روز واسم زنگ زد و گفت شهرام دلم براش تنگ شده -براش تنگ شده یا برامن ؟/؟ -برا هر دو تا تون . چون که از هم جدا نیستین . . من کیرتو می خوام . حتی واسه چند دقیقه .-ببینم تانیا جون تو هم به اون چیزی که من دارم فکر می کنم فکر می کنی ؟/؟ -آره شهرام دل به دل راه داره .دو تایی مون اومدیم بیرون . سوار آسانسور شدیم . درو که بستیم همون داخل مشغول شدیم . شورتشو کشیدم پایین و معطل نکردم در جا کیرمو کردم تو کوسش . -مامان تو و خاله من که حالا بیرون نمیان . بقیه اعضای خونه هم که حالا پخش و پلان . اگرم بریم رو به پایین فوری خودمو نو جمع و جور می کنیم . فقط دستمو گرفته بودم جلو دهنش و همین جوری که کیرمو تو کوسش فرو می کردم باخودم گفتم فدای این آسانسور بشم که اگه نبود معلوم نبود بایستی چیکار می کردیم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
مرد

 
خواهرخوب و خوشگلم 8 (قسمت آخر)

من و تارا از اونجایی که دیدیم مامان هم دیگه به جمع ما پیوسته و یه خورده هوس ما هم زیاد تر شده بود به هم چسبیدیم ویه کوس خوری دو طرفه به راه انداختیم . -ترانه جون کمرمو سستش کردی . چقدر خوب کوسمو می خوری .. -تاراخوشگله من .. من از خواهر جونم یاد گرفتم تو استاد منی .. دوستت دارم تارا .. دوستت دارم . کون من رو سر تارا بود و اون با لذت داشت ازش یاد می کرد و ازش تعریف می کرد . -فدای خواهر جونم با اون کون خوشگلش بشم . ترانه جون کونتو بچسبون به سرم بیشتر .. آها .. بیشتر حال کن . -تارا جون دلشو ندارم نفست بند بیاد .. مامان چشاشو آروم آروم باز کرد . یه لبخندی گوشه لباش نقش بسته بود و با لذت به ما نگاه می کرد . اون از این که ما دو تا خواهر این جور به هم وابسته شده و عاشق همدیگه ایم لذت می برد . شما دخترا به خودم رفتین . به خود خودم . آخ که چقدر من و خاله جونت از این کار لذت می بردیم . اون بیوفا شوهر کرد اصلا یادش رفت که یه روزی با هم این جوری حال می کردیم .-ولی مامان جون من و ترانه جونم هیچوقت این روزای خوبو فراموش نمی کنیم و همیشه به یاد هم هستیم و اگه از دواج هم بکنیم بازم هوای همو داریم و از این کارا می کنیم . -فدای شما دو تا دخترای گلم بشم . چقدر لذت می برم که به این خوبی تونستم شما رو تر بیت کنم . حالا دیگه باید یه چشمه از کارامو نشون دو تا دختر خوشگلم بدم . فقط حواستون باشه یه موقع کوستونو چاکش ندین که هنوز تو ایران جا نیفتاده که مردا دخترای بی بکارتو بگیرن . منم چقدر دلم می خواست اون روزا یه چیزی تو کوسم فرو می رفت . مامان بهمون دستور داد که کنار هم بخوابیم . ظاهرا می خواست بهمون حال بده . -مامان جون تو خسته ای .-عزیزم تارا جونم مگه من چیکار کردم . مامانت هنوز پیر نشده که فقط حال کنه و نتونه حال بده . دهنشو گذاشت رو کوس من و یه کف دستشو رو کوس تارا قرار داد و یه دستشو هم گذاشت رو سینه هام .. -وووووییییی مااااامااااان کوسسسسسم .. کوسسسسسسم .. وی .. وی .. وی .. مامان دارم آب میشم .. خوشم میاد .. تارا هم خیلی حشری شده بود و پاهاشو به این طرف و اون طرف پرت می کرد ولی مامان ول کن کوسش نبود . مامان چقدر زورش زیاد بود . هیچوقت این قدر زود به اون بالا بالا ها نرسیده بودم . شایدم از این که می دیدم مامان همراه و همدم منه هوسم زیاد می شد . -با همون حالت که کوسش رو دهنم بود داشت حرف می زد . -بگو ترانه جون . چه جوری حال می کنی .. چه جوری تمام تنت می لرزه و یهو آروم میشه -مامان جون مامان جون کوسمو همین جوری تند تند بخورش .. دارم اون جوری میشم . همون جوری که خوابم می گیره و یه خیلی کیف میده -فدات می شم . ظاهرا دستشو از رو کوس تا را بر داشته بود تا خودشو وقف من کنه .. هر یک از سینه های کوچولو مو با یه دستش می مالید . سرشو لای پام به سرعت این ور و اون ور می کرد داشتم آتیش می گرفتم . -اوووووهههههه مامان مامان مااااامااااان خوبه خوبه .. کوسسسسسم مااااماااان کوسسسسسم داره می ترکه .. آب شدم -عزیزم عیبی نداره تو که خودت تا حالا چند بار آب شدی .. زن که به اونجا می رسه حس می کنه که دنیا زیر پاشه .. -مااااامااااان پس زود باش دنیامو به من بده .. مامان کوس کوچولو مو تو دهنش داشت و با سرعت چوچوله ها ی دخترونه منو تو دهنش می گردوند . نوک انگشتام رو سر مامان بود و همونم سر خورد و به طرفی پرت شد . حس می کردم یه چیزی همین جوری داره ازم میاد بیرون و مامانم باهام همراهی خوبی داشت و همون داغی و خیسی رو میک می زد و می خورد . این قدر به این کارش ادامه داد تا بالاخره از حال رفتم . پلکام رفت رو هم . دلم می خواست ببینم که با تارا چیکار می کنه . اون خوب متوجه شده بود که چه جوری می تونه راضیم کنه . خیلی خمار بودم . دلم می خواست به حال خودم باشم و دوباره بخوابم . مامان بهم قرص خواب خورونده بود . یه لحظه چشامو باز کرده و دیدم که توران جون افتاده رو تارا و پاهاشو از وسط باز کرده دستشو هم به میله های بالای تخت چسبونده که تمام وزن خودشو روی تارا نندازه .. -مامان مامان مااااماااان کوسسسسم .. کوستو رو کوسم بمال .. -تارا تارا این قدر پاهاتو تکون نده . نمیشه مامان نمیشه .. تو که خودت خوب می دونی حالمو .. چشامو بستم و فقط صداشونو می شنیدم . دلم طاقت نیاورد و بازم چشامو باز کردم تا این که این بار مامانو دیدم که رو خواهرم دراز شده تا کوسشو با فشار زیاد تری رو کوس تارا جون بغلتونه . خودش این لذتها رو چشیده بود و می دونست که خیلی حال میده . مامان لباشو مثل کوس چسبیده به کوس تارا جون به لبای اون چسبونده بود و با یه هماهنگی خاصی خودشو رو خواهر جون حرکت می داد . دیگه نخواستم چشامو ببندم . می دونستم که تارا چه فشاری داره به خودش میاره . دستاشو محکم به میله های پشت سرش فشار می داد . مامان خستگی ناپذیرانه به تارا حال می داد . هنوز مست از لذت دقایقی قبل توخماری بودم و دفعه بعد که چشامو باز کردم دیدم تارا از حال رفته و اونم مثل من خمار شده . مامان ثابت کرده بود که بهترینه . مامان اومد وسط ما قرار گرفت و سه تایی همدیگه رو سخت بغل زدیم . با صحبتای پر احساس و عاشقونه کاری کردیم که بیشتر به هم احساس نزدیکی کنیم .. -دخترا یادتون باشه وقتی که ازدواج کردین لز بیشتر بهتون حال میده .. به مامان گفتم هیچوقت فراموشت نمی کنم و تارا هم همین حرفو بهش زد . -مامان دلم می خواد زود تر ازدواج کنم تا هر چی دلت می خواد تو کوسم فرو کنی -پس من چی ترانه -تو هم تو کوسم فرو کن .. سه تایی با هم , با هم برای همیشه تا اونجا که نفسی هست و هوسی هست ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
یکی یه دونه ۱

خب دیگه پس از این که خدا چهار تا دختر به مامانم داد زد و من پسر در اومدم . ته تغاری و پسر اوخ که دیگه زمین و زمان یکسره شده بود همه دوستم داشتند . مامانم تا سالها منو با خودش می برد حموم . اولش که می رفتیم حموم عمومی . یواش یواش دیگه این مدل حموم ها داشت از مد می افتاد ولی از اونجایی که بعضی از خانوما عجیب به این نوع ماساژ های قدیمی و کیسه کشی توسط دلاک ها عادت کرده بودند هنوز بعضی جاها این حموم ها دایر بود . هنوز خیلی از خاطرات اون زمانو به یاد دارم . تصویر زنای لخت توی حموم . کوسهاشون که به نظرم اندازه یه بشقاب میومد . راستش دیدن اونا هیچ حسی رو در من به وجود نمی آورد . چون خیلی کوچولو بودم اونا رو خیلی بزرگ می دیدم . من و مامان مینا و عمه عذرا و خاله خورشید و آبجی آزیتا با هم می رفتیم حموم . آزیتا کوچکترین خواهرم بود که پنج سال ازم گنده تر بود . هنوز کوس مامانو به خاطر دارم که وقتی منو می برد زیر دوش و می خواست آب بکشه خودشم لخت می کرد و همه جاشو خوب می مالید و لاپاشو هم همین طور . حالا که فکرشو می کنم هنوزم نمی تونم خوب بفهمم که آیا من خیلی کوچیک بودم یا این کوسها گنده بودند .. البته بازم می بینم که فکرم مال اون زمانه راستش یه جورایی جواب سوالمو گرفتم و نباید دیگه این جوری فکر کنم . چون اون وقت به خودم دروغ گفتم . به نظرم من خیلی کوچیک بودم .. چقدر از این بدم میومد که سرمو بشورند . خیلی خوشگل بودم و هستم . با این که پسر بودم ولی از همه خواهرام خوش پوست تر و خوشگل تر بودم . صورتم و تنم سفید موهام صاف .. عجب مدل زنایی اونجا بودند . از هر سنی گرفته .. کوچولوتر از من تا هشتاد ساله های پر مدعا .. هنوز یادم نمیره که یکی از اون پیر پاتال ها با مامانم دعوا افتاد که این پسره بزرگ شده با خودت نیارش و مامان که خیلی دوستم داشت اصلا دوست نداشت به حرفش گوش کنه .. هنوز اون کون های چروکیده و پوست های آویزون از یادم نرفته .. بوی واجبی که زنا به کوس و پاهاشون می مالیدند .. همون داروی نظافت خودمونو میگم .... اون بوی بد رو تو حموم تحمل می کردم . البته واسم عادی شده بود .. اوخ که این خانوما چقدر وسواسی بودن .هی می گفتند میلاد جان از این ور نرو .. پاتو آب بکش برو .. نجس نشی دوباره .. خسته ام می کردند ولی خوشم میومد با اونا باشم . من 6 سالم بود و مامان 36 سالش .. دیگه یواش یواش باید صحنه حموم عمومی رو ترک می کردم . مامان هر دفعه که منو با خودش می آورد حموم با چند نفر دعوا می افتاد . همه اعتراض داشتند که این بچه حالیشه .. تمام پر و پاچه ما رو دید می زنه .. یادمه که یه بار مامان می گفت مرده شور پر و پاچه تونو ببره که اصلا معلوم نیست شوهرتون چطور پیشتون می خوابه . من که نمی دونستم چی میگه . فقط همین جور شاهد دعوای اونا بودم . از سه چهار سالگی تا 6 سالگی خیلی از صحنه های داخل حموم رو به خاطر دارم .. چقدر این نوار بهداشتی هایی رو که این گوشه کنارا افتاده بود می دیدم . . یه بار یکی رو گرفتم تو دستم و اومدم طرف مامان .. -وای بچه این دیگه چیه .. عمه عذرا که تقریبا هم سن مامان بود گفت این از اون بچه پرروها میشه -عذرا دل داری پشت سر بچه ام از این حرفا می زنی ؟/؟ میلاد ! کثیفه . هر چی رو که آدم دست نمی زنه .. یادم میاد صحبت از پریود و عادت ماهیانه آزیتا شده بود . من و خاله و مامان و عمه و آبجی آزیتا اکثرا با هم می رفتیم حموم عمومی .. البته خونه هم حموم داشتیم ولی زنا می گفتند هراز گاهی این جوری هم یه صفایی داره . یه روز که خاله و عمه غیبت داشته بودند من و آزی و مامان رفته بودیم حموم . مامان منو داد دست آزی تا خودش بره زیر دوش و نمی دونم چیکار کنه . شایدم رفته بود جای مخصوص به تنش از اون واجبی ها بماله .. اوف چقدر بوی بدی می داد . شبیه سیمان سفید خودمون بود . آزیتا با دستپاچگی منو برد زیر یکی از این دوشها .. اون فکر کنم اون موقع یازده سالش بود . -حالا داداش کوچولومو بشورم .. خوشگله و خوشگل تر شه . نمی دونم چرا این کارا رو می کرد . لبامو می بوسید . وقتی به تنم صابون می زد بیشتر دستشومی ذاشت رو شومبولم و با اون بازی می کرد تا این که یه لحظه شورتشو کشید پایین و شومبول یا همون کیر منو گرفت تو دستاش و اونو به شکاف وسط پاش مالید . همونجایی که چند بار دیده بودم ازش جیش می کنه و قیافه زشتی هم داشت و هر وقت می دیدمش یه جوری می شدم .. -آخخخخخ .. اوووووففففف داداش .. خوشت میاد .. من خوشم میاد .. این جوری شومبولت تمیز تر میشه .. در اون قسمتو خوب کیپ کرده بود . -آزی جون داری می خوابی ؟/؟ خندید و گفت نه داداشی خوشم میاد تو پیشمی .. وقتی که رفتیم بیرون یکی از خوراکی هایی رو که با هم آورده بودیم بهم داد درادامه چند تا از خوراکی های خودشم داد بهم و گفت باز به مامان نگی منو تو رو شستم اون جوری شستم دعوام می کنه میگه تو نجس شدی دوباره اذیتت می کنه .. یه جورایی می خواست دهنمو بسته نگه داشته باشه .. آزیتا خواهر تپل من .. خاله خورشید هم در میان این سه تا زن بزرگ از همه جذاب تر و خوش بدن تر بود . هر کدوم از اونا یه جذبه خاصی داشتند . . دیگه از شش سالگی به بعد منو با خودشون نبردند . خود مامان اینا هم بیشتر می رفتند خونه حموم و منم تا ده سالگی با مامان می رفتم حموم ولی هنوز خاطرات حموم زنونه تو ذهنم بود . اون کوس های رنگارنگ . اون تن و بدنهای خوشگل . چه دخترای ملوسی اونجا بودند . انواع و اقسام کونها .. جام های مسی که باهاش رو سرشون آب می ریختند .. یه چیزی که بد بوتر از داروی نظافت بود بوی چرک این خانوما بود . یارو کیسه کشه وقتی کیسه رو می کشید چرک تن طرفو نشون می داد و مثلا با این کارش می خواست بگه که خیلی زحمت کشیدم .. می دونم اون روزا خیلی حرفا می زدند و شوخیها می کردند که زیاد یادم نمونده . چون حالا اخلاق زنا دستم افتاده اینا رو میگم . یه بار چند تا زن با هم لخت بودند و کوسشون به اندازه خربزه به ذهنم میومد .. مثل خربزه هایی که تو میوه فروشیها یا بساط سر خیابون پهنه . منظوری هم نداشتم من بچه بودم . یکی یکی به همه اینا خیره شده بودم که مثلا ببینم کدوم خربزه گنده تره که زنا داد و بیداد که چقدر هیز و چشم چرونم و بیچاره مامان مینا با یکی از اونا دست به یقه شده و موهای همو می کشیدند . بد جوری به این صحنه ها عادت کرده بودم . یه بار خاله خورشید منو به خودش چسبونده بود .. فکر کنم منظوری نداشت از رو محبت بود ولی چون خیلی خوشگل بود چندشم نمی شد . عمه عذرا هم خیلی دوستم داشت با این که پیش بقیه می گفت که نباید پررو شم ولی هر وقت منو تنها گیر می اورد به شومبولم دست می کشید .. ده یازده ساله که شدم و یه تغییراتی رو هم در آخرای یازده سالگی در خودم حس می کردم دوباره متمایل شدم به این که پر و پاچه خانومای فامیلو دید بزنم . هر چند این گرایشو قبلا هم داشتم . خیلی فضول هم شده بودم . چند بار صدای آه و ناله مامانو پشت در شنیده بودم و نمی دونستم چیه ولی وقتی که تکلیف شدم و هوس دار شدم و با دوستای بی تربیت و هوسباز بر خوردم که چند تا کون هم کرده بودند فهمیدم که موضوع از چه قراره . رفتم پشت در بابا مامان .. ناله های مامانو که می شنیدم می گفت بکش بیرون سوختم سوختم رو می شنیدم و بابا همش می گفت یواش تر میلاد می شنوه .. یواش یواش یواشکی دید می زدم . وقتی می رفتم خونه خاله خورشید اون خیلی بی خیال بود و فانتزی و نیمه لخت پیشم می گشت . راستش حواسم بود که روش زوم نکنم . وقتی که می رفت حیاط رخت پهن کنه اونو حسابی دید می زدم . یه بار خونه عمه ام بودم . با این که عمه سی سالی رو ازم بزرگتر بود مثل مامان ولی از اونجایی که در آغاز نو جوانی و شهوت رانی به هر چیزی قانع بودم اونو که رفته بود حموم و فکر نمی کرد بهش نظر بد داشته باشم دید می زدم . خیلی داغ شده بودم . در حموم باز بود و پشت به من داشت خودشو آب می کشید . کون عمه عذرا رو می دیدم و جلق می زدم . اولین باری که یه کونو کردم در واقع این کون بود که منو کرد . دختر همسایه منو برد خونه شون و خودش شلوارشووشلوارمو کشید پایین و به همین راحتی کیرمو گرفت تو دستش و به سوراخ کونش کرم مالید و منم کردمش . هنوز کیرمو خوب با سوراخش تنظیم نکرده آبم ریخت توی کونش . از اونجایی که خیلی خوشگل و سفید رو بودم دخترا همه طالب من بودند و این دختر همسایه هم از اون پررو ها بود و قبلا به یکی از دوستام داده بود و می دونست که منم تشنه کون کردنم وگرنه این قدر زود شجاع و گستاخ نمی شد . تا چند سال از اینا زیاد داشتم . ولی هنوز به فکر حموم زنونه بودم و کاری که آزیتا باهام انجام داده بود . خیلی دلم می خواست خواهرمو بکنم . من سیزده سالم بود و اون هیجده سالش . اتاق ما جدا بود . وقتی که فکرشو می کردم اون هفت سال پیش می خواست بهم تجاوز کنه . به من حال بده . با کیرم ور رفته بود . حالا که با ایمان تر نشده بود . عبادتش رو هم خوب انجام نمی داد . اهل ساز و آواز و رقص هم بود . پیش من هم لباسای تنگ و چسبون می پوشید .. حالا دیگه روش نمی شد یا بهونه ای نداشت که بیاد بگه منو بکن . من که دیگه کوس و کونشو دیده بودم . خیلی هوس کونشو کرده بودم . تپل و بر جسته هم شده بود از اونایی که می دونم چشم خیلی از پسرا رو گرفته بود و اگه کسی می خواست دنبالش راه بیفته و آزیتا هم بهش جواب مثبت بده من حرصم می گرفت .. اون شب بهونه درسو کرده و رفتم اتاق خواهرم . -آزی من می خوام امشب بهم ریاضی درس بدی .. یکی از ادکلن های مردونه ای رو که از بوش خوشش میومد به خودم زده رفتم پیشش .. . اصلا رعایت نمی کرد . منم همینو می خواستم . یه دامن خیلی کوتاه پاش بود . با یه تاپ وپاهای تپلش و اون دو تا شکاف کونش دلمو برده بود . اومد مثلا بهم درس بده .. موهای افشون سرش میومد جلو صورتم و من باهاشون بازی می کردم . .. -حواست کجاست میلاد -آزی موهات خیلی خوشبوست چه شامپویی می زنی ؟/؟-زنونه هست . به درد تونمی خوره .. -خیلی نرمه آزی .. دستمو فرو بردم لای موهای سرش . یه چند دقیقه ای ساکت بود . خوشش میومد . -چیکار داری می کنی مگه من دوست دخترت هستم ؟/؟ -مگه من هفت سال پیش دوست پسرت بودم ؟/؟ یه خورده رفت تو فکر و گفت دست از سرم بر دار به مامان میگما .. اووووووفففف بد جوری دلمو برده بود . سینه هاش عجب رشدی کرده بودند . شده بودند اندازه یه لیموی متوسط . آخ که من چقدر عاشق لیمو شیرین بودم . . با این تاپی که تنش کرده بود و قسمت سینه اش هم باز بود راحت می شد لبامو بذارم روش . ظاهرا سوتین هم نبسته بود . چقدر تشنه بوسیدن اون لباش بودم .. . نتونستم تحمل کنم . شهوت بد جوری افتاده بود به جونم . نمی تونستم صبر کنم با نرمش برم جلو . لبمو گذاشتم رو لباش .. می خواست خودشو از دست من خلاص کنه .. -آزی بیا با هم بریم حموم . مامان الان پریوده حموم نمیره . ما دو نفری هم بریم کسی نمی فهمه . بابا و مامان هم که خوابیده ان . اینو هم بگم که سه تا خواهر دیگه ام همه ازدواج کرده رفته بودند خونه شوهر . -گمشو ولم کن -بیا بریم حموم . اگه نمیای همین جا .. -چی داری میگی احمق عوضی .. -شلوارمو کشیدم پایین -آزی کیرمو بخور ..اونو به کوست بمال .. ببین حالا گنده شده . مثل هفت سال پیش نیست . تو حموم .. اون موقع که دلت می خواست . هیشکی دیگه نبود که خودتو باهاش ارضا کنی .. آزی من هوس دارم . کون می خوام .. می خوام حال کنم . هیشکی رو ندارم .. خودتو بذار جای من . تو خواهرمی داداش یکی یدونه اتو دوست نداری ؟/؟ به نظرم اومده بود که اونم خودش حشری شده باشه ولی منم یه خورده با احساساتش بازی می کردم .-آزی من چیکار کنم . خودتو بذار جای من .. دلم می خواد . دخترا هم می خوان پسرا هم می خوان دیگه .. تاپ آزی رو از همون بالا دادم پایین سینه هاشو انداختم بیرون . تا بیاد به خودش بجنبه جفتشونو به نوبت می مکیدم -نههههه داداش .. نههههه میلاد خوشگله من .. نههههه نکن خوب نیست الان مامان میاد -اگه نیاد اشکالی نداره ؟/؟ پس تو هم دلت می خواد ؟/؟ پس تو هم حال می کنی ؟/؟ با این ناز کردنها و التهاب خواهرم منم به هیجان اومده بودم و سینه های آبدار و تازه و سفیدش خیلی خوشمزه تر از اونی بود که من فکرشو می کردم . خیلی سست شده بود . زیپ دامنشو خودش باز کرد و دستشو گذاشت رو شورتش . -آزی عزیزم کوستم برات می مالم .. نزدیک بود بگم من هنوز با کوس زیاد کار نکردم که دیدم خیلی زشت میشه اگه بخوام در این مورد چیزی بهش بگم . -میلاد .. نکن .. نکن .. -پس چیکار کنم آزی جون خودت که داری می کنی . من دوست ندارم زحمت خواهر گل من زیاد شه . دست به کار شده و دامنشو کشیدم پایین و تاپشو هم در آوردم . -آزی چه هیکلی داری . از اونی که توی حموم دیدم خیلی خوشگل تر و توپ ترشدی .. با چشایی پر هوس که واسم آشنایی داشت گفت حالا خیلی سال از اون موقع گذشته . دیگه همه چی فرق کرده .. . آبجی من که تا حالا ناز داشت شورتمو کشید پایین .. -اوووووههههه داداش .. این چقدر فرق کرده .. -هفت سال گذشته خواهر نازم .. دیگه فرصت فکر کردن به من و خودش نداد .. جاااااااان چه با حال داشت کیر منو می خورد . از اون کارایی که دخترای همسایه و غریبه واسه من انجام نداده بودند . دستمو گذاشتم رو سر آزی و اونو کمی به عقب دادم . -آبم میاد آزی جون . تو دراز بکش من کوستو بخورم .. سرمو گذاشتم لاپاش و شورت و کوسشو باهم گذاشتم تو دهنم . یه خورده که آروم جویدمش کشیدمش پایین . چه کوس ناز و تپلی . توپ و ورم کرده . -آزی هنوز موهاشو نگرفتی نه ؟/؟ البته موهای کوس آبجی زیاد بلند نبود . یه زیبایی خاصی به کوسش می داد -ببینم گذاشتی برای شب عروسی ؟/؟ بعضی دخترا عادت دارن . با خودشون عهد می کنن که تا موقعی که عروس نشدن کوسشونو تیغ نندازن -میلاد چقدر حرف می زنی . زود باش کارتو بکن . چقدر منو دله می کنی . -جوووووون این دهنم کوس آبجی رو قربوووووون . .. اوخ که چقدر خوش طعم و خوش مزه بود . تار موهای نه زیاد بلندشو تو دهنم می گردوندم و خیسی کوسشو که از بالا و پهلو ها ورم کرده بود می خوردم . موهای سرمو می کشید ولی من با هر فشار اون فشارمو روی کوسش زیاد تر می کردم . دستامو گذاشته بودم رو سینه های آزی و نوک تیزسینه های سفید و خوشگل و بلوری آزیتا جونمو از چپ به راست و از راست به چپ و در جهت های مختلف می گردوندم . -میلاد داداش .. نههههه نهههههه زبونم رو کوس اون بود و می خواستم بگم چرا این چند ساله منو فراموش کرده بودی چرا ماهها و سالها و روز های زیادی رو از دست داده بودیم . ولی فکرشو که می کردم خودمن تازه یکی دوسال می شد که دچار هیجانات دوران بلوغ شده بودم . اندام آزی عین یک ماهی بود . تازه و با طراوت . خواستنی . پر تنش .. هیجان و هوس ازش می بارید . کوس دو تا از دوست دخترامو خورده بودم . می دونستم که کجاهاش حساس تره .. یه کوس هست و یه دنیا .. دیگه یه محوطه کوچولو معلومه که دیگه کجاش حساس تره . اگه هم سلیقه خانوما فرق کنه هر جا رو که میک زدی اگرم طرف خودش بهت نگفت هر جا که بیشتر ناله کرد و آه کشید بیشتر بچسب به همونجا و همونجا رو داشته باش . پاهاشو به دو طرف صورتم می فشرد ولی من دست بر دارش نبودم و دست ازش نمی کشیدم . ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
یکی یه دونه ۲

-میلاد میلاد نمی دونی چه کیفی داره .. داداش خوشگل من ناز من .. تو می دونستی که چقدر حشری هستم ؟/؟ -نه آبجی خودم که این جوری شدم فهمیدم . وای دو تا گوشامو داشت می کند . صدای خرد شدن و حرکت چند تا از غضروفهای لاله گوشمو می شنیدم .. یک آن دستاشو انداخت پایین و ساکت شد .. خواهر گل من دیگه کارش تموم شده بود .. -دیدی چیکار کردی ؟/؟ از این به بعد باید خودت هوای منو داشته باشی . دیدی کارتو کردی و منو اسیر کردی .. دیگه هر شب باید بیای تا من بهت ریاضی یاد بدم .. . کون گرد و تپل و بر جسته آزی هم دلمو برده بود . دلم می خواست آب کیرمو اون داخل خالی کنم . یه دو سه هفته ای هم می شد که کون نکرده بودم و از آخرین جلق زدن من هم یک هفته ای می گذشت اونم وقتی که خاله جونو تو خونه شون نیمه سکس دیده بودم و یاد بچگی ها و حموم رفتن ها هم در من زنده شد و توی دستشویی خاله خورشیدم که عین خورشید می درخشید به یاد گاییدن اون و فانتزی کردنش خودمو خالی کردم . حالا هم کون آزی رو می خواستم . راستش نمی دونستم که آزی حشری من تا حالا دوست پسر داشته یا نه واگرم داشته کون داده یا نه . دقتی به این مسئله نداشتم ولی اون که فهمید من می خوام کونشو بکنم دیگه از درد و این چیزا چیزی نگفت . می دونست من اگه چیزی بخوام تا به دستش نیارم ول کن نیستم از بچگی چون عزیز دردونه و یکی یدونه بودم همه چی برام فراهم بود . البته لوس نشده بودم ولی دیگه این یه عادت بود که خواسته هامو یه جوری تحمیل کنم . آزی یه کرمی داد دستم که اونو به سوراخ کونم بمالم و سر کیر منو که داشت با همون کرم می مالید و یه قسمتی از تنه شو تو دستش گرفت آبم نزدیک بود بریزه تو دستش .. آخ این کون تنگ آزی رو یه جوری می تونه تحمل کنه .. قلبم به شدت می زد . طوری شده بودم که فکر می کردم تازه می خوام کون بکنم . کیرمو به سوراخ کون آزی جونم فشردم . اونم با حرکات خودش بهتر تونست کیر منو با سوراخ خودش تنظیم کنه -داداش زیاد فشارش نگیر بذار خودش راهشو پیدا می کنه .آخخخخخ کاش راه کوسسسسم باز بود و می تونستیم با هم حال کنیم . -هر وقت عروس خانوم شدی من همیشه میام خونه تون و اون وقت تو رو به آرزوت می رسونم . -من که اون موقع شوهر دارم . -باشه ولی کیر داداش یه چیز دیگه ایه . جووووون رفت داره میره تو کونت . . اوخ دو تا قاچ کون آزی و اون شکاف وسط و کوس تپلشو که می دیدم و شیرین تر و حساس تر از همه کیری که از سوراخ کونش یه حلقه درست کرده بود طوری ضربات قلب و هوس منو زیاد کرده بود که همون دقیقه اول نتونستم جلو خودمو بگیرم . عین شیر آب پرفشاری که سرشو پیچونده باشن آب کیرم روونه کون آبجی شد . -چقدر زود میلاد .. -تو هم باید حس ما مردا رو درک کنی .. ولی من می خوام آزی . کونتو خوب به کیرم بچسبون دلم می خواد بازم بکنمت . همون داخل کیرمو حرکت بدم .. دوستت دارم آزی .. یه حس غرور خاصی بهم دست داده بود . از این که کوچکترین دختر خانوده یعنی خواهری رو که پنج سال ازم بزرگتر بود می کردم دچار یه لذت خاصی شده بودم . . کیرم پس از چند دقیقه ای دوباره شق شده بود . هیکل آزی حرف نداشت . . -آزی جون به نظرت این به اندازه اون روز حموم بهت مزه داد ؟/؟ -شاید امروز بیشتر بهم مزه داده باشه ولی اون روز هم در یه محرومیت عجیبی بودم . یه ترس و هیجان خاصی داشتم همش از این می ترسیدم که بری به مامان بگی ولی داداش گل من درسته که تو خیلی لجبازی و حرفاتو به کرسی می نشونی ولی راز دار خوبی هستی . من و آزیتا سخت همدیگه رو بغل زده و با بوسه هایی گرم و داغ و نوازش کردنهای عاشقانه و معشوقانه از هم جدا شدیم . خیلی بهم حال داده بود . خیلی شجاع شده بودم . خاله خورشید من هم خیلی خوشگل و خوش بدن بود . مثل مامان ولی از مامان جوون تر و خوشگل تر بود . باید یه جوری هم قاپ اونو می زدم . عشقبازی با آبجی اعتماد به نفس منو زیاد کرده بود و می دونستم که خاله هم منو خیلی دوست داره . اون یه دختر شش هفت ساله داشت که تازه می رفت دبستان . همون وقتی که با هم می رفتیم حموم تازه عروسی کرده بود . هر جا که می رفتم این خانوما همش از خوشگلی و خوش تیپی من می گفتند و مامان هم خیلی به خودش می نازید و از تعریف بقیه کیف می کرد . شده بودم یوسف خانوما و دیگه عقل من از این نظر خیلی زود داشت رشد می کرد . . در هر حال این تعریف کردنهای زنونه هم نباید الکی بوده باشه . حتما یه حس خاصی هست که زنا رو به طرف مردا می کشونه همون جوری که ما مردا می ریم طرف زنا .. به مغزم که فشار می آوردم صحنه هایی رو توی حموم دوران بچگی به خاطر می آوردم که نشون دهنده هوس زنا بود . بعضی وقتا اون خیار هایی رو که واسه خوردن توی حموم می آوردند می مالیدند به کوس و کون هم وبه طرف می گفتند که امشب دیگه بهش می رسی .. اون به اون حواله تیر برق رو می داد . اون موقع که این چیزا حالیم نبود . بعضی از کوس ها اون قدر گنده و ترسناک بود که به نظرم دروازه یک تونل طویل و غار وحشتناک می رسید . یه بعد از ظهری که دختر خاله نازم که کون اونو برای چند وقت دیگه کاندید کرده بودم خونه نبود رفتم خونه خاله ام اینا . وآخرین باری که خاله خورشید ناز و خوشگلمو که هنوز سی سالش نشده بود دیده بودم وقتی بود که به ناگهان از حموم اومده بود بیرون و حواسش نبود که من وسط پذیرایی ام . نمی دونم چرا حوله هم دور خودش نپیچیده بود . تا منو دید دستاشو گذاشت جلو کوسش و دید که سینه هاش مشخصه . مجبور شد یه دستشو بذاره رو کوس و یه دست دیگه اشو قائمه کنه و اون ضلع پایینشو بذاره رو سینه ها .. -اییییییی .. واااااییییی .. -خاله جون من سرمو میندازم پایین تو عجله نکن .. -ببخش میلاد جان هر چند خاله و خواهر زاده محرمن .. . چه تن و بدنی . سرخ و سفید . هلو . چه سینه هایی . به نسبت هفت سال پیش که تو حموم لخت می دیدمش فقط یه خورده شکمش چربی گرفته بود و زیر نافش به خاطر سزارینی که کرده بود یه خورده چین گرفته بود . .. چند روزبعد که چند روزی از این جریان گذشته بود خاله جون این بارحوله پیچ از حموم اومد بیرون .. -خب میلاد جان راه گم کردی ؟/؟ تو که می دونی یکی یدونه ای .. خاله به قربونت بیشتر بهم سر بزن .. راست می گفت من در میان بچه های فامیل واقعا یکی یدونه بودم . عمو و عمه و خاله و دایی من هیشکدوم پسر نداشتند . -خاله جون تو که می دونی من چقدر دوستت دارم و باهات صمیمی هستم . یه حرفاییه که نمی تونم به مامانم بزنم ولی به تو می تونم بگم . الان من بزرگ شدم .. چی میگن خاله جون روم نمیشه .. -بهت نمیاد خجالتی باشی .. تو از اون شیطونا نشون میدی ..-خاله جون اتفاقا موضوع همینه .. -ولی مامان مینا خیلی دوستت داره بهت اهمیت میده -آره خاله جون اون الان به در اتاق من یه قرآن کوچولو نصب کرده .. این نعل اسب کوچولو رو هم انداخته گردنم که بهم چش نزنن . یه چاقو هم گذاشته تو جیبم میگه هر جا میری بسم الله رو بگو این اجنه مخصوصا جنهای دختر ازت دور شن -یه موقع فکر نکنی مامان خرافاتیه اون از علاقشه . -می دونم . حرفتو بزن -خاله جون من عاشق یه دختری شدم .. اون یه انتظارات دیگه ای ازم داره و منم یه جورایی وسوسه شدم ولی نمی دونم چیکار کنم ولی به مامان نگین . اون دعوام می کنه -میلاد جان اینم از اون حرفاست . من که تا حالا ندیدم مامان دعوات کنه . خب حالا بگو دختره چی می خواد -روم نمیشه بگم .. پس خاله جون من سرمو می کنم اونور میگم .. اون .. اون .. شلوارشو می کشه پایین خودشو لخت بهم نشون میده و میگه از اون کارا باهاش بکنم .. -اوخ من بمیرم .. یه وقت نکنی از این کارا باهاش بکنی .. -خاله جون !من جوونم دوست دارم . منتهی اون جوری که اون می خواد من یه جور دیگه می خوام -میلاد تو که این جوری نبودی . حالا بگو ببینم تو چه جوری می خوای اون چه جوری می خواد -خجالت می کشم خاله -خجالت نداره . دستی دستی خودتو بد بخت نکن . مادرت می میره اگه بفهمه خودتو اسیر کردی . حرفتو بزن . -خاله جون اون با انگشت اشاره می کنه به اونجایی که خانوما ازش جیش می کنن و میگه که اونی رو که من باهاش جیش می کنم بفرستم اون داخل .. هر چند من روم طرف دیوار بود ولی می شنیدم که اون دو دستی داره می زنه تو سرش . -چرا مثل بچه ها داری حرف می زنی . حالا دیگه وقت ملاحظه کاری نیست . راستکی بگو میگه کیرتو بکنی تو کوسش . اینا می خوان گردن بیفتن . میخواد کاری کنه که عروس خونواده شما بشه . بابای پولدار داری و یدونه ای و خوش تیپ و خوش هیکلی و برادر هم که نداری و طرف تک عروس هم میشه .. خب اون وقت تو چی می خوای .. -خاله من دوست دارم از یه طرف دیگه باهاش کار کنم . بذارم .. بذارم توی .. -تو کونش ؟/؟ -اووووههههه خاله خیلی سختم بود بگم . -روتو بگیراین طرف من باهات کار دارم .. خاله خورشید شروع کرد به داد و بیداد کردن . -کیه که به تو زن نمیده تو هنوز دهنت بوی شیر میده . تو هنوز فرق بین کوس و کونو نمی دونی چیه .. خودمو زدم به ناراحتی . -چرا خاله جون حیلی خوبن می دونم . کوس جلوست کون عقب -همین ؟/؟تموم شد رفت ؟/؟ بچه تو اگه بذاری توی کوس باید همون دخترو بگیری . کارت تمومه . تو اصلا می دونی سیستم بدنی یک دختر چطوره . جاهای حساسش کجاست ؟/؟ جاهای خطرناکشو می دونی ؟/؟ خیلی کوس خلی میلاد . -خاله من از کجا بدونم . معلم دینی ما یه هشدار هایی میده ولی نمیشه . آخه من تا کی صبر کنم زن بگیرم . دانشگاه برم و سر بازی برم و .. اووووووووو ده دوازده سال دیگه ؟/؟ ببخشید خاله جان چقدر برم دستشویی و با این خیال که با یکی هستم خود ارضایی کنم . من از کجا ساختمون بدن زنو بشناسم -بهت گفتم روتو برگردون .. واااااااایییییی خاله حوله شو انداخته بود . اون حالا لخت لخت بود . لخت لخت . -ببین به مامان چیزی نگو . چون دوستت دارم و جای پسرمی و محرم تو هستم بهت نشون میدم و میگم که چی به چیه .. -ممنونم خاله جون .. این خاله که به من می گفت کوس خل انگاری خودش ازم کوس خل تر بود . رفتیم رو تخت . حتی بلوز هم تنش نکرد . پاهاشو از وسط باز کرد . داشتم خوب کوسشو نگاه می کردم که ببینم فرقی با بچگی هام کرده یا نه یعنی اون وقتا که بچه بودم می دیدمش . اون انگشتشو می ذاشت دور کوس و رو چوچوله ها و لبه هاش و همه چی رو واسم تشریح می کرد . دیگه نمی دونست به بر کت اینترنت بچه های این دوره زمونه قبل از این که از شکم مادر بیرون بیان همه چی رو می دونن .. ترسی که از خرابکاری من داشت سبب شده بود که تمام توضیحاتش در مورد کوس و پرده بکارت باشه .. -فقط میلاد جان اگه یه چیزی از دو تا بند انگشت بیشتر بره اون داخل کلاه مرد پس معرکه هست . مگر این که طرف زنش باشه .. خوب گوش کردی چی میگم ؟/؟ -خاله جون تو این جوری میگی دو تا بند انگشت من باید مظنه دستم بیاد . -تو دیوونه ام کردی میلاد . -باشه انگشتتو تا همون دو بند بفرست توی کوس و همونو بذار رو کیرت و مظنه رو داشته باش . یعنی اندازه تقریبی رو داشته باش . البته درست نیست که این کارو بکنی ولی لذتت ممکنه به حدی برسه که بقیه رو هم بفرستی داخل کوس بره . این بد مصب یه جادوییه که حسابی موقع عملیات آدمو افسون می کنه . باید حواست باشه . انگشتمو کردمش تو کوس خاله خورشید گلم .. برای اولین بار بود که عمقی تر داخل کوسو می دیدم . انگشتمو کردم تو کوس خورشید جون .. به همون میزانی که اون می گفت باید بره توش .. شستمو هم گذاشته بودم روی کوسش تا به اندازه کافی باهاش حال کنم و حال بدم . -خاله جون چته چرا چشات رفته آسمون چرا این جوری ناله می کنی ؟/؟ -این واسه اینه که بهت نشون بدم و بگم که یه دختر یا یک زن در وضعیتی که حشری میشه چه حالتی بهش دست میده . خاله ما رو گیر آورده بود . داشت حال می کرد و می خواست سر ما شیره بماله . فکر می کرد من همون بچه کوچولویی هستم که همراهشون می رفتم حموم .. ای که هی . -آخخخخخخ نهههههه میلاد جوووون خاله به قربونت منو کشتی . جیگرم کباب شد سوختم -خاله جون جیگرت کباب شد یا کوست کباب شد .. -از این حرفای زشت دیگه نزن میلاد جون . اخلاق رو باید رعایت کنی .. -خاله جون من که حرف بدی نزدم . اگه یه اسم دیگه ای داره به من بگو که بر زبون بیارم .. یه خورده فکر کرد و دید که حق با منه .. من باید کوسشو می گاییدم . باید اونو می کردم . چقدر داستان بخونم چقدر در مورد ار گاسم زنا مطلب بخونم و فقط بتونم کون بکنم . میگن کوس خیلی داغ می کنه کیر آدمو .. ووووی فداش شم . انگشتمو از کوس خاله جون بیرون کشیده و اونو گذاشتم رو کیرم .. نوکشو گذاشتم رو سر کیر و تا اون قسمت دو بندشو اندازه گرفتم که کجاست . از گوشه ای یه نخ گیر آورده و دور اون قسمت از آلت یا همون کیر رو نخ پیچیدم -میلاد عزیزم چرا ضد حال می زنی . انگشتتو چرا کشیدی بیرون . به این زودیها از تمرین خسته شدی ؟/؟ -خاله جون اگه تمرین یکنواخت باشه خسته کننده میشه من می خوام حالا برم توی تمرین اصلی . این هر چی بره تو ی کوس بازم یه انگشته . انگشت با کیر چه فرقی می کنه . اگه می خوای من یاد بگیرم و دخترا فریبم ندن باید آموزش کامل باشه .-آهههههه میلاد جون بعضی وقتا عقل تو بهتر از مخ من کار می کنه .. فهمیدم دیگه کار تمومه . کیرمو مالوندم به کوس خاله جون و به اندازه دو بند انگشت فرو کردم توی کوسش .. خاله از این که می دید من اون نخ نازکو دور کیرم بستم می خندید . وایییییی پسر چه مزه ای می داد . دلم می خواست بیشتر بکنم . بذارم تا ته بره . ولی یه جوری باید در این بازی خاله شرکت می کردم . این جوری بیشتر حال می داد و می تونستم عشق و حال بیشتری بکنم .. -اوووووففففف جونننننن خاله جووووون . اگه بدونی چه حالی میده .. . خوبه ؟/؟ حد نصاب رعایت میشه ؟/؟ .. -آره آره قبولی .. بذار یه خورده درسای پیشرفته تر رو بهت بدم . تو لیسانستو گرفتی . حالا باید بری به مرحله فوق لیسانس یا به قول فرنگ نرفته ها کارشناسی ارشد .. -اون دیگه چیه -این دیگه برای وقتیه که از دواج کردی .. تا اینو گفت کیرمو فرستادم که تا عمق بیشتری از کوس خورشید جونو طی کنه . همچین اونو کردمش تا ته که یه لحظه جیغش در اومد نمی دونستم از هوسه یا از درده .. -میلاد میلاد -خورشید جون عین یه خورشید داغ داغ و آتشینه . خاله کیرم داره اون داخل آب میشه -بچه مقاوم باش . تو حالا داری نقش یه مرد رو بازی می کنی -وتو هم یک دختری . -در هر حال میلاد تا وقتی که منو ار گاسمم نکردی من ول کنت نیستم و بهت مدرک نمیدم . چند بار دیگه هم فرو کردم توی کوس خاله و دیدم که نخیر نمیشه . آخه یه پسر سیزده چهار ده ساله کوس میل نکرده برای اولین بار که وارد جریان میشه چیکار می تونه بکنه . دستشو گذاشت پشت سرم و لباشو به لبام چسبوند . طوری منو می بوسید که انگاری تا حالا شوهرش اونو نبوسیده .. -آخ چقدر کیف کردم میلاد جون .. اون صورت و لبای خوشگلتو بوسیدن چند سال منو جوون می کنه .. -کوس دادن به من چی ؟/؟ -اون که برای همیشه جوونم می کنه .- ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
یکی یه دونه ۳

خاله جون سی و خوردی که پیر نیست . -میلاد یادت باشه که این کار من جنبه آموزشی داره و از این بابت نباید با کسی حرف بزنی -چشم خاله جون حتما .. حتما . رفتم یه راه بی دردسر ترو انتخاب کنم . کوس خاله رو خیلی خوشگل و چاقالو می دیدم . اگرم قیافه خوبی نداشت از اونجایی که هوسمو زیاد می کرد و دوست داشتم تسلیم من شه و بهم حال بده اونو خیلی ناز و قشنگ تصور کرده و لبمو گذاشتم روش و با میک زدنهام خورشید جونو متحرکش کردم . -اوخ میلاد میلاد .. تو خیلی حرفه ای می خوری . در حد پرفسورا هستی .. -خاله جون هر وقت ریشم در آد و ریش پرفسوری بذارم پرفسورا تر هم میشم .. هر دومون کلی خندیدیم . با صورت و لب و چونه های نرمم کوس داغ و خیس خاله خورشید رو میکش می زدم و طوری خاله رو داغ و داغونش کرده بودم که می خواست خودشو از تخت بندازه پایین . دستاشو چسبونده بود به سینه هاش .. -میلاد عزیزم از حال رفتم داغون شدم دارم می میرم . نجاتم بده ار ضام کن . ارضام کن خواهش می کنم .. چوچوله گوشتی و تاج خروسی اونو که مثل خروسای بزرگ نشون می داد گذاشتمش تو دهنم و مثل لواشکی که عاشقش بودم و سعی می کردم اول حال کنم باهاش و بعد بخورمش می خوردم . اتفاقا طعم خفیفی از لواشک و مزه اونو می داد . وسط پاهاشو محکم به دهنم می مالید . چشاش دیگه باز نمی شد . پاهاش از دو طرف تخت آویزون شده بود و دیگه تکون نمی خورد . -خاله حالت خوبه ؟/؟ هوشی ؟/؟ لبشو خیلی آروم باز کرد و خیلی آروم گفت خوب تر از هر خوبی .. گل کاشتی میلاد حالا منتظر شاه گل تو هستم . هر کاری دوست داری با کوسم انجام بده . می دونستم که در این زمینه نقطه ضعف دارم و بازم آبم زود میاد . اگه کوس و کون کنی زیاد داشته باشم عادت می کنم ولی برای من نو جوون معلوم بود .. -میلاد عزیزم فدات شم هر جور راحتی کوسمو بکن . خاله فدات شه . امتحانتو خوب پس دادی -خاله جون دیگه ازم امتحان نمی گیری ؟/؟ -با این که قبول شدی هر وقت دوست داشتی بازم یه تستی ازت می گیرم که آمادگی تو رو بسنجم . حالا زود باش دیگه کف کردم کیف منو تکمیل کن .. کیرمو که اون موقع حدود پونزده سانتی می شد ولی خیلی کلفت بود کردمش تو کوس خورشید جون .. آخ که چقدر بهم مزه می داد . عشق کردم . عشق .. دو تا لبه کوس خورشید جونو به دو طرف با دو تا انگشتام باز کرده تا بتونم کیرمو که چه جور می رفت تو کوس خاله جون ببینم . دوباره حشری شده بود ولی من از اون داغ تر بودم . چند بار دیگه که کیرمو کردم تو کونش آبم دوباره راهشو به طرف کوس خاله جون باز کرد . .. هر چی خالی می کردم این کوس داغ و تپل و ناز و گوشتی تو خودش جا می داد . بنازم به این اشتها .. حس کردم دیگه خیلی سبک و آروم شدم . یه خورده هم خسته شده بودم . حالا که کوس خاله جونو فتح کرده بودم دیگه انگار عمری بود که تونسته بودم این دژرو فتح کنم . دیگه احساس غرور و آرامش می کردم همون حسی رو که از کردن خواهرم بهم دست داده بود . خودمو انداختم تو بغل لخت خورشید جون که تنش مثل خورشید روشن و داغ بود و پوست سرخ و سفیدش هوس منو زیاد می کرد . حس کردم که دیگه باید برم . من هر وقت آبم میومد تا چند لحظه ای رو آروم می گرفتم . البته بیشتر ما مردا این جوری هستیم ولی خاله جون حشری من دست بر دارم نبود . طوری کون خوشگل بر جسته اشو طرف من گرفته بود که دیگه نتونستم مقاومت کنم . کونشو بدون این که سوراخشو کرم مالی کنم گاییدم و یه بار هم آبمو تو کونش خالی کردم . فرق بین کون اون و خواهرم در این بود که کون خواهرم آکبند تر به نظر می رسید هر چند کون خاله خورشید براقیت خاصی داشت .. آخ که بعد از کون کردن و حال کردن چقدر احساس خستگی می کردم .چند روز بعد پدرم و خواهرم که دریکی از دانشگاههای شهر دیگه درس می خوند واسه ثبت نام رفتند البته برای ثبت نام ترم 2 رفتند اونجا و من و مامان تنها شدیم . اون موقع ها حتما ثبت نام باید حضوری می بود . آخ که این مینا جون چقدر قربون صدقه ام می رفت . مامان تا منو تنها گیر آورد یه خورده لباساشو فانتزی تر کرد و پیش من سکسی تر می گشت . خیلی باهام راحت بود . بعد از این که خواهرم آزی و خاله خورشیدو گاییده بودم یه خورده روم باز تر شده بود . مخصوصا این که هنوزم از زمان بچگی حال و هوای بدنهای لختی که دیده بودم تو سرم بود و خیلی دلم می خواست که یه جوری مامانمم بهم حال بده . شاید اون از علاقه زیادش بود که این جور خودشو بهم می چسبوند و پیله می کرد . نمی دونستم واقعا هدفش چیه . من و مینا جون دو سه روزی رو باید با هم تنها می بودیم که یه روزش که فردا باشه جمعه بود . مامان یه شلوارک لی چسبون پشیده بود و نصف بیشتر پاهای خوش تراششو انداخته بود بیرون . اصلا بهش نمیومد که از چهل بیشتر باشه .. تمام مدت جلو آینه بود -مامان ! بابا که نیست عروسی و تولد و مهمونی دیگه ای هم که دعوت نداری . پس واسه چی این قدر خودتو خوشگل تر می کنی ؟/؟ -مگه من خودم آدم نیستم . تازه دارم واسه یکی یدونه ام هم خوشگل می کنم . اومد منو بوسید و دستشو گذاشت رو سینه های لختم . آخه من عادت داشتم بیشتر وقتا چه تابستون و چه زمستون از کمر به بالا خیلی آزاد بودم و مامانی باهام ور می رفت .. این حرکتش کیر منو شق کرد .من خودمو عقب می کشیدم اون میومد جلوتر .هنوز آمادگیشو نداشتم . خجالتم میومد که کیر شق شده منو حس کنه . حالا با آبجی مون از یه دوران بودیم و خاله جون هم مثل مامان نبود که مستقیما از گوشت و خون هم باشیم ولی .. نه .. نه .. ازش فاصله گرفتم .. در هر حال شامو خوردیم و اون رفت حموم و درو باز گذاشت وسوسه شده بودم . چقدر دلم می خواست تن لخت مامانو دید بزنم به یاد بچگی ها . چی می شد حالا که بزرگ شده بودم همراش می رفتم حموم ولی نه این که نمی شد . گوشه در وایسادم و اون پشت به من بود . همون حالتی که دوست داشتم و کشته مرده اش بودم . جاااااااان مامان عجب کونی .. تازه تر از هفت سال پیش .. حتی مامان با ورزشهایی که می کرد شکمشو خوشگل تر از اون موقع ها کرده بود . دستشو به پشتش رسونده بود و از پشت خودشو لیف می زد . پاهاشو ستون کرده کونشو به دوطرف کشیده و چاک کوس و کونش به خوبی نمایون بود . کف دستشو کشید رو کوسش و با کونش ور می رفت .. جق زدن بر من واجب شد .. کون مینا جونو با اون کوس وسطشو دید زدم و اصلا نفهمیدم آب کیرم کی ریخت رو دستم . وقتی که دوتایی مون کنار هم شامو می خوردیم از این که با تصور گاییدن مامان خودمو راضی کرده بودم یه حس شرمندگی وجدان داشتم . در فضای گرم پذیرایی اون با شورت و سوتین مشکی که بدن سفیدشو خیلی زیبا نشون می داد بود و من هم با شلوارک .. اون رفت بخوابه و منم رفتم سر کامپیوترم که چند تا داستان سکسی بخونم . بازم داستانهای سکس با فامیلا .. یه خورده هم داستان سکس با مامانو خوندم که شرمندگی وجدانم خوب شه .. هر چند لحظه در میون یه سرکی به در باز اتاق خواب می کشیدم و از پهلو مامانو می دیدم . دمر افتاده و انگار اون یه تیکه نخی رو هم که به عنوان شورت پاش کرده بود مشخص نبود . هر چند لحظه در میون کف دست مینا جون از لای همون تیکه شورت می رفت لاپاش .. وای وای داشت با خودش ور می رفت .. یه دستشو هم گذاشته بود رو سینه اش . بدون این که روشو بر گردونه سوتینشو در آورد و پرتش کرد یه گوشه ای . دلم می خواست شلوارمو بکشم پایین و در همون لحظه بپرم روش . ولی کار من نبود . چقدر می خواستمش و بهش نیاز داشتم . سریع رفتم اتاق خودم و لپ تابمو روشن کرده رفتم رو فیلمهای سکسی .. بازم خوب شد که دستمو رو کیرم نذاشته بودم یا کیرمو در نیاورده بودم . مامان از پشت بالا سرم بود و حالیم نبود ولی وقتی حس کردم اونجاست رنگ و روم زرد شد و در لب تابو بستم . اصلا مکث نکردم ولی فایده ای نداشت اون همه چی رو دیده بود .. -مامان این جا چیکار می کنی -چیه دستپاچه شدی . من خیلی بد تر از ایناشم دیدم . نفهمیدم چی داره میگه .. بغلم کرد و گفت دعوات نمی کنم . عزیز دلم می دونم تو هم نیازایی داری . در این سنین هم دخترا هم پسرا یه حسایی دارن -مامان کاری داشتی ؟/؟ -نه نمی دونم چرا امشب خوابم نمی گیره .. -از دوری باباست حتما .. -میای پیشم بخوابی ؟/؟ شایدبه تنهایی خوابیدن عادت ندارم . اون به تنهایی خوابیدن عادت نداشت من به دو نفری خوابیدن ولی همراش رفتم . جای بابا رو گرفتم . مامان اولش پشت به من قرار گرفت و منم با یه فاصله یه وجبی در کنارش بودم . خودشو بهم چسبوند . اون حتی بدون سوتین غافلگیرم کرده بود و من این حالتشو برای اولین بار بود که می دیدم یعنی این طرز رفتارشو . کمر لختش منو وسوسه کرده بود و کون بر جسته ای که یه شورت نازک مشکی سپیدی هاشو خوشگل تر کرده بود . کیرم دراز شده بود . مامان این بار روشو بر گردوند طرف من -میلاد بازم خوابم نمی گیره .. منو بغلم کرد و خودشو بهم چسبوند . حالا دو تا سینه های درشتش به سینه های من چسبیده بود . اونا رو با حرکتایی آروم رو سینه هام می غلتوند . -دوستت دارم پسر گل من . هرچی می خوای به من بگو . نبینم دخترا از راه به درت کنن عزیز دل مامان . با لباش افتاد به جون لبام . درست مثل خاله حشری و خواهر حشری ترم منو می بوسید . مامان هم همین حالتارو داشت . دستشو گذاشت رو شلوارکم و از لای اون کیرمو گرفت تو دستش .. -بیارش بیرون بیارش بیرون می خوام ببینم چه قدی شده .. -مامان بده زشته .. تو مامانمی .. محرممی .. من اگه با هزار تا غریبه باشم با فامیل ومحرم .. مامان ... یه خورده داشتم ناز می کردم واسش . می دونستم مامان خیلی دوستم داره ولی فکرشو نمی کردم که تا این اندازه راضی باشه حتی خودشو هم در اختیار من بذاره .. -پیش قاضی و معلق بازی ؟/؟ تو گفتی و من باور کردم . میلاد دوستت دارم . می خوام .. من می خوام کیر عزیز دردونه امو می خوام . می دونم که تو هم می خوای . نگو که نمی خوای .. بر من ثابت شده که اهلشی -مامان این تو خون من نیست -حالا مامانتو دوست نداری بهش دروغ میگی ؟/؟ این یه بارو گذشت می کنم . من می دونم تو چیکار کردی . با خبرم .. وای لعنت به این خاله خورشید یعنی رفته به مامان گفته که من و اون با هم بودیم تا رفتم خاله خورشیدو بکوبم که شانس آوردم نکوبیدمش مامان گفت ببین چقدر دوستت دارم که تا حالا به روت نیاوردم و اون لحظه جلوتو نگرفتم . خودش شلوارکمو در آورد و کیرمو که تیز و قطور و دراز شده بود گرفت تو دستش و یه بوسه ای بر سرش داد و یه فشاری هم بهش داد و گفت وفتی که این کیر بود توی کون خواهرت آزیتا من از گوشه در همه چی رومی دیدم . باید میومدم آبروتو می بردم تا همچین روزی بهم دروغ نگی ؟/؟ چقدر دلم می خواست اون لحظه جای آزی بودم . راستش خوشحال شده بودم از این که تو رو این قدر جسور دیدم و به خودم امیدوار شدم ولی از اون روز به بعد به آزی حسادتم می شد . راستی تو اصلا فکر نکردی که این کار چقدر می تونه خطر ناک باشه ؟/؟یه دختر چه هیجانی می تونه داشته باشه ؟/؟ یه موقع اگه دو سانتیمتر پایین تر فرو می کردی چی می شد ؟/؟-درحالی که من چشامو بسته بودم گفتم مامان من حواسم بود آزی هم حواسش بود..-عزیزم وقتی با منی دیگه نیازی نیست که حواست باشه .. می تونی هر جوری که دوست داری استفاده کنی .. -بیااااابیاااااا دیگه نمی تونم . طاقت ندارم . کف دستشو رو درازای کیرم گذاشته بود . چه خوب شده بود که یه بار جق زده بودم ولی پوست کیرمو طوری به هوس آورده بود که دلم می خواست زودتر اونو بفرستم توی کوس مامان مینا جونم . چشامو باز کرده بودم . ترس و خجالتم ریخته بود . دستامو دور کمر مامانی حلقه زده و با نوازشهای اون منم مالشش می دادم . کیرم اومده بود بالاتر و اونم یه خورده خودشو بالا کشید و کیر روی نافش قرار گرفته بود . منو خوابوند و افتاد رومن . اول کیرمو گذاشت تو دهنش .. و بعد اومد رو من سوار شد . دستشو گذاشت رو کیرم و اونو با کوسش میزان کرد مامان با چند بار آه گفتن اومد روکیرم نشست بدون این که شورتشو در بیاره از بغل شورت کوسشو گذاشت رو سر کیرم -اووووخخخخخخ مامان من که پشیمون نمی شدم . شورتو در می آوردی دیگه .. -اونو گذاشتم خودت با هیجان و هوس خودت وقتی اومدی پشتم از پاهام در آری . این جوری بیشتر حال می کنم . چه مامان داغ و پر شوری داشتم و به اصطلاح غربی ها یک مامان هات به تمام معنی . دو طرف گونه هامو نزدیک به هم کرد و لبای گرد و غنچه ای شده امو به لباش چسبوند .. -جوووووون میلاد .. کاکل زری من . چقدر منتظر این لحظه بودم که با کیر تو آروم بگیرم . مادر فدات شه . هر چی که بخوای خودم بهت میدم . ببین الان آزی که نمی تونه بذاره تو کیرتو فرو کنی تو کوسش .. دیگه نرو طرفش .من فدات می شم . خودت بهت میدم . هرچی رو که بخوای . کوس مامان یه خورده روون تر و گشاد تر از کوس خاله به نظر می رسید . گنده تر هم بود ولی تمیز بود و براق . بازم مثل کوس خاله . مامان با آخرین توانش خودشو رو کیر من انداخته بود و فعالیت می کرد و من تنها کاری که می کردم نوازش و بوسیدن اون بود . حرکت سینه هاش رو سینه من هم هوسمو زیاد می کرد . هنوز حس می کردم که دارم خواب می بینم . در همون حالت در لب تابو باز کرده و یک ترانه سکسی گذاشتم که هیجان ما رو زیاد کنه . همین باعث شد که تحرک مامانو زیاد ترش کنم و اونم نمی دونست با این همه هیجان چیکار کنه .. -میلاد می بینی کوس کردن چقدر لذت داره .. خودتو ول کن . راحت باش .. اگه می خوای آبتو هم خالی کنی بکن . دوستت دارم . زود باش .-مامان تا آبتو نیاوردم آب خودمو خالی نمی کنم . تو یه عمره که واسم زحمت کشیدی من نمی تونم نمک نشناس باشم . -نمکتو بخوره مامانت .. دوستت دارم . پس بیا روم بیا روم .. مقاومتت خوبه .. قبل از این که مامانو طاقباز کنم رفتم پشتش قرار گرفتم . چه کون ناب و تاپی .. -مامان فقط می خوام ببینمش و روش دست بکشم -بگو بگو قربون تو میلا جونم .. خوشم میاد من مامانتم من تو رو به دنیا آوردم .. تو مال منی عشق منی .. درش بیار با دستات شورتمو درش بیار .. چند بار شورت مینا جونو تا نصفه های کون می کشیدم پایین و دوباره می دادمش بالا تا بالاخره درش در آوردم -آخخخخخخخ کوسسسسسم کوسسسسسم آتیششششم زدی .. نمی دونی که چقدر دارم می سوزم . دارم می سوزم .. دارم جوش میارم .. . کون مینا جونمو بوس مالی کرده و کیرمو از پشت کردم تو کوسش .. -جااااااان ماااامااااان .. بازم بهم میدی ؟/؟ بازم میذاری کوستو بکنم . بهم کون میدی ؟/؟ -این چه سوالیه که می کنی ... مگه میشه میلاد خوشگله من یه چیزی از مامانش بخواد مامان بهش نده ؟/؟ اینو باید من ازت بپرسم کون مامان اندازه یه سینی بزگ به نظر می رسید .. . دلم می خواست یه روغنی روش بریزم و از حالت ژله ای اون کیف کنم ولی از قرار معلوم اون دوست داشت که من بیفتم روش .. تا چند روز می تونستم مامانو در بست مال خودم داشته باشم و بعدشم که هر وقت خواستم .. چقدر لحظه های شیرینی میشه -میلاد قلبم تو سینه داره وای می ایسته .. مامان حالا دیگه طاقباز بخواب تا من بیفتم روت .. این بار دیگه حشری تر از دفعات پیش به نظر می رسید . خیلی از این حالت لذت می برد . حالا استیل کوس مامان از این طرف خیلی زیباتر به نظر می رسید . دیگه اون غولی رو که در دوران کودکی واسه خودم ساخته بودم شکسته شده بود . می تونستم لذت ببرم . می تونستم داخل اون غار تاریک رو که می تونست به زندگی من روشنی و نشاط و هیجان ببخشه ببینم . -اوووووووفففففف ماااامااااان کییییییرررررم داره از دست کوسسسسسست آتیششششش می گیره -میلاد نسوزونش .. تا کوسسسس من نسوخته آتیشش نده . این تازه اول کاره .. هر وقت حس کردی زیادی آتیش گرفتی بذارش تو دهنم تا خنکش کنم -اوه مامان این جوری که بیشتر می سوزم .. با حرفای هوس انگیز و عاشقونه کوس مامانو موردضربه های کیرم قرار داده بودم ...... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
یکی یه دونه ۴


-اوخ میلاد میلاد جیگرم کوسم سینه هام داره آتیش می کیره محکم تر .. بیا جلوتر ببوسمت .. . بالش کناریشو محکم فشار می داد و با همون چنگ انداختن بهش اونو فرو کرد تو دهنش و هوسشو با گاز زدن به بالش کنترل می کرد . هر چی می خواست پاها و کوسشو به طرف بالا بیاره من نتونستم . این عکس العمل هاش غیر عادی بود . اونو محکم نگه داشتم تا نتونه استیلشو بهم بزنه . اگه از خط خارج می شد شاید دوباره راه انداختنش مشکل می شد . خاله در این مورد یه چیزایی به من گفته بود و یه چیزایی هم خودم از داستانها خونده بودم . -جوووووون مااااامااااان فدای کوست نمی ذارم در بری . من آبتو میارم . آب کوستو میارم . خودم آبتو می خورم .. -اوووووو اوووووووو .. مامان تو دهنی با بالشی که تو دهنش داشت ناله می کرد و جیغ می کشید .. . خیس عرق شده بود . هرچی تقلا کرد تا خودشو از چنگال من رها کنه نشد .. تا بالاخره بالش از دهنش افتاد و دستاش هم به طرفین ول شد .. -مامان مامان .. بریزم توی کوس .. نزدیک بود بگم تو هم مثل خاله جون قرص می خوری که فوری جلو سوتی دادنمو گرفتم اووووووففففف چیکار کردی میلاد بابات چند ساله که نتونسته منو تا اینجا برسونه .. ممنونم پسرم . اون وقتا هم که جوون بود باید خودشو می کشت تا به زور ارضام کنه .. معطل چی هستی نمی خوای به کوس تشنه لب مامانت آب برسونی .. مامانی رو امونش ندادم . جفت دستامو گذاشتم رو سینه هاش و با فشار چند تا ضربه به ته کوسش زدم .. -مامان بگیر که آب کیرم داره می ریزه توی کوست .. مینا جون دوباره چشاشو بسته بود .. نمی تونستم چیزی بگم غرق لذت بودم فقط داشتم به این فکر می کردم که چقدر دارم کیف می کنم .. فقط صدای مامان مینا رو می شنیدم که می گفت میلاد من با تولد تو متولد شدم . دوستت دارم ومن داشتم به اون لحظاتی فکر می کردم که بچه بودم و تن و بدن لخت زنا رو بدون هیچ احساس هوسی دید می زدم . تا اومدن بابا از سفر من و مامان تا می تونستیم با هم سکس کردیم . به مامان قول داده بودم که با آزی نباشم . راستش اگه می خواستم بد قولی نکنم آزی نمی ذاشت . هر وقت مامان خونه نبود اونو از کون می کردم و کوسشو می لیسیدم . .. چقدر دلم می خواست ترتیب عمه عذرا رو هم می دادم . گاییدن عمه عذرا یه خورده قلق می خواست . شاید اگه می خواستم بااون طرف شم آبرو ریزی می شد . تازگیها عمه خانوم یه خورده بیشتر پای بند عبادت و تسبیح زدن و روضه خونی رفتن شده بود .هرچند مثل زنای عصر حجری و مرتجع که سرشونو مثل کبک می کنن زیر برف و از هیچی خبر ندارن و یا مثل جنده های محجبه شعر ایرج میرزا نشده بود ولی درهر حال واسه خودش اعتقادی داشت . با همه اینا خیلی دوستم داشت . می دونستم که بعد از ظهرها خونه تنهاست . یه بعد از ظهری واسه دیدنش رفتم خونه شون . خیلی دوستم داشت . پسرهم نداشت و منم تنها برادر زاده پسرش بودم . اونم جلو من زیاد رعایت نمی کرد از این که لباسایی بپوشه که اندامشو بندازه توی دید . چون من محرمش بودم وگناه شرعی نداشت . اون روز وقتی که رفتم خونه دیدم عمه رو تخت افتاده و داره ناله می کنه -عمه جون چیه خدا بد نده .. تو که همین حالا درو برام باز کردی -خب میلاد جان پیری کساده .. -عذرا جون تو الان خیلی خوشگلی حتی از اون موقع که با هم می رفتیم حموم خیلی خیلی خوشگل تری .. یادش بخیر انگارهمین دیروز بود . وقتی فکرشو می کنم می بینم اگه الان می خواستم برم حموم عمومی چی می شد . چه دورانی بود خانومای لخت همه تشت و کاسه ها رو سرو ته می کردند و تنبک می زدند و می رقصیدند .. چه با حال بود . اونجا رو کرده بودند مجلس و مهمونی ..انواع و اقسام میوه ها .. چقدر از گرما خفه می شدم .. -میلاد تو چه جوری همه اینا یادته -مثل این که من تا 6 سالگی باهاتون میومدم ..-خوبه حالا این همه از تن لخت خانوما نگو . حتما چین و چروکهای منو هم دیدی -عمه جون اتفاقا شما از همه خوش بدن تر و خوشگل تر بودین و می دونم که هنوزم هستین . خوش به حال شوهر عمه . من که تعارف ندارم و گفتنی ها رو باید بگم . فقط یه خورده ای زیر نافتون چروک داشت .. -میلاد جان اون به خاطر چند شکم زایمانه .. خانوما همه شون این جوری میشن .. -پس هنوزم خوش بدن و روفرم هستین .. یه لبخندی به لباش آورد و می دونستم که از این حرف من خوشش اومده . -چه فایده که کمر درد دارم . دکتر میگه که باید روزی سه بار باید ماساژبدم تاگردش خونم توی تنم بهتر شه و خون به استخون و جاهای دیگه ام برسه . ولی شوهر عمه ات که هیچی .. -عمه جون شما که سنی ندارین . چهل وخوردی که سنی نیست .من حاضرم شما رو ماساژبدم -قربون دستت نمی خوام خسته ات کنم .-مگه من یه عمه بیشتر دارم . یادم نمیره بچه که بودم منو می بردی حموم و گاهی به بدنم لیف می کشیدی و همه جامو می مالیدی .. خلاصه کاری کردم که این عمه خانوم دراز کش من همه لباساشو جز یه شورت و یه لباس زیر در آورد و دمر افتاد و من شروع کردم به مشت و مال دادن اون . پیشرفتم خوب بود ولی هنوز تا آخر خط خیلی راه داشتم . خیلی دلم می خواست دستمو از زیر لباس زیر عمه می رسوندم به کمر لخت و گوشتی اون و لذت بیشتری بهش می دادم . که خودش بهم گفت -میلاد خوشگله من می تونی دستتو ببذاری داخل منو بمالونی تو محرم منی ایرادی نداره .. -عذرا جون اگه درش بیارم چطوره این جوری بازم محرم منی و راحت تر می تونم تنتو گرم کنم . -عزیزم هر جور راحت تری . وقتی لباس زیرشو در آوردم فقط یه شورت پاش مونده بود . کیرم داشت از جاش در میومد . کیرم شده بود مثل یک سگی که اونو زنجیر کرده باشند و قلاده اش دست صاخبش باشه . سگه هر لحظه می خواد بپره و طرف روبرویی رو گاز بگیره صاحبه قلاده رو می کشه . شانس آوردم که عمه خانوم دمرو افتاده بود . یه شورت سفید پارچه ای که تا نصف کونشو پوشش می داد پاش بود . کونش همون تازگی رو داشت . درشت و بر جسته . من و عذرا جون خیلی شبیه هم بودیم . عمه خوشگل و تپل و سرخ و سفید من . کاش بهم می گفت کونشو هم بمالم . دو تا دستامو گذاشتم رو شونه هاش و خیلی نرم و ملایم شروع کردم . طوری کیف کرده رفته بود تو خماری که چشاش بسته شده و صدای خرخرش میومد . من که خیلی شهوتی شده بودم هروقت این صدا رو می شنیدم جفت کف دستامو می ذاشتم رو کونش و آروم چنگشون می گرفتم . عمه جون چی می شد کون درد هم می داشتی . عذرا زرنگه یه بار فهمید که من کونشو چنگ گرفتم -میلاد جان باسن منو هم بمال .. جریان خون باید در تمام بدنم تنظیم شه درسته که فقط کمرم درد می کنه .. -به روی چشم عمه خانوم .. کون و رون و همه جا رو مالشش می دادم . دستاشو از حالت شکسته داد هوا که من زیر بغلشو هم بمالم و خود به خود با سینه هاش هم تماس گرفتم . وقتی دیدم حرفی نمی زنه سطح بیشتری از سینه هاشو در دستام قرار دادم . دیگه هیچی جلو دارم نبود دلم می خواست شورت عذرا رو بکشم پایین . حس کردم که تا حالا کوس و کون نکردم ازبس که حشری شده بودم . یه رشد طولی دوسانتی رو در کیرم حس می کردم و به نظرم اومد از وقتی که خواهرمو گاییدم تا حالا کیرم کلفت تر هم شده . شاید همه اینا در روبرو شدن با عمه عذرا خودشو نشون داده بود . -میلاد چته حالت خوب نیست . خسته شدی .. سرشو به طرف من برگردوند و منم فوری خودمو خم کردم که کیرمو نبینه .. . شروع کردم به ماساژکون واون قسمتی رو که شورت روش قرار داشت . طوری با هوس و ملایمت اونو می مالوندم که خودش به حرف اومد و گفت میلاد جان از بس کارتو درست انجام میدی آدم حیفش میاد این تیکه اضافی و مزاحمو توی پاش نگه داشته باشه .. هنوز حرفشو ادامه نداده بود که شورتشو از پاش در آوردم و دوباره افتادم به جون همون قسمت . دوطرف کون عمه رو که بازشون کرده و با کف دستم اونو می گردوندم متوجه شدم که خیلی خیس کرده .. ظاهرا اونم خوشش اومده و خواسته یا ناخواسته این لذت او باعث ترشح هورمونهای جنسی شده و حشرش زده بالا . حالا یه جورایی داشت ریاضت می کشید و مبارزه با نفس می کرد . این کیر لعنتی نمی خوابید و شده بود مایه رسوایی . دستمو بردم پایین تر .. خیلی دلم می خواست به کوسش هم چنگ مینداختم .. عمه فکر کرد که من هیچی حالیم نیست و هنوز کوس و کون نکرده ام و اطلاعات علمی و جنسی من ضعیفه -میلاد جان یه خورده لاپا و دور باسنم عرق زده اینا همه مال جریان خونه .. گرمای بدنم زیاد شده . خیلی خجالت کشیده بود از این که حشری شده .. یک آن خودشو برگردوند که شاید از روبرو کمتر خیسی کوسش معلوم شه . اون تا طاقبازشد متوجه کیر تیز شده داخل شورت من شد -میلاد چیه این ؟/؟ حواسم نبود . تو تکلیف شدی ؟/؟-اعتنایی به حرفش نکرده و ماساژاز روی بدنشو شروع کرده تا پشیمون نشه . -ببینم نکنه توی فکرت یه چیزای بدی دور می زنه .. کف دستمو گذاشتم رو کوس عذرا جون و اون کوس درشت و گنده شو تو چنگم گرفتم . کوسی که تپل تر و عریض تر از کوس مامان بود . نگاه عذرا جونو که دیدم مثل نگاه اونایی بود که کرده بودمشون . شاید حریص تر ازاونا . ولی ایمان عمه خیلی قوی تر بود -میلاد دیگه بسه .. لاپام خیلی خیس شده .. -خب بشه عمه جون مگه نجسه .. -میلاد جون تو نمی دونی این عرق گناهه . توکه نمی خوای عمه ات بسوزه .. عذرا شاید خیلی چیزا بخواد ولی با تحمل و اراده ای قوی و سرکوب این خواسته هاست که به رستگاری می رسه -عمه جون تو باید بیای معلم اخلاق اسلامی ما بشی . حرفشو گوش نکرده با سرعت بیشتری به حرکت کف دستم روی کوسش ادامه می دادم . -نههههههه میلاد اگه می خوای دوستت داشته باشم این کارو نکن . از شیطان دعوت نکن بیاد اینجا و ناظر کار های ما باشه .. -عمه جون تو خودت شیطونو دعوت کردی . شیطون تو چشای توست .. لای پای توست .. وتو کف دست منه .. با یه دست دیگه ام شلوار و شورتمو پایین کشیده و کیر شق شده امو نشونش داده و گفتم این راس الشیاطینه و به زودی وارد شیطان الکوس میشه --اووووخخخخخخ میلاد یکی یدونه شدی و پررو هم شدی .. نکن .. نکن . آخخخخخ من نمی خوام گناهش جبران ناپذیره .. -عذرا جون گردن من .. تو اگه برادرزاده اتو دوست داری اونو نمیدی دست دخترای خطرناک این دوره . -واااااااااییییی نهههههههه نهههههههه .-آره عمه جون این همون شومبولیه که چند سال پیش توی حموم دیدیش .. حالا یه عبای دراز و کلفت تنش کرده و یه عمامه سرخ گذاشته سرش . می خواد بره رو منبر کوست سخنرانی کنه .. می دونی چی می خواد بگه ؟/؟ می خواد بگه آتیش آتیش .. به پیش به پیش .. کوس عمه درشت و ورم کرده بود . گنده گنده .. یه کیر تازه می خواست . می دونستم ایمان و تقوای اون میره زیر سوال ولی چاره ای نبود . نگاهش نشون می داد که ترجیح میده کوسشو بکنم تا ولش کنم . چون خیلی خوب این نگاههای زنونه رو می شناختم . نگاههای کیر طلبو .. دستمو از رو کوس عمه بر داشتم . دیگه از ترس این که عمه خودشو ازم دور کنه خودمو کاملا لخت نکردم . فقط با یه دست شورت و شلوارمو انداختم یه گوشه ای . وعمه که کاملا بر هنه بود . حس کردم که همراه با التماس و هوس نوعی پشیمونی و شرمندگی وجدان هم در نگاهش موج می زنه ولی کیرم دیگه رفته بود رو کوس عمه با ایمان خودم تا رفت یه چیزی بگه لبام رفت رو لباش و کیرمو هم به لبه ها و وسط کوسش فشار داده و تا ته کوسش اونو فرستادم . دیگه می دونستم باید چیکار کنم . ضربات آتشین خودمو بر کوس عمه جون یکی پس از دیگری وارد می کردم . داغ و چرب و لغزنده و به قول عذرا جون عرق گناه .. -عذرا جون لاپاتو بازش کن . نمی دونی کوست چقدر با حال و با صفاست .. تو می خواستی گناه کنی و دل یه جوونو بشکنی . اونم برادر زاده پسر و یکی یدونه اتو . ببین چقدر دارم حال می کنم و تو رو دعا می کنم . این ثواب داره یا این که خودتو کنار بکشی ؟/؟ -خیلی بد جنسی . فکر نمی کنی منم خوشم میاد ؟/؟ برو عقب با سرعت بیشتری کیرتو بزن تو کوسم .. -حالا شدی عمه خوب و گل من .. عمه ناز من . دوست داشتنی من ....... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
یکی یه دونه ۵ ( قسمت آخر )

سینه های عمه جونو با دو تا دستام نگه می داشتم و قسمت نوکشونو حسابی می جویدم . دیگه اونو از حال برده بودم .. -عذرا جون ایمان توی کیر منه .. هر وقت خواستی این دارو رو تزریقت می کنم تا علاوه بر تقویت ایمان تنت داغ شه و کمر دردت هم خوب شه .. در حال گاییدن عذرا جون پاهاشو هم می مالوندم و با بوسه هام به هر نقطه از بدنش که در تیررس لبام بود اونو بیشتر حشریش می کردم -آخخخخخخخ میلا د میلاد تمام تنم داغ شده . حس می کنم تو سونا هستم .. -آره عذرا جون نمی دونی چقدر برای کمر درد خوبه .. اگه خواستی خودم حمومت می کنم . زیر آب داغ هم تو رو می کنم . طوری کمردردت خوب میشه که خودت بیای رو کیر من بشینی و بالا و پایین بپری .. -نهههههه نههههههه .. چیکارم کردی میلاد .. من هوس دارم .. عرق گناه من زیاد شده . دلم می خواد آب گناه منم بریزه .. همین حالا شم فکر می کنم خیلی روون شدم .. -دیدی عمه جون این کیر درمانی چقدر موثر بوده .. باید بارها و بار ها بخوریش تا شفای کامل عنایت شه و پس از درمان هم نباید ولش کنه .. عمه خودشو ازم جدا کرد و مثل کیر ندیده ها و کیر نخورده ها افتاد رو کیرم .. دیگه اصلا حرف کمر درد نبود -وایییییی عمه جون شدی عین فرفره . عین چارلی چاپلین در فیلمهای دور تند .. -هنوز کو .. تو عذرا فلفلو ندیدی ؟//؟ یه گاییدنی نشونت بدم که .. -می دونستم عمه جون تو یک شیری شیر شیر به تمام معنا . دستامو گذاشته بودم رو کون گنده عمه جون و اونم با همه زورش نفس منو قطع کرده بود . خیلی بیشتر از زنای دیگه توانمند نشون می داد . یه خورده دیگه اگه زیر دست و پاش می بودم اون وقت اون باید منو ماساژم می داد که کمردردم خوب شه .. تمام بدنش غرق عرق شده بود .. -میلاد داره میاد .. آب عمه ات داره خالی میشه .. آب گناه من داره می ریزه .. زیر هیکل عمه خانوم له شده بودم . با صدایی خفه گفتم عمه جون گناهش شیرینه -اوووووففففففف من بمیرم . نفست نمیاد .. نزدیکه نزدیکه داره میاد .. اوخ عمه فدای کیرت داره میاد وو اومد اومد .. حس کن داغی آب کوس عذرا رو .. کی میگه عذرا پیره .. عذرا شیره . عذرا سوار کیره .. .. جووووووون داره می ریزه آب کوسم داره میاد . چند لحظه ای ساکت موند و بعد خودشو دوباره رو تخت ولو کرد و گفت حالا تو بیفت رو من .. آب کیرتو بریزونش تو کوس من تا عذرا جون بگیره . ویتامین بگیره .. تا کمرت سبک شه .. مچاله شده بودم . به زحمت خودمو رسوندم رو عمه خانوم یه انگشتمو که کردم تو سوراخ کونش نفهمیدم چه جوری تا ته رفت . کون گشادش هم از کیرم دعوت کرده بود که در حرکت بعدی اونو بکنم . وقتی کیرمو دوباره فرستادم تو کوس عمه خانوم دیگه نتونستم صبر کنم . راستش عذرا جون فرصت حرکت هم به من نداد چه برسه به این که در چند تا ضربه هم بخوام جلو گیری کنم کیرمو با جفت پاهاش طوری قفل کرد که کیر داخل کوس تکون نمی تونست بخوره فقط لحظه به لحظه داغ تر می شد . آبش که شروع کرد به خالی شدن توی کوس عمه عذرا همراه با هر اوف گفتن من اون می گفت جااااااااان جااااااان .. وقتی که حس کرد دیگه آخرین قطره آب منم تو کوسش خالی شده کیرمو گذاشت تو دهنش .. اون ته لذتی رو هم که تو کیرم مونده بود با دو سه قطره آب نوشش کرد . تمام بدنمو به لرزه در آورده بود . دوتایی مون خیلی سبک و سر حال شده بودیم و بعد از اون رفتیم حموم . جالب اینجا بود که عمه شفا یافته من منو تو حموم دراز کرد اول منو لیف مالی کرد و بعدش یه صابون به کونش زد و بهم گفت که اونو از کون بکنم . اوخ که چه حالی می داد گاییدن کون عمه کون گنده .. یه سرویس هم تو کون عمه عذرا خالی کردم .. وقتی که بر گشتم خونه حس می کردم که سر حال سر حالم . به محض این که رسیدم خونه آزی بهم گفت زود باش داداش من تو خماریم . مامان رفته بیرون تا یه ساعت دیگه نمیاد .. در همین لحظه مامان به موبایلم زنگ زد و گفت آماده باش آزی تا یه ساعت دیگه میره کلاس زبان .. کوسم خیلی می خاره .. تا رفتم کیرمو در بیارم و به طرف کون آبجی آزی نشونه برم بازم موبایلم زنگ خورد . خاله خورشید بود -ببین میلاد امشب شوهر خاله ات خونه نیست یه سفر کاری پیش اومده من شبو تنهام . البته کوچولو رو که خوابوندیم میشم تنها و با هم .. وایییییی دیگه هلاک شده بودم . این کیر مگه چقدر می تونست آب داشته باشه . سوراخ کون آزی رو کرم مالی کرده تا رفتم کیرمو به کونش فشار بدم که بازم این موبایل لعنتی زنگ خورد . این بار عمه عذرا بود -میلاد جان من هنوز باورم نمیشه . نمی تونم باور کنم که دست به همچین کاری زدم . -یه خورده از آزی فاصله گرفتم و رفتم اتاق بغلی .-عمه جون حالا شرمندگی وجدان گرفتی ؟/؟ پشیمونی ؟/؟ -میلاد جان کاری هست که شده چیکار میشه کرد آب رفته رو که نمیشه به جوی بر گردوند . فقط می خواستم ازت خواهش کنم که فردا بعد از ظهر هم بیای که دیگه راستی راستی باورم بشه که کاری هست که شده .. زمان لازمه که باورم شه -باشه عذرا جون حتما میام .. وقتی که رفتم طرف کون آزی خواهرم برج زهر مار بهم گفت حالا میری دوست دختر می گیری ؟/؟ بهت کون ندم حال کنی ؟/؟ رفتم که برم دیدم که تسلیم شد. می خواست منو بترسونه که نشد . -بیا آزی موبایلمو نگاه ... عمه جون بود دلت میاد به برادر با وفایت تهمت بزنی ؟/؟ آزیتا رو شرمنده اش کردم . بازم خدا پدر عمه جونو بیامرزه که نگفت همین امشب بیا که به خود باوری برسم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
گل هوس ۱

تازه ازدواج کرده بودم . شوهرم راننده بود و هروقت واسه سرویس های راه دور یه سه چهار روزی رو خونه نبود من می رفتم پشت بوم و یه صفایی می کردم . یه حیاط خلوت داشتیم که همون بالا اونو گل کاری کرده بودم .یه گلهای رنگ ووارنگی که وقتی اونا رو می دیدم هوسم زیاد می شد . خیلی دوست داشتم یه گوشه ای از این پشت بوم با شوهرم حال می کردم و وقتی که کیرشو توی کوسم حس می کردم به این گلها نگاه کنم ولی اون می گفت زشته بده اگه کسی از اون دوردورا بفهمه چی و هرچی هم بهش می گفتم یه فضای مخفی و استتار شده چند متری جلوی همون درورودی به پشت بوم وجود داره قبول نمی کرد . اوایل ازدواجمون بود و بچه هم نداشتیم . منم یه زن حشری که وقتی حمید از سفر بر می گشت هنوز وارد خونه نشده همون دم در لختش می کردم . در هر حال یه حال و هوایی بود که نمی دونم چه جوری بیانش کنم . یه تخت چوبی محکم داشتیم که اونو برده بودم بالا و یه تشک و چند تا پتو هم روش گذاشته بودم . یه روز گرم تابستون هوس کرده بود م برم بالا و با خودم وربرم . تختو هم جایی قرار داده بودم که هیشکی نتونه با دورنما منو روش ببینه . من که خودم خونه تنها بودم ولی با این حال راه ورودی به پشت بومو قطع کرده و فقط پشت سر من یه سقف داشت که اونم مربوط به خونه ما بود که کسی نمی تونست بیاد . در گرمای تابستون اونجا یه خنکی مطبوعی داشت .از اون به بعد هر بعد از ظهری که حمید نبودمی رفتم بالا لباسامو یکی یکی در می آوردم و غرق در هوسی شدید منتظر می شدم که حمید بیاد و شهلای خودشو بکنه . کون درشت و برجسته امو رو به آسمون می گرفتم و کوسمو به تشک فشار می دادم . یه زن جوون و تنها اونم دراوایل ازدواج رو تنها گذاشتن و رفتن درست به نظر نمی رسه . یواش یواش مجبور شدم که از گوجه و بادمجون استفاده کنم البته نه برای آشپزی . ولی این کاری هم که من می کردم شبیه به نوعی سرخ کردن گوجه و بادمجون بود . دمرو می افتادم رو تخت بادمجونو از پشت می کردم تو کوسم و گوجه ای سفت و کوچولو رو هم می کردمش توی کونم .. آخخخخخخ کجایی حمید دلم کیر می خواد .. دستامو میذاشتم زیر کوسم و با فشار لبه های اونو در تماس بیشتری با بادمجون قرار می دادم . مدتی که گذشت علاوه بر حامد تمام مردای فامیل و هر آدمی رو که می شناختم تصور می کردم که کیرشونو کردن توی کوس من و دارن باهام حال می کنند . روزای اول خیلی سختم بود این فکرو کردن . حس می کردم دارم درحق حمید کم لطفی می کنم ولی بعد طوری شده بودم که وقتی هم که زیر کیر جمید قرار می گرفتم دوست داشتم اون زودتر بره سرویس تا من برم پشت بوم خودم کارخودمو بسازم . هرچند خودمو اون بادمجونه رو مثل لبو سرخ می کردم و حشری بر می گشتم . تازگیها هم عادت کرده بودم که وسایل آرایشمو می بردم بالا و با یه آینه که حسابی خودمو ردیف کنم تا این مردای خیالی که میان سراغمو منو میگان واسشون تنوع داشته باشه از وجود من لذت ببرن .. یه روز به شدت حشری بودم و ناله می کردم . کونمو از این پهلو به اون پهلو کرده و بد جوری طالب کیر بودم . حمید رفته بود به یه سفر دور. سه روز می شد که رفته بود و تا سه روز دیگه هم بر نمی گشت و اون قرار بود دوروز تو جنوب هم بمونه . همون دمر افتاده آینه رو گرفته و با روژو مداد ابرو و چند وسیله دیگه افتادم به جون صورتم .. ..یه لحظه وحشت کردم . حس کردم عکس یه چیزی مثل یه جن افتاد توی آینه ولی از اون خوشگلاش .. چند ثانیه قیافه شو دیدم . بدنم می لرزید . ترس برم داشته بود . به روی خودم نیاوردم . من به جن اعتقاد داشتم . شنیده بودم که اگه زنا رو در جاهای خلوت گیر بیارن ممکنه باهاش حال کنن . ولی این بیشتر شبیه آدم بود . خیلی ترسیده بودم . یه دو دقیقه ای موندم و رفتم . نمی دونستم چیکار کنم . چقدر قیافه طرف آشنا بود . شیطونو لعنت کرده و گفتم بهتره برم یه دوش بگیرم اعصابم آروم شه شاید خیال برم داشته باشه . دیدم نرم کننده موی سرم تموم شده .. اومدم بیرون تا از لوازم بهداشتی بغل خونه مون وسیله ای رو که می خوام بخرم یه جوون خیلی خوش تیپ و خوش هیکلی که خودشو سینه چاک هم کرده بود با کلی تعارف و قابل نداره جنسو تحویلم داد .. شهلا این باید خودش باشه . چقدر شبیه همونه .. یعنی من خیال برم داشته یا این که از این خوشم اومده .. نهههههه نهههههه نکنه من از این جوون خوشم اومده و می خوام باهاش باشم و این فکرا رو می کنم . قید حمومو زدم . سپهر تقریبا بیست ساله نشون می داد .این پسره هیز میومده منو دید می زده ؟/؟ یه نگاهی به مغازه اش انداختم . راه پله می خورد می رفت بالا وحتما از اونجا یه راهی برای رسیدن به سقف ما داشت که از دید من مخفی مونده نمی تونستم متوجهش شم . به خودم می گفتم که هیچ تمایلی ندارم بهش ولی رفتم دوباره پشت بوم . خیلی طنازی می کردم که بیاد و منو ببینه و حال کنه ولی نهههههه .. نهههههه اون نیومد . حتما اشتباه کردم .. شایدم از اونجایی که می دونست من روزی یه بار میام و چون رفتم دیگه گذاشت برای فردا .. دوباره لباس پوشیده و با همون حالت هوس و حشر خودم رفتم مغازه -ببخشید سپهر خان من الان می خواستم برم پشت بوم آفتاب بگیرم یه کرم ضد آفتاب می خواستم پوستمو اذیت نکنه البته میرم توی سایه ولی میگن بازم ممکنه اذیت کنه .. یه نگاهی بهم انداخت و فهمیدم که حتما خیال می کنه من کوس خل شدم .. ولی حالیش کرده بودم که دارم میرم همونجایی که اون منو لخت دید می زنه . شایدم اشتباه می کردم ولی می خواستم معلومم شه . این بار طوری خودمو عطر بارون کرده بودم که می دونستم بوی تنم تا ده متر اون طرف تر هم میره . نمی دونستم بادمجونو توی کوسم فرو کنم یا نه یا چاک کوس و کونمو باز کنم تا اون بهتر بتونه از اون بالا دید بزنه اگه اونی وجود داشته باشه . روی تخت دراز کشیدم .. -آخخخخخخ .. اووووفففففف .. نههههههه حمید کی میاییییی من دلم واسه کیرت لک زده .. .. این جملاتو می گفتم و خودمو لعنت می کردم که اگه جوون مردم بیفته روت تو چطوری می خوای از دستش دربری .. وجدانت کو زن .. اگه اون بخواد بهم تجاوز کنه من مقصر نیستم . .. دستامو میذاشتم رو سینه هام و باهاشون ور می رفتم . یه خورده روشنی هوا کم شده بود ولی زیر چشمی موهای سرشو دیدم . جنی در کار نبود . حس کردم باید خودش باشه .. یه چند دقیقه ای که گذشت خودمو طاقباز کرده پاهامو به دو طرف باز کردم تا این بار بدن سفید منو از جلو ببینه . کوس سفید و تپل منو ببینه و اون سوراخ کوچولوشو که هر چنذ از اون بالا نمیشد خوب تماشاش کنه . ظاهرا ترسیده بود و طوری مخفی شده بود که امنیتش بیشتر باشه ولی می دونستم که هنوزم داره منو دید می زنه .. -حمید زودتر بیا کوسسسم داره می خاره کوسسسسم بی حیا شده .. نسیم ملایم و گلهای رنگارنگ باغچه وآسمون آبی .. تنها بودن در خونه و یه جوون خوش تیپ و حشری و منتظر طعمه بالا سرم و همه و همه دیگه داشت حیای منو از بین می برد .بادمجونو دو دستی گرفته بودم توی جفت دستام و اونو محکم توی کوسم فرو می کردم و جیغ می کشیدم حمید تقصیر توست اگه به یکی دیگه کوس دادم .. درهمین لحظه روی سقف دیدم که سپهر خان وایساده و کیرشو دراز کرد و دستشو گذاشته دور کیرش .. به روم نیاوردم . حتما فکر کرده من اونو ندیدم چون خودشو رسوند به حاشیه دیوار و یهو پرید پایین . من عکس العمل خودمو نگه داشتم برای وقتی که بهم رسید . ادامه دارد ............ نویسنده ......... ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
گل هوس ۲

معلوم نبود تا به من برسه کی شورت و شلوارشو در آورد . کیرش تلو تلو خوران داشت به کوسم چشمک می زد و تا رفتم ادای جیغ زدنو در بیارم یه دستشو گذاشت رو دهنم و دست دیگه شو هم رو کوسم قرار داد -شهلا خانوم تقصیر من نیست . از من گله نکن . تقصیر آقا حمیده . من دارم حق همسایگی رو به جا میارم . کف دستش رو کوس خیس من می لغزید و من همچنان داشتم دست و پا های الکی می زدم . -ناز نکن .. ببین می دونم این کیر دوای همه ناله کردناته .. شفات میده . حالتو جا میاره . پس این قدر دست و پا نزن . کوسم طوری خیس کرده بود که کف دست سپهر روش سر می خورد و مجبور بود یه خورده از اونو به طرف کوسم بکشونه تا خوب بر من مسلط شه . باورم نمی شد به این سادگی تسلیم شده باشم . ته دلم هم همینو می خواستم .. آخ که خیانت کردن چقدر آسونه و شایدم جنده شدن . بااین که هیچوقت این علاقه رو نداشتم که یا یکی کوچکتر از خودم ازدواج کنم و باهاش هم بستر شم ولی در مورد معشوق کوتاه اومده بودم . چهار تا از انگشتاشو محکم می فرستاد تو کوسم و می کشید بیرون . کوسمو یه جوریش کرده بود . با این که یه تخت واسه دونفرمون کوچیک بود ولی خودشو طوری رو من تنظیم کرده بود که این وضع زیاد به چشم نخوره . لبامو باز می کردم تا با هوسم دستشو گاز بگیرم و نمی تونستم . سپهر اینو حس کرده بود . واسه همین یه خورده دستشو شل کرده بود تا من بتونم گازش بگیرم و حال کنم و هوسمو بریزم بیرون . چقدر خوش تیپ و خوشبو بود و هوسمو زیاد می کرد . جووووون می تونه تا سه روز دیگه هم بیاد . چقدر حرص داشتم و حشری بودم . چی از این بهتر . هیشکی توی این پشت بوم منو نمی بینه من و اونیم فقط .. هرچی از این به بعد حمید بیشتر بره مسافرت و سرویس به نفعمه .. . چقدر کیف داره یه زن خلوتی کیف کنه و هیچ خطری هم تهدیدش نکنه . دستشو از رو دهنم ورداشت و فوری لباشو به لبام چسبوند . حتی مجالی بهم نداد که حرفی بزنم . کف دستشو و اون چهار تا انگشتاشو هم از کوسم کشید بیرون . وقتی لبامو می مکید منم باهاش همراهی می کردم . تا این که خودشو بیشتر بهم چسبوند . کیر کلفتشو به خوبی لای پام احساس می کردم . دیگه کارم تموم شده بود . چشامو بستم . راه فراری نداشتم و نمی خواستم که فرار کنم . طوری اشتیاق کیر سپهر و عشقبازی با اونو داشتم که اگه در اون لحظه شوهرم حمید سر می رسید دوست داشتم اونو از پشت بوم پرتش کنه پایین و به کارش ادامه بده . کیر سپهر که رفت تو کوسم چشام هم بسته شد . دیگه حس و حالی نداشتم . این همون چیزی بود که من می خواستم . دلم می خواست به گلها و گیاهانی که توی حیاط خلوت بالا کاشته بودم نگاه کنم و با نسیم ملایمی که بدنمونو نوازش می داد به اوج لذت برسم . سپهر کیر کلفتشو تا ته کوسم می فرستاد و بعد از زیر بیضه هاشو تو دستش می گرفت و اونو می چسبوند به قسمت بیرونی کوسم . خیلی از این کارش لذت می بردم . چشام دیگه باز نمی شد تا این گلهای خوشگلو ببینم . صدای هواپیما تو آسمون پیچیده بود . یواشکی چشامو نیم باز کردم فاصله زیاد بود شایدم خیلی ریز بعضی ها دیده باشن که یه مرد داره یه زنو میگاد . حتما فکر می کنن ما زن و شوهریم . بذار ببینن . بذار ببینن که زیر یه کیر باحال چه حالی می کنم . -شهلا فدای چشای شهلایی ات . چه کوسی داری . خیلی تک و چسبونه . به آدم می چسبه .. لبامو باز کرده و گفتم به آدم می چسبه یا به یه جای دیگه اش ؟/؟-به هر دو تاش به هردوتاش .. -شهلا جون تقصیر من نیستا . تقصیر حمیده . تقصیر حمیده .. -می دونم می دونم . دلم می خواد منو پیش شوهرم بکنی . اون همین جوری زار زار نگاه کنه من و تو رو که چطور کیرتو می کنی تو کوسم و می کشی بیرون . اول دست و پاشو ببندی . نتونه تکون بخوره .. آخخخخخخ سپهر سپهر .. خیلی زود خودمو وا داده بودم .. می ترسیدم اگه بترسونمش اونو از دست بدم . وقتی که یه مرد و یه زن همدیگه رو می خوان و طالب هم هستند چرا باید لحظه ها رو از دست بدن ؟/؟ -سپهر سپهر . وقتی کمرشو می داد عقب و کیر کلفتشو می دیدم دلم می خواست واسه همیشه مال من باشه .. اون اگه زن نگیره خودم از این جا هواشو دارم . دیگه به حمید فشار نمیارم که شغلشو عوض کنه . بذار اون , اون ور برونه و من این ور می رونم . چقدر دلم می خواست جیغ بزنم . دستمو گذاشته بودم جلو دهنم ولی دیگه حس کردم آبم داره میاد داشت غروب می شد . ولی برای من گذشت زمان مفهومی نداشت .. -سپهر داره میاد .. محکم گردنشو نگه داشته اونو به خودم چسبوندم نذاشتم حرکت کنه حس کردم دارم ارضا میشم . از اون طرف آبم داشت میومد و از طرف دیگه هم اون داشت آبشو توی کوسم خالی می کرد یه لذت دو طرفه .. جوووون .. -شهلا کوستو -مال توست .. اونو باید جلو حمید بکنیش بهم مزه بده .. .. نه .. از رو تخت رفتم به لبه های پشت بوم . . حالتم طوری بود که فقط سرمو از پایین می شد دید .. دستمو کشید و منو دوباره انداخت رو تخت . .. در ورودی به اتاقا رو بازش کردم .. -سپهر بریم پایین حمید تا سه روز دیگه نمیاد نمیاد . منو رو دستام بلند کرد و برد انداخت رو تخت . حالا دیگه می تونستم تا دلم می خواد جیغ بکشم و خودمو خالی کنم . هوسمو خالی کنم . عشقمو نشون بدم . -آخخخخخخخ نههههههه نهههههه سپهر خیسی کوس آب منی رو روی کونم مالید و من فکر می کردم فقط می خواد با سوراخ کونم ور بره ولی یه لحظه تا بفهمم چیکار داره می کنه کیرشو با دو تا فشار کرد توی کونم . با این که فقط سر کیرشو کرده بود توی کونم ولی همون ضربه اولش درد عجیبی رو توی تمام تنم به وجود آورده بود . سر کیر که رفت توی کونم فشار بقیه کیر درد زیادی نداشت . کف دستاشو با حرص گذاشته بود روی کون من و چنگشون می گرفت -حال کن حال کن سپهر دوستت دارم . چه حس قشنگی بود حس حرکت کیر کلفتش توی کون من . -شهلا شهلا خیلی خوشگل و خوش بدنی .. حس کردم بدنش داره می لرزه بازم کیرش چند تا پرشو تو سوراخم انجام داد و یک بار دیگه آبشو ریخت توی تنم . اوخ کونم چقدر داغ کرده بود . -سپهر نرو نرو .. هنوز سینه هامو نخوردی . کوسمو نخوردی من سیر نشدم .. منم می خوام کیرتو بخورم .. واسه چند ساعتی رفت مغازه و شبو تا صبح پیشم موند . حسابی شارژم کرده بود . دوشب دیگه هم تا صبح پیشم موند . واسه این که یه تجدید خاطره ای هم کرده باشیم اوایل بعد از ظهر می رفتیم پشت بوم و اونجا سکس می کردیم و بعدش میومدیم پایین . چند بارم با هم رفتیم حموم . چه حالی هم می داد سکس داخل وان .. اصلا نفهمیدم این مدت کی گذشت .. وقتی حمید برای چند روزی رو اومد خونه حس می کردم به چیزی معتاد شدم که دم دستم نیست ولی بعد از ظهر ها که می خوابید میومدم پشت بوم و واسه ده دقیقه هم که شده با سپهر حال می کردم . .حالا دیگه این روزا به حمید نق نمی زنم که شغل و خونه شو عوض کنه . این خونه ای هم که الان درش زندگی می کنم واسم مث یه قصر می مونه و سپهری هم که قاچاقی از راه مغازه اش میاد و منو می کنه پادشاه این خونه هست . ولی یکی از بهترین لحظه های زندگیم زمانی بود که شوهرم بهم گفت واسه دو هفته می خواد بره سرویس سوریه .. -شهلا می دونم ناراحت میشی و نباید تنهات بذارم . نمی تونم تو رو با خودم ببرم .. باشه برای سفرای بعد -عزیزم من کمردرد دارم نمی تونم زیاد تو ماشین بشینم . عیبی نداره ولی واسم سوغاتی های خوب خوب بیار .. رفتم تا چند تا گل خوشبو و زیبا روی پشت بوم هوس خودم بکارم که وقتی که سپهر گلشو توی گلستان هوس من می کاره یه لذتی ببرم که حس کنم دارم رو ابرا پرواز می کنم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بگو فقط مال منی ۱

خیلی خوشگل بود . بچه ها می گفتند که از شوهرش جدا شده . بعضی از درسامونو با هم مشترک بودیم . فکر کنم من از اون پیش بودم . هردو رشته کامپیوتر درس می خوندیم .اسمش بود رویا . خیلی خوشگل بود . لبای کوچولو و غنچه ای و بینی قلمی و صورت گرد و نازش از همون اول دلمو برد . با این که با خیلی از دخترا حال کرده بودم ولی چرا دلم نمیومد این تن و بدن خوشگلو فقط به قصد سکس داشته باشم . خودمنم از اونایی بودم که با هر دختری طرف صحبت می شدم نظر اونو جلب می کردم . شاید علاوه بر ظاهری خوب داشتن خوب می دونستم ومی تونستم چه جوری با یه دختر صحبت کرده قاپشو بزدم و به اصطلاح خامش کنم . با چند تن از دخترای کلاس هم حال کرده بودم ولی رویا برام یه رویای دیگه ای شده بود . با این که می دونستم اون دیگه یه دختر نیست ولی علاقه خاصی به اون پیدا کرده بودم . خودمو بهش نزدیک کرده باهاش دوست شدم . ولی اون یه سردی خاصی در وجودش بود که من از اون خوشم نمیومد . دوست داشتم با حرفای قشنگ و پر احساس اعتماد اونو جلب کنم . باهم بیرون می رفتیم . اون از خودش و گذشته اش زیاد حرفی نمی زد و منم کاری به کار اون نداشتم . نمی خواستم زیاد اذیتش کنم . اون به غیر از روزای اول که از روی هوس نگاش می کردم سعی می کرد زیاد چش تو چشام ندوزه . یه احساس عجیبی رو درش حس می کردم . یه دلتنگی و بی تفاوتی خاص .. نمی دونم چرا حس کردم که بدون اون نمی تونم زندگی کنم . همین جوری عاشقش شدم . سریع تر از اون چه که فکرشو می کردم . خیلی احمقانه به نظر می رسید . باورم نمی شد . وقتی این حرفو بهش زدم انتظار عکس العمل بهتری رو داشت . فقط بهم می خندید . -ببینم پسر تو دیوونه شدی . هیشکی ندونه من که خودم می دونم تو با چند تا از دخترای همین کلاس حال کردی و دنبال منم هستی . اخلاق همه شما پسرا همینه . فکر نکن من گول می خورم . اگه بخوای می تونی منو ببوسی ولی فکر چیزای دیگه رو از سرت بیرون کن . از همه شما مردا حالم دیگه بهم می خوره . همه تون یه جورین . احساس و عشق تا زمانی واسه تون ارزش داره که به خواسته تون برسین . اگه حس کنین که طرفتون قدرت داره جا میرین . -رویا من این جوری نیستم . -من حداقل چهار تا شاهد عادل دارم . چهار تا زن .. -شاید قبلا این جوری بودم ولی حالا دیگه این جوری نیستم .. -ببین بهنام تو هم مثل اونایی . اگه دوست داری مث یه دوست با هم باشیم بگو وگرنه تو رو به خیر و منو به سلامت .. دستمو گذاشتم زیر چونه اش و به زور مجبورش کردم که تو چشام نگاه کنه . -ببین .. نگاهمو ببین اگه قلبی تو سینه اته می فهمی که چقدر دوستت دارم . .. سکوت کرد و منم دیگه زیاد گیر ندادم . یکی از اونایی که قبلا باهاش حال کرده بودم و اسمشم بود نازی و یه خونه دانشجویی دربست هم داشت منوبازم به خونه شون دعوت کرد . ولی دعوتشو رد کردم . راستش اون حسی که به رویا داشتم منو از نازی و بقیه دخترا دور نگه داشته بود . -بهنام امشب بیا خونه مون یه سورپرایز واست دارم -نمیشه الان بگی ؟/؟ -نه من میخوام غافلگیرت کنم -ببین من باهات سکس نمی کنم . من رویا رو دوست دارم و حال حال کردن با بقیه رو هم ندارم . -بهت نمیاد عاشق شده باشی . اونم عاشق یکی که از خط خارج شده باشه شما مردا اصلا از یه قماشین . بعید به نظر میرسه که رویای بی پرده رو قبول داشته باشی . -بهت گفته باشم میام ولی سکس نمی کنم .. بدون این که به خودم برسم رفتم اونجا درو باز کرد و از پشت آیفون گفت که برم داخل . نمی دونم کجا پنهون شده بود . کسی به استقبالم نیومد . در اتاق خواب باز بود . رو یه تخت یه نفره نازی و رویا رو دیدم که دارن با هم لز می کنن . چه بدنی داشت این رویا . رویایی بود . کون سفید و درشت یه کوس بی نظیر بهترین و قشنگ ترین کوسی که دیده بودم . نازی انگشتاشو فرو می کرد توی کوس رویا ولی رویا کف دستشو می کشید رو کوس نازی و به همین حد اکتفا می کرد . بد ون این که به من توجهی کنند همدیگه رو می بوسیدند . -رویا کوسمو می خوری -آره ببینم بهنام بود ؟/؟ من خودم کنار در و چند قدمی اونا بودم و اونا داشتند واسه من فیلم میومدن . اعصابم به هم ریخته بود . بالاخره نمایشو کنار گذاشته و ازم دعوت کردن که به اونا ملحق شم .. سرمو با حالتی از تاسف تکون دادم . -رویا واست متاسفم . -آقا بهنام بفر ما هرکدومو میل دارین بفرمایین . هرچند که قبلا از نازی جون تست گرفتین . خیلی خوش سلیقه این . می دونم از اونجایی که تنوع طلبین حالا سلیقه تون نمی گیره -نازی این بود سور پرایزت ؟/؟ -دستمو آوردم بالا تا بذارم زیر گوشش که رویا دستمو گرفت -ببینم حتما فردا همین رفتارو هم می خوای باهام داشته باشی . واسم ادای عاشقا رو در نیار . حقه بازی رو بذار کنار . می خوای منو هم شکار کنی . بیا در اختیارتم . مال تو هر کاری دوست داری باهام انجام بده .. -من هیچوقت با یه هرزه نبودم اینو که گفتم رویا طوری گذاشت زیر گوشم که برق از کله ام پرید . نازی از اتاق خارج شد . می خواستم دستمو بذارم جلو گردن رویا و اونو فشارش بگیرم . ولی یه چیزی مانع این کارم شد . -رویا تو دق دلی کی رو سرم خالی می کنی . من بهت بد کردم که تو داری بهم بدی می کنی ؟/؟ دستشو از رو شلوارم رسوند به کیرم . کیری که با دیدن صحنه های سکسی شق هم شده بود .. -این داره از یه چیز دیگه ای حرف می زنه . صحبت این صحبت عشق نیست . یه دستی رو کوسش کشید و گفت تو فقط همینو می خوای همین . بقیه چون دختر بودند نتونستی تا آخرشو بری .. بیا عزیزم بیا بهنام باورکن من هرزه نیستم . منم مث تو یه روزی عاشق بودم . با حرفای قشنگش گولم زد دختری منو گرفت و رفت . منم دیگه از خونواده ام می ترسیدم . حرفی نزدم . -چه دلیلی داره که حرفاتو باور کنم . مگه تو باور کردی که من دوستت دارم -چه خوب هنوزم دوستم داری با این که میگی من یک هرزه ام ؟/؟ خوب هرزه پسندی .. شما همه تون یه جورین . راحت حالا خیلی راحت دارم با نازی جون حال می کنم و منت مردی رو نمی کشم . هر چند تا حالا فقط یه مرد در زندگی من وجود داشته .. اینجا بود که جواب سیلی اونو دادم .. اشک از چشاش جاری شده بود -حالا که باور نداری دوستت دارم نفرتو باور کن . دیگه به هیچ دختری نمیگم که دوستت دارم . همه تون آشغالین . ارزش شما به اینه که مثل یه آدامس و شیرینی شما رو خورد و بقیه رو انداخت دور . باید خوب شما رو جوید بعد انداخت .. فکر می کردم میشه عاشق شد و دوست داشت . درمیان اشکهاش بهم گفت می دونستم که بالاخره تلافی می کنی . تو امشب اومده بودی که نازی رو بکنی . وگرنه پات به اینجا باز نمی شد . -نکنه اون طرف صورتتم می خاره -دست زدنت خیلی خوبه مث همه مردای دیگه . بیا معطل چی هستی منو بزن . بیفت روم . هر کاری دوست داری باهام انجام بده . چیه من دختر نیستم بهت حال نمیده ؟/؟ راهم که بازه . حس کردم تمام حرفایی که می زنه از روی درده .. از روی عذابه .. اون شخصیتش نباید اونی باشه که داره نشون میده . اگرم بد باشه بازم می تونه خوب باشه . وقتی که محبتی ببینه شاید که بتونه خوب باشه . -رویا باهام ازدواج می کنی ؟/؟ -چی ؟/؟ نشنیدم دوباره بگو -همونی که گفتم . -با یه هرزه ؟/؟ با یه دختر هرزه می خوای ازدواج کنی ؟/؟ دختری که فقط با یه مرد بوده ؟/؟ آره آقا پسری که فقط با پنج تا از دخترای همین کلاس حال کرده ؟/؟ چرا اسم هرزه رو فقط باید رو دخترا و زنا گذاشت ؟/؟ -با من ازدواج می کنی ؟/؟ -نمی خوای واسم از این دروغا ببافی و تحویلم بدی . من در اختیارتم بهنام . ..وعده دروغ ازدواجو هم نمی خوام بشنوم . بیا کارتو بکن . منم سعی می کنم لذت ببرم . دیگه به روت نمیارم چی بین ما اتفاق افتاده . منت هم روت نمیذارم .. نگاهی به کیر شق قایم شده ام انداخت و منم بدون خداحافظی رفتم که برم . لعنت بر این شانس . نازی درو قفل کرده بود و من و اون زندانی شده بودیم . می خواستم از پنجره بپرم بیرون . دزدگیر یا چند تا میله آهنی پشت شیشه ها قرار داشت .. رویا فقط داشت واسه خودش حرف می زد و منم می خواستم در برم . اون از عشق و فریب می گفت از حقه بازی مردا . هرچه خواست خودشو بهم بچسبونه نشد که نشد .. -رویا می دونی چی فکر می کنم -بگو حرف دلتو بزن . -هر بلایی که سرت اومده حقته حقته حقته خودت خواستی .. -یعنی فکر می کنی من خیلی هوسبازم ؟/؟ادامه دارد ........ نویسنده ............ایرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 25 از 125:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA