انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 29 از 125:  « پیشین  1  ...  28  29  30  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکار شـــــــــــــــــــــــــــــــــــاهین ۱

هرگز به این فکر نمی کردم که یه روزی عاشقش شم شاید برای فرار از حسرت لحظه هایی بود که احساس می کردم آسان از دستش داده ام . شاهین معلم خصوصی انگلیسی من بود . واسم خیلی زحمت کشید . اون بیست و هشت سالش بود . ده سال ازم بزرگ تر بود . خیلی نجیب و سر به زیر نشون می داد . خیلی هم قشنگ درس می داد . خیلی قشنگ مثل خودش . هیچ احساسی جز احترام نسبت به اون نداشتم . قبل از این که به خواستگاری خواهرم پری که چهار سالی رو ازم بزرگ تر بود بیاد یه جوری نگام می کرد که اصلا خوشم نمیومد . گاهی حس می کردم که می خواد یه چیزی بهم بگه ولی نمی گفت . به کمک اون بود که تونستم در رشته مهندسی برق شهر خودم قبول شم . بعدش یه روز اومد خواستگاری خواهرم . خواهرم که هنوز در شوک بهم زدن با دوست پسرش بود از این که یه جوون سر به زیر و با فرهنگ ازش خواستگاری کرده خیلی خوشحال شد . شاهین و پری یه مراسم ساده عقد دفتر خونه ای برگزار کردند و قرار شد یه سال دیگه عروسی بگیریم . وقتی که داماد من شد و رفت و آمد هاش زیاد تر حس کردم که اون جوری که باید اونو نشناختم . من اصلا به این فکر نمی کردم که یه روزی عاشق مردی شم . وقتی که اون بهم درس می داد تمام ذهنم متوجه کنکوری بود که پیش رو داشتم . حتی می خواستم پیش اونم کم نیارم . نمی دونم از کی حسرت خوردن من به پری شروع شد و نمی دونم از چه زمانی حس کردم که بهش عادت کردم . وقتی که نبود حس می کردم که دلم واسه شنیدن صدای قشنگش تنگ شده . وقتی که پری خودشو آرایش می کرد تا واسه شوهرش خوشگل شه و ازم نظر می خواست اعصابم خرد می شد . یه بار آقا دوماد , من و مامان و بابا رو به شام بیرون دعوت کرد .. نمی دونم چرا نمی تونستم اونا رو با هم ببینم . ببینم که چطور با هم حرف می زنن می خندن و شوخی می کنن . شاهین خیلی خوشگل و مودب بود . وقتی نگاش به نگام میفتاد تا اعماق قلبمو می لرزوند ومی سوزوند . هر وقت که بیدار بودم دقیقه ای رو نبود که به یادش نباشم . وقتی که میومد خونه مون دستمو به طرفش دراز می کردم تا برای لحظاتی گرمای خون عشقمو بهش منتقل کنم . آره من بدون این که بخوام عاشقش شده بودم . ولی حالا دیگه می خواستم که عاشقش بمونم . بدون این که فکر کنم بعدا چی میشه . خواهرمو واسه خودم یک رقیب می دونستم در حالی که اون باید این احساسو در مورد من می داشت . برای روز مرد من بیشتر استرس داشتم تا خواهرم . واسه این که کسی شک نکنه هدیه به ظاهر سنگینی نخریدم ولی شیک ترین و گرون ترین کراوات ممکنه رو براش تهیه کردم وقتی هدیه مو تقدیمش کردم اون با همون چشای خوشگش طوری تو چشام خیره شد که دل و دست و پامو لرزوند . لبای ناز و کوچیکشو گذاشت رو صورتم . اولین باری بود که این جوری منو می بوسید . حس کردم که سست شدم . نمی تونم سر پا وایسم . ولی دوست نداشتم تا موقعی که اون ازم فاصله نگرفته ازش فاصله بگیرم . لحظه های با اون بودن واسم مث یه دنیا می ارزید -پریا چته . حالت خوش نیست ؟/؟ چرا رنگت پریده ؟/؟ ببرمت دکتر .. -نه آقا شاهین چیزیم نیست . درس زیاد و کم خوابیه .. دستمو گرفت توی دستش . به چشام نگاه کرد . دوست داشتم فرار کنم . دوست داشتم خودمو بندازم تو بغلش . دوست داشتم بهش بگم دوستش دارم . ولی هیشکدوم از اینا رو نتونستم . چون دوست نداشتم از تیر نگاهش فرار کنم . دوست داشتم شکارم کنه . منو در اختیارش بگیره . بغلم کنه . حتی منو ببوسه . حتی حتی .. نهههههه نههههه .. آرررررره آرررررره حتی لختم کنه . هر کاری دوست داره باهام بکنه .. نه .. نههههه پری اون باید ما ل من می شد . یه روز مامان و بابا خونه نبودند .. در اتاقمو از داخل قفل کرده بودم . خوابیده بودم . دلم نمی خواست کسی سر زده بیاد توی اتاقم . نیمه برهنه خودمو انداخته بودم رو تخت . به درسای عقب مونده و به دامادم شاهین فکر می کردم تا این که خوابم برد . فکر کنم شاهین و پری فکر می کردن که من خونه نباشم . صدای عشقبازی اونا رو می شنیدم و اشک می ریختم . دلم می خواست و می رفتم می دیدم تا کجا پیشرفت کردن . دلشو نداشتم ببینم ولی فقط می خواستم خیالم راحت شه که خیلی پیشرفت نکرده باشن . ولی بالاخره یه روز که این کارو می کردن . پری خیلی حشری شده بود . صداش خیلی بلند بود . -شاهین لختم کن منو بکن . هیشکی خونه نیست . چرا این قدر اذیتم می کنی . من زنتم . کسم چقدر تشنه کیرته .. تو هم که همش نوک سینه هامو میک می زنی و میگی باشه بعد از عروسی .. چقدر این پری وراجی می کرد . بسه خواهر کوفتت شه . همون نوک سینه هات فعلا کافیه .. -شاهین چرا ساکتی . چرا چیزی نمیگی . خیلی بی احساسی . من که کیرشق شده تو رو حسش می کنم . من نمی خوام دختر باشم . من زنتم .. -پری هر کاری در جای خودش قشنگه . .. خدا رو شکر اون حالا حالا ها قصد نداشت دختری خواهرمو یا همون زنشو بگیره . با این حال گریه امونم نداد . وقتی که سبک شدم کلید رو داخل قفل چرخوندم تا حساب کار دستشون بیاد . همین طورم شد . اون دو تا کمی مضطرب شدند -پریا تو خونه بودی ما نمی دونستیم -خب حالا بدونین . مگه چه فرقی می کنه من خونه باشم یا نه . کار خاصی داشتین ؟/؟ صورت شاهین از خجالت سرخ شده بود . از کنار اونا برگشتم به اتاقم . پری برای خرید چند وسیله رفت بیرون . شاهین داشت با رسیور ور می رفت و واسه همین نرفت بیرون . هرچند پری تا همین سر کوچه ای رفته بود . رفتم کنار دامادم . حالا دیگه به جای آقا شاهین تر جیح می دادم بگم شاهین یا شاهین جون . -شاهین جون اون جای لبهای خواهرمو از پس گردنت پاک کن . -صد دفعه به این خواهرت میگم حواسش باشه -مگه نامحرمه ؟/؟ زنته ..-ولی پریا جون من نبوسیدمش -اینا رو چرا به من میگی . مگه من زنتم . تازه دروغ نگو .که نبوسیدیش . تو که به لبات روژنزدی تا اثرش بمونه . .من که فضول نیستم زنت نیستم .-پریا تو چته . تو می تونستی زنم باشی . می تونستی جای خواهرت باشی . خودت نخواستی با این اخلاق گند و بچه گونه ات . -چی داری میگی شاهین . فکر کردی الان می خوام ؟/؟ فکر کردی کی هستی .؟/؟ این قدر به خودت می نازی . مغرور خود خواه . درست صحبت کن داماد عزیزم ..... با یکی ده سال بزرگ تر از خودم خیلی بد صحبت کرده بودم . دیگه نتونستم وایسم . از دستش فرار کردم و رفتم اتاقم اون به دنبالم اومد . دستامو گرفت و نذاشتم جلو تر برم .-ولم کن جیغ می کشم . -به من میگی مغرور ؟/؟ یادت رفت وقتی که با عشق نگات کردم چطور بهم اخم کردی ؟/؟ چه طور باهام سرد بر خورد کردی ؟/؟ چیکار می کردم نازتو می کشیدم ؟/؟ می خواستم خودمو از چنگش خلاص کنم . آخه اون که نمی تونست مال من باشه ولی حس کردم که نمی تونم حرکتی بکنم . اگرم می تونستم نمی خواستم که این کارو بکنم . دستاشو گذاشت دور کمرم و با یه حرکت منو به طرف خودش کشوند . لباشو گذاشت رو لبام . حس کردم همون لحظه آروم گرفتم . نه تنها عشق بلکه هوس هم همراه با اون در من شعله ور شده بود . سنگینی کیر داخل شلوارشو روی کس استتار شده ام حس می کردم . چشامو بسته بودم . خودمو سپرده بودم دست اون . اون اولین مرد زندگیم بود . تا به حال با کسی دوست نبودم . دستشو گذاشت رو سینه ام .. -نهههههه شاهین شاهین خواهش می کنم .. تو که می گفتی عاشقمی .. دستشو از رو قسمت سینه ام بر داشت .. چرا این حرفو بهش زده بودم . من نیاز داشتم . من به حرکت دستش نیاز داشتم . من عشق اونو با هوس می خواستم . بدنم داغ و صورتم سرخ شده بود . کسم بی اندازه خیس کرده بود . اون از نگاه خمار و ملتمسانه ام پی برد که چقدر حشری شدم .. -شاهین این جوری نگام نکن خجالت می کشم . من دوستت دارم عاشقتم دیوونتم . بدون تو نمی تونم زندگی کنم . اینو چند وقته که فهمیدم . قسم به تو به عشق پاکم اون وقت که بهم درس می دادی این حسو نداشتم . عشق یهو خودش میاد . گاهی بی موقع میاد من بهش نگفتم بیاد .. -حالا دیگه خیلی دیر شده پریا . -منو ببوس دوباره دوباره . نمی خوام فکر کنم که همه اینا یک خواب بوده .. دوباره منو بوسید . اون لحظه حس کردم که خوشبخت ترین آدم روی زمینم ولی وقتی که صدای باز شدن در حیاطو شنیدم فهمیدم که عمر خوشی من کوتاهه . فهمیدم که شاهین مال من نیست . خواهرم بر گشته بود و من به اتاقم رفتم . دیگه دگرگون تر شدم . شاهین منو دوست داشت . ولی متعهد بود . منم باید به خواهرم احترام می ذاشتم . یه شب جمعه ای به عروسی یکی از دوستان خونوادگی دعوت بودیم . من با خونواده نرفتم . چون واسه اون شب نقشه داشتم . از اونجایی که شاهین باهاشون نبود من توی خونه موندم . می خواستم اونو به چنگش بیارم . می خواستم حالا که مال من نیست ازش لذت ببرم . می دونستم که دوستم داره عاشقمه و تا آخر عمر کنارم می مونه . می دونستم همیشه وقتی که نگاش توی نگام بیفته میشه بو و نگاه و صدا و طعم عشقو احساس کرد . -پریا من نمیام . می ترسم . درست نیست . من می ترسم .. -شاهین اگه نیای دیگه هیچوقت باهات حرف نمی زنم . حرفاتو باور نمی کنم که یه زمانی دوستم داشتی و عاشقم بودی -پریا من هنوزم عاشقتم . هنوزم دوستت دارم ولی نمی تونم -دروغ گو بد جنس . خود خواه .. گوشی رو گذاشتم . من خودمو خیلی خوشگل و فانتزی کرده بودم . با یه دامن خیلی کوتاه چرمی که تا به زانوم هم نمی رسید و با یه بلوزی که واسه عروسی امشب گرفته بودم . دامنم چر می براق و مشکی و بلوزم سفید بود . خیلی بهم میومد . وقتی که با روژ قرمز گونه ها و لبامو خوشگل ترش کردم و پشت چشامو هم به همون رنگ در آوردم و ابروهامو کشیده تر کردم حس کردم که باید بتونم مقاومتشو در هم بشکنم . موهامو از کناره ها به طرف بالای سرم جمع کردم . موهای مشکی و صاف و بلند و یک دستمو . پری می گفت شاهین از این حالت مو خیلی خوشش میاد . خواستم بازم براش زنگ بزنم . دو دل بودم . نمی بایست این قدر منتشو می کشیدم با خودم می گفتم دیگه اسمتو نمی برم . دیگه دوستت ندارم . تو به من نه میگی ؟/؟ من دارم خودمو در اختیارت میذارم . حالا تو واسه ما ناز می کنی و غرورمو می شکنی ؟/؟ نشونت میدم . فقط اگه بیای طرفم میدونم چیکارت کنم . وجودم در حال آتیش گرفتن بود . دلم می خواست الان خودمو بهش می رسوندم و بهش می گفتم که ازش متنفرم . ازش بدم میاد . دوستش ندارم . ولی می دونستم که حرفامو باور نمی کنه. نیم ساعت بعد صدای زنگ درو شنیدم .. وقتی صدای اونو شنیدم نتونستم شادی خودمو نشون ندم . خیلی با خودم جنگیدم که نفهمه که چقدر خوشحالم . سرمو انداختم پایین . می خواستم تحویلش نگیرم . ولی قبل از این که اون در آغوشم بگیره من خودمو انداختم بغلش .. -خیلی بدی شاهین خیلی بد جنسی .. -پریا چته تو . میام بدم .. نمیام بدم .. -چرا با دل من بازی می کنی . منو می شکنی و اون وقت میای درستم کنی ؟/؟ -پریا کار ما اشتباهه -ولی تو دوستم داری . من دوستت دارم -ولی پری پری .اون چی ؟/؟. تا کی .. تا کجا .. اما اون حریصانه تر از من لبامو با لباش بست . نفس تو سینه هر دومون حبس شده بود و بعد آروم آروم نفس از هوای قفس آزاد شده و دو تایی مونو در آتیش هوس سوزوند . نفهمیدم کی و چه جوری رفتیم توی اتاق خواب مامان اینا روی تختشون . دستای شاهین از زیر بلوزم رسیده بود به سینه هام . برام یه عقده ای شده بود از این که اون روز نوک سینه های پری رو گذاشته بود بین لباش و میکشون می زد . -شاهین نوک سینه هامو بخور -پریا من می ترسم . من می ترسم . ولی اون از نیمتنه لختم کرده بود . نوک سینه هامو میکشون می زد و من همراه با اون لرزش هوس و حرکت خیسی و نم کسمو حس می کردم . شورتم به کسم چسبیده بود . دلم می خواست دستشو بذاره لای پام . یه دستش بود رو سینه ام .. یه دست دیگه شو گرفتم و اونو وسط پام گذاشتم تا جای کسمو بماله . چقدر من پررو شده بودم .منی که با روسری و مانتو کنارش قرار می گرفتم حالا چرا این قدر گستاخ شده بودم . -شاهین لختم کن . ازم لذت ببر بهم لذت بده . اونا تا دم صبح هم نمیان . من میدونم . نمیان . نمیان . خیالم نبود که فرم و حالت تخت دست می خوره . شاهین حریص تر از من نشون می داد . زیپ دامن منو به آرومی پایین کشید ..-پریا دوستت دارم . دوستت دارم . عاشقتم . چشام دیگه باز نمی شدن . از من فقط یه شورت باقی مونده بود اصلا نمی دونستم که اون در چه شرایطیه . لختی زانو به پایینشو حس می کردم . از این که شورتم در اثر خیسی زیاد بو گرفته و این بو کسمو بد بو کرده سختم بود . دستمو که بالاتر بردم لختی سینه هاشو حس می کردم . زانو مو که به طرف عقب خم کردم یه لحظه یه چیز سفت و متحرکی رو رو پام حس کردم . عزیز دل من کاملا برهنه شده بود . من کیر داغ اونو حس کرده بودم . شاهین از بالا دوباره شروع کرد به حشری تر کردن من . سر و صورت و لباو زیر بغل و پشت گردنمو غرق بوسه کرده بود .. -دوستت دارم دوستت دارم .. چقدر خوب داری آتیشم می زنی شاهین .. می خوام واسه همیشه مال من باشی . بازم رسید به سینه هام .. وقتی نوک سینه هامو می مکید کسم داشت از جاش کنده می شد . من این همه لذت و عشق و هوسو نمی تونستم در خودم جاش بدم . پوستم می خواست پاره شه . می خواست بترکه و منو بترکونه . دهنشو گذاشت رو شورتم . کس و شورتو با هم میکشون می زد . -شاهین شاهین خواهش می کنم .. بکشش پایین . بذار من برم کسمو بشورم . سختمه .. سختمه .. ولی اون به حرفام توجهی نداشت . شورتمو پاییم کشید ولی دهنشو گذاشت روی کس برهنه ام . کس کوچولو و نازی که برای اولین بار امروز برقش انداختم . زیاد مو نداشت . اصلا دلم نسوخت که چرا موهای آکشو گرفتم . می خواستم برای اولین بار وقتی برقش بندازم که می خوام عروس شم . . چه وقتی بهتر از این لحظه که می خواستم در بغل عشقم باشم و عروس اون شم . خیلی داغ شده بودم . کسم خیلی کوچولو بود .. -شاهین خوشت میاد ؟/؟ لذت می بری ؟/؟ببینم مال من گنده تره یا مال پری .. این چه حرفی بود که می زدم . نباید خودم حس حسادت خودمو تحریک می کردم . جوابمو نداد .بهترین کارو کرد . چون اگه جوابمو می داد دلم می شکست . -معطل چی هستی . شورتمو تا آخر درش بیار .. . اطاعت کرد . برای اولین بار بود که به این حد از لذت می رسیدم . هیچوقت با خود ار ضایی نتونسته بودم که به اینجا برسم . رفته بودم به یه دنیایی که یه حس رهایی داشتم . یه حس رهایی با یه لذتی که فکر می کردم تو آسمونام .............ادامه دارد ...............نویسنده ............ایــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکار شـــــــــــــــــــــــــــــــــــاهین ۲ ((قسمت آخر ))

در حال پرواز یا سوار یه هواپیمایی که از هوس زیاد دلم می خواد خودمو از پنجره اش پرت کنم به طرف زمین . خلبان اون هواپیما عشقم بود . شاهین من بود که منو به پرواز در آورده بود . . فراموش کرده بودم کجام و اونی که روی کسمه کیه . همه چی رو از یاد برده بودم . نمی خواستم به هیچی فکر کنم . فقط به اون و خودم فکر می کردم . . -شاهین نمی تونم اوووووفففففف نمی تونم چقدر خوشم میاد نمی تونم یه جا بند شم . دوست داشتم خودمو از رو تخت بندازم به یه طرف حرکت کنم ولی اون سرشو محکم به کسم فشار داده بود .. یه لحظه حس کردم که یه چیزی سرباز کرده و انگاری داره ازم می ریزه . این اوج پرواز و کیف من بود . چشامو بسته بودم . دلم نمی خواست اون لحظه به چیز دیگه ای فکر کنم . اون لحظه شیرین ار گاسم بود . لحظه فراموش نشدنی . وقتی که زن در لحظاتی قبل از اون قرار می گیره نمی دونه چیکار کنه دست و پا می زنه .. وقتی که اون مرحله در حال انجام شدنه حس می کنه که به همه چی رسیده وقتی که تموم میشه متوجه میشه که به یه آرامش خاصی رسیده که از اون بالاتر نیست . به خصوص اگه خودشو به کسی سپرده باشه که عاشقش باشه و اونو با تمام وجودش دوست داشته باشه . شاهین ول کنم نبود . چون اون هنوز آبشو خالی نکرده بود . یکی دوبار از فیلمها دیده بودم منی مردا رو . شاهین کیرشو گذاشت زیر کونم .. -اوووووههههه نهههههههه ..سوراخ کونم خیلی تنگه .. ولی اون با مالیدن کرم روی سوراخ کون کیرشو از همون روبرو کرد توی کونم . حس کردم که به بدنم کارد کشیدن ولی تحمل کردم .. تازه رفتم یه لذتی ببرم که گرمای خاصی رو توی کونم حس کردم . حرارتی لذت بخش . چهره زیبای شاهین خمار آلود شده بود .. نمی تونست چشاشو باز کنه .. بغلم زد .. حس کردم هوسم بر گشته .. دلم می خواست که کیرشو بجسبونه به کسم ولی اون همچین قصدی نداشت . خودمو چسبوندم بهش . ازم فاصله می گرفت -پریا خطر ناکه . تو زنم نیستی . ازدواج نکردی .. -ولی عشقت که هستم . این برات کافی نیست ؟/؟ جواب خونواده رو چی می خوای بدی . -اون با من . با من . باور کن اگه بدون رضایت من از این در بری بیرون دیگه باهات حرف نمی زنم -پریا من دوستت دارم . خوشبختی تو رو می خوام . -اگه راست میگی هر کاری رو که من گفتم انجام میدی . دستمو به کیرش رسونده و گفتم من اینو می خوام .. اونو به کسم مالونده و گفتم میخوامش که بره توی کس من . به هر قیمتی که شده . بالاتر از عشق هیچی نیست ..-نههههههه پریا تو دیوونه شدی . می خوای زندگی منو زندگی خواهرتو و خودتو خرابش کنی -اون روزی که مجبور شم بگم که یه دختر نیستم نمیگم کار تو بوده . -ولی وجدان من چی .. تو چه طور می تونی تو روی خواهرت نگاه کنی -ما عاشق همیم -ولی عشق کافی نیست . مقصر خودتی که همراه با من عاشق نشدی .. شاهین در دام من بود . دوباره اومد و رو من دراز کشید بغلم زد . با هیکل مردونه ش بازی کردم . نگاهمون به هم دوخته شد . با یه دنیا حرفای عاشقونه رفتیم یه استقبال سکسی دیگه . اون قبول نکرده بود که کیرشو بکنه توی کسم . با این حال اونو چسبونده بود به شکاف کس . نه من به خواهرم فکر می کردم و نه اون به زنش فکر می کرد . -دوستت دارم شاهین منو ببوس .. ببوس . کسم دوباره حشری و آتیشی شده بود . به این نون و ماستها آروم نمی گرفت ماست کیر عشقشو می خواست . .با بوسه های شاهین فقط التهابم بیشتر می شد . بازم همون احساس پروازی بهم دست داده بود . بازم می خواستم از اون بالا بالا ها خودمو بندازم پایین . چشاش حالتی غیر عادی پیدا کرده بود . هم می ترسیدم و هم به هیجان اومده بودم .راستش نمی دونستم سر نوشت من و اون چی میشه . کف دستشو گذاشته بود رو سینه ام . دستمو گذاشتم پشت دستش تا فشارشو زیاد تر کنه -شاهین شاااااااهیییییین بذارششششششش توووووووو بذارش تو کسسسسسسسم . چند بار بهت بگم تا حالیت شه .. زود باش .. اگه بیان حسرتش به دلم می مونه -نههههههه پریا نه .. پریا نه -آرررررره من می خوام می خوام دوسسسسستتتتت دارررررررررم دوستشششش دارررررم . خودمو می مالوندم به کیرش . پنجه هامو لای موهای سینه اش فرو برده سر و صورتشو غرق بوسه کرده بودم . هر دو تا مون مثل موم اسیر اون یکی بودیم . -دوستت دارم دوستت دارم پریا -نهههههه نههههههه نداری دروغ میگی . اگه دوستم داشتی یه کاری می کردی که زنت شم . فقط مال تو . من می خوام مال تو باشم -الان هم هستی مال خودمی -نه دروغ گو اگه مال تو باشم حرفامو گوش می کنی -تو چرا گوش نمی دی . -یه مرد این جور موقعها باید حرف زنو گوش کنه . -دیگه حرفی نمی زد . منم دیگه نمی دونستم دارم چیکار می کنم ولی حس می کردم که اون حواسش هست . سینه هامو به سینه هاش چسبونده بود . گونه هامو می بوسید ولی من فقط به کیری فکر می کردم که چسبیده به کسم بود . -شاهین افقیش کن . یه خورده از سرشو بکن توش . چقدر بد جنس و بخیلی . مگه دوستم نداری مگه نمی خوای بدیش به من . بده زود باش . می خوامش . یه خورده .. شاهین یه دو سانتی از کیرشو کرد توی کسم .. -آخخخخخخخ اگه بدونی چه لذتی داره بد جنس تو کیرتو کردی توی کونم و داغش کردی و آبت اومد . حالا من کسم می خواد از کیرت لذت ببره . این قدر خود خواه نباش . یه حرکت رو به بالایی به خودم داده و مثلا می خواستم اونو فریبش بدم ولی فایده ای نداشت اون زرنگ تر از این حرفا بود -پریا دیگه حرفتو گوش نمی کنم . همون دو سه سانتو کشید بیرون و خواست ازم جدا شه . بهش پشت کردم مثلا باهاش قهر کرده بودم ولی چاک کونمو باز ترش می کردم تا دلشو بیشتر ببرم . من دمر کرده بودم و این بار از پشت من اومد و خودشو بهم وصل کرد .نمی تونست ازم دل بکنه . براش حرفای عاشقونه می زدم و اونم کمر و شونه ها و سوراخ کونمو غرق بوسه کرده بود . بازم رومو کردم بهش . -نمی خوای کاری بکنی ؟/؟تو خجالت نمی کشی ؟/؟ -تازه اولین باره که داریم با هم سکس می کنیم .-ببینم مگه قانونی وجود داره که پس از چند سکس باید دختری من گرفته شه -چقدر راحت با این مسئله بر خورد می کنی -کار دنیا رو ببین دخترا باید بترسن حالا این مردا هستند که دارن ناز می کنن . -چقدر با طراوت و نازی .. توی دلم گفتم کاش فقط مال من بودی .. وقتی فکرشو می کردم که چند بار با پری از این کارا کرده حرصم می گرفت و حسودیم می شد . سر تا پامو غرق بوسه کرده بود . حرکاتش دوباره غیر عادی شده بود . دستامو گذاشته بودم رو باسنش و اونو به خودم فشارش می دادم . -شاهین خواهش می کنم -نهههههه -خواهش می کنم . پای من .. می دونستم که اونم حال منو داره . می دونستم که اونم دوست داشت منو داشته باشه ولی می ترسه . از عاقبتش می ترسه . چون هیچی زیر ابر پنهون نمی مونه . بازم یه اوج گیری دیگه شروع شده بود . دقایقی گذشت ولی نمی دونم چرا این بار یه احساس دیگه ای داشتم . شاهین سنگینی خودشو انداخته بود رو من . حس می کردم یه چیز سنگین و کلفتی رفته توی تنم . روی کسم ورم کرده بود .. -نهههههههه نههههههه اون کیرشو کرده بود توی کسسسم حتما حواسش نبوده . تازه دردرو حس می کردم . درد و سوزش خفیفو .. دلم نمی خواست حرفشو بزنم . می دونستم که دیگه دختر نیستم .. کیرشو یه خورده داد بیرون . متوجه حرکت چند قطره خون رو پاهام بودم . ملافه خونی شده بود . ولی من غرق در لذتی بی پایان فقط به فردایی فکر می کردم که بازم زیر کیر عشقم قرار بگیرم . -پریا من چیکار کردم .. نههههههه نهههههههه -حالا که کردی پس خوب خوب بکن ..-یعنی تو این قدر راحت خودتو تسلیم من کردی -من خودمو تسلیم عشق کردم . تو دوستم داری -ولی ما با هم آینده ای نداریم -زندگی که اساسش بر حسرت خوردنه بذار حداقل دلم نسوزه . بذار این دلخوشی رو داشته باشم که به دست عشقم زن شدم -پریا دوستت دارم عاشقتم . کمی صبر کرد و دوباره شروع کرد .. این بار با این که کسم می سوخت ولی ازش می خواستم که تند تر منو بکنه . همه چی برای اولین بار بود . درهیجان والتهاب وا ضطراب ناشی از زیر کیر عشقم قرار گرفتم .. این همون بهترین لحظات زندگیم بود . شاهین مال من نبود ولی من مال اون شده بودم . همین برام کافی بود . همین برام ارزش داشت . کیرش داخل کسم قفل شده بود .دوباره همون حالت نشاط و از خود بی خود شدگی بهم دست داده بود یه فریادی کشیدم که اون نصفه شبی شاهین مجبور شد دستشو بذاره رو دهنم . این بار گرمای آب کیر عشقمو توی کسم حس می کردم .. ترس برم داشت . دست خودش نبود . حواسش نبود . ترس منم بیشتر از این بود که دوست نداشتم یه گند کاری بشه بقیه متوجه شن و اون وقت نتونم به روابط پنهونی خودم با دامادم ادامه بدم . من و اون عاشق هم بودبم . پری رو چیکارش می کردم . خدایا چه مصیبتی . اون شب هر کاری که دلش خواست باهام کرد و این همون چیزی بود که من می خواستم . حتی رو کیرش نشستم و خودمو روش حرکت می دادم . به این که معشوقه اون باشم رضایت داده بودم ولی پامو از گلیم خودم دراز تر کرده و با خودم می گفتم چطور می تونم لحظاتی رو حس کنم که اون و خواهرم تو بغل هم باشن . .. شاهین یکی دو ساعت پیشم بود و رفت .من دیگه باید اونجا رو مرتب می کردم تا مامان اینا که اومدن متوجه نشن . ملافه خونی و آب کیر ریخته شده روی اون . اینا رو نمی دونستم چیکار کنم .. فقط می دونستم خیلی خسته ام و خوابم میاد . وقتی چشامو باز کردم مامانو بالا سرم دیدم و بابامو که در حال بیرون رفتن از اتاق بود .من خوابم برده بود . سکس بهم چسبیده بود .وقتی لباسامو تنم کردم پدر می خواست که منو بگیره زیر مشت و لگد .. پری نذاشت . ازم دفاع کرد . مامان سخت گریه می کرد .. من فقط به این فکر می کردم که آیا فردا و فر داها می تونم با دامادم باشم یا نه . به هیچی اهمیت نمی دادم . فقط وقتی خواهرم پری ازم دفاع می کرد خجالت زده می شدم . گریه ام می گرفت . نمی دونستم چیکار کنم . اشک از چشام سرازیر شده بود .من چقدر پست بودم . خیلی ... پدر می خواست از خونه بیرونم کنه .. خون و لک منی های روی ملافه و خیلی از صحنه ها نشون می داد که من دیگه دختر نیستم . هیچ حرفی نمی زدم .. این که کار کی بود و چی شد هیچ جوابی نمی دادم . پدر بهم می گفت هرزه .. کثیف فاحشه .. شایدم حق داشت ولی فاحشه ها هم انسانند . من یک عاشق بودم من که خودمو تسلیم چند نفر نکرده بودم . من که تن فروشی نکرده بودم . من تسلیم کسی شده بودم که دوستم داشت . و دوستش داشتم . عاشقم بود و عاشقش بودم . هر حرفی رو به خاطر شاهین تحمل می کردم . دوست نداشتم از خونه بزنم به چاک . اگه این کارو می کردم شاهینو دیگه کجا می دیدم . خونه شده بود عزا خونه . چند ساعت بعد شاهین اومد .. پری رنگ به چهره نداشت فهمیدم که همه چی رو واسش تعریف کرده . شاید فکر می کرد اگه بگه این جوری آبروی از دست رفته منو می خره . شاهین خودشو به خاطر من خراب کرد . اون جواب عشق منو با ایثار داد . من زندگی بدون اونو نمی خواستم . دلم می خواست بمیرم . . یه تیکه سیم لخت از یکی از پریز های برق در اومده جلب توجه می کرد . دوست داشتم کاری کنم که برق منو بترکونه .. بمیرم دستمو بردم طرفش . حتی مرگ هم باهام لج کرده بود . نمی دونم چرا نمی مردم . . چند روز بعد پری و شاهین از هم جدا شدند . اونو با خفت و خواری از در خونه مون انداختن بیرون . به ناله هاش که دوستم داره توجهی نکردن . پری دیگه باهام حرف نمی زد . جالب اینجا بود اون که مطلقه بود دختر بود و من ازدواج نکرده زن بودم . یه روز فرشاد دوست پسر سابق پری رو توی خیابون دیدم . ..من خیلی به اون و خواهرم کمک می کردم تا با هم باشن . جریانو به طور کلی واسش تعریف کردم . در مورد رابطه خودم با شاهین فقط به این که همدیگه رو دوست داشتیم اشاره کردم . -مقصر من بودم پریا . می خواستم برم خارج یه خورده وضعم که بهتر شد بر گردم . رفتم ولی فایده ای نداشت . -حالا چیکار می کنی -هیچی همون کابینت زنی رو دارم ولی یه دوره تکمیلی رو توی اتریش دیدم . پس پری بهم وفا دار نبوده -مقصر خودتی فرشاد ..-ببینم اون و شاهین زیر یه سقف زندگی می کردن ؟/؟ -منظورت دوشیزه پریه ؟/؟ جوابشو داده بودم . فرشاد اومد به خواستگاری پری .. خواهرم در آغوش من اشک می ریخت . اون ازم عذر می خواست و من از اون طلب مغفرت می کردم .-پریا شاید حکمت و قسمت این بوده که 4 تا عاشق بهم برسن . این بار اون یعنی پری اومد به کمکم . من و شاهین .. پری و فرشاد یه شب ازدواج کردیم . واقعا راست میگن که فاصله بین غم و شادی , مرگ و زندگی فقط یک نفسه . خونه مون خیلی بزرگ بود . .. عروسی رو توی خونه خودمون برگزار کردیم .همه سرگرم رقص و شادی بودند که صدای پریدن فیوزکنتور رو شنیده و چند تا جرقه رو از یکی از اتاقها دیدیم . خدایا نکنه کسی مرده باشه . همه جا رو درست کرده بودیم جز همون سیم لخت رو . یکی اونجا کار داشت و یه تنه ای به اون سیم زده بود ..ولی لباسش خب عایق بود .. هر چه به این فکر می کردم که چرا اون شب منو نکشته به نتیجه ای نمی رسیدم . راستی خدا راستشو بگو کار تو بود که نذاشتی بمیرم ؟/؟ تا یه فرصت دوباره ای بدی که در کنار عشقم باشم ؟/؟ پس چرا تا حالا چیزی بهم نگفته بودی .. دوستت دارم خدا عاشقتم . عاشقتم ... پایان ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ستـــــــــــــــــــــاره خامــــــــــــــــــــــــوش ۱

با این که خیلی ها بهم می گفتن که باهاش از دواج نکنم ولی گوشم به این حرفا بدهکار نبود . می گفتند که شاید زن خوشگل مال دیگران نباشه ولی مرد خوشگل مال دیگرانه . ولی هر جوری بود می خواستم که اونو داشته باشم . نشون بدم که بالاخره تونستم به خواسته ام برسم و پیروز شم . همه می گفتن که کامیار به خاطر پولمه که باهام از دواج کرده . ولی اون بهم نشون داده بود که این طور نیست . اوایل وقتی که با هم به یه مجلسی می رفتیم از این که بقیه زنا یه جوری نگاش می کنن و دلشون می خواد که خودی نشون بدن حرصم می گرفت . راستش منم تر کیب چندان ضعیقی نداشتم ولی به نسبت خوش تیپی کامیار در حد و اندازه های اون نبودم . ولی از این که اون به دیگران توجهی نداره خوشحال بودم . وقتی با یه زنی حرف می زد خیره تو چشاش نگاه نمی کرد . حالتش طوری بود که انگار دوست داره به طرفش اگه زن باشه توجه خاصی نداشته باشه . همه از اون به عنوان یک جنتلمن و با شخصیت یاد می کردند . اون هم خودش دبیر دبیرستان بود و باباش یک کارمند ساده ولی بابای من تاجر فرش بود اما اون به خاطر ثروت خونوادگی ما و این که تنها دختر خونواده ام بودم باهام از دواج نکرد . اون شب بازم به یه عروسی دعوت بودیم . دوستم ستاره رو هم پس از مدتها اونجا دیدم . عین ستاره ها شده بود . وقتی به من و کامیار رسید اول دستشو به طرف اون دراز کرد و طوری دستشو تو دستش نگه داشت که انگاری داداشش باشه یا یکی از محارمش . حرصم گرفته بود ولی می دونستم که عزیزدلم بهش توجه نداره . -ستاره شوهرت کو . -تو چه رفیقی هستی که نمی دونی ازش جدا شدم . هیچی سر و گوشش می جنبید و از بس دوست دختر می گرفت و باهاشون حال می کرد ازش جدا شدم مردا همه شون همینن . سر و ته یک کرباسن . تا چشمشون به یه زن دیگه میفته همه چی از یادشون میره . همه شون هیزن .. -ولی شوهر من این جوری نیست . اون چش پاکه . یه ساله با هم از دواج کردیم حتی به یه زن هم خیره نگاه نکرده . -اتفاقا از اینا باید ترسید . بهت قول میدم همین الان داره پر و پاچه یکی رو دید می زنه .. -ستاره جون دیدی اشتباه می کنی ؟/؟ اون اونجا وایساده و منتظره کی میرم طرفش . قربونش شم ما برای هم ساخته شدیم . -اشتباه می کنی . من خیلی راحت با سه سوت می تونم تورش کنم . -ستاره خیلی مغروری این قدر به خودت نناز همه چی رو نمیشه در زیبایی دید و با اون سنجید -زیبایی چیه سمانه . فکر کردی مرد به خاطر زیبایی زن زیبا تر از زنشه که میره دنبالش ؟/؟ دستشو گذاشت رو کس خودش و گفت به خاطر این لعنتی و اون لعنتی که اونجای خودش کاشته هست که میره دنبال عیاشی . از این حرفش خیلی ناراحت شدم . -کامیار من اینجوری نیست . اون فقط مال منه . -تو هر جور فکر می کنی بکن . ببینم خیلی مومن و با خداست ؟/؟ اهل عبادته ؟/؟ شب و روز داره خیرات می کنه ؟/؟ -اینا دلیل نمیشه . اون وجدان داره -وقتی که تو نباشی و کیرش بلند شه دیگه وجدان سرش نمیشه . کیر چه می دونه وجدان و عشق و محبت و وفا چیه . این که یک زن وقتی خودشو خالصانه در اختیار مردش قرار میده یعنی چه . ستاره اشتباه می کرد . اون همیشه مغرور بود . من چند بار کامی رو آزمایش کرده بودم . اون با بقیه فرق می کرد . اون اهل هیچی نبود .اهل رفیق بازی نبود . هر وقت دلم می خواست بهم می رسید و سکس می کرد . همیشه هم گرم و پر نشاط بود -ببین من باهات شرط می کنم که اونو به دامش بندازم . سر یه چیزی باهات شرط می کنم . اگه من بردم تو باید وقتی که من اون داریم سکس می کنیم حضور داشته باشی و ازمون فیلم بگیری . البته نیازی نیست که اون از جریان با خبر شه . میریم در یک فضای بزرگ . یه اتاق خواب دارم سی متره . یه گنجه هم داره و با یه سنگر مطمئن . زاویه تخت رو هم طوری باهاش تنظیم می کنم که اصلا هیکلتو بنداز بیرون و ازمون فیلم بگیر . زنه و قولش .. یه لحظه داشتم دچار تردید می شدم ولی بالاخره گفتم باید روشو کم کنم . باید حالشو بگیرم . -در ضمن سمانه تو هم نباید بعدا به کامیار گیر بدی . اگرم دوست پسرم شد کاری هم به کارش نداشته باش -به همین خیال باش . اصلا صیغه هم شین . اون فرق می کنه در عوض من اگه برنده می شدم قول داد که تا آخر عمرم منو میکاپ مجانی کنه آخه اون آرایشگر قهاری بود . . وقتی که مهمونی تموم شد با خودم دچار تردید شدم . سمانه این چه کاری بود که تو کردی . نکنه شیطون بره تو جلد شوهرم . .. من و ستاره به جای این که به مجلس توجه داشته باشیم داشتیم در مورد مسائل مورد علاقه و سلیقه های شوهرم حرف می زدیم . از این که چه لباسی دوست داره و چه چیزایی بیشتر اونو تحریک می کنه . کس براق بیشتر دوست داره یا مودار .. وقتی بهش گفتم برق انداخته رو تر جیح میده خوشحال شد وگفت اگه می گفتی مودار این یک هفته ای نمی شد . حرصم می گرفت طوری از خود راضی و مغرور بود که به پیروزی خودش اطمینان داشت . این مسئله اون شب وشب های دیگه رو سکس من اثر گذاشت . -کامی اگه یه وقتی یه جایی باشه که من نباشم و یه زنی بخواد با تو باشه تو چیکار می کنی -عزیزم واسه چی به این چیزا فکر می کنی . تو اصلا نباید به خودت اجازه بدی همچین فکری بکنی . من یه تار موی تو رو به صد تا زن دنیا نمی دم . در حالی که دستشو روی کس من گذاشته بود گفت می بخشی سمانه جان که این حرفو می زنم این مگه چی نداره که مال بقیه داره . همه شون یک شکلن . یه دست دیگه شو گذاشت رو سینه و قلبم و گفت اون چیزی که اینجا قرار داره شکستنش بزرگترین جنایته . من اگه بخوام کمترین خیانتی بهت بکنم خودمم باید حس کنم که اگه تو می خواستی این کارو بکنی من دچار چه احساسی می شدم .. دلم می خواست از هیجان و عشق و هوس گازش بگیرم . کاش ستاره اینجا بود و حالتشو می دید . می دید که چه بی ریا و خالصانه داره با من حرف می زنه و احساس خودشو میگه ولی حیف که نبود . اون اگه کامی رو در این وضعیت می دید مطمئن بودم دیگه نمی گفت که میشه راحت تورش کرد و دیگه مطمئن شده بود که اون به ستاره که سهله به سوپر استا ر هم باج نمیده . شب جمعه ای شد . قرار شد که شوهرم خودش تنهایی بیاد مهمونی در خونه ستاره . من دو ساعتی رو زود تر رفتم تا خوب با محیط آشنا شم .. طوری برام از جا و چگونگی فیلمبرداری حرف می زد که انگاری شوهرم می خواد اونو بکنه . -دوربین دیجیتالی قویه . تنظیمش هم خود کار و خیلی راحته یه سه چهار ساعتو راحت می تونی فیلم بگیری . ببین یه دور بین دیگه هم برات کنار گذاشتم که یه وقتی زحمتت زیاد نشه و در این تاریکی رم عوض کردن سخت نباشه . -ستاره داری جوک میگی ها . مثل این که به خیال خودت می خوای تا صبح با کامی من سکس کنی . -بعدا می شینیم با هم نگاش می کنیم -ستاره حالتو می گیرم . وقت و بی وقت میام که آرایشم کنی . موهامو درست کنی . رو صورتم کار منی . یک قرون هم بهت نمیدم . -من رو حرفم هستم .هووی ناز من . خودت گفتی که من می تونم صیغه شوهرت شم -ولی تو که گفتی می خوای دوست دخترش باشی .. راستش یه لحظه کم آورده بودم . نه به بار بود نه به دار . -باشه اینم قبوله .. اون یه پیراهن قرمز سکسی با آستین حلقه ای و حاشیه هایی طلایی تنش کرده بود که لباسو از سادگی درش بیاره . از شونه ها تا قسمتی از کمر و از جلو تا قسمت سینه باز بود . یعنی تقریبا خیلی هوس انگیز و تو دل برو شده بود . طوری هم خودشو به سبک شیطانی آراسته بود که منو داشت وسوسه می کرد که باهاش لز کنم . به تنها چیزی که فکر نمی کردم فریب خوردن همسرم بود . ستاره خیلی هم پررو بود . مدرسه که بودیم وقت وبی وقت دستشو میذاشت ر و کوس و کونم و همش می بستمش به فحش . زنگ زدم برای کامی که مادر بزرگم بیمار شده و همراه مامان دارم میرم کرج و شبو بر نمی گردم . فقط یه سری وسایل آرایشو اگه زحمتی نیست باید از ستاره جون بگیره . می خواستم اونو بکشونم به اینجا . می شد صبر کرد که اون بیاد اینجا و این خبرا بهش داده شه ولی چون اون موقع من باید در گنجه می بودم و صحبت کردن باهاش یعنی گند زدن دیگه تر جیح دادم وقتی که اون نیست تماس بگیرم . -پس امشبو دیگه از اون بر نامه ها خبری نیست -منو ببخش عزیزم . بر گشتم جبران می کنم اینو به حسابت می نویسم فدات شم . قربونت .. خدا حافظ .. دیدی ستاره جون چقدر دلش واسه اونجای من و سکس با من تنگ شده بود -نمی ذارم که امشب بی نصیب بمونه . شما نیستید سمانه جان دوستان که به جای شما هستند . پس رفیق به چه دردی می خوره . داشتم آتیش می گرفتم . -سمانه اگه بیشتر از پنج شش بار اصرار کردی که بمونه و اون نموند من از مخفیگاه خارج میشم . فقط کنه نشو -چیه جا زدی ؟/؟ می ترسی ؟/؟نه آخه اصرار هم اندازه ای داره . -بازم به چشم . من که فکر کنم همون سومین اصرارم جواب بده ولی تا پنج شش تا رو باید بهم مهلت بدی . ولی شوهر خیلی خوش تیپی داری . اگه تورش کنم تا آخر عمرم با هیچ مرد دیگه ای دوست نمیشم . ببینم کیرش خوش دست هست ؟/؟ -اگه وصفش کنم و نبینیش ممکنه داغش به دلت بشینه -وصف العیش نصف العیش . ما به همون نصفه اش هم قانعیم . -ببینم با کس لیسی که مشکلی نداره .. -ستاره بس کن .. -فقط یادت باشه فیلمبرداری رو حتما انجام بدی . البته این فیلم برای خودم می مونه به عنوان شیرین ترین خاطره زندگی من . اگه دوست داشتی یه کپی هم برات می گیرم که هر وقت شوهرت خونه نیست ببینیش و به یادش دستتو بذاری رو کست . .. داشتم پشیمون می شدم ولی فایده ای نداشت .. نفس توی سینه ام حبس شده بود . با شنیدن صدای زنگ فیلمبر داری رو شروع کردم .. اونا درست روبروی من قرار داشتند . -ستاره خانوم زحمتتون زیاد شد . غذا درست کردین و وسایل پذیرایی دیگه رو ردیف کردین و این بر نامه پیش اومد . -عیبی نداره عوضش شما تشریف دارین . شامو در خدمتتون هستیم . آخه این همه تدارک دیدم . .. دل تو دلم نبود . رنگم مث گچ سفید شده بود . ستاره حتی یک میز غذا خوری کوچیک رو در اتاق خوابش ردیف کرده بود که از اونجا تکون نخورن . کامی سکوت کرده بود . موافق بود که شامو باشه . سکوت کرده بود . همون دفعه اول و با تعارف اول قبول کرده بود . خاک تو سرت که من این جوری ازت دفاع نکرده باشم . فقط اگه جاهای حساس ترشو گند بزنی من می دونم و تو . یه چیزی از بیرون می گرفتی و کوفت می کردی . یه چیزی خونه درست می کردی . از بس تو رو تنبل بار آوردم . از بس به فکر خودتی . -ستاره خانوم توی خونه به این بزرگی تنها زندگی کردن خیلی سخته .. -خب من بعد از ظهر ها مشتری دارم . نیمه شب تا لنگ ظهر می گیرم می خوابم . شبا هم میرم رو ماهواره و کامپیوتر و گشت و گذاری می کنم .واسه خودم دنیایی دارم . تازه وقت کم میارم . -پس با این حساب من امشب مزاحم خلوتتون شدم . -ایرادی نداره خلوت خودمونو قسمت می کنیم . اومد طرف شوهرم و کتشو از تنش در آورد و برد در یه خارج از اون محوطه آویزون کرد . دلم می خواست خودمو نشون بدم و کار رو خراب کنم ولی سر افکندگی و شکست رو نمی تونستم تحمل کنم . یعنی پیش دوستم کم می آوردم . . عطر ملایم فرانسوی فضا رو پر کرده بود . چقدر این عطر کامی رو تحریک می کرد . لعنت بر من که تمام اسرار و راز و رمز کامی رو صادقانه بهش گفته بودم . اصلا فکر نمی کردم اون اینجا بمونه . ستاره موهاشو باز کرده و رو شونه های لختش ریخته بود . قسمت بالای سینه هاش مشخص بود . پیرهن آلبالوییش چشای کامی رو خیره کرده بود . کامی حالا پشت به من قرار داشت ولی حالت سرش نشون می داد که نگاهشو به سینه های دوستم دو خته . واسش غذا آورد و دو تایی نشستند و خوردند . ستاره مدام داشت مخشو کار می گرفت و از زمین و زمان حرف می زد. شامو که خوردند عزیز دل من از جاش بلند شد . -دیگه باید رفع زحمت کنم . -کامی جان می تونین خوابیدنو همین جا تشریف داشته باشین . .. لعنت بر تو ستاره اون که داشت می رفت . چرا گیر میدی . -نه صحیح نیست . آخه .. وووووووییییییی چی می شنیدم . شوهرم با لحنی حرف می زد که انتظار داشت که ستاره بازم تعارف کنه و یه دلیلی بیاره که ایرادی نداره . همین طور هم شد . -کامیار جان شما که خودت مرد با فرهنگ و درایتی هستید . یه مسائلی هست که ما برای خودمون تابو و بتش کردیم . چه اشکالی داره من و شما زیر یک سقف استراحت کنیم . غیر اینه که الان چند ساعته با همیم و همو از تنهایی در آوردیم ؟/؟ فقط یه اشکالی هست که من عادت دارم لامپ فلور سنت کناری رو تا صبح روشن میذارم . ستاره این کارو برای فیلمبرداری بهترتوسط من انجام می داد . کامی هم عادت داشت لامپا خاموش باشه بخوابه ولی نا امیدم کرد -ایرادی نداره ستاره خانوم اتفاقا منم این جوری عادت دارم .. ..خاک تو سرت کامی تو که اصلابه وقت خواب یه چراغ خواب ساده رو نمی ذاشتی توی اتاق خوابمون روشن باشه چقدر زود وا دادی . خاک عالم تو سرت . گریه ام گرفته بود . شکستو با تمام وجودم حس می کردم . سالی که نکوست از بهارش پیداست .. ولی شاید در جاهای حساس مردانگی اش گل می کرد . شاید هم از رو سادگیش بود که می خواست شبو اونجا بمونه تنها نباشه و با ستاره گپ بزنه . -راستی قراره من در همین اتاق بخوابم ؟/؟ -ببینم سختت که نیست کنار من بخوابین . البته اگه سختتونه می تونم تو اون یکی اتاق واستون ردیف کنم . ولی فکر کنم فرهنگتون امروزی باشه و دیگه فناتیک فکر نکنین . .. یعنی خوابیدن کنار یک زن غریبه امروزی, قدیمی وفناتیک فکر کردنه ؟/؟ -خب ستاره خانوم بعضی ها کوته بین هستند و فکرای بد می کنن . یا این که ممکنه کوته بین هم نباشن عادت ندارن یه بر داشت های بد می کنند . فقط یه خواهشی ازتون داشتم . -بفر ما کامی جان . در مورد شام موردی نداره . می تونم به سمانه بگم که ستاره جون زحمت کشید و زشت بود اگه من نمی موندم ولی در این مورد که شبو اینجا بودم چیزی بهش نگین . ممکنه فکرای خاصی توی سرش بیفته . -خب بذار بیفته . ,این خصلت همه مرداست که تنوع طلب باشن . برای مردا گاهی ضورت داره که یه دمی به خمره بزنن و یه حال و هوایی عوض کنن . این جوری بهتر می تونن به خونه و زندگیشون برسن . تو اگه هر روز چلو کباب بخوری یا یه غذایی رو که دوست داری خسته نمیشی ؟/؟ تنوع لازمه .-یعنی شما این قدر فر هنگتون بالاست که حاضرین گاهی به مرد آزادی بدین ؟/؟.............ادامه دارد ...............نویسنده ............ایــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
ستـــــــــــــــــــــاره خامــــــــــــــــــــــــوش ۲

کاش سمانه هم مثل شما بود .. آخ که سنگ بر سرت مرد .. آبروی ما رو بردی .. دوربین داشت توی دستم می لرزید البته خیلی از صحنه ها رو فیلم نگرفته بودم . مثلا موقع شام خوردن رو خلاصه کرده بودم . -پس چی شد که از همسرتون جدا شدین ؟/؟-معتاد بود . اعتیاد .. .... لعنت بر تو ستاره اگه می گفتی زن باز بود خودتو پیش شوهرم محکوم می کردی .-کامی جان من میگم فر هنگ ما آدما باید قوی باشه الان میگن زن و مرد که پیش هم باشن منظور نامحرمه مثل پنبه و آتیش می مونه . اصلا این حرفا معنی نداره . نظر شما چیه -اتفاقا منم مثل شما فکر می کنم . من می خوام بخوابم شما اگه می خوای رسیور روشن کنی یا یا کامپیوتر کار داری همه اینا توی هال هست . البته لپ تابو می تونی بیاری اینجا .. -ستاره جان شما تا نیمه شب بیدار بودین چی شد ؟/؟ .. بالاخره یه جایی این شوهرم اونو گیر داد -امشبو کمی خسته ام . منو ببخشین که یه خورده راحت می خوابم . لباسشو در آورد -ببخشید دستم به پشت نمی رسه سوتین منو باز می کنین . اگه جسارت نمیشه .. . تف به تو مرد خیلی راحت این کارو انجام داد . ستاره با یه تی شرت و یه شورت شلوارک نما خودشو انداخت رو تخت . شهوتو در حرکاتش به خوبی می دیدم .. اون فضا رو به خوبی برای یک سکس داغ آماده کرده بود . چند تا عکس سکسی که یه حالت پرتره ای داشتند رو روی دیوار نصب کرده . با گلهای طبیعی و مصنوعی حسابی کامی رو تحریک کرده بود . کامی پیش ستاره دراز کشید . ستاره یه پهلو و پشت به اون قرار داشت و کامی طاقباز دستاشو پشت سرش گذاشته به سقف نگاه می کرد . این آخرین امید من بود . هر نقطه ضعفی رو که تا حالا داشت می بخشیدم ولی از این جا به بعدشو .. نمی دونستم باید چیکار کنم . تازه بعدشو بگو . پیمانی رو که با دوستم بسته بودم .موهای بلند و مشکی ستاره تا پایین کمرش می رسید . من حتی بهش گفتم که موهای بلندشو کوتاه نکنه . واسه خودم شر درست کرده بودم . کامی سرشو به طرف ستاره بر گردونده بود . با کمال پررویی با یه شورت و پیراهن زیر کنارش دراز کشیده بود . نگاهم به شورت اون بود که بتونم ورم کیرشو ببینم . کیرش در حال خوابیده هم یه ورم خاصی داشت . دستشو گذاشته بود روی قسمت کیر وخیلی آروم با هاش ور می رفت . کیرش شق شده بود . ستاره یه تکونی به خودش داد و تا روشو بر گردونه کامی ملافه رو انداخت روی پاش .. ولی دیگه زیادی تابلو شده بود . بد تر کرده بود . کیر داخل ملافه عین ماکتی از کوه شده بود . ستاره : چیزی نیاز دارین ؟/؟ -نه ممنونم . ولی من عادت به این جور خوابیدن ندارم . -اگه خوابتون نمیاد می خواین با هم حرف بزنیم . -نمی دونم . من حس می کنم اگه سمانه بفهمه که من اینجام ناراحت شه ....مرده شور ببردت که تا اینجاش اومدی حالا به یاد من افتادی . خاک اون دنیا هم توی سرت . ستاره نگاهشو از روی کیر شوهرم بر نمی داشت . کامی می خواست پشت کنه تا کیرش معلوم نباشه سختش بود . می خواست به طرف ستاره یه پهلو کنه احتمالا پیش خودش فکر می کرد که یارو میگه چقدر بی ادبه . -کامیار خان مشکلی داری ؟/؟ این قدر به خودت سخت نگیر . آدم که نمی تونه از واقعیت و منطق فرار کنه . غریزه انسانها جزیی از وجودشه .. انگار اونو به بدنش چسبونده داغش کردن . سعی کن شرمنده نباشی این قدر سخت نگیری . نقطه ضعف اونو فهمیده بود . می دونست که راحت می تونه تورش کنه . کامی خوشگل و مهربون و خیانتکار من . ملافه رو به کناری داد . کامی با همه پررویی خودش در این چند ساعت اخیر صورتش سرخ شده بود . ستاره دست اونو گرفت و گذاشت روی شورت خودش .. -حس کن ببین چقدر خیسه ؟/؟پس تو تنها نیستی منم مث توام . اگه باور نداری و سختت نیست می تونی دستتو بذاری داخل . نترس . این فاصله های اجتماعی رو ما خودمون درست کردیم . این زبونمه که داره برات حرف می زنه . دست کامی رو پس از این که شورتشو کشید پایین گذاشت روی کس خودش و مثلا واسه این که توجیهی بیاره گفت ببین لبامو نگاه کن داره واست حرف می زنه . کسمو ببین .. خجالت نکش از این که اسمشو می برم . اون هم شبیه لبای صورتمه . لبها افقی هستند و کس عمودی . کس هم واسه خودش حرفایی واسه گفتن داره . چرا ما به لب اجازه حرف زدن میدیم ولی جلوی کسو می گیریم . صاحب لب و کس هر دوش خودمم . من از این کس شرات ستاره گریه ام گرفته بود . شاید اگه این جریان یه فیلم سینمایی بود و کامی هم بیگانه من می خندیدم . شورت کامی رو از پاش در آورد حس می کردم کیر شوهرمو هر گز تا به این حد کلفت و دراز ندیدم . شاید حالا از دید دیگه ای بهش نگاه می کردم . . ستاره صداشو بلند تر کرد تا منم بشنوم ..این نیاز ها خیلی از زنها و مرد ها رو به هم پیوند میده و همه مردا در مقابل این نیازشون سستن . شاید ما هم این جور باشیم ولی تنوع طلبی در خون مردا وجود داره و ایرادی هم نمیشه گرفت . رفت تا کیر کامی گیج شده منو بذاره توی دهنش ولی کامی که دیگه از مهمان نوازی ستاره خجالت کشیده بود خودش زود تر دست به کار شد و شورت ستاره رو از پاش کشید بیرون . بد بخت کس ذلیل .. آبروی منو برد . حتما ستاره فکر می کنه من بهش نرسیدم . کس ستاره در مقابل کس کوچولو و تنگ من خیلی گنده نشون می داد . هر چند تازه و بدون لک بود . آروم آروم اشک می ریختم . کامی زبونشو در آورد و اونو رو کس ستاره کشید . زن تی شرتشو هم در آورد ودستشو گذاشت زیر لباس زیر کامی و در حالی که شکمشو لمس می کرد پیراهن زیرشو از تنش در آورد تا دو تایی شون در اون فضای کاملا نورانی کاملا لخت در آغوش هم باشند . کامی زبونشو توی کوس ستاره فرو می کرد و چه با ولع واسش لیس می زد. انگار اولین بارشه که داره کس می کنه . حالمو گرفته بود .. بعضی از حرفا و ابراز احساساتشو از اونجایی که آروم بود رو نمی شنیدم .. -ستاره من اون کس نازتو چه جوری بخورم که بیشتر خوشت بیاد .. -همین جوری جفت لباتو بهشون بچسبون . زبونتو فرو کن توی کسم .. بعدش دوباره اونو بین دوتا لبات بذار و میکشون بزن . دستای کامی رفته بود رو جفت سینه های ستاره و من با زجر داشتم از این صحنه فیلم می گرفتم . -کامی کامی میک بزن .. میک بزن .. اگه بدونی چند ماهه که من نیازمو خفه کردم .. دارم به اون حالت می رسم . خیلی زود دارم می رسم .. بیا کامی سهممو از سکس به من بده .. چه عذابی می کشیدم من . ستاره از کامی سهم می خواست . من باید دور بینو طوری تنظیم می کردم که صحنه های با حال خوب بیفته . ستاره ارضا شد . با همون میک زده شدن کسش . کامی کیرشو فرو کرد توی دهن دوستم .. یه دست ستاره رو بیضه های کامی بود .. -آخخخخخخ آخخخخخخ ستاره داره تو دهنت می باره .. -بذار بباره .. جرش بده بکنه پاره .. بریز آبتو به کیرت بگو بباره .. آبتو می خوام .. کامی در حالی که از هوس به خود می پیچید آبشو ریخت تو دهن ستاره .. ستاره اول دهنشو خوب باز کرد تا یه چیزایی از حالت و رنگ آب کیر توی فیلم بیفته .. نمی دونستم قدرت دوربینشو ولی شاید می افتاد . چه با لذت همه رو خورد . من می خواستم آب کیر کامی رو بخورم سخت بود . احساس زنی رو که سایه شوهرو بالا سرش نمی بینه باید درک کرد . مخصوصا اون زنی رو که مدتها شوهر داشته . شاید یه دختر مجرد راحت تر بتونه تحمل کنه ولی یک زن بیوه نه . نمی تونه . نمی تونه .. ولی من چی منی که یک شوهر وفا دار می خواستم . من چرا باید چوب گناه اون مردی رو بخورم که ستاره رو ترک کرد . چرا مردا همه شون زشت کردارن . کامیار خودشو کشید رو ستاره و کیرشو فرو کرد توی کس . این آخرین امید منم از بین رفت . گفتم شاید در این قسمت وجدان شوهرم بیدار شه . ولی اون وجدانشو کیر کرده رفته بود . لعنت بر این وجدان کیری .. ستاره حالتشو طوری کرده بود .............ادامه دارد ...............نویسنده ............ایــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ستـــــــــــــــــــــاره خامــــــــــــــــــــــــوش ۳ (( قسمت آخـــــــــــــر ))

که کس و کیر خیلی قشنگ در فیلم نشون داده شن .. -کامی کسسسسسم می خاره ..می خاره .. بگو کس من بهتره یا مال خانومت .. -هر گلی یه بویی داره .. مرده شور ببردت کامی که کس گنده ستاره رو نگی گل . مرغ همسایه رو غاز می بینی ؟/؟ خیسی کس ستاره و اون لکه های سفید هوسشو به خوبی می دیدم . اون سهم خودشو از هوس داشت از کامی می گرفت . انگاری که تمام مردای دنیا باید میومدن و نفری یه دست اونو می کردن . کامی سرعتشو زیاد کرده بود. سینه های ستاره رو می مکید .. یه بار دیگه اونو ارضاش کرد . این بار ستاره قمبل کرد تا حالت کون و بدنش به خوبی در فیلم نشون داده شه . این بهترین حالتی بود که کیر شوهرمو توی کس ستاره نشون می داد . نمی دونم کامی با چه جراتی آبشو توی کس ستاره خالی کرده بود . نتونست جلوی خودشو بگیره . استیل کون ستاره خیلی زیبا به نظر می رسید . بر جسته تر و گنده تر از کون من بود . وسفید تر و لطیف تر هم بود . کامی کیرشو محکم به ته کوس ستاره می زد . -جووووووون کامی بکن بکن .. بکن .. بکن .. نگران نباش زنت نمی دونه . زنت نمی فهمه .. این نمی فهمه رو به نظرم با دو منظور به کار برده بود کامی حالا کیرتو بکنش توی کونم .. بکن .. کامی کیرو از توی کس بیرون کشید و اونو یه دو سانتی بالاتر در یه سوراخ دیگه فرو کرد .. -آیییییییی آیییییییی درد داره ولی کیف داره .. کامی دوستت دارم . تو چقدر خوبی چقدر ماهی مهربونی .. کامی قشنگ من .. دوستت دارم . عاشقتم .. کیر کامی ستاره رو گیج کرده بود .. کمر ستاره اسیر دستهای کامی بود . بیشتر از یک ربع داشت کون ستاره رو می کرد .. حس کردم چند قطره ای از آبشو توی کون ریخته . اون شب تا صبح سکس کردند و من ازبیشتر صحنه ها فیلم گرفتم . دو تایی دم صبح توی بغل هم خوابیدند و پس از نیم ساعت ستاره که سر کامی رو گذاشته بود رو سینه اش با پشت دستش به من اشاره زد که برم . من اشک ریزان راه خونه رو در پیش گرفتم در حالی که می دونستم شوهرم لخت در بغل یکی دیگه هست . اون مرام و دلشو نداشتم که مقابله به مثل کنم . چرا پستی رو با پستی جواب بدم ؟/؟ بیشتر زنا شرافتشونو در مقابل بی شرافتی مرداشون حفظ می کنن . واسه همینه که باید اونا رو تحسین کرد .شب بعد کامی می خواست بهم برسه خودشو گرم نشون بده ولی من قبول نکردم و گفتم خسته ام . نمی دونم چرا ستاره رو دیگه ندیدم . وقتی می رفتم سراغش نبود . منتظر بودم تا بازم به وعده های دیگه ام عمل کنم . من آدم متعهدی بودم . حتی به زیان خودم . بیماری و آلودگی واژن و دستگاه تناسلی رو بهونه کردم و گفتم که تا یک ماه نباید سکس داشته باشم . شوهرم هر کاری کرد بهش کون ندادم . تازه این درد رو باید تحمل می کردم که با صیغه ستاره و شوهرم هم موافقت کنم . یک ماه گذشت .. یه روز یه نامه ای به دستم رسید . از ستاره بود .. -حالا که این نامه رو می خونی من هزاران کیلومتر از تو دورم . رفتم اون ور آبها . پیش فامیلام آدم بعضی وقتا یه کارایی رو انجام میده که می دونه زشته که اگه یکی دیگه اون بلا رو سرش می آورد ازش متنفر می شد . منم به خاطر هوس خودم بود که این کارو کردم . شاید با این کارم احساس زنایی رو که با شوهرم رابطه داشتند و باعث جدایی ما شدند درک کرده باشم . من نمی خواستم و نمی خوام زندگی تو رو تباه کنم . خونه و زندگی خودمو فروختم . نمی خوام از یه واقعیت تلخ دیگه بگم . واقعیت تلخ برای تو ولی شیرین برای من . شوهرت مرد خوبیه . یه مرد ساده . می تونه بهترین باشه . می تونی ازش مراقبت کنی . من عاشقش شدم . خیلی زود . می تونستم بمونم و در کنارش باشم . می دونی چرا ؟/؟ من از اون بار دارم . باور کن سمانه من نمی خوام پست باشم . نمی خوام زندگی کسی رو که دوستش دارم خراب کنم . اون یه مرد زیباست ولی قلب زیبایی هم داره . نگاه نکن که نامردی کرده . باور کن اون دوستت داره . بعد از اون روز یک بار دیگه با هم بودیم . اون به خاطر تو عذاب می کشید و من به خاطر اون رنج می کشیدم . درسته خیلی نامردی کرد و شاید اگه زمینه فراهم باشه بازم این کارو بکنه . اما خیلی ها هستند که عین خوک غرق در پستی و شهوتند و راهی برای اصلاحشون نیست . تو باید باهاش بسازی . نباید از دستش بدی . باید گذشت داشته باشی . چه می دونی . شاید اون یه مرد استثنایی شد که به غیر از تو هوس بودن و سکس با زن دیگه ای رو نکرد . سعی کن براش زیبا ترین و سکسی ترین باشی و مهربون ترین اخماتو باز کن . این جوری ممکنه اونو به خودش بیاری . می دونم نباید به تو می گفتم که ازش بار دارم . خودشم نمی دونه و هیچوقت بهش نمیگم . من دوستش دارم و یه آدم هیچوقت راضی به عذاب عشقش نمیشه . یادت میاد با هم چی قول و قرار کردیم که درصورت پیروزی در شرط بندی من می خوام که اون برای همیشه دوست پسرم باشه ؟/؟ یا صیغه اش شم و تو قبول کرده بودی ؟/؟ قبول کرده بودی که به روش نیاری ؟/؟ حالا هم می خوام که به روش نیاری . و باهاش زندگی کنی . تو شرطو باختی بهم بد هکاری . من عاشقشم . ولی اون مال توست . من نمی تونم عشقمو با تو قسمت کنم . یعنی تو نمی تونی عشقو قسمت کنی . اون دوستت داره . منو ببخش به خاطر همه بدیهایی که در حقت کردم . . به خاطر خود خواهی خودم باهات شرط بستم . من یک زن تنهام . مردا به چشم یک کالا بهم نگاه می کنند . کسی دید خوبی نسبت به یک زن بیوه نداره ولی منم یک انسانم . فقط یادت باشه با کسی شرط بندی نکنی . در هیچ زمینه ای . منو ببخش سمانه . منو ببخش که چقدر عذابت دادم که اون جوری دور بین به دست ازم فیلم بگیری ولی این یادگارمو تا آخرین لحظه زندگیم پیش خودم نگه می دارم . عشقی که یک شبه اومد سراغم . راستش به این فکر می کنم من تازه از راه رسیده و دزد پررو که بهت حسادت می کنم تو چه حالی داشتی !سعی می کنم که دیگه هیچوقت نگام به نگات نیفته چون اون وقت حتی مرگ هم نمی تونه در مان درد هام باشه . رفیق بد و پست تو : ستاره خاموش .. نامه ستاره رو با اشکهام خیس کرده بودم . حس کردم که در حقش خیلی ظلم شده . زندگی رو طور دیگه ای می دیدم . این که دنیا فقط مال من نیست . این که باید خیلی مراقب باشم . ستاره اون وقتی که می تونست بد نباشه بدی کرد و اون وقتی که می تونست بد باشه و زندگی منو تباه کنه این کارو نکرد . حالا میشه به خاطر ستاره کامیارو دوست داشت . . همون شب خودمو زیبا تر و سکسی تراز شب زفاف کردم . کامی بازم حوصله نداشت .. -می خوام یه چیزی بهت بگم .. من خیلی بد و پستم .. -ببینم کامی داری فیلم بازی می کنی ؟/؟ منم گاهی وقتا بد میشم. مثلا دیروز به یه گدا پول ندادم .-نه مال من این جوری نیست . نگاهمو با عشق و محبت به چشاش دوختم و گفتم کامی بدیهاتو توی قلبت نگه داشته باش . شاید اگه به من بگی ازت روی گردون بشم . مهم اینه که بعدا بد نباشی . من کامی خوبمو کامی صادقمو دوست دارم و مهم اینه که می خوای صادق باشی . پس هیچی نگو .. -تو می دونی من چی می خوا ستم بگم ؟/؟ -نه از کجا بدونم . -ولی من فکر کنم تو بدونی .. -من برم بخوابم ؟/؟ -نه عزیزم .. اون همون روحیه رو پیدا کرده بود پس از یک سکس گرم و داغ سرشو گذاشته بود رو سینه ام و اشک می ریخت . -کامی بس کن من نمی تونم اشکای تو رو ببینم . -تو فقط بهم بگو می دونی ؟/؟ -بچه نشو کامی .. من هیچی نمی دونم . فقط همینو می دونم که خیلی دوستت دارم و تو هم منو دوست داری . -یه چیزی بگو تا آروم بگیرم . - از پنجره یه نگاهی به بیرون بنداز . یه ستاره هایی رو می بینی که چشمک می زنند اونا هر چی رو که هست میگن . اون گوشه کنارا یه ستاره های غمگینی هستند که بهشون میگن ستاره های خاموش . اونا راز نگه دارند . خودتو بکشی بهت چیزی نمیگن . حالا مثل یه پسر خوب سرتو بذار رو سینه ام تا نوازشت کنم و خوابت ببره . تازه باید خجالت بکشی که تو باید این کارو برام انجام بدی . حالا امشبه رو ولش . به افتخار اون ستاره خاموش که اون بالا داره ما رو نگاه می کنه همه چی رو ندید می گیرم . کامی صورتشو به صورتم نزدیک کرد و لباشو به لبام چسبوند . این بار دیگه اشکی نمی ریخت ... پایان ... نویسنده .... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
دختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــربـــــــابــــــــــــــــــــــــ ـــــا ۱

اسمم خسروست .39سالمه و یه دختر 18 ساله دارم به اسم تینا و یکی هم 8 ساله به اسم تارا . زنم توران دوسال ازم کوچیکتره .این تالبستونی یه گشت و گذار زنونه پیش اومد و هر چی به این توران گفتم که تینا رو هم با خودت ببر قبول نکرد . این دختره شده بود موی دماغ ما . مگه می ذاشت من به تفریح خودم برسم . تا موقعی که کوچیک بود دردسر نداشتم وراحت سر مادرش کلاه می ذاشتم ولی از وقتی که بزرگ شد شده بود مزاحم . نمی دونستم چه جوری باهاش کنار بیام . شده بود معلم اخلاق من -نبینم بابام سر و گوشش بجنبه ها .. بابا تو دختر بزرگ داری این کارا چیه .یکی دوبار گیر افتاده بودم و خیلی ازم دلخور شده بود . دلم خوش بود که از شرش خلاصم و یه هفنه ای رو می تونم چند تا کوس بیارم خونه وحالشو ببرم دیدم نشد که نشد . خیلی خوش تیپ و خوش ظاهر و زبون باز بودم ووارد هر محفلی که می شدم زنا و دخترا دور من جمع می شدن . انواع و اقسام جوک رو هم وارد بودم واز بی تر بیتی تا با تر بیتی همه رو پیش همه تعریف می کردم . زنا هم خوششون میومد و حرفی نمی زدند . تو هر توری که پهن می کردم حداقل یکی دو تا ماهی رو گیر می انداختم ولی با این بر نامه های اخیر حسابی دکونم تخته شده بود . این تینا این قدر فضول شده بود که یه بار منو موقع تماشای فیلمای سکسی گیر انداخت -بابا خجالت بکش اینا چیه نگاه می کنی از دخترت خجالت بکش -سرتو بگیر اون ور دختر . داشتم با کانالا بازی می کردم خودش اومد جلو به من چه مربوطه از این چیزا پخش می کنن -بابا سر مامانو دور دیدی به منم دروغ میگی ؟/؟فکر کردی من خونه نیستم هر چند دقیقه یه بار مراقبت بودم . توران و تارا رفته بودند بازار و من فکر نمی کردم تینا تو اتاقش باشه . با این که می دونستم جز من کسی تواین خونه ماهواره روشن نمی کنه کانال سکسو کد گذاری کردم . دیگه می دونستم دخترم اهل این چیزا نیست که بخواد بره این جور فیلمارو ببینه وبا یه کلکای دیگه کد ورمزو بشکنه ..درهر حال توران و تارا رفتند مسافرت ومن و تینا خونه تنها موندیم .اول از چند روز قبلش بگم که یه حرکتی از تینا دیده بودم که خیلی تعجب کردم وخودمو هم لعنت کردم که مقصر خودمم ازبس به فکر خودم بودم وبه دخترم بی توجهی کرده بودم .به خواسته هاش و این که اون در یه سنیه که نباید همه چی رو سر سری بگیرم و با خود خواهی خودم اونو بکشونم به سمتی که برگردوندنش کار حضرت فیل باشه .یه مدتی بود که چشاش یه خماری خاصی داشت و یه جوری بهم زل می زد . درست مثل معشوقه ای که از دوست پسرش انتظار چیزی داشته باشه . یه بار که یه دختر باکره رو حشری کرده بودم اون داشت خودشو می کشت که من کیرمو فرو کنم تو کوسش و دختریشو بگیرم و باهاش حال کنم . اون دختر همچه حالت و نگاهی داشت . حالت بی نهایت حشری .. یه بار هم که حواسم نبود یهو سر زده رفتم تو اتاقش و دیدم دستش لای شورتشه داره با کوسش ور میره -بابا یادت رفته باید در بزنی ؟/؟دیگه حرف دیگه ای بین ما رد و بدل نشد . می دونم به همون اندازه که اون خجالت کشید منم خجالت کشیدم . یه روز دیگه که اون خونه نبود رفتم سر کمدش . اون خبر نداشت که من یه کلید واسه خودم دارم . بازش کرده حسابی بررسی کردم . آثاری از پسر و دوست پسر و عکس و نامه و این چیزا نبود ولی یه کیر مصنوعی پلاستیکی توجهمو جلب کرد .. دختره ناشی نکنه یه وقتی خودشو جر بده . نگران شده بودم . نمی دونم چرا اصلا دوست نداشتم دخترم حشری بشه . با این که این یه خصلت و نیازیه که خدا در همه انسانها و ساختمان وجودی همه موجودات زنده قرار داده ولی من یه جوری می شدم از این که می دیدم دخترم شهوتی میشه . شاید احساس حسادت می کردم شایدم نمی خواستم ازم فاصله بگیره . می رسیم به اولین شبی که من و تینا تو خونه تنها بودیم . دلم می خواست که بره بگیره بخوابه و من بتونم برم سر وقت کانالای سکس ولی اون زرنگ تر از این حرفا بود .یه خورده از این چرندیات تلویزیون داخلی خودمونو دید می زد . توی هال روبروی ال سی دی زوم کرده بود -دختر تو که تو اتاق خودت تلویزیون داری چرا نمیری اونجا -بابا این کیفیتش باحال تره چاره ای نبود . تازه اگرم می رفت تو اتاقش تا نمی خوابید من کاره ای نبودم . چاره ای نداشتم جز این که یک رسیور هم توی اتاق خواب خودمون بذارم و از شر این دختره خلاص شم . درسته که آدم پیش بچه هاش خجالت می کشه ولی پسرا تا این حد دردسر ندارن . با خودم گفتم حالا که اون داره این جوری منو اذیت می کنه بهتره من برم یه پلیس بازی دیگه در بیارم -تینا جون مادرت رفته و همین الان دلم واسش تنگ شده . تارا هم نیست که با شیرین زبونیهاش خستگیمو در کنه -بابا تو همش اونو بیشتر از من دوست داری -تینا جون این طورا هم نیست . تو دختر بزرگمی جای خودتو داری .اون کوچیکه یه خورده بلبل زبونی می کنه -ومن مزاحم کاراتم بابا -نه عزیزم منم دوستت دارم وبهترین ها رو واسه تو می خوام -بابا تو اصلا درکم نمی کنی .به فکر من و خواسته هام نیستی .نمی دونی با احساسات من چه طوری کنار بیای -عزیزم من رفتم بخوابم صدای تلویزیونو کم کن .یه ساعتی گذشت و خودمو زدم به خواب و یه خرناسهای نمایشی هم کشیدم . صدای پایی رو پشت در شنیدم -بابا بابا خوابی ؟/؟-نزدیک بود که بگم آره خوابم دخترم این چه سوالیه که می کنی . ساکن موندم و جوابشو ندادم تا فکر کنه که خوابم . نیمساعت بعد از پنجره پشتی اتاق خودمو رسوندم به حیاط خونه و از راه پله آروم آروم رفتم بالا طرف در ورودی هال . می خواستم از روبرو تینا رو ببینم اگه از درورودی اتاقم می خواستم خودمو بهش برسونم متوجه می شد و سریع خودشو می پوشوند باید یه اتو ازش می گرفتم که نتونه این قدر بهم گیر بده . اگه دوست پسری چیزی داشته باشه .. نه هردوشونو می کشم .از لای در هال که یه خورده باز بود دخترمو خوب می دیدم . تینا داشت از ماهواره فیلم سکسی تماشا می کرد در حالی که خودشو از پا لخت کرده بود کیر مصنوعی رو روی کوسش می کشید و ناله می کرد من کیر میخوام . بابا من کیر می خوام . همش به فکر زنای غریبه ای من کیر میخوام . بکن بکن منو اگه نمی تونی بذاری تو کوسم بکن تو کونم . بابا کوسمو بخور . همش فکر زنای غریبه ای . مگه دخترتو دوست نداری . مگه عاشقش نیستی ؟/؟ارزش زنای غریبه بیشتر از منه ؟/؟ بابا اوووووفففففف کونشو طرف تلویزیون قمبل کرد و سوراخ کونشو با یه کرم چرب ونرمش کرد و قسمتی از کیر پلاستیکی رو فرستاد تو کونش .. هنوزم با خودش حرف می زد . بابا من کیرتو می خورم واست ساک می زنم . بابا من هوس دارم . درکم کن . منو بکن . بذار بیام تو بغلت بخوابم . تا صبح کیرتو می خورم . چشات همش دنبال زنای دیگه هست . بابای خوشگلم یه خورده مال من باش تو اصلا دوستم نداری . چند لحظه بعد تلویزیونو خاموش کرد و خودشو مرتب کرد و اومد پشت در اتاقم دوباره صدام زد وقتی که مطمئن شد خوابم مجددا رفت سراغ تلویزیون و خود ارضایی ......ادامه دارد .............. نویسنده ............. ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
دختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــربـــــــابــــــــــــــــــــــــ ـــــا ۲

.. منم از همون راهی که اومده بودم بر گشتم هر چند که راه بر گشت سخت تر بود ولی نمی خواستم احساسات تینا رو جریحه دار کرده خجالت زده اش کنم . دوستش داشتم . اون دلش می خواد که باهاش سکس داشته باشم . چطور یه دختر می تونه همچین انتظاری از پدرش داشته باشه . چطور . من که هیچوقت همچین تصوری نسبت به اون نداشتم . به خاطر این که خلوت اونو به هم نزنم حتی به دستشویی هم نرفتم . اون شب تا صبح بیشتر از یکی دو ساعت نتونستم بخوابم .جمعه صبح بود .من و تینا نشستیم و یه صبحونه ای با هم خوردیم دخترم خیلی به خودش رسیده بود . ابروهاشو مرتب کرده بود . یه روژخوشرنگ و براق به رنگ صورتی به لباش زده و پشت چشاشو به همون رنگ در آورده بود یه شلوار تنگ و چسبون هم پاش کرده بود طوری که انگار کونش می خواد بپره و از شلوار بزنه بیرون .یه تاپی هم تنش کرده بود که حتی نوک سینه های دخترونه اش هم از پشت مشخص بود . نمی تونم بگم که تحریک نشدم ولی شیطونو لعنتش کردم . اون دخترم بود . اگه لخت هم می شد نباید وسوسه می شدم -تینا می بینم آرایش کردی . فکر نمی کنی الان واسه این کارا زود باشه ؟/؟-بابا این قدر قدیمی فکر نکن الان همه دخترای جوون از این کارا می کنن . مگه حتما باید ازدواج کنیم که از این کارا کنیم . مگه تو خودت از زنایی که خودشونو خوشگل می کنن خوشت نمیاد ؟//؟تو فقط بلدی از من ایراد بگیری . این کارو با من نکن بابا -تینا این طور که فکر می کنی نیست چرا مثل دختر بچه ها اشک می ریزی -تو اصلا درکم نمی کنی . رفت و آرایش خفیفشو پاک کرد و تا موقع ناهار باهام حرف نزد -تینا خوشگله قهر نکن باهام . عیبی نداره هر جور دوس داری عمل کن . رفتم صورتشو بوسیدم و اونم یه آهی کشید و گفت کاش همیشه بابای مهربونم بودی . ناهارو که خوردیم خوابیدیم . ساعت سه بعد از ظهر بود که از خواب پا شدم که یه دوشی بگیرم . دیدم در حموم باز شد و تینا با یه حوله ای که دور خودش پیچیده بود اومد بیرون . همین طور که داشت می رفت اتاقش حوله یا پاش به جایی گیر می کنه یهو لخت لخت جلوم ظاهر میشه . بدون این که دستپاچه بشه دو تا دستاشو میذاره جلو کوسش . یه لحظه حس کردم یه برقی تو چشام افتاد که تینا هم متوجه اش شد . مات مونده بودم . چه ناز و خوشگل بود . این هیکل بیست و تازه و دخترونه چطور راضی شده خودشو تسلیم باباش کنه . هوس داشت از سر وکول من بالا می رفت . در یک لحظه همه چی تغییر کرده بود . من فقط یه شورت و لباس زیر تنم بود . کیرم تیز شده بود . دخترم چشاشو به طرفش انداخته بود . نمی دونستم چیکار کنم . چه جوری برم طرفش . با این که می دونستم حاضره خودشو در اختیارم بذاره و این بزرگترین آرزوشه ولی نمی دونستم چه جوری قدم اولو بر دارم . تینا دستشو از رو کوسش بر داشت . کوس کوچولوش هر چند پر موبود ولی وقتی که پاهاشو باز کرد و اون چاک کوچیکشو دیدم دلم رفت . هر چند نمی تونستم کوس دخترمو بکنم ولی می تونستم میکش بزنم . مسخ شده بودم . اومد طرف من . دست منو گرفت و گذاشت رو کوسش -بابا ببین ورم کرده از هوسه . تو نمی بینیش .. دست خودشو گذاشت لای شلوارم کیرمو مالوندش . شورتمو کشید پایین -بابا تو هم که هوس منو کردی . چقدر کلفت و تیزه . تو دستام جا نمیشه . رو زمین نشست . شورتمو تا آخر پایین کشید وکیرمو گذاشت تو دهنش . خجالت زده ام کرد من باید که هواشو می داشتم ولی اون با ایثار گری خودش داشت درس بزرگی به من می داد -وایییییی تینا تینا منو ببخش که کور بودم و نتونستم درکت کنم . دوستت دارم دوستت دارم دخترم عاشقتم -منم دوستت دارم بابایی عاشقتم دیوونتم . کیرمو از دهنش در آوردم -بابایی خوشت نمیاد ؟/؟ من با حال ساک نمی زنم ؟/؟اونو بوسیدم و گفتم چرا عزیزم ولی اول بذار طور دیگه ای حال کنیم و بعد می رسیم اونجا -پدر جونم من دختر پررو و بی ادبی نیستم که دنبال هر پسری راه بیفتم . تو اولین تجربه سکسی منی -می دونم عزیزم .اونو بغلش کرده و بردم آروم گذاشتمش رو تخت دو نفره اتاق خواب -تینا همینو می خواستی ؟/؟در حالی که گل از گلش شکفته بود سرشو تکون داد و گفت آره بابا این خواسته همیشگی من بود . دو طرف کوسشو جمع کرده گذاشتمش تو دهنم . تینای من در بغلم بی حس شده بود بالش کوچیکی رو که در کنارش قرار داشت گذاشت تو دهنش و گازش می گرفت . خیسی کوسش از هوس بالاش می گفت . با خودم حساب کردم اگه دخترمو بکنم بهتر از اینه که پسرای غریبه همچین کاری انجام بدن . پاهاشو محکم داشتم تا نتونه بهم لگد پرت کنه . ولی با دستاش هر چند که زورش نمی رسید ولی به سرم فشار می آورد . مراقب بودم که به کوسش فشار نیارم . بالشو از دهنش در آورد و به یه گوشه ای پرت کرد و گفت بابا تو منو کشتی . کشتی بابا . دلم تو سینه ام داره حرکت می کنه . قلبم داره می پره . دارم می سوزم . بابا کمکم کن . نجاتم بده -عزیزم من به خاطر همین همین جام . هرچی می خوای از بابات بخواه . هرچی دوست داری به من بگو -بابا من کیرتو میخوام . زبونتو می خوام که رو کوسم بکشی -عزیزم تو خودت خوب می دونی که نمی تونم کیرمو تو کوست فرو کنم . تینا با دستای گرمش کمرمو نوازش می داد وهوسمو زیاد می کرد .پس از چند دقیقه حس کردم که بیحس شده . شاید ارگاسم شده بود . چشاشو بسته بود . وتو بغلم خوابش برده بود . من که تازه کارای اصلی رو هنوز شروع نکرده بودم . مثل این که کوسش خیلی هوس داشت .می دونستم این بهترین زمانی از زندگیه که یه دختر می تونه سکس داشته باشه در مورد دخترم هم صدق می کنه . نه هول بز داره نه بز غاله و خودشم داره تسلیم پدرش می کنه . فقط تنها بدیش اینه که هنوز راه کوسش باز نشده تا اون جور که دلش بخواد خودشو تمام و کمال در اختیارم بذاره . ولی باید طوری کوسشو میک می زدم که حداقل از این طرف به ارگاسم برسونمش و بعد برم سراغ بقیه اعضای بدنش . اونو به حال خودش ول کردم و شروع کردم به بوسیدن سر تا پاش . یواش یواش چشاشو باز کرد -پدر جونی از سکس با من که خسته نشدی ؟/؟-نه عزیزم تازه شروع کردم .-هر جوری دوست داری منو بکن -بذار یه خورده سینه های خوشمزه دختر خوشمزه امو بخورم -بخور بابا جونی همش مال تو بخورش فقط تو بخورش . دوستت دارم -آههههه بابا بازم داری هوسمو زیاد می کنی . نوک سینه هام هم داره میگه که کیر میخواد . نوک سینه های تینا رو گذاشتم تو دهنم و به طرز وسوسه انگیزی میکشون می زدم -بابا بیا یه خورده کیرتو بخورم -عزیزم هوس بابا وکیرش زیاد آب می ریزه تو دهنت . بار اولته خوب نیست شاید چندشت شه -نه بابا جونم من همه چی تو دوست دارم . من خودم از این آبم . چطور می تونم از خودم بدم بیاد . بابا به خودت و کمرت فشار نیار . من یه کیف و حالی کردم که نمی تونم بگم چه جوری بود . هر چند بازم هوس دارم ولی احساس سبکبالی می کنم . کیر منو که نمی تونست تا آخر تو دهنش فرو کنه به دهن گرفت . نوک زبونشو می کشید سر کیرم و از اونجا تمام تنه کیرمو لیس می زد . بعدش با دو تا لبام آروم کیرمو ساک می زد ودر مرحله بعدی محکم تر میکشون می زد یه مکثی کرد و گفت بابا آبتو بریز من تشنه امه . خودت گفتی اگه این جوری بذاری تو کونم فوری آبت می ریزه . تو الان اگه الان خالی کنی با کون منم می تونی خوب خوب حال کنی . نصف کیر من تو دهن تینا بود و نصف دیگه اش تو دستش و باهاش بازی می کرد .......ادامه دارد .............. نویسنده ............. ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
دختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــربـــــــابــــــــــــــــــــــــ ـــــا ۳ (( قسمت آخر ))

وقتی آب کیرم شروع کرد به ریزش تو دهنش اون سرعت میک زدن و حرکت دستشو بیشتر کرد -وایییییی تینا تینا چقدر دارم حال می کنم -منم می خوام تو حال کنی بابا جونم . فقط با دخترت تینا با تینا کوچولوت .تینا آبمو خورد ولی ازبس زیاد خالی کرده بودم در اثر سرعت زیاد یه خورده از گوشه کنارای دهنش بیرون زده بود . همون لبو بوسیدم و بغلش کردم ..دمرش کردم وکون بر جسته اشو به طرفم قمبل کرده بود . شهوت دوباره داشت تو وجودم شعله می کشید . لای کون تینا رو باز کردم ویه بند انگشتمو گذاشتم تو سوراخ کونش . یه خورده خودشو جمع کرد -تینا واسه امروز بسه -نه بابا خسرو این طلسمو باید امروز بشکنی . من میخوام حرکت کیرت رو توی تمام تنم احساس کنم . می خوام باهام حال کنی . دستمو از زیر گذاشتم روی کوسش . هنوز تر و پر هوس بود . خیسی کوسشو آوردم به طرف سوراخ کونش و با کرم نرم کننده قاطیش کردم -تینا من دلشو ندارم نمی تونم درد کشیدن دختر خوشگلمو سوگلی خودمو ببینم -بابا سوگلی تو تاراست -عزیزم س.گلی من تویی مخصوصا حالا که بیش از هر وقت دیگه ای بهت احساس نزدیکی می کنم . فکر نکن چون دارم کیرمو به کونت فرو می کنم این میشه نزدیکی و احساس نزدیکی . مهم اون درکیه که من و تو از هم داریم وخواسته ها و نیاز های همو می فهمیم . اون عشقیه که نسبت به هم پیدا کردیم -می دونم چی میگی خسرو جونم واسه همینه که واسه تو هر دردی رو تحمل می کنم .بابا دخترت دیوونه توست . از همون وقتی که حس کردم بزرگ شدم دوست داشتم مثل حالا لخت تو بغلت باشم وتو هر کاری دوست داری باهام انجام بدی . تینا پشت به من و دراز کشیده روی تخت چشاشو بسته بود و منم با یه دست موهای سرشو نوازش می کردم و با دست دیگه ام کوسشو می مالیدم . کیر دوباره تیز شده امو به سوراخ کونش فشار می دادم -بابا جرم بده پارم کن .دارم از هوس می میرم .اصلا درد حالیم نیست .بابا این شیرین ترین لحظه زندگی منه هیچ دردی نمی تونه به این شیرینی راه پیدا کنه . بابا الان چند سانت از کیرت تو کونمه . راست می گفت -عزیزم تینای عاشق من دختر باحال من دوستت دارم .با این سوراخ تنگت الان جیغت باید می رفت آسمون ولی تو تحمل کردی . حتی زودتر از منم فهمیدی که کیرم کونتو گاییده -بابابابا بیشتر بیشتر بیشتربکن . کون چسبون تینا داشت کیر منو قفل می کرد و به زور پیشروی می کرد . با این حال اونو آروم آروم می کردم و نصف بیشتر کیرمو تو کونش فرو کردم . دو تا قاچ کونشو محکم با دستام می فشردم دلم می خواست اون جوری که یه کوس یا کون گشادو می کنم کون دخترمو بکنم ولی تنگی سوراخش این اجازه رو نمی داد که کیرمو حرکت بدم و اون جوری که دوست دارم باهاش حال کنم -پدر هرجوری که می خوای منو بکن . می دونم می خوای و دوست داری کیرتو توی کون من حرکت بدی .دختر فیلم دیده من خوب این چیزا حالیش بود -بابا تند تر منو بکن عیبی نداره من تحمل می کنم به کوسم دست بزن . با سینه هام ور برو .نازم کن .بگو دوستم داری . اینجوری کونم به حرکتای کیرت عادت می کنه وکلی هم حال می کنه . دختر گلم خیلی دوستم داشت . هرکاری گفت انجام دادم . حالا دیگه می تونستم کیرمو تو کونش حرکت بدم ولی با این حال سرعتمو زیاد نمی کردم -پدر هر موقع دوست داری آب کیرتو بریز تو کونم . می خوام هم خودم خوشحال شم هم بابا خوشگله امو خوشحال کنم . خیلی خوشم میومد وقتی دور سوراخ کون تینا رو می دیدم که با حرکتای رفت و برگشتی کیرم تنگ و گشاد میشه . کیف می کردم . وقتی که می خواستم خالی کنم دو تا سینه هاشو با دو تا دستام از زیر گرفته و باهاش ور رفتم کیرمو خیلی آروم تو کونش نگه داشته وحرکات خفیفی بهش می دادم . رفتم تو اوج تمرکز و لذت و احساس صمیمیت و عشق به دخترم . همین حس عاشقانه یه بار دیگه داغم کرد و با تمام وجودم تو سوراخ کون تینا خالی کردم -بابا هر چی می تونی بریز . من جا دارم می خوام بریز . دوستت دارم . بابای گل من .بابای خوشگل من .عاشقتم دوستت دارم . من از اداره مرخصی گرفته و تا یه هفته تمام شب رو با تینا حال می کردم . چند بار با هم رفتیم حموم . بهم قول داده هر وقت عروسی کرده هوامو داشته باشه -پدر یادت باشه به من قول دادی که دیگه دنبال خیانت به مامان نباشی .خیانت به مامان یعنی خیانت به من . من تحملشو ندارم-ولی خودمونیم چه جوری تونستی کد کانال قفل شده رو پیدا کنی -پدر نیازی نبود من کد کانالو پیدا کنم . بیشتر رسیور ها طوریند که اگه با چند شماره بالا پایین همون فرکانسو سرچ کنی اون کانال دوباره پیداش میشه منتهی این بار بدون قفل . اسم کانالو می دونستم و هروقت بر نامه سکسو می دیدم کانالو حذفش می کردم تا دفعه بعد روز از نو روزی از نو تازه اگه دوست داشته باشی الان میریم از وبلاگ امیر سکسی داستانهای سکس پدر با دخترشو می خونیم که دوباره سر حال بیای -اصلا دوست ندارم دخترم دیگه این چیزارو ببینه و بخونه -من حاضرم بابا به شرطی که تو هم نبینی -باشه تینا هرچی که تو بگی حقا که دختر همون بابایی .. پایان ... نویسنده .. ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــــــــــان از من بخـــــــــــــــــــــــــــــــــواه ۱

تقصیر بابام بود که مامانمو بی بند و بارش کرد و تقصیر مامان بود که کاری کرد که هوس کنم اونم بکنم . وگرنه کدوم پسره هر چند بی بند و بار و دختر باز که هوس گاییدن مامان به سرش بزنه . با این که کلی داستانهای سکس با مامان رو خونده بودم ولی به این فکر نبودم که مامان همای خودمو که با وجود 40 سال سن هنوز طراوت و جذابیت و شور و نشاط یک زن سی ساله رو داشت بکنم . بابام درجه دارکله گنده ارتش بود و از اونجایی که خیلی خوش تیپ و خوش گذرون بود همش دوست داشت در ماموریت و دور از خونه یاشه و هر ماه فقط دو سه روز اونو می دیدیم . مامان می گفت همه ار تشیها زن و بچه شونو با خودشون می برن به منطقه کاریشون اونجا زندگی می کنن . اگرم این طور نشد بعد از یه مدت میان شهر خودشون پس تو چرا این جوره وضعت .. یه بهونه هایی می آورد و به شیوه اش ادامه می داد . ظاهرا خیلی سر و گوشش می جنبید در عوض از نظر مالی واسه ما هیچی کم نذاشت و یه خونه ای ساخت عین کاخ . شبیه یک شهرک بود . هر چی می خواستی درش بود . خلاصه مامان حشری من تازگیها فهمیده بود که جوونی هاش داره هدر میره و هر مجلسی که دعوت بودیم به طرز عجیب و وسوسه کننده ای خودشو میکاپ می کرد و لباسای سکسی می پوشید که من خجالت می کشیدم که بگم اون مامانمه و زن سردار خانه . خونه هم که بودیم دیگه از من یکی خجالت نمی کشید . با جوانای ده پونزده سال از خودش در این مهمونیا خیلی گرم می گرفت . حتی با یکی از اونا در یکی از این عروسیها در حال رقصیدن بودکه اون بچه سوسول دستشو از رو کمرش به کونش رسونده بود که به جای این که صداش در بیاد و بذاره زیر گوش اون پسره چشاشو بسته بود . حتی پسر خاله من کسری رو به هیجان آورده بود و کاری کرده بود که پیش من همش از داستانهای سکس با محارم بگه . انگاری دوست داشت مامانامونو با هم طاق بزنیم . یعنی منم برم خاله بد ترکیب خودمو بکنم اونم مامان منو بکنه . در هر حال خیلی حرص می خوردم . مامانی که بخواد به بقیه حال بده همون بهتر که پسرش اونو بکنه . چون به همچین مامانی نمیشه گفت مامان . کارم شده بود چش چرونی .. داشت یادم می رفت اینو هم بگم که من تازه دانشگاه قبول شده بودم و خواهرم هم که یه سال ازم بزرگتر بود ازدواج کرده ورفته بود . من و مامان خونه تنها بودیم . ولی با همه اینا فقط کارم چش چرونی بود و دید زدن به پر و پاچه مامان .. گاهی وقتا هم که یه دوستی و فامیلی میومد و عصرا کنار مامان درددل می کرد صداشونو می شنیدم که از بی فکری بابا میگن و این که چطور راضی شده یک زن جوونو به حال خودش ول کنه . بعضی ها وقتی که اون زنا از دوست پسراشون می گفتن من لجم می گرفت .. گاهی وقتا هم نمی تونستم بشنوم چی دارن میگن .. یه بار یه زنی که هم سن مامان بود گفت هما جون تو خیلی کار می کنی . شوهرم فقط دو سال بود ماموریت من واسه خودم دوست پسر گرفتم . تو چطور این همه مدت طاقت آوردی -ببینم نکنه هنوزم از این کارا می کنی -هما جون وقتی آدم به یه چیزی عادت کنه مگه می تونه ازش دست بکشه ؟/؟ تازه فقط دو سال مشکل داشتم از اون به بعد شوهرم ور دل منه .. -ببینم دو ست پسرت همون اولیه . -خیلی کس خلی هما . اون حالا داره بابا بزرگ میشه .. من هر سالی یکی عوض می کنم . یه سال خیلی زیاده . ولی سعی کن زیاد شلوغش نکنی .. -سیما جون من می ترسم . اصلا از این کارانکردم . ترس داره . تازه هومن هم هر وقت که دانشگاه نیست میاد خونه .. -باشه هر وقت می دونی نیست کارتو بکن . خونه شما که خیلی بزرگه . اگه ده تا مرد هم با هم بیان سراغت خیلی راحت می تونی یه جوری لاپوشونی کنی . پاهای کشیده مامان کون بر جسته اون.. سینه های درشت و صورت نرم و لطیف و پوست سفید و بینی قلمی اون .. وقتی که یه آرایش مختصری به خودش می دید دلمو می برد . پشت چشاشو طوری مداد می کشید که حس می کردم اگه شلوارمو پایین بکشم و کیرمو فرو کنم توی دهنش حرفی نداره . یه بار اونو کاملا لخت دیدم که پاهاشو به دو طرف باز کرده و چشاشو بسته . نمی دونستم که خوابه یا بیدار .. ولی اون لحظه از حاشیه در با نگاه کردن به اندام هوس انگیز و جلق زدن آبمو تو دستم خالی کنم ولی کاش دمر افتاده بود و من اون کون تپل و نازشو می دیدم . استرچ هایی پاش می کرد که نمی تونستم چشم ازش بر دارم . اینو به خوبی متوجه شده بودم . یه روز که من و پسر خاله کسری با هم بودیم اون بازم خودشو به این صورت جذاب و سکسی کرده بود با کسری در این مورد حرف می زد که دوست دختر داره یا نه و اونم از این که دخترای این دوره زمونه خیلی پر رو هستند و ممکنه خودشو آویزونش کنند صحبت می کرد . کسری هم طوری مامانمو بوسید که حسودیم شد . می دونستم از اون دختر بازاست . چند بار با هم رفته بودیم سراغ دخترا که بیشترشون یه خصلت جندگی داشتند . کسری خیلی خوش تیپ و چهار شونه بود و پیش دخترا طرفدار زیادی داشت . می دونستم که واسه مامانم دندون گرد و تیز کرده . نمی تونستم بهش اجازه بدم که با مامانم حال کنه . یعنی یه جوون حاضر میشه خاله شو بکنه ؟/؟ یه لحظه خنده ام گرفت . خب میگه کون لق خاله اش کرده . من که پسر هما هستم می خوام بکنمش از خواهر زاده اش کسری دیگه چه انتظاری میره .. وقتی که یه شب مامانو سرگرم تماشای فیلم سکسی دیدم بیش از حد حشری شدم . نمی دونستم از حاشیه در به دیدن تن لخت مامان جق بزنم یا به دیدن فیلم سکسی .. دیگه باید تصمیممو می گرفتم . یه روز به دروغ گفتم که باید برم دانشگاه . ولی نرفتم و توی اتاق خودم موندم . می دونستم که مامان در این ساعات از روز میاد تنی به آب می زنه . آخه یه استخر خیلی بزرگ هم توی خونه مون داشتیم . مامان واسه تنظیم هیکل مانکنی خودش مجبور بود هر روز یه دوساعتیرو شنا کنه و گاهی هم آفتاب بگیره ولی آفتاب تابستون واسه پوست خوشگل و سفیدش ضرر داشت . اصلا دلم نمیومد برنزه شه .. می دونستم اون تمام بدن و هیکلشو لخت می کنه . اگه خونه کسی نباشه این کارو می کنه . یه بار اونو دیده بودم . با این که کس گنده ای داشت ولی خیلی به لاپاش میومد . یه کس تازه و تمیز . خودمو به نزدیک ترین پنجره ای که می شد مامانو دید زد رسونده بودم . چند متر بیشتر باهاش فاصله نداشتم . مامان چشاشو بسته بود ودستشو گذاشته بود روی کسش و باهاش ور می رفت . اون روز به این هوس افتاده بودم که خودمو بندازم روش و تر تیبشو بدم ولی بازم یه عاملی مانعم می شد . شاید عشق مادر فرزندی بود . شایدم عامل دیگه ای جلومو گرفت .. حالا دوباره دوست داشتم این صحنه ها رو ببینم . .. مامان با یه سوتین و یه شورت مایو نما آماده شد که خودشو بندازه توی آب . یه قوطی روغن ماساژ هم دستش بود . تر دید داشت نمی دونست به خودش روغن بماله با اول بره توی آب . کلا سخته که یه آدم خودش این کارو برا خودش انجام بده .. در همین لحظه کنترل در خونه رو گرفت توی دستش و بازش کرد . پسر خاله کسری اومد داخل .... ادامه دارد .............. نویسنده ............ ایرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــــــــــان از من بخـــــــــــــــــــــــــــــــــواه ۲

این این جا چیکار می کنه . نکنه قرار قبلی داشتند . شایدم شانسی اومده . نمی دونم .. متوجه نمی شدم چی داره میگه . اون از سربازی بر گشته بیکار بود . می دونست که امروز کلاس ندارم اومده بود که با هم بریم علافی . ظاهرا مامان هم در همین مورد داشت باهاش بحث می کرد . .. ولی چند لحظه بعد به اصرار مامان اونم خودشو لخت کرد تا با خاله جونش دو تایی شنا کنند . مامان روغن ماساژ رو داد دستش و خودش دراز کشید تا کسری براش بماله . نههههههه باورم نمی شد که اون داره این کارو می کنه . یعنی من از خواهر زاده ات کمترم . اگه کار به جاهای باریک بکشه . این کسری از اون هفت خط هاست . در این شرایط هر وقت اراده کرده زنی نبوده که از زیر کیرش در بره . مامان به شکم دراز کشیده بود . سوتین خودشو در آورد . تا کسری راحت تر کارشو بکنه . چند قطره ای روغن ریخت روشونه ها و کمرش و با کف دستای پهن و پرزورش شروع کرد به ماساژ دادن مامان .. چشام متوجه چشای هما جونم بود که چه جور داره کیف می کنه . اوبا چشای بسته داشت می خندید . حس می کردم که داره فانتزی کیر کسری رو می بینه که رفته توی کسش . کسری کیر کلفتی هم داشت و می دونستم که اگه خا له شو بکنه دیگه مامان عادتش میشه . نمی دونم شاید مامان همچین قصدی هم نداشته باشه . در هر حال صحنه طوری شده بود که با این که مامان لخت بود ولی از این که هر لحظه کسری اونو بکنه از دیدن بدنش اون لذتی رو که باید نمی بردم . سینه چپ مامان کاملا مشخص بودکسری اونجا رو هم چربش کرد . مامان یه سری تکون داد . فکر کنم بهش اجازه مالوندن سینه شو داده بود .. قسمتی از سینه های روغن مالی شده شو که می دیدم واقعا دلم می رفت . کاش من جای کسری بودم . اینجا صحنه دیگه ای رو دیدم که مطمئن شدم مامان کیر کسری رو هم حاضره که در کسش جا بده . چون اون کف دستشو گذاشت پشت دست خواهر زاده اش که رو سینه اش قرار داشت و اون دستو بیشتر به سینه فشرد و ثابت نگهش داشت . ماساژکمر مامان دیگه ظاهرا تموم شده بود . کسری سرشو رو مامان خم کرده بود و یه چیزی بهش گفت مامان هم سرشو بر گردوند یه نگاهی به کونش انداخت و چند بار سرشو تکون داد و یه چیزی به کسری گفت .. اون خیلی آروم شورت مامانو از پاش در آورد . روی کون مامان روغن ریخت . دو طرف کونشو وقتی می مالوند کون مامان در یه حالت ژله ای لرزش خاصی پیدا می کرد که حتی حاضر بودم با کسری شریک شدم . . کون مامانو به دو پهلو بازشو ن کرده بود . کس درشتش هم اثری از روغن رو به خودش گرفته بود . می دونستم کسری دوست داره اون کسو تو دستاش بگیره ولی واسه حفظ سیاست و نشون دادن ادب و بی خیالی خودش دست نگه داشته بود . پای مامانو از وسط به طرف داخل خم کرده همه جا رو روغن مالی می کرد . کیر کسری داخل شورت طوری شق شده بود که مامان وقتی یه لحظه سرشو بر گردوند چند ثانیه خیره بهش نگاه می کرد ولی این کسری از رو برو نبود .. دیگه باید یه جوری قال قضیه رو می کندم .از ساختمون اومدم بیرون . ار موبایلم یه آهنگ قوی و پر طنینی گذاشتم که مامان بفهمه یکی داره نزدیک میشه بدون این که خودمو نشون بدم صداش کردم مامان مامان .. سر و صدای دستپاچه شدن اونا میومد . می دونستم مامان داره شورت و سوتین تنش می کنه . مهلت دادم و رفتم پیشش . کمی دستپاچه و رنگ پریده به نظر می رسید -عزیزم دانشگاه نرفتی -اشتباه گرفتم . فکر کردم امروز سه شنبه هست در حالی که دو شنبه بود -آره واسه همین کسری جان اومد با هم بگردین . گفتم حالا که تو نیستی یه تنی به آب بزنه تو هم بیا توی آب .. نه مامان فعلا همین جا می شینم و به بدن خوشگلت نگاه می کنم .. روغنی روغنی بود به روش نیاوردم که چطور تمام بدنت این طور روغن ما لیده شده .. کسری رو آدم حسابش نکرده باهاش سر سنگینی کردم . گورشو کم کرد رفت -عزیزم با پسر خاله ات قهری ؟/؟ -آره وقتی به ناموس آدم نظر بد داشته باشه .... مادر نذاشت ادامه بدم . فوری گذاشت زیر گوشم . - من خاله شم تو چطور می تونی این حرفو بزنی .. -مامان زشته من از پشت پنجره همه چی رو دیدم . -عزیزم من محرم اون هستم دوتایی مون می تونیم پیش هم لخت باشیم . منو ببخش یه لحظه عصبی ام کردی پسرم .. رفتم توی اتاقم و درو بستم . مامان با همون وضعیت اومد سراغم جوابشو ندادم . می خواست از دلم در بیاره . منم هر کاری کردم که اشکام در بیاددلش بیشتر بسوزه نتونستم . ساعتی بعد که از کنار اتاقش رد می شدم این اون بود که با اشکاش می خواست دلمو به رحم بیاره . نمی دونم شاید برام ناز می کرد . شاید می خواست از دلم در بیاره .. -مامان چرا داری گریه می کنی .. رفتم کنار تختش . با این که روز بود ولی پرده های اتاق کشیده شده و تفریبا فضای اتاق تاریک بود . بوی عطر ملایم و هوس انگیزی اون فضا رو پر کرده بود .. -دارم به بد بختی خودم گریه می کنم . دخترم که رفته . شوهرم که از اول ازدواج این بیست سالی فکر نکنم در مجموع 20 هفته رو پیشم بوده باشه . دلم به تو خوش بود که داری این جوری راجع به مادرت حرف می زنی و فکر می کنی .. دلم سوخت . رفتم پیشش دراز کشیدم .. آخه نمی دونستم تا چه حد حرفاشو باور کنم . اون خیلی دلبری می کرد . وقتی که در یه مجلسی یه پسری دستشو میذاشت رو کونش خودشو ول نمی کرد تازه بیشتر بهش می چسبید .. پیشش دراز کشیدم . دستمو گذاشتم رو صورتش . اشکشو پاک کردم . -آخه مامان من چند بار توی مجالس دیدم که با پسرا گرم گرفتی .. -عزیزم تو از زنا چی می دونی .. شاید من گرم گرفته باشم چهار کلام حرف زده باشم . من چقدر با تنهایی های خودم باشم . پدرت که فکر کنم در هر شهری یه زن واسه خوش نشون کرده و شایدم چند تا زن . تو از مامانت گله داری ؟/؟ -مامان هر وقت باشه اون یک مرده -یعنی مردا هر غلطی بکنن چون مردن .. ..-ببخش مامان معذرت می خوام . حالا من بودم که باید از دلش در می آوردم . اون یک ساعت پیش کیر شق شده داخل شلوارمو حس کرده بود . یعنی با چشاش .. خوب شد به روی من نیاورد که من هوسبازم .. دیدم چه جور زار زار داره گریه می کنه . رفتم رو تخت کنارش دراز کشیدم . الان بابا باید پیشش می بود . لبمو گذاشتم رو صورتش . راستش کیرم شق کرده بود . یه شورت فقط پام بود . ازش فاصله گرفتم که بدنم به تنش نچسبه لبامو گذاشتم رو صورتش .. دیدم صورتشو کج می کنه طوری که لبام روبروی لباش قرار بگیره . دیگه لبام رفته بود رو لبش و دستامو دور کمرش حلقه زدم و خودمو عقب کشیدم . لبای داغ مامان از هوسش می گفت . طوری باهاش تماس داشتم که سینه هاش به سینه ام بچسبه . -هومن چرا ازم فرار می کنی . چرا این قدر خودتو کج کردی یه لحظه طوری وسط بدنشو به شکمم چسبوند که برهنگی اونو احساس می کردم -مامان تو کاملا لختی ؟/؟ -آره مگه چه اشکالی داره . مگه محرم تو نیستم . مگه نمی تونم پیشت لخت شم . پاهاشو زد به شورتم . کیر کلفت و شق شده اموبه خوبی حس کرده بود . -آهههههههه آههههههههه هومن ..هومن منو ببوس ببوس .. بیا پایین تر زیر گلومو ببوس ببوس .. خیلی آتیشی هستی .. ببینم حالا که پیش تو لخت شدم خوبه ؟/؟ چرا از خودت نمیگی ؟/؟ چرا وسط پات بهتره خودمونی تر بگم کیرت شق شده ؟/؟ کیر پسر واسه مامانش بلند شه گناه نداره ؟/؟ اون وقت میای به من متلک میگی ؟/؟ .... ادامه دارد .............. نویسنده ............ ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 29 از 125:  « پیشین  1  ...  28  29  30  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA