انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 31 از 125:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
من و مامان پریسا ی بیهوش ۱

در داستان مامان پریسا تنها در خانه خونده بودید که من پدرام در دوران دبیرستان و یا در همان آغاز جوانی خودم بوده که از طبقه بالا ی خونه مون شاهد اون بودم که امیر پسر همسایه با ترفند و این که می خواد با مامان مومن من در مورد مسائل جوانان و مشکلات اونا صحبت کنه مامانو بیهوش کرد و بهش تجاوز کرد . منم از ترس نتونستم تکون بخورم . مامان من زنی خوشگل و تپل و خوش بدن بود و من هم تنها بچه اش بودم . بعد از اون مامان خیلی رفت توی خودش . ناراحتی اعصاب گرفت و خیلی قرص می خورد . پدر من هم که بازاری بود زیاد به این مسائل اهمیتی نمی داد . من پس از این که مدتها بود که از این جریان می گذشت هنوز در شوک آن حادثه بودم . هنوز همون حالت خجالتی بودن رو داشتم . با این که دیپلم گرفته بودم و خونه نشین شده بودم و منتظر بودم که ببینم به عنوان تک فرزند یا کفیل می تونم معاف خودمو بگیرم ولی دیگه از این که خیلی آدم گوشه نشین و ضعیفی شده بودم خسته بودم . مامان مثل اون وقتا یعنی قبل از این که بهش تجاوز بشه دیگه پیش من سخت حجاب نمی کرد . راستش یه شب خواب مامانو دیدم . خواب دیدم که به جای امیر این من هستم که مامانمو بیهوشش کرده شلوارشو کشیدم پایین و اون کون گنده و خوشگل و سفید و تپلشو دارم می کنم . مامان متوجه شد که منم . با این که خوشم میومد ولی دوست نداشتم اون بفهمه .. دارم بهش میگم مامان منو ببخش غریبه تو رو گاییده و آبشو خالی کرده . من از اون چی کم دارم . مامان خوب و خوشگلم همین یه باره منو ببخش ازت عذر می خوام . منو ببخش . همین جور که در حال اشک ریختنم با حشر زیاد آب کیرمو توی کون مامان خالی می کنم جوووووون چه حالی می داد گاییدن اون .. از خواب بیدار شدم . شورتم همه خیس بود . جنب شدم . خواب مامان خودمو دیده بودم . اون قدر به من حال داد که همون صحنه های در خواب رو تصور کردم و یک بار جلق زدم و خوابیدم .. اما از اون روز به بعد یک لحظه از یاد مامان غافل نبودم . از این که چطور میشه منم مثل امیر بهش تجاوز کنم . لختش کنم . من اونو لخت دیده بودم . یکی اونو گاییده بود . صدا شو در نیاورده بود . امیر راست راست داشت می گشت . فکر کنم هنوزم زن نبرده بود . باید یه کاری می کردم . می دونستم مامان خوب و قشنگم راضی نمیشه که من بهش دست بزنم . اگه اونو بیهوش می کردم چی می شد . چه حالی می داد . یه نقشه ای چیدم که اگه عملی می شد معرکه بود . خیلی می ترسیدم . با این که وقتی داشتم مقدمات کار رو می چیدم تنم مثل بید می لرزید ولی هوس و شهوت و این که یه غریبه مامانو گاییده و منم فرض می کنم به عنوان یک غریبه دارم این کار رو انجام میدم خودمو قانع کردم که باید برای انجام نقشه ام تلاش کنم . مامان وقتی که داشت دعا می خوند و عبادت می کرد خیلی می رفت به حالت خلسه و خماری . اون شب بابا بزرگم جراحی داشت و بابا به عنوان همراه رفته بود شبو پیشش بمونه . دیگه مطمئن بودم مامان تنهاست و منم پیشش . مامان توی اتاقش نشسته بود و داشت عبادت می کرد . من از قبل یه سری لباسهایی واسه خودم ردیف کرده بودم که هیشکدومشو مامان ندیده بود یه سری رو از کهنه فروشی برای همچین شبی خریدم . یه ماسک و کلاه و از این جور وسایل استتار برای خودم ردیف کردم و یک دستکش هم جور کردم که در هر حال وقتی که مامانو در چنگ خودم می گیرم همون چند ثانیه ای که قراره روی ماده بیهوشی نفس بکشه سر سوزنی به من شک نکنه .. دیگه خیلی جدی شده بودم . فکر این که مامانو می کنم و لذت می برم لحظه ای راحتم نمی گذاشت . خیلی راحت تر از اون چه که فکرشو می کردم تونستم مامانو بیهوشش کنم . بی سر و صدا رفتم از پشت گرفتمش .دستمال جلوی بینی اش گذاشته و اون دیگه رفت . چند تا دیگه هم آماده کرده بودم که اگه زود بیدار شد و کارم تموم نشده باشه بازم اونو به خواب ببرم . ولی زیادی هم خطرناک می شد اگه می خواستم بازم از کلرو فرم استفاده کنم . . چند بار مامانو تکونش دادم . اون کاملا بیهوش شده بود . دلم می خواست خودمم لخت شم ولی نمی دونم چرا می ترسیدم حس می کردم که اون جریانو می فهمه و ممکنه گیرم بده . نمی خواستم این طور شه و لو برم . من مامانمو دوست داشتم اگه می فهمید خودمو هیچ وقت نمی بخشیدم . حالا که قرار بر اینه که هر کسی هر کاری می کنه و کاری براش پیش میاد که دیگران نفهمن خب منم این کار رو می کنم و اون دیگه نمی فهمه چه اشکالی داره ! شورت و شلوار خودمو در آوردم . نمی دونم چرا با این که این همه فلسفه واسه خودم با فته بودم بازم خودمو لخت کردم . با این نقشه ای که داشتم دیگه چه با لباس و چه بی لباس می شد در رفت . چون دوست داشتم کاملا لخت مامانمو بغل بزنم اونو بکنم باهاش حال کنم . لباساشو در آوردم . مامان حیلی تمیز بود . چشاش بسته شده به خواب یا به بیهوشی عمیقی فرو رفته بود . چقدر ناز شده بود .بلوزشو که داشتم در می آوردم و به عمق می رسیدم یه آهی از ته دل کشیده و دستمو گذاشتم رو سوتین و اون و سوتین رو با هم چنگشون می گرفتم سوتین اونو در آورده بودم . سینه های درشت و سفید اون چقدر تازه بود . من که هنوز کس و کونی نکرده بودم و با مامان گلم می خواستم افتتاح کنم ولی وقتی که یکی دو بار با ترس و لرز و به بهونه درس فیلم سکسی گذاشتم توی دی وی دی سینه هایی می دیدم که دورشون همه کبود و سیاه بود . با این که زنا جوون بودند ولی سینه هایی زشت داشتند اما سینه مامانم خیلی آبدار و خوشمزه بود . سوتین رو بوش کردم .. اوخ دو تا پرک گل یاس لای سینه های مامان دیدم . چقدر سینه هاشو خوشبو کرده بود . اونو گذاشته بود لای سوتین خودش . . شکمشو بوسیدم . کیرم شق کرده بود .. مامان چی می شد اگه بیدار بودی و با من همراهی می کردی . همه جاشو ماچ می کردم . دلم نمی خواست به این زودی بیدار شه . به ساعت دیواری نگاه می کردم . دوست داشتم اگه تکون خوردنهایی از اون دیدم یه بار دیگه بیهوشش کنم جوراب توری بلند و مشکی اون وسوسه ام می کرد . بینی و زبونمو گذاشته بودم روی اون . حالا متوجه می شدم که چرا خیلی از مردا از بوسیدن و بوییدن جوراب و شورت زنا کیف می کنند . زیر اون جوراب توری مشکی بدن نما پاهای لخت و قشنگ مامان قرار داشت . ولی دلم می خواست یک ساعت با اون جوراب حال می کردم چون منو به هیجانی به نام پای مامان در زیر اون جوراب می رسوند . اون جورابم همین جور که می لیسیدم هر چند لحظه یه بار می کشیدم پایین و پای سفید مامانو به خوبی انداخته بودم توی دید . گاه زبونمو رو همون پای لختش می کشیدم ولی جوراب مامان یه حس خوبی بهم داده بود . اون بوی نویی اون زیبایی پای مامان به صورت نوک مدادی و سفید نشون دادن .. در هر حال فرصت زیاد نداشتم . جورابشو در آوردم . . شورت تنها چیزی بود که رو تنش باقی مونده بود .............ادامه دارد ...............نویسنده ............ایــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
من و مامان پریسا ی بیهوش ۲ (( قسمت آخر ))

دهنمو گذاشتم رو همون شورت . برای اولین بار بود که می خواستم یه کس رو در دوران بلوغم حس کنم .یک لحظه می رفت که وجدانم تحت تاثیر قرار بگیره .. ولی شیطان اومد کمکم دستت درد نکنه شیطان امید وارم بتونم جبران کنم .. حس کردم یه ندای درونی از طرف شیطان بهم می گه که تو نمی خوای برای من کاری انجام بدی فقط همیشه پشتیبان من باش ..منم به شیطان گفتم نوکرتم تو این مامانو واسه ما جورش کنم تا ابد حتی در جهنم همراهتم و ازت حمایت می کنم چون می دونم توی دست و بالت خیلی ردیفه . خلاصه خودمو قانع کردم . شورتشو چند بار کشیدم پایین و دویاره می کشیدم بالا تا اونو هم درش آوردم . چقدر ناز خوابیده بود .. -مامان منو ببخش . فرض کن این یه تیکه رو هم متوجه نشدی . پاهای مامان بیهوش شده مو از وسط بازش کردم . لبامو گذاشتم رو لباش و بوسیدمش . سینه هاشو طوری چنگشون می گرفتم که انگاری دارم تقاص چند سال بالغ شدن و به فیض نرسیدن رو از مامان پس می گیرم . . این مامان ساعتها لمس کردن و بوسیدن و بوییدن داشت . موهای مشکی و صاف و بلندش خیلی بهش میومد . واسه این که بابا هم موهای بلند خیلی دوست داشت . یه چشمه هایی از فیلمها یاد گرفته بود . با این که اولین باری بود که می خواستم کس لیس بزنم ولی از اونجایی که چند تایی فیلم دیده بودم راه و رسم کار رو می دونستم . کس مامان رو اون دفعه به خوبی ندیده بودم ولی حالا می دیدم که کسش در حد یک زن جا افتاده و میان سال بوده هر چند مامان تازه می رفت چهل سالش تموم شه . کسش سفید و برق انداخته بود . عاشق کونش بودم . اون روز قالب کون مامان به خوبی معلوم بود . چه حالی بهم داد . چه کیفی داشت . کس پریسا جونم خشک بود . اونو بوش می کردم . مامان انگار قفل کرده بود . خیلی سخت شده بود کارم . رفتم کمی کرم از گوشه اتاق بر داشته و اونو به کس مامان و کیر خودم مالیدم خیلی هیجان زده بودم . باورم نمی شد . هر بار که می رفت یه چیزی مانعم شه اون روز که امیر به زور مامانو گاییده بود رو مجسم کرده و واسه خودم توجیه می کردم . در کتاب آشنایی به امور جنسی خونده بودم که دهنه مهبل زن و دور و برش باید ترشحاتی به وقت سکس داشته باشه ناشی از هورمونهای جنسی که ورود آلت مرد رو راحت تر کنه ولی مامان حالا خوابیده بود . کرم هایی رو که زده بودم کا ررو آسون کرده بود .همون که داشتم به کیرم کرم می زدم از بس خوشم میومد و چشام به هیکل توپ و کار درست مامان افتاده بود آبم در جا رودوستم خالی شد و با کرم قاطی شد . یه کمی کارمو انداخت عقب در هر حال شروع کردم به بوسیدن مامان . نوازش موهاش .. زیر بغلشو می بوسیدم . دوست داشتم بوی عرق تنشو حس کنم ولی همه جای بدنش خوشبو بود . به وقت عبادت بهترین عطرها رو به خودش می زد . سینه هاشو میک می زدم . گوش پس گردن و شونه هاشو می بوسیدم . هر چند اگه اون هوشیار و بیدار بود و راضی به سکس با من می تونستم لذت بیشتری ببرم ولی این جوری هم خیلی بهم حال داد .بالاخره کیرم دوباره شق کرد .این بار پاهای مامانو از وسط بازش کردم . کسشو ماچ کردم و با این که اولین بارم بود ولی با اشتها میکش می زدم . طوری اونو چربش کردم که راحت تر بکنمش . انگشتمو فرستادم به جاهای عمیق تر تا بیشتر چربش کنم .کیرمو کردم توی کسش جووووووون تا حالا نمی دونستم گاییدن کس یا کون چه حالی به آدم میده ولی داشت آتیشم می داد . لذت بخش تر از هر جلق زدنی بود . یه حس زیبا و هیجان انگیز . اووووووفففففف نمی تونستم دوست نداشتم کیرمو از توی کس مامان بیرون بکشم . کیرم 15 سانتی متر طولش بود و کلفتی اونم خوب بود ولی حالت مامان طوری بود که فقط تونستم نصف کیرمو بکنم توی کسش . با این شرایط مامانو به صورت طاقبازصاف نمی تونستم بکنم . یه بالش خیلی بزرگ و قطور گذاشتم زیر کونش اونو بالا تر آورده و کیرمو بیشتر کردم توی کسش و پی در پی تلنبه می زدم . با خودم حرف می زدم که مثلا یه حالی هم به خودم داده باشم و این که مادر جونم داره با من حال می کنه -اووووووههههههههوووووو ووووکیر می خوای مامان .. بابا امشب نیست با کیر من حال کن . تازه جوون سوپر متالیک . پلمبش فقط واسه مامانش باز شده . واسه تو افتتاح کردم . . حشری حشری بودم لبای پریسا جونو گازش می گرفتم . -مامان حال کن حال کن .. این بار دو سه قطره ای رو توی کس مامان خالی کردم . خیلی بی خیال شده بودم . به درک اگه بار دار هم می شد و می خواست نگهش داشته باشه چه ربطی به من داشت اون که نمی دونست کار کیه . اگر هم به دنیا می آورد که بعید می دونستم بازم بچه من بود غریبه که نبود . .باید عجله می کردم . نیم ساعت گذشته بود . نمی دونستم این دارو ها اثرش چقدره . شاید بسته به میزان مصرفش داره . یعنی فشار خون مامان افتاده پایین ؟/؟ عیبی نداره به هوش میاد اون که بیماری قند و قلبی نداره . کیرمو از توی کسش بیرون کشیده اونو چسبوندم به دهنش . حالا می شد یه حال درست و حسابی با هاش کرد . با مامان خفته خودم حرف می زدم . کیرمو به جفت لباش می مالیدم -مامان ساک بزن . لیس بزن . ببین چه کیر با حالیه . شاید اگه بیدار بود و راضی به سکس با من می شد از این که کیر فرو کرده توی کس رو دارم میذارم دهنش چندشش می شد و رضایت نمی داد . کیرمو گذاشتم وسط دو تا لباش . دندوناش به هم چفت شده بود .. دیگه بیشتر از این نتونستم با دهن مامان پریسای خوشگلم حال کنم . کیرمو گذاشتم لای سینه هاش و دو تا سینه رو از دو طرف به کیرم چسبونده و کیرمو حرکتش می دادم . اینم از اون حال کردنای با حال بود . . مزه سکس رو تازه گرفته بودم . اونم اگه مامان بیدار و راضی می بود چه حالی می داشت !تنم داغ داغ شده بود . گر گرفته بودم . هنوز هیجان داشتم . کون مامانو می خواستم سوراخ کونش به خوبی مشخص بود . با این که با قرار دادن بالش کونشو از زمین بالاتر آورده بودم ولی بازم نمی شد کونشو خوب گایید .. برای همین اونو با هزار و یک در دسر و نفس نفس زنان یک دور بر گردوندم . هر چند حس می کردم سر و صورتش و استخوناش وقتی که بیدار شه احساس درد می کنه . حالا کونش به سمت من قرار داشت و اون دمرو شده بود همون بالش رو زیر پاش قرار دادم . یه لحظه به نظرم رسید که تکون خورده . یه دستمال بیهوشی دیگه گذاشتم جلو دماغش . اگه من کونشو نمی گاییدم انگاری هیچ کاری نکرده بودم . باورم نمی شد پدرام تر سو یه روزی شجاع شده باشه . کونش خیلی خوشگل تر و تپل تر و مامانی تر از اونی بود که تصورشو می کردم . کونش از صورتش هم قشنگ تر بود . سرمو گذاشتم روش .. کونو از پهلو ها به دو طرف بازشون کرده زبو نمو رو سوراخ کونش گذاشتم . لذت می بردم بدم نمیومد . با این که دوست داشتم بوی بدی بده تا بیشتر حال کنم و حال و هوای سکس رو داشته باشم و بدونم که با صبر خودم از غوره حلوا ساختم ولی سوراخ کون مامان هم خوشبو بود . پشت پای گوشتی مامانو لیس می زدم . کون مامانو به این طرف و اون طرف حرکتش داده با دستام کون و کپلشو می لرزوندم و از حرکت ژله ای اون کیف می کردم . کیرم دوباره به طرز عجیبی شق شده بود انگشتمو فرو کردم توی کون مامان .. اگه بیدار می بود از درد جبغ می کشید . از بوس دادن کونش سیر نمی شدم . ولی باید دیگه کارمو تمومش می کردم تا همه چی به خیر و خوشی تموم شه و من لذت کاملمو ببرم . خمیر رو فرو کردم توی سوراخ کونش و دور کیر خودمو هم مالیدم . کیرمو به کونش فشار دادم .. سر کیر من دردش گرفت . کیرم انگار داشت می شکست . اگه مامان بیدار بود و یا بعدا هم اگه بیدار می شد درد بیچاره اش می کرد . با بیرحمی همین جوری به سوراخ کونش فشار می آوردم . این که خیلی چسبون تر از کسشه . چقدر تنگه . سر کیرم که رفت توی کون مامانم یه فشاری به تنه اش آوردم و اونم یواش یواش بیشتر فرو رفت توی کون مامانی . کف دو تا دستمو گذاشتم رو دو طرف کون مامان و اونا رو به پهلو ها بازشون کردم . وای که چه حالی می داد . چقدر کیف داشت . لذت می بردم . جااااااااان فدای مامان و اون کونش . حالا که خواب بود می تونستم دو طرف کونشو به پهلو ها تا اونجایی که دلم می خواد بازشون کنم . سوراخ کون مامان خبلی با حال و قشنگ می شد وقتی که کیرم رو می فرستادم بره جلو و برش گردونم عقب . . دیگه عشق و لذت بیشتر از این نمی شد . حیف که دیگه نمی شد بیهوشش کرد . فکر نمی کردم که هما غوشی با بدن مامان این قدر لذت بخش باشه . . کیرمو تند تند فرو می کردم توی کون مامان . اون که بیدار نبود درد بکشه ولی با این که کرم زیادی هم مالیده بودم ولی عضلات سوراخ کونش یه انقباض خاصی داشت . از کون کردن سیر نمی شدم . دوبار آبم اومده بود و حسابی واسه این که زود خیس نکنم مقاوم بودم . خیلی کیف می کردم . مامان از این بهتر کجا می خواستم پیدا کنم .حالا باید از اون امیری که مامان منو گاییده بود ممنون هم می بودم که راه رو برام باز کرده و نشونم داده که چطور می تونم با مامانم طرف شم.حس کردم که یه چند قطره ای داره توی کون مامان خالی میشه . چه لذتی داد بهم . آروم گرفته بودم . سیر نمی شدم . همه جاشو دستمالی می کردم . چقدر این بشر حریصه . وقتی که به خواسته اش می رسه بازم دوست داره بیشتر داشته باشه . فکر می کنه اون چیزی که بهش رسیده حقش بوده .. کیرمو که از کون مامان کشیدم بیرون و اون چند قطره ای رو که بر گشتشو دیدم یه حال خوش تری بهم دست داد . چی می شد اگه این مامان خودشو هوشیارانه مینداخت در آغوشم . حالا باید تمام آثار جرم رو پاک می کردم . خواستم به مامان لباس بپوشونم این کار و انجام بدم ولی لباسهاش به یه حالت مسخره ای در اومده بود . هر چند می دونستم احساس یه تجاوز شده رو داره ولی به روش می آوردم البته نه این که در صحنه حضور داشتم . تمام مدارک و لباسها رو گذاشتم توی گنجه و کمد مخصوص خودم قسمت بالا که دست مامان بهش نمی رسید قایم کردم . هیشکدوم براش آشنایی نداشت . بعد از این که دوش گرفتم در همون طبقه بالا اول پاهامو بستم و بعد هم یه چیزی تو دهنم چپوندم و دستامو هم بستم ولی اینجا رو گذاشتم شل بمونه .. یکی دو ساعت بعد دیدم که مامان داره ناله می کنه . اون از پایین ناله می کرد من از بالا . یک ساعت دیگه هم گذشت و من تو دهنی حرف می زدم .. هنوز صبح نشده بود که دیدم تلو تلو خوران داره میاد بالا ..چهره و چشاش سرخ شده بود -می دونستم شاید به این حال شده باشی منو ببخش پسرم .. مادربدی داری . پارچه رو از دهنم در آورد .. -مامان نمی دونم کی بود ولی می کشمش . گره دستامو مالیدم به این طرف و اون طرف شل شده بود ولی مامان می کشمش صداش خیلی آشنا بود -نامرد عوضی دست از کاراش بر نداشته ..نزدیک بود سوتی بدم راجع به امیر. -پدرام تو چیزی دیدی ؟/؟ -نه ولی خیلی چیزا شنیدم . -عزیزم اونا رو هم نشنیده بگیر مادرت بمیره که این قدر زن پست و بی شرمی نباشه . دست و پامو باز کرد و خودشو انداخت توی بغلم زار زار گریه می کرد . بی عفت شدم بی عصمت شدم .تو نه چیزی شنیدی نه دیدی .یک لحظه ساکت شد . به طرز خاصی نگام کرد که ترسیدم انگاری می خواست ومی خوادبزنه زیر گوشم ولی گفت من به اندازه کافی رو سیاه هستم . نمی خوام پیش بابات هم رسوا شم و طلاقم بده -مامان عمدا که نبود . ولی من بزرگ شدم من پیشتم . مامان تو که نمی خواستی به زور شد . مامان داشت اشک می ریخت و من کیف می کردم و از درون لبخند می زدم و حس می کردم که این روز بهترین روز زندگیمه ... پایان .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .




شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خواهـــــــــــــــــــــــــــــــرخوب ، مـــــــــــــــــــــــــــــــادر بد ۱

فکرشو نمی کردم که یه روزی من و خواهرم که این قدر با هم کل کل می کردیم و طرف رو رقیبی برای خودمون می دونستیم که خونواده بهش توجه بیشتری داره تا این حد به هم نزدیک بشیم . من دانشجوی سال دوم رشته مهندسی نرم افزاربودم و خواهرم داشت خودشو واسه کنکور آماده می کرد که اون اتفاق افتاد و شیرازه زندگی و کانون گرم خانوادگی ما از هم پاشید . هر چند من وشادی اکثرا با هم دعوا داشتیم ولی بازم زندگی ما پاک بود . بابا شاهین تا رفت دستش به دهنش برسه و دری به تخته بخوره وضعش توپ شه یه زن دیگه ای واسه خودش دست و پا کرد . جالب اینجا بود که مامان شهین خیلی خوشگل تر از اون زن صیغه ای بود و بابا هم ریخت و قیافه درست و حسابی نداشت . کار مامان شده بود حرص خوردن و مدام از این می گفت که پدرم واسه تور کردن اون چه کار ها که نکرده و چند بار اومده خواستگاری و از این بند و بساطها . در هر حال بابا هفته ای دو یا سه شبو خونه نبود .. مامان اول خونه رو به اسم خودش کرد که اون زن نتونه حق ما رو بخوره . بابا هم که ترسیده بود به مامان نه نمی گفت فقط بد جوری هوس کس تازه وتنوع رو کرده بود . مامان شهین صبر و تحملش کم بود . فقط خون گریه نکرده بود . ولی یه مدت که گذشت دیدم که اونم دیگه زده به رگ بی خیالی و داره با کلی از دوستای قدیمی خودش که سالها بود ازشون خبری نداشته می گرده . هر وقت که بابا شبا رو نمیومد خونه اونم می رفت گردش و مهمونی . من و شادی دیگه شبا رو توی یک اتاق می خوابیدیم . . اون شبایی رو که بابا نبود از مامان می خواستیم که بیاد پیش ما . قبول نمی کرد . یه نیمه شب شادی منو از خواب بیدار کرد و گفت شهاب می خوام یه چیزی بهت بگم نمی دونم از کجا شروع کنم و چه جوری بگم . . در خونه مون نیمه شبها یه صدایی می کنه . یعنی باز میشه . چون لولای اون خشکه با یه سابیدگی خاصی صداش می پیچه .. دو سه ساعت بعدش هم این در بسته میشه . من فکر کنم شبا یکی میاد تو خونه مون . حالا معتاد باشه یا چیز دیگه ای من می ترسم . همون عامل باعث شد که من و شادی با خواست بیشتری شبا رو در یه اتاق بخوابیم . یه شب تصمیم گرفتم که برم ببینم جریان چیه . خواهرم گفت که منم باهات میام . . -شادی تو نیا خطرناکه . ولی خواهر خوشگلم که کاملا شبیه مامان قشنگ و مظلومم شده بود قبول نکرد و همرام اومد . .. خیلی آروم می رفتیم تا مامانو که به زور و با قرص آرام بخش می خوابید بیدارش نکنیم . اون شب یکی از تلخ ترین شبهای زندگی ما بود هر چند سر آغاز گناهی شیرین بود . صدای ناله آروم مامان رو که در حال سکس با دوست پسرش بود به خوبی می شنیدیم . تازه دوست پسرش ازش می خواست که آروم باشه وگرنه گندش در میاد . شادی خیلی آروم رفت اتاقمون و خودشو انداخت رو تخت و شروع کرد به گریه کردن . کارد آشپز خونه رو گرفته می خواستم برم کیر اون پسره رو از ته قطع کنم . خونم به جوش اومده بود . شادی ترسیده بود خودشو انداخت توی بغلم و با زار و التماس ازم می خواست که کوتاه بیام و اگه به گوش همه برسه آبروی خانوادگی ما میره نمی تونیم توی محل سر بلند کنیم . بی بند و باری پدر و گناه مادر سبب شده بود که من و شادی هم به خیلی از مسائل دیگه بی توجه شیم . پدر و مادر واسه این که به دنبال تفریح و تنوع خودشون باشن من و اونو به حال خودمون رها کردند . فقط آشپزی و نوع غذا بود که ما رو به هم پیوند می داد . در مورد خیانت مامان چیزی به بابا نگفتیم . مامان هم سرشو مثل کبک زیر برف کرده فکر می کرد ما هیچی حالیمون نیست . رفتار شادی یه خورده تغییر کرده بود . پیش من خیلی فانتزی تر و بی خیال تر از قبل ظاهر می شد . منم با یه لذت خاصی بهش نگاه می کردم . دیگه وقتی که رو کامپیوترمون سرگرم خوندن داستان و دیدن صحنه های سکس یا نیمه سکسی بودیم وقتی طرفومی دیدیم نزدیکمون میشه طوری بی پروا شده بودیم که از بر نامه خارج نمی شدیم . . یه شب از خواب بیدار شدم . خواهرمو ندیدم تعجب کردم کجا می تونه باشه . بابا خونه نبود . از اون شبایی بود که دوست پسر مامان واسه گاییدن مامان جان شرفیاب می شدند و ظاهرا این شادی خانوم بازم رفته پشت در فالگوش وایسه و حرص بخوره .اون با چه جراتی خودشو رسونده بود اونجا . زیر نورفلورسنت هال بدنش به خوبی مشخص بود . یه تی شرت بلند تنش بود و یه شورت خیلی نازک وقتی تی شرتشو بالا زد متوجه شذم که سوتین هم نبسته و شورتش نازکه . سرشو به دیوار نزدیک در تکیه داده بود و به ناله های هوس مادرم و معشوقش گوش می داد . یه دستش رو سینه اش بود و یه دستش هم رو کسش . منم دستمو گذاشته بودم رو کیرم . دلم می خواست با خواهرم حال می کردم . نمی دونستم چرا تا این حد بی غیرت شده بودم . رفته بودم زیر بار ستم . پدر با یه زن دیگه بود . هر چند به خودش مجوز شرعی داده بود . مادر رفته بود دوست پسر گرفته در فاصله چند متری ما اون سوی دیوار داشت به دوست پسرش کس می داد . خواهرم در حال استشها و ور رفتن با خودش بود و به جای اعتراض به مادرم کیرم به دیدن خواهرم شق شده بود .. بر گشتم به اتاقم . دوست داشتم شادی بر گرده و باهاش حال کنم . بهترین موقعیت بود . منم لباس زیرمو در آورده با یه شورتی که کیرش در حال پاره کردن اون شورت و بیرون پریدن بود طاقباز رو تختم دراز کشیده منتظر خواهرم شدم . بالاخره اومد . . برقو روشن کردم . یه لحظه ترسید . نگاهش به کیرم ورم کرده داخل شلوارم افتاد . سرشو انداخت پایین . چشاش رو که واسه یه ثانیه دیدم جز بر ق هوس چیزی رو درش نخوندم -کجا بودی شادی ؟/؟-دستشویی .-من الان نیمساعته بیدارم . چرا خودت رو عذاب میدی . خودشو انداخت رو تخت . می خواست خودشو ناراحت نشون بده . ولی من که می دونستم اون حشریه و اگه کسشو دست بزنم میشه یه لیوان آب آنانانس ازش گرفت رفتم سراغش .. -شهاب من نمی تونم بی تفاوت باشم .. تو دلم گفتم آره جون خودت کس و کونت می خاره میری پشت در صدای گاییدن مادرت رو بشنوی .. خب بیا این جا رو کیر داداشت . منم رفتم تو خط احساسات و کس شر گویی و مخ زنی --آره خواهرم . احساس ما جوانا و نیاز های ما رو درک نمی کنن . الان وقت از دواج و تامین نیاز های ماست . ما هنوز هیچ همسری نداشته اونا رفتن دنبال زوج دومشون . چقدر بده چقدر در فرهنگ و تر بیت اثر میذاره . رومو بر گردوندم به طرفی و خودمو خیلی متاثر نشون دادم -داداش داری گریه می کنی ؟/؟ فدات شم . قربونت . شادی بمیره اشکتو نبینه . من و تو باید همو داشته باشیم در این لحظه های غم انگیز و درد ناک . سریع بدون این که اون ببینه انگشتامو آب دهنی کرده زیر دو تا چشمم مالیدم که اگه یه وقتی خواست اشکامو پاک کنه حداقل زیر چشام یه تری داشته باشه ولی تاثیری نداشت . شادی بغلم زد . منم بغلش کردم . کاش تی شرتشو در می آورد . اگه این کارو می کرد من و اون فقط شورت به شورت و یک بر یک می شدیم . -شادی خیلی ناراحتم . کمرخواهرمو با همون لباسش می مالیدم و از ناراحتی ام می گفتم -حق داری داداش حق داری ..............ادامه دارد ...............نویسنده ............ایــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
خواهـــــــــــــــــــــــــــــــرخوب ، مـــــــــــــــــــــــــــــــادر بد ۲

فکرشو نمی کردم . دستمو ار وسط کمرش به قسمت جلوی بدنش رسونده و سینه هاشو در چنگ خودم گرفتم . حداقل واسه چند ثانیه انتظار داشتم اعتراض کنه .در همون نور کمی که از حاشیه ها می رسید چشای بسته از هوسشو دیدم . معطل نکرده تی شرتشو سریع از سرش در اوردم .. اون خیلی تشنه تر از من نشون می داد . قبل از این که بخوام حرکت دیگه ای بکنم خودشو طاقباز روی تخت ولو کرد . دستاشو به دو طرف باز کرد . بدنش بوی صابون خوش عطر ی رو می داد عطری ملایم که هوس منو زیاد می کرد . سکوت بهترین زبان سکس ما در آن لحظات بود . سینه های شادی به اندازه سینه های یک دختر نوجوون بودند . دهنمو گذاشتم رو یه طرف سینه اش چقدر حال می داد .اون نوک تیزشو خوردن حسابی مستم کرده یود . یه سینه دیگه هم به همون اندازه روش قرار می گرفت می تونستم میکش بزنم و تو دهنم جاش بدم . لبامو گذاشتم رو لبای داغ شادی . حالا تنها جای حساسی رو که می تونستم راحت تر با هاش ور برم کسش بود . این که دستمو دراز کنم طرف کسش . شورتش خیلی کوچیک و نازک و فانتزی بود . مثل هیکل خودش ولی کون خوش تراش و تقریبا بر جسته ای داشت . هر چند گنده نبود . دستمو گذاشتم روی شورت و قسمت کسش و کس وشورت خیس رو دو تایی با هم چنگشون می گرفتم .. از هوس زیاد لبامو گاز می گرفت . ولش نمی کردم . -نههههههه شهاب شهاب ..-جاااااااااان شادی بگو چی می خوای -تورو تو رو داداش خیلی وقته که می خوام . روم نمیشه .. -از داداش نخوای پس از کی بخوای .. خیلی باید مراقب می بودم که شیطون گولم نزنه . همون کونشو می کردم برام بس بود . شورتشو کمی پایین کشیدم . طاقت نداشتم تا آخر از پاش در بیارم عجول شده بودم . دهنمو گذاشتم رو کسش تا اونو میکش بزنم .. -اوووووفففففف زبونت چقدر داغه -مثل کس تو شادی که شادی رو به سراغم میاره -منو بسوزون بسوزون .. درش بیار شورتمو .. شورتشم در آوردم . قبل از این که به کس خوری خودم ادامه بدم دیدم دستشو گذاشته رو شورتم . -داداش میشه ببینمش . -مال خودته . قابل تو رو نداره . جزوی از بدنته . می خواستم بگم که هم توی دهنت فرو می کنم همو توی کونت که گفتم فعلا گفتن این حرفا ضرورتی نداره مخصوصا دومی اون که ممکنه بترسوندش . شورتمو خودش در آورد . لامپو روشن کردم تا چشمش به کیرم افتاد یه آه بلندی کشید و در حال از حال رفتن بود که فوری بغلش کردم . نمی دونم چی دیده بود . شاید اگه اژدهایی می دید این قدر وحشت نمی کرد . -شادی چته چت شده -نمی دونم داداش . این اولین باریه که دارم سکس می کنم . حالم یه جوریه . بدنم داره از هم می پاشه . تنم مور مور میشه . یه جوری خوشم میاد که انگاری می خوام جیغ بکشم . می خوام همه منو ببینن که دارم باهات حال می کنم .. نمی دونم شهاب می تونی حس منو درک کنی ؟/؟ -اصلا کی گفته می خوام باهات سکس کنم ؟/؟ -مگه تو دوستم نداری ؟/؟ مگه همچین قصدی نداری ؟/؟ تو هم مث من تب داری . تب هوس . -راست میگی شادی داشتم اذیتت می کردم . -حالا واسه این کارت سر کیرت رو گاز بگیرم تا دیگه هستی از این شوخی ها با خواهر یه دونه ات نکنی . نمی دونی که چقدر دوستت دارم .هوس تو رو دارم . نمی دونی چقدر دوست داشتم خودمو لخت توی بغل لخت تو ببینم . دیگه امونم نداد . کیرمو گذاشت توی دهنش . -شادی شادی ! همین اول آبم داره میاد .. -منم دارم این کارو می منم که بیاد یعنی تو این قدر با خواهرت داری حال می کنی ؟/؟ خوشم میاد تو رو می بینم که این جوری در برابر من سستی . کیرمو ازدهنش در آورده اونو دوباره رو تخت خوابوندمش و رفتم سراغ کسش تا بتونم از این طریق اونو ار گاسمش کرده و و بعد برم سراغ کونش . به هر جای بدنش که دست می زدی شل می شد . تجربه اولین سکس یعنی همین . هر چند یه دختر در این سن و در نخستین سالهای دوران بلوغش مثل هر پسر دیگه ای در اوج اشتیاق و هوس قرار داره . کوست چقدر کوچولوهه شادی جون . -دوست داری ؟/؟ مال تو شهاب جون . اگه دوست داری می تونی بازش کنی . این باز کردن گفتن اون دو تا معنی می تونست داشته باشه . یکی این که اونو از وسط به دو طرف بازش کنم و یکی این که دختری خواهرمو بگیرم که این اصلا فکر درستی نبود اونم در این شرایط که از هر طرف مصیبت داشتیم اون وقت فقط همینو کم داشتیم که خواهرم ازدواج نکرده زن شه اونم توسط داداشش. برای شادی اولین سکس بود ولی برای من این طور نبود .. خورردن کس خیس و کوچولوی شادی چه شادی آور بود . سیرم نمی کرد . -شهاب شهاب .. اووووووففففف ولم نکن . آرومم کن . آرومم کن . بهش نیاز دارم ولم نکن . دارم می سوزم . سینه هام دستام .. کسسسسسم کسسسسسسم داره می سوزززززه آتیششششش گرفتم .. پاهشو به کیرم می زد .. من اینو می خوام .. .. بد جنس ولم کن الان جیغ می کشم الان جیغ می کشم یهو مامان میاد بالا .. می خواستم بگم اگه توپ در کنن مامان از زیر کیر دوست پسرش بلند نمیشه . دستمو گذاشتم جلو دهن خواهرم تا وقتی که کس کوچولوشو میک می زنم خونه رو نلرزونه .. هر چی به خودش زور می آورد که خلاص شه و خودشو از چنگ من نجات بده ولی با یه کس لیسی جانانه اونو تسلیمش کرده بودم . .. وقتی برای چند لحظه ای حس کردم که دیگه شل شده و تکون نمی خوره گفتم شادی زنده ای ..؟/؟ -از هر زنده ای زنده ترم . دوباره جون گرفتم . دوباره متولد شدم . این چیه دیگه . چیکارم کردی .. . کف دستمو گذاشتم رو کس خیس شادی . اونو یه دور بر گردونده بودم تا پشت به من قرار بگیره . اولش نفهمید که می خوام چیکار کنم ولی وقتی که خیسی کس رو به طرف بالا و قسمت کون و سوراخ اون کشوندم تازه متوجه شد که می خوام کیرمو بکنم توی کونش .. -اوووووفففففف داداششششش کونم جر می خوره درد داره من می ترسم ..می ترسم -عزیز دلم هیچ زنی نیست که بتونه از زیر بار کون دادن در بره و شونه خالی کنه . کیر شتریه که در خونه هر کونی می خوابه . به هر حال دیر یا زود وارد اون خونه میشه . چه بهتر که الان از این میهمون خودت پذیرایی کنی .. -داداش یواش تر ..یواش فرو کن .. -چه کون تازه و نازی داری شادی -نفهمیدم چشمم روشن مگه چند تا کون دیدی .. -چقدر تو حسود و حساسی شادی . دلیل نمیشه که از خوشگلی و تازگی کونت گفتم با کونای دیگه حال کرده باشم -داداش حرفشم نباید بزنی . من تا حالا با هیچ پسری دوست نبودم و به هیشکی رو ندادم -مگه من دوست دختر داشتم ؟/؟ -آره جون خودت من خودم با دو تا از دوست دخترات دوستم . هر کدومشون هم فکر می کنن خودشون تنهان و ازم توقع دارن عروسم شن . بشن زن داداشم . .. -اون مال قبله شادی . -نمی دونم باید با هاشون بهم بزنی . نباید بهم خیانت کنی .. بدون توجه به حرفاش کیرمو به کونش فشار می دادم . سینه هاشم گرفته بودم تو دستم که از دستم در نره .. لعنتی طوری لذت می بردم که حس می کردم آبم می خواد خالی شه .. -شهاب رو سینه هام خالی کن . وسطشون .. سینه های شادی به اندازه ای بود که اگه کیرمو می ذاشتم وسطشون باید دو طرفشو با فشار به طرف کیرم هدایت می کردم . می دونم باعث درد شدید سینه هاش می شد ولی این کارو کردم . چقدر خوشم میومد . اصلا متوجه نشدم کی آب غلیظ کیرم بین سینه های شادی جون نشست ..............ادامه دارد ...............نویسنده ............ایــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خواهـــــــــــــــــــــــــــــــرخوب ، مـــــــــــــــــــــــــــــــادر بد ۳ (( قسمت آخر ))

کیر درازم خود به خود به طرف دهن شادی رفته بود . چند قطره ای رو کیرم نشسته بود . فکرشو نمی کردم شادی کیر خیس منو بذاره تو دهنش .ولی اون تسلیم من شده بود .من شده بودم تکیه گاه اون . چه خوب و با حال هر چی رو که توی لوله کیرم مونده بود کشید و میک زد و خورد . یه لذتی بهم داد به شیرینی خالی کردن آب کیرم و شایدم بیشتر . کیرم با این که کمی شل شده بود ولی به چند فشاری که به سوراخ کون خواهرم آوردم اونو دیگه شقش کردم ویه دستمو گذاشتم جلو دهن خواهرم و یه دست دیگه هم دور کمرش و کیره رو یواش یواش فرستادمش که بره داخل . چه فشاری به خودش می آورد این شادی . هرچی دست و پا می زد من ولش نمی کردم . فکر نکنم بیشتر از چهار سانت تونسته باشم کیرمو بفرستم توی کونش . این جوری اون جور که باید حال نمی داد . تازه نمی شد بکشی عقب و بیاریش جلو .. دستمو از جلو دهنش بر داشتم -ووووووییییی شهاب منو کشتی . پاره پاره شدم . -خنجر که نخوردی خواهر . به اندازه دو تا بند انگشت رفت توی کونت . به دو طرف کونش چنگ انداخته با نگاه کردن بهش حال می کردم . به خواهر خوشگل و لاغر و خوش اندام و خوش کون من . فقط به کونش و کیر خودم نگاه می کردم که چطور دور سوراخ کون یه حلقه درست کرده .. اون قدر کیرمو حرکت داده که با این حرکت حلقه و پوست کونشو به طرف خودم و بعدش داخل کون حرکت می دادم تا این که بازم داغ کردم و در حالی که دستامو دور کمر شادی حلقه کرده خودمو بهش جفت کرده بودم آبمو ریختم توی کونش . دو تایی مون احساس آرامش می کردیم . -شادی حالت خوبه -داداش هیچوقت به این خوبی نبودم . حالا دیگه راحت تر میشه با مشکلات اخیر کنار اومد . -کاش زود تر این کارو می کردیم شادی -من از خیلی وقت پیشا دلم می خواست . دوستم داشته باش شهاب تنهام نذار . من در این دنیا حالا فقط تو رو دارم . بهم خیانت نکن . فقط مال من باش . دیگه دوست دختر نگیر . بگو درس داری اینا رو هم ول کن . اگه روت نمیشه من باهاشون حرف می زنم .. باشه داداشی؟/؟. -هر چی تو بگی . هنوز هیچی نشده ریش و قیچی ما افتاده بود دست آبجی مون . . دو سه روز بعد مامانو دیدم که خیلی عصبی و بغض کرده بوده لب به چیزی نمی زد .. من و شادی حدس زدیم که چون دو سه روزه که دوست پسرش اونو نگاییده این جوری شده . ولی شادی می گفت هر هفته در همین روز دو سه روز مامان استراحت داره -شاید با هم دعوا افتادن . بینشون شکر آب شده .. اون شب شادی رفت خونه مامان بزرگ حالش خوب نبود و رفت پیشش بمونه . من تصمیم گرفتم که در مورد جریانات اخیر به طور سر بسته با مامان صحبت کنم . چون چند نفری از اهالی کوچه یه چیزایی رو در مورد مادرم فهمیده بودند ولی کاری به کار پدرم نداشتند چون اولا بابا صیغه کرده بود در ثانی مرد اگه هزار تا از این خلاف ها بکنه صداش در نمیاد . از صحبت کردن با مامان پشیمون شده بودم ولی نمی دونم چرا صدای باز شدن در نمیومد . دوباره تصمیم گرفتم با مادرم حرف بزنم .. ولی صدای صحبتهای تلفنی اون با یکی دیگه میومد .انگاری با مهین یکی از دوستای مطلقه اش صحبت می کرد .. -مهین جون من اصلا کاریش نداشتم . ..چی متوجه نمیشم . مردا تنوع طلبن و دنبال جنسای جوون ترن ؟/؟ من که خیلی بهش حال می دادم . یکساعت فقط واسش ساک می زدم . کونمو هر شب طوری بیرحمانه می کرد که می خوام برم دستشویی از درد دیوونه میشم . تنمو کبود اندر کبود کرد . طوری که نمی تونم دیگه پیش شوهرم بخوابم تا این کبودیها رفع شه . من عادت کردم .. دلم می خواد یکی غیر شوهرم منو بغلم بزنه ازم لذت ببره و منم باهاش حال کنم . اگه داری بفرست بیاد .. ..داشتم سر سام می گرفتم . این مهین جنده انگاری بنگاه باز کرده بود . -مهین جان الان من لخت لختم و همش فکر می کنم کیر اون داره میره توی کسم و بر می گرده . چیکار کنم با این هوسم .. ..واااااییییی مادرم دیگه دریده شده بود . یه فکر شیطانی که چه عرض کنم در اینجا میشه گفت یه فکر فرشته ای افتاد به سرم . مادرم دریده شده بود . برای حفظ آبروی خانوادگی و این که بیشتر از این رسوایی به بار نیاره و برای نجات کانون گرم خانوادگی باید خودم دست به کار می شدم و اونو می گاییدم . من باید یه کاری می کردم . با دست پشت در اتاق مامانو زدم . با دوستش خدا حافظی کرد ..-شهاب تویی ؟/؟ -آره شهین جون منم مامان تنهایی ؟/؟ -بیا داخل مگه قرار بود کسی باشه ؟/؟ بابات که امشب رفته پیش نا مادریتون . دیگه فکر نمی کنه بعد از بیست و خوردی سال از دواج نباید زنشو تنها بذاره . با همون حالت که یه شورت و یه زیر پیرهن رکابی یا بدون آستین تنم بود وارد اتاقش شدم . مامان دراز کشیده بود و یه ملافه انداخته بود روش دیگه فرصت نکرده بود لباس بپوشه یا این طور راحت تر بود . بر جستگیهای تنش از زیر ملافه به خوبی مشخص بود . رفتم کنارش روی تخت نشستم . -عزیزم کاری داشتی این وقت شب ؟/؟ فدات شم . می دونم که با این آبرو ریزی که بابات کرده دیگه دل و دماغی واسه هیشکدوممون نذاشته . دیگه حالی واسم نمونده که ببینم تو و خواهرت چیکار می کنین . هواشو داشته باش . -باشه مامان ولی واسه تو یکی که بد نشد مشکل اصلی ما بابا نیست . تو هستی مامان که با دوست پسر گرفتنت آبرومونو همه جا بردی . همه در و همسایه ها دیگه فهمیدن . فکر کردی اینجا خارجه که بشه دولا دولا شتر سواری کرد ؟/؟ -حرف دهنتو بفهم شهاب . اصلا حالیته چی داری میگی و به مامانت داری چه تو هینی می کنی ؟/؟ اگه بابات بفهمه که چه بچه تخس و بی ادبی داره همین چند روز هم خونه نمیاد -اگه اون بفهمه چه زن بدی داره دیگه تو روی تو تف هم نمیندازه مامان .. همون خوابیده روی تخت محکم گذاشت زیر گوشم -چیه مامان چرا می زنی . دوست پسرت ولت کرده دق دلی اونو سر من خالی می کنی ؟/؟ به خاطر یه غریبه ؟/؟ خونم به جوش اومده بود . بیشتر از دست اونایی عصبی بودم که ذیل داستانهای سکسی می نوشتن آقا چرا این قدر از سکس با مامان می نویسین . حالا من میگم به نظر شما این جور مادرا حتی ارزششو دارن که توسط پسراشون به گاییدن برن ؟/؟ یعنی لیاقت گاییده شدن توسط پسراشونو دارن ؟/؟ حس کردم که دوای این مادر خیانتکار کیر پسرشه . حداقل داخل همین خونه کیر می خوره و همین جا تامین میشه . حالا بابا رفت صیغه کرد تو چرا این جور آبرومونو بردی . معطل نکردم . خودمو اکی ثانیه لخت کردم . می دونستم زیر اون ملافه نازک چیزی تنش نداره .. -مامان خودم می کنمت . خودم دوای درد هات میشم . زنگ بزن به اون دوست مطلقه ات که کار خانه مرد سازی داره و بهش بگو برات جنس نفرسته . اگه هم بخواد یه جنس خوب این جا هست که بره اون طرف . اونو با ملافه بغل زده دیدم که داره دست و پا می زنه خودمو لخت کرده انداختم روش . حالا کیرم خیلی راحت با هر جای این ملافه می تونست تماس داشته باشه و راحت ترین و مناسب ترین جا کس مامان بود .. -نهههههه عوضی نکن .. -مامان غریبه یا غریبه ها ها که دارن می کنن من چرا نکنم . من که دیگه تو رو مامان خودم نمی دونم . شادی هم همین طور . تو اصلا توی این خونه واسمون شادی نذاشتی . حالا کار به جایی رسیده که زیر گوش من سیلی می زنی ؟/؟ خودمو طوری روش انداختم که دیگه خسته اش کرده بودم . دهنمو انداختم رو قسمت کس . کس مامان و ملافه خیس از هوسو دو تایی با هم جویدمش .. صداش در نمیومد . چشاشو خیلی آروم باز و بسته می کرد . کیرم با این که تیز تیز و کلفت کلفت شده ولی ضربات نبض کیر من سریع تر و شدید تر شده بود آروم ملافه رو از رو مامان کنار دادم . سکوت کرده بود چیزی نمی گفت . چه کس کلفت و تپلی داشت . دهنمو باز باز کرده اول گذاشتم رو قسمت بالای کوس که از هوس ورم کرده بود . می دونم هوس کیر غریبه روداری ولی باید با همین بسازی کس شهین جون طوری داغ و خیس بود که اصلا با یه تلنگری که به کیرم آوردم راهشو گرفت تا آخر کس رفت ... -مامان بنال بنال خودت رو خالی کن . کسی امشب جز من و تو اینجا نیست . نمی دونی چه شبهایی که پشت این در صدات رو می شنیدم و به خاطر حفظ آبرو وارد اتاق نمی شدم . فکر نکن با خنگ طرفی . فکر کنم خواهرم هم از موضوع با خبره . همه می دونن جز بابا . شاید اونم بدونه و منتظره کی از شرت خلاص میشه . دیگه باید از حرف زدن کم می کردم . سینه های مامانو توی دستم فشارش می گرفتم . لبامو انداختم رو لباش . فکر می کردم دارم یه غریبه رو می بوسم . و راستی راستی هم باید به این مسئله فکر می کردم -شهاب خیلی نامردی .. خیلی .. -مامان تو خیلی مردی .. خیلی .. فعلا حالتو بکن . -منو ببوس ببوس دوباره .. اوووووفففففف کسسسسسم آتیش گرفت .. من چقدر بی حیا شدم .. پررو شدم .. -مامان زن که یه بار کیر خلافی بخوره همین میشه . ولی به همون کیری که رفته توکست و منو غیرتی کرده قسم اگه ببینم دست یه نا محرم بخواد یه دفعه دیگه بهت برسه هر دو تونو می کشم .. -اوووووففففف شهاب تو که حالا داری با کیرت منو می کشی .. ولی یه قولی بده .. قول بده که بهم می رسی .. -مامان اونو بهت قول میدم . فقط شبا رو نه.. دارم با شادی درس کار می کنم و اونم تو اتاق منه . نمی تونم . هر وقت شادی خونه نیست من در خدمتم . پس حالا رو در خدمت باش تا ببینم چیکار می کنی -نوکرتم مامان -کنیزتم پسرم .. آخ که چقدر داش مشتی و لات منشانه شده بود این سکس ما . مامان حدود دو برابر خواهرم وزن داشت . سینه هاشو باید بغل می زدم و خوب خوب می خوردم و می لیسیدمش . حال می داد لای این سینه ها آب ریختن . ولی کس مامانو آتیش کرده بودم . کیرم که تا ته می رفت و بر می گشت تمام تن و بدنم یه لرزش و لذت شدیدی رو در خودش حس می کرد . مامان که مرتب ناله می کرد و کیر می خواست . فکر کنم از اون جایی که دوست پسرش قالش گذاشته بود اون خیلی راحت تر تسلیم من شده بود . -مامان مزه این کیرو که بگیری تا آخر عمرت خودتو بهش می چسبونی . مامان یه خورده هم با بابا حال کن که مشکوک نشه -هر چی سرور من شهاب جون من بگه . ولی باید فیلم بازی کنم که دارم باهاش حال می کنم . جووووووووون بزن تند تر .. اووووووفففففف نهههههههه آبم دارم میاد داره میاد .. هوووووففففففف سوختم حالا بریز بریز خالی کن تو کسسسسسم نترس نترس عزیز دلم . فدات شم . مادر به قربون تو و اون کیر خوش قد و قواره ات بره . طوری بغلم زده بوئ که تکون نمی تونستم بخورم . حالا من چشامو بسته بودم و در یه حالت خلسه و خماری شدید آب کیرمو توی کس مامان خالی کردم و چند دقیقه ای رو به همون صورت خوابیدم . مامان به این پسره زیاد کون می داد و فکر کنم درد کون هم گرفته بود -مامان باید به من کون بدی .-عزیزم من اهلش نیستم . بابات منو نا کار کرده .. . اونو بر گردوندم . با خودم گفتم حالا به غریبه ها کون میدی به من نمی دی ؟/؟ کون بر جسته و گنده و مامان که منو به یاد تپه ای بزگ مینداخت گاییدن داشت . -شهاب یواش بکن . -اوووووفففففف مااااامااااااان .. من اگه اینو بکنم . هر شب خوابشو می بینم . -روزی یه بار تو بیداری هم می بینیش -فدای تو مامان شهین خوشگلم .کونشو غرق ماچ و بوسه کردم . با این که سوراخ کونش تنگ نبود ولی طفلک بد جوری درد کشید . کیرمو ثابت اون داخل نگه داشته و کاری نمی کردم .کون خواهر مادرم هر دو رو باید با احتیاط می کردم . مامان قول داده بود که هر وقت از کون بهتر شد بهم برسه یعنی استاندارد تر کون بده . اون شب یکی از بهترین شبهای زندگی من بود . من و مامان تا صبح توی بغل هم لخت خوابیدیم و بار ها و بار ها گاییدمش . درو هم از داخل قفل کردیم .چقدر هم بابا و نامادری خودمو دعا کردم که باعث و بانی خیر شدند . مگه ثواب به چی میگن ؟/؟! هر چند اون روز یه روز تعطیل وسط هفته بود و شادی پیش مادر بزرگ و بابا پیش زن صیغه ایش بود و منم دانشگاه نداشتم ولی دراتاق در بسته به اندازه کافی مامانو گاییدم . در هالو بستم و بردمش حموم . دو تایی مون تن و بدن همو لیف زده انگاری که تازه اولین باره که داریم با هم سکس می کنیم . حالا من ازدواج نکرده دو تا زن داشتم یا دارم ولی این دو تا زن نباید مطلع می شدند که من دو زنه هستم . یکی که خواهر خوب من بود و یکی دیگه هم که می رفت تا مامان خوب من بشه .... پایان ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
مرد

 
چشـــــــــــم قــــــــــــــــــــــــــربان ۱

رستم به دعوت داریوش به عنوان مهمون افتخاری رفته بود خونه شون . داریوش یه سری از هم خدمتی ها و دوستان قدیمشو دعوت کرده بود ولی رستم هم خدمتی اونا نبود فقط همکلاس داریوش بود . این گروه حول و حوش شصت سال سن داشتند . صاحب خونه از مهمون افتخاری خواست که یکی از خاطرات جالب سربازی خودشو که می دونست چیه و راجع به کلکی بود که واسه معافیت ازخدمت زده بود و داستانهای پیرامون اون صحبت کنه . موضوع مربوط به چهل سال پیش بود سال 1350 . رستم هر بار که می خواست این خاطره رو تعریف کنه طوری با لذت و هیجان می گفت که انگار اولین باره که داره تعریف می کنه یا این که ماجرا همین الان داره اتفاق میفته . اون حالا 59 سالش بود ولی اون موقع 19سال داشت ....... همه مونو به خط کرده بودند . ما تازه رفته بودیم آموزشی . موهای سرمونو تراشیده بودند و لباسامونو هم داده بودند . قرار بود آزمایش پزشکی بگیرند و معاینه مون کنند که هرکی معذوریت پزشکی داره بیماری خاصی داره معافش کنند . اگه کف پا صاف بود وضعف چشم تا یه حدی بود و وزن بدن هم خیلی زیاد , می شد معاف گرفت ودر یه صورت دیگه هم معافی می دادند و آن این که اگه باد یا ورم فتق می داشتیم و یه بیضه ما از اون یکی سنگین تر بود و به اصطلاح دو تا بیضه رو نمی شد تراز کرد می تونستیم معافی بگیریم . حالا راست یا دروغشو نمی دونم یکی از بچه ها تعریف می کرد که یکی قبل از معاینه کاری کرد که یه زنبور بیضه اونو نیش بزنه و ایجاد ورم کنه وپزشک گول خورده معاقش کرده . معاینه هم حداکثر تا یک ساعت بعد از گزیدگی یا گزندگی زنبور باید صورت بگیره وگرنه ورم می خوابه وزنبور گزیده هم باید درد شدیدی رو تحمل کنه .ولی بیشترا عقیده داشتند که ورم چند ساعت رو بیضه ها می شینه . پادگان پر از زنبور بود وجمعیت سربازان هم زیاد . من و دو تن از دوستام هرکدوم چند تا زنبور رو کردیم داخل قوطی کبریت و نوبتمون که نزدیک شد رفتیم دستشویی در قوطی رو باز کردیم و طوری عمل کردیم که زنبوره اونجا رو نیش بزنه . فقط من موفق شدم . اوخ که چه دردی داشت و چه ورمی . دیگه خودمو معاف وآزاد می دیدم و به ریش دولت می خندیدم واقعا با کیر خودم داشتم دولتو کیر می کردم . درد و سوزش شدید رو تحمل کرده فقط باید حواسم می بود که متوجه التهاب بیضه ورم کرده ام نشن . هرکی میومد بیرون می گفت که پزشک یک جناب سرهنگ زنه و خیلی هم جدی و خشنه . خیلی ها خجالت می کشیدند و خیلی ها هم با کری خوندن و به امید حال کردن با دکتر زن وارد می شدند ولی وقتی اون هیبت و جدیت جناب سرهنگ رو می دیدند جفت می کردند . من مثل حالا چهار شونه و خوش تیپ بودم تازه اون موقع جوون هم بودم و از شما چه پنهون یه کیر کلفت به طول بیست سانت داشتم و نمی دونم چرا شق شده بود و نمی خوابید . حالا نیش زنبور بود یا شوق و ذوق معافیت بود یا یه چیز دیگه نمی دونم . دلم مث سیر و سرکه می جوشید . همه کیرشونو روی میز میذاشتند . جناب سرهنگ خانوم ویدا که دکتر ارتش بود مث ناظم مدرسه یه چوب ترکه ای به دست گرفته بود چوب رو می ذاشته ته آلتی که رو لبه میز قرار داشت و اونو بالا می آورد و نگاهی به بیضه ها مینداخت و اونایی رو که حس می کرد نیازه دستمالی می کرد ولی بیشترارو با یه نگاه می گفت که برن . به خدمتشون ادامه بدن . کیر شناس خوبی بود . اکثرا سختشون بود که شلوارشونو پایین بکشن وکیرشونو نشون بدن . اون هارت و پورت و کری خوندن دیگه وجود نداشت . همه در مقابل این زن تسلیم شده کسی جرات نداشت نگاه و نظر منحرفانه ای داشته باشه . وقتی کیرمو گذاشتم رو میز یه خورده شگفت زده شد هم سر و تنه اش با مال بقیه فرق می کرد و هم قالبش . بد جوری شق کرده بود آلت رو با ترکه داد بالا و به بیضه ها نگاه کرد .. منو دیگه مرخص نکرد به دستیار مردش گفت که این مشکوکه باید همین جا باشه دتا بیشتر بررسی کنم . این کلمه مشکوکش خودش مشکوک بود . نمی دونستم آیا منظورش این بود که من مشکوکم یا سلامتی وکیر من مشکوکه وموردی که من دارم . دوست داشتم معاینات زودتر تموم شه وتا قبل از این که ورم بخوابه دستور معافیت من صادرشه . همه رفتند و اون دستیاره هم رفت . من موندم و جناب سرهنگ ویدا . با این که شلوارمو بالا کشیده بودم مثل بید می لرزیدم ومثل سگ می ترسیدم ولی نمی دونم چرا این کیر نمی خوابید . خانوم دکتر یه خونه سازمانی همون حوالی داشت وبا همون خشونت لازمه سرهنگی گفت -می دونی پسر کسی که بخواد سر دولت کلاه بذاره جریمه اش چیه ؟/؟ بسته به نوع عملیات داره ولی فکر کنم اگه کلک زده باشی حداقل سه ماه اضافه خدمت داره . تازه اگه باز داشتی نداشته باشه . خونه من و درمانگاه کنار همند و باید یه معاینه اساسی تری ازت بکنم و بفهمم چیکاره ای . بچه ها شجره نامه اونو داشتند . با این که خشن بود ولی خیلی زیبا و جسور بود . می گفتند شوهرش از دستش فرار کرده و رفته و بر نگشته . یکی می گفت اونو طلاق داده رفته . خونه سازمانی ویلایی قشنگی داشت . روی یه تپه جنگلی خوشگل تو یکی از شهر های شمال بود . جناب سر هنگ لهجه تهرونی ها رو داشت . تو راه درد و سوزش شدیدی داشتم ولی عشق معافیت باعث شده بود دردو بخورم . نمی دونم چرا این سر هنگه لفتش می داد . رسیدیم خونه شون و منو برد تو اتاق خوابش وتخت و پنجره اشم بود روبروی کوه و جنگل . دل تو دلم نبود . درد و سوزشم کمتر شده بود .......ادامه دارد ......نویسنده ......ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
چشـــــــــــم قــــــــــــــــــــــــــربان ۲

. شلوارمو کشیدم پایین یه نیم نگاهی به کیرم انداختم وای ورم داشت می خوابید فقط یه خورده التهاب داشت . حتما سه ماه اضافه خدمت هم می خورم . عجب غلطی کردم . جناب سرهنگ ویدا خانوم از اتاق بغلی برگشت . باورم نمی شد این همون زن خشن زیر یونیفورم باشه . یه شلوار لی چسبون کون گنده کن پوشیده بود و موهای مشکی لختشو افشون کرده تا وسط کمرس ریخته بود . چهره اش منو به یاد فروزان هنرپیشه سینما مینداخت . فقط یه خورده چاق تر بود . نصف سینه هاشم انداخته بود بیرون . داشت یادم می رفت که واسه چی اومدم . این بار کیرم در اثر هوس سکس با سرهنگ ویدا شق کرده بود . نه سوزش و التهاب حاصل از نیش زنبور .-بیا جلو ببینم . بکش پایین . شلوارمو کشیدم پایین خم شد و به بیضه هام نگاه کرد . اون قسمتی رو که زنبور زده بود به دقت نگاه کرد -به ریسکش می ارزه ؟/؟ -متوجه فرمایش شما نمیشم جناب سر هنگ . من راه رفتن واسم سخته . زیر شکمم درد می گیره . این ورم گاهی می خوابه گاهی زیاد میشه .-اگه دروغ گفته باشی میگم سه تا شش ماه اضافه خدمت واست بزنن وکارتتم موقع ترخیص بهت ندن . الان میام معاینه دقیق . کیر منو با صابون شست طوری که با وجود سوزش بیضه از بس خوشم میومد نزدیک بود آبمو تو دستش خالی کنم . منو نشوند رو تخت و کیرمو تا ته گذاشت تو دهنش و نوکش داشت حلقومشو پاره می کرد -جناب سرهنگ ما خیر معافیتو خوردیم . ترس برم داشته بود با این که کیف می کردم ولی جفت کرده بودم نمی دونستم چه نقشه ای داره دیگه نتونستم تحمل کنم . زندان و اضافه خدمتو پس از این که آب کیرم روونه دهن جناب سرهنگ شد به چشم می دیدم . چند تا از این جهشهای کیری منو خورد ویه مقدار از منی منو ریخت تو یه قوطی مخصوص .. یه خورده امید وار شدم به این سادگیها که معاف نمی دادند . زیپ شلوارشوباز کرد و رو تخت دراز کشید و پاهاشوبه طرفین باز کرد و گفت حالا بکش پایین . وای این سرهنگه چرا اینجوری می کنه . تو عمرم فقط یه بار رفته بودم شهر نو تهران یعنی جنده خونه معروف شهرمون نزدیک دروازه قزوین و میدون غار . اونجا جندهه دامن داشت و به من می گفت بکش پایین ولی این که جنده نیست می خواد معافی بده بهم . بلوزشم در آورد ودیگه فقط یه شورت و کرست داشت . اون موقع به سینه بند می گفتند کرست و منم این سوتین تو دهنم نمی گرده . بهم دستور داد لخت شم .. حتما دیگه میخواد منو چکاپ کامل کنه . شاید داره منو وسوسه می کنه که کیر منو بیضه هامو اندازه بگیره . نمی دونستم کیرم شق شه به نفعمه یا بخوابه .؟/؟ دستور داد شورتشو هم پایین بکشم -سرباز تو چقدر خنگی من که نباید به تو آموزش بدم واسه دفعه بعد اگه بخوای از این خنگ بازیها در بیاری من می دونم و تو . نفهمیدم چی داره میگه دفعه بعد روز و روزای بعد رو میگه یا قراره شورتشو بالا پایین بکشم .؟/؟ شایدم برای صدور معافیت باید دوبار آزمایش می کرد . راست می گفت پاک خنگ شده بودم کرستشو خودش از سرش در آورد و من و اون عین تازه به دنیا اومده ها رودر روی هم قرار گرفتیم . کف یکی از دستاشو دور کیر من لوله کرد سرشو به سر کوسش مالید ازم خواست که خودمو بندازم روش . خودشو به طرف من حرکت داد ووای کیرم رفت تو کوسش . چه مزه ای می داد . کوس اون جندهه گشاد بود ولی کوس تنگ جناب سرهنگ خیلی بهم می چسبید -آههههه سرباز -جان نثار رستم -رستم تو با این کیر رستمی خودت می خوای معاف بگیری -هرچه شما مرحمت بفر مایید قربان -آخخخخخ دست و پا چلفتی ! نشون بده یک مردی . تا آخر بفرست بره که بیضه هات بخوره به کوسم -چشم قربان -میشه اینجا ارتش بازی در نیاری -نمی دونستم چی بگم که ایراد نگیره لال شدم . پس هنوز صحبت بیضه بود و این امید واری وجود داشت که معافی بگیرم . کیرمو با سرعتی زیاد به ته کوس ویدا می کوبیدم و اونم در این محیط دنج جنگلی جز جیغ زدن وهوس نشون دادن کار دیگه ای از دستش بر نمیومد و من هنوز در انتظار معافیت بودم . خوار مادرتو گاییدن زنبور با این نیش زدنت . پس کی بود می گفت که نیش زنبور تا ساعتها آدمو باد میاره . زنبور هم همون زنبورای قدیم . جناب سرهنگ درست شده بود مثل یه جنده . نوک سینه هاش تیز شده بود . هر کاری رو که روی جندهه پیاده کرده بودم رو اونم پیاده می کردم . نوک سینه هاشو گرفتم تو دهنم ومثل شکلات میک می زدم . به دست و پا زدن افتاده بود . دیگه اون هیبت و شکوه یک ارتشی رو نداشت مثل موم اسیر دستای من بود . اوخ که چه حالی می داد گاییدن اون . اون دیگه شده بود یه زن احساساتی و لطیف و هوسباز -رستم باید آبمو بیاری وگرنه باید بری زندان . شوهرمو فراریش دادم . دو تا دستاشو به حالت تسلیم رو تخت ولو کرده و با دستام مچ دستاشو گرفتم -واییییی کوسسسسسسم لوله تفنگ کیرت کوسمو خوب هدف گرفته و آتیش کرده -قربان -بگو ویدا من که لباس تنم نیست -ویدا کوست حرف نداره -حرف نداره پس نشون بده که حرف نداره . میگن جوونا همش کوس دزدن . عاشق کوس عبور آزادن پس معطل چی هستی -دیگه از معاف خبری نیست ؟/؟ -از همون اولش می دونستم تو فیلمی . شوهرم هیچوقت نتونست ارضام کنه . مردی که نتونه بهم حال بده به درد لای جرز می خوره . اگه تونستی منو ارضام کنی آبمو بیاری که من حکم معافی تو رو جور می کنم .. از این باحال تر نمی شد پاهاشو به پهلوها باز کرده و دیگه با شجاعتی زیاد کیرمو می فرستادم توی کوسش . هرچه می گاییدمش هوسش زیاد تر می شد ولی تمومی نداشت و به فینال نمی رسید -بهت میگم آبمو بیار اگه نیاری پدرتو در میارم .. دیگه در مونده شده بودم و خودمو لعنت می کردم که چرا پام به اینجا باز شده . یه لحظه یاد جنده ای افتاده بودم که آبشو آورده بودم . اون خیلی ازم تعریف کرده بود ومی گفت کسی که بتونه آب جنده رو بیاره می تونه تمام زنای دنیا رو ارضا کنه .........ادامه دارد ....نویسنده .....ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
چشـــــــــــم قــــــــــــــــــــــــــربان 3 (قسمت آخر)‎

. . اون روز چند دقیقه با کیرم کوس جندهه رو گاییدم و اونم هوسی شده بود و رفتم رو میک زدن کوسش ... همین کا رو رو خانم سرهنگ ویدا پیاده کردم . کوس تنگ و ناز و خوش طعمشو گرفتم تو دهنم و تمام لگد هایی رو که به طرفم پرت می کرد تحمل کردم تا این که به زور سنگینی خودمو به پاهاش وارد کرده و اون چوچوله ها و یه خورده از داخل کوسشو گرفتم تو دهنم وول کنش نبودم . از بس با کف دستاش به سرم می کوبید سرسام گرفته بودم .-وایییی کوسسسسم دارم می میرم اوخ نه نه ... این دیگه چیه پسر خوبه خوبه دیگه تحملشو ندارم .. باشه قبوله معافت می کنم .. ولی من ول کن قضیه نبودم باید اونو به ارگاسم می رسوندم شاید اون جوری می زد زیر قولش . طوری کوسشو میک می زدم که هر لحظه به سرعت این کارم اضافه می کردم تا جایی که این سرعت ثابت موند . زبون و سقف دهنم دیگه بیحس شده بود . ویدا دیگه به سرم نمی زد . پاهاش شل شده بود -جوووووون جوووووون معافی .. معافی ... حال دادی .. بهم کیف دادی منم بهت حال میدم .. پس از اون روبروی جنگل سبز یه چند دقیقه ای کوسشو گاییدم و ازم خواست که آبمو تو کوسش خالی کنم منم با ترس و لرز این کارو کردم . با خودم حساب کردم کوس خوارش کرده من که معافم . میخواد حامله شه میخواد نشه . وقتی کارمون تموم شد و خوب اندام لختشو ورانداز کردم تازه متوجه شدم که واقعا بیست بیسته و حرف نداره . زیر لباس ارتش این زیباییها کمتر مشخص بود -خوش گذشت رستم ؟/؟ واقعا رستم گونه کار کردی . ویدا یک زنه ولی مثل یک مرد رو حرفش وای می ایسته . دلم نمیاد که از تو دل بکنم ولی چاره چیه . باشه هر چی تو بخوای ولی اگه می موندی من تو رو گماشته خودم می کردم . هیشکی دیگه رو هم به محفل خودمون راه نمی دادم . تقاضای طلاق از شوهرمو دادم که به زودی تمومش می کنم و خلاص میشم .. نمیذارم بهت سخت بگذره . فقط وقت اداری یه خورده دیسیپلین رو باید رعایت کنی . نمی دونی چقدر اعصابم آرومه حالا . اینجا همشون مث سگ ازم می ترسن . اگه مرد بودم می شدم فرمانده پادگان . شایدم شدم . به هیشکی رو نمیدم .. اندام زیبای ویدا و این جنگل و... -بهت قول میدم اگه از اینجا خوشت میاد و خیلی شاعرانه به نظر می رسه تا آخر خدمتت همین جا با هم می مونیم . وسوسه شده بودم . حرف درستی می زد . من الان اگه می رفتم تو شهر خودمون باید خر حمالی می کردم . باید می رفتم سرکار . وضع خونواده هم طوری نبود که در جا واسم زن بستونن . دنبال کوس و جنده بازی هم نمی تونستم برم . اگه پولی هم واسم می موند باید آخر هفته ها می رفتم شهر نو . وقتی که قبولی خودمو واسه در کنار ویدا موندن قبول کردم انگاری که دنیا رو بهش داده باشن . از خوشحالی هوسش دوباره بر گشت -رستم من به تو کون هم میدم . هرچی بخوای میدم . دوستت دارم . می میرم واسه کیرت . دستشو به علامت سلام نظامی به طرف کیرم گرفت ومن این بار با خودم گفتم که باید با کیر هم اونو به ارگاسم برسونم و همین کارو هم انجام دادم .کبکش داشت خروس می خوند که نه تنها طلسمو شکسته بلکه دوبار هم آبش اومده -ویدا جون این کیر هایی رو که در روز معاینه می کنی -نترس رستم ویدا که باهات پیمان بسته امکان نداره عهد شکن شه ولی تو چی اگه مرخصی ساعتی بگیری بری شهر -سرهنگ خوشگل من وقتی آدم بهترین رو زیبا ترین رو هوس انگیز ترین و طناز ترین رو داره چرا بره دنبال پایین تر .. تازه رستم بهت وفاداره عزیزم .. دوسال گذشت و ما از هم سیر نمی شدیم . خدمت تموم شد و چشای ما پر از اشک و دلهای ما پر از سوز و آه بود . ازش خواستم که واسم چند ماه اضافه خدمت بزنه دلش نیومد -برو به کار و زندگیت برس . سرنوشت من این بوده دیگه .. دوازده سال بزرگتر از من بود و خیلی زود ترقی کرده و درجه گرفته بود . چند تا هم تشویقی داشت . رفتم به شهر و دیارمون تهرون بزرگ وکار و کاسبی ام گرفت و با یه دختری که از قبل هم نمی شناختمش و بابا ننه ام واسم رفتن خواستگاری ازدواج کردم . ازش فقط یه پسر داشتم . زن خوبی بود . یه چند سالی گذشت . یه روز زنگ در خونه مون به صدا در اومد . درو باز کردم .. وای ویدا بود جناب سرهنگ . نمی دونم شاید حالا شده بود تیمسار . می خواستم بگم بیاد داخل ولی روم نمی شد .گفت که محل خدمتی اون حالا شده تهرون و آدرس منو از بابام اینا گرفته .. یه خونه مجردی داشت . صیغه اش کردم و هر چند وقت درمیون یه سراغی هم ازش می گرفتم . البته زنم چیزی از این موضوع نمی دونست . چند وقت بعد زن اصلی ام مریض میشه و می میره و منم این ویدا خانومو عقدش می کنم . حالا از اون یه دختر دارم و از همسر مرحومم یه پسر .. -رستم جان این داستانی که گفتی شبیه فیلمهای هندی بود .. از گوشه و کنار صدای پچ پچ میومد .. ای بابا ویدا که زنشه چطور از گاییدنهاش تعریف کرده -ول کن بابا اون الان هفتاد و خوردی سن داره و دیگه رستم هم که خودمونیه همه ما زن و بچه داریم . تازه همین الان یکی می گفت که اون و ویدا جونش شبا با هم میشینن داستانهای وبلاگ امیر سکسی رو می خونن و بعدش میرن تو رختخواب .. در همین لحظه رستم رو کرد به سایرین و گفت از این داستان چه درسی می گیریم ؟/؟ درس مهمشو میگم . هرکسی یه چیزی می گفت یکی از عشق یکی از امید و استقامت و یکی از قسمت ... اما رستم گفت همه اینا درست اما نکته اساسی این که زن هر چقدر قوی باشه و قدرتمند تیمسار باشه سلطان باشه فرمانده باشه وامر و نهی کنه ومرد هر قدر زن ذلیل باشه وزن هر قدر کوس نازش خریدار داشته باشه این کیره که سلطنت می کنه کیره که تیمسار و فرمانده و سرلشگر و سرهنگو هر چی که می خواین حساب کنینه وحرف آخر در واقع با اونه . یکی از میون جمعیت فریاد زد و گفت درسته که پیروزی با کیر وکیرداراست ولی به شرطی که همیشه سر فراز باشه .. پایان .. نویسنده .. ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .




شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بابا ! دختـــــــــــــرت هــــــــــــــــــــــــرزه نیست ۱

دخترم غزل از همون بچگی هاش شیطون بود . اون تنها فرزندم بود و بعد از اونم دیگه خدا بچه ای به ما نداد منم دیگه زیاد کاری به کارش نداشتم .مامانش غزاله پرستار اتاق عمل بود . کارش از اوایل بعد از ظهر شروع می شد تا اوایل شب ادامه داشت . منم که رئیس اداره ای بودم و بعد از ظهر ها خونه بودم . دخترم که دیگه حسابی شده بود بابایی . تا بچه بود یه امر طبیعی بود که خودشو بهم بچسبونه و منم زیاد باهاش ور می رفتم . با جوجوهاش بازی می کردم . تن و بدن سفید و تپلشو انگولک می کردم . قلقلکش می دادم و اونم خوشش میومد .دوست داشت همیشه پیش من بخوابه . حتی وقتی که بزرگتر شده بود به این کارش ادامه داد ولی مادرش دیگه افتاد با هاش دعوا که دختر تو بزرگ شدی و این کا را چیه .. شبا رو ولمون کرد ولی بعد از ظهر ها دیگه دست از سر من بر نمی داشت .خلاصه وقتی هم که از سن بلوغ گذشت و یه اندامی واسه خودش پیدا کرد و از حالت بچگی و نوجوونی خارج شد بازم با پوشیدن لباسای فانتزی و نشون دادن اندام خودش سعی داشت جلب توجه کنه . . اولین بار وقتی احساس خطر کردم که اون تازه رفته بود دبیرستان و کنارم خوابیده بود . در حالت خواب و بیداری بودم که حس کردم یکی داره صدام می کنه . فرضو بر این قرار دادم که خوابم و جوابشو ندادم . ولی غزل خودشو بهم چسبونده دستشو گذاشته بود رو شورتم و با کیرم بازی می کرد . .. بازم شک کردم که خوابم یا بیدار . ولی طوری که دخترم نفهمه خودمو نشگون گرفنم و دستمو به کیرم چسبونده و حس کردم که شق شده ولی تمایلی به این نداشتم که به دخترم به عزیز تر از جونم جسارتی کنم . اون وارد یک بحران شده بود . مخصوصا این که من هنوز چهل سالم نشده بود و خیلی هم خوش تیپ بودم و ده سالی رو هم از سنم کوچیک تر نشون می دادم . اونم وقتی کنارم دراز می کشید تا بالای پاش و قسمت شورتش کا ملا لخت بود . یه بلوزیا تاپی تنش می کرد که حداقل نصف سینه شو نشون بده . خودشو می چسبوند به من و دستشو دور کمرم حلقه می زد. راستش منم از این حرکت و حالتش خوشم میومد و بعد از ظهر ها بدون اون خوابم نمی گرفت و عادت کرده بودم که مادرش هم شبا همین سبک رو روی من پیاده کنه . اون روز خیلی ناراحت شدم . . . دخترم اندام تپلی داشت . پشت رون پاش و باسنش همه سفید .. صورتش هم گرد و سرخ و سفید و تپلی بود . موهای صاف و بلند اونو نمی ذاشتم که کوتاهش کنه . چون خیلی بهش میومد . . یه روز رفته بود حموم ازم خواست که بیام و کمرشو واسش لیف بزنم . -دختر تو بزرگ شدی . زشته -مگه تو غریبه ای بابامی . -کدوم پدر واسه دخترش همچین کاری می کنه که من انجام بدم . -همون پدری که یه بچه داره و همونم دخترشه . بیا بابا سامان من .. . خیلی ضربتی پشتشو لیف زده می خواستم برم -بابا من دستام درد می کنه . پایین ترشم بزن -زشته غزل .. دستشو از پشت به شورتش رسوند و تا نصفشو تونست پایین بکشه . -بابا بقیه شو تو بکش پایین . مگه می شد بهش نه گفت . سوتینشو هم که خودم در آورده بودم . . چقدر رشد کرده بود . کونش تپل تر شده بود . سینه هاش هم کمی درشت تر شده و نمی دونستم که این دختر چه نقشه ای توی سرش داره . لاپاشو باز کرده بود و از پشت شکاف کس و کونش به خوبی مشخص شده بود . مادرش بهش عادت داده بود که تا زیر ناخنشم بشوره . اون ولم نمی کرد اگه لاپاشم نمی شستم . سریع کف دستمو گذاشتم روچاک کونش و لاپاش و رد شدم .-بابا این چه وضعشه من چند بار بگم دستم به پشت سرم نمی رسه . بد خوابیدم درد می کنه -هر دو تا دستت درد می کنه؟/؟ -آره . صورتش سرخ شده بود . حالت طبیعی نداشت . حس کردم بدنش داغ شده . رو کرد طرف من . -بابا بهت یاد بدم ؟/؟ -این چه طرز صحبته غزل . تو باهام این جوری حرف نمی زدی . حالت غیر عادی نداشت . من فقط یه شورت پام بود و اون کاملا لخت بود . -بابا تو اصلا دوستم نداری . درکم نمی کنی . دستشو رسوند به شورتم . اونو کشید پایین . خودمو عقب کشیدم ولی چهره مصممشو که دیدم دچار استرس خاصی شدم -غزل چیکار داری می کنی -می خوام نشون بدم چه جوری میشه تن یکی دیگه رو شست -تو که دستات درد می کرد -بابا حواست نیست ها من دارم از روبرو کار می کنم . لیف عاج دارو گذاشت رو کیرم . -زشته غزل اینو بنداز دور! پدرمو در آورد . یه نگاهی بهم انداخت و کیرمو گرفت تو دستش و با اون کف صابونی که روش بود شروع کرد به مالوندنش .. با این که از نفس کارش خوشم نمیومد ولی در اثر لذت زیاد کیرم شق کرد و حس کردم که آبم داره خالی میشه .. -نههههههه نهههههههه نکن غزل عزیزم زشته .. ولی آبم ریخت توی دستش .. خواستم فکرشو به جای دیگه ای ببرم . -عزیزم از بس مالوندی صابون چقدر غلیظ شد -داری بچه گول می زنی بابا ؟/؟ من وقت دانشگاه رفتنمه .اولین باریه که این آبو ...آب هوس مرد رو از نزدیک می بینم . پدر دخترای هم کلاسم بیشتر از بیست نفرشون از اونایی که باهام صمیمی ان همه شون اینو دیدن ولی نه مال باباشونو .. -کار خوبی کردند ؟/؟ -نمی دونم ولی دخترا هم مثل پسرا مثل مردا آدمن ؟/؟ حالا تو هم دوست داشتی که من برم دنبال یه پسر غریبه ؟/؟ -دلیل نمی شه که هر کاری که بقیه انجام دادن تو هم انجام بدی .. خودشوبهم چسبوند . لباشو رو لبام قرار داد و سینه ها شو رو سینه هام . کیرم روی ورم بالای کسش قرار گرفت . اون قسمتو به کیرم می مالوند .. بابا هر کاری دوست داری با هام انجام بده . ولم نکن . منو دست پسرا نده .. بابا من می خوامش .. از حال رفته بود . نمی دونستم چیکار کنم . -بابا کسمو بمال .. بمال .. وسوسه شده بودم ولی ترس برم داشته بود . نمی خواستم دست از پا خطا کتم . دلم می سوخت . حشر زیاد اونو دچار یه مشکل روحی کرده بود -غزل کاری نکن به مامانت بگم -تو این کارو نمی کنی تازه بگو واسم مهم نیست . تو که منو دوست نداری به دختر یکی یدونه ات اهمیت نمیدی هیچی برام ارزش نداره . بابا اگه خجالت می کشی تو روم نگاه کنی من قمبل می کنم .. پشت کرد بهم کونشو سمت کیرم گرفت بابا می تونی بکنی توی کونم .. خودش کونشو به کیرم چسبوند . نمی دونستم باید چیکار می کردم . فقط واسه این که دلشو نشکنم دستمو گذاشتم رو سینه هاش و باهاش ور رفتم .. حرکات و رفتارش عجیب شده بود . -بابا رو کسمو بمال .. این کارو براش انجام دادم . حسابی سنگینش کرده بودم .. نههههه سامان چیکار داری می کنی . این دخترته ولش کن .. نهههههه نههههههه .. رهاش کردم و گفتم حالا خوب شسته شدی . دیگه بسه . زشته . بذار اون رابطه بین من و تو محفوظ بمونه .. ازم عصبانی شد اشک ریخت به دست و پام افتاد -بابا من عاشقتم دوستت دارم تو منو دوست نداری .. دیگه از اون به بعد باهام سر سنگینی می کرد . به زور اونو به عقد پسر عمه اش در آوردم که از بچه های نیک روز گار بود و شش هفت سالی رو ازش بزرگتر بود و با پدرش در یه فروشگاه بزرگ لوازم خانگی کار می کرد .. اون غمگین ترین عروسی بود که توی عمرم دیدم . اصلا میکاپ نکرده بود به سر و وضعش اهمیت نمی داد . می خواست باهام در بیفته .. موهای بلندی رو که من دوست داشتم کاملا کوتاه کرد .. -غزل این چه کاری بود که کردی . مگه نمی دونستی این موها چقدر بهت میومد ..........ادامه دارد ....نویسنده .....ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بابا ! دختـــــــــــــرت هــــــــــــــــــــــــرزه نیست ۲ (( قسمت آخــــــــــــــر ))

زشت شدی . لااقل برای شب عروسی حفظش می کردی . -بابا تو که منو دوست نداری موهام چه به دردت می خوره . یه دونه دخترت رو داری از خونه بیرون می کنی . به خواسته هاش اهمیت نمیدی . باشه بابا عیبی نداره مهم نیست . به زودی بر می گردم پیشت حالا می بینی .. با چشایی گریون رفت .در آخرین لحظه ای که می خواست خونه رو به قصد خونه بخت رفتن ترک کنه بغلش کرده دو تایی مون اشک ریختیم .. معلوم نبود چه نقشه ای تو سرشه . چندی بعد شوهرش از این می نالید که حرکاتی غیر عادی داره و سر و گوشش می جنبه . .. یه روز خواهر زاده ام اومد پیشم و بهم گفت که از دور اونو و یه مرد رو دیده که توی ماشین با هم می رفتند .. -این که دلیل نشد .. -درو همسایه ها اون مرد رو دیدن ..-شاید یکی از فامیلا باشه .. -دایی جون من توی سطل آشغال کاندوم مصرف شده پیدا کردم . داخل چابست توالت هم گیر کرده بود دیدمش . من که اصلا از کاندوم استفاده نمی کنم .. پس این اون انتقامی بود که غزل ازش حرف می زد . شوهرش اونو پس فرستاد پیشم . انگاری صبر کرده بود موهای سرش بلند شه این بلا رو سر شوهرش بیاره .-غزل رو بردم اتاق خواب -فکر کردی من خوشحال بودم تو رو از خودم دور کردم ؟/؟ خوشبختی تو رو می خواستم . می خواستم سر و سامون بگیری . نیاز های جنسی تو تامین شه دستمو آوردم بالا بذارم زیر گوشش .-دختره هرزه من تو رو این جوری بار نیاوردم . آبروی منو بردی -بابا من این جوریم . نیازم شدیده .. اینو که گفت گذاشتم زیر گوشش . -حیف که جایی رو نداری که بری وگرنه ....-وگرنه چی بابا مثل یک سگ منو مینداختی بیرون ؟/؟ بنداز بیرون . دختر هرزه ات رو بنداز . -حقت بود همون موقع خودم دختریت رو می گرفتم . چون تو ارزش اونو نداری که دخترم باشی . خونم به جوش اومده بود . از این که دخترم زیر کیر غریبه ها به شوهرش خیانت می کرد داغون شده بودم . انداختمش روی تخت . خون جلو چشامو گرفته بود . باید می کردم توی کسش . -ببینم غزل برای این کارت پول هم می گیری . ؟/؟ نرخت چنده .. غزل اشک می ریخت .. -بابا واسه تو مجانی میفته حتی می تونی منو بزنی . کبودم کنی می تونی منو بکشی . عیبی نداره . مگه نه اینه که میگن پدر می تونه بچه شو بکشه و دیه هم نداره . پس چرا معطلی .. اونو لختش کردم و خودمم لخت شدم . سر تا پاشو با خشم غرق بوسه کردم . سینه هاشو زیر گلو شو دستاشو .. پاهاشو .. -بابا کاش از روی اجبار این کارا رو نمی کردی -خفه شو هرزه .. خواستم دهنمو بذارم روی کسش چندشم شد . از این که کیر یک غریبه رفته توی کس و من باید همون کس رو لیس بزنم . کیرمو گذاشتم سر کسش .. ولی نتونستم اونو فرو کنم توی کس . -بابا چرا معطلی . من پول نمی خوام . من تو رو می خوام .. -تو آلوده ای . می ترسم به مادرت منتقل شه .. -رفت یه فلش از جیب مانتوش در آورد و گفت بابا بیا این فیلم هرزگی منو ببین . من دیگه از پیش تو و از از این خونه میرم میرم به دنبال سر نوشت خودم تا با هرزگی پول در آرم .. -برو گمشو ..ولی جیگرم می سوخت .. رفت تا لباساشو بپوشه . من دلم طاقت نمی گرفت .نمی تونستم غم اونو ببینم ولی تمام تنم از درون درد گرفته بود . زجر می کشیدم . نمی تونستم اونو به حال خودش رها کنم . -بابا فیلمو ببین ..ببین و دلت به حالم بسوزه .. برو بیرون می خوام تنهایی ببینم . -من که دارم برای همیشه میرم .. میرم اتاق خودم یه خورده از خاطرات بچگیمو با خودم ببرم .. اون رفت و من شروع کردم به دیدن فیلم . دیدم دخترم و اون مرد دست توی کمر هم وارد اتاق شدند .. مردکلاهشو از سرش بر داشت لباسای مردونه اش رو هم در آورد . موهای بلند زنونه اش مشخص شد . اون و غزل دو تایی می خندیدند . چند صحنه دیگه هم این مردی که در اصل زن بود نشون داده شد ..اون داشت فیلم بازی می کرد و عمدا می خواست خودشو خائن نشون بده . در یکی از این صحنه ها غزل داشت یه چیزی رو داخل کاندوم می ریخت اونو انداخت توی سطل آشغال و در صحنه ای دیگه اونو گذاشت روی قسمت انتهایی کاسه توالت . من چیکار کردم . دخترم هرزه نبود اون خیانت نکرده بود . اون هرزه نبود . من چرا قلبشو شکستم . من اونو از خودم روندمش .. رفتم به اتاقش اون نبود .. اون رفته بود هنوز از درخونه خارج نشده بود ..-غزل برگرد برگرد نرو .. غزل به دیدن من سرعتشو زیاد کرد. .. خودمو رسوندم بهش ..-بابا بذار برم . دخترت هرزه نیست . من نمی تونم اینجا بمونم -برگرد عزیزم . آخه تو خودت از خودت دفاع نکردی . نشون میده با این کارات می خواستی همه رو گول بزنی و موفق شدی . حالا انگیزه ات چی بوده رو دیگه نمی دونم چی بگم . بازم خواست که از چنگ من در بره ولی نذاشتم در بره اونو رو دستای خودم بلندش کردم . بردمش اتاق خواب .. دست و پا می زد -بابا بذارم زمین . من بار دارم .. باردارم -راست میگی ؟/؟ -چرا اینو زود تر نگفتی .. -واسه چی بگم شما که منو دوست نداشتی . می گفتی حتما بچه مال غریبه هاست . من این کارو کردم که می خواستم ببینم دور و بری هام تا چه حد بهم اعتماد دارند -ولی کار خطرناکی بود .-بابا جای من توی این خونه نیست .. بغلش زدم . این بار اونم خودشو انداخت بغلم طوری منو بوسید و حس کردم برای اولین باره که با تمام وجودم می خوام که باهاش سکس کنم . اون دختر پاک و نجیب من بود . اون عاشقم بود . دوست داشت که خودشو لخت زیر کیر باباش حس کنه و من تا حالا اونو رنجونده بودم . همیشه آرزوی یک پسر رو داشتم و من و مادرش هیچوقت نرفته بودیم آزمایش تا ببینیم عیب از کدوممونه . -غزل دوستت دارم عاشقتم . -بابا منم دوستت دارم دیگه بهم نگو هرزه . من مال توام . دلم می خواست تا آخر عمرمم خونه شوهر نمی رفتم . پیشت می موندم . این بار دیگه با لذت کسشو می خوردم .. -اوووووفففففف باباباییییییییییی بخورش بخور کسسسسسمو .. -عزیزم چته تو -حس می کنم الان دارم عروسی می کنم . منو به آرزوم برسون . چقدر واسه این لحظه صبر کرده بودم .. یعنی دخترم نقشه داشت ؟/؟ هرچی بود منو به دام انداخته بود . بابا با موهایی بلند اومدم پیشت . دیدی رنگش نکردم رنگ خودشه . مشکی . مشکی رنگ عشقه .. -عزیزم رنگ عشق رنگ سفید و سرخ صورتته . اون غنچه لباته . کس و سینه و صورت و زیر گلو و زیر بغل و تمام تن دخترمو غرق بوسه کردم .. کیرمو گرفت توی دهنش .. -بابا یادته یه بار آبتو توی دستم خالیش کردی . حالا می خوام که توی دهنم خالی کنی . . کیرمو ساکش زد دلم می خواست دقایق زیادی ساک زدنش ادامه پیدا می کرد ولی کار به سی ثانیه هم نکشید و اون آبمو خورد . . پاهاشو باز کرد . -بابا آماده ام . آماده .. -فکر نمی کنی به شوهرت داری خیانت می کنی ؟/؟ -بابا .. بابا استثنا داره .. -ببینم از کی تا حالا مجتهد جامع الشرایط شدی -مصلحت نظامه بابا جون . وقتی میلیارد میلیارد پول ملتو بالا می کشن فقر و فحشا بیداد می کنه بیکاری بیداد می کنه واسه مصلحت نظام خفقون می گیرن و ارواح ننه شون تقیه می زنند خب چه اشکالی داره این مجتهدین مبارز و متدین برای گاییده شدن یک دختر توسط پدرش حکم صادر کنند که جایز و مباحه به شرطی که رضایت طرفین در کار باشد حتی ممکنه فتوا صادر کنند که کون دادن در حوزه های علمیه و هنگام تحصیل برای افراد مجرد جهت جلو گیری از اشاعه فساد حلال و مباح می باشد و ثواب اخروی دارد . اون وقت تمام گی ها میرن علمیه . ولی بازم زهی به معرفت این گی های خودمون . بعدا فکر نکنم سازشکار بشن . .. -آفرین به دختر منطقی و با احساس من . به سلامتی هر چی مجتهد مصلحت نظامی .. کیرمو کردم توی کس دخترم .-آخخخخخخخ -فدات شم . دختر کس تنگ و دلتنگ بابا خودشو به من نزدیک کرد دستاشو دور کمرم و پاهاشو دور پاهام حلقه زده من اونو بلندش کرده رو هوا می کردمش . انگار یه نیروی تازه ای پیدا کرده بودم . اونو انداختمش رو تخت و از این سمت به اون سمت می گردوندم . قلقلکش می دادم . از نو بچگی می کرد . مثل اون وقتا می خندید .. یه سری دوباره کسشو خوردم و در آخرین مرحله قمبل کرد تا بازم فرو کنم توی کسش . این بار کمرشو گرفته و در حالی که به شدت جلو گیری می کردم با لذت اونو گاییدم ..-بابا آبم داره میاد داره میاداوووووخخخخخ اومد اومد .. حس کردم داخل کسش خیس شده . سریع خودش رهاکرد پاهشو باز کرد .. بابا حالا خالی کن تو کسم ..-دختر چی داری میگی -من بار دارم بابا نترس .. فکر نمی کردم این خالی کردن توی کس از هر انزال دیگه ای واسم شیرین تر باشه .. -جووووووووووون چقدر آرومم می کنی دختر. من چقدر لذت می برم . چقدر حال می کنم . چقدر بهم کیف میده . خلاصه . هرچی به این دخترم گفتم عزیز دلم کون نمی خوام و این چیزا گفت بابا ما که تعارف نداریم ... راستش واسه این که هدیه شو رد نکنم یک دست کونشم گاییدم . ولی چه کون تنگی! . تا مغز کیرمو می لرزوند و لذت پخش می کرد .. ..به دامادم گفتم که فردا بیاد تا در مورد جریانات اخیر صحبت کنیم ولی موضوع خیانت نکردن زنشو بهش گفتم از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه قرار شد فردا بیاد . چون دستور من بود و می خواستم یه دور دیگه وقتی که غزاله خوابید غزل رو بکنم .. .غزل بهم گفته بود که فقط خودش در مورد بار داری با خبره و بقیه نمی دونن منم چیزی نگم تا خودش بگه ولی اون شب بهم گفت بابا فکر کنم بهم فشار اومده بچه رو رد کردم .. دو دستی زدم تو سرم وای نوه امو کشتم .. ظاهرا میره دکتر و دکتر هم بهش میگه تا چند وقتی رو آمیزش نداشته باشه .ولی نمی دونم چرا برای من استثنا قائل می شد . البته اینو بعد ها فهمیدم چون خودش بهم گفت که همچین موضوعی یعنی بارداری در اون روز آشتی رو به دروغ گفته .. اون می خواست من تو کسش آب بریزم . .. بالاخره بار دار شد وظاهرا 8 ماهه زایید . ولی بعدا فهمیدم که 9 ماهه بود .یعنی اون اول از من بار دار میشه . همون اول کار به شوهرش به دروغ میگه که دکتر یک ماه اونو از آمیزش معاف کرد . وقتی فهمید از پدرش یعنی من بار داره اون وقت با کلک بچه رو انداخت گردن شوهرش . یه کاکل زری خوشگل آورد واسمون .فکر کنم من از پدرش خوشحال تر بودم . همه همون روز اول می گفتند بچه چقدر شبیه بابا بزرگشه .. یه روز بعد از زایمان من و دخترم تنها شدیم البته من تا اون لحظه چیزی نمی دونستم . تازه اون موقع گفت .. -بابا می خوام یه چیزی بگم که به دو چیز بیارزه .همون طور که یه کاری کردم که به دو کار می ارزید . ببین این بچه خوشگل و مامانی رو ! این هم نوه توست هم پسر تو . من تو رو به آرزوت رسوندم . تو پسردار شدی . پس این هم بچه من میشه هم داداشم . فقط داشتم نگاش می کردم . -بابا فقط اینو یادت باشه تا ازت دختر دار نشدم همین جور ازت بار دار میشم . آخه دوست دارم یه خواهرم داشته باشم . ... پایان .... نویسنده ..... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .




شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 31 از 125:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA