انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 34 از 125:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
مامان من مال همــــــــــــــــــــــه ، جــــــــــــــــــــــــز مال من ۲ (( قسمت آخــــــــــــــــــــــــــــر ))

کمی آه و ناله هم می کرد که نمی دونستم از روی درده یا هوس ...چند تا کلمه لا به لای حرفاش شنیدم که هم متوجه شدم داره انگلیسی حرف می زنه و هم این که فهمیدم این آخوندا بودند که چرچیل و انگلیسی ها رو درس می دادند و تربیت می کردند .. مامان لا به لای حرفاش هی آخخخخخخخخ آخخخخخخخ می کرد و پی در پی می گفت قک می .. فک می .. .. جیم اومده بود کنار جک وایساده بود دو تا انگشتشو کرده بود توی کون مامان بسیجی من .. مامان طوری حال می کرد که می گفت تری فینگر یعنی سه تا انگشت فرو کن توی کونم .. جیم هم این کارو می کرد . سه تا انگشت داخل یک کون ایرانی .. مامان هفت خط مذهبی من تو که داری حال می کنی . پس این جور ناله کردنهات واسه چی بود .ولی به روش نیاوردم . ظاهرا پگاه جون چون فهمیده بود که ممکنه شک کرده باشم هر چند تا انگلیسی که می گفت و از اون دو تا گردن کلفت می خواست که اونو بکنن به فارسی فریاد می زد کثافتا منو ول کنین . این کس من گار اژ که نیست تریلی بیست و چهار چرخ می برین داخلش .. -مامان اینا فارسی حالیشون نیست همون انگلیسی حالیشون کنی بهتره .. دلم نمی خواست پگاه جون این مامان با ایمان بسیجی من از کوس دادن به دو تا سیاه گردن کلفت امریکایی کیف کنه .. اون جوری من راضی تر بودم که این دو تا امریکایی حقشوبذارن کف کس و کونش . . جک مامانو بغلش کرد و پاهاشو از پهلو هاش آویزون کرد . حالا دو تایی شون ایستاده بودند . کیرشو روی کس مامان تنظیم کرده اونو یه ضرب فرو کرد که تا ته بره . 25 سانت کیر به راحتی رفت تا ته کوس مامانم . جک با دست به جیم اشاره کرد که بیاد .. -بی انصافا ننه ام داره جر می خوره . ولی جیم از پشت همچین کرد توی کون مامان و مامان همچین نعره ای کشید که فکر کنم صداش از طبقه هفتاد به طبقه اول رسیده باشه .. -مامان مامان آبرومون رفت .. -غضه نخور . اینا تقاصشونو پس میدن . هیچوقت وضع این جوری نمی مونه . غصه نخور پارسا جون . اینجا که از پایین کسی معلوم نیست . این دور و برم که پنجره ای به روی ما باز نیست . با لا سر مون هم که طیاره ها دارن میرن . حالا یکی اگه شانسی ما رو دید فکر می کنه داریم فیلم می گیریم . پسرم می بینی یک بسیجی چقدر زجر می کشه ؟/؟ چه تهمتها که باید بشنوه . بیت المال رو قسمت می کنه تهمت می زنن که چشات رو به روی دزدیها بستی .. ببین که به خاطر مصلحت مجبوریم زیر چه بار های سنگینی بریم . -درود بر تو مامان . من به وجودت افتخار می کنم .در اون فضایی که روشنی و غبار گرفتگی در هم آمیخته بودند سه نفر لخت رفته بودن توی هم . دو تا کیر کلفت و دراز در دو تا سوراخ تر و تمیز خود نمایی می کردند . کیر ها با یه هار مونی و هماهنگی خاصی وارد کس و کون مامان شده بر گشت می کردند . هوس از سر و روی هر سه نفر می بارید . تعداد حرفای فارسی پگاه جون کمتر شده بود . مامان عجب انقلابی داشت صادر می کرد . پول تبلیغات گرفته بود اینجا کس و کونشو هوا کرده بود . بی انصاف نمی ذاشت که ما بریم جنده بازی . می گفت یه بسیجی دنبال حرام نمیره ولی خودش می گفت به خاطر تقیه و مصلحت نظام و پیشبرد اهداف عالیه سیاسی اجتماعی عیبی نداره که بخوام این وضعو تحمل کنم . هنوز سفیدکهای هوس از کس مامان در حال ریختن بود . کیر من یکی که شق کرده و از اونجایی که دستام بسته بود نمی تونستم جق بزنم ولی لاپامو از دو طرف به هم می فشردم تا کیرم اون وسط حال کنه . خلاصه مامان از بس کیس می ، کیس می ، کرد که اون سیاهه جک لب زشت و کلفتشو گذاشت روی لبای مامان . می دونستم وقتی که هوس بیاد دیگه هیچی جلو دار نیست . و مامان با هوس اونا رو جذب خودش می کنه . می دونم مامان خیلی دلش می خواست که با زبون خودمون هم هوسشو نشون بده . گاهی هم سوتی هایی می داد فوری موضوع رو عوض می کرد . جااااااااااااان ..اوووووففففففف کوفتتون بشه .. این نظام چه نظامیه که ما باید واسش جون بکنیم . برادرا شاهد باشن .. خواهرا شاهد باشن .. دو دستی زدم توی سر خودم و گفتم که پسرا شاهد باشن دخترا شاهد باشن که چه ننه جنده ای دارن . این ور میگن مرگ بر امریکا اون وقت کون سفید خودشونو میندازن زیر کیر سیاه امریکایی و تازه کیف هم می کنند که داریم مبارزه می کنیم وتقیه می زنیم .. -مامان بجنگ مبارزه کن . دوام بیار. مطمئن باش به جای این دو تا مرد دهها مرد در بهشت نصیبت میشه .. -پسرم من به خاطر دینم دارم تحمل می کنم انتظار پاداش ندارم . سینه های درشت و سفید پگاه رو توی دستای جیم می دیدم که چه جوری داره می گرده . مامان که نزدیک بود ارضا شه و اینو از حالاتش می فهمیدم رفته بود رو کیر جیم نشسته بود و جک هم از پشت کرده بود توی کونش . این بهترین حالتی بود که من می تونستم شرایط رو زیر نظر داشته باشم و چه حالی هم می داد . اون سیاهها با گاییدن مامان کیف می کردند و من راضی بودم که با گاییده شدن کون یک مامان بسیجی حال کنم ولی اون قدر شرافت و عشق فرزند مادری در من وجود داشت که از این فکرای بد نکنم که خودم مامانمو بکنم . هر چند خیلی ها که به اینجا می رسن ننه شونو زیر کیر یکی دیگه می بینن روشون باز میشه ولی من این جوری نبودم . شونه های مامانو این جک که پشتش قرار داشت غرق بوسه و ماساژکرده بود . چشای بسته و خمار پگاه نشون می داد که غرق لذته .. -مامان چی داری زیر لب زمزمه می کنی بلند تر بخون تا ما هم بشنویم .. مامان پگاه در حالی که صداش می لرزید که ناشی از ضربات کیر جک و جیم بود داشت یک ترانه بسیجی رو می خوند و به خودش روحیه می داد . ای بسیج ای سر فرازان افتخار میهنید .همراه با این آهنگ که مو بر تن آدم راست می کرد و آدم دلش می خواست در جبهه های حق بر علیه باطل به جهاد اکبر و اصغر بپردازه . موشک های سیاه امریکایی وارد فضای کس و کون مامان می شدند . چه صحنه های با شکوهی ! -مامان تو افتخار مایی . این دو تا با این موشک های کلفت خودشون خواستند که تو رو از بین ببرن ولی تو نشون دادی مامان که خیلی مقاومی .. -پارسا فقط می خوام تو اینو بدونی که مامانت یک مامان پارساست . . -آره پگاه جون تو مامان پارسا هستی .. توی دلم می گفتم ریدم تو ایمانت مادر که پدر بد بخت منو توی ایران سختی میدی و از بس کیر عرب خوردی حالا اومدی کیر امریکایی بخوری . دو تا سیاه گردن کلفت خسته شده بودند ولی مامان ول کن نبود . دقایقی بعد جیغ دیگه ای کشید و چند بار با صدای بلند گفت ار گاسم .. فکر کرد که من حالیم نیست .. اون دو تا سیاه چهار دستی کمر پگاه بگا رو داشته و عین شلاق کیرشونو به داخل کس و کون مامان می زدند . هنوزم پگاه داشت کیف می کرد . مامان تشنه آب کیرشون بود . یه چیزایی می گفت وحدس می زدم که ازشون می خواست که آبشونو حروم نکنن . ناله های جک و جیم هم خیلی با حال بود . فکر نکنم تو عمرشون این جوری کس به گیرشون افتاده باشه که واقعا کس خل بوده باشه . خیلی با حال شده بود . خودمو سینه خیز به نزدیک صحنه رسوندم -پسرم برو عقب ..-مامان مگه اینا موشکه که بخوام منفجر شم -عزیزم از موشک هم بد تره . انرژی هسته ایه .. -مادر می خوام مراقب باشم اگه خون آلود شدی بهشون تذکر بدم . دور و بر کون مامان خون ولک خونی رو می دیدم . احتمالا یه مویرگ مقعدش پاره شده بود ولی ثواب داشت . دو تا سیاه به فاصله چند ثانیه با چند تا آخ گفتن آبشونو توی سوراخای مامان خالی کردند .. سه تایی شون با هم چند آه و ناله راه انداخته و به شکل کتابی خوابیده رو هم افتادند . . جیم طاقباز بود و مامان و جک به شکم . فکر کنم جیم اون زیر در حال له شدن بود . دو تایی کیرشونو توی دهن مامان فرو کردند .. -پارسا ببین که یک بسیجی تا کجا ها باید پیش بره . پی خیلی چیزا رو باید به تن بماله . هرروز خودشو هماهنگ با مسائل روز پیش ببره .. این همه مقدمه چینی کرد تا دو تا کیر رو بذاره توی دهنش . اول دو تا کیر رو هم باهم فرو کرد توی دهنش . عجب کیر گیر خوبی بود این مامان پگاه بسیجی من .. ولی بعد به نوبت کیر ها رو ساک زد و لوله داخلشونو تصفیه کرد .. خلاصه دیگه اونا رفتند .. مامان دستامو باز کرد ... -مامان ناراحت نباش . من به کسی چیزی نمیگم . مامان تو یک فرشته ای تو یک زن نجیبی . اونا بهت تجاوز کردند .-عزیزم من خوشحالم . نمی دونی که چقدر به خاطر این کار برای من حسنه نوشته میشه . - مامان تنت رو بپوشون . چادر رو انداختم روش . بغلش کردم و اونو بوسیدم. این بسیجی شلاق زن ، هر جنده ای بود مادرم که بود .. رفتیم توی اتاقمون . من دیگه شوک شده بودم . ..ولی مامان اول رفت غسل کرد که نجاست روش نمونه . چون معتقد بود به این که نباید غسل مدت زیادی به گردن آدم بمونه . -پارسا جون اگه حس می کنی که تحریک شدی و یه ترشحاتی داشتی تو هم برو غسلتو انجام بده .. نمی دونم مامان خوبم چطور تو می تونی پس از این همه مشکلات تا این حد مقید باشی --روز بعد مامان پگاه دیگه چادر و مقتعه سرش نذاشت یه هیکل توپی رو ردیف کرد . اندامشو ریخت بیرون و شد شبیه زنای زیرسی ساله -مامان خیلی خوشگل شدی -پسر رفتیم ایران صداشو در نیار . این تغییر تکنیک یا تاکتیک مبارزاتیه . این جوری می خوام امریکاییها رو به دام بندازم . ازشون کسب اطلاعات بکنم . -مامان اینا برای صدور انقلاب خوبه ؟/؟- بد نیست پسرم ازاون پس مامانو می دیدم که هر روز با یکی حال می کنه .. کاری هم به کارم نداشت تازه منم داشتم یاد می گرفتم که چه جوری با جنده های امریکایی حال کنم . بازم مثل همیشه ایران برنده میشه چون من کلی امریکایی می گاییدم امریکایی ها فقط مامانو می گاییدند . از مامان پگاه پرسیدم کار صدور انقلاب به کجا رسیده -هیچی پسرم فعلا این قلابه که همش میره توی بدن ما و گیر می کنه .... پایان ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
عاشقتم زن بابا ۱ خواهرم فرزانه تازه از دواج کرده بود که مادرم از دنیا رفت . مامان فروغ خوشگل من خیلی دوست داشت منو تنها پسرش فرزاد رو داماد ببینه ولی سرطان امونش نداد . بابای نامردم هنوز یک سال نشده رفت دوباره ازدواج کرد . پنجاه سال سن داشت و رفت یک زنی رو گرفت که سی سالش بود . فقط دو سال از من بزرگتر بود .اسمش بود فرشته . دختر نبود . زنی بود که شوهرش رو در یک تصادف از دست داده بود و نمی دونم چرا بچه هم نداشت . از همون روز اول نسبت بهش کینه خاصی داشتم . هر کاری کرد تا بتونه اعتماد منو جلب کنه نتونست . چند جا عنوان کرده بود که عاشق مرام و معرفت پدرم شده و به خاطر ثروتش نبوده که با اون از دواج کرده . فرزانه ازم کوچیک تر بود ولی من هنوز مجرد بودم . .در یکی از شرکتهای ساختمونی پدر شغل مهمی داشتم . .پدرم فرهاد خان بهم می گفت از دواج کنم ولی حرفشو گوش نمی کردم . اون دوست داشت که ازدواج کنم و از خونه برم بیرون . ولی من این کارو نمی کردم . تازه این خونه خیلی شیک و ویلایی که درش زندگی می کردیم به اسم مامان بود و بیشترش به من و خواهرم می رسید . پدر اونو به اسم مامان کرده بود . هر چند می تونست خیلی بهتر از اینها رو بخره ولی به خاطر این که از اون منطقه خوشش میومد و به محل کار اصلی مون نزدیک بود دلش نمیومد پا شه . خیلی برای اون خونه زحمت کشیده بود و تعجب می کنم چطور اونو به اسم مامان کرده بود . در هر حال هیچوقت یک سلام گرم هم به فرشته نکردم . پدرم از این وضع ناراحت بود . دوست داشت هر جوری که شده ما رو به هم نزدیک کنه . من چشم دیدنشو نداشتم . دلم می خواست هر جوری شده براش پاپوش درست کنم شرش رو از سر خونواده مون کم کنم . -فرزاد این شب جمعه ای عروسی پسر خاله اته من حوصله ندارم برم . دست مادرتو می گیری و با هم میرین عروسی .تازه من باید برم شهرستان ببینم این طرفی که واسمون سیمان و میله گرد فاکتور کرده چرا یه مقدار اختلاف در جنسای ارسالیش هست -چیه بابا می ترسی با اونا روبرو شی منو داری حواله میدی . واسه چی فرشته رو ببرم . چه لزومی داره اونو با این جمع آشنا کنم . هدفت چیه . فرشته رو هم با خودت ببر .. بابا خیلی اهل حال بود . از اونجایی که در خونواده زن سابقش یعنی مامان من هم پیاله زیاد داشت نمی خواست رابطه اش با اونا قطع شه . خلاف میلم با فرشته رفتم مهمونی . فرشته خیلی خوشگل کرده بود .. پدر ازم خواسته بود که فرشته رو مامان صداش کنم ..-پدر من ازش نفرت دارم . اون کجاش مامانمه . فقط دو سال ازم بزرگتره . مردم مسخره ام می کنن . دید حق با منه حرفی نزد. فرشته خیلی ناز شده بود ولی من توجهی بهش نداشتم . همش به این فکر می کردم که یک صحنه ای رو ترتیب بدم که یکی داره اونو می کنه ازش فیلم بگیرم بدم به پدرم . .. حتی اگه شده اون شخص خودم باشم . .وقتی فرشته مانتو شو در آورد چشمها رو خیره کرده بود . همه فقط به اون نگاه می کردند . مادر بزرگ با خشم بهش نگاه می کرد . نمی دونم چرا اون قبول کرده بود بیاد در محفلی که شرایط این جوری بود . شاید فکر میکرد که فر هنگ و کلاس اونا فرق می کنه . با این که ازش بدم میومد ولی دوست نداشتم بقیه این جوری نگاش کنند . هر مرد و پسری دوست داشت باهاش برقصه . -فرشته به این پسرا رو نمیدی .. ..یه نگاه عجیبی بهم انداخت . چون از روزی که با پدرم از دواج کرده بود چهار تا جمله هم بهش نگفته بودم . تعجب می کرد چرا این جوری باهاش حرف می زنم . -فرزاد خان این حرفا چیه . اونا جای داداش کوچیک منن . .. من اون پسرا رو می شناختم . مخصوصا دو تا پسر خاله مو که رو هوا کس می زدن . ولی فرشته خیلی بی خیال بود . زنا ی مجلس باهاش بد بودند و مردای مجلس می خواستند خودشونو به اون بچسبونن فکر می کردند که چون شوهره بیست سال بزرگ تره باید خیلی راحت بتونن اونو بکنن . . . هنوز یک ساعت از ورود ما نگذشته بود که حس کردم دایی به طرز عجیبی خودشو به کسی که جای خواهرش نشسته چسبونده و در همین لحظه فرشته خودشو عقب کشید و آن چنان سیلی زیر گوش دایی نواخت که راستش نمی دونم چرا کیف کردم . با چشایی گریون مانتوشو گرفت و رفت من می خواستم بمونم ولی بابام اونو سپرده بود دست من . همراش رفتم . .. -نمی دونم چرا فر هاد خودش نیومد و منو پاس داد میون این همه فامیلای زنش اگه نمیومدم ناراحت می شد . .. حس کردم که الان بهتریم موقعیتیه که مخ زنی کنم .. اونم به این که بهش محبت کنم نیاز داشت . منم می تونستم یا خودم یا از راه اجیر کردن یکی دیگه به هدفم برسم .. -اشک از چشاش سرازیر بود . . همش عنوان می کرد که من که به طمع مال بابات نیومدم . می دونستم فرشته از اون مار مولک هاست . خلاصه کار های شرکت طوری بود که می شد اونا رو خونه انجام داد . گاهی واسه سر کشی می رفتم و بیشترش خونه بودم تا با فرشته وقت بگذرونم . خیلی با هم صمیمی شده بودیم . اون به خاطر این که من نا پسریش بودم و من واسه این که نقشه خودمو پیاده کنم . می دونستم با این مظلوم گرایی خودش قاپ بابا رو هم می دزده و اون سر مایه ها و مستغلاتی رو که داره از چنگش در میاره . منو که داشت رنگ می کرد وای به حال بابا . .. یه روز صحبت مامانم شد .. -فرزاد تو خیلی دوستش داشتی .. وقتی بهش فکر می کنی اولین چیزی که حسرتشو می خوری چیه ؟/؟..ادامه دارد ..نویسنده ...ایرانی
     
  
زن

 
عاشقتم زن بابا ۲ این حرفش اشکو تو چشام جمع کرد -به این فکر می کنم که اگه اون واسه یه روز دیگه زنده بود اولین کسی رو که با از دواج با من علاقه نشون می داد عقدش می کردم تا مامانو خوشحالش کنم . سنش برام مهم نبود . ریختش برام مهم نبود . فقط می خواستم فروغمو خوشحال کنم . نمی دونم چرا برای لحظاتی سرمو گذاشته بودم رو سینه اش . زار زار گریه می کردم ولی لحظاتی بعد شده بودم همون آدم . خیلی با هم وقت می گذروندیم . تا این که یه شب که با هم تنها بودیم وقتی که رفت حموم سریع رفتم اتاق خوابش و دو تا دور بین تنظیم کرده و راه انداختم . جایی هم کار گذاشته بودم که فرشته متوجه نشه وقتی از حموم بر گشت یه چند لحظه ای صبر کردم تا خودشو تر و خشک کنه .. ..رفتم در اتاقشو زدم .. -صبر کن یه دقیقه لباسمو بپوشم . یه ربدو شامبر زنونه تنش کرد . به رنگ کرم . هبکلشو خیلی تپل تر نشون می داد . از روزی که تحویلش می گرفتم صورتش هم تپل تر شده بود -چیه فرزاد جان بازم خوابت نمی بره -نه دوست داشتم با یکی درددل کنم . -خوشحالم که منو سنگ صبور خودت می دونی .. پسر تو نباید زن بگیری ؟/؟ لعنتی اونم همون حرف بابامو می زد می خواست منو ردم کنه .. -فرشته جون کیه که به ما زن بده .. تازه من دردسر می خوام چیکار . همین یکی دو تا دوست دختر دارم کافیه . -یه نگاه عجیبی به من انداخت .. -تو که همش خونه ای کی وقت می کنی به اونا برسی -وقتی که تو و با با خوابین .. اونو میارم اتاق خودم . ولی خب دخترن خطرناکن .. -فکر نمی کردم این جوری باشی و این جور راحت باهام حرف بزنی . در هر حال حواست باشه که گولت نزنن . -حرف منم همینه یه دوست زن می خوام که این درد سرا رو نداشته باشه .. -فرزاد امشب یه چیزیت میشه . -فرشته جون ..نمی دونم چرا یه حس خاصی بهت پیدا کردم .. یه لحظه فرشته رنگش پرید . به زور بر خودش مسلط شد . می دونم منظورمو گرفت ولی واسه این که موضوع رو عوض کنه گفت حتما به یاد مادرت افتادی . .. دلم می خواست گردنشو می گرفتم و خفه اش می کردم . می خواستم بگم تو کجا و مامانم کجا .. صورتمو به صورتش نزدیک کردم . -جلو تر نیا .. نهههههه نیا .. نذار جیغ بکشم . -فقط می خوام ببوسمت و بهت بگم که دوستت دارم . عاشقتم -نه فرزاد اینی که تو میگی عشق نیست . این یک هوسه . من زن باباتم . تو نباید به بابات خیانت کنی . و به خودت . نباید دامنمو لکه دار کنی . درسته بابات داره پیر میشه ولی من نمی تونم در حقش نا مردی کنم . .. حس کردم فعلا هوس داره جای کینه میشینه . -نیا جلو -هیشکی نمی فهمه .. -فرزاد ولم کن .. ولی لبام رفته بود رو لبای زن بابا . خون شهوت جلو چشامو گرفته بود . گره لباسشو باز کردم . قبل از این که خودمو لخت کنم دهنمو انداختم رو سینه هاش . صدای نفس زدنهاش نشون می داد که داره لذت می بره . کف دستمو گذاشتم روی کسش و انگشتامو فرو می کردم اون داخل -فرشته این قدر دست و پا نزن . من که می بینم خیلی خیسه . همه از هوسته .. -ولم کن فکر نمی کردم این قدر پست باشی . انگشتامو فرو کرده بودم توی کس فرشته . اون از حال رفته بود . خودمو لخت کرده بودم . دستامو دور کمرش حلقه زده و اونو بالا تر میاوردم تا چهره اش توی دوربین و فیلم به خوبی مشخص شه . شروع کردم به لیسیدن تمام تن و بدنش دندوناش به هم می خورد . بدنش می لرزید . لبامو گذاشته بودم روی کسش . کسش اندازه متعادلی داشت نه کوچیک بود و نه بزرگ ولی چوچوله ها و حاشیه هاش تیکه های زیادی داشت که هر تیکه رو که می ذاشتم توی دهنم و اونو کش می آمدم از وسط جیغ کشیده و هوسشو نشون می داد -نههههههه فرزاد نه من نمی خوام . نمی خوام یه زن بد باشم . نمی خوام . تحریکم نکن .. -اگه ولت کنم خودت میای رو کیرم میشینی ؟/؟ -خیلی بی شعوری فرزاد .. ولی دیگه دست و پا نمی زد . تسلیم شده بود . همون چیزی که من می خواستم . -فرشته خجالت نکش این یک نیازه . نیاز من و تو نیاز هر دو مون .. کیردرشتمو که هیجده سانتی طولش می شد آروم گذاشتم سر کس فرشته ولی واسه این که زیاد فکرشو مشغول نکنم یه ضرب کردمش تا ته کسش بره .. -نههههه نههههههه فرزاد آخرش کار خودت رو کردی . پس تند تر تند تر حالا که کردی .. پس بهم بیشتر حال بده . بذار لذت ببرم . بذار به اوج برسم . -می دونستم که با بابام حال نمی کنی .می دونستم که هدفت چیز دیگه ایه .. -نه فرزاد اوووووففففففف بکن .. بکن کسمو .. این حرفو نزن .. سینه های درشت و آبدار زن بابا اسیر من شده بود . واسه کون گنده و تپل و بر جسته اون هم نقشه ها داشتم . نمی خواستم هیچی رو از دست دم . بذار بابا خوب فیلمو ببینه و حال کنه . همین جا جلو چشاش میذارم . واسه این که درد سر ساز نشه فیلمو با خودم می برم . اصلا از فلش نشون میدم و اگه کار بیخ پیدا کرد فلشو فوری در میارم می زنم به چاک . بذار ببینه عشقشو .. در همین افکار بودم که دیدم فرشته دستاشو دور گردنم حلقه زد و لبامو بوسید .. -فرزاد می خوام حسابی حال کنم . یه جوری که تا حالا همچین حالی نکرده باشم .. تعجب کردم . چطور شده که اون این جوری شده . چرا تا این حد مهربون شده .. انگشتاشو رو سینه هام قرار داده بود و ور رفتن اون با هام هوسمو زیاد تر می کرد . کیرمو می زدم به ته کسش .. -فرزاد من می خوامش می خوامش .. هنوز شگفت زده بودم .. -از این به بعد همیشه بهت میدم . عزیزم عشق من فرشته من .. از اون آب زیر کاههاست حتما . می خواد با حال دادن به من به خواسته هاش برسه ......ادامه دارد ...نویسنده ....ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
عاشقتم زن بابا ۳ (قسمت آخر) این جور هرزه ها رو من می شناسم .. دستمو دور یکی از پاهاش حلقه زده اون پا رو دادم بالا و کیرمو همین جور فرو می کردم توی کسش و بیرون می کشیدم . به دست و پا زدنهای اونم کاری نداشتم .. حس کردم کسش با یه فشاری یه آبی از خودش ریخت بیرون .. ولی فرشته همچنان حرکت می کرد و ازم می خواست که اونو بکنم با این که ار گاسم شده بود . ولی من تحمل نداشتم .. نتونستم جلو آبمو بگیرم . فرشته دستشو گذاشت رو باسنم و اونو به طرف بدنش فشرد . تا اونجایی که می شد توی کسش خالی کردم -آخخخخخخ فرشته فرشته .. خیلی داغ و پر هوسی .. هر پرش آب کیر من توی کس فرشته یه دنیا آرامش و شادی و اعتماد به نفس برام به ارمغان می آورد ... زن بابا تسلیم من شده بود . وقتی اونو بر گردوندم تا کیرمو بکنم توی کونش خودش داخل کون وسر کیرمو با ژل مخصوص نرم کرد .. -آههههههه فرشته .. من فدای اون کونت بشم .. -نهههههههه فرزاد دردم میاد . کون دادن درد داره .. یه کمی بکن توش تا یواش یواش حال کنم . به خودش می پیچید ولی کیرم دیگه مستقر شده بود و خیلی آروم در کس فرشته نگهبانی می داد . . چه هیکل درست و درشتی داشت . ولی حیف که باید عذرشو می خواستم . برای من زن قحط نبود . می تونستم شبا از در مخفی یک زن بیارم خونه تا صبح پیشم بخوابه و بابا هم نفهمه . اون اگه می خوابید تا صبح بیدار نمی شد. فرشته کونشو دور کیر من می گردوند -دوباره داره میاد داره می ریزه .. آبم توی کون فرشته خالی شد . درجا خودشو ازم جدا کرد کیرمو گذاشت توی دهنش .. خوب میکش زد .. این بار این اون بود که سرشو گذاشت رو سینه ام . -خوشت اومد فرشته -خیلی . این اولین و آخرین سکسی بود که ازش لذت بردم -چی داری میگی مگه قرار نیست بازم از این بر نامه ها داشته باشیم .. ؟/؟ داشتم تعارف می کردم . چون با این فیلمها کلکش کنده بود .. -نه فرزاد . من به بابات خیانت کردم .. از طرفی فکر نکن تونستی به زور منو به چنگ بیاری .. من هیچوقت نمی خواستم شرافت خودمو بفروشم . ولی اونو به عشقم فروختم . فرزاد من عاشقت شده بودم . من نمی خواستم بد باشم چرا نمی فهمی . می خواستم عشقمو توی سینه ام مخفی کنم . ولی تو نذاشتی . فکر نمی کردم این قدر هوسباز باشی . دلم می خواست فقط با رویای عاشقونه تو سر کنم .. خشکم زده بود . فرشته عاشق من شده بود .. اون می خواست خونه رو ترک کنه . مهرشو ببخشه از بابا جدا شه .. چقدر پست بودم من که در مورد اون همچین فکری می کردم . -فرزاد من نمی تونم عاشق کسی باشم که پدرش شوهر منه و نمی تونم هرروز تو رو ببینم و نخوام که در آغوش تو باشم . هیچوقت نمی خواستم این طور شه تو خیلی بدی . خیلی بدی .. -نههههه نرو فرشته .. -به بابات چیزی نمیگم . نترس شهامتشو ندارم . ولی این شهامتو داشتم که بهت بگم دوستت دارم ولی خیلی بدی . نمی خواستم عشقمو به هوس بفروشم . نمی خواستم خیانت کنم . چرا نمی تونی یک زنو درک کنی . چرا نمی خوای احساس پیچیده یک زنو درک کنی .. نمی خوام بمونم و عاشق کسی باشم که چشم دیدن منو نداره . فکر می کنه اومدم پول پدرشو بالا بکشم . پدرت تا حالا خواسته خیلی چیزا رو به اسم من بکنه . اما من قبول نکردم . حالا میرم تا بهت ثابت بشه که اون جوری که تو فکر می کنی نیست . فرشته اشک می ریخت و وقتی رفت بیرون در جا دور بین های دستی رو یه جوری خاموشش کردم و جای امن تری قایمشون کردم . از خودم خجالت می کشیدم . فرشته مهربون رو اذیتش کرده بودم . احساساتشو به بازی گرفته باور هاشو خراب کرده بودم . رفته بود چمدونشو بیاره لباساشو جمع کنه -این وقت شب کجا می خوای بری صبر کن صبح بشه .. -فرشته منو ببخش دیگه بهت دست نمی زنم . دیگه بدت رو نمیگم . دیگه طرفت نمیام . منو ببخش . نرو خواهش می کنم نرو .. نرو .. -نه فرزاد . آدم گاهی به یه بن بستی می رسه که جز پریدن از روی اون چاره ای نداره .. -فرشته اگه تو بری من خیلی تنها میشم .. -از دواج کن .. -فرشته من بهت عادت کردم .. بهت قول میدم . ازت معذرت می خوام . فرشته نرو دوستت دارم .. -تو هوستو دوست داری . فکر کردی یه عاشق نمی فهمه که بیان دوست داشتن مصنوعی با حقیقی چه فرقی می کنه . خدا ازت نگذره تو هم عشق و رویامو گرفتی و هم واقعیت و زندگیمو .. . فرشته راست می گفت .. . اون خیلی دوست داشتنی و فهمیده بود . من بدون اون نمی تونستم . یه لحظه قلبم لرزید . حس کردم اگه اون بره دیوونه میشم . نمی دونم چه حسی بهش پیدا کرده بودم . -فرشته نرو .. نرو دوستت دارم دوستت دارم باور کن دوستت دارم .. فرشته ایستاد . روشو به طرف من بر گردوند .-بازم بگو .. با چشایی گریون بهش گفتم دیگه اذیتت نمی کنم .. دوستت دارم .. دوستت دارم .. عاشقتم .. -نههههه فرزاد چرا آخه این جوری شد ؟/؟ اینی که تو داری میگی حالا از ته دله .. -بمون .. فرشته خودشو به آغوش باز من انداخت .. -عشق من عزیزم وقتی یه زن خودش چیزی رو قبول می کنه برای همون جونشو هم میده .. حالا من باید با عشق و زندگیم در این خونه سر کنم .. نمی دونم چرا فرشته عاشقم شده بود . نمی دونم چرا من بهش دل بسته بودم . ولی هر دومون حس می کردیم که بدون هم می میریم . این بار فرشته بود که می خواست با تمام وجودش خودشو در اختیار من بذاره . عشقی همراه با هوس . یه زن وقتی که بخواد با تمام وجودش می خواد و من اون ..اون شب با تمام وجودمون تا صبح سکس کردیم . نفرت جاشو به عشق داد . . عشق جای وجدانو گرفت . عشق تا بو ها رو شکست . حالا من و زن بابا با هم رابطه داریم . همه صمیمیت ما رو به حساب این میذارن که من به زن پدرم احترام میذارم و این که اون هیچی از بابام نخواسته .. بابا م هم هوامو داره از این که من زنشو پذیرفتم . دیگه نمی دونه زنش در واقع زن منه . کی فکرشو می کرد یه روزی عاشق کسی بشم که سایه شو با تیر می زدم . عشقی که معلوم نیست آخر ش ما رو به کجا می رسونه و عاقبتش چی میشه . ولی من و فرشته هر روز از سکس با هم و گفتن واژه های دوستت دارم به هم نهایت لذتو می بریم و زندگی یعنی همین یعنی استفاده از حال و حال کردن وگذشت زمان ..... پایان ...نویسنده ...ایرانی
     
  
مرد

 
سکس من و تینا دختر داییم قسمت ۱

سلام اسم من سامانه 19 سالمه و تهران زندگی می کنم .
خاطره ی من از اونجایی شروع میشه که من و تینا از بچگی باهم بزرگ شدیم ! به همدیگه احترام میذاشتیم و هرجا هر کدوممون گیر می کردیم اون یکی کمکش می کرد ! خلاصه دوست و فامیل خوبی واسه هم بودیم !
من دانشگاه که قبول شدم مادرم به مناسبت قبولی من یه مهمونی ترتیب داد و همه ی فامیل رو دعوت کرد
من هم نشسته بودم تو جمع دختر خاله ها و پسر خاله ها که یهو چشمم به یه فرد آشنا افتاد .
مهسا بود ! دختر دختر خاله بزرگم که 4 سال بود ندیده بودمش چون ایران نبود .
وقتی دیدمش محو تماشاش شده بودم و راه به راه سعی می کردم بهش بفهمونم ازش خوشم اومده ولی اون راه نمی داد که بعدا فهمیدم دوست پسرش رو توی کانادا خیلی دوست داره و نمی خواد هیچ جوره بهش خیانت کنه !
توی این داستانا بودیم که یهو یه اس ام اس واسم اومد از طرف تینا بود , نوشته بود : آقا ایشالاه آکسفورد قبول شی و شیرینی اونو بخوریم ! منم نوشتم : اینو بیا جلو روم بگو چرا اس ام اس میدی دیوونه؟ گفت : اینجوری هیجانش بیشتره واست ! گفتم : مرسی عزیزم ! بعد چند دقیقه دوباره اس داد : آقاهه چشماتو درویش کن ! منم جواب دادم : منو این صحبت ها آیا؟
تا گذشت و هفته بعدش زن داییم زنگ زد که سامان جان میشه دوربینت رو واسم بیاری؟ گفتم : باشه دوربین خودتون مگه خرابه؟ گفت : شارژرش رو گم کردم باطریشم تموم شده ! گفتم : باشه چشم شب واست میارم ! گفت : باشه !
شب شد رفتم دم خونشون و زنگ طبقه شون رو زدم ولی دیدم کسی جواب نمیده ! زنگ زدم به زنداییم گفتم : زندایی من دم خونتونم ! گفت : ای وای ببخشید یادم رفت که قراره بیای ! گفتم : فدا سرت حالا کجایی بیام اونجا دوربین رو بدم؟ گفت : من تهرانپارسم خونه مادرم دیرت میشه تا بخوای بیای اینجا , یه زنگ بزن به تینا ببین کجاست به اون بده دوربین رو ! گفتم : باشه الان زنگ میزنم !
زنگ زدم به تینا گوشی رو برداشت !
گفت : به به آقا سامان چطوری؟
گفتم : سلامت رو خوردی جوجو؟
گفت : آخ ببخشید سلام چطوری؟
گفتم : خوبم عزیزم تو چطوری؟
گفت : ای میگذرونیم دیگه !
گفتم : تینا جان کجایی این دوربین رو بهت بدم؟
گفت : مگه مامانم خونه نیست؟
گفتم : نه رفته تهرانپارس خونه مادر بزرگت !
گفت : آهان ! باشه ببین من الان تازه از کلاس موسیقی اومدم یه نیم ساعت دیگه میرسم خونه ! میتونی وایسی تا بیام؟
گفتم : آره منتظرم تا بیای !
پیش خودم گفتم برم یه نخ سیگار بکشم تا بیاد رفتم اون دور و اطراف یه سوپرمارکت پیدا کردم و یه نخ وینیستون گرفتم و کشیدم و رفتم دم خونشون ! 5 دقیقه بعد تینا اومد .
گفت : سلام آق سامی چطوری؟
گفتم : سلام تی تی ( تو فامیل بهش میگیم تی تی )
اومدم بغل و روبوسی کرد که یهو گفت : سامان سیگار کشیدی؟ ( اینم بگم تو فامیل من یه ذره مثبت میزنم و کسی فکرشم نمی کنه من سیگاری باشم ولی قلیون و مشروب رو خیلی جلوشون خوردم و کشیدم )
گفتم : نه چطور؟
گفت : بوی سیگار میدی
گفتم : کتم دست دوستم بوده احتمالا اون سیگار کشیده بوش گرفته به این !
دیدم ناراحت شد و گفت : باشه ! دوربین کو؟
دوربین رو دادم بهش و گفتم : کاری نداری من برم؟
گفت : نه مواظب خودت باش !
خدافظی کردیم و من اومدم !
تو تاکسی بودم که اس ام اس اومد از طرف تینا که نوشته بود : سامان تورو خدا راستش رو بگو , سیگار کشیدی؟
گفتم : نه بابا دیوونه !
گفت : بگو جون تینا !
گفتم : ببخشید !
گفت : آخه واسه ی چی میکشی؟
گفتم : بعضی اوقات میکشم !
گفت : همونم دیگه نباید بکشی
گفتم : چشم !
گفت : بگو جون تینا دیگه نمیکشم , البته اگه جون من واست مهمه !
گفتم : تینا این چخ حرفیه ! جون تو توی این دنیا واسم از همه چی با ارزش تره ! به جون تو دیگه نمی کشم ( گوه خوری اضافه Big Grin )
گفت : یه چیزی بگم؟
گفتم : بگو !
گفت : دوست دارم ! از همون بچگی داشتم !
گفتم : خب منم دوست دارم ! اصلا مگه میشه آدم فامیلش رو دوست نداشته باشه ؟
گفت : نه اونجور دوست داشتن که ! منظورم دوست داشتن از ته قلب بود !
گفتم : نمی دونم چی بگم !
گفت : تو یه همچین حسی بهم نداری؟
گفتم : چرا دارم
گفت : پس چرا اونشب داشتی به مهسا انقدر داشتی آمار میدادی؟
گفتم : خب اونشب خیلی جیگر شده بود !
گفت : یعنی میخوای بگی من جیگر نیستم؟
گفتم : بابا تو تاج سره منی
گفت : میخوام یه چیزی بهت بگم ولی خیلی میترسم !
گفتم : بگو نمی خوام بخورمت که !
گفت : دوست دارم تو دوست پسرم باشی !
گفتم : باعث افتخار تی تی جون !
دیگه با هم خیلی جور شدیم و واسه هم میمردیم ! هرجا میرفت باهاش میرفتم , توی مهمونی هایی که دعوت میشدیم باهم میرفتیم , چه فامیلی چه دوره همی دوستانه !
یه روز اومد خونمون با مامانش بعد نشسته بودیم که گفت : سامان میشه از کامپیوترت استفاده کنم و فیس بوکم رو چک کنم؟ آخه وی پی ان من قطع شده ! گفتم : آره چرا که نه برو !
بعد 10 دقیقه دیدم اس ام اس اومد که بیا تو اتاقت کارت دارم سریع !
منم رفتم و دیدم نشسته ! دیدم برگشت با خشم منو نگاه میکرد و یهو گفت : این چیه؟
منم رفتم نگاه کردم دیدم فیلم سوپر های کامپیوتر رو پیدا کرده ! گفتم : فیلمه دیگه !
گفت : واسه چی باید این فیلما توی کامپیوترت باشه؟
گفتم : از خیلی وقت پیش بوده یادم رفته بود پاکشون کنم !
یهو برگشت گفت : خودتو باهاش ارضا میکنی؟
انگار یه تشت آب سرد ریخته باشند روم !
پاشدم اومدم بیرون نشستم پیش مامانم اینا !
یهو دیدم از تو اتاق اومد بیرون به زن داییم گفت : مامان من میرم خونه یه کاری دارم !
زن داییم گفت : باشه , بر میگردی؟
یهو یه نگاه به من انداخت و گفت : معلوم نیست !
گفتم : وایسا خودم میرسونمت خودمم برت میگردونم !
که زنداییمم گفت : آره سامان جان دستت درد نکنه !
ماشین مامانم رو گرفتم و رفتیم !
توی راه یه کلمه هم حرف نمی زد و روش اونور بود !
منم خیلی اعصابم خورد شد , زدم بغل از یه دکه سیگار گرفتم و اومدم تو ماشین روشن کردم و شروع کردم به کشیدن
بعد 30 40 ثانیه دیدم داره گریه میکنه !
زدم بغل گفتم : تیــــــــــنا ! واسه چی گریه می کنی؟
دیدم برگشت یه نگام کرد و اشکاش رو پاک کرد و گفت : مگه قول ندادی سیگار نکشی؟
گقتم : خوب.......خوب.... یه ذره من و من کردم بعد گفتم آخه تو خونه خیلی اعصابم خورد شد اینجام که اومدی هیچی نمی گفتی
گفت : راه بیفت !
راه افتادم تا رسیدیم !
پیاده شد و رفت بالا !
بعد از 10 دقیقه دیدم زنگ زد گفت : بیا بالا کارت دارم !
رفتم بالا گفت : تو اگه چیزی میخوای باید بهم بگی !
گفتم : میترسیدم ناراحت شی یا باهام قهر کنی یه فکر دیگه ای راجع به من بکنی !
گفت : آخه واسه چی ناراحت شم دیوونه؟ من دفعه اولم نیست !
گفتم : یعنی چی؟ قبلا مگه با کسی بودی؟
گفت : آره یه دوست پسر داشتم قبلا ! یه بار با اون سکس داشتم !
گفتم : هنوز دختری دیگه؟
گفت : آشغال ! جنده که نیستم , بله دخترم !
اینو که گفت رفتم بغلش کردم و در گوشش گفتم : عاشقتم تی تی من !
اونم گفت : منم عاشقتم سامی من !
شروع کردیم لب گرفتن و مالوندن همدیگه !
بعد تاپش رو در آوردم و سوتینشم در آوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش ! انقدر خوردم که قرمز شده بود !
بعد شلوارش رو در آوردم و یه ذره رونش رو دست کشیدم ! تینا بدن خوش فرمی داشت و سینه های گرد خوشگلی داشت ! چهره ش هم با نمکه و کوچولوئه !
بعد شورتش رو در آوردم و شروع کردم به خوردن کسش ! انقدر خوردم که دیگه با دست کلم رو فشار میداد به کسش ! بعد بلند شدم و لباسای خودم رو در آوردم و گفتم : میخوریش؟ گفت : عمرا ! منم چیزی دیگه نگفتم !
به حالت سجده ای خوابوندمش یه ذره کرم برداشتم از رو میزش زدم به کیرم یه ذره هم زدم به کونش با انگشت عقب جلو کردم تا جا باز کرد !
سر کیرمو آروم گذاشتم تو که دیدم داره آه و اوه میکنه ! یه ذره کردم تو گفتم : دردت اومد؟ گفت : نه تو کارت رو بکن !
اروم آروم عقب جلو کردم تا دیگه کامل رفت تو ! دیگه جفتمون تو آسمونا بودیم !
بعد من بلند شدم و اومد نشست رو کیرم بالا پایین میشد ! یه چند دقیقه تو این حالت بودیم که گفتم : تینا آبم داره میاد ! گفت : عیبی نداره بزار بیاد ! بعد حرکتش رو تند تر کرد که یهو آبم با فشار تو کونش خالی شد ! تخمام انقدر درد میکرد که حد نداشت ! یه نگاه به ساعت انداخت و گفت پاشو دیر شد الان شک می کنند ! سریع بریم !
حاضر شد و رفتیم خونه ی ما !
منو تینا هنوز باهمیم و قصدمونم ازدواجه باهمدیگه !
دوستان من در حدی نیستم که بخوام کسی رو نصیحت بکنم ولی میخوام این حرف از من به عنوان یه دوست داشته باشید ! داشتن یه همچین کسی توی هر زندگی لازمه وگرنه همه ی آدما لاشی بازی رو بلدن که بخوان با 10 تا دختر بپرن !
ممنون که خاطره ی من رو خوندین !
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
     
  
مرد

 
سکس من و تینا دختر داییم قسمت ۱

عد از قضیه من و تینا خیلی بهم وابسته شدیم جوری که واقعا عاشق هم شدیم !
دیگه همیشه با همیم هر جا میریم با هم میریم !
یه روز تصمیم گرفتیم ماجرا رو به زنداییم بگیم ولی به مامان من فعلا نگیم ! تینا گفت : سامی من یه روز میگم کار پاورپوینت دارم که تو بیای اینجا بعد سر صحبت رو باز کنی و بگی !
منم گفتم باشه هرچی تو بگی !
فردا تینا اس ام اس داد که بیا .
فرداش منم آماده شدم و رفتم زنگ واحدشون رو زدم درب رو باز کرد رفتم تو !
دیگه قلبم رو 1000 بود ، نمیدونستم چجوری حرفم رو بزنم !
توی آسانسور با خودم یه ذره فکر کردم و حرفامو به یاد آوردم !
رفتم تو خونه زنداییم اومد دم در و استقبالم !
زندایی : سلام سامان جان خوبی عزیزم؟
من : مرسی زندایی شما خوبی؟ دایی خوبه؟
زندایی : اره همه خوبیم ، تینا هم خوبه !
رفتیم تو نشستیم و شروع به حرف زدن کردیم که درس و دانشگاه چطوره و اینا که تینا اومد !
تینا : سلام سامی چطوری تو؟
من : سلام تی تی تو چطوری؟
تینا : خوبم ، نامرد تو نباید از ما یه خبر بگیری؟ همش ما باید مزاحمت شیم؟
( منم که یه لحظه خندم گرفته بود ) گفت : دیگه شرمنده دیگه !
زنداییم گفت : خوب برید سر کاراتون دیگه !
میخواستم بگم بریم که تینا پرید وسط حرفم و گفت : بزار یه چایی بخوره تازه از راه رسیده ها !
تینا هم سریع رفت تو آشپزخونه و داشت چایی میریخت و از اونجا هم داشت با اشاره بهم میگفت بگو دیگه !
منم آروم به زنداییم گفتم : زندایی تینا خواستگار ماستگار نداره؟
اونم آروم گفت : چرا یکی بود ولی خودش نخواست !
گفتم : کی؟
گفت : نمیشناسیش
گفتم : حالا مورد خوب پیدا شه که اون بپسنده چی؟
گفت : کی شیطون؟ من دخترم رو دست هرکسی نمیدما !
گفتم : فکر کن منم ، دست منم نمیدیش؟
گفت : تو که اصلا از همون اولم داماد خودم بودی و هستی !
گفتم : پس فردا بیایم خواستگاریش !
گفت : آره بیاید فقط 1000 تا سکه مهریشه هااااا !
( فکر کرده بود شوخی میکنم باهاش )
یهو گفتم : زندایی من جدی دارم میگما ! بیام خواستگاریش !
یهو انگار تازه منظورم رو فهمیده باشه گفت : خواستگاری تینا؟
گفتم : آره
هیچی نگفت !
رفتش تو اتاق که تینا اومد با چایی گفت : چی شد؟
گفتم : بهش گفتم تعجب کرد رفت تو اتاق !
یهو از تو اتاق زندایی تینا رو صدا زد گفت تینا بیا یه دقیقه تو اتاق !
تینا هم که انگار ترسیده باشه آروم رفت !
بعد از چند دقیقه دیدم اومد بیرون خوشحال !
منم خوشحال دیدمش انگاری که 5 6 سال نفس نکشیده باشم یهو یه نفس عمیق کشیدم !
زنداییمم اومد بیرون بعد از چند ثانیه !
بهم گفت : دوسش داری؟
گفتم : اوهوم !
گفت : فعلا که جفتتون دارین درس میخونین بعد از اینکه درساتون تموم شد میشینیم راجع بهش حرف میزنیم !
منم گفتم : میشه فعلا باهم دوست باشیم و باهم باشیم؟
یهو گفت : آتیش پاره ها شما که از همون اول همینجوری بودین باهم ! همه ی فامیلم میدونن شما ها باهم چجورین
دیگه اجازه گرفتنتون چیه آخه؟
منم که ذوق مرگ شده بودم رفتم بغل زنداییم و یه بوسش کردم !
فرداش من رفتم مغازه ی دوستم یه کارش داشتم بعد گوشیم رو اونجا جا گذاشتم ، مغازش شهرک غرب بود منم یه قرار کاری داشتم با کسی توی مرزداران ! دیرمم شده بود دیگه تو راه فهمیدم گوشیم رو جا گذاشتم گفتم بیخیال ! کارم رو انجام میدم و میرم برمیدارم ! به دوستمم زنگ زدم گفتم گوشیم جا مونده اونم گذاشته بود توی کشو ! منم چون زیاد اس ام اس بازی و اینا با تینا میکنم گوشیم رو روی سایلنت میزارم !
شب که رفتم سمت مغازش گوشی رو برداشتم دیدم 48 تا میس کال ، 8 تا اس ام اس !
اس ام اس ها هم همه تینا بودن ! اس داده بود سامی کوشی؟ بعد اس داد چرا جواب نمیدی؟ بعد دوباره اس داده بود من کاری کردم که جواب نمیدی؟ بعد دوباره اس داده بود عشقم چی شده که جواب نمیدی ؟ اصلا ی داستانی Big Grin
بعد که گوشیم رو برداشتم زنگ زدم دیدم داره گریه میکنه ! ( کلا زود میزنه زیر گریه سر هرچیزی )
تا گوشی رو برداشت گفت : سامان؟
گفتم : سلام چرا گریه میکنی؟
گفت : من کاری کردم که جواب نمیدی؟
گفتم : الهییییی ! نه عزیزم من گوشیم رو جا گذاشته بودم جایی !
یهو انگار خوشحال شده باشه ولی بروم نیاره گفت : باشه ، خیلی ترسیدم ولی !
گفتم : ای جانم ببخشید !
گفت : نمی بخشم !
گفتم : چی کار کنم ببخشی؟
گفت : امشب مامان و بابا میرن عروسی ولی من نمیرم باید بیای پیشم تا ببخشم !
گفتم : چشـــــــــــــــم عزیزم !
گفت : ساعت 8 اینجا باشا !
گفتم : چشم گلم 8 میبینمت ! بای
ساعت 8 شد رفتم اونجا
درب رو باز کرد از آسانسور رفتم بالا ! رفتم جلو واحدشون دیدم درب بازه !
رفتم تو صدا زدم تینا کوشی؟ گفت وایسا الان میام !
نشستم رو مبل که دیدم اومد و دستاشم پشتش بود !
گفتم سلام خانومی خوبی ؟ اون چیه پشتت؟
دستاشو آورد جلو دیدم یه کادوئه کوچولوئه !
گفتم عزیزم این چه کاری بود آخه؟
گفت : بازش کن بیبن واست چی خریدم !
بازش کردم یه گردنبند بود که 2تا کلمه بود " ST " منظورش تینا و سامان بود !
یهو واسه خودش رو در آورد تو گردنش بود ! یکی واسه خودش بود یکیم واسه من !
گفت : سفارش دادم یه جا واسم درست کردن !
انداختم گردنم و گفتم : خیلی دوست دارم تینا !
اومد رو پام نشست و گفت : منم خیلی دوست دارم سامی !
آروم رفتم سمت لباش و لباش رو میخوردم !
لباساش رو در آوردم و سینه هاش رو میخوردم !
بعد لباسای خودم رو در آوردم و بهش گفتم : تینا نمی خوری؟
گفت : عزیزم بخدا خوشم نمیاد ، اوندفعه هم واست نخوردم !
منم دیگه اصرار نکردم و خودش برگشت !
یه ذره کرم زدم به کیرم و آروم کردم تو کونش آروم آروم تلمبه میزدم !
بعد خوابیدم رو مبل و اومد روم بالا پایین میشد !
بعد خوابوندمش رو زمین کردم تو کونش ! محکم تلمبه میزدم ! که داشت آبم میومد ! تا اومدم بگم کجا بریزم دیدم اومد ! سریع در آوردم و ریختم رو کمرش ! انقدر زیاد بود که تا موهاش ریخته شد آبم !
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
     
  
زن

 
عادت کن !وابسته نشو !۱

اون روز هوس کرده بودم که یه سری به ناهید بزنم .دوسالی می شد که ندیده بودمش . . بقیه بچه ها یعنی دوستان دوران دانشگاهیمون می گفتند که زندگی خیلی راحتی داره و شوهرشم همین خونه درندشتی رو که درش زندگی می کنه به اسم اون کرده . خونه که نبود کاخ بود . ناهید 25 سالش بود . با یکی ازدواج کرده بود که ده سال ازش کوچیک تر بود و وضع مالیش هم خیلی عالی . . خلاصه کنم وقتی که اونو بعد از مدتها دیدم انگاری تازه نوجوون شده بود . -ناهید خیلی خوشگل شدی . شدی عین هلو . دلم می خواد گاز بزنم و بخورمت . خیلی با حالی .. در همین لحظه یه مرد خوش تیپی که تیپش بیشتر به پسرا می خورد از اتاق بغلی وارد پذیرایی شد و دستشو به طرف من دراز کرد . راستش من اصلا از این رسم های متجددانه مسخره بی معنی خوشم نمیومد ولی خیلی از زن و مردا با این تکنیک و تابو شکنی حال می کنند در هر حال هر چیزی اول و اولیش سخته . -ناهید ! آقا دامون که که ازت جوون تر نشون میده . چی شد ؟/؟ خندید و گفت زن که شاد باشه مرد رو جوونش می کنه . اون دوست پسر منه .. نزدیک بود همونجا از این حرفش بی حال شم . -چیه تعجب کردی ؟/؟ -شوهرت کجاست . -هفته ای دو سه شبو برای امورشغلی خودش مجبوره بره شهرستان . -تو چه جوری می تونی ... -تو هم می تونی . هر کسی می تونه . بار اول کمی سخته . تازه برای بعضی ها شاید همون بار اولش هم سخت نباشه . اونا برای اوناییه که قبل از ازدواجشون آب بندی شده بودند . ببینم حتما تو هم وسوسه شدی -من یه تار موی شوهرمو به صد تا دوست پسر نمیدم . ناهید دیوونه شدی ؟/؟ می دونی عزیز شوهرم پریشب یه فیلم سکسی آورد تا با هم ببینیم . اونم برای اولین بار و گفت فقط واسه اینه که به وقت سکس انگیزه ای داشته باشیم ولی من گفتم ما خودمون باید توان داشته باشیم این چیزا چیه . ولی راستش خیلی تحریک شده بودم -حق با توست بنفشه جون .. فیلم سکسی رو باید بشینی کنار دوست پسرت ببینی . اون که خودش کیرش از اول شق شده .. تو رو هم که ببینه شورتشو پاره می کنه و شورت تو رو هم جر میره میره به اونجایی که باید بره -خفه شو بی تر بیت .. وقتی برگشتم خونه هنوز شگفت زده بودم از کارای این دختر . سر در نمی آوردم . شوهرم منتظرم بود تا بچه هار و بده به من و خودش بره با دوستاش یک شب مجردی داشته باشه . هر چند وقت در میون یه شب از این بر نامه ها برای خودش جور می کرد . من بهش اطمینان داشتم و گیرش نمی دادم . به منم می گفت که می تونم بهرام رو بدم خونه مادرش و خودم هم اگه دوست دارم برم با زن یکی از همینایی که باهاش میره دوره یک شب نشینی داشته باشم و یا ما خانوما هم با هم بر نامه ای داشته باشیم ولی راستش حوصله شونداشتم . نمی دونم چرا هوس تماشای فیلم سکسی به سرم زده بود . دلم می خواست تنها این فیلمو ببینم . ولی دوست نداشتم بهروز شوهرم این فیلمو ببینه .. حرفای ناهید و حرکاتی که مردای فیلم برای زن سکسی نون می دادند بد جوری منو حشری کرده بود . دو تا مرد داشتند یک زنو می کردند . یکی کرده بود توی کونش و یکی هم کسشو می کرد . همش خودمو جای اون زنه جا می زدم .. چند بار برای بهروز زنگ زدم که کی میاد خونه .. -عزیزم من که تازه رفتم .. . وقتی هم که اومد و همون فیلمو گذاشت و با هام ور رفت طوری تحریک شده بود که خیلی سریع خودشو خالی کرد و دیگه هم حالی برای ادامه نداشت . با این حال هنوز حرفای ناهید نتونسته بود منحرفم کنه . روز بعد که بازم تنها شدم یه فیلم دیگه ای رو گذاشتم . در یکی از این فیلمها یک زن از اول تا آخر ش با ده نفر رابطه داشت .. درسته که فیلمه ولی در بعضی از این روابط می دیدم که چطور خیسی هوس کسش روی کیر کلفت طرف نشسته . بیشتر این کیر ها پنج شش سانتی رو دراز تر و تا حدودی کلفت تر از کیر بهروز نشون می دادند همین بیشتر منو به هیجان می آورد . خیلی تحمل می کردم . حال و حوصله هیچ کار دیگه ای رو نداشتم . .نمی دونم خودمم نمی دونم چه عاملی باعث شد تا این بار زود تر برم به خونه ناهید . . باهاش در این مورد حرف زدم که تازگیها بهروز سرد شده .. -عزیزم بنفشه جون این که کاری نداره . خودت رو یه جور دیگه ای گرمش کن . عزیز دلم هیچ غصه نخور . دوست پسر بگیر . مجبور نیستی هفته ای هفت روز باهاش باشی . یه شب میای همین جا پیش خودم . بچه چهار ساله ات رو هم میدی به خونه پدر شوهرت که خیلی دوستش دارن . شوهرت هم که با دوستاش میره بیرون . هیشکی نمی فهمه . فقط اولش تا عادت کنی سخته .. اما لخت که شین و سر کیر که به روی کس بچسبه دیگه کار تمومه . من که از همون اولش خیلی ریلکس بودم-می دونم تو قبل از ازدواج هم خیلی ریلکس بودی . -ببینم به دامون بگم برای فرداشب دوستشو بیاره ؟/؟ -ناهید من می ترسم . من این کاره نیستم . سختمه . ولی تقصیر من نیست . این فیلمهایی که من می بینم . تازه اون باید ارضام کنه . من مقصر نیستم -این قدر سخت نگیر تو از پدر سوخته بازی این مردا خبر نداری . چند روز گذشت . دیگه به دیدن فیلمهای سکسی عادت کرده بودم . از تیپ و کیر هر مرد بازیگری که خوشم میومد خودمو جای زن داستان میذاشتم که لخت توبغلشم . . دیگه داشتم وسوسه می شدم .. بازم رفتم پیش ناهید -عزیزم می دونم تو فقط برای دیدن من نمیای . ببین من یه بار پویا رو همراه دامون دیدم پسر خوبیه . خیلی هم خوش قیافه و جوونه . یکی دو تا دوست دختر هم داره . اینو از همین الان بهت بگم یک زن که میره دوست پسر می گیره عشق و عاشقی بازی رو باید ول کنه . خودشو بد بخت بیچاره می کنه . عشق و عاشقی و دوستت دارم و این حرفا همش حرفای یک بام و دو هواست . از همون لحظه ای که درش قرار داری باید استفاده کنی و باهاش حال کنی . به این فکر نباشی که دوست پسرت بره دنبال یه دختر دیگه . اصلا به این فکر نکن . تو که اونو نمی شناسی . با یک بار چند بار فرو کردن کیر توی کس که آدم عاشق نمیشه .....ادامه دارد ....نویسنده ....ایرانی
     
  
زن

 
عادت کن !وابسته نشو !۲

تو شوهر داری بچه داری زندگی داری . زندگی خودت رو خراب نکن . این چند ساعتی رو که اینجایی در حاشیه امنی . بعدا سوتی هم نده . اس ام اس بازی و چت و ایمیل و از این مسخره بازیها رو هم ول کن . این جوری تا آخر عمرت می تونی عشق کنی . رازت رو هم به کسی نگو . چون بالاخره لو میره و لو میری . .. سرمو خورده بود ولی حرفای درستی می زد . -بگم بیاد ؟/؟ کمی خجالت کشیدم ولی سرمو تکون دادم . اون روزی که قرار بود شبش برم پیش ناهید و اون پسره هم بیاد بهرام کوچولو رو رسوندم خونه پدر بزرگش . از خجالت تو روی شوهرم نگاه نمی کردم . .. اون که رفت فیلم سکسی رو گذاشتم و با گوش کردن به اندرزهای ناهید رفتم به عالم عشق و حال . به من می گفت وقتی که تصمیم گرفتی بری با یگی دیگه باشی به همون فکر کن . فکر نکن داری اشتباه می کنی . فکر کن هر کاری که داری می کنی درسته . برام سخت بود ولی یه جوری باهاش کنار اومدم . قشنگ ترین و سکسی ترین لباسامو پوشیدم . روژلب رو به شیوه ای رو لبام مالیدم که لبام برجسته و هوس انگیز شه . یه پیرهن به رنگ آبی ملایم و تنگ و چسبون تنم کردم که کونمو در حال ترکیدن نشون بده و خلاصه یه عروس خانوم واقعی شدم ولی دل تو دلم نبود . ناهید می گفت که ما زنای شوهر دار هر چقدر هم که خوشگل کنیم بازم حس یک زن دست دوم رو داریم ولی پیش این پسرا همش باید خودمو قدرتمند نشون بدیم و نباید کم بیاریم . راستش وقتی پویا رو دیدم اولش سختم بود که حتی باهاش سلام علیک کنم ولی دستشو به طرف من دراز کرد و برای ثانیه هایی اونو نگه داشت . بازم سختم بود صورتم سرخ شد . از این که حس می کردم اون پیش خودش فکر می کنه که یک زن شوهر دار می خواد باهاش سکس کنه یک جوری شده بودم . ولی می دونم اون کاری به این کار ها نداشت برای اون بیشتر همین اهمیت داشت که یک کس مفت و مجانی رو بگاد . دلم می خواست اونو بیشتر وسوسه اش کنم که فکر نکنه می تونه به این سادگیها منو در چنگ خودش داشته باشه . ولی نمی خواستم که فراریش بدم . شامو دور هم خوردیم . ناهید من و اونو به اتاق خواب خودش هدایت کرد و اون و دامون رفتند یه اتاق دیگه . نمی دونستم باید چه عکس العملی نشون بدم . دل تو دلم نبود . یه لحظه فکرم رفت پیش خونه و زندگیم . .. بنفشه بنفشه تو باید امشبو فراموش کنی باید از یادت ببری که شوهر داری . فکر کنی یک زن مجردی . بیوه ای .. اصلا هرزه ای . حال کن . شاید این در روحیه ات اثر بذاره . خوشبختی و رفاه تو رو در زندگی زناشویی تضمین کنه . کاری که امروزه خیلی از زنا انجام میدن و خیلی هم به زندگی زناشویی خودشون متعهد و پای بندن . . پویا مثل من نبود . نشون می داد که اون به خوبی تجربه این کا را رو داره . خیلی راحت اومد طرف من . صورتشو به صورت من نزدیک کرد . یه لحظه بی اراده عقب کشیدم ولی در حرکت بعدی پویا ثابت موندم تا اون لباشو بذاره رو لبام . حس کردم شوهرم امید داره لبامو می بوسه . ولی باید فکر اونو از سرم به در می کردم . اون خیلی پر حرارت تر و با هوس بیشتری منو می بوسید . ولی به اون گرما به اون طراوت و هوس عادت نداشتم . سختم بود . زیپ پیر هنمو باز کرد . سوتین منو در آورد . دستشو به کمر لخت من رسوند .من شده بودم عین مترسک . به هرجای بدنم که دست می زد برای اولین بار سختم بود . دستای مردونه و قدرتمندی داشت ولی وقتی سینه هامو توی چنگش گرفت خیلی به نرمی با اونا بازی می کرد . من هنوز پشت به اون قرار داشتم . پیراهنو از طرف شونه هام در آورد . طوری که منو تا کمر لختم کرده بود . من در یه حالت نشسته روی تخت قرار داشتم . پویا هم فقط یه شورت پاش بود . از پشت بغلم کرده بود . صورتشو از پشت به صورتم چسبوند . نفسام به شماره افتاده بود . -خیلی خوشگلی بنفشه . دوست دارم رو هر نقطه از تن تو کلی زوم کنم و باهاش حال کنم . سختم بود جوابشو بدم چشامو بسته بودم . خیلی با خودم می جنگیدم که به هیچی دیگه فکر نکنم . فقط باید به این لحظات لذت فکر می کردم . منو یه پهلو کرد و رو تخت دراز م کرد . بقیه پیراهنمو از تنم در آورد . خودشو از پشت بهم چسبوند . شورت اون در تماس با شور ت من قرار گرفته بر جستگی کیرشو روی کونم احساس می کردم . باید باور می کردم که قوی ترین تابو تا لحظاتی دیگه شکسته میشه و همین کیر فرو میره توی کسم . وقتی دستشو از لای شورتم رسوند به کسم و کس خیسمو توی چنگش گرفت مثل هر حرکت دیگه ای احساس بیگانگی و بی تفاوتی خاصی بهم دست داده بود ولی انگشتاشو طوری روی چاک کسم به حرکت در می آورد که انگاری داره پیانو می زنه . یواش یواش به این حرکتش هم عادت کردم دلم نمی خواست که انگشتاشو از روی کسم بر داره . -آههههه آهههههه .. -چیه بنفشه .. خوشت میاد .؟/؟ حستو بهم بگو . منم دارم این کا را رو می کنم که خوشت بیاد و لذت ببری. سکوت کرده بودم . شورتمو از پام کشید پایین و دیگه کاملا بر هنه بود م . یه دور منو بر گردوند و طاقبازم کرد . با لب و زبونش شروع کرد به لیس زدن و مکیدن کسم . این دیگه نهایت عشق و حال بود . البته وقتی که امید با کردن من نمی تونست ارضام کنه با کس خوری و کس لیسی منو به ار گاسم می رسوند .. ولی پویا طوری میک می زد که هر لحظه فکر می کردم که آبم می خواد بیاد .نمی دونم چرا به لیسیده شدن کسم خیلی زود عادت کرده بودم . پاهامو دور کمرش قلاب کرده اونم سرشو به سرعت وسط پاهام حرکت می داد . نمی دونستم برای فرار از این حالت چیکار کنم . دیگه هیچ فکر مزاحمی دور و بر من نبود . جز این که فقط می خواستم لذت ببرم . فقط می خواستم حال کنم . همین ! هیچ راهی نبود جز این که آبم بیاد . خالی شم .. مجبور شدم بهش بگم -پویا -جااااااااان بالاخره حرف زدی ؟/؟ -ادامه بده همینو داشته باش .. -ای به چشم . امونم نداد . هیچ راهی نبود . فقط می دونستم نزدیکه نزدیکه در حال انفجار بودم . انفجار آب .. . احساس کردم یه چیزی مثل موشک از وسط بدنم در حال شلیکه .. یه چیز داغ که داره از کسم می زنه بیرون . -جووووووون داره می ریزه داره میاد .. پویا ولم نکن ولم نکن .. ولم نکن .......ادامه دارد ...نویسنده ....ایرانی
     
  
زن

 
عادت کن !وابسته نشو !۳(قسمت آخر)

حالا دیگه فقط به این نیاز داشتم که کیرش رو فرو کنه توی کس من . میدونست چه جوری آبمو میک بزنه بخوره از جاش پاشد . شورتشودر آورد .این از اون کیر های اصیلی بود که در فیلمها زیاد دیده بودم . سرحال تر و درشت تر و دراز تر از کیر امید . چشامو بستم . دریه لذت سکس بعد از ار گاسم قرار داشتم ولی کیرش طوری وارد کسم شد که درجا حس کردم پایان یک لذت با شروع هوس و لذت دیگه ای همراهه . بازم یه جسم بیگانه وارد جسمم شد .ولی خیلی زود بدنم با این بیگانه آشنا شد . چشام بسته بود ولی گرمی صورت پویا ر و روی خودم حس می کردم اون دوباره منو بوسید . لباشو به لبام چسبوند . بعد لباشو از رو لبام ورداشت . دستارو ستون کرد و با سرعتی زیاد به گاییدنم ادامه داد . تازه داشتم لذت کیر خوردن و سکس رو احساس می کردم . دیگه هیچ فکر مزاحمی در سرم نبود . وقتی با کف دستاش سینه هامو می مالوند دیگه نتونستم جلو جیغ و داد زدنهای خودمو بگیرم . هر چند من صدای ناهیدو نمی شنیدم . شاید ازم فاصله داشتند . هنوز فکرم به اون آمادگی نرسیده بود که خودم هم یه حرکتی از خودم نشون بدم . -بنفشه خیلی کونت باحاله -قابل شما رو نداره . فعلا که داری به کسم صفا میدی .. چقدر هم این پسره طاقت داشت که توی کسم خالی نکنه. حتما یه چیزی خورده . دلم می خواست دوباره منو ببوسه . چشامو باز کردم تا صورت پر هوس و قشنگشو موقع گاییده شدنم ببینم . ببینم و لذت ببرم که تونستم دل یه جوون خوش تیپ رو ببرم . چطور می تونستم یه حس عاطفی بهش نداشته باشم و حسادت نکنم . کف دستشو هم گذاشته بود بالای کسم و باهاش ور می رفت . .بازم آبمو آورد . خبلی بی حال شده بودم . خوابم گرفته بود . انگار یه داروی خواب آور بهم زده بودند . قبلش بهش گفته بودم که قرص ضد بار داری می خورم آخرین چیزی که قبل از خواب به یادم میومد این بود که آبشو توی کسم ریخته بود .. نیمه های شب که چشامو باز کردم اولش حس کردم که توی خونه خودم هستم . تعجب کردم که چرا کاملا بر هنه ام چون بعد از سکس با امید همش عادت داشتم که لباس تنم کنم . حداقل شورتمو پام کنم . ولی چرا این جا همه چی بیگانه هست . یعنی چه این که شباهتی به امید نداره . همه چی یادم اومد .. باورش برام سخت بود ولی در یه حالت آرامش خاصی قرار داشتم که می دونستم ناشی از دوبار ارگاسم شدنه . کیر پویا در حال خوابیده هم کلفت بود . خیلی دلم می خواست اونو بذارم توی دهنم واسش ساک بزنم . روم باز شده بود . کیر خورده بودم یا مار خورده بودم افعی شده بودم . .. چشامو دوباره بستم و نمی دونم دوباره چقدر بود خوابیدم که حس کردم پویا داره با دستاش کمرمو می ماله . دمرو بودم . قاچای کونمو به دو طرف باز کرد .. کف دستشو گذاشته بود لای کسم . هوسم دوباره به اوجش رسیده بود . حتما از خیسی کسم می فهمه که من بیدارم . چرا این قدر معطل می کنه . دیگه راه کسم برای پویا خوشگله ام باز شده . جووووون کیرشو فرستاد که بره .. ولی نمی دونم چرا کیرش کمی نازک تر نشون می داد . درازیش خوب بود . چشامو بسته بودم و اون داشت از پشت کسمو می کرد . صدای شلپ شلیپ بر خورد کیر به کس و خیسی کس من فضا رو پر کرده بود . یه لحظه چشامو باز کردم و دیدم که پویا سمت چپ من دراز کشیده و چه جور خوابیده . پس این که داره منومیگاد کیه ؟/؟ ووووییییی . دامون تو این جا چیکار می کنی . من بمیرم . بد جوری خجالت کشیدم .-واسه چی این کارو کردی . الان پویا اگه بیدار شه ناراحت می شه . -پویا از خودمونه -ناهید چی ؟/؟ -ناهید رفته حموم الان میاد به جمع ما . فقط تویی که داری اعتراض می کنی . .. برای لحظاتی عصبی شده بودم ولی دامون همچنان داشت منو می گایید . .. پویا هم بیدار شده بود . همش از این می ترسیدم که با هم زد و خورد کنند ولی اون به دامون گفت که بره زیر من دراز بکشه و خودش بیاد پشت من . به یاد فیلمهای سوپری که دیده بودم افتادم . یکی کون زنو می کنه و یکی کسشو .. من بمیرم حالا منم شده بودم مثل اون زنای جنده . ناهید ناهید .. کاش این درو از داخل قفل می کردم وکلیدو میذاشتم تنش ولی می دونستم این یه تیکه رو هم عادت می کنم . دامون رفت زیر و من رفتم روی کیرش پویا هم اومد و سوراخ کونمو با یه محلولی چربش کرد و بعد کیرشو به نرمی فرستاد توی کونم .. دردم گرفته بود ولی تحمل می کردم -عزیزم یه خورده که صبر کنی کونت نرم میشه بیشتر حال می کنی . ناهید اومد و ما رو در اون وضعیت دید -بنفشه بد که نمی گذره -جای تو خالی . دوست پسر تو رو تورش کردم -ناراحت نباش چیزی که عوض داره گله نداره . دو تایی شون نیم ساعت دیگه میان سراغ من . همین طور هم شد . پویا این بار کونمو پر آبش کرد و دامون هم ریخت توی کسم .پویا و دامون با ناهید هم یک سکس دو به یک انجام دادند . برای اولین بار بود که من و ناهید کاملا سکسی جلو هم بودیم . دیگه همه چی واسم عادی شده بود . آفتاب که در اومد و هوا گرم تر شد رفتیم به استخر .. داخل استخر ناهید بد جوری به پر و پای من پیچیده بود . وقتی به کسم دست می کشید خیلی هم حال می کردم . همینش مونده بود که لز بین هم بشیم . دو تایی مون لب استخر با هم حال می کردیم . مردا ما رو می دیدند و به دیدن ما دستاشون رفته بود رو کیرشون و جلق می زدند . من به اونا گفتم پسرا به جای این کارا بیاین سراغ ما . پویا : عشق و حالتونو به هم نمی زنیم . تازه ما این جوری که شما رو هنگام لز ببینیم خیلی کیف می کنیم . خلاصه بعدش اومدن سراغ ما .. اصلا دلم نمی خواست بر گردم خونه .. خوبی کار در این بود که دیگه نمی تونستم وابستگی عشقی به این پسرا داشته باشم . حس کردم خیلی با روحیه و پر نشاط شدم . به کار و زندگیم بهتر می رسیدم . هنگام سکس با شوهرم امید هم هر چند کیرش ضعیف تر بود ولی با لذتی بیشتر خودمو در اختیارش میذاشتم . چون می دونستم لذت بیشترینی در انتظارمه . اما پند های ناهید رو به خوبی گوش می کردم . این که تا روز موعود نرسید خودمو زیاد به آب و آتیش نزنم که اون روز کی می رسه . چون شاید بر نامه ای پیش بیاد که اون هفته نتونیم با هم باشیم . ولی نباید اینو فراموش کنیم که تا فرصت لذت بردن از زندگی رو داریم باید که لذت ببریم .... پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خســـــــــــــــرو و شیـــــــــــــــریـــــــــــــــن ۱ خیلی دلم می خواست سکسی که می کنم همراه با عشق و لذت درونی باشه و طرف هم از من لذت ببره . دوستام بهم می گفتند که پول هفتگی ها رو جمع کنیم و بریم جنده بکنیم . ما سه نفر بودیم . من که خیلی بی سر و زبون بودم . راستش واسه اولین باری بود که می خواستم برم جنده بازی . هیجده سالم بود . خسته شده بودم از بس جلق زده بودم . برام مهم نبود چقدر پولش میشه . من حتی تا حالا کیرمم از سوراخ کون رد نکرده بودم . یک بار یکی از اون زنای دوره گرد اومده بود تا دم در خونه مون . خواست به من کون بده . دست و پامو گم کرده بوئدم باورم نمی شد . اون شب خونه دار بودم . کسی هم خونه مون نبود . ده تومن ازم گرفت . از ترس این که همسایه نبینه و زنه ازمون ندزده خوب حال نکردم . نمی دونم چرا کس نمی داد و فقط می گفت که از کون بکنمش . هرچی هم فشار می آوردم که فرو کنم توی کونش سوراخ کون طلسم شده بود و کیر تا آخر نمی رفت . خلاصه همون وسط درزکونش آب ریختم و اونم رفت . همون که کون یک زنو دیده بودم و آبم خالی شد کلی برام غنیمت بود . من و سعید و مهرداد هر سه تا مون پشت کنکوری بودیم و بچه ها به من می گفتند خسرو با این بر نامه ای که تو داری یکی دیگه باید بیاد پرده زنتو پاره کنه .. می بستم اونا رو فحش . خلاصه ما یک جنده ای می خواستیم که آش با جاش باشه . خودش خونه داشته باشه . اولش قرار بود نفری بیست تومن از ما بگیره . من تا سی تومن هم راضی بودم بدم . ولی بچه ها واسشون هزار تومن هم هزار تومن بود .سه نفری پنجاه تومن طی کردیم . با این که چندشم می شد که آخر از همه جنده رو بکنم ولی دیگه حرف بزن نبودم و رفتم . سه تایی مون رفتیم خونه جنده خانوم . خیلی هم شیک و بزک دوزک کرده بود . یه تاپ تنش بود و یه استرچ آبی روشن که کونشو در حال ترکوندن شلوار نشون می داد . بچه ها که همون اول دستشون رفته بود رو کیرشون .من خجالت می کشیدم . فتانه همونجا تاپ و شلوارو در آورد . -بچه ها سه تایی میان یا تکی تکی . من که داشتم آب می شدم . اون دوتا هم انفرادی رفتند . نوبت به نوبت . فتانه اون قدر سر و صدا می کرد که همه ما رو به وجد می آورد . از هیجان دل تو دلم نبود . اولش که صدای اوف اوف جاااااااان چه کیری داری . بکن بکن بکن .. تند تر بکن رو می شنیدیم . دو سه دقیقه نمی شد که می گفت زود باش چیکار داری می کنی خالی کن دیگه . خدا باز پدرشو بیامرزه که فقط واسه خالی کردن منی می گفت کاندوم بکشین . می گفت اگه می خواین لاپا خالی کنین یا لای سینه ها و رو کمرم اونم نیازی نیست کاندوم بکشین . ولی عجب کونی داشت سفت و سفید و گرد و بر جسته . جاااااااااان . نوبت من شده بود . وقتی اونو با اون هیکل لخت دیدم تا حدودی ترس و لرزم ریخت ولی هنوز شرم خاصی داشتم . . رو زمین دراز کشیده بود و گفت بیا جلو فرو کن توی کسم .. اوووووففففف ووووووویییییی آخخخخخخخخ چه کیری داری . هر چی هست و نیست همینه . کیرم هم بد تر از من . شرمش میومد بلند شه و تعظیم کنه . هنوز دراز نشده بود که این فتانه جنده می گفت عجب کیری داری . یه حسی به من می گفت که همه اینا از فیلمشه که آب ما رو زود تر بیاره و ما رو شل و بی خیال کنه . خلاصه دستشو دور کیر من گذاشت و باهاش بازی کرد -پسر مثل این که برای اولین بارته .. سرمو تکون دادم که آره . راستش من انتظارم طور دیگه ای بود دوست داشتم با یک جنبه احساسی قوی جنده رو به دام خودم بکشونم تا هر دو مون از سکس لذت ببریم . ولی اون وقتی که کیرمو شقش کردرفت و رو کیرم نشست . با همون دو سه ضربه اول آبم داشت میومد . -خسرو جون تو پسر خوب و نازی هستی . ببین می تونی توی کسم خالی کنی فقط به دوستات چیزی نگو بگو رو سینه هام خالی کردی یا کاندوم گذاشتی .. از این حرکتش خوشم اومد . خیلی زود داغ کرده بود . حتی فرصت نداده بود که به سینه های سفت و درشتش دست بزنم . من فکرم همش پیش این بود که بالاخره کیرم وارد یه کس تنگ و چسبون شده . داغ و انرژِی بخش . خیلی هم هیجانی بود . لوله کیرمو آتیش می داد و به طرف خودش می کشوند . فتانه طاقباز کرده بود و خیلی آروم به من گفت که حالا می تونی . -فتانه جون من می خوام تو هم ارضا شی . کیف کنی . حال کنی .. -من به اندازه کافی امروز حال کردم .. از این حرفش خوشم نیومد . دوست داشتم حال کردنش با من باشه . یعنی این فقط من باشم که راضیش می کنم . کسش رو نمی دونستم به حساب تنگ بذارم یا گشاد . ولی لذت خاصی می بردم . تمام بدنم یه حالت قلقکی و هیجان داشت . آبم که داشت خالی می شد هر پرش آب یه آرامش عجیبی رو برام به همراه داشت . .من که با خالی کردن آبم احساس سبکی می کردم و پا گشایی هم شده بود . شماره موبایل بهم داده بود که هر موقع می خوام برم زنگ بزنم . تازه ده تومن هم بهش اضافه تر دادم و این یکی رو من بهش گفتم که به دوستان چیزی نگه . آخه اگه به گوش اونا می رسید کلی باهام دعوا می افتادند و به من می گفتند کس ندیده چرا بازار ما رو خراب می کنی . عاشق این جنده نشده بودم ولی دوست داشتم در یک حالت جوانمردانه اونو عاشق خودم کنم فقط محتاج کیر من باشه . هرچند نمی تونستم کل مخارج زندگی اونو تامین کنم ولی ازش انتظار داشتم که منو به عنوان دوست پسر خودش قبول کنه و فقط با من باشه . خلاصه این بار با موبایل دور و بر خونه شون می پلکیدم . چون به من گفت اگه می خوای بیای اول تماس بگیر . دیگه از سعید و مهران خبری نبود . این بار خودم تنها بودم و تنها . می خواستم بیشتر بهش بدم تا بیشتر باهام باشه تا خودمو بهش ثابت کنم . زنگ زدم بهم گفت الان مامانش اونجاست نیم ساعت دیگه زنگ بزنم . نیم ساعت هم گذشت .. مشکوک شده بودم . خونه اش در طبقه پنجم یا آخر یک مسکونی ده واحده بود . دلم شور می زد . نکنه یک مرد دیگه ای رو به خونه اش راه داده باشه . حسودیم می شد . جنده رو واسه خودم اختصاصی کرده یود م . هر چی تلفن می زدم رد می کرد .......ادامه دارد .....نویسنده...ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 34 از 125:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA