انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 35 از 125:  « پیشین  1  ...  34  35  36  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


زن

 
خســـــــــــــــرو و شیـــــــــــــــریـــــــــــــــن ۲ جالب اینجا بود که نیم ساعت قبلش بهم گفته بود که مامانش همین حالا رسیده ولی من کسی رو ندیده بودم که از در وارد شه .. یه پسر جوون وارد خونه شد و یکی دیگه اومد بیرون .. دل تو دلم نبود . مثل یک مردی که زنش بهش خیانت می کنه شده بودم . آخرش با یک پیرمردی که معلوم بود کاره ای نیست از نظر گاییدن رفتم داخل .. اتفاقا آشنا هم در اومدیم . دوست بابا بود . خدا کنه نگه منو اینجا دیده .. میگم اومدم خونه دوستم . تازه فتانه که جار نزده من جنده هستم . درو یواشکی باز می کنه پسره میاد داخل آپارتمان . کی به کیه .. خلاصه خودمو رسوندم به طبقه پنجم . -شما ؟/؟ صدای یک زنی بود . -من خسرو هستم . با فتانه خانوم کار داشتم . درو باز کرد وارد شدم . زنی لاغر تر از فتانه درو باز کرد . می گفت اسمش فریده بوده خواهر فتانه هست -فتان جون کجان . -زیر باره .. گفت صبر کن الان کارش تموم میشه و میاد پیش تو .. پس فتانه داشت به جنده بازی خودش ادامه می داد . . اگه دوست دارین من در خدمتم . خونم به جوش اومده بود . چه رویاهای مسخره ای داشتم . این که روسر فتانه جنده آب توبه بریزم و باهاش ازدواج کنم . -شما ؟/؟ ... می خواستم بگم شما هم جنده این ؟/؟ که روم نمی شد . خودش حرفمو ادامه داد -آره من همکار خواهرم هستم . رفتیم به یه اتاق دیگه . لاپاشو باز کرد . کس سفیدش به من چشمک می زد . لباس تنش بود و فقط پاهاش باز بود . مثل خواهرش اوف اوف نمی کرد . کاندوم همراش نبود و منم نداشتم . همین جوری گاییدمش . دستاموگذاشتم رو سینه هاش . فقط به فتانه فکر می کردم ..-حواست باشه توی کسم خیس نکنی . چند دقیقه ای که گاییدمش کیرمو کشیدم بیرون رو سینه هاش خیس کردم . .. ما خیلی سریع کارمونو تموم کردیم . باهاش حساب کردم . اتفاقا فتانه و اونی که اونو گاییده بود با هم اومده بودند بیرون . -خسرو جون منو ببخش این دفعه رو مهمون داشتم دفعه دیگه قول میدم حتما در خدمتت باشم . اون خیلی راحت با موضوع کنار میومد . خیالش هم نبود که من خواهرشو گاییدم دوست داشتم که حسادت کنه . تا چند شبانه روز خواب و خوراک نداشتم . حس می کردم دوست دخترم به من خیانت کرده . خیلی روبایی شده بودم . انتظار داشتم که به من وفا دار بمونه ........ حالا سالها از اون روزا می گذره . وقتی به اون روزا فکر می کنم خنده ام می گیره . روزایی که الان درش قرار دارم روزایی با یک زندگی شیرین و همسری به نام شیرین پیش میره . شیرین تراز هر شهدی که در این دنیا وجود داره . زیبا ترین زن دنیا نیست ولی برام زیبا ترینه برام بهترینه . هیچوقت در سکس به من نمیگه عجله کن زود باش .. به من نمیگه به سینه هام دست نزن که خراب میشه . نمیگه کاندوم بکش . کیرمو میذاره دهنش برام ساک می زنه .. سرشو میذاره رو سینه هام تا با نوازش موهای سرش به چشای خمارش نگاه کنم و بهش بگم که چقدر دوستش دارم . بهش بگم که تمام وجود و زندگیمه . -شیرین توهر بار که واسه سکس میای خوشگل تر و هوس انگیز تر از دفعه قبل میشی -چشات خوشگل می بینن خسرو ..یعنی من فقط موقع سکس خوشگل میشم -عزیزم نازتوبخورم تو همیشه برام دوست داشتنی هستی . هر وقتی . هر زمانی .. تو عشقمی همه چیز منی .. -اوووووهههههه خسرو بازم که از این حرفا زدی . من بهت چی بگم . چرا داری کاری می کنی که تا صبح ولت نکنم . لباشو گذاشت رو لبام . دستو گذاشت رو کیرم . -عزیزم می دونم تو خسته ای سر کار بودی . من خودم سر حالت میارم هر وقت دوست داشتی یه تکونی بخور . شیرین باهام ور می رفت و من فکرم رفته بود پیش فتانه و فریده .. جنده هایی که سرویسشون پنج دقیقه هم نمی شد . ولی همسر مهربون من .. همه چیز من هستی من .. هر آن چه رو که از سکس از عشق و زندگی نیاز مندش بودم خالصانه تقدیمم می کرد . با نشون دادن این که همیشه تشنه منه آرومم می کرد . بهم لذت می داد . حس می کردم که براش ارزش دارم همون جوری که اون برام می ارزید . لبامو می مکید . دستش همچنان رو کیرم بود . به اندازه ای دراز شده بود که از کف دستش زده بود بیرون . کف دستشو بر داشت . کیرم به کسش چسبید . پاهاشو باز کرد . یه حرکتی به کسش داد تا کیرمو در خودش جا بده . دستامو دور کمرش قرار داده اونو سخت به خودم فشردم . کیرم حالا توی کس همسر مهربونم قرار داشت . خیلی آروم خودشو حرکت می داد . -دوستت دارم شیرین . بدون تو یه لحظه هم نمی تونم بمونم . چشای پر هوسشو به چشام دوخت و گفت خسرو تو منو واسه خودم دوست داری یا واسه این که فقط شبا پیشت بخوابم ؟/؟ -به نظرت میاد که من مرد هوسبازی باشم ؟/؟ -اگه برای زنت باشی چه اشکالی داره ولی خب می خوام امتحانت کنم . می خوام سکس امشبو تعطیل کنیم فقط از عشق حرف بزنیم . چطوره ؟/؟ -شیرین من که می بینم هوس داره از سر و روت می باره . -تو هنوز زنتو نشناختی . نمی دونی وقتی که اراده کنه می تونه تا سالها هم سکس نکنه . وقتی که عاشق باشه و وجودشو در عشقش خلاصه شده ببینه -حالا نمیشه که خودشو بسپره دست کسی که عاشقشه . الان این که اولین بارمون نیست . یهو یاد هندوستان افنادی . -خسرو بگو بگو که هنوزم مثل چند ماه قبل دوستم داری . بگو هیچوقت دلت رو نمی زنم . ببینم اگه یه وقتی سه نفره شیم بازم دوستم داری ؟/؟ بازم برات عزیزم ؟/؟ -عزیزتر از اونی هستی که برام به دنیا میاری . دوستت دارم . بیشتر از تمام لحظه هایی که پشت سر گذاشتم و لحظه هایی که پیش رومه . لحظه هایی که بدون تو نمی تونم ثانیه ای سر کنم . تو اگه تا آخر دنیا نخوای باهام سکس کنی و با عشق در آغوشم باشی برات حرفای عاشقونه می زنم نوازشت می کنم بغلت می گیرم برات از روزای خوب زندگی میگم میگم که تو رو واسه خودت دوست دارم . برای همه خوبی هات .. تو رو که زیبا ترین و بهترین زن دنیایی برای من . برای کسی که با تمام وجودش دوستت داره و حاضره جونشو هم واسه تو بده . شیرین اگه تو نباشی منم نیستم . -خسرو تو راستی راستی جونتو واسه من میدی ؟/؟ -می خوای آزمایش کن -دیوونه .. واسه چی این حرفو می زنی ......ادامه دارد ...نویسنده ...ایرانی
     
  
زن

 
خســــــــــرو و شیــــــــــریــــــــــن ۳ (قسمـــــت آخـــــر ) یه چیزی بگو که بتونی انجامش بدی -شیرین اگه تو نباشی منم نیستم . پس حالا که قراره من نباشم پس چه بهتر که نباشم و به تو زندگی بدم . نباشم و تو باشی . اگه لازم باشه برای تو بمیرم .. چی میگی شیرین ؟/؟ -نمی دونم چی بگم فقط می دونم که دیگه بیش تر از این نمی تونم امتحانت کنم . اصلا تو باید منو جریمه و امتحانم کنی . بازم تو چشای هم نگاه کردیم . هر دومون یه پهلو کرده بودیم و این بار از بغل کیرمو به کسش چسبوندم .. -نهههههه خسرو خسرو بیشتر فشارم بگیر . طوری که کبودم کنی . تنم درد بگیره . استخونامو بشکنی .. ولی هیچوقت قلبمو نشکنی و به درد نیاری .. -دوستت دارم شیرین . لبخند تو رو که برام از بخشش خورشید هم شیرین تره . با چشایی بسته کیرم شکاف کس شیرینو می شکافت و به انتهای کس می رسید . حالا به خوبی می دونستم که این عشقه که بین ما حکومت می کنه . همون چیزی که یه روزی از فتانه هرزه انتظارشو داشتم شیرین پاک و نجیبم داره به من میده . هر چند فتانه هم دلایل خاص خودشو واسه اون کاراش داشت ولی من نباید به اون دلبستگی الکی پیدا می کردم . چند لحظه بعد شیرین خودشو به حالت دمر رو تخت خوابوندتا من پشتش قرار بگیرم و در یک حالت خوابیده کیرمو فرو کنم توی کس . می دونست من از این حرکت خوشم میاد . -شیرین تو چقدر هوامو داری ؟/؟ چقدر دوستم داری ؟/؟ من بهت چی بگم دختر . چقدر خوشم میومد وسط بدنمو بذارم روی کون شیرین بهش بچسبم و کیرمو از همون طرف بفرستم به انتهای کسش . وقتی بالای کون بر جسته اش می خورد به قسمت بالای کیرم طوری داغ می شدم و منی من استارت می زد که حس می کردم در این حالت هرچی که در وجودم دارم خالی میشه توی کس داغ و شیرین شیرین جونم . -معطل چی هستی خسرو . من آماده ام -ولی من آماده نیستم . خسروی تو که نباید این قدر خود خواه باشه . دستمو گذاشتم رو شونه اش و اونو یه نیم دور بر گردونده طاقبازش کردم . دهنمو گذاشتم روی کس خیس و داغ و ملتهبش .. -نهههههههه .. چراااااااا .. سوختم خسرو .. می دونستم که خیلی لذت می بره . منم ولش نمی کردم . سرمو لاپای شیرین جونم قرار داده و دور کسشو لیس زده و میک می زدم . -بخورش بخور خسرو .. بگو بهم واست همون طعمو داره .. همون لذتو بهت میده .. باشه نگو می دونم نمی تونی حرف بزنی ولی من حسش می کنم . اینو لبای داغ و خاموشت بهم میگه . اینه اون گرمای وجودت گرمی خونی که در رگهای تو جریان داره و داغم می کنه بهم میگه .. دوستت دارم .. دوستت دارم خسرو . خیلی زو د داره میاد .. چقدر زود .. نمی خوام نمی خوام الان بیاد .. وووووییییی خوشم میاد دوستت دارم دوسسسسستتتتتت داررررررم ولم نکن .. بذار بیاد .. داره میاد عزیزم .. ببین . پنج دقیقه هم نشد .. عاشقم باش همیشه عاشقم باش .. دوباره به همون حالتی که من دوست داشتم دراز کشید .. -حالا رو دست من بلند میشی ؟/؟ خودمو رو زنم سوار کرده دو تا قاچ کونشو به دو طرف باز کرده کیرمو فرستادم که مثل یه ماشین وارد تونل کس شه .. -کیرتو می خوام خسرو اگه بگم دلم می خواد تا صبح منو بکنی می کنی ؟/؟ -تا کدوم صبح ؟/؟ -نههههه نههههههه .. بازم می خوام بازم بگو .. -بگم دوستت دارم ؟/؟ بگم اولین و آخرین عشق منی ؟/؟د-اینا رو که میگی انگار همه حرفای شیرین دنیا رو به من می زنی -کدوم شیرینی از تو شیرین تر .. اصلا در حال حرف زدن بودیم که آب کیرم راه افتاد و وارد کس ناز و تنگ و نقلی و تپل همسر تپلم شد . کیرمو گذاشتم به همون صورت بمونه . -شیرین ! حس می کنم باید یه قسمت از بدنت سنگین باشه -ببینم خسرو تو هنوزم هوس داری ؟/؟ -تا عشق باشه هوس هم هست . هر یک از سینه های درشتشو دو دستی به طرف بالا جمعش کرده و گداشتمش توی دهنم . تا هر وقت که دلم می خواست می تونستم داشته باشمش و میکش بزنم . وقتی که یک زن همه اینا رو به آدم میده وقتی که که در کنار یک همسر مهربون آدم می تونه به همه خواسته هاش برسه چرا باید به دنبال آدمایی باشه که حتی از لذت بخشی لحظه ای هم دریغ دارند . هر چند خلاف من با فریده و فتانه مربوط به قبل از ازدواج بود ولی بازم حس می کردم به این صورت اونا نمی تونستند همه چیز من باشن . اگه من یک کس و کون مصنوعی واسه خودم ردیف می کردم ارزشش خیلی بیشتر از این بود که با منت کلی پول هم بدم و بخوام جنده ای رو بکنم که در روز با پنج شش تا مرد دیگه هم هست و معلوم نیست چه بیماری داشته باشه و ناقل چه بیماریهایی باشه . -خسرو به نظرت ما خسرو شیرین افسانه ها میشیم ؟/؟ -ما بالاتر از افسانه ایم . ما یک واقعیتیم . ما یک حقیقتیم . -آقای واقعیت و حقیقت . اجازه هست که یک واقعیت و حقیقتی رو بهت بگم ؟/؟ -بفرما -تو داری بابا میشی . یعنی در حقیقت شدی . در واقعیت هم داری میشی آقای فیلسوف . -فعلا که تو داری فلسفه و منطق درس میدی . از خوشحالی اشک تو چشام جمع شده بود . -اینو حالا بهم میگی ؟/؟ -من خودم الان پنج ساعته خبر دار شدم -من که الان دو سه ساعته خونه ام . -چرا داد می زنی . خواستم بعد از سکسمون بگم و یه شیرینی هم بگیرم . پیشونی شیرینمو بوسیدم و گفتم عشق من ..من کی سرت داد زدم . فدات شم . نفسم جونم ..هستی من .. سریع رفتم و یه سکه تمام طلا براش آوردم بیا اینو بگیر .. -همین ؟/؟ -فردا میریم بازار هرچی دوست داری برای خودت بگیر .. -من که اینا رو نمی خوام اگه تمام طلاهای دنیا رو به من بدن ارزش یه لبخند و نگاه تو رونداره و اگه این سکه ای که به من دادی برام از یه دنیا بیشتر می ارزه علتش اینه که از دست تو گرفتم و نمادیه که نشون میده تو به فکر من بودی و هستی .. ولی من یه شیرینی دیگه می خوام .. -چی می خوای شیرین . -من هنوز هوس دارم . گفتم شاید خسته ای دیگه کارت نداشتم . راستش با این خبری که شیرین بهم داده بود منم سرشار از هوس شده بودم . هوس این که بغلش کنم و بهش بگم که دوستش دارم . هوس این که نوازشش کنم . ببوسمش . همه جای بدنشو. و بعد یک بار دیگه طوری بدن های لختمونو به هم بچسبونیم که همان طور که حس می کنیم بین روح و وجود ما فاصله ای نیست هیچ فاصله ای هم بین جسممون وجود نداره . یک بار دیگه رفتیم تا در یکی از بهترین لحظه های زندگیمون شیرینی این لحظه ها رو جشن بگیریم . شیرینی تولدو به بار نشستن میوه عشقمونو . شیرین سرشو گذاشته بود رو سینه ام . می دونستم که بیش از هر وقت دیگه ای به نوازشم نیاز داره . و من در اون لحظات بیش از هر وقت دیگه ای نوازشش کردم و بیش از هر وقت دیگه ای بهش گفتم که دوستش دارم ... پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــامــــــــــان ! مــــــــــن مثــــــــــل بــــــــــابــــــــــام نیستــــــــــم ۱ پدرم مرد خوشگذرونی بود ولی به خونه زندگیش هم می رسید . اون جوری نبود که مامان بخواد اون بلا رو سرش بیاره . در هر حال من یکی که دلم خیلی سوخته بود . اون تصادف می کنه . میگن موقع تصادف سکته هم می کنه و دیگه قوز بالا قوز میشه . هم نخاعش آسیب می بینه ویلچر نشین میشه و هم این که دیگه قدرت بینایی اش به حداقل می رسه . اون ماشینشو زده بود به کوه . مامان شادی وقتی این خبر رو می شنوه بچه رد می کنه . یه مکافاتی هم با اون داشتیم که کار اونم به بیمارستان کشیده شد . خلاصه نگه داری بابا خیلی سخت بود . گاهی بهتر می شد گاهی بد تر . البته من اون موقع سال سوم دبیرستان بودم و این اولین باری نبود که مامان بعد از به دنیا آوردن من بچه رد می کرد . ولی این بار ظاهرا اگه این اتفاق نمیفتاد می تونست این یکی رو به دنیا بیاره . خلاصه مامان شادی من زن زیبا و خوش اندام و پر زوری بود . با با که دید شرایط اینه اموالشو بین من و مامان به طور مساوی تقسیم کرد منتها زمانی که اون در قید حیات بود اختیار این اموال به دست اوبود . این جوری بهتر شده بود . من و مامان بیشتر کارای بابا رو می رسیدیم . مامان خوش هیکل من چهره هوس انگیزی داشت که راحت می تونست هر مردی رو به طرف خودش بکشونه . اون حتی موقعی که بابا گاهی یه زیر آبی هایی می رفت هر گز به فکر تلافی نبود . ولی در کل شناخت یک انسان و درونش خیلی پیچیده هست . هر یک از ما یه اسراری داریم که شاید تا آخر عمرمون این سر ما برای کسی فاش نشه . نیاز هایی داریم که سازنده این اسراره . شاید مادرم مقصر نبود . شایدم اون نیاز هایی داشت که بابد تامین می شد . ولی نمی تونست در اون شرایط از کسی چیزی بخواد از کسی بخواد که کمکش کنه . چی می گفت چیکار می کرد . شوهر پولدار و صاحب ملک و زمینی رو که نیمی ار اموال خودشو به او بخشیده بود به این امید که نگه دارش باشه ول کنه بره ؟/؟ شاید این اموال پس گرفته می شد . حتی بابا نمی تونست خوب حرف بزنه . به زحمت متوجه حرفاش می شدیم . من شبای جمعه رو می رفتم یه سری به خونه پدر بزرگم می زد م تا کمی بیشتر درس بخونم و خودمو برای کنکور آماده کنم . حدود دوسالی بود که بابا به این وضعیت دچار شده بود . نمی دونم چرا پنجشنبه ها که می شد مامان خودشو خیلی خوشگل می کرد . از صبح تا غروب می رفت جلو آینه به خودش می رسید . من حس می کردم که به بابا خوب می رسه . من که خونه نبودم خیلی راحت می تونست هوای اونو داشته باشه . ولی تا اونجایی که از بزرگترا شنیده بودم توانایی های جنسی بابا هم به حداقل رسیده بود . قند و فشارش رفته بود بالا . روز به روز تحلیل می رفت . چشاش به زور تا یه متری رو می دید . غروبای پنجشنبه اگه می خواستم کمی دیر کنم و بعد برم خونه مادر بزرگ این مامان بود که به زور ازم می خواست که زود تر برم و اونا منتظرمن و پیرن و رسیدگی می خوان و از این حرفا -آخه مامان تو و بابا هم تنهایین .. خلاصه جریان از اونجا شروع شد که یه روز که از خونه خارج شدم یادم اومد که یه دارویی رو برای مادر بزرگم می خواستم ببرم که یادم رفته بود . وقتی که به نزدیکی خونه رسیدم دیدم فرشاد پسر همسایه درزد و رفت تو خونه مون . تعجب کردم اون این جا چیکار داره فرشاد مثل من هیجده سالش بود ولی رشته درسی اون باهام فرق می کرد . سر در نمی آوردم . از همون اول فکرای منفی رفت تو سرم . فرشاد از اون دختر بازا بود . رحم به صغیر و کبیر نمی کرد . شاید واسه یه کاری اومده بود . هر چه زمان می گذشت و از بر گشتن اون خبری نمی شد بیشتر دلواپس می شدم . از این که نکنه با مامان من یه سر و سری داره .. نه نهههههه .. مادرم دوبرابر فرشاد سن داشت . خونه ما خیلی بزرگ و ویلایی بود . یه استخر بزرگ هم داشتیم . حالا بابا باید رو تخت دراز کشیده باشه . تا مامان نمیومد اون نمی تونست از جاش تکون بخوره . اگه من کلید بزنم و مامان شادی بفهمه که من بر گشتم چی میگه . اونه که باید خجالت بکشه نه من . می دونستم که فرشاد الکی خودشو وقف اقدامات انسان دوستانه نمی کنه . حتما به طمع یه چیزی اومده . تمام افکار منفی داشت میومد سراغم . یعنی اونا ممکنه رفته باشن به استخر . تازگیها غروبای جمعه که از خونه مادر بزرگ بر می گشتم می دیدم جلو اون پنجره ای که از طرفش بابا می تونست به راحتی قسمتی از استخر رو ببینه یه پرده ای کشیده شده .. دیگه حس کرده بودم که فرشاد با مامان من سر و سری داره . فرشاد هم خیلی خوش تیپ و خوش هیکل بود و اون و مامان به هم میومدن ولی از نظر سنی با هم تناسبی نداشتن .. لعنت بر من بهتر بود که می رفتم داخل . کلید زدم و درو باز کردم و خیلی آروم رفتم داخل و درو بستم . خودمو رسوندم به پشت ساختمون . از انتهای این قسمت می تونستم خودمو به نقطه ای برسونم وپنهان کنم که بشه راحت استخر رو دید زد چون صدای حرکت آب و افتادن چیزی رو به داخلش می شنیدم . واااااایییییییی .. اون نفوس بدی که زده بودم اون انرژی منفی من دیگه خودشو نشون داد . مامان بدون سوتین با یه مایوی یه تیکه در کنار فرشاد ایستاده بود که اونم فقط یه شورت پاش بود و با یه کیر ورم کرده و در حال ترکیدن طوری اونو بغل زده بود و نگاش می کرد که انگاری دو تا عاشق و معشوق کنار هم دارن با عشق هوس بازی می کنند . جاش نبود که برم شلوغ کنم . سینه های مامان خیلی سفت و بزرگ شده بود . شبیه به سینه هایی که اونا رو با آمپول سفت و بزرگش می کنند . هر چند فاصله برای عکس برداری زیاد بود ولی با موبایل چند تا عکس گرفتم . مایوی آبی و براق مامان به کون سفید و گنده و بر جسته اش خیلی میومد . فرشاد پشت مامان شادی من خم شده بود و شورت یا همون مایوشو آروم می کشید پایین و کل کون سفید و براق مامانو که مینداخت توی دید دوباره اونو بالا می کشید . مامان کونشو می چرخوند و براش عشوه میومد و فرشاد آروم آروم با لب و دهن خودش کون مامانو لبی می زد و شایدم گاز می گرفت . چون صدای اونا رو نمی شنیدم و احتمالا کمی هم مراعات می کردند که پدرم چیزی نفهمه . هر چند تا جایی که پدر دراز کشیده بود علاوه بر دیواری فاصله بیشتر از پنجاه متر فاصله بود . یعنی اون مامان منو می کنه ؟/؟ اون از این که با خیلی از زنای شوهر دار هم رابطه داره با من حرف زده بود . حساب اینجاشو نکرده بودم که مامان منو هم بکنه . شورت مامانو از پاش در آورد و سرشو گذاشت لاپای مامان و گردنشو رو ی همون کس به شدت حرکت می داد مامان خودشو خم کرد و کونشو گذاشت رو گردنش . لحظاتی بعد مامان یه دور برگشت . شورت فرشادو از پاش در آورد . کیرپسره بدک نبود ولی من دلم می خواست برم اون وسط هر دو تا شونو بکشم ولی بازم ملاحظه بابا و حفظ آبروی اونو کرده بودم . اما از خودمم داشت بدم میومد که چرا نه تنها باید این قدر بی غیرت باشم بلکه کیر منم شق شده اونو درش آورده و می خوام حس کنم که از کیر فرشاد درشت تره . خوب مشخص نبود .....ادامه دارد ...نویسنده ....ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
مــــــــــامــــــــــان ! مــــــــــن مثــــــــــل بــــــــــابــــــــــام نیستــــــــــم ۲ خودمو از حاشیه چمنها و درختها رسوندم به نزدیک ترین نقطه امن . حالا به اندازه پونزده متر از اونا فاصله داشتم . آروم شدم . کیر من از کیر فرشاد بزرگتر و کلفت تر بود . ولی من که نمی خواستم مامانو بکنم . مامان واسه فرشاد ساک زد . بعد فرشاد کس مادرمو با مکیدن رو فرم آورد و همون دم استخر مامانو رو چمن خوابوند و طاقبازش کرد و کیرشو کرد توی کس مامان شادی من تا بیشتر شادش کنه . پس بی خود نبود که روحیه مامان این روزا خیلی شاد بود . من باز فکر می کردم حال بابا بهتر شده و داره اونو کیر می زنه . دیگه فکر اینجا شو نمی کردم . فرشاد خیلی تند و با قدرت مادرمو می گایید و بهش رحم نمی کرد . صدای ناله های آروم مامانو که می دونم دوست داشت فریاد بکشه و با جیغ زدن هوسشو خالی کنه می شنیدم . . وقتی مامانو بر گردوند و اون کون تپلشو انداخت رو به آسمون و از همون طرف کرد توی کسش دیگه همونجا آبمو توی دستم خالی کردم .. چند دقیقه ای به همون صورت بودم و دوباره که صحنه رونگاه کردم دیدم مامان یه استیل سگی گرفته و فرشاد کون پرست فرو کرده توی سوراخ کون مامان . اون عاشق آنال سکس بود . به کون زنا و دخترا رحم نمی کرد . مامان از درد پنجه هاشو می فشرد ولی لحظاتی بعد آروم گرفت . خیلی آروم از اونجا دور شدم . رفتم پیش بابا . دیدم چشاش پر اشکه . خیلی آروم با جملاتی دست و پا شکسته به من میگه برم و کاریم نباشه .. پس بابا از همه چی با خبر بود . رفتم خونه مادر بزرگ . اونا رو به حال خودشون گذاشتم . دیگه از مادرم بدم اومده بود . انتظار داشتم بابا اموال بخشیده شده رو ازش پس بگیره ولی اون این کارو نکرد . دلم می خواست مادرمو می کردم جرش می دادم . اصلا هیچ احساس عاشقونه ای نسبت به اون نداشتم . شاید نیازهای یک زنو باید درک می کردم شاید اون چاره ای نداشت ولی بازم ازش بدم میومد . فریبکاری اون در حق درمانده ای چون بابا ظالمانه بود . مادرم دیگه خیلی سکسی تو خونه می گشت اینو به حساب این نذاشتم که به من تمایل داره . یه بار که با من گرم صحبت شده بود داشت از این حرف می زد که از دواج بین زن و مرد سن و سال نمی شناسه و ممکنه گاهی بیست سال اختلاف سنی بین اونا باشه . می خواستم مزه حرفشو بگیرم . -خب آره مامان . ما داریم پیرمرد های هفتاد ساله ای که زن سی ساله می گیرن - شایان جان . یک پسر سی ساله هم می بینی گاهی یک زن پنجاه شصت ساله می گیره .. مامان سنگ خودشو به سینه می زد . فرشاد هیجده سالش بود و مامان کاملا دوبرابرش سن داشت . اون داشت گوش منو پر می کرد . مامان کس خل من حتما انتظار داشت بعد از مرگ بابا فرشاد بیاد اونو بگیره . اون تازگیها زیاد به نظافت خونه نمی رسید . سست وبی حال شده بود . کیر فرشاد اونو سست کرده بود .. من تصمیم گرفتم یه کاری بکنم . با فرشاد دوستی خودمو محکم تر کردم . طوری که مامان نفهمه از اون خواستم که به من کمک کنه تا بتونم با یه دختر خوب سکسی حال کنم . اونم خیلی هوامو داشت . شاید فکر می کرد که منم بتونم روزی هواشو داشته باشم . به اندازه کافی صداشو ضبط کردم . از آلبوم خونه اش یه عکسی رو که با دوست دخترش گرفته بود بدون این که اون بفهمه بر داشتم . کلی مدرک جمع کردم که شاید روزی به دردم بخوره . خلاصه با با خیلی زود تر از اونی که همه فکرشو می کردند مرد . مرگ دست خداست ولی گاهی آدم خودش می تونه اونو جلو بندازه . نفرت من نسبت به مامان بیشتر شده بود . وقتی مراسم هفت بابا رو بر گزار کردیم و به خونه بر گشتیم یه روز پنجشنبه بود . با همه نفرتی که از مادر داشتم و چندشم می شد ازش ولی خودمو انداختم توی بغلش تا آروم بگیرم . گریه می کردم اون عین خیالش نبود .. -پاشو شایان من برم حموم و تو هم امشبو برو خونه پدر بزرگت . اونا دلشون گرفته تنها پسر خودشونو از دست دادن تو برو برای اونا یه یه مسکنی باش . ..مامان رفت حموم و من رفتم رو تخت پدر نشستم . وسایلشو می دیدم و اشک می ریختم . من یک قدم از مادر جلو بودم . چون بابا خونه رو به من بخشیده بود و بقیه اموال بین من و مامان نصف می شد . نمی دونم این یه تیکه رو وصیت کرده بود و چه تر فند دیگه ای زده بود باز خدا پدرشو بیامرزه ولی من به مال دنیا فکر نمی کردم . فقط دیگه از این نمی ترسیدم که مامان.. منو از خونه بیرون کنه . از زیر تخت پدر دیدم چند تا سوسک اومده بیرون . حالم داشت به هم می خورد . آخ که چی می دیدم . دهها قرص خورده نشده که نشون می داد بابا اونا رو می ذاشته دهنش و وقتی که مامان دور می شد اونا رو مینداخت زیر تخت . اون در واقع خودشو کشته بود تا ننگو بیشتر از این تحمل نکنه . بعضی ها با قرص خوردن خودشونو می کشن . بعضی ها با نخوردن . اون قرصای قند و چربی و فشار و چند مدل قرص دیگه شو نمی خورد . معلوم نبود چند وقت این کارو کرده . از اون لحظه بود که تصمیم گرفتم شیطان رو بگام . مادرمو بکنم . بی خیال این زن هرزه شم . هر چند که اون یک جنده اختصاصی بود ولی می تونست جنده اختصاصی من باشه . در حموم رو زدم . -مامان اگه کمک می خوای من هستم .-چی میگی پسر من لختم . صبر کن شورتمو پام کنم .. دررو باز کرد ولی هنوزم می دونستم که اون منتظر کیر فرشاده -پسر تو که هنوز نرفتی . بیا یه دوش بگیر خوشبو شی بری خونه مادر بزرگت . این یک هفته ای به خودت نرسیدی . مامان بدون سوتین و با سینه های درشتش بی خیال روبروی من قرار داشت و دیگه خیلی راحت می تونست با هر کی که دوست داره باشه -عزیزم هر وقت زن خواستی بهم بگو برات جور کنم . معاف از خدمت هم می تونی بگیری ولی زنتو نباید توی این خونه نگه داشته باشی . -مامان این خونه منه یعنی خونه ماست .. می خواستم بگم تو برو بیرون روم نمی شد .-عزیزم آدم که با مامانش این جوری حرف نمی زنه . -مادر من تازگیها با دوستم فرشاد خیلی حال می کنم اون پسر با حالیه خیلی دوست دختر داره که براش کار زن رو می کنند یکی برای منم جور کرده . من زن می خوام چیکار عشقمو می کنم . مادرم یخ شده بود . نه به این خاطر که من از خلاف خودم گفتم . اون حتما فکر می کرد که یک پسر بچه 18 ساله عاشق یک زن بیوه 36 ساله شده و می خواد اونو بگیره . کور خونده بود . حالا گاهی میون صد میلیون نفر یه همچین چیزایی پیدا میشه آب کیر و کس جمع میشه و فایل عشق رو به کار میندازه اون یه چیز دیگه ایه.. -باورم نمیشه شایان اون که پسر با ایمانی بود .. -باور نمی کنی صبر کن صداشو بذارم . هر چی رو که ضبط کرده بودم گذاشتم گوش کنه . رفتم عکس اون و دوست دخترشو آوردم . خیلی دختر فانتزی و خوشگلی بود .. در صحبتای تلفنی از گاییدن زنای شوهر دار گفته بود . ..منم به روش آوردم -مامان اون حتی به زنای متاهل هم رحم نکرد . هر چند اونا خودشون می خواستن و می خوان.....ادامه دارد ...نویسنده ....ایرانی
     
  
زن

 
مـــــــامـــــــان !مـــــــن مثـــــــل بـــــــابـــــــام نیستـــــــم ۳ (قسمــت آخــر) -ببینم اسم کسی رو هم برد -نه مامان نگران نباش اسم شما رو نبرد . مگه کس خل بود که پیش پسرش بگه ننه شو می کنه . مامان خورد و دم نکشید .. -پس تو همه چی رو می دونی -آره مامان از شما عکس هم گرفتم ولی هیچوقت به بابا نشون ندادم . -خوب کاری کردی . اون خیلی عذاب کشیده بود . ممنونم پسرم که هر دوی ما رو درک کردی . خودمو بهش نزدیک کردم و گفتم ولی من مثل بابا نیستم . ولی چه سینه هایی داری دوست دارم همین جوری بمونه . متاسفم برات مامان که خودت رو خیلی مفت فروختی ولی از این به بعد هر کی که بخواد به تو نگاه چپ کنه با من طرفه -فدای مرد با غیرت خودم بشم . لبامو گذاشتم رو سینه های مامان . حس کردم که اونم سر خورده از فرشاد تشنه اینه که خودشو بسپره به دست من . فقط همون سینه هاشو یک ساعتی خوردن داشت . لباشو زیر گلوشو همه جاشو غرق بوسه کرده بودم . مامان داشت مال من می شد . چه هیجانی ! -مامان خیلی مزه داره . تو فقط مال منی . نه فرشاد .. نه هیچ مرد دیگه ای نمی تونه تو رو ازم بگیره . اون دیگه حق نداره پاشو بذاره این جا . -کثافت نشونش میدم -کاری به کارش نداشته باش . فقط اینو بدون که من مثل بابام نیستم . رحم ندارم . -فدات شایان . می تونم به تو تکیه کنم . نمی دونی که از مردای قدرتمند چقدر خوشم میاد . مامان خم شد شورتمو کشید پایین دو تایی مون کاملا بر هنه بودیم . کیرمو گذاشت توی دهنش . چه خوب و مشتی و جانانه کیرمو ساک می زد .-آخخخخخخ ماااااماااان خوب می خوری . همین حالا آبم داره میاد . کیرمو داری ؟/؟ از کیر فرشاد خیلی با حال تره و کلفت تره . همینو داشته باش مامان .. اووووووفففففف داره میاد .. گذاشتم آبم توی دهن مامان جونم خالی شه و اونم با لذت همه رو نوش کرد . اونو دمر خوابوندمش کف حموم . برام یه عقده ای شده بود که کونشو سیر سیر بدون دغدغه دید بزنم .-شایان کیرت خیلی ردیفه . -با هیکل تو خیلی سته . به هم میان . از پشت گردن تا نوک انگشتای پای مامانو غرق بوسه اش کردم . -اوووووخخخخخ شایان شایان مثل خارجی ها ماساژ میدی .. خیلی کلکی پسر . خیلی . کف دستمو از چاک کون مادر به کسش رسوندم . خوب کسشو توی چنگ خودم داشته باهاش بازی می کردم . -مامان راستشو بگو واسه من خیس کرده یا واسه کیر فرشاد -اووووووووفففففف تو چه جوری می تونی از یکی دیگه بگی . من که الان زیر کیر کلفت عزیز دلم هستم . یه تار موی تو رو به صد تا مث اون نمیدم . بمالونم .. بمالونم .. آروم آروم رو مامان دراز کشیدم خودمو سبک کردم . زیر گوشش با صدایی آروم و سر شار از هوس گفتم مااااامااااااان -جااااااااان -مااااااماااااان -جااااااااان -می تونم ؟/؟ -تو هر کاری رو می تونی . می دونستم که می تونم ولی می خواستم از زبون خودش هم بشنوم . خودمو کشوندم پایین تر . منظورمو خوب گرفته بود . کیرمو وسط کون شادی جون جابجا کرده به سر کسش رسوندم تا منو به اوج شادی برسونه . تابوی نهایی هم بین ما شکسته شده بود . مامان در فضای حموم فریاد می کشید . منم دیگه فراموش کرده بودم چه بلایی بر سر بابا آورده حداقل در اون لحظات یادم رفته بود . زندگی مال زنده ها بود و ما باید به زندگی خودمون ادامه می دادیم . خودمو سبک کرده و توی کس مامان تلمبه می زدم . کوس داغ و خیس مامان چه حالی می داد . -پاکم کن . پاکش کن . این خیسی کس زن کیر مرد رو داغ ترش می کنه ولی اگه خیلی زیاد شه بین کیر و کس یه حالتی درست می کنه که زن دوست داره اون ناحیه خشک تر شه با غلظت کمتر و با شدت بیشتری کیر بهش حال بده و من هر کاری رو که مامان می گفت انجام می دادم . با موهای خیسس سرش بازی می کردم . به سینه هاش چنگ مینداختم . وقت زیاد بود و این تازه شروع کار بود . اونو که ازم می خواست از روبرو بکنمش طاقبازش کرده و کیرمو فرو کردم توی کسش . لبامو گذاشتم رو لبای مامان جون . لبای گنده و حشری ولی زیباشو .. بینی مامان به نسبت لبش کوچولو بود . صورت و هیکل درشت و متناسب شادی .. شاد شادم کرده بود .. -مامان اگه می خوای کستو بخورم ار ضا شی. -با همین کیر کلفت می تونی .. منو ببوس بغلم کن . بگو دوستم داری . شایان بگو منو بخشیدی . بگو دیگه به روم نمیاری که من یک زن بد بودم -مامان دوستت دارم . فقط برای من باش . من مث بابا نیستم . -می دونم ولی خیلی مهربونی . منو ببوس دوستت دارم . لبامو با هوس گذاشتم رو لبای پر هوس مامان . اون دیگه نای دست و پا زدن هم نداشت . دو تایی مون غرق در سکوت و در آسمان عشق و هوس.. عشقبازی می کردیم . کس مامان بد جوری در حال سوختن و چکیدن بود . زیر شونه هامو به شدت چنگش گرفت . فهمیدم که دیگه نزدیک شده و یا تموم شده .. -شایان توی دهنم که ریختی حالا توی کسم بریز .. -فدات میشم مامان . هیچوقت مزه اولین آب کیری رو که ریختم توی کوس مامان از یادم نمیره . یه اوفی گفتم و یه لحظه تمام بدنم لرزید . -چقدر زیاده شایان همین جور داره میاد بذار بیاد بذار بیاد سبک شی . می کشمت اگه دوباره بری دنبال اون دختری که فرشاد برات جور کرد -هر چی تو بگی مامان . از همون طرف شروع کردم به ماچ کردن و زبون زدن سوراخ کون مامان . خندید و گفت اگه تونستی کیرت رو شق کنی کونمو هم بکن . از روبرو گاییدن کون اونم در حموم سخت بود . قمبل کرد با صابون سوراخ کونشو نرم کردم و کیرمو راحت فرو کردم توی کونش . مثل این که کیر فرشاد حسابی راه کون مامانوباز کرده بود با این حال خیلی بهم چسبید و حال داد . کون هر چه گشاد باشه بازم خیلی حال میده کردنش . کیر من در یه خط مستقیم میرفت تا ته و بر می گشت . -مامان چه کون جا داری داری . -فکر نکن مامانت کون گشاده از بچگی همین بودم .. می خواستم بهش بگم تو از بچگی کونی بودی ؟/؟ دیدم که مادرمه و احترامش واجبه. از حموم اومدیم بیرون . هفتمین روز درگذشت بابام بود . تمام آثارشو جمع کردیم و گذاشتیم یه گوشه ای ..در هر حال اون روزاول من و مامان خیلی کارا داشتیم . واسه رفتن به استخر خیلی دیر شده بود . هنوز واسه من عقده ای شده بود این که اون و فرشاد رو کنار استخر در حال عشقبازی دیده بودم . قرار بود که فردا با هم بریم استخر . هر لحظه می تونستیم این کارو انجام بدیم . می خواستم کنار استخر هم بهش نشون بدم که من خیلی قدرتمند تر از معشوق و دوست پسر قبلیشم . بعد از شام مامان شادی اومد کنارم نشست . -عزیزم فردا یه تخت جدید می گیرم با کلی امکانات .. به احترام بابا رو زمین سکس کردیم البته اون که این چیزا سرش نمی شد ولی می خواست هوای منو داشته باشه . .. کارمون که تموم شد بازم بهش گفتم مامان فقط یاد ت باشه که ... حرفمو قطع کرد و گفت آره می دونم چی می خوای بگی . می خوای بگی که من مث بابام نیستم ..... پایان ... نویسنده ....ایرانی
     
  
مرد

 
سمیــــــــــــــــر و سمیــــــــــــــــــــــــرا

من و دخترعموم از بچگی با هم بزرگ شدیم . هر چند من یه سال ازش بزرگ تر بودم . خونه ما وعمو اینام روبروی هم بود . برای اولین بار پونزده سالم بود که بهش گفتم عاشقشم . نمی دونم چرا عموم علاقه خاصی به من داشت . اصلا از این که من و سمیرا تنها دخترش با هم هم صحبت باشیم سختش نبود . حتی اسم اونو هم بر مبنای اسم من که سمیر بود گرفت . سمیرا یه سال ازم کوچیک تر بود . . خوب درسامو می خوندم و سال بعد همو نا رو بهش یاد می دادم . من و اون دیگه همه جا به عشاق جاودانه معروف شده بودیم . اون همه جا دنبالم بود . عشق من همه چیز من بود . حتی وقتی که در رشته پزشکی قبول شدم اونم تلاششو زیاد کرد تا در همون دانشگاه من پذیرفته شه و در همون رشته .. از بس به دخترای دیگه حسادت می کرد واحد های بیشتری می گرفت و منم کمتر تا تقریبا بهم نزدیک شد و خیلی از کلاسا رو با هم بودیم . هر جا می رفتیم پیک نیک یک لحظه از هم دور نمی شدیم . قرار بر این شد که آخر تا بستونی که من ترم چهارم و اون ترم دوموتموم می کرد از دواج کنیم . یکی از روز های بهاری بود . عموم یه ویلایی در یکی از مناطق خو ش آب و هوا و جنگلی شمال داشت که یکی از جمعه های اردیبهشت رفتیم اونجا . من و عشقم سمیرا طبق معمول با هم قدم زدیم و ازشون فاصله گرفتیم -عزیزم میای از این کوهها بریم بالا . منظره قشنگی داره . -باورم نمیشه سمیر من و تو از بچگی تا حالا با هم بودیم . -من یه سال بدون تو بودم .. میگم یه سال زود تر از تو میرم تا یه سال تنها بمونی -حرفشم نزن بی تو من می میرم .من و اون هنوز واسه یک بار هم که شده با هم سکس نداشتیم . یه تابوی شرم و حیایی بین ما بر قرار بود که فقط تا این حد به من اجازه داد که اونو ببوسم . به سینه هاش دست بزنم اونم نه کاملا بر هنه . ولی اون روز در اون فضای سر سبز و زیبا انگاری هوسم زیاد شده بود . دلم می خواست که سمیرا زنم بوده رو همین تپه ها باهاش عشقبازی می کردم . از تیررس دور شده بودیم . رفته بودیم نوک یه بلندی . -چقدر قشنگه سمیر .. -آره وقتی که در کنار عشقت باشی .. کمی پایین تر اومدیم . چند بار اونو بوسیده بودم . این بار هم مقاومتی نکرد . چون با بوسه ها میانه خوبی داشت و می گفت صمیمیت و عشقو زیاد می کنه . دور نمای زیبا خونه های روستایی و جنگلی زیبا از دور دستها به خوبی مشخص بود . ما تقریبا در منطقه ای بین شاهی و شیر گاه بودیم که بعد از انقلاب یه اسم یک اسم من در آوردی قائم شهر رو جای نام زیبای شاهی گذاشتند . خلاصه سرمو گذاشتم رو سینه سمیرا . دستامو آروم آروم رسوندم به وسط بدنش . کف دستمو رو اون قسمت کسش قرار دادم . عکس العملی نشون نداد ولی وقتی اونو در چنگ خودم گرفتم یعنی کسشو با دستش خواست که دستمو رد کنه -چیکار داری می کنی . زشته .. -تا دو ماه دیگه مال خودمه .. -من بمیرم تو این قدر پررو نبودی . ببینم این یه سالی بدون من رفته بودی دانشگاه دخترا هواییت کردند . این کارش منو ناراحت کرده بود واسش ناز هم می کردم . -سمیر تو که اخلاق منو می دونی . -یعنی تو اصلا هیچ احساسی نداری سمیرا ؟/؟ -چرا شاید خیلی بیشتر از تو ولی هر چی به جای خودش . - وقتی دو نفر عاشق همند..-که چی قبل از عروسی بچه دار شن ؟/؟ راستشو بگو با دخترای دانشگاه جور شدی ؟/؟ . خیلی هاشون یه جوری می گردن . هر چی هم بهشون میگی رعایت کنین خیلی هم پوست کلفتن . -من با اونا کاری ندارم . من با تو کار دارم -می دونی که چقدر دوستت دارم سمیر . اذیتم نکن . دلم نمیاد ناراحتی تو رو ببینم -سمیرا ! ببین اینجا کسی نیست . خیلی خوشگله .. -نههههه نهههههه این کارو نکن .. دستامو از زیر تی شرت عشقم دور کمرش حلقه زدم و آروم آروم نوازشش کردم . با سینه هاش ور رفتم . صورتش داغ شده بود . سرخی اونو روی گونه های سفیدش می دیدم . جین کشی اونو کمی پایین دادم . دستامو گذاشتم روباسنش .. -بسه پسر زیاده روی نکن . همه جا تعریف تورو می کنن . نههههههه نهههههه نکن . می دونی که چقدر دوستت دارم . نمی خوام یه دختر بد باشم . -یعنی فردا که زنم شدی و خواستی از این کارا بکنی اون وقت میشی یک زن بد ؟/؟ -بس کن .. جینشو دادم پایین تر . حالا قالب کونشو کاملا توی دیدم داشتم .البته باید گردن کج می کردم . شورت پارچه ای باریک و سفیدش دلمو برده بود . برای اولین بار بود که به اینجا می رسیدم . ناله هاشو می شنیدم .- نههههه نهههه راستشو بگو دخترا پرروت کردن .؟/؟-سمیرا من عاشقتم کاری به بقیه ندارم . دستمو از قسمت جلوی شورتش گذاشتم داخل روی کس خیسش . -نه گناهه پاشو بریم . نکن جیغ می کشم . سنگینم نکن . ولی اون به حدی حشری شده بود که مجبور شدم کف دستمو رو زمین قرار بدم و اون کسشو روش بکشه و حرکت بده .. -سمیر دارم از حال میرم نکن . ولم کن بغلم کن . یه جوری باهاش کنار میام . لباشو بوسیدم . دستمو از زیر کسش خارج کرده و جفت سینه هاشو لمس کردم . می خواستم بهش حال بدم که دیگه این قدر خودشو با منت در اختیارم نذاره . راستش من در دانشگاه می دیدم اونایی که عاشق هم نیستند خیلی ها شون با هم روابط جنسی دارند و ما بعد از بیست سال .. تازه می خواهیم از دواج هم بکنیم . شلوارشو کشیدم پایین تر -نکن سمیر خیلی بد جنسی . اگه الان بذارمت برم میگی دوستم نداری . چرا این جوری عذابم میدی . چرا در کم نمی کنی . دهنمو گذاشتم روی کس سمیرا .. -اووووففففف اوووووفففف داری منو می سوزونی . نسیم بهاری هوسو در بدن هر دومون پخش می کرد . کس سمیرا هنوز حالت دخترونه شو داشت من فقط عکس کس رو دیده بودم از بس فیلم دیده بودم خسته شده بودم . راستش فیلم های کس لیسی زیاد دیده بودم دیگه کوه کندن که نبود . دهنم رو کس سمیرا جونم قرار دادم . .. -نکن .. نکن سمیر ولم کن . دلم می خواد خودمو از این کوه پرت کنم . همین جوری غلت بزنم رو این تپه بلند و بیفتم لای سنگها -به خاطر هوس یا خشم -هر دوش -دلت میا د بری و تنهام بذاری ؟/؟ -خیلی بدی سمیر .. ولی طوری کسشو میک زدم که دیگه از کسی شرم نکرد که در اون کوهستان جیغ بکشه . -سمیرا صدا خیلی خفیف میره ها-دستتو بذار جلو دهنم . طوری میک زدنمو ادامه دادم که از بس کف دستمو زبون زد اونو خیس خیسش کرد . اون ار ضا شد ولی من هنوز سنگین بودم . کیرمو که از شورتم کشیدم بیرون ترسید -نه نداشتیم اینجا رو نداشتیم . نه من می ترسم و این کارو نکن . -نترس فرو می کنم تو کونت -زشته خوب نیست . من و تو که رابطه مون این جوری نبود .- این جوری هم نمی خواست بمونه .یه روز ی باید حالتش عوض شه . -ولی عوضی نباید بشه . دستتو نذارش داخل . ولی این کارو انجام دادم . این بار کف دستمو از چاک کونش به کوس رسوندم . نفساش بند اومده بود . می تونستم هر کاری باهاش انجام بدم . هم دوست داشت از دستم فرار کنه و هم دوست داشت که در آغوش من بمونه . -خیلی بدی بد و بد جنسی سمیر . ولم کن . -می دونم از ته دلت نمیگی . یه دور سریع بر گشتم و رفتم پشتش قرار گرفتم . -نکن . نمالش به من . -ببین یه بار ارضات کردم بازم هوس داری . من چیکار کنم که کیرم و کمرم سنگین شده -بی ادب ما اصلا از این حرفا داشتیم ؟/؟ -همینو بگو اصلا ما از این کارا داشتیم ؟/؟ یعنی ما می خواهیم بعد از از دواج از این کارا بکنیم ؟/؟ چه چندش آور .. یه لحظه که کیرم مماس با کس سمیرا شد یه جیغی کشید که جا رفتم .. -نترس من بابالاترش کار دارم . کف دستو از کس به طرف سوراخ کونش کشوندم و اونجا رو خیسش کردم . فقط صدای هوس بین ما حاکم بود و حرکات کیر من و کون اون . اون از درد به خودش می پیچید و یه وقتی حواسم اومد سر جاش که قسمتی از کیرمو توی کونش حس کردم . دستمو روی کسش حرکت می دادم تا با گرم نگه داشتن و زیاد تر کردن آتیش هوسش درد کونشو کم کنم ولی نمی تونستم کیرمو به خوبی توی کونش حرکت بدم . اندازه کونش متوسط بود ولی با همه اینا واسه اولین باری بود که از نزدیک حسش می کردم . صد ها بار این فانتزی رو که روزی در اختیارش داشته باشم واسه خودم مجسم می کردم و حالا حس می کردم که این طلسمو شکستم . سمیرا کونشو روی کیرم حرکت می داد تا با داغ تر کردن من آبمو بیاره و به من حال بده . همین طور هم شد نیازی نبود کیرمو توی کون عشقم حرکت بدم . آب گرم من خیلی نرم و روون توی کون عشقم جاری شد ......ادامه دارد ...نویسنده ....ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ادامه داستان : سمیــــــــــــــــر و سمیــــــــــــــــــــــــرا

باد ملایمی بدنمونو نوازش می داد. پس گردن سمیرا رو غرق بوسه اش کرده بودم . با بوسه هام اونو سرحال ترش کردم . .. خودمونو مرتب کردیم . سمیرا در آغوش من بلبل زبون شده بود . از این می ترسید که واسم کم ارزش شده باشه . -سمیر عزیزم میگن پسرا اگه حس کنن که خیلی راحت به این قسمت از رابطه شون می رسن خیلی راحت از همه چی دست می کشن . -ولی من مثل اونا نیستم ..راستش من به سمیرا گفتم مثل اونا نیستم ولی روز بعدش در محیط کلاس حس می کردم که دارم اسیر نگاههای فریبا یکی از همکلاسام میشم . سمیرا هم متوجه این حالتم شده بود و اون نگاههایی که بین من و فریبا رد و بدل می شد . به سمیرا بی علاقه نشده بودم ولی غرور خاصی بهم دست داده بود . از این که می تونم اونو راحت و هر وقت که دلم خواست داشته باشم . ساعاتی رو که من و سمیرا با هم کلاس داشتیم به بهانه های مختلف سعی می کردم در پایان کلاس جیم بزنم تا پیدام نکنه . -سمیر من اینجام . بچه گول نزن . بیست سال در کنار هم بودیم ولی یه بیست دقیقه رو نتونستی جنبه شو داشته باشی ؟/؟ من که ازت عشق زورکی نخواستم . خیلی کم ظرفیتی سمیر . دو نفر از همین دوستات هر روز واسم پیام میدن . بهم اظهار علاقه می کنن . جوابشونو بدم ؟/؟ می خوام خطمو عوض کنم . دیگه شماره شو به تو هم نمیدم . برو با هر کسی که دوست داری باش . خوب شناختمت .. -سمیرا تو اشتباه می کنی . -از جنگل به این طرف تو هوایی شدی . خودتو خدای من فرض می کنی . اما من بنده تو نیستم .. سمیرا ازم دور شد . فریبا با لبخند فریبای خودش از کلاس اومد بیرون . حس کردم که اندوه سمیرا رو فراموش کرده و با لبخند اون آرامش به طرفم بر گشته . دلم می خواست فریبا هم عاشقم شه . بگه دوستم داره . واااااییییی چی می دیدم . قاسم خر خون که درسش از همه بهتر بود اومد دست فریبا رو گرفت و دست در دست با هم رفتند . اونم در فضای دانشگاه ..پس چرا فریبا اون جور به من لبخند می زده . چرا دخترا این جوری شدن . چرا هر روز با یکی هستند .. طوری عذاب کشیدم که انگاری فریبا عشقم بوده باشه . یه لحظه دلم رفت پیش سمیرا . پس اون چی کشیده که از روزی که چش باز کرده خودشو در کنار من دیده . با باور های من زندگی کرده . خودشو تسلیم من کرده تا عاشقونه دوستش داشته باشم . دخترای حالا یعنی همین . به چند تا لبخند می زنند تا یکی رو شکار کنند . گاهی هم چند تا رو با هم شکار می کنن .ولی سمیرا با همه شون فرق می کنه . نمی تونستم به سمیرا برسم . اون ازم دور شده بود . توجه من به فریبا یک غرور بود . این که می خواستم به خودم ثابت کنم که میشه منو دوست داشت . دخترای دیگه ای هم هستند که دوستم داشته باشن .. می خواستم به دنبال سمیرا بدوم که یکی جلومو گرفت . امیر بود پسر خیلی خوش تیپ و درس خونی بود . -سمیر جان یه صحبت خصوصی باهات داشتم . ناراحت نشو .. راستش من نیت بد ندارم . هدفم خیره . من از دختر عموت خوشم اومده خواستم ببینم چیکار می تونم بکنم که اون متوجه بشه که من با این هدف دوست دارم باهاش حرف بزنم . آخه اون با بقیه فرق می کنه . فقط با تو که پسر عموشی صمیمیه .. سرم داشت گیج می رفت . قدر نعمتی رو که در اختیار داشتم نمی دونستم و بقیه طالبش بودند . مثل دیوونه ها شده بودم . نمی دونم عشق بود حسادت بود حسرت بود یا عذاب وجدان هرچی بود داشت منو می سوزوند . رفتم خونه عموم . -سلام عمو جون .. -سلام سمیر -سمیرا خونه هست ؟/؟-ببینم مگه شما با هم بر نمی گردین . چی شده اون اصلا جواب سلام مارو هم نداد و خودشو تو اتاقش حبس کرد . ولی در اتاقش بازه . من ازت انتظار ندارم باهاش این بر خوردا رو داشته باشی . -عمو جون من اذیتش نکردم . -من دخترمو می شناسم . حالا برو داخل که من دلشو ندارم اونو این جوری ببینم . اگه بخوای با یکی دیگه عروسی کنی گوش تا گوشتو می برم -عمو جون من اگه دوستش نداشتم که این جور نمیومدم منتشو بکشم . بالاخره گاهی پیش میاد . -حواست باشه دیگه پیش نیاد . فکر کنم عموم خیلی ملاحظه امو کرد که تا همین حد باهام پیچید . حالا من بالا سر عشقم بودم . سمیرا در حالی که بغض گلوشو گرفته بود ببینم چی شده سرت به سنگ خورده ؟/؟ عشق تازه ات قالت گذاشته ؟/؟ فکر کردی همه مثل منن که به عشق بی وفاشون وفا دار بمونن ؟/؟-دیوونه من که کاری نکردم . عزیزم اگه دوستت نمی داشتم که اینجا پیشت نبودم . -دروغ نگو سمیر من خودم اونا رو دیدم که دست تو دست هم از کنار من رد شدن . حتما تو هم اونا رو دیدی .. -اونا کیه -عشق جدیدت با عشق جدیدش -من کسی رو غیر تو دوست ندارم . سمیرا چرا این عکسی رو که روز تولدت با هم گرفتیم و خیلی عاشقونه بود پارش کردی .. سریع رفتم سر وقت آلبوم . فقط همون یه عکسو پاره کرده بود -چرا بقیه رو پارش نکردی . -راستش این اولین عکسی بود که پارش کردم . ولی فهمیدم اگه تمام این عکسا رو پاره کنم اون عکسایی رو که در قلبم وجود داره چه جوری می تونم پاره کنم ؟/؟ چه جوری می تونم فرا موشت کنم ؟/؟ برو سمیر .. شاید این دست تقدیر بوده که تن به خواسته ات بدم تا تو رو بشناسم . -تو که هنوز یه دختری -ولی یک دختر سر افکنده .. غرور تو رو گرفته . درسته که منو یک هرزه نمی دونی ولی رفتارت با من همینو نشون میده چون تو بدون این که بخوای این حسو داری که من به همه لبخند می زنم وشاید فکرکنی من بتونم خودمو راحت در اختیار همه بذارم . اما من خودمو با عشق و به خاطر عشق به تو سپردم . به خاطر این که در کنار تو با تو و در آغوش تو احساس امنیت می کردم . -سمیرا خواهش می کنم . -نه سمیر . تو هیچوقت عاشقم نبودی . منو به خاطر خودم دوست نداشتی . ولی من دوستت دارم . از زندگیت میرم بیرون تا برای همیشه راحت باشی . برو دیگه نمی خوام ببینمت . شونه هاشو گرفتم . صورتشو به صورتم نزدیک کردم . به چشام نگاه کن . من هنور همون آدمم . دوستت دارم . منو ببخش . به چشام زل زد و گفت اگه دوستم داری برو ... روز بعد در محیط دانشگاه هم با هام بر خوردی سرد داشت . ساعت تفریح واسه این که چیزی برای گفتن داشته باشم رفتم پیشش و گفتم سمیرا کاری باهات داشتم . البته یکی هست که دوستت داره می خواد بیاد خواستگاری .. خواست که بهت بگم .. .-خیلی بی غیرتی و بی خیال که داری این خبرو بهم میدی . اون خودش قبل از شروع کلاس با هام حرف زد . -بهش چی گفتی سمیرا -اختیار زندگی من دست خودمه . -همه چی رو فهمیدم سمیرا . من که بهت خیانت نکردم . شاید دوبار به یه دختر دیگه نگاهی کرده باشم و متوجه اشتباهم شده باشم اما این تویی که هر لحظه دل به یکی دیگه می بندی .. حرفمو قطع کرد و گفت حیف که اینجا جاش نیست جوابتو بدم . پشت سرمو نگاه نکردم . ندونستم چه جوری خودمو تا خونه رسوندم . حالم بد شده بود . این بار دختر عموم اومده بود ملاقاتم و این پدر من بود که اونو سین جیم می کرد . -واسه چی اومدی سمیرا . اومدی که بهت تبریک بگم ؟/؟ -نه اومدم اون جوابی رو که در میون جمع نمی تونستم بهت بدمو بدم . همون که بهم گفتی که هر لحظه به یکی دل می بندم .-خب جواب . دستشو آورد بالا و برای اولین بار در زندگیش گذاشت زیر گوشم . فقط نگاش می کردم . خیلی به خودم فشار آوردم تا سیل اشک از چشام سرازیر نشه . اون فقط نگام می کرد . یه نگاه تلخی داشت که انگارداشت به من می گفت که داره تنبیهم می کنه . نگاهمو از نگاهش بر نمی داشتم . لب ورچیده بود . زود تر از من بغضش ترکید . خودشو انداخت تو بغلم . دستاشو دور کمرم حلقه زد . نمی فهمیدم داره چیکار می کنه . زنا موجودات عجیبی هستند اصلا نمیشه اونا رو شناخت .. -چی فکر کردی سمیر من تا همین حالاش هم به سه نفر جواب منفی دادم . فکر کردی یک زن خیلی راحت عشقشو می فروشه . هرروز دل به یکی می بنده ؟/؟ فکر کردی به همین سادگی فراموشت می کنم ؟/؟ ما از عشق جز یکرنگی انتظار دیگه ای نداریم . عشق به یک رنگه . و من در دنیای یکرنگی ها جز تو رو نمی دیدم و نمی بینم . ما آدما اگه خیلی راحت به یه چیزایی می رسیم نباید مغرور شیم نباید حس کنیم که اون فقط از شایستگی های ماست . عشق یعنی من و تو سمیر . اگه خصلتت این باشه که هرروز از یکی خوشت بیاد روز دوم آشنایی با اون میری دنبال یکی دیگه .. به نظرت هدف زندگی و هدف از زندگی اینه ؟/؟ -سمیرا فکر می کنی من دوستت ندارم و عاشقت نیستم ؟/؟ -اگه این فکر رو می کردم که دیگه خودمو تو بغلت نمینداختم . فقط ازت می خوام کاری نکنی که قدر داشته هات رو وقتی بدونی که داری از دستشون میدی . رابطه هوسو میشه با خیلی ها بر قرار کرد . اما رابطه عشق و هوسو با یکی میشه بر قرار کرد . فکر نکن همه سمیرای تو میشن . همون جوری که من فکر نمی کنم همه سمیر من بشن . سالها گذشت تا به اینجا رسیدیم . تا واسه خودمون خونه محکمی از عشق ساختیم . این طوفانها خرابش نمی کنه . چرا فکر کردی من به یکی دیگه بله گفتم . اگه به صورتت سیلی زدم اون سیلی قلبم بود . تو هینی بود که به قلبم کردی . دو تا پنجه هامو گرفت و دور گردنش قرار داد -می تونی منو بکشی خفه ام کنی من تسلیمم ولی تا آخرین لحظه ای که بتونم صدای قلبمو به گوشت برسونم فریاد می زنم دوستت دارم عاشقتم . سمیرا رو به سینه ام فشرده و لبامو رو لبای خوشگل و داغش قرار دادم . می دونم که هوس بر آمده امو از لای شلوارم احساس می کرد . دخترعمومو بیشتر از یه دنیا دوست داشتم . و برای داشتن و دوست داشتنش باید بیشتر از اینا دقت و هزینه می کردم . -سمیر .. یه زن اگه عاشق باشه تسلیم عشقش میشه و اگه تسلیم عشقش بشه این انتظارو داره که عشقش اونو با تمام وجودش درک کنه .. می دونی الان چی دلم می خواست و می خواد ؟/؟ -چی عزیزم -این که در جنگل عشق و هوس باشیم . شاید بیشتر از دفعه قبل نشون بدم که چقدر دوستت دارم . -دوستت دارم سمیرا .. هرکی تو رو داشته باشه خوشبخت ترینه .. -سمیر من فقط می تونم یه مرد رو خوشبختش کنم . اونم تویی . چون جز تو نمی تونم عاشق کس دیگه ای باشم و بشم . هرگز هرگز بی تو هرگز ! .... پایان .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــاله عــــــــــــــــــروس ، حق آبچـــــــــــــــــــــــــک داره ۱


عروسی لادن بود . خواهر زاده من . بیست سالش بود . من درست یادمه در همین سن بودم که از دواج کردم . لادن اون موقع پنج سالش بود . با من خیلی خوب بود . دوستم داشت و همش خونه ما بود . بیشتر وقتا میومد پیش من . اگه بگم منو بیشتر از مامانش دوستم داشت اغراق نگفتم . خلاصه منم سر نوشتم به گونه دیگه ای رقم خورده . پدرم مرده بود و مادرم حرف این داماد ما رو که پدر لادن باشه خیلی گوش می کرد . بهش احترام میذاشت و این دیوونه یعنی اکبر آقا منو واسه یکی از دوستاش جلال خواستگاری کرد . مردی که وضع مالیش خیلی عالی بود و پست مهمی هم در یکی از ادارات داشت ولی ده سال ازم بزرگ تر بود و خیلی هم زشت . من و اون اصلا بهم نمیومدیم . من با چهره ای زیبا . هیکلی فانتزی و سینه هایی درشت در اون روز و پاهایی کشیده کلی با خونواده ام افتادم . دعوا که نمی خوام ولی دیگه دیدم همه باهام پیچیدن . داماد و خواهرم و مادرم که برای مادردیگه باز نشستگی بابام کفافشو نمی داد و منم دیگه تا کی می خواستم صبر کنم و یک خواستگار ایده آل گیرم بیاد . شاید یه خوش تیپ و خوش اخلاق گیرم میومد ولی با امکانات مالی ضعیف . انگاری همه دوست داشتن زود تر تکلیف من مشخص شه و کمرشون راست شه . یعنی یه دختر وقتی به این قسمت از زندگیش می رسه یه بار اضافه ای رو دوش دیگرانه ؟/؟ اما پسرا این شرایطو ندارن . لادن چقدر ناز شده بود . شوهرش کاوه که دبیر دبیرستان بود پنج سال ازش بزرگ تر بود . لادن دانشجو بود . من حالا سی و پنج سالم بود . همیشه وقتی پامو می ذاشتم به مجلس و محفل عروسی زنایی رو که می دیدم ریخت و قیافه ای ندارن ولی شوهراشون خیلی خوشگل تر از شوهر منن یا کلا خوش تیپن یه جوری می شدم . یه پسر داشتم به اسم سیا وش که اونم اکثرا بود خونه بابا بزرگش . دیگه هم بچه نمی خواستم . هر چی این شوهرم دختر دختر می کرد حرفشو گوش نمی دادم . پسره به من رفته بود . ولی اگه دختره به اون می رفت چی می شد! . ما که خوشگل بودیم شانسمون این بود . حالا کار دخترمون به کجا می کشید مشخص نبود . با همه اینا هر جا که مهمونی بود و خودمو خیلی فانتزی و امروزی ردیف می کردم هزار تا چش به دنبالم بود . گاهی یه وسوسه هایی می شدم ولی با همه اینا در خودم نمی دیدم که مثل زنای بد و بی وفا باشم . به لادن که نگاه می کردم یادخودم می افتادم . پونزده سال پیش . زمان چه زود گذشت . هرچند در اون لحظات گاهی وقتا سخت می گذشت . عروسی در تالار بزرگ و گسترده ای بود . زن و مرد دیگه قاطی شده بودند . هر کی دست هر کی رو می گرفت . گاهی که نور ها رو کم کرده رقص نور میذاشتن و یا این که فضا تاریک تر می شد خیلی از پسرای شیطون دخترا رو دستمالیشون کرده و اونام که از خدا شون بود . چند بارم حس کردم که یکی داره با من ور میره راستش نمی خواستم متوجه شم کیه فوری خودمو خلاص می کردم . لادن خیلی خوشحال بود . فداش شم اون اصلا توی خط دوست پسر و این حرفا نبود . ولی شوهرش کاوه خیلی ناز و خوش تیپ بود و بهش میومد که دختر باز بوده باشه . کت و شلوار براق سرمه ای . با کراوات جیگری و مشکی با خطهایی ریز و از اون کراواتهای ایتالیایی .. خیلی بهش میومد . از اون تیپ های آلن دلونی هنر پیشه سالهای دور فرانسه رو داشت . شوهرم معلوم نبود کجاست . راستش اون اکثرا یه گوشه ای می نشست و فقط خوشگلا رو نگاه می کرد . خوبیش این بود که من اصلا به کاراش حسادت نمی کردم . چون کسی خودشو آویزونش نمی کرد . مگر این که یکی پیداش می شد و اونو تیغش می زد . کاوه اومد کنارم . چقدر صورتشو خوب اصلاح کرده بود . هم ظریف و زیبا شده هم تیپی مردونه پیدا کرده بود . -میای با هم برقصیم خاله جون -بریم .. یه آهنگ ملایمی گذاشته بودند . اولش رفتم پیش عروس خانوم که داداشش دستشو گرفته بود تا با هاش برقصه . -لادن جون شوهرتو برای چند دقیقه ای می خوام بدزدمش . -خاله جون اگه ببریش که ما رو راحتمون می کنی . کاوه : هنوز که چیزی نشده .. خلاصه من و کاوه رفتیم . این چند ماهی با کاوه خیلی صمیمی شده بودم به خاطر علاقه ای که به لادن داشتم . -خاله لیدا شما خیلی خوشگلی .. لادن برام گفت جریان از دواج شما رو .. حیف شد . تو این جمعیت هیشکی به زیبایی شما نیست . هر وقت صحبت رو به این موضوع می کشوند یه جوری می شدم . گاهی وقتا فکر می کردم که شاید یه نظر خاصی نسبت به من داره . ما زنا خیلی زود به همه اعتماد می کنیم . از اونجایی که در اول آشنایی اصلا به این مسائل فکر نمی کنیم مردا رو هم مثل خودمون می بینیم . برای لحظاتی تقریبا خاموشی با نور بسیار ملایم و شاعرانه ای بر فضای مجلس حاکم بود تا حاضرین در جوی آرام و شاعرانه رقصی رمانتیک هم داشته باشند . کاوه دست از سرم بر نمی داشت . این اولین باری بود که اونو در عمل این جوری می دیدم . بازم همه اینا رو به حساب شوخی می ذاشتم ولی می دونستم اگه یک قدم به طرفش بر دارم اون ده قدم میاد طرف من . من اهلش نبودم وگرنه این پونزده سالی دهها مورد برام پا داده بود . من همه جا به یک زن پاک و با وفا شهره بودم هرچند که نه از سکسم لذت می بردم و نه از مسائل دیگه زندگیم .. -کاوه .. -چیه خاله جون .. می خواستم بهش بگم که بسه بریم بشینیم حس کردم که خودمم می خوام کنارش باشم . می خوام حس کنم که هنوزم مورد توجه یه پسر جوون و خوشگل قرار دارم . می خواستم احساس غرور و جوونی کنم ولی نه اون جوری که اون می خواد و من اینو دقایقی قبل از نگاهش در روشنایی در یافتم . -نهههههه نهههههه کاوه چیکار می کنی -خاله خانومم محرم منه . دارم می بوسمش .. اول لبامو بوسید و بعد زیر گلو و گونه هامو زیر گوشمو .. -حالا بسه دیگه . زیادی شیطون شدی . من هیچی نمیگم تو هر کاری که دلت خواست می کنی . این جوری که پیش میری تو به لادن جون منم خیانت می کنی و همش چشم و گوشت دنبال دیگرانه -نه خاله جون همه چی بستگی به شما داره .. صورتم سرخ شد . علاقه اون به من یک هوس بود .. نمی دونم چرا بعد از پونزده سال حس کردم پایه های زندگیم داره می لرزه . شاید تا اون زمان به کسی اجازه نداده بودم که تا این حد پیشرفت کنه و یه محکی برای خودم باشه ولی حالا یه حس عجیبی داشتم -منظورت چیه .. -می خوام تو دوست دختر من باشی .. سکوت کردم خیلی گستاخ شده بود . بهتر بود چیزی نگم . یاباید میذاشتم زیر گوشش و سرش داد می کشیدم که رسوایی بود یا تن به خواسته اش می دادم و یا سکوت می کردم که در حال حاضر سکوت بهترین راه بود . تعجب می کردم چطور به خودش جرات داده که این جور راحت باهام حرف بزنه . حتما حس کرده چون خیلی خوش تیپ و خوش اندام و جوونه و منم ده سال ازش بزرگ ترم و یه شوهر زشت دارم که بالاجبار با هاش ازدواج کردم می تونه هر رفتاری رو با من داشته باشه . اون باید امشب پس از مراسم زفاف و سکسی که با لادن می کنه دیگه این افکار انحرافی از سرش دور شه و ظاهرا قاطی کرده . راستش خیلی دوست داشتم تا اذان صبح هم کنار اونا بمونم ولی دو سه ساعتی رو زود تر رفتم خونه اعصابم خرد بود .......ادامه دارد ...نویسنده ....ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــاله عــــــــــــــــــروس ، حق آبچـــــــــــــــــــــــــک داره ۲

فکرم بهم ریخته بود . کاوه به وقت خدا حافظی گفت من صبح میام اونجا ازتون مشورت بگیرم که با لادن جون چه جوری تا کنم .. اول صدام کرد منو کشید یه گوشه ای و حرفشو به من زد . بقیه هم این جور حرفا رو ناشی از صمیمیت ما می دونستن هرچند نشنیدن چی گفتیم .من و شوهرم رفتیم خونه . جلال شوهرم انگاری هوسش گل کرده بود . این همه خوشگل و رنگ و وارنگ و سکسی دیده بود کیرش بلند شده بود ولی من هوس نداشتم . گذاشتم لختم کنه . شدم براش یه مجسمه و اونم به هر سبکی که دوست داشت منو گایید . همون روشی که دوست داشت و فقط در سکس به خودش توجه می کرد . تا اونجایی که خودش ارضا می شد منو می کرد و خیلی هم خوشحال بود که من سرد و بی احساسم . آخه من همیشه اونو وادار می کردم که به وقت سکس خیلی تحرک داشته باشه . خوب نخوابیدم . همش به حرفای کاوه فکر می کردم . اگه اون بخواد با من باشه . اگه پا رو از این دراز تر کنه . صبح به موبایلم زنگ زد که داره میاد .. شانس آوردم که جلال بود دستشویی .. مثل آدمایی که انگار بامعشوقشون حرف می زنن ازش خواستم که یه ساعت دیگه بیاد که جلال نباشه . پسرم خونه بابا بزرگش بود و جلال هم وقتی که می رفت سر کار تا شب بر نمی گشت .و اضافه کاری می کرد و کارهای مدیریتی خارج از سرویس داشت . . وقتی جلال رفت فوری رفتم حموم و جلو آیته و خودمو مثل شب گذشته آرایش کردم ولی نه به اون حدی که کاوه فکر کنه به خاطر اونه . اصلا هم تصمیم نداشتم به خواسته هاش تن بدم . اون مثلا می خواست بیاد در مورد لادن با هام مشورت کنه ولی می دونستم همه اینا بهونه ای بیش نیست . داشتم از خودم می ترسیدم . اون علنا به من می گفت که من از اندام تپل مثل اندام تو خوشم میاد . دوست دارم لادن مثل تو باشه .. من دوست داشتم زنم به زیبایی تو و هیکل و اخلاق تو باشه پس اینا معنیش چی می تونه باشه .. گیج شده بودم . با خودم در کشمکش بودم . اگه به من پیشنهاد بده ؟/؟ اگه نده ؟/؟ . سرم داشت می ترکید . با خودم در جنگ بودم . نمی دونستم خودم چی می خوام . شاید هنوز نمی دونستم اون چی می خواد . نه نههههه نهههههه لیدا تو نباید به این فکر باشی که اون هوس تو رو داشته باشه .. حس کردم خوشم میاد که بدن منو بخواد و من بهش نه بگم . بذارم اون تشنه من بمونه ولی بهش راه ندم .. اون اومد . قلبم به شدت در سینه می تپید . دیگه از اون لباس دومادی خبری نبود . یه پیرهن مردونه به رنگ خاکستری تنش کرده بود که نصف دگمه هاش باز بود . می خواست سینه های لختشو بهم نشون بده با اون پلاکی که به گردن آویخته بود . .. -ببینم صبحونه خوردی -آره . نمی دونم چرا لادن دیشب سرد بود . -خب باید می دونستی باهاش چه رفتاری داشته باشی . ولی خواهشی که ازت دارم اینه که حرفاتو با رعایت ادب و احترام بزنی . -من تا حالا کی بی ادبی کردم .. اومد سد راهم شد . شونه هامو گرفت . نتونستم سرمو پایین بندازم . تو چشاش نگاه کردم . -چی می خوای کاوه ..-تو رو سکوت کرده بعد از چند ثانیه گفتم شوخی بسه بریم سر اصل مطلب .. ولی دل تو دلم نبود . دلم می خواست چند بار دیگه هم بگه . آخه یک زن خیلی سر سخته اگرم نباشه باید خودشو سر سخت نشون بده که وجاهت و متانت و ارزش خودشو حفظ کنه . دوست داشتم بازم بگه واون وقت نمی دونستم باید چیکار کنم . -خب مشکلت چیه .. -اون خیلی سرد و بی تفاوت نشون میده . میگه فکر خودت باش با من کاری نداشته باش . من خیلی کارا انجام میدم . چون با شما صمیمی هستم می خواستم ببینم می تونم راهنمایی بخوام ؟/؟ آیا اون از چیزی لذت می بره . راهی هست که گرم تر شه ؟/؟ -چیز خاصی رو من نمی تونم بهش اشاره کنم فقط یه بار که با هم رفته بودیم حموم اون که به صورت دمر دراز کشیده بود و من پشتشو ماساژمی دادم طوری از این حرکت من خوشش اومده بود که هر کی می دید حس می کرد که حالتهای قبل از سکس داره بهش دست میده .. -خب به نکته خوبی اشاره کردی .. ولی من تا حالا زنی رو ماساژ ندادم -پسر مگه می خوای کوه بکنی -آخه من دوست دارم اون حالتایی رو که رو اون پباده می کردی حسش کنم -یعنی من ماساژت بدم ؟/؟ این که فایده ای نداره . تو باید دستتو عادت بدی .. یه حرفی از زبونم پریده بود بیرون که خودمو گرفتار کردم چون ازم خواست که اگه میشه منو ماساژبده بازم از اونجایی که ادبو رعایت کرد و بی تر بیتی نکرد و گفت که از همون روی لباس منو بماله قبول کردم . .. بالاخره به هم محرم بودیم و نمی شد سخت گیری کرد . حس کردم کار درستی نیست . راستش خودمم هیجان زده بودم که به یه بهانه ای می خواد منو بمالونه . ولی فکر نمی کردم تا این حد سست باشم و سست شم . کف دستشاشو گذاشته بود رو شونه هام ازش خواستم که اولش با ملایمت تمام سطوح رو مالش بده . رسید تا پایین کمرم . حس کردم این منم که دارم بی حس میشم . داغ میشم . صورتم گر گرفته دارم آتیش می گیرم . وقتی کف دستش رو کونم قرار گرفت و بیشتر از پنج دقیقه داشت همونجا رو مالش می داد من حرفی نمی زدم . -لیدا جون از این سمت خوشش میاد ؟/؟ لادن خوشش میاد ؟/؟ -آره این قسمت و قسمت بالا و پشت پا درش خیلی تاثیر داشت . -یه چیزی می تونم بپرسم ؟/؟ -بپرس -اون که لباس تنش نبود ؟/؟ پسره خیلی کس خل شده بود . داخل حموم وقتی که دو تا زن باشن اون وقت یکی یکی دیگه رو با لباس ماساژ میده ؟/؟ نه این باید از اون هفت خط ها باشه و داره مرض می ریزه . -نه لباس تنش نبود -لیدا جون اگه ناراحت نمیشی یه چیز دیگه بپرسم .. قبل از این که جواب منو بشنوه ادامه داد -تو خودت خوشت میاد ؟/؟ منم خیلی خونسرد گفتم کیه که از ماساژ خوشش نیاد . خونو در بدن به جریان میندازه . استخونا رو ملایم می کنه . خواب به چشای آدم میاره . -لیدا جون میگن تا سه نشد بازی نشد . ولی این علاوه بر سوال یک خواهش هم هست . نمی دونستم چی می خواد بگه . نکنه از من بخواد که لباسامو در آرم و ماساژم بده . کمی فکر کردم که چی بگم اگه اینو بپرسه . اگه بگم نه .. اگه بگم آره .. اگه خودمو بندازم در یه مسیری که بر گشتی نداشته باشه من چیکار می تونم بکنم .. اگه بگم نه .. لعنت بر من لعنت بر تو جلال که اومدی خواستگاری من .. لعنت بر من که چرا این قدر خوشگل و ناز و خوش بدن هستم . کسم تنگ و شکمم همون حالت اول جوونی رو داره .. فقط کمی وزنم زیاد شده ولی تناسب اندام دارم .. چرا باید این جوری باشم و جلال نصیبم بشه .. -باشه موردی نداره .. ولی زود تمومش کن . خواستم یه سیاستی هم رفته باشم . خیلی مضحک به نظر می رسید که مثلا به خاطر خواهر زاده ام و اونم به خاطر زنش بخواد این جوری در کنار من قرار بگیره . با شورت و سوتین و پشت به اون دمر افتاده و خودمو به دستش سپرده بودم . کمی خجالت می کشیدم . آخه به شورت نمی شد گفت شورت . از اون مدل خارجی ها و آخرین مدلاش بود که یه نخ نازکی قسمت درز کونو پوشش می داد و از جلو فقط یه تیکه نازک روی کس قرار داشت . یعنی نود و نه درصد قالب کون من در دید این جناب بود. سوراخ کون و قسمتی از کس منو هم می تونست به خوبی در دید داشته باشه . این کون خیلی بر جسته و درشت بود . از شونه هام شروع کرد . آروم آروم زیر کتف و وسط کمر و قسمتی از پهلوهای منو به نرمی ماساژ داد . رسید به کونم . کمی سفت به نظرش اومد .......ادامه دارد ...نویسنده ....ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــاله عــــــــــــــــــروس ، حق آبچـــــــــــــــــــــــــک داره ۳ (( قسمت آخــــــــــر ))

هم مالشش می داد و هم اونو می گردوند . به شکل فر مون ماشین . از چپ به راست و از راست به چپ . می دونستم وقتی که کونمو در اون لحظه ای که به دو طرف باز می کنه از پشت کوسمو خیلی قشنگ می تونه دید بزنه .. من چرا این جوری شدم . چرا دلم می خواد به همین جام دست بزنه .. با نوعی زار و التماس ازم پرسید لیدا جون ..اثرش چطوره .. حالا تو خاله اش بودی و دیگه درست نبود دستتو به بعضی جا ها برسونی .. از شرم داشتم آب می شدم . ولی اون دیگه می دونست فهمیده بود که سکوت علامت رضاست . کف دستشو گذاشته بود رو کس خیس من که رسوام کرده بود و می دونستم قبل از این که چنگش بگیره خیسی های اونو دیده بود . -نههههههه اوووووفففففف کاوه نکن .. نکن .. -اگه این کارو بکنم لادن خوشش میاد؟/؟ -نههههه نهههههه کاوه من شوهر دارم . من یه زن نجیبم . من تا حالا قدم کج نذاشتم .. نکن .. دیگه بسه این قدر لادن رو بهونه نکن .. می دونست فهمیده بود که من اینو از ته دل نمیگم . من تنشو می خوام من کیرشو می خوام ومن می خوام این طلسم پونزده ساله رو قطع کنم . این تابو رو از یه جایی بشکنم . اون دیگه حریص و وحشی شده بود . نمی تونست تحمل کنه و منم خودمو سپرده بودم به دست اون که هر کاری که دوست داره با من انجام بده . دهنشو گذاشت رو کونم . گازش می گرفت . زبونشو می کشید رو کسم . با حرص پیراهن و شورت و شلوارشو از تن در آورد و به گوشه ای پرت کرد . دلم می خواست رومو بر می گردوندم و کیرشو می دیدم . اسیر دستای اون بودم . خودمو قانع کرده بودم که برم زیر کیر اون . شوهرم جلال می خواست لقمه گشاد تر از دهنش بر نداره . چشمش کور . منم یک زنم نیاز دارم . خدا منو زیبا آفریده و باید در کنار یکی باشم مثل خودم حداقل اگه خوشگلی نداره زشت نباشه .. فکرمو آماده کرده بودم . خودمو بر گردوندم . کاوه رو خیلی خوشگل تر می دیدم . وقتی که از نظر فکری خودمو آماده کرده بودم دیگه خجالت نمی کشیدم . نگاهم به کیرش افتاد . جا داشت که شق تر شه ولی به کلفتی یک بادمجون کلفت بود که من از بس باهاش خود ارضایی کرده بودم خسته شده بودم . چشامون تو چشای هم افتاد .دیگه قصد داشتم بی حیا شم و واسش عشوه بیام و هر کاری رو که تا حالا نکردم انجام بدم . لبامو غنچه کردم که یعنی بوس بوس .. اونم لباشو گذاشت رو لبای من . بدنشو رو تن من چسبوند . کیرش با لا پام تماس داشت . همون کیری که تا چند دقیقه دیگه باید می رفت توی کس من . -کاوه کاوه ! من تا حالا یه درست و حسابی کس ندادم -منم تا حالا یه درست و حسابی کس نکردم -اووووخخخخخخ بی ادب . من به شوهرم نتونستم بدم تو چرا از زنای دیگه حرف می زنی .. ولم نکن . لباتو دوباره بچسبون . بوسه کاوه منو داغ داغم کرده بود رسونده بود به اون بالا بالا ها . اومد رو سینه های درشتم . دو دستی هم نمی تونست یه طرف سینه منو داشته باشه . نوکشونو طوری با اشتیاق میک می زد که جیغمو در آورده بود . اومد رو نافم و بعد دهنشو گذاشت رو کسم -اووووخخخخخ خاله لیدا خیلی کست تنگ و کوچولو ولی تپله . حرف نداره خیلی تازه هست . یه مقایسه ای بکنم .. -بگو -بیشتر از کس لادن منو به هوس میاره .. -آخخخخخخ بخورش میکش بزن ارضام کن .. ولم نکن . بیچاره ات می کنم اگه دو یا سه بار ارگاسمم نکرده از اینجا بری . من هنوز تا حالا یک بار هم که شده از سکس سیر نشدم . -از این به بعد خودم سیرت می کنم تا هر وقت تشنه ات شد منتظر خودم بمونی . حتی لیس زدنهاش هم منو به اوج می رسوند . وقتی زبونشو رو کسم می کشید از کس تا به فرق سرم از لذت در حال آب شدن بود و این لذت برمی گشت تا نوک انگشتای پام . دو دستمو گذاشتم پشت سرش و اونو به کسم فشردم . حالا دیگه میکش می زد . -حرف نزن بخور ... یکی کسمو می خورد و یکی از خوشگلیش می گفت .. کناره های پامو هم که لیس می زد من فریادم می رفت به آسمون . -کاوه من مال توا م مال تو .. باید همیشه بیای اینجا . اگه هر روز نشد یه روز در میون .. بیا بیا .. حالا کیرت رو هم بیار دیگه .. رو من خم شد . یه نگاهی به کیرش انداختم که دیگه حالا کاملا شق شق بود . وقتی کیرشو می کرد توی کسم خودم اون تنگی رو حس می کردم . انگاری تا حالا کیر نخورده بودم . -کاوه بیارش بالا یعنی تا آخرا بکشش بیرون می خوام کیری رو که رفته توی کسم ببینم و حال کنم . می خوام از دیدن خیسی نشسته کس به روی کیر کیف کنم . می خوام لذت ببرم که خوار جلالو پس از پونزده سال گاییدی . حقش بود . من حالا اسیر توام . سرمو بالا آورده اونم به حرفم گوش می داد . کیرشو تا ته می کشید بیرون من خیسی و لکه های سفید هوس کسمو روی کیرش می دیدم . لذت می بردم و هوسم بیشتر می شد . -من مال توام . بکن بکن .. بکن .. سرمو میذارم پایین خودمو صاف می کنم . حالا تند تند بکن .. زود باش .. حس می کنم می خواد بریزه .. می خواد بریزه ووووویییی کسسسسسسم ... کسسسسسسسم اووووووفففففففف بکن منو ولم نکن ..تند تر تند تر.. داغ شدم .. آهههههههههه اوووووووووومممممممم اووووووومممممم .. پهلو هامو با دو تا دستاش داشته منو محکم می گایید .. -جووووون داره میاد داره می ریزه ولم نکن تا من نگفتم . کاوه با تمام وجودش کیف می کرد لذت می برد از این که ار ضام کرده .. چیزی بهش نگفتم ولی حس کرد که من تشنه امه آب کیرشو می خوام اونم با چند ضربه آبشو توی کسم خالی کرد -آخخخخخخ لیدا جون لیدا جون . حس می کنم الان دارم عروسی می کنم .. کست منو داماد کرد . -کیرت هم منو جوون کرد .منم حس می کنم عروس شدم . عروس تو . تازه می فهمم سیراب شدن یعنی چه وای بازم می خوام . منو بر گردوند . گذاشتم کیرشو بکنه توی کونم . دردم اومد ولی حال می کردم به خودم فشار می آوردم تا عزیز دلم از گاییدن کونم کیف کنه . فکر نمی کردم طوری کیف کنه که چند دقیقه بعد از گاییدن کسم و خالی کردن توی کس سهمیه ای هم برای کون داشته باشه . -می لرزه می لرزه به یه دنیا می ارزه .. -کونمو میگی ؟/؟ کیف می کنم ازش حرف می زنی . سه چهار تا جهش هم توی کونم خالی کرد و من همون کیرو گذاشتم توی دهنم . کاری که چند بار با چندش واسه جلال انجام داده بودم . کیرشو که از دهنم در آوردم خودمو انداختم تو بغلش . -منو ببوس نوازشم کن . کاوه ده سال ازم بزرگ تر بود . حریصانه منو این پهلو اون پهلو می کرد و می کرد . من مرد رو این جوری دوست داشتم . مرد باید تا اونجایی زن رو بکنه که زن بگه خسته شدم دیگه بسه . من خسته نشده بودم ولی کمی هراسان شده بودم از این که پسرم سر برسه .. دیگه تمومش کردیم . خودمونو مرتب کردیم . با این حال کنار هم نشستیم و با هم از روز های خوب آینده مون می گفتیم . هردومون راضی بودیم -فقط عزیزم من پدرت رو در میارم اگه به غیر از لادن خواهر زاده گلم که مثل بچه ام دوستش دارم بالاتر از گل بگی یا بهش خیانت کنی .. به طرز عجیبی نگام کرد و دو تایی مون خندیدیم -البته من حق آبچک دارم -منم توی ناودونت آب می ریزم -ببینم حالا یاد گرفتی که چه جوری لادن رو بکنی ؟/؟ -آره ولی دوروزه یادم میره .... پایان .... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 35 از 125:  « پیشین  1  ...  34  35  36  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA