انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 37 از 125:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
باشـه فـــــــــــــــــــــردا می بــــــــــــــرم ۱

تک دختر و تک فرزند خونواده بودم . مامانم پدرش ارباب بود و کلی زمین بهش رسیده بود و پدرم هم تاجر بود . یک شرکت بزرگ ساختمونی هم داشت که بعد از اون ریاستش به من رسید . دختر زیبایی نبودم . خیلی ها به طمع مال و اموالم به خواستگاری من میومدن . بابام بیمار شد و دکترا جوابش کردند و منم به خاطر این که اون آرزوش بود که عروسی منو ببینه مجبور شدم دیگه سخت نگیرم . به یکی شوهر کردم که می گفت رئیس بانکه . البته بود .. بابام یک ماه بعد از از دواجم مرد و مامانم هم دق کرد و هنوز چهلم بابا نشده اونم رفت . من موندم با میلیارد ها ثروت ولی شوهر عوضی من معتاد در اومد . چند بار خوابوندمش درست نشد . از بانک اخراجش کردند و منم دیگه ازش جدا شدم . تصمیم گرفتم دیگه از دواج نکنم ولی یه جوون دیگه از کار مندای شرکت من به اسم پیام خیلی به پر و پای من می پیچید . از اون دختر بازا بود و می دونستم می خواد یه جوری باهام گرم شه و طمع مال و اموال منو داره . ولی از بس صداقت کاری نشون داد و چند بارم اونو امتحان کردم و ازش رو سفید در اومد یه جورایی بهش علاقه مند شدم . اون موقع من 25 سالم بود و اون هم 27 سالش . اون خیلی خوش قیافه بود و منم پشتوانه ام ثروتم بود . نمی خواستم اونو از دست بدم . من یک زن مطلقه بودم . تیپ متوسطی داشتم . اگه زیاد به خودم می رسیدم می شد گفت بدک نیستم . ولی خیلی از دخترای شرکت می خواستند اونو به طرف خودشون بکشونن . طوری به خشم اومده بودم که حتی راضی بودم اونو با ثروت خودم تورش کنم و از شر دخترا نجات بدم . بذار زنش بشم دیگه اون وقت می دونم چه جوری دم دخترا رو قیچی کنم . این شده بود تز منی که تا عمر داشتم نمی خواستم اسم مردا رو ببرم . هر کی از این حرفا می زنه واقعا یک شعاره . خلاصه با پیام از دواج کردم . اوایل خوب بود . در سکس خیلی باهام تا می کرد . اوووووخخخخخخ طوری بود که وقتی که صبح از خواب پا می شدم برای رسیدن شب و لخت در بغلش قرار گرفتن دقیقه شماری می کردم . معاون شرکت باز نشسته شد و راستش منم یه جورایی بیشتر هواشو داشتم که خودشم بره تا پیام رو بذارم جای اون . پیام شده بود مشاور و همه کاره من .. ولی یه نگاههای زیادی بین اون و دخترا رد وبدل می شد . چندی بود که اون و روجا رئیس حسابداری شرکت خیلی گرم می گرفتند . اون شوهر داشت و شوهرشم اتفاقا در قسمت پشتیبانی کار می کرد و مسئولش بود ولی ساختمونش در کنار ساختمون اصلی شرکت بود . .تازگیها از این می گفت که باید در سکس تنوع ایجاد کرد و در خارج از کشور و داخل ایران خودمون هم این روزها سکسهای ضربدری زیادی انجام میشه . من اولش نمی دونستم ضربدری یعنی چه ولی وقتی که فهمیدم حداقل دو جفت زن و شوهر خودشونو به اشتراک میذارن نزدیک بود با مشت بکوبم به صورتش و اونم دیگه حرفشو نزد . خونه بزرگ و مجللی رو هم که درش زندگی می کردیم به اسم اون کرده بودم . گفتم باشه حالا خجالت نکشه احساس مردونگی کنه . دیگه یه مدت مثل سابق بهم نمی رسید .. ولی تازگیها از خیانت و سکس مردا با زنای شوهر دار می گفت و همراه با اون دستشو می ذاشت رو کسم و با اون ور می رفت . اون قدر این جوری حشریم می کرد تا با التماس به اون فشار می آوردم که منو بکنه و در این حالت بود که با من سکس می کرد . یواش یواش به داستانهاش عادت کرده بودم . اون می گفت که همه اینا واقعیت داره شایدم دروغ می گفت . شایدم قهرمان مرد داستان خودش بود .. هر چی بود اون که دستشو می ذاشت رو کوس من و با سینه هام و یا سوراخ کونم ور می رفت حس می کردم کیر یه مرد دیگه داره بدنمو نوازش میده . اون وقت اون کیر خودشو وارد عمل می کرد چشامو میذاشتم رو هم یه آهی می کشیدم با تجسم داستانهاش به ار گاسم می رسیدم . بدنم آروم می گرفت . لذت به همه جا پخش می شد . ولی از یکی دو شب بعد, پس از تعریف کردن داستانهش که منو به اوج هوس می رسوند به حال خودم ولم می کرد . نمی دونم چه مرگش بود .. طوری که دیگه ترجیح دادم شبا اصلا به حال خودم بخوابم ولی نمی دونستم هوسمو چیکار کنم . مجبور بودم خود ارضایی کنم .. رابطه روجا مثل گذشته باهام خوب شده بود و می تونستم باهاش درددل کنم .تعجب کرده بودم چرا پیام دیگه باهاش نمی پلکه . اون باید خیلی حشری باشه . اخلاقش هم خیلی مودبانه تر شده بود . با دخترای شرکت نمی لاسید .. ولی اون چیزی رو که بهش نیاز داشتم به من نمی داد .. من و روجا دوستان قدیم بودیم و درددل هامو نو به هم می گفتیم .. موقع ازداوج هم خیلی به اون و شوهرش کمک کردم . -روجا از زندگیت راضی هستی -خیلی . ساسان هرچی بگه من گوش می کنه اونم هرچی بگه من گوش می کنم . خواسته های همو خوب درک می کنیم . عزیز م تو به هر مردی که بهت چراغ سبز نشون داد و دیدی که امنیت داری خودتو در اختبارش بذار . هم حال می کنی و هم این که فکرت آزاد میشه . -این کاری که گفتی بکنم حتی می تونه با رفتگر محله باشه ؟/؟ -حتی با رفتگر . البته رفتگرای خیلی خوش تیپ و سر حالی داریم که اصلا بهشون نمیاد که نظافتچی باشن . تازه اونا مگه چشونه . واسه خودشون شخصیت دارن . مگه اونا زندگی نمی کنن ؟/؟ حالا دارن این جوری شرافتمندانه زندگی می کنن . خیلی باید ببخشی پروانه جان تو رئیس منی روم به دیوار اونا که با کیرشون جارو نمی کشن .. در خودم نمی دیدم که بخوام خودمو این جوری آروم کنم . ولی با خودم گفتم بهتره یه سه روزی جناب معاون رو بفرستم ماموریتی جایی . این موضوع رو با روجا در میون گذاشتم . -حالا من که نمی تونم هوار بکشم از مردا بخوام که بیان سراغم . -ببین پروانه جان اگه یه علامت به مردا بدی از هر 100 تا مرد 99 تای اون میان دنبالت . اون یکی یا خایه نداره یا کس خله .. ولی درمورد ما زنا خیلی کم این اتفاق میفته .. همین طوری که روجا گفته بود عمل کردم . پیامو فرستادم که بره .. کلی فیلمهای سکسی گذاشتم واسه خودم از اونایی که زن در غیاب شوهر خیانت می کنه . کاش اصلا به جای از دواج دوست پسرای با کلاس می گرفتم . پول که داشتم .. پس کاش می رفتم دنبال تفریح.. با این که اندام خوبی داشتم ولی نداشتن زیبایی و تجربه بهم اعتماد به نفس نمی داد . روز اول همش می رفتم جلو آینه هی کونمو از این طرف به اون طرف می کردم .. با خودم ور می رفتم .. اصلا در خودم نمی دیدم .. پیام حتی تا دو سال بچه هم نمی خواست و جای این که با کاندوم کار کنه مجبورم کرده بود که قرص بخورم .. همه جوره اذیتم می کرد .. با تن لخت سرمو از پنجره خونه ویلایی دو طبقه ام بیرون بردم ...............ادامه دارد ...نویسنده ....ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
باشـه فـــــــــــــــــــــردا می بــــــــــــــرم ۲

صبح تا حالا که سه ساعتی می شد که من سه چهار بار به این بیرون سرک می کشیدم یه پیکان وانت سفید اینجا پارک بود و پشتش کلی آت و آشغال قراضه مثل تیکه میله گرد و پلاستیک و از این جور چیزا ریخته شده بود . راننده هم همونجا نشسته بود .نمی دونم منتظر گنجی بود یا چیزی .. دلم می خواست برم اونو بیارمش توی خونه . نسبت به هر مردی که از کوچه خیابون رد می شد همین حسو داشتم . با یه تیپ مجلسی و کلی کرم پودر مالیده رو صورتم رفتم درو باز کردم تا درو باز کردم دیدم که دست همین جناب هم رو زنگه -ببخشید کاری داشتین آقا ؟/؟.حالا رو سری هم سرم نبود . طرف که تقریبا سی ساله نشون می داد یه نگاهی به من انداخت و ماتش برده بود که این دیگه کیه با دامن کوتاه و بدون روسری و این جور میکاپ کرده اومده دم در . -کاری که نه فقط خواستم ببینم اگه وسایل کهنه و از این قراضه آلات و یخچال و ماشین رختشویی سوخته و ال سی دی از کار افتاده دارین من می خرم . خندیدم و گفتم اتومبیل خراب نمی خواین ؟/؟.. طرف هم خنده اش گرفت ..نمی دونستم چه جوری بهش بگم بیاد بالا . با چه بهانه ای . چه جوری بعضی از زنا معشوق می گیرن و عین خیالشون هم نیست . من می خواستم همین یک مورد رو هم به خونه ام راهش بدم بازم دست و بالم می لرزید و نمی دونستم چیکار کنم . سختم بود . اصلا حس خوبی نداشتم .. یه خورده خرت و پرت هم داشت -ببخشید یه سری وسیله هست که تقریبا نوست . ولی من عادت دارم هر چند وقت در میون عوضش می کنم .. اینو خودم جدی می گفتم و از هر وسیله ای دو سه مدلشو توی خونه داشتم و خراب که می شد تعمیر گاه نمی بردم . حال و حوصله و وقت این کارارو نداشتم . سر مایه داری و بی خیال بودن یعنی همین دیگه .. -پس باشه من اونو رو ازتون می خرم . .. -ببخشید خونه کسی نیست براتون بیاره -خواهش می کنم همشیره من خودم اونا رو میارم . -بهتون نمیاد خونه دار باشین -خب من رئیس یک شرکت ساختمونی بزرگم . شوهرمو سه روز فرستادم ماموریت . شرکتو دادم دست رئیس حسابداری و گفتم حالا که اون نیست خونه منم واسه خودم یه استراحتی بکنم . -یعنی آقاتون این قدر اذیت می کنه ؟/؟ -خب مردا بریز و بپاش زیاد دارن . هر چند وقت یه استراحت و تنوعی لازمه . یه خورده سینه هامو داده بودم بالا وهمین جور بهش زل زده بود . -پس شوهرتون خونه نیست . -نه تا سه روز دیگه هم نمیاد . -به خانوم خوشگل و جوونی مثل شما نمیاد که بچه بزرگ هم داشته باشین -نه ولی اگه سخته وسیله ها رو ببرین پایین من کمکتون می کنم -بابا ما رو دست کم گرفتی ما یه یخچالو می تونیم کول کنیم ببریم پایین . -اواااااا کمرتون درد می گیره . طوری با عشوه گری این حرفو زدم که خودمم تعجب می کردم که چطور شده تونستم این کارو انجام بدم . رفت کنار آینه هال و یه ادکلن مردونه توجهشو جلب کرد -ببخشید این برای شماست -نه مردونه هست . خیلی ملایمه . مال شوهرمه .. ششصد تومن خریدم . -خیلی خوب خریدین .. حراجی بود ؟/؟ ..خنده ام گرفت . -نه داداش .. ششصد هزار تومن .. -اجازه هست ؟/؟ -بفرمایید .. .. با ادکلن هوس انگیز شوهرم خودشو خوشبو کرد و گفت چاکر شما گودرزخان .. ما وسایل سنگینو به خوبی حمل می کنیم . حس کردم نگاهشو به طرف من دوخته . سختم بود . قلبم تند تند می زد . نمی دونستم چه عکس العملی نشون میده اگه بدونه من می خوام . می دونستم اونم طالبه ولی یه زن این جور مواقع هر چقدر هم از عطش مرد بدونه دوست داره که اون پیشقدم شه .. باید یه جوری سر صحبتو باز می کردم -ببخشید یه جوری نگام می کنین ؟/؟ -شما خوشگل ترین زنی هستین که من تا حالا دیدم .. می دونستم هوس کردن منو کرده وگرنه این جور حرف مفت نمی زد . -اینو جدی می فر مایید؟/؟ -به جون خودم قسم .. -به نظر شما باید با زنای خوشگل چیکار کرد .. اینو که گفتم مثل تیر از چله پرید و دستاشو باز کرد و منو بغلم زد و وتا بیام بفهمم چی شده منو رو دستاش دراز کرد . الکی چند دست و پایی می زدم و خیلی معمولی می گفتم منو بذار زمین ولم کن .. بلند جیغ نمی زدم که صدام بره کوچه مثلا بیان کمکم -ببینم رو تخت راحت تری دیگه .. سکوت کردم .. می خواستم بگم رو هوا هم می تونی کیرتو فرو کنی توی کسم زود باش که من دیگه هلاک شدم . از بس این پیام منو از این رو به اون رو کرده دیگه نمی دونم چیکار کنم ... منو انداخت روی تخت . قبل از این که منو لخت کنه اول لباسای خودشو در آورد . ووووووویییییی وقتی شورتشو در آورد من داشتم شاخ در می آوردم . این دیگه چی بود . یعنی این می تونه توی کسم فرو بره ؟/؟ نه .. کار من نبود .. هم مثل شورتی که اونو بچلونی از کسم آب و روغن می چکید و هم این که ترس برم داشته بود . ولی اندام سفت و توپی داشت و سینه هاش هم سفت و ورزشکاری بود . -چرا این کارو می کنی .. -تو بگو چرا با من این کارو می کنی . همشیره ما به ناموس مردم چشم نداریم ولی وقتی ناموس مردم به ما چش داره ما روشو زمین نمیندازیم . ..عجب حرفی زده بود . من بهش یه چیزی دستی بده هم شده بودم . نمی دونستم باهاش چه جوری تا کنم . سختم بود . این سومین مردی بود که تا حالا منو می گایید که البته این هنوز کیرشو نکرده بود توکوسم . دو تا شوهر و اینم که مثلا معشوق گذری شده بود .. چندشم می شد وقتی که لباشو می خواست روی لبام بذاره . با این که اسپری به خودش زده بود ولی بوی اون بیشتر رو لباسا نشسته بود .. سعی کردم خودمو بهش عادت بدم . این همون چیزی بود که می خواستم و بهش رسیده بودم و نمی تونستم اعتراضی داشته باشم . کلفتی کیرشو وقتی روی شکمم حس کردم و اونم خواست که پاهامو به دو طرف باز کنه منم مقاومت نکردم و پامو بیشتر باز کردم .وقتی کیرشو گرفت توی دستش و اونو با سر کس من تنظیم کرد طوری به وجد اومده بودم که که دیگه خودم بی اختیار لباشو می مکیدم گازش می گرفتم .. چقدر کیرش سفت بود . یه فشاری به لبه های کسم آورد و دو طرفشو باز کرد بازم کیرش انگار نمی رفت .. -پسر داری کون می کنی ؟/؟بفرست بره دیگه .. -این که کوس نیست که تو داری . انگاری سوراخ کونه .. چقدر از این حرفش لذت بردم . منم جواب تعریفشو این جوری دادم .-خواهش می کنم گودرزجون این که کیر نیست دسته بیله . سر کیرشو به زحمت کرد توی کسم . همون اول دردم گرفت . با این که دو تا مرد تا حالا منو کرده بودند ولی کیر کلفت اون که اندازه اش ازبیست هم می گذشت داشت به سختی می رفت توی کسم . یه خورده سرمو بالا گرفتم تا بتونم ببینم وقتی کیرش رفته توی کسم آیا حالت زیر شکم منم فرق کرده یا نه . لذت می بردم از این حالت .انگاری روی کسم یه ورم خاصی پیدا کرده بود . دوست داشتم دستمو بذارم روش و بمالونمش . این کارو داشتم انجام می دادم که گودرز گفت پروانه جون من خودم برات می مالم -نهههههه تو سینه هامو بمال .. سینه هامو بمال من خودم اینجا رو می مالم .. آتیشم زده بود . نمی تونست کیرشو به سرعت توی کسم حرکت بده . دردم گرفته بود .. لذت می بردم از حرفاش . نمی دونم شایدم راست می گفت که خوشگل شدم و هستم . شاید هوس زیاد منو این جوری کرده بود یا واسه اون منو زیبا می دید . سینه هامو حسابی می گردوند . -پروانه جون تازه عروسی کردی . درسته ؟/؟ تن و بدنت فابریکه . اصله .. -اوووووفففففف .. حرفات همه هوس انگیزه . اگه واسه شوهرم نبود می گفتم جرم بدی . جرم بدی .. ...حس می کردم تا حالا از زندگی عقب افتادم و عمرم هدر رفته . اصلا شو هر کردن چی بود .. می خواستم چیکار .............ادامه دارد ...نویسنده ....ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
باشـه فـــــــــــــــــــــردا می بــــــــــــــرم ۳ (( قسمت آخــــــــــــــــــر ))

با این حال من پیامو دوست داشتم و نمی خواستم کسی اونو از چنگ من درش بیاره . دست و لب روجا هم درد نکنه با این راهنمایی کردنش راه رو برای من باز کرد . کیر دراز و کلفت گودرزدر تمام مسیر رفت و بر گشت خودش بهم لذت می داد . با فشار و اصطکاک زیاد همین جور رو به جلو می رفت و در حال سوزوندنم بود .. -گودرز -جووووون یه کمی تند تر .. اگه دردم اومد بهت میگم .. یه حالی شدم . دارم می رسم به جاهای خیلی عالی .. -دو دقیقه سرعتو زیاد کنم دندون رو جیگر بذاری آب کوست می ریزه .. بیا این بالشو بذار لای دندونات می خوام گازو زیاد کنم .. گازشو زیاد تر کرد به اندازه ای که بتونم خوب پرواز کنم و درد نکشم . انگاری کسم جا باز کرده بود .. نمی تونستم خودمو داشته باشم . گودرز که حال و روزمو فهمیده بود کمی خودشو رو من سنگین کرد . کسم درسته در حال آب شدن بود . حس کردم داره میاد .. همراه با دندونام پنجه هامو به بالش فشار می دادم . دوست داشتم بالشو مینداختم . دستامو به پهلوهای گودرز فرو می بردم و جیغ می کشیدم و خودمو خالی می کردم ولی کسم دیگه داشت خالی می شد . آبم اومده بود .. -گودرز بریز بریز .. خیالت نباشه .. اونم خیلی راحت اگه بگم یه استکان آب کیرشو ریخت توی کسم اغراق نکردم . طوری از انزال گودرز کیف می کردم که برام همون لذت ارگاسم خودمو داشت . اون ول کنم نبود . منو بر گردوند . کونمو غرق بوسه کرد . نوک کیرشو به کونم مالید -نههههه خواهش می کنم کون نه . جرم میدی شوهرم می فهمه . با این حال گذاشتم که سر کیرشو به سوراخ کونم بماله و حال کنه . بعد خودم برگشتم و همون کیر خیس رو گذاشتم توی دهنم و واسش ساک زدم تا کونم ازسرش بپره . ولی اوف اوف چند قطره از اون ته مونده های آبش توی دهنم خالی شد و می خواستم تف کنم واسه این که ناراحت نشه تو دهنم نگه داشتم که یواش یواش حل شد و دیگه این گودرز هم نگاش به من بود و خود به خود قاطی آب دهن همه رو خوردم . بازم منو گایید و کیرشو کرد توی کسم این بار از همون اول با سرعت کارشو کرد ولی قطع و وصل می کرد . دو تایی مون رفته بودیم توی هم . همه جامو می بوسید و بالاخره یک بار دیگه منو به ارگاسم رسوند . وقتی داشت می رفت صداش کردم که وسایلتو نبردی گفت باشه فردا می برم .. خوشم اومد از این پررو بازیش .. منم در جواب گفتم وسایل زیاده یه خورده شو هم باید پس فردا ببری .. سه روز پشت سر هم با هم بودیم . دیگه به کیرش عادت کرده بودم . .. هیجان می خواستم . اعصابم راحت شده بود . دیگه پیام نمی تونست به من زور بگه . پیام از سفر بر گشت . همون شب اول دیدم خیلی حشریه .. من خیالم نبود -چته چه خبر شده پروانه می بینم خیالت نیست .. زود باش بریم توی رختخواب .. -اگه می خوای مثل اون وقتا حالمو بگیری من نمی خوام . باید حسابی بهم حال بدی .. -برات سور پرایز دارم عشقم . کیرم الان چند روزه کاری نکرده تشنه تشنه شه -پیام ! منو مسخره نکن . تو که این چند روز آخر نصفه کاره ول می کردی .. خلاصه دو تایی مون لخت شدیم و شروع کرد به تعریف کردن واسه من .. یه روزی روز گاری یه زنی بود که اولش سختش بود به شوهره خیانت کنه ولی شوهره بهش نرسید و هواشو نداشت و بهش حال نداد وقتی که رفت سفر زنه یکی رو به عنوان دوست پسر میاره خونه و چند روز باهاش حال می کنه .. اون زنه دیگه عادت می کنه . این دفعه که میره سفر دو تا مرد میان اونو می کنند . دو تایی دستمالیش می کنن یکی میذاره توی کونش و یکی میذاره توی کسش .. زنه داشت به این فکر می کرد که دفعه بعد که شوهره بره سفر حتما سه نفر میان اونو می کنن .. وقتی این حرفا رو می زد داشتم هوس می کردم که کاش برسه یه وقتی که دو تا مرد منو بکنن . باشه بازم شوهرمو می فرستم ماموریت این بار دیگه داره راه و چاه کارو یاد می گیرم . قاچاقی حال کردن وسر شوهر رو کلاه گذاشتن خیلی کیف میده .. در همین لحظه در اتاق که نیم باز بود تمام باز شد و ساسان شوهر روجا که اونم کارمند شرکت من بود کیر به دست و کاملا بر هنه اومد توی اتاق من می خواستم در برم که پیام با کف دست گردنمو به طرف تشک فشار داد و با خشونت منو صاف رو تخت نگه داشت .. -جنده الان می خواهیم دو تایی بکنیمت . -بی غیرت . من این کاره نیستم . من بهت خیانت نمی کنم .. راستش من دوست داشتم بدون این که پیام بفهمه برم زیر کیر یکی دیگه . اون جوری هیجانش بیشتر بود . تازه ساسان کار مند من بود .. ولی کیر و هیکل بدی هم نداشت . نمی خواستم اون تابوی بین من و پیام شکسته شه و تابویی که بین من و ساسان وجود داره . اون دفعه شوهرم به من راجع به سکس گروهی گفته بود قبول نکرده بودم .. پیام به ساسان گفت برای لحظاتی بره بیرون .. یه فلش وصل کرد به کامپیوتر ..- پس تا حالا به من خیانت نکردی ؟/؟.. صحنه های گاییده شدن من در سه روز بر روی این فلش بود .. صدا ها کاملا واضح و بدون حذف وجود داشت .. اما فیلمها خیلی پرش داشت و تنظیمشون دقیق نبود ولی خیلی جاها گاییده شدن به خوبی نشون داده می شد .. -حالا خفه میشی یا خفه ات کنم . اشکم داشت در میومد . ولی به خودم گفتم حالا که این طور شد و تو خیالت نیست منم خیالم نیست .. اولش سختم بود ولی وقتی که حس کردم گودرز نامرد ونفوذی هم منو کرده رفتم رو کیر ساسان نشستم و شوهرم از پشت کرد توی کونم .. -آخخخخخخخ این کیر تو جرم داد . -شانس آوردی گودرز توی کونت فرو نکرد . .. زندگی من اگه می خواست این جوری باشه شوهر می خواستم چیکار کنم . البته شوهر داشتن و این کارا رو کردن این مزیت رو داره که دردسری به وجود نمیاد . همسایه ها فضولی نمی کنند .-آخخخخخخ ..اووووفففففف -خانوم مدیر! من همیشه آرزوم این بوده که شما رو بکنم . پیام خیلی خوش شانس بود که شما به تورش خوردین .. -ببینم اگه یکی دیگه زنتو بکنه تو ناراحت نمیشی ؟/؟ دیدم با دست اشاره می زنه به جایی .. ووووووییییی روجا کاملا بر هنه اونجا وایساده بود -عزیزم خانوم مدیرو زود تر راضیش کن که باید بیایین منو بکنین .. داشتم دیوونه می شدم .. حالا دیگه راحت میون دو تا کیر می تونستم جیغ بزنم . دیدن روجا به من آرامش خاصی داده بود . آخ که هرزه ها چه حالی با هم می کنند . وقتی که همه شون می دونن هرزه ان .- ساسان تند تر .. کوسم داره از جاش می پره .. روجا اومده بود کنارم .. -لب لب .. لب بده روجا همو مثل زنای لز بین می بوسیدیم . به سینه هام دست می زد .. -تموم شد .. حالم جا اومد .. دو تایی شون ریختن تو سوراخام .. تختمون خیلی جا دار بود رفتم ته به دیوار تکیه دادم . حالا دیگه از این که کیر پیامو توی کس یه زن دیگه می دیدم ناراحت نبودم .. این بار پیام کرده بود توی کس و ساسان هم کرده بود توی کون زنش . -دیدی پروانه جون ؟/؟ این جوری چقدر حال میده !اینو هم یادت باشه ما خودمون هستیم و خودمون . دیگه خارج از دایره کار نمی کنیم . اون اتفاقی که برات افتاد و موردی هم که داشتی قابل چشم پوشیه فقط به این دلیل بود که برای پیوستن به جمع ما بهانه ای نداشته باشی . .. -خیلی شیطون و زبلین شما ها .. ساسانو نمی دونم ولی می دونستم که پیام احتمالا با زنای دیگه هم رابطه بر قرار می کنه ولی واقعا کیف داشت . عیبی نداره منم می تونم وقتی پا داد برم با مردای با کلاس حال کنم . مجبور نیستم که اونا رو بیارم خونه خودم . خودم میرم خونه اونا .. ولی حالا امشبه رو عشق است . دو تایی کوس و کون روجا رو به رگبار بسته بودند . این بار این من بودم که اومدم به کمکش و تا تونستم بهش حال دادم . اونم دستشو گذاشته بود روی کس من .. چه جور با هم حال می کردیم . خلاصه اونو هم سبکش کردن .. . لز هم واسه خودش یه حالی داشت و نمی دونستم . کارمون که تموم شد مردا شام شام می کردند .. که اونا رو فرستادیم برن بیرون غذای آماده بیارن و خودمون افتادیم به جون هم . انگاری این دیگه یه مدل دیگه اش بود . اعصابمون آروم بود و سکس روی سکس شده بود و لذت روی لذت ..ولی نمی دونم چرا نمی تونستم کیر گودرز رو فراموش کنم ..... پایان .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
میهمان
 
محتاج محبت قسمت اول
بر خلاف بیشتر داستانهایی که اینجا خوندم این ماجرا کاملا واقعیه و در طی یکسال گذشته برام اتفاق افتاده
شما نمیخوای کمک کنی ؟
چرا ؟،حتما اجازه بدید الان میارم خدمتتون
دست شما درد نکنه ، خدا قبول کنه
خواهش میکنم ، قبول حق
وای که این زن چقدر چشمای وحشی و جذابی داره ، واقعا اگه یه کم چادرشو شلتر میگرفت و صورتش بیشتر معلوم میشد فکر کنم همتا نداشت ، ولی حیف که نمیشه نگاش کرد ، حتی زیرزیرکی هم دید زدنش ترسناکه ، البته چیزی هم واسه دیدن نیست . با اون چادر و روسری که همیشه هم رو گرفته ...
آقا مهران شما نمیخوای تکلیف مارو روشن کنی ؟
با جناقم بود که بازم میخواست اون شوخیهای مسخرش رو شروع کنه ، منم که آدمی نبودم که زیر حرف بمونم بدون اینکه موضوع رو بدونم نگاهی بهش کردم و گفتم : تکلیف شما روشنه ، مهریت رو میدم برو خونه بابات . همه زدن زیر خنده و اون بنده خدا دیگه هیچی نگفت . 4-5 روز مونده به ماه رمضون و این انجمنهای خانوادگیمون تشکیل جلسه داده بودن تا برای فقرا پول جمع کنن . البته من که سال تا سال خونواده خودمو نمیدیدم و این جلسات هم تو خونواده همسرم تشکیل میشد. تو خودم بودم و داشتم به اراجیف برادر خانومم گوش میکردم که داشت حدیثهای مختلفی در رابطه با ایثار و انفاق و ... میگفت که سنگینی نگاهی منو متوجه خودش کرد . زیرچشمی و خیلی آروم سرمو چرخوندم و تو یه لحظه نگاهمون به هم گره خورد ولی در کسری از ثانیه سرمون رو برگدوندیم . ناخوداگاه دلم ریخت . من آدم بی جنبه ای نیستم ولی این نگاه سرمو داغ کرد.
فرناز تقریبا 27 سالش بود و از 23 سالگی عروس این خونواده شده بود. دو تا بچه داشت و شوهرش که برادر خانوم من بود وضع مالی متوسطی داشت ، ولی خیلی مومن و خشک بود . البته فرنازم چیزی ازون کم نداشت و با اینکه رابطشون با ما خیلی خوب بود و بیشتر سفرهامون رو با هم میرفتیم ولی تا حالا حتی یه بارم نشده بود که تو صورتم نگاه کنه و یا حتی یه کم گوشه چادرشو شلتر بگیره . ولی واقعا چشمای زیبایی داشت . چشمایی درشت و مشکی با ابروهای کشیده و گونه های ظریف که زیبائی چشماش رو دوچندان میکرد . با اینکه اصلا آرایش نمیکرد ولی مژه های بلند و حالت دارش تا زیر ابروهاش میرفت و برق چشماش نکته ای بود که فقط الان دلیلشو میفهمم. تقریبا هیچوقت باهاش هم کلام نشده بودم و فقط گاهی تو جمع دوکلمه ای با هم حرف میزدیم.
- سلام . ازینکه دیشب لطف کردید ممنون . امروز اون پول رو به دست اهلش رسوندم . خدا مراد دلت رو بده
ساعت حدود 11 بود و من تو اوج کار بودم و اصلا حال و حوصله تعارفات رو نداشتم . ولی این اولین بار بود که فرناز به اس ام اس به غیر جملات حکیمانه و یا تبریک و تسلیت برام میفرستاد ، دلم نیومد جوابشو ندم و واسش نوشتم
- سر که نه در راه عزیزان بود – بارگرانیست کشیدن به دوش / شما هرچی بفرمائید به دیده منت ماست خودتونم میدونید که حساب شما از دیگران جداست
چند لحظه ای نگذشت که دوباره صدای اس ام اس بلند شد
- شما نسبت به من لطف دارید ،کاش بقیه هم مثل شما بودن
این حرف آخرش منو بد جوری تو فکر فرو برد !
- بقیه از من بهترن ، من فقط انجام وظیفه کردم . لایق این همه تعریف نیست
- منظورم این نبود ، شما مثل اسمتون خوش قلب و با مهرید فقط باید یه حرف " ب " به اسمتون اضافه بشه تا اسم و رسمتون یکی بشه آقای "مهربان"
- واقعا دیگه دارید شرمندم میکنید، شما که ماشالله خودتون مظهر مهر و لطافتید . اینو حتی یه آدم کور هم میتونه تو چشماتون بخونه
- شما چشمای منو از کجا خوندید ؟ .... ( شوخی بود ) کاش همه مثل شما میتونستن ببینن
یه کم جا خوردم تا حالا باهام شوخی نکرده بود ولی ازون مهمتر غمی بود که توی نوشته هاش حس کردم یه کم جراتم بیشتر شده بود و ضمنا خیلی کنجکاو شده بودم که ببینم این طفل معصوم چش شده ؟ به خاطر همین واسش نوشتم
- خدا کور کنه کسیکه اونهمه زیبایی صورت و صیرت رو نبینه و قدردانش نباشه
- نفرین نکن آقا – بالاخره هر کسی یه جوره
- چیزی شده ؟ کمکی از من بر میاد ؟
- نه متشکرم – فقط دعا کنید
- میشه زنگ بزنم ؟ جدا نگران شدم
- نگران نباشید ولی اگه میخواید الان خونه ام . بزنید خونه
هزار جور فکر اومد تو سرم . چی باید بهش بگم ؟ چجوری باهاش حرف بزنم ؟ من کلا آدم راحت و خونگرمیم و خیلی زود تاثیر کلامم باعث میشه که دیگران جذبم بشن . ولی در این مورد خاص اصلا نمیدونستم که باید چیکار کنم . تلفنو برداشتم و شمارش رو از رو موبایل گرفتم . هنوز زنگ اول نخورده بود که گوشیو برداشت
- سلام
- سلام . حال شما خوبه ؟
- بدنیستم خداروشکر – شما چطوری ؟ بچه ها خوبن ؟
- همه خوبن . خودتون دیشب همشونو دیدید . حالا میشه بگید که چی شده ؟
- چی، چی شده ؟
- نمیدونم چی . ولی یه غمی تو حرفاتون بود که یکم نگرانم کرد
- نه ، چیزی نیست ، فقط یه کم دلم گرفته
- بیشتر از اونه ، درسته که من زیاد به شما نزدیک نیستم ولی خودتون میدونید که خیلی برام مهمید و حسابتون با بقیه جداست . فکر کنم مشکلی تو خونه واستون ایجاد شده ؟
- مشکل ...... هه
خنده تلخش مطمئنم کردکه مشکل داره . احتمالا با سعید دعواش شده . ولی آخه کی میتونه این موجود دوست داشتتنی و زیبا رو اذیت کنه ؟ تو این چند سالی که میشناختمش همیشه آرزوم این بوده که زنم مثل اون باشه . از بس که مثل پروانه دور شوهرش میچرخه و بهش احترام میزاره . یه جوری میگه آقا سعید که هر مردی دلش آب میوفته
- ببین فرناز خانوم ، دعوا و دلخوری تو هر خونواده ای اتفاق میوفته . از قدیم گفتن : زن و شوهر دعوا کنن ، ابلهان باور کنند . شما که دیگه نباید ازین اتفاقا دلگیر بشی ....
فقط سکوت کرده بود و داشت به حرفای من گوش میکرد . منم حسابی رفته بودم بالای منبر و اصلا حواسم به اون نبود . تو به لحظه به خودم اومدم و حرفامو قطع کردم .
- الو . صدای من میاد ؟؟
- بله خیلی بلند و واضح . میفرمودید
یهو احساس عجیبی پیدا کردم . یه حس حماقت گونه همراه با خجالت . من بدون اینکه درد این بنده خدا رو بدونم رفتم بالا منبر و دارم موعظه میکنم . خیلی آروم گفتم
- ببخشید خیلی مزخرف گفتم ؟
- نه خواهش میکنم این حرفا چیه ، داشتم گوش میکردم
- بله گوش میکردید ولی من هنوز مشکل شما رو نمیدونم و دارم موعظه میکنم . کاری که خودم ازش متنفرم . ببخشید منو
- نه آقا مهران ، حرفاتون درسته ولی چاره مشکل من نیست
- باشه . من گوش میدم
- از کجا بگم آخه ؟
کلافگی تو صداش موج میزد
- الان حدود 5 ساله که دارم باهاش زندگی میکنم و خودت شاهد بودی که از هیچی چیزی واسش دریغ نکردم ولی همیشه باید حسرت زندگی و رابطه بقیه رو بخورم ....
یه کم مکث کرد و بغضش رو قورت داد و با صدای لرزون ادامه داد
- شما غریبه نیستی مثل برادر منی . ولی خودت میبینی که هر چی بیشتر بهش محبت میکنم کمتر محبت میبینم . همیشه باید رابطه شما و ساغر رو ببینم و حسرتش رو بخورم
- من تا حالا متوجه نشدم ....
- جدی متوجه نشدی ؟ یه کم فکر کن ؟
راست میگفت ، هروقت تو جمع به سعید نزدیک میشد اون با یه غرور خاصی باهاش حرف میزد. انگار که داره با کلفتش حرف میزنه . خیلی وقتها شده بود که وقتی فرناز داشت حرف میزد و سعید خیلی راحت روشو برمیگردوند یا ازش فاصله میگرفت
- نمیدونم والله . تا حالا بهش دقت نکرده بودم
- بله آقا مهران – شما اینقدر جذب خونوادت هستی که معمولا به هیچی دقت نمیکنی – الا دیشب که زل زده بودی تو چشای من . هههه – چیو نیگا میکردی ؟
از تعجب داشتم شاخ در میاوردم . یهو لحنش عوض شده بود و داشت بهم میخندید . یعنی چی ؟
- ببخشیدا ولی فکر کنم شما داشتی با اون چشمای درشتت منو اسکن میکردی . من فقط متوجه نگاهت شدم
- آره – تو هم اصلا نگاه نمیکردی !!!
- چرا .. نگاه کردم . مگه میشه تو رو نگاه نکرد . اصلا چشات خوراک هیپنوتیزمه ، باید جادوگر میشدی
- راست میگی ؟ من که اصلا آرایش نمیکنم
- زعشق ناتمام ما جمال یار مستغی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
- ماشالله به این حاضر جوابی
- خواهش میکنم این دو کلمه ای هم که بلدیم در حضور شماست به قول حضرت سعدی که میگه بنده را نام خویشتن نبود هرچه ما را لقب دهند آنیم
- باریکلا . شما همیشه خوش صحبتید من همیشه مجذوب میشم
- شما که هیچوقت با من حرف نمیزنید
- ولی همیشه حواسم به حرفت هست از حرف زدنت لذت میبرم
- من هم کلام خوبی ندارم وگرنه خیلی بهتر از این حرف میزنم ، کاش یکی مثل تو بود که میتونستم باهاش هم کلام بشم ولی تو اصلا منو تحویل نمیگیری
- این حرفا چیه ؟ منم خیلی دوست دارم با یکی درد دل کنم . کی بهتر از تو ؟
- یعنی میشه بازم با هم حرف بزنیم ؟
- واقعا خوشحال میشم . من که از خدامه
- پس یه شرط داره
- چه شرطی ؟
- قبول میکنی ؟
- تا چی باشه ؟ خطرناک نباشه ؟
- من و خطر ؟ نه مطمئن باش
- خوب حالا بگو دیگه . شرطت چیه ؟
- هیجی بابا فقط دیگه بهم آقا مهران نگو . فقط مهران
- آخه .... بکم سخته ...... باشه . به شرطیکه تو هم به من بگی فرناز
- باشه فرناز جان قبوله
- خواهش میکنم مهران جان
ادامه دارد
     
  
زن

 
ننـــــــــــــــه !آبـــــــــــــــروی پهـــــــــــــــلوونـــــــــــــــا رو نبـــــــــــــــر۱ بابام یکه بزن یکی از چاله میدونای شوش بود . بهش می گفتن جبار شیرکش . از اون کلاه شاپوها سرش میذاشت .. هیکل درشت و چهار شونه ای هم داشت و یه سبیل کلفتی هم داشت که همیشه دو طرفشو تاب می داد . از اون لاتای بزن بهادر بود که دهها نوچه موچه هواشو داشتند و مریدش بودند . تازه خیلی ها بهش می گفتند پهلوون . به زنای شوهر دار و بی شوهر رحم نمی کرد . منو با چم و خم لاتی و پهلوونی آشنا کرد . با این حال همچین پهلوون دست و پا بسته هم نبودم ولی بابام چیز دیگه ای بود . با هر کی مچ مینداخت برنده می شد . همیشه بهم می گفت که پسر ناموس مردمو میری بالا برو ولی هیچوقت لب به مواد نزن . من این نصیحتشو گوش کردم . خلاصه پهلوان جبار هنوز پنجاه نشده بود که مرد . سکته می کنه می میره .. پهلوان لات زاده جلال خان که من باشم موندم و ننه مروارید من و جیران هم که پنج سال ازم کوچیک تر بود از دواج کرد و رفت . من موندم و ننه مروارید . که عین مروارید می درخشید . تا پهلوون جبار سرشو زمین گذاشت نامردا نذاشتن که کفنش خشک شه . یکی یکی میومدن خواسنگاری ننه ام . بهشون گفتم نامردا شکمتونو سرفه سرفه می کنم اگه یه بار دیگه به ننه ام جسارت کنین . وقتی به جای سفره سفره می گفتم سرفه سرفه خودم خنده ام می گرفت . کلاه پدر رو مال خودم کردم . و کت و شلوارش برام گشاد بود . اما اون دستمال لاتی شو گرفتم برای خودم . خلاصه من و ننه ام تنها با هم زندگی می کردیم . یه بقالی از بابام به ارث رسیده بود و این خونه رو که با ننه مون شریک بودیم . البته بابا یه خونه دیگه هم داشت که اونو داده بودیم مستاجر و خرج ما رو پیش می برد . زد و عاشق شدیم . عاشق یه دختر خوشگل به نام پروین در چند تا محله اون طرف تر . اونم تک بچه خونواده اش بود حکم کرد که بیام پیش بابا ننه اش منم گفتم تو بیا پیش ننه ام .. ملاحظه ننه مرواریدمو می کردم . راستش می دونستم که اون یک شیرزنه . گلیم خودشو از آب می کشه بیرون . هیچ مردی جرات تعرض به اونو نداره . ولی با این حال از این که فکر کنه من بی غیرتم ناراحت بودم . ولی خوشم اومد از این حرکت ننه ام . واقعا زهی به معرفتش . گفت جلال مرام پهلوونی بابات رفته تو جلد من . برو پسرم خوش باش . من عمری رو در این خونه زندگی کردم و بازم می کنم ولی نمی خوام پسرم رنج بکشه . مردمن جبار نسبت به من مسئولیت داشت و رفت . تو حالا باید نسبت به زنت مسئولیت داشته باشی . پیشونی مادر رو که بیشتر وقتا حتی پیش من روسری می ذاشت بوسیده گفتم ننه در شب زنده داریهات ما رو دعا کن . دست نوازش بر سر مون کش . -جلال !جوانمردی رو فراموش نکن . به زنت وفا دار باش . مادر به تا ر موی تو قسم که عشق بی منت رو خودت داری و خودت . من مامانو تنها گذاشتم .خودم رفتم دوماد سر خونه شدم . ولی مرام مردی و مردونگی از یادم نرفته بود . در چند مورد بابام یه زنایی رو که می کرد می داد به دم من و می گفت زن فلان دشمنه . ثواب داره . فقط به ننه ات چیزی نگو. البته اون قدر پهلوون و جوونمرد بود که زنی رو به زور نمی گایید . نمی دونستم این شوهر دارا چه جوری بهش راه میدن . زبونشونو وارد بود .. خلاصه یه دو ماهی گذشت و هفته ای دو دفعه به ننه مون سر می زدیم . آب رفته بود زیر پوستش . خیلی خوش اندام شده بود . صورتش عین ماه . صبحها به خورشید می گفت در نیا شبا به ماه . اینو هم بگم که مغازه ما هم بین محله ما و پدرزنم اینا قرار داشت . گاهی مغازه بودم گاهی هم مغازه دست شاگردم بود .. یه روز یکی منو کشید کنار -پهلوون جلال ! ما از دوستای پدرت بودیم . به اون نون و نمکی که خوردیم قسم که من نمی تونم ببینم کسی به ناموس جبار خان که غرشش چهار تا محلو می لرزوند و سگهای ولگرد و خارجی همه با نعره هاش از محل فرار می کردند نظر بد داره .. -چی میگی آق مصطف ..کی به ننه مون نظر بد داره .. کس خوارمادرش کرده . قیمه قیمه اش می کنم . ننه شو شوهر میدم . کاری می کنم که مرغون آسمون به حالش گریه کنن . چی خیال کرده . تازه ننه ام همه شونو حریفه -پهلوون این که درش شکی نیست .. نمی دونم چرا حس کردم که مصطفی دوست بابا این حرفو داره با تاسف میگه . دلم هری ریخت پایین . اون چی می دونه که به من نمیگه . خونه مون با این که کلنگی و آجری بود ولی بزرگ بود و تقریبا تمیز . مغازه رو دادم دست شاگرد . کلاه شاپو رو گذاشتم سرم و یه تاپ به سبیلم دادم و دستمال پهلوونی رو چند بار از هوا به طرف زمین به شدت حرکتش داده و ادای لات مسلکا رو در آورم . دستامو مثل لاتا باز کرده و یه کارد هم توی جیبم گذاشتم . استاد چاقو کشی بودم .درسته مادرم می تونه از خودش دفاع کنه .. یاد فیلم قیصر افتاده بودم که بهروز وثوقی چطور داشت به خونخواهی خواهرش می رفت تا انتقام بگیره . اما من حالا باید به کون خواهی ننه مون می رفتم انتقام . پهلوون مصطف طوری حرف می زد که داشتم به ننه ام شک می کرد م . ولی در جا زبونمو گاز گرفتم . رفتم تو خونه یه گوشه ای قایم شدم . از در پشتی رفتم تو . شانس آوردم که ننه خوشگل من مروارید خانوم متوجه نشد . عجب سر و صداهایی میومد . ساز و آواز .. ننه ما اهل مهمونی گرفتن نبود . اون که اکثرا پیش من روسری سرش می ذاشت . ای وای ننه مارو باش .نه تنها روسریشو هم گرفته بود بلکه زیر سری هم نداشت . از شورت و لباس همه رو در آورده بود و به مانند پهلون جبار که خدا رحمتش کنه آماده رزم بود. بابا همش به سوتین که اون موقع اسمش بود کرست می گفت پستون بند . حداقل یه سینه بند هم نمی گفت که کلاسش بالاتر باشه ...ادامه دارد ...نویسنده ...ایرانی
     
  
زن

 
ننـــــــــــــــه ! آبـــــــــــــــروی پهـــــــــــــــلوونـــــــــــــــا رو نبـــــــــــــــر ۲ می خواستم چاقورو از جیبم در آرم و بزنم لت و پارشون کنم . توهین به جلال و شکوه آقا جلال فرزند آقا جمال . قفل کرده بودم . نمی تونستم برم جلو . می تونستم این هر سه تا جوجه رو که برادر هم بود ن بزنم لت و پارشون کنم . هم من و هم بابام ننه شونو کرده بودیم . نامردا اومده بودند انتقام بگیرن . ننه من خیلی خوشگل تر بود . مادر مادر چرا زیر بار کیر یا زور رفتی .مگه چی کم داشتی ؟/؟ هر سه تاشونو می شناختم . معین و میلاد و مهران . کاش جلوی چشا شون ننه شونو می کردم . ولی اونا متوجه شده بودند که من و بابا مادرشونو گاییدیم . ننه مروارید ما خوب داشت با کیر این سه تا جوون حال می کرد . به موقعش می دونستم چه جوری حالشونو بگیرم . مروارید : پسرا اون دفعه هم از شما پرسیدم شما باید به جبروت پهلون مراد قسم بخورین که زن ندارین . چون گناه داره اگه زن داشته باشین و بخواین کیرتونو توی کس یه زن دیگه فرو کنین . حکمش سنگساره . اون وقت به گردن منم گناه میفته .. دسته جمعی گفتند نه ما زن نداریم . به روح پاک پدر بزرگمون و به شوکت پدرمون مراد خان که تک پهلوون این منطقه هست قسم که ما زن نداریم . می خواستم از جام پا شم و برم وسطشون و به ننه مروارید بگم ننه به روح پهلوون جبار قسم که معین پسربزرگه زن داره . تازه کی گفته مراد تک پهلوونه . پدرم جلوی من شاخ و شونه هاشو شکست . مامان اون وسط یک سرویس استریپ تیز و رقص عربی واسشون انجام داد که سه تایی از حال رفته بودند و در حالی که با کیر هاشون ور می رفتند دورش می گشتند . خیلی عصبی بودم . -بچه ها با هم دعوا نیفتین . توافق کنین که اول کی بیاد روچی .. یا مصالحه کنین . یا قرعه بکشین .. معین : ما دوست داریم اول شما بگین -نه خوشگلا همه شما واسم عزیزین کیر شما رو به یه چش نگاه می کنم . نمی خوام بین شما برادرا اختلاف بندازم . مامان چقدر دلسوز و مهربون شده بود . حرومتون بشه پسرا این کون گنده و خوش دست رو گاییدن ارزشش از یه دنیا بیشتر بود . سرمو آروم می کوبوندم به دیوار . چرا این جور داره با آبروی من بازی میشه . خوار همه شونو .. این بار ننه شونو جلوشون به گاییدن میدم . با این که پسرا ازم کوچیک تر بودند ولی ننه شون از مادرم مسن تر بود . مامان فکر کنم چشمش بیشتر دنبال کیر معین بود . یک زن معمولا دوست داره بهترین کیر رو برای کسش در نظر بگیره . خلاصه قرار شد اول معین بره زیر دراز بکشه فرو کنه تو کس ننه ام . توی کس ننه پهلوون جلال و زن پهلوون جبار .. وای چه ننگی از این بالاتر که به خاطر حفظ آبرو نتونم لت و پارشون کنم . ولی به موقعش حالشونو می گرفتم . مهران پسردوم سرشو گذاشت لای کون قمبل کرده مامان . مادر دستاشو گذاشت رو قاچای کونش اونا رو به دو طرف باز کرد تا معین خوب بتونه لیسش بزنه .. نوک زبون معین رفته بود روی سوراخ کون مامان .. واییییییی من چقدر از این کون لیسی بدم میاد . اصلا سوراخ کون ننه شو لیس نزدم ولی دروغ چرا .. کوسشو میک می زدم . مامان کیف می کرد و کونشو می گردوند .. چه کون سفیدی داشت . -جاااااااااان مهران یه طوری داری لیس می زنی که فکر می کنم داری کسمو لیس می زنی .. بزن بزن بخور .. .. اگه مادر رو زیر کیر چند نفر دیگه می دیدم شاید تا این اندازه ناراحت نمی شدم ولی دشمنان من .. دشمنان خانوادگی من .. پهلوونای نامرد . پدر کجایی که زنتو بردند . ولی من یک تنه همه رو حریفم . می دونم آخر کار چیکار کنم . همون فنی رو که به من یاد دادی از همون استفاده می کنم . همون برگ برنده رو یه جایی رو می کنم . خون جلو چشامو گرفته بود . نمی دونم چه عاملی باعث شده بود که وایسم و اون صحنه ها رو ببینم . مامان مثل بچه پرنده ای که دهن باز کرده از مامانش دون می خواد دهنشو باز کرد و یه اشاره به میلادکرد و یکی هم به کیرش که اونو بفرسته توی دهن . . کیر بلند معین که از زیر رفته بود توی کس مامان .. مهران هم که از لیس زدن کون سیر بشو نبود به کارش ادامه می داد ولی مروارید بهش گفت که می تونه کیرشو بفرسته توی کونش . چون به اندازه کافی نرم شده .. سوراخ کون مامان از اون فاصله معلوم نبود ولی کیر کلفت مهران رو می دیدم که چه جوری به سوراخ مامان فشار میاره و داره وارد مقعدش میشه .. چه راحت هم رفت توی کونش . فقط صدای فریاد خفیف تو دهنی مروارید جونو شنیدم که برای یه لحظه دچار درد کون شده بود . از بس اون فضا رو نورانی کرده بودند به خوبی می شد زوایای کون مادر جونو دید زد . چه حال و هوایی داشت . سوراخ کون مامان که از دور به خاطر ریز بودن قابل رویت نبود وقتی کیر رفت داخلش بهتر مشخص می شد .کیر مهران می رفت توی کون مروارید و وقتی به عقب بر می گشت اون حلقه دایره ای مانندش هوش از سر من که پسرش بودم ربوده بود .. ننه ننه .. دیگه پهلون جلالت با چه رویی سرشو تو محل بلند کنه . دیگه چه جوری می تونم به افتخارات پدرم پهلون جبار یکه بزن چند تا محله که پیرو جوون به سرش قسم می خوردند افتخار کنم . روی کیر معین لکه های هوس مامان نشسته بود . اولش سفید بود عین ماست . از بس مامان کیف می کرد طوری هوس پس می داد که آدم فکرمی کرد معین منی خودشو ریخته توی کس مامان و داره برگشت می کنه .. مهران هم که داشت کون مرواریدو می کرد با کف دستش چند بار می کوبوند به کون مامان . از بس اونو زد که کپل های مامانو سرخ کرد . کونش به رنگ سرخ و سپید در اومده بود ...ادامه دارد ...نویسنده ....ایرانی
     
  
زن

 
ننـــــــــــــــه ! آبـــــــــــــــروی پهلـــــــــــــــوونـــــــــــــــا رو نبـــــــــــــــر ۳ . با خودم گفتم مامان مامان کاش مال خودم بودی و کاش من تو رو می گاییدم و این جور خفت و خواری ننه ام زیر کیر یکی دیگه باشه رو تحمل نمی کرد م . پهلوون جبار! پدر گلم منو ببخش . خودم مادررو از زیر کیر اونا نجات میدم و زیر کیر خودم قرار میدم . به روح تو به پهلوونی تو به اون تاب سبیلت به اون دستمال قرمزت که به من رسیده و هوارو می شکافه و صداش تن هر نامردی رو می لرزونه به اون کلاه شاپوی لاتی تو قسم انتقاممو می گیرم . ننه مو از چنگشون در میارم . پدر خودم می کنمش تا محتاج کیر کس و ناکث نشه .. ولی فعلا مصلحت اینه که باید تماشاچی باشم .الان باید تقیه بزنم بعدا تنقیه می زنم . باید ببینم مامان از چی خوشش میاد . من همونو یاد بگیرم روش پیاده کنم . جفت کف دستای میلاد رفته بود روی سینه های مروارید جون . شلوارمو کشیدم پایین .. یه نگاهی به کیرم انداختم و یه نگاهی به کیر اونا . منتظر بودم تا در اون لحظه ای که کیر اونا از کس و کون به عقب کشیده میشه برسه و بتونم کیر خودمو به خوبی با کیرشون مقایسه کنم . مال من خیلی درشت تر و سر زنده تر بود . خیلی هم بلند تر بود . مامان مثل این که از کس دادن بیشتر لذت می برد . چون هنوز هم داشت خیس می کرد . یکی از دلایل رشد کیر من این بود که همون وقتا که تازه به سن بلوغ رسیده بودن ننه این پسرا رو کرده بودم . راستش بابا اولش خیلی مراقب بود که من از این کارا نکنم ولی یه روز باهام نشست و گفت پسر تو مرد شدی و من اگه نخوام خیلی چیزا رو بگم تو خودت اینا رو از این و اون می شنوی جامعه بهت میگن .. منظورش حرفای سکسی و کارای سکسی و کیر و کون و کردن و تمایلات سکسی بود . واسه همین مردونگی کرد و مادر این بچه ها و زن پهلوون مراد رو داد به دست من تا بگامش . یادم میاد اون روز کیرم به اندازه کیر امروز نبود . وقتی وارد کس می شد طوری آتیش پخش می کرد که انگاری داره آب میشه و داره می سوزه . چند تا گاییدن باعث شد که حس کنم رشد خوبی داره پیدا می کنه . سه تا کیر توی سوراخای ننه مروارید .. غیر قابل باور بود . شرافت و غیرت مردانگی ما قبول نمی کرد که دو نفری یک زن رو بگاییم . اینا چه جوری کنار هم دارن کیر همو دید می زنن و فرو می کنن توی بدن زن .. من که توی کتم نمی ره . اینا دیگه معلوم نیست دیگه از چه صیغه ای هستن . مامان دستاشو گذاشته بود روی کونش و باهاشون بازی می کرد . بد جوری حشری شده بود . کیر داخل دهنش نمیذاشت حرف بزنه . یه خورده خودمو کج کردم . چشاش خیلی خمار شده بود . نشون می داد که نزدیکه آبش بیاد . معین سرعت گایش ننه مروارید منو که خوشگل ترین و خوش بدن ترین ننه دنیا بود ادامه داد .مامان فقط با ناحیه کونش اون قسمتهایی که مثل ژله می لرزیدخیلی بیشتر از جاهای دیگه حال می کرد . اینو باید به خاطر می سپردم . میگم حالا این مردا خب هرکدومشون یک نفرن ودارن ننه رو می کنن ولی این مروارید خوشگله ما ورم نیومده سه تا کیر رو داره این جوری جواب میده ؟/؟ کس بشقابی مروارید جون هرچند کارکرد بالا و کمی گشاد نشون می دا د ولی تازگی خوبی داشت . کون گردونی مروارید حالت قشنگی به کونش داده بود . چند بار دستم رفت به حالت جق بره رو کیرم که حس کردم این از مرام پهلوونی نیست .. ولی دور و بر خودمو یه نگاهی کردم و یه نهیبی به خودم زدم که پهلوون جلال اگه تو پهلوونی واسه دیگرانی واسه خودت که نیستی . پس به سلامتی کس مروارید جون که حقمه .. جق زدنو شروع کردم ولی دلم می خواست ننه رو بکنم . ننه مروارید که اگه می رفت در مسابقات زن شایسته و زیبا رو شرکت می کرد جزو سه نفر اول می شد با اشاره دست مثل افسر راهنمایی به اونا فرمون داد .. یک لحظه کیر ها شونو از کوس و کون و دهن مامان بیرون کشیدند. بچه ها برین تختو از اتاق بیارین اینجا .. سه سوته تختو آوردند در فضای باز پذیرایی . مامان دوست داشت طاقباز شه لنگش بره هوا ولی یکی از کیر ها علاف می موند . ولی مادر گفت که به نوبت لنگشو بدن هوا از روبرو بکنن توی کسش . میلاد اومد رو کس مامان . پاهاشو انداخت رو شونه هاش . اون طرف مهران لباشو گذاشته بود رو لبای مروارید و معین هم نوک پستونای مامانو می مکید . مامان طوری ناله می کرد که با این که لباش قفل شده بود بازم صداش میومد . خیلی به خودش زور می زد . پوستش در حال ترکیدن بود . رگهای گردنش متورم شده بود . بعد از میلاد مهران اومد اونو گایید . من حدس می زدم اینا دارن اونو آماده می کنن برای این که اون بره رو کیر معین بشینه و اون باشه که آخرین و کاری ترین ضربه ها رو وارد می کنه . معین مامانو به طرف خودش کشید . طوری که پاهای مروارید جون از پهلو های معین جلوتر اومد . حالا خودش بود و مادرم اون دو تا کنار نشسته و فقط دستشون رو کیرشون بود . مادر یه نگاهی به هر دوشون انداخت و سری تکون داد . یعنی این که سیستم عوض شده و به همین تر تیب پیش می ریم . معین شروع کرد حالا نزن کی بزن . چون مامانو به خودش کیپ کرده بود فقط قسمتی از کیر رو اونم موقع بر گشتن می دیدم . -آیییییییی معین کسسسسسسم می خاره محکم تر مث یه سوهان بکش روش بکش رو لبه بالایی کس اونو فروش کن بره اون داخل . بزن عاشق کیر کلفتتم تو باید منو راضیم کنی ........من که شاهد این صحنه ها بودم نزدیک بودبپرم برم جلو بگم منم باشم نفر چهارم . قبول کنین که منم شریک شما شم که دو دستی زدم توسر خودم و گفتم این جوری می خوای پهلوون بمونی ؟/؟ پس چه جوری می خوای از حرمت پدرت دفاع کنی ؟/؟...ادامه دارد ...نویسنده ....ایرانی
     
  
زن

 
ننـــــــــــــــه ! آبـــــــــــــــروی پهلـــــــــــــــوونـــــــــــــــارو نبـــــــــــــــر ۴ سینه های درشت مروارید که عین مروارید می درخشید اسیر دستای معین شده بود .. -خوبه معین جون .. من دارم حال میام . زود باش . تند تر .. کسسسسسم ..کسسسسسسم .. اوووووههههه اون کیررررررررر رو بکوبون به ته کس و روی کس . مغز کسسسم می خاره .. اوووووخخخخخخخ ولم نکن من می خوام . کیر می خوام جووووون . مامان زیر بغلشو برد بالا هر دو تا رو یکی رو مهران لیس می زد و یکی دیگه رومیلاد . -اوووووخخخخخخ اوخخخخخخخ خوبه خوبه همین جوری بخورین همین جوری منو بکن معین . آتیش گرفتم . مامان با کف دستش تند و تند و تند محکم می زد به روی کسش . خیلی حشری شده بود . عین ماهی بالا و پایین می پرید .. -آهههههههه جاااااااان معین آب بده آب بده من حالم جا اومد .. بی حس شدم . کسم خالی کرد الان کم داره آب شما رو می خواد .. -فدای کس زن پهلون جبار برم من .. زود تر اینو می گفتی نمی دونی چقدر سنگین شده بودم .. دیگه این بار خونم بد جوری به جوش اومده بود اون داشت اسم پدرمو می برد . می خواست به سلامتی پدرم توی کس ننه ام آب بریزه . نه نه .. ..نزدیک بود برم به وسط اونا ولی دندون رو جیگر گذاشتم . یعنی مادر تو این قدر اسیر کیر بودی و من خبر نداشتم ؟ کیری که می رفت توی کس ننه ام انگاری یه کاردی می رفت توی قلب من و اون وقتی که بیرون کشیده می شد گویی که اون کارد داره میاد بیرون .. نمی دونستم واقعا چه خاکی توی سرم بریزم . معین آب کیرشو ریخت توی کس مامان . بعدش مهران و میلاد همین کارو کردند .. -اوووووففففف پسرا پسرا بازم لیوان کس من جا داره که آب کیر شما رو قبول کنه . هرچی دارین بریزین خالی کنین . . سه تا پسرا پس از این که توی کس ننه ام خالی کردند یکی یکی کیرشونو فرو می کردند توی دهن مادرم و اون با اشتها واسشون ساک می زد . چقدر هم با حال این کارو انجام می داد . بعد که کیر ها شق شد دوباره یکی یکی این بار فرو کردند توی کون مامان .. مروارید جون داشت نعره می کشید وووووییییی جر خوردم چاکم دادین .من کیر درشت می خوام . هر کیری که بلند تر و درشت تره بیشتر به کارم میاد . جااااااان . هر کی داره بیاره . من که از اون دور می دیدم کیر ها خیلی راحت می رفتند توی کون مامان و بر گشت می کردند . پدر کیر کلفتم به کون مامان رحم نمی کرد . این جاده کون مامان روانگاری برای همچه روزی هموار کرده بود . ای پدر کجایی کجایی که ببینی چه بر سر زنت اومده . این کیر ها همه شون تا ته کون ننه مروارید خوش بدن من می رفتند و بر گشت می کردند . حس کردم که مامان از کون دادن هم خیلی لذت می بره . بیشتر کیر ها که از کون بیرون کشیده میشن یه حالت خشک دارند ولی این کیر ها در برگشت یه تری خاصی داشتند . خلاصه کون مادرمو هم بی نصیب نذاشته و اونجا رو هم از آب کمرشون پر کردند . همونجور که شاهد بیرون ریختن آب کیر از کس ننه مروارید بودم می دیدم که آب کیر چه جوری از سوراخ کونش هم فوران می کنه .. در هر حال اون سه تا پسرا رفتند و مادرم درجا رفت حموم . ظاهرا رفت غسل کنه تا عبادتش درست باشه . از بس ایمانش درست بود و تمام وظایف شرعی خودشو به موقع انجام می داد نمی خواست نجس بمونه . از این نظر قابل ستایش بود . من و خواهرم هیشکدوم بهش نرفتیم . تمام لباسامو جز شورتم در آوردم . مامان بود توی حموم . رفتم توی رختکن وایسادم تصمیم داشتم به مادرم نشون بدم که کیر واقعی به چی میگن . زن یک پهلوون باید کیر یه پهلوونو بخوره . نه این چند تا بچه سوسول ننه گاییده شده رو . ورودی حموم به رختکن رو باز کرد و منو دید و جیغ کشید -پسره بی حیا این چه وضعشه .. صدامو بردم بالا -ننه نذار چاک دهنمو باز کنم . بذار اون احترام مادر فرزندی بین ما محفوظ بمونه رعایت شه . نذار ناگفتنی ها رو بگم . مادر تن پهلوون جبار رو توی گور لرزوندی . -برو بیرون من پسر این جور بی حیا تربیت نکرده بودم -ننههههههههههه بسسسسس کن . بیار پایین اون صداتو . پیش قاضی و معلق بازی من خودم شاهد بودم و دیدم که چه جوری سه تا کیر داشت بهت حال می داد . اونم کیر دشمنای ما . تو چطور تونستی بری زیر کیر آدمایی بخوابی که پهلوون جبار نعره کش و یکه به زن منطقه ننه اونا رو به گاییدن داده بود . تو ما رو روسیاه کردی ننه . اونا می خواستند انتقام بگیرن .. ....وای عجب سوتی داده بودم . خوب بود که بابا زنده نبود وگرنه با یه اردنگی منو از خونه مینداخت بیرون و می گفت پسره دهن لق از رسوم پهلوانی راز داریه که تو بلد نیستی . بازم خوب شد که نگفتم منم ننه شونو گاییدم ..-چی ؟/؟ چی گفتی . بابات هم زن باز بوده .. پس خیلی خوب شد . شاید یه حکمتی در کار بوده که عدالت رعایت شه -پس من چی ننه . بابا اگه یکی رو گاییده تو چرا رفتی زیر سه تا کیر . تازه تو که تا حالا این بهونه رو نداشتی . رفتم طرفش . ترسید . -منو نکش . جلال جان . مادر به قربونت . هر کاری دوست داری با من بکن . من توبه می کنم و تو هر کاری دلت می خواد با من انجام بده . من نمی خوام بمیرم .نمی خوام به این زودی بمیرم .- زود باش انگشتاتو فرو کن توی کوس و کونت هرچی از آثار اون کثافتا وجود داره خالیش کن بینم . مادر کس و کونشو لایروبی کرد . شیلنگ آبو گرفته همین جور روی کس و کون قمبل کرده اش آب پاشی می کردم . سه بار بهش گفتم که انگشتاشو فرو کنه اون داخل تا مطمئن شدم که از نجسی هیچی اون داخل نمونده ....ادامه دارد ...نویسنده ....ایرانی
     
  
زن

 
ننـــــــــــــــه !آبـــــــــــــــروی پهلـــــــــــــــوونـــــــــــــــا رو نبـــــــــــــــر ۵ -مادر واسه چی این کارو کردی . دوست داشتی تنها باشی توی خونه و هر کاری که دلت می خواد انجام بدی ؟/؟ آره ؟/؟ کیر کلفت و دراز می خواستی ؟/؟ راستش با این هدف که اونو بکنم وارد شده بودم ولی شل شدم . حس کردم هر جنده ای باشه بازم ننه امه . عشق مادر در قلب آسمونا حک شده بعد از خدا باید ننه رو دوست داشت . ولی عصبی شده بودم . باید عقده خودمو خالی می کردم . -مادر من چه جوری می تونم سر بلند کنم اگه بقیه بگن که ما زن پهلوون جبار رو گاییدیم . مادر پهلوون جلالو . اون وقت من باید سبیلای کلفت تاب داده پهلوونی رو از ته بتراشم و لبامو به شکل کون مرغ در بیارم که همه بهم بخندن . چون دیگه شیری که یال و کوپالش ریخته باشه از موش هم بدتره . شورتمو از پام کشیدم پایین . با این که تمایل من کم شده بود ولی هنوز هم شل نشده و 25 به بالا بود . -ننه اینو می خواستی ؟/؟ به این اندازه ؟/؟ به خاطر این شرف و نگین پهلوونی خودتو فروختی ؟/؟ مادر اشک می ریخت . ولی همین که چشش به کیرم افتاد ساکت شد وقمبل کرد و گفت بکن پهلوون . مردونگی خودت رو نشون بده . -مادر وادارم نکن که این کارو بکنم -منو نترسون جلال تو که هرچی از دهنت در میومده به من گفتی . منو با جنده یکسان کردی . پس بیا راحتم کن .. -مادر این از همه اون سه تا کیری که گرفتی کلفت و بلند تره . ولی به عشق مادری نمی کنمت -اگه راست میگی اگه می خوای حس کنی که مردی بیا بیا دیگه -مادر مجبورم نکن . تحریکم نکن . اگه این کارو بکنم فقط به خاطر حفظ نام وآبرومونه . چون کس و کوسی که زیر کیر من بره هیچ کس دیگه ای حق گاییدنشو نداره و من اجازه این کارو بهش نمیدم . .. قضیه ننه بامادراون سه پسرفرق کرد . تازه تا مدتها از من و پدرم اجازه می گرفت که زیر کیر شوهرش بخوابه یا نه . -پسر معطل چی هستی مردونگیت همین بود ؟ به طرفش هجوم بردم . ترسید . مثل آدمایی که گوشه دیوار تسلیم میشن دستاشو برد بالا و خودشو به دیواره کاشی شده حموم چسبوند . اولین کاری که کردم دو تا کف دستمو گذاشتم رو دو تا قاچای کون گنده اش و به پهلو ها بازشون کردم .و کیر کلفتمو یه ضرب فروکردم توی کسش -آخخخخخ پهلوون جلال .. کیرت هم نشون میده که تو یک پهلوان واقعی هستی . -ننه این فقط واسه این بود که حالیت شه وقتی کیر جلال رفت توی کست دیگه هیچ کیری مجوز عبور نداره . تا حالا هر گناهی کردی بسه . از حالا باید توبه کنی که جز کیر پهلوان جلال هیچ کیر دیگه ای تو رو سربلند نکنه . من خودم آب رفته رو به جوی بر می گردونم . بر می گردونم . تو فقط باید قول بدی که دیگه به هیشکی رو ندی . ننه وگرنه خون به پا می کنم . کیرمو کشیدم عقب و همراه با نعره های پهلوانی چند بار دیگه محکم ننه موگاییدم . چه کیفی می داد کردن ننه مروارید . کاری می کنم که از یادشون بره بر سر من چی آوردن . حالشونو می گیرم . کس مروارید عین مروارید بود . حالا که از نزدیک می دیدم سفید و براق بود . هر چند داشت گشاد می شد . کس زن من داشت گشاد می شد چه برسه به کس ننه ام که یه بیست سالی رو از زنم بزرگ تر بود . همونجا کنار دیوار ضرباتمو یکی پس از دیگری بر کس ننه ام وارد می کردم .اصلا نفهمیدم کی آب کیرم اون داخل خالی شد ولی کیری که بالای 25 باشه بعد از خالی کردن هم همون داخل می مونه . -اوووووففففففف پهلوون جلال کیر فقط کیر تو . آب در چشمه و ما تشنه لبون می گشتیم . کجا بودی تا حالا . چه حالی دادی به ما .مادرت چقدر تشنه اش بود . جاااااان .. یادت باشه یه وقتی توی دهن منم خالی کنی . دیگه هیچی دیگه جز این کیر واسه ما صفا نداره . جز این کیر و صاحب کیر . پسرم باید قول بدی که زود زود بهمون سر می زنی . می خواستم بگم ننه تو رو می برم پیش خودم که دیدم دو تا زن شاید با هم نسازن و از طرفی نشه ننه رو گایید واسه همین گفتم حتما زود زود سر می زنم . مغازه که همین نزدیکیه می سپرمش به دست شاگرد و میام . چطوره مادر حال می کنی ؟-اووووففففف همونه که من همیشه می خواستم . از مال بابات هم گنده تره . منو یاد اون میندازه .. -پس چرا اون کارو کردی مامان -در بیابان لنگه کفشی نعمتیست . درجا متوجه شد که حرف بدی زده .. ببخش پسرم معذرت می خوام . حالا من گل سر سبد گلستانو دارم دیگه با هیچی عوضش نمی کنم . رو کفه حموم دراز کشیدم ننه مروارید خوشگل و خوش پوست و خوش کوس و کون و خوش سینه من اومد رو کیرم نشست . حالا اون داشت یک ریز جیغ می کشید . پوستش سرخ سرخ شده بود . قلبش به تپش افتاده بود . دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش . منم دستامو روی کون گنده اش قرار داده بودم . -ننه آروم بگیر . من می کنمت تو خودتو خسته نکن . هر چی بیشتر ننه مرواریدو می گاییدم بیشتر بهم حال می داد که این سکسو طولانی ترش کنم . رو من بیشتر خم شد . لباشو شکار کردم . لبای مامانو با هوس می مکیدم . با این تصور که اون دوست دخترمه اونو می کردم تا سکس با اون به من حال بده . و چه حالی هم به من می داد . این فکر رو که اون مامانمه از خودم دور کرده بودم . فقط کیرمو خیلی تند و تند و خستگی ناپذیرانه توی کس مامان فرو می کردم و می کشیدم عقب تا سطح تماس کیر من و کس اون بیشتر باشه . اون با هیکل درشتش به من چنگ انداخته بود . موهای سینه امو داشت می کند . مادر جونم با کیر من به شدت حشری شده بود . من لذت می بردم . احساس پهلوانی می کردم . چون با هیشکدوم از اون کیر ها به این صورت حال نمی کرد . احساس غرور می کردم و به کیرم می نازیدم . ولی باید انتقام می گرفتم . مامانو به اصطلاح امروزی ها به ار گاسم رسونده بودم ....ادامه دارد ...نویسنده ...ایرانیl
     
  
زن

 
ننــــــــــه ! آبــــــــــروی پهلــــــــــوونــــــــــا رو نبــــــــــر ۶ (قســـــمت آخـــــر ) -مامان آب کیر پهلون اگه حروم نشه بهتره . دفعه قبل خیلی پس زد . حالا طاقباز شو که یه خورده از این آب حل و جذب بدنت شه گوشتت شه ویتامینت شه . -جلال جون یادت باشه وقتی توی کسم خالی کردی کیرت رو در جا بکشی بیرون بذاریش توی دهنم تا به فیض اکمل برسم . -نگاهمو به کس درشت ولی سفید و ناز مامان انداخته بودم . لذت و لذت و باز هم لذت ..-بگیر ننه که داره میاد .. آخخخخخخخ مروارید .. کست عین مرواریده .. اووووخخخخخخ گاییدن ننه بیشتر از گاییدن زنم بهم مزه داد . .پس از این که توی کس مادرم خالی کردم طبق خواسته اون اونو فرو کردمش توی دهن مادر . خیلی حال داد بهش . داخل رگها و لوله های کیرم به اندازه کافی منی باقی مونده بود که نوش جون ننه مرواریدم بشه . خیلی دلم می خواست سوراخ کون مادررو بررسی کنم و ببینم که آیا اون پسرا این قدر راحت می تونستن اونو بکنن ؟/؟ یعنی گشادی اونو بسنجم . وقتی ازش کون خواستم به من گفت پهلوون کون چه قابلی داره تو سر بخواه . دو تایی مون خنده مون گرفت . مامان بازم بهم پشت کرد . این جوری بیشتر بهم حال می داد که کونشو ببینم و بذارم توی سوراخش . با انگشت اونو یه وارسی کردم . سر کیرمو گذاشتم روی سوراخ نشون می داد که آمادگی بدنی خوبی داره -آخخخخخخ جلال جلال کمی دردم میاد ولی بذارش توی کونم . این جوری بیشتر بهم مزه میده . کیر باید این جوری باشه تا بره توی این کون . کیر منم توی همچین کون کیر گیری خیلی حال می کرد . -مامان چقدر گاییدن کونت به من حال میده . دوبار خیس کردن منم باعث شده بود که دیگه به این زودی آبم نیاد . هم من و هم مادرم از این سکس مقعدی اون لذت بردیم . مادر که سیر بشو نبود . چند قطره ای هم ریختم توی سوراخ کونش .. دیگه از حال رفته بودیم . کلی با هم درددل کردیم .. یه نقشه ای هم با هم چیدیم که من بتونم آبروی رفته رو بر گردونم . ننه مروارید خیلی می ترسید ولی من گفتم ننه من یک پهلوون کلاسیک نیستم . من هم مرید پهلونای قدیمی مثل پوریای ولی هستم و هم مرید بروس لی . از اون نانچیکو کار ها هستم . اما اصالت پهلونی خودمو حفظ کردم . .. نقشه ای چیدیم که این بار پهلوون مراد و سه تا پسراش بیان خونه مون . پدر و سه پسر .. اومدند و منم به محض ورود اونا وارد شدم . -به ! ننه مهمون داشتی و ما خبر نداشتیم ؟/؟ -ما صاحبخونه ایم بچه پررو .. اینو مراد گفت . -مراد خان چه عجب از این طرفا -پسرام ننه ات رو کردن گفتن خیلی خوش گوشته ما هم گفتیم یه مزه ای بگیریم . دستمو آوردم و همچین گذاشتم زیر گوشش که سرش گیج رفت پسراش از چند طرف ریختن سرم . ننه ام داشت جیغ می کشید گفتم ساکت تا ده نفر همه رو حریفم . نانچیکو رو از جیبم در آوردم -اعوووووو اعووووو اعوووووووو ..با چند تا زوزه گرگی و پلنگی ادای بروس لی رو در آورده و نانچیکو رو اون زنجیرشو می زدم به سر و روی این چهار تا بخت بر گشته . بیجانشون که کردم با مشت و لگد افتادم به جونشون . از رو نمی رفتند . معین : میریم به همه میگیم که ننه ات رو گاییدیم . لگدی به دهن معین کوبوندم که چند تا از دندوناش شکست و اگه می گفت دیه بده می زدم چند تا دیگه رو می شکوندم . .. رفتم آخرین برگ برنده رو آوردم . اونا عین جنازه رو زمین افتاده بودند . -ببینید بچه ها این عکسای لخت سیاه و سفید مال ننه تونه . این چند تا رنگی هم اون اواخر دوربین های عکس رنگی در اومده بود همه رو خودم از تصاویر کس و کون ننه شما و خانم پهلوون مراد بر داشتم . بنده خدا خودش نمی دونست . بابام اونو می گایید منم قایم شده بودم . البته عکسای گاییده شدنشو دیگه اونا رو رو نمی کنم هر چند بابام مرده ولی خب همین عکس کاملا لخت محبوبه خانوم شما کافیه . عجب عربی می رقصه . چه کونی داره . این عکس اگه بره تو این چند تا کوچه پخش شه ملت چه حالی می کنند ..اگه وارد اینترنت شه دنیای غرب می فهمه که شروع تمدن ما به خیلی وقت پیشا بر می گرده . فقط یه شرط داره که یال و کوپالتونو بذارم همین جوری بمونه . میرین به همه میگین که هر کاری خواستین بکنین زن پهلوون جبار بهتون راه نداد . اگرم بشنوم کوچک ترین تویی به محبوبه خانوم گفتین دمار از روز گارتون در میارم . شما که نمی خواین با این عکسا خایه هاتون جفت شه . می خواین ؟/؟ بلایی به روزو روزگارشون آوردم که از فرداش همه با احترام به من نگاه می کردند . همه به من می گفتند پهلوون . دولا و راست می شدند .دخترا و زنای محل با دید دیگه ای به من توجه داشتند ولی من چش پاک شده بودم . ننه مروارید نمی ذاشت که دست از پا خطا کنم . تازه اگه دست خودش بود برای گاییدن زنم به من کوپن می داد . ولی اون غروبی پس از لت و پار کردن اون چهار تا و انداختنشون به بیرون مادر اومد کنار من و اول گوشمو کشید و گفت جریان این عکسا چیه -این یه جریانیه که اگه نبود نمی تونستم گند کاریهای تو رو پوشش بدم و پیروز شم . پس برگ برنده به درد اینجا می خوره . مادر با یه حسادت خاصی به من نگاه می کرد . -چیه ننه مروارید . دیگه دوست نداری باهات حال کنم ؟/؟ .دستشو آورد بالا تا بذاره زیر گوشم ولی من دستشو گرفته و لباشو بوسیدم -بهم بگو تو هم محبوبه رو گاییدی ؟/؟ -مامان این چه حرفیه من فقط عکاس بودم . مگه نمی دونی یه زنی رو که پدر میگاد پسر حرامه که بگاد ؟/؟ تو که می دونی بابا چقدر حلال و حرام حالیش بود و خودت هم که تابع احکامی و فکر کنم مرجع تقلید داشته باشی . زیپ دامنشو کشیدم پایین و دیگه اجازه مقاومت بیشتر رو بهش ندادم . انداختمش روی تخت . لحظاتی بعد دو تایی مون کاملا لخت در آغوش هم بودیم . کیر من تا ته رفته بود توی کسش . -ننه مروارید حالا دیگه روح پهلوون جبارتوی قبر آروم می گیره . اون حالا داره همه چی رو به خوبی می بینه . زن یه پهلوون باید زیر کیر یه پهلوون باشه . ننه مروارید رو بغلش کرده و در حال گاییدن همچنان به کس شعر گویی های خود ادامه می دادم . ... پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 37 از 125:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA