انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 57 از 125:  « پیشین  1  ...  56  57  58  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی



 
کیوان و مامانش و خواهرش کیمیا (قسمت چهارم)

. نمی تونستم چیزی بگم . زبونم نمی چرخید. ماشینو روشن کردمو حرکت کردم . تو کل مسیر اصلا با هم حرف نزدیم. زهره از پنجره خیابون رو نگاه میکرد. حتما با خودش می گفت چه غلطی کردم بهش گفتم. همه جور حدسی زده بودم غیر از اینکه دکتر با کیمیا سکس داشته باشه. رسیدیم جلوی خونه زهره . موقع رفتن گفت : کیوان قسم خوردیا ... یادت نره... گفتم نه .. یادم هست لبخندی زدو رفت. خواستم برم خونه اما انگار دیگه اون خونه رو دوست نداشتم. یه کمی می خواستم تنها باشم ... دلم می خواست تا صبح تو خیابونا راه برم. بعضی وقتا به کیمیا حق می دادم مگه اون چند سالش بود؟ بعضی وقتا هم می گفتم نباید به همین راحتی خره دکتر میشد. اون دکتره عوضی ... چقدر بهش اعتماد داشتیم. سالها باهاش بودیم و نفهمیده بودیم چقدر پست فطرته که به یه دختر معصوم هم رحم نکرد. می دونست کیمیا رو این موضوع حساسه روی همین نقطه ضعفش هم دست گذاشت . ماشینو جلوی یه پارک گذاشتمو داخل پارک روی اولین نیمکت نشستم. بدنم خیلی سرد بود. با اینکه هوا گرمای مطبوعی داشت. اما من می لرزیدم . از همه چیز و همه کس بدم میامد. دنبال مقصر اصلی می گشتم اما هر چی می گشتم بیشتر به پدر می رسیدم. البته بقیه هم یه جوری مقصر بودن . دکتر حدودا 45 یا 46 سالی داره . مرد شیک پوش و شادابیه. قد متوسط و اندام متناسب و چهارشونه ای داره. موهای جو گندمی و چشمای سبز. صورت مردونه و جذابی داره. خیلی به خودش می رسید. از اون آدمهایی بود که می گفتن تا زنده ایم باید خوش بگذرونیم . زنش اکراینی بود . ندیده بودمش ولی دکتر خیلی از خوبیش تعریف می کرد. فقط یه پسر داشت که اونم تو لندن بود و همون جا ازدواج کرده بود. خلق و خوی دکتر همه رو جذب میکرد. خیلی زود با آدم قاطی می شد و طرفو جذب خودش می کرد. واسه همین یه نفر که اولین بار وارد مطبش میشد دیگه میشد مریض دائمی دکتر. مطبش همیشه شلوغ بود و اگه کسی پارتی نداشت باید کلی می نشست تا نوبتش بشه . احترام زیادی واسش قائل بودیم. تا حدی هم موفق شده بود با بابام ارتباط برقرار کنه. (کاری که هر کسی نمی تونه ) جوری این کارو کرده بود که بابام بعضی وقتا حالش رو ازمون می پرسید. خیلی آدم حرفه ای بود. اما دیگه هیچ کدوم اینا واسم مهم نبود. مهم این بود که چه جوری بلایی سرش بیارم که تا عمر داره هوس سکس به سرش نزنه. حالم اصلا خوب نبود. بعضی از آدما که از کنارم رد می شدن یه جوری نگام می کردن. اصلا تمایلی نداشتم برم خونه . شاید اگه مامان نبود اصلا دیگه دلم نمی خواست از 2 کیلومتری خونه هم رد بشم . اما فقط به خاطر مامان راه افتادم . وارد خونه که شدم مامان نشسته بود و داشت با تلفن حرف می زد. سلام کردم تا منو دید لبخند خوشگلی زد و سرشو تکون داد. بابا هنوز نیومده بود. کیمیا هم انگار تو اتاقش بود. آخه برق اتاقش روشن بود. مامان تلفنشو تموم کرد و اومد طرفم گفت : کیوان کجا بودی ؟ دیگه داشتم نگران می شدم.... آخ که چقدر دلم می خواست سرمو بذارم رو شونه هاشو بلند گریه کنم ....بهش بگم کجا بودم ...بگم چی شنیدم..... اما باید خودمو کنترل می کردم گفتم : رفتم یه هوایی بخورم یه سری هم به پیمان زدم یه کم طول کشید. پرسیدم کیمیا کجاست ؟ گفت تو اتاقشه . رفتم به طرف اتاقش . در زدم : همون صدای دلنشین گفت : بله . رفتم تو نشسته بود جلوی کامپیوتر داشت باهاش ور می رفت . سلااااااااااام مهندس کیوان... چطوری ؟ خیره شده بودم بهش . نمی تونستم حرف بزنم نگاهم روی صورتش خشک شده بود..... بالاخره نتونستم خودمو کنترل کنم ... شکستم..... چشمام پر از اشک شده بود . نمی تونستم خوب ببینمش. مثل یه مجسمه ایستاده بودم . هنوز داشت به مانیتور نگاه می کرد . سکوتم طولانی شد . برگشت و بهم نگاه کرد و گفت : کیوان ....چته ؟ چیه ؟ اولین قطره اشک چکید روی گونه ام. تعجب کرده بود. از جاش بلند شد و اومد طرفم . صورت قشنگشو آورد جلو و با اون چشمای عسلی که مثل چشمای مامانم بود خیره شد بهم . با صدای گرفته ای گفت : کیوان...... نفهمیدم چطور شد که یهو دستم رفت بالا و با قدر ت کوبیده شد تو صورت کیمیا .... پرت شد طرف تختش این قدر بهت زده بود که هیچ صدایی ازش در نیومد. فقط مات و مبهوت دستشو گذاشته بود روی صورتشو منو نگاه میگرد. رفتم جلوتر خودشو جمع کرد و گفت : کیوان دیووونه شدی ؟ جلوش زانو زدم و گفتم آره . دیونه شدم . کثافت ... دیونه شدم .... عوضی .... تو یه حیوونی کیمیا ....یه حیوون .......چه طور تونستی .... زانوهاشو جمع کرد تو بغلشو گفت : چی شده مگه ؟ مثل آدم حرف بزن ... صورتمو پاک کردمو گفتم : بدبخت اینقدر خری که نفهمیدی دکتر داره به بهونه عاطفه و محبت مختو می زنه که یه سکس درست و حسابی ردیف کنه .... خشک شد ... فکر نمی کرد فهمیده باشم . سکوت کرد . هیچ دفاعی نمی تونست از خودش بکنه.( همیشه اینطوری بود. وقتی مچشو می گرفتم تسلیم می شد. ) بغضش ترکید. چشماش سرخ شد و فقط قطرات اشک بود که به سرعت از چشماش می ریخت پایین . گفتم : چند وقته با دکتری ؟ باهات چی کار کرده ؟ خوش میگذره بهتون ؟ تو بهتر اونو ارضا می کنی یا اون تو رو ؟ ازش نپرسیدی تو بهتر بهش حال می دی یا زنش ؟ صدای گریه اش بلند شد و گفت : خفه شو کیوان.... گم شو بیرون. رفتم جلوتر و گفتم : چیه حالت خوب نیست ؟ ببرمت پیش دکتر ؟ اون میدونه چی کار کنه نه ؟ اون بلده کجاتو بماله که زودتر خوب شی ....سرشو گذاشت رو زانوهاشو صدای گریه اش شدت گرفت. شونه هاش به شدت تکون می خورد. موهای مشکی و لختش ریخته بود روی دستاش. حالم خوب نبود. نمی فهمیدم چی دارم میگم فقط هر چی به ذهنم میرسید زبونم اجراش می کرد. من رو زمین جلوش نشسته بودم و اونم داشت گریه می کرد. از جام بلند شدم و نشستم روی لبه تختش . سرمو توی دستام گرفتم و چشمامو بستم . چشمام بدجوری می سوخت. تمام بدنم گر گرفته بود. انگار تب داشتم . دلم می خواست فریاد بزنم . سرمو آوردم بالا . نفس عمیقی کشیدم. چشمامو پاک کردم. اما فایده نداشت . حالم خوب نبود نمی تونستم حرکت کنم. خیره شده بودم به روبه رو. کیمیا کنار پام نشسته بود. آروم سرشو بلند کرد و مثل بچه ها سرشو گذاشت رو زانوم. قدرت هیچ عکس العملی رو نداشتم . فقط چشمام بود که حرکاتش رو میدید . یکی از دستاشو آورد بالا و صورتشو پاک کردو دوباره دستشو گذاشت رو پام. با صدای بغض آلودی گفت : کیوان من خیلی تنهام. خیلی چیزا رو می بینم و غصه می خورم. کیوان من به بابا احتیاج دارم. من نمی تونم مثل تو باشم . نمی تونم با این قضیه کنار بیام. من یه دخترم..... به خدا اولش نمی دونستم قصد دکتر چیه ..... فکر می کردم دوستم داره و چون خودش دختر نداشته داره به من محبت می کنه..... کیوان حق داری از من متنفر شی ..... خیلی خواستم بهت بگم اما روم نمی شد. با صدایی که از ته گلوم دراومد بهش گفتم : کاش بهم می گفتی .... کاش من می دونستم ... تکونی به خودم دادم . فهمید می خوام بلند شم سرشو از روی زانوم بلند کرد. از جام بلند شدم و نگاهی بهش انداختم . صورتش از اشک خیس شده بود و اشکاش پایین لباسشو خیس کرده بودن. دلم براش سوخت . منو کیمیا خیلی بهم وابسته بودیم . اولین بار بود که روش دست بلند کرده بودم . از خودم بدم اومد . من زده بود م تو اون صورت معصوم . باورم نمی شد! نگاه مظلومانه ای بهم کرد وگفت : کیوان مامان هم می دونه ؟ لبخند تلخی ز دمو گفتم بابا کم بود می خوای تو هم بهش اضافه شی ؟ نه نمی دونه..... از اتاقش رفتم بیرون . یه راست رفتم تو اتاق خودم که با مامان رو به رو نشم. ولو شدم رو تختم و ضبط رو روشن کردم............... در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها ............ سراسر وجودم غم بود و غم.... هیچ کسی رو نداشتم که باهاش درد دل کنم. آخه به کی میشد گفت ؟ از کی میشد کمک گرفت ....چشمامو بستم .... افکار زیادی تو ذهنم بود ... صحنه سکس دکتر با کیمیا مرتب میامد تو ذهنم. انگار ذهنم می خواست تصویری از اون لحظات بسازه .... نمی تونستم از شر این افکار رها شم... وقتی چشمام رو باز کردم دیدم ساعت 2:23 بامداده. خوابم برده بود. بدون اینکه بخوام از زور خستگی و ضعف خوابم برده بود... نمی دونم شایدم از حال رفته بودم. از جام بلند شدم تنم سنگین بود . انگار یه چیزی روم بود. نشستم تو تخت . به دور و برم نگاه کردم . انگار تازه یادم افتاده باشه چی شده ... دوباره اون حس بد اومد سراغم ... حس سردرگمی ... سرگیجه ... عذاب.... به سختی از جام بلند شدم ... انگار چسبیده بودم . در اتاقمو آروم باز کردم .وارد حال شدم . خونه توی تاریکی و سکوت فرو رفته بود. فقط صدای باد که برگ درختها رو تکون میداد به گوشم می خورد. احساس ضعف داشتم اما میلی به خوردن نداشتم. نور ملایمی از اتاق کیمیا دیده می شد. آروم در اتاقشو باز کردم . هنوز بیدار بود. پنجره اتاقش باز بود و داشت بیرون رو نگاه می کرد. پشتش به در بود نفهمید من اومدم. رسیدم پشت سرش و مثل یه روح ایستادمو نگاهش می کردم.... لباس خوابشو پوشیده بود... موهاش تو باد ملایمی که از پنجره می اومد به آرامی می رقصید .چشمام چرخید و رسید به بدنش. پوست سفید و براقش از زیر اون لباس حریر به خوبی دیده می شد. سوتین نداشت . فقط یه شورت توری سبز دیده می شد. و رونای سفید و خوش فرمش . انگار تازه اولین بار بود که می دیدم. تازه بدن سکسی کیمیا رو دیده بودم. تصویر دکتر اومد تو ذهنم. حتما کلی با این کون سفید و درشت کیمیا حال کرده . مرتب دکتر رو میدیدم که افتاده روی کیمیا و داره تمام بدنشو می ماله . چرا دکتر باید کیمیا رو به لذت برسونه ؟ من که بهتر می تونستم.. من می تونستم کیمیا رو غرق لذت کنم. لذت واقعی ... طعم واقعی سکس .... با تمام وجودم دوستش داشتم.... عشق و لذت سکس رو باید خودم بهش میدادم نه کس دیگه .... بی اختیار روی زانوهام نشستم . سرم دقیقا رو به روی کون کیمیا قرار گرفت . لباس حریرش تا زیر کونش رو گرفته بود. حالا بهتر می تونستم ببینم. دستام دیگه مال خودم نبود. اصلا انگار خودم نبودم. بد جوری تحریک شده بودم. بی اختیار دست راستمو کشیدم روی اون رونای نازش . آخخخخخخخ چقدر نرم و داغ بود. اما این لذتم فقط 1 ثانیه بود.. چون یهو کیمیا برگشت و جیغ کوتاهی کشید. مثل جن زده ها بهم نگاه می کرد. جرات حرکت نداشت. منم نمیتونستم حرکت کنم . حالا که برگشته بود طرفم تصویر مبهمی از کسش روبه روم بود . با اینکه شورتش توری بود اما بازم چیز زیادی نمی دیدم. سرمو که به سختی حرکت می دادم آوردم بالاتر. خواستم سینه هاشو نگاه کنم اما لباسش طوری بود که یه تکه پارچه ساتن سینه هاش رو پوشونده بود . دو تا دستامو روی رونا ش گذاشتم . کمی مکث کردم تا عکس العملشو ببینم . لرزش خفیفی توی بدنش بود. انگار ترسیده بود. فکر کرده بود باز من دیوونه شدم . جرات هیچ حرکتی رو نداشت. منم مثل آدمهای مسخ شده بودم . انگار بر عکس شده بود حالا اعضای بدنم بودن که بدون خواست من حرکت می کردن. دستامو آروم کشیدم روی پاهاش . تا مچ پاهاش خیلی بهم لذت داد. دوباره این کارو کردم . چشمام رو بستم دستمو بردم زیر لباسشو گذاشتم دو طرف پهلوهاش و به آرومی کشیدم پایین. دستامو چرخوندم و بردم روی کونش. نرم و داغ. تو دستام گرفته بودمو به آرومی می مالیدمشون. حس خوبی بهم دست داده بود. انگار یه آدم دیگه ای شده بودم. گرمایی که زیر پوستم اومده بود با همیشه فرق داشت . لذت خاصی تو سرتاسر بدنم بود. کیرم داشت قلقلک می یومد. رشدشو توی شلوارم حس می کردم به آرومی داشت قد می کشید. ازجام بلند شدم و ایستادم جلوی کیمیا . رخ به رخ . چشم تو چشم. فاصله ای که بین صورتمون بود شاید بیشتر از 10 سانتی متر نبود. رفتم جلوتر خودمو چسبوندم به بدنش. واایییییییییییی لذت عجیبی داشتم . زمان و مکان از یادم رفته بود و فقط به چیزی که می دیدم فکر می کردم. صورت کیمیا غرق در نگرانی و ترس بود. نمی تونست حدس بزنه که می خوام چی کار کنم. ترجیح داده بود خودشو بسپره به من. در واقع کاری نمی تونست بکنه. چی کار میکرد ؟ جیغ میزد تا هر دومون ضایع می شدیم ؟ یا مثلا می گفت کیوان این چه کاریه بی ادب برو بخواب دیر وقته ؟!! با آتوی بزرگی که ازش داشتم در مقابلم تسلیم محض بود . تو چشماش خیره شدم . حتی پلک هم نمی زدم دستاش رو برد عقب و گذاشت پشتش . با این کارش کمی سینه هاش اومد جلو . فشار کمی به سینه من میداد. ولی لذتی صد چندان. نتونست تو چشمام خیره بمونه کم آورد. چشماشو بست و نفس آرومی کشید . صدای نفسهاشو توی اون سکوت خوب می شنیدم . کوتاه و سریع. دستامو حلقه کردم دور کمرش . و کشیدمش جلوتر. کاملا چسبید بهم. سینه های نرمشو حس می کردم. احتمالا اونم برجستگی کیرمو به خوبی حس می کرد. سرمو بردم جلوتر و کنار گوشش و گونه هاشو گردنشو و لابه لای موهاشو آروم و کوتاه می بوسیدم و بو می کشیدم . شهوت سراسر وجودم رو گرفته بود و من به چیزی جز پاسخ دادن به اون فکر نمی کردم. به سختی نفس می کشیدم و سعی می کردم شهوتی رو که با قدرت در وجودم حکفرما بود کمی کنترل کنم .... دوباره به صورتش خیره شدم. به صورت گرد و پوست شفاف و سفیدش چشمای عسلی و خوش حالتش که با اون ابروهای مشکی و بلند صد برابر زیبایشو به نمایش گذاشته بود. لبای قلوه ای و کوچیکش. با اون موهای مشکی و لخت که دور اون صورت زیبا رو پوشونده بود. دیگه نتونستم صبر کنم و نگاه کنم.. لبامو گذاشتم روی لباش . یه بوسه آروم .. دو تا بوسه ..... سه تا..... فاصله بوسه هام کمترشد..... ضربان قلبم به شدت تند شده بود. پشت سر هم می بوسیدمش. زبونم رو کشیدم روی لباش .صدای خفیفی به گوشم خورد.. اوممم دلم می خواست کیمیا رو غرق لذت کنم مثل خودم.... طوری که لذت رو فقط با من بشناسه و نه هیچ کس دیگه ....
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
کیوان و مامانش و خواهرش کیمیا (قسمت پنجم پایانی)

. از پنجره کمی فاصله گرفت بی حرکت تو بغل من بود هنوز چشماش بسته بود اما دیگه نگران نبود و نمی ترسید شاید احساس امنیت داشت اونم خودشو بهم فشار میداد لباشو گرفتم تو دهنم و می مکیدم از لباش سیر نمی شدم مثل عسل شیرین بود با قدرت لباشو می لیسیدمو می خوردم سرشو آورده بود بالاتر طوری که راحت تر بتونم این کار رو بکنم. به آرومی چشماشو بوسیدم . آهسته اون چشمای خوشگلو باز کردو بهم نگاه کرد لبخندی زدمو با صدای آرومی گفتم : می خوام چشمات باز باشه .... لبخند قشنگی زد و صورتشو آورد جلو باز هم بوسه ...بوسه.... گردنشو می بوسیدم ... گرمای تنم خیلی رفته بود بالا احساس می کردم حرارت بدنم همه اتاقو پر کرده ... دستامو روی کونش گذاشتمو کمی بلندش کردمو به دو طرف کشیدم منظورمو فهمید و پاهاشو دور کمرم حلقه کرد. دستای من روی کونش بود ...... اونم دستاش رو گذاشت بود روی شونه هام .سینه هاش رو به روی صورتم بود .فقط چاک سینشو میدیدم .... لیس محکمی بهش زدم ....دلم می خواست همه جا شو بلیسم شروع به وول خوردن کرد ... کسشو که روی کیرم قرار گرفته بود بالا و پایین می کرد ناله های ضعیفی می شنیدم.... آآآآآخخخخخ ااووووهههههه.....نوک سینه هاش از زیر لباسش معلوم بود آهسته با دندونام گازشون می گرفتم و می بوسیدمشون. پاهام سست شده بود دیگه نمی تونستم بایستم..... کیمیا تو بغلم بود ... تو همون حالت بردمش به طرف تختشو خوابوندمش.. تی شرتمو در اوردم.... از شدت گرما و شهوت تنم قرمز بود و دونه های ریز عرق روش دیده می شد.. حال عجیبی داشتم ... فقط لذت بود و لذت....چشمم به شلوارم افتاد .... برجستگی بزرگی دیده می شد... شلوارمو درا وردم .... کیرم داشت شورتمو پاره می کرد ...خواستم اونم دربیارم فشار زیادی به کیرم میداد اما خواستم کیمیا این کار رو واسم بکنه..... نگاه دقیقی روش انداختم..... لباسش رفته بود بالا و نیمی از شورتش معلوم بود... زانوهامو گذاشتم دو طرف پاهاشو دستای داغمو گذاشتم روی سینه هاش.... لباسش مزاحم بود نمی ذاشت سینه هاشو لمس کنم .... بند لباسشو از روی شونه هاش دادم پایین و لباسشو دراوردم..... دو تا هلوی گرد وقلمبه نمایان شد..... شهوت زیاد عقل رو از سرم برده بود سینه هاشو گرفته بودم تو مشتمو محکم فشارشون میدادم . کیمیا با چشمای نیمه باز ش بهم نگاه می کرد دستاشو آورده بود روی سینمو اونو می مالید... سرمو بردم جلوتر سینه هاشو می مالیدم به صورتم ..... دااااااااااغ و نرممممممممم زبونمو دور نوک سینه اش می چرخوندم همه جای سینه هاشو می خوردم و می لیسیدم ... دلم نمی خواست از اون حالت بیام بیرون ..... اونقدرسینه هاشو مالیدم که خودشم خسته شد ... با صدای قشنگش گفت : کیوان برو پایین .....اومدم پایین تر سرمو گذاشتم روی شکم صاف و خوشگلش با بوسهای کوچیک می رفتم سمت کسش.... دستمو بردم لای پاهاشو کمی کسشو از روی شورت مالیدم .... صدای ناله هاش بلند تر شده بود ... اخخخخ کیوااااااان بیشتررررر ... اهههههههه ااااااااااااااااااایییییییی.... نفسهام تند شده بود.... به سختی نفس می کشیدم ... شورتشو در اوردم و پاهاشو از هم باز کردم... سرمو بردم جلو و آهسته کسشو لیس می زدم.... با هر لیسی که می زدم یه صدای شهوت انگیزی از کیمیا می شنیدم....ااااااای اووووووووفففف ...... زبونم رو توی سوراخ کسش می مالیدم .... از پایین تا چوچولشو آهسته با زبونم می لیسیدم.... داشتم منفجرمی شدم .... فشار شهوت به آخرین حدش رسیده بود ..... تمام تنم می سوخت... عرق از اطراف صورتم می چکید روی پاهای کیمیا. از جام بلند شدم و رفتم جلوی صورتش نشستم.... نگاهی به کیرم انداخت که دیگه مثل یه وزنه سنگین اذیتم می کرد ... از جاش بلند و نشست روی تخت من و خوابوند و شورتمو در آورد .
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  
زن

 
مـــــــــــــــن ونلـــــــــــــــی وعمـــــــــــــــه اش ۱

من ونلی همکلاسای دانشگاهی بودیم .. من بیست و دوسالم بود و اونم دو سالی رو ازم کوچیک تر بود . البته اون هنوز از دواج نکرده بود ولی دیگه راه عبورش باز بود و هرچند وقت در میون یه بار می کردمش . اصلا نیازی به این نداشتم که درس بخونم . چون پدرم پولدار بود و تو کار ساختمون سازی و خرید و فروش املاک بود . منم که کارم بود تقلب کردن از این و اون و ناپلئونی قبول شدن . خلاصه عروسی یکی از بستگان دعوت بودیم که دوستام بهم گفتن اون زنی رو که خیلی سکسی پوشیده پاهاش تا انتهای باسنش لخته و متاهل هم هست خیلی اهل حاله و تا اونجایی که خبر دارن به یکی دو نفر داده .. -ببینم یچه ها خوشم نمیاد جنده بکنم آدم مریض میشه -پسر اون خیلی با حاله جنده کجا بود . تا اونجایی هم که می دونم اون عاشق اینه که با پسرای چند سال جوون تر از خودش دوست شه .. بیشتر با هاشون دوست میشه و حرف می زنه فقط یکی از دوستام می گفت که مخشو کار گرفته اونو کرده .. خیلی هم تند می رقصید و همش دوست داشت جلب توجه کنه .. جوووووووون چه کونی داشت .. منم که خیلی خوش تیپ بودم و اندام ورزشکاری داشتم . و یه سه چهار سالی رو بزرگتر از سنم نشون می دادم . حس کردم که نگین با این که شوهر داره ولی خیلی حشری نشون میده .. ده سالی ازم بزرگتر بود .. با هم رقصیدیم .. -به نظرت خیلی گرم نشده ؟ نیما ؟ -نمی دونم . میگی چیکار کنیم . -خیلی دوست دارم بریم یه هوایی بخورم . از تالار اومدیم بیرون و رفتیم به فضای باز .. به اصطلاح فضای سبز . هرچند به تاریکی خورده بودیم . از من در مورد دوست دخترام پرسید .. -خب دیگه این دوره زمونه نمیشه به هر کی اعتماد کرد . ولی دیگه نگفتم که با بعضی هاشون رابطه خاصی داشتم .یه گوشه ای در تاریکی روی نیمکتی نشسته بودیم . پام از یه طرف به پای بر هنه اون چسبیده بود . خیلی راحت با همون شرایط بدون این که مانتو تنش کنه اومده بود بیرون . محیط خیلی دوستانه و بی خطر بود . کاش پا های منم لخت بود .. یه حس خوبی داشتم . دستشو گذاشته بود رو پام . منم دوست داشتم این کارو انجام بدم خیلی آروم دستمو گذاشتم رو پای لختش حدود یکی دو وجب با کسش فاصله داشتم می تونستم از زیر دامنه پیر هنش دستمو برسونم بالاتر و به قسمت کسش . آروم آروم همین کارو کردم . معلوم بود که اونم دلش می خواد . هر چند دستای ما تا حدودی مانع پیشروی هر دومون شده بود ولی تا اونجایی که می تونستیم کار مونو پیش می بردیم . -آهههههه نکن .. نکن .. کسش حسابی خیس کرده بود . دستش رو شلوارم شل شده بود . نشون می داد که اون دیگه داره به اوجش می رسه . نگین عاشق کیر های جوونه . خودشم بی اندازه زیبا بود . هیکلی درشت و توپ داشت . نیمی از سینه هاش بیرون زده و در تاریکی حالت سفیدی اون مشخص بود .. چه حالی می داد وقتی که نسیم ملایمی گونه هامو نوازش می داد و من دستم از کناره های شورت رو شکاف کسش قرار گرفته بود . نمی دونم چرا یهو داشت از این حرف می زد آیا دوست دختر دارم یا نه .. -راستشو بگو تا حالا از این کارا با دوست دخترات کردی ؟ -آخخخخخخخخ نههههههه نهههههههه .. -با من می کنی ؟ -اووووووهههههه آرررررره نلی جون آررررررره .. زیپ شلوارمو باز کرده تا بتونه دستشو بذاره اون داخل با کیرم بازی کنه .. وقتی دستش به کیرم رسید طوری باهاش ور رفت و بازی کرد که همون داخل شلوار خالی کردم .. -پسر تو که از من حشری تری .. -آره ولی به اونی که می خواستم نرسیدم .. -نگین نگین .. -اوووووههههه شوهرمه . اون اصلا قرار نبود امشبو بیاد اینجا .. فدات نیما جون .. برو یه جایی قایم شو .. من رفتم یه گوشه ای تا شوهر نگین مشکوک نشه .. حالا نمی دونم دستای چسبناک آغشته به منی رو چطور تمیزش کرد اون دیگه پای خودش .... ولی چند دقیقه بعد که یادم اومد چه طعمه و لقمه ای رو از دست دادم حالم گرفته شد ولی با خودم گفتم وقتی که برم بالا شماره موبایلشو می گیرم . خیلی کمرمو سست کرده بود . طوری با کیرم بازی کرده بود که تمام وجودمو به لرزه انداخته وقتی هم که اولین پرش آب کیرمن آبمو خالی کرد طوری ماهرانه کیرمو می مالوند که تا اونجایی که می شد هوس منو خالی کرد . ده دقیقه بعد هوس اینو داشتم که ای کاش کنارم بود و می تونستم اونو بکنم .. وقتی که رفتم بالا و اونو ندیدم و گفتند که با شوهرش رفته انگاری که یه سطل آب یخ رو سرم خالی کرده باشن ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
مـــــــــــــــن و نلـــــــــــــــی و عمـــــــــــــــه اش ۲

مرغی بود که از قفس پرید . دیگه حسرت خوردن به خاطر اون فایده ای نداشت .هرچی هم از این و اون آدرس و شماره تلفنشو می خواستم انگار کسی نمی دونست .. البته از همون چند تا رفیقی که با هم جیک بودیم اینا رو می خواستم . یه چند وقتی بود که خونه مون خلوت یا خالی نمی شد که بتونم نلی رو بیارم و با هم حال کنیم .. آخرش یه روز نلی برام زنگ زد که شب جمعه ای رو برم خونه شون .. چون به یه بهونه ای شبو خونه تنهاست . خونواده اش رفتن اطراف شهر و اونم گفته که با دوستش می خواد خونه بمونمه و درساشو مرور کنه . آخه نلی دختر سر به زیری بود و خیلی هم بهش اعتماد داشتند .. به خودم خوب رسیدم و واسه یه شب رویایی آماده شدم .. ولی دقایقی پس از ورود به خونه یه قاب عکسی رو دیدم که تصویر یک مرد و زنی رو نشون می داد که کنار همند .. هر دو تاشون هم یه حالت ایستاده داشتند .. قلبم داشت از جاش در میومد . من یه بار نلی و مادرشو توی خیابون دیده بودم . اون اصلا شباهتی به مادرش نداشت .. این گمشده ای بود که تا چند روزی رو دنبالش بوده بعد بی خیالش شده بودم و به خاطره ها پیوسته بود . حالا رو زمین پیداش کرده بودم . نلی متوجه این تغییر حالتم شده بود . -چیه اونو می شناسی ؟ -روم نمی شد بگم آره .. آخه من اومده بودم اونو بکنم . اون وقت پیش اون باید از زنی دیگه می گفتم ؟ می تونستم اینو هم بگم که چند شب پیش در مجلس عروسی دیدمش .. -نلی می تونم بپرسم اون کیه ؟ -اون عمه منه که کنار بابام وایساده .. راستشو بگو تو اونو از کجا می شناسی . عمه من خیلی اهل تفریحه .. نکنه دوست زن تو هم بوده .. -نلی این حرفا چیه من تازه چند شب پیش برای اولین بار و آخرین باردیدمش .. -برای اون فرقی نمی کنه که طرف رو برای چند مین بار دیده باشه .. همون بار اول رو هوا تور می کنه . از هر کی که خوشش بیاد امونش نمیده .. ولی خیلی زن نامرد و بی مرامیه .. راستشو بگو .. رابطه تو با اون تا کجا پیش رفت -اصلا من با هاش دوست نبودم .. -تو چشام نگاه کن نیما . تو داری یه چیزی رو از من مخفی می کنی .. اگه بدونی اون چه ظلمی در حق پدرم کرده .. پدر داشت ور شکست می شد . مجبور شد یه خونه ای رو که واسه من کنار گذاشته بود به عمه بفروشه . می دونی چقدر ازش خرید ؟ به بک پنجم قیمت .. دلم سوخت .. -بابا ت نمی تونست جای دیگه ردش کنه .؟ -سریع احتیاج داشت . آبروش در خطر بود .. دیوونه شده بود . اون خیلی آبرو خواهه . تازه ضامن یه نفری شده بود بالا آورده بود .. . دستم به دامنت .. اگه رابطه ات در حد پیشرفته ایه . .کمکم کن .. نترس .. بهت نمیگم چرا باهاش دوستی . اتفاقا من خودمم دوست دارم که با اون دوست باشی . این طوری می تونی کمک بزرگی در حق من بکنی . من و خونواده ام رو نجات میدی . این عمه ام همش می خواد از آب گل آلود ماهی بگیره . شاید شوهرش از کارای اون خبر داشته باشه ولی هنوز مدرکی بر علیه اون نداره .-راستش نلی من و نگین گرم صحبت بودیم که شوهرش صداش کرد و رفت .. روز بعد با هاش تماس نگرفتی ؟ -شماره اونو ندا شتم . -اگه من بهت شماره شو بدم چی بهم میدی .. -تا صبح سه بار ار گاسمت می کنم .. -ببین عمه ام خیلی اذیتم کرده .. خواهر کوچیکتره .. همش می خواد گردن کلفتی کنه . یه مدت خونه اونا زندگی می کردیم . همش می خواست زاغ سیاه منو چوب بزنه . بازم خوبه که جوونه .. نمی دونم چرا پدر بزرگم اونو پررو بارش آورده . شاید به این خاطر که اون تک دختر بوده . کمکم کن نیما من می خوام حقمونو از عمه پسش بگیرم .. اون مث سگ از شوهرش حساب می بره . بیشترین علتش اینه که یه سری ملک و املاکی رو به اسم اون کرده که بعد از مرگش بهش می رسه . بهش بخشیده ولی تا زمانی که شوهر عمه زنده هست می تونه مالکو عوض منه یا ملکوبه خودش بر گردونه . اگه کوچکترین خلافی از عمه ببینه و طلاقش بده عمه نگین ضرر زیادی می بینه . حالا من ازت خواهش می کنم با من هماهنگی کنی تا اونو از راه نقطه ضعفش به تله بندازیم . کاری کنیم که دیگه به غلط کردن بیفته .. اموالی رو که شوهره به اون یعنی به نگین بخشیده خیلی بیشتر از اون پولیه که از بابت مفت خریدن ملک پدرم به دست آورده . به برادر ش به برادر زاده اش رحم نکرده . به خوشگلی اون نگاه نکن .. اگه اون باهات نرمه واسه اینه که کسش زبر شده و می خاره .. -اتفاقا خیلی نرم بود .. در جا یادم اومد که سوتی دادم -چیییییییی ؟ نفهمیدم چی گفتی ؟ تو که چند دقیقه پیش می گفتی که اصلا باهاش ور نرفتی .. حالا میگی دستت به کسش رسیده .. نترس .. جای امید واری هست .. می خوام جرش بدی .. اون وقتی یه پسر خوشگلو می بینه بیهوش میشه . تعجب می کنم چطور خودش ازت شماره نگرفت . فکر کنم شرایط طوری بود که نمی شد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مـــــــــــــــن و نلـــــــــــــــی و عمـــــــــــــــه اش ۳

این جور که معلوم بود نلی از دست عمه اش خیلی دلخور بود و من باید در این تصفیه حساب خانوادگی اش شرکت می کردم .. -ببینم دختر چیزی هم به ما می ماسه شوخی کردم . یه وقتی جدی نگیری . من به اندازه کافی پول دارم . نگین اومد و من و نلی رو با هم دید از تعجب داشت شاخ در می آورد . وقتی عمه مانتوشو در آورد و دکلته مشکی فانتزی و ساپورت همرنگ اونو نشونم داد از طرف دیگه نلی هم از یکی از اتاقا بیرون اومد .. -اوووووهههههه عمه جون تو کجا و این جا کجا با دوست پسر منم بله .. نگین : منظورت رو نمی فهمم . نلی : عمه جون حالا خودت رو به کوچه علی چپ نزن . ما همه می دونین تو چقدر اهل حالی .. دیگه حالا ناز کردن نداره .. نگین ماتش برده بود . فکر نمی کرد که غیر اون مونث دیگه ای هم اون جا باشه -ببینم خانوما شما با هم فامیلید ؟ خیلی عالی شد . عمه و برادر زاده حالا خیلی راحت می تونین با هم کنار بیایین . نگین : من که اصلا اهل این بر نامه ها نیستم . پس شما دو تا با هم مشغول شین . -اتفاقا عمه جون تا بزرگ تر هست کوچیک تر چیکاره هست .. وقتی که من جریان کلاهبرداری و نا مردی و بی مرامی نگین رو شنیدم خیلی از ش بدم اومد و دیگه نمی تونستم اون حس احترام گذشته رو نسبت به اون داشته باشم دوست داشتم هر جوری شده زهر خودمو بریزم . یا بهش نشون بدم که چقدر از این کارش ناراحتم و دلم گرفته . اصلا نمی تونستم این شرایط رو تحمل کنم . ولی دلم می خواست یه درس خوبی به این خانوم بدم که به خاطر مال دنیا پشت پا به ارزشهای انسانی نزنه . می دونستم چیکارش کنم . می خواست بره .. ولی کمرشو گرفتم .. وایسا کجا می ری . نلی : بسپرش به من . بذار یه خورده با هم حال کنیم . کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم می رسه . ببینم اگه آقا رحیم بدونه تو با مایی خیلی حالش جا می داد . علاوه براون املاکی که تا حالا بهت بخشیده بازم یه چیزای دیگه ای رو به نامت می کنه .. رفت طرف عمه اش .. خواست که دکلته رو از تنش بکشه بیرون . -جنده تو در جایگاهی نیستی که به من دستور بدی .. می دونی یا نه . می خوام ببینم حال کردن با عمه خانوم چه حالی داره . -ولم کن .. -برو به بابام بگو .. گربه زبونتو خورده .. تو حتی جراتشو نداری بری بگی که پرده برادر زاده ات جر خورده . چون اولین نفری که جر می خوره تو هستی .. حالتو می گیرم نا مرد . نلی خودشو کاملا لخت کرد . -وااااااایییییی عمه جون چه هیکلی داری . واقعا جون میده برای جندگی .. ببینم ایدزی میدزی چیزی نداری؟ .. -نلی جون من از کاندوم خوشم نمیاد . می بینی که تو رو اصلا با کاندوم نمی کنم . -..خودت می دونی .. عمه ما حرفه ایه .اووووووووهههههههه عمه ما رو باش . سوتین که اون زیر نداشتی و عجب شورتی و ساپورتی . یه نخ روچاک کوس و کونتو پوشونده .. خم شد و اون قسمت از نخ رو چاک رو که خیلی هم نازک بود د اد به کناری و انگشتاشو فرو کرد توی کس عمه اش و انگشتارو فرو می کرد توی دهنش .. -هووووووفففففف خوردن کس عمه چه خالی میده ! لباشو گذاشت رو کس نگین . -بذارین من برم . باور کن به کسی نمیگم . -اوووووخخخخخخ اینم از اون حرفاست . عمه جنده من . تو همین جا بمون و حالتو بده اون وقت ما به کسی نمیگیم تو اینجا بودی . تو هم باید با من حال کنی و هم این که به نیما حال بدی . فهمیدی ؟ نذار من عصبی شم . اکسیژن برای اینه که ما ازش استفاده کنیم . یه چشمکی به من زد و منم حیطه کار به دستم افتاد .. البته به نتظر من فیلمبرداری از قسمتی که نلی داره با عمه اش ور میره می تونه به ضرر نلی باشه .. می شد بعدا صحنه ها رو سانسور کرد .. خلاصه نلی این جور دو ست داشت .. -نگین جون من شما رو به حال خودم میذارم . یه چیزی بخورم بر می گردم . اینو به دروغ گفته بودم . رفته بودم چند متر اون طرف تر یه گوشه ای پنهون شده عکس می گرفتم . نلی افتاده بود به جون عمه اش .. اونو کاملا بر هنه کرده بود . انگشتاشو فرو می کرد توی کس عمه اش .. نگین جیغ می کشید .. ولی یواش یواش خودشو عادت داد به این که بتونه برادر زاده شو تحمل کنه .. خیلی به هیجان اومده بودم . اون تن و بدن و کسی رو که اون شب نکرده بودم انتظار منو می کشید . بعد از لحظاتی نلی آروم تر شده بود .. ولی حرفای رکیکشو بر زبون می آورد . -یادته به من می گفتی جنده ؟ حالا خودت جنده شدی .. هر کیر تمیزی رو که گیر میاری حرومش نمی کنی .. جوووووووون چه حالی میده .. نلی حالا کسشو به دهن عمه اش می مالید . بخورششششش بهش حال بده .. به تو هم میگن عمه ؟ .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مـــــــــــــــن و نلـــــــــــــــی و عمـــــــــــــــه اش ۴

جوووووووووون عمه بخورششششش بخورشششششش -نهههههههه نههههههه نلی من کس تو رو لیس بزنم ؟ -عمه این جا این منم که دستور میدم . حرف زیادی نباشه . کاری نکن که من از نیما بخوام که تو رو نکنه ها .. من تو رو می شناسم که این کست چقدر می خاره -نهههههههه خواهش می کتم .. ...من که داشتم از عملیات اون دو نفر لذت می بردم طوری حالی به حالی شده بودم که می خواستم زود تر برم سر وقت نگین .. نلی طوری با اندام عمه ور می رفت که من نتونستم اونجا وایسم .. موبایلو قایمش کرده رفتم وسط اون دو نفر .. نگین : من نمی خوام .. من نمی خوام امروز سکس کنم .. من و نلی دو تایی مون افتادیم رو عمه خانوم .. سینه های عمه رو یکی یکی می ذاشتم توی دهنم .. نگین با این که از هوس نمی دونست چیکار کنه و دست و پاشو گم کرده بود ولی یه حسی بهش می گفت که سکس با من اونم جلوی برادر زاده اش نمی تونه به نفعش باشه . سست و بی حال شده بود . در مونده اش کرده بودیم . یه لحظه از جام پا شدم تا خودمو تنظیم کنم که دیدم در جا شور تشو از رو زمین بر داشت و اونو پاش کرد .. عصبی شده بودم . با کف دستم محکم زدم به کونش .. و دستا رو قرار دادم روی شورت .. حالا دیگه منم واقعا دلم می خواست از این جنده خانوم فیلم بگیریم و حالشو بگیریم . نمی خواست دم به تله بده ولی غافل از این که به قلاب کیر نیما گیر کرده و راه فراری براش وجودنداره .. با پشت دست محکم زدم به صورتش .. -جنده فاحشه .. من تا امروز کیرمو فرو نکنم توی کست دست بر دار نیستم . کونتو جرش میدم .. شورت فانتزی رو محکم به طرف پایین فشار دادم . چون پا هاشو به هم فشرده بود و منم فشار می آوردم کس و کونش به شدت درد گرفته مجبور شد که شل کنه و شورتو کشیدم پایین ... -آدمای سالمش نتونستن از دستم در برن تو ی جنده واسه ما ناز می کنی -نلی دیدی ؟ از بس به من گفتی جنده , دوست پسر منم حالا عادت کرده .. چرا این جور با شخصیت من بازی می کنی . بزرگتری گفتن کوچیک تری گفتن -اگه این طوره تو چرا احترام بابامو رعایت نکردی .. دیگه ادامه نداد . نمی بایست به دست عمه جون گزک می داد . نلی رو زمین دراز کشید پاهاشو باز کرد تا عمه کسشو لیس بزنه .. نگین چاره ای نداشت جز این که این کارو انجام بده . اون در حالی که قمبل کرده بود شروع کرد به لیس زدن کس نلی .. منم کون قمبل کرده نگین رو به دو طرف باز کرده و شروع کردم به میک زدن و لیسیدن کس و کونش .. عمه خانوم غر زدن رو شروع کرده بود . انگاری از این که داشت کس نلی رو میک می زد منت می ذاشت رو سرش .. .. نلی رفت و با چند تا موز و خیار و هویج و بادمجون برگسشت .. -عمه جون دنبال چوب می گشتم که چوب توی کونت کنم که پیدا نکردم . -نههههههه نهههههههه ...-آره عمه جون .. حالا نوبت منه .. موز و خیار رو توی کون و کس نگین فرو کرد درد و هوس قاطی شده بود . نگین هم کیر می خواست و هم می خواست که دست از سرش ور داریم . چقدر کس و کون نلی با حال شده بود . نلی از اون صحنه فیلم گرفت که خود نگین هم متوجه این جریان شده بود .. -نلی جون نکنه این فیلمو جایی پخش کنی -نه من این کارو نمی کنم . یاد گاری قشنگبه . برات بلوتوث می کنم . من خیلی دوستت دارم . وهمیشه هم به بابام گفتم که احترام تو رو رعایت کنه ولی خودت این طور دوست نداری . رفتم جلو نگین و رو به صورتش . کیرمو گرفتم سمت اون . طوری که صورت من روبروی صورت نلی هم قرار گزفت . کیر کلفت و شق شده مو روبروی صورت نگین قرار دادم . -بازش کن .. بازش کن . -من از زور خوشم نمیاد .. این جوری نه .. محکم کیره رو فشردم به لباش و اون دیگه چاره ای نداشت جز این که دهنشو باز کنه .. جووووووووون .. چه حالی می داد .. چه خوب ساک می زد . واقعا که این زن حرفه ای بود .. دهنمو گذاشتم زیر گوش نلی و خیلی آروم بهش گفتم که بره فیلمبرداری رو شروع کنه .. خوب متوجه نشد که چی دارم میگم . . با دست و پانتومیم بازی حالیش کردم که دور شه و به کارش برسه . جو اونو گرفته بود و داشت فراموش می کرد که اصلا برای چی عمه نگین خودشو آورده این جا ..-اوووووووفففففففف ساک بزن .. کیر بخور .. کیر تازه بخور ... کیر تازه , شیر تازه هم داره .. ویتامین داره .. بخور .. خوب داری شیرشو می دوشی .. ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مـــــن و نـــــلی و عمـــــه اش ۵ (قسمـــــت آخـــــر)

یه لحظه کیرم عین هفت تیرای آبی با فشار و سرعت آبشو توی دهن نگین خالی کرد . نگین دهنشو باز کرد که آب از لب و لوچه هاش ریخت بیرون ولی من کیرمو محکم فشار دادم به ته حلقش و کاری کردم که نتونه دیگه لباشو باز کنه و بقیه آبو خورد .. در همین لحظه نلی پیداش شد .. -عمه جنده .. تو داری آب کیر دوست پسر منو حروم می کنی ؟ قبل از این که منی روی صورت نگین بیاد پایین نلی این آبا رو به طرف لب عمه اش فرستاد -جنده .. پتیاره .. باز کن اون لباتو .. نگین چاره ای نداشت جز اطاعت دستور ات نلی .. حالتش نشون می داد که وقتی از این جا خلاص شه یه بر نامه هایی برای این دختر داره . نلی بازم رفت و من و نگین مشغول شدیم .. -پس کی می خوا ی با من مهربون تر باشی . -این جوری حال نمی کنی ؟ نلی دو تا ماژیک آورد و یک طرف کون عمه شو نوشت نگین طرف دیگه شو نوشت جنده .. بعد من نگینو بلند کرده گاییدنشو رو هوا شروع کردم کونشو هم رو به دور بین نلی که یه گوشه ای پنهون شده بود قرار دادم . آروم بهش می گفتم نگین جون دوستت دارم .. حالا تو حرفاتو بزن .. -بکن منو .. بکن .. طوری به هوس اومده بود که دیگه حالا خودش به من می گفت بکن .. بکن . نگین جنده خودت رو بکن .. انگشتمو فرو می کردم تو سوراخ کونش ..- اوووووفففففف نهههههههه نگین کوسوی خودت رو بکن .. می خوام به من حال بدی .. قدرتم انگاری چند برابر شده بود . نگین هم یه حرکتی به کون گنده اش می داد . سینه هاش تلو تلو می خوردند . ولی خیلی خوش بدن تر از نلی بود .. انگاری شوهره نمی تونست خوب سیرش کنه . -واااااایییییی کسسسسسسم داره می ریزه ... ول نکنی ها .... بزن .. نمی تونم حرف بزنم .. منو زمین نذار . رو همین هوا آتیشم کن .. -تو خودت آتیشی عزیزم .. حس کردم یه چیزی داره کیرمو شستشو میده و اون آب کس نگین بود که ریخت روی کیرم ... نگینو گذاشتم زمین . کیرمو به سوراخ کونش فشار دادم .. -نهههههههه نهههههههه کونم درد می گیره .. رگاش پاره میشه .. اون وقت نمی تونم بشینم . نمی تونم برم دستشویی .. بذارتو دهنم . هر کاری می کنی بکن .. کون نه ... داشت گریه می کرد دست و پا می زد .. عصبی ام کرده بود .. کون درشت و بر جسته نگین و گودی کمر اون بد جوری وسوسه ام کرده بود . با کف دستام از چپ و راست می زدم به سر و صورت و پشت و کون نگین .. -جنده کون نمیدی ؟ جرت میدم .. کونتو میگام طوری که یکسال نتونی بشینی .. دو تا قاچشو باز کردم به دو طرف با آخرین فشار این کارو انجام دادم .. -نههههههه نیما باشه .. باشه .. شل می کنم . بذار توکونم .. هر کاری دوست داری بکن و کیرمو آنچنان فرو کردم توی کون نگین که شاید اگه اون لحظه اعدامش می کردند این قدر زجر و ناراحتی نمی کشید .. خلاص می شد می رفت . کیرم که رفت داخل کونش انگاربه یه جای سفت و سختی چسبیده بود . و وقتی که کیر رو می کشیدم عقب و دوباره با یه حرکت رو به جلو می خواستم ببینم عضلات مقعدش در چه وضعیه آن چنان نعره ای می کشید که بدن آدمو می لرزوند . راستش ا صلا دلم واسه این مال مردم خور نمی سوخت . خیلی راحت و ریلکس کونشو می گاییدم انگاری که دارم کس می کنم . -نگین جون چه حالی میده .. دلم می خواد هر روز بیای این جا .. ولی خب پس فردا مامان اینام میان .. یهو از پشت پرده صدای نلی در اومد که می گفت نیما جون عمه نگین من چند تا آپارتمان با تجهیزات کامل داره . -دختر تو اونجا گوش وایسادی .. -عمه جون هم گوش وایسادم هم چشم .. -خنده ام گرفته بود ... نلی اومد جلو .. -عمه جون خوش میگذره ؟ -کونم می سوزه .. نلی این چیه دستت گرفتی .. -هیچی عمه ازت می خوام این ساپورتو پات کنی ببینم پسرای دیگه تو رو این جوری ببینن چه جوری کونتو پاره می کنن .. خلاصه ساپورت از اون کاملاش بود . مشکی و توری و نازک که تا بالای کونش می رسید . چقدر با حالش کرده بود . -نلی کیرمو که شقش کردی .. -می تونی مشغول شی . زبونمو کشیدم رو ساپورتش .. از کف پاش شروع کردم . وقتی رسیدم به قسمت کونش هیجانم بیشتر شد .. -نیما زود باش .. زود باش جرش بده .. اول فکر کردم به کونش میگه .. -این که ساپورت داره .. انگاری نلی شده بود مث وحشی ها .. دستاشو گذاشت رو ساپورت عمه اش .. -منم میگم ساپورت این جنده رو جرش بدی .. با فشار و خشونت و به کمک ناخن یه تیکه شو جر داد طوری که قسمتی از کونش لخت زد بیرون .. -حالا بکنش .. اوووووووووففففف عجب منظره ای بود .. مثل گلستانی وسط کویر کیرمو با هیجان کردم توکون نگین و تلمبه زدن من شروع شد .. -نلی همه اینا رو از چش تو می بینم . -عمه جون تو که داری حالتو می کنی نلی رفت سراغ نگین و تمام تنشو با میک زدنهای عجیب و غریبش کبود کرد .. -چیکار داری می کنی . -هیچی دارم یه کاری می کنم که تا چند وقت نتونی پیش شوهرت بخوابی فقط مال نیما جونم باشی .. .. لحظاتی بعد نلی منو کشوند طرف خودش .. بیا بیا نیما دلم برات یه ذره شده .. کیرمو کردم تا ته کسش .. چه حالی داره دو تا کس بغل دستت داشته باشی و هر وقت یکی دلتو زد بذاری توی اون یکی .. انگاری تازه سکس روزمو شروع کرده بودم . نگین : به چه حقی دوست پسرمو بردی طرف خودت .. - جنده ندیدم این قدر هوسی باشه . به هر دو مون می رسه .. چند بار تند تند تا ته کس نلی فرو کردمو و کشیدم بیرون .. تا بالاخره ریختم توی کسش .. و اون شب سه تایی مون رو یه تخت کنار هم خوابیدیم . صبح که شد نلی لپ تابو آورد و گفت عمه نگین و نیما جون قبل از میل کردن صبحانه دلم می خواد سکس شما دو تا رو ببینم البته به این فیلم اصلاح شده نگاه کنین و حشری که شدین یا هنگام دیدن فیلم به هم حال بدین . حیف که از این سه نفری که در این فیلمن فقط میشه یک نفرو شناخت .. راست می گفت طوری ماهرانه ردیفش کرده بود که اصلا نمی شد تشخیص داد که مردی که داره نگینو میگاد کیه ولی خود نگین صورتش , بدنش , کاملا مشخص بود . -نلی پاکش کن . اگه دست یه نفر بیفته چی میشه -اتفاقا من می خوام که به دست آقا رحیم شوهر عمه گلم بیفته ...ممکنه چند تا زمین و خونه ای رو که به اسمت کرده و اختیارش دست خودشه رو پسش بگیره ..-نههههههه تو این کارو نمی کنی .. تو برادر زاده منی -یعنی پدر من برادر توست ؟ خونه پونصد میلیونی رو به صد میلیون ازش گرفتی ؟ این ده درصد از سرمایه ات نمیشه .. فقط اختیار همین ده درصدو داری .. اون نود درصد رو می خوای یا این ده درصد رو .. درضمن بعد از این که خونه رو به بابام بر گردوندی اون صد میلیون رو هم حق نداری ازش بگیری .. یه ده میلیون هم میدی به من که هر وقت خواستم یه پرده واسه خودم بزنم دیگه دستمو طرف بابام دراز نکنم .. نگین یخ شده بود .. -شیرینی آقا نیما هم یادت نره .. نگین دستشو آورد بالا تا بزنه زیر گوشم که نلی از اون طرف متوجه شد و یه پس گردنی به عمه اش زد که با مخ سرنگون شد .. -عمه جون این چند روزه رو نمیر .. فقط اگه مردی فیلم جنده بازیهاتو همه جا پخشش می کنم .. نگین از ترس شده بود غلام حلقه به گوش برادر زاده اش .هر کاری که نلی ازش خواست انجام داد . نلی خیلی دوست داره من شوهرش شم .. ولی راستش می ترسم بهم خیانت کنه و این عمه ای که داره دست از سرم بر نداره و انتقامشو بگیره تازه قبولش ندارم و اونو واسه کردن می خوام .. میگه من واسه خودم پرده میذارم که تر و تازه بیام خونه ات .. خلاصه بذار هر چی میگه بگه ما که فعلا داریم حالمونو می کنیم و به ریش این دنیا و کس خلاش می خندیم و توی دلمون به نلی میگیم یه صنار بده آش به همین خیال باش ... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
خانواده رویایی
قسمت اول


با سلام میخام امروز از خانواده ام و اتفاقاتی که درش میفته براتون بگم اول از خودم و خانوادم بگم من سانازم ۲۵سالمه یه برادر۲۷ ساله دارم سعید مامانم مریم ۴۵ذساله و بابام شهرام۴۸ سالشه این از سنامون یه کم از مشخصات ظاهریمون براتون میگم از مامانم شروع میکنم مامان مریمم ۱۶۵ قدشه توپر سینه های برجسته و کونی که مثل تپه میمونه داره بزرگو سکسی که لرزشش موقع راه رفتن چشم همه مردای فامیلو خیره میکنه و این چشم چرونی فامیلامون رو به طور واضح هم در مورد مامانم و هم در مورد من میشه دید و البته این مسئله از چشم بابام هم پنهون نمیمونه بگذریم خود من هم از لحاظ ظاهری به مامانم رفتم با این تفاوت که قدم از مامانم بلندتره ولی در عوضش کونم به رسیدگی مامانم نیست و هنوز جا داره که روش کار بشه سعید داداشم پسریه ورزشکار و قد بلند و خوشگل با چشمای رنگی که دل هر دختری رو میبره حتی منی که خاهرشم مرتب هوس میکنم زیر کیرش باشم سعید اهل ورزشو دختر و ماشینو اینجور چیزاست و بابام مردی قد بلند و جذاب از اون بازارهای خر پوله که البته بخشی از ثروتشو از تلاش خودش و بخش دیگشو از ارث و میراثی که بهش رسیده به دست اورده ما خانواده راحتی هستیم از لحاظ پوشش نه پدرم ونه مادرم هیچ وقت بهمون سخت نگرفتن و البته خودشون هم خیلی راحتن مثلا مامانم همیشه تو خونه با یه دامن تنگو کوتاه که به زور تا زیر برجستگی کونش میرسه میگرده که اکثر مواقع که روی صندلی میشینه نصفه از قمبلاش پیدا میشه که همین امر باعث میشه چشای سعید داداشم از حدقه بیاد بیرون برا دیدن کون مامانش و بالا تنه اش روهم همیشه با یه تاپ نیم تنه میپوشونه که سینه های سایز نودش میخاد تاپشو جر بده خود من هم یا دامنای مثل مامانم میپوشم یا ساپورت ولی هیچ وقت زیرش شورت نمیپوشم حالا فرقی نمیکنه ساپورت یا دامن شورت رو نمیپوشم که این رو هم دلیلشو در ادامه براتون میگم بیشتر دوست دارم ساپورتهای نازک و شیشه ای و رنگ روشن بپوشم که همه جونم مخصوصا کس و کون برجسته ام در معرض دید پدر و داداشم باشه البته این مسئله در مواقعی که داییم و یا عموم هم خونمون باشن هم صدق میکنه بابام و داداشم هم بیشتر با تاپو شلوارک تو خونن مواقعی هم که با مامانم میخاییم بریم بیرون هم که داستان خودشو داره مانتوهای کوتاه که فقط برجستگی باسنو بپوشونه و ساپورتای نازک و شیشه ای و او موقع هستش که تو جاهای شلوغ دسته که تو کسو کون ما میره و میمالن ما هم که از خدامون.بگذریم یه موردی تو خانواده ما هستش که به صورت موروثیه و اون سکس با محارمه که کاملا این مسئله تو خانواده ما افتاده و هیچ کس باهاش مشکلی نداره از منو بابام تا مامانمو داداشم گرفته تا خانوادهای عمه و عموم و همچنین خاله و داییم تو این نوع سکس شرکت دارن مثلا من بارها شاهد تعویض مامانم با زن عموم توسط بابام و عموم بودم ویا سکس سه نفره با بابام و عموم ویا داییمو مامانمو داداشم ویا حتی منو داداشمو بابام خلاصه هر مدلشو که تصور کنید تو خانواده ما اتفاق افتاده از سکس دستجمعی که همگی این خانواده ها درش شرکت داشتن تا سکسهای 2 نفره و ضربدری و حتی اگه اختلافی بین خانواده ها پیش بیاد بزرگترا میانجی میشن وبا یه سکس گروپ حلش میکنن وبه عنوان مثال چند وقته پیش اختلافی بین بابام و داییم پیش اومد که با میانجیگری دیگران حلش شد و شبش من و مامانم با داییم رفتیم خونش و زن دایییم و دختر دایی ام پیش بابام و داداشم خوابیدن از فردا همه چیز به خیرو خوشی تموم شد از اصل ماجرا دور نشیم الان میخام داستان یکی از مهمونی هایی داشتیم رو براتون تعریف کنمالان میخام داستان یکی از مهمونی هایی داشتیم رو براتون تعریف کنم و سعی میکنم در آینده هم از سکس هایی که داشتیم و خاهیم داشت براتون بگم چند هفته پیش یه مهمونی دور همی داشتیم که داییم میثم 40ساله و دخترمیترا 19ساله با اندام باربی کون نقلی که تو اینجور مجالس خیلی خاهان داشت و زنش مژگان 35ساله فوق العاده زیبا با کون بزرگو ژله ای ولی سینه های کوچیک و خانواده عمه ام که شامل خودش شهره 42ساله از اون زنای اخمو و خوشگل که تو ساک زدن و عاشق سکس خشن بودن مثل منو مامانم شهرت داشت و کونش پهن و قلمبه اش هم زبانزد خاصو عام بود و شوهرش شهریار45 ساله که اونم به خاطر زنش مجبور بود به سکس خشن رو بیاره و دخترشراره 24ساله قیافه نمکی داشت وتو سکس تا کونشو براش جر نمیدادی کس رو دست طرف نمیداد کونش از بس کرده بودن به زور تو ساپورت جا میشد و پسرش شاهرخ که 26سالش بود واز اونایی بود که من یکی برا کیرش میمردم مخصوصا وقتی با داداشم سعید 2نفری کسو کونمو جر میدادن میشد حضور داشتن خالم به دلیل اینکه مهمون از خارج کشور داشت که از دوستای شوهرش بودن و باید بهشون سرویس میداد(باهاشون سکس میکرد)به مهمونی نیومد و عموم به دلایل کاری از اومدن به این مهمونی سرباز زد خلاصه داشتیم اماده میشدیم برا اومدن مهمونا منو مامانم مشغول ارایش کردن و پوشیدن لباسای مخصوص اون مجلس بودیم البته یه چیزی رو که خیلی مهمه بگم که قبل از هر مهمونی از همه نظر سنجی میشه که در اون مجلس چه سکسی میخان انجام بدن مثلا هاردسکس سکس فقط از کون سکس فقط از کس یا فقط ساک زدن یا سکس ارومو عاشقانه و با اکثریت ارا تصمیم میگرفتن مثلا اگه سکس از کون رای میاورد هیچکس حق کس کردن نداشت و یا هارد سکس خانما فقط باید لباسای لاتکس میپوشیدن و با قلاده تو مهمونی حاضر میشدن و دیگه رحمی در کار نبود وآقایون به وحشیانه ترین شکل میکردنشون خداییش من عاشق این مدل سکس کردن بودم و خدا خدا میکردم رای اکثریت با سکس خشن بیفته درمجالس تولد هم اون شخصی که تولدش بود اگه مرد بود همه خانوما موظف بودن به هر شکلی میخاد بهش بدن و اگه زن بود با همه آقایون سکس میکرد و بعد هم همه آقایون ابشونو رو بدن و سر و صورتش میپاشیدن عجب خانواده عجیبو غریبی داشتیم ما ولی همینم باعث شده بود که تنوع هیچ وقت از بین نره داشتم میگفتم با مامانم داشتیم آماده میشدیم و از شب قبل مشخص شده بود که سکس این مجلس تلفیقی از سکس خشن و سکس مقعدیه من که داشت قند تو دلم اب میشد مامانم بهم گفت ساناز یه دونه از کیر مصنوعی هایی که بابات از اروپا برات کادو اورد رو بکن تو کونت گفتم برا چی مامان؟؟گفت خب میدونی امروز روز انال سکسو سکس خشنه اذیت میشی قربونت برم.من در جوابش خندیدمو گفتم مامان انگار یادت رفته کونم دست پروده کیر کلفته باباست و در ضمن هر کس زیر دست تو آموزش کون دادن ببینه دیگه همه فن حریف میشه مامانم خنده اش گرفتو یکی زد در کونم و گفت قربون دختر کونی خودم برم و رفت روبروی میز آرایش تا باز هم به ارایش غلیظش اضافه کنه منم مشغول مرتب کردن لباسم شدم لباسامون هم مخصوص مجلس امروز بود لباس من یه لباس لاتکس مشکی که قسمت سینه هام رو نداشت و سینه هام اویزون شده بودن همچنین قسمت کون و کسم رو هم نداشت و بقیه بدنم پوشیده بود و همین امر باعث شده بود کون سفیدم وتپلم صد چندان خودنمایی کنه لباس مامانم هم دقیقا همین بود با این فرق که رنگش قرمز بود و حالا فرض کن کون بزرگ مامانم تو اون لباسه مخصوص چه هوشی از اقایون میبرد موقع راه رفتنش چنان لرزشی داشت که من دیوونش شده بودم یه دفعه صدای ایفون اومد و معلوم بود مهمونا اومدن سعید درو براشون باز کرد و صدای حالو احوال کردن میومد بابام قلاده به دست اومد تو اتاق و به مامانم گفت مریم مهمونا اومدن زود بیایین لباسی که بابام پوشیده بود کامل پوشیده بود یه لباس لاتکس (چرم) مشکی که فقط قسمت کیرشو نداشت از پشت چسبید بهم قلاده منو بست به گردنم کیر کلفتشو روی چاک کونم حس میکردم
     
  
مرد

 
خانواده رویایی
قسمت دوم


بارها این کیرو تو کونم و ته حلقم حس کرده بودم وگرمی ابش به وجودم حرارت میبخشید اروم در گوشم گفت سانازمیخام امروز ثابت کنی زیر کیر خودم پرورش پیدا کردیا امروز باید درد زیادی رو تحمل کنی من خندیدمو کیرشو گرفتم و گفتم من میمیرم برا کیرت وقتی که وحشیانه تو کسو کونم و ته حلقم تلمبه میزنی اونو مامانم هم خندشون گرفت بابام به مامانم گفت مریم عجب جنده ای تربیت کردیما شده یکی لنگه خودت مامانم قهقه میزد و گفت میخام بدم امروز ساناز پوست کیرتو بکنه صدای سعید که داشت از تو سالن ما رو صدا میزد به خودمون اوردمون بابام قلاده مامانم رو هم بست و گفت 4دستو پا بشین و مثل سگ دنبالم بیایین در اتاقو باز کرد رفتیم تو سالن خانواده داییم اماده شده بودن داییم هم لباسش مثل بابابم بود کلا اقایون لباسشون متحدالشکل بود زندایی مژگان لباسش لاتکس بود ولی لباس پرستاری بود و دختر داییم هم همینطور که یه تاپ نیم تنه بود و یه دامن فوق العاده کوتاه که دیگه نمیشد بهش بگی دامن تا نصف قمبل کونشون بود وای کیرداداشم داشت بهم چشمک میزد و انگار میگفت بیا منو بکن تو کسو کونت مامانم با یه لبخند همونطوری 4دستو پا رفت جلوی داییم که رو کاناپه لم داده بود و کیرش بیرون افتاده بود و گفت داداش میثم امروز خواهرتو چطوری دوستداری جر بدی داییم بدون مکث ی کشیده زد تو گوش مامانم و گفت خفه شو جنده هرجور خودم دلم بخاد مثل اینکه یادت رفته امروز سکس وحشیانه داریم و شما خانوما مثل حیوون خونگی هستین و حق سوال ندارین و فقط وظیفه تون اینه که تا فردا ابکیرا رو بیارین و نوش جان کنید ها یادت رفته ها جنده؟؟مامانم قهقه ای از ته دل زد گفت نه یادم نرفته فقط دوستدارم وقتی کیر تو کسو کونمه کتک هم بخورمو تحقیر بشم داییم به دخترش میترا گفت یالا کیرمو ساک بزن دخترم خوب خیسش کن عمه مریم میخاد با سوراخ کونش روش بپر بپر کنه میترا هم که هم اخلاق باباش رو میدونست مشغول انجام دادن وظیفه اش شد و کیر باباشو تا ته حلقومش فرو میبرد و تازه زنداییم یعنی مامان میترا هم پشت سر میترا فشار بیشتری میاورد تا کیر باباش بیشتر تو حلقش فرو بره داداشم هم منو بلند کرد وبا بابام جلوم وایسادن بابام بهم گفت یالا جنده نشون بده تو این چند سال زیر کیر منو داداشت چی یاد گرفتی زود باش به به بدترین شکلی میشه کیرامونو ساک بزن یالا اگه نه تو هم کتک میخوری شروع کردم ساک زدن تا جایی که میتونستم کیراشون تو تو حلق فرو میبردم به حدی که گاهی میخاستم عق بزنم میدونستم بابام عاشق صدای عق زدن بود زندایی مژگان هم یه کیر مصنوعی کرده بود تو کون خودش و یه دونه هم به کمرش بسته بود و داشت تا دسته فرو میکرد تو سوراخ کون مامان مریمم داداشم کیرشو از دهنم کشید بیرون و رفت پشت سر میترا و یهو کیرشو تا دسته فرو کرد تو کون میترا یعنی دختر دایی خودش میترا چنان جیغی از ته گلوش زد که صداش تو کل خونه پیچید در همین حین خانواده عمه ام هم از اتاق در اومدن اونا هم مثل ما 4دستو پا پشت سر مرداشون میومدن شوهر عمه ام قلاده دختر عمه ام شراره تو دستش بود و شاهرخم قلاده مامانش لباس عمه ام ودخترش کامل پوشیده بود یه سرتاپایی لاتکس سفید بود بلوز و شلوار ولی قسمت کسو کونو نداشت وای وقتی عمه ام داشت 4دستو پا میومد کون گنده اش چه بالا و پایینی میشد لباسش از بس تنگ بود کونش به هم چسبیده بود و سوراخش پیدا نبود شراره جنده هم که از همون فاصله بابام میگفت دایی من کیرتو میخام باید امروز باید حلقو کونمو با کیرت جر بدی که یهو مامانش گفت خفه شو شراره منو تو امروز برده ایم نباید دستور بدیم چقدر اینا رو باید بهت بگم دختره جنده و بعد رو به شوهرش گفت شهریار به این دخترت یه درس ادب یاد بده که یادش نره شهریار شوهر عمه ام که از خدا خواسته بود به عمه ام گفت دستای شراره بگیر تا من درسی به این جنده بدم که فراموشش نشه عمه شهره دستای دخترشو اورد پشت سرش و با بند قلاده بست که دیگه شراره هیچ اراده ای از خودش نداشته باشه و چشمتون روز بد نبینه شوهر عمه ام چنان اون کیر کلفت سیاهشو تو دهن دخترش فرو میکرد که چند بار باعث شد شراره رو کیرش بالا بیاره از اون طرف داییم سز دخترش نیترا رو از رو کیرش برداشت و به مامانم گفت اهای جنده بدو بشین رو کیرم مامانم هم رو به داییم نشست رو کیرش و کیر داییم رو تو کونش گم کرد زندایی مژگان هم رفت خوابید زیر دخترش که 4دستوپا داشت به سعید داداشم کون میداد و گفت سعید جون هروقت احساس کردی کون دخترم خیسی کیرتو گرفت دهن زنداییت این پایین حاضره بکن توش که پر از تفو گرمه سعید هم در جوابش گفت چشم زندایی کور از خدا چی میخاد 2تا چشم بینا اتفاقا کون میترا خیلی تنگه زود کیر ادمو خشک میکنه و کیرشو در اوردو کرد تو دهن زنداییم وتا ته فرو میکرد تو دهن زنداییم و همینکارو مرتب تکرار میکرد یعنی چندتا تلمبه تو کون میترا و چندتا تو حلق مامانه میترا صدای عق زدن شراره که کیر باباش تو حلقش بود منو به خودم اورد من هم دقیقا همین وضعیتو زیر کیر بابام داشتم هیچ رحمی در کار نبود شاهرخ پسر عمه ام بدون هیچ ملاحظه ای تو کون مامانش تلمبه میزد عربده عمه ام کل خونه رو برداشته بود ی دفعه دیدم شوهر عمه ام سرعت تلمبه زدنش تو دهن شراره رو بیشتر کرد و به عمه ام گفت پشت سر شراره رو بگیر که فرار نکنه و با چند تا اخو اوخ گفتن کل ابشو تو حلق شراره خالی کرد و از پشت هم عمه ام با فشار نمیذاشت کیر شیاوش شوهرش از دهن شراره در بیاد و تو حالت شراره چاره ای جز خوردن اب کیر باباش نداشت انگار به عمه ام دنیا رو داده بودن وقتی صحنه رو دید که شراره داشت اب منی باباش رو بالا میاورد یه جورایی عمه شهره ام تو سکس سادیسم داشت و کارای وحشیانه خیلی انجام میداد شراره هنوز حال خوشی نداشت که باباش بلندش کرد رو دست و کیرشو کرد تو کسش و به شاهرخ پسرش هم گفت بیا کون بزرگ خواهرتو بکن باید لدب یاد بگبره این خاهر جنده ات شاهرخم با کمال شدت و بیرحمی کیرشو کرد تو کون خواهرش شراره دیگه داشت ضجه میزد ولی اینکار برادرو پدرشو وحشی تر میکرد عمه ام هم از زیر به کیر شوهر و پسرش سرویس میداد و تخماشونو لیس میزد بابام دیگه بیخیال دهن من شد و عمه ام رو صدا زد
     
  
مرد

 
خانواده رویایی
قسمت سوم


و گفت شهره کیر تو اون کون بزرگو ژله ایت به اینجا به برادرت به اربابت سرویس بده عمه ام همونجوری 4دستو پا اومد سمت بابام و و به من گفت دختر برو کنار و یاد بگیر چطوری باید وحشیانه ساک بزنی و با تمام وجود شروع کرد ساک زدن کیر داداشش یعنی بابای من اونطرف مامانم با شدت رو کیر داییم بپر بپر میکرد وچون لباسش دامن و پیراهن سرهمی بود که قسمت کونش رو نداشت و دامنش هم تنگ بودنمیذاشت پاهاش از هم باز بشه یه طرفه نشسته بود رو کیر داییم و انچنان کونشو رو کیر داییم میکوبوند که هر نمیدونست فکر میکرد 10 ساله کیر ندیده ولی من میدونستم همین دیشب چطوری سعید داداشم کسو کونشو جر داده بود داییم انگار از این مدل خسته شد مامانمو به حالت سگی درآورد خدای من چی میدیدم کوس و کون سفید و تپل مامانم زد بیرون و داییم کیرشو کرد تو کونش مامانم ناله میکرد زیر کیر دایی سعید داداشم هم که از گاییدن کون میترا و حلق زندایی مژگان خسته شده بود هوس کس تپلی مامانو کرد و به دایی گفت بره بالای کاناپه و کون مامان بذاره تا اونم بتونه بکنه تو کس مامان وقتی سعید کیرشو تو کس مامان فرو کرد و شروع کرد به تلمبه زدن حرکات کون مامان دیدنی شده بود الان دیگه مامانم کیر داداش رو تو کونش و کیر پسرشو تو کسش داشت مرتب ازشون میخواست که از شدت کردنشونو کم نکنن و یه دفعه مامانم با یه جیغ بلند ارضا شد دایی کیرشو کشید بیرون کرد وچند تا محکم زد روی کون مامانم که جیغ مامانم به هوا رفت میترا تا دید کیر باباش بیکار به پشت خوابید وپاهاشو از هم باز کرد و ملتمسانه به باباش نگاه میکرد که یعنی کون من برا گاییدن آماده اس ولی میدونست اگه حرفی بزنه حتما بلایی که سر شراره اومد سر اونم میاد بنابراین سکوت کرد و شروع کرد با کیر مصنوعی فرو کردن تو سوراخ کون خودش دایی هم که متوجه این خواسته دخترش شده بود کیرشو کرد تو کون میترا دخترش سعید به مامانم گفت مامان میخام زندایی رو بشونم رو کیرم در حالی که پشتش به منه تو هم از جلوش بیا همینجور که کیر تو کون زندایی مژگانه تخمام رو لیس بزن و در ضمن اگه کیرم تو کون مژگان جون خشک شد برام با ساک زدن خیسش کن مامان با هیجان از جاش بلند شد و گفت چشم پسرم تا صبح هم که بخای کیرتو برات ساک میزنم و رفت جلو وآروم در گوش سعید جوری بقیه نفهمن گفت به شرطی ابکیرتو تو کونم خالی کنی خدا رحم مامانم کرد که داییم و بابام این حرفو نشنیدن وگرنه دهن مامانم سرویس بود سعید هم یه چشمک به مامان زد که یعنی غمت نباشه وبعد به زنداییم گفت فاحشه کثافت پاشو بیا ابکیرمو با سوراخ کونت بیار ببینم بعد نشست رو کاناپه وکون زندایی رو هدف گرفت و کیرشو اونجا فرو کرد حالا دختر ومادر در کنار هم مشغول کون دادن بودن از اونطرف بابا به شوهر عمه ام شهریارگفت شهریاربیا خواهرمو 2نفری بکنیم آخه خواهرم خیلی زیر کیر وحشیه من تنهایی پسش بر نمیام شوهر عمه ام بالاخره رضایت داد از تو کس دختر بدبختش بکشه بیرون و اونو تنها به دست داداشش بسپره و رفت سراغ زنش که حالا رو کیر بابام سوار شده بود کیر بابام رو کرده بود تو کسش شوهر عمه ام منو صدا کرد جلو و گفت ساناز جنده بیا جلو کیرمو برا کون قلمبه عمه ات خیسش کن ببینم و دوباره با اون کیر خرکی اش افتاد به جون گلوی من البته منم از این نوع ساک زدن بدم نمیومد خوب که کیر شهریار رو ساک زدم کیرشو کشید بیرون و کرد تو کون زنش خداییش کون عمه ام خیلی هوس انگیز بود اکثر مردایی که بیرون از خونه میدیدنش براش شق میکردن خدا میدونه چطور تو مانتو بالا و پایین میرفت موقع راه رفتن بگذریم عمه شهره کیر داداشش یعنی بابای منو تو کسش و کیر شوهرشو تو کونش داشت که در همین حین پسرش شاهرخ هم از راه رسید و کیرشو تا دسته کرد تو گلوی عمه دیگه عمه داشت از خوشی میمرد این حالتی بود که عمه عاشقش بود
     
  
صفحه  صفحه 57 از 125:  « پیشین  1  ...  56  57  58  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA