انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 58 از 125:  « پیشین  1  ...  57  58  59  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
خانواده رویایی
قسمت چهارم


عمه دیگه داشت ضجه میزد 3تا کیر کلفت داشت سوراخاشو براش پر میکرد عمه شهره کیر پسرشو از دهنش در آورد و گفت کیر هرکی هر جا هست آبشو همون جا خالی کنه زود باشین آّب منی میخوام زود داغم کنید این حرفاش مردا رو بیشتر حشری میکرد و با شدت بیشتری تلمبه میزدن بعد یکی یکی دادشون به هوا رفت و به ترتیب اول بابام تو کس عمه خالی کرد بعد هم شاهرخ تو دهن مامانش و شهریار شوهر عمه ام هم تو کون زنش خالی کرد شراره جنده در این حین نفهمید چطوری خودشو با سرعت رسوند پیش اونا و به مامانش گفت آب منی شاهرخ که تو دهنته مال منه مردا دیگه کیرشونو از سوراخای عمه کشیده بودن بیرون عمه ام تمام اب تو دهنش که مال پسرش بود رو ریخت تو دهن دخترش شراره و اون جنده هم همه رو قورت داد بابام از موهای من گرفت و کشید طرف عمه و گفت ساناز اگه ببینم ی قطره از ابم که تو کس عمه ات ریختم زمین بریزه روزگارتو سیاه میکنم باید تا قطره آخرش بخوری بعد منو خوابوند و عمه شهره نشست رو دهنم و گفت ساناز دهنتو کیپ سوراخ کسم کن و میک بزن منم دقیقا همنو کارو کردم و تمام اب برگشتی بابام رو از کس عمه ام قورت دادم در همین حین مامانم خودشو به جمع ما رسوند و به عمه گفت شهره آب تو کونتو بریز تو دهن من ولی هرچی از مامان اصرار از عمه انکار که نه میخوام اب منی تو کونم بمونه تا کونم بزرگتر بشه مامان که دید چیزی گیرش نمیاد دست از پا درازتر داشت برمیگشت پیش سعید داداشم و زنداییم که یه دفعه با داییم روبرو شد داییم به مامانم گفت جنده کی به تو اجازه داد پستتو ترک کنی مگه نگفتم تو برده مایی فکر میکنی حرفی که در گوش پسرت زدی رو نشنیدم دلم به حال مامان سوخت بدبخت چه جریمه سختی رو باید به خاطر این کارش تحمل میکرد ولی از طرفی خوشحال هم شده بودم چون یه صحنه سکس وحشیانه دیگه رو میدیدم سکسی که به طور معمول به عنوان سکس وحشیانه انجام میدادیم خیلی جذاب بود ولی سکس هایی که به عنوان جریمه انجام میشد وافعا یه چیز دیگه بود و بیرحمی آقایون به سرحد خودش میرسید و خانوما به بدترین شکل ممکن مورد تحقیر قرار میگرفتن البته این جزیی از قوانین سکسی خانواده ما بود و همه هم قبول داشتن و مطمئنا کسی با کسی دشمنی نداشتداییم مامانمو از موهاش گرفت و چند تا کشیده محکم زد تو گوشش و چند تا هم روی کونش و گفت مریم به خدا بلایی به سرت بیارم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن یه دفعه من احمق از دهنم پرید گفتم مامان من از این چیزا نمیترسه شراره حرف منو تایید کرد و گفت آره زندایی مریم عمدی اینکارو کرد که جریمه بشه همه سرا به طرف منو شراره برگشت بدبخت شراره تازه یه جریمه رو گذرونده بود میخاست گریه کنه میدونست بد حرفی زده منم همینطور یه دفعه شاهرخ موهای شراره چنگ زد و گفت ها جنده بلبل زبون شدی مثل اینکه دفعه قبل بهت سخت نگرفتیم خوب ادب نشدی بابام هم منو بلند کرد گفت اصلا تو چرا از اول مجلس تا حالا بیکار نشستی پتیاره ما هم حواسمون بهت نیست مگه من بهت یاد ندادم نباید از زیر مسئولیتت نباید شونه خالی کنی از عصر تا حالا نشستی اینجا فقط داری ساک میزنی الان یه درسی بهت میدم که یادت نره خلاصه چشمتون روز بد نبینه ما سه تارو یعنی منو مامانمو دختر عمه ام شراره رو روی کاناپه به پهلو خابوندن و گفتن دستو پاهاتونو جمع کنید تو دلتون و با بند قلاده هامون دستو پامون رو به بستن سه تا کون تپل و سفیدو گوشتی جلوی آقایون حاضر و آماده شد عمه شهره به دستور بابام بزرگترین کیر مصنوعی که تو خونه داشتیم رو آورد این کیری بود که عمه برای مامان از اروپا سوغات آورده بود ی کیر سیاه به طول 50سانت و قطر7سانت هر کونی نمیتونست تو خودش جاش بده خود عمه راحت با این کیر حال میکرد کیرو آوردن و به دستور بابا عمه شروع کرد کونای ما رو با اون کیر کلفت گاییدن صدای ضجه بود که تو فضای خونه پخش شده بود اقایون برا اینکه کیراشون نخوابه شروع کردن میترا دختر داییم و زندایی مژگان رو کردن و گاییدن شاهد زجر کشیدن منو مامانو شراره زیر اون کیر سیاه بودن عمه سادیسمی ام که عاشق اینجور کارا بود هم هیچی رحمی نمیکرد و هر چقدر زور داشت به کیر مصنوعی فشار میاورد و اونو هرچه بیشتر تو کونای ما فرو میکرد و واقعا انگار از اینکار ارضا میشد اونطرف هم سعید جاشو به بابام داده بود و بابام کیرشو تو کون مژگان فرو کرده بود وشوهر عمه ام هم تو کس زنداییم تلمبه میزد شاهرخ و سعید هم داشتن کسو کون میترا رو یکی میکردن داییم هم کیرشو تو کون پهنو قلمبه عمه جا داده بود و همینطور که عمه ما رو با کیر مصنوعی میگایید اونم عمه رو با کیر قلمی و درازش میکرد و مرتب میگفت جنده محکمتر کیرو تو کوناشون فرو کن هرچقدر کم کاری کنی منم بدتر میکنمت.
     
  
مرد

 
خانواده رویایی
قسمت پنجم


عمه شهره هم هرچه توان داشت به کار میبرد تا کیر مصنوعی رو بیشتر تو سوراخای ما فرو کنه دیگه فرقی هم نمیکرد که حالا سوراخ دخترشه سوراخ منه یا مامانم فقط با شدت به کارش ادامه میداد و اصلا هم به ضجه های ما اهمیت نمیداد و تازه به داییم میگفت میثم هرچقدر محکمتر سوراخمو جر بدی منم این سه تا جنده رو بیشتر میگام واقعا عمه موقع سکس به یه هیولا تبدیل میشد که هیچ رحمی نداشت و هم از زجر کشیدن خودش زیر کیر ارضا میشد و هم زجرکشیدن تحقیر زنای دیگه یادمه مامانم تعریف میکرد اوایل ازدواجشون با بابام چطوری تو یه سکس دستجمعی عموم و بابام و پدر بزرگم به اتفاق مامان بزرگم و خود این عمه ام روزگاشو سیاه کرده بودن این اخلاق(خشونت بیش از حد درسکس) رو عمه ام از پدرش یعنی پدربزرگم به ارث برده بود که وصف سکسای اونم به موقع اش براتون میگم از اصل ماجرا دور نشیم یه نیم نگاهی به شراره که پیش دستم بود کردم و دیدم چشماشو رو هم گذاشته و آروم ناله میکنه در حالی که مامانش نوک کیر مصنوعی در حدود 5 سانتش تو کونش بود که یک دفعه عمه شهره با شدت کیر رو به جلو هل داد و حدود 30 سانتشو تو کون دخترش فرو کرد شهره چنان فریاد گوشخراشی زد که گفتم همه اهل محل خبردار شدن و مرتب میگفت مامان تورو خدا آروم مامان تورو خدا عمه درجوابش گفت خفه شو جنده کوچولو باید بردگی کردن رو درست یاد بگیری من در برابر آقایون این مجلس مسئولم باید هرچی اونا میگن بدون هیچ گونه تغییری انجام بدم ولی من میدونستم عمه داره چرت و پرت میگه و در واقع از آزار دیگران تو سکس لذت میبره.به هر شکل کیر ضخیمو بدقواره تو کون ما سه تا در حال جا به جا شدن بود داییم هم که به شدت داشت کسو کون عمه شهره رو یکی میکرد اون طرف مجلس صدای ناله و التماس زندایی مژگان و دخترش میترا به هوا بود بد جور داشتن میکردنشون بابام و شوهر عمه ام شهریار جاشون رو با سعید و شاهرخ عوض کرده بودن و داشتن میترا رو میکردن وای کیر سیاه سیاوش به فجیع ترین شکل ممکن تو کون نقلی میترا فرو میرفت و بابام هم از زیر تو کسش تلمبه میزد سعید داداشم با شاهرخ هم مشغول کتک زدن و کردن زندایی مژگان بودن لرزشای کون قلمبه مژگان حریص تر و وحشی ترشون میکرد روغن ماساژ آورده بودن ریخته بودن رو باسنش تا لرزشاش بیشتر به چشم بیاد واقعا صحنه های کمیابو لذت بخشی بود وای یه دفعه احساس کردم کونم داره پاره میشه بله عمه شهره دیوونه رسیده بود سروقت کون من داییم از کون شهره کشید بیرون و گفت شهره میخوام کمکم کنی میخوام این سه تا هرزه رو جرشون بدم اونم جواب داد چشم ارباب.داییم دستور داد هر سه ما استیل سگی بگیریم و به عمه گفت تو کس هرکدومشون که کردم تو با کیر مصنوعی کونشو جر بده شهره اگه کم کاری کنی به خدا انقدر میزنمت که همین جا بیهوش بشی بعد هم به ترتیب از کس مامانم شروع کرد بی انصاف کیرشو یه دفعه تا ته میکرد تو کس مامانم و در میاورد عمه هم جای خودشو داشت هر چی زور داشت جمع میکرد تو بازوهاش و کیرو فشار میداد تو کون مامان درسته مامانم کونی نبود که با این کیرا بگوزه ولی خب شدت واقعه هم زیاد بود داییم داد زد سربابام و شوهر عمه ام که داشتن دخترش میترا رو میگاییدن و گفت آهای کون گشدا بسه اون اون جنده رو ول کنید اون کونش کوچیکه حال نمیده بیایین اینجا که هرچی کون بزرگه تو دنیا ایجا جمع شده راست میگفت منو مامانمو شراره و مامانش انگار مسابقه بزرگی کون با هم داشتیم البته این بخش عمده ایش مربوط به آب منی هایی بود که تو سوراخامون ریخته بودن و بخش دیگه اش هم مربوط به ورزشایی که انجام میدادیم چون همه ما تو یه باشگاه بدنسازی عضو بودیم واز مربی خواسته بودیم برنامه هامون رو به شکلی بنویسه که رو کون و شکم و پهلو هامون تمرکز داشته باشیم و خداییش جواب هم گرفته بودیم به هر شکل بابام و شوهر عمه ام از کسو کون میترا کشیدن بیرون و اومدن سر وقته ما و شرو ع کردن تو کسای ما تلمبه زدن بابام تو کس من و شوهر عمه ام تو کس دخترش شراره آخ چه حالی میداد وقتی آدم زیر کیر باباش باشه و صدای نفس نفس تو گوشته و تو هم اون زیر ناله میکنی اینو فقط کسایی که سکس با باباشون رو تجربه کردن میفهمن عمه شهره هم در حال گردش بین ما بود و کیر مصنوعی رو تو سوراخ کونامون جا به جا میکرد سه تا کون بزرگو سکسی وسفید زیر سه تا کیر در حال گاییده شدن بودن اون طرف سعید به شاهرخ گفت شاهرخ داره ابم میاد میخوای بریزیم تو کوسو کون مژگان شاهرخ گفت آره داداش من قرص خوردم کمرم تا صبح جواب میده تازه بعد از این کسو کون مامانو خواهرم و کسو کون خواهرو مادر تو هم مونده که تشنه اب هستن با گفتن این حرف شدت تلمبه هاشو بیشتر شد و ناله های مژگانم تبدیل به فریاد و التماس برا آب منی شد هرچی باشه 2تا پسر همسن بچه های خودش داشتن جرش میدادن بارها تو درد دلاش برامون گفته بود خیلی پسر دلش میخواسته که کسو کونشو بده دستش ولی خب...گیرش نیومده بود به هرحال داد و فریاد پسرا با بالاترین حد خودش رسیده بود و این نشونه این بود که تمام کمرشون رو تو بدن زندایی خالی کردن زندایی هم با عشوه و ناله و با چشمای خمار شده اش که شیطنت ازش میبارید قربون صدقه کیراشون میرفت و میگقت شما پسرای گل خودم هستین منو مثل مامانتون بدونید خوب کسو کون مامان رو پر از آب کردید داییم داد زد سعید بزارید پایین بیاد اینجا جلوی من وایسه میخام سرازیر شدن آّب منی هاتون رو روی رونای زنم ببینم اونا هم همینکارو کردن وای چه صحنه جالبی بود زندایی موقع راه رفتن کونش لرزش زیبایی داشت ودر همون حال اب منی سعید و شاهرخ که زیاد هم بود در حال سرازیر شدن بود میترا گفت وای مامان کونت پر اب منی شده خوش به حالت مامان شاهرخ گفت چیه جنده کون تو هم هوس اب کرده حقم داری کونت خیلی کوچیکه باید بهش اب رسوند تا رشد کنه و بشه مثل مامان کونیت بابام در جواب شاهرخ گفت نه شاهرخ جون بذار کونش نقلی بمونه یه کون نقلی و سط این همه کون بزرگو و گوشتی تنوعیه این شد که شاهرخو داداشم سعید از خیر کون میترا گذشتن و اومدن سمت کون بزرگو ناز عمه شاهرخ به مامانش گفت مامان میخاییم با سعید کسو کونتو یکی کنیم اونجوری که دوستداری عمه هم گفت جون و رو به بابام گفت ارباب اجازه هست یه سکس خشن با بچه ها بکنم بابام در جوابش گفت باشه طوری نیست فقط به شرطی که هرچی آدم تو این اتاق هست بفهمه که داری جر میخوری باید بذاری به وحشیانه ترین شکل بکننت فهمیدی خواهر خوش کسو کون خودم عمه هم که انگار تمام دارایی های دنیا رو بهش داده بودن ذوق کرد و کیر پسرشو و داداشمو گرفت وکشید دنبال خودش اون طرف سالن که برن رو کاناپه که شوهر عمه ام بهش گفت جنده مگه تو اربابشونی که اینجوری کیراشونو میکشی آخ آخ عمه چه سوتی داده بود و حالا باید جریمه پس میداد شاهرخم که تازه دوزاریش افتاده بود موهای مامانشو گرفت و گفت پتیاره حالا بلایی سرت میاریم که تا عمر داری یادت نره عمه رو به حالت سگی در آورد و کیر کلفتشو بدون هیچ ملاحظه ای کرد تو سوراخ کونش و گفت زود باش راه بیفت من از پشت تلمبه میزنم تو هم باید بدون اینکه کیرم از کونت در بیاد دور سالن بچرخی وای به حالت اگه سرعتت از من بیشتر بشه کیرم از کونت در بیاد عمه هم شروع کرد جلو رفتن واقعا صحنه جالبی بود شاهرخ از پشت با شدت تمام تو کون مامانش تلمبه میزد و عمه مثل یه سگ جلو میرفت و داد میزد ومیگفت وای مردم آرومتر از دیدن این صحنه من دیگه داشت ابم زیر کیر بابام میومد یه لحظه بدنم مثل سنگ شد با تمام وجود ارضا شدم بابام هم که متوجه
     
  
مرد

 
خانواده رویایی
قسمت پایانی


شده بود گفت به به ساناز خانوم بالاخره یه حرکتی هم از شما دیدیم امروز من با ناله گفتم بابا قربون کیرت برم دوستدارم ابکیرتو بریزی تو کونم شوهر عمه ام گفت بیخود غلت زیادی نکن هرجور که ما دستور بدیم همون میشه کثافت هرزه بعد رو به بابام گفت بیا شهرام دختر منو دو نفری بکنیم بیا من میخام کونشو بکنم تو هم بیا بذار تو کسش بابام هم بدون معطلی از کس من کشید بیرون رفت نشست رو کاناپه شراره نشست رو کیرش و بابای شراره هم از پشت کرد تو کونش اخ که چه لرزشی داشت کون شراره وقتی 2تا کیر تو کسو کونش کوبونده میشد کون بزرگو ژله ای و سفیدش که دستکمی از کون عمه ام نداشت موجهای زیبایی برمیداشت عمه ام یه دور کامل دور سالن زد و التماسه شاهرخ میکرد و میگفت شاهرخ به خدا زانوهام در گرفت شاهرخ در جوابش گفت اخه کیر عالم تو اون کون پهنت اون موقع که از هول کیر داشتی میوفتادی تو دیگ باید فکر حالا میکردی و سریع جاشونو با سعید عوض کردن و به سعید گفت بکن تا دسته تو کون مامانم منم تا خواست بیاد جلو کیرمو میکنم تو حلقش که نتونه بیاد جلو بعد رو به مامانش کرد و گفت ولی جنده تو وظیفه ات سر جاش باید رو به جلو حرکت کنی عمه گفت خب نمیشه که کیرتو تو حلقمه نمیذاره بیام جلو شاهرخ گفت دیگه من نمیدونم باید بیایی جلو یه کم به خودت زحمت بده کونی کیرمو هلش بده عقب امروز میخواییم جدال کیرو گلو راه بندازیم ببینیم کدام پیروز میشن سعید تو هم اصلا ملاحظه مامانمو نکن اگه دیدی جلو نمیاد بزنش یه دفعه عمه یه خنده ای از ته دلش کرد گفت من مامان توام بزرگت کردم اصلا کیرتو تو کسو کون خودم قد کشیده مثل اینکه یادت رفته مامانت به چی شهرت داره به سکس خشششششششششششششن الان جفتتون رو از رو میبرم زود باش سعید مشغول کونم شو سعید و شاهرخ که از این حرف عمه خیلی عصبی شده بودن شروع به گاییدن عمه کردن سعید از پشت تو کون عمه شهره تلمبه میزد اونقدر محکم که کون بزرگ عمه از 2طرف به بیرون موج برمیداشت و شروع کردن به جلو رفتن ولی گلوی عمه با کیر سیاهو بزرگ پسرش مواجه شد ولی مگه این عمه از رو میرفت کیر شاهرخو کامل تو دهنش جا داده بود و تازه اینقدر محکم براش ساک میزد که یه چند قدمی شاهرخو به عقب هل میداد شاهرخ هم برا اینکه کم نیاره با تمام توان جلوی دهن مامانش ایستادگی میکرد تا توان داشت کیرشو تو حلق عمه فرو میکرد صدای ساک زدن عمه و سرفه ها و عق هایی که رو کیر شاهرخ میزد تو تمام فضا پیچیده بود واقعا لذت بخش بود زنی خوشگل با کون بزرگ و سینه های آویزون بین 2تا پسر کیر کلفت که یکیشون پسرش بود و دیگری هم پسر برادرش به حالت سگی نشسته بود درحالی از 2طرف مخالف کیر تو سوراخاش کوبونده میشد صحنه ساک زدن عمه اینقدر مهیج بود که داداشم سعید با چندتا داد ابشو روانه کون نازو گوشتی عمه کرد شاهرخ که داشت ابش میومد میخاست بکشه بیرون تا یه نفس تازه کنه که یه وقت ابش زود مثل سعید نیاد ضایع بشه ولی عمه شهره جنده تر از این حرفا بود دست انداخت دور کمر پسرش تا نتونه کیرشو از حلق مامانش بکشه بیرون دیگه حالا شاهرخ بود که داشت فرار میکرد و عقب عقب میرفت ولی عمه ول کن نبود و همونجور 4دستو پا دنبالش رفت تا شاهرخ رسید به کاناپه و افتاد رو کاناپه و تقریبا تو بن بست قرار گرفت که دیگه راه فراری از زیر گلوی مامانش نداشت تو اون حالت موند تا با چندتا عربده اب منی اش رو روانه گلوی مامانش کرد و بیحال رو مبل افتاد عمه بلند شد و درحالی که داشت اب کیر پسرشو قرقره میکرد اومد سمت مامانمو داییم که داشت کون خواهرش یعنی مامان منو میکرد و کیر داییم رو از کون مامانم کشید بیرون و کرد تو دهن خودش و تمام آب شاهرخو مالید به کیر داییم و گفت با اینا بکن کونش میشه مثل پیست اسکی برات داییم هم دوباره کرد تو سوراخ مامانم و سرعت تلمبه زدنشو بیشتر کرد چون کیرش روون تر میرفت داخل سوراخ مامان مامانم میگفت واااااااااااااااااای جون میثم چه کیرت روون شد هرچی توان داری به کار بگیر داغونم کن سوراخ خواهرتو جر بده زود باش ابتو میخام زود باش داییم جلوش کون تپل و گوشتی خواهرش بود و دخترشم داشت آب منی های روی رونای مامانشو لیس میزدو میخورد دیگه به اوج رسیده بودلباس مامانم هم به خاطر دامن تنگش بهش اجازه نمیداد پاهاشو از هم باز کنه و مسیر سوراخش برا کیر دایی تنگتر شده بود کیر دایی رو به اوج رسوند و با سوراخ اون کون نازش هرچی اب کیر دایی داشت از توش کشید بیرون دایی کیرشو کشید بیرون و دخترش میترا رو صدا کرد تا بیاد و از اون ساکهای محکمش برا باباش بزنه تا ته مونده اب منی کیرشو بکشه بیرون آب دایی در حال سرازیر شدن از کون مامانم بود مامانم با اشاره به من گفت تا عمه ابای تو کونشو نخورده برم و بخورمشون منم سریع رفتم و دهنمو گذاشتم دم سوراخ مامان و مامانم با یه فشار هرچی آّب تو کونش بود تو دهن من تخلیه کرد که یه دفعه عمه ام جلوم سبز شد و گفت زود هر چی تو دهنته بده به من داییم گفت دعوا نکنید ساناز تو آب منی ها رو بریز تو دهن عمه ات شهره توهم چندتا قرقره کن بریز تو دهن مژگان و مژگان تو هم بریزشون تو دهن میترا دخترم بخوره جون بگیره چاره ای جز اطاعت امر نداشتیم به همون شکلی دایی گفت عمل کردیم و در نهایت میترا همه اب باباشو قورت داد عمه رو دیدم که رفت طرف شاهرخ پسرش و گفت پسرم دیگه جلوی مامانت قد علم نکنیا دیدی چطوری اب کیرتو کشیدم به خیالت این کونم بیخود بزرگ شده نه عزیزم ابکیر خیلی توش ریخته شده من مار خوردم که افعی شدم اونم چه مارهایی همه سیاهو کلفت شراره هنوز داشت زیر کیر بابام و باباش دستو پا میزد که دایی گفت بچه ها یه طرح جدید برا حسن ختام برنامه امشب خانوما همه سرپا وایسن ما هم به ترتیب تو کوناشون تلمبه بزنیم تا آّبمون بیاد همه موافقت کردن به ترتیب تو یه صف رو به دیوار وایسادیم دستا به دیوار و کونا رو به عقب فقط میترا وظیفه خیس کردن کیر آقایون رو داشت چون کونش کوچیک بود و تو اون استایل قشنگ نمیشد به ترتیب اول عمه شهره بعد زندایی مژگان بعد مامان بعد شراره و آخر همه هم من کون کردن شروع شد دایی دادمیترا خوب ساک ته حلقی زد به شکلی که داشت خفه میشد و شروع کرد تو کون عمه شهره تلمبه زدن در این حین میترا هم باید زیر پای خانومی داشت کون میداد میرفت تا اگه کیر اون کسی که داره میکنه تفکاری خواست براش انجام بده در واقع میترا شده بود متصدی واحد تف رسانی...دایی شروع کرد چندتا تقه تو کون عمه بعد زن خودش بعد در اورد کرد تو حلق میترا و ابشو همون جا خالی کرد و رفت کناربابام از مامانم شروع کرد بعد کون شراره و در نهایت کون من و تمام کمرشو در حالی که میترا داشت از زیر تخماشو لیس میزد تو کون من خالی کرد نوبت شوهر عمه ام شد از کون من شروع کرد بعد کون مامانم و در نهایت با داد و آه و ناله تو کون گوشتی و سفید دخترش شراره خالی کرد شاهرخو وسعیدم به اصرارهای ماماناشون هیچ توجهی نکردن و گفتن ما میخواییم تو کون خواهرامون خالی کنیم مامان من و عمه هم موافقت کردن ولی به شرطی بشینن زیر پاهای ما و ساک ته حلقی برا پسرا بزنن و همین کارو هم کردن صدای ساک زدن مامان و عمه و سرفه هاشون رو کیر تو کل خونه پیچیده بود و در نهایت سعید کیرشو تا تخماش فرستاد تو سوراخ کون من و گفت ساناز بریزم تو کونت منم گفتم آره آره زود باش که مردم برا آب کیرت اونم گفت اووووووووووف قربون خواهر کون گنده ام برم و تمام آبشو نثار سوراخ کونم کرد شاهرخم داشت کون شراره میذاشت که دیدم خدایا بابامو داییمو شوهر عمه ام با کیر شق شده پشت سرم وایسدن خدا مگه اینا کمر خر داشتن شوهر عمه ام به شاهرخ گفت بابا شاهرخ ابتو نریز میخواییم یه دور رو صورت همه این جنده ها خالی کنیم شاهرخ کیرشو کشید بیرون و همه خانوما رو نشوندن کنار هم و شروع کردن گاییدن گلوی خانوما بابام اونقدر تو گلوی عمه ام تلمبه زد تا ابش اومد و همه رو رو صورت عمه ام پاشید داییم هم با مامانم همین کارو کرد و ابشو رو صورتش خالی کرد سعید هم ابشو پاشید رو صورت شراره و میترا وشاهرخم رو صورت منو زندایی مژگان خالی کرد اون شب یه شب به یاد موندنی در ذهن همه ما شد ولی در آینده براتون از سکس های دیگه خانواده ام میگم
پایان
با تشکر ساناز
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
دوزن یـــــــــــــــــــــــــا پنـــــــــــــــــــــــــج زن ؟ ۱

هیجده سالم شده بود ..و خواهرم بیست و پنج سالش بود . یه پسر خیلی خوش تیپ و خوشگل بودم با چشایی آبی و بدنی سفید و تپل که همه دخترا دوستم داشتن . ولی خواهرم ماهرخ هفت سالی رو بزرگ تر از من بود و هوامو داشت اصلا نمی ذاشت که بقیه دخترا با هام ور برن .. ولی در عوض خودش این کارو با هام می کرد . هر وقت که بابا مامان می رفتن مهمونی اون به یه بهونه ای خونه می موند و اون کارایی رو که نباید باهام می کرد انجام می داد .از وقتی که بچه بودم به کیرم دست می مالید و باهاش بازی می کرد . وقتی که بزرگتر شدم حس کردم که خیلی از این کارش لذت می برم .وقتی هیجده نوزده سالش شد بازم هر وقت تنها می شدیم منو کنار خودش می خوابوند . مدتها بود که سینه های برهنه شو مینداخت تو دهنم تا براش میک بزنم . صدای ناله هاش همیشه شگفت زده ام می کرد که علتش چی می تونه باشه . تا این که یه روزی وقتی که کیرمو دست کرد حس کردم که این بار یه جور خاصی لذت می برم . تا حالا این حسو نداشتم . کیرم تیز شده انگار سنگین شده و می خواد یه چیزی رو بپاشونه . ماهرخ خیلی هیجان زده شده بود و همش قربون صدقه ام می رفت . نمی دونستم چی داره میگه .. -خودم برات جق می زنم . خودم برای دادشی گل چشم آبی خوشگلم جق می زنم . آب سفید و شیری رنگ من تو دستاش خالی شد . یه لذتی بردم که تا حالا سابقه نداشت این جوری کیف کنم . وقتی که کیرمو می مالوند یه خورده شلوارشم پایین کشیده بود و کون تپلشو نشونم داد .. چشم ازش بر نمی داشتم . ماهرخ وقتی که می دید من به کونش خیره شدم خیلی لذت می برد . وقتی هم که آب کیرم توی دستش جمع شد با لذت اونو به صورتش مالید و گفت داداش تو تکلیف شدی .. از امروز دیگه نون من و تو توی روغنه .. فقط به کسی نگو .. شروع کردبه ماچ و بوسه دادن به من . وقتی آبم خالی شد حس کردم تمایل کمتری نسبت به اون دارم ولی اون شورتشو کشید پایین . دستشو دور باسنم حلقه زده خودشو بهم چسبوند و کیرمو به کسش مالوند . خواهرم بود و کاریش هم نمی شد کرد ولی منم که خیلی خوشم میومد و لذت می بردم . دیگه از این بهتر چی می خواستم . از فرداش مراقبت هاشو بیشتر کرده بود تا گرد دخترا نپلکم . ولی تمایل شدیدی داشتم به این که با دخترای دیگه هم باشم . با این حال اولین باری رو که اونو از کون کردم هیچوقت از یادم نمیره . اون دو سه روز پشت هم شلوارشو عمدا پیش من به خورده می کشید پایین کون بر جسته شو نشون داده دوباره می کشید بالا تا یه جورایی دل منو ببره . موفق هم می شد . هوس کردم که کیرمو بمالونم به سوراخ کونش . ..خلاصه وقتی که بابا مامان هم خونه بودند به بهونه درس دادن به داداش نازش منو می برد به اتاق خودش .. اینو هم یادم رفت قبلا بگم که خواهرم خیلی جذاب بود . ولی به خوشگلی من نبود . چشاش عسلی بود . صورت گردی داشت و خیلی هم تپل بود ..وابستگی خاصی بین من و اون به وجود اومده بود . مثل یک همسر از من مراقبت می کرد که نرم دنبال دخترای دیگه . با این که وقت دوست پسر گرفتنش بود اصلا به این چیزا اهمیتی نمی داد و همش مراقب کارای من بود . دخترای دیگه تعجب می کردن از این که چرا اون تا این حد به کارای من توجه داره . بابا مامان منم از این که اون به پسر ناز دونه شون اهمیت میده خیلی خوشحال بودند و می خواستند که همچنان به من توجه داشته باشه و به مسائل تر بیتی من .. به درسام .. رو این حساب بود که زیاد به من و اون گیر نمی دادن که تنها باشیم . نیمه شب که می شد درو از داخل قفل می کرد .. اولین باری رو که به من کون داد هیچوقت از یادم نمی ره .. حس می کردم دوست دارم اون کونو بغلش کنم ببوسم همه جاشو بخورم . بار اول کونشو گرفت سمت من .. چند تا محلول و کرم به دور و بر سوراخش مالوند و کیرمو گرفت توی دستش .. اول اونو با یه فشار طوری که توی کسش نره چند بار کیرمو روش حرکت داد . -ماهرخ جون خیلی خوشم میاد .. -صبر کن عزیزم من بد تر از توام .. من ازت بزرگترم بیشتر سختی کشیدم . به خاطر تو از خیلی چیزا دست کشیدم . کیرمو به سوراخ فشار دادم . کیری که هنوز جا داشت بیشتتر از اینا رشد کنه و ماهرخ مهربونم تمام سختی ها رو به خاطر من و شایدم هوس خودش تحمل می کرد . برای اولین باری که کیرم رفت توی کون خواهرم نتونستم صیر کنم یا جلو گیری کنم .. آبم در جا خالی شد .. کیر شل شد و دیگه نمی رفت توی کون . من حرص می خوردم ولی ماهرخ با بردباری دلداریم می داد . می ترسیدم اگه نتونم خوب ارضاش کنم اون بره با یکی دیگه .. ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
دو زن یـــــــــــــــــــــــــا پنـــــــــــــــــــــــــج زن ؟ ۲

یکی از آرزو های خواهرم این بود که یه روزی بتونه کسشو تقدیم من کنه . وقتی یه خواستگار پولدار و متشخص اومد خونه مون با این که سیزده سال ازش بزرگ تر بود قبول کرد که با اون از دواج کنه .. اما اون شب ازدواجش دو تایی مون در آغوش هم اشک می ریختیم .. -ماهرخ جات خالیه . من چه طور می تونم شبا بدون تو سر کنم . -داداش بیشتر هواتو دارم . من به خاطر تو از دواج کردم . این که راحت باشیم و بدون دردسر با هم سکس کنیم . یعنی بتونم اون جوری که دلم می خواد در اختیارت باشم .. با این که داشت عروس می شد ولی شب عروسی خودش چشش فقط به دنبال این بود که دخترای دیگه منو تور نکنن . فریاد احسنت و آفرین از گوشه و کنار بلند بود که این دختر چه دختریه که تا این حد به تر بیت داداشش اهمیت میده . اولش کلی با ماهرخ حرفم شد . می خواستم باهاش قهر کنم ولی اون قسم خورد که منو بیشتر از هر چیزی در این دنیا دوست داره و به خاطر منه که تمام این سختی ها رو به جون خریده وگرنه با مردی از دواج نمی کرده که چند وقت دیگه چهل سالش میشه . خلاصه روز دوم بعد از از دواج رفتم سراغ ماهرخ .. -داداش فدات من حالا عروس تو شدم .. با تو از دواج کردم . همه اینا به خاطر تو بود .. خیسی کسو تا حالا لمس کرده بودم . میکش زده بودم . اما هنوز کیرمو توی کسش نکرده بودم . اون روز با توجه به این که می دونست شوهرش پزشکه و رفته سر یه عمل جراحی سنگین .. با هام یک سکس طولانی و سنگین انجام داد .. -ماهان باهام قهر نباش . دیگه نمی تونم مراقب باشم که دخترای دیگه تورت نکنن .. ولی هر چی بخوای بهت میدم . بهت می رسم . وقتی کونشو می کردم اون با یه چرخشایی که به خودش می داد صحنه رو برام مهیج تر می کرد .. حالا که داشتم کوس کوچولو و نازشو می کردم حس کردم که تمام تنش خیلی سست تر از قبل شده اون لذت بیشتری می بره از این که خودشو از ناحیه کس در اختیار من بذاره .. -چقدر آتیشه ماهرخ .. -مال داداش آتیشی منه -ولی مال دکتر فرخ هم هست ماهرخ . -عزیزم داداشی گلم حالا این قدر بد جنس نشو .. -اگه من برم زن بگیرم ناراحت نمیشی ؟ -وضعیت ما زنا با شما مردا فرق می کنه . من اون آزادی عمل رو نداریم . چند وقت دیگه اگه ترشیده می شدم و خواستگار نمیومد سراغ من شاید نمی تونستم در اون شرایط با تو باشم ولی یک مرد خیلی آزاد تره -اما دوست داشتم مال خودم باشی .. مال من .-اشکامو در نیار .. من هنوزم مال توام . .. با این هیجان و عطش که دارم زن دکتر فرخو می کنم کیرمو با سرعت بیشتری توی کوس خواهرم حرکت می دادم . می خواستم اون ا ز من لذت بیشتری ببره . حتی در جلو گیری کردن هم استاد شده بودم . کیرم در این چند ساله رشد خوبی داشت و شاید علتش اون بود که من بهش سختی ندادم . کمرشو می مالیدم . سینه های درشتشو تو چنگم داشتم . وقتی که داشتم بازوشو میک می زدم بهم گفت کبودم نکنی شوهرم می فهمه .. همین خیلی ناراحتم کرد .. اون متوجه شد .. -ماهان من به خاطر خودمون میگم فدات شم . درکم کن . دوستت دارم . اگه دوستت نداشتم روز دوم بعد از از دواجم که این جور تو رو نمی آوردم تو رختخواب کنار خودم . من با تو ارضا میشم . منو ببوس ببوس آروم ببوس . کینه عجیبی نسبت به شوهر خواهرم پیدا کرده بودم ولی چه کیفی می کردم می دیدم روی کیرم آب و ترشح هوس کس ماهرخ نشسته -آخخخخخخخ کسسسسسسم کسسسسسم داداششششش کیرت رو می خواد می خواد که همیشه چسبیده به اون باشه . بکن منو بکن .. خواهش می کنم .. جووووووون .. -ماهرخ .. میشه یه روزی فقط مال من شی ؟ من برم زن ببرم بیشتر می تونم با هات باشم .. با این که زیر کیر من بود و داشت حال می کرد سرم داد کشید و گفت اگه زن بگیری نمیذاره بیای طرف من .. من به خاطر از دواج ماهرخ نتونستم خوب درس بخونم و دانشگاه قبول شم ولی واسه این که از دکتر فرخ کم نیارم سال بعد با تلاشی زیاد تونستم در رشته پزشکی وار د دانشگاه شم .. اما اون روزا بود که متوجه شدم دکتر و خواهرم تا چند ماه دیگه صاحب فرزند میشن -ماهرخ سه ماهه بار داری حالا به من میگی ؟ -واسه این بود که تو بتونی درساتو خوب بخونی .. یه جوری نگاش کردم که اشک تو چشاش جمع شد -می دونم دوست دختر دانشجو پیدا کردی دیگه سلیقه ات نمی گیره با من باشی .. باشه عیبی نداره .. تا چند روزباهاش قهر بودم تا این که نازمو کشید .. مهنا به دنیا اومد و من از همون روزا خشم وحسادت خاصی رو نسبت به اون داشتم . یه کینه ای که حس می کردم اون بین من و ماهرخ جدایی میندازه . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
دو زن یـــــــــــــــــــــــــا پنـــــــــــــــــــــــــج زن ؟ ۳

من شدم پزشک متخصص زنان و زایمان .. راستش چند تا دوست دختر هم گرفتم و با چند زنی هم که بیوه بودند روابطی داشتم . اما با هیشکی بیشتر از چند ماه نموندم و در آن واحد یه دوست بیشتر نداشتم سالها بود که مرزسی رو رد کرده بودم اما هنوز از دواج نکرده بودم . هنوز من و ماهرخ با هم سکس می کردیم . مهنا بزرگ شده بود .. و دیگه مدتها بود شده بود دختر دبیرستانی . منو به یاد نوجوونی و اوایل جوونی مادرش مینداخت . اون دایی جونشو خیلی دوست داشت ولی من تحویلش نمی گرفتم .گاهی وقتا خودشو طوری مینداخت توی بغلم که حس می کردم ماهرخ جوون این کارو کرده . می خواد خودشو بهم بچسبونه . با هام سکس کنه .. اما اونو یه فاصله ای بین خودم و خواهرم می دونستم . به بدنش دست می زدم و وقتی که اونو از گوشت و خون فرخ حس می کردم خونم به جوش میومد .-دایی جون تو مامانمو خیلی دوست داری ولی منو تحویل نمی گیری . چرا با هام این کارو می کنی . چرا دوستم نداری .. -مهنا من دوستت دارم . کارم زیاده -برای مامانم کارت زیاد نیست ؟ گاهی وقتا طوری بغلش می زنی که حس می کنم اون زنته . حس می کنم مامان عاشقته و تو شوهرشی -بس کن مهنا .. دیگه از این حرفای زشت نزن .. اشکشو در آورده بودم .. با این که دیگه ماهرخ تنها زن زندگیم نبود ولی من هنوز مث قدیما از سکس با اون لذت می بردم . شوهرخواهرم دکتر فرخ یا همون بابای مهنا سکته می کنه و می میره .. من نمی بایستی از مرگ کسی خوشحال می شدم ولی از مرگ اون ناراحت نشدم . حتی گریه های مهنا هم اثری در من نداشت . اون واسه پدرش داشت خودشو می کشت . یه روز مهنا بهم زنگ زد که برم خونه شون مامانش کارم داره .. -مامان چرا خودش زنگ نزد -رفته حموم به من گفت ..رفتم خونه شون مهنا خودشو خیلی فانتزی و سکسی کرده بود .. -این چه طرز لباس پوشیدنه ؟ -دایی جون نگو که تو چش چرون نیستی . من خواهر زاده تم .. -باش اینا برات عادت مبشه .. هر کی ندونه و تو رو در این شرایط ببینه خدای نکرده زبونم لال فکر می کنه تو معشوقه منی . نگام کرد و گفت چه ایرادی داره ! اگه مامانم معشوقه داداشش باشه منم می تونم دوست دختر دایی ام باشم .. دوست نداشتم دست روش بلند کنم ولی گذاشتم زیر گوشش . بیا این طرف صورت منو هم بزن . من خودم می دونم تو و مامان بی شرمم با همین . -تو هم می خوای بی شرم باشی ؟.. -جواب این سوالتو یه روزی میدم دایی جون .. -حق نداری به کسی بگی که من و مادرت با همیم . مادرت هنوز حمومه ؟ نمی خوام بفهمه که من تو رو زدم و واسه چی زدم . -مامان رفته خونه شما . فکر می کرده من مزاحمشم خواست امشبه رو بیاد و اونجا با تو باشه . منم بهش گفتم شبو می خوام برم پیش مهناز باهاش درس بخونم . مهناز دختر مومنیه . مامان بهش اعتماد داره . ولی من خونه موندم -که چی بشه -که با دایی جون دکترم باشم .. دایی خوش تیپ و چشم آبی خودم . چقدر دخترای همکلاسم عاشق اینن که دوست دخترت شن .. -خیلی پررو شدی .. من از همه شون بیست سالی رو بزرگترم -ولی عشق که اینا رو نمی شناسه -نگو عشق بگو هوس -حالا هر چی می خوای اسمشو بذاری بذار . داری میری دایی جون ؟ میری پیش مامان ؟ منو تنهام میذاری ؟ من بابا م رفته پیش خدا .. تو هم بهم محبت نمی کنی .. -مهنا تو بیماری روانی داری . بابات که باهات سکس نمی کرد .. -اوووووهههههه دایی جون کی به تو گفته بیا با من سکس کن . می خوام که منو لختم کنی و خودتم لخت شی و همدیگه رو بغل بزنیم به هم بچسبیم .. سیماش قاطی کرده بود .. لباساشو در آورد .. انگاری زمان به عقب بر گشته ماهرخی تازه در کنار من قرار داشت . . -دیوونه با یه سوتین و شورت لامبادا؟ نهههههههه . خواهش می کنم . تو خواهر زاده منی -خب باشم . مگه خواهر زاده ها هم دل ندارن ؟ هوس ندارن ؟ نمی تونن عاشق شن ؟ فقط داشتم نگاش می کردم . کیرم شق شده بود خودمو یه پهلو کردم تا منو نبینه ولی بیشتر تحریکش کرده بودم . حواسم رفته بود به این که ماهرخ هیجده سال پیشو دارم می بینم .. لبخندی گوشه لبام نقش بسته بود .. -اوووووخخخخخخ دایی جون .. دایی ماهان خوشگله من .. آقا دکتری که همه زنا طرفدارتن .. وقتی این جوری بهم لبخند می زنی انگاری دنیا رو بهم داده باشن .. نههههه نهههههه .. ..اون اومد جلو تر و دستاشو گذاشت رو کمر بندم . خودش می خواست که اونو بازش کنه .. ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
دو زن یـــــــــــــــــــــــــا پنـــــــــــــــــــــــــج زن ؟ ۴

-اووووووفففففف دایی جون از رو شلوارم نشون میده خیلی کلفته .. ولی چند بار دیدمش و حسرتشو خوردم .. خجالت کشیدم . اون من و مامانشو در حال سکس دیده .. گاهی میومدم خونه شون هروقت پدرش نبود و حتی بعد از مرگ باباش که بیشتر.. . شبو با ماهرخ تو یه اتاق سر می کردم . درو از داخل قفل می کردیم . فکر می کردیم اون به این بهونه که ما از بچگی صمیمی بودیم عادت داریم کنار هم باشیم زیاد در بند این با هم بودنهای من و مادرش نیست . ولی حالا یا از سوراخ کلید دیده یا این که گاهی یادمون رفته بود درو ببندیم نمی دونم . ولی اون دیگه کارشو می کرد .. کیرمو گذاشت توی دهنش -اوووووووخخخخخخ .. نهههههههه .. واسه یه لحظه کیرمو در آورد و گفت بالاخره دارم به آرزوم می رسم . باور کن تو اولین مردی هستی که وارد زندگیم شدی . دوست پسرم تا حالا نداشتم . -نهههههه من دایی ات هستم . -هرچی باشه رابطه من و تو از نظر خونی که از رابطه تو و مامان که خواهر و برادر همین نزدیک تر که نیست . حریف زبونش نمی شدم .. کیرمو لیس زد و لیس زد . عین مامانش ساک می زد .. -نههههههه عزیزم . مهنا .. آب کیرم بی اراده ریخت توی دهنش ... دستشو گذاشت رو تنه کیرم و با حرکات رو به جلوی اون سعی می کرد آب بیشتری از کیرمو بفرسته توی دهنش . جووووووووون جوووووووون چه حالی می داد خیلی سبک شده بودم . همه آبمو خورد . خیلی هم تمیز کار بود . دهنشو باز کرد و نشونم داد که هیچی از آب نمونده . نزدیک بود بگم یه خورده هم واسه مامانت میذاشتی . -بیا بریم توی رختخواب .. بیا دایی جون .. کیرمو گرفت و منو به اون سمت کشوند .. -جووووووووون .. چه مزه ای میده .. بالاخره به آرزوم رسیدم -واسه کسی نگی ها -هر چی تو بگی . من میشم زن تو .. معشوقه تو .. دایی می تونی کسمم بکنی .. اگه بعدا واسم ردیفش کردی که هیچ اگرم نکردی مهم نیست . می خوام مال تو باشم .. -عزیزم از این حرفا نزن .. خوب نیست .. -من می خوام من کیرت رو می خوام . -بس کن من حریف مامانت نمیشم -نیازی نیست بهش بگی اصلا میگم یکی دیگه پرده مو زده -بس کن .. اگه شلوغ کنی کونت رو هم نمی کنم . -امان از دست دایی جون لجباز .. باشه هر چی تو بگی .. کون نازی داشت . موریزه هاش تازه بود . دخترونه و هوس انگیز . حالا خواهرمو که گاییده بودم و نوبت خواهر زاده ام بود . یه دستمو که گذاشتم رو سینه اش و یه دست دیگه ام رو کسش قرار گرفت همونجا ولو شد . داغ کرده بود . از تمام تنش آتیش می بارید .. -کسسسسسم دایی جون کسسسسسم .. کسسسسسسم کیر می خواد . زود باش خواهش می کنم . . مجبور شدم دهنمو بذارم روی کس تا از آتیش هوسش کم کنم و یه جوری اونو ارضاش کنم که کس هوس کیر نکنه . دختریشو گرفتن حرفی نبود ولی مادرش از اون زرنگا بود و اگه می فهمید دیگه تا آخر عمرشو باهام قهر می کرد . -جووووووووووون ...جووووووووووون کسسسسسسم کسسسسسسم دایی جون بخورش . همش مال توست . کیرتم بذار تو .. این جوری قبول نیست . من کیر می خوام .. مال دایی خوشگله مو .. آخخخخخخخخ .. نهههههه .. سینه هاشو محکم فشارش می دادم . می دونستم کجاشو میک بزنم تا زود تر به ار گاسم برسه . حیف که انگشتامو نمی تونستم وارد کسش بکنم ولی می شد تا یکی دو بندشو با دقت این کارو انجام داد. بی خیال انگشت کردن شده و به همون میک زدن ادامه دادم . موهامو می کشید .. نمی دونم چرا ار ضا نمی شد . انگشت کردم توی کسش .. بایه سرعت برق وباد حدود سه سانت انگشتمو می کردم توی کس و می کشیدم بیرون -ووووووییییی اوووووویبییییی سوختم .. ووووووییییی کسسسسم بکن بکن .. دایی جون .. دارم می میرم .. قلبم .. سر و صورتش داغ شده بود . ناله می کرد . رنگش پریده بود . حس کردم فشار خونش رفته بالا ولی گذاشتم لذت ببره . موهامو بکشه .. یه لحظه که دستاشو از رو سرم ول کرد فهمیدم که ار گاسم شده .. -مهنا می خوام کونتو بکنم .. -همه جامو بکن . همه جام مال توست . من تا صبح مال توام .. جوووووووون جووووووووون .. دو تا قاچای کون مهنا رو به دو سمت بازشون کرده و کونشو با کرم های مخصوص چرب و لغزنده اش کردم . سر کیرمو محکم به سوراخش فشار دادم . این انگاری سنگ و بتن بود . چرا جلو نمی رفت . اول انگشت میانی امو خیلی آروم فرو کردم توی کونش . -آخخخخخخخخ داییییییییی .. وووووووویییییی .. به من و فریادم توجه نکن .. بذار .. کیرتو هم بذار .. امروز بهترین روز زندگی منه .. عیبی نداره اگه یه خورده هم درد بکشم ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
دو زن یــــــــــا پنــــــــــج زن ؟ (قســـــمت آخــــر)

کیرم همون سه چهار سانت اول وایساد . دلم نیومد خواهر زاده مو بیش از اینا آزارش بدم . حالا یه محبت خاصی رو نسبت به اون حس می کردم . دیگه مثل قبل اونو مسبب این نمی دونستم که مانعی بر سر راه من و مادرشه . اون خودشو تسلیم من کرده بود و من باید که قدرشو می دونستم . چقدر کردن یک زن تازه به من حال می داد مخصوصا اون که یه دختر تازه بود .. -اووووووفففففف دایی کونم کونم .. -خیلی درد داره می دونم عزیزم -ولی دردش بیشتر از این نیست که دایی جونم با زنای دیگه رابطه داشته باشه -کی اینو گفته .. مامانم بدون این که بدونه من از رابطه شما دو نفرمطلعم این درددل ها رو با من کرد . انگاری می خواست یکی رو پیدا کنه با هاش حرف بزنه سبک شه -اینطوراهم که فکر می کنی نیست .. -بکن از کونم لذت ببر . سیر شو دیگه گرسنه خانومای دیگه نباش .. حالا به مامانم اگه خواستی کار داشته باش .. -خیلی ممنون اجازه میدی .. می دونستم نباید بیش از اینا به مقعدش فشار بیارم .. اون وقت جر می خورد . هم از بیرون و هم مویرگهای قسمت داخلش . دلم می خواست توی کونش خالی می کردم -دایی ماهان .. هر وقت خواستی می تونی توی کونم خالی کنی . حالا اگه رو سینه هام وسطشون خالی کنی خیلی بهم حال میده . دلم می خواد اون رنگ سفید و شیری آب کیرت رو ببینم . حال میده .. کیرمو گذاشتم لای سینه اش .. آبمو اون وسط خالی کردم . سرعت بعضی از این پرشها طوری زیاد بود که رفت رو صورتش نشست . با کف دستش آب کیرمو پخشش کرد ..لبامو رو لباش چسبوندم . دقایقی رو به همون حالت موندیم . غرق گناه و آتش هوس به چیزی جز سکس فکر نمی کردیم . خیلی هوس داشتم کیرم دوباره شق شده بود . کیرم به کسش چسبیده بود .. شاید اون می دونست که من و اون در چه شرایطی هستیم ولی من غرق دنیای بی خیالی شده بودم . کونشو خیلی سخت کرده بودم .. حس کردم کیرم این بار کمی راحت تر راهشو به طرف سوراخی باز کرده .. وقتی که تا نیمه ها اونو فرو کردم دیگه تونستم باور کنم که کسشو کردم . می دونستم ولی شاید بازم داشتم خودمو گول می زدم . هر دومون دیگه فهمیده بودیم چه اتفاقی افتاده . اون هیجان زده بود و من ترسیده بودم .. اما هر دو اینا رو به لذت از ثانیه های زندگی تبدیل کرده بودیم .. کیرمو توی کسش حرکت می دادم و با این که کون از بغلا مشخص شده بود ولی اهمیتی نمی دادم . دیدی .. چه حالی میده .. کسمو بکن .. می سوزه .. خوشم میاد .. اووووویییییی گازم بگیر .. سوختم .. کیر .. کیر می خوام . بالاخره گولت زدم .. گولت زدم . دوستت دارم . دوستت دارم دایی جون .. کسشو تمیز کرده و از نو کردنشو شروع کردم . به روشهای مختلفی با هم حال کردیم .. همراه با سکس و کردنش از کس , تنشو غرق بوسه کرده بودم . -دایی باورم نمیشه . حالا راس راسی بهترین روز زندگیمه .. اومد رو کیرم نشست . خودشو رو کیر من می گردوند .. یه بارم این جوری ارضا شد .. در همین لحظه موبایلم زنگ خورد .. -کجایی ماهان . من اومدم خونه مون توی اتاق قدیمی امشبو با هم باشیم -من امشب کشیک بیمارستانم . چند تا عمل سخت هم دارم -پس کی منو عمل می کنی .. -فردا .. -آخه مهنا خونه هست .. -درستش می کنم .. -ولی حس می کنم با یه زنی .. چون وقتی دروغ میگی لحنت یه جوری میشه -بگیر بخواب تا صبح .... باهاش خداحافظی کردم .. من و مهنا به کارمون ادامه دادیم هنوز چند قطره خون دور کسش خشکیده بود . می گفت دایی جون وقتی نگاش می کنم لذت می برم . توبغل هم خوابیدیم .. یه لحظه دو تایی مون چشم باز کردیم و شاهد سر و صدا و شیون و به سر کوفتن ماهرخ بودیم . اون به خونه بر گشته بود . بعدا فهمیدم که صدای زنگ ساعت دیواری قدیمی که از راه تلفن به گوشش رسیده بود اونو دچار تردید کرده بود .. اشک از چشاش جاری بود -دختره آشغال .. داداش نامرد! تو خجالت نمی کشی .. آخ چرا من نمی میرم -مامان من دایی مو دوست دارم . عاشقشم .. -خفه شو آدم با نزدیکش این کارو می کنه ؟دیگه دختر هم که نیستی -مادر واسم فیلم نیا . اگه من این کارو با عشقم انجام دادم شما چرا وقتی بابا زنده بود با دایی جون سکس می کردی . دو سه بار خودم شاهد بودم . فکر کردین من به بهونه خواهر برادر بودن شما حواسم نیست ؟ شاید اگه عاشق نبودم , شاید اگه هوس نداشتم نمی تونستم متوجه رابطه شما شم . مادر تو شوهر داشتی . به بابام خیانت کردی .. حالا که بابام مرده ولی من شوهر نداشتم . دوست دارم هر کسی رو دوست داشته باشم به کسی مربوط نیست . دایی جون دوستت دارم . چقدر خوشحالم که خودمو بهش سپردم . حس می کنم دوباره به دنیا اومدم . هویت خودمو پیدا کردم . خواهرم دستشو آورد بالا و با آخرین نیرو زد زیر گوش دخترش .. -مامان هزار بار منو بزن ولی بازم میگم امروز بهترین روز زندگی منه .. -شما ها نمی دونین چیکار کردین .. نهههههههه .. چرا دختریشو گرفتی .. ماهرخ صداشو برد بالا ..-می دونی چیکار کردی ماهان ؟ می دونی .. تو با دختر خودت سکس کردی . با وصله تنت .. با کسی که از گوشت و پوست و خون توست .. مهنا .. ماهان پدرته . پدر حقیقی تو .. پاهام سست شد سرم گیج رفت . باورم نمی شد .. اون اینو عمری ازم مخفی کرده بود . -مااااااماااااااااان کشتیششششششش بابامو کشتیششش نههههه .. این جوری ؟ نهههههههه .اون بابامه ؟ راس میگی مامان ؟ ... حالم خیلی بد شده بودولی نمی دونستم باید با این وضع جدید چیکار کنم . سرم گیج می رفت ولی یه خورده پیاز داغشو زیاد کرده خودمو انداختم زمین ..- نه زنگ نزن برای دکتر .. الان استراحت کنم بهتره .. دختر و خواهرم دو تایی اومدن بالا سرم . نگاهمو به مهنا دوختم . اشک از چشام جاری شده بود -ماهرخ چرا اینو از اول نگفتی . از همون وقتی که اون به دنیا اومد و حس می کردم بین من و تو فاصله انداخته در حالی که اون میوه شیرین عشق و هوس من و تو بود و می تونست پیوند ما رو محکم تر کنه .. چرا من باید این کارو با دخترم بکنم . من خودمو می کشم .. -بابا خودت رو سر زنش نکن . من که ناراحت و پشیمون نیستم . خیلی هم خوشحالم . می خوای دایی ام باش . می خوای بابام باش .. ولی اینا جای خود ..می خوام که دوست پسر و معشوقم باشی ..من امروز خودمو پیدا کردم . چون نیمه گمشده خودمو پیدا کردم . بهم لذت داد .. یه نگاهی به ماهرخ انداخته و یه نگاهی هم به مهنا ..داشتم شاخ در می آوردم . شانس آوردم که خواهرم از من پسر نداشت وگرنه رقیبم می شد .مهنا خودشو انداخت در آغوشم .. باورم نمیشه عشق من بابام باشه .. دوست پسرم , شوهرم, بابام باشه .. چقدر من خوشحالم که بابام زنده هست .. دوستت دارم . چقدر من خوشبختم . مادر و دختر با هم کنار اومدن . رفتیم رو تخت . من وسطشون قرار گرفتم . مهنا که خوب سیراب شده بود با دستای خودش کیرمو شقش کرد و اونو به سمت کس مادرش فرستاد . بدین گونه بود که دختر کیر آشتی را در سر زمین کس مادرش کاشت . سه تایی مون شب خوبی رو پشت سر گذاشتیم . کیرمو از کس خواهرم می کشیدم و اونو می کردمش توی کس خواهر زاده ام که حالا دختر منم شده بود .. دو تایی رو تو بغلم داشتم .. باهاشون حال می کردم . ماهرخ هم دیگه لذت می برد از این که یه خونواده سه نفره ای به این صورت در اومدیم . -ماهان من می خواستم همین روزا بهت بگم . اگه قبل از مرگ فرخ بهت نگفتم به خاطر این بود یه جای کار گندش در میومد . تو که نمی تونستی عشق و عاطفه ات رو نسبت به دخترت پنهون کنی . -اومدیم و فرخ اصلا نمی مرد .. سه تایی مون زدیم زیر خنده -بالاخره یه روزی می گفتم . -هیچ اینو می دونین شما دو تا زن به اندازه پنج تا زنین برای من ؟ خواهر و معشوقه ... خواهر زاده و دختر و معشوقه .. -بابایی بگو زنتیم .. زن تو .. ماهرخ : مهنا جون من که حریفش نشدم . مگر این که تو گوشاشو بکشی که دیگه سر و گوشش نجنبه -می دونم چیکارش کنم .. دو تایی شون در حالی که دهنشونو به طرف کیرم نزدیک کرده بودن کسشونو هم روتشک فشار می دادن -بابا جونم اگه گفتی ما دو تا زن به اندازه چند تا زنیم ..به اندازه چند تا کاربرد داریم .. -شما منو کشتین . دوستتون دارم . عاشقتونم ..می ارزین به اندازه یه دنیا .. یه دنیا ... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
اتوبوسی به نام هوس قسمت اول

به گمونم شیوا یه رگش مغولی بود اصلآ حروم زاده. با اون دوست کیری ِ بد اخمش، ساناز. از این کُسای ریز میزه ی کردنی. صورتش شکل اَن بود شیوا، عین پسرا بود حتی ، سینه های بزرگ و کون ِ چشم نواز. کلآ یه ذره تاپاله بود ولی خب، نمی دونم سر چی، خیلی دوسم داشت.تازه چشماشم بود. چشماش، وقتی که می خندید از ته دل، کار خودش رو می کرد تو قلقلک زیر شکمت.مث اسب ِ بارکش می تونست ساعت ها زیر ِ کیر دووم بیاره و تازه تهش بچرخه با صدای خمارش بت بگه : بازم می خوام. بازم بکنیم ؟. تو ام اگه نمی خواستی مهربون و بامزه می یومد جلو پاهات می نشت و آروم با دول خوابت ور می رفت و بعد زیپتو پایین می کشید و به ظرافت جراحا دستشو سر می داد تو شلوارت ، زیر شرتت. انگشتای گوشتیش دور کیرت حلقه می شد و بیرونش می کشید از تو شلوارت. بعدم اونقدر عجیب و عمیق، می خورد و می خورد که نتونی نکنیش. می شد پشت به پشت چندین بار وحشیانه باهاش خوابید و بازم ادامه داد تازه. بار دوم بود و داشتم تمام تلاشم رو می کردم که همزمان با تلنمبه زدن ِ داگی، انگشت ِ شصتمو فرو کنم تو کونش.



درد داشت و هی دستم رو پس می زد. منم هی فشار ِ ضربه هام رو بیشتر می کردم تا صداش بیشتر در بیاد. همیشه یه جایی می رسه که سرت از خوشی و کمی اکسیژن گیج می ره و کس و کون و کیر و پستون دیگه معنی فیزیکی خودشون رو از دست می دن. همه چیز اون لحظه می شه واست یه حس گنگ و سنگین. یه چیزه انتزاعی بی ربط. یه بادکنک پر آب که باید بترکه. یه چیز نرم که باید پاره بشه . یه غار بی ته که فرو می غلطی توش. اون وقت،تو یک لحظه، بزرگترین لذت دنیا برات می شه، بیشترین لذتی که می تونی به طرفت بدی، تو رختخواب. حس بیشتر خواستنش رو تو تغییر شیوه ی جیغ کشیدنش می فهمیدم. فقط به تلمبه زدن فکر می کنی و جر د ادنش. سفت و سفت تر کردنش. در آوردن بیشتر صداش. جیغش.نالش. آه کشیدنش. ضربه های محکمتر رو لپ سرخ شده ی کونش و فرو کردن اروم شصتم تا نصفه تو تنگی سفت شده ی کونش وسط یه جیغ بلند. تو رفت و برگشت کیرم یه لحظه توقف می کنم. می زارم تا دسته توش باشه و دست نگه می دارم. دست آزادم و از بغل می برم بین پاهاش و چوچولشو سفت فشار میدم.می لرزه بدنش زیر دستام. بعد شروع می کنم به بازی و چپ راست کردنش. همزمانم تو گوشش می گم : شل کن شیوا ... شلش کن . می خوام جلوتر برم. می خوای تا ته بکنم ؟ می خوای سفت بکنم ؟ چی می خوای شیوا ؟ بگو بهم...



حرف نمی تونه بزنه ودوباره یه جوری زیر دستام می لرزه که خوشم میاد. شروع می کنم به تلمبه. از آروم به تند. توش خشک شده و کیرم سخت تو و بیرون می شه.اون انگار دردش میاد. انگارم که خوششم می یاد از درد کشیدنش. شصتم حالا جاش باز تره. تا نیمه بندش بیرون میارم و تو می کنم. سوراخش جمع می شه یه ذره و دوباره باز می شه. تف می کنم روش . با هر بار تلمبه یه بند بیشتر فرو می کنم تو تنگی ِ کون شل شدش. سرشو بر می گردونه می گه : ترو خدا نکن پانتا، خیلی درد داره. می گم دردش می ره دختر، نمی خوای یه بارم تجربه کنی ؟ بر می گرده. تو این فاصله من تا ته انگشتمو فرو کردم اون تو واون یه آخ بلند می کشه که درد قاطی شهوت توش داره. من نمی دونم چرا از درد کشیدنش بیشتر تحریک می شم و دوست دارم که بیشتر بهش درد بدم. مخصوصآ وقتی هر بار شیوا بلند جیغ می کشید، سریع قیافه ی ساناز می اومد تو مخم که الان تو حال نشته و داره چی کار می کنه ؟. ساناز از من بدش می یومد. حسابی. هزار بار زیر پای شیوا نشته بود که با من بهم بزنه. منم تپ و توپ می شاشیدم به هیکلش البته دختره ی فسقلی رو. طبیعی بود البته. اون بچه مایه دار بود و ناز نازی، منم که یه آس و پاس ِ خیابونی وحشی. یه بار وسط کار نفهمیدم چی شد شروع کردم به زدن شیوا. مث سگ می زدمش و می کردمش. از دماغش خون می یومد و تمام تنش سرخ بود و هق هق گریه می کرد و من بد تر می کردم. خیلی ترسید، خیلی گریه کرد، خیلی معذرت خواستم. آخرشم بخشید، ولی از اون به بعد تنها باهام نمی موند. معمولنم با ساناز می اومد. از وحشی بودنم می ترسید هنوز و می فهمیدم که خوششم میاد اتفاقآ. خودش حتی یه وقتایی وسط خوردن کیرمو از دهنش می کشید بیرون و می گفت :فاز ِ تجاوز وردار. بعدم یه گاز نرم از سرش می گرفت که وحشی شم. تند تندم پشت بندش می بوسید سرش رو. منتها خشونت، بازی کردنش یه چیز بود و حس واقعیش چیز دیگه. چیزی که دوباره تو خونم داشت می زد بالا. موهاش و از پشت تو دستم می گیرم و می کشم تا سرش بیاد بالا. کیرم سنگ می شه از دیدن حس درد تو صورتش. سنگ تر و سفت تر. هلش می دم گوشه تخت. اروم اروم. تو سه کنج دیوار. هی هم جاشو تنگ تر می کنم. از دو طرف چسبیده به دیوار و شکل یه گره گوشتی شده، که قمبل کرده سمت من. انقدر تند تلمبه می زنم که دائم به دیوارا فشرده تر می شه. هر بار صدای جیغش بلند تر می شه و من هر لحظه سگ تر.صدای آه و نالش، جیغ وضجه می شه و بعد تند و آروم، پشت سر هم، آه می کشه و توش حسابی خیس می شه.بعدم یهو نرم نرمک لرزشش بیشتر می شه و آخرش یه جوری می لرزه که می فهمم تموم. در می آرم وخم می شم روش تا ببوسمش.





با ولع لبمو می خوره و زبونمو می مکه تو دهنش. خودمو عقب می کشم و می گم : دوس داشتی ؟ می گه: دوست دارم. بزار توش باشه. تورو خدا بزار توم باشه. دوباره بلند می شم و آروم فرو می کنم تا ته توش. می خوابم رو توده ی مچاله شده ی کنج دیوار می گم : خوبی شیوا ؟ می گه : من خیلی خوب شدم دل و جونم، تو ادامه بده تا بشی. می خوام آبتو بیارم. می خوام تا آخرش و بخورم برات. این دستتم در بیار عزیزم،داره می سوزه خیلی. می گم ساناز به نظرت چی کار می کنه ؟ همزمان انگشتمو آروم در میارم. موقع در آوردنش صورتش جمع می شه تو هم. بعد می خنده می گه : فک کنم داره جق می زنه بیچاره، با این همه سر وصدای ما. ساناز صدای خندشو می شنوه از تو حال.بلند میگه،: نمی خواید تمومش کنید ؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اتوبوسی به نام هوس قسمت دوم

چند بار ؟ چقد آخه ؟ می میریا شیوا. صداش شاکیه. یه ذره جای شیوا رو باز تر می کنم تا پاهشو بده عقب، از بین پاهای من. انگشت و کیرمو در میارم از تو سوراخاش. دوباره می گه : تورو خدا بکن توش. الان دوس دارم توم بمونی. شیطنت یهو می ره زیر جلدم. بی معطلی انگشتمو می کنم تو کسش و سر کیرمو می زارم رو سوراخ تنگ کون ِ سرخ شدش. جفتمون خیس عرقیم و خسته. یهو می چرخه صورتش سمتم : چی کار داری می کنی پانتا جانم ؟ بخدا خیلی می سوزه. تو مگه دوسم نداری ؟ بذار یه دفعه دیگه. یه ذره فشارو بیشتر می کنم و می گم : فقط بارای اولش می گن درد داره، بعدش همش لذت ِ دیونه. می گه : بابا یزید خب من بار اولم ِ. می گم :الان با شصت وا شده آمادس، بزار امتحان کنیم اگه دوس نداشتی تمومش می کنیم.هر لحظه که خواستی. سر می گردونه و کونشو می ده عقب. چیزی نمی گه ولی قبول کرده. من شروع می کنم اروم جلو عقب کردن سرش دم سوراخ تنگ اون. عین دیوار سفت ِ و من آروم آروم فشارو بیشتر می کنم. اون اول زیر لب آه و اوه می کنه و هی با بیشتر شدن فشار کیرم رو سوراخش صداش می ره بالاتر. ناغافل دو دستی چنگ می زنم به لپ ای کونش و تا جایی که زور دارم هل می دم تو.کلش فرو می ره یهو تو سوراخ تنگ کونش. خیلی تنگتر از چیزیه که فکر می کردم. چنان جیغ بلندی می کشه که خودمم اولش می ترسم : آی ی ی ی ی سوختم ... جرم دادی ... در بیار ... تورو خدا در بیار دارم می میرم پانتا. دوست دارم پانتالو ... دوست دارم ... بس ِ ...





دستمو می زارم رو دهنش و موهاشو می کشم عقب و دوباره تنگ فشارش می دم تو سه کنج. می گم : تحمل کنم عزیزم. تحمل کن جون دلم. الان تموم می شه. الان دردش می ره. سانت به سانت کیرمو آروم فرو می کنم تو و هرچی جلوتر می رم صدای آخ اون بیشتر می ره بالا.می گم : همه ی زندگیم، یه ذره دیگه مونده فقط. یه ذره ی دیگه. یه بار تحملش کن. ببین این دیگه آخرش ِ. توم شد. کیرم تا ته اون تو و اون، چشماش از حدقه می خواد بزنه بیرون انقدر که باز شده. مثل دهنش که وا مونده ، ولی صدایی از توش نمیاد. می خواد داد بزنه انگار ولی نفسم نمی تونه بکش ِ. به خودم می گم: مرگ یه بار شیونم ... یه روز یه نفر باید این کارو براش بکنه. بعدم دیگه حوصلم از جنتلمن بازی سر می ره. یه بار دیگه مشتی تف میندازم بالای دولم که نصفه تو کون اون. بعدم ناغافل شروع می کنم به تلنمبه زدن. اون دیگه جیغ نمی کشه. نفسش برا چند لحظه بند می یاد و یهو شروع می کنه به عربده. انگار که بخواد بی هوش شه. کونش انقدر تنگه که می ترسم قفل کنه. شدت ضربه هامو بیشتر می کنم و با هر ضجه ی اون کیر ِ من بزرگتر و سفت تر می شه.بزرگتر شدن کیرمو تو کونش اونم حس می کنه : پاره شدم، پانتا پاره شدم ... خون داره میاد. بس کن ... تمومش کن... نمی تونم تحمل کنم ... داره می خوره تهش ...
یهو در اتاق با شتاب باز می شه و ساناز وحشت زده با فریاد می دوه سمت ما. ساناز : شیوا چت شد ؟ چی کار کردی باهاش دوباره ؟ ولش کن نره خره بی همه چیز ... عوضی بی شرف ... روانی ... خودشو پرت می کنه رو من تا از شیوا جدام کنه و همینجوریم فحش وفضاحت رو می کشه به من. من می کشم بیرون و غلت می خورم رو شیوا باساناز روم. از دور گردنم می کشمش پایین و می اندازمش رو تخت و دو تا دستشو با یه دست می گیرم.اون رو شیوای بی جون و لخت افتاده و هی داره جیغ وداد می کنه و دست و پا می زنه. یه دونه محکم می زنم زیر گوشش ...یهو ساکت و بی حرکت می شه. بعدم پقی می زنه زیر گریه. شیوا اونطرفش لخت و عرق کرده بغلش می کنه و در گوشش یه چیزایی زمزمه می کنه. ساناز زل زده تو چشم ای من و هنوز گریه می کنه و می گه : فک کردم داری می کشیش. عصبانی و وحشی می گم : تو لَشی ؟ گه اضافی خوردی سرتو انداختی اومدی تو. لخت وای سادم جلوش و سیخ ِ سیخم. نگاش از چشمام تا کیرم می ره پایین دوباره می ره بالا. می گم : چی می خوای از جون زندگی من آخه عوضی ؟ شیوا سخت بلند می شه و سریع میاد تو بغلم و آروم گوشمو می لیسه و می خوره و ازم خواهش می کنه که آروم باشم. من ارومم ولی نمی خوام نشون بدم. بیشتر وحشی می شم و دست سانازو می گیرم که بلندش کنم و بندازمش بیرون از خونم. یهو خودش ارادی بلند می شه و سفت خودشو پرت می کنه تو بغلم. شیوا خشکش زده و منم ، زندگی دوباره جوری غافل گیرم کرده که توقع ش رو نداشتم. تا جایی که می دونستم اون همیشه از من متنفر بود. راستش حتی نمی دونستم چرا شیوا دوستم داره. نه پول و پله ای داشتم نه قیافه ای.با اون دماغ کیریم لخت وای سادم وسط اتاقم. شیوا لخت و خون چکون چسبیده تو بغل راستم. سانازم سرشو فرو کرده تو سینم و سفت تر خودشو می چسبونه به سمت چپم. یه لحظه تصویر خودمو از زاویه گوشه ی اتاق می بینم. خندم می گیره. یه اسکل سیخ و لخت با دو تا دختر خیس اشک تو هر بغلش. خوشم میاد. دستم رو می یارم بالا و حلقه می کنم دور کمر ساناز. نرم نازکه. بر عکس شیوا. تنش مثل آب زیر دستام. دستم رو کمرش سر می خوره و تا رو شروع کونش می ره پایین. هیچ ری اکشنی نداره. چند دقیقه همینجور وایسادیم وسط اتاق و من هی پایین تر می برم دستمو رو کون ساناز. شیوا داره وا می ره. جفتشون تو بغلم و من آروم می برمشون تا ولو شیم رو تخت.





شیوا بوی عرق می ده و ساناز بوی عطر. منم هنوز سیخ. لای دوتا کس. می گم : بخواب لا مصب زشته. مهمون گریه او داریم آخه امروز. همزمانم یه ذره دولمو تکونش می دم. شیوا خندش می گیره و سر که می چرخونم سانازم وسط گریه کردنش داره نیم خنده می زنه. پیرهن سانازو یکم می دم بالا و شروع می کنم به مالوندن کمرش. خیلی آروم. خیلی با حس. در گوشش می گم : شیوا الان می کشتمون آ. گریه نکن دیگه. شیوا می شنوه. می گه : چی کار دارید می کنید شماها ؟ خجالت نمی کشید ؟من این جام ها. همزمانم خودش دست سانازو می گیره می زاره رو کیر بی پیرِ من. خایه می کنم. تو دلم هری می ریزه. به خودم می گم کس کشا، همه چیز از قبل هماهنگ بوده. می چرخم سمت شیوا و می خوام بهش کس شعر بگم که سری زبونش رو می کنه تو دهنم و مشغول خوردن لبهام میشه. دستای کوچیک و سرد ساناز رو کیرم و آروم نوازش می کنه و شیوا دستشو می بره پایین تا رو تخمامو نرم می چلونتشون. ساناز آروم سرشو بلند می کنه و نگام می کنه. زُلِ زُلِ، تو چشمای من. انقدر نزدیک که خودم رو تو چشماش می بینم که دارم تماشاش می کنم.می گم : اینا همش یه شوخی و منم احتمالا رو اسیدم. ساناز می گه : ششششش... بعد موهاشو باز می کنه و می ریزه رو صورت من. همه جا تاریک می شه و صورتش جلو میاد. می گم : تو همیشه بدت می یومد از من ... لب پایینمو انقدر سفت گاز می گیره که نمی تونم حرفمو تموم کنم. دستمو ناخود آگاه تا جایی که کشیده بشه، فرو می کنم زیر شرط ساناز. درست لای خط کونش. انگشتام نرمی کون کوچیکشو دوست دارن و از رو سوراخش رد می شن می رن پایین تر تا رو شافشو و آروم همونجا میان دوراهشو فشار می دن تا بعد آروم برن جلوتر از روی لبه های گوشتی کسش بالا تا رو چوچوله ی لطیفش. دست از مکیدن لب بالام بر می داره و آروم تو گوشم می گه : مراقب باش. اگرم می خوای نباشی نباش، ولی بعدش شوهرم باش. تو دلم می گم: دست شما درد نکنه. قبلا صرف شد. شمام از این باکره ها که هزار را کون داده. بلا تکلیفای مادر قحبه. مهاجرای از اینجا رونده مونده. کس گشادای ارتش. متشکرم. سپاس گذارم. با دو تا انگشت لبه هاشو کنار می زنم وبا انگشت وسطیم نرم نرمک بازی می دم سرِ چو چولشو. یه آه ظریف می کشه با صدای زیر. عین دخترای ژاپنی.





همزمانم لب آی نرم و گوشتی شیوا رو حس می کنم که داره نوک ِ کیرم بوس میکنه و بوسه هاشو هی باز و بازتر می کنه تا تمام کلش تو دهنش جا شه و بعد شله شله شروع می کنه به مکیدن، همونجور که می دونه دوس دارم.اون یکی دستمو رو ملافه های چروک و گرم می کشم تا پای شیوا رو پیدا می کنم و بعد از روی رون هاش می برم بالا تا روی کونشو به محض اینکه سوراخ کونش رو پیدا می کنم انگشت اشارمو فرو می کنم تو کونش. سرشو بالا می یاره می گه : نکن درد می کنِ پانتالونه خان. همزمان چشماشم گشاد می کنه برام. دستمو بیرون می یارم و ساناز که داره نگاهمون می کنه می گه : نچ نچ ... شیوا خانم بد عنق. تبیه می شی. بعدم دست منو می گیره و انگشت اشارمو می کنه تو دهنش و می مکه. بعدم می بره تا کون شیوا و اروم فرو می کنه توش. شیوا درد می پیچه تو صورتش و درد تو خندش گم می شه. بعد دوباره تا جایی که می تونه فرو می کنه تو حلقش. لباشو جلوتر می بره و یه ذره دیگشو تو دهنش جا میده. یه صدایی ق ِق از ته حلقش میاد. تعجب می کنم. از این کار خوشش نمی یومد قبلآ. تحریک می شم مث سگ. خون می ره تو کیرم و قنج تو دلم و کلفت تر می شم. شیوا ام تو حلقش اینو حس می کنه یه لحظه می خواد عق بزنه. کلشو بالا می یاره و تفش رو قورت می ده و خندش می گیره دوباره وقتی نگاش به ساناز می افته. ساناز دست شیوارو می گیره و می بره بین تا بین تخمام و کونم. خودشم خم می شه و یهو تمام کیر تفیمو تا ته می کنه تو دهنش. خیلی بلده جنده. دست راستم از تو شرتش بیرون میاد. خوب بلده بخوره و دست چپم خوب جلو عقب می شه تو کون شیوا. گردنش به سرعت بالا و پایین می ره و زبونش بیرون میاد تا زیر کیر من. شیوا دست راستم منو می گیره و یه تف می زاره روش. بعد می بره تا سوراخ ِ کون کوچیک و صورتی ساناز و بعد می کنِ تو.. پشتشم سریع می گه : نچ نچ ... ساناز خانوم زید دزد. تنبیه شدی. ساناز با کیر من تو دهنش خندش می گیره و هوا به سرعت از اطراف کیر خیسم رد می شه. یه ر یزه می سوزه و یه ریزه خنک می شه من دستم بی اختیار تا دسته می ره تو کون ساناز. سرشو می یاره بالا و یه آخ ریز می گه و همزمان لب پاینش رو گاز می گیره. بعدم می گه : می شه شروع کنی ؟ شیوا نمی زاره من جواب بدم. می گه : نخیرم ... تنبیه تموم نشده.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 58 از 125:  « پیشین  1  ...  57  58  59  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA