انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 60 از 125:  « پیشین  1  ...  59  60  61  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
فـــــــــــــــــــــــــــرار از رویا 8 (قسمت آخر)

-رویا من بیدارم ؟ -آره قربونت .. پس منو هم بیدار کن ..د هنمو گذاشتم روی کسش .. باور نمی گردم که شب مرگ شوهر خاله ام شب عروسی من باشه .. کس لیسی رو شروع کرده بودم .. زیونمو فرو می کردم توی کسش .. -اوووووخخخخخ نههههههه نهههههه کسسسسسسم کسسسسسسم .آتیششششه آتیششششششه کیرت رو می خواد . بذار توش .. بذار توش .. مگه نمی خوای به رویات برسی . -من رسیدم .. رسیدم .. -کیرت هم می خواد برسه .. منم می خوام .. کیرم انگاری داشت پرواز می کرد .. -بذارش تو معطل نکن .. شیطون ! از بچگی منو می خواستی ... حالا دیگه آزاد شدم حالا دیگه مال تو شدم . زن تو شدم -با مرتضی که نمیری .. -من زن تو هستم تا وقتی که تو واسم هوو نیاری -نه نمیارم .. فقط تو رو می خوام رویا جون .. کیرمو گذاشتم روی کسش .. سرشو فرو کردم توی کس .. اول جاده رویا بود . جاده عشق و هوس و زندگی .. وارد جاده تنگ و تاریک و باریک زندگی شدم -آخخخخخخخخ کسسسسسسم محکم تر .. محکم تر .. بزن می خوام شب اول قبر محمود شب اول عروسی من باشه -منم تازه دامادم . عروس خوشگل من خاله ناز من .. نه من خواب نبودم . کیرم همون اول آبشو توی کس خاله خالی کرده بود ولی طوری آماده عملیات بود که هنوز تو پر و کاری بود .. -اوووووففففف خاله جون دوستت دارم .. سینه هاتو بده .. بذار زیر گلوتو بخورم .. -کبودم کن .. اگه بعدا از سیاه شدن تنم ناراحت نمیشی .کبودم کن . دوستت دارم .. همه جای تنشو میک می زدم . زیر بغل برق انداخته و هوس انگیزشو هم همین طور . انگشتامو فرو می کردم توی کونی که بار ها و بار ها آرزوی کردنشو داشتم .. -رامین چرا عین فرار کرده هایی . نترس .. عجله نکن .. -خاله حس می کنم که طلب چهارده سالمو در چهار ده دقیقه باید بگیرم . -مطمئن باش تا وقتی که زنده ام بدهکار توام . دوستت دارم .. دوستت دارم .. -اوووووووففففففف بکن .. بکن .. منو بکن .. ولم نکن .. جووووووووووون جووووووووون .. کسسسسسم کسسسسسسم می خاره .. می خاره . بخارونش .. -فدات شم خاله .. اونو با سرعت بیشتری می کردم . سرشو می آورد بالا تا کیر منو ببینه .. -اووووووههههههه عزیزم عزیزم . داره میاد .. آبم داره می ریزه . چقدر زود داره میاد .. سایقه نداشت . چقدر اعصابم آرومه .. جووووووووون .. جووووووووون هوس دارم .. می خوام .. کسسسسسم می خاره . بازم منو بکن .. به تشک و بالش و صورت و موهام چنگ مینداخت .. حتی به سینه هاش .. -گازم بگیر کبودم کن ...گیج شده بودم . این که حشری تر از من نشون میده . نوک سینه هاش چقدر با حال بود . کبودی دورش کم بود . لبای خوشگلو غنچه ایش و بینی قلمی اونو هم می بوسیدم . پیشونی کوتاه و موهای بلند نازش کرده بود . دلم می خواست موهاش تا به حدی بلند شه که بریزه روی کونش . اووووووخخخخخخ من به آرزوم رسیده بودم . تخقق بک رویا .. فرار از رویا, فرار از خیال و رسیدن به رویایی دیگه که اون معنای واقعیت رو میده . چه احساس قشنگی ! رویا سیر بشو نبود . اومد روی کیرم نشست .. -خیلی خوشم میاد .. جوووووووون هر شب با تو تنها می مونم . هر شب لذت می برم . هر شب و هر روز احساس جوونی می کنم . تو میشی شوهرم و من میشم زنت .. -رویا جون .. من کونتو می خوام . دلم می خواد فرو کنم توی مقعدت .. -هر چی بخوای بهت میدم .. شاید تو همون عشق گمشده درونم بودی سالها در کنارم بودی و من نمی دونستم .. بیا بیا پشتم کونمو بکن .. می خوام خشک بکنی توی کونم .. این حرفو که زد لذت بردم . چون یه بار که محمود اونو کرده بود و خشک هم کرده بود توی کونش سرش داد زده بود ولی حالا حاضر شده بود که به من خشک کون بده . جووووووووون جوووووووون .. ولی من نخواستم که شرمنده محبتش بشم و دردش بیارم .. کونشو با کرم چرب کردم . کیرمو گذاشتم سر مقعدش .. -اوووووففففففف رویا جون چقدر تنگه .. چقدر حال میده .. ووووووویییییی -بکن منو کونمو بکن لذت ببر .. خوشت بیاد .. فقط می کشمت اگه خیلی زود از من سیر شی . -نههههههه نههههههه . من همیشه با توام .. کون درشت رویا و حلقه کیر من که رفته بود توی سوراخش .. چه هوس انگیزانه بود دوستت دارم .. -رامین کونمو جرش بده پارم کن . طوری که نتونم توی مجلس بشینم .. وااااااایییییی .اااااااییییییی آخخخخخخخخ کونم .. -آبم داره میاد ..-خالی کن آب حیاتمو . می خوام واست کون گنده تر بشم تا اونجایی که تو دوست داری کونمو گنده کنم .. -چه حالی میده .. خاله کونشو دور کیر من می گردوند و هرقدر که می تونستم اون دیگه با این چرخشش خالی کرد .. توی بغل هم دراز کشیدیم . دست بر دار نبود -خاله جون فردا خیلی کار داریم .. مثلا صاحب مجلسیم -خندید و گفت رامین جون بیا یه فاتحه برای شوهرم در این شب اول قبر بخونیم و بگیم محمود خان روحت شاد که شادمون کردی .... پایان ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
راضی کردن خواهرم برای سکس قسمت اول

سلام خدمت همه.من با اینکه آدمه با حوصله ای نیستم نمی دونم چرا یکدفعه تصمیم گرفتم ماجرای سکس با خواهرمو باسه دوستان بذارم . قبل از هر چیز باید بگم که اسمه من امیر و 19 سالمه و خواهرم هم 21 سالشه من نمیدونم چرا از چند سال قبل سکس با خواهرم شد بزرگترین آرزوی سکسی من ( شاید از نظر بعضی ها احمقانه باشه ولی به هر حال این حس با من بود ) من تا همین چند روز قبل که به آرزوم رسیدم به دلایلی که خواهم گفت در گذشته نا امید نا امید بودم.اولا یه جورایی احساس گناه می کردم و از همه مهم تر رفتار خواهرم بود. خواهره من با اینکه اکثر اوقات تو خونه با یه تاپ تنگ و کوتاه و شلواره بسیار تنگ می گشت ولی حتی کوچکترین شهوتی در چهرهاش نبود طوری که حتی من شک داشنم بعد از ازدواجش علاقه ای به سکس با همسرش داشته باشه و همین حالته او منو از بیان احساساتم بهش می ترسوند ولی با این همه این حس با من بود و دیدن هر روزه ی خواهرم با اون لباسا هم وضعه منو بدتر می کرد وهم باعث این می شد که من هر روز بیشتر مصمم شم برای سکس .





البته اینم بگم که خواهرم واقعا اندام زیبایی داره .سینه هایی نسبت به سنش کوچک و کونی پهن و زیبا اینا یه مقدمه کوتاه بود می رم سراغ اصل مطلب من بالاخره تصمیم خودمو گرفتم که به این حس جواب مثبت بدم و این کارو انجام بدم و قبل از هر چیز می خواستم بیبینم واقعا این چهره ی بدون شهوت خواهرم واقعی یا نه پس شروع کردم به آزمایش اون .قبل از هر چیز می خواستم بیبینم اون از دیدنه بدن لخت من چه حسی پیدا می کنه و بعد از لمس اندام های بدنش به وسیله ی من چه حسی؟. ولی خوب این کارا گفتنش راحته ولی انجامش واقعا سخت بود.من چندین روز به این کارا و راه ههای انجامش فکر می کردم و با لا خره فکرههایی به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم که از فردای اون روز شروع کنم بالاخره صبح شد و من در حالی که تو تختو خواب بودم با صدای خواهرم از خواب بلند شده و با اراده ای جدی رفتم که یک روز پر کارو شروع کنم.موقع خوردن صبحانه یه نگاهم به خواهرم بود که روی مبل دراز کشیده بوده و یه نگاهمم به کیر شق شده ی خودم که دوباره با دیدن اون شق شده بود .صبحانه رو خوردم و رفتم تو اطاقم و لباسامو برداشتم و رفتم تو حمام . توی حمام و زیره دوش که بودم دائما به فکره خواهرم بودم و اینکه چو جوری شروع کنم ولی باز می ترسیدم وحتی خواستم به قوله بروبچ با یه کف دستی خودمو راحت کنم و خواستم که این کارو بکنم که صدای خواهرمو شنیدم که داشت با تلفن صحبت می کرد همین باعث شد که که من به خودم بیام و دلو به دریا بزنم برای همین رفتم سراغ نتقشهایی که کشیده بودم و برای همین شروع کردم به ور رفتن با کیرم تا حسابی بزرگ شه بعد از اینکه کیرم به سایز مقول برای حشری کردن یک دختر رسید در حموم رو باز کردم و کلمو بردم یبرون و خواهرمو صدا زدم و گفتم که صابون اینجا نیست و یه صابون برام بیار و در رو بستم و بلافاصله جلو چشمامو کفی کردم طوری که فقط بشه یه ذره چشمامو باز کنم و اومدم یه جایی وایستادم که اگر در رو باز کنم کسی که پشته دره من کاملا روبروش باشم .





حالا همه چیز آماده بود که خواهرم زد به در و گفت بیا اینم صابون منم با ترس در رو به آرامی باز کردم در حالی که مثلا چشمام بسته بود ولی می تونستم یه چیزایی بیبینم .در که باز شد در نگاهه اول خواهرم خشکش زد و سری اومد صابونه یه من بده که منم که جرات پیدا کرده بودم ادای کورارو در اوردم و یه چند ثانیه لفت دادم و تو این چند ثانیه در حین اینکه ادا کورارو در می اوردم از لای کفای دوره چشم نگاهم که به خواهرم بود دیدم که زل زده به کیره شق شده ی من و خشکش زده منم زیاد تابلو نکردم و صابونو گرفتم و در رو بستم وقتی در رو بستم فکر کنم که یک دقیقه ای توشکه نگاه های خواهرم به کیرم یودم. بعد که از شک در اومدم واقعا خوشحال بودم و سر از پا نمی شناختم که جرات پیدا کرده بوده یه قدم به آرزوم نزدیک شم . با هزاز بد بختی جلو خودمو گرفتم که کف دستی رو نرم که از احساساتم کم بشه. از حموم که اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم رفتم تو اطاق نگاهم که به خواهرم افتاد و یاده نگاه های اون افتادم کیرم دوباره شق شد ولی خواهرم اصلا بهم نگاه نمی کرد و حتی ناهار هم تو تو اطاقش خورد و حتی یک نگاه هم بهبم نکرد .منم بعد ناهار رفتم تو اطاقم و از همه چیز نا امید بودم و به خودم فحش می دادم .تو همین فکرا بودم که خواهرم صدام زد من باورم نمی شد . رفتم سمته اطاقش و در رو باز کردم وقتی در رو باز کزدم با دیدنه اون انگار دنیا رو سرم خراب شد چون خواهرم لباساشو عوض کرده بود و بر خلاف همیشه یه بلوز تقریبا گشاد آستسن بلند با یقه کاملا بسته و بلند پوشیده بود.من که همین جوری خشکم زده بود و زل زده بودم بهش که بهم گفت به چی زل زدی بیا من یه سوال کامپیوتری دارم و رفت پشت کامپیوتر نشت و منم کنار صندلیش وایستادم تا سوالشو بکنه.





در همین حین نگاهم به آرنج خواهرم که بر روی لبه ی کناری صندلی بود افناد که یه وجب با کیرم فاصله داشت . و فکری به سرم زد.خواهرم داشت برنامه رو آماده می کرد برای اینکه سوالشو بپرسه من در همین حین یه تکونه گوچیک به خودم دادم و کیرمو نزدیک آرنجش کردم و کیرمو زدم به آرنجش دیدم خواهرم دستشو گذاشت رو پاش و از رو لبه ی صندلی برداشت و منو نا امید تر کرد ولی یک دفه نمدونم چی شد که دوباره دستشو گذاشت رو لبه صندلی منم با دیدنه این صحنه دوباره با ترسو لرز کیرمو زدم به آرنجش وسری رفتم عقب ولی ایندفعه دستشو بر نداشت .در همین حین برنامه آماده شد و شروع کرد به پرسیدن ولی من گوش نمی دادم و فقط نگاهم به آرنجش بود و صداش تو گوشم. بد جور به هم ریخته بودم, تصمیمو گرفتم و ایندفه با جرات بیشتر کیرمو چسبوندم به آرنجش ولی اون بازم عکس اعملی نشون نداد من حالا کناره خواهرم بودم و کیرمو چسبونده بودم به آرنج خواهرم و اون داشت همین طور به سوالش ادامه می داد منم که جرات پیدا کرده بودم به آرامی شروع کردم به مالیدن کیرم به آرنج خواهرم و به آرامی این کارو تکرار می کردم ولی خواهرم کاری نمی کرد ولی تو صورتشم اثری از شحوت نبود , ولی من به قوله معروف انگار که به خر تی تاب داده باشن. خواهرم سوالش تموم شد و در همین لحظه دستشو برداشت و منم با یه چیزایی که شنیدن بودم یه جوابی سنبل کردم و گفتم و اومدم بیرون و رفتم تو اطاقم و در رو بستم و از خوشحالی با و پایین می پریدم تا همینشم باسه من کلی بود.خواستم که دیگه امروز بی خیال شم که یاد اون صحنه ی حموم و مالیدن کیرم به آرنجش منو از بی خیال شدن منصرف کرد و رفتم سراغ نقشه ای که از قبل کشیده بودم و می خواستم ایندفه اجزای بدنشو لمس کنم .باسه همین دوربین دیجیتالی رو برداشتم و دوباره رفتم تو اطاق خواهرم .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
راضی کردن خواهرم برای سکس قسمت دوم و پایانی

اون پای کامپیوتر بود و کاملا معمولی بود.منو که با دوربین دید گفت دوربین دستته باسه چی .منم که انتظاره همچین سوالی رو داشتم گفتم که دوست دخترم گفته که یه عکس دوتایی از منو تو می خواد منم هر چی عکسارو تو کامپیوتر گشتم چیزه آبرومندی پیدا نکردم می خوام الان عکس بگیریم از هم. گفتش الان من نمیتونم سر وضعو لباسام خوب نیست باشه فردا ولی من بلا فاصله گفتم نه خوبه خیلیم خوبه این بلوز آسین بلندت خیلیم قشنگه.اونم قبول کرد.بعد گفت پس بذار مامانو صدا کنم بیاد ازمون بگیره که منم به خنده گفتم با این دوربینا نیازی به مامان نیست می ذارم رو تایمر بعد اونم گفت پس جاشو درست کن . درست کردم و همه چیز آماده بود .الان یهترین وقت بود که به بهونه ی عکس اجزای بدنه خواهرمو لمس کنم .دوربین تنظیم کردم رو تخته خواهرم و بهش گفتم بشینه . بعد دوربینو گذاشتم رو 40 ثانیه بعد دکمشو زدم رفتم کناره خواهرم که لبه ی تخت نشسته بود نشستم . کاملا معمولی ولی بعد به خواهرم گفتم اینجوری که نمیشه هر کی ببینه می گه اینا با هم قهرن پس بلا فاصله دستمو انداختم دوره گردنش ولی بازم فایده نداشت با سه همین اون یک دستومو از جلوش بردم و اون یکی دستمو که دوره گردنش بود گرفتم حالا در این وضعیت گره ی دو تا دستام جلوی یکی از سینه های نازش بود . خواهرم هیچی نمی گفت منم دستامو شل کردم به آرومی گذاشتم رو سینش .من که کیرم کاملا شق بود و حشری حشری که صدای دوربین در آمود که یعنی ده سانیه آخره.منم با شنیدنش مثلا به بهونه ی اینکه نزدیک تر شیم خودمو یه تکون دادمو و دستمو فشار دادم رو سینه خواهرم و بلاخره اولین عکسو گرفتیم من حالا کیرمم شق شده بود و اگه بلند می شدم کاملا تابلو بود ولی پیش خودم فکر کردم اینجوری می تونم بیشتر حشریش کنم بلند شدم از جام که دوربینو بردارم کیرم کاملا تابلو بود و وقتی خواهرم کیرمو دید بلافاصله سرشو انداخت پایین و با صدایی لرزان گفت بیا اینم عکس. بله خواهره من بلاخره حشری شده بود و صداش می لرزید از صورتشم معلوم بود ولی سعی می کرد کاملا عادی باشه .





منم در جوابش گفتم یه دو تا دیگه بگیریم اونم در حالی که سرش پایین بود گفت باشه من که کاملا خوشحال بودم دوربینو جای دیگه تنظیم کردم و بهش گفتم بیاد جلوی پرده وایسته اون از جاش بلند شد و در حالی که سعی می کرد عادی باشه اومد وایستاد منم دوربینو زدم اومدم کنارش وایستادمو با جرات بیشتر دستمو انداختم دوره گردنش و وایستادم کنارش ولی دستم با سینش فاصله داشت باسه همین بعده چند ثانیه دل زدم به دریا و دستمو بردم پایین و کاملا کف دستمو به آرومی گذاشتم رو سینش.خوشبختانه تایمر زیاد دوربین اجازه هر کاریو بهم می داد منم بعد از اینکه این کارو کردم و اون هیچی نگفت در حالی که از شدت حشریت حالیم نبود دارم چه کار می کنم شروع کردم به آرامی به مالیدن سینش . نمی دونید چه حسی بود سینه های خواهرم تو دسته من بود و من داشتم اونارو می مالیدم . به آرامی این کارم می کردم و خواهرم هیچی نمیکفت ولی کاملا صدای نفسش تغییر کرده بود .این عکس هم گرفتیم .بلافاصله بعد از عکس خواهرم خواست بره و گفت دیگه بسه که گفتم یکی دیگه فقط همین آخریشه با یه ژسته دیگه .خواهش می کنم اونم در حالی که صداش کاملا تغییر کرده بود قبول کرد .منم تو همون حالت دوباره دوربینو زدم ولی ایندفه سری رفتم پشتش و دستمو قلاب کردم زیره سینه هاش که حالا کاملا سفت شده یود و از پشت خودمو چسبوندم بهش.اصلا باور کردنی نبود , من کیره کاملا شق شدمو از پشت چسبونده بودم به خواهرم و به کونه بزگش فشار می دادم.بعد این عکس من دوربینو برداشتو ر رفتم تو اطاقم.تو اطاق نمیتونستم جلو خدمو بگیرم و دائما کیرمو فشار می دادم و به این فکر می کردم که سینه ها خواهرمو کاملا تو دست گرفته بودم و اونارو می مالوندم و از همه مهمتر اونو حشری کرده بودم .ولی به حر حال به هزار بدبختی جلو خودمو گرفتم و یه نیم ساعتی دراز کشیدم که بعد صدا مامانم اومد که گفت من دارم میرم خونه خالتون می یاد شماها ؟ که منو خواهرم هردو با هم داد زدیم نه.من داشتم دیوونه می شدم خواهرمم نمی رفت.با صدای در که بسته شد خونه به سکوتی مطلق فرو رفت و من در یک قدمیه سکس با خواهرم. و حالا بهترین وقت باسه مرحله آخره نقشه هام بود .هم من از شدت حشریت جراتم 1000 برابر شده بود.هم تنها بودیم و از همه مهمتر خواهرمم حشری بود و اصلا نباید این فرصت از دست می دادم . باسه همین بعد از کلی فکره خیال خواهرمو صدا کردم بیاد اطاقم بعد از چند دقیقه اومد .





بهش گهفتم بدنم کوفتس بیا یه حالی یهش بده .گفت که من بلد نیستمو این حرفا منم گفتم اشکال نداره هر چی بلدی انجام بده. خلاصه قبول کرد و من به پشت خوابیدم و اونم اومد کنارم نشست و شروع کرد به مشت مال دادن ولی حرکاتش افتضاح بود و داشت کمر منو خورد می کرد منم بهش گفتم بسه بابا بلد نیسی تو بیا بخوا ب بهت یاد بدم بعد یه نگاهه همراه با شک به من کرد و به پشت خوابید منم کنارش نشستم و شروع کردم از گردن به مالوندنش ولی همش نگاهم به کونش و سینه هاش بو که از زیرش داشتن له می شدن یه کم که پشتشو مالوندم ازش سوال کردم خوبه ولی اون با صدایی که تا حالا تو عمرم از خواهرم نشنیده بودم گفت اره ادامه بده منم از فرصت استفاده کردم و گفتم اینجوری نمیشه می خوام بشینم رو کمرت تا راحت تر باشم گفت باشه ولی من با کمال پررویی به جایی کمرش نشستم رو کونش.وای نمیدمنید چه نرم و شحوت آمیز بود وشروع کردم به نوازش پشتش بعد از جند ثانیه خودمو یه کم به جلو خم کردم طوری که کیرم بچسبه به کونش حالا من کیرم رو کونه خواهرم بود و داشتم حال می کردم ولی جرات نداشتم کیرمو به کونش بمالونم باسه همین سعی کردم کونشو در همین حد بذارم و برم سراقه سینه هاش باسه همین به آرامی دستمو بردم پهلوهاش و شروع کرن به مالیدن پهلوهاش و به سختش انگوشتامو می زدم به سینه هاش ولی در این حالت نمی شد چون سینه هاش زیرش بود و دسته من نمی رسید باسه همین گفتم با دا باد دستمو می برم زیرش و سینه هاشو می گیرم و یعد خودمو می اندازم روش .باسه همین به آرامی دستمو کردم زیره شکمش و داشتم می رفتم به سمته سینه هاش که یه دفعه بلند شد و گفت بسه دیگه من خوبم و نشست لبه تخت منم نشستم کنارش و بلند شد که بره ولی من دستشو گرفتم و کشیدم سمته خودم اون از شدت قدرت دسته من پرت شد رو من .من خودمو جمو جور کردم اونم همین طور ولی اون الان روی پای من نشسته بود و کاملا روی کیر من ولی از رو کیرم بلند نشد و نشسته بود و می گفت دستم درد گرفت و مدام این جمله رو تکرار می کرد منم وقتی به خودم اومدم و دیدم خواهرم رو پام نشسته و بلندم نمیشه لپشو یه بوس کردمو گفتم ببخشید آبجی ولی اون دائما اون جمله رو می گفت منم در همین حال دستمو بردم بالا و شروع کردم به مالیدن سینه هاش و اون هنوز از درد دستش شکایت می کرد ولی من فهمیدم که فیلمشه و به کارم ادامه دادم و با دو دست دو تا سینشو چنگ می زدم .





بعد از چند دقیقه گفتم بیا ایندفه طاق باز بخواب تا ادامه ی مشتو مالمتو انجام بدم اون هیچی نیمیگفت فقط دستشو گرفته بود و می گفت دستم درد گرفت باسه همین خودم خابوندمش رو تخت و خودمم کنارش دراز کشیدم و شروع کردم به بوسیدنه صورتش و معذرت خواهی کردن و از رو همون بلوز آستین بلند شروع کردم به بوسیدنه بدنش و رسیدم به سینه هاش و یک مقدار بوسیدم ولی بعد چند ثانیه به آرامی شروع کردم به گاز گرفتن سینه هاش از روی همون بلوز و با وجود سوتیینش . دیگه خواهرم چشاش بسته بود و به سختی از درد دستش گلایه می کرد. و با لا خره تصمصم گرفتم که کارو تموم کنم باسه همین صورتمو بردم بالا و به آرامی روی لباش که هنوز اون جمله رو می گفت گذاشتم و شروع کردم به خوردنه لباش و دستم رو بردم پاییت تر ار سینه هاش و به نزدیکی کسش رسوندم .دستم که به نزدیکی کسش رسید اونم دست انداخت دوره گردنه من که داشتم لباشو می خوردم .منم با دیدنه این صحنه از رو شلوارو شرتش شروع کردم به مالیدن کسش و خواهرم مدام منو می کشید به سمته خودش. بعد از چند دقیقه من بلند شدم و خودمو کاملا لخت کردم و خواهرم با چشمانی بسته منتظره حرکته بعدیه من یود .منم بعد از لخت شدن خوابیدم رو خواهرم و مشغوله خوردن لباش شدم و اونم مدام کمره منو می مالید منم کیرمو از رو شلوارش می مالیدم به کسش. حالا دیگه وقته رسیدن به آرزوم بود.وقته این بود که واقعا خواهرمو لخت کنم. باسه همین از روش بلند شدم و نشستم اون یکی لبیه تخت و تکیه دادم به دیوار و خواهرمم بلند کردم و تکیه دادمش به دیوار و از رو لباس بازم سینه و کسش مالیدم یواش یواش بلوزشو از تنش در آوردم با دیدنه سینه خواهرم که تو سوتسن های صورتیش بود از خود بی خود شدم و شروع کردم به مالیدن سینه هاش و سوتینو که باز کردم و وقتی نوک سینه های صورتی رنگ و کوچکشودیدم لبهامو بردم به سمته سینه هاش و به آرامی مشغوله خوردنه اونها شدم و با ولع تمام می خوردمشون در همین حین هم خواهرم دستشو برد سمته کیرم و اونو تو دستش گرفت.منم به دیدنه این صحنه دوباره خوابوندمش و شلوارشو از پاش در آوردم و رفتم سراغ کسش .از رو شرت با دستم می مالیدمش و دستمو بالا و پایین می بردم ولی باسه اینکه بیشتر حشریش کنم کیرمو ار رو شرت محکم فشار می دادم به کسش طوری که کیره خودمم یه ذره درد گرفت ولی خواهرم دیگه بعد از انجام این کار در اوج بود و داشت لباشم به شدت گاز می گرفت .





منم در آخر شرتشو در آوردم و سمت کسه نازو دست نخوردش خیز برداشتم و کیرمو مدام روش می مالیدم .تصمیم گرفتم دیگه بکنمش باسه همین گفتم به پهلو بخابه اونم بدونه هیچ مخالفتی این کارو کرد منم بعد از آماده کردنه کیره خودم و کونش شروع کردم به کردنش از پشت البته با سختی فراوان چون واقعا تنگ بود یه چند دقیقه انجام این کار کیرمو که دیگه در حد انفجار بود در آوردم و دوباره طاق باز خوابوندمش و سینه هاشو با اینکه کوچیک بود جمع کردم وسطه سینش و شروع کردم به عقب جلو کردن تا اینکه بالاخره لحظه ی پایانی این آرزو فرا رسید و من ارضا شدم.

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
منو مامان قسمت اول

من 20 سالمه و اسمم كامبيزه و مامانمم اسمش ويدا است و 43 سالشه . وضعمون هم متوسطه يعني نه خيلي پولداريم نه خيلي فقير . بابامم كارمنده يه ادارست كه ساعت هفت صبح ميره و پنج غروب هم بر ميگرده . مامانم خيلي خوشگل نيست ولي بدم نيست يعني اونم قيافه ايي متوسط داره ولي خوب آرايش ميكنه خوشگل ميشه . مشكل بزرگي كه مامانم داره اينه كه خيلي گرمايي است . يعني تو تابستون تو خونه اكثرا با يه شلوارك و فقط يه كرست ميگرده . البته تا قبل از اينكه بابام بياد چون بابام خيلي گيره و واسه همين مامانم خودشو درست ميكنه وقتي بابام ميخاد بياد . بيرون هم كه ميريم البته وقتي منو مامانم هستيم زيره مانتوش فقط يه كرست ميبنده كه همين منو خيلي حشري ميكنه . كلا رفتار هم من و هم مامانم دور از چشمه بابام خيلي فرق ميكنه با اون چيزي كه جلوي بابام انجام ميديدم. يه بار يادمه همسايمون مرجان خانم با مليحه خانم و پسره مليحه خانم كه پانزده يا شانزده سالشه اومده بودن خونه ما كه مامانم پرده ايي كه تازه خريده بود رو نشونشون بده كه مامانم جلوي پسره مليحه خانم هم با كرست بود . بعدا كه مليحه و پسرش رفتن من تو اتاق بودم كه شنيدم مرجان خانم به مامانم ميگه تو با اون شوهره تعصبيت چجوري جرات ميكني پيش پسرت با اين وضع بيايي جلوي يه پسره غريبه . ؟ نميترسي كامبيز به باباش چيزي بگه ؟ مامانم گفت مرجان جان حامد ( پسره مليحه خانم ) كه مثل پسره خودمه در ضمن كامبيز هم اصلا به لباس پوشيدن من كاري نداره اون نميدونم چرا اصلا به باباش نرفته . ميدوني چيه اصلا بي غيرته بي غيرته . من كه از شنديدن اين حرف تعجب كرده بودم حواسمو جمع كردم ببينم ديگه چي ميگن كه مرجان خانم گفت : وا چه پسره جالبي داري . مامانم گفت : قابل شمارو نداره مرجان گفت : مرسي ماله خودت . خلاصه خداحافظي كرد و رفت . من كه نظره مامانمو در مورده خودم شنيده بودم تصميم گرفتم مامانمو بيشتر تحريك كنم . يه روز كه مامانم داشت نيازمنديهاي يكي از روزنامه ها رو ميخوند گفت نگاه كن آگهي استخره كه تراسه آفتاب هم داره خيلي خوبه آدم قشنگ ميتونه خودشو برنزه كنه ولي حيف كه گرونه . من يه دفعه يه فكري به سرم زد . گفتم مامان ما خودمون بهترين تراسه آفتاب رو داريم . گفت كجا گفتم تو راه پله . گفت كجاي راه پله . منم گفتم . همين جلوي دربه واحد ساعت دو تا چهار آفتابه شديدي ميافته اگه پنجره راه پله رو باز كنيم . ( خونه ما دو طبقه است كه طبقه اول مليحه خانم با پسر و شوهرش هستند واحد اونا دو برابر واحد ماست واسه همين طبقه اول يه واحد داره و طبقه دوم هم ما هستيم و مرجان خانم شوهرشم روبروي ما هستن . ) خلاصه مامانم گفت فكره خوبيه . قرار شد از همون لحضه بريم تو راه پله و بخوابيم و حموم آفتاب بگيريم . مامانم يه دشك آرد و اندات تو راه پله با صدايي كه درست شد مرجان خانم اومد بيرون گفت چيكار داري ميكي ويدا جون ( مرجان خانم يه زنه حدوده سي ساله است كه بچه هم نداره ) . مامانم گفت ميخايم حمومه آفتاب بگيريم بعد مامانم به سمت پنجره رفت و اونارو باز كرد اومد و روي دشك دراز كشيد . چون پنجرهراه پله بزرگه آفتاب قشنگ كله پاگردو ميگيره . مامانم چند دقيقه دراز كشيد و به مرجان هم تعارف كرد ولي گفت كاردارم شايد بعدن بيام و رفت . مامانم بعد از چند دقيقه بلند شد و گفت با شلوارك نميشه و شلواركشم در آورد و با يه شرت و كرست دراز كشيد من كه از كلي حشري شده بودم . مامانم گفت تو نميايي . گفتم يه وقت مرجان خانم مياد ميبينه بد ميشه گفت نه بابا براي چي بد ميشه . لباساتو در آر بيا . من گفتم پس بزار برم شورتم رو عوض كنم آخه اين يه ذره سوراخه . من الكي گفتم و اومدم زيره شورتم يه مايو پوشيدم تا شقي كيرم معلوم نشه . خلاصه منم دراز كشيدم و مرجان هم اومد كه دراز بكشه ولي فكر كرده بود من رفتمت تا منو ديد جا خورد مامانم گفت بيا ديگه مرجان . اونم اومد و چون وضعه مارو ديد واسه اينكه كم نياره اونم لباساشو در آورد و با شورت و كورست اومد دراز كشيد . ديگه جا بيشتر نبود يعني سه نفر بيشتر نميتونستن بيان . خلاصه اون روز تا دو ساعت اونجا بوديم و بعد هم رفتيم خونمون . اين داستان ادامه دارد. نگران نباشيد به جاهاي سكسي هم ميرسه .
بعد از اون جريان ديگه خيلي با هم راحت شده بوديم مامانم كه اكثرا با شورت و كرست تو خونه مي گشت . يه روز ميخاستيم بريم بيرون . ساعت حدود يازده ظهر بود مامانم شلوارشو پوشيد و طبق معمول بليز هم كه نميپوشيد با يه كرست بود . دو تا مانتو دستش بود اومد پيشه من گفت كامبيز جان كدوم مانتو رو بپوشم . من پيشه خودم گفتم اون سفيده چون نازك تره لابد كرستش از زيرش معلوم ميشه گفتم مامان سفيدرو بپوش . مامانم پوشيدش اومد جلوي آينه كه خودشو مرتب كنه گفت كامبيز اين زياد نازك نيست . معلومه زيرش شوتين بستم . منم با خنده گفتم خوب مگه قراره سوتين نبندي . گفت نه باهوش جان . يعني معلومه فقط سوتين بستم و چيزي نپوشيدم . گفتم نه زياد معلوم هم نيست موردي نداره زياد بيا بريم الان ظهر ميشه همه جا ميبندن . راه افتاديم كه بريم . تو راه من يه نگاه انداختم به مامانم ديدم تا ماركه كرستشم ميشه ديد و همين باعث شد دوباره شق كنم . به سر كوچه كه رسيديم يه پيكانه رسيد كه يه زنه جلو بود منم سريع نشستم عقب و مامانمم نشست بقلم . يه ذره كه يارو رفت جلو يه مرده هم اومد نشست عقب بقل مامان جونم . من يه ذره گشاد نشسته بودم كه جابيشتر بگييرم مامانم بيشتر به يارو تماس داشته باشه . نميدونم چرا ولي از اينكه مامانم با يارو تماس پيدا ميكرد من شق ميكردم . بعد از ده دقيقه رسيديم ميدون وليعصر و پياده شديم . بعد كه پياده شديم مامانم گفت بيشعور چقدر خودشو ماليد بهم . گفتم عيب نداره مامان بنده خدا جوونه ديگه . مامانم يه دفعه گفت يعني چي ؟ تو چرا ناراحت نميشي . گفتم آخه مامان جون من خودمو ميزارم جاي اون پسره بالاخره منم تو ماشين ميشينم اگه يه خانم بقلم باشه دوست دارم باهاش تماس داشته باشم ديگه . مامانم گفت چشمم روشن شيطون هم كه شدي . گفتم نه مامان جون خوب تو مگه دوست نداري به جاي يه زنه چادري درب و داغون يه مرد جوون خوش تيپ تو تاكسي بقلت بشينه . گفت اوا چقدر بي حيا شدي اين حرفا چيه . ( چون من ميدونستم مامانم تو خونه خيلي محدوده اين حرف ها رو زدم ) گفتم : راست ميگم ديگه آخه نه چيزي از تو كم ميشه نه از من . حالا بگو دوست نداري ؟ گفت خوب آره راستشو بخاي امروزم ناراحت نشدم فكر كردم تو فهميدي يارو بهم فشار ميده گفتم يه چيزي گفته باشم ديگه . گفتم اصلا ميدوني چيه من خودم از قصد رفتم زودتر نشستم كه گفتم شايد يه مرده خوش تيپي بياد بشينه بغلت كه اينطوريم شد . گفت اي شيطون يعني تو دوست داري مردا بيان بشينن بقلم يا منو ديد بزن . گفتم آره . گفت : ناراحتم نميشي ؟. گفتم : نه خوب اگه اونا تورو ديد بزنن منم زن يا مامانه مردمو ديد ميزنم . خوب با هم در ميشن ديگه . گفت خوبه حالا توجيه نكن . گفتم : مامان اصلا ميدوني از اين به بعد اگه تو تاكسي مرد بود تو اول بشين كه قشنگ استفاده كني اگه زن بود من ميشينم كه من استفاده كنم . گفت خوبه نظريه پردازم كه شدي . بعد همين جوري كه داشتيم راه ميرفتيم و مغازه هارو ميديديم مامانم گفت : پس واسه همين به من گفتي كه اين مانتو رو بپوشم كه از زيرش كرستم معلوم بشه . نه ؟ . گفتم آره مامان جون . گفت خوبه آدم شوهرش اونجوري تعصبي باشه پسرش اينجوري بي غيرت . گفتم خوب حالا كدومو دوست داري . ؟ گفت : هرچي باشه پسره بي غيرت بهتره تا شوهره تعصبي . واسه برگشت به خونه دو كورس بايد ماشين سوار ميشديم. كورس اول يه آردي به طورمون خورد كه دو تا مرد عقب بودن . مامان نشست عقب و من نشستم جلو . وقتي پياده شديم . گفتم : مامان جون استفاده كردي . ؟ گفت آره بابا پرس شدم . واقعا جا تنگ بودا . كورس دوم سواره يه پيكان شديم كه يه دختره عقب بود واقعا گوشت . چون نشسته بود شلوارش قشنگ رفته بود بالا . واقعا حشري كننده بود . من كه حسابي مالوندم بهش . بعد كه رسيديم به مقصد و پياده شديم مامانم گفت : چي شد حال كردي يا نه ؟ آره مامان عجب گوشتي بود . گفت يعني چي ؟ گفتم يعني جيگر يعني خوشگل خيلي باحال بود طرف . گفت : ببينم به منم گوشت ميگن . گفتم : مامان جون تو هنوز به درجه گوشتي نرسيدي . البته الانم خيلي باهالي ولي واسه اينكه گوشت بشي بايد يه ذره شلوارت بره بالاتر . لباسات چسبون تر بشه و آرايشتم بيشتر . اون موقع ديگه يه گوشت كاملي . گفت : پس بايد روش بيشتر كار كنم. بعد از چند لحظه گفت : راستي كامبيز تو دوست دختر داري ؟ گفتم به يه شرط جواب ميدم كه تو هم جواب سوال منو بدي . گفت باشه . گفتم آره با دو تا دختر دوست بودم ولي الان با جفتشون به هم زدم . گفتم : مامان حالا تو بگو قبل از ازدواج با بابا دوست پسر داشتي . گفت : اينو نميتونم جواب بدم . گفتم : بگو ديگه مامان ما كه حالا با هم راحتيم . گفت قول ميدي به كسي نگي . گفتم آره . گفت آره بابا من از شانزده سالگي دوست پسر داشتم . مثل تو هم بي بخار نبودم . دوست پسرام اونقدر زياد بودن كه حسابشون از دستم در رفته . گفتم : جدي ميگي مامان ؟ گفت : آره كامبيز جان . من جوونيم يه گوله آتيش بودم . گفتم : تو هنوزم يه گوله آتيشي مامان جون . خلاصه رسيديم خونه و داسان اصلي از جايي كه ما رسيديم خونه آغاز ميشه كه من اونو بعدا ميگم.
بعد از اينكه به خونه رسيديم مامانم روسريشو كه همون تو راه پله در اورد و تو خونه هم مانتوشو در آورد و شلوارشو در آورد و گفت مردم از گرما . همين جوري با شورت و كرست شروع كرد گشتن در خانه . ساعت نزديك دو بعد از ظهر بود گفتم : مامان امروز حموم آفتاب نميگيري گفت نه عزيزيم حال ندارم من ميرم بخوابم . رفت تو اتاقش كه بخوابه . منم سريع بلند شدم رفتم سمت كامپيوتر و dvd سوپري كه از رفيقم گرفته بودم رو گذاشتم و شروع كردم ديدن . بعد از چند لحظه كم كم دستم رفت سمت كيرم و شروع كردمش به ماليدن . كيرم هي بيشتر سفت ميشد و منم بيشتر حشري . نميدونم چي شد ولي احساس كردم يكي پشت سرمه . سرمو كه برگردوندم ديدم بله مامانم وايساده و داره نگاه ميكنه . كيرم در جا خوابيد . من خشكم زده بود كه مامانم گفت : ادامه بده . دوباره گفت : ادامه بده ديگه . گفتم : چيو ؟ . گفت : ماليدنتو . گفتم : نه نميخاد . گفتش : ادامه بده ميخام ببينم . منم از روي شلوار شروع كردم ماليدن . از خجالت سرمو نمي تونستم بگيرم بالا كه مامانم گفت : درش بيار ميخام ببينم . با تعجب گفتم : چي ميگي مامان ؟ گفت : بهت ميگم درش بيار . منم در آوردم و شروع كردم به ماليدن كه مامانم اومد پيشم و گفت نه از ماله بابات بزرگتره. بعد در كمال ناباوري ديدم دستشو دراز كرد و كيره منو گرفت و شروع كرد ماليدن . منم كه ديدم مامانم خودش پا قدم شده دستمو بردم سمت سينه هاش و گفتم مامان اجازه هست : آره عزيزم . و منم سينه هاشو از كرستش آزاد كردم و شروع كردم ماليدن . هر از گاهي هم نوكشو ليس هم ميزدم . تو اين مدت موفق به تست كردن لب هاي شيرين مامانمم شدم . مامانم گفت كامبيز جان بيا بريم رو تخت اونجا راحت تريم بلند شديم و رفتيم سمت تخت مامانم كه يه تخت دو نفره بود .رفتيم رو تخت و مامانم كيرمو دوباره گرفت و كرد تو دهنش خيلي باهال داشت ساك ميزد . انقدر باهال داشت ساك ميزد كه ديدم الانه كه آبم بياد به مامانم گفتم و بلند شد و رفت از كمدش يه اسپري آورد و زد به كيرم . گفتم : مامان جون مجهزيا . گفت چي كار كنيم ديگه . يه زره كه ساك زد گفت بسته ديگه حالا نوبت توئه . فقط زود باش كه الان ديگه بابات مياد . راست ميگفت ساعت سه و نيم بود و بابام نزديك چهارو نيم تا پنج ميرسيد خونه . گفتم : چيكار بايد بكنم . گفت : كسمو بخور . گفتم چشم . مامانم هنوز شرتشو در نياورده بود همين كه شورتشو كشيد پايين يه كس سفيد بدون مو جلوم ظاهر شد . منم با سر حمله كردم تو كسش و شروع كردم ليس زدن . مامانمم با دستش سرمو فشار ميداد تو كسش . اونقدر ليس زدم كه صداش در اومد و هي ميگفت : جونننننن بخور كامبيز جونممممممممم بيشتر بخور . عزيزم همش مال خودتههههههههههه و از اين حرفا . بعد از چند لحظه گفت بسه ديگه حالا ميخام بكني تو كسم . منم كه منتظر اين لحظه بودم سريع بلند شدم و كيرمو گرفتم سمت كس مامانم و اونم پاهاش رو داد بالا و خودش كيرمو گرفت و با دستش هدايت كرد سمت كسش . خيلي احساس خوبي بود آخه تا حالا تو كس نكرده بودم ولي نميدونم چر انقدر گشاد بود آخه سريع تا ته رفتش . منم شرع كردم به تلمبه زدن . اسپري هم اثر خودشو كره بود و اثري از اومدن آبم هم نبود . شدت تلمبه هام رو بيشتر كردم و وسطاي كار بودم كه جيغ و داد مامانم رفت بالا و تكوناشم بيشتر شد و فهميدم كه اون ارضا شده . چند تا ديگه تلمبه زدم و گفتم مامان ميتونم كونتم بكنم : گفت آره كامبيز كونمم بكن . من كيرمو كشيدم بيرون و در همون حالت كردم تو سوراخ كون مامانم . با چيزايي كه شنيده بودم فكر كردم بايد به سختي بره ولي در كمال تعجب به راحتي رفت تو و شروع كردم به تلمبه زدن . بعد از چند تا تلمبه احساس كردم آبم داره مياد و شدت تلمبه هام رو بيشتر كردم . مامانم كه فهميده بود آبم داره مياد گفت آبت داشت ميومد بكش بيرون كار دارم . منم همين طوري كه تلمبه ميزدم كيرمو كشيدم بيرون و مامانم خيلي سريع برگشت و كيرمو گرفت تو دهنش و شروع كرد ساك زدن و تمام آبمو خورد . من هميشه عاشق صحنه خوردن آب كير بودم . اصلا باورم نميشد كه الان مامانم داره آب كير منو ميخوره . بعد از مامانم تشكر كردم و گفتم مامان باز هم ميشه بكنمت گفت : آره عزيزم فقط قول بده ديگه جق نزني . گفتم : چشم مامان جون . بعد مامانمم زم تشكر كرد و گفت : دو هفته بود بابات منو نكرده بود بد جوري تو خماري بودم . بعدشم رفت سمت حمم تا دوش بگيره . منم رفتم دستشويي تا خودمو تميز كنم . تو دستشويي به اين فكر كردم كه بابام كه مامانمو كم ميكنه . بعدشم بابام تعصبيه اصلان كون هم نميكنه پس چرا انقدر كون و كس مامانم گشاده بعدشم مامانم آب كيره منم خورد . همين فكر ها رو ميكردم كه به اين نتيجه رسيدم گفتم لابد مامانم به افراده ديگه هم كس ميده چون اينكارا با ماهي دو بار كس دادن به بابام حاصل ميشه .
فرداي اون روز بعد از بلند شدن از خواب از اتاقم اومدم بيرون . ديدم مامانم تو آشپزخونه است يه دامن پاشه با يه كرست هم كه بسته . رفتم پيشش و سلام دادم مامانمم به گرمي جواب سلاممو داد . بعد صبحانه رو آماده كرد تا بخوريم . در حين خوردن صبحانه به من گفت : كامبيز جان ديروز خوش گذشت ؟ . گفتم : آره مامان جون راستشو بخاي من تا حالا سكس نداشتم . يعني دوست دخترامو ماليده بودم ولي تو كون يا كسشون نكرده بودم . دستت درد نكنه . راستي بازم ميتونم بكنمت كه ؟ خنديد و گفت : آره عزيزم بازم ميتوني بكني . بعد همين طور كه داشتم صبحانه ميخوردم گفتم : مامان يه سوال بپرسم . گفت : بپرس عزيزم . گفتم : مامان مگه بابا با تو كم سكس نميكنه ؟ گفت : چرا ماهي دو بار بيشتر نميشه . گفتم: خوب تعصبي هم كه هست تو كونتم كه اصلا نميكنه آبشم تو دهنت كه نميريزه . گفت : آره درسته . گفتم : خوب پس تو چجوري انقدر سوراخ كونو كست گشاده و انقدر هم راحت آبمو تو دهنت خالي كردي . گفت : سوراخ كون و كسم طبيعيه ماله همه انقدريه تو چون تا حالا سكس نكردي اندازشو نميدوني . گفتم : مامان درسته سكس نداشتم ولي ميدونم كه طبيعي نيستش . گفت : خوب حالا كه چي ؟ گفتم : يه چيز بگم ناراحت نميشي .؟ گفت : نه . گفتم : مامان تو با افراد ديگه هم سكس ميكني . ؟ گفت : نه اصلا من به بابات خيانت نميكنم . گفتم : مامان جون من كه خودم تو رو ميذاشتم طرفه مردها تو تاكسي بشيني كه تماس بدنتو با يه مرد غريبه احساس كنم . حالا اگرم بفهمم كه تو با يه مرد غريبه سكس داشتي كه بيشتر حال ميكنم . حتي دوست دارم كس دادنتو از نزديك ببينم . گفت : يعني تو ناراحت نميشي اگه بفهمي من با يه نفر سكس داشتم . من گفتم : نه مامان جون ناراحت چيه كلي حالم ميكنم . مامانم گفت : آخه واسه چي اينجوري ميشي ؟ گفتم : نميدونم مامان جون دست خودم نيست از خيلي وقت پيش دوست داشتم يه همچين چي زيرو ولي حتي فكرشم نميكردم يه روز بشينم در اين باره باهات صحبت كنم . ميدوني وقتي تو خيابون مردها و پسر ها بهت نگاه ميكردن كيرم شق ميكرد . بعد گفتم : خوب چي شد حالا به فرد ديگه ايي هم دادي ؟ مامانم گفت : حالا كه اينقدر با حالي اگه قول بدي به كسي نگي بهت ميگم . گفتم : قول ميدم بگو مامان . گفت : آره من سكس دارم . گفتم : با كي ؟ گفت : با هركي حال كنم . فرد خاصي نيستش . گفتم : پس سوراخ هاي گشادت ديدي به خاطر اينه . گفت : سوراخ كونمو كه دوست پسرام قبل از ازدواج گشاد كردن . كسمم كه بعد از ازدواج گشاد شده . البته اينا همش تقصير باباته از بس منو نكرد مجبور شدم بدم . حالا هم ديگه عادت كردم . گفتم : خوب آخرين بار كي دادي مامان جونم ؟ گفت : ديروز به تو دادم . گفتم : نه جدي ميگم بگو ديگه . گفت : دو هفته پيش به بابات . گفتم : اه بگو ديگه . گفت : راست ميگم ديگه هر روز كه كس نميدم . آخرين بار دو هفته پيش به بابات دادم ولي راستشو بخاي . بعد مامانم يه مكث كرد . گفتم : خوب چي ؟ گفت : هفته پيش واسه يه پسره ساك زدم . گفتم : كجا ؟ كي ؟ چه جوري . گفت : چه خبرته نميتونم بگم كه . گفتم : تو رو خدا بگو ديگه مامان . گفت : كار دارم نميشه . گفتم : بگو ديگه يه ذرشو . گفت : به بابات چيزي نگيا . گفتم : نه مطمئن باش. گفت : هفته پيش يادته رفته بودم ميدون انقلاب . گفتم : آره گفت : ساعت ده صبح كارم تموم شد ميخاستم برگردم . رسيدم جلوي سينما پارس ديدم داره فيلمه رئيس رو نشون ميده . رفتم ببينم سانساش كي هست . رفتم جلوي گيشه سانسارو ديدم . بعد از يه پسره كه داشت بليط ميخريد پرسيدم ببخشيد بليطش چنده ؟ پسره برگشت بهم گفت : 1500 تومان . منم يه دفعه از دهنم در رفت گفتم : چقدر گرون . پسره دوباره برگشت يه نگاه بهم كرد گفت : ميخاي مهمونه ما باش . من كه تازه فهميدم چي گفتمو پسره چي گفته پيشه خودم گفتم بزار برم باهاش فيلمو ميبينم بعدشم ميرم خونه ديگه پسره كه نميخورتم . بعد با عشوه گفتم : نه ممنون مزاحم نميشم . گفت : مزاحم چيه خانم بگيرم براتون بليط . گفتم : اگه زحمتي نيست بگير . اونم يه بليطه ديگه گرفتو با هم رفتيم تو سينما . نشستيم رو صندلي . جات خالي كامبيز از همون لحظه نشستن تنشو ماليد به تنم. گفتم : خوب حالا بقيشو بگو . گفت : بسته ديگه . گفتم : اذيت نكن مامان بگو . گفت : هيچي نشستيم رو صندلي . هنوز يه ربع مونده بود تا فيلم شروع بشه . خودشو هي ميماليد بهم . يه ذره چرت و پرت صحبت كرد و بعد گفت : خانومم اسمت چيه ؟ گفتم : ويدا . اسمه تو چيه ؟ گفت : حسين . بعد همين جوري كه شسته بوديم احساس كردم داره سينه هامو ديد ميزنه . منم واسه اين كه بيشتر اذيتش كنم گره روسريمو باز كردم و گفتم : واي چقدر هوا گرمه و چون طبق معمولم زير مانتوم فقط كرست داشتم سفيدي پوست بالاي سينه هام پيدا شد . و ديد زني حسين هم بيشتر . گفتم : خوب حسين آقا چند سالته ؟ گفت : بيست و شش سالمه . گفتم : زن داري . گفت : نه بابا زن چيه ديگه . گفت : تو چند سالته . گفتم : چند ميخوره ؟ گفت‌: فكر كنم سي و هشت يا سي و نه سالته . منم كه ديدم اينجوري ميگه و پنج سال سنمو آورده پايين گفتم : آفرين سي و هشت سالمه بعد گفت : تو چي شوهر كردي . گفتم : آره . دستمو آوردم بالا و حلقمو نشون دادم گفتم : اينو مگه نديدي شيطون . داشتيم صحبت ميكرديم كه يارو اومد گفت بياين تو فيلم الان شروع ميشه .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
منو مامان قسمت دوم و پایانی

رفتيم داخل . فيلم رئيس تو سالن شماره 2 سينما پارس در حال نمايش بود و اون سالن هم كلا يه جوري بود كه جاي تنگ و تاريك زياد داشت . سانس هم كه اولين سانس صبح بود واسه همين 20 نفرم تو سالن نبودن . حسين بهم گفت كه بريم اونور و منو برد يه جاي خلوت و گوشه كه كسي هم اطرافمون نبود . 2 دقيقه بعد فيلم شروع شد و چراغ ها هم خاموش . ديگه حتي يك متري خودمونم نميديديم چه برسه به اينكه كسي بخواد ما رو ببينه تازه نزديك ترين آدم به ما حداقل 6 يا 7 متر فاصله داشت و رديف هاي ديگه هم بود و تو رديف ما نبود . فيلم با بلند شدن پولاد كيميايي از لاي آشغال ها و زباله ها شروع شد . هنوز ده دقيقه از فيلم نگذشته بود كه احساس كردم داره با نوك انگشتش روي رونه پام رو نوازش مي كنه . با دستم دستشو پس زدم ولي بعد از چند دقيقه دوباره و اين دفعه بيشتر شروع كرد با انگشتش نوازشم كردن . راستش من خودمم داشتم حالي به حالي ميشدم و اين دفعه گذاشتم كارشو بكنه . چند دقيقه كه داشت با انگشتش نوازشم ميكرد ديگه انگشت تبديل به دست شده بود و با دستش داشت كارش رو ادامه ميداد . حسين وقتي ميديد كه ديگه چيزي بهش نميگم جراتش بيشتر ميشد و بيشتر اين كارو ميكرد تا اينكه ديدم دستشو از رونه پام برداشت و انداخت دور گردنم و گفت بذار اين طوري فيلم رو ببينيم و همين كارشم باعث شد كه روسريم بيفته روي شونم . باز دوباره با دستش شروع كرد مالش دادن كه گفتم : بذار فيلم رو ببينيم حسين . گفت : اذيت نكن ويدا جون فيلم بازم ميشه اومد ديد و يه دفعه دستشو از زير دست چپم رد كرد و سينم رو گرفت . من كه نفسم بند اومد چند لحظه وايساد و ديد كه اعتراضي نكردم دوباره شروع كرد مالش سينم بعد دست راستشو آورد جلوي مانتوم و گفت : اجازه هست بازش كنم ؟ گفتم : كسي نبينه ؟ گفت : نه همه حواسشون تو فيلمه . و دكمه بالايي مانتوم رو باز كرد و در گوشم گفت : از يه ساعت پيش كه جلوي گيشه ديدمت تو كف اين سينه هاتم . منم كه ديگه داغ داغ كرده بودم خودمو كامل در اختيارش گذاشته بودم . دستشو كرد تو مانتوم و سينه هامو به دست گرفت و از كرستم درش آورد و ميماليد . منم ديدم همين جوري كه نميشه نشست با دست راستم كيرشو از رو شلوارش ماليدم . كيرش از رو شلوار هم معلوم بود بزرگ . من كيره اونو ميماليدمو اونم سينه هاي منو . بعد از چند لحظه دست از سينه هام برداشت و دستشو كرد تو شلوارم و سريع رسوند به كسم و شروع كردش به ماليدن . خيلي باحال داشت ميماليد من ديگه داشتم ارضا ميشدم . دستمو از رو كيرش برداشته بودم و چشمهام رو هم بسته بودم و لذت ميبردم . فقط چون نميتونستم جيك هم بزنم خيلي سخت بود . همينطور كه داشت مالش ميداد منم دستمو گذاشتم رو دستش و فشار دادم به كسم و يه تكون خوردمو ارضا شدم . همه شلوار و شرتم آب كسي شده بود . دست حسين هم كثيف شده بود كه ماليدش به صندلي . من ديگه شهوتم خوابيده بود كه ديدم حسين كيرشو از شلوارش در آورد و ميگه بخورش . اگه قبل از اينكه ارضا شده بودم بهم ميگفت بخور ميخوردم ولي اون موقع نخوردم گفتم اينجا نميخورم . كيرش همون جوري كه فكر ميكردم بزرگ بود گرفتمش تو دستم و باهش ور رفتم . حسين گفت : پس بريم تو دستشويي برام ساك بزن . گفتم : يه وقت كسي نياد ببينه ؟ گفت : نه الان دو تا سالن دارن فيلم نشون ميدن كسي نيست.شمارمونو به فرشته داديم و اونم شمارشو به ما داد و از اونم خداحافظي كرديمو برگشتيم خونه .
سلام بچه ها . ببخشيد يه مدت نبودم . ولي يه داستان باحال براتون آوردم . چند روزي از قضيه سكس من و مامانم با فرشته و دكتر گذشته بود . تو اين چند روز چند باري با مامانم سكس داشتم و اتفاق ديگه ايي نيفتاد . تقريبا هفده هجده روزي ميشد كه بابام رفته بود . يه روز صبح تصميم گرفتم برم خونه دوستم سعيد . آخه اون پدر مادرش كارمند بودن و خونشون تا بعد از ظهر مكان بود . البته ما كس نميبرديم بكنيم بيشتر فيلم سوپر و سايت سوپر و به همين چيزا خلاصه ميشد . اون روز من سر زده پاشدم رفتم خونشون . اونا تو يه مجتمع چهل پنجاه واحدي ميشينن . وقتي رسيدم به ساختمانشون مستقيم رفتم بالا چون درب ساختمان هميشه بازه و سرايداره هم من رو ميشناسه چون زياد رفتم خونه دوستم واسه همين مستقيم ميرم بالا . خونه دوستم طبقه سه بود . رسيدم كنار در واحدشون و زنگ زدم . هر چي منتظر موندم كسي در رو باز نكرد . دوباره زنگ زدم كه ديدم نه مثل اينكه كسي خونه نيست . با موبايلم شماره دوستم رو گرفتم كه گفت رفته بيرون و تا غروب هم نمياد . منم ناراحت از اين كه اين همه راه رو اومدم و حالا بايد بدون نتيجه برگردم راه افتادم اومدن به سمت پايين . خونه اونا طوري هست كه وقتي ميخايم از ساختمان خارج بشيم اول به پاركينگ ميرسيم بعد هم وارد حياط ميشم و بعد درب خروجه . من رسيدم به پاركينگ و راه افتادم سمت درب خروج كه ديدم از پشت سر يكي داره صدا ميكنه . همين كه برگشتم ديدم يه خانم خيلي خوشگل و خوش هيكل با يه دختر بچه دوازده سيزده ساله وايسادن و يه دوچرخه هم افتاده رو زمين . رفتم پيششون و گفتم : با من كاري داشتيد كه زنه گفت : خيلي ببخشيد مزاحمتون شدم . زنجير دوچرخه دخترم در رفته ميتونيد جاش بندازيد . گفتم : خواهش ميكنم الان درستش ميكنم . من نشستم كنار دوچرخه و دست بكار شدم . زنجيرش واقعا ناجور در رفته بود هر كاري كردم جا نرفت . دختره هم نميدونم كجا رفت . مامانش اومد نشست رو دوپا دقيقا روبروي من . تازه بيشتر تونستم ببينمش . چون اومده بود تو پاركينگ با همون شلواره خونش اومده بود يه شلوار تا زانوش و پاهاي بلوريشو انداخته بود بيرون . پاهاش مثل برف سفيد بود . مانتوشم به اندازه ايي تنگ بود كه سينه هاش قشنگ بزنه بيرون . آرايشه نسبتا زيادي هم داشت . خلاصه من دستام كه قشنگ روغني شده بود و داشتم با زنجير ور ميرفتم . تو همين حين يه فكري به ذهنم رسيد و از شيوه ايي كه حسين تو سينما با مامانم اجرا كرده بود گفتم استفاده كنم . ( همين كه سن زنارو كم ميگن و اونا هم حال ميكنن ) . در حالي كه با زنجير ور ميرفتم پرسيدم : دختره خودتون هستن ؟ گفت : چطور ؟ گفتم : آخه به سنتون نميخوره دختر به اين بزرگي داشته باشيد . گفت : جدي ميگي ؟ به هم چند سال ميخوره ؟ يه نگاه به صورتش كردم و اونم داشت منو ميديد گفتم : والا سي سال بيشتر نميخوره سنتون . گفت راست ميگي . يعني انقدر جوون موندم . گفتم : حالا من كه از نزديك شمارو ديدم اگه كسي گذري چشمش به شما بيفته كه شايد كمترم به نظر برسيد . گفت : خوشحالم كردي . راستي اسمت چيه ؟ گفتم : كوچيكه شما كامبيز هستم . گفت : منم مليحه هستم . گفتم : حالا مليحه خانم واقعا چند سالتونه ؟ گفت : راستشو بگم ؟ . گفتم : آره ديگه . گفت: سي و هفت سالمه . گفتم : واقعا خوب مونديد . خيلي جوون تر از سنتون نشون ميديد . ( البته اينجوري هم نبود داشتم خرش ميكردم ) اونم برگشت و گفت : بالاخره از مزيت هاي داشتن شوهر خوب اينه كه آدم جوون ميمونه ديگه . گفتم : به نظر من كه نقش خوده زن بيشتره تا شوهرش . گفت : من كه فكر نميكنم آدم بايد هم بستر خوبي داشته باشه تا جوون بمونه . من كه از اين حرفش شكه شدم گفتم : نه اينطوري نيست . مثلا مامان خودم از بابام راضي نيست ولي خيلي به خودش ميرسه چهل و سه سال داره ولي هر كي ببينه ميگه بيشتر از سي و هشت سال سن نداره . گفت : مگه بابات چيكار ميكنه كه مامانت ازش راضي نيست . ؟ گفتم : خيلي تعصبيه . به منم گير ميده . ميگه موهات رو ژل نزن نميدونم اين لباس و نپوش اونو بپوش . حالا مامانم كه خيلي بدتر بنده خدا بيرون كه ميره روسريشو بايد محكم ببنده . لباساش پوشيده باشه آرايشم نميتونه زياد بكنه . خلاصه خيلي گير ميده . مليحه گفت : يعني به اندازه منم نميتونه آرايش كنه . يه نگاه به صورتش انداختم و گفتم : نه بابا تا حالا اينقدر آرايش نكرده . گفت : وا تازه اين الان آرايشه خونمه . من بخام برم بيرون كه بيشترم آرايش ميكنم .بعد گفت : حيووني مامانت پس خيلي عذاب ميكشه از دست بابات . چرا ازش طلاق نميگيره . ؟ گفتم : البته من اين چيزايي رو كه گفتم ماله زماني است كه بابام باشه . ما وقتي بابام سر كار بره كلا با زماني كه بابام هست فرق ميكنيم . گفت : مثلا چه جوري . گفتم : مثلا من موهامو ژل ميزنم ولي قبل از اينكه بابام بياد سرمو ميشورم . يا مامانم كه حتي تو خونه جلوي بابام هم لباس آستين حلقه ايي نميپوشه جلوي كارگري كه مياد پله هارو نظافت كنه با آستين حلقه ايي ميگرده . گفت : آهان پس عشقو حالشو ميكنه و واسه همينه كه خوب مونده . منم ديگه زنجيرو جا انداخته بودم و گفتم : خوب مليحه خانم اگه اجازه بديد من ديگه مرخص شم . گفت : كجا با اين دستاي روغني ميخاي بري. بيا بريم بالا هم دستات رو بشور هم يه شربت بدم بخوري حالت جا بياد . گفتم : مزاحم نميشم كه اصرار كرد و منم با خوشحالي رفتم . رفتيم طبقه دوم تو يكي از واحد ها . دستشويي رو به من نشون داد و من رفتم تا دستام رو بشورم . بعد كه برگشتم ديدم از آشپزخونه صدا زد و گفت : رو مبل بشين برات يه شربت بيارم . رفتم رو مبل نشستم و حواسم به خودم بود كه يه دفعه چشمم افتاد به مليحه كه از آشپزخونه اومد بيرون و چشمام چهار تا شد . مانتوشو در آورده بود و با همون شلواره تا زانوش بود و يه تاپ بندي هم پوشيده بود كه خط سينش معلوم بود و نافشم افتاده بود بيرون . اومد و دولا شد و شربت رو بهم تعارف كرد و منم حين برداشتن شربت سينه هاي خوشگلش رو ديد زدم . شربتو كه برداشتم رفت و نشست رو مبل روبروي من و پاش رو انداخت رو هم من كه داشتم بدنشو نگاه ميكردم يه دفعه ديدم مليحه گفت : چيرو نگاه ميكني ؟ تو كه گفتي مامانتم از اينا ميپوشه . گفتم : آره اتفاقا تو اين دو سه هفته كه همش از اينا تن مامانمه . گفت : چرا ؟ گفتم : آخه بابام نزديكه سه هفتس كه براي دو ماه رفته ماموريت . گفت : پس داريد صفا ميكنيد . گفتم :‌آره كلي حال كرديم هم من هم مامانم . گفت : حالا چقدر مگه لذت ميبريد . مامانتم آرايش كنه بره بيرون . چه فرقي با قبلش ميكنه . گفتم : خوب فقط آرايشو لباس كه نيست . همه جوره داريم حال ميكنيم . گفت : مثلا چه جوري . گفتم : نميتونم اونو بگم كه . گفت : خواهش ميكنم . گفتم : آخه من كه نميتونم به شما اعتماد كنم و همه چيز رو بگم . گفت : بگو ديگه . گفتم : فقط اينو ميتونم بگم كه به رابطه جنسي مربوطه . گفت : پس داره جالب ميشه . خواهش ميكنم بگو . اصلا ببين من ديشب با شوهرم سكس كردم . خيلي هم حال داد حالا ديدي من برات گفتم . تو هم بگو ديگه . من كه ديدم مليحه خودش زنه باحاليه گفتم بزار بگم ديگه . در حالي كه سرم پايين بود گفتم : من با مامانم سكس دارم اونم با هركي كه دوست داشته باشه سكس ميكنه . گفت : جدي ميگي .؟ گفتم : يه لحظه صبر كن . موبايلمو در آوردم و يه عكس از مامان و بابام كه كنار هم بودن نشون دادم گفتم : اين مامانمه . بعد يه كليپ كه گذاشته بودم خود گوشي از سكس من با مامانم گرفته بود رو گذاشتم ببينه . گفتم : خوب اين كيه ؟ گفت : همون زنس . گفتم : حالا باورت شد ؟ گفت : تو ميدوني مامانت با ديگران هم سكس داره . گفتم : آره همين چند روزه پيش جلوي من تو مطب يه دكتره داشت با دكتره سكس ميكرد يا قبلشم با يه پسره تو سينما آشنا شده بود و با اونم سكس داشت . اينو خودش واسم تعريف كرده . گفت : يعني خودش برات سكسشو تعريف كرده گفتم :‌آره خوب مگه چيه . ادامه دارد .
گفت : به كسه ديگه ايي هم داده يا همين دو نفر فقط . گفتم : نه بابا زياد داده اين دو تا رو من كامل در جريانم ولي كلا زياد داده . گفت : پس با اين حرف ها مامانت بايد چيز باشه . گفتم : چي ؟ گفت : ناراحت نشي ها ؟ گفتم : نه راحت باش . گفت : بايد جنده باشه . گفتم : آره خوب ميشه گفت جندگي . بعد گفت مثلا شوهر من ميتونه با مامانت سكس داشته باشه ؟ گفتم : آره مشكلي نيست . مليحه خيلي واسش جالب و هيجان انگيز بود گفتم : يعني تو برات مسئله ايي نيست كه شوهرت با مامانم سكس كنه چون بعضي زن ها خيلي حساسند . گفت : نه چرا بايد مسئله ايي باشه . گفتم : پس يه لحظه صبر كن . گوشيم رو از جيبم در آوردم . و به مليحه نشون دادم گفتم جلوي شماره چي نوشته : گفت : خونه . گفتم : آره ميخام شماره خونمونو بگيرم از مامانم بپرسم به شوهرت ميده يا نه . مليحه با عجله گفت : نه نگير يه وقت ناراحت ميشه ها . گفتم : مگه خودت نگفتي مامان من جندست . خوب جنده ها هم دنباله سكسن ديگه ناراحت نميشن كه . بعد از چند تا زنگ مامانم گوشي رو برداشت . موبايلمو زدم رو آيفون . با مامانم سلام عليك كرديم . گفتم : مامان من الان يه جاييم . يه خانمي از من خواسته كه از شما بخام كه به شوهرش بدين . مشكلي نيست كه ؟ مامانم گفت : واضح حرف بزن ببينم چي ميگي . گفتم : مامان جون من الان خونه يه خانمي هستم به اسم مليحه خانم . ايشون ميخاد شما با شوهرش سكس كنيد . مامانم گفت : خوب حالا كه چي . گفتم : هيچي ميخاستم اين مليحه خانم باور كنه . مامانم گفت : حالا كير شوهر اين مليحه خانمت چه طوريه ؟ گفتم : مامان اصلا بيا خودت با مليحه صحبت كن . گوشي رو دادم به مليحه . اون بدبخت كه حل شده بود اول گوشي رو نميگرفت ولي بد كه من بزور ميخاستم بدم بهش كلي دستمم ماليدم به دستش . گفتم : اسم مامانمم ويدا است . گوشي رو گرفت و گفت : سلام ويدا خانم . مامانم گفت : سلام بفر ماييد . مليحه گفت : آقا پسروتون كه عرض كردن . ميخاستم ببين شوهرم ميتونه با شما سكس داشته باشه . مامانم گفت : آره چرا كه نه . حالا بگو ببينم سايز كيرش چقدره ؟ مليحه كه معلوم بود داره خجالت ميكشه ( چون گوشي رو آيفون بود ) گفت : سايزش خوبه بزرگه . مامانم گفت : يعني قشنگ كسمو پر ميكنه ؟ مليحه كه ديگه چيزي نگفت . من گوشي رو گرفتم و گفتم : آره مامان ناراحت نباش پر ميكنه . بعد از مامانم خداحافظي كرديم و رو كردم به مليحه و گفتم حالا مطمئن شدي . گفت : آره حالا كه كامل بهتون اعتماد كردم منم ميخام يه چيزي بگم . من و شوهرم خيلي دوست داريم كه با يه زوج سكس ضربدري بكنيم ولي چون هم ميترسيم و هم فرد مورد اعتمادي پيدا نكرديم تا حالا اين كارو نكرديم . ولي حالا كه شما رو ديدم فكر كنم بشه اين كا رو با تو و مامانت انجام داد . من كه اين حرفه مليحه رو شنيدم كلي حال كردم و گفتم ما در خدمتتونيم . پيش خودم گفتم يعني من ميتونم اين جيگر و بكنم . بعد به مليحه گفتم : حالا چي شده حوس سكس ضبدري به سرتون افتاده كه گفت : من و مجيد ( شوهرش )‌ دو سه ساله كه با خوندن اين نوع داستانا به سكس ضربدري علاقه پيدا كرديم ولي خوب هنوز نتونسته بوديم كسي رو براي اين كار پيدا كنيم . البته شوهرم بيشتر مايل بود تا اينكه بالاخره منم راضي كرد كه اگه فرد مناسب پيدا شد اين كارو بكنيم . ما داشتيم با هم صحبت ميكرديم كه يهو دره واحد رو زدن و مليحه بلند شد و رفت و درب و باز كرد . صداي يه مرد اومد حدس زدم كه بايد شوهرش باشه . شوهرش و هنوز نديده بودم ولي صداش رو داشتم ميشنيدم . كه مي گفت : مرجان ( دخترشون ) رو تو پاركينگ ديدمش و گفت نهار ميره خونه دوستش نيلوفر . بعد اومدن تو هال كه من تا شوهرش رو ديدم بلند شدم و سلام كردم و مجيد رو به مليحه گفت : ايشون كي هستن . كه مليحه گفت : مجيد بيا اتاق برات تعريف كنم . يه ربعي تو اتاق بودن و فكر كنم مليحه كل ماجراي امروز را براي مجيد تعريف كرده باشه . بعد از يه ربع اومدن بيرون و مجيد با روي گشاده اومد وبا من دست داد و حال و احوال كرد و گفت : مليحه همه چيز رو براي من تعريف كرد . ما واقعا براي چنين روزي لحظه شماري مكرديم . منم گفتم : به هر حال هر كمكي كه از دست من و مامانم بر بياد براتون انجام ميديم . گفت : البته مامانت كه بعدا بايد به كمك من برسه ولي الان به كمك خودت احتياج دارم . گفتم : خوب بفرماييد . گفت : من هميشه دوست داشتم سكس مليحه رو با يه نفر ديگه از نزديك ببينم و الان ازت ميخام كه با مليحه سكس كني تا منم نگاه كنم . گفتم : آخه گفت : آخه نداره كه دخترمم نيست و الان بهترين فرصته . گفتم باشه فقط يه سوال . اين كه شما ميخاي سكس زنت رو با يه نفر ديگه ببيني كه ديگه به زوج احتياج نيست ميتونستي خيلي وقت پيش هم يكي رو بياري زنت رو بكنه تو هم نگاه كني . گفت : نميشد ممكن بود بعدا اذيتمون كنه واسه همينم دنباله يه زوجه مطمئن بوديم . گفت : نميخاي شروع كني . مليحه منتظرته ها . گفتم چشم و بلند شدم رفتم رو مبلي كه او دو تا نشسته بودن يه كاناپه سه نفري بود منم نشستم بين مليحه و مجيد گفتم : آقا مجيد با اجازه . گفت : خواهش ميكنم بفرما .
. ديگه واسه اينكه زياد وقتتون گرفته نشه يه مقدارشو خلاصه ميكنم و اينكه من اون روز مليحه رو جلوي شوهرش كردم و شوهرشم كلي حال كرد و بعد هم يه روز تو خونه ما برنامه داشتيم . اونا بچشونو داده بودن به مادر مليحه و خودشون اومده بودن خونه ما . من و مليحه و مامانم و مجيد كنار هم كلي سكس كرديم و كلي خوش گذشت . تو يكي از اين برنامه ها بعد از اينكه سكس كرديم رو مبل 4 تايي لخت نشسته بوديم و داشتيم صحبت ميكرديم . مجيد دستشو انداخته بود دور گردنه مامانم و با يه دستشم داشت با كس مامانم بازي ميكرد . مامانم گفت : بسه ديگه خسته نشدي همين نيم ساعت پيش داشتي جرم ميدادي كه دوباره هوايي شدي . مجيد گفت : آخه ويدا جون نميشه از اين كسه نازت به راحتي گذشت . مامانم گفت : خوب برو زنتو بكن . مجيد گفت : اون ماله كامبيز تورو عشق است جيگر . مليحه كه كنار من نشسته بود گفت : هووووووووو چي ميگي مليحه ماله كامبيز ؟ گفتم : مليحه جون ناراحت نباش مگه من بد ميكنمت ؟ گفت : نه كامبيز جون ولي ببين مجيد چي ميگه . مامانم گفت : ببين مليحه چه شوهره بي غيرتي داري چشمش كه به يه خانم ديگه افتاد زنشو يادش رفت . مليحه با خنده گفت : بي غيرت كه هست وگرنه زنشو نميداد يكي ديگه بكنه . بعد مجيد گفت : حالا من يه بار زنمو دادم يكي كرد شدم بي غيرت پس كامبيز چيه كه مامانش به همه داره كس ميده . اينو گفت و همه زديم زيره خنده . بعد قرار شد كه بريم بيرون . منو مجيد لباسمونو پوشيديم و مامانم و مليحه هم مشغول لباس پوشيدن شدن . مامانم يه كرست بست و يه دامن پوشيد و روشم يه مانتو تنگ و كوتاه . مليحه هم كه مثل مامانم فقط يه كرست بست و شلوار برمودا پوشيد و اونم يه مانتو تنگ تر از مانتو مامانم پوشيد . من يه فكري به ذهنم رسيد به مامانم گفتم : مامان ميشه شورتتو در آري . گفت : واسه چي ؟ گفتم : آخه زير دامن شرت نپوشي خيلي باحاله باد ميپيچه تو كست . نه ؟ گفت : باشه حالا كه پسر گلم ميگه شرتمو در ميارم . همون جا دامنشو داد بالا و شرتشو در آورد . بعد گفتم : آقا مجيد از نظر شما اشكال نداره خانمتونم شرتشو در بياره ؟ يه ذره فكر كرد و گفت : نه اصلا بهتره كسش قلمبه از زيره شلوار ميزنه بيرون . بعد مليحه هم شلوارشو در آورد و شرتشو در آورد و دوباره شلوارشو پوشيد . راه افتاديم كه بريم مجيد پشت مامانم بود يه دفعه دامنه مامانمو زد بالا گفت : ويدا جون مواظب باش تو خيابون دامنت نره بالا ها . بعد رفتيم سمت ماشين . مامانم اومد عقب بشنه كه من بهش گفتم : مامان جون شما بشين جلو آقا مجيد تنها نباشه منم اين عقب با مليحه جون كار دارم . بعد نشستيم تو ماشين و راه افتاديم رفتيم

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زن جنده من قسمت اول

ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﯾﮏ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺗﺎ ﺯﻧﻢ ﺩﺭ ﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺑﭙﺮﻡ ﺭﻭﺷﻮ ﺑﮑﻨﻤﺶ ﭼﻮﻥ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺣﺸﺮﯼ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺟﺰ ﺳﮑﺲ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺮﯾﻊ ﮐﻠﯿﺪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻤﻮ ﺩﺭ ﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺻﺪﺍﻫﺎﯾﯽ ﻣﯿﺎﺩ ﯾﻪ ﮐﻢ ﮔﻮﺷﺎﻣﻮ ﺗﯿﺰ ﮐﺮﺩﻡ ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﺥ ﻭ ﺍﻭﺧﻪ ﯾﻪ ﺯﻧﻪ ﺧﻨﺪﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺘﻤﺎ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺩﺍﺭﻩ ﻓﯿﻠﻢ ﺳﻮﭘﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻡ ﺑﮑﻨﻤﺶ ! ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻡ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﻻﯼ ﺩﺭ ﺗﻮﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ مغزﻡ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ ﺯﻧﻢ ﺭﻭﯼ ﮐﯿﺮ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺎﻻ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﮐﻮﻥ ﺯﻧﻢ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﻭ ﺑﺰﻧﻢ ﺩﻫﻦ ﺟﻔﺘﻪ ﺷﻮﻧﻮ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﯿﺮﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﮐﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻧﻢ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﯿﺮﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻧﺶ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ!



ﺩﯾﺪﻡ ﺯﻧﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺩﺍﺭﻩ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺑﮏ ﮐﯿﺮﺕ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﻨﺪﺱ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﮐﺴﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺎﺑﮏ: ﮐﯿﺮ ﻣﻨﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻣﺎﻟﻪ ﺷﻮﻫﺮﺗﻮ؟ ﺯﻧﻢ:ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺁﺧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﻨﺪﺱ ﯾﮑﻢ ﺣﺴﻮﺩﯾﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺣﺸﺮﯼ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﺮﯾﻊ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺮﺩﻡ ﺍﺯﺷﻮﻥ ﻓﯿﻠﻢ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺎﺑﮏ: ﭘﺎ ﺷﻮ ﯾﮑﻢ ﺑﺨﻮﺭﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﮑﻨﻤﺖ ﺯﻧﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻭ ﮐﯿﺮ ﺑﺎﺑﮏ ﻭ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﺎﮎ ﺯﺩﻥ ﺑﺎﺑﮏ:ﺁﻓﺮﯾﻦ ﻣﺜﻞ ﺟﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺳﺎﮎ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺯﻧﻢ:ﻣﻦ ﺟﻨﺪﻩ ﺗﻮﺍﻡ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﮏ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺯﻧﻢ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﺲ ﺯﻧﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﮔﻔﺖ : ﮐﺎﺵ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﺪﯾﺪ ﺯﻧﺸﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺯﻧﻢ: ﺁﺭﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻢ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﮕﺎﻫﺸﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﻧﻢ ﻭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺑﺎﺑﮏ:ﺁﺑﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﻢ ﺯﻧﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﻫﻨﺶ ﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺑﮑﻢ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺁﺏ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻟﯿﺲ ﺯﺩﻥ ﮐﯿﺮ ﺑﺎﺑﮏ ! ﻣﻨﻢ ﺁﺑﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺷﺮﺗﻢ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺳﮑﺴﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺰﺩﯾﮑﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺎﻡ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻋﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺯﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻐﻠﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻮ ﺳﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻡ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻮ ﻣﻦ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺭﻭ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻭ ﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﺨﺖ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﯾﺎﺩ ﺳﮑﺴﺶ ﺑﺎ ﺑﺎﺑﮏ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺮﯾﻊ ﮐﯿﺮﻡ ﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻣﺶ ﻣﻦ: ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻤﺖ





ﺳﻤﯿﺮﺍ ﯾﻬﻮ ﯾﮏ ﭼﮏ ﺯﺩ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﮔﻔﺖ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﭘﺎ ﺷﻮ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ ﻣﻨﻢ ﯾﮑﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺸﻮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺟﻨﺪﻩ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﮑﻦ !ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﻮ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﻭ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻦ: ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﺎﺑﮏ ﮐﯽ ﻫﺴﺖ؟ ﺳﻤﯿﺮﺍ : ﯾﻪ ﺁﺩﻡ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭﯾﻪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﺮﯾﺪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ ﻣﻦ: ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﻩ؟ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﺧﯿﻠﯽ ﺳﻮﭘﺮ ﺗﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭﻩ ﻣﻦ: ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻥ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻮ ﺍﻻﻥ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﻤﯿﺮﺍ : ﺗﻮ ﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﺸﯿﺶ ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻦ: ﻧﺘﺮﺱ ! ﺍﮔﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﺑﮑﻨﯽ ﮐﺎﺭﯾﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺎﺑﮏ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻨﻮ ﺩﯾﺪ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺮﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﯼ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺭﻭ ﺑﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﺎﺑﺖ ﺍﯾﻨﻢ 5 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻫﺮ ﺩﻓﻌﻪ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﮔﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﻨﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﻮ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﮐﻼﻧﺘﺮﯾﻮ ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎﺷﻮﻥ ﺳﻨﮕﺴﺎﺭ ﻣﯿﺸﻦ ! ﭼﺎﺭﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺟﺰ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﻦ ﻣﻦ: ﺧﻮﺏ ﺣﺎﻻ ﺑﺎﺑﮏ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭ ﻭ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﺸﯿﻦ ﺭﻭ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ! ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺨﺖ ﺷﻮ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﺳﺎﮎ ﺑﺰﻥ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺍﻭﻝ ﮐﯿﺮ ﻣﻨﻮ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮑﻢ ﺗﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﺎﮎ ﺯﺩﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﯿﺮ ﺎﺑﮏ ﻭ ﺳﺎﮎ ﺑﺰﻧﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﮕﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻭﺷﻮﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺻﻼ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺷﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﯿﻢ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﻦ ﻪ ﺑﺎﺑﮑﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺜﻞ ﺟﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺯﻧﻤﻮ ﺑﮑﻨﻪ ﭼﻮﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺎﺑﮏ: ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺟﻮﻥ ﺳﺎﮎ ﺑﺰﻥ ﺣﻖ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﺗﻪ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﯿﺪﻡ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺷﻮﻫﺮﺗﻢ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﮑﺴﻤﻮﻥ ﺩﺭﺳﺖ ﺷﺪ ﺳﻤﯿﺮﺍ : ﺑﺎﺷﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻨﻮ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﮑﻨﯿﻦ !!! ﻭ ﺑﻌﺪ ﮐﯿﺮ ﺑﺎﺑﮏ ﻭ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﻭﻟﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ! ﭼﻪ ﺟﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﻫﻤﻮﻥ ﺯﻧﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﻪ ﮐﻪ 10 ﺳﺎﻝ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎﺑﮏ: ﺯﻧﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻫﻦ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﻩ !! ﺍﻭﺧﺨﺨﺦ ﭼﻪ ﺳﺎﮐﯽ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺳﺎﮎ ﻣﯿﺰﺩ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ !ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﺧﻮﺷﺖ ﻣﯿﺎﺩ ﯾﮏ ﮐﯿﺮﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻤﻪ؟ ﻣﻦ: ﺁﺭﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺨﻮﺭﺵ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﯿﺮﺵ ﭼﻪ ﮔﻨﺪﺱ !! ﮐﯿﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﮕﻦ!ﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺎﺑﮏ: ﺍﻻﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﺯﻧﺶ ﺍﺯ ﭼﻪ ﮐﯿﺮﺍﯾﯽ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﻣﻦ ﺳﺮﯾﻊ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﺸﺖ ﺯﻧﻤﻮ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ! ﮐﯿﺮ ﺑﺎﺑﮑﻢ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﻭﺍﯼ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯿﺪﻩ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮐﯿﺮ ﺑﺎﺑﮏ: ﺑﯿﺎ ﺟﺎﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﺲ ﺯﻧﺘﻮ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺟﺮ ﺑﺪﻡ ﺟﺎﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﯾﮑﯽ ﺟﻠﻮﻡ ﺯﻧﻤﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺮﺍﻡ ﺳﺎﮎ ﻣﯿﺰﺩ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﺲ ﻭ ﮐﻮﻥ ﻣﺜﻞ ﻓﯿﻠﻢ ﺳﻮﭘﺮﺍ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﻨﯿﻦ ﻣﻦ ﺯﯾﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ ﻭ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻧﺸﺴﺖ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺎﺑﮑﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﻟﺬﺕ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﺑﮑﻨﯿﻨﻢ ﺁﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯿﺪﻩ!!ﻣﻦ ﺟﻨﺪﻩ ﻤﺎﻡ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﻨﯿﻦ ﺑﺎﺑﮏ: ﺯﻧﺖ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻧﺶ ﺣﺮﻑ ﻧﺪﺍﺭﻩ! ﻣﻦ: ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺗﻪ !ﺑﮑﻨﺶ ﺟﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺟﯿﻐﯽ ﮐﺸﯿﺪﻭ ﺍﺭﮔﺎﺳﻢ ﺷﺪ ﺑﻌﺪ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺑﺎﺑﮏ ﺏ ﮐﯿﺮﺍﻣﻮﻧﻮ ﺭﯾﺨﺘﯿﻢ ﺭﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ !





ﺑﻌﺪ ﯾﮑﻢ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻧﻤﻮ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺁﺧﺮ ﺷﺐ ﯾﻪ ﭼﮏ 5 ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﮏ ﮔﺮﻓﺘﻢ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺳﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﮏ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﺪﻝ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺑﮏ ﺻﺪﺍﺵ ﺩﺭﺍﻭﻣﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺳﻨﮕﺴﺎﺭ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻓﯿﻘﺎﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭﺷﻮ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﮐﻪ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﯼ ﺯﻧﻤﻮ ﺑﮑﻨﻦ ﻭ ﻧﺼﻒ ﭘﻮﻟﻮ ﺍﻭﻥ ﺑﺪﻩ !ﻣﻨﻢ ﺑﺮﺍﻡ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ ﻓﻘﻂ ﻫﺮ ﺳﺮﯼ 5 ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺯﻧﻤﻮ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﯼ ﺑﮑﻨﻦ ﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﭘﺲ ﻗﺎﯾﻨﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺑﺎﺑﮏ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺧﻮﺷﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯﻡ ﻗﻮﻝ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺮﻭﺯ ﻧﮑﻨﻤﺶ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻨﻢ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺶ . ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﺭ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺑﮏ ﻭ ﮐﺎﻣﯽ ﺳﺎﮎ ﻣﯿﺰﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺯﻧﻢ ﮐﻪ 10 ﺳﺎﻝ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺟﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎﺑﮏ: ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﺎﻣﯽ ﺟﻮﻥ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺟﻠﻮﯼ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺳﺎﮎ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﺎﻣﯽ: ﺁﺭﻫﻬﻪ ﺧﻮﺏ ﺟﻨﺪﻩ ﺍﯾﻪ ﯼ ﮐﺎﺭﺷﻢ ﺧﻮﺑﻪ ﻭ ﮐﺲ ﻭ ﮐﻮﻥ ﺭﺩﯾﻒ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻦ: ﭘﺲ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﮑﻨﯿﻨﺶ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﻋﺠﻠﻪ ﻧﮑﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ !! ﺑﺰﺍﺭ ﮐﯿﺮﺷﻮﻥ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺭﺍﺳﺖ ﻨﻢ ﺑﻌﺪ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻧﻮﺑﺘﯽ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺳﺎﮎ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮﻧﻮ ﺗﺎ ﺗﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻭ ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻭﺍﯼ ﭼﻪ ﮐﯿﺮﯼ ﺩﺍﺭﯾﻦ !ﻣﻦ ﮐﯿﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎﺑﮏ: ﮐﺎﻣﯽ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﺍﺳﻢ ﺳﺎﮎ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺑﺮﻭ ﭘﺸﺘﺶ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﺴﺶ ﺑﺪﻩ ﮐﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﺴﺸﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻨﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﻣﯽ ﻣﺪﺭﮎ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﺎﻣﯽ: ﺯﻧﺖ ﻋﺠﺐ ﮐﺲ ﺩﺍﻏﯽ ﺩﺍﺭﻩ !! ﻣﻦ: ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﺑﮕﺎﺵ ﺑﺎﺑﮏ: ﺗﺎ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺯﻧﺶ ﺑﮑﻦ ﻭ ﺟﺮ ﺑﺪﻩ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﺑﻬﺶ ﯿﺪﯾﻢ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﻡ؟ ﻣﻦ: ﺁﺭﻩ ﺧﻮﺷﮕﻠﻢ !! ﺳﻤﯿﺮﺍ : ﺑﯿﺎﯾﻦ ﺍﺯ ﮐﺲ ﻭ ﮐﻮﻥ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﻨﯿﻦ ﺑﺎﺑﮏ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻧﺸﺴﺖ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﮐﺎﻣﯽ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻋﻘﺐ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻥ 2 ﻧﻔﺮﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺎﻣﯽ: ﻋﺠﺐ ﮐﻮﻧﯽ ﺩﺍﺭﻩ !! ﺑﺎﺑﮏ: ﮐﺴﺶ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺻﺪﺍﯼ ﺟﯿﻎ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺟﯿﻎ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﺎﺳﻢ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺶ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﯿﺰﺍﺭﯼ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺗﻤﻮ ﻭ ﺩﻫﻨﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﻦ؟ ﻣﻦ: ﺁﺭﻩ ﺳﻤﯿﺮﺍ : ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺁّﺁﺏ ﮐﯿﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !! ﮐﺎﻣﯽ: ﺯﻧﺖ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺁﺏ ﮐﯿﺮﯼ ﮐﻨﻢ ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻣﯿﺮﯾﺰﻡ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻥ ﺍﻭﻝ ﮐﺎﻣﯽ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﮏ ﺁﺑﺸﻮﻧﻮ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺭﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻭ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻭﻟﻊ ﺁﺑﺸﻮﻧﻮ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺁﺑﻢ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺭﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ !
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زن جنده من قسمت دوم و پایانی

ﻫﯿﺠﻮﻗﺖ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﻧﻢ ﺁﺏ ﮐﯿﺮ 3 ﺗﺎ ﻣﺮﺩ ﺎﺷﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺯﻧﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺑﻌﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺭﯾﯿﺴﻢ ﺭﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻨﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﻬﺶ ﺣﺎﻝ ﺑﺪﯼ ﻭ ﻣﻦ ﻣﻌﺎﻭﻧﺖ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺭﺋﯿﺴﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﭼﺎﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯾﻢ ﺭﺋﯿﺲ: ﺧﻮﺏ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﺎﺭ ﻭﺍﺟﺒﺖ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ؟ ﻣﻦ: ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺋﯿﺲ !! ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻌﺎﻭﻧﺖ ﻤﺎ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺭﺋﯿﺲ: ﻫﺎﻫﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻮ ﮐﺸﻮﻧﺪﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺮﻓﺸﻮ ﻧﺰﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﭼﺎﯾﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﯾﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺗﻨﮓ ﺳﮑﺴﯿﻢ ﮐﻪ ﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺟﯿﮕﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺯﯾﺮ ﭼﺸﯽ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺭﺋﯿﺴﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻭﻟﻌﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﻧﻤﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ: ﯾﻌﻨﯽ ﻫﯿﭻ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﮑﻨﻢ ﺭﺋﯿﺲ: ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ﻫﯿﭻ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ! ﺗﺎﺯﻩ ﺗﻮ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﮑﻨﯽ؟ ﻣﻦ: ﺍﮔﻪ ﺯﻧﻤﻮ ﺑﺪﻡ ﺑﮑﻨﯽ ﭼﯽ؟ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﺑﺎ ﺣﺎﺕ ﺷﻮﮐﻪ ﮔﻔﺖ:ﭼﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯽ؟ ﻣﻦ: ﺧﻮﺏ ﺷﻨﯿﺪﯾﻦ ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺋﯿﺲ! ﺭﺋﯿﺲ: ﺧﻮﺏ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺯﻧﺖ ﺣﻮﺏ ﮔﻮﺷﺘﯿﻪ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻨﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺭﺍﺿﯿﺶ ﮐﻨﯽ؟ ﻣﻦ:ﺷﻤﺎ ﻗﻮﻝ ﻣﻌﺎﻭﻧﺖ ﻣﻨﻮ ﺑﺪﻩ ﺑﻘﯿﻬﺎﺵ ﺣﻠﻪ !! ﺭﺋﯿﺲ: ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﻡ ﻗﻮﻝ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﻣﻦ: ﺳﻤﯿﺮﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﺟﺎﻧﻢ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﻣﻦ: ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺪﯼ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﭗ ﺷﻠﻮﺍﺭﻩ ﺭﺋﯿﺴﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﺎﮎ ﺯﺩﻥ ﺭﺋﯿﺲ: ﻋﺠﺐ ﺯﻥ ﺟﻨﺪﻫﺎﯼ ﺩﺍﺭﯾﯿﯿﯿﯽ! ﭼﻪ ﺳﺎﮐﯽ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻣﻦ: ﺟﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺋﯿﺲ ﺗﺎ ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﻦ ﺑﮑﻨﯿﻨﺶ ﮐﯿﺮﺵ ﮐﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺍﻭﻩ ﺍﻭﻩ ﭼﻪ ﺧﺮ ﮐﯿﺮﯾﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺗﻮ ﮐﻒ ﮐﯿﺮ ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺋﯿﺲ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﻤﯿﺮﺍ : ﭼﻪ ﮐﯿﺮﯼ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺋﯿﺲ !!! ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻧﺘﻪ؟ﺧﯿﻠﯽ ﮔﻨﺪﻩ ﺱ ﺭﺋﯿﺲ: 22 ﺳﺎﻧﺘﻪ ﭼﯿﻪ ﺧﻮﺷﺖ ﺍﻭﻣﺪﻩ؟ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﺁﺭﻩ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﯿﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﻨﺪﮔﯽ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ! ﺟﻮﻭﻭﻭﻥ ﻣﺎﻟﻪ ﺧﻮﺩﻣﻪ ﺭﺋﯿﺲ:ﺑﺨﻮﺭﺷﺸﺶ ﻣﺎﻟﻪ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺑﺎﻫﺶ ﺑﮑﻨﻤﺖ ﮐﻪ ﺟﺮ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﻣﻨﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭﺑﺮﻭﺷﻮﻥ ﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﻖ ﺯﺩﻥ ﺭﺋﯿﺲ:ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﮑﻨﯿﻤﺶ ﻣﻦ: ﻧﻪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺩﯾﺪﻥ ﮔﺎﯾﯿﺪﻩ ﺷﺪﻧﺶ ﺗﻮﺳﻂ ﺷﻤﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺭﺋﯿﺲ: ﭘﺲ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺯﻧﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﺎﻡ !



ﺳﻤﯿﺮﺍ : ﺑﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺴﺎﺑﯽ ﺳﺎﮎ ﺯﺩﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﮐﯿﺮ ﮔﻨﺪﺕ ﻨﻮ ﯾﮑﻨﯽ ﺭﺋﯿﺲ: ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺭﻭﺵ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺑﺮﻩ ﺗﻮ ﮐﺴﺖ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻭ ﮔﻔﺖ:ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﺕ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﻪ ﺭﺋﯿﺴﺖ ﮐﺲ ﺑﺪﻡ ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ !! ﻣﻦ: ﺑﺸﯿﻦ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﺵ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮﺵ ﻧﺬﺍﺭ ﺳﻤﯿﺮﺍ : ﻭﺍﯾﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯽ ﮐﺴﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺟﺮ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﻨﺪﺳﺴﺴﺲ ﮐﯿﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﮕﻦ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻪ ﺗﻮ ﺭﺋﯿﺲ: ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﯿﺮﻩ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﻣﯿﮑﻨﻤﺖ ! ﺷﻮﻫﺮﺗﻢ ﺑﺬﺍﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﻭ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﺍﺧﺨﺨﺦ ﺍﺭﻩ ﺑﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﻢ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﻩ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﮐﻮﻧﺶ ﺑﺎ ﻟﺮﺯﺵ ﺭﻭ ﺗﺨﻤﻬﺎﯼ ﺭﺋﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﯾﮏ ﺗﻒ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻪ ﺯﻧﻢ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﺍﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ ﯾﻮﺍﺷﺸﺶ!!! ﭼﯿﻪ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﯼ؟ ﻣﻦ: ﺍﺭﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻮﺱ ﮐﻮﻧﺘﻮ ﮐﺮﺩﻡ ! ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺭﺋﯿﺲ ﮐﺲ ﺯﻧﻢ ﭼﻄﻮﺭﻩ؟ ﺭﺋﯿﺲ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺳﮑﺲ ﮔﺮﻭﻫﯿﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﺋﯿﺲ: ﺗﻮﭘﭙﭙﭙﻬﻬﻬﻪ!! ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻦ: ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻪ! ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺁﺑﻢ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺟﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﺤﮑﻢ ﻮ ﮐﻮﻧﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺯﺩﻣﻮ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺁﺑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﮐﻤﺮﺵ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﭘﺎﮐﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺳﺮ ﺎﻡ ﺗﺎ ﻣﺰﺍﺧﻢ ﺳﮑﺴﺸﻮﻥ ﻧﺸﻢ ﺭﺋﯿﺲ: ﺑﺮﮔﺮﺩ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻮﻧﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯿﻪ ﮐﺴﺖ ﻫﺴﺖ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻭ ﮐﻮﻧﺸﻮ ﮐﺮﺩ ﻃﺮﻑ ﺭﺋﯿﺴﻮ ﮔﻔﺖ: ﺑﯿﺎ ﺑﮑﻨﺶ ﻭﻟﯽ ﯾﻮﺍﺵ ﮐﯿﺮﺕ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﻨﺪﻩ ﺍﺱ ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺭﺋﯿﺲ: ﻧﺘﺮﺱ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪﻡ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﺑﻌﺪ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﻮ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ ﻧﺸﺴﺘﯽ؟ﭘﺎ ﺷﻮ ﺑﺮﻭ ﯾﻪ ﮐﺮﻡ ﺑﯿﺎﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﻮﻧﻪ ﺯﻧﺖ ﺑﺬﺍﺭﻡ !! ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯼ ﺟﺮ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﮐﻪ ﻣﻦ: ﭼﺸﻢ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺎﺭﻡ! ﺳﺮﯾﻊ ﯾﻪ ﮐﺮﻡ ﺁﻭﺭﺩﻣﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﺍﻭﻧﻢ ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪ ﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻧﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻭ ﺍﺭﻭﻡ ﺍﺭﻭﻡ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﻣﺨﮑﻢ ﺯﻧﻤﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺳﻤﯿﺮﺍ : ﭼﺮﺍﻧﺸﺴﺘﯽ ﭘﺎ ﺑﯿﺎ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﮐﺴﻤﻮ ﻟﯿﺲ ﺑﺰﻥ ﻣﻨﻢ ﺭﻓﻨﺘﻢ ﺯﯾﺮﺷﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﯿﺲ ﺯﺩﻥ ﮐﺴﺶ ﻭ ﮐﯿﺮ ﺭﺋﯿﺲ ﺩﺭﺳﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻢ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺗﻮ ﮐﻮﻥ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻭ ﺩﺭ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺳﻤﯿﺮﺍ :ﺍﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ ﺑﮑﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻦ ﯾﻪ ﺟﯿﻎ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﺭﺋﯿﺲ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻮ ﮐﻮﻧﺶ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﺭﺋﯿﺲ: ﻋﺠﺐ ﮐﻮﻧﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﻧﺘﺘﺘﺘﺘﺖ!! ﺩﺍﺭﻩ ﺩﯾﻮﻧﻢ ﻣﯿﮑﻨﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ﺍﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ﺁﺑﺸﻮ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻪ ﺯﻧﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭﺵ .



ﺍﻭﻧﺸﺐ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﻭﯾﺲ ﺯﻧﻤﻮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ. ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﺣﮑﻢ ﻣﻌﺎﻭﻧﺖ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﻮﺩ. ﻫﻢ ﮐﻠﯽ ﭘﻮﻝ ﺑﻪ ﺟﯿﺐ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎﺑﺖ ﭘﻮﻟﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﻣﯽ ﻭ ﺑﺎﺑﮏ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺭﯾﯿﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﻭﺿﻌﻢ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻫﻦ ﮐﺎﻣﯽ ﻭ ﺑﺎﺑﮏ ﻭ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺑﺰﻭﺩﯼ ﺻﺪﺍﺷﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻮﻥ ﻭ ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﯾﻢ ﻣﻦ: ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺍﺯﺗﻮﻥ ﭘﻮﻝ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﮐﺎﻣﯽ:ﺩﻣﺖ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻫﻨﻤﻮﻥ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﺷﺪ ﺑﺎﺑﮏ: ﺍﯾﻮﻝ ﻋﮑﺲ ﻭ ﻓﯿﻠﻤﯽ ﮐﻪ ﺍﺯﻣﻮﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﮔﻪ ﭘﺲ ﺑﺪﯼ ﻣﻤﻨﻮﻥ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﻣﻦ: ﻭﻟﯽ ﯾﻪ ﺷﺮﻁ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻨﻢ ﺍﺳﮕﻮﻝ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﺎﻣﯽ: ﭼﯿﻪ؟ ﺑﺎﺑﮏ:ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﺒﻮﻟﻪ!! ﻣﻦ: ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺟﻔﺘﺘﻮﻧﻮ ﺑﮑﻨﻢ!! ﺑﻌﺪﺵ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ ﻭ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﻢ ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﺸﯿﻢ ﮐﺎﻣﯽ:ﻣﻦ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﺎﯾﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺑﮏ :ﻣﻨﻢ ﻫﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺯﻧﺎﯼ ﻣﺎ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺟﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺘﻦ!! ﺭﺍﺿﯽ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﺳﻤﯿﺮﺍ : ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :ﺍﻭﻻ ﻋﻮﺿﯽ ﺟﻨﺪﻩ ﺯﻥ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﺩﻭﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺯﻧﯽ ﺍﺯ ﺳﮑﺲ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﺪﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻣﻦ: ﺍﻭﻧﺶ ﺑﺎ ﻣﻦ !!ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﺗﻮﻥ ﺑﯿﺎﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻭﻧﺸﺐ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻦ . ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻮﻧﻮ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﺎﻣﯽ ﺑﺎ ﺯﻧﺶ) ﺷﻬﻼ ( ﻭ ﺑﺎﺑﮏ ﻭ ﺯﻧﺶ ) ﻓﺮﯾﺒﺎ ( ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﻮ ﻮﻧﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻣﺸﻮﻥ ﮐﯿﺮﻡ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺜﻞ ﻣﻬﻤﻮﻧﯿﺎﯼ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺷﻮﺧﯽ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﯾﮑﻢ ﺗﺨﺘﻪ ﻧﺮﺩ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﻢ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﺎﻣﯽ ﻭ ﺑﺎﺑﮏ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﺎ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﻦ ﺯﻧﺎﺷﻮﻥ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﺨﻮﺭﻥ ﺗﺎ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻣﺴﺖ ﺑﺸﻦ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﻡ ﺷﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﻭﻗﺘﺸﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎﯾﻦ ﻭﺭﻕ ﺑﺎﺯﯼ ﻨﯿﻢ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺑﺎﺧﺖ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻫﺮ ﭼﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ. ﺷﻬﻼ ﺗﭙﻞ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﻔﯿﺪ ﻭ ﻻﻏﺮ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﻣﺸﮑﯽ ﻫﺮ ﺩﻭﺷﻮﻥ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﮐﺪﻭﻣﺸﻮﻧﻮ ﺍﻭﻝ ﺑﮑﻨﻢ!! ﺑﺎﺯﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﮐﯽ ﻣﯽ ﺑﺎﺧﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﻟﺨﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯿﺪﺍﺩﻥ ﻣﺎﻫﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﺷﻬﻼ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺷﺌﻬﺮﺷﻮﻥ ﻟﺨﺖ ﻣﺎﺩﺭﺯﺍﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﮑﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻥ ﻭﻟﯽ ﻣﺴﺘﯽ ﭘﺮ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﮐﯿﺮ ﻣﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﺍﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻭﻧﻬﺎﻡ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻭﻟﯽ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﺸﻦ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺩﻡ ﻭ ﺷﻬﻼ ﺑﺎﺧﺖ ﺷﻬﻼ :ﺧﻮﺏ ﺣﺎﻻ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻣﻨﻢ ﮐﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ :ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺨﻮﺭﯼ!! ﺷﻬﻼ : ﭼﯽ ﻣﯿﮕﯽ ؟؟؟؟ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﮐﺎﻣﯽ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﮐﺎﻣﯽ:ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺎﺯﯾﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺷﻬﻼ : ﯾﻌﻨﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﻤﯿﺸﯽ؟؟؟ ﮐﺎﻣﯽ: ﻧﻪ ﺑﺨﻮﺭﺵ ﮐﯿﺮ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﺪﻡ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺑﺒﯿﻨﻢ



ﺷﻬﻼ ﺍﺭﻭﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﻤﺘﻢ ﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩﺷﻮ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻣﻦ: ﺍﻫﻬﻬﻬﻪ ﭼﻪ ﺩﻫﻦ ﺩﺍﻏﯽ ﺩﺍﺭﯼ!!! ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺨﻮﺭﺵ !ﭼﻄﻮﺭﻩ؟ ﺷﻬﻼ : ﺑﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻭ ﮐﺲ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮﻧﻮ ﯿﻤﺎﻟﻮﻧﺪﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﮏ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯼ ﮐﯿﺮﻩ ﭘﯿﻤﺎﻧﻮ ﺑﺨﻮﺭﯼ؟ ﻓﺮﯾﺒﺎ : ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻣﯿﺰﺍﺭﯼ؟ ﺑﺎﺑﮏ: ﺍﺭﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺮﻭ ﺑﻪ ﺷﻬﻼ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ ﺷﻬﻼ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺗﺨﻤﺎﻣﻮ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩ ﻣﻦ: ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺯﻧﺎﺗﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﭼﻪ ﺳﺎﮐﯽ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﯾﻪ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺑﺪﯾﻦ ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﺮﺍﻍ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﺲ ﺯﻧﺎﺷﻮﻥ ﺑﺬﺍﺭﻡ ﺑﺮﺷﻮﻥ ﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻡ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺸﻮﻥ ﻭ ﻧﻮﺑﺘﯽ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﺴﺎﺷﻮﻥ ﻣﻦ: ﮐﺎﻣﯽ ﮐﺲ ﺯﻧﺖ ﺣﺮﻑ ﻧﺪﺍﺭﻩ !!! ﺑﺒﯿﻦ ﺑﺎ ﮐﯿﺮﻡ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺷﻬﻼ :ﺍﺭﻫﻬﻬﻬﻪ ﮐﺎﻣﯽ ﭼﻪ ﮐﯿﺮﯼ ﺩﺍﺭﻩ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﻣﻨﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺗﻮ ﮐﺲ ﻣﻨﻢ ﺑﮑﻦ ﺑﺎﺑﮏ: ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﻣﻨﻮ ﺑﯽ ﮐﯿﺮ ﻧﺬﺍﺭ ﻣﻦ: ﭼﺸﻤﻤﻤﻢ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﮑﻨﻤﺶ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻫﻢ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﻩ ﮐﺎﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﺑﮏ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺶ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺭﮔﺎﺳﻢ ﺷﺪ ﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﮐﺎﻣﯽ ﻭ ﺑﺎﺑﮏ ﺁّﺏ ﮐﯿﺮﺷﻮﻧﻮ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻣﻨﻢ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﮐﺮﺩﻣﺸﻮﻥ ﮐﻪ ﺷﻬﻼ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺍﺭﺿﺎﺉ ﺷﺪﻥ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎ ﻻ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﺁﺏ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﻧﻮﺑﺘﯽ ﻣﯿﺮﯾﺨﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺸﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺩ . ﺍﻭﻧﺸﺐ ﺷﻬﻼ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺳﻤﯿﺮﺍﺩﻭ ﻧﻔﺮﯼ ﺑﮑﻨﯿﻤﺸﻮﻥ ﻣﺎﻫﻢ ﮐﺮﺩﯾﻤﺸﻮﻥ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺍﻭﻧﺸﺐ ﺣﻮﺵ ﮔﺬﺷﺖ . ﻣﻨﻢ ﻓﯿﻠﻢ ﻭ ﻋﮑﺴﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ هﺮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﯿﻤﻮ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...

نوشته:‌ پیمان xo
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
جنده به عنوان رشوه قسمت اول

سلام هومن هستم . تو یه شرکت بازرگانی کار میکنم و در واقع یه تیم سرمایه گذار داریم که هر جا احساس کنیم سود هست ، پول رو میبریم همون جا . همه جور کاری انجام از خرده ریز تا کار های عمده واسه همین با تیپ ها مختلفی از آدم ها سر و کار داریم .ماجرا از اونجا شروع شد که طبق معمول چک یکی از مشتری ها برگشت خورد و منشی داشت توضیحاتش رو میداد که چک مال آقایی به اسم رضایی و قبلأ هم باهاشون کار کردیم و از این حرف ها چند دقیقه بعد منشی یه تماس رو به اتاقم وصل کرد و گفت که همون آقای احمدیانِ ، بعد سلام واحوالپرسی از من خواست تا فعلأ چک رو اجرا نذارم تا خودش حضوری بیاد شرکت و باهام صحبت کنه ، شد فردا صبح و اومد شرکت ، به نظر آدم موجّهی میومد و گفت که یه سری مشکلاتی پیش اومده و در حال حاضر احتیاج به فرصت داره تا بتونه جای چک رو پر کنه ، من هم طبق وظیفه گفتم هر چیزی یه روالی داره و من نمیتونم به سلیقه خودم به کسی بی دلیل زمان بدم و اینجوری همه حساب ها میریزه به هم دیدم یکم رفت تو خودش و گفت ببین من دارم یه معامله درست حسابی انجام میدم و اگه این چک برگشت بخوره آمار چک های من غلط میشه و ممکنه اون معامله رو هم از دست بدم و اینجوری نه شما به پولتون میرسین نه من از این مهلکه در میرم.





چون از این حرف ها زیاد شنیده بودم نمیتونستم به حرف هاش اعتماد کنم و گفتم کاری از دستم بر نمیاد ولی مثل اینکه طرف از قبل آمار من رو گرفته بود و می دونست که دستم اینقدر باز هست که بتونم واسه چند ماه زمان دریافت رو دست کاری کنم ، واسه همین وقتی دید اینجوری نمیشه بهم پیشنهاد 5 میلیون پول داد و گفت میدونم در مقابل مبلغ چک و حساسیت شرکت رو حساب ها مبلع کمیه ولی اگه این لطف رو در حقش بکنم از خجالتم در میاد. منم دیدم چند ماه در روند کارمون مشکلی ایجاد نمیکنه ، واسه همین گفتم روش فکر میکنم .بااینکه نیازی به این پول نداشتم ولی بدم نمیامد بی خود و بی جهت 5 میلیون پول بره تو حسابم. طرف ازم تشکر کرد و موقع رفتن با یه مکثی برگشت گفت میتونم اسم کوچیکتو بدونم ؟ گفتم هومن. – مجردی ؟ + آره . – واسه اینکه بهتر رو پیشنهادم فکر کنی میخوام یه حالی بهت بدم البته اگه اهلش باشی و ناراحت نشی !!! یه مرد حدود 40 اینا بود مو های جو گندمی و کلأ خوشتیپ حتی یادمه لحظه ای که وارد شد یاد جورج کلنی افتادم ، بگذریم. – اهل حال هستی ؟ +دقیقأ چه جور حالی ؟ – از نوع خوبش ، از اونایی که یه پسر مجرد باید زیاد داشته باشه . تقریبأ منظورش رو فهمیده بودم ولی میخواستم خودش بیشتر توضیح بده تا مطمئن شم.- یه دختری هست به اسم مینو ، ما هر وقت با دوستان دور هم مجردی جمع میشیم مینو جان هم میاد و جمع ما رو سر حال میاره . دختر حرف گوش کن و سرحالیه . اگه خواستی میتونم بفرستمش یه سر بهت بزنه و تو گرفتن تصمیمت کمکت کنه. اینقدر با اطمینان حرف میزد و اینکه گفت بفرستمش یه جورایی این حس رو بهم داد که مینو احتمالأ حسابی باید گوش به فرمانشون باشه.گفتم بدم نمیاد امشب یه همفکری با یکی بکنم ولی از کجا میدونی این مینو خانم شما هم علاقه به همفکری با کسی که تا الان ندیده داشته باشه ؟





گفت تو نگران نباش به زودی میفهمی که مینو جان دختر حرف گوش کنیه و میدونه از چی خوشش بیاد و از چی نه.بعدش گفت پس میتونم شماره موبایلتو داشته باشم واسه هماهنگی ؟ شمارمو بهش دادم و اونم رفت و من موندم و یه حس عجیب که قراره چی پیش بیاد . برام جالب بود اینکه امروز میتونست یه روز عادی و کسل کننده باشه و یهو در عرض چند دقیقه تبدیل شده بود به یه ماجرای هیجان انگیز. با اینکه کمبودی از نظر سکس نداشتم و و یه دوست دختر سکسی و باحال داشتم و همیشه سکسم به راه بود ولی یه شهوت خاصی وجودمو گرفته بود ، چون این مدل سکسی که یکی برام یه دختر بفرسته و طرف فقط بیاد که به من بده و بره واسم تازگی داشت. بعد اینکه یکم فکر و خیال کردمو یکم تو ذهنم از این ماجرا فانتزی ساختم و آتیشم یکم خوابید به فکر کردم که حالا گفتیم دختر ، اومدیمو طرف ترکیده بود اصلأ سن بالا تخمی بود یا قیافش تخمی بود یا هیکل داغونی داشت اونوقت چی ؟ تا بعد ناهار ذهنم درگیر همین چیزا بود که موبایلم زنگ خورد جواب دادم ، رضایی بود ، حتی اسم کوچیکش رو نمیدونستم . گفت هماهنگی ها رو انجام دادم بعد از تماسم یه شماره برات اس ام اس میکنم تو فقط آدرس خونتو و ساعت مناسب و اسمتو به همون شماره اس ام اس کن . گفتم اوکی. یه مکثی کرد و گفت این مینوی ما یاد گرفته حرف گوش کن باشه یعنی ما میگیم چی کار کنه و اون همون کارو میکنه ، سعی کن که باهاش خوش بگذرونی و هر کاری دوس داری بکن دوباره با یه لحن خاصی گفت هر کاری و ادامه داد مینو به ما خیلی مدیونه و کاری نیست که ما ازش بخوایم و انجام نده و الان شما هم یکی از مایی آقا هومن .گفتم مرسی اوکی شما نگران نباش نمیزارم به مینو جانتون بد بگذره ، حالا چجوریا هست ؟ چند سالشه ؟ قیافه و هیکلش و اینا .....حرفم رو قطع کرد و گفت حالا مــــــــــــیـبـینـیـش.... و دیگه نتونستم ازش آمار بگیرم و خداحافظی کردیم.چند دقیقه بعد اس ام اس اومد ....0936867... دیالوگ ها بهم حس خوبی داد در حالت عادی هم تو سکس با دوست دختر هام باید حرف حرفه من میبود و کاری که من حال میکردم انجام میشد ولی همیشه یه خط قرمزی بود ولی به نظر قرار بود به زودی یه سکس مورد علاقه بدون خط قرمز رو تجربه میکردم.



برگشتم شرکت و یکم به کار هام رسیدم ساعت 5 اینا دیگه تصمیم گرفتم برم سمت خونه تو پارکینگ شرکت سوار ماشین شدم و قبل از اینکه استارت بزنم، دل و زدم به دریا و اس ام اس رو دادم ......هومن هستم.ساعت 8 خیابان شریعتی، خیابان حسن میری ،کوچه نسترن .....5 دقیقه بعد از همون شماره اس ام اس اومد ok . تو راه برگشت به دوست دخترم نازنین زنگ زدم و بهش گفتم که امشب با دوستام میرم استخر و بعدشم احتمالأ میرم پیش دوستام و شب خودم بهت زنگ میزنم ..... اونم گفت باشه و خداحافظی کردیم. رفتم خونه و یه دوش گرفتم .ساعت شده بود حدود 7 .من اهل دود نیستم و با خوردن قرص و زدن اسپری و اینا هم زیاد حال نمیکنم حالت عادیش هم زود آبم نمیاد ولی واسه خالی نبودن عریضه یه چیپس باز کردم و یه ماستی و 2-3 تا پیک از ودکایی که تو یخچال مونده بود زدم تا هم یکم ملو شم هم فاز بهتری از ماجرای پیش رو بگیرم. ساعت شد هشت و نیم و من پای لپ تاپم بودم و خودمو با اینترنت سرگرم کرده بودم که آیفون به صدا در اومد. به نظر دختر ردیفی می اومد ، گوشی رو گرفتم و فقط گفتم طبقه 3 . تو آپارتمانی که زندگی میکنم همه آدم های بی آزار و خوبی هستن و هیچ کس کاری به کار کس دیگه ایی نداره و البته من به عنوان یه آدم موجه و جا افتاده اونجا از احترام زیادی برخوردارم و همین باعث میشد هیچ استرسی تو برنامه هام با دوست دخترم و دوستای دیگم و تو اون لحظه با مینو نداشته باشم ، واحد کناری من خالی بود واسه همین در واحد رو باز کردم و رفتم تا از یخچال یه نوشیدنی بگیرم وقتی برگشتم تو چهار چوب در یه دختر با قد متوسط از لحاظ بدنی کمی پر با صورتی معمولی چشم و ابرو مشکی و با تیپ خوب ایستاده بود. در نگاه اول همه چیش معمولی بود و منم بعد از سلام ودست دادن راهنماییش کردن تو گفتم هومن هستم واونم گفت مینو هستم هر چند هر دو تا دقیقأ میدونستیم قرارمون با کیه.بهش گفتم راحت باش میتونی لباستو اون اتاق عوض کنی و واسه اینکه جو سنگین نشه سعی کردم دوستانه برخورد کنم که اونم راحت باشه ، برام جالب بود که در عین حالت صمیمی که داشت با یه لحن خاصی گفت چشم ، تو زندگی روزمره با دوستام و دوس دخترم و حتی زیر دست هام تو شرکت عادت به شنیدن کلمه چشم نداشتم ، مخصوصأ تو این شرایط واسه همین چشمی که گفت و کلأ رفتارش خیلی داشت تحریکم میکرد ، دوباره رفتم سمت لپ تاپم .



بعد دو دقیقه از اتاق اومد بیرون یه تاپ بندی بنفش تنش بود که میشد بند سوتین مشکیشو دید و با یه دامن کوتاه ، گفت علی آقا دستور دادن هر امری دارین انجام شه واسه همین من در خدمتم ، دوزاریم افتاد علی آقا که میگه همون رضایی بدهکار خودمونه ، تاالان بی مقدمه سمت سکس نرفته بودم واسه همین واسم یکم سخت بود ، دلم میخواست بهش بگم بیا بشینیم یه فیلم ببینیم یا هر چی که یکم زمان بیشتری و در کنار هم باشیم یکیم حرف بزنیم تا یخمون باز شه ولی از طرف دیگه به این فکر میکردم بابا اینکه دوس دخترم نیست باهاش وقت بگذرونم ، جنده اس ، باید بکنمش بفرستمش بره . اومدم جلوش گفتم امر که زیاد دارم حالا چیزی میخوری ؟ گفت نه مرسی . گفتم مشروب هم هست . گفت نه ترجیح میدم حواسم سر جاش باشه .گفتم اوکی هر جور راحتی . تنها چیزی که واسه شروع به ذهنم رسید این بود که بگم یکم واسم برقصه.یه موزیک تو سینما خانگی گذاشتم و لم دادم رو راحتی جلوی تلویزیون و یه پیک پر مشروب ریختم واسه خودم و روش دلستر پر کردم که نم نم بخورم و از دیدن رقصیدن مینو لذت ببرم . با این لباس میشد خوب اندامش رو بر انداز کرد ، سینه های درشتی داشت و در کل هیکل برجسته و باحالی داشت. یکم واسم قر داد و کونش رو تکون داد و یکم رقصشو سکسی تر کرد. گفتم خوب در مورد این علی آقاتون بگو میدونی چرا گفته بیای اینجا ؟ گفت من تو کارای علی آقا دخالت نمیکنم فقط دستورشونو انجام میدم . دیگه داشت دستم می امد باید با این مینو چجوری تا کنم . یاد حرفای رضاییه افتادم که تأکید میکرد بهش بگو هر کاری رو میخوای انجام بده و اینکه اینم همش از اینکه بهم دستور دادن و چشم و این حرفا..... گفتم پس قراره امشب من مثل علی آقاتون دستور بدم و تو بگی چشم انجام بدی . در حال تکون دادن بدنش با ریتم آهنگ گفت بله . گفتم پس شروع کن بیا ببینم میخوام ببینم واسه علی آقاتون چیکارا میکنی ؟ همون کارایی که واسه اون میکنی رو شروع کن واسه منم انجام بده . لحنم رو دستوری کردم تا قضیه همونجوری که رضایی گفته بود پیش بره. مینو گفت چشم . همونجا وسط حال چهار دست و پا شد و مثل راه رفتن سگ آروم اومد سمت من و گفت علی آقا موقع کردن دوست داره ارباب صداش کنم شما چی دوست دارین ؟


منم که کــِــیفم حسابی کوک شده بود گفتم منم بدم نمیاد ارباب صدام کنی ، بعد حالا من اربابت شم تو چیم میشی ؟ برده ؟ گفت هر چی شما بخوای هر چی شما دستور بدی ارباب .من دیگه کم کم از شهوت و خوشی تخمام داشت نبض میزد. حتی حرف هاشو صداشو لحنشم میتونست ارضام کنه چه برسه به کردنش. همچنان من رو راحتی لم داده بودم و مینو چهار دست و پا جلو پاهام زل زده بود تو چشم هام و منتظر بود تا من بهش یه کاراکتر بدم. منم دیگه دیدم همه جوره آزادم و امشب قراره حسابی سواری کنم گفتم دوس داری سگ من باشی امشب ؟
علی آقا گفتن امشب من مال شمام پس شما اربابی هر چی اربابم بگه من همون میشم.اینقدر راست کرده بودم بعد این دیالوگ ها که با خودم گفتم چه غلطی کردم یه تأخیری چیزی نزدم دیگه منم بی جنبه بازی در نیاوردم و تابلو نکردم چفدر هنگم و سعی کردم همه جوری که آمار از این مدل سکس داشتم و اجرا کنم و گفتم از انگشتای پاهام شروع کن و میدونی چجوری بلیسی دیگه ؟ مثل ؟؟؟؟؟ با یه لبخند شیطونی گفت مثل یه سگ خوب. یه دوش خوب گرفته بودمو میدونستم تر و تمیزم و بوی عرق و اینا نمیدم . سرشو برد سمت پام که روی میز جلوی راحتی بود و انگشت شصت پامو گذاشت تو دهنش و انگار به من برق وصل کرده باشن ....وای چه فازی میداد....دوست دختر خودم یه دختر سکسی و خوش هیکله و با هم سکس زیاد داریم و هم برام خیلی خوب ساک میزنه و هم از عقب و جلو بهم میده ولی همیشه سکس هامون تو یه چهارچوب خاصیه و دوس داره من همش تو سکس قربون صدقش برم و بهش ابراز علاقه کنم و هرچند که خودمم هم دوس دارم این مدل سکس های رمانتیک رو ولی واقعأ آدم هر از گاهی نیاز به یه سکس بی چهار چوب مهار نشده داره تا کاملأ انرژیش خالی شه.


تو حالت چهار دست و پا خم شده بود رو پام و داشت انگشتای پامو لیس میزد ، بین انگشتامو با زبونش باز میکرد و لیس میزد و با زبونش میکشید رو پام و میرفت زیر پاهامو کف پامو لیس میزد و میرفت سراغ اوم یکی پا ، منم این بین انگشتامو تو دهنش فشار میدادم و تکون میدادم یه جوری که با زبونش خوب دورشو لیس مالیش کنه ، از زاویه دید من صحنه واقعأ سکسی بود از روی شلوارکی که پام بود داشتم کیرمو میمالیدم چون بد جوری راست کرده بودم . گفتم شلوارکمو در بیار و کم کم از پاهام بلیس بیا بالا.
دقیقأ طبق دستور آروم آروم با زبونش از پایین پاهام کشید به سمت بالا و همزمان شلوارک و شورتمو از پام در آورد و سرشو آورد روی رونم و بی اختیار دستم رفت توی موهاشو یه دور موهاشو دور مشتم پیچوندم که سرش کاملأ در اختیارم باشه . جالب اینجا بود که اینقدر این کار ها رو با لذت انجام میداد و همچین ملچ مولوچ میکرد و آه ریز میکشید که من واقعأ حس میکردم اون داره بیشتر از من از این وضعیت لذت میبره.دیگه از حالت لم دادن خارج شده بودم و تقریبأ نشسته بودم و موهای مینو تو دستم و سرش روی رون پام و داشت کشاله رونم و با زبونش خیس میکرد دقیقأ خط بین رون پام و کنار کیرم.واااااای کلمه و جمله ایی نیست که بتونم باهاش حس اون لحظه رو توصیف کنم.دیگه طاقت نداشتم و سرشو با کشیدن موهاش از اونجا بلند کردم و گفتم ساک بزن ، با یه دستش کیرم و گرفت از پاین مالید تا بالا که از سر کیرم مایع بی رنگ موقع تحریک اومد بیرون و دیدم سر کیرم و گذاشت دهنش و نوکشو میک و کل اون آب رو میک زد و خورد .موهای تنم سیخ شده بود اینقدر که حال میداد. شروع کرد به ساک زدن و کم کم عمق خوردنشو بیشتر کرد و تقریبأ کل کیرم رو بعد 5 دقیقه میبرد تو حلقش ، کیرم خیلی عجیب و غریب بزرگ و کلفت نیست ولی باز هم خوردن کل اون باید سخت باشه ولی مینو به نظر کار بلد بود. اینقدر فکر تو ذهنم بود از مدل هایی که میتونم دهنشو بگام که نمیدونستم کدومو روش اجرا کنم واسه همین سعی کردم از هر کدومو یه چند دقیقه ایی رو برم . خوب ساک میزد و گرمای دهنش رو کیرم واقعأ حس خوبی بود ایستادم و اونم رو زانوهاش نشست و سرش کاملأ روبروی کیرم بود ، وقتی دوست دخترم برام ساک میزد این کارو خیلی آروم و ملایم و با عمق کم فوقش تا نصف کیرم انجام میداد واسه همین منم نمیتونستم تو دهنش فشار بدم چون خوشش نمی اومد و ممکن بود اوق بزنه ولی مینوووووووووو............ووووووااااای.....تو دهنش جوری تلمبه میزدم انگار دارم کس میکنم اونم فقط او پایین با دهن کاملأ باز زل میزد تو چشمم و منم موهاشو چنگ زده بودم و واقعأ داشتم دهنشو میگاییدم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
جنده به عنوان رشوه قسمت دوم و پایانی

حتی یه بارم اوق نزد حتی بعضی وقت ها تا ته میکردم تو دهنش و چند ثانیه نگه میداشتم بعد آروم میکشیدم بیرون .کیرمو در آوردم از دهنش و گفتم تخمامو خوب لیس بزن یه پامو گذاشتم رو میز وسط تا لای پام باز شه و اونم کامل اومد بین پاهام سر شو گرفت بالا شروع کرد لیس زدن تخمام ، بهش گفتم برو پایین تر و خودم سرشو بردم سمت کونم اونم از روی تخمام زبونشو کشید تا زیرشو رسید به لای کونم و یه لیس خوب از پایین خط کونم زد و ادامه داد تا سوراخ کونم منم دیدم زاویه خوب نیست یه کم چرخیدمو بیشتر خم شدم اونم جابجا شد رفت پشتمو با دستاش لای کونمو باز کرد و شروع کرد به لیس زدن ، با ناخن هاش روی کونم میکشید و زبونش رو روی سوراخم فشار میداد و میک میزد ، رو یه دستش تف کرد دوباره سرشو چسبوند به کونم و اون دستشو آورد شروع کرد کیرمو مالوندن.فکر کنین که من ایستادمو مینو داشت حسابی سوراخ کونمو لیس میزد و با اون دستش برام کیرمو میمالوند و یادم نمیاد تا اون روز همچین حسی رو تجربه کرده باشم . تو همون حالت با اشاره من تکیه داد به راحتی که پشتمون بود و در حالی که رو زمین نشسته بود سرشو خم کرد رو لبه راحتی و منم خم شدم و تقریبأ نشستم رو دهنش تا بتونه به لیسیدنش ادامه بده بعدش ایستادم و گفتم دیگه لخت شو بقیشو میخوام لخت ببینمت ، تاپ و سوتینشو در آورد ایستاد شورتشم درآورد منم همزمان تی شرتمو درآوردم و حالا دوتامون لخت روبروی هم بودیم خوابوندمش رو راحتی جوری که بدنش رو راحتی بود و سرش از روی دسته نرم راحتی رو به سقف خم شده بود اومدم بالا سرش و کیرمو کردم دهنش و تلمبه میزدم تو دهنش و همزمان سینه هاشو تو دستم میچلوندم و فشار میدادم و به نظر میرسید خیلی با این کارم حال میکنه چون دستش درجا رفت رو کسش و شروع کرد به مالیدنش کیرمو درآوردم و یه پامو گذاشتم رو راحتی و یکم رفتم جلوتر تا بتونه دوباره کونمو بخوره چون خیلی داشت حال میداد بعد دو سه دقیقه بهش گفتم دیگه وقت گاییدن سوراخای دیگتِ.



رفتم سمت اتاق خواب و گفتم پشتم چهار دست و بیا ...نشستم لبه تخت بعد از چند ثانیه وارد اتاق شد و خودش اومد سمت پام یه لیس به روی پام زد و بهم با یه لبخند شیطنت آمیزی نگاه کرد. دراز کشیدم روی تخت بهش گفتم بیا روم از زیر گلوم شروع کن لیس بزن و بخور برو پایین .گرمای بدن لختشو رو تنم دوس داشتم مخصوصأ برخورد نوک سینه های سیخ شدشو به تنم کاملأ حس میکردم.روی سینم یه مکثی کرد و بیشتر لیشون زد که خوشم اومد و رفت سمت شکمم و پهلوم یکم قلقلکم اومد و سرشو بردم سمت کیرم یکم دیگه برام ساک زد و با دستش برام تخمامو مالید و دیگه کیرم حسابی آماده گاییدن بود .گفتم به پشت بخواب رو تخت و زیر کمرش یه بالش گذاشم بیاد بالا و نشستم روی رونش و با دستم لای کسشو باز کردم و یه تف انداختم رو کسش هرچند حسابی خیس بود کیرمو گذاشتم درش و آروم آروم با ریتم عقب جلو کردم تا کم کم بره تو و بعد چند بار کامل کیرمو کردم تو کسش ، گرم و لزج بود از اون زاویه کونش بزرگ و خوش فرم دیده میشد موهای مشکی بلندش از پشت روی تنش بود یکم تو همون حالت نشسته تو کسش تلمبه زدم و بعدش خوابیدم روش ولی حس کردم اینجوری بکنمش زود آبم میاد چون وقتی تا ته میکردم برخورد تنم به کونش عجیب تحریکم میکرد .داگی استایل نشوندمش و موهاشو گرفتم تو دستم کشیدم و سرشو یکم به عقب و بالا نگه داشتم و شروع کردم محکم گاییدن ، آخ و اوخ میکرد و آه میکشید ولی دلم میخواست حرف بزنه وقتی میکنمش ، واسه همین گفتم مینو بگو سگ منی ، گفت ارباب بکن سگتو ، سگتو محکم بکن ، من سگتم ارباب من جندتم من کیرخورتم ، ... من خودم هنگ کردم دیدم استعدادش تو این زمینه خیلی از اونی که فکر میکردم بهتره با این جمله هاش. یه چند دقیقه ایی تو همون حالت گاییدمش و گفتم مینو کونتو میخوام ، گفت آمادش کنم یا تنگ بمونه ؟ انتظار این یکی رو دیگه نداشتم . از مکثم فهمید ندارم صحنه رو، ادامه داد ببخشید ارباب حرف میزنم ولی چون شما دستور دادین همون جوری که علی آقا میپسندن رفتار کنم پرسیدم علی آقا دوس دارن تنگ باشه خودشون با کیرشون کونمو باز کنن ، گفتم اینجوری که دهنت گاییده میشه گفت شما حال کنی منم حال میکنم گفتم پس با دستات لای کونتو باز کن و یه تف دیگه انداختم رو سوراخ کونشو یکم از خیسی آب کسشم رو کیرم بود سر کیرمو گذاشتم رو سوراخشو فشار دادم سرشو با فشار دادم تو و فهمیدم خیلی دردش اومد و خودشو جمع کرد ولی صداش در نیومد ،



دلم سوخت براش چون میدونستم کونش جر هم بخوره صداش در نمیاد و اعتراض نمیکنه دیگه ادامه ندادم و کشیدم بیرون گفتم کونتو با انگشت هات باز کن و هر وقت آماده بود بگو ، جامو عوض کردم و اومدم رو صورتش نشستم و کیرمو گذاشتم لای سینه هاش و گفتم همزمان که من لای سینه هات عقب جلو میکنم کونمو لیس بزن اونم غیر از این داشت با دستش با سوراخش ور میرفت با دستام سینه هاشو به هم چسبونده بودم و کیرمو بینشون عقب جلو میکردم و هر باری میرفتم عقب خیسیه زبون مینو رو لای کونم احساس میکردم بعد 5 دقیقه که دیگه حس کردم آماده شده دوباره داگی استایل یا همون سگی خودمون نشوندمش و کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش و سر کیرمو با یه فشار کردم تو ، تفاوت آنچنانی تو تنگی سری قبل و این سری حس نکردم ولی این دفعه دیگه بیشتر فشار آوردم و نصف بیشتر کیرمو فرستادم تو کونش ، عضلات توی کونش داشت کیرمو میمکید انگار داشت ویبره میزد تو همون حالتی که کیرم تا نصف تو کونش بود چند تا سیلی محکم رو کونش زدم اونم در جواب یکم خودش رو فشار داد عقب با ریتم اسپنک های من میفهمید باید کون بده ، با ضربه هایی که عقب میزد کم کم کیرم تا ته میرفت تو کونش دوباره موهاشو گرفتم تو مشتم و کشیدم عقب و اونم با ریتم با کونش رو کیرم تلمبه میزد و منم پشت هم با دست آزادم سیلی میزدم رو کونش ، پوزیشنو عوض کردم و گفتم تو همون حال داگی صورتشو بچسبونه به تخت و کونشو تا میتونه بده بالا کیرمو تا ته کردم تو کونشو یه پامو گذاشتم بالا رو تخت جلو دهنش که چسبیده بود به تخت و خودش میدونست باید شصت پامو بزاره دهنش و میک بزنه ، واقعأ محکم و تند تو کونش تلمبه میزدم مخصوصأ که داشت پامو لیس میزد همزمان و این باعث میشد حشری تر شم . دیدم همین رو ادامه بدم آبم میاد واسه همین گفتم بشین ساک بزن ، کیرمو خوب تمیز کن میخوام بکنم تو کست ، در جا برگشت و کل کیرمو کرد تو دهن گرمش و شروع کرد میک زدن ، کلأ دختر تمیزی بود و معلوم بود به خودش و بدنش میرسه ، یکم ساک زد و دوباره خوابوندمش رو تخت رو به سقف و پاهاشو با دست جمع کردم تو سینش تا زانو هاش تقریبأ رسیده بود به نزدیک صورتش ، زیر زانو هاشو گرفته بودم و گفتم با دستت پاهاتو نگه دار ، پاهاشو تو سینش جمع کرده بود و کف پاهاش رو به سقف بود کسش مثل یه غنچه باد کرده بود اومدم رو تخت کیرمو یه راه کردم تو کسش و روش نشستم تو همون حالت که مینو کاملأ زیرم بود میکردمش صدای آه و نالش رفته بود بالا...من زیر خوابتم ارباب....بکن تا ته ...بکن جندتو .....سه ، چهار دقیقه ای به همین منوال گذشت و دیگه خیلی جلوی خودم رو گرفته بودم تا آبم نیاد و دیگه داشتم اذیت میشدم و گفتم میخوام بکنمت تا آبم بیاد هر وقت گفتم میشینی کیرمو میکنی تو حلقت آبمو میخوری یه قطرشم حروم نمیکنی ، ایستادیم و چسبوندمش به دیوار صورتش کاملأ به دیوار چسبیده بود و از پشت چسبیدم بهش و با قوسی که به کمرش داد تونستم تو همون حالت کیرمو بکنم تو کونش و شروع کردم به گاییدن کونش و با یه دستم یکی از سینه هاشو تو چنگم فشار میدادم و با یه دست دیگم لای کونش رو باز میکردم ، بعد از دو دقیقه حس کردم آبم داره میاد یه لحظه خواستم همونجا تو کونش خالی کنم ولی گفتم بخوره بیشتر حال میده گفتم بشین نشست برگشت کیرمو تا ته کرد دهنش و با دستاش کونمو بغل کرد و فشار داد جلو و سرشو فشار داد رو کیرمو بیشترین حدی که تا الان کیرم رفته بود تو حلقش اون لحظه رفت ، با این کارش آبم که خیلی زیادم بود خالی شد تو حلقش و مینو هم همونجوری نگه داشت بعد از چند ثانیه شروع کرد به ساک زدن و مکیدن کیرم و با زبونش میکشید زیر کیرم تا از رگ زیرش باقی مونده آب توی کیرمو بکشه بیرون و بخوره ...



اینقدر بی حال شده بودم که عقب عقب رفتم و خودمو انداختم رو تخت و به سقف خیره شدم ، حس عجیبی بود اون لحظه ، یه حس بی حسی ، بعد از اون همه حال یهو هیچ حسی نداشتم ، دیدم مینو همونجا رو زمین نشسته و داره به من نگاه میکنه ، گفتم میخوای برو یه دوش بگیر شاید منم بهت ملحق شدم ، گفت باشه و پاشد گفتم درب سمت راست حمومه ، همونجوری لخت رفت سمت حموم منم بعد از چند دقیقه رفتم تو حموم دیدم زیر دوش آب ایستاده و داره به تنش دست میکشه ، جکوزی رو روشن کردم و رفتم زیر دوش پیشش و بغلش کردم و دوباره برخورد تنش با تنم و مخصوصأ نوک سینه های سیخ شدش روی پوستم حشریم میکرد ، کلأ مینو با اینکه همه چیش معمولی بود ولی بی نهایت حشری کننده بود و در عین سادگی و آرامش میتونست خیلی ببرتت بالا ، بغلش کرده بودم و آب گرم رو سر و صورتمون میریخت و منم داشتم با دستام با کونش بازی میکردم ، از یه طرف داشتم فکر میکردم که چه حس خوبی به مینو دارم و از طرف دیگه همچنان درگیر این بودم که این یه قرار یک شبست و مینو هم یه جنده یکبار مصرف واسه من چون به احتمال زیاد دیگه نمیدیدمش چون به نظر داف شخصی این آقای رضایی بود ، در هر حال حتی به این فکر کردم که شاید از اولش قبول کردن این سکس شاید اشتباه بود شاید از رو شهوت تصمیم گرفتم تا عقل چون الان دیگه باید با همه شرایط رضایی کنار میومدم وگرنه با لو رفتن این داستان بدجوری به اعتبارم تو شرکت لطمه وارد میشد ولی چون دیدم دیگه 80 درصد راه رو اومدم دیگه گفتم ذهنم رو درگیرش نکنم و فقط از حالم لذت ببرم ، مینو هم همزمان بغلم کرده بود و یه دستش از پشت تو موهام بود و یه دستش کمرم رو نوازش میکرد ، جکوزی آماده بود گفتم بریم تو توش ، خیلی بعد از سکس میچسبید ،





آب داغ با شدت میخورد به تنمون و ماساژمون میداد ، دیگه وقت راند دوم بود و من لبه جکوزی از سمت داخل نشستم و مینو خودش حدس میزد باید چیکار کنه همونجوری بدنش تو آب بود و سرش بیرون اومد سمت من و کیرمو که نیمه بیدار بود بدون استفاده از دستش گذاشت دهنش و همشو برد تو دهنش یکم خوردش و کیرم کم کم بلند شد حال میکردم موهای بلند خیسش تو دستم بود و سرشو رو کیرم فشار میدادم و اونم تا ته میخورد کیرمو ، از جکوزی اومدیم بیرون و یکم زیر دوش برام ساک زد و یکم برام کونمو خورد و کیرمو همزمان مالید ، بیشرف همچین لای کونمو لیس میزد انگار داره بستنی میلیسه ، وقتی میرفت سمت سوراخ کونم زبونشو دورش میگردوند و میکرد توش و میک میزد ، کاراش دیوونه کننده بود ، دیگه حال ایستاده گاییدنش رو نداشتم واسه همین لبه جکوزی به سمت بیرون نشستم و اونم اومد کیرمو رو کسش تنظیم کرد و نشست روش و شروع کرد بالا پایین کردن ، فقط کسش رو کیرم بود من پاهام باز بود و جای دیگه ای از بدنمون به هم نمیخورد واسه همین حس جالبی بود یه کس گرم و خیس داشت رو کیرم بالا پایین میکرد و بهم حال میداد ، بعد از چند دقیقه جای کس و کونشو عوض کرد و یکم تو همون حالت از کون گاییدمش و این بین هر از گاهی واسم چند تا کام ساک میزد و تخمامو میلیسید ، یه بار آبم اومده بود و واسه بار دوم دیرتر میومد ولی اینقدر واسم خوب و عمیق ساک میزد و اینقدر حرفه ایی کون میداد و روی کیرم قر میداد با کونش که که خیلی زود به حدی رسیدم که میتونستم دوباره ارضا شم ، این سری گفتم میخوام آبمو بریزم تو کونت گفت هرجا دوس داری بریز ایستاد کنار جکوزی و یه پاشو گذاشت رو لبش و یکم خم شد و منم از پشت کردم تو کونش شروع کردم با تمام قدرتم تلمبه زدن ، تا ته میزدم و اونم آه میکشید و اینقدر گاییدمش که داشتم ارضا میشدم آخرین فشار و دادم و تا جایی که میتونستم کیرمو کردم تو کونش و با دستام تنشو بغل کردم و به خودم فشار دادم و کل آبمو که این سری دیگه کم بود رو تو اعماق کونش خالی کردم و همونجوری بی حال دوباره رفتیم تو جکوزی ، اون رفت اون سمت و منم این سمت و پاهامونو تو هم گره زده بودیم ، یکم ریلکس شدیم و یه دوش گرفتیم از حموم زدیم بیرون و لباسامونو پوشیدیم.زنگ زدم غذا آوردن و این بین هر چی سعی کردم ازش در مورد رضایی آمار بگیرم خیلی مودبانه رد میداد و جواب نمیداد و آخرشم یه آژانس گرفت و رفت. یکم از این ترسیدم که نکنه رضایی از این فرصت استفاده کنه و بگه حالا حالا ها جای چک رو پر نمیکنم که خوشبختانه اینجوری نشد هر چند با مسئولیت شخصی با پیشنهادش برای فرصت بیشتر موافقت کردم و حتی همین قضیه هم باعث تعجب همکارام شده بود ولی کلأ قضیه به خیر گذشت و رضایی بعد از زمان مشخص جای چک رو پر کرد و ......یادمه چند ماه بعد از اون ماجرا یه شب که مست بودم زنگ زدم به شماره ای که از مینو داشتم ولی خاموش بود....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
حسام و مادر دوستش قسمت اول

اسم من مریمه و حدود چهل سال دارم متاهل هستم و 1دونه پسر 18 ساله دارم با 1دختر 13 ساله. شوهرم هم 4سال با من اختلاف سنی داره.
من هیچوقت تو زندگیم سکس غیرعادی نداشتم و نمام روابطم با همسرم بود و مشکلی با این قضیه نداشتم ولی اتفاقاتی برای من افتاد که کمی از مسیر عادی زندگیم دورم کرد. داستان از پسری که در همسایگی ما در آپارتمانمان بود شروع شد که اسمش حسام بود. این حسام داستان ما با این که یک سال از پسرم بزرگتر بود و با هم تو دبیرستان همکلاسی بودن، حسابی با هم جفت شده بودن و تقریبا تمام روزشون رو با هم میگذروندن منم با مادرش در حد سلام و علیک و صحبت تو راهرو دوست بودیم. ولی شوهرم مخالف دوستی اینا بود و می گفت این بچه پررو هست و دوست خوبی واسه پسرمون نمیشه البته همه قرقراش واسه من بود...


حسام زیاد خونه ما میومد و همیشه با پسرم میرفتن تو اتاق و مشغول کامپیوتر و موبایلاشون می شدن. یک روز که خونه تنها بودم حسام اومد دم در دیدن پسرم که گفتم نیست ولی دعوتش کردم داخل تا باهاش در مورد پسرم صحبت کنم. در مورد شوهرم بهش گفتم که نظر مثبتی بهش نداره و در رفتارش در برابر شوهرم دقت کنه که نگه این بچه پررو هستش. حسام با دقت به حرفام گوش میکرد و در جواب گفت: «این چیزی که شما بهش می گین پررویی من بهش میگم رک بودن چون من حرفمو راحت می زنم و ممکنه خیلیا اولش ناراحت بشن» من گفتم همیشه رک بودن خوب نیست 1بار دیدی زبان سرخ سر سبزتو به باد داد. اون گفت: خجالتی بودن مثل علی(پسرم) هم خوب نیست همین باعث میشه نتونه خوب با اطرافش ارتباط برقرار کنه ، نتونه با جنس مخالفش ارتباط بر قرار کنه. من گفتم اون الان نیازی به ارتباط با جنس مخالف نداره مثلا تو خودت کلی ارتباط بر قرار کردی؟ حسام گفت : حداقلش من اگر از 1خانوم خوشم بیاد راحت احساسمو منتقل میکنم و میگم حرفمو، مثلا خود شما مریم خانوم شما با قد بلندتون با بدن نسبتا لاغرتون با پوست سفید و شفافتون با موها و چشمای مشکیتون و با معصومیتی که تو چهرتون هست به نظر من شبیه فرشته ها هستی حتی اگه بخوام رک تر بگم معصومیت چهرت شبیه دخترای باکره هستش. این حرفا رو که زد من جا خوردمو همینجوری بی حرکت بهش زل زدم که گفت انصافا علی می تونه احساسشو اینجوری بیان کنه؟ منم که به خودم اومدم بهش گفتم : پاشو! پاشو برو خونتون که گمونم علی باید تو رابطش با تو تجدید نظر کنه





فوری از جاش بلند شد و گفت: چرا ناراحت می شی مریم خانوم من فقط نظرمو در باره شما گفتم اما بدون خجالت و رودربایستی گفتم. من گفتم: فعلا برو بیرون باید درباره حرفات فکر کنم. اونم رفت بیرون و تو درگاه در گفت: مریم خانوم من بی جنبه نیستم به خدا اگر خواستی بازم باهام تنهایی صحبت کنی این کارو بکن. و حسام از خانه خارج شد.
من واقعا نیاز داشتم درباره حرفاش فکر کنم ، احساس میکردم نسبت به من نظر پیدا کرده این در حالیه که من لباس ناجورم هیچوقت تنم نکرده بودم، درسته که روسری سر نمیکردم ولی لباس همون موقعم مثلا یک پیرهن بافتنی سیاه بود با شلوار سیاه که پوشیده هم بود.
تو فکرام غرق بودم که در زدن و رفتم دیدم حسامه بهم گفت بزارید حالا که گفتم بقیه حرفامم بگم گفتم چی رو میخوای بگی ؟ که دو قدم اومد داخل و در رو پشتش بست. بهم گفت: «تا حالا شده علی درباره مسائل جنسی با شما صحبت کنه؟ میدونم که نمیکنه ولی اون همه چیزشو راحت به من میگه»
- مثلا چه چیزی رو میگه؟
- حسام: مثلا من میدونم اون چقدر استمنا میکنه حتی میدونم چجوری این کارو میکنه
- بهتره حواست به حرف زدنت باشه هرچی دلت می خواد داری میگی تو سنه پسره منی من اگر چیزی بهت نمیگم چون احساس میکنم این حرفا رو از رو بچگیت داری میگی
- حسام: من اگرم بچه باشم اینقدری جرات دارم درباره بدن زنی که هم سن مادرم هستش اظهار نظر کنم، اصلا میدونی چیه؟ من همیشه تو تخیلاتم سکس با تو رو میدیدمو خوودمو ارضا می کردم.
نمیدونستم باید چیکار کنم هم عصبانی بودم هم برام جالب بود که با این سنش اینجوری صحبت میکنه. بازوشو محکم گرفتم و از خونه انداختمش بیرون.


وقتی بقیه اومدن خونه ترجیه دادم به روی خودم نیارم وقتی شب پسرم گفت حسام الان میاد پیشم کاملا عادی برخورد کردم حتی لباسمم تغییر ندادم که عادی باشم. یک ساعت بعد در حالی که داشتم شام میپختم اومد تو آشپزخونه و ازم آب خواست وقتی لیوان آب رو بهش میدادم در حال گرفتن لیوان دستشو از ساعد دستم آروم کشید تا مچ دستم و لیوانو گرفت من همینجوری مبهوت نگاهش کردم آبو که خورد با لبخند تو چشام نگاه کردو لیوانو آورد جلو من بی حرکت نگاه میکردم که لیوانو گذاشت رو میز رفت بیرون.
کاملا به هم ریخته بودم زیاد عصبانی نبودم ولی فکرم مشغول بود که چطور این بچه به من نظر داره یا اینکه باید عکس العمل من چجوری باشه به خانوادش بگم به شوهرم بگم چطوری بچمو ازش دور کنم ، موقع خوردن شام همش نگاهش رو من بود یا روی صحبتش با من بود بعد شام با پسرم اومد کمک که ظرفا رو جمع کنیم تو رفتنو اومدن به اتاق یک لحظه که بقیه سمت میز بودن و منو حسام تو آشپزخونه و من داشتم ظرفا رو تو سینک جابجا می کردم اومد پشتمو کف دستشو گذاشت رو گودی کمرمو با لبخند گفت «مریم خانوم می خوای تو شستن کمکت کنم؟» من برگشتم نگاهش کردم که دیدم دستش آروم داره میره پایین سمت باسنم که محکم زدم رو ساعد دستش و با حرص گفتم نه ، یک قدم رفت عقبو نسبتا بلند شروع کرد به خندیدن که پسرم امد تو و گفت چرا داری میخندی بیا بریم تو اتاق.
اون شب تا صبح بین خواب و بیداری بودم همش افکار درهم در مورد حسام تو ذهنم بود چند بار اومد تو خوابم که همش تو خواب مواظب بودم بهم دست نزنه ولی یهو دست میزد به بدنمو از خواب میپریدم ، حس جای دستش همینجوری رو بدنم میموند.
فردا صبح وقتی همه از خونه رفتن بیرون حدود ساعت ده ونیم زنگ درو زدن از چشمی نگاه کردم دیدم حسامه لای درو باز کردمو گفتم:
- اینجا چیکار می کنی مگه کارو زندگی نداری؟
- حسام: باید باهات در مورد دیروز حرف بزنم
- برو من حرفی باهات ندارم خواستی بیای عصر به بعد بیا
- حسام: باز کن میخوام معذرت خواهی کنم دیروز زیاده روی کردم
من دیدم اینجوریه و ممکنه همسایه ها بشنون درو باز کردم که سریع پرید تو و رفت تو هال نشست. رفتم روبه روش نشستم چند لحظه سکوت بود که گفتم:
- خوب بگو من گوش می کنم
- حسام: بابت کارای دیروزم از دست من ناراحتین؟
- ازت نا امید شدم تو پسر سالمی نیستی باید فکرتو اصلاح کنی
- حسام: پس چرا هیچ عکس العملی نشون ندادی؟ می تونستی به بقیه بگی که از خونه بندازنم بیرون
- نمی خواستم علی ناراحت بشه و دلم نیومد چون برات خیلی گرون تموم می شد
چند دقیقه هر دو ساکت بودیم و حسام سرشو پایین انداخته بود
- حسام: تا حالا با کسی غیر شوهرت رابطه جنسی داشتی؟
- به تو ربطی نداره که می پرسی
- حسام: بگو دیگه میخوام بدونم
- نه نداشتم و نخواهم داشت الان دیگه باید بری حرفامونو زدیم
- حسام: فکر میکنی اگر یه دختر هم سن من به شوهرت پیشنهاد سکس بده اون مثل تو جواب میده؟
- شوهر من مثل امثال تو منحرف نیست اون یه ادم سالمه با این حرفاتم به جایی نمیرسی
- حسام: آخه این که چیز عجیبی نیست جفت گیری طبیعت همه موجوداته مرد یه غده نوک آلت تناسلیش داره که با مالش اون احساس لذت میکنه زنم یه سوراخ لیز تو بدنش داره که مرد اون غده رو داخل اون سوراخ مالش میده و لذت می بره به نظرت اگه این کارو بکنی کوچکترین خطی به بدنت میوفته؟ چیزی ازت کم میشه؟ خدا سنگت میکنه؟
- پاشو ... پاشو گم شو بیرون که تو آدم بشو نیستی


بلند شدم با عصبانیت بازوشو گرفتم کشیدم که بلند بشه اون بلند شد ولی هرچی میکشیدمش سمت در مقاومت میکرد با تمام توان داشتم میکشیدمش که ناگهان با دستش سینه راستمو گرفت محکم فشار داد همچین دردم گرفت که دیگه کنترلمو از دست دادم شروع کردم با دست زدن به سر و صورتش اونم شروع کرد به مقاومت و حسابی با هم گلاویز شدیم چند بار وسط درگیری از رونو باسنو سینم نیشگون گرفت که هی منو عصبی تر میکرد ، دیگه کاملا نفسم گرفته بود که خودمو کشیدم عقبو نشستم رو زمین. هر دومون به شدت نفس نفس میزدیم بهش گفتم برو بیرون اونم در حال نفس نفس زدن با حرص گفت:« من تو رو رام میکنم کاری میکنم عین یه بره سفید رام بشی» و درو محکم بستو رفت بیرون.
نیم ساعت بی حرکت نشسته بودم از عصبانیت گریم گرفته بود نمیدونستم چیکار کنم هر چی جلو تر میرفتم ترسم نسبت به گفتن مسئله بیشتر میشد . رفتم حموم خودمو شستم و چند ساعت بعد لخت شدم رفتم جلو آینه جای پنجه هاش رو گردنم قرمز شده بود ، چندتا کبودی روی رونام بود یه کبودی برزگ روی باسنم دوتا کبودی زیر سینم بود، همش جای نیشگوناش بود مجبور شدم لباس یقه اسکی پوشیده تنم کنم که جاهاشو کسی نبینه.


اونشب از حسام خبری نشد ولی فردا شبش اومد خونمون. من هنوز چیزی واسه دفع شرش به ذهنم نرسیده بود. اونم آروم و قرار نداشت دیگه از موندن تو اتاق پسرم سر باز میزد همش دنبال راهی بود که یه تماسی با من برقرار کنه منم همش در تلاش بودم که نتونه بهم نزدیک بشه یکبار دیگه به بهونه اب خوردن اومد آشپزخونه، من دستکش دستم بود داشتم تو ظرفشویی با وایتکس کار میکردم و متوجه حضورش نشدم بقیه هم داشتن تو هال تلویزیون نگاه می کردن. ناگهان دستاشو از زیر بقلام آورد جلو و سینه هامو گرفت و خودشو محکم از پشت چسبوند بهم و منو به سینک فشار داد سریع دستامو از دستکش کشیدم بیرون و دستاشو گرفتم که جداش کنم اونم محکم سینمو فشار داد طوری که نزدیک بود از درد جیغ بکشم، با هر مصیبتی بود خودمو از دستاش آزاد کردمو محکم با مشت زدم تو سینش که رفت عقب و با خنده گفت: «بالاخره رام میشی» و رفت تو هال پیش بقیه من چند لحظه نشستم که نفسم بالا بیاد و به کارم ادامه دادم با اینکه اعصابم خورد بود سعی کردم به روی خودم نیارم که کسی نفهمه. موقع شام که سر میز نشستیم تو زاویه نود درجه کنار من نشست و انگشتای پای چپشو گذاشت رو انگشتای پای راست من و هی روی پامو با انگشتش میمالید، من پامو دراز کردم که ازش جدا بشه اونم تکیه داد به صندلیو آروم که کسی نفهمه شصت پاشو میمالید زیرو لای رون پاهام، من دیگه تکون نمیخوردم چون ممکن بود دیگران متوجه بشن همینجوری رد شصت پاشو زیر پاهام حس میکردمو مورمورم می شد، دیگه نفهمیدم چجوری غذامو خوردم بعد غذا بازم فداکاریش گل کردو اومد تو جمع کردن کمک که شاید بتونه تو رفت و آمد یه کرمی بهم بریزه. دوبار تو فرصتی که بدست آورد با دستش از زیر باسنمو گرفتو فشاری داد، من همش سعی میکردم ازش فرار کنمو جلو دیگران باهاش روبه رو بشم شده بود عین بازی موش و گربه. اون دیگه خیالش راحت شده بود که من قصد لو دادنشو ندارم واسه همین کاملا جری شده بود. موقع شستن ظرفا آروم اومد پشتمو محکم با کف دست زد رو باسنم من تا برگشتم با صدای بلند گفت مریم خانوم بزار کمکت کنم که پسرم اومدو بردش بیرون .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 60 از 125:  « پیشین  1  ...  59  60  61  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA