انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 62 از 125:  « پیشین  1  ...  61  62  63  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
ارغوان قسمت دوم

بعد از اینکه رامین حسابی سینه های ارغوان رو می خوره صورتشو بلند میکنه و رو به من می کنه و میگه می بینی چه سینه های خوشگلی داره؟ من هم با سر تائید می کنم و تو دلم می گم کاش من جای رامین بودم. رامین دست های ارغوان رو آروم از جلوی صورتش کنار می زنه و دوباره شروع می کنه به بوسیدن لباش و قربون صدقه رفتن. بعد از روی تخت بلند میشه و دکمه های پیرهن خودش رو جدا می کنه و پیرهنشو در میاره. هیکل رامین واقعا قشنگه و همونطوریه که باید باشه، یعنی نه مثل این بادی بیلدینگی ها زمخت و بد ترکیبه و نه معمولی. یک هیکل زیبای ورزشکاری مثل شناگرها و یا رزمی کارها. کمر شلوار جینش رو هم باز می کنه و شلوارشو از پاهاش در میاره. شرتش درست مثل این میمونه که چماق زیرشه و من اون لحظه با خودم فکر می کنم که ارغوان چجوری این چماق رو می تونه تحمل کنه؟ خب دوستان بقیه خاطره رو میزارم بعد از اینکه کامنت های شما رو دیدم. ارغوان و رامین الان آمریکا هستند و من ازشون اجازه گرفتم که با کمی پس و پیش کردن اسم ها این خاطره و دو خاطره دیگه رو توی این سایت بزارم. دوستانی که مخالف بازگو کردن این خاطرات و این نوع ارتباط ها هستند لطفا کامنت نزارند چون در جاهای دیگه به اندازه کافی از نظراتشون بهره بردیم. اما دوستانی که راغب هستند ادامه داستان رو بنویسم لطفا کامنت های کارشناسی و خوندنی بزارند که من هم به عنوان نویسنده خاطره انگیزه ای برای ادامه خاطراتم با این دو عزیز داشته باشم. ممنونبخش دومشرت سفید رامین در بدن خوش فرم و عضلانی و برنزه رنگش خود نمایی می کرد. وقتی شرتش رو هم دراورد باور نمی کردم که آلت تناسلی هم می تونه که عضلانی باشه! بزرگ و بلند و کلفت. اون زمان فکر می کردم که یک روزی مال من هم به این بزرگی میشه، تا بحال که نشده و فکر هم نمی کنم از چیزی که الان هست بزرگ تر بشه. رامین دوباره خم میشه و می خواد که پیرهن ارغوان رو کامل از تنش خارج کنه. ارغوان بر میگرده، بالش رو بر می داره و سر قشنگش رو فرو می کنه داخل بالش. بدن من خیس عرق شده و از دیدن انحنای زیبای بدن ارغوان غرق در لذت شدم. رامین که دید ارغوان برگشته، کنار تخت می شینه و رو به من می کنه و دوباره لبخند می زنه و آروم دامن کوتاه ارغوان رو بالا می زنه. دست های من دیگه تحمل نگه داشتن دوربین رو نداشت و بدنم داشت از لذت دیدن قمبل خوشگل و گوشتالوی ارغوان می لرزید، توی شلوارم بدجوری داشت اذیتم می کرد و شرتم قلمبه شده بود. رامین هم که گویا متوجه هیجان شدید من شده بود داشت شیطنت می کرد تا حال من بیشتر دگرگون بشه. رو به من کرد و گفت \"پدرام خودتو اذیت نکن، راحت باش و شلوراتو در بیار تا آزاد باشه\" ارغوان سرشو بیشتر داخل بالش فرو برد و من با کلی خجالت گفتم \"نه راحتم\". رامین خم شد و شروع کرد به بوسیدن لنبرهای خوردنی و گوشتالوی ارغوان. با دستاش لمسشون کرد و سرش رو آروم و با نفس های بلند روی گردی کون قشنگ ارغوان حرکت داد. همزمان دست های پر قدرتشو از روی رون و پاهای خوش رنگ و تراشیده ارغوان تا گوشت های گرد و قلمبه باسنش بالا و پایین می کرد. صورتش رو بلند کرد و انگشت های دستشو فرو برد وسط کون ارغوان و خط شرت مشکی ارغوان رو که کاملا داخل کونش جا گرفته بود رو گرفت و کنار زد. دوباره صورتشو داخل کون ارغوان فرو برد. نفس های ارغوان تند تر شده بود. رامین بلند شد و پیرهن ارغوان رو گرفت و از پایین پاهاش درآورد. حالا دیگه فقط شرت ارغوان مونده بود که باید خارج می شد. رامین به من اشاره کرد که جلوتر بیام و روی کون زیبای ارغوان زوم کنم تا شرتشو در بیاره. من هم آروم جلو رفتم و از طریق ویزور دوربین داشتم کون قشنگ ارغوان رو می بلعیدم. آروم شرت قشنگشو کشید پایین، اما خط شرتش بین لنبرهای قشنگش گیر کرده بود. با یکی از دستاش یکی از لپ های گوشتی ارغوان رو گرفت و باز کرد تا خط شرت آزاد شد و بعد آروم شرت رو از پاهای ارغوان دراورد. عجیب اینجاست که تا زمانی که شرت رو در نیاورده بود هم تمام کون قشنگ ارغوان مشخص بود اما به محض اینکه شرت رو از پاهاش خارج کرد من نتونستم خودم رو کنترل کنم و یک مرتبه و با شدت روی دو زانو نشستم طوری که چند روز زانو هایم درد می کرد. طاقتم تموم شده بود و آروم دستمو بردم طرف زیپ شلوارم و کشیدمش پایین و تمام سعیمو می کردم که رامین متوجه نشه چون واقعا خجالت می کشیدم. شرتم بیرون زد و کمی از دردی که داشتم نجات پیدا کردم. اما احساس می کردم که هنوزدرد می کنه و پوستش اجازه نمیده که بزرگتر بشه. رامین گفت \" پدرام چرا نشستی بیا جلو فیلم بگیر \" هر چقدر سعی کردم نتونستم از جام بلند بشم. رامین از روی تخت بلند شد و اومد به سمت من و بلندم کرد. من رو به کنار تخت برد و دوربین رو از دستم گرفت و گفت \" می خوام از سوراخ خوشگلش فیلم بگیرم، دست هاتو بزار روی کون ارغوان خوشگلم و بازش کن \" باورم نمی شد، خشکم زده بود و اصلا نمی تونستم خودمو حرکت بدم چه برسه به دست هام. رامین دوربین رو گذاشت روی تخت و به من گفت که کنار تخت بشینم و دست هامو گرفت توی دستاش و گذاشت روی اولین و قشنگ ترین کونی که تا به امروز لمس کردم. ارغوان از اینکه غیر از دست های همسرش، دستی دیگه لمسش کرد بلند آه کشید و همون زمان احساس کردم که شرتم خیس شد. تمام بدنم عرق کرده بود و به نفس نفس افتاده بودم. رامین انگشت های شستم رو گرفت و به داخل چاک کون تپل ارغوان هدایت کرد. با انگشت های شستم داغی کون ارغوان رو که مثل تنور شده بود حس کردم. از وقتی که با ارغوان آشنا شدم حس خوبی نسبت بهش داشتم و کم کم با چیز های زیادی که ازش آموختم و شناخت شخصیت فهمیدش که به همه سئوالات من با مهربونی جواب می داد، با اینکه حدود دو برابر سن من رو داشت، عاشقش شده بودم و در اون لحظه کون اولین و تا این لحظه آخرین عشقم رو برای اولین بار در دست هایم گرفته بودم. قشنگ ترین و خواستنی ترین کون دنیا. پاهای ارغوان به هم چسبیده بود و من هر چقدر تلاش کردم که کس قشنگشو هم ببینم نتونستم. رامین دوربین را برداشت و گفت \" بازش کن \" با هیجان عجیبی آروم بازش کردم. سوراخ خوردنی ارغوان نمایان شد. رامین دوربین رو جلوتر آورد و گفت \" آها، پیداش کردم، سوراخ کون زن خوشگلم که خوردنی ترین سوراخ کون دنیاست، به هیچکسم نمی دمش\" بعد یکی از دست هاشو اورد طرف کون ارغوان و انگشت شستشو از بین دستهای من روی سوراخ گرم و تنگ ارغوان کشید و آروم هدایتش کرد به داخل سوراخ کونش. ارغوان بی حرکت بود اما تند تند نفس می کشید. رامین گفت \" قربون سوراخ داغ کونت برم عشقم \" و بعد آروم درش اورد و به من گفت \" پدرام خیلی آروم انگشتتو بکن داخل تا تو هم گرماشو حس کنی \" ارغوان کمی تکون خورد و همینطور که صورتش رو توی بالش فرو کرده بود با سرش اشاره کرد که نه. اما من که حالا با اومدن آبم و لمس کردن کون قشنگ ارغوان و صادر شدن اجازه از طرف رامین کمی جرات پیدا کرده بودم و چون واقعا می خواستم که گرمای سوراخ کون ارغوان رو حس کنم، شستمو آروم گذاشتم روی سوراخ کونش و تا همین الان هم گرمای سوراخشو روی انگشت شست دست راستم دارم حس می کنم. شروع کردم به مالیدن سوراخش و کمی با شدت که دست خودم هم نبود فرو کردم داخل. ارغوان یک لحظه صورتشو از روی بالش برداشت و بلند گفت \" آی \" و بلافاصله بلندتر آه کشید و احساس کردم که هم دردش گرفت و هم خوشش اومده، رامین گفت \" جون، بیشتر فرو کن، تا ته \" ارغوان گفت \" نه\" من که دیگه دست خودم نبود انگشتمو بیشتر فرو کردم توی کونش و شروع کردم به چرخوندن انگشتم توی سوراخش و لمس کردن گرمای کونش. وقتی انگشتم تا ته رفت داخل، ارغوان بلند شدو به پهلو خوابید و بدون اینکه صورتشو برگردونه دستمو گرفت و آروم هدایتش کرد بیرون و دوباره به حالت اول برگشت و دست هاشو هم برد زیر بالش. رامین گفت \" خب پدرام بلند شو و دوربین رو بگیر، حالا نوبت منه \" با هزار زحمت بلند شدم و دوربین رو از دست رامین گرفتم و اصلا حواسم نبود که تو خودم خراب کاری کردم و شرتم هم از زیپ شلوارم افتاده بیرون. رامین یک نگاهی به شلوارم کردو گفت \" پسر خوب مگه آزار داری خودتو اذیت می کنی، خب شلوارتو در بیار و راحت باش \" من حسابی سرخ شدم و با لکنت گفتم \" نه به خدا راحتم \" رامین هم گفت \" ای بابا خجالت نکش اگه هر کس دیگه ای هم جای تو بود و شلوارشو در نمیاورد همین وضعیت رو داشت، درش بیار بابا، خودتو می کشیا!\" اصلا روم نمی شد که شلوارمو در بیارم چون تا اون لحظه جلوی هیچکس شلوارمو در نیاورده بودم، از این همه هیجان و احساسی که بهم دست داده بود داشتم قالب تهی می کردم، حالا هم که خجالت از دراوردن شلوار داشت حسابی اذیتم می کرد. انواع و اقسام تفکرات خجالت آور توی ذهنم بود. از اینکه رامین بفهمه من آبم اومده و ارغوان ببینه که چقدر اونجام کوچیکه داشتم دیوونه می شدم، از طرفی هم نمی تونستم به رامین بگم نه چون تا به حال به هیچ بزرگ تری نه نگفتم. با هر زور زدنی بود بالاخره شلوارمو در آوردم و تا یک لحظه رامین حواسش متوجه ارغوان شد با قسمت خشک شرتم همه آبمو پاک کردم و شرتم و گذاشتم روی زمین. رامین روشو کرد طرف من و گفت \" می بینم که مردی هستی برای خودت \" اون زمان فکر کردم شوخی می کنه اما لحن کلامش قشنگ بود و حالا فهمیدم اندازه مال من خیلی طبیعی و نرماله و مال رامین بود که خیلی خیلی بزرگ بود.دوربین رو برداشتم و از اینکه کاملا لخت شده بودم، هم حس خوبی داشتم و هم خجالت می کشیدم. آروم به کیرم نگاه کردم و از اینکه انقدر بلند شده خوشحال بودم و احساس اینکه به زودی ارغوان هم می بیندش سر از پا نمی شناختم. آروم انگشت شستمو به طرف دهنم آوردم و بخاطر اینکه فرو کرده بودم توی کون ارغوان شروع کردم به خوردن و بوئیدنش.رامین ارغوان رو گرفت و آروم برش گردوند و به پشت خوابوندش و شروع کرد به بوسیدن لب های قشنگش. ارغوان هم رامین رو بغل کرد و رامین رو می بوسید. سینه های برجسته ارغوان دوباره جلوی چشمام ظاهر شدند. اما به محض اینکه برگشت پاهایش رو جمع کرد، طوری که باز هم نتونستم کس قشنگشو ببینم. ارغوان دراز کشیده بود و رامین هم کنار تخت نشسته بود و هم دیگرو بغل کرده بودند و لب های همو می بوسیدند، من هم همچنان فیلم می گرفتم و هر از گاهی انگشتمو وارد دهانم می کردم و می خوردم. تا اینکه بالاخره پاهای خوش تراش ارغوان از هم باز شد و چشمم به قشنگ ترین و گوشتالو ترین کسی افتاد که هنوز هم مثلش را ندیدم...دوستان عزیزم، از اینکه تا اینجای خاطراتمو دنبال کردید از همگی سپاسگزارم. قصد ندارم با قطع کردن داستان شما رو برنجونم، اما چون از قبل تمام داستان رو ننوشتم اجازه بدید که هم از طولانی شدن داستان جلوگیری کنم که مبادا خسته کننده باشه و هم با دیدن کامنت های شما عزیران، انرژی مضاعفی برای نوشتن ادامه خاطراتم پیدا کنم بخش سومرامین و ارغوان همچنان توی بغل هم بودند و داشتند لب های همو می خوردند و هر از گاهی رامین سینه های برجسته و گوشتالوی ارغوان رو با دست می گرفت و فشار می داد، طوری که صدای آی و اوی ارغوان رو در می آورد. من که کمی دور تر ایستاده بودم با دیدن باز شدن پاهای ارغوان و نمایان شدن کس خوشگلش دوربین رو زوم کردم تا بتونم از طریق ویزور دوربین، کس قشنگ ارغوان رو بهتر ببینم. تمیز ترین و قشنگ ترین کس جلوی چشمام بود. کسی گوشتالو و برجسته و سفید رنگ که لبه های تپلش به هم چسبیده بود و سر چوچول نازش به زور از بین لبه های خوردنیش بیرون اومده بود. کمی خیس به نظر می رسید، جلوتر رفتم تا بدون واسطه دوربین، کس قشنگ ارغوان رو بهتر ببینم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ارغوان قسمت سوم

کس تپل و گوشتالوی ارغوان توی دستم داشت له می شد و همون زمان رامین کیر بزرگشو ار توی دهان ارغوان بیرون آورد و ارغوان با کشیدن یک آه بلند تمام بدنش لرزید و انگشت های من پر از آب کس شد. نمی دونم چطوری میشه حسی که داشتم رو بیان کنم. شاید شما هم در اولین تجربه سکسی با اولین عشقتان همچین حسی داشتید اما وقتی انتظار نداری کسی که دوستش داری رو بتونی لمس کنی اما یک مرتبه چیزی که تصورش را هم نمی کردی برات اتفاق میفته این حس مضاعف می شه. وقتی تمام آب کس ارغوان روی دست من خالی شد داشتم توی ابر ها سیر می کردم.رامین که به خاطر لرزیدن و آه بلند ارغوان متوجه شد که ارغوان ارضا شده از روی سینه های ارغوان بلند شد و صورتشو بوسید و گفت \" جووووون، قربون شکلت برم که لذت بردی \" بعد روشو به طرف من کرد و گفت\" دوست داشتیش\" با خوشحالی گفتم \" خیلی \" بعد ارغوان بدون اینکه به من نگاه کنه برگشت سمت رامین و همونطور که دراز کشیده بود دستاشو برد روی صورت رامین و گفت \" بوسم کن \" رامین هم کنار ارغوان دراز کشید و صورت ارغوان رو توی دستاش گرفت و گفت \" قربونت برم الهی \" و شروع کرد به بوسیدن ارغوان.من که احساس کردم حضورم در اون لحظه روی تخت شاید جالب نباشه آروم از روی تخت بلند شدم و روی مبل کنار تخت نشستم و انگشت های دستمو به سمت صورتم آوردم و با خوشحالی زیاد شروع به بوئیدن انگشت هایم کردم که بوی عطر کس خوشگل ارغوان رو می داد. رامین آروم خودش رو وسط پاهای ارغوان جا داد و همینطور که گردن و صورت ارغوان رو می بوسید با یکی از دست هاش کیر بزرگ و بلندشو گرفت و آروم برد سمت کس ارغوان. پاهای ارغوان از هم باز شده بود و رامین آروم کیرش رو توی کس ارغوان فرو برد. ارغوان آه بلندی کشید و گفت \" آروم عشقم \" رامین هم که آروم آروم کیرش رو فرو کرد، شروع به تلمبه زدن کرد و سرش رو از روی صورت ارغوان پایین تر اورد و سینه های گرد آرغوان رو توی دستاش گرفت و شروع کرد همزمان با تلمبه زدن توی کس ارغوان، سینه هاشو هم مکیدن و خوردن. من دستمو بردم سمت کیرم و متوجه شدم که دستم خیس شده و وقتی به کیرم نگاه کردم دیدم آبی سفید رنگ خیلی آروم داره ازش خارج می شه. حس خوبی داشتم و از اینکه برای دومین بار خود به خود ارضا می شدم و برای اولین بار خروج آبمو مشاهده می کنم لذت می بردم.صدای آه و اوه رامین و ارغوان دوباره توجهمو جلب کرد، رامین محکم و پر قدرت داشت تلمبه می زد و من هنوز باور نمی کردم که همچین کیری تا آخر توی کس ارغوان جا بگیره. ارغوان هم که آه و نالش بیشتر شبیه به جیغ شده بود دائم می گفت \" یواش رامین، آآآی، یواش تر، آآآآآآآآآآی\" رامین هم که انگار اختیارشو از دست داده بود می گفت \" جوووووووووون، بکنمت، جرت بدم \" ارغوان با دست هاش سینه رامین رو گرفته بود و عقب می زد و می گفت \" آآآآآی....نه..... وحشی... آآآآی\" رامین هم که دید زور ارغوان داره می چربه و دائما رامین رو به عقب هدایت می کنه کیر بزرگشو که انگار تمومی نداشت از توی کس نرم و تنگ ارغوان بیرون اورد و در یک چشم به هم زدن ارغوان رو بر گردوند و پاهای قشنگشو به طرف داخل شکمش هدایت کرد. ارغوان هم کمر و شکمشو پایین آورد و دو زانو روی تخت قمبل کرد، طوری که سوراخ کون خوشگلش از بین لپ های گوشتالوی کونش افتاد بیرون و گفت \" یواش وحشی، جرم ندی\" رامین هم گفت \" کیر من مخصوص جر دادنه، جوووون\" و دوباره کیرشو داخل کس ارغوان فرو کرد و کمی خم شد و دست های تنومندشو زیر بدن ارغوان برد و شروع کرد به فشار دادن سینه های بزرگ ارغوان. دوباره جیغ زدن های ارغوان شروع شد. رامین هم که داشت عربده می کشید رو به من کرد و گفت معطل چی هستی برو دست های ارغوان رو محکم بگیر! من نمی دونستم چی کار کنم، چون دفعه های پیش که تونستم به ارغوان دست بزنم به خاطر این بود که صورت ارغوان طرف من نبود و یا رامین جلوش بود اما الان دست های ارغوان روی تخت و جلوی صورتشه و من روم نمی شد که برم و دست هاشو بگیرم. فکر می کردم رامین حتما می خواد وحشی تر ارغوان رو بکنه و برای اینکه ارغوان تقلا نکنه به من می گه که برم و دست هاشو بگیرم. رامین دوباره بلند گفت \" پدرام حواست کجاست برو دستاشو محکم بگیر \" به ارغوان نگاه کردم که ببینم عکس العملش چیه، اما متوجه شدم که داره به آه و اوه کردن و لذت بردنش ادامه می ده و هیچ عکس العمل منفی نسبت به خواسته رامین نشون نمی ده. رفتم جلوی تخت و زانو زدم و خیلی آروم و محتاط دست های قشنگ و خوش رنگ ارغوان رو توی دست هام گرفتم. صورت خوشگل ارغوان جلوی چشمم بود و لب های قشنگ و دندانهای سفیدش برق می زد و لذتی که توی صورتش بود عشقم رو نسبت بهش بیشتر کرد. صدای چلپ چلپ تلمبه زدن های رامین توی کس ارغوان کیرمو بلند تر کرد. رامین گفت \" محکم بگیر و بلند شو\" من خیلی آهسته بلند شدم و دست های ارغوان رو محکم توی دستام گرفتم و از اینکه کیرم جلوی صورتش قرار گرفته داشتم بال در میاوردم. رامین دست هاشو از زیر سینه های ارغوان برداشت و محکم روی سر ارغوان گذاشت و موهایش رو چنگ گرفت و سرش رو به طرف کیر من هدایت کرد!بخش چهارمارغوان در یک آن سرشو برگردوند تا لب هاش با کیر من برخورد نکنه، با فشاری که رامین روی سرش آورد، صورت قشنگش چسبید به کیرم و تمام بدنم از لمس کردن صورت ارغوان توسط کیرم داغ شد. حرارت صورتش روی پوست کیرم داشت آتیشم می زد. ارغوان بلند به رامین گفت\\\" نکن دیوونه \\\" و سعی می کرد که صورتشو از کیر من جدا کنه. رامین که همونطوری که قبلا گفتم حسابی اختیارشو از دست داده بود با دو دست و با قدرت سر ارغوان رو به سمت کیر من برگردوند. ارغوان چشم ها و لب هاشو بست و فرصت اعتراض بیشتر پیدا نکرد. رامین همینطور که محکم توی کس آبدار ارغوان تلمبه می زد بیشتر خم شد و یکی از دست هاشو از روی سر ارغوان برداشت و انداخت پشت کمر من و از یک طرف صورت ارغوان رو محکم روی کیرم فشار می داد و از طرف دیگه منو به صورت ارغوان فشار می داد و در حالی که بلند نفس می کشید و دائم می گفت جوون، سرشو نزدیک سر ارغوان کردو گفت \\\" بخورش \\\"من که صورتم حسابی گل انداخته بود، از یک طرف لذت می بردم و از طرف دیگه کمی برای ارغوان ناراحت بودم و حس می کردم که دوست نداره. ارغوان تا لبهای قشنگشو باز کرد که اعتراض کنه رامین سرشو بیشتر فشار دادو لب های باز شده و خیس ارغوان روی پوست کیر شق کردم و بین تخمم و ابتدای کیرم حرکت کرد. من هم که لب های نازشو لمس کردم کمی خودمو حرکت دادم که کیرم بیشتر توسط لباش مالیده بشه. کمی روی پنجه های پام بلند شدم و در حالی که دست های قشنگ ارغوان رو محکم گرفته بودم لباشو روی تخم باد کردم حرکت دادم. رامین آروم دست هاشو از پشت کمر من و سر ازغوان برداشت و برد زیر بدن ارغوان و سینه های گردشو توی دستاش گرفت و به تلمبه زدنش ادامه داد. ارغوان هم صورتشو از کیر من جدا کردو نفس بلندی کشیدو با آه و اوه زیاد و یک لبخند خوشگل به رامین نگاه کردو گفت \\\"دیوونه\\\" و بعد بدون اینکه به من نگاه کنه دوباره صورتشو به کیرم چسبوند و تمام صورتشو از بالا به پایین و چپ به راست آروم روی کیر من حرکت داد. بعد یکی از دست هاشو از توی دست من بیرون آورد و گذاشت روی تخت و من هم آروم اون یکی دستشو آزاد کردم. همچنان صورت قشنگشو روی تخم و کیرم می مالید و من برای اولین بار ناخوداگاه سرم رو به سمت عقب بردم و چشم هامو بستم. تا اینکه احساس کردم زبون ارغوان روی کیرمه و داره مزه مزه می کنه. آه بلندی کشیدم، رامین با نفس نفس گفت\\\" چیه ؟ دوست داری؟\\\" و من با جرات و بلند گفتم \\\" آره، خیلی... خیلی...\\\" ارغوان داشت تخم هامو لیس میزد، آروم دست هامو گذاشتم روی سرش و با موهای خوشگلش بازی کردم و از گرمای لب های خیسش روی کیرم لذت می بردم. رامین گفت \\\"ارغوان بخورش\\\" ارغوان هم در حالی که به خاطر کیر بزرگ رامین که توی کسش تلمبه می زد دائما جلو عقب می شد، یکی از دست هاشو از روی تخت برداشت و کیرمو گرفت توی دستش در حالی که نفس نفس می زد خنده ای کرد و گفت \\\" چه با مزس \\\" من از اینکه کیرم توی مشت ارغوان جا گرفته بود گر گرفته بودم و ارغوان هم که یک کیر معمولی غیر از کیر بزرگ و تنومند همسرش رو توی دستاش گرفته بود در حالی که بلند بلند نفس می کشید و آه و اوه می کرد، با کیرم ور رفت و یک مرتبه لب هاشو از هم باز کردو کیرمو با ولع کرد توی دهانش. کیرم داشت منفجر می شد، تمام تنم شروع کرد به لرزیدن و با خودم گفتم الانه که دوباره آبم بیاد، اما خوشبختانه چون دو بار اومده بود اتفاقی نیفتاد و فقط حس خوشایند ارضا شدن هر لحظه با من بود. ارغوان تمام کیرمو توی دهانش جا داده بود و با تمام وجود برام ساک می زد. من هم با لذت فراوون آه می کشیدم و حرکت زبونشو ار توی دهانش روی کیرم حس می کردم تا اینکه رامین کیرشو از توی کس گوشتالوی ارغوان دراورد و با دست هاش شانه های ارغوان و گرفت و به سمت خودش کشید. کیر من از توی دهان گرم ارغوان بیرون اومد. رامین کیر بزرگشو توی دهان ارغوان فرو برد و گفت \\\" جووون بخورش \\\" اما فقط کلاهک بزرگش جا شد و ارغوان هم هر چقدر سعی می کرد کیر رامین رو بیشتر فرو کنه نمی شد. یک دستشو دوباره روی کیر من گذاشت و در حالی که کیر بزگ رامین رو می خورد با دست قشنگش شروع به مالیدن کیر من کرد. رامین بلند می گفت \\\" آره... بخور...بخور \\\" و کاملا مشخص بود که داره خودشو کنترل می کنه تا آبش نیاد. برای همین کیرشو دراورد و شانه های ارغوان رو گرفت و پشتشو به روی تخت خواباند و از روی تخت بلند شد و در حالی که نفس نفس می زد رو به من کرد و گفت \\\" بکنش \\\" من مثل مجسمه خشکم زده بود و هنوز از احساس اینکه قشنگ ترین زنی که عاشقانه دوستش داشتم، کیر منو خورده، توی حال و هوای خودم بودم و با اینکه شنیدم رامین به من چیزی گفت اما خیلی متوجه نشدم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ارغوان قسمت چهارم و پایانی

رامین رفت دوربین رو از روی سه پایه برداشت و به من گفت \\\" پدرام بخواب پهلوی ارغوان \\\" من تکونی خوردم و برای اینکه خیلی خودم رو بی تجربه جلوه ندم آروم پیش ارغوان دراز کشیدم اما مثل چوب خشک و چشم هامو از خجالت اینکه قراره تنهایی با ارغوان سکس کنم به سقف دوختم. رامین که دید اینطوری نمی شه کاری از پیش برد همراه با دوربین نزدیک تر اومد و روی تخت نشست و دست ارغوان رو گرفت و گذاشت روی کیر من و دوربینو جلوی صورتم گرفت و گفت \\\" پدرام لب های ارغوان رو نمی خوای ببوسی؟\\\" من آروم به سمت ارغوان برگشتم و یک لحظه به چشم های خوشگل ارغوان نگاه کردم و چشم هامو بستم و آروم لب هامو به لب هاش نزدیک کردم. وقتی لب های داغ ارغوان رو با لب هام حس کردم تمام بدنم از شدت گرمای لب هاش داغ شد و عشقم نسبت به ارغوان فوران کردو دستمو آروم از زیر بغلش به دور کمرش حلقه کردم و بدنمو به پستان های بزرگ و نرمش چسباندم. کیرمو توی دست گرمش به حرکت دراوردم و لب های خوردنیشو شروع به مکیدن کردم. حسی که به من دست داد وصف نکردنیه و نمی دونم که مزه داغ لب های نرم ارغوان رو چطور می تونم توضیح بدم...هر چی فکر می کنم کلمه ای برای توصیف کردن اونچه که در اون لحظه حس کردم پیدا نمی کنم. ارغوان لب های من رو می خورد و من هم لب های ارغوان رو. دستمو آروم از پشت کمر صاف و کشیده ارغوان برداشتم و روی یکی از سینه هاش گذاشتم و شروع کردم همزمان با خوردن لب های داغش به مالیدن سینش. با انگشت هایم نوک سینه ارغوان رو لمس کردم و برآمدگیهای کوچک دور نوک سینشو با سر انگشتانم حس می کردم. آروم انگشت های دستم رو باز کردم و کف دستمو روی پستان بزرگش حرکت دادم و یواش یواش شروع به فشار دادن کردم. من و ارغوان که هر دو به پهلو خوابیده بودیم همچنان در بغل هم بودیم تا اینکه من دستمو از روی پستان نرمش برداشتم و روی شانه ظریفش گذاشتم و ارغوان رو روی تخت خواباندم. خودم روی بدن چسبناک و خیس ارغوان دراز کشیدم و چشم هایم را آرام باز کردم و از نگاه کردن به چهره عشقی که از صورتش کاملا مشخص بود زیر بدن من داشت لذت می برد، سیر نمی شدم. ارغوان پاهای قشنگشو کمی از هم باز کرد و کیر منو با دستش به سمت کسش هدایت کرد. نرمی کس خیس ارغوان رو روی کیرم حس کردم و یک مرتبه با فرو رفتن یا بهتر بگم لیز خوردن سر کیرم به داخل تنور داغ کس آبدار، تپل، نرم و گوشتالوی ارغوان احساس کردم بدون اینکه پوست کیرم ممانعت کنه، کیرم بزرگ تر شد. لب هامو از روی لب های ارغوان برداشتم و دو دستم رو روی پستان های بزگش گذاشتم و سینم رو از روی بدن ارغوان بلند کردم. آروم کیرم رو داخل کس ارغوان فرو کردم و از لیز خوردنش در داخل کس داغش لذت بردم. رامین که مشغول فیلم برداری بود آروم و پر نفس گفت \\\" آره ... خوبه... بکنش... خوب بکنش\\\" با دست هام داشتم پستان های ارغوان رو چنگ می گرفتم و کیرم رو داخل کسش حرکت می دادم. ارغوان دستهاشو بالای سرش برده و چشم هاشو بسته بود. آروم نفس می کشید و لب های نازشو می گزید. آهسته به بدن خوش فرمش پیچ و تاب می داد و من از دیدن این همه زیبایی و لمس کردن این همه لذت با اولین آه بلندو کشدار ارغوان و لزرش بدنش یک مرتبه بدنم سفت شد. سینه های ارغوان رو محکم با دست هام فشار دادم، باسنم ناگهان محکم به هم چسبید، کمرم حسابی منقبض شد و احساس کردم تخمم بزرگ تر شد. یک مرتبه با فشار زیاد آب کیرم رو داخل کس داغ ارغوان خالی کردم.بدنم سست شد. دست هام دیگه توان نداشت. کنار بدن زیبای ارغوان دراز کشیدم و آروم کیرم از داخل کسش خارج شد. ارغوان هم که دوباره درست چند ثانیه قبل از من ارضا شده بود دست هاشو روی صورتش گذاشت و نفس نفس می زد. رامین با خنده گفت \\\" چی کار کردی پدرام... گند زدی که\\\" و بعد دوربین رو خاموش کرد و گذاشت روی تخت و یک دستمال از کنار تخت برداشت و کس قلمبه ارغوان رو تمیز کرد و بعد کنار ارغوان دراز کشید... پاسخ بخش پنجمارغوان پشتشو به من کرد و آروم سرشو گذاشت تو بغل رامین. رامین هم ارغوانو بغل کردو گفت \" قربونت برم خوابت گرفت و ...\" من هم همینطور که دراز کشیده بودم به عشق شدیدی که نسبت به ارغوان پیدا کرده بودم فکر می کردم. همین چند هفته پیش بود که ار طریق چت یاهو وقتی برای چهارمین بار کنجکاوی کردم و از ارغوان بطور خیلی مبهم و سر بسته راجب جنس مخالف سئوال کردم تا سعادتی نصیبم بشه و در ادامه سئوالاتم بتونم سینه های خوشگلشو از طریق وبکم ببینم، خیلی جدی به من گفت که الان برای فکر کردن به جنس مخالف زوده و تا همین قدری هم که بدونی کافیه، هر وقت رفتی دانشگاه به این قضایا فکر کن. اصلا فکرشو هم نمی کردم که یک روزی اون هم به همین زودی ها بتونم ارغوان رو لمس کنم چه برسه به اینکه برم توی بغلش و ...رامین و ارغوان خیلی دوست داشتنی همدیگرو بغل کرده بودند و با هم آروم صحبت می کردند و همدیگر رو نوازش می کردند. من دوباره معذب شده بودم. احساس می کردم که زیادی هستم. آروم از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت لباسام و شرتم رو برداشتم که بپوشم. شرتم خیس خیس بود. با اینکه خیلی خوشایند نبود اما نمی شد که نپوشمش. رامین روشو به من کرد و گفت \" پدرام جان اول دوش بگیر بعد لباساتو بپوش \" من که خیلی خجالتی بودم و البته هنوز هم هستم گفتم \" نه مرسی... می رم خونه دوش می گیرم \" رامین گفت \" حواست کجاست مگه به خانوادت نگفتی که امشب می مونی؟\" یک مرتبه یادم افتاد که باید به بابا زنگ بزنم \" گفتم \" چرا ولی آخه نمی خوام مزاحم باشم \" رامین ارغوان رو بوس کرد و آروم از کنارش بلند شد و اومد به طرف من و گفت \" خودتو لوس نکن دیگه امشب می مونی فردا خودم می برمت... دیگه هم از این حرفا نزن، مزاحمم یعنی چی؟ \" با کمی منو من گفتم \" چشم \" رامین در کمد رو باز کرد و یک حوله سفید در آورد و من رو به سمت حمام، در بیرون از اتاق هدایت کرد و گفت \" یه دوش حسابی بگیر حالت جا بیاد، وقتی اومدی بیرون شام می خوریم\" من تشکر کردم و در حمام رو بستم. تازه تنها شده بودم و می تونستم بهتر به اتفاقاتی که افتاد فکر کنم. لباس هایم و حوله را در قفسه مخصوص لباس گذاشتم و آب گرم رو باز کردم و کمی خودمو توی آینه نگاه کردم. لپ هام گل انداخته بود و خوشحالی توی صورتم بود. سعی می کردم خودمو با رامین مقایسه کنم و گاهی این تفکر بچه گانه برایم پیش میومد که ارغوان هم منو به اندازه رامین دوست داره یا نه. بدنم را در آینه با بدن خوش فرم و قدرتمند رامین مقایسه می کردم و هر چقدر سعی کردم نتونستم خودم رو متقاعد کنم که مثل رامین هستم. رامین در این دو سه ساعتی که دیده بودمش برایم شده بود یک الگوی مردانه و ارغوان که قبل از این دیدار تمام فکرو ذکرم رو به خودش معطوف کرده بود و نصایح و آموزه هاش را بطور جدی پیگیری می کردم آنچنان حسی در من بوجود آورده بود که از وصفش عاجزم. قبل از اینکه با ارغوان آشنا بشم در درس تاریخ و ادبیات خیلی ضعیف بودم و پس از آشنایی با ارغوان به قدری در ادبیات و شناخت شعرا و اسطوره های تاریخی کشورمان مسلط شده بودم و در این دو درس آنچنان پیشرفتی کردم که با معلم های این دروس به بحث می نشستم و کلاس تاریخ را به خاطر تمام دروغ هایی که در آن وجود داشت به چالش می کشیدم. اگر این موضوعات را بیان می کنم فقط به خاطر این بود که اندکی تاثیر ارتباط با دوستانی بزرگ تر از خودم را عنوان کرده باشم و جنبه های مثبت این ارتباط را گفته باشم. حال چه این ارتباط منجر به ارتباط جنسی شود و یا در حد معمولی باقی بماند. البته همیشه اینطور نیست اما من این شانس را داشتم با کسانی آشنا شدم که الگوی مناسبی برای این نوع ارتباط بودند.یادم افتاد که باید به بابا زنگ بزنم. گوشی موبایلم را از جیب شلوارم بیرون آوردم و نفس بلندی کشیدم و شماره منزل را گرفتم. بابا گوشی را برداشت و بعد از سلام و احوالپرسی گفت \" موندنی شدی\" گفتم \" بله، شام می خوریم و بعدشم می خوابیم. فردا صبح میام خونه\" بابا گوشی را داد دست مادرم. مامان که مثل همیشه نگرانم بود گفت \" پدرام مسواکتو نبردی، گرمکن هم نبردی، شب با این لباسایی که پوشیدی راحت نمی خوابیا\" گفتم \" چرا مامان من تو اتاق بهرنگ می خوابم، راحتم به خدا نگران نباش\" کمی تردید کردو آهسته گفت \" خونشون مرتبه؟ لاحاف تمیز بزارند براتا\" من هم خندیدم و گفتم \" ای بابا قربونت برم مامانم، اینا هم مثل ما، تو که بهرنگو دیدی پس از چی ناراحتی\" گفت \" نه عزیزم فقط خواستم مطمئن بشم. چرا صدات می پیچه\" گفتم \" اومدم تو دستشویی که راحت صحبت کنم. شما هم راحت بخوابید، صبح میام خونه \" و خداحافظی کردیم.رفتم توی وان بزرگ حمام و یک دوش حسابی گرفتم و شورتم را هم شستم و بعد حولم را تنم کردم و جلوی آینه موهایم را خشک کردم، موهایم کمی پف کرد و از چهره ام با این حالت موها خوشم اومد برای همین مرتبش نکردم. با خشک کن شورتم را کمی خشک کردم و نیمه خیس پوشیدم. با خودم فکر کردم که قبل از انجام هر کاری و جواب دادن به هر سئوالی کمی فکر کنم و عاقلانه رفتار کنم. لباس هایم را تنم کردم و از حمام بیرون آمدم. رامین ته سالن روی مبل نشسته بود و سیگار می کشید و به تلوزیون نگاه می کرد. وقتی متوجه شد که من از حمام بیرون آمدم رو به من کرد و گفت \" به به پسر گل بیا بشین، ارغوان هم داره دوش می گیره، غذا هم سفرش دادم، تا ارغوان بیاد بشینیم فیلم ببینیم\" من هم رفتم و روی مبل یک نفره نشستم و به تلوزیون نگاه کردم. فیلم فرانسوی بود و رامین کمی راجب فیلم و کارگردان و چگونگی ساختش برام توضیح داد. من هوش و حواسم توی اتاق ارغوان بود که صدای دوش ازش شنیده می شد. رامین گفت \" ارغوان پس فردا با یکی از دوستانش می ره ترکیه برای گرفتن گرین کارت آمریکا و 10 روزی اونجا هست تا هم کارشو انجام بده و هم به تفریح و استراحتش برسه\" گفتم \" خب شما چرا نمی رید\" گفت \" من خیلی کار دارم و ...\" صدای زنگ در آمد و رامین رفت به طرف اف اف. من همچنان حواسم به اتاق ارغوان بود و متوجه شدم که صدای دوش آب دیگه به گوش نمی رسه. کمی خم شدم تا داخل اتاق رو ببینم. همون لحظه ارغوان از حمام خارج شد. یک حوله خوش رنگ آبی تنش بود و رفت سمت میز آرایش. صورتشو برگردوند که سالن را نگاه کنه و من خیلی سریع رویم را برگرداندم. با صدای دل انگیزش گفت\" پدرام جان رامین کجاست؟\" من برگشتم به سمتش و قبل از اینکه جواب بدم رامین گفت \" من اینجام عزیزم، منتظرم این آقاهه بیاد بالا، غذا آورده\" ارغوان رفت سمت میز آرایش و از نگاه من دور شد. رامین پیتزا ها را گرفت به سمت من آمد و غذا ها را روی میز گذاشت. بوی عطر ارغوان به مشامم رسید و دوباره ضربان قلبم شروع کرد به سریع زدن. رامین نشست و آهسته گفت \" حالا فهمیدی چرا خواستم فیلم بگیری؟ نمیشه 10 روز بی ارغوان گذروند\" گفتم \" بله واقعا زیبا هستند\" رامین خندیدو در حالی که داشت بلند می شد که به سمت ارغوان بره آهسته گفت \" خوشگل و خوردنی وخواستنی\" من هم لبخندی زدم و گفتم \" دقیقا \" رامین دستشو گذاشت روی شانه من و فشار دادو رفت داخل اتاق. بعد از چند لحظه با ارغوان آمدند سمت سالن. ارغوان یک شلوار جین تنگ که به پاهای قشنگش چسبیده بود پوشیده بود و یک پیراهن چهار خانه مردانه خیلی خوشگل تنش بود و پایین پیرهنشو گره زده بود و دکمه های بالای پیرهنش باز بود. وقتی به من رسید دستش رو گذاشت روی سرم و موهامو تکون تکون دادو گفت \" موهات چه بامزه شده\" من هم که خیلی خوشحال شده بودم از این حرکت صمیمانه ارغوان گفتم \" مرسی شما هم خوشگل تر شدید\" ارغوان خندیدو گفت\" خب شامو بخوریم که دلم ضعف رفت از گشنگی\" زمانی که شام می خوردیم راجب به موضوعات مختلف صحبت کردیم، من متوجه شدم که هر چیزی جایی داره و لزومی نداره که راجب به اتفاقی که افتاد صحبت بشه. من هم راضی بودم و احتمالا اگر صحبتی می شد دوباره به تته پته می افتادم و دست و پامو گم می کردم. البته زمانی که ارغوان کمی خم می شد تا تکه ای پیتزا یا نوشابه اش را بردارد من با در نظر گرفتن تمام جوانب به سینه های پر گوشت ارغوان که از زیر پیرهن گشادش مشخص می شد نگاه می کردم و با ولع به پیتزا گاز می زدم. بعد از شام ارغوان با مادرش تماس گرفت و صحبت کرد و من هم به صحبت های رامین گوش می کردم و ازش راجب ورزش هایی که می کنه سئوال کردم. رامین مهندس بود و بطور حرفه ای صخره نوردی می کرد و در کنارش به تنیس و شنا خیلی علاقمند بود و در فصل زمستان هم اسکی می کرد و گفت در پیست با ارغوان آشنا شده و عاشق هم شدند و روی کلمه عشق با تاکید اشاره می کرد. الان می فهمم که اگر عشقی نبود شاید در آن روز به تفاهم نمی رسیدند که من در آنجا حضور داشته باشم. شاید برایتان این عقیده عجیب باشد...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
شراره ///سکس خانوادگی قسمت اول

اسم من شراره ست. سی و هفت سالمه. دو تا بچه دارم از شوهر اولم: شیرین که نوزده سالشه و بابی یا بابک که سال سوم دبیرستانه. الآن هرسه تامون توی خونۀ شوهر دومم، آرش، زندگی می کنیم. البته اولش واسه بچه ها خیلی سخت بود که این وضعیت رو بپذیرند. خصوصاً برای بابک. من هم قبلاً با آرش شرط کرده بودم که اگه بچه ها راضی نشن، باید یه فکر دیگه ای بکنیم. این بود که اول برای بچه ها یه خونه نزدیک خودمون اجاره کردیم تا هم من بتونم به اونا سر بزنم و هم اونا بعضی وقتا بیان پیش ما. آرش با اینکه سی سالشه، آدم با تجربه ایه. اون کم کم تونست با مهارت فوق العاده ای که توی رابطه برقرار کردن با خانوما داره، دل شیرینو به دست بیاره؛ ناگفته نمونه که هدیه های رنگ وارنگی هم که براش می خرید، چندان بی تأثیر نبود (هر چی باشه دخترم به مامانش رفته!)، طوری که بعد شش ماه، شیرین دیگه اکثر اوقات پیش ما بود.



بابی هم به تدریج این قضیه رو پذیرفته بود. من هردوی بچه هامو خیلی اروپایی بار آورده م. البته توی این قضیه، با دخترها ساده تر می شه راه اومد. پسرها به قول معروف غیرتی ان. حتی پسرهای اون طرف دنیا، با اینکه منعطف ترند، باز روی زنها احساس مالکیت می کنند. من سعیم رو کرده م که بابک این طوری بار نیاد. این که خواهرش هم ازش یکی دوسال بزرگ تره، باعث شده هیچ وقت نتونه نسبت به اون هم غیرتی بازی در بیاره. قبل از ازدواج با آرش، من اغلب ترجیح می دادم با دوست پسرام توی خونۀ خودشون سکس داشته باشم که روی بچه ها، خصوصاً بابک، تأثیر بدی نذاره. ولی به هردوشون گفته بودم که من هم مثل اونها حق دارم روابط عاطفی داشته باشم و اونها حق دخالت توی زندگی منو ندارند. البته شیرین دختر فهمیده ای بود، ولی من مخصوصاً به اون جلوی بابک اینها رو می گفتم. در واقع به در می گفتم که دیوار بشنوه. شیرین که توله سگ حتی یه دفعه می خواست منو با یکی از اکیپ خودشون دوست کنه. می گفت بیا با هم دابل دیت کنیم. (داشتم از خنده می مردم. گفتم برو خاک تو اون سرت! دابل دیت چیه دخترۀ چشم سفید!) حتی عکسای پسره رو توی فیسبوک نشونم داد. 25 سالش بود. مث هلوی پوست کنده. وسوسه انگیز بود ولی امکان نداشت یه همچین ریسکی کنم. ممکن بود روی روابطم با شیرین هم اثر بذاره و همین طور روی تلقی جمع دوستاش از من و شیرین، تأثیر بدی داشته باشه. ضمناً بچه های بیست و چندساله، هنوز اون قدر کرکتر ندارن که بشه باهاشون یه رابطۀ باثبات، ولو کوتاه مدت، ایجاد کرد. برای رابطه های الکی هم که دو طرف فقط فکر سکس باشند، لازم نیست یه زن جاافتادۀ بچه دار خودشو جلوی دخترش سبک کنه. توی مهمونیای دوستای خودم گاهی پیش اومده بود که با یه پسر کم سن و سال بخوابم، ولی فقط برای این راضی شده بودم که می دونستم دیگه طرف رو نمی بینم.ـ



خلاصه شیرین اوکی بود. با آرش حسابی جور شده بود. کلی سربه سر هم می ذاشتن. بدذات شیرین بعضی وقتا کرمای دخترونه هم براش می ریخت! اول که خیلی رسمی بود باهاش. یه خورده که گذشت، آرش جون صداش می کرد. تازگیها هم که بعضی وقتا با لحن دخترای ده دوازده ساله «ددی» صداش می کنه. هی می گم این مگه چند سال ازت بزرگ تره که ددی صداش می کنی ورپریده؟! ولی امان از شیطنت دخترونه. بعضی وقتا هم توله سگ جلوی آرش از کنارم رد می شه و یه دفعه بی هوا شتلق می زنه درِ باسنم. آخر سر باهاش شرط کردم که لا اقل جلوی بابک از این اطوارا نریزه که برادرشو حساس تر نکنه. البته از شیرین خیالم راحت بود و می دونستم امکان نداره به من خیانت کنه. ولی آرش بالاخره مرد بود و نمی شد بهش اعتماد کرد.



بابک هم کم کم این مسئله رو که مادرش با یه مرد نسبتاً کم سن و سال ازدواج کرده، پذیرفته بود و هر بار که پیش ما می اومد، کمتر غریبی می کرد و بیشتر می موند، چون وقتی بچه ها با ما بودند، آرش نمی ذاشت یه دقیقه حوصله شون سر بره. همش می بردشون بیرون و خرید و شام و این جور چیزا؛ هر بار هم یه برنامه هایی برای دفعۀ بعد می ذاشت که بچه ها رو ترغیب کنه بیشتر بیان و پیش ما بمونن. من فقط ترسم این بود که یه وقت شیرین از خوندن برای دانشگاه منصرف بشه و بابک هم درسش افت کنه. ولی آرش برای اینکه نگرانی من رفع شه، بهشون قول داد که اگه شیرین دانشگاه قبول شه و بابک هم معدلش بالا باشه، برای هر دوشون ماشین بخره. یه روزایی هم توی هفته بابک رو می برد بیرون تا بهش رانندگی یاد بده. البته شیرین تصدیق داشت و ماشین منو گهگاهی بر می داشت و می رفت با دوستاش بیرون.





اما لابد می خواید بدونید که من و آرش چه طور آشنا شدیم و با این تفاوت سنی چه طور با هم ازدواج کردیم. گفتم که آرش آدم باتجربه ایه و می دونه که من دنبال پول و پله اش نیستم، چون از شوهر اولم اون قدرا ارث بهم رسیده که هیچ احتیاجی به پول کسی نداشته باشم. البته آرش از اول آشنایی مون هم می دونست که من خیلی ولخرج و ددری ام و باید حسابی بهم برسه. ضمناً من اصراری نداشتم که منو بگیره، چون اصلاً اهل از دواج نبودم و با دوست-پسرای رنگ وارنگم حسابی حال می کردم. یکی از اونا هم خود آرش بود و من توی یه مهمونی دیده بودمش و مدتی با هم دوست بودیم. بعد از دو سه ماه، آرش بود که اصرار کرد تا باهاش ازدواج کنم. ممکنه فکر کنید که من قیافه و اندام زیبایی دارم؛ خوب البته درسته. ولی آرش هم یه مرد خیلی خوش قیافه و خوش هیکلیه و با پولی که داره دخترای جوون خوش برورو و خوش قدوبالا براش کم نیستن. قضیه اینه که ما بعد از چند بار که با هم خوابیدیم، گفتیم بیایم فانتزی هامونو برای هم بگیم تا به قول معروف، سکسمون مهیّج تر بشه. خب، از چیزای معمولی شروع کردیم، چون برای گفتن بعضی از فانتزیها آدم باید کم کم جلو بره تا روش باز شه و ضمناً باید زمان بده تا پارتنرش رو هم بشناسه. خلاصه، بعد از چند بار که این کارو کردیم، یه اتفاقی افتاد که همه چیز رو کاملاً عوض کرد.ـ
می دونید، میل جنسی من خیلی شدیده، در حد بیماری. من از اون زنا هستم که بهشون می گن نیمفومینیک. خیلی خودمونیش یعنی وقتی بزنه بالا، دیگه باید حتماً یکی رو بکشم رو خودم! یه شب برای بار چهارم گیر دادم به آرش الّا بلّا دوباره، ولی بیچاره دیگه نا نداشت! ... من نمی دوم چرا ویرم گرفته بود، خلاصه مجبور شدم یکی از فانتزیایی رو که تا حالا براش رو نکرده بودم، بازی کنم. همین طور که لخت رو تخت افتاده بودیم خودمو بالاتر کشیدم، دست چپمو بردم زیر گردنش و نک سینۀ چپمو گذاشتم دهنش و گفتم: «بخور عزیزم. میک بزن.»





سرشو بالا برد و یه نگاهی کرد و یه کم با بی میلی شروع کرد میک زدن. همین طور که تو چشاش نگاه می کردم، ادامه دادم: «آهان ... آهان، بخور پسرم.»ـ

یه لحظه دیدم چشماش گرد شدند، چون تا حالا هیچ وقت «پسرم» صداش نکرده بودم. ولی بعدش انگار فکر کرد منظور خاصی ندارم. اینه که عکس العمل دیگه ای نشون نداد. دوباره با چشمای خمار نگاش کردم و با صدای بچگونه گفتم: «بخور مامانو، آهان ... میک بزن سینۀ مامی رو. آفرین پسرم.»ـ

یهو چشماش شدند اندازه نعلبکی! همین طور که نگاش می کردم، دست راستمو بردم پایین ببینم چه خبره؟! دیدم بعله، ایشونم مث خیلی آقاپسرا فانتزی سکس با مامی داره. همچین راست کرده بود انگار یه ساله با کسی نخوابیده! دیگه مطمئن شدم و ادامه دادم: «چه بوبول خوشگلی داره پسرم؛ می خوای مامی برات بمالتش؟»ـ

نفسش در نمی اومد که حرف بزنه. فقط سرشو تکون داد. ولی حالاحالاها باهاش کار داشتم. برگشتم به پشت خوابیدم و گفتم: «حالا بیا اون یکی سینۀ مامی رم بخور ... آهان ... خوبه ... با دستت اون یکی رو بمال. ... نکشو فشار بده. آهان ... آهان ...»
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شراره ///سکس خانوادگی قسمت دوم و پایانی

نفسش در نمی اومد که حرف بزنه. فقط سرشو تکون داد. ولی حالاحالاها باهاش کار داشتم. برگشتم به پشت خوابیدم و گفتم: «حالا بیا اون یکی سینۀ مامی رم بخور ... آهان ... خوبه ... با دستت اون یکی رو بمال. ... نکشو فشار بده. آهان ... آهان ...»





وقتی خوب سینه هامو لیس زد، گفتم باز یه ذره اذیتش کنم:ـ

حالا می خوای مامی برات بخوره؟

ـ آخخ... آره

ـ ولی مامی همین امشب دو بار خورده. فکر نمی کنی نوبت شما باشه که مامی رو بخوری؟

یه چشمک بهش زدم و با چشم به کسم اشاره کردم:ـ

ـ ببین چقدر خیس شده؟ نمی خوای مزه اش کنی؟

مث قحطی زده ها که حمله می کنن به ظرف غدا، سرشو برد پایین و شروع کرد لیس زدن.ـ

ـ آه ... آآه ... آآآه. ... حالا رو کلیت مامانو لیس بزن. آهان ... آآه ... آآه ه

همین طور که با زبونش با کلیتم بازی می کرد، منم موهاشو با انگشتام ناز می کردم. یه هو سرشو بین دستام گرفتم و فشارش دادم به کسم. چشمام، مث همیشه که ارضا می شم، برگشته بود توی کاسۀ سرم. فقط زبونشو احساس می کردم که می ره و می آد.





ـ آآآه ...... آآآآه! .... خوبه. بسه دیگه. بیا بغل مامان دراز بکش.ـ

اومد کنارم و خودشو یه وری انداخت روی تخت. نگاش که کردم خنده ام گرفت.ـ

ـ هِه هِه هِه! صورتشو نگا! شده مث بچه ها که پشمک می خورن و همشو می مالن به صورتشون!!! هه هه هه.ـ

ـ خب گرفته بودی داشتی خفه م می کردی. خیلی بدجنسی، حالا می خندی؟

ـ آخخی! پسر لوسمون ناراحت شد. هه هه هه!! ولی از شوخی گذشته، یه جایزه پیش مامی داری. حالا همین طور دراز بکش تا مامان حالتو جا بیاره.ـ

هر بار کلمۀ مامان یا مامی رو می گفتم، قشنگ شهوت رو توی چشماش می دیدم. دوزانو نشستم بین پاهاشو و همون طور که تو چشماش نگا می کردم، شروع کردم به ساک زدن. این قدر کیرش لیز شده بود که با اینکه بیست سانته، راحت تا ته کردمش تو دهنم. (البته من تو این کار خیلی حرفه ای ام. دوست-پسرای دیگه ام از اینم خیلیاشون درازتر و کلفت تر بودن.) یه دفعه دیدم چشماشو برد بالا؛ کیرشو از دهنم در آوردم و با لحن مادرا که بچه شونو دعوا می کنن، گفتم: «آ آ! تا آخرش باید تو چشم مامان نگا کنی.ـ

از اینکه با این شرط و شروط کوچیک و مسخره اذیتش کنم، لذت می بردم.ـ

سر کیرشو بین لبام گرفته بودم و با زبون زیرشو لیس می زدم. توی همون حالت گفتم: «دوس داری مامان برات لیس می زنه؟»ـ



آره-

ـ آره چی؟

ـ آره دوس دارم

ـ نه، نشد. من کی ام؟

تازه متوجه شد چی می خوام. یه ابرومو به علامت سؤال
بردم بالا. انگار روش نمی شد بگه.ـ

تخماشو آروم گرفتم و گفتم: «من کی ام؟»ـ

گفت: «مامی.»ـ

ـ حالا دوس داری مامی لیس بزنه اینجا رو؟

ـ آخخ، آره، مامی ... ولی مامی

ـ جونم؟

ـ خوب نیست با دهن پر حرف بزنی ها!!!أ

پدرسگ!!! خنده ام گرفت از این شوخی اش. یه خورده هم لجم گرفته بود. گفتم پس بذار باز اذیتش کنم. دهنمو آوردم بالا و گفتم: «اِه؟! حالا دارم برات!»ـ

با خودم گفتم دیگه وقتشه فانتزیمو ببرم یه مرحله جلوتر.ـ

ـ راستی بگو ببینم اسم مامی چیه؟

ـ هان؟

دوباره، این بار با صدای آهنگین، تکرار کردم: «اسم مامی چیه؟»ـ



اسم مادر آرش ژیلا بود. عکساشو دیده بودم. پنجاهو داشت، ولی هنوزم خیلی خوش هیکل و ناز بود. از شوهرش جدا شده بود و با پولای شوهره تو امریکا، به قول آرش، الواطی می کرد. آرش زیاد رابطۀ خوبی باهاش نداشت. دیده بودم پای تلفن چقدر خشک با هم حرف می زنن. یه دفه که آرش باهاش حرف می زد، دهنی تلفنو گرفت و با یه حالت تحقیرآمیز گفت: «ببین چقدر مسته.» بعد صداشو گذاشت روی آیفن که منم بشنوم. معلوم بود کلی خورده. خیلی عشوه ای صحبت می کرد. یه لهجۀ اغراق آمیزی داشت، مث امریکاییایی که فارسی حرف می زنن. «شین»ها شم مث عهدیۀ خودمون شیش تا نقطه داشت! من همین طوریش هم خیلی ازش خوشم نمی اومد؛ اون ادا و اطوارشو که پای تلفن شنیدم، دیگه هیچی. زنیکه با رابطۀ ما هم از اول مخالف بود؛ می ترسید من بچه شو بخورم! خب، البته این یکیو بهش حق می دم! بگذریم ... گفتم حالا برم تو قالب ژیلا خانوم، ببینم چه تأثیری رو پسرمون داره. دوباره با صدای خیلی عشوه ای و با لهجه گفتم: «آرش، نگفتی اسم مامی چیه؟»ـ

مثل اینکه نفهمیده بود، یا داشت تو ذهنش کلنجار می رفت که چی کار کنه. همین طور که تخماشو با دست چپم ماساژ می دادم و کیرشو با اون یکی دستم می مالیدم، یه ابرومو بردم بالا و نگاش کردم:« چی شد؟»ـ



ـ شراره؟

دیدم فایده نداره؛ باید بیشتر راهنماییش کنم، یا شاید بیشتر ترغیبش کنم.ـ

ـ شراره؟ شراره کیه شیطون؟ (حرف «شین» رو مث مامانش گفتم! همون لحظه تخماش توی دستم تکون محسوسی خورد. زده بودم تو خال!)ـ

ـ چی شد؟ مامی اسمش چی بود؟

مخصوصاً تو جمله هام شین می آوردم و با عشوه حرف می زدم. مطمئن بودم فهمیده ولی براش سخته. لبمو بالای کیرش با فاصله کمی نگه داشته بودم، طوری که نفسم بهش بخوره. ... دیگه تحملش تموم شد و گفت:«ژیلا.»ـ

ـ آفرین، پسرم



برای تشویقش، سرمو بردم پایین و شروع کردم ساک زدن. می خواستم شرطیش کنم که تا جواب دلخواهمو نده، براش ساک نزنم. با همون لحن جنده-طوری مامانش گفتم:« مامان ژیلا داره چه کار می کنه؟ (ژیلا این طوری حرف می زد. «چی» رو «چه» می گفت. مثلاً می گفت: چه کار می کنی؟ حالم ازش بهم می خورد زنیکۀ اطواری.)ـ

چیزی نگفت، منم دهنمو دوباره آوردم بالا و گفتم: «بگو دیگه؟»ـ

ـ داره برام ساک می زنه

دوباره شروع کردم خوردن. هی می خوردم و وسطاش می پرسیدم.ـ

ـ مامان ژیلا خوب می خوره یا نه؟

ـ اوهوم

توی دلم، هم داشتم از این بازی لذت می بردم، هم انگار داشتم خورده حسابای حسادت زنونه ام رو با ژیلا صاف می کردم.ـ

ـ می دونی چرا؟

سرشو تکون داد که نه. یه چشمک بهش زدم و با لبخند گفتم: «چون تمرین داره! ... آره عزیزم، مامان ژیلات واسه خودش یه پا جنده اس. ... می خوای بهت ثابت بشه؟ ... اگه آبتو تا تهشش بخوره باورت میشه؟ ... فقط یه جنده مث مامانت می تونه آب پسرشو تا ته بخوره.»ـ



واقعاً تا حالا آبشو قورت نداده بودم. چند بار روی دهنم ریخته بود، ولی دوست نداشتم قورت بدم. این بار ولی ارزششو داشت. با تمام وجودم داشتم ساک می زدم و تخماشو می مالیدم. یه هو آبش اومد. کیرشو توی دهنم نگه داشتم تا تکون خوردناش تموم شه. بعد درش آوردم و دهنمو باز کردم که ببینه. اندازه یه استکان آب توش بود. همشو قورت دادم و بعدش هم مث پورن-استارا زبونمو دور لبم چرخوندم. تمام مدت تو چشمای همدیگه نگاه می کردیم.ـ

بچه طفلکی خیس عرق شده بود و نفس نفس می زد: انگار از زیر آب بیرون آورده باشنش! مطمئن بودم دوباره می تونم حشریش کنم. ولی وقتش بود یه ذره بهش فرصت بدم که براش جا بیفته. نمی خواستم حالا که ارضا شده، احساس بدی بهش دست بده. پا شدم یه سیگار از کنار تخت برداشتم و آتیش زدم. بعدش خودمو به پهلو ولو کردم کنار آرش و این دفعه دو تا دستامو انداختم گردنش و سرشو فشار دادم به سینه هام. اونم یه وری، رو به من خوابید. شروع کرد توی آغوشم نفس نفس زدن. تا اینجاش خوب پیش رفته بود. می خواستم با این رفتارم یه حالت مادرانه رو بهش القا کنم. اونم مث بچه هایی که زیر سینۀ مادرشون دِل دِل می کنن و آروم می شن، داشت کم کم خوابش می برد. ولی حس می کردم هنوز باورش نمی شه چه اتفاقی افتاده. یه پک به سیگارم زدم و توی دلم گفتم: «تازه اولشه، پسرم. حالا کجاشو دیدی. مامانی حالا حالاها باهات کار داره.»

البته بعدها فهمیدم که آرش هم با این اتفاقی که افتاده، برای من یه برنامه هایی داره.ـ



اون لحظه، با اینکه خودم خیلی حشری بودم و اصلاً واسه خوابیدن با آرش بود که این داستانهارو چیده بودم، گفتم بذارم لا اقل یه چرت بخوابه طفلکی. امروز دفعۀ پنجمشه. بیخود نیست مامان جنده اش این قدر با رابطۀ ما مخالف بود! بچه ش حیوونکی داش زیر دست یه زن باتجربه آهک می شد!ـ

از حالتی که خوابیده بودیم، خیلی خوشم اومد. مث برّه بغلم خوابش برده بود و من داشتم سر و کمرشو نوازش می کردم. سیگارمو خاموش کردم و خوابم برد.

نزدیک صبح بود که با تکون خوردن تخت بیدار شدم. دیدم آرش داره می ره دستشویی. هنوز هوا روشن روشن نشده بود. با اینکه خوابم می اومد، هنوز خمار سکس دیشب بودم. توی خواب و بیداری منتظر بودم آرش بیاد ببینم می شه کشیدش رو کار؟

برای ما زیاد پیش می آد که دم صبح سکس داشته باشیم. آرش که دم صبح همیشه راست می کنه. اگه هم من هوس کرده باشم – که معمولاً کردم- می پریم رو همدیگه و تا می دم می کنتم. واسه همین همیشه غیر از آب و سیگار، کنار تخت قرص نعنا و آدامس هم داریم. صدای دست شستنشو که شنیدم، یه ذره آب خوردم و یه قرص نعنا هم انداختم دهنم. اومد بیرون. این دفعه بدتر از همیشه راست کرده بود. سینه مو صاف کردم و گفتم: «خوبی عزیزم؟»ـ

ـ آره عشق من

اومد و کنارم دراز کشید. یه سیگار برداشت روشن کنه. گفتم:« اول یه ذره آب بخور، عزیزم؛ سر صبحی سیگار روشن می کنی.»ـ

ـ یه پیک شراب می زنی؟

ـ اگه شراب سفید داری

ـ الان بر می گردم

رفت و با یه سینی برگشت: دو تا گیلاس و چند تا تیکه پنیر سه گوش و یه بطر شراب سفید. به شوخی گفتم: «آقا شما چیز دیگه هم اینجا سرو می کنید؟»ـ

ـ فقط واسه مامانای خوشگل!!ـ

ـ آخخخ ... جیگرشو

وقتی گفت مامان، خوشحال شدم که هم یادشه، هم می خواد این جریان ادامه پیدا کنه. پا شدم نشستم. هی با هم ور می رفتیم و لاس می زدیم و هی می خوردیم. مست مست شده بودم. من اون قدرها جنبه ندارم ولی آرش انگار نه انگار که خورده. وقتی دید دیگه شُل شُل شدم، شرتشو در آورد و منتظر نشد من خودم لخت شم. لباس خوابمو کشید بالای سرمو و بعد که اونو در آورد، خوابوندم روی تخت و دستشو برد زیر کمرم و شرتمو کشید پایین. گفتم: «مث اینکه خیلی زده بالا؟»ـ

ـ کجاشو دیدی؟

یه لحظه از لحن جدیش ترسیدم، ولی مست تر و حشری تر از اینا بودم که نگران چیزی باشم. شراب سفید همیشه همچین تأثیری روم می ذاره. می خواستم زودتر بکنه، واسه همین گفتم: «می خوای لنگای مامان ژیلا رو بدی هوا؟»ـ

ـ مامان ژیلا؟ نه، مامان ژیلا کیه؟ می خوام لنگای مامان شراره رو بدم بالا.ـ

اینو گفت و افتاد به جونم. از توی گوشم و لالۀ گوشم لیس زد تا زیر بغلم و توی نافم. بعد رفت سراغ سینه هام. یکی رو می خورد و دندون دندون می کرد، اون یکی رو بین انگشت شست و اشاره اش فشار می داد. داشتم از حال می رفتم. وقتی سرشو برد پایین، دیگه چشمام داشت سیاهی می رفت. ولی آرش تازه ویرش گرفته بود بازی بازی کنه. هی روی کلیتمو لیس می زد و یه انگشتشو آهسته می کرد تو و در می آورد. عضلات شکمم از همین حالا منقبض شده بود. نفسم بند اومده بود.ـ

با دندونای قفل شده گفتم: «بکن ... بسه دیگه.»ـ

خیلی ریلکس نگام کرد. یه دستشو خم کرده بود و آرنجشو زیرش گذاشته بود، انگار اومده باشه پیک نیک. همین طور که دندونامو به هم فشار می دادم، التماسش کردم: «تو رو خدا، بسه دیگه .... بکن آرش.»ـ

ـ من آرش نیستم، مامی. آرش کیه؟

حرومزاده! تازه فهمیدم. می خواست حالا نقش بابک منو بازی کنه. ولی من باز به روم نیاوردم. مطمئن نبودم که می خوام این فانتزی رو به همچین سمتی ببرم. با خنده گفتم: «بکن تو رو خدا. دارم پس می افتم.»ـ

ـ تا اسممو نگی نمی کنم. ضمناً آرش کیه؟ سفت زن جدیدته؟ مگه اون خوب نمی کندت که این قدر حشری ای؟

طاقتم تموم شده بود. با اخم نگاش می کردم. توی بد وضعیتی گیرم انداخته بود.ـ

ـ هان؟ نگفتی مامان. مگه اون خوب نمی کندت؟

هی زیر نافمو تا کلیتم لیس می زد و ماچ می کرد، ولی انگار قصد داشت اذیتم کنه. باز با خندۀ عصبی گفتم:«نه، به اندازۀ کافی نمیکنه. ... حالا دیگه بکن، دیوث!»ـ

ـ خب، پس اومدی خونه که پسرت ترتیبتو بده؟ چه مامان شیطونی؟ یه دقیقه لنگاش رو زمین بند نیست!!!أ

پرسیدم: «چی کار باید بکنم که بکنی، تخم سگ!؟»ـ

ـ اسممو بگو. من کی ام؟

!!ـ هرکی هستی، خیلی حرومزاده ای

ـ باز نگفتی کی ام؟

دیگه هیچی برام مهم نبود. فقط می خواستم بدم. گفتم: «بابک! حالا بکن منو، بابی! مامان شراره تو بکن.»ـ

ـ آروم باش، مامان. بابی الان ردیفت می کنه.ـ

ـ بکن دیگه زود باش

بلند شد سر کیرشو گذاشت بین لبای کسم. با بی تابی گفتم: «بکن، بابی. مامانت دیشب خوب نداده. بکنش.»ـ

داشت موهامو که آشفته شده بود، نرم نوازش می کرد؛ یکی دو تا رشته از موهامو از روی پیشونیم که خیس عرق شده بود برداشت و گذاشت پشت گوشم. همون لحظه یه هو تا آخر فرو کرد

ـ آآآآهههههه

دلم ضعف رفت. نه به اون ناز و نوازششهاش، نه به این که یه دفعه بی خبر تا ته کرد توش. همین که به خودم اومدم، دوباره در آورد و فرو کرد

ـ آه ها ها ها

دیگه داشتم زیرش چهچه می زدم. یه بار دیگه ... یه بار دیگه و
...

ـ آه ها ها ها ها

دندونامو فرو کردم روی عضلۀ بین شونه و گردنش؛ پشتشو با ناخنام چنگ انداختم. هیچ وقت این حال نشده بودم.ـ

ـ جونم مامی. بابک قربونت بره

بعد چند ثانیه انگار مستی از سرم پرید و یه کم به خودم اومدم. حالا روی زانو هاش نشسته بود و باسن منو با دستاش بالا نگه داشته بود و داشت تلمبه می زد. پاهای منم هم بیحال دو طرف رونای ورزیده اش تکون می خوردن. یکی از چیزایی که جفتمون دوست داشتیم این بود که بعضی وقتا موقع سکس به هم سیلی می زدیم. البته اون تقریباً فقط ادای زدن در می آورد، ولی من بدجوری می زدم. یه دفعه نمی دونم چی شد که یاد این افتادم. انگار خودم هم باورم شده بود که این بابکه و باید ادبش کنم. همین طور که با چشمای خمار نگاش می کردم، دستمو جمع کردم روی سینمو با پشت دست زدم تو صورتش.

شترق! برق از چشماش پرید. یه لبخند تحقیرآمیزی زدم و این دفعه با روی دست زدم اون طرف صورتش. اشک تو چشماش جمع شده بود. ولی همون طور با قدرت تمام می کرد. با چشمای نیمه بسته نگاش کردم و نفس نفس زنون گفتم: «حواست باشه ... وقتی با مامان شراره سکس می کنی .... پسر خوبی باشی. من جنده نیستم ...که هر طور ... خواستی ... باهام رفتار کنی.»ـ

بعد بازو هاشو گرفتم و نشستم روی پاهاش. یه کم روش بالا پایین کردم و بعد خوابوندمش روی تخت. حالا اون بی حرکت افتاده بود و من می کردمش.

بعد گفتم: «ضمناً ... دیگه نبینم ... راجع به رابطۀ من و دوست پسرم ... ازم سؤال کنیا! مامانت به هر کی بخواد میده، فقط هم به خودش مربوطه.»ـ



به نظرم اومد یه ذره ترسیده. زیر چونه اش رو گرفتم و پرسیدم: «فهمیدی؟ دیگه تکرار نشه ها.»ـ

ـ چشم مامان

ـ حواست باشه؛ یه دفعه دیگه از این فضولیا بکنی، می آرمش خونه جلو روت بهش می دم تا بفهمی خوب می کنه یا نه.ـ

آآه. آه.ـ-

تخماشو از زیر گرفتم و یه کم فشار دادم.ـ

ـ فهمیدی، بابی؟

ـ آهان .... آهان ... ببخشید مامان. غلط کردم

تخماشو ول کردم. لب پایینشو بین دندونام گرفتم و یه خرده فشار دادم. بعد سرمو بالا آوردم و یه تف کردم روی صورتش. گفتم: «حالا همون جور با موهای مامی بازی کن.»ـ

از کارش خوشم اومده بود. ولی این دفعه یه ذره مرعوب نیروی جنسی من شده بود. دستش می لرزید. نمی تونست درست موهامو جمع کنه. دستشو گرفتم و انگشتاشو کردم توی دهنم. چشماش مث مرده ها افتاد به سقف. منم
داشت آبم میومد، ولی نمی خواستم تنها ارضا شم. از کنار تخت یه کاندوم برداشتم و کردم توی انگشت وسطی دست راستمم. بعد با تمام نیروم غلت زدم و دوباره کشیدمش رو خودم، دستمو بردم پشتش، انگشتمو یواش گذاشتم در سوراخش، یه هو چشماش گرد شدند.

لحنم مهربون بود، ولی عمداً با صدای محکم و کلفت گفتم: «چیزی نیست؛ مامان شراره می خواد چکاپت کنه!»ـ

وقتی انگشتم تا ته رفت، شروع کردم بالا پایین بردن و چرخوندن. با تعجب و یه کم ترس نگام می کرد. مثل اینکه تا حالا همچین تجربه ای نکرده بود. ... یه دفعه از احساس غلبه ای که پیدا کرده بودم، لذت عجیبی بهم دست داد. احساس کردم ستون فقراتم از لذت داره تیر می کشه. تخم چشمام شروع کرد به گشتن و آبم اومد. اونم همون لحظه شروع کرد آه و اوه کردن. هر دو با هم اومده بودیم. انگشتمو از کونش درآوردم ولی کاندومو مخصوصاً گذاشتم بمونه. بعد از روم هلش دادم کنار.



تا یکی دو دقیقه کنارم مث غشی ها تکون تکون می خورد. خودم هم خیس عرق بودم و نفس نفس می زدم.
یه ذره که حالم جا اومد، دو تا سیگار روشن کردم و یکیشو دادم به آرش. توی سکوت پک می زدیم و دودشو با چشم نیمه بسته تماشا می کردیم. سیگارم که تموم شد، یه ذره آرشو هل دادم تا یه وری شه. بعد کاندومو از پشتش کشیدم بیرون و یکی هم محکم با دست زدم روی باسنش. ما توی سکس زیاد پیش می اومد که نقش غالب و مغلوبو بازی کنیم، ولی این دفعه طفلک نفهمیده بود از کجا خورده! مات و مبهوت افتاده بود روی تخت.ـ

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سارا قسمت اول



من و سارا هر دومون جزوبچه هاي تجار تهران بوديم که اختيارمون دست خودمون نبود يعني به خاطر رسم و رسومات احمقانه اي که داشتن به ما حق انتخاب تويه ازدواج نداده بودن و جرات مخالفت نداشتيم.من انگليس بودم که يه روز مادرم زنگ زد گفت زني که شايسته وصلت با خانواده ما باشه رو براي تو پيدا کرديم تا يه ماه ديگه بيا تهران که بساط عروسي رو برپا کنيم..منم که اصلا آماده نبودم يعني اصلا خوشم نميومد چون هر موقع نياز به سکس داشتم سريع يکي رو جور ميکردم.با اين حال من سر خورده و ناراحت از اينکه بايد تو زندگيم يکي رو که خوشم نميومد وارد کنم.بهرجهت بعد مدتي اومدم تهران.چه استقبالي شد ازم انگار شاهزاده اي چيزي هستم.اين مراسم هميشه توجه من رو به يه مسئله اي جلب ميکرد.خيلي جالبه بعضي ها آرزو ميکنن يه دقيقه جاي من باشن ولي من آرزو ميکنم که يه زندگيه عادي داشته باشن و يه دقيقه جاي اونا باشم.پول با اينکه حلال همه چيزه ولي جذابيتش براي يه مدته و محدوده همين که به ته انچه که ميتوني باشي برسي ديگه براي تو پول معني نداره.اينم واسه من صادق بود.واسه من که که ماهي 50 هزار دلار پول تو جيبيم بود.شايد تعجب کنيد 50 هزار $با اينکه خيلي زياده ولي براي باباي من خيلي کمه.خيلي باباي منم از اونا بود که تمام سرمايه اش رو زمان جنگ رفت کلي زمين توي نياوران و فرمانيه و جردن خريد.4 سال بعد جنگ فروخت و از اون به بعد با زدن شرکتاي مختلف پول رو پول ميزاره.ولي من اصلا اينها برام جذابيت نداره.و 24 ساعت زندگيم مثل همه.ثانيه ها جاي خوشون رو به دقيقه ها و دقيقه ها جاي خودشون رو به روز ها و روز ها جاي خودشون رو................. .چند بار هم ميخواستم خودکشي کنم ولي ديدم احمقانه است .
به خاطر همين يکنواختي تصميم گرفتم ازدواج کنم.بعد اومدن به تهران و چند روز برو بيا تو فاميل آخر با خانواده زن آيندم آشنا شدم.بله اونا هم يه ثروتمندايي مثل ما بودن که بابام با باباش داد و ستد داشت.حتما خواسته با اينکار يه داد و ستد تازه اي راه بندازه.من بعد چند روز ديدمش .دختر خوبي به نظر ميرسيد.خوشگل بود ولي نه خيلي.اصلا به هم علاقه نداشتيم.يه بار ازش پرسيدم چرا با من ازدواج ميخواي بکني؟ گفت من دنبال کسي هستم که من رو از نظر مالي تامينم کنه و کاملا در رفاه باشم.وبه همين سادگي من داشتم تو زندگيه يه کسي وارد ميشدم.به همين سادگي وفقط به خاطر پول.اي بابا..... .ولي واسم فرق نميکرد تازه هيجان داشت به يه چيزه تازه اي تو عمرم برخورد ميکنم که 2 3 سالي من رو ميتونه مشغول خودش کنه..... از عروسي که حرف نزنم که بهتره.يه هتل توي دبي.همه مهمونا اونجا اومده بودن.بعدش شب يه کشتي رو کرايه کرده بودن.و يه عروسيه رويارويي که فکر کنم جريانش براي چندين ماه بين خانواده هاي تهراني بگرده.ولي اينا هم برام جذابيت نداشت.براي من جذابيتش اين بود که از فردا نقش کسي رو بايد بازي کنم که ميخواد با کسي زندگي رو شروع کنه و شريکش باشه......شب هم پدرم گفت اگه ميخواي طلاقش بدي خواهشن بزار 4 سال بگزره بعد.منم طبق معمول با يه نيشخند حرفش قبول کردم.شب شد.تويه هتل و... ولي يه چيزي که خودش رو به من جلب کرد اين بود که خيلي خودش رو به من ميچسبوند و آخراي عروسي ديگه واقعا تشخيص ميدادم که حشري شده و وقتي شب رفتيم هتل فهميدم با چه کسي روبه رو هستم. من رفتم تو سالن و اون رفت تو اتاق.روي مبل راحتي نشسته بودم.که ديدم يهو ديدم يه زن لخت داره به من داره حمله ميکنه.وسريع نشست رو زمين شلوارم رو کشيد پايين و کيرم رو که خواب خواب بود رو تو دستش گرفت و همونجوري کرد تو دهنش.من که هنوز تو شُک بودم که اين داره چيکار ميکنه.بعدش به تندي شروع کرد به ساک زدن.واي چه جوري ساک ميزد.زفتم تو يه عالم ديگه.سرم رو گذاشته بودم رو مبل.دستش رو کرد توي پيراهنم و روي سينه هام ميچرخوند خيلي بهم حال ميداد.کيرم سنگ سنگ شده بود.که ديدم داره اشاره ميکنه تو.منم که ديگه حشرم بالا زده بود.انداختمش روي مبل و شروع کردم به خوردن کسش.واي ي ي ي ي.چقدر اين کسش رديف بود.گوشتالو.و راحت صورتت توي گوديش گم ميشد.و اولين باري بود که کس ليسيدن انقدر واسم لذت داشت يه دفعه دادش رفت بالا -واي من رو بکن واي من کير مي خوام بکن من رو ديگه طاقت ندارم. سرم رو بردم بالا ديدم به عجب پستونايي داره و رفتم بالا.و دو تا پستوناش رو گرفتم و فشار ميدادم.ديگه داشت غش ميکرد.و رفتم بالا و ازش لب گرفتم.زبونم رو تو دهنش ميچرخوندم.واي ديواره دهنش خيلي داغ بود خيلي.يه لحظه زبونم رو از دهنش در آوردم.و گفتمready? و اونم يه yeah و منم آروم کردم تو کسش.داشتم از تعجب شاخ در مياوردم اين با اين حشرش پرده داشت.و عجب پرده اي هم داشت پاره نميشد اون که دستاش رو به کمرم چسبونده بود از ترس،آخر سر با يه فشار زياد کيرم به سقف کسش خورد و يه داد کشيد ديدم داره از حال ميره.کيرم که خوني شده بود.بهش گفتم بسه بزا واسه بعدن.گفت نه ادامه بده و منم تو اون حال ادامه دادم.البته سکس نبود زهر مار بود آخرش.ولي چيزي که تو اين سکس بهم ثابت شد که زن عجيبي داشتم خيلي عجيب بود.و همين برام يه تنوع داشت.از اون به بعد ما خيلي سکس داشتيم به طوري که هفته اول 10 بار سکس داشتيم .از کمر افتاده بودم.ولي اون هنوز ميخواست.و يه چيزي که خيلي بارز بود هر دفعه به دفعه قبلي راضي نميشد.و هر دفعه من بايد تغيير ميدادم روش کردن رو.و اين سکس ياعث شد ما به زندگي با هم راضي بشيم. من از اون به بعد با اصرار بابام رفتم مديريت يکي از شرکتاش رو توي تهران به عهده گرفتم.با اينکه سارا ميگفت بريم دبي ولي ميگفتم بزا براي سالاي اول اينجا باشيم. يه بار اومدم خونه ديدم پاي ماهوارس و داره يه فيلم سکس ميبينه.و ديدم بلي داره با آلت مصنوعي به خودش ور ميره.منم که ديگه به خاطر داشتن پارتنر سکسي مثل او خيلي حشر شده بودم.از اين صحنه به اوج رسيدم.همونجا لخت شدم.و رفتم کنارش.در حالي که دهنش باز بود و چشماش بسته بود و تو فضا بود.آروم کيرم رو کردم تو دهن بازش. -واي جان يه کير ديگه. و ميخورد.و بعدش منم کيرم رو تو دهنش بالا پايين ميکردم.ديدم چشماش رو باز کرد و ديد منم.يکم حول شد.ميخواست اونو قايم کنه گفتم لازم نيست به کارت برس و اونم با رضايت تو کسش ميکرد درحالي که واسه من ساک ميزد.واي يه لحظه روم رو کردم به ماهواره ديدم دو تا مرد کلفت افتادن به جون يکي.خيلي حشرم از ديدن اين صحنه که داشتن به هارد ترين طرز ممکنه داشتن ميکردنش زد بالا.سريع کيونش رو گرفتم.دادمش بالا.اونو در آوردم.و کردم تو کسش.و به چه شدت ميکردم.از برخورد پاهام با پاهاش صداي شلپ شولوپي ميومد که نگو ديگه داشتم ميترکيدم از حشر.بعدش خودم نشستم و نشوندمش از کيون رو کيرم.و با سرعت هر چه تمام تر بالا پايين ميکردم.تو همين حين ديدم اونم بيکار نشست و کير مصنوعي رو ميکرد تو کسش. منم که داشتم خفه ميشدم داد زدم -از دو تا کير خوشت مياد اونم داد زد -آره دو تا کير ميخوام بکنيد من رو. و اون رو خوابوندم رو سينم در حالي که کيرم رو تو کيونش بالا پايين ميکردم کير مصنوعي رو گذاشت تو کسش و افسارش رو داد دسته من.و من اونجوري ميکردمش.واي خيلي داشتم حال ميکردم.که ديگه ديدم تنم داره شل ميشه گفتم کجا بريزم اونم بلند شد و کيرم رو يه راست کرد تو دهنش و همش رو خورد.خيلي بهم حال داد.ديگه ما به کم تو سکس قانع نبوديم.تو زندگيه عاديمون تو خونه هم لخت بوديم.واي من بعضي موقع ها از ديدن روناي گوشتالوش حشر ميشدم و ديگه همونجا ميکردم توش.ولي چيزي که بهش ميگفتم هر کاري ميکنم که از بدن نيفتي و اون خيلي به بدنش ميرسيد.منم که ديگه کارم شده بود چيزايي که کمر رو پر ميکرد.سکس با سارا برام تنها جذابيت موجود توي دنيا بود.خيلي حال ميکرديم.ما هفته اي 3 بار رو حداقل داشتيم.جوري که ديگه من عاشق کس کردن شده بودم.جوري که کنترلم روي خودم رو از دست داده بودم.و با ديدن دختري که کيون و پستونش رديفه آمپرم ميزد به سقف.توي دنيا برام سکس اهميت داشت.و خوبيش اين بود به هر مرحله اي ميرسيدي مرحله اي بهتر بازم بود. من توي شرکتم خيلي سليقه به خرج ميدادم. وهميشه بهترين منشي رو انتخاب ميکردم.و هميشه منشي هي که تو خوشگلي تک و کمي قيافش به بده ها ميخورد رو استخدام ميکردم. ولي چون هميشه از نظر سکس يکي ديگه بود که باهاش هر هفته سکس داشتم زياد توجهي نداشتم تامين بودم.و خوبيه سارا اين بود با اينکه عاشق سکس بود کمتر مردي رو ميپسنديد يه بار ميگفت من فقط با تو حال ميکنم سکس داشته باشم.چون من کير هر مرد رو نميپسندم.و به خاطر همين اعتماد بهش داشتم. اونم به من.ولي يه بار ما با سه قرار داد مهم رو به رو شده بوديم و هزار تا کار رو سرمون ريخته بود.من به همه کارمندا گفته بودم که همه بايد بمونيد.اونا موندن اندفعه ساعت 8 شب بود.تايم کاريه ما ساعت 6 بود.همه رفتن.و اونشب هم که سارا رفته بود خونه دوستم کيارش اينا که با همسرش که اونم تنهاست باشه.کيارش قرار بود بياد پيش من که با هم کار کنيم آخه اون با من تو يه جاهايي شريک بود.و شب اونجا بود چون من اونشب دير ميودم.و اونشب هم خيلي حشرم بالا بود.ديدم همه رفتن و معمولا منشي که بعد من ميرفت مونده بود.از لاي در ديدم.مانتوش کنار رفته بود و يه شلوار تنگ.واي چه گوشتي اون پشت بود.به اوج رسيدم.کيرم داشت ميترکيد.من ديگه هيچي برام اهميت نداشت.واي مانتوش کنار رفته بود و من ميتونستم روناي خوشگلش رو ببينم.و تصور ميکردم برخورد پاهام به روناي خوشگلش رو و به اوج ميرسيدم.تو فکر بيخيال شدنش بودم که خودکارش سمت راستش اقتاد و من که سمت چپش بود با خم شدنش به سمت راست کيون خوشگلش رو ديدم و ديگه عين سگ وحشي شدم.رفتم روي مبل کنارش نشستم. -خانوم ...اگه ميخوايم ميتونيد بريد ها -چشم من 15 دقيقه ديگه ميرم. يکم سکوت پيشمون برقرار شد.که يه فکري به سرم زد -خانوم...شما از خقوقتون راضي هستيد؟ -خوب بله -ببينيد جدي پرسيدم.ميخوام بدونم کامرندام از خقوقشون راضي هستن يا نه..... -خوب نه آقاي ...آخه من با اين حقوق فقط پول تاکسيم تا خونمون ميشه. -خونتون کجاست؟ -ونک.من از فرمانيه برسم خونه شب شده.مثلا امشب که اضافه کار وايسادم هيچي ديگه بايد با آژانس برم که ديگه هيچي من که تو همين موقع که داشتم بهش نيگا ميکردم داشتم آروم کيرم رو به طرز ماهرانه اي ميمالوندم ديدم يه نيگاه کوچيک به اونجام انداخت. -ميخواين حقوقتون رو زياد کنم؟ -بلي -ببينيد پيش خودمون باشه من معمولا دوست دارم تو هر چيز حرفم رو رک بگم.من دوست دارم با شما سکس داشته باشم اگه شما به خواسته من عمل کنيد منم 200 تومان بيشتر ميکنم. ديدم يه برق افتاد تو چشماش. -يعني اضافه کار وايسم؟ اول نگرفتم ولي با خنده هاي حشر کنندش فهميدم -بلي چه اضافه کاري .بعدش خودمم ميرسومنتون و ديدم روي صندليش لم داد.منم آروم بلد شدم و رفتم کنارش بلندش کردم و روسريش رو در آوردم.موهاش رو روي صورتش ريختم.و يه لب کوچيک گرفتم اولش يکم ناز ميکرد که طبيعي بود.بعدش با دستم دو دکمه آخر مانتوش رو باز کردم.و از روي شلوار داشتم کسش رو فشار ميدادميه لحظه چشماش رو بست فهميدم داره حشري ميشه.مانتوش رو آروم آروم باز کردم يه تاپ تنگ پوشيده بود.که خط پستونش به راحتي معلوم بود.مانتوش رو انداختم رو ميز.و در حالي که هنوز داشتم ازش لب ميگرفتم با دو تا دستم پستوناش رو دو دستي گرفتم و فشار ميدادم.ديدم خوشش مياد.تاپش رو از تنش در آوردم.ويه جا کپ کردم واي عجب پستوناي رديفي خيلي خوب ساخته بود.خيلي.....آروم بدنش رو چسبوندم به خودش و سوتينش رو در آوردم. پستوناش توپ شده بودن.و همونجوري در حالت وايساده پستوناش رو ميخوردم خيلي حال ميکرد.بعضي موقع ها يه گاز کوچيک ميگرفتم .و اونم يه جيغ ريز ميزد که حشرم بالا ميزد.نشستم در حالتي که ايستاده بود.دکمه هاي شلوارش رو باز کردم ديدم يه شرت سفيد ناز پاشه.شلوارش رو کاملا زدم پايين و از پاش در آوردم.و از روي شرت با کسش رو ميخوردم. خيلي حال ميکرد مدام آه هاي کوچيک ميکشيد.که من رو دو برابر حشر ميکرد.اول يکم پاهاش رو ميبست ولي آروم پاهاش رو باز کردم و شرتش رو در آوردم.يه کس تيغ خورده ناز.نسبت به کس سارا گوشتالو نبود ولي به سفيديش مي ارزيد.يه بوي گيج کننده اي هم ميداد.انگاري ميدونست قراره امروز بده.شرتش رو در آوردم.ديگه تحمل نداشتم بلندش کردم انداختمش روي صندلي.پاهاش رو باز کردم.
ادامه دارد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سارا قسمت دوم

سريع رفتم بساط را آوردم.من هميشه يه بسته کاندوم داشتم.رفتم اون رو آوردم.يکم مشروب هم داشتم آوردم. يکم مشروب ريختم رو کسش و شروع کردن به خوردن.انقدر حال ميداد اينجور خوردن که نگو هي ميريختم هي ميخوردم. اونم دستاش رو رو سرم گذاشته بود و فشار ميداد.ديگه تحمل نداشت.جيغ داد ميزد.که يه دفعه به ارگاسم رسيده بود.سرم رو آوردم بالا ديدم با يه دختر تمام حشر رو به رو هستم.بعدش من نشستم.يکم از مشرو ب رو سر کشيد بقيش رو ريخت رو کيرم و شروع کرد به خوردن کيرم.چقدرکيف ميدد.منم داشتم با پستوناش ور ميرفتم بعد چند دقيقه نشوندمش روي صندلي پاهاش رو باز کردم.کاندوم رو روش کشيدم.و کردم تو.و حالا بکن کي نکن.خودم که با دستام دسته صندلي رو گرفته بودم .کسش تنگ بود اول نميتونستم زياد تند کنم ولي بعد يه مددت باز شد.ولي بازم مانعم بود.پاهاش رو بعضي موقع ها ميبست.بر گردودندمش و از پشت کردمش تو همون حين با سوراخ کيونش هم ور ميرفتم اون که هيچي حاليش نبود و چون درصد الکل مشروب هم بالا بود انگاري يکم مست بود.کيرم رو در آوردم و کردم تو کيونش اولش پس زد و نرفت تو بار ديگه يکم رفت. ولي اون ميخواست فقط بکنمش آخه خيلي حشري شده بود.آروم کردم تو کيونش اولش يکم دردش ميومد ولي بعد يکم تا آخر رفت تو يکم نگه داشتم چند تا زدم رو روناش که شل کنه.و تند کردم.توي فضا بودم که آيفون در خورده شد.اون که يکم ترسيده بود -نترس من ميرم هر کي بود ميگم بره فردا بياد.فعلا تو برو تو اتاق اون رفت که تازه يادم اومد بله من با کيارش قرار داشتم.کيارش دوست صميميم بود که اونم مثل من ازدواج کرده بود.يعني ازدوجاش با من شباهت داشت..مونده بودم چيکار کنم اروم بهش گفتم بيا تو اونم آروم گفت -چي شده؟؟؟؟ -ببين دارم ميکنم؟ -کي رو؟ -اين جيگره؟ -آره -ميخواي؟ -آره پس چي منم هستم پس بشين اينجا هر موقع گفتم اي کير بيا -باشه. -اونجا اومدي لخت باشي ها خودم هم بطري مشروب رو بداشتم رفتم. رفتم تو ديدم رو صندلي تو اتاق من نشسته و داره کسش رو ميمالونه -تويي بيا ديگه دارم ميمرم. روش قرار گرفتم.و دوباره شروع کردم به خوردن کسش. مشروب يکم روش ريختم.و گذاشتم کنار و شروع کردم به وحشيانه خوردن ديدم دادش رفت بالا -منو بکن بکن ديدم دستش دراز کرد و يکم از مشروب خورد بازم خورد.مشروب گرفتم ازش و دوباره ريختم روش و دوباره خوردم.داشت به موهاش چنگ ميزد.بلند شدم کيرم رو با اينکه سنگ سنگ نبود کردم توش بعد يه مدت سنگ شد و شروع کردن به تلمبه زدن.باسنم رو گرفته بود.و داد مي زد -عزيزم دوست داري يه کير ديگه توت ميرفت -الان هزار تا کير رو دوست دارم -اي کير و بلندش کردم خودم نشستم و خوابيد رو و کردم تو کسش و جا رو باز کردم که دوستم بياد. -چشمات رو ببند و فکر کن يه کير ديگه رفته توت و کيارش کرد تو کيونش. -آي کير چقدر کيف ميده دو تا کير جان..... که يه لحظه متوجه شد يکي ديگه برگشت و وقتي خوشگليه کيارش رو ديد يه خنده اي کرد و ادامه داديم.کيارش هم خيلي وحشيانه ميکرد.اول هماهنگ نبوديم ولي هماهنگ شديم و دو تايي ميکرديم. ديگه داشت به گريه مي افتاد از لذت.من که پستوناش رو کرده بودم تو دهنم و ميخوردم.خيلي حال ميکردم.که ديدم داره آبم مياد در آوردم در حالي که هنوز کيارش تو کيونش ميکرد من کردم تو دهنش که واسم ساک بزنه.و کيارش که يکم راحت شده بود تندتر ميکرد خيلي رويايي بود خيلي حال ميداد.دوتايي تجربه خيلي خوبي بود.و تمام آبم رو ريختم رو صورتش و يکم هم خورد که ديد خوشمزس تا آخر کرد تو دهنش و آخراش رو خورد.من کنار کشيدم که کيارش راحت باشه.و خودم داشتم نگاه ميکردم کيارش عين سگ حار بود و ميکرد دختره که نا نداشت ولي داشت حال ميکرد.کيارش خيلي تندش کرده بود و دختره از درد داشت چنگ ميزد وداد ميزد که ديدم دختره به ارگاسم رسيد و کير کيارش سفيد شده بود ولي بازم ادامه مياد.دختره که به هن هن افتاده بود.بعد يه مددت آب کيارش هم اومد و اون کاملا کرد تو دهنش و همش رو به زور خروند بهش.هر سه مون پخش شديم ولي دختره که غش کرده بود.و خوابيدن هر دوشون.ولي من که حرفه اي بودم بلند شدم به همه چي سر و سامان دادم.حتي لباس دختره هم تنش کردم.زنگ زدم خونشون که کار خيلي بوده.کار تا يک ساعت تموم ميشه. بلند شد رفت يکم به خودش سر و سامون داد و رسوندمش آخرشم گفتم -بازم اضافه حقوق ميخواستي بگو و يه خنده اي کرد و رفت ادامه دارد.....................

اونشب من و کيارش تا صبح تو شرکت بوديم.... کار ها خيلي زياد بود توان ما رو گرفته بود...تو بد مخمصه اي گير افتاده بوديم. اصلا حساب ها راست نميشد.... من بازم ميخواستم به کارمندا بگم بازم شب دير ميريد که کيارش مخالفت کرد گفت بزا برن خودمون ميرسيم.... من زنگ زدم به خونه با سارا حرف زدم که آره اينطوري شده ما دو سه روزي نميتونيم بيايم.... سارا هم مخالفتي نکرد....يعني ما زياد به هم اعتماد داشتيم....يعني واقعا سکس زندگيه ما رو دگرگون کرده بود...تنها دلايل اعتمادم به سارا همين سکس بود.... ولي خوب به جز اون يه زير آبي ديگه زير آبي من نرفته بودم بعد ازدواج با سارا.... تو يه شرکت بوديم طرفاي ساعت 6 بعد از ظهر همه کارمندا رفته بودن..منشيم با ناز و افاده اومد تو -آقاي مهندس ببخشيد همه رفتن..من ميتونم برم؟؟ منشيم جمله آخريش رو جوري گفت که هر کسي جز من رو به اوج حشر ميرسوند ولي با اين حال -بله خانوم شما کاري نداريد بفرماييد بعد 1 ساعت کيارش اومد...نشستيم و تا طرفاي صبح به بررسي حساب ها و شرايط پرداختيم.... فرداش هم همينطور بود... من زنگ زدم به همسرم که ما نميتونيم بيايم فردا هم... اوندفعه کيارش خيلي زود اومد...از همومن موقع که اومد شروع کرديم به کار...که ساعت 11 تموم شد...بالاخره تونستيم تمام حساب ها رو بررسي کنيم خيلي حال داد....بعد يه هفته اعصاب خوردکني و خر حمالي تونستيم جمعش کنيم...... اون پيشنهاد کرد بريم خونه... منم قبول کردم... طرفاي ساعت 12:30 شب بود که رسيديم خونه.... آروم رفتيم بلکه زنامون بيدار نشن.... من و کيارش با هم خيلي روابط خانوادگي داشتيم. شده بود اونا يه هفته بيان خونه ما و ما هم يه هفته بريم خونشون.... ما تو خونه همديگه اتاق به خصوص داشتيم...مثلا کيارش اتاقي که توي قسمت جنوب خونشون بود رو واسه ما اختصاص داده بود...همين روابط عميق بود که من با اون تو اکثر کارهام شريک بودم...البته اون اصلا نامردي نميکرد و همين اخلاق خوبش باعث شده بود منم هميشه بهش وفادار باشم.رفتيم نشستيم ماهواره رو روشن کرديم کيارش بساط مشروب رو علم کرد...نشستيم 30 دقيقه اي خورديم يکم شارژ شديم رفتيم واسه خواب.من رفتم تو اتاق...چراغ رو روشن نکردم که بيدار نشه سارا...يکم گرمم بود لخت شدم رفتم تو تخت.... ديدم اونم لخته..بدن گرمم رو به بدنش چسبوندم از حرکاتش تو خواب ميشد بفهمم که کيف کرده آروم گفتم عزيزم من اومدم اونم دستش رو انداخت دور گردنم يکم ماليد... من آروم رفتم جلو و گردنش رو خوردم... -جان من چيزي نميگفتم..پاهام رو باز کردم و اون رو انداحتم بين پاهام...کيرم رو انداختم لاي پاهاش...اونم از اونور کيرم رو با دستاش گرفت و ميمالوند.... من دستم رو انداختم پستوناش رو گرفتم پستوناش خيلي ورزيده بودن ولي احساس کردم از حد عاديشون يکم کوچکتر بودن... روش رو کردم به خودم...افتادم روشدو تا پستوناش رو تو دستام گرفتم فشار ميدادم اونم حال ميکرد...و مدام صداي آه و اوهش بالا پايين ميشد...انقدر حشر بودم و انرژي داشتم آروم کردم تو کسش... ولي احساس کردم يکم کسش تنگ تر شده.... يه دفعه -واي کيارش چقدر کلفت شده کيرت يه دفعه خشکم زد کيارش کيه..يعني چي؟ -کيارش؟؟ -وا...يعني چي؟ -سارا؟ -اا...من سارا نيستم سارا اونور خوابيده -سريع از روش بلند شدم... رفتم پريدم چراغ رو روشن کردم. ديدم بَه همسر کيارشه.... داشتم از خجالت آب ميشدم....سرم رو انداختم پايين و با دستم کيرم رو قايم ميکردم -بابا ما فکر کرديم امروز نمياين اونرفت تو اون اتاق بعد يه مددت رفتم ديدم خوابش برده منم اومدم اينجا -به خدا شرمنده نميدونستم يه دفعه يادم افتاد که الان سارا زير دسته کيارشه... سريع زدم بيرون... ديدم اونا هم بيرون نشستن....من و کيارش لخت بوديم اون دو تا يه چيزي رو خودشون انداخته بودن 4 تايي نشسته بوديم و فقط به همديگه بهم نگام ميکرديم...که يه دفعه هر چهار تايي زديم زير خنده -به خدا کيارش من اصلا نميدونستمم -منم ميخواستم همين رو بهت بگم شرمنده زن کيارش گفت -حالا چيزي که نشده کيارش شروع کرد به تعريف کردن...خوشبختانه اون نکرده بود تو زنه من... و موقعي که هنگام داستان تعريف کردن من شد با يه چشمک به زن کيارش ماجرا رو يکم تغيير دادم که اتفاقي نيفته.... ولي من اگه دروغ نگفته باشم خيلي از کس شيلا خوشم اومد واقعا تنگ بود و بدرد پاره کردن ميخورد...داشتم به خودم ميگفتم بابا ميکرديش بعد پا ميشدي...ولي هر جوري که نيگا ميکردم نميشد به دوستم نامردي کنم... من و کيارش پا شديم رفتيم يه چيزي بياريم...اونا هم رفتن يه چيزي بپوشن... تويه آشپزخونه -ناقلا با زن من چيکار کردي؟ -به خدا کيارش قصدي نداشتم -بابا فداي سرت زنه من مال تو...فقط خودم و خودت -منم يه چشمک زدم به نشانه تاييد -حالا تو چيکار کردي با زنه من؟ -من هيچي بابا زنت عجب حشريه ها -هو با زنه من درست حرف بزن اونم يه چشمک زد داشتيم بساط مشروب خوري رو محيا ميکرديم -کيارش -سعيد -تو بگو -نه تو بگو کيارش هميشه پرروتر بود هميشه اون شروع ميکرد -ببين ما رو که به زور دادن...ميدونيم فقط باهاشون همسريم...بيا امشب.... ديگه بقيش رو روش نشد... ولي من اصلا انتظار نداشتم همچين حرفي رو بگه ...بابا بالاخره زنم بود...ولي يکم فکر کردم من کيارش رو از راهنمايي ميشناسم من شايد زنم رو طلاق بدم چند سال ديگه ولي کيارش ميمونه واسه هميشه برام.... تازه زنه کيارش هم که خوب بود...يعني عالي بود تنگ....... يه دست مردونه داديم... -پس برو مشروب درصد بالا رو بيار... -بابا مست ميکنن. يه دفعه به فکر فرو رفت يه باشه شيطون وار زد.... رفتيم تو سالن... ديديم لباس خوشگلي پوشيدن انگاري تازه خريده بودن...يه آرايش نصفه و نيمه رو کرده بودن... ماهواره رو روشن کرديم... يه فيلم بود.. داشتيم نيگا ميکرديم که انگاري فيلمه نيمه سکس بود... که بکن بکناش شروع شد...همه با حرص و ولع بهتري نيگا ميکرديم....هي بيشتر مشروب ميخورديم... ديدم سارا بعد 4 پک داره گيج ميزنه... آروم يه پک ديگه هم بهش دادم...نزديک خودم کردمش يکم مالوندمش.... شيلا هم همين وضعيتي بود.... اونم با 4 پک رفته بود رو هوا.. يه دو سه پک ديگه هم خوردن ديگه نميتونستن جلو پاشون رو نيگا کنن.... افتادم روي سارا. اونم دستاش رو دور من حلقه زد...و يه لب سگي از من گرفت..خوابوندمش روي راحتي...بعد روش لم دادم... تو گوشم گفت -تا حالا بهت گفتم دوستت دارم؟ منم که تعجب کردم -نه -حالا ميگم يه دفعه دنيا دور سرم چرخيد...يعني من انقدر کثيف ميتونسته باشم که بيام زنم رو که بهش تعهد دارم بزارم زير يکي ديگه باشه/؟؟؟ حتي اونم دوست صميميم باشه که حاضرم براش جونم رو بدم... ديدم کسي الان زيرمه که دوستم داره؟؟ ميتونم بهش خيانت کنم؟؟؟ يه لحظه به کيارش نيگا کردم ديدم زنش رو لخت کرده و داره ميکنتش...... يه لحظه دنيا دور سرم چرخيد........... بلندش کردم بردمش تو اتاق و نزاشتم که... من دوستش نداشتم ولي نميتونستم که بزارم... اونشب يکي از بهترين سکساي من و سارام بود....

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکسی از جنسی دیگر قسمت اول

ژانر : سکس با فامیل

دیگه کم کم میخواستیم بخوابیم به مریم شب بخیر گفتم رفتم تو اتاق خواب، پشت سرم هم مرجان اومد تو اتاق هنوز مستی از سرم نپریده بود داشتم شلوارکم رو که زیرش شرت هم نپوشیده بودم رو در میاوردم که مرجان منو سفت بغل کرد و لبشو چسبود به لبم شروع کرد به مکیدن گفتم خیلی زدی بالا لبخندی زد که شهوت ازش می‌بارید بهش گفتم امشب بد جور میکنمت ها که از صدای جیغت خواهرت که توی حال خوابیده بیدار بشه دیدم کیرمو فشار داد گفت امشب من میخوام بکنمت یکاری بکنم که تا آخر عمرت تو ذهنت بمونه یه شب فراموش نشدنی معلوم بود از چشاش خیلی مست بود و خیلی هم حشری گفتم که بزار مریم خوابش ببره جرت میدم گفت اون که خیلی مسته الان هم داره چرت میزنه برو زیر پتو تا من بیام تا اومدم چیزی بگم لبشو گذاشت رو لبم زبونش رو هم کرد تو دهنم رفتم زیر پتو منتظر شدم که بیادش صداش از تو حال میومد که داشت با مریم حرف میزد ولی کامل واضح نبود چی میگن فقط اینو شنیدم که مریم به مرجان میگفت امشب بهتون خوش بگذره.




همیشه عاشق این بودم که از نزدیکی خودم و زنم فیلم میگرفتم و فرداش یکی دو بار نگاه میکردم بعدشم پاکش میکردم فقط خدا خدا میکردم که چراغارو خاموش نکنه که فیلم خوب بشه، پاشدم که برم گوشیمو یه جای مناسب قرار بدم که زاویه دید خوبی داشته باشه کیرم هم راست شده بود تو دست و پام بود یه نگاه بهش کردم دیدم که مرجان هم حق داره میگه مثل دسته بیله اوایل که سکس داشتیم خیلی درد میکشید ولی کم کم جا باز کرده بود هم سایز شده بودن در اتاق نیمه باز بود از جلو در که رد شدم یک لحظه مریم رو دیدم که روبروی در اتاق نشسته بود که تا چشش به من خورد سرشو زود دزدید ولی منو لخت دید حتی توی یک آن کیرمو که داشت میترکید رو دید، دوست داشتم بیشتر منو ببینه ولی اگه بازم خودنمایی میکردم ضایع بود هیکل ظریفی داشت مریم یکم از زنم لاغر تر ولی سینه های درشت تر، یاد اوایل ازدواجم با مرجان افتادم که بی خبر رفتم خونه کلید انداختم رو در و رفتم داخل دیدم از حموم صدای آب میاد در نیمه باز بود میخواستم مرجان رو بترسونم که داشت سرشو شامپو میزد یه لحظه جام کردم مریم بود که لخت جلوم وایساده بود داشت سرشو میشست محو سینه هاش بودم که تا چشش رو باز کرد جیغ زد و زودی در حموم رو بست اون موقع ها هنوز ازدواج نکرده بود تا یک هفته تو کفش بودم کیرم اصلا نمیخوابید هنوزم که هنوزه با این که پنج سال از اون روز میگذره تا میبینمش یاد اون روز میافتم. صدای در دستشویی منو به خودم اوورد هنوز گوشیمو برا فیلم گرفتن جا ساز نکرده بودم بازم داشتن پچ پچ میکردن دوربین گوشی رو روشن کردم زاویه مناسب رکورد،رفتم زیر پتو دوست داشتم زودتر بیادش تا شروع کنیم داشت به مریم شب بخیر میگفت وقتی اومد تو اتاق یه بسته دستمال کاغذی دستش بود در گذاشت رو هم با عشوه شروع کرد به درآوردن لباساش بهش گفتم تابلو جلو خواهرت زشته دستمال گرفتی دستت اومدی تو اتاق گفت مگه چیه؟ اونم هرشب با شوهرش برنامه داره چش و گوشش هم که بازه، تو دلم گفتم جاهای دیگشم بازه نه به اندازه تو چون مهدی شوهر مریم کیرش نسبت به من خیلی کوچیکتره ،





مرجان دیگه کامل لخت شده بود داشت کسشو میمالید ظهر که حموم بود موهاشو زده بود صداهای شهوت آلودی از خودش در میاوورد گفتم دیوونه صدات میره بیرون زشته همش میگفت بیخیال معلوم بود مستی و شهوت جلو چشاشو گرفته بود پتو رو یکدفعه کشید کنار کیرمو که سفت شده بود رو گرفت تو دستاش گفت امشب نمیخوام مثل شبای دیگه تکراری باشه بلند شد رفت پای کمد لباسی دولا شد کشو رو باز کنه از پشت کسش زده بود بیرون داشتم میمردم دوست داشتم تو همون حالت برم بچسبم بهش تا دسته فرو کنم دیدم از تو کمد سه تا کراوات در آوورد گفتش امشب تو در اختیار منی ،من هم تسلیم شدم و سکسی رو که اون دوست داشت انجام بده رو با کمال میل پذیرا شدم با دو تا از کراوات ها دوتا دستمو به تخت بست و با یکی دیگش چشامو بست یواش دستشو توموهام میکشید شروع کرد به نوازش پاهام ،موهای پام رو تازه زده بودم از پایین تا بالا به آرومی دست میکشید داشت دیوونم میکرد گفت هوا گرمه برم کولر رو روشن کنم و بیام، کولر روشن شد باد خنکی به بدنم میخورد کم کم داشت مستی از کلم میپرید حس تکرار نشدنی داشتم دوباره دستشو روی ساق پام حس کردم چقدر یخ کرده بود دستاش، گفتم چرا دستات اینقدر یخ شده که انگشتش رو روی لبام گذاشت خیلی آروم گفت هییییس دیگه ادامه ندادم اونم دوباره شروع کرد دستاشو آوورد بالاتر روی رونم کشید و اومد بالاتر تخمامو تو دستش حس کردم گرمی نفسش داشت به لبام نزدیک تر میشد تا بالاخره زبونش رو دور لبم کشید





وای که چه حالی بودم امشب و لبشو شروع کردم به خوردن لباش هم سرد بود که در ادامه اونم گرم شد ،داشت کم کم وحشی میشد جوری لبامو میمکید و گاز می گرفت که گفتم الان هست که ازش خون بزنه بیرون دوست داشتم من هم میتونستم به بدنش چنگ بزنم و سینه هاشو تو مشت بگیرم ولی با دست بسته نمیشد ولی اینجوری هم لذت وصف ناپذیر خودشو داشت شروع کرد صورتم رو با زبونش خیس کردن زبونش رو روی گردنم کشید تا به نوک سینه هام بازم پایین تر اومد تا به بالای کیرم رسید نفسش به کیرم داشت میخورد ولی زبونش رو از کنارش رد کرد و به رونم رسید داشت با این کارش منو دیوونه تر میکرد تا به کف پام رسید همه جاشو لیس میزد اونو ول کرد و از کف پای دیگم شروع کرد تا به زیر تخمام رسید اولین بار بود که مرجان رو به این حشری میدیدم ناله های من هم بلند شده بود اصلا دیگه برام مهم نبود که صدامو مریم بشنوه که یک دفعه کیرم داغ شد کل کلاهش رو تو دهن کرده بود داشت تخمامو همزمان میمالید سرشو از دهنش بیرون آوورد یه تف انداخت روش کامل خیس شده بود زبون میزد دورشو چند بار مسیر سوراخ کیرمو تا تخمامو میلیسید تا اینکه با ولع خاصی شروع کرد به مکیدن اونو تا نصفه میکرد تو دهن بیرون میاوورد بیشتر از نصفشو نمیتونست تو دهنش بکنه یکی دو بار هم اق زد تا اینکه بالاخره رضایت داد و از روم بلند شد فکر میکنم اومده بود بالای سرم نوک سینشو رو صورتم میکشید منم زبونمو روشمیکشیدم و هی جای سینه هاشو عوض میکرد تا اینکه یکی از سینه هاشو گذاشت تودهنم من هم با ولع شروع کردم به مکیدن سینش بیشتر از همیشه بزرگ شده بود نوکش هم خیلی سفت، نداشت زیاد ادامه بدم بلند شد کسش رو روی دهنم تنظیم کرد تا من بتونم بخورمش





چه بوی خوبی میداد مثل اینکه خودشو حسابی آماده کرده بود بوی عطری که به کسش مالیده بود رو دوست داشتم وسطش رو زبون کشیدم یه اه خفیفی کشید کسش رو به همه جای صورتم میکشید کل صورتم خیس شده بود فشارشو رو دهنم بیشتر کرد لبه های کسش رو با لبم میکشیدم یک بار هم اونو با دندونام گرفتم ولی زود ولش کردم هر چی بیشتر میمکیدم بیشتر رو دهنم فشار میوورد دهنم پر آب کس شده بود به خودم گفتم چی میشد مریم هم از تو حال میومد تو اتاق مینشست رو کیرم تو این فکرا بودم که مرجان از رو دهنم بلند شد یه نفسی گرفتم چند ثانیه بیشتر طول نکشید که کیرمو با دست گرفت دوتا پاش رو دوطرف رونم حس کردم کیرم داشت با یه جای داغ و لیز برخورد میکرد دیگه فهمیدم که داره تنظیمش میکنه که بشینه روش ولی داشت باهاش بازی میکرد کیرمو لای خط کسش میکشید داغ داغ بود حس کردم کیرم داره داخل میشه منم کمی کمرم رو بالا میاووردم که زودتری داخل بره تحملم تموم شده بود دیگه تا نصفه هاش داخل بود که با یه فشار کامل نشست روش یه اه ضعیفی هم کشید وای که چه تنگ شده بود درسته که یک هفته بیشتر نبود که سکس داشتیم ولی حس کردم خیلی تنگ شده مثل بار اولش شده بود خیلی داشت بهم حال میداد حدود یک دقیقه بیحرکت بود تا یواش یواش شروع کرد بالا و پایین شدن انگاری کل لذت دنیا رو بهم داده بودن سرعتش داشت بیشتر میشد منم کمکش میکردم، روم کامل دراز کشید لبامو محکم میمکید لحظه به لحظه سرعتش بیشتر میشد ناخوناش رو روی گردنم فرو میکرد صداهای عجیب ولی یواشی داشت از خودش در میاوورد فکر کنم داشت ارضاء میشد من هم توی اوج بودم بی توجه به بودن مریم تو خونه داشتم بلند ناله میکردم دیگه سرعتش از حد گذشته بود که آبم با فشار ریخت داخل کسش انگار کل جونم از سر کیرم اومده بود بیرون تو این چند سال زندگمون هیچ وقت یاد نداشتم اینقدر لذت برده باشم ایده خوبی رو روم اجرا کرده بود





مرجان صداش بریده بریده شد که محکم منو به خودش فشار داد بی حرکت حدود چند دقیقه روم افتاده بود که از روم بلند شد دوتا ضربه هم به کیرم زد که هنوز راست مونده بود شاید این سکوتی که تو سکس امشبمون بود باعث این لذت بی نظیر شده بود، دیدم صداش نمیاد یواش صدا زدم مرجان کجایی؟ که لبشو گذاشت رو لبم و بعدش ازم پرسید چطور بود من هم جوابم که معلوم بود گفتم تا حالا اینجور حال نکرده بودم چشامو بعدش دستامو باز کرد تو بغل گرفتمش و ازش تشکر کردم بلد شدم شلوارکمو کردم پام مرجان رفت زیر پتو چراغ رو که خاموش کردم دوربین گوشیمو چک کردم چهل دقیقه رکورد شده بود استپش کردم .
ساعت نه صبح بود که چشامو باز کردم سرم کمی سنگینی میکرد از رو تخت بلند شدم رفتم سمت دستشویی که دیدم صبحانه روی میز آمادس صدای شرشر آب هم از حموم میومد نه مرجان تو اتاق بود نه مریم تو رختخوابش بود دم در حموم که رفتم صدای دوتاشون از اونجا میومد تا حالا ندیده بودم که با هم برن حموم ،گفتم یکم شیطونی کنم رفتم صندلی رو آووردم گذاشتم زیر پام از شیشه بالای حموم داخل رو با کمی ترس نگاه کردم صحنه ای دیدم که تو یک چشم به هم زدن کیرم بلند شد هردوشون لخت تو بغل هم بودن داشتن با هم ور میرفتن...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکسی از جنسی دیگر قسمت دوم و پایانی

ژانر : سکس با فامیل

مرجان داشت کس مریمو میمالید وای که دوست داشتم همون لحظه میرفتم داخل ولی این بیشتر در حد یک آرزو بود بیخیال ادامه دیدن شدم بعد از اینکه از دستشویی اومدم بیرون رفتم سر میز که صبحانه بخورم یاد فیلم دیشبی افتادم گوشیمو برداشتم رفتم توی فایل دوربین پلی کردم چون وقت کمی بود تکه تکه نگاه میکردم پنج دقیقه از فیلم گذشت همون جایی بود که مرجان چشامو و دستامو بست و رفت کولر رو روشن کرد وقتی که اومد تو چیزی رو دیدم که باورش برام محال بود مرجان اومد تو اتاق پشت سرش هم مریم که هیچ لباسی تنش نبود اومد تو اتاق یه لب از هم گرفتن مریم یه نفس عمیقی کشید و اومد رو تخت مرجان هم رو صندلی میز آرایش نشست و به ما نگاه میکرد اصلا برام قابل هضم نبود اونی که دیشب داشت کیرمو اینجوری میخورد و من سینه و کسش رو میخوردم مریم بود نه مرجان یاد سردی دستش بزرگتر به نظر رسیدن سینه و تنگی کسش که افتادم تمام سوالاتی که تو ذهنم اومد برام روشن شد نمیدونستم چه حسی دارم سرشار از شهوت، تعجب،سر درگمی شده بودم باورم نمیشد اینها اتفاق افتاده باشه





صدای در حموم من رو به خودم آوورد سریع گوشی رو قایم کردم و خودمو با صبحانه مشغول کردم بعد از چند دقیقه مرجان اومد سر میز تا دیدمش با یه لبخند ازش استقبال کردم کنارم نشست لباشو روی لبام گذاشت با صدای سرفه مریم ازم جدا شد سلام کرد و باهام دست داد که من دوباره تمام قضیه دیشب تو ذهنم دوباره مثل یه تصویر از جلوم رد شد کیرم شق شده بود، روبروی من نشست در حین خوردن صبحانه هیچ حرفی رد و بدل نشد من هم تو افکار خودم غرق بودم لحظه ای صحنه هایی که داشت رو کیرم بالا و پایین میشد رو نمیتونستم فراموش کنم مثل یه رویا بود یه نگاه بهش کردم یه حالت دیگه شده بود انگار داشت ازم خجالت میکشید با این که نمیدونست من از قضیه خبر دارم مرجان سکوت رو شکست گفت مریم مهدی کی از ماموریت بر میگرده مریم آب دهنش رو قورت داد و گفت فکر میکنم سه شنبه دیگه برگرده یه برقی تو چشام روشن شد که حد اقل تا چهار روز دیگه خونه ما هست بلند شدم به سمت اتاق برم که کیرم تابلو بلند شده بود که نگاه سنگین مریم رو رو خودم دیدم سریع خودم رو به اتاق رسوندم حولمو برداشتم رفتم حموم یه دوش آب سرد گرفتم حوله رو تنم کردم رفتم تو اتاق ،صداشون نمیومد خودمو خشک کردم و حوله رو انداختم روی تخت یه نگاه به کیرم که از وقتی که بیدار شده بودم همین جور راست مونده بود کردم خندم گرفت صدایی از بیرون نمیومد دیگه مطمئن بودم که بیرون رفتن دیگه لازم ندونستم که لباس بپوشم سشوار رو روشن کردم داشتم موهامو خشک میکردم که مریم بی هوا اومد تو اتاق که چیزی رو بر داره تا منو این جوری دید گفت وای خاک تو سرم برگشت من هم شلوارکم رو بدون شرت پوشیدم صداش زدم گفتم اگه میخوای بیا داخل بیا، با چهره خجالت زده اومد داخل گفت ببخشید بدون در زدن اومدم داخل گفتم اشکالی نداره من عذر میخوام نمیدونستم خونه باشی فکر کردم رفتین بیرون که گفت مرجان تنها رفت من سرم یکمی درد میکرد نرفتم ،





گفتم مال دیشبه زیاده روی کردی خندید و گفت من که چند تا پیک بیشتر نخوردم تو دیشب ترکوندی گفتم من که عادت دارم تو زیاد نمیخوری یه لحظه چشاش به پایین تنم که افتاد که از صبح تا اون موقه راست بود خندش گرفت که منم از خنده اون خندم گرفت گفتم خوش به حال شما که مثل ما مردا تو دست وپاتون نیست حداقل ضایع نمیشین گفت خاک تو سرت، دیشب که خواهرم کلی بهت رسید تو هم مثل مهدی سیر بشو نیستی یه خنده موزیانه کردم گفتم نه که شما زنا دوست ندارین این چیزا رو گفت نه اصلا هم دوست نداریم رفتم سمتش پشت موهاشو گرفتم کشیدم گفتم جون عمت که یه آیییی کشید و گفت درد گرفت دیوونه ول کن گفتم میخوام ببوسمت لپشو آوورد جلو گفت چون خیلی التماس میکنی بهت اجازه میدم، صورتشو به سمت خودم چرخوندم دیگه دیر شده بود نتونست چیزی بگه لبام و رو لبش گذاشتم اومدم بمکمش هلم داد گفت خجالت بکش داری از رفتار خوب من سو استفاده میکنی و با ناراحتی برگشت که از اتاق بره بیرون دستشو کشیدم گفتم این تویی که از من سو استفاده کردی نه من. هاهاها به تمسخر خندید گفت من بو تو خیلی اعتماد داشتم همشوداری خراب میکنی ، گوشیمو از روی میز آرایشی بر داشتم تا اومدم قفلشو باز کنم صدای در خونه اومد مرجان بود چه بد موقع رسید دستشو ول کردم از اتاق رفت بیرون منم خودمو مشغول کردم صدای مرجان اومد که میگفت اذیت خواهرم که نکردی منم گفتم خواهرت اذیت عالم و آدم میکنه مگه کسی حریفش میشه به مرجان گفتم چه زود برگشتی که گفت آره کارت عابرم رو جا گذاشتم اومد تو اتاق از تو کشو میز عابر رو برداشت موقع که میخواست از اتاق بره بیرون لبم و بوسید گفت دیشب بهت خوش گذشت گفتم آره خیلی عالی بود فانتزی خوبی بود





لبخندی زد روبا عجله رفت صدای درسالن و شنیدم که بسته شد رفتم تو سالن مریم رو مبل لم داده بود پوزش رو هم کرده بود تو هم ،پیشش نشستم گفتم ببین حرفمو قطع کرد گفت عذر خواهی لازم نیست، گفتم دختر تو دیگه کی هستی تو خیلی رو داری رفتم گوشیمو آووردم فیلم رو پلی کردم دادم دستش رفتم یه نخ سیگار آتیش زدم رفتم کنار پنجره یه کام گرفتم که گفت این چی هست داری از اتاقتون فیلم میگیری گفتم بزن جلو صداشو نمیشنیدم داشتم دود سیگار رو بیرون میدادم که صدایی ازش نشنیدم برگشتم دیدم داره گریه میکنه گوشی هم کنارشه رفتم رو مبل کنارش نشستم دستی روی موهاش کشیدم گفت گم شو برو ازت بدم میاد از تو از خودم از همه ،همش اشتباه بود خر شدم مرجان هم نباید میزاشت این اتفاق بیفته اونم رام من شد از کنارش بلند شدم یه نخ سیگار دیگه روشن کردم بهش گفتم خودتو اذیت نکن فیلمو پاکش کن من هم همه چی رو فراموش میکنم فکر میکنم این خواب بوده گفت من چی میتونم فراموش کنم سیگارم که تموم شد اونم دیگه آروم شده بود رفتم کنارش اشکاشو پاک کردم گفتم اشکالی نداره قول میدم فراموشش کنم سرشو آوورد بالا تو چشام نگاه کرد دلم براش سوخت گفت کار اشتباهی کردم گفتم اشکالی نداره برو صورتتو بشور متجاوز .





سرشو انداخت پایین صورتشو آووردم بالا گفتم ولی با این که بهم تجاوز کردی خیلی لذت بردم خنده تلخی کرد و بلند شد آبی به صورتش بزنه من هم همون جا رو مبل دراز کشیدم اومد کنارم نشست دستشو میکرد تو موهام صورتشو به صورتم نزدیک کرد من چشامو بستم که راحت باشه داشت شهوتی که تا چند دقیقه خاموش شده بود دوباره روشن میشد نفسش رو حس میکردم لبام انگار آتیش گرفت شروع کرد خیلی یواش مکیدن چشامو که باز کردم اون از خجالت چشاشو بست با یه حرکت اونو رو خودم کشوندم تو آغوشش داشتم نهایت لذت رو میبردم لباشو جدا کرد در گوشم گفت از مرجان شنیده بودم بزرگه ولی فکرشو نمیکردم اینجوری باشه دیشب دردی رو که کشیدم شب اول با مهدی هم نکشیدم ولی نمیتونستم داد بزنم این بار من لبامو روی لباش گذاشتم دور تا دور لبش رو زبون کشیدم چشاشو بسته بود زبونمو تو دهنش میچرخوندم دستمواز پشت زیر تاپش بردم داشتم کمرشو نوازش میدادم مریم هم داشت خودشوبیشتر بهم فشار میداد دستموبه قفل سوتینش رسوندم اونوبازش کردم دستم رو یواش یواش به پایین کمرش رسوندم آروم میمالیدم گفتمش تو بغل گرفتنت برام یه رویا بوده چشاشو باز کرد لبخندی زد بایه حرکت اونو از رو خودم بلندش کردم روی مبل نشوندمش جلوی پاش نشستم گفتم اجازه هست سرشو پایین انداخت گفت من که دیشب ازت اجازه نگرفتم پاشدم یه بوس از پیشونیش کردم تاپشو از پایین گرفتم و با کمک خودش درش آووردم که به همراش سوتینش هم در اومد سینه هاشو که دیدم داشتم از خود بیخود میشدم دو تاشو تو دستام گرفتم گفتم حق مرجانو خوردیا خندش گرفت دوطرف شلوارش رو گرفتم که پایین بکشم کمرش رو کمی بالا آوورد تا راحت بتونم درش بیارم شلوارو پرتش کردم رو زمین از روی شرتش انگشت وسطیه رو روی شیار کسش میکشیدم کمی خیس شده بود





سرمو نزدیک کردم زبونمو کنار خط شرتش میچرخوندم سرشو به پشتیه مبل چسبوند و یه نفس عمیقی از روی شهوت کشید یه گاز کوچیک از لبه کسش گرفتم که سرمو محکم با دستش به طرف خودش فشار داد شرتش رو خواستم درش بیارم که نگاهی بهم انداخت گفتم چیه خجالت میکشی سرشو به نشونه تایید تکون داد گفتم ها دیشب که خوب کیرمو میخوردی روش بالا و پایین میشدی سرش رو پایین انداخت بلندش کردم پشت بهم وایساد موقعی که داشتم درش میووردم محو باسنش شدم دیگه کامل لخت شدم بود من هم که فقط یه شلوارک پام بود اونم درش آووردم اونو دمر خوابوندمش رو زمین یکی از کوسن های مبل رو گذاشتم زیر شکمش از کف پاش شروع کردم به زبون کشیدن به قمبلش که رسیدم میخندید میگفن نکن قلقلکم میشه من هم بیشتر اینکارو انجام میدادم میخواستم بیشتر تحریک بشه لای کسش رو باز کردم بهشتی بود واسه خودش کلی زبون مالیش کردم و همزمان انگشت توش میکردم کمرشو بالاتر آوورد زبونمو در سوراخ کونش که خیلی تمیز بود کشیدم با ولع خاصی کسش رو میخوردم دیگه خودش رو خیس خیس کرده بود صورتم پر بود از ترشحاتش،داشتم از مزش لذت میبردم که بلند شد و دستم و گرفت از زمین بلند کرد روی مبل نشستم اونم جلوی پام زانو زد با دستش شروع کرد با کیرم بازی کردن اونو بالا نگهش داشت و از زیرش شروع کرد به خوردن تخمامو جوری میمکید که داشت درد میگرفت زبونشو از پایین تا سر کیرم کشید و لباشو دورش حلقه کرد تا نصفه بیشتر نمیتونست فرو ببره یه بار هم که بیشتر سعی کرد اق زد دیگه نمیخواستم ادامه بده خیلی شهوتم زیاد شده بود میترسیدم که لذت اصلی رو از دست بدم





بلندش کردم کمرشو گرفتم به سمت خودم کشیدمش اومد رو پاهام نشست جوری که سینش به سینم چسبیده بود یکم باسنش رو بلند کرد و کسش رو روی کریم تنظیم کرد گفتش خیلی بزرگه ولی دوسش دارم گفتم بار اولت نیست که مریم هم با سر تایید کرد حرفمو، یواش نشست روش خیلی لیز شده بود تا آخر رفت تو که چشاشو بست و یه آخ بلند گفت گفتم درد داره گفتش که اشکال نداره، همین تعریفشو شنیدم که مخ مرجانو زدم اون هم اولش قبول نمیکرد ولی دیشب که سه تامون مست بودیم در کمال تعجب قبول کرد تنگیشو به وضوح حس میکردم انگار که سایزش با سایز مهدی جور بود ولی الان دیگه مال من تو رفته بود و داشت کمی جا باز میکرد شروع کرد بالا و پایین شدن نمیتونستم زیاد خودمو کنترل کنم لذت وصف ناپذیری بود زیر پاهاشو گرفتم گفتمش منو محکم بگیر همینجوری که کیرم داخلش بود بلند شدم که یه آیییییییی بلندی گفت فهمیدم دردش گرفت کیرم رو در آووردم روی دست بلندش کردم بردمش روی میز نهار خوری دراز کشید پاهاشو رو کمرم حلقه کرد اینبار خودم تنظیمش کردم رو کسش یواش دادم تو یکم براش عادی شده بود کمتر دردش اومد سینه هاشو به دهن گرفتم و همینجور تلمبه میزدم ناله هاش منو بیشتر تحریک میکرد منم دیگه نزدیک اومدنم بود با این که کولر روشن بود ولی خیس عرق بودیم جوری که رو هم لیز میخوردیم





دیگه حرکتای دو تامون سریع و سریعتر شده بود فشار ناخونش روی پوست بازوم زیاد شد فهمیدم دیگه آخراشه پاهاشو که دور کمرم بود بیشتر قفل شد من هم که به ارضای روحی رسیده بودم داشتم ارضای جنسی میشدم سرمو بردم جلو که لباشو ببوسم چشاشو دیدم که بیشتر سفیدیش معلوم بود ضربه های آخر و زدم و لبامون توهم گره خورد به اوج لذت که رسیدم انگار که حجم زیادی آب داشت ازم خارج میشد مریم هم دیگه کم کم بیهوش بود روش ولو شدم کل تنم داشت مثل نبض میزد کیرم هم هنوز اون داخل بود و سرعت نبضش بالاتربود، چشاشو باز کرد نشانه رضایت رو از روی لبخندی که به لب داشت رو دیدم یه بوس کوچیک از لبش گرفتم چشاش رو دیدم که پر اشک شده بود ...پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پرستارهای سرخس قسمت اول

این داستانو حتما بخونید به نظر من که عالیییه البته شایدم تکراری باشه ولی بازم خوندنش آدمو دیوونه می کنه :

اين يه موضوع تفنني و کس کردن جالب و تمام عياريه که براي بنده در جوار دو تن از دوستان گرامي در شهر مرزي سرخس اتفاق افتاد

شب ساعت 10:30 بود که نماينده شرکت حمل و نقلي که محمولات مارو به آسياي ميانه ميبرد زنگ زد .

در حال رفتن بودم و ندا هنوز داشت کار ميکرد يه عالم فاکتور بود که بايد براي صبح حاضر ميشد
- الو آقاي سليمي
- بفرمائيد
- حامد هستم از شرکت نقطه چين
- سلام حال شما چه خبر
- راستش يه مشکلي پيش اومده براي بار ... که ميخواد بره قزاقستان و باشد شما صبح اول وقت در

گمرک سرخس حضور داشته باشيد و با تعهد شما اين بار ميتونه خارج بشه در غير اينصورت امکان داره

بارتون براي چنديد روز اونجا بخوابه و يا فاسد بشه .
ناله اي کردم و گفتم اونجا نماينده تام الاختيار دارم برام خيلي مشکله شبانه برم سرخس
- موردي نيست يکي از کاميونهاي ما عازمه و ميتونيد با اون بريد اما شما شخصا باشد حضور داشته

باشد و تعهد نامه رو امضا کنيد وگرنه خروج محموله عملي نيست
کي ميتونم با کاميون شما عازم بشم
- اون ساعت 1 شب راه ميافته اگه ميخوايد با اون بريد هماهنگ کنم
پس لطف کنيد
دوباره نشستم و سرمو گرفتم تو دستام روز پرکار و سختي رو گذرونده بوديم و براي فردا کلي کارو برنامه

داشتم ندا اومد تو
- چي شده اتفاقي افتاده ؟
نه بايد برم سرخس کاري پيش اومده
- الان بايد بريد ؟
آره
- اومد و رو پام نشست و دستشو گذاشت رو کيرم و کمي مالوند اما چيکو عميقا خواب بود
- اينم که مرده
- آره بابا حالم گرفته شده . کمي مالوندش و بالاخره چيکو بيدار شد و ندا سريعا کشيدش بيرون . چيکو

با سري خم در مقابل ندا جون داشت تعظيم ميکرد جلوي پام زانو زد و مثل هميشه سر کيرم رو کرد تو

دهنش چيکو حال اومد و به حداکثر حجم رسيد ندا کمي سرشو محکم ميک زد و بعد بلند شد و شلوار و

شورتشو درآورد و کسشو جلوي دماغم گرفت با دماغم تيغه کسشو مالوندم و کسش کم کم خيس شد

خيلي راحت تو بغلم نشست و کيرم موند زير کسش و خودش کيرمو مالوند به کسش کمي که گذشت اوند

تو کسش کرد و شروع کرد تو همين حين دگمه هاي مانتو باز شد و بعد سينه هاي بلوري ندا جولي

صورتم بود نوکشو گاز گرفتم و با زبون باهاش بازي کردم
- کيوان اينجوري نکن الان تموم ميشم ها
اشکال نداره و بلافاصله چند نفس عميق و شديد و ندا تموم شد.
محکم رو کيرم نشست و گفت ديگه نميشه بکني و لبخند شيطنت آميزي رو لباش بود يه نگاهي بهش

کردمو و گفتم خيال کردي و سريع جاخالي کردمو و همونطور با کون افتاد رو صندلي تا به خودش بجنبه

افتادم روش و گفت کيوان نه بسه!
و داشت ميخنديد بلافاصله سر چيکو رو با فشار ملايمي کردم تو سوراخ تنگ و صورتي رنگ ندا که

جيغش دراومد کيوان ن ن ن ن خشکه خيسش کن! اما چيکو اصلا حاليش نبود و خودشو هر جور بود تا

ته کرد تو کون ندا ندا کمي آروم شد و شروع کردم ولي اونقد تنگ بود که بلافاصله آبم اومد و ندا در

حاليکه برگشته بود و با شيطنت منو نگاه ميکرد گفت ديدي خلاص شدي و خودشو از زيرم کشيد بيرون

يه نگاهي به کونش کردم بد جوري باز شده بود و توش ديده ميشد اما زياد به روي خودش نمي آورد و

خودشو جمع و جور کرد و گفت اگه کاري نداي برم!
اون شب تمام کارها رو به ندا سپردم و رفتم خونه کمي وسايل شخصي برداشتم و زنگ زدم و قرار

گذاشتم ابتداي جاده سرخس. ادامه دارد....رر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
صفحه  صفحه 62 از 125:  « پیشین  1  ...  61  62  63  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA