انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 74 از 125:  « پیشین  1  ...  73  74  75  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
خواهــــــــــرت بــــــــــزرگ شــــــــــده داداش 1

داداش سیاوش من دو سال ازم بزرگ تر بود . من و اون تنها بچه های خونه بودیم . با این که پسر بود ولی خیلی ناز و خوشگل بود . منم تر کیب بدی نداشتم .. تپل بودم ناز بودم ولی اون بیشتر در دید بود . از اون جایی که ازم بزرگ تر بود یه احترام خاصی نسبت به اون حس می کردم . محبت پدر و مادر مون طوری بود که اصلا حس نمی کردم که بین من واون فرقی می ذارن . ولی اینا هیشکدوم واسه من مهم نبود . من علاقه خاصی به داداشم داشتم . از همون بچگی از تماشای بدن لختش لذت می بردم . با این که اون زمان سکس و نیاز جنسی و هوس معنایی نداره و اگه در عالم بچگی آمیزشی صورت بگیره انگیزه اش چیز دیگه ایه من همش دوست داشتم که خوشگلی و تپلی خودمو نشونش بدم . رفته رفته بزرگ و بزرگ تر شدیم . اون رفت به دبیرستان و پشت سرش منم دبیرستانی شدم . دیگه کار به جایی رسیده بود که اونو هر روز با یه دوست دختر می ددم . گاهی اونا رو می آورد خونه و با هم می رفتن به اتاق خواب مامان و بابا .. گاهی هم می رفتن تو اتاق خودشون .. دلم می خواست کله هر دو شونو می کندم . اصلا ملاحظه منو نمی کرد . جون خودش خیلی هم غیرتی بود . شاید یکی از دلایلی که من اصلا از دوست پسر گرفتن خوشم نمیومد همین وجود سیاوش بود .. یه بار یه کلاس تقویتی داشتیم توی مدرسه . مامان یادش رفته بود .. سیا رو فرستاد دنبال من .. منم تو راه مدرسه بودم که فاصله چندانی با خونه مون نداشت . اونم می بینه که یه پسری دنبالمه .. و وقتی هم که بهم متلک گفت آن چنان زد زیر گوشش و آبروی طرفو برد که یارو به دست و پاش افتاده بود . خوشم اومده بود از این که این جوری به من توجه داره . ولی وقتی چند قدم دور شدیم تا می تونست سرم داد کشید و گفت مقصر خودتی خودتی که اینا به خودشون رو میدن دنبالت راه میفتن . اون روز رفتم خونه و خودمو انداختم رو تخت و تا می تونستم گریه کردم . من خیلی چیزا رو در خودم می کشتم به خاطر داداشم .. عاشق شدنو .. دوست پسر گرفتن و هوسباری ها رو .. دوستان همه از دوست پسراشون می گفتند .. دو سه تایی رو که با هاشون صمیمی بودم از سکس مقعدی با اونا گفته ..می گفتند که خیلی درد داره ولی وقتی که آدم خودشو در اختیار دوست پسرش می ذاره و با نوازش و مالش دستای اون به یه حالت خلسه و خوشی میره تمام این درد ها واسش شیرین میشه .. می تونه باهاش کنار بیاد . لذت می بره که اونا لذت می برن .. می گفت پسرا خیلی هم زرنگن با حرفای قشنگشون آدمونرم می کنن و ما دخترا گاهی دوست داریم که فریب حرفای اونا رو بخوریم . می دونیم که فریبه ولی خوشمون میاد . اون وقتا که سیاوش تازه رفته بود دبیرستان یه بار که رفته بود حموم و در باز بود کنار در و در حاشیه دیوار طوری پنهان شدم که منو نبینه . دستشو گذاشته بود رو کیرش و با هاش بازی می کرد . خیلی دراز و کلفت نشون می داد .. من فقط چند بار رفته بود م به سایتهای سکسی و عکسشویعنی عکس کیررو دیده بودم ولی می دونستم به جایی نمی رسم جز اینکه خودمو اذیت کنم و بی نتیجه با خودم ور برم . وقتی اون با کیرش بازی می کرد حس کردم که باید آخرش به کجا برسه .. آب کیرشو ریخت رو دیواره حموم و خودمو کنار کشیدم تا منو نبینه.. رفتم رو تخت و لاپامو باز کرده دستمو گذاشتم روی کسم ... سیاوش اعصابمو خرد می کرد وقتی که ازم می خواست که اونو با دخترای همکلاسم آشنا کنم .. فقط یه بار تونستم سرک بکشم و با ترس و لرز از سوراخ در اونم برای چند لحظه ببینم که دارن چیکار می کنن . اون داشت سینه های دوست دخترشو میک می زد و دامنشو می داد بالا ... داشتم دیوونه می شدم . حرص می خوردم . چند لحظه بعد که نگاه کردم دیدم که داداش کیرشو کرده توی کون دوست دخترش و یه فاصله ای هم بین کیر و کون هست .. ظاهرا تمام کیر نمی تونه بره توی کون . از اون فاصله و روزنه در فقط همینو می دیدم . دوست داشتم درو بشکنم جیغ بکشم بگم منم بزرگ شدم چرا به من توجهی نداری . ..حسادت می کردم .. حشری می شدم .. وقتی هم که یکی از دوستام از رابطه اش با برادرش می گفت بیشتر آتیشم می داد . البته اون و داداشش در همون مراحل اولیه بودن . می گفت فقط سینه هامو لمس می کنه .. و کسمو می مالونه .. ولی هر دومون می دونیم که بازم از اینی که هست میریم جلو تر .. می گفت همین شب جمعه که بابا مامانش برن به یه مهمونی عروسی اونا چند ساعتی رو می تونن در خلوت با هم باشن و کاری می کنه که این بار داداشش کلنگو بزنه به زمین اون .. این حرفاش دیگه تابوی سکس با داداشو در من شکسته بود . دوست داشتم منو بخواد .. با من همون کاری رو بکنه که با دخترای دیگه می کنه .. خودم موهای داداشمو شونه می زدم و مرتبش می کردم . از این که خوشگلش می کردم لذت می بردم ولی حالا دیگه از این کار خودم حرصم می گرفت . به من می گفت اصلا دوست نداره یه روزی منو کنار شوهرم ببینه . می گفت یه جوری میشه که دست مرد دیگه ای به من برسه .. خیلی خود خواه بود . ولی لذت می بردم که این حسو به من داره . اون دو سالی می شد که رفته بود دانشگاه ولی این بار ازم می خواست که اونو با دخترای سال آخر دبیرستان آشنا کنم . به احساس من اهمیتی نمی داد . می گفت توقع دانشجو ها زیاده.. نمیشه از دستشون در رفت خیلی سخته . اون تا حالا با بیست تا دختر بود و هنوز می ترسید چطور از دستشون در بره . لباسای تنگ و چسبون می پوشیدم ..سکسی و نیمه لخت تا نگاهم کنه .. تا به من توجه کنه .. ولی اون فقط به دخترای دیگه فکر می کرد .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایــــــــــرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خواهــــــــــرت بــــــــــزرگ شــــــــــده داداش 2

یه روز آخر هفته بود .. من و اون در خونه تنها بودیم . قرار بود سمیرا همکلاسم بیاد خونه مون و با سیاوش باشه . از اون دختر پررو ها بود که قبلا چند تا دوست پسر هم داشت ولی می خواست هر طوری شده بیفته گردن داداش من تا عقدش شه .. اینو بعد از این که فهمیدم می خواد بیاد خونه مون و سیا هم تشنه اش شده بود فهمیدم .. وقتی در زد و اومد سیا بود توی حموم .
- سمیرا اون با یکی از دوست دختراش رفته
-چه غلطا ! اون چه جوری می خواد شوهرمن شه ؟!..
-داداش نمی خواد زن بگیره
-چیه نکنه گلوی خودت پیشش گیر کرده ..
-ربطی به تو نداره ..
-حتما تو هم از اونایی که میری زیر کیر داداششون ..
-بی تر بیت ..
-رفتی بهش راپرت دادی که من به دردش نمی خورم ؟ از ریخت و قیافه و حرکات و کارات معلومه که دوست داری با داداشت بخوابی . خودت نمی دونی ولی همش داری پیش بچه ها سوتی میدی ..
-خفه شو سمیرا .. برو گمشو دیگه نمی خوام باهات دوست باشم ...
سمیرا رفت .. سیاوش از حموم اومد بیرون .
-سمیرا نیومده
-نه .....
گوشیش زنگ خورد . سمیرا بود . فکر این جاشو نکرده بودم .. ازش فاصله گرفتم .. به صدای بلند حرف می زد ..
-چی ؟ چی گفتی ؟ خواهرم می خواد با من باشه ؟ اون هنوز بچه هست . عقلش نمی رسه .. درسته هیجده سالشه ولی مثل یه دختر ساده ده دوازده ساله هست .. اهل این حرفا نیست .
حرفای دیگه ای هم زدند که متوجه شدم سمیرا دیگه خونه مون نمیاد . سیاوش اومد سمت من .. شونه هامو گرفت می خواست منو بزنه ..
-داداش ولم کن .. من بزرگ شدم .من دیگه بچه نیستم .چرا باهام این رفتارو می کنی .. رفتم وخودمو انداختم رو تختم و هق هق گریه رو شروع کردم . مثلا قهر کردم .اومد بالا سرمن . دستشو گذاشت رو پیشونیم.
-چته چی شده ستایش .
-هیچی به همه توجه داری جز من .
دستشو گذاشت رو کمرم .. خوشم اومد .. لحظاتی بعد کف دستشو آروم گذاشت رو باسن و همون جایی که یه جین استرچ پوشیده بودم تا دلشو ببرم . تعجب کرده بودم . خوشم میومد . ولی ازش انتظار نداشتم . نمی دونستم چه عکس العملی نشون بدم . دستشو برد بالا تر .. اونو گذاشت رو ی سینه هام که نیمی از اونا مشخص بود . چشام از هوس تار شده بود . انگار مردمکم داشت به سرعت دور خودش می گشت .. آتیش گرفته بودم . دستمو گذاشتم رو دست سیا تا بیشتر خودشو به من بچسبونه .. ولی اون ولم کرد ..
-پس هرچی سمیرا می گفت حق داره . تو یه دختر هوسبازی . تو به خاطر خودت اونو ردش کردی ..
نای حرف زدن نداشتم .. پس از لحظاتی سکوت اولش حرفای سمیرا رو واسش گفتم که چه نیت شومی داشته چون دختر خوبی نبوده و بعدش از خودم گفتم ..
-آره سیا .. من اهل دروغ نیستم . تو همه رو می دیدی جز منو . فکر کردی که همون دختر کوچولوی سابقم . ولی خواهرت بزرگ شده .. اون به دنبال پسرا نبوده . پسرا به دنبالش بودن . داداشش غیرتیه ولی وقتی دختر میاره خونه وقتی دستشو می ذاره جلوی دهن دختره که داره فریاد می زنه .. صدای ناله های هوسشو قطع نمی کنه . فکر نمی کنه ممکنه گاه وسوسه شم و به یه طریقی اونو ببینم . دنیای من .. چهار دیواری من تو بودی سیا ... شاید این یه حس بد باشه .. یه گناه باشه .. یه عشق و هوس آلوده .. یه حسادت .. وقتی که این همه دختر دوستت دارن و خودشونو متعلق به تو می دونن من چرا ندونم ؟! ولی حالا دیگه نمی دونم .
-باورم نمیشه یعنی تو ستایش .. حاضر بودی ...؟
-آره حاضر بودم ولی حالا دیگه حاضر نیستم..
-به من دست نزن . نمی تونی و فیلم بازی نکن که آرامش من شی ..
بغلم کرد .. دستشو بازم گذاشت رو سینه هام خوشم میومد .. ولی اونو ازخودم دور کردم ..
-چته ستایش ..
-من ترحم نمی خوام ..
-من دوستت دارم ستایش .عاشقتم ..
-نمی دونم عشقتو باور کنم یا نه ولی نمی تونم باور کنم که هوس منو داشته باشی . پسری که خودشو آلوده دخترای رنگ و وارنگ کرده باشه چطور می تونه هوس وهوای خواهرشو داشته باشه .
شب شد و اومد سمت من . دلم می خواست نازمو بکشه . بیشتر بهم توجه کنه . رفته بودم توی حس . مثا ابر بهار اشک می ریختم .
-حالا تو به خاطر دختر مردم داری خیطم می کنی ؟ آبروی منو می بری ؟ ارزش من فقط همینه ؟ تو دیگه چه حور داداشی هستی . همش ازم می خوای که تو رو با دخترای دیگه جورت کنم . ببینم توخودت حاضری واسه خواهرت این کارو بکنی ؟
-ستایش چی داری میگی گردنشو می شکنم . نمی ذارم نفس کشی روی زمین باشه که به خواهرم نظر بد داشته باشه .
-پس تو چرا به خواهر دیگران نظر بد داری ؟چرا مدام داری با احساسات من بازی می کنی .
-باشه من دیگه کاری به کارت ندارم ..
دلم می خواست بیشتر نازمو بکشه . بیشتر باهام ور بره . دوست داشتم همون جوری که بقیه رو تسلیم خودش کرده منو هم تسلیم خودش کنه . ما می تونستیم ساعتهای زیادی رو در منزل با هم باشیم از وجود هم لذت ببریم . اگه فقط یک بار طعم شیرین با من بودن رو می چشید کاری می کردم که طرف زن و دختر دیگه ای نره . شاید نمی تونستم دختری خودم تقدیمش کنم ولی بازم کاری می کردم که همون لذتو بچشه . واسش ساک می زدم . تمام بدنشو غرق هوس می کردم . سر تاپاشو لیس می زدم . فقط یه اشاره از اون کافی بود . حالا که تا حدودی نازموکشیده بود دلم می خواست بیشتر واسش ناز می کردم ولی اونم دیگه ساکت شده بود .. انگاری رفته بود به حال خودش و دست از سرم بر داشته بود .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خواهــــــــــرت بــــــــــزرگ شــــــــــده داداش 3 (قسمت آخر )

نمی دونم اون چرا عقب نشینی کرده بود . چرا نمیومد به سراغ من .. لیاسمو عوض کرده یه دامن کوتاه پام کرده و با یه بلوز راحتی که تنم کردم خودمو انداخته بودم رو تختم . قلبم طوری توی سینه ام می زد که حالمو نمی دونستم . دلم داشت از سینه اش در میومد . برقو خاموش کرده بودم تا اگه یه وقتی داداش اومد قیافه منو در هم و چهره منو آشفته نبینه .. بازم رفتم توی حس .. گریه رو سر دادم .. با صدای بلند . دوست داشتم از این سلاح زنانه به نحو احسن استفاده کنم و اونوبه دام خودم بکشونم . مگه من چه چیزی از بقیه دخترا کم داشتم . اون داداشمه بذار باشه ؟ خودم باید لذتشو ببرم . هنوز در ابتدای راه بودم . دیگه جاش نبود که به دخترایی که تا حالا با هاشون بوده حسادت کنم .. حس عجیبی رو همراه با لذت در قسمت زیر سینه ها و دور و بر کسم داشتم . یه توده هوس بین ناف و کسم قرار گرفته بود . ورم روی کس و خیسی لاپامو حسش می کردم . بی اندازه تحریک شده بودم .. صدای پای سیا رو می شنیدم که داشت میومد به سمت من . من به دلداری نیازی نداشتم . من به دستکاری نیاز مند بودم . تا فهمیدم که اون داره میاد به سمت من صدای گریه هامو بردم بالا
-ستایش تو چی می خوای ..
اومد کنار من رو تخت نشست .. حس کردم که به پاهای لختم خیره شده .. دستشو گذاشته بود پشت پاهام . من دمرودراز کشیده بودم . خیلی دلم می خواست که در اون لحظه چهره اونو می دیدم . دستشو گذاشت روی رون پام و خیلی آروم با نوک انگشتاش با اون قسمت بازی می کرد ..
-چرا حرف نمی زنی ..
از هوس صدام می لرزید . برای دختری که تا حالا تجربه سکس و هماغوشی با کسی رو نداشته وقتی در این شرایط قرار می گیره دیگه براش فرقی نمی کنه اونی که در کنارشه و می تونه بهش لذت بده و هوس سرکششو مهار کنه چه کسیه . من فقط می خواستم لذت ببرم . طعم شیرین هوسو تا جایی بچشم که به آرامش برسم . سبک شم . چقدر از دوستام در این مورد بشنوم و خودم کاری نکنم . احساس ضعف می کردم . کسمو با فشار و خیلی آروم به روی تشک می مالوندم. می دونستم پسرا خیلی از کونای گنده خوششون میاد و اونا روتحریک می کنه . شاید کون من اون گندگی لازمو نداشت ولی تازه بود و خیلی زود هیجان خودشونشون می داد . اون باید یه کاری می کرد تا منم همراهیش می کردم .. ولی یه حس شرم رهام نمی کرد . تا حالا بین من و اون چیزی نبوده .. ولی نه ستایش .. داداشت با خیلی از دخترا رابطه داشته به این فکر کن که اون اصلا در بند حیا و این حرفا نیست . بذار فکر کنه که منم یکی از دوست دختراشم .. دو تا دستاشو گذاشته بود رو کمرم .. بلوزمو داد بالا ..
-ستایش خوشت میاد این جوری ماساژت میدم ؟
-آره داداش .تنم داغ میشه .. از کوفتگی در میاد ..
می خواستم بهش بگم داداش بچه گول نزن . درسته که اهل خلاف نبودم ولی زیر دستت بزگ شدم . بلوزمو از سرم در آورد . سوتین هم نداشتم . دو تا دستاشو از کناره ها رسوند به سینه هام . همون برای سست شدنم کافی بود خودمو محکم به تخت فشردم . سینه هام به دستاش چسبیده بود .. فقط صدای نفسهای هوس من بود که شنیده می شد . خیلی دوست داشتم بدونم کیر داداش سیای من در چه حالتیه .. اون حالا باید برای خواهرش شق کرده باشه . اگه این طور بود پس سیا برای خودش به خاطر خودش هم اومده به سمت من . این همون چیزی بود که من می خواستم . اوووووهههههه نهههههههه اون خودشو رو من خوابوند . شروع کرد به بوسیدن پشت گردنم ..وقتی لباشو گذاشت بین پس گردن و شونه ام دوست داشتم از هوس جیغ بزنم .. .. دستاشو برد پایین تر دامن منو هم در آورد . نمی تونستم و نمی خواستم اعتراضی کنم . آخه من تسلیمش بودم .. دیگه می دونستم که می خواد چیکار کنه . داشتم به هدفم می رسیدم . سرشو گذاشت رو کونم و دو تا دستاشو هم رو سینه هام قرار داده بود .. لبامو گاز می گرفتم . نمی خواستم حرفی بزنم . بهترین کار این بود که از هوس خودمو به طرف پایین بچسبونم و فشار بیارم .. حرکات موجی شکل و لرزشهای لذت بخش ولم نمی کرد .. داداش واسه یه لحظه دستاشو از رو سینه ها م برداشت لاپامو بازش کرد و دوباره دستشو گذاشت روسینه هام .. حس کردم که اونم کاملا لخته .. نمی دونم چرا امشب این قدر با محبت شده بود . شاید دلش برام سوخته بود و شایدم چون سمیرا رفته بود دلش می خواست که با من حال کنه و دلش نسوزه .. نوک زبونشو گذاشته بود رو سوراخ کونم و بعدش کسمو می لیسید . جز این که خودمو به سرعت رو تخت حرکت بدم کار دیگه ای ازم بر نمیومد . منو رو دستاش بلند کرد برد به اتاق بغلی . خیلی راحت و یه ملافه ای رو تخت اتاق خواب بابا مامان گذاشت و منو گذاشت روش . طاقبازم کرده بود . یه لحظه که چشامو باز کردم کیر تیزشو دیدم . لباشو گذاشت رو لبام .. رو من دراز کشید .. چقدر خوشم میومد که سینه های مردونه و پر موی سیاوشو رو سینه های غلتونم حس می کردم . کیرش با قسمتی از پا هام در تماس بود . لباشو گذاشت رو لبام . چشامو بسته بودم .. هر دومون غرق سکوت و هوس و التهاب بودیم . شاید اونم مث من یه شرم خاصی داشت که با سکوت کنترلش می کرد .. منم دوست داشتم بهش لذت بدم . دستمو به سمت کیرش دراز کردم .. اونم یه دور بر گشت کیرشو گذاشت رو دهنم .. سختم بود ..ولی وقتی دیدم اون از همون سمت خم شده دهنشو گذاشته رو کسم منم دستمو گذاشتم رو ته آلتشو اونو به دهنم نزدیک کردم ..
-آههههههه ستایش .. ستایش ... فوق العاده ای ..
وقتی این حرفو می زد با لذت بیشتری کیرشو ساک می زدم . اونو اسیر خودم کرده بودم . حس کردم کیرش داره توی دهنم وول می خوره .. آب دهنم یه جوری شده و دهنم پر شده بود از مایعی غلیظ .. آخ اون حتی همون آب شیری کیرش بود که توی دهنم خالی کرده بود .. نفسم بند اومده بود .. داشتم فکر می کردم که نکنه واسه معده من ضرر داشته باشه . ولی همه رو تا قطره آخرشو خوردم .. اون کیرشو کشید بیرون .. دهنشو گذاشت رو سینه هام .. وقتی میکشون می زد نوکش تیزی خاصی پیدا می کرد . این بار دهنشو تا چند دقیقه ای رو کسم نگه داشته بود .. یواش یواش میکش می زد ..
-سیا .. داداش ..داداش .. داداش .. من سوختم .. نهههه نه ..
ولی سیاوش روی کس و پا و کناره هاشو خوب لیس می زد ومی خورد .. تا این که حس کردم یه آب گرمی داره از م بیرون می ریزه .. اولین سکسم بود با این که ار گاسم شده بودم بازم می خواستم . بازم عطش داشتم . داغ بودم . هر کاری که می خواست با هام می کرد . همیشه تسلیم خواسته هاش بودم .. می خواست کونمو بکنه .. نگاهی به کیرش انداختم .. این کیر تا حالا توی کون خیلی از دخترا رفته بود و حالا نویت کون من بود .. وقتی وارد کون من شد باید کاری می کردم که به کون دختر دیگه ای نره .. حالا وقت فکر کردن به این چیزا نبود .. ولی هر قدر هم با کرم سوراخ کون منو چربش کرد و روون.. درد پدرمو در آورد . اون لذت می برد و من درد می کشیدم با سینه هام بازی می کرد . با روی کسم . منو می بوسید . لباشو گذاشته بود رو شونه هام . خیلی تنگه سوراخ کون و خیلی هم درد داره کون دادن . وقتی به خاطر حال کردن داداش حال می کردم . آخه می خواستم سیرش کنم تا اشتهای دیگران رو نداشته باشه .. به زور پنح سانت از کیرشوکرد توی کونم .. نگهش داشت .. با بدنم ور رفت
-آخخخخخخخ ستایش .. ستایشت می کنم خوشم میومد وقتی که داشت منومی کرد دستمو گرفت و از انگشتا بگیر تا بازو زبونشو کشید روی اون و همه جامو بوسید .
-سوراخ کونت خیلی نقلی و سوزنی شکله . ولی کون و کپلت رو تا دو ماه دیگه با دست زدنها و آب دادنهای خودم طوری ردیفش می کنم که دو برابر حالا بشه ..
-هر مدلی که دوست داری بکن .. بسازش .. فقط می خوادم به کام تو شیرین باشه ..
یه حرکت کوچیک کیرش توی کونم دردموزیاد می کرد ..-
داداش کون دادن من بهت لذت نمیده ؟ چند بار بکنی روون تر میشه
-فدات ستایش .. خوشحالم کردی . گفتم شاید دیگه نخوای با من باشی ..
-چیه به همین زودی دلتو زدم سیاوش ؟
کونموبه طرف کیرش حرکت می دادم ..
-چقدر داغه .. فدات شم سیا ..
اون به خاطر من به کیرش فشار نمی آورد . ولی من چند دور که کونمو چرخوندم این بار پرش های کیرشو داخل کونم حس کردم ..
-خوشت اومد ؟ سبک شدی ؟ کیف کردی ؟ من مال خودتم داداش . دیگه دنبال دخترای دیگه نباش . سمیرا با خیلی ها دوست بوده تازه اون به خیال خودش می خواسته زنت شه ..
-آره ستایش .. ولی همون سمیرا هم تو رو این طور حس کرده بود که می خوای با من باشی .. سیاوش دستاشودور کمرم حلقه زد و در حالی که منو به سینه هاش می فشرد زل زد توچشام . این بار دیگه چشامو نبستم . منم نگاهمو به نگاهش دوخته بودم . لبامون رو لبای هم قرار گرفت و داشتم به این فکر می کردم که امروز بهترین روز زندگی من تا این روزه ..... پایان .... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
فــــــــــذای تــــــــــو شــــــــــوهـــــر چیــــــــــز فــــــــــهم ۱

وقتی شهاب بهم گفت آتوسا صاحب اختیاری که قبول کنی یا نه و هیچ اجباری نداری بهش گفتم مگه میشه قبول نکنم ؟ تو مرام ومردانگی خودت رو به من نشون دادی . وقتی این حرفو زدم در آغوش هم قرار گرفته با یک بوسه شیرین به استقبال سکسی شیرین رفتیم . من و شهاب تازه از دواج کرده بویم . اون دو سه سالی رو ازم بزرگتر بود و تازه سی سالش شده بود .. چند روزی می شد که از ماه عسل تایلندمون بر گشته بودیم که این جریان پیش اومد .. حالا دو تایی مون منتظر مهمونا بودیم .. همه چی آماده بود .. شاید اونم داشت به همون چیزی فکر می کرد که منم فکرشو می کردم . از همون روز اولی که با هم ازدواج کردیم این مسئله رو که بریم به فیسبوک و سایتهای سکسی و فیلم سکسی ببینیم واسه خودمون حل کردیم . دیگه گفتیم که چیزی بین ما مخفی نمونه . و اتفاقا تماشای این فیلمها در کنار هم لذت سکس و زندگی رو واسه ما چند برابر می کرد و همیشه هیجان زده بودیم . می دونستم همون هیجانی رو که از تماشای کیر مردای دیگه بهم دست میده اونم به همون صورت از تماشای اندام زنای دیگه هیجان زده میشه . وقتی این فیلما رو می دیدیم دست من با کیر اون و دست اون با کس من بازی می کرد و وقتی هیجان ما شدت می گرفت با هم سکس می کردیم . از اون جایی که فهمیدم عاشق باسن برجسته و شکیله یه چند وقتی رفتم ورزش و حسابی باسنمو به شکل دلخواه و بر جسته در آوردم . گودی کمر و قوس باسن منو کمتر زنی داشت و من توی دور و بری ها و فامیلا ودوستا و همکلاسای خودم که ندیده بودم . ماه عسلو رفته بودیم به تایلند ..به یه هتل پنج ستاره ... خیلی دوست داشتم از ماساژای مخصوص تایلندی استفاده کنم . شهاب گفت که بهتره بگیم یکی بیاد و در همین هتل ماساژت بده . ولی یه چیزی بهم گفت که داشتم شاخ در می آوردم . با این که در عروسی ها و محافل مختلف حجابو رعایت نمی کردم واز لباسایی نیمه سکسی استفاده می کردم و با هم خیلی راحت بودیم ولی این انتظارو نداشتم که اون این پیشنهادو به من بده ..
-آتوسا دوست داری که یه ماساژور مرد ماساژت بده ؟
نمی دونستم چی جوابشو بدم . اولین چیزی که به ذهنم رسید داستانهایی بود که در این مورد خونده و فیلمهایی بود که دیده بودم که چه جوری ماساژ تبدیل به سکس میشه ولی اونا فیلم بود ولی در این جا به خاطر این که سکس ماساژ انجام شه باید از پیش یه وجهی پرداخت می شد و به توافق می رسیدن ..
-شهاب نمی دونم چی داری میگی . تو سختت نیست ؟
-واسه چی عزیزم . اتفاقا مردا دستای قوی تری دارن . این جا یه مرد انگلیسی رو دیدم که اندام و دستای ورزیده ای داره ..
-شهاب من سختمه ..
-اگه ناراحت نمیشی من کنارت می مونم تا سختت نباشه ..
-آخه واسه یه ماساژدرست و حسابی باید اندام برهنه باشه ..
-دیگه وقتی شوهرت پیشته و این مسئله رو با تو حل کرده جای نگرانی نیست . تازه اون یه مرد غریبه هست . دو روز دیگه که بر گشتیم ایران اونی وجود نداره که بخواد بگه چی شده چی نشده ..
-فدات شم شهاب که این قدر با فر هنگی ..
-عزیز دلم زن و مرد باید تفاهم داشته باشن
-آخ من نمی دونم چه جوری جبران کنم
-همون که خوشحال باشی کافیه
-دوستت دارم -
منم دوستت دارم
-فدات میشم عزیزم تو چقدر خوبی .
-ولی نه به اندازه تو ..
قبل از این که اون مرد بیاد من و شهاب رفتیم حموم . هر چند بدنم موهای زائدی نداشت ولی با این حال بازم با ژیلت به کس و زیر بغلم برق انداخت و حسابی خوشبوم کرد که پیش اون خارجیه خجالت نکشم . .. یه حوله ای دور خودم پیچیدم و آماده شدم . کمی سختم بود . بالاخره نورمن انگلیسی وارد شد . چهاز شونه و قوی هیکل بود .با موهایی بور و چشایی آبی .. با یه زیر پیرهن و شورتی فانتزی که تا چشمم به بر جستگی و ورم کیرش افتاد فوری سرمو اون ور کردم که یه وقتی شهاب حساس نشه . رو تخت ماساژدراز کشیدم . شهاب اومد پیش من و ردیفم کرد . دراز کشیدم و اونم حوله رو انداخت رو تنم . اونو به صورت چهار تا کرد گذاشت روی باسنم ..نورمن روغنو به میزان کم ریخت رو شونه ها و کمرم . شهاب رفت و نزدیک من رو تخت نشست . سختم بود . از این که دستای مرد بیگانه ای به من برسه . ولی وقتی خود شوهرم حرفی نداشت منم باید با این مسئله کنار میومدم . دستای قوی اون خستگی رو از تمام تنم می چید . انگاری خون در تمام بدنم جریان پیدا کرده خوابم گرفته بود . خوشم میومد ... سرعت جریان خونو به خوبی در رگهام حس می کردم .. از شونه هام رسید به کمرم . اومد پایین و پایین تر . بعد از اون جا رفت سراغ پام .. از کف پا شروع کرد آروم آروم به طرف رون پا رو مالوندن . حس کردم حشری شدم .. تصور می کردم که اون شورتشو پایین کشیده کیرشو فرو کرده توی کس من .. خیلی هیجان زده بودم . اگه شهاب این جا نبود شاید تسلیم اون مرد می شدم . کف دست چپمو گذاشته بودم رو سینه هام ..و بعد رو قلبم تا ضربانشو حس یا کنترل کنم ..
شهاب : عزیزم چطوره ؟
-خوبه .. خیلی داغ شدم ..
شهاب از جاش بلند شد ..
-مثل این که این خارجی سختشه ..
خیلی آروم حوله رو از روی کونم بر داشت .. یه لحظه سرمو بر گردوندم . با این که این جور مواقع ماساژور ها باید بی خیال نشون بدن ولی چهره حریص نورمن نشون می داد که کون من دلشو برده .. چون گفت وااااااااووووووو ... واسه لحظاتی حس کردم گوشت تنم داره آب میشه -
شهاب این چه کاریه که انجام دادی ...... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
فـــــدای تـــــو شـــــوهر چیـــــز فـــــهم ۲ (قسمـــــت آخـــــر)

شهاب متوجه حالتم شده بود
-عزیزم سخت نگیر . یادت باشه پیش دکتر زنان که میری پزشک مرد محرمه .. اینم همین حالتو داره ..
من نمی دونستم چی داره میگه . فقط وقتی ریزش چکه چکه روغن ماساژو روی کونم حسش می کردم داشتم آتیش می گرفتم . این آتیش هوس بود . تمام وجودم داشت می سوخت . کف دست نورمن اون قدر پهن بود که حتی وقتی دو تا دستشو گذاشت رو دو طرف باسنم فکر کردم تمام قاچ و کپلمو پوشش داده .. دو طرف یک سمتو آروم چنگش گرفته می آورد به سمت بالا ولش می کرد . سرمو به سمت شورتش خم کردم .. وووووووییییییی اگه شهاب ببینه چی میشه . کیرش طوری شق کرده بود که کاملا توی شلوارش افقی به نظر می رسید . من بمیرم .. یه نگاه به شهاب انداختم .. اتفاقا اونم به کیر نورمن زل زده بود . چشامو بستم و بی خیال شدم .. اما اون ول کن باسنم نبود . نقطه ضعف منو فهمیده بود . هر لحظه حس می کردم که ممکنه شهاب عصبی شه و بیاد یه چیزی به این مرد بگه . نوک انگشتای نورمن در تماس با کس و سوراخ کونم قرار گرفته بود طوری که من لبامو گاز می گرفتم . آخخخخخخخخ بمیرم من ! شهاب دید که من لبامو گاز گرفتم ..
-دردت میاد آتوسا ؟
-نه خوبه ..
چیز عجیبی دیدم . حرکتی که نمی دونستم علتش چی می تونه باشه . آیا شوهرم از این که یه مرد غریبه داره تن بر هنه منومالش میده به هیجان اومده ؟ یا این که در اثر دیدن تن لخت من به این صورت حشری شده ؟ شهاب داشت کیرشو می مالید .. شوهرم از جاش پا شد اومد سمت من ..
-آتوسا این مرد حرف نداره
-منظورت کارشه ؟
-آره منظورم همونه ..
یواش یواش داشت به ذهنم خطور می کرد که نکنه شهاب هم از اون مردایی باشه که وقتی زنشو جلوی چشاش می کنن حال کنه . من که در اون لحظات این طور دوست داشتم .. دستای شوهرم از پهلو ها رفته بود روی سینه هام .. نورمن همچنان با هیجان خاصی داشت مالشم می داد ... شهاب که انگلیسیش بد نبود یه چیزی به اون مرد گفت و بعد به من گفت که آتوسا حالا طاقباز کن .. اووووووووففففف دیگه این آخرش بود . این جوری هم کس و هم سینه هام کاملا در دید قرار می گرفت و بی حجابانه تر از حالت دمر بود .. کسم حرف نداشت از اون کس های نقلی بود که وقتی پاهام به هم می چسبید انگاری کس قایم می شد . خیلی کوچولو بود . شهاب بهش می گفت توت فرنگی .. آخخخخخخخ چی می شد نورمن اون توت فرنگی رو می خورد . من طاقباز شدم . حالا اون مرد روغنو رو قسمت جلوی بدنم پاشید و از سینه هام شروع کرد . با هوس طوری که انگاری می خواد چند لحظه بعد کیرشو فرو کنه سینه هامومالش می داد .. شهاب چطوره ..
-خوبه .. عزیزم تو سختت نیست ؟ ..
نورمن همه جامو می مالوند به کسم که می رسید منحرف می شد . لبامو همچنان گاز می گرفتم ... شهاب اومد و دستاشو گذاشت رو سینه هام
-چیکار می کنی زشته
-دیوونه . اون مرد غریبه می مالونه زشت نیست حالا من می مالم زشته ؟
-آخه اون به حساب ماساژه .. آخخخخخخخخ نکن .. نکن شهاب داری تحریکم می کنی .. نکن .. خواهش می کنم ..
-عزیزم دوست داری که نورمن توت فرنگی تو رو بمالونه و میکش بزنه ؟ خیلی تر شده ..
-نههههههههه از این حرفا نزن . نمی خوام جز تو دست مرد دیگه ای بهم برسه واسه این که کاری باهام بکنه ..
-آتوسا .. چشات چیز دیگه ای میگه ..
-نههههههه نههههههه توخودت گفتی یه مرد بیاد این جا ..
-آره ؟ می خوایییی ؟
-نه شهاب .. خواهش می منم ..
نورمن پاهامو مالش می داد شهاب هم نرمه گوشمو میکش می زد .
-نگاه کن کیرش چطور شق شده آتوسا ؟ طفلک گناه داره ..
اوووووووففففف این چه حرفی بود که تحویلم می داد . ولی دوست داشتم . در اون لحظه شوهر بی غیرت دوست داشتم . می مردم واسه شوهر بی غیرت خودم . سرشو تکون داد . یه اشاره ای به نورمن زد و یه چیزی هم گفت .. شهاب دستشو گذاشت دو طرف پاهام . اونا رو به دو سمت بازشون کرد . لبای کلفتی رو روی کسم حس می کردم . اون لبای شهاب نبود .. اون لبا خیلی کلفت نشون می داد .. اوووووخخخخخخ کسسسسسم ... مرد انگلیسی میک زدنو شروع کرده بود . اون داشت جلو شوهرم کسمو می خورد .. تا خواستم یه حرفی بزنم و یه نازی بکنم شهاب کیرشو در آورد و اونو به سمت دهنم گرفت . کیرشو فرو کرد توی دهنم ... از هوس زیاد ناشی از میک زده شدن کسم بی اختیار چند بار کیر شهابو گازش گرفتم . حس کردم خیلی راحت توسط نورمن ار گاسم شدم . لبام بی حس شده بود .. هنوز سر مست از ار گاسم اول بودم که کیر کلفتی رو توی کسم در حال حرکت حس می کردم .. شهاب آب کیرشو ریخته بود توی دهنم.. همه شو خوردم .. نور من رو من خم شده لبامو می بوسید و چه با سرعت کسمو می کرد .. دستامو دور کمر نورمن حلقه کرده و از هوس می خواستم خودمو پرت کنم پایین .. داشتم می سوختم منفجر می شدم ..ده دقیقه ای داشت منو می گایید . لبامو کج کرده شهابو فریاد زدم ..
-عزیزم بگو کیرشو بکشه ..
ولی نورمن ول کن کسم نبود .. با دو تا دستام یه لحظه هلش دادم .. جاااااااان کیرش که اومد بیرون آب کسم با فشار ریخت بیرون .. نور من دور و بر کسمو طوری می لیسید که هوس کردم دوباره منو بکنه .. دیدم شهاب رو تخت دراز کشیده منتظرمه .. رفتم رو ی کیرش .. شهاب کیرشو فرو کرد توی کسم .. نور من هم با همون روغن سوراخ کون و روی کیرشو چرب کرد و فرو کرد توی کونم
-آیییییییی .آیییییییییی شهاب به این دیوونه بگو آروم تر کونمو بکنه..
شهاب : عزیزم حالا این چند دقیقه رو تحمل کنم .
خوشم میومد با پنجه های قدرتمندش کونمو در چنگ خودش گرفته بود .. حتی کون منم از کیر این مرد خارجی لذت می برد .. نورمن دیگه بی حس و سست شده بود آبشو خالی کرد توی کونم و شهاب هم ریخت توی کسم .. وقتی اون مرد رفت کمی احساس شرمساری می کردم ..
-آتوسا واسه چی ناراحتی من خودم خواستم . تو که بهم خیانت نکردی .. اگه بدون اجازه من کاری می کردی من ناراحت می شدم ..
-فدای تو ..
وقتی هم که بر گشتیم ایران و چند روز بعد در مهمونی بهم گفت که اگه راضی باشه با دوست قدیمش محسن و زنش مینا یه بر نامه سکس ضربدری بذاریم بد نیست و اونا راضین اولش یکه خوردم .. محسن و مینا هم سن و سال و تقریبا هم تیپ ما بودن .. یه لحظه از این که شوهرمو با زن دیگه ای حس کنم ناراحت شدم ولی وقتی که مردانگی شوهرمو در تایلند به یاد آوردم خودمو قانع کردم که باید از خود گذشتگی رو با از خود گذشتگی جواب بدم .. موافقت کردم .. حالا دو تایی مون هیجان زده منتظر اون دو نفر بودیم . فکر کنم شوهرم هیجان بیشتری داشت . امشب اونم این تابو رو که با زنی غیر من نبوده می شکست .... پایان .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
نقشه من وعمه قسمت اول

نقشه ای که من و عمه کشیدیم

سلام . این داستان نیست . خاطره هست .اسمها هم مستعار هستن . از اول تعریف میکنم . من متولد ۶٧ هستم . اسمم سعید .ازون آدما نیستم که الکی تعریف کنم از خودم . کاملا معمولی . ٧٠ وزنمه . ١٧۵ قدمه . یه کیرم دارم ١٧ سانتی یا کمتر . اونم دقیق نمیدونم . مثل بعضیا سانت نزدم . صورتمم سادست . با یه کمته ریش . هیکلم هم خوب نیست در حقیقت چون هیچ وقت ورزش نمیکنم. اما همیشه لباسای خوب و با کلاس میپوشم . دانشجو هم هستم . تهران همزندگی میکنم . یه خونه دانشجویی کوچیک دارم که تنها بودم توش . تو منیریه . بنده یه عمه دارم به اسم مریم که الان که دارم این داستانو مینویسم کنارم خوابیده . ٣١ سالشه . بسیار لاغر . تقریبا میشه گفت سینه هاش سایز ۵۵ یا کمتر هست.نمیدونم والا . من از سایز سینه ها چیزی سرم نمیشه . به هر حال خیلی لاغره . ١۶ سالش که بود ازدواج کرد . هرچی بهش گفتن بابا طرفت معتاده گوش نکرد و باهاش فرار کرد . آقاجونه خدابیامرز هم مجبور شد به عقد همون پسره در بیارش . بعددو سال که یه بچه سقط کرده بود سرش خورد به سنگ و مهریشو بخشید و طلاق گرفت .الانم اومده تهران تو یه آزمایشگاه حسابداری میکنه . ما در اصل واسه یکی از روستاهای گیلان هستیم .من با این عمه مریمم خیلی ندار هستم . پنج تا عمه دارم . اینم آخری هست . خلاصه اینقدری باهاش راحت هستم و بودم که چندباری دوس دخترمو جلوش آورده بودم خونه و با دوس دخترم سکس کرده بودم . البته بهم کس نمیداد دوس دخترم . چون پرده داشت . میرفتیم تو اتاق و بعد کلی التماس مجبورش میکردم از کون بهم بده . تازه اونم با کاندومو این بساطا و کلی گریه و درد ... خلاصه سرتونو درد نیارم با این عمم خیلی راحت بودم . تا اینجا که خودش میگفت بیا با این دوستم قرار بذار و این اوپن هستو هرچی میخوای کس بکن و اینجور چیزا . اما هیچوقت با خودش سکس نداشتم . یه چند ماهی میشد که سمت لاهیجان نرفته بودیم . هر بارم که میرفتیم با ماشین عمم میرفتیم . یدونهپراید داشت . منم ماشین ندارم . بعد یه مدت مامانم زنگ زد و گفت شما چرا نمیاین لاهیجان و اینا و ما دلمون تنگ شده که من گفتم موقع امتحانامه بعد گوشی و دادم دست عمه . البته من هیچ وقت عمه صداش نکردما . همیشه مریم صداش میکنم .خلاصه مامانمو مریم داشتن صحبت میکردن که مامانم برگشت بهش گفت خبر داری چی شده ؟ مریمو منم که از هیچ جا خبر نداشتیم . خلاصه مامانم به مریم گفت که مرجان زنه عمو جوادم رو با یه نفر تو خونه سر عملیات گرفتن و عمو جواد میخواد طلاقش بده . ما داشتیم شاخ در میاوردیم . چون مرجان یه زنی بود که هیچ وقت فکرشو هم نمیکردیم اینجوری باشه . عمو جوادم نگهبان یه کارخونه بود و معمولا شبا خونه نبود . یه دختر ۶ ساله هم داشت به نام لاله . خلاصه تلفن صحبت کردن مامان و مریم تموم شد و ما تازه حرفامون شروع شد . از مرجان میگفتیم . از غصه ای که تو دل عمو جواد بود . از طلاق . از اون بچه کوچیک . خلاصه اینقد حرف زدیم که نزدیکای صبح شده بود . مریم خوابیده بود . منم داشتم به مرجان فکر میکردم . مرجان یه زنه ٣٧ سالهبود اهل قشم که تقریبا ده سالی از عروسیش با عموم میگذشت . حقیقتا نمیتونم راجبش چیزی بگم چون نه مثل بعضیا سینه هاشو اندازه گرفته بودم نه کونشو . همیشه چادری بودو صورتش سبزه بود . اما چیزی که از روی چادر میشد دید این بود که قد کوتاهی داشت و چاق بود . ابروهای کمونی هم داشت . قیافش هم خوب بود . قشنگ بود . با همین افکار بود که خوابیدم . صبح با لگد مریمبیدار شدم که میگفت پاشو دانشگات دیر شده . منم که دیدم دیر شده گفتم ولم کن و گرفتم خوابیدم تا تقریبا ساعتای دو یا سه بعد از ظهر . البته اون موقع هم با لگد مریمپاشدم . رفته بود سر کار آزمایشگاهو و برگشته بود . بیدار شدم دیدم پیتزا هم خریده . یه بوس هوایی فرستادم و رفتم دستشویی . یه گوز محکم دادم که وقتی اومدم بیرون مریم گفت سعید کونت رگ به رگ نشد ؟؟ کلی خندیدیم . پیتزا رو خوردیمو دوباره حرفای دیشبی راجبه مرجان شروع شد . حرفامون یه ذره سکسی شد و کار رسید به مرجان . گفتم مریم میتونی یه کار کنی ؟ گفتسعید گوه میخوری اگه بگی مرجانو واسم جور کن . گفتم جنده از کجا میدونستی اینو میخوام بگم ؟ گفت اولا جنده اون دوس دختراتن ثانیا من برادرزاده ی خودمو نشناسم کی میخواد بشناسه ثالثا اون کیر کوچولوی تو واسه اون کافی نیست. منم که بهم برخورده بود.گفتم دیدی جنده ای . وگرنه تو کیر منو کیدیدی ؟ گفت میخوام یه اعتراف کنم . وقتی دوس دختراتو میاوردی از سوراخدر نگاه میکریم . منم گفتم حالا که اعتراف کردی تنبیهت اینه که باید کاری کنی من مرجانو لخت ببینم و بعدشم خلاصه یه کارای خصوصی با هم داریم که به تو مربوط نیست. گفت گوه نخور سعید من چجوری مرجان و واست جور کنم ؟ گفتم همینهکه هست .مرجان میره به غریبه میده حالا چرا به من نده ؟ خلاصه راضی شد . البته راضی نشد گفت ببینم چیمیشه . گفتم چیکار میخوای بکنی ؟ گفت نمیدونم . گفتم الان تا تنور داغه زنگ بزن به مامان بگو تا آبا از آسیاب بیوفته مرجان و بفرستن تهران پیش ما . گفت عمو رو چیکارکنیم ؟ منم گفتم تو به مامان بگو. اون خودش به بابا میگه . بابا هم چون بچه اول هست اگه به عمو بگه اینکارو بکن عمو رو حرفش حرف نمیزنه . گرچه عمو خودشم باید از خداش باشه یه مدت مرجان جلو چشمش نباشه . چون تو روستا بدجور این قضیه افتاده بود سر زبونا . خلاصه کنم . مریم به مامانم گفت و همون اتفاق افتاد .بابا مامانم مرجان رو آوردن ترمینال و فرستادن سمت تهران . عموم حتی ازش خداحافظی هم نکرده بود . حتی یه قرون بهش پول هم نداده بود .
من چه تنها و غريبم بي تو در درياي هستي، ساحلم شو غرق گشتم بي تو در شبهاي "مستی"
     
  
زن

 
نقشه من وعمه قسمت دوم

البته بابام حدودا پونصد تومن تو ترمینال بهش داد . اینارو از مامانم شنیدیم . مرجان رو از لاهیجان راهیه تهران کردن و من و مریم هم رفتیم ترمینال غرب دنبالش . من پشت فرمون بودم و مریم هم کنارم نشسته بود و منتظر بودیم تا برسه . به مریم گفتم میبینی ؟ اگه نقشه اوکی بشه یه جایزه خوشکل برات میخرم . اونم گفت نیازی به جایزه نیست . من دارم میارم این جنده رو که تو بکنیش یه مقدار دلم خنک بشه که چرا اینکارو کرده دل عمو جواد و خون کرده . از بس عمو جوادافسرده بود این مدت که پیر شد . خلاصه مریم بهم هشدارهای لازم رو داد که فعلا جوری برخورد کن که انگار ما از این قضیه چیزی نمیدونیم وبی خبریم . بعدش که خواستی بکنیش یه جوری بکنش که مثل خر عرعر کنه . منم به مریم گفتم جنده اونموقع که گفتم بیارش گفتی کیرم کوچولوه واسش الان میگی یجوری بکن عرعر کنه ؟ گفت من نمیدونم سعید هرکاری میخوای بکن. اصلا کونشو پاره کن . یجوری بکنش که از کونش خون بیاد . پایه ی تخت خواب و بکن تو کونش . اعصابش به خاطر بلایی کهسر عمو جواد اومده بود داغون بود. بهش گفتم خب حالا بس کن . توفقط بشین و تماشا کن . تو همین حرف زدنا بودیم که مرجان از در ترمینال اومد بیرون و ما رو دید . هموت تیپو قیافه رو داشت . چادر مشکی سرش بود . چشماشم قرمز شده بود . احتمالا از گریه . اما ابروهاش همونطور مثل سابق کشیده بود . از آخرین باری که دیده بودمش انگار لاغر شده بود . اما در کل بازم چاق بود . یه چمدون بزرگ هم همراش بود . پیاده شدیم رفتیم سلام و احوالپرسی و خوش آمد گویی و اینا . خیلیم عادی برخورد کردیم . انگار هیچی نشده و ما از هیچیخبر دار نیستیم . سوار شدیم اومدیم سمت خونه . تو ماشین خیلی ساکت بود . از کارش کاملا ناراحت بود . چون اینو از تو چشماش میشد فهمید . مریم سر حرف رو باهاش باز کرد اما حرفی ازاون قضیه نزد . گفت بهمون خبر دادن که به داداش جواد دعوات شده. واسه همینه گریه کردی ؟ حرفی نزد .مریم باز باهاش حرف زد . گفت ما خواستیم تو بیای یه چند وقتی پیشمون باشی تا این قضیه هم حل و فصل بشه تو برگردی پیش شوهرتو بچت . عیبی نداره . دعوا بین هر زنو شوهری پیش میاد . اینجا بود که مرجان به حرف اومد اما خیلی کم و خلاصه . گفت چمدونمو دیدین ؟ همه ی وسایلمو جمع کردم . فکر نکنم هیچ وقت برگردم تو اون خونه . واسم دیگه اونجا جایی نیست . البته منم اگه جای عمو جواد بودم از خونه بیرونش میکردم . اما وقتی مرجان این حرفو زد فهمیدم که پشیمونه از کارش . بعدشم مرجان زد زیر گریه و تا خونه گریه کرد . خبر نداشت چی نقشه ای داریم براش . رسیدیم خونه .مریم و مرجان و من و چمدون رفتیم تو آسانسور . از اونجایی هم که آسانسور کوچیک بود به زور توش جا شدیم . منم نهایت سو استفاده رو کردم و تو آسانسور از بغل چسبیدم بهش که مثلا در آسانسور بسته بشه . اونم هی خودشو جمع میکرد . رسیدیم طبقه ششم و رفتیم تو خونه ۵٠ متری اینجانب . خونه ای که دارم کوچیک و تک خوابه اما طراحیش کار مریم بوده و قشنگه . وقتی مرجان اومد تو یه نگاهی به خونه انداخت و رفت تو اتاقو یه نگاه بندازه . بعد اومد بیرون پرسید شما دو تا باهم رو یه تخت دو نفره میخوابید ؟گفتم آره . گفت یعنی پیش هم میخوابید ؟ گفتم آره . گفت چه جالب . خجالتتون نمیگیره ؟ گفتم زن عمو حرفایی میزنیا . مریم عمه ی منه . زشته این فکرایی که داری واسه خودت میکنی . یه مقدار با قاطعیت حرف زدم که حساب کار دستش بیاد . اونم دیگه حرفی نزد و رفت تو اتاق تا لباساشو عوض کنه . من و مریم هم تو همون هال خونه لباسامونو عوض کردیم . من طبق معمول همیشه یه شلوارک پوشیدم با یه رکابی . مریمهم مثل همیشه دامن کوتاه و یه تاپ. مرجان هم لباساشو عوض کرد و اومد بیرون و ما چشممون به جمالشون روشن شد . یه روسری قهوه ای گذاشته بود و یه لباس یهسره بلند پوشیده بود . اندامش امادرست حسابی پیدا نبود . مرجان اومد بیرون و وقتی مارو با اون لباسا دید جا خورد . چون تا حالا اونجوری ندیده بود ما رو . من حتی پیش مامانو خواهرم هم با شلوارک و رکابی نمیگردم . پیش بابام که دیگه هیچی . اومد تو هال اما یهو هول شد . جا خورد . اومد رو مبل نشست . من داشتم با تلوزیون ور میرفتم . ساعت نزدیکایه ٩ شب بود. مریم یه شربت آورد نوش جان کردیم . بعدشم شام که طبق معمولپیتزا بود . شام خوریم و یکم ماهواره دیدیم . البته تو همه ی این لحظه ها من و مریم زیر نظر داشتیمش . اونم ما رو زیر نظر داشت .یکم کانالای ماهواره رو عوض کردیم که من به مریم گفتم مریم پاشو چنتاذغال بذار یه قلیون بکشیم . مریمم گفت چشم . من تعجب کردم . چون مریم هیچ وقت به من چشم نمیگفت .حرف قلیون که اومد چشای مرجان گرد شد . با تعجب پرسید شما قلیون میکشید مگه ؟ منم گفتم چه اشکالی داره مگه ؟ گفت بابات اگه بفهمه چی ؟ گفتم اون چجوری میخواد بفهمه ؟ مگر تینکه یه نفر ما رو لو بده دیگه ... خودش فهمید منظورم چی بود . یه نیم ساعتیم منتظر بودیم تا قلیون آماده شه و خلاصه ساعت نزدیکای ده و نیم بود که مریم قلیون و آورد و منم تو این مدت چنتا آهنگ و رقص و اینا گذاشته بودم از ماهواره دیدیم . قلیون که رسید و من و مریم قلیون میکشیدیم با یه بهتی نگامون میکرد باورش نمیشد ما قلیون بکشیم . من تعارف کردم بهش که تو هم میکشی ؟ گفت دوس دارم امتحان کنم اما میترسم . گفتم ترس نداره . بگیر بکش . خلاصه یه کامگرفتو به سرفه افتاد و سرش گیج رفت مریم هم که میخواست مقدمات یه بکن بکن رو فراهم کنه سریعبه من گفت سعید پاشو ببین چشه. منم رفتم یه ذره زدم پشتش که سرفش قطع بشه و یکم سر و گردنشو ماساژ دادم . بعد یه خرما دادم بهش و گفتم بیا دراز بکش رو فرش . اینقدر سرش گیج بود کهنمیتونست تکون بخوره . من و مریم یکم ترسیدیم . مریم اومد کمکم . تو همین لحظه ها هم همش به من میگفت تو بهم دست نزن . خب به هر حال نامحرم بودم دیگه . اونم که از نقشه ی ما خبر نداشت . آوردیمش رو فرش دراز کشید و من پاهاشو بالا گرفتم . پا بالا رفتن همانا و بالا رفتن لباس یه سره همان. البته خیلی بالا نرفت تقریبا تا نصف رونها . اما زیرش چیزی نپوشیده بود و البته به خاطر سرگیجه ای هم که داشت حواسش اصلا به این نبود که لباسش بالا رفته . مرجان چشماشو بسته بود و
من چه تنها و غريبم بي تو در درياي هستي، ساحلم شو غرق گشتم بي تو در شبهاي "مستی"
     
  
زن

 
نقشه من وعمه قسمت سوم

اصلا به این نبود که لباسش بالا رفته . مرجان چشماشو بسته بود و عمه که دید حواس مرجان نیست اشاره به من کرد خیلی آروم گفت امشب باید بدجور بکنیش . از الان آماده شو . من یه نگاه به پاهای مرجان کردم دیدم مثل صورت سبزه ای که داره پاهاشم رنگ تیره هست . خیلی حالم گرفته شد . اما اون پاهایگوشتی یه امیدی بپرام باقی میذاشت . خلاصه بعد ده دقیقه حالش جا اومد و دید ما داریم هنوز قلیون میکشیم . اولین چیزی که گفت این بود . گفت شما اینو چجوری میکشید. منم گفتم سخت نیست عادت میکنی دیگه سرتو نمیگیره . بعدش مرجان گفت شرمنده حالم بد شد یهو لباسامم که اینجوری . خلاصه ببخشید . گفتم فدای سرت . تازه یه فیضی هم من بردم . یه لحظه سرخ شد اما به روی خودش نیاورد. بعدش گفت اما قلیونش حال دادا . اولین بارم بود . عجب سرگیجه ی شیرینی بود . تو همین چند دقیقه یه خواب سبک کردم . این صحبتا تمومشد ساعت تقریبا یازده بود . رو کردم به مریم گفتم مریم ویسکی داریم ؟ دیگه کرجان واقعا داشت شاخدر میاورد . مریم گفت آره هست بیارم ؟ منم به مریم گفتم جنده اگه نمیخواستم که سوال نمیپرسیدم . لفظ جنده از دهنم در رفت جلو مرجان. مرجان رو کرد بهم و گفت این چه حرفی بود زدی بی ادب ؟ ویسکی چیه ؟ مشروبم میخورین ؟ منم گفتم په نه په مشروب میاریم نگاهش میکنیم مست میشیم . مسخوریمش دیگه ... یکم حالت عصبانیت گرفت به خودش گفتم نگران نباش بیا یه ذره بخور اینم مثل قلیون بهت حال میده . گفت نه نمیخورم . من و مریم بهش گفتیم باید بخوری . حقیقتا هم دلش میخواست . اما داشت واسمون حزب اللهی بازی در میاورد . نمیدونست ما از جریانش خبر داریم . خلاصه با اصرار و زور گفتیم بخور که خانوم یه ذره خورد . خوشش اومد. باز ما هی خوردیم و اونم پا به پامون خورد . تا جایی خوردیم که مست شدیم . من اما کمتر خوردم . مریم و مرجان اما ترکوندن . مست مست بودن دوتاشون . ساعت دور و بر دوازده بود . گذاشتم یه کانال آهنگ و گفتم پاشید یکم برقصیم . مرجانی که تا حالا من بدون چادر ندیده بودم انگار منتظر حرفم بود . پاشد دست مریمو هم گرفت اومد وسط حال عربی میرقصید . کونشو خیلی خوب تکون میداد واقعا . حالا دیگه کم کم داشت یه مقدار از اندامشو باسنشو سینه هاش از روی لباس دیده میشد . روسریشم از سرش برداشته بود و داشت با ریتم آهنگ خودشو روسریشو تکون میداد . مریم هم پا به پاش میرقصید . تقابل جالبی بود . لاغر و چاق ... چه شود . اینقدر رقص کردن که عرق هر دوتاشون لباساشون و خیس کرده بود . مریم یهو تاپشو در آورد و با سوتین رقص میکرد . حقیقتا مریم در برابر مرجان اصلا رقص بلد نبود . و من محو تماشای اندام مرجان بودم . آهنگ که تموم شد مرجان با لباس عرق اومد نار من رو مبل نشست . مریم هم گفت بچه ها من میرم دستشویی . مریم به کارش وارد بود .اولین بارش نبود مست میکرد . وقتی مست میکرد همه چی حالیش بود بازم . منظورم اینه با خودتون فکر نکنین که حالا تو مستی اومده حتما ده بار به من داده . نه . کارشو بلد بود . منم همینجوری بودم تقریبا . اما مرجان اولین بارش بود . مریم کهدستشویی بود به مرجان گفتم پاشوبرو لباستو عوض کن . تمام لباست خیسه . اونم پاشد رفت تو اتاق . دو سه دقیقه ای گذشت . مریم هنوز از دستشویی بیرون نیومده بود. مرجان هم رفته بود تو اتاق تا لباسشو عوض کنه . رفتم پشت دستشویی مریمو صدا کردم . جواب نداد . دو سه بار دیگه صداش کردمجواب داد گفت گاییدی سعید منو . گفتم عیبه دختر . گفت دختر خودتی . من زنم . پرسید مرجان کجاست ؟ گفتم رفته تو اتاق لباسشو عوض کنه . گفت احمق برو سر وقتش دیگه . گفتم میترسم . گفت برو بگیرمثل سگ بکنش . تو همین صحبتا بودیم که مریم در دستشویی باز کرد و من یه لحظه جا خوردم . چون فقط سوتینش تنش بود . دامن کوتاه و شورتشو تو دستشویی کنده بود و همینجوری اومد بیرون . جا خوردم واقعا . چون تا حالا اینجوری دیگه ندیده بودمش . خودش فهمید. گفت لاشی نگام نکن . گفتم جنده تقصیر خودته اینجوری اومدی بیرون جلو من . گفت خفه شو بجای نگاه کردن کس من برو بذار تو کس اون مرجان جنده . راست میگفت . من همش نگاهم رو کسش بود . کسشسفید بود . اما پر پشم . گفتم میترسم مریم . دستمو گرفت کشیدم سمت اتاق . نرسیده به اتاق گفت انتقام عموتو بگیر . تا کس و کونشو یکی نکردی از اتاق در نیا . بعدش هلم داد تو اتاق . ساعت حدود یک شب بود . رفتم تو اتاق دیدم مرجان روی شکمش و با همون لباسای خیسش خوابیده رو تختم . خواب خواب بود . ازونجا که رو تختم خیلی وسواس دارم ناراحت شدم . خیسی لباسش به تشک تختم هم گرفته بود . در و بستم که مریم و نبینم . اما میدونستم اون مارو نگاه میکنه . لامپ مهتابی اتاق رو روشن کردم . کون مرجان مثل یه تپه بالا زده بود و متمایز از همه ی اندامش بود . اولین بار بود اینجوریبه کونش دقت میکردم . البته شاید دلیلش این بود که هیچ وقت فرصت نشده بود که نگاه کنم . آروم دستمو رسوندم به کونش و یه تکون دادمش . خواب خواب بود . صداش کردم . چند بار صداش کردم . خلاصه یه ناله ای ازش بلند شد .خیلی مست بود . اما این بشر هنوز یه مقدار از هوش و حواسش سر جاش بود . بعد چند لحظه سریع برگشت تا منو ببینه . برگشت گفت تو اینجا چیکار میکنی ؟ گفتم گویا شما رو تخت من خوابیدی . گفت پس چرا در اتاق و بستی ؟ چرا به کون من دست میزدی ؟ گفتم همینجوری بود کون نرمی داری . خواستم امتحان کنمش ببینم تنگه یا گشاده . صداشو برد بالا گفت خفه شو آشغال. جلو دهنشو گرفتم گفتم صداتو بیار پایین . ما میدونیم تو روستا چه گندی زدی . میدونیم رفتی سکس کردی با یه غریبه . میدونیم چه خونی به دل عمو کردی . حالا واسه ما داری خودتو پاکدامن جلوه میدی . یه چند لحظه لال شد . اشکش در اومده بود . گفتم یالا لخت شو . یالا . اشکش تبدیل به گریه شد . گفت من گوه خوردم اونکارو کردم . غلط کردم . صداش تو گوشم نمیرفت . یکی محکم زدمدر کونش گفتم من حالیم نیست . یالالخت شو میخوام بکنمت . خیلی وقته کس نکردم . گفت نکن اینجوری . گفتم من حالیم نیست . رفتیبه غریبه دادی حالا به من نمیدی ؟ خلاصه با گریه و اینا لختش کردم . البته لخت که نه لباسشو به زور و با در کونیهای محکم زدن دادم بالا . جلو دهنشم گرفته بودم که داد نزنه .شورتش یادم نیست چه رنگی بود .به هر حال شورتشو با زور از پاش دراوردم . کسشو که دیدم خوشم اومدازش . مو نداشت اصلا . یه کس تپلسیاه که لبای کسش خیلی بزرگ بود . خودمم سریع شلوارک و رکابیمو در آوردم . اما کیر شق نبود .یعنی اصلا کیرم بزرگ نشده بود که بخوام شروع کنم . موهاشو گرفتم سرشو آوردم لبه ی تخت گفت کیرمو بخور تا شق شه تخمامم با دستات بمال . ممانعت نکرد . دیگه مطمئن بود که امشب گاییده میشه . شایدم دلش میخواست .هم دلم براش میسوخت هم دلم سکس میخواست . خلاصه یه ذره کیرمو تو دهنش گذاشت و با تخمام بازی کرد که کم کم کیرم داشت شق میشد . به فکرم زد که یه ذره اسپری بزنم به کیرم که هم یه ذره بزرگتر بشه هم دیرتر آبم بیاد . همونجوری لخت رفتم در اتاق و باز کردم که برم اسپری بیارم . دیدم مریم پشت در داره همه چیو میبینه . گفتم جنده برو اونور . گفت کجا جا زدی . گفتم من تازه اومدم . حالا حالاها کارش دارم این کس سیاهو . رفتم تو کابینتا دنبال اسپری میگشتم . دو سه دقیقه گذشت تا پیداش کنم . تو همین دو سه دقیقه کیرم دوباره خوتبید . اومدم دوباره برم تو اتاق مریم جلو در وایساد با دستش کیرمو گرفت و گفت این کوچولو هم که دوباره خوابید . گفتم این کوچولو اگه بیدار بشه کونتو پاره میکنه جنده . خندید و جلوم زانو زد و کیرمو گذاشت تو دهنش . بهش گفتم مریم حالیته داری چیکار میکنی . ما با هم ازین کارا نداشتیما . گفت خفه شو حالیمه مست نیستم . یه کم ساک زد . کیرم که راست شد مریم گفت سعید میدونی چیه ؟ این کوچولو همچین کوچولو هم نیست . گفتم دوسش داری میتونی برش داری واسه خودت . گفت برو لاشی تا دندون نگرفتمش . برو ببینم چیکار میکنی با این جنده . در اتاق و باز کردم . رفتم تو اما در و نبستم کامل. حدودا بیست سانتی درو باز گذاشتم که مریم راحت ببینه . رفتم تو دیدم مرجان گوشه مبل داره گریه میکنه . شورشم پوشیده بود . داد زدم سرش که جنده کی گفت لباس بپوشی ؟ سرشو آورد بالا من و نگاه کرد . بعد که دید مریم داره از در نگاه میکنه رو کرد به مریم گفت تو به این سعید یه چیزی بگو . تو بهش بگو امشب بی خیال من بشه . تو همین حرف زدن با مریم بود که چشماش کم کم اومد پایین دید مریم کسش لخته . دیگه خودش فهمید که یه نقشه بوده این کارا . گفتم یالا در بیار لباساتو . آروم و با یه گریه مصنوعی شورتشو در آورد . داد زدم گفتم لباسات همین بود ؟ همشونو در بیار . دیدم منو نگاه میکنه گرفتمش برش گردوندم لباس یه سرشو آوردم بالا و از تنش در آوردم. گفت از پشت لباسشو در آوردم و سوتینشو باز کردم . وقتی لباسشو در آوردم یه لحظه دو سه متر ازش فاصله گرفتماومدم عقب فقط نگاهش کردم . مریم هم داشت نگاهمون میکرد . کیرم راست شده بود . مرجان هم تقریبا رام شده بود . اما بر نمیگشت سمت من . روش به دیوار بود و یه دستشو و گذاشته بود رو دیوار و سرشو آورده بود پایین . چشماشو بسته بود . منو مریم ساکت بودیم . صدایی شنیده نمیشد اصلا . فقط صدای تیک تیکساعت دیواری میومد که خیلی رو اعصاب بود . به مریم گفتم مریم برو تلوزیونو روشن کن بذار یه کانال که فقط شعر بخونه . مریم رفت و اومد . صدای انریکه میومد از هال . به مرجان گفتم برگرد رو به ما . انگار صدامونو نمیشنید . یا خودشو به نشنیدن زده بود . بلند گفتم پاشو تز جات رو تخت وایسا. پا شد وایساد . کون گنده ی سیاهش و بدن سبزه ش کاملا آدم حشری میکرد . موهای پا و تنشو هم همرو زده بود . به مریم به شوخی گفتم جنده میبینی . اینجوری باید باشیا . نه با اون کس جنگلیت . مریم حرفی نزد . نشنیده گرفت . به مرجان گفتم یه دور بزن .
من چه تنها و غريبم بي تو در درياي هستي، ساحلم شو غرق گشتم بي تو در شبهاي "مستی"
     
  
زن

 
نقشه من وعمه قسمت پایانی

مریم حرفی نزد . نشنیده گرفت . به مرجان گفتم یه دور بزن . چرخید . گفتم رو کن به ما . وقتی برگشت رو به ما نگاهش به کیرم دوخته شده بود . منم نگاهم به سینه هایقهوه ایش بود . خندم گرفت . چون از زنای سیاه بدم میومد . مرجان گفت چرا میخندی ؟ گفتم به تو مربوط نیست . اما بعد شروع کردم به حرف زدن باهاش . گفتم دو تا امشب میخوایم یه حال اساسی با هم کنیم . پرسید یعنی مریم تو کار نیست ؟ گفتم اون به خودش مربوطه . من میخوام یه حال اساسی بهم بدی . خودش دیگه میدونست چاره ای نداره . گفت باشه و خوابید رو تخت . تنش خیس خیس بود از عرق . نمیدونم عرق خجالت بود ؟ یاگرمش بود . خلاصه من رفتم رو کارش . مریم هم نظاره گر بود . اول از همه موهای مرجان و گرفتم و کشیدم سرشو به سمت کیرم . یه کم ساک زد برام منم دستمو بردم سمت کسش . از لیسیدن کس حالم بهم میخوره . کسشو مالیدم چند دقیقه که یه ذره آبش راه افتاد . گفتم عموی من این کس سیاه و میکرد ؟ بدش اومد . گفت همینه که هست . منم گفتم باشه . کیرمو گذاشتم لبه ی کسش یکم بازی کردم . التماس میکرد که آروم فرو کنم تو . اما من یهو تا نصفه کردم تو . دادش در اومد . اما مریم ذوق کرد . کسش تنگ نبود . داشت فیلم بازی میکرد. اما واقعا کسش داغ بود . خوشم اومده بود . کسش خشک بود و اذیت میکرد . مریمو صدا زدم گفتم جنده اونجا وایسادی هیچ کاری نمیکنی . حداقل بیا یه تف بکن اینجا . گفت چشم . این دومین بار بود که میگفت چشم . اومد تف کرد و یه مقدار کسش روان شد . یکم تلمبه زدم . یکم از بغل کردم. خسته شده بودم . کمرم درد گرفته بود کیرمم داشت میخوابید به خاطر اسپری بی حسی . مریم اونطرف تخت نشسته بود دستشم رو کسشبود . گفتم مریم کیرم داره میخوابه . گفت همونجوری وایسا . اومد پشتم . همونجوری که کیرم تو کس مرجان بود تخمام و گرفت و یه کم مالید . گفت حالا بکن . کیرم دوباره شق کرده بود . با شدت میکردم تو کسش . مریم دستاشو گذاشته بود روکونمو به من تو تلمبه زدن کمک میکرد . منم با شدت فراوان میزدم .ناله های حشری مرجان هم در اومده بود . حتی مریم هم خیلی حشری شده بود . ساعت حدود دو نصفه شب بود . صدای شلپ شولوپ میومد . اما آبم نمیومد . شاید زیاد اسپری زده بودم . سینه های مرجان و چنگ میزدمو اونم جیغ های کوچیک میکشید . مریمهم خودشو میمالوند . نمیدونم چند دقیقه بود داشتم میکردم اما خسته شده بودم . مریم کیرمو گرفت گفتاز تو کس این جنده در بیار . گفتم خودت میخوایش ؟ گفت نه کار دارم . با کف دست محکم زد تو کون مرجان و بهش گفت برگرد . جای دستش رو کون مرجان سرخ شده بود . مرجان ترسیده بود . فهمید که پای کونش در میونه . گفت نه . التماس کرد گفت نه . ایندفه خودم محکم زدم تو کونش گفتم خفه شو برگرد . با ترس برگشت . مریم سریع تف کرد رو کون مرجان و با دست سوراخ کونشو مالید . این اولین بار تو این سکس بود که مریم بهمرجان دست میزد . سوراخ کونشو مالید . کیر منو گرفت گذاشت رو سوراخ کونش گفت سعید فرو کن. من فشار آوردم اما مرجان خودشو سفت کرده بود . مریم یدونه محکم تر از دفعه های قبل زد تو کون مرجان و بعدش رفت سراغ یکی از پستوناشو اونو فشار داد گفت شل کن خودتو . مرجان که شل کرد سریع کیرمو با فشار فرستادم توکونش . تا نصفه بیشتر نمیرفت . خیلی بد قنبل کرده بود . زدم به کونش گفتم خوب قنبل کن . خیلی دردش گرفته بود . اما انصافا داشت حالم میکرد . دیگه مریم هم اومده بودتو کار . مریم با یه دست کس خودشو میمالید با یه دست هم کس مرجانو . مرجان دردش کمتر شده بود و کونش تقریبا برای کیرم جا باز کرده بود . مرجان ناله های حشری بلند هم میکرد . یه لحظه یه لرزش شدید گرفت و از قنبل در اومدو افتاد. اما هنوز ناله میکرد . مریم هنوزکس خودشو میمالید . مریم هم داشت حال میکرد . مرجان دیگه طاقت نداشت که گاییده بشه . التماس کردکه دیگه بسه . یکی دو دقیقه ای با کیرم ور رفتم تا آبم بیاد . اما نمیومد. کیرم هم داشت میخوابید . مریم هم داشت خودشو میمالید . هنوز سوتین تن مریم بود . چشمم به کس پشمالوش خورد . خسته شده بودم. دراز کشیدم . گفتم مریم بیا رو کیرم. مریم گفت بی خیال بیا واست ساک میزنم آبت و میارم . گفتم مریم یه شب دارم یه حال اساسی میکنم ضد حال نشو . دلش برام سوخت . گفت لاشی این اولین بار و آخرین بارته . گفتم چشم . نگاهمون به همدوخته شد . حالا مرجان داشت ما رو نگاه میکرد . مریم اومد روی من . کسش خیس بود . گفتم زود باش خوابید کیرم . تخمامو مالوند یه ذره .کیرم راست شد دوباره . نشست رو کیرم و آروم آروم و با ناله های عمیق و کشدار کیرمو تو کسش فرو کرد. تنگ بود . هم خودش خیلی خیلی لاغر بود و کسش خیلی خیلی تنگ . کم کم بالا پایین میکرد . به مرجان گفتم دستتو بیار تخمامو بمال . مریم سرعتشو بالا برده بود . هم من ناله میکردم هم مریم . حدود دو دقیقه بالا پایین کرد رو کیرم که گفتم مریم داره میاد . سریع از روی اوکد پایین . گفتم چیکار کنم . گفت پاشو . اومد کیرمو گرفت تو دستش و واسم جلق زد . حس اومدن آبم رفته بود . چون حیلی بی حسی زده بودم . دو سه دقیقه جلق زد . دستش داشت خسته میشد که گفتم آبم داره میاد . به مرجان گفت بیا جلوش زانو بزن دهنتو باز کن . کرجان سریع اومد و آب من با فشارپاشید رو صورتش و تو دهنش . آب سفیدم روی اون صورت سبزه و ابرهای سیاه و کشیده خیلی جالب شده بود . مرجان حالش داشت بهممیخورد . منم از شدت خستگی افتادم رو تخت . شل بودم . خیلی سست شده بودم . نمیتونستم خودمو تکون بدم . مرجان از آب من که تودهنش بود حالش داشت بهم میخورد . مریم زد تو گوشش و گفت یالا بخورش جنده . قورتش بده . مرجان هم با زور و زحمت آبمو خورد و یکمشو ریخت بیرون . سه تایی روی تخت ولو شده بود . عرق از سر و دست و پامون میریخت . خیس خیس بودم . من وسط خوابیده بودم مرجان پشتش به من بود و میدیدم عرق از لای شیار کونش پایین میریزه. اما دیگه ناراحت نبودم . وسواسمم گذاشته بودم کنار . مریم سرشو گذاشته بود رو دستم. بهم گفت آب تو که اومد اما من ارگاسم نشدم . گفتم جان من بیخیال شو بذار واسهیه دفعه دیگه . گفت شوخی کردم . خیلی خسته شدی . خسته نباشی پهلوون . گفتم بعدا به حسابت میرسم جنده . مرجان گفت اگه بازم خواستین سکس سه نفره کنین منم هستم . مریم کیرمو یه فشار داد و بازومو بوسید و با همون بدنای عرقی و داغ خوابیدیم . یک هفته مرجان پیش ما بود و بعدش برگشت لاهیجان . تو اون یه هفته هم کم و بیش سکس داشتیم . اما دیگه مریم نمیومد . الان نه ماه از این جریان میگذره . عمو جواد بعد از یک ماه از جریان مرجان زنشو طلاق داد و حضانت بچش لاله رو هم گرفت . مرجان برگشت قشم . من و مریم تهران هستیم . اما تو این نه ماه تا الان با هم کمتر از ده بار سکس داشتیم . اونم تازه وقتایی هست که خیلی مست کنیم . مرجان ماهی یک بار با هواپیما میاد تهران و با اتوبوس میره لاهیجان تا بچش رو ببینه . وقتایی هم که میاد تهران میاد خونه ما و برنامه سکس منو مرجان به راهه . الانم که این جریانو نوشتم مریم کنارم خواب بود چند بار بیدارشد پرسید چی میکنی گفتم ماجرای اون شبو مینویسم .گفتم خودت برو تو سایت بخونش . بعدشم یه بوسم کرد و خوابید . ساعت هشت صبح شده . ممنون که خوندین . پایان .

لیلاجوون
من چه تنها و غريبم بي تو در درياي هستي، ساحلم شو غرق گشتم بي تو در شبهاي "مستی"
     
  
زن

 
لقمــــــــــــــــــــه حــــــــــــــــــــلال ۱

مادر تو رو خدا ول کن خودت میری سر کار من باید بیخوابی بکشم و با این خواهر نسناسم که یک ریز با نامزدش حرف می زنه تنها باشم . آخه پدر و مادرم همیشه تو بخش اداری یکی از بیمارستانها صبح کار بودند و تازگیها چون مامان به کارهای خونه نمی تونست خوب سر و سامون بده یه کار گر زنو برای پنجشنبه ها اجیر کرد که همیشه با دختر هشت نه ساله اش میومد . یکی می خواست مراقب اون دختره باشه . خیلی وراج بود . من دانشجوی ترم دوم رشته کامپیوتر دانشگاه آزاد بابل در مرحله کار شناسی نا پیوسته بودم ولی خونه مون تو قائمشهر بود . حداقل بیست کیلومتری فاصله داشتیم . اسم من رامتینه و خواهرمم رامش . من 21 سالمه . کار دانی رو که تموم کردم امتحان دادم و واسه کار شناسی قبول شدم . خواهر دیپلمه بیکار دانشگاه ندیده من که یه سال از من کوچیکتره تازگیها با یه جوون خوش تیپ تر از خودش نامزد کرده تازه یارو لیسانس ریاضی هم داره و تدریس هم می کنه . از بد روزگار نامزد اونم مث من پنجشنبه ها تعطیله . مامان حال هر دوی ما رو گرفت چون من و اون باید پنجشنبه ها رو خونه می موندیم . من که خودم بیرون رفتگار نبودم ولی با وجود یه کار گر زن یا همون نظافتچی که تازگیها خیلی مد شده آسایش مرو بهم می زد . اگه کار داشتیم و می خواستیم این ور و اونور کنیم همش باید یاالله می گفتیم که خانوم بد حجاب نباشن گناه نکنن . بابا مامان هم پنجشنبه ها بر عکس ادارات دیگه دیر تر میومدن خونه یعنی کارشون زیاد تر بود و رامش و عمید اعصابشون خراب می شد چون رامش باید خونه می موند تا این خانومه با یه مرد یعنی من تو ی خونه تنها نباشه . منم سپرده بودم که به هیچ وجه به اتاق من نیاد من خودم تمیزش می کنم . دوست نداشتم خلوت منو بهم بزنه . تازه یکی باید مراقب بچه اش می بود . ماهواره یا رسیور هم که توی هال بود و از اون هم محروم بودم در عوض توی اتاق خودم یه تلویزیون و دی وی دی اختصاصی داشتم با کلی فیلم و نوار سکسی که این جوری حوصله ام سر نمی رفت . تا به حال با سه تا زن رابطه سکسی داشتم . لذت می بردم از این که دونفری سر شوهره رو کلاه میذاریم یه کیف و هیجان خاصی در من به وجود می آورد که هیجان سکسو بالا می برد . یه ماهی می شد که به هیچکدوم از این سه نفر دسترسی نداشتم . مجبور بودم با همین فیلما خودمو خوش کنم . بازم به یکی از این پنجشنبه ها خوردیم . صغری خانم و دخترش زینب ساعت 8 صبح اومدند . اینو هم بگم که صغری خانم با این که با چادر مشکی میومد و با حجاب بود ولی خیلی خوشگل نشون می داد و پوستشم سفید بود . در عوض زینب سبزه بود و قشنگ هم نبود . فکر کنم به پدره رفته . همین یه بچه رو داشت . و ظاهرا شوهرش دیگه قادر به کار کردن نبود . رفتم داخل اتاقم و کتابای دانشگاه رو انداختم یه گوشه . تماشای فیلمای سکسی رو شروع کردم . صدای تلویزیونو به صفر رسوندم . شورتمم پایین کشیده کیرمم تو دستم گرفته به صحنه های سکسی نگاه می کردم و با کیرم ور می رفتم . کیرمو با یه روغنی چربش کرده با یه انگشت روش بازی می کردم خیلی ملایم تا هم لذت ببرم هم زود آبم نیاد . این جوری خیلی حشری ترم می شدم . و هوس یکی از اون زنای شوهر دارو که دم دست نبودند می کردم . یهویی در باز شد و چشمم به جمال صغری خانوم روشن شد . بیچاره وقتی کیر منو با اون فیلمای سکسی رو دید ترس برش داشت و خجالت کشید و رفت . قبل از رفتن یه عذر خواهی هم کرد . معلوم نبود این آبجی لعنتی ما کدوم گوری بوده که سفارشش نکرده . خونه ما یه خونه ویلایی بزرگ تو خیابون ساری قائم شهر بود . نزدیکای ظهر صغری خانوم برای شستن حیاط وایتکس کم میاره من که از پشت در صداشونو می شنیدم خدا خدا می زدم که رامش ازم نخواد که برم بیرون . حوصله اشو نداشتم خواهرم که از کون گشادی من با خبر بود و چند تا وسیله دیگه هم می خواست خودش رفت بیرون . شاش داشتم می زدم . توالت بالا از بس بوی اسید می داد حالم داشت بهم می خورد و دچار سر گیجه شده بودم . چند تا پله رو طی کردم و اومدم پایین . وایییییی جلوتر نمی تونستم برم یالله هم نمی تونستم بگم . مگر این که همین مسیرو خیلی آروم بر می گشتم تا صغری خانوم متوجه نمی شد . مثل این که منو جادو کرده بود . پشت به من بود . پیرهنشو بالا زده بود . داشت با کون درشتش که به طرف من بود ور می رفت . متوجه من نبود . پیرهنش طوری بود که تونست نزدیک شونه هاش جمعشون کنه تا یه خورده تن لختشو ببینم . واقعا لختش خیلی با کلاس و بدون نقص بود . بهتر از اون سه تا زنی که من می گاییدم . ه خورده شورتشو پایین کشید . کون گنده اش خیلی سفید و هوس انگیز بود . افسونم کرده بود . شورتمو پایین کشیدم و با کیر شق شده ام ور می رفتم . اونم با سوراخای کوس و کونش در تماس بود . یه آفتابه مسی قدیمی داشتیم که جهیزیه مامان بود . اونو گرفت طرف کونش و لوله اشو از پشت گذاشت رو کوسش . سرشو یه خورده بر گردوند . شاید می خواست یه خورده کونشو ببینه و کیف کنه که به جای کون صورت منو دید و حتما کیر منو . آفتابه رو گذاشت زمین و رفت طرف دستشویی . منم به طرفش دویدم . نذاشتم در دستشویی رو از داخل ببنده . -اقارامتین چیکار می کنی . زشته بده از شما توقع نداشتم . ولم کن من شوهر دارم . آبرو دارم . دیگه پامو اینجا نمی ذارم . خواهش می کنم الان خواهرت میاد . راست می گفت . رامش واسمون شر شده بود . کیرمو روشکمش فشار داده اونو محکم به دیوار چسبونده گفتم ببین این از لوله آفتابه خیلی کلفت تره . داغه و سفته وبه موقعش گرم و نرمه . یعنی ارزش یه لوله آفتابه رو هم نداره ؟/؟کف دستمو گذاشتم روی کوسش و گفتم وایییییی چقدر خیسه . صغری خانم دواش پیش منه . اگه با یه چیزی گوشتی از جنس خودش خشکش نکنی مریض میشی .-خواهش می کنم بذار برم . من شوهر دارم . دیگه این طرفا نمیام . -خوبم میای . چشات داره میگه که عاشق این کیر شدی . بعضی وقتا بین کیر و کوس یه جادوی دو طرفه هست . کوسسسسست کیییییییییرررررررررررمو جادو کرده و کیییییییرررررررم کوسسسسسسستو . این طلسمش باطل شدنی نیست مگر این که این دو تا بهم بچسبن . هفته بعد به خاطر کیر منم که شده میای . فقط اگه میشه زینبو نیار بذارش خونه منم این طرف رامشو یه کارش می کنم . واسه این که متانت خودشو حفظ کنه دست و پای الکی می زد با این که بوی وایتکس و تمیز کننده هارو می داد بهش چسبیدم و لبشو شکار کردم . کف دست و چند تا انگشتم داخل کوسش بود و با حرکاتی سریع می ذاشتمشون داخل و می کشیدمشون بیرون خیلی آروم شده بود و مچ دستاشو گره کرده بود . لعنتی صدای درو شنیدم . رامش اومده بود .-صغری خانوم !صغری خانوم !خریدم . شانس آوردم که پنجره انباری کنار توالت پایین شیشه نداشت . با همون وضعیت خودمو قبل از این که رامش به این طرف برسه انداختم توی انباری و پشت آبگرمکن قایم شدم ...ا دامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 74 از 125:  « پیشین  1  ...  73  74  75  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA