انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 80 از 125:  « پیشین  1  ...  79  80  81  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
من الان 42 سالمه 13 سال پیش که با خانواده همسرم اشنا شدم چهار خواهر بودن که یکی از اونها بزرگ تر از همسرم بود و دو سالی بود ازدواج کرده بود اما همسرش علی از من کوچیک تر بود و با ازدواج من عملا داماد بزرگ خانواده من محسوب شدم رویا خواهر زن بزرگ تر از همسرم دیپلم هم نگرفته بود و با پسر خاله خودش یعنی علی که الان باجناق من می شد ازدواج کرده و زندگی می کردن بعد ازدواج منو همسرم راحله شش ماه بعد رکسانا خواهر دوم زنم با پسر عموی خودش ازدواج کرد و دوسال بعدش اخرین دختر خونه یعنی رعنا که یه دوست پسر داشت و با اون ازدواج کرد .
این خلاصه ای از وضعیت بود که من می خوام خاطرات خودم رو که با هرسه داشتم رو براتون تعریف کنم البته این وضعیت غیر از رکسانا که هنوز هم ادامه داره با بقیه تموم شده
قسمت اول من و رویا
من و رویا :
ده سال از ازدواج من گذشته بود و خانواده روی من خیلی حساب باز می کردن حالا رویا که رفته بود با همسرش توی کرج زندگی می کرد و دو تا دختر داشت اما وضعیت زندگی خوبی از نظر مالی نداشتن و این مشکلی بود که از دور به گوشم می رسید و کم کم این مشکل با شروع رو اوردن علی شوهرش به مواد مخدر بیشتر بیشتر شد حالا دیگه درگیری بقدری بالا بود که علی هم باپدرو مادر خودش و هم با پدر مادر رویا قهر بود و بعضی وقتها رویا خودش تنهای میامد تهران به پدر و مادرش سر بزنه ما م به دلیل دور بودن کم می رفتیم .
تا اون موقع اصلا به فکرم خطور هم نکرده بود که دور ورم سه تا دختر مامانی و خوش گوشت هست و خیلی هم بهم احترام می زارن اولین بار بود که رویا رو با چشم هیز نگاه می کردم . اون هم به خاطر وضعیتی که داشت کم و بیش از همسرم می شنیدم که حتی رابطه با شوهرش نداره یا خیلی کمه . به این فکر می کردم که حالا رویا توی چه وضعیتی هست وقتی بعضی وقتها از شهوت چشای خمار پیدا می کرد منو بیشتر حشری می کرد که برم به سراغش .
این رو باید بگم که شغل من ساختن دستگاه و فروش ماشین الات هست رویا هم به خاطر مشکلات مالی توی خونه داشت سبزی پاک می کرد و بسته بندی می کرد و می فروخت که این فکر به سراغم اومد که از این طریق که می خوام کمکی به خواهر زنم بکنم کم کم رابطه ای با هاش برقرار بکنم برای همین هم بهش پیشنهاد داد تا دستگاهی برای این موضوع براش بسازم البته پولش رو کم کم بهم بده. برای همین این باعث شد که من بیشتر با رویا در ارتباط باشم و علی شوهرش هم از این بابت از من نه تنها نگران نبود بلکه متشکر هم بود .
شغل علی ماشین شودی توی یه کارواش بود و پولی که در می اورد همش رو خرج مواد خودش می کرد . بعد از اینکه من با رویا قرار مدار گذاشتیم و من دستگاه بهش دادم بیشتر تنهای می رفتم کرج و به بهانه های مختلف بهش سر می زدم . برای اینکه بیشتر مدیون خودم بکنمش پیشنهاد دادم که یه جایی رو اجاره بکنه و براش توی نزدیکی خونه اش یه جای رو اجاره کردم .
همش دنبال یه بهانه ای بودم که سر صحبت رو باهاش باز بکنم . و کم کمباهاش در مورد مشکلات خودش با علی شوهرش سوال می کردم یکمی سر بسته توضیح می داد و خلاصه می کرد تا ادامه پیدا کرد که یک روز بعداز ظهر بدجوری هوس رویا رو کرده بودم بالاخره این همه سرمایه گذاری کرده بودم تا یک روزی نتیجه بگیرم .
ساعت 4 بعداز ظهر بود رسیدم دم کارگاه رویا مثل همیشه رفتم سراغ ور رفتن با دستگاه و سر صحبت رو با هاش باز کردم رویا همانطور که کار می کرد با من صحبت می کرد و هر بار که خم راست می شد و اون کون گنده خودش رو سمت من از روی مانتو می دیدم بیشتر حشریم می کرد .
کم کم صحبت رو به روابطش با علی کشاندم دیگه عصابش خرد شده بود یه جای پیدا کرد نشست و با بغض شروع کرد به حرف زدن همانطور که حرف می زد تقریبا مانتو کنار رفته بود و از زیر ساپور مشکی که به تن داشت و فاقش معلوم بود مخصوصا وقتی متوجه شدم یکمی از خشتک ساپورتش از هم شکافته و شورت سفیدش از زیر اون معلوم بود . اصلا نمی فهمیدم چی داره میگه فقط حس کردم کیرم از بس سیخ شده که می خواد شلوار رو جر بده .
رفتم سمتش و بلندش کردم اصلا انتظار این رو نداشت که من دست بهش بزنم واسه همین با تعجب پفت : اقا امیر تا اومد ادامه بده گفتم خودت رو ناراحت نکن تو مثل خواهر من هستی ناراحت شدم کمکش کردم روی یه صندلی بشینه و دستکال کاغذی اوردم تا اشک ها ش رو پاک بکنه . ادامه دادیم حرف زدنم رو و با اون زبون چرب و نرم خودم استفاده کردم تا بیشتر سمت خودم جذبش کنم موفق هم شدم کلی باهاش حرف زدم و حالا رویا همون رویای نبود که هیچ وقت روسری از سرش برنمی داشت و این بهم جسارت داد که بیشتر برم سمتش و شروع کردم به نوازش کردنش .
تعجب می کرد یکمی هم استرس داشت اما از چشمای خمارش معلوم بود که پر از نیاز و حشری هست شاید هم به همین خاطر نمی تونست مقاومت بکنه .و من بیشتر جری می شدم صورتم رو بردم جلو و خواستم لبهاش رو ببوسم نمی دونم چرا اما اصلا مقاومت نکرد و خیلی اروم لبهاش رو به لبهام چسبوندم و اروم شروع کردم به لب گرفتن ازش . چند ثانیه طول نکشید که سرش رو عقب کشید و یکمی منو عقب هول داد و گفت نه نه اقا امیر این دیگه خیانته من نمی خوام .
بهش گفتم نه رویا جون اصلا اینجوری فکر نکن اصلا این خیانت نیست وقتی تو این همه فداکاری برای زندگی می کنی و اون علی احمق اصلا قدرش رو نمی دونه اون داره به تو خیانت می کنه نه تو یکمی فکر کن ببین این حس خودته و تنها مربوط به خودت میشه و یکمی از این حرفهای چرب زبونی می دونستم رویا رو تونستم تا حد مرگ حشریش کنم اگه دست بر می داشتم دیگه یه همچین فرصتی رو پیدا نمی کردم .
برای همین دیگه معطلش نکردم بغلش کردم ودوباره بوسیدمش یکمی هم چاشنی زور بهش اضافه کردم که هر جوری شده راضی بشه . همجوری که داشتم میبوسیدمش ته کارگاه یه تخت دیدم که برای اب کشی سبزی قرار داشت همون جوری سرپایی که می بوسیدمش کشان کشان اوردمش سمت تخت و روی تخت نشاندمش و از روی مانتو شروع کردم به مالیدن سینه هاش وای اصلا فکرش رو هم نمی کردم که یه همچین سینه های داشته باشه .
سایز سینههاش 85 بود . دکمه های ماننتو رو که باز کردم باز شروع کرد به اعتراض و ممانعت که مجبور شدم دوباره ببوسمش و یکمی هم به زور متوسل بشم . وقت دکمههای مانتو کاملا بازشد تقریبا روی کمر روی تخت خوابونده بودمش و داشتم از روی تی شرت سینه هاش رو می مالیدم و همچنان داشتم لب ازش می گرفتم که اعتراضی نداشته باشه حس می کردم که رفته رفته داره بیشتر حشری میشه و بدنش داغ تر . با دستش از روی سینه هام کمکم داشت منو عقب هل می داد که تموم کنم اما بقدری حشری بودم که حاضر بود اگه مقاومت بیشتر کرد به زور کامل متوسل بشم .
واسه همین سنگینی خودمرو انداختم روش تا نتونه اعتراضی بکنه اما هر بار که لبهاش از من جدا که می شد اعتراض زبانی خودش روبیان می کرد . که فکرب به ذهنمرسید و با دست ازادم کمربندمو زیپ شلوارم رو باز کردم و کیر و خایه های سیخ شده خودم رو انداختم بیرون دست رویا رو گگرفتم و بردم نزدیک که بتونه کیرم رو توی مشتش بگیره . خیلی اعتراض می کرد و از این کار ممانتعت بهترین فرصتی بود که رویا درگیر این کارم بود که توی یه فرصت مناسب تی شرتش رو جوری کشیدم بالا که سوتینش رو هم از روی سینه هاش بره کنار با دیدن سینه های سفید و بزرگش واقعا مات شدم .
اصلا فکر نمی کردم یه همچین سینه های داشته باشه با توجه به اینکه دو تا بچه بزرگ کرده بود و بهش شیر داده بود . یعنی سفت و ایستاده اصلا شبیه یه زن دو شکم زایده نبود . . وقتی سینه هاش رو می خوردم انگار رویا دیگه فهمیده بود که چقدر حشریش شدم و شاید هم خودش حشری بود اما اعتراضش کم شده بود و اروم اف اف صدا می کرد . برای همین بود که منو بیشتر حشری کرد و تصمیم گرفتم که ساپورش رو با شورت مثل تی شرت و سوتینش با هم بکشم پایین واسه همین هر دو دستم رو سریع بردم سمت کش ساپورتش و یهو کشیدم تا نزدیک زانوهاش کس مودارش جلب توجه می کرد . موهاش زیاد بود طوری که کوسش معلوم نبود اما به خاطر پوست سفید و موهای مشکی خودش شهوت انگیز بود . رویا اصلا انتظار چنین حرکتی از من نبود از چشماش می تونستم بفهمم که هم نگرانه و هم پشیمون شده یکمی هم اشک تو چشماش جمع شده بود . واسه اینکه اعتراضی نگه و کار رو تموم کنم سریع بلندش کردم و همونجوری سرپا بغلش کردم و بوسیدمش و بلافاصله برشگردوندم به پوشت و زانو هاش رو لب تخت گذاشتم مجبور شد دلا بشه و دستش رو بزار روی تخت . لبه مانتو که روی باسنش افتاده بود رو بالا کشیدم . وای عجب کون سفید و تپلی داشت . نمی خواستم این فرصت رو از دست بدم و قبل از اینکه روسا از حس و حال بیفته و پشیمون بشه دست بکار شدم شلوارم رو تا زانو پایین کشیدم و سریع لپ های کونش رواز هم باز کردم تازه کوس نازش اززیر موهاش و لای پاهاش معلوم شد اما نمی دونم چرا سوراخ کونش بیشتر بهم حال می داد شاید هم چون کوسش خیلی مودار بود از کونش بیشتر خوشم اومد وقتی نداشتم همینجور که کیرم رو می مالیدم و نگاه می کردم تف انداختم و افتاد رو سوراخ کونش و مطمین شدم که باید از کون بکنمش سر کیرم رو یکمی خیس کردم و اهسته چسبوندم به سوراخ کونش . رویا هیچی نمی گفت فقط صدای اروم گریه کردنش میومد .
اروم خم شدم کنار گوشش و گفتم عزیزم چیزی نیست الان تموم میشه فقط خودت رو شل شل نگه دار و یکمی فشار دادم خودش رو یکمی جمع کرد اما با فشار بیشتر من دیگه نتونست خودش رو نگه داره و سر کیرم تا ختنه رفت تو کونش اما بدن رویا چنان می لرزید انگار سردشه دندون هاش رو به هم فشار داده بود و ریزه ریزه گریه می کرد .
کاملا معلوم بود که اولین بارش از کون بهش کیر میره . وسط کار بودم که دیگه نتونست تحمل بکنه چون دستش رو اورد عقب و از ته کیرم گرفت تا بکشه بیرون هم زمان هم اعتراض می کرد نه دیگه اقا امیر خواهش می کنم خیلی درد داره . اما دستش رو کنار زدم و فشار رو زیاد کردم انگار دیگه غیر قابل تحمل بود براش چون واقعا یه داد بلندی کشید و بدنش کاملا سست سست شد بیهوش نشده بود ولی اصلا حال نداشت .واسه همین بغلش کردم که روی تخت ول نشه . نگاهی به کیرم کردم دیدم تا خایه رفته تو کونش اما رویا اصلا تو حال خودش نبود نه اعتراض می کرد و نه حرکتی معلوم بود که صدامرو میشنوه اما نمی تونه جواب بده .
صداش کردم رویا رویا حالت خوبه چیزی نگفت . یکمی عقب کشیدم و دوباره فشار دادم . اما رویا اصلا عکس العملی نشان نمی داد واسه همین کیرم رو کشیدم بیرون که دیدم بلا فاصله خودش رو جمع کرد یکمی خیالم راحت شد که غش نکرده و فقط یکمی فشارش افتاده .
البته برای اینکه یه یادگاری ازش داشته باشم سریع با موبایلم یه چندتا عکس از رو باسن و کونش گرفتم و بعد بلندش کردم یکمی بهش اب دادم حالش جا اومد لباس هاش رو پوشید و با یه نگاه ناراحت کننده و شاید هم پشیان بهم نگاه می کرد . چیزی بهش نگفتم بعد خواستم برسونمش خونه اما گفت نه خودش میره من هم خدا حافظی کردم و رفتم .
توی ماشین تمام تصویر لخت رویا جلو چشمم میامد و از اینکه نتونسته بودم ارضا بشم خیلی ازیت میشدم اما وقتی رسیدم خونه شب عوضش رو از خواهرش که زنم باشه دراوردم .
     
  
مرد

 
قسمت دوم
یه چند روز گذشت توی شرکت بودم بازم یاد رویا افتادم یه زنگ بهش زدم اما گوشی رو بر نداشت .
چند بار بهش زنگ زدم اما رد می کرد از این کارش خیلی عصبانی شدم . می خواستم بهش اس بدم که دیدم یه اس ازش اومد نوشته بود اقا امیر تو رو خدا منو بی خیال شو . بهش اس دادم که تلفن رو جواب بده کارت دارم . چند دقیقه بعدش باهاش تماس گرفتم و بعد احوال پرسی بهش گفتم دیونه نشه ما با همکاری نکردیم نزدیک به یکساعت باهاش حرف زدم و سعی می کردم نرمش کنم چند بار هم پشت تلفن گریه کرد خلاصه قرار شده برم از نزدیک باهاش حرف بزنم . و برای فرداد دوباره باهاش قرار گذاشتم با اینکه قبول نمی کرد من برم پیشش اما من قطعی کردم که فردا حتما میرم پیشش .
فردا باز عصررفتم کرج کارگاه رویا البته این رو بگم که ودیعه کارگاه رویا رو من داده بودم یعنی در حقیقت خودم به نام خودم اجاره رو بسته بودم . برخوردش با من خیلی بد بود و سعی می کرد حرف ها رو بپیچونه و از من دور باشه می دونست دستم بهش بخوره چه اتفاقی می افته . من کلی روی مخش کار کردم اما به هیچ صراطی مستقیم نبود . و همش بهانه می اورد .
پاک رفته بود رو اعصاب و روانم این اولین بار بود که یه زنی اینقدر جلو من استقامت می کرد . خلاصه تصمیم گرفتم موضع خودم رو تعییر بدم و از راه زور وارد بشم . چون نزدیک اتمام قرار داد بود اشاره کردم خوب پس حالا که دوست نداری من مشکل تو رو حل کنم و این رو مداخله تو زندگیت می دونی به فکر جمع کردن کارگاه باش چون دو ماه دیگه اجاره تموم میشه راستش پول ودیعه رو لازم دارم.
رویا اشک تو چشماش جمع شده بود می دونست منظورم تحت فشار قراردادنشه . هردوتامون خوب می دونستیم که رویا بدجوری به این کار نیاز داره . اما خوب من هم نیاز شدید به تن رویا داشتم .
رو کرد بهم گفت آقا امیر یعنی واسه این کار می خواهی منو اواره کنی . یه نگاهی بهش کردم و گفتم خوب هر کسی برای زندگی خودش برنامه های داره من دیگه نمی خوام توی زندگی شما دو نفر دخالت بکنم چطور وقتی کمک می کنم تا یه کار و باری درست کنی دخالت نیست شاید از نظر تو وظیفه ام باشه اما وقتی ... دیگه ادامه ندادم
رویا که بغض کرده بود مثلا می خواست منو توی معذورات بزاره گفت اخه چطوری نمی ترسی راحله از این رابطه ما باخبر بشه ؟
لبخند تلخی بهش زدم و گفتم چرا باید متوجه بشه همین الان هم زنگ بزنه ببینه من اینجا هستم اصلا شک نمی کنه توی این دوسال که من این کارگاه رو برات باز کردم تا حالا این همه اومدم و رفتم ولش کن اینها همه بهانه هست .
خلاصه بازم دست خالی برگشتم و منتظر فشارهای که قرار بود در اینده بهش بیارم امید بستم . بیست روز گذشت و توی این بیست روز نه من زنگ زدم و نه اون می دونستم که یه چند روز دیگه که مواد اولیه کارگاهش تموم بشه بهم زنگ می زنه . همون هم شد بالاخره بهم زنگ زد و خیلی عادی و مثل همیشه پس از احوال پرسی خودمو بچه ها جنس می خواست . من که منتظر همچین موقعیتی بودم طبیعی با یکمی خنده بهش گفتم راستش برای شما دیگه محصول نمی فروشیم .
انگاری بهش برق وصل بشه خیلی ناراحت شده بود گفت اصلا از شما اینجوری انتظار نداشتم واقعا خیلی پستی و متاسف هستم که شوهر خواهرم هستی و گوشی رو کوبید و قطع کرد .
از این عمل رویا متوجه شدم که بدجوری تحت فشار هست . اما داره مقاومت می کنه بازم روزها گذشت من منتظر پایان قرارداد اجاره بودم که می دونستم دیگه نمی تونه مقاومت بکنه .
کم کم نزدیک روز اتمام قرارداد بود که صبح یک هفته به پایان قرار داد اجاره صاحب مغازه از کرج بهم زنگ زد و در مورد تمدید و یا تخلیه سوال کرد خیلی سریع گفتم نه خواهر زنم باید تخلیه بکنه و یه جوری توضیح دادم که اره مشکلی خانوادگی پیش اومده و من ظاهرا نمی تونم از اون ( رویا) بخوام که مغازه رو تخلیه بکنه .
چند ساعت طول نکشید که رویا بهم زنگ زد با کلی بغض داشت حرف می زد بهش گفتم تو که برای من متاسف بودی گفت تو خودت بهتر می دونی که من خیلی نیاز دارم و تو نباید این نامردی رو در حق من بکنی . حرفش رو قطع کردم و گفتم خوب من هم نیاز دارم ...
دیگه نتونست ادامه بده مطمین بود که من مصمم هستم بازم با ناراحتی تلفن رو قطع کرد . چنان حشری رویا بودم که عکسهای که اون روز ازش گرفته بودم و تو لپ تاپم مخفی کرده بودم رو باز کردم و از روی شلوار شروع کردم به مالیدن کیرم و نگاه می کردم .
بعداز نهار بود که رویا دوباره بهم زنگ زد می دونستم بدجوری تحت فشار گذاشتمش . این بار خیلی ملایم از دفعه ات قبل حرف می زد می دونست التماس فایده نداره . واسه همین تا گفتم الو گفت خوب من باید چکار کنم تا شما قرارداد رو تمدید کنید ؟
گفتم خوب خودت بهتر می دونی
رویا: نه منظورم این هست که من فقط یکبار نه بیشتر نمی خوام این رابطه با تو ادامه داشته باشه
من: خوب تو فعلا همین یکبار هم کافیه حالا ببینیم چی میشه
رویا: نه دیگه من نمی خوام این کار پست رو تکرار کنم خودت هم می دونی منو مجبورم می کنی
قرار مدار رو گذاشتیم و من برای هفته دیگه قرار گذاشتم که صبح برم پیش رویا و بعداز اون برم اجاره رو تمدید کنم واسه همین بهش گفتم رویا پس لطفا یه خواهشی ازت دارم
رویا: چی
من: لطفا به خودت یکمی برس
رویا: منظورت چیه
من : واضح تر از این
رویا: اره تو که خیلی رک هستی
من : خوب منظورم این هست به خودت برس یه حمومی برو اصلاح بکن به نظافت خودت برس من که سهل هست فکر نمی کنم علی هم تو رو اینجوری ببینه
رویا: باشه خیالت راحت
نمی دونید خودم رو چطوری تا روز دوشنبه نگه داشته بودم صبح روز دوشنبه رفتم سمت کرج چون اول پاییز بود توی مسیر چشم به فروشندگان میوه روی وانتی ها نظرم رو جلب کرد با دیدن انار ها روی وانتها فکر این افتادم که یه اب انار حسابی برای کوس و کون رویا بدم ماشین رو نگه داشتم و بیست کیلو انار ترش ترش خریدم
رسیدم کارگاه رویا جعبه ها رو بردم تو که بعداز احوال پرسی ازمن سوال کرد این همه انار رو برای چی خریدی برای منه گفتم اره برای لواشک درست کردن برات خریدم
رویا واقعا به قول خودش عمل کرده بود به خودش یکمی رسیده بود و آرایش کرده بود . تا حالا اینجوری ندیده بودم که آرایش تند بکنه . خلاصه اروم نزدیکش شدم بغلش کردم و از صورت و لبهای ماتیکیش یه لب گرفتم . رویا زود از من جدا شد و رفت روی یه صندلی نشست و انگار با سکوتش می گفت زود باش کارت رو تموم کن
دلم می خواست رویا با تمام حساسش با من سکس بکنه نه اینکه به زور متوصل بشم واسه همین گفتم
من: رویا اخم هات رو باز کن اگه اینجوری بهم حال نده اصلا نمی خوام ادامه هم نده حرفهای قبلی خودت رو ما با هم صحبت کردیم و قول و قرار گذاشتیم
رویا نگاهی بهم کرد و چیزی نگفت انگار منظورش این بود خوب من حاضرم پس چرا معطلی . بلند شدم گفتم خوب اول این انار ها رو خوب اب گیری کنیم که با تعجب برگشت گفت اون رو ول کن من کار زیادی دارم نمی خواهی شروع کنی
نگاهی بهش کردم و گفتم نه عزیزم من نهار پیش تو هستم عجله نکن .. بعد ازش خواستم یه تشتی چیزی بیاره تا انارها رو توش بریزم . هنوز متوجه نشده بود من می خوام چکار بکنم واسه همین رفت یه تشت بزرگ اورد گذاشت زمین بهش گفتم خوب دیگه می خواهیم کاربکنیم اون مانتو وروسری رو در بیار . بهم نگاه کردو بدون اعتراض رفت کنار دیوار و شروع کرد به درآوردن مانتو ورو سری رو سرش خدایش هم خیلی به خودش رسیده بود موهاش خیلی زیبا آرایش کرده بود و یه ساپورت مشکی نازک تنش بود که با دیدنش بیشتر ادمو تحریک می کرد . اومد سمت منو و گفت خوب اخه من که با این لباس کار نمی کنم که اگه می دونستم لباس کار می پوشیدم . گفتم زیاد کاری نداریم پاچه های ساپورتت رو تا زیر زانو بزن بالا برو توی تشت و انار ها رو له بکن تا خوب ابش دربیاد
رفت کنار صندلی نشست جورابش رو درآورد و پاچه های ساپورتش رو تا زیر زانو زد بالا واای چه پاهای سفید و مرمری داشت واقعا سفید و خوش تراش بود بعد یک جفت دم پایی سفید تمیز پوشید رفت سمت دستشوی پاهاش رو شست و برگشت من روی صندلی نشسته بودم و انار ها رو با چاقو یه قارچ می زدم می انداختم توی تشت .
نزدیک تشت شد اروم پای سمت چپش رو گذاشت داخل تشت و اهسته هاسته شروع کرد به له کردن انارهای توی تشت وای خدا یا پای سفیدش توی اون دونه های قرمز چقدر زیبا بود با اینتصویر کیرم بیشتر داشت توی شورتم منفجر می شد .
به بهانه اینکه اب انار نپاشه به شلوار و پیراهنم بلند شدم و پیراهن و شلوارم رو دراوردم . سیخ شده کیرم از روی شورت پا داری که تنم بود کاملا مشخص بود و رویا همانطوری که داشت انار ها رو با پاهاش له می کرد بهش نگاه می کرد . با ز هم نگاه های خمار شهوتیش شروع شد .
من نشسته بودم رو صندلی و انار ها رو قارچ می کردم و کیرم حسابی از زیر شورت خود نمایی می کرد وقتی همهانار ها رو قارچ کردم کنار تشت زانو زدم و دستم رو بردم داخل تشت و همانطور که رویا داشت له می کرد من هم پاهای سفیدش رو ماساژ می دادم .
واقعا حس خوبی بود . نیم ساعت شاید بیشتر همینجوری با هم هم حال کردیم و هم کار تا بالاخره از توی تشت اومد بیرون گفت خوبه دیگه بسه کافیه بهش گفتمبره یه صافی بیاره تا اب انار رو صاف کنیم اورد و خودش رفت دستشوی تا پاهاش رو بشوره من یه تشت دیگه اوردم و همه اب انارها با تفاله رو از روی صافی ریختم و حسابی یه تشت کامل اب انار شد
رویا برگشت ونگاهی بهم کرد گفت خوب تموم شد کارتون اقا؟؟؟
من : اره عزیزم از رو زمین بلند شدم و بغلش کردم و شرو کردم به بوسیدن لبهاش و صورتش رو با لبهام می بوسیدم و محکم به خودم فشارش می دادم دستام ساکت نبود همه جای بدنش رو می مالیدم از باسنش تا کمرش .کشان کشان اوردمش کنار همون تخت ابکشی که یکبار هم برای اولین بار لختش کرده بودم . روی تخت نشست و من امان بهش ندادم وسریع از بغل تی شرتش گرفتم و کشیدم به بالا اعتراضی نداشت دست هاش رو بالا برد تا راحت از تنش در بیاد .
واای چه بدن سفید و صافی داشت اصلا بهش نمی خورد 40 سالش باشه . انگار یه دختر 20 ساله جلوی من نشسته بود . با یه سوتین مشکی نازک که نوک سینه های قهوه ایش از زیرش کاملا ادم رو تحریک می کرد
جلو چشماشو ایستادم طوری که کیر سیخ شده ام که شورت پادارم رو کاملا بلند کرده بود نزدیک صورتش وایسته بهش نگاه کردم گفتم خوب عریزم می دونی که باید چکار بکنی شروع کن بی میل بود اما مجبور واسه همین اروم شورتم رو کشید پایین و کیرم مثل فنر افتاد بیرون شورتم رو روی زانو هام ول کرد و چشماش رو دوخته بود بهش نمی دونم چی فکر می کرد یا شاید هم کیر من از کیر علی شوهرش بزرگ تر بود که از ترس اینکه تا دقایقی دیگه باید این کیر کلفت رو تو خودش جا بده .
بهش گفتم : رویا چرا شروع نمی کنی نکنه ترسیدی یا نمی خوری ؟ مگه مال علی رو نمی خوری
رویا: بس کن دیگه آقا امیر نمی خوام اصلا در این وضعیت هی علی علیبکنی ناراحت میشم
بعد اهسته زبونش رو بیرون اورد وبه نوک کیرم نزدیک کرد تا بهش خورد زود کشید تو و سرش رو برگردوند برگشتمبهش گفتم چیه بد مزه هست
دست راستش رو از مچ گرفتم و نزدیک کیرم کردم و گفتم لطفا رویا و بگیرش و محکم نگه دار و بعد حسابی بهم حال بده
می دونست هیچ راه چاره ای نداره و مجبوره هر کاری من می خوام انجام بده واسه همین کیرم رو اهسته توی مشتش گرفت من هم از رو دستش گرفتم که راه نکنه و بهش کمک می کردم که کارش رو شروع کنه .
صورتش رو نزدیک کرد من هم با دستم که مشت کرده بودم روی دست رویا هل دادم تا سر ختنه کیرم بخوره به لبهاش تا خورد جمعش کرد اما بیشتر فشارش دادم منظورم این بود که بازش کنه چند بار زدم به لبهاش تا بالاخره مجبور شده لبهاش رو از هم باز کنه و اهسته اهسته سر کیرم رو با لبهای ماتیکیش کاملا بگیره .
بازم سرش رو عقب کشید . بهش گفتم چیه بدت میاد یا بد مزه هست دستش رو از رو کیرم کشید کنار اما هیچی نمی گفت . من همبقیه شورتم رو از پاهام دراوردم و رفتم سمت تشت اب انار یه لیوان برداشتم و کیرم رو رو تشت گرفتم و اب انار رو ریختم روی کیرم و حسابی اب اناریش کردم و دوباره برگشتم سمتش با این کارم رویا هم تعجب کرده بود و هم یه نمه خندش گرفته بود واسه همین جلو تر رفتم وسرش رو با دو دستم گرفتم و فشارش دادم به سمت کیرم صورتش رو برگردون واسه همین کیرم حسابی چسبیده بود به صورت ماه و داغش چند بار مالیدم حسابی به صورتش . ماهاش رو پریشان میکردم .
از جلو مو هاش ارومگرفتم طوری که دردش نیاد بلند کردم تا صورتش سمت من که از بالا نگاهش می کنم باشه و با دست دیگم از زیر خایه هام گرفتم تا کیر سیخ اما هلالی من بیشتر سیخ وایسته اوردم جلو و سر ختنه گاهش رو گذاشتم روی لباش و اشاره کردم راهی نیست باید دهنش رو باز کنه . بدجوری حشری شده بودم تا باز کرد فشار دادم تا نصف کیرم رفت تو دهنش تا اومد سرش رو عقب بکشه با هر دو دست سرش رو گرفتم نزاشتم بیرون بیاره . بالاخره هی تقلا کرد و درش اورد گفت باشه باش ول کن خودم می خورم زوری نکن .
با ترس و لزر خلاصه با دو تا انگشتش کیرم رو گرفت و بلندش کرد وزیرش رو و خایه های اویزونم رونگاه می کرد بهش گفتماره خودش اروم اروم از زیر خایه هام شروع کن تا عادت بکنی بعد بکن تو دهنت
اروم زبونش روبیرون اورد و نزدیک ته کیرم و خایم شد ونوکش رو مالید بهش و کشید بالای کیرم واای داشتم از شدت لذت می مردم . گفتم وااای رویا بازم اووف چه باحالی چند بار این کار رو کرد و من راهنمای می کردم چکار بکنه نشان نمی داد که بلد نیست اما معلوم بود که دوست نداره .
از ته کیرم گرفتم و کشیدم رو به بالا تا خایه های اویزون بیاد یکمی جلو تر بهش گفتم حالا نوبت خایه هام هست اروم هم بلیس و هم میکش بزن
سرش رو خم کرد سمت خایه هام و اروم اروم شروع کرد به لیس زدن و بعد ترکیبی هم لیس می زد و هم میک می زد دردی که توی خایه هام درست می شد خیلی لذت داشت که نمی تونم وصفش کنم . رویا کم کم عادت کرده بود و شاید هم می دونست که باید اینکار رو بکنه حالا دیگه خوب هم با دستش کیرم رو مالش می داد و هم لیس و میک می زد من هم شانه هاش رو مالیدم تا سمت بند سوتینش که رسیدم بازش کزذم و از تنش در اوردم واای چه سینه های بود خدایش اصلا شبیه زنهای 40 ساله که دو تا شکم زایده باشن نبود ازش خواستم هر باری که لیس میزنه سر کیرم رو هم بماله به نوک سینه هاش . این کار رو اولین با با بستن چشمای خوشگلش انجام داد ولی رفته رفته انگار داشت لذت می برد چون نگاه شهوت بارش معلوم بود که خیلی دلش می خواد
حالا نوبت من بود که با خوردن کوسش بهش حال بدم واسه همین بلندش کردم ایستاد و بغلش کردم بوسیدم و همونجور که بوس بو س می کردم رسیدم به گلو و پایین تا برسمبه سینه هاش تک تک سینه هاش رو با دستم فشار می دادم و میک می زدم نوکش رو و اخر کار هم با یه گاز خیلی کوچیک نوکش رو تمام می کردم کارم رو . رویا حسابی حشری شده بود دیگه اصلا قصد ممانعت و جلوگیری کارهای که می کردم رو نداشت .
چون وقتی داشتم سینه هاش رو می خوردم با دو دست داشت موهام رو می مالید معلومبود که از این سینه خوری من حسابی داره لذت می بره . کم کم از روی سینه ها رسیدم به شکمش و می خواستم برم پایین تر اما ساپورت تنش رو اول باید در می اوردم . زانو زدم در مقابلش ازبغل ساپورتش گرفتم که بکشم پایین که خودش رو تکانی داد و برعکس برگشت تا پشتش و کونش سمت من باشه . وای صورتم کاملا نزدیک چاک باسنش بود بو کشیدم وای بوی عطر و ادکلنی که زده بود داشت دیونم می کرد زبونم رو از روی ساپورتش کشیدم رو شیار کونش وای وای انگار شرت تنش نبود اصلا جای بند شورت از زیر ساپورت پیدا نبود .
از بغل ساپورتش گرفتم اروم اروم کشیدم پایین هرچی جلو تر می رفتم و کون سفید بزرگش پیدا میشد بیشتر حشری می شدم و بوس بارانش می کردم یکمی که کشیدم دیدم بند شورتش معلومه پس رویا خانم حسابی سنگ تموم گذاشته بود و شورت سکسی هم برای من پوشیده بود .
کامل کشیدم تا زانوهاش و و نگاهی به کونش کردم و بی اختیار بغلش کردم و صورتم رو چسبوندم به کونش و مالیدمش نمی دونم رویا تو چه حسی بود چون صورتش رو نمی دیدم اما از نفس زدن های اروم و بی صداش معلوم بود که اون هم داره لذت می بره
معلوم بود که حرفم رو کوش داده بود و حسابی پشم هاش رو زده بود خیلی ترو تمیز شده بود از لای بند شورتی که از وسط سوراخ کونش رد شده بود و قسمت لبهای کوسش رو جمع کرده بود معلوم بود که از اون موهای زیادی که اون روز داشت خبری نیست .
حسابی اپلاسیونش کرده بود کاملا می شد فهمید این رو با دو تا انگشتم بند نازکی که از وسط سوراخ کون و کوسش رد میشد رو گرفتم و کشیدم جلو وکنارش زدم ببینم اون توچه خبره هم زمان هم از رویا خواستم یکمی خم بشه که اون هم بدون اعتراض خم شد وای سوراخ تنگی از کونش پیدا شد که فکر نمی کنم اگه خودکار به راحتی توش می رفت چه برسه به کیر کلفت من .
اروم با نوک زبونم یه لیس رو سوراخ تمیز کونش زدم . همینکه نوک زبونم به سوراخش خورد بی اختیار خودش رو جمع کرد و اون سوراخ ناز کاملا توی گوشت باسنش گم شد و دوباره ولش کرد و حالت عادی . این صحنه بقدی خوشاینند و شهوتیم می کرد که چند بار این کار رو کردم و انگار رویا هم متوجه شده بود . چون بعداز اون خودش ازقصد نبض می زد وسوراخش باز و بسته می شد . همنجوری که لیس می زدم و انگشت روش می کشیدم ازش سوال کردم رویا علی از اینجا کرده توش یا نه؟
اهی کشید و چیزی نگفت اما من فهمیدم که منظورش این بود که مگه قرار نبود در مورد علی شوهرش حرفی نزنیم . اما دلم می خواست بدونم که کیری تو این کون به این تنگی رفته یا نه .
یواش یواش هم زمان با لیسیدن سوراخ کونش با انگش شصتم از لی پاهاس داشتم لای لبهای کوسش رو باز می کردم تا برسم به چوچولش واقعا حسابی سیخ کرده بود . تازه می فهمیدم که این دو تا خواهر ( زنم ) ورویا از نظر شهوتی عین هم هستن تا دست بهشون بخوره خودشون رو حسابی خیس می کنن .
ادامه در قسمت سوم :
     
  
زن

 
پـــــــــــــــــــــــــدران و دختـــــــــــــــــــــــــران ۱

شهاب و میلاد دوستان قدیم هم بودند که در یک ماه از دواج کردند .. اونا شریک کاری همم بودند . یه فروشگاه لوازم یدکی داشتند که اونو هم شریک بودند .. هر دو خونواده در طبقه سوم ساختمونی زندگی می کردند که در هر طبقه اش دو دستگاه آپار تمان بود .. جالب این جا بود که شهین و میترا ..همسرای شهاب و میلاد هم پرستار بودند و هر چند شب در میون یه شیفت شبانه داشتند و معمولا شیفتشونو با هم تنظیم می کردند .. دخترا بیست سالشون بود و با هم در یه دانشگاه درس می خوندند .. پسرای خونواده هم که ازدواج کرده رفته بودند . مردای خونواده اهل حال و تفریح بودند و وقت و بی وقت دمی به خمره می زدند . دخترا هم مثل بیشتر دخترای این دوره و زمونه اهل سر کشی به سایتها ی سکسی و خوندن داستانها و دیدن فیلمهای آن چنانی هم بودند .. زنا سرشون توی لاک خودشون بود . .. از اون جایی که بعد از ازدواج پسرا..هر چند شب در میون شهاب و دخترش شهلا و میلاد و دخترش مینا با هم تنها می شدند و هر کدومشون اهل حال هم بودند رفته رفته حس کردند که یه گرایشهایی هم نسبت به هم دارند . گرایش هایی که تحت تاثیر مطالعه داستانهای سکسی واسه دخترا پیش اومده بود و مردا هم وقتی که شراب می خوردند حسابی داغ می کردند و یه حس عجیبی به اونا دست می داد و از تماشای اندام هوس انگیز دختراشون لذت می بردند . هر دو این دخترا تپل بودند با سینه هایی درشت و با سنی بر جسته . صورتی کشیده و جذاب و موهایی بلند و مشکی ... شهلا کمی زیبا تر بود .. اونا از اون دخترای شیطونی بودند که با هم لز هم می کردند .. وخیلی راحت همو ار ضا می کردند ... هر دو شون با هم تصمیم گرفتند که اگه بشه با پدرشون سکس داشته باشند .
مینا : من که فکر می کنم بتونم موفق شم . چون اون شبایی که مامان خونه نیست بابا خیلی راحت مشروب می خوره میره توی اتاقش فیلمای سکسی می بینه . من چند بار از سوراخ کلید دیدمش .. بعد این که یه ساپورتی پام کردم که اون لحظه دوست داشتم پیشم می بودی و با هام ور می رفتی ولی وقتی که بابا میلاد منو در اون شرایط دید یه نگاهی به باسنم انداخت و یه لبخندی زد که نشون می داد لذت می بره از این که منو داره با این اندام می بینه ..
شهلا : منم تقریبا همین شرایطو دارم .
مینا : من خیلی دلم می خواد با بابام سکس کنم و بعدش شما هم بیایین توی خط و یه جوری چهار تایی با هم باشیم ..
شهلا : واوووووووووو تو و بابای من ؟
مینا : عوضش تو و بابای منم می تونین با هم باشین ...
شهلا : راست میگی مینا ..
مینا : به شرطی که بابا ها راضی باشن ..
شهلا : تو که زنا رو خوب می شناسی . یا ما دخترا رو . میشه هر کاری رو انجام داد .. می تونیم اونا رو جا دو کنیم .. من می دونم با با هامون گاهی یه زیر آبی هایی هم میرن ..
- راست میگی شهلا ؟
شهلا : دروغم کجا بود . هم بابای تو و هم بابای من هر دو هیزن ...
مینا : ولی فکر نکنم به این سادگی ها بشه کاری کرد ...
خلاصه دخترا با فتنه گریهاشون کاری کردند که باباها به طرف اونا کشیده شن ...هردو دختر تصمیم گرفتن وقتی که باباشون در یه حالت نیمه مستی قرار داره باهاش حال کنن . حتی کاری کنن که دیگه دختر نباشن . چون لذت کس دادن رو خیلی بیشتر از لذت کون دادن می دونستند و از نظرهر دوی اونا که خودشونو اجتماعی و با فر هنگ می دونستن نداشتن پرده بکارت مسئله ای نبود .
مینا : بابا یه نگاهی بهم بکن .. به نظر تو این ساپورت باسن منو خیلی بر جسته می کنه ؟
میلاد یه نگاهی به دخترش و کون قمبل شده داخل ساپورت نرم و مشکی اون انداخت و گفت چرا این سوالو می کنی ؟
-همین جوری خواستم ببینم تو که ناراحت نمی شی که من این جوری میرم بیرون . آخه مد شده ... همه پاشون می کنن .
میلاد که زمینه تحریک شدن رو داشت و در فانتزی خودش می دید که داره دخترشو می کنه گفت خیلی هم بهت میاد ..
-پس درش نیارم بابا ؟
-نه .. تازه تو دختر منی ..
-بابا می تونم چند تا دیگه رو امتحان کنم که ببینم کدوم بهم بهتر میاد ؟ ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
پـــــــــــــــــــــــــدران و دختـــــــــــــــــــــــــران ۲

مینا کونشو گرفت سمت پدرش . گفت بابا جونم ازت می خوام که درش بیاری .. اینا جنسشون یه خورده با هم فرق می کنه می خوام خودت حدس بزنی که کدوم نرم تره . میلاد حس کرد که شیطون داره میره زیر پوستش ولی با خودش گفت که ایرادی نداره . اون به خوبی می تونه با این مسئله کنار بیاد اشکالی نداره اون دخترشه و با هم این حرفا رو ندارن . مینا زیر ساپورت هم شورتی نپوشیده بود . اون به شدت حشری بود . دیدن فیلمهای سکسی اونو به شدت آشفته اش کرده بود و اون و شهلا اگه با هم لزنمی داشتند شاید تا حالا خودشونو اسیر پسرا کرده بودند . میلاد چشاش گرد شده بود . اون بار ها و بار ها با فانتزی سکس با دخترش اندام اونو ور انداز کرده بود . هر چند خود مینا به این مسئله اطمینان نداشت . مینا سرشو بر گردوند و به لای پای باباش نگاه کرد .. هیجان زده بود . وقتی کیر تیز شده پدر رو زیر شلوارش حس نمود دیگه دونست که می تونه تا آخرشو ادامه بده . میلاد احساس گرما ی شدیدی می کرد .. حس کرد که خفه شده ..
-بابا چته خیلی گرمته . داغ شدی .. همش بهت میگم این قدر نخور . مگه حرف گوش میدی ؟ الان اگه مامان بیاد جواب اونو چی می خوا ی بدی ؟
سریع لباسای روی پدرشو در آورد .. حالا میلاد از قسمت بالای بدن و اون از نیمه پایین بدن کاملا بر هنه بودند .. دستای مینا دور کمر پدرش قرار گرفت ..
-خیلی گرمی پدر . من نمی دونم با تو یکی چیکار کنم . آخراگه خدای نخواسته سنکوب کنی من چه خاکی به سرم بریزم . صد بار بهت میگم این قدر نخور پدر جون . کو حرف شنوا مگه گوش می کنی ..
مینا , میلاد رو به سمت تخت برد و اونو خوابوند . میلاد فکر می کرد که داره خواب می بینه .. مینا شلوار پدرشو هم در آورد . پدر مثل یک بچه حرف شنو به حرفای دخترش گوش می داد . کیر میلاد در حال شکافتن شورت و بیرون زدن از اون بود . این جای کارو, مرد کمی سختش بود . دستشو گذاشت رو شورتش و اون قسمتی که کیرش قرار داشت و می خواست با جا به جایی اون کاری کنه که درشتی اون به نظر نیاد .
-پدر داری چیکار می کنی . مامان خودش یه پرستاره . من از اون درسای زیادی گرفتم . باید تنت هوا بخوره . خجالت نکش .. بذار من خودم برات درش بیارم ..
میلاد تا رفت یه چیزی بگه که مینا شورت پدرو هم از پاش در آورد . .. چشای مینا از تعجب گرد شده بود .. چند بار که بچه بود کیر بابا رو دیده بود اونم وقتی که در حموم باز بود .. اون وقتا کیر رو خیلی زشت و ترسناک می دید ولی حالا از درشتی اون لذت می برد . از این که کاری کنه که باباش گول بخوره و وسوسه اش کنه هیجان زده شده بود . دستشو گذاشت رو کیر پدر ..
-بابا بابای گلم چه حرارتی داره این برات خوب نیست .. ..
مرد حس کردکه تمام تنش داره آتیش می گیره . قلبش داره به شدت می زنه . مینا کیر پدرشو میون دستاش گرفت و اونو به یه حالت جق زدن به سمت جلو حرکتش می داد -آخخخخخخ آخخخخخخخ مینا .. مینا .. چیکار می کنی
ولی خوشش میومد که اون داشت این کارو انجام می داد . هنوز یک دقیقه تکشیده بود که آب کیر میلاد زد بیرون و مینا دهنشو گذاشت روی اون .. اون آبای بیرون ریخته رو هم که خورد هیچی تا می تونست شیره بابا جونشو کشید و با لذت تمام آبشو خورد ... میلاد شدت ضربان قلبشو به خوبی حس می کرد . زنش میترا یعنی مادر مینا تا حالا این کارو براش نکرده بود . آب کیرشو نخورده بود . ولی مینا تحت تاثیر تماشای فیلمهای سکسی و این که بابا رو ازوجود خودش می دونست و از حشر زیادی که داشت این کارو با لذت انجام داد . همین باعث شد که میلاد هم لذت ببره .. دختر بلوزو از تنش در آورد . به پدرش پشت کرد ..
-بابا درش بیار ...
میلاد فکر می کرد که فکرش از کار افتاده . ولی به حرفای دخترش توجه می کرد ... . مینا خیلی حشری شده بود . کسشو گذاشت رو سر باباش .. میلاد بی اراده زبونشو در آورد و روی اون کس می کشید .
-بابا بخورش بخورش خیلی حال میده .. خیلی ...
-عزیزم سر در نمیارم ..
-بابا مگه نمی خوای حالت خوب شه ؟
میلاد گیج شده بود .. ولی حس کرد که دخترش تا حدودی شیطون شده با این حال دوست داشت که این شیطنتش ادامه داشته باشه .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
پـــــــــــــــــــــــــدران و دختـــــــــــــــــــــــــران ۳

میلاد شروع کرد به لیسیدن کس دخترش . می دونست که این کار درستی نیست ولی با این حال در اون لحظات گاه حس می کرد که مخش داره از کار میفته ..
-نکنه به مامانت بگی
-اوههههه بابا مگه من دیوونه ام از جونم سیر شدم . اون نمی تونه این مسئله رو درکش کنه .. دوستت دارم بابایی . بابایی گلم .
خودشو رو باباش دراز کرد . لباشو گذاشت رو لبای اون ... میلاد حس کرد که یه بار دیگه کیرش شق شده ... وقتی کس مینا رو سر کیرش قرار گرفت اون حس عجیبی داشت . به یاد شب زفاف و مادر مینا افتاده بود . همون هیجانو داشت . به تنها چیزی که فکر نمی کرد این بود که مینا دختره و پرده ای به نام بکارت داره .. و اتفاقا در این مورد با مینا هم فکر بود . چون اونم به این موضوع فکر نمی کرد . البته اون فکرش می رسید و کار نمی کرد . مینا تصمیمشو گرفته بود و اون طرف هم شهلا می خواست در همون شب دختری خودشو تقدیم باباش کنه . خیلی راحت ... اون دوست داشت وقتی که باباش داره فیلم سکسی می بینه یه طرح دیگه ای رو پیاده کنه و این جوری بتونه رو اون اثر بذاره . هر چند دو تا رفیق بیشتر وقتا رو با هم می نشستند و شراب خواری می کردند ولی در نیمه های شب که دیگه هر کی تو خونه خودش بود .. خلاصه مینا روی کیر پدرش نشست . اون مدتها بود که تصمیمشو گرفته بود برای این که یه وقتی حواس پدرش جفت نشه و سر جاش نیاد فوری خودشو رو کیر باباش سوار کرد .. کیرو با دستش گرفت و اونو به وسط کسش مالوند .
-اوووووووخخخخخخخ بااااااباااااااییییییی کسسسسسسم کسسسسسسم دارم آتیشششش می گیرم ..
پدر تعجب می کرد .. مینا واسه لحظاتی متوجه شد که دهن باباش باز شده و می خواد یه چیزی بگه . کف دستشو گذاشت رو دهن باباش و روی کیر نشست و یه فشاری به خودش آورد . کیرتوی کس حرکت کرد . مینا احساس درد می کرد . کسش بی اندازه تنگ بود .. ولی به حرکتش ادامه داد ..
-بابا پا هاتو به دو طرف باز ترش کن .. سوختم .. سوختم بابایی .. ولم نکن .. تکون نخور ...
-مینا داری چیکار می کنی ..
-دارم از سهمیه خودم استفاده می کنم . تو بابای منی و غیر اینم نیست ..
حس کرد که نیمی از کیر بیست سانتی و ضخیم پدرشو فرستاده داخل کس تنگش همین براش کافی بود ... لذت می برد ولی این لذت با یه سوزش خاص همراه بود . چشاشو باز و بسته می کرد . میلاد هم حس کرد که کیرش از هوس زیاد داره می سوزه . اون هنوز نمی دونست چیکار کرده .. مینا یه لحظه خودشو رها کرد .. کیر میلاد خونی و قر مز شده بود . بکارت مینا پاره شده بود . میلاد برای لحظاتی به کیر خونی خود و خون دور و بر کس دخترش خیره شده بود . تازه فهمید که چه کاری کرده ..
-مینا .. میناااااااااااااا نههههههههههه ..من با دخترم چیکار کردم ؟
-بابا جیغ نکش . من حالا دیگه زنتم . زن تو . حق نداری سر زنت داد بکشی ... خودت رو تمیز کن .. آفرین پدر .. پدر چشم چرون من ... نگو نیستی .. نگو هوس نداری . شهلا واسم تعریف کرده که اونو با چه نگاههای خریدارانه ای ور انداز می کردی . با این که اون دختر بهترین دوستته ..
-نه .. مینا تو نباید این کارو می کردی . تازه شهاب هم به تو نظر خاصی داره . من خودم متوجه بودم که هر وقت جین چسبون پات می کردی یا استرچ می پوشیدی اون چه جوری به باسنت خیره می شد ..
-بابا شما مردا همه تون یه جورین . این به اون در حالا بیا .. دیگه کارم تموم شده . چه بخوای چه نخوای ... مینا این بار طاقباز شد . پدر رفت حموم تا کیرشو بشوره ..
-نمیای مینا ؟
-تو برو من میام ...
مینایه زنگ واسه شهلا زد و گفت عزیزم کار من تموم شده .. در خونه رو باز می ذارم هر وقت تو هم تونستی زن بابات شی دو تایی تون بیاین این طرف .. شهلا هیجان زده شده بود . دوست نداشت که زیاد عقب بمونه . ....ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــــــــــــدران و دختـــــــــــــــــــــــــران ۴

شهلا در سمت دیگه کاملا مراقب پدرش بود . اون از روزنه کلید به خوبی می دید که باباش داره چیکار می کنه و چی رو نگاه می کنه . نمی تونست به خوبی متوجه صحنه ها شه . فقط ضربات و حرکات بدن مرد و زن رو از مانیتور می دید . پدرش کیرشو در آورده و با اون بازی می کرد .. و هر چند لحظه در میون هم مشروب می خورد . امان از دست این مردا با این که زن هم دارن بازم به دیدن این صحنه ها به هیجان میان این حرفی بود که شهلا در خیال خودش زمزمه می کرد . خیلی با خودش فکر کرده بود .. اون زیاد به از دواج اهمیتی نمی داد خیلی از دخترای همکلاسش دیگه دختر نبودند و با دوست پسراشون حال می کردند . ولی اون دوست داشت یه لذت بی درد سر و بی حاشیه داشته باشه . به اندازه کافی داستانهای سکسی و به خصوص داستان سکسی با پدر رو خونده بود و خودشو عادت داده بود . پدرش خیلی هیز نشون می داد . هم به مینا و هم به اون یه توجه خاصی داشت .مخصوصا وقتی که هر دوی اونا شلوار های چسبونی پا شون می کردن که باسن اونا رو خیلی بر جسته نشون می داد . .. شهلا کاملا بر هنه شده بود . .. .. رفت به حموم .. درشو باز گذاشت ..
-باااااابااااااا بااااابااااااااا .. ..
شهاب که سخت سر گرم تماشای فیلم و در حال خودش بود اولش فکر کرد که خیال برش داشته
-چیه دخترم . چی شده .
-بابا بابا ..یه صابون واسم میاری ... تنم خیسه نمی خوام بیام بیرون ..
شهاب کمی صبر کرد تا کیرش بخوابه ولی وقتی در حمومو باز دید و دخترشو کاملا برهنه و پشت به خودش دید خودشو کنار کشید و دستشو گذاشت رو شلوارش . شهلا که صدای پای پدرو شنیده عطر شو احساس می کرد گفت بابا جونم چرا ساکت شدی . از پشت پرده بیا بیرون اینو گفت و خودشو به نزدیک در رسوند .. شهاب هم یه حال و هوابی مثل میلاد رو داشت . حس کرد که داغ کرده و نمی دونه چیکار کنه . خیلی هم داغ شده بود .
-من بهت چی بگم . نمی دونم دختر این چه وضعشه ..
-چیه بابا من که غریبه نیستم دخترتم .. بیا حموم بابایی خنک شو یه دوشی بگیر .. یه آبی هم به صورتت بزن ..
-تو که لختی ..
-می خوای لباس بپوشم برم زیر دوش ؟ بابا چرا این قدر سخت می گیری . الان خیلی از دخترا کنار باباشون می خوابن ..
شهاب دیگه حسابی داغ کرده بود . نمی دونست چرا شهلا یهو این جوری شده . شهلا هم که کیر شق شده باباشو می دید که چه جوری شلوارشو به سمت جلو کشونده بی پر وا تر حرفاشو می زد . . دست باباشو گرفت و اونو به همون صورت کشوند زیر دوش . شهاب عین مسخ شده ها بود . انگار از خود اراده ای نداشت . تمام لباساش خیس شده بود . نمی دونست چیکار کنه ولی شهلا یکی یکی لباسای خیسشو در آورد .. کیر شهاب وقتی که آب خورد چاق و چله تر به نظر می رسید .
-وااااایییییی باااااباااااااا این چیه .. چماق درست کردی ؟ یا این که تیر برقه .. من چی بگم بهت .. امون از دست تو شهاب دیگه نمی شنید که دخترش چی میگه ... فقط دوست داشت که اون یه دور بگرده تا اون کون قشنگ و تپل اونو ببینه . دوست داشت لباشو بذاره رو سینه های شهلا . به یاد بچگی های اون سینه شو بخوره ... ولی حالا اون دیگه خیلی بزرگتر شده بود ..
-بابا مثل من راحت باش . شورتتو هم در بیار .
شهاب دیگه حس کرد خیلی از کارایی رو که قبلا نمی تونسته به این راحتی انجام بده حالا می تونه انجامش بده . یعنی تابو شکنی واسش راحت تر شده بود . شهاب شورتشو در آورد . کاملا لخت شده بود .
-بابا حالا بیا این لیفو بگیر و پشتمو بمال .. همه جا رو ..
شهاب طوری به دخترش نگاه می کرد که انگاری داره یکی از همون زنایی رو می بینه که لحظاتی پیش از فیلم می دید . یعنی به نظرش اومد که یکی از اون هنر پیشه هاست . می دونست دخترشه ولی حس یه زن بیگانه رو داشت واسش .. از این نظر که دوست داشت با اون سکس کنه . حال کنه .. شهاب به پشت شهلا نزدیک شده بود . شهلا خودشو از پشت به قسمت جلوی بدن پدرش چسبوند .. کلفتی کیر پدرشو رو کون و کپلش حس می کرد .. و حرکت و پرش های هوس کیر اونو .. شهاب خودشو کمی عقب کشید .. شروع کرد به لیف زدن دخترش .. شهلا پا ها شو باز کرد تا کونشو بیشتر توی دید بندازه و زوایا و سوراخاش بیشتر نشون داده شه . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــــــــــــدران و دختـــــــــــــــــــــــــران ۵

شهاب یه دستش رو کیرش بود و با دست دیگه اش در حال لیف زدن دخترش بود . خیلی داغ شده بود .. شهلا یه لحظه سرشو به طرف پایین خم کرد و از لای پای خودش متوجه شد که دست پدرش رو کیرش قرار داره . دلش رفت . سینه هاش داغ کرده بود ..
-بابا همه جامو خوب لیف بزن . روی باسنمو .. خوب تمیزم کن و بعدش من واست این کارو می کنم .
طوری شده بود که نزدیک بود خودش بره سمت اون و بیفته روی باباش ولی گفت بهتره صبر کنه . الان بهترین موقعیتی بود که بتونه اونو شکارش کنه . به خوبی می دونست که وقتی اون به یه حالت نبمه مستی می رسه خیلی از کارایی رو که به وقت عادی انجام نمیده انجامش میده . طوری که یه وقتی چند تا خونواده با هم رفته بودن به پیک نیک اون در همچین شرایطی قرار گرفته بود وبه پر و پای مادرش می پیچید و پیش بقیه به سینه های مادرش و قسمتهای دیگه بدنش دست می زد و طوری شده بود که زنا از دور و برش فاصله گرفته بودند . تا این جاش هم تعجب می کرد که چی شده باباش هنوز بهش دست نزده .. حرکت لیف و کف رو, روی کونش به خوبی احساس می کرد ..
-بابایی بابا جونم . می تونی با دستای خودت هم اونو بمالونی .. اووووووههههههه با دستات این کارو انجام بده ... پدر شروع کرد به انجام گفته های دخترش ..
-اووووووخخخخخخخ چه کیفی داره ..
شهاب دستشو گذاشت روی سوراخ کون و کس دخترش .. شهلا پا هاشو به هم فشرد تا دست باباشو قفل کنه .
-آخخخخخخخخ ... ووووووییییی بااااباااا سوختم سوختم ...
ناله های هوس آلوده شهلا .. بازم شهابو به یاد فیلمهای سکسی انداخته بود که زن خودشو می خواست با تمام وجودش تسلیم کسی کنه که دوستش داره ..
-اووووووووووخخخخخخخ نههههههه نههههههه بااااباااااا سوختم ...
پاهاشو تا می تونست به دو طرف فشار می داد ..
- بابا جونم .. حالا رو سینه هامو بمالون .. اون جا رو هم خوب بشور ...
شهاب دیگه حسابی از حال رفته بود . اون دست کمی از شهلا نداشت . حس کرد که قلبش به شدت داره می زنه . فشار خونش رفته بود بالا . یه حس عجیبی داشت . داغ داغ داغ . یه گلوله آتیش شده بود . وقتی دستای پدر روی سینه های دخترش قرار گرفت کیرش هم به قسمت کونش چسبید .. شهلا دستاشو روی برش های تپل کونش قرار داد و اونا رو از وسط بازشون کرد تا پدر بتونه کیرشو روی کس حرکت بده ... مرد حس کرد که کیرش به یه قسمت لغزنده رسیده . با این که این حرکات داغ و حشری شدن واسه دختر تازگی نداشت و اون و مینا بار ها و بار ها با لز به ار گاسم رسیده بودند ولی به این سبک سکس اونم با یه جنس مخالف واسه شهلا تازگی داشته و اونو از این رو به اون رو کرده بود . وااااااایییییی پدرجونم .. می خاره می خاره .. کسسسسسم کسسسسسم می خاره .. بذار . بذار بابایی کیرت رو بذار روش .. سینه های درشت شهلا نشون می داد که دست خورده هست . البته جز مینا دست کسی به سینه هاش نرسیده بود ولی حالا دستای پدر رو رو سینه هاش حس می کرد .. هیجان داشت دیوونه اش می کرد . تازه قرار هم گذاشته بود با مینا که هر وقت بر نامه این طرفو جورش کرد و شد زن باباش بیاد به اون سمت و یه سکس ضربدری رو با هم داشته باشند .. سر کیر شهاب روی کس شهلا قرار گرفته بود .
-بابا بابا جون .. فدات شم بکن توش .. بذار توش .. جوووووووون ...
دختر بازم خم شد . از زیر دستشو رسوند به انتهای کیر پدر .. بیضه ها شو لمس کرد . شهاب طوری دچار هیجان شده بود که دوست داشت در اون لحظه حتی بیضه هاشو هم بفرسته توی کس دخترش . اونم مثل میلاد اصلا به این فکر نمی کرد که این یه دختره و با از دست دادن بکارتش یه امتیازی رو از دست میده .
-وااااااااییییییی پدر .. پدر بیشتر .... سریع تر داره میره .. جاااااان .. اوووووخخخخخخ جوووووووون جوووووووون ... همون حسه .. همونئ حالته .. آخخخخخخخخخ من دیگه بهت چی بگم . بابا داره میره کیرت داره میره . نگاه کن .. چقدر تنگه .. بچسبون . خودت رو بهم بچسبون .. بابا من می خوام ... تلنبه بزن .. بزن .. ولم نکن .. بکن منو .. بکن .. آخ کسم می سوزه ...
شهلا هم خودشو کنار کشید ..
-بابا .. حالا تو دو تا زن داری . یه وقتی به مامان نگی که منم عروست شدم . از این به بعد هر وقت که مامان خونه نیست من بهت می رسم .. شهاب مات و مبهوت به کیر خونی خودش نگاه می کرد . تازه داشت به این فکر می افتاد که دخترش دیگه دختر نیست . چند بار سرشو از این سمت به اون سمت تکون داد .. مثلا داشت تاسف می خورد ولی شهلا شزوع کرد به شستن کیر اون ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــــــــــــدران و دختـــــــــــــــــــــــــران ۶

شهاب : چی شده ؟ چی شده دخترم .. چرا رو کیرم قرمز شده ... نمی دونم .. کجات زخمی شده ...
-بابا برو زیر دوش آب سرد .. یه خورده مستی از سرت بپره . من حالا زنت شدم .. تو زدی پرده منو پاره کردی -چی ؟ من چیکار کردم ..
-بابا بیا . بیش از این منتظرم ذار ...
شهاب رفت زیر آب یواش یواش داشت به این فکر می کرد که چه کاری کرده . . به دخترش نگاه کرد . به این که چرا اون باید به این شرایطی رسیده باشه که خیلی راحت داره خودشو تسلیم اون می کنه .
-بابا دیگه تموم شد فکر کردن نداره .. زود باش .. زود باش ..من منتظرم .. حالا که کار از کار گذشت لذتشو ببر . می دونم که مینا رو هم می خواستی . من و اون خوب متوجه نگاه شما آقایون هیز میشیم
شهاب که دید کار از کار گذشته و از طرفی این همون چیزی بود که اون می خواست دخترشو رو زمین طاقبازش کرد و یک بار دیگه کیرشو وارد کسش کرد . این بار با هوشیاری کامل و آگاهی از این که داره چیکار می کنه ..
-اوووووففففف بابا بابایی من چقدر خوشحالم . چقدر خوشبختم . هیچ خوشبختی بالاتر از این نیست که دختری بشه عروس باباش ..
شهاب جونی دوباره گرفته بود . با لذت و شادابی خاصی دخترشو می کرد . شهلا با هیجان آشنایی داشت ولی دستای مردونه برای اولین بار بود که این هیجان رو در اون ایجاد می کرد ... شهاب تنگی کس دخترشو به خوبی حس می کرد .
-بابا بابا خیلی خوشم میاد . آبم داره میاد . داره میاد .
-سینه هات چقدر درشت شده شهلا ..
-به سینه های تو رفته بابایی . خودت رو بهم بچسبون .. زود باش .. زود باش ..
شهلا خیلی زود ارضا شد . شهاب این بار با صابون سوراخ کون دخترشو نرم کرد .. شهلا و مینا از اون جایی که به کون هم کیر مصنوعی وارد می کردند تا حدودی کونشونو با کیر و ورود جسم خارجی عادت داده بودند . هر چند کون شهلا به خاطر فشار کیر باباش درد زیادی رو تحمل کرده بود ... شهاب فقط تونست چهار پنج سانت از کیرشو توی کون دخترش فرو کنه .. دستاشو گذاشته بود روی کون دخترش .
-وااااااااو عجب سفت و گوشتی شده . چقدر نازه ...
شهلا داغی منی پدرشو داخل مقعدش حس می کرد ... برای لحظاتی به یه بهونه ای خودشو از پدر جدا کرد و این خبر خوشو که اونم یه زن شده به اطلاع مینا رسوند ...
و در خونه روبرویی هم میلاد و مینا لحظات خوشی رو با هم گذرونده بودند . هر دو شون با این مسئله کنار اومده بودند که جامعه امروز به خوبی با این وضعیت کنار میاد .که دختر قبل از از دواج بکارتشو از دست داده باشه .. مینا : بابا اصلا این واسه خودش یه کلاس داره که زن قبل از از دواج به اون رشد آمیزشی رسیده باشه ...
میلاد هم که متوجه نمی شد دخترش چی داره میگه گفته های اونو با تکون دادن سر تایید می کرد .. دخترا ذهن باباشونو واسه این مسئله که سکس ضربدری داشته باشن آماده کرده بودن . هر یک از اون چهار نفر یه هیجان خاصی داشت .. دخترا یه مینی لباس خوابی که زیرش شورتی نبود پا شون کرده و شهاب هم که با یه زیر پیراهن رکابی و شوارک به همراه دخترش رفت به خونه روبرویی ..
شهاب : شادوماد چه طوری !
میلاد : تو دیگه به کی میگی . شنیدم گل کاشتی از اون گلای سرخ ..
شهاب : ولی از قرار معلوم تو رفیق پیشدستی کردی و ما از شما یاد گرفتیم ..
مینا اومد . مردا روی مبل چند نفره یا همون کاناپه طوری نشستند که شهاب و میلاد وسط قرار گرفته بودند . شهلا سمت چپ میلاد قرار داشت و مینا هم سمت راست شهاب . در واقع ضربدری رو از همون نقطه شروع کرده بودند ..
میلاد : شهاب جون اگه گفتی الان چی می چسبه ؟
شهاب : یه گیلاس ویسکی ..
مینا : آقایون دیگه بسه . شب عروسی دیگه از این کارا نکنین . هر چی تا حالا خوردین دیگه بسه . ما دو تا نو عروس دیگه اجازه همچین کاری به شما نمیدیم . شما همین حالاشم مستی شراب قبلی از سرتون نپریده ..
میلاد خودشو به سمت چپ بر گردوند و شهاب هم یه گردش به راست انجام داد . شهاب : مینا جون !خیلی خوشگل تر میشی وقتی که عصبی میشی . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایران
ی
     
  
زن

 
پــــــــــدران و دختــــــــــران ۷ (قســـــمت آخـــــر )

مینا و شهلا از اونجایی که هم با خودشون لز کرده و هم با پدرشون سکس کرده بودند دیگه خیلی راحت با این قضیه که با مرد دیگه ای هم رابطه داشته باشند و اون دوست باباشون باشه کنار اومده بودند . میلاد لباشو آروم آروم به لبای شهلا نزدیک کرد .. و در مسیری دیگه شهاب همین کار رو با مینا انجام داد ...
میلاد : ما داریم میریم روی تخت اگه شما دوست دارین بیایین .
شهاب گفت باشه شما برین ما میاییم ... فقط هوای دخترمو داشته باش . باهاش خیلی کار دارم .
میلاد : تو هم حواست باشه شهاب جون .. تو که در سکس خیلی بی رحمی ..
مینا : بابا شما دو تا دارین چی به هم میگین . ما که ضعیف نیستیم . شهلا جون گربه رو دم حجله می کشیما ..
اینو که گفتن مردا حسابی جا رفتند .. مینا و شهاب رو کاناپه مونده بودن .. مینا کونشو گذاشت رو سر شهاب و گفت بخورش ... خوب لیسش بزن و سر حالش کن . همون جوری که من می خوام . به عروست حال بده .
-مگه تو عروس بابات نیستی ؟
-اگه عروس بابام هستم توی بغل تو چیکار می کنم ؟
شهاب زبونشو در آورد و حریصانه طوری اونو روی کس و کون مینا می کشید که دختر از حال رفته بود . مینایی که طعم شیرین سکس رو چشیده بود .. حالا از این که شهاب دوست باباش داشت کسشو لیس می زد لذت می برد . شهاب هم واسش تنوع داشت از این که با دوست دختر دخترش سکس می کرد . یه نگاهی به کس مینا انداخت و اونو ظریف تر از کس دخترش شهلا حس کرد . با این حال طعم و تازگی هر دو کس یکی بود ... مینا رو کاناپه دراز کشید و شهاب افتاد روش .. این دو مین کس تنگی بود که شهاب در اون شب اونو می کرد ..
مینا : آخخخخخخخخ بکن بکن ... ووووووییییی ... خوشم میاد ..
چشای مینا به حالتی در اومده بود که شهاب دچار اضطراب شده بود ... سینه های مینا رو خیلی آروم می مکید .. مینا جیغ می کشید ...شهلا و میلاد در اون سمت این سر و صدا ها رومی شنیدند .
شهلا : آقا میلاد این بابام حرف نداره ..
میلاد : پس هنوز منو ندیدی ...
پاهای شهلا رو انداخت رو شونه هاش و طوری اونو به یه حالت ساندویچی در آورد که نمی تونست تکون بخوره . حالا شهلا بود که جیغ می کشید و اون طرف مینا داشت از بابای خودش تعریف می کرد . ضربات پی در پی کیر شهاب مینا رو بی حسش کرده بود .. با کف دستش شهابو داد عقب و واسه یه لحظه آب کسش با فشار به روی شکم شهاب پاشیده شد و اونم فوری دهنشو گذاشت روی کس مینا و شروع کرد به خوردن اون . میلاد هم طوری داشت شهلا رو می کرد که انگاری با تمام وجودش داره میره توی بدن اون ... میلاد کف پا ی شهلا رو می بوسید .. و بعد زیونشو رو پاش می کشید . با این که گردن شهلا درد گرفته بود ولی لذت می برد .. میلاد دستاشو گذاشته بود زیر کمر شهلا و صورت و شونه ها و زیر گردن اونو غرق بوسه اش کرده بود .. شهلا حس کرد که داره ار گاسم میشه . خیلی آروم و راحت ار ضا شد .. با این که می تونست فریاد بکشه ولی حس کرد که در نهایت آرامش لذت بیشتری می بره .. میلاد کیرشو بیرون کشید و آبشو بین سینه های شهلا خالی کرد و اون طرف هم شهاب که کیرشو کرده بود توی کون مینا همون جا انزال شد .. و دو تایی شون رفتن به سمت تخت ...
میلاد : خوش گذشت ؟
شهاب : عالی بود ..
میلاد : میگم دخترا جون دارن ؟
مینا : ما که جون داریم شما مردا چه طور ..
میلاد : می خواستم بگم که کدوم شما آمادگی اونو داره که من و شهاب جون دو تایی اونو بکنیم ..
شهلا : هر دو تا مون .. ولی اول مینا جون مشغول باشه . من تماشا می کنم ..
مینا رو انداختن رو تخت و دو تا مردا با کیرشون افتادن به جونش .. بخور بخور ها و بلیس بلیس ها انجام شد مینا رو کیر باباش نشست و شهاب کرد توی کونش ..
مینا : وووووویییییی چه کیفی داره .. خیلی حال میده ... امشب عجب شبیه .. همه مدل سکس داریم ..
شهلا : یه مدلشه که باید به عنوان دسر بخوریم .
مینا : فدای تو . تا اون نباشه که بقیه نمی چسبه و هضم نمیشه .
منظورشون لز بود . شهلا به خوبی حرکت دو تا کیر رو توی کس و کون مینا می دید . بعد از اون مردا رفتن سراغ شهلا .. این باز شهاب رفت زیر بدن دخترش شهلا و از پایین فرو کرد توی کسش و میلاد هم گذاشت توی کون شهلا . مینا هم شروع کرد به ور رفتن با سینه های شهلا .
شهلا : من یکی که اگه تا صبح کس بدم و کون بدم سیر نمیشم . یادمون باشه مینا جون از پریود بعدی قرصای ضد بار داری رو بخوریم که بد جوری کس تشنه هست و آب می خواد ..
سه تایی رفتن وسط اتاق و شهلا رو رو هوا می گاییدند ... اون شب تا صبح پسرا و دخترا با هم حال کردند مینا و شهلا با هم لز هم کردند و پدرا با لذت اونا رو نگاه کرده و با کیرشون بازی می کردند . بعد از لز یک بار دیگه با هاشون سکس کردند . ... البته هوا هنوز روشن نشده بود که شهاب و شهلا رفتن به خونه شون .. چون دو سه ساعتی مونده بود به اومدن خانومای خونه ... پدرا خسته شده بودن ولی دخترا هنوز سیر نشده بودن .
مینا : بابا باورت میشه ؟
میلاد : راستش نه .. ولی این شراب خیلی کارا می کنه ها ..
مینا : حالا نمی خوای همه چیزو بندازی گردن شراب ..
میلاد : راست میگی دخترم . وقتی که تو هستی شراب چیکاره هست . این تویی که مست مستم می کنی .. پایان .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
هنـــــــــــــــوز هـــــم مـــــی تـــــوانـــــــــــــــی ۱

پرویزسه سالی می شد که مستاجر خونه پروین خانوم بود . پروین زنی 55 ساله و میانسال بود که به تازگی شوهرشو از دست داده و تنها زندگی می کرد . دو تا دخترش ازدواج کرده به خونه شوهر رفته بودند .پرویز دانشجو بود . دانشجویی که در ظاهر خیلی سر به زیرو نجیب و مبادی آداب نشون می داد وبا این که خیلی هم خوش تیپ بود و دوست دختر زیاد داشت ولی دوست داشت که با یه زن میانسال سکس کنه و لذت هماغوشی با اونو بچشه چون تعریف این جور زنا رو زیاد شنیده بود که با تمام وجودشون سکس می کنن خسته نمیشن و طوری هم خودشونو در اختیار طرفشون قرار میدن که انگاری برای اولین باره که دارن سکس می کنن . رابطه پرویز با اون زن و شوهر خیلی خوب بود . اون دانشجوی رشته پزشکی دوره عمومی بوده سال آخر تحصیلش بود .. پروین تقریبا سی سال از اون بزرگ تر بود . ولی هیکل درشت و باسن و پهلو های تو پر اون یه حالتی داشت که پرویز دوست داشت اونو لختش کنه و بعد از سیر دیدنش اونو سیر بکنه ... پروین هم پس از سی سال زندگی مشترک با همسرش دیگه خیلی واسش سخت بود ادامه زندگی ... همه جای خونه پر بود از خاطراتی که با شوهر و بچه هاش داشت . باورش نمی شد که اونو از دست داده باشه .. دلش واسه دیوونه بازیهایی که با شوهرش در می آورد تنگ شده بود .. حتی اون اوایل از دواج به هنگام سکس از خودشون عکس گرفته بودند .. مثل اون وقتا نبود که موبایلی باشه و دور بین های فیلمبرداری اتومات که راحت در دست این و اون قرار بگیره ... اولش می ترسید ولی بعد که شوهرش بهش گفت عکسا پیش خودت باشه و قایمش کن رضایت داد ... جمشید فقط پنج سال ازش بزرگتر بود . تا لحظه آخر هم همچنان مثل روزای اول ازدواجش حشری بود و دست از سرش بر نمی داشت .. همش بهش می گفت چته مرد ؟! چقدر تو شادی ! آخرش می ترسم این شادی زیاد کار دستت بده مردم چشت کنن .. یه روزی خوابید و دیگه بیدار نشد ... چند ساعت بعد از مرگش بود که تازه متوجه شد که اون مرده ... دختراش بهش می گفتند که هر وقت دوست داشت به صورت طولانی مدت بیاد به خونه شون ولی اون قبول نکرده بود . می گفت که نمی خوام مزاحم آسایش شما شم .. پرویز رفته بود توی نخ پروین ... دوست داشت یه جورایی قاپشو بدزده .. تنها نقطه اعتماد به نفسش جوونی اون بود و این که شاید بتونه مخ یک زن تنها رو بزنه .. پروین خیلی امروزی لباس می پوشید . ساپورتی که پاش می کرد کون اونو خیلی بر جسته تر از اندازه واقعیش نشون می داد .. ولی فکر نمی کرد که روی پرویز تاثیر خاصی داشته باشه . این روزا پرویز به بهونه های مختلف به پروین سر می زد . این که اگه چیزی نیاز داره براش تهیه کنه .. و معمولا پروین چیزی ازش نمی خواست . پروین در طبقه دوم خونه زندگی می کرد و گاه که واسه پهن کردن رخت به حیاط میومد یا رسیدگی به باغچه ها و گلها , پرویز از توی اتاقش می رفت تو نخ اون . و مدام با خودش می گفت که خیلی خوشگله این زن . خوشگل و خوش گوشت . خسته شدم از بس با دخترای جوون و زیر سی سال و بیست سال حال کردم . می خوام طعم زنایی در این سن رو بچشم و ببینم که اونا چه حالی به آدم میدن . تمام پوست بدن آدمو می لرزونن . اون شنیده بود که زنا در این سن به خصوص اگه با مرد یا پسری خیلی کوچیک تر از خودشون سکس کنن طوری لذت میدن که تا ساعتها پس از سکس, لذت اون رو تن آدم و رو کیر آدم نشسته باشه و هیچ راهی واسه آدم نمی مونه تا دوباره با اون زن سکس کنه .. اون روز پروین به سراغ گنجه ای رفت که مدتها بود درشو باز نکرده بود . به سراغ نامه های عاشقانه ای که شوهرش قبل از ازدواج براش می نوشت به سراغ عکسهای سکسی که از عملیات سکسشون در چند سال اول ازدواجشون بر داشته بودند . تا عکسا رو دید فوری اونا رو گذاشت سر جاشون نتونست اونا رو ببینه و به یاد خاطراتش بیفته ... رفت سراغ ریسور تا روشنش کنه و با چند موزیک ویدیو فکرشو ببره به جای دیگه که اونم روشن نمی شد .. به این فکر افتاد که بره سراغ پرویزو از اون کمک بگیره .. از پله ها پایین رفت .. صدای عجیبی شنید .. صدای عشقبازی .. ولی لهجه ها خارجی بود .. خودشو رسوند به حیاط .. پنجره بزرگی مشرف به حیاط بود پرده اش هم جلو کشیده شده بود ولی یه روزنه و قسمتی بود که می شد داخل اتاقو ببینه .. پرویز روی تخت دراز کشیده با کیرش بازی می کرد و نگاهش به تلویزیون بود که داشت فیلم سکسی پخش می کرد ..لعنت بر تو پرویز .. تو هم داره روت زیاد میشه .. وجودت این جا خیلی خطر ناکه ... اصلا فکرشو نمی کردم تو این جوری باشی .. سریع خودشو رسوند به اتاقش ... هر چی از دهنش در میومد در خیال خود نثار این پسره کرد ولی با همه اینا وقتی به خودش اومد که متوجه شد عکسایی از صحنه های سکس با شوهرشو که مربوط به سی سال پیشه گرفته توی دستش و خودشم کاملا لخت روی تخت ولو کرده و داره با اندامش ور میره ... .. بدنش سست شده بود ..اون روزا وقتی به این حالت می رسید جمشید میومد و تا حدی که اون دوست داشت با هاش سکس می کرد تا ارضاش کنه ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 80 از 125:  « پیشین  1  ...  79  80  81  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA