انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 98 از 125:  « پیشین  1  ...  97  98  99  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
نسرین
اسم من میلاد است ۳۵ سالمه و با همسرم مرجان که ۳۰ سالشه زندگی تهران زندگی میکنم. و شرکت ساختمانی دارم
یک هفته که قرار شد بریم آخر هفته شمال تعطیلات ۱۵ خرداد بود. انقدر تو جاده شلوغ بود که وقتی رسیدیم رشت آش و لاش بودیم. از شانس خوب ما یه بچه پرید جلوم مجبور شدم بپیچم رو جدول. لاستیک ماشین ترکید. از شانس نزدیک جای که تصادف کردم پارک بود. گفتم: میریم تو همین پارک صبح ماشین رو درست میکینم و میریم لب دریا اتاق میگیریم.
تو پارک یه زیرانداز انداختیم نشستیم روش داشتیم حرف میزدیم و از هوای خوب رشت لذت میبردیم. مرجان فلاکس رو برداشت دوتا چای ریخت با شیرینی که بخوریم. که یک دفعه از شانس یک توپ بدبینتون افتاد تو چای من. یه کمی از چای هم ریخت تو صورتم. مرجان که مرده بود از خنده. سرم رو بالا کردم دیدم یک زن و شوهر هم سن و سال ما داره میاد طرفمون و کلی معذرت خواهی کردن. مرجان که دختر شاد و شیطونی بود گفت: مهم نیست خوب شد امروز روز شانسمون نبود حداقل اینطوری کمی تفریح کردیم. و بعد به عادت جنوبی که داشت شروع کرد به تعارف کردن که حالا باید بشینین یه چای با ما بخورید.
اونها هم قبول کردن. مرجان جا رو درست کرد و گفت: بفرمایید و بعد دستش رو طرف خانمه دراز کرد گفت: مرجان هستم اون خانمه هم دست داد. گفت: نسرین هستم از آشنایتون خوشبختم. بعد مرجان دستش رو طرفه مرد دراز کرد. آقاهه هم کمی جا خورد ولی دست داد و گفت: مهدی هستم. مرجان هم گفت: از آشنایتون خوشبختم. بعد من به مهدی و نسرین دست دادم. وقتی نشستیم و مرجان برای همه چای ریخت. مهدی پرسید: خوب تعریف کنید اینجا چه میکنید؟ که من جواب دادم. ما اومدیم سه چهار روزی بگردیم و از دود و هوای آلوده تهران دور باشیم. مهدی پرسید: چند روز رشت هستید؟ منم گفتم: راستش برنامه این بود دو روز رشت بگردیم بعد بریم جلوتر لب دریا هم دو روزی باشیم و برگردیم. ولی قسمت نشد فکر کنم فردا باید بریم سمت دریا . همینطور که من و مهدی با هم حرف میزدیم. مرجان و نسرین هم با همدیگه صحبت میکردن. و میخندیدن. مرجان خیلی شوخ و شیطون است.
مهدی پرسید مگه مشکلی پیش اومده؟ گفتم: نه. راستش ماشین رو زدم جدول لاستیکش ترکیده و زاپاسم هم پنچره . امشب تو پارک میخوابیم فردا صبح راه می افتیم. مهدی هم گفت: این حرفها چیه. میای خونه ما. درست کلبه درویشی است. ولی خیلی خوشحالمون میکنید. گفتم: نه لطف داری مزاحم نمیشیم. مهدی هم گفت: اگه تعارف کنی نیای ناراحت میشیم. مگه نه نسرین. و نگاه نسرین کرد. منم روم رو برگردوندم به طرف نسرین خانم تا حالا بهش دقت نکرده بودم. صورت زیبا. پوست سفید و خوشکل. دماغ کشیده و ناز . وای داشتم دیوانه میشدم. نمیتوانستم چشم ازش بردارم. نسرین هم گفت: مگه میزارم برید جای باید بیاین پیش خودمون و دست مرجان رو گرفت و گفت: تازه من دوست به این خوبی پیدا کردم بگذارم برید؟ امکان نداره.
آخرش بعد کلی تعارف. ما قبول کردیم. یکساعتی تو پارک بودیم بعد درب ماشین رو قفل کردیم با ماشین مهدی رفتیم خونشون. وقتی رسیدیم. رفتیم تو مهمانخونه نشسته بودیم که نسرین خانم با لباس راحتی اومد. وای چی میدیدم. یک زن رشتی خوشکل. پوست سفید با سینه های بزرگ ولی کمی از سینه های مرجان کوچکتر. یک تیشرت یقه هفت گشاد تنش بود با یه ساپورت مشکی که به تنش چسبیده بود وای عجب و کون و کوسی داشت ولی معلوم بود از مال مرجان کمی کوچکتر است. نسرین رو کرد به مرجان گفت: نمیخواهی مانتوت رو دربیاری. مرجان هم درآورد زیرش یک لباس مجلسی تنش بود.
مرجان پا شد با نسرین رفت تو اشپزخانه . منم با مهدی صحبت میکردم. خیلی پسر خوبی بود. یک ساعتی گذشت. خانمها اومدن. سفره انداختن و شام رو آوردن. وای نسرین چه کرده بود. با اون دستپخت عالیش و غذاهای شمالی وای چه شامی بود. حسابی خوردم. بعد شام مرجان گفت: سرم خیلی درد میکنه میلاد بیا برو چمدونم رو از تو ماشین بیار هم قرص بخورم هم لباس خواب بپوشم برم بخوابم. که من زدم تو سرم گفت: آخ یادمون رفت چمدونها رو بیاریم. نسرین هم گفت: اشکال نداره منو و تو سایزهامون یکی است. بعد دست مرجان رو گرفت برد تو اتاقش. وقتی برگشتن. مرجان با یک تاپ سفید یقه باز. چون مرجان از نسرین درشت تر بود و سینه هاش هم بزرگتر. یقه تاپ کامل باز شده بود و بیشتر سینه اش بیرون بود. چون سوتین هم نبسته بود کمی حاله دور سر سینه هاش هم معلوم بود.از پایین هم چون کوتاه بود کمی از شکم گنده اش زده بود بیرون. یک استرج هم بهش داده بود مثل مال خودش ولی چون مرجان درشت تر بود. کوسش زده بود بیرون. از پشت هم چسبیده بود به کونش. نسرین بهش گفت: همین جا به ایست برم برات قرص بیارم برو بخواب. مرجان هم صبر کرد بعد قرص رو خورد و رفت سرجای که براش انداخته بود تو اتاق مهمان خوابید.
من و مهدی و نسرین هم شروع کردیم به جمع کردن سفره. من و نسرین بشقاب و وسایل رو میبردیم تو آشپزخانه و مهدی هم سفره رو پاک میکرد. آخرین ظرف رو که بردم تو آشپزخانه نسرین رفت دم ظرفشویی که ظرفها رو بشوره. منم چشمم خورد به کونش ناخودآگاه دستم رو زدم به کونش. بعد برای رد گم کنی پرسیدم این لیوانها رو کجا بزارم گفت: بزار تو ظرفشویی که بشورم. من تا لیوانها رو گذاشتم. دستم رو گرفت و محکم چسبوند به کوسش و یواش گفت: بزارش اینجا بچه خوشتیپ . همون موقع مهدی اومد سفره رو گذاشت تو اشپزخانه و با هم رفتیم تو مهمانخونه. گپ میزدیم که نسرین با سه تا لیوان چای اومد پیشمون.
مهدی گفت: بچه ها من یک لحظه برم تا دم خونه دوستم یه کاری دارم زودی میام بیست دقیقه دیگه اینجام.
     
  
مرد

 
دمت گرم داستانه جدید عالیه
     
  
مرد

 
نسرین ۲
تا مهدی رفت. نسرین پرید تو بغلم شروع کردیم هم از لب گرفتن. بعد تیشرتش رو درآوردم وای چی میدیدم دوتا سینه تقریبان بزرگ و سفید. با سرسینه قهوه ای روشن. ولی حاله سر سینه هاش مثل مال مرجان بزرگ نبود. تازه می فهمیدم چرا میگن زنهای شمال برای سکس حرف ندارن برای چی میگن. حسابی حشری و خوشکل. حرف ندارن. افتادم به خوردن سینه هاش. نسرین هم آه و اوه میکرد. که احساس کردم یکی زد به کمرم. صورتم رو برگردوندم. دیدم مهدی بالا سرم ایستاده. از ترسم سه متر پریدم هوا. نسرین هم از ترس من پرید بالا . تا پاشدم مهدی یکی زد تو گوشم گفت: حالا به زن من تجاوز میکنی. من که افتاده بودم به پته پته. شروع کردم به گوه خوردن و غلط کردن.
مهدی گفت: چکار کنم بات. خودت بگو. گفتم: داداش مهدی غلط کردم هرکاری بگی میکنم هر چقدر پول بخواهی میدم. گفت: فقط یک جور کوتاه میام. زنم رو گاییدی باید زنت رو بگام. من که دیدم چاره ای ندارم. اگه بگم نه دهنم گاییده است گفتم: باشه داداش هرچی تو بگی قبوله. گفت: حالا بریم تو اتاق ببینم با زنم چکار میکردی. چطور ترتیبش رو دادی؟ هر چی قسم میخوردم بخدا کاری نکردیم. گفت: میخواهی بگی من احمقم. دیدم هر چی بگم بدتر میشه گفتم: چشم هر چی تو بگی. بعد ما رو فرستاد روی تخت و گفت: مشغول بشید. خودش هم یک صندلی گذاشت نشست روش. منم پیش خودم فکرش کردم گفتم: ما که زندگیمون به گا رفت بزار با نسرین یک حال درستی بکنم. شروع کردم ازش لب گرفتن. بعد اومد سراغ سینه های زیباش. نسرین هم آه و اوهش بالا اومده بود.
بعد رفتم پایین تر ساپورتش رو کشیدم پایین. یه شورت سفید پاش بود. اونم کشیدم پایین. وای چی میدیدم یه کوس کشیده و صورتی رنگ که روی پوست سفیدش مثل الماس میدرخشید. یک دونه مو هم نداشت. دیگه هیچی نفهمیدم سرم رو بردم لای پاش و بخور . حالا نخور و کی بخور. نسرین که دیگه جیغ میزد. یک دفعه احساس کردم کسی بالا سرمه. سرم رو بالا آوردم دیدم مهدی کیرش تو دستش اومده بالا سر ما. داره جق میزنه. یه نگاه به کیرش کردم حالا که شق بود فکر کنم ۱۴ یا ۱۵ سانتی بود. نازک و خوشکل هم بود. همینطور که جق میزد. گفت: کوس کش کیرت رو در بیار. بکن توش دیگه. منم درجا اطاعت کردم لخت شدم. اومد جلو دیدم مهدی داره چهار چشمی به کیر من نگاه میکنه. پاهای نسرین رو باز کردم. اومد بکنم توش که دیدم مهدی گفت: صبر کن بعد کیرم رو گرفت گفت: این چیه دیگه. بعد رفت تو کشوی دراور یک خطکش برداشت کیرم رو اندازه زد گفت: کوس کش ۲۰ سانته. بعد گذاشت رو سرش گفت: قطرش هم که خیلیه ۶ سانته مگه کیر خره . بعد همینطور باش بازی بازی میکرد. کیرش رو به کیر من میمالید تا آبش اومد ریخت رو من. بعد گفت: من میرم بخوابم تو زنم هم هر کاری دلتون خواست تا صبح بکنید. و رفتش تو مهمونه خونه. منم کیرم رو گذاشتم دم کوس نسرین یه کمی فشار دادم سرش رفت تو یه آخی کرد. گفت: مادرجنده کیر خر یا آدم. گفتم: عشقم کیر خر ولی مال تو باید تحملش کنی و فرستادمش تو جیغش رفت هوا. بعد دیگه ساکت شد. منم حسابی کردمش تا آبم اومد ریختم توش. بعد رفتم کنارش دراز کشیدم با هم کمی صحبت کردیم و لب میگرفتیم. ساعت یک شب بود که گفتم: یک دست دیگه بریم؟ نسرین گفت: کوس خیلی درد داره. تا حالا کیری غیر کیر مهدی تو کوسم نرفته بود. مال تو هم خیلی بزرگه. گفتم: باشه پس بچرخ من سوراخ کونت رو بخورم. وای چه سوراخ کونی داشت. خوشکل. منم شروع کردم به خوردن سوراخش حسابی میخوردم. خیلی حال میداد. که حسابی کونش رو خوردم و لیس زدم . پاشدم یه تفی زدم به کیرم و فشارش دادم به سوراخ کونش. با اینکه مهدی از کون هم کرده بودش ولی تو نمیرفت. خودش رو کشید جلو. رفت کرم مرطوب کننده آورد داد به من. منم زدم به کیرم و سوراخ کونش. با یه فشار کیرم رو تا نصفه جا کردم نفسش بند اومده بود. من محل ندادم بازم فشار دادم تا ته کردم تو. و شروع کردم به تلمبه زدن. نسرین هم از درد به خودش میپیچید و التماس میکرد درش بیارم منم محلش نزاشتم ربع ساعتی کردمش تا آبم اومد. ریختم توش و بعد دوباره رفتم بالا دراز کشیدم و نسرین رو بغل کردم. نسرین هم یه گازم گرفت گفت: خیلی بیشعوری کونم جر خورد خیلی درد میکنه. منم بوسیدمش و معذرت خواهی کردم. بعد بهش گفتم: اگه میدونستم زنهای شمالی انقدر خوش کوس و کون هستن حتمان زن شمالی میگرفتم. نسرین هم گفت: حالا که داری من زنتم. تا ساعت دو بیدار بودیم با هم صحبت میکردیم. بعد دیگه از هم لب گرفتیم و شب بخیر گفتیم. منم رفتم کنار مرجان خوابیدم.
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
دمت گم عالی بود ولی کم بود قسمت دومش
     
  ویرایش شده توسط: marchobe   
مرد

 
این مدل داستان دیگه قدیمی شده این چندمین داستانه همینطوری دارم میخونم
زندگی زیباست
مثه لبخند تو ...
     
  
مرد

 
نسرین ۳
صبح که بیدار شدم. دیدم مرجان کنارم نیست رفتم تو مهمانخونه دیدم صدای مرجان و نسرین از توی آشپزخونه میاد. رفتم سمت آشپزخونه و سلام کردم. هر دوتاشون سلام و صبح بخیر گفتن. پرسیدم مهدی کجاست؟ نسرین گفت: رفته نان تازه بگیره برای صبحانه. بعد گفت: آقا میلاد یه چیزی به این مرجان جون بگو. گفتم: مگه چی شده؟ گفت: هی میگه برم لباسم رو عوض کنم زشته. بعد دست زد به سینه های مرجان و چون یغه اش خیلی باز بود یکی از سینه هاش رو آورد بیرون سرش رو بوسید گفت: من عاشق این زنت شدم. مرجان هم برای اینکه کم نیاره سینه نسرین رو گرفت و بوسید گفت: منم عاشقتم. نسرین دست زد به کوس مرجان گفت: میلاد جان من میگم تو این ساپورت بدون شورت کوسش خیلی خوشکل تر شده. نظر تو چیه؟ بعد کوس خودش رو نشون داد گفت من انقدر حال کردم که خودم هم بدون شورت پوشیدم شاید مثل مال مرجان بشه. منم گفتم: شما دوتاتون هر چی بپوشید زیبا هستید. و هر سه تامون زدیم زیر خنده. که مهدی اومد. اولش ترسیدم که چطور برخورد میکنه. ولی
تا اومد تو گفت: چطوری داداش میلاد خوب خوابیدی؟ گفتم: مرسی دستت درد نکنه. گفت: زنگ زدم یکی از لاستیک فروشیهای شهر فردا باز است ولی امروز همه تعطیل هستن. امروز تو خونه باشیم با هم کیف کنیم. فردا صبح ماشین رو درست میکنیم میریم ویلای خالم لب آب است. استخر هم دارن. نسرین گفت: عالیه
نسرین و مرجان سفره رو پهن کردن. و صبحانه مفصلی که درست کرده بودن گذاشتن. من و مرجان کنار هم نشستیم و مهدی و نسرین روبرومون. وای موقع صبحانه خوردن نگاه من همه اش تو کوس نسرین بود و نگاه مهدی تو کوس مرجان. بعد صبحانه داشتیم سفره رو جمع میکردیم که مرجان گفت: من ظرفها رو میشورم و نسرین هم گفت: منم سفره رو پاک میکنم. من و مهدی هم ظرف و ظروف رو می بردیم پیش مرجان بشوره. من ظرفهام رو که گذاشتم مهدی پشت سرم بود. وقتی رسید به پشت مرجان دستش رو گرفتم زدم به کون مرجان و رد شدم. رفتم کنار خودم رو مشغول کارهای دیگه کردم. که متوجه شدم مرجان درجا برگشت کیر مهدی رو گرفته داره فشار میده. و میگفت: مادرجنده اگه یکبار دیگه دست به کون من بزنی. همین لیوان رو میکنم تو کونت بچه کونی. مهدی هم که زرد کرده بود. میگفت: ببخشید دستم خورد. غلط کردم میشه ول کنی حالا. مرجان هم که ول کن کیرش نبود گفت: نه بچه کونی. تا پستونام رو تو کونت نکنم ول نمیکنم. که همون موقع. نسرین اومد داخل آشپزخونه.
مرجان کیر مهدی رو ول کرد. نسرین هم تا دید مرجان و مهدی نزدیک هم هستن. به شوخی به مرجان گفت: شیطون با شوهر من چکار داشتی؟ مرجان هم گفت: آقا مهدی حرف نداره من خیلی دوستش دارم. مگه نه آقا مهدی؟ مهدی هم گفت: شما لطف داری به بنده. و سریع از آشپزخونه زد بیرون. منم پشت سرش رفتم بیرون. تو مهمانخونه بودیم و گپ میزدیم و میخندیدم که خانمها اومدن. مرجان گفت: بچه ها بیاین بازی کنیم. ورق دارید؟ نسرین گفت: آره بزار بیارم. نسرین ورقها رو آورد. مرجان گفت: چی بازی کنیم؟ من گفتم: چهار نفریم حکم بازی کنیم. مرجان گفت: نه شاه دزد وزیر بازی کنیم. مهدی هم که از مرجان میترسید. گفت: منم میگم حکم. نسرین گفت: ولی من میگم هر دوتا رو ترکیب کنیم. گفتیم: چطور؟ گفت: اول شاه دزد وزیر میندازیم. بعد بازی میکنیم اگه شاه برد خوب دزد رو مجازات میکنه اگه باخت دزد شاه رو مجازات میکنه. نظرتون چیه؟ هر سه تامون از این ایده نسرین خوشمون اومد و قبول کردیم. دست اول نسرین شاه شد. من دزد و مرجان هم وزیر یا همون شریکش. بازی کردیم ما باختیم.
قلبم تو دهنم بود که حالا نسرین چه حکمی میده. نسرین هم گفت: باید به هممون لب بده هر کدام هم دو دقیقه. اول از شاه. منم رفتم جلو نسرین یه لب گرفتم. مرجان هم زمان رو میگرفت. بعد خودش بود هم زمان رو نگاه میکرد هم لب میگرفت. وای بعد مهدی بود. من که تا حالا با هیچ مردی از اینکارها نکرده بودم چندشم میشد. کمی معطل کردم نسرین گفت: شد سه دقیقه. دیدم دیگه چاره ای نیست شروع کردیم از هم لب گرفتن. احساس کردم مهدی نکه بدش نیومده یه جورای هم خوشش اومده سرم رو گرفته بود و ول نمیکرد. تا مرجان گفت: تمام . وای خدا عمرت بده راحت شدم.
دست دوم من شاه شدم مرجان شریکم وزیر و مهدی هم دزد. ما دست رو بردیم. گفتم: یه چیزی بگم که مهدی اگه شاه شد تلافی نکنه. گفتم: نفری پنج تا در کونی بزنیم. مرجان هم مهدی رو آورد وسط و گفت: مدل سگی بشو. مهدی هم تا اومد وسط و مدل سگی شد. مرجان شلوارش رو کشید پایین لا کونش رو باز کرد. انصافان سوراخ کونش کمی باز بود. مرجان رو کرد به من که زود باش دیگه بزن. منم دقیق میزدم روی سوراخ کونش. بعد نسرین زد . بعد نوبت خود مرجان بود. یه تف زد به دستش و مالید به سوراخ کون مهدی بعد انگشتش رو کرد توش. تا مهدی یه آخ گفت. انگشتش رو کشید بیرون محکم زد رو سوراخ کونش. هر پنج بار همین کار رو کرد اول انگشتش کرد بعد زد.
دست سوم مهدی شاه شد و منم شریکش و مرجان هم دزد. ما دست رو بردیم. مهدی گفت: باید بزنیم رو سینه های مرجان هر کدام یکی. بعد من اومد که سینه های مرجان رو از تو یغه تاپش در بیارم که مرجان گفت: ول کن و خودش تاپ رو درآورد. منم زیر سینه هاش رو گرفتم. مهدی گفت: اول نسرین و آخر سر شاه. نسرین اول صورت مرجان رو بوسید گفت: ببخش خواهر گلم. بعد یکی یواش روی سینه سمت چپش و یکی هم رو سینه سمت راستش زد. بعد نوبت من بود منم نوک سینه اش رو فشار دادم یه آخی گفت منم زدم رو سینه اش و دومی هم همینطور. مرجان هم گفت: مادرجنده . مادرت رو میگام. منم بلند شدم سرش رو گرفتم یه بوسی از لبش گرفتم گفتم: مادرجنده تو که منو گاییدی. که مرجان خنده اش گرفت. بعد نوبت مهدی بود. چنان محکم زد که مرجان نزدیک بود گریه اش بگیره. نسرین گفت: بیشعور سینه اش رو ترکوندی. مهدی با خنده گفت: این تازه اولیش بود. یکی دیگه مونده. نسرین هم گفت: همین یکی بس بود. منم گفتم: راست میگه. که مرجان گفت: نه باید دومی رو بزنه. من مادرش رو میگام. بعد خودش اون یکی سینه اش رو آورد جلو. مهدی که ترسیده بود. محکم زد ولی نه مثل بار اول. مرجان یک لحظه از درد به خودش پیچید ولی تحمل کرد. نسرین گفت: حالا تاپت رو بپوش. که مرجان گفت: نه همینطور راحت ترم.
دست چهارم باز مهدی شاه شد و مرجان شریکش و نسرین دزد. این دست هم مهدی و مرجان بردن. و مهدی دستور داد. باید نفری پنج تا محکم بزنیم رو کوس نسرین. نسرین هم یه چپ چپی نگاه مهدی کرد و ساپورتش رو کشید پایین. مهدی گفت: اول شاه بعد بقیه. نسرین اومد وسط پاهاشو هم باز کرد. مهدی هم پنج تا کشیده محکم زد تو کوسش. نسرین هم زد زیر گریه و گفت: کوس کش . زن جنده . تلافی میکنم. بعد من بودم سعی کردم یواش بزنم ولی چون مهدی محکم زده بود با سیلی های من هم دردش میگرفت. بعد نوبت مرجان شد. مرجان اول یه بوس کرد از کوس نسرین گفت: من فدای کوس خوشکل خواهرم بشم. بعد با دست یواش یواش سیلی زد که نسرین متوجه هم نشد. دوباره سرش رو برد تو کوس نسرین یه لیس زد و یه بوس کرد و همون کار رو تکرار کرد. وقتی تمام شد. هم لبهای نسرین رو بوسید گفت: تو عشق منی. مهدی رو کرد به نسرین گفت: حالا ساپورتت رو بپوش. نسرین هم گفت: به تو چه همینطور راحت ترم. با تیشرت و پایین تنه هم لخت . خیلی جذابترش کرده بود.
دست پنجم باز مهدی شاه شد و مرجان شریکش و نسرین هم دزد. ولی مرجان یه نگاهی به من کرد فهمیدم منظورش چیه. شروع کردیم من و مرجان تقلب کردن و اون دست رو من و نسرین بردیم. حالا نوبت نسرین بود که تلافی کنه. گفت: باید برای میلاد ساک بزنی تا آبش بیاد بخوریش. مهدی هم که چاره نداشت اومد وسط منم پا شدم. شلوارم رو کشیدم پایین. مهدی هم زانو زد و اول کیرم رو گرفت کمی برسی کرد. بعد گفت: خیلی کلفته. که مرجان یکی زد پس گردنش گفت: بخور دیگه مادرجنده. مهدی هم یواش یواش کیرم رو کرد تو دهنش. بعد شروع کرد به ساک زدن. تا دیدم داره میاد. سرش رو گرفتم و کیرم رو تا ته میکردم تو دهنش خیلی حال میداد. مهدی هم اوق میزد. تا آبم اومد ریختم تو دهنش اومد تف کنه که مرجان یکی زد پس گردنش فهمید که باید بخورتش. اونم خوردش. بعد مرجان و نسرین یک های فایو هم زدن به هم و یک لب درست هم از هم گرفتن.
دست ششم مرجان شد شاه و نسرین هم شریکش و مهدی هم دزد. باز با تقلب کردن من و مرجان . دست رو مرجان و نسرین بردن و مرجان گفت: مهدی جان عزیزم. حالا میخواهم مادرت رو بگام. من و نسرین هم زدیم زیر خنده. مهدی هم برای اینکه کم نیاره گفت: بچه میترسونی. مرجان هم خندید گفت: حالا که نمیترسی باید به میلاد کون بدی تا آبش بیاد بریزه تو کونت. مهدی گفت: نه دیگه از این چیزها نداشتیم. که مرجان دستش رو گرفت. گفت: پاشو گوه نخور. نسرین هم گفت: پاشو زن جنده . خودت رو لوس نکن. مهدی دید که شوخی شوخی کونه رو داده. یواش به من گفت: داداش یواش بکنی. منم گفتم: چشم خیالت راحت. بعد مرجان به نسرین گفت: مهدی عشق منه باشو براش کرم بیاد دوست دارم حال بکنه. نسرین هم پاشد بره تو اتاق که کرم بیاره وای چقدر با این لباس زیبا شده بود یک تیشرت بالا تنه پوشیده و ولی با پاهای لخت و کوسش که مثل ماه وسط پاهاش میدرخشید. با دیدن این صحنه کیرم شق و شق تر میشد. نسرین که برگشت. وقتی کرم رو داد بهم . دست انداختم به کونش کشیدمش جلو یه بوسی از کوسش گرفتم. بعد داشتم کرم میزدم به کیرم که دیدم مرجان هم دستش رو کرمی کرد و افتاد به جون سوراخ مهدی حسابی چربش کرد. بع کیر من رو گرفت گذاشت روبروی سوراخ کون مهدی. کمی فشار دادم. سرش رفت تو. مهدی یه جیغ زد. گفت: یواش تر. منم گفتم: چشم. که مرجان با عصبانیت نگاهم کرد گفت: شاه دستور میده محکم بکنش. منم تا گفت: کیرم رو تا ته کردم تو کونش . تو چشمهاش اشک جم شده بود. و با التماس میگفت: یواشتر درد داره. من هم توجه نمیکردم فقط میگفتم: دستور شاه است. با اینکه اولین کون پسری بود که میکردم ولی خیلی بهم حال داد. مهدی که گریه اش گرفته بود. گفت: لطفان خواهش میکنم یه کمی یواش تر دارم جر میخورم. که دیدم مرجان ساپورتش رو درآورد رفت جلوی مهدی یکی محکم زد تو کوشش گفت: خیلی حرف میزنی خفه شو بیا کوس بخور. بعد سرمهدی رو گرفت گذاشت رو کوسش. مهدی هم از درد کون و از ترس مرجان با تمام قدرت کوس مرجان رو لیس میزد. منم به نسرین اشاره کردم. اومد جلو کوسش رو بوس کردم و همینطور که مهدی رو میکردم کوس نسرین رو هم میخوردم. تا نسرین لرزید و آبش اومد. منم از لذت آب نسرین آبم اومد ریختم تو کون مهدی. بعد پاشدم. نسرین رو بغل کردم رفتیم روی مبل. مرجان هم مهدی رو بلند کرد و شروع کرد ازش لب گرفتن و میگفتم: مهدی مال خودمه. تا وقتی اینجا هستیم شوهر منه. و نوازشش میکرد.
     
  
مرد

 
ببخشید که تکراری است ولی چون واقعی است به درخواست دوست عزیزم مهدی دارم مینویسم
     
  
مرد

 
نسرین 4
من و نسرین مشغول نوازش کردن هم و قربون صدقه رفتن هم بودیم. که دیدم مرجان. مهدی رو به کمر خوابونده و کیرش رو کرده تو کوسش داره تلمبه میزنه و هراز چند گاهی هم یک سیلی میزنه تو گوش مهدی. تا آب مرجان اومد. پاشد. مهدی گفت: مال من هنوز نیومده داشت می اومد. مرجان هم گفت: با عشقم تا درستش بکنم. مرجان که روی مبل نشسته بود مهدی رفت جلو و کیرش جلو صورت مرجان گرفت. مرجان هم شروع کرد پشت سر هم سیلی زدن توی تخم و کیر مهدی. بعد هم گفت: مهدی جون عزیزم من جیش دارم بخواب کف زمین که بشاشم تو دهنت. مهدی که کیرش خوابیده بود. و عصبانی بود. از دست مرجان. گفت: من از این کثافت کاریها نمیکنم. که مرجان یه سیلی محکم زد تو گوشش و گفت: چی گفتی عشقم؟ مهدی هم گفت: هیچی هرچی شما بگی. مرجان هم گفت: حالا خوب شد. بعد دستش رو گرفت بردش قسمتی از اتاق که فرش نبود. خوابوندش رو زمین و کوس بزرگش رو گذاشت تودهنش و بعد به مهدی گفت: عزیزم یه کمی لیس بزن تا بیاد. بعد چند ثانیه. شاشیدن مرجان شروع شد. کوسش رو به دهن مهدی چسبونده بود. هر چند ثانیه یکبار کوسش رو بلند میگرد که تو صورت مهدی هم بریزه. چقدر شاشش زیاد بود با اینکارش حسابی حشری شدم.
نسرین رو بلند کردم نشوندم روی کیرم. همینطور نشسته که نگاه میکردیم و حال میکردیم. تو کوس نسرین هم تلمبه میزدم. تا حالا از این کارها از مرجان ندیده بودم. خیلی شیطون بود ولی کاری که با مهدی میکرد خیلی حشریم میکرد. وق مرجان شاشش تمام شد. صورتش رو برو طرف صورت مهدی و شروع کرد ازش لب گرفتن که همه شاشش رو بخوره. بعد کمی صورتش رو لیس زد. و بردش توالت که دست و صورتش رو بشوره. منم با شدت تمام تو کوس نسرین تلمبه میزدم که مرجان لرزید و کوسش رو به کیرم انقدر فشار داد که مال منم اومد ریخت توش. بعد هر دوتامون رو مبل افتادیم. که مرجان و مهدی از توالت اومدن. مرجان رفت نشست رو مبل روبروی ما و مهدی رو هم خوابوند تو بغلش و سینه اش رو گذاشت تو دهنش. خودش هم با کیرکوچولو قلمی مهدی بازی میکرد. گفت: همیشه آرزو داشتم. یه شوهر سکسی و باحال مثل مهدی داشته باشم. نه مثل میلاد لاشی. بعد رو به من کرد گفت: میلاد چرا تو زن جنده ات پا نمیشد برای ما دوتا. عروس و داماد نهار درست کنید. منم پاشدم رفتم طرفش لبم رو گذاشتم رو لبش و بوسیدمش. بعد نشستم کیر کوچولو و قلمی مهدی که تو دست مرجان بود رو گرفتم کردم تو دهنم یه لیسش زدم و بوسیدمش و گفتم: خوش باشید عروس و داماد.
بعد دست نسرین رو گرفتم رفتیم تو آشپزخانه غذا درست کنیم. غذا رو درست کردیم. نهار رو خوردیم . چهارتای با هم رفتیم تو تخت خوابیدیم. ساعت پنج بود که بیدار شدیم. مرجان رفت چای درست کنه. که صدای زنگ درب اومد. نسرین گفت: وای رعنا خانم همسایمون هستن. سریع همه لباس پوشیدیم. مرجان که همون لباسهای صبحی رو پوشید. نسرین هم با همون تیشرت یقه بازش یک دامن بلند تو خونگی بدون شورت پوشید. مهدی هم یک شلوار ورزشی پوشید و یک تیشرت چسبون. به مهدی گفتم: من چی بپوشم؟ مهدی گفت: بزار بهت لباس بدم. یک شلوار ورزشی داد که خیلی چسبون من میشد چون از مهدی درشت تر بودم. کیرم قلمبه زده بود بیرون. یه تیشرت هم داد هر کاری کردم تنم نرفت. به مهدی گفتم: ولش کن من همون لباسهای خودم رو میپوشم که مهدی گفت: دیوانه اونها بوی عرق میده زشته. گفتم: پس چکار کنم. مهدی یک زیپوش حلقه ای با نوشته های تیمهای بسکتبالی بهم داد. گفت: تو ورزشکاری با این تیپ بهت میاد. کیرم هم با این اوضاع خوابید خوابید. اندازه هسته خرما شده بود. همگی رفتیم تو مهمانخونه. نسرین رفت درب رو باز کرد. رعنا خانم گفت: چقدر لفتش دادی دیگه داشتیم میرفتیم. نسرین هم گفت: شرمنده مهمان داشتیم. یه کمی تو مهمانخونه شلوغ بود تا جمع کردم درب رو باز کردم. طول کشید. رعنا خانم هم همینطور که نسرین رو میبوسید گفت: ما که غریبه نیستیم. رعنا خانم یک زن میان سال بود فکر کنم 49 یا 50 داشت با لباس محلی بود که نمیشد هیکلش رو تشخیص داد. بعد پشت سرش یک آقای اومد که فکر کنم شوهرش بود و به نسرین دست داد و گفت: چطوری دخترم؟ نسرین هم گفت: مرسی آقا حبیب خوبم شما چطورین؟ که اونم گفت: شکر خدا. رعنا خانم که همین جور جلو می اومد رسید تو مهمانخونه و اولین نفر مرجان بود. مرجان رو بغل کرد. و بوسید و گفت: دخترم من رعنا هستم. مرجان که دید رعنا ولش نمیکنه همینطور تو بغلش گرفته. ولی چون قدش کوتاه بود سرش تا سینه های مرجان بود. مرجانم شیطونیش گل کرد. و اومد رو پاشنه پاش. که صورت رعنا مساوی سینه هاش شد. اول سررعنا خانم رو بوسید بعد سرش رو فشار داد لای سینه هاش و گفت: خوشبختم منم مرجان هستم. بعد رعنا اومد جلوتر به من دست داد. گفتم: میلاد هستم. شوهر مرجان. رعنا هم شروع کرد ماشالله چه قد و بالایی و همه اش زیر چشمی نگاهش به کیرم بود که با کارهای مرجان شق شده بود. نفر بعدی یک دختر خانم بود هم قد و هیکل رعنا خانم که با لباس محلی بود. نسرین بوسیدش و گفت: چطوری ترنم خانم؟ ترنم هم دماغش رو کشید بالا و با عشوه و افاده گفت: مرسی و نفر بعدی یک دختر کم سن و سالتر بود. که قدش بلندتر از قبلی بود. نسرین بغلش کرد و بوسیدش اونم هم نسرین رو بوسید. نسرین بهش ترانه جان چطوری. اونم تشکر کرد گفت: مرسی خاله. آقا حبیب که به مرجان رسید. یغه باز و سینه های خوشکل مرجان رو میدید. افتاده بود به پته پته با مرجان دست داد و اومد تا به من رسید بغلم کرد و بوسید و سریع رفت سراغ مهدی. همون موقع. ترنم به مرجان رسید که نسرین با ترانه هم پشت سرش بودن. نسرین معرفی کرد دوست مرجان از تهران اومدن. تا این رو گفت. ترنم که از اون چوس کلاسها بود. سریع پرید بغل مرجان. و بوس کردن. مرجانم خیلی شیطون بود. سر ترنم رو گرفت. لبش رو گذاشت رو لباش و بوسید گفت: مرجان هستم. ترنم هم فکر کرد با کلاسی است لب ببوسه . لب مرجان رو بوسید. گفت: ترنم هستم دانشجو عمران. مرجان هم سرش رو گرفت فشار داد تو سینه اش و گفت: پس دوست با کلاس من خانم مهندسه. ترنم که تو کونش عروسی بود دوست نداشت از کنار مرجان جلوتر بیاد ولی اومد. بعد ترانه خودش رو انداخت تو بغل مرجان. مرجان هم بغلش کرد لبش رو بوسید. نسرین هم گفت: ترانه عشق من و اینم مرجان دوباره عشق من. ترانه همینطور که تو بغل مرجان بود با هم جلو می اومدن. ترنم که به من رسید دستم رو دراز کردم گفتم: میلاد هستم خانم مهندس خوشتیپ و باکلاس. ترنم هم زوق کرد و دست داد. گفتم: خانم مهندس ما با هم همکاریم. ترنم گفت: چطور مگه؟ گفتم: منم عمران خواندم . خیلی حال کرد و با لبخند رد شد. بعد ترانه با مرجان رسیدن. مرجان هم ترانه رو از تو بغلش انداخت تو بغل من منم گرفتمش تو بغل و لبش رو بوسیدم و خودم رو بهش معرفی کردم اونم همینطور. بعد همینطور که ایستاده بودم ترانه رو جلوم گرفتمش. نزاشتم دیگه بره.
     
  
مرد

 
عالی بود
     
  
مرد

 
روابط خانوادگی و اسامی زیاد بود پیچیدم ب هم
زندگی زیباست
مثه لبخند تو ...
     
  
صفحه  صفحه 98 از 125:  « پیشین  1  ...  97  98  99  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA