ارسالها: 9253
#46
Posted: 6 Dec 2013 21:35
بردگی من برای شیوا
من سامانم 23 سالمه و 6 ماهه برده شدم و این از یه خل بازی با دوست دخترم شروع شد.امتحان مقاومت مصالح داشتیم و من پیاده بودم واسه همین با کلی التماس راضیش کردم بیاد بهم درس بده از طرفی دانشگاه نمیذاشت بالا بریم کتابخونه هم نمی شد رفت واسه همین گقتم بیاد خونمون با اینکه اصلا نمی خواستم خونمونو یاد بگیره و بیاد ولی اگه میوفتادم ترم دومم میشد و ضایع بود پس بیخیال شدم و رفتم دنبالش در ضمن هر روز تو خونمون تا 5 که مامانم میاد منم و حوضم. خلاصه شیوا خانوم و با سلام و صلوات آوردیم و بردیم تو اتاقمونو و میوه آوردیم و پذیرایی کردیم و خیرسرمون خواستیم شروع کنیم که گفت نگفته بودی گیتارم میزنی! حالا جای درسی که فردا امتحانشو دارمو بیرمزم نشستم دارم گیتار میزنم اونم انگار نه انگار، داشت با ذوق و شوق گوش می کرد منم اول شادمهر زدم بعد توکه نباشی نبی زاده و داشتم نت آخرشو میرفتم که دیدم دستشو کشید رو صورتم!
سرمو آوردم بالا با تعجب و خیلی جدی نگاش کردم دستش هنوز رو صورتم بود که یهو با نگاه عشوه اومد و خندید. گفتم خوبی؟ لبشو گاز گرفت و صورتشو آورد جلو طوری که نفسشو حس میکردم و گفت خودت گفتی اگه دلت خواست آبم کن با هرم لبهات... گیتارو از دستم گرفت و کشیدتم کنج دیوار و لباشو گذاشت رو لبام منم هم اولین بارم بود هم شوکه شده بودم هم اصلا همچین انتظاری نداشتم که یهو کف دستشو گذاشت زیر چونم و سرمو داد بالا و شروع کرد گردنمو خوردن! به جای اینکه من با اون بازی کنم اون داشت با من بازی میکرد خواستم که این وضع رو عوض کنم که شروع کرد به در آوردن پیرهنم و منم سریع لباسشو در آوردم وقتی سوتین قرمز توریشو دیدم یه جورایی فهمیدم چقدر من خرم انگار اون حشری تر از من بوده و برنامه برام داشته! دوباره با شدت بیشتری شروع کرد به لب گرفتن تا اومد منم لباشو بخورم ناخوناش کرد تو پهلوهام و محکم چسبید و کشیدم روی تختم و موهاشو بازکرد و شروع کرد به در آوردن شلوارم و اومد نشست روی کیرم، دیگه آمپرم زده بود بالا میخواستم سوراخش کنم. اومدم بگیرم بخوابونمش که خوابوند زیر گوشم و بلند شد من هاج و واج مونده بودم که یعنی چی؟فقط میخواست لختمون کنه و لب بگیره!!!!!!!!که یهو گفت طناب داری؟ گفتم جدا حالت بده ها طناب میخوای چیکار؟ اونم گفت میخوام رامت کنم. تازه دوزاریم افتاده بود، شیوا تو سکس خیلی وحشی بود و با اون ظرافتش خیلی بدن قویی داشت. منم بلند شدمو بندای کیکبوکسمو دادم(که زیر دستکش به دست میبندن و دوتا هم زرد به پاها) او نم اونارو دولا کردو محکم بست. واقعا سفت بسته بود. از تو کیفش یه کاندم درآورد و میخواست با دهنش بکشه رو کیرم که گند زد و آخر با دست کشید منم بهش گفتم مجهز اومده بودیا کلک فقط امتحانو کی بخونیم اونم گفت امتحان چیه و اومد نشست روم و شروع کرد به بالا و پایین رفتن بهش گفتم جووووون چقده تنگه خانومی تاخیری نداری همراهت اونم گفت کمر خودت باید سفت باشه تاخیری چیه من لونژیل دارم و خندید. بلند شد و پشت بهم شروع کرد به بالا پایین پریدن و دوباره برگشت و دستاشو گذاشت رو سینم ولی اینبار انگار جلو عقب میرفت و هی سرعتشو زیاد میکرد یهو خم شد و بالای تخت و گرفت لذت توی چهرش کاملا معلوم بود. دستاشو گذاشت رو گلوم و شروع کرد خیلی آروم به آه و ناله و یهو محکم کوبید رو سینم و چنگ انداخت بعد یه دستشو برد تو موهاش بعد سینشو می مالوند و یهو آروم کرد و گفت داری حال میکنی یا نه؟ گفتم آدرنالین همه وجودمو گرفته
خندید و بلند شد رفت سمت کیفش و موبایلشو برداشت و چک کرد و اومد بالا سرم رو زانوهاشو و شروع کرد با خودش بازی کردن. پشتش به من بود و صداش در اومده بود که آروم اومد پایین و منم با ولع شروع به خوردن کردم اونم واسه اینکه منو دیوونه کنه هی تکون میداد و بلند میشد، یه دستشو گرفته بود بالای تخت و یه دستشم تو موهاش بود و سرشو یکم چرخونده بود و زیر چشمی نگام میکرد منم زبونمو رو کسش میکشیدم و تو کسش میکردم و جلوشا فشار میدادم. اونم داشت خیلی لذت میبرد که یهو شروع کرد: اینجا اتاق سامانه و اینیکه الان بستمش و زیر کسم خوابیده و داره میخوره هم خودشه که بلند شد و از صورتمم گرفت و قطعش کرد گفتم مگه دیوونه شدی یکی یهو میبینه گفت واسه خودمون گرفتم که فقط خاطره شه نترس به کسی نشون نمیدم گفتم پس چرا از خودت نگرفتی گفت اولش از خودم گرفتم و نشونم داد و بعد گفت اصلا باید از اولشو میگرفتم و دوباره روشن کرد و نشست رو صورتم ، یکم که براش خوردم یه آه بلند کشید و 69 کردشو و برام ساک زد که صدام در اومد گفتم بسه بسه که بلند شد و دیدم هنوز موبایلش دستشه و ازم داشت فیلم میگرفت که سریع اومد کنارم و از جفتمون گرفت و گذاشتش لب پنچره و گفت حالا چیکار کنیم گفتم بابا این دستامو باز کن یخورده من بخورمت.
دستامو اومد باز کرد اومدم دست بهش بزنم خودشو کشید عقب گفتم چی شد؟! که با دستش هولم داد و گفت تو بگیر بخواب و رفت پایین و زیرم نشست و خم شد و کاندومو در آورد و کیرمو گذاشت لای سینه هاشو ... دیگه خودتون میدونید. همه آبم ریخت لای سینه هاش و روشون و گففت حالامی تونی بشینی. تا نشستم اونم اومد جلو و سینه هاشو گرفت جلو صورتم و گفت بخور از اینکه آبم بره تو دهنم اصلا خوشم نمیومد ولی لحنش اینقدر حشریم کرده بود که داشتم دیوونه میشدم از طرفی سینه های شیوا اینقدر گرد و خوش تراش بود که نمی شد ازشون گذشت.
شروع کردم به خوردنشون اونم مجبورد کرد تمام سینشو لیس بزنم و تمیز تمیزش کنم و بعد لبخندی پر از رضایت زد و گفت چی میخوری اینقدر آبت زیاد و سفته گفتم هیچی خندید و دوباره خوابوندم و کش موهاشو از رو زمین برداشت و انداخت دور تخمام و گفت دستاتا بگیر بالای تخت و یدونه آروم با انگشتاش زد روشون اینطور بگم که از درد پریدم! و بعد شروع کرد به مکیدنشون. با اینکه کشش خیلی سفت بود و از این لاستیکیا بودیه تخمم کاملا رفته بود تو دهنش.
دوباره سیخ سیخ شده بودم، هنوز پاهام بسته بود و دستامم گرفته بودم بالای تخت که شروع کرد به ساک زدن. زیر چشمی نگام میکرد، تخمامم هنوز درد میکردن ولی با شهوت مخلوط عجیبی شده بود و بیشتر داشتم تحریک می شدم. نیم خیز شدم و دستام و بردم رو سرش که سرشو آورد بالا و تو چشام نگاه کرد و با شیطنت لبخند زد و لبشو گاز گرفت و دوباره آروم زد رو تخمام، حس میکردم مغزم داره گاییده میشه. بهم گفت میتونی بشینی ولی دستات جلو نیاد منم نشستم.
بادستش تخمامو کشید عقب و شروع کرد به لیس زدن و اون یکی دستشم کرد تو دهنم تا براش بمیکم دوباره داشت همه تنم ارضا میشد که بلند شد و کاندومو از زیر پام برداشت و کشید روی کیرم و روش کرم مالید و یکی از بندارو بست دور گردنم و شروع کرد به باز کردن پاهام و گفت حالا نوبت توئه. فهمیدم که دلش آنال می خواد، تعجب کرده بودم ولی وقتی دستاشو گرفت لبه میزمو کونشو داد بالا مثل یه خرس رفتم سراغش.
آروم آروم کردم تو و مثل وحشیا تلنبه میزدم اونم سرشو گذاشته بود رو میزو با یه دستش دهنشو و با اون یکی غلاده ی منو گرفته بود و میگفت همینه عشقم آفرین اسلیو خوب که پاشو از وست پام آورد بالا و زد تو تخمم کشیدم بیرونو گفتم گاییدی مارو بابا. غلاده مو چسبید و گردنمو کشید جلو و شروع کرد به لب گرفتنو با اون یکی دستش کاندومو در آورد و کیرمو تف زد و برگشت تا دوباره بکنم تو کونش...
باز شروع کردم به تلنبه زدن که انگار تخمام از پری داشتن میترکیدن که خیلی زود آبم اومد و شیوا یه جیغ بلند کشید و خندید و گفت واااااای چه داغ بود همون طوری برگشتو منو کشید رو خودشو و دستاشو حلقه زد وشروع کرد به لب گرفتن.تو چشمام نگاه کرد و بهم گفت خیلی دوست دارم عشقم.
خواستم لباسامو بپوشم که گفت کجا هنوز مونده درس بی درس باید جلوم جلق بزنی گفتم میخوای مارو بفرستی اون دنیا؟ یه مقاومتو می خوای توضیح بدیا... گفت پس جلو اربابت زانو بزن خوااااااهش! منم زانو زدم و اونم برگشت و با دستاش از پشت سرمو کرد لای کونشو گفت میخوام سوراخ کونمم مثل سینه هام تمیز کنی آفرین اسلیو خوبم ... لیس نزن میک بزن... آفرین کوچولوی خودم ... آفرین... یهو برگشت و گفت حالا کسم و اومد جلو طوری که افتادم و اون فقط با دستاش سرمو نگه داشته بود.
تا دستام و گذاشتم زیرم اونم دستشو برد رو کسش و شروع کرد به مالوندن منم که دوباره راست کرده بودم با یه دستم شروع کردم به جلق زدن. شیوا داشت بالای کسشو می مالوند وسرشو گرفته بود بالا و آه وناله میکرد به 30 ثانیه نکشید که انگار بدنم به لرزه افتاده باشه و تمام عضلاتم منقبض شده باشه یهو خم شدمو و آبم آروم آروم ریخت بیرون شیوا زد زیر خنده گفت حالا شدی کوچولوی جلقی خودم که یهو آه بلندی کشیدو آبش پاشید روی صورتم و همه تنم. با حالتی که انگار توی اوج لذت باشه خندید و بریده بریده گفت حالا تو حموم چیکارکنیم؟
گفتم عمرا اگه با تو بیام حموم گفت باشه قول میدم تو حموم بچه خوبی باشم . با اینکه داشتم از حال میرفتم ولی باز تو حموم حالی به حالی شده بودم ولی شیوا به لب گرفتن اکتفا کرد و اومدیم بیرون و رفتیم رو تخت مامان بابام یه نیم ساعتی شیوا تو بغل من درازکشید و خودمم یه یه ربعی یه چرت کوچولو زدم و چشامو که وا کردم دیدم با دوتا نسکافه بالاسرم نشسته و بلند شدیم رفتیم سر درس ولی دیگه چیزی ازتوش در نیومد و ولی پاسش کردم.نوشته سامان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#47
Posted: 26 Apr 2014 20:04
سكس وحشيانه دو راننده با ملیحه
اين داستاني كه ميخوام تعريف كنم داستان خودم نيست ولي من شاهدش بودم.چون اولين بارمه داستان مي نويسيم اگر نقص واشتباهاتي دارم به بزرگواري خودتون ببخشين من الان 25 سالمه اين داستان بر ميگرده به سال 82 من اون موقع دوم دبيرستان بودم.اواخر اسفندماه بود كه يك شب عمه ام و شوهر عمه ام اومده بودن خونه ما شوهر عمه ام پيله ام شد بيا با من بريم بندرعباس(شوهر عمه ام راننده تريلي بود)چون از مدرسه خسته شده بودم.قبول كردم به همراه ايشان بروم.خلاصه از بابام اجازه گرفتم وپدرم با اكراه قبول كرد من به همراهش بروم شوهر عمه ام ماهي 2-3 بار به بندرعباس براي حمل كالامي رود روماشين يك بنده خدايي كار ميكنه قرارشد 2 روز بعد راه بيفتيم منم ديگه حسابي خوشحال بودم ميخوام برم بندرعباس كه تا حالا نديده بودم.درضمن اون موقع زياد در مورد سكس اين جور چيزا نميدونستم. روز موعود فرارسيد من وسايل سفرمو برداشتم سوار تريلي شدم ديدم شوهر عمه ام تنها نيستن ويك راننده ديگه همراهش هستبه دليل بعد مسافت كه تا بندرعباس بود.به تنهايي رانندگي خسته كننده بود.راه افتاديم شوهر عمه ام واين كمك راننده اش اسمش عباس بود اينها نوبتي رانندگي ميكردن وجاشونو خسته ميشدن عوض ميكردن درضمن از خصوصيات شوهر عمه ام و كمك رانده اش بگم شوهر عمه ام قد متوسط چهارشونه حدود 30 سالش هست وعباس (كمك راننده) ان هم 38 اينا يك مقدار هيكلي مي كچل و سيبيل داشت 3 روزي توراه بوديم شهر عمه ام با كمك راننده خيلي راحت بود. يكسري شوخي هايي ميكردن از اين جور كاررا كاميوني كه ما سوار بوديم مدلش اينترناش بود اگر از مخاطبين عزيز كسي ديده باشه توش بزرگه اندازه اش تقريبا 2در3 بايد مي بود.بعداز سه شب تو راه بوديم به سه راهي شيراز كه رسيديم شوهر عمه ام گفت نگه دار كار دارم من بلند شدم اين شبي بيرون چيكار داره؟ديدم رفته رو مخه يك زنه كه كنار راه وايستاده يكسري داره باهاش حرف ميزنه از عباس پرسيدم كه حسن(شوهر عمه ام) با اون زنه چيكار داره يك نيشخندي زد گفت يعني تو نميدوني گفتم : نه از كجا بدونم گفت: بنده خدا سه شبه تو كفه ميخود امشب دلي ازعذا در بياره من زياد از حرفاش چيزي نفهميدم خلاصه اين حسن با اون زبون بازيهاش و كلكايي كه بلد بود زنه رو كشوند تو ماشين و سوارش كرد يك زن 30 سال بود با هيكلي توپروگوشتي بود زياد خوشگل نبود ولي اندام خوبي داشت اين عباس هم داشت بد جور به دلش صابون ميزد زنه يك كم وسايل داشت حسن عقب كاميون گذاشت. بشدن به حسن:اين خانم اينجا ماشين گيرش نيومده و وسايل زياد هم داره گفتم برسونيمش
عباس:اشكال نداره حداقل بك بار توعمرمون ثوابي كرده باشيم.
حسن :مليحه خانم بفرماييد بالا
مليحه:ببخشيد باعث زحمت شديم
عباس:شما رحمتين
من هم كاملا اج واج مونده بودم وبه چرنديات اينا گوش ميدادم حسن كنار زنه نشسته بود بطوريكه شونه به شونه هم بودن خلاصه بعد از نيم ساعت حسن سرصحبت باهاش بازكرد كجايي هستين؟اين وقت شب كجا ميومدين ؟از اين جور حرفا ...... زنه هم از زنگيش ميگفت معلوم شد تازه از شوهرش طلاق گرفته و ازمجبوري با ما سوارشده چون ماشين گيرش نيومده بعداز 1ساعتي تو راه بوديم حسن با روشي كه داشت با زنه خودموني ترشد و دستشو گزاشترو پاي زنه كه ميخواست اغازگرسكس باشه زنه عكس العمل نشون داد.
مليحه:حسن اقا چيكاردارين ميكنين؟
حسن:چيه كاربدي كردم ؟ اين وقت شب بهت حال دادم سوارت كردم نميخواي يك حالي به ما بدي ؟
مليحه:خفه شو بيشعور نگه داراقاي راننده من پياده شم تو چي فكركردي فكركردي جنده سواركردي مرتيكه الاغ
حسن:زن خوبي باش كولي بازي در نيار اينجا ماشين گيرت نمياد بعدشم تا سه تاييمون نكنمت ول كنت نيستيم كنتور كه نداره كه معلوم بشه؟
زنه زد زير گريه توروخدا نگه دار
حسن گفت اينجا بيابونه هرچي ميخواي گريه كن و دادبزن بعد روبه عباس كرد 2 كيلومترجلوتر نگه دار عباس نگه داشت بعد به من گفت تواز كابين بيا بيرون من اومدو بيرون رو صندلي جلو نشستم حسن زنه روبزور كشوند تو كابين لباشو گذاشت رو لباي مليحه وسينه هاشو ميمالوند لباساي مليحه رو كند فقط شرت و كرستشو نگه داشت بعد به عباس گفت كسكش چرا منو نگاه ميكني بيا جلو عباس هم از خدا خواسته رفت جلو به مالوندن كسه زنه دو نفري افتادن به جونه او هم تا ميتونسته فحش هاي تمام عالم را نثار اين د وميكرد عباس شروع كرد به ليسيدن كس زنه سروصداي زنه تبديل به ناله شد حسن هم كير شق كرده اش را به زور چپوند تو دهن زنه من براي اولين بار صحنه سكس زنده ميديدم و حسابي شق كرد بودم عباس كس زنه رو ول كرد رفت به مالوندن سينه زنه و حسن كيرشوگذاست تو كس زنه يك جيغي زنه زد گوش منو كر كردعباس لب ميگرفت و ميمالوند وحسن تلنبه ميزد عباس كيرشو در اورد كه من ترسيدم يك كير كلفت وسياه مثل گرزرستم با كله گنده خيلي كلفت بود فكر كنم اندازه مچ دست بود تا زنه كير عباس ديد به خواهش و التماس افتاد ولي اينقدر حشر اين دو زده بود بالا كه اصلا گوششون به اين حرفا بدهكار نبود حسن از زنه كشيد بيرون كرد دهنش عباس رفت از پايين گريس اورد كون زن رو چرب كنه چون يكي ميخواست از كون بكنه يكي از كس عباس كون زنه رو چرب كرد دو انگشتي وبعد سه انگشتي وكم كم چهارانگشتي زنه هم د1شت جيغ ميزد والتماس ميكرد.عباس به كمك حسن سر كيرشو كاندوم گذاشت وبعد دم سوراخ كون زنه مگه تو ميرفت كمكم سرشو تو كرد زنه داد ميزد بعد حسن زنه رو گرفت تكون نخوره بك دفعه عباس همه كيرشو كرد تو كون زنه يك لحظه زنه ازحال رفت بعد كه به حال اومد گريه ميكرد مي گفت:توروخدا بكش بيرون تازه عباس يواش يواش تلنبه زدنداشت شروع ميكرد زنه ديد فايدهاي نداره داشت كمكم ساكت ميشد انقدر تلنبه زد تاميخواست ابش بياد بيرون كشيد سوراخ زنه مثل اتش فشان اتنا شده بود عباس خوابيد زنه رو كيرش حسن هم داست تو كس زنه ميكرد بعد رو به من كرد بيا تو هم بك تو دهش اينقدر به اون بد بخت زجر نده مم با اينكه ميخواستم ولي دلم به حال زنه ميسوخت و كاري نكردم هيجي نميتونستم ميترسيدم منو هم بكنن اينقدر اين بد بختو وحشيانه كردن دوتايي تا زنه ارضا شد عباس كاندومشو كشيد ابشو به زور ريخت تو دهن زنه حسن هم ريخت رو سينه هاش سپس حسن رفت پشت فرمون و عباس دوبار ديگه زنه رو از كس كرد تا اونو به مقصد پياده كردن بدبخت گشاد گشاد راه مي رفت اميدوارم خوشتون اومده باشه ولذت برده باشين هرچند طولاني بود ومجددا اگر نقص و مشكلي داشت خودتون به بزرگواريتون ببخشيد
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#48
Posted: 9 May 2014 21:36
کون زنم به فاک رفت
اسمم آرش ٢٧ سالمه و خانمم مهشيد ٢٤ سالشه قدش ١٧٥ وزنش ٦٥ و سايز سينه هاش ٧٥ ولي كون خيلي گنده اي داره طوري كه حتي از زير مانتوي گشاد هم معلومه وخيلي سكسي طوري كه نظر همه رو جلب خودش ميكنه ، الان ٤ ساله ازدواج كرديم واين جريان مال ٥ سال پيشه ، من قبل از ازدواج با مهشيد ١ سال دوست بودم و چون مكان نداشتم خونه يكي از دوستام به اسم حسام ميبردمش اونم هرسري از جاي كليد در نگاه ميكردو جق ميزد خودم خبر داشتم از اين موضوع ، چون اولش من قصدم دوستي بود نه ازدواج ، بعداً جدي شد ازدواج مون كه ديگه با حسام قطع رابطه كردم و اونجا نرفتيم ، ببخشيد بريم سر اصل داستان ديگه...
سري سوم بود كه ما واسه سكس رفته بوديم خونه حسام و اونم طبق معمول از سوراخ در داشت ديد ميزد، مهشيد دختر بود يعني پرده داشت وكونشم خيلي تنگ بود و نمي ذاشت از كون بكنم واسه همين من اومدني يه صابون بچه جانسون گرفته بودم كه بتونم سوراخ كونشو باز كنم ( از يه دكتر پرسيده بودم)بعد اين كه يه بار ارضا شديم ( لاپايي ) من بردمش حموم كه با سوراخش ور برم ، صابون زدمو شرو به ماساژ لپ هاي كونش شدم اروم اروم رفتم سمت سوراخش باانگشتم اونو مي مالوندم ويواش يواش انگشتامو ميكردم تو يه نيم ساعتي بود كه اين كارو ميكردم بد جور سيخ كرده بودم حتي ميتونم بگم شديد تر از سري اول حتي مهشيدم ناله هاي شهوتي ميزد كه معلوم بود خوشش اومده و داره لذت ميبره ، و حال منو با اين ناله هاش بدتر ميكرد كيرم داشت متركيت كه يهو ديدم ٢ تا از انگشتام تو كونشه كلي خوشحال شدم و دكترو دعا كردم ، تصميم گرفتم كيرمو بذارم توش صابون ورداشتم كه بمالم به سوراخ كونش كه هم اون كونش داد عقب و من هم يه خورده فشار دادم كه يهو صابون ليز خورد رفت توسوراخ و سوراخش سريع بسته شد
مهشيد هم يه دادي كشيد كه حسام كه قرار نبود تابلو كنه خونست دويد امد گفت چه گهي ميخوري الان همه ميريزن اينجا كه كه من مونده بودم صابون به اون بزرگي چه جوري رفت توكونش و الان چه گوهي بخورم گريه ها و ناله هاي محكم مهشيد از يه طرف دادو بيداد حسام از طرف ديگه، منو به خودم آوردو مهشيدو با گريه و التماس و خواهش يه خورده ساكت كردم و گفتم يه لحظه تحمل كنه بعدش درو باز كردم و به حسام گفتم حل تو برو الان تا تابلو نشدم ، اون بد بختم بي تغصير بود چون پدر مادرش طبقه بالايي اين بودند داشت شر ميشدخلاصه اونو راهيش كردم بره و دوباره امدم ببينم چه گوهي بايد بخورم انگشت و هر كار كردم كه بيرون بياد ، نيومد كه هيچ ، بدتر درد مهشيد بيشتر شد كه مونده بودم چيكار كنم عقلم ديگه به جايي قد نمي داد خيلي ترسيده بودم چون مهشيد طفلك داشت عين مار دور خودش ميپيچيد به مهشيد گفتم ميخوام برم از حسام كمك بگيرم كه قبول نكرد ولي يه خورده بعد از شدت درد راضي شد درو باز كردم كه ديدم كثافت دوباره داره پشت در جق ميزنه حلش دادم كنارو دستشو گرفتم اوردم تو حال كه جريانو بگم كه گفت شنيدم !!! از اين به بعد و از زبون خودي ميگم
حسام چه خاكي تو سرم كنم
حسام: بذار من ببينم بگم راهش چيه
من : مرتيكه راضي نميشد ازت مشورت بگيرم بعد تو ميگي ببينم
حسام : ميخواي حل شه يا ميخواي ننه بابام با صداي گريه اين بريزن اين تو!!!
(راست ميگفت مهشيد بد جور داد ميزدو گريه ميكرد.)
من: بذار به خودش بگم بعد ، كه يهو حسام به حالت داد نترس نمي خوام بكنمش! ميخوام گندي و كه زدي جم كنم
اينو گفت و سريع رفت تو.
مهشيد با ديدن حسام گريه و نالش قطع شد و داشت برو بر منو نگاه ميكرد با اون حال خودشو جم جور كرد، فكر ميكرد نقشه بود همه اين جريانها
من : مهشيد جونم ، عزيزم به قران اومده كمك مون كنه فقط همين تو رو خدا فكر بد نكن ، تو ساختمون همه از صداي داد و ناله هات شك كردن بذار كمك كنه تا شر نشده...
مهشيد كه چاره ديگه اي نداشت چيزي نگفتو چشاشو بست تفلكي خيلي درد ميكشيد رگهاي گردنش همه زده بود بيرون
حسام مهشيد و چرخوندو به كمر خوابند و پاي مهشيدو با يه فشار چسبوند به شكم مهشيدطوري كه سوراخ كونش كامل زد بيرون حروم زاده داشت ميخورد با چشاش و دهنش اب افتاده بود وهمش به من شكلك در مياورد بر گشت و به مهشيد گفت زور بزن كه مهشيدم نفهميد منظورش چيه
حسام : فكر كن ان داري فشار بده بياد بيرون ولي مهشيد به زور فهموند كه نمي تونه
حسام: آرش اين كونشو جم كرده بكو شل كنه اگه سفت كنه ميره بالاترها!!! اونوقت بايد عمل كني در بياري كه با اصرار من اروم اروم شل كرد بعد حسام گفت دوباره زور بزن ... خلاصه بازم نتونست زور بزنه و حالش داشت بدتر ميشد چون زخم شده بود سوراخ و توش داشت ميسوخت
من : حسام چه گوهي بخورم كثافت تو كه ادعات ميشه يه راه جلو پام بذار من بد بخت شدم
حسام : بلند كن ببريم تو حال بگم اونو بلند كرديمو دوباره اه و ناله شروع شد
من : عزيزم تحمل كن الان درش مياريم ببخشيد گوه خوردم و از اين جور خايه مالي ها ، ولي خدا وكيلي ريده بودم به خودم
اورديم و گذاشتيمش رو اوپن اشپزخانه طوري كه انگار تو دسشويي نشسته با خايه مالي دوباره گفتم شل كن و زور بزن كه اومد دم سوراخش ، ديده ميشد ولي نمي امد بيرون ١ ساعت تلاش بي فايده بود و اون در نمييومد
من: حسام ببريم دكتر اين الان ميميره ها...
حسام : خفه شو هر جا ببري پات گيره و ميگيرنت بايد بگيم دكتر بياد خونه
منم ديدم راست ميگه اون لحظه مخم كار نمي كرد كه يهو ياد دكتر رستمي ( تكنسين اتاق عمل بود) هموني كه اين راه كيري و جلو پام گذاشته بود زنگ زدمو جريانو گفتم اونم گفت سريع خودمو ميرسونم ونگران نباش ٥ دقيقه اي درش ميارم گفت به صورت دمر دراز بكشه و يه بالش بزاريم كونش بياد بالا يه پتو هم بندازيم رو ش تا اون برسه
مهشيد و همون طور كه گفته بود خوابونديمو طفلك از حال رفت و تو اين مدت حسام همش دستماليش ميكرد وبا كيرش بازي ميكرد تا ابش باز اومد، بعد اين كه خودش و جم و جور كرد گفت عجب كس يه پسر من با اين همه كس بازي كه تا حالا كردم عين اين نديدم اگه اوكي شد يه راه من باهاش ميرم كه من گفتم دعا كن حل شه من پاس ميدم به تو حتي تو اون حالت كه قنبل كرده بوديمش چند تا عكس هم از كون مهشيد انداخت.
بعد نيم ساعت دكتر رستمي زنگ زدو شماره پلاك با شماره واحدو پرسيدو امد در بالا رو كه باز كردم خشكم زد همراهش يه نفر ديگه هم بود كه امدن تو حدود ٣٠ سال داشت طرف و كت شلوار تنش بود با يه كيف بزرگ هم همراهش بود تا ديدمش ريدم به خودم
من: دكتر رستمي يه لحظه بياين بي زحمت!
من : دكتر اين كيه با خودت آورديش گفت آرش جان اين دكتر زنان زايمان من كه كامل وارد نيستم نصفش تخصص ايشونه و... كه گفت حالا ميدي و رفتن پشت مهشيد و پتو رو كنار زد
دكتر زنان: اقايون بفرماييد اون يكي اتاق بي زحمت
كه من شاخ در آوردم، اولين بارم بود خوب حسام دست منو گرفتو با خودش برد تو اتاق و درو بست
ولي از جاي كليد كامل معلوم بود داره چيكار ميكنه.
دكتر رستمي دور سوراخ كونش چند تا امپول زد و از روش يه اسپره پاشيد كه مهشيد بيدار شد و وقتي دو نفر ديگه رو پشتش ديد شاخ در اورد كه داشت سكته ميكرد من سريع رفتم بغلش كردمو گفتم دكترن مهشيد جونم امدن به ما كمك كنند كه رستمي گفت عيبي نداره بزار پيشش باشه تا دختره نترسه ، معلوم بود بد جوري ترسيده بود ولي الان پشتش صفم وايميستادن كاري نمي تونست بكنه كه دكتر گفت پاهاتون و جو كن و حالت سجد بمون بعد پا هاشو باز كردو با يه ابزار سوراخشو اندازه ٢ برابر كير من باز كرد كه مهشيد يه اي اروم گفت ، با يه چيزي كه شبيه دم باريك بود كرد تو و اون كير خرو انداخت بيرون ، بعدش با سرم كاملا تورو شستشو داد به مهشيد گفت بشين تا خالي شه يه دو دقيقه اي با انگشتش كه يه كرم زرد رنگي زده بود با داخل كونش ماليد بعدشم اون گيره رو آروم دراورد و خودش مهشيد و دمر خوابوند
بعد دوباره به دستش كرم زدو داشت سوراخشو ميماليد كه من يهو متوجه كيرش شدم كه گنده شده و داره شلوارو پاره ميكنه كير رستمي هم دست كمي از مال اون نداشت كه من به روي خودم نيوردم
دكتر زنان : به خنده : تو كه بلد نيستي طرف و راه بندازي ببر دكتر زنان،ميدوني تو با اين كارت چيكار كردي؟ اگه افونت كنه چيكار ميخواي بكني و از اين جور چرت و پرتها...
يه ١٠ دقيقه ماساژ داد ديدم كثافت مهشيد داره حال ميكنه از رفتارش كاملا ً معلوم بود قنبل ميكردو...انگار نه انگار كه تا ١٥ دقيقه پيش داشت ميپيچيد به خودش ( سرش تو بغلم بود) فشار دادم طوري كه فهميدو جمع و جور كرد خودشو ولي فكر كنم دكتر متوجه شده بود ، دكتر تموم كرد و وسايلشو جم كرد بعد به من گفت اين مجاري ادرارش كامل زخم شده هر روز بيار واسه شستشو ومعاينه تازه تاكيد كرد كه يادت نره و ... كارتشم داد و گفت اين بي حسي كه استفاده كردم ٣٠ تا ٤٠ دقيقه بيشتر نمي مونه امكان داره خارش شديد بگيره كه عادي تا ١٠ روز و بعدش رفتند واسه حسابشم گفت بيا مطب ازت ميگيرم.
حسام تو اين مدت ٣ تا شير موز درست كرده بود كه اوردو تارف كرد منم ورداشتمو تا خواستم بذارم زمين تا مهشيدو بلند كنم حسام زودتر از من اينكارو كرد
گرفت تو بغلش دستشم گذاشت روسينه مهشيد بعد با اون يكي دست هم ليوان و نزديك دهن مهشيد كرد آروم در گوشش گفت بخور عزيزم حالت جا بياد
مهشيد چشاش و باز كرد و بدون توجه به اين كه تو بغل كيه شير موز تا تح خورد تموم كه شد منو روبروش ديد
سريع برگشت و نشست به من گفت خاك بر سرت بي غيرت كنند راستي تو مگه نگفتي خونه خاليه پس اين كجا بود كه من سرم و انداختم پايين بعدش گفتم
مهشيد جان تا ٢ دقيقه پيش همين كلي مشكل ما رو حل كرد الانم كاريت نداره فقط بلندت كرد شيرموزتو بخوري
حسام: مهشيد جون حالا ما غريبه شديم تا دو دقيقه پيش كوس و كونت جلوم پهن بود خودتم از حال رفته بودي من دست نزدم الانم من فقط بغلت كردم جرمه ،اينو گفتو دوباره بغلش كرد
من: عيب نداره حسام لطف بزرگي واسه ما كرد الانم اينقدر سخت نگير راحت باش.معلوم بود اجباري توبغلش بود
من : عزيزم من دارم ميرينم به خودم برم دسشويي بيام رفتني به حسام چشمك زدم اونم گرفت جريانو
حسام داشت ميمالوندش من الكي در دسشويي رو باز و بسته كردمو وايستادم تماشا
كثافت حسام كارش و خوب بلد بود اول از مو وگردن شروع كرد بعدشم الكي گفت دكتر گفتش بايد ٣٠ مين بماليش كه بسته شه و بي حسيش پريد درد نكنه كاملا معلوم بود از روي اجبار داره تن به اين كار ميده حتي برگشت گفت ارش مياد انجام ميده ولي حسام پرو تر از اين حرفا بود برگردوندو با ٢ انگشت شروع به ماساژ كردو من در و باز و بست كردم كه دارم ميام ولي اونا.تو كاره خودشون بودند يعني مهشيد كم رو بود برعكس حسام پرو منم خيلي دوست داشتم حسام يه سر بكنتش چون در حق من لطف زيادي كرده بود و هميشه كس ميبردم خونش راستي من اولين كسي بودم كه با مهشيد سكس ميكرد اينو مطمئنم
منم امدم بغل مهشيد دراز كشيدم و گفتم حسام مشتي بمال حسابي حال بياد عشقم اونم گفت اي به چشم
با اين حرفم مهشيد ازم دلخور شد ولي كار از كار گذشته بود و كاري نميتونست بكنه ، چون گير ٢ تا لاشخور بود
شروع به لب گرفتن وبازي با سينه هاش كردم بي خيال شد و اونم لذت برد.
من: مهشيد جونم حالم بده ميخوام اونم اروم گفت كثافت نكنه جلوي اين كه در همين حين حسام كيرش و گذاشت لاي پاي مهشيد منم شروع به در اوردن لباسام كردمو افتاديم توجونش
حسامم لخت شد و دوباره كيرشو كرد لاي پاي مهشيد كه خيلي حشري شد و من كيرمو گذاشتم تو دهنش بعد چند دقيقه خودش گفت داخل سوراخم بد جور ميخواره كه من به حسام گفتم داداش آروم بخارن تورو كه حسامم نامردي نكردو كرم و ماليد به سر كيرشو گذاشت تو
با رفتن كير حسام تو كون مهشيد يه ناله دلنشيني كرد كه ميخواست ابم بياد تو دهنش
به ٥ دقيقه نرسيد كه حسام ارضا شد ولي مهشيد گفت هنوز ميخواره كه به حسام گفتم تو كسشو بخور نوبت منه رفتم واي داشتم كون گنده مهشيدو تجربه ميكردم
هم زمان ٢ تايي باهم ارضا شديم ومن ابمو ريختم توكونش بعدشم لباسهارو پوشيديم و انو بردم رسوندم خونشون و بعد اون روز ديگه پيش حسام نرفتم. ....
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#49
Posted: 13 May 2014 21:38
خفن ترین سکس مهشید
من مهشیدم 22ساله از تهران قدم 170 وزنم 58 سایز سینه 70 و کون گردی دارم اما خیلی گنده نیس داستانی که میخوام بگم مربوطه به 2-3سال پیش که 19سالم بود...واسه انتخاب رشته دانشگاه میخواستم هرجایی بزنم جز تهران تا بتونم خونه بگیرم و عشق و حال کنم خلاصه جوابا اومد و من آمل یکی از شهرهای مازندران قبول شدم.اما زهی خیال باطل بابام رید تو حالمو گفت باید بری خوابگاه نه خونه بگیری منم خورد تو ذوقم اما همینم غنیمت بود خلاصه بعد کلی عشق و حال و پسربازی 7ماهی بود که امل بودم تو خیابون 3تا پسره بهم کلید کردنو اسم اونی که تل داد بهنام بود که باهاش دوست شدم بچه تهران بودن و دانشجوی امل بهنام تو امل خونه داشت و با دوستش فرشید و پسرخالش تو خونه مجردیش زندگی میکرد.بعد از یه مدت رفتم خونه پیش سامسی و یه دست سکس و نوازشای عاشقانه بعد از سکس و اینکه چقدر دوسم داره و اینا...کلا بعده سکس بعضیا مهربون میشن و از شکست عشقی قبلیشون میگن ما هم همینطور اما این داستان سکسیم نیس.پس ادامه داستانو میریم جلو/
بعداز ظهر بهنام دانشگاه کلاس داشت واسه همین گفت تو برو خوابگاه گفتم نه منتظرت میمونم تا بیای گفت نمیخوام با فرشید و رضا تنها باشی برو بعدازظهر میام دنبالت بریم دریا منم قبول کردم.لباسامو پوشیدم که منو برسونه از اتاق که اومدم بیرون فرشید رو دیدم با یه شورتک که داشت با سگ بهنام بازی میکرد بیشرف عجب بدنی داشت قیافشم خداوکیلی دختر کش بود اونجا بود که دلمو گرفت رسیدم خوابگاه طاقت نیاوردم و زنگ زدم به فرشید شمارشو قبلا داشتم به بهونه اینکه شامی گوشیش خاموشه و نگرانشم در صورتیکه روشن بود خلاصه گفتم خونه باش میام واسه بهنام یه چی درست کنم بخوره اونم قبول کرد گفتم به سام نگو میخوام سورپرایزش کنم ..خلاصه رفتم رضا تو سالن خوابیده بود خونش یه حا نقلی با 2تا اتاق خواب بود که یکی از اتاقا واسه سگش بود که پره کثافت کاری بود رفتیم اتاق بهنام مانتومو دراوردمو یه تاپ نازک بندی تنم بود گفتم چقدر هوای بی شرف گرم شده اردیبهشت ماه بود...اونم با جزوه هاش که رو تخت بود بادم میزد گفت بهنام بفهمه ناراحت میشه منم گفتم به درک من تورو میخوامو اونم دلش میخواست اما بهنام و بهونه میکرد منم گفتم اونش با من.دراز کشیدم رو تخت گفتم فووتم کن خنک شم
اونم نیم خیز شد روم و فوتم میکرد که یهو صورتشو نزدک صورتم کرد و نزدیک به 10 دقیقه از هم لب گرفتیم من لب بالاشو اونم لب پایینمو چنان با ولع میخوردیم که یکی میدید فکر میکرد 1ساله لب نگرفتیم...خوابد رومو شروع کرد به خوردن گرنمو چونمو گاز میگرفت گوشمو میخوردو نفس داغشو میفرستاد تو گوشمو حالم بدتر میشد دیگه از بهنام یادمون نمیومد تاپمو دراوردو از رو سوتین بالای سینمو میخوردو میک میزد.غلت زد و منو انداخت رو خودشو ازم لب میگرفت و از پشت سوتین قرمزمو باز میکرد دوباره منو انداخت زیره خودشو با یه دست سینمو میمالید سینه دیگمو میخورد و گاز میگرفت بماند که چقدر کبود شده بود اخره سکس.همینطور میرفت پایین دوره نافمو ...شلوارمو دراورد و از رو شرتی که ست سوتینم بود کسمو میخورد کمرمو داد بالا و شرتمو دراوردو پرت کرد گوشه اتاق.کسمو زبون میزدو میخورد چوچولمو دندون دنون میکرد و زبونشو تو کسم میچرخوند اههههه و ناله هام کل خونه رو پر کرده بود و رضا و بیدار کرده بود اونم از خونه زد بیرون.سرشو رو کسم فشار میدادمد پاهامو انداخته بودم سره شونش داشتم خفش میکردم...پاهامو جمع کرد تو سینمو سوراخ کس و کونمو میخورد داشتم دیوونه میشدم که گفت نوبت تو بخور عشقم منم از لباش شروع کردم گردن و سینه و شکم بعد رسیدم به.....واااای
چه کیره کلفتی داشت تا حالا مث کیرشو ندیده بودم تمییز بود و خوشگل شروع کردم به زبون زدنش تخماشو میک میزدم نمیخواستم کم بیارمو تا ته بکنم تو دهنم اما کلفت بود نمیتونستم بالاخره به زور تا ته کردم تو دهنم اوق زدم میخواستم بالا بیارم وقتی اوق زدم فرشید گفت جووون تا ته بخور عشقم منم حال کردم دوباره اینکارو کردم دهنم به معنای واقعی گاییده میشد گفت بسه بخواب میخوام بکنمت منم خوابیدم پاهامو جمع کرد تو شکمم و سوراخ کونم اومد بالا کیرشو گذاشت رو سوراخ کونمو منم گفتم توروخدا از پشت نه اما گوش نمیداد منم چشامو بستم و فقط به دردش فکر میکردم چون میدونستم بخام نخام کارشو میکنه پس بهتره ادای تنگارو در نیارم اما یهو مث گاااو کیرشو تا دسته کرد تو کسم درد داشت جرم میداد اما چنتا تلمبه که زد حال میکردمو اه و ناله صدای شاراپ شروپ کیر و کسش در اومده بود داشتم دیوونه میشدم بعده 15 مین کیرشو کشید بیرونو ابشو ریخت رو سینم منم با دست ابشو پخش کردم رو سینم
اومدو یه لب ازم گرفت گفت خانومه خودمی..دستمال اورد و بدنمو پاک کرد اب منم اومده بود البته قبل از اون..نیم ساعتی تو بغل هم کس و شر گفتیمو گفت مهشید الاناست که بهنام بیاد اینجا نباشی بهتره گفته کردی تموم شد"؟همین بود هدفت خیلی اشغالی اونم گفت نه دیوونه واسه خودت میگم گفتم نمیخاد تو غصه منو بخوری من میدونم با اون به تو ربطی نداره گفت خوددانی از ما گفتن بود در همین حین بود که بهنام اومد گفت هیییس اومد اولش ترسیدم میخواست بیاد تو اتاق اما درو قبلش قفل کرده بودم گفت فرشید مادرجنده درو چرا قفل کردی فرشید گفت حالم خوب نی برو اذیت نکن گفت مادرقهوه درو وا کن کار دارم چیه کس اوردی؟ارهفرشید گفت کونی میگم برو حوصله ندارم منم با گوشیم شماره بهنام و گرفتم تا ج داد قطع کردم بهنام از پشت در میگفت ای مهشیدم یه چیش میشه ها میزنگه قطع میکنه یه لحظه بهم برخورد اخه گفته بود مهشید اوسگل...درو باز کردم پشت در قایم شدم اونم اومد داخل اما منو ندید خودم اومدم بیرون گفت مهشید؟چشاش داشت از حدقه میزد بیرون گفت خیلی لجنی گفتم میدونم گفت فرشید تو چرا؟به فرشید گفتم تو برو بیرون اونم رفت اولش اشک تو چشاش جمع شدو گفت لامصب من امروز از شکست قبلیم نگفتم بهت؟گفتم چرا اما ...گفت اما چی گفتم من فرشید رو دوست دارم اومد سمتمو یکی خوابوند تو گوشم که فرشید اومد تو گفت چه غلطی میکنی؟بهنام بیرونش کرد منم زدم زیره گریه اومد سمتم ازم لب گرفت نمیخواستم اما نمیتونستم از خودم جداش کنم بعد گفت هرگوهی میخوای بخور اما تلافیشو سرت در میارم اینو گفتو رفت...واسه اینکه طولانی تر نشه تلافیشو میگم...یه روز دیگه که رفتم خونه با فرشید سکس کنم گفت بذار برم از سوپر یه روغن زیتون بگیرمو تو حموم سکس چرب کنیم گفتم باشه پس میرم دوش بگیرم بیا اونم رفت و منم رفتم تو حموم...
بعد 10 مین دیدم دره حمومو میزنن گفتم لابد فرشیدست درو باز کردمد یهو جا خوردم ......بهنام بود لخت مادرزاد اومد تو گفت یادته گفتم تلافی میکنم؟ترسیده بودم احساس کردم میخوان خفتم کنن..اومد سمتمو لب از میگرفتو سینمو فشار میداد منم گریه میکردم گفت چیه میترسی تا 2روز پیش میکردمت حالا ازم میترسی؟حرف حق بودو جواب نداشت گفتم بهنام توروخدا من با فرشیدم این فرشیدی مادرجنده هم نمیدونم چرا نمیومد احساس کردم با هم دست به یکی کردن گرچه بعها گفت نه اتفاقی بودو برنامه در کار نبوده خلاصه داشت سینمو میخورد که سرمو به زور گرفتو گفت بخورش منم دهنمو بستم خوابوند تو گوشم منم با گریه میخوردم که فرشید اومدو منو تو اون وضعیت گوه دید فکر کرد خودم خواستم گفت خوبه گروپ سکس هم میزنی اونم اومد و 2نفره افتادن به جونم منم خودمو زدم به بی خیالی
نمیخواستم قند تو دل بهنام از ترسیدنم اب بشه....همزمان میکردن بهنام از کون تا مثلا جرم بده و تلافی کنه فرشید هم از کس کیراشون همزمان میکردن تو دهنم بهنام کسمو میخورد فرشید ازم لب میگرفت بعد از 1ساعت همزمان تلمبه میزدن که بهنام زودتر ابش اومد و کشید بیرونو ریخت رو صورتم داشتم بالا میاوردم گفتم حرومزاده اونم یه خنده چندشی زدو گفت فرشید زود باش داداش باید برم دنبال الهام کردنو بهنام رفت و من موندمو فرشید....
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#50
Posted: 16 May 2014 21:42
کاش اون روز پام میشکست تجاوز
این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به سال 8/8/88 درست تولد امام رضا بود
من اون موقع توی یه بوتیک کار میکردم که بغل دست بوتیک دوتا خونه بود
یکی از اون خونه ها دوتا پسر داشت به اسم های حسن و حسین مامانشون هم بافتنی میبافت و برای مغازه ها می برد و میفروخت برای مغازه ما هم میومرد و ما میفروختیم براش
هر سری که میومد من ازش میخواستم برام یه ست قشنگ شال کلاه و دستکش ببافه و هر سری میگفت باشه اما خبری نمیشد.
اون زمان حسین 20 سالش بود حسن هم 26 سالش و منم 20 سالم بود قد 168 و وزن 70 اندامم بد نبود. یه روز این خانومه که اسمش پروانه بود سفره داشت و مارو برای کمک خواست. منو چندتا از بچه ها که اونجا کار میکردن برای رضای خدا رفتیم. من اون موقع یکم شیطون بودم و حاضر جواب. همه پسرا رو توو کف میذاشتم. آخه تعریف نباشه یکم خوشگلم. دوست پسر هم نداشتم. خلاصه ما رفتیم کمک که دیدم بعله آقا پسرای خانوم هم هستن دارن کمک میکنن. حسن تا منو دید شروع کرد به جلب توجه و منم بعضی وختا حالشو میگرفتم حسین هم همیشه ساکت یه جا وا میستاد و میخندید. اونروز بچه ها همشون گفتن دیدی مریم حسن همش چشش به تو بود. من زیاد توجه نمیکردم خدا وکیلی فقط توی فکر این بودم که کارمو درست انجام بدم که خدایی نکرده توی غذای مردم مویی چیزی نباشه. خلاصه اونروز گذشت تا فردا که سفره داشت منو مامانمم دعوت کرد با بچه ها. منم یه تونیک دانتل مشکی با گلهای نقره ای پوشیدم با شلوار لی مشکی تنگ. کلی هم موهامو درست کرده بودمو به خودم رسیدم. خوب دختر دم بخت بودم
خلاصه سفره وختی تموم شد. ما کمک کردیم که سفره رو جمع کنیم و ظرف های 150 نفر رو بشوریم. اون موقع پسرا نبودن. خلاصه ما رفتیم توی بهار خواب تا از حیاتش استفاده کنیم و ظرف هارو بشوریم منو با همون لباسا پاچه هارو دادم بالا . آبکشی ظرفها موند بر عهده من. داشتیم ظرفهارو میشستیم که یهو حسین اومد. تا منو دید همونجوری محو شد. یهو مامانش گفت پدرسوخته نمیبینی اینجا نامحرم هست؟ اونم زودی رفت با اینکه از من کوچیک تر بود اما بیشتر از حسن از اون خوشم میومد. خلاصه ظرفا تموم شد و موقع رفتن ک لباسای من خیس بود اومدن برامون ماشین بگیرن که حسن اومد. گفت من میرسونمشون.توی ماشین همش چشاش به من بود. خلاصه یه هفته گذشت. توی این یه هفته حسن به بهانه های مختلف میومد و میرفت. چند دفعه هم پیشنهاد دوستی داد که من قبول نکردم. یه روز با مامانش اومد گفتم پروانه خانوم برامون شال کلاه رو نمیبافی که مامانش گفت وخت نمیکنم برم کاموا بخرم. حسن پرید جلو و گفت من میخرم براتون. گفتم اوکی رفت خرید و مامانش گفت صدات میزنم بیای دور سرتو اندازه بگیرم با مدلی که میخوای.
3 روز گذشت عصر بود همون 8/8/88 حسن اومد گفت مریم خانوم مامان میگه بیاین برای شال کلاه . منم بی خبر از همه جا رفتم آیفون رو که زدم حسن خودش برداشت گفت ماما مریم خانومه. گفت مامان میگه بیا بالا. خونشون 2 طبقه بود با یه بهار خواب. رفتم بالا دیدم هیچکی توی خونه نیست. رفتم توی اتاق بافتنی که دیدم در خونه بسته شد. برگشتم ببینم کیه؟ دیدم حسن فقط یه شورت پاشه درو داره فقل میکنه تا اومدم فرار کنم منو گرفت اولش به زور بوسم میکرد. من تا اون موقع نمیدونستم سکس چیه. فقط یه بار فیلمشو دیدم. یدونه زدو توی شکمش و فرار کردم . نمیدونستم کجا برم کلید دستش بود همون جوری گریه کنان دور اتاق میچرخیدم خدارو صدا میکردم. پاشد اومد سراغم همچین کتکی بهم زد که تنم کبود شد لبمم پاره شد از درد به خودم میپیچیدم. بیشرف اومد دستامو از پشت بست داشتم داد میزدم که دهنمم با شالم بست.
دکمه هامو باز کرد شروع کرد به خوردن سینه ها. تا تکون میخوردم یه سیلی میزد. خلاصه شلوارمو در اورد سر کیرشو کذاشت لای کوسم میخواست فرو کنه که نمیدونم چه فکری کرد و برم گردوند یه تف زد به سوراخ کونم نامرد همونجوری تنگ تنگ یهو کرد توو. تا حد مرگ دردم اومد و گریه کردم. جر خورده بودم. بعد از 2 تا عقب جلو آبش اومد و ریخت روی باسنم. همونجوری ولم کرد و رفت حموم یه نیم ساعت همون جوری بودم. تا اومد پشتمو پاک کرد دستامو باز کرد گفت پاشو گمشو برو. به زور با درد شدید پاشدم لباسامو پوشیدم داشتم میرفتم که جلو در موهامو گرفت گفت برو خداتو شکر کن که از جلو جرت ندادم. دیگه نبینم حسین رو تور بزنی.
بهت درخواست داد قبول نکن و امروز رو یادت بیار. رفتم دست و رومو شستم توی حیاتشون و از اونجا یه راست رفتم خونه دوستم که شوهرش مسافرت بود.جریان رو به اون گفتم. به مامان گفتم که تنهاس و از این حرفا موندم اونجا تا یکم کبودی ها و لبم که پاره شده بود درس بشه. دیگه هم سر کار نرفتم. فقط اینو بگم وختی که ازدواج کردم و خواستم اولین سکسم رو با همسرم تجربه کنم اون صحنه ها به یادم اومد و مث دیوونه ها شوهرمو هل دادم عقب و تا 5 ماه سکس نکردیم تا کم کم بهش اعتماد کردمو سکس کردیم.کاش اون روز پام میشکست نمیرفتم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم