ارسالها: 9253
#51
Posted: 22 May 2014 21:14
سکس خشن در طبقه پنجم
سلام من یکتا هستم اولین بار با پدرام تو یه سایت سکسی دوست شدم بعد از چند بار تلفنی سکس تل کردن و تو خیابون قرار گذاشتن قرار شده یه پنج شنبه برم محل کارش تا باهم باشیم پدرام خیلی هات بود همیشه وقتی پشت تلفن سکس تل میکردیم خیس میشدم و آه و ناله ام هوا میرفت مدتها بود با کسی سکس نداشتم و دلم یه سکس اساسی میخواست وقتی رسیدم محل کارش اومد پایین دنبال من تا باهم بریم دفترش هم خوش هیکل بود هم خوش قیافه تواسانسور منو کشید تو بغلش و لباش رو گذاشت رو لبام چند دقیقه هر دومون از خود بیخود بودیم تا رسیدیم طبقه پنجم درو باز کرد و بعد از اینکه رفتیم داخل درو از داخل قفل کرد یه دفتر بهم ریخته داشت یه اتاقک هم با یه تختواب داشت که کوچیک بود ولی واسه حال کردن ما دونفر کافی بود دوتایی رفتیم رو تخت و باعجله لخت شدیم جوری گرسنه بودیم مثل دو تا گرگ وحشی اماده دریدن هم دیگه ...
گفت بخور کیرش گنده و راست شده بود تا حالا کیر به این کلفتی ندیده بودم خیلی نتونستم کیرش رو بخورم گفت پس کونت اول جورش رو میکشه یه قوطی وازلین داشت اول انگشت کرد تو کونم یه اهی کشیدم دردم میومد ولی لذت داشت پستونام رو با دستاش میمالید سگی نشستم و اومدم پشتم دستش رو محکم دور کمرم حلقه کرده بود سر کیرش رو گذاشت و فشار داد تو زیرش عربده کشیدم!!! نذاشت فرار کنم محکم پستونام رو کشید تا درد کونم یادم بره داشتم از حال میرفتم اونقدر محکم پستونام رو میکشید درد کونم یادم رفته بود زیر فشار پنجه هاش پستونام رو گرفته بود و کیرش تو کونم داشت جرم میداد دستش رو گاز
گرفتم ولم کنه تو گوشم گفت کجاش رو دیدی هنوز نکردمت!! و با یه حرکت منو مثل پر کاه کشید زیرش و پاهامو هوا کردو یهو گذاشت تو کسم و با یه فشار هلش داد تو اومدم جیغ بزنم دهنش رو گذاشت رو لبام و زبونش رو داد تو حلقم کیر کلفتش داشت جرم میداد داشتم میمردم از درد از لذت وحشیانه ای که میبردم سرش رو میذاشت تو پستونام و محکم گازشون میگرفت تو گوشم گفت عادت کردی نه ؟ حالاخوشت میاد دوباره از کون بکنمت دیگه پاره شدی جر خوردی میدونی چی زیردلته؟ کیر کلفت منه خوبت کردم مگه نه؟ بازم کست میخاره؟
تو گوشش گفتم اره
-یه جوری بکنمت که تا عمر داری یادت نره!! سگی بشین باس کون بدی بازم
- جوون! میخوام بکن منو! خوب جرم دادی حقمه نوش جونت ! گوشت بشه به تنه کیرت!
دوباره سگی نشستم رفت رو کونم ایندفعه سریع و راحت رفت تو دیگه داشتم لذت میبردم کیرش میرفت تو کونم و میومد بیرون دیگه پستونام رو نمیکشید اروم فقط میمالوند هنوز ابش نیومده بود که دوباره منو کشید زیر خودش دوباره شروع کرد کردن کسم وقتی میکرد تو خایه هاش محکم میخورد دهنه کسم تو اون سه ساعتی که پیشش بودم چند بار باهم سکس کردیم همه جوره به هم حال داد و خیلی بهم خوش گذشت حتی با اون خشونت اولیه اش بازم کلی حال کردم دو سه بار دیگه تلفنی با هم سکس تل کردیم ویکی دوبار دیگه همدیگه رو کردیم ولی لذت اون سکس اولی یه چیز دیگه بود...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#52
Posted: 24 May 2014 22:03
سكس زوري با شهلا جون
من نسرين 29 سالمه 2جنسه تهران.ميخوام داستان سكس زوري با شهلا جونو براتون بگم.
شهلا يه زن 35 ساله فوق العاده سكسيه . خيلي از خانومايي كه واسه آرايش ميومدن پيش شهلا بهم ميگفتن كه شهلا تحريكشون ميكنه با اينكه خانوم هستن . به جز آرايشگر بودن واسه من يه دوست خيلي صميميه . 2 هفته پيش بهش زنگ زدم وقت بگيرم كه گفت ساعت 4 بيا . وقتي رفتم داشت يه خانمو آرايش ميكرد شهلا جون با يه تاپ زرد و يه ساپورت مشكي پشت به من بود . شهلا نميدونست 2 جنسم يعني چند بار ازم خواست باهاش استخر برم ولي من هر بار يه بهونه آوردم كه نرم و نفهمه من 2جنسم ميترسيدم دوستيشو باهام به هم بزنه . خصوصي ترين حرفاشو به من ميزد منم همينطور چيزي نبود كه از هم پنهان كنيم . حتي بهم گفته بود به جز شوهرش با برادرزاده شوهرشم سكس داشته . ديدن كون بزرگ شهلا از رو ساپورت خيلي تحريكم كرد طوري كه كيرم سيخ شده بود و اگه مانتوم نبود قشنگ ميشد ديدش . من تو مهمونياي زنونه هم كه رفتم بازم هيچ خانومي انقدري منو تحريك نكرد بود . ديگه نميتونستم تحمل كنم خواستم پاشم برم يه وقت ديگه بيام ولي همون لحظه آرايش اون خانمه تموم شد و پاشد مانتوشو پوشيد و رفت كه شهلا گفت مانتو رو در بيارم و برم بشينم رو صندلي .
داشت پولي كه از اون خانمه گرفته بودو ميزاشت تو كمدش بازم پشتش به من بود مانتومو دراوردم همونطوري رفتم چسبيدم بهش كه خندش گرفت فكر كرد دارم شوخي ميكنم يه لحطه بزرگي كيرمو حس كرد سريع برگشت منو هول داد عقب بدون اينكه حرفي بزنه داشت جلومو نگاه ميكرد اگه لون لحظه بهش ميگفتم 2جنسم شك ندارم منو بيرون ميكرد آخه 1بار كليپ يه 2جنسه كه داشت يه زنو ميكردو تو موبايلم بهش نشون دادم انقدر بدش اومد كه كلي بدوبيراه بهم گفت . گفتم كير مسنوعيه يكي از دوستام از تركيه واسم آورده خندش گرفت گفت در بيار ببينم گفتم ديدنش كه حال نميده برگرد رو ساپورت بمالم برات . گفت حرف مفت نزن امروز حوصله ندارم برو يه وقت ديگه بيا واسه آرايش رفت مانتوشو بپوشه از پشت بازم بهش چسبيدم كف دستمو با گذاشتم رو كسش و فشار دادم طوري كه چيزي نمونده بود پاره شه ساپورتش كه داد زد آشغال گمشو بيرون گمشو جنده يكم عقب اومدم تاپو شلوارمو درآوردم چسبوندمش به ديوار نميدونستم دارم چيكار ميكنم دستامو زير گلوش فشار دادم گفتم شهلا اگه نزاري بكنمت ميرم پيش شوهر بي غيرتت بهش ميگم به حميد برادرزادش كس دادي اونم نه 1 بار . شهلا داشت گريش ميگرفت گفت نسرين ترو خدا تو بهترين دوستمي چرا اينكارو باهام ميكني گفتم نميتونم بايد ارضا بشم
عقب اومدم شرتمو پايين كشيدن وقتي كير سيخ شدمو ديد داشت از حال ميرفت شونه هاشو گرفتم گفتم بشين ساك بزن با حالت بغض گفت 2جنسه اي آره ؟؟؟ يه سيلي محكم تو گوشش زدك كه اشكاش دراومد داد زدم ميگم بشين ساك بزن برگشتم در آرايشگارو از تو قفل كردم بازم داشت گريه ميكرد . چسبوندمش به ديوار به زور تاپشو دراوردم ساپورتشو تا زانوش پايين كشيدم هي قسمم ميداد ولش كنم يه ست شرت سوتين سرمه اي پوشيده بود كه خيلي بهش ميومد سينه هاشو بزرگ تر از اوني كه بود نشون ميداد بهش گفتم اگه ميدونستم با اين سن انقدر هيكلت سكسيه باهات اسختر ميومدم حتما . شونه هاشو فشار دادم تا نشست كيرمو ماليدم به صورتش كه پر اشك بود هر كاري كردم واسم ساك نزد موهاشو گرفتم از درد دهنشو باز كرد كيرمو به زور كردم تو دهنش گفتم ميخواي اذيت نشي به حرفام گوش كن
يكم ساك زد كيرمو دراورد گفتم پاشو دربيار شورتتو پاشد بازم خواست قسم بده ولش كنم رفتم بزنمش كه دستاشو جلو صورتش گرفت گفت تورو خدا باشه فقط ديگه تو صورتم نزم شرتشو كه دراورد گفتم برگرد دستاتو بزار رو ديوار قنبل كن كونتو. قبلا بهم گفته بود عاشق اينه سرپا سكس كنه دستاشو كه گذاشت رو ديوار كيرمو يكم ماليدم به كسش دستشو آورد عقب كيرمو بگيره يواش بكنم كه دستشو پس زدمو يه لحظه همشو كردم تو كسش چسبيدم بهش نفسش بند اومد خواست جيغ بزنه دستمو جلو دهنش گرفتمو نزاشتم داد بزنه يه مقدار وحشيانه تو كسش تلمبه زدم ديدم داره از حال ميره گفتم حالت خوبه ؟؟؟ شهلا كه دوست نداشت باهام حرف بزنه گفت خفه شو ، خفه شو و تمومش كن گفتم يعني ميخواي بگي بيخيال كونت شم كوني كه باعث شد بهترين دوستمو به زور بگام .
گفت نسرين به جون آرمان پسرم به شوهرمم از پشت ندادم تورو خدا بيخيالم شو ، گفتم تو 33 سالته كونتم بزرگه نكنه ميخواي بگي از كون بكنم بزرگ ميشه كونت تو لباس مجلسي ميفهمن از پشت سكس داشتي و سريع از كوسش درآوردم بكنم تو كونش دستشو آورد جلو سوراخش گرفت چندتا ضربه به كپل كونش زدم دستشو برنداشت به زور خوابوندمش رو زمين خودمم دراز كشيدم روش يه كم كه آروم شد لپاي كونشو از هم باز كردمو كيرمو با فشار در سوراخ كونش گذاشتم سره كيرم كه تو رفت شروع كرد تكون خوردن كه ازم در بره با دست شونشو سفت گرفتم 1دقيقه نشد كه حس كردم آبم دارم مياد خوابيدم روش و همشو خالي كردم تو كونش ، 2/3 دقيقه بدون اينكه به حرفاشو فوشاش توجه كنم بيحال روش افتاده بودم بلند شدم گفتم برگرد ارضات كنم گفت نميخوام كارتو كردي كثافت گمشو از آرايشگام بيرون . بازم به زور برش گردوندم و انقدر انگشتامو تو كسش كردمو دراوردم كه پاهاشو به هم چسبوند چشاشو بست فهميدم ارضا شده در گوشش گفتم شهلا فقط اين يه بار مجبور شدم اذيتت كنم بهم زنگ بزن چشاو هنوز بسته بود .
پاشدم لباسامو پوشيدم بدون اينكه باهاش حرف بزنم اومدم خونه . ساعت نزديك 10 شب بود به گوشيش چند بار زنگ زدم جواب نداد به خونشون زنگ زدم آرمان پسرش گوشيو جواب داد گفتم با مامانت كار دارم چند لحظه منتظر موندم بازم آرمان جواب داد گوشيو ، گفت خاله مامانم ميگه بهتون بگم فردا خودش بهت زنگ ميزنه الان سرش درد ميكنه . چند روز گذشت هيچ خبري نشد از شهلا جون اصلا دوست نداشتم دوستي مثل شهلا رو از دست بدم ميدونستم اگه برم دم آرايشگاش درو باز نميكنه برام . باز به گوشيش زنگ زدم جواب نداد يه اسمس براش نوشتم كه هنوزم بهترين دوستمي بهت نگفتم 2جنسم چون ميدونستم بچه بازي در مياري و ميري حالام دوست نداري ديگه بهت زنگ نميزنم . 10 دقيقه نگذشته بود كه بهم زنگ زد جواب كه دادم خيلي عصباني بود گفت بهم ميگفتي بچه بازي در مياوردم بهتر از اين بود مثل وحشيا بياي و اونطوري باهام رفتار كني نسرين . بهش گفتم اون روز ديگه تموم شد بهتم گفتم فقط همون يه بار اونم مجبور بودم حالا همه چيو ميدوني ميتونيم بازم دوست بمونيم شهلا كه يكم از عصبانيتش كم شده بود گفت حالا كه مشتري دارم شب ميتوني بياي خونمون ؟؟؟ ولي بگم آرمان هست كه نتوني بازم به زور ....
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#53
Posted: 30 May 2014 00:30
سکس وحشیانه فرشاد با من
سلام به همه
من حدودا 18سالمه قدم 171و وزنم 59هستش..رنگ پوستم گندمیه و بیشتر اطرافیانم میگن من بیشتر از اینکه خوشگل باشم جذاب هستم..به شدت هم داغ و با احساسم و بیشتر وقتها بخاطر دلرحم بودنم ضربه خوردم ولی سعی کردم دیگه زیاد به کسی اعتنا نکنم..اجزای صورتمم اینجوریه که گونه هام برجسته هست و لبامم پر و غنچه هست و بنظر خودم زیباترین جای صورتم چشمامه...سایز سینم 70هست ولی دوست پسرم میگه بیشتر از سینم باسنم جذابه چون خیلی بزرگ و نرمه...
من و فرشاد یک ساله با هم دوستیم و خیلی همدیگه رو دوسداریم..اولین بار من رو دعوت کرد آپارتمانش و کلی باهم حرف زدیم اما حتی بهمدیگه دست هم نزدیم..دفعه ی دوم هم همینطور ففط وقتی من رو رسوند خونه او ماشین بهمدیگه دست دادیم و روبوسی کردیم.. و اما دفعه ی سوم..
با احتیاط باهاش از پله ها رفتم بالا و وارد آپارتمانش شدم..تازه وقت کردم دقیق بهش نگاه کنم خیلی به خودش رسیده بود..قدش فکرکنم 180باشه و هیکلش هم خیلی عالیه فقط اگه برنزه بود من بیشتر دوسش داشتم..رفتیم مثل همیشه رو مبل تو پذیرایی نشستیم و حرف زدیم..خیلی سرد بود رفت کنار بخاری ایستاد و منم رفتم کنارش خم شدم دستامو گرفتم رو بخاری..یهو برگشت بهم گفت وای مدیسا چی دیدم...گفتم چیشد چی دیدی؟گفت شیطون تو میدونستی من عاشق رنگ قرمز هستم اینو زیر مانتوت پوشیدی..گفتم فرشاد تو هم خوب شکار لحظه ها میکنیا شیطون...فکرکردم شوخی کرده با هم خندیدیم...گفت مدیسا بیا جلو ببینم.رفتم جلو دستاشو گرفتم و صورتمو بهش نزدیک کردم.یهو تو چشماش نگاه کردم دیدم خمار شده..منم تحت تاثیر قرار گرفتم و داغ شدم..ولی هیچی نگفتم...دستامو رها کرد و رفت رو مبل نشست به پاهاش اشاره کرد و گفت بیا اینجا بشین..رفتم نشستم رو پاهاش...گفت آخ که چقدر تو نرمی دختر..دکمه های مانتومو باز کرد و منم لباسمو در آوردم..یهو با صدای نسبتا بلندی گفت:جوووووووون آخرش تو منو میکشی مدیسا..یه خنده ی ریز کردمو و براش یه چشمک زدم ولبامو غنچه کردم..محکم بغلم کرد و صورتشو آورد نزدیک لبام.بدجور داغ کرده بودم بینی و لباشو لیس زدم و تو چشماش خیره شدم...همینجوری چند لحظه نگام کرد و هیچی نگفت...به یکباره بلندم کرد و راه افتاد..گفتم چیکار میکنی منو کجا میبری دیوونه..؟؟...
منو برد تو اتاقشو انداختم رو تخت...گفت مدیسا بدجوری خودتو انداختی تو دردسر اینقدر نرم و نازی که دلم میخواد درسته قورتت بدم..با یه حالت خماری نگاش کردم و از گردنش آویزون شدم لبامو گذاشتم رو لباش..اولش لباشو حرکت نداد ولی بعدش وحشی شد و محکم لبامو گاز گرفت طوریکه طعم خون رو احساس کردم..با حالت اعتراض ازش دور شدم و اخم کردم...گفت جووون اخمتو بخورم دیوونه شده بود اومدم طرفمو بند تاپمو سوتینمو باهم کشید..از این حرکتش جا خوردم و جیغ کشیدم...دستشو گذاشت رو دهنم و شروع کرد تندتند بدنمو لیس زدن...نوک سینه هامو میمکید و گاز میگرفت..کم کم خوشم اومد و صدای نفسهام بلند شد...اونم فهمید حشری شدم دستشو برداشت از روی دهنم...بغلش کردم و چسبیدم بهش..یهو گردنمو گاز گرفت...درد داشتم ولی بدجور داغ شده بودم...
شلوارشو کشیدم پایین و همزمان که از هم لب میگرفتیم کیرشو از رو شورت میمالیدم..
گفت شورتمو درش بیار جوجوی من برات یه هیولا دارم که باید بخوریش..این حرفو که زد شورتشو کشیدم پایین آخ یه کیر کلفت دیدم که حشرم زد بالا فکرکنم یه 18سانتی میشد البته حدس زدم...
گفتم جون فرشادم عجب کیری داری همچین بخورمش که از شدت حشر ندونی چیکارم کنی..گفت بخور ببینم چقدر عشقتو میتونی وحشی کنی
تو چشماش خیره شدم و نوک کیرشو بوس کردم.زبونمو از لای لبام آروم آوردم بیرون و نوک کیرشو که خیس شده بود رو لیس زدم.انگشتمو حلقه کردم دور کیرشو بالاپایین کردم و همزمان محکم کیرشو میمکیدم..یهو همه ی کیرشو فرو کردم تو دهنم و درش آوردم..دیگه صداش رفته بود بالا و میگفت مدیسا جوووووون بخورش تخمامو بخور....وای مدیسا کیرم تو کست جنده کوچولوی من جرت میدم میخورمتتت
تخماشو کامل کردم تو دهنم و خوردم...داشتم میمردم کسم خیس شده بود...
خوابوندم و اومد روم کیرشو تا ته کرد تو دهنم چند تا تلمبه زد و اومد پایین..زبونشو که چرخوند دور نافم عجیب داغ شدم و سرشو چسبوندم به کسم....شورتمو کشید پایین و کسمو لیس زد...جیغ کشیدم گفتم آخخخخخخخخخخخخ فرشادم عاشقتم کسم مال تو بکنش
کیر آبدارشو آورد نزدیک کسم و سرشو کرد توش ...گفتم فرشاد جونم میشه از پشت منو بکنی و کاری به جلو نداشته باشی؟آخه من دخترم !!
هیچی نگفت و رفت تو آشپزخونه وقتی برگشت یه دستمال تو دستش بود گفتم چیکار میخوای بکنی ؟
دهنمو بادستمال بست و کیرشو محکم کرد تو کسم...اعتراف میکنم هرگز تو عمرم اینقدر درد نداشتم..میخواستم جیغ بکشم فریاد بزنم ولی نمیتونستم..به زور کیرشو تا ته کرد تو کسم و وحشیانه تلمبه میزد..زیرش بودم و هیچ کاری نمیتونستم بکنم..تعجب کردم که اصلا خون نیومد..تلمبه میزد و میگفت اوووووووووووف جیگرتو با این کس داغ و تنگت....جووووون جنده خانوم دلم میخواد کس و کونتو یکی کنم...
گریه میکردم و درد داشتم.دستامو محکم گرفته بود و یهو به شکم خوابوندم...گفت خوشگل خانوم با این باسن قلمبت چه حالی میده تا تخمام بکنم توش
حتی یذره هم مراعات نکرد و کیرشو با فشار کرد تو کونم..دیگه داشتم میمردم از پشتم خون میومد...جیغ میکشیدم ولی با وجود دستمالی که رو دهنم بود فقط یه صدای خفه ازم به گوش میرسید..مثل اینکه کمرش خیلی سفت بود چون بعد از اینهمه کردن آبش نمیومد..تو این فکربودم که تلمبه هاش تند شد و تقریبا دیگه داشت داد میزد..کیرشو از تو کونم کشید بیرون و دوباره کرد تو کسم..داد میکشید و میگفت این کس تپل و نرمت دیگه مال خودمه...آبشو ریخت رو سینه هام و اینقدر داغ بود که سوختم
آروم شد و اومد کنارم دستامو رها کرد و بغلم کرد..خیلی ازش ناراحت بودم و دستمال رو از دهنم جدا کردم و کلی مشت کوبیدم بهش
محکم بغلم کرد و گفت عشقم جبران میکنم اصلا تو میدونی چقدر خواب سکس با تورو دیدم
کلی باهاش قهر بودم بعد از اون ماجرا رفتم دکتر بهم گفت پردم ارتجاعیه یکم خیالم راحت شد هرچند جای خراش رو پردم مشخص بود..تا چند ماه باهاش قهربودم ولی جدیدا بازم باهم خوب شدیم هرچندتا مدتها شاید دیگه نتونم باهاش سکس کنم
ممنون که تا آخر داستانمو خوندید
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#54
Posted: 8 Jun 2014 21:35
تجاوزی که نابودم کرد
-دینگ دینگ(صدای زنگ اف اف)
-ای تو روحت صلوات یه روز دانشگاه نباید برم خیر سرم بذار بخوام دیگه اه
با غر غر و ناله و نفرین خودم رو با چشمای نیمه باز و تنی بی جون به اف اف رسوندم و با صدای تو دماغی و ضایع
-بله؟
-سلام عرض شد خانم ببخشید من همسایه واحد بالا هستم
-سلام خوب اتفاقی افتاده که شما رو کشونده به زنگ واحد من ساعت 6 صبح
-شرمنده بله راستش دستشویی واحد من خراب شده
-خوب ببخشید این چه ربطی به من داره؟نکنه توقع دارید من بیام دستشوییتون درست کنم؟
-نه خانوم من چنین جسارتی نمی کنم میشه بیام واحدتون ببینم سقف چکه می کنه یا نه؟
-خودم نگاه می کنم بهتون میگم
مردک الدنگ صبح کله سحر آمده زنگ زده ببینه سقف چکه می کنه یا نه تا مسیر دست شویی داشتم بهش فهش میدادم
-نه خیر چکه نمی کنه
-خانوم شما که متوجه نمی شید بزارید من بیام یه نگاهی بکنم
-آقا دارم میگم چکه نمی کرد یه دفعه ای بفرمایید من خرم دیگه
گوشی اف اف تق گذاشتم و خودم و توی تخت گرم و نرمم ولو کردم پتو رو هم تا سرم کشیدم بالا 1 ثاینه نگذشته بود که چشمام گرم خواب شد
یا ابولفضل این دیگه کیه؟خدایا امروز چه گیری افتادم چشم ندارن ببین امروز می خوام بخوابم
-الو؟
-فوت
-دیووونه ای؟
-فوت
-خدا شفات بده
حدود 5 بار تماس گرفت که نتیجه ی صحبت هاش فوووووووووووووووووت بود. دیگه خواب از سرم پریده بود یه صبحونه ای زدم وای آخ جون روز آخر عادتم بود(همیشه روزای آخر دلم تا سر حد مرگ درد می گیره اما دیگه خونریزی ندارم) پنجره ها رو کشیدم تا یه ذره نور بیاد داخل یه گوشه نشستم و پاهام بغل کردم و اشکام به پهنای صورتم شروع به باریدن گرفت قرص هم تموم کرده بودم از شانس خوبم یه مفنامیک اسید توی کیف برای روزای ضروری گذاشته بودم با خوردنش هم آروم شدم هم دوباره خوابم گرفت
یه غلت دو غلت نه مثه اینکه یه چیز سفت کنارمه کپ جن زده ها از خواب پریدم و نگاهی به بغلم کردم و یه جیغ بنفش کشیدم
-تو کی هستی؟وای تو واحد من چی کار می کنی؟ توی تخت من چه غلطی میکنی؟
و پشت سر هم حرف می زدم و انم با آرامش و سکوت با لبخند ژکوند روی لب هاش بهم نگاه می کرد
-تموم شد؟
-چی چیو تموم شد تو این جا چه غلطی میکنی؟
-دهنت ببند هر چی دل خواست گفتی من سکوت کردم دیگه بسته
اشک توی چشمام حلقه زد و با التماس داشتم نگاهش می کردم توی چشماش غرور و شیطنت رو میدم که تنم رو به لرزه می انداخت
-قول می دم بهت خوش بگذره البته اگر خودت وحشی بازی در نیاری
-آقا من اهلش نیستم به خدا من اشتباه گرفتید
-برام مهم نیست مهمه اینه که می خوام از امروز بشی همونی که من می خوام
-آقا خجالت بکشید بفرمایید بیرون تا زنگ نزدم بیان جمعتون کنن ببرن
-نه خانومی حالا که به دستت آوردم محاله از خوردنت بگذرم
به خدا توکل کردم و سریع موبایلم رو از توی جیبم در آوردم
-آی آی کوچولو کاری نکن دندونات رو توی دهنت خورد کنم
-ولممممممممم کن آشغال عوضی
خودش رو انداخت روم وحشیانه لب هام رو می خورد نفس کم آورده بودم مرزی با مرگ نداشتم که لب هاش رو از روی لبام برداشت قلبم داشت از جا می زد بیرون آروم آروم شروع کرد به درآوردن لباس هام داد می زدم و جیغ می زدم التماسش میکردم اما اون گوشی برای شنیدن نداشت توی یه لحظه یه جرقه زد تو ذهنم
-باشه قول میدم همراهیت کنم به یه شرط
-بگو خانم کوچولو
-بذاری من یه لباس ناب بپوشم می خوام نهایت لذت رو بهت بدم
-نه نیازی نیست من همین جوری هم دارم لذت می برم
-تو رو خدا
-باشه ولی وای به حالت اگر بخوای سر کارم بذاری
خودم به دراور رسوندم و لباس رو برداشتم
-من برم عوض کنم
-نه دیگه همین جا
-می خوام سوپرایزت کنم خواهش
با تکان دادن سرش به معنای موافقت نقشه ی راه رو توی ذهنم ترسیم می کردم به در که رسیدم با یه واکنش سریع کلید رو کردم تو قفل و تا آمدم بچرخونمش محکم در رو هل داد سمتم
-آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
-بهت گفتم باهام راه بیا تو می خواستی سر من کلاه بذاری نشونت میدم با کی طرفی
خدایا خواهش میکنم نجاتم بده ای خدا قول می دم دیگه صبح ها نخوابم،عقلم دیگه به هیچی نمی رسید بوسه ها و نوازشش حالم رو بهم می زد نگاه های شهوت انگیزش به بدنم افکار پلیدش همگی ترس و استرس از آینده رو توی دلم به آشوب کشانده بود کاشکی هنوز عادت بودم اما حیف که حیف
با یه دست شلوارش رو کشید پایین چشمام روی هم گذاشته بودم و فقط خدا رو صدا می زدم تا با کشیده شدن شلوارم دیگه رنگ به صورت نداشتم قلبم تیر می کشید نفس کم اورده بودم
-خواهش می کنم تو رو خدا... بدبختم نکن....
چرا حرفام گوش نمی داد چرا چشماش رو بروی دنیای دخترونه ی من بسته بود این جیغ زده بودم که صدام دیگه در نمی آمد کاشکی پنجره ها دو جداره نبود بلاخره شاید یکی به دادم می رسید اما....
-آخخخخخخخخخخخخخخخخ
-جونم ناله کن دوست دارم صداشو ناله کن
با ناله های من شاد می شد و انرژیش 1000 برابر در عوض من هر لحظه محزون تر و 1000برابر کاهش انرژی دیگه توانی برای مبارزه نداشتم سینه هام توی دهنش و دستاش نمی خواستم ببینم داره چه بلایی سرم میاره
نه نه نزدیک نشو خواهش میکنم ای خدا
-طوری بکنمت که دیگه نتونی راه بری با این سوراخ کوچیکت به گا میری
-هق هق هق هق هق خواهش می کنم نکن این کار رو با من
هنوز حرف تموم نشده بود که درد شدیدی رو کشیدم به مرز جنون رسیدم و دیگه فریاد هام دست خودم نبود با یه ضربه کلش رفت تو کاملا جر خوردم خون تمام رو تختی رو سرخ کرده بود هنوز از جلو تموم نکرده بود که از پشت شروع کرد
-تو کلا تنگی ها حالا اشکال نداره گشادت میکنم
کاری به جر گریه نداشتم و ناله کردن خونریزیم شدید بود خیلی هم شدید بود از پشت هم که به گوه خوردن افتادم از هر دو طرف جر خوردم اونم به معنای کامل از روم بلند شد
-خوبی؟
-توان حرف زدن نبود نه نبود فقط از دهنم اصوات کاملا نا مشخصی خارج می شد
-پاشو برمت دکتر
بی جون تر از اون بودم که مخالفت کنم تازه تو تعجب هم بودم که جوری شده دلش برام سوخته لباس هام تنم کرد من توی اغوشش گرفت
-حواست باشه چی دارم بهت میگم اون جا هر اتفاقی افتاد تو نامزد منی و پدر و مادرت فوت شدن هر چند که اصلا نیاز نیستدکتر چند روز برام استراحت متلعق تجویز کرد و یه سری دارو و آمپول به خورم که هیچی نگفت برای همین اصلا نفهمیدم چه مرگم شده
5 روز و شب تو حموم بودم و خودم می شستم اما می دونستم که پاک نمی شم می دونستم که دیگه دنیای دخترانگی به من بر نمی گرده روزه ی سکوت گرفته بودم و به یه گوشه خیره می شدم تلفن از برق کشیده بودم بی چاره خانوادم معلوم نیست تو چه حالین بهر حال این من بودم و یه ننگ تو دامنم یه ننگ که هیچ موقعه پاک نمیشه این آتشی بود که توی مسیر زندگیم قرار گرفته باید با خودم کنار می آمدم تصمیم رو برای فراموش کردن این ماجرا به کار گرفتم به مادرم زنگ زدم و براش قضیه رو تعریف کردم بهم گفت شکایت کنم ازش اما کدوم شکایت از کی یه حروم زاده که همیشه ی خدا در حال فراره .
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#55
Posted: 18 Jun 2014 23:00
کردن زوری من تجاوز
اسمم مهتابه البته مستعاره نمیدونم چرا تصمیم گرفتم بگم اما خوب دفه اولمه سعی میکنم درست بگم اما اگه بد بود ببخشید..
3 دبیرستان بودم 166 قدم 45 وزنم نه خوشگلم نه زشت . 4 ماه با یکی بودم اما فهمیدم بم خیانت کرده ازش جدا شدم
تنها بودمو داغون تو همین اوضاع برادر دوستام (پیام) ازم خوشش اومد 2.3 ماه ک گذشت شانس گند من باید میرف خدمت وقتی رف واقعا تنها شدم شاید عجیب باشه اما کارم شد سیگار و گریه
تا اینکه یه روز بی اف قبلم حمید بهم زنگ زدو گف بیا کارت دارم منم تنها بودم و داغون رفتم اما کاش نمیرفتم
اونجا ک رفتم مث قبلش بود باهم حرف زدیم یکم ک گذشت گف که حالا منو تنها میذاری و میری یه دفعه دیدم با یه طناب دستامو بست داشتم سکته میکردم گفتم چه غلطی میکنی ک یکی محکم زد تو صورتم گف کسی از تخم باباش نیس که نکرده از من جدا شه هنو تو شک حرفش بودم که مانتومو تاپو سوتینمو در اورد (من قبلا ک باهاش بودم در حد عشق بازی بود خودشو خوب نشون میداد ) افتاد به جونه سینهام من فقط داد میزدم و گریه میکردم رف سمت شلوارم گفتم حمید تو ک دوسم داشتی گف اینا فیلم بود من از اول نقشم کردنت بود اما تو زیاد جام نمیومدی گف الان کامل تعجب میکنی گوشیش و برداش چن دقه بعد یه پسر دیگ امد تو فهمیدم دیگه کارم ساختس
حمید نشستو به دوستش گف سها سریع امادش کن پسره امد و تو ی حرکت شلوار و شورتمو در اورد داد زدم و گفتم مگ خودت ناموس نداری زد رو کونمو گف زر نزن کوسمو مث دیونها میخورد چون تو ترس بودم حشری نمیشدم پاهامو محکم بهم چسبوندم _نکن دخترم .یکم نگام کرد و پا شد لباساشو در اورد حمید امد گف خودم افتتاح میکنم _تو ک میدونی دخترم نکن توروخدا .. _نترس کاری ندارم فک کردم راس گف
من بلند کردو کیرشو تو حلقم کرد ...
داشتم خفه میشدم بعد 5 دقه منو خابوندو اومد روم کیرشو با چوچولم بازی داد داشتم یکم حشری میشدم ک یه دفه تا ته کرد تو کوسم از درد ی جیغ زدم ک لبام زخم شد _لعنتییییییییییییییی بیچارم کردی و زدم زیر گریه محکم 2.3 تا زد تو صورتم _خفه شو تو باید جر بخوری ک فهمی من کیم تا ته میکردو محکم _سهاااا بیااا خودش امد زیرم و سها منو ب حالت سگی خابوند کیر حمید تو کوسم بود و تکونش میداد با گریه گفتم بس کو ک همون لحظه سها کیرشو تا ته تو کونم کرد هاااااااااااااااااااااا ..اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ واااااای مردم از درددددددددددددددددددددددد نکنننننن حرفام بیشت حشریشون میکرد مثه وحشی ها منو میکردن جاهاشونو عوض کردن سها فقط سینهامو چنگ میزد یکم که گذش ابشو سها ریخ رو صورتمو حمید گف گورتو گم تنهامون بذار پولم بذاری
سها که رف کیرشو از تو کونم در اورد
_حمید توروخدا بسهههه دارم میمیرم
_گوه نخور بیا بشین رو کیرم
با گریه رفتم رو کیرش منو نگه داشتو خودش کیرشو با تمام قدرت میزد
_اخخخخخخخخخخخخخخخ جوووووون عجب کوسسسس تنگیییییی من فقط باید جرشششش بدم مهتاب کی جرت داد من جوابشو ندادم که کیرشو تا ته کرد
_جنده جواب بده
_تو جرم دادی
_افرین جنده من
بلندم کردو امد روم پاهامو بالا کردو با ی فشار کیرشو تو کونم کرد اااخخخخخخ حمید نکن عوضییییی محکمتر کرد و گف اخخخ قربون کوس و کونت بشم اخخخخ ک چطو جرتتتتت دادم همون لحظه کیرشو در اورد و بزور کیرشو تو دهنم کرد و ابشو ریخ تو دهنم _ جووووووووووون بخووووور بعدم بحال افتاد
_زود باش گورتو گم کن هروقت زنگ زدم بیای یا نه فیلمی که ازت الان گرفتم میفرستم واس بابا جونت بعدم زد زیره خنده ...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#56
Posted: 25 Jun 2014 23:19
کثافت وحشی
من سارا 24سالمه.وقتی بچه بودم اومدیم تویه محله جدید شیطون بودم زودباهمه گرم گرفتم.
یه پسره همسایه دیواربه دیوارمون بودازمن بزرگتربود شهاب زیادی میدونست ناکس همش چشمش به من بود سیزده ساله بودم یه روزازمدرسه اومدم درزدم کسی بازنکرد شهاب اومدبیرون گفت کلید دست مامانشه برام آوردخانواده م رفته بودن خونه مادربزرگ مریضم دوساعت بعددرزدن دروکه بازکردم دیدم شهاب پرید توحیاطودروبست گفتم چه غلطی میخایی بکنی به زوربغلم کردوبوسیدم دستشو گذاشت روسینه م تازه اولش بود کوچولو بود البته دردداشت میمالیدش گفتم دردم میادنکن نگاش کردوگفت زودبزرگ شین من طاقت ندارم برم گردوند کیرشو گذاشت لای پام تلمبه زد آبش اومدقبلش جلق زده بود .هرجوری بود انداختمش بیرون ازاون روز میترسیدم ازش نگاشم نمیکردم همش دنبالم بود محلش نمیزاشتم .دوران دبرستان باوحیدآشناشدم عاشق هم شده بودیم دبیرستانم که تموم شدیه روزمادرشهاب اومدپیش مادرم اجازه خاستگاری خاست منم پرو پروگفتم بره یکی مثل خودشو بگیره کثافت ازش متنفربودم ازاون روزباخشم نگام میکرد.
وحیدتک فرزندبود منم که تعریف ازخودم نباشه خیلی خوشکل وخوش هیکل اومدخاستگاریمو نامزدکردیمو و عقد اوج خوشبختی وخوشحالیم بود. یه روزکه تنهابودم وحیداومدپیشم بمونه تاغروب کلی ورجه ورجه کردیم ازرولباس میمالیدم گازم میگرفت قرارشد شب سکس داشته باشیم .گوشیش زنگ خوردکه بیابابات بیمارستانه نزدیکای غروب بودباعجله دم درباصدای بلندگفت شب میام عزیزم دوستدارم.منم رفتم حموم شام پختم منتظرش شدم درحالو بازگذاشتم رفتم تو اتاق که یهو دستی رو چشممو گرفت گفتم وحید حلقت کو دستش رو چشمم بود منو بوسید مزه ی لبتم عوض شده کدوم میمونو بوسیدی
دستشو کشیدیم پایین شهاب بود منو کشید تو بغلش گفتم بروگوشیم زنگ خورد وحید گفت ساعت 11میام.شهاب شنید وقت داریم هنوزساعت 9 کو تا اون پدرسگ بیاد زد تو گوشم گفت اون سوسول بی پدرمادرچیش ازمن بهتربود جنده... خاستم دورش کنم ولی خیلی هیکلیه نتونستم مثل وحشیاافتاد به جونم... لباساموبه زورکشید پارشون کرد و لختم کرد التماس میکردم سینه هاموگازمیگرفت کیرشو درآورد ازتوشلوارش لباساش تنش بود به پشت خابوندم کلی زورزد آخرش کردش تو پاره شدم دستشو تودهنم کرد مقاومتم بی فایده بود چندبارتلمبه کرد میخاست بزاردش توکسم پاهاموجمع کردم ماه دیگه عروسیمه توروخدا... گفت بهش بگی میکشمتون تهدیدم میکرد خابید روم لبمو گاز گرفت کردش تو آخ چه دردی داشت بیحال شدم اما درش نیاورد تا ارضا شد. آبشو پاشید توصورتم کثافت احساس میکردم پاره پاره شده کسم...
نفهمیدم کی رفت تابه خودم اومدم ساعت 10ونیم بود اونقد گریه کردم که تمام بالشم خیس شد روی تختم خونی بود احساس بدی داشتم نابود شدم رفتم توآشپزخونه که باچاقو خودمو بکشم وحید صدام میکرد عشقم من اومدم اومد تودستمو گداشتم روی بدنم نبینتم... باتعجب نگام کرد چی شدی زدم زیرگریه بغلم کرد یه ملافه رومبل برداشت پیچید دورم داشتم ازدرد میمردم جریانوتعریف کردم رفت طرف دربره بکشدش فوشش میداد عصبانی بود داد زدم آبرومو نبر اگه عاشقمی اومدکنارم گفت دوستدارم امانمیشه ولش کنم گفتم طلاقم بده من دیگه پاک نیستم قسم خورد تنهام نمیزاره لباسامو تنم کرد و رفتیم دکتر انجا دکتر کلی به شوهر وحشیم فوش داد منم چیزی نگفتم خلاصه برگشتیم خونه ماه بعدم عروسی کردیم وحید کلی کراک گرفت برد گذاشت تو مغازه شهاب زنگ زد پلیس. رفت حبس آشغال. خلاصه الان پنج سال گذشته وحید هرگز به کونم کاری نداشته قربونش برم آخره مردونگیه پسرمون ماه دیگه به دنیا میاد .*دوست دارم عاشقتم * وحید فرشته ی من. این راز منو وحید بود الان شما هم میدونین
ممنون بای
نوشته: سارا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#57
Posted: 2 Jul 2014 23:55
تجاوز به من در باغ
امروز تصمیم گرفتم اتفاقی که حدودا 10 سال پیش برام در سن 12 سالگی افتاد و تعریف کنم
اون زمان ما هر جمعه با همه فامیل که کلی پسر و دختر داشتن باغ پدربزرگم میرفتیم و همیشه من و بچه ها تو باغ درحال بازی و شیطونی بودیم( یک جورایی بین درختها گم و گورمیشدیم .
پدربزرگم یک باغبون به اسم علی داشت که افغانی و مجرد بود حدودا 35-40 سالش و همیشه تو باغ در حال کار بود
خیلی باهام مهربون بود منم عاشق جک و جونور همیشه واسم جوجه میگرفت بازی کنم
جریان برمیگرده به.
اخرین جمعه شهریور که باغ رفتیم .ظهر من با بچه ها دعوام شد ازشون جدا شدم رفتم اخر باغ زیر درخت گردو نشستم که دیدم علی اومد سمتم و ازم پرسید چرا اینجا نشستم جریان و واسش گفتم اونم نشست کنارم و شروع کرد ناز کردنم
اروم دستش و که دورم بود میمالید به سینه هام که خیلی کوچیک و یک جورایی نارس بودن
اهسته سینه سمت راستم تو دستش گرفت منم عین احمق ها معذب بودم و هیچ عکس العملی نشون نمیدادم
که بهم گفت یک موش گرفته که خیلی ام نازه میخوام ببینمش؟با سر تایید کردم و گفت تو باغ کناری که دیوارش خیلی کوتاه بود حدودا 1.30 این حدودا باهم به سمت دیوار رفتیم من و بغل کرد از زیر دستش و به باسنم مالوند و یک فشار بهش داد.
اون باغ دوتایی رفتیم من و سمت بوته ها برد و پشتش یک موش کوچولو نشونم داد خیلی خوشم اومد خم شدم نگاش کردم که که یک دفعه احساس کردم از پشت یکی بهم چسبیده برگشتم دیدم علی داره اونجاشو به کونم میمالونه خیلی ترسیدم سریع ایستادم و گفتم بریم دیگه که خندید گفت نه حالا یکم باشیم موش و ببین بیشتر که گفتم نمیخوام راه افتادم به سمت دیوار که سریع از پشت بغلم کرد کیرشو بهم فشار داد خودشم خم شد شروع کرد گردنم و بوس گاز گرفتن
واقعا غالب تهی کرده بودم و شروع کردم به گریه کردن
من و سمت خودش برگردوند و محکم زد تو گوشم و گفت خفه شو والا خفت میکنم همونجا رو علف بزور من و خوابوند افتاد روم شروع کرد لب هام و خوردن واه کشیدن ..عین وحشی ها گردنم گوشام و گاز میگرفت
بعد چند دقیقه تی شرتم و دراورد و به سینه ها حمله کرد خیلی کوچیک بودن کامل تو دهنش میکرد و میمکید عین یک جوجه تو دستش بودم و هیچکاری نمیتونسم بکنم
داشتم از سوزش سینه هام جیغ میزدم که ول کرد و سریع شلوارم و کشید پایین یه نگاه لای پامو کرد و خندید گفت جووون چه کس کوچولویی داریی بخورمش..رفت لای پام و شروع کرد لیس زدن کم کم داشت خوشم میومد و گریم کم شدزبونش و میکرد توکسم و میمالید با انگشتش خیلی حس خوبی بهم میداد و ابم راه افتاده بود بلند شد و شلوار خودشو دراورد باورم نمیشد تاحالا همچین چیزی ندیده بودم یک کیر خیلی بزرگ و سیاه اومد رو صورتم نشست و گفت بخور ..دهنم و باز نکردم دو طرف لپام و با دست فشار داد دهنم باز شد و کرد تو...دو زانو رو صورتم تو دهنم میکرد و در میاورد همشش میگفت بخووور جنده بخوورر..چند بار بالا اوردم ولی اصلا نیمفهمید تا نصفه میکرد تو دهنم و در میاورد بعد 20-30 بار تلمبه زدن از روم بلند شد
و رفت بین پاهام اروم پاهامو اورد بالا و اومد بینشون اروم سر کیرشو لای پاهام میمالوند
یکدفعه حس کردم دارم جر میخورم که دیدم افتاد روم و شروع کرد لبام و خوردن
زیرش داشتم له میشدم اروم سر کیرشو کرد تو و کشید بیرون من گریه میکردم دوباره کیرشو تنظیم کرد و اینبار تا نصف داد تو و شروع اروم عقب جلو کردن همش اه میکشید میگغت اااه چقدر تنگ دارم کس کوچیکت و میگااممم .. بعد چندبار کشید بیرون و از روم پاشد دیدم دور کیرش پر خون شده شروع کرد به خندیدن کیرشو اورد جلو صورتم و گفت زنت کردم ..اروم خونش و مالید به صورتم و دوباره رفت بین پام یکم مالید و تمام کیرش و فرستاد تو و افتاد روم خیلی تند تلمبه میزد و اه میکشید..کم کم دردش کم شد و منم لذت میبردم ..همش گوشم و میک میزد و فحش میداد که چه جنده کوچولویی و میکنه
سریع بیرون کشید بصورت چهاردست و پا برم گردوند و از پشت گذاشت تو کسم..همش رو باسنم ضربه میزد و میگفت جوووون جنده منییی چه حالی میده زن کردن یه بچه
که یکدفعه کشید بیرون و بلندم کرد نشوند من و جلو کیرش و چند بار باهاش زد تو صورتم
و بزور تو دهنم کرد همش اوق میزدم ولی محکم تر میکرد تو دهنم تا جایی که حس میکردم دیگه نفسم بالا نمیاد موهام تو دستش بود سرم و عقب جلو میکرد
که دهنم پر یه مایع ترش شد کشید بیرون از دهنم
و ولم کرد سریع شلوارش و بالا کشید و بهم گفت لباسات و بپوش که من هیچ توانی نداشتم خودش سریع تنم کرد و اخرش یه بوس از لبام کرد و گفت اگه به کسی چیز بگی میکشمت و همونجا ولم کرد رفت...و ترسناکترین خاطرات کودکیم و با بی شرفیش ساخت که هنوز تو وجودم باقی مونده.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#58
Posted: 31 Jul 2014 18:05
دوست پسر وحشیم
سلام من شبنم هستم، ۲۱ سالمه و این خاطره ای که براتون تعریف میکنم قضیه ی سکس من با دومین دوست پسرم هست. من و نیما الان حدود یک سالی میشه که که باهم دوستم . دوستیمون هم از اول خیلی عجیب شروع شد چون تقریبا از هم متنفر بودیم و هر وقت همدیگه رو میدیدیم سلام هم به هم نمیکردیم. حالا نمیخام با جزیات سرتون رو درد بیارم مهم اینه که الان با همیم و من واقعا عاشقشم.
چند ماه پیش مامان و بابا ی نیما رفته بودن کانادا پیش برادرش ولی نیما به خاطر کار سربازیش نتونسته بود باهاشون بره و به خاطر همین هم هر شب خونشون پاتوق بود و دوستها همه جام میشدن اونجا. البته من کمی محدودیت داشتم و فقط هفته ای ۲ بار میرفتم پیشش و تقریبا همه کار میکردیم ولی هیچوقت کامل سکس نداشتیم. البته من قبلا یه بار با دوست پسر قبلیم که ۲ سال باهاش دوست بودم سکس داشتم ولی بعد از اینکه با هم بهم زدیم من خیلی داغون شدم واسه همین هم نیما قبول کرده بود که تا حداقل یک سال بعد از دوستیمون سکس نداشته باشیم باهم. یک شب نیما مهمونی گرفته بود توی خونشون و به من گفته بود که شب پیشش بمونم. منم با کلی بدبختی به مامانم گفتم که شب پیش دوست صمیمیم رها میخابم و به رها هم سپرده بودم که اگه یه وقت مامانم زنگ زد حواسش باشه. اون شب کلی به خودم رسیدم. همه جام رو کرم برنزه کننده زدم (چون من خیلی سفیدم)، یه پیراهن دکلته ی سفید پوشیدم با کفش پاشنه بلند. موهام رو هم صاف کردم و دورم ریختم و رفتم خونه ی نیما اینا. نیما تا منو دید بغلم کرد و گفت : خیلی خوشگل شدی عشقم . بدش منو برد طرف نوشیدنی ها و برام یه لیوان آب پرتقال ریخت چون میدونست من خیلی اهل مشروب خوردن نیستم. نه اینکه تاحالا نخورده باشم ولی خیلی خوشم نمیاد.خودش با یکی از دوستاش شات ودکا زدن. دستشو گرفتم و بردمش وسط که باهاش برقصم. موقع رقصیدن همش خودمو بهش میچسبوندم که یکم اذیت کنمش اونم خوشش میومد. نمیتونستم تحمل کنم که مهمونی تموم شه و باهم تنها شیم. نزدیکا ی یک بود که همه رفتن و من کمکش کردم که ی کم خونه رو تمیز کنیم بدش از خستگی روی مبل ولو شدم وچشمم رو بستم. بعد از چند دقیقه دیدم آهسته داره در گوشم میگه : خوابت برد عزیزم؟ چشم و باز کردم و با خنده بهش گفتم اگرم خوابم برده بود با صدای تو بیدار شدم الان. یه لبخند زد و لبهاشو روی لبهام گذاشت و آروم شروع کرد به خوردن. داغ داغ بودن. نمیتونستم از لبهاش دل بکنم. لباشو میمکیدم و آروم یه گاز کوچولو از لب پایینش گرفتم که گفت جوون، فهمیدم که خوشش اومد. یه چند دقیقه داشتیم لبای همو میخوردیم که یه دفه بلندم کرد و برد توی اتاق خوابش. روی تختش دراز کشیده بودم که اومد روم و دوباره شروع کرد به لبامو خوردن بعدش شروع کرد به بوسیدن پیشونیم و لاله ی گوشم و گردنم. برش گردوندم و رفتم روش منم شروع کردم لبشو خوردن بعد رفتم سراغ گردنش. پیرنشو در آوردم و شروع کردم که بوسیدن سینش. همینطور میرفتم پایینتر تا اینکه به شلوارش رسیدم که دیگه از روش بلند شدم و دوباره دراز کشیدم. با این کارم مثل وحشیا پرید روم و لبامو خورد و پیراهنم رو از تنم درآورد و شروع کرد سینههام رو مالیدن. حسابی حشری شده بود. کنارم خوابید و یه دستشو گذاشت زیر سرم و دسته دیگشو گذاشت روی شورتم. وحشیانه لبامو میخورد و کمسو میمالوند. آروم دستشو برد توی شورتمو انگشتاشو میمالوند لای پام. خیس خیس بودم. دستشو آورد بالا و انگشت وسطشو که خیس شده بود گذشت توی دهنم و عقب جلو میکرد، منم انگشتشو میلیسیدم. دوباره دستش و کرد توی شورتم و این دفع انگشتشو کرد توی کسم شروع کرد به عقاب جلو کردن. من دیگه بیحال شده بودم و فقط اه و ناله میکردم. همینطور که حرکت انگشتشو تند تر میکرد با لحن حشری گفت امشب میخوام بکنمت. منم که اصلان تو یهحال و هوای دیگه بودم گفتم هر کاری که دوست داری بکن عزیزم. دستشو آورد بیرون و شورت و سوتینمو از تنم در آورد و رفت سراغ سینه هام. نوکشو با ولع میخورد و گاز میزد که من دردم میومد ولی خیلی براش مهم نبود. از روم پاشد و رفت کنار تخت وایستاد و شلوار و شورتش و در آورد. میدونستم میخاد براش ساک بزنم ولی اول نفهمیدم چرا رفته اونجا وایستاده. بهم گفت برم جلوش دراز بکشم. فهمیدم چی میخاد ولی تاحالا این پوزیشن و امتحان نکرده بودیم. از پشت دراز کشیدم طوری که سرم برعکس از تخت آویزون بود. گفت میخوام تا تهشو بکنی تو دهنت، بعدش کیر گندشو تا ته کرد تو دهنم. احساس کردم دهنم الان جر میخوره. اومدم با دستم کیرشو در بیارم که یه دفعه دوتا دستمو با یه دستش محکم گرفت و کیرشو بیشتر فشار داد تو. هیچ کاری نمیتونستم بکنم داشتم خفه میشدم. یه کم کیرشو اون تو نگاه دشت بعد آورد بیرون تا من یه نفسی بکشم. اومدم اعتراض کنم که دوباره تا ته کرد تو و این دفعه شروع کرد به عقب جلو کردن. تند تند عقب جلو میکرد و میگفت دارم دهنتو میگام جنده. میدونستم از حشره بیش از حده که داره اینطوری حرف میزنه وگرنه در حالت عادی هیچ وقت اینطوری صحبت نمیکنه با من. هر از گاهی کیرشو در میاورد و دوباره میکرد تو تا اینکه بعد از ۶-۷ دقیقه بیخیال شد و دوباره افتاد روم. با کمال پررویی گفت: دوست داشتی؟ گفتم اصلان. فقط خندید. گردنمو بوسید و از کشو ی کنار تختش یه کاندوم در آورد و گفت:بلدی بزاری؟ گفتم اره. براش گذاشتم و یه کم کیرشو مالیدم و دوباره دراز کشیدم. اول یه کم سر کیرشو مالید به کسم بعد یه دفعه با فشار کرد تو که من یه جیغ بلندی زدم. هم خیلی دارد داشتم هم داشتم لذت میبردم. ازش خواستم یه کم کیرشو نگه داره اون تو و تکونش نده اونم گوش کرد. بهترین احساسو داشتم تو اون لحظه. کسی که عشقم بود رو توی وجودم حس میکردم. بعد از یه مدت شروع کرد به عقب جلو کردن و با هر عقب جلو کردن، من یه اه بلند میکشیدم و میگفتم تندتر بکن. کم کم سرعتشو زیاد کردن و محکم تلنبه زدن. خیلی دردم اومد و بلد ناله میکردم که فهمید و گفت: دردت میاد؟ گفتم اره خیلی. سرعتشو بازم بیشتر کرد محکم تر تلنبه میزد که که دیگه واقعا از دارد داشتم میمردم. دفعه ی اولم نبود که از جلو میدادم ولی خیلی درد داشتم نمیدونم چرا شاید چون قبلا از این فقط یه بار اونم ۲ سال پیش سکس داشتم. با صدای حشری گفت: الان چی؟ با اه و ناله گفتم خیلی بدتر شد دارم میمیرم. گفت: جوون، خوب سکس درد داره دیگه. میخوام جرت بدم. فهمیدم بیشتر داره حال میکنه اینطوری. بعد از یه مدت دیگه دردش به لذت خالص تبدیل شد. محکم دستامو دورش حلقه کرده بودم و اه و اوه های حشری میکشیدم و میگفتم: هر کار میخوای بکن عشقم، تا ته بکن تو جرم بده. احساس کردم داره ابم میاد محکم بغلش کردم اونم فهمید و تندتر تلنبه زد تا اینکه بدنم لرزید و ابم اومد و بیحال شدم. کیرشو آورد بیرون و کاندومشو در آورد. اون هنوز ارضاء نشده بود نمیدونم چرا قبلنا که براش ساک میزدم خیلی زودتر از این آبش میومد احتمالا چیزی به کیرش زده بود که آبش دیر بیاد نمیدونم دیگه ازش نپرسیدم. من رفتم روش دوباره شروع کردم به خوردن لباش و گردنش و باز اومدم پایینتر سینش و بوسیدم و رسیدم به کیرش و شروع کردم به لیسیدن سر کیرش واسش ساک زدم یه کم که بلندم کرد و گفت از پشت بخواب. از پشت خوابیدم. یه بالشت گذشت زیر شکمم و کونم و آورد بالا و رفت یه وازلین آورد. فهمیدم میخواد چی کار کنه. نا خودآگاه اشکم درومد و به التماس افتادم که توروخدا از پشت نکن خیلی درد داره که بغلم کرد و سرم و گذاشت رو سینش و با حالت شوک گفت: عشقم من که به زور نمیکنم که اگه تو نخوای. فقط میخواستم یه چیز جدید امتحان کرده باشیم. گفتم آخه خیلی درد داره. گفت باشه کاری نمیکنم. بعد همینطور که موهامو ناز میکرد گفت میتونم یه کم انگشتمو بکنم؟ اگه درد دشت بگو فوری در میارم. منم با خودم گفتم حالا انگشت خیلی نمیتونه درد داشته باشه بهش گفتم اوکی. دوباره بالشتو گذاشت زیر شکمم و منو تو همون پوزیشن خوابوند. یه کم وازلین زد به سوراخ کونم و انگشتشو آروم کرد تو. یه کم درد داشت ولی نه خیلی. انگشتشو بیشتر کرد تو که سوراخم باز بشه. ترسیدم یدفه کیرشو بکنه تو گفتم یهو نکنی تو؟ گفت عزیزم من بدونه اجازه ی تو هیچ کار نمیکنم. خیالم راحت شد. انگشتشو در آورد و انگشت شستشو کرد تو که یه کم کلفت تر بود و بیشتر درد گرفت. یه کم عقاب جلو کرد. من دوباره حشری شده بودم. گفت میزاری امتحان کنم؟ اگه درد داشت میارم بیرون. با اکراه گفتم باشه. از خدا خواسته فوری کیرشو گذشت رو سوراخم و تلاش کرد بکنه تو ولی خیلی تنگ بود به هیچ وجه تو نمیرفت. با دو تا انگشتش یه کم سوراخ کونمو بازتر کرد که از درد ناله کردم و دوباره کیرشو گذشت سر سوراخمو یه دفعه با تمام زورش نصفشو کرد تو که من درد تمام وجودمو گرفت و چنان جیغی کشیدم که با دستش جلوی دهنمو گرفت. دستشو کنار زدم و گفتم توروخدا بیارش بیرون، خیلی دردم میاد بخدا الان پاره میشه کونم. خودشم یه کم ترسیده بود فکنم گفت خودتو شل کن الان اگه یوهو بکشم بیرون خیلی بیشتر درد داره، شل کن که که یه کم جا باز کنه. سعی کردم گوش کنم به حرفش ولی اصلان نمشد. انگار کیرش هر ثانیه گندهتر میشود من فقط اشک میریختم و داد و بیداد میکردم . بعد از یه مدت سعی کرد تکون بده کیرشو و یه کم عقاب جلوش کرد. من همش جیغ میکشیدم ولی کم کم داشتم لذت هم میبردم. اون که از جیغهای من هر ثانیه حشری تر میشد با هر زحمتی که بود کیرشو عقب جلو میکرد و با یه دستش موهامو از پشت گرفته بود و میکشید و با دسته دیگش ۲ بار خیلی محکم زد رو باسنم. یاد فیلمهای سوپر افتادم خودم هم هر وقت اون فیملها رو میدیدم دوست داشتم امتحان کنم. بعد از ۳-۴ دقیقه کیرشو کشید بیرون و آبشو ریخت رو کمرم. من دیگه جون نداشتم فقط همونجا رو تخت افتاده بودم. تو عمرم انقد درد و لذت رو باهم یه جا تجربه نکرده بودم. نیما رفت دستشویی خودشو تمیز کنه بعد یه دستمال آورد و منو تمیز کرد و بغلم کرد. منم سرمو گذاشتم رو سینش و محکم بغلش کردم. همونطور که نازم میکرد گفت مرسی عشقم خیلی حال دادی. هیچی نگفتم. گفت میدونی چقد دوست دارم؟ منم از ته قلبم گفتم منم دوست دارم. لبامو بوسید و بعد دیگه اصلان نفهمیدم چی شد چشهمامو بستم و از حال رفتم.
امیدوارم خوشتون اومده باشه. این اولین داستان من هستش توی این سایت اگه استقبال بشه بقیه ی خاطراتم با نیما رو هم مینویسم. ما هنوز هم باهم هستیم. امیدوارم که هیچ وقت از دستش ندم.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#59
Posted: 3 Aug 2014 21:21
آخوند متجاوز تجاوز
با سلام خدمت دوستان
اسم من شيما هستش ٢٢سالمه و تازه با اين سايت آشناشدم ميخام داستان زندگي خودمو بنويسم شايد دوستان با نظراتشون بتونن بهم كمك كنن .
قضيه از زماني شروع شد كه بعد از دوسال پشت كنكورموندن آخرش تورشته معماري يكي از دانشگاهاي مشهد قبول شدم البته خونمون گرگانه وباهزار بدبختي و مخالفتهاي پدرم و اصرار زياد من آخرش موافقت كردن كه برم مشهد ..ترم اول با بابام رفتم و بعد ثبت نام بهم خابگاه دادن و پدرم خيالش راحت شد كه دخترش توي خابگاهه و مشكلي نيست اما اول بدبختي من بود وسطاي ترم تازه متوجه شدم چندتا از دختراي داخل خابگاه آدماي خلافي هستن و هرزگي از همه جاشون ميباريد حتي يه بار خودم ديدم توي چاي مواد سياهي به اندازه نخود ميندازن و ميخورن كه بعدا فهميدم ترياكه ..سردستشون دختري بود به اسم شهين كه خيلي بي حيابود بعضي وقتا جلو بچه ها تو خابگاه سينه هاشو بيرون مينداخت يا با نوچه هاش همديگه رو دستمالي ميكردن و كاراي سكسي ميكردن كه بعدا فهميدم همديگرو انگشت ميكنن و لب ميگيرن ..
من زياد باهاشون نميپريدم تا ترم دوم كه از بخت بد من تو كلاس طراحي اسليمي بود كه با دوتا از اون اراذل هم گروه شدم گروهمون چهارنفري بود نفر چهارم يه دختر ساده بود كه بيشتر سرش تو كتاب بود ...
يه روز قرارشد بريم خونه اون دختره كه مشهدي بود و اسمش زهرا بود من اول نميخاستم برم اما با اصرار اونا چهارنفري رفتيم اونجا پدرش اخوند بود از همون لحظه اول كه رفتيم اونجا فهميدم چشماي هیزي داره زنش چندسال بود فوت كرده بود وفقط زهراو داشت وقتي رفتيم تو لباس اخوندي تنش بود با عمامع اول گفتم خوبه احساس امنيت ميكردم اما بعد يه ساعت كه برامون چاي اورد شهين و دوستش هي ازش سوال شرعي ميكردن ميخاستن دستش بندازن و سوالاي سكسي و زناشويي ميكردن اونم قشنگ جواب ميداد من راستش كمي ترسيدم كه كار به جاهاي باريك بكشه چن من خجالتي بودم پدر زهرام كنارمون نشسته بود و مشخص بود اصلا نميخاد بره از تو چشاش سكس و شهوت موج ميزد كه يه دفه گوشي شهين زنگ خورد و بلند شد و گفت بايد برم دوستشم بلند شد و هرچي اصرار كرديم دوتايي خداحافظي كردن و رفتن منم ميخاستم برم كه زهرا گفت تو لااقل بمون پدرم با ماشين ميرسوندت كه با اصرار اونا من موندم و يه چند دقيقه بعد ديدم زهرا رفت طبقه بالا و پدرشم غيبش زد كه من ترسيدم گفتم كجارفتن اينا چندبار زهراو صدازدم جوابي نيومد كه پدرش اومد و گفت الان مياد نشست كنارمو شروع كرد به سوال كردن و كه كجايي هستي و خونوادت كجان واز درسام پرسيد و كم كم بهم خودشو نزديك كرد اما من خجالت ميكشيدم برم عقب توي دلم ميگفتم اين حاج اقاست و اخونده مگه ميشه بخاد كاري بكنه تازه زهرام خونست هي بخودم جرات ميدادم اروم باشم كه يه دفه دستشو انداخت دور گردنم اول نفهميدم چرا اينكارو كرد اما بعد اينكه اون دهن پرازپشمشو اورد منو ببوسه فهميدم جريان چيه خودمو كنار كشيدم دستامو گرفت لامصب خيلي پرزور بود
خودشو انداخت روم جيغ زدم زهراو صدا كردم هي جيغ ميزدم كه با دست جلو دهنمو گرفت اينقد تقلا كردم كه فراركنم كه خسته شده بودم هي جيغ ميزدمو گريه ميكردم ديگه ناي حركت نداشتم اونم هي سعي ميكرد شلوارمو با يه دستش در بياره وزن كل بدنشو انداخته بود روم نميتونستم نفس بكشم صدامم گرفته بود اينقد جيغ زم اما لامصب ميخاست خستم كنه كه موفق شدبا يه دست منو گرفته بود بادست ديگش لختم ميكرد عمامش هنوز سرش بود عوضي هنوز باورم نميشد كه چه اتفاقي داره ميفته اونم كم كم لخت شد كيرش شق شده بود انگار ده ساله كسي رو نكرده منم ديگه ناي گريه كردن و جيغ زدن و دست و پازدن نداشتم هي به اين فكر ميكردم كه الان زهرا مياد و خلاص ميشم ..
يه كم از روم بلند شد منم يه كم نفسم بالا اومد كه دستشو برد طرف دهنش و تف انداخت تو دستش داد زدم تورو امام حسين من دخترم اما گوشش بدهكارنبود همينطور كه روي من بود كيرشو تف زد و كيرشو روي كسم اينور اونور ميزد كه سوراخو پيدا كنه چن صورتش روي صورتم بود كه يه دفه درد شديدي حس كردم توي دلم هي ميگفتم خدا خلاصم كن اما اون عوضي دست بردار نبود كيرشو تا ته كرد تو كسم ...سوختم احساس كردم چاقو كردن تو كسم شروع كرد به تلمبه زدن و منم هي با صداي گرفته انگار كه از ته چاه در مياد جيغ ميزدم اما اون اهميت نميداد تا اينكه بعد چندبار جلو عقب كردن ابشو خالي كرد توي كسم بعد ولو شد روي فرش و من تازه توستم نفس بكشم همه اينا تو چنددقيقه اتفاق افتاد ..دنيا دور سرم ميچرخيد كه يه دفه زهراو ديدم كه روپله ها نشسته و نگا ميكنه تازه فهميدم اينا همش نقشه بوده تا اون عوضي به خاستش برسه وقتي بلند شدم ديدم كسم خونيه اون موقع ميخاستم بميرم جواب خانوادمو چي ميدادم تازه يادم افتاد ابشم ريخته تو كسم داشتم ميمردم لباسامو تنم كردم كه برم كه پدر زهرا دوباره جلومو گرفت گفت كجا ؟ تازه اولشه منم دفاعي نداشتم
به زهرا گفتم نامرد بيمعرفت چرا؟؟هيچي نگفت همينطور نگام ميكرد كه پدرش دستمو كشيد طرف يكي از اتاقا گفتم تشنمه فقط يه كم اب بده بخورم كه ولم نكرد منو كشيد طرف اشپزخونه يه ليوان برداشت و پراب كرد گفت بخور دنبال يه چيزي ميگشتم كه اونو بزنم تا ولم كنه كه چشمم افتاد به ماهيتابه كثيفي كه گذاشته بودن بشورن با يه حركت برش داشتم تا خاست جلومو بگيره زدم توي سرش خون فواره زد دستمو ول كرد فرار كردم رو به در خروجي اما قفل بود به زهرا گفتم جان مادرت در رو باز كن كه ديدم جواب نميده كه زدم شيشه رو شكستم و از داخل شيشه ها رفتم بيرون توي حياط دروبازكردمو فرار كردم و رفتم توي يه پارك نشستم دستام بريده بودلباسم خوني بود اينقدخسته بودم نميتونستم راه برم تا حابگاه راهي نبود توي پارك دستامو شستم و خودمو تميز كردم .خيلي ترسيده بودم كسم خيلي ميسوخت و خوني بود رفتم خابگاه و خودمو انداختم تو تختم و زار زار گريه كردم ..
الان يه سال از اون موضوع ميگذره و ديگه زهرا رو نديدم جرات هم نداشتم موضوع رو به كسي بگم و يا برم شكايت كنم هميشه كابوس ميبينم كه شوهر آيندم ابرومو جلو بابا ميبره ..من ديگه اون دختر سابق نيستم.فقط شانس اوردم بچه دار نشدم الان به كلم زده برم پردمو بدوزم اما نه پولشو دارم نه روشو چن خجالت ميكشم به دكتره چي بگم ..من اون اخوند رو بخشيدم چن شهوتش زده بود بالا اما زهراو نه چن ميدونست پدرش از اون ادماست شايدم زهرا رو هم ميكنه و از اون خسته شده بوده از اون خيكي هيچي بعيد نيست ..با تشكر كه خونديد.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#60
Posted: 21 Aug 2014 20:50
تجاوز تو روز برفی
سلام دوستان فهیمه هستم ۳۰ ساله تو یک شهرستان کوچیک تو خراسان جنوبی زندگی میکنم داستانی ک میگم مال یه روز برفیه ک یکی از بدترین های منه راستی اندام ریز و ظریفی دارم و قد نسبتا کوتاه ولی بقیه از چهرم تعریف میکنن توی اون روز برفی وقتی داشتم از شرکت ب سمت خونه بر میگشتم سوار ماشین شدم تا زودتر برسم اخه دیرم شده بود و ساعت نزدیکای ۶ بعد از ظهربود و توی روزهای زمستون توی اون ساعت هوا تاریکه خلاصه سوار تاکسی شدم راننده پیرمرد بود و یه خانوم هم کنارش نشسته بو صورت خانمه رو واضح نمیشد دید چون ک محجبه بودو بعد از ده دقیقه ک راننده تو اون ترافیک داشت رانندگی میکرد و اس ام اس بازی میکرد من ب چیزی شک نکردم تا این ک یه اقای دیگه ای جلوتر سوار ماشین شد و یکباره یه ترسی افتاد ب جونم انگار یه حسی بهم میگفت ک فهیمه پیاده شو
از راننده تقاضا کردم نگه داره تا پیاده شم اما توجهی نکرد و اون اقایی ک کنارم بود خودشو بهم نزدیک ترمیکرد ترس تمام وحودمو گرفته بود اینبار با صدای بلندتر و لرزون تری خواستم نگه داره تا پیاده شم که یه دفعه اقاهه با دست کمرمو گرفت و منو روی پاهاش دراز کرد تا کسی از بیرون منو نبینه دهنمو چسب زد و دستام هم با چسب بست و از اون خانوم جلویی خواست تا بهش کمک کنه ولی صدای کسی ک فک میکردم خانومه مردونه بود و فهمیدم ک اون مرده حالا من بودمو یه عالمه ترس فقط ب خدا گفتم خواهش میکنم کاری کن همین الان بمیرم و زنده نمونم از شدت ترس تمام بدنم میلرزید کمی ک حرکت ماشین تندتر شد و دیگه از چراغای شهر خبری نبود فهمیدم ک از شهر خارج شدیم دیگه متوجه هیچی نشدم و نه داد زدم نه دستوپا فقط سکوت کردمو تو دلم از خدا میخواستم بمیرم اونا هم ساکت بودن تا این ک ماشین متوقف شد و راننده پیاده شد و بعد از چند دقیقه برگشت و گفت پیاده شید و بیاریدش
همه جا تاریک بود فقط چراغ قوه ی اون اقایی ک مثلا خانوم بود روشن بود و جلوی پاهاشونو نیگا میکردن حالم خراب بود تلاش میکردم ک راه نرم خودمو مینداختم رو زمین ولی منو ب زور بردن یکمی ک راه رفتین وارد یه خونه ای شدن منو پرت کردن روی مبل اتاق کوچیکی بود یه اشپز خونه داشت و بقیه وسایلا خونه کهنه وقدیمی بوداز شدت استرسو ترس ادرار داشتم نمیتونستم نگه دارمش ولی خودمو کنترل میکردم همشون اومده بودن بالا سرم واستاده بودن دهنمو باز کردن و من شروع کردم ب جیغ زدن اما فایده نداشت اون پیر مرده بهم گفت جیغ نزن ب جایی نمیرسی فایده نداره اما من هم جیغ میزدم هم گریه میکردم و ازشون خواهش کردم باهام کاری نداشته باشن پیرمرده گفت اگه دختر خوبی باشی و ب حرفامون گوش کنی باهات کاری نداریم و میزاریم ک بری ومنم گفتم چ کاری باید بکنم لعنتی ها گفت فقط ب من و این دوتا پسرام حال بده بعدش قول میدیم بزاریم ک بری و من با صدای بلندی داد زدم خفه شین کثافت ها خفه شین.......!اونا تمام لباسامو در اوردن و یکیشون تو حال ایستاده دستامو از پشت گرفته بود و او ن پیرمرده سعی داشت ک کیرشو بکنه تو کسم ولی نمیتونست پسر دیگش اومد و اینکارو کرد و من فقط سعی داشتم مقاومت کنم و جیغ میزدم منو پرت کرد رو زمین یکی از اون پسرای جوون اومد روم و کیرشو خیلی محکم کرد داخل کوسم و منم جیغ میزدم
پیر مرده هم کیرشو داخل دهنم کرده بود و داشتم بالا میاوردم بعد از ارضا شدن او ن پسره ک روم بود یکی دیگه اومد و کرد تو کونم منم تاحالا کیر تو کونم نرفته بود برا همین داد میزدم از شدت درد ولی اونا حال میکردن دوست داشتم بمیرم وقتی هر دوتا پسر ارضا شدن پیر مرده بهشون گفت برین بیرون و اونا هم رفتن اما قبلش منو روی یک میز دست و پاهامو بستن و پاهام و باز گذاشته بودن اون پیر مرده اشغال خیلی زجرم داد خیلی........! صبح روز بعد وقتی ب هوش اومدم دیدم دستو پام بازه و هیچ کس نیست سریع لباسامو تنم کردم ک فرار کنم تا درو باز کردم پسره گفت کجا من هنوز هستم یه حال دیگه باید بهم بدی و دوباره منو کرد اما اینبار پسره تنها بود و میکرد عقب و ضعف کردم و حالم خیلی بد شد وقتی ارضا شد یه دستمال جلوی بینی ام گذاشتو من دیگه چیزی نفهمیدم بیهوش شدم وقتی ب هوش اومدم دیدم تو بیمارستانم مثل اینکه یکی منو تو بیابونای اطراف دیده و رسونده بیمارستان .این داستان واقعی بود ما جامعه خیلی بدی داریم من زندگیم تباه شد حتی شوهرم طلاقم داد و بچه رو برداشت رفت و من موندمو مادرمو کلی حرف پشت سرم....
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم