ارسالها: 9253
#61
Posted: 8 Nov 2014 01:13
کاش کیرشو میکرد تو کسم
سلام. ونوس هستم ۳۳ سالمه الانم کرج زندگی میکنم.
نه سالم بود یا هشت سالم بود روزهای جنگ بود و تهران کمی خلوت شده بود من مدرسه میرفتم اما هنوز کار به تعطیلی مدارس تهران نکشیده بود سینه هام تازه در و هوای سرد آذر ماه بود رفته بودم نونوایی نون بگیرم شیفت عصر بودم آخه اون روزا مدرسه ها دو شیفته بود تو راه برگشت به کوچه مون که رسیدم صدای مردونه ای منو به خودم آورد : دختر خانوم صبر کن کارت دارم وایستادم و برگشتم پشن سرم رو نگاه کردم یه مرد مو فرفری بود با قد بلند و سبیلای کلفت و صورت گرد و تپلی داشت اما چاق نبود یک کاپشن سربازی تنش بود با یه شلوار لی آبی رنگ رفت پشت ماشینهایی که دو طرف خیابون پارک شده بود و دوباره صدام کرد رفتم ببینم چیکار داره جلوی من نشست جوری که من احساس بزرگی کنم و شروع کرد پرسیدن اینکه کجا زندگی میکنم چند تا خواهر و برادر دارم و در همون حین دستش رو برد زیر دامنم و کرد تو شورتم یه انگشتر نقره باباقوری دستش بود که سرمای بیحس کننده ای رو روی سطح کسم میدواند اما دستاش گرم بود با دستش داشت کسم رو آروم میمالوند
یه حس عجیبی بود و بعد به بهانه اینکه با دوستش قهر است و من آشتیشون بدم ازم خواست برم به خونه دوستش که پشت نونواییه دنبالش راه افتادم از راه پله های یه ساختمون که درش باز بود و معلوم نبود سکنه اش کجا هستند بالارفتیم تا پشت بام وقتی رسیدیم پشت بام در پشت بام رو بست یه بخاری نفتی قدیمی زنگ خورده و یه خورده خنزر پنزر بدردنخور و آت و آشغال و چند تا تیر و تخته تکه پاره رو پشت بوم بود تازه فهمیدم ای وای دروغ گفته اومد طرف من و روسریم رو در آورد و موهام رو زد کنار و گونه ها و لبها و گردنم رو بوسید زنبیل نونم رو گرفت و انداخت یه گوشه و منو تخت سینه دیوار خوابوند و دکمه های کاپشنم رو باز کرد و بلوز بافتنی فرمزم رو بالا زد و بادیدن سینه هام بی توجه به پرسشهای من اونا رو بوسید و بعد دامنم رو بالا زد و شورتم رو کشید پایین و کسم رو بوسید من اشکهام سرازیر شده بود اما بی توجه به من گفت بذار اول ممه هات رو بخورم و لباش رو چسبوند رو یه پستونم و شروع کرد میک زدن و با دست دیگش پستون دیگم رو میمالوند
سبیلاش مثل سیم خاردار تو پوستم فرو میرفت و سرمای آذر ماه پوستم رو میگزید بدون توجه به من رفت سر خوردن اون یکی پستونم و بی توجه به اشکهای من مالیدن اون یکی دیگه وقتی خوب مکید و ظاهرا خسته شد به من گفت دختر خوبی باشی دودول بازی میکنیم دیگه گریه نکن بعد ازم خواست رو تنش بخوابم دیگه تسلیم شده بودم رفتم رو تنش خوابیدم و دستام رو دور گردنش حلقه کردم و اونم دست انداخت دور باسنم و هم لبهام رو میخورد و هم باسنم رو ناز و نوازش میکرد خسته که شد رفت بلند شد طرف دیوار ایستاد و بعد اومد روبروی من روی یک تک پله نشست و زیپ شلوارش رو کشید پایین کیرش مثل فنر از تو شوارش پرید بیرون سیخ سیخ! یک کیر کلفت که یه جاهاییش مو داشت
ازم خواست برم رو پاهاش بشینم تا دودول بازی کنیم رفتم رو پاهاش نشستم کیرش رو سر داد لای قاچ کونم و دوباره با دستاش پستونام رو شروع کرد مالیدن و خوردن لبهام و مالیدن کسم حس عجیبی بود یک کمی بعد گفت میخوای حالا یه بازی دیگه بکنیم منو خوابوند و لاپاهام رو باز کرد کسم رو بوسید و یه زبون کشید تو کسم و کیر کلفت و درازش رو گذاشت درش اونقدر مالید در کسم تا آب داغش ریخت لای پاهام بعد که خسته شد بلند شد و ازم خواست به کسی نگم و بعد در رو باز کرد که برم وقتی برگشتم خونه خیلی حالم بد بود حالم به هم خورد اما آلان که یادش می افتم میگم عجب کیر باحال و ردیفی داشت کاش اون موقع بچه نبودم تا منم از سکس لذت میبردم و هنوز تو کف یه همچین کیر داغ و کلفتی هستم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#62
Posted: 8 Nov 2014 01:29
پردمو زد و راحتم کرد
سلام به همه
من مهسا هستم 22 ساله از تهران.قد170 و وزن 56...اولین باری که رفتم تو فاز سکس و این چیزا 17سالگی بود...17سالم بود که از سره کنجکاوی رفتم تو کاره چت و اینا..تا اینکه یاهو ایدی ساختمو پاس ثابت چت تو یاهو بودم اولش با یه پسر به اسم نیما دوست شدم و تلی با هم میحرفیدیم اینم بگم که اونموقع ها یه خط ایرانسل داشتم که خونوادم و دوستام نداشتن شمارمو و مخصوص کس کلک بازی بود...نیما اوایل همش میگفت که از سکس مامان بابات بگو منم ناراحت میشدم و خجالت میکشیدم و میگفت یا سکس تل کن باهام یا 500 ت پول بفرست واسم منم نکردم این کارارو و تموم کرد باهام اولین پسری بود که تو زندگیو اومده بود و دوسش داشتم..اینم بگم خوندادم واقعا سخت گیرن و رابطه دختر پسر رو بد میدونن و شاید این دلیل بر این بود که با اون سن خرم بی اف حضوری نداشتم...خلاصه بعد از کلی گریه و زاری دوباره رفتم یاهو و با 10تا پسر دوست شدم البته 10تا اغراق ...که یکی از این پسرا به اسم محمد سکس تل رو یادم داد اولش واقعا خجالت میکشیدم اما بعد از 1سال دیگه حرفه ای شدم...خلاصه گذشت و ما با سکس تل کردن گذروندیم تا اینکه با یکی به اسم نیما که 29-30سالش بود اشنا شدم و همیشه سکس خشن دوست داشت و تلی میگفت بردش شم و منم اوکی میدادم...
نزدیک به چند ماه باهم بودیم تا اینکه دانشگاه شمال بابلسر قبول شدم و دیگه مامان بابا نبودن ک24ساعت چکم کنن..به نیما گفتمو گفت همو ببینیم و به بهونه اینکه بابلسر مامور بازاره پیشنهاد داد بریم ویلاش..منم میدونستم برم سکس میکنیم اما بدم نمیومد.رفتم..قیافه مردونه و با قد185 و وزن 80...البته سانت نزدم و وزن نکردم تقریبی میگم.در کل خوب بود اما انتظار داشتم بهتر باشه اخه صداش فوق العاده بود البته معمولا افرادی که صدای قشنگی دارن قیافشون مالی نیست.وقتی منو دید اومد بغلم کرد و برد تو اتاق خواب و پرتم کرد تو تخت و خودش کنارم نشست.کلی حرف زدیم و سر صحبت سکسی رو باز کرد که اره تلی درسته قورتم میدادی الان موش شدی برده من؟دوس داری بردم شی گفتم نه گفت ولی میخوام که بردم شی و خوابید رومو لب میگرفت منم لباشو میخوردم همزمان مانتومو باز کرد و از تنم دراورد و تاپمو در اورد دست کرد تو سوتینمو می مالید.داغ شده بودیم گفت لخت شو واسم برده خوشگلم گفتم نه گفت زود باش منم در اوردم خودش لباساشو کند و اومد رو سینه هام نشست و با زانو هاش محکم فشار میداد سینه هامو التماس میکردم که نیما توروخدا پاشو اما بیشتر فشار میداد لبامو گاز میگرفت زبونمو به زور میکشید تو دهنش اب دهنشو تو دهنم میریخت و مجبور بودم بخورم بعد پاشد و لب تخت نشست و گفت برده سکسی من بیا ساک بزن واسم...
بدم میومد اما به زور سرمو رو کیرش بالا پایین میکرد و عصبانی میشد که دندون نزن کصافط و الا ننتو میگام منم میگفتم دندون نمیزنم بهم یاد داد که اینطوری کن اونطوری کن...حالا شد یاد گرفتی برده با استعدادی هستی...سره کیرش خیس بود بدم میومد موهامو محکم میکشید و سرمو عقب جلو میکرد بعد گفت بخواب منم عین بچه های مودب خوابیدم اومد لب گرفت گردنمو خورد بعد رفت سراغ سینه هام فشار میداد میگفت شیر میخوام گفتم نیما توروخدا نکن میگفت خفه شو..چرا شیر نداری هاااااااااااااااااان؟؟دیوونه شده بود گفتم نکن دردم میاد میگفت یا باید شیر بیاد یا انقدر فشار میدم خون بزنه از سینه هات کیرم لای پستونات...دیگه گریم درومد گفت خفه شو ..خفه شو صدات در بیاد خفت میکنم منم به هق هق افتادم که محکم خوابوند تو گوشم یهو داد زدم التماس کردم پاشد فکر کردم پشیمون شده خوشحال شدم اما کمربندشو اورد و محکم زد رو پهلوم گفت بردمی هرکار بخوام میکنم تو که عرضه نداری گوه میخوردی تلی بردم میشدی میگفت و میزد...بعد برم گردون و با دست رو کونم میزد اونقدر که داغ شده بود و بقول خودش قرمز...
سوراخ کونم و کسم رو میخورد زبون میزد کم کم داشتم حال میکردم که گفت پاهاتو باز کن میترسیدم پردمو بزنه پاهامو چسبوندم به هم گفت تو که میدونی هرکار بخوام میکنم پس گوه بازی در نیار و پاهامو به زور باز کردو کیرشو میمالون رو چوچولم لای کسم بالا پایین میکرد...گذاشت رو سوراخم و بعد.................چشام سیاهی رفت نفهمیدم چی شد دست زدم رو کسم خونی بود تازه فهمیدم بدبخت شدم اونم با خونواده 3پیچه من...تلمبه میزد و گریه میکردم ...در اورد گفت عین این بچه شهرستانیا پردت رفت زانو غم بغل گرفتی؟وا کن پاهاتو ..نه اصن برگرد 4دست و پا شو منم چاره ای جز چشم گفتن نداشتم خودم کرده بودم که لعنت بر خودم باد...ریتم تلمبه زدن رو تند تر کرد و عربده میزد میگفت ناله کن واسم جنده جونم...منم اه و ناله میکردمو کمرمو محکم میگرفت و تلمبه میزد یهو داد زد و کشید بیرون...گفت میخواستم حرومزاده واست بسازم گفتم گناه داری باز خوبه وجدان دردش نذاشت و الا الان.....بعد دوش گرفت و منم از خونه زدم بیرون و تا چند روز حالم بد بود... بعد 1ماه فهمیدم اگه پرده نداشته باشم کسی نمیفهمه و خودمو زدم به پوست کلفتی و سکسای بهتری داشتم البته دیگه دوره هرچی سکس خشن و برده شدن بود و خط قرمز کشیدم ....
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#63
Posted: 25 Nov 2014 23:18
هم منو کرد هم آبجیموسکس زوری
سلام اسم من محسن الان 19 سالمه از کرمانشاه یه خواهر دارم که اسمش مهسا هست 2 سال از من بزرگتره قدش 168 و خیلی خشگل و موهاش بلونده که الان شوهر کرده .داستانی که میخوام بگم از چند سال پیش شروع میشه که اونموقع ۱۷ سالم بود و کلاس دوم راهنمایی بودم .اون موقع خونمون تو پایین شهر کرمانشاه بود محله تازه آباد که همه لاشین و جاهل زیاد داره و مدرسمم اونجا بود.یه دوست داشتم به اسم هاشم که یک سال از من بزرگتره و خیلی با هم صمیمی بودیم و همچنین همسایه و همکلاسی بودیم ی دوست دیگه داشتم که اون دو سال از من بزرگتره و اسمش رحیمه.
یه روز تو مغازه هاشم نشسته بودیم که بهم گفت رحیم با خواهرت دوست شده زودتر جلوشو بگیر تا کاری نکرده منم با رحیم دعوام شد و همچنین با خواهرم و دیگه طوری شد که شرش رو کم کردم و دیگه رحیم دور و بر ما نیومد.اما تازه مشکلم با هاشم شروع شده بود ی روز با هاشم حرفم شد که گفت میخوام آبروتو ببرم عکس خواهرتو دارم و یه حرفای دیگه ای هست که برای همه میگم منم خیلی ترسیدم و افتادم به پاش که اشتباه کردمو بیا دوباره با هم دوست شیم اونم قبول کرد اما بهانه هاش زیاد شده بود هفته ابی یه بار میگفت دیگه باهات حرف نمیزنمو میخوام آبروتو ببرم منم میرفتم پیشش تو مغازشون به دست و پاش میفتادم ی روز گفت به یه شرط اینکارو نمیکنم کهخ باید بکنمت البته منظورش رو شلواری بود منم به ناچار قبول کردمو تو مغازشون یه دقیقه ای از رو شلوار کیرشو مالید به کونم
بعد از اونروز چن بار دیگه اینجوری باهام حال کرد ولی دیگه منم داشتم رفاقتی بهش میدادم و خودمم خوشم اومده بود بعدش شلوارمو هم پایین میکشید ولی کیرشو نمیکرد تو کونم و خیلی زود هم آبش میومد و میریخت در کونم تا اینکه ی بار کسی خونشون نبود رفتیم تو خونشون هر دو لخت لخت شدیم و دراز کشیدیم و اون از پشت کیرشو به کونم میمالید و دستشو میکشید رو بدنمو پاهاشم دور پاهام حلقه کرده بود بعد من بلند شدمو شروع کردم براش ساک زدن که آبش اومد و کمی ریخت تودهنم بعد کیرشو شستو من دوباره افتادم رو کیرش و یه نیم ساعتی خوردمش تازه کیرش بلند شد و من به پشت خوابیدمو پاهامو باز کردمو دادم بالا و کیرشو آورد جلو دهنمو براش خیسش کردم با تف و یه تف هم انداخت در کونم و کیرشو گذاشت در سوراخ کونم و فشار داد سر کیرش رفت تو کونم خیلی درد داشت...
خودمو کشیدم عقب کیرش در اومد دوباره کرد تو کونم که همش تا ته رفت تو کونم بعدش هی بهش میگفتم تو رو خدا یواش بکن درد داره اونم میگفت باشه ولی خیلی حشری بود و تند تند تلمبه میزد کون منم یواش یواش جا باز کرد و داشتم حال میکردمو کیرم هم راس شده بود کیرشو میکرد تو کونم در میاورد و دوباره میکرد تو بعدش شروع کرد به فحش دادن و میگفت این کیرم تو کوس مهسا مهسا خوشگله ,کیرم تو کوس مامانت , آه محسن کیرم تو کوس خواهر خوشگلت چه حالی میده کوس مهسا, منم هیچی نمیگفتم و کیرمو میمالیدم بعد دهنشو آورد جلو و لبمو میخورد زبونشو میکرد تو دهنم آبش که آومد همشو ریخت تو کونم منم داشتم جلق میزدم و اون کیرشو از تو کونم در آورد ولی من تو هموم حالت داشتم جلق میزدم خیلی حال داد آبم اومد و هر دو لباس پوشیدیم و من رفتم خونمون .
وقتی رفتم خونه کمی پشیمون شده بودم و از خودم بدم میومد و به فحشای هاشم فک میکردم بعد از اون هفته ای یه بار هاشم منو میکرد به نحو احسنت و در حال کردن فحشم میداد و میگفت که فک کن الان مهسا زیر کیرمه و دارم خواهرتو میکنم. منم دیگه کمک بدم میومد ودیگه دوس نداشتم بدم . هاشم اینا خونشون از محله ما بار کرد و فکر میکردم که دیگه تموم شده جریان منو هاشم اما اینجوری نبود ماهی دو سه بار زنگ میزد و تهدید میکرد و منو به زور میکشوند خونشون که دور هم بود از ما و منو میکرد منم هر کاری میکردم که دیگه تموم کنه حرف حالیش نمیشد و منم چون خیلی ازش میترسیدم دوباره میرفتم بهش میدادم دیگه از دستش کلافه شده بودم دیگه 18 سالم شده بود و برام سخت بود که تو این سن کون بدم و چون برای خودم غروری داشتمو با خودم فکر میکردم که یا خودمو بکشم یا اونو اما فکرش هم عذابم میداد و به خودم امیدواری میدادم که تموم میشه که یه روز گفت باید خواهرتو برام جور کنی بکنمش تا دیگه برای همیشه دست از سرت بردارم منم خیلی ناراحت شدمو اومدم خونه بهش فکر کردم که اگه بتونم اینکارو براش بکنم و خواهرمو راضی کنم که به هاشم بده خیلی خوب میشه و من دیگه زندگی راحتی دارم و تصمیم گرفتم که اینکارو بکنم . مهسا اون موقع دو ماه بود عروسی کرده و خیلی چیز خوبی بود یه روز اومد خونمون و من خیلی نگران بودم و اضطراب داشتم که بهش بگم خلاصه رفتم تو اتاقم و صداش کردم اومد و براش قضیه رو گفتم قبلش خیلی قسمش دادم که به کسی نگه و قبول کرد و منم یه خورده گریه کردم تا بدونه چجور وضعیتیه خیلی ناراحت شد و رفت خونه خودشون شب بهم اس داد و گفت فقط به خاطر تو و یه بار .و منم به هاشم گفتم اونم خیلی خوشحال شد و گفت همین امروز خونمو خالی میشه دس خواهر جندت بگیر و بیار اینجا منم به مهسا گفتم و یه ساعت بعدش اومد با هم رفتیم تو خونه هاشم اینا
مهسا جلوتر رفت تو دیدم هاشم لخته و تا مهسا رفت تو اومد جلو و مهسا رو بغل کرد و لبش رو خورد مهسا هم چیزی نمیگفت ولی باهاش هم کاری نمیکرد بعد هاشم به من گفت زود باش لخت شو و خودشم مهسا رو انداخت رو تشک که گوشه اتاق پهن کرده بود و افتاد به جونش روسریشو در آرد و نشست وسط پاهای مهسا و دکمه های مانتوشو باز کرد منم لخت دم و فقط شورت پام بود بعد مانتو مهسا رو در آورد یه تاپ قرمز تنش بود یه خورده گردن مهسا رو خورد و تاپش رو هم در آورد مهسا هیچی نمیگفت ناراحت بود و هاشم همش قربون صدقه خواهرم میرفت و میگفت فدای کوست بشم که چن ساله دارم به عشق کوس تو داداشت رو میکنم عزیزم بالاخره بهخ کوست رسیدم بعد شلوار شو بیرون آورد یه شورت بندی مشکی پاش بود هاشم یه لیس زد به کوس خواهرم و شورتش هم در آورد منم برای اولین بار بود کوس میدیدم یه کم خوشم اومد
مهسا خودشو آماده کرده بود و موی کوسشو کامل زده بود هاشم با دیدن کوس خواهرم خیلی حال کردو کیرشو آورد مالید به کوس مهسا مهسا یه آه کوچولو کرد بعد هاشم شروع کرد خوردن کوسش خواهرم پاهاشو داده بود بالا وباز کرده بود و به پشت خوابیده بود عین خودم که به هاشم میدادم بعد بهش گفت که تاپ و سوتینت رو درآر مهسا هم اینکارو کرد و لخت لخت شد بعد حالت 69 شدن و مهسا داشت کیر هاشم و میخورد فک کنم هاشم اسپری به کیرش زده بود که هنوز آبش نیومده بود بعد مهسا قنبل کرد و هاشم به من گفت بیا جلو رفتم و اشاره کرد به کیرشو گفت خیسش کن تا بکنمش تو کوس خواهرت
منم یه تف انداختم رو کیرش و بعدش گفت کوس خواهرتم لیس بزن گفتم نه ولی خیلی اسرار کرد مهسا هم روش نمیشد چیزی بگه منم به اجبار کوس خواهرمو لیس زدم و خیسش کردم بعدش همونجا هاشم کیرش و گزاشتدر کوس خواهرمو کرد تو هاشم منو نگاه میکرد در حالی که کیرش تو کوس خواهرم بود و دستاشم به سینه های خواهرم گرفته بود و لبختد شهوتی میزد چشماش مست بود و آ ه آ کوچولویم میکرد مهسا هم سرشو پایین انداخته بود و اونم داشت حال میکرد هاشم داشت تلنبه میزد که همون حالت خواهرمو از پشت بغل کرد و کشوندش طرف من و گفت کیرشو بخور بعد چن لحظه مهسا شروع کرد ساک زدن برای من منم دیگه خیلی حال کردمو داشتم لذت میبردم هاشم هم همچنان کیرش تو کوس خواهرم بود و چن تا سیلی هم به کون مهسا زد بعد کیرشو در آورد و به پشت دارز کشید و گفت بیا بشین روش خواهرمم خیلی سریع رفت نشست رو کیر هاشم .
مهسا روش به طرف هاشم بود و کونش به طرف من و داشت بالا پایین میکرد رو کیرش منم دیگه خیلی حشری شدم رفتم سراغش و دست میکشیدم رو سینه هاش .و کیرمو میمالیدم و مهسا هم داشت آه وناله میکرد من پررو تر شدم و کیرمو گذاشتم جلو دهن مهسا اونم دوباره شروع کرد به خوردن کیرم خیلی حال میداد سینه هاشم داشتم میمالیدم هاشم هم کوسشو میکرد بعد گفت بل شو آبم داره میاد مهسا از رو کیرش اومد کنار و هاشم آبشو ریخت رو سینه های مهسا . هاشم دیگه بیحال شده بود و چیزی نمیگفت خواهرمم رفت خودشو شست و سریع لباساشو پوشید و رفت منم بعد از اون لباسامو پوشیدمو یه خورده جلو هاشم گریه کردم و ازش قول گرفتم که دیگه منو ول کنه اونم گفت باشه دیگه هیچوقت بهت زنگ نمیزنم کاریم بهت ندارم برو منم رفتم بیرون مهسا رفته بود خونه خودشون اما بعد از اون زیاد رفتارش با من عوض نشر و انگار که چیزی نشده و الانم که 6 - 7 ماهه از اون روز میگزره دیگه خبری از هاشم نیست و من خیلی خوشحالم خدا کنه دیگه سرا غ منو نمیگیره. ..
نوشته: محسن
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#64
Posted: 19 Dec 2014 00:12
گاییده شدنم!!
سوار که شدم با هم دست دادیم. نگام افتاد پشت پاترول گفتم: اینو چرا اینجوری کردی؟ آخه صندلی عقب رو خوابونده بود و همسطح با پشت کرده بود روشم یه روانداز کشیده بود و پتو و متکا. گفت: سفرمون درازه لازم میشه. گفتم: بابا ما که قرار بود بریم چمخاله چند ساعت بیشتر نیست که؟ یه خنده ای کرد و گفت: سر راه یه چند تا توقف داریم لازم میشه. موندم چی بگم...
کرج رو که رد کردیم چند کیلومتر جلوتر پیچید تو جاده کردان. گفتم: اوا چرا پیچیدی اینوری؟ برگشت از اون نگاه های سرخ بهم کرد که تا تهشو خوندم. وسط هفته بود و جاده خلوت. گفت: درش بیار. فهمیدم. شروع کردم به درآوردن شورت و شلوارم. مانتوم کوتاه بود دیگه لازم نشد دگمه باز کنم. شروع کردم مالیدن کسم و آه و ناله کردن. یه کمی هم زاویه رو به سمتش داده بودم. یه خورده که جلوتر رفتیم پیچید تو یه کوچه کوتاه و رفت تا تهش. داشت پیاده میشد گفت تو ادامه بده قطع نکنی که بد می بینی. از اون روزای سادیسمی اش بود. فهمیدم از این سفر جون سالم به در نمی برم.
رفت به سمت یه در بزرگ آهنی انتهای کوچه و با یه کلید بازش کرد. ماشین و برد تو که دیدم یه باغه خیلی بزرگه که درختاشو خیلی نامنظم کاشته بودن و یه راهه باریک شنی هم وسط واسه ماشین گذاشته بودن. محو تماشا بودم که گفت: مگه نگفتم قطع نکن! دوباره شروع کردم به مالیدن و ناله کردن. تا وسطاش که رفت یه ویلا دیدم توپ! با خودم گفتم لااقل یه جای باکلاس حال میکنیم. نگه داشت و پیاده شد اومد طرف من دروباز کرد و گفت: من میرم پشت یه سری چیزا رو آماده کنم صدات بیاد تا اون جا. گفتم مگه نمیریم تو؟ گفت: نه کلید درو دارم فقط ماله دایی یکی از دوستامه فقط ورودی رو بهم داده. بعد رفت پشت. می خواستم برگردم که گفت: نگاه نکنی تو فقط بمال! عادت داشتم به این کارای عجیب و غریبش! از روز اول همینطوری بود و منم عاشق همین کاراش بودم. ولی وقتی چشاش سرخ بود نوبت درد کشیدن من بود و منم حتی نمی تونستم اعتراض کنم! از داد زدنم خوشش میومد و شکنجه ام میداد ولی من مثل مسخ شده ها فقط کافی بود صدام کنه! همه چیو یادم میرفت. مثلا همین امروز یهو زنگ زده میخوایم تا اخر هفته بریم شمال!!
اعتراض من که سره کارم و مامانینا رو چی کار کنم هم هیچ فایده ای نداشت! یه 5 دقیقه ای طول کشید تا اینکه گفت شلوارتو درآر و بیا! گفتم: آخه کسی ببینه؟ گفت هیچ کی اینجا نیست همسایه هم نداره. شلوار و شورتو کفشو با هم درآوردم رفتم عقب. لب عقب پاترول یه پتو انداخته بود و یه چند تا دیلدو هم گذاشته بود دم دست. بساط مشروب و سیگار هم بود. خودش هم جلوی در عقب وایساده بود و شلوار هم پاش نبود. کیرش جلو اومده بود فهمیدم خودشو ساخته. گفت بشین لبه ماشین. نشستم روی پتو که گفت اونجا نه روی جاپایی پائینی. نشستم که دستاشو زد به کمرش و کیرشو آورد جلو و گفت شروع کن. شروع کردم خوردن. گفت با صدا! منم شروع کردم اوم اوم کردن و لیس زدن کیرش. یه چند دقیقه بعد دستشو دراز کرد و شیشه مشروبو ورداشت و شروع کرد. گفتم: به من نمی دی؟ گفت: خفه! تا شمال هرچی دادم میخوری هی چی گفتم گوش میکنی فهمیدی جنده؟ گفتم: چشم! بعد چند دقیقه گفت تندش کن! تندتر می خوردم و لیس میزدم و دستمامو دور کیرش حلقه میکردم. یهو گفت بسه! بعد کمرمو گذاشت رو پتو.
زاویه ام خیلی بد بود و کمرم درد گرفت. گفتم: کمرم درد میکنه بزار برم بالاتر. گفت: مگه نگفتم خفه! بعد مشروبو ریخت از روی گردنم به پائین. مشروب همینطوری اومد پائین تا رسید به کسم. خم شده بود و داشت مشروبو از کسم می خورد همینطوری لیس زد تا اومد رسید به سینه هام. شروع کرد به گاز گرفتن که دادم دراومد وزنشو انداخته بود روم و گازای محکم میگرفت. از یه طرف کمرم داشت له میشد و از یه طرف گوشت سینه مو داشت میکند. میدونستم اگه داد محکم بزنم بدتر میکنه پس تحمل کردم تا اینکه بلند شد دوباره وایساد. سر شیشه مشروبو یهویی کرد تو کسم و تا ته فشار داد که جیغ زدم: وای خدا مُردم! گفت: هیچ کی اینجا صداتو نمی شنوه پس میخوام امروز دادتو بشنوم! دیگه آپارتمانم نیست صداتو خفه کنی باید داد بزنی! اینا رو میگفت و شیشه رو فشار میداد و میچرخوند. بعد شیشه رو درآورد و گذاشت تو دهنش و لیسش زد. گفتم: فراز جون تو رو خدا! لااقل بزار راحت تر دراز بکشم بعد هر جور خواستی جرم بده! کمرم شیکست به خدا! گفت: ببین حرف نزن من این سفرو جور کردم با هزار تا منت که هر کاری دلم خواست بکنم پس زر نزن و سعی کن راضی م کنی چون غیر این باشه برگردیم تهران مادرتو به عزات میشونم!
بعد انگار که دید این پوزیشن من برای خودشم فیت نیست پاهامو گرفت و یه کمی هلم داد توی پاترول. حالا وضعیتم بهتر بود و کمرم روی پتو بود. پاهام ولی همینطور آویزون بود و به زمین نمی رسید. پاهامو گرفت بالا و گذاشت روی شونه هاش. دوباره یه کم از مشروب ریخت رو نافم و شروع کرد لیس زدن شکمم و خوردن نافو و سینه هام. کیرشو گذاشته بود روی کسم و با بالا پائین کردن خودش کیرشم به کسم فشار میاورد. بوی مشروب و سفتی کیرشو و مالیدنش حالی به حالیم کرده بود. پیش خودم گفتم هر کاری هم بکنه عیبی نداره همین که کیرشو دارم که میخواد بره تو همه چیو تحمل میکنم. ولی چند دقیقه بعد ثابت شد که اشتباه می کردم. دو تا پاهامو با یه دستش گرفت بالا و با اون یکی دستش اروم کیرشو کرد تو کسم. خیلی حال کرده بودم. اروم میکرد و اروم درمیاورد. گفت دوست داری؟ گفتم: آره جیگرم! گفت: نه بگو چیو دوست داری؟ گفتم: کیرتو که داره تو کسم بالا پائین میشه رو دوست دارم. گفت: دوباره بگو کیر! گفتم: کیر کیر کیر. با هر بار کیر گفتن من در میاورد و میکرد تو. منم سرعت کیر گفتنم و زیاد کردم که یهو کشید بیرون . آه من دراومد. دوباره پاهامو ول کرد زمین مشروبو ورداشت یه کم ریخت تو دهنم. یه کمی هم خودش خورد. بعد یه دیلدو قرمز که خیلی کلفت بود و خاطره داد و فریادای منو داشت برداشت. چند وقت پیش مجبورم کرده بود عمل تنگی انجام بدم. بماند که چه بهانه هایی واسه خانواده تراشیده بودم برای نبودنم. حالا هم میدونستم اون دیلدوی قرمز قراره چه بلایی سرم بیاره. گفتم: فراز جون! تا اومدم ادامه بدم گفت: مگه نگفتم خفه!
دیگه تا خودم ازت نخواستم نباید حرف بزنی فقط باید داد بزنی و آه و ناله کنی و قربون کیرم بری فهمیدی؟ اشکم داشت درمیومد. ولی تمام اینا برای اون یه بازی بود. بازی که من کنیز و اون ارباب بود. آرزوش این بود که تو دوره قجر زندگی میکرد و حرمسرا داشت! چند باری هم جلوی من با یکی دیگه لاسیده بود و منم قهر کرده بودم و چند روز بعد که زنگ زده بود با کله رفته بودم. دیلدو رو برداشت و یه تف گنده انداخت روشو یهو کرد تو دهنم. گفت: لیس بزن. همینطور که میخوردم اونم نگام میکرد و با یه دست مشروب میخورد و با یه دست کیرشو میمالید. بعد چند دقیقه دیلدو رو گرفت و یه تف دیگه انداخت روشو سرشو گذاشت روی کسم. چشامو بسته بودم و منتظر فرو کردنش بودم. گفت: چشاتو باز کن. باز کردم و نگاش کردم. گفت: اربابت کیه؟ گفتم: تو! گفت: تو نه شما تو این سفر باید به من بگی شما ارباب! گفت: شما ارباب!
گفت: خوبه حالا میخوای جرت بدم؟ گفتم: بله ارباب! هنوز حرفم تموم نشده بود که با یه فشار تمام دیلدو رو کرد تو کسم. جیغی که کشیدم چند تا پرنده رو رو درختای اطراف ترسوند. گریه میکردم و اون دیلدو رو درمیاورد و میکرد تو. گفتم: تو رو خدا بسه مُردم! نمی دونم چی شد که دست کشید. چشای خیسمو دوباره باز کردم دیدم داره تیشرتشو درمیاره. بعد دوباره پاهامو گذاشت رو شونه شو اینبار سر کیر کلفتشو کرد تو کسم و شروع کرد تلمبه زدن. درد داشتم ولی می دونستم نباید فریاد بزنم شروع کردم اروم اروم ناله کردن. یه چند دقیقه ای که تلمبه زد با انگشت شروع کرد چوچولمو مالیدن. تو آسمونا بودم این بار. عادت داشت که وسط شکنجه هاش چنان حالی بهم بده که شکنجه قبلی رو فراموش کنم و آماده بشم برای بعدی. تلمبه زدن و مالیدن و سریعتر کرد تا اینکه با یه آه بلند آبم اومد. آبم که اومد اونم دست کشید. گفت: برگرد رو شکم بخواب. فهمیدم شکنجه واقعی تازه داره شروع میشه. با بیحالی بلند شدم و رو شکم خوابیدم. ندیدم داره چیکار میکنه ولی بعد چند دقیقه دیدم سوراخ کونم و با انگشت داره باز میکنه و کرم میزنه. باز خدا رو شکر که خشک خشک نکرد. یه بار تو آپارتمانش خشک کرد تو کونم خون راه افتاد. اینه که بعد اون دیگه خشک نمی کنه. اول یه انگشتی بعد دو سه انگشتی میکرد تو کونم. کلا کونم که تنگ هست و درد داره اصلا هم از پشت خوشم نمیاد. ولی اون این چیزا حالیش نبود. شروع کردم به منقبض کردن کونم که گفت شل کن وگرنه پدر خودت درمیاد! راست میگفت هر جوری بود شل کردم که دید سر یه چیزو داره فشار میده به کونم. وای خدا دیلدو قرمزه بود اون به زور تو کسم جا میشد چه جوری تو کونم تحملش کنم. گفتم فراز جان تورو خدا! که فشارشو بیشتر کرد. گفت: داد بزن. بهت می گم داد بزن بگم تو رو خدا نکن جر خوردم التماس کن وگرنه از اینجا تا شمال این دیلدو رو میکنم تو کونت درشم نمیارم. گفتن نمی خواست خودم شروع کردم: وای مُردم تو رو خدا جر خوردم وااااای نه نکن نکن تو رو جون هر کی دوست داری فراز! می میرم به خدا کونم پاره میشه دارم پاره میشم ..... بسه دیگه فرو نکن ....
با هر کلمه من یه کمی بیشتر فشار میاورد خواستم دستمو ببرم عقب که گرفت و پیچوند و رو کمرم نگه داشت و این بار با فشار دیلدو رو تا جایی که فکر کنم آخر روده ام بود فشار داد. فکر کردم بیهوش می شم ولی دادایی میزدم که فکر کنم تا خود تهران صداش میرفت. همون جا نگه اش داشته بود یه مایع ای ازم داشت میریخت پائین فکر کردم دوباره خونریزی کردم ولی اون داشت مشروبو میریخت رو کونم و اطراف دیلدو رو لیس میزد. یه چند ثانیه ای نگهش داشت تا خوب جا واکنه و شروع کرد تلمبه زدن. دوباره خیال کردم بیهوش میشم ولی سگ جون بودم که با اون همه درد و داد و فریاد باز هم بعد چند دقیقه وقتی دستشو از پائین برد و شروع کرد چوچولمو مالیدن شروع کردم به آه و ناله و حال کردن. دوباره آبم اومد تو دستاش. گفت: نمی دونی چه حالی داره این منظره که یه دیلدوی قرمز گنده میره تو کون تنگ تو. باید فیلمبرداری میکردم حالا تو مکان بعدی حتما فیلم میگرم.
بعد دیلدو رو درآورد و کیر خودشو جا کرد تو کونم. شروع کرد تند تند تلمبه زدن یه 5 دقیقه ای میزد و میکوبید رو کون من و میگفت: داد بزن داد بزن جنده التماس کنم بگامت! منم با اینکه بعد از آب اومدنم دوباره تنگ شده بودم و درد داشتم می گفتم: جووووون بکوب تو کونم بکوب کیرتو میخوام بگا منو جوووون حال میکنم کسم و کی میکنی؟ من کیر میخوام تو کسم ..... کیرتو میخوام کسمو جر بده .... اینا رو میگفتم شاید تحریکش کنم و دست از سر کونم برداره که مثل اینکه موثر شد کیرشو درآورد و منو محکم برگردوند و دوباره با فشار فرو کرد تو کسم که گفتم: آخ...... گفت: جون اره درد داره هنوز نمی دونه درد یعنی چی؟ تو این سفر حالیت میکنم می گامت می کنمت دادتو در میارم. داد بزن. منم فقط میگفتم: واااای واااای کسم وااای واااای وووووی ووووی جووون آره بکن آره آآآآآره کیر تو کسم همینه کیرتو میخوام ارباب کیرتو. تا گفتم ارباب سرعتشو زیاد کرد طوری میکوبید که فکر میکردم خایه هاش هم داره میره تو
تمام بدنم میلرزید از ضربه هاش دستامو گذاشتم رو پستونام و همینطور که میمالیدم ناله میکردم یه دستمو بردم سمت چوچولم و با ضربه های اون می مالیدمش که دیدم یه آه بلند کشید و تمام آبشو خالی کرد تو کسم. پاهامو فشار میداد طوری که جای انگشتاش روی رونام افتاده بود منم یه چند لحظه همینطور چوچولو مالیدم و آبمو آوردم. کیرشو کشید بیرون و بلندم کرد بعد آروم لبامو ماچ کرد. دوباره داشت گریه ام میگرفت. نمی دونستم این رفتاراشو باید به چی تعبیر کنم بارها خواسته بودم به این رابطه خاتمه بدم ولی نمی تونستم و مثل سگ برمیگشتم طرفش. علتش هم همین رفتارهاش بود. تازه داشتم مزه بوسه شو هضم میکردم که با دست محکم زد رو باسنم و گفت: بپوش باید بریم مکان بعدی.......
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#65
Posted: 19 Dec 2014 00:29
شوهر عقدیم وحشیانه منو کرد
تازه دیپلم گرفته بودم که با آرش عقد کردم نه به خواست خودم به خواست بابا ونامادریم آرش نسبت به من هیکل گنده یی داشت پسر خوش تیپ وبی سرو صدای بود اما عبوس بود اخماش همیشه خدا تو هم بود من کنارش مثل جوجه بودم سر همین جوجو صدام می کرد...
3 ماه از عقد مون گذشت و من شیفته اش شدم باهم خوب بودیم اما یه چیزی بود حس می کردم تحقیرم می کنه حتی تو لحن جوجو گفتنشم یه حسی مثل تحقیر بود بگذریم
یه روز بابام گفت داره با نامادریم میره مشهد تا ماه بعدم نمیان میرفتن خونه یکی از دوستای بابام گفت به ارش گفتم نیستیم اگر ترسیدی بهش زنگ بزن چیزی نگفتم فرداش اونا رفتن منم خودمو با سریال و کتاب مشغول کردم شب خوابیده بودم که صدای رعدو برق اومد منم ترسو یه جیغ پشبنش کشیدم گوشیم زنگ خورد ارش بود_باز کن درو جوجو_ پشت دری _اره_ چرا_ اخه میدونم جوجوم از رعد برق میترسه در باز میکنم میا تو تا میرسه خودمو پرت میکنم تو بغلش بدون توجاه به موقعیتم یه عادت بد دارم که موقه خواب یه لباس خواب نازک سفید بدون لباس زیر میپوشم
چونمو میگیره ولبامو می بوسه اول اروم اما بعد با حرص بیشتر میمکه میام ازش جداشم چنگ میندازه به کونم باصدای گرفته میگه_کجا جوجو... هروقت من بخوام میری دست میندازه زیر پام بلندم می کنه صاف میر تو اتاق پرتم میکنه روتخت کتشو درمیاره میاد روم دوباره لبامومیخوره همزمان دست میندازه لباس خوابمو پاره میکنه دستشو دو طرف کمرم میزاره شروع میکنه به خوردن سینه هام هم از خشونتش خوشم میاد هم میترسم میره پاینتر دور نافم ومی لیسه توقع دارم بره پایین اما میاد بالا لبمو می بوسه مینالم_ ارش_ جون کوچولو بخورم کستو؟
نمیزاره جوابی بدم لبمو گاز میگیره و کسمو میماله دوتا سیلی محکم میزنه به کسم شروع می کنه به مالیدن ناله هام بلندتر میشه _جوووووون ...جوجو چه صدای داری دستمو به دکمه های یکی درمیون بازش میندازم سینهشو لمس میکنم محکمتر کسمو میماله کمرم ناخود اگاه بلند میشه_ اه...اوففففف...اه...ارش ...اخ حرکت دستشو تن ترمی کنه _جوجو داره ابت میاد اره ...جون کی ابتو اورد ها_ تو...اه ...اه _من کیم ؟_ ارش ... ارش دستم به یقه پیرنش بنده میکشمش طرف خودم همین که سنگینیشو حس می کنم ارضا میشم چشمامو می بندم 2 دقیقه نمیگذره که میگه_ اماده ای واسه جر خوردن خانوم کوچولو؟
متعجب نگاش می کنم _ می خوام کونتو بکنم_ نه ارش میگن درد داره_ من کون کردن دوس دارم اگه را بیای ارو میکنمت جوجو ولی وای به حالت اگر بخوای ب... قبل اینکه حرفشو تموم کنه پاشدم دویدم طرف اتاق خواب بابام اینا اونم دنبالم دم اتاق دستمو گرفت کشیدو کولم کرد انداخت روتخت نشست روم پیرن شودر اورد دکمه شلوارشو باز کرد _میخواستم فقط کونتو جر بدم ... حالا دهنتم جرمیدم جنده یه لای ملافه رو میندازه روصورتم تابه خودم بجنبم شلوارشو در میاره کیر کلفتشو که میبینم قلبم وایمسته دست میکنه تو موهام ومیگه _باز کن دهنتو...جوجو کیر کلفت ودرازشو بزور تا نصفه میکنه تو دهنم و درمیاره چند با رعقب جلو میکنه ودر میاره یه بالش میزاره زیرمو بهزور روشکم میخوابونتم روش دستامو با کمر مند می بنده کمرمو میکشه بالا کیرشو میزاره دم کونم وفشار میده چشمام سیاهی میره _ نکن ارش نامرد درد میکنه ...اخ...
یه فشار دیگه داد سر کیرش رفت تو نا لم بلند تر شد _اخخخخخخ... ایییییی _جون ...جون گفتم در نرو _ عوضی کیرشو تا ته فشار میده تو کونم پاهام بی حس میشه وقتی حس میکنه دارم میافتم خودش منو خوابوند کونم بخاطر بالش هنوز برجسته بودو کیر اونم تو کونم میخابه خوابید رومو در گوشم زمزمه کرد_ کونتو جر دادم ...پارش کردم ازش خوون میاد اشکم میچکه ارش مشغول عقب جلو کردن میشه _تو جوجوی منی مال منی خودم گاییدمت خودم کونتنگتو جردادم موهامو میکشه و لبمو می بوسه بازم به حالت سگی برمی گردیم دستشو میشکه رو شکمم ودر گوشم میگه_ دوست دارم...
نوشته: سوگول
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#66
Posted: 10 Jan 2015 00:17
دنیا و تجاوز وحشیانه پسرخاله
وقتی بعد از هشت سال دیدمش تو همون نگاه اول بد جوری عاشقش شدم. اصلا باورم نمیشد این همون پسری باشه که کل بچگیم پیشش بزرگ شده باشم.. آخه اون موقع ها مامانم سر کار میرفت و منو همش میذاشت خونه خالم. من و آرمان (پسر خالم) از صبح تا شب با هم بودیم. همون موقع ها هم خیلی دوسش داشتم و خیلی با هم جور بودیم ولی بعد چند سال بین خونواده هامون یه سری اختلاف پیش اومد که باعث شد چند سال همو نبینیم... تو ختم زنداییم بود که مامانامون با هم آشتی کردن.. چون زنداییم فوت کرده بود و دایی و دختر داییم تنها من چند روزی واسه اینکه دختر داییم تنها نباشه خونه اونا بودم و خونواده خالمم همینطور. آخه خالم واسشون غذا می پخت و کارای خونشون رو انجام می داد...
خلاصه فرصتی شد تا من و پسر خالم بعد از چند سال دوری بتونیم بیشتر با هم باشیم و همو بشناسیم.. نمیدونم چرا بدجوری ازش خوشم اومده بود. بعد از چند روز از رفتارا و حرکاتش فهمیدم اونم ازم خوشش اومده و دلش میخواد باهام رابطه داشته باشه اما به روش نمی آوردم.. شب آخری بود که اونجا بودیم خالم گفت میخواد امشبو پیش دختر داییم بخوابه و با هم صحبت کنن ،شوهر خالم و داییم هم واسه اینکه داییم تو اتاق خودشون نخوابه و مثلا یاد زنداییم نیفته تو هال خوابیدن. موندیم من و آرمان.. ناچار باید من و اون تو یه اتاق میخوابیدیم، دیگه کاریشم نمیشد کرد.. من رو تخت دو نفره داییم اینا خوابیدم و اون پایین. هیچ حرفی نزدیم فقط شب بخیر گفتیم و مثلا خوابیدیم.. تازه چشام داشت سنگین میشد که دیدم در اتاق بسته شد. یه آن ترس همه وجودمو برداشت ولی بازم به روم نیاوردم که دیدم آرمان داره سینه هامو میماله و لبامو میخوره.. معلوم بود حالش زیاد خوب نیست.. نمیتونستم کاری کنم...
درست بود دوسش داشتم ولی انتظار این کارو ازش نداشتم.. سینه هامو محکم فشار میداد و لبمو گاز میگرفت. اولش دلم میخواست فرار کنم ولی بعدش دیدم خیلی هم بد نیست پس خودمو دست پسر خاله سپردم.. دستشو برده بود زیر سوتینمو سینه هامو میمالید. جوووووون. بعد از چند دقیقه که حسابی داشتم حال میکردم یهو پاشد بهم گفت لباستو دربیار منم که حشری شده بودم حرفشو گوش کردم. خوابیدم رو تخت سینه هامو میخورد، با یه دستش با لبم بازی میکرد و هی انگشتشو میکرد دهنم با اون دستشم با کسم ورمیرفت خوشم اومده بود ولی بعدش همچین جر خوردم که اصن فکرشم نمیکردم، به جلو خوابوندتم دستامو به زور نگه داشت و کیرشو کرد تو کسم.. چشام سیاهی میرفت وقتی بعد چند لحظه کس خونیمو دیدم ناخود آگاه زدم زیر گریه گفتم آرمان چه غلطی کردی؟؟ اونم خیلی ریلکس گفت خفه شو جنده خانوووم.. فقط گریه میکردم اونم وحشیانه تلمبه میزد و منم نمیتونستم کاری کنم.. اون شب بعد از اینکه کارش تموم شد پاشد رفت دستشویی بعدشم انگار نه انگار که اصن چیزی شده اومد سر جاش خوابید. منم بی سر و صدا رفتم خودمو شستم و اومدم تا صبح گریه کردم...
تا چند وقت همش شبا کابوس میدیدم.. خودم کردم که لعنت بر خودم باد دیگه... شده بودم جنده و قربانی (مثلا) عشق به پسر خاله.. ولی بعد ها چند بار ازم عذرخواهی کرد و بهم گفت اون شب اصن تو حال خودش نبوده اما فایده ای به حال من نداشت.. الان 5 سال از اون شب میگذره، آرمان ازدواج کرده و منم با راهنمایی ندا (خواهر بزرگترم) رفتم و گند کاریمو درست کردم ولی هنوزم که هنوزه وقتی 25 مرداد میشه همه تن و بدنم میلرزه... امیدوارم نصیب هیچ دختری نشه...
نوشته: دنیا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#67
Posted: 10 Jan 2015 00:23
سرنوشت سکسی منتجاوز
سلام اسم بهنازه 19 سالمه چند روز دیگه هم تولدمه میخوام خاطرات سکسی و اینکه چطور به اینجا رسیدم رو واستون بگم!
در کل یه دختر بورم موهای طلای خوش رنگی دارم پوست سفید ی که با موهام و صورت گردم خیلی هم خونی داره و با چشم های آبیم خیلی ناز تر شده از خودم تعریف نمیکنم این چیزایه که دوستام بهم میگن قدم 174 وزنم 65 کیلو میشه سایز سینم 70 سینه هام نه کوچیکه نه بزرگ اما خوش فرم هستن! از لحاظ اخلاقی هم در کل دختر لوسی هستم اینا رو گفتم که خوب تجسمم کنید بریم سر اصل داستان داستان که چه عرض کنم سرنوشتم و اتفاق های که واسم افتاد تا به اینجا رسیدم !!!
***
وقتی 8 سالم بود یه روز زمستونی سر ظهر داشتم تو کوچه با دوستم بازی میکردم کسی جز من دوستم تو کوچه نبود سر گرم بازی بودم یه مردی که حدود 20 خورده ای سال داشت اومده بود در خونه همسایه ی رو به رو چند باری در زد کسی در باز نکرد و این در زدن ها توجه من رو به اون جلب کرد داشتم نگاهش میکردم که صدام زد! گفت سلام منم با ترس سلام کردم گفت آومدم دمبال دوستم خونه نیستن، قرار بود فیلمی که از یکی دوستام گرفته بودم رو اون بره بهش بده اخه خیلی وقته من بهش ندادم روم نمیشه! حالا که اون نیست میشه تو با من بیای بریم بهش بدی؟
گفتم من اجاره ندارم جای برم باید اجازه بگیرم! گفته نه خونشون همین جا سر کوچست! خلاصه راضیم کرد باهاش برم به دوستم گفتم زود میام وقتی رفتم سر کوچه با دستش اون کوچه رو نشون داد گفت اونجاست و چند تا کوچه دیگه باهش رفتم خیلی ترسیدم گریم گرفت گفتم خیلی دیر شدیم گفت سر صدا نکن الان میرسیم همین جوری کوچه ها رو پشت سر گذاشتیم تا دیگه کوچه ای نبود رسیدم به پشت خونه ها (منطقه ای که زندگی میکردیم پشتش زمین خاکی بود) یه زمین خاکی که هیچ کسم اونجا نبود یه چند قدم رفتیم جلو یه تپه ای بود که با اجر و.... تخریب ساختمونی ها درست شده بود رفتیم اون پشت که گفت خیلی وقت بود دختر نکردم! منم گریه کنان گفتم یعنی چی گفت نمیدونی! میخوام بکنمت منم گفتم یعنی چی گفت الان نشونت میدم
شلوارم کشید پاین جیغ زدم موهام رو کشید گفت ساکت شو تا موهات رو ول کنم منم فقط گریه میکردم شرتم در اورد داشت دست مالیم میکرد منم نمیدونستم اصلا این کار ها یعنی چی بعد یه چند تا اجر اورد گذاشت زیر پام گفت برو رو اجر ها ولی من نرفتم فقط گریه میکردم بلندم کرد گذاشتم رو اجرها و یه چیز خیس و چسب ناک زد در سوراخ کونم متوجه نشدم میخواد چکار کنه و اون چی بود که باهاش کونم خیس کرد بعد یه توف کرد دوباره زد در سوراخ کونم فهمیدم توفش بود بهش التماس میکردم ولم کنه که یه هو یه درد عجیب کل بدنم رو گرفت نمیدونستم کجام درد میکنه بعد چشمام سیاهی رفت وقتی به خودم اودم دیدم یه چیزی داره میره داخلم میاد اون لحظه سوراخ کونم رو حس نمیکردم دل رودم بهم ریحت حالم بد شده بود که صداش در اومده مدام میگفت آه که بعد یه آهههههههه بلند کشید حس کردم کون داره میسوزه بد کیرش رو در اورد اونوقت فهمیدم چی داشت میرفت داخلم و مال مرد ها با مال ما فرق داره وقتس کارش تموم با دستمال کاغذی پاکم کرد لباسم رو تنم کرد و تا نزدیک های خونمون رسوندم و یعد تحدیدم کرد و بعد سریع رفت منم با یغضی که تو گلوم بود داشتم بز میگشتم همرا با ترسی که میگفتم نکنه مامانم بفهمه تو همین فکر ها بودم که حس کردم کونم باز شده و یه مایع چسب ناک داره ازش میاد بیرون نمیتونستم درست راه برم هر طوری شد رسیدم خونه دم در با دوستم که منتظرم بود خداحافظی کردم زود رفتم خونه اول رفتم دست شوی وقتی نشستم اول کلی اب همراه با باد از کونم زد بیرون بعد خودم روشستم رفتم خونه دل پیچه داشتم بعد شم چند بار دیگه رفتم دست شوی فایده نداشت شب قبل از خواب داشتم به بلای که سرم اومد فکر میکردم دعا میکردم مرده بیمره از اون روز به بعد میترسیدم برم بیرون و همش به این فکر میکردم که اون باهم چکار کرد!
چند وقت بعد که رفتم حمام کنج کاو شدم یکمی خودم دست مالی کردم و رفتم زیر دوش آب واسم جالب بود خوشم اومده بود همیشه این کار رو میکردم وقتی میرفتم حمام گذشت تا 10 یا 11 سالم شد اطلاعاتم راجع این چیزا بیشتر شد تا جای که میدونستم کیر چیه و کس و کون چیه ادم ها چطور بچه دار میشن
اون روز ها همراه با تفکر های بچگانم به این چیزا هم فکر میکردم و این بخاطر اون مرد کثیف و کاری که باهم کرده بود، بود
کم کم با دختر دایم در این مورد حرف زدم و تبادل اطلعات کردیم خیلی باهم راحت بودیم وقتی خونه هم بودیم با هم میرفتیم حمام یه روز بهش گفتم تو حمام چکار میکنم اونم انجام داد خوشش اومد کارمون شده بود این که هر وقت خونه هم دیگه مریم بریم بازی و خودمون رو کر کثیف کنیم بریم حمام و بعد خودمون رو دست مالی کنیم من نرگس دختر دایم رو انگشت میکردم اونم من رو بعد کس هامون رو با آب داغ میمالیدیم
نگسر یه دختر هم سن و هم اخلاغ خودمه فقط یکم از من جدی تره موهای قهوه ای با صورت سفید ی داره ولی به سفیدی من نیست از من یکن قد بلند تره مثل خودم خوش اندام و نسبتاً لاغره خلاصه داشتم میگفتم با آب داغ میمالیدم کم کم با اطلاعت بیشتری که بدست اوردیم تو کف این بودیم که سینه ی کی بزرگ تره و اندام کی بهتره یه روز وقتی رفتیم حمام با خودش خیار اورد مه بکنیم تو کون هم وقتی خیار رو کرد تو کونم حس همون موقع که مرده کردم رو بهم داد بازم تا یادم اومد نفرینش کردم
هر روز باهم بیشتر حال میکردیم تا دختر دایم خونشون رفت یه شهر دور تر از ما بین حال کردنون فاصله افتا هر دو سه ما یکی دوبار چند وقت بعد که باز دیدمش و تو خونه جدیدشون رفتیم حمام من برای اولین بار تو سن 13 یا 14 سالگی ارضا شدم خیلی بهم فاز داد تازه لذت سکس رو درک کردم ولی دختر دایم هر کاری کردیم ارضا نشد کسش کبود شده از بس مالیدیمش بعد ها موبایل خریدیم با هم فیلم سکسی نگاه میکردیم و همین جوری لز میکردیم تا وقتی 17 سالمون شد و دوتا تیکه ناز شدیم واسه خودمون فقط تو کف این بودیم که دوس پسر داشته باشیم اما موقعیتش رو نداشتیم وقتس یه پسر نگاهمون میکرد احساس قرور میکردیم و میخواستیم پسر بیاد جفتمون رو باهم بکنه اما فقط حسرت میکشیدم وقتی کسی بهمون تیکه مینداخت تا چند وقت بیادش خود ارضایی میکردیم
کی فکر میکرد دختر های خوشکلی مثل ما این جوری تو کف باشن مخصوصاً من که تو مدرسه بهم میگتن خانوم بلوند!!!!
همین پارسال دوس پسر دار شدم اما نگرس به من نگفته بود نامرد سه چهار ماهی بود دوس پسر دشاته و دوبار سکس کرده بود وقتی بهش گفتم دوس پسر دارم حریانش رو بهم گفت وقتی از سکس هاش تعریف کرد بهش حسادتم شد ازش ناراحت بودم!
دوست پسرم اسمش حسام بود خیلی زود باهش گرم گرفتم و بهش وابسته شدم بعد از یک ماه ارم درخواست کرد برم خونشون قبلش چند باری به سختی تونستم باهش برم بیرون با دروغ های که به خانوادم میگفتم واسه این که بتونم برم خونشون گفتم امروز سه ساعت کلاس توقیتی دارم چیز عادیی بود در ماه چند بار کلاس داشتیم
روز که قرار بود بعد مدرسه بیاد دمبالم اون موقع سوم دبیرستان بودم شبش رفتم حمام بدنم خودش کم مو بود فقط حمام کردم و موهام رو که تا وسط های کمر میرسه رو اتو کشیدم صبحش یه ارایش ملیح کردم که کسی شک نکنه و رفتم مدرسه ظهر که کلاسم تمام شده بود اومده بود دمبالم ماشین دوستش بود رفتیم خونشون کلی استرس داشته بودم ازش ترسی نداشتم تازه دوسشم داشتم اما یه حسی عجیبی داشتم سکس اول با بقیه سکس ها فرق میکنه اون حرفی از سکس نزد ولی من میدونستم اخرش به سکس میکشه واسه همین خودم رو اماده کرده بودم تو راه یکمی حرف میزدیم شایدم بسشتر اما حواسم نبود داشتم به نرگش فوحش میدادم که بخاطر اون دارم این کار رو میکنم کخ ازش عقب نیوفتم که یه هو حسام گفت بهناز بهناز کجایی رسیدم پیاده شو وقتی به خودم اومدم دیدم تو حیاطیم و حسام در ماشین باز کرده داه بهم میگه رسیدیم اومدم پایین که حسام زود کشیدم تو بغل خودش گرمی تنش عجیب بود مثل نرگس نبود بار اوب بود تو بغل یه پسر بودم همین جوری چسبیده به هم اروم اروم رفتیم تو خونه بعد ازش جدا شدم رفت تو اشپز خونه گفت چی میخوری گفتم آب!
اب اورد خوردم خودشم یه چیزی تو همون اشپز خونه فکر کنم خورد بعد نشست کنارم یکمی چرت پرت گفت اصلا حواسم بهش نبود که لبم رو لبش دیدم کل موهای تنم سیخ شد اصلا فکرشم نمیکردم این جوری بشه بدنم با اولین بوسش از لیم گرم شد منم شروع کردم به همراهی کردنش خیلی زود رفت سراغ عشق بازی فکرشم نمیکردم این قدر زود بدون معطلی شروع کنه گفتم حداقل یه چند دقیقه ای طول میکشه تت بخواد راضیم کنه و....
داشتیم لب های هم دیگه رو میخوردیم خیلی حس بهتری نسبت به نرگش داشت ازش جدا شدم و مغنه و مانتوم رو در اوردم با یه تاپ سورتی اومدم پیشش دوباره لباش رو بوسیدم از نگاش معلوم بود که تو خوابم فکر نمیکرد همچنی دختری گیرش بیاد یعد رفت سراغ گردنم حسابی حشریم کرد کسم داغ داغ شده بود و جوری وسط پام رو خیس کرد که فکر میکردم ار رو شلوارم معلومه بعد ش اومد سراغ سینه هام از رو تاپم بوسشون کرد و میمالیدشون تو دنیایی دیگه ای بودم و اروم ارم تاپم رو در اورد که گیر کرد به کلیپسم موهام رو کشید یه جیغ کوچیک زدم کلی صربون صدقم رفت بعد کلیپس رو باز کردم موهام باز شدن بعدش حسمام رو دیدم که مات تنم شده که رفتم جلو یه بوس از لبش گرفتم اونم سوتين توریم رو در اورد انداخت رو مبل کناری و شروع به خوردن سینه هام کرد...
همین اول کار نزدیکی ارضا شدنم رو حس میکردم که رفت سراغ نافم و کم کم شلوارم رو مشید پاین تا شورتم رو دید گفت چکار کردی با خودت که خجالت کشیدم ار رو شرتم یکن مالیدش و شرتم در اورد نفسم تو سینه ام حبس شد تند تند قلیم میزد حال عحیبی داشتم که زبونش رو کسم حس کردم...
...
تموم تنم یخ کرد حس عجیبی داشتم وقتی با زبونش وسط کسم رو لیس میزد از خود بی خود میشدم فقط میخواستم واسم بخوره تو دنیای دیگه ای بودم
که اصن متوجه نشدم کی بلند شد لباساش رو در اورد و کیرش رو گرفت جلو صورتم منم واسش با دست میمالیدم بعد گفت بخور اولش یکم چندشم شد ولی سعی خودم کردم یکم زبون زدم کم کم کردم تو دهنم کیرش بزرگ بود و دهنم درد میگرفت واسه همین زیاد خوشم نیومد ولی اون داشت دیونه میشد منم داشتم واسش میخوردم و بعضی وقت ها سر کیرش رو مک میزدم که اهش بلند میشد و دوره مکرم تو دهنم و کل تمرکزم رو این بود بهش دندون نزم و بخاطر بزرگی کیرش نمیتونسم بیشتر نصف کیرش رو بخورم که یه هو سرم رو طرف خودش کشید و کامل فشار داد داشتم خفه میشدم که ازش جدا شدم حالم بد شد بود و تند تند نفس میزدم نارحت شدم بلند شدم که برم افتاد به پام و التماس کردن ولی من به حرفش گوش نکردم که دستم رو گرفت و گفت تا نکنمت ولت نمیکنم اودم دستم رو بکشم زورم بهش نرفت کشیدم سمت خودش و انداختم رو زمین ترس گرفتم همش خودم رو فحش میدادم خواستم سر صدا کنم گفتم آبرو خودم میره یه وقت بعدش هر چی بهش گفتم ولم کنه قبول نکرد منم مقاومت کردم که با زور برگردوندم و گفت بزار کارم رو کنم مگرنه از کس میکنمت مجور شدم قبول کنم اصن یه آدم دیگه ای شد باورم نمیشد
که اب دهنش رو ریخت رو کونم و مالید به سوراخ کونم کیرشم بزرگ بود منم تا حالا نداده بودم و فقط خودم انگشت و.. کردم هر چی گفتم نکن قبول نکرد گفتم میخورمش تا ارضاشی گفت تا از کون نکنمت ولت نمیکنم و کیرش رو گذاشت در کونم هر چی تلاش مردم از زیرش در برم نشد که فشار کیرش روی سوراخ کونم بیشتر شد درد زیادی داشت فکر کنم سرش رفته بود داخل منن فقط داد میزدم و فحشش میدادم ولی اون کار خودش رو میکرد و فقط فشار میداد به سختی نصف کیرش رو فرستاد داخل منم خیس عرق شدم و از درد به خودم میپیچیدم که یکم کیرش رو کشید عقب دوباره فرستاد جلو دردم چند برابر شد کوتم توان چنین کیری نداشت چند بار این کار رو کرد ولی من فقط درد میکشیدم کیرش زو کشید بیرون فرستاد داخل کم کم راخت تر میرفت داخل احساس میکردم کاملاً باز شدم وقتی کیرش در میاورد حس میکردم کونم هنوز بازه از شکم گرفتم به حالت سگی گذاشتم یکم کیرش رو کونم با اب کسم خیس کرد و دوباره کیرش رفرستاد داخل نفسم بلند نمیشد شروع کرد جلو عقب کردن هر دفه بیشتر میفرستاد داخل دل رودم ریخت بهم کونم بی حس شد فقط جس میکردم چیزی میره داخلم و در میاد و و گاهی و وقتی کامل میفرستاد داخل یه درد سوزناک میگرفت و قطع میشد با کم کم سرعتش زیاد شد منم خوش آومد وحشیانه داشت میکردم منم دیگه چون دردش کم شد داشتم حال میکردم با خودم میگفتم زيادم بد نشد داره حال میده و فکر میکردم الان مثل تو فیلم ها دارم جر میخورم
دیگه فقط ناله میکردم صدای جز صدای اوووووی اهههه واییی من و حسام تو اتاق نبود دوباره گرمای عشق بینمون شکل گرفت همین طوری داشت ادمه میداد که حس کردم دارم ارضا میشم بدنم سفت شد و بخاطر فشار ارضا شدن خودم میگرفت و کونم تنگ تر میشد که دردم میگرفت بهم فشتر میاد گفتم حسام نکن دارم ارضا میشم که گوش نکرد و یه هو نتونستم خودم کنترل کنم ارضا شدم دست پام شل شد دراز کشیدم رو زمین و مقداری هم آب از کسم خارج شد که حسام با دستش مالیدش رو سوراخ کونم دوباره فرستاد داخل شروع کرد عقب جلو کردن کونم باز باط بود راحت رفت تو یه دقیقه نشد حسام سرعتش دیوانه وار رفت بالا و گفت بهنازززززززز اوفففففففف
خیلی تند تند میکرد دردم میگرفت قاطی کرده بود انگار بازو هام رو فشار داد و یه هو کونم سوخت این جاش خیلی حال داد کونم داغ داغ بود داشت عقب حلو میکرد درد همراه با لذت وصف نشدی که کیرش کشید بیرون دوست نداشنم قطع بشه اما ارضا شده بود بعد دراز کشید کنارم رم و گفت ببخشید اگه کاری کردم دست خودم نبود گفتم باشه نارتحت نیستم متوجه شدم ولی کونم جر دادی و کلی درد کشیدم بازم عذر خواهی کرد اومدم برم حمام گفتم حمام کجاست گفت وایسا باهم بریم که قبول نکردم تنهایی رفتم دوش اب رو باز کردم داشتم به کاری که کردم فکر میکردم پشیمون شد بودم چون دیگه دیگه فقط درد کون داشتم و حس خوبش تمام دش نشتم آب ش که داخلم بود رو خالی کردم و کونم شستم که وقتی اب به سوراخم میخورد میسوخت یه دوش گرفتم آومدم بیرون زود لباسام رو پوشیدم بهش گفتم من میرم گفت کجا ناراحتی گفتم نه بازم شروع به حرف زدن عذر خواهی کرد اومد نزدیکم که لبام رو ببوسه نذاشتم و کفشام پوشیدم رفتم تو حیاط
اومد دمبالم هرچی گفت صبر کن به حرفش گوش نکردم اط خونش زدم بیرون تا سر کوچه اومد بعد سوار تاکسی شدم که برم خونه مون تو تاکسی درد کونم داشت دیونم میکرد وقتی رسیدم خونه رفتم تو اتاقم دارز کشیدم که بخوابم اما درد کونم نمیزاشت که گوشیم زنگ خورد خاموشش کردم و بعدشم شمارم رو عوض کردم دیگه باهاش حرف نزدم دو سه روز بعد حالم بهتر شد جریان رو واسه نرگس تعریف کردم کلی بهم خندید و گفت منم حس تو رو داشتم برا اولین بار بعدا با چند نفر دیگه هم سکس کردم نمیتونستم ترکش کنم تقریبا هر دو سه ماه یک بار یه سکس دارم بد جور بهش عادت کردم دست خودم نیست بعد از سکس خیلی پشیمون میشم و با خود ارضایی هم نمیتونم خودم کنترل کنم ولی تا حالا کس ندادم و اهل دپس پسرم زیاد نیستم کلا فقط هر پقت زیاد نیاز داشته باشم به یه خوش تیپ دوس میشم و بعد سکس باش قطع میکنم فقط بخاطر نیاز هام این کار رو میکنم
ممنون که خوندین در آینده بقیه سکس هام رو هم مینویسم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#68
Posted: 13 Jan 2015 01:51
کونمو وحشیانه جر داد
سلام اسمم مهشیده 16 سالمه می خوام درباره سکس گروهی تو ماشین براتون بگم
اون روز با صمیمی ترین دوستم محیا قرار شد با دو تا از پسرایی که فقط ی بار تو دورهمی دیده بودمش بریم بیرون یکی کامران اون یکی هم خشایار بود 20 21 سالشون بود با ماشین اومدن دونبالمون و رفتیم بام تهران کامران با خودش مشروب اورده بود از داشتبود ماشین در اورد گفت الان اگه گفتید چی میچسپه
خشایار سیگارشو روشن کرد و یکی به کامران و به طرف ما که عقب نشسته بودیم تعارف کرد ما دو تا برداشتیم و تو لیوان یه بار مصرف مشروب ریخت و بهمون داد ساعت 6 بود و هوا تاریک یکم خوردیم صدا زبت زیاد کرد یکم کوسخول بازی در اوردیمو رقصیدیم بعد خشایار از ماشین پیاده شد و بعد 5 دیقه برگشت گفت بچه ها پایه اید گل بکشیم من دارم من تا بحال نکشیده بودم و ناشی بودم اما محیا چند بار کشیده بود محیا گفت اخ اره الان خیلی فاز میده گفت پس پیاده شید رفتیم توی دونه از این میز صندلی الاچیقا نشستیم و کامران رول و گل دار اورد اون ماد رو پیچید لا رول مث سیگار بعد واسه هممون درست کردو داد اولین پوکو که زدم داشتم میمردم خیلی تند بود داشتم میمردم همش سرفه می کردم ی چند تا پوک دیگه زدم دیگه نتونستم و دادم محیا
بعد که کشیدن رفتیم سوار ماشین شیم که کامران محیارو از پشت بغل کرد و میگ میگ
میگ میگ یعنی و سینه ور میرن و میکشنو میگن من یکم ترسیدم خشایار اومد پیشم من زود سوار ماشین شدم خشایار هم بجا جلو اومد عقب نمی دونم چرا ولی خیلی سرددرد گرفته بودم و تو خماری و یکم با شهوت بود همراه شدم یهو از پنجره ماشین دیدم که محیا و کامران دارن لب بازی میکنن من رومو برگردوندم از خشایار و با گوشیم از ترس ور رفتم گفتم بریم دیگه ساعت 8 من 9 باید خونه باشم
شیشه رو پایین کشید گفت بس کنید بابا بیاد بریم دیگه الان شر میشه خودش پیاده شد و رفت نشست جولو کامران اومد عقب و محیا رفت بقل خشایار کامران صورتمو به طرف خودش کشید و یهو پرید روم و حی زبونشو میکرد تو حلقم خواستم تقلا کنم اما خودشو بدجور جفت کرده بود رومو این ور کردمو دیدم محیا داره واسه خشایار ساک میزنه کامران بم گفت عروسک می خوای تو هم بخوری وحشت زده نگاش کردمو هر کاری کردم نتونستم حرفی بزنم انگار که لبام به هم چسپیده بود
کامران شروع کرد به بوسیدن گردنم و با دستش سینمو میمالوند نمیدونم چرا ولی یهو شهوت شدیدی تمام بدنمو فرا گرفت که یهو صدای اه اه خشایار بلند شد و یهو ابش ریخت گفت حالا نوبت مهشیده تو بیا جلو کامران من برم عقب گفت من که هنو با این ور نرفتم گفت گوه نخور بیا جلو اون رفت و خشایار اومد کیرش همیجوری از شلوارش بیرون بود گفت نمی خواد بخوریش چشم به کونته پشت کن و با دستش برگردوند منو و شلوارو شرتمو کشید پایین و بدون حتی یکم رحم همین جوری کرد توم واییییییییییییییییییی مامان اولین بار بود که کسی گاییده بود منو صدای پاره شدن و جر خوردن کونم با صدا جیغم همه ماشینو برداشت محیا گفت جوون بابا خشی خوب بکنش که بار اولشه و اون شروع کرد به تلمبه زدن فقط جیغ میزدمو گریه میکردم بعد 5 دیقه ابش اومد و لباسامونو پوشیدیم و رفتیم خونه...
اینجا رو با شمام پسرای وحشی، به ماها که بار اولمونه رحم کنین ،اگه یواش بکنین که حال کنیم برای همیشه بهتون حال میدیم. تو رو خدا از سکس بیزارمون نکنین...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#69
Posted: 4 Feb 2015 01:14
تجاوز استاد وحشی و بیشرف
سلام. من لیدا هستم.
داستانی که میخوام براتون بگم بر میگرده به سال 88 که 22 سالم بود زمانی که من دانشجو ترم دوم کارشناسی بودم.لازمه قبلش بگم من دختری مغروری هستم و همیشه خواستم خودکفا باشم.بعد از گرفتن مدرک کاردانی برخلاف میل خونوادم که مخالف شدید کار کردنم بودن با اسرارهای زیاده من قبول کردن که برم سر کار و بعد هم برای اینکه توانایی های خودم و بهشون ثابت کنم تحصیلمو ادامه دادم و خوشبختانه همون دانشگاهی که میخواستم قبول شدم.ازاونجا که صاحبکارم ادم خوبی بود قبول کرد که یه ساعاتی رو به من مرخصی بده که بتونم به کلاسهام برسم.ترم اول کارشناسی رو برخلاف انتظار خودم به خوبی گذروندم.تا اینکه ترم دوم شروع شد .بخاطر شغلم و اینکه همیشه وقت کم میاوردم اخرین نفری بودم که وارد کلاس میشدم و اولین نفری بودم که از کلاس خارج میشه.با اینکه یک ترم میگذشت کسی و به اون صورت نمیشناختم چون اصلا وقتی نداشتم که الکی پرسه بزنم.
اینم بگم که من چندین ساله کلاس زبان میرم و خوشبختانه همیشه تو مدرسه و دانشگاه بر خلاف خیلی ها که مشکل زبان انگلیسی داشتن با بهترین نمره این درس و پاس میکردم.از تیپم بگم 170 قدم و 73 وزنم یه بدن کشیده و پری دارم و باسن بزرگم همیشه به چشم میاد و خدارو شکر از زیبایی هیچ کم و کسری ندارم.از داستان دور نشیم ترم دوم شروع شد و من درس زبان تخصصی رو بر داشتم که استاد این درسم پسر جوون تقریبا 34 ساله سبزه رو قد بلندو خوش تیپی بود.هیچ وقت متوجه نگاه های خاصی از طرف استادم نشدم شاید چون تو فکرش نبودم دقتی هم نمیکردم فقط گاهی توی سلف بین کلاس ها مجبور بودم بشینم از دخترها میشنیدم که چقدر این بنده خدا رو دوست دارن و طرفدارشن .برای من زیاد که ایناها تعریف میکردن جذاب نبود...
من علاقه شدیدی به عطر و ادکلن دارم و همیشه دنبال خوشبو ترینشونم و خیلی پول میدم بابتش و به شدت از ادامای بو گندو بدم میاد بعضی ها اصلا میونه ای با عطر ندارن متاسفانه.خلاصه ترم دوم هم تموم شد و نوبت به امتحانات رسید و من هم خیالم راحت بود که این سه واحد و راحت پاس میکنم...وقتی نمرمو تو سایت دیدم نزدیک بود سکته کنم من نُه شدم؟!؟ اصلا باورم نمیشد یعنی مطمئن بودم زیر پانزده نمیشم برا همین سریع زیر نمره یه اعتراض نوشتم و گفتم من باید حتما برگمو ببینم .شب دوباره رفتم تو سایت دیدم جوابمو داده در صورت اعتراض به نمرات به این شماره(شماره موبایلش) تماس بگیرید.جوابی بود که ظاهرا به همه دانشجوها برای اعتراض به نمره میداد ! فردا صبح تماس گرفتم وخودم و معرفی کردم سریع شناخت خیلی جدی بود گفتم کی دانشگاه هستید که من بیام ؟ حتما باید برگمو ببینم من مطمئن هستم که نمرم خیلی بیشتر از اینه که شما برام رد کرین!گفت من کار دارم وقت ندارم دانشگاه برم اگه میخواین برگتونو ببینید باید بییاین دفترم.ادرس و گرفتم قرار شد بعد از ظهر برم دفترش.
چون با ماشین خودم بودم ادرسو پیدا نکردم زنگ زدم گفتم من فلان جا هستم از کجا باید بیام ؟که با لحن خیلی ملایم و مهربون جوابمو داد که خیلی شک بر انگیز نبود!! یه ساختمون مسکونی چهار طبقه بود که گفته بود زنگ اول و بزن.زنگ زدم دیدم خودش اومد درو باز کرد که تعجب کردم خیلی مودبانه و با لحنی اروم راهنماییم کرد به طرف دفترش.یه سوییت کوچیک کفش موکت شده بودیه قفسه بزرگ پر از کتاب و یه میز نسبتا بزرگ که دوتا صندلی جلوش بود.چیزی که از دیدنش تعجب کردم تلوزیون روشن بود که رو شبکه پی ام سی بود و صداش بلند بود.درو بست و کاملا احساس کردم داره نفس عمیق میکشه و ریه هاشو از عطرم که تو فضا پخش میشد پر میکنه. خندم گرفته بود و احساس غرور کردم سعی کردم به روی خودم نیارم. اشاره کرد به صندلی که بشینم گفت من در خدمتم بفرمایید؟ برگمو میخواستم ببینم استاد.یه لبخند معنا داری زد واز کنار میز یه دسته برگه اورد گذاشت جلوش مشخص بود که قبلا اماده کرده بود برگه اول و گذاشت جلوم! همینطور که داشتم برگمو میخوندم صندلی شو اورد نزدیک تر به من تقریبا چسبونده بود به صندلی من و دستشو از پشت گذاشت رو صندلی من و سرشو نزدیک کرد رو برگه من .دلم یهو ریخت و ضربان قلبم رفت بالا که این چرا اینجوری میکنه؟؟ دیوونه شدی لیدا این استاد منظوری نداره اصلا نمیتونستم تمرکز کنم گفت چیزی پیدا کردی به منم بگو با تمسخر گفت اینو ..اصلا خوشم نیومد حواسمو جمع کردم وشروع کردم به شمردن بارم جواب های درست که بی مقدمه گفت شال تو در بیار هوا گرمه !
یا خدا تازه داشت دو زاریم می افتاد این جا چه خبره نکنه این بی شرف برا من نقشه کشیده.گفتم اینکه میشه 16 نه 9که شما دادی به من ! گفتم شالتو در بیار هوا گرمه اینجا(زمستون بود و من پالتو وشال بافت سرم بود) بیرون میری سرما میخوری..وحشت کردم احساس کردم تو یه تله افتادم...اینطووری راحت ترم ممنون.نه من اینطوری ناراحتم ! نترس نمیخورمت با اخم گفتم نمرمو درست میدی یا میبرم اموزش نشون میدم.گفت چه غلطا منو تهدید میکنی دختر جون؟؟!! که یهو شالمو از سرم کشید یه لیس چندش اور از گردنم زد .مثل فنر از جا پریدم بهش گفتم عوضی وپریدم سمته در که خنده ای کرد گفت کجا؟؟ قفله.تازه متوجه شدم که درو قفل کرده .باورم نمیشد که یه استاد اینکا رو بکنه یعنی تا این حد تو کف؟ وحشت کرده بودم وچسبیدم به در با التماس گفتم باز کن من برم.اومد سمتم و دستاشو گذاشت دو طرف سرم رو در. سرم و به یه طرف چرخوندم که لبامو نبوسه .صورتشو اورد جلو یه نفس عمیق کشید گفت عاشق این بوی تنتم که ادم و مدهوش میکنه گردنمو میبوسید و میلیسید گفت اگه دختر خوبی باشی اذیتت نمیکنم که احساس کردم الان از بوی گنده زیر بغلش بالا میارم.بو گه میداد .از بینی نفس نمیکشیدم داشتم خفه میشدم.گفتم ولم کن کثافت داری حالمو بهم میزنی.که شروع کرد دکمه های پالتومو باز کردنو در اوردن.خیلی ترسیده بودم زورم بهش نمیرسید گیره موهامو باز کرد مو های مشکیم ریخت رو شونه هام هنوز از حمومی که صبح رفته بودم موهام نم داشت موهامو بو میکرد و من فقط التماس میکردم ولم کنه انگار کر شده بود حالا با یک بلوز شلوار جلوش ایستاده بودم لباسمو در اورد مقاومت من بی فایده بود منو خوابوند رو زمین و اومد روم با دستاش ساعدمو گرفته بودکه مزاحم کارش نشم با زبونش همه جامو میلیسید گردن گوش سینه ناف شکم.احساس خفگی میگردم بدتر از همه بوی بدنش بود که نمیزاشت راحت نفس بکشم
با دستای سردش سوتوینمو داد بالا دستش که به تنم خورد از سرماش لرزیدم افتاد به جون سینه هام و قربون صدقش میشد بعد چند دقیقه بیخیالش شد و دکمه و زیپ شلوارم و باز کرد و با یه حرکت همشو کشید پایین گفت جوووون چه کسه سفیدی که یادم اومد دو روز پیش رفتم اپیلاسیون بی خبر از همه جا کل بدنمو حسابی برا این بی شرف اماده و شسته رفته بودم.یه لیس از پایین تا بالای کسم و زد گفتم عوضی من دخترم کاریم نداشته باش گفت نمیخوام ازیتت کنم به شرطی که با من همراه باشی غرورم اجازه نمیداد گریه کنم و زجه بزنم از رو من بلند شد پیراهن و شلوارشو در اورد کیرش راست شده بود از رو شرت هم مشخص بود بزرگیش. که اونو هم کشید پایین مثل فنر کیرش از تو شرتش ازاد شده بود نمیدونم چرا اینقدر رنگش سیاه بود چندش اور بود من هم تو این فاصله نشسته بودم و زانوهام تو بغلم بود .خودم و از خجالت جمع کرده بودم.نشست روبه روم سرمو بلند کرد چونمو گرفت تو دستاش و گفت خیلی خوشگلی لبمو می بوسید. دسمو تکیه کردم پشت سرم که تعادلم به هم نخوره که با زور منو خوابوند و رفت سراغ سینه هام .
انقدر ناراحت و عصبی بودم که هیچ لذتی نمی بردم و فقط تو این فکر بودم فردا تو دانشگاه پخش میشه که فلانی جندست و زیر همه میخوابه و ...تو این افکار بودم که دیدم رفته سراغ کسم . حرصم گرفته بود که زیر دستش مثل یه تیکه چوب افتادم و هیچ کاری ازم بر نمیاد.مدام قربون صدقم میشد و از همه جام تعریف میکرد ومیگفت همونجوریه که همیشه تصورشو میکردم منو بلند کرد کیرشم گذاشت جلو دهنم و گفت بخور.منم برای اینکه بیخیال بشه دندونام و میکشیدم رو کیرش که اذیت بشه دیدم سریع بیخیال شد فهمیدم جواب داده .منو مدل سگی نشوند دیدم داره به سوراخ کونم تف میزنه وحشت کردم من تا حالا ازکون به دوست پسرم هم ندادم با اینکه همیشه خیلی اصرارمیکرد طفلک همیشه به لاپایی بسنده میکرد میدونستم خیلی درد داره التماسش کردم نکن درد داره. با یه دستش دوره کمرو شکممو محکم گرفته بود که فرارنکنم و با دسته دیگش انگشتشو کرد تو کونم که سوراخ کونم و باز کنه. ترسیده بودم. احساس نفرت داشتم. که سر کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم یه دستشو گذاشت رو دهنم با نامردی تمام فشار داد تو احساس کردم کونم پاره شد نذاشت جیغ بکشم .
جلو دهنم و گرفته بود از بینی هم سخت میتوستم نفس بکشم یه لحظه از درد و کمبود اکسیژن فکرکنم بیهوش شدم که وقتی به خودم اومدم دستشو از جلو دهنم برداشته بود و داشت تلمبه میزد با هر رفت و برگشتی درد میپیچید تو جونم وصداش مثل پتک میخورد تو سرم که داشت جوووون عزیزم قربونت بشم و لیدا ی منی ....ازین مزخرفات..میگفت. تو اون لحظه به همه چی فکر میکردم خونوادم دوست پسرم دانشگاه همکلاسی هام تنها حسی که نداشتم لذت بود که یه لحظه احساس کردم لرزید و یه نعره چندش اوری زدو ابشو خالی کرد تو کونم و رو زمین رو موکت دراز کشید که شروع کردم به فحش دادن . از درد نمیتونستم بلند شم سریع خودم و جم وجور کردم پرسیدم دستشویی کجاست رفتم دستشویی که دیدم خونی شده کونم از سوزش نمی تونستم بشورم خودمو بی صدا فقط اشک میریختم از خودم بدم اومده بود به کسخلیه خودم بدوبیراه میگفتم ...خودم و مرتب کردم اومدم بیرون. که دیدم لباس هاشو پوشیده ...
منو محکم بغل کرد و با صدای بلند عذر خواهی میکرد لیدا غلط کردم ببخشید اصلا حالیم نبود نمیخواستم اینجوری بشه گفتم تو عوضی با نقشه منو کشوندی اینجا .چرا من؟؟این همه دختر تو دانشگاه که از تو خوششون میاد خیلی راحت میدادن.چرا من؟؟ تو به من تجاوز کردی! نمیترسی برم اطلاع بدم ؟ گفت لیدا تو خیلی جذاب و مغروری این بی محلیت ادم و بیشتر تحریک میکنه وقتی میای تو کلاس بو عطرت مستم میکرد منو ببخش و لبامو بوسید گفتم متنفرم ازت درو باز کن میخوام برم بدون خداحافظی پریدم بیرون مثل یه پرنده که از تو قفس ازاد شده بود رفتم سمت ماشین نمیتوستم از درد راحت بشینم سریع حرکت کردم و ازون محیط دور شدم و تو خیابون اصلی یه جا نگه داشتم و یه دل سیر گریه کردم و به شانس بدم بد و بیراه میگفتم و که ایکاش تنها نمیرفتم اونجا.شب هم یه اس ام اس فرستاد بود عذر خواهی که نمیخواستم اینجوری بشه... اصلا جوابشو ندادم.
بعد از چند روز نمره هارو تایید کرده بود تو سایت نمره کامل و برام رد کرد.ترم بعدی هم 6 واحد با همین استاد درس تخصصی داشتم سر هیچ کدوم از کلاس هاش نرفتم امتحان پایان ترم هم تو برگه 2 صفحه فقط براش فحش نوشتم. با نمره کامل من این واحد هارو پاس کردم و خیلی مزه داد.ازین ماجرا هیچ وقت به هیچ کس چیزی نگفتم تا اینکه تصمیم گرفتم اینجا با شما در میون بزارم.نمیدونم شما جای من بودین چی کار میکردین؟
نوشته: لیدا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#70
Posted: 27 Feb 2015 16:15
لختم کرد و بهم تجاوز کرد
سحر هستم اینم داستان زندگی منه.خلاصه میگم که سرتونو درد نیارم...
شش ماه از ازدواجم گذشت که فهمیدم شوهرم مواد مصرف میکنه . باهاش دعوا کردم گفت فقط واسه اینکه سکس بهتری داشته باشیم میکشم ولی دیگه کم کم زیادش کرد و فقط واسه حال خودش میکشید ! طوری شد که با دوستاش میومد خونه و دور هم مواد میزدن ومن با این کارش خیلی مخالف بودم و سرو صدا راه انداختم تا اینکه مجبور شد دوستاشو نیاره خونه بجز یکیشون که باباش خیلی مایه دار بود و در واقه جنس مفتی واسه شوهرم ردیف میکرد . خیلی باهاش صمیمی شده بود و همه جوره بهش اعتماد میکرد ولی من ازش متنفر بودم چون هم خییلی قیافه زشت و چندشی داشت و هم خییلی هیز بود.
یه روز که شوهرم سر کار بود دیدم زنگ خونه به صدا در اومد چادر انداختم سرم و رفتم دم در دیدم این پسره که اسمش وحید بود اومده !!! تا دیدمش گفتم سعید خونه نیست اونم گفت میدونم باخودت کار دارم اجازه میدی بیام تو ؟ منم گفتم خجالت بکش نامرد میونی سعید نیست بازم میخای بیا تو ؟ گفت فقط چند دقیقه میخام باهات حرف بزنم گفتم خب همیجا بگو گوش میدم. خلاصه میگم شروع کرد به تعریف از من و اینکه من واسه سعید حیفم و ازین چرندیات ! بعدم گفتد اگه با من باشی و هوای منو داشته باشی همه جوره بهت میرسم ! منم خوب که حرفاش تموم شد گفتم خاک بر سر نامرد و خیانت کارت کنن که به دوست خودتم رحم نمیکنی و میخای با ناموسش رابطه بگیری!!! بعد خواستم درو ببندم که پاشو گذاشت لای در و گفت صبر کن!!! گفتم برو گرنه سروصدا راه میندازم همسایه ها بیان ! گفتش دیوونه میخاستم امتحانت کنم من هیچ نظری به تو ندارم سعید بهت شک کرده بود ازم خواست تا این نقشو واست بازی کنم بعدم گفت سحر باورکن حالا که وفاداریتو دیدم همه کار میکنم که سعید ترک کنه بهت قول میدم اونجایی که خودش معتادش کرده بود محلش ندادم و درو بستم و گذشت...
تا اینکه چند هفته بعد وحید خیلی کم پیدا شده بود و یه روز دیدم سعید میگه میخام برم کمپ واسه ترک!!! خیلی خوشحال شدم وبا اینکه هر روز سر یه چیزی دعوا داشتیم کلی تشویقش کردم و فهمیدم که وحید مجبورش کرده بود !!!
سه ماه گذشت و تقریبا پاک شده بود تا اینکه دوباره سر و کله وحید پیدا شد یه پراید صفر خریده بود و اومد خونمون گفت به مناسبت پاک شدن من و سعید و شیرینی ماشینم میخایم ببرمتون شمال اونجا عمو یه ویلا داره که میتونیم چند روزی خوش باشیم منم بعد کلی عذاب سختی که کشیده بودم واقعا به یه سفر نیاز داشتم خیلی استقبال کردم و به سعید گفتم قبول کن بریم خلاصه: دوشب تو ویلا بودیم وخیلی خوش میگذشت که شب سوم دیدم وحید از بیرون اومد و کلی چیز خریده بود واسه شام و ایناو مشروبم خریده بود گفتم این چیه نمیذارم دوباره گند بزنی به زندگیم و خواستم دادو بیداد راه بندازم که گفت نه باور کن این چیزی نیست واسه کسی که تو ترکه و میخواد سم از بدنش بیرون بره باید چند باری مشروب بخوره منم که نمیخواستم گند بزنم به این چند شب خوشیمون کوتاه اومدم !
وحید و سعید بساط قلیون و مشروب رو پهن کردن منم رفتم آشپز خونه که میوه هارو بشورمو شام درست کنم وقتی میوه هارو میبردم واسشون وحید به سعید گفت ببین سحر که راه میره و داره میاد چه فازی میده !!! فهمیدم دوتاشون مست مستن و حتی سعیدبیشتر چون فقط میخندید خیلی بهش خورونده بود دیگه ولو شد ور زمین وحید دستشو گرفت بلندش کرد گفت بیا ببرمت روی تخت بخواب تا حالت جا بیاد و بردش تو اتاق. بعد من گفتم خب شام حاضره میذاشتی شام بخوره بعد بره بخوابه !!! وحید گفت نه اون الان هیچی نمیتونه بخوره منم نمیتونم بخورم پایه ای یه قلیون بکشیم تا یکم حالم جا بیاد بعد سعیدو بیدار میکنیم باهم شام بخوریم منم که خییلی خسته بودم گفتم آره !!! اونم رفت قلیون رو آماده کرد و چند پک زدو گذاشت جلو من گفت بزن حالشو ببر!
منم کشیدم و تو حال خودم بودم و گاهی هم اون ازم میگرفت و یه پک میزد و دوباره میداد به من همینجور که میکشیدم احساس کردم چشام داره میره و همه دنیا داشت دور سرم میچرخید یدفه گفتم وحید برو واسم آب بیار که حالم بد شد اونم با خونسردی گفت چیزی نیست سحر جون معدت خالی بوده فشارت افتاده بیا ببرمت رو تخت یکم دراز بکش خوب میشی بعد منو بغل کرد و داشت میبرد دیگه حتی نا نداشتم که حرف بزنم !! منو خوابوند روی تخت و شرو کرد باز کردن دکمه های پیراهنم با بیحالی گفتم چیگار میکنی هیچی نگفت دوباره گفتم ولم کن گفت آروم باش سحر جون کاری ندارم !!! تیکه تیکه همه لباسامو در آورد و منم هیچ کار نمیتونستم بکنم شروع کرد به خوردن کسم و زبونشو هل داد توش بعدم شلوار خودشو در آورد و کیرش رو گذاشت روی کسم چند بار روش سرش دار و بعد هل داد تو کسم و شروع کرد به تلمبه زدن !! من فقط با ناله بهش التماس میکردم میگفتم سعید ببینه منو میکشه و بازم التماس میکردم اما اون وحشیانه داشت تلمبه میزد و بعد آبشم ریخت تو کسم و کارش که تموم شد شلوارشو پاش کردو رفت واسم آب قند آورد چند دقیقه گه گذشت و حالم بهتر شد فقط داشتم گریه میکردم بهم گفت پاشو تا سعید بیدار نشده برو حموم بعدم کمکم کرد و منو تا جلو حمام برد و من تا صبح تو حموم داشتم گریه میکردم.بعدن فهمیدم که شوهرم خبر داشته و خودشو به خواب زده. بعد از اون قضیه وحید بازم منو میکنه و سعیدم همیشه خودشو به خواب میزنه...
نوشته: سحر
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم