انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 58 از 94:  « پیشین  1  ...  57  58  59  ...  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
دیدن لز به صورت زنده
همیشه دوست داشتم یه لز از نزدیک ببینم. برام شده بود یه فانتزی
خلاصه با این ارزو زندگی میکردم تا اینکه....
من حامدم.صد هشتاد و شش قدمه و عاشقه سکسم. ساله هشتاد وارده دنشگاه شدم(شهرستان) . داشتم دو سال خوار دانشگاهو میگاییدم تا اینکه یه هم خونه جدید پیدا کردم که مثل خودم بچه پایه ای بود.منو مهدی دیگه دختری نبود تو دانشگاه که نکرده باشیم.


با هم خیلی مچ بودیم.
گاهی اون مخ میزد و دختررو با دوستش میاورد خونه. گاهی هم من.
اوضاع داشت عالی پیش میرفت تا اینکه یروزداشتم از سلفه دانشگاه میومدم بیرون که دیدم دم سلفه دخترا یه موجوده زیبا وایساده
قد صد هفتاد وزن شصت و هفت تو پر. صورت زیبا. با کون و سینه های برجسته.
داشت به من نگاه میکرد. تا حالا ندیده بودمش. ولی به هرحال بدون اینکه بخوام هنر خاصی به خرج بدم فقط با اشاره سر از کنار سلف بانوان کشیدمش کنار و خیلی راحت شمارمو دادم و اونم نامردی نکرد و زود تک زد. منم که داشتم از خوشحالی بال در میووردم خودمو سریع رسوندم خونه. ظهر بود. مهدی هنوز خواب بود. با لگد بیدارش کردم و ماجرا رو براش گفتم. اونم درحالی که اشک شوق تو چشاش حلقه زده بود گفتدهن گاییده زودباش بهش زنگ بزن. مردیم از بی کسی. 1هفتس کس نکردیم)


منم با تحریک مهدی سریع زنگ زدم
+:سلام
-:سلام شما؟
+:خوبه یساعت پیش شماره دادم اگه دیروز شماره میدادم چیکار میکردی. من حامدم و شما
-:ای وای ببخشیید نشناختم من سارام
+کلی کس شعر گفتم و اونم کلی کس شعر تحویلم داد از اون طرف هم مهدی هی لگد میزد میگفت برو سر اصل مطلب)
خلاصه گفتم عزیزم برنامه چیه گفت عصری بریم بیرون.گفتم دوتا مشکل هست. اول اینکه یه هم خونه باحال دارم که همه جا دنبالمه. دوم اینکه من تو این شهر خراب شده بیرون نمیرم. اگه دوست داشتی
میتونی با یکی از دوستات بیای خونه ما. اینجا تفریحات سالم از قبیل پلی استیشن.ورق.قلیون.مشروب اونم عرق سگی موجوده. اونم در حالی که میخندید گفت خیالم راحت باشه که در همین حده؟ منم خیلی رک گفتم اگه منظورت سکسه حتما اماره منو تو دانشگاه گرفتی و میدونی منو دوستم ادمایه با جنبه ای هستیم و حروم زاده نیستیم. تا حالا تو زندگیم با کسی به زور سکس نکردم و حتما میدونی که خیلی از دخترای دانشگاه اومدن اینجایه قلیون کشیدن و رفتن. اونم نیشخندی زدو گفت میدونم،امارتونو تو دانشگاه دارم و میدونم بچه های با جنبه ای هستید، من با دوستم مریم ساعت هفت اونجام فقط ادرسو اس ام اس کن ،بای.
دوست داشتم اونجا بودید و منو مهدی رو میدیدید. میرقصیدیم و همدیگرو بغل کرده بودیم. فقط هی مهدی میگفت خداکنه دوستش خوب باشه و شب بمونن منم مرتب بهش دلداری میدادم ؛)
سریع پریدیم تو حموم بعدش وسایل پدیرایی رو اماده کردیم نشستیم تا بیان.
راس ساعت زنگ درو زدن و درو باز کردیم. مهدی صحنه ای رو که میدید باور نمیکرد. اشک شوق تو چشاش حلقه زده بود. نفسش بالا نمیومد. سارا از مریم خوشگلتر ، مریم از سارا خوشگلتر. راهنماییشون کردیم تو اتاق تا لباس عوض کنن .تو همین لحظه مهدی پرید و اول ماچم کرد بعدش گفت حامد کیرت طلا، این دوتا هلو رو از کجا پیدا کردی؟ منم که غرق غرور شده بودم فقط لبخند ملیح میزدم.


خلاصه بچه ها اومدن بیرون، نسکافه کوفت کردن و مشغول تخمی ترین کاره دنیا شدیم، یعنی حکم بازی کردن با دختر. تو همین حال من گفتم (بچه ها ما اهل سوسول بازی و تعارف نیستیم. عرق سگی داریم با جوجه، اگه میخورید بارم) اونام که اصلا چس کنشون به برق نبود سریع قبول کردن. منو مهدی هم پریدیم تو اشپزخونه که وسایلو اماده کنیم. به مهدی که همیشه نقش ساقی رو داشت
گفتم: اگه میخوای بمونن و بکونیم سریع کلشون کن فقط حواست باشه تگری نزنن که باید تا صبح تیمارشون کنیم، حواست به خودمون هم باشه که چپه نشیم. اونم گفت : داداش ما کارمونو خوب بلدیم.
مراسم شروع شد. پیک اول...دوم...چهارم.....هفتم.....کس کشا پرچمه هرچی دختر تهران بود برده بودن بالا. عین گاو میخوردن و اخ نمیگفتن. تا اینکه همه بلند شدیم که برقصیم. اونجا بود که فهمیدیم دخترا چقدر مستن!!!!! من با سارا میرقصیدم، مهدی با مریم. رقص که چه عرض کنم فقط همو بغل کرده بودیم و خودمونو تکون میدادیم به چپ و راست. که اقا مهدی پیشنهاده قلیون دادن و همه با قدرت قبول کردن. مهدی رفت تو اشپزخونه که قلیون بزاره و منم داشتم با سارا میرقصیدم و مریم هم تنها میرقصید که دیدم اینطوری زشته بنابراین دست سارا خانوم مستو گذاشتم تو دست مریم خانوم و خودم نشستم رو مبل. داشت یه اهنگ لایت پخش میشد که یادم نیست چی بود. دستای سارا دور گردن مریم بود و دستای مریم دور کمر سارا منم داشتم نگاهشون میکردم که متوجه نکته عجیبی شدم. واقعا خیلی بد و از روی شهوت داشتن بهم نگاه میکردن که در یه لحظه. . . . . وای. . .باورم نمیشد.. . نفسم بالا نمیومد. . . اب دهنم خشک شده بود. . .مستی کامل از سرم پرید. . ..


مریم و سارا جون داشتن به شدت از هم لب میگرفتن به راحتی میشد زبون مریم رو دید که داره زبون و لبای سارا رو مزه میکنه و بلعکس. هردوشون رفتن به سمت کاناپه و افتادن روش. سارا داشت گردن و گوشای مریم رو میخورد و دستش از زیر لباس رو سینهاش بود. مریم که معلوم بود داره پرواز میکنه دستشو از پشت کرده بود تو شلواره سارا و به شدت کس و کونشو میمالید. اصلا عین خیالشون نبود که من اونجا نشستم. من کاملا دستو پام خشک شده بود و هیچ عکس العملی نمیتونستم نشون
بدم. تو همین لحظه مهدی از اشپزخونه با زغالهای گر گرفته اومد بیرون، به محض اینکه این صحنه رو دید برگشت تو اشپزخونه و تا نیم ساعت بیرون نیومد.(بعد از گذشت دهسال هنوز وقتی ازش میپرسم که چرا صبر نکردی و صحنرو ندیدی، میخنده و میگه به جون حامد حول شدم). بعد از ده دقیقه که بچه ها حسابی بهم حال دادن به خودشون اومدن اول نگاه به من کردن و وقتی دیدن من رنگم پریده زدن زیر خنده که منم ناخوداگاه خندم گرفت. داد زدم مهدی کس خول بیا بیرون. . . تموم شد. مهدی هم اومد بیرون و دوباره چهارتایی زدیم زیر خنده. بعدش با یه حالت التماس گفتم بچه ها شب که میمونید؟؟؟؟؟ اونام یک صدا و بلند گفتن بببببلهههه.
ساعت تقریبا دوازده بود و مهدی کفت کی قلیون میزنه ،سارا گفت که اگه من بکشم که تگری میزنم ولی مریم پایه بود. چهارتایی رفتیم تو حیات داشتیم حرف میزدیم و کام از قلیون میگرفتیم که سارا گفت حامد من واقعا خوابم میاد.دوتایی اومدیم تو و خیلی مودبانه گفتم: سارا جان سه تا راه داری. تو و مریم برید تو اتاق من و منو مهدی هم میریم تو اتاق مهدی. یا جا بندازم اینجا و همه باهم بخوابیم یا اگه افتخار بدید تشریف بیارید اتاق من. دیدم داره میخنده و میگه من انتخابم گزینه سومه و مریم هم هر کاری دوست داره بکنه. دستشو گرفتم و رفتیم تو اتاق، افتادم رو تخت و اونم شروع کرد به در اوردن لباساش. یه شلوارک بهش دادم ولی گفت با شرت راحتترم. با یه شرت مشکی اسپرت و تاپی که تنش بود اومد رو تخت ، سرشو گذاشت رو شونم و دست چپشو گذاشت رو سینم، بوی فوق العاده ای میداد ، بدنش داغ بود یه لحظه احساس کردم دوسش دارم. شاید بگید طرف جندست و حامد کسخوله ولی یادتون باشه سکس ملاکی برای خوبی و بدی، فاهشگی و نجابت،. . . . نیست. بگذریم. با دستی که سرش روش بود..


داشتم با موهاش بازی میکردم و تو حال خودم بودم که با یه حرکت اومد روم و لباشو تو لبام قفل کرد. لبای برجسته ای داشت که انگار خدا برای لبای من افریده بود کاملا سایز مال خودم. درست تو هم چفت بود. کم کم داشتم از شک در میومدم و جسارت پیدا میکردم . دیگه دستم رو سینهاش بود اونم چه سینه های سفتو بزرگی!!!!بزرگتر تز اونی کی فکر میکردم. داشتم واقعا لذت میبردم. تو یه لحظه دوتامون نشستیم و من تاپو سوتین اونو در اوردم و اونم تیشرته منو. دیگه از حرکات رمانتیک خبری نبود،داشتم مثل دیوونه ها سینه هاشو میخوردم و اونم با زانو کیرمو فشار میداد. تو همین حالت بود که خیسیه شرتش توجه همو به خودش جلب کرد. اومدم پایین که شرتشو در بییارم و کسشو بوخورم که دیدم از اتاق مهدی صدای داد و بیداد میاد (مهههدییی جوووون بکن،بکن. اخخخخخ. واییییی) سرمو اوردم بالا یه نگاه به سارا کردم و زدیم زیر خنده، که گفت مریم همینتوریه نگران نباش در ضمن من مثل اون نیستم ،من دخترم. سری از تاسف تکون دادمو شروع کردم به خوردن کسش. واقعا تمیز خوش بو و خوش طعم بود. از سوراخ عقب لیس میزدم و میومدم بالا. دیگه صداش در اومده بود که پیشنهاد دادکه شش و نه بخوابیم. اومد روم و شروع به ساک زدن کرد. خوب میخورد اصلا کیرم به دندوناش نمیخورد و گاهی هم گریزی به تخمام میزد. دیگه داشتم دیوونه میشدم که بلندش کردم از پشت کیرمو گذاشتم لای پاش، به ده پانزده تلمبه نرسید که تمام ابمو خالی کردم رو کمرش. عالیییییییییی بود.

پــــــــــــایـــــــــان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون دادن من و خالم
سلام اسم من مرجانه و بیست سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به دوسال پیش وقتی که هیجده سالم بود؛بریم سر اصل داستان:من یه دوست پسر دارم که از دوران ابتدای باهم دیگه دوست شدیم و این مدت همش تو فاز عشق وعاشقی بودم باهاش وقصد داشتم باهاش ازدواج کنم و اصلا تو فاز سکس نبودم تا اینکه مهراد(دوست پسرم)تو دانشگاه اراک قبول شد منم چون خونمون تو خرم اباد بود خیلی ناراحت شدم چون دیگه نمیدیدمش؛بعدظهر بود خاله فاطیم بهم زنگ زد ومثه همیشه شروع کرد به شوخی بامن اخه خیلی باهم راحتیم وگفت مهرادت پرید و دیگه پیشت نیست واومده شهر من (اخه خونش اراک بود)و؛؛؛من بدجور حالم گرفت وگذشت تا یکی دوماه خالم که حامله بود داشت فارق میشد دم دمای عید بود من رفتم پیشش اراک اخه کسی نبود ازش نگهداری کنه چون نمیتونست تکون بخوره شوهرشم شیفتی بود کارش دوازده شب میرفت دوازده ظهر برمیگشت؛تو خونه باخالم نشسته بودم که مهراد زنگ زد گفت کجای عزیزم منم ناگهان فکر سکسی به سرم زد بهش نگفتم اراکم گفتم بزار اول ازخالم اجازه بگیرم که بیارمش خونه؛



به خالم گفتم اونم گفت عیبی نداره فقط بزار علی شوهرم بره سرکار بعد بگو بیاد؛من که داشت نبض کونم ازخارش تو قلبم میزد فورا زنگ زدم بهش وگفتم واسه ساعت یک اینجا باش؛اونم قبول کرد؛تاساعت یک واسم یک سال گذشت و بلاخره اومد؛من قبلش کولی به خودم رسیدم من یه دختر 165قد و55وزنم بایه کون گنده خودم تو اینه میبینم دوسدارم بکنمش یه تاب قرمز که سینهام داشت توش له میشد ویه ساپرت مشکی نازک که کل بدنم زیرش معلوم بود درو که باز کردم مهراد انگار زده بودنش تو برق وخوشکش زده بود اخه تاحالا اینجوری منو ندیده بود دستشو گرفتم وکشوندمش تو همونجا جلو خالم شروع کردم به خوردن لباش که خجالت کشید جلو خالمو منو زد کنار به فاطی گفت ببخشید این واقعا حالش بده فاطی هم خندید وگفت میشناسمس حلال زاده به خالش برده؛مهراد نشست رومبل ومن نشستم بغلش دیدم یه چیز داغ داره زیرکونم مثه قلب میتپه فهمیدم راست کرده از قست الکی کونمو بهش میمالیدم تا حالش بدتر شه؛خالم اومد ویه چای به ما داد وگفت من میرم بخوابم وقتی رفت دیدم مهراد بلند شد و گفت حالا جرات داری کونتو بمال بهش منم مثه وحشیا پریدم روش و شروع کردم خوردن لبو گردنش از پایینم کسمو میمالیدم به کیرش و تواسمونا بودم بعد چند دیقه لب گرفتن سرمو اوردم پایین و از رو شلوار کیرشو گاز گرفتم واقعا کلفت بود جوری که نتونستم تو دهنم بگیرمش بعد کمربندشو باز کردمو شلوارشو کشیدم پایین وای چی میدیدم باورم نمیشد کیرش اینقد گنده باشه یه کیر بیست سانتی به کلفتی شاید مچ دستم یهو ترسیدم ازش گفتم این بره تو کونم که مادرم گاییده میشه...



شروع کردم خوردن کیرش چقد داغ بود یه خورده سرش خیس بود ابشو خوردم بوی خاصی نمیداد و ومزه هم نداشت اب اولیش بود بعد بلندم کردو انداختم رومبل سرشو کرد تو کس سفیدو یه خورده تپلم جوری میخورد انگار یک عمره کس خوره تو کسم اتیش گرفته بود ولی دوسداشتم از پشت کونمو بخوره چون عاشق این بودم ازکون بهش بدم بهش گفتم مهراد جووووون کونم اونم نامردی نکرد و انگشتشو خشک خشک کرد تو کونم واقعا درد داشت منو به پشت انداختو کیرشو یه تف زد و گذاشت درکونم ولی اصلا قیرممکن بود بره تو ولی من بیشتر از درد خارش کون داشتم گفتم عیب نداره فشار بده فشار که داد چشام سیاهی رفت احساس کردم دارم دو نصف میشم که جیق کشیدم خاله فاطی پرید تو حالو مارو لخ لخ رومبل دید وکیر شق شده مهراد چشش به کیر اوفتاد انگار یادش رفته بود واسه چی اومده ناخداگاه گفت وااااای چقد کلفته چه کیری من که میدونستم خالم بجز شوهرش دوسپسرم داره ومیده والانم که نه ماه حاملس بدجور توکفه گفتن خاله مردم اونم سری پرید و دسمال اورد ومهراد شرطشو پاش کرد دیدم کونم داره خون میاد به فاطی گفتم خاله خیلی کلفته ببین چی شد خالم خندید وگفت اخه تومیتونی جلو اینو بگیری بهش گفت خاله کارخودته ویه چشمک به مهراد زدم بدبخت حاجو واج مونده بود که خالم بادستش کیرشوگرفت وشرطشو کند وشروع کرد ساک زدن براش مهراد دیگه تو حال خودش نبود و چشاشو بسته بود و داشت فقط حال میکرد خالم سری ساپرت خودشو دراورد وتف انداخت به کیر مهراد و گذاشت در سوراخش و اروم اروم کردش تو



از نفساش معلوم بود داره واقع جرمیخوره تاته کیرو کرد تو کون خودش انگار نه انگار که حاملش و شروع کرد بالا و پایین پریدن و صدای تاپ تاپ کونش که در کیر مهراد میخورد توحال پیچیده بود قشنگ بیست دیقه ای ازکون کردش که من داشتم باکسم ورمیرفتم گفتم خاله بسه بزار به منم برسه این حرف از دهنم نیومد بیرون دیدم خاله فاطی ارضاع شد و بی حال افتاد کنار مهراد مهراد کیرش قرمز شده بود دراز کشیدم روشکم و کف حال گفتم بزارش لاپام شروع کرد لاپای زدن منم پاهامو قفل کردم که بیشترکیرشو احساس کنم بعد گفت مرجان جونم داره میاد؛سریع کیرشو گرفتم تودستم وگذاشتم درسوراخم یه خورده فشار داد تو جوری که سرش رفت تو داشتم چنگ میزدم به قالی کف حال که احساس کردم انگار اب جوش ریختن تو کونم ابش اومد و ولو شد روم وای چقد حال دادا درد یادم رفته بود چندتا لب ازم گرفتو اروم سرکیرشو کشید بیرون ودراز کشید بغل دستمم خالم اومد اونطرفش و مهراد بغل کرد و ازش چندتا لب گرفت ومنم سرمو گذاشتم روسینه مهراد و چند دیقه سکوت کردیم و چشامون بسه بود و انگار سه تامون رو ابرا بودم؛؛؛؛

پــــــــایــــــــــان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عاشقانه تـــــــــــرین سکس
دانشگاه کارشناسیم اصفهان بود. 2 ترم اول رو اصفهان خوندم بقیشو تهران میهمان. ترم آخر برگشتم اصفهان.
مینا یه دختر بود از نظر قیافه ، صورت و هیکل کاملا فوق العاده و جذاب بود. ولی دختر خاکی و ساده ای بود. سفید، پاها بلند، سینه 65، و... ترمای اول دانشگاه یه جور خاصی نگاه می کرد ولی من مثل شیرجه تو استخر توپ روزی با یه دختر تابلو تو اصفهان می چرخیدم. ترم 3 رفتم تهران و گذشت تا ترم آخر که برگشتم. 3سال گذشته بود. یه ذره آدم حسابی شده بودم. امتحان یکی مونده به آخر ترم بود شمارش رو گیر آوردم و زنگ زدم. انگار منتظر تماس بود خیلی عادی ولی سنگین برخورد کرد. گفتم اگه میشه یه جایی برای چند ساعت ببینمت. بعد از یکم سوال و جواب که چی شده چرا واز این حرفا قرار گذاشتیم تو یه کافی شاپ. دقیقا نمی دونستم چرا قرار گذاشتم یا چرا زنگ زدم.


2روز بیشتر تا پایان ترم نبود و از طرفی منم آدمه شناخته شده و تابلویی بودم تو دانشگاه و نمی شد جانماز آب بکشم. دوست دخترای اون سالها رو میشناخت. شب تماس گرفت و عذر خواهی کرد که فردا نمی تونه بیاد و قرارمون شد پس فردا بعداز امتحان، بعد از ظهرش.
روز امتحان همو که دیدیم یه لبخند ریز زدیم رد شدیم که بعدش دیگه ندیدمش.
تو دانشگاه با یه مانتو زرد زنگ معمولی و مقنعه بود بعد از ظهرتو کافی شاپ یه تیپ بیهوش کننده آبی زده بود که عجیب خشگل تر شده بود .نشستیم و شروع به صحبت کردیم، تنها نکته خوشگلی که گفتم اینکه: الان وقتی برای دوستی نیست و من دارم میرم از این شهر. فقط اومدم بهت بگم که دوست دارم و تو این سالهام دوست داشتم حتی وقتی نبودم تو یادت بودم و شایدم نبینمت دیگه پس هیچ غرضی ندارم و اومدم فقط حرف دلمو بزنم برم...


2.5 ساعتی تقریبا تو کافی شاپ بودیم. نیم ساعت آخر یه جور خاص و قشنگی بود لحن حرف زدنش. همش یه لبخند تحریک کننده رو لباش بود.چند تا شوخی و جک قاطی حرفام زدم فقط اون لبخند و میزد عوضی که میریختم بهم.
قاطی حرفاش یه چی شد گفت خستم از صبح تا الان ، نمی دونم چی شد گفتم من یه جایی دارم اگه بخایم میتونیم یه ساعتی استراحت کنیم و مینا یه لحظه مکث کرد سرشو پایین انداخت دوباره اون لبخندو زد. اصلا به مغزمم خطور نمیکرد... یه 1 دقیقه ای ساکت بودیم و من گفتم مهمون شما بودیم کافی شاپ دیگه؟ خندیدو رفت حساب کرد.
سوار ماشین شدیم رفتیم یه خونه که چند تا سوییت داشت و تقریبا مخصوص همین کار بود ساعتی اجاره میداد. لامصب بعد 4 سال هنوز لو نرفته بود. رفتیم تو سوییت باورم نمیشد. اصلا غیرممکن بود . خیلی سریع اتفاق افتاد. من متعجب ولی انگار اون برعکس من خیلی آروم بود. یه 5 دقیقه نشستیم رو مبل و به این ور اون ور هی نگا میکردیم گاهی هم بهمدیگه کوتاه. تخت هم وسط بغل چند تا مبل بود. خیلی آروم بدون اینکه حرفی بزنیم پا شدم اونم پاشد همدیگرو بغل کردیم. نمیدونم شاید یه 10 دقیقه ای شد .مانتوشو در آوردم اصلا انگار لال بود منم همینطور. کلا سکوت. یه نگاه بهم کرد دوباره بغلم کرد.چشاشو بست آروم لیاشو گذاشت رو چونم. ثانیه های اون روز رو هم یادم نمیره. من چشام باز بود و لبامو گذاشتم رو لبش. بعد از ا دقیقه مینا لباش رو باز کرد و لب پایین من موند بین لباش. انقدر داغ بود که بی اختیار چشام بسته شد. از هم خجالت می کشیدیم. انگار تصویر آهسته بود. هیچکدوممون حرکت سریع نداشتیم و آروم لبهای همدیگرو می خوردیم.
دستمو بردم زیر لباسش رو پهلواش و آروم نوازشش کردم. سرتون درد نیا خیلی طول کشید تا لباس و شلوارشو درارم انقدر اروم کار میکردیم. بعد اون با کمال احساس پیراهن منو دراورد و بعد از چند دقیقه اینکه دستش رو سینم بود شلوارمو دراورد. اون سوتین و شرت بنفش داشت منم شرت قرمز جیق.


نمی دونم ولی خیلی از اینجا به بعد وارد بود. بر خلاف همیشه هیچ عجله ای برای کردن نداشتم. همه کاراش آروم و دقیق بود عوضی. انقدر بدن منو قشنگ لمس می کرد کمتر تو فیلمام همچین چیزی دیده بودم.
خیلی آروم کیرمو دراورد بعد از کلی بوسه قشنگ آروم شروع کرد به خوردن. و بدون اینکه عجله کنه سرعتشو زیاد کرد. فوق العاده وارد بود. طریقه لمسش با دست و خوردنش فوق العاده بود. تمام بدنم پر از لذت بود. بعد شورتمو کامل آروم دراورد تا کرد بوسید و گذاشت کنارش. دوباره شروع کرد به خوردن. بعد من رفتم نوازش صورت و بعد گردن و سینه هاش . سوتینشو با یه دست بدون اشتباه خیلی سریع باز کردم. یه لبخند معنادار و قشنگی زد(یعنی خیلی حرفه ای هستی!! ). منم لبخند زدم و یه بوسه رو وسط سینش گذاشتم. یه کم گردن و سینه هاشو نوازش کردم و وقتی شروع کردم به خوردن گردنش به زور صداشو نگه داشته بود در نیاد. حس میکردم. رفتم سراغ نوازش پاهاش و شورتشو درآوردم یه کم خیس بود انگار خجالت کشید ولی هیچ عکس العملی نشون نداد. وقتی شورتشو بوسیدم چشاشو از خجالت بست. و وقتی رفتم کسشو بخورم نذاشت اصلن.


بوسه بارونش کردم. کوتاه دوباره بغلش کردم. بینهایت آروم کیرموو تو دست گرفتم و با سرش کسشو نوازش دادم . یه کم که ترشحاتش زیاد شد دستمو برداشتم و دوباره بدون دست کیرم کسشو نوازش میداد. آماده بودم که شروع کنم چشامو بسته بودم که بالاخره اولین کلمه از دهنش در اومد. اسممو صدا کرد که چشامو باز کنم. اونم چشای گندش کامل باز بود و قفل شده بود تو چشام. من که همیشمه چشامو می بستمو سریع تا بیخش فرو میکردم الان شکه شده بودم بعد حدود 30ثانیه آروم حرکت دادم و کم کم رفت داخل. چشامون فقط پلک میزد ولی رومونو برنمیگردوندیم از هم. معلوم بود هم داره درد وارد شدن رو میکشه هم لذت اون رو و به زور تمام خودشو نگه داشته بود که فقط نگاه کنه و تو صورتش چیزی معلوم نباشه. من هم گیج بودم و هم بینهایت داشتم لذت میبردم . خیلی زیبا بود. بعد از چند دقیقه تحمل یهو دیگه طاقتش تموم شد فشار داد خودشو تو بغلم و در گوشم هی آروم صدام میکرد. ولی من کماکان سکوت.چند دقیقه ای تلمبه زدم . دستشو از دور گردنم برداشت و بازومو گرفت. فشار داد و آروم فشارشو زیاد کردو در آخرو با ناخنش یک فشاره اساسی داد و رها کرد. یکم شل شد و سرد. منم سرعتمو زیاد کردم فکرمم متمرکز که زود آبم بیاد. هرچند نمیخاستم هیچوقت ارضا شم ولی گفتم شاید اذیت بشه.. آبم که خاست بیاد کیرمو دراوردم شرطمو با سرعت زیاد برداشت باز کرد و با اون دستش تحریک کرد کیرمو تا آبم اومد. ریخت تو شرطم یه تا زد گذاشت رو سینش منو با قدرت تمام بغل کرد. شرط موند بینمون. زیاد زیاد منو بوسید. و منم بیحال موهاشو نوازش می کردم.


یه چند دقیقه ای بغل هم دراز کشیدیم. پاشدیم آروم به ترتیب که لباسارو دراورده بودیم به هم پوشوندیم البته غیر از شرط من!!.
خودمونو مرتب کردیم و کماکان بدون اینکه کسی چیزی بگه از خونه اومدیم بیرون.
ماشین سر کوچه بود داشتیم قدم میزدیم به سمت ماشین دستشو گرفتم ادامه دادیم. بدون اینکه به هم نگاه کنیم یا هماهنگ کنیم قدم زنان از بغل ماشین رد شدیم. نمیدونم چرا. همینطورمیرفتیم . تو ذهنم مونده بودم که باید چیکار کنم که پا به پای اون بیام تو این کارا ،دور بزنیم برگردیم سمت ماشین یا تا اونجایی که میتونم پیاده برم که کم نیارم.
سر خیابون رسیدیم یه گلدون بزرگ بود که میشد گوشش نشست. دستشو یه کم فشار دادم آروم واساد و نشست. وقتی نگاش کردم چشاش خیس بود.یه کم با تعجب نگاه کردم ولی چون هنوز ساکت بودم بازم چیزی نگفتم. بعد اشاره کردم میرم ماشینو بیارم. سرشو تکون داد. رفتم دستشو ول کنم یهو فشار داد گفت "مرسی". منم گیج شدم اولین کلمه به ذهنم رسید گفتم "عزیزم"


رفتم ماشینو آوردم نبود سر جاش. دورو برم یه دور زدم نبود. رفته بود...
تا شب تو خودم غرق بودم. از درون کس خل شده بودم. انگار جادوم کرده بود. کاراش همه همه همه خاص بودن . به تک تکشون داشتم فکر می کردم. خونه یکی از دوستام بودم تو اتاق نزدیک ساعت 2 شب بود که یه اس ام اس اومد "مرسی" منم دادم "عزیزم". دیگه جواب نداد.



...
فردای اون روز هر کاری کردم زنگ بزنم گفتم نه. یه اس ام اس دادم سلام خوبی؟ و دلیور نشد. منم از رو کلاس بازی دیگه زنگ نزدم. پس فرداش هم همینطور و بعدش که دیگه من رفتم تهران.
بعد از یه هفته زنگ زدم یکی از بچه ها دانشگاه برا یه کار تو دانشگاه که سوال کنه حرف شد یهو گفت مینام که ازدواج کرد گفتم هااااااااا... کیییییی. گفت مینا 4 روز پیش مراسم عقد کنون گرفته بود ... به قلم:ممل
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
حال اساسی با کیر دلخواه
سلام . من یه زن 25 ساله هستم که6 ساله ازدواج کردم اما تا حالاهیچ خیری از کیر شوهرم ندیدم .هم خیلی کوچک وهم خیلی زود آبش میاد. در ضمن وقتی تریاک مصرف میکنه زمانش طولانی تر میشه ولی چه فایده فقط خودش لذت میبره! 4 سال از زندگی با سرد مزاجی وسکس معمولی با شوهرم داشتم. در ضمن فهمیدم که شوهرم وقتی من را خونه ی مادرم میبره با دوستاش خانوم میارن خونه وحال میکنن .چون من یک بار وقتی برگشتم چند تا کاندوم را با جعبه ی خالی دستمال کاغذی داخل یه یلاستیک دیدم که داخل سطل زباله انداخته بودن برا همین شک کردم و بعد از کلی سین جین گفت که دوستام با دوست دختراشون جا نداشتن و از من خواستن تا خونه را در اختیارشون بگذارم .من که میدونستم خودش هم اهل این کارهاست خیلی جر وبحث کردیم . من دیگه از اون روز به بعد خیلی نسبت بهش سرد شدم ولی زیاد به روش نمیآوردم.



بعد از مدتها من هم که با دیدن فیلم ها و تعریف دوستانم از کیر های با حال, خمار یه کیر خوش تراش وباحال بودم .یه روز برا تفنن شماره ی یه پسری به اسم سعیدکه ازش خوشم اومد را گرفتم و کم وبیش باهاش اس بازی میکردم وگاهی تلفنی صحبت میکردیم و من باهش خیلی ریلکس شده بودم و درد و دل میکردم تا کم کم موضوع سکس را پیش کشید که با شوهرت حال میکنی یا نه ؟ من هم راستش را گفتم که خمار ارضا شدن حسابی هستم .اون هم چون باشگاه میرفت و بادوستش شراکتی کار میکردن خیلی وقتها بهم پیشنهاد میداد که برم خونشون یه بیاد خونمون .من هم دودل بودم روزی که با شوهرم سر خرید مدل مانتو بحثم شد واون با بی ادبی بهم گفت خیلی خود سر شدی و خدا میدونه وقتی نیستم چه کارایی میکنی. من هم با ناراحتی ازش جدا شدم و اومدم خونه.تا مدتها حرفش آزارم میدادکه چرا من این همه به پای این میسوزم و این طوری جواب من را میده.تا اینکه یه روزکه شوهرم برا کارش رفت بیرون از شهر.من به سعید خبر دادم که رفته. بعد از دو روز سعید اس داد و ازم خواست برم خونشون من هم قبول کردم و سر خیابون قرار گذاشتیم با ماشینش اومد دنبالم.مجرد بودو مامان باباش رفته بودن مسافرت . وقتی رفتم خونشون با کلی ذوق وشوق ازم استقبال کرد وازم خواست مانتو وشالم را دربیارم . من هم با اصرارش درشون آوردم.برام یه لیوان شربت آلبالو آورد و نشست کنارم و آروم دستشا کشید رو رونم من خیلی از تیپش خوشم اومده بود کمی نزدیک شد و آروم آروم دستش را گذاشت روی شونم و من را به طرف خودش کشوند و یه لب حسابی ازم گرفت من حسابی گرم شده بودم که گفت میخوام امروز سکس واقعی را نشونت بدم .دستم را گرفت و گفت بیا بریم اتاق خواب تا جیگگگگگگگگرت را حال بیارم من هم قند تو دلم آب شد با یه کم ناز و ادا گفتم باشه من را تو بغلش گرفت و بلند کردو دور اتاق چرخی زد و برد رو تختش .



دستی رو موهام کشید و لباسم رو درآورد واییییییییییییییی چه حالی داشتم با دستای بزرگ ومردونش سینه هام رو گرفت افتاد به جونشون و میلیسید من هم حسابی شهوتی شده بودم و کیرش را که مثل دسته بیل بزرگ شده بود و از روی شورتش حسش میکردم رو بهم میمالید.آخخخخخخ صدام دراومده بود که خودم گفتم سعید جون دیگه طاقت ندارم بزار کیرتو ببینم, گفت خودت شورتما در بیار؛ بلند شد و ایستاد من هم با حرص وطمع شورتش را گرفتم وکشیدمش پایین که از بس کیرش بلند شده بود شورتش پایین نمیومد واییییییییییییییییی چه صحنه ی باور نکردنی میدیدم یه کییییییییییر بزرگ و کلفت وخیس که من ذوق زده شده بودم چه سر بزرگ وقشنگی داشت با هیجان گذاشتمش تو دهنم و حسابی ساک زدم انقدر بزرگ بود که نمی تونستم تانصفه بیشتربکنم تو دهنم.کسم حسابی آب انداخته بود بعد منا بلند کرد و انداخت رو تخت و شروع کردبه لیسیدن کسم و تمام آبای کسم رو لیسید من دیگه از حال میرفتم که گفتم سعید بکن تو کسم دارم میمیرم اونهم نا مردی نکرد وکیرش را گرفت تو دستش و گذاشت در سوراخ کسم و آروم آروم فشار میداد آخخخخخخ چه حالی میداد دستشا آورد ونوک سینه هاما میمالید و محکم وحسابی تلمبه میزد من هم که حسابی حال اومدم ضربان قلبم تند تند زد و با جیغ بلندی ارضا شدم خییییییییییییلی حال داد بعد ازم پرسد قرص میخوری گفتم آره .بعد از 5دقیقه که تو بغلش بی حال افتاده بودم بهم گفت بیا روم من هم رفتم روش و کیرش را گرفتم تو دستم و گذاشتم در کسم و حسابی فشار آوردم تا تهش رفت تو کسم. وایییییییی جیگرم حال اومد بالا و پایین میرفتم کمی درد داشتم اما دردش با حال بود.کسم دوباره آب انداخت که دوباره ارضا شدم نمی دونم چرااین طوری شده بودم من تا حالا دو بار پشت سر هم ارضا نشده بودم ازم خواست تا زانو بزنم .پشت سرم رفت و کیر خوشگلش را گذاشت تو کسم محکم تلمبه میزد بهم گفت اجازه هست عقب را هم امتحان کنیم من هم که تجربه این کیر گنده را از عقب نداشتم ترسیدم و گفتم :نه نه فعلأ کسم را بگا که تو عمرم همچین کیفی نکردم .عجب کیری بود واقعأحال اومدم بعد از چندین بار تلمبه زدن سرعتش بالا رفت و با صدای بلند سعید که آه آه میکردفهمیدم میخواد ارضا بشه



دیدم خودش را بهم چسبوند طوری که حس کردم کیرش داره از دهنم میاد بیرون یه دفعه تو کسم داغ داغ شد واییییییی چقدر آب کیرش باحال وداغ بود .کیر که چه عرض کنم دسته بیل را از کسم کشید بیرون و بی حال افتاد رو تخت و من را هم محکم کشید تو بغلش و یه نیم ساعتی به هم ور رفتیم بعد دوش گرفتیم . یه دست دیگه دوباره سیر تو حمام منا کرد و ارضا شدیم وقتی اومدم بیرون لباساموناپوشییدم و دو دست غذا سفارش داد جاتون خالی خوردیم وبعد منا رسوند خونمون بعد از اون 5 بار تا حالا هر ماه یک بار هم دیگه را میبینیم و تلافی نو وکهنه را درمیاره باور کنید بهترین لحضات عمرم سکس با سعید .خیلی بهم حال میده که دیگه هیچ جا چنین کیفی نکردم این داستان من و واقعی واقعی. لطفأنظر بدین البته با جنبه ها.....به قلم:مبینا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
منیژه
آخرای ترم اول بود که بعد از امتحان ریاضی اومد کنارم نشست بعد از کلی صحبت کردن در مورد امتحان موبایلشو در اورد بعد از کلی ور رفتن به گوشی توی گوشی موبایلش نوشت میای دوست شیم و نشون من داد من گفتم باشه بعد از رد و بدل شدن شماره از هم فاصله گرفتیم تا کسی به ما شک نکنه منیژه رفت سمت پارکینگ و منم رفتم ساختمان اداری رفتم تا چارت تحصیلی و بگیرم زنگ زد گفت که داره ازم پرسید ماشین دارم منم گفتم نه گفت پس صبر می کنم منمکارمو زود انجام دادمو رفتم سمت پارکینگ که دیدم با یه 206 آلبالویی منتظر منه رفتم جلو بعد از کلی تعارف کردن نشستم کناش بعد از چند دقیقه زد کنار گفت (خسته شدم می شینی ) من گواهینامه ندارم ولی رانندگیم در حد عالیه نشستم و بعد از نیم ساعت رانندگی رسیدیم ازش پرسیدم که خونشون کجاست ولی گفت برو سمت خونه خودتون منم رفتم وقتی رسیدیم خواستم پیاده شم بهم دست داد منم دستشو گرفتم و بوس کردم ولی چشمتون روز بد نبینه یه کی از همسایه هامون که خیلی هم رابطه خوبی باهاشون ندارییم منو دید منم به روی خودم نیاورد و رفتم..

طرفای ظهر بود که خالم زنگ زد و گفت برای ناهار برم اونجا توی راه که بودم باهم اس بازی می کردیم تا این که رسیدم از خودش می گفت از خونوادش که رسیدم رفتم خونه خالم که زنگ زد منم که نمی تونستم حرف بزنم گوشی گذاشتم رو بی صدا بعد از ناهار گوشیمو نگاه کردم دیدم 25میس دارم پیاده زدم بیرون هر چی زنگ زدم جواب نداد تا شب با یه اس که نوشته بود باهات قهرم شروع و با اس های عاشقانه خطم شد بعد از چند روز اس و حرف های خوب و عاشقانه به من گف که تو یه باغی بچه های دانشگاه مهمونی گرفتن میای منم گفتم چرا که نه اومد دنبالم وقتی رسیدیم یکی از دوستای منیژه که اسمش آنا بود با دو ست من بهنام رسدن بعد از کلی احوال پرسی رفتیم تو دیدیم چه خبره کل دانشگاه اینجا جمعن یه میز جلو در بود انواع و اقسام مشروبات الکلی بود من تا به حال نه مشروب خوردم نه خواهم خورد منیژه اسرار کرد که بخورم وقتی با مخالفت من رو به رو شد با کلی قهر رفت منم رفتم سمت استخر تا سیگار گذاشتم م لبم اومدو گفت سیگار می کشی اونوقت مشروب نمی خوری منم با لحن آروم گفتم باسیگار بیشتر حال می کنم نشست کنارم سرشو گذاشت رو شونه هام منم نازش می کردم که دیدم بهنامه اونطرف استخر با آنا نشتن بهنام اومد گفت سیگار داری منم یه نخ از تو پاکت برداشتم و پاکتو دادم به اشکن آنا مست بود دیدیم داره با صدای بلند می خنده بعد بهنام رفت طرفش تا آرومش کنه که آنا خودشو انداخت تو استخر



تا این صحنه رو دیدیم سریع پریدم تو آب ز اونور بهنام و دو نفر دیگه اومدن کمکمون آنارو در آوردیم ولی نیمه جون بود همه ترسیده بودیم بهنام ماساژسینه میداد همه دور بهنام و آنا حلقه زده بودیم که از دهن آنا آب زیادی خالی شد بابای بهنام بساز بفروشه آپارتمان خالی هم زیاد داره (خانواده آنا هم از رابطه آنا با بهنام کاملا با خبرن) بهنام زنگ زد به بابای آنا گفت آنا خوبه و تصمیم دارن برن شمال بهنام به منم گفت که بیا با هم بریم من قبول کردم ولی منیژه گفت باید با باباش صحبت کنه فردا صبح منیژه زنگ زدو گفت که میاد یه ماشین شدیم رفتیم شمال آنا حالش خوب بود وقتی رسیدیم ویلای ساحلی بابای بهنام رفتیم تو یه خونه وای چه خونه ای.داشت چشام در میومد آنا و منیژه موندن خونه منو بهنام رفتیم خرید ساعت تقریبا 2 بود یه چیزی از بیرون برای ناهار خریدیم وقتی اومدیم هیشکی خونه نبود نگران شدیم رفتیم لب ساحل که دیدیم دارن باهم آب تنی می کنن بهنام خوش حال بود که آنا سرحاله صدا شون کردیم بیان ناهار.بعد از ناهار بهنام خسته من خسته دخترا هم خسته رفتیم بخوابیم این اولین بار بود که کنار یه دختر می خوابم اومد کنارم روی تخت خوابید فیس تو فیس بودیم که لب هامون به هم گره خورد سینه هاشو لمس کردم اجب سینه های سفتی بود در همون حال بودیم که خوابمون برد نزدیکی غروب بود که با صدای خنده آنا بیدار شدیم داشت به ما نگاه می کردو می خندید بهنام از صدای خنده آنا اومد بالا بعد هر 4 نفری باهم خندیدیم رفتیم کنار دریا نشستیم تو حال خودمون بودیم که بهنام با یه موتور چار چرخ بزرگ اومد اجب چیزی بود رفتیم دور ساحل میزدیم که موبایلم زنگ خورد نگاه کردم دیدم بابامه سریع زدم کنار به منیژه گفتم صدا نکنی ها جواب بابامو دادم گفت هوا چه طوره گفتم بد نیست . اهان یادم رفت بگم من پیش بابام کار می کنم یه کارگاه بزرگ داره که تقریبا مسول فنی کارگاه منم بعداز کلی حرف زدن با بابام رفتیم پیش بهنام و آنا تصمیم گرفتیم شام بریم بیرون. منیژه یه لباس سفید آستین دار با یه شلوار سفید با یه مانتو قرمز آسین کوتاه روی ش تن کرد و منم یه دست سفید چون قدم بلنده و لاغرم لباس سفید خیلی بهم میاد



بهنامم خوشگل کرده بود آنا که لباس آبی فسفری شده بود مثل پری شده بود رفتیم رستوران یه غذای خوب سفارش دادیم بعد از شام رفتم صندوق که حساب کنم دیدم بهنام پیش دستی کرده شب با منیژه رفتیم که بخوابیم بغل هم دیگه بودیم لب هایمان با هم گره خورد سینه هاشو فشار دادم داشت کلی حال می کرد که کاملا لخت شد رفتم پایین کس خوش بویی داشت بازبونم نوازش می کردم کل کوسش خیس شده بود که آبش اومد و با سرعت ریخت روی صورتم دیگه داشتم میمردم از حشر کیرمو در آوردم گذاشتم دم دهنش اول بو کرد تمیز بود بعد کل کیرمو کرد تو دهنش دیگه کیرم داشت پوست و میشکافت دیگه نمی تونستم از دهنش در آوردم گذاشتم دمه کسش که خودشو جمو جور کرد گفت نه منم گفتم پشت؟.....دیدم چراغ سبز داد رفتم تو کارش کیرو خیلی کلفته همین گذاشتم دم سوراخ کونش با کلی فشارو زور و ضرب کلش رفت تو نگاه کردم داره درد میکشه بهش گفتم اگه می خوای درش بیارم گفت نه منو می گی داشتم بال در میآوردم یواش یواش تلمه میزدم دیدم که دیگه دردش کم شده و داره لذت می بره قدرتشو بیشتر کردم اونقدر که با هر تلمه زدنم کل بدنش عقب جلو می شد دیگه داشت آبم میومد که ازش پرسیدم کجا بریزم گفت روی کمرم منم تند تر کردم تا اومد بکشمش بیرون کل آبم ریخت تو کونش منم کیرمو در نیاوردم تا خوب آبم بریزه تو کونش همین کیرمو در آوردم کل آبم از کونش با فشار زد بیرن خیلی هات بودیم اونشب روتختی و عوض کردیم بعد خوابیدیم تا صبح که باهم رفتیم حموم بازم سکس داشتیم ولی نه مثل دیشب بعد از حموم بهنام ازم پرسید دیشب کاری کردی منم گفتم آره ترسید گفت پرده گفتم نه بابا خبالش راحت شد صبحانه هر 4نفر باهم رفتیم لب ساحل بعداز صبحونه که دیگه رومون توی هم باز شده بود رفتیم دریا توی آب یه چند باری کونشو زد به کیرم منم لب هاشو می بوسیدم ظهر جوجه درست کردیم بعد از خوردن جوجه راه افتادیم تا یکسال باهم در ارتباط بودیم گاهی هم سکس ولی الان دیگه رفتم خواستگاریش اونم قبول کرده راستی بهنام و آنام باهم ازدواج کردن عروسیمونم همون روز آشناییمون تو دانشگاهه ماه عسلمونم تو ویلای خدمون تو شمال...پــــــــــــــــــــــایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سامان مرد من
اسم من رویاست قدم 166 وزنم 60 پوستم گندمیه هیکلم هم خوبه حدود دو سالی میشد که با سامان دوست بودم و سامان اولین bfام بود سامان با خیلیا دوست بود ولی من واقعا دوسش داشتم قدش 189 و وزنش 86 بهم پیشنهاد سکس داده بود ولی من واقعا نمیخواستم به چشش هرزه به نظر برسم به همین خاطر قبول نکردم ولی در حد بوسه و اینا بود اونم مردی کرد و قبول کرده بود از این ناراحت نبودم که با کسای دیگه سکس داره چون من بهش این اجازه رو نداده بودم
ساعتای 10 11 صبح بود که بهم زنگ زد . گفت تو خونشون مهمونی دارند ساعت 6 مامانش اینا هم نیستند یه سری دوستاشو دعوت کرده گفت برم خونه کمکش منم زیر لباسم یه تاپ اسپرت نارنجی پوشیدم با شلوار تنگ سرمه ای واسه مهمونیم لباس جدا برداشتم به مامانم گفتم تولده یکی از دوستامه میرم کمکش یه سری خوراکی گرفتم رفتم خونه سامان در و باز کرد و گفت خوش اومدی تا ساعت 2 خونه رو مرتب میکردیم بعدشم غذا رو که سفارش داده بودیم خوردیم به پیشنهاد سامان یکم وتکا و آبجو خوردیم تا خستگی از تنمون بیرون بره چشای سامان خمار شده بود منم دست کمی از اون نداشتم سامان به سینه هام نگاه میکرد که از تاپم معلوم بود همیشه از سینه هام تعریف میکردو بهشون دست میزد ولی هیچوقت اجازه نمیدادم پیشروی کنه


سامان گفت عشقم نمیدونی چقد میخوامت و لباشو گذاشت رو لبام م با ولع می بوسید منم مثل کوره داغ شده بودمو همراهیش میکردم که یکدفعه منو بغل کردو برد رو کاناپه
دستشو رو تموم بدنم میکشیدو بدتر داغم میکرد زیر گردنمو میمکید با یه دستش سینه هامو میمالید آهم در اومده بود و بدتر سامانو تحریک میکردم با اون دستش تیشرتشو از تنش بیرون کشید و بدن عضلانیشو به نمایش گذاشت و تاپ منم از تنم در آورد نمیتونستم مقاومت کنم و نمیخواستم من سامانو با تموم وجود میخواستم
آه عشقم چقد سینه هات نازه جون میده واسه می می خوردن سوتینم از جلو باز میشد و این کار سامانو راحت تر کر با یه حرکت سوتینمو پرت کرد پایین کاناپه و شروع کرد به بوسیدن ، لبو بینیشو بینو سینه هام تکون میدادو بو میکشید و بعد شروع کرد به مکیدن چنان مک میزد که انگار شیره ی جونمو میمکه دستشو برد سمت شلوارمو کشید پایین من همیشه عادت دارم شرت لمباده میپوشم کم کم اومد پایینو شکممو مک میزد زبونشو میکرد تو نافم خیلی داغ شده بودم دست کردم توی شلوارکشو کیرشو از روی شرت لمس کردم وای باورتون نمیشه من تا حالا یه کیرو از نزدیک لمس نکرده بودم واقعا بزرگ بود و داغ شرتش خیسه خیس شده بود منم همینطور


آخ چفد دستت داغه رویا جوووووووووونم شرتمو زد کنارو اومد بین پاهام تو اون لحظه به هیچی فکر نمکردم به هیچی وای رویا چقد کست سفیدو نازه دیوونه تا الان این تو قایمش کرده بودی زبونش و میمالید به چوچولم داشتم میمردم از لذت دستشو میکشید بیم قاچ کسم تندترش کرده بود و به شرت چوچولمو میمکید آه و نالم بلند شده بود زبونشو میکرد تو سوراخمو فشار میداد
سامان بسه من کیرتو میخوام آه سامان ، با این حرفم زبونشو به شدت کرد تو سوراخمو من از درد ولذت نفسم بالا نمیومد و یه لحظه جون از بدنم خارج شد و ارضا شدم سامان شلوارکشو با شرتش از پاش در آورد وای چه کیری سفید سفید حدود 18 19 سانتی بود کلفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت وای جونم سامان
عشقم با همین کیر کارتو میسازم پاهامو باز تر کردو اومد روم و پاهامو گذاشت روی شونه هاش و سر کیرشو با سوراخم تنظیم کردو سرشو داد داخل وای که از درد داشتم میمردم گفتم سامان درد داره که لبشو گذاشت روی لبم و کیرشو تا ته داد تو کل بدنم ار درد میسوخت اشکم در اومده بود و جیغم خفه شده بوددو سه بار عقب جلو کرد بیرون اومدن مایه لزجو داغیو بین پاهام حس کردم سامان کیرشو بیرون آوردو با شرتش تمیز کرد و دوباره هل داد تو و اونقد عقب جلو کرد تا ارضا شد و آبشو ریخت رو کسم گفتم سامان تنهام نذار
اینقد مرد بود که باهام بمونه الان 1 سالو 3 ماهه که ازدواج کردیم و من 3 ماهه باردارم ببخششید سرتونو درد آوردم الان سامان کنارمه و ما با هم این داستانو نوشتیم...به قلم روءیا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پسر چهار شونه خجالتی
2 هفته پیش که من برای خرید از مغازه از خونه بیرون رفته بودم یه پسر قدبلند.خوشکل با لبای سکسی.چهارشونه(البته وقتی باهاش دوست شدم گفت خونوادتن اینجورین).با موهای بلند از کنارم رد شد.چشماش یه جور خاصی بود وقتی تو چشماش نگاه میکردی یه هس خیلی خاص بهت دست میداد.خلاصه من که بادیدن این پسره خرید کلا یادم رفت.دنبالش راه افتادم تا خونشون رو یادم گرفتم(الان با خودتون میگید عجب خریه ولی اشتباه میکنید شما که اونو ندیدید)خلاصه بعدشم برگشتم خریدمو کردم رفتم خونه.شب یه دفه یادم افتاد که خونه یکی از دوستام به اسم ساره نزدیک خونه پسرست.سریع باهاش تماس گرفتم و ماجرا رو براش تعریف کردم اولش خندید بعد گفت که:منم دیدمش بعدشم از من قول گرفت که اگه خاستم باهاش دوست شم اونم باشه من گفتم قبول.چند روز بعد ساره(دوستم) زنگ زد و گفت:که پسره الان از خونه زد بیرون.منم سریع لباس پوشیدم و رفتم پیش ساره.ساره گفت:دیدمش که رفت تو کافی نت درست میگفت.خلاصه کافی نت که سیستماش پر بود ما مجبور شدیم بشینیم تا آقا کارش تموم شه.خلاصه یه نیم ساعتی نشستیم تا کارش تموم شد.بعد راه افتاد رفت تو پارک محلشون روی نیمکت نشست....



ماهم یه جایی که تو دیدش باشیم نشستیم.خلاصه هر کاری کردیم تا به ما نگاه کنه انگار نه انگار یواش یواش رفتیم کنارش رو نیمکت نشستیم(آخه پسرا تو اینجور مواقع شماره میدن) خودشو جمع جور کرد فکر کنم خجالت می کشید.تا یه چند دقیقه هیچی نگفت و تکون نخورد.خلاصه بلاخره ما که حوصلمون سر رفته بود بهش گفتیم آقا پسر اسم شما چیه؟با تعجب ما رو نگاه کرد و گفت:من؟.گفتم:آره تو.گفت:سعید.ساره بهش گفت:موبایل داری.این دفه بیشتر تعجب کرد گفت:آره.گفتم:شمارتو بگو اونم شمارشو داد بعدش پرسید:واسه چی میخاید.ما گفتیم:دوستی خلاصه هیچی نگفت.بلند شد که بره ساره گفت:اس دادیم جواب بدیا خدافظ.اونم که تعجب کرده بود.خداحافظی کرد و رفت.خلاصه تا آوردیمش تو دور یه دو هفته ای طول کشید.مامانم اینا کارمندن صبح میرن 3 بعد از ظهر میان منم تو خونه تنهام خلاصه یه روز زنگ زدم به ساره گفتم بیا خونه ما.حدودا20دقیقه بعد ساره اومد بهش گفتم بیا سعید(پسره) رو بیاریم اینجا و باهاش سکس داشته باشیم.ساره گفت:عالیه.زنگ زدم به سعید و گفتم بیاد خونه ما و بعد با ساره همچیزو مرتب وآماده کردیم.بعدشم یه فیلم نیمه سکسی قشنگ انتخاب کردم تا با هم ببینیم.



وقتی سعید اومد من در رو روش باز کردم .گفت:سلام .گفتم :بیاتو. یا الله گفت و اومد داخل .خلاصه بردمش تو اتاقم.نشوندمش رو تختم و به بهانه حرف زدن نشستم کنارش ساره هم که تو آشپزخونه بود با سه تا لیوان شربت اومد تو .و کنار سعید نشست.بدنش گرمای خاصی داشت.اصلا کنارش که میشینی انگار تمام دنیا تو دستته.منو ساره یکم باسعید درباره سکس حرف زدیم تا ذهنشو آماده کنیم.بیچاره با اینکه خجالت مکشید هر از گاهی یه جیزایی میگفت راجه به پسرا که ما اصلا ازش خبر نداشتیم.بعد من گفتم بریم فیلم ببینیم.اونام گفتن باشه. فیلم رو که گذاشتم سعید تو صحنه ها اولی لب گرفتن چشماشو بست یعنی خجالت کشید اما من هی دستشو بر می داشتم تا بالاخره عادت کرد.اما با اون صحنه ها کیرش شغ نشد.اینو خودش نگفت خودم فهمیدم ساره بلند شد ویه فیلم سوپر گذاشت.آها فیلم سوپره کارشو کرد شلوارش یکم اومد بالا اما بازم چیزی نگفت.من کم کم بهش نزدیک شدم و تو بغلش خوابیدم اومد بلندشه گفتم بخواب.خوابید آروم دستمو گذاشتم رو پاش ساره همین کارو کرد بعد باهم بهش گفتیم میشه ما رو بکنی خندش گرفت گفت باشه و برای اینکه کیرش آماده بشه من و ساره اولش یه کم با کس همدیگه بازی کردیم بعدشم من انگشتمو کردم تو کون ساره و تکون دادم سعید حسابی کیرش شغ شده بود کم مونده بود شلوارش رو پاره کنه


خلاصه من و ساره که حسابی حشری شده بودیم رفتیم سراغ سعید کمربندشو آروم باز کردم و دستمو کردم تو شرتش و کیرشو گرفتم تو مشتم با حال بود.یه دفه رفتم تویه حال جالب که دیدم سعید داره میگه دیونه ان مصنوعی نیست انقدر محکم نگیرش خفش کردی نگا کردم دیدم بله همچی فشار دادم که جای دستم رو کیرش مونده خلاصه شلوارشو درآوردم بر خلاف پسرا بدنش سفید بود کیرشم سیاه نبود من که با دیدنش تو این وضع حشیریتم حسابی گل کرده بود و کسم خیس شده بود فکر کنم ساره هم همین جوری بود.سعید من و ساره رو از زمین بلند کرد و روی مبل نشوند انگشتشو کرد تو کس ساره و خودشم کسم من رو لیس میزد خیلی خوب لیس میزد خیلی باحال بود که یهو دیدم بدن شل شده اصلا نای حرکت نداشتم بله ارضا شده بودم صورت سعید رو هم حسابی خیس کرده بودم.سعید رفت سراغ کس ساره و انگشتشو تو کس من کرد و ساره رو هم ارضا کرد.من به سعید گفتم ممنون دیگه میتونی بری خونتون ساره هم گفت آره. سعید به ما نگا کرد و بعد با یه قیافه معصوم رفت که لباس بپوشه.دلم براش سوخت رفتم کیرشو گرفتم تودست وکشون کشون آوردم رو مبل نشوندم و با ساره شروع کردیم به ساک زدن ساک زدنمون که تمام شد سعید یه مقدار کون مارو لیسید تا خیس شد بعد آهسته سر کیرشو کرد تو کونم خیلی آروم بود و اصلا درد نداشت که هیچ حالم داشت



خلاصه با احتیاط کیرشو تا آخر کرد تو کونم شروع کرد به تلمبه زدن .ساره هم دستش تو کسم بود و داشت با سعید لب میداد اینجا بود که برای دومین بار ارضا شدم .سعید کیرشو دراورد و داد به ساره تا ساک بزه ساره هم ساک زد بعدم آروم کیرشو کرد تو کون ساره و شروع کرد به تلمبه زدن.تلمبه زدن من بازبونم با چوچوله ساره بازی میکردم که ساره هم ارضا شد بعد دوتایی خوابیدیم تا سعید آبشو ریخت رو ما بعد مارو تمیز کرد و باهم رفتیم حمام کلی هم با کس کون و کیر هم شوخی کردیم.اما واقعا به سعید نمیخورد انقدر خوب بتونه سکس کنه واقعا عالی بود.پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطره بد پس از چند لحظه سکس خوب
سلام.23سالمه.چهار سال پیش من یه دوس دختر به اسم ایدا داشتم که اونموقع 17 سالش بود.منو ایدا ازوقتی که دوس بودیم همیشه درحال سکس بودیم چون معمولا هم خونه اونا خالی بود هم خونه ما.ایدا هم سینه هاش بزرگ بود هم کون بزرگ و کردنی داشت.خلاصه خیلی سکسی و حشری بود وهمیشه هم ازکون میکردمش.ایدایه دوستی به اسم نیلوفر داشت که بامن رابطه خوبی داشت ومیدونست منو ایدا سکس میکنیم حتی یه بارم تو خونه ایدا اینا سکسمون رو دیده بود.یه روز عصر نیلوفر به من زنگ زد و گفت که فردا صبح بیا منو بردار باهات کاردارم ولی ایدا نفهمه.منم بدون اینکه به ایدا بگم صبح رفتم برش داشتم.یکم تو خیابونا چرخیدیم که بعدش نیلوفر به من گف مامانم رفته مسافرت بابام هم الان سرکار و خونه خالیست بریم خونه ما.منم قبول کردم.رفتیم خونشون رفت لباسشو دراورد و با یک تاب و دامن اومد نشست روبروم.



منم همینطور بهش نگاه میکردم که یه دفه اومد بغلم و لباشو گذاشت رو لبام وشروع کرد به لب رفتن.خداییش لباش خوردنی بود وخودشم سکسی با اون بدن خوشگل و سفیدش.منم اول سینه هاشو دراوردم یکم خوردم بعد دامنشو زدم بالا و کوسشو مالوندم. خیلی حال میکرد.یه کوس کوچولوی خوشگلی داشت.لباسامونو دراوردیم وروی هم دراز کشیدیم اون داشت مال منو میخورد منم داشتم میمالوندمش.بعدکه نیلوفر ارضا شد من شروع کردم به کردن.اولش نمیذاشت ازکون بکنم.بهش گفتم اگه نذاری از کون بکنم دیگه هیچ وقت باهات سکس نمیکنم.خلاصه راضی شد.جاتون خالی چه کردنی؟دولاش کرده بودم و داشتم از کون میکردمش.چه کون تنگی داشت وای چه سکسی بود.انقدر کردمش که طفلی اشکش در اومد.بعداینکه ریختم تو کونش دیگه نای بلند شدن نداشتم,,,



بعدش افتاد روم و شروع کرد گردنمو خورد خیلی حال میداد.همینطور که داشت میخورد برگشت گفت:دیگه ازین به بعد بجای ایدا من میام خونتون منم گفتم باشه کی بهتر ازتو.لباسامونو پوشیدیم ومیخاستیم بریم بیرون.همین که پامونو از در گذاشتیم بیرون یکی مچ منو گرفت یکی هم مچ نیلوفرو.وای دیگه داشتیم سکته میزدیم.نمیدونم کدوم کس کشی به 110 زنگ زده بود.حالاخداروشکر که مامورا همون لحظه رسیده بودن وگرنه اگه میوفتادن خونه واویلا میشد.خلاصه بردن کلانتری و بازداشت منم داشتم از ترس اینکه نیلوفرو بندازن سرم میمردم.بعد پدر نیلوفر اومد و انقد زدش که طفلی از حال رفت.خلاصه فرداش اشنا پیدا کردیم و یه تعهد ازمون گرفتن و ولمون کردن.ولی اون سکس باحال ازدماغ هردومون اومد.چند روز بعد اون ماجرا نیلوفرو شرهر دادن ورفت و دیگه هیچ خبری ازش نشد.ایدا هم که ماجرارو فهمیده بود باهام دعوا کردو ولی چون همدیگرو خیلی دوس داشتیم نمیتونستیم بیخیال هم بشیم .ولی بعداز مدتی که دیگه عیاشی و سکسای منو با دخترای دیگه رو نتونست تحمل کنه شوهر کرد و رفت.اینم یه سکس خوب ولی خیلی گرون.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
فروهر و سمانه
از اونجایی که خودم از خوندن خاطرات واقعی خیلی بیشتر از خوندن داستان هاس سکسی لذت می برم، تصمیم گرفتم تنها خاطره سکسی ام رو بنویسم
اول یکم از خودم بگم،23 ساله- قد 180-وزن70-گندمی-طول کیرم 14 محیطش هم 14
از 15 سالگی خودارضایی داشتم و اوایل دانشگاه خودم یه چیزی شبیه کس مصنوعی ساختم و خودمو باهاش ارضا می کردم(خواهشا گیر ندین که دروغ میگی،یا مثلا اگه راست میگی بگو ببینم چجوری ساختی و...) چون فکر می کنم که اگه آدم خودش عقب جلو کنه و تلمبه بزنه، لذتش خیلی بیشتر از این که دستشو دور کیرش عقب جلو کنه. 1 سال این کار رو کردم و خسته شدم و کم کم به سکسچت و سکستل رو آوردم. البته همه کارامو با یه خط ایرانسل انجام میدادم و با کسی رفاقتی نداشتم و بعد از هر سکس خطمو خاموش میکردم...


قضیه بر می گرده به 2 سال و نیم پیش که از یکی از دخترای دانشگاهمون خوشم اومد، خیلی پیش میومد از دختری خوشم پیش بیاد ولی به 1 ماه نکشیده فراموش می شدن. ولی این مورد فرق داشت، روز به روز علاقه ام بهش بیشتر شد و فهمیدم واقعا عاشقش شدم.
3 ترم گذشت و من در اوج علاقه داشتم در مورد دختر و خانوادش تحقیق می کردم و قصد داشتم آخر ترم(ترم آخر بودم) ازش خواستگاری کنم. میخواستم همه چیز رسمی و تر وتمیز پیش بره و خیلی عاقلانه بهش برسم، چون واقعا دوسش داشتم و به دلم نشسته بود.
در حین تحقیقات متوجه شدم که نمیتونم بهش برسم(توضیحش داستان رو خیلی طولانی میکنه)
سعی میکنم خلاصه کنم، آخرای ترم بود و درگیر میان ترم ها بودیم، شدیدا عصبی و کم حوصله شده بودم، طاقت نداشتم ببینمش، از طرفی ترم آخر بودم و بااااااید درس ها پاس می شد. هر روز هم یه مشکلی پیش می اومد و من داغون تر می شدم. 2 هفته گذشت و من از این رو به اون رو شدم، منی که هیچوقت به فکر رابطه با دختر نبودم تصمیم گرفتم با یه دختر دوست بشم و ازش واسه تسکین خودم استفاده(سو استفاده) کنم. واسه همین هم تصمیم گرفتم دختری پیدا کنم که خیلی راحت بهم پا بده و واسم "قر نیاد"!!!


اول رفتم سراغ نت، چت روم های نیمباز که... واقعا باید درشون رو گل گرفت، هرچی بچه ننره ریخته توشون، بالاخره یه دختر 28 ساله پیدا کردم که خیلی فهمیده و دوس داشتنی بود و راهنماییم کرد.تو دانشگاه چندتا دختر بودن که دائم بهم پا میدادن ، تا جایی که وقتی یکم نگاهشون میکردم واسم لبخند میزدن ولی من بهشون کاری نداشتم ، اون دختر بهم گفت که اینجور دخترا واسه بدست آوردن طرفشون به هر کاری تن میدن، منم خوشحال شدم.
خیلی آسون به یکیشون شماره دادم و رابطمون شروع شد. سمانه یه دختره قد بلند و خوش اندام بود و قیافه معمولی ای داشت، پوستش هم سفید بود.و در کل من از 20 بهش 10 میدادم!
1 ماه هرشب با سمانه حرف میزدم، خیلی تسکین ام میداد، بر خلاف هیز بازی هاش و ظاهر معمولیش آرامش فوق العاده ای داشت، حتی روزهای امتحان هم آروم میدیدمش و در کل خیلی به آدم آرامش می داد.البته یه کلمه هم از سکس نگفتیم. گذشت و گذشت تا من تونستم شکست عاطفی ام رو فراموش کنم، امتحانام رو خیلی خوب دادم و دوباره شدم آدم قوی و مغرور قبل. این هم بگم که یک بار هم حضوری جایی نرفتیم و تو دانشگاه هم باهم حرف نمی زدیم.
وقتش بود که از شرش خلاص بشم، برنامه ریزی هام و دروغام همه خوب بود، از سیمکارت ایرانسل بگیرید تا این که تویه شهر دیگه درس میخوندم و ترم آخر بودم و... .
شروع کردم به کم محلی و پیچوندن و ... . 2 هفته گذشت ولی اون همچنان آدم قبلی بود و اصلا بهش برنمی خورد. منم تصمیم گرفتم بحث سکس رو وسط بکشم تا رابطه تموم بشه.
با اس بهش گفتم که میخوام حضوری بریم بیرون وببینمش و این رابطه باید نزدیک تر بشه و...
خیلی زود قبول کرد و توی یکی از پارک های ساحلی زاینده رود(دانشجوی اصفهان بودم، اونم اصفهانی بودولی من از شهر دیگه ای هستم) قرار گذاشتیم. اونجا بود که واقعا من از درون تغییر کردم. پیش خودم می گفتم یا میکنمش یا رابطه بهم می خوره، واسه خودم یه بازی برد-برد پیش بینی کرده بودم.
رفتیم سر قرار و یکم حرف زدیم و جاتون خالی بستنی زدیم، شاید باورتون نشه ولی حتی نتونستم بحث رو به سکس نزدیک کنم، همین که توی ذهنم به سکس فکر می کردم بدنم سرد می شد و می لرزیدم و دهنم خشک می شد. فهمیدم این کاره نیستم.


حدود 5-6 بار باهاش رفتم بیرون، به کل پروژه "دک کردن" رو فراموش کرده بودم و دنبال این بودم که یه بهره ای ازش ببرم. آخرین قرار رو تویه آخرین قسمت پارک ساحلی گذاشتیم، جایی که تهش منتهی می شد به جنگل های کبوده و باغ های میوه. به بهانه قدم زدن رفتیم داخل جنگل، همینطور که حرف می زدیم من دنبال یه جای محصور و پوشیده بودم، وقتی به اندازه کافی به عمق جنگل نفوذ کردیم و خیالم از آدمیزاد راحت شد، روی یک تخته سنگ نشستیم و به چرت و پرت گفتن ادامه دادیم.
دیگه وقتش بود، نفسم حبس شده بود و دست و پاهام سرد. دستم رو گذاشتم روی دستش و تو چشماش نگاه کردم و سعی کردم معصومانه ترین لبخندی که بلد بودم رو بزنم. خوشبختانه چیزی نگفت. بهش گفتم: "سمانه جوووونم میای بغلم؟" علی رغم آرامش بی نظیرش یکم دستپاچه شد و سرش رو به نشونه رضایت تکون داد.
دیگه داشت جونم به لبم می رسید، از روی تخته سنگ بلند شدیم و هم رو بغل کردیم. اولین باری بود که دستم به دختر می خورد، چه گرمایی! چه لطافتی! محکم دستامو دورش حلقه کرده بودم، اونم سرش رو گذاشته بود روی مرکز احساساتم(سینه ام). واقعا لحظه شیرینی بود، ناخواسته احساساتی شدم و یکم قربون صدقه اش رفتم. سمانه همش بهم می گفت خیلی بااحساسی، خیلی خوبی، راستش اگه واقعا احساساتی بشم، تو ابراز علاقه و زبون بازی هیچکس به پام نمی رسه. این قدر اون حس قشنگ بود که دلم نیومد باهاش کاری بکنم. فقط لپشو بوسیدم و از هم جدا شدیم. از اون به بعد بدجور بهش وابسته شده بودم و دائم قربون صدقه اش می رفتم. رابطه تلفنی مون هم همش شده بود بوس و بغل. هفته ای 2-3 بار می رفتیم همون جای همیشگی و باهم عشق بازی می کردیم، کم کم جرات پیدا کردم و شروع کردم به مالیدن بدنش، لب های حرفه ای می گرفتیم و واسه هم میمالیدیم. به اونجا عادت کرده بودیم و احساس امنیت می کردیم، دست می کردیم زیر لباس هم و من سینه هاشو میخوردم، بعضی وقت ها هم با دست ارضائم می کرد.
آخرین باری که رفتیم جنگل و مشغول بودیم یهو صدای تکون خوردن شاخ و برگ اومد، انگار کسی داشت از دور مارو می دید، جفتمون مثل بید می لرزیدیم، خودمون رو جمع و جور کردیم و جنگل رفتن رو بوسیدیم گذاشتیم کنار.
مدتی گذشت و من بهش گفتم میخوام بیام خونتون. کلی اِن و مِن کرد ولی بالاخره قبول کرد. 5 روز بعد زنگ زد و گفت که فردا خونمون خالی...


رفتم پیش یکی از دوستام که اهل سکس بود، بهش گفتم هرچی تاخیری داری بده، یه شیشه کوچیک بی نام و نشون داد که توش دوتا قرص آبی رنگ بود، اسمشم گفتا ولی من توجه نکردم، فکر کنم با "V" شروع می شد.
هردوتا قرص رو خوردم و راهی شدم، ساعت 2 بعد از ظهر رسیدم خونشون، هوا خیلی گرم بود. یه شلوارک صورتی و یه تاپ زرد فسفری پوشیده بود. خیلی بهش میومد. اولین چیزی که نظرمو جلب کرد پاهاش بود، وای خدا من تا حالا پا به این قشنگی ندیده بودم، من خیلی پا دوست دارم(البته نه تا حدی که فیتیشر باشم)، پاهاش کاملا سفید و یک دست بودن، پوستش یه چروک کوچیکم نداشت، استخوان بندی پاهاش و سایز انگشتاش فوق العاده متناسب و ناز بود، ناخن هاش رو خیلی تمیز و یک دست چیده بود و لاک صورتی زده بود و دمپایی شستی مشکی پاش بود.
رفتیم توی اتاقش نشستیم، من روی تخت اون روی صندلی گردانِ میز تحریرش. از موهاش واستون بگم؟! موهاش قهوه ای روشن مایل به طلایی بود و تا کمرش می رسید و واقعا قشنگ بود..



.
خلاصه میکنم، اومد روی تخت و منم که داشتم از گرما می پختم 3 سوت همه لباسامو در آوردم، یهو شوکه شد و به کیرم خیر شد، دیگه تاب و تحمل نداشتم خوابوندمش روی تخت و لباساشو در آوردم، سوتین نداشت، سایز سینه هاشو قبلا پرسیده بودم گفته بود 70. من کلا کاری به سینه ندارم و زیادم واسم سایزش مهم نیست. بدنش خیلی روی فرم وسفید و یک دست بود، سفید سفید بدون یه خال یا کک مک. کسش زیاد تعریفی نداشت، یه چوچول بزرگ و آویزون داشت، خط وسطش هم چیندار بود و قرینه نبود و یه تیکه گوشت کوچیکم از کنار سوراخش زده بود بیرون، اینقد بد بود که به نظر میومد سال هاست از کس، کیر خورده. سریع افتادم روش و کیرمو گذاشتم لای پاهاش و افتادم روش. جوووون الان وقت رسیدن به همه فانتزی ها بود. من عاشق اینم که بخوابم روی طرف و لهش کنم، از این که می دیدم سینه هاش توی بغلم له شدن خیلی لذت میبردم، گاهی هم به رون هاش و کونش که پهن شده بود روی تخت نگاه میکردم و خودم رو بیشتر روش فشار میدادم.
شروع کردم تلمبه زدن، رون هاش خیلی گوشتی نبود که کیرم رو در بر بگیره ولی نرمی و داغی کسش فوق العاده بود. وحشیانه تلمبه می زدم، خودم رو تا جایی که کیرم از لای پاهاش در نیاد بلند می کردم و یهو خودم رو ول می کردم روش، خیلی قشنگ آه و اوه می کرد. احساس کردم دارم ارضا میشم، خوابیدم روش و شروع کردم لباشو خوردن و آروم تلمبه زدن، نمیدونم چی شد یهو حس ارضا شدن پرید! نمیدونستم اون قرصا چطور اثر میکنن. از روش بلند شدم، وای جان چی می دیدم سینه هاش و رون هاش و کسش قرمز شده بود، بدن سفید که با وحشی بازی قرمز میشه ارزشش از طلا هم بیشتره. برش گردوندم که از کون بکنمش، وای خدا چه کون نازی، چقدر نرم بود، اینقدر تمیز بود که نگو، حتی خط های سفیدی که توی کمر و اطراف زانوها هستش رو نداشت(تو سن بلوغ به وجود میان)، یکم مالیدم، داشتم می ترکیدم، سر کیر رو با زور و بدبختی کردم تو، خیلی تنگ بود، شروع کردم فشار دادن، سمانه جیغ می کشید، بهش گفتم دهنت رو ببند، اونم با دهن بسته می گفتم اوووووم اوووووم، وای که چقدر تنگ بود از طرفی کیرم داشت خم میشد از طرفی هم احساس می کردم سوراخ کیرم داره جر میخوره، تف کردن و انگشت کردن هم به ذهنم نرسید واسه همین بیخیال شدم و سرش رو در آوردم، ,..



خواستم بذارم لای کونش و بخوابم روش ولی کیرم آنچنان سیخ شده بود که چسبیده بود به شکمم، مثل سنگ شده بود، با زور کشیدمش پایین، درد داشت، گذاشتم لای کونش و افتادم روش، وای جان، کون که نبود طلا بود، با تمام وجود تلمبه میزدم و میکوبیدم روی کونش، چندبار صدای تاپ تاپ تولید شد ولی هرکاری کردم متوجه نشدم باید چجوری بزنی که این صدا ایجاد بشه. بد جور اووم اووم می کرد، یهو دهنشو باز کرد و شروع کرد آه و ناله کردن، خیلی لذت بخش بود، اینقدر بلند آه و اوه می کرد که اصلا نمیشد فهمید کی میخواد ارضا بشه، من فقط منتظر بودم صداش خیلی بره بالا. از روی کونش پاشدم، قرمز شده بود، منم چندتا سیلی نثارش کردم.
دوباره برش گردوندم، نشستم روی شکمش و کیرم رو به سینه هاش نزدیک کردم و گفتم بگیر بمال سر سینه هات، یهو نفسش که حبس شده بود رو داد بیرون که خورد به کیرم و آتیشش زد، به کیرم زل زده بود ولی دست نمی زد، منم که صبرم تموم شد خودم سینه هاشو گرفتم و شروع کردم با سر کیرم مالیدن، آن چنان آه و اوه می کرد که بیا و ببین، زانوهامو محکم گرفته بود و فشار می داد، سینه هاش خیلی نرم بود، منم از این که انزال زودرس نداشتم خیلی خوشحال بودم و لذت میبردم، کم کم احساس کردم داره میخوابه، سریع گذاشتمش لای کسش و افتادم روش و با تمام وجود تلمبه می زدم. لباشو، بهتره بگم کل صورتش رو کشیده بودم توی دهنم و تلمبه می زدم، دیگه آه و اوه نمی کرد و فقط تند تند نفس می کشید، احساس انزال بهم دست داد، بهش گفتم مچ پاهاشو بذاره روی هم تا لای پاش تنگ تر بشه،



حسابی عرق کرده بودیم و چسبیده بودیم بهم، ناخودآگاه شروع کردم قربون صدقه اش رفتن و بوسیدنش، خیلی احساساتی شده بودم، دستاشو دور گردنم حلقه کرد و توی چشمام زل زد، کم کم داشتم ارضا می شدم، اول کمرم بعد رون هام و کل ستون فقراتم منقبض شد، چشمام داشت سیاهی می رفت، سرم رو گذاشتم بغل سرش، هرچی تلمبه می زدم آبم نمیومد، دیگه سست سست شده بودم، یهو کمرم منقبض شد و درد گرفت، آبم پاشید لای پاهاش، قبلا موقع خودارضایی نهایت 4-5 بار منقبض می شدم و آبم می پاشید ولی این بار، اگه بگم 20 بار اغراق نکردم. احساس می کردم دارن جونم رو از کیرم میکشن بیرون.
نمیدونم چند دقیقه گذشت، وقتی به خودم اومدم اولین چیزی که احساس کردم گرمای بدنش بود، سرم رو بلند کردم دیدم داره گریه می کنه، تعجبی نداشت آخر همه سکستل هامون کارش همین بود،خوبیش این بود که فهمیدم ارضا شده، چشمام تار می دید، دهنم خشک شده بود، چندبار بوسیدمش ولی مثل این که فایده نداشت، بعد از کلی قربون صدقه رفتم و ناز کردن موهاش از روش پاشدم، چون سمانه دوست داشت بعد از ارضا شدن بغلش کنی، لای پاهاشو نگاه کردم دیدم به اندازه 5 بار جلق آب هست.,,.
الان 1 سال گذشته، خونشون از اصفهان منتقل شد به یه شهر خیلی دور، کل جریان رو واسش تعریف کردم، خیلی گریه کرد و در نهایت گفت که دوسم داره و ما مال هم هستیم ولی بهش گفتم که دوستش ندارم. بعد از کلی دعوا و مرافعه الان باهم رابطه تلفنی داریم، نمیدونم آخرش میخواد چی بشه.بعد از اون نه دیگه دوست دختر داشتم نه سکس نه هیچی.نوشته فروهر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ســــــــــــــــــــکس بد موقع
سلام،من امير هستم 18سالمه و اين جرياني كه ميخام براتون بگم براي ارديبهشته.
من يه دوس دختر خيلي مهربون و باحال دارم كه مدرسش كنار مدرسه من بود واس همين نزديك بودن مدرسه هامون هم بود كه باهم آشنا شديم.بگذريم،يه چند وقتي بود كه همش رو مخش بودم كه منو دعوت كن خونتون تا يه ناهارو باهم باشيم اونم هردفعه ميپيچوند تا اين كه يه روز كه با رفيقم تو پارك بوديم اس داد كه چند روز ديگه خونمون چند ساعتي خالي ميشه!منم كه از خدا خواسته،قبول كردم و خودمو آماده كردم واس يه سكس حسابي،اتفاقا همون ساعت ها هم بود كه از مدرسه آزاد ميشدم يعني حدود3.هوا هم تقريبا خنك بود.خلاصه من اون روز تا جلوي خونشون هم رفتم كه يهو اس داد كه بابام خونست و نميشه بياي بالا،كاريش نميشد بكني منم برگشتم مدرسه و همونجا خوابيدم تو كتابخونه تا اينكه زيد جيگر من(ميگم خيلي مهربونه واس همينه ديگه!)زنگ زد گفت براي اينكه از دلت دربيارم ميام پارك هميشگي،منم رفتمو با چند تا بوس و لب و سينه مالي يكم راضيش كردم اونم كيرمو كلي برام ماليد و ساك زد.



خلاصه اين جريان گذشت تا هفته بعدش دوباره اس داد كه ايندفه هم خالي شده.اين بار با نااميدي رفتم نزديكاي خونشون تو يه پارك خوابيدم كه يهو زنگ زد كه بيا بالا،باورم نميشد.با سرعت نور رفتم تو،مث هميشه جيگر شده بود.بش گفتم غذا رو بيار كه خيلي گرسنه ام كس خل بازيم گل كرده بود نشستم تو آشپزخونه قورمه سبزي خوردم خيلي هم خوشمزه شده بود جاتون خالي!دستپخت خواهرش بود
آشپزخونشونم درست روبروي در ورودي بود.داشتم غذا ميخوردم كه يهو زيدم گفتم امير يه وقت بابام نياد!گفتم شايد داره كس شعر ميگه توجهي بش نكردم اما اون دوباره حرفشو تكرار كرد.بعد يهو اومد بشقاب غذا رو از جلوم برداشت برد تو اتاقش.
همينكه رفتم تو اتاقش يهو يكي كليد انداخت اومد تو!پشمام درجا ريخت فوري در اتاقو بستمو رفتم تو حموم كه تو همون اتاق بود به زيدم هم اشاره كردم كه برو ببين كيه.رفت و 10دقه بعد برگشت گفت بابامه.


خدا نصيب گرگ بيابون نكنه!ريده بودم به خودم!از تو حموم به رفيقم علي اس دادم كه چه گهي بخورم گفت بذار نيم ساعت ديگه زيدت بره به باباش بگه برو يه چيزي برام بخر،منم همينو بش گفتم
حالا مونده بود اون نيم ساعت چيكار كنيم!بش گفتم برو آروم بخواب رو تخت بعدش رفتم روشو آروم پيرهنشو در اوردم.سينه هاي خوشگلش از زير سوتين سفيدش معلوم بود.بعد رفتم سراغ شلوارشو آروم درش اوردم رنگ شورتش سفيد بود با خال هاي مشكي.خلاصه پريدم تو بقلشو شروع كردم به خوردن لباش بعدش بهم گف حالا نوبت توئه لباستو درار،گفتم كار خودته زحمتشو بكش.اونم با حشريت تمام لباسمو دراورد
بعد اون رفتم سراغ كسش،بعد اينكه شورتشو در اوردم 5دقه خوردمش كه تو 5دقه اول كلي آبش اومد.گفتم حالا بايد برام ساك بزني
اولش نميزد ولي بعد كه ديد ناراحت ميشم با نگراني شروع به ساكيدن كرد_نميدونم چرا آبم نميومد ولي فك كنم از استرس بود آخه باباش تو پذيرايي داشت فيلم هندي ميديد_تو اون حال و هوا خاستم بكنمش ولي هيچي تو اتاق نبود،فقط يه پماد بود كه بدتر خشك ميكرد!خلاصه نشد بكنمش ولي بالأخره در اثر ساكيدناش آبم اومد و ريختم رو سينه هاش ولي اون ارضا نشد آخه باباش با ما 4قدم فاصله داشت!بعدشم باباشو فرستاد مغازه كه براش پفك بخره!آخه پفك؟!باباشم چن دقه بعد رفتو منم 3سوته زدم بيرون ولي اگه باباش منو ميديد مطمئنا الآن اينجا نبودم،يا من اونو ميكشتم يا اون منو!نوشته امیر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 58 از 94:  « پیشین  1  ...  57  58  59  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA