انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 64 از 94:  « پیشین  1  ...  63  64  65  ...  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
گلی‌ لوپز
سلام من سعید هستم الان 29 سالمه موضوع بر میگرده به 4سال پیش یه دوست دختری داشتم به اسم گلی خیلی خوشگل و بامزه بدن سفید و توپی داشت اهل شیراز بود یه روز که رفته بودم دنبالش که بیریم بیرون و یه تابی باهم بخوریم بهش زنگ زدم گفتم کجایی گفت دارم حاضر میشم چند دقیقه ای سرکوچشون بودم که دیدم داره از کوچه میاد بیرون وای چه اندامی لامسب ادم وقتی هیکلشو میدید راست میکرد اومد و سوار شد گفتم کجا بریم گفت هرجا عشقم بگه حرکت کردم گفتم گلی بریم خونه گفت نه گفتم چرا ...... خلاصه با کلی مخ زنی راضی شد بیاد چون من خونه مجردی دارم



خلاصه رفتیم خونه مانتوشو در اورد نشست رو مبل منم رفتم یه لیوان ابمیوه تگری واسش اوردم ماهواره رو روشن کردم بهش گفتم پایه ای مشروب بخوریم دیدم یه نگاه بهم انداخت و گفت بدم نمیاد سری رفتم یه شیشه ابسولوتی که واسه این روز از قبل تهیه کرده بودم اوردم ماهواره داشت یه فیلم احساسی و عشقولانه نشون میداد که پر صحنه بود یه چند پیکی با هم خورده بودیم که دیدم دیگه داره مست میشه گفتم گلی بسته نخور دیگه داری مست میشی یه دفعه پرید تو بغلم و شروع کرد به لب گرفتن لامسب طوری لب میگرفت انگار 100سال اینکارست دیگه نفهمیدم چی شد یهو به خودم اومدم دیدم بله نه گلی جون لباس تنشه نه من از شدت شهوت بدن جفتمون داغه داغ شده بود گلی سینه های اناری خشکلی داره با نوک قهوهای کمرنگ و یه حلقه کوچیک قهوه ای دورش شروع کردم به خوردن سینه هاش از شدت شهوت داش به خودش میپیچید که بی اختیار دستشو گذاشت رو التمو هی فشار میداد یواش خوابوندمش رو مبل شرتشو که رنگ البالویی داشت و با سوتینش ست کرده بودو دراوردم وااااااای چه صحنه ای یه کسی داش بادکرده دریغ از یه تار مو به حدی نرم و سفید بود که همینطوریش ادم ابش میومد چه برسه بخواد بکونه توش دیگه دست خودم نبود رفتم شروع کردم این کس نرم و که مثل شیشه میموندو خوردن دیگه از شهوت نمیدونستم چیکار کنم بعد اومدم بالا و دستمو گذاشتم رو کسشو شروع کردم به مالیدنو سینه هاشو خوردن بلند شدم وایسادم بهش گفتم میخوریش بعد کلی نازو نوز این حرفا کیرمو کرد تو دهنش لامسب طوری ساک میزد انگار یه جنده خبره داره اینکارو میکنه



دیگه داش از شدت شهوت پاهامو خنج مینداخت که بی اختیار گفت سعید توروخدا بکن بکن بکن زود باش مردم منم که از خدا خواسته و ماتو مهبوت مونده رحم نرکردم خوابوندمش دمر یکم با سوراخ کونش بازی کردم که جا واز کنه یکم کیرمو خیس کردم گذاشتم در سوراخ کونش یواش فرستادم تو که دیدم صدای جیغش بلند شد دراوردم گفتم چی شد عزیزم گفت کثافت یواش این کیر یا کیر خر اخه خیر من تعریف و از خود متچکری نباشه یه 23 سانتی هست کلفت هم هست دوباره اومدم بکونم تو کونش که داد زد لامسب از کون نکن مردم یهو شکه شدم بهش گفتم پس چه خاکی تو سرم کنم گفت مگه کس به این خشکلیو ازت گرفتن بهش گفتم مگه بازی از جلو با سر اشاره ای کرد که اره منو که انگار بال دراورده بودم گفتم خوب زودتر میگفتی لامسب مدل سگیش کردم یکم از پشت کسشو خوردم از شهوت همینطور اب از کسش سرریز بود بلند شدم گفتم حاضری گفت زود باش مردم بکن بکن سر کیرمو گذاشتم در کسش یکم بالا پایین کردم تا اب کسش حسابی خیس بشه تا راحت بره تو یکم که کردم تو دیدم داره صدای اخ و اوخش بلند میشه منم رحم نکردم یواش یواش شروع کردم کیرمو بیشتر داخلش کردن به حدی رسید که کیرم بیشترش داخلش رفته بود به حدی کوسش داغ بود که کیرمو داشت میسوزوند دیگه کسش جا واز کرده بود یواش یواش ریتم تلمبه زدنمو بیشتر کردم اونم از شدت شهوت داشت به خودش میپیچید همش میگفت بکن بکن تندتر بکن بکن دیگه تو این حالت خسته شده بودم رو کمر خوابوندمش دوباره کیر خیس شدمو که با اب کس خودش خیس شده بود تا ته کردم توش که داد بلندی زدو گفت پدرسگ یواش مگه جنده گیراوردی دوباره ریتم تلمبه زدنم بیشتر شد که دیدم داره لباشو گاز میگیره فهمیدم که داره ارضاء میشه



شدت حرکاتمو بیشتر کردم لرزه به تنش افتاده بود محکم منو بقل کرده بود داشت ازم لب میگرفت منم با میل کامل لباشو میخوردم و با یه دستم سینه های اناری خشکلشو میمالیدم که یه جیغ بلند کشید و ارضاء شد منم بعد دو سه دقیقه دیگه داشت ابم میومد که یهو بهم گفت ابتو نریزی میخوامش داشت ابم میومد کیرمو کشیدم بیرون کیرمو گرفت تو دهنش شروع کرد به خوردن تا قطره اخر ابمو تا ته مک زدو خورد بعد که جفتمون ارضاء شده بودیم بی حال و خیس اب همدیگرو بقل کردیم یعد رفتیم یه دوش گرفتیم و لباسامونو پوشیدیمو رفتیم با هم شام یه پیتزایی جاتون خالی خوردیم بعد اون روز من هفته ای 4 بار با گلی سکس دارم که تو این سکس ها دو تا از دوستاشم به اسم های الاهه و ارزو هم بهمون اضافه شدن که خوب گوشتهایی هستن مخصوصا ارزو جون با اون کون تاقچه ای و توپش...نوشته سعید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
زن


 
مرجان و عزیز دل

سلام به همگی.اسمم مرجانه.22سالمه.یه دوست پسر دارم.البته فرشاد قبلا ازدواج کرده و5سالی میشه که طلاق گرفته.ما15سال اختلاف سنی داریم ولی انچیزا اصلا برام اهمیتی نداره چون خیلی مهربونه و من خیلی دوسش دارم.عاشق همه چیشم.اون یکی از دوستای قدیمی داداشم بود.از وقتی که داداشم ازدواج کرد و از اصفهان رفت کمتر با هم رابطه دارند.از فرشاد خیلی تعریف میکرد.منم شمارشو از گوشی داداشم برداشتم.فرشاد اصلا منو نمیشناخت و اصلا منو با داداشم ندیده بود.خلاصه داداشم ایناکه رفتن1شب زنگزدم به فرشادو کم کم باهم آشنا شدیم.اون مغازه دار نزدیک محلمونه و بهش گفتم شمارشو از تابلوی بالای مغازش برداشتم.اول پا نمیداد.فکر کرد میخوام سر کارش بذارم.چند شبی گذشتو اس ام اسهای معمولی میدادیم تا اینکه گفت بیا در مغازه ببینمت منم ظهر رفتم و منو دید.بعد زنگ زدو گفت من میخوامتومنم جواب مثبت دادم.2روز بعدش اومد در دانشگاه دنبالم.سوار ماشینش شدم وای باورم نمیشد.استرس عجیبی داشتم که اصلا نمیتونستم نگاش کنم.خونه داشت.گفت بریم خونه یا بیرون دور بزنیم؟بلند گفتم نه خونه نه بیرون خوبه.خلاصه رفتیم یکم تاب خوردیمو یه عالمه حرفزد.ساعت4بعدازظهر برگشتیم.دستمو گرفتو گفت خیلی خوش گذشت.دلم یهو ریخت گفتم بهمچنین.چند روز گذشت با اس ام اسو زنگ.بهم گفت دوسنداری1روز بیای خونه؟گفتم چرا میام.خودم میدونستم اگه برم خونه بعد از همه چی آخرش سکس وجود داره.منم بدم نمیومد.رفتم حمومو حسابی همه جاموبلوری کردم.فرداش با1دسته گل رفتم خونش.ناهار خوردیمو یکم حرفزدیم.فقط روسریمو در آورده بودم.بعدش کم کم نزدیکم شد وبوسم کرد.وااای دلم ریخت.راستش من شهوتم خیلی بالاست و خیلی زود حشری میشم.کم کم لباشو آورد نزدیکو لباشو خوردم.من دستمو گرفتو رفتیم تو اتق خوابشمنو خابوندو لباسامو در آورد.وای هم خجالت میکشیدم هم دلم سکس میخواست.من فیلم سوپر بعضی وقتا دیده بودم.دیدم کیرش از زیر شلوار حسابی شق شده.تاپمو در آوردو از روی سوتینم سینه هامو گز میگرفت.بعد سوتینو در آوردو شروع کرد به خوردنشون.دیگه حسابی حشری شده بودم.بعد آروم آروم رفت پائینو از رو شرت کسمو زبون زز و زود شرتمو کشید پائینو شروع کرد به لیس زدنو خوردن.10دقیقه فقط کس میخورد ولی من ارضا نشدم.بهش گفتم بسه حال نمیام.کیرشو گرفتم.مثل سنگ شده بود از بس سفت بود.براش خوردم خوردنموخیلی دوست داشت.بعدش خودم به پشت شدمو باسنو براش دادم بالا.گفتم بزن توش که حال کنی.شهوتم زده بود بالا.حالیم نبود درد داره.کرم آوردو مالید.اول با انگشت شروع کرد.بعد آروم آروم فرو کرد کیرشو تو کونم.وااای حسابی کلفت بود.اشکم در اومد ولی به رو خودم نیووردم.دیگه سگ شده بودم.گفتم محکم بزن تا حال بیای آخه دیگه تحمل دردو سوزششو نداشتم.دیدم داره نفس نفس میزنه و تمام آبشو ریخت تو کونم.خیس عرق شده بود.عرقاش پاک کردمو اومد تو دلموگفت ناراحتم آخه چرا تو ارضا نشدی گفتم اشکال نداره.بازم میام پیشت.همو بوسیدیمو یه کم خوابیدیم.الان1 سالی هست با همیم.ا

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
هم میخواستم هم میترسیدم
ابن داستان اولین و آخرین سکسمه...
—————————————-
دقیقا یک سال از دوستی من و علی میگذشت...همه چی خوب بود تا اینکه
=گفت:مریم همین امروز باید ببینمت
+گفتم :موقعیتم جور نیست نمیتونم بیام؟
=یکاریش کن حالا حتما باید ببینمت مریم..
+علی گفتم که تو که وضعیتمو میدونی..مامانم همش منو زیر نظر داره..
آخرین حرفش این بود.
=یا امروز میای یا منو واسه همیشه از دست میدی...
آدرس رو داد گفت ساعت 5 منتظرتم..



از اونجاییکه علی رو خیلی دوس داشتم و میترسیدم از دستش بدم هرجوری بود از خونه زدم بیرون ساعت 4ونیم بود..رفتم همون جایی که ادرس رو داده بود..تقریبا یه رب ساعتی وایسادم کسی نیومد...علی خیلی به سر وقت اومدن اهمیتمیداد بخار همین تا ساعت پنج صبر کردم دقیقا یه موقع مثل همیشه..ماشینش 206 یود از دور فهمیدم خودشه...هرچی ماشینش نزدیک تر میشد بهم دلشورم هم بیشتر میشد نمیدونم چرا ولی اولین باری بود اینجور حسی داشتم..اومد و من سوار شد...طبق معمول بازم سرم غر میزد چرا انقد زود اومدم...حرفاش که تموم شد بدو یه بوس بده صورتمو بردم نزدیک لپش یهو سرشو چرخوند طرفم لبم رفت رو لباش خیلی داغ بود جوری که لبامم اتیش گرفته بود...لبامو ازش جداکردم گفتم حواست به رانندگیت باشه...کل مسیرو هیچ حرفی نزدیم فقط دستامون تو دست هم دیگه بود..رسیدیم به یه خونه که تقریبا قدیمی بود گفته بود یه خونه داریم که ازش استفاده نمیکنیم...وارد خونه شدیم..یه حوض بود که نصفشو خراب کرده بودن و باغچه هایی پر از گلای پژمرده معلوم بود خیلی وقته کسی اونجا زندگی نکرده...خلاصه رفتیم وارد خونه شدیم دهنم وا مونده بود حیاط به اون دره پیتی داخل خونه به این قشنگی..رفتیم تو اتاقش...



از تزیناتش خوشم اومد...کاغذ دیواری سیاه با رگه های قرمز و سفید داشت...رو تختیشم تقریبا شبیه کاغذ دیواریش بود..تختش نه یک نفره بود نه دونفره...نشستم رو تختش برام یه لیوان اب اورد...اون میدونست من همیشه قبل عشق بازیمون یه لیوان اب میخورم..تا نصفه خوردمش که یهو علی از دستم کشیدش بقیشو خودش خورد..یهو اومد شروع کرد به خوردن لبم لب گرفتنو خیلی دوس داشتم تقریبا یه 5 دقیقه ایی لبامو میخورد..شالمو در آورد..لاله گوشمو خورد منم گردنشو لیس میزدم...دستش رفت طرف دکه مانتوم دونه به دونه بازش کردیه تاپ مشکی رنگ پوشیده بودم هم سیناهامو با دستاش گرفته بود هم ازم لب میگرفت ...در یه حرکت بلندم کرد مانتو و لباسمو در اورد..تنها لباس زیرم مونده بود اونو هم در اورد...شروع کرد به خوردن سینم و لیسیدن سینم..نوک سینمو با دندونش میگرفت منم دادم بلند میشد..هم کسمو میمالید هم سینمو میخور..یهو چشمم به شلوارش افتاد زیپش داشت پاره میشد..فهمیدم کیرش شق شده..منم وایسوندمش شلوارشو در آوردم براش کیرش راست راست شده بود از رو شرتش اونو میمالوندم...



دیگه از خودم بیخود شده بودم..نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم...شبوارمو کشید پایین دیگه کاملا لخت بودم...من انداخت رو تخت پا هامو باز کرد و کسمو میلیسید گفت حالا نویت توئه براش ساک زدم تقریبا چن دیقه ایی شد..دوتامون وایساده بودیم گفت برگرد یرگشتم کیرشو گذاشت دم کونم..تازه فهمیدم چه گندی زدم..ولی دیگه اختیاری از خودم نداشتم...قبلش به کرم مالید به کونم..یهو نفهمیدم از کجا خوردم کیرش تا ته رفته بود تو کونم...خیلی درد داشت...کیر علی هم خیلی بزرگ بود...ولی این درد کم کم تبدیل شد به لذت..بعد که کارش تموم شد بی حال افتادم روش..لعد نیم ساعتی پاشدیم رفتیم حموم...منو رسوند خونه هیچی نگفتم تا اینکه رسیدم به خونه..رفتم تو اتاقم نشستم زار زار گریه کردم...من فک میکردم با رفتنم علی مال خودم میشه برعکس حس میکردم ازدوز شده برام غریبه بود..یه ماه از اون ماجرا گذشت دیگه نسبت بهم خیلی سرد شده بودیم...این شد که از هم جدا شدیم..
آخرین حرفش: با اون سکس میخاستم عشقمو نسبت به تو ثابت کنم..
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
سکس در رامسر

سلام اسم واقعی من یلدا نیست ولی چون این اسمو خیلی دوست دارم بیشتر دوستامم یلدا صدام میکنن.من 25سالمه 2سال قبل تو رامسر دانشجو بودم یه روز یکی از دوستام یه شماره بهم دادو گفت که این شماره خیلی مزاحمش میشه وازم خواست دست به سرش کنم منم قبول کردم یه شب تقریبا ساعت 1شب بهش زنگ زدم اما بر خلاف تصورم یه صدای گرمو مهربون اونور خط جوابمو داد یه چند دقیقه ای باهاش حرفیدم خودشو معرفی کردو گفت اهل کجاست از صداش و طرز برخوردش خیلی خوشم اومد فرداشم زنگیدم بهش تقریبا هر روز باید صداشو میشنیدم چند ماهی گذشت کار هر شبم شده بود اس بازی با محمد توی این چند ماه که تلفنی با محمد دوست بودم فقط یه شب بهم گیر داد که سایز سینه هامو بهش بگم منم بعد 3روز قهرو ناز بهش گفتم راستی اینو بگم که من قدم 168و وزنم 65چادری و به قول دوستام با مزه و تو دل برو خلاصه وقتی به محمد سایز سینمو گفتم قند تو دلش اب شد اینم بگم من سایز سینم 75سینه های گردو خوش فرمی دارم هر موقع با دوستام استخر میرفتیم از فرم سینه هام تعریف میکردن..



حدودا 5یا6ماه از دوستی منو محمد میگذشت که محمد گفت میخواد بیاد رامسر برای دیدنم منم بهش قول دادم ببرمش جاهای دیدنی رامسرو بهش نشون بدم محمد تقریبا ساعت یکو نیم دو نصف شب رسید رامسر و تو محله رمک برای خودش خونه گرفت .برای ساعت 9صبح با هم قرار گذاشتیم .ساعت 8از خواب بلند شدم یه کوچولو به خودم رسیدمو زدم بیرون سر قرار که رسیدم دیدم محمد زودتر از من اومده قدش بلند بود موهای ساده و لباس ساده قیافش خیلی شبیه بسیجیا بود خلاصه اون روز خیلی جاها بردمش البته به خرج خودشا وقتی سوار تلکابین شدیم از ترس داشت سکته میکرد انقدر بهش خندیدم که خودشم خندش گرفت یادش بخیر چه روز خوبی بود خلاصه شب که شد منو رسوند جلوی در خونه ای که با 3تا از دوستام اونجا زندگی میکردیم من فردای اون روز تا ساعت 2:30کلاس داشتم و نمیتونستم برم ببینمش ولی بهش قول دادم کلاسم که تموم شد دوباره بریم بگردیم



صبح رفتم سر کلاس چون استاد گیری داشتیم اصلا گوشیمو از کیفم درنیاوردم ساعت 2:30که کلاسم تموم شد با محمد تماس گرفتم که متوجه شدم حالش خوب نیست و سرما خورده ازم خواست براش دارو بگیرم منم گرفتمو بردم دم در خونش زنگ خونشو که زدم درو باز کرد رفتم تو تبو لرز داشت بخاری خونشو زیاد کردم براش چایی درست کردمو داروهاشو بهش دادم تقریبا یه کم حالش بهتر شد بلند شد نشستو شروع کرد به قربون صدقه رفتنم رفتم کنارش نشستم اینم بگم که واقعا دوستم داشت یه مقدار موهاشو ناز کردم دوست داشتم بغلش کنم ولی جراتشو نداشتم همینطور که داشتم نازش میکردم دیدم اونم از روی روسریم شروع کرد به ناز کردن سرم یه جوری شده بودم با صدای لرزون بهم گفت یلدا روسریتو بردارم منم بی اختیار بهش اجازه دادم اونم روسریمو برداشتو دستاشو کرد لای موهام اولین بار بود که به کسی اجازه چنین کاریو میدادم دوتامون نشسته بودیم کمر من رو به محمد بود دستاشو انداخته بود دور گردنمو صورتشو چسبونده بود به سرم لباش نزدیک گوشم بود که احساس کردم زبونشو داره میماله رو گوشم تقریبا از روی مانتو سینه هامو محکم میمالید ازم اجازه گرفت که دستاشو ببره زیر لباسم منم مخالفت نکردم وقتی دستای داغشو چسبوند روی سینه هام دوست داشتم جیغ بزنم خودم دگمه های مانتومو باز کردمو مانتومو دراوردم یه شلوار لی تنم بود که باسنهای بزرگم توش تابلو بود



محمد خیلی شهوتی شده بود بلند شد بغلم کردو به کمر خوابوندم زمین تیشرتمو زد بالا و سوتینمو باز کرد دقیقا یادمه سوتین سفید توری تنم بود اول میمیامو خوب مالید سفت سفت شده بودن بعد وحشیانه شروع به لیس زدنو خوردنشون کرد اب دهنشو میریخت رو سینمو بعد لیسش میزد کم کم زبونشو میکشید رو شکمم داشت نافمو لیس میزد از روی شلوارم یه چند باری دستشو کشید روی کسم ولی به خودش اجازه نداد دست به شلوارم بزنه با صدای لرزونو شهوتی بهم گفت یلدا منم جواب دادم جونم بهم گفت شلوارتو دربیارم منم بهش گفتم محمدم نه بسه دوباره گفت دوست نداری کستو بخورم بخدا دیگه نتونستم مقاومت کنم خودم دگمه شلوارمو باز کردم کمرمو دادم بالا محمدم با هر زحمتی بود شلوارمو برد تا زیر زانوم دیگه تقریبا لخت لخت شده بودم ولی هنوز شرتمو در نیاورده بودم محمد به صورت چهار دستوبا روی من بود و تمام لباساش تنش بود سرش سمت کس من بود و شکمش رو سینه من اروم شرتمو دراوردو افتاد به جون کسم من کمرشو میمالیدم دلمو زدم به دریاو شلوارش اروم دراوردم کیر باد کردش تو شرتش بود شرتشم دراوردم برای اولیین بار از نزدیک کیر میدیدم و میتونستم لمسش کنم با یه دستم گرفتمشو شروع کردم به مالیدنش چیزیرو که تا اون موقع تو فیلمای سکسی دیده بودم حالا خودم داشتم امتحانش میکردم کیر محمد میمالید روی صورتم سر کیرش خیس بود خودش میگفت سرابشه



محمدم میخواست به زور زبونشو جا کنه تو کسم دردم میومد ولی دردش لذت داشت محمد کیرشو اورد جلوی دهنمو سر خیسشو میمالید روی لبام بعد سرشو گذاشت بین لبامو اروم شروع کرد به فشار دادن تقریبا سر کیرش رفت تو دهنم که شروع کرد به عقب جلو کردنش دیگه تقریبا سر کیرشو حس میکردم که میره تو حلقم محمد از زیر رونام گرفتو کشید بالا تا کونم بیاد بالا وقتی کونمو اورد بالا لمبرای کونم باز شد و سوراخ کونم معلوم شد محمدم زبونشو از روی کسم میکشید تا روی سوراخ کونمم زبونشو فشار میداد تو سوراخ کونم که منم دوست داشتم زبونش بره توش دوست داشتم کونمو بکنه برای همین بهش گفتم انگشتشو بکنه تو کونم ،کونمو با اب دهنش لیز کردو انگشتشو اروم فشار داد تو سوراخ کونم چه درد قشنگی داشت بعد چند دقیقه انگشتاش شدن دوتا احساس میکردم کافیه به محمد گفتم اماده ای کون یلداتو بکنی اونم از خدا خواسته کون من بدبختو تقریبا ده دقیقه کرد تا ابش اومد بعدش با هم رفتیم حموم و حسابی همدیگرو شستیم،الان دو سال از محمدم خبر ندارم اما همیشه دوستش دارم..

نوشته: یلدا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
زن


 
سکس اولم با دوست پسرم

سلام
بهار هستم 22سالمه.اولين سکس من با دوست بسرم محمد بود.سال سوم دبيرستان.نميشه بهش بکي سکس چون خيلي ابتدايي بودو اول راه بودم.ازهم جدا شديم چون من گفتم رابطه مون داره جنبه سکسي پيدا ميکنه و از اين حرفا.توبه کردم.اما سفيدي و کلفتي کيرش هيچوقت يادم نميره.خدايي کس خل بودم که کات کردم.اخه اون زمان هنوز دختر خوبي بودمو به اين مسايل اهميت ميدادم..نه مثل الان که ديگه....خودتون بهتر ميدونيد.
يه مدت گذشت با کسي اشنا شدم که يه دنياي ديکه بود
دوستم معرفي ش کرد بهم.نديده بودمش.گف 25 سالمه.بعد چند وقت همو ديديم.دروغ گفته بود.31 سالش بود.وقتي ديدمش ازش نفرت داشتم اما اون صحبت هاي قبل ديدار منو عاشق خودش کرده بود.
ديدار اولمون در همين حد بود که همو ببينيم.هفته بعد همو ديديم.نسبت به قبل يه حس و حال ديگه داشتم بهش خيلي سکسي و خوش اندام بود.عاشق ش شده بودم.قد بلند...موهاي جو گندمي...پوست سبزه....راستي خودمم 55کيلو قدم160.نسبت به هيکلم سينه هام بزرگه85.اون روز رفتيم خونشون استرس داشتم.به محض اينکه رسيديمو لباشو رو لبام گذاشت هنوز درو نبسته بود که مثل يه موش تو بغلش بودمو لبامو ميخورد.لبام بسته بود هنوز زياد احساس راحتي نميکردم.منو تو بغلش گرفتو برد اتاق خواب .زمستون بود و هوا برفي
منو با خودش برد تو رختخوابي که از قبا پهن شده بود.احساس خوبي نداشتم.ميترسيدم ازش.از بغل ش فرار ميکردم چون انتظار اين برخوردو تو دقايق اول نداشتم.همينطور ک لبامو ميخورد سينه هامو فشار ميدادو ميماليد.حس خوبي نداشتم.عصبي شد و گفت باشه بيخيال اگه ناراحتي دست بهت نميزنم.ازبغلش اومدم بيرون.اومدم کنار بخاري.همونطور که خواب بود نگام ميکردو گفت اگه موذبي ميخواي بريم بيرون.واي با اين حرفش انگار دنيارو دادن بهم.خوشحال شدم.خودم رفتم بغلش.ديگه اينبار از روي رضايت لب ميدادم.نميگم بدم مياد چون عاشق سکس بودمو همش خود ارضايي ميکردمو تو ذهنم يه سکس خشن تصور ميکردم ولي تو دقايق اول ادم هول ميشه.مخصوصا اگه اولين ديدار باشه.بگذريم حالا..روم خابيده بودو وحشيانه لبامو ميخورد طوري ک درد ميگرفت مدام گاز ميگرفت.زبونشوتو دهنم ميکردو تا ته فشار ميداد وقتي هم زبونمو رو لباش بازي ميدادم با يه مکش قوي زبونمو ميمکيد که فکر ميکردم الان زبونم کنده ميشه.داغ داغ شده بودم.خودمو بهش ميماليدم.صداي نفس زدنام عميق تر شده بود.رفت سمت گوشم...واي چه حالي داشت مثل مار به خودم ميپيچيدم.زبونشو ميکرد تو گوشمو ميپيچوند...چشام بسته فقط تو اوج لذت بودم.گردنمو ميمکيد طوري ک سياه شد.حالش دست خودش نبود هرچي ميگفتم کبود نکن نميفهميد.کم کم دستشو از زير لباس برد بالا و سينه هامو ميماليد بعد خيلي ماهرانه رفت پايين و ديدم سينه هامو از بالا سوتينم در اورده و سرشو ميک ميزه.لباسمو در اوردو دستاشو برد زير کمرمو سوتينو باز کرد.با حرص و ولع سينه هامو ميخورد.و محکم ميماليدشون بهم.با زبونش لاي سينه مو ليس ميزد.همونطور که سينه هامو ميخورد دستشو از تو شلوار برد رو شرتم.کسم خيسخيس بود طوري ک خجالت کشيدم.گفت: تو ک داغ داغي پس شل کن.
شلوارمو در اورد.اما شورتمو نميزاشتم.اينو هم بگم که خودش همون اول کاري همه لباساشو در اورد جز شورت.سينه ي پر مويي داشت.اندامش هموني بود که ميخاسم.از روي شورت کيرراست شده شو ميماليد به کسم.لبامو خورد بعد اروم ميرفت پايين تر...سينه م....شکمم...ميخاست شورتمو در بياره ولي خجالت ميکشيدمو پاهامو ميبستم.به يه چشم به هم زدن پاهامو باز کرد.از روي شورت کسمو ميخورد....واي اينجا بود که ديگه اهه و اوه کردمو پاهامو باز باز کردم.از لاي شورت زبونشم ميماليد به کسم.ج
چه حالي داشتم.شورتمو با کمال ميل در اوردم کسم ميخورد فقط.زبونشو ميکرد تو کسم و تا مقعدمو ليس ميزد انقد باحال ميخورد ک ميخاستم ارضا شم.گفتم بسه.بعد نوبت اون بود ک بخورمش.لب و سينه و شکمشو ليس ميزدم ک سريع تر برسم سر وقت اصل کاري.واي چه کير بلند و کلفتي.انصافا کير خوش تراشي داشت.سر کيرش خيس بود.زبونمو در اوردمو سر کيرشو زبون زدم.ابش شور بود.بعد زبونمو کشيدم از بالا تا پايين کيرش و شروع کردم به ساک زدن.با دستش سرمو هل ميداد که بيشتر بخورم.انقد فشار ميداد ک هق م ميومد...حسابي کيرشو خوردمو بعد اينکه خيس خيس شد با دست ميماليدم واسش.تخماي باحالي داشت ليسش ميزدمو ميکردم تو دهنم.تو دهن خيلي باحال بود.درست مثل يه توپ زله اي ميموند.اما نميذاشت بخورم ميگفت قلقلکم مياد.اورد منو بالا و يه لب ديگه گرفتيم.سر کيرشو مالوند به کسم.اصلا نميتونم حسي ک داشتمو بيان کنم.غرق لذت بودم.کسم خيس بودو کيرش سر ميخورد رو کسم.مث قلم نقاشا که روي بوم ميکشن کيرشو ميماليد روي کسم .فقط دوست داشتم زودي کيرشو فشار بده تو کسم اما متاسفانه دختر بودم.خيلي ضد حال بود.هم واسه اون هم واسه من.مجبور بوديم سکس از عقب بکنيم.واي سوراخ به اون تنگي کيرش چطوري ميخاد بره تو.دوست نداشتم باانگشت اروم کرد تو کونم.اصلا دوست نداشتمو خوشم نميومد.عقب جلو کد تا کمي باز شد.سر کيرشو گذاشت رو سوراخ کونم.اصلا تو نميرفت.درد بدي داشت به هزار بدبختي سرشو کرد تو.روم خابيده بود.ارومم ميکرد.ميگف اصلش همين بود ديگه تموم شد.دستشو جلو دهنم بردمو بغل دستشو ميک ميزدمو گاز ميگرفتم.کم کم داشت تلمه ميزد.واي ج
چه درد بدي اما چون اينکاره بود ميدونس چطور ارومم کنه.گوشمو ميخوردو پشت گرنموبا زبونش رو کمرمو ليس ميزد.احساس شهوتو تو تک تک مهره هاي کمرم حس ميکردم.دردش کمتر شدو بعد چندتا تلمبه ارضا شد و ارضا شدم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
اولین سکسم با دختر
با سلام خدمت دوستای گلم

اسم من امیر و الان30 سالمه و این خاطره که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سن 17 سالگیم.
اون موقعه ها بابام تو یه شهرک صنعتی تازه تاسیس شروع به ساخت سوله کرد.منم هر روز اونجا بودم
اون سمتی که ما داشتیم سوله میساختیم فقط یه سوله دیگه اونجا بود که اونم تازه ساختش تموم شده بود.و فقط سرایدار داشت.که یه پیر مرد و یه پیر زن بودن که بعد از چند وقت یه دختر خانمی اومد پیششون که نوشون بود.
خلاصه من با این دختره دوست شدم.اسمش مهناز بود.کارگرای ساختمانی ما هر روز ساعت 4 بعدازظهر میرفتن و منم مینشستم جلو در تا ساعت 8 شب با مهناز حرف میزدم.من تا اون موقعه با دختر سکس نداشتم ولی با کونه پسر زیاد کرده بودم.فیلم های پرورنو تا کامپیوترم زیاد داشتم.


خلاصه هر روز که میگذشت نسبت به مهناز بشتر حساس تر میشدم که شدیدا تو فکرش بودم.یه چند وقتی گذشت هر راهیو که فکرشو کنید انتخاب کردم که مهنازو بکنم اما هر روز دست از پا دراز تر برمیگشتم خونه.خیلی کلافه شده بودم تو این جریان.یه چیزی رفته بود تو مخم و اصلانم بیرون نمیرفت.حتی بجای رسید که حرفای سکسی هم میزدیم اما بازم جواب نداد . یه چند باری هم براش عکس های سکسی اوردم اما انگار قسمت نبود.
تا اینکه یه روز مامانم بهم گفت امشب زود بیا که عروسی دعوتیم.
حدود ساعت 6 بود که گفتم جمع و جور کنم برم.یهو یه فکری رسید به ذهنم!


گفتم مهناز میری برام آب بیاری تا بلند بشه بره منم سریع رفتم تو سولمون لباسامو در آوردم رفتم تو حموم.حموم اونجا در نداشت .متوجه صداش شدم که داشت منو صدا میزد.ولی به رویه خودم نیاوردم.تا اینکه متوجه شدم وارد ساختمون شد و صداش نزدیک تر.منم خودمو کف مالی کردم که یعنی اصلا متوجه تو نیستم.زیر چشمی نگاش کردم دیدم مات من شده و داره به سرو سینش ور میره.منم حسابی کیرم راست شده بود.ولی اصلا به رویه خودم نیاوردم یه چند لحظه ای گذشت یهو دیدم انگار خبری از بهناز نیست.گفتم شاید ناراحت شده رفته.همون جوری لخت از حموم زدم بیرون گفتم یه سرک بکشم دیدم بهناز تو اتاق کناری داره به خودش ور میره و دستش تو شورتشه خیلی حشری شده بود.یهو من صداش کردم از جاش پرید تا اومد اودشو جمعو جور کنه نزدیکش شدم.
همه ی حواسش به کیرم به که اونم شق وایساده بود.نزدیکتر شدم دیدم دستو پاش داره می لرزه
ولی مشخص بود که خیلی خیلی حشریه.لبامو چسبوندم به لباش هیچی نگفت لب تو لب شدیم شدید.


همین جوری که لباش تو لبام بود لباسو در آوردم که هیج نارضایتی نداشت.منم از خدا خواسته.
لختش کردم سینه هاشو شروع به مالیدن کردم اونم دستش رو کیره من بود.
در گوشم گفت امیر من عاشقه کیرم.اینو گفت منو بیشتر حشری تر کرد.گفتم دوست داری کوستو بخورم بلند گفت ارهههههههههه.اصلا بدنش مو نداشت.کوسش فقط یه خط بود.انگار تا حالا دست نخورده بود.حتی دسته خودشم.خیس آب بود.انگار ازش اب چیکه میکرد.همین زبونمو زدم به کوسش سروع به خندیدن کرد.وگفت که امیر قلقلکم میاد.ولی حسه خوبی داره برام بخورش منم شروع به لیس زدنش کردم.یه بار ارضا شد.گفتم مهناز کیرمو میخوری اولش گفت بدم میاد .لی بعدش قبول کرد.داشت همین جوری برام لیس میزد که منم دستم رو کوسش بود که به گفتم میخوای بازم برات بخورم گفت اره.حالت شیش و نه شدیم منم تمامه کوسو کونشو براش لیس زدم دیده وحشتناک سرو صداش در اومد بود.



بلند شدم گفتم مهناز میخوام بکنمت.گفت میترسم دردم میاد.گفتم میکنم اگه دردت اومد درش میارم.قبول کرد.از ابه کوسش مالیدم رو کونش حسابی نرم شده بود.کیرمو بردم سمته کونش اروم اروم فشار دادم رفت توش دیدم صداش در نمیاد.یهو یه فشار بهش دادم دیدم جیغش در اومد ولی کیرم در نیاوردم.یه کم با کوسش بازی کردم دیدم دوباره حشری شد.منم شروع به تلمبه زدن کردن مشخص بود که داره حال میکنه.اه و اوهش زیاد شده بود.تو چند حالت مختلف کردمش خیلی داشت حال میکرد فکر کنم 5باری ارضا شد گفتم ابمو برات کجا بریزم گفت بریز تو کونم.منم با فشار هر چه تمام تر ریختم تو کونش.
بلند شدیم و گفت چند وقتی هست که امپرش بالاست.
دیگه از اون روز به بعد تقریبا هر روز ما باهم سکس داشتیم.فکر کنم سه ،چهار ماهی شد.
تو این چند ماه هر جوری که فکرشو کنید منو بهناز باهم سکس کردیم.
اینم از اولین سکسه من با دختر.
دوستای گلم اگه خوشتون اومد بگید تا یه بار سکسی که منوبهناز و یه پسر کونی داشتیمو براتون بگم..

نوشته: امیر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
زن


 
من و عشقم محمد

سلام من مریمم و 22 سالمه
من 2ساله با پسری دوست هستم فوق العاده هم رو دوست داریم تا آخر این هفته قراره ازدواج کنیم ؛این رو بگم من بچه تهرانم ولی دانشجوی شهرستان .تا پنج شش ماه اول دوستیمون هیچ رابطه ای نداشتیم و هیچ حرف سکسی بینمون رد و بدل نمیشد چون جفتمون خیلی
مقیدیم ولی کم کم صمیمی شدیم و چندین باری که اولین بارش زمانی بود که اومد شهرستان منو ببینه اتفاق افتاد که به یه لب بازی و نهایتا ساک زدن من براش میگذشت و تموم میشد، گذشت تا اینکه تصمیم گرفتیم 14و15خرداد که هر دو تعطیل بودیم بیاد شهرستان پیش من و باهم بریم یکی از شهرستانای نزدیک ساری آخه جایی که من درس میخونم نزدیک ساریه ،اول قرارمون این بود که 7صبح بریم و تا هشت و نیم نشده که موقع بسته شدن خوابگاه منه برگردیم وقتی رفتیم اونجا یه باغچه ای بود که ورودی میگرفت و میرفتی داخل، رودخونه داشت و الاچیق آلاچیق بودخیلی بهمون خوش گذشت تا شد ساعت 6به من گفت زودتر راه بیوفتیم بریم تا تو به خوابگاه برسی واقعیتش جفتمون دوست داشتیم شب بمونیم ولی چون از خوابگاه زنگ میزدن خونه ما من میترسیدم، تا یه فکری به سرم رسبد زنگ زدم به مامانم و گفتم مامان من با یه سری هم خوابگاهیامو مادر یکیشون که ماشین داره اومدیم فلان شهرستان و چون دیره شبو میمونیم مامانمم اول مخالفت کرد ولی بعدش راضی شد.خیالمون راحت شد ولی از این میترسیدیم که صاحب باغچه برای شب ازمون شناسنامه بخواد که اونم محمد رفت ازش پرسید یعنی بهش گفت ما میخوایم شبو بمونیم شناسنامه میخواد که اوونم گفت نه البته چون یه باغچه شخصی بود و هیچ نظارتی روش نیست ما هم خوشحال رفتیم تو یکی از کلبه ها با اینکه تو خرداد بود ولی اونجا هواش مثل زمستون بود و بخاری نفتی داشت من رفتم تو کلبه و مانتو و روسریم رو دراوردم محمدم رفت بخاری نفتی رو از صاحب اونجا گرفت تا منو با بلوز و شلوار دید چشاش برق زد و یه لبخندی رو لباش نشست بگم که من تپلم و سینه ها و باسن بزرگی دارم من بعل بخاری نشستم و اومد جلوم نشست سریع منو کشید طرف خودش لبامو خورد اول یه خورده مخالفت کردم ولی خودم دویت داشتم کنارش باشم دیگه مقاومت نکردم اول لبای همو خوردیم بعد تیشرتمو داد بالا و شروع کرد به مالیدن سینه هام ولی من زیاد از اینکار لذت نمیبردم تا اینکه تیشرتم و در اورد سوتینمم باز کرد و شروع کرد به خوردن سینه هان خوردن سبنه رو خیلی دوست داره شاید ده دقیق سینه هام رو خورد و منم حسابی حشری شده بودمو خیس خیس بودم وقتی خوردن سینه هام تموم شد من تیشرت و شلوار اونو در اوردم اونم شلوار و شرت منو کشید پایین اول یه ذره با انگشت کسمو مالید بعد با شروع کرد به لیسیدن حسابی تو اوج بودم و ناله میکردم داشتم دیوونه میشدن سرشو فشار میدادم میگفتم بخور اینو بگم که هیچ وقت نمیتونستم اسم آلتامون رو بگم تا به محمد گفتم بخور سرش بلند کرد گفت چیو بخورم اسمشو بگو تا بخورم منم حسابی داغ داغ بودم اول یه ذره مکث کردم بعد گفتم کسمو بخور اونم انگار حشری بشه با فشار بیشتری میخورد و مک میزد ؛نمیدونم چقدر گذشت ولی ارضا شدم ؛ولی ول کن نبود به زور سرشو بلند کردم با التماس بهش میگفتم بسه بلاخره دست برداشت حالا نوبت من بود شرتشو دراوردم و یه خورده با دست کیرش رو مالیدم که گفت بخورش ولی مشکل اینه که کیر اون کلفته و دهن من کوچیک هر کاری میکنم دندونام رو کیرش کشیده میشه و دردش میاد بخاطر همین ففط سرشو براش خوردم یه خورده که خوردم دیدم گفت بسه الان آبم میاد چون اونجام حموم نبود و موقعیتشم نبود نزاشت آبش بیاد ولی به هردومون خیلی لذت داد وتا صبح لخت تو بعل هم خوابیدیم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
خونه دانشجویی دختران

سلام من مرجانم 23سالمه ودانشجوی یکی ازشهرهای شمالی بودم.من با3تاازدوستام یه خونه ای اجاره کردیم واونجازندگی میکردیم این خاطره واسه 3سال پیش که من 20ساله بودم روبه روی خونمون یه خانواده ای زندگی میکردن که پسرشون یه مدت طولانی کلیدمن بودهمه جادنبالم می اومدتااینکه بلاخره من قبول کردم باهاش دوست شم مردادماه بودودوستام هیچ کدوم ترم تابستون نداشتن امامن برداشته بودم صاحبخونه یه زن بودکه شوهرش فوت شده بودوبادختراش زندگی میکردامایه روزظهراومدوبه من گفت که قراره واسه عروسی خواهرزاده اش برن کرج طبقه ی دوم یه پدرشوهرصابخونه تنهازندگی میکردکه حسابی پیربودوصاحبخونه گفت مرجان جان من به پدرشوهرم سپردم وخلاصه رفت من قضیه روبه مهیارهمون دوست پسرم گفتم واونم گفت نه نمیشه توبایه مردتویه ساختمون هرچقدرگفتم بابااین بدبخت پیره توسرش نرفت وبااون زبونش منوراضی کردکه بیادوپیشم بمونه.
خلاصه مهیارنزدیکای ساعت 11بودکه اومدحسابی به خودش رسیده بودوقشنگ شده بودگفتم می بینم به خودت رسیدی مهیارخان؟گفت بله دیگه همیشه که ازاین فرصت هاپیش نمیادکنارخانوم باشیم
بعداومدنزدیک وبغلم کردوگفت توچراانقدرخوشگل کردی؟ازجونت سیرشدی گفتم توازاین پیرمردخطرناک تری برواونورببینم بیشترخودشوبهم فشاردادوگفت قشنگترهم هستم مگه نه؟
توچشماش نگاه کردم واقعاقشنگ بودآروم گفتم خیلی قشنگی
همون لحظه لباشوگذاشت رولبام وبوسیدیه حس خوبی بهم دست داددوست داشتم همینطوری به بوسیدنش ادامه بده دستاش روروی سینه هام حس میکردم یه لحظه به خودم اومدم وخواستم ازش جداشم اماوقتی توچشماش نگاه کردم یه خواهشی دیدم گفت مرجان من تورودوستت دارم توهم داری پس بزارامشب به هردومون خوش بگذره گفتم من میترسم مهیارگفت نترس عزیزم من مواظبتم باشه سرم وتکون دادم واونم ازفرصت استفاده کردومن روبلندکردوبردتواتاق البته مااونجاتخت نداشتیم ومنوبردگذاشت رورختخوابی که اونجاپهن بودعادت نداشتم رختخوابموجمع کنم مجبورم کرددرازبکشم وخودش هم روم خم شدنزدیک چنددقیقه لباموبوسیدوبعدبلندم کردوتاپ وسوتینموازتنم درآوردشروع کرد به مالیدن سینه هام وخوردنشون واقعادیگه اختیارموازدست داده بودم بادستش ازروی شلوارکسمومیمالیدتنم داغ شده بودآروم گردنمومیخوردبعدازمدتی رفت سمت شلوارودرش آوردوبعدهم شرتمودرآوردبادستش مالیدش سرشوبردبین 2تاپاهام وزبونشوچندباربردداخل کسم وبیرون آوردصدام حسابی دراومده بودآخ واوووووخ میکردم بلندشدوشلواروشورتشودرآوردوکیرشوآوردبیرون خیلی بزرگ بودالبته باهیکلی که اون داشت بایدهم انقدربزرگ میشدآوردنزدیک دهنم وگفت میخوری برام گفتم آخه من بلدنیستم گفت کاری نداره فقط تودهنت عقب جلوکن کیرشوکردتودهنم اولش نزدیک چندبارعق زدم نمیتونستم تودهنم تحملش کنم خیلی بزرگ بوداماتمام سعیموکردم وگاهی هم دندونم روش کشیده میشدودردش میگرفت فهمیدخسته شدم وازدهنم بیرونش کشیدوگفت میخوام بهت بندازم گفتم نه مهیارمن
پرده دارم نمیتونم بزارم گفت ازپشت گفتم شنیدم خیلی دردداره گفت نگران نباش کرم داری
گفتم آره همونجاروزمین توکیفمه رفت وآوردمالیدبه سوراخ کونم وکیرخودش بعدبهم گفت خم شم وشدم کیرشوگذاشت دم سوراخم که یکم که فروکردصدای جیغم بلندشدخیلی میسوخت درآورددوباره خواست امتحان کنه که بازم دردم گرفت واینبارگریه ام گرفت منوخوابوندوازم لب گرفت وخودش هم خوابیدروم وبعدازیکم وررفتن باهام وتویه حرکت ناگهانی کیرشوکردتوکسم ودوباره من جیغ کشیدم وآروم عقب وجلومیکردوبعدازچنددقیقوه حالت صورتش عوض شدفهمیدم داره آبش میادکه کیرشوبیرون کشیدوآبشوریخت روسینه هام بعدبی حال کنارم درازکشیدوگفت حالادیگه مال خودمی خانوم جون فقط یادت نره که روی این تشک روحتمابشوری زودازجام بلندشدم ودیدم بله دنیای دخترونه ام تموم شده وهمون جیغ وسوزش کارخودشوکرده وحسابی گریه کردم واونشب مهیارکلی بهم امیددادکه باهام میمونه والان هم بعداز3سال زیرقولش نزده هنوزباهم هستیم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
آخرین دختر نجیب

سلام،متنی که براتون مینویسم تمامش واقعیه اگه کمبودی داره دلیلش نویسندگیه منه.و به بزرگی خودتون ببخشید..
جریان من و پریا زمانی شروع شد که یکی از دوستان من ، پریا رو که از آشناهشون بود به من معرفی کرد که ایشون میتونه کارهای نقشه کشی انجام بده ..سن من در اون زمان یعنی دو سال پیش 30و پریا 23 بود.پریا دختری بسیار سفید با چشمان درشت و خوشگل واندامی پر و کاملا سکسی و من هم با رنگی گندومگون و قیافه جذاب و اندام ورزشی و بدنساز تقریبا نیمه حرفه ای بودم یا بهتره بگم هستم..قد هردومون هم نسبتا بلند.
وقتی برا اولین بار به سراغش رفتم و در رو باز کرد از دیدن همدیگه جا خوردیم و شاید لذت بردیم..خلاصه ارتباط کاری برقرار شد و ما این ارتباط بدون رابطه سکسی و مودبانه را تا یکسال داشتیم و همیشه به هم اسمس رد وبدل میکردیم تا جایی که به شوخی اسمشو گذاشته بودم برفی چون خیلی سفید بود.من هرچیزی ازش میخواستم ن نمیگفت و البته من هم خیلی هواشو داشتم..ناگفته نماند که من یه دوست دخترفابریک تقریبا سبزه رو داشتم که همیشه باهم بودیم...ولی یک شب بدجور هوس خوردن سینه های سفید پریا به سرم زد و شروع کردم به اسمسهای سکسی دادن به پریا و اون هم درست و حسابی ج میداد وخلاصه ساعت 4 صبح متن اسمسها رسید به پرسیدن رنگ کوس و کونش هرچند که میدونستم احتمالا رنگ کوسش صورتیه .هردومون شدیدا حشری شده بودیم ومن دیوانه وار اون لحضه میخواستمش و به سکس تلفنی مجبورش می کردم ..اونم که هیچی رو از من دریغ نمیکرد به درخواست من پاسخ مثبت داد و گفت اگه تحمل کنی فردا عصر میام پیشت..خلاصه تا عصر منتظرش بودم وحسابی به خودم رسیدم..عصر اومد سر قرار و نشست تو ماشین.متاسفانه چون جایی نبود به جاده ای خاکی و خارج از شهر بردمش در حین مسیر پس از کلی حرف زدن دیگه نتونستم تحمل کنم و پس از چند تا لب گرفتن سینه هاشو بیرون انداختم و بادست فشارشون میدادم و بعد هم شلوارشو پایین کشدم و دور مچ پاهاش انداختم و خودمم کیرمو درآورده بودم و دستشو گذاشتم روشو ودر عین حال رانندگی هم میکردم البته جاده هم بیراهه و خلوت بود و هوا هم تقربا داشت تاریک میشد .یواش یواش سرشو خم کردم و کیرمو گذاشتم تو دهنش خودمم از پشت باسنش انگشتامو کمی تو کوسش وهمینطور کونش میکردم که خیس خیس هم شده بود...واقعا تحمل هردومون تموم شده بود ماشین رو کنار زدم و چراغهاشو خاموش کردم،پس از کلی خوردن و گاز گرفتن لب و سینه هاش شروع کرد به خوردن و ساک زدن وحشیانه برام،صندلی خودمو خوابوندم وبهش گفتم بشینه رو کیرم ،اونم خیلی تلاش کرد که بشینه چون یه جورایی جا تنگ بوئ.. باهر زحمتی که بود نشست و به سختی کیرمو که مثل چوب شده بود با چند بار تف زدن رد کرد تو کونش،مطمعنا اولین بارش که نبود ولی زیاد هم ندیده بود..خلاصه همونجور که نشته بود تا ته ته داخل پشتش بود طوری که با چندین ضربه محکم آبمو ریختم داخل کونش ومحکم گرفته بودمش.تا چند ثانیه هردومون غش کرده افتادیم رو هم ولی سریع همونجوری تو ماشین لباسها رو پوشیدیم و از اونجا دور شدیم.بعد ازاین جریان سکسهای زیادی باهاش داشتم و متوجه شدم که کوسش هم اوپنه و و کوس خوشگل و تنگش حسابی تا بیخ کیرو میخوره.ولی متاسفانه مثل بعضی از دخترهای لاشی چند وقت پیش اصرار کرد که تو باید بامن ازدواج کنی و اگه نکنی خودمو میکشم چون تو کوس منو اوپن کردی در حالی که خودش از قبل باز و پاره شده بود.منم چون خیلی ازاین رفتارش بدم اومد ازش جدا شدم ولی اون هنوزم ول کن ماجرا نیست.بدرود

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
الناز در اتاق پرو
سلام حامدم 25 ساله
طرفای ظهر یه روز تعطیل توی مغازه رفیقم شهرام بودم که یکدفعه سروکله دوست دختر شهرام (پروانه)پیداش شد که همراه یه دختر اومدن توی مغازه بعد از کلی چاق سلامتی و دست دادن پروانه یرگشت به شهرام گفت بریم؟شهرام با تعجب به پروانه گفت پس دوستت چی؟ پروانه گفت الناز قراره مانتو بگیره تا یکی رو انتخاب میکنه ما برگشتیم درضمن آقا حامد هم هست تنها نمی مونه شهرام یه چشمک به من زد و گفت تا من برمیگردم هوای مغازه رو داشته باش من هم که کپ کرده بودم گفتم من که از مانتو فروشی سر در نمیارم شهرام هم گفت ناراحت نباش هوا گرمه دم ظهرم هست کسی پیداش نمیشه این وگفت و رفت البته میدونم کجا میرن.شهرام و پروانه چندسالی میشه باهم دوستن وبه هم بده بستون دارند منظورم رو که میفهمید سکس رو میگم چو پروانه توی نوجونیش زیملاستیک کار بوده پردش پاره شده کسی بهشون شک نمیکنه .



بگذریم بعداز رفتن اونا این دختره الناز شروع کرد به نگاه کردن و جدا کردن مانتوها چندتایی رو برداشت ورفت طرف اتاق پرو.شهرام راست میگفت مگس توی پاساژ پرنمیزد من هم خیلی وسوسه شده بودم که یه دیدی توی اتاق پرو بزنم رفتم طرفش که خوردم به پیسی درش بسته بود و راهی برای دید زدن نداشت .رفتم طرف در اتاق پرو در زدم گفتم چیزی لازم نداری که الناز گفت اینا رو که برداشتم هیچ کدوم بهم نمیان اگه میشه لطف کنید او مانتوهایی که روی صندلی هست رو بهم بدین با شنیدن این حرف کلی ذوغ کردم مانتوها رو برداشتم گفتم بگیرش دیدم دستشو دراز کرد تا آرنج دستش رو دیدم معلوم بود که چیزی نپوشیده بود یا حداقل اینجوری مشخص بود به هرحال به در بسته خورده بودم ولی فکرم مشغولش بود وکیرم بلند شده بود که در باز شد و دیدم یه مانتو کوتاه زرد پوشیده . بهش گفتم اتنخاب کردی اونم گفت آره نظر شما چیه من هم رفتم جلو گفتم نه خوبه بهت میاد که یه لحظه دیدم نیم رخ وایستاد جلوی آینه و با بند سوتینش ور رفت گفت خوبه ولی یکم بالا تنش گشاده من هم به عمد گفتم اگه یه مقدار بند سوتینت رو ببری بالا سینه هات میاد بالا با گفت این حرف من تمام صورتش مثل لبو سرخ شد و رفت توی اتاق پرو ولی در رو قفل نکرده بود که یه مقدار از در بازمونده بوده من هم همون وایستاده بودم دیدم داره مانتو رو در میاره که از لا به لای در بدن لخت و سوتینشو کامل مشخص بود دیگه نمیتونستم طاقت بیارم در رو باز کردم و رفتم توی دیدم الناز خشکش زده بی تفاوت دوتا دستاشو گرفتم سینه هاشو از روی سوتینش لیس میزدم که شروع کرد به تقلا کردن من هم چسبوندمش به دیوار وقتی رفتم سراغ لباش و چندتا لب گرفتم متوجه شدم که دیگه تکون نمیخوره و خودشو چسبونده به من



من هم بقلش کردم و شروع کردیم به لب گرقتن از هم دیگه که از پشت بند سوتینش رو از پشت باز کردم با دستادم آروم آروم سینه هاشو لمس کردم حرارت سینه هاش منو بیشتر حشری میکرد و لب گرفت ول کردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش اون بیشتر از من داشت حال میکرد حین خوردن سینه هاش دکمه های شلوار لی شو باز کردم و اونم شلوارش رو از پاش در آورد بعداز سیر شدن از سینه هاش رفتم سراغ کوسش کوسش رو از روی شورت قرمزش لیس میزدم که آه وناله هاش بیشتر شد شورتشو کشیدم پائین خودم بلند شدم تا شلوار و شورتم رو در بیارم وقتی رفتم پشتش که آماده شم کیرم رو بندازم توی کوسش برگشت و گفت نه من پرده دارم من شوکه شدم نمیدونستم چیکار کنم از طرفی کیرم داشت میترکید و از طرفی هم نمیتونستم پرده ش رو دست بزنم که بالاخره گفتم باشه پس بیا ساک بزن نشوندمش روی زانوهاش کیرمو انداختم توی دهنش اونم شروع کرد به خوردن حین خورن ساک هم میزد برام جالب بودچون خیلی حشری و باحال داشت ساک میزد بهش گفتم تاحالا برای کسی ساک زدی اونم کیرمو از دهنش در آورد و گفت نه ولی عاشق فیلم های سوپرم بلندش کردم و خودم نشستم روی زانوهام پاهاشو یکم از هم باز کردم و شروع کردم به خوردن کوسش کوس چه کوسی یه کوس تمیز و سبزه حیف شد که نتونستم باهاش کار کنم بالاخره خوردن رو تموم کردم و گفتم حالا نوبت توه اونم نشست و دوباره کبرمو انداخت توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن اما این دفعه سریع و محکم تر ساک میزد که یکدفعه متوجه شدم آبم داره آومده و هر چی آب داشتم رو ریختم توی دهنش که اونم یه آه بلند کشید و گفت پس اب کیر این مزه ایه من هم گفتم بله



بلند شد من هم چندتا لب ازش گرفتم و باهم دیگه لباسامونو پوشیدیم وقتی لباسشو پ.شیده گفتم همین بهت میاد برش دار اونمم گفت باشه بعد از چند دقیقه شهرام اومد گفت بچه بریم من خسته ام نهار هم نخوردم ما هم گفتیم باشه شهرام گفت نهار بریم رستوران که من گفتم منو سر خیابون پیاده کن بعد از کلی اسرار و از این چیزا خداحافظی کردم که الناز یه تیکه کاغذ بهم داد که شمارشو نوشته بود.من هم گرفتم وخداحافظی کردم.



نوشته:‌ حامد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 64 از 94:  « پیشین  1  ...  63  64  65  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA