انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 65 از 94:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
دختر سبزه خوشگل
اسمم(هادی) ؛ خاطره ای که میخوام واستون تعریف کنم بر میگرده به سال پیش که من 23 سالم بود و 5 سالی میشد که از تنها دوست دخترم(هدا) جدا شده بودم اونم بخاطر ایلنکه ما شهر زندگی مونو عوض کردیم واسه همین نتونستم ببینمش تا اینکه 2 سال پیش بطور اتفاقی توی پاساژی که توش کار میکنم دیدمش بعد از حال و احوال پپرسی تعارفش کردم که ببرمش توی یه کافی شاپی یه چیزی بخوریم و همدیگرو بیشتر ببینیم هدا تو اون زمان ینی 2 سال ترم دوم کاردانی میخوند البته توی یه شهر دیگه واسه خرید لپ تاپ اومده بود توی پاساژ که اتفاقی دیدمش خلاصه بعد از اینکه شماره هامونو رد و بدل کردیم قرار شد فرداش ببرمش توی یه تفرجگاه جنگلی ...
ما تا اون موقع از سکس حرفی نزده بودیم با هم ولی وقتی رفتیم پارک جنگلی بعد از یه رب بیست دیقه حرف زدن .. ازم پرسید که دوست دختر دارم یا نه ؟؟؟؟ منم چون نمیخوالاستم بهش دروغ بگم بهش گفتم دوست دختر ندارم ولی تا حالا با 3 -4 تا دختر دوستی موقت داشتم که اونم منظورمو فهمید و بهم گفت که قراره با یه پسر 25 ساله اهل تهران ازدواج کنه البته به اصرار خانواده اش میخواست این کارو بکنه.. خلاصه بعد از کمی درد و دل ازم پرسید که چرا بعد من رفتی با دخترای دیگه رابطه برقرار کردی مگه قول نداده بودی بهم ؟؟؟؟ منم بهش گفتم بالاخره دوس داشتن جدا احساس جنسی جدا من عاشق هیچکدوم از اونایی که باهاش سکس کردم نبودم ولی هیچ وقت هم نتونستم با کسی که عاشقشم حتی لب بگیرم اونم گفت :: هادی بازم منو دوس داری منم چون نمیتونستم دروغ بگم چیزی نگفتم و لبامو گذاشتم رو لباش که احساس کنه هنوزم دوسش دارم ولی موقع جداشدن لبامون سرشو گذاشت روی شونم که مثلا رول عاشقونه بازی کنه من یه آهی کشیدم روی گردنش که گفت این کارو نکن بدنم مور مور میشه اینو که گفت دیگه ادامه ندادم و سعی کردم همونجا تمومش کنم و همین کارو کردم و رسوندمش خونه دایی اش که 2 تا چهارراه با خونه مجردی من فاصله داشت اون شب موقع جدا شدن ازم پرسید که چرا زود تمومش کردی من نگفتم بدم اومد از اون حرکتت... منظورم این بود که بدنم یه جوری میشه منم چیزی نگفتم و ازش خدافظی کردم ولی بازم اس داد که اگه اجازه بدی فردا بیام خونه ت که تنهای تنها باشیم منم که از خدام بود گفتم موردی نیس میتونی بیایی ولی باید شب تا صبح بمونی اونم قبول کرد..


بالاخره روز موعود فرا رسید و هدا خانم با یه مانتوی مشکی تنگ و کوتاه با یه ساپورت ساده مشکی اومد خونه م ولی اینبار دیگه فرصت ندادم و بغلش کردم هلش دادم روی تخت که با خنده گفت چیه وحشی شدی ؟؟؟ منم که قاطی کرده بودم فقط میخواستم بدن لختشو ببینم... ازش خواستم که راحت باشه ولی چون خجالت کشید خودم اینکارو کردم اون موقع هم چون فصل تابستون بود هدا خانم هیچی از زیر مانتوش نپوشیده بود وقتی مانتوش رو در آوردم دو تا سینه لیمویی سایز65 همرنگ بدنش میدیدم و حدود 1 دیقه فقط نگاشون کردم
— چیه؟ کوچیکه؟؟ خوشت نمیاد؟؟
- نه بابا این چه حرفیه ؟؟
- خوب پس بخورش تا بزرگ بشه


منم شروع کردم که لیس بزنم و همزمان با یه دستم سینه شو میمالوندم با اون یکی دستم آروم آورم رفتم سراغ کسش که از زیر ساپورت مثل پفک بادکرده بود آروم آروم اومدم سراغش کسش البته از روی ساپورت داشتم بازیش میدادم ازم خواست که ساپورت رو در بیارم منم سریع کشیدمش پایین و یه کس کوچولو اندازه انگشت وسطم دیدم که تمیز تمیزش کرده بود واسم آروم شروع کردم به لیس زدن چوچولش که یهو صدای اه و ناله ش بلند تر شد بعد از 5 دیقه خوردن کسش دیدم داره ارضا میشه ولی ادامه ندادم پاشدم که لباسامو در آرم نذاشت گفت خودم میخوام اینکارو بکنم البته خودم تیشرتمو درآوردم اونم با خجالت شلوارمو کشید پایین و دید که هادی کوچولو داره شورتو پاره میکنه شورتمم داد پایین بعد یهو کرد تو دهنش یه ساک ناشیانه زد به این کیر ما ولی من بازم داشتم حال میکردم از ساک زدنش دو دیقه واسم ساک زد ازم خواست براش لاپایی بزنم آخه اون هنوز باکره بود منم یه 30 -40 بار عقب جلو کردم لای پاش دیدم خانم داره حالشو میکنه ولی من بی ثمر ماندم واسه همین ازش خواستم به حالت سگی دولا بشه و منم آاروم بکنم تو کونش ولی ترسید و گفت نه درد میگیره منم با هزار تا قربون صدقه بالاخره تونستم راضیش کنم که بذارم تو کونش اونم قبول کرد یه تف جانانه انداختم در کونش و یکی هم نثار کیرم کردم که راحت تر بره تو ولی هر چقدر سعی کردم فقط سرشو تونستم بکنم تو چون کلفت بود و سوراخشم تنگ بعد بهش گفتم کمی روغن زیتون بریزم اونم قبول کرد ...



بعله بالاخره روغن این میوه بهشتی یه کمک درست و حسابی بهم کرد من تونستم با کمی فشار همه کیرمو بکنم توو ولی الان دیگه از درد گذشته بود و هدا من داشت حال میکرد بعد از 5 دیقه عقب جلو کردن گفتم داره آبم میاد چیکار کنم تا اون خواست جواب بده من نتونستم خودمو کنترل کنم و همه آبمو ریختم تو کونش و دیدم اونم ارضا شد و بعد تموم شدن کارمون رفتیم حموم و تا صبح 2 بار سکس کردیم ولی خداییش دیگه نمیتونستم بلند شم از خواب پاهام داشت میلرزید...
اگه سرتونو درد اوردم معذرت میخوام...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دوست دختر کس تنگ و عاشق من

سلام من مهدی هستم 18 سالمه و اصولا زیاد دختر بازی میکنم و با اکثرشون سکس داشتم یکیشو که دختره یا همون زید اخریمه با اسم (پریسا) واستون تعریف میکنم.من و پریسا تو خیابون و از طریق شماره اشنا شدیم اون 20 سالشه و چرا با من دوست شدچون من حدود 186 قدمه و 80 وزنم اونم یه دختر رویایی به معنای واقعی خلاصه ما با هم کلی قرار رفتیم و اصلا هم تو این باغا نبود که سکس کنه بعد مدتی حرف درباره سکس و قهر و اشتیا عاشق ما شدو گفتم اگر دوستم داری بیا با هم بریم خونه خالم تا خالم ببینت (خونه خالی مال دوستم بود)گفت باشه ما رفتیم دید کسی نیست اولش ناراحت شد کلی نازشو کشیدم و ازش پذیرایی کردم و بردمش واسش فیلم سکس گذاشتم همین طور که داشت تماشا میکرد از پشت گردنشو میخوردم کلی ممانعت میکرد ولی دیگه هوسش مانع از جلوگیری شد کم کم لباشو خوردم و بلندش کردم گرفتمش بغلم لاله گوشاشو میخوردم تو فضا بود ولی هی اروم میگفت مهدی نکن خلاصه ساپورت و مانتوشو دراوردم تا یه سونین و شورت توری ست رنگ قرمر تنشه.از رو سوتین شروع کردم به مالوندن و خوردن ممه هاش.بعدش همون طورکه گردنشو لیس میزدم سوتینشو باز کردم و واااااااااااااااای عجب سینه هایه خوش فرم و سفیدی داشت



شروع کردم به خوردن و با زبون با نوک سینه هاش بازی کردن که یه هو بی حال شد انگار رمق نداشت خوابوندمش رو تخت و ادامه دادم لیس زدم تا رسیدم به کسش از رو شرت می لیسیدمش و هوای گرم نفسم میدادم به کسش که اه و نالش بلند شد شرتشو دراوردم و با لبه های کسش و چوچولش بازی میکردم میخوردم واقعا حشری شده بود رفتم بالا سرش کیرو گزاشتم رو لبای صورتی و خوشمزش شروع کرد به ساک زدن ارام ارام منم کم کم عق جلو میکردم تو دهنش دهنش جا نداشت کیرمو کامل لیس بزنه فقط سرش و تا حدودی گرن کیرم میرفت تو دهنش.(کیرم 19 سانته ولی کلفته طوری که میگرفت دستش یه کوچولی از هم فاصله داشت انگشتاش).به حالت 69 خوابیدیم و به هم حال دادیم.بعدش برعکسش کردم و کونوش و سوراخشو مالش دادم در حدی که کونش شل شد و نرم.خواستم بزارم درش گفت عشقم نه درد داره میترسم.توروخدا.منم گفتم باشه عزیزم گزاشتم لاپاش یه مقداری عقب چلو کردم تقریبا 5 دقیقه ای.(بابا لاپا حال نمیده لامصب)کیرمو اوردم در کونش حالش خیلی خراب بود انگار اصلا تو این دنیا نبود ازش لب گرفتم سرشو یواش یواش خشک خشک دادم تو که یه چیغی کشید لبشو کردم تو دهن که صداش همسایه هارو نکشونه اونجا.گفت درد داره جان من مهدی غلط کردم گه خوردم درش بیار



گفتم این حرفا رو به خودت نزن باشه خیلی تنگ بود واقعا تنگ بود.کمی کرم زدم درش و مالشش دادم یکمی هم زدم به سر کیرم و باز گزاشتم درش یه کمی فشار دادم سرش به سختی رفت داخل بالشت رو دو دستی چسبیده بود و داشت از درد میمرد خم شدم و لپش رو بوسیدم و ارومش کردم کمی سرش رو عقب جلو کردم تا جا باز شدهمین طور که بیشتر فرو میکردم تو چون نمیخواست منو ناراحت کنه اروم اروم اشک میریخت و تحمل میکرد.کمی یواش تلمبه زدم و سینه هاشو با دست میمالوندم که دیدم داره میلرزه و تلمبه ها مو سریعتر کردم یه جیغی زد و بالش رو گرف به دهنش اره تو اوج حال بود منم از فرص استفاده کردم و بیشتر فرو میدادم که تا نخم کردم تو واااای خلی داغ بود دیوونه میکرد ادمو.میکردم تو و درمیاوردم همین کاری یه مقدار ادامه دادم تا این که دیدم سوراخش دارم باز و بسته میشه



بی مقدمه دادم تو و به گا دادماااا تلمبه میزدم و اونم بالش رو ایقد گرفته بود به دهن که بالش خیسه خیس شده بود بازم به ارگاسم رسید من ترا انداخته بودم بالا نمیومد لامصب درواوردمش و واسم گفتم ساک بزنه چندشش میشد گفتم مگه عاشقم نیستی مگه نمیخوایی بیام واست بگیرمت پس بخورش واسم اونم خورد و خورد گفتم رو زانو نشست و کیرمو گزاشتم لا پستوناش و لاپستونی واسش زدم همین بین بود که احساس کردم ابم کم کم داره میاد کرم. از بین پستوناش کشیدم بیرون و برعکسش کردم به اورمی گزاشتم تو کونش چندتا تلمبه سریع زدم که واقعا کیرم داشت میسخوت.ابمو ریختم داخل کونش و بی حال افتادم جفتش بعد نیم ساعت دیدم ایقد به حالت خفه خفه جیغ زده که صداش گرفته بوسش کردم و لباشو خوردم فرستادمش بره حمام.یه دوشی گرفت تا نمیتونه عادی راه بره خودمم رفتم حمامش دادم و فرستادمش بیرون دوش گرفتم و ساپورت و لباسشو پوشید زنگ زدم به دوستم که خونه مال خودش بود بعد از 1ساعت و 20 دقیقه سکس که بیاد با ماشین دنبالمون دردش کمتر شده بود و میتونست راه بره



بردمش بیرون خیابون و یه مقداری با هم قدم زدیم ولی کمرم داشت میشکست تو سکس دوست دخترم(پریسا)درد داشت تو قدم زدن تو خیابون کمر من.خلاصه ازش خیلی تشکر کردم که واقعا خالصانه منو دوست داره وبه حرفام و خواسته هام گوش میده منم به پاس این واش کلی هدیه خریدم همون روز و رسوندمش در خونشون ساعت 10 ربع کم بود(یه ربع به 10) خودمم رفتم خونه و به هم اس دادیم و متوجه شدم هرچند که دردداشت خیلی ولی راضی بود از سکسمون و کلی هم لذت برده بود.
من بعد از اون روز پریسا رو خیلی بیشتر دوست دارم و هنوزم باهمیم
مرسی امیدوارم خوشتون اومده باشه.

نویسنده:مهدی.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین کون دادن مارال
سلام ب همگی اسم من ماراله-مستعار- 17 سالمه این خاطره مربوط میشه ب 14 سالگیم من از 12 سالگیم رفیق داشتم همه بالای 23 سال چون اندامم درشته سنم وبیشترنشون میده میتونستم با پسرای بزرگتر ازخودم باشم ازخودم بگم قیافه ی عادی دارم زیاد خوشگل نیستم اما هیکل درشتی دارم سینه وباسنم بزرگن تا دوسال پیش هیکلم عالی بوداما الان یکم چاق شدم خب من تا قبل از 14 سالگیم لب بازی زیاد کرده بودم اما تابحال سکس از پایین نداشتم توسن 14 سالگی ی رفیق داشتم که 30 سالش بود اسمش وحید-مستعار- بود منو وحید خیلی تو پارک لب بازی کرده بودیم یا براش ساک زده بودم اما سکس نداشتیم خیلی اصرار میکرد سکس کنیم اما من قبول نمیکردیم



حدود 5 ماه از رفاقتمون گذشت تا اینکه مادر وپدر من خونه نبودن اینو بگم من زیاد موقعیت برا بیرون رفتن نداشتم اماوقتی نبودن میتونستم برا 1 ساعت بیرون باشم خب داشتم میگفتم که رفته بودن اون ب من دوباره پیشنهاد سکس داد چون دوس داشتم تجربه کنم قبول کردم تا صبح وقتی که مامان و بابام رفتم حدودا بعداز ی ساعت اومد دنبالم ورفتیم از ش پرسیدم که کجا قراره بریم گفت میریم خونه دوستش رفتیم وقتی رسیدیم دم در خونشون دوستش وایساده بود دم در کلید و ب وحید داد و خودش رفت وقتی رفتیم توخونه بهم گفت مانتو تو دربیار درآوردم از زیرش بلوز تنم نبود



گفت بشین رومبل شلوارتو درآرم قبول نکردم دوس نداشتم اون برام درآره خودم درآوردم ی شرت و ی سوتین ست تنم بود رفتیم تو اتاق خواب وحیدم لباسای خودشو درآورد منو انداخت رو تشک خودشم افتاد روم شروع کرد ب خوردن لبام اول حسابی لبامو خورد بعدش سوتینمو درآوردو سینه هاموخورد بعد دور نافمو لیس زد ورسید ب کسم شرتمو درآورد و شروع کرد ب خوردن کسم چون دوس نداشتم کسی کسمو بخوره زیاد نذاشتم که کسمو بخوره کشیدمش رو خودم باز لبامو یکم خورد بعدش ب حالت سگی شدم و ب کیرش و سوراخم کرم مالید کیرش زیاد بزرگ نبود گذاشت دم سوراخم یکم فشار داد ی جیغ زدم گفتم ولشکن درد داره نمیره بذار لای پام گفت یکم تحمل کن الان میره توش آروم آروم کرد توش برا اولین بار بود که ی کیر و داشتم تو کونم احساس میکردم خیلی خوب بود دیگ درد نداشت فقط لذت داشت حدود ده دقیقه تلمبه زد که داشت آبش میومد کشید بیرون و منو برگردوندو همش و ریخت روصورتم بعد با یه دستمال صورتمو پاک کرد اومدم شرتمو بپوشم که ازدستم کشید وگفت مارال خانم این شرتت یادگاری بمونه برامن گفتم وحید اذیت نکن بده دوید تو پذیرایی منم رفتم دنبالشم فکر کردم میخواد بهم بده اما بازم دوید تو اتاق منم دویدم دنبالش باز منو انداخت زمین افتاد رومو لبامو خورد بعدش بهم گفت من باز میخوام گفتم باشه ایندفعه پاهامو داد بالا کیرشو کرد تو کونم خوابید رومو شروع کرد ب تلمبه زدن منم پاهامو دور کمرش حلقه کردم تند تند تلمبه میزد که یکدفعه ی آهی کشید وهمه آبشو خالی کرد توکونم...امیدوارم خوشتون اومده باشه...

نوشته: مارال.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
اولین سکس با عشقم
من 18 سالمه 59 کیلو هستم قدمم 164.همه میگن چهرم بانمکه بینی کوچیک دارم با لبای تقریبا گوشتی و پوست سبزه و چشمای درشت طوسی و موهای مشکی.خب بگذریم میرم سر اصل مطلب راستش من بچه رشتم دبیرستانی ام وتو مدرسه یه دوست بانمک و تپلی داشتم به اسم مارال که نزدیکای عید با بی افش کات کرده بود و حالش خیلی بد بود منم که دوس نداشتم ناراحتیه دوستمو ببینم بهش پیشنها دادم با یکی از دوستای عشقم دوست بشه در کمال ناباوری پیشنهادمو قبول کرد بعد دو روز دوستی مارال با رضا دوست حسام دیدم حسام بهم گفت قراره با رضا بیایم رشت چون قراره مارال و حسام باهم سکس کنن.با این خبر حسام خیلی خوشحال شدم که دقیقا 5 روز مونده به عید حسام و رضا اومدن رشت و یه خونه اجاره کردن همش تو مدرسه استرس بعداز ظهر داشتم البته اینم بگم منو حسام برنامه ای واسه سکس نداشتیم.خلاصه بعد مدرسه با مارال رفتیم خونه ما و اماده شدیمو رفتیم سمت خوتنه ای ک پسرا گرفته بود.حسم در رو واسمون باز کرد همین منو دید محکم بغلم کرد و لباشو قفل کرد رو لبام همونجا حس کردم شهوت وجومو گرفته.اما خب گفتم تجربه ای نداشتم. بعد اینکه از بغش درومدم با رضا سلام کردم و بعدشم مرال و رضا شروع کردن به لب بازی با اینکه اولین بار بود همو میدین.خلاصه من حسام رفتیم رو یه مبل یه نفره نشستیم مارال و رضام رو یه مبل 2 نفره اخه خونه همین مبلا رو داشت خلاصه نیم ساعت همینجوری نشستیمو حرفیدیم تا اینکه رضا اس داد به علی و گفت با هانیه برین تو اتاق.همین اس رو خوندم ناخوداگاه چشم افتاد به خشتک رضا که کاملا معلوم بود شق کرده.



بعدشم منو حسا دست تو دست هم رفتیم اتاق و دراز کشیدیم رو تخت.وقتی تها شدیم من شالمو برداشتم پالتومم دراوردم.یه لباس استین کوتاه سفید پوشیده بودم.خلاصه همین منو حسام دراز کشیدیم دیدیم صدایه اهنگ اومد حسام خندی گفت:اهنگ گذاشتن ما صداشونو نشنویم اینو که گفت من یکی زم پس کلشو گفتم:تو حواست به من باشه نه اونا.با این حرفم حسام منو برگردوند سمت خودشو محکم فشارم میداد به خودش جوری که سینه هام داشتن میترکیدن اینقد فشار داده بود منو به خودش.همین جوری تو بغلش بودم که یه فشار محکم تر از فشار های قبلی داد که سینم واقعا درد گرفتو گفتم: آآآآی حسااام گت:جونم عزیزم چیشد؟گفتم ببخشیداااا سینم ترکید .اینو که گفتم سام خندید گفت اخ ببخشید گلم دوباره بغلم کرد اما ایندفعه اروم بعد چند مین تو چشام نگاه کردو گفت:هانی عاشقتم دوست دارم بعد دوباره لب حسام روی لب من اروم داشتیم با چشمای بستهلب هم میخوردیمکه دست علی رفت سمت سینه هام اروم از رو لباس میمالوندشون منم سینه هامو میاوردم جلوتر کم کمک لب گرفتنمون محکم تر شد که حسام دستش کم کم رفت زیر لباسم و سینه هامو میمالوند بعد چند مین اروم اروم لختم کردد البته فقط پیرهنمو دراورد.خجالت نکشیدم.چون منو حسام قبلنا م کمر به بالا حال میکردیم.خلاصه سینه هامو کرد دهنش و بعد چنمین خوردن هم دیگرو از پهلو بغل کردیم حه حسام سوتنم از پشت باز کردو دراورد.بعدشم دوباره شروع کردیم لب گرفتن که ایندفعه دستشو برد سمت دکمه ی شلوار لیم اعتراض نکرم چون واقعا حشری بودم.اروم اروم کرد تو شرتم که وقتی انگشت اشارش خورد به چوچولم یه اه کوچیکی کشیدم که باعث بیشتر شدن حشر حسام شد.کم کم شروع کرد به ماوندن کسم که دیگه من به اه اهاه اه کرن افتاده بودم.بعد مالوندن چوچولم حسم یکی از انگشتاشو کرد تو کسم که من گفتم: آآآآآآآیییی حسام آیییی حسامم میگفت جونم عشم جون خانمم کیر میخواییی؟ حسام کوچولو رو میخوای؟ منم با صدایی خیلی خسته و حشری گفتم حسام پردم چی؟؟ اون گفت:عشقم اول و اخر م خودمی



با این حرف یه دفعه شرتمو شلوارمو باهم کشید پایین اولش اشتم میمردم خجالت دستمو گذاشتم رو صورتم که حسام گفت بردار عشقم بردار منم از لایه انگشتام نگاه کردم اما با دیدن یه کیر گنده ترسیم .حسام پاهامو باز کرد سر کیرشوگذاشت تو کسم اروم فشاررررر مدار که من با صدایی که درد و حشر اطی بود گفتم:آآآیییی حسام کسم. حسام در دارم . که با این حرفم فشارشو کم کرد.بعدش گفتم:حسام حالا بکن بکن تمومش کن دارم نمیمیرم فقط اروم. با این حرفم حسام اروم اروم شروع کرن تکونخوردن که ناگهانخون غلیضی ریخت رو ملافه.حسام خواست کیرشو در بیاره ک گفتم:نه عشقم بککککننن خانمتو بککنننننننن دلم میخواد.با اینکه داشتم داغون میشدم اما بخاطر عشقم تحمل کردم.تند تند تلمبه میزد و منم هیمیگفتم:جووووون عشقم بکن جوون وای الان ک دارم میگم کسم میسوزه اون داشت جرم میداد آآآآآخ چه حالی میداد کسم تنگ تنگ بودفک کن یه کس تنگ با یه کیر کلفت خیلی خوب بو.حسام بعد 20 بر تلمبه زدن ابش اومد و ریخت رو سینه هام. و بعدش خوابید رومو محکم زیر گلومو بوسید .بعدشم خودمونو با دستمال پاک کردیم منتظر شدیم تا مارالو رضام کارشون تموم شه.فردای اون روزم سکس داشتیم اما چون کسم بازتر شده بود بیشتر حال کردم .الانم منو حسام 1 هفتس عقد کردیم.امیدوارم خوشتون اومده باشه...
شبتون خیس

نوشته:‌ هانیه
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سینه های گنده ی دوست دخترم

داستانی که نعریف می کنم برای یک سال پیشه. دوس دخترم اسمش المیرا بود و اون موقع 19 سالش بود. المیرا تقریبا تپلی و چاق بود. با اینکه خیلی سن زیادی نداشت ولی سینه های خیلی تپل و بزرگی داشت. سایز سینه هاش 90 بود. قد متوسطی داشت و کون بزرگ و تپلی. المیرا خیلی حشری بود تقریبا هر شب حرفای سکسی تو اس ام اس می زدیم با هم و تو رویاهامون با هم سکس می کردیم. خیلی شهوتی و داغه داغ بود. همیشه دوس داشت تو سکس ارباب من باشه و به من دستورات سکسی بده. گذشت تا اینکه من مغازه باز کردم و یه روز اومد پیشم که مغازه مو ببینه. چند ساعتی با هم بودیم. موقع نهار شد من به بهانه اینکه مشتری هی می اد و می ره و نمی شه نهار خورد بهش گفتم بهتره بریم پشت نهار بخوریم. درو بستم و رفتیم پشت پارتیشن بندی. نهارو که خوردیم یواش بغلش کردم اولش نمی ذاشت با هزار التماس گفتم تا حالا یه بار با ارامش بغلت نکردم بذار دیگه. خیلی رونای تپلی داشت و سنگین بود با زور بلندش کردم و گذاشتمش تو بغلم. اروم بوسیدمش و روسریشو در اوردم. وقتی روسریشو دراورد از بالای مانتوش خط سینه هاش معلوم بود. چشمم که خورد به خط سینه هاش بدجوری حشری شدم. چون سینه های خیلی تپلی داشت خط سینه خیلی بلندی داشت اروم دستمو گذاشتم رو سینه های گردش. محکم زد رو دستم گفت چی کار داری می کنی و خودشو کشید عقب. کلی خواهش و التماس کردم که دستمو از رو مانتو بذارم رو سینه هاش. اروم دستمو گذاشتم رو گردی سینه هاش و شروع کردم به مالیدن. خیلی بزرگ بود سینه هاش. همین طور که می مالیدم گردنشو میک می زدم. هیچی نمی گفت. یهو انگشتمو از لای مانتوش کردم لای سینه هاش. وای داغه داغ و خیس عرق شده بود. انگشتم تا تهش لای سینه هاش فرو رفت ولی هنوز خط سینه ش ادامه داشت انقدر سینه های بزرگی داشت. خیلی حشری شده بودم کیرم داشت شلوارمو جر می داد. المیرارو برگردوندم و رو زمین خابوندم. خیلی مقاومت می کرد ولی وقتی دید زورش بهم نمی رسه خودش خوابید. با وله و حرص دکمه های مانتو شو باز کردم یه تاپ سفید تنش بود که خیلی باز بود و تمام سینه هاش معلوم بود. خواستم برم از پایین لباسشو بدم بالا که نذاشت. گفت خودم میندازمش بیرون. دستشو برد داخل تاپش و سینه هاشو انداخت بیرون. وای باورم نمی شد همچین صحنه ای رو یه روز واقعی ببینم. همون چیزهایی که تو اس ام اس هر شب برام تعریف می کرد همون بود. سینه های گرد بزرگ و سفت که نوک صورتی کوچیکی داشت. کیرم داشت از شدت شهوت جر می خورد. مانتوشو دادم بالا و با دست اروم اروم کوس تپلشو لمس کردم.خواستم شلوارشو در بیارم که نذاشت و گفت اگر اینکارو کنی دیگه نه من و نه تو. منم گفتم پس بذار روش بمالم اونم چشماشمو به علامت تائید بست و گفت هر کاری می خوای بکن فقط با سینه هام و کاری به پائین نداشته باش. من هم خوابیدم رو کوس تپلش و سینه هاشو با ولع می خوردم و مک می زدم. همین طور که سینه هاشو می خوردم کیرمو روی کوسش می مالوندم و فشار می دادم. خیلی سینه های خوش فرم و بزرگی داشت. نزدیک سه بار روی کوسش ارضا شدم و ابم اومد. تقریبا بیست دقیقا رو کوسش خوابیده بودم و کیرمو از روی شلوارش می مالیدم رو کوسش. شلوارش کاملا خیس شده بود از ترشحات کوسش. برای چهارمین بار که ارضا شدم تو بغلش خوابم برد. نزدیک نیم ساعت با هم اروم شدیم بعدش پا شدم و یه آژآنس گرفتم براش که بره خونشون...

نوشته: علیرضا
     
  
مرد

 
اسپنک شدن پارمیس

با خونوادم رفته بودیم شمال نمک آبرود تازه ساعت 11 شب رسیدیم ویلامون منم ک عاشقه دریا رفتم یکم قدم بزنم با داداشم یادم نبود که گوشیم شارژش تموم شده ساعت 12 بود ک برگشتیم خونه منو داداشم یهو موقه خواب یادم اومد گوشیم شارژ نداشت رفتم زدمش ب شارژ چنتا میس از بی افم داشتم زنگ زدم جوابمو نداد صب خودش زنگ زد گفت پارمیس کی میای تهران گفتم تا شنبه برمیگردم بابام میخواد بره سره کار گفت باشه پس یکشنبه بیا بریم بیرون گفتم باشه ،شنبه شب رسیدم خونه یکشنبه زنگ زدم بهش گفت بیام دنبالت؟ گفتم نه میام خودم گفت پس بیا خونه آبجیم منم گفتم حتمن مثه همیشه سکسه (خواهرش میره سره کار شب میاد) رفتم اول ازم پرسید چیزی میخوری گفتم نه مرسی میل ندارم بدش نشست کنارم یکم منو تو بغلش گرفت بوسید منو،یکم بدش بهم گفت پارمیس 4شنبه شب بهت زنگ زدم کجا بودی؟ فک کنم باید میرسیدی ویلا اونموقع اگه اونجایی بود ک با هم رفتیم ک زود میرسیدین گفتم با داداشم رفتیم لبه ساحل یادم رفته بود گوشیم شارژ نداره یهو منو بلندم کرد از بغلش وایساد روبه روم یکی محکم زد تو گوشم گفت نمیگی نگرانت میشم هان؟!
منم گفتم ببخشید


آخه با ببخشید همه چی حل میشه؟مردم از نگرانی حقته ک یه درسه حسابی بگیری برو لباساتو همشو دربیار تو اتاق وایستا تا بیام نشونت بدم منم مثه سگ ترسیده بودم اشک از چشام میومد دسته خودم نبود اصن داد زد گفت مگه نگفتم گمشو برو لباساتو دربیار منم رفتم تو اتاق داشتم شلوارو شورتمو در میاوردم ک دیدم بالا سرم وایساده خیلی عصبانی بود ازش واقعن ترسیدم برا اولین بار نشست لبه تخت منم خم کرد رو پاش اولش گفت خب اول با دست میزنم 40تای اولو بد شرو کرد محکم میزد انقد ک اصن نمیتونستم از درد تکون بخورم فقط گریه میکردمو میگفتم ببخشید
40تارو زد بدش بلندم کرد
گفت برو لبه میزو بگیر خودش از اتاق رفت بیرون منم همینجوری وایساده بودم گریه میکردم اومد گفت مگه نگفتم لبه میزو بگیر ؟
منم رفتم لبه میزو گرفتم اومد بالا سرم وایساد گفت خب حالا با این کابل میزنمت تا حسابی حواستو جم کنی یادت نره گوشیت شارژ نداره
100تا با کابل
یهو برگشتم رفتم بغلش گفتم امیر غلط کردم ببخشید پرتم کرد کنار گفت کاریو ک گفتم انجام بده
کپ کرده بودم سری لبه میزو گرفتم ،اونم گفت هر ضربه میشماری
شرو کرد ضربه اولو زد
1
2
3
4
.
.
.
.
.
.
به 49 ک رسید دیگه نفسم بالا نمیومد انقد گریه کرده بودم گفتم ببخشید عشقم غلط کردم


گفت تکون نخور جریمه میشی هنوز مونده
اگه وای نستی دوباره از اول شرو میکنم منم دوباره وایسادم شرو کرد 100تارو زد تموم شد گفت همینجوری وایمیستی تکونم نمیخوری دستم ب باسنت نمیزنی
رفت از اتاق بیرون 10 دقیقه گذشت دیگه نای وایسادم رو پامو نداشتم ک دیدم اومد تو اتاق گفت خب پارمیس خوشگلم پارمیسه سکسیه من ببینمت بازم ازین اشتباها انجام میدی؟ گفتم نه غلط کردم دیگه مواظبم ازین اتفاقا نیوفته گفت پس برو رو تخت گفتم مگه هنوز تموم نشده ؟ گفت حرف نباشه کاریو ک گفتم انجام بده رفتم خوابیدم اومد بالا سرم دیدم یه ترکه دستشه گفتم 50تا میزنم بده هر ضربه میگی بببخشید


بدونه اینکه مهلت حرف زدن بده شرو کرد، فک کنم با تمامه وجودش میزد خیلی درد داشت گریه میکردمو با هق هق میگفتم ببخشید 50تارو زد بدش از اتاق رفت بیرون منم نیم ساعتی همونجوری خوابیده بودمو هنوز گریه میکردم اومد بغلم کرد گفت خانومیه نازم خب چرا اینکارارو میکنی باهام ک منم عصبانی شم؟گفتم ببخشید دیگه تکرار نمیشه گفت اگه بشه که بازم همین بلا سرت میادمنم دوباره زدم زیره گریه بغلم کردوگفت گریه نکن دیگه بدش ازم لب گرفتم بدشم خوابوند رو تخت واسم پماد مالوند رو باسنم شبم خودش منو رسوند خونه ولی فرداش با یه دسته گل اومد دنبالم 2هفته بدشم اومد خواستگاریم الانم با هم نامزدیم ،البته من خیلی شیطونم میدونم خیلی اذیتش میکنم و همش تنبیه میشم.
اینم از خاطره من

نوشته:‌ پارمیس مغز نخودی.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
لاپایی با دوست پسرم
سلام من من کیانا هستم (اسم مستعار) و میخوام یک خاطره از سکس با دوست پسرم براتون تعریف کنم . من 18 سالمه و تهران زندگی میکنم ..... بریم سر اصل مطلب من یه دوست پسر دارم که خیلی زیاد دوسش دارم و اونم همچین احساسی به من داره . ممناون گهگاهی با هم سکس میکنیم البته سکس لاپایی نه از کس و کون خلاصه یروز باش تو خونشون قرار گذاشت که همدیگه رو ببینیم و منم رفتم اول کمی با هم صحبت کردیم بعدش اون ولو شد روی تختش و بم گفت که بیا بغلم منم که منتظر همچین لحظه ای بودم فوری رفتم بغلش و اونم شروع کرد به خوردن لبام بعد موقعی خواست که لباسامو دربیاره بش گفتم اول برو چراغو خاموش کن اونم رفت خاموش کرد و دوباره افتاد روم و همونطور که داشت گردنمو میخورد لباسام رو هم ازتنم در میاورد منم بش گفتم که حق نداری چشم چرونی کنی اخه من خجالت میکشم که اون سینه هام یا کسمو ببینه



درسته که چراغ خاموش بود ولی اگه خیلی دقت میکرد میتونست ببینه خلاصه بگذریم اون خیلی خیلی رمانتیکه و موقع انجام سکس حرفای عاشقونه زیادی بم میزنه از قبیل عاشقتم ، تو مال منی ، نفسم و ..... بعد از اینکه گردنمو حسابی خورد رفت سراغ گوشام و تا تونست میلیسیدشون و منم لذت میبردم که دیدم یدفه گفت کیانا ؟ گفتم جونم ؟ گفت می می میخوام گفتم نمیدم گفت فقط بذاریکم بخورم گفتم باش عزیزم و پیرهنمو داد بالا و شروع کرد به مکیدن نوکشون و تا میتونست خوردشون بعدش گفت که میخوام شلوارتو دربیارم و جوجوتو ناز کنم اجازه هست ؟ بش گفتم باشه ولی بشرطی که نگی کیرمو بمال اونم گفت من خوشم میاد خوب آخه من از ساک زدن بدم میاد اونم چون میدونه فقط میگه برام بمالش



خلاصه شلوارمو در اورد و شرو کرد به ناز کردنه کسم خیلی اونم همش میگفت وای عزیزم چقد جوجوت نرمه راستشم بخواید خیلی نرمه واقعا بعدش بم گفت که برام شلوارمو در بیار و بمالونش منم اول یکم اخ و اوخ کردم ولی بعدش براش انجام دادم وقتی ک براش مالوندم گفت حالا ب پشت بخواب منم خوابیدمو اونم کیرشو گذاشت لای پاهام و شروع کرد بهعقب و جلو کردن خیلی حال نمیده ولی چون من از رابطه جنسی که بخوان از کس و کون بکنن میترسم و بدم میاد فقط بش اجازه میدم لاپایی انجام بدیم بعدش اونم وقتی ک آبش ادمد ریختش تو دستمال و از روم بلند شد و منو یه بوس آبدار کردو لباساشو پوشید شاید سکس ما یه سکس کامل نباشه اما همینطوریشم ب منو اون ب اندازه کافی خوش میگذره ببخشید اگه بد بود آخه من تاحالا 6 بار بیشتر باش انجام ندادمتو این یکسال و نیمی که باهاش دوستم.

نوشته: کیانا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با مهناز در سوله
من امیر هستم 30سالمه این خاطر که میخوام براتون مینویسم برای سن17 سالگی مه.

اون زمان بابام تو یه شهرک صنعتی سوله میساخت و قستمی که ما بودیم به غیر از سوله ما یه سوله تکمیل شده هم بود که
صاحبش هنوز کارخونشو راه ننداخته بود.و فقط یه پیر مرد و زن اونجا سرایدار بودن.منم هر روز تا ساعت 8اونجا میموندم که برای فردا که کارگرای ساختمانی میان آب ذخیره کنم.خلاصه تنهایی اونجا خیلی بود چون از ساعت 5 که کارگرا میرفتن تا 8 تنها بودم.خیلی سخت میگذشت.
تا اینکه بعد چند وقت یه دختری اومد اونجا که نوه ی اون سرایداره بود.دختره اسمش مهناز بود.هم سن منم بود.چهره خیلی بانمکی داشت.خلاصه ما باهم دوست شدیم.دختره باحال و شیطونی بود.کارمون این شده بود که هر روز کارگرا میرفتن مینشستیم جلو در سوله ما و تا شب حرف میزدیم.اوایل حرفامون حرف عادی بود تا اینکه پیشه خودم گفتم بزار سر حرفو باز کنم.


از حرفای سکسی شروع کردم دیدم بدش نمیاد.وانگار مشتاقه.پیشه خودم گفتم همین امروز میکنمش.ولی نشد.یه چند وقتی کارمون شده بود حرفای سکسی.ولی انگار همش در حد حرف بود.منم هر روز که میومدم اونجا پیشه خودم میگفتم امروز دیگه میکنمش.ولی باز با حسرت مثله اوسگولا برمیگشتم خونه.هر شب قبله خواب تصویر ذهنی اینکه فردا چه جوری میکنمش تو ذهنم میچرخید.ولی انگار طلسم شده بود.
سر این جریان دیونه شده بودم.ولی تسلیم نمیشدم.هر روز با یه فکر جدید میرفتم ولی همش دسته خالی برمیگشتم.
تا اینکه یه پنجشبه شب بود که مامانم بهم گفت امیر شب زود بیا عروسی دعوتیم.ساعت 6 بود که با مهناز دم در سوله نشسته بودیم.اون روز مهناز بهم گفت همین الان از حموم در اومدم و کلی خودمو تمیز کردم.کیرم راست شده بود.یهو یه فکری رسید به ذهنم.گفتم مهناز برام اب میاری.گفت باشه.


منم خیلی سریع رفتم تو ساختمونه سولمون سریع لخت شدم رفتم تو حموم کیرم حسابی شق شده بود.بهترین موقعیت بود برام.شروع کردم ور رفتن به کیرم متوجه شدم صدای مهناز داره میاد ولی به رویه خودم نیاوردم.کم کم صداش نزدیک شد که داشت امیر ،امیر میگفت.حمومه اونجا در نداشت و تو یه حالت تو در تو بود .حواسم بود دیدم یواشکی داره نگام میکنه.ولی بازم به رویه خودم نیاوردم.این نگاه کردنش کیرمو بیشتر شق میکرد.یکم باهاش ور رفتم گفتم بزار حشری بشه،خودش میاد جلو.
یهو دیدم که انگار نیست یه لحظه هنگ کردم.پیشه خودم گفتم بازم گند زدم.همون جوری لخت از حموم زدم بیرون که ببینم چی شد. اومدم جلو تر دیدم مهناز تو اتاق استراحت منه رو تخت نشسته داره با خودش ور میره.نمیدونستم چیکار باید بکنم.همون جوری وایساده بودم مثله خنگا داشتم جق میزدم.یهو متوجه من شد.تا اومد خودشو جمع و جور کنه رفتم جلو نزدیکش شدم یه چند لحظه ای دوتایمون هنگ کرده بودیم.گفتم مهناز برام اب اوردی.دیدم صداش در نمیاد.پته پته افتاده بود.دیدم همه ی حواسش به کیرمه.منم پرو پرو شروع به دست مالی کیره خودم کردم.ابه دهنشو قورت داد اومد سمته من.با دستش کیرمو گرفت.داشتم منفجر میشدم.نشت رو زمین و کیرمو گذاشت تو دهنش ،اب از کنار لباش داشت میریخت حسابی برام خوردش.


بلندش کردم مثله دیونه ها لباسو در اوردم . وای چی میدیدم دوتا سینه گردو قلمبه که نوکشون صورتی بود سریع شور در آورد سینه هاشو یکی یکی لیس میزدم.وگاز میگرفتم.حسابی حشری شده بود.دستمو مالیدم به کوسش دیدم اب داره چیکه میکنه.خوابوندمش رو تخت پاهاشو دادم بالا اول کناره کوسش براش لیس زدم داشت زمین و زمونو گاز میگرفت. یه خورده کونشو براش لیس زدم گفتم بزار خوب دیونه بشه.همین زبونمو زدم به کوسش جیغش بلند شد وحشتناک صداش بلند شده بود.تمامه موهای منو میکشید.فکر کنم موهام کند.میگفت امیر دارم از حرارت اتیش میگیرم.حرفاش بیشتر منو حشری تر میکرد.یه کم حالت69 شدیم دیدم بابا این خیلی حشریه ،خایه هامو داشت میکند.کیرو خایم خیس اب شده بود.البته کوسو کونشم چشمه اب شده بود.بلند شدم کیرمو گذاشتم لایه پاهاش یه کم تلمبه زدم.دیدم حال نمیده.گفتم مهناز بزارم کونت.میگفت دوستام میگن درد داره.ولی اهمیتی به حرفش ندادم.



پاهاشو دادم بالا یه کم از ابه کوسش زدم به کونش حسابی نرم شد.انگشتمو کردم تو کونش یه اخ کوچیکی کشید یه خورده انگشتمو عقب جلو کردم دیدم داره حال میکنه،دوباره سرو صداش در اومده بود کیرمو اروم اروم کردم تو کونش نفسش بند اومده بود.گفت امیر دارم پاره میشم ولی بازم اهمیتی ندادم.یه خورده کیرمو عقب جلو کردم دیدم داره حال میکنه.کیرمو در آوردم گفتم یه مدله دیگه بکنمش دیدمش کیرم خونیه . دلم نیمومد ادامه بدم.بهش گفتم مهناز خون اومده.نمیخواستم از دستش بدم که اولین تجربش خراب بشه و بشتر از اینکه نکنه دیگه نده.
بردمش حموم کیرمو کوسو کونشو شستم یه کم درد داشت ولی بازم حشری بود.از حموم اومدیم بیرون خشک کردیم همدیگرو دوباره شروع کردیم به بخور بخوروحالتون69 بود. فکر کنم دو ،سه باری ارضا شد.گفتم بهناز ابم داره میاد گفت بریز رو سینه ها.اینقدر حشری بودم خودم که وقتی اودم بریزم روسینه هاش پاشید رو سرو سورتش.سرو صورتشو تمیز کردمو خوابیدم کنارش.اوله کار اینقدر حشری بودیم که اصلا لبای همو نخورده بودیم.یکم لب تو لب شدیم.بعدش بلند شدیم رفتیم حموم.دیگه از اون روز به بعد تقریبا هر روز میکردمش...

نوشته امیر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پرده زهره

ارتباطات زیادی با پسرا داشتم تا قبل 18سالگیم اما هیچ کدمو نمیزاشتم ب جاهای حساس کشیده بشه ...دختر شوخی بودم پسرا اکثرا ازم خوششون میومد قیافمم خوبه ....تازه کنکورم تموم شده بود از نت با یک پسری اشنا شدم که خیلی جذبم کرد من به هرکسی محل نمیدادم خیلی سر سخت بودم تا طرف می خواست بهم نزدیک شه جبهه می گرفتم ....بگذریم یک ماه باهاش بودم بیشتر اوقاتو باهم میگذروندیم کم کم احساس کردم حسی متفاوتی نسبت بهش دارم خوب امیدم هم خوش تیپ بود هم پول دار هیچی کم نداشت و از همه مهمتر بلد بود چجوری با احساساتت بازی کنه اینکاره بود...
امید 24 ساله بود خانواده خیلی رله ای داشتن چند بار منو خونشون برده بود وقتی مامانشو دیدیم شک زده شدم با وضعی راه میرفت ....چندبارم باهاش پارتی رفتم دوستاش خیلی هیز بودن چند بار غیر مستقیم بهم پیشنهادرابطه داده بودن اما من قبول نکردم ب امیدم که گفتم عکس العمل خاصی نداشت ....وابستگیم ب امید خیلی زیاد شده بود و اونم فقط دنبال داشتن یک رابطه با من بود ....چند بار پیشنهادشو داد اما با مخالفت من رو به رو شد


یکی از دوستام اسمش مینا بود هروقت 3تایی بیرون میرفتیم چشاشو هواسش ب امید بود فهمیده بودم بهش علاقه منده ارتباطمو باهاش کم کردم
سخت گیری های منو خواستم امید ب جایی رسید که امید می خواست ترکم کنه ....من کسی بودم که عاشق نمیشدم ولی وقتی به کسی دل میبستم دیگه نمیتونستم ترکش کنم ....
دقیقا یادم اخرین مهمونی که باهم رفتیم ....جشن تولد دوستش بود خونه ویلایی بود دو طبقه داشت ...
از اول مهمونی امید شروع کرد ب حرف های عاشقونه در گوش من خوندنو خوردن مشروب ب منم میداد ....منم دیگه دست خودم نبود گرم شده بودم اما میفهمیدم اوضاعو ....
باهم رفتیم برقصیم دستشو گذاشت رو کمرو منو بخودش چسبوند هنگام دقصم اروم پشتمو نوازش می کرد احساس هخوبی پیداکرده بودم ....صدای بلند موزیک گرمای تن دوتاییمون خوردن نفسای داغش روی گردنم ......واییییییی خیلی رمانتیک بود نمیدونم چرا من سکسو نمی خواستم همین نوازشارو می خواستم ....نمیدونم شایدمم چون تجربش نکرده بودم یک جور ترس دخترونه توم بود .......
چراغارو خاموش کردن وسط رقص فضا دیونه کننده بود دیگه دستای امید همه جای بدنمو لمس میکرد .....منم لذت میبردم ...
انگار تازه مشروب داشت روم اثر میکرد گرمم شده بود نفهمیدم چی شد که دیدم تو بغل امیدمو داره از پله ها بالا میرفت منم خودمو بهش بیشتر چسبوندمو بوسه ی کوچیکی به گردنش زدم کارام دست خودم نبود ...... رفت سمت یک اتاق ذروشو باز کرد رفتیم داخل منو اهسته گذاشت روی تخت خودش برگشتو درو قفل کرددوباره اومد سمتم سرشو اورد نزدیک صورتم نفسای گرمش دیونه ترم میکردم دستامو دوذ گردنش حلقه کردم ازم بوسه گرفت من چون لبای قلوه ای داشتم همیشه عاشق بوسیدنم بود میگفت دلم می خواد اون لباتو فقط گاز بگیرم ...


اون شب لباس تنگ دکلته قرمزی پوشیده بودم که با سفیدی پوستم تضاد قشنگی پیدا کرده بود .....وهمینطور شهوت امیدم بیشتر کرده بود بقول امید مثل هلو شده بودم ...!!!!
یواش یواش دکمهای لباسشو باز کردم اونم بایک حرکت لباسشو ازتنش کند
روم خوابیده بود ازیت میشدم برعکسش کردم نشستم روی شکمشو دوباره بوسیدمش اونم دستشو برد پشتمو زیپ لباسمو ارم کشید پایین لباسم چون دکلته بود سوتین نداشتم لباس تا نیم تنم افتاد روش خم شدمو ذوی لباشو صورتشو با دستام ارم نوازش میکردم تحملش طاق شدو دوباره روم خوابیدو از گردنم شروع کرد به بوسیدن بعد گردنم و لاله گوشم عاشق این کارش بودمبعد ارم اروم رفت سمت سینه هام دور نوکشو ارم میلیسید ناله های منم دراومده بود که اونو حشری تر کرد بادستاشم میمالیدشون یواش یواش رفت سمت شکمو بوسه هاشو ادامه داد لباسمو کامل از تنم در اورد فقط شرتم تنم بود
بوسه های داغش روی شکمم تحملمو طاق کرده بود شرتمو از پام در اورد خودشم فقط شرتش پاش بود....همینطور پاییت تر رفت تا ب کسم رسید وقتی میلیسدشون دوونه میشدم و فقط میگفتم ....اههههههه امید ..امیدم با عزیزم و جان وجون گفتناش احساسمو بیشتر میکردحرکت زبونش توی کسم بازی کردن زبونش باعث شد کم کم ابم بیاد .....اونم سرشو فرو کرده بودو محکم داشت میلسیدو بعضی وقتام گاز کوچیک می گرفت که چیغ منو در میورد ک اونم لزت تئصیف ناشدنی داشت بعد که کارش تموم شد اومد رومو دوباره لبلای همون بوسیدیم زبونشو میکشید تو دهنم اروم تو گوشم گفت نمی خوای یکم ساک بزنی برام هلو....


ب پشت خوابید رفتم سمت کیرش سیخ شده بود اروم کردم تو دهنمو میلیسیدمش هی عقب جلو میکردم تو دهنم ناله امیدم در اومده بود بعد انگار که دیگه طاقت نداشته باشه منو کشید بالاو روم خوابید گفت حاضری عزیزم .....
من فقط داشتم لذت میبردم چی میتونستم بگم باسر تایید کردم هم احساس ترس داشتم هم لذت سر کیرشو حس کردم که داشت اروم میکردش تو کسم داشت دردم میومد امیدم هی در گوشم میگفت الان تموم میشه ارم ....اروم دختر.....
تا با یک حرکت داد داخلش و با جیغ من همراه بود کم کم شروع کرد به جلو عقب بردنش(از بردن اسم تلمبه بدم میاد)اولش درد زیادی داشتم اما بعد داشتم حال میکردم جیغو ناله های من عرق بدنمون گرماش حس و حالمونو بیشتر میکرد هردو داشتیم ارضا میشدیم ....
امید داشت زیاده روی میکرد خیای با فشارو تند تند میکردم.....دیگه داشت دردم میومد بلاخره ولم کرد......
من دلم نمی خواست از پشت سکس داشته باشم اما امید ول کن نبود مجبورم کرد ب پشت بخوابم داشت میکرد تو خیلی دردم اومد گفتم ...نه امید خیلی تنگه نکن دردم میاد ....گوش نمیکرد دیونه شده بود با یک حرکت وحشیانه کرد تو و شروع کرد به عقب جلو کردن منم کم کم خوشم اومد اما درد داشتم خیلی .....جیغای من اونو وحشی ترش میکرد.....
وقتی تموم شد افتاد رو تخت بعد برگشتو پیشانیمو بوسیدو گفت .... سکس با تو خیلی خوب بود و......


دیگه باهم رابطه ای نداشتیم یک هفته بعدش فقط یک هفته بعد بی دلیل گفت می خواد ترکم کنه ....بله پرده من پاره شده بود وحشناک بود تا یک ماه بعدش افسرده شده بودمو هیچکی نمیدونست چرا .....بگذریم از منتایی که از امید کشیدم که ترکم نکنه ....
بعدا فهمیدم که رفته با مینا دوستم ....چیکا میتونستم بکنم ...... هیچ تاسف ....!
الان 23 سالمه ازدواجم نکردم ....ولی درسمو ادامه دادم همه چیزو سعی کردم به فراموشی بسپرم ....ولی دختریمو نشد هر کاری که کردم ......بازم زندگی به نکبت کشیدم ادامه داره تو پست بعدی یعریف کنم اشنایمو با خانمی ب اسم زهره که....
نمیدونم خوشت اومد یا نه ولی گفتن خاطره مینویسن اینجا منم نوشتم ....در ضمن این خاطره از زبون یکی از دوستان صمیمی من بود !!!!با اطلاع خودش نوشتم . ممنون از اینکه خوندید.

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دختر شاسی بلند
سلام
من امیر هستم و از این که وقت میزارید داستان من رو میخونید ممنونم
داستان به خاطرات دوستیه من و عشقم فاطمه که ازش جدا شدم مربوط میشه که با تموم وجودم دوسش داشتم دختر خوبی بود و تو زندگیش جز من با کسی نبود حاظرم قسم بخورم
بگزریم من نمیخام مسه همه بگم عشق من شاسی بلند بود موهای بلوند داشت سینه هاش سایز 80 بود باسنش قلمبه بود نه اون یه دختر عادی بود با قد160تقریبا موهای مشکی و بدن خوش فرم چون لاغر و ترکه ای بود با سینه های کوچیک چون سایزشون واقعا کوچیک بود
زیاد مقدمه چینی کردم بریم سر اصل مطلب


منو فاطمه خیلی همدیگرو دوس داشتیم اون دختری بود که از سکس خوشش نمیومد ولی من دوس داشتم اولین سکسمو باهاش تجربه کنم من خیلی باهاش حرف میزدم در این مورد که یخورده خودتو در قید و بند نگه ندار ازاد باش ولی اصلا گوش نیداد
منچن ماهی تو مخش بودم تا تونستم تازه راضیش کنم باهام تله سگس داشته باشه ینی بهم زنگ میزدیم و حرفای سگسی میزدیم خلاصه یه چن وقتی کارما شده بود این و منم دست خودم نبود از پشت تلفن جق میزدم اخه صدای نازک و دلنشینی داشت و من خوشم میومد ماها گذشت و من تو نخ این دختر بودم اما قسم خوردن نداره من واسش میمردم چون دختر واقعا پاکی بود و من مجبور به این کار کردمش وباعث شد تن به این کار بده
بگزریم تا این که یک روز من با فاطمه قرار گذاشتم تو قرار هامون به جز گرفتن دستش نمیزاشت کاری کنماما همون دستش هم که میگرفتم اون دست گرمشو که میگرفتم انگار دنیا رو به من دادن داشتم از قرارمون میگفتم خلاصه یه روز تابستنی بود با هم رفتیم بیرون ناهارخوردیم باهم حرفای عاشقانه میزدیم اون روز از صبح تا شب با من بود فکر بد نکنید من از مادرش اجازه گرفتم چون مادرشم میدونست دوسش دارم اما نمیدونست میخام باهاش چیکار کنم


اونروز جرقه سگس من شروع شداون یه غذایی رو انتخاب کرده بودمن یه غذای دیگرو اون با خوردن
غذاش مصموم شده بود و حالش بد شده بود خلاصه دل درد داشت نزدیکای غروب شده بود گفتم میخای ببرمت دکتر گفت نه منو برسون خونه خونه ما با هم یک چهاراه فاصله داشت رفتیم دم خونشون اما همسایشون گفت عمت خالش بد شده فاطمه مادرت اینا رفتن خونه عمت اینا من گفتم فاطمه ما که نمیتونیم جلو در باشیم بیا بریم خونه ما قبول کرد و اصلا به فکرش نرسید من چه نقشه شومی دارمخلاصه رفتیم خونه ما خونه ما سه طبقس و طبقه اخر خالیه که من میرم اونجا من فاطمه رو بردم اونجا هنوز دل درد داشتبراش چایی نبات درست کردم اما خوب نشد گفت امیر نگ بزن ببین مادرم اینا کی میان من الکی گفتم زنگ زدم گفتن دیر میان خلاصه فاظمه رو تخت خوابیده بود من گفتم میخای شکمت رو ماساژ بدم گفت نه بیخود گفتم باشه من لباسام رو در اوردم تو یه اتاق دیگه و لباس راحتیوشیدم گفت پس چه جوری منو میرسونی با این لباسا گفتم اخر شبهکسی نیست تو خیابون
من بدنم نرماله نه ورزشی نه لاغر فقط یکم قد بلندمچون تکواندو کار کردم خلاصه فاطمه با دیدن بدنم از روی لباس جذبم گفت عجب استیلی داریو من نمیدونستم گفتم قابلی نداشت خودت ازش قافل بودی منم رفتم کنارش خوابیدم گفتم بهتری یه خنده ملیح امیزی کرد و گفت اره اما اصلا تو فکر سگس نبود


که من دیگه صبرم تموم شد پریدم تو بغلش و گفتم چه قدر تله سگس داشته باشیم گفت بیشعور ول کن من دوست ندارم من کیرم با خوردن به بدن نازش سیخ کرده بودکمیسماجت کرد دادا و بیداد کرد بعد متوجه کیرم شد گفت اون پایین چه خبره گفتم خبرای خوب فهمید کیرم بلند شده یه خورده اروم شد گفت امــــــــیر عزیزم تروخدا من دوس ندارم از این کارا
گفتم خوب یکم بهم توجه کن من نیاز دارم گفت خوب من چیکار کنم برات گفتم هیچی دو ساعت با من عشق بازی کن با کمی تامل و با بی میلی رضایت داد رفتم تو کار لبش لبای نازی داشت رژ صورتی میزد انقد خوردم که کل رژ لبش پاک شد رفتم گردنش رو لیسیدم دیدم داره اه اه اه وناله های ریزی میشه گفتم چه حسی داری گفت خوبه خوشم اومد لباساشو اروم اروم در اوردم رسیدم به سوتینش ک.چکتریت سایز سوتین بود خلاصه سوتین رو باز کردم و شروع کردم به خوردن اولین سگسم بود ناوارد بودم اما یه چیزایی بلد بودم بعد شلوارشو در اوردم دیدم یه شورت زرد به شکل هفتی پاشه گفتم به به یه دس کشیدم روش که کسشو لمس کنم واییییییییی چه حسه خوبی بود برای اولین بار کس لمس کردم اما دختر تمیزی بود همهی پشماشو از بالا تا پایین زده بود خلاصه شرتشو کشیدم پایین و رفتم سراغ خوردن کسش زیاد مهارت نداشتم اما اون انگار خوشش میومد دیدم داره میگه بیشتر بخور فهمیدم حشری شده و به نفس نفس افتاده بعد از 2 دقیقه دیدم ابش اومد ریخت رو صورتم بدم نیمد اما خوشم هم نیمد صورتم رو پاک کردم گفت امیر گفتم جونم گفت پس چرا تو لخت نمیشی گفتم ای به چشم لباسام رو با هم در اوردیم رسیدیم به شرطم که دیدم وایساد گفتم در بیار گفت میترسم خودت در بیار گفتم باشه شورتم رو کشیدم پایین تا کیرم رو دید گفت خدایا این دیگه چیه انگار بنده خدا تا حالا کیر ندیده بود گفتم الت ما مرداس گفت وایییییی چه بزرگه گفتم ماله ما اینجوریه دیگه



گفت حالا میخای چیکار کنی گفتم میخام بهت حال بدم خوابوندمش رو تخت گفتم عزیزم دل دردت خوب شد گفت عالیم چای نباته خوب بود بعد به پلو خوابید منم به پهلو خوابیدم دیدگذاشتم لا پاش عقب جلو میکردم دیدم حال نمیده بهش گفتم بیا کیرمو بخور گفت ایی بدم میاد گفتم بیا بخور خوبه بد نیست خلاصه راضی نشد منم بهش زور نکردم به پشت خوابوندمش و ویکم کرم برداشتم مالیدم دم سوراخش گفت میخای چیکار کنی میترسم گفتم چیزی نیست یکم درد داره خلاصه بنده خدا بار اولش بود درد زیادی کشید کیرمونمنم کردم تو جیغ میکشید داد میزد بعد از 15 دقیقه تلمبه دیدم ابم داره میاد ریختم تو کونش خیلی بهم حال داد خسته بودم کنارش خوابیدم بعد از 20 دقیقه بیدار شدم لباساشو پوشید منم لباس پوشیدم بردمش برسونمش خونشون تو راه چن بار ازش لب گرفتم از اون موقع بع بعد باهام نمنم سرد شد تا این که از هم جدا شدیم و الان هم با کسی نیست اگه بشه میرم خواستگاریش ممنون که وقتتون رو واسم گذاشتید و داستان من رو خوندید

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 65 از 94:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA