انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 66 از 94:  « پیشین  1  ...  65  66  67  ...  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
سعید کون کن ماهری بود
سلام .من 24 سالمه و سعید دوست پسرم 28 سالشه .از اول دوستیمون براتون میگم .وقتی با هم دوست شدیم زیاد تمایل بهسکس نداشتیم از اونجای که من اندامه سکسی داشتم کم کم سعید داشت به طرفم کششیده میشد .از اون جای که یه ذره خجالتی بود نمیتونست بهم بگه ولی من متوجه شده بودم .یه هی ماهی گذشت که ما بیشتر به هم وابسته شدیم .کم کم دیگه یعید خواستشو بهم گفت .منم که خیلی میترسیدم درخواستشو رئ میکردم ولی راضیم کرد. قرار شد یه روز بریم خونشون .منم که اولین بار بود که سکس میکردم .خلاصه رفتیم خونشونو روی کاناپه نشستیم .منم یه تاپه سفید پوشیده بودم و با شلوارک سفید اندامم قشنگ نشون میداد .سعیدم که دیگه داشت از شهوت میمرد .بعد رفتیم توی اتاقش .منو خوابوند روی تخت .شروع به لب گرفتن کرد .چه حلی میداد .بهد شروع کرد اومد طرف سینه هام اول بوسشون کرد.تاپمو در اوردو شروع کرد به خوردن سینه هام داشتم میمردم البته از خجالت
ولی خیلی حال میداد .سعید خیلی با ارامش کاراشو انجام میداد .بعد رفت سراغ شلوارکم
و در اوردش داشتم سعی میکردم که این کارو نکنه اما نمیشد شهوت سعید نمیذاشت بفهمه من نمیخوام باهام بیشتر از این پیش بره .رفت سراغ شرتم اول بوسش کرد وبعد شتمو در اورد .پامو باز کزدو زیونشو گذشات رو کسم .داشتم میمردم خیلی بهم حال داد .خیلی داشتم حال میکردم .زبونشو جوری حرکت میداد که تمتمه مو های تنم سیخ شده بود .چچوچولمو کرد تو دهنش
که دیگه اخو اوخم در اومده بدو .روم دراز کشید.کیرش لای کسم بود و کمی درد احساس میکردم .بهش گفتم پردمو نزنی ولی سعید کلیخواهش کردو
گفت .من میخوامتو تو زنمی .ما خیلی همدیگرو دوست داشتیم ولی هی مخالفت میکردم .هر دیقه بیشتر به دردش افزوده میشد .سعید با هام حرف میزدو اروم اروم کیره کلفتشو فرو میکرد تو کسم .یهو شروع کرد به تلمبه زدن داشتم از درد میمردم
خیلی درد داشت اما لذتش بیشتر
خیلی وارد بود جوری داشت میکرد که داشتم بی حال میشدم .سینهامو میخورد از لب میگرفت
دیگه داشت ازضا میشد اما سریع اورد بیرون که ارضا نشه بعد گفت کونتو میخوام .اما چون شنیدم خیلی درد داره میترسیدم .همون جوری که دراز کشیده بودم پاهامو داد بالا و بهش کرم زد .اروم اروم کیرشو کرد
تو کونم
داشتم از درد میمردم خلی
بهم حال میداد .چند بار اروم اروم کرد تو و شروع کرد به تلمبه زدن
که ابش اومد .ابشو ریخت تو کوتن .ازم لب گرفت منم که هنوز تو کف بودم و اونم فهمیده بود دوباره شروع کرد کسمو خوردن .تا ارضاع شدم .اون روز سه بار با هم سکس کردیم .الان یه ساله با هم در هفته دو بار سکس داریم و نامزد شدیم وو خیلی عاشقانه به هم سکس میکنیم .پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
فارغ التحصیلی من و باغ آقای ناصری
جشن فارغ التحصیلیم رو تو خونه یا بهتره بگم باغ دوست بابام گرفتم اونم توخونه ای که من حتی اعضای خانوادشم نمیشناختم و به رسم ادب پدرم خانواده اقای ناصری رو هم دعوت کرد من که تا حالا حتی سیبیلمم نزده
بودم و ابروهام رنگ و روی موچین رو هم به خودش ندیده بود،صورتمو اصلاح کرده بودم و ابروهامو تمیز کرده بودمو ومامان برای کادو یه ست کامل لوازم ارایش داده بودو بابا هم یه ایفون واسم خریده بودخلاصه که کلی نونوار شده بودم ناگفته نماند که تا حالا یه دوست پسرم نداشتم یعنی اصلا تو قید و بندش نبودم خالمم که خیاط بود یه لباس سفید و صوتی برام دوخته بود که شبیه پرنسس ها بود چونکه روی سینه اش کلی با سنگ های شیک کار شده بودو دامنش کلی تور توری بود البته چون مجلس مختلط بود یه کت هم روش پوشیده بودم...
ازاونجایی که کلی تغییر کرده بودم دوست نداشتم کسی بیادو امادم کنه ترجیح دادم خودم همه کارامو بکنم تا یهو همه ببینن!!!!!
ازخانم ناصری ادرس اتاق خواب رو گرفتم و با چنان ذوقی از پله ها دویدم که بیا و بببین اخرین اتاق خوابو انتخاب کردم و وقتی داخل شدم 10 دقیقه داشتم دکوراسیون اتاقو با تعجب نگاه میکردم یه ست سفید سورمه ای که واقعا اسپورت و شیک بودیه تخت دونفره که به نظرم بعید اومد مال یه زن و شوهر باشه و یه میز توالت که روش پر بود از اسپری و ادکلن و...یه بالکن با پرده سفید یکدست که باد به رقص دراورده بودش حس خیلی خوبی بهم داد .
موهامو که فر ریز و بانمک بود از بالا مدل جمع درست کردم یه ارایش دخترونه ناز کرده بودمو لباسمو داشتم تنم میکردم درگیر بستن زیپ پشتم بودم که بوی ادکلن لاگوست بد جور مشاممو قلقلک داد و سنگینی نگاهی رو رو خودم حس کردم صورتمو برگردوندم یه پسر چشمو ابروی مشکی با یه لباس سفید مردونه وشلوار پارچه ای با یه کراوات مشکی پررنگ که با چشاش ست بود دیدم که تو تاریکی اتاق چشماش برق عجیبی داشت همون جا دلم هرررررری ریخت...سریع معذرت خواهی کرد و رفت تو بالکن و گفت وقتی کارتون تموم شد صدام کنید منم که به سختی خودمو جمو جور کرده بودم گفتم بله چشم...زود زیپمو کشیدم بالا و کتمو تنم کردم گفتم بفرمایید اقا معذرت میخوام اومد تو با صدای لرزون گفتم من ساحله هستم، ساحله ناجیان ...سرتاپامو کاوید و و مانتو شلوارمو گرفت و اویزون کرد از اونهمه نظم چشمام داشت از حدقه میزد بیرون با اون چشای سیاهش گفت این چه حرفیه ساحله خانوم ... ناصری هستم...امیرحسین ناصری خوشحالم از اشناییتون تبریک میگم فارغ التحصیلیتون رو تشکر کردمو و زود از پله ها رفتم پایین
احساس میکردم بدنمو گر گرفته تا گوشامم داغ داغ شده بود...ولی یه نیم ساعت بعد با رقص و کیک و اینا سرگرم شدم تا اخر شب که یکی از پسرای فامیل با هیزی تمام داشت منو نگاه میکرد متوجه نگاه های وقت و بی وقت امیر حسین هم شده بودم اومد به پسره گفت داداش یه دودیقه وقتتو بگیرم؟نگرانتم میترسم چشات چپ شه هااااااا...جفتی یه نیشخنی بهم زدیم که من دلم اب شد اخه کاملا جدی و مودب و مردونه بود و خندش برام جذاب...
چند بار چشم تو چشم شدیم که جفتمون زود نگاهامونومی دزدیدیم تا زمانی که اهنگ ترکی شد وهمه رفتن کنار من موندمو امیرحسین خااان بیا ببین چه ترکی میرقصید با اجبار هم رقصش شدم البته ناگفته نماند که با اون همه تمرین از منم قشنگتر میرقصید ولی نگاهاش عرقمو در میورد از خجالت...
اخر شب که همه مهمونا رفتن ما تا4 صبح خونرو مرتب کردیم که نذاشتن من دست به سیاهو سفید بزنم رو مبل دراز کشیدم تا بلند شدم نشستم امیر حسین گفت بیاااااا مردم فارغ التحصیل میشن ما باید کاراشو کنیم ...تمام سعیمو کردم که جلو خندمو بگیرم گفت خسته میشی ساحله انقدر زور نزن لبتو گاز نگیرراحت باش...یهو صدای بابا اومد که گفت دختر بابا پاشو که دیره ...دویدم حاضر شدم چونکه دیگه واقعا کفرم دراومده بود ،کلی دنبال گوشیم گشتم دیدم اقا امیرحسین گوشی به دست از پله ها داره میاد پایین گوشیمو داد دستم و با یه لحن جدی گفت بقیه وسیله هاتم بالاست برو خودت بردار رفتم بالا وبا کلی خجالت برگشتم پایین سوتین مشکیمو از کنارتختش برداشتمویاد لحن جدیش افتادم سرمو انداختم پایین دیدم اصلا خودشم رفته، نبود که خدافظی کنم خداروشکر کردم که قرار نبود دوباره چشم تو چشم بشم باهاش...شب از خستگی جنازم خونه بود تا ظهر فرداش خوابیدم شبش داغ بودم ولی من بعد چند روز فهمیدم دلمو تو خونه اقای ناصری جاگذاشتم اونم چه جوووووووورررررررم....
جمعه بعدش یه شماره غریبه بود که بهم زنگ زد وای خداااای من امیر بود کلی ذوق کردم خودشو معرفی کرد و گفت شمارمو از تو گوشیم برداشته منم به جبران اذیت هاش با بدجنسی تمام گفتم یادم باشه از این به بعد رو گوشیم رمز بزارم گفت نه شما یادت باشه گوشیتو از این به بعد جا نزاری من خودم رمزشو میزارم برات .چه معنی میده ادم همینجوری گوشیشو ول کنه همه که مثل من نیستن ...اون همینجوری داشت حرف میزدو من فقط به صداش گوش میدادم از اون به بعد خیلی خانواده هامون با هم صمیمی شدن و تقریبا همه جا باهم میرفتیم تا من دیگه کم کم داشت باورم میشد که فقط مثل یه خواهر دوسم داره...یه روز دوتایی رفته بودیم دربند برگشتنی رفت بستنی بگیره یه مرده هم گیر داده بود اومد واایساد تو فاصله یه قدمی من که یهو امیر حسین اومد اعصاب معصابم که نداشت بچم ...مرده داشت میگفت بخووورمت که امیرحسن یه دونه زد رو شونش یه دونه هم خوابوند تو گوش یارو اونقدر محکم زد که جای 5تا انگشتش دقیقا موند گفت خوردی حالااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه بازم میخوای بخورونمت؟؟؟؟؟تمام مردم جمع شده بودن که به مرده گفتن برو...منم فقط خشکم زده بود فقط رسوندم دم خونه بدون هیچ حرفی با یه خدافظی که منتظر شنیدن جواب هم نشدم رفتم احساس کردم دارم منفجر میشم از بغض از عشقی که نمیتونستم بهش بگم...
همه چی تموم شد تا هفته بعد مامان و بابا واسه خرید ویلا رفته بودن شمال امیر حسین بعد یه هفته زنگ زد گفت حاضر شو دارم میام دنبالت ببرمت خونمون بابات زنگ زد گفت شب نمیان و میام دنبالت ، منم گفتم لازم نکرده تو بیای قراره با دوستم برم بیرون گفت کدوم دوستت؟امیرحسن فضولی مگه؟ساحله میگی یا نه با یه نه محکم تلفونو روش قطع کردم...
دیگه خستم کرده بود ...دیگه نمیتونستم تو اون چشمای مشکی و سرتقش نگاه کنم یه مرد بی احسااس و تحمل کنم همچین باهام حرف میزد انگار از یه دوست معمولی هم معمولی تر بودم روی تخت بی حوصله دراز کشیدمو با خودم گفتم تو که از خدات بود باهاش بری بدبخت...تو این فکرا بودم که خوابم برد. باصدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم و دیدم مامان امیرحسینه گفت ساحله مامانی اقا احسان (بابای امیر) داره برات غذا میاره تشکر کردمو رفتم فیلم ببینم که امیرحسین زنگ زد گفت کجایی تو گفتم بیرونم با دوستم گفت بیرونی؟ گفتم :اره صدای فیلم هم داشت میومد که یهو مررررده داد زد گفت عاشقتمممممممم...منم از فرصت استفاده کردم گفتم منم عزیزززززم...پارسا نکن قلقلکم میاد بعد معذرت خواهی کردمو هی گفتم امیر حسین؟؟؟؟؟؟؟؟امیییییییییرر ررر؟کسی جوابمو نداد یه لحظه حالم از خودم بهم خورد بعد زنگ در و زدن گفتم کیه گفت عمویی احسانم. درو باز کردم رفتم موهامو بستم اومد جلوی در دیدم امیر حسین با دوتا چشم که مثل گرگ خونی و عصبی بود وایساد روبه روم سینه هاشو سپر کرد و گفت ساحله برووووووووو اونور...بی هیچ حرفی رفتم رفت تو اتاق خواب منم پشت سرش رفتم گفتم دنبال چیزی میگردی ؟اومد روبروم نیم وجب باهام فاصله داشت اب دهنمو قورت دادم و عقبی رفتم افتادم رو تخت زل زد تو چشمام اومد روم دم گوشم گفت اره دنبال پارسای عزیزززت...سرشو اورد بالای سرم خندم گرفت از این کارش باورم نمیشد این همون ادم چند دیقه پیشه گفت که حالا قلقلکت میاد اره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!ساحل یه قلقلکی نشونت بدم ساحل میکشمت....بعد در گوشم گفت ساحل من که از صبح جلوی این در خونتونم چرا خالی میبندی؟؟؟؟یه کاری کنم هم دروغ یادت بره هم قلقلک...نرمی گوشمو کرد تو دهنشو میییییییییییک زد وای که با این حرکتش حس کردم ابم اومد تمام گوشمو میخورد من از لذت زیا دفقط صداش میکردم ....امیررررررررررررررررر... امییییر حسسسسسسسسسسین...اومد سمت گردنم گفتم امیر حسین نههههههههههه خواهش میکنم میدونستم به گردنم حساسسم بدون توجه به حرفتم تمام گردنمو لیس زد انقدر گردنمو میک زد که من کمرو اوردم بالا و از رو لباس کمرشو یه چنگ محکم انداختم در گوشم گفت ساحل من از همون نگاه اول که تو منو ندیدی و من از تو بالکن داشتم نگات میرکم دیووووووونت شدم...با این حرفش از خوشحالی گریم گرفت و گفتم امیر حسین خیلی دوست دارم...گوشمو ول کرد اومد سمت صورتم اشکمو که دید چشماش برق زدو با ولع تمام اشکو از رو صورتم لیس زد میمیرم اگه گریه کنی پیشونیمو بوس کردو لب پایینمو تو دهنش گرفت چنان با ولع میک میزد که نگو تمام زبونشو تو دهنم چرخوند دیگه منم داشتم همکاری میکردم انقدر لبمو خورد که مهلت نفس کشیدن نداشتم یه لحظه ولم کرد و گفت تا من باشم نمیزارم گریه کنی فهمیدی؟ من در جوابش لبشو گرفتم و خوردم نمیخواستم ولم کنه احساس میکردم تو خواب و رویام ...لب گرفتمون که تموم شد ...
یه نگا بهم کرد و گفت حالا جرئت داری یه بار دیگه اون حرفو بزنی ؟گفتم اره پس چی؟گفت جرئت داری بگو ...منم گفتم امیر حسیییییییییییین نکن عزیززززززززم قلقلکم میاد...گفت اهان حالا شد حتما باید خشونت نشونت بدم؟حالا الان پاشو بریم خونه...منم پایین تو ماشین منتظرتم.دلیل کارشو فهمیدم یه جورایی خواست خودشو جمو جور کنه و ازاین که کاری باهام نکرد خیلی ازش خوشم اومد یه ماه بعد نامزد کردیم که رابطمون فقط در حد لبو اینا بود...و من در تعجب که چرا در این حد ؟؟؟؟
صبح عروسی از ارایشاه اومد دنبالم برق تو چشماش میکشت منووخدااااااااااااااااا...� �ومدیم تو ماشین نشستیم گفت واییییییییی ساحل ماه شدی میترسم نگات کنم نتونم تا شب تحمل کنم...راستم میگفت قشنگ معلوم بود دیگه صبرش لبریز شده فقط جلو مردم خودشو کنترل کرد تا شب 3بار به من گفت ساحل چرا نمیرن این مردمممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟گفت م امیر حسین زشته ...زشت اینکه الان طاقتم تموم بشه و بیام سراغت دوباره دلم هرررری ریخت ولی هیچی نگفتم.خلاصه مراسم تموم شد تو ماشین بهم فرصت داد ارمشمو که ترسیده بودم و گریه کرده بودم به دست بیارم ولی وقتی رسیدیم خونه درو بست و سریع دستمو محکم گرفت گفت کجا!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منو محکم کشوند سمتش و گفت دیگه مال خودمی ساحلم...دم گوشش جیغ زدم گفتم امیر حسین عاااااشققتم...لبشو گذاشت رو لبم و نرمیشو لمس کرد همزمان بغلم کرد و از پله ها برد بالا برد تو اتاق خوابی که به یاد اتاق خودش و اولین ملاقاتمون سفید سرمه ای چیده بودمش...
دستمو بوسید و درو بست...کتشو پرت کرد یه طرف اتاق اومد سمتم...گفتم امیر حسین امشب نه...لباشو گذاشت رو لبمو مهلت حرف زدن نداد تمام اب دهنمومیک میزد انگار اولین بارش بود که ازم لب میگرفت، گذاشتم روی تخت و گفت بشین که امیرت داره میادگفتم امیر ببین من خستم امشب بدون اعتنا به حرفم اومد سمت گرنم میدونست که بعد اون تو اسمونام و هیچی حالیم نمیشه انقدر محکم میک میزد که کمرو برده بودم بالا و چشبونده بودم به خودش با این کارم زیپ لباسمو باز کرد و خیلی حرفه ای درش اورد گردنمو میخورد و گردنبندمو دراورد یه نگاه تو چشمام کرد و گفت خواهش میکنم خانووومم...دیگه میخوامت...اصلا مال خودمییی...ایندفعه من ازش لب گرفتم و لباسشو با کراواتشو دراوردم همزمان با لب گرفتن من یه چرخش کرد و منو انداخت رو خودش بند سوتیمنو باز کرد و سینم لخت رو سینه های محکمش بود تا حالا این اتفاق نیوفتاده بود منو برگردوند روی تختو و چشماش یه برقی میزد که باعث خجالتم شد متوجه خجالتم شد گفت وای که مال خودمی ساحل افتاد به جون سینه هااااااااااام انقدر محکم میخورد که همراه لذت دردمم میومد یکیشو میخور و اون یکی رو انقدر محکم میمالید بااون دستای محکمش که جیغم در اومد اااااااااااااااااااااای امیییییییییییییییییییییرح سین یواششششششتر مررررررردم...با جیغم حشری تر شدو محکم تر میک میزد سینمو عوض کرد اون یکی رو خورد و اون یکی رو مالید و منم که دیگه خونرو گذاشته بودم رو سرم امیرررر مرررررررررردم وااااااااااااااای ...چی میگی؟؟؟؟؟؟؟؟نمیشنوووووووو ووووووم...بلندتر ساحلم... دستشو کرد تو شورتم که کمرمو یه لحظه گرفتم بالا تمام خیس شده بودم دم گوشم گفت وای که چه خانووووم داااااااااااااااااغی دارم من....
زود شورتمو دراورد و پرت کرد اونوراتاق...زل زد بهم ساحل تو که منو میکشی دختر...یه لحظه حواسم رفت به سینه هاش و موهای وسطش وااای خدا من از اول میمردم واسه یه همچین سینه هاییی...که امیر یهو تمام کسموووووو کرد تو دهنش وااااااااااااااااااااااای امیرررر امیییییییییییر داشت میک میزد که داشتم میمردم...امییییییر امییییییییییییییییییییییی یییییییرم دارم میمیرم...خدانکنه باربی من....فهمید دارم ارضا میشم اجازه نداد زود ولم کرد یه لیس محکم زد و زبونشو توش چرخوند و اومد بالا یه لب محکم ازم گرفت و گفت ساحل میمیرم برات بخداااا خلی دوست دارم خانوومم مال خودمی نگاه ملتمسشو اول نفهمیدم بعد فهمیدم که منتظره من شلوارشو دربیارم شلوارو شورتشو دراوردم وای خدای من چی میدیدم ؟یه لحظه ترس همه جونمو فرا گرفت...چی شدی خانومم؟امیرحسین این خیلی بزرگه تو مال من جا نمیشه ...یه نگاه همراه با یه خشم مردونه ای بهم کردو رفت کرم لوازم اریشمو برداشت و به منو خودش مالید یکم کیرشو با کسم بازی بازی داد که اذیت می شدم وموهاشو میکشیدم داشتم از لذت میمردم که یهمو دم گوشم زمزمه کزد ساحل میخوامت عاشقتم بخداااااا که یهووووووووو کرد تو دیگه رفتم تو اسموناااااااااااااا امییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییررررررر رررررررررر... محکم پشتشو یه چنگ انداختم که هنوزم جاش هست...ای جووووووونم خانوووووووووووووممممممممم ممممم مال خودم شدی زندگیم ....مال خود خودم فقط خودم...زنم شدی عزیزم...دیدی درد نداشت یه لبخند مردونه زد که لبخندو رو لبم اورد با یه دستمال خونوپاک کرد و یه لب ازم گرفت و شروع کرد به کمر زدن انقدر محکم میزد که دستشو گرفته بود به تخت وکلی عرق کرده بود... منم ایندفعه جای درد فقط لذت میبردم محکم تختو از لذت چنگ میزدم !!!که یه دفعه کمرمو محکم کشیدم سمت تنش...واااااااااااای حس عجیبی داشتم دستشو گرفتم اونم تو حال خودش نبود که جفتی ارضا شدیم وقتی ابش ریخت توم بهترین حس دنیا بهم دست داده بود حسی که تو زمستون سرد بری زیر دوش اب گرم...وای که خیلی دوسش داشتم...واسه چند لحظه بدنم لرزید بعدش خودشو انداخت روی من...
وقتی متوجه وزن زیادش شد اومد رو تخت و منو خوابوند رو خودش از تماس بدن ورزیدش با بدنم خیلی لذت میبردم گریم گرفت از این همه خوشحالی محکم بغلم کرد و گفت بخدا خوشبختت میکنم خانومم تا اخرش باهاتم باربی من...یه لب ازم گرفت و بلندم کرد برد حموم غسل کردیم حوله رو پیچید دورم خشکم کرد یه لب ازم گرفت اومد بیاد سمت گردنم گفتنم امیر دوباره غسل لازم میشیما همون جوری لب تو لب بغلم کرد گذاشت رو تخت بغلم کرد گفتم بزار لباس تنم کنم امیرگفت نه فقط خودت ...فقط خودتو میخوام...خالصه خالص...پریدم تو بغلش و سرمو گذاشتم روسینه های مردونش...و به یه خواب عمیق رفتم...کاشکی هیچوت از اون خواب بیدار نمیشدم هیچوقت...پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین سکس عمر من...
سلام دوستان امیر هستم 20 ساله از بندر عباس خاطره ای که میخوامم برای شما تعریف کنم مربوط به سال 90 میشه همین موقع ها (دی و بهمن) بود بدر بزرگ و مادر بزرگم برا دکتر به یزد سفرکرده بودن من و مادرم تنها بودیم خونه و کسی به ما سر بزن نبود اون زمان با 4 نفر تو یه زمان رابطه داشتم 18 سالم بود ولی عین 25 ساله ها رفتار میکردم الان که فکر میکنم خندم میاد مادرم رو راهی کردم بره خونه خالم شب قبلش به ایدا دوست دخترم ز زده بودم بیاد با هم باشیم ایدا خعلی دختر خوبی بود کلا از اون دسته دخترای بود که هیچی کم نمیزاشت با اینکه میدونست مال هم نمیشیم اما اگه میخواستم جلو رو اوپن کنم نه نمیگفت به بهونه های مختلف پیچ میداد خونشون رو بخوتد با من باشه خلاصه گذشت تا ایدا اومد قبلش حموم رفتم و ترو تمیز منتظر ایدا بودم امد نشستیم توی پذیرایی به pmc دیدن با اومدنش و بهش گفتم تا کی وقت داری گفت تا 10 یا 11 پریدم پیام دادم مامی وقتی ز زدم بیا دوستام اومدن پیشم پشت بندش اس ام اس دادم مملی بهترین رفیقم بای خونه ما ایدا اینجاست شاید فراهم شد یه فیضی بردی بیا حتما ز نزن شک میکنه در رو باز گذاشتم رفتم تو اتاقم خعلی حال کرد اتاقم رو دپرس طرح داده بودم چراغ سبز پر رنگ اما کم نور همه جای دیوار عکس و ... هوای بندر مخصوصا برا ما بندری ها این موقع ها سرده اونم خعلی زیاد بهش گفتم درآر مانتورو بخاری از قبل اوردم اذیت نشی از اونجایی که هم ایدا hot بود هم من (توی ملاقات های قبل خعلی حال میکردیم برام ساک میزد منم همیشه تاپش رو گشاد میکردم و میفرستادمش خونه ) رو تخت ولو شدیم جفتمون نیم ساعتی دستش توی مو های من بود مثلا داشت نوازش میداد (داشت زحمت منو کم میکرد) دیدم مملی اس داده بیا تو پذبرایی ام به ایدا گفتم بصبر رفتم به ممل گفتم میخوام راضی به سکس کنم بیا تو شاید اوکی شد 50 ثانیه بشمر بیا تو شک نکن ردیفه رفتم داخل یه راست به لب گرفتن ایدا خندید گفت چی شد دست به اب جواب داد منم گفتم فاز بد نده کلی حس گرفتم بابا گفت بچم حس گرفته لبم رو جدا کردم کفتم بچه توی پوشاک مای بی بی لالا کرده نذار بیدارش کنم میاد بالا سرت ها دیدم خندید فهمیدم رلاست مساله دست زدم زیر تاپش و یهو کشیدم بالا درش اوردم گفت چه خبره؟؟؟؟ سردمه گفتم بکن میخوام داغت کنم جیگر ددیم ممل مثل بز پرید تو ایدا رید به خودش گفتم نترس ممل خودمونه بابا ممل هم سلام و چه خبر خوش میگذره بدون ما اومد نشست رو صندلی pc ایدا رو میگرفت جلو ممل اما لختش کردم خلاصه به ممل گفتم کاری نداری ما میخوایم بریم نمیای با ما دیدم ایدا گفت اااا گفتم بابا ممل که خودیه گفت نه نمیخوام بهش بدم هرچی کس لیسی کردم جواب نداد ممل که خجالت میخواست اب شه بره زمین گفت باشه من میرم راحت باشین گفتم ااا ممل نیمخوای از داداشت و ایدا فیلمی برا یادگاری بگیری دیدم ایدا چیزی نگفت ممد هم بیرون اورد گوشی رویه راست رفتم سراغ وسط پاش اینقدر لیسیدم لیسیدم که ممل گفت ترکوندی اون قسمت رو بیا بالا ایستادم جلو دوربین گفتم داداشت میخواد همراه با ایدا نمایندگی لیسترینگ بزنه (منظور لیسیدنه) ایدا زد در چونم بهش گفتم هاااااا یونجت زیاد شد جفتک میپرونی الان جرت میدم خودم خوابیدم رو تخت 69 کردمش اینقدر خورده بودتش که لباش از رنگ افتاده بود بهم گفت چه کمری داری تووووو گفتم چطور گفت دادشم رو در حال فیلم سکسی دیدم گفتم خوب گفت سر 2 دقیقه نشده پنچر شده یه تف اندازه سوراخ کونش انداختم سر سوراخش کیرم رو فرو کردم به سختی میرفت تو مشخص بود دست نخوردس دیدم داره ای ای میکنه گفتم بیا یه کرم نیوا زدم به درش کیرم رو حسابش چربش کردم بعد یه ربع جون دادن کیرم جا باز کرده بود عقب جلو میکردم خودم رو کشیدم بیرون رفتم یه ابی بخورم دیدم گفت وووی وحشی یه لب اتیش وار ازش گرفتم رفتم به ممد گفتم یه مخی بزن داشتم اب میخوردم دیدم ایدا گفت اااا نکن بیشعور دیدم ممل خندید گفت امیر بیا این خرت رو ارومش کن ایدا همون جوری پریده بود رو سرو کله ممل منم 2 تا ترا انداخته بودم بالا دلم سنگین کرده بود رفتم دیدم ممل رو سینه ایداه داره میماله و فیلم میگیره ایدا هم الکی نکن نکن میکرد ممل رو بلند کردم دست ایدا رو گرفتم پرید تو بغلم مثلا نازش رو بخرم بهش گفتم پوووپووولم بیا بریم هنوز کارمون مونده گفت وای درد داره امیر گفتم بیا مثل النگو اولش سخته بیا تلمبه میزدم تو کونش حس کردم داره میاد دیگه درد نداشت میگفت اره دارم لذت میبرم منم کشیدم بیرون گفتم بخور ممل هم داشت فیلم میگرفت همین لحظه ما پنچر شدیم پاشید به سرو صورت ایدا گفت اه به گند کشیدی منو بردمش دست به اب صورتش رو بشوره دیدم خم شد با دست میزدم رو کونش قرمز قرمز شد گفت خعلی سکس خوفی بود یه لب اتیش وار بهم داد که کیرم باز راست میشد ممل فیلم رو فرستاد برام سکس ما 1 ساعتی طول کشید ممل رفت ایدا هم رفت من رو تخت خوابیدم دلم شدیدا سنگین کرده بود شب دیدم خالم و مادرم اینا اومدن ساندویچ گرفتن خوردم بعدش تا صبح با ایدا در حال اس دادن بودیم که برگشت گفت میای مال هم بشیم ریدم به خودم رفتم ز پیشش دیگه پشت سرم رو نگا نکردم قصد من ناراحت کردنش نبود بهش گفته بودم قصدم دوستیه اما ....پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
ســـــــــــــکس خـــــشن و با حـــال

زنگ زد بم گفت فردا ساعت 4 میام دنبالت فقط خدا کنه دروغ باشه...
فهمیدم مهدی جریان فرشاد رو فهمیده. من با فرشاد قبل از مهدی بودم فرشاد ازم خواسته بود به یاد قدیما با اکیپ قبلیمون بریم کوه منم مهدی و پیچونده بودم و add دوس پسریکی از دخترای اکیپ،دوست مهدی بود تا دیدمش فهمیدم بدبخت شدم ...
نامردی نکرده بود به مهدی گفته بود اومد دنبالم رفتیم سریه کوچه ای نگه داشت زنگ زد گفت بیا سر کوچه بعععله دیدم عنتر اقا دوستش داره میاد
تا رسید بمون گفت مهدی بیخیال شو زشته....


مهدی گفت خفه شو بگو کجا برم خلاصه ادرس داد و باهم رفتیم پیاده شد رفت با یکی برگشت تا چشمم به فرشاد افتاد خودمو باختم آبروم پیش جفتشون رفته بود سوار شدن فرشاد خیلی مودب احوالپرسی کرد ...سکوت اونجا داشت خفه م میکرد رو کردم به حسین "دوست عنتر مهدی" گفتم این سکوت نکبتی هدیه شما به دوستاته معلوم نیس چی به مهدی گفتی که این قاطی کرده مهدی یه نیش خندی زدو من کفری تر شدم گفتم شما حق داشتی که هر برخوردی با من داشته باشی اما حق نداشتی وقت فرشادو بگیری که مهدی با پشت دست کوبوند تو صورتم منم شروع کردم به جیغ زدن صدای سیستم و برد بالا که دیدم جیغ زدن فایده نداره و خفه خون گرفتم حسین گفت اگه با ما کار ندارین ما بریم مهدی اونارو پیاده کرد من موندمو اون مهدی واقعا حالش بد بود میدونم پیش دوستش ضایع شده بود،
-گفتم میخوام باهات حرف بزنم
-گفت میشنوم
-گفتم اینجا نه کل حواست و میخوام پشت فرمون عصبی هستی برو خونت
اینقد خسته بود که رفت .برای سکس میبردمش خونه چون مهدی و میشناختم میدونستم فقط با سکس اروم میشه طبق عادتش وارد خونه که شد رفت دوش گرفت منم داشتم آماده میکردم خودمو که چطور حشریش کنم از حموم اومد بیرون بدون اینکه نیگام کنه


-گفت حرفتو که زدی برو من خوابم میاد
-گفتم پَ مغازه؟
-گفت به تو ربطی نداره
-گفتم مهدی من کاری نکردم که بخاطرش همچین رفتاری باهام داری
اومد طرفم و ناخودآگاه دستم و بردم رو سرم به منظور دفاع دستمو گرفت
-خندید و گفت ایکاش بجای اینکه وقت آقا فرشادبرات مهم بود اعصاب داغون من برات مهم بود ایکاش بهم میگفتی و میرفتی یه نفس راحت کشیدم دیگه میشد با مهدی یه سکس داشت
دستاشو بردم سمت لبم و تو چشاش خیره شدم لبمو محکم چسبوندم به دستش
- گفتم میدونم اشتباه کردم اما ...
ساکت شدم و دوباره دستش و بوسیدم عمدا نفسامو تندتر کردم البته مث سگ هم ترسیده بودم یه اشتباه برابر بود با کتک خوردنم ...
خودمو انداختم رو سینه ش تا صدای نفس زدنم و بشنوه دستشو کشید لای موهام بهش گفتم هیچوقت این دستاتو ازم نگیر دوباره نشستمو تو چشاش خیره شدم منتظر بودم ازم لب بگیره که گرفت منم مستقیم دستمو بردم طرف کیرش هنوز شق نبود میدونستم عاشق این حرکته که کیرش تو دهن شق شه هزار بار بم گفته بود ولی من کم براش ساک میزدم شلوارکشو در آوردم کیر نیم خیز شده شو بردم تو دهنم با حال بود خیلی حال داد کاملا راست شده بود طوری که دیگه واقعا داشتم بالا می اوردم رو کرد بم
- گفت میخوام پاره ت کنم از دیشبه جرم دادی منم میخوام جبران کنم کارتو
رفت تو اتاق خوابش و منو صدا زد که برم تو اتاق بعععله بوی اسپری در اومده بود یه ترامادول هم انداخت بالا رفتم براش اب آوردم
- گفتم خریت کردی من یه ساعت دیگه باید خونه باشم
- گفت زنگ بزن بگو امشب یه گورستونی می مونی


منم زنگ زدم به بابام گفتم خونه ابجی ام امشب نگران نباشین بعد با ابجیمم هماهنگ کردم که امشب تولد دوستمه بابا نمیذاشت برم بش گفتم خونه توام و اونم پایه قبول کرد
دوباره کیرش خوابیده بود دستشو برد تو موهام و لب گرفت از موهام کشید و پرتم کرد رو تخت ازاین پوزیشنش فهمیدم سکس امشبش پاره م میکنه "خشن" بود گفتم افسارمو بدم دستش جرم میده سریع بلند شدم و کیرشو کردم تو دهنم اونم تی شرتمو سوتینمو دراورد سینمو محکم فشار میدادکیرش چه طعمی داشت چقد خنک شده بود وای داشت اروم اروم تو دهنم قد میکشید لبام بی حس شده بودن کیرش کاملا شق شده بود دستشو برد پشت سرم فشار میداد کیرشو تا ته میکرد تو حلقم منم با هر بار کردنش اوق میزدم کیرشو که در اورد شروع کردم به سرفه کردن از چشام داشت اشک میریخت دوباره خوابوندم رو تخت شروع کرد شلوارمو شورتمو باهم در اورد گردنمو لیسیدن و سینه هامو گاز گرفتن منم جیغ میزدم آخ و اوخ میکردم کیرشو گرفت مالید به کسم واااای چه حسی عاشق این حرکتشم دستشو گذاشت دور گردنم و کیرشو گذاشت در کسم میدونستم افکار پلید داره خودمو برای هر درد ناگهانی اماده کرده بودم و میخواستم واقعا راحت باشه و باهاش مخالفت نکنم با دستاش فشار داد طوری که داشت خفه م میکرد وتوی یه چشم بهم زدن کل کیرشو کرد تو کسم با یه دست داشت خفه میکرد با یه دست محکم میزد رو سینه م کیرشو دوباره در اورد گذاشت در کسم دوباره کلشو کرد توش هم درد داشتم هم لذت خدای من تمام بدنم درگیر سکس بود افتاد روم تند تند داشت عقب جلو میکرد همینطور که داشت تلمبه آه اووه هم میکرد من واقعا ابم میومد ولی هیچوقت زیر ارضا نمیشم ازش خواهش کردم بزار بیام رو دارم جر میخورم بزار ارضا شم گفت همون زیر ابتو بیار گفتم بیخیال نمیخوام که بر گردوند به شکم خوابوند دستشو خیس کرد کیرشو کرد تو کسم و تلمبه میزد و با دستش که از رو شکمم برده بود رو کسم و میمالید عجب حسی داشت خدای من چشامو بسته بودم و رو ابرا بودم مهدی داشت سعی میکرد اون زیر آبمو بیاره ومن نمیخواستم ارضا شم اخه هیچوقت این حس و نداشتم خیلی قشنگ بود



اون به طرز وحشیانه ای محکم خودشو به من میکوبید طوری که اگه میشد خایه هاشم فرو میکرد پاهاشو جمع میکرد و به عقب میبرد با تمام نیرو کیرشو حل میداد تو کسم وقتی به تهش که میرسید خودشو وا میداد روم اینقد اینکارو کرد که دستش خسته شد از مالیدن دید فایده نداره خوابیدو من رفتم بالا کیرشو با دستم جادادم تو کسم عضلاتمو سفت کردم دوبار که رو کیرش بالا پایین رفتم آبم اومد بدنم سست شد افتادم روی مهدی اونم یه چند دقه ای مث همیشه کیرش تو کسم موند بدنمو ماساژ داد و اما تازه سکسش شروع شد به پشت منو خوابوند یه تف رو کسم انداخت کیرشو کرد توش افتاد به روزگار گردنم محکم میک میزد داد میزدم کبود میشه کثثثافط


اون بی اعتنا موهامو میکشید و با یه اخمی که رو صورتش بود به سرعت داشت تلمبه میزد دیگه شروع کردم به زدنش تا از خودم جداش کنم کیرشو در اورد منو کشید لبه تخت به حالت سگی با دو دستش سینه هامو گرفت محکم تو دستش و میکشید و باز به سرعت تلمبه... منم داشتم گریه میکردم یه دو باری سعی کرد بکنه تو کونم اما نرفت خدا رو شکر بیخیال شد تااینکه کیرش تو کسم سیخ تر شده بود این حالت یعنی داره آبش میاد ریخت تو کسم برای اولین بار همچین سکس خشن و ارضا شدنش توی وجودمو تجربه میکردم زیبا بود ولی ایکاش من گریه م نمیگرفت...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دوستی با کسی که تحقیرم کرد

ای جریانیو که میخوام براتون بگم بر میگرده به زمان سربازیم یعنی حدود سالهای 75 تا 77 یه روز داشتم از پادگان بر میگشتم خونه و کنار خیابون منتظر اتوبوس بودم قبلا گفته بودم که بابام کلا پول بهم نمیداد و خودم باید از پس اندازم خرج میکردم اون روز صبح تو پادگان رژه کار کرده بودیم اونائی که تو ارتش خدمت کردن میدونن چه سرطانیه این رژه کلی تنبیه شده بودیم سینه خیز و پا مرغی و کلی بدبختیه دیگه خورده بودیم به پست یه استوار از اینهائی که رو لباسشون پر از آرمهای مختلفه کسکش از این تکاور های کلاه سبز نیرو مخصوص ارتش بود خلاصه تمام لباسامو گند گرفته بود پوتینهام پر از خاک بود اصلا یه وضعی بو گند عرق هم میدادم


دیدم یه خانمی جلو پام با یه میتسوبیشی سوپر سالون اون موقع جزو ماشینهای با کلاس بود جلوم ترمز کرد اولش فکر کردم آدرسی چیزی میخواد نگاهش کردم حدودا سی بهش میخورد البته در معلوم بود که اندازه خرج یه سال من پول لوازم آرایششه صرام کرد گفت ببخشید اودم جاو شیشه ماشینش گفتم بله امری داشتین گفت میتونم ازتون یه خواهشی بکنم منم که کلا زبونم تو کونم رفته بود گفتم بفرمائید گفت من یه پسر دارم که درس نمیخونه و منو خیلی اذیت میکنه شما هم معلومه تو پادگان خیلی اذیت میشین یه نگاه سر تا پا هم به لباسام کرد منظورشو که کثیفیشون بود فهمیدم گفتم خوب ؟؟؟ گفت ممکنه خواهش کنم بیاین منزل من و کمی از سختیهای سربازی بگین و نصیحتش کنید که درسشو بخونه شاید تاثیر بزاره تو دلم گفتم کسکش من دیپلم وظیفه ام و گروهبانم حالا بعد یه سال رژه کار کردیم و کثیف شدیم تو باید میخوردی به پستم؟؟؟؟


از طرفی خیلی خوشگل بود و دلم نمیخواست ردش کنم گفتم شاید برای تشکر گذاشت یه کامی ازش بگیریم
خلاصه خر شدم و قبول کردم نمیدونستم چی در انتظارمه سوار ماشینش شدیم و رفتیم سمت خونشون که تو یوسف آباد بود
یه خونه قدیمی بود در رو باز کرد و با ماشین رفتیم تو حیاط خدائی از بو گند عرقم خودم سر گیجه گرفته بودم از ماشین پیاده شدم و رفتیم داخل آهان یادم رفت بگم وقتی میخواستم باهاش بیایم خونه بهم گفت اگه بتونی با حرفات رو پسرم تاثیر بذاری یه مشتلق خوب پیشم داری منم گفتم جوووووووووووووون کسو افتادم


خلاصه رفتیم تو خونه وقتی پوتینو از پام درآوردم بو گند پام خونشو برداشته بود گفتم بذار پامو بشورم بیام خیلی بو میده گفت نمیخواد میخوام خوب درک کنه اگه درس نخونه چی در انتظارشه دیگه طاقت نیاوردم و گفتم خانم محترم من دیپلم وظیفه هستم و درجه دارم سرباز صفر نیستم ولی دیوث دوباره بهم رکب زد و گفت چه بهتر با تو که دیپلم وظیفه ای اینطوری برخورد میکنن وای بحال سربازهای معمولی خدائی اینو راست میگفت از خونشون بگم یه خونه ویلائی قشنگ تو یوسف آباد بود که یه حیاط با جای پارک دوتا ماشین و یه باغچه خیلی قشنگ کنار حیاط و یه ایوان که روش یه میز و چهارتا صندلی راحتی بود و معلوم بود برای هواخوری و خوردن چای و عصرانه اونجا بود داخل که رفتیم یه آشپزخونه اوپن و یه حال و پذیرائیه بزرگ و خیلی شیک بود با مبلمان خیلی شیک و هارمونیه جالبی که باهم پیدا کرده بودن تنها چیزی که هارمونیشو به هم زده بود من با اون لباسای کثیف و بوی گندم بودم کنار حال و پذیرائی یه پله بود که به طبقه دوم راه داشت زنیکه جلو میرفت و من پشت سرش بودم دیگه خلاصش میکنم بالا چند تا اطاق خواب و یه حال کوچیک بود و یه بهار خواب که مثل حیاط بزرگ بود از جلو اطاق اول که رد شدیم درش بسته بود اطاق وسط مال پسرش بود و آخری اطاق خواب مستر بود که یه حموم توشبود با یه تخت دو نفره البته اینو بعدا دیدم


رفتیم تو اطاق پسرش تا وارد شدیم پسرش گفت مامان این چه بو گندیه میاد مامان عویضیشم نه گذاشت نه برداشت گفت این بوی آیندته پسره تا منو دید از جاش پاشد و سلام کرد منم جواب دادم ننه جندش دیگه نذاشت من حرف بزنم گفت این آقارو آوردم که ببینی اگه درس نخونی عاقبتت اینه باید بری سربازی و بدبختی و فلاکت بکشی و همه بزنن تو سرت و یدونه گذاشت پس کله من گفت مثل این بدبخت یه لحظه دنیا رو سرم خراب شد انقدر حالم بد شد که ناخودآگاه گریم گرفت و از اطاق بدون هیچ حرفی اومدم بیرون و اومدم به سمت درب خروجی که بیام بیرون که زنه اومد دنبالم و با همون حالت عصبانیت که از پسره داشت گفت آقا یه لحظه صبر کن گفتم به مرادت که رسیدی دیگه چی میخوای گفت بیا اینم اون مشتلقی که بهت قولشو داده بودم و دست کرد تو کیفش و یه تعدادی اسکناس هزار تومنی در آورد بهم داد نمیدونم چقدر بود شاید 15یا 20هزار تومن بود پولارو پاشیدم روصورتش و بدون هیچ حرفی اومدم بیرون تو راه یه لحظه هم اشکم بند نمیومد


از این ماجرا حدود یه هفته گذشت و ما تو پادگان بخاطر روز ارتش مونده بودیم آماده باش بودیم اولین روز که از پادگام بعد چند روز اومدم بیرون و رفتم تو ایستگاه اتوبوس منتظر اتوبوس بودم که دیدم دوباره اومد جلو وایساد تمام صحنه های اون روز اومد جلو چشمم ولی هیچ کاری نمیتونستم بکنم آخه من یه سرباز بودم و اون یه خانم شیک پوش هر اتفاقی می افتاد آخرش شرش گردن منو میگرفت میدونین که مردم کس لیسی داریم همینطور قانون کس لیسانه بهش محل نذاشتم حتی نگاهشم نمیکردم
دیدم ماشینشو پارک کرد و اومد تو ایستگاه اتوبوس و کنارم ایستاد و پرسید از دستم ناراحتی بازم محلش نذاشتم گفت حق داری و من خیلی تند رفتم ازت معذرت میخوام ولی من سرتاپا خشم بودم دلم میخواست همچین بزنمش که ناله کنه ولی حیف که نمیشد بازم جواب ندادم بغض گلومو فشار میداد بد جوری تحقیر شده بودم انقدر که بخاطر پول دادنش ناراحت بودم و احساس حقارت میکردم بخاطر پس کله ای خوردنش ناراحت نبودم بعر شروع کرد به درد دل کردن و من کسمشنگم وایساده بودم به حرفاش گوش میکردم حتی اتوبوس اومد و میخواستم برم که ازم خواهش کرد بمونم و به حرفاش گوش بدم منم موندم از زندگیش گفت و اینکه شوهرش تو تصادف مرده ماشین بهش زده بود و اونا هیچکسیو تو ایران ندارن فقط پدر و مادر زنه بودن که اوناهم کرج زندگی میکردن و.خیلی تنها بود و این خانم هم چون از نظر مالی مشکلی نداشت مونده بود و ازدواج نکرده بود و خودشو وقف پسرش کرده بود میدونین تو اون لحظات احساسات زیادی اومد سراغم خشم،نفرت ، دلسوزی،همدردی یه جورائی ولی قویترینش اگه گفتین چیبود ؟بله شهوت اونم من حشری دیدم بهترین فرصته برای بخشیدنش


ولی خودمو ناراحت نشون دادم و گفتم خوب اینائی که میگی به من چه ربطی داره گفت میخواستم بدونی من تو چه فشاریم و رفتار اون روزم واقعا از کنترلم خارج بود وسط حرفمون بود که دیدم یکی داره صدام میکنه دیدم فرماندمونه فکر کرده بود من مزاحم این خانم شدم البته باز اونم به دلیل موجه کس لیسی میخواست منو خراب کنه تا کامی از اون خانم بگیره و لاسی زده باشه گفت چی شده چرا مزاحم خانم شدی داشتم دیوونه میدم یه لحطه گفتم قید خدمتو بزنم و هر چی عقده از این زنه دارم سر فرماندمون خالی کنم که اینبار خانمه نجاتم داد گفت ایشون مزاحم نیستن خواهر زاده من هستن و داریم با هم گپ میزنیم اون مرتیکه هم خداحافظی کرد ورفت من موندم و یه کس ناب


اون خانم که تا اون روز حتی اسم همو نمیدونستیم بهم گفت آقا مهران اگه دیگه ازم دلخور نیستی بیا تا یه جائی برسونمت و تو ماشین صحبت کنیم من گفتم اسممو از کجا میدونید گفت رو اتیکت سینت نوشته دیدم راست میگه باهام دست داد و گفت اسمش شهلاست سوار ماشین شدیم دیدم بازم داره میره سمت خونش یه لحظه یاد یه جک افتادم که معلمه با مادر شاگردش میریزه رو هم و هر بار که میره خونه شاگرده که مادره رو بکنه یه بلائی سرش میاد و خندم گرفت گفت به چی میخندی منم جکه رو براش گفتم وکلی خندید اونروز رفتیم و نهار باهم بیرون خوردیم و اون منو تا رسالت رسوند قبلا گفته بودم خونمون نارمکه این شد باب آشنائیمون برای پنجشنبه همون هفته قرار گذاشتیم که بیاد پادگان دنبالم و منم لباس شخصی با خودم بردم و به خونه هم گفتم که شای پنجشنبه جمعه خونه نیام و برم شمال خلاصه پنجشنبه من تا 4 پادگان موندم و وقتی اومدم بیرون دیدم اونم تازه رسیده آخه قرار بود پسرشو ببره خونه باباش کرج و بیاد دنبالم منم تو پادگان یه دوش گرفتم ولباس عوض کردم وبالباس شخصی اومدم بیرون جالب اینجا بود که منو نشناخت وقتی سلام کردم تازه شناخت سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه از در که وارد شدیم پرید بغلم کرد وکلی منو بوسید وازم عذر خواهی کرد دوباره منم که بیجنبه بغلش کردم چسبونم بهش دیدم چشماش گرد شد توقع نداشت بی مقدمه برم سر اصل مطلب کلی لباشو خوردم و شروع کردم به سینه خوری یادش بخیر چه حالی داد اونوقتا از کس لیسی بدم میومد عین وحشیها لباساشو در آوردم و گذاشتم دم کسش و بایه فشار دادم تو



چه حالی داد خیلی تنگ بود اصلا نمیدونستم زنها هم ارضا میشن تو دو یا سه تا مدل کردمش کلا یه ربع طول کشید و آبم اومد و ریختم رو کمرش موقع کردن هم لذت بود و هم حس انتقام ولی منه کسخل نمیدونستم اون بیشتر لذت میبره از خشونت تو سکس چون خانمها دوست دارن قدرت مرد رو تو سکس حس کنن
خلاصه من ارضا شده بودم و رو مبل نشسته بودم و سیگار دود میکردم که دیدم داره یه جورائی نگام میکنه حالت التماس پرسیدم چیزی شده؟ گفت یعنی نمیخوای منو ارضا کنی گفتم مگه زنها هم ارضا میشن ؟زد زیر خنده گفت یعنی تو نمیدونی هر چی گفتم باورش نشد خلاصه پرسیدم چه جوری باید ارضات کنم من که الان راست نمیکنم (ن گفت با انگشت خوابید ومن دو انگشتی کردم توش و همشجلو عقب میکردم دستم خسته شده بود و اون میگفت فقط با کیر ارضا میشه حدود نیم ساعت تلاش کردیم نشد ولی کیر من دوباره راست شده بود به پهلو خوابوندمش و کردم تو کسش شاید باور نکنید دهن سرویس تو سه یا چهار دقیقه ارضا شد منم گفتم میشه من ادامه بدم ؟گفت مظلوم شدی؟ گفتم آخه کون میخوام شدیدا مخالفت کرد و من نقطه ظعفشو فهمیدم برشگردوندم حالت سگس و گذاشتم جلو یه کم تکون دادم وقتی اعتماد کرد گذاشتم عقب و یه ضرب کردم توش از شدت درد نفسش بالا نمیومدو محکم گرفتمش که فرار نکنه خلاصه من میکردم و اون درد میکشید حدود ده دقیقه طول کشید تا ارضا شدم و بیحال افتادم روش توقع داشتم بزنه تو گوشم یا حداقل فحش بده ولی ازم تشکر هم کرد و گفت خیلی بهش حال داده شاید باورتون نشه تا جمعه بعد از ظهر با هم نزدیک 12بار سکس کردیم و کلی حال کردیم
ببخشید طولانی شد همتونو دوست دارم
پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ده دقیقه تا ســـــــــکس

سلام
اسم من شادیا هستم قدم 167 وزنم 62 مربی شنا هستم پاهای پر و باسن بزرگی دارم چون گودی کمرم زیاده باسنم بدجوری خود نمایی میکنه همیشه..
داستان از اونجایی شروع شد که من با سینا تو چت آشنا شده بودم حدودا 3ماه بود ولی همو ندیده بودیم چون اون نگفته بود خب منم خیلی تو فازش نبودم دانشجو بودم ترم آخر گرافیک میخوندم کارام و پروژهام زیاد بود واسه همین فقط شبا که وقت داشتم باهم میچتیدیم..


یه روز مامان ندا دوستم بهم گفت که امشب ندا تنهاست برم پیشش خانوادش واسه فاتحه یکی از بستگانشون دارن میرن شهرستان منم قبول کردم بعد کلاس رفتم خونه دوش گرفتم به مامانم گفتم گفت برو بعد بابام رسوندم اونجا خلاصه دوست پسر ندا، فرهاد فهمیده بود ندا تنهاست اومده پیششو میخواستن حال کنن تا صبح خب من مزاحم بودم به ندا گفتم برید تو اتاق منم هندزفیری میذارم گوشم راحت باشید چشاش برق زد و بوسیدمو رفت...
دراز کشیدم رو مبل یه آهنگ پلی کردم و رفتم تو چت(نیمباز) به سینا پی ام دادم گفت قضیه اینجوره الانم مثله اسکولا تنهام و اینا خسته شدم یهو گفت میخوای بیام پیشت نمیدونم چیشد گفتم آره بعد آدرسو واسش تایپ کردم دیدم نوشت 10مین دیگه پیشتم و آف شد منم هول شده بودم گفتم خدا چه کردم اگه زشت باشه چی خز و بد تیپ باشه چیکار کنم تا صبح چطور تحملش کنم تو همین فکرا بودم که یهو زنگ درو زدن دیدم ندا سراسیمه از اتاق زد بیرون گفت کیه گفت هیچی برو راحت باش سیناست دوستم یه خنده ایی کرد و گفت میخوامت رفت تو اتاق





آیفونو زدمو منتظر شدم آی خدا چی میدیدم یه پسر خوشتیپ قدبلند خوش هیکل سبزه تند با چشمای درشت عسلی و لبای درشت و بینی کشیده اومد تو بهم دست دادیم دستم تو دستای مردونش گم شده بود یهو به دلم نشست پاهامو بردم بالا گونشو بوسیدم خندید دلم واسش رفت چون دوتا چال خوشگل رو گونش نقش بسته بود گفت شادیا چه کجایی گفتم تو خیلی با نمکی اصلا فک نمیکردم این شکلی باشی آدم دلش میخواد بغلت کنه یهو بغلم کردو آروم لباشو گذاشت رو لبام وای اینقدر داغ بودن که حس کردم الان از سرم بخار میزنه بیرون همینجور که بوسهای ریز میزد رو لبم نشستیم رو مبل هی نگام میکردو میخندید وقتی میخندید دلم آب میشد کس تپلم که از توی شلوارم کاملا مشخص بود خیس شده بود سینا بدون هیچ حرفی شروع کرد به خوردن لبام اونقدر با احساس و قشنگ لبامو میخورد که از خودم بیخود شدم دستشو گرفتم گذاشتم رو کسم گفت جووووون تو عجب کس داغی داری از رو شلوار حرارتش زده بیرون آروم انگشتشو کشید رو کسم دیوونه شدم زل زده بود تو چشام و کسمو میمالید از رو شلوار دستش خیس شد گفت آخخخخخخخ چه آبداره چشام خمار شده بود محوه کاراش بودم دیوونم میکرد آروم لبامو بردم کنار گوشش و گفتم مخوام بلیسمت شروع کردم مکیدن لاله گوشش دستمو کشیدم رو تنش وای با بدنش حال میکردم آه داغ بود گفت بذار دراز بکشیم اومدیم رو زمین دراز کشیدیم نشستم رو کیرش از رو شلوار معلوم بود چقدر کلفته کونمو مالیدم بهش و نیم خیز شدم رو تنش دکمهای پیرنشو باز کردم





چه استیلی داشت معلوم بود ورزشکاره خودمم تاپمو سوتینمو دراوردم سینه های گردو سر بالامو کشیدم رو سینش بعد خوابیدم روشو شروع کردم به خوردن لباشو گردنش کونمم میمالیدم رو کیرش آخ چه آب از کسم میومد انگار شیر و باز کرده بودن توم تو اوج لذت بودم تا حالا با هیچ پسری اینجوری نبودم زبونمو میکشیدم رو گردنو سینهاش گفت دختر داری روانیم میکنی تو فوق العاده ایی اجازه میدی شلوارمو درارم کیرم داره منفجر میشه خندیدم و رفتم لای پاهاش شلوارشو باز کردم خودش درش اورد شرتشم دراورد وای چی میدیدم عجب کیری داشت یه لحظه جا خوردم قطرش خیلی زیاد بود میخواستم بمالمش تو دستم جا نمیشد گفت چیه دوسش نداری اومدم بالا آروم تو گوشش گفتم عاشقشم بعد با زبونم از رو گردنش اومدم پایین تا رو کیرش چنان آهی کشید که کسم باد کرد اومدم آروم کردم تو دهنم و براش ساک زدم اونم داشت آه میکشی و موهامو چنگ میزد یهو دستشو اورد در کونم محکم زد روش گفت جووووون عجب کونی شلوارو شورتمو تا نیمه کشید پایین منم کونمو اوردم جلو صورتش دست کشید لای کسم گفت آخ این کس منه میخوام بکنمش جون چه خوشکله چه چاقه چه داغه چه آبی داره اینو میگن کس اووووووف آخخخخخ آه یهو لای پامو باز کردو از پشت شرو کرد لیسیدن آب کسم با چنان حرصی میلیسید که انگار جونم داشت درمیومد از تو کسم یهو ناغافل انگشتشو کرد تو کسم





چنان جیغی زدم که ندا و فرهاد پریدن از اتاق بیرون سینا ترسید فرهاد و ندا وایساده بودن همونجا مارو نگاه میکردن من از جام پریدم گفتم چتونه برید تو اتاق چیزی نیست بدون هیچ حرفی رفتن خلاصه حشر از سرم پریده بود دراز کشیدم رو زمین سینا اومدروم سیماهمو گرفت تو مشتشو شرو کرد لیسدن گردنمو لبام زل میزد تو چشام حشریم میکرد آروم با پاش لای پامو باز کرد کیرشو گذاشت در کسم بهش گفتم آروم من پردم ارتجاییه خیلی تنگم گفت آخخخخخخخخخ تو عجب کسی هستی این مدت کجا بودی و آروم کردش تو کسم آخ داشتم آتیش میگرفتم عرق کرده بودم سینا لباشو هل داده بود تو دهنم که جیغ نزنم تند تند میکردم و قربون صدقم میرفت یهو حس کردم آبم داره میاد اما نمیتونستم به سینا بگم چون تو حال خودش بود و داشت جرم میداد منم ارضا شدم آبم با فشار اومد کیرشو از تو کسم انداخت بیرون یهو با تعجب نگام کرد دوباره کیرشو هل داد تو کسم آبم اومده بود کسم داغترو تنگتر شده بود دیگه ناله های سینا به فریاد تبدیل شده بود یهو کیرشو درآورد آبش با شدت پرت شد اینقدر زیاد بود که از روشکمم تا صورتمو موهام خیس شد دیگه جون نداشتم با تاپم که کنار دستش بود سرو صورتو بدنمو پاک کرد یه لب جاجانه ازم گرفتو سرشو گذاشت رو سینم و خوابیدم صبحش که بیدار شدیم با ندا و فرهاد باهم سکس کردیم 4 تایی اگه دوست داشتین واستون میگم...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس برای آخرین بار

من احسان هستم و 25سالمه
داستان من مربوط میشه به آخرین سکسم با دوس دخترم که برمیگرده به حدود یک سال پیش.
با دختر زیبایی به نام مینا نزدیک 6سال دوست بودم. سکس های متنوع و زیادی داشتیم که هر کدوم در نوع خودش جالب و دوس داشتنی بود. مینا دختری سفید و زیبا و خوش اندام بود و همیشه به این خصوصیت خودش مغرور بود. اما هیچ وقت غرورش دامنگیر من نشد. بریم سر اصل مطلب که اگه خوشتون اومد داستانای بیشتری واستون مینویسم.
دوسه روزی میشد که خونمون خالی بود. خانواده م به مسافرت یک هفته ای رفته بودن. طبق معمول از فرصت استفاده کردمو با مینا هماهنگ شدم. حدود ساعت 2ظهر بود که مینا رسید و درو واسش زدمو اومد بالا. خیلی خسته بود بعد از کلاسش مستقیم اومده بود پیش من. ناهار اماده کردمو باهم خوردیم. و بعد کلی حرف زدن ازم خواست که بریم اتاق تا بتونه استراحت کنه. هیچ وقت واسه سکس عجله نداشتیم چون همیشه وقت کافی داشتیم و خوب به هم عادت کرده بودیم.



خلاصه اومدیم اتاق خواب و رو تشکی که واسش انداختم دراز کشید و چشماشو بست. منم یه گوشه نشستمو بهش نگاه میکردم. خیلی واسم عزیز بود. نیم ساعتی گذشت و دیدم که چشماشو باز کردو صدام کرد رفتم پیشش ازم خواست که مالشش بدم. به شکم خوابید و آروم رفتم پشتش و شروع به مالش دادن کردم. حس عجیبی داشتم انگار میدونستم آخرین باره که میبینمش. وقتی خوب مالش دادم کم کم لباساشو در آوردم تا راحتتر بمالم. شلوار و تیشرتشو درآوردم و سوتینشم باز کردم. از حالت نفس زدنش میشد فهمید که داره حشری میشه . لباسامو در آوردمو آروم خوابیدم روش. دستمو بردم زیرو سینه هاشو گرفتم و یواش یواش مالیدم. وقتی نوک سینه شو فشار میدادم آه آرومی میکشید و نفس نفس میزد. با نوک زبونم از زیر گوشش شروع به لیسیدن کردمو پایینتر اومدم پشتشو زبون میزدمو میرفتم پایینتر. آهش بلند شده بود و دستاشو رو سینش فشار میداد. وقتی به قلمبه کونش رسیدم اروم شرتشو در آوردمو دوباره با زبون زدن رفتم پایین تر تا نوک پاهاش و بهش گفتم که برگرده . بعد اینکه برگشت پاهاشو باز کردمو رفتم بین پاهاش و شروع به میک زدن کوسش کردم. ناله هاش بیشتر شده بود و با دستش سرمو به کوسش فشار میداد و آه میکشید. ناله کردناشو دوس داشتم. خوابیدم روش لبامو رو لباش گذاشتم و کیرمو روی کوسش فشار میدادم . کوسش بدجور خیس شده بود و کیرم راحت روش سر میخورد. سرمو کشید کنارو شروع به خوردن گوشم کرد .



عاشق این کارش بودم. میدونست اینجوری دیوونه تر میشم. پاهام سست میشد و بی اراده چشمام بسته میشد. جابجا شدیم و اینبار اون اومد روی منو وقتی حسابی با زبونش بدنمو میک زد رفت پایین و شروع به خوردن کیرم کرد. ازاین کار زیاد خوشش نمیومد ولی دوس داشت بهم حال اساسی بده. وقتی حسابی واسم کیرمو خورد اومد روم و کوسشو گذاشت روی کیرمو شروع به مالیدنش کرد. محکم بغلش کردمو سینه هاشو چسبوندم به سینه م. خیس عرق بودیم. داشت ناله میکرد و قربون صدقه م میرفت. منم آروم تو گوشش میگفتم عاشقتم مینا. دستم رو باسنش بود و فشار میدادم رو کیرم. با اینکه داخل کوسش نمیذاشتم ولی جدا حال عجیبی داشت مینا هیچوقت واسم تکراری نشده بود. فضای اتاق خیلی رمانتیک بود و خورشیدم کم کم داشت غروب میکرد. ناله های مینا بیشتر شده بود و دیگه داشت بلندتر ناله میکرد تا اینکه ناخون هاشو محکم به پشتم فشار داد و لرزید. همون طور بی حال و بی اختیار روم خوابیده بود.



از اینکه تونسته بودم زودتر از خودم ارضاء کنمش خوشحال بودم.( البته به کمک قرص) وقتی به خودش اومد کیرم کاملا خوابیده بود.بهم گفت حالا نوبت توه. به شکم خوابید و رفتم پشتش با دیدن اندامش خیلی زود دوباره کیرم راست شد. یه بالش زیر شکمش گذاشتم تا کونش کامل قلمبه شد. با اینکه سابقه سکس از کون داشتیم واسه اینکه اذیت نشه یه کم کرم اوردمو به سوراخ کونش مالیدم و سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونشو و اروم فشار دادم رفت تو و شروع به عقب جلو کردم. حدود 10دقیقه طول کشید تا آبم اومد و بنا به خواسته خودش ریختم پشتش. دستمال آوردمو حسابی تمیزش کردم. بعد رفت حموم و منم اتاقو جم و جور کردم و یکم میوه وبستنی اماده کردم و وقتی اومد با هم نشستیم خوردیم. این آخرین باری بود که با مینا سکس کردم شاید اگه میدونستم آخرین باره کاری میکردم که بیشتر خوش بگذره. حدود دو ماه بعد مینا با یه پسر پولدارو همه چی اماده ازدواج کرد و رفت. راستش دلم براش تنگ میشه اما کونم نمیسوزه . چون اولا ما قرار ازدواج نداشتیم بعدشم میدونم خوشبخت میشه ایشالا همه دختر پسرا خوشبخت بشن. به امید دیدار دوستای خوب من

نوشته احسان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
وحید و دختر فراری


سلام خدمت دوستان . این داستانی میخوام بنویسم برمیگرده به چند هفته قبل من اسمم وحید 22 سالمه قدم حدود 180 یا شایدم بیشتر من پسریم که کمبود سکس نداشتم ولی سکس کامل نبوده یا از عقب بوده (با دختر هااا) یا در حد مالیدن وبوس و این داستان خیلی برام غیره منتظره و خوش بود اصلا هم اهل جق نیستم خیلی کم که بخوام دروغو کس بگم خواستم یه حالی بهتون بدم از قضیه دور نشیم.


یه شب مثل همیشه که به اتفاق دوستان تو محله کس چرخ میزدیم و حرف ساعت حول و حوش 1 نصفه شب بود من خداییش حالم اون شب اصلا خوب نبود دپرس بودم به خاطر جریاناتی آقا ما یه گوشه همیشگی داشتیم رفتیم که بشینیم اونجا نشستیمو حدودا 4 یا 5 نفر بودیم که هممون هم سیگاری البته من زیاد نمیکشم بعد یه 10 دیقه که گذشت یهو یه دختر حدودا 23 یا یکم بیشتر با یه مانتو آبی یه ساپورت مشکی و یه کوله از تو کوچه رو به پایین با عجله اضطراب رد شد منم به دوستام گفتم که این کیه گفتن نمیشناسیم و حرفمون تموم نشده بود چند تا پسر که تقریبا می شناختمشون پشت سر دختره راه افتادن بعد اونا که رفتن دوستم بهم گفت وحید پاشو بریم دنبالشون غلط نکنم اینا یه کاری میخوان بکنن منم گفتم باشه منم که مثل همیشه مسلح بودم یه قمه محض اطمینان پیشمه دیگه دعواس و هزار بدبختی ولی زیاد اهل شر نیستم مگه اینکه پیش بیاد ما پشت سر (منو دوستم که اسمش فرزاد) پسرای دیگه راه افتادیم از تو کوچه رسیدیم رو خیابون اصلی یدفه یکی از اون پسرا برگشت به من گفت : داداش کجا؟ منم گفنتم دارم میرم اون پایین خونمون تو میخوای نذاری برم؟؟


گفت :نه فقط دنبال اون دختره نباشین که بد میبینین!! منم گفتم مثلا اگه بخوام برم کدومتون میخواین جلومو بگیرین که دیدم سه تا شون اومدن جلو واسه منو دوستم تا قمه رو در آوردم سه تاشون سرجاشون میخکوب شدن که گفتن داداش با حرف هم حله منم که تقریبا راضی شده بودم قمه گذاشتم کنارو با دوستم رفتیم پیش خونه خودمون پیش خونه ما که چند تا زمین خالی هست به زمین خالی ها هم نوری نمیخوره دیدم یکی تو تاریکی صدای گریه میاد...
اون پسرای دیگه که دنبال دختره بودن خیلی ازمون دور شده بودن فک کنم گمش کردن منم رفتم تو زمین خای یکم دقت کردم دیدم دخترس رفتم جلو رو زمین نشسته بود گفتم سلام و علیک تو هم حتما یکی از اون لاشیایی بهش گفتم کی رو میگی من الان تورو دیدم و پیش خونه ما اینو که گفتم یکم آروم شد گفتم اینجا چیکار میکنی چرا این وقت شب این بیرون گفت برو گم شو نبینمت میخوام تنها باشم یهو از جاش بلند شد به دوستم گفتم بذار بره ولش کن اندازه 100 متری دور شد دوستم گفت گناه داره ولش کنیم منم یه خنده از رو تخصی به دوستم کردم یعنی آره دادا پایم رفتیم نزدیکش داشت با گوشیش حرف میزد میگفت جون مادرتون ول کنین(با ما نبود با مخاطب گوشیش بود) دیگه بسه واسم شر درس نکنین میرم یه جا میکپم و قط کرد منم گفتم چرا بکپی اگه بخوای با خیال راحت بیا میریم خونه ما واسه خودت راحت بگیر بخواب اول یکم من من کرد و گفت آخه دنبالمن الان زنگ زدن بهم 6 یا 7 تا موتور سوار دنبالمن گیرم بیان یه بلایی سرم میارن



منم گفتم اگه میخوای بلایی سرت نیاد بیا خونه من گفت که خونه خالیه امن شر نشه واسه تو یا من گفتم خیالت تخت تخت سرش رو به علامت رضایت تکون دادو منم رفتم اونور کوچه در خونمون رو باز کردم خونه ما دو طبقست یه طبقش که کلا خالیه من اونجام یکیش که هممون اونجاییم با هزارتا ترس زنگ زدم به دوستم به آرومی بیان تو ساعتو نگا کردم دیدم ساعت 2.30 شب فرزادو دختره اومدن تو پشت سرشون درو قفل کردمو بردمشون تو اتاق گفتم راحت بشین خیالت تخت هیشکی نیست منم رفتم از تو آشپس خونه از تو یخچال که واسه روز مبادا چیز میز توش میذاریم یکم شربت درست کردم و بردم تو اتاق یکم شربت خوردیم به دختره گفتم راحت باشه روسریشو در آورد وقتی قشنگ نگاش کرد خیلی دختر خشکلی بود انصافا دلم به حالش سوخت یکم نگاش کردم یه خنده ای کرد. فرزاد دوستم ازش معلوم دیگه حسابی شق کرده فرزاد صدام زد بیا کارت دارم گفت که وحید میخوای چیکار کنی زود باش یکاری کن بکنیمش دیگه گفتم فرزاد جان وایسا الان حلش میکنم عجله نکن دوباره رفتم از تو اتاق بغلی چند تا بالشت آوردم دادم به دختره و فرزاد دوستم گفتم راحت باشن رفتم پارچ و بردم آشپس خونه و اومدم فرزاد به دختره نزدیک شده دختره هم یکم ترسده بود یه زیر چشمی به فرزاد گفتم برو انور خرابش نکن الان اوکی میکنم منم رفتم پیش دختره پیشش نشستم یه متری از هم فاصله داشتیم ازش سوال کردم وگفتم بچه کجایی و چرا اومدی ؟ اونم گفت اسمش ساناز و 23 سال ازشهر بوقققق که بخاط مسائل امنتی نمیتونم بگم گفت که پدر و برادراش معتادن و مادرش هم دو سال مرده خلاصه حاجی سرتون رو درد نیارم کلی از این حرفا وسط حرفاش گریش گرفته بود گفت به من که اشکال نداره سرمو بذارم رو پاهات گفتم عزیزم راحت باش یه نگاه به فرزاد کردمو فرزاد هم کف بر شده بود بدبخت آقا ما هم کم کم دستمو بردم تو موهاش نازش کردمو اشکاشو با یه دستمال پاک کردم و یه لبخند زدو به صورتش نزدیک شدم و لبش رو گذاشت رو لبام به فرزاد گفتم بره بیرون تا که من کارم تموم بشه کم کم مانتوشو از دکمه تقه ها بود باز کردم وازرو ساپورتش دس کشیدم رو کسش یه آهی کشید چشاشو بست



تاپشو در آوردم سینه های معمولی داشت زیاد بزرگ نبود ولی خوب بود بدنش هم زیاد لاغر نبود متوسط بود یکم دیگه لب گرفتیم اومدم پایین گردنشو خوردم هی میگفت جوووووووووووووووونم بخور آخخخخخخ منم بد جور شق کردم اومدم پایینتر سوتینشو باز کردم نوک سینشو لیس زدم بهم گفت که تا میتونم گاز بگیرم منم نوک سینشو گاز گرفتم یه آخخخخخخ بلند از سر شهوت گفت انقد سینه هاشو خوردم که قرمزو کبود شد رفتم سراغ کسش از رو ساپورتش با دست مالیدم دیگه چشاشو از شهوت بسته بود ساپورتش رو از پاش در آوردم شرت پاش نبود چی میدیدم یه کس سفید با چوچوله صورتی منم با زبون رفتم سراغ کسش انقد با چوچولش بازی کردم خوردم که حسابی کسش باد کردو قرمز شد منم کامل لخت شدمو شرتمو در آوردم خوابیدم اونم کیرمو گرفت یکم لیس زد و یکم با دست مالید راستی اندازه کیرم 18 سانته زیاد هم کلفت نیست کیرمو گرفت تا ته کرد تو حلقش خیلی باهال ساک میزد مثل این پورن استارها کله کیرم میخورد به حلقش بلندش کردم گفتم بسه میخوام از پشت بکنم گفت که چرا از پشت از جلو هم میتونی منم یه بار دیگه گفتم کیرمو خیس کنه اون به پشت خوابیدو منم افتادم روش کیرم گذاشتم دم سوراخ قرمز کسش یکم با کسش بازی کردم داشت از شهوت میترکید سرش رو کردم تو گفت جوووون داغه سوختم اینبار تا ته کردم تو کسش افتادم روش تلمبه میزدم همزمان سینه هاش رو میخوردم و تلمبه میزدم دیگه بیهوش شده بود از تو کسش کشیدم بیرون گفتم میخوام از پشت بکنم دمرو خوابوندمش زمین یه بالشت گذاشتم زیر شکمش کونش قشنگ قلمبه شده بود یکم تف زدم سر کیرم گذاشتم رو سوراخ کونش یکم هلش دادم نصفش بدون هیچ دردسری رفت یکم دیگه فشار دادم تا ته کردم توش گفت جووونم عزیزم جرمممممممم بده کونمو جر بده منم تلمبه میزدم از پشت موی سرشو گرفتم بهش میگفتم تو جنده ی خودمی کونتو میخواممممممم جنده، من که خیس عرق بودم تلمبه میزدم یه بار میزاشتم تو کسش یبار یبار تو کونش نزدیک یه ربع بیست دیقه بعد میخواست آبم بیاد کشیدم بیرون گفت که کیرمو میخوره دوباره به حالت پورنی من ایستادمو برام ساک میزد بعد دو دیقه آبم اومدو همشو نوش جان کرد ولو افتادیم رو هم دیدم فرزاد از پشت در میگه تموم نشد بیام تو با بیحالی گفتم بیا اومد تو اتاق منو دید گفت بابا چیکار کردی اونم فورا لخت شد و افتاد به جون ساناز جنده اول نمیذاشت میگفت بیحالم منم پا در میونی کردم گذاشت که بکنه منم رفتم تا wcبعد ده دیقه اومدم دیدم فرزاد هم بیحال افتاده روش گفتم چی شد فرزاد به این زودی گفت داداش همه که مثل تو نیستن ساناز هم یه خنده ای کردو گفت فقط خودت منم دوباره رفتم پیشش و از نو کس و کونش رو حال دادم تا صب 10 بار با فرزاد خودمون رو روش خالی کردیم فرداش ساعت 9 یا 10 صب بود بیدار شدم دیدم فرزاد خوابیده و دیدم ساناز نیست و منم رفتم اینور و انور رو نگا کردم دیدم دستشوئیه



اومد بیرون یه بوسش کردم خودمونو جمو جور کردیم درو با بدبختی و آروم باز کردم زدیم بیرون شماره ساناز رو ازش گرفتم و با فرزاد نفری 20 تومن بهش پول دادیم خداییش واسه سکس تا حالا پول خرج نکردم ولی دختر بیچاره ای بود دلم به حالش سوخت بهش گفتم هر وقت خواست هم جا هم کیر خواست بهم زنگ بزنه یه ماچ از لبم کردو گفت باشه یه خنده کردو رفت بعد این جریان یکی دو بار دیگه بردیمش به اتفاق دوستان خواستین اونم مینویسم اگه خوشتون اومد دوستون دارم من اولین بار داستان مینویسم

نوشته وحید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ســـــکـــــس نگــــــار و سجــــــاد


با سلام به دوستان این داستانی که من میگم بر میگرده به سال 90 که من تو پیش دانشگاهی بودم اون موقع با کسی سکس نداشتم ولی قبلش به یکی از دوست پسرای دوستم داده بودم ولی دوست داشتم با یکی باشم از نظر زیبایی چیزی کم نداشتم یه جورایی خیلی دوست داشتم با یه پسر باشم که درکم کنه ولی تا اون موقع کسی رو ندیده بودم البته چون خوشگل بودم و سفید همه دنبالم بودن از جمله پسرای محلمون یه پسره بود به نام سجاد تو محلمون که خیلی پسر پررویی بود هر وقت میومدم برم خونمون با دوستاش سر کوچمون واستاده بودن هی متلک مینداخت بهم، اینقد پررو بود که جلوی خودم می گفت تو چه کسی هستی بالاخره می کنمت سینهاتو بخورم چه کون جنیفری داری جنده ،البته منم برای اینکه تو کف بزارمش وقتی میدیدمش با نازو عشوه جلوش راه می رفتم تا پدرش دریاد ، هیکلم خوب بود یه جورایی به قول پسرای همسایمون گوشت بودم البته خودمم می دونستم خوشگلم واسه همین دوست داشتم یه پسر خوشتیپ ترتیبمو بده ، یه روز داشتم می رفتم جشن تولد دوستم مهناز که دیدم سجاد تکو تنها سر کوچه واستاده منم حسابی به خودم رسیده بودم رفته بودم ارایشگاه حسابی همه جامو بند انداخته بودم موهامم مدل دار زده بودم دامن خیلی کوتاه مشکی که تا بالای رونم اومده بود و ازیتم می کرد هی میومد بالا پوشیده بودم روش مانتو چسب مشکیمو و لباسمم یه تاپ مشکی کفشای پاشنه بلند چرم که کافی بود سجاد منو ببینه خودشو میکشت ، خلاصه اومدم سوار ماشینم بشم پسره منو دید منم یواش سوار ماشینم شدمو را افتادم تو راه دیدم پسره با موتورش دنبالمه انگار حسابی حشریش کرده بودم البته یه بار خواب دیده بودم منو کرده واسش ساک زدم واسه همین ته دلم می خواستم بهم گیر بده تا بهش بدم همینجوریم شد پیچیدم تو کوچه دوستم کوچه خلوتی بود اونم با موتور سر رسید شیشه ماشینم پایین بود اومد نزدیک ماشین گفت چرا اینکارارو با من میکنی ؟ منم که داشت تو دلم قند اب می شد گفتم چه کاری ؟ گفت من می خوامت خوشگله میخوام با هم باشیم ، منم که از خدام بود گفتم بیا بالا...


نشست تو ماشینم گفت چقد کس شدی گفتم یعنی چی این حرفا ؟گفت خیلی ناز شدی .کلا ادم بد دهنی بود .منم یکمی بخاطر این بد دهنیش دوستش داشتم چون می دونستم حشریو مثل خودم بریم رو کار حسابی جرم میده ، بهش گفتم اومدم برم جشن تولد دوستم گفت از این جشن تولدا زیاده ولی دیگه نمی تونی با من باشی همینجوری که داشت صحبت می کرد چشمش افتاد به رونام که از تو جوراب شلواری مشکی که پوشیده بودم معلوم بود دامن و مانتومم حسابی رفته بود بالا شرتم که نارنجی بودو عکس عروسک روش بود معلوم شده بود خودم نفهمیده بودم که یه دفعه دیدم سجاد دستشو انداخت لای کسم منم مونده بودم چیکار کنم میمالوند کسمو منم یواش برای اینکه بگم دوست ندارم دستشو گرفته بودم ولی گذاشتم حسابی بمالونه اخ الان که دارم اینو واستون می گم حسه اون مالوندن تو جونمه انگار، بعد اینقد منو بوس کردو زیر گردنم خوردو هی دمه گوشم میگفت چه بوی خوبی میدی جنده ، این کلمه جنده منو حشری میکرد انگار دوست داشتم واقعا جنده باشم و جنده بودن تو خونم بود و واقعا از 18 سالگی خوب کمو بیش هرکی میرسید منو مالونده بود البته قبل از رابطه قبلیم که فقط از کون داده بودم به یه پسری که اسمش فرهاد بود هر وقت تو کوچه خیابون راه می رفتم از این پسرا بهر بهانه ای یا زیر سینم می زدن یا باسنمو می گرفتن البته این واسه ما دخترا یه چیزه طبیعی شده ولی با اینکه یه جورایی خجالت می کشیدم ولی دوست داشتم تو جمع باشم ، یه بارم به خاطر این دوست داشتنم تو چارشنبه سوری که شلوغ پلوغ شده بود رفتم تو یه جمع پسرونه دخترونه که حسابی مالوندنم یه پسره پررو چسبیده بود بهم بعضی موقعها هم که شلوغ می شد از پشت سینهامو می گرفت البته من خوشم میومد ولی یه کمکی میترسیدم ، ولی با این حال دوست داشتم برم تو شلوغیا..


من واقعا مونده بودم تو اون کوچه خلوت چیکار کنم از یه طرف سجادو می خواستم که منو بکنه از طرف دیگه جامون بد بود واسه سکس . راستش دیگه هیچی نفهمیدم فقط بهش گفتم اینجا نمی شه گفت من جا دارم خونه یکی از دوستاش خالی بود رفته بودن مسافرت کلیدشم دسته سجاد بود . بعد یه لحظه به من گفت دنبالم بیا هر جا رفتم منم یه کمی عرق کرده بودم ولی دیگه می خواستم بعد اون سکس قبلیم حسابی حال کنم واسه همین دنبالش راه افتادم .4 تا خیابونو پس کوچرو رفتیم تا رسیدیم به خونه دوستش سجاد موتورشو برد تو خونه ه من اشاره کرد برم تو خونه ویلایی بود منم با ماشین رفتم تو
همین که درو سجاد بست من اومدم پایین منوچسبوند به ماشین انگار تمام زندگیش منتظر این موقعیت بود بهش گفتم مانتومو در بیار اونم مثله این وحشیا مانتومو در اورد که 2 تا از دکمه هاشو کند از فرط شهوت منم میخواستم بدم بهش دیگه چون دوست داشتم دادنو هم از عقب هم از جلو ، دامنمو کشید بالا انداخت رو قوس کونم شرتمو کشید پایین بهم گفت چه کونی داری جنده خانوم، منم نفسم داشت بتد میومد کیر گندشو که شق کرده بود احساس میکردم و دوست داشتم واسش ساک بزنم بعد بهش گفتم سجاد منو بکن ، اونم بهم گفت تو دیگه ماله خودمی مگه میزارم در ری ، بعد کیرشو در اورد تف زد رو دستش لپای کونمو زد کنار سفید بودن عین برف زد دم کونم خیسیشو احساس کردم فقط منتظر بودم سر کلاهکشو بزار پشتم تا جونم اروم شه همین کارم کرد گذاشتو هل داد تو یه دفعه تمام بدنم گر گرفت اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ دوست داشتم چه کیری داشت عشق من بود کیرش سبزو کلفتو خواستنی هر دختریو از راه به در میکرد .


بعد تا ته فشار داد توش دیگه احساس میکردم الانه که کیرشو با کونم قطع کنم چون می خواستم کیرشو واسه خودم بعد خایه هاشو لای پام احساس کردم دیگه می دونستم که تا ته کرده توم تا 10 دقیقه هی میکرد توش هی در میوورد منم واسش حسابی باسنمو دادم عقب تا راحت تر بکنه توش . دردم داشتم ولی عاشق له له زدن زیر عشقمو داشتم از بچگی دوست داشتم با کسیکه هستم حسابی راضیش کنم مخصوصا حالا شوهرم باشه یا یه فرد غریبه . سجاد دور باسنمو نگه داشته بودو هی کیره کلفتشو میزاشت توکونم بعد کیرشو دراوردو بغلم کرد رفتیم تو خونه وست حال خوابید روم لبمو گذاشتم رو لبش لبامو گاز میگرفتو میگفت تو عشقمی عقدت می کنم منم فقط فقط می خواستم منو بمالونو حسابی اب لموم کنه بعد سینهامو از رو تاپ میمالوندو میگفت لامصب سینه نیست که جیگره منه . تاپو دامنمو کشیدم پایین جورابمو در اوردو منم لباسشو دراوردم شلوار لیشو دادم پایین واستاد جلوم کیرش از تو شورت زده بود بالا حسابی کلفت بود شورتش شفید بود بعد می خواست شورتشو بکشه پایین نزاشتم گفتم می خوام کیرتو از رو شورتت بخورم می خواستم حسابی دیوونش کنم تا حسابی پارم کنه دیگه به هیچی فک نمیکردم می خواستم فقط منو پاره کنه رو فرش زانو زدم زبونمو میکشیدم رو شورتش سر کلفتشو با لبام گرفتم میک می زدم بعد رفتم زیر خایهاش بو کشیدم خایهاشو بوی اسپرم مردانه می داد چه بویی سری قبلیم که با مهدی سکس کردم اخرش ابشو ریخت رو صورتم که همین بورو می داد با اینکه با ریختنش رو صورتم موافق نبودم ولی دوست داشتم بوشو بعد سجاد دیگه نمی تونست رو پاهاش واسته پاهاش می لرزید شورتشو کشیدم پایین وای کیرش پرید بیرون وای قلبم به تپش افتاده بودم به سجاد نگاه کردمو گفتم این چیه ماله خره باورم نمی شد عشق من روبروم بود گلوم خشک شد یه دفعه انگار تمام زندگیم دنبال همچین کیری بودم والان رسیده بودم بهش دیگه نبوت من بود که عشق کنم لای پامو باز کردم سر کیرشو کردم تو دهنمو سره کیرشو میک می زدمو کونو کسمو واسش تکون می دادم اووووممممممممممممممممممممممممممم اوووممممممممممممممممم کلاهکشو هحسابی لیسیدمو زیرو بالای کیرشو لیس می زدمو هی بهش نگاه می کردم البته چون مهدی دوست پسر قبلیم فیلم سوپر زیاد می دید واسه منم می اورد و حسابی فیلم دیده بودم و وارد شده بودم موقع ساک زدن هی چشمامو میگرفتم بالا و به سجاد نگاه می کردم اونم موهامو تو دستش گرفته بودو بهم می گفت بخور چشم مشکی من بخور همش ماله توست بخور بخور....منم فقط اوومممممم اوممممممممم می کردمو لپایه کونمو واسش می لرزوندم اونم هی می زد دمه کونم می گفت جنده من...


بعد گفت پاشو من واستادم رو به رویه هم واستادیم گفت می خوام بزارمت سر کیرم منم گتم چهجوری گفت از جلو اوکی گفتم اره یواش باز دستشو تفی کردو کسمو مالوند وقتی می مالوند چشمام می رفتو می یوفتادم تو بغلش اونم باز منو راست میکردو کیرشو گذاشت یواش سر داد تو وای کیرش از گردنه رحمم رفت توش داشتم میمردم کسم حسابی لزج شده بود یکم ابم اومده بود بعد پاهامو حلقه زدم دورسجاد اونم سفت منو گرفت انگار می خواستیم یه روح باشیم تو یه بدن بعد یدفعه سجاد تا ته کرد توش زیر دلم حسابی درد گرفت زدم تو سرش گفت وحشی دیونه یواش بگام وایییییییی ایشالا نصیب تمام دخترا بشه خیلی خیلی حسه خوبیه من پیشنهاد میکنم اگه امتحان نکردین بکنین من که کردم الانم راضیم .کسم حسابی داشت اتیش میگرفت تمام اتاق داشت دوره سرم می چرخید سینه هام تو دهنه سجاد بود واقعا مثل یه فیلم سوپر داشتم بهش می دادم سجاد با اینکه فکر میکردم زود کمرشو روم خالی کنه ولی تا الان خوب داشت منو میکرد هی کیرشو میکرد تو هی در می اورد کیرشو از کسم بعد 5 دقیقه در اوردو منو گذاشت رو اوپن اشپزخونه لای پاهامو انداخت سر شونه هاش سرشو کرد لای پام وای اینقد اتیش گرفتم می خواستم بمیرم می خواستم سجاد سرشو بکنه توش فقط بخوره اینقد مالوندو یه کم کسم خیس شده بود اب کسمم خورد بهم گفت عشقم چقد خوشمزهای جیگر من جنده جنده ها واییییییی من دیگه از اون به بعد می خواستم منو عقد کنه اون دیگه باید ماله من شد سکس واقعی میکرد بعد بغلم کردو منو انداخت رو تخت ،



تختش از این فتریای حسابی نرم بود من دمر خوابیدم منتظر بودم سجاد بپره روم یه دفعه دیدم کلشو کرد لای لپای کونم لپارو هی بازو بست میکرد منم گفتم اگه بعدا عقدم کنی میزارم منو بکنی اونم بهم گفت تو دیگه ماله هیچ جاکشی نیستی فقط من میکونمت از این به بعد منم با خیال راحت لا پامو باز کردم اون دوباره کیرشو گذاشت دمه سوراخمو گرماش داشت اتیشم میزد یواش فشار داد تو اولش درد داشت ولی بعدش که رفت تو کونم خودشو جم کرد حسابی روم تلم میزد منم مونده بودم چیکار کنم دیگه داشت ابم میومد ولی سجاد دست بردار نبود نمیدونم چرا اینقد منو کرده ابش نمی یاد من یکی از اون میخوردمو کیرشو تا دسته می کرد تو کونم یکی از تخت سینهامو حسابی میمالوندو هی بهم فحش میداد احساس میکردم 3 یا 4 نفر دارن منو میکنن حسابی داشت روم تلم می زد من دیگه کونم درد گرفته بود بعد دیدم دارم از نفس می رم داشتم غش میکردم تا حالا تو عمرم همچین سکسی با هیچکی نداشتم کیرشو سریع از کونم در اوردو بهم گفت سریع پاشو منمپاشودمو کله کیرشو کرد تو دهنم منم فقط می خواستم بخورم ابشو با فشار زد تو دهنم منم میک میزدم می خواستم تمام ابشو تا قطره اخر بخورم تا بدونه چقد دوسش دارمو دیوونشم ابش داغو لزج نمکی بود منم قورت دادم ابشو سجادم اخخخخخخ واووخخخخخخ میکرد منم تمام کیرش تو دهنم بودو هی واسش اووووووووووووووممممممممم

اوممممممممممممممممممممم کردم حتی خایهاشو کردم تو دهنم همه ابشو خوردم . بعد سجاد افتاد روم تو بغله هم بودیم 1ساعتی هر دومون خسته شده بودیم منم تو بغلش بوسش میکردمو اونم عاشقم بود از اون به بعد همش با سجاد بودم .
ممنون دوستان که وقت گذاشتین و داستان من رو خوندید دوستتون دارم.

نوشته نگار
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ســـــــکس با کُپل


سلام به همه
من امیرم و 24 سالمه و دانشجوی عمران.اولین داستانمه بدی خوبی داشت ببخشید.
.5سال پیش اولین شکست عشقیمو خوردم و الان نگاه کاملا ابزاری به همه دخترا دارم.میکنم و میرم.
اما ماجرای کپل از جایی شروع شد که دوست دختر یکی از دوستام شهری که من درس میخوندم دانشگاه قبول شد و دوستم گفت مال تو.ترتیبشو بده.


من کلا چاق دوس ندارم ولی خب نمیشد ازش گذشت.باید میدیم زیر اون مانتوش چه سینه و کونی خوابیده.
خلاصه اول باهام تریپ داداشی ریخت و پشت سر دوستم بد میگفت که بی وفا بود لاشی بود و ...
میومد خونم و خودشو مینداخت بغلم و گریه میکرد.سه چهار باری که اومد دیگه طاقتم تموم شد و گفتم من نمیذارم دست هیچ مرد دیگه ای بیوفتی.گفت یعنی چی؟
گفتم یعنی ما آدمیم و نیاز جنسی داریم و تو دیگه نباید فریب بخوری پس من ارضات میکنم تا راحت بشی.با این حال که میدونست من دوست دختر دارم.اول قبول نکرد و منم که استاد فلسفه سازی.
چند باری میگفت نه.تو به دوست دخترت نباید خیانت کنی و ... ولی من گفتم من نمیذارم دوباره خواهرم بازیچه پسرا بشه.اصلا از لحاظ روانی مشکل داشت و دوست داشت گریه کنه.کس ترم هم که بود عقده هاشو جا من خالی میکرد.
راستشو بخواین اولش دلم براش سوخت و وقتی سرشو میذاشت رو پام گریه میکرد اصلا شهوتی نمیشدم.دختر راحتی بود.از روز اول که میومد شالشو ار میاورد به همه دست میداد و...


یک روز هیچ کدوم از دوستام خونه نبودن.بش گفتم صبح بیاد.احمق 7 صبح دم در بود.اومد داخل و من گیج خواب بودم.گفتم یک ساعت بخوابیم.اومد کنارم خوابید.با تاپو شلوار.یهو احساس کردم تو خواب دارم ارضا میشم.چشامو باز کردم دیدم یله کپل داره با بدنم بازی میکته و پشتمو میماله.تا برگشتم لباشو چسبوند به لبامو بعد چند ثانیه گفت مگه خودت نگفتی که همیشه عابجی کوچیکتو ارضا میکنی؟پس پاشو دیگه بسه خواب.


منم نامردی نکردمو تو سه سوت لختش کردم.سینه هاش 100-150 بود.کون که دیگه قربونش برم 1000 بود.ولی من چاق دوس نداشتم.با این حال گفتم بخور کپل عزیزم.مثل کیر ندیده ها میخورد.پرده نداشت در ضمن کسش سیاه بود که لب نزدم.کیرمو تو یک حرکت کردم تو کسش.وای که چقد داغ بود.واقعا تشنه کیر بود.به هفتاد روش کردمش ولی میگفت ارضا نشدم.بازم بکن.فکر کردم الکی میگه و خوشش میاد که بده.باور کنین یک ساعت کردمش باز گفت نشدم.دفع سوم گفت دارم میییییییییییشم که آب من زودتر اومد.اعصابمو بهم ریخته بود.با دست مالوندم.یهو چنان فریادی کشید که تمام همسایه ها فهمیدن.باورم نمیشد تمام تختم خیس آب شد.کسش آب پاش بود.خیلی جالب بود.گفت دیدی دروغ نمیگفتم....
از اون به بعد دو سه باری کردمش و پاسش دادم به یکی دیگه...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 66 از 94:  « پیشین  1  ...  65  66  67  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA