ارسالها: 9253
#671
Posted: 23 Feb 2014 21:58
حکایت کوس ترانه
کیرش اینقدر کوچک بود که به زحمت میشد دودول صداش کرد ،شوهر من اینقدر سرد بود که تو ٢ سال زندگی مشترک روی هم رفته ١٠بارم منو نکرد .
خیلی پول دا ر نبود اما مشکل من پولش نبود کیرش بود ،بهر بدبختی بود ازش جد ا شدم ،نمیخواستم خیانت کنم ،برای همین جدا شدیم ، ٤ ماه از جدایم گذشته بود که با شهرام آشنا شدم .بچه بدی نبود خوش تیپ بود .ی روز منودعوت کرد خونش ،وقتی رسیدم ،خونش با یک لیوان شربت ازم پذیرای کرد .
کم کم صحبتمون گل کرده بود که دستامو گرفت تو دستش ،قلبم داشت بشدت میزد .کسم خیس شده بود .وقتی خواست لبامو ببوسه مقاومت نکردم ،کم کم همراهیش کردم .دیگه کسم خیس خیس شده بود ،یواش یواش لباسا مو درآورد ،یکم خجالت میکشیدم اما واسه این حرفا دیگه دیر بود،شورو کرد به خوردن سینه ها م .نفسم دیگه در نمیومد .منم دکمهای پیرهنشو یکی یکی باز کردم .بعدش کمربندش ،شلوارشو دراوردم .کیرش داشت شورتش و پاره میکرد .ارم ارم کیروشو آوردم بیرون ،عجب کیری داشت .رشید و کلفت چنتا بوس آبدار نسار کیرش کردم .ارم ارم بردم تو دهانم ،شورو کردم به خوردن .به حالت 69خوابیدیم .اون کوسه منو میخورد من کیرشو اون چوچولمو لیس میزد من خایهاشو ،یک کمی ادامه دادیم من که داشتم ارضا میشدم . کیرشواز تو دهنم کشید بیرون .منم پاهامو باز کردم طاق باز .سر کیرشو گذاشت در کوسم و شروع کرد به مالیدن چوچولم با کیرش ،انگار ی داشت در میزد .
کیرشو و با آب کسم لیزکرد ،یواش یواش داد تو کسم دیگه هیچی نمیفهمیدم .تو اوج اوج بودم .برای اولین بار کوسم یک کیرو تا خایه تو خودش جا داده بود ،شروع کرد به تلمبه زدن ،چه لذتی داشت .چند دقیقه همین جور ی نفس میکرد از آمدو رفت کیرش حال میکردم یهو تمام بدنم شورو کرد به لرزش از نوک چوچول کسم لذتی وصف نشدنی وارده بدنم شود همی وجودمو لذت در بر گرفت ،دیگه بیحال بیحال شدم ،اما اون همچنان تلمبه میزد یهو تندتر شد .داشت آبش میومد ،کیرش و کشید بیرون .گذاشت لای سینهام چند بار که عقب جلو کرد آبشو با فشار زیادی پاچید رو سرو سینه و گردنم.بیحال کنارم دراز کشید .الان ی مدتی ست که باهم سکس میکنیم .و از هم لذت میبریم .ممنونم که حکایت کوس منو خوندید ..خوش باشید ..
پایان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#672
Posted: 23 Feb 2014 22:02
بهترین گناه زندگیم
9ماه بود که با هم آشنا شده بودیم .خیلی هات و سکسی بود.صورت جذابش با اون چشمای سبزش بود که منو دیوونه خودش کرد. میخواست باهم راحت باشیم اما حرفی از سکس نمیزد.دوستش داشتم و دارم.تا اینکه برنامه ی سفرش به دبی جور شد.دقیقا زمان که 1 هفته بعد تولدم بود. اوضاع جوری پیش رفت که میتونستیم چند ساعتی و باهم باشیم. هردوتامون از اینکه قرار بود چند روزی از هم دور باشیم ناراحت بودیم.تا اینکه گفت:عسلکم یه سورپرایز واست دارم.به من اعتماد داری تا 1روز کامل پیشم باشی؟
خسته شدم از بس تو خواب بغلت کردم.عسل دیگه نمیتونم دوریتو تحمل کنم.دلم بغلتو میخواد..عطر تنتو میخواد... . قبل از رفتنم میای پیشم؟؟
این جمله هارو با ترس و لرز میگفت.اما منم که بی تاب تر از اون بودم قبول کردم .چون بهم قولداده بود سکس نمیکنم.خلاصه روز موعود رسید و منم صبح زود بیدار شدم .موهامو فر کرده بودم جوریکه دوست داشت.یه آرایش قشنگ کردم و یه شیشه عطروخالی کردم رو خودم.از هیجان هر جفتمون تا نصفه های شب بیدار بودیم.اما فرصت خوبی بود برای امتحانش.ساعت نزدیک 9 بود که با 206 نوک مدادیش اومدسر کوچه دنبالم.
وقتی سوار شدم یه سوت تایید کشید و گفت: میخوای دیوونم کنی خانومم؟؟
رسیدیم نزدیک خونشون.رفت از سوپری کلی چیپس و پفک خریو تنباکویی که دوست داشتمو گرفت و رفتیم خونشون.
جفتمون استرس داشتیم.چشمای خوشکلش داشت از خوشی برق میزد.ماشین و آورد توو و رفتیم داخل ساختمون.
به محض ورود رفت وسایلو گذاشت تو آشپز خونه ومنم رفتم تو اتاق خواب مامانش تا لباسامو عوض کنم.
همیشه عاشق ساق پاهام و رونام بود.انقد فشارشون میداد که کبود میشدم.من میزدمش و اون میخندید.منم با این ذهنیت اون روز یه شلوارک طرح لی با یک لباس مشکی که سر شونه هاش باز بودو با یک بند بهم وصل بود پوشیدم.موهامو اونجوری که دوست داشت پشت سرم جمع کردم و اومدم بیرون تا حالا اینجوری منو ندیده بود.
میدونست خونواده راحتی دارم اما فکرشو نمیکرد با این شکل و شمایل جلوش ظاهر شم.چشماش روم خیره مونده بود که گفتم: محمدم چیه چرا اینجوری نگا میکنی مگه اولین بارته که میبینیم؟ گفتش نه و در حین گفتن حرفش اومد سمتم.هنوز جفتمون ایستاده بودیم وسط حال که اومد محکم بغلم کرد.انقد محکم که داشتم بین بازوهاش له میشدم.
گفتم:دیوونه مگه میخوام فرار کنم که ایجوری فشارم میدی؟فشارشو بیشتر کرد و گفت:عسل تو نباشی دیوونه میشم.چجوری9 روز نبینمت ؟اشک تو چشمای خوشکلش جمع شده بود.تو دل خودم غوغا بود اما واسه آروم کردنش دستشو گرفتم.(دستام از استرس و شوق با اون بودن یخ یخ شده بود)آروم بردمش رو کاناپه نشوندمش .گفت تو چرا اینجوری شدی؟
گفتم از شوق با تو بودنه دیگه .با مسخره بازی و به قول محمد دلقک بازیام حال و هواشو عوض کردم.صبونه ای که آماده کردو خوردیم و اومد کنارم نشست .داشتم کانالای ماهواررو بالا پایین میکرم.اومد دستشو انداخت دورم و تو گوشم گفت:خل و چل من دوستت دارررررررررم.
صورتمو برگردوندم طرفشو لپ قرمز شدشو 1بوس کردم دست انداختم دور گردنش و ایندفه نوبت من بود که فشارش بدم.بوم میکرد و میگفت :امروز آرزوم برآورده شد.عشقم تو بغلمه.آروم گردنمو بوس میکرد.موجی از لذت و التهابو شهوت تو وجودم فوران میکرد.آروم صورتشو ازم دور کرد.تو چشمای مشکیم زل زدو آروم آروم لباشو نزدیک لبام کرد.
بعد از چند دقیقه مثل بچه گربه خزیدم تو بغلش و سرم و گرفتم بالا تا لبام باز لبای گرمشو احساس کنه.
بهترین حس دنیارو داشتم.بهترین آرامشی که تا اون روز تجربه نکرده بودم.مکث کردو گفت :میدونی تو چشمات چی میبینم؟ استرسو. نترس نفسم .پیش منی.
به شوخی گفتم:خب چون پیش توام میترسم دیگه.ببین چقد داغ شدی. وباز لباشو به دندون گرفتم.اونم از لذت چشماشو بسته بودو با ولعی وصف نشدنی لیامو میخورد.
بلند شدیم و رفتیم تو اتاق سر کامپیوترش که عکس ببینیم .من رو تخت نشسته بودمو اون پشت سیستم.اما هیچکدوم حواسمون بهم نبودش..گفتم معذب نیستی تو با شلوار لی.گفت:چرا و بلند شد لباساشو برداشتو رفت بیرون عوض کردو با یه رکابی و شلوارک اومد.گفتم آخیش ششش من جای تو توو فشار بودم.بعد اومد طرفمو گفت الان فشارو نشونت میدم ورووجک من.
بغلم کردو قل ام داد رو تخت.خودشم کنارم درازکشید.صدای نفساش و گرمیش واقعا حالی به هولیم میکرد.دستشو گذاشت دو طرف صورتمو سرمو خم کرد و پیشونیمو بوسید.میگفت:پیش توام وحشی میشم.یه لحظه چسبید بهم و شق شدن کیرشو احساس کردم.خودشو از خجالت عقب کشید.منم واسه اینکه عشقم خجالتش بریزه خودمو چسبوندم بهش.
دییوونه شده بود.لبامو گاز میگرفت.گردنمو میلیسیدو میدونست که زنا رو گوش حساسن.
بی وقفه گوشامو میخورد.صدای آه و ناله جفتمون بلند شده بو..میگفت نکن بیشرف حالمو بد نکن.بعد باز بغلم میکرد.
دستش سر خوردو رفت سمت سینه هام.تو دستاش جا میشد. اونارو آروم میمالیدو هنوز لبامو میخورد.بند لباسمو انداخت رو شونه هام و سوتین دور گردنیمو زد کنار .وقتی دستش به سینم خورد یه آخخخخخخخخ گفت و فشارش داد.بعد سرشو خم کرد و اومد سمتش.بلندش کردم و گفت م:تو قول داده بودی محمد.
با التماس به چشمام نگاه کرد و گفت یه ذره .خواهش میکنم.بعد باز شروع به مکیدن و لیس زدن سر سینه هام کرد.منم دیگه چیزی نگفتم.انگشتام لای موهاش بود و چنگ میزدم.دستاشو گذاشت روشو سرشو آورد دم گوشم و گفت:سکسی من تو که دلت میخواد چرا میگی نه؟؟؟؟
یه" نه "قاطع گفتم و بوسیدمش.گفت :لجبازززززز. و باز شروع به بوسیدن لبام کرد.دستش زیر لباسم بود دور کمرم.میگفت چه نرمه.ای جاااان
یواش یواش دستش رفت سمت باسنم که دستشو کشیدم.گفت:کاری ندارم دیوونه.و 1 بوس محم از لبم کرد.سفتی کیرشو حس میکردم.میدونستم بیتابه واسه اینکه بهش دست بزنم.دستم رفت سمتشو محکم فشارش دادمو با شیطنت گفتم:اذیت خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت:ای جااااااااااان اذیتاتم قشنگه.چشماش بسته شد و منم دلم نیومد این لذتو ازش بگیرم .حالا که قرار نبود سکس کنیم.حداقل اینجوری از دلش در بیارم.دستم رفت زیر شلوارکش.اونم ادامو در اورد که :نه نککککککککن.
خندیدمو دستمو بردم زیر شرتشش.داغ داغ بود و لیز شده بود.تا دستم خورد بهش یه آه از سر لذت کشید و چشماشو بست.منم فشارش میدادم و میمالیدم.صداش در اومد.گفتم دردت میاد با بیحالی گفت نه.دوس دارم درد نداره.باز من ادامه میدادم و گردنشو تنشو میبوسیدم.حسابی خیس شده بود.که بی هوا دستش رفت سمت شلوارکم .منم دیگه دلم میخواست. گفتم چیکار میکنی؟گفت هیسسسسسسسس بعد دستمو کشید بیرونو محکم نگه داشت . دستشو کرد تو شورتم .خیس شده بود.گفت خیسه خیسه.گفتم تو وحشی باعثشی دیگه.خندید و گفت :قربونت بشم بعد شروع با مالیدن کس ام کرد.صدای منم بلند شدو با اه و ناله هام بیشتر حشریش میکردم.اونم تندتر میمالید. که یه حس عجیبی از نوک پاهام شروع شدو به کسم ختم شد احساس کردم خالی شد وجودم.صدای اه و ناله هام بلند بود.
محمد بیشتر قربون صدقه ام میرفت.منم دیگه ارضا شده بودم.
حالا باید عشقمو ارضا میکردم.خوابوندمش و شروع کردم با روغن زیتونی که خودش اورد ماساژش دادن.میدونستم دیوونه اش میکنه نزدیک کیرش میشدم و باز بر میگشتم سمت شکمش.دمر خوابونمش.شالوارکشو در اورده بود و شورت مشکیه جذبش فقط پاش بود.بین پاهاشو ماساز میدادم دست به تخماش میزدم .بیحال بیحال شده بود.
ماساژو خوب یاد گرفته بودم چون زیاد ماساژمیگیرم.خودمم چندتا حرکت بهش اضافه کردم.دیگه آماده اماده بود.شورتشو کشیدم پایین.برش گردوندم و با دستم تا جایی ک در توانم بود کیر شق شده و خیس و خوشکلشو واسش میمالیدمچشماش بسته بود و از ته دل آه میکشید.15 دقیقه طول کشید تا ارضا شه.خسته شده بودیم جفتمون.بعد با دستمال واسش پاک کردم.تو بغلش خزیدم و لباشو بوسیدم.با موهام بازی میکرد.خلاصه ناهار سفارش داد خوردیم.باز همدیگرو بغل کردیم و بوسیدیم.چند ساعت بعدش با هم رفتیم بیرون.این اولین خاطره نیمچه سکس قشنگی بود که با هم داشتیم.
الانم با همیم و عاشق همدیگه.قصدمونه با هم ازدواج کنیم.اما مادر من اصلا راضی نیست .
نوشته :حمید
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#673
Posted: 23 Feb 2014 22:36
عشقبازی هلیا
سلام من یه دخترم که بخاطره شرایطی که تو ایرانه و تعصبی که خونواده ها دارن نمی تونم با پسری رابطه داشته باشم.ولی خب ذاتم خیلی شیطونه عاشقه عشق بازیم دوست دارم عاشق بشم واز زندگی و این حس غریزیم لذت ببرم.
خاطره ی من برمیگرده به مسافرتی که رفته بودم چند وقته پیش یه سفری با خانوادم رفتم جاتون خالی خیلی خوش گذشت.....داستام من از اینجا شروع شد که وقتی رفتیم مسافرت رزرو ما بهم خورد و ما مجبور شدیم بریم به یه جای دیگه....حالا قسمت بود یا هرجیزه دیگه.....پسر صاحب هتل پسره خیلی خوشگلو خوش هیکلی بود اینم بگم من از پسرای سالوادوری و پسرایی که خیلی خوش هیکلن خیلی خوشم میاد خودمم به هیکل واستیلم خیلی اهمیت میدم اره دوستای من ارتباط من ما مدیر هتل از لبخندو چشم چرونی های یواشکی شروع شد تا اینکه توی فرصت بهم شماره داد باهاش دوست شدم و حقیقتش خیلی ازش خوشم اومد تو همین موقع ها یه شب باهاش رفتم بیرون دیگه شیفته اخلاقش شده بود بیرون که رفتیم یه دو سه باری دستای همدیگرو گرفتیم خلاصه چند روزی که گذشت خیلی خوب بود تا اینکه ازم خواست توی یه موقعیت مناسب چند دقیقه ای رو باهاش تنها باشم من که منظورشو متوجه شده بودم گفتم نه نمیشه ولی بعد کلی دعواهو ناراحتی قبول کردم حقیقتش خودمم دلم میخواست که تجربه کنم...
.نوی اولین موقعیتی که واسم پیش اومد رفتم پیشش بهم گفته که باید بریم رویال سوییتی که طبقه ی بالاستو خالیه من قبول کردم بهم گفت که برم بالا تا خودش بعدا پشت من بیاد منم برای اینکه کسی منو تو اسانسور نبینه از پله ها تند تند رفتم بالا .بالا که رسیدم قلبم تند تند میزد انگار داشت میومد بیرون هم هیجان داشتم هم استرس پله ها رو هم که خیلی تند اومده بودم بالا یه کمی که موندم اومد بالا منو که دید یه نگاهی بهم کرد منم نگاش کردم تو چشمای هردومون شیطنت موج میزد یه لبخندی زدیم کارته درو زد در باز شد رفتیم تو اتاق.....
متوجه استرسم شد دستام سرده سرد بود ولی دیدن خونسردیش وارامشش چشاش ارومم میکرد یه کم حرف زدیم حرف که میزدیم بهم نزدیک تر میشدیم نمیدونم داشتم چی میگفتم که اومدو لبو بوسید دیگه حرفم یادم رفت شروع کردیم به لب دادن خیلی حرفیه لبمو میخورد لب پایینمو با چنان ولعی میخورد که داشتم دیونه میشدم من دستامو دور سرش حلقه کردم و با موهاش بازی میکردم بدنم داغ داغ شده بود لبای همو میخوردیم خیلی خوب بود همین که لبای همو میخوردیم یه احساس خواسی داشتم احساس کردم کسم داره خیس میشه از لباش اتیش بهم میذاد داشتم خیس عرق میشدم هیجانی بینمون بود که نگو با ناخنم مد پشتشو میکشیدم اونم دیونه تر میشد انگار سیر بشو نبودیم بهش گفتم ارمین بس کن لبامو تموم کردی گفت دوست دارم همه تو ماله من باشه گفتم من ناله توهم عزیزم رفتم تو گوشش اول زبونم توش چرخوندم بعد بهمش گفتم خیلی میخوامت ارمین احساس کردم خیلی خوشش اومد اینو که گفتم یه لبی ازم گرفت که تا عمر دارم یادم نمیره این واقعا نهایت عشق بازی بود مانتومو دراورد منم تیشرتشو در اوردم هلم داد سمت تخت تند تند لبای همو میخودیم منم مدام ناز میکردم آااااااااااااااااااااااااای.......ای میگفتم واقعا داشتم میمردم .
شهوت تموم وجودمو گرفته بود سینه هام داشت ناله ی عشق بازی سر میداد دسته خودم نبود مدام آآآآآآآه آآآآآآآآهههههههههههه میگفتم داشتم عرق این عشق بازی میشدم مدام تو چشمام نگاه میکرد رفت گردنم شروع کرد به خوردن من داشتم اتیش میگرفتم وااااای یاد اون روز میوفتم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاخ چه دنیایی بودلباسمونو 2تایی دراوردیم من خجالت میکشیدم منو لخت نگاه کنه ولی توی اون لحظه جفتمون تشنه بودن برای هم بودیم اینم بگم من هر دفعه ای با دوستام میرم استخر همه از هیکلم خیلی خیلی تعریف میکنن همه میگن خوش به حال شوهرت چون خیلی سکسی هستس من هم همه تلاشم اینه که دختر خواستنیهی باشماره داشتم میگفتم وقتی چیشش لخت شدم یه نگاه تحسین امیزی بهم کردو گفت هلیا تو خیلی خوشگلی تو خواببم هم فکرشو نمیکردم اینو که بهم گفت خیلی خوشحال شدم یه لب عاشقونه ی باحال ازش گرفتم اونم فشارم میداد خیلی بقلشو دوست داشتم دیوانه کننده بود گفتم ارمین میخوامت میخوامت میخوامت داشتیم واقعا لذت میبردیم شرتم خیسسسسسه خیس بود مدام تو هم پیچ میخوردیم من شرتو سوتین قرمز پوشده بودم بهم گفت اجازه هست منم با چشام بهش صدتا اجازه دادم وااااااااااااااااااااااااااای داشتم اتیش میگرفتم داشته از هیجان میسوختم با یه دستش سینمو فشار میداد و با دسته دیگش تمام سینمو هل میداد تو دهنش چنانی میخورد که ناله ی من به فریاد تبدیل شده بود مدام میگفتم آی....ای....ای داشتم حسابی حال میکردم دستمو پشتش میکشیدم با موهاش بازی میکردم و مدام زانوهام به کیرش که سفته سفت بود فشار میدادم تنم خیسه خیس بود موهامو باز کردم اخه من موهام خداییش خیلی خوشکله دنیارو با موهام عوض نمیکنم موهام تا رو کونمه و خوداییشم قشنگه موهامو که دید دلو باخت بهم گفت هلی مرد نیستم اگه نگیرمت من با شندم حرفای ارمین دیونه تر میشدم بهش گفتم عاشقتم ارمین دوباره افتاد به سینه هام چنان فشار میداد که سرخ سرخ شده بود دیگه طاقت نداشتم گفتم ارمین میخوام جرم بدی ارمین کیر میخوام کیر میخوام کیر میخوام ارمین گفت باشه عزیزم چشمممممم تو جون بخواه گذاشت دم کوسم یه ذره بازی کرد
من دیکه طاقت نداشتم داشتم دیونه میشدم ولی من پرده داشتم گفت عزیزم چی کار کنم گفتم نمیدونم من حالم دستهخودم نبود داشتم اتیش میگرفتم بهم گفت پشت کن پشت کردم گذااشت تو کونم ولی نتونستم طاقت بیارم اخه کیییییییییییییییییر ارمین الهی من قربونش برم خیلی بزگ بود گفتم غلط کردم ارمین طاقت ندارم گفت اخی عزیزم ببخشید برگشتمو ارمین گذاشت لای پام هی عقب جلو کردو فشار داد منم داشتم میمردم واقعا با یکی بودن فوق العادست ارمین مدام فشار میداد منم دیونه تر میشدم آه اااه ه ه ه ه ه ه ه هه ارمین که حالمو دید افتاد رو کسم با دست نوک سینمو فشار میداد و با زبونش کسمو میخورد ای جوووووووون داشتم قرق میشدم تو خوشی که ابم یههو پاشید تو دهن ارمین خالی شدم داشتم میسوختم که ارضا شدم خیلی اروم شدم به ارمین گفتم تورو باید طلا گرفت عشقم یه کم که گذت ابم با دستمال پاک کردم و رفتم سراغ کیر ارمین بی انصافی بود که اون بی نصیب میموند خلاصه تند تند کیرشو میخوردمو زبونم دور تا دور کیرش میکشیدم از بس دوستش داشتم انگار که نه انگار این کیره مثل بستنی خامه ای میخوردم اونم داشت حسابی حال میکرد کیرشو تا ته حلقم فرو میکردم ارمین که دیگه طاقت نداشت گفت آآآآآآآآآیییییییی ابم داره مباد بهش گفتم خالی کن رو من عزیزم همش پاشید رو صورتم خیلی اب ازش اومد منم تمامه ابشو با زبونم مثل شکلات لیس زدمو خوردم اونایی رو هم که رو گردنم بودو مالیدم به سینه هام جفتمون همو بقل کردیمو دراز کشیدیم من که خیلی دیرم شده بود تند تند لباس پوشیدم دوست نداشتم ازش جدا شم ولی مجبور بودم اونم منو عاشقونه نگاه میکرد دوباره رژ زدمو خودمو جمو جور کردمو با هم رو بوسی و تشکر کردیم و من از اتاق اومدم بیرون.متاسفانه ما دیر بهم رسیدیم دیگه وقت نشد که باهم باشیم ما دیگه مسافرتمون تموم شده بود منو ارمین هنوز هم با هم ارتباط تلفنی داریم و خاطره ی عشق بازیمونو نمتونینیم فراموش کنیم ارمین تو ازدواج جدیه منم راستش عاشقش شدم امیدوارم شما هم همچین خاطراته شیرینی داشته باشید.....
نوشته :هلیا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#674
Posted: 23 Feb 2014 22:45
کون دادم همونجوری که میخواستم
سلام من اسمم هانیه هستش و 18سالمه.بچه تهرانم همچین خانواده پولداری ندارم و خیلی معمولی هستیم ازلحاظ ظاهرمم ک بگم قدم171هست وزنمم62 سفیدمایل ب گندمی هستم چهرمم بدک نیس ن اینکه بگم خیلی خوبه....بگذریم... ی سالوخورده ای میشد ک با محمد دوس بودم خیلی هیکلشو دوس داشتم هیکل محشری داشت بازوهای ورزشکاری قدبلند لبای درشتو صورتی دماغشم عمل کرده بود تقریبا هم محل بودیم بعداز 6ماه رومون ب هم بازشد ی چندباری لب گرفتیم منو بغل میکرد من ازین حرکتاش خیلی خوشم میومد همیشه دوس داشتم باکسی ک دوسش دارم سکس کنم البته سکس عاشقانه ... روزا میگذشتن تا ی روز مامانش اینا رفتن شمال منم اعتمادم بهش کامل بود رفتم خونشون ساعت 7بعدازظهربود بادوستم هماهنگ کردم ک اگه مامانم زنگید بگه خونه ماست ولی بااینکه میدونستم نمیزنه باز واس اطمینان...
وقتی واردخونه شدم ی رکابی پوشیده بود ک بازوهاشو نمایان میکرد با ی شلوار ک اودطرفم منوبغل کرد بوسم کرد رفتیم گفت راحت باش مانتومودراوردم ب تاب سبز پوشیدم ک ازپشت بازبودجلوشم تاسینم با یه شلوارلی ابی پررنگ ک تنگ بود اومدکنارم یکم حرفیدیم بعددستشوانداخت روگردنمو لبامو بوسید وای عاشق لباش بودمممم خیلی همو دوس داشتیم سینمو دس مالی کرد رفتیم اتاقش لباسامو خیلی اروم دراورد همراه با لب گرفتنو خوردن گردنم من حشری بودمو چشامو بسته بودم دستام لای موهاش بود اونم قوربونم میرفتو باحرفاش حشریم میکرد کاملا لخت بودم جز ی شورت ک تنم بود...گردنمو لای گوشمو میخوردمن حساس بودم سرشو هول دادم پایین تا سینموبخوره نوکشو همچین میمکید ک ازهوش میرفتم وااااااااااااای بهترین لحظه عمرم بود بازلبامو مکییید زبونمو خووورد رفت روشکمم شکممو میلیسید منم اه ناله هام بلندشده بود ...
میگفت جوووون دادبزن داری حال میکنی عشقم حرفاش تحریکم میکرد برااولین بارشورتمو دراوردو کوسمو دید کوسم تمیز بود تمیزه تمیز سفید با لای صورتی داشت اول بوسش کردو نیم نگاهی انداخت ب چشامو خندید عاشق خنده های اینجوریش بودم شروع کرد ب خوردن واااای خودمو میزدم ب تخت داشتم میمردم حال میکردممممم اووووی آآآآااه چقدخووووب ببووود دیددارم ازحال میرم اومد یکم ارومم کردو لباموخورد باهام حرف زدمیگفت دوستت دارم من فقط گوش میدادم با کوسموبادستش دس مالی کرد چوچولمو میمالید میگفت جوووون موهای من تا باسنم میرسه موهامو نازمیکرد گفت میزاری پشتتو بکنم گفتم ن دردم میاد یکم لای پام گزاشت حشری شد سوراخمو مالید کم کم کیرشوهول داد واااااای چ دردی داشتااااا ی جیغ زدم ولی کیرش تاته رفته بودو اونم حشری شده بود 10تایی زدتاابش اومد منم کیرشوگرفتم دهنم ولی ابشونخوردم توف کردم بعدشم کنارهم درازکشیدیمو حرف زدیم خیلییییییییییییی خوب بود هنوزم باهاشم پسره موردعلاقمه سکسی خوش هیکل بازم مینیویسم
نوشته :هانیه
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#675
Posted: 23 Feb 2014 23:03
الهام دختر شهوتی
من در حال حاضر 24 سال سن دارم و متاهل.
17 ساله بودم با يه دختر كه از خودم 2 سال كوجيكتر بود آشنا شدم اوايل دوستيمون الهام حتي به من دستم نمي داد! ميكفت من با هيچ پسري دست نميدم ما يه چند وقت همينجوري با هم دوست معمولي بوديم تا اينكه اونا از محل ما اسباب كشي كردن رفتن محل ديكه اي،(من اون زمان از بدن سكسي و اندام سكسي سر در نمي اوردم.)
موقعي كه از هم جدا شديم هر چند وقت يكبار بهم زنك يا اس ميداد رابطمون خيلي كم شده بود. كم بيش ميومد كه همديكر رو ببينيم تا اينكه من خدمت رفتم و ورق بركشت بعد آموزشي كوشي رو كه روشن كردم بعد جند روز ز زد كفت ميخوام بيام ببينمت منم قبول كردم ساعت 6 غروب باييز بود كه من سر كوجه با دوستام مشغول حرف زدن بودم كه اومد. فك دوستام جسبيد زمين وقتي ديدنش ) باورم نميشد الهام باشه. باور كنيد خيلي تعقير كرده بود و تيبش به كلي از حالت بجه كونه در اومده بود. سلام عليك كرديم و رفتيم داخل بارك محلمون كه ديكه شب شده بود.(تاريك ترين جاي بارك نشستيم) اصن يادم نمياد بهم جي كفتيم ولي بعد جند دقيقه كه كذشت بهش كفتم الهام بهم لب ميدي؟ قبول كرد. توله سك طوري لبم رو ميخورد داشتم از شق درد ميمردم.لباي خيلي شل و بزركي داشت يه لحظه ديدم خمار شده داره شل ميشه كه بيفته دستم رو كرفتم رو كمرش تا نيفته. جند دقيقه رويايي همين جوري كذشت،خواهرش ز زد به كوشيش كه بيا ديره.
با ماشين دوستم رسونديمش،داخل ماشين من با الهام عقب نشستم. من كه داشتم از شهوت ميمردم در كوشش كفتم الهام كيرم رو ميندازم بيرون از شلوارم برام كف دستي بزن، قبول كرد. همين جور كه با هم لب بازي مي كرديم دستشم روي كيرم بازي ميداد.داشتم ديوونه ميشدم آخه اولين بار بود كه يه دختر داشت من رو ارضا مي كرد،نامسب انقدر حرفه اي شده بود كه باور نميشد همون دختر باشه، آبم اومد و ريخته شد رو شلوارم و دستش، كثيف كاري رو با دستمال كاغدي باك كرديم، تو جند روزه مرخصي فقط يه بار همديكر ديديم،من تقسيم شدم و داخل كرج خدمت كردم( ديكه جاش رو نمي كم جون الهام با خيلي بسرا رابطه داشته شايد شناسايي بشه)
هر از جند كاهي با هم در تماس بوديم و هر جقدر اصرار ميكردم سر قرار نمي اومد اون با خيلي از بسرا رابطه داشت حتي بهم ميكفت جند بار جند نفري جند تا بسر باهاش سكس كرده بودن از جلو و عقب! اينا رو كه ميشنيدم كيرم راست ميشد و شهوتي ميشدم و به يادش كف دستي مي زدم، تا اين كه يه بار از شانس خوبم خونمون خالي بود از يكان خدمتيم مرخصي كرفتم با هزار تا خايه مالي تونستم راضيش كنم بيارم،(الان بسرا بيش خودشون ميكن تو جه قدر كس ليسي،اما باور كنيد به قدري خوشكل و اندامي بود كه نمي تونستم ازش بكذرم)
قرار رو براي خونه كذاشتيم و قبول كرد بياد،وقتي اومد داخل خونه اصن بهش فرصت ندادم جسبوندمش به ديوار حال لب بازي رو شروع كرديم دستام رو هم كذاشتم رو باسنش نه نرم بود نه سفت كسكش صاحب رو انكار بدنش رو تراشيده بودن. دو سه دقيقه اي سربا يه كم حال كرديم بعد بردمش رو تخت خواب اتاقم مانتو كوتاهش در اوردم يه تاب با شلوار جين توسي بوشيده بود به قدري جذاب شده بود كه فقط جند دقيقه روش دراز كشيدم و لباش رو خوردم بعد جند لحظه همه لباساش رو در آوردم خودمم لخت شدم از همون اول بهش كفتم بركرد قنبل كن،من فقط يه سر كيرم با تف خيس كردم و فرستادم داخل سوراخ كونش نه آخي نه دردي خودمم شك كردم كه شايد رفته باشه كيرم تو كسش از برسيدم كفت عقبه، بيش خودم كفتم مادر هرزتو كاييدم دختر انقدر حشري! يه كم تلمبه زدم دستمم رو كسش بود هر كاري كردم كه يه كم بيشتر بكنمش،لذت ديكه اجازه نداد و آبم رو با فشار ريختم تو كونش،بركشت و جند دقيقه بيش هم دراز كشيديم و حرف زديم، من كه ديكه كيرم خوابيده بود و شهوتي نبودم بهش كفتم باشو خودتو جمع و جور كن، بيش خودم كفتم اين اكه بره معلوم نيست ديكه كي بتونه بياد من مي مونم دوباره تو كف ، وقتي داشت لباساش رو مي بوشيد، هلش دادم رو تخت بهم كفت جته وحشي و من وحشي تر شدم از دفعه اول بدتر شهوتي شدم كفتم ميخوام دوباره بكنمت و اون حشري تر از اين حرفا بود كه قبول نكنه خوابيدم رو تخت و كفتم اين دفعه تو بيا بخواب روم(همون مدل معروفي كه تو فيلم سكسي ها)كيرم رو انداختم داخل كونش و خودش هم تكون ميداد تا زودتر آبم بياد.
بعد از جند لحظه در كوشم كفت بكن تو كسم من كه اون زمان تجربه اي نداشتم و مي ترسيدم با هزار ترس كردم تو كسش، واقعا شهوتي شده بود و داشت من رو ليس ميزد بهم كفت تو رو خدا نريز،بكن بكن بكن،من كه با شنيدن اين حرفا فوق شهوت شده بودم نتونستم طاقت بيارم ريختم داخل كسش! با جند لحظه فقط دوره كوشم رو مي خورد و خيس ميكرد(واقعا شهوتي بود) من كه آبم رو ريخته بودم جلو مي ترسيدم فكر مي كردم حامله بشه،حتي تا جند وقتم به شوخي بهم مي كفت بريود نميشم،بعد اون قضييه جند بار باهم سكس داشتيم به طور خاصي لذت بخش! بعد يه احمق شهوتي بيدا شد باهاش نامزد كرد و منم ازدواج كردم و دست به خايه در خدمت شما هستم!
نوشته حمید
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#676
Posted: 25 Feb 2014 21:19
شمارش معکوس
بعد از سینا میشد گفت دومین پسری بود که حس میکردم واقعا بهش علاقه دارم. هنوز یک ماه از آشناییمون نگذشته که خودمو بهش سپردم. پدرام ، با یه هیکل مردونه و چهره آروم کاملا اسیرم کرده بود. میدونستم این علاقه دو طرفه نیس ولی خب چندانم بی میل نبود. بر عکس من که گاهی شیطونم خیلی آروم و ساکت بود. یه فاز خیلی سنگین که بهم آرامش میداد ...
برای سومین بار از اول آشناییمون میرفتم پیشش. لباسمو عوض کردمو ، با یه ست زیر توری مشکی و یه لباس خواب پلنگی رفتم تو آشپزخونه ، داشت قهوه آماده میکرد ، نگاش کردم یه لبخند بهم زد. صورتمو نزدیک صورتش کردم ، لبخند زدو گونمو بوسید... برگشتم تو اتاق و منتظر شدم. طبق معمول موزیک متال پلی بود. نمیدوم به چی فکر میکردم فقط استرس داشتم. برگشت کنارم نشست ، سیگارشو بین لبای سرخم روشن کرد ، یه پک من ، یه پک اون... قهوه تلخو یه نفس خوردم ، تلخیش یه کم اذیتم کرد ، متوجه شد و لباشو به لبام نزدیک کرد ... شمارش معکوس شروع شده بود
دستشو دور کمرم حلقه کرد خواست بخوابونتم که بلند شدم ، اهنگو عوض کردم واسش رقصیدم ، دراز کشید و باز شروع کرد سیگار کشیدن ، با چشای خمار نگام میکرد و لبخند میزد ، شهوت تو نگاش موج میزد ولی جالب بود هیچ عجله ای نداشت خودمو نزدیکش کردم و شروع کردم بازی کردن ، بدنمو لمس میکردم ، با ناز لباس خوابمو در آوردم ، زبونمو تکون میدادم و ..
خلاصه از تمومی عشوه های سکسی که یاد داشتم استفاده کردم. یهو بلند شد تقریبا هلم داد رو تخت ، خودشو انداخت روم ، دستمو بردم لای موهاش با حرارت لب میگرفتیم ، هر ازگاهی یه گاز کوچیک چاشنیش میکردم ، سوتینمو باز کرد و سینه هامو گرفت تو مشتش و شروع کرد مکیدن . قلبم تند میتپید و صدای نفسام شنیده میشد ، چشامو بستم و لب پایینمو گاز میگرفتم ، اینو به جای ناله کردن ترجیح میدم.کیر شق شدشو از روی شرت حس میکردم ، پاهام شاید به طور غیر ارادی باز میشد . بی تاب بودم واسه اینکه توی خودم حسش کنم ولی نشون نمیدادم این بی تابیمو. . لباساشو درآورد بالاخره ، دراز کشید کنارم موهامو از روی صورتم کنار زد و لبمو بوسید ، حس کردم باید واسش ساک بزنم ، نشستم و آروم کیرشو گذاشتم دهنم ، بعد 5 دقیق سرمو گرفت بالا لبمو بوسید و خوابوندم ، از روی شرتم کیرشو میمالید بهم ، شرتم خیس شده بود از روزی شرت کسمو میمالوند اونقد ادامه داد تا ارضا شدم ، خودش اینو فهمید ، این بار نوبت اون بود ، شرتمو درآورد، ازونجا که باله کار میکنم یه خرده بدنم منعطف تره ، پاهامو تا جایی که راه داشت بالا داد ، دستامو تو دستاش گرفت. چشامو بستم ، یهو یه سوزش بد تو کسم حس کردم یه نفس عمیق کشیدم و بهش اجازه دادم ادامه بده
، تند تند تلمبه میزد ، اینبار به طور واضح ناله میکردم ، یه دستمو از دستش بیرون آوردم و چوچوله مو مالوندم که میدونستم به ارضای بهتر کمک میکنه ، اونم با سینه م بازی میکرد . کمرم داشت درد میگرفت که ازش خواستم پوزیشنو عوض کنم ، به حالت سگی کردتم ، وقتی داغی آبشو رو ی کمرم حس کردم فمیدم ارضا شده. رفتیم حموم ، هنوز آتیش شهوتم نخوابیده بودم ، میدونستم وقتی با احساس سکس کنم و از ته دل بخوام داغ تر از اون چیزی میشم که طرفم فکرشو کنه ، تو حموم سعی کردم تحریکش کنم تا دوباره کیرش شق شد ... بعد یه کم ساک زدن ، تو حموم دور بعدیمون شروع شد ، مسلما تایم بیشتری میبرد ، شاید برای چندمین بار ارضا شدم ، دیگه داشت به جایی میرسید که به غلط کردن افتادم.
برای دومین بار ارضا شد ، بعد دوش گرفتن ، لخت چن ساعتیو کنار هم خوابیدیم....
پایان....
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#677
Posted: 26 Feb 2014 00:27
ســــــــر در گم
تک دختر یه خانواده مرفه هستم که هیچ چی واسم کم نذاشتن و انقدر زیبا هستم که زبان زد خانواده هستم و از اونجایی که پدر و مادرم تعصبی بودن با هیچ کس دوست نبودم تازه 20 سالم شده بود که با یه پسر 34ساله که وصع مالیش خوب بود از طریق خواستگار نامزد کردم از اونجایی که پسره از شهر دیگه بود و فقط چند سالی بود که به شهر ما امده بود ما فقط از محل کاری که تو شهر ما داشت پرس و جو کردیم و چون همه تعریف کردن مورد تایید قرار گرفت و ما ازدواج کردیم 2 هفته بعد از ازدواج ما فهمیدیم همسرم تو شهر خودشون زن و بچه داشت و الان با همسرش کارش تو مرحله طلاقه و چون با شناسنامه المثنی با من عقد کرد و گفت زمان سربازی شناسنامه خودمو گم کردم و دفتر خانه ای که ازدواج مارو ثبت کرد دوست صمیمی همسرم بود ما از موضوع هیچ بویی نبردیم.
بلاخره بعد از اینکه موضوع رو فهمیدم به حالت قهر رفتم خانه پدرم و بعد از اینکه کار طلاقش با همسر قبلیش تمام شد با خواهش و تمنای همسرم بزگشتم خانه ام کلا زندگی معمولی و بی روحی داشتم ولی وظیفه زناشویی خودمو تا اونجایی که از دستم بر میامد بی نقض انجام میدادم. 1/5 سال از ازدواج ما میگذشت و من داشتم واشه ارشد درس میخواندم که یه روز با محل کار همسرم تماس گرفتم تا خریدهای که واسه خانه لازم بود بگم همسرم گوشی رو سراسیمه جواب داد و گفت مریض دارم خودم باهات تماس میگیرم وقتی میخواستم قطع کنم دیدم موبایلش قطع نشده و صدای زن میاد بعد که گوش کردم دیدم صدای منشی همسرمه که دارن واسه سکس اماده میشن صدای اه و ناله های منشی و خواسته های همسرم از اون که میگفت از پشت میخوام و........... داشت دیوانم میکرد انگار تو این دنیا نبودم فقط میخواستم بمیرم تا شب که همسرم برگرده فقط گریه کردم و بعد از امدنش همه چی رو بهش گفتم اولش خوشکش زد ولی بعدا مثل طلبکارها انکار کرد که خط رو خط افتاده بوده و اشتباه شنیدی وقتی دیدم حتی اشتباهی رو که کرده گردن نمیگیره و به جای معذرت خواهی انکار میکنه واسه طلاق مصمم شدم و بدون اینکه به خانواده ام بگم رفتم وکیل گرفتم چون مادرم مریض بود نخواستم بفهمه
بعد از دو هفته به خاطر سرگیجه رفتم دکتر و بدترین خبر عمرمو شنیدم 6 هفته بود که حامله بودم خیلی خواستم سقط کنم ولی چون همسرم به خانواده ام خبر حامله بودن منو گفته بود و خانواده ام از موضوع ما بیخبر بودن نتونستم این کارو بکنم مجبور بودم تا به دنیا امدن بچه تحمل کنم تا اینکه پسرم هنوز 7 ماهش بود که به دنیا امد بعد پسرم به همسرم گفتم من فقط واسه خاطر بچه ام تو این خانه میمانم و تو از من هیچ انتظاری نداشته باش اتاق خواب خودمو باهاش جدا کردم و شروع کردم به بزرگ کردن بچه ام چند سال همین جوری گذشت تا اینکه من به واسطه کارم با پسری اشنا شدم و کم کم عاشق هم شدیم و با هم رابطه پیدا کردیم الان پسرم 3/5 سالشه و من از وقتی خیانت همسرمو دیدم باهاش هیچ رابطه جنسی نداشتم و خدا شاهده تو این چند سال حتی صورت مردی رو نگاه نکرده بودم ولی الان عاشق شدم برای اولین بار تو زندگیم دلم داره میلرزه کسی هست که باهاش احساس زن بودن میکنم اونم منو خیلی دویت داره و میگه جدا شو و با پسرت بیا خانه من میگه هیچ چی از خانواده ات نمیخوام انقدر عرضه دارم که بتونم همه چی براتون مهیا کنم ولی من بازم به خاطر مادرم نمیتونم این کارو بکنم چون میدونم مادرم بفهمه سکته میکنه و من راضی هستم بمیرم و تا اخر عمر بدبخت بشم ولی اب تو دل مادرم تکان نخوره مانده ام چی کار کنم چند الان 6 ماهه با این پسره هستم چند بار تمام کردم گفتم نمیخوام زنگ نزن ولی باز نتونستم از طرفی هم نمیتونم تو صورت پسرم نگاه کنم احساس گناه میکنم الان ظاهر زندگی من جوری نشان میده که خوشبخت ترین زن دنیام و همه حسرت زندگی منو میکشن ولی تو باطن خیلی بدبختم و نمیخوام مادرم بفهمه دختر یکی یکدونه اش به این روز افتاده لطفا خودتونو بزارید جای من و منو راهنمایی کنید...
نوشته :مونااااا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#678
Posted: 27 Feb 2014 00:06
سکس با دوست دختر قدیمی
سلام دوستان امیدوارم از این داستان لذت ببرین من 36سالمه متاهلم 1پسر دارم توسالای جوونی مثل همه دختر بازی میکردم با چند تا دخترم دوست شده بودم تو حوالی 24 یا 25 سالگیم بود که یه اتفاق عجیب تو زندگیم افتاد یه دختر 14 یا 15 ساله عاشقم شد انقدر بهم گرا داد تا خلاصه یه گوشه ای باهاش حرف زدم گفتم تو سنی نداری چرا میخوای با من باشی خلاصه بعد از کلی حرف زدن فهمیدم خیلی دوسم داره شماره دادیم و شماره گرفتیم کم کم خیلی بهش علاقه مند شدم دیگه عشق ارش و سارا افتاد سر زبونا هرچی میگذشت حسادت اطرافیان ما بیشتر میشد خلاصه انقدر بدگویی کردن تا ازش جداشدم بدبخت هرچی گریه کرد هرچی التماسمو کرد من قبول نکردم بعد از مدتی هر دومون ازدواج کردیم ناگفته نمونه که بعدا فهمیدم که چه کلاه گشادی سرم رفته ولی پشیمونیم فایده نداشت...
سالها گذشت تا روز اول مهر که پسرمو بردم مدرسه دیدمشو از اونجاییکه قلبامون واسه هم میزد سر حرفو باز کردیم دوباره شمارهامونو بهم دادیم ارتباطمون برقرار شد اما از اونجاییکه هردومون متاهل بودیم خیلی حواسمون جمع بود کسی متوجه نشه اول صحبتامون یا اس ام اسامون عاشقانه بود کم کم سکسی تر شد بعد از مدتی فهمیدم شوهرش نمیوتونه خوب ارضاش کنه دیگه بنده خدا به زبون اومد که یه جا پیدا کن باهم راحت باشیم منم ازیه طرف شهوت بهم فشار میاورد از یه طرف زن شوهر دار بود بد جوری کلافه شده بودم خلاصه همیشه بهونه میاوردم جور نمیشه ولی این سارا بقدری خوشگل و خوش هیکله همیشه توقکرش بودم تا اینکه یه شب جمعه بهر کلکی بود شوهرشو فرستاد شهرستانو بهم گفت برم پیشش راستش خیلی باخودم کلنجار رفتم ولی اخرش شهوت بهم غلبه کردو رفتم در باز کرددیدم یه تاپ ویه دامن پوشیده دختر کوچولوش بیدار بود یه خورده با دختره بازی کردیم تا خوابید وقتی که دخترش خوابید باچنان هوسی اومد طرف من که نمیتونم وصفش کنم منم قبل ازاینکه برم پیشش باتریاک حسابی خودمو ساخته بودم
دستشو گرفتم کشیدمش طرف خودم اون لحظه تمام وجود منو اورو عشق هوس پر کرده بود وقتیکه ازهم لب گرفتیم تمام بدنمون میلرزید احساس میکردم بدنامون داره اتیش میگیره همزمان گه داشتیم از هم لب می گرفتیم اشاره کرد بریم اتاق خواب دیدم تشک پهن کرده فضا رو اماده کرده واسه سکس لباسامون سریع دراوردیم لخت لخت شدیم اول یه لب مشتی ازهم گرفتیم شروع کردم به خوردن ممه هاش دیگه طاقت نیاورد میگفت ارش جونم بکن تو کسم پاهاشو باز کردم کیرمو گذاشتم دم کسش بقدری خیس بود سر خورد رفت توش اون لحظه جفتمون رو فضا بودیم چندتا عقب جلو کردم با ناله میگفت جون ارشم بکن عشقم بکن قربون اون کمرت یه دفعه دیدم پاهاشو قفل کرد دور گمرم گفت دارم م تموم میکنم منم محکم فشار دادم توکسش همون بدنش لرزید ابم با فشار ریخت تو کسش یه خورده باهمون حالت تو بغل همدیگه خوابیدیم تا یکم سرحال شدیم بعد پاشدیم باهمون حالت یه خورده میوه خوردیم بعدش یه حال جانانه دیگم کردیمو ازش خدا حافظی کردم موقع اومدن ده دقیقه از هم لب میگرفتیم.
نوشته آرش
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#679
Posted: 3 Mar 2014 21:26
عشــــــــــق پولکی
سلام به همه بچه های سایت . اول بزارید از خودم بگم که
مثل خیلی ها نه زیاد هیکلم خوبه نه قشنگم نه زبون دارم فقط تنها شانسی که داشتم این بود که تو منطقه ای کار میکردم که دختراشون از نظر مادی زیاد وضعیت خوبی نداشتن برای همین وقتی یکبار بهشون پیشنهاد رفاقت بدی رو هوا قبول میکنن چه دخترش چه زن شوهردارش.
حالا برسیم سر اصل مطلب . حدودا سه سال پیش بود تو کارگاه بابام نشسته بودم حدودا نزدیک ظهر بود که یه خانوم زنگ زد که شما کارگر استخدام میگنید منم بایه لحن بد گفتم آره پشت تلفن یکم بهش توضیح دادم درباره کار بعد گفت مزاحم میشم منم تو دلم گفتم جون عمت بعد قطع کردم . دو روز بعدش داشتم ماشینمو بیرون میشستم دیدم از دور یه خانم با یه مانتو سفید کوتاه با کفش پاشنه بلند و آرایش زیاد اومد جلوی وایسادی بهم گفت آقا کارگاه آقای .... اینجاست گفتم بله. بعد سرشو مثل گاو انداخت پایین رفت تو فکر کرد من کارگرم. منم محل ندادم چون منشیم جوابشو میداد حالا بگذریم از همه اینها که استخدامش مردمو مشغول به کار شد . آقا مارو میگی رفته بودیم تو کف این زنه ولی چون تو فرمش نوشته یود متاهل منم بهش چیزی نمیگفتم . یه روز اومد پیشم که مرخصی میخواد بره شمال منم بهش دادم رفت . بعد از چهار روز اومد دیدم چشمها قرمز انگار تمام این چهار روز گریه کرده بود بهش گفتم چیزی شده زد زیر گریه نشست اومد نشست تو دفتر شروع کرد به درد دل که چی شده البته بگم که یکم باهام خوب شده بود ولی نخواستم بیشتر از این توضیح بدم . بگذریم یه یک ساعتی از شوهرش برام تعریف کرد که معتاد و خونه نیست از این حرفها. بعدش گفت اگه میشه بهم حقوق بیشتر بدی گفتم باشه باید برسی کنم . شب با خودم گفتم بزار بهش پیشنهاد دوستی بدم شاید قبول کنه از طرف دیگه میترسیدم قبول نکنه .
فرداش بهش پیشنهاد دادم و انگار منتظر بود تا بهش گفتم قبول کرد ولی گفت سکس نباشه منم گفتم باشه . شب تا صبح شده بود صحبت با این لاس زدن تو کارگاه ولی نمیزاشت بهش دست بزنم. گذشت تا اینکه دنبال طلاق از شوهرش بود بخاطر اعتیاد که داشت دادگاه زود بهش وقت داد یه شب تا دیر وقت باهاش بیرون بود بهش گفتم من دلم بغلتم میخواد. اونم یا یه لحن خاصی گفت بیخود بهش گفتم جون من بریم خونه یکی از دوستام تا صبح پیش هم باشیم قلیون بکشیم بعد میخوابیم اول خیلی ناز کرد ولی با چندتا قول خرید لباس قبول کرد رفتیم اونجا یا دوستام هماهنگ کردم که بعد شام بره خونه خواهرش اونم قبول کرد وقتی رسیدیم خونش دوستم گفت جواد خاک تو سرت اینکیه ! بهش گفتم بده گفت نه این از کجا آوردی گفتم بچه کارگاه بهم گفت خدا اون کارگاه از تو بگیره از جق زدن تو میمیری . بعد دختره رفت تو اتاق لباس عوض کرد با یه شلوار سفید یه بلوز چسب تا وارد حال شدبادیدنش کیره کوچیکم راست شدم با خودم گفتم من امشب اینو باید بکنم شام خوردیم قلیون کشیدیم دختره از من خداحافظی کرد رفت تو اتاق بخوابم به منم شرط کرد که تنها بخوابیم گفتم باشه یه ربع گذاشت سرم انداختم رفتم تو اتاق دیدم پشتش به منه و خوابیده رفتم رو تخت پیشش خوابیدم یه دفاه یه تکون خود که چرا اومدی اینجا. تو گوشش,گفتم اومدم برات. لالی بخونم. و شروع کردم به نوازش کردنش که دیدم بدنش,داغ داغ بود یواشکی داره نفس نفس میزنه بهش گفتم اجازه میدی بیام زیر پتو گفت آره تا رفتم زیر پتو دیدم لخت فقط شورت تنشه بهش گفتم میشه فقط بوست کنم اونماز خدا خواسته گفت فقط بوس بهم دست بیجا بزنی میرم گفتم باشه جاتون خالی. حدودا نیم ساعت. کل بدنشو از زیرگلوش تا انگشتهای پاش خوردم بوس کردم داشتم از شق درد میمردم یه دفعه دیدم سرمو گرفته داره فشار میده به لای پاش فهمیدم داره از شهوت داغون میشه دستخوش گذاشتم رو کوسش دیدم بله شورتش آنقدر میشه که نمیشه بهش دست زد با همون شورت کوسشو پاک کردم شروع کردم به خوردن کوسش
یه چند دقیقه که خودم دیدم داره یواش صدام میکنه بهش گفتم جانم گفت جواد بکن توش دیگه طاقت ندارم گفتم شرمنده خودت گفتی کردن نباشه البته داشتم فیلم بازی میکردم گفت جون جواد منم از خدا خواسته کیرمو کردم داخل کوسش زیاد و شروع کردم به تلمبه زدم وای که چقدر حال میداد یه 5 دقیقه کردمش اونم آهو ناله هاش زیاد شده بود که گفت بیا بخورش کوسمو رفتم لای پاش داشتم زبونمو میکردم توی کوس پر آبش که دیدم سرم داره درد میگیره هر کاری میکردم سرم از لای پاش بیرون نیومد بهش گفتم چکار میکنی گفت جون جواد تکون نخور که بعد فهمیدم ارضا شده . منم که کیرم داشت میترکید تو دستش گرفت شروع کرد رو سینه هاش مالیدن که آبم اومد ریخت رو سینه هاش منم از حال رفتم . از اون به بعد باهم بودیم تا 2 سال اگه دوست داشتین براتون تعریف میکنم شرمنده طولانی شد بای
نوشته حمید
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 97
#680
Posted: 4 Mar 2014 13:37
ریحانه دوست دخترمن
سلام اسم من سیاوشه 21 سال دارم ماجرای من با دوست دخترم هست بنام ریحانه که18 سال داره وتازگی ها بهم زدیم از ریحانه بگم قد بلندی نداشت لاغر بود ولی چشمهای زیبای داشت با سایز سینه65 ولی خوش فرم بود.
وقتی که باهم دوست شدیم چند باری به خونه ما اومد که بار اول یه چایی ازم خواست تا چایی رو خورد گفت میخوام برم مدرسه و امتحان دارم موقع رفتن یک لحظه منو غافل گیر و منو یه بغل دو سه ثانیه ای زد و بعد هم با اژانس رفت مدرسه بار دوم راضی شد که پیشم بخوابه و هم دیگرو بوس کنیم و اینم انجام شد تا کم کم پیشرفت کردیم تا لب ومالیدن بدن و خوردن سینه ولی لخت لخت نشدیم تا روز تولد ریحانه براش یه کادو گرفتم چون در شهر دیگری بود چند وقت نیومد تا تیرماه سال۹۲ که خانواده رفتن مشهد زیارت و ریحانه یک روز اومد تا هم بیاد پیش من هم برای کادوی تولدش ازش خواسته بودم که لخت لخت پیش هم بخوابیم چون هم من و هم ریحانه بار اول مون بود یکم ترس داشتیم ریحانه اومد تو خونه و یکم حرف زدیم تا اینکه گفت: بخوابیم منم از خدا خواسته سعی کردم مانتو ریحانه یک سبزلیموی بود رو باز کنم که خودش کمک کرد تا باز شد سریع انگشت تو سوراخ نافش کردم که خنده اش گرفت و بعد سوتین رو که رفتم باز کنم گفت نمیخواد باز کنی و کشید از بالا سوتین رو در اورد و حالا فقط مونده شرت و شلوار که من رفتم در بیارم که تا دست پشت کش شلوار مخمل ریحانه کردم خودش رو یکم کشید بالا تا بتونم شلوار رو دربیارم استرس عجیبی داشتم چون اولین بار از نزدیک داشتم کس رو میدم اروم کشید پایین شرتی در کار نبود ......جای موهای صاف شده پیدا شد قلبم داشت از سینه ام میومد بیرون تا اینکه کس ریحانه پیدا شد اون چیزی که من تصور میکردم با این کس خیلی فرق داشت حالا نوبت من که لخت شوم خودم پیراهن و شلوارم رو در اوردم و خوابیدم کنارش چندباری خواست به کیر بلندشده من نگاه کنه که هر بار با جمله"نگاه نکن نامحرمی"روبه رو میشد یکم که لب بازی کردیم به سراغ سینه هاش رفتم یکم میک زدم و گاز گاز کردم دوباره به سراغ لب رفتم ریحانه عاشق این بود که روی سینه ام بخوابه ازش خواستم یکم امتناع کرد وقتی که اسرار منو دید تسلیم شد و بر روی سینه ام اومد و کیر من روی شکم خودم و زیر شکم او بود چند دقیقه خوابید و بعد باز اومد کنار خوابید که من دستم را بین پای او گذاشتم که داغ داغ بود دستم نزدیک کسش بود ولی جرات نمیکردم که بهش دست بزنم چون کس او به نظرم با تمام کس های دنیا فرق داشت بالاخره بعد از نیم ساعت لخت خوابیدن لباس هایمان را پوشیدم و کادو را بهش دادم و رفت دفعه بعد قرار بود از کون بکنم که دوستی مان بهم خورد
دوستان اگر بد بود یا غلط داشت ببخشید
سیاوش
ویرایش شده توسط: siavashbad