انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 70 از 94:  « پیشین  1  ...  69  70  71  ...  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
عاقبت کل کل کردن

سلام به همه این اولین باریه که دارم خاطره مینویسم گفتم خاطره چون حقیقته و اصلا داستان نیست.الان ساعت ۲ نصف شبه ۱۹ تیرماه ۹۲ هست.این خاطره مربوط میشه به دی ماه ۹۱.من فروزان(اسم مستعار)۲۳ ساله تقریبا خوشگل با قد ۱۶۵ وزن ۵۹ هستم سفید و میشه گفت خوشگل.یه روز که مامان گفت داری میری بیرون میوه بخر بعد از برگشت به خونه رفتم میدون میوه فروشها بعد از خرید میوه از در میدون که بزنم بیرون یه ۴۰۵ زوم کرد به من یه پسر که قیافه مغمولی رو به بالا داشت ذل زده بود بهم منم مغرور گوزم حسابش نکردم دنبالم اومد و شماره داد منم محل نذاشتم ولی شمارش تو ذهن کودن من موند.خلاصه تا در خونت اومد چندین بار شمارشو تکرار کرد.منم اون مدت دوست پسر نداشتم اخه بعد نامزدیم دیگه دور این مارا نرفته بودم هرچند در طول این مدت سکس نداشتم ولی شیطنت زیاد داشتم و کون همه گذاشتم که کسی نتونست کونم بذاره که عاقبت...


خلاصه بعد چند روز خیلی حوصلم سر رفته بود با یه خط ایرانسل دیگه اومدم زنگ زدم به پسره که شماره داده بود.شب طرفای ۱۲ بود که زنگیدم برداشت بعد کلی مسخره بازی فهمید که کیم و گفت چرا زودتر زنگ نزدی و از این چرت پرتا.بهم گفت دانشجوی گچسارانه نفت میخونه من هیچی از خودم نگفتم گفت فردا میام که همو ببینیم گجساران تا شهر ما ۲ساعت راه هست.ولی من گفتم نه نیا خیلی کار دارم باید برم اداره کار تعاون.خلاصه همون شب اول حرفامون بهپیر کرد و یه دعوای حسابی کردیم منم قطع کردم و کرفتم خوابیدم.صبح که بیدار شدم ۱۴ اس داده بود و غلط کردن و از این کس شعرا.خلاصه بازم جواب ندادم نمیخواستم بدم.رفتم اداره باورتون نمیشه جلو ادارت وایساده بود اون هیچی از من نمیدونست حتی اسممو.دلم سوخت زنگ زدم گفتم وایسا کارامو انجام بدم میام بریم دور بزنیم.بعد از اتمام کارم رفتم سوار شدم در یه سوپری وایساد خرید کرد و رفتیم حوالی شهر.تو ماشین کلی تیکه بارش کردم و اون هیچی نگفت تا اینکه گفت زنم شو ازت خوشم اومده منم مسخرش کردمو خندیدم که یه دفعه دعوامون شد.دیدم پیچید به یه فرعی و وایساد یه دفعه جام کردم ولی به رو خودم نیاوردم ترسیدم گفت من ازت خوشم اومده باید زنم شی منم دیدم بحث جدی هست و ترسیده بودم گفتم نمیشه بذار یه مدت اشنا شیم همو کامل بشناسیم بعد.یه دفعه دیدم صورتشو اورد که لبمو ببوسه منم احازه ندادم که عصبانی شد و تق زد تو گوش ما....



هول کردم ولی باز نشون ندادم ترسیدم گفتم درو زاز کن میخام پیاده شم و داد میزدم که تق دوباره گذاشت تو گوشم و یه وسیله ای اورد که میزدی به ادم برق میگرفتت خودش گفت چیه گفت بوسم کن منم دیدم اوضاع خیطه بوسش کردم که گفت مانتو دربیار نمیدونید چه حالی داشتم مثل سگ التماسش میکردم و گفتم خواهش میکنم بیخیال شو که خودش افتاد به جونم گفت زیاد طول نمیکشه الان ارضا میشم منم مقاومت کردم که دوباره زد تو گوشم گفت داد نزن که اکه یکی رد شد میدم اونا هم بکننت.خیلی گریه کردم ولی اینگار ادم نبود شلوارمو از پام دراورد منم به کسم صفا نداده بودم ولی بد نبود مو داشت ولی نه زیاد.زیپ شلوارشو کشید پایین و کیرشو دراورد اولین بار بود از نزدیک کیر دیدم کیرش واقعا کلفت بود ولی زیاد بزرگ نبود ولی کس پر کن بود.افتاد روم به خیال خودم الان لاپایی میزنه تموم ولی دیدم داره دور کسم کیرشو میماله گفتم تورو خدا تو نکن دیگه بدبختم نکن و زار زار گریه میکردم و اونم گفت تو باید مال من شی گفتم میشم ولی بذارش برا بعد که دیدم یه دردی اومد سراغم که از درد پریودی صد درجه بدتر .....



کثافت کیرشو تا ته کرد تو کسم وقتی که چند قطره خونو روی کیرش دیدم دلم میخواست بمیرم من زن شده بودم زن کسی که نمیشناختمش منی که یه عمر به همه زدم ولی عاقبت اینجوری شد.خیلی درد داشتم خیلی اونم مث وحشیا فقط میگفت فاک می فاک فاک.بیشعور فقط فیلم دیده بود معنیشم نمیدونست.نمیدونم چقد گذشت که کیرشو دراورد و خودش شروع به جق زدن کیرش کرد و ابشو که زیاد نبود پاشید رو رونم.و یه لب ازمن گرفت که بوی گوه میداد دهنش.و رفت رو صندلی خودش لم داد.من موندم یه دنیا بی ابرویی برا نامزد چند ماهم.دیگه هیچ حرفی نزدم.شلوارمو پوشیدمو اروم گریه میکردم اونم حرکت کرد.تو راه خیلی بهش فحش دادم ولی اون چیزی نگفت موقع پیاده شدن گفت دیگه به من زنگ نزن.منم چیزی نگفتم و رفتم.افسرده شدم شدید نمیدونستم چیکار کنم دوباره بهم زنگ زد و به گوه خوردن افتاد که میاد خواستگاریم دوستم داره ولی من که نامزد داشتم.دیگه اون خط رو شکوندم و دیگه هیچ خبری ازش ندارم.فقط ماه پیش در کمال ناباوری رفتم شیراز مطب زنان برا معاینه اگه بشه عمل کنم که بهم گفت خانم شما ارتجاعی هستید ولی سکس داشتین دیگه بهم نامه داد برا شب زفافم....


بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
منی که یه عمر همه رو انگل کردم عاقبت اولین سکسم این شد


فروزان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
بی اف تصادفی

سلام.من یه دختر 20 ساله ی دانشجوام..قد و هیکلم سکسیه..و یه جورای همه ی بچه های دانشگامون دنبالم بودن...اسم بی افم مازیاره..که الان دوستای خوبی با هم هستیم...اما آشنایی و صمیمیتمون از اونجایی شروع شد که...
یه روز صب که می7واستم برم دانشگاه دیر از خواب پاشدم و سرویسمم رفته بود..تند تند آماده شدم و سریع خودمو رسوندم ب6 دانشگاه..داشتم میدوییدم که برم تو که یهو محکم خوردم به یه پسره و تمام کتابام از دستم افتاد..اونم کلی عذر خواهی کرد و کمکم کرد کتابامو جمع کنم..بعد گفت:مازیارم..میشه اسمتونو بپرسم؟منم اروم گفتم نفس...گفت از آشناییتون خوشبختم....


_همچنین..
_ساعت چند کلاساتون تمومه؟
_یازده..چطور؟
_میشه با هم بریم کافه نیلوفر؟
واسه چند ثانیه سکوت کردم..اومد نزدک و بازوامو گرفت:گفت اااااا الان یکی میبینه!گفت هییییس ..ساعت یازده زیر درخت نارنج روبروی دانشگاه..
و رفت..
رفتم سر کلاس..تمام مدت همش فکرم پیش اون بود..چه بازوای خوش فرمی داشت...قد..هیکل..همچی بیست..
خلاصه ساعت یازده شد و باهم رفتیم کافی شاپ..کم کم سر بحث باز شد..گفت:میدونی که پشت سرت تو دانشگاه چیا میگن؟
_نه!چی میگن؟؟؟
_بس کن!خودتم میدونی پسرا که به هیکلت نگا میکنن دهنشون آب میوفته..
_ممم....توام هیکل جذابی داری..


_چی رو تو هیکلم دوس داری؟
اینو که گفت یکم جا خوردم..تنم داغ شده بود..یکم زیادی تند رفت...فهمید هول کردم..دستمو گرفت گفت:آروم باش عروسک...این شماره ی منه..اگه دوس داشتی...
و یه کاغذو تو دستم گذاشت...گونمو سریع بوسید و یه چشمک بهم زد و رفت...اونشب تو خوابگاه تموم فکر و ذکرم پیشش بود...اوووف داشتم هیکل لختشو تصور میکردم و دیوووونه میشدم...بهش اس دادم:سلام...نفسم..
_سلام جیگرم!خوبی؟؟
_مرسی..تو چی؟داری چیکار میکنی؟
_منم خوووب!تازه از حموم اومدم..خودمو خشک میکنم..
اینو که گفت دیگه قاطی کرده بودم..وای..بدن خیسش..لخت لخت..زیر دوش حموم..اوف...بی اختیار بهش اس دادم لبامو ببوس...
گفت ا؟پس توام تله سکس؟
گفتم اذیتم نکن..سکس میخوام...
گفت بیا پیشم..تنهام..گفتم خوابگا رو چیکار کنم؟گفت با من.یه ساعت دیگه میام دنبالت..منم خوشحال!زود رفتم حموم و کل هیکلمو برق انداختم..اومدم و یه آرایش تیره ی سکسی کردم..یه شرت لامبادای قرمز و یه سوتین توری قرمز پوشیدم..موهامو هم اتو کردم...مازیار اومد دم در..سریع مانتو شلوارمو پوشیدم و رفتم...گف به مسیولمون زیر میزی داده..
بعد گفت:خب جیگرم چی پوشیده واسم؟
_نشد دیگه!لباسامو درمیاری میبینی.....


_اووف جون...طاقت ندارم...اون سینه هان دارن جر میدن مانتوتو...اوف...چه تیکه ای هستی...
کل مسیرو حرفای سکسی زدیم...رسیدیم خونش..ماشینو پارک کردو منو بغل کرد و برد داخل خونه...گفت:بشین رو مبل..میرم میوه بیارم..همین که رفت تو آشپز خونه رفتم و لباسامو دراوردم..الان یه سوتین و شرت تنم بود..رفتم تو آشپز خونه..پشتش به من راه بود و میوه ها رو میچید..دستمو از دوطرف کمرش اوردم و حلقه کردم...خودمو چسبوندم بهش..اروم برگشت..صورتشو بهم نزدیک کرد و لبامو آروم بوسید...زبونشو رو لبام لیز میداد..منم محکم تر خودمو بهش میچسبوندم..حسابی لبامو میمکید..منم زبونشو میخوردم...کم کم احساس کردم کیرش داره بلند میشه..وای...داشت میخورد به شیار وسط کسم...خوشم اومده بود...لباشو از لبام جدا کرد..گفت بریم تو اتاق...منو رو تخت خوابوند..لخت شد و اومد رو تخت..فقط شرت پاش بود..کنارم به پهلو خوابید..دستشو گذاشت رو رونم و شرو کرد به لیسیدن گردنم...اوووف..ااخ جوووووونم...چه لذتی داشت..نوک زبونشو رو گردنم لیز میداد..اروم اومد پایین تر..یهو منو چرخون و خودش روم نشست..سرشو اورد سمت سینه هام...توک سینمو گاز میگرفت...ممم...جووونم..اروم اروم مک میزد و میخوردش...من تو آسمونا بودم...وای چه لذتی داشت..تند تند مک میزد و گاز میگرت..سینه هام قرمز شد..یهو گفت پاهات باز کن..رفت لای پاهام..شرتمو زد کنار و گفت جووووووووووووووون..چه خیییسه..و دهنشو گذاشت رو کسم...کسمو میمکید و آبشو میخورد..هی با چوچولم باز میکرد...زبونشو کرد تو سوراخ کسم و حسابی میچرخوند..وای وای وای...اوووف جووووون.. داشتم میردم..سرشو تو کسم فشار میدادم...گف ااخ...اخ..ااییی..من کیر میخوام...ااااه...



سریع بلند شد وایساد.منم لب تخت نشستم..کیرش شق شده بود...حسابی تفیش کردم..بردمش تو دهنم و نوکشو حسابی مکیدم.مممم.ممم...با خایش بازی میکردم و سرمو رو کیرش بالا پایین میکردم ...محکم ساک میزدم و کیرشو میخوردم..یهو سرمو بلند کرد و منو به شکم انداخت رو تخت..گفت میخوام کس خیس و خشکلتو جر بدم عسسسل...گفتم جووون..کسم مال تو...کیرت مال کسمه...کسم داره واسه کیرت له له میزنه..اوووف...اایی. کیر میخوام..انگشتشو کرد تو کسم..وای وای.اوووف..چه داغ و تنگه...انگشتشو تو کسم بالا پایین میکردم...منم اه و اوهم در اومده بود..کیرشو مالید دور کسم و سرشو حسابی خیس کرد..گذاشتش در کسم و ارووم کردش تو..وای..جووون چه کیییییری بود...کیرشو تا دسته کرد تو کسم...از لذت داشتم میمردم...خوابید روم و شروع کرد تلمبه ز ن...کیرشو میکرد تو کسمو در میاورد...تند تند عقب جلوش میکرد...کونم تند تند به رونش میخورم و صدا میداد..دوتامون داشتیم دیوونه میشدیم و اه و اوه میکردمیم...یهو سرعتشو خیلی زیاد کرد...کسم داشت جر میخورد...منم داشتم ارضا میشدم..کیرش به ته کسم میخورد...جووون...یهو دوتامون اروم و ری جون شدیم ...ازم یه لب گرفت...سینه هامو لیسید و کسمو ناز کرد....


بعد هم آروم پیش هم تو بغل هم خوابیدیم...
این بود لذت بخش ترین سکس عمر من...


نـــفس
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سالهای دور از کیر

سلام اولین باره که میخوام داستان بنویسم واگه بده نخونید من اسمم سارا هست 26 سالمه خیلی خیلی خیلی حشری هستم 160 قدمه75 وزنم وسینه هام 85 . من دوران دانشجویی پدر سکسو در آوردم هر مدل که بوده رو امتحان کردم ولی بعد از دانشگاه چون تو شهر کوچیکی زندگی میکنیم و همه همهجوره خانوادمو میشناسن 4 سال سکس نکردم حتی با پسری دوست نشدم.


یه شب تو فیسبوک یه پسر منو اد کرد طبق معمول یکم تو پیجش کنجکاوی کردم دیدم فیک نیستو ادم حسابیه بچه محل هم هست .خلاصه منم قبول کردم.چند شبی تو فیس و ویچت تا 5 صبح زر میزدیم تا مطمین شدم منو نمیشناسه خلاصه حرف سکس شد منم گفتم حرفشم نزن منتظر بودم بگه نمیشه تا باهاش خداحافظی کنم(اکثر پسرا این اشتباهو میکنن).ولی بیچاره دیگه هیچ حرفی نزد منم خر کیف شدم در صورتی که خیلی اهل سکس بود چند روز دیگه خودم حرفشو پیش کشیدم گفتم از لحاظ سکس چی کار میکنی بعد کلی2 ساعت منو من گفت جق میزنه منم گفت میخوام باهات سکس کنم میخوام تو دوستیمون چیزی کم نباشه تعجب کرد منم گفتم امتحانت کردم ومیخوام بیام پیشت





.دفعه اول بود میرفتم خونشون اولین قرارم هم بود حالا فکرشو بکنید هول سکس که میگن ما دوتاییم رفتم تو مانتو رو در اوردمو شالمو گرفتو نشستم اهنگ گوش میدادیم جفتمون خجالت میکشیدیم خلاصه با این بهونه که سردمه رفتم تو بقلشووووووووووووووو بوسم کرد منم زود لباشو چسبیدم و روی تخت دراز کشیدیم بوی عطرش حشریترم میکرد. تو چت راجب همه چیزایی که دوست داشتیم تو سکس و فانتزی هامون حرف زده بودیم .میدونستم رو سینش حساسه سریع دستمو بردم تو سینه هاش عاشق موهای رو سینش شدم از لباش سیر نمیشدم نمیخواستم لبم از لباش جدا بشه ولی دلم کیر میخواست حتی دیدنش بعد 4 سال دیوونم میکرد



سعی کردم تیشرتشو در بیارم خودشم کمک کردو پرتش کرد پایین منم سینه هاشو میخوردم اونم سریع لباس منو در اورد جفتمون داغ کرده بودیم اگه تو برفم میخوابیدیم برف اب میشد تو چند ثانیه همو لخت کردیم یکم وحشی شده بودیم جفتمون لخت که شدیم چسبیدیم به هم جوووووون الانم که یادش میوفتم دلم میخواد لباشو میک میزدمو زبونشو میخوردم وگاز کوچلو گرفتم اومد رو گردنم نفس میزد تو گوشم داشتم دیوووونه میشدم گرمای لبش رو گردنم حس عالیی بود از کنارم بلند شد منم به شکم خوابیدم پشتم به حالت سجده نشست از ساق پام شروع کرد به خوردن و لیسدن منم رو ابرا بودم نزدیک کونم که شد دستشو گرفتم و کشیدم رو خودم گفتم بسه الان میخوام خواهش میکنم توله یه خنده رضایت زدو منم همون جور که رو شکم خوابیده بودم کونمو دادم بالا و قنبل کردم چون داگی دوست داره. بهش حسودیم شد با کون گنده ای که من دارم چه منظره ای رو داشته میدیده خخخخ چسبید بهم و کیرشو مالید به کسم از اونجا که میدونست دارم میمیرم واسه کیرش تو نمیکرد یکم اذیت کرد و گودی کمرمو لیس میزد اخ واوخمممممم رفته بود بالا صدا ماهواره رو زیاد کرد و سر کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم اونجا بهش گفتم بذار جلو



هنگ کرد اخه گفته بودم دخترم باور نمیکرد تا با انگشت بهش ثابت کردم .فکر کنم خر کیف شده بود یه دفعه گذاشت سرش و فشار داد توم چنان جیغی زدم که گفتم الان همه خانوادش میریزن پاییین بعد 4 سال کیر ندیدن خیلی تنگشده بود خودم درد داشتم شروع کرد تلمبه زدن وایی داشتم میمردم فقط سرمو گذاشته بودم روبالش و جیغ میزدم اونم از پشت تلمبه میزد واییییییییییی که جفتمون رو ابرا بودیم دیگه تلمبه زدنش ریتم گرفته بود یه 10 دقیقه ای شد (((((((گفته بود خیلی زود ارضا میشه منم ازش خواهش کردم قرص نخوره میترسیدم زیاد طول بکشه و اذیت بشم بعد 4 سال سکس نکردن .قبلش فقط یکم از اسپری که برده بودم زد ه بود ))))))))) ولی خیلی حشریم میگرد با دست میزد رو کونم عاشق صداشیم جفتمون منم داشتم ارضا میشدم داد میزدم بکن فهمید دارم میام و تند ترش کرد اخ واوخممممممممممم رو هوا بود و اونم داشت نفس میزد که من بیشتر حشری میشدم با چند تا تلمبه محکم که تخماش میخورد رو چوچولم ارضا شدم و اونم چند لحظه بعد ابشو رو کمرم خالی کردو اومد یه لب ازم گرفتو کمرمو پاک کرد . بعد اون یه سری دیگم سکس کردیم تو چند حالت دیگه خیلی از رابطمون راضی هستیم


نوشته ؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
هنوزم به یاد امین ارضا می شم

کارم طوری بودکه بایکی از ادارات دولتی باید هرروز تماس میگرفتم و هرروزهم با امین صحبت میکردم.تایکسال اوضاع همین بود صداشو دوست داشتم خیلی جذاب بودوندیده دوستش داشتم یه روز دلمو زدم به دریا رفتم ببینمش که نبود و چند روزی مسافرت بود.خلاصه بعد ازبرگشتن وقتی شنید اومده بودم محل کارش کلی حسرت خوردو قرارشد یه روز عصر بیاد فلشش رو بهم بده و فیلمی رو که یک دنیا تعریف میکردبرام بیاره.منم ذوق مرگ از دیدنش .دی ماه بودوسرد فقط تونستیم یه احوالپرسی کنیم و هردومون انقدهیجانزده بودیم که ترجیح دادیم زودخداحافظی کنیم.اینطوری رابطه مون شروع شد اما فقط تلفنی و اس ام اسی!تعطیلات عید خوبی بودامین تنهابود و فرصت کافی واسه حرف زدن و دل دادن و عاشق شدن.بارها وعده یه قلیون حسابی بهم داده بود اما تااحساس کردعاشقش شدم و اونم وابسته میشه کشید کنار و تمام پیاما و سوالاموبیجواب گذاشت



منم خیلی پاپیچش نشدم گفتم لابد دوست نداره باهام باشه.اما بعد ازگذشت8ماه یه روز اس دادکجایی میتونم ببینمت؟ جاخوردم و شوکه شدم با یه عالمه ناز واسه فرداعصرقرارگذاشتم و دوباره همون قصه اس و تلفن و وابستگی و ......دیگه بیخیالش شدم.بخاطریه مسائلی بین درسام 2سالی فاصله افتاده بود که توهمین مدت مشکلم حل شد و درسمو ادامه دادم 2سال گذشت سراغمو ازیکی ازدوستام که اتفاقی شناخته بودش گرفت و دوباره....ایندفعه ازدستش نمیدادم تواولین پیامایی که میداد گفتم میخوام ببینمت و اونم مشتاقتر ازمن و شروع شد..4روز بعد توی ویلای خارج از شهر اون بودیم.البته بعنوان تلافی قلیونایی که قول داده بود اونروز فقط باحرف و نگاه کردن به هم گذشت.بازهفته دیگه اونجا بودیم وقلیون و البته ایندفعه شراب هم بود.باخودم گفتم اگه نبوسیش تاآخرعمرپشیمونی.کنارش لم داده بودم صورتم چسبیده به صورتش بودصورتشو بوسیدم دیدم هول شده و شوکه لبموگذاشتم رولبش داغ بود...نفساشم داغ بود اولش هیچ واکنشی نداشت اما وقتی نرمی و راحتی منو حس کرد لباشو جمع کرد زبونشوگذاشت روزبونم و توی دهنم میچرخوندش نفسام بشماره افتاده بودلبامو آروم رهاکرد و شروع کرد به بوسیدن ونوازش کردن گردن و شونه هام.یادم رفت بگم وقتی که داشته توی زمین بازی میکرده دست راست و پای چپش میشکنه!!!حالا وضع منو ببینین!!!!!!45دقیقه ای فقط بوسیدم و بوییدمش که دیگه انقد مامانم زنگ زد مجبورشدیم برگردیم.



اما من که نذاشتم بهمین جاختم بشه میدونستم تا دوباره احساس وابستگی کنه میکشه کنارمنم بااحتیاط جلومیرفتم 2هفته بعد بازاونجابودیم اما ایندفعه شب پیشش بودم(باهزارکلک)یه چادرزدیم و بعد کشیدن چنددورقلیون و2تافیلم من ازخستگی بیهوش بودم خودش پیشنهاد خواب دادساعت یک و نیم بود خوابیدیم کنارهم اما بافاصله!باگوشیش بازی میکرد سرموآوردم کنارسرش که منم ببینم کم کم دستش اومد زیرسرم منوکشید طرف خودش ومحکم بغلم کردنفسم بند اومده بودصورتشوچسبوندبصورتم و بازم من پیش قدم شدم لباش داغ و مرطوب بوداماایندفعه لباش یه حس دیگه داشت یه جور ولع یه لذت.داشت دیوونم میکرد هنوزطعم لباش یادمه شروع کردبه خوردن گردن و شونه هام و لاله های گوشم نمیدونستم گوشم اینقد حساسه یا شاید به نفس و زبون امین حساس بود آخه دیگه هیچوقت اون حس رو نداشتم امین که دست راستش توگچ بود کلافه بوذ با ناز و اشاره و نوازش اشاره کرد تاپمو در بیارم و منم مشتاااااااق.بدن من خیلی ظریف و کشیده است کمر باریک و باسن پهن نمیدونم امین حسش چی بود حرف نمیزد که!به سینه هام که دست زد سردی دستاش موهامو روتنم سیخ کرد.وای..این امین بود؟



مردی که بوسیدنش آرزوم بود؟حالا نوازش دستاشو رو تنم دارم حس میکنم.با یه دست سختش بود سوتینمو خودم بازکردم اومدم روش بادستام دوطرف صورتشوگرفتم و دیوونه شدم بوسیدمش از پیشونیش تا روی شکمش که یه لحظه کیر شق شده شو زیرپام حس کردم دیوونه شدم نفهمیدم چجوری از شلوارش آوردمش بیرون بدنش سفت بو دو پایین کشیدن شلوارک و شرتش سخت بود همونجوری گرفتمش تودستم سرشو گزاشتم رولبام داغ داغ بود آه و ناله ش دراومده بود باهمون دست چپش دستشو میکشیدرو باسن و رونام و سینه هام و نوک سینه هامو میمالید منم حشری.....چجوری باید ادامه میدادم کیرشو از دهنم درآوردم و شروع کردم به بوسیدن شکم و روناش.یهو پاشد و منو برگردوند و خوابید روم آخ ....مالیده شدن کیرشو روپاهام و رونام و شکمم حس میکردم دلم میخواستش لخت و داغ میخواستم داشت صورتموو میلیسید و کیرشو محکم میمالید روی پام که دیدم یه آخ دردناک گفت و از روم اومد پایین ترسیدم گفتم چی شد امینم؟آخیییی طفلکی نمیدونست پاشو بگیره یادستشو که روش فشار بود.دلم براش سوخت!کنارم خوابید و منومحکم تو بغلش نگه داشت من زودترازامین خوابم برد تمام شب توبغلش بودم و دستم تودستش بود.خلاصه فرداصبح برگشتیم بعد از یکهفته امین اس دادکه عزیزم ویلا رو فروختم و دارم از کزمان میرم واسه همیشه.خاطرات خوب و زیبایی باهات داشتم و....میدونم دوستم داشت اما ذوست داشتنش خاص خوذش بود.الان ازدواج کردم و خاطره اون سکس نصف و نیمه(در واقع عشق بازی نصف و نیمه)زیباترین و خاصترین خاطره زندگیمه.هنوزم گاهی توبغل شوهرم با یاد لبا و دستا و کیر امین ارضامیشم...


نوشته حمید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اونقدرام که فکر ميکردم سخت نبود

سلام. من مهیاسم.

.19 سالمه قدم دقيق 169!،با پسرا زياد رابطه داشتم ولی تا به حد صميمی ميرسيد کلا زده ميشدم و رابطرو قطع ميکردم سکسم دوست داشتم واقعا،ولی به مرحله ی عمل که ميرسيدم حتی از تماس دست پسرا منزجر ميشدم هيچ وقت نفهميدم چرا...بيخيال تا اينکه با يه پسر 8 سال بزرگتر از خودم به اسم پارسا دوست شدم اخلاقاشو دوست داشتم خيلی مغرور و آروم،يه جورايی آدم حس ميکرد ميتونه بهش تکيه کنه،عاشق حساسيتش رو من بودم ولی فرق بزرگش با من اين بود که قبل من سکس زياد داشت خب خيلی ازم بزرگتر بود حق ميدادم بهش ولی مشکل اينجا بود که از همون اول گفت من منتظر ميمونم تا خودت بخوای ولی حتما سکس باهاتو ميخوام.منم گفتم فوقش سر سکس به هم ميزنم ديگه اينم مثل قبليا.چند ماهی با هم بوديم و انقد بهش وابسته شده بودم که يه روزم بدون اون طاقت نمی اوردم خانوما نميدونم ميدونيد يا نه ولی اينکه با پسری باشيد که هم اخلاق و ظاهرشو دوست داشته باشيد و هم ثابت کرده باشه که دوستون داره فوق العادست،کم کم داشتم بهش کشش جنسی پيدا ميکردم نه سکس کامل ولی واقعا لمسشو دوس داشتم،تو اون چند ماه حتی يه بارم لبامو نبوسيد نه که پسر پيغمبر باشه ها شيطنتاشو ميکرد فقط چون فهميده بود دوسش دارم تو کف بغل کردنو بوسيدنش گذاشته بود منو بدجور،تا اينکه يه روز گفت مهياس،ديگه ميخوام!منم که شوت گفتم چيو؟گفت تورو ديگه،گفتم يعنی چی؟اونم که بی اعصاب!!گفت يعنی آخر هفته بيا خونمون.



خيلی حس بدی بود چون واقعا ميترسيدم برم گفتم ميترسم و اين حرفا اونم گفت قرار نبود بزنی زيرشا،گفتم نميخوام گفت چرا ميخوای فقط چون اولين بارته ميترسی گفتم نميام گفت چرا ميای!مثل باباها باهام رفتار ميکرد هميشه آخرم کاری رو که ميگفت انجام ميدادم،گفت تا حالا من کم هواتو داشتم؟اذيتت کردم؟مجبورت کردم کاری رو بکنی که به ضررت باشه؟الانم جفتمون نياز داريم که باهم باشيم قول ميدم اذيت نشی،خودتم ميدونی ميخوامت خانوادمم ميدونن پس بچه بازی درنيار.گفتم يه کم ديگه وايسا گفت نه ميتونم نه ميخوام ،بدجور بدنتو ميخوام،از کشاکش بعدش نميگم و يهو ميرم سر روزی که با ماشينش اومد دنبالم تا ببرتم خونه،خانواده ی اون که ميدونستن با منه خانواده ی خودم،اون روز خونه نبودن،خلاصه اومد دم در دنبالم از استرس تمام بدنم يخ کرده بود،خونشون خيلی بزرگ بود گفت تو برو تو اتاق کنار آشپزخونه لباس عوض کن چيزيم خواستی صدام کن بعدم رفت تا قهوه بذاره،مانتومو در آوردم موهامم مرتب کردمو اومدم تو هال نشستم پيشش انقد هيجان داشتم که اصلا نگاش نميکردم.گفت مهياس ازم ميترسی؟بهش که نگاه کردمو دلخوريو تو چشاش ديدم دلم واسش ضعف رفت،گفتم نه خجالت ميکشم،يه لبخند زدو سرمو گذاشت رو شونش،دستشو کرد تو موهای مشکی لختم که تا باسنم ميرسيد و به خواستش بازش گذاشته بودم،گفت ميدونی چقد ميخوامت مگه نه؟سرمو بالا پايين کردم،خم شد و روی بينيمو بوسيد بعد چونه گوش و...از لذت چشامو بسته بودم که با شيطنت گفت مهياس خانوم خوابش مياد؟و يه ابروشو داد بالا دلم واسه خنده ی شيطونش غش رفت.



يه کم بيشتر به خودش فشارم دادو لباشو گذاشت رو لبام حسش فوق العاده بود،آروم و با ولع لبامو ميخورد و با دستش زير موهامو نوازش ميکرد انقد شل شده بودم که حتی نميتونستم همراهيش کنم لبشو از لبام جدا کرد و اينبار با صدای دورگه و گرفته گفت دیگه منم خوابم مياد و دستم و کشيد و برد به سمت اتاق خواب،منو رو تختش خوابوند و تيشرتشو در اورد عاشق ّيکلش بودم حالام با يه رکابی سفيد داشت کنارم دراز ميکشيد،لبامو دوباره تو لباش گرفت و ايندفعه خشن تر بوسيد يه دستش زير سرم و اون يکی زير لباس رو شکمم بالا پايين ميشد،ديگه لبام داشت سر ميشد که شروع کرد به بوسيدن و گاز گرفتن گردن و شونه هام چون يقه لباسم باز بود سوتين ليموييم و ميديد،ليموييو انتخاب کردم چون هم به پوست گندميم ميومد هم پارسا عاشقش بود،دکمه های لباسم و باز کرد و انداختش کنار چند ثانيه خيره به سوتينم بود،سايز سينه های من 75،بزرگ نيست ولی برجسته و سفته،که از روی سوتينم مشخصه،آروم از پشت بند سوتينم و باز کرد و درش اورد نگاه خمارشو که روی سينه هام ديدم واقعا خجالت کشيدم،از همه بدتر که نوک سينم کاملا برجسته شده بود،کنارم دراز کشيد و برم گردوند حالا پشتم بهش بود دستاشو از دو طرف بدنم اورد و سينه هامو گرفت و شروع کرد به ماليدنو همزمان قربون صدقه ی اين نوک صورتي برجسته که هر چند لحظه يه بار با دوتا انگشتش فشارش ميدادو ميکشيد ميرفت من هم از سر خجالت و هم لذت فقط نفس نفس ميزدم.بعد برم گردوندو شروع کرد به ليسيدن و مکيدن سينم،واقعا تو سکس خشن بود تازه ميديدم که داره خودشو کنترل ميکنه از لذت و درد به خودم ميپيچيدم جوری سينه هامو مکيده بود گه وقتی بلند شد نوک سينو هام اندازه برج ايفل شده بود،



بلند شد و بلافاصله شلوار و رکابيشو درآورد و اونجا بود که آلت برجستشو که داشت شرتشو پاره ميکرد ديدم،تازه فهميدم که چرا انقد خشن شده،شلوارو شورتمو باهم يه جا درآورد،شوکه شدم و ترسيدم،واقعا ترسناک شده بود هم خودش هم آلتش،خودم و جمع کردم که متوجه حال من شد با صدای بم شدش گفت مهياس،من که اذيتت نکردم،کردم؟سرمو تکون دادم يعنی نه،به آلتش اشاره کرد گفت ببينش باور کن ديگه نميتونم آروم باشم همين الان ميخوامت،نترس باشه؟گفتم باشه فقط حواست به من باشه،گفت هميشه هست و خم د،لای پام خيس خيس بود،شروع کرد به ليسيدن رون و پاهام،لای هامو نگاه کرد و گفت اونجا چي واسه من گذاشتی؟لای پامو باز کرد و گفت مهياس اين مال کيه؟هوم؟گفتم تو،پامو کامل باز کرد و گفت مال خودمی با دستمال روی آلتم رو پاک کرد و شرتشو درآورد آلتش سيخ سيخ بود شايد حدود 15 سانت،اولين بار بود آلت مردو از نزديک ميديدم ولی اون لحظه اصلا حس نکردم چيز ترسناکيه،پاهامو بست و گذاشت لاش و شروع به عقب جلو کردن کرد گاهی اوقات که آلتش به چوچولم ميخورد واقعا لذت داشت يکم بلندم کرده بودو با دستاش از زير باسنمو گرفته بودو ميماليد



،بدجوری نفس نفس ميزت نميدونم چقد جلو عقب کرد و سينه خورد ولی يه دفعه اوردش بيرونو آبشو ريخت رو سينه و شکمم،بعدم با بی رمقی افتاد کنارم روی تخت،گفت عاشقتم گفتم منم،گفتم خوب بود؟گفت عالی عاشق رونای تپلتم،اومدم برم لباسمو بپوشم که گفت کجا؟بيا تموم نشده که گفتم بابا ديرم ميشه توروخدا يه بار ارضا شدی بسته ديگه گفت پس تو چی؟بيا اينجا يه لحظه،رفتنم همانا و دوباره مکيدنه سينه هام همانا بعدشم دستشو برد لای پام و با ماليدنه چوچولم ارضام کرد،يکم درد داشت ولی نفس گير بود،نميدونم ارضا شدم يا نه البته چون ديرم شده بود بايد سريع ميرفتم،اون روز پارسا منو با يه خاطره ی خوش رسوند خونه،اونقدرام که فک ميکردم سخت نبود
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
تو همونی که از دختر های چاق بدت میاد؟

ساعت 4 عصر بود که پسر داییم(آرمان) زنگ زد که کجایی؟ گفتم: پیتزا سعید، گفت سر طوس ام پنج دقیقه دیگه با پروانه(دوست دخترش 17 ساله، چادری، یکم چاق، ولی سعید میگفت هم خوب ساک میزنه هم از سکس پشت خوشش میاد ) میایم دنبالت. گفتم باشه.
اومدن گفتن باید لادن خواهر پروانه رو هم بر داریم (بعدا فهمیدم 19 سالشه، این هم چادری، هم هیکل خواهرشه و یه ساله ازدواج کرده) لادن تا نشست تو ماشین شروع کرد داد و بیداد که چرا اینقدر طول دادید همش ماشین ها برام بوق میزدن آبروم رفت...


اولین بار بود لادن رو میدیدم چهار تایی رفتیم یه کافی شاپ ولی لادن اونجا هم ول کن نبود، نمیدونم چی شد یه دفعه گفتم بیخیال شو دیگه توپولی یکم اومدیم بیرون بگیم بخندیما! اونم به من گفت همش تقصیره توه من تو خیابون اینقدر معطل شدم، با اون ابروهای پاچه بزیت! من گفتم به من چه! خلاصه سرتون رو درد نیارم اون روز ما دوتا همش به هم پریدیم من همش میگفتم که چه قدر از دختر های چاق بدم میاد و لادن مثل یخچال ساید بای ساید میمونه... میتونیم یه نخ ببندیم بهش جای بالون بفرستیمش هوا... اون هم میگفت حرف بیخود نزن ابرو کمونیه پاچه بزی! همینجوری گذشت و نزدیک های خداحافظی شد که لادن گفت اه همش تقصیره شماهاس موبایلمم باطریش تموم شد! پاچه بزی اون موبایلت رو بده شب خونه مامانم دعوتیم حتما باید زنگ بزنم الان... خلاصه زنگش رو زد و خداحافظی کردیم...
توی عمرم با دختری اینقدر جرو بحث نکرده بودم حتی فکر نمیکردم اگه دوباره هم دیگرو ببینیم تو روی هم نگاه کنیم. چند روز بعد برام یه اس ام اس اومد سلام چطوری؟ گفتم سلام شما؟ گفت تو همون پسره هستی که از دختر های چاق بدت میاد؟ اولش خیلی تعجب کردم گفتم شاید راجع به آرمان و خواهرش میخواد چیزی بگه...خلاصه بر عکس روز اول با هم کلی صمیمی حرف زدیم و خیلی دختر پایه ای نشون داد آخرش هم گفت شوهرم هفته ای یه روز تهران نیست دوست داشتی میتونی بیای یه سر بهم بزنی...


یه روز هماهنگ کردیم رفتم خونش در رو که باز کرد کف کردم! توی لباس خونه خیلی سکسی تر بود! موهاش مش بود و با آرایش، خیلی خوشگل شده بود! ناخود آگاه بغلش کردم و لپش رو بوسیدم. نشستیم روی مبل از زندگیش گفت که چون سر و گوشش می جمبیده خیلی زود شوهرش دادن! با شوهرش از روی اجبار ازدواج کرده و سکس زیاد میکنن ولی شوهره خوب ارضاش نمیکنه...(آخرش من نفمیدم چه سریه هر چی مرد شهوتیه زن سرد داره! هرچی زن شهوتی هم شوهر سرد داره بگذریم...) تلفنش زنگ زد، خواهر شوهرش بود، منم شروغ کردم تی شرتش رو درآوردن، اول اون دستش که آزاد بود، بعد موبایل رو خودم در گوشش نگه داشتم و کلا لباس رو از تنش در آوردم، وَاوو چه بدن سفیدی! ولی انصافا توپوله سکسی ای بود، بعد سوتینش رو از پشت آروم باز کردم، سینه هاش خیلی صفت نبودن ولی گنده بودن، هنوز داشت تلفون حرف میزد، شروع کردم بازی کردن با سینه هاش که تلفنش تموم شد. گفت واااااااای تا به حال هیچ کسی به این قشنگی لباسم رو در نیاورده بود! تو خیلی قشنگ درشون آوردی! بعد بردمش روی تخت و شروع کردم از لبای گوشتیش خوردن جدا لباش بدجوری خوردنی بودن! بعد یه دفعه دست کشیدم از خوردنشون و گفتم یه سوالی، واقعا ابروهام زشتن؟ خندش گرفت و گفت نه بابا! آخه توه پررو برگشتی گفتی توپولی! منم با اینکه از پسرهای ابرو کمونی خوشم میاد ولی واسه اینکه ضایع نشم به ابروهات گیر دادم! بعد منو هل داد و شروع کرد دکمه شلوارم رو باز کردن، بعد با شورتم هم زمان کشید پایین که یهو کیرم افتاد بیرون! (کیرم 18 سانته خیلی کلفت نیست ولی به جاش تخم هام خیلی نازن ) تا چشماش افتاد گفت جوووون عجب کیری ماله شوهرم همش 12 سانتیمتره زود هم آبش میاد... شروع کرد به خوردن، خیلی خوب میک میزد جوری که کم مونده بود تخمامو از سوراخ کیرم هورت بکشه تو دهنش... بعد من لباساش رو در آوردم شورتش هم کِرِم بود، رون هاش یکم چاق بودن ولی کس خوشگلی داشت، لبه های کسش هم جمع بودن و روی کسش کاملا بسته بود، من این مدل کس رو خیلی دوس دارم میبینمش یاد زبون گاو میفتم )


شروع کردم لیس زدن و میک زدن چوچولش که بعد چند دقیقه گفت بسه دیگه بکنن! کیرم رو گذاشتم لبه کسش یکم بالا
پایین کردم و فرو کردم توش، شروع کردم تلنبه زدن که گفت اگه جای حساس بدنم رو بخوری جوری شهوتی میشم که محاله باور کنی! گفتم کجاااااات؟ گفت گردنم! شروع کردم لیسیدن گردنش که بلافاصله صداش تغییر کرد شروع کرد آه و ناله و جیغ های ریز! انگار داره ارضا میشه! مثل وحشی ها شده بود من رو دوباره هل داد عقب و پرید روی کیرم! کیرم رو تند تند ساک میزد، تا تهش میکرد تو دهنش جوری که یکی دو بار کم مونده بود عُق بزنه... بعد بلندش کردم پاهاش رو با دستام بالا گرفتم و دوباره شروع کردم تلنبه زدن، تا احساس میکردم دارم میام در میاوردم و شروع میکردم خوردن کسش چون اصلا دوست نداشتم به این زودیا ارضا شم... بعد برش گردوندم کونش رو دادم هوا پاهاش رو جمع کردم زیر شکمش، کمرشم دادم پایین که کونش حسابی بیاد تو دستم، شروع کردم هم زمان که کسش رو میخوردم انگشتم رو خیس کردن تو کونش، اول یکی بعد چند دقیقه دو سه تایی



... بعد کیرم رو یه تف زدم و آروم کردم تو کونش و یکمی از کون کردمش، با هر جای بدنش که ور میرفتم جیغ و ناله ی مخصوص خودش رو داشت، واقعا داشتم از سکس باهاش لذت میبردم، ولی اون همچنان با ولع کیر میخواست، واسه همین یه فکری به ذهنم رسید! گفتم خیار سالادی دارید؟ گفت آره واسه چی میخوای؟ رفتم از یخچال آوردم، لادن رو دوباره مدل سگی خوابوندم خیار رو یکم کردم توی کونش اون هم یه بند آه و ناله و گاهی جیغ میکشید، بعد ته خیار رو قسمت زیر شکمم (بالای کیرم) گیر دادم و کیرم رو گذاشتم رو کسش آروم فرو کردم تو،جوری که هم زمان که تلنبه میزدم خیاره هم کمی جلو عقب میشد و خیلی بهش حال میداد... کمی بعد ارضا شدم و ریختم روی سینه و صورتش... دوتایی ولو شدیم رو تخت گفت: کثافت فکر کنم حداقل چهار بار ارضام کردی! بعد یه دوش گرفتم و لباسام رو پوشیدم و خداحافظی کردیم و اومدم خونه، تو راه اس ام اس دادم چه طوری؟ گفت کسم یکم داره خون میاد، وقتایی که زیاد سکس میکنم اینجوری میشه!!


نوشته ؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
یک شب مهتابی

لعنتی این جاده هم تمومی نداشت همیشه همینطور بود و ایندفعه کمر دردم باعث شده بود که راه طولانی تر بنظر بیاد هوا هم داشت تاریک میشد و رانندگی تو جاده های شلوغ و پر رفت آمد شمال سخت تر میشد اما فکر میترا و دیدنش و ... کلمو داغ تر می کرد و انرژی می داد اما با خودم عهد کردم اگه ایندفعه نتونم کارو تموم کنم دیگه تمومش می کنم بیشتر از یکسال از دوستی ما تو یاهو می گذشت و من بارها آمده بودم تقریبا هر ماه حداقل یکبار پنج شنبه ظهر از اداره می زدم بیرون و تا جمعه عصر با هم بودیم ولی تنها از اون هیکل و صورت زیبا بوس و دوبار آخر دیدارمون تونستم با لاخره لباس با لاتنه رو دربیارم و کلی با اون سینه های سفید و کوچولوش حال کنم
من بشدت عاشق سکس از عقب بودم و اونم بشدت می ترسید و هر بار که با هم بودیم یه شلوار لی با کمر بند و هزار تا دکمه که مثل سیم خاردار بود می پوشید


رسیدم سر محلشون وای ایندفعه از دفعات قبل هم محشر تر شده بود قد بلند پوست روشن چشای سیاه موهای بلوند مثل مانکنای امریکایی بود
آمد تو ماشینو بعد احوالپرسی گفت کمرت چطور درد می کنه هنوزم میترا کجا بریم بریم مهمون سرا اول من سوئیت بگیرم وسایلمو بگذاریم بریم بیرون گفت باشه،
علی ایندفعه شناسنامه کی رو آوردی هیچکی همون همکار قبلیم اینجوری لازم نیست مشخصات هی حفظ کنی خوبه رفتیم مهمانسرای همیشگی ولی برخلاف گذشته رفتم تو میترا گفت علی بده گفتم زنو شوهریم مثلا ضمن اینکه متصدیش دوستم مخشو زدم گفت به هر حال من با لا نمیام باشه نیا ،بعد کارای اولیه برگشتمطرف ماشین
میترا می تونی که ساکمو تا با لا بیاری کمرم درد می کنه یه نگاهه معنی داری کرد و گفت باشه ساکو برداشت خودشو چسبوند به من راه افتادیم در سوئیت و باز کردم با اکراه آمد تو ساکو گذاشت کنار تخت با اضطراب گفت علی زود باش بریم گفتم باشه ولی اول کمرمو یکم بمال بهتر بشه می میرم اینو گفتم نشستم زمین ساریم برقای سوئیت و بجز خواب خاموش کرد امد جلو از رو پیراهنم شروع کرد با عجله به مالش پشتم دستی که گذاشته بود روشونمو بوسیدمو صورتم چسبوندم بهش گفتم اینجوری که خوب نمیشه تا دستت بهش نخوره پیراهنم زدم با لا دستش که خورد به کمرم دردم یادم رفت ضربان قلبم هم با هر مالشش بیشتر میشد حرکاتش ارومتر شده بود و از حالت مالش درآمده بود که یکدفعه کنار کشید و گفت خوب شد در حالی که خودمو می کشیدم رو تخت گفتم اره یکم زانو هامو جمع کنم تو شکمم بهتره بعد می ریم رفت کنار پنچره رو صندلی نشست زل زد به دریا روسریشو که عقب سرش بود برداشت و موهاش ریخت رو شونش مهتاب به صورتش که زد صحنه رویایی خلق کرد که منو جادو کرد چشام مونده بود روش که دیدم داره نیگام می کنه لبخند زد منم دستمو دراز کردم طرفش بلند شد آمد کنار تخت نشست دستمو انداختم دور کمرش سرمو گذاشتم رو پاش زل زدم تو چشاش دستشو برد لای موهام بدنم یخ کرد یادم افتاد نفس نمی کشم نفسمو کشیدم با لا بوی عطرش تموم وجودمو گرفت چشامو بستم هنوز نفسمو بیرون نداده بودم که لبام داغ شد به آرومی لبای نرمشو شروع کردم به مکیدن تنم داغ تر و داعتر میشد ضربان قلبم با لا تر می رفت دستام شروع کرده بود به لرزش بلند شدم کمرشو گرفتم چرخوندمش خوابوندم رو تخت لب و گذاشتم رو لبش که با دست کنارم زد و گفت مانتو خراب شد وایستا درارم الان چروک میشه کمکش کردم مانتو درآورد ووو دستای سفید و بلندش انقدر هوس ناک بود که بی اختیار لبو گذاشتم رو دستشو از پایین تا با لا لیسیدمشون که آهش رفت با لا سرو گذاشتم رو سینش همینطور کشیدم پایین تا به خط سینه اش رسیدم



چرخوندمش و کشیدمش روم یه نیگا بهم کردو لبشو گذاشت رو لبم دستو بردم زیر تابش کشیدم با لا تا رسید به سوتین دستمو بردم زیر سوتین و کشیدم بالا که جفتشو با هم درآرم بلند شد و گفت آروم وایستا خودم درارم درآورد سینه هاش که زد بیرون نفسم بند آمد فشار خون ناشی از ضربان قلبم که 100 دور در ثانیه می زد می تونستم تو رگام حس کنم دستو انداختم دور کمرش که بخوابونمش رو م گفت وایستا دست انداخت و لباسمو درآورد و گفت حا لا برابرا شدیم شروع کرد به خوردن زیر گلم دست از کمرش بردم به رو باسنش به آرومی شروع کردم به مالیدنو فشار دادنش بقدر نرم بود که فهمیدم شلوار لی همیشگیشو نپوشیده
با ولع بیشتر شروع کرد به خوردن سینمو رفت پایین ورسید به زیر نافم وایستاد مثل قلب من
در حالی که به چشام نگاه می کرد دستشو برد تو شلوارم و گفت ایندفعه دیگه می خوام حساب این بی شرف برسم تنم خیس عرق شده بود و نفسم به شماره شلوارمو باز کرد و از رو شرت شرو ع کرد به بوسیدن کیرم دست بردم شورتمو بکشم پایین دستم مو گرفت و در حالی که بشدت فشار می داد گفت علیییی شورتمو کشیدم پایین با دستش کیرمو گرفت و گفت چی کار کنم خندم گرفته بود گفتم تا حالا بستنی چوبی خوردی همونجوری حرفم تموم نشده بود که سرشو گذاشت دهنش و بعد شروع کرد به مک زدن منم به آرومی کیرمو فشار دادم رفت تو تر و به آرومی عقب جلو کردم دیگه طاتم تموم شده بود که بلند شدم خوابونمش رو تخت افتادم به جونش در حالی که با دستاش تو موهام چنگ زده بود گفت آروم علی ترو خدا مردم این حرفش که منو حشری تر کرده بود دیوانه وار شروع کردم به خوردن سینه هاشو بدنش .


همینطور که می خوردم رفتم پاییتن تر بدون اینکه متوجه بشه دکمه شلوارشو باز کردمو مقداری از زیپشو کشیدم پایین بعد بغلش کردم و برگردوندم رو خودم میترا که حسابی شهوتی شده بود با حرکات ناشیانه خودشو می مالید بهم میشد صدای ضربان قلبشو که بشدت می زد به راحتی حس کرد دستم انداختم دور کمرش و به آرومی بردم تو شلوارش زیر شورتش وه ه ه نرمی باسنش چنان شهوتیم کرد که می خواستم برش گردونم وحشیانه بدم توش به هر ترتیبی بود خودمو نگه داشتم و انگشتمو لای خط باسنش می کشیدم به پایین تر لای پاش بردم خیس خیس بود میترا کنترلشو از دست داده بود صورت سفیدش سرخ شده بود و وحشیانه و ناشیانه با تمام قدرتش لبامو می خورد و محکم فشارم می داد وقت ش بود به روشونشو شروع کردم به خوردن و در همون حال سر خوردم از زیرش بیرونو خودمو رسوندم پشتش اخ که چی کرده بود خدا بدن سفید کمر باریک شونه های پهن بدنش یه دونه مو هم نداشت انگار یه آرایش گر ماهر بدون رد پا تمام بدنشو اپلاسیون کرده بود گودی کمرش رسیدمو به آرومی همونطور که می خوردم و می آمدم پایین شلوارشم می کشیدم پایین تر میترا آنقد حشری شده بود که هیچ مقاومتی نمی کرد تا اینکه باسن زیباش کامل از حصار شلوار شورتش آمد بیرون نفسم به سختی می امد بیرون دیگه طاقتم تموم شده بود شورتم کشیدم پایین و در حالی که کیرمو می گذاشتم لای پاش خوابیدم روشو از پشت گردنو و لاله گوششو شروع کردم به خوردن میترا سرشو به بالش فشار می داد و با دستش ملافه رو چنگ می زد کیرمو رسوندم به سوراخش میترا به نرمی شروع کرد به فشار دادن باسنش به عقب و با حرکاتش که هر لحظه تند تر میشد سعی می کرد کیرمو بفرسته تو سوراخ کون خوشگلش بلند شدم شلوارشو کامل در آوردم و یه بالش گذاشتم زیر شکمش تا باسنش قشنگ بزنه با لا و حاظر برای تپاندن لرز تموم بدنمو گرفته بود و به سختی نفس می کشیدم دست کردم از بغل زیپ ساکم وازلینو اسپری بی حس کننده رو در آوردم میترا با دیدن اونو گفت بی شرف همه چی فکرشو کرده نکمر دردتم قشه بود علی نه در حالی که وازلینو به روی سوراخ کونش می مالیدم گفتم آره عزیزم گفت زود باش علی ییی طاقت ندارم دیگه گفتم صبر کن اسپری بزنم اولین باره با خیال راحت حال کنیم میترا گفت علی آروما پارم نکنی گفتم نترس یه جوری می کنم که تا ابد بتونم بکنمش خندید و منم سر اسپری دادم تو سوراخش و اسپری کردم



یه دفعه خودشو جمع کردو اخ بلند گفت و در حالی که خودشو کنترل می کرد گفت سوختم علی خوابیدم روش و کیرو گذاشتم رو سوراخش دستمو بردم زیرشو شروع کردم به مالیدن کسش که حا لا آبدار آبدار شده بود بعد چند لحظه خودشو شل کرد و اهش رفت هوا و شروع کرد به فشار دادن کونش رو کیرم منم آروم شروع کردم به فشار دادن عقب جلو کردن تا سرش رفت تو داغ شد و فشار دادم تا ته رفت چنان از خود بی خود شده بودم که فقط فشار می دادم با صدای میترا که می گفت رفت تو با لا خره به خودم آمدمو گفتم آره عزیزم الان کیرم تا ته رفته تو کون خوشگلت با گفتن این جمله انگار که حشری تر شده باشه شروع کرد به تکون دادن کونش که من شروع کردم یواش یواش به تلمبه زدن با اینکه کلی اسپری زده بوده و قرص تاخیری خورده بودم دیدن اون هیکل زیبا که زیرم بود حس زیبایی بهم میداد با هر فشار نرمی باسنش حس خوبی بهم میداد مثل خوردن کهنه شراب که همه چیز دورو برآدمو براش خوشایند می کنه .
بالشو گذاشتم کنار تخت و میترا زانوشو گذاشت روشو با شکم خوابید رو تخت رفتم پشتش و کیرمو گذاشتم لای باسنش اما قبل از اینکه فشار بدم بره تو کلی با نگاه کردن به هیکل بی نظیرش حال کردم با لاخره اینهمه رفت و امدن این راه طولانی نتیجه داد ارزشش و داشت چه ارزشی.
با دو دستم کمرشو گرفتم و با یه فشار کیرو دادم رفت تو شروع کردم به تلمبه زدن بیشتر از خود تپاندن از گاییدن اون هیکل زیبا لذت می بردم بوی عرق تمام سوئیتو پر کرده بود دیگه نمی دونستم خودمو نگه دارم با ید کارو تموم می کردم خوابوندمش رو تخت رفتم لای پاش ترسید دستشو گذاشت رو کسش و گفت علیییی نه لبخندی زدمو گفتم با کس خوشگلت کاری ندارم جیگر بالشو گذاشتم زیر کمرشو پاهاشو دادم بالاکیرمو دادم تو سوراخش و خوابیدم روش
بخاطر همین بود که گاییدن کون از کس بیشتر دوست داشتم کس و تو هر پوزیشنی بکنی یه جور حال می ده اما کون تو هر پوزیشن یه حالی می داد با این روش هم می دونستم صورت خوشگلشو ببینم و لب بگیرم هم بدون مزاحمت تا ته کیرم می رفت تو هم که با تمام قدرت می تونستم تلمبه بزنم شروع کردم به تلمبه زدنو سرمو بردم زیر گردنش تلمبه زدنم هر چی سریع تر میشد صدای میترا هم با لا تر می رفت و منم انگار سرم سنگین تر میشد انگار داشتم تو یه جور خلصه می رفتم میترا داشت ارگاسم میشد با تموم وجودش منو فشار میداد لباشو گذاشت رو چونم شروع کرد به خوردن دیگه چیزی نفهمیدم بخودم امدم چشامو باز کردم چند لحظه طول کشید تا زمان و مکانم و پیدا کنم چه کیفی داشت 500 بار گاییدن کونای جور با جور جدا کیف این جدا .


نگاهم به میترا افتاد که بی حال روی تخت افتاده بود نگاهی بهم کردو گفت کمرت خوب شد .به آرزوت رسیدی با لاخره بچه پررو.
رفتیم بیرون داشتیم شام می خوردیم که گفت علی فردا مهمون داریم نمی تونم بیام از دستم ناراحت که نمیشی گفتم نه عزیزم فردا صبح می رم .
فردا به شهرم بازگشتم! ولی بعد اون هر چی زنگ زدم و پی ام گذاشتم خبری از میترا نشد با یکی از دوستاش تماس گرفتم گفت میترا جمعه پیش عقد کردو ماه دیگم عروسیشه. حال فهمیدم میترا نقشه بود شلوارو..4 سال از اون ماجرا می گذره دلم براش تنگ شده تنها دختری که عاشقش شدم اما قدرشو ندونستو رفت
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین تنهایی با عشقم

علی هستم . 19 ساله از یه شهر نسبتا کوچیک که همه هم دیگه رو میشناسن . یه شهری که نمی تونی دسته عشقتو تو خیابون بگیری . از ترس اینکه یه اشنا ببینه و اون موقع ....
همین کوچیک بودن شهر باعث شده که خیلی ها خانواده ی مارو بشناسن . چند بار شده با دوس دخترام برم بیرون ، ولی خیلی زود خبرش برسه به گوش بابام ... بابام به این چیزا گیر نمیده ، فقط میگه تو شهر آبرو داریم . نرین به آبروم ... !!! یکم از خودم بگم . هیکل لاغر و معمولی ،نه کیرم بلنده ، نه بدن سازی کار کردم نه هیچ چیز دیگه،قیافم بد نیس ،فقط شانس آوردم که چشام رنگیه . .. اینم بگم که به خاطر اسم و رسم خانوادم و وضعیت مالیمون با اینکه چیز شاخی نیستم ، ولی به نظر خیلی ها شاخم
. زیاد سرتون رو درد نیارم


پارسال تو یاهو بودم دیدم یهو یکی بم پیام داد . ایدیش اسمو فامیلش بود .تو این داستان اسمش دنیاس (مستعار ) شناختم کیه . بعد کلی کس لیسی 3 روز بعد مخشو زدم و دوس شدیم . من بدبخت از بس با اینو اون دوس شده بودم که اعتماد کردن به من واسش سخت بود . یکم اوایل باهام معمولی بود . بعد 1 سال با هم بودن و چند بار دسته جمعی با هم کنسرت رفتن و بوس و بغل اینا دیگه رابطمون وارد مرحله جدیدی شده بود . قبل این تو چت حرف از بوس و بغل و اینا میزدیم . ولی زیاد جدی نمیگرفت . اینم بگم که من بعد دوستیمون واقعا با تمام وجود باهاش بودم و میگم حتی با دختر دیگه ای نه چت میکردم نه فکر . اونم اینجوری بود . با تمام وجود بهم وابسته بود . خانواده پدریش از آدمای اصیل و پولدار شهرن . همینم باعث شده که خیلی ها فقط واسه اینکه بگن با دختر فلانی دوستیم بهش پیشنهاد بدن . خیلی ها که هم از من خوشگل ترن ، هم به معنای واقعی شاخ هستن . ولی من این شانسو داشتم که مال اون باشم . یکم هم از اخلاق اون بگم . یه آدم که با بقیه خیلی خشکه ، واسش زشت و خوشگل بودن مهم نیس ، فقط کافیه که عاشق یکی بشه ... که از خوش شانسی اون یه نفر من بودم ... شرمنده که توضیحات زیاد شد . داشتم میگفتم . بعد یک سال دوستی و چت و اینا تابستون امسال دلو زدم به دریا و تو چت یکم حرفامو سکسی کردم . رفتارش عوض شد . یعنی بدش اومد ، ولی وقتی دید ضد حال زده بم و من ناراحتم یکم لحنش عوض شد و با حرفام کنار اومد . لحن حرفامون کاملا عوض شده بود . اونم انگار دلش میخاس سکسی حرف بزنه . ولی نه از روی شهوت ، فقط واسه اینکه احساساتشو خالی کنه . مثلا وقتی ناراحت بود بم میگفت الان کاش بودی گردنمو میخوردی یا مثلا تو عالم خودمون که با هم زندگی میکردیم میگفت بریم با هم حموم ، زیر آب لباتو بخورم و اینا .... تا اینکه یه اتفاق هایی افتاد و خانواده هامون فهمیدن . خانواده ی من مشکلی نداشتن ، فقط بابام باز بهم گفت گند بالا نیارین ... خانواده اونم بعد چند روز نصیحت کردن و اینکه آخرش این رابطه تموم میشه بالاخره کنار اومد . باباش آدم فوق العاده ای بود . هوای مارو داشت . ولی مامانش راضی نبود



. چند بار مجبورش کرده بود که بیاد و تو کیک واسم بنویسه که بهتره جدا شیم و اینا . ولی باز با کمک باباش به خیر گذشت . روزها میگذشت و ما بیشتر به هم وابسته میشدیم . باباش هم این رو خوب فهمیده بود و درکمون میکرد . اجازه میداد با هم واسه 1-2 ساعت بریم کافی شاپ . اینم بگم من واقعا تو این موارد ترسو ام ، ولی نمیدونم چرا دلو جراتم بیشتر شده بود . دیگه راحت با هم میرفتیم بیرون . الان که پاییزه هوا زود تاریک میشه ، ما هم از فرصت استفاده میکردیم و تو آژانس دست همو میگرفتیم . اولین بار که با هم رفتیم تو ماشین دستمو گذاشتم روی رونش ، اونم واسه اینکه جلو راننده تابلو نشه دستشو گذاش رو دستم که مثلا دیگه بیشتر از این ادامه ندم . منم دلو زدم به دریا و دستمو بردم لای پاش و آروم مالیدم . دستمو می کشید ، ولی من کار خودمو میکردم . میدونستم چون اولین شبه که با هم تنهایی بیرون میریم اگر هم ناراحت شه جای بخشش هست ، چون نمیخاد که برینه به بهترین شبمون ... یه 30 ثانیه که مالیدم دیگه مقاومت نکرد ، دستش رو دستم بود . دستمو ناز میکرد ... یه لحظه فکر کردم میخاد چیزی بگه . گوشمو بردم طرفش . دیدم یهو گردنمو مکید ... منم از ترس راننده مجبور شدم زود پیاده شیم .شانس هم آوردیم که نزدیک خونشون بودیم . یکم پیاده رفتیم ، اونم با کلی ترس که نکنه کسی ببینه . یه چند ثانیه تو کوچه بغلم کرد و زود رفت خونه تا قبل باباش اینا خونه باشه . آخه باباش اجازه میداد ولی اگه مامانش میفهمید جر داده بود مارو . شب ازش پرسیدم که چطور بود؟ گفت واقعا عالی ، ولی دوس نداشت زیاد راجبش حرف بزنیم . قبل این اتفاق ها هم چت ما از نظر سکس و اینا تو اووج بود . تو عالم خیال با هم زندگی میکردیم و همه کار با هم میکردیم . خیلی هم راحت بودیم



. تو چت سکس کامل با هم میکردیم . 3 روز بعد باز هم با هم قرار گذاشتیم . باز سوار آژانس شدیم ، ایندفه خواستم دستمو ببرم لای پاش ولی بیشتر از قبل مقاومت کرد . منم بیخیال شدم . رفتیم کافی شاپ ، دیدم دوستم هست ، گفت که برگشتنی من میبرم شما رو . تو راه برگشت ما عقب نشستیم . دستم رو سینه هاش بود ، بازم نمیذاشت ولی چون ماشین دوستم بود خیالم راحت بود . دستمو از زیر مانتو با هزار زحمت رسوندم به سینه هاش . تا لمسش کردم دستمو در آورد ، منم کشیدم دستمو . دیگه مطمئن بودم که اونم دوس داره ، ولی بم روو نمیده . منم پر رو تر از قبل شده بودم .

*******************داستان اصلی از اینجا شروع میشه********************

امروز مثل هر روز داشتیم با هم چت میکردیم . یکم سر یه موضوع اعصابم خورد بود . بهش گفتم کاش میشد هم دیگه رو ببینیم . اونم گفت بابا اینا میرن بیرون شهر . اینا که برن ما هم میریم . ولی ایندفه قرار شد به باباش نگه . من با کمال پر رویی گفتم که خو خونه خالیه ، من بیام دیگه !!! اول به شوخی گرفت ، بعد که دید جدی ام گفت اگه اینا زود بیان ، اگه فلان شه و اینا .... از شانس تخمی ما هم عمش خونه اینا بود ، با باباش اینا نرفت . اینم شد یه بهونه دیگه که من نرم !!! با این که فک کنم اگه عمشم نبود باز ریسک نمیکرد . گفت نمیشه یه روز دیگه؟ گفتم نه ، خو حداقل بریم کافی شاپ . گفت باشه . گفتم پس صب کن به رضا (دوستم) بگم بیاد مارو ببره یکم بچرخونه و بعدش بریم کافی شاپ که لااقل تو ماشین بشه لب گرفت . قبول کرد . یهو یه فکری به سرم زد . رضا دانشجو هستش و از یه شهر دیگه اومده . 2 سال از من بزرگه ولی روز و شبمون با هم بود .ولی روم نمیشد بگم بیا مارو ببر فلان جا !!!! خونش مکان بود. تو یه شهرک که هم نزدیک خونه دنیا ایناس هم یه جای خلوته محلشون. به رضا ( دوستم ) اس دادم که خونه ای؟ گفت الان میرم بیرون . گفتم میشه تا تو بیرونی من و دنیا یه 50 مین با هم تنها باشیم؟ یکم با تاخیر جواب داد که قبول ، فقط کسی نفهمه . چون خیلی ها بهم گفتن و من نذاشتم . بهم گفت ساعت 6 فلان جا باشین . زود زنگ زدم به دنیا گفتم یه خبره خووب ! گفت چی؟ گفتم رضا گفت که خونه ی من خالیه . برین اونجا ، هر موقع گفتین بیام دنبالتون ... شوکه شد . گفت نه . امکان نداره ، آبرومون پیشه رضا میره ... گفتم 6 باید فلان جا باشیم .



تو عمل انجام شده قرارش دادم . ناچار بود که قبول کنه . یه آژانس گرفتم رفتم دنبالش ... رسیدیم سر قرار ، رضا یکم دیر کرد . دیدم که دنیا تو موبایلش نوشته خونه اینا نمیریم هاااااا ... نوشتم چرا؟ گفت اگه برم خونه .... ؟! نوشتم چه ربطی داره؟ اجای اینکه 2 ساعت تو کافی شاپ بشینیم خو 1 ساعته اینجا تموم میکنیم . هیچی نگفت . رضا که اومد من جلو نشستم و دنیا عقب . از قیافش معلوم بود که میترسه . ولی نه از بابت من . رسیدیم خونه ی رضا . یه آپارتمان 3 طبقه که 2 طبقش خالی بود و یکیش خونه ی این بود . در ورودی رو باز کرد و اومد تو ماشین . کلیدو داد به من ... گفتم 7:20 میشه بیای؟ گفت اکی . ما هم پیاده شدیم و رفتیم . 1 ساعت وقت داشتیم . در رو که بستم اروم لبمو گذاشتم رو سرش بوسیدم . گفتم فک میکردی با هم باشیم؟ گفت نه . رفتیم دیدیم که رضا خونه رو تمیز کرده ... آروم از پشت بقلش کردم . دستمو گذاشتم رو شکمش ، گفتم عاشقتم . چون همش تو ماشین و کوچه و اینا بوسیده بودمش یکم عقده ی یه لب درست و حسابی رو داشتیم . اونم عاشق لب گرفتن بود . آروم چرخوندمش . زل زدم تو چشاش . آروم لباشو گذاشتم لای لبام و بوسیدم . اونم واقعا دوس داشت . دستمو بردم رو شونش که مانتوشو در بیارم دیدم گفت خودم در میارم !!! منم چیزی نگفتم . لباسشو در آورد . یه لباس معمولی پوشیده بود . باز اومدم از پشت بغل کردمش . خم شدم و گردنشو مکیدم . آروم اروم میرفتیم سمت کاناپه . نشست رو کاناپه ، گفت خووووب . tv رو روشن کن بشینیم ببینیم !!! اومدم نشستم کنارش . پاهاشو گذاشتم رو پاهام . من حس فتیش ام دارم و عاشق پا ام . تو چت ام بهش فهمونده بودم . تا جایی که میگفت پاهامو میذارم بغلت ، بوسشون کن . حالا همه ی اون حرفا داشت اتفاق می افتاد . یه کفش پوشیده بود که راحت میشد درش آورد . کاملا رو کاناپه دراز کشیده بود . سرم رو خم کردم رو پاهاش دیدم داره بلند میشه که بشینه . زود پاهاشو بغل کردم ، یه لنگه کفششو در آوردم . یهو پاهاشو تکون داد که نذاره . منم از ترس اینکه پاهاش بخوره بهم ول کردم . دوباره خوابوندمش رو کاناپه . خودم رو زمین ، سرمو گذاشتم رو سینش . حس خوبی بود واسش . دستشو کرده بود تو موهام . همش اسممو میگفت . میگفت عاشقتم . سرمو بردم بالا تر ، لبامو گذاشتم رو گردنش . هم میجوییدم هم میمکیدم . برعکس چیزایی که تو داستانا خوندم نه حشری شد نه آخ و اوخ کرد نه داد زد که بکن توش !!!! فقط چشاشو بسته بود . ولی حواسش به همه چیز بود . دستش پشت سرم بود و آروم نازم میکرد . دیدم چشاش بستس ، سرمو بردم پایین . دستامم آوردم که بزارم رو سینش که دیدم باز داره بلند میشه . دستامم کشید . گفتم بخواب بیام بغلت . یه پام رو زمین بود و یکی رو کاناپه . هر جوری که بود جا شدم . باز لب و گردنشو خوردم ، ولی ایندفه تند تر و محکم تر . سعی میکردم نفسامو بزنم به گردنش که اونم داغ کنه . داشت حال میکرد ، ولی هنوز اونقدر هوش و حواس داشت که وقتی من دستمو میبردم سمت سینش مقاومت کنه . آروم تو گوشش گفتم بزار دیگه . به خاطر عشقت .



چشاشو بست ، اروم دستمو گذاشتم رو سینش ، بازم یکم مقاومت میکرد ، ولی تا یه جاهایی گذاشت . سرمو بردم پایین تر ، یکم لباسشو دادم بالا ، زبونمو کشیدم دور نافش ، توی نافشو لیس زدم ، زبونمو کشیدم رو پهلوش . دیدم خوشش اومده ، همین جوری که میخوردم دستمو از زیر لباس بردم رو سوتینش . باز اومد که نذاره ، به زور دستمو کردم زیرش و سینه هاشو گرفتم . کوچیک بودن ولی نوک تیز بود . همش میگفت نکن و دستمو میکشید ، ایندفه من نذاشتم . با انگشتام نوک سینشو میمالیدم . بازم برعکس داستانا جای اینکه دستامو ول کنه و خودش آخ و اوخ کنه که بخور ، یه جوری دستمو کشید که من موندم !!! توی چت بهش میگفتم بزارمش لای سینه هات ، حالا تو کف دس زدن به سینش مونده بودم . خودم اومدم رو زمین ، اونم خوابوندم رو خودم . گفتم لبای عشقتو بخور . خودشم دوس داشت اینو . از فرصت استفاده کردم و دستمو کشیدم رو کمرش ، کم کم بردم دستمو بالا تر . بند سوتینش رو باز کردم ، نمیتونست کاری کنه . بازش کردم . برگشتم و خوابیدم روش ، لباسشو دادم بالا خواستم که سوتینو بکشم دستاشو گذاشت روش . دیگه نمیتونستم قبول کنم . به زور دستش و سوتینو زدم کنار. نوک سینشو محکم میمکیدم اونم هی میگفت نکن و بسه و اینا . دستاشو گذاشته بودم 2 طرف سرش و محکم گرفته بودم . چشاشو بسته بود . داشت حال میکرد . انگار خودشم راضی بود که بخورم . یکم که خوردم دستاشو ول کردم دیدم داره گردنمو میماله . سرمو بردم پایین رو شکمش و دوباره دور نافشو لیس زدم .سرمو بردم لای پاش اومدم که دکمه شلوارشو باز کنم گفت : دیگه چی؟ یهو بلند شد گفت ببین چیکار کردی؟ پاشد گفت سوتینو چجوری باز کردی؟ گفتم چطور؟ خندید گفت ریدی بش ... رفت تو اتاق ، خواستم برم ، گفت عشقم لطفا نیا .



منم گفتم چشم . اومد دیدم که لباسشو بر عکس پوشیده . گفت اونجا تاریک بود چراغم یادم رفت روشن کنم . اومد دوباره بره ، گفتم چشامو میبندم عوض کن !!! انگار نه انگار که 5 مین پیش داشتم سینشو میخوردم !!! باز به نظرش احترام گذاشتم و چشمو بستم . لباسو که درست کرد نشست رو کاناپه کنار من . گفتم عشقم؟ بشین رو پاهام . اومد پشت به من بشینه گفتم روبروی هم . کاناپه یکم کوچیک بود و پاهای اون تپل . یکم سخت بود ولی جوری نشست که پاهاش تقریبا دور کمرم حلقه بود . با دستاش محکم بغلم کرده بود . دستامو گذاشتم رو کمرش آروم میمالیدم . یکم خم شدم روش و چونشو مکیدم . همین جوری که دستام اطراف کمرش بود حس کردم که شلوارش جوری شده که میشه یکم دست بکشم رو کونش . آروم دستمو بردم پایین . تو گوشش گفتم من که آخرش این کارو می کنم ، پس جون عشقت ضد حال نزن . دیدم یه جوری شد . افتاد به جون لبام . با دندوناش میکشید . منم تا جایی که میشد دستمو میکشیدم رو کونش . کم کم دستامو ول کردم که بخوابه رو زمین . وقتی خوابید پاهاشو گذاشتم رو کاناپه . خوابیدم رو زمین . ساق پاش بالا سرم بود . آروم خواستم پاچه شلوارشو بکشم ساق پاشو بخورم که دیدم باز پاهاشو تکون داد . انگار کلا رو پاهاش حساس بود . پاهاشو گذاشتم رو زمین . سرمو گذاشتم رو رون پاش . از بالا نیگام کرد . با یه حالتی نگاش کردم بیچاره یه جوری شد . گفتم مگه چند بار فرصت هست که اینجوری شه؟ هیچی نگفت . گفتم 5 مین به حرفم گوش بده . گفت تا حالا هرچی گفتی رو گذاشتم دیگه . گفتم آره ، ولی بعضیاشو به زور . گفتم فقط 5 مین . دستشو به نشانه رضایت کشید رو صورتم . پاشو بغل کردم ، شلوارشو کشیدم پاین . ساق پاشو یه گاز کوچولو گرفتم . بعد شروع کردم به خوردن پا و ساقش .



قبل اینکه 5 دقیقه تموم شه اومدم بالا . خوابید . سرمو گذاشتم رو دستش . از پشت بغلم کرد ، همش میگفت دوست دارم . جامو عوض کردم و اومدم پشت سرش . حالا اون تو بغل من بود . دستمو گذاشته بودم رو سینش . اونم دیگه هیچی نگفت . دستشو گذاشت رو دستم . انگشتامون لای هم بود . یه بالش از رو کاناپه گذاشتم زیر سرش . گفتم رو شکم بخواب . دستم رو سینه هاش بود ، خودمم خوابیده بودم روش . آروم سینه هاشو میمالیدم ، خودمم میمالیدم بهش . آروم تو گوشش گفتم صب چه شکلی عشقتو بیدار میکنی؟ گفتم بریم رو تخت؟ گفت باشه . دستشو گرفتم رفتیم تو اتاق . گفتم کفشمونو در بیاریم دیگه . اون زود در آورد و رفت رو تخت . اومدم کنارش ، سرمو گذاشتم رو دستش . گفتم عشقتو چجوری بیدار میکنی؟ بعد چشامو بستم . دیدم اومد نشست رو سینم . خم شد و لباشو گذاشت رو لبام . آروم میمکید . دستشو میکشید رو صورتم میگفت نفسم بیدار شو . چشامو باز کردم . گفتم عشقم؟ گفت جانم؟ گفتم الان رضا میاد . تا بیاد جون من بزار پاهاتو بخورم . گفت آخه ... گفتم آخه چی؟ بزار دیگه . هیچی نگفت . آروم پاشو بغل کردم . یکی یکی انگشتاشو میمکیدم . تا میخواست پاشو بکشه میگفتم قول دادی ... لای انگشتشو که لیس زدم دیدم گفت وای و بعد چشماشو بست . داشت حال میکرد . دیدم دوس داره کف پاشم لیس زدم ، گفت دیوونه . منم داشتم حال میکردم . یهو دیدم موبایل زنگ زد . رضا بود ، گفت دم در منتظرم . دنیا هم پاشد مانتوشو پوشید . اومدم جلوش زانو زدم ، گفتم میخوام دکمه هاشو من ببندم . دستاشو کرد تو موهام ، منم دکمه هاشو بستم ...


دوستان واسه نوشتن این داستان وقت گذاشتم ، سعی کردم غلط املایی نداشته باشم ... اگر جاهایی رو کم توضیح دادم یا زیاد از یه کلمه استفاده کردم ببخشید ...
شاید به خاطر اینکه اولین بارمه و واسه اینکه خلاصه بنویسم بعضی جاها رو جوری توضیح دادم که یکم تضاد دیده بشه . امید وارم که اینجوری نشه ...
همه ی این چیزایی که نوشتم عین واقعیت بود . اتفاقی بود که همین چند ساعت پیش افتاد . کلمه به کلمش واقعی بود ، بدون اغراق . امید وارم که خوشتون اومده باشه


علی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کاش بی شرف بودم

سلام ، نمیدونم از کجا باید بگم...فقط میدونم الان که اینجام دارم خفه میشم ، فقط میدونم بار اوله که میام توی این سایت و وقتی دیدم جایی پیدا شده که بنویسم و هق هق کنم بی اختیار تو سایت ثبت نام کردم
مردونگی به خرج دادم ، کاش بی شرف بودم... آره ، این عنوان خاطرمه... شاید خانم ها با خوندن این عنوان یه فش هم نثارم کنن و بگن مگه مرد هم پیدا میشه ؟ ... نمیدونم واقعا ، شاید پیدا نمیشه و منم فکر میکنم مرد بودم ... در هر صورت دوست دارم نظرتون رو بدونم بعد از خوندن سرگذشتم


29 سالمه ... الان 11:30 شبه و منم توی اتاقی که از 2 سالگی توش بزرگ شدم روی تختم نشستم...خونه پدریم... شبها کارم شده سیگار کشیدن و مشروب خوردن و گهگاهی هم مصرف ماری جوانا و مرور خاطرات گذشته در حالیکه زنم و پسر 2 سالم توی خونه ای که 4 خیابون بالاتره تنهان...علتش سادست ، در شروف طلاقم
بزارین برگردم به سال 1382 و از اونجا ادامه بدم...تهران زندگی میکردم ، توی همین خونه . یادمه منتظره اعلام نتایج کنکور بودم که خواهرم زنگ زد و گفت : قبول شدی ، قبول شدی ، دانشگاه چمران اهواز... مهندسی ساختمان
از خوشحالی دیگه داشتم پر در میاوردم ، چه میدونستم چه سرنوشتی تو اهواز در انتظارمه . خلاصه ترم اول شد و منم شال و کلاه کردم رفتم اهواز... کلا آدمی نبودم که زود دوست پیدا کنم ، بخاطر همین پدرم که اوضاع مالی خوبی داشت و یه مهندس 40 سال سابقه کاری بود یه خونه توی کیانپارس اهواز برام رهن کرد . اون موقع اهل هیچی نبودم ، حتی سیگار...حتی دستم هم به یه دختر نخورده بود...دنبالش هم نبودم . ناگفته نماند مغرور بودم . الانم هستم ولی بال و پرم ریخته...شخصیتی که از خودم ساخته بودم بهم اجازی نمیداد یه دختر رو دعوت کنم خونم و یه جوری نگاش کنم که فکر کنه دوست دارم سکس کنم باهاش... درصورتیکه تشنه سکس بودم ، تشنه این بودم که فقط و فقط لبم به لب یه دختر بخوره
ترم دوم دانشگاه خیلی اتفاقی و بزور یکی از دوستام با یه دختر تو دانشگاه دوست شدم...کشاورزی میخوند
سارا اصالتا بختیاری بود...از اون دخترای بختیاری که نمیشد چشم از چشاش برداری ، اونم دقیقا شخصیتش مثل من بود ، مغرور، جدی ، اما جذاب ... 1 سال باهم دوست بودیم ، روزی 4 ساعت پای تلفن وقتمون تلف میشد ، دیدار هامون هم فقط توی دانشگاه بود...چند بار اومد خونم ولی از اونجا که مغرور بودم و اونم مغرور تر حتی نگاه چپ بهم نکردیم
بعد از یک سال که از دوستیمون گذشت احساساتمون به عشق تبدیل شده بود ولی ازین عشق ها که دونفر همش باهم کل کل میکنن...با یه دعوای مسخره 6 ماه کات کردیم...امان از اون 6 ماه...توی اون 6 ماه زندگیم عوض شد...اگه اون 6 ماه نبود این داستان رو هم شما نمیخوندید...یکی از دوستای نچندان صمیمیم یه روز پیشنهاد عجیبی بم کرد که دلیلش رو بعدا میگم...گفت امروز میخوام با دوست دخترم برم بیرون، قراره دستشم بیاره...نمیخوام تنها برم، بام میای ؟
منم که از دست سارا پر بودم گفتم باشه...رفتیم یه کافی شاپ...دوسته دختره یه دختر فوق العاده ساده با آرایش معمولی و نگاه های دهاتی وار بود...معصوم ، سفید و نسبتا خوشگل...بد نبود ، جوری بود که چشممو بگیره...





خلاصه اون روز گذشت ، 4 روز بعد دوستم تماس گرفت گفت دوسته مینو آمارتو میگرفت ، انگار طلبست که بیاد بغلت ، شمارتو بش دادم...اول پس زدم و کلی گلکی کردم به دوستم که چرا شمارمو دادی ولی بعدش یکم خوش خوشانم شد ، فردای اون روز دختره زنگ زد و خودشو معرفی کرد و یه قرار گذاشتیم تا همو ببینیم...روز به روز که میگذشت من به ساده بودن و بیسواد بودن و معصوم بودنه مینو بیشتر واقف میشدم ، یه روز به این نتیجه رسیدم که این دختر هیچی نمیدونه و فقط میخواد مثل بقیه باشه...ولی نمیدونم علته عتشه زیادی که بش داشتم چی بود...گاهی میخواستم تموم کنم باهاش ولی نمیدونستم چجوری . بعد از 2 ماه یه روز که قرار بود همو ببینیم گفت بهتره بیام خونت ، میخوام خونتو ببینم ، هوا هم گرمه ... چون به خودم ایمان داشتم و قبلا تجربه با دختر تنها بودن رو داشتم قبول کردم و اصلا استرس نداشتم . اومد نشست سر صندلی یکم صحبت کردیم ، بین صحبتاش یهو گفت : مهرداد ، تو نمیخوای منو ببوسی ؟... ماتم برد
خشکم زد...رسما جا خوردم . رفتم جلو و لپش رو بوسیدم . گفت بریم روی تخت...هنوز رو تخت نشسته بودیم که لباشو گره خورده تو لبام دیدم...حسه عجیبی بود ، تاحالا تجربش نکرده بودم و یک عمر منتظرش بودم...اصلا بلد نبودم و اونم یه تیکه ای انداخت . اون روز به همون لب و لب بازی گذشت ولی دیگه پاش باز شده بود خونم ، منم که از خدام بود
شاید 10 بار اومد خونم و رابطمون فقط در همون حد بود...ولی یه روز...


یه روز که خوابیده بودیم کنار هم و منم طبق معمول از روی لباس با سینه هاش ور میرفتم ، دکمه های پیراهنش رو باز کرد و صورتم رو کشوند لای سینه هاش...داشتم بال در میاوردم ، سینه های سفید و خوش سایز و خوش بو...
طولی نکشید که جفتمون اختیارمون از کف رفت ...لخت شدیم و منم شروع به مکیدن سینه هاش کردم و نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم کسشو ببینم ولی به محض دیدن شروع به لیسیدنش کردم اونم نالش بلند شد ، اینقدر شهوتی شده بودم که بلافاصله بعد از اینکه کیرم با کسش تماس پیدا کرد ارضا شدم...آبم پاشید روی کسش...فوری بلند شد و گفت چکار کردی، حامله میشم...زود رفت خودشو شست و برگشت...گفتم مگه اوپنی که حامله میشی...گفت نه ولی ربطی نداره ممکنه بره داخل آبت...شب شده بود و جلوی خونه منتظره تاکسی سرویس بودیم که راهیش کنم بره خونشون ، گفت مهرداد من و تو دیگه بهم یه تعهدی دادیم ، گفتم چرا ؟ ، گفت چون رسما باهم سکس کردیم...مونده بودم که این چی میگه...گفتم آخه داخل نرفت که ، گفت باشه، ولی تا مرزش که رفتیم...تاکسی اومد و رفت
بعد از اون روز هر وقت پیش هم بودیم سکس ناقص داشتیم و من کنترل میکردم که فقط سر کیرم بره داخل
ولی یه روز که سکس کردیم و طبق معمول بعدش رفت حمام، وقتی اومد گفت مهرداد خون میاد...هی دستمال میذاشت و هی خون میومد ولی زود بند اومد...گفت مهرداد پردم پاره شده...گفتم شاید پریود شدی؟...گفت نه...دورم هفته پیش بود مگه یادت نیست؟... خلاصه مجاب شدیم که پردش پاره شده...اصلا به روی خودش نیاورد و گریه هم نکرد فقط وقتی میخواست بره گفت تو یه روز ولم میکنی و من میمونم با این بی آبرویی،خداحافظ.... و رفت
شبش که باش حرف میزدم یکم گریه کرد و کاسه چکنم گرفته بود دستش


از اون روز به بعد دیگه سکسمون کامل شد...همه استیلی سکس میکردیم...ولی بازم کسش خیلی تنگ بود و وقتی کیرمو میکردم داخلش جیغش میرفت هوا...بعد از یک ماه عذاب وجدان اومد سراغم....اونم مته به خشخاش میذاشت و هی میگفت خاستگار دارم چکار کنم...راست یا دروغ میگفت همه خاستگارام رو دارم رد میکنم بخاطر این موضوع
اون ترم از شدت عذاب وجدان مشروط شدم . به خودم یه قولی دادم...میخواستم شرفمو به خودم ثابت کنم و تصمیمی که نباید میگرفتم رو گرفتم ، ازدواج....
بعد از 3 ماه با وجود مخالفت شدید مادرم و پدرم رفتیم خاستگاری و نامزد کردیم...خیلی خوشحال بود و خوشحالیشو که میدیدم آروم میشدم...به این حد خوشحال بود که روز خاستگاری کنترلش رو از دست داد و جلو همه 1 دقیقه لبامو خورد
مامانم جا خورده بود...خانوادش هم... ولی من اصلا هیچ حسی نداشتم...دوسش داشتم، هرچی باشه اولین شریک جنسیم بود...ولی بیشتر دوست داشتنم بخاطر سکس بود...چون هیج وجه اشتراکی باهم نداشتیم، دو روحه مجزا بودیم . خانواده ها هم بهم نمیخوردن...خانواده من اهل دنیا و حافظ و شاهنامه و سانتی مانتال ، خانواده اون ساده و دهاتی و بیسواد
بابای من فوق لیسانس مکانیک زمون شاهی ، بابای اون کارگر سیکل شرکت نفت...خودشم سر دیپلم مونده بود
خلاصه نامزدی برگذار شد و خانوادم هر جوری بود پذیرفتنش... از اون روز به بعد مینو ترسی نداشت که بیاد پیشم...خانوادش میدونستن، کم مونده بود شب ها هم بمونه . خانوادش خیلی دوسم داشتن و آقای مهندس آقای مهندس راه انداخته بودن تو فامیلشون...
1 ماه بعد یه روز سارا زنگ زد و ابراز علاقه کرد و گریه و گفت میخوام ببینمت...گفتم سارا !!! و زدم زیره گریه
گفت چی شده؟...کجایی؟...گفتم خونه...دوباره زدم زیره گریه و قطع کردم جون میدونستم میاد و نیم ساعت بعد در خونم بود...همه چیزو براش گفتم ، از اوله اول...معلوم شد اون دوستم که مینو رو انداخته بود جلو پام همش برنامه بود که سارا رو از چنگم دربیاره...یکی از همسایه های سارا اینا پسرشون خاستگارش بوده و عاشقش...از قضا دوسته صمیمیه دوستم بوده...دوستمم که میدونست منو سارا باهمیم با همکاری پسره تصمیم گرفتن با وارد کردن مینو توی زندگیم منو از سارا دور کنن...موفق هم شده بودن چون نه راه پس داشتم نه پیش


سارا که جریانمو فهمید گفت اون دختر هم مثل منو تو قربانی شده ، نباید پسش بزنی...تا آخرش برو...
اونجا بود که دیگه هیچ وقت سارا رو ندیدم فقط تا الان که 9 سال گذشته گهگاهی باهم تلفنی حرف میزنیم
زندگی ادامه پیدا کرد تا وقتی که 2 سال گذشت و عقد کردیم....روز عقد هیچ حسه عشقی نداشتم...بیشتر احساس انجام وظیفه بود...درسم تموم شد و بابام یه خونه توی همون اهواز لعنتی برام خرید که دسته زنمو بگیرم ببرم توش
ولی بخاطر احتیاط خونه بنام مادرم بود...درسم که تموم شد وارد بازار کار اهواز شدم...بد نبود، زندگیم میچرخید
تنها مشکل این بود که منو مینو آبمون توی یه جوب نمیرفت...هر روز دعوا ، هر روز قهر... ماهی حداقل 2 بار قهر میکرد میرفت خونه مامانش...گاهی بهش شک میکردم، گاهی اون بهم شگ میکرد ولی شک های بی خودی بودن
کاهی تصمیم به طلاق میگرفتیم...من چون بچگی یه مشکل جنسی داشتم همیشه فکر میکردم عقیمم و نزدیکی هام با مینو بدون جلوگیری بود...6 سال باهم سکس داشتیم ولی حامله نشده بود...تا اینکه 3 سال پیش فهمیدیم حاملست
اونجا بود که بازم شک اومد سراغم که اگه من عقیمم این چطور بارداره؟... رفتم یه دکتر ارولوژی پیدا کردم و تست دادم
هیچ مشکلی نبود و عقیم نبودم...یکم خیالم راحت شد...وقتی باردار بود من تصمیم گرفتم یه دفتر مهندسی باز کنم و به اصرار مینو سر سند خونه وام گرفتم....ولی ناچارا برای اینکه بتونم از بانک مسکن وام بگیرم باید سند رو بنام یکی دیگه جز مادرم میکردم...گفتم کی بهتر از زنم...و منه خر اونکار رو کردم
1 سال گذشت و پسرم به دنیا اومد...اولش زندگی رنگش عوض شده بود...با اشتیاق میومدم خونه ولی بعد از چند ماه دوباره اختلاف ها شدت گرفت....حتی بیشتر از قبل....شرکتم ورشکست شد، تصمیم گرفتم بیام تهران و اومدم
به محض ورود به تهران یه خونه رهن کردم ...توی این 1 سال که تهرانم اختلافات بحدی رسید که مادرم اصرار داره طلاق بگیریم با وجود یک بچه؛، چون دیده که ذره ذره داریم روح همو میخوریم
الانم پروندمون در جریانه...نازنیین خونمو بالا کشیده و مهریشم میخواد...نمیدونم دیگه به چی فکر کنم...به پسرم؟
مهریه؟ خونه؟عمر طلف شدم؟... سارا ؟


لپ مطلب اینکه آقایون...مردونگی همه جا خوب نیست...اگه روزی پرده دختری رو پاره کردین ، شک نکنین اگه شرف بزارین و بخاطر این موضوع ازدواج کنین، به وضع الانه من میرسین.


نوشته؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من برده پرده بکارتم نیستم

برای اولین بار وارد چت روم شدم با دختر خالم بودیم و اون بهم یاد داد یعنی اینطور نبود که خودم بلد نباشم اصلا تو فاز اینجور چیزا نبودم اون روز با پسری به اسم وحید (مستعار) آشنا شدم اون اهل مشهد بود و من یه شهری که چهارده ساعت با مشهد فاصله داشت یه جورایی دیدارمون غیرممکن بود از طرفی وحید پدر نداشت ماشین هم نداشت و نمیتونست مادرش و تنها بذاره بیاد من و ببینه یه جورایی عاشق هم شده بودیم همش از سکس حرف میزدیم و برا هم دیگه عکسامون و میفرستادیم و من روز به روز کلافه تر می شدم از دوریش .


یه روز وارد یکی از جوامع مجازی شدم و پسرای زیادی واسم درخاست دوستی دادن منم از اونایی که خوشم اومد قبولشون کردم اما دوستیمون فقط درحد چت دوستانه بود یکی از پسرای سایت که همشهری خودم بود برام درخاست دوستی داد و من قبول کردم و با اون هم دوست شدم ولی اون با بقیه فرق داشت همش میگفت خیلی تنهامو هیچ دختری رو دوست ندارم و خلاصه هر دردو دلی داشت با من بود منم قضیه ی عشقم به وحید رو بهش گفتم و گفتم اگه میخای با من باشی باید فقط یه دوستی ساده درحد چت باشیم و اون قبول نکرد و گفت حداقل یبار بیا ببینمت منم قبول کردم روزی که میخام برم کلاس کنکور بیاد دنبالم ولی اون دو روز قبلش بهم حرفی زد که ترجیح دادم باش تموم کنم اون بهم گفت که عاشقم شده و خیلی به من علاقه داره ولی من فقط وحید و میخاستم بهش گفتم ما باید با هم تموم کنیم دلم نمیخاد تو بیشتر از این به من وابسته شی ولی اون هی التماسم میکرد و میگفت من و بزار زاپاس بالاخره بعد از دوروز گریه زاری قبول کردم و جمعه همدیگه رو دیدیم و فهمیدم که چقدر دوسش دارم امیر(مستعار) هم خوشگل بود و هم جذاب و هم خیلی مهربون و احساساتی ...





چند وقتی از دوستیمون میگذشت که به خاطرش با کلی بدبختی با وحید تموم کردم و هفته ای یبار با امیر میرفتم بیرون هرجاهم که میخاستم برم اون میرسوندم تو ماشین همیشه لب بازی میکردیم و سینه هامو میخورد تا اینکه چند روز مونده بود به ولنتاین رفتم و براش کادو خریدم و شبش پیام داد که جمعه (همون روز ولنتاین )میخاد من و ببره خونه ی خاهرش که بیرون از شهر بود و بعضی وقتا میرفتن اونجا و اکثرمواقع خالی بود منم قبول کردم بعد از کلاس ساعت 10 بود که اومد دنبالم و با هم رفتیم خونه ی خواهرش وارد خونه که شدم همه بدنم داشت یه جوری میشد همش میخاستم تو بغل امیر باشم رفتیم تو اتاق خواهر زادش اون نشسته بود رو تخت و منم رو صندلی کامپیوتر یکم جلو تر از اون امیر خیلی زیرکی نگام میکرد و می خندید انگار میخاست یه چیزی بگه ولی نمیدونست چجوری تا بالاخره گفت پاشو دیگه گفتم واسه چی؟جامون که خوبه؟
امیر فقط میخندید منم که خودمو زده بودم به اون راه درحالی که میدونستم منظورش چیه ،
از رو تخت بلند شد و اومد سمتم دستامو گرفت و از رو صندلی بلند کرد هر دومون وسط اتاق وایستاده بودم و اون منو تو بغلش گرفته بود سرش و گرفته بود کنار گردنم و عمیق نفس می کشید


لباشو گذاشت رو لبام و همین طور میخورد و آروم آروم لباسامو در میاورد مانتومو روسری مو در آورد و من و همین طور که تو بغلش بودم و لبام تو لباش بود برد تو سالن نمیدونستم داره کجا می برتم ولی همینطور دنبالش مییرفتم و اون با ولع تمام لبامو میک میزد منو برد تو اتاق خاهرش یه تخت دونفره اون جا بود منو از خودش جدا کرد و هلم داد رو تخت و زد زیر خنده و گفت نمیدونی الان چه حالیم من رو تخت خابیده بودم وپاهام رو زمین بود و اون جلوم وایستاده بود اومد جلو و لباسمو زد بالا میخاست کامل درش بیاره که اجازه ندادم درحالی که بدمم نمیومد فقط یکمی ازش خجالت می کشیدم اونم لباسم و سوتینمو زد بالا و یکم لبامو خورد و رفت سراغ شلوارم و قبل از اینکه دستشو بگیرمو نذارم کاری کنه دیدم که شلوار و شورتمو تا مچ پام کشیده پایین یکی از پاهامو از تو شوارم در آورد و نشست بین پاهام شروع کرد به خوردن کسم با دستاش لاشو باز کرده بود زبونش و کرده بود لاش آه و ناله ی من بلند شده بود اصلا تو حال خودم نبودم اونم با ناله های من حشری تر می شد تند تر لیس میزد و زبونش و میکرد تو کسم و در میاورد داشتم دیوونه میشدم با این کاراش که پاشد و سینه هامو میخورد بعد یه لب ازم رفت و بلند شد دستشو برد سمت کمربندش شلوارش و در آورد و شورتش هنوز پاش بود ولی کیر بزرگش از زیر شورت انگار داشت شورتش و پاره میکرد اومد و نشست دوباره بین پاهام سر کیرش و میمالید لای کسم و هر دومون تو فضا بودیم سر کیرش و گذاشت رو سوراخ کسم و یه فشار آروم داد و تا نیمه رفت تو من باکره بودم ولی اون لحظه هیچی برام مهم نبود و گزاشتم تا ته بکنه تو همونطور برام تلمبه میزد و صدای آه گفتنمون خونه رو برداشته بود بین تلمبه زدنش روم خم شد و سینمو با دستش گرفت و لبامو میخورد و همینطور تلمبه میزد که یه دفه از رو بلند شد و کیرش و در آورد گفت داره میاد کجا بریزم ؟




گفتم بریز رو سینه هام ولی قبل از اینکه بیاد تا بریزه رو سینم آبش با شتاب پاشید بیرون و از زیر نافم تا روی سینه هام خیس شد یکم تو همون حالت نشست انگار داشت از حال میرفت منم یکی دوبار بین کردن ارضا شدم ولی از اینایی هستم که آبم هیچ وخ نمیاد رفت تو سالن دستمال آورد و بدنم و پاک کرد نشسته بود کنارم رو تخت و همینطور که پاک میکرد هی قربون صدقم میرفت دیگه ساعت نزدیک دوازده بود و ما نزدیک دو ساعت با هم حال کرده بودیم لباسامونو پوشیدیم داشتم میرفتم سمت آینه تو اتاق بقلی که هی میگفت بیخیال بیا زود بریم دیر میشه منم بدون اهمیت به حرفش خندیدمو دویدم سمت اتاق ولی به در اتاق که رسیدم محکم بقلم کرد و وسط خونه میچرخوندم ومن فقط جیغ میزدم و اون میخندید تو همون حالتم یکم لب بازی کردیم از خونه رفتیم بیرون اون روز ناهارم بیرون خوردیم و بعدش کادومو که یه خرس بزرگ پشمالو بود بهم داد و برگشتیم به سمت شهر و این اولین و بهترین ولنتاین عمرم کنار عشقم بود بعد ها بازم با هم سکس داشتیم ...


حمید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 70 از 94:  « پیشین  1  ...  69  70  71  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA