انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 78 از 94:  « پیشین  1  ...  77  78  79  ...  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
مریم و امیر

من مریمم خاطره ای که میگم برمیگرده به سال87 من تازه گوشی خریده بودم و چون خانوادم راضی نبودن مجبور شدم یواشکی از دوستم بخام برام به برادرش بگه یه سیمکارت برام بیاره اونم. چند روز گذشت و کلی تماس داشتم ویکم میترسیدم جواب بدم.ولی یکی بود که مدام تماس میگرفت شماره تهران هم بود گفتم بزار ببینم کیه بعد گفتم این سیمکارت واگزار شده کارم شده بود سرکار گذاشتن و اس بازی ..
با یکی دوست شدم اسمش حسن بود از من کوچیکتر بود کلی بهش دروغ گفتم تا اینکه یه شب گفت یه داداش دارم خیلی باحاله اسمش امیره .میخای باهاش حرف بزنی منم که عادت کرده بودم سرکار بزارم قبول کردم اون شب من باامیر تا صبح حرف زدم کلی دروغ بهش گفتم بعد گفت یا با من باش یا با حسن منم با توجه به سن دوستی امیر رو قبول کردم و به حسن گفتم بیخیال من شو.گذشت و امیر هر روز میگفت باید بیای ببینمت منم هم بهش دروغ گفته بودم هم قصدم دیدن نبود فقط میخاستم خودمو سرگرم کنم.


اخه من دختر نبودم سال قبل طلاق گرفته بودم و با سن کمم مطلقه شده بودم .واز قیافم معلوم بود دختر نیستم به اجبار زیاد امیر رفتم سر قرار یه پراید بژ داشت.ا قیافش معلوم بود خیلی زرنگه .سوار ماشین شدم گفت بریم خونمون منم گفتم نه نمیام اونم گفت باشه زدیم از خیابونهای شهر بیرون منم که نمیدونستم کجا میره یهو دیدم جلوی یه درحیاط وایساد قلبم داشت میزد گفتم امیر تو رو خدا منو کجا اوردی گفت خونمونه گفتم من نمیام تو رفت درو باز کرد ماشینو گذاشت تو حیاط اصرار کرد بیا پایین گفتم نمیام رفت برام چای اورد با شیرینی .اومدم صندلی ماشینو خابوند دراز کشید سر بسرم گذاشت اومد خابید رو بدنم منم مقاومت نکردم اما نزاشتم لباسمو در بیاره بهش گفتم زود باش من دیرم شده الان مامانم زنگ میزنه میخام برم.ناراحت شد منو برد همون جا که سوار شده بودم پیاده کرد رفتم خونمون ولی همش فکر میکردم شانس اوردم اگهچیزی تو چایی بود یا اگه دوستاشو جمع کرده بودو...


بعدش امیر زنگ زد گفت من حس میکنم دروغ میگی میخام بیام بگیرمت ازت خوشم اومده گفتم من اونی نیستم که تو فکرشو میکنی .خودمم شیفته اش شده بودم گفت میخام ببینمت فردا گفتم خانوادم نمیزارن بیام بیرون.یهو زد بسرم گفتم الان که شبه بیا دنبالم ساعت 10بود گفت باشه اما خانوادت نفهمن مواظب باش. خونه ماهم جوری هستش که اتاق من یه تراس کوچیک داره طرف حیاط میشه از اونجا بیرون رفت هوا سرد بود پالتو پوشیدم و گوشیمو کلید درحیاطم برداشتم وقتی اومد تو کوچه زود دویدم دم در وسوار ماشینش شدم یه اخیش بلند گفتم اون شب یکم ترسیدم اما برو نیاوردم رفتیم بیرون شهر توی یه خونه باغی که چراغ خاموش میرفتیم اونجا بعدش زود رفتیم تو گفت خطر داره چراغ روشن کنیم یه پیک نیک اونجا بود روشن کردیم بعد منو خابوند توی یه پتویی که پهن بود یهو دیدم گوشیش یه تک خورد بعد اس اومد به خودم گفتم مریم بیچاره شدی دوستاشم خبر کرد .زود گشیو از دستش گرفتم نگاه کردم دیدم دوستش اس داده من چه کنم؟ تنم یخ کرد گفتم امیر این کیه گفت نترس بخدا هیچی نیست اونوقت که خاستم بیام دنبالت ترسیدم تو کوچه تون کسی بفهمه شر بشه دوستمو گذاشته بودم صندوق عقب تا اگه چیزی شد کمکم کنه رفت در صندوق رو باز کرد دیدم دوستش اومد تو هیکلش گنده یه کاپشن هم پوشیده بود مثل غول بود ازش ترسیدم امیر منو گرفت بغلش تو پتو خابیدیم دوستشم همون جور نشسته بود مارو نگاه میکرد امیر هم افتاده بود به خوردن سینه هام منم که با این کاراش شدت حشرم بالارفته بود و دوست داشتم فقط منو بکنه تند تلمبه میزد ومن فقط اه و وای میگفتم یه چیز عجیبی که بود امیر یه بار ابش اومد ریخت رو شکمم بعد دوباره راست شد وبعد چند تا تلمبه باز راست شد و بعدشروع کرد به تلمبه زدن(بعدا فهمیدم معتاد تریاک بود) منم که ندیده بودم کسی اینطور تلمبه بزنه کلی حال کردم و اونشب چند بار ارضا شدم


بعد امیر ازم خاهش کرد با دوستمم یکم حال کن اما من خوشم نیمد و قبول نکردم بعد گفتم میخام برگردم خونه اونشب بهم خیلی خوش گذشت و امیر اصرار کرد باز یه شب دیگهبیا گفتم بشرط اینکه منو پیشنهاد ندی به دوستت بعد دوباره شب باهاش قرار گذاشتم و اومد دنبالم وقتی سوار شدم دیدم دو نفر عقب ماشین هستن همون پسره قبلیه و این بار یکی گنده تر از اون با سبیل های کلفت خدایی ازش ترسیدم اما به امیر اطمینان داشتم وقتی رسیدیم همون خونه باغی دوستاش رفتن تو خونه و من و امیر تو ماشین موندیم اصرار داشت منو از کون بکنه اما من که از کون میترسیدم ولی با اصرار قبول کردم صندلی رو خابوند بعد تف زد به پشتم و منو کرد خیلی درد داشت اما شهوتم زیاد بود با وجود درد لذت میبردم بعد عاشقونه بغلم کرد میگفت بریم تو من میترسیدم اومد در ماشینو باز کرد ومنو رو دوتا دستش گرفت باد میومد روسری سرم نبودباد موهامو تکون میداد دوست داشتم تا صبح همون جور روی دستاش بخابم منو برد طرف خونه با پا زد به در منو گذاشت باز روی همون جایی که پهن بود



دوستاش دور منقل نشسته بودن داشتن تریاک میکشیدن منم با امیر رفتیم زیر پتو و یه سکس جانانه زدیم عاشق تلمبه زدنش بودم اونقد تلمبه زد که واقعا دردم گرفته بود بعد از تموم شدن سکس نشستیم به صحبت کردن و بلوتوث بازی بعد دوستش برام اهنگ لری بی مریم وای رو ریخت اونشب هم بخیر گذشت و من اومدم خونه بعد از یه هفته دیگه امیر اصرار داشت بیاد شب دنبالم اما این بار یه حال بدی داشتم تو اینه به خودم نگاه کردم گفتم نکن این کارا رو مریم بگا میدی خودتو که دیدم امیر زنگ زد بدو دم درحیاطم زود رفتم بیرون سوار شدم یه دلهره داشتم بعد رفتیم همون جا و باز هم امیر باهام سکس توپی زد ومن اه وناله میکردم بعد امیر گفت دوستام میخان باهات بخابن گفتم من فقط تک پر تو ام بعد با دوستاش نشستیم دور منقل تریاک کشیدن منم میکشیدم اونا میخندیدن میگفتن حرفه ای شدی ساعت 4صب بود اماده شدیم برگردیم خونه خودمو چسبونده بودم به امیر بیچاره هم حواسش به رانندگی بود هم من دلم نمیخاس ازش جدابشم خیلی بهش وابسته شده بودم یهو گشت از کنارمون رد شد امیر تند کرد تنم یخ کرد یهو گفت بچه ها گشت دور زد دنبالمونه منو بگی قلبم داشت میومد تو حلقم التماس میکردم امیر تند باش الانم که یادم میاد تنم میلرزه



گریه میکردم رسید به کوچه مون من پریدم پایین گفتم ته کوچه بازه از اون ور برید کلید انداختم زود اومدم تو رفتم دراز کشیدم رو تخت زنگ زدم به امیر دوستش جواب داد گفتم بزار بلندگو گفتم امیر دورت بگردم گیر افتادین اسم منو نیارینا شمارمم پاککن گفتن باشه از بس تریاک کشیده بودم افتادم به استفراغ داشتم میمردم دیگه اومدم افتادم صبح ساعت10بهش زنگ زدم کجایی گفت نترس تو همون خونه باغی هستیم اما نمیدونی به چه مسیبتی از دستشون فرار کردیم ماشینمم داغون شد از اون شب به بعد حاضر نشدم شب باهاش قرار بزارم اما یه چند باری روز رفتم خونشون بعد یه چند ماهی رفتیم یه شهر دیگه وکمی هم با امیر تلفنی حرف زدم بعد ازدواج کردم رابطه مون قطع شد.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
نازی الهه شهوت

پریناز دختر زیبایی بود بسیار زیبا به حدی که وقتی شمارمو رو پله های مجتمع تجاری گرفت، احساس می کردم تو رویام.
چشای عسلی ، موهای خرمایی و بدن تنازش آدمو یاد بازیگرای هالیوودی می نداخت. باسن گرد بسیار زیبا و کمر لاغری هم داشت همیشه کفش پاشنه بلند بدون جوراب می پوشید.
کم کم بعد از یه مدت داشتم عاشقش می شدم خیلی دوسش داشتم حتی دوس نداشتم دستم وبه لای پاش ببرم . اما اون روز و فراموش نمی کنم....


تو یه پارک بودیم یه پاشو روی اون یکی پاش انداخته بود سفیدیه ساق پاهای قشنگش بیرون ریخته بود ناچارا دستمو آروم کشیدم رو پاش خیلی صاف و بدون مو بود دلم خواست بالا تر برم و حتی به رونشم دس بزنم که یهویی نگاه هر دومون به هم قفل کرد لباشو آورد جلو از لبام بوسید بعد لباش و وا کرد ولب پاینمو مکید من که ازش انتظار نداشتم جواب لباشو دادم بارون گرفت و من و اون تا ماشینم می دویدیم کیر من شق شده بود وخجالت می کشیدم همش تو دویدن دستم به کیرم بود که مبادا ضایع شم رفتیم تو ماشین هوای بیرون سرد بود تن من وپریناز آتیش داشت .
بازم شروع کردیم به لب خوردن که یهو چشم پریناز به کیرم افتاد دستشو گذاشت روش و گفت این چیه منم گفتم دست خودم نیست فک می کنم عاشقت شدم شیشه های ماشین کاملا مه گرفته بودشون زیپمو بازکرد کیرمو در آورد و با کیرم ور رفت انگشتشو آروم زیرش می کشید وبالا پایین میکرد من که شوکه شده بودم فقط دستم روی رونای نرمش بود .
یه دفه سرشو پایین آورد زبون زد ونوک کیرمو گازگرفت و با خایه هام ور میرفت نفسای پر حرارتش داشت دیوونم می کرد دستمو انداختم از پشت شلوارش تو کونش و زیپشو باز کرم باسنشو می مالیدم اونم کونشو عقب تر می آورد وحال می داد .


خیلی ترسیده بودم که نکنه کسی ما رو ببینه راه افتادم تو راه فقط داشت برام ساک می زد منم کاپشنمو رو سرش انداخته
بودم وبه سرش فشار می آوردم و از پشت بعضی وقتا کسشو کونشو ماساژ می دادم
یه هویی زنگ تلفنم به صدا در اومد مامانم بود که واسه کاری که یادم نمی آد صدام کرد منم پرینازو رسوندم و رفتم خودم خونه چن ساعت بعد پریناز زنگ زد
می گفت : دارم می میرم تو رو خدا کیرتو بذا تو دهنم با کیرت بکش به لبام آرومم کن کیرتو بذا تو کون وکسم خایتو بذا تو دهنم
من داشتم دیوونه می شدم منم شروع کردم گفتم بیا بشین رو دهنم آب کستو بخورم آخ چه بویی داره کست بیا کیرمو بذارم لای سینه های خوشگلت که یهو دیدم دستم به کیرمه و انگشتای اونو به سمت کسش راهنمایی می کنم تا جفتمون ارضا ء شیم
اما پری ناز که بهش می گفتم نازی تحمل نکرد گفت بابا مامانم رفتن مهمونی تا شب نمیان بیا دارم می میرم منم می خواستم گفتم میام
گفت: چی دوس داری واست بپوشم.
منم گفتم : دامن کوتاه با یه بلوز ،اونم گفت باشه


رفتم در خونشون درو وا گذاشته بود که برم تو وای در وکه بستم اومد به استقبالم تا به حال اینجوری ندیده بودمش آخ چه ساق پاهایی جوراب نازک بلند مشکی داشت با یه دامن قرمز کوتاه که خم نشده لپ ای کونش پیدا بود یه بلوز سکسی که سینه های سایز 75 ش بیرون ریخته بودن نتونستم جلو خودمو بگیرم دستشو گرفتم وبردم رو تختش لباشو بوسیدم و رفتم رو گردنش آه وناله می کرد آروم ولذت خش لیس می زدم صورتشو بعد یکی از سینه هاشو در آوردم و گذاشتم تو دهنم سرمو چنان فشار می داد به سینش که انگار باید هزار سال سینه بخورم
بلوزشو آروم در آوردم شکمشو لیس زدم و بعد رفتم رو نافش خیلی انگار دوس داشت انگشتای پاشو سفت کرده بودو به هم فشار می داد آخ دامنشو زدم بالا جوراب بلندش منتهی می شد به یه شرت توری قرمز که همرنگ سوتینش بود پاهاشو دستم گرفتم و از رو جوراب کف پاشو لیس زدم بعد آروم از بالا جورابشو از پاش در آوردم پاهاش که از پشت جوراب میومد بیرون کیرم گنده وگنده تر می شد ساق پاها و رونشو لیسیدم زبون زدم به کسش بعد خوابیدم شورتشو در آورد اومد نشست رو دهنم وحسابی مالید کسشو تو دهنم ولبم هر از گاهی کونشو لیس می زدم و سوراخ کونشو می خوردم و زبون می زدم بعد اونم لباسای منو در آورد و نشوندم رو تخت.



اومد پایین نشست کیر مو گذاشت تو دهنش از سرش تا تهش یواش بالا و پایین می کرد وبعضی وقتا با توک زبونش خایه هامو لیس می زد بعد رفت رو خط بین خایه هام وکونم لیس زد بعد ازم پرسید کونتو بخورم منم گفتم مال توام هر کاری می خوای بکن که کونمو شروع کرد به خوردن هی کونمو باز می کرد ولیس می زد حالا نوبت گاییدن بود رفتم روش تا لا پایی بزنم که آبم بیاد که یهو سوپرایزم کرد کیرمو هدایت کرد تو کسش بعد گفت من ارتجاعیم منم از خدا خواسته کردم تو آرومه آروم نوک کیرم از تنگیه کسش درد داشت و وانم آب کسش می ریخت وجیغ میزد بعد خمش کردم تف زدم به کیرم گذاشتم کسش محکم تلمبه می زدم و سیلی می زدم به باسنش اونقد که باسنش قرمز شده بود منم می کردم و اونم کونشو به سمت کیرم تکون می داد آخ داشت آبم می مومد بهش گفتم دوس داری کجات بریزم گفت بریز تو دهنم شاشتم می خورم که آبم که داشت میومد کردمش تو دهنش بقیشم رو هم ریختم رو سینه های نازش که حسابی مالیدش به هم سینهاشو آبم روش موند منم ازش لب گرفتمو بلند شدم لباسامو پوشیدم و رفتم تا سکس بعدی...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و سارا کون طلا

شب عيد بود همه دور هم نشسته بوديم،که حسن پسر عموي من گوشيش و آورد بيرون و رو کرد به من و گفت؛امير اين شماره به من پيامک اشتباهي داده زنگ زدم يه خانم برداشت،من که هميشه از هر موقيت براي خودم استفاده ميکنم،شماره رو ازش گرفتم و همون لحظه يه پيامک فرستادم که متنش اين بود؛سلام سحر اميرم لطفا جواب بده شرمنده شمارتو روي کاغذ نوشته بودم و توي جيب لباسم بود اين شد که اينقدر دير پيام دادم.چند دقيقه بعد صداي آهنگ پيام گوشي بلند شد و من ديدم شماره جواب داد؛آقا اشتباه گرفتي،من سحر نيستم.من که احساس کردم يه مرحله جلو رفتم دوباره پيام دادم؛سحر شوخي نکن باور کن الانم کلي اين کاغذ در اثر شسته شدن شماره هاش کمرنگ شده،اما مطمئنم شماره خودته پس اذيت نکن.چند لحظه بعد جواب اومد آقا من که گفتم سحر نيستم.کمي نا اميد شدم و براش نوشتم شرمنده مزاحم شدم،اما اين شماره رو من توي ميدون ونک از يه خان گرفتم که کاش شما اون بودي....


اونشب تموم شد و منم ديگه فکر پيام دادن به اون شماره رو از سرم بيرون کردم چون دوست نداشتم اگه طرف اهلش نيست باعث آزار و اذيتش بشم.
روز بعد وقتي از خواب بيدار شدم ديدم برام پيامک اومده!وقتي باز کردم ديدم بعله همون شماره پيام داده و نوشته؛سلام،سحر و پيدا کردي.
منم سريع جواب دادم ؛نه اشکال نداره اگه قسمت بشه از اون بهتر پيدا ميشه ظاهرا که شما ميتوني برام جاي خاليشو پر کني.ديدم جوابي نيومد،براش نوشتم؛راستي من امير هستم،اسم شما چيه؟لحظه اي بعد جواب داد سارا.ديگه کم کم از هم پرسيدن و چند سالته و چکاره هستي و الا آخر.
بالاخره سارا خانم با من قرار گذاشت،و من هم رفتم سر قرار.
و با هم يه چرخي تو خيابون زديم،وقتي سارا پياده ميشد،ديدم عجب کوني داره،اونقدر کونش قشنگ بود که تا وقتي از چشمم دور شد نگاهش کردم،البته صورتش هم به اندازه کافي خوب بود اما برامن که کون شناس خوبي هستم،کونش بهترين قسمت بدنش بود.اونروز،سارا يه هديه هم به من داد و من تشکر کردم و رفتم،اما چون ملاقات اول بود بهش دست نداده بودم موقع سلام کردن،
حدود پنج دقيقه بعد بهم پيام داد ؛امير من چطور بودم؟منم جواب دادم خيلي عالي اونم گفت به خاطر همين بهم دست ندادي،


منم گفتم نه اول اينکه جلسه اول بود احساس کردم شايد دوست نداشته باشي،دوم اينکه اصلا حواسم نبود،گفت امير چه چيز من بيشتر خوب بود منم نامردي نکردم سريع اصل مطلب و گفتم؛سارا کونت خيلي قشنگه،مدتي گذشت و سارا پيام داد ميتوني بياي خونمون منم با کله سرفتم،اونقدر عجله داشتم که يادم رفت ماشينم درش قفل نيست،رفتم تو خلاصه ديدم يه بچه کوچيک هم توي حموم داره آب بازي ميکنه،متوجه شدم سارا بچه داره،يه دوچرخه هم تو حياط بود،که فهميدم يه پسر داره که تازه نو جوونه ،همينکه جلوم راه ميرفت انگار ژله بعد غذا داره جلوي چشمام ميلرزه ،کونش مثل ژله واقعا خوشفرم بود،اومد نشست کنارم منم بي معطلي دست انداختم گردنش،کمي با هم لب گرفتيم،از حالت عجله و نگرانيش فهميدم وقت کمه بايد زود برم ممکنه کسي بياد آخه اونجا خونه اونا بود و من هيچ شناختي نداشتم ،وقتي سينشو از زير سوتين کشيد بيرون چندتا ميک زدم و به شوخي گفتم سارا جون اين سينه کم.کم دوتا بچه شير داده تو که ميگي دختري،اما بازم من خودم زدم به...دمر خوابوندمش اونم گفت جلوم بستس تو نکني منم گفتم باشه از پشت لا پايي ميکنم،باور کنيد وقتي اون کون از زير شورت افتاد بيرون نزديک بود جان به جان آفرين تسليم کنم ،آخه کون گفتي و تموم شد،جواهر بود هم خوش فرم هم خوش رنگ هم چاک بلند و گوشتي هم داغ مثل تنور،خلاصه اونقدر کون رديفي بود تا گذاشتم لاش بيست ثانيه نشد آبم اومد ،هم ناراحت بودم از اينکه اونقدر زود ارضا شدم هم اينکه بايد کم کم ميرفتم،خلاصه خداحافظي کردم و رفتم،بعد از نيم ساعت زنگ زد گفت امير چطوري گفتم خوبم اما کاش ميشد يه بار ديگه ميکرديم،اونم گفت يه فرصت ديگه...


بعد از يه هفته،خونه خودمون خالي بود،و قرار شد سارا بياد اونجا من رفتم دنبالش با هم وارد خونه شديم ،تا وارد شد با هم لخت شديم باو کنيد يک ساعت سکس کرديم دو بار ،چون وقت بود و امنيت هم کامل بود هردو لخت شديم ،وقتي سارا شلوارشو در مياورد اين رون پاهاش با تکون خوردن دلبري ميکرد سينه هاش با اينکه سارا گندمي بود نوک صورتي بود کوس که نگو تنگ تنگ وقتي گذاشتم درش فشار دادم انگار در شيشه نوشابه پپسي باز شد تاپ صدا داد بعدش ملچ ملوچ شروع شد کوس سارا داشت کير منو ميخورد منم کيرم و سپردم به کوسش فقط بعضي وقتا کمي طرف چپ و راست کوسش ميچرخوندم ،کوس داغ و کوچولو مثل کوس دختر 14ساله بود اصلا فکر نميکردم زني بعد از بچه دار شدن کوسش اونجوري بمونه ،وسطاي سکس ازش خواستم براش ليس بزنم اما نزاشت سارا اصولا خيلي سنتي سکس ميکنه و من اونروز يکي از ماندگار ترين سکس هامو داشتم ،البته هنوزم با سارا هستم و هر فرستي پيش مياد دوست دارم با سارا سکس کنم ،من بهش ميگم سارا کون طلا.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
فرناز حشریم کرد یا من فرنازو؟

اسمم فرهاده که صد البته ساختگیه و اسم فرناز هم همین طور. قرار بود بریم پارک جهاد.خلاصه شنیدم از مادرم که می گفت دختر های دوستاش هم میان.منم از خدا خواسته رفتم و کل شیشه ی عطر مورد علاقم که آدیداس بود رو رو خودم خالی کردم.البته نیاز نبود.چون تستسترون کار خودشو می کرد!!! حسابی هم تیپ زدم.البته که سرد بود ما وسط زمستون بودیم و همون طور که گفتم دو سال پیش بود.ولی برا جذب بیشتر یه لباس خیلی نازک سفید با کلاهی که مال خودش بود پوشیدم و رفتم.تو ماشین همش فکر دخترایی بودن که احتمالا عاشق یکیشون می شدم!!! چون گفته بودن خیلی خوشکلن.دیگه رسیدیم.پیاده که شدم.دیدم خیلی دختر هم سن من اونجاست.همه 21 حد اقل می شدن.تا رفتم اکثر دترا سهی می کردن خودشونو یه جوری به من بچسبونن!!! ولی فرناز رو بیشتر...



از بقیه خوشم میومد.یه استیل خاصی داشت.خلاصه رفتم که اسپیکر های کامپیوترمو که صداشون جنگلو می لرزوند بیارم که در جعبه عقب رو باز کردم یکی گفت کمک نمی خوای؟؟؟ نگاش کردم دیدم فرنازه و با یه لبخند قشنگ و چشای عسلیش منو نگاه می کنه.همینجور داشتم تو دریای چشاش شنا می کردم که یه بشکن زد و گفت آقا فرهاد؟؟؟؟ گفتم جانم؟؟؟؟ گفت چی شد یهو؟؟؟ گفتم هیچی حواسم پرت شد معذرت نه ممنون کمک نمی خوام شماخسته می شین کلی اصرار کرد که نه و از این حرفا.ماشین یه جایی پارک بود که بقیه مارو نمی دیدن برا همین اومد و دستشو گزاشت رو کیرم.منم که از نیم ساعت پیش کیرم راست شده بود یه ناله ی کوچیک کردم.گفت با یه شیطنت خاص که بریم اون طرف که درختا بیشترن؟؟؟ نگاهش رو کیرم بود که داشت شروال جینمو سوراخ می کرد.گفتم:بزار من این باندارو برسونم بعد به بهونه ی دستشونیی می رم اون طرف می پیچم می رم پشت درختا تو هم بگو دست شوییت گرفته قبلش یکم آب بخور ضایه نشه خوب؟؟؟ گفت باشه عشقم.دوباره کیرمو مالید و رفت.منم دنبالش باندو گزاشتم کنار و به تبلتم وصل کردم و چند تا آهنگ بندری باهال که از قبل دست چین کرده و دیشب دانلود کرده بودم گزاشتم.مثل نقشم عمل کردم ک اونجا ک قرار بود واستادم.حدود پنج دقیقه بعد اومد.گفتم چرا اینقدر طولش دادی؟؟؟ ولی منتظر جواب نموندم تو بغلم گرفتمش و حسابی لب ازش گرفتم.تکیش دادم به یه درخت شروالشک تا رونش پایین کشیدم.کسش مو داشت ولی مهم نبود.گفت فرهاد پردمو نزنی بد بختم کنی!!! گفتم نترس نمی زنم ولی داشتم بهش دروغ می گفتم.تا کسشو دیدم کردم توش.البته فقط نوکش رو سوراخش رفت.خیلی تنگ بود باید گشادش می کردم.تا ته کردم توش حسابی فشار دادم تا رفت.ناله می کرد...



.بعدش بلا فاصله آه.چیزی شبیه این:اووووممآه!!! کشیدم بیرون دیدم خونی شده.نقشم از اول این بود که پردشو بزنم بعد باهاش ازدواجوکنم چون واقعا دوستش داشتم.خودشم دید.گفت فرهاد تو چی کار کردی؟؟؟ گفتم:از همون اول خودم می خواستم بگیرمت!!!! گل از گلش شکفت.چند تا دیگه زدم بهش گفتم آبم داره میاد.دستاشو گزاشت پشت کمرم و می کشید.حس خوبی بود.اومدم بکشم بیرون که کمرمو محکم چسبید.براش خیلی سخت بود کسی به هیکل منو نگه داره ولی تونست.یکم دیگه براش تلمبه زدم یه کم لرزید و بعد ارضا شد.وقتی بر می گشتیم با هم بودیم.همه بهمون گیر دادن.-یه دست شویی اینقدر طول داره؟؟؟؟-چرا لفتش دادین؟؟؟ و از این دست حرفا تا این که من رفتم بالای درختی که سایش بالا سرمون بود و گفتم ما قصد ازدواج داریم.همه چند ثانیه سکوت کردن.معنی حرفمو خوب فهمیدن.یهو مامان دختره گفت:خب، مبارکه دیگه!!!! همه دست زدن حتی خونواده ای که خنارمون نشسته بودن!! چند روز بعد رفتم خواستگاریش.خوب بود و خانوادش قبولم کردن.می خواستم از خوشحالی مثل دینامیت بترکم.چنان عروسی ای براش گرفتم که کل فامیلامون بهش حسودی می کردن!!! خیلی دلم می خواست تو عروسی ببوسمش ولی خب به نظرم زشت بود.سال بعدش تحصیلاتم تو رشته ارتوپدی تموم شد.فوق لیسانس ارتوپدی.مادرم می خواست از خوش شانسی و اینا غش کنه ولی جوونتر از این حرفا بود!!!! شب زفاف خیلی خوب بود البته چون پرده نداشت دیگه فقط اسمش شب زفاف بود!!



لب کاری کردیم و رو تخت دراز کشیدیم.به هم زل زده بکدیم.اولین کاری که کردیم این بود که روی تخت حسابی بپر بپر کردیم.گفت:خیلی خوشحالم که عاشق تو شدم!!! ازم لب گرفت .از کس حسابی کردمش تا اینککه دیگه جفتمون ارضا شدیم.با اون لباسای عروس خیلی بغل کردنی بود.تا صبح می خواستپ فقط بغلش کنم.گفت:عشقم؟؟؟؟-چیه نفسم؟؟؟ گفت:چرا اینقدر تو زن ضلیلی؟؟؟ خندیدم .گفت:فردا تولدمه.بهش قول دادم بهترین جشن رو براش بگیرم.تولدشو گرفتم با کلی امکانات و چیزای دیگه کادوشم یه سگ براش گرفتم که خیلی پشمالو بود.یلی دوستش دارم و حاضرم براش هر کاری بکنم و همیشه از خودم می پرسم کدوممون اول اون یکی رو اون روز تحریک کرد؟؟؟ هر کدوممون بود واقعا ازش ممنونم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سارا و بهنام

سلام من سارا هستم و الان21 سالمه جریانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 4 سال پیش.



اول شما باید یه چیزایی رو در مورد زندگیم بدونین تا براتون سوال نشن.وقتی من 13 سالم بود یه خدمتکار داشتیم که یه پسر 18ساله داشت یه روز که تنها توخونه بودیم به زور بهم تجاوز کرد و پردمو پاره کرد. و بعدم فرار کرد فرض کنین یه دختر 13 ساله سکس داشته باشه دختری که هنوز درست نمیدونه سکس چی هست ؟ یه شوک روحی بزرگ بهم وارد شده بود جوری که همش تو خونه بودم و گریه میکردمحتی دیگه مدرسه هم نرفتم بابامم به خاطر اینکه میدونست هیچ کدوم ازفامیلامون باور نمیکنن که بهم تجاوز شده و فکر میکنن که خودم میخواستم سکس داشته باشم منو بدون اینکه کسی از فامیلا این جریانو بفهمه با مامانم برد لندن ومن 4سال اونجا بودم تو این مدت هم درس نخوندم چون دوست نداشتماونجا ادامه تحصیل بدم بعد از 4سال یرگشتم و با پارتی بازی و رشوه دادن بابام تونستم تو یه مدرسه غیر انتفاعی سوم راهنمایی رو شروع کنم . ولی درسم اصلا خوب نبود مخصوصا ریاضیم اون زمان 17سالم بود ما یه دوست خانوادگی داشتیم که اونا دو تا پسر داشتن به اسم های بهروزکه 23 سالش بود وبهنام که 19سالش بود .



من عاشق بهنام بودم اولین بار بود که عاشق شده بودم و خیلی هم دوسش داشتم اکثرا خانواده هامون باهم بودن حتی از فامیل برای هم بهتر بودیم وقتی پدر و مادر بهنام فهمیدن که ریاضیم خوب نیست گفتن ریاضی بهنام عالیه و میتونه بهم کمک کنه . اون روز میخواستم ازخوشحالی بال در بیارم.2هفته گذشت وتو این 2هفته من3بار بهنامو دیدم اونم تنها تو اتاقم خیلی باهم جورشده بودیم به هم اس ام اس میدادیم خلاصه خیلی خوب بودیم تا اینکه مادربزرگم که اصفهان زندگی میکرد حالش بد شد ومامان وبابام رفتن پیش اون و منو به خدمتکارمون که زهراخانوم بود و پیربود وباما زندگی میکرد سپردن 2روز از رفتن مامانمو اینا گذشته بود ومن ساعت 8شب با بهنام قرار داشتم تابیاد خونمون و باهام ریاضیکارکنه خودمو آماده کردم یه لباس صورتی آستین کوتاه و یه شلوارک سفید پوشیدم موهامم که تا کمرم میرسیدو سشوارکردم و دورم ریختم یه آرایش ملیح و دخترونه هم کردم خیلی خوشکل شده بودم منتظربودم تا بیاد ولی تا 9:30شب نیمد



زهراخانومم که خسته شده بود رفت خوابید منم ناراحت بودم که زنگ و زدن درو باز کردم بهنام بود ازم معذرت خواهی کرد و گفت توراه بایهموتوری تصادف میکنه وتا مطمعن نشده که حال طرف خوبه پیشش می مونه و بازم گفت به خاطر اینکهبدقولی نکرده باشه این ساعت اومده. رفتیم اتاقم و شروع کردیم درس خوندن که من تکون خوردم و موهام ازپشت ریخت روی کتاب و بهنام با دست موهامو ریخت پشتمهمینجوری که داشت اینکارو میکرد دستش خورد به گردنم و من موبه تنم سیخ شد و باهمین تماس شهوتی شدم دیگه 17سالم بود و مثله بقیه دلم سکس میخواست ولیخودمو کنترل کردم ولی انگار اون ول کن نبود وبیشتر دستشو به گردنم میزد تا اینکه چشامون توهم گره خورد فاصلمون کم بود و اشتیاق به باهم بودن از چشامون میبارید خواستم یه چیزی بگم که لبامو با لباش قفل کرد چه حسی خوبی بود لبامو با ولع میبوسید چقدر منتظر این لحظه بودم بعد چند دیقه لباشو برداشت وتو چشام خیره شد انگار از چشام خونده بود دلم میخواد باهاشسکس کنمواسه همین بغلم کرد وخوابوندم رو تخت و اومد روم دراز کشید و دوباره لبامو بوسید بعد شلوارک وبلوزمو در آورد یه زره ترسیدم ولی شهوت وعشقم بر ترسم غلبه شدن وتسلیمش شدم یهدفعه به خودم اومدم دیدم اونم بایه شرت روم خوابیده وداره لاله گوشمو میخوره بعد گردنم واااااااااااااااااااااااااای چه حس باحالی بود



بعد سوتینمو در آورد وسینه هامو خورد و مالوند بعد رفت پایین تر و کسمو از روشرت با دست مالید من که دیگه شرتم خیسه خیس بود بعد شرتمو در آورد و کسمم خورد من فقط آههههههههههه و ناله میکردم بعد بلند شد و شرتشو در آورد خیلی کیرش بزرگ بود فکرشم نمیکردم اینجوری باشه اول یه ذره نوکه کیرشو با آب کسم خیس کرد اون موقع میخواستم جیغ بزنم و بگم بکن توش دیگه ولی خجالت کشیدم اونم خوب بلد بود چطوری شهوتیم کنه.بعد آروم آروم کرد تو کسم واااااااااااااااااااااااااااایآخخخخخخخخخخخ چه دردی داشت یه جیغ آروم کشیدم و اونم آروم کیرشو بالا پایین کرد تا دیگه عادت کردم وای چه حسی بود نمیتونم توصیفش کنم بعد بادستاش سینه هامو مالوند دیگه حالم دسته خودم نبود فقط آه و ناله میکردم بعد از رو شیکم خوابوندم وکیرشو تو کونمکرد چه دردی داشت بعد تلمبه زد تا اینکه ارضا شدم یعنی باهم ارضا شدیم .بعد کیرشو در آورد و یه لب طولانی ازم گرفت و منو بغلم کرد وکنارم خوابید نمیدونم کی خوابم برد ولی وقتی بیدار شدم صبح بود و اون رفته بود. به خودم اومدم لحظه لحظه دیشب از جلو چشام گذشت و عرق سرد از کمرم ریخت داشتم میمردم حالا پیشه خودش چی فکر میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ولی محل ندادم بعد از اون شب دیگه بهناموندیدم حتی یه اس یا یه زنگ هم نزده بود



منم نزدم تا اینکه بعد از یکماه مامانش گفت رفته کانادا تا این حرفو شنیدم حالم بدشدپرسیدم کی ؟گفت:دوهفته پیش وادامه داد:بهنام گفته بعد از دوهفته به همه بگم .میخواستم خودمو بکشم کسی که عاشقش بودم بعد از اینکه باهام سکس داشته ول کرده رفته میخواستم دیوونه شم از مردا حالم بهم میخورد اون از اون پسر آشغالی که بهم تجاوز کردو اونم از بهنام که بعد اون شب ولکرده رفته 3سال از رفتن بهنام گذشته بود ومن تو این سه سال ازدرون مردم دیگه هیچ حسی نداشتم حالا 20 سالم بود و برام خواستگارمیومد ومن همه رو رد میکردم اون روز هم یه خواستگار داشتم نمیدونستم کی بود که زنگو زدن و اومدن داخل خونه با دیدن پسره شک شدم بهنام بود چقدر خوشکل شده بود چقدر بزرگ شده بود نمیدونم اون یه ساعتو چجوری تحمل کردم تا قرار شد بریم داخل اتاق حرف بزنیم



وقتی رفتیم بهش گفتم روت شدبیای خونمون واون از اول جریانو گفت . اون گفت که عاشقم بوده واون شب نمیتونسته خودشو کنترل کنه و اون اتفاقا افتاده و گفت واسه این رفته کانادا چون ازمن خجالت میکشیده و فکر میکرده من ازش متنفرم ولی وقتی دیده نمیتونه منو فراموش کنه برگشته.بله دیگه ماباهم ازدواج کردیم الان یه ساله ومن 2ماهه حاملم زندگیم عالیه این داستانو گذاشتم تا بگم همه سکسایی که با کسی میکنین آخرش طرف ولتون نمیکنه بعضی موقع هاهم منجر به ازدواج میشه...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دختر چادری

سرباز بودم اونم تقريبا كارش وابسته بود چادری قيافه اش زيبا نبود بدم نبود
باهام گرم ميكرفت وقتي هم كلام ميشديم خيلي جراغ سبز بود ولي اوايل خب برا سرباز يكم سخته بخواد ريسك كنه
يه روز اتفاقي وقتي مرخصي شهر كرفته بودم دم در ديدمش كارش تموم شده بود همراه شديم و خلاصه با شيطونياي خاص خودش كه بهم حسابي حال ميداد حرف زدنش كفت منو ميرسونه و من بهش كفتم كه جاي خاصي نميرم و ميرم يكم بكردم اونم كفت منم كاري ندارم اكه مزاحم نيستم ميتوني به كافي شاب دعوتم كني.


خيلي زود باهم دوست شديم و شماره و اس و جك سكسي كذشت تا يه روز بهم اس داد امروز ميتوني مرخصي بكيري و اكه بخوام همشو بكم كتاب بايد بنويسم فقط دوستيمونو كفتم سكس اوايل هم عادي بود خيلي به سختي شكل كرفت
ولي اين داستان برا اين خواستم بكم كه از دختر چادری انتظار اين حالتا رو نداشتم
سكساي اولمون عين همه دوستيا و با ناز دختر و كرفتاري ولي بازم خيلي زود راه داد
اما لذت سكس و وقتي باهاش تجربه كردم كه ديكه كارمون فقط برا سكس بود يعني فقط زنك ميزد مرخصي بكير بيا خودشم ميومد دنبالم حالا يكشو براتون مينويسم
وقتي در آپارتمانو باز ميكرد ميدوييدم تو راه بله دست همو داشتيم نگام ميكرد ميخنديد اين خنده اشو دوس داشتم درو باز ميكرد ميخواستم برم تو ميومد خودشو میچسبوند يعني با عجله بريم تو تو چارچوب در خنده شروع ميشد از در كه اومديم تو اويزونم ميشد لب داغ هنوز با جادر و روپوش كش جادر دور گردن لب تو لب جشاش درشت شده اوووم اووووم لب رو لباش بود لبشو بر نميداشت درو با دس نشون ميداد كه نبستيم همينطور قدم به عقب بر ميداشتيم با باش درو مي بست همينطور به هم جسبيده بوديم لبش رو لبم بود و تو صورتش خنده شيطنت


هولم داد جسبيدم به ديوار شروع ميكرد به باز كردن دكمه ها همينطور لب رو لب با خنده اينكاراشم با حرص و عجله انجام ميداد جادر مغنه روبوش اينا رو با عجله در مياورد برت ميكرد هر وقت فقط لازم بود لبمون جدا ميشد اينكارمون جوري بود اكه انكار بايد لبمون به هم جسبيده باشه لباسمونو در بياريم بعضي وقتا كركر خنده بود لباسارو كه برت ميكرديم ميخورد به جيزي ميشكست يا ميريخت همين دم در لباسمون درمياورديم همه رو لخت مادرزاد ميبريد بغلم ميبردمش سمت كانابه يه بار تو مسير كه بله داشت جلوم متوجه نبودم با هم افتاديم بجاي اخ و اوخ خنده همنجور اومد روم لب داغ كوسشو ميماليد بهم و نميدونم ججوري صداي اه كشيدنشو بنويسم جون دندونشو ميزاشت رو هم نفسشو ميكشيد داخل خودتون صداشو بنويسين



انقد قشنك و حرفه اي سكس ميكرد كه فراموشم نميشه هر لحظه اش مخصوصا خنده هاش هميشه تو كوشمه
وقتي كه ساك ميزد با اشتياق تمام با ساك زدن خودش حال ميكرد ازش برسيدم اخه جقد سكس باهال ميكني ميكفت عاشق فيلم سكسي
البته اين حرفامون تو تلفنامون بودا تو سكس فقط سكس بود
اون روز كه افتاديم اول اومد روم لب داغ خودشم ميماليد بهم لخت لخت بوديم منم به بشتش دس ميكشيدم از روم بلند شد شروع كرد ساك زدن جه ساكي ميزد انصافا ساك خيس همه جا رو حسابي با حوصله بعد دسمو كرفت باشم ساك ميزد بعد دهنشو باز كرد كونمو با انكشتاش فشار ميداد كه فشار بدم تو حلقش وقتي فشار ميدادم اوووف سر خورد رفت تو كلوش با عوق كشيد بيرون دوباره جشاش ميخواد بياد بيرون وقتي ميرفت تو حلقش ولي عجيب حشري بود
رو زانو بود بايه دستش به كونم علامت ميداد كه فشار بدم كمر بزنم با اون دستش كوسشو ميماليد كوسش به شالاب شلوب ميوفتاد و انقده اينكارو ميكرد تا همونجا خودش دراز ميكشيد رو زمين هميشه كوسش تميز تميز بود وقتي خسته رو زمين ميوفتاد نوبت من بود يه حال اساسي بهش بدم ميرفتم روش از رو موهاش ميبوسيدم بيشوني جشماش لب داغ زير كردنشو خيس ميخوردم ميرفتم زير كوشش بهش ميكفتم حرف نداري سرمو به خودش فشار ميداد كوششو خيس ميخوردم زبونمو تو كوشش ميجرخوندم كاهي وقتا نرميه كوششو كاز ميكرفتم


اه و اوف ميكرد كه بدجوري دوس داشتم اون هم همش با كوسش بازي ميكرد هي دستشو كنار ميزدم اما تا مشغول ميشدم دسش رو كوسش بود با يه دستم موهامو بدنمو دس ميكشيد و اه و اوف ميكرد بيشتر اون حالتي كه بالا كفتم لذتشو نشون ميداد
تمام تنشو ميخوردم دستشو بالا ميدادم زير بغلشو ميليسيدم هميشه تميز بودا هيجوقت نشد موقع سكس بغير عطر خوش تنش يخورده بوي عرق داشته باشه بدنش هميشه تميز بود فك كنم قبلش حموم و دسشويي ميرفت ازش برسيدم جطور هميشه كونش تميزه تميزه كفت با اب كرم خوب ميشوره نرم كه شد شيلنكو ميكيره توشم تميز شه از داستان خارج شدم
سينه هاشو شكمشو دور نافشو ميبوسيدم و جاهاي رو كه زبون خيس و تمركز لازم بود روش زوم ميكردم .
كوسش توبول بود فكرشو نميكردي دختر به اين ظريفي اين جيز توبولو لاباش داشته باشه


كوسشو ميبوسيدم سرمو فشار ميداد ولي رونشو ميبوسيدم با بوساي ريز ميومدم سمت انكشتاش وقتي زبونمو لاي انكشتاش ميجرخوندم اون باشو تو هوا بدجور تكون ميداد انكار ارضا بشه داد ميزد باشو يكم ميكشيد جوري كه من ادامه بدم ولش نكنم بعد اون با اينجا نميزاشتم به كوسش دس بزنه ميترسيدم ارضا بشه همش دسشو دور ميكردم كه ميكفت بجسب بهم كيرمو ميزاشتم رو كوسش كيرمو به خودش ميماليد زياد ميرفت تو حس ولش ميكردم
شروع ميكردم به خوردن كوسش ولي زياد طول نميكشيد كه ارضا ميشد و داد داد داد با يه هيجان وحشتناك و تكونهاي شديد ارضا ميشد وقتي ميخواست ارضا شه سرمو فشار ميداد كمرشو از زمين راست ميكرد كمراي ريز ميزد و داد ميزد وقتي ارضا ميشد ديكه جون تو تنش نبود صورتش سرخ سرخ ميشد جشاشو ميبست و بيحال كف اتاق دراز ميكشيد منم ميرفتم دسشوي صورت و دهنمو ميشستم تا حالش جا بياد و سانس دو شروع بشه


قبل سربازي با يكي دوست بودم اون زنه طلاق كرفته بود باهاش سكس از جلو داشتم و با همونم جوري شده بودم كه بتونم تو سكس زود ارضا نشم اوايل زود ارضا ميشدم وقتي بازنه دوست بودم ولي نه خيلي زود ولي با زنه اونقد خوب شدم كه تا نميخواستم ارضا نميشدم ياد كرفته بودم تند و كند كمر بزنم تا وقتي طرفم ارضا شه بعد من ارضا شم
بكذريم وقتي از دسشويي ميومدم هم دوباره بخور بخور و يه سكس توب از عقب كه فوق العاده بود فوق العاده اخ و اوخ جيه اروم واي مردم از اين حرفا نبود فقط حال ميكرد انصافا يكم اولشو ميكفت فقط با حوصله اكرم يكم دردش ميكرفت ميكفت بخواب خودش مينشست روش خسته كه ميش از بالا بايين كردن ميخوابيد من شروع ميكردم كمر زدن انصافا ديكه هيشكي اون نشد.

سينه هاي مخروطيش هيكل فوق العاده ظريف سكس وحشتناك واقعا زيبا سكس ميكرد يادش بخير
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس و فلسفه

ساعت سه بود. درگیر مطالعه مقالات فارسی و انگلیسی. از رسانه گرفته تا معماهای جدید تولد ابرنواختر. موبایل زنگ زد. یک شماره ناشناس. جواب بدم یا نه؟.. بزار این یه جمله رو تموم کنم بعد جواب بدم..

-الو..؟
-سلام

- شما؟

- یعنی کس دیگه‌ای داره با شماره من به تو زنگ می‌زنه؟

- اوه تویی؟

- نه منم

- شماره‌تو پاک کرده بودم.

– بی‌خود..

– سر کوچه هستم، یه لحظه بیا

. – اوکی
گیج در معمای تولد ابرنواختر و مبهوت راز سیاه چاله‌ها.. استیون هابکینز.. لباسی پوشیدم و رفتم سر کوچه.
داخل ماشینش نشسته بود. نکنه این ماشین مدل بالا توجه کسی رو جلب کرده باشه.. یواشکی خزیدم داخل ماشین و در رو بستم. شیشه‌ها دودی هستن و تو این هوای ابری احتمالش کمه کسی بتونه چیز خاصی ببینه. حرکت کرد. یعنی می‌شه تا وقتی که زنده هستم اسرار ستاره‌های غول آسا کشف بشه؟ هزاران برابر بزرگتر از خورشید.. می‌تونی تصور بکنی؟؟ شگفت انگیزه!! احساس پوچی محض بهت دس میده وقتی تصور می‌کنی کنار این ستاره ایستاده باشی.. چیزی بیشتر از هیچ؟؟
-خوبی؟ – ممم آره آره.. مرسی.. خودت خوبی؟ – الان که پیشمی بهترم..


یعنی احتمالش هست که زمین یه کویر زیستی بوده باشه.. بعد یه تیکه از بقایای انفجار یک ابرنواختر اینجا سقوط کرده باشه و زندگی شروع شده باشه؟ مایا‌ها هم یه چیزایی در این مورد گفته‌اند.. انسان‌های باستان کسشر زیاد می‌گفتن.. نمی‌شه رو تفکر خرافی‌شون حسابی باز کرد..
- گفتم بیام غافلگیرت کنم.. – آره اینکارو کردی – خیلی انی – هاها مرسی .. – مرتضی پاشایی یه کار جدید داده بیرون خیلی قشنگه.. ریختم رو فلش مموری برات بزارم گوش کنی.. –اوه مرسی که به فکرم بودی
فلج حرکتی مغزی یعنی اینکه نواحی حرکتی مغز کار نمی‌کنن، حتی از زمان پیش از تولد. پلاستیسیته مغز باعث می‌شه این پتانسیل به کارکردهای دیگه مغز منتقل بشه.
- امروز ابریه.. می‌دونم روزای ابری رو دوست داری.. احتمالا برف بباره.. دوست داشتم کنارت باشم و برفا رو بهت نشون بدم. – آره خیلی دوست دارم.. چقدر خوب می‌دونی من از چی خوشم میاد.. قبلا بهت گفته بودم؟؟
نیمکره راستش باید خیلی فعال باشه.. عجب تصورات دقیق و عجیبی.. یعنی حاضرم بجای اون باشم؟....... نمی‌دونم ولی هاپکینزه دیگه.. نابغه وحشتناکیه.......... عجب ذهن پویایی داره.... دمش گرم همین که افسرده نشده باید خیلی قوی باشه.....


- هووی بده دیگه..

– چی رو بدم؟

- آآآآآآآآآجیییییییل

– باشه باشه داد می‌زنی چرا

– حواست کجاس پس؟ یه ساعته دارم حرف می‌زنم .. چی می‌گفتم؟؟؟
اوه خدای من.. کجای کار بودیم یعنی.. هاااا درباره علایق من..

– خوب داشتی می‌گفتی که چطور حدس زدی من به این هوا علاقه دارم.. خیلی دقیق موشکافی می‌کنی تعجب کردم کاملا..

–ما اینیم دیگه..

- جانور عجیبی هستی هاهاها.. کجاییم الان؟

- سیاه بیشه، تا نیم ساعت دیگه میرسیم

–کجا می‌رسیم؟؟

- چالوس
وااای اگه تعجب کنم خیلی بد میشه..

– خوب مشخصه که می‌رسیم چالوس کور که نیستم. دقیقا کجا می‌ریم؟؟

- می‌ریم می‌بینی.


وااای خدای من، فکر کردم فقط چند دقیقه‌س.. فکر کردم باید همون دور و بر خونه باشیم. اینجا؟؟؟ گیج‌تر از من یعنی کسی پیدا میشه؟ از کونم هم خبر ندارم... خاک بر سرم.
اگه بشه یه انفجار شبیه سازی شده از ابرنواختر در مقیاس خیلی کوچیک رو زمین بتونیم انجام بدیم احتمالا بتونیم حتی نوع ماده‌ای که متولد خواهد شد رو از پیش انتخاب کنیم.. شاید یک راه جبران کمبود مواد اولیه همین باشه.. شاید هم بشه یه عنصر جدید اختراع کرد که تا حالا دیده نشده..
- خیلی رؤیاییه این مه..

– آره قشنگه

– شیشه رو بکش پایین، دون دون قطرات آب میشینه رو دستت کلی کیف میده..

– آرهههه


مثلا یه فلز بی‌نهایت سبک و بسیار محکم. یعنی قوه جاذبه زمین روش اثر نزاره. اینجوری می‌شه با یه موتور کم قدرت یه هواپیمای خیلی سریع داشت یا یه برج ساخت که کلا وزنش به یه تن هم نرسه.. لباس ضد گلوله.. عهه لعنت به جنگ.. نکنه باهاش اسلحه بسازن!! لعنت به اسلحه .. لعنت به خشونت.. ما توانایی مهار خشم رو نداریم.. چون اسلحه خطرناکی بعنوان یک قسمت از بدن نداریم.. مکانیسم کنترل این قدرت رو هم در اختیار نداریم.. تکنولوژی بدون رسانه آزاد یک تهدیده برای حیات.. رسانه افکار عمومی رو در برابر شهوت قدرت قرار می‌ده..
- وقتی هستی اصلا نمی‌فهمم زمان چطور می‌گذره. با اینکه چند ساعت رانندگی کردم اصلا خسته نیستم. اینجا از تهران گرم‌تره هاااا – آره منم اصلا نفهمیدم چطور رسیدیم. رطوبت باعث میشه اینجا کمی معتدل‌تر از تهران باشه.
رسانه هم می‌تونه آلت دست ثروت و قدرت باشه.. یه سبک زندگی رو برای همه تبلیغ می‌کنن. همه کثافت کاری‌هاشونو توجیه می‌کنن. اما رسانه محلی و کوچک-مقیاس می‌تونه منعکس کننده دغدغه‌های واقعی مردم محلی باشه و وادارشون کنه که حساس باشن و فکر کنن و نظر داشته باشن. رسانه محلی نیازی به پول نداره.. همه می‌تونن تو یه کلوپ جمع بشن و بحث و جدل کنن درباره مسائل خودشون. وقتی این کلوپ‌ها با همدیگه متحد بشن می‌تونن رسانه‌های توده رو زمین‌گیر کنن و دنبال خودشون بکشونن.


- اینجاس.. هتل قشنگیه.. همیشه تنهایی میومدم.. این دفه با تو میرم.. میرم اون اتاقی که همیشه تنهایی می‌رفتم.. شاخه درخت پشت پنجره‌شه. پنجره رو باز کنی میاد تو.. خیلی نازه.. کلی هم برگ خشک میریزه تو اتاق.. – وای چه جالب باید خیلی قشنگ باشه. من گرسنه‌ام یه چیزی بخوریم. – باشه بابا اول غذا می‌خوریم بعد میریم استراحت می‌کنیم.
قدرت مردم باید بیشتر بشه. اکثریت نظر معتدل‌تری داره. فرصت ابراز نظرات خلاقانه هم هست. نظرات رادیکال هم ممکنه بیان بشه اما مورد نقد قرار می‌گیره و بدون اینکه خفه یا سرکوب بشه فرصت تعدیل و اصلاح پیدا می‌کنه.
- پیتزای سبزی جات حرف نداره، چیه این حیوونای بیچاره رو می‌کشید می‌خورید؟

- آره کار جالبیه گیاه خاری

– اینجا پیتزا رو با روش چژژضاادش درست می‌کنن به سبک رستوران کیرباقالی ترکیه

– والا من نه از روشش سر درمیارم نه از رستوران. خوشمزه‌س؟

- بهه ایینو.. باید بخوری تا بفهمی پیتزا یعنی چی این سبک توسط همون رستوران زنجیره‌ای اختراع شده و دنکشوری در مورد رستوران اجرا میشه..

–یعنی به سبک خاصی اینجا رو می‌شورن؟؟

-نه اسکل فنک شوییییییی.. یعنی اینکه اشیا و طرز چینش اونا رو ما اثر میزارن و هر چیزی یه انرژی روانی به انسان وارد می‌کنه.. هاله انسان شخضاجصا ششقطض قصلط ظضشچ ذخضه جشجهخت چچچژژچژچژچ شذاضهع شلاخضلا

–آهااا چه جالب!
مردم باید یاد بگیرن که هر چیزی که می‌شنون باور نکنن.. باید نقد کنن.. این اصول از پیش پذیرفته شده از کجا اومده آخهه؟؟ کسشرها چیه تحویل مردم بیچاره میدن؟؟ بابا دککککون باز کردن تا جیبتونو خالی کنن.. ای لعنتتتت...
- آره اتاق مثل همیشه مرتب و دنجه..

– آره دنجه واقعا. لباسمو در بیارم داره خفه‌م می‌کنه

– آره حسابی خستت کردم بیا بخاب –

آرههه –

خودم لباساتو درمیارم عزییییییزم

–مرسی
- میخام ماساژت بدم خستگیت در بره.. دراز بکش رو تخت..
چه انگشتای باریک و بلندی، چقدر خوب طراحی شده. یه شاهکار هنریه. چه متوازن و زیبا. – دستتو می‌دی نگاه کنم؟ _آره عزیییزم. کف دستش چه نقش و نگارای عجیبی داره. خطوط بند بند مفاصل. دایره دایره‌های روی انگشتا و کف دست.. بی نظیره.. شاهکاره.. دستشو بوسیدم.. بعضی چیزا رو متاسفانه نمی‌شه با نقاشی و عکس نشون داد.. چه حس لطافت خاصی از لمسش به آدم دست می‌ده.. دستشو گذاشتم رو صورتم.. صورت بزرگترین ناحیه حسی رو در روی قسمت لامسه کرتکس مغز به خودش اختصاص داده. دقت لمسش بی نظیره..
دست دیگرش روی پشتم می‌لغزه و آرووم به کمرم می‌رسه..

– چه شرت باحالی داری. همیشه سفید می‌پوشی؟

- آره معمولا. اینجوری اگه تمیز نباشه زود مشخص می‌شه. جنسش هم از پنبه باید باشه.

–آره پاچه دار هم هست –چسبان دوست ندارم اذیتم می‌کنه –آرههه .. با این چیز گنده باید هم اذیت بشی.. هاها جاش نمیشه تو اون شرتا..
دستش آرام روی رون‌هام سر می‌خوره و روی میله و ساچمه‌هام می‌غلته.. شکمم رو لمس می‌کنه .. با حالت کاوش از ناف پایین‌تر میره و می‌خاد بره به زیر تنپوش مختصر من..

-نههههه

–چیه دوست نداری عزیزم؟؟!
تازه متوجه می‌شم وقتی آدمیزاد میگه نه، می‌تونه منظورش همزمان هم آره باشه و هم نه.. به پشت دراز کشیده‌م.. چشمام رو می‌بندم و یواشکی گاهی زیر چشمی به کارهاش نگاه می‌کنم. هیجان یواشکی نگاه کردن فیلم‌های صحنه دار زمان کودکی از ذهنم رد می‌شه.. چه جالب بود روزهایی که کسی خونه نبود و می‌شد بدون اینکه ضد حال رد کردن صحنه رو بخورم، نگاش کنم. روی لباس لمسش می‌کنه.. انگار قانع نمی‌شه.. لباس رو بهش می‌چسبونه و دورش حلقه می‌کنه.. مثل یک دانشمند که می‌خاد ابعاد پدیده‌ای رو با وسواس تمام ارزیابی کنه..

–اصلن بهت نمیاد چنین چیزی داشته باشی.. هاها.. فکر می‌کردم کوچیک و لاغر باشه..

-فضول لعنتی هاها

– اوووه جااانم کمی خییییس کرده جاشو
فاااک، انگار کنترل بدنم هم زیاد دست من نیست. همه پدیده‌ها ادعای استقلال و خودمختاری دارن این روزا
- اگه چشمامو ببندم میزاری از زیر شرت لمسش کنم؟ گردالو‌هاشو نمی‌شه اینجوری لمس کرد..
بعد از چند دقیقه مالش فوق العاده، حس ارگاسم شدیدی بهم دست داد. واقعا که از هر انگتش یه هنر می‌باره. انگشتاشو با ولع خاصی لیس میزنه تا چیزی رو از دست نده. بهش حسودیم شد. حس زیبا شناختی خاصی داره. بدون تعصب و خشک مغزی هر پنج حس رو بکار می‌گیره. شاید من زیادی زیادی درگیر باصره و لامسه هستم. شاید باید بیشتر تمرین کنم. از هر کسی می‌شه چیزایی یاد گرفت.



نوشته: آرشx
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دوست دختر پرحشر

سلام به همه ی عزیزان
راستش این داستان مربوط به دو سال پیش من با عشق اولم هستش دختری خوشگل و خوش اندام که اسمش رها بود و واقعا عاشق هم دیگه بودیم و تصمیم داشتیم باهام ازدواج کنیم
مادر رها یه خانم واقعا شکاک از اونا که حتی به سایه خودش ام شک داشت طوری که حتی نمیزاشت رها برای خرید به مغازه ی روبروی خونشون بره خلاصه رها هر روز بهم پیام میداد و بهم میگفت میخوام ببینمت عشقم
از شانس گند من روزهایی که میخواستیم هم و ببینیم یا من دانشگاه بودم یا مادرش نمیزاشت بیاد بیرون (مادرش میدونست من و رها باهم دوست هستیم)


خلاصه سرتونو درد نیارم . . .
یه روز وقتی مادرش برای دیدن خانه ی سالمندان رفته بود تهران (ما ساکن کرج هستیم) رها با تلفن خونشون بهم زنگ زد و گفت : عشقم مامانم رفته تهران و مطمنم که تا بعدازظهر نمیاد بابام ام که طبق معمول تا شب سرکاره. . .
خلاصه منم همون تیریپ معمولی و زدم و از خونه زدم بیرون خلاصه بعد از ده دقیقه رسیدم دم خونه رها زنگ در خونشونو زدم جواب داد و گفت : بیا بالا عزیزم
منم رفتم بالا تو پله ها پیش خودم فکر کردم مثل همیشه لب گرفتن ساده مالوندن رون پاهاش دیگه . . .
رسیدم به واحدشون در خونه باز بود منم کفش هامو در آوردم گرفتم تو دستم و رفتم داخل (همسایه ها با دیدن کفش هام شک میکردن) همینکه وارد خونه شدم دیدم یه حوله جلو در حموم و خود رها ام تو حموم داره آواز میخونه . . .
منم زیاد اشتیاقی به دیدن تن لخت رها نداشتم آخه اول اینکه تا حالا با هیچکس سکس نداشتم و زیادم خوشم نمی اومد از سکس


خلاصه رفتم نشستم رو مبل و منتظر شدم تا رها از حموم بیاد بیرون بعد از ده دقیه دیدم در حموم باز شد و رها که فقط سرش و موهاش معلوم بودن از پشت در بهم گفت : عزیزم میشه این حولرو بدی من ؟
منم از رو مبل بلد شدم و حولرو دادم بهش و گفت :
مرسی عشقم برو تو یخچال میوه بردار از خودت پذیرایی کن
منم با گفتم :
چشم عشقم ... یه جورایی میخواست دکم کنه تا بره لباس بپوشه
بعد از چند دقیقه رها خانم خوشگل من با یه تاپ صورتی رنگ که البته سوتین ام زیرش نپوشیده بود و با یه شلوار تنگ و جذب اومد تو آشپزخونه . ..


طبق معمول از هم لب گرفتیم و نشستیم کمی در رابطه با دانشگاه حرف زدن از اینجور حرفا بعد بلند شو که چای بریزه تو همین موقع بود منم بلند شدم و از پشت دستم انداختم دور گردنشو آروم در گوشش گفتم : عاشقتم عشقم و لاله ی گوششو خوردم و میک میزدم که دیدم دستمو گرفت گذاشت رو سینه هاش تو همون حالت از آشپزخونه رفتیم تو اتاق مادرش و پدرش خوابیدیم رو تخت لب هاشو رو لب قفل کرد هنوز میشد رطوبت بدنشو واسه حموم رفتش حس کرد که واقعا سکسی ترش میکرد . . .
یه کم که لب گرفتیم بهم گفت : عزیزه موافق سکس هستی ؟؟؟
اول چیزی نگفتم آخه من اونو واسه ازدواج میخواستم و نمیخواستم تا موقع عروسی سکس داشته باشیم البته کاملا میشد حشری شدن و تو برق چشم های رها احساس کرد
بعد با سرم جواب مثبت و بهش دادم . . .


خوابید رو تخت و من و کشید رو خودش همین که سینم خورد به هاش کیرم مثل آجر صفت صده بود و شق کرده بودم گردنشو لیس زدم با سینه هاش از رو تاپی که پوشیده بود بازی کردم آروم آروم همه لباس هاشو در آوردم یه دونه مو ام نداشت بدنش مخصوصا کس ناز و خوشگلش اونم آروم آروم لباس هایه منو در آورد و ناگهانی کیرمو کرد تو دهنش منم همزمان با ساک زدنش با کونش بازی میکردم بعد حالت 69 خوابیدیم و من کس خوشگلشو میخوردم اونم کیر منو میخورد داشت آبم می اومد که بهش گفتم رها آبم داره میاد با صدای آه و ناله هاش جوابمو داد و کل آبمو ریختم تو دهنش خدایی واسم کم نزاشتو حرفه ای ساک میزد منم خواستم تلافی کنم بخاطر همین بعد از چند دقیقه بعد کیرمو کردم لایه سینه هاشو تلمبه زدم در همین حال یه دستمم رو کس رها بود دایم اه اه ناله میکرد به خودم اومدم و دیدم سینه هاش سرخ شدن و داره دردش میاد بخاطر همین کیرمو در آوردم بهم با صدای سکسی و حشری گفت منو بگا عشقم از شانس گند من خانم باکره بود و نمیشد از کس بکنمش بخاطر همین سرم و کردم لایه کونشو تا میتونسم واسش خوردم و زبون زدم سوراخشو اونم صداش داشت سکوت اتاق و جر میداد بعد از اینکه احساس کردم سوارخش کمی گشاد شده و تحمل کیر نسبتا کلفت منو داره



یه کم تف زدم به کیرمو آب کس خودشو با دستم آوردم رو سوراخ کونشو کمی سر کیرمو کردم تو کونش دیدم چیزی نمیگه حتی صدای آه ناله هاشم قطع شده بود بعد از با کمی بیرون و داخل آوردم کیرم احساس کردم جا باز کرده کل کیرمو ناگهانی کردم تو کونش که جیغ وحشتناکی بعد از اون سکوت کشید و با دستاش داش ملافه تخت و جر میداد منم چون زیاد دردش نیاد کیرم و در آوردم و آروم آروم تا ته کردم تو کونشو شروع کردم به تلمبه زدن که همراه شده بود با آه و ناله های شبیه به جیغ داشتم ارضاع میشدم کیرمو کشیدم بیرون و کردم تو دهن رها کمی ساک زد باز یه مقدار آبی هم که داشتم تا آخرش و خورد من دیگه کاملا ارضاع شده بودم و دیگه حشرم خوابیده بود رها بلند شد و خوابید روم بعد از لب گرفتم تو گوشم گفت : عاشقتم همسر عزیزم


کیرم تو کس داغش بود البته دیگه شق نمیشد و من حشرم کاملا خوابیده بود
رفتم رو کس قشنگشو شروع کردم به زبون زدن تاجکش و رها ام دایما آه آه میکرد و لذت میبرد که دست انداخت رو سرم و پاهاشو دور گردنم حلقه کرد و گفت : بخور زندگیم ،بخور عشقم ،بخورش نفسم
که ناگهان سر مو داد بالا فهمیدم که ارضاع شده
حدود ده دقیقه روهم خوابیدیم و بعدشم رفتم حموم و یه دوش گرفتم لباس هامو پوشیدم و از رها که همینطور لخت بود یه لب گرفتم و گفتم : عزیزم باید برم دانشگاه فعلا کاری نداری ؟؟؟
اول چیزی نگفت بعد شروع کرد به پوشیدن لباس هاشو گفت :
نه عشقم برو به سلامت بهت پیام میدم
منم با بدن خسته و کوفته که حتی حس حال نشستن ام نداشتم رفتم دانشگاه
ببخشید اگه بد بود آخه این اولین سکس من و اولین داستان سکسی من بود
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکسی همراه با کلی ترس و هیجان

داستان از جایی شروع شد که من کار اداری داشتم و برای انجامش رفتم به آن اداره که بخاطر مشکلات اخیر کمی ناراحت بودم و هیچ توجه هی به اطرافیانم نداشتم,کارمندی که پیشش رفتم.تا کارا رو واسم اانجام بده درخواست فرم کردم وقتی پر کردم دستش دادم و همه را با دقت میدید و همون لحظه پرسید شماره ی خودتونه؟
-بله مشکلی هس.
-خیر خواستم.مطمئن بشم.


اومدم بیرون و تقریبا یه هفته ای از ماجرا میگرفت که زنگ زد من آقای ...( امیدوارم) اسم مستعارش هستش .هستم که گفتم بله شناختم بفرمایید گفت که کارهاتون با موفقیت انجام شد.تشکر کردم و بای دادیم.شب همون روز یه اس عاشقانه از همون شماره اومد اولش فک کردم شاید اشتباه شده ولی خیر انگار درست اومده بود.دیگه خلاصه بگم کلی بحثمون شد و اینکه شکایت میتونم بکنم به حراست اداره ولی گوشش بدهکار نبود,خلاصه از اون اصرار از ما انکار.
تا اینکه بعد از یه ماهی قبول به دوستی ساده کردم باهاش تا اینکه بله را دادم,من 21 سالمه و 62 کیلو و قدم 1,62 هستش کلا" بلوندم و همه که میگن خوشگلی و تو دل برو البته خودمم می‌پسندم خودمو.
الان تقریبا یه سال از اون ماجرا گذشته و ما با هم رابطه ی خیلی خوبی داریم اون30 سالشه قدش بلنده.و همونطوری که اول گفتم خیلی خوشگله و جذاب ,حداقل واسه من.


دو هفته پیش که خیلی خونمون شلوغ بود و مهمون داشتیم بهم اس داد که میخوام ببینمت اولش مخالفت کردم که اصن حرفم نزن. چون نمیتونم قبل از این هیچوقت باهم بیرون نرفته بودیم و دیدن ما خیلی بود من جلو بالکن اون کوچه,همین.و وقتی اینطوری گفت شوکه شدم و قبول نکردم ولی بخاطر پافشاری زیادش واسه فردا قول دادم که حتما همو میبینیم,فرداش اومد و همونطوری که قرار بود همه رفتن و من مریضی را بهانه کردم و نرفتم که جواب داد نقشم,بعد از نیم ساعت مطمئن شدن که.کسی نیست و همه از شهر خارج شدن حاضر شدمو بهش زنگ زدم که بیاد دنبالم ,ساعت نزدیک 10 شب بود وقتی اومد خیلی استرس داشتم.ولی با دیدنش کنارم همه ی ترسام ریخت,و از اینکه عشقمو کنارم حس میکردم لذت میبردم و دستم تو دستش بود اون خیلی مهربونه و یه عاشق واقعیه بهش ایمان دارم که خیلی دوسم داره,رفتیم جلو یه خونه ای وایساد,پرسیدم اینجا اومدیم چیکار قرار نبود فقط تو ماشین باشیم اونم گفت که بخاطر موقعیت شغلیش نمیتونه بیرون باشه چون ماشالا گشت ارشاد همه جا هس,منم ترسیده بودم وحشت. کرده بودم که با حرفاش ارومم کرد از ماشین پیاده نمیشدم ولی رفت در خونه را باز کرد و اشاره کرد که بیام پایین



منم پاهام قفل کرده بودن ,خودش اومد درو باز کرد و دستم را گرفت که برم پایین,خیابون بود دیگه داشت تابلو میشد رفتم پایین خونه ی خیلی خوشگلی بود و باکلاس خونه ی داداشش بود که مسافرت بودن و کلیدهاشو داده به اون که هراز گاهی به خونه سر بزنه ,سزد بود هوا منم به سرما خیلی حساسم رفتم پیش شوفاژ و دستم را گرم کنم که سه دفعه خودمو تو بغل اون حس کردم. باهاش خیلی راحت بودم انگار ده ساله زن و شوهریم منم برگشتم تا اسمش را آوردم لبشو رو لبم گذاشت از ترس اینکه مامانم اینا بیان هم آروم و قرار نداشتم میگفتم برمیگردیم ولی سرتا پا هوس بود گوشش چیزی را نمیشنید پالتو زا از تنم کند سینه هام را با دستش بازی میداد از رو لباس بوسش میکرد البته فقط یه سوتین اسپرت که با شرتم ست بود را پوشیده بودم,بعد سینه هام را از سوتین بیرون آورد و یکی را ماساژ و یکی هم نصفه تو دهنش بود طوری بود که منم کم کم داشتم حشری میشدم ولی بخاطر اومدن خانوادم هم میترسیدم تا اینکه به شلوارم دست میزد و.کوسم را ماساژ میداد خیلی از اینکار خوشم میومد.ولی ترس همه ی.وجودم را گرفته بود,تا اینکه میخواست زیپ شلوار را بکشه بلندش کردم و.لباش زا تا ته خوردم



دکمه های لباسش را باز کردم سینه و گردنش را میخوردم خیلی حس خوبی بود با عشقی مه یه ساله دارم از دور میبینمش حالا تو بغل منه,دراز کشیدم روش شلوارش را درآوردم و از رو شرت کیرش که مثل تنه ی درخت سفت شده بود را میخوردم داشت حال میکرد و صدای آه ش دراومد و بعد که شرتش زا درآوردم ووووووای یه کیر کلفت روبه روم بود بیشتر شیفته اش شدم و تا جایی که میتونستم تو حلقم بردم و بعدش خواست که شلوارمو دربیارم بلافاصه بعد گفتنش خودش اومد و درآورد و باسنم که خیلی تپله و اصن به قیافه ام نمیخوره زا برداشت و 69 شدیم اوووووووووووووف وقتی گرمای دهنش داخل کوسم میشد خیلی حال میداد نیم ساعتی واسه هم خوردیم و اینم بگم که من خیلی دیر ارضا هستم و خانومایی که اینجا نوشتن چند باری ارضا میشن را خیلی تعجب میکنم من که میم ساعت بعد خوردن هم ارضا نشدم و عشقم ازم خواست که حالت داگی بگیرم ,اولش که با زبونش سوراخ کونم زا باز کرد و بعد با کرمی که دم دست بود مون منو با کرم مالید وقتی رفت خیلی درد داشت ولی بعد از اینکه جا باز کرد و تلمبه زد خیلی حال کردم و عشقم از پشت گردنم را میبوسید لاله ی.گوشم را میخورد که سکسی را واسم چند برابر لذت بخش تر میکرد



بعد که کم کم داشت آبش میومد کیرش را بیرون کشید و همه را ریخت رو کمرم گرمای آبش داشت دیونم میکرد چون هنوز تو اوج بودم.و هنوز ارضا نشده بودم بعد با دستمال کاغذی تمیز کرد پشتم را فهمید هنوز ارضا نشدم که برگشتم و کسم را لیس میزد و میخورد5. دیقه بعدش منم آبم اومد و ارضا شدم و از روی تغییر حالتم اینو خیلی راحت میشد فهمید,من هیچ توانی نداشتم از جام بلند شم و اونم اومد پیشم دراز کشید و سرتاپا بوسم کرد,بعدش لباسامو تنم کرد و.منو رسوند خونه

ممنون که خوندید

نوشته: بیتا xxx
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین سکس تو عمرم

سلام دوستان .من سپیده هستم. تا سن 19 سالگیم با هیچکس سکس نداشتم. تا اینکه عاشق یه نفر شدم بعدم با هم دوست شدیم. من عاشق رضا بودم و هرکاری بخاطرش میکردم. چند روز از دوستیمون گذشته بود .یه روز گفت فردا بیا خونمون. منم که تو عمرم خونه خالی نرفته بودم خیلی شوکه شدم و مخالفت کردم. ولی رضا گفت که فقط میخایم با هم راحت باشیم و قرار نیست که اتفاقی بیفته. منم قبول کردم. چون از ته دلم دوسش داشتم.



فردا بعد از دانشگاه اومدم دنبالم و رفتیم خونشون. رضا اولش هیچ کار خاصی نکرد و با پرنده هاش مشغول بود .باهم از هر دری حرف زدیم. دیدم پا شد لباسای بیرونشو عوض کرد و یه شلوار راحت پوشید. چشمم به کیرش افتاد. سیخ شده بود. بعد اومد خودشو انداخت زمین و سرشو گذاشت رو بالشت .خیلی مهربون نگام میکرد.با نگاهش داشت بهم میگفت بخاب پیشم. منم یکم خجالت کشیدم و سرخ شدم. دستمو گرفت کشید سمت خودش .منم هیچ مقاومتی نکردم و خابیدم تو بغلش. تا حالا انقد بهش نزدیک نشده بودم. از ته دلم از بدنش بو میکشیدم. دستمو میکشیدم رو صورتش و ته ریشش. سرمو اوردم بالا و برای اولین بار بوسش کردم .اونم محکمتر فشارم میداد و لباشو گذاشت رو لبام . اون لحظه اصلا حشری نشدم و هیچ تمایلی به سکس نداشتم. دوس داشتم همونجوری تو بغلش بخابم .ولی دیدم گفت :دوس داری روت بخابم؟ منم با اشاره گفتم اره.


رضا اومد روم خابید .انگار تو بهشت بودم. حاضر نبودم اون حس رو با هیچی عوض کنم .صدای قلب عشقمو میشنیدم.
تو همون حالت یکم جابجا شد و کیرشو لای پام میمالید. عجیب بود که اصلا حشری نمیشدم.(من کلا دختر هاتی هستم و زود تحریک میشم)
هنوز مانتو و شالم رو درنیاورده بودم . رضا شالمو دراورد و رفت سراغ مانتوم. بهش گفتم: تا همین جا بسته رضا . ولی اون کار خودشو کرد . مانتومو باز کرد و شروع کرد به لب گرفتن. منم با عشق همکاری میکردم . کیرشو اروم بین پاهام میکشید .دیدم نفساش تند و داغ شده. از روم بلند شد و شلوارمو باز کرد. من خیلی استرس داشتم و اصلا دوست نداشتم که سکس کنیم. چون تا اون موقع هیچ تجربه ای نداشتم . هرچقد مقاومت کردم بی فایده بود. رضا شلوار و شرتمو کشید پایین .فک کنم اون لحظه از خجالت سرخ شدم. شرت و شلوارشو که دراورد کیرشو دیدم که تراشیده و خوشگل بود. اونقد حشری شده بود که نمیفهمید داره چیکار میکنه.بغلم کرد و از پشت بهم چسبید. گفت: یه ذره خم شو . منم که شوکه شده بودم. با التماس گفتم: رضا نه . سکس نه... ولی انگار کر شده بود. لج کردم و نشستم. خودمو جمع کردم تا نتونه کونمو باز کنه. وقتی دید لج میکنم یکم عصبی شد و به زور تو حالت سگی قرار گرفتم.


هنوز باورم نمیشد برای اولین بار تو زندگیم دارم سکس میکنم. رضا وحشی شده بود. حتی یه تف در کونم ننداخت .بدون مقدمه کیرشو فشار دادم به سوراخ کونم. درد وحشتناکی داشتم .اصلا نمیتونستم تحمل کنم. چون بار اولم بود. از درد خودمو کشیدم کنار. رضا عصبی تر شد. کونمو محکم گرفت و کیرشو اروم هل داد تو کونم. درد جدیدی تجربه میکردم . اشکم دراومده بود. با هر تلنبه ای که میزد از ته درد اه میکشیدم که رضا رو حشری تر میکرد. بعد از حدود یه دقیقه ابشو ریخت تو کونم. از شدت درد و استرس عرق سردی کرده بودم و پاهام میلرزید. رضا رفت کنار منم با تعجب نگاهش میکردم. باورم نمیشد انقد سنگدل باشه.یه کلمه هم حرف نمیزدیم. لباسامونو که پوشیدیم شروع کرد به حرف زدن. گفت : فکر نمیکردم اولین سکست باشه. چون دوست دخترای قبلیم همشون باز بودن و با تجربه. منم هیچی نگفتم.درسته که درد زیادی داشت ولی اولین خاطره سکسیم بود و یه طعم خاصی برام داشت. بعد از اون من و رضا رابطمون خیلی بهتر شده و عاشق همیم. سکس با عشق واقعا میچسبه.



نوشته: سپیده
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 78 از 94:  « پیشین  1  ...  77  78  79  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA