انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 80 از 94:  « پیشین  1  ...  79  80  81  ...  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
پارمیدا

اسم من پارمیدا و 18سالمه.خاطره من ازجایی شروع میشه که پارسال یعنی سال 1389 من توی سه ماه تعطیلی واسه اینکه هم حوصلم سر نره و هم تو خونه یه سره بند نباشم رفتم شاگردی تو یه آرایشگاه البته علاقه ای هم به آرایشگر شدن داشتم بگذریم.چند روزی گذشت و من با دوستم میرفتم و باهاش باهم برمیگشتیم و هیچ مشکلی هم سر راه ما نبود.بعد تقریبا میشه گفت یه هفته دوست من که اسمش ریحانه بود یه روز که از آرایشگاه اومدیم بیرون گفت:این مغازه بغلی آرایشگاه رو ببین.منم جوری که انگاری اتفاقی چشم افتاده به مغازه کاملا مغازه رو بررسی کردم یه فروشگاه خیلی خفن لباس بود که من اصلا تو این هفته متوجهش نشده بودم تو فروشگاه هم یه اقا پسر نسبتا قشنگ پشت کامپیوتر نشسته بود و خیره شده بود تو چشای من.نمی دونم چجوری شد که یه دفعه خندم گرفت و رد شدم بعد اون سر ظهرها که من می خواستم برم خونه هر روز دمه در آرایشگاه وا میستاد و یه نگاهی به من میکرد و من که میرفتم برمیگشت تو مغازه.چند روزی کار هر روزش همین شده بود و هیچی هم نمی گفت دیگه جوری شده بود که یه روز نبود با خودم میگفتم چرا این نیومده اینجا واسته یه جورایی منم بهش عادت کرده بودم.فکر کنم یه ماهی میشد که من میرفتم آرایشگاه و همین برنامه سر ظهرا بود تا اینکه یه روز وقتی از آرایشگاه اومدم بیرون دوستم گفت من باید زود برم کار دارم.خداحافظی کرد و از هم جدا شدیم منم تو حال و هوای خودم سرمو انداخته بودم پایین و میرفتم سمت خونه.خداییش خیلی سریع راه میرفتم جوری که انگاری میگفتی سگ دنبالم کرده یه دفعه یادم اومد به یکی از دوستام باید زنگ بزنم گوشیمو از کیفم در آوردم و نگاه کردم شارژ باطری نداشت و تصمیم گرفتم برم از تلفن عمومی استفاده کنم.برگشتم ببینم پشت سرم کیوسک تلفن هست یا دیدم همون پسره دارم میاد طرفم سریع رفتم یه کیوسکی همون دور و برا پیدا کردم و کارتم و در آوردم که اونم بیخیال بشه فکر کنه من حتما دارم با دوست پسرم حرف میزنم اما یه دفعه اومد کنار دستمو کارت ویزیت مغازشو گذاشت جلومو و خیلی آروم گفت باهام تماس بگیر کارت دارم و با غرور راهشو کشید و رفت طرف مغازش.شمارشو برداشتم ولی دودل بودم بهش زنگ بزنم یا نه؟تو راه همش تو فکرش بودم تا رسیدم خونه تصمیمم این شد که فردا با داداشم برم در آرایشگاه و کلا بیخیالش بشم.همون کارم کردم ساعت 8 که می خواستم برم در آرایشگاه به داداشم گفتم منو میرسونی اونم قبول کرد و راه افتادیم تا رسیدیم در آرایشگاه دیدم بله دمه در مغازه واستاده و تا ما رو دید یهو رنگش پرید فکر کنم این برداشت و کرده بود که این حتما شوهرمه و آوردمش که یه حاله اساسی ازش بگیرم.سرشو انداخت پایین و رفت تو مغازش منم رفتم تو آرایشگاه.دیگه سر ظهرا که از آرایشگاه بیرون میومدم دمه در نبود حتی چند بار تو مغازشو نگاه کردم یه جاهایی بود که اصلا من نمیدیدمش.یه هفته ای رد شد و دوستم ازم پرسید این پسر چی شده دیگه نمیاد سر راه واسته؟منم خوب همه چیو بهش گفتم.بعد ریحانه کلی تو مغم خوند که بهش زنگ بزن حداقل ببین چی می خواد ازت شاید پسر خوبی باشه.منم گفتم باشه فردا.فرداش اومدم تو آرایشگاه ساعتای 10 بود گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم.گوشیشو که برداشت تا یه الو گفتم. تو جوابم گفت : مشتری دارم بهت زنگ میزنم.خیلی ازش ناراحت شدم که اینجوری کرده باهام.10 دقیقه بعد بهم زنگ زد و اخوالپرسی و از این حرفا بعد گفت به جا نمیارمتون شما ؟ منم گفتم حدس بزن.اونم می گفت : من تا حالا باهاتون صحبت نکردم از کجا بدونم شما کی هستید؟که یه دفعه خانومه آرایشگر و اومد و منم گفتم بعد از ظهر زنگ بزن بهت میگم من کیم.قطع که کردیم چند دقیقه بعد یه اس ام اس اومد از طرفش که نوشته بود : امیدوارم کسیکه منتظرشم باشی.بعد از ظهرش زنگ زد و جواب ندادم و تا شب فکر کنم یه 30 یا 40 باری زنگ زد اما من جواب ندادم.فرداش که اومدم تو آرایشگاه بهم زنگ و :
-سلام
-سلام خوبی؟
-خوبم تو خوبی ؟ دیروز چرا گوشیتو جواب ندادی؟
-گفتی منتظر کسی هستی اون کیه ؟
-خوب معلومه دیگه تویی.
-من؟تو مگه منو میشناسی؟
-آره یه جورایی اینجا باهم همسایه ایم.که یه لحظه سوتی دادم و گفتم :
-میشه بگی منظورت از همسایه چیه ؟ یعنی مغازه کناری ای مایی؟
-خوب پس دیدی خودتی؟
-نه بابا اشتباه گرفتی.
-اشتباه؟تو از کجا میدونم من مغازه دارم؟
-کارت ویزیتت رو دیدم.
بعد این دیگه کم کم باهم آشنا شدیم و اسمشو بهم گفت و منم اسممو بهش گفتمو باهم دیگه یه جورایی دوست شده بودیم.تا یه هفته ای رد شد و بهم گفت فردا که میخوای بری خونه تا مغازه من به یه بهونه ای بیا کارت دارم.منم قبول کردمو فرداش رفتم مغازش بعد کلی احوالپرسی داغ منو به یه شیرکاکائو مشتی دعوت کرد و تو همین حین از زیر میز کامپیوترش یه کادو رو در آورد و بهم دادش گفت این ماله تو به مناسبت آشناییمون.اولش نمی خواستم قبول کنم چون خوب ببرم خونه یه جورایی خیلی ضایعه مامانم اینا همه می فهمن.ولی با اصرار زیادش قبول کردم و خداحافظی کردم و رفتم یه دست لباس خواب خیلی خوشگل واسه گرفته بود و کادو کرده بود.چند روزی تو اتاقم قایمش کردم تا اینکه مامانم پیداش کرده بود رفتم خونه مامانم گفتم اینو کی بهت داده منم دیدم مامانمه و بهتره بهش بگم و همه چی در مورد رابطه خودم با امید رو بهش گفتم.اولش مامانم خیلی سرم داد کشید آخه حقم داشت از من توقع نداشت منی که حتی یک ثانیه هم چادر از سرم نمیافته.خلاصه دو سه روزی نرفتم آرایشگاه و گوشیمم خاموش کردم و با مامانم در حدی که نیاز داشتم حرف میزدم تا اینکه مامانم باهم راحت شد و بحث امید رو کشید وسط و بهم گفت رابطتت عیب نداره ولی چقدر دوست داره و از این نصیحتایه مادرانه.بعد 4 روز رفتم در مغازش و کلی ازم دلخور بود منم گفتم رفته بودیم مسافرت گوشیم خونه جامونده بود و یه جوری دست به سرش کردم.چند روزی گذشت تا اینکه یه روز گفت دوست دارم این جمعه ای با هم باشیم.منم گفتم نمیشه و از این مدل دلبری ها کردن تا اینکه بالاخره راضی شدم.اونروز بعد یه گردش حسابی ازم خواست که برم سمت خونشون منم نمی دونم چرا بدون هیچ چون و چرا قبول کردم رفتم خونشون خونه بدی نداشتن ولی زیادم خوب نبود.از پله ها که رفتیم بالا یه دو سه باری حس کردم که دستشو داره به کونم میزنه ولی گفتم شاید اتفاقی دستش خورده بهم.وارد خونه شدم و رفتم رویکی از مبلا نشستم و امید هم رفت آشپزخونه وقتی اومد دو تا لیوان شربت پرتقال دستش بود و اورد و یکیشو داد به من و اومد کنارم نشست.یه دفعه ای ضربان قلبم شروع کرد به بیشتر تپیدن و حس میکردم که دارم آتیش میگیرم.یه دفعه دستشو انداخت گردنمو با یه عشوه خاص بهم گفت : پارمیدا من امروز بهش خوش گذشته یا نه ؟ خواستم از زیر دستش یه جورایی در برم که دیدم اینجوری وضعیتو بد تر میکنم و منم خیلی ملوسانه بهش گفتم بهترین روز عمرم تا حالا امروز بوده.یه ذره دیگه خودشو بهم نزدیک تر کرد و یه دفعه لباشو رو صورتم حس کردم یه حس خیلی عجیبی داشتم اصلا دوست نداشتم تو این وضعیت باشم یعنی خیلی خجالت میکشیدم اما با خودم که فکری رو کردم دیدم آب از سرم گذشته چه بدم چه ندم امروز کونم به باد رفته پس بذار من خودم هم یه ذره حال کنم اما نمیخواستم لو بدم که می خوام کون بدم بهت واسه همین دو سه باری بهش گفتم امید بسته لوسبازی و سعی کردم که از بغلش جداشم که دیدم نمیشه تو همین حالتا من خودمو خیلی شل کردمو گفتم بذار هر کاری دوست داره بکنه دیگه.دستشو زیر پاهام حس میکردم یه دستش دور گردنم بود و یه دست دیگش هم زیر کونم یه دفعه منو از رو مبل کند و همونجوری با لباس منو روی کیرش نشوند بدن مور مور شد تا کیرش رو زیر کونم حس کردم با خودم گفتم امروز دیگه کونو به باد دادم اونم به چه کیر گنده و شقی.یه ذره رو کیرش منو عقب جلو کرد و بلندم کرد و گفت اینجوری حال نمیده منم خودم زدمو به اون راه و گفتم مگه جوره دیگه ای همه میشه حال کرد بعدم واسه امروز بسه باشه یه روز دیگه.امیدم با پررویی تمام یه نگاه تو چشام کرد و گفت تازه کونتو امروز گیر آوردم به همین راحتیا بذارم بری؟که لباش رو آروم اورد روی لبام دقیقا عینهو فیلما شده بود تو همون وضعیت دستاشو رویه سینه های تازه به دوران رسیده من می کشید و منم مونده بودم که چه کنم که یواش یواش حس کردم داره دکمه های مانتو من باز میشه و خودم هم بی خبر بودم دکمه ها رو که باز کرد زیرش یه تی شرت زرد رنگ داشتم زیر اون هم هیچی تنم نداشتم اروم آروم با همون لبخوری هاش تی شرتم رو هم از تنم در آورد یه دست کشید رویه سینه هامو منو محکم تو بغلش فشار داد و در گوشم آروم گفت : قربونت برم با این سینه های جیگر و کوچولوت.از بغلش جدام کرد و تو سرشو آورد طرف سینه هام زبونشو که به نوک سینم زد یه لحظه ای سردی کرد و یه لرزی به تنم افتاد بعد اون دیگه شروع کرد به خوردن سینه هام واقعا چه حالی میداد کم کم دستشو رویه کونم حس میکردم و از همه طرف داشتم شهوتی تر مشدم یه جیغغغغغ بلند زدم و گفتم امید بس کنننننننن دیگه.اونم یه لحظه ولم کرد فکر کردم تمومش کرده ولی دستشو آورد طرف دکمه های شلوارمو منم باهاش خیلی سخت برخورد کردم یه یعنی بیشتر از این دیگه نه ولی دست بردار نبود و یهو گفت:پارمیدا جونم بذار امروز به یاد ماندنی تر بشه دیگه خرابش نکن.با این حرفا دستمو از رو دکمه های شلوارم برداشتم و اونم جلوم زانو زدو شروع کرد به باز کردن دکمه های شلوارم هر یه دونه که باز میکرد همونجایی که میومد بیرون و چند تا بوس آبدار میکرد و یه لیس عالی میزد و دیگه کار به جایی رسید که شلوارمم درآورد و من فقط با یه شوت قرمز رنگ جلوش ایستاده بودم و یه دست از رو شرتم رویه کووووووسم کشید و یه دست هم رویه چاک کووووونم کشید و بلند شد و گفت خوب نوبت توئه نمیخوام لباسامو دربیاری؟؟؟؟؟؟ منم با حرکت سرم گفتم نه اونم یه تی شرتش رو درآورد و با یه شلوارشو.با یه شورت و کیررررر شق شده جلو من ایستاده بود یه نگاهی بهم کرد و گفت نمیخوای واسم بخوریش؟؟؟؟؟ منم یه نگاهی کردم و گفتم اصلا من خوشم نمیاد از خودتم خوشم نمیاد خیلی بی معرفتی تو جوابم گفت:باشه با معرفت میخوریش آخرش یا من برم سراغ کارم؟؟؟؟؟منم جوابشو ندادم که یدفعه یه دوری داد منو جوریکه پشتم بهش بود و آروم منو رویه مبل به حالت زانو در آورد و خودش هم یه چند ثانیه رفت عقب و دوباره برگشت رفته بود کرم بیاره که منم گفتم کرمو واسه چی آوردی؟؟؟؟؟ گفت:هیچی میخوام پوستت از این لطیفت تر بشه تا بهت بیشتر حال بده منم گفتم یعنی میخوای منو بکنیییییییی؟؟؟؟؟؟گفت:خوب معلومه ولی نترس مواظب دختریتت هستم کاری با اون ندارم و آروم شورتم رو تا جایه زانوهام کشید پایین مونده بودم چی بهش بگم فقط حرف یکی از دوستام یادم اومد که میگفت خیلی درد داره بعد برگشتم پشت سرمو یه نگاه کردم و دیدم داره شرتشو پایین میکشه تا کیررررررشو دیدم واسم خیلی جالب شد آخه کیرش نسبتا بلند بود و نه تپل بود نه چاق راست راست خوب کیرش رو فرم بود بهش گفتم:امید درد داره جون من یواش بکن توشششششششش باشه؟؟؟؟؟؟ گفت کی گفته درد داره الان کرم هم میمالم اصلا درد نداره یه ذره کرم برداشت و زد لای کونم یه دفعه کونم خنک شد و دستشو رو چاک کونم حس میکردم خیلی حس خوبی بود یه ذره کرم هم به کیر خودش مالید و کیرشو آروم اورد سمت سوراخ کونم خیلی خوب نمیتونستم ببینم که کیرش الان کجاس و چجوری میخواد بره تو کوووووونم فقط میدیدم که امید پشتمه و کیرشو در سوراخ کوووووونم حس میکنم بهم گفت میخوام بکنم تو کونت شلش کن منم تا جاییکه میتونم شلش کردم و یه نفس هم دادم بیرون و اماده دریافت کیر شدم یه فشار کوچولو داد و خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرش رو میکردم سر کیرش رفت تو کونم همش بابت همون کرمهایی بود که در کونم و کیرش مالیده بود یه ذره دیگه هم فشارررررر داد حس کردم تا کلاهک کیرش تو کونمه و اصلا دردی رو حس نمیکردم فقط یه ذره خیلی کم حس میکردم یه ذره میسوزه با خودم گفتم کون دادن که درد نداره دوستام میگن درد داره؟؟؟؟؟؟.امید یه صدام کرد و بهم گفت دیدی اصلا درد نداره که یه ذره دیگه فشاررررر داد فکر کنم تا نصفه کیرش رفت تو کونم انگاری میگفتی با یه چاقو دارن کونمو پاررررررررره میکنن خیلی درد داشت یدفعه از خودم بیخود شدم و بلند یه جیغغغغغغغ زدم و خودمو پرت کردم جلو از بدشانسیم جلوم هم مبل بود و نمیشد از زیر کیرررررررش در برم که به امید با خواهش و خیلی با صدایه بلندی گفتم درش بیار خیلی درد داره.امیدم بی توجه به من همونجا کیرش رو نگه داشته بود.یه ذره دردش کمتر شده بود ولی فایده ای نداشت تا اینکه به جون خودم قسمش دادم و حاضر شد کیرشو دربیاره تا در اورد چشتون روز بد نبینه دردی دوبرابر لحظه ای که تو کونم بود و حس کردم حس اینو داشتم که کونمو دارن محکم سوراخش رو میکشند و میخوان به زور پارششششششش کنن دراین حد درد داشتم اشکم دراومده بود و داشتم واقعا گریه میکردم که یه دفعه سر کیرشو دوباره رو سوراخم حس کردم با بغضی که گلومو گرفته بود گفتم بسته نکننننننننننن دیگهههههههههه ولی گفت بذار بکنم دردش تموم فقط اولش یه ذره درد داره بعد منم با خودم گفتم بهتره تحمل کنم شاید دردش تموم بشه اروم اروم فشار داد داخل دیگه واقعا داشتم درد میکشیدم تا اینکه دیگه فشاری رو رویه کونم حس نکردم.واقعا داشتم درد میکشیدم که امید روم خم شد و درگوشم گفت دیگه تمومه تا ته کردم تو کونت عزیزم مطمئن باش دیگه درد نداره.تو همون وضعیت فکر کنم یه چند دقیقه ای بودیم تا اینکه یه تکون کوچولو به کیرش داد و یه ذره کشید عقب دردش کمتر از قبل بود ولی بازم خیلی درد داشت تا اینکه کم کم تا نصفه بیرون میکشید و دوباره اروم تو کونم میکرد و دیگه کار بجایی کشید که تا کلاهکش میومد بیرون دوباره تا تههههه تو کووووونم میکرد و درد داشتم نه مثله اولش داشتم حال میکردم یه جورایی به این وضعیت و دردی که میکشیدم عادت کرده بودم تا اینکه سرعتش رو بیشتر و بیشتر کرد تا جاییکه وقتی کیرشو تا ته میچپوند تو کونم صدای شالوپ شولوپ بدنامون بلند میشد و خیلی هم لذت انگیز شده بود داشتم کم کم ارضا میشدم با یه دستم داشتم کوووووووسمو میمالوندم تا اینکه ارضا شدم و همه ترشحات کوسم با سرعت ریخت رویه مبلی که روش بودم واقعا افتضاح کرده بودم تو همون لحظه ها امید محکم منو بغلم کردم و از این کارش تعجب کردم که چرا انقد داشتیم حال میکردیم و یه دفعه واستاد تازه فهمیدم که چه اتفاقی افتاده با تموم قدرتش آبشو تو کونم خالی کرد و یه لحظه داشتم از گرمایه اب کیر جونم به لبم میرسید واقعا حس بد ولی جالبی بود که ابشو تو کونم خالی کرده یه دو قیقه ای تو همون وضع بودیم که امید از روم بلند شد و گفت فکر کنم دیرت شده دیر تر از این برسی خونتون حتما مامانت دعوا میکنه ساعتو یه نگاه کردم ساعت 4 بود و هوا هم خیلی گرم و ما هم که خیس عرق بودیم یه حوله برام امید آورد و گفت خودتو خشک کن که حموم الان نمیتونی خواشتم از جام بلند شم درد کونم دوباره شروع شد خیلی داشتم درد میکشیدم ولی خواستم به رویه خودم نیارم تا بلند شدم اب کیررررررش مثل اینکه رو بدنت یه مورچه حرکت کنه از تو کوووووونم اومد بیرون همونجوری یه ذره تا نردیکیهای کونم اومد و به هرحال خودمو خشک کردم و لباسامو پوشیدم و امید و دیدم که همه لباساشو پوشده و اومد جلومو یه ماچ از کرد و یه تشکر بابت همه چی کرد و منم خوب جوابشو با حرف اینکه دوست دارم دادم و بعد اونم اومدیم و سوار ماشینش شدیم و منو تا نزدیکای خونمون رسوند و رفتت سمت خونش و منم رفتم خونه و از شانسم هیچکی خونه نبود یه راست رفتم حموم و تقریبا نیم ساعت کونمو زیر دوش آب گرم گرفته بودم که دردش کمتر بشه آخه راه رفتن برام سخت شده بو
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس بیابانی

اسم من احسان هست میخوام داستان اولین سکسی رو که داشتم براتون بنویسم من توی یکی از شهر های کرمان زندگی میکنم کلا خیلی ادم کم رویی هستم یا یه جوری ادم کسخلی هستم تا حالا دوست دختر زیاد داشتم ولی با هیچکدومشون تا حالا دستم نگرفتم حتی چند باری هم دوست دخترام به مردی من شک داشتن.

بگذریم تقریبا سه ماه پیش بود که با فرشته اشنا شدم دختر خوبی بود هم من عاشقش بودم و هم اون معمولا یک روز در میون با هم میرفتیم بیرون دختر خیلی خوش هیکلی بود قد 165 وزن 60 بود یکی از همون روزا که با هم رفتیم بیرون همینجا اضافه کنم چون شهر ما تقریبا کوچک بود من همیشه برای دیدن فرشته به بیرون شهر میرفتیم اون روز که داشتیم میرفتیم رفتیم به بیابان نزدیک شهر همونجا یکجا ماشینو نگه داشتم و شروع کردیم به کس شعر گفتن با هم ده دقیقه از حر ف زدنمون گذشت که یکدفعه فرشته به من گفت احسان تو مریضی گفتم منظورت چیه گفت چرا به من دست نمیزنی چرا منو نمیبوسی یهو جا خوردم گفتم چرا که نه اومدم جلو فرشته روی صندلی جلو نشسته بود یک لب اساسی از هم گرفتیم در حال لب گرفتن از هم بودیم که دست کردم تو شلوارش و از روی شرتش کسشو میمالوندم صداش بلند شد احسان بمالون بیشتر بمال فهمیدم شهوتی شده من دست کردم توی شرتش کسش بیشتر بیشتر میمالوندم کسش کلی خیس شده بود کیر منم داشت میترکید بهش گفتم بریم روی زمین.

رفتم توی صندوق عقب ماشین که توش همیشه یه زیر انداز بود برداشتم ولی عجب بیابون نابی بود خوراک کس کردن بود و صدا خر به خدا نمیرسید زیر اندازو پهن کردم حالا نوبت گاییدن بود فرشته خوابیید منم ازش لب میگرفتم حال میکردیم اول شلوارشو در اوردم فرشته گفت سینه هامو نمیخوری منم پیراهنشو در اوردم یه سوتین ابی داشت سینه هاشو میخوردم اه نالش بلند شده بود شرتشو در اوردم و کسشو مرتب میخوردم اب از کسش سرازیر شده بود بهش گفتم ساک میزنی گفت چرا که نه کیرمو تا ته دهنش میکرد و مک میزد عجب دهنی داشت میخواست ابم بیاد که خوابوندمش به عقب سر کیرم یه تف زدم یه تفم در کونش انداختم سرشو گذاشتم درش با یه فشار تا اخر رفت یه جیغ کشید که فکر کنم صداش تا شهر رسید من همش تلمبه میزد داشت جر میخورد فکر کنم اولین بارش بود که داشت از عقب میداد گفت احسان بسه جر خوردم منم که داشت دلم براش میسوخت کیرمو بردم وسط سینه هاش و میمالوندم اینجوری بهم حال نداد بهش گفتم چهار دستو بشه اومدم دوباره کیرم بکنم تو کونش گفت چرا از جلو نمیکنی تعجب کردم گفتم مگه پرده نداری گفت نه توی ورزش پاره شده پیش خودم گفتم ای کلک ولی برام مهم نبود پاهاشو دادن بالا کیرم که کس ناب میخواست گذاشتم وسط کسش با یه فشار تا اخر رفت احسان بکن منو جرم بده منم همش عقب جاو میکردمو تلمبه میزدم کم کم داشت ابم میومد کوسش خیلی خیس شده بود اخ اوف میکرد کیرمو در اوردم ابمو روی سینه هاش ریختم روی هم افتادیم یه لب عاشقانه از هم گرفتیم بعد من با دستمال کسشو تمیز کردم لباساشو پوشید سوار ماشین شدیم که برگردیم توی راه بهم گفت احسان راستی راستی که خیلی مردی گفتم هنوز کجاشو دیدی!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و نیکا جونم و اولین سکسم

سلام اسم من پیمانه و 22 سالمه من اولین بارمه که دارم یه خاطره واستون مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد
از روز اولی که وارد دانشگاه شدم دوست داشتم که یه دوس دختر آث واسه خودم پیدا کنم.فک میکردم که تو دانشگاه خیلی راحت میشه...
چند ماهی گذشت و یه دخترو دیدم لنگه نداشت.توپر با رونایی که لحظه اول کیر هر آدم با احساسیو به عرش میبرد.رنگ پوستش سفید و چشماش درشت.کونش هم زبانزد خاص و عام بودو انصافا خیلی عالی بود.تا اومد شستمون خبر دار بشه دیدم بلهههه خانوم با همکلاسیش دوست شده.دیگه بیخیالش شدم تا مهر89 که اومدم یونی و همه داشتن میگفتن که نیکا به هم زده با دوس پسرش.منم تو کونم عروسی شدو خودمو به نیکا نزدیک کردم.نیکا اوایل خونه نداشت ولی ترم 3 خونه گرفت.اول بهم پا نمیداد ولی چون خیلی سیریش شدم دیگه باهام دوس شده بود ولی نه خیلی صمیمی تا اینکه یه روز داشت با یکی از همکلاسیای دخترم میرفتن خونشون.
منم رفتم پپششون و یه کم باهاشون لاس زدم بعد گفتم کجا میرین اونام گفتن خونه منم پر رو پر رو گفتم منم میام نیکا میگفت نه زشته و ازین حرفا ولی من میگفتم بابا همکلاسیمم هست و ازین حرفا که همکلاسیم قبول کرد که برم به شرطیکه شب نمونم منم قبول کردم اینجوری شد که پام به خونه ی نیکا جونم باز شد و خیلی خیلی باهم صمیمی شدیم.نیکا اونروز خیلی جلوم راحت بود ولی من نتونستم کاری کنم و رفتم خوابگاه.
یه روز 5شنبه بود که به نیکا اس دادم که کجایی اونم گفت خونه تنهام.منم خودمو زدم به موش مردگی که دلم گرفته و دپرسم که اونم گفت منم همینجورم.با هم قرار گذاشتیم که عصر بریم بیرون ولی به قول شاعر:" گه از آلمان بر او گفتم گه از روم...ولی مطلب از اول بود معلوم
بیرونم حالت دپرسی به خودم گرفتم و گفتم که آره من خیلی دوست دارم و همیشه به فکرت بودم که نیکا هم حرفای عاشقانه میزد دیگه دیر شده بود و نیکا گفت که دیگه باید از هم خدافظی کنیم؟ این جمله رو پرسشی پرسید که منم سریع چسبیدم و گفتم دلم طاقت نمیاره اون میگفت چیکا کنیم پس خوابگات دیر میشه منم میگفتم نمیدونم ولی منتظر بودم یه کلمه بهم بگه بیا خونه اما افسوس تا اینکه گفتم عزیزم میخوام امشب پیش تو باشم.اولش ناز کرد که نه نمیشه ولی آخرش قبول کرد.منم دیگه داشتم بال در میاوردم
خونشون که رسیدم رفت لباساشو عوض کرد یه تاپ صورتی با یه شلوارک آبی روشن من کفم بریده بود با ذوق گفتم نیکااا تو فوق العاده شدی اونم خندید و گفت مرسی و اومد پیشم نشست.یه کم با هم حرف زدیم بعد قرار شد با هم یه فیلم ببینیم.لپ تابشو روشن کرد فیلم "آپ این د ایر" رو انتخاب کردیم.لپ تاپشو اول گذاشت رو پاش و دوتامون کنار هم نشستیم و پاهامونو دراز کردیم یه کم که گذشت من پاهامو میمالیدم به پاش که اونم بازی بازی میکرد.
کم کم دستمو انداختم رو شونش و دستشو گرفتم دیدم اعتراض نمیکنه اول دستشو بوس کردم اونم یه نگاه مظلومانه بهم کرد خیلی استرس داشتیم هردومون اون موقع سرمو گذاشتم رو شونش گفتم دوست دارم اونم گفت منم دوست دارم سریع لباشو بوس کردم.چند ثانیه ای تو این حالت بودیم لپ تاپشو گذاشت کنار و باز از هم لب گرفتیم.سریع خوابوندمش و خودمم خوابیدم روش و اساسی شرو کردیم به لب بازی.کیرم راست شده بود.جوری خوابیدم روش که کیرم به رونای پاش بخوره و بیشتر تحریک شه.یه کم سینه هاشو دستمالی کردم و تاپشو در آوردم.یه سوتین مشکی پوشیده بود.بدن سفیدش بیشتر خود نمایی میکرد.اینبار کیرمو بردم به کسش رسوندم سوتینشو در آوردم و شرو کردم سینه هاشو خوردن همزمان کیرمو رو کسش عقب جلو میکردم.
اومدم پایین شلوارکشو با کمک خودش در آوردم یه شرت ست مشکی هم پوشیده بود که خیس شده بود.با دیدن این صحنه قند تو دلم آب شد.شورتشو بو کردم بوی خوبی میداد و بعدش درش آوردم و شرو کردم خوردن.چند دقیقه ای کسشو لیس زدم دیگه آه و اوهش بلند شده بود.با لبه های کسش و چوچولش کلی با زبونم بازی کردم تا ارضا شد.حالا دیگه نوبت من شده بود.کیرم دادم دستش اول یه کم باهاش بازی کرد بعد یه نگاه ناز ناز بهم انداخت و شرو کرد به خوردن کیرم.کارشو خوب بلد بود.تا ته میکرد تو دهنش محکم میچسبوند به لبش و خیلی آآآروووم میاوردش بیرون.یه کمم خایه هامو زبون زد
میدونستم که اوپن نیست.دستمو به کونش مالیدم اون دیگه نا نداشت واسه همینم سریع برگشت.اول کونشو خوب مالیدم بعدم کرم به کیرم مالیدم کم کم میفرستادم بره تو.خیلی درد داشت ولی من هم رعایت میکردم.یه کوچولو میفرستادم تو یواش تلنبه میزدم دوباره یه کم دیگه میفرستادم.تا جاییکه تمام کیرم رفت تو.دیگه داشتیم هردومون لذت میبردیم.منم انقد بالا پایین کردم که آبم اومد و تو بغل هم تا صبح خوابیدیم..
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
↓ Advertisement ↓
مرد

 
من و شهرزاد

سلام.من كيوان هستم 20 ساله از امريكا.داستاني كه مي خوام براتون بگم مربوط ميشه به اولين سكسم كه سه سال پيش تو اخرين روزهايي كه تو ايران بودم داشتم. من يك دوست دختر داشتم به اسم شهرزاد ×دختري كه يك موقع خيلي هم دوسش داشتم واقعا هم دختر خوبي بود.شايد نميشد گفت كه خيلي خوشگله اما يك دختر سبزه با سينه هاي بزرگ و يك لب گوشتي با يك صورت يا نمك مي تونه برا هر پسري جذاب باشه. شهرزاد از دو هفته قبل رفتن من وقتي كه فهميد كه قرار از ايران برم مرتب گريه مي كرد.و ديگه حاضر نشد منو ببينه و منم بي خيالش داشتم مي شدم .يادمه دو روز قبل رفتنم به من زنگ زد كه مي خواد منو ببينه فردا, منم با ايم كه خيلي كار داشتم قبول كردم چون دلم براش مي سوخت.خونشون تهران پارس بود و خونه ي ما ونك.گفتم كه بياد خونه ي ما اما گفت كه براش سخته و من بيام پيشش .البته چند دفعه خونشون رفته بودم.خيلي ارش لب گرفته بودم اما تا حالا باهاش سكس نداشتم چون هميشه وختي حرف به سكس مي رسيد يك طوري از اين مطلب فرار مي كرد.ديگه برام عادي شده بود.من تازه لب دادن هم به سختي بهش ياد داده بودم. به هر حال رفتم خونشون .اون گلي هم كه دوست داشت براش خريدم.زنگ زدم اومد دم در و در باز كرد.صورتش قرمز شده بود و معلوم بود كه گريه كرده.نيشستم رو مبل و برام يك شربت اورد. گفتم كه خواهرت كجاست ؟ گفت كه ازش خواسته نباشه تا بتونه با من حرف بزنه گفتم .باشه. اومد بغلم نشست رو مبل يك تاپ سفيد پوشيده بود كه سينه هاي خوشگلش ازش زده بود بيرون.موهاي قهوه اي شو دور صورتش ريخته بود و يك ماتيك صورتي به لباش زده بود.همينطور نيگاش مي كردم بعد هم يك شلوار كوتاه مشكي پاش بود كه روناي تپلش از زير ش اومده بود پايين.با دقت يك بار ديگه از بالا تا پايين نيگاش كردم .نميدونم برا چه مدت به سينه هاش زل زده بودم كه گفت كيوان؟گفتم جانم عزيزم.گفت چي شده ؟گفتم هيچي!بعد شهرزاد دست منو گرفت و گفتش :ديدي تو هم عين بقيه منو تنها گزاشتي؟گفتم كه كي تنهات گزاشته من كه پيشتم.گفت بعني نمي ري؟گفتم كجا؟گفت اذيتم نكت ديگه.گفتم شهرزاد اين روز اخري بازم مي خواي همين حرف ها رو بزني؟گفت برمي گردي؟گفتم اره اگه بخواي(دروغ بهش گفتم"خودشم مي دونست كه بر نميگردم. بعد لبمو به صورتش نزديك كردم, اونم صورتش اورد جلو .لبامو گزاشتم رو لباش و فشار دادم لبامو رو لباش.خيلي خوب باد گرفته بود كه لب بخوره.شايدم از اول بلد بود و فيلم بازي مي كرد..دستم گزاشتم رو شونه هاش و شونه هاش مي مالوندم.بارم كيرم شق شده بود مثل هميشه.اما خوشبختانه از قبل پيرنم رو شلوارم گزاشته بودم چون اين مشكل هميشه بود و منم نمي خواشتم اون بفهمه كه ماليدن شونه هاش انقدر منو حشري ميكنه.بعد تمام مدت خوردن لباش تو فكر سينه هاش بودم .با بند تاپش و كرستش بازي مي كردموقت ماليدنش اون هم اين براش عادي بود چون هميشه تل همين جا ها پيش مي رفت.خيلي دوست داشتم سينه هاش ميديدم فبل رفتن.برا همين به خودم قول دادم كه اين كار مي كنم.گغتم كي مياد بابات؟(شهرزاد مامان نداشت).گفت ساعت 7.من يك ساعت وقت داشتم.هميشه از اين كه از تين جريان ناراحت شه ميترسيدم اما اين بار فرق مي كرد.چون من مطمئن بودم كه ديگه نمي بينمش.پس به خودم يكم جرات دادم.شهرزاد رفت كه برام چايي بياره.اومد و چايي گزاشت و موهامو با دست ناز ميكرد. منم دستمو اوردم و پشتش مثل هميشه.شروع كرئمبه مالوندن پشتش و از كنار دستمو به سينه هاش ميرسوندم و بر مي گشتم.صورتم قرمز شده بود حسابي اونم سرش گزاشته بود رو شونم.من كم كم دستمو از گوشه به سينه هاش رسوندم و بغلش يكم ماليدم,به روي خودش نمي اورد.كم كم دستم قشنگ رو سينش گزاشنم و نوك سينش كه بيرون زده بود بادست مالوندم.كفت كيوان نه.ولي من محكمتر داشنم سينه هاشو مي ماليدم.حالا هر دو تاسينه هاش با هم فشار ميدادم.گفتش كه بس كن كيوان الان بابام مياد.ديگه نمي فهميدم چي مي گه.از زير دستمو كردم تو تاپش و سينه هاشو محكم با دست گرفتم.و فشار دادم طوري كه جيغ زد و اهش در اومد,مي دونستم كه خيلي دوسم داره و فكر مي كنه بر مي گردم و واقعا هم هيچ اعتراضي نمي كردو جز گاهي موقع ها كه مي گفت بسه!اي.!نكنمن مي خوام امروز براتون ادامه داستان بنويسم. يعدش كم كم سينه هاشو مالوندم و تاپش دادم بالا.اونم يدنش داغ شده بود و شيكمش بالا پايين مي كرد.تاپش كه از تنش در اوردم .لبامو گزاشتم رو لباش دوباره و لباش مي خوردم.اونم هميشه از اين كار خوشش مي اومد.حالا داشنم همونطور كه لباش مي خوردم از رو شلوار كسش مي ماليدم.مي دونستم كه دختره و هرگز انقدر كثيف نبودم كه پردش بزنم فقط مي خواستم كه بيشتر حشريش كنم.بهد بند كرستش در اوردم و براي اولين بار سينه هاش ديدم لخت.سينه هاش يزرگ بود يك سر قهوه اي داشت و نوكش زده بود بيرون معلوم بود كه خيلي حشري شده .بعد لبامو از لباش جدا كردم و نوك سينش گزاشتم لاي دندون هاي جلوم و فشارش دادم.جيغ مي زد.نمي دونيد وقتي دختري اين كار مي كنه چقدر بيشتر حشري مي شه ادم.بعد همه سينش كردم تو دهنم داشتم مي خوردمو گاز مي گرفتم سينه هاش قرمز قرمز شده بود.بعد كم كم رفتم پايين و دست مي كشيدم به بدنش اون هيچ كاري نمي كرد فقط نفس نفس ميزد .معلوم بود كه ترسيده.بعد رفتم سمت شلوارش دكمش باز كزدم ولي اون طوري نيشسته بود كه نمي شد درش بيارم.منم از رو مبل كامل بلند شدم و خوابوندمش كامل رو مبل.شلوارشو در اوردم شرتشم با شلوارش در اومد.كسش بكم مو داشت موهاي رزي قهوه اي.يدنش داشت مي لرزيد.اپيرن هودمو در اوردم و بغلش كردم.من سينه پر مويي دارم فكر كردم كه بايد خوشش بياد وقتي موهاي سينم به سبنه هاش مي مالم.محكم بغلش كردم و تو بغلم فشارش دادم.اوتم دستش دور كمرم حلقه كرده بود .فكر كردم كه حالش بهتر شده يكم اروم تر شد.بهش گفتم ناراحتي؟گفت نه. گفتم مي دوني من خيلي بدنت دوست دارم.هيچي نگفت.دستش گرفتم و گزاشتمش رو شلوارم.كيرم حسابي از شلوارم داشت مي زد بيرون.يك نيگاه به من كرد و اروم دكمه شلوارمو باز كرد.شلوارمو در اوردم.از روي شرتم كيرم مي ماليد .گفتم نمي خواي درش بياري.گفت نه .گفتم چرا؟من خيلي دوست دارم .بعد شرتمو در اوردم و كيرم دادم دستش.خيلي هاج و واج مونده بود و منو نيگا مي كرد.سرش سمت كيرم فشار دادم هميشه دوست داشتم اون برام ساك بزنه.اين يكي از ارزوهام بود.صورتش هل دام پايين و كيرم ماليدم به صورتش.يك دفه محكم با دست گرفت و كيرم و يك بوس كرد.بعد اروم كرد تو دهنش.از دهنش در اورد و ليسش زد .بازم همون شيطوني هميشگي داشت.با زبونش كيرمو خيس كرد و گزاشت تو دهنش دوباره.منم تو دهنش عقب جلو مي كردم.چند بار مي خواست حالش بد شه و كشيد بيرون .من كه داشتم واقعا لذت مي بردم دوباره هولش دادم كيرم به زور تو دهنش.شايد دو دقيقه كيرمو خورد.خيلي خوب ساك نمي زد.برخورد دند.ناش به كيرم كيرمو قرمز قرمز كرده بود.قشنگ رگ هاش كه بيرون زده بود مي شد ديد.بعد كم كم ابم دات مي اومد.مي خواستم كيرم. در بيارم اما ابم با فشار تو دهنش خالي شد.خيلي ابم ااومده بود.يكمش از دهنش رو لباش ريخته شده بود.منم بعدن با دستمال لباش براش پاك كردم.بعد پيشش خوابيدم .كلي با هم خگفتيم و خنديديم بعد خواهرش اومد .يك ربع نيشستم و رفتم.الان 3 سال از اون جريان مي گزره .من هنوز گاهي با شهرزاد چت مي كنم نمي دونم دوست پسر داره يا نه ازش نپرسيدم,ولي هنوزم دوست خوبيه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و مونا

منو مونا جونم(هدیه باران)نميدونم چطور واستون تعريف کنم درست مثل اينکه همين امروز اتفاق افتاده باشه تمام اتفاقات اون روز مثل يه فيلم داره از جلو چشمم رد ميشه. روزي که من به يکي از آرزوهای زندگيم رسيدم و اون منا جونم بود. من مثل هر روز داشتم بعد از يه روز کاري برميگشتم خونه اونقدر خسته بودم که اصلاً متوجه اطرافم نبودم و با اينکه بارون شديدي ميومد با سرعت زيادي رانندگي مي كردم صدايه ضبط را هم تا آخر زياد کرده بودم دجی اليگیتور با تمام وجودش فرياد ميزد و منو حسابي بالا برده بود توي حال خودم بودم که يه دفعه صداي يه ترمز شنيدم تا اومدم به خودم بيام ديدم از عقب زدم به يه زانتای البالویی رنگ. اه اینم از شانس من. از ماشين پياده شدم رفتم به سمت زانتيا تا ببينم اتفاقي براي رانندش افتاده يا نه. راننده اون ماشين يه دختر 18 19 ساله بود که از پيشونيش داشت يه کم خون ميومد دست و پامو گم کرده بودم نمي دونستم چي كار کنم آروم به شيشه ماشين زدم و گفتم خانم حال شما خوبه آروم چشمشو باز کرد دستشو گذاشت روي سرش و يه اه کشيد سريع از تو ماشينم يه دستمال آوردم و دادم بهش چند دقيقه بد از ماشين پياده شد پيش خودم گفتم که الان چنتا فحش آبدار نثارم ميکنه ولي اون هيچي نگفت و به ماشينا يه نگاه کرد و با تاسف سرش را تکون من گفتم خانم واقعاً ببخشيد اصلاً نفهميدم چي شد خسارت شما هرچي باشه من پرداخت مي کنم اگه حالتون خوب نيست ميخوايد ببرمتون بيمارستان اخه از سرتون داره خون مياد. راستش خيلي ترسيده بودم اخه اون اصلاً هيچ حرفي نمي زد گفتم خانم تو رو خدا يه کلمه حرف بزنيد گفت جدي زدي ماشينو داغون کردي حالا مي خواي واست حرف هم بزنم اون بالاخره حرف زد مثل اينکه دنيا را بهم داده باشن حداقلش اين بود که فهميدم سالمه اون ادمه داد الان پليس مياد حقت را ميگذاره کف دستت. من همین طور هاجو واج مونده بودم در همين لحظه بود که يه ماشين ديگه اومد با سرعت از کنارمون رد شد و کلي اب و گل خيابون را پاشيد به طرف ما. تازه اون موقع بود که متوجه شديم کجا وايساديم به اطرف نگاه کردم اون طرف خيابون یه کافی شاپ بود به اون خانم گفتم بهتره تا پليس بياد بريم اونجا تا هم خودتونو خشك کنيد و هم يه نوشيدني گرم بخوریم خلاصه با کلي اصرار قبول کرد و رفتيم اونجا. 2تا هات چاکلت سفارش داديم و مشغول خوردم شديم اون سرش پایین بود و من هم داشتم زيره چشمي به پيشونيه زخميش نگاه مي كردم. يوش يوش نگام پایین تر اومد ابروهاي خيلي ظريف و باريکي داشت مژهای هاي بلند و چشم های خيلي ناز. پایین تر يه بيني زيبا و لبهایی که آدم دوست داشت اونا را ببوسه. يه کم پایین تر یه گردن سفيد و بلوري بود که از كنار روسريش خودشو نشون مي داد نگاه من به اونجا قفل شده. بود و افكار شيطاني تو سرم موج ميزد پيش خودم گفتم كاش تو يه موقعيت بهتر اونو ديده بودم تو اين فکرا بودم که يه صداه منو به خودم اورد اون بود گفت آه دمه در بده بيا تو به چي نگاه ميکني؟ چشمتو درويش کن. گفتم ببخشيد دسته خودم نبود شما خيلي زيبا هستيد گفت به ميبينم که علاوه بر دست فرمون خوب اين کرا را هم بلديد شما ديگه کي هستيد گفتم من ارش هستم افتخر آشنایی با کدوم راننده رالی را دارم؟ گفت منم منا هستم. باورم نميشد که به اين راحتي تا اسمشو بپرسم بگه واقعاً عجيبه آدم هيچ وقت نميتونه دخترا را بشناسه. آروم گفتم اسم خيلي قشنگي به قشنگي خودتون. اونم گفت اسم شما هم قشنگه به قشنگي راننده گيتون و خنديد منم آروم خنديدم. منا گفت ارش خان پليس که نيومد شما سر حرفتون هستيد؟ گفتم چه حرفي گفت همون که خسارت ماشينو بديد. گفتم آره شما اگه جون هم بخوايد من دو دستي تقديم ميکنم به علاوه من يه صافکار خوب ميشناسم که هميشه وقتي تصادف ميکنم ماشينو مي برم اونجا كارش خيلي عالیه اگه اشکلي نداشته باشه ماشينا را ببريم اونجا. منا قبول کرد و ماشينها را برديم اونجا و قرار شد يک هفته بعد ماشينا را تحويل بگيريم و براي اينکه بعد از تعمير ماشينا به منا خبر بدم شماره مبايلش را گرفتم. خلاصه يک هفته گذشت و تويه اين يک هفته من همش به منا و صورت زيبا و اندامش فکر مي كردم يه شب قبل از اينکه ماشينا را تحويل بگيريم به منا زنگ زدم و از اون دعوت کردم به افتخار تعمير شدم ماشينها و به عنوان عذر خواهي از اون شام را با هم بخوريم. بعد از شام يه ماشين گرفتم تا منا را به خونشن برسونم تويه ماشين منو منا كنار هم صندلي عقب نشسته بوديم اون شب باز بارون ميومد. منا از پنجره بيرونو نگاه مي كرد ولي من داشتم منا را ديد مي زدم سينه هاي واقعاً گرد و خوش فرمي داشت غريزه دروني داشت بيدار مي شد ولي نمي دونستم چي كار بايد کنم نميدونم چي شد که آروم دسته منا را گرفتم و بهش گفتم منا جان تو واقعاً زيبایی برگشت و با يه لبخند به من نگاه کرد و گفت دوست داري؟ با تعجب گفتم چيو؟ گفت سينه هامو؟ اخه از وقتي که سوار شديم داشتي به سينه هام نگاه ميکردي از تويه شيشه مي ديدم سرخ شدم و سرمو انداختم پایین دستمو فشار داد و گفت اينقدر خجالت نکش اگه دوست داري بگو آروم سرم را به نشانه تائید تکون دادم رسديم خونه منا اينا و منا پايده شد رو کرد به من و گفت ارش جان نمي خاي پياده شي؟ وارد خونه منا شديم منا گفت که خانوادش برای 1 ماه رفتن خارج از كشور و اون تويه خونه تنهاست بعد رفت به اطاقش تا لباساش را عوض کنه چند دقيقه بعد منا صدام کرد که برم توي اطاقش وقتي وارد اطاقش شدم چيزي را که مي ديدم باور نميکردم يه فرشته زيبا با يه شرت صورتي جلوم ايستاده بود آروم رفتم به سمتش و بغلش کردم و محكم به خودم فشارش دادم. آه خدای ه من توي اون شب سرد زمستوني بدن گرمش آدمو به اوج آسمونا مي رسوند دوست داشتم چند ساعت اونو تو بغلم بگيرم موهاش بوي خيلي خوبي مي داد واقعاً مست کننده بود آروم سرم را بردم عقب به چشمش نگاه کردم دوست داشتم توي چشمش شنا کنم. لبم را گذاشتم روي لبش و آروم آروم شروع کردم به مکيدن واقعاً خوشمزه بودن منا هم لبمو ميمکيد و گاهي گاز ميگرفت با اينکه دردم ميومد ولي درد زيبایی. بود کيرم داشت يواش يواش سفت مي شد و اينو منا هم متوجه شده منا يکدفعه كيرم رو محكم گرفت و با اين حرکته تاکتیکیش يه اه بلند کشيدم واقعاً حس خيلي خوبي بود. منا را همونطوری بلند کردم و انداختم روي تختش و بعد لباسم را در آوردم شرتم را که کشيدم پایین کيرم يهو ازد شد و يه نفس راحت کشيد منا را ديدم که داشت با کنجکاوي تمام به کيرم نگاه مي كرد لبخندي بهش زدم و گفتم امشب همش واسه خودت ميشه و اونم با يه لبخند جوابم را داد رفتم به سمت تخت و روي منا خوابيدم عجب بدن گرمي داشت آدمو ميسوزوند گردن منا را بوسيدم و رفتم پایین تر تا به سينه هاش رسيدم و يکي يکي اونا را بوسيدم و ليسيدم .هربار که زبونمو به نوك سينه هاش مي زدم اهش در ميومد زبونمو از وسط سينهاش کشيدم پایین تا رسيدم به سوراخ نافش. بدن منا ميلرزيد درست مثل بدن خودم راهم را ادامه دادم تا رسيدم به لبه شرت صورتيش و اونو آروم با دندونم کشيدم پایین. خدایا من چي مي ديدم يه كس سفيد و زيبا مثل دروازه بهشت ميموند زبونمو لوله کردم و کشيدم روی کسش از پایین به بالا منا داشت موهامو را چنگ ميزد چند بر اين كارو کردم و منا با يه اه بلند بدنش لرزيد و اورگاسم شد راستش خودم هم نزديک بود آبم بياد ولي هر جور که بود خودم را گرفتم اخه مي خواستم اون كس دوست داشتني شو بکنم صبر کردم تا منا حالش جا بياد و بد دوباره شروع کرديم اين بار من رويه تخت دراز کشيدم و منا اومد روم اول لبم را بوسيد و هم زمان با دستش کيرم را که مثل يک ستون استوار شده بود را مالش مي داد بد آروم رفت پایین و از نزديک به کيرم يک نگاه خريدارنه کرد و اونو بوسيد بعدش هم کيرم رو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساك زدن واقعاً قشنگ و حرفه ای ساك ميزد باز آبم ميخواست بياد ولی جلوش را گرفتم. منا را به پشت خوابوندم روي تخت و خودم رفتم بين پاهاش .سر کيرم را آروم کشيدم روي سوراخ کسش و بد با يه حرکت سريع کردم تو کسش منا يه جيغ کشي و داد زد يواشتر همش ماله خودته. ازش عذر خواهي کردم و به کارم ادامه دادم .چند لحظه صبر کردم و شروع کردم به تولومبه زدن همين جوري که سرعتم را زياد مي كردم عرق از سرو صورت هردمون ميرخت پایین صدايه اه و ناله هر دمون اتاق را پر کرده بود در همين لحظه منا يه جيغ ديگه کشيد و محكم به رو تختيش چنگ زد و اورگاسم شد منم که نزديکي اومدنم بود ، کيرم را کشيدم بيرون و گذاشتم بين سينه های منا با يه حرکت کوچيک کيرم روي سينه های منا، تمام آبم با فشار اومد بيرون و روي سرو صورت و سينه منا پاشيد. تا به حال اين جوري اورگاسم نشده بودم بدون هيچ حرفي همونجا افتادم رويه منا تنها صداه که شنيده مي شد صداي نسش بود که رو به خاموشي مي رفت. وقتي چشمو باز کردم ديدم منا كنارم نشسته و داره منو نگاه مي کنه لبخندي زدم گفتم ممنونم منا جان خيلي عالي بود. اونم گفت همينطور. ساعت يک نصفه شب بود با هم رفتيم دوش گرفتيم زيره دوش آب گرم منا را بقل کردم و شايد حدود 30 دقيقه همونجوري زيره دوش ايستاديم .بعد اومديم بيرون و توي بغل هم تا صبح خوابيديم من هيچ وقت خاطر اون شب قشنگ را فراموش نمی کنم شبي که من از باران يک هديه گرفتم و اون جيزي نبود جز منا جونم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عشق پوشالی و کثیف ترین دختر

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه میخوام یک داستان واقعی و تأسف آور براتون بگم. داستانی که کاری کرد از هر چی دختره روی زمین بدم بیاد. من حسین ۲۰ساله از مشه دهستم من کلآعشق تکست نویسی ام اونم رپ. حقوق خوبی ازاین کار دارم و اصلآ دنبال جی اف بازی نیستم. نکه بگی قیافشو ندارم خداروشکرقیافشو دارم. قضیه از اینجا شروع شد که من عاشق یک دخترشدم هر روز از سر کوچمون ردمیشد میدمش. منم فقط منتظرچراغ سبزدادنش بودم که بعدازیک هفته باهاش دوست شدم راستی یادم رفت من یک دوست دارم که اسمش رضاست مثل داداش (بودیم) باهم بودیمش برای اتفاقه این داستانه که دیگه تف توصورتش نمیندازم حرومزاده.

ببخشیدمیرم دنباله داستان بعدازیک ماه دوستی واقعأعاشق هم شده بودیم اینقدرشدیدبودکه منه احمق میخواستم برم خواستگاریش که چه بهترنشدمن تصمیم گرفتم به رضا این موضوع روبگم که اینکاروکردم رضا گفت میخوادببیندش منم گفتم باشه وبا مهشید(جنده حرومزاده) قرارگذاشتم ورفتیم سرقرارسلام وعلیک کردیم ورفتیم یک جا نشستیم بعداز۱۰دقیقه من رفتم سه تا شیرموز بخرم. وقتی خریدم داشتم میومدم دیدم مهشید بارضا گل میگن گل میشنون وخندشو ن همه جاروبرداشته. منم گفتم خوش میگذره؟ که دیدم ساکت شدن من اینقدر مهشیدرودوست داشتم که اصلأ فکرنمیکردم اونم به ظاهرهمین طوربود. خلاصه بعداز ۱ساعت نشستن خداحافظی کردیمو رفتیم خونه هامون. توراه رضا بهم گفت مهشیدخانم خیلی خوشگله! بابا دم توگرم چجوری مخشوزدی ازاین حرف رضا خوشم نیومد و ناراحت شدم.

رسیدم خونه که بعداز۱ساعت دیدم مهشید اس دادوگفت برای رضا یک جی اف پیداکرده منم که به رضا اطمینان داشتم (ای کاش نداشتم)شماره مهشید رو دادم که بهش بزنگه و بادوست مهشید قراربذارن و همدیگرو ببینن روز بعدش قرارو گذاشتن و همدیگرودیدن. بعداز یک هفته میخواستم برم تهران واسه خریدن چندتاوسایل برای استودیوم که دیدم مهشیدزنگ زدوگفت میخواد منو ببینه. منم آدرس استودیوموبهش دادم که دیدم بعداز۳۰دقیقه اومدگفتم خبری شده گفتش نه خبری نشده فقط میخواستم ببینمت بهش گفتم میخوام واسه استودیوم لوازم بخرم یک هفته تهرانم ازطرزنگاهش فهمیدم خوشحال شدش گفت به سلامتی مواظب خودت باشی وزودبیای که دلم واست تنگ میشه ۱ساعتی جام بود و خداحافظی کرد و رفت.

بعد از نیم ساعت رضا زنگ زدو گفت شنیدم میخوای بری تهران؟ گفتم از کی شنیدی گفت ازمهشید. همون جا فهمیدم رضا و مهشید با هم رابطه دارن. گفتم آره یک هفته دیگه میام مواظب خانم ما باشی. گفتش حتمأ. بعد رضا گفت اگه خواستی بری کلیدهای استودیوتو بده به من. منم گفتم برای چی گفت میخوام امشبو اونجا بخوابم. منم فهمیدم کاسه ای زیرنیم کاسه هست باکمال میل قبول کردم وسایلموبرداشتم وکلیدهارودادم به رضا وخداحافظی کردم ورفتم خونه. فکر تهران رفتنوازسرم بیرون کردم باخودم گفتم امشب حتماخبراییه.رضا هیچوقت کلیدهاروازم نمیگیره. امشب حتمأقضیه ای هست. ساعت های ۸الی هشت ونیم بود که رفتم کوچه بغل استودیوم قایم شدم بعداز۳۰دقیقه دیدم مهشید بادوستش دوست دختررضا رفتن تواستودیو منم از بالای پشت بوم یک راه مخفی داشتم بی سروصدارفتم تو دیدم رضا نشسته بودداشت بی مقدمه از مهشیدودوست دخترش لب میگیره. اینرو که دیدم دیوونه شدم باخودم گفتم بذار وسط کارمچشونوبگیرم.

بعداز۱۰دقیقه هرسه تاشون لخت شدن ورضا شروع کرد به لیسیدن کس مهشید.یک جوری شدم دیدم مهشیدداره واسه رفیقم ساک میزنه بعداز۵دقیقه رضا شروع کردبه تلمبه زدن تو کس مهشید اخخ وافشون همه جاروگرفته بود.بعدش شروع کرد از کون کرد. دوست دخترش جفتشونو به طرزفجیح میکرد.هیچوقت این حرف مهشید رو یادم نمیره. میگفت: ازاین حسین هیچ بخاری حرکت نمیکنه لااقل تو رضا جون بکن توکوسم کونموجربده بعداز۱۵دقیقه اب رضا اومدوهمشوریخت روصورت دختری که حاضربودم زندگیمو براش بدم. ببخشیداگه قسمت سکسش کم بود. ولی از این ماجرابه بعدحاظرنبودم هیچکدوم ازاون آشغالا روببینم. واسه همین اونجاروفروختم وبه اصرارمن باخونوادم رفتیم شمال جای مادربزرگم. دیگه هیچ چیزازاون قضیه واسم ارزش نداره.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
در حسرت كردن

من عليرضا هستم كه 23 سالمه
من تا حالا با هيچ دختري نخوابيدم و حتي نه سكس كردم و نه كار ديگه
هميشه دوست داشتم اولين سكس من بهترين سكس من باشه كه هنوزم كه دارم مينويسم اونچيزي كه شما بهش ميگين سكس رو انجام ندادم
يه دوست دختر بعد از گذشت 23 سال از عمرم پيدا كردم كه خيلي خوب اندام سفت و بهترين چيزي بود كه ميتونستم مخشو بزنم.
اما خب من دوستش داشتم و نميخواستم كه اون ناراحتي براش پيش بياد.
ولي خوب من چون بي تجربه و يا بي رو درباسي بگم بي عرضه بودم خوب نتونستم شلوارشو در بيارم و سكس كامل رو داشته باشم.
خيلي خب بريم سراغ اصل موضوع نيمچه سكس من كه خيلي براش اهميت قاعلم .

يه روز من با يه دختري آشنا شدم (كه اسمشو مستعار انتخاب ميكنم) به اسم يلدا.
اين دختر سر كار ميرفت و ساعت 3 كارش تموم ميشد و ميرفت كرج كه بره خونه.
روز اولي كه باهاش آشنا شدم رفتيم كافي نت و اونجا با هم نشستيم . يلدا خوشگل بود و يه 5 سالي از من بزرگتر بود و البته خيلي هم قدش كوتاه تر بود.(همه از من قدشون كوتاه تره چون من قدم 199 و 95 كيلو وزنمه)
خلاصه تو كافي نت من نشسته بودم كه يكدفعه موبايلش افتاد زمين يلدا هم بلند شد و روش رو به من كرد طوري كه چاك سينه هاش معلوم شد ومنم كه عاشق سينه ليمويي و سفيد.
بعد از گذشت يه مدت واقعا ديوونش شدم البته از نظر دوست داشتن تا حدي كه اگه يه تار موش كم ميشد من خودكشي ميكردم.
يه روز بهش زنگ زدم گفتم مياي پيشم گفت آره ميام . بهش گفتم بياي پيشم نميزارم كار كنيا!!! گفت: من ميام اونجا ميخوام برات غذا درست كنم.(آخه من نه اينكه تنها زندگي ميكنم و دانشجو هستم) بعد من بهش گفتم عمرا بزارم كار كني.
گفت حالا ميبيني. گفتم شرط ميبندي؟ گفت اره.
خلاصه اومد خونه و يه راست بعد از احوال پرسي رفت تو آشپذخونه. منم اعصابم خورد شده بود چون شرط رو داشتم ميباختم رفتم از تو آشپذخونه بلندش كردم آوردمش تو خونه و پيچوندمش تو يه پتو و خودم طوري كه آرنج دستم رو زمين باشه روز دلش خوابيده بود.
اونم يه نگاه به من كرد و خندش گرفته بود كه چرا من دارم اين كارو ميكنم و منم بهش گفتم نميزارم كار كني دروغم نگفتم.
(«روز قبلشم به من اس ام اس داده بود كه عليرضا تو كسي رو كه دوست داري چكارش ميكني؟
من بهش گفتم تو چكار ميكني؟ گفت كه من سرمو ميزارم رو شونش و گريه ميكنم.
منم بهش گقتم من كسي رو كه دوست داشته باشم بوسش ميكنم و تا الان تو زندگيم كسي رو نديدم كه ارزش بوس كردن داشته باشه.»)
بعد طوري كه چشمام تو چشماش باشه بغلش كردم طوري كه لپ من برخورد كنه با لپش در همين حالت بوديم كه يه بوس از صورتش گرفتم و بهش گفتم بهت گفتم من كسي رو كه دوست داشته باشم بوسش ميكنم.
ديدم حرفي نزده ولي از اين كه من بوسش كردم از روي دوست داشتن من گريش گرفته بود.
خب با گريه اي كه ميكرد من يه بهونه داشتم براي دباره بوس كردنش.
همه جاي صورتشو بوس كردم به جز لبشو. صورتمو آوردم بالا در حالي كه موسيقي ملايمي پخش ميشد با نگاهي پر از عشق يواش يواش هر دومون چشمامون رو به هم بستيم و اين در حالي بود كه من صورتم به صورتش نزديك ميشد.
لب اول رو كه ازش گرفتم خيلي بهم حال داد خيلي ريلكس و در آرامش بوديم و خودمم ديگه گريم گرفته بود كه به آرزوم رسيده بودم كه اولين سكس و بهترين سكس خودمو ميخوام انجام بدم.
لب گرفتن ها يواش يواش محكم تر شد و منم حشرم زده بود بالا و اونم همينطور.
آروم آرو سينه هاشو از توي لباسش در آوردم و شروع كردم به خوردن و ماليدن كه اون هي ميگفت: نه علي نه!!!
منم يه آهنگ سنتور خيلي قشنگ گذاشته بودم چرخيديم و اون اومد روي من خوابيد در حالي كه كيرم بين هردومون مونده بود داشت دل دل ميزد و اونم فهميد ومن چون بار اولم بود از خجالت برشگردوندم و خودم خوابيدم روش.
كه فكر كنم اينقدر گردن و لب و سينشو خوردم كه ارضاع شده بود. بعد يه دفعه ساعت رو كه نگاه كردم ديدم اي بابا داره ديرش ميشه و منم چون از ته قلبم دوستش داشتم بهش گفتم دوستت دارم ولي الان بايد بري. امروز تموم شد. 2 روز بعد باز اومد پيشم و همين ماجرا تقريبا اتفاق افتاد كه من در حالي كه ديدم وقت زياده اول حسابي حشريش كردم و بعد لباساي بالا تنه اونو كامل در آوردم تا الان حتي تو فيلماي سوپر هم اينجور سينه ها نديده بود بهترين و قشنگ ترين سينه اي كه هميشه تو ذهنم تداعي ميكردم رو داشتم جلوم ميديدم و اصلا باورم نميشد.
اينقدر مالوندمش و خوردمش كه ديگه يادم رفته بود كيري هم دارم چون از ته قلبمو دوستش داشتم.
شلوارشو در نياوردم چون فكر ميكردم دختره و بهش گفتم من فقط اين كار رو براي تو دارم انجام ميدم و براي خودم هيچي نميخوام ولي اين در حالي بود كه هم من و هم اون داشتيم پايين تنه خودمون رو بهم ميماليديم.
ولي من روم نميشد به كسي كه دوستش دارم به زور بكنمش و باهاش سكس كنم.
چند روز بعد از اون ماجرا فهميدم كه خانم خانم ها با همه ميپره و با خيلي ها هم سكس كامل داشته.
اولش برام خيلي سخت بود كه كسي رو كه اينقدر دوستش دارم بهم خيانت كرده و بهم دروغ گفته.
الان بعضي وقت ها پيش خودم فكر ميكردم كه بايد حقش رو ميذاشتم كف دستش و حسابي ميكردمش تا الان برام پرويي نكنه.
ولي بعضي وقت ها به اين فكر ميافتم كه خدا رو شكر سكس كامل باهاش نداشتم چون اين آروزو رو به گور ميبردم كه اولين سكس من بهترين از هر نوعش باشه و يكي از اين نوع ها هم بودن بهترين دوستم باشه .
ديگه بعد اون سكس نداشتم و خيلي دلم ميخواد يه بار ديگه فقط با اون سكس كنم.
هنوزم كه هنوزه تو ضربه روحيه شديدي هستم. و دارم با خودم كنار ميام كه هيچ وقت ديگه تو زندگيم نه سكس داشته باشم و نه دوست دختر چون نه سكس ارزش منو داره و نه دوست دختر.
هر وقت هم كه كيرم راست بشه يه كاري ميكنم كه تو اين شعري كه مينويسم بيان ميكنم چكاري.
تا جواني منت كس را مكش
دست خود را مشت كن و بر قامت كيرت بكش.
ولي اينكه من بي عرضه هستم و نميتونم يكي رو راضي كنم كه باهاش سكس داشته باشم خودمم موافقم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خانه
پرواز با پرستو

.سلام اسم من پارسا هست و ميخوام براي اولين بار داستان بنويسم اگر بد بود ببخشيد چون دفعه ي اولمه .... اين داستان كه ميخوام بگم دو سال پيش برام اتفاق افتاد و اميد وارم كه اون داستان رو اونجور كه هست بگم .. بزار همين اول داستان هم بگم كه خواهشا فوش ندين ....
حدود 3 سال پيش وقتي 16 سالم بود براي اولين بار دختري و ديدم كه عاشقش شدم ولي چيزي كه از دختره شنيده بودم اين بود كه به كسي پا نميده حتي به اين مخ زنای مدرسمون هم پا نداده بود جه برسه به من كه تا به حال دوست دختر هم نداشتم.. ولي خوب عشق و عاشقي كه اين حرفا سرش نميشه .. خلاصه بعد از مدت حدود 2 يا 3 ماه تونستم بالاخره باهاش دوست شم اسمش پرستو بود و همه تو كفش بودن وقتي باهاش بودم انگار تمام دنيا رو بهم ميدادن ولي با اين حال اين قدر نگاهش ميكردن مردم كه اين قضيه باعث ناراحتيم ميشد حتي دوستام هم كه تو مخ كردن الناز بهم كمك ميكردن هم همين رو ميگفتم و نگاهش ميكردن و همش به هيكل اون خيره ميشدن ... تنها چيزي كه من تا به حال به اون توجه نكردم ...
بعد از اون متوجه هيكل عالي الناز شذم واقعا هر كسي رو به هوس مين داخت يك سال از دوستي من و پرستو ميگذشت و چند ماه بود من علاوه بر زيبايي محو بدن اون هم شده بودم مو هاي تمام مشكي اون و هيكل سكسي اون واقعا من رو به شهوت مينداخت و كاملا از خود بيخودم ميكرد ... اين موضوع باعث ميشد تمايلم به سكس با هاش بيشتر بشه از طرفي دوستام هم تحريكم ميكردن ديگه تصميم خودم رو گرفته بودم .. تصميمم سكس بود چيزي كه تا اوم موقع حتي بهشم فكر نكرده بودم ... اما تمام آرزوم در پرستو خلاصه ميشد .... گذشت روز موعودم رسيده بود روزي كه ميخواستم از عشقم به عنوان وسيله ي تخليه ي شهوتم استفاده كنم اون روز رو خوب يادمه عطر تحريك كننذه زده بودم و آماده و ترو تميز كه اومدم دنبالش و رفتيم از طرفي ميترسيدم كه پرستو رو از دست بدم و طرفه ديگه اي هم سهوتم بود كه به خودم قول دادم اگر اين كا رو بكنم با پرستو ازدواج كنم .. مثل هميشه رفتيم پارك و رسديدم به آخراي پارك كه هميشه اونجا ميرسيديم كه بتونيم راحت تر با هم باشيم بدون هيچ كسي كه بهمون گير بده از ترس داشت سرم گيج ميرفت و تير ميكشيد پرستو داشت يه سري حرف ميزد كه اصلا توجهي بهش نمي كردم متوجه حال من شده بود نشته بوديم و من فقط لبخند خشكي داشتم آخر سر پرستو اومد نزديك تر و پرسيد پارسا چيزي شده كه رنگم پريد نميدونستم چي كار كنم در ه لحظه تصميمو گرفتم سريع لبام و چسبوندم به لباش پرستو مات مونده بود كه داستان چيه و تا 10 . يا 20 ثانيه خشك شده بود بالاخره اون هم همراهيم كرد و شروع به خوردن لبا كرد اون روز لب هاش هم مزه ي ديگه اي ميداد تمام هوش و هواسم به اون بود و اين حالت نمي خواستم تموم شه پرستو هم همراهيم ميكرد و اون هم سير نميشد وقتي فهميدم كه اون هم تمايل به لبهام داره و آماده ي هشري شدنه كارم رو شروع كردم با همه ي توان و جراتم و همون لرزشم دستم رو گزاشت رو سينه هاي پرستو قلبم از جا كنده شده بود و سرم تير ميكشيد و كيرم هم نيمه شق بود در حين گزاشتن دستم روي سينه ي پرستو لبهام رو جدا كردم و سريع شال و روسريش رو كنار زدم و شروع به خودن گلوش كردم پرستو كه تازه لبش از لبم كنده شده بود و نفسش رو داشت تازه ميكرد با همون حال نفس نفس گفت چي كار ميكني... با حالتي كه نه رضايت رو اعلام ميكرد و نه شكايت ... من بدون پاسخ به اين جواب به كارم ادامه ميدادم 5 دقيقه از اين حالت ميگذشت پرستو هم تو 5 دقيقه با اين كه نق زياد ميزد .. ديگه صداش كم شده بود ... ولي من ديكه طاقت نداشتم داغ داغ بودم و نفسم بالا نمي اومد اومدم بالا كه نفس بگيرم كه پرستو غافل گيرم كرد........ --چرا ول كردي تازه گرم شده بوديم..... ان رو پرستو گفت و به يكباره پارسايي كه همه ي كاراش رو با ترس و لرز جلو برده بود رو شير كرد ... گفتم :‌ eeee گرم شدي ؟؟ اين گرم كردنش بود بقيش تو خونه خالي ... از اينجا به بعد نقل قول ميزنم
_پس پاشو بريم
_ كجا؟؟
_ خونه خالي ديگه
_ مگه سراغ داري؟؟؟
_ آره
_ كجا ديوونه ؟؟
_ سارا (خواهر پرستو) الان كلاسه تا عصري هم نمياد
_ بدو بريم
از خونه ي پرستو اينا تا پارك 5 دقيقه بيشتر پياده نبود رسيديم كليد رو انداخت و در رو باز كرد تا در رو بست سروع كردم كه زد تو زقم و كفت نترس بابا در نيمرم كه..دستم رو گرفت و برد تئ اتاقش تا رسيديم بدون معطلي برگشت و لباش رو روي لبا م گزاشت شروع به خوردن كرد منم ديگه از خود بيخود شده بودم هميجوذي كه لبام رو ميخورد دستم رو از پشت به كونش رسوندمو سروع به مالوندنش كردم ديگه 3 ..4 ديقه گزشته بود كه طاقتم تموم شدبقلش كردم گزاشتمش روي تخت تك تك دكمه هاي مانتو شو باز كردم كه با كمك خودش در اوردم تاپ صورتي رنگي تنش بود من هم شروع به خودن گلوش كردم و دستام وبا كمك خودش تا رو تا نيمه هاي بدنش در اوردم ديگه الان من بئدم و پرستو كسي كه هميشه عاشقش بودم الان فقط با يك سوتين جلوم بود سينه هاي نسبتا بزرگي داشت ولي جوري بود كه هر پسري آرزوش رو داره از روي سوتين شروع به خودن ليس زدن چاك سينه هاش كردم آروم آروم مي اومدم پايين سرم از شهوت داشت ميتركيد سوتين رو از لبه هاش آروم آروم به پايين ميكشيدم و ديگه از اين روند خسته شده بودم كه دستمو بردم و از پشت سوتين رو باز كردم و كشيدم پايين سينه هاي سفيد سفيد پرستو با حالتي موج دار از سوتين بيرون اومد اين حالت ديوونم كرد .. دهنمو نزذيم كردم و شروع به خوردن سينه هاش مزه ي عجيبي داشت ديوونه داشتم ميشده يك دستم روي سينه ي اون و يكي ديگه از اون سينه هاي سفيد و زيبا توي دهنم نرم نرم بود آه و ناله هاي كوتاه و عميق پرستو ديوونم كرده بود حالا فقط ميخواستم بكنم بلند شدم و اوممدم پايي شلوارشو در اودم و پاهاشو باز واي خدايااااااا چي ميديدم يك شرت آبي كه خيس خيس بود و كس برستو بهش چسبيده بود ديگه تموم بود اين كس همون عشقم ود كه من حتي تا 2 ماه پيش به اين هيكل سكسيش توجهي نداشتم شرت رو پايين كشيدم و بدون دقت كردن به كس پرستو زبونم رو چسبوندم اين با آه آه هاي منقطع پرستو به يك آه بلند و عميق تبديل شد ايسن حشرم رو بالا برد سروع به گردوندن زبونم روي كس پرستو كرده بودم واقعا مه ركه بود ليز و خوش مزه ديوانش شده بودم اين حالت 10 ديقه اي ادامه داشت تا اين كه آه آة هاي پرستو بلندو بلند تر ميشد و كه يك باره لرزيدو آبش با فشار اومد تو دهنم كه خوب يه بخشيش رو اجباري قورت دادم اما مكزش خوب بود ... در گه نوبت من بود كه لذت ببرمو به آرزوم برسم سريع لخت شدم و كيرمو در اوردم كه بزرگ بزرگ بود بزرگ ترين حالتي كه تا به حال ديدم اومدم جلو پرتو هنوز بريا تحريك من آه آه ميكرد كيرمو چسبوندم به كسش كه پرستو گفت:
_ هوي مگه ما آدم نيستيم ؟؟‌نبايد يه ذره ما هم بخوريم؟؟؟
اين رو كه گفت سريع بدون هيچ صحبتي نشستمت پرستو هم كه ميدونست چيكار كنه اومد بالاي كيرمو نشست و با لبا خوشگلش يك بوس از كيرم گرفت و گزاشت تو دهنش اولين بار بود كه همچي ن حسي داشتم شروع به ميك زدن كرد و ليسيدن واقعا باورم نميشد كه اين پرستو هستش كه من تا 1 سال پيش حتي فكر دوست شدن برام مثل رويا بود ديگه حشرم كامل با زده بود داشتم لذتم رو ميبر دم با اينكه پرستو وارد نبود و دندونا به كيرم ميگرفت و درد داشت اما همين درددش هم لذت بخش بود
كمك م من هم آه آه هم در اومده بود و كه احساس كردم دارره آبم مياد منم به تلافي آبي كه از پرستو خردم ميخواستم كه آبمو بخوره آبم اومده و انگار كه سبك شده باشم برق از سرم پريد و حالم عوض شد .. بي حال بودم چشامو بستم و قتي باز كردم نفه ميدم آبم چي شد ولي پرستو هم چنان كيرمو ليش ميزد احتمالا آبم رو خورده بود كه گفت ديكه بسه منم حال ميخوام...
خوابيد و پشتشو كرد به من منم اومدم كه بكنم و به اوج لذتم برسم اما كون نمي خواستم.. از اونجا ديدم كه يك كس صورتي ه بدون مو داره بهم چشمك ميزنه كه بيا هواتو دارم .. منم بدون ترديد كيرمو ماليدم به كسشو سريع حول دادم توو ... پرستو حاليش نبود دو سه با كه عقبو جلو كردم حس كردم به مايعي رو كيرم پاشيد كه حدس زدم پردشو زده باشم ديگه حاليم نبود آب از سرم گذشته بود و فقط تو حال خودم بودم آه ناله و حرف هاي پرستو كه يادم نيست چي گفت اتو گوشم بود و تحريكم ميكرد عرق رئي پيشو نيم بودو ناله هام رو هما با پرستو تو اوج لذت بوديم هم من لذت برده بودم هم اون ديگه داغ داغ بودم كس پرستو به كيرم فشار مي آورد و حالم سر جاش نببود هربا كه كيرم ميرفت و مي اومد يه موج شهوت و لذت تو من به وجود مي اومد كه يك دفعه احساس كردم كه آبم ميآد 10 دقيقه اي ميشد تو اين حالت بوديم و خوب جون يه با ر ارضاع شده بودم دير تو مي اومد تو همين حالت بودم كه تند و تند و تند كردم آه آه هاي پرستو تو گوشم بود و بلند و بلند تذ ميشد كه آبم رو ريخنم تو كسش يك آه بلند كشيدم ... و كيرمو كسيدم بيرون .. پرستو داشت قر ميزد كه چرا كردم تو كسشو آبم و توش خالي كردم كه من حاليم نبود تو همون اوضاع بوديم كه در باز شد و يك لحظه قلبم وايساد ......
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
از عشق تا نفرت

چند روزی بود خیلی به زندگی نا امید بودم وبه افسردگی حادّی دچار شده بودم که یه روز...
تو خونه تو افکارم غرق بودم که یه mms حاوی یه عکس سکسی برام اومد شماره کسی کهmms رو داده بود نا آشنا بود به همین خاطر زنگ زدم به شمارش.یه دختر جواب داد گفتم شما به من mms دادید؟ که گفت لابد شماررو اشتباه وارد کرده من هم گفتم اشکال نداره فقط زنگ زدم بابت عکس تشکر کنم.بالاخره طی چند تماس دیگه دنا(همون دختر) دوست شدم .من که تا حالا با هیچ دختری دوست نبودم و تماسی نداشتم اوایل مثل آدمای کس خول فقط قصدم دوستی بود.
ولی کم کم داشتم به دنا علاقه مند میشدم چون منو از نا امیدی در آورده بود اونو فرشته نجات خودم می دونستم
یه روز با هم تو پارک نشسته بودیم یه کم چیپسو خرتو پرت که خوردیم من که بهش خیلی وابسته شده بودم و می شه گفت عاشقش شده بودم یه گوشه خلوت نشسته بودیم که اوّل یه بوس ازش کردم (ولی با کلّی ترس( که کاری نکرد ولی وقتی لبامو به لباش نزدیک کردم خودش زودتر ازمن از لبام یه ماچ خیلی سفت کرد .
تو این دوران دنا کلّ زندگی من شده بود و من واقعا عاشقش بودم و جز حسّ عشق و علاقه پاک چیزی به اون نداشتم
یه روزی بی دلیل به من اس داد که چرا بامن دوست شدی؟ -من که بدون اون دیگه دلیلی واسه زندگی نداشتم ونمی خواستم از دستش بدم بهش اس دادم که می خواستم برات بمیرم و می خوام حتیّ بعد مرگ هم با تو باشم .
عصرهمون روز که با هم قرار گذاشتیم من به اون پیشنهاد ازدواج دادم و معلوم بود که اون از من هم مشتاق تره وازم تو ماشین یه لب سفت وسخت گرفت این خوشی 10 دقیقه بیشتر طول نکشید تا دنا به من گفت:یه چیزی بگم ناراحت نمی شی؟واسه چی ناراحت بشم؟ مگه چی می خوای بگی؟گفت:یه رازیه که باید قول بدی ناراحت نشی.
گفتم:باشه.گفت یه ساله که پسر داییش پردشو زده.بعدش گفت ناراحت نشدی (مثلا می خواست از همون اول صادق باشه)من هم با لبخند تلخی همراه با بهت زدگی گفتم:نه. بعد از یه ساندویچی که با دنا رفتیم ومن هیچی از اون زهر ماری که می خوردم نمی فهمیدم وهمش تو فکر بودم .وقتی برگشتم خونه.دیگه دلیلی واسه ازدواج با دنا نمی دیدم - یه دختر جنده که می تونم به راحتی بگامش حتیّ یه دیوونه زنجیری هم نمی خواست باهمچین دختری ازدواج کنه . من که دو سه باری دنا رو برده بودم خونمون و خونوادمم از دوستی من و دنا با خبر بودند و چون قبلش داداشم با یه دختر دوست بود و کلّ فامیل می دونستند کسی جرات نمی کرد به من اعتراض کنه چون میدونستن چه جوابی میدم.خلاصه یه روز دیگه بردمش خونمون و طبقه بالا که اتاق منه نشسته بودیم رفتم پایین تا یه چای براش بیارم وقتی با چای برگشتم بالا دیدم مانتوشو درآورده وبا یه بلوز آستین کوتاهه . وای چه دستهای سفیدی داشت که من احمق تو اون همه وقت فقط و فقط عاشق اون بودم ومتوجّه نبودم چه گوشتی تو دست و بالمه!!!
بعد از اینکه چایی اش رو خورد خوابوندمش وازش لب گرفتم و اون هم فکر می کرد طبق معمول کاری جز چند تا بوس ولب گرفتن باهاش ندارم .
بعد یه لب طولانی تقریبا 5 دقیقه روش دراز کشیدم وبغلش کردم اون هم منو تو آغوش گرفته بود که یهو شروع کردم به خوردن گردنش و یه بوس از روی سینش کردم اون که تازه متوجه شده بود چه قصدی دارم یکی از دکمه های پیرهنم رو بدون هیچ حرفی وبا سکوت تمام باز کرد و یه دفعه با هم زدیم زیر خنده یه لب دیگه از هم گرفتیم و به خاطر اینکه زودتر لباسامونو در بیاریم لبای هم دیگرو ول کردیم طی چند ثانیه فقط رو به روی هم با یه شرت وایسادیم من اولّش روم نمی شد شرتمو در بیارم ولی اون با پرّرویی تمام شرتشو درآورد وشرت منو هم خیلی ناگهانی کشید پایین وکیرمو کرد تو دهنش(یعنی من عاشق همچین کسی بودم؟!!! بی خیال) وخیلی ماهرانه ساک می زد البته من چیزی از خوب یا بد ساکیدن نمی دونم چون تا اون روز کسی کیرمو نساکیده بود ولی بهم خیلی حال داد...
بعد از نزدیک یه ربع ساک زدن حوصلم سر رفت و کیرمو از تو چنگ و بالش کشیدم بیرون و گفتم بسّه دیگه مگه ناهار نخوردی؟!!!
دنا خوابید رو زمین و لای پا هاش رو باز کرد و گفت: حالا نوبت توءِ
یادم افتاد که ممکنه کسی بیاد بالا پریدم و در رو از توقفل کردم کلید رو هم گذاشتم بهش باشه که از اون طرف نشه با کلید هم بازش کرد . دنا که گیر داده بود حالا تو باید کس منو بلیسی بهش اعتنا نکردمو با قیض گفتم برو بابا ! وکیرمو با فشار تمام کردم تو کسش . حسّی که برای اولّین بار تجربش می کردم مثل این بود که قلبم رفته بود تو کیرم و می خواست از بدنم بزنه بیرون ...
اول با نفرت می کردمش 15 سانت کیر داشتم 20 سانت هم قرض گرفتمو تا می شد تو کسش تاپوندم یه جور می کردمش که تا آخر عمر کس دادنو ببوسه و بذاره کنار تا دیگه وقت منو نگیره و آخرش هم بگه پردم پارست اولّش با نفرت می گاییدمش ولی هر چی سفت تر تو کسش می کردم بیشتر لذّت می برد بعد به خودم گفتم منم خوش باشم و یه حالی بکنم
همینطور که سینه هاشو می خوردم عذر خواهی کردم و گفتم که می خوای کست رو بلیسم؟ اون هم زود خر شد و گفت نه عزیزم تو فقط بکن....من هم چون اولّین بارم بود زود آبم اومد کیرم رو از تو کسش در آوردم وتا اومدم آبمو بریزم رو شکمش زود پرید و کیرم رو باعجله کرد تو دهنش . تخمین این که چقدر یا چند لیتر آب ازم خالی شد غیر ممکنه ولی اگه بنزین بود یه قطرشو هم بهش نمی دادم !...
من دیگه منگ منگ شده بودم ودیگه حال پوشیدن لباسهامم نداشتم خیلی خوابم گرفته بود و خلاصه خیلی حس خوبی داشتم با زور لبا سامو پوشیدم انگار داشتم کوه می کندم . دنا گفت: منو برسون منم تو دلم گفتم کی حال داره تو جندرو برسونه ولی به خودش خیلی آروم تر گفتم خودت برو . یکم ناراحت شد ولی خداحافظی کرد و رفت فرداش زنگ زد به گوشیم گفت می خواد لباس بخره وبرم دنبالش ...ولی من دیگه آدم قبلی نبودم و تصویر دیگه ای از دنا تو ذهنم شکل گرفته بود و دیگه عاشقش که نبودم هیچ ازش متنفر هم شده بودم .
گفتم برو بابا نه دیگه به من زنگ بزن نه دیگه حتّی کیرمو میدم بخوری .با صدای بغزآلودی گفت آخه چرا؟
گفتم: چون جنده ای جنده و قطع کردم بعد یه مدّتی فهمیدم که فرید دوستم شماره منو به دنا داده بود و فرید همون پسر دایی دناس که پردشو زده .آخ که من احمق چقدر پول و وقت واحساس پاکم رو به پای یه جنده ریختم ولی آخرش خوب تو کاسش گذاشتم و با اینکه خیلی وقت منو گرفت ولی هم از افسردگی منو نجات داد و هم خوب کسی رو کردم که الآن پشیمونم چرا ازش فیلم نگرفتم .
میدونم با احساسات یه دختر نا پاک بازی کردم ولی اصلا ناراحت نیستم و باید دخترها بدونن که ماپسرها هیچ قصدی برای دوست شدن با دختر ها نداریم جز ســــــکـــس سکس سـکـــــــس.
و پسرها هم مواظب باشن که هیچ وقت نمی شه به دخترا اطمینان کرد.(هیچ دختری)
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
بهترين كادوی تولدم

داستان سكسي كه ميخوام واستون بگم مربوط ميشه به پارسال تابستون كه با يه سكس رويايي با فائزه داشتم. الان يه هفته اي ميشه كه با اين سايت آشنا شدم.ديدم همه دوستان خاطراتشونو تعريف ميكنند ما هم گفتيم يه خاطره واستون بگيم اما بر خلاف خيليا كه خيلي خاليهاشون تخيليه اين داستان واقعيه . متاسفانه تو اين سايت ديدم كه بعضي ها داستانشون در مورد سكس با خواهر و مادر و ديگر محارمشونه كه من واقعا خودم وقتي ميخوندم شرمم ميومد. تو يه كلمه بهتون بگم سكس با خواهر و مادر تو خوابمم شرم آوره. اميدوارم اينقدر فرهنگتون پيشرفت كنه كه كه ديگه اين مسائل واستون عادي بشه و بتونيد يه سكس توپ داشته باشين ولي نه با خواهر و مادر و پدر و خاله و عمه و...

خب بگذزيم بريم سراغ داستان بزارين اول خودمو معرفي كنم . آرش 19 سالمه ساكن تهرانپارس . ماجراي سكس من با فائزه از تو وبلاگ شروع شد بر خلاف بعضيا كه يا شماره ميدن يا تو چت و جاهاي ديگه با دوستاشون آشنا ميشن .من يه دو سالي ميشه كه وبلاگ داشتم . توي سايتهاي بروز شده دنبال وبلاگايي بودم كه صاحبش دختر باشه. خلاصه بعد ماه ها تو يه وب pm گذاشتم( مثل خيلياي ديگه) كه به وب من هم يه سر بزن .تو وب با فائزه يا در واقع صاحب اون وبلاگ كه 18 سالش بود و ساكن تهران بود آشنا شدم.در حقيقت من دنبال دخترايي بودم كه هم همشهري خودم باشند . هم نه خيلي بچه باشند نه خيلي بزرگ. فائزه هم اين چنين خصوصياتي داشت . توي چند روز شروع كردم به پيامهاي عاشقونه تو وبش و از اين كس شرات. بعد چند روز آيديمو بهش دادم بعد ديگه زياد به وب كار نداشتيم و مدام با هم از طريق چت در ارتباط بوديم. و از قبل به هم صميمي تر شده بوديم توي چت هم همش بهش ميگفتم دوست دارم و اونم اين كلمه رو تكرار ميكرد. شمارمو دادم و ديگه زياد به وب كار نداشتيم. اين باري كه با هم چت كرديم بهش گفتم ميخوام ببينمت اونم گفت اول تو خودتو نشون بده. با وب كم خودمو نشون دادم و دو سه تا از عكسامو واسش ارسال كردم . اونم تو چت اون گوشه عكسشو نشون داد گرچه زياد معلوم نبود اما تقريبا چهره زيباش معلوم بود. هر شب به هم اس ميداديم وبعد مدتا تو چت عكساشو واسم ارسال كرد. اندام مناسبي داشت قد و وزنش هم اندازه خودم بود و صورتش هم خيلي زيبا بود .

يه بار بهش گفتم فائزه ميشه يه بار با هم بيرون؟ گفت نميدوم بعدا بهت خبر ميدم كي بريم بيرون . بعد يه دو هفته گفت آرش فردا بريم بيرون . قرارمونو توي پارك ساعت 6 گذاشتيم . فرداش اومد . ديدم يكي از پشت صدام ميكنه آرش ؟ رومو برگردوندم ديدم فائزست حالا ديگه واقعا زيباي چهره و اندامش از نزديك كه آرايش هم كرده بود مشخص بود . دست دادم و سلام كردم . حدود يه ساعت تو پارك بوديم و بعد رفتيم سينما بعد بازار يه كمم به زور واسش خرج كردم . اومدم خونه تو فكرش بوم . (توي فكر سكس) ولي اون از رفتاراش معلوم بود كه خيلي دوست داره ما با هم ازدواج كنيم راستش بدشم نميومد كه با هم سكس داشته باشيم.منم دلم همينا رو ميخواست ولي بيشتر به سكس علاقه داشتم. از اون شب به بعد بيشتر به هم اس ميداديم و مدام كلمه دوست دارم و عاشقتم و ... بهم ميگفتيم . خلاصه بعد يه ماه بهش گفتم فائزه اين چهارشنبه تولد منه بايد بريم بيرون.گفت شايد نتونم ولي اگه شد چشم. شب سه شنبه گفتم چي شد ؟ بريم بيرون. گفت باشه فردا ساعت 6 ولي نه پارك اين رستوراني كه من ميگم . بايد مهمونم كني منم گفتم چشم عزيزم.رفتيم رستورانت من يه كيك بزرگ خريدم گذاشتم رو ميز با دو تا نسكافه خيلي از كيك موند و نتونستيم همشو بخوريم . بعد بهم گفت : اما كادوي من يه كاغذ كادو كه روش نوشته بود love رو بهم نشون داد و گفت اين مال تو . بازش كردم يه جين واسم خريده بود خيلي زيبا و گرون بود. ديگه كاملا بهش علاقه مند شده بودم . رفتيم بيرون از رستورانت گفت آرش اون آپارتونو ميبيني اون خونمونه. جدي ميگي؟؟ گفت : بريم تو مامانم خيلي دوست داره تو رو ببينه. گفتم چي ؟ دوست پسر دخترشو دوست داره ببينه ؟ خلاصه با اصرار رفتم خونشون . مامانش بود خونه و باباش نبود . مادرش بهم سلام كرد . منم كه خدا ميدونه چقدر خجالت ميكشيدم سرمو پايين كردم و خيلي آروم سلام كردم. شايد باورتون نشه ولي واسه بعضي از خانواده ها اين چيزا عاديه . فائزه منو به مامانش معرفي كرد . منم بهش اشاره كردم كه بريم تو اتاقت روم نميشه پيش مامانت بشينم. رفتيم تو اتاقش . گفتم باباتم ميدونه گفت نه بابا امشب دير مياد خونه واسه همين تو رو آوردم خونه.

رو صندلي كامپيوترش نشسته بودم . هر دو مون دلمون ميخواست كه يه سكس داشته باشيم اما نميدونستيم از كجا شروع كنيم. خلاصه من اين گره رو وا كردم و هر چي از كلمات عاشقونه بلد بودم بهش گفتم . بعد رو تختش دراز كشيدم . اونم سرخ شده بود ميدونست كه من چه پيشنهادي دارم بعد بهش گفتم فائزه مياي با هم بخوابيم؟ فهميده بود قصدم از اين كار همون سكس بود . مكث كرد و اومد . رو تختش دوتايي دراز كشيده بوديم. بلند شد و رفت در اتاقشو قفل كرد و برگشت پيشم . دوباره بهش گفتم كه دوسش دارم ولي اينبار با گرفتن يه بوس از لباي نازش همراه بود. بعد حدود 5 دقيقه لب گرفتيم بعد واسمون عادي شده بود و هيچ كدوموم استرس نداشتيم. اين اولين سكسي بود كه هر دو تا مون داشتيم واسه همين ميگم استرس داشتيم. خلاصه با هم لب گرفتيم و من با زبونم صورتشو و زير گردنشو ميليسيدم. مانتوشو آروم در اورده بودم. اينقدر سوپر خارجي ديده بودم كه ديگه واسم خودم يه سوپراستاري شده بودم.زير مانتوش سوتين بود . اون رو هم در اورم . و يه كرست سفيد داشت . تا ميتونستم بدن داعشو نوازش ميكردمو ميليسدمش .كرستشم در اوردم. سينه هاشومي ليسيدمو ميخوردم . آه آه ميكرد . رفتم به سراغ كامپيوترش كه خودش همون اول روشن كرده بود يه اهنگ گذاشتمو صداشو بيشتر كردم تا صدا بيرون نره. دوياره از لب ليسيدمو اومدم تا ناف. صداي آهش ببيشتر شد . دستشو گذاشت رو كسش البته رو شلوار ديدم قد سرم شلوارش خيسه . ارضا شده بود. شلوارشو در اوردم . يه شرت نارنجي داشت كه خيلي خيس شده بود . آروم شرتشو در اوردم . قربون اون كسش برم كه خيلي زيبا بود . منم واسه اين كه غريبي نكنه تند هر چي پوشيده بودمو عين وحشيها در اورده بودم . آخه ميترسيدم اينقدر مهلت نداشته باشم تا با عشقم حال كنم. اطراف كسشو ليسيدم. ديگه طاقت نداشت . خيلي آه آه ميكرد. دوباره اطرافشو ليسيدم و آروم آروم كسشو ميخوردم. با دست سرمو گرفت كه بسه ديگه نخورم. ولي من تند تند ميخوردمش. صداي آهش بيشتر شده بود باز خوردم ديدم كسش داره مياد به سمت بالا و يه ابي كه خيلي گرم بود رفت تو دهنم . اين بار از دفع قبلي هم بيشتر ابش اومده بود . ابش كه تو دهنم بود ريختم رو بدنش و با ابش سينه هاشو نوازش ميكردم.كيرم ديگه طاقت نداشت و يه ذره حتي از كير من هم اب اومده بود . حالا نوبت گاييدن بود . ميخواستم كسشو بكنم ولي بايد ازش اجازه ميگرفتم تا شايد باكره باشه. و دلش نخواد كه بكنمش . بهش گفتم كه ميخوام كستو بكنم عزيزم. گفت آرش ؟ گفتم : جان گفت قبلا تو حموم كه بودم خيلي شهوتي شدم و ديگه طاقت خودمو نداشتمو با دست پارش كردم. و اين بهترين كادوي عمرم بود. پيش آينش كرمو برداشتم و يه مشت از كرمو رو كيرم ماليدم و يه كمم تو كسش . افتادم روش و آروم كيرمو كردم تو كسش البته فقط كلاهكشو بهد به بهش گفتم فائزه اگه درد داشتي بهم بگو باشه عزيزم؟ گفت باشه . آروم آروم نصفشو كردم تو اه ميكشيد بعد يه خورده سرعتمو بيشتر كردم . اهش بيشتر شده بود و. همين كارمو ادامه دادم تا عادت كنه . بعد سرعتو بيشتر كردم و تا ته گذاشتمش . خيلي آه ميكشيد . منم همينطور با هاش لب ميگرفتم كسشو ميكردم. ديگه ثانيه اي اه ميكشيد . منم ميدونستم كه آين آهش از شهوته نه از درد. همينطور كه ميگاييدم حس كردم ابم داره مياد ولي اون كونش هنوز مونده بود . در اوردم كيرمو اونم بيحال افتاده بود رو تخت بلندش كردمو از تخت اوردمش پايين و گذاشتم رو زمين . پاهاشو باز كردم و يه كرم زدم به كونش . انگشتمو كردم تو كونش و با سرعت با انگشتم تلمبه ميزدم . انگشتاي بعديمو هم گذاشتم نو كونش . سه تا انگشتم كردم تو كونش . دوباره آه ميكشيد ولي اين بار ميدونستم درد داره . به زور چهار تا انگشتامو كردم تو ديگه كونش بازتر شده بود . تند تند با چهار انگشت تلمبه ميزدم . ديگه خيلي درد داشت و آهش از درد بود . من كه كيرم هنوز مست بود . آروم كردم تو كونش و اروم اروم تا ته رفتم . دوباره بلندش كردم و گذاشتم رو تخت . ولي اين بار به حالت پشت به من بعد به همون حالت كونشو ميگاييدم. سرعت تلمبه زدنم ديگه شده بود عين فيلمهاي خارجي .و فازه هم ديگه فقط جيغ نكشيد . و خيلي سفت پايه تخت و گرفته بود . منم مشغولو گاييدنش بودم . دوباره داشت آبم ميومد اين بار ديگه موقع تخليش بود . و سينه هاي فائزه رو از پشت سفت گرفتم و آبمو خالي كردم تو كونش . اينقدر آبم زياد بود كه يه لحظه فكر كردم كه ديگه كمرم داره قطع ميشه . آروم كيرمو در اوردم وفائزه كه ديگه حال نداشت و رو به جلو كردم . ديدم تو چشماش پر اشك جمع شده. افتادم روشو گفتم دوست دارم عزيزم و حتي اشكاشم ميبوسيدم . ديگه كارم تموم شده بود و به شما هم پيشنهاد ميكنم كه اگه خواستين با كسي سكس داشته باشن . طوري باهاش حال كنيد كه انگار همسرشيد نه اينكه عين كير خر بكنيش.
با فائزه جونم خدافظي كردم و بهش گفتم اين بهترين تولد زندگيم بود عزيز دلم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 80 از 94:  « پیشین  1  ...  79  80  81  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA