انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 81 از 94:  « پیشین  1  ...  80  81  82  ...  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
وقتی سحر فهمید که رپرم

سلام به همه دوستان من( آرش) 24 ساله از تهران هستم
این داستان نه بر گرفته از تخیلات و نه ساخته ی یک ذهن خیال پرداز است به شما قول میدهم که 100% واقعی و تجربه خودم میباشد. تنها چیزی که در داستان دست کاری شده اسم اشخاص میباشد
یه روز که از دانشگاه بر میگشتم خونه تلفن همراهم زنگ خورد .صدای یک دختر(سحر) بود که میگفت تلفن من رو از یکی از سایتهای که تلفن رپرها رو گذاشته بوده برداشته و میخواست بدونه که من ... هستم یا نه که وقتی گفتم خودمم باور نمیشد بهم اصرار کرد که براش بخونم منم که تو ماشینم بود قبول کردم رو یکی از آهنگام که همزمان در حال پخش از سیستم ماشین بود براش خوندم و خلاصه داستانه ما این جوری شروع شد. بعد از چند هفته که گه گاهی سحر زنگ میزد و حرف میزدیم یه روز بهم گفت که تو فیسبوک عضو و از من خواست که به پیجش یه سر بزنم و عکساش و ببینم منم که کنجکاو شده بودم همون شب رفتم و عکساشو دیدم. واقعا بدن و چهره جالبی داشت خیلی خوش استیل بود زیر یکی از عکساش یه نظر گذاشتم که بعدا بهم گفت که نظرم درباره عکسش حدود 100 تا like شده. خلاصه که واقعا رفتم تو کف سحر
یه روز یه مهمونی کوچیک چند نفره داشتیم که دعوتش کردم وقتی از در اومد تو و (ر_پ & ع-ا &د-م ..) دید باور نمیشد سریع اومد باهاشون عکس گرفت که این حرکتش خیلی حال منو گرفت من جلو بچه ها ضایع کرد. بعد اومد نشست بغلم فهمید که از دستش ناراحت شدم و میخاست که از دلم در بیاره هی بوسم میکرد و میگفت ببخشید آخه من عاشق (...) هستم وقتی دیدمش کنترلم از دست دادم منم کم کم تو دلم بهش حق دادم و بوسش کردم و ... بلاخره ساعت 11 شد و کم کم بچه ها رفتن من موندم و خونه که کلی کثیف شده بود داشتم لیوانها رو از رو میز جمع میکردم که دیدم سحر لباس پوشیده و آمادست که بره اومد خدا حافظی کرد و یه لب از اون لبای نازش گرفتم و خداحافظی کرد و رفت و درب رو بست. منم همین جوری افتادم رو کاناپه و تو کف سحر بودم و براش نقشه میریختم که دیدم زنگ خونه به صدا در اومد دیدم که سحر ازش پرسیدم چرا برگشته مگه اتفاقی افتاده که گفت موبایلش رو تو اتاق پرو لباس جا گذاشته درب رو باز کردم اومد بالا از پله ها اومد بالا ط4( آسانسور 2روز بود که خراب بود) وقتی رسید بالا نفس نفس زد و وقتی رسید به کاناپه ولو شد .یه نگاه به من کردو گفت آرش برام آب بیار که مردم. منم براش یه لیوان آب آوردم نشستم بغلش .وقتی آب خورد یه نگاه سکس به من کرد و صورتش و آورد جلو منم از خدا خواسته یه لب طولانی ازش گرفتم و زبونم و کردم تو دهنش ویه لب حرفهای گرفتم هر دو مون هات شده بودیم شروع کردم به خوردن اون لبای خوشکلشالان که دارم تعریف میکنم خودمم دارم حشری میشم. تا میتونستم ازش لب میگرفتم بعد لباساشو در اوردم گفتم خودم لخت بشم يا لختم مي كني اونم منو لخت کرد.ميخواستم شرتم رو هم در بيارم ولي يه جورايي خجالت ميكشيدم ولی کیرم داشت میترکید و نمیشد که ازش بگزرم ونکنمش. شورتم رو درآوردم شروع کرد به ساک زدن. واقعا حرفه ای ساک میزد طوري مك مي زد ك شريانهاي خونم تو تمام بدم به جنب و جوش افتاده بودن منم اون موهای بلند و طلایش و تو دستام گرفته بودم و فشارمیدادم با اون دستم که آزاد بود میزدم رو کونش جوووون داره الانم کیرم راست میشه بگذریم خلاصه وقتی نفس گرمش به کیرم میخورد درجه بدنم بالا تر میرفت دیگه از گرما قرمز شده بود پوستم و عرقم درآومده بود.خودش سرشو آورد بالا و ازم پرسيد : حالا بايد چي كار كنم؟ گفتم میخوام از جلو بکنم پرده داری یا نه؟ که مثل همه ی دخترا گفت اره ولی حلقویه میتونی بکونی منم پاهاشو انداختم دور گردنم و کیرم کم کم بعد از مالیدن به کس و شکمش با نرمی و ظرافت کردم تو کسش که یه آه حشری کشید که هنوز تو گوشمه واییییییییییی دیوانه کننده بود یه 5-6 دقیقه ای همین بود ماجرا تا اینکه سحر گفت دیگه طاقت نداره بهم گفت آرش جرم بده پارم کن آآآآآآآرررررررش
آآآآآآآرشششششششش (انگار جلو چشمام همون صحنه ها یادش بخیر)
منم هماهنگ با آهنگ و به قول آهنگسازها و خوانندها سر ضرب و هماهنگ با درام آهنگ تلمبه میزدم هرچی آهنگ hi میشد منم تند تر تلمبه میزدم همه چی مثل سمفونی بود صدای ناله ی سحر و تلمبه من و درام موزیکو ضربه دستم رو سینش و .. یه جوی رویایی بود تو این فکرا بودم که دیدم بد جوری لرزید ... آروم از روکاناپه بلند شد ، رفت رو مبل ینفره با زانو ، قمبل کرد کس و کون و سمت من ... تکیشم داده بود به تکیه گاه مبل ..
بلند شدم .. همونجوری از پشت کیرمو چپوندم تو کسش ... دیگه منم وحشی شده بودم .. یه چندتا حسابی با دست زدم رو قمبل کونش که حسابی قرمز شد ... تند تند تلمبه میزدم ... سحر فقط میگفت جون بکن این کسو
ماله تو همش .. تا صبح کیرتو از کسم در نیار تو فقط ماله منی کیرت ماله منه .آه آه ه میکرد میگفت گوش کن ببین چه صدایی میده
دقیقه مدلای مختف کردمش.. بعد کیرمو در اوردم کردم تو دهنش .. گفتم بخور تا آبم بیاد ...
سحر شروع کرد ساک زدن حرفه ای ..
ابم با فشار اومد کلشو تو دهنش خالی کردم ... داشت حالش بهم میخورد .. از بقلای لبش زده بود بیرون ..
دوتایی رفتیم تر تمیز کردیمو . finish
الان که 2سال از اون مضوع میگذره ولی بازم اون بهترین خاطره سکسم بوووووود.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دوست پسر تک پر


من و دوست پسرم حدود 4 ساله که تک پره همدیگه ایم و اگه خدا بخواد قراره ساله دیگه با هم ازدواج کنیم.من دختر خیلی باربی و خوشگلی هستم تعریف از خود نباشه.اولا اصلا حرفی در مورد سکس بینمون نبود اما کم کم وقتی علاقمون بهم بیشتر شد دوس داشتیم با هم سکس بکنیم.تو این 4 سال خاطرات سکسی زیادی دارم اما دوس دارم قشنگترین و بهترینشو تعریف کنم. دوس پسر من قبلا با خیلیا سکس داشته اما من اولین کسی بود که باهاش سکس داشتم و خیلی میترسیدم.با هم برای اولین بار رفتیم شمال کولی به دلش صابون مالیده بود که با من سکس داشته باشه اما من بهش اجازه ندادم و بابت این موضوع خیلی ناراحت بود.من دختر امروزی هستم اما به یه سری اصول که خودم بهشون معتقد هستم دوس نداشتم بجز با کسی که تا آخر عمر باهام باشه سکس داشته باشم.خلاصه از این حرفا که بگذریم.دوست پسرم تونست منو متقاعد کنه که باهاش سکس داشته باشم.مامانش اینا چند روزی رفتن مسافرت و من 2 روز خونشون بودم تو این دو روز خیلی بهمون حال داد همه چیز.دوس پسرم واقعا عاشقه خودمو هیکله سکسیم شده میگه تو این همه زنی که باهاشون بوده من با این که هنوز دخترم و پرده بکارت دارم بیشتر از همه اونا بهش حال میدم.برای اون 2 روز رفتم یه لباسه سکسی توپ خریدم میخواستم خیلی بهش حال بدم.و تو خونشون بهش گفتم که چشماشو ببنده و رفتم لباسمو پوشیدم و اومدم و یه آهنگه سکسی توپ گذاشتم و گفتم چشماتو باز کن وقتی منو دید داشت قش میکرد براش سکسی رقصیدم کیرش داشت میترکید منو گرفت و پرتم کرد رو مبل و شروع کرد به لب گرفتن و سینه هامو مالیدن.آروم لباسامو درآورد و شروع کرد به خوردن کسم انقدر خورد که داشتم میموردم و بعدش گذاشت لاش و شروع کرد به تلمبه زدن.بچم تو حسرت کردنه توشه 4 ساله. و انقدر حشریش کرده بودم که زود آبش اومد. ما اون روز و شب 9 باره دیگه سکس داشتیم که دیگه داشت میمرد. حمام هم با هم رفتیم.و خیلی اون 2 روز به من و دوست پسرم خوش گذشت.یه نصیحت سعی کنید برای بدن خودتون ارزش قائل بشید و اونو در اختیاره هر کسی نزارید.من عاشقه دوس پسرمم و از اون جایی که قول ازدواج بهم داده و آدمه دروغگو و نامردی نیست بهش اجازه دادم با من رابطه جنسی داشته باشه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ديگه كمر برام نمونده بود

سلام



داستان از جايي شروع شد كه ديدم بيشتر دوستام زيد داشتن يا بعضي اوقات ازشون ميشنيدم با زيدشون سكس داشتن خلاصه فقط من بودم كه سرم بي كلاه مونده بود -از دوستم متين خواستم يه كي رو برام جور كنه -متين گفت كه يه زيد داشتم الان باهام قهره ميخوايش -گفتم چه شكله موبايلشو در اورد عكسشو نشون داد -بله خانوم كه مهسا باشه كله هاشون چسبوندن به هم عكس گرفتن -متين شمارشو بهم داد گفت زنگ بزن ولي نگو من شمارو دادم -وقتي زنگ تفريح خورد رفتم بيرون زنگ زدم ولي جواب نداد -وقتي رسيدم خونه بهم اس داده بود گفت شما-منم سريع زنگ زدم بهش قلبم تند ميزد تا حالا با دختر غريبه صحبت نكرده بودم- ور نداشت تا اينكه ديدم شب تك زد منم سريع اس دام و خودمو معرفي كردم گفت اگه منو ميخواي شارژ بفرست منم شارژ 5 تومني خريدم براش فرستادم اون شب زنگ نزد -گفتم سرم كلا رفت خدا چكارت نكنه متين -فرداش بعد مدرسه زنگش زدم ور داشت قلبم از كار افتاده بود چون صدام مردونس نسبت به سنم16 ساله از صدام خوشش اومد گفت فردا قرار بزاريم -فرداش سر قرار رفتم چون تا به حالا اين طوري با دختر صحبت نكرده بودم هول شدم از پرسيدم باباش چكارس گفت مهندسه بعد كه از متين پرسيدم گفت كه باباش مرده تصادف كرده -خلاصه اين قرار و اس دادنا ادامه داشت كه يه روز براي خدافظي اس دادم كه بوس بفرست (نه به قبل كه ميترسيدم با دخترا صحبت كنم) اس داد بچه بفرست من كه حاليم نشد چي ميگه فردا از متين پرسيدم كه يعني چي گفت اوكي داده -سكس -گفتم برو كس كش خودتي -گفت برو جاكش از بس خري نميفهمي برو امشب بهش اس سكسي بده ببين چي جواب ميده -اون شب براش شارژ فرستادم -اس سكي هم دادم -ديدم بله خانوم راضيه -





خلاصه كنم بيش از يك هفته اس دادن گفت ميخواي خونمو نو نشونت بدم گفتم الان نه بعد به متين گفتم گفت خره منظورش سكسه -قلبم واستاد -گفت برو بكنش -اول گفتم نه بعد كه ديدم رفقا مي گمن بچه ننه -گفتم باشه جرش مي دم عكسشو نشونتون ميدم بچه ها زدن زير خنده -همون شب اس دادم باشه كي بيام گفت 4 شنبه كه مامانم نيست گفتم بابات چي الكي گفت سركاره -چهار شنبه شد رفتم خونشون خونه تازه ساخت بود ولي كوچيك در وا كرد رفتم تو از رفقا ياد گرفتم چه طوري بحث وا كنم خودشم تاب پوشيده بود-رفتم داخل رو مبل نشتم به شروارم نگاه كردم گفتم اي دل غافل هنوز نيومده راست كردم راستش كيرم زياد بلند نيست ولي كلفته قدشو نگرفتم- دختره كه اومد قلبم تپ تپ مي كرد ميكرد سريع هنوز نيومده از راه از مبل لند شدم ازپشت چسبيدم سينشو گرفتم كيرمو چسبوندم بهش شكه شده بود گفت چكار ميكني ديونه ولي گوش ندادم سريع سينه هاشو مالوندم بزرگ نبود نميدونم سايزش چنده ولي تو دستم جا ميشد ديدم كونشو ميمالونه رو كيرم -گفتم ميخوايش (از متين ياد گرفته بودم )گفت چه جورم -معلوم بود حشري شده بود -





سريع گفتم درو قفل كن ولي گفت هيشكي نمياد -سريع لباسشو در اوردم -خوب تيكه اي بود ولي وقتي ميخواستم شروارمو در بيارم ابم اومد فقط سر كيرمو يه لحظه فشار داده بودم-زرد شدم گفت چيشده گفتم هيچي هول شدم برو تو تخت اتاق خوابت الان ميام سريع شروارمو در اوردم ابمو با دستمال پاك كردم رفتم داخل ديدم بله كون برهنه داره قر ميده اومدم پرتش كردم تو تخت يه چند ثانيه سينشو ليس زدم با گردنشو بعد سريع رفتم سمت كش قشنگش معلوم بود تازه رفته حموم كس شو ليس زدم اخ اخش بلند شد گفتم ميخوام پردتو بزنم گفت خره نفهميدي پرده ندارم بعدا فهميدم متين ترتيبشو داده بوده-گذاشتم بغل تخت لنگاشو وا كردم گفت از كس بكن كيرم گذاشتم رو كسش گفتم حامله ميشي ميگه خيالت راحت ميدونستم اين كار ميكني از دوستم قرص گرفتم خوردم -كيرمو كردم تو كسش تا يه ذره رفتم تو دوباره ابم اومد خنديد دوباره كردم تو پام قشنگ سست شده بود ولي شروع كردم تلمبه زدن چه اه ناله ميكرد اولش ريتم تلنبه زدنم خوب نبود بعد2 دقيقه راه افتادم بعد كه كيرمو در اوردم ديدم ابش اومد گفتم ميخوام كون بكنم گفت اول بايد ليس بزني ميخواستم ليس بزنم ولي بدم اومد گفتم بريم دست شويي بشورم بعدش گفت باشه پاستوريزه از بس كه حشري بود هرچي ميگفتم ميگفت باشه





رفتيم شيرو ولرم كردم چون كونو وا ميكنه اول با آبو بافشار بالا كون خانوم كه خم كرده شستم بعد بدو بدو رفتيم اتاق خوابش كونشو ليس زدم اخ اوخش در اومد بعد كيرمو كردم تو كونش لامصب خيلي تنگ بود يواش يواش كردم تو اولش دردش ميگرفت خودشو اين ور اون ور كرد گفت بسه ديگه آي ي ي درش بيار گوش ندادم بهش تا ته تو كونش كردم بعد چند ثانيه باز كيفش كوك شد كيرم داغ شده بود دستم كه مالوندم به كسش ديدم خيسه خيسه داشتم تند تند تقه ميزدم كه ابم اومد ديگه كمر خايم داشت از درد ميتركيد زرد كردم كنارش دراز كشيدم -بعد چند دقيقه كه حالم جا اومد گفتش بريم حموم -گفتم نه مامان بابام شك ميكن -يه ربع پيشش نشستم بعد رفتم خونمون با اينكه فهميدم قبل از من و متين سكس داشته ولي الان با تمام وجود دوستش دارم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
افسوس

سلام این خاطره به چند سال قبل برمیگرده اما عین سایه دنبالمه، گذشته ای که اتفاق افتاده و نمیشه ازش فرار کرد......... 15سالم بود که عین هر دختری وارد دنیای جدیدی شدم دوران بلوغ دوران توجه پسرا بود... اولها حتی نمیتونستم جوابشونو بدم اما وقتی دوستامودوس پسراشون تعریف میکنن حس تازه ای توم درست شد وقتی تو خیابونا کسی بهم تیکه مینداخت یا میخواست شماره بده احساس غرور میکردم اما خب ساده بودم تا اینکه یه روز..............
عین همه روزا بود یه روز پاییزی آبان ماه بود، داشتم میرفتم خونه دوستم کیانا که یه ماشین افتاد دنبالم 206بود با شیشه های دودی، شیشه رو کشید پایینو گفت خوشگل خانوم برسونمت؟ نگاشم نکردم راهمو ادامه دادم دوباره نزدیک شد و گفت: خانومی حداقل نگام کن شاید پسندیدی... نگاش نکردمو گفتم: آقای محترم مزاحم نشید. خندیدو گفت مزاحم چیه؟! اصلا شمارمو بگیری رفتم. دوباره گفتم: نمیخوام بهت توهین کنم برو.تودلم احساس غرور میکردم هرچند هنوز نگاشم نکرده بودم دوباره گفت: آخه ازت خوشم اومده... عصبی نگاش کردم که خشکم زد قشنگ بود از اون چهره هایی که دوست داشتم: موهای مشکی پر کلاغیشو فشن کرده بود، چشای درشت میشی رنگ داشت، ابروهای هشتیی که معلوم بود دست خورده، بینی قلمی، لب برجسته، سفید پوستی که به گندمی بزنه، رو بینیش چسب بود انگار تازه عمل کرده بود. خندیدو دندونای سفیدو ردیفشو به نمایش گذاشت. شنیدین یکی گول ظاهر یکیو خورد اون گول خورده من بودمو این فرشته ای که تو شکل آدم جلوم بود یه گرگ فهمید که گولشو خوردم شمارشو از شیشه آورد بیرونو گفت: اسمم کامیاره خوشحال میشم بهم بزنگی. شمارشو با دستی لرزون گرفتم تو هوا دستمو گرفت گفتم: چیکار میکنیو دستمو از دستش کشیدم بیرون فهمید کارو خراب کرده گفت: منظوری نداشتم ،ببین معذرت میخوام اما اسمتو میخواستم بپرسم مکثی کردمو گفتم سارا........ گفت زنگ میزنی سارا خانوم به عشوه اومدمو گفتم نمیدونم یه اخم شیرین کردو گفت: نشدا حتما زنگ بزن وگرنه یه شاه ماهیه حسابیو از دست دادی گفتم اوهو اوهو چه اعتماد به نفسی خندیدو گفت: حالا الان نمیتونم از خوصوصیاتم بهت بگم تو کوچه تابیله من میرم اما منتظره زنگتم بعدشم رفت. وقتی رفتم پیش کیانا همه قضیه رو بهش گفتمو بعد گفتم: کیانا به نظرت چیکار کنم؟ کیانا گفت: اگه انقد که میگی خوشگلو با حاله باهاش دوس شو گفتم اگه سروش یا بابام یا اصلا مامانم بفهمن چی؟ گفت خب باید مواظب باشی کاش کیانا راهنمای خوبی د کاش میگفت پاک بودن بهتر لز هرچیه کاش میگفت آره اگه سروش یا کلا خانوادت بفهمن بدبخت میشی کاش میترسوند منو اما خب کیانا یه دختر همسنو سال خودم بود و عقلش همقد من. خلاصه وقتی رفتم خونه بهش زنگ زدم برداشتو وقتی خودمو معرفی کردم شروع کرد به چرت وپرت گفتن الان که یادم میاد فک میکنم اگه همون لحظه پشت گوشمو دست میکشیدم مخملی بودنشو احساس میکردم بهم گفت 22سالشه تو یه نگاه عاشقم شده من اون نیمه گمشدشم که وقتی از بهشت رونده شدیم گم شدم منم خام حرفایی که نظیرشو نشنیده بودم شدمو تو همون بهشتی که حرفشو میزد راه نمیرفتم بال در آورده بودمو پرواز میکردم هوس نبود یه احساس پاک بچه گونه بود آخه من هنوز جنس مخالفو نمیشناختم که بخوام هوسو بشناسم اما بر خلاف من کسیکه داشت از عشق دم میزد از یه احساس پاک چیزی جز هوس نمیشناخت....... خلاصه گذشتو گذشت تا اون برام شد همه چی رو پاکیه اسمش قسم میخوردمو حرفش واسم آیه بود همه بهم میگفتن دوس پسرت خوشگله شانس اوردی منم غرق تو غرور......... غروری که زندگیمو به باد داد سروش داداشم یه بار بهم گفت سارا اخلاقت فرق کرده گوشه گیری همش تو اتاقتی یه ترسی داری همش چیزی شده آبجی میخندیدمو میگفتم تو خیالاتیی من خیلی خوبم بهتر از همیشه میبوسیدتمو میگفت الهی همیشه خندون آبجی کوچولو سروش 26 سالش بود خلاصه روز تولدم بود که کامیار زنگ زد بهم: سلام به تنها عشق زندگیم خوبی عزیزم
-نه مگه میتونم وقتی تو رو نمیبینم خوب باشم
-پس بیا پیشم
-کجا؟ بابام هست آخه
-بگو میخوام برم خونه دوستم گروهی داریم گفتم باشه اما کجا بریم گفت کسی خونمون نیست بیا اینجا گفتم نه خونه نمیام گفت دستت درد نکنه بهم شک داری گفتم نه اما دوس ندارم گفت وقتی به کسی شک داری اصلا نگو که دوسش داری گفتم نه اما نمیام گفت اصلا نمیخوام که بیای بعد گوشیو قطعع کرد پشیمون شدم بهش حق دادم که ناراحت بشه واسه همین بهش اس ام اس دادم که خب میام اس داد میخوام که نیای دوباره اس دادم خب ببخشید قهر نکن دیگه بالاخره قبول کرد که کاش نمیکرد ادرسه خونشونو واسم سند کردو منم همون دروغیو که بهم یاد داده بود به خونوادم تحویل دادمو رفتم اما با ترس. پشت در خونشون که رسیدم ترسیده بودم اما زنگو زندم درو باز کردو گفت سزیع بیا تو کسی از همسایه ها نبینت
رفتم تو خونه بزرگی بود ویلایی بود تصور کردم روزی میشم عروس این خونه وای که چه خیالات خامی امود درو باز کردو گفت کجا موندی بیا دیگه گفتم اومدم رفتم تو خونه خونه شیکی داشتن راهنماییم کرد سمت یه اتاق انگار اتاق مامانش اینا بود نشتم رو تخت گفت چیزی میخوری گفتم نه برا اولین بار بود اینطوری میدیدمش همیشه تو ماشین نشسته بود اما حالا جلوم ایستاده بود قد بلند و هیکل درشتو خوش فرم ولی الان که یادم میاد جز انزجار تنفر حسی بهم دست نمیده اومد کنارم نشست یکم صحبت کردیم حول بودم بهش بگم تولدمه اما یکم که گذشت دستشو انداخت روشونم بعد آااورد روی سینم نفسم به شماره افتاده بود اما چیزی نگفتم تا اینکه سینمو فشار داد گفتم چیکار میکنی خواستم بلند شم که دستمو گرفت و محکم منو نشوند بعد گفت سارا ببین من بهت نیاز دارم گفتم خب من اینجام اما این کارت بد بود گفت نه منظورمو نگرفتی من به بدنت نیاز دارم هر پسری نیاز داره اصلا تو هم به بدنه من نیاز داری رنگم پرید قلبم داشت میومد تو دهنم گفتم نه من ندارم خواستم بلند شم که دوباره منو کشید گفت اما من دارم تو که انقد خودخواه نبودی به منم فک کن آخه بلند گفتم نههههههههه هنوز یادم میاد اون انگشتر نحسو از این انگشترایی بود که یه سره ان اما مال دوتا انگشتن نقش برجسته یه اسکلت بود دستشو مشت کردو با اون انگشتر به کنار سرم زد گیج شدم افتادم رو تخت شلوارشو بلوزشو در اورد حرفاش تو گوشمه که میگفت مکه دست توئه زبون خوش سرت نمیشه با ناخوش باید باهات حرف زد دوس داشتم تجربه خوبی باهم داشته باشیم اما نذاشتی اومد طرفم چشام داشت میرفت میخواست بسته بشه اما همه چی حالیم میشد شالمو عین وحشیا از سرم کندو پرت کرد یه طرف بعد اومد سمت مانتوم مانتومو دراوردو بعد لباسمو سوتینمو داد بالاو شروع کرد به خوردن عین وحشیا میخورد میخوردو کیرشو از روشلوار میمانود بهم من شلوار هنوز پام بود دوس نداشتم از این لفظذ استفاده کنم اما ناچارم بعد دست کرد تو شلوارم با چوچولم بازی میکرد که یهو شلوارمو کشید پایینوسرشو برد لای امو مشغول لیسیدنه کسم شد به دندون میکشید دیگه کامل لخت بودیم تن لختش به تنم میخورد تنی که آرزو میکردم کاش مال من بود حالا به زور روم افتاده بودو آرزو میکردم از بین بره کاش یه کابوس بود اما نبودو زندگیمو کرد یه کابوسه وحشتناک. زیر لب به سختی میگفتم کامیار تورو خدا نکن تورو خدا اما کامیار خدا نمیشناخت تو اون زمان اصلا صدامو که از ته چاه در میومدو نمیخواست بشنوه کیرشو که روش کاندوم کشیده بود که البته بعدها فهمیدم به اون چیز میگن کاندوم از پشت کرد تو اما سوراخ باسنم تنگ بود واسه همین کرد تو جلو درد دوباره پیچید تو وجودم اما حتی نای داد زدن آخ گفتنو نداشتم میسوزید اشک تو چشام پر شده بود یعنی این همونی بود که من حاضر بودم بمیرم اما خار به دستش نره؟؟؟؟؟ عین وحشیا تلمبه میزد سرشومیورد جلو سینمو به دندون میگرفت میماند بدنمو نمیدونم چقد طول کشید اما بعدش ولم کرد همینطور رو تخت افتاده بودم با یه لیوان آب اومد یه کمشو ریخت رو سرم اما هنوز نا داشتم یه کمشو ریخت رو سینه هام که انگار دوباره هوس کردو هی خوردشونو کیرشو میمالوند بهش اما انقد باهام ور رفت تا دوباره ارضا شد و ریخت رو سینه هام داغ بود خودش با یه دستمال پاک کردو گفت پاشو دیگه تیر که نخوردی که کاش خورده بودم به زور ابو به خوردم دادو گفت باید بری دیگه پدر مادرت نگرانت میشن به زور چشامو باز کردم هنوز سرم گیج میرفت گریه میکردم اما بی صدا نگام افتاد به تخت وای خدا چی میدیدم خون.........
اونم به نقطه نگاهه من نگاه کرد بعد نمیخواستم اینطوری بشه اما تو هیچی نمیگفتیکه آروم گفتم آشغال مگه من نای حرف زدن داشتم دوباره قیافه حق به جانب گرفتو گفت تقصیر خودته اگه باهاهم را میومدی اینطوری نمیشد لباسامو آروم پوشیدمو از خونه ای که فک میکردم روزی عروسش میشم اومدم بیرون دنبالم اومدو گفت رسیدی زنگ بزن بلندذ گفتم برو به جهنم کثافت از خونه اومدم بیرون وقتی رسیدم خونه بابا اینا گفتن چی شده چرا رنگت پریده گریه کردی به دروغ گفتم آره عموی دوستم تصادف کرئه سروش بغلم کردو گفت گریه نکن خوب میشه پسش زدم داد به من دس نزن بعدم اومده بود از هرچی مرده بعدم میومد همه تعجب کردن رفتم تو اتاقمو زنگ زدم به کیانا ماجرارو براش گفتمو قرار شد فردا با مامانش بریم دکتر دل تو دلم نبود صبحش رفتیم دکتر مایعنه کردو شروع کرد به حرف زدن چشم دوخته بودم به دهنش که گفت شما دیگه دختر نیستی دوس داشتم بمیرم اما اینو نشنوم حال 4 سال از اون موضوع میگذره و خانواده ام از جریان خبر ندارن منم با هیچکسی رابطه فیزیکی نداشتم که شاید درس بشه آخه بعضیا میگن اگه بعد از بار اول رابطه ای نباشه جوش میخوره اما خب میدونم که به احتمال زیاد همچین اتفاقی نمیفته کامیار نامردی نکرده بودو به کس و نا کس گفته بودسارا از اول که اومده بود خونمون پرده نداشته 2 سال پیش زنگ زد و گفت سارا غلط کردم آهت منو گرفته زندگیم خرابه(البته نه از لحاظ مالی) میام میگیرمت منو ببخش بهش گفتم کامیار کاری که تو با من کردی خیلی داغونم کرد روز تولدم آرزوی مرگ کردم هیچ میدونستی اونروز تولدم بودو تو کادوی تولد ننگو بهم هدیه کردی زار میزد اما ازش متنفربودم گفتم تنها کاری که میتونی بکنی اینه که دیگه بهم زنگ نزنی .............. از اون به بعد هر وقت بابام بغلم کردو بهم گفت دختر خوبم بغض میپچه تو گلوم میخواد خفم کنه چون من زنم حتی یه بار دیگه ام عاشق شدم طرف مقابلمم دوسم داشت همه چیرم میدونست اما بهم گفت سارا ما به خاطر اینکه شماها ارمنی هستین نمیتونیم باهم ازدواج کنیم گفتم به خاطر دینم یا به خاطر اینکه یه زنم؟ دروغ نمیگیم به هم گفت آره به همین خاطر گفتم منکه نمیخواستم اونم گفت بقیه که اینو نمیدونن هر سال ساعت 5بعدظهر روز تولدم آرزو میکردم کاش اون روز نمیرفتم خونه کامیار من برای ساده بودنم تقاص سنگینی دادم نجابتمو آیندمو و عشقمو کاش مردا واقعا مرد بودنو از مردی زورو شهوتو یاد نمیگرفتن کاش و کاش وکاش.... اما افسوس
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عشقم کیوان


سلام،من الهام هستم،۲۲ساله،ترم‌های اول دانشگاه بودم که از یه پسری خیلی‌ خوشم میومد،همکلاسیم نبود ولی‌ توی دانشگاه خیلی‌ می‌دیدمش،قدش حدود ۱۹۰ بود همیشه‌ام با دوستش بود که تقریبا هم قد بودن،ولی‌ این توپر بود،بعدا فهمیدم اسمش کیوانه خلاصه یه روز تو بوفه بودیم اون ۲تا اومدن جلو منم با دوستم سحر بودم،دوستش(محمد)از اون بچه شرا بود که دست کمی‌ از سحر نداشت،شروع کردن با هم حرف زدن،کیوان هم به من گفت شما برا من خیلی‌ آشنا اید،انجمن نجوم نبودین؟(کلا می‌خواستم بگم خودتی ولی‌ چون خیلی‌ ازش خوشم میومد چیزی نگفتم)اون روز گذشت اونا شماره هاشونو دادن به ما،سحر هم شمارشو داد به محمدو یه قراره ۴تایی‌ گذاشتیم،خلاصه دوستیمون از اونجا شروع شد،من می‌خوام یکی‌ از آخرین سکس‌ها مونو براتون تعریف کنم چون اون اولی‌ هاش خیلی‌ مسخره بود چون هیچکدوم هیچی‌ حالیمون نبودو من اصلا ارضا نمی‌شدم فقط دوس داشتم بغلش کنم اینا،خلاصه چند وقت پیش خونه دوستش خالی‌ شد‌و کلید گرفت رفتیم اونجا،من قبلش رفتم اپیلا سیون کلی‌ به خودم رسیدم،دیگه راه افتادم که چیکار کنم که اون دوس داشته باشه،اونم همینطور،خلاصه ظهر بود که رفتیم اونجا،چون از صبح هم دانشگاه بودیم جفتمون خیلی‌ گرسنمون بود،تو راه ساندویچ گرفته بودیم و ذغال،رفت تو آشپز خونه ذغال‌ها رو گذاشت روی چراغ،نوشابه‌ها رو ریخت تو لیوان اومد پیش من تو حال،اول یکم لب هم دیگرو خوردیم بعد دیگه داشتم از گشنگی میمردم که گفت غذاتو بخور عزیزم،بعد که غذا تموم شد،یه قلیونه باحال درست کرد،من از چایی و قلیونه بعد غذا خیلی‌ خوشم میاد،خلاصه این وسط یه شیطنت‌هایی‌ میکردیم وقتی‌ قلیون تموم شد،تلویزیون رو روشن کرد گذاشت یه کانالی که آهنگ آرش و گذاشته بود،منم رفتم نشستم رو پا ش شروع کردم لب‌ها شو خوردن،اونم گردنمو خوردو آروم سینه‌ها مو میمالید،کیرشو که شق شده بود احساس می‌کردم،نمیدونین واسه یه دختر چقدر لذت بخشه که تو بغل کسی‌ باشه که خیلی‌ دوسش داره،تو اون لحظه دوس داشتن و شهوت‌ام با هم قاطی‌ شده بود،تاپ مشکیمو در آورد شروع کرد سینه‌ها مو از رو سوتین مالیدن،واااای،بعد یه دستشو گذاشت پشتم اون یکی‌ هم زیر زانوم بلندم کرد ،این کارش صد برابر حشری م کرد،همونجوری بردم تو اتاق خواب گذشتم رو تخت،خودش خوابید روم آروم لب‌ها و گردنم رو خورد، محکم لباش رو گاز گرفتم اونم محکم تر گردنمو خورد،بعد اومد پائین یکم بین سینه‌ها مو لیس زد بعد سوتین صورتی‌ مو در آورد،سینه‌ها م بزرگ نیست،سایز ۷۰ ،من قدم ۱.۶۸ وزنم ۵۸،تو پرم پوست بدنم هم خیلی‌ نرمه و تقریبا سفید،شروع کرد سینه‌ها مو خوردن صدای اه و ناله‌ام بلند شده بود وقتی‌ سر سینم رو گاز می‌گرفت خیلی‌ حشری می‌‌شدم اونم با دستش از رو شلوار کسمو میمالید،بعد بهش گفتم حالا من،اون خوابید زیر من رفتم روش،یکم لب و گردن بعد دکمه‌های پیرهنشو یکی‌ یکی‌ باز کردم و درش آوردم وای بازو های ورزشکاری شو خیلی‌ دوست دارم،بعد رفتم پائین تر کمر بندش رو هر کار کردم باز نشد،خودش بازش کرد،زیپشو باز کردم،یکم همون طوری کیرشو مالیدم،بعد شرتو شلوارش رو در آورد،منم شلوارم رو در آوردم،اومد روم خوابید،کیرشو گذشت رو کسم وااای خیلی‌ داغ بود،یه کم رو کسم عقب جلو کرد،بعد خوابید کنارم طوری که پشت من بود،با دستش سینه‌ها مو گرفت کیرشم از پشت گذاشت رو کسم عقب جلو میکرد،صدای اه اه‌ام کل خونه رو بر داشته بود،اونم هی‌ حرکتش رو تند تر میکرد،یهو احساس کردم رفتم رو هوا،واااای ارضا شدم،اونم همون موقع یه اه کشید سریع کیرشو برداشت گرفت رو کمرمو آبشو خالی‌ کرد اونجا،منم بی‌ حال بی‌ حال همینطوری رو شکم خوابیدم،یکم که گذشت دستمال و از میز کنار تخت برداشت،کمرمو پاک کرد،بعد آروم شروع کرد ماساژ دادنم،امیدوارم خوشتون اومده باشه،ببخشید به خاطره اشکال هاش چون این اولین بار بود که داستان نوشتم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سامان والهه


سلام من سامان 27 سالمه 173 سانت قد سبزه . میخوام از سکسای که تا حالا داشتم بگم
یکی از شون با دوست دخترم الهه _ اون دختر قشنگ و نازی بود خونشون چند خیابون پایین تر خونه ما بود خونشون طوری هست که از دو طرف در داره و پله های که از طرف در اصلی به پشت بام وصل میشن خیلی وقت بود که اون رو مبپایدم ساعت یک بعد از ظهر که می شد جلو راهش سبز می شدم فقط نگاهش میکردم و اروم بهش میگفتم دوست دارم فقط همین یه جمله طوری هم می شد که بعضی وقتا از ترس اینکه بهم حرف بزنه از دور براش بوس میفرستادم اون همیشه بی توجه رد میشد تا اینکه به خودم گفتم اینجوری فایده نداره راهش این نیست . من سکس زیاد داشتم اما دوستی اونم با یه دختر غریبه رو نداشتم بلد نبودم چکارش کنم اخرش دیدم یه راه بیشتر ندارم از برنامه هاش خبر داشتم بیشتر وقتا که کسی خونشون نبود میرفت تو حیاط پشتی و اهنگ گوش میداد منم شمارمو نوشتم و انداختم تو حیاطشون و زدم به چاک رفتم تو کوچه شون اینقدر رفتمو اومدم که دختر همسایشون درو باز کرده بود و هی نگاه میکرد وقتی نگاش میکردم لبخند نازی رو لباش می اومد غیافش خیلی خوشگل بود شروال چسبیده ای پاش بود با یه بلوز قرمز استین کوتاه ممه هاش غلمبه زیر بلوز مشخص بودن مثل مانکن ها خوش اندام بود و خوش هیکل روسریشو هی مرتب میکرد اعصابم خراب بود میخواستم هر طوری که شده الهه رو ببینم . نمی شد یه جا وایسم فایده نداشت واسه دختره همسایشون که اشاره میداد با دست بای بای کردم و رفتم . باید منتظر میشدم تا بیاد بیرون اون روز گذشت بیست دقیقه قبل ازامدنش تو مسیر دبیرستان منتظرش وایسادم از دور دیدمش با یه دختره دیگه ای داشت می اومد حالم یه جورای شده بود شهوت و دوست داشتن و حکایت من و خرمای بر نخیل اونقدر قشنگ بود که تا میدیدمش کیرم کاری میکرد که نتونم تکون بخورم سیخ میشد : داشتم بد جوری با شهوت نگاش میکردم اون نگاهی به من کرد و با یه نازی که قلبمو از جا کند به مسیرش ادامه داد با کیر سیخ شده زیر شروالم نمیدونستم چکار کنم ابرو برام نذاشته بود میخواست خودشو از اسارت رها کنه هر طوری بود اروم اروم رفتم دنبالش دوستش که ازش جدا شد سرعتمو بیشتر کردم رسیدم پشت سرش این بار بدون واهمه طوری که صدامو بشنوه بهش گفتم ترو خدا به شمارم زنگ بزن دیگه تحمل ندارم . اون هیچی نگفت پشت سرش بودم تا رسید در خونشون نگاهی بهم کرد میخواست درو ببنده بهش گفتم دوست دارم : شاد و شنگول بودم گوشیم رو از خودم جدا نمیکردم ساعتای دوازده شب بود با صدای ویبره گوشیم بیدار شدم شماره رو نگاه کردم اشنا نبود ورداشتم الو بفرمایید گفتم جواب نیومد حسی بهم گفت خره خودشه دو سه بار الو الو کردم جواب نمیداد و قطع میکرد خواب از سرم پریده بود کیرم هم داشت یه چیزای حس میکرد هر چی گوشیم زنگ میزد ور میداشتم حرف نمیزد و زود قطع میکرد. از تلفن خونه زنگ میزد خواستم خودم زنگ بزنم اما گفتم نه اگه خودش باشه من زنگ بزنم نصف شبی همشون بیدار میشن و اون لو میره تا اینکه دیگه زنگ نزد منم که کیرم راست شده بود چاره ای جز یه سکس خیالی با الهه رو نداشتم رفتم حموم الهه رو پیش خودم مجسم کردم صورتش واقعا قشنگ بود چشای سیاه و دماغ قشنگ و دهن غنچه ای کونش دیونم کرده بود خوش فورم وخوش هیکل برام غنبل زده بود کیرمو جا داده بودم تو کونش و تلمبه میکردم که ابم اومد ریختم تو کونش بعدش کیره توکف موندمو شستم رفتم خوابیدم
: روز بعدش اول صبحی کیرم راست راست شده بود به کیرم قول دادم اخرش کون الهه رو میکنی غمت نباشه میخواستم زودتر ببینمش اما نمیشد یک ساعت مونده بود به وقت اومدنش رفتم حموم خودم و کیرمو حسابی تمیز کردم خوش تیپ و تر تمیز رفتم بیرون اینبار جلو در دبیرستانشون منتظر شدم ده دقیقه ای بیشتر نمیگذشت که دخترا گله ای اومدن بیرون الهه رو تا دیدم خودمو نشون دادم اینبار دوستش تا منو دید ازش جدا شد حس کردم باش هماهنگ کرده بهش نزدیک شدم زیاد بلد نبودم چی بگم اما رفتم جلو بغل دستش راه افتادم بهش سلام کردم با کمی سر تکون دادن فهمیدم جواب داده بعد بهش گفتم دیشب خواب نداشتم همش جلو چشام بودی اون ساکت بود و به مسیرش ادامه میداد من که روم باز شده بود همش حرف میزدم که یه باره بهش گفتم میخوام بام حرف بزنی میخوام منو دوست خودت بدونی اذیتم نکن جان من شمارتوبده زنگ بزنم . خنده خوشکلی کرد و گفت تا ببینیم بعد الهه با صدای نازکی بهم گفت خوب اول باید بدونم با کی حرف میزنم اسمتون گفتم سامان هستم اونم گفت الهه و از ادمای سگ صفت بدم میاد : بعدش اون از نامردی پسرا با دوستاش گفت که چه بلاهایی سر دوستاش اوردن داشتیم نزدیک خیابونشون میشدیم که گفت شب زود میخوابی گفتم نه بابا چه خوابی تو بخوای بیدارم بعدش گفت شب میتونی بیای گفتم اره اما کجا گفت خونه ما جواب دادم چطور گفت زنگ که زدم بهت میگم :
بعدش خداحافظی کرد و گفت دیگه نیا دنبالم ... اون که رفت تازه متوجه شدم الهه چرا تا بهم نگاه میکرد خنده رو لباش می اومد احساس میکردم به زور جلو خندشو گرفته نگو که کیرم خودشو تابلو نشون داده بود اونقدر راست شده بود که نمیتونستم درست راه برم کاملا مشخص بود کمی یه جا وایسادم اروم که شد برگشتم خونه رفتم تو اتاقم دراز کشیدم میخواستم جلغ بزنم اما جلو خودمو گرفتم وقت میگذشت دیگه شب شده بود چشمم به گوشی بود و دستم پیش کیرم اصلا نمیخوابید تا اینکه گوشیم زنگ خورد رفتم زیر پتو و جواب دادم باز حرف نزد ولی قطع نکرده بود بهش گفتم فدای چشای قشنگت حرف بزن میخوام صدای نازتو بشنوم که اروم گفت سامان بیا در خونمون من تا اینو گفت گفتم باشه میام ولی تو شمارتو بده رسیدم دم در بهت زنگ بزنم اونم گفت باشه خودم بهت تک میزنم : یه قرص تاخیری خوردم و یواشکی از خونه زدم بیرون خودمو رسوندم دم در خونشون که اون زنگ زد گفت کجای گفتم دم در گفت مراغب باش کسی تو رو نبینه درو باز میکنم بیا تو راستش ترسیده بودم خواستم بگم نه خطر داره اما نمیخواستم کم بیارم گفتم باشه باز کن اروم درو باز کرد من رفتم جلو گفتم بریم کجا اشاره به پله ها کرد گفت تو برو بالا پشتبوم من درو میبندم و میام ... باور کنید طوری ترسیده بودم که کیرم راست نمیشد رفتم تو حیاط و از پله ها رفتم بالا . دور پشت بامشون رو با بلوک یک مترو نیم اورده بودن بالا طوری کی فقط کله من به بیرون مشخص بود اطرافو چک کردم راه در رو نداشت با خودم گفتم چه خریتی کردم اگه حالا به جای الهه بابای دو متریش بیاد بالا من چکار کنم که اون هم اومد بالا یه تاپ و یه شروالک پوشیده بود ترس وهمه نگرانیها یادم رفت کیرم یه باره جون گرفت اومد نزدیکم یواشکی بهم گفت سامان بغلم کن منم گرفتمش و بوسیدمش اومنم منو بوسید لباشو بوسیدم بهم گفت که دوسم داره و از دخترای همکلاسیش راجب من پرسیده بوده لب گرفتن بلد نبود زبونم رو به زبونش میزدم بعد گوشاشو بوسیدم و لاله گوشش رو خوردم بهم گفت سامان بسه دیگه من میترسم بهش گفتم بخدا بهت دست نمیزنم اگه راضی نباش گفت پس فقط بوس فشارش دادم و گردنشو ماچ کردم بهش گفتم باشه خوشکلم کیرم راست شده بود و به پاهاش میزد اون با احساس کیرم رو پاهاش خودشو بهم میچسبوند مونم فشارش میدادم کمرشو مالش میدادم بهش گفتم قربونت برم بیا یه جا بشینیم اون من برد گوشه حیاط یه فرش لول شده بود پهن کرد نشوندمش افتادم روش شروع کردم از بالای تاپ سینه هاشو خوردن بهش گفتم میخوام شیر بخورم پستوناتو میدی حرفی نزد منم دست بردم پیش پستونش وای چه پستونای اناری و سفتی تاپ رو کنار زدم و نوک پستونشو کردم تو دهنم داشتیم حال میکردیم الان دیگه داشتم پستونشو میخوردم اروم اروم هم با دست مالش میدادم و میرفتم پایین صداش در اومده بود اه اه میکرد یه باره خوابیدم روش و بوس بوسش کردم و رفتم سراغ پاهاش شروالکشو با دندون گرفتم کمی کشییدم پایین از رو شروالک کوسشو بوسیدم اروم اه اه میکرد یواش بهش گفتم میخوام بلبلت رو ببوسم نترس کاریش ندارم شروالکشو اوردم پایین و شرت نازک قرمزشو دو دستی تا زانوش کشیدم افتادم به جون کوسش زبونمو رو کوسش میزدم و بالا و لب کوسشو لیسش میزدم کیرم سیخ شده بود شرتو شروالکشو کامل در اوردم پاهاشو باز کردم و سرم رو بردم وسط پاهاش تو شب نیمه تاریک و زیر اسمون کوس قشنگش مثل یه سیب سرخ بود زبونم رو کردم تو کوسش که از کمر خودشو بالا برد فهمیدم داره حال میکنه منم با حرکت اون هماهنگ بودم کوسشو میمکیدم وای چه کیفی داره لبای کوسشو با لب میگرفتم و میکشیدم وقتی زبون میکردم تو کوسش صدای اه اهش بیشتر میشد اب کوسش با اون طعم شور اه چه کیفی داشت دهنم تو کوسش بود و زبونم رو میچرخوندم تو کوسش حسابی حشری شده بودیم کوسشو بالا پایین میکرد من وایسادم گفت بخور بخور کوسمو سامان من شروالمو تا نصفه کشیدم پایین کیرم مثل فنر اومد بیرون سرش چاق شده بود کیرم کلفته و درازیش 16 سانته تا کیرمو دید دست برد پیش کوسش و گفت بکنشتو کوسم من کیرمو اوردم پیش دهنش گفت چکار کنم گفتم کاری که من با کوست کردم اب از سر کیرم می اومد اول بدش می اومد کمی که لیس زد دیگه داشت برام ساک میزد و انگشت برده بود پیش کوسش و باش ور میرفت کیرم تو دهنش شق شده بود گفتم کافیه میخوام بگامت بخواب رو شکمت گفت کوسمو بگا گفتم نه تو دختری خوابید کون قلمبشو بوسیدم و بهش گفتم وای چقد تو کف کونت بودم گفت بکنش زود باش کیرتو بکن توش دو دستی دو طرف کونشو باز کردم توف کردم در سوراخش کونش مثل پنیر سفید بود یه تف هم رو کیرم انداختم خوابیدم روشاروم فشارش میدادم یه زره از سرش که رفت تو گفت سامان یواش شیش هفت باری رو اروم اروم زره زره کردم تا سر کیرم رفت تو کونش اوی اوی میکرد من حشری بودم کیرمو در اوردم روش توف کردم و دوباره کردمش تو کون الهه اه اه میکرد رو پهلو شدیم در حالی که فقط سر کیرم به زور رفته بود تو کونش دست بردم پیش کوسش کیرمو تو کونش عقب جلو میکردم و با دست کوسشو مالش میدادم هر کاری میکردم کیرم بیشتر تو کونش نمیرفت اولین سکسش بود کونش اکبند بود موهای سرمو میکشید داشت حال میکرد منم کیرمو با یه فشار بیشتر کردم توکونش که یه اخ اخ کرد و اروم گرفت میگفت سامان دردم میارد کیرتو بکن تو کوسم منم یه سیلی به کوسش زدم که خودش کونشو داد طرفم کیرم داشت تا نصفه میرفت تو کونش خودش هم داشت کیف میکرد همین طوری که داشتم کونشو میگاییدم اونم میگفت بکنم اخ بکنم منم کیرمو بیشتر میکردم تو کونش که یه دفعه خودشو از من جدا کرد و دستشو گذاشت رو کوسش و اه اه ی کرد من افتادم رو کوسش و کوسشو لیسیدم تا بدنش لرزید و پاهاش لرزیدن بهم گفت بیا روم بخواب خودمو انداختم روش منو بوسید و دستاشم گذاشت رو صورتم بوسیدمش از چشاش بعد کیرمو با دست گرفت و مالش میداد دیگه نمیخواست بکنم تو کونش بهش گفتم برام میخوری منو خوابوند رو کمر اومد پایین کیرمو بوسید و سر کیرمو زبون زد بعد شروع کرد به خوردن کیرم اه اه ای کیرمو خوب میخورد اه داشت اب کیرم می اومد بهش گفتم بزار ابمو خالی کنم تو دهنت گفت بدم میاد بریزش رو شکمم منم داشت ابم می اومد اون خوابید و با دست کیرمو مالش میداد سر کیرم شق شده بود دستشو زدم کنار خوابیدم روش کیرمو گذاشتم وسط رانش و شروع کردم گایدنش اه اه وای منو گرفته بود فشار میداد اخ ابم داشت میاومد از روش پا شدم و کیرمو بالای شکمش با دست گرفته بودم ابمو خالی کردم رو شکمش بعد بوسیدمش بهش گفتم تو دیگه فقط مال خودمی اونم گفت تو هم فقط مال خودمی همدیگرو بغل گرفتیم با یه دستمال تمیز شکمشو تمیز کردم و دوباره بوسیدمش شروالکشو بهش دادم گفتم زود بپوش قشنگم هر دو لباس پوشیدیم من گفتم نازم دیگه باید برم تو خونه بهم شک میکنن گفت باشه صبر کن اول من برم پایین خواست بره گرفتمش تو اغوشم نگاهش کردم و از ته دل بهش گفتم الهه دوست دارم اونم بهم چسبید بوسیدمش و رفت پایین خودش رفته بود تو خونه بهم زنگ زد گفت سامان اوظاع خوبه بیا پایین و برو در هم اروم ببند منم اروم اروم از پله ها اومدم پایین کسی تو حیاط نبود فرض درو باز کردمو در رفتم بعد اون باز باهم سکس داشتیم یه بارش هم شد سکس سه نفره دختر خالش هم به جمع ما اومد :
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
منو دوست دخترم ارغوان

تابستون پارسال بود89 که واسه واریز پول به بانک رفتم واسه بابام کار می کنم تو بانک بودم که یه دختر با قیافه معمولی آمد تو اولش نمی خواستم توجه کنم بهش ولی چند وقتی بود اصلا سکس نداشتم برقش به سرم زد که مخشو بزنم آمار میداد سگی منم نامردی نکردم شمارمو دادم بهش از بانک رفتم بیرون زنگ زد کلی لاس زدیم از همه جا گفتیم گفت17 سالمه خیلی با هم صمیمی شدیم شهر ما خیلی کوچیکه نمیشد با هم بریم بیرون به خاطر کار بابام همه مارو میشناسن 1ماه از این قضیه می گذشت به ارغوان گفتم بریم بیرون از شهر قبول نمی کرد می ترسید آخه فقط 15 سال داشت بهم دروغ گفته بود فکر کرده بود اگه بگه 15 سالشه من قبول نمی کنم باهاش دوست شم با هر زبونی راضیش کردم بیاد بیرون قرار گذاشتم باهاش با ماشین رفتم دنبالش سوارش کردم بردمش باغمون اونجا یه خونه باغ داریم خلاصه یه کم تو باغ گشتیم همش می ترسید منم بغلش می کردم که آروم شه یه ترسش ریخت دوباره بغلش کردم به صورتش بوسه زدم معلوم بود اولین بارشه سر قرار میاد بهش گفتم بیا داخل خونه باغو بهت نشون بدم ترسش بیشتر شد این بار محکمتر بغلش کردم گفتم دوست دارم کلی بوسیدمش بهم نگاه کرد خندید کمتر میترسید به بودنش تو زندگیم عادت کردم تو خونه باغ کلی حرف زدیم رو پام نشونده بودمش همش می بوسیدمش لاغر اندام بود خوش هیکل گفتم می خوام روناتو ببینم زد زیر گریه گفت من عاشقت شدم منم کلی قربان صدقش رفتم شروع کرد به بوسیدن صورتم بلد نبود لب بگیره منم می خواستم بگیرم نمیذاشت روش نمیشد دست بردم دکمه مانتوشو وا کنم دستمو گرفت اما حریفم نشد وا کردم به پشت خابوندمش رو پاش نشستم از زیر تابش دست بردم سینه هاشو تو دستم گرفتم یخ زده بود ترس تمام وجودشو گرفته بود رفتم بالا گردنشو لیس زدم داشت حال می کرد گرم شد کم کم رو لباس سینه هاشو می مالیدم کلی حال می کرد بعد تابشو در آوردم یه سوتین سفید سینه هاشو سفت گرفته بود نسبتا درشت بودن دست بردم به پشتش بند سوتینشو وا کردم سینه هاش سفید نوکش قهوه ای پر رنگ اول یه خورده با دست مالیدم بعد شروع کردم به خوردن سینه هاش با نوک زبون روی قسمت قهوه ایش می کشیدم جفتمون کلی حال کردیم جاتون خالی وای می خواستم شلوارشو در بیارم مگه میذاشت پدر منو در آورد تهش گفتم بزار یه کم از رونتو ببینم به سختی قبول کرد خودش وا کرد یه ذره کشید پایین یه شورت سفید پاش بود با سوتینش ست بود دست بردم شلوارشو کشیدم پایین دو دستی شورتشو چسبیده بود خابوندمش رو تنش دراز کشیدم شروع کردم به بوسیدن لیس زدن تنش اینقد این کارو کردم که کامل شل شد همین جوری که رو تنش دراز کشیده دست بردم سمت شرتش به سختی کمی کشیدم پایین کیرمو با آب دهنم لیز کردم گذاشتم لای پاش پاهاشو به هم چسبونده بود از ترس منم شورتشو کامل در اوردم خابیدم رو تنش پامو لای پاش کردم بازش کردم همش اصرار میکرد که نکنمش گفتم باشه فقط لا پایی قبول کرد کیرمو کامل خیس کردم لای پاش سر می دادم با نوک کیرم به دم سوراخ کسش ضربه می زدم جاتون خالی یه قرص تاخیری خورده بودم مگه ارضا میشدم یه کس 15 ساله ولی هیکلش بیشتر از سنش نشون میداد حسابی حال میکرد بعد نیم ساعت ارضا شدم آبمو ریختم دم کسش جمع کردیم رفتیم خونه سکس های ما طول کشید هفته ای یکی دو بار یه روز که داشتیم سکس میکردیم کیرم تا نصف رفت تو کسش ترسیدم گفتم حتما پاره شده نگاه کردم دیدم خون نیومده بعد اون ترسم ریخت همیشه تا نصف فرو میکردم با داییم که حرف زدم گفت اون پرده نداره تو سکس بعدی کرمم شد تا بیخ فرو کنم یه روز که ارغوان امد پیشم گفتم بزار تستش کنم ببینم بازه کس کش کلی به خودش رسیده هیچ وقت اینقد به خودش نرسیده بود امد خونمون از در که امد پرید بغلم شروع سر پا کلی لب گرفتیم همو مالیدیم سر پا کل لباساشو در اوردم همش به کسش فکر میکردم چطوری تستش کنم بردمش تو اتاق خوابم انداختمش رو تختم وایسادم یه کم نگاش کردم دستاشو وا کرد گفت بپر تو بغلم بدون مکس پریدم تو بغلش گفت وایسا لباساتو در بیارم خودمم کمکش کردم زودی لخت شدم سفت بغلش کردم وحشیانه کل تنشو لیس زدم گاز اروم میگرفتم رفتم سراغ کسش کس لیسی دوست ندارم ارغوانم دوست نداشت شروع کردم کسشو مالیدم کنارش دراز کشیدم لباشم می خوردم با انگشت آروم تو کسش کردم یه اخ گفت بعد با دو انگشت امتحان کردم رفت داخل گفتم حتما openامدم به پشت خابوندمش پاشو جمع کرد تو سینه کیرمو دم سوراخ کسش گذاشتم اروم اروم فشار می دادم گفت اروم بکن منم نم نم با فشار زیاد میکردم اول فقط داد میزد بعد شروع کرد به گریه کردن دستمو گرفته بود فشار می داد با فشار دستش منم بیشتر فشار می دادم داد میزد میگف آروم اما من بیشتر حشری میشدم حس می کردم کیرم داره دهانه رو از هم باز میکنه کیرم تا ته داخل نمی رفت یهو دیدم داره از کسش خون میاد به روش نیاوردم فقط تلمبه می ردم با دست پاهاشو بالا گرفتم آروم تلمبه میزدم هر لحظه کسش بازتر میشد تا کیرم کامل تو کش جا شد چه حالی میداد این اتیش بود بعدش داشتم ارضا میشدم کیرمو کشیدم بیرون آبمو رو کس ارغوان ریخم این جنازه رو تنش افتادم.end بعد اون بار 2بار دیگه که سکس داشتیم باز خون امد همش تنگ بود......کسی میدونه چرا با انگشت پردش مشخص نبود من که خودم نفهمیدم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من، سارا و مژگان

راستش نمیدونم از کجا باید شروع کنم،و نمیدونم چرا میخوام اتفاقی که برام افتاد رو بنویسم، شاید به خاطر اینکه بخوام واسه خودم ثبتش کنم و بهضی وقت ها یادی کنم از اون روز..

تابستون 89 بود و من تازه با یه دختر دوست شده بودم، توی فیس بوک، 26 سالش بود و یک سالی از من بزرگتر بود، اسمش مژگان بود و تو یکی از خطوط هوایی مهماندار بود.

راستش اون دختر اونقدر خوشگل وخوش هیکل بود که اصلا فکر نمیکردم با من دوست بشه، به هر حال با هم دوست شدیم و داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به اولین ملاقاتمون...

همونطوریکه گفتم ما توی فیس بوک با هم دوست شدیم، من اون مدت به خاطر کارم شمال بودم و اونم تهران، و اصلا وقت نمیکردم که برم تهران دیدنش.

یه هفته ای از دوستیمون میگذشت که گفت میخواد بیاد شمال، یادم نیست چه مناسبتی بود ولی آخر هفته تعطیل بود و اون روزا شمال خیلی شلوغ بود، یه سری از دوستامون هم اومده بودن ویلامون و نمیشد که بیارمش اونجا.

به یکی از دوستام زنگ زدم و اونم یه آشنا برای اجاره ویلا بهم معرفی کرد، منم با اون رفیقش هماهنگ کردم و یه ویلا برای روز جمعه تو شهرک دریانوردان چالوس اجاره کردم...

تقریبا سه زور قبل از جمعه بود که یکی از دوست دختر هام به اسم سارا بهم زنگ زد و گفت که جمعه یا شنبه با مامانش میخواد بیاد چالوس دیدن خالش! و گفت که یه برنامه بزارم که ببینمش!

منم گفتم اکی و حتما و ازین حرفها، ولی بعد که یاد مژگان افتادم زنگ زدم بهش و گفتم که نمیشه زودتر بیاین؟؟؟ چون من نیستم جمعه و شنبه(الکی)، اونم گفت ببینه چی میشه و قرار شد بهم خبر بده...

یکی دو ساعت بعد گفت که 4شنبه میان و منم یه قرار باهاش 5شنبه گذاشتم، زنگ زدم به اون رفیق دوستم و گفتم که 5 شنبه هم میخوام برام ویلا رو اکی کنی... اونم با کلی منت و تیغ زدن ما قبول کرد!

پنجشنبه شد و من به فامیلامون گفتم که دارم یکی دو روز میرم مسافرت و تا قبل از اینکه شما برین من برمیگردم، پنجشبه صبح رفتم دنبال سارا و با هم رفتیم یکم گشتیم و ناهار خوردیم تا ساعت 2 بشه و ویلا خالی بشه و بریم تحویل بگیریم اونجارو...

ساعت 2 شد و ویلا رو تحویل گرفتیم، اونجا یه پیرزنی بود که مسئول نظافت ویلاها بود، وقتی رفتیم تو ویلا دیدیم که هنوز اونجاست و داره اونجا رو تمیز میکنه، تابستون بود و هوا خیلی گرم و شرجی بود، رفتیم تو یه اتاق تا خانمه بره و ما یکم استراحت کنیم،ولی از گرمای زیاد نمیشد...

تو اتاق سارارو تخت خوابیده بود و من کنارش نشسته بودم و داشتیم با هم به پیرزنه میخندیدم، که نگاهم افتاد به پر و پاچه سارا و دیدم عجب چیزیه این دختر...

قدش حدود 165 میشد، پاهای باریک و در عین حال توپر، یه کون خوشگل و قلمبه با عرض استاندارد، شکم صاف و سینه هایی با سایز 75، صورتش خیلی ناز بود و چشماش یه حالت خاصی داشت که دیوونه میکرد آدم رو، یکم از روی شلوار به رونش دست زدم، خندید و گفت اااا نکن! منم خندیدم و گفتم عجب پایی داریا سارا...میخواممممممم! اونم گفت بیخود میخوای، بچه ی بد!

اونجا یکن با هم شوخی کردیم و یکم لب گرفتیم، که آخر حاج خانم رفت!

من حدود 4 ماهی میشد که با سارا دوست شده بود، تونمایشگاه کتاب باهاش دوست شده بودم، اینقدر دختر مهربون وفهمیده ای بود که هر کسی رو به راحتی شیفته خودش میکرد، با اینکه خیلی خوشگل بود ولی اصلا ناز نمیکرد ومثل خیلی از دخترها خودش رو چس نمیکرد، همین خودمونی بودن و مهربون بودنش باعث شد که بهش جذب بشم، خنده هاش خیلی خیلی زیبا بود، از گذشته اش هیچی نمیدونستم ولی میدونستم سختی زیادش کشیده و شاید یه تجربه بد تو زندگیش داشت...

رفتیم تو سالن که کولر داشت دراز کشیدیم و یکم همدیگه رو بغل کردیم، کیرم بدجوری هوس کرده بود، رفتم روی سارا و شروع کردم به مسخره بازی درآوردن و به بهانه گرم بودن هوا دونه دونه لباساش رو در آوردم، هر تیکه ای رو که در میاوردم میبوسیدمش و نازش میکردم و سعی میکردم یه جوری تحریکش کنم، وقتی میخواستم شلوارش رو در بیارم یکم مقاومت کرد، و شرت رو که اصلا تذاشت...

منم تیشرت و شلوارم رو درآوردم و روش خوابیدم:

من: شورتت رو در بیارم؟

سارا: ا نه بی تربیت!

من: چرا؟

سارا: میخوای چیکار کنی اشکان؟

من: (آروم) میخوام بکنمت!

سارا: ا بچه پررو نه............

من: نمیکنم فقط شورتت رودر میارم!

یه یه بدبختی شورتش رو در آوردم، وای کسش خیلی خوب بود، بالاش بکم مو داشت که خیلی سکسیش کرده بود، آروم پاهاش رو باز کردم، یکم آوردمش بالا و شروع کردم به خوردن کس نازش!

دیدم چشماش گرد شده و داره منو با تعجب نگه میکنه، گفتم چیه؟ گفت دوست داری اشکان؟؟ گفتم معلومه دوست دارم و به کارم ادامه دادم، خیلی دوست داشت، کسش هم مزه خوبی میداد و منم حال میکردم...

از بالای کسش یه لیس شروع کردم تا زیر گردنش، سینه هاش رو خوردم و با دستم کسش رو میمالیدم، رفتم سراغ لباش و شروع کردم به خوردن اونا، دستم رو از رو کسش برداشتم و گذاشتم تو دهنم، دستم رو بهش نشون دادم و گفتم " انگشتم رو بکنم تو کست؟؟" چون مطمئن نبودم باکره هست یا نه، اونم گفت آره...

انگار بال در آورده باشم، رفتم سراغ کسش و شروع کردم به خوردن، و آروم آروم یکی از انگشتهامو کردم توش... خیلی تنگ بود، به سختی انگشم میرفت توش، سعی کردم آروم آروم کسش رو باز کنم تا واسه کیر کلفتم آماده بشه...

بعد از چند دقیقه بلند شدم و شرتم رودر آوردم،کیرم سیخ شده بود و کلفت! گفتم میخوریش؟ گفت نههههههه، خیلی خجالت میکشید وقتی میخواست کیرم رو نگاه کنه، همش میخندید و میگفت اشکان تو دیوونه ای!

کیرم رو گذاشتم رو کس خیسش و یکم مالوندم، آروم سرش روگذاشتم و فشار دادم، دادش در اومد، کیرم اصلا تو کسش نمیرفت، یکم با انگشتم بازی کردم باهاش و یکم کسش رو خوردم تا ریکس بشه، ایندفعه به زور نصف کیرم رو جا دادم، خیلی خیلی تنگ بود، شروع کردم به تلمبه زدن، اونم کمرم رو گرفته بود و حرکات من رو تنظیم میکرد که دردش نگیره... ولی کم کم دیگه کسش کاملا باز شده و بود و تلمبه زدنم تند شده بود و اونم حال میکرد...

چند مدل کردمش، یه بار اومد نشست رو کیرم و بالا پایین کرد، زود خسته شد و ترجیح داد دراز بکشه، دوباره همونطور چند دقیقه کردمش و گفتم پشت کن میخوام از پشت بکنمت!

یهو انگار برق 1000 ولت گرفته باشدش گفت نه! گفتم عزیزم تو کونت نمیکنم،میخوام از پشت تو کست کنم! اونم گفت بله لطف میکنید!

وای از پشت عالی بود، اون دراز کشیده بود و از لای پاش کسش زده بود بیرون و منم کیرم رو کردم تو کسش،خوابیدم روش و آروم تلمبه میزدم، وقتی اون صحنه که تنم میخورد به کونش و کونش تکون میخورد رو میدیدم واقعا لدت میبردم...

یه 20 دقیقه ای از سکسمون گذشته بود، سارا چند بار ارضا شده بود و کم کم داشت شاکی میشد که تو چرا ارضا نمیشی! من کلا تو سکس دیر ارضا میشم اصلا نمیدونم دلیلش چیه، شاید چون خیلی حواسم پرت میشه به اینور و اونور، به هر حال یه 5 دقیقه ای تمام تمرکزم رو گذاشتم تا ارضا شدم و کیرم رو از کس تنگش در آوردم و آبم رو ریختم لای کونش...

روش دراز کشیدم و ازش لب گرفتم، یکم باهم شوخی کردیم و خندیدیم و بلندش کردم بردمش حموم، تو همون همش داشت میخندید، گفتم چرا میخندی سارا؟؟؟ گفت تو دیوونه ای اشکان... ببین این چه برنامه ایه واسم درست کردی؟!

تو حموم همدیگه رو شستیم و اومدیم بیرون، یه سیگار کشیدیم و یهو احساس ضعف کردیم، من رفتم بیرون یه چیزی خریدم و اوردیم خوردیم...

تقریبا شب شده بود و سارا باید میرفت خونه خالش، تا چالوس دم در خونه خالش رسدوندمش، وقتی داشت میرفت خیلی ناراحت بودم، خیلی احساس بدی داشتم، گفت ممکنه شنبه بمونه چالوس و قرار شد اگه موند ببینمش و با هم بیرون بریم... بوسیدمش و ازش خداحافظی کردم...

راه افتادم به سمت وبلا، خیلی ناراحت بودم، بهش زنگ زدم تا ببینم چیکار میکنه، به امید اینکه شنبه میبینمش خوشحال بود، از طرفی فرداش یعنی جمعه مژگان قرار بود بیاد..

رفتم ویلا و یکم استراحت کردم و خوابیدم تا فردا صبح که مژگان میاد زود بیدار بشم، احساس عذاب وجدان داشتم، احساس میکردم میخوام به سارا خیانت کنم...

این داستان ادامه دارد......

(دوستان از اینکه داستانم زیاد سکسی نیست شرمنده ام، ولی همش عین حقیقته، درحقیقت داستان نیست، خاطره هست)
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پله پله تا ملاقات یاشار


سلام امروز می خوام یه داستان سکسی که با یک پسر خوشگل به نام یاشار داشتم رو بهتون تعریف کنم بعد از 12 سال زندگی تو یک آپارتمان 8 طبقه تصمیم گرفتم خو نمون رو عوض کنیم . بعد 2 ماه یه خونهای رو پیدا کردیم یه خونه ی 4 طبقه خریدیم الماس قصه ما تو طبقه 3 بودن ما هم تو طبقه 4 بودیم.
اسم این پسره یاشار بود یک پسره خو شگل بدون مو با ادب البته در سخون . یه برادر4 ساله هم داشت .یاشار 16 ساله بود که ین سکس به یاد ماندنی اتفاق افتاد.

یه روز خونه بود م دیدم باباش اومد دم خونمون گفت که می خوام کامپیوتر یاشار رو عوض کنیم اگه می شه با ما بیا و راهنمایی مون کن منم رفتم تو ماشین نشسته بود یم ساعت هم 7 بعد از ظهر بود هوا یه کم تاریک شده بود من دستم رو بردم رو پاچه های نرم یاشار.یکم نوازش کردم دستش رو گذاشت رو دستم یه نگاه به من مرد منم دستم رو برداشتم رسیدم به مرکز خرید ووسایل های مورد نظر رو خرید باباش وسایل کامپیوتر رو به ما داد گفت شما بیایین پایین منم ماشین رو بیارم خلاصه من موندم یاشار .یاشار داشت از پله های میرفت که من گفتم اینا سنگین بیا از آسانسور استفاده
کنیم اونم قبول کرد اومد 2تایی تنها بودیم ومن تو آسانسور یکم کونش رو مالوندم گفتم که دیگه انجا که کسی نیست ما تنهاییم وبه طور معجزه آسایی راضی شد منم زیاد سوءاستفاده نکردم بعد چند لحظه ولش کردم رفتم خونشون من هم کامپیوتر رو راه انداختم رفتم خونمون.

بعد چند رو از یاشار خبری نبود تا که فهمیدم مریض شده و همین باعث شده که از کلاس زبان بمونه واسمش خط بخوره این حادثه ای بود که موجب شد من و یاشار خیلی صمیمی بشیم اون اومد تو مرکز ما واسه زبان ثبت نام کرد هر وقت که می رفتیم زبان من حسابی اون نوازش می کردمو دست اون بعد یه مدت به کیر من باز شده بود .فوتبال یاشارخوب بود
واسه همینم وقتی که سالن می رفتیم حسابی از رو شلوار می مالوندمش .یه روز که رفته بودم خونشون بهش گفتم که می خوام بکنمت اون هم گفت از رو شلوار منم قبول کردم ورفت به بهانه ی این که برادرش نمی زاره ما درس بخونیم در رو قفل کرد ومنم معتلش نکردمو خوابیدم روش دست زدم به کیر کوچولوش بعدازپشت بوسش کردمو شرتش رو کشیدم پایین وگفت که قرار مون این نبود گفتم تو که داری حال می کنی پس چی میگی اونم چیزی نگفت منم نوک کیرم رو کردم تو کونش و یه آه گفت وآروم شد. بعد به منم گفت که بین خودمون بمونه منم گفتم که این گاییدنم ادامه داشته واونم قبول کرد بعد کیرم رو در آوردم بیرون. کونش رو لیس زدم بعد رفتم سراغ سینه سفیدش یه کم نوازش کردم یه لب
گرفتمو باز رفتم سراف کون خوشگلش یه کم گذشت و بعد به ساعت نگاه کردم دیدم 20 دقیقه است که دارم بی چاره رو میکنم اونم چشماش رو بسته وداره حال می کنه.بعد ابم ریخت تو کونشو یک لحظه چشماش رو باز کرد یه لبخند زد بلند
شدم کیرم رو دادم به دهنش او نم یه بوس زده شورتش رو کشید تا من آروم بشم نشست رو من.بعد ان موقع چندباری کر دمش بعد که همه چی تموم شد دیدم یاشار به حالت 8 راه میره چون خیلی ضایع بود یه کم کونش رو مالوندم وآروم تر که شد رفتیم بیرون الانم دارم اوضاع رو بررسی می کنم تا برای چارمین بار بکنمش.
آبتون زیاد خداحافظ
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با دوست پسرم و دوستش

سلام
من ساناز هستم 22 یاله از تهران . دختری با قد 168 و وزن 60 و اندامی معمولی نمی خوام بیخودی از خودم تعریف کنم . پوستم سفیده و خیلی کم مو هست بدنم .
ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم چند وقت پیش برام اتفاق افتاده . من یه روست پسر 25 ساله داشتم که یه روز که رفته بودم خونشون این اتفاق برام افتاد.
میدونم این بلا سر خیلی دخترا اومده مخصوصا کم سن تر از من . واسه همین این ماجرا رو مینویسم .

امیر دوست پسرم پسر خوشکلیه و من همیشه فکر میکردم منو دوست داره ولی اون روز همه چی فرق کرد . من بغیر از سکس از جلو تقریبا براش همه کار کرده بودم . اون روز هم مثل همیشه داشتیم تو اتاق عشق بازی میکردیم ولی همش حس میکردم یکی داره مارو نگاه میکنه . وقتی به امیر گفتم کسی اینجاست گفت نه دیونه شدی .
امیر تقریبا منو لخت کرده بود و داشت بدنمو لیس میزد من حسابی گرم شده بودم . امیر حرف های سکسی میزد و بین حرف از سکس دو نفرش میگفت مثلا من حشری بشم.تو این کار وارد بود

تو چند دقیقه منو کاملا حشری میکرد . امیر ازم خواست کیرشو بخورم . اومد روم کیرشو آورد جلو . براش میک میزدم .راستش حس میکردم زنشم . خیلی باهاش راحت بودم .
امیر تو گوشم گفت میخوام امروز زنم بشی رسما . فکرکردم شوخی میکنه . اومد پامو وا کرد کیرشو میمالید به کوسم بعضی وقتا یه فشاری میداد.
میگفت شوخی نمیکنما . کیروشو کمی حل داد داخل . و فشار میداد . بهش گفتم امیر شوخی نکن . میزنی بدبخن میشما و خیلی جدی میگفت میخوام بزنم .کم کم ترسیدم ازش
اینجوری ندیده بودمش . کم کم من التماس میکردم و اون بیشتر اصرار میکرد . گفتم امیر هر کاری میخوای بکن ولی اینکارو نکن .گفت از کونت خسته شدم کس میخوام .
داشت گریه ام میگرفت . اون که منو میترسوند این بود که امیر هیچ عکس العملی نشون نمیداد . امیر بهم گفت دیگه برام عادی شدی . حتا اگه با کسی دیگه هم باشی برام فرق نمیکنهباید یه کاری کنیم جدید باشه
گفتم هر کاری جز این میکنم.

بعد صدایی از اتاق شنیدم اومد . امیر گفت نترس دوستمه . اینو که گفت فهمیدم چه خبره . گفتم امیر میخوای چیکار کنی . گفت هیچی میخوای کمی هیجانشو زیاد کنیم . میخوایم دو نفری باهات حال کنیم
این حرفش منو خیلی ترسوند . گفتم دستت درد نکنه عشقت این بود که امیر حرفمو با عصبانیت قطع کرد
بهم گفت ببنین حوصله ندارم یا راه میای یا پرده تو میزنم . خشکم زده بود . این اتفاقی نیست که کسی قبلا در مردش تجربه داشته باشه. دوست امیر امیر اومد تو اتاق من با دست سینه هامو گرفته بودم

امیر گفت اگه راه بیای بیشترم حال میکنی دختر سخت نگیر . دو تا کیر در خدمت تو هستن با پرده ات هم کاری نداریم . راستش هم وسوسه انگیز بود هم نمی تونستم قبول کنم . چند دقیقه ای ساکت بودم

که امیر گفت اگه مقاومت کنی فقط درد میکشی در هر صورت ما میکنیمت . راستش از خودم بدم اومد وقتی امیر اینو گفت ولی چاره ای نداشتم .

دوست امیر نزدیک شدو کنارم نشست و سرشو آورد جلو تو گوشم گفت . پشیمون نمیشی . دستشو اورد رون پام رو گرفت . یخ لرزه تو بدنم افتاد که حسش کرد . بعد دستشو آرود جلو تر کسمو گرفت اممیر منو هل داد تا رو تخت دراز بکشم

من چشامو بستم . حس اینکه دو تا دست دارم پاهامو لمس میکنن کمی ترسناک بود .امیر اومد بالاتر شروع کرد خوردن سینه هام دوستشم با کسم بازی میکرد . کمی بدنم گرم شد با خودم گفتم ساناز بیا باهاش راه بیا حداقل خودتم حال کن . یه نفس عمیق کشیدمو خودمو ول کردم . انگار دوست امیر اینو حس کرد و بهم گفت جون اینطوری خوبخ فدات جیگر

امیر به دوستش گفت بیا اینجا ببین رات چه ساکی میزنه . اونم زود لخت شد و اومد روم نشست کیرشو میمالید به لبام . کیرشو فشار میداد داخل منم شروع کردن خوردن اونم هی کیرشو فشار میداد داخل تر
امیر گفت اینجوزی نمیشه پاشو ببینیم عین فیلم ساک بزنه
پاشدم نشستم جلو امیر و دوستشم اومد گفت دوتاشم بگیر دستت . به هر کدوم یه لیس میزدم
کم کم داشتم از ماجرا لذت میبردم . و بیشتر کیرشونو میخوردم .بعد چند دقیقه دوست امیر گفت من طاقت ندارم میخوام بکنمش . راستش حرفاشون بهم بر میخورد . امیر منو بلند کرد و گفت به سمتش خم بشو و کیرشو بخورم و دوستش از پشت چسبوند بهم
نوک کیرشو فشار میداد به سوراخم
امیرگفت تو کشو کرم دارم . اونم آورد و زد به کیرش . به امیر گفت انگشت کنم باز شه امیرگفت نمیخواد بازه سوراخش . راستم میگفت حداقل 30 باری با امیر سکس کرده بودم . اونم از خداخواسته فشارداد داخل
امیرم شروع کرد تو دهنک عقب جلو کردن . راستش تجربه تازه ای بود خیلی حال کردم . که امیر یهو گفت بهش بخواب رو تخت نمی دونی چه بالا و پائینی میره این دختر

من این حالتو خیلی دوست داشتم .و قتی رو کیرشو بالا پائین میکردم پسره داشت دیونه میشد طوری که بی اختیار ارضا شد .امیر منو خوابوند رو دوستش و کیرشو کرد تو سوراخ کونم که حسابی باز شده بود .
عین این فیلم ها تلمبه میزد . هیچ وقت ایمطوری نبود . داشت اذیتم میکرد . دوستش داشت لبامو میک میزد . امیر آبشو خالی کرد تو کونم و روم دراز کشید . راستش تجربه خوبی بود . و بعد اون ماجرا خودم چند بار اون کارو کردم . ولی حسی که به امیر داشتم منو اذیت میکرد . امیر پا شد رفت دوش بگیره ولی دوستش بهم گفت اجازه میدادی یه بار دیگه بکنمت . البته تعارف بود چون در هر حال میکرد .

خودم میرشو دستم گرفتم و رفتم پائین براش بخورم تا بیدار بشه کیر کوتاه ولی کلفتی داشت . کمی زول کشید تا بیدار شه . بعدش گفت میخوام زیرم باشی. یه بالش گذاشت زیر شکمم و شروع کرد فشار دادن
پسره به امیر فحس میداد . و میگفت کسکش عجب کس داری و از این حرف ها وقتی ارضا میشد کشید بیرون ریخت پشتم گرمای آبشو پشتم حس میکردم .

بهم گفت شانس اوردی قرار بود 4 نفر باشیم . منم چیزی نگفتم اونم پا شد رفت دوش بگیره . منم از فرست استفاده کردم لباسامو پوشیدم اومدم بیرون .

امیدوارم خوشتون اومده باشه . شاید بعضی جاها تملق کردم

بعد اون ماجرا زیاد سکس کردم اگه خوشتون اومد بگین تعریف کنم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 81 از 94:  « پیشین  1  ...  80  81  82  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA