انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 82 از 94:  « پیشین  1  ...  81  82  83  ...  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
اولین سکس و دوست پسر نامرد

سلام
خیلی داستان اینجا خوندم واسه همین خواستم مال خودمم بذارم این داستان نیست شاید زیاد سکسی هم نباشه شاید خوشتون هم نیاد اما مینویسم
اسامی مستعار نیست چون میخوام خودم باشم
اسمم نگینه الان 31 سالمه این خاطره مربوط میشه به سال اخر دانشگاه
من توی یه شهر از استان فارس زندگی میکنم سال 83یا 84 بود من سال اخر بودم و توی دانشگاه کار دانشجویی میکردم دوستام موبایل نداشتن اون سالها واسه یه شهر کوچیک یکم زیاد بود _داشتن موبایل_ یه روز توی اتاق کارم بودم دوستام اومدن یکیشون که اسمش ازاده بود گفت نگشن موبایلتو بده من یک تک بزنم داداشم ببینم چیکار میکنه منم دادم تکو زد ثانیه نشد زنگ زد ازاده گوشیو برداشتو گفت بابا خجالت داره هرکی تک میزنه تو فرتی زنگ میزنی اون پرسید این گوشیه کیه ازی هم گفت یکی از دوستام
این گذشت منم دیگه یادم رفت منو دختر خالم چند ماه بعد رفتیم شیراز عید فطر بود دیدم یکی مسیج داد عیدو تبریک گفت سرتونو درد نیارم همین شد اغاز رابطه من با داداش دوستم امین
امین مهندس عمران بود من و اون همو ندیده بودیم با هم دوست شدیم اون غرب کشور کار میکرد شبا از 12 تا 4صبح حرف میزدیم و اون 7 میرفت سر کار ؛کم کم بهش وابسته شدم قرار شد شیراز همو ببینیم (توی مرخصی اون) اخه من خالم اونجا خونه داره که واسه تفریح و خرید میرن توش بیشتر وقتا خالیه قبل اومدن میگفت مبام و ماساژت میدم و از این کس شعرا من اولین بارم بود زیاد توی نخ حرفاش نبودم بیشتر به این فکر میکردم که میبینمش خلاصه من به یه بهانه رفتم شیراز اونم از تهران با هواپیما اومد ساعت 1 شب رسید ادرس دادم اومد دل توی دلم نبود انگار قلبم توی گلوم بود اومد و دیدمش از خودم 1سال کوچیکتر بود گندمی بود با قدی متوسط شاید 175 تقریبا لاغر با ریش بلند چون از سر کار میومد منم قدم کوتاهه 155 با 50 کیلو صورتم گندمی با یه تن سفید سینه هام 75 بودن با باسن تپل و برجیسته چون ایروبیک کار میکردم خلاصه نشست روی مبل منم دراز کسیدم و سرمو گذاشتم روی پاش داشتم یه بازی از بازیای موبایلمو میکردم اونم دست میکشید به دستم به گلوم و یکم سینه هام منم خجالت میکشیدم و دستشو برمیداشتم
یکم که گذشت گفت خستمه بریم بخوابیم منم تو رو یکم ماساژ بدم رفتیم توی اتاق روی زمین به شکم خوابیدم اومد روی رونام دستشو با کرم چرب کرد پیرهنمو داد بالا و شروع کرد به مالوندن کم کم پیرهنو شلوار در اومد بعد از اون ماجرا هرچی فکر میکنم یادم نیست لباسامو چطور و کی در اومد یه وقت دیدم لخت توی بغل همیم و داره منو میبوسه امین اصلا کس لیس نبود حتی نمیذاشت کیرشم بخورم خلاصه منو به شکم خوابوند کیرشو گذاشت لای کونم تا ارضا بشه من که بلد نبودم نمیدونستم باید پامو محکم بگیرم که کیرش در نره یه باره کیرش در رفت و رفت جلو دردم اومد دوباره کیرشو کرد لای کونم زود ابش اومد چون سه ماه بود که به قول خودش حتی ادم هم ندیده خلاصه ابش اومد و من رفتم خودمو بشورم که دیدم وای وسط کسم پر از خونه شستم و اومدم بهش گفتم اون یه نگاه به وسط کونم کرد و گفت نه یه جوش بوده اما هر 2تامون میدونستیم این نیست تا صبح نخوابیدم اونم دلداریم میداد که میام میگیرمت نترس و من به این وعده دلخوش کردم 5 سال با هم بودیم سکس هم کردیم از کس چون من دیگه دختر نبودم اونم هر بار میگفت خرجش با من پول میدم برو بدوز تا اینکه 2سال پیش گفت میخواد زن بگیره یه دختر از دخترای اقوامشون توی تهران چون مدتی بود که توی تهران کار میکرد اما قول داد که پول بده برم بدوزم اما بعدش دیگه جوابمو نداد
من فقط یه بار بهش مسیج دادم که برم بدوزم؟وقتی جواب نداد دیگه بی خیالش شدم اما از ازی خواهرش شنیدم دیابت گرفته و شاید یه روز مجبور بشه پاشو قطع کنه یا کلیشو یا
من توی این 5سال از سکس هیچی واسش کم نذاشتم شاید باور نکنید اما من فقط یه بار ارضا شدم و اون احمق اصلا نمیفهمید که من ارضا شدم یا نه منم روم نمیشد بگم بعد از سکس میرفتم توی دستشویی خودمو میمالیدم تا ابم بیاد سکساس جالب باهاش نداشتم که بنویسم اصلا لذت هم نمیبردم فقط عشق بازیه اولشو دوست داشتم
اما الان 2 ساله که رفته منم تنهام دیگه خونمون نیستم و اومدم شیراز پیش خالم زندگی میکنم
ببخشید صحنه های سکسی نداشت راستش اولش خواستم با اب و تاب بنویسم اما پیش خودم گفتم جرا دروغ بنویسم من که لذتی نبردم پس چیو بنویسم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زندگي جاريست


اسم من حامد هست و ماجراي 3 سال پيش خودم رو مي خوام براتون شرح بدم.
ماجرا از اونجا شروع شد كه در سن 17 سالگي پدر و مادرم توي تصادف ماشين كشته شدند، بعد از اون ماجرا خيلي مشكلات برام پيش اومد چون در اوج جووني حامي هام رو از دست داده بودم و بار زندگيم رو دوش خودم افتاد.
اوايل فكر مي كردم كه اصولا نبايد مشكل خاصي داشته باشم و پيشنهاد زندگي با بقيه فاميل رو رد مي كردم اما بعدش تازه فهميدم تنها زندگي كردن چقدر سخته چون هم بايد ميرفتم مدرسه و هم بايد ميرفتم مغازه ( پدرم اصولا مغازه الكتريكي داشت و سيم كشي داخلي ساختمان انجام مي داد و منم ازش كار ياد گرفته بودم). اوايل خيلي برام سخت بود چون هر شب خسته مي رفتم خونه و هيچي براي خوردن هم نداشتم و مجبور بودم 4 تا چيز رو باهم قاطي كنم و به زور بخورم.
....
4 ماهي رو به همين وضع سپري كردم،‌ديگه همه چيز برام عادي شده بود و با مشكلات كنار اومده بودم. كلاس هام رو هم از تاستون ادامه دادم تا حداقل تافلم رو بگيرم. در حين اينكه كلاس زبانم رو مي رفتم كم كم يه حس عجيبي داشتم نسبت به يكي از دختراي كلاس پيدا مي كردم ولي من كه تا اون روز بچه + بودم و تاحالا با دختري به اون شكلي كه همه مي دونند دوست نشده بودم.
تقريبا 20 روز با خودم كلنجار مي رفتم و نمي دونستم كه چيكار كنم، از يه طرف مي ترسيدم كه اگه برم باهاش دوست شم و كسي بفهمه 1000 تا حرف پشت سرم مي زنند و از طرفي نمي دوستم اين حسم رو چه كارش كنم ولي گفتم اينطوري كه نميشه كه هر شب تو فكرش باشم و هرشب اعصابم خورد بشه براي همين دل رو زدم به دريا و گفتم هرچه بادا باد.
خوب تصميمم رو گرفته بودم كه برم طرفش ولي من يكي كه روم نمي شد برم تو چشماش نگاه كنم و باهاش حرف بزنم براي همين به اساتيد بزرگوار دخترباز كلاس مراجعه كردم و به آموزش و تعليم نزد اين بزرگواران پرداختم و علومي از قبيل رفتارهاي تحريك كننده ، مخ زني و ... پرداختم و موفق به اخذ مدرك ديپلم از اين بزرگواران شدم.
الان ديگه مي دونستم كه چطور سر حرف رو باهاش باز كنم و خودم رو بهش نزديك كنمو تونستم در عرض 1 ماه شماره تلفن و آي دي ياهوش رو بگيرم ( خيلي هنر كردم 1 ماه 1 شماره : دي ) اما بايد موقعيتش هم جور مي شد.
...
2 هفته اي گذشت و ديگه داشتم نا اميد مي شدم تا ايمكه 1 بار مهسا سر كلاس گفت كه چتد تا فيلم مي خواد كسي داره بهش بده؟ منم ديگه داشتم منفجر مي شدم چون آرشيو بزرگي از فيلم و سريال دارم و گفتم چطور فيلمي باشه؟ اونم گفت انيميشن و بهش گفتم بهت زنگ مي زنم تا بيام فيلم ها رو تحويل بدم اونم قبول كرد. وقتي كلاس تموم شد با هيجان پريدم رو پرواز ( تو پرانتز parvaz 225 cc اسپرت شده ) و گازش رو گرفتم و رفتم 20 تا dvd خريدم و رفتم خونه، بهترين انيميشن هام رو با چندتا فيلم كمدي براش رايت زدم و خوابيدم چون ساعت 2 شده بود منم ديگه مثل جنازه شده بودم.
...
فرداي اون روز ظهر كه هوا خيلي گرم شده بود بهش زنگ زدم و گفتم كه فيلم ها آمادس اونم گفت خيلي خب بيا سر خيابون حكيم صهبا و منم گفتم نه هوا گرمه حالتون بد ميشه و اينا كه آدرس خونشون رو با بدخبختي گرفتم( استاد سروش: و از اطلاعات طرف مقابل هر آنچه مي تواني برگير كه روزگاري به كار خواهد آمد) منم كه خيلي خوشحال بودم رفتم دم خونشون ولي حواسم نبود و زنگ خونه رو زدم كه كاش 100 سال نمي زدم (مهسا گفته بود زنگ بزن ميام دم در چون برادرش بهش گير ميده) وقتي كه در باز شد رنگ از رخسارم پريد، 1 پسر كه بيشتر به غول شباهت داشت در رو باز كرد ، داشتم سكته مي زدم چون بدنش كاملا عضلاني بود و 40 سانتي قدش از من بلند تر بود ( من 171سانتي مترم) بعد ها فهميدم اين هموم برادرشه ، منم كه به اته پته افتاده بودم گفتم با مهسا كار دارم اونم يه نگاهي بدي بهم كرد و رفت مهسا رو صدا زد من كه قلبم داشت با سرعت نور مي زد توي گرما نزديك بود غش كنم، فيلم ها رو تحويل دادم و رفتم خونه يكمي واركرافت زدم و خوابيدم.
روز ها از پس هم مي گذشت و من هر روز علاقم به مهسا بيشتر ميشد و به سفارش يكي از استيد بزرگوار با خانواده ي مهسا هم آشنا شدم و طرح رفاقت رو ريختم و با برادرش هم دوست شديم و من هم كه تو دوران بلوغ بودم كم كم به فكر سكس افتادم اما نمي خواستم ريسك كنم و همه چيز رو خراب كنم.
گفتم بايد صبر كنم موقعيت مناسبش جور شه چون خونه ي ما كه هميشه خاليه اما بايد اون رو هم به طرف خودم بكشونم ، براي هيمن همراه علي (برادر مهسا) مي رفتم بدن سازي و توي 2 ماه كل چربيهام رو سوزوندم.
چند هفته اي كارم شده بود رفتن به مغازه و فكر كردن به مهسا! تا اينكه 1 روز ديدم مهسا زنگ زد و با 1 صداي شهوت انگيزي گفت بيا خونمون كارت دارم . منم رفتم ( فقط داشتم به سكس فكر مي كردم)و به خودم گفتم بيا خودش جور شد. رفتم خونه و ديدم مهسا در رو باز كرد و گفت بيا تو كسي نيست( اون 1 تي شرت و شلوارك پوشيده بود جفتش هم نادنجي بود) من ديگه مغزم كار نمي كرد .
گفت برم تو اتاقش، منم رفتم و نشستم و با اينكه مهسا خيلي هيكل سكسي نداشت اما چون من تو اوج شهوت بودم اون رو داشتم لخت تصور مي كردم كه يكدفعه اومد تو اتاق . همين كه اومد تو اتاق ديدم جعبه ابزار آورده و منم ديگه مغزم هنگ كرد كه جعبه ابزار براي چيه؟! گفت خونه رو با آب شستندو بعضي از سيم ها اينا سوخته و گفت توهم كه برق كشي ( از عصبانيت داشتم منفجر مي شدم ولي بروز ندادم) و رفتم مغازه سيم و ... آوردم و همه چيز رو مجاني درست كردم، اصغر آقا ( پدرش) كه اومد اول بد جوري بهم نگاه كرد بعد كه فهميد دارم چيكار مي كنم رفت تو اتاقش. اونروز گذشت و منم با عصبانيت تمام برگشتم خونه و خوابيدم.
.........
1 ماه گذشته بود منم ديگه نمي تونستم تحمل كنم و گفتم همين هفته بايد مهسا رو براي خودم جورش كنم. ( تا اون زمان خيلي با مهسا صميمي شده بودم و درباره ي هر موضوعي با هم حرف مي زديم) .
براي همين به مهسا زتگ زدم گفتم تو اين هفته براي شام بيا خونه ما ( و پدر مادرتم هر طوري هست بپيچون مي خوام باهم باشيم) اون اولش يكمي ناز كرد و آخرش گفت كه امشب اونا خونه نيستند و خونه ي يكي از قوام براي شب نشيني رفتند و مهسا هم براي اينكه درس بخونه خونه مونده و گفت كه مياد
من هم همه چيز رو مرتب كردم و 1 شام اساسي درست كردم( آشپزيم ديگه خوب شده بود) و رفتم حمام و با هرچي كرم و تيغ و اينا بود افتادم به جون خودم و خودم رو تميز تميز كردم.
ساعت 6:30 زنگ خونه رو زد منم رفتم در رو باز كردم اول با هم دست داديم و تعارف كردم كه بياد داخل . امد داخل رفتيم توي حال نشستيم و من ازش پذيرايي كردم و رفتم يكي از فيلم هام رو گذاشتم كه ببينيم ( خوب مي دونستم چه فيلمي بزارم- 1 فيلم كه پره صحنه هاي .. ).
فيلم شروع شد 20-30 كه گذشت حشر من زد بالا ديگه كيرم (16 سانته) داشت مي شكست و وقتي چشم هاي مهسا رو ديدم فهميدم كه اون هم رفته تو حس، خودم رو بهش چسبوندم و دستم رو گذاشتم روي شونه هاش ، به محض اينكه اين كار رو كردم مهسا چند ثانيه اي زل زد به من و نا خداگاه لبام رو گذاشتم رو لب هاش و شروع كردم به خوردن لباش ديگه خيالم راعت شده بود كه امشب رو با هميم. با ولع تمام لب هاي هم رو مي خورديم و من هم دستم رو توي موهاش مي كشيدم و آروم تا كمرش مي بردم ، حس عجيبي داشتم بعد از اينكه كلي از هم لب گرفتيم اروم آروم دستم رو بردم روي سينه هاش و سينه هاش رو مي مالوندم، يكمي خجالت مي كشيد از حركاتش معلوم بود، من هم آرو آروم دكمه هاي مانتوي مهسا رو باز كردم و زبونم رو روي سينه هاش مي كشيدم اينكا رو خيلي آروم انجام مي دادم تا ناراحت نشه اون هه همزمان با من دستش رو روي كيرم مي كشيد و از زير شلوار مي مالوند كيرم رو خيلي خوشم ميمد وقتي سينه هاش مي خوردم ، كم كم لباس هاش رو در آوردم رفتم طرف كسش ، باره اولم بود كه كس رو لمس مي كردم ،‌شروع كردم كسش رو خوردن اون هم خيلي سريع نفس نفس مي زد و ناگهان ديدم لرزيد و عضلاتش يكم سفت شد فهميدم ارضا شده، منم آروم كنارش خوابيدم و بهش مي گفتم كه دوسش دارم و ازش لب مي گرفتم كم كم حالش جا اومد و بلند شد ، هيچ حرفي به هم نمي زديم ( شايد خجالت مي كشيديم ) آروم كيرم رو گذاشت توي دهنش و شروع كرد ليس زدن من خيلي لذت مي بردم از اين كارش و انم سريع تر ساك مي زد تا اينكه آبم داشت ميومد و بهش گفتم ولي اعتنايي نكرد و تمام آبم رو با فشار تمام ريختم تو دهنش ، ديگه نمي تونستم تكون بخورم . روي كاناپه ولو شدم.
كم كم بلند شدم مي خواستم بكنمش ديگه، رفتم از اتاق كرو و اسپري رو آوردم ( با اينكه با زن هاي توي فيلم سوپر خيلي فرق داشت ولي داشتم به شدت حال مي كردم) شوراخش رو با كرم ليز كردم و آروم آروم كيرم رو روي سوراخش مي كشيدم خيلي حشري شده بود و گفت خودش رو يكم جلو عقب كرد كه يعني بكن توش ديگه كس كش : دي منم آرو كيرم رو فشار دادم ديدم خيلي دردش مياد براي هميد يكمي پاهاش رو باز كردم و آروم آروم كردم توش . كيرم داشت از فشاري كه بهش وارد ميشد مي شكست و اونم درد داشت. يه دفعه ديدم كيرم كاملا توي كونشه و آروم شروع كردم تلمبه زدن اوايلش نمي شد سريع بزنم چون تنگ بود و اونم دردرش مي اومد ، بعد از 3-4 دقيقه كم كم سريع تلمبه مي زدم تا اينكه آبم داشت ميومد و منم كه نتونستم بكشم بيرون آبم رو ريختم توي كونش. همزمان اون هم ارضا شد. خيلي حال كرديم. ساعت تقريبا 9 بود. با هم رفتيم حمام و اونجا كلي از هم لب گرفتيم و حرف هاي رمانتيك زديم. اين اولين سكس زندگي من بود. 2 ماه بعد هم رفتم خواستگاري و اونا هم قبول كردند و تا 3 ماه بعدش جشن عروسي رو به راه انداختيم. چه حالي ميداد شب عروسي ( هرچي كونش تنگ بود، پرده ش راحت پاره شد). الان هم داريم به خوبي و خوشي با هم زندگي مي كنيم، البته مشكلاتي هم داريم ولي به خاطر هم نا ديدش ميگيريم.
اميدوارم خوشتون اومده باشه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
از کلاس شنا به حموم دفتر


سلام اساتید من اولین داستانمو براتون مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد :
من الان 30 سالمه ولی این قضیه ماله حدودا 5 ساله پیشه
من دفتر تبلیغات داشتم توی تهرانپارس ، از منشی دفتر تا بازاریاب ها هر کدوم یه داستانی برای خودش داره ولی اول میخوام از دوست دخترم ( ماندانا ) براتون بگم . تابستون 5 سال پیش برای اینکه با ماندانا بتونیم بیشتر با هم باشیم تصمیم گرفت اسمشو کلاس شنا بنویسه بعد چند جلسه که واقعا رفت کلاس که کسی بهش شک نکنه یه روز اومد دفتر من ، من هم از منشیم خواستم اون روز زودتر بره بازاریاب ها هم بیرون دفتر مشغول گرفتن سفارش بودن
پاول که اومد دفتر از اینکه دید کسی دفتر نیست یه کم قیافه گرفت چون تا اون روز فقط تا حد لب یا آخرش مالیدن سینه هاش اونم تو ماشین بود خلاصه بعد کلی مخ زدن گفتم داره دیر میشه میخوای برای اینکه رفتی خونه کسی بهت شک نکنه برو تو حموم دفتر مایو و سرو بدنتو خیس کن چون موهات بلنده میفهمند که خیس نشده از من اصرار از اون انکار بهش گفتم تا من میرم یه چیزی بخرم بخوریم تو هم برو تو حموم بالاخره قبول کرد من رفتم با آسانسور پایین بعد 2 دقیقه برگشتم بالا در رو که باز کردم رفتم سراغ حموم جای همهتون خالی دیدم انگار یه حوری بهشتی زیر دوشه دیگه مهلتش ندادم شلوار و تی شرتمو دراوردمو رفتم تو اول ناز میکرد بعد یواشی رفتم تو لبو سینهو یواش یواش رفتم پایین دیدم نانازش داره باهام حرف میزنه بغلش کردم همون طوری خیس اومدیم رو مبل تا دلتون بخواد همه جاشو خوردم دیگه داش دیوونه میشد میگفت بیا دیگه دیوونم کردی شورتمو دراوردم شروع کرد به ساک زدن دیدم بابا طرف حرفه ای مادر قهبه رو نمیکرده گفتم بخوابو وصیت کن کرمو از کیفش دراورد سوراخو چرب کردمو آروم آروم کلشو دادم تو یه کم تکون تکون خورد که نکن دردم میاد گفتم میخوام پارت کنم از ساک زدنت معلومه چی کاره ای چند دقیقه ای قشنگ از عقب تلمبه زدم گفتم تو بیا بشین رو کیرم گفت ببین من تو اسب سواری اپن شدم ولی کسی نمیدونه گفتم دمت گرم من هم به کسی نمیگم فقط بخواب که کیرم داره میترکه آقا گذاشتم تو کسش انگار کردم تو تنور منو سفت بغل کرد فشارم میداد منم دیگه نمیدونستم چه جوری بکنمش یه کم که از کس کردمش اه و اوهش رفت بالا بازو هامو چنگ زد یه تکونی خوردو ارضا شد من از ارضا شدنش کلی حال کردم کیرمو دراوردم آبمو پاشیدم رو شیکمو سینه هاش چند دقیقه رو هم ولو بودیم گفت من تو حموم خودمو بشورم برم دیرم میشه گفتم برو منم الان میام رفت و منم رفتم تو یکم که همدیگرو میشستیم و یا به نوعی میمالوندیم دوباره دیدم کیرم داره بلند میشه گفتم یهکم برام ساک بزن شروع کرد به ساک زدن اونم از نوع حرفه ای دوباره که کیرمو بلند کرد گفتم خم شو و دستتو بزار روی شیر آب دوباره کردم تو کس نازشو چند دقیقه ای تلمبه زدم حسابی حال میکردیم دیگه بعد از اینکه آبم اومد اومدیم بیرون و اون رفت بعد از 5 روز پسر خالش نامزدش کردو دیگه پیشم نیومد فقط چند بار تلفنی باهاش صحبت کردم خیلی دلم براش تنگ شده دوست دارم یه دفعه دیگه اون کس و کون نازشو بکنم . اگه ماندانا جان این داستانو خوندی بهم زنگ بزن هنوز هلاکتم .
دوستان سعی کردم قضیه رو همون جوری که بود براتون بنویسم اگه خوب بود بگین تا از منشی و بازاریاب ها هم براتون بنویسم اگر هم بد بود خواهشن فحش ندهید نظرتون رو بگید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
سمانه

سلام الان که دارم این خاطره رو واستون تایپ میکنم 9 ماه از این موضوع میگذره راستی اسمم پیامه 27 سالمه و اهل یکی از شهرهای ساحلی مازندرانم.
موضوع از اینجا شروع شد که به درخواست یکی از دوستام به اسم نیما تو یه بعد از ظهر گرم و آفتابی با ماشین من بریم تو یکی ازکوچه های خلوت شهرمون تا یکی از دوست دختر هاشو سوار کنیم که نیما با دوستش برن صندلی عقب ماشین بشینند و با هم لاس بزنن منم در نقش راننده اینا رو تو شهر بچرخونم آخه شیشه های ماشینم دودیه و زیاد داخل ماشین از بیرون دید نداره ،این طور که نیما بهم گفته بود سمانه رو به سختی میبرد مکان آخه سمانه تازه از شوهرش جدا شده بود و یه پسر 3 ساله داشت که با هم تو خونه مادرش با خانوادشون زندگی میکردن و از اون جائی که سمانه از شوهر قبلیش خیلی میترسید جرات آزادانه بیرون گشتن رو به اون صورت نداشت،بگذریم.



من و نیما اومدیم سر قرار تو ماشین نشسته بودیم و نیما در مورد سمانه صحبت میکرد منم بیشتر از حرفاش تو فکر فرو رفته بودم ،نیما دوست دختر زیاد داشت میشه گفت هر روز رو با یکی میگذروند با سمانه هم تو خیابون آشنا شده بود و شمارش رو به سمانه داده بود ،از رفتار نیما مشخص بود که خیلی با اخلاق سمانه حال نمیکنه آخه اصلا دوست نداشت زمانش رو با یه زن یا دختر به لاس زدن بگذرونه یا اینکه ناز دختره رو بکشه تا طرف بیاد مکان،خیلی عجوله، نیما حداکثر 2یا 3 بار با طرف حرف میزنه و اگه دختره اومد مکان که هیچ و الا دکش میکنه و میره سراغ یکی دیگه.
سمانه...
شاید باور نکنید اما خودم وقتی سمانه رو دیدم باورم شد حرفای نیما راسته ،خیلی ازش تعریف میکرد میگفت با اینکه با خیلی ها تا الان سکس داشته اما تا حالا به همچین کیسی مثل سمانه بر نخورده.
من غرق فکر بودم هوا هم خیلی گرم ،کولر ماشین روشن و نیما واسه خودش حرف میزد تا سمانه بیاد،تاری چشمم به سمت ورودی کوچه بود که حرکت یه زن از ابتدای کوچه دید چشمم رو واضح کرد و از فکر منو کشوند بیرون ،از دور یه زن معمولی دیده میشد اما جلوتر که می اومد راه رفتنش توجه منو بیشتر به خودش جلب میکرد دیگه نزدیک شده بود ومن باورم نمیشد که این زن سمانه است واسه همین از نیما پرسیدم خودشه ؟اونم با سر جواب داد آره و رفت پائین و پشت سر من نشست،واقعا تو یه لحظه دیدن سمانه محو زیبائی صورتش شدم که باعث شد اندامش به دیدم نیاد،صورتش مثل قرص ماه ،پوست سفید،لپ های برجسته و گوشتی چشمای بادومی وکوچیک با مردمک های درشت ،موهای قهوه ای ،لبهای کوچولو و قرمز خیلی آرایش کمی داشت اما واقعا زیبا بود تو یه چشم به هم زدن دیدم تو ماشین نشسته ،دیدن سمانه منو غرق هیجان کرده بود که صدای زنانه و آرومی گفت سلام .جواب سلام دادم و احوالپرسی کردم و نیما باهاش خوش وبش کرد و بهم گفت راه بیفت.


آینه وسط ماشین رو رو صورت سمانه تنظیم کردم و تو اطراف شهر پرسه میزدیم ،من تو خیال خودم بودم و نیما حسابی سمانه رو گرم کرده بود و ازش لب میگرفت و دستش رو لای پاها و سینه های سمیرا میکشید منم از تو آینه یواشکی هر چند دقیقه یه نگاه مینداختم و هی کیرم سفت میشد و ول میکرد.نیما هم هر چقدر به سمانه اصرار کرد که بریم مکان سمانه قانع نشد و یه ضد حال اساسی به نیما زد.برگشتم تو شهر و رفتم تو یه کوچه خلوت دیگه که سمانه رو پیاده کردم، باز هم از دیدن هیکل فوق العاده سمانه که زیر یه مانتو مشکی و چسبون نازک خودنمائی میکردهیرت زده شده بودم آخه زیبائی صورتش اجازه ی دیدن هیکلش رو نداده بود .به نظر قدش 170 سانتی میشد با بدن تپل و پوست سفید و باسن برجسته ،طوری هم راه میرفت که دل از آدم میبردواقعا بی نظیر بودسمانه صورت منو ندیده بود چون صورتم رو به سمتش اصلا نگرفتم و فقط صدامو میشنید.اون روز گذشت ...
من هر کاری کردم نتونستم از فکر سمانه بیام بیرون تو این مدت هم از نیما خبری نبود آخه واسه پیدا کردن کار رفته بود کرج خونه خواهرش و یه 2 ماهی هم اونجا موند.دیگه فکر کردن به سمانه آزارم میداد و از اونجائی که نیما آدرس خونه سمانه رو بهم قبلا گفته بود همیشه مسیرم رو به سمت خونه سمانه عوض میکردم و یه دوری اونجا میزدم تا شاید بتونم 1 بار دیگه ببینمش که همین طور هم شد و 3-4 باری سمیرا رو دیدم کنار خیابون که داره تاکسی میگیره بره تو شهر منم پشت سر تاکسی تا وقتی که پیاده شه میرفتم که بیشتر ببینمش.


غروب بود وهوا آروم آروم به سمت سیاهی شب میرفت و من تو مسیر خونه سمانه یهو راه رفتن یه زن کنار پیاده روتوجهم رو به خودش جلب کرد ،بله سمانه بود کمی ازش فاصله گرفتم دیدم داره میره تو سوپر مارکت منم از این فرصت استفاده کردم و دل و زدم به دریا زنگ زدم به نیما بهش گفتم یه خواهش دوستانه ازت بکنم گفت تو جون بخواه بهش گفتم اجازه میدی من به سمانه درخواست دوستی بدم؟گفت این چه حرفیه من با سمانه 1 ماه میشه که تموم کردم و حوصلشو ندارم مکان نمیاد ومنم وقت لاس زدن ندارم گفتم باشه پس مشکلی نداری گفت به هیچ وجه امیدوارم بتونی مخش و بزنی...
سمانه خیلی وقت ها پیاده روی میکرد و گاهی با تاکسی میرفت تو شهر اون روز هم از شانس خوبم حس پیاده روی بهش دست داده بود و از سوپری اومد بیرون به سمت خونشون راه میرفت منم با فاصله ازش منتظر یه جای تاریک تر و خلوت تر تعقیبش میکردم که دیدم یه کوچه جلوتره و سر کوچه تیر چراغ برق نداره و تاریکه ،آسفالت ورودی کوچه سنگ فرش پیاده رو رو قطع میکرد منم دقیقا رفتم جلو مسیرش و شیشه ماشن و دادم پائین تا اومد رد شه بهش گفتم خانوم یه لحظه میشه وقتتون رو بگیرم؟اونم یه نگاه تند تو چشمام انداخت و خواست بره که من دوباره ازش خواهش کردم دیدم توجه نمیکنه التماسش کردم یه لحظه ایستاد و بهم گفت حرفتو بزن گفتم خانم من 2-3 ماهه دنبالتم و هرجا میری پشت سرت میام اما تو حواست به من نیست حتی روزهایی که میری سر خاک پدرت منم میام اون نزدیکی ها میشینم و بهت نگاه میکنم اینو که گفتم گفت چی میخوای گفتم میشه شمارمو به شما بدم تا کمی آشنا شیم با هم؟ اونم که همش با توجه و تند به این طرف و اون طرف نگاه مینداخت که کسی نبینتش گفت بگو شمارتو منم شمارمو گفتمو اون تو گوشیش نوشت و رفت ،



1 -2 ساعتی دل تو دلم نبود و استرس زنگ نزدنش فکرمو مشغول کرده بود تو اتاقم رو تختم دراز کشیده بودم و صدای آهنگ از اسپیکر های کامپیوتر همه فضای اتاق رو گرفته بود ،گوشی رو گذاشته بودم زیر بالشم که اگه زنگ زد ویبره گوشیم بیدارم کنه که همین اتفاق افتاد یه شماره غریبه رو صفحه گوشی تماس گرفته منم جواب دادم که اول صدایی نمی اومد بعد چند بار الو الو گفتن یه صدای ظریف و زنانه گفت الو آقا پیام؟گفتم سمانه خانم شمائید؟گفت بله خودمم
از اون شب دیگه آروم آروم رفتم تو زندگی خصوصی سمانه و خودمو بهش چسبوندم اونم از من خوشش اومده بود و من تونستم اعتمادش رو جلب کنم از این آشنائی و ارتباط 4 ماه گذشت که تو این مدت با ماشین من چند بار با هم رفتیم دور دور که همیشه سمانه بهم میگفت احساس میکنه منو میشناسه اما من سر بحث رو عوض میکردم.
یه شب رو تختم دراز کشیده بودم و فقط شرت پام بود وبا سمانه اس ام اس بازی میکردم کاملا اس ام اس های سکسی مون اوج گرفت منم کیرم از تو شورتم داشت میزد بیرون آخه خیلی وقت بود که سکس نداشتم و این موضوع و مخ زدن سمانه اجازه نمیداد کار دیگه ای انجام بدم .به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت نزدیک به 2 صبحه بازم دلم رو زدم به دریا تو آخرین اس ام اس های اون شب بهش گفتم سمانه جان میشه فردا بعد از ظهر جیم کنی از خونه با هم بریم تو یه خونه کمی با هم لاس بزنیم ؟بهش بر خورد اما خیلی بهش اصرار کردم نمیدونم شاید خستگی و خواب آلودگی باعث شد قبول کنه که گفت باشه اما قول بده کاربه جای باریک کشیده نشه که هر دو مون پشیمون شیم منم از خدا خواسته گفتم قبوله تو فقط بیا من بهت قول میدم که از من خطائی سر نزنه.


تا صبح از هیجان خوابیدن کنار سمانه و کشیدن نقشه های مختلف خوابم نمیبرد،قرارمون ساعت 4 عصر بود من هم از ظهر رفته بودم بیرون و کاندوم و ترامادول و سیگنافیلد دست و پا کردم که این فرصت طلائی از دستم نپره .
قرص ها رو خورده بودم و تو شهر پرسه زدم یک ساعتی گذشت دیدم چشمام قرمز شده کیرمم هم سفت شده انگار توش قلب در آورده و نبض داره .اثرات قرص ها زده بود بالا داشتم دیوونه میشدم که سمانه زنگ زد بهم گفت کجائی منم گفتم تو کجائی که بیام دنبالت ،آدرس رو داد سوارش کردم و رفتیم به خونه ای که رزرو کرده بودم نگهبان هم داشت که خیلی هم بهش سفارش کرده بودم هوامو داشته باشه آخه دختره حسابی ترسوء.
رفتیم تو خونه سمانه دل تو دلش نبود خیلی میترسید آرومش کردم بهش گفتم که خونه نگهبان هم داره خیالش راحت شد رفت نشست رو مبل منم نشستم کنارش کمی با هم صحبت کردیم دستش تو دستم بود و نوازشش میدادم آروم آروم به رون پاش دست میکشیدم لب هامو به لبهاش نزدیک کردم دیگه داشت کم کم گرم می شد که لبهامو و گذاشتم رو لبهاش شروع کردم به مکیدن و لب گرفتن یه 10 دقیقه ای رو ازش لب گرفتم و یه نگاه به صورتش انداختم دیدم لپ هاش گل انداخته،از نگاهم خجالت کشید اما من به روی خودم نیاوردم ودو تا دستش رو گرفتم و کاری کردم بلند شه خودش که نمیدونست چه اتفاقی داره میافته اما من فکرام تموم نمیشد و هر لحظه تو ذهنم یه نقشه واسه این زن زیبا و خوش اندام میکشیدم.


دستاش و کشیدم سمت خودم و کاری کردم که رو پاهام یه وری بشینه اول که اصلا قبول نمیکرد و بهم گفت مگه قول نداده بودی که کار بدی نکنی منم یه لبخند بهش زدم و گفتم تو لباس تنته منم لباسام تنمه دیگه نشستن رو پاهای من حشریت نمیکنه عزیزم من فقط میخوام کمی آرامش بگیرم با خجالت زیاد نشست رو پاهام ،نمیدونید چه حس باحالی داشت برخورد باسن گرد و قلمبه و فوق العاده نرم سمانه به پاهام دیگه کاملا سفتی کیرم رو احساس میکرد منم دستهامو دور کمرش قلاب کردمو ازش لب میگرفتم و هر از چند گاهی دستمو به قسمت داخلی رون پاهاش میکشیدم و نوازشش میکردم ،معلوم بود که خیلی خوشش اومده بود اثرات قرص ها هم دیگه کلافه ام کرده بود احساس سنگینی هم داشتم انگار سرم میخواست بترکه و چشمام سوزش عجیبی داشت،دیگه تحمل نداشتم دستمو گذاشتم رو باسنش و محکم فشارش دادم به خودم که سر کیرم دقیقا افتاده بود رو سوراخ کونش میخواست خودشو تکون بده که دستهام جوری قلابش کرده بود که نمیتونست تکون بخوره شروع کردم به لیسیدن زیر چونش و لب گرفتن و مالیدنش تو همین حال زبونمو گذاشتم تو دهنش و چرخوندم اونم محکم از رو هوس زبونمو گاز گرفت و یهو صداش در اوم بلند گفت اوووف منم لحظه رو غنیمت دیدم و بلندش کردم سمانه کاملا خیس شده بود و هوس از صورتش میبارید و کاملا احساس میشد که اون الان تحملش از من کمتره و منتظره بهش بگم لباسشو در بیاره منم بدون خجالت مانتوشو در اوردم و شالشو از سرش کشیدم واقعا فوق العاده بود چیزی که میدیدم تو این زمان مکس کردن اشتباهه واسه همین پیراهن و شلوار خودم رو هم در اوردم



سمانه که اصلا حرف نمیزد و چشماش منتظر دیدن یه چیز بود بردمش رو تخت حسابی باهاش ور رفتم آروم آروم شلوار استرجش رو کشیدم پائین که دیدم خودش بلند شد و لخت مادر زاد شد خجالتش خیلی کمتر شده بود و هوسش 100 برابر به پشت خوابوندمش و شصت پاشو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم مکیدن اومدم بالا تر رون پای سفید و تپل و نرمش و لیسیدم ،زبونمو گذاشتم رو کسش وایییی خیس و داغ و کوچولو انگار تا حالا تو این کس کیر نرفته بود نفس هاش تند تند شده بود و لیسیدن امونش رو بریده بود شرتمو کشیدم پائین دستشو گذاشتم رو کیرم از لمس سفتی کیرم هوسی تر شده بود بهم گفت بخورمش منم از خدا خواسته گفتم اگه بدت نمیاد بخورش نذاشت حرفم تموم شه که کیرمو تا ته گذاشت تو دهنش و خیسش کرد و یه جوری ساک میزد که لذتش رو نمیشه به زبون گفت تاثیر قرص ها باعث شد که آبم دیر بیاد هم نعشه بودم هم داغ داغ ای کاش اون لحظه زمان استاپ میخورد نمیتونستم بهش بگم دیگه ساک نزنه اما ولع گائیدن کس وکونش امونم نمیداد بهش گفتم میشه به پشتت بخوابی اونم همین کا رو کرد منم پاهاشو گذاشتم رو شونه هام و با سر کیرم آروم میکشیدم به خیسی کسش سر کیرمو گذاشتم تو ش ،فشار دادم که دیدم صداش داره میره بالا بهم گفت آروم تر بزار خیلی کلفته منم خون جلو چشمامو گرفته بود اما واسه اینکه خاطره بدی از سکس اولمون نداشته باشه کارامو آروم انجام میدادم دیگه تا ته کیرمو کرده بودم توش و شروع کردم تلمبه زدم و اونم آخ واوف میکرد و منو حشری تر حسابی تو این حالت خوش گذروندیم و بهش گفتم سمانه جان میشه از پشت هم سکس کنیم با خجالت بهم گفت سکس از پشت رو بیشتر دوست داره گفت درد پشت لذت بخش تره فقط آروم آروم بکن توش که اولش اذیت نشم گفتم چشم



یه بالش گذاشتم زیر شکمش کونش قمبل شده بود واقعا کون گرد و بزرگ و نرمی داشت منم عاشق سکس از پشتم ،نشستم روی رون پاش طوری که سر کیرم افتاده بود جلو سوراخ کونش انگشتم رو خیس کردمو یه 10 دقیقه ای با سوراخ کونش ور رفتم و سمانه میگفت جانمی اوووووففف
حالا شصتمو خیس کردمو ور رفتم با سوراخ کونش دیگه جا باز کرده بود.
یه تف انداختم رو سوراخ کونش و سر کیرمو آروم کردم تو کونش دیدم صداش در اومد و التماس میکرد یواش بزار پیام ،دیدم آب دهنم جواب نمیده یه تف دیگه انداختم و سر کیرمو کردم توش و آروم عقب جلو میکردم یه چند دقیقه هم تو کونش نگه داشتم کیرمو اونم کلفتیشو احساس میکرد که انگار دردش کمتر شده بود منم تلمبه هامو تند تر کردم و صدای آخ و اوخ سمانه دیونه ترم میکرد با یه حرکت کیرمو تا ته کردم تو کونش و دستمو از زیر گذاشتم رو کسش یه جیغ کشید و منم لذت سوراخ تنگش و نرمی کونش از خود بیخودم میکرد درد کونش که کم شد سمانه خواست چهار دستو پا بشینه منم بهش گفتم هر جور راحتی حال میکنیم نشست و منم با یه ضربه کیرمو تا ته کردم تو کونش سمانه هم جیغ میزد و میگفت بکن پاره ام کن جرم بده منم به کونش چنگ مینداختمو شلاق میزدم و گاهی گیس بلندشو میکشیدم و تلمبه میزدم و تا ته فرو میکردم .



تو همین حال سمانه بلند جیغ زد و به خودش لرزید و رو شکمش خوابید ،ارضا شده بود خیلی خوب هم ارضا شده بود مکسی کردمو بهش گفتم دو طرف کونش و نگه داره حالا کونش باز شده بود منم تا ته میکردم توش و در می آوردم .کونش و بیخیال شدم تو همون حالت گذاشتم تو کسش نا نداشت جیغ بزنه اما من یه ربعی کسشو گائیدم حس کردم آبم نزدیک اومدنه از جام پا شدم اونم دو زانو نشست گفتم آبمو میخوری گفت بدم نمیاد جلو صورتش با کیرم ور رفتم و لحظه ارضا شدنم گذاشتم تو دهنش و همشو خالی کردم توش همشو با یه حرکت خورد حتی نشد ببینم آبم چه رنگیه بهش گفتم حداقل یه قطرشو بهم نشون میدادی من بدونم ارضا شدم دیگه..با هم خندیدیم یه نیم ساعتی رو خسته و له شده همو بغل کردیم و چرتی زدیم و بلند شد خودشو تمیز کرد و منم یه آبی به صورتم زدم اما قرمزی چشمم و سردردی که از عوارض قرصا بود تا فرداش تو بدنم موند.البته هنوز رابطمون ادامه داره...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
حس آرامش

سلام.با اسم مستعارم هلن و پارتنر من با اسم مستعار علی و این داستان از اسفند 92 شروع شد.
با سایت که اشنا شدم خیلی وقتها با خوندن داستان خود ارضایی میکردم. یکبار یک نفر تو این سایت بهم پیام داد و ایدی یاهوشو داد و خواست سکس چت کنیم. منم گفتم خوب اینطوری اون منو نمیشناسه و من هم احساس خوبی پیدا میکنم. علی همسن من بود.ما 3 بار با هم سکس چت کردیم و من بار آخر بهش وب دادم تا اینکه گفت میخوام بیام پیشت.اولش ترسیدم ولی بالاخره قرار شد همدیگرو ببینیم به این شرط که هیچ سکسی بین ما نباشه. یکروز که تنها بودم علی اومد پیشم.یک مرد با شخصیت و متین. بعد از پذیرایی هر دو ساکت شدیم اون خیلی معذب بود و من هم نمیدونستم از چی حرف بزنم.تا اینکه ازم خواست کنارش روی کاناپه بشینم. وقتی پیشش نشستم دستامو گرفت تو دستش.خیلی داغ بود و دستاش عرق کرده بودن.بعد یک دستشو انداخت پشتم و منو به خودش نزدیک کرد و لبامو بوسید.با این کارش انگار یک چیزی تو تموم تنم جریان گرفت.هر لحظه ای که میگذشت من داغتر میشدم تا اینکه کنترلمو از دست دادم و رفتم رو پاهاش نشستم . خودمو محکم به کیرش که از رو شلوار بزرگ شدنشو حس میکردم میمالوندم تا اینکه یک حسی بهم گفت که کارم اشتباهه.ازش خواستم تموم کنه و ادامه نده.اونم زود خداحافظی کرد و رفت.رابطه من و علی اینترنتی ادامه داشت تا اینکه دوباره تو اسفند تصمیم گرفتیم همدیگرو ببینیم...


عصر اون اومد پیشم و لی اینبار از همون دم در منو گرفت تو بغلش و لباشو گذاشت رو لبام.منم دستامو حلقه کردم دور گردنش اونم اول لبامو خورد و بعد زبونش و کرد تو دهنم و دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو به خودش میفشرد جوری که کیرشو حس میکردم. بعد ولم کرد و ومد رو کاناپه نشست بعد از خوردن چای، دستشو گرفتم و بردمش تو اتاق..دراز کشیدم لباش رو لبام.دستاش روی سینم که گاهی هم میکشید لای پام.قبلا تو سکس چت بهم گفته بود دوست داره من با خودم ور برم و اون تو این حالت منو نگاه کنه. منم شروع کردم با کسم ور رفتن. مثل دیوونه ها نگام میکرد و این بیشتر حشریم میکرد.به کمک هم لباسامون رو کامل در اوردیم . باورم نمیشد سرشو برد سمت کسم و شروع کرد به خوردن کسم.وای این اولین باری بود که این حسو تجربه میکردم.با زبونش با چوچولم بازی میکرد بعد لبای کسمو میمکید.زبونشو کرد توی کسم.دیگه انگار تو این عالم نبودم.منم کسمو فشار میدادم تو دهنش اونم تا ته زبونشو کرد تو کسمو ابمو میخورد. تا اینکه من تو همین وضعیت ارضا شدم. بعد 69 شدیم. من اول یک لیس به تخماش زدم و بعد یک لیس از زیر تخماش تا سر کیرش. زبونمو کردم تو سوراخ کوچولوی سر کیرش و ابشو لیسیدم.





کیرشو کامل کردم تو دهنم و شروع کردم به مکیدنش.گاهی کیرشو از تو دهنم در میاوردم و یک لیس میزدم و دوباره شروع به خوردن و مکیدن میکردم. علی هم با دهنش با کسم ور میرفت. گاهی چوچولمو میلیسید گاهی هم با زبونش تو کسم میکرد. بلند شد و کاندومی رو که خریده بود از جیبش در اورد و بازش کرد.سریع کشید رو کیرش و خوابید به پشت منم رفتم رو کیرش نشستم و بالا پایین میکردم.همه وجودم داغ داغ بود.علی هم عرق کرده بود.بعد خواست مدل داگی بخوابم . منم داگی خوابیدم اونم یکهو با فشار کرد تو کسم.صدای عقب جلو کردن کیرش تو کس خیسم دیوونم میکرد.میخواستم جیغ بکشم ولی میترسیدم همسایه ها صدامو بشنون.صدای نفس کشیدنمون تند تر و تندتر میشد. ازم خواست که با چوچولم بازی کنم منم سرمو فشار دادم تو بالشت و با یک دست با چوچولم ور میرفتم که یکدفعه یک جیغ کوچولو کشیدم و هر دوبا هم ارضا شدیم.
کمی تو بغلش دراز کشیدم اما خیلی گرسنم شده بود زنگ زدم تا غذا بیارن.بعد از خوردن شام دوباره بوسه و لب گرفتن شروع شد. دلم دوباره سکس میخواست. دستمو گذاشتم رو کیرش باهاش ور رفتم.علی هم شروع کرد با کسم بازی کردن.اینبار اون دستمو گرفت و برد تو اتاق.دراز کشیدیم .دوباره کاندوم کشید رو کیرش.منو کمی به پهلو چرخوند.یک پامو محکم با دستش به عقب کشید و نگهداشت.بعد کرد تو کسم.





وای خیلی این پوزیشن بهم حال میداد. دیگه دست داشتم حرفای سکسی بزنم. گفتم علی کسمو بگا.منو بکن.کسمو. کس هلنتو. بگا منو. با کیرت منو بگا.اونم میگت دارم میکنمت.میگامت.کستو جر میدم. و تلمبه هاشو محکمتر و تندتر کرد تا اینکه ابم اومد.موقع ارضا شدن خودمو سفت کردم جوریکه علی نمیتونست زیاد تکون بخوره.کسمو هم دور کیرش تنگ کردم. نفسم بند اومده بود.قلبم داشت از حرکت وامیستاد.دستشو محکم گرفته بودم و نمیذاشتم تکون بخوره تا کاملا ارضا شدم. حالا نوبت علی بود شروع کرد تند تند تلمبه زدن. دیگه پای چپم که با دستش نگه داشته بود درد گرفته بود.تا اینکه با یک تلمبه محکم ابش اومد.
بعد اروم کنارم دراز کشید.تو بغلش بودم.حس زیبایی داشتم.یک حس سبکی و ارامش.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
وصال شیرین

با سلام خدمت دوستان عزیز
خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم بهترین اتفاق زندگی من بود که به دو سال پیش برمیگرده
من شروین اونوقت 25 ساله دانشجو ارشد دانشگاه تهران بودم خودم اهل کرمانشاه هستم من از همون اول خابگاه نرفتم بابام یک واحد از آپارتمان عمم که استاد دانشگاه بود برام اجاره کرد عمم مطلقه تنها زندگی میکرد وضع مالیش هم خوب بود یه پسر همسن من داشت که آمریکا درس میخوند دخترش هم یک سالی میشد به بهانه ی درس خوندن رفته بود پیش سیاوش.


داستان از اونجایی شرو شد که یک روز که من داشتم از باشگا میومدم کاراته میرفتم به صورت حرفه ای و اونروز هم سر کل گذاشتن با بچه های باشگا اسکات سنگینی رفتم که به زور میتونستم راه برم ولی برای برگشت به حالت اولیه تا دم خونه رو پیاده به زور اومدم واحد من طبقه سوم بود و میدونستم آسانسور هم خرابه تصمیم گرفتم دم خونه بشینم یه استراحتی بکنم که دیدم یه دختره قدبلند چادری که غرور و اعتماد به نفس از چهرش میبارید اومد سمت آپارتمان ما یه جعبه شیرینی هم دستش بود دم در که رسید من خواستم بلند شم که تعادلم به هم خورد اون ناخودآگاه دستاشو به کمرم گرفت و سلام کرد من هم جوابشو دادم و معذرت خواهی کردم
مریم :اتفاقی افتاده خدایی ناکرده
نه چیز مهمی نیست الان از باشگا اومدم یه خورده خستم
مریم :آدم که اینجوری خسته نمیشه این چه جور باشگا رفتنیه
جوابی نداشتم فقط تو چشماش نگا میکردم مهو زیباییش بودم
که گفت از دست شما پسرا همه کاراتون یه جوریه
تو همون لحظه زنگ واحد عمم رو زد من که با تعجب داشتم نگاش میکردم گفت من از دانشجوای خانم دکتر هستم برا کار پایان نامم اومدم


جلوتر از من را افتاد هر پله رو که میرفت برمیگشت و وضعیت من رو نگا میکرد منتظر میموند من هم برسم بهش
دم واحد عمه طبقه دوم که رسیدیم عمه در رو باز کرد سلام که کرد عمه جوابشو که داد برگشت که با من خداحافظی کنه که عمه متوجه من شد یه نگاه سردی به من انداخت من هم سلام کردم باز هم یک جواب سرد اصلا نمیتونستم بفهمم عمه چرا اینجور شده که مریم برگشت و گفت آقا شروین حالشون بد بود من کمک کردم با هم اومدیم بالا ناگهان عمم مهربانتر شد و اومد جلو دست من رو گرفت و گفت چی شده پسر تو امانتی دست من داشت دهنم رو بو میکشید فکر میکرد مشروب خوردم
مریم که خیلی زیرک بود وسط کار عمه گفت خانم دکتر باشگا بوده پاهاش اذیتش میکنه
با اصرار عمه تو رفتم چندتا قرص برام آورد داستانو که تعریف کردم مریم کلی خندید و چندتا حرکت رو برا رفع کوفتگی پیشنهاد کرد خودش هم با تبهر خاصی انجام میداد که عمم برگشت گفت مریم هم باشگا میره خودش گفت که از 8سالگی تکواندو رفته
دقیقا همون زنی بود که من همیشه آرزوشو داشتم قدبلند خوشکل ورزشکار
عمم که دید با هم گرم گرفتیم شروع کرد راجع به درس و پایان نامه صحبت کردن و به من هم گفت برو بالا به درس و مشقت برس...


من هم گوشیم رو جا گذاشتم و اومدم با گوشی خونه به دوستم زنگ زدم که یه زنگ به گوشی من بزنه میدونستم که عمم گوشی رو میده مریم بالا بیاره حدود نیم ساعتی از زنگ من به دوستم گذشت که آروم در زدن من هم میدونستم خودشه در رو باز کردم خیلی خوشکل و ناز شده بود یه شلوار راحتی با تیشرت آبی و یه روسری شالی قرمز کل حجابش بود چشم چرونی های من شرو شد مریم هم که فقط لبخند میزد گفت گوشیتون جا مونده بود آوردم واستون من هم تو یک لحظه خواستم شماره بدم ولی ترسیدم همه چی خراب شه تشکر کردم و رفت پایین همش میخاستم یه جوری برم پایین ولی نمیشد اخلاق عمم خیلی گند بود همش داشتم به مریم و اتفاقاتی که پیش اومده بود فکر میکردم که متوجه شدم که ساعت حدود 11شبه خواستم چیزی بخورم که عمم زنگ زد که برم و مریم رو برسونم خونه ی داداشش من که از خوشحالی داشتم بال در میاوردم وقتی پایین رفتم دیدم بله عمه خودش هم میاد تو ماشین همش تو آینه داشتم مریم رو نگا میکردم خودش هم متوجه شده بود با لبخند جوابمو میداد خلاصه رسوندیمش مریم هم کلی تشکر کرد با عمه خداحافظی کرد و وقت اومدن به من گفت مواظب خودت باش دیگه از این کارا نکن من که کلی خوشحال بودم و شرو کردم راجع مریم پرسیدن از عمه که عمه تو همون اول گفت مریم نامزد داره من که دپرس شده بودم با خودم فکر میکردم اگه نامزد داره چرا اینقد با من راحت بود یه امیدی تو دلم میومد ولی بیشتر که فکر میکردم عمه چه لزومی داره به من دروغ بگه حتما نامزد داره دیگه تا اینکه رسیدیم خونه من تو واحد خودم بودم همش داشتم به اتفاقات امروز فکر میکردم که برا گوشیم یه پیام اومد سریع باز کردم پیام رو نوشته بود
سلام
خواب که نیستی ؟
بهتر شدی پاهات خوب شدن؟
جالبتر از همه چی این بود وفتی به فرستنده دقت کردم شماره ای بود که من به اسم مزاحم سیو کرده بودم شماره ای بود که هرز چندگاهی پیام میداد و خودش رو معرفی نمیکرد داشتم هنگ میکردم یعنی مریم بود ولی جز مریم و عمم کسی خبر نداشت که من پاهام اونجوری شده عمم هم که نمیشد با یک من عسل خوردش اصلا همین الان هم از هم جدا شدیم چه لزومی داره پیام بده از طرفی هم باورم نمیشد مریم باشه


من هم سریع زنگ زدم بله خودش بود با همون سلام گفتنش شناختمش بعد احوالپرسی گفتم یک عالمه سوال بی جواب دارم ازت اونم گفت بپرس تا جواب بدم
از اینکه دم در من رو شناخته بود پرسیدم گفت همه ی دختر پسرای کلاسمون تو رو میشناسن خانم دکتر انقد تعریفتون رو کرده درسخون ورزشکار بعدش گفت من همه ی فیلمای تمرینت رو دیدم
از شماره پرسیدم یه جوری شد با بغض گفت آره من بودم یه حس خاصی بهت داشتم با اینکه ندیده بودمت تا حالا
از نامزدیش پرسیدم که گفت دروغه عمت من رو واسه پسرش میخاد تا حالا چند باری ازم خواسته چت کنم با سیاوش و بیشتر اشنا شم باهاش ولی من زیر بار نرفتم
تازه توجیهی برا رفتارای امشب عمم پیدا کردم تا صبح نخوابیدیم با هم اس بازی کردیم از خانوادش پرسیدم که گفت اهل چهار محال هست یه خانواده ی متعصب بختیاری و تقریبا تحصیلکرده همه مهندس دکتر
رفت و آمداش بیشتر شد من هم بیشتر میدیدمش تا اینکه یک روز به خودم جرات دادم و دستاشو گرفتم دم آسانسور اونم فقط لبخند میزد و آب دهنشو قورت میداد بعدش نظرشو پرسیدم گفت دوست داشتم تو اسانسور گیر میکردیم تا همش دستام تو دستای تو بود کاش اصلا تموم نمیشد بعد اونروز چند باری با هم بودیم فقط در حد لب گرفتن و نهایتا سینه و ارضا شدن تا اینکه عمه با چندتا از دوستاش رفتن شمال و من هم با خیال راحت مریم رو دعوت کردم وقتی دم در دیدمش همونجا بغلش کردم و شروع کردم به خوردن لبهاش اونم همکاری میکرد و میگفت دیوونه همسایه ها میبینن بریم تو تا صبح مال تو بخور خیلی خوشکل و ناز شده بود تو که رفتیم شرو کردیم باز لب خوردن من که یک گرمکن پام بود کیر راست شدم دقیقا معلوم بود با خجالت بهم نگا کرد و گفت این کی اینجور شده من نفهمیدم بعدش هر دوتامون زدیم زیر خنده





شرو کردم درآوردن لباساش از روسری شرو کردم بعدش دکمه های مانتوشو باز کردم یه تاب قرمز تنش بود سوتین نداشت یعنی همیشه نمیپوشید سینه هاش خیلی بزرگ نبود ولی سفت بودن من که فقط میخوردم و مریم هم لبخندی از رضایت میزد وقتی تو چشماش نگا میکردم تا اینکه گفت عزیزم تموم نمیشه بخدا همش مال خودت بزار کفشامو درآرم خیلی تنگه اذیت میشم تازه متوجه شدم بازم هردوتامون زدیم زیر خنده کفشاشو که درآورد رفتم سراغ مالیدن کونش رو شلوار که مانع میشد ولی من که توجهی نمیکردم بالاخره تسلیم شد و شلوارشو خودش درآورد یه شرت قرمز پاش بود که معرکه بودن و ردیف بودن هیکل گوشتیش رو بیشتر نمایان میکرد ایستاده بغلش کردم من هم دیگه لخت بودم وقتی کیرم رو کس خیسش خورد اشک تو چشماش جمع شد و گفت سر قولت هستی من هم گفتم تو تمام هستی منی مریم این چه حرفیه
مریم گفت باشه ولی بدون من دیگه یا مال توام یا مال خاک من برا تو لخت شدم تنها عشقم تویی هرکاری دوست داری بکن ولی اگه یه روز ترکم کنی بخدا از من فقط یه سنگ قبر میمونه اینو که گفت یه گاز محکم از سینش گرفتم که دادش درآومد و در جواب فقط لبم رو میبوسید بغلش کردم و بردم سمت اتاق خواب رو تخت از انگشتای پاش شرو کردم خوردن مریم هم داشت همشش ناله میکرد و پیچ میخورد تا به کوسش رسیدم خیس خیس بود آبش خیلی خوشمزه بود عاشق آبشم موهام رو چنگ میزد و اروم میگفت جون شروین عشقم هر کاری دوست داری بکن جرم بده کیرتو میخام جامون رو عوض کردیم شرو کرد به خوردن کیرم زیاد جالب نبود من هم شرو کردم ور رفتن با سوراخ کونش





خیلی درد داشت اولا که انگشتش میکردم ولی باز خودش میگفت ادامه بدم میگفت دوست دارم با روغن زیتون به زور سر کیرم رو جا دادم تو کونش شرو کرد به جیغ کشیدن ولی باز خودش فشار میداد کیرم داشت میترکید خیلی تنگ بود به زور تا دسته جاش دادم مریم که محکم سرش رو به بالشت چسبونده بود وقتی میخواستم ازش لب بگیرم فهمیدم داره گریه میکنه من هم سریع کشیدم بیرون یه نفسی کشید و گفت خیلی سخته جفتمون ارضا نشده بودیم شرو کردم به مالیدن کیرم رو کوسش یه لحظه با شوخی گفتم میخای از جلو هم تجربه کنیم که گفت هرچی آقامون بگن بعد یکم مالیدن ارضا شد و گفت من مال توام دوست دارم امشب زنت باشم بکن تو من هم با شنیدن حرفای مریم جرعت گرفتم و یه فشار آروم دادم که بد جیغی کشید وقتی کشیدم بیرون سرکیرم خونی بود چند قطره ای هم دم سوراخ مریم بود خون رو پاک کردم و بیخیال کردن شدم داشتم لب میگرفتم که باز ازم خواست بکنم تو کوسش ولی قول گرفت ازم که هرچی جیغ زد باز من کار خودمو بکنم من هم شرو کردم داشت داد میزد ولی من داشتم باز میکردم تا ته که کردم تقریبا بیهوش شده بود بدون اینکه تلمبه بزنم یه خورده وایسادم که چشماشو باز کرد و در گوشم گفت ارضام کن من هم آروم شرو کردم به تلمبه زدن که بعد 7-8تا تلمبه کیرم داغ شد و مریم باز از حال رفت الانم که ارضا میشه از حال میره من داغ شده بودم کشیدم بیرون و ریختم رو شکمش بغل هم خوابیدیم یه ساعت بعدش بلند شدیم با هم دوش گرفتیم تو حموم هم باز از کوس کردمش یه خورده راحت تر از قبل بود دردش کمتر بود به گفته ی خودش بعد اون شب هفته ای یه شب پیش من میومد عین زن و شوهر بودیم دیگه تا آخرین باری که اومد عمم فهمید و دعواش کرد وقتی اومد بالا که فقط گریه میکرد که من رفتم پایین با عمم حرف زدم و گفتم 6ماهه با هم رابطه داریم و قراره با هم ازدواج کنیم عمم فقط سرشو بین دستاش گرفته بود و داد میزد از خونم گم شین بیرون ما هم اومدیم من چند شبی رو خونه ی دوستام بودم تا اینکه بابام زنگزد به من و کلی شاکی شد من هم قضیه رو به خواهرم گفتم که تهران زندگی میکنه اونم با بابام حرف زد و یک ماه بعدش رفتیم خاستگاری الان یک سال و چند ماهی میشه که زندگی مشترکمون رو شرو کردیم و خیلی خوشبخت هم هستیم یرای همه ی جوونا هم آرزوی خوشبختی داریم..
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
لذت بخش ترین درد دنیا

با صدای زنگ تلفن از جا پریدم، بالاخره بعد از دو سه روز پیداش شد. هنوزم با دیدن اسمش روی گوشیم نفسم میگیره و قلبم به شدت میزنه. اما یه نفس عمیق میکشم
-جونم؟
دوباره صداش توی گوشم پیچید. قلبم از جا داشت کنده میشد. یه ماهی میشد که صداشو نشیده بودم. فقط هر از گاهی یه اسمس احوالپرسی برای هم فرستاده بودیم. اما امروز میدونستم برای چی زنگ زده. خب البته خودم چنین پیشنهادی داده بودم. بعد از احوالپرسی پرسید:
- برنامت چیه امروز؟
توی دلم از خوشحالی داشتم پرپر میزدم اما نمیخواستم حسمو نشون بدم
- برنامه ای ندارم، چطور؟
- دارم کارامو جمع و جور میکنم که اگه کاری پیش نیومد شب با هم باشیم.
- باشه پس هماهنگ میشیم با هم
- تو کاراتو بکن آماده باش
- چشم
- خداحافظ
- خداحافظ


اه.....بازم این لحن سرد. تا کی میخوای اینجوری ادامه بدی؟ چرا تظاهر میکنی که برات عادیه؟ فکر میکنی باور میکنم که سه سال رابطه عاشقانه رو فراموش کردی؟ اینقدر سرد حرف میزنی که منم مجبور میشم سرد حرف بزنم. تو آدمی نیستی که اگه حسی به کسی نداشته باشی شبی رو در کنارش صبح کنی. با پنهون کردن احساست نمیتونی منو از خودت دور کنی.خودت هم اینو میدونی.
توی این چند ماه مدام این حرفارو با خودم تکرار میکنم. اما دریغ از جراتی که بتونم جلوی تو به زبون بیارمشون.
بیخیال این افکار میشم و زنگ میزنم آرایشگاه و برای آخرین ساعت وقت اپیلاسیون میگیرم. زمان زیادی ندارم. با عجله از شرکت میزنم بیرون . توی مسیر کارامو مرور میکنم. وقتی میرسم خونه با عجله هوله مو برمیدارم و میپرم توی حموم. توی آیینه نگاهی به خودم میندازم.





عذابی که توی این هشت ماه کشیدم به وضوح خودش رو با گودی زیر چشمام نشون میده. خوبه که حداقل سفیدی موهامو با رنگ موی فندقی تیره پنهون کردم. توی سی سالگی پیری زود رس رو حس میکنم، اما به لطف ژنتیک خانوادگی هنوز 3-4 سالی جوون تر نشون میدم. وقتی توی حموم روی تنم دست میکشم لاغر شدنم رو بیشتر حس میکنم. مخصوصا سینه ها و باسنم. ولی خب.....هنوزم به اندازه ای هست که بتونم با اعتماد بنفس تنم رو براش عریان کنم. بعد از حموم سریع آ‌رایش ملایمی میکنم. وقتی برای درست کردن موهام ندارم. با عجله موهامو دم اسبی میبندم ، صدای غرغرهای مامانم توی گوشم میپیچه:
- هنوز نیومده کجا داری میری؟ مگه تو خستگی حالیت نمیشه؟
دلم برای این همه سادگیش میسوزه که بازم قراره دروغهای منو بشنوه .
- میرم پیش بهاره. حالش خوب نیست.
- زود بیا برای شام
- منتظرم نباشید. شاید شب پیش بهاره بمونم. مامانش رفته مشهد.


از خودم بدم میاد که بازم دارم دروغ تحویلش میدم. ولی خب چیکار کنم؟ کی میتونه بفهمه که برای یه لحظه بودن با اون حاضرم همه زمین و زمان رو بهم بدوزم.
با یه خداحافظی از خونه میزنم بیرون. باید باهاش هماهنگ کنم. اما با این همه هیجانی که دارم میترسم صدام در نیاد. بخاطر همین به یه اسمس اکتفا میکنم.
- یه ساعت دیگه حاضرم
- اوکی....میام.
وقتی میرسم آرایشگاه همه جا سوت و کوره. این آرامش رو دوست دارم. همیشه از همهمه ی آرایشگاههای زنونه متنفر بودم. لباسامو در میارم و روی تخت دراز میکشم. درد اپیلاسیون رو به خاطر لذتهای بعدش دوست دارم. زل میزنم به سقف و به خاطراتمون فکر میکنم. که با صدای افسانه به خودم میام.
- مبارکه عزیزم. میتونی بلند شی
- ممنون. خسته نباشید
هوله یه بار مصرف رو برمیدارم و میرم توی حموم. آب ولرم رو پاهام میریزم و کم کم دوش رو میارم بالاتر. گرمی آب رو روی کس ورم کرده ام حس میکنم. آروم دستمو میکشم روش،تجسم میکنم که دستهای مردونه اش لای پامه، اما زمان اجازه نمیده این رویای شیرین رو ادامه بدم.


با عجله از آرایشگاه میام بیرون و خودمو میرسونم خونه. مانتو و روسری مو درمیارم ، کتری رو میذارم روی گاز و میشینم پای تلویزیون. این لحظه های آخر برام مثل یه عمر طولانی میشه. بالاخره صدای زنگ در میاد.....دوباره قلبم به شدت میزنه. در رو براش باز میکنم. با همون آرامش همیشگی نگاهم میکنه و آروم گونه مو میبوسه.
- سلام
- سلام. خوش اومدی.
میشینه روی مبل و سیگارشو روشن میکنه. چایی رو میذارم جلوش و خودم هم میشینم کنارش. باز این سیگار لعنتی....مجبورم برای لمس تنش تا تموم شدن سیگار صبر کنم. توی این فاصله یه کم از این در و اون در حرف میزنیم. میدونه که دیوونه ی بغل کردنشم، میخواد دیوونه تر شم....سیگارشو در نهایت آ‌رامش میکشه. با هر پکی که به سیگار میزنه میمیرم و زنده میشم. با همون نگاه همیشگی زل میزنه توی چشمام، سیگارشو خاموش میکنه و با دستش منو میکشه توی بغلش. وااااااااااااااااای که شیرین ترین لحظه زندگیم همینه. محکم خودمو میچسبونم بهش و سرمو میذارم روی سینه ی پهنش و با نفسهای عمیق عطر تنشو تنفس میکنم.دستش میره لای موهام و با یه نفس عمیق بهم میفهمونه که داره لذت میبره. مست آغوشش میشم. از پشت سر آروم گردنمو به عقب میکشه و دوباره نگاهمون بهم گره میخوره. آروم لباشو به لبهام نزدیک میکنه و با یه بوسه ی طولانی شروع به خوردن لبهام میکنه....تمام تنم داغ میشه.....آروم لبهامو بین لبهاش حرکت میدم.....منو میکشه روی پاهاش و دوباره زل میزنه توی چشمام....میدونه که دیوونه ی نگاهشم....انگار میخواد منو به مبارزه دعوت کنه....





دستامو حلقه میکنم دور گردنش و دیوانه وار لبهاشو میبوسم....انگشتهاشو فرو میکنه لای موهام....لبهامو از بین لبهاش بیرون میکشم و با بوسه های ریز از گوشه لبش میرم به سمت گوشش... آروم شروع به مکیدن لاله گوشش میکنم....صدای ناله اش توی خونه میپیچه و منو دیوونه تر میکنه.....زبونمو میکشم زیر گوشش و به سمت چونه اش لیس میزنم....دوباره صدای ناله اش بلند میشه و تحریکم میکنه که ادامه بدم....دیوانه وار صورتشو میبوسم و گردن و گوشهاشو میلیسم و میخورم و یهو خودمو میکشم کنار....توی چشمام نگاه میکنه....میدونه که نباید زمان رو از دست بدیم....منو میکشه توی بغلش و آروم با نوک زبونش گوشمو نوازش میکنه و دستاشو میبره به سمت سینه هام.....نفسم توی سینه حبس میشه.. آروم سینه هامو میگیره توی مشتش....لباش هنوز روی صورت و گردنم میچرخه.....آ‌روم خودمو میکشم پایین تا جاییکه درست کسم روی کیرش قرار بگیره....آروم خودمو روش جابجا میکنم....داغی تنش از زیر تیشرت دیوونم میکنه. تیشرتشو از تنش درمیارم.....حتی لحظه ای از من عقب نمیمونه....با سرعت بلوزمو از تنم درمیاره و منو میچسبونه به خودش....دوباره لبهامو میذارم روی گردنش و توی گوشش آروم آروم ناله میکنم....دستهاشو از روی کمرم ماهرانه میلغزونه به سمت پایین و محکم کونمو میگیره توی دستش و فشار میده....خیسی کسم رو که حالا حسابی چسبیده به کیرش حس میکنم....دستمو میبرم به سمت کمربندش...دکمه های شلوارش...





حالا از روی شورت میتونم کیرشو نوازش کنم.....آروم هلم میده عقب و منو از تنش جدا میکنه و می ایسته....شلوار و شورتشو میکشم پایین و در برابر قد بلندش زانو میزنم....کیرشو آروم میگیرم توی دستم و از زیر خایه هاش تا نوک کیرشو حسابی لیس میزنم و یهو کیرشو میکنم توی دهنم....صدای ناله اش بلند میشه و دستاشو میبره لای موهام....لبهامو دور کیرش حلقه میکنم و کیرشو تا ته توی دهنم فرو میکنم....بلند تر ناله میکنه....با دستاش دو طرف سرمو نگه میداره....کیرشو توی دهنم جلو و عقب میکنه....خوردن کیرش یکی از قشنگترین لحظهای عشقبازی مونه....وقتی وحشیانه کیرشو میخورم ، چشماشو می بنده و ناله میکنه به خودم میبالم که چنین حس خوبی رو بهش میدم....اما نباید زیاد ادامه بدم....هنوز باهاش کار دارم.....بلند میشم و میخوام ازش دور شم....از پشت میچسبه بهم و سینه هامو میگیره توی دستاش....موهامو میریزم یه طرف گردنم....آروم لبهاشو میذاره پشت گردنم و کیرشو میماله لای کونم....از لذت به خودم میپیچم....پاهام سست میشه.....به سمت مبل خم میشم ....کیرشو یا قدر تمام هل میده توی کسم.....وااااااااااااااای.....اینقدر کسم خیسه که با همون فشار اول کیرش تا اعماق کسم فرو میره....با کف دستش آروم کمرمو به سمت پایین هل میده....با دوتا دستش محکم میزنه روی کونم و ناله هردوتامون توی اتاق میپیچه...





پهلوهامو محکم با دستاش نگه میداره و به شدت توی کسم تلنبه میزنه....این لذت بخش ترین درد دنیاست....کلفتی و داغی کیرش توی کسم سوزش ایجاد میکنه....حالا آرومتر کیرشو توی کسم فرو میکنه....خم میشه و دوباره لباشو میذاره پشت گردنم....با بوسه های داغش دوباره صدای ناله هامو بلند میکنه.....همزمان دستش رو میذاره بالای کسمو آروم میماله.....انگار لحظه دقیق ارضا شدنمو میدونه....وقتی لرزش پاهام شروع میشه سرعت تلنبه زدن و مالیدن کسمو بیشتر میکنه و با پاشیدن آبش توی کسم تمام بدنم به لرزه میوفته و توی فشار بازوهای محکمش همزمان با اون ارضا میشم و روی کاناپه توی بغل هم ولو میشیم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دوازده ساعت تا سکس

سلام به همه پسر و دخترهای عزیز.
حسین هستم ۲۴ ساله از شیراز،۱۸۷ سانت قدمه،خوش اندام و خوش هیکل هستم،پوستم سفیده،کیرم ۱۹ سانته به کلفتی ۴ سانت.



این داستانی که میخوام براتون بگم برمیگرده به تیرماه ۱۳۹۲ که من یه روز عصر از بی حوصلگی داشتم تو سایت های مختلف چت میچرخیدم که با دختر خانمی به اسم مهسا که بعد آشنایی کامل اسمشو واقعیشو که یلدا بود بهم گفت رو براتون تعریف کنم.
داستان از اونجایی شروع شد من به صورت کاملا اتفاقی درخواست شروع گفتگو واسه مهسا یا همون یلدا فرستادم،تایید کرد و شروع به صحبت کردیم،بعد از آشنایی اولیه من از یلدا خواستم که عکسشو تو یاهو برام بفرسته تا ببینمش،برام فرستاد یه دختر خوشکل با چشم رنگی و پوست سفید و موهای زیتونی رنگ.


خیلی ازش خوشم اومد،ضمنا اینو هم بگم که یلدا همشهری خودم بود اما دزفول فوق لیسانس میخوند و با دوستش خونه دانشجویی گرفته بود.یلدا ۴ سال هم از خودم بزرگتر بود.چند روزی تو یاهو با هم چت میکردیم که یه روز ناخوداگاه بهش پیشنهاد سکس دادم و اونم قبول کرد ولی گفت چون ترم تابستونه گرفته تا شهریور شیراز نمیاد و گفت که اگر آتیشت تند هست تو بلند شو بیا دزفول پیشم که خونه مهیا است و هم تو یه تفریحی میکنی،منم که از خدا خواسته قبول کردم و رفتم ترمینال کاراندیش شیراز بلیط گرفتم و رفتم بطرف دزفول.بعد از ۱۲-۱۳ ساعت تو راه بودن بالاخره رسیدم اونجا،از اتوبوس پیاده شدم و تاکسی گرفتم و به آدرسی که برام پیامک کرده بود رفتم.در رو باز کرد،چه تحویل گرمی گرفت،بغلم کرد و بعد روبوسی رفتم نشستم،بعد کلی صحبت و خوردن چایی و میوه گفت حموم رو گرم کردم بلندشو برو یه دوش بگیر خستگی راه از تنت در بره،منم قبول کردم و رفتم حمام و دوش آب گرم گرفتم و اومدم بیرون.وقتی اومدم بیرون وااااای با چه صحنه ای روبرو شدم،یلدا یه دامن کوتاه یا یه تاپ سکسی خیلی خوشکل با یه کفش پاشنه بلند پوشیده بود(ضمنا یادم رفت بگم یلدا ۱۶۹ سانت قدش بود،پوست سفید و سینه های ۷۵ تقریبا سفتی داشت با یه کون سفت و خوش فرم)



من با دیدن این صحنه دیگه کیرم راست شده بود که رفتم به سمتش و بغلش کردم و حسابس ازش لب گرفتم و شروع کردم خوردن گردن و لاله گوشش که کم کم سر و صدا و آه و نالش بلند شده بود بعد از خوردن لب و گردنش با یه دستم سینه های سفتشو تز روی تاپ خوشکلش میمالیدم و با دست دیگم تلاش میکردم واسه پر آوردن تاپش که خلاصه یه هر زحمتی بود تاپشو در آوردم که زیرش یه سوتین صورتی خیلی خوشکل تنش بود،سینه هاشو کمی از روی سوتین مالیدم و بعد دست بردم پشت کمرش و گیر سوتینشو باز کردم و سینه های سفت و سفید یلدا خانم نمایان شد و منم مثل ندید بدیداااا شروع کردم یا ولع به خوردن سینه هاش که صدای آه و ناله یلدا کل اتاق رو پر کرده بود،منم از صداش بیشتر شهوتی میشدم و با حرص بیشتری سینه هاشو میخودرم،تو این مدتی که من سینه هاش تو دهنم بود یلدا خانمم بیکار نبود و داشت از رو شلوارک کیر کاملا راست شده منو میمالید که در همین حین به در آوردن آستین رکابی و شلوارکمم پرداخت،من از زیرپوش آستین رکابی متنفرم اما چون گفته بود دوست دارم براش پوشیدم،



خلاصه با چندتا حرکت منو لخت کرد و کیر کاملا سیخ شده ی منو تو دست گرفت و میمالید،منم کم کم رفتم به سمت پایین و رسیدم به دامنش،دامشو دادم بالا یه شورت توری صورتی رنگ خوشکل پاش بود که میشد کس خوشکل و خوشمزشو از زیر شورتش دید،شورتش خیس خیس بود،از روی شورت یه خورده کسشو مالیدم و زبون زدم،بعد شورتشو در آوردم و شروع کردم به خوردن کس و خروسک دخترونه یلدا جون،تو همین فاصله که من داشتم کس نازشو میخوردم با لرزش کل بدنش و شدید شدن آه و نالش یکی – دوبار ارضا شد،منو حل داد و افتاد روم و شروع کرد مثل نخورده به خوردن کیر من،خیلی لذت بخش بوپ برام،تا به حال کسی به این خوبی و حرفه ای ساک نزده بود برام،بالاخره بعد از چنپ دقیقه خوردن نوبت رسید به کردن،بهش گفتم یلدا جون قنبل کن میخوام بکنم تو کونت که گفت پردمو دوست پسر قبلی نامردم زده از کس بکن منو میگی اینگار دنیا رو بهم دادن که اول تجربه سکس از کس رو میخواستم بچشم،رو کمر خوابوندمش پاهاشو انداختم دور گردنم کیرمو چندباری رو کس خیسش مالیدم که با ناله هاش میگفت بکن منو،بکن تو دیگه،آتیشم زدی بکن تو دیگه،منم کیرمو با ترس و لرز که نکنه تعمه باشه،آروم آروم کردم تو کس گرم و لیزش که دیدم نه اینگاری واقعا پرده نداره و شروع کردم به تلمبه زدم،۱۰-۱۵ دقیقه ای تو همون حالت کردمش،بعد گفتمش به حالت سگس چهار دست و پا شو از پشت کیرمو کردم تو کسش و مجدد شروع کردم به تلمبه زدن،خودشم تو این مدت ۲-۳ بار دیگه ارضا شد



داشت کم‌کم آبم میومد که بهش گفتم یلدا جون آبمو کجا بریزم گفت همشو خالی کن تو کسم،ترسیدم گفتم حامله میشی گفت‌ نترس قرص میخورم منم دلو زدم به دریا و همه آبمو تو کس خوشکل یلدا جونم خالی کردم.یک هفته دزفول خونش موندم و بیشتر ۵۰ بار تو این یک هفته با هم سکس کردیم،ازم خیلی خوب پذیرایی کرد،خیلی بهم خوش گذشت جای همگی خالی بود.تقریبا چند ماهی با هم دوست بودیم و بعد از اون چندین بار هم شیراز تو باغ دایی با هم سکس کردیم،تو همین مدت خواستگار براش اومد و بهمن ماه عقد کرد و با شوهرش که سیتیزن(شهروند)کانادا بود از ایران رفت.
دوستون دارم ...


۲۴ فروردین ماه ۱۳۹۳ خورشیدی – حسین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
آرین و صبا

خب،داستان از اونجا شروع میشه که ما توشهرک غرب زندگی میکردیم البته الآنم همون طرفا زنگی میکنیم.خونمون آپارتمانی بود و چون تازه ساخت بود هنوز کامل خونه ها پر نشده بودند.از 16 واحد بجز ما 6 خانواده دیگه زندگی میکردند که یک هفته بعد از ما یه خانواده دیگه هم اثاث آوردند.

راستی از خودم نگفتم،اسمم آرین هست تک فرزندم و 17 سالمه (سوم دبیرستان/ریاضی) و قدم 183. یه خانواده معمولی و متوسط داریم وشغل بابام هم آزاده.اون خانواده هم که تازه اومده بودند دو تا دختر داشتند که تقریبا با من همسن بودند. مرده مهندس بود و زنه هم با خود شوهره کار میکرد.بعد از اون تابستون هم دیگه اومده بود و خانواده ها تک و توک غروبها میومدند پایین برای هواخوری و....

دیگه منم با برو بچ اونجا اخت شدم و کارمون شده بود بدمینتون بازی یا کلاس و ...در ضمن از این دو خواهر براتون بگم که دیگه دوستام (زیدام) بودند، یکیشون اسمش صبا و18 ساله (چهارم دبیرستان/پیش دانشگاهی) و اون یکی سونیا و 21 ساله که اون دانشجو پزشکی بود.این دو هوری یکیشون قدش 172 واون یکی 178 بود. یه روز تو خونه پای کامپیوتر داشتم با صبا چت میکردم که مامانم اومد تو اتاقم و گفت که یکی از اقوام دورمون که من فقط یه بار چند سال پیش دیدهبودم فوت کرده و باید بریم شمال، منم از خدا خواسته بهونه فاینال کلاس زبانمو آوردم که نمیام. شب شد اونا رفتن دنبال داییم و زنداییم که باهم برن روستامون (تو شمال) برای ختم.(تا سوم)

فرداش صبح که بیدار شدم ساعت 5/10 بود خودمو مرتب کردمو یه پیام دادم به صبا که کجایی؟ اونم جواب داد که رفتیم لواسان برای تعطیلات و تا هفته دیگه نیستیم ولی خواهرم (سونیا) برای کلاس شناش فردا باید بیاد.من گفنم خب توهم بیا؟ گفت آخه چه بهونه ای بیارم؟گفتم بگو که آبجیت تنهاست و از اینجور چرت و پرتها دیگه. اونم قبول کرد و فرداش دیدم ساعت 11 رسیدن خونه.

صبر کردم تا خواهرش ساعت 5 تا 7 بره کلاس بعد یه پیام دادم به صبا که یه لباس قشنگ (سکسی) بپوش و بیا.اونم مطلبو گرفت و یه ربع بعد دیدم زگمون صدا خورد.رفتم جلو در تعارف کردم که بیاد تو اما چادر تنش بود تا درو بستم وسلام و احوال پرسی چادرشو ول کرد یهو سرجام میخکوب شدم.عجب چیزی بود یه شرت تاپ صورتی با اون موهای بلوندش چه چیزی ساخته بود.بعد اومد جلوم هم دیگرو بغل کردیم و یه لب اساسی و طولانی از هم گرفتیم که بهترین ساعات عمرم بود.بعدش گفتم بیا بریم رو مبل که اول من نشستم بعد اون از روبرو نشست رو طوری که سینه هاش جلئ صورتم بود و کسش رو کیرم بود.انصافا سینه هاش خیلی خوش فرم بود.شروع کردیم به ور رفتن با هم و لب دادن.انقدر شیرین بود لباش که دوست نداشتم ولش کنم. بعد از اون خوابوندمش رو مبل و دستمو بردم رو شرتش و کس و کونشو می مالیدم و اونم دستاش دور گردنم بود و لبامو میخورد.

یخورده که با بدن لطیفش ور رفتم گفتم چطوره بریم تو اتاق خواب مامانم اینا اونم که حشرش زده بود بالا گفت زودباش پس فقط میخوام ارضام کنی.منم بغلش کردمو گذاشتمش رو تخت و گفتم برام ساک بزن.اونم با اکراه قبول کرد و شلوار و شرتمو داد پایین و یخورده با دستاش با کیرم ور رفت و بعد گذاشت دهنش و هی عقب و جلو کرد.برام جالب بود که تو اولین سکسش انقدر حرفه ای مثل تو فیلما ساک میزد.منم سرشو گرفتم تو دستمو با موهاش بازی میکردم. بعد چند دقیه بهش گفتم آبم داره میاد چکار کنم که گفت نمیدونم، منم تا بیام تصمیم بگیرم تمام آبم یهو پاچید تو صورت و دهنش که یه داد بلند سرم زد و منم معذرت خواستم و پارچه آوردم تا خودشو پاک کنه.

بعد از اون بهش گفتم حالا نوبت منه که برات بخورم گفت زود باش دیگه آرین.منم رفتم روش تا از صورتش و لبش و گوشش بوس کنم و همینجوری هی بیام پایین تر.به گردنش که رسیدم یه آهی کشید که نزدیک بود دوباره آبم بیاد.بعد تاپ و کرستشو درآوردم و صورتمو بردم بین پستوناش هی بازیشون دادم.نوک سینه هاشو میخوردم و یه گاز کوچک از نوکشون میگرفتم که با دستاش سرمو فشار میداد به پستوناش و بلند آه ه ه ه ه ه، میکشید.پایین تر بین پاهاش که رسیدم با دهنم شورتشو کندم که خیلی حال کرد.پاهاشو از هم باز کردمو انگشتمو لای چاک کسش که عین هلو سرخ و صورتی بود عقب و جلو کردم.یهو سرمو با دستاش گرفت و گفت پس چرا نمیخوری برام بعد سریع برد طرف کسش و فشار داد.منم با ولع تمام براش لیس میزدم و میخوردم کسشو که از داد و آه کشیدناش معلوم بود که چه حالی میکنه.فقط حیف که پرده داشت و نمیتونستم بکنم تو کسش.بگذریم،بعد از خوردن اون کس نرم و خوشبو بهش گفتم که اجازه هست تا از پشت بزارمت خانوم خانوما که ممانعت کرد و به هیچ صراطی هم مستقیم نبود اما گفت بیار بذار لای پستونام.گفتم پس بلند شو و کیرمو با دستاش گرفت و حالا که شارژ شده بود، یه بوس ناز از سر کیرم کرد و گفت فقط مال خودمی.بعد گذاشت کیرمو گذاشت لای سینه هاش و هی عقب و جلو میکرد. منم با لباش و موهاش ور میرفتم.چند دقیقه که گذشت گفتم آبم دوباره داره میاد که گفت بریز دهنم. منم از خدا خواسته با قدرت تمام ریختم تو دهنشو و بعد جفتمون از فرط بیحالی افتادیم رو تخت.بعد همدیگرو بغل کردیم و غرق بوسه و لب شدیم بعد یه نازش کردمو گفتم خیلی دوستت دارم.اونم گفت منم همینطور و دوباره همو بغل کردیمو از هم لب جانانه گرفتیم و یک ربعی همدیگرو مالیدیم و حرفای سکسی و تحریک کننده (عاشقانه) زدیم.

بعدش بلند شدیمو اونم یه بوسم کرد و رفت خونشون.منم اتاقو مرتب کردمو رفتم حموم یه دوش گرفتم منتظر یه اتفاق دیگه با این دو خواهر شدم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
بهترین لحظاتم

سلام من سورنام،۲۰سالمه و یه نامزد دارم که تمام زندگیمه،اسمشم لیلا،ما از ۱۸سالگی با هم نامزدیمو واقعا جونمو باسش میدم اما چون تو یه شهر دیگه بودن همیشه با هم نبودیم،ما از وقتی نامزد شدیم همو میبوسیدیمو بعد مدتی من سینه ها و بدنشم از رو لباس لمس کرده بودم ولی در همین حد عشق بازی بود،اینم بگم که من همیشه از سکس با کسی که مال خودم نباشه متنفر بودم و دوست داشتم وقتی با یکی میخوابم فقط مال خودم باشه،خب اما داستان
تابستون بودو اوایل سال ۲ نامزدیمون که لیلا اومده بود شهر ما و میخواستیم با هم بریم یکم بگردیمو یکمم عشق بازی کنیم که من روزه قبلش فهمیدم که یکی از خاله هام رفته شهرستان،من چند سال با خالم زندگی کرده بودمو کلید خونشو چون مجردم بود بهم داده بود،این بود که به لیلا گفتم بیا بریم خونه خالم،آخه همیشه میترسیدیم موقع بوسیدن هم یکی ببینتمونو دردسر بشه،کلی باهاش حرف زدم تا راضی بشه چون میترسید خاله یا یکی بیاد و لو بریم که من بالاخره راضیش کردم
صبحش دوش گرفتمو عطری که خودش بهم داده بود زدمو یه آژانس گرفتم رفتم دنبالشو دوتایی رفتیم دم خونه خاله،خونه خاله یه مجتمع بزرگ بود که اصلا کسی به کسی کار نداشت و ما رفتیم بالا،تا رفتیم تو من از پشت سر آروم دستامو گذاشتم رو پهلو هاشو از رو شالش گردنو شونه هاشو بوسیدم،بعد آروم با یه دستم شالشو درآوردمو نرمی گوششو میبوسیدمو میلیسیدم که کم کم شل شد و خودشو تو بغلم رها کرد،زیره دوششو گرفتمو بردمش نشوندمش روی مبل و مانتوشو دراوردم که خنک بشه،سرمو چسبوندم روی سینه هاش و صدای قلبشو گوش میکردم و قربون صدقش میرفتم،یکم که حالش جا اومد سرمو بلند کردو یه بوس از لبام گرفتو زیره تی شرتمو گرفتو کشید بالا!
من تعجب کرده بودمو مونده بودم که گفت درش بیار دیگه!و تندی رفت سراغ دکمه و زیپ شلوار من!
من دستو گذاشتم رو دستشو گفتم مگه میخوای چی کار کنیم عزیزم؟
سرشو چسبوند به قفسه سینمو با خجالت گفت میخوای زنت بشم؟!من جا خوردم ولی وقتی حالشو دیدم فهمیدم واقعا نیاز و ما هم که ازدواجمون ۱۰۰٪ بود باسه همین با دستم زیره گوششو ناز کردمو سرشو آوردم بالا و یه بوس از لباش گرفتم،تو چشاش نگاه کردمو گفتم دوسش دارم
بعد خودم تی شرتمو درآوردمو وایسادم تا شلوارمو دربیاره،ولی نذاشتم شرتمو دربیاره و گفتم لباسای شما هم اضافس عزیزم
نشستم پایینه مبل و سرمو از بین پاهاش چسبوندم به نافش که از زیره تاپش زده بود بیرونو شرو کردم بوسیدن دلش که غلغلکش میومدو میخندیدبعد خودش تاپه مشکیشو درآوردو منم با بوس از رو نافش رفتم پایینو آروم دکمه و زیپشو باز کردم،صورت خوشگلش از خجالت گل انداخته بودو شده بود عین دوتا هلو
آروم رو مبل خابوندمشو یه کوسن کذاشتم زیر سرشو آروم شلوارشو از پاچه میکشیدم که میومد پایینو خودم با بوس شلوارشو دنبال میکردم
شلوارش که دراومد یکم وایسادم تماشاش کنم که قشنگ قرمز شده بود از خجالت،منم دیدم اذیت میشه رفتم دراز کشیدم تا نیم تنه روش و آروم با لبام از رو سوتین تورش نوک سینه هاشو با لبم میگرفتم و میبوسیدم بعد یکی دوبارم اروم نوکشو گاز گرفتم که دیگه تو حال خودش نبودو نفس نفس میزد،سوتینشو باز کردمو نوک سینهاشو با دستم میمالیدمو خودم با زبونم از لای دوتا سینش میلیسیدم تا زیر گلوش که دیگه آه های آروم میکشیدو تنشو زیرم هی قوس میداد
منم آرومو با بوس رفتم پایینو یه بوس از رو شرت نازش کردمو ازش اجازه خواستم که درش بیارم که خودش یه دستشو برد تو شرتشو گذاشت رو کسش و با یه دستش لباسشو داد پایین که من دیگه دیوونه شده بودمو انقد روی دستشو لیسیدم تا دستشو آروم از روش کشید بالا و سر منو فشار داد روش
منم تا تونستم باسش لیسیدمو مک زدمو آخرش چوچولشو یه کوچولو گاز گرفتم که یه آه بلند کشیدو ارضا شد،خوابیدم روشو صورتشو میلیسیدم که کم کم حالش جا اومدو منو هل داد که بخوابم رو اون دسته و منم خوابیدم اومد از رو شرت کیرم کاملا معلوم بود و داشت شرتو پاره میکرد،اونم اول از رو شرت یکم دست کشید بهش و شرتمو درآورد و یه بوس از سرش کرد که من غش رفت دلمو بعد خیلی با عشوه سینه هاشو گرفتو گذاشت دو طرف کیرمو میمالیدشون به کیرم که من دیگه داشتم میمردم و گفتم بسه وگرنه آبم میاد،سینه هاشو برداشتو منم یکی زدم تو گوش خودم که یکم تحریکم کم بشه زود ارضا نشم که البته همچین تاثیری نداشت) بعد پاشد گفت حالا دیگه میخوام زنت بشم،و اومد بالاتر و دراز کشید رومو با دستش کیرمو گذاشت بین پاهاش و به من گفت کیرتو تنظیم که بکنیش تو،تا من سرشو چسبوندم بهش خودشو روم لیز دادو کیرم تا نصفه رفت تو و یه جیغ کشید و زد زیر گریه
من نمیتونستم اشکاشو تحمل کنمو شرو کردم هی بوسیدمشو آرومش کردم بعد آروم شرو کردم عقب جلو کردنو هم زمان زیره گلوشو میلیسیدم که اون دوباره ارضا شد و یه آهه بلند کشید که منم خیلی حال کردمو فقط سریع کیرمو کشیدم بیرونو آبم پاشید رو پاهاو کونش و بعد جفتمون همونجوری خوابیدیم تا حالمون جا بیاد
دوستان لطفن نظراتتون و با فحش کثیف نکنید،نظر هرکس نمودی از افکار و شخصیت اون فرد!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 82 از 94:  « پیشین  1  ...  81  82  83  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA