ارسالها: 9253
#821
Posted: 9 Aug 2014 15:52
سکس با چشم بسته
اسمم میثم 22 سالمه قدم 178 و رو فرم. بگذریم شروعش بر میگرده ب دو سال قبل من اصن دوس دختر نداشتم تا 20 سالگی اصن برام مهم نبود همیشه خوشتیپ بودم و سنگینی نگاه دخترارو رو خودم حس میکردم بابام کارخونه داره و تو یه شهر کوچیک زندگی میکنیم و کارخونه داریم و اکثرا مارو میشناسن.
یه روز با دوستم تو شهر راه میرفتیم ک با یه دختر چش تو چش شدم خیلی خوشگل بود با قد 165 چیزی ک منو جلب کرد چشاش بود ک منو کشید دنبال خودش دوستم شماره منو نوشت تو یه کارت گفت برو بده هر دفعه بر میگشت عقبو نگاه میکرد من نتونستم بهش شماره بدم اصن نتونستم نزدیکش بشم تا اینکه سوار ماشینش ک پژو نقره ای بود شد پلاکشو حفظ کردم ت کارخونه من اچار فرانسم فنی کارم و دانسجوی مکانیک یه ماهی از دیدنش میگذشت که با وانت کارخونه اومده بودم عابر بانک ک پول بگیرم که دیدم واستاد منم لباس کار تنم بود یه لبخند ب حالت مسخره کردن بهم زد منم پیش خودم گفتم حالتو میگیرم تا چند هفته بد که با ماشین بابام ک یه دونه بیشتر ازش تو شهر نبود تیپ زده بودمو داشتم میچرخیدم ک دیدمش یه فکر زد به سرم که سر چهار راه اروم از پشت زدم بهش که پیاده شد و شروع کرد ب بد و بی راه گفتن ک مگه کوری و اینا منم تا عینکمو برداشتم شناخت اروم تر شد منم قسنگ شخصیتشو خورد کردم که تا اومد بی اف جی اف بیشیم یه سالی کشید اونم تو فیسبوک که خیلی باهم ردیف شدیم همش باهم میرفتیم بیرون از شهر قهوه خونه حس خوبی بود بیشترین نزدیک شدنمون به هم بوس بود اونم از طرف من که خجالت میکشید و سرخ میشد
6ماهی میگذشت از دوستیمون ک بابام اینا رفتن ویلامون تو رشت و بابام هیچ وقت کارخونه رو تنها نمیذاشت یکیمون میموند که روز دوم نوار خط خراب شد و مجبور بودیم سریع راش بندازیم منو یکی از کارگرا که جوش کاری بلد بود شروع کردیم جوشکاری من نمیتونستم ماسک بگیرمو چشمو برق زد اونای ک سابقه جوشکاری دارن میفهمن چی میگم دستگاه های اینورتر خیلی بد چشو میزنه اومدم خونه چشم میسوخت ساعت 9 بود چشامو بستم یه ساعت بد از سوزش نمیتونستم باز کنم ب زور باز کردم هیچ جایو نمیدیدم گوشیمو برداشتم قفلشو باز کردم رفتم تو لیست تماسها چیزی نمیدیدم یه شماره گرفتم دیدم مهسا جواب داد گفتم قطع کن بعدا زنگ میزنم یکی دیگه گرفتم دیدم باز مهساست گفت چی شده بگو و.... ک گفتم زنگ بزن پسر داییم بیاد ببرتم دکتر که گفت خونه باش میام گفتم ب خونه چی میخوای بگی ک گفت رفتن عروسی
زنگ خونرو زدن خودمو رسوندم به ایفون درو باز کردم گفتم بیا تو اومد گفت حاضر شو بریم گفتم بیا لباسامو بده من هیچی نمیبینم اومد کمک کرد لباسامو پوشیدم با آژانس اومده بود رفتیم اورژانس که قطره و پماد زد به چشمم که سوزشش اروم شد و پانسمان کرد گفت تا صبح باز نکن تا خوب شه اومدیم خونه مهسا اومد لباسامو برام داد با کمکش عوض کردم خوابوندم رو تخت خودش نشست لبه تخت دیدم صدای حق حقش میاد بلند شدم نشستم پشتش بغلش کردم گفتم چیه میگفت چرا مواظب نیستی گفتم باشه از این به بد ب خاطر تو حواسم هست و سرمو بردم جلو صورتمو چسبوندم ب صورتش و بوسش کردم گفتم عاشقتم مال خودمی و سرشو برگردوند من ک چیزی نمیدیدم لبامون تو هم قفل شد شروع کردیم لب گرفتن حس جالبی بود خیلی حال میداد همش فیس خوشگلشو جلو چشمام تصور میکردم دستامو گذاشتم رو سینهاش یه نفس کشید چند ثانیه بی حرکت شد منم شروع کردم به مالیدن سینهاش اوردمش رو تخت خوابیدم روش و همینجور که لب میگرفتم مانتوشو با بدبختی باز کردم و دستامو رسوندم به سینهاش که دیدم شهوتی شده و دست خودش نیست کنترلشو دست گرفتم و درسته اولین سکسم بود ولی فیلم زیاد دیده بودم و شروع کردم به خوردنه گردنش
لختش کردمو ممه هارو لمس میکردم خیلی نرم بود همش حرس میخوردم ک چرا نمیتونم ببینم ممه هاشو شروع کردم مث وحشی ها خوردن یه ربع می خوردم همینجوری رفتم پایین دنبال دکمه شلوارش میگشتم که دستشو گذاشت روش گفت میثم چیکار میکنی گفتم ماله خودمی عزیزم و لب گرفتم ازش و دوباره لیسیدم و رسیدم پایین شلوارو شرتشو در اوردم کسشو با دستم لمس میکردم خیس بود و خیلی تپل شروع کردم خوردن انقد نرمو بی مو خوشمزه بود دوس داشتم همشو بکنم تو دهنم و گاز بگیرم حیف که نمیدیدم ولی تپل و ردیف بود انقدر خوردم صداش در اومده بود میگفت بسه خودشو میکشید عقب که من ول کن نبودم داشت از حال میرفت دستمو گذاشته بودم رو دهنش ک صدا بیرون نره که ارضا شد بی حال شد بغلش کردم پیشونیشو بوسیدم گفت بهترین حسی بوده که تا حالا داشتم کیرم ک داشت میترکید همینجور که تو بغلم بود رو خودش حس میکرد گفت حالا نوبت منه ارضات کنم کیرمو در اوردو باهاش بازی میکرد کنارش دراز کشیدم گفتم نمیخوای بخوریش که رفت بین پاهام نشست شروع کرد به خوردن کیرم بلند نیست ولی کلفته میخورد به دندوناش اصن نمی تونست که خوابوندمش جای خودم و بین پاهاش نشستم وکیرمو رو کسش بازی دادم
یه اهی کشیدو دستشو گذاشت روش گفت نه منم با اب کسش خیسش کردم با دست کونشو پیدا کردمو گذاشتم جلوش که گفت شنیدم خیلی درد داره ولی اشکال نداره منم یه فشار دادم سرش رفت توش خودشو کشید بالا ادرس کرمو بهش دادم رفت اورد قشنگ چرب کردم با انگشت توش کردم دستمو گذاشتم جلو دهنشو هل دادم که دیدم دستمو گاز گرفت و خودشو کشید بالا منم بر عکسش کردمو گفتم متکا پیدا کن بزا زیرت کونشو پیدا کردم گذاشتم روش و یه دفعه با سنگینی خودم هل دادم رفت تو یه جیغ کشید و دیدم صداش نمیاد داشت گریه میکرد میگفت خیلی نامردی خیلی درد داره منم همه کیرم نرفت تو چون خیلی هیکلش درشت بود و کون گنده ای داشت اروم اروم تلنبه زدم دردش میومد منم ممه هاشو میمالیدمو تلنبه میزدم خیلی حس خوبی بود و کون گنده و نرمی داشت ابم اومد ریختم تو کونش میگفت اب داغت تو کونم خیلی حس خوبی بود چند مین کنار هم خوابیدیمو ساعتو دید گفت 12 گذشته الان بابا اینا میرسن که رفت صبح یاعت 9 بیدار شدم پانسمان باز کردم زنگ زدم ب مهسا گفت چشات چطوره و...میگفت نمیتونم خوب راه برم میسوزه دانشگاه بود گفتم کلاس بعدیتو نرو بیا اینجا 10:30بود اومد منم دوش گرفته بودم نشستیم رو مبل کناره هم بوسش کردم گفتم دیشب بهترین شب زندگیم بود سرشو گذاشت رو پام مقنه شو کلیپسشو در اوردم دستمو میکردم لای موهاش گفتم هرچی نگاهت میکنم سیر نمیشم کاش دیشب میدیدمت که دستشو گذاشت رو دهنم بلند شد و شروع کرد لب گرفتن نیم ساعت لب میگرفتیم که اروم اروم لختش کردم اونم لباسای منو در اورد گردنشو خوردم سوتینشو که باز کردم میخ کوب شدم
خیلی ممه هاش ناز بود تا حالا ممه به این درشتی ندیده بودم 75 و داشت مث وحشیا میخوردمشون و سرشو گاز میگرفتم حشری شده بود سرمو فشار میداد میگفت کیرتو میخوام رفتم پایین کسشو دیدم میخاستم سرمو بکوبم ب دیوار خیلی خوشگل و تپل بی مو بود خیس خیس چشو میزد خوردمش همش میگفت کیر میخوام زبونمو میکردم تو کسس و سوراخ کونشو میمالیدم دادش در اومده بود کیرمو گذاشتم جلو کونش گفت نمیزارم خیلی درد داره بزار تو کسم ما مگه مال هم نیستیم بکن توش زود باش دلم کیر میخواد کیرو گذاشتم جلو کسش هل دادم تو مث جارو برقی کشید تو کیرم اتیش گرفت از داغی که دیدم دردش اومد تکون نخوردم گفت اینم ک درد داره کیرم خونی شد و یکم خون ازش ریخت بیرون اروم تلنبه میزدم خیلی خوب بودو تنگ2.3 دیقه ای کردم ابمو رختم رو شکمش داشت بیهوش میشد از شهوت خوابیدم روش نیم ساعتی تو بغلم لمسش میکردم میگفت زن شدم زن خودت شدم میثم ماله خودمی بعد اون 3بار دیگه با هم سکس کردیم اخریا رابطمون کم شد و همش قهر بودیم با هم بودیم یه هفته درمیون بود دوستیمون اون بی اف داشت منم جی اف داشتم تا دو ماه پیش که من ب اسرار خانواده نامزد کردم . هنوزم دوسش دارم و نمیتونم بهش فکر نکم اونم قراره بره آلمان زندگی کنه.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#822
Posted: 9 Aug 2014 16:04
سکس با دختر چادری
سلام دوستان عزیز من رضا(مستعار)27 سالمه میخوام داستان سکس واقعی با دوست دخترم رو براتون بگم این ماجرا بر میگرده به سال 84 که من 21 ساله بودم و برا سر گرمی با ماشین مسافر میزدم، یه روز با یکی از دوستام دو تا دختر که دو تا چادری بودن رو سوار ماشین کردیم یکیشون اسمش راضیه بود 17 ساله چه کونی داشت وای، و یکیشون مائده که دقیق نمیدونم 18 یا 19 ساله،تو راه همش میخواستیم یه جورایی با هاشون سر صحبت باز کنیم اما اونا پا نمیدادن که بالاخره بعد از چند تا متلک جواب شنیدیم وما هم سر صحبت رو باز کردیم، راضیه کمی قدش کوچیکتر از مائده بود ولی هیکلش ازمائده خوشگلتر بود البته نصفش زیر چادر بود،خلاصه مائده شمارمو ازم گرفت یه یه ساعتی باهم بودیم و اونا رو رسوندیم و رفتیم،مائده هر چند وقت یه بار بهم زنگ میزد،آخه راضیه خانوم نمیتونست بهم زنگ بزنه خودش که میگفت تلفن نداریم هر وقت که اومدم بیرون بهت زنگ میزنم که بیای دنبالم؛ یه مدت گذشت و دیدم که دوستیمون فایده نداره زیاد تحویلش نگرفتم و فقط در حد یه سلام احوالپرسی بودیم تا اینکه یه روز تو محلمون وقتی داشتم از خونه میومدم بیرون دیدم یه دخترو یه پسر دارن میرن من که قیافشو ندیدم ولی از پشت سر شناختمش که همون راضیه خانوم ماست و با یکی دیگه اونم انگار فهمیده بود که و منو دیده بود، خلاصه یه روز بهم زنگ زدو گفت که بیام ببینمش کارم داره منم رفتم پیشش تو خیابون کنار هم راه میرفتیم و کسشعر میگفتیم که بهش گفتم دیدمت با یکی دیگه اولش بروی خودش نمیاورد ولی بعدش گفت که پسر عممه و از این حرفا ولی من تو رو دوست دارم نه کس دیگه ای و...!
یک سال از دوستیمون گذشت و تو تابستون خونه ی دوستم خالی شده بود منم یه روز قبل بهش گفتم میخوام ببرمت یه جای خوب گفت کجا گفتم خونه ی خودمون گفت کسی نباشه و خلاصه اومد منم جلو رفتم اونم پشت سرم اود داخل دوستم تو اتاق بود منم راضیه رو بردم تو حال نشست پیشمو چادرشو در آورد تازه هیکلشو داشتم میدیدم چه سینه هایی روسریشو در اوردم موهای سیاهو بلندی داشت هر کاری کردم پیرنشو در نیاورد کمی بغلش کردم و افتادم روش شهوتم زده بود بالا نمیدونستم چجوری لختش کنم چجوری کیرمو که آب شهوتم میومدو بکنم تو کونش یه دفعه صدای در اومد راضیه با ترس گفت کیه گفتم ساکت هیچی نگو برو داخل اتاق اون یکی اتاق که خالی بود تو اون یکی دوستم بود رفتم درو باز کردم دوست رفیقم بود و دکشون کردم.رفتم پیش راضیه گفت کی بود گفتم هیچی همسایه بود دوباره ازش لب گرفت و افتادم روش هی میگفت بسه دیگه بسه منم شهوتی فقط میخواستم یه جوری برسم به کونش و کیرمو بکنم تو سوراخش آقا هر کاری کردم راضی نمیشد هر جور بود پیرنشو در اوردم یه تاپ صورتی تنش بود،دو تا سینه گرد و خوشگل داشت نمیذاشت بهشون دست بزنم یهو یه فکری به ذهنم رسید جریانش با دوست پسرش رو کشیدم وسط و گفتم چرا رفتی با یکی دیگه و زدم تو صورتش جا خورد همینطور مات مونده بود که چی بگه منم گفتم حالا میکنمت تا دیگه از این غلطا نکنی بری با یکی دیگه شروع کردم به لخت کردنش نمیذاشت یهو دیدم دوستم اومد داخل اتاق یکی محکم زد تو صورتش اونم پرید تو بغلم گفت بهش بگو بره میترسم اشاره دادم به دوستم که تو برو خودم حسابشو میرسم تا رفت یکمی آروم شده بود تاپشو در آوردم یه کرست صورتی سفید پوشیده بود بعد شلوارشو در آوردم چه کونی وای اصلا فکرشو نمیکردم که انقدر کون بزرگو گردی داشته باشه کیرم داشت میترکید شرتو کرستشو در اوردم لخت لختش کردم هیچوقت یادم نمیره اون کون و سینه هاش بگذریم به شکم خوابوندمش افتادم روشو کیرمو که داشت منفجر میشد گذاشتم لای کونش و کمی لا پایی زدم خیلی حال داد گفتم فایده نداره باید بره داخل سوراخ کونت بلند شدم گفتم قنبلش کن قنبلش که کرد وای داشتم دیوونه میشدم عجب کونی بود سفید نرم اصلا مو نداشت چندتا مو زرد دور کونش با آب دهنم دور کونشو خیس کردمو و کمی هم زدم به سر کیرمو گذاشتم در سوراخش هر چی زور زدم نمیرفت تو به شکم خوابید باز سرشو خیس کردم و آروم آروم فشار میدادم اونم هی تکون میخورد دردش میگرفت یواش یواش سرشو رفت داخل کم کم کم بیشتر میدادمش داخل تا جا باز کرد به بغل خوابوندمشو گذاشتمش داخل دیگه کمی جا باز کرده بود ولی بازم کون تنگی داشت چند تا طلمبه تند زدم و تمام آبمو ریختم تو کونش آب بود که از کونش میومد بیرون بهش گفتم حسش کردی آبمو ریختم تو کونت جیغی کشید گفت ریختی توش گفتم مگه چیه گفت چیزی بهم نشده منظورش پردش بود فکر کرد که پردشم پاره میشه گفتم نه خیالت راحت من که رفتم بیرون دوستمم اومد و اونم کیرشو کرد تو کونش و آبشم ریخت توش بعدم رفت ولی موقع رفتن منو ندید بعد اون روز یه بار دیگه دیدمش و ازش معذرت خواهی کردم که نمیدونم چرا این کارو کردم ازاین حرفا تا شاید یه بار دیگه بیاد بکنمش که دیگه هم ندیدمش.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#823
Posted: 13 Aug 2014 17:30
یک اتفاق، یک عشق
اين داستان به هيچ وجهه جنبه ي سكسي نداره و فقط دردو دل هستش
ساعت 12 شب بود.تو خيابون وايساده بودم.بارون خيلي شديدي ميومد.يه لباس جيغ قرمز پوشيده بودم كه تو اون تاريكي و بارون شديد از فاصله دور داد ميزد. هيچي واسم مهم نبود فقط ميخواستم يكي منو سوار كنه تا از شر اين هواي گند راحت شم.
بهد 2،3 دقيقه يه 206 اسپرت جلو پام وايساد منم بدون هيچ چونه زدني سوار ماشين شدم. راه افتاد.يه خورده بهش زل زدم.يه پسر قد بلند. خوش تيپ كه اصلا به قيافش نميخورد اين كاره باشه. داشتم به اينا فك ميكردم كه گفت چيه آدم نديدي؟ گفتم اگه راستشو بخواي تا حالا آدم نديدم ، يعني كارم جوريه كه با آدما رابطه اي ندارم.سرمو برگردوندمو رو به جلو نشسم. ديگه هيچ چي نگفت. منم همين جور داشتم خاطراتمو مرور ميكردم. من چي بودم . الان كجام؟ چرا اينجام؟ چرا زمونه با من اينجوري تا كرد ؟ بخدا لياقتو خودمو بيشتر از اين حرفا ميديدم . پس چرا ؟؟؟!!! كه يهو ماشين جلو در يه خونه خوشگل وايساد . گفتم چند نفريد ؟ گفت بيا بالا كاريت نباشه .
درو باز كرد رفتيم تو. سوار آسانسور شديم طبقه ي آخرو زد رفتيم بالا . درو باز كرد . گفت :ladys first . منم گفتم : donkies next . يه خورده دم در با هم خوشو بش كرديم رفتيم تو. يه خونه ي بزرگ تميز مرتب. فك كنم 3 خوابه بود . يه شومينه ي خوشگل گوشه ي پذيراييش بود اومد شومينه رو روشن كرد . منم رفتم بغل شومينه رو زمين نشسم و تكيه دادم به ديوار .كه گفتش بذار برم واست لباس بيارم با اين لباساي خيس كه سرما ميخوري . رفت تو يكي از اتاقا يه پيرهن مردونه ي بزرگ آورد با يه شرت مردونه داد گفت بپوش منم بلند شدم وايسادم دستامو از هم باز كردم گفتم خودت لباسامو عوض كن .اول روپوشمو در اورد بعد تيشرتمو بعدشم سوتينمو باز كرد دستاش يه گرماي خاصي داشت هر وقت دستش به بدنم ميخورد حس خوبي بهم دست ميداد .بعدم دكمه ي شلوارمو باز كرد شلوارمو كشيد پايين كه شرتمم باهاش اومد پايين . با كمك خودم شلوارمو در آورد حالا من لخت مادرزاد جلوش وايساده بودم .دسامو از هم باز كردم و چشامو بسم كه بياد بغلم شروع كنه كه ديدم داره پيرهنو تو دستم ميكنه پيرهنو تنم كرد دكمه هاشو بست بعدم گفت خانومي اگه اجازه بدين ...بعدم به شرت تو دستش اشاره كرد منم با تعجب يكي از پاهامو بالا آوردم و بعدم اون يكي و شرتمم پام كرد و رفت تو اتاق كه لباساي خودشو عوض كنه منم برگشتم سر جام بغله شومينه . كه يهو بازاون فكراي بيخود به سراغم اومد نتونسم جلو خودمو بگيرم رفتم سراغ كيفم كه سيگارمو وردارم كه ديدم دره كيفم باز بوده و بارون همه ي وسايلمو خيس كرده .سيگارام واي همه ي سيگارام هم خيس شده .واي رفتم نشسم سر جام دوباره و همين جور داشت اشك از چشام سرازير ميشد.به خدا دسه خودم نبود هر وقت كه ياد بلايي كه سرم افتاده بود ميوفتادم گريم ميگرفت . كه ديدم از اتاق اومد بيرون با يه لباس راحتي مثل لباس خواب بود ولي توش خيلي خوش هيكلو جذاب به نظر ميرسيد تازه ديدم كه بله آقا بدن سازه و چه هيكل خوش فرمي هم داشت لامسب
بهش گفتم سيگار داري ؟ گفت آره يه پاكت پلمپ رفت از تو يخچالش آورد بيرون داد به من يه فندك از اين بنزيني ها خيلي خوشگل بود رنگه نقره اي بود داد به من.
يه نخ سيگار روشن كردم كنت بود يه نخم واسه ي خودش روشن كردمو دادم بهش گفت من سيگاري نيسم خيلي كم. اينم ميكشم چون نميشه دست تو رو رد كرد.
گفتم خواهش ميكنم.ديد گونه هام خيسه چشامم قرمزه گفت چيه؟چيزي شده ؟ گفتم تو فوضولي نمي خواد بكني حالا اين يه شبه رو.
فهميدم بهش برخورد.ولي باز اومد كنارم نشستو سرمو گذاشت رو شونه هاش.سرشو آورد پايين به سمت من فك كردم ميخواد لب بگيره لبمو آوردم بالا كه لب بگيرم ديدم نه فقط پيشونيمو بوس كرد. اين كارو كه كرد دوباره گريم گرفت. خيلي بهم آرامش ميداد بغلش. گرمو امن بود . حس عاليي بود .بين منو اون يه سكوت برقرار بود و فقط صداي گريه من ميومد .دلم گرفته بود ميخواستم درد دل كنم. تو اون حالت واقعا بهش احتياج داشتم. ولي نميتونستم به طرف مقابلم اعتماد كنم . كه پرسيد چرا ؟ چي شده كه اين فكرو كردي كه بايد اين كار بشه شغلت ؟ انگار دل من بهانه ميخواست تا شروع كنه. هر چي كلنجار رفتم تا جلوشو بگيرم. دل ديگه خودتونم ميدونيد نميشه يهش گفت نه بخصوص وقتي سر ريز ميشه.
بله قصه رو از اينجا شروع كردم كه : يه روز تو خونه نشسته بودم دوباره بابام با اون رفيقاي مفنگيش اومدن خونه.مثله اينكه جاي ديگه واسه نشه كردن نداشتن. داد زد گفت ننت خونه هست. گفتم نه . گفت 5 تا چايي بريز بيار مهمون دارم. همين جور كه داشتم هرس ميخوردم چايي ريختم پشت در اتاق كه رسيدم يه خورده گوش وايسادم بله جرو بحثشون باز سر پول بود بابام پول نداشت اونا هم پوله نشه كردن بابامو ميخواستن هر چي كه داشتيمو فروخته بود خرج عملگيش كرده بود نه نه م مثه سگ جون ميكند اونم شبا با دعوا كتك زدن پولاشو ازش ميگرفت . بابام شده بود مثه حيون ،كارش شده بود خوردن ،كردنه به زوره ننم و كشيدن .در زدم رفتم تو. ديدم زير چشي اين دوساي هيز بابام دارن نگام ميكنن . كاره هر دفشون بود بعد تارف كردن چايي ها بدون توجه رفتم بيرون . باز پشت در گوش وايسادم. ديدم كه اون به قول خودشون ساقيه ميگه دخترتو جور كن همه ي بدهيات كه صاف ميشه هيچ يه هفته هم جنست مجاني ميشه فقط دخترتو جور كن. بابام هم خماره خمار بود ميگفت نه نميشه دخترم باكره هست ميخواد شوهر كنه. مرده گفت خوب كي بهتر از من ميتوني پيدا كني ؟ من خودم ميشم مخلصش . كه بعد چند دقيقه ديدم بابام پا شد از اتاق بياد بيرون منم سريع دويدم تو اتاق شروع كردم لباسامو عوض كردن تا به بهونه ي كلاس بزنم بيرون ميدونسم بمونم خونه يه بلايي سرم مياد.بابام اومد تو اتاق گفت جايي ميري گفتم اره كلاس دارم. گفت غلط كردي نميري. گفتم بابا مدرسه تقويتي گذاشته .گفت امروزو نميخواد بري .گفتم چرا گفت چون من ميگم. چون مهمون محترم داريم. با خنده گفتم هه هه هه اره محترم.
زد تو گوشم .گريم گرفت زدم زيره گريه. اومد بغلم كرد گفت دخترم ناراحت نباش واست شوهر پيدا كردم ديگه نميخواد درس بخوني .گفتم خفه شو.مگه طلب شوهر ازت كردم .دوباره زد زير گوشم.بعد چند دقيقه باز گفت ببخشيد. ولي تو اين شرايط بهتر از اين پيدا نميشه گفتم من شوهر نميخوام. ديدم عصباني شد. شروع كرد به دادو قال كردن .كمر بندشو در آورد منو زد. بعدشم منو بست به تخت و شروع كرد به فحاشي كردن. منم حالا گريه نكن پس كي گريه بكن.
رفت بيرون از اتاق و با دوساش برگشت. نميدونسم قراره چه اتفاقي بيوفته يا چي بشه يا بابام بهشون چي گفته فقط نگاه شهوت اون مرداي رذلو رو خودم احساس ميكردم. بابام اومد بالاي سرم گفت ببخشيد. شروع كرد به كندن لباسام. حالا من فقط داشتم داد ميزدمو تقلا ميكردم ولي چه كاري از دستم بر ميومد ؟ دستمو محكم به تخت بسته بود تمامه لباسامو كه كند از بدنم لخته لختم كه كرد گفت شروع كنيد فقط زياد اذيتش نكنيد. اونا گفتن فقط يه چيز ،پردش. بابام اون خوك كثيف گفت مگه نميخواي بگيريش اون ساقيه گفت اون مو قع جنده نبود الان جنده هستش پردشو بزن وگرنه جنس خبري نيست.
اون كثافتم كيرشو در اورد اومد روم خوابيدو گفت ببخشيد دخترم منم يه تف انداختم تو صورتش زدم زير گريه كه يهو درد تمام وجودمو گرفت بله آقا رحمم نكرده بود تا ته يهو فشار داد تو اولش نميرفت منم همش تقلا ميكردم در آورد با تف خيس كرد دوباره تا ته كرد تو پردمو كه زد شروع كرد به تلمبه زدن تا آبش اومدو كثافت تو من خالي كرد بعد نوبت دوساش بود. اوليه كه كارشو شروع كرد من از حس تنفر و دردوسر درد بيهوش شدم وقتي كه به هوش اومدم لخت بودم ولي دسام باز بود از درد نميتونسم تكون بخورم لاي پامو نگاه كردم لختهاي خون ريخته بودو زيرم خوني بود . كثافتا حتي تميز هم نكرده بودن به زور دستمو گرفتم به ديوارو بلند شدم رفتم حموم.تيغ ورداشتم خواستم خودكشي كنم.هر كاري كه كردم جراتشو نداشتم.يه دوش گرفتم وسايلمو جمع كردمو از خونه زدم بيرون رفتم خونه يكي از دوسام در زدم درو باز نكردن كسي خونه نبود هر جا پيش دوسام كه ميرفتم باباهاشون ميگفتن دختر فراري راه نميديم
هيچ جا واسه موندن نداشتم و جرات خودكشي هم نداشتم پس چاره اي جز اين كار واسم نموند.
ديگه از بس گريه كرده بودمو خسته بودم كه تو بغلش خوابم برد. فقط يه لحظه فهميدم كه منو بغل كرده برد تو اتاق تو رختو خواب خوابوندو رفت بيرون.صبح كه بيدار شدم ديدم بالا سرمه گفتم ساعت چنده گفت تقريبا 12 گفتم اوه اوه ببخشيد الان خودمو جمع ميكنم ميزنم بيرون.گفت نه بخواب استراحت كن وايسا واست يه چيزي ميارم بخوري اول پاشو دست و صورتتو بشور بعد تو كه جايي نداري بري همين جا ميموني.صبونه آورد خورديمو گفت كه امروز بخاطر تو مرخصي گرفتم. رفتيم بيرون واسه ناهار و برگشتيم واسش شام درست كردم و بعدش هي منتظر بودم كه كارشو شروع كنه. كه ديدم هيچ كاري نميكنه .
يه هفته به همين منوال گذشتو ازش پرسيدم نميخواي باهم رابطه داشته باشيم گفت تا وقت ازدواجمون نه اينو كه گفت ابه يخ بود كه روم ريختن تازه حس كردم كه تو اين يه هفته چقد دوسش دارمو بهش وابسته شدم. واقعا دوسش داشتم.ولي گفتم نه نميخواد لياقت تو بيشتر از اين حرفاست كه با يه دختر فاحشه باشي ديدم كه خيلي ناراحت شد. گفت ديگه اجازه نداري به عشق من توهين كني تو پاك تر از خيلي از به اصطلاح پاكي.
بحثو طولانيش نميكنم بعد يه ماه يه ازدواج كوچيك گرفتيم و الانم عاشقانه با هم رابطه داريمو باهم زندگي ميكنيم . و من يه تار موي گنديدشو به دنيا نميدم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#824
Posted: 13 Aug 2014 23:15
جر خوردن من
سلام
اسمم لیداست. 17 سالمه. میخوام جریان اولین سکسمو با دوست پسرمو بگم براتون.
من و آرین الان 2 ساله که با همیم..خیلی هم دوس داریم همدیگرو ولی تصمیم گرفته بودیم که تا قبل ازدواج کاری نکنیم. یعنی پردمو نزنه.. ولی میدونین خیلی سخت بود برام . هدف اصلی سکس اینه که کیر طرفو تو کست حسش کنی.. خلاصه کنار اومدم.
یه روز مامانم گفت که باید با بابام برای یه سمینار برن خارج از شهر. منم بهونه ی درس رو کردم که خونه بمونم.. اون روز صبح رفتم حموم که به خودم برسم چون میدونستم که آرین حتما میاد پیشم. خوشبختانه مشکلی از لحاظ مو و اینا ندارم چون بورم و اصلا معلوم نیست.. ولی حسابی کسمو شستم تا خوشبو شه. دل تو دلم نبود تا مامان اینا برن. ناهار نتونستم بخورم. خداروشکر مامان نفهمید چرا انقدر استرس دارم. رفتم تو اتاقم رو تختم دراز کشیدم تا وقت بگذره که مامان صدام کرد گفت داریم میریم احتمالا طول میکشه. اگه حوصلت سر رفت برو خونه ی دوستت. منم گفتم باشه. صدای دررو که شنیدم سریع پاشدم گوشیمو برداشتم و به آرین زنگ زدم. جریانو براش تعریف کردمو اونم قبول کرد که بیاد. چون خونشون نزدیکه خیلی سریع رسید. زنگو که زد دلم ریخت. رفتم درو باز کردم که سریع اومد بغلم کرد. آرین یه پسر خیلی خوشتیپه که همه ی دوستام بهم حسودی میکنن.. قیافه ی خیلی خوشگلی داره که حتی کمپانی **** بهش پیشنهاد کرده بودن که کاره مدلینگشونو بکنه. بگذریم.. آرین سرمو گرفت تو دستاش یه نگاهی بهم کرد و گفت که دلم تنگ شده بود برات منم یه لبخندی زدم و لبمو گذاشتم رو لبش.. اونم شروع کرد به خوردن لبام.. زبونشو میکرد تو دهنم و دور زبونم میمالید. یهو دستاشو گذاشت رو کونمو بلندم کرد. برد تو اتاقم و پرت کرد رو تختم. خوابید روم و بازم لبامو خورد. آروم اومد تو گوشم گفت که سینه هاتو میخوام منتظر جواب من نموند.. سریع تاپمو در اورد گفت ای جووون هرروز داره بزگتر میشه.. سوتینمو در اورد و شروع کرد به خوردن سینه هام.. منم آه و ناله میکردم .. گاهی وقتا یه گاز کوچولو هم میگرفت.. بهش گفتم لباساتو در بیار گفت خودت درشون بیار. منم گفتم باشه.. تیشرتشو در اوردم بدن ورزشکاریش داشت دیوونم میکرد.. گفتم بخواب میخوام شلوارتو در بیارم. شلوارشو که دراوردم کیرش از رو شرتش معلوم شد. دستمو گذاشتم رو شرتش یکم مالیدم.. گفت نکن گازت میگیره ها.. منم شرتشو در اوردم که کیره کلفتش زد بیرون.. کیرش خیلی سفید و خوشگله.. تخماش خیلی گرد و تمیزه.. زبونمو مالیدم رو کیرش.. یه آه بلندی کشید و گفت نکن.. منم که تازه خوشم اومده بود بازم زبونم مالیدم رو کیرش.. از بالا به پایین.. زبونم رو رگه کیرش میمالیدم.. با دستم تخمشو میمالیدم.. کیرشو میمکیدم.. کلاهک کیرشو کردم تو دهنم.. اونم همش آه و ناله میکرد و دسشتو گذاشته بود رو سرمو خودش بالا پایین میکرد سرمو.. گفت بهم بسه دیگه بخواب.. منم خوابیدم و اونم شلوارمو در اورد .. میدونستم خوشش میاد شورت نپوشم.. منم نپوشیدم.. گفت پاتو باز کن.. میخوام کستو بخورم.. منم پامو باز کردم .. زبونشو مالید رو کسم .. منم یه آه بلندی کشیدم.. زبونشو رو کسم میمالید.. چوچولمو میمکید.. میگفت ماله خودمه.. جوون.. کستو دوس دارم.. زبونشو دوره سوراخه کسم میمالید.. داشتم دیوونه میشدم.. کسم خیسه خیس شده بود.. اومد بالا تو گوشم گفت که میخوام بزارمش تو کست.. منم تو اون حال و هوا قبول کردم.. کیرشو میمالوند رو سوراخ کسم.. آ ه ه ه ه .. بزارش تو دیگه... کلاهک کیرشو یکم کرد تو سوراخ کسم.. نفس عمیقی کشیدم.. منتظر درد بودم.. بهم گفت آماده ای؟ منم گفتم اوهووووم... یهو کیرشو کرد تو کسم... آ ه ه ه ه .. کیرت کلفته.... اوووووف... کیرشو تو کسم عقب جلو کرد.. بعد در اورد تا خونشو پاک کنه.. خیلی خون نبود ( نذاشت من ببینم ولی خودش گفت.. ) گفت ادامه بدم؟ گفتم آره ه ه ه .. بکن... میخوام جرم بدی... کیرشو تو کسم عقب جلو میکرد... آ ه ه ه ه ... اگه میدونستم انقدر حال میده زودتر می کردمت لیدا... کست مال منه... جووووون... میخوام کستو جر بدم.... آ ه ه ه ه ه... نمی فهمیدیم صدامون چقدر بلنده.... اوووووف... کیرت کلفته... آ ی ی ی ی ی .... کسمو جر بده... دارم ارضا میشم... آه ه ه ه ... آ ی ی ی ی .. بسه...... تنم میلرزید.... لیدا آبمو کجا بریزم؟ آ ه ه ه ه ... بگو الان میااااد.... آ ه ه ه .. بریز رو سینه هام... اوووف.. داغه آبت... دوس داشتی؟ اوهوووم.... بیا بغلم.... ههههممم... نفهمیدم کی خوابم برد... با صدای مامان بیدار شدم... لیداااا.. بیا شام.. گوشیمو نگاه کردم .. یه اس ام اس داشتم... عزیزم دلم نیومد بیدارت کنم... دیگه رسما زن من شدی!!
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#825
Posted: 15 Aug 2014 02:13
دختری از ایران
مشغول نهار در سالن بودم همایون زنگ زد و گفت داريوش برا شام بيا منزل ما از ايران مهمون امده دور هم باشيم. برا همایون كه دهه ٦٠ را پشت سر ميگذاشت و همسرش ثریا احترام خاصى قائل بودم از قديمى هاى هامبورگ بودند. منم ١٤ سال المان هستم و ٨ ساله مربى فيتنس و بدنسازى هستم. چهره ام نسبتا جذاب و البته فيزيك بدنى ام بهتر از چهره ام و ٣٢ سالم هست.
رفتم اپارتمانم دوش گرفتم و لباس نيمه اسپرت و جين و پيراهن تكمه دار سفيد تنگ و يك كت مشكى با كفش چرم مشكى. سر را از فروشگاه ايرانى يك جعبه شيرينى و طبق رسم خارج از كشور يك بطرى مشروب. ٧ شب بود رسيدم حومه هامبورگ و ديدم همه مهمونها هستند كه اكثرا را مى شناختم و همایون خان دختر خانمى خوشرو و خوش اندامى كه چهره نسبتا زيبايى هم داشت بهم معرفى كرد به اسم رویا كه ظاهرا در ايران در دانشگاه ازاد تدريس ميكرد و برا ٢ هفته به المان امده بود و از اشنايان برادر همایون بود. اگر رویا را در ورزشگاه ميديدم فكر ميكردم يا اسپانيايى هست يا لاتين. به هر حال گرم صحبت با مهمانها بودم كه متوجه شدم رویا دوست داره با هم صحبت كنيم ... خيلى پر شور و با اعتماد به نفس و شلوغ بود تقصير هم نداشت همه روزه در ايران با دانشجويان سر كله ميزد.
انتهاى مهمونى همایون گفت داريوش جان رویا ٤ روزه ديگه بر ميگرده ايران اخر هفته اگر كار ندارى و دوست دارى با رویا چند جاى هامبورگ را ببرش ببينه شهر را بلد نيست منم ديدم ضايع هست فورا بگم باشه گفتم همایون جان چشم فردا اول با باشگاه هماهنگ ميكنم و خبرش را ميدم. ١١ شب بود كه متوجه شدم رویا هم شب بر ميگرده هتل كه شبها اونجا ميموند. به درخواست همایون قرار شد برسونمش.
رویا در ماشين بهم گفت حوصله ام سر رفته و در لأبى هتل وسايلش را بردم كمكش بالا و امدم خداحافظى كنم در اغوش گرفتن هرویا و بوسيدن لبها همان. ديدم خيلى هات هست و حشرى گفتم رویا اگه دوست دارى و احساس تنهايى ميكنى بيا بريم شب اپارتمان من و اونم با تعلل قبول كرد راه افتاديم و تو ماشين بهش گفتم رویا لطفا به همایون و همسرش نگو كه شب خونه من هستى اونم گفت اتفاقا منم مى خواستم همين خواهشو ازت كنم.
تا رفت دوش بگيره چند تا شمع روشن كردم و شومينه كوچك اتاق خوابم هم روشن كردم و يك لامپ كم نور بنفش هم روشن كردم صدام زد كه ميتونه حوله لباسيم را بپوشه كه گفتم اره عزيزم و چند دقيقه بعد ديدم با موهاى نم دار وحوله امد بيرون و فضاى اتاق را كه ديد نگاهم كرد و گفت اگه دانشجوم بودى نمره ات ٢٠ ميبود خنديديم كه گفت سشوار دارم گفتم دارم ولى نميدم و گفتم دوست دارم موهات نم دار باشه منم يك ركابى سفيد و يك شلوارك قرمز پوشيده بودم كشيدمش سمت خودم. تو گوشش اهسته گفتم تو امشب هديه خدايى به من دختر فقط بهت بگم كه معاشقه را بيشتر از خود سكس دوست دارم اماده ايى ؟ گفت اره عزيزم و از اينجا اصل داستان شروع ميشه...
تكيه داد به ديوار، چند ثانيه زل زدم به چشماش كه زير نور اتش شومينه ميدرخشيد با پشت دستم صورت شو نوازش كردم و شروع كردم لباشو خوردن و اونم همراهى ميكرد بعد از چند دقيقه برش گردوندم به سمت ديوار و موهاى نم دارشو بو كردم و تو گوشش گفتم عطر موهات خيلى خوشبو و ديونه كنندست و موهاى بلندو نم دارشو بالا گرفتم و با لب و زبونم كشيدم زير گوش و همه گردنش كه ديدم ناله اش بلند شد و حوله لباسى از تنش أفتاد و كمر باريك و باسن گردش با نور اتيش شومينه ديدنى شده بود اهسته پشت سرش شروع كردم نشستن روى زانو هام و همزبان از پشت گردن تا پايين گودى كمرش بوسيدم و ليس زدم و رویا هم ناله اش رفته بود هوا، نشستم بين پاهاش و زبونم را از گودى كمر تا نافش قشنگ از بين باسنش ليس زدم
ديدم لباشو گاز ميگيره و موهامو ميكشه دهانم را گذاشتم روى كسش و با زبانم همه شيار كسشو ليس ميزدم و تكرار ميكردم طورى كه ناله اش بالا رفته بود ديدم كم كم شل شد و رو زانوهاش نشست خسته شده بود از ايستادن بهش گفتم جلو شومينه به شكم دراز بكش و روغن ماساژ اوردم و در سكوت و زير نور اتش از بالاى كمر تا وسط خط باسنش روغن ريختم و شروع كردم به چرب كردن بدنش از گردنش ، كمر تا باسن و بعد نشستم پايين زانويش و مدت طولانى باسن گرد و برنزه اش را ماساژ ميدادم و هر از مدتى باسن زيبايش را باز ميكردم و سوراخ كون و كسش را با زبان ماساژ ميدادم . زبونم را لوله ميكردم و تا ته ميكردم تو كسش و با انگشتم ميكردم تو كونش رویا داد ميزد ادامه بده ... بعد از چند دقيقه كنارش دراز كشيدم طورى كه صورت و بدنمان سمت هم بود ، انگشت بلندم را كردم تو كسش و تند تند بالا و پايين ميكردم و همزمان ازش لب ميگرفتم يا سينه هاشو ميخوردم و اونم به حالت تشنج در امده بود كه چند دقيقه كه گذشت ديدم بدنش مثل سنگ شد و پيچيد به خودش و محكم زد رو دستم كه انگشتم از كسش خارج شد و داد زد دقيقا به حالت تشنج شديد ابش پاشيد رود دستم و جلو بدنم و بعد از چند دقيقه حالش جا امد ديدم داره بهم لبخند ميزنه و گفت مرسى و هلم داد و امد رو سينه ام و بازوها و سينه ام را غرق بوسه كرد
تا رسيد به كيرم كه نسبتا بلنده و البته كلفت و شروع كرد به ساك زدن و ليسيدن از زير خايه هام تا سر كيرم بعد هم رفت پايينتر و شروع كرد از سوراخ كونم ليس زدن تا بيضه هام و اخر هم ديوانه وار كيرم را مى خورد كه ديگه طاقت نياوردم و گفتم به شكم بخواب و باسن شو باز كردم و كيرم از پشت اهسته خزيد تو كس ليزش كه ناله ارامى كرد و گفت بكن جرم بده جونننننننننم كير تو وجودمه و منم اهسته ميكشيدم بيرون و محكم جا ميزدم كه ديونه شده بود و التماس ميكرد محكم تر بكنم و تندتر ١٠ دقيقه كه كردم اهسته روش دراز كشيدم و بدنش را محكم گرفتم و ديوانه وا ر با كيرم ميكوبيدم تو كسش كه داد زد ترو خدا تندتر تندددددددددددتر بكن بكن جرم بده دارم ميام واى ى ى ى ى بزن جرم بده كه ديدم باز حالت تشنج شد و جمع شد طورى كه نگه داشتنش هم مشكل بود برام و منم چند دقيقه بعد ابم امد كه هردومون بيحال در اغوش هم غش كرديم.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#826
Posted: 17 Aug 2014 23:08
کسمو برام خورد
سلام به همه.من مهشید 22سالمه از تهران قدم 167 وزنم 55 سایز سینم 70 کونم گرده اما خیلی گنده نیست..این داستانی که میخوام واستون بگم واسه 3سال پیش تقریبا که 19 سالم بود...انتخاب رشته دانشگاه که میخواستم بکنم اول شهرای شمال رو زدم که دور از خونواده باشم و خونه بگیرم و عشق و حال کنم و زد و من دانشگاه ... قبول شدم اما زهی خیال باطل با اخلاق گوه بابام نتونستم تنها خونه بگیرمو به اجبار رفتم خوابگاه اما همینشم خوب بود..با خیلیا دوست میشدم البته اینم بگم همزمان با چند نفر نبودم اما زود کات میکردم که الان میخوام داستان خودمو پویا که یک شب تا صبح با هم بودیمو واستون تعریف کنم.قبل از پویا با دوستش مهرداد دوست بودم که بچه تهران بودنو ... دانشجو و خونه گرفته بودن با مهرداد 1بار سکس داشتم.وقتی کارمون تموم شد و اومدم بیرون که مهرداد منو برسونه پویا رو دیدم عجب تیکه ای بود
دروغ چرا دلمو گرفت شمارشو داشتم از خونه مهرداد ک رسیدم خوابگاه به پویا زنگ زدمو گفتم میخوام باهات باشم میدونستم مهرداد تا 7شب کلاس داره گفتم خونه باش میام اونجا اونم از خدا خواسته قبول کرد و من رفتم کلا این خونه واسه مهرداد بود اما پسر خالش و پویا هم باهاش بودن.خلاصه رفتم خونه در و باز کرد پسرخاله مهرداد خواب بود تو سالن و ما رفتیم تو اتاق هوا بدجور گرم بود اردیبهشت بود اما خب دیگه شمال هوا بدجور گرم بود.مانتومو دراوردم و رو تخت نشستم اونم نشست کنارم عین این گاوا عقلش نمیرسید یه لیوان ابی شربتی دستم بده بهش گفتم گرمه اونم با جزوه هاش که لبه تخت بود برداشت و من و باد میزد تاپ 2بندی تنم بود چون نیم خیز شده بودم خط سینم دیده میشد همینطور که بادم میزد در مورده اینکه مهرداد بفهمه میکشتت و اینا میحرفیدیم که من خودمو انداختم تو بقلشو گفتم نترس با من اونم شروع کرد لب گرفتن ازم اون لب پایینمو میک میزد منم لب بالاشو زبون همو میخوردیم زبونشو میکشید رو دندونام و اب دهنشو میریخت تو دهنم اخه من ادم بد دلی نبودمو بدم نمیومد تاپمو در اورد خودشم که از اول فقط یه شلوارک پاش بود از رو سوتین سینه هامو میمالید و میگفت عجب سینه هایی داری بی شرف خوراکه و..
سوتینمو باز کردو گفت بخواب اونم نامردی نکرد و افتاد روم و خیلی سینه هامو خورد نوکشو گاز میگرفت و میکشید اخراش نوک سینم زخم شده بودو یه ذره خون اومده بود.شلوارمو در اورد و همزمان شلوارک خودشو دراورد و انداخت زمینو دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش خیلی سفت بود و گنده خوشم اومد رفت پایین و از رو شرت کسمو بو میکشید کسم نسبتا تپله بدون مو و بعد از حموم لوسیون میزدم که بو نمیداد مث بعضی از کسا..شرتمو از بقل زد کنارو میخورد چوچولمو با زبونش میلرزوند خوشم میومد گفتم درار شرتمو اونم از خدا خواسته دراورد پاهامو داد باله و شروع کرد به خوردن با دستاش لای کسمو وا میکرد و زبونشو میکشید رو خط کسم اوپن نبودم و فقط سره زبونشو میکرد تو کسم چوچولمو گاز میگرفت میکشید دوس داشتم میگفتم محکمتر گاز بگیر میگفت تو دیوونه ای داشتم حال میکردمو صدای اههههه و نالم کل اتاق و پر کرده بود و پسرخاله مهرداد هم بیدار شده بود اما به رومون نیاورد و رفت بیرون
بعد اومد بالا و ازم یه لب گرفت گفت حالا نوبت تو کوچولو منم با ولع کیرشو گرفتم تو دستام یکم بالا پایین کردمو سرشو مث رژ لب میکشیدم رو لبم هرچی از تو فیلما یاد گرفته بودمو پیاده کردم تو دهنم میچرخوندم تا ته میکردم تو دهنم اما اوق میزدمو زودی در میاوردم و دوباره تا ته میکردمو اوق میزدم پویا صدای اخ و اههه و اووهش دراومده بود وقتی تخماشو میک میزدم میگفت بخور جنده من بخور اولش بهم برخورد بعدش فهمیدم فحش دادن تو سکس عادیه منم تندتر میخوردم ازش لب میگرفتم لاله گوششو میخوردم میرفتم رو سینش سینشو میخوردمو گاز میگرفتم نافشو میخوردم اما دوره نافش مو داشت خوشم نیومد اما چون دوست داشت میخوردم دوباره منو خوابوند کسمو خورد انقدر پاهامو باتز کرده بود که داشتم جر میخوردم گفت از جلو جرت بدم گفتم نه گفت از پشت گفتم نه گفت پس میخوای بیا تو منو بکن گفتم نه لاپایی
تو ذوقش خورد و چیزی نگفت منو به پشت خوابوندو پاهامو چسبوند به هم انقدر عقب جلو کرد تا ابش اومدو ریخت لای کونم انقدر حشری شدم که تا صبح پیشش موندم بماند که مهرداد اومد و فهمید و چه چیزایی پیش اومد گفت چون نذاشتی بمنک باید ساک بزنی تا ابم بیاد منم همین کارو کردو اگه بگم تا خوده صبح نزدیک به 6بار ارضا شدیم دروغ نگفتم میدونم نتونستم خوب تعریف کنم اما نظر بدید تا بتونم بهتر تعریف کنم..خوردن کس واقعا لذت داره الان که فکر میکنم کسم خسی میشه وقتی به پشت دراز میکشیدمو سوراخ کونمو میخوردو منم کونمو میدادم بالا تا کسم بیفته بیرون و کسمم بخوره...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#827
Posted: 17 Aug 2014 23:14
بهم داد که ثابت کنه دوسم داره
من با مهسا توی یه کارگاه با هم همکار بودیم که بعد چند ماه با هم دوست شدیم ولی چون خواهرش هم اونجا کار میکر د نمیشد زیاد با هم لاو بترکونیم چون از خواهرش خیلی حساب میبرد هرروز توکارگاه زمانی که صاحب کارگاه که یه مرد پنجاه ساله بود میرفت بیرون پنج شش دقیقه با هم صحبت میکردیم چون اون تو قسمت مونتاز بود منم تو قسمت رنگکاری زیاد همو نمیدیدم ولی جمعه ها من ومهسا با خواهرش میرفتیم شاه عبدالعظیم خوش میگذشت ولی چون خواهر بزرگش شیما باهامون بود فقط دستهای همو میگرفتیم اونم شیما میگفت نباید دسته همو بگیریم تا اینکه یه روز داشتم میرفتم تو سالن مونتار که دیدم مهسا با کارفرمامون که اسمش صادق بود دارن از پله ها میرن پایین اخه سالن مونتاز طبقه پایین بود منم اروم داشتم دنبالشون میرفتم پاگرد که رسیدن دیدم یه لحظه صادق دست مهسا رو گرفت و اونو بغل کرد ومهسا یه لحظه موند تو بغلش وعقب ونگاه کرد تا منو دید سریع از صادق جدا شد و دوید رفت پایین وصادق هم دنبالش رفت ولی صادق منو ندید.
من اون لحظه خیلی ناراحت شدم اومدم بالا زنگ زدم به شیما گفتم به مهسا بگو اگه بیاد سمت من میکشمش هر چی اصرار کرد که چی شده نگفتم بعد ده دقیقه دیدم مهسا اومد بالا منم بهش گفتم تا نکشتمت برو گمشو اومد پیشم گفت یه لحظه گوش بده شروع کرد قسم وقران که صادق زوری بغلم کرده و رفتم پایین جلوی عاظفه/ یکی از همکاراش / کلی بهش فحش دادم وزنگ زد به عاطفه تا حرفشو تایید کنه که اونم گفت راست میگه و مهسا شروع کرد به گریه که اون همسنه بابامه من تو رو دوست دارم منم گفتم باشه برو تو زیر زمین الان منم میام پایین باهم صحبت کنیم که سریع رفت پایین منم ده دقیقه بعد رفتم پایین دیدم هنورز داره گریه میکنه تا منو دید گفت تا صادق رفته بیرون شیما گفت برو پیشه امید که از دستت خیلی ناراحته اونم اومده بود من بهش گفتم خیلی پستی اخه صادق... که وایساد قسم خوردن که اصلا تا اون روز روحشم خبر نداشته که صادق چشمش دنبالشه ویه دفعه ای بغلش کرده وگفته دوسش داره
تا اینو گفت خواستم برم بالا سراغ صادق که دستم وگرفت وگفت نرو ابرو ریزی میشه واخراجت میکنه گفت که اصلا دیگه از فردا نمیاد سر کار منم گفتم باشه ولی تو شک بودم که داره راستشو میگه یا نه با اخم بهش گفتم باید بهم ثابت کنی که راستشو میگی گفت هر کاری که بگی میکنم منم با ناراحتی گفتم اگه منو دوست داری مانتوتو دربیار که خندید وگفت همین شروع کرد مانتوش رو دراوردن گفتم تابت رو هم دربیار اونم دراورد ولی اخمش رفت تو هم منم که تا اون موقع کوچکترین کاری باهاش نکرده بودم موقعی که دیدم با سوتین جلوم وایساده راسته راست کرده بودم بهش گفتم شروع کن برام برقص اونم رفت ذر زیرزمین روقفل کردو شروع به رقصیدن کرد منم تو اون لحظه تو فکر این بودم که چطوری بکنمش یه پنج دقیقه ای که رقصید گفت بسه گفتم تازه اولشه گفتم بیا ثابت کن که دوسم داری با اخم گفت دیگه باید چکار کنم گفتم سوتینتو باز کن دیدم قرمز شدوگفت امید اینو ازم نخواه گفتم یاباز کن یا بهم ثابت میشه که منو صادق برات یکی هستیم تا اینو گفتم سوتینشو باز کرد اومد تو بغلم و قسم وقران که دارم اشتباه میکنم منم که داشتم میمردم از شهوت سینه هاشو گرفتم وشروع به لب گرفتن کردم که دیدم اون منتظر این لحظه بوده وهمچین لب وگردنم رو خورد که خودم تعجب کردم
منم درازش کردمو شلوارمو دراوردمو دادمش دستش گفتم بیا ساک بزن گفت چیکار کنم منم بهش گفتم چطوری ساک بزنه شروع به ساک زدن کرد ناشی بود دندوناش اذیت میکرد ولی بازم خوب بود منم دستمو بردم تو شرتش چوچولش رو تکون دادم که حشری شده بود بدجوری سینه هاشو اینقدر مالیدم که داشت از حال میرفت کیرمو گداشتم وسط سینه هاش بالا وپایین میکردم که دیدم خودشو داد بالا و یه جیغ زد فهمیدم ابش اومده گفت امید من ارضاع شدم حالا نوبت توهست ابت بیاد گفتم اب من اینجوری نمیاد گفت اگه از پشت بکنی ابت میاد گفتم اره .تا اون لحظه باکسی کاری نکرده بود نمی دونست چی به چیه به پشت خوابوندمش انگشتمو خیس کردم کردم تو کونش یه جیغ زد گفت خیلی درد داره گفتم کم کم میکنمش تو گفت بزا برات خیسش کنم دوباره شروع به ساک زدن کرد
منم برعکس روش دراز کشیدم و با کسش حال میکردم وانگشتم رو اروم اروم میکردم توش کونش اینقدر تنگ بود که انگشتم به زور میرفت تو مهسا دوباره شهوتش زده بود بالا میگفت اگه میخوای بیا ازجلو بکن تو منم میگفتم باشه بزار از عقب بکنم نوبت جلو هم میشه ومیخندیدم بهش ولی اون میگفت جدی بکن جلو داشت برام ساک میزد که موبایلش زنگ خورد شیما بود گفت صادق داره میاد تو حیاط دنبالش منم گفتم لباستو بپوش برو گفت پس تو چی گفتم بعدا تلافی میکنی لبخندی زدو لباساشو پوشید و رفتنی گفت بهش خیلی حال داده گفت سری بعد حالی بهت میدم تا عمر داری یادت نره منم گفتم تا ببینیم مهسا رفت ومنم موندم با یه کیر راست کرده تو انبار...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#828
Posted: 17 Aug 2014 23:16
بحث کرد منم کردمش
سلام به همه دوستان
داستانی که میگم واسه دو سال پیش هستش که اون موقع من 17 سال داشتم
داستان از اون جایی شروع میشه که من یه دوستی داشتم به اسم هادی که با یه دختری دوست شد که خود من هم دوسش داشتم.
اسم دختر مهسا بود. دوستم برای خودشیرینی جلوی دختره شماره منو بهش داد که مثلا من ازش زیاد تعریف و تمجید کنم.خلاصه یه مدتی گذاشت تا با این دختره شدیم آبجی و داداش(در واقعیت نه من خواهر داشتم نه اون داداش).
خلاصه رابطه ی ما خیلی صمیمی شد تا اینکه بهم گفت میخوام برات یه دوست دختر خوب جور کنم تا تنها نباشی.
اولش گفتم نه چون قبل از اون یه دختره به شکل کاملا توپی بهم کیر زده بود.
به خاطر همین یکم تردید داشتم تا اینکه بهم گفت دختر کیه ...!
وااااااااااای باورم نمیشد یه دختری بود که چندتا از دوستامم دوسش داشتن.
به مهسا گفتم چون تو میگی قبول میکنم.
اونم خوشحال شد و همون موقع زنگ زد جوابشو دادم گفتم الووووووو
که دیدم بلــــــــه ساناز خانم گفت سلام آقا آرش ...!
وای باورم نمیشد خودش بود
باهش صحبت کردمو شمارشو بهم داد
یه مدت طولانی باهم معمولی بودیم تا ...
یه روز اس ام اس های سکسی داد
اول یکم خجالت کشیدم تا اینکه منم روم باز شد
بهش گفتم یه برنامه ای بچین که بتونم بیایم پیش هم
بعد از کلی دردسر یه روز نزدیکای غروب اومد ورفتیم تو یه ملکی که جایه مناسبی بود اما خطرناک از لحاظ بگا رفتن
اونجا با کلی خجالت بوسش کردمو لباشو خوردم روم که باز شد دستمو از رو لباس رو سینشو کوسش گذاشتم
بعد خدافظی کردیمو رفتیم چون زیاد تو اونجا موندن خطرناک بود
بهم اس داد که بهترین روز زندگیش بود منم گفتم اگه دوست داشتی بگو دوباره بریم که بعداز حدود 2 هفته دوباره جور شد بریم اما تو این 2 هفته بهم گفته بودیم که چه کارایه دیگه ای هم بکنیم
امدیم پیشه هم باز هم تو همون ملک
بعد بوس و لب گیری اون روش نمیشد حرفایی که زده رو عملی کنه و من اول با کلی خجالت شروع کردم اول دستمو گذاشتم رو سینشو باهاش بازی کردم که خیلی خوشش اومد بعد شروع کردم خوردن سینه هاش که خیلی خیلی کوچیک بود
من زیاد از خورن سینش حال نکردم اما واسه شروع قدم محکمی برداشتم
دستمو از زیر شلوارش بردم تو واز رو شرت کسش رو مالیدم کهشرت به ثانیه نکشید که خیس شد
شلوارشو با کمک خودش دراوردم شروع کردم به خوردن کوش خیسش بااینکه یکم از خیسیش بدم میومد اما نمیتونستم این موقعیت رو از دست بدم
دستم رو کونش بود و باهاش داشتم بازی میکردم که بهم گفت بسه بزار من واسه تورو بخورم منم از خدا خواسته سریع پاشدم
شلوارمو کشیدم پایین و کیر سیخ شدمو گرفتم طرفش کلی حال کرد شروع کرد به خوردن که از این حرکتشم حال نکردم وای دندونش میخورد به کیرم که تمام بدنم یجوری میشد بهش گفتم دندونت بهش نزن که تازه یاد گرفت یه 5 دیقه سر کیرمو خورد که بهش گفتم بیشتر بخورش با اصرار من قبول کرد بهش گفتم حالا پاشو لاپایی بکنم پاشد من کیر خیسمو گذاشتم لای قمبل کونش یکم بهش مالیدم قبلا گفته بود نمیزاره بکنمش ولی من گفتم بزار از فرصت استفاده کنم بکنمش سر کیرم چندتا تف غلیظ انداختم مالیدم به سوراخ کونش چندبار این کارو کردم تا آماده بشه برای کردن کیرمو گذاشتم در سوراخش یکم فشار که دادم داشت میرفت توکه برگشت نزاشت ادامه بدم گفت میترسم هرچی من گفتم دیگه قبول نکرد گفتم باشه همون لاپایی میکنم برگشت دوباره گذاشتم لای پاش وقتی داشت آبم میومد کیرمو گذاشتم دمه سوراخشوآبمو ریختم رو کونش خوشش اومد اما گفت ایکاش نمیریختی
اون دفه هم تموم شد دیگه تمام اس ام اس هامون شده بود راجبه کردن تا اینکه با اصرار من قبول کرد بکنمش
دوباره اومدیم پیش هم من بعد از یه مقدمه کوتاه برای بوس و لب و ساک رفتم سراغ کونش
با خودش وازلین اورده بود چهار دستوپا نشست زمین من با خودم کاندوم اورده بودم کا نزاشت کاندوم بزارم گفت حالا که میخوای بکنی بزار بیشتر حال کنم از وازلین استفاده نکردم توف زدم به کیرم گذاشتم دمه سوراخش اونم خیلی داشت همکاری میکرد یکم فشار دادم دردش اومد اما گفت ادامه بده یکم دیگه رفتم جلوتر که دهنش سرویس شد کشید بیرون و نشست نمیزاشت دیگه بکنم اما انقدر کسشو خوردم تا راضی شد ایندفه وازلین زدم بلخره بعداز کلی فشار رفت تو وقتی همش رفت بهم گفت به پشت بخواب رو زمین که اونم بخابه به پشت بخوابه رو شکمم
همین کارو کردم زیر یه درخت رو خاک خوابیدم بعد از دوسه دیقه بلند شد خودش یزری اینور اونور کرد کونشو تا یزره از دردش کم شد دوباره به حالت قبلی شدیم و من شروع کردم به کردن واقعا متوجه میشدم داره اذیت میشه اما نمیتونستم بهش کمک کنم ولی ملاحضشو میکردم
بهش گفتم داره آبم میاد بریزم توش با سرش گفت آره منم آبم ریختم توش افتادم روش
تا قطره آخرشو از بدنم کشید بیرون
خیلی حال داد واقعا عالی بود انقدر لبشو خوردم که از خود بی خود شده بود
خلاصه اون روزم گذشت بعد از اون کلی باهم سکس داشتیم
دوستان من خیلی از سر و ته داستان زدم تا شد این
شرمنده اگر اذیت شدید
سکس با ساناز چون او قبلا به هادی کون داده بود و من کاملا در جریانش بودم به راحتی تونستم بکنمش و ازش خواهش کردم به ساناز چیزی نگه خلاصه رابطم با این دو تا دخترو خیلی دوست دارم و امیدوارم رابطم با اینا هیچ وقت خراب نشه
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#829
Posted: 17 Aug 2014 23:19
گولم زد کثافت
سلام خاطره ای که میخوام براتون بگم خیلی تلخه شبو روزم رو ازم گرفته شما راهنماییم کنید تو رو خداسه بار رگ دستمو به خاطر این موضوع زدم ولی نجاتم دادن مینویسم برای دخترا که گول ادمای هرزه رو نخورن من اسمم سانازه الان 19 سالمه تو 14 سالگی بایک پسر به اسم رحیم دوس شدم بعد یک مدت بهش وابسته شدم حاظر بودم همه کار واسش بکنم هر روز با هم بیرون میرفتیم ولی همیشه سر یک حرف دعوامون میشد ازم میخواس برم خونش ولی من قبول نمیکردم با اینکه عاشقش بودم ولی میترسیدم حدودا یک سال از دوستیمون گذشته بود قرار بود یه سی دی برام بیاره که همیشه میگفت یادم رفته برات بیارم
...
یک روز ساعت 11 صبح بود بهم زنگ زد گفت میخوام ببینمت سی دی هم همرامه دارم میرم لباس عوض کنم تا من لباس عوض میکنم تو هم بیا دم خونمون تا با هم بریم گفتم باشه لباس پوشیدم رفتم دم در خونشون واستادم بیاد بیرون درو باز کرد اومد دم در لباسای تو خونه ای تنش بود گفت هنوز وقت نکردم لباس بیرون بپوشم بیا تو حیاط چند دقیقه واستا تا من لباس عوض کنم گفتم من همینجا جام خوبه برو عوض کن بیا گفت نه نمیشه جلو همسایه ها زشته واستادی دم در هر چی اصرار کرد نرفتم دستمو کشید برد داخل تا خاستم صدا بدم یکی از پشت سر راه دهنمو بست داشتم میلرزیدم از ترس ...با دوستش داشت حرف میزد که راه دهنمو گرفته بود به زور منو بردن داخل هر چی دست پا زدم ولم نکردن هر چه گریه کردم دست از سرم برنداشتن دوست دوست پسرم دهنمو گرفته بود که جیغ نزنم دوست پسرم لباسامو در می اورد همه لباسامو در اورد شروع کرد به خوردن بدنم داشت چندشم میشد
هر چی گریه میکردم دلشون به رحم نمیومد دوست پسرم بعد که همه جامو لیسید خوابید روم کیرشو مالید به جلوم بعد یدفعه محکم هولش داد داخل داشتم میمردم از ترس حالم خیلی بد شده بود شروع کرد تلمبه زدن اینقد حالم بد بود که داشتم بالا می اوردم وقتی ارضا شدفهمیدم از روم بلند شد نای فریاد کشیدن نداشتم فقط ناله میکردم بعدم دوستش باهام ور رفت برعکسم کرد رو شکم خوابوندم کرم مالید به باسنم روم خوابید محکم کیرشو هل داد تو کونم درد تو کل بدنم پیچید داشتم نابود میشدم به رحیم فحش میدادم میگفتم کثافت مگه چیکارت کردم که جوابم این بود گناه من چی بود
اینقد تلمبه زد تا ابش اومد خالی کرد تو باسنم بعدم مس یک نعشه افتاده بودم بعدم دوست پسرم تا میخورد منو زد که اگه به کسی چیزی بگم زندم نمیزاره لباسامو با کمک دوستش تنم کردن به زور بلند شدم نمیتونسم رو پا باشم از در خونشون زدم بیرون کنار خیابون نشسم یک تاکسی رد شد وایساد دلش واسم سوخت سوارم کرد رسوندم تا در خونمون ایفون خونمون رو زد مامانم اومد دم در تا منو اونطور دید داشت سکته میکرد به مامانم گفتم چند تا مزاحم تو کوچه منو زدن بعدم بردنم بیمارستان... 4 سال از این واقعه میگذره ولی زندگی من نابود شده دیگه زندگی برام نمونده...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#830
Posted: 18 Aug 2014 18:40
مال هم شدیم
شب تولد بهترین دوستم بود! مخ مامانمو زده بودم ک چون شب تنهاس پیشش بمونم! میدونستم امیرم میاد! باامیر چهارساله دوستم.. رابطمون ی دوستیه ساده نیس..عاشقه همیم!زیاد خونشون رفتم..اونم اومده اما هیچ وقت زیاده روی نکردیم!
اونروز بعده اینکه دوش گرفتمو حسابی تر تمیز کردم رفتم خونه دوستم ک باهم آماده شیم!
موهاموکه لخته باز گذاشتم..یه تاپ سفید و یه دامن کوتاه مشکی پوشیدم!تقریبا آماده بودم که اومد!
حتی فکرشم نمیکردم اون شب با دنیای دخترونم خدافظی کنم!صداشو از تو اتاق شنیدم ک با خواهر دوستم احوال پرسی میکرد! از اتاق رفتم بیرون! با دیدنم سوتی زدو یواش گفت:امشب شانس بیاری نخورمت..آروم لباشو رو لبام گذاشت! بعد گفت: این فایده نداشت!همش مزه رژ میداد! یادت باشه بعدا تلافی کنی! جشمکی زدمو به آشپز خونه رفتم! کم کم مهمونا اومدن و هرکی ب کار خودش مشغول شد!توی تاریکیه خونه و موقع رقص دست امیر دور کمرم بودو لباش از لبم جدا نمیشد!
وقتی مهمونا رفتن از امیر خواستم اونجا بمونه! نیمه مست بودو رانندگی تو اون حال خطرناک!چون دوست پسر دوستم و خواهرش موندن اونم قبول کرد!ساعت حدودا 3 بود ک رفتم تو اتاق!اونم پشت سرم اومدو درو از تو قفل کرد! بدون توجه بهش پشتمو کردمو تاپمو از تنم دراوردم!چند ثانیه بیشتر نکشید ک دستای گرمش دور کمرم بود! سرشو فرو کرد لای موهامو یه نفس عمیق کشید! از گردنم شروع کردو بازبون به لاله ی گوشم رسید!همزمان دستشم روی بالا تنهی لختم حرکت میکرد! طاقت نیاوردم!دلم لباشو میخواست!چرخیدم رو پنجه ایستادمو لبمو گذاشتم رو لباش!
اولش آروم اما چند ثانیه بعد با ولع خاصی شروع ب خوردن لبام کرد!منم همراهیش کردم.. هلم داد رو تخت و خودشو انداخت بین پاهام.. از لبام جداشد.. روی گردنم و گوشمو مکید! نفسام تند شده بودو صدای آهو نالم بلند شده بود! صدام تحریکش میکرد! آروم زمزمه کرد امشب کبود میشه همه ی بدنت.. با دندون سوتینم ک از جلو باز میشدو باز کردو شروع کرد به خوردن سینه ام!یکیشو میخوردو اون یکی رو فشار میداد! در حالیکه دردم میگرفت لذت میبردم!دستمو برده بودم لای موهاشو سرشو ب خودم فشار میدادم..
همونطور پایین اومد و با زبون یه خطه صاف رو شکمم کشید! دامنم هنوز تنم بود.. بلند شد! لباسای خودشو کامل دراورد.. تو اتاق فقط چراغ خواب روشن بود اما تو همون نور کم فهمیدم ک حسابی حشری شده! دامنو شرتمو همزمان از پام دراورد.. نشست پایین پام.. یه نگاه ب بدنم کرد و بعد نگاشو دوخت ب چشامو زبونشو کشید روی کسم!چشمام ناخود آگاه بسته شدو آه کشیدم! خیلی سریع گفت توچشمام نگاه کن پانی! شروع ب خوردن کرد! همزمان ک زبونش روی کسم بود با دست سینه هامو میمالید منم فقط ناله میکردم ک صدام حشری ترش میکرد! لذت همه ی وجودمو گرفته بود! اسمشو بلند صدا میکردم!
امییییییر...
بخورررررش...
و بیشتر سرشو ب خودم فشار میدادم ک ارضا شدم!
امیر فهمید.. چند ثانیه مکث کرد ک حالم بهترشه! اما خودش هنوز آروم نگرفته بود! دوباره اومد رومو شروع کرد ب لب گرفتن! توهمون حال چرخیدیم و رفتم روش!آروم دستمو گذاشتم رو کیرشو سرش گذاشتم تو دهنم.. خیلی با آرامش شروع ب بوسیدن و مکیدن کیرش کردم.. از بالا تا پایینو کیرشو زبون زدم.. اونم دستشو تو موهام برده بودو آه میکشید! از صداش میفهمیدم داره لذت میبره!
اگه تو حال عادی بودیم بیشتر ادامه نمیدادیم.. اما اون مست بود!ازم خواست از روش بلند شم.. منو خوابوند زیرو خودش شروع ب خوردن سینه هام کرد! و کیرشو میمالید ب کسم.. بازم حشری شده بودمو صدام بلند شده بود..
آروم زمزمه کرد:پانی تو ماله منی مگه نه؟
با صدایی ک شهوت توش موج میزد جواب دادم:آره امیرم.. همه ی وجود پانیذ ماله توا! همه چیزش!
گفت:پانی؟میخوام خانومم بشی! میخوام جسمتم ماله من بشه!
دگ نمیفهمیدم چی میگم،فقط آروم گفتم:ماله توا! شک نکن!
-میذاری امشب باهم ب اوج لذت برسیم؟ میخوام بهترین شب زندگیمون باشه! دوست داشتم تو خونه ی خودم این اتفاق بیوفته اما پانی!؟ دگه طاقتم تموم شده! میخوامت.. همه وجودتو میخوام!
با لبام مهر تاییدو زدم رو لباش! بازم زبونشو برد سمت کسم.. شروع ب لیسیدن کسم کرد! زبونشو وارد سوراخم میکرد! انقد اینکارو تکرار کرد ک ب التماس افتادم..
امییییررر...
آهههههه...
بسهههههه...
بکن توش...
با ی آرامش خاص در حالیکه شهوتو تو نگاش میدیدم سر کیرشو رو سوراخم تنظیم کردو با یه فشار وارد کرد!همزمان جیغم کل اتاقو پر کرد..
درد همه ی وجودمو گرفت!احساس کردم وجودم خالی شد.. تهی.. فقط یه چیز بود.. اسم امیر تو گوشم زنگ میزد..
کیرشو در آورد و خون روشو پاک کرد!
-عزیزم ببخشید اگه درد داشت... از امشب رسما خانومم شدی!
اشک تو چشمام حلقه زد.. بوسیدمش! دوباره کیرشو فرو کرد.. درد کمتر شده بود اما از بین نرفته بود.. این بار لذت داشت! حسه یکی شدن.. اینکه منو اون الان یه نفریم! شروع به تلمبه زدن کرد.. اول آروم.. یکم که گذشت تنر تر.. نفس منم بریده بریده شده بود.. داشتم ارضا میشدم.. سرشو نزدیکه لبام کردو اینبار لبامو گاز گرفت!
-آبمو کجات بریزم؟
هرجا دوست داری.. دیگه همه چیزه من ماله توها!!!
سرعتشو بیشتر کرد..
احساس میکردم بدنم داره میسوزه! بدجوری گر گرفته بودم.. همزمان با لرزشو ارضا شدن من کیرشو بیرون کشیدو آبشو رو سینم خالی کرد..
بازم همو بوسیدیم..
دیگه هر دومون آروم گرفته بودیم.. کنارم دراز کشید درحالیکه با دستمال تمیزم میکرد خندیدو گفت بهترین شب زندگیم بود..
امیدوارم همه به عشقشون برسن...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم