ارسالها: 9253
#881
Posted: 25 Sep 2014 00:56
سکس من با ندا
من حسين 22سالمه(هيکل متوسط-قد176)سال 89 من اهل هيچ برنامه دختربازي و... نبودم.سرم تو لاک خودم بود ودرسمو ميخوندم. تااينکه سروکله يه دختر توي زندگيم پيداشد.اون دختر(ندا-18ساله-هيکل متوسط واندامي-سينه هاي توپي ناز-پوستشم سبزه بود)به آبجيام ميگفت که من حسين رو دوست دارم و نامه و...ميفرستاد واسم منم بدم نميومد از اين کارا ،ولي چون تا به حال ازاين کارا نکرده بودم استرس داشتم.
بعد دوسه ماه ديگه باهم مچ مچ شده بوديم وقرار ميذاشتيم که بريم ببينيم همو و امثال اينا. توي قرارامون چون بيرون بود فقط بوس ولب بود وبعضي وقتا که از دوروبر مطمئن بوديم سينه هاشو ميماليدم وميخوردم ولي سکس کامل نداشتيم قرارمدارا واين کارا ادامه داشت تا سال 90 يعني حدودا يک سال و5 ماه بعدآشناييمون، روزجمعه بود،خونواده من رفتند خونه بابابزرگم(7کيلومتر بيرون شهر)ومن تنها خونمون بودم. تو حال خودم نبودم وتو فکر اين بودم که ندا رو بکنم،گوشيمو برداشتم وبهش اس دادم:""س.خوبي؟صبح بخير،نمياي خونمون دلم هواتوکرده""جواب نداد،حالم گرفته بود. به پسرداييم(حامد) زنگ زدم که بياد خونمون تا بريم خونه بابابزرگ،يهو ديدم ندا اس داد:""ببخشيد عزيز!خواب بودم.ببينم چي ميشه تا نيم ساعت ديگه خبرشوميدمت""ا.
من دل تودلم نبود.پسرداييم اومد قضيه روبهش گفتم،وگفتمش که توبرو خونه بابابزرگ وهواي بابامامانمو داشته باش.مطمئن نبودم که ندا مياد،آروم نداشتم بعد حدودا 1 ساعت زنگيد گفت:من توشهرم دارم ميام،تنهايي؟؟گفتم آره بدو بيا. منم رفتم گوشي ديگمو گذاشتم توي کارتن مانيتور،يه سوراخ کردم که فيلم بگيره.از لحظه اي که زنگ درحياطمونو زد فيلمبرداري شروع شد. ندا اومد تو.بردمش توي طبقه پايين خونمون،اولي که اومد نذاشتم کفشاشودربياره بهش چسبيدمو وچند تابوس.ديدم اون از من حشري تر شده لبامون توهم قفل شد وسرپا بردمش توي کادر دوربين وخوابوندمش،کفشاشودرآوردم ويه مانتو کرمي بايقه مشکي تنش بودوشلوارمشکي ومقنعه مشکي گفت بيا روم،رفتم بالاش وشروع کردم به ماليدن سينه هاش از روي مانتو ولب گرفتن،کيرمم که شق شده بود ميماليدم به کسش(ازروي شلوار)يک ربع فقط لباش وگردنشو ميخوردم نفساش تند تند شده بود وخودش دکمه هاي مانتوشو باز کرد ومنم کمکش کردم،زيرش يه تاپ سفيد پوشيده بود که سوتين قرمزتوريش از زيرش معلوم بود.بدون اينکه بهش حرفي بزنم سوتينشو دادم بالا وشروع کردم به خوردن سينه هاش از حموم اومده بود ويه بووطعم خوبي داشت،کيرم داشت ميترکيد وفقط سينه هاشو ميخوردم واونو آي آي وآخ آخ ميکرد شلوارمو ميخواست بکشه پايين ديدم جلو دوربينه برش داشتم بردمش اين طرف شلوارمو درآوردم وروي صندلي تلفن نشستم وکيرم ودرآورد،گفت مال خودمــــــه،چشاش آلبالوگيلاس شده بود.خيلي مست شده بود.سرکيرمو يه جوري ميخورد که ستون فقراتم راست وايميستاد.
،ويه آه از ته دل ميکشيدم واونم ديوونه تر ميشد وبيشتر ميخورد. ول نميکرد،منم سرسينه هاشودستم گرفته بودم وبازي ميکردم.احساس کردم ميخواد آبم بياد زود کشيدمش بيرون،سرکيرم خيس خيس بود،زود شرتشو کشيدم تا جاي زانوهاشورفتم روش .کيرموگرفته بودم وميکشيدم به دم کسش ميخواست بميره از بس مست وحشري شده بود،طاقت نداشت ندا،فقط باناله ميگفت حسين بکن لامصب ديگه،بکن منم سرکيرمو گرفتم کردم لاي پاش.ديدم راحت رفت وخيس خيس بود وداغ داغ. تلمبه ميزدم وديدم چشاشو بسته وعرقش کرده،پاشدم پنجره روباز کردم،وديدم بي حال افتاده منم وفهميدم ارضاشده.دوباره افتادم روش وچند تا تلمبه که زدم آبم اومد ووريختم روکسش واز بس باشدت بود تاروي سينه هاش اومد. بغل هم افتاديم.گفتم بريم بالا گفت بريم رفتيم طبقه بالا يه آبميوه واسش آوردم،خوردوحالش جااومد.شرتشو درآورد وگفت کيرتو در بيار گفتم ميخواي چي کار کنم من نا ندارم ديگه گفت به حال مياي.درآوردم يه کم برام ساک زد وچسبوند خودشو به مبل وکونشو داد هوا.گفت حسين بکن توش نترس.گفتم بخدا ميترسم گفت بکن بامن. ازروي دراور کرم رو برداشت وبه کناراي سوراخ کونشو روي کيرم يکم زد.من خيلي ترسيده بودم ويواش يواش کيرمو نزديک کردم.سرکيرم که رفت يه داد زد سريع کشيدم بيرون، گفت تو کارتو بکن ديوونه ،درد داره ولي حالش بيشتره.کونش خيلي تنگ بود.سرکيرم به زوررفت توش واونم چنگ زد مبلو گرفت،
من خيلي مي ترسيدم ودر همون حال خيلي هم حال ميکردم،يهو کونشو داد عقب که ديدم نصف کيرم رفته توکونش.خيلي درد داشت ولي معلوم بود بهش حال ميده.منم کشيدم عقب ودوباره بردم تو.چند بار که اين کارو کردم هي برام راحت تر ميشد و روونتر،از پشت سينه هاشوگرفتم وفشار ميدادم وميماليدم.يهو لرزيد وشل شد وارضا شد.منم درآوردم کيرمو از پشت ميکشيدم بين لباي کسش.ندا برگشت وکيرمو تو دهنش کرد و ميخورد تا اينکه آبم اومد کمتر از اول اومد ولي با حال بيشتر.خودمونو تميز کرديم و لباسامونو پوشيديم براش يه آژانس گرفتم ورفت.بعداز اين قضيه سه بار ديگه سکس کرديم و بنابه دلايلي باهام تموم کرد دوبار به خاطر فيلمشو پخش نکنم کردمش..که ايشاله بعدا که وقت کنم براتون اونا رومينويسم بدرود.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#882
Posted: 25 Sep 2014 23:16
اولین کیر زندگیم
سلام به همه .داستان اشنایی ما برمیگرده به سال 89 که کنکوری بودم.من یه دختر 17 ساله باقد 160 و وزن 53 با موهای لخت لخت مشکی.فیتنس کار میکنم و واسه خوشگل موندن پوستم سولار و حموم افتابم سر جاش.اون موقع با دوستام کل اتو زدن داشتیم.یک بار که از مدرسه میومدم سر همون کل کل یه اتو زدیم اساسی.اسمش حسین بود 26 سالش بود مربی بدن سازی ااااااااخ یه هیکل رو فرم جیگر چشمای سبز واییییییی بدن برنزه که نگاه چاک سینش کردم کسم خیس شد خلاصه مخشو زدیم باهم رفیق شدیم.من تااون موقع سکس ندشتم و خیلی حشری بودم اون منوبرد تو این دنیا قشنگ..
.
چند هفته از دوستیمون میگذشت ماه رمضون شد نمیشد بریم بیرون بگردیم چیزی بخوریم.پشنهاد داد بریم خونش.منم قبول کردم.از یه روز قبل خودمو جر دادم تا دافی بشم واسش.رفتم اپلاسیون کل تنمو صافو صوف کردم واسش...یه ارایش لایت سکسی و کلی عطرو ادکلن وشورت سوتین سفید که به پوست برنزم بخوره. قرار بود ارصبح پیش هم باشیم تاشب.میدونستم اون منو نکنه من بااون تیپ وهیکلی که داشت میکردمش چون هر وقت باهاش بیرون میرفتم برمیگشتم شورتم خیس خیس ..کسم لیز لیز اومد دنبالم.اونم کلی بخودش حال داده بود.وااااااااااای جون مییخواستم کل تنشو میک بزنم .تا چند دقه دیگه به ارزو میرسیدم.رفتیم تو خونه.مانتو شالمو دراوردم با تاپ شلوار جین نشستم.اونم اومد بغلم نشست دستشو انداخت دور کمرم.وااااای چقدر دستاش داغ بود گفت تو عشق منی میدونستی.منم منتظر یه حرف بودم خودمو ولو کردم تو بغلش سرمو گذاشتم رو سینش.ضربان قلبش اونقدر تند بود که فهمیدم اونم اره.با دستش موهامو نوازش میکرد خیلی اروم قربو صدقم میرفت نگارم تو نفس منی عشق منی مال منی..
یواش یواش دستش اومد سممت پایینتر منم از عمد سرمو تکون دادم که موهام بریزه جلو رو سینم اونم ازخدا خواسته بیخیال موهام شد سینمو بانوک انگشتات نوازش میکرد.تا اون موقع سرم پایین بود فقط حواسم به کیرش بود که لحظه لحظه بیشتر داشت گنده میشد.سرمو بالااوردم که نگاه چشماش کنم نمیدونم چی تو نگاهم دید که بایه هول درازم کرد خودش اومد روم.بالاخره شروع شد.. چنگ کرد تو موهام بوسه هاش شروع شد پیشونی دماغ لب گوش گونه تند تند پشت سرهم تاگردنمو غرق بوسهای داغش کرد چشاش قرمز شده بود ورنگ صورتش تیره یه نگاه بهم کرد شروع کرد لب گرفت وحشی شده بود لبمو میک میزد زبونشو میکرد تو دهنم هی لب میگرفت زبونمو گاز میگرفت اولش گرخیده بوم اما داشتم کیف میکردم دستو برد سمت سینهام گفت جووووون جوجوی منی تو فدای اون سینه نازت سکسی من. سینهامو ازرو تاب میمالوندش گردنمو میک میزد تابمو تا زیر سینم کشیده بود بالا دستشو برد زیر سوتینم سینمو تو چنگش گرفت چنان محکم فشار داد جیغم دراومد گفت خانومم تازه اولشه
تو دلم گفتم نگار هم دهنت سرویس هم کونت پاره.تابمو از تنم در اورد بند سوتینو باز کرد بازبون اروم از لای سینم لیس زد رفت سراغ نوک سینهام که زده بود بیرون بازبون قلقلکم میزد داشت دیونم میکرد اما چون اولین بارم بود خجالت میکشیدم ناله کنم فقط لبامو گاز میگرفتم نگاش میکردم متوجه قضیه شد اومد روم یه بوس از لبم گرفت گفت پیشی من خجالت نکش تو عشقمی بریم تو اتا ق خواب؟باسرتایید کردم بغلم کرد بردم تو اتاق گذاشتم رو تخت بغلم خوابید دستشو برد سمت شکمم برد رفت سمت دکمه شلوارم..اووووخ تو دلم چه اشوبی بود کسم مث قلب نبض داشت و میزد شلوارمو ازز پام کند وپاشد تیشرت شلوار خودشم دراورد یه نگاه سرتاپا بهش انداختم.چه بدن توپی داشت همش عضله ومحکم .تا نگاهم رسید به شرتش از قیافه کیرش سیخ شدش زیر شرت هم خندم گرفته بود هم ترسیدم خیلی بزرگ بود.
خندمو دید گفت بخند خوشگله.خم شد روم یه سینمو کردتو دهنش یه سینمم میمالوند د یگه نالم در اومد واااااااااااای حسینم جووووون عشمقم میخوامت ا وحشی ترشده میکای محکم میزد کل سینمو میکرد تو دهنش گاز میگرفت رواااااااااانیتم حسینم دستشو برد زیر شرتم کسم خیس خیس بودتا دستش رفت اون لا بیخیال سینهام شد گفت جووووووون اون زیر چه خبره کوچولو؟؟؟ با یه حرکت شرتمو جر داد خجالت کشیدم پاهامو جم کردم کس خل شده بودم نه به اون حشرم نه به این خجالت...... یه گاز از رونم گرفت جیقم تاسرکوچه رفت اما کارساز بود پاهام از همباز شد .پاهامو داد بالا سرشو برد لای پام داشت نگاه کسم میکرد نفساش میخورد رو کسم گفت ای شیطون چی کار کردی با خودت چه کس خوشگلی با انگشت فاکش از پایین تا بالاکسمو دست کشید انگشتشو کرد تو دهنش گفت جووووووووووونم کوچولو چه کس خوشمزه ای زبون داغشو کرد لای کسم ریز ریز تکونش میداد فقط لیس لیس لیس چوچولمو میک زد میمالوند اروم شده بود خیلی ملایم رفتار میکرد تو ابرا بودم با دستم سرشو فشار میدم رو کسم دیگه منم رو باز شد حسینم بخخوووووور عشقم جووووووونم بخور واااااااااااااای جوووووووون داشتم ارضا میشدم اونم حرکات زبون انگشتشو تند تر کرد واااااااااااای وووووووواییییییییی اااااااااه تو جیگرمنیییییی
به ارگاسم رسیدم پاهام جمع شد اومد رو گفت عزیز دلم ارضاشدی عشقم ابت اومد من::اره حسین دوباره بادست شروع کرد به مالوند کسم.گفت نگارم تو مال منی.من:اره.اون :کس و کونتم مال منه؟من :همش مال تو...یهو عین جن زدها پاشو رفت بیرون اتاق برگشت شرتشو دراورده بود گفت عروسکم رفتم اسپری زدم واست.واااااااااااااااااااااای باورم نمیشد کیرش خیلی بزرگ بود وسیاه انگار کیرشم دمبل زده بود یلی بود واسه خودش...... اومد دم تخت گفت پاشو یه حالی بهم بده جوجو خودش دستمو گرفت گذاشت رو کیرش کمی براش مالوندم گفت بخورش منم مث چیزی که تو فیلما دیدم اول سرشو با زبونم لیس زدم عضلات بدنش جم شد چنگ کرد تو موهام منم کل کیرشو واسش لیس زدم تخماشو میمالوندم کم کم کیرشو کردم تو دهنم چشاشو بسته بود موهامو میکشید یاد گازاش افتادم یه گاز از سرکیرش گرفتم چشاش وا شد.پرتم کرد رو تخت گفت منو گاز میگری جرت میدم.
شهوتم خوابیده بود رفت سراغ کسم میک میزد گاز میگرفت منم فقط جیغ میزدم گریم دراومد بیخیال سکس شده بودم وحشی بد گاز میگرفت وقتی دید هقهق میکنم پاهامو داد بالا کیرشو گذاشت لای کسم اومد رو گفت ببخشید خوشگل من تو خیلی نازی دارم دیونه میشم ساکت بودم چوچولهام درد میکرد گوشمو میخورد یواش یواش تلمبه میزد لای کسم دوباره داغ کردم لای پام لیز شده بود کیرش اسونتر میومد میرفت گفت نگار بکنمت گفتم عشقم دخترم گفت مگه نگفتی کست مال منه هیچ نگفتم از خدام بود کسمو باکیرش پرکنه اما از اخرش میترسیدم خودش گفت بعدا کستم میکنم.تلنبه هاشو تند کرد من اخخخخخخخخخ .وااااایی.ججوووووووووونم حسینم عشقم جوووووووونم کل کمرشو چنگ مزدم پوستش میومد زیر ناخنم همه رو کندم اونم خیلی وحشی تر شده بود چون پاهامو خیلی جم کرده بودم پردمو نزنه لبشو کرد تو دهنم کسم خیلی خیس شده بود دوباره ارضا شدم از روم بلند شد بیحال بیحال بودم گفت نگار قنبل کن برگشتم انگشتشو بااب کسم خیس کرد کرد تو کونم تند تند یکی انگشت شد دوتا شد سه تا شد 4تا خیلی درد میکرد اما نا نق زدن نداشتم حال بهم داده بود باید حال میکرد
اومد سرکیرشو بکنه توکونم نمیرفت پاشد رفت روغن اورد کل کونمو روغنی کرد کمی واسش ساک زدم کیرش خیس شده قنبل کردم یه زبون به سوراخ کونم زد بوسش کرد گفت پاره اییییی.سرکیرشو گذاشت دم سوراخم کمرمو گرفت فرستادش تو باچه فشاری.وااااای مامان جونم جر خوردم انگار کل اعصابم رفته بود تو کونم از درددوباره گریم گرفته یواش یواش کل کیرشو تا دسته فرستادتو فقط تخماش مونده بود اگه جابود اونا میفرستاد تو...موهامو از پشت گردنم گرفت شروع کرد عقبه جلو کردن نه اروم باشدت تمام.کل وجودم میلرزید کیرشو تا ته میکرد توکونم حس میکردم الان از دهنم میزنه بیرون چند دقه ای عقب جلو کرد اونم مث من داد میزدم جنده کوووووچولو من.سکسسسسسسسی من اووووووووووووه چه کوووووووون تنگیییییی داری تاحالا کجا بودییییییییی اوووووووووف میخوااااااااامت منم هم درد داشتم هم لذت سر شده بودم حرفاش واسم قشنگ بود خودم عقب جلو میکردم ااااااااوخخخخ واااااااای جوووووووووون بکن کییییر کلفتمممممم بکن عشقممممممم محکم تلنبه میزد سینهام تو چنگش گرفته بود باتموم وجود کونمو میگایید یهو کیرشو اورد بیرون گفت برگرد پاهاتو باز کن اومد روم شروع کرد لب گرفتن کیرشو گذاشت لای چوجولام چند تا تلنبه زد اااااااااااااااااااااااهههههههه بلند کشید محکم بغلم کرد ابشوریخت لای کسم. روم دراز کشید بعد رفت دستمال اورد کسمو پاک کرد سرمو گذاشتم رو بازواش چند قربون صدقم میرفت نازم میکرد تا خوابیدیم حسین پردمم زد خواستید بگید تا داستانشو بنویسم.شاد باشید
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 10767
#883
Posted: 1 Oct 2014 23:42
شیمای عزیزم
سال 79 بود و دانشجوی یکی از شهر های شمال بودم من دوست دخترای زیادی داشتم که با اکثرشون سکس داشتم امام اونا رو فقط به خاطر سکس و مسائل جنسی نمیخواستم ، تو مدتی که باهاشون دوست بودم از صمیم قلبم دوستشون داشتم و تو مسائل درسی و گاهی مالی کمکشون می کردم سال چهارم دانشگاه بودم و به خاطر اینکه ترم قبلش وضعیت معدلم خوب نبود تصمیم جدی گرفتم که به درسها هم سر و سامونی بدم...
مدتی بود دوست دختر نداشتم و تقریبا تنها بودم دوس دخترهام معمولا از همکلاسی های خودم نبودن معمولا رشته های دیگه یا از دانشگاه های دیگه بودن از بین همکلاسی های ما دختری بود به اسم شیما که دوستان معمولی بودیم که فقط در حد سلام و احوال پرسی و راجع به درس ها و واحد ها صحبت می کردیم و روابط خیلی معمولی بود و هیچ چشم بدی بهش نداشتم . شیما چند وقتی بود غیبت داشت و گفته بودند پدرش تو جاده قم بر اثر تصادف فوت شده و به همین خاطر غیبت کرده. یه روز تو راهرو دانشگه که داشتم قدم می زدم چشمم به شیما افتاد دیدم ظاهری پریشان داره و اصلا خوب نیست رفتم جلو و سلام کردم و بهش دلداری دادم و چون خودم هم پدرمو از دست دادم باهاش ابراز هم دردی کردم و سعی کردم مقداری آرومش کنم از دروس عقب افتاده بود و سعی کردم بهش کمک کنم هر روز جزوات عقب افتاده که شیما نداشت کپی می گرفتم و در اختیارش قرار می دادم و سعی می کردم به روز بشه و از لحاظ روحی هم کمی کمکش کرده باشم اما به دلیل اینکه پدرش رو از دست داده بود خیلی وضعیت خوبی نداشت و دائم تو خودش بود
تو این چند وقتی که ما بیشتر به هم نزدیک شده بودیم احساس می کردم بهم احتیاج داره یعنی هر روز زنگ می زد و از من می خواست که بیام دانشگاه و کنارش باشم احساس کردم وابسته به من شده . خونه مجردی داشت که از خونه ما خیلی دور بود با یکی از دوستاش زندگی می کرد ولی به خاطر اینکه دوستش متقاضی شرکت در آزمون کارشناسی ارشد بود یک تیم تشکیل داده بودند و تست زنی می کردند و کمتر پیش شیما بود یک روز شیما به من پیشنهاد داد گفت امشب شام بیا خونه من منم قبول کردم شب شد و من حرکت کردم و به سمت خونش رفتم خونه شیما در طبقه سوم یک آپارتمان بود وقتی وارد خونه شدم و شیمای نازنین در رو باز کرد انگار یه انسان دیگه ای بود اولین بار بود اون رو با لباس باز و خونگی میدیدم یه تاب بنفش با یه شلوارک لی کوتاه تنش بود و وقتی وارد شدم تو یه نگاه پرید بغلم و شروع به بوسیدنم کرد منم موهاشو ناز می کردم و بوسش می کردم احساس کردم گریه می کنه – فکر کنم دلتنگ باباش بود اشکاشو پاک کردم کمرشو محکم گرقتم و صورت به صورت شدم گفتم تو شیما هستی شیمای همکلاس من چقدر زیبایی یه لب کوچولو ازم گرفت و منو برد تو آشپزخونه دیدم بلند بلند می خنده دیدم تمام آشپزخونه تیکه های تن ماهی پاشیده پرسیدم چکار کردی گفت تن ماهی گذاشتم تو آب جوش بجوشه یادم رفت آب بخار شده بود و تن ماهی از شدت گرما ترکیده بود.
شیمای نازنین من خیلی خوش اندام بود خیلی زیبا بود نمی دونم چرا من بغل می کرد احساس آرامش عجیبی بهم دست می داد رفتم پشت کامپیوترش و روی صندلی نشستم سریع اومد روی پای من نشست و دستشو انداخت دور گردنم و دوباره صورت به صورت شدیم و ناخودآگاه لب به لب لباش واقعا خوردنی بود و سیر نمی شدم از لباش کم کم شیمای همکلاسی دیگه یه فرد غریبه و معمولی نبود احساس آرومی باهش داشتم شام رو خوردیم و کنار تخت خوابش تکیه داده بودیم و صحبت می کردیم من پریدم رو تخت خوابش اونم یه آهنگ ملایم گذاشت و اومد کنار من دست رو موهاش می کشیدم و نوازشش می کردم اون هم همینطور اومد روی من و شروع به لب گرفتن کرد این دفعه آتشی تر و داغ تر لب منو می خورد زبونش رو توی زدهنم می کرد می خورد بهش چسبیده بودم دستم روی بدنش می کشیدم واقعا حسی بهم دست داده بود که تا بحال با کسای دیگه دست نداده بود واقعا استاد بود و طوری با تک تک سلول های بدنش نوازشم می کرد تو همون حال آروم تابشو در آوردم خودش هم کمکم داد سوتین بنفش رنگ کوچیکی بسته بود سیینه های کوچیکی داشت وقتی دست رو سینه هاش گذاشتم حشری تر شد
هر چی سینه هاشو می مالوندم داغ تر میشد آروم سوتین شو باز کردم و سینه های کوچیک شیما ی عزیزم کردم تو دهنم سینه هاشو می خوردم و اون هم انگشت منو تو دهنش کرده بود و می مکید واقعا اولین کسی بود که اینقد کارشو بلد بود شیما رو به زمین شد و با دستم بردم و کونش رو فشار می دادم و تمام پشتشو بوس می کردم داغ داغ شده بودیم آروم آروم دستم بردم تو شلوارکش با این دستم دکمه شلوارکشو باز کردم شورت بنفش رنگی که به سوتینش ست بود پوشیده بود شلوارکشو در آوردم بدن تمیز و سفید و بی مویی داشت از زیر شورتش دستم گذاشتم روی کس شیما باورم نمی شد کس بزرگ و تپلی داشت با اینکه قد بلند و لاغر بود امام کس بزرگی داشت کس شیما خیس خیس شده بود و دستمو روی کس خیسش می کشیدم دیدم چشمای قشنگشو بسته و توی حس رفته سریع برگشتم و چشمای قشنگشو خوردم و لیس می زم دوباره سراغ کسش رفتم دست به کسش می زدم چشماشو می بست و آروم ناله می کرد دوباره اومدم رو سینه های قشنگ و کوچیکش و تو دهنم سینه هاش کاملا تو دهنم بود و با دستم کسش رو می مالوندم گفت بیا حات 96 بشیم سر من مقابلا کس شیما و کیر من مقابل دهن شیما کیر منو تو دهنش کردم و ازم خواست کسشو بلیسم تا بحال این کارو نکرده بودم ولی دلمو زدم به دریا کیر منو تند تند می خورد و لیس می زد کسشو تند تند رو دهن من میمالوند و کیر منو تند تند میخورد یدفعه دیدم داره میلرزه گفت ببخشید یه حالتی شدم دیدم ارضا شده وبی حال افتاده رو زمین
پشت به زمین خوابیدم و شیما اومد رو کیر من نشست و تند تند بالا پایین می رفت انگار کس شیما داشت تمام کیر منو می بلعید کس شیما با مکش عجیبی کیر منو میشکید تو خودش واقعا شیما تو حال خودش نبود شیما رو خوابوندم رو زمین و پاهاشو باز کردم (شیما گفت که اپن هستم) منم کیرمو گذاشتو روس کس قشنگشو شیما با یه حرکت کسشو به سمت کیرم آورد و کیر من کاملا تو کسش رفت اینقد حشری بود که خودش کسشو عقب جلو می برد این حرکتو اینقد تند انجام میداد و من هم تند تند تو کسش عقب و جلو می کردم احساس کردم داره آبم میا سریع کیرمو از تو کسش بیرون آوردم و خودش اومد گرفت تو دستش و آبمو ریخت رو بدنش تا آخرین قطره آب کیرمو ریخت رو سینه هاش تو اون لحظه یه نگاه از رضایت به هم انداختیم و لب تو لب شدیم و حسابی از سکسی که با هم داشتیم احساس رضایت می کردیم این اولین خاطره با شیما بود...
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#884
Posted: 4 Oct 2014 23:43
سحر همونی که میخواستم
تقریبا 2 سال از رابطه ی منو سارا میگذره، یه رابطه ی ساده که شاید حتی بعضی از شما اسمشو دوستیم نذارین... یه دختر ساده با کلی محدودیت تو رابطش، ولی خب ماجرا این نیس! من مهرادم، با قد تقریبا 178 و وزن 67، بقیه از قیافم و هیکلم تعریف میکنن ولی خودم باهاشون موافق نیستم. البته به عبارت ساده تر پسرای هم سنو سالم بهم نظر دارن، شاید پوست سفیدو ترکیب بدنم براشون این جذابیتو بوجود آورده، به اونطرفم که نگا میکنم میبینم دختراام بدشون نمیاد خیلی... بگذریم. سکس بزرگترین نقطه ضعفه منه و در عین حال بیشترین کنترلو رو این بخش از شخصیتم دارم! هرچند بعضی وقتا این کنترل کار سختی میشه... همیشه از دخترای سفید، قد بلند و بلوند خوشم میومده در واقع حالت ایده آلم بوده! ازونطرف سارا یه دختر با قد متوسط، سبزه و یکم تپل، همیشه طوری حرف میزد که انگار نه میدونه سکس چیه و اگرم یکم بحثش میشد جوری واکنش نشون میداد که فک کنی ازش متنفره! این همیشه منو نا امید میکرد... خیلی اهل بیرون رفتنو خوش گذرونی نیستم، هیچوقتم دوستی نداشتم که باش دنبال این چیزا برم، و میشه گفت همه ی دخترایی که بام بودن خودشون ازم خواستن!!
بریم سره سارا، ازون که بخاری بلند نمیشد، یه مدتی ام بود که واقعا این حسه حسرت سکس روم فشار میاورد، تو سایتای مختلف واسه خودم میگشتم و دنبال یه نفر که بتونه بام توی این لذت شریک شه، من تا قبل این قضیه سکس نداشتم اما تا دلت بخواد مقاله خونده بودمو اطلاعات بدست آورده بودم در مورد اینکه چطور باید سکس کنی و به طرفت اون چیزیو که میخواد بدی! اما خب چه فایده؟ در نهایت به این نتیجه رسیدم از توی این سایتاام چیزی در نمیااد! چون اینجاها رقابت سره سایز کیره انگار میخوان فیل بکنن...!
سارا یه دوست داشت به اسم سحر، قبلا دربارش از سارا شنیده بودم، یه بارم سر به سرم گذاشته بود که کلی ازش دلخور شده بودم، اون دفه که با سارا رفته بودیم بیرون سحرم باهاش اومده بود. راستش نه بلوند بود نه قد بلند اما وقتی دیدمش خیلی از استایلو قیافش خوشم اومد! خوشگلو تو پر بود اما چاق نه، جوری آرایش کرده بود که سارا هم بعدا گفت ازش دلخور شده که چرا جلوی من اونجوری اومده! این واسه ی من یه جرقه بود، بعدا خوده سارا بهم رسوند که سحر بین دوستاش کلی از من تعریف کرده و از من خوشش اومده... بعد ازینکه فهمیدم اونم از من خوشش میاد رابطمو باهاش شرو کردم، دیگه اس ام اسو پی ام تو فیسبوک که کاره هرروزمون بودو باهم کلی صمیمی شده بودیم، البته اینا با وجود سارا بود و مثلا منو سحر مثلا فقط دوست بودیم! سحر خیلی آزاد تر بود،خیلی راحتتر و به قول خودش، شیطون تر...! خیلی دنبال این بودم که هرجور شده با سحر رابطمو بیشتر کنم اما انگار نمیخواست به دوستش خیانت کنه.. این قضایا گذشت تا اینکه یکی از دوستای سارا که میشناختمش واسه تولدش منو سارا رو باهم دعوت کرد. یه کت شلوار مشکی با یه پاپیون قرمز، ماشین بابامم گرفتمو رفتم اونجا...
سارا زودتر از من رسیده بود،دیگه کلی بغلو بووسس که خیلی وقته ندیدمتو چقد خوشگل شدیو اینا! البته خودمم فهمیدم من خیلی قضیه رو جدی گرفتم چون اکثر پسرا با یه وضع ساده تر یا حداقل اسپورت اومده بودن. منتظر بودم... سحرم اومد، مثل اوندفه همون آرایش دیوونه کننده با فرق اینکه چون مهمونی بود لباسای راحتتری پوشیده بود! واای من داشتم دیوونه میشدم! یه ساپورته نازک داشت با یه لباس کوتاه و کفشای پاشنه بلند دیوونه کنندش! همیشه آخرین مدل کفش پای این دختر بود! کم کم پروسه ی جشن تولدم طی میشد... یکم با سارا رقصیدیم-اتفاقی که شاید مدت ها دیگه نمیوفتاد- اما من نگاهم به سحر بود... مشروبم آوردن ولی راستش منکه تا اون روز نخورده بودم میدونستم برای برای بار اول نباید زیاد بخورم، سحرم اومده بود پیش ما،سارا میخورد ولی سحر دیوونه بازی در میاورد! پیکارو یکی بعد اون یکی میرف بالا! دیگه تقریبا ساعتای 1 بود که همه داشتن میرفتن، مامان سارا اومده بود دنبالش، سحر قرار بود خودش بره ولی آخه اینجوری؟؟مست بود،هیچی نمیفهمید بعد میخواس رانندگی کنه؟ اصلا مگه من میذاشتم یه همچین موقعیتی از دستم بره؟؟ مانتو و شالشو نصفه نیمه تنش کردم بردمش سمت ماشین که باهم بریم،تو مسیر دیوونه بازییاش ادامه داشت هر از چندیم خودشو به من میمالید و چرتو پرت میگف! وقتی رسیدیم مسخره بازی درمیاورد و میگف من همینجوری نمیام پایین باید بیای منو ببرییی حالا از یه ور خودم میخواستم از طرف دیگه میبردمش تو خونه ننه باباش میگفتن این کیه با سحر؟! پیادش کردمو تا دمه در بردمش،درو باز کرد همین که اومدم خدافظی کنم خودشو انداخت بغلم گف نترس ترسووو هیشکی خونه نیس همه مسافرتن،باید منو بذاری تو تختممم! خب خیالم از یه نظر راحت شد کسی نیس اما از یه طرف مشغول اینکه حالا چیکا کنم،نمیدونستم به این حسه قویه سکس جواب بدم یا به انسانیتم که بم اجازه نمیداد از موقعیت یه دختر مست سو استفاده کنم! گفتم باشه بازم حرفه تو!بغلش کردم، یه دستم زیره پاهاش بودو یه دستم پشتش، وقتی دستم پاهاشو لمس کرد حس عجیبی بم دست داد،یه جورایی حسه شهوتمو تحریک کرد...
بردمش تو اتاقشو گذاشتمش رو تختش، شالشو دراوردم، خواستم کفشاشم دریارم که بتونه راحتتر بخوابه،با لمس پاهاش بی اختیار شروع به نوازشش کردم که یهو گف داری چیکا میکنی؟؟ به خودم اومدمو گفتم ببخشییید حواسم نبود هیچی! رفتم بوسیدمشو باهاش خدافظی کردم. ساعتای 2:30 رسیدم خونه و از فرط خستگی فقط رفتم که بخوابم! فرداش ساعت 10 بیدار شدم، گوشیمو که چک کردم دیدم سحر مسیج داده،معلوم شد خانوم خیلیم از خود بیخود نبوده دیشبو یه چیزایی میفهمیده!کلی شوخی و چرتو پرت که سوژش همون دیشب بود، یه جورایی اونم علاقشو به من بروز میداد،در قالب یه دوستیه صمیمی بیرون رفتنامون با هم دیگه و برخوردامون به دور از سارا خیلی بیشتر شده بود. گاهی دستشو میگرفتمو به بهونه ی شوخی قسمتای مختلف بدنشو لمس میکردم، دیگه کم کم داشت اون طاقتو کنترلم از دست میرفت مخصوصا که اونم نشون میداد خوشش میادو همراهی میکرد.. رابطم با سارا خیلی سرد شده بود و مدتی بود که قهر بودیمو حتی با هم حرفم نمیزدیم! این بهم کمک میکرد اگرم بخوام کاری کنم عذاب وجدان کمتری بابت خیانت به سارا داشته باشم.. خب البته از طرفی هم سحر بود،اگه اون نمیخواس هیچ اتفاقی نمیوفتاد!بعد از کلی فک کردنو با خودم کلنجار رفتن، یه روز سحرو به خونمون دعوت کردم، خوشبختانه خونواده هم برنامه ی کیش داشتنو منم که ترمای اول دانشگام بود نمیخواستم یه وخ نمره هام خراب شه،اصلا مهمتر از درس مگه چیزیم هست؟؟!در نتیجه من معاف شده بودم از رفتن! اولش خیلی محافظه کار بود، همون لوس کردنه خودمون! نه نمیامو مزاحم نمیشمو ازینجور شرو ورا..! خلاصه بعد از کلی اصرارو ناز کشیدن راضی شد واسه شام فردا شبش مهمون من باشه. استرس زیادی داشتم، شرو کردم به مرتب کردنه خونه و فک کردن به اینکه چه برنامه ای واسه فردا بچینم،از غذاو محیطو خودم همه چیو آماده کردم.
طرفای 8:30 سحر خانوم تشریف فرما شد! بازم همونی که من میخواستم، خیلی شیکو سکسی، ولی اون شب انگار خودشم میدونست چه خبره، یه جورایی فرق داشت... البته این فرق تا زمانی که لباساشو عوض نکرده بود خیلی مشخص نبود..! من رفتم براش یه چیزی بیارم بخوره اونم رفت تو اتاق به قول خودش مرتب کنه خودشو! وقتی دیدمش تقریبا دهنم وا مونده بود و اون پایینیه داشت کم کم ابراز وجود میکرد! گف چیه مگه چی دیدی آقا پسر؟؟ گفتم خوشگل کردی! گف بده یعنی؟! گفتم نه هرچی بیشتر بهتر! خندید... یکم شربتو میوه و کیک آوردم واسشو کنارش نشستم شرو کردیم به حرف زدن. من که با اون وضعیت نمیتونستم نگاهمو از رو سینه ها و پاهاش وردارم، یه جورایی خودشو فهمیده بودو سعی میکرد بیشتر با کاراش و حرفاش بیشتر به سمت خودش بکشه منو! شاید کلیشه ای باشه ولی یه فیلم خوب خیلی راحت میتونه بعضی مسائلو حل کنه، واسه همین فیلمیو که از قبل آماده کرده بودمو گذاشتم که با هم ببینیم،اولش خبری نبود اما همینطور که جلو میرف بیشتر قاطی سکس و اونم از نوع عمیقش میشد... درست مثل منو سحر اولش فقط دسته من رو شونش بود ولی همینطور که زمان میگذشت بیشتر به سمت من میومد تسلیم من میشد، تا اونجایی که دیگه کاملا تو بغلم بودو در اختیارم! با یه دستم موهاشو نوازش میکردمو یه دستم روی پاهای سکسیش بود که یه دفه لبای داغشو چسبوند به لبامو شرو کرد به خوردن! دیگه نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم... با قدرت تمام لباو زبونشو میخوردم و دستمو رو سینه هاش فشار میدادم! زبونمو بردم سمت گوشش و شرو کردم به مکیدنو خوردن گوشش، کم کم داشتم میرفتم سمت گردنش که دیدم داره صداش در میاد! از من بدتر بود! مهراد مهرااد... و این به من انرژی بیشتری واسه ادامه دادن میداد! گفتم بریم رو تخت من عزیزم؟ گفت آره...
رفتیم سمت تختم، اون خوابیدو منم خودمو انداختم روش! لبامون بهم گره خورده بود!لباسشو زده بودم بالا و دستمو از روی باسنش تا روی روناش میکشیدم!نرمی خاصش بیشتر حشریم میکرد! از سینه هاشم غافل نبودم، میدونستم روشون حساسه واسه همین کمتر روش مانور میدادم که مدت زمان بیشتری تا اوج داشته باشیم! از لباش جدا شدمو زبونمو بردم سمت گردنش، آه آه کردناش تشنه ترم میکرد! زبونمو به سینه هاش نزدیک کردم... لباسشو با کمک خودش دراوردمو خودم رفتم سمت ساپورتش... کسش خیسه خیس بود اما حالا باش کاری نداشتم! ساپورتشو دراوردمو کفشاشو گذاشتم کنار. خودمم لباسامو تا حدی دراوردم که راحتتر باشم. یه ست دو تیکه ی مشکی مونده بود واسش... حالا نوبت پاهاش بود،لاک قرمز ناخوناش بیشتر منیو که عاشق پاهاش بودم ترغیب میکرد! انگشتای پاشو میمکیدمو پاشو میبوسیدم و لیس میزدم، از آهو ناله هاش معلوم بود داره لذت میبره... اینکاروتا نزدیکای کسش انجام میدادم و میدیدم چطور حشری تر میشه..! -آآآه... مهراااد... آآه... داشت منم کم طاقت میکرد! رفتم سراغ سینه های درشتش!حالا دیگه مال من بودن! شرو کردم به مالیدنشون از روی سوتین و اطرافشو واسش لیس میزدم، همینطور که دستام روی سینه هاش بود از شکمش هم غافل نشدمو دور نافشو حسابی با زبونم پذیرایی کردم!دیگه داشت دیوونه میشد! سوتینشو دراوردمو شرو کردم به خوردن نوک سینه هاش و اونم محکم سرمو رو سینه هاش فشاار میدااد! لذت بردنشو حس میکردم... اما این همه ی ماجرا نبود،هنوز اصله کاریو نگه داشته بودم! دستمو بردم سمت کسشو روش فشار دادم یه آآه بلند کشییید... سرمو رسوندم به کسش... شرتش کاملا خیس شده بود، و بووش... چیزیه که هیچوقت یادم نمیره! -سححر اینی که این پایینه مال منه؟؟ -آره عزییزم مال خودته عشقمم بخووورشش... همشش ماال خودتههه...! زبونمو از روی شرتش کشیدم رو کسش... سرو صداش بدجوری بلند شده بود!
شرتشو دراوردم، زبونمو محکم کشیدم لااای چاک کسش..! -آآآآآه... آآآییی...آآآه... داشتم کسشو با تمام وجود میخوردمو اونم سرمو محکم روش فشار میداد... زبونمو به هرجای کسش میرسوندم... میخواستم بهترین سکس زندگیشو با من داشته باشه و همه جوره حال کنه.... یکم پاهاشو دادم بالا و رفتم سراغ سوراخش کونش، حالا زبونمو از سوراخ کونش تا بالای کسش میکشیدم.... آه و ناله هاش ادامه داشت تا اینکه یهو شروع کرد به لرزیدنو بدنش شل شد... فهمیدم ارضا شده،رفتم براش یه لیوان آب پرتقال آوردم، وقتی خورد محکم بغلم کردو شرو کرد منو بوسیدن و تشکر کردن! اما همینطوری که نمیشد! بالاخره باید واسه ی جبران دست به کار میشد! حالا جامون عوض شده بود... اون اومده بود رومو ازم لب میگرف... در همون حال با دستای نازو سفیدش کیرمو که سفتو بزرگ شده بود میمالید، شرتمو دراوردو گف این کیره سفیده بزرگ ماله منه مهرااد جوون؟؟ گفتم آره عزیزم مال خوده خودته از خودت پذیرایی کن...! یه جوون گفتو شرو کرد به بوسیدنو لیس زدنه کیرم،خیلی با حوصله و مهارت اینکارو انجاتم میداد و همونطوری سعی میکرد تو چشامم نگا کنه! کسایی که تجربه کردن میدونن لذتشو.... کم کم همه ی کیرمو کرد تو دهنشو سرعتشو بیشتر کرد! داشتم لذت واقعی رو تجربه میکردم که هر لحظه بیشتر و شدیدتر میشد... بعد از حدود 5 مین داشت آبم میومد، بهش گفتم سحر داره میاد! خندیدو گفت بی جنبه بعد کیرمو کرد تو دهنشو تا آخرین قطره ی آبمو خورد..! بغلش کردم، با همه ی عشقو شهوتم... باورم نمیشد به اون چیزی که میخواستم رسیدم... البته نتونستیم اوندفه سکس کاملی داشته باشیم چون سحر پرده داشت و از عقبم میترسید بده ولی برای من زیادیم بود..! ببخشییییید طولانی شد، نظراتتون واسم مهمه، اگه مایل بودین داستان سکسای بعدیمونم میذارم،مرسی...
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 12930
#885
Posted: 5 Oct 2014 01:51
کس ناب
یه شب جمعه که دلم گرفته بود رفتم بیرون تنهایی کس چرخ بزنم 8 شب بود.اوایل تیر ماه پشت ترافیک گیر گرده بودم و داشتم پیاده رو را تماشا میکردم که چشمم خورد به یه کس نـاب. قد بلند لاغر دماغ عملی موهای بلوند ساق پوشیده بود یه خلخال هم انداخته بود با کفش اسپرت...همه چیزش ست بود باهم.ست سفید مشکی برنزه هم کرده بودو... افتادم دنبالش به خاطر ماشینم همه بهم پا میدن(جنسیس کوپه قرمز)اینم مثل بقیه ....پیچیدم توی یه کوچه.بهش اشاره کردم و اونم اومد سوار شد. خیلی گرم رفتار میکرد.دست داد باهام و سریع خودمونی شد.یکم دور زدیم و صحبت کردیم.اسمش نیلوفر بود 23سالش بود. ازش خوشم اومد خیلی اس بود.خیلی شیطون و در عین حال پررو بود.بهم گفت نمیخوای شام به یه رستوران شیک دعوتم کنی؟؟؟نکنه گدایی اینم ماشین صاحب کارته؟؟ خندیدم و گفتم چـــــــــــشم.حاضر بودم براش خرج کنم چون هم ناز بود هم لوند بود و سرزبونش هم که....کس خوبی بود در کل.خلاصه رفتیم شام و رسوندمش خونش و شماره رد و بدل کردیم.خونشون فرشته بود.یه خونه ی ویلایی بزرگ.رفتم خونه و شروع کردیم به اس ام اس بازی...یه هفته همینطور اس ام اسی با هم در تماس بودیم.
شب جمعه دعوتش کردم شام خونم.همه جا شمع روشن کردم یه شام توپ از بیرون گرفتم حموم کردم و اصلاح و عطر و خلاصه حسابی به خودم رسیدم.کیرم از خوشحالی شق شده بود.زنگ در به صدا دراومد.رفتم درو باز کردم چقدر خوشگل شده بود پدرسگ مانتوی کت مانند زرد شال مشکی شلوار جین مشکی کفش های پاشنه بلند زرد با یه کیف دستی مشکی....موهای بلوندش رو اتو کشیده بود و ریخته بود توی صورتش یه ارایش ملایم کرده بود.وقتی اومد تو بوی عطرش همه جارو پر کرد.روبوسی کردیم و رفت توی اتاق خواب تا لباس هاش رو در بیاره.یه تاپ زرد بند دار پوشیده بود.سینه هاش دیده میشد برنز کرده بود و بدنش برق میزن.سینه های خیلی خوش فرمی داشت لامصب.بعدا بهم گفت پروتز کرده. خلاصه شام و خوردیم و رفتیم رو مبل نشستیم و مشغول دیدن یه فیلم از ماهواره شدیم.رفتم براش قلیون اماده کردم چون گفته بود میکشم.مشروبم از قبل اماده کرده بودم و اوردم گذاشتم رو میز.
مزه هارو چیدم و مشغول شدیم.بعد از 1ساعت مست مست شده بود.ولو شد توی بغلم با دستاش پاهامو میمالید یهو لباش رفت رو لبام چه لبهایی داشت بیشرف.بغلش کردم بردمش تو اتاق خواب ولو شدیم رو تخت مشغول لب و لیس بازی.تاپش رو در اوردم یه سوتین از جلو باز شو پوشیده بود.مخم گوزید تا بازش کردم.سینه هاشو میخوردم مثل بادکنک بود.میدونستم چون پروتزه حسی نداره اما واسه اینکه بهم حال بده ناله میکرد.شلوارشو دراوردم شورتش رو هم در اوردم چه هیکلی داشت بدن برنزه نافش رو پیرسینگ کرده بود همه جاش رو بوسیدم و با دستم کس تمیز و خیسش رو میمالیدم.دیگه ناله هاش رو هوا بود.دیدم اصلا تعادل نداره که بخواد لباسهامو در بیاره.خودم مشغول شدم و لخت شدم.رفتم تو بغلش کیرمو دادم دستش.و لبامو گذاشتم رو لبهاش.داشت کیرمو میکند محکم میمالیدش.منم حال میکردم.سرش رو به سمت پایین هل دادم تا بره برام ساک بزنه.متوجه شد و سریع رفت پایین.معلوم بود شهوتش زده بالا خیلی تند میخورد.نزدیک بود که ابم بیاد که از دهنش کشیدم بیرون.
خوابوندمش رو تخت و کیرمو گذاشتم دم سوراخ کسش تو اس ام اس بازیا گفته بود ه اوپنه.اروم اروم فشار دادم توکسش خیلی خیلی تنگ بود کیرم داشت میشکست.ناله میکرد و میگفت محکم تر منم واسه اینکه حال کنه محکم تلنبه زدم.و بعد از 2-3دقیقه ابم اومد و سریع از توی کسش کشیدم بیرون و دستم رو گرفتم جلوی کیرم تا ابم بریزه تو دستم.رفتم دوش گرفتم برگشتم دیدم خوابش برده.از کردنش سیر نشده بودم.رفتم تو اشپز خونه یه چیزی خوردم یه قلیون براش اماده کردم و بیدارش کردم تا بیاد بکشه منم دوباره بکنمش.تا صبح 2 دفعه دیگه کردمش...
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 9253
#888
Posted: 23 Oct 2014 23:46
دوست پسر سکسی من
سلام من اسمم سامیاست 18 سالمه..داستانی که میخوام بگم مال پارساله یعنی زمانی که من 17 سالم و محمد (دوست پسرم) 20 سالش بود..علاوه بر اینکه دوست پسرمه از آشنا های دورمونه..اون شب عروسی پسر عموش امیر بود و ما هم دعوت بودیم ولی از اونجایی که شب قبلش با هم بحثمون شده بود اصلا نخواستم که ببینمش..عروسیشون مختلط بود و مثل همیشه یه لشکر آدم تو پیست رقص بودن.منم بیخیال رو صندلی لم داده بودم که دیدم محمد با یه دختره به اسم پریا که من فوق العاده ازش بدم میومد داره میرقصه.بعد از چند دقیقه یه پسری اومد پیشمو پیشنهاد رقص داد منم از اونجایی که لجم در اومده بود قبول کردم.اصلا بهش نگاه نکردم چون میدونستم داره حرص میخوره.
بعد از یکی دو تا آهنگ رقصیدن پسره گفت میره و برمیگرده.وقتی برگشت دو تا لیوان شربت دستش بود منم چون تابستون بود داشتم از گرما میمردم واسه همین لیوان و گرفتم و تا ته سر کشیدم.چشمتون روز بد نبینههههه سوختمممم..شربت نبود!!چند لحظه همینطور مسخ شده به پسره نگاه کردم که دیدم نیشش بازه..یهو یکی منو محکم کشید که وقتی دیدم فهمیدم محمده!همچین مچ دستمو فشار داد که آخم در اومد.گفت چه غلطی میکنی؟گفتم محمد گرمهههه..دارم آتیش میگیرم.پیشونیمو گذاشتم رو شونه ش.چون فضا تاریک بود و همه تو هم میلولیدن کسی حواسش به ما نبود.دستمو از پشت گذاشتم زیر لباسش و کشیدم رو کمرش.محکم بغلش کرده بودم و هر هر میخندیدم.گفت نکن بچه.گفتم دوست دارم.دستشو برد سمت کسمو از روی ساپورت میمالوندش.گفت دوست داری؟منم که داشت خوشم میومد دستشو گرفتمو گذاشتمش زیر شرتم و از اونجا کسمو میمالوند.خیلی داغ بودمم.گفتم محمد برییییم.اونم از خدا خواسته رفت سمت صندلیم و مانتو و شالمو گرفت و با هم رفتیم از مجلس بیرون.منو سوار ماشینش کرد.میدونستم کجا داره میره..
داشت میرفت خونه مشترک خودش و پسرعموش که اون شب عروسیش بود و الان دیگه خونه مال محمد بود.وقتی رفتیم تو خونه من ولو شدم رو کاناپه.محمد که منو اونطوری دید گفت ای جونمم عشقم چرا بی جونی؟گفتم گرمههه وشالمو از سرم گرفتم داشتم دکمه های مانتومو باز میکردم که دستمو پس زدو خودش تا تهشو باز کرد.سوتینمو هم در آورد.یه سینه مو میخورد و اون یکیو میمالوند.بیحال بودم و از حالی که میکردم تو فضااا بودم.شرتمو هم در آورد نشوندم رو کاناپه و پا هامو باز کرد شروع کرد به لیس زدن و مک زدن کسممم چوچولامو میخورد و همزمان دستشو میکشید رو رون پام.منم سرشو فرو میکردم تو کسم.بعدش شلوارو شرتشو در آورد منم براش یه ساک حسااابی زدم.گفت سامی من رو کاناپه میخوابم تو بیا بشین روش گفتم از جلو؟ گفت آرههه.گفتم محمد میدونی که... من دخترم.
گفت آره عشقم ولی قراره امشب زن خودم شی.مال خود خود خودم.الهی قربونت برم عشقمم خلاصه کلی قربون صدقم رفت و بعدم دراز کشید رو کاناپه.منم اول سر کیر خوشگل و سفیدشو گرفتم و مالوندم به کسم.گفت بشین روش دیگهههههه.ولی بازم فقط میمالوندم دیدم بچم داره از دست میره آرووووم نشستم روووش..میدونستم خون میاد و همینطورم شد.گرفته نگاهش کردم که بهم چشمک زد و با تلمبه زدناش ترسم یادم رفت.بعد از سکسمون با هم رفتیم حموم و اونجا هم کلی عشق و حال کردیم.شب من اونجا موندم و بقیه فکر میکردن خونه یکی از دوستامم.
الان 4 ساله که با هم دوستیم و یک ساله با هم سکس میکنیم..محمد قدش 183 و وزنش 80 و خیلییییی سکسیه و من هیچوقت از سکس کردن باهاش سیر نمیشم.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#889
Posted: 24 Oct 2014 00:14
اولین جندگی من
سلام
من با علي با ي شماره تلفن دوست شدم.ب من گفت ك بيا پيشم ي روز.خدايش من تا حالا سكس نكرده بودم.دلم ميخاست ك تجربه كنم.قرار شد شنبه صبح تا شب برم پيشش.البته اون موقع ١٨ سالم بودو ..بگذريم.من رفتم پيش علي.منو برد تو اتاقش.من ايستاده بودم ك علي امد پيشم بغلم كرد و ازم خواست ك بغلش كنم.منم هلش دادم عقب،رفت رو تخت نشست و منو صدا كرد.رفتم جاش نشستم.امد نزديكتر.دستشو گذاشت رو گردنم و ي بوسم كرد و همينجور ك لباش ب لبام نزديك بود ي لب كوچيك ازم گرفت.خيلي حال داد.دوباره امد محكم تر لب گرفت گوشمو خورد و گردنمو ليس ميزد جووووون جه حالي ميداد كم كم دستشو اورد جا سينه هام دكمه مانتومو باز كرد...از رو تاپ محكم سينمو كرفت و داشت تو چشام نگاه ميكرد.دستشو ار رو تاپ برد زيره سوتين.محكم سينمو گرفت و شروع كرد لب گرفت جووووون من ك همونجا مردم از بس حشري شدم با اين ك دفعه اول بود خيلي زود پا دادم.بلندم كرد و مانتو مو در اورد و لباساشو در اورد فقط با ي شرت مشكي بود.منو دراز كرد محكم سينمو گرفته بود تاپمو دراور از رو سوتين سينمو خورد دستشو برد جا كسم اييي وااااي .وحشي شده بود كيرش راست راست شده بود...
سوتينمو در اورد.نوك سينمو گاز گرفت جيغم در امد جا گردنمو ليس ميزد هم جا سينم هم جا گردنمو رد انداخت .شرتشو در اورد دستمو برد جا كيرش چه قدر گنده بود گفت ساك بزنم.منم رفتم نزديك كيرش يكم با كله كيرش بازي كردم البته خجالت ميكشيدم بخورمش.ولي يواش كردمش تو دهنم جونم چه حالي ميداد گرم بود تند تند براش ساك زدم اونم سرمو محكم فشار ميداد رو كيرش چند دفعه اوق زدم تا بلاخره چپه شو منم ترسيدم ولي چپه شدم شلوارو شرتمو در اورد از پشت با كونم ور ميرفت يكم كيرشو ماليد رو كونم راستم كرد امد روم دراز كشيد شروع مرد لب و گردنو سينه هامو خوردن مثه وحشيا ميخورد كم كم امد پايين نافمم خورد و رسيد بالا كسم شرو كرد با انگشت بازي كردن يواش يواش رفت كسمو خورد واااااااي خدا چه حالي ميداد جووونم.بعد كيرشو ميماليد ب كسم به پشت كرد منو با تف كيرشو كرد تو كونم ي جيغي زدم ك جلو دهنمو گرفت من خودمو ميكشيدم بالا تا حالا كون نداده بودم ك بدونم چه قدر درد داره منو محكم گرفت كيرشو كرد تاته تو كونم ديگه نفس نميتونستم بكشم،تند تند تلمبه ميزد گفت داره ابم مياد ك بدون اينكه من چيزي بگم ابشو ريخت تو كونم و همونجا رو م افتاد و چند دقيقه بعد ك حالش جا اومد دوباره ي دست كون دادم بهش...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#890
Posted: 24 Oct 2014 00:17
سکس من و بیتاجونم
سعید هستم 22 ساله قدم 185 وزنم 75 سبزه .این خاطره که میخوام براتون بگم حدودا برای 2 ماه پیشه .منو بیتا تقریبا از بچگی با هم بزرگ شدیم مادرامون با هم دوست بودن همیشه میومدن خونمون یا ما میرفتیم خونشون این رابطه ادامه داشت تا اینکه ما به یه شهر دیگه رفتیم البته من هنوز با بیتا از طریق ایمیل اس ام اسو تلفن در ارتباط بودم تا اینکه دیگه جواب پیام هامو نداد منم دیگه بی خیالش شدم.بعد تقریبا 5 سال برگشتیم به شهر خودمون چند وقت که گذشت من از رویه کنجکاوی دنبال بیتا گشتم تا اینکه بالاخره از طریق خواهر یکی از دوستام مدرسشو پیدا کردم .بعد از چند بار رفتن جلویه مدرسشون بالاخره دیدمش خوشگل بود خوشگلتر شده بود یه دختره 19 ساله با پوست سفید موهایه بلند با قد نسبتا بلند و چشم های آبی.
بالاخره دلمو زدم به دریا رفتم جلو وقتی منو دید هم خوشحال شد هم تعجب کرد .وقتی دلیل قطع رابطشو پرسیدم گفت بابام فهمیده و گفتهدیگه سعید از این جا رفته دیگه باید رابطتو با سعید یعنی من قطع کنی فکر زندگی آیندتو بکنی منم اینکارو کردم .سرتونو درد نیارم کم کم رابطمون مثل قبل صمیمی شده بود .یه روز موتور دوستمو گرفتم(البته خودم موتور دارم ولی خراب بود) و به بیتا زنگ زدم و گفتم میتونی بیای بریم باهم دور بزنیم اولش گفت نه ولی به خاطر اصرار من قبول کرد از مادرش اجازه گرفت و گفت سعید بیا دنبالم از مادرم اجازه گرفتم (ناگفته نماند بعد از اینکه من بیتا رو پیدا کردم دوباره دوستی مادرمو مادر بیتا برقرار شده بود ومادر بیتا منو میشناخت واسه همین اجازه داده بود) منم رفتم دنبال بیتا یه تیپ خفنی زده بود هر کی جایه من بود کنترلشو از دست میداد همونجا میکردش سرتاپا ست سفید زده بود .سوار موتور شد و رفتیم دور بزنیم یه پارک جنگلی خارج شهر بود که از جاده تا خوده پارک حدود 10 کیلومتر خاکی داره تا نصفه هایه جاده خاکی رفته بودیم یهو یه فکری زد به سرم ترمز زدم موتورو خاموش کردم و به بیتا گفتم تا از اون لبایه نازت بهم بوس ندی یه قدم جلوتر نمیرم .
یهو وحشی شد شروع کرد به بدوبیرا گفتن و گفتن اینکه ما نامحرمیمو مادرم اگه بفهمه بد میشه و این حرفا.منم عصبانی شدم سوارش کردم برگشتیم به سمت شهر تا شهر من یه کلمه هم باهاش حرف نزدم ولی اون فهمیده بود بدجور از دستش ناراحت شدم هی خودشو میمالید به منو دستشو دور کمرم حلقه میکردو سرشو میذاشت رو شونمو خودشو برام لوس میکرد در گوشم هی میگفت ببخشید دیگه سعید لوس نشو دیگه ببخشید ولی محلش نمیدادم.جلو خونشون پیادش کردمو رفتم .چند هفته ای نه به پیام هاش نه به زنگ هاش جواب ندادم تا اینکه مشغول به کار تو یه کافی شاپ شدم یه روز دیدم بیتا با مادرش اومدن کافی شاپ من متوجه اومدنشون نشدم ولی وقتی سفارشو براشون بردم هم من هم اونا خشکشون زد به اصرار مادرش منم پیششون نشستم ولی اصلا به بیتا محل نمیدادم.
بعد از این ملاقات بیتا که کلاس زبانش نزدیک کافی شاپ بود تقریبا هر روز میومد کم کم ناراحتی من برطرف شد بازم شدیم همون لیلی و مجنون قبلی (یه بارم با دختر خاله هاش اومدن کافی شاپ منم ظهر با ناهار سیر خورده بودم حواسم نبود آبروم رفت پیش دختر خاله هاش خخخخخخخ) یه روز که اومده بود کافی شاپ دلمو زدم به دریا و بهش گفتم میای با هم بریم یه جایی هرچی اصرار کرد جاشو بگو تا بگم آره یا نه نگفتم .آخرش قبول کرد و قرار شد فرداش با هم بریم همون جا منم شبش رفتم پیش داییم و ازش کلید خونه مجردیشو گرفتم و قرار شد داییم اون روز نیاد خونه و بره یه جایی دیگه تا خونه کسی نباشه (من با داییم این حرفارو نداریم و با هم راحتیم ) روز قرار رسید و من داشتم از دلشوره میمردم که بالاخره بیتا جونم اومد کافی شاپ جاتون خالی دوتا معجون مخصوص زدیم و رفتیم یه دوری زدیم بعد یه ساعت کم کم رفتم سمت خونه خالی بالاخره به هر فیلم و زبون بازی بود راضیش کردم بیاد تو خونه رفتیم تو خونه رو مبل نشستیمو بعد یه کم حرف زدن یهو به بیتا گفتم اون بوسی که اون روز بهم ندادی الان بهم میدی بازم مثل اون دفعه شروع کرد غر زدن ولی ایندفعه دیگه مجالش ندادم
سریع لبامو گذاشتم رو لباش شروع کردم به خوردن چند دقیقه ای لباشو خوردمو اونم کم کم شل شد لامصب لب نبود توت فرنگی بود شیرینو خوشمزه در حین لب گرفتن دستمو از رو شلوار گذاشته بودم رو کوسشو میمالیدم کم کم احساس کردم دستم داره مرطوب میشه فهمیدم داره خفن حال میکنه بعد از خوردن لباش رفتم سراغ سینه هایه بلوریش نرمه نرم بود در حدی که که آدم فکر میکرد ژله تو دستاشه بعد بهش گفتم بیتا جونه من لباسشو در میاره سعید ممه هاشو بخوره اونم با یه خنده ناز گفت آره عشقم. وقتی لباسشو در اورد داشتم دیوونه میشدم تا بحال لخت ندیده بودمش یه بدن یه دست سفید بدون حتی یه تار مو همونجا نزدیک بود آبم بیاد یکم که خودمو پیدا کردم دیدم نه با این بدن حرفه ای زیاد نمیتونم طاقت بیارم رفتم تو اتاق خواب و زنگ زدم به داییم و ازش جایه قرص هایه تاخیریشو پرسیدم اونم گفت بستش تو کابینته رفتم برداشتمو یه دونه خوردم واسه اینکه قرص اثر کنه یه فیلم سوپر گذاشتمو با بیتا مشغول خوردن همدیگه شدیم
حدود نیم ساعت همدیگرو حسابی خوردیم وقتی دیدم قرص داره کم کم تاثیر خودشو نشون میده به بیتا گفتم حالا بیتا جونم باید کیر سعیدشو بخوره اونم با کمال میل شلوارمو در اورد و مشغول ساک زدن شد جوری میمکید کیرمو احساس میکردم کیرم داره کنده میشه بعد از ساک زدن رو زمین درازش کردمونشستم روش کیرمو گذاشتم لایه سینه هاش جوری آه آه میکرد که آدم میرفت فضا وقتی دیدم دیگه کاملا آماده شده بهش گفتم ساک بزن تا کیرم بتونه راحت بره تو بیتا جونم و دردش نیاد اونم با ولع تمام شروع کرد به خوردن کیرم وقتی دیدم خیلی تو کفه بردمش تو اتاق خواب رو تخت درازش کردمو شروع کردم به لیسیدنه کوسش واااااااااای چه کوس خوشمزه و خوش بویی داشت با زبونم داشتم با چوچولاش بازی میکردم که ارضا شد بعد کیرمو خوب مالیدم به کوسش که کاملا لزج شده بود چند دقیقه ای اینکارو کردم که از شدت شهوت دوباره ارضا شد بعد بهش گفتم برگرد
ب:سعید یواش بکنیا من تا به حال ندادم جر نخورم
من:باشه عشقم قربونت بشم فدات بشم
ب:خدانکنه سعید زبونتو گاز بگیر
من:باشه عشقم یه کاری میکنم اصلا دردی احساس نکنی
بعد رو تخت قمبل کردو سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش یکم سر کیرمو مالیدم به سوراخش واقعا حال میداد بعد یواش سر کیرمو فشار دادم ولی لامصب هنوز فابریک بود مگه میرفت داخل بعد کلی زور زدنو فشار دادن سر کیرم رفت تو و بیتا جونم چنان آهی کشید و شروع به گریه کردن کرد که که دلم به حالش کباب شد
ب:سعید تو که گفتی دردم نمیاد گگگگگگگگگ
من:درد که نمیشه نداشته باشه یکم تحمل کن الان دردش آروم میشه
ب: باشه ولی یه کاری کن زود تر دردش تموم بشه.
با دستم جلو دهنشو گرفتم
در همین حال یهو فشار دادم و کیرم تا ته رفت تو کونش جوری جیغ زد که اگه دستمو نمیگرفتم جلو دهنش فکر کنم تا 2 تا کوچه اینور اونور متوجه میشدن
ولی بعد چندتا تلمبه زدن جا باز کرد موقع تلمبه زدن یه دستم رو کمرش بود و با دسته دیگم کوسشو میمالیدم که در همین حال یه بار دیگه ارضا شد .
لامصب قرص عمل کرده بود مگه آبم میومد هر چقدر خودمو سفت میکردم آبم زودتر بیاد اما فایده ای نداشت حدود نیم ساعت تلمبه میزدم تو این نیم ساعت هم دو بار دادم ساک زد تا کیرم دوباره خیس بشه بعد حدود نیم ساعت بیشتر احساس کردم آبم داره میاد .
من:بیتا آآبم داره میاد چیکار کنم
بیتا : کثافت جرم دادی حداقل آبتو بریز توم تا حداقل یکم از دردی که کشیدم آروم بشه.
من :باشه هر چی بیتا جونم بگه .
آبمو با فشار تمام ریختم توش
ب:آه سعید سوختم
من: اشکال نداره خوب میشه
ب:سوختم ولی حال داد
بعد از اومدن آبم یه بار دیگه کیرمو مالیدم به کوسش دادم ساک زد و دوباره آبم اومد ایندفعه ریختم تو دهنش و تا آخرین قطرشو خورد .بعدش رفت تو دوش گرفت و اومد بیرون منم رفتم یه دوش گرفتمو نیم ساعت دیگه با هم لب گرفتیمو بعدش بردمش جلو خونشون پیادش کردم ...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم