انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 91 از 94:  « پیشین  1  ...  90  91  92  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
شب داغ با نازنین جونم

سلام به همگی

من سال سوم دبیرستان ک بودم با یه دخترخانومی ب اسم نازنین(مستعار)از طریق چت روم اشنا شدم ک حدود یک سال ازم کوچیکتر بود. من تا اونموقه اصلن چت روم نرفته بودم ولی ی شب حوصلم سر رفت و رفتم ک اونجا اتفاقی با نازنین آشنا شدم ک اونم اولین بارش بود و خیلی طول کشید ک بتونیم با هم یکم راحت بشیم و همو با اسم کوچیک صدا کنیم چون هردومون بار اولمون بود.اوایل هرشب همو توی چت روم میدیدیم و کم کم ب اصرار من شماره هامونو بهم دادیم و خیلی طول کشید تا لیلی و مجنون شدیم بخاطر حیای زیاد اون. بعد از مدتی دوستی ما بیشتر شد و دیگه بیست و چار ساعت مدام با هم حرف میزدیم و منم عکسشو دیده بودم و یه دل ن صد دل عاشقش شده بودم. تا اینکه اولین دیدارمون ب بهترینش تبدیل شد!

یمدت بود من خیلی بی تابی میکردم ک میخام ببینمت و اونم میگفت نه میترسم،میترسم یوقت کسی ببینتمون و ... ولی یه روز ک کسی خونمون نبود خیلی بهش اصرار کردم تا بیاد تا بالاخره قبول کرد. خیلی هیجان داشتم اولین عشقمو واسه اولین بار میخاستم بعد چندماه ببینم(دوستانی ک تجربه کردن میدونن من چی میگم)حسابی ب خودم رسیدم و حول و حوش عصر بود زدم از خونه بیرون با ماشین ک برم دنبالش(من اونموقه هنوز گواهینامه نداشتم ولی پشت ماشین میشستم راحت)قرارمون ی خیابون اطراف خونشون بود،بهش گفته بودم من ی پژوی مشکیم اونم گفته بود مانتوی آبی آسمونی میپوشم تا اینکه سر قرار همزمان همو دیدیم.اینم بگم ک روز پنجشنبه بود و اولین سالی بود ک مدارس پنج شنبه ها تعطیل بود.ی عصر پاییزی بود خیلی ابری و قشنگ ب قول ما عاشقا دو نفره! سوار شد اولش کلی وقت ب هم زل زده بودیم بدون حرفی هردومون میخاستیم همو بوس کنیم اما یجوری هول کرده بودیم و خجالتم میکشیدیم تا اینکه من اولین جملرو گفتم و خلاصه راه افتادیم(اگه بخام همشو بگم خیلی طولانی میشه).





رسیدیم خونمون رفتیم تو حیاط پارک کردم و پیاده شدم در ماشینو براش باز کردم و دستشو گرفتمو رفتیم تو(اینم بگم ک من ب قصد سکس اونو نیاوردم خونه و فقط تو ذهنم بود ک واسه اولین بار عشقمو یجای راحت ببینم و بغلش کنم). اومد تو پذیرایی کردم رفتم نشتم کنارش روی مبل و براش پرتغال پوست کندم دهنش میذاشتم و ... بعدش بهش گفتم بیا بریم بالا اتاقمو ببین اومدیم توی اتاق و یکم چرخید و رفت سرکتابخونم ی رمان برداشت و اومد نشست لب تخت ب خوندن منم نشستم کنارش. دختر خیلی با حیاییه و حتی هنوز شالشم برنداشته بود ولی خب قسمت کمیشم روی سرش بود. راستی از خصوصیات ظاهری اون،قدش 162 وزنش 48،خیییلی پوست سفیدی داشت،چشمای درشت مشکی،موهای مشکی ک بعضا توش رگه های قهوه ایم بود و خیلی بامزه و دوست داشتنی! میخاستم بغلش کنم ولی یجوری خجالت میکشیدم،کم کم خودمو بهش چسبوندم اونم احساس منو داشت،دستمو انداختم پشت کمرش و محکم چسبوندم بغلش کردم ک یهو دیگه نتونستم طاقت بیارم و پریدم لبشو تو ی حرکت انفجاری بوس کردم،ی لحظه رفت تو امپاس ولی بعدا گفت ک خیلی اونکارو دوست داشته. من اونشب داشتم اولین ها رو تجربه میکردم و خیلی هیجان زده بودم.





ازش معلوم بود کمرش از نشستن خسته شده منم یواش یواش خوابوندمش روی پاهام،اونم کتاب خوندن بهونش بود میخاست فیس تو فیس نباشه و خجالت نکشه. تا اینکه کم کم دیگه خابیدیم روی تخت تو بغل هم،جفتمون بدنمون خیلی داغ شده بود تا اینکه گفت پویا من گرممه منم دلم میخاست مانتوشو دربیارم و بدنشو ببینم اما هنوزم قصدم سکس نبود اینا همش عشق بود تا اینکه راضی شد و دکمه هاشو باز کردم زیرش ی لباس صورتی تنش بود ک خیلی دوسش داشتم مدلشو.بازم خابید تو بغلم کم کم داشتیم هردومون خیلی گرم میشدیم و منم با لبام با گوشش بازی میکردم و هی بوسش میکردم اونم ناز میکرد. کم جفتمون حشری میشدیم ولی خجالتم میکشیدیم بگیم درصورتی ک هردومون میدونستیم ک گرمیم. من دستمو گذاشتم روی شیکمش و کم کم بردم توی لباسش اونم هی میگفت پویا نکن قلقلی میشه،خیلی لوس و بچگونه حرف میزنه و عاشق این لوس بازیاشم. کم کم دستمو بردم سمت دکه های شلوار لی ش میدونست ک دلم میخاد،بهش گفتم دلم میخاد بدنتو ببینم و لخت توی بغل هم بخابیم،خیلی نه نه میکرد و میگفت اصلا امکان نداره ولی بالاخره راضی شد و یجوری لوس گفت:شوملم شیطونیش گل کرده باهش هرچی آغامون بگن... خیلی هیجان داشتم خیلی آروم لباس بالا تنه شو در آوردم و ی پست خییلی سفید با ی جفت سینه گرد و خوش سایز دیدم خیلی دلم میخاست بخورمشون و بهشون ور برم ولی هیچی نگفتم فقط ازش تعریف کردم،رفتم سر شلوارش و دکمه هاشو باز کردم کشیدم پایین و دیدم ک لباس زیرش با هم سته و اونام آبی آسمونی!خیلی دوس داشتم گفتم خبببببب خانومم حالا نوبت شماس ک شیطونی کنی اونم با ناز و ادا لباسامو در آورد و فقط با لباس زیر تو بغل هم خابیدیم خیلی حس خوبی بود! داشتیم عشق بازی میکردیم و کم کم رومون تو روی هم باز شد و لبای همو میخوریدیم و تند تند همو بوس میکردیم اونم دستاشو جم کرده بود توی سینم و منم انداخته بودم دور کمرش و دست میکشیدم روی بدن نازش. احساس میکردم خیلی بیش از حد داغ شدم مث وقتی ک تب دارم و گوشام داره میسوزه ک یهو نازنین خیلی نگران جیغ زد و گفت پویا چرا انقد بدنت قرمز شده تو غیرعادی داغی!





خودمم تعجب کرده بودم اونم هی نگران بود میگفت پاشو برو آب بزن ولی من گوش نمیدادم و میخوردم لباشو،گوشام خیل قرمز و داغ شده بود اینو مدام نازین میگفت تا اینکه دیگه تب نیاوردم و اومدم روش لبشو بوس کردم و سوتینشو باز کردم و گفتم با اجازه دیگه طاقت ندارم عشقم اونم ی خنده ی ملوسی کرد و شرو کردم ب خوردن سینه هاش تا اینکه کم کم کیرم خیلی سیخ شد و از توی شرتم خیلی معلوم شد و میمالید ب کسش چون روش خابیده بودم،نازنینم خیلی داغ شده بود و ی آه ریزی میکشید ولی با خجالت منم تند تند تکون میخوردم تابیشتر حشری شه تا اینکه یهو حس کردم شرتم خیسه نگاه کردم دیدم اوفففف انقد ازش آب شهوت اومده بود م همه رو تختیو شکل ی دایره خیس کرده بود و شرت خودش و منم خیس بود منم دیگه معطلش نکردم شورشتو از پاش درآوردم و واااای ی کس کوچولوی خیلی ناز دیدم ک موهم نداشت دیگه بدون اینکه بگم از روی غریزه حمله کردم ب کسش و شرو کردم ب لیسیدن و زبون زدن و خوردن م تا شرو کردم ی جیغ بلند زد و اونم زبونش باز شد میگفت بخور عشقممم عاشقتم و ازینجور حرفا منم خیلی حشری بودم وبیشتر میشدم انقد کسشو خوردم ک داشت از حال میرفت دیگه جیغاش بلند شده بود بعد یهو عین جن زده ها پاشد شرتمو کشید پایین و تا کیرمو دید ی چند لحظه کپ کرد یکم ترسید اما خیلی داغ بود حواسش نبود(کیر من رنگش کرمیه هفده سانته حدودا ولی خیلی کلفته سرشم صورتیه)مث قحطی زده ها افتاد بجون کیرم ولی اونموقه اصلا بلد نبود و خیلی دندون میزد ولی با این حال خیلی حال میداد،انگار دهنش آتیش بود خیلی حشریم میکرد تا جایی ک خودم باورم نمیشد ناخودآگاه ناله های مردونه میکردم ک اونم داغتر میشد،خیلی از کسش آب میومد الانم هروقت سکس داریم همینطوره تا اینکه خابوندمش و خابیدم روش بهش گفتم میخام بذارم روی لبای کسش و عقب جلو کنم یکم میترسید ولی چیزی نمیگفت





خابیدم روش یکم لبشو خوردم و همزمانم کیرمو روی کس داغش ک حسابم لیز شده بود عقب جلو میکردم،لبای کسش کوچواو بود و درست روش حرکت نمیکرد هی میفتاد اینور اونور ولی خیلی حال میداد و واقعا داشتم لذت میبردم اونم با عشق! یهو گفت پویا بکن توش گفتم نه عشقم غیر ممکنه اینو میخام واسه شب عروسی بعدشم اومدیمو من یهو مردم هنوزم ازدواج نکرده بودیم ک یهو زد تو گوشم و گفت خفشو اشغال یجوری خیلی مظلومانه و با بغض اخه خداییش خیلی دوسم داره بعد دیدم چشاش پر اشک شده انقد مظلوم بود ک دلم خیلی سوخت و شرو کردم عذرخواهی و ناز کشیدن انقد ک اصن کیرم خابید سکس یادم رفت،بعد کلی منت کشی و اینکه گفتم قول دادم دیگه ازینحرفا نزنم گفت خبببب دودل شوورم کوش چرا خابید!؟تا دستش زد دوباره شرو کرد سیخ شدن شدید خیلی سریع یکم بهم نگاه کرد گفت پاشو وایسا کنار تخت وایسادم اونم جلوم رو زمین دو زانو زد شرو کرد ب ساک زدن نز دیک بود آبم بیاد گفتم پاشو بسه پاشد گفت حالا چیکارکینم خابوندمش ب پشت و تازه یاد باسنش افتادم ک کوچیک بود ولی خیلی ناز و خشگل لاشو باز کردم ی سوراخ ریز و صورتی خشگل بود داشتم دیونه میشدم همیشه توی ذهنم عشق رویاهام همچین بدنی داشت و حالا بهش رسیده بودم شرو کردم ب خوردن کونش و سوراخش زبونمم یکم زورکی دادم توش و ی دستمو از زیر بدنش بردم و کسشو میمالیدم دستم خیس آبش بود منم هی مدام میمایدم دست خیسو ب سوراخ کونش بعد ی فکری ب سرم زد روغن زیتونو از پایین تو اشپزخونه اوردم یکم ریختم رو باسنش و حساب ماساژش دادم بعدم خابیدم روش و کیرمو گذاشتم لاش خیلی تند تند عقب جلو میکردم و چلق چلق صدا میداد ک خیلی باحال بود بعد پاشدم خابیدم رو تخت تاقواز گفتم بیا بشین روی کیرم!گفت ینی میخای پردمو بزنی؟؟؟گفتم ن عزیزم کیرمو چسبوندم ب شیکمم اینکارارو همشو از فیلمای پورن یاد گرفته بودم و گفتم حالا کستو بذار روش





فهمید میخام چیکار کنم خودش شرو کرد رو کیرم هی لیز میخورد و بلند بلند ناله میکرد،اون دختر ناز و ملوس و مظلوم شده بود ی دختر فوث العاده حشری و دیونه همینطور ب سینم چنگ میزد و دولا میشد تا لبشو بوس کنم ک یهو ی جیغ خیلی بلند و بنفش زد ک گفتم وای حالا همسایه ها میفهمن و بشدت لرزید و از روم افتاد پایین ی لحظه ترسیدم ک نکنه چیزیش شد ولی گفت ک ارضا شده و همونجور ک بغل کیرم خابیده بود رو تخت و منم نشسته بودم شرو کرد مالیدن کیرم با دست آبم میخاست بیاد یهو گفتم نازنین میخاد بیاد اونم سریع پاشد نیم خیز شد رو بروم و سینه اشو با دست گرفت منم خودم بقیشو زدم تا اومد آبم با چند تا جهش بلند و محکم پاشید رو سینه و گردنش خیل ارضای خوبی بود واقعا بهم کیف داد بعدش یکمشو با انگشت برداشت گذاشت دهنش یهو دیدم قیافش یحاتلی شد گفتم چیشد عشقم گفت تلخهههه با ی حالتی عق زدن منم سریع رفتم براش دستمال اوردم از روی سینش پاک کردم و خابیدیم تو بغل هم رو.ی تخت ایندفه ب پهلو و فیس تو فیس بعد چند مین نگاه کرده به چشمای هم یهو محکم لبامو بوس کرد و گفت عشقم بهم شک نکنیا،گفتم چرا این حرفو میزنی عشقم؟!گفت اخه حالا فک میکنی حالا ک با تو اینکارو کردم قبلا با کسای دیگم کردم ولی معلوم بود ک بار اولشه منم ازین معصومیتش خییییلی خوشم اومد بغلش کردم کلی حرفای عاشقونه بش زدم. هردومون بغض کرده بودیم چون دیگه وقت رفتن بود یهو ساعتو دیدیم دیدیم ساعت نه شبه نگا کرد ب گوشیش دید مامانش کلی زنگ زده گفت وای میکشتم منم ارومش کردم گفتم نگران نباش



سریع لباساشو پوشوندم یکم شیرینی زورکی دادمش خورد چون فشارش افتاده بود لباساشو پوشید منم کتبیو ک برداشته بود بخونه بهش دادم گفتم واسه خودت عشقم برو بخونش. سریع رفتیم سوار ماشین شدیم و بردمش،تو راه جفتمون داشت گریمون میگرفت خیابونا خیلی خلوت و دلگیر بود خیلی سوز میومد اونم ک فقط ی مانتو پوشیده بود.نمیخاستم از هم جداشیم دلمون میخاست همش پیش هم باشیم.رسیدیم همونجایی ک سوارش کردم گفتم میخام برسونمت دم خونه دیر وقته هرچی اصرار کردم قبول نکرد گفت یهو کسی میبینه،ازین نظر خیلی ترسوه،خلاصه از هولش اومد پیاده شه ک گفتم کجا بوس منو بده پرید تو بغلن بوسم کرد گفت بازم میبینمت عشقم.منم وایسادم تا رفت توی کوچه و رفتم تو راه ک میرفتم هنوز گوشام داغ بود شیشه های ماشینو دادم پایین باد یخ میخورد بهش ولی از داغیش کم نمیشد. رسیدم خونه دیدم کلی اس داده ک عشقم رسیدی؟؟؟منم گفتم بعله تو چخبر؟گفت هیچی مامانم کلی سرم جیغ زد ک کجا بودی تا اینموقه شب منم بش گفتم با دوستام بودیم خرید یهو نگا کردم زیدم دیره با آژانس سریع اومدم بعد تازه خانوم باهوش از هولش کیفشم خونه ما جا گذاشته بود تو پذیرایی ک برش داشتمو و خداروشکر حواسم بود وگرنه یهو کسی میدید. اومدم تو خونه نشستم لب همون تخت و باهاش اس میدادم کلی حرفای عاشقونه میزدیم هنوزم تو خونه تنها بودم مامانمینا دیر وقت اومدن از مهمونی،تا ساعت دو و سه شب با هم حرف میزدیم با اس ولی یهو جفتمون خابمون برد. الان نزدیک دوساله ک باهاشم و بعضی موقه هام هرچند کم موقعیتش پیش میاد و باهم همینجوریا سکس داریم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون من و کیر بابک جونم

سلام من هلنا هستم ۲۶ سالمه قدم ۱۶۰ و وزنم ۵۸ هست اما سینه هام سایزش ۸۵ این خاطره ای که میخوام براتون بگم مال ۳سال پیشه.

من همیشه سینه هام تو چشم بودن لامصب شالمم جوری مینداختم زیاد معلوم نشه اما فکر کنم چشمای شما آقایون مادون بنفش داره! کارای درسی دانشگاهمو انجام دادم به مینا دوستم گفتم بیا بریم پارک یه خستگی در کنیم. یه پارک نزدیک دانشگاهمون بود رفتیم اونجا. من هوس بستنی کردم رفتم دوتا خریدم و داشتیم با مینا راجع به امتحانا صحبت میکردیم که چشمم خورد به یه پسر که تنها رو نیمکت نشسته بود. تا حالا شده حس کنین کسی داره نگاهتون میکنه یه احساس معذب بودن بهتون دست بده؟ خلاصه دیگه نگاهش نکردم و غرق صحبت با مینا شدم که دیدم هوا تاریک شده اما اون پسر هنوز اونجا نشسته بود. مینا هم متوجه شده بود. گفتم مینا این پسره شاهکار شهرداریه که گفت چطور گفتم آخه همینطور نشسته تکون نمیخوره گفت بیخیال هلی بریم خونه دیر شده.



تو راه از مینا جدا شدم و به سمت خونه رفتم که دیدم یه ماشین جلوم ترمز زد. محل نذاشتم همینطور که داشتم میرفتم که یارو یهوگفت خانوم ببخشید منم محل نذاشتم گفت خانوم میتونم یه چی بپرسم هی داشت هم پای من میومد دیگه داشتم تابلو میشدم گفتم آقا مزاحم نشو گفت بخدا مزاحم نیستم فقط صبر کن وایستادم چون واقعا بدجور تابلو شده بودم گفتم بفرمایین تا نگاهش کردم دیدم همون پسره توی پارکه اما به روی خودم نیاوردم گفتم بفرمایین گفت میشه سوار بشین؟ گفتم نه همینجا بگین گفت اینجا زشته خب همه دارن نگاه میکنن گفتم بله خب این از صدقه سری کار شماست گفت حالا بیا شما منم دیرم شده بود نشستمگفتم حالا راضی شدین؟ بفرماین.. گفت تو پارک منتظر یکی از دوستام بودم که تا اینو گفت منم با پررویی گفتم منتظرخانوم بچه ها؟ گفت نه ولی خب آره گفتم خب پیچوندتت گفت یه جورایی آره داشتیم به هم میزدیم اما اون نیومد! گفتم واااا دوره آخر زمونه مگه؟ گفت چطور؟ گفتم آخه این چه وضعیه شما مردا که راحت طرفتونو ول میکنین میرید خب!! گفت آره اما این فرق داشته خلاصه یه سری حرف زود خالی بسته ازین حرفا گفتم خب گفت چی خب؟ گفتم آقا من دیرم شده گفت میرسونمت خانومه راستی اسمت چیه؟ گفتم من هلنا هستم شما؟ گفت چاکر شما بابک. منو رسوند نزدیک خونه گفت شمارتو بهم میدی هلناخانوم منم شماره دادم تک زد که شمارش بیوفته.



خلاصه از فردای اون روز کارش شده بود اس دادن و قرارمون تو همون پارک بابک پسر بدی نبود اما از بعضی حرفاش میشد فهمید شیطونه منم شیطون بودم البته اما رو نکردم همش میگفت هلنا چشمات طوله سگ داره! منم میخندید بابک۲۸ سالش بود قد بلند فکر کنم ۱۸۵ بود ورزشکاری نبود هیکلش اما بدم نبود. کار ما شده بود کافی شاپ رفتن پارک سینما سفره خونه! یه موقع هایی هم شیطنت میکردیم تو پارک اونم فقط در حد لب و بوس. یه روز سر کلاس بودم اس داد طوله سگ من بیا تو پارک کارت دارم منم اس دادم یه ربع دیگه کلاسم تموم میشه میام گفت اوکی. کلاس تموم شد گفتم مینا من دارم میرم بابک کارم داره البته بهش گفته بودم ما دوست شدیم این حرفا گفت برو احتمالا کلاس آخر میبینمت خلاصه بهش زنگ زدم گفتم بابک من تو پارک تو کجایی گفت منو ندیدی گفتم نه کوشی از پشت دستامو گرفت گفتم بچه مگه مرض داری گفت دوست دارم طوله سگی گفتم چرا نرفتی سرکار گفت مرخصی گرفتم گفتم چیزی شده گفت نه فقط یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفتم نه بگو گفت میخوام ببرمت یه جایی منم گفتم کجااااااااا گفت حالا بیا سوار ماشین شدیم گفت هلی جونم من کلبد آپارتمان دوستمو گرفتم بریم اونجا؟ گفتم دستت درد نکنه بابک نگه دار پیاده شم گفت تو رو خدا هلنا گفتم تو فکر کردی من جنده ام گفت ا هلنا این حرفا چیه دیگه نگیا گفتم با این حرکتت من چی بگم بهت؟ گفت بگو بله خندم گرفت گفت دیدی خندیدی من فقط میخوام بغلت کنم بوست کنم در همین حد!



یه چپ چپ بهش نگاه کردم البته با یه لبخند آقا گازشو گرفت!بهش اعتماد داشتم رفتیم از یه سوپر مارکت خرید کردیم و رفتیم تو خونه دوستش من همه جا رو سرک کشیدم تا برگشتم رفتم تو بغلش پدرسوخته اصن صبر نکرد چنان لب محکمی ازم گرفت که از خودم بیخود شدم. گفت لباتو در بیار راحت باش گفتم کسی نیاد گفت نه خیالت راحت دارم قفل میکنم که خیالت تخت شه. مانتو مقنعه مو در آوردم دیدم بهم زل زده گفتم ها گفت جوووووونم موهات بلنده من عاشق موی بلندم. منم با شیطنت گفتم این از آپشن های منه! که خندید گفت ای تولهههههه سسسسسگ!!!! اومد کنارم موهامو داد اونور گفت هلنا من خیلی دوستت دارم آروم بلبشو گذاشت رو لبم یه کم لب همو خوردیم. واقعا معرکه لب می‌گرفت تا جایی که احساس کردم یه چیزی از کسم ریخت بیرون. حس کردم دارم خیس میشم. یهو گفت هلنا میذاری سینه هاتو ببینم؟ گفتم تو هم نشون بده تا منم نشون بدم لباسشو درآورد دیدم رفت تو اتاق و ۱ دقیقه دیگه برگشت یه شلوارک پاش بود گفت طوله سگ من سوتینتو باز کنم؟ گفتم آره باز کردو گفت جوووووونم لم بده رو کاناپه ببینم منم لم دادم اول نوکشو هی نگاه میکرد هی لیس میزد گفتم بابک نکن گفت جوووووون هنوز نکردمت که!



گفتم حالم یه طوری شده گفت جووووووون حشری شدی عشقم!انقدر سینه هامو مالید و خورد که چشام خمار شد!لیس میزد نوکشو مث این ندیده ها تا نافمو میخورد میومد بالا تا گردنم. شرمت خیس خیس شده بود!دست انداخت آروم شلوارمو کشید پایین که یهو شرتمم باهاش در اومد!گفت جووووووون کس تپلی!!! من واقعا نا نداشتم گفتم بابک گفت جونم طوله سگی کس تپلی گفتم یه وقت سسریع گفت حواسم هست نترس پاهامو داد بالا آروم دست کشید رو کسم گفت جوووووون هلنا چه کست آب انداخته نذاشت حرف بزنم افتاد به جون کسم این اولین بارم بود که تجربه میکردم کسی کسمو لیس بزنه! زیاد با کسی دوست نمیشدم یا حتی نمیذاشتم بهم دست بزنن چه برسه به اینکه کسمو بخورن!قبل بابک فقط ی دوست پسر داشتم که بهم خیانت کرد اما خوشحال بودم که نذاشتم دستش بهم بخوره!



بابک داشت چوچولمو میک میزد وااااااااااااای عجب حسی بود! انقدر لیسم زد که گفتم آخ بابک دارم میشم گفت جووووووون با یه دست پاهامو داد بالا با یه دست سینمو میمالید که تا کسمو با زبون داغش لیس میزد ارضاء شدم که خودشم فهمید اما بازم داشت چوچولمو میخوردو لیس میزد! من دیگه رسما ولو شدم که دیدم اومد بالا سرمو بوسم کرد که دیدم وااااااااااااای کیرش راست شده! آروم شلوارکشو درآورد کیرش داشت شورتشو پاره میکرد که یهو گفت دیدی طوله سگ این بچه رو بیدار کردی حالا من چیکار کنم؟ منم یه لبخند زدم گفت جووووووووون قربون اون چشمای درشت خمارت بشم. شورتشو درآورد عجب کیری داشت هم بلند هم یه مقدار کلفت!چشماش قرمز شده بود کیرشو گذاشت لای سینمو عقب جلوش کرد بعد گفت هلنا واسم ساک میزنی؟ منم که هنوز حشری بودم گفتم یس یس گفت جوووون اومد گذاشت کنار لبم منم آروم کیر داغشو گرفتم گذاشتم تو دهانم بعد درش آوردم گفتم بشین رو کاناپه اونم نشست منم کیرشو کردم دهنم البته کلفت بود زباد جا نمیشد منم هی لیس زدمو سرشو میک میزدم کیرش تمیز بود تا تخماشو مث فیلم سوپرا خودمو لیس زدم که گفت میذاری بکنمت گفتم تو رو خدا بابک گفت از پشت گفتم نه گفت هلی جوووووونم گفتم نه که باهام قهر کرد حرف نزد منم کیرشو کردم دهنمو واسش ساک زدم گفتم بابک جوابمو نداد گفتم بابببببببببک دیدم باز لوس کرد حرف نزد منم آروم اومدم رو کیرش نشستم که کیرش رفت لای کسم که دیدم آروم گفت جوووووونم که دلم هررررررری ریخت



منم هی کسمو میمالیدم رو کیرش آروم گردنشو لیس میزدم که آروم تو گوشش گفتم جووووون بیا بکن عشقم که سرمو داد عقب تو چشام نگاه کرد گفت دوستت دارم هلنا منم لبشو خوردمو گفتم منم دوستت دارم و آرزو از روش پاشدم گفت کاری میکنم دردت نیاد باشه منم گفتم باشه رفت تو اتاقو با یه ژل آمیزشی اومد گفت این آیسه هم خنک میکنه هم دردتو کم میکنه حالا آروم کونتو بده بالا منم رو مبل افتادم کونمو دادم سمتش یهو ژلو اسپری کرد رو سوراخ کونمو مالیدند اومد ازم لب گرفتو سینمو خورد تا اثر کنه اومد سراغ کونمو با انگشت کرد تو کونم یه کم درد داشت اما نه خیلی کونم سر شده بود انگشت کدومشو ولی کردو کرد کونم که گفتم آخخخخخخ گفت جوووون نگو الان آبم میاد تا سه تا انگشتشو کردو چرخوند یه درد مبهم داشتم اما نه خیلی بعد گفت حالا نوبت این کوچولوی منه که اول گفت یکم ساک بزن بعد بکنم توش منم تا زیر تخماشو خوردمو لیس زدم که گفت بسه بعد روشو ژل مالیدو آروم سر کیرتو کرد تو کونم گفت دردت اومد بگو منم گفتم باشه و کیرشو آروم کرد تو کونم درد داشتم اما زیاد نه کونم سر بود بعد هی آروم آروم کرد تو گفت هلنا کل کیرم الان تو کونته آروم تلمبه میزد و میگفت جوووووون عشقم کونت آتیشه موهوم پیچید لای دستشو آروم عقب جلو کرد کیرشو بعد یه چک زد رو کونمو گفت حالا نوبت منه دیگه محکم تلمبه میزد جاشم که باز شده بود منم واسه حال بیشترش هی آخو اوخ میکردم اونم داشت حال میکرد یهو موهامو کشیدو تند تند تلمبه زد گفت آبم داره میاد کیرشو در آورد گفت بریزم کجات نمیخوام بریزم تو کونت تا اومدم حرف بزنم آبش پاشید رو لبمو صورتم که اونم یه آه بلند گفتو تمام آبشو خالی کرد رو لبم



بعد ولو شد منم کنارش ولو شدم با همون صورت پر از آب کیر یهو یه صحنه از فیلم سوپر که دیده بودم اومد تو نظرم آروم بلند شدم و کیرشو آروم کردم تو دهنمو ساک زدم آبش شور بود یه کم چندشم شد اما تا آخرش واسش ساک زدم بابکم هی میگفت اووووففف یه کم از آبش رفت تو حلقم و منم قورتش دادم مور مورم شد اما خب خودم خواستم دیگه! بعدش صورتمو شستم و اومدم کنارش خوابیدم تا عصر ساعت۴!بیدار شدیمو یه چیزی خوردیم بعد یه کم لب بازی کردیمو منم آرایش مختصری کردمو بابک رسوندتم دانشگاه تو راه هم همش قربون صدقه م میرفت منم بوسیدمشو پیاده شدم و بابکم رفت خونشون. بازم سکس داشتیم اگه دوست داشتین واستون مینویسم باز
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
بهترین سکسم با رویا

سلام
منو رویا حدوده یه سال بود که باهم بودیم هم دیگرو دوست داشتیم بگی نگی باهم خیلی خوب بودیم اما داستانه من از اونجا شروع شد یه روز تو خونه نشسته بودم واقعا حوصلم سر رفته بود داشتم دیونه میشدم یه دفع دیدم گوشیم زنگ خورد گوشیم رو میزه کامپیوتر بود منم رو تخت درازکشیده بودم حال نداشتم برم گوشیرو بردارم ببینم کیه چندباری زگ خورد دیدم دست بردار نیست رفتم گوشیرو برداشتم دیدم رویاست اول حال نداشتم جوابشو بدم گوشیرو گذاشتم رو سایلنت دوباره رفتم دراز کشیدم گوشی رو شکمم بود چند بار دیگه زنگ زد بازم جوابشو ندارم اخه وقتی زنگ میزد یه ساعت برام فک میزد منم حوصله ای حرف زدنشو نداشتم چند دقیق ای بیخیال شده بود زنگ نمیزد بعد یه پیام برام فرستاد نوشته بود جواب بده کاره واجب دارم منم یه ربی جواب ندادم بعد یه رب زنگ زدم بهش اول گفت چرا جواب نمیدادی یه جوری پیچوندمش بعد گفت مادرم اینا دارن میرن کرمانشاه برای دایم مشکلی پیش امده دو روز نیستن پاشو الان بیا انجا منم چون حوصلم سر رفته بود رفتم یه دوش گرفتم امدم حاضر شدم حرکت کردم به طرف خونشون...



خونشون کرج بود البته الان دیگه نمیدونم از کرج رفتن یا ن اخه قراربود بیان تهران الان یه سالی هست ازش خبری ندارم تو راه که داشتم میرفتم داشتم باخودم میگفتم خدا کنه خواهرش شیما خونه نباشه رویا یه خواهر داره اسمش شیماست خیلی خوشکلو خوش استیله حیلی کاملا سکسی داره اگه او خونه باشه جلوش نمیتونستم با رویا راحت باشم اخه هنوز زیاد باهاش راحت نبودیم تا برسم خونشون داشتم با خودم میگفتم خداکنه شیما خونه نباشه رسیدم سره کوچشون زنگ زدم به رویا گفتم درو باز کن اونم گفت باشه رسیدم دم درشون رفتم بالا درزدم دیدم شیما درو باز کردی واقعا حالم گرفته شد رفتم تو یکم باهم حرف زدیم یه دفع شیما گفت امیر اگه شب میمونی بگم خالم نیاد چون وقتای که خونه تنها میمونن خالشون میاد پیششون تا امدم بگم ن میرم رویا به شیما گفت میمونه بگو نیاد شیما گفت باشه منم چاره ای نداشتم دیگه باید قبول میکردم اصلا دوست نداشتم بمونم چون صبح باید میرفتم سر کار ولی مجبورشدم بمونم ساعت هفتو نیم بود ماهنوز داشتیم باهم حرف میزدیم شیما از دانشگاهو درسو این چزا داشت میگفت رویام داشت با گوشیه من بازی میکرد شیما باحرفاش رفته بود رو مخم



میخواستم پاشم بزنم لهش کنم چون من هی از درسو مشقش حرف میزد دیگه واقعا داشتم دیونه میشدم شیما پاشود رفت تو اشپزخونه من سریع به رویا گفتم بابا این شیما چقدر حرف میزنه یکاریش بکن رویا گفت ولشکن الان میره درسشو می خونه گفتم باشه رویا بلند شد امد پیش من نشست خودشو انداخت رومن منم گفتم رویا الان شیما میاد میبینه یه چیزی میگه گفت ولش کن بعده چند دقیقه دیدم شیما با سینیه شربتو شیرینی داره میاد واقعیت داشتم از گشنگی میمردم یه دفع خوشحال شدم چشمم به شیرینی افتاد شیما امد خم شد تعارف کنه یه دفع چشمم افتاد به چاک سینه هاش عجب سینه های خوش فرمی داشت سینه هاش اویزون نبود خیلی خوش فرم بود یه لیوان شربت برداشت بعد شیما شیرینیرو گذاشت رومیز رفت همش داشتم به سینه های شیما فک میکردم عجب سینه های داشت ولی خیلی حشریم کرده بود



یکی دو ساعت گذشت شیما زنگ زد شام اوردن شمامو خوردیم شیما گفت بچه ها کاری ندارید من برم بخوابم اخه صب باید برم دانشگاه رویا گفت ن برو بخواب منم گفتم دستت درد نکنه بابت شام برو بخواب بعد که شیما رفت تو اتاقش رویا پرید رو گردن من گفت دلم برات تنگ شده بود منم گفتم یواش گردنم شکست رویا گفت بریم تو اتاق من بخوابیم منم گفتم من حالا حالا ها خوابم نمیاد گفت باشه بیا بریم رفتیم تو اتاقش من رفتم رو تخت درازکشیدم رویا داشت لباشاشو عوض میکرد یه دفع امد پریر رومن گفت خب من امدم حولش دادم اونور از روم اخه درست رو شکمم نشسته بود بغل من درازکشید من هنوز تو فکر سینه های شیما بودم داشتم فک میکردم که یه دفع رویا گفت امیر الان دوست داری باهام چیکار کنی تاحالا باهم هیچ سکسی نداشتیم گفتم رویا یعنی چی منم که منظورشو فهمیده بودم خودمو زدم به کوچه ای علی چپ بعد رویا گفت الان دوست داشتی باهام چیکار کنی منم اون موقع واقعا حشری بودم بهش گفتم هیچی مگه قراره کارکنم گفت ن بگو دیگه منم گفت یعنی چی اخه منتظر بودم خودش سر حرفو باز کنه اول داشت تفره میرفت نمیدنستی چطوری بگه بعد یه دفع بلند شد معلوم بود حشری شده اومد نزدیک من منم یه بوس از لابش کردم گفتم رویا چی می خوای گفت دوست دارم باهام امشب یه شبه به یاد موندنی داشته باشم منم گفتم چطوری یه رفع لباشو گذاشت رولبام یه چند دقیقه ای داشتیم لب میگرفتیم لبای نرمی داشت کم کم دستمو بردم سمت سینه هاش اول از روی لباس یکم مالیدمش اروم اروم لباسشو دراوردم رویا هیچی نمیگفت چشماشو بسته بود فقط نفس میکشید الین باری بود رویارو بدون لباس میدیدم بدن سفیدی داشت دوست داشتم بخورم تمام بدنشو...



یکم سینه های سفیدشو خوردم دیدم رویا دستشو برد سمت شلوار من از رو شلوار کیرمو گرفت وقتی کیرو گرفت داشت میلرزید اخه اولین بارش بود یکم از رو شلوار با کیرم ور رفت بعد کم کم شلوارمو دراورد یه نگاهی به کیرم کرد گفتم چیه گفت اخه تا حالا کیر از نزدیک ندیده بودم گفتم دوست داری بخوریش اول یکم مکس کرد بعد شروع کردخوردن اصلا بهم حال نمیداد چون وارد نبود چند دقیقه بعد بلند شد منم کل لباساشو دراوردم بدن وواقعا سفیدی داش دیگه داشتم از شق درد میمردم خوابوندمش رو تخت افتادم روش یکم سینه هاشو خوردم سینه هاش واقعا خوردنی بود رویا تازه رفته بود تو هجده سال سینه هاش خوش فرم بود ولی به سینه های شیما نمیرسید یکم سینه هاشو خوردم کم کم رفتم پایین رفتم سراغ کسش باورم نمیشد رویا همچین کسی داشته باشه سفید حتی دونه موهم روکس نازش نبود یکم کسشو خوردم صداش در امده بود همش جون جون میکرد منم هی با فشار بازبونم کسشو لیس میزدم



نیم ساعتی داشتم کس نازشو لیس میدم بهش گفتم رویا از پشت بکنمت گفت درد داره بهش گفتم تو از کجا میدونی درد داره مگه باکسه دیگه ایمسکس داشتی گفت ن فقط تو حموم با خودم حال میکنم یه بار انگشتمو کردم تو کونم درد داشتم منم گفتم باشه اول با پشت خوابوندمش یکم لاپای بهش زدم کیرم هی میخورد به کسش یه ربی بود داشتم بهش لاپای میزدم کسش خیس خیس بود معلوم بود خیلی حشری شده بود یه دفع بهم گفت انیر میخوام جرم بری گفتم گه نگفتی دوست نداری گفت الان دوست دارم از پشت جرم بدی منم از خدا خواسته گفتم باشه کمرشو بلند کردم به حالت قمبل تنظیم کردمش بعد اول یکم کسشو کونه سفیدشو خوردم بعد بلند شدم رفتم روش اول کیرمو میمالیرم به کسش کسش خیسه خیس بود کیرمو با ابه کسش خیس کردم اوردم نزدیک سوراخ کونش اروم اروم فشاز دادم رویا داشت اهو ناله میکرد کونش خیلی تنگ بود کیرم نمیرفت تو کونش یکم فشارو بیشترکردم کیرم کم کم داشت میرفت



رویا داشت بالشتو گاز میگرفت معلوم بود خیلی درد داشت سر کیرم رفت داخل کم کم داشتم بیشتر فرومیکردم که یه دفع رویا گفت دارم جر میخورم دربیار گفتم دیگه جیزی نمونده الان دردش تموم میشه هیچی نگفت داشتم اروم اروم فرومیکردم که یه دفع کل کیرمو فرو کردم تو کون رویا یه دفع همونجوری که داشت بالشتو گاز میگرفت جیغ زد منم سریع سرشو فشار دادم تو بالشت گذاشتم اروم بشه داشت گریه میکرد هی میگفت خیلی نامردی امیر منم اروم اروم شروع کردم تلبه زدن نیم ساعتی تلمبه زدم رویا هنوز داشت گریه میکرد منم داشتم تلمبه میزدمو باسینه هاش ور میرفتم دیگه داشت ابم می امد به رویا گفتم ابم داره میاد گفت کیرتو دربیار نریزی تو کونم منم توجهی تکردم تمام ابمو ریختم تو کونش یه چند دقيقه افتادم روش ولی رویا هنوز حشری بود کیرمو در اوردم از کونش گفتم بیا بخور یه چند دقيقه ای خورد اونم ارضاشد افتاد بغل من سرشو گذاشت رو سینم ازش تشکر کردم بابت همه چیز اونم گفت منم از تو ممونم که منو ارضا کردی تا صب همونطوری لخت بغل هم خوابیدم صب که بیدارشدم دیدم رویا نیست لباسامو پوشیدم رفتم از اتاق بیرون دیدم تو اشپزخونست از پشت بغلش کردم گفتم حالت خوبه اونم گفت به لطف شما کونم درد میکنه بعد از این ماجرا خیلی باهم سکس داشتی هر دفع هم بهتر از دفع ای قبل رویا واقعا کسو کون خوبی داشت...

نوشته:‌ امیر علی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
راز کوچیک خواهرای حشری

سلام من مجید هستم با سمانه خیلی وقت بود دوست بودم سکس کاملم نداشتیم چون دوستی بود فقط و بعدشم شوهر کرد و دیگه کاریش نداشتم سمانه یه دختر لاغر اندام ولی سکسی وحشری بود وقتایی که میرفتیم بیرون هر موقعیتی بود از هم لب میگرفتیم چرا نشد بکنمش نمی دونم یه روزم بهم گفت من یه رفیق پیدا کردم و میخوام باهاش ازدواج کنم و ازدواجم کرد و رفت چند وقت پیش بود یه شماره بهم زنگ زد سمانه بود کلی فحش داد گفت چرا سراغ از من نمیگیری منم گفتم تو دیگه شوهر داری دنبال شر نمی گردم اونم گفت شوهر چیه عشق و حال و بچسب منم تعجب کردم یه حال و احوالی پرسید و گفت اگه دوست داری بریم بیرون منم قرار گذاشتم وقتی رفتم دیدم با یکی دیگس منم جا خوردم گفتم این کیه گفت نترس خواهرمه گفتم بدتر گفت نه مشکلی نیست...
یه کم گشت زدیم خواهرش یه کم گوشتی تر بود منم تو کف خواهره بودم آخر شب که گشتامون تموم شد خواستم بیام که سمانه گفت مجید جون یه چیزی میگم قبول میکنی گفتم بگو میدونستم سمانه حشریه الان میگه بیا بکنم گفت من آخرش تو کف کیر تو موندم بعد شوهر کردم شوهرمم برام تکراری شده گفتم مگه بهت حال نمیده گفت چرا اتفاقا یه کیر بزرگیم داره من خیلی خوشم میاد اما خوب بعضی فانتزیا هست که نمیتونم بهش بگم واسه همین ازت میخوام کیرتو بددی بهم و دستشو جلو خواهرش گذاشت رو کیرم منم هول شدم گفتم سمانه حالت خوب نیست خواهرت اینجاس گفت اصلا فانتزی من همینه من و خواهرم با هم لز می کنیم کسیم نمی دونه الان اولیش تویی میخوام بریم خونه یه لز بکنیم بعدشم تو هر دومونو جر بدی منم گفتم باشه عزیزم و رفتیم رسیدیم به خونشون گفتم شوهرت دنبالت نگرده گفت نه اون تو خونه خودمونه اینجا خونه بابامه کسیم نیست میدونه اینجام اومدم پیش خواهرم اما نمیدونه چه خبره که چند شبه میام لز بازی ولی امشب یه چیزه دیگس...
با خواهرش رفتن نشستن رو مبل و شروع کردن به لخت کردن هم دیگه وقتی خواهرش لخت شد نزدیک بود آبم بیاد چه حالی میده دو تا هلو لخت جلوت باشن وبا هم حال کنن و تو ببینی کیرم بلند شده بود هر دو شون افتاده بودن به جون کسایه هم دیگه و می خوردن اول سمانه ارضا شد بعد سمانه کس خواهرشو لیس زد تا اونم ارضا شد ولی هر دوشون خیلی حشری بودن بلند شدن و کساشونو گذاشتن روبروی هم و با دست می مالیدن و آهو اوه می کردن منم لباسامو در آوردم و کیرمو می مالیدم خیلی حال میده اگه موقعیتشو دارین امتحان کنین بهترین جلق عمرمو داشتم می زدم اینقدر کساشونو مالیدن که برایه بار دوم ارضا شدن منم گفتم حتما دیگه تموم شد تو این فاصله منم یه بار آبمو آوردم و با دستمال کاغذی تمیزش کرده بودم وقتی دوباره ارضا شدن یه کم دراز کشیدن و بعد بلند شدن اومدن سمت من تعجب کردم که چقدر حشرین اومدن و سمانه گفت چه خبره لخت شدی گفتم شما چه خبرتونه من که داشتم فیلم سوپر میدیدم هر دوشون زدن زیر خنده و سمانه کیرمو گرفت گفت حالا یه فیلمی نشونت بدیم که حال کنی و کیرمو کرد تو دهنش خواهرشم اومد نشست رو صورتم که براش کسشو بخورم و آهو اوهش رفت هوا
بعد یه کم جاشونو عوض کردن و داشتم کس سمانه رو می خوردم به سمانه گفتم آبم میاد یهو گفت امشب آزادیه اصلا خودتو اذیت نکن هر موقع داشت میومد بریزش بیرون هر جا هم بود اشکال نداره منم خوشحال شدم و راحت ادامه دادم بعد خواهره سمانه بلند شد و اومد بشینه رو کیرم که گفتم دختر نیستی گفت نه سمانه برام پردمو زده و نشست رو کیرم و یه آهی کشید که نزدیک بود آبم بیاد داشتم کس سمانه رو می خوردم خواهرشم بالا پایین میشد که سمانه کم کم داشت ارضا می شد خواهرشم تحت تاثیر قرار گرفت و تقریبا با هم ارضا شدن بعد سمانه اومد گفت نوبت منه و نشست رو کیرم خواهرشم اومد کسشو گذاشت جلو دهنم گفتم بست نیست دختر گفت تا صبحم حال کنم ارضا نمی شم بخورش بازم می خوام پیش خودم گفتم این دو تا تا صبح منو جر میدن سمانه هم داشت بالا پایین می شد من هنوز باورم نمیشه دو تا خواهر اینقدر حششری باشن سمانه داشت بالا پایین میشد اما این بار من داشت آبم میومد به سمانه گفتم گفت مگه نگفتم راحت باش و تو حال خودش بود که یهو دیدم آبم با فشار پاشید و ریخت تو کسش سمانه هم گفت جوووونننن آبتو آوردیم چه آبی داره خواهرشم گفت کثافت پس من چی سمانه گفت مجید مال خودمونه تا صبح داریمش منم ریدم به خودم اینا می خوان چیکار کنن...
به سمانه گفتم حامله میشیا گفت بنا شد تو کاریت نباشه همینجور که نشسته بود رو کیرم آبم از کناره هاش زد بیرون وقتی بلند شد کیرم کوچولو شده خواهرش گفت جججوووننننننن ببینش چی شده و کردش تو دهنش گفت برایه منم بلند شو و شروع کرد به خوردنش کیرم کم کم بلند شد و خوبم با دهنش تمیزش کرد و آباشو خورد و همش میگفت ججوونننن خودم دوباره آبتو میارم سمانه هم نشسته بود تا یه کم حالش جا بیاد خواهرش اومد نشست رو کیرم گفت آبتو باید تو منم بریزی و شروع کرد به بالا پایین شدن منم دیدم سمانه نیست بلند شدم و خوابوندمش و شروع کردم به تلمبه زدن سمانه هم خسته شده بود داشت مارو میدید و آروم کسشو می مالید یه 20 دقیقه ای تلمبه زدم خواهرشم یه بار دیگه ارضا شد و سمانه هم با دستش خودشو ارضا کرد داشت آبم میومد منم هیچی نگفتم و همشوو ریختم تو کس خواهره و خوابیدم روش اونم کلی ازم تشکر کرد که آب بهش دادم من دیگه حال تکون خوردن نداشتم یه کم دراز کشیدم که سمانه اومد گفت خواهرمو دو بار با کیرت که تو کسش بود ارضاش کردی پس من چی گفتم سمانه بزار یه شب دیگه گفت نه من هنوز تخلیه کامل نشدم و کیر منو کرد تو دهنش شروع کرد به بلند کردن کیرم...


کیرم که بلند شد گفت زود باش بکن توش حالم بیار منم دیدم چاره ای ندارم کردم توش و شروع کردم اسنقدر کردمش که ارضا شد و ازم تشکر کرد دیگه فهمیدم چرا به شوهرش خیانت می کنه حتام به اونم میگه همش منو بکبن اونم بنده خدا هر شب که نمی تونه دو سه بار اینو حال بیاره اینم اینجوری شده من دیگه نزاشتم آبم بیاد درش آوردم و افتادم رو مبل و خوابم برد همونجا صبح بیدار شدم دیدم دوتاییشون دارن کیر منو میخورن گفتم بزارین یه وقت دیگه خندیدن و گفتن نترس می خواستیم بیدارت کنیم بری خونتون ما باید بریم سر کار آخه هر دوشون تو شرکت شوهر سمانه کار می کردن و از اینجا تعجب کردم که هر دوشون سر حال بودن و من پدرم در اومده بود از اون موقع بعضی شبا که حسابی سر حالم میرم سراغشو ولی سمانه میگه هر شبم بیای جورش می کنم بهت حال میدیم بعدش از کونم هر دوشونو کردم ولی خدا نصیب شما هم بکنه .

نوشته : هیواا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
به جز ستاره هیچی‌ برام مهم نیست

ساعت شماطه دار روی تاقچه توی سر خودش می زد که یعنی بهادر! بیدار شو و خودتو برای مدرسه آماده کن! بهادر چشماش رو مالیده و نمالیده از جاش بلند می شد و طوری که انگار کسی متوجه نیست سعی میکرد هرچه زودتر از خانه بزنه بیرون تا بتونه سر گچهارراه ستاره رو موقع سوار شدن به یرویس مدرسه ببینه. اون روز بهادر جلوتر از همه لقمه شو گاز زد و طوری که انگار قرار نیست کسی چیزی متوجه بشه از خونه زد بثیرون. این در الی بود که قبل از بیرون اومدن صورتش رو که مویی هم نداشت تیغ زد و طبق معمول مثل بقیۀ جوونای دهۀ 80 موهاشو ژل زد.
بهادر من بودم! من بودم که میخواستم از خونه بزنم بیرن تا فبل از اینکه ستاره از خونشون بیرون بیاد سر کوچشون باشو و بتونم به قول خودمون بهش «پیشنهاد» بدم! بنابراین به موهام ژل زدم و بهترین لباسی رو که فکر میکردم دارم، -که یک سویی شرت سورمه ای بود- تنم کردم و از خونه زدم بیرون تا کاری رو که مدت ها بود میخواستم انجام بدم، انجام بدم!



مدت ها بود از یه دختر خوشم اومده بود! دختری که نمیدونستم چند ساله س، نمی دونستم قراره از حال بده های محله مون بشه و نمی دونسم قراره اینقدر با اون حال و روزش فرق بکنه! اون روز بدون اینکه بدونم سرنوشت خودم و ستاره چی میشه از خونه زدم بیرون تا به اولین دختری که تو زندگیم توجهمو جلب کرده بود «پیشنهاد» بدم! این بود که بدون اینکه شکی به دلم راه بدم از خونه بیرون زدم و شمارمو که پشت یک قطعه عکس خودم نوشته بودم آماده تو جیبم گذاشتم تا به عشقم بدم. عشقم تو اون سن و سال اونقدر برام مقدس بود که حتی جلق هم روش نمی زدم تا نکنه به عنوان کس مورد قضاوتم قرار بگیره! این بود که حنی از سکسی خطاب کردن اون موجود دوست داشتنی و سکسی هم خودداری میکردم! تو این ل و هوا بود که هر روز قبل از اینکه برم مدرسه میرفتم سر کوچه شون و حسابی محر تماشاش می شدم! محو تماشای دختری که تو اون سن و سال برام تعریفی از عشق، سکس، میل جنسی یا به طور کلی تحریک آمیزترین موجود در جهان بود. نمی دونستم سر راهم به سین برمیخورم که دخترباز حرفه ای محله و کیرش به همۀ کسای محلمون خورده. اگه میدونستم شاید مسیرمو عوض میکردم تا به حسین کسکش لاشی نخورم تا حداقل کسشعراشو نشنوم، ولی متأسفانه به حسین برخوردم و حسین که آمار منو گرفت، پیشقدم شد که برام «اقدام» کنه و به ستاره واسۀ من پیشنهاد بده!



چشمتون روز بد نبینه! من که بهترین تیپمو زده بودم سر کوچه واساده بودم و حسین هم کنارم بود که یکدفعه ستاره از خونشون بیرون اومد! یه گل سر خوشگل روی موهاش زده بود که زیباییش رو چندین برابر کرده بود و باعث شده بود تا نازش به دل هر پسری بشینه! برای رفتن به مدرسه نزدیکترین و معقولترین راه این بود که از جلوی ما رد بشه و اون هم بدون اینکه خمی به ابرو بیاره به طرف سر کوچه، جایی که ما وایساده بودیم راه افتاد- و اینجا بود که حسین از دیدن ستاره چشماش چهار تا شد! اینجا بود که حسین داد زد که بهادر! خاک تو سرت! بین این همه گل ، چرا رفتی خرزهره رو انتخاب کردی؟ من که نمی دونسم اوضاع از چه قراریه هاج و واج به حسین نیگاه میکردم! حسین همونجوری که ستاره از جلوی ما میگذشت گفت اینو من چند بار کردم! این جندۀ این محله س! و اینجا بود که انگار یه سطل آب سرد ریختن روی سر بهادر یا به عبارت دیگه جلوی خوب و بد سکۀ یه پولش مردن!



شاید اون خانومی که داستان «لز من با بهار عزیزم» رو واسه این سایت میفرسته به فکرش هم خطور نکنه که ممکنه یه پسر هر روز صبح موقع سوار شدن به سرویس مدرسه یا رفتن به مدرسه با پای پیاده از دور چشمش به رفت و اومدش بوده باشه یا خواسته باشه راهی به زندگی خصوصی اون باز کنه! ولی اون پسر که الان این داستان رو مینویسه، اون موقع فقط تو این فکر بود که چطور خودشو از دست حسین مادربه خطا راحت کنه تا بتونه خودش رو به ستاره برسونه و پیشنهادش رو بهش برسونه! این بود که سعی کردم خودمو از دست حسین کسکش خلاص کنم اما نشد که نشد! ستاره که اسمشو هم حسین بهم گفته بود از جلو با عشوه و ناز رد شد و راه خودشو رفت و انگار نه انگار که عاشق بدبختی هم مثل من گوشۀ خیابون منتظر یه گوشه چشم خانومه! حسین رفت و کار و کاسبی خودش رو علم کرد و بهادر موند با یه دنیا غم و غصه که نمیدونست حتی برای کی میتونه بازگو کنه. این بود که تصمیم گرفت پیشنهاد دادن رو بیخیال بشه و فقط نیگاه کنه و همینجوری روزاشو سر کنه.

برای همین هم بهادر که من بودم هر روز صبح موقع رفتن به مدرسه ستاره رو نیگاه میکرد و موقع برگشتن از مدرسه هم تو حالتی که انگار میخواست بهش پیشنهاد بده جلوش سر راهش سبز میشد. با این همه 8 سال تمام نه پیشنهادی داده شد و نه رابطه ای بین این دو نفر شکل گرفت. دیگه کم کم داشت از یار همه می رفت که بهادر نامی روزی روزگاری سری در گروی مهر ستاره نامی داشته و میخواسته باهاش رابطه ای داشته باشه! تا اینکه 9 سال بعد از اون ماجرا روزی روزگاری بهادر تو خیابون در حال راه رفتن بود که یه دفعه یه گربۀ پررو دوید و اومد توی پیاده رو. در همین ال ستاره هم که حالا دیگه ستارۀ قدیم نبود و دماغی عمل کرده بود و پستانی پروتز کرده بود و گونه ای واسه خودش گذاشته بود و خلاصه با پول باباجونش کلی «کس» شده بود بی خبر از همه جا از شمت مقابل داشت توی همون پیاده رو جلو میومد! این بار این ستاره بود که با دیدن گربه یه جیغ کوتاهی زد و یه دفعه سرش رو آورد بالا و بهادر رو دید! بهادر هم تو این سالها پشم و پیلی به هم زده بود و حالا هیکل ردیف و تیپ خوشگلی داشت. این بود که ستارۀ قصۀ ما یک دل نه صد دل از آقا بهادر که بنده باشم- خوشش اومد و تصمیم گرفت به این جوون خوشتیپ نزدیک بشه. همونجا بنا رو گذاشت به تظاهر به ترسیدن و به بهادر گفت: چقدر ترسیدم!! اگه میشه این حیوونو کیش کنین!! و بهادر هم که انگار داشت ببر جنگلهای بنگال رو از بیشه بیرون مینداخت ای به چشمی گفت و گربۀ فلک زده رو از اونجا «کیش» کرد!! چند روز بعد در خالی که بهادر داشت سر کوچه آماربازی میکرد یکدفعه سر و کلۀ ستاره خانوم – شاه کس محله- پیدا شد. سلامی کرد و اومد جلو و گفت میخواستم واسه اون روز ازتون تشکر کنم!! بهادر هم که بنده باشم انگار که در فینال المپیک کورتانیدزه رو شکست داده بشه گفت قابلی نداشت خانوم عزیز و من همه جوره در خدمتگذاری شما حاضرم! و همونجا بود که بالاخره بعد از 8 سال شماره تلفن بیم این زوج عاشق رد و بدل شد!.
شماره رد و بدل شدن همانا و ارسال اولین پیامک از طرف بهادر همانا که «من خیلی وقته تو رو میپام! عاشقتم!» و جواب ستاره که «دل به دل راه داره عزیزم! میخوام بیشتر ببینمت!»
و اینچنین بود که بعد از چند قرار و مدار ستاره خانوم سر از خونه مجردی بهادر درآورد. ستاره سینه هاشو پروتز گذاشته بود که باعث شده بود قد بلندش بلندتر به نظر برسه و کون قلمبه ش از کون هر چی مدل لباسه جذاب تر باشه! من بارها با ستاره خوابیدم و همین اواخر بود که تصمیم گرفتیم با هم عقد کنیم، در الی که میدونستم ستاره به همۀ محله سرویس میده و همۀ محله هر از چند گاهی میکنندش و پستوناشو میخورن! این برای من هیچ اهمیتی نداره! دیگه نمیخوام تو دام کسکشای غیرتی ای مثل حسین بیفتم که خودشون ترتیب عالم و آدمو دادن، ولی انتظار دارن طرفشون مریم باکره باشه. من از ستاره راضیم و از سکس باهاش واقعاً لذت میبرم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس داغ من و سودا

سلام اسمم آرشه. این داستان همین چند ماه پیش اتفاق افتاد...

من 37 سالمه و هنوز مجرد هستم یکی از دوستام یه شماره تلفن بهم داد و میگفت که بعضی وقت ها بهش زنگ میرنه و الکی میگه شما مزاحم من شدین بهم گفت که صداش مثل زنهای بالای سی سال هستش کنچکاو شدم و شماره رو ازش گرفتم یه پیام بهش دادم با متن سلام خوب هستین بعد از چند دقیقه ج داد ..شما .. خودم رو معرفی کردم البته سنم رو 27 گفتم اون هم خودش رو معرفی کرد به نام سودا 16 سال داره اولش باورم نشد اون روز گذشت فردا ساعت 10 صبح بهم پیام داد و همش میپرسید شماره منو از کی گرفتی که مجبور شدم بهش بگم رو یه تیکه رسید عابر بانک نوشته شده بود نمی دونم باور کرد یا نه
با هم قرار گذاشتیم که همدیگر رو ببینیم بهم گفت خانوادش سخت گیرن فقط میتونه گاهی اوقات با خالش بیاد بیرون برن مغازه خاله اش که ارایشگاه داره خلاصه با خالش صحبت کرده بود و مثل اینکه گفته بود قصد ازدواج دارم با هم جلوی پارک قرار گذاشتیم و رفتم دنبالشون وقتی دیدمش باورم نشد راست راستی 16 15 ساله به نظر میرسید خلاصه سوار ماشین شدن و حرکت کردیم کلی با خالش صحبت کردیم راجب خودم بهشون گفتم بجه تهران هستم و کارم تو شهر اوناست



خالش بنده خدا خیلی تحویلم گرفت تو راه با کلی مخ زنی و جلب اعتماد از خاله خواهش کردم که اجازه بده یه نیم ساعتی با سودا تنها باشیم و یه دوری بزنیم بعد پیاده کردن خاله تو مغاز اش رفتیم طرف اتوبان دختره خیلی هوسی بود طوری نگاهم میکرد که شهوت از چشاش میبارید نمیدونم چی شد که دستش که تو دستم بود گذاشت رو کیرم و شروع کرد به مالش خیلی جا خوردم اخه به من میگفت اولین دوست پسرشه ولی حرکات و نگاهش چیز دیگه ای میگفت خلاصه کار به اونجا رسید که زیپ شلوارم رو کشید پایین و تو ماشین واسم ساک میزد به قدری حرفه ای انجام میداد که یاد فیلم های پرونو افتادم من هم با دست راستم با سینه و کوسش ور میرفتم خلاصه شدیدا حشری شده بودیم ازش خواستم که بریم به اپارتمان من که البته خیلی دلش میخواست ولی به دلیل قولی که به خاله داده بودیم نتونستیم و برگشتیم به مغازه خالش قرار بر این شد که عصری برم دنبالشون



ساعت 6.30 عصر رفتم و از مغازه برشون گردوندم اونروز بعد از خداحافظی تا شب همش اس سکسی به هم میدادیم تا اینکه واسه پس فرداش قرار بیرون رفتن گذاشتیم باز دوباره خاله راضی شد یه یک ساعتی دور بزنیم با عجله به طرف خونه حرکت کردم با هزار مکافات سوار اسانسور شدیم و رفتیم تو خونه به دور از چشم همسایه های فضول خدا شاهده هنوز درب خونه رو نبسته بودم که خودش رو انداخت تو بغلم قدش خیلی از من کوتاه تر بود من هم لبهاش رو بوسیدم و بغلش کردم رفتیم به طرف مبل سه نفری خلاصه شروع کردم به در اوردن لباس هاش خودم هم فقط شلوار و شورتم رو در اوردم اینقدر قشنگ ساک میزد که واقعا تو اون سن و سال بعید بود من تجربه جنسی زیادی دارم و این مورد یه چیزه عجیب بود از پشت سر بغلش کزدم و با یه دست یکی از سینه هاش رو گرفته بودم و با دست دیگه ام با کوس کوچولوش بازی میکردم یه کوس کوچولوی خیس اینقدر کوچیک بود که لب کوچیک کوسش اصلا معلوم نبود ازش پرسیدم باکره هستش گفت اره باور کنید اینقدر شهوتی بود که اگه یه ذره مواظب نبودم بکارتش پاره میشد



یه پتو اوردم و به روی شکم خوابید زیر شکمش یه بالش گذاشته بودم کون زیبا و خوش تراشش به قدری خوش فورم بود که واقعا بینظیر از بین رون های سفیدش کوس کوچولوش زده بود بیرون یه صحنه محشر بود با ترس و یواش سر کیرم رو بیه کوسش میکشیدم به قدری قشنگ ناله میکرد شنیدنی خلاصه یه ذره با سوراخ کونش بازی کردم هرچند باز به من دروغ میگفت که من اولین دوست پسرش هستم ولی سوراخ کونش حکایت از چندین و چند بار دادن میکرد سر کیرم رو خیس کردم و روی سوراخ کونش که یه رنگ صورتی زیبایی داشت گذاشتم باور کنید بدون کوچکترین فشار نصف کیرم رفت داخل کونش انتظار جیغ و درد داشتم ولی سودا فقط ناله میکرد ناله های از سر شهوت بقیه کیرم رو جا دادم و ارام شروع کردم به تلمبه زدن وقتی لپ های کون بلورینش به شکمم میخورد حس بسیار زیبایی برایم داشت همچنین که روش خوابیده بودم و با ریتم ارام کیرم رو به داخل کونش فرو میکردم از پشت گردنش رو بوس میکردم یدنش یهک عطر و بوی زیبا و قشنگی داشت بعد از چند دقیقه به صورت پهلو خوابیدیم و دوباره شروع کردم به فرو بردن و در اوردن کیرم اینقدر قشنگ و پر احساس ناله میکرد بینظیر...



بعد از چند دقیقه به صورت داگی حالت گرفت و من از پشت ادامه میدادم اینبار سینه های قشنگش تو دسترسم بود با نوک سینه هاش بازی میکردم کم کم ناله هاش تبدیل به جبغ کوتاهی شده بو که ناگهان خودش رو به شدت جمع کرد و شروع کرد به لرزیدن که فیمیدم ارضا شد بعد از او به فاصله یکی دو دقیقه من هم داشتم ارضا میشدم ازش پرسیدم که ابم رو کجا بریزم که گفت بریز داخل کونم که من هم با فشار ابم امد با وجود این همه تجربه جنسی واسم بسیار زیبا و یک تجربه جدید و غریبی بود بعد از ارضا شدن همینطور که کیرم داخل کون سودا بود چند دقیقه ای از پشت بغلش کردم و خوابیدیم که با زنگ تلفن سودا بلند شدیم بنده خدا خالش بود و نگران خلاصه زود اماده شدیم و حرکت کردیم به طرف مغازه خاله سودا جان .بدرود ...





آرش
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پاره شدن پرده اسارت

سلام به همه میخام از امشب خاطرات سکسیم رو براتون بگم اسمم زهره و 28 سالمه بین دوستان و فامیل معروفم به گوگوش میگن خوشگلم اندامم هم خوبه آخه خیلی میرقصم و ورزش میکنم....
سال سوم دبیرستان بودم که اولین دوست پسرم وارد زندگیم شد، رضا پسر خوش قیافه و خوش تیپی بود ، همیشه میگفت عاشقمه و میخاست ازدواج کنیم. با ماشینش هر روز منو تا دبیرستان میرسوند و بعدکلاس ها هم میومد سراغم و بعضی وقتا میرفتیم خارج ازشهر تو ماشین لب بازی و مالوندن سینه و برمیگشتیم تا اینکه یه روز دعوتم کرد خونشون... اونروز کلاس نرفتم و رفتم خونه رضا کلی به خودم رسیده بودم راستش دل تو دلم نبود تا رسیدم رضا بغلم کرد و یه عالمه بوس و کمکم کرد که لباسامو درآوردم و نشستیم و میوه خوردن و ...



من میخاستم زودتر بیاد بغلم کنه و منو بکنه و بلاخره شروع شد... یه فیلم سوپر گذاشت و حدودا پنج دقیقه ای نگاه کردیم که رضا شروع کرد به بوسیدنم دستش دور گردنم و اون یکی دستش تمام بدنم رو لمس میکرد ضف کرده بودم لبامو آروم و عاشقانه میخورد با نوک زبونش لیسم میزد سینه هامو می مالید و فشار میداد با نوک زبونش و لباش سینه هامو لیس میزد بدنم شل شده بود دستش روی کونم بود کم کم شلوارم رو کشید پایین کاملا هات و آماده آروم با کسم ور میرفت عااااااااخ که چه کیفی میداد کسم رو میمالید و همزمان سینه هامو میخورد یه متکا زیر سرم گذاشت و خوابوندم رو زمین خودشم لخت شد منم شروع کردم به لیسیدن بدنش از گردنش تا سینه تا شکم و پاهاش و.... نشستم وسط پاهاش با دست کیرشو گرفتم و مالیدمش راستش دلم نمیخاست بخورمش اما باید بهش حال میدادم سر کیرشو با نوک زبون لیس میزدم و کم کم وارد دهنم کردمش اما حالم داشت بد میشد خودش گفت بسه بیا بالا



کنارش دراز کشیدم آروم اومد روم و پاهامو جفت کرد و سرکیرشو گذاشت روی کسم و آروم بالا پایین میکرد و کم کم رفت لای کسم عااااااااخ که چه کیفی میداد کیر کلفتش داشت لای کسم رو به شکل فوق العاده ای نوازش میکرد سینه هام توی دستاش جمع شده بود داشتم ارضا میشدم که اونم گفت داره آبش میاد لذت خاصی داشت وقتی با هم ارضا شدیم همونجوری تو بغل هم خوابیدیم یه ساعتی گذشته بود پا شدیم رفتیم حموم البته جداگانه وقتی اومد بیرون دیدم بازم کیرش شقه گفت زهره بازم میخام منم از خدا خواسته این دفه یه کم وحشی شده بود با ولع خاصی بدنمو لیس میزد کسم رو انقد لیسید که داشتم ارضا میشدم منم کیرش رو گرفته بودم و میمالیدم کیرش رو لای کسم گذاشت و محکم میمالید یه کم پاهامو باز کرد و پاهاشو لای پاهم جا کرد کیرش لای کسم بود فشارش رو بیشتر میکرد



احساس درد میکردم اما انقد لذت بخش بود که مهم نبود برام کم کم دردم زیاد شد با هر ضربه کسم سوزش خاصی داشت یهو رضا کیرشو تا نصفه توی کسم کرد بهش گفتم تو رو خدا مواظب باش اما توجه نکرد و با یه دست سینمو میمالید و با این دستش کسمو میمالید و کیرشو توی کسم فشار میداد و عقب و جلو... و من بین درد و لذت و ضف .... خون خوش رنگی از کسم بیرون اومد و منو و رضا ارضا شدیم.... کسم میسوخت از درد و از طرفی نوازشهای رضا بود که تحمل درد روبرام آسونتر میکرد... و اینجوری بود که پرده بکارتم یا بهتر بگم پرده اسارتم پاره شد و من خانوم شدم از اون به بعد سکس های زیادی داشتیم و لذت میبردیم ازهم.....



نوشته: زهره
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
حموم آفتاب

با مامانم و چندتا از دوستاش يه مسافرت زنونه رفتيم نوشهر ويلاي دوست مامانم. ويلاش كنار دريا بود،ولي الباه ساحلش سنگي بود و از تو همون ساحل مي شد راه بري و وارد ساحل كس ديگه اي بشي ،تو اون مسافرت اتفاقي خيلي زيبا برام افتاد...
تابستون بود و گرم،من ساعت ١١ صبح كه آفتاب تيز بود رفتم كه آفتاب بگيرم،با دقت گشتم جايي كه آفتابش تيز تره رو پيدا كنم،آخه من پوستم سفيده دير مي سوزه،مثل برف نيستم ولي سفيدم.چون فقط مي خواستم آفتاب بگيرم و از شنا خبري نبود لباسامو درآوردم و فقط يه شرت backless پام بود،خودمو چرب مردم و دراز كشيدم. بعد از نيم ساعت بدنم خسته شد خواستم برگردم دمر بخوابم كه پشتمم بسوزه كه يهو ديدم يكي بالاي سرم نشسته بود.. يكي كه چي بگم.. يه پسري بود كه بدن رو فرمي داشت،درشت و قد بلند بود،پوست سبزه و چشم مشكي سكسي. سريع پاشدم پشتمو كردم و تاپمو پوشيدم و گفتم: واسه چي اومدي دم ساحل ما؟ تا اينجا ساحل مال مائه، گفت: خانمي اشتباه مي كني، اون مي مي خوشگلاتو رو ساحل من انداخته بودي،گفتم : اولا مودب باش،ثانياً مطمئني؟ به تمسخر گفت : نه !شك دارم ساحل ويلامون اينجا باشه!. ديدم بلهههه،گند زدم چه گندي!!،ولي پسره خيلي خوب بود.. بگذريم..،يكدفعه دست و پامو گم كردمو سريع گفتم: "اوا واقعاً ببخشييييد،من معذرت مي خوام ، شرمنده " و اومدم كه وسايلمو بردارم و برم يهو با پر رويي دور كمرو سفت گرفت ( قدش خيلي بلند بود تقريبا يك متر و نود و درشت كه وقتي منو گرفت تو بغلش گم شدم) و گفت: جووون!، گفتم: يعني چي؟ ...
دلم نميومد رامو بكشم و برم خيلي تحريك شده بودم..خيلي هات بود ، سعي كردم دستشو از كمرم بردارم ولي زورم نرسيد، جوابمم نداد و وقتي ديد دارم تقلا مي كنم يهو منو بلند كرد ببره تو ويلاش،گفتم منو بذار پايين، جوابمو نمي داد،منو انداخت روي تخت،اومدم كه پاشم با اون هيكل افتاد روم و گفت: تو مال كيي؟ ،گفتم يعني چي؟ گفت : جواب منو بده .. و توي چشام زل زد،مونده بودم چي كار كنم ، از يه طرف فكر مي كردم الان با من سكس مي كنه و همه چيز تموم ميشه و ميره و منو نمي خواد، از يه طرفم خيلي سكسي بود و به شدت تحريكم شده بودم، گفتم : من مال كسي نيستم ، گفت : پس من كيم؟. و يكدفعه دو تا دستامى با يه دستش آورد بالا و تاپمو وحشيانه درآورد،اومد شرتمو دراره من اومدم نذارم و چرخيدم اما اون شرتمو محكم كشيد پايين و يهو رفت لاي كونمو ليس زد، واقعاً زورم بهش نمي ريد و ديگه كارم از كار گذشته بود و فايده نداشت،البته به شدتم داشتم حال مي كردم،از لاي پام كسمو ليس مي زد و ميومد رو سوراخ كونم،بعدش اوكد رو لپ كونمو بعد با دستاش كونمو مالوند،يهو زد در كونمو منو بر گردوند،شلواركشو در آورد و فقط يه ركابي شيك تنش بود



اومد لبشو گذاشت روي لبم،واااي چه لبايي دااااشت،بعد اومد بالا و كيرشو گذاشت توي دهنم، منم براش خوردم، ملايم براش مي خوردم،زبونمو مي بردم پايين كيرش و تخماشو ليس مي زم،تا ديد زيادي دارم با تخماش ور ميرمو بوسشون مي كنمو به دندون مي گيرمشون اومد پايين دمه صورتم يه ليس به لبام زدو منو دمر كردو كونمو آورد بالا و داگي كرد تو كسم،كيرش تا ته توم بود،شروع كرد تند تند كردن،داشت تند تند و محكم و با ضربه منو مي كرد، صدام خيلي بالا رفته بود،وزنشو انداخت روم و نا خداگاه منم از حالت داگي به حالت دمر تبديل شدم!،يه زانومى خم كرد و دستشو گذاشت روي رونم،صداي نفساش تو گوشم بود ،من نزديك به ٤ بار ارضا شده بودم، اونم داشت آبش ميومد ، يهو گفت : كجا دوست داري بريزم؟ گفتم بريز رو كونم، اونم تا اينو گفتم ارضا شد و آبشو خالي كرد روي كونم، يهو افتاد رو تختو دراز كشيد ، منم رفتم دستشويي و آبشو تميز كردم و برگشتم، داشتم لباس مي پوشيدم كه گفت دوست داشتي؟، منم جوابشو ندادم،اومدم از اتاق برم بيرون كه دستمو گرفت و گفت : خوشگلم ببخش، نو خيلي ناز تو آفتاب خوابيده بودي، خيلي وقت بود داشتم نگات مي كردم، شخصيتش عوض شده بود،گويا وقتي حشري ميشه يكي ديگه ميشه! خيلي مودب شده بود!،ادامه داد: من رضام، ( و دستمو بوسيد) .. از آشناييت خوشبختم!.....الان ٣ سال از اين ماجرا مي گذره و ما با هم دوستيم و عاشق هميم...


!!!!!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کُسی که پرید

سلام .

اسم من علی 25 سالمه بچه تهرانم تیپم بد نیست. ماجرا از اونجا شروع شد من یه روز با برادرم مهدی تو خیابون بودم که چشمم به یه دختر خیلی خوشکل خورد ازش خیلی خوشم اومد به مهدی گفتم باید هر جور شده مخش و بزنم خلاصه بهش شماره دادم و باهاش دوست شدم.که ای کاش پام میشکست نمیرفتم بهش شماره بدم. اسمش مریم بود دختر قد بلند خوشکل خیلی جذاب با بدن خیلی خوش فرم از اونا که هر پسری دوست داشت باهاش باشه.یه مدت باهم بودیم میرفتیم بیرون میگشتیم از اینکه باهاش بودم حس خوبی بهم میداد



تا این که یه روز بابام اینا رفتن مسافرت من و برادرم نرفتیم.فرداش به مریم گفتم ما کسی خونمون نیست بیاد پیشم اونم گفت باشه میام من خیلی خوشحال شدم رفتم حسابی به خودم رسیدم البته میدنستم چون دفعه اول شاید نتونم بکنمش. به هر حال مریم اومد خونمون اما گفت زود باید بره دوستش منتظرشه با خودم گفتم اشکال نداره من تا یه هفته دیگه خونه خالی دارم دفعه اولم بود نمیخواستم زیاد روی کنم که ازم زده نشه.خلاصه پاشد گفت باید دیگه بره منم بلند شدم ازش خداحفظی کنم نمیدونم چی شد که نا خوداگاه صورتم و بردم طرفش خواستم ببوسمش اونم صورتشو اورد طرفم که دیدم لبام رو لبای مریمه واااااای چه لبایی داشت خیلی نرم بودن کیرم داشت شلوارمو جر میداد اما زیاد روی نکردم خلاصه یکم لب گرفتیمو اونم خداحافظی کرد و رفت.خیلی خوشحال بودم گفتم فردا میکنمش



تو این فکرا بودم که یه 2 ساعت بعد مریم زنگ زد گفت کجایی گفتم چه طور گفت میخوام بیام پیشه عشقم وای باورم نمیشد انگار خیلی خوشش اومده بود داشتم بال در میاوردم که گفتم خونم عزیزم بیا. مریم باز اومد وقتی وارد خونه شد اومد نشست رو مبل کنارم حشر و تو چشماش دیدم باز سریع شروع کردم ازش لب گرفتن یه چند دقیقه ای ادامه دادیم که من رو مبل دراز کشیدم اونم افتاد رو و باز شروع کردیم لب گرفتن اونم تو حشری کردنم کم نمیذاشت وقتی داشت لب میگرفت محکم با حرکت باسن کسشو به کیرم میچسبوند خیلی حال میداد اما نامرد نمیذاشت جلو تر برم هر وقت میخواستم جلو تر برم و لباساشو در بیارم دستمو میگرفت نمیذاشت اما به لب گرفتن ادامه میداد هرچی گردنشو خوردم گوشش و خوردم که حشری بشه نشد.خلاصه اون روز فقط لب گرفتیم وقتی داشت میرفت گفت فردا اگه کاری نداشته باشی باز میام پیشت.



فردا شد و مریم اومد اما این بار حسابی به خودش رسیده بود وقتی در خونه باز کردم حسابی جا خوردم که چه قدر خوشکل شده بود. این بار بردمش توی اتاقم یکم نشستیم پای کامپیوتر سر بحث باز شد گفت دلم واسه لبات تنگ شده دیروز نمیتونستم زیاد بمونم منم گفتم منم همین طور عشقم اوردمش روی تختم هر دو دراز کشیدیم لبای همو میخوردیم بازم مثه دیروز مریم نمیذاشت لباسشو در بیارم میگفت در همین حد بسه دیگه داشتم دیونه میشدم گفتم آخه چرااااااااا؟گفت خب دیگه این بار یه نقشه دیگه پیاده کردم وقتی داشتم لب میگرفتم دستمو کردم تو شلوارش اول ناراحت شد اما بعد دیگه چیزی نگفت وااااای دستم رو کس مریم بود داشتم باهاش بازی میکردم که حسابی خیس شده بود یه دفعه دستمو کردم تو دیدم رفت تو کسش بلهههه مریم خانوم اوپن بود وما نمیدونستیم.بهش گفتم اوپنی؟؟گفت کثافط نمیخواستم بدونییی!!بهش گفتم حالا که دیگه میدونم بذار هر دومون حال کنیم اونم قبول کرد دیگه نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم وقتی فهمیدم اوپن سریع لباساشو درآوردم وااااااای چه بدنی داشت سینه ها 75 بود و لیمویی کمر باریک کون خوشفرم برنزه خلاصه محشر یکم سینه هاشو خوردمو بعد با کیرم دم کسش بازی کردمو کردمش تو یه 3.4 دقیقه ای تلنبه زدم و از بس این کس تنگ بود زود آبم اومد ریخیتم رو شکمش که گوشیم زنگ خورد یه کاری واسم پیش اومد که مجبور شدم زود برم دیگه وقت نکردم سکسمون و ادامه بدیم و یه جورایی اونم ارضا کنم. خلاصه خداحافظی کردیمو اون رفت خیلی خوشحال بودم که شب یه اس اومد رو گوشیم مریم بود گفت دیگه نمیخوام باهات باشم و گوشیش رو خاموش کرد....





نوشته: علی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عاشق مردونگیاشم

سلام دوستان...داستانی که الان میخوام واستون بنویسم بر میگرده به دو ماه پیش...
اسم من شیداس- 22سالمه، قدم170،وزنم75، پوستم گندمیه هیکلمم پره ولی چاق نیستم...اگه بخوام از خصوصیات ظاهریمم بگم: چشمای درشت و قهوه ای و موهای خرمایی...بریم سراغ داستان!!!
اوایل محرم سال 90 بود که با ی پسری اشنا شدم به اسم مهران خیلی دنبالم بود و بهم گیر میداد البته باید بگم که منم خوشم میومد باهاش رابطه داشته باشم خلاصه ما باهم دیگه ی رابطه عاشقانه شروع کردیم البته منظورم از عاشقانه سکس نیس اون روزا تنها چیزی ک بین ما نبود سکس...ولی بعد ها ب اونم رسیدیم...خلاصه ممن و مهران هرروز با هم صمیمی تر میشدیم و حرفامون راحت تر میشد و بیشتر همو میدیدم و و بهتره بگم روز به روز بیشتر عاشق هم میشدیم...بذارین کمی از مهران بگم:پسری بسیااااااااااااااار مهربون و با احساس خوش اخلاق از اونایی که نمیگه بالا چشمت ابرو اه قدش184-هیکلیه با پوست سبزه و چشم و ابرو مشکی...


راستش من خیلی ب سکس فکر میکردم و واسم اهمیت داشت ولی توانایی اینو نداشتم که ب مهران بگم همچین حسی دارم چون با شناختی که از مهران داشتم تو این چند سال میدونستم اگه اسم سکسو بیارم کلی عصبی میشه و میگه هر چیزی جای خودشو داره و من تورو واسه لاس زدن نمیخوام...واسه همین این فکرا مثه خوره افتاده بود به جونم...سالای اول ک باهم بودیم اصلا کوچیک ترین حرفی بینمون زده نمیشد حتی بوس!! ولی بعدها ک حدودا دو سال از رابطمون گذشت دیدم مهران داره کمی یخش تازه تازه وا میشه و یواش یواش از بوسیدم لب و گردن و لب گرفتن با چنگ و زبون خوردن و با موها نوازش کردن و...حرف میزد و همیشه میگفت موهاتو بلد بذار من موی بلد دوسدارم و فهمیدم ک موی بلند تحریکش میکنه...دروغ چرا از این موضوع خوشحال شدم که بالاخره حرفشو زد...البته همه اینایی که گفتم درحد حرف پشت تلفن بود که مهران میزد نه عملی ولی بازم واسه قدم اول خوب بود...تا یه روز مهران توخونه تنها شد و ب من زنگ زد که من یه هفته تنهام میای پیشم؟منم از خدا خواسته گفتم چرا که عشقم الان راه میوفتم.
البته لازم ب ذکره ک منو مهران قصد ازدواج باهمو داریم و تقریبا خونواده اون با اصلاعن...


خلاصه من کلی بخودم رسیدم و ارایش کردم همونجوری که اون دوسداره(لایت و کمرنگ) یه لباس سکسی پوشیدم وراه افتادم. وقتی رسیدم دم خونه در باز بود رفتم تو ولی کسیو ندیم وقتی پیچیدم سمت چپ که برم تو پذیرایی دیدم یهو مهران با یه کیک پرید جلوم...بعللللللللللللللللله امروز تولدم بود خودم خبر نداشتم و اقا واسم تدارک دیده بو قربونش برم...منم کلی ذوق کردم و پریدم بغلش و کلی ازش تشکر کردم و اونم میگفت خانوممی دیگه من واست جشن نگیرم کی بگیره زندگی! بعدش اومد کنار گوشم و اروم بهم گفت عشقم چه ناز شدی بعد ی بوس کوچولو ب گوشم زد و منم فهمیدم امروز قراره واسه بار اول اتفاقای خوبی بیوفته و هوررررررری دلم ریخت...خلاصه بعد از کلی رقصیدن و کیک خوردن رفتیم نشستیم رو مبل..یهو مهران منو کشید طرف خودش طوری که سرم کاملا ب سرش چسبیده بود و من گفتم چته تو؟اروم
گفت:دردت اومد؟ببخش عمرم
گفتم: نه...ترسیدم
گفت:ای قربون قلب کوچولوش برم
داشت همینطوری با موهام بازی میکرد که دیدم نفساش داره تندتر میشه منم فهمیدم داره حشرش میزنه بالا که منم دستمو گذاشتم رو ران پاش و اروم تکون میدادم تا حشرشو بیشتر کنم که دیدم موهامو با خشونت بیشتری داره نوازش میکنه که یهو بهم گفت شیدا؟
منم برگشتم نیگاش کردم و گفتم جون دلم؟


همینطوری چشماشو ب چشمام دوخت و گفت خیلی دوسدارم...تا خواستم بگم منم دوسدارم یهو دستشو برم کنار صورتمو لبشو گذاشت رو لبام و شروع ب بوسیدن کرد. من تو شوک بودم چند لحظه که چی شد ولی بعدش منم همیاریش میکردم و میبوسیدمش..زبونشو میفرستاد تو دهنم و منم واسش میخوردم ودستم و گذاشته بودم رو سینه هاش و اونم با گردنم بازی میکرد و یهو اومد سمت گردنم و شیروع ب لیسیدن کرد...همینطوری بدنش داغ تر میشد و نفساش تند تر.
بعد اروم دستشو گذاشت رو سینه هام منم اول جا خوردم و ی کوچولو رفت عقب و مهران ک دید رفتم عقب بازومو گرفت و دم گوشم گفت اروووم همه کسم اروم...منم با شنیدن صداش اروم شدم و رفتم جلو و دستشو گذاشت بوسینه هام و اروم نوازش میکرد و منم حشری تر میشدم کم کم داشت نوازش رو سینه هام و بوسه هاش خشن تر میشد که یهو بغلم کرد و منو چسبوند ب خودش وموهامو بو میکرد و دستشو از پشت برد زیر لباسم و کمرمو میمالید.که درگوشم گفت تو مال کی هستی شیدا؟
منم گفتم مهران. میگفت وجود مهرانی؟زندگی مهرانی؟همه چیز مهرانی؟خانوم مهرانی؟ منم باصدای شهوانی میگفتم اره عمرم که بهم گفت قربون صدای شهوتیت برم و خودشو ازم جدا کرد ولی دستشو از لباسم نه و لباسمو گرفت و از تنم دراورد.من خجالت کشیدم تا اومدم دستمو بذارم رو سوتینم اومد و شروع کرد بین سینه هامو خوردن و میگفت جوووووووون واسه خانومم..میگفت عشقم میدونستی امروز چه خبره ک ایند خودتو سکسی کردی؟ چه سوتین خوشگلی عمرم، تنت بوی گل عشق میده جوووون..منم همش داشتم با ناز و عشوه اه و ناله میکردم که میگفت فدای این ناله هات بشم زندگی..ک دستشو برد پشتم و سوتینمو باز کرد و یه جووووون طولانی و پر از شهوت گفت و شروع کرد بخوردن سینه هام. نوک یکی از سینه هامو میمکید و گاز گازی میکرد و با اون یکی دستش اون یکی سینمو میمالید و منم جیغای کوتاه میکشیدم که یهو نوک سینمو گاز محکمی گرفت و جیغ بلندی کشیدم و یهو گفت غلط کردم عزیزم ببخشی، اخ بمیرم دردت اومد؟اووووف دردت ب زندگیم ببخشی منم گفتم همه کسم اروم تر مهرانم...اومد سمت شکمم و دونافمو لیس میزد و دستشو اورد سمت شلوارمو اروم کشید پایین و منم قلبم داشت وایمیستاد و لبمو گاز میگرفتم..شلوارمو داد پایین و شروع کرد نیگاه کردن و نرازش پام و رونام و همشو بوسه های کوچیک میزد و همینطوری ک داشت رونمو زبون میزد دستشو برد طرف شورتم و بهم گفت خانومم اجازه هس؟ منم جون دیگه حشرم زده بود بالا و دیگه طاغت نداشتم سرمو ب نشونه رضایت تکون دادم ک اون گفت ای قربونش بشمممممممم و شورتمو کشیدپایین و همینجوری میخکوب شد و گفت شیداااااااااااااا؟
-جانم؟؟؟؟
- چ خوشگله.!!!!کی تمیزش کردی؟
- صبح
- میدونستی میخوام بکنمت؟ راستشو بگیاااااااااا؟
- ن بجون تو عشقم
- فدات شمممممم
یهوپاهامو داد بالا و شروع کرد بخوردن. من اولین بار بود همچین حسی داشتم و خیلی لذت میبردم و همش اه و ناله میکردم و اونم با صدا داشت کسمو میخورد و اومد روم خوابید و سینه هامو فشار دادو گفت قربونت برم واسم اه و ناله کن با صدای بلند خیلی صداتو دوسدارم منم ی خنده کوچولو زدم و بلند شد و لباساشو دراورد وتا چشمم خورد ب کیرش کپ کردم. کیرش خیلی بزرگ بود و باصدای شهوتی و چشمای خمار گفتم واییییییییییییی...گفت چیشد خانومم؟
- چ بزرگه
- واسه خانوم خوشگلمه...واسه اون کس نازشته و اومد پیشم و گفت میخوری؟ گفتم نه خوشم نمیاد


گفت الهی فدات شم ببخش عزیزم..ولی واسه این که ناراحتش نکنم گفتم بیا جلو وکمی کیرشو کردم تو دهنم و ساک زدم و میبوسیدم و چن دقیقه ای واسش زدم ک گفت بسه وقتی نیگاش کردم دیدم چشماش خمار شده همه کسم و یهو منو خوابوند رو مبل و گفت میخوام زن من بشی الان میشی؟؟؟؟؟
- الااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟
- اره خانومم دیگه طاقت ندارم میخوام پردتو ب من بدی
- بذار واسه وقتی ک عروسی کردیم
- بذار الان باشه جون من؟؟؟چ فرقی داره. تو اول اخرش مال خودمی هم خودت هم ممه هات هم کست هم کونت و همممممممممممم پردت...
- باشه فقط جون من ارووم خیلی درد داره
- ب روی چشم همه وجودم عشقم
کیرشو اورد دم کسم و ی تف زد و کمی مالوندش ب کسم تا تر بشه وجاشو میزون کرد و خوابید روم ولبشو رو لبام قفل کرد ویهو فشار داد ک یه جیغغغغغغغغغغغ بلندی کشیدم و اشک از چشمام اومد و حس کردم دارم میمیرم...اخخخخخ جر خوردم همش داشتم جیغ میکشیدمو سرمو تکون میدادم ولی لبشو لز لبام جدا نمیکرد و با دستش سرمو گرفته بود و تند تند نفس میکشید و یهو لبشو جدا کرد و دید من دارم اه ئ ناله میکنم و گریه بهم گفت ارووووم عزیزم الان خوب میشه ارووووووووووم نفس تموم شد هیششششششش زندگی تموم شد تمو شد و من فتم اخخخخخخخ مهران گفتم اروم اه هههههههه ایییییییی خیلی نامردی همینطوری گریه میکردم و میگفتم اهههههه اییییییییی اونم میگفت تمومه نفسم تمومه عشقم هیشششششششش دیگه خانوم خودم شدی زندگی من شدی زنم شدی...و اروم شروع کرد تلمبه زدم و منم دردم کمتر شده بود و اه وناله هام سرشار از لذت شده بود.مهران ک دید دارم لذت میبرم بهم گفت عزیزممممم؟ منم باصدای اروم گفتم:هوووومممم؟؟؟گفت ای جونمممممممم خوشت میاد؟اره زندگی؟بگو ک دوسدارس


- اره دوسدارم مهرانم
- چیو دوسداری؟
- همونو..
- اسمشو بگو نفسم..خجالت نکش
- کیرتو کیرتو دوسدارم اههههههه
- جووووووووووووونمممممممممم
وقتی اینو شنید تلبه هاشو تند تر کرد و همش فربون صدقه کسم میرفت و میگفت فدای این کس نرم و اتشیت بشم فدای این لطافت و خوشگلیش بشم اوووووووووف چ نازه..
عاشق همین مردونگیش بودم ک در حین سکس مثه دخترا ا و ناله نمیکرد فقط یکی دوباری یه ناله های مردونه و خوشگل میکرد...
بهم گفت شیدایی داره میادا؟؟؟گفتم چی؟ زد زیر خنده و گفت دیونه ابم داره میاد
منم خندیدم و گفتم ها درش بیار...درش اورد و ریختش رو شکمم و بیحال افتاد روم...چن دقیقه ای همینطوری بودیم و ک رفت دستمال اورد و شیکممو پاک کرد و ازم ی لب جانانه گرفت و گفت دوسدارم شیدای من...منم با عشوه گفتم سیروووان؟ی چیز بگم؟؟؟؟
- بگو نفس من
- اصلا فک نمیکردم باهام الان سکس کنی...
- منم میدونستم درموردم همچین فکری میکنی ولی واقغیتش اینه که من میشه تو خیالم باهات سکس میکردم و همش تو کفت بود و با عرض معذرت باید بگم چند باری با عکستم جلق زدم منم سبیلشو گرفتم و ای ای شیطون بی ادب بعد با هم خندیدیم بعد یهو نگاش رفت رو لبام که فهمیدم لب میخواد این بار من رفتم جلو و بوسیدمش...ی بوس حسابی
بعد باهم رفتیم حموم و تو حموم کمی شیطنت کردیم ولی چون من حالم خیلی خوب نبود نمیتونستم خوب راه برم اون بغلم میکرد و اون منو میشست...حموممون تمو شد و اومدیم بیرون


بین پاهام خیلی درد داشت و نمیتونستم راه برم و خونریزیم دوباره شروع شد که مهران منو با حوله گذاشت رو تخت و خودش لباس پوشید رفت بیرون و بهم گفت تا برگردم تکون نمیخوری از اینجا همینطوری دراز میکشی تا برم نوار بهداشتی بخرمو بیام نفسم منم گفت چشم و اومد پتو کشید روم و ی بوش از بام گرفت و رفت...
ده دقه بعد اومد تو و گفت خانومم چیطورهههه؟
گفتم با تو خوبم
ی شورت اورد و نوار بهداشتی واسم گذاشت و کنارم دراز کشید
تا نیم ساعت همینطوری باهم حرف زدیم بعد من اماده شدم و رفتم سمت خونمون...
اصلا باورم نمیشد مهران قراره منو بکنه اصلااااااااا....خیلی عاشقشم امید وارم بهش برسم..
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 91 از 94:  « پیشین  1  ...  90  91  92  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA