ارسالها: 107
#104
Posted: 30 Mar 2011 04:16
بهترین و بدترین سکس من
سلام خدمت دوستای لوتی اسم من کامرانه 24 سالمه. میخوام داستان بدترین و بهترین سکسم رو که با دختر عموم اتفاق افتاد رو براتون تعریف کنم. قد و وزنم هم 180 و 80 . با یه قیافه معمولی و بدن تقریبا ورزشکاری . کیرم هم 20 سانته.
من بچه یکی از شهرهای استان زنجان هستم. اما الان تبریز درس میخونم و ترم 4 فوق لیسانس هستم.
من یه دختر عمو دارم به اسم سولماز. که 4 سال از من کوچیکتره. من از بچگی خیلی دوسش داشتم و باهاش هم خیلی صمیمی بودم یه دختر واقعا خوشگل و دوست داشتنی. سولماز دختر خیلی درس خونی بود و دندان پزشکی قبول شد. چون خونه ما نزدیکه دانشگاه اونا بود خیلی میدیدمش و چند بار تا دم در خونمون هم رفته بودم باهاش اما چون خونه درهم برهم بود تعارفش نکرده بودم بیاد تو. اصلا هم تو نخ سکس باهاش نبودم. ولی شدیدا دوسش داشتم. اولین باری که اومد خونه ما اینطور شد که ساعت 8 به بعد رسیده بود خوابگاهشون و راش نداده بودن. به من زنگ زد منم گفتم بیاد. دوست دخترم هر روز خونه ما تلپ بود اما از شانس من 1 هفته ی بود که بهم زده بودیم. اومد خونه و منم کلی ازش استقبال کردم. براش شام آماده کردم و میوه خریدم و مخلفات که تو این چندسال دانشجویی اینطور به خودم نرسیده بودم. شب قرار شد بخوابیم گفتم که خونمون کوچیکه و با میز کامپیوتر و میز تحریر و کمد لباسام و میز تلویزیون کلا 3 نفر به زور میتونن اونجا بخوابند. جاهامونو به فاصله 1 متر از هم انداخته بودیم و خوابیدیم . چون شعله بخاری زیاد بود دیدم شب پیراهنش رو درآورد. صبح روم یه سنگینی احساس کردم و از خواب بیدار شدم دیدم سولماز پاش رو انداخنه روی من. البته از بچگی عادت داشت شبا اصلا راحت نمی خوابید و هی غلت میخورد.منم باید میرفتم سر کار ( یادم رفت بگم 5شنبه جمعه ها کلاس دارم بقیه روزا تو یه شرکت مشغولم) پاشو بلند کردم بذارم اونطرف ، از خواب بیدار شد . یه لحظه ترسید ولی دید که من کاملا بی احساس عمل کردم ترسش رفع شد. بعد از اون روز چون اعتمادش به من بیشتر شده بود هفته ای دوبار میومد پیشم. منم باهاش صمیمی تر شده بودم و موقع اومدن و رفتن همدیگرو بوس میکردیم. البته بگم اون موقع هم اصلا به سکس فکر نمیکردیم مثل خواهر و برادر بودیم. تا اینکه یه روز با دوستام که رفته بودیم بیرون سولماز به من زنگ زد که میاد خونه ما. منم گفتم تو برو خونه من شب میام. بهش کلید داده بودم و حتی بعضی از کتابهاشو خونه من گذاشته بود. خلاصه با بچه ها رفتیم بیرون و 3 نفری یه عرق سگی 1.5 لیتری خوردیم. من جنبم تو عرق خوردن زیاده اما لامصب نمیدونم چی بود که هممونو کله پا کرد. به زور خودمو رسوندم خونه دیدم سولماز جونم شام آماده کرده . گفتم نمیخورم و نشستم یه گوشه اصلا حالم دست خودم نبود. یه لحظه دیدم خم شد از زمین یه چیزی برداره چشم به کونش افتاد. تا حالا اصلا به اون دید نگاش نمیکردم. اما دیگه اصلا تو خودم نبودم. رفتم در رو قفل کردم .رفتم از پشت چسبوندم بهش . گفت چیکار میکنی که زدمش زمین و شلوارش رو به زور از تنش در آوردم داشت گریه میکرد اما من اصلا توجهی نمیکردم. همه بدنشو مثل حیوون میخوردم. اونم فقط گریه میکرد. شرتشو هم به زور در آوردم یه کسی جلوم سبز شد مثل هلو. خواهش میکرد التماس میکرد کامران اینکارو نکن . ولی من یه تف سر کیرم زدمو کردم تو کونش. سرش که رفت تو جیغ زد ولی من جلوی دهنشو گرفتم و تا ته کردم توش. ضجه میزد ولی من تند تند تلنبه میزدم تا اینکه آبم اومد همینطور روش دراز کشیدم . بیچاره فقط داشت گریه میکرد.
یه لحظه به خودم اومدم دیدم صبح شده و من لخت روی سولماز دراز کشیده بودم. تازه یدم افتاد شب چه غلطی کرده بودم. سولماز بیچاره هم تو اون وضعیت خوابیده بود کنارم. بلند شدم هی تو سر خودم میزدم که ای خدا این چه کاری بود که من کردم. فکر کنم یه ساعتی بود که نشسته بودم و هیچ کاری نمیکردم. بغض گلومو گرفته بود و نمی تونستم گریه کنم. دیدم سولماز از خواب بیدار شد بهش سلام دادم جوابمو نداد. رفت لباساشو پوشید خواست بره ولی در قفل بود. خواست با کلیدش بازش کنه کلیدشو گرفتم. بهش گفتم غلط کردم اختیارم دست خودم نبود. گفت بیخود بیا درو باز کن من برم. منم خواهش کردم بمون برات توضیح میدم. گفت چی رو توضیح میدی؟ مثل وحشی ها گرفتی منو کردی حالا میگی من توضیح میدم. رفتم دستشو گرفتم نشوندم کنارم . بهش گفتم ببین سولماز عزیزم من اصلا به دید سکس بهت نگاه نمی کردم و نمی کنم اما دیشب اختیارم دست خودم نبود . دیدم زد زیر گریه . گفت میدونی چقدر دوست داشتم اما با این کارت باعث شدی من ازت متنفر بشم. گفتم تو رو خدا ، تو رو روح پدرت این دفعه رو ببخش دیگه تکرار نمیشه. اونم بعد از کلی اصرار من قبول کرد که این کارم به خاطر مستی بود و قول داد از من کینه نداشته باشه. گفت کلیدو بده میخوام برم. منم بلند شدمو یه بوس از لپش کردمو کلیدشو دادم بهش.
تقریبا یه هفته به تماس های من جواب نمیداد. بعد از یه هفته رفتم جلوی دانشکدشون . وقتی منو از دور دید خواست بره اونطرف که جلوشو گرفتم. بهش گفتم مگه بهم قول نداده بودی ازم کینه نداشته باشی. اونم گفت ازم کینه ای نداره ولی نمیخواد زیاد طرف من بپلکه. شب باز بهش زنگ زدم جواب نداد. باز فرداش صبح کارمو زمین زدم رفتم جلوی در دانشکده شون. وقتی اومد و منو دید گفت تو بازم اومدی . گفتم سولماز وقتی تو رو نمی بینم خوابم نمی بره. آخرش راضی شد به تلفنام جواب بده. یه هفته تمام به نظرم 50 تومن فقط شارژ گرفتم باهاش حرف زدم. کم کم روابطمون عادی شد . مثلا با هم میرفتبم می گشتیم و قدم میزدیم. تا اینکه یه روز عصر ساعت 5 بهم زنگ زد گفت شب میاد خونه ما. منم رفتم کلی وسایل برای شام آماده کردم و میوه خریدم .
ساعت 8 بود رسید خونه ما. اومد تو خواستم طبق عادت روشو ببوسم که آورد لبشو گذاشت رو لبم. باورم نمی شد. یه لحظه مات موندم. دیدم دستشو دور گردنم قفل کرد و شروع به خوردن لبام کرد. منم چون خواستم لذت ببره شروع به خوردن لباش کردم. 2 3 دقیقه ای از هم لب گرفتیم . دستشو انداخت تی شرتم رو درآورد. بعد شلوارم رو. دیدم که کار اینجوری پیش میره گذاشتمش رو میز تحریر. شروع کردم لباشو خوردن. بعد اومدم پایین تر گردنشو خوردم. تو اوج لذت بود. مانتوشو در آوردم. دیدم یه تاپ قرمز خوشگل با یه شلوار تنگ پوشیده . تاپشو کندم. سوتین نبسته بود. دو تا سینه خوشگل گرد افتادن جلوم. منم شروع کردم به خوردنشون اون هم گفت گلم همش مال توئه بخور. یه 5 دقیقه ای خوردمشون و بعد شلوارشو به سختی کشیدم پایین. شرتش با سوتینش ست بود. از روی شرت شروع به لیسیدن کسش کردم. صداش تا اسمون میرفت. شرتش رو درآوردم. پاهاشو از هم جدا کردم شروع به لیسیدن کسش کردم. با زبونم چوچولشو فشار میدادم. اونقدر کوسشو لیسیدم دیدم یه لحظه موهامو کشید و یه جیغی زد و ارضا شد. آبش ریخت تو دهنم. گفتم تو ارضا شدی پس من چی؟ گفت بسپارش به من. شلوارمو از تنم دراورد. از روی شرت کیرمو لیس میزد . منم چون یه آدمه دیر انزال هستم و به خاطر همون دیروز دکتر بودم داشتم میترکیدم ولی آبم هنوز نمیومد. شرتمو دراورد و شروع به ساک زدن کرد. خیلی ماهرانه این کارو انجام میداد. بعد ها ازش شنیدم یه هفته با خیار تمرین میکرده قبل اون روز. بعد از چند دقیقه گفتم دارم میام اونم سرعتشو بیشتر کرد و همه آبم رو ریختم دهنش. نامردی نکرد و همشو قورت داد. بعدش شروع به لب گرفتن کردیم که دیدم یه کرم از کیفش در آورد. منم کار خودمو فهمیدم کرمو از دستش گرفتم . اول یکمی با زیونم ک.نشو لیس زدم بعدش کرم رو مالیدم. یکمی دیگه برام ساک زد تا کیرم راست شد . یواش یواش کردم تو کونش. معلوم بود خیلی درد داشت اما حال میکرد. بعد از اینکه کیرم کامل رفت توش شروع به تلنبه زدن کردم . 20 دقیقه تو چند حالت مختلف کردمش. گفتم آبم میاد. گفت دربیار بریز رو سینه هام. منم همش رو ریختم رو سینه هاش . دیدم خواست با زبونش لیس بزنه ولی نتونست. من خودم سینه هاش رو خوردمو یه لب جانانه ازش گرفتم.
بعد از اون اتفاق هفته ای 3 یا 4 بار باهمیم و میگردیم. اما هر هفته 5 شنبه ها سکس داریم. این ترم هم درسم تموم میشه و با وامی که گرفتم و کمک بابام یه آپارتمان رو پیش خرید کردم. اگه خدا بخواد شهریور سولماز جونم رو عقد میکنم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم
ارسالها: 107
#105
Posted: 31 Mar 2011 03:48
سکس با پسر خاله شوهرم
سلام - اسم من سمیه است الان 30 سال دارم شوهرم سینا مهندس نفت داستان از اوجا شروع میشه که شوهرم به من خیانت می کنه (البته سینا شوهرم یه همجنس بازه) - خلاصه یک روز که سینا ماموریت و سفر کاری به چین بود ما مثل همیشه تنها بودیم من و مادر سینا که یه پیر زن سنتی و پیرو مهربونی بود من بیشتر وقت به وب گردی و دیدن فیلم و یا رفتن خونه خاله شوهرم بودم شوهرم یه دختر خاله داشت که از شوهرش طلاق گرفته بود و آرش که دانشجو مکانیک بود البته یه خواهر بزرگتر هم داشتن که یه 2 یا 3 بچه داشت و پر از انرژی بودن - خلاصه اینکه آرش گاهی برای درس خوندن به خونه ما می اومد و واقعا بچه خوبی بود چشم پاکی بود و گاهی من یا مادر شوهرم از اون پزیرای می کردیم چایی آب میوه یا چیزه دیگری یه بار روز هیچ کاری نداشتم و داشتم چته سکسی می کردم حسابی حشری شده بودم و چندوقتی از سکس هم خبری نبود و هی با خوردم ور می رفتم و زنی بودن با وزن 65 قدی 173 چشمو وموی مشکی صورت گرد وسفید باستنی بزرگ چون سینا خیلی از فقط وفقط از کون می کرد سینه های 85 اون روز من و مادر شوهرم بودیم من چت سکسی می کردم خیلی حشری بودم و تمام کسم خیس شده بود و همینطور شورت و شلوارم که 2 من اون را عوض کردم ظاهر من کمی ناهار خوردم خوابیدم و با خودم ور رفت تا خودمو ارضاء کردم خوابیدم ساعت نزدیک 6 عصر بود که بیدار شدم و از کس درد به حمام رفت دوشی گرفتم و باز هم جلوی کامپیوتر مشغل و گشت بودم که مادر شوهر م اومد گفت که میره خونه خواهرش اون توی 2 خیابون اوطرف تر بودن خلاص باز هم من به چت سکسی مشغل بودم که سوتین خودمو در اوردم و شروع به بازی با سینه هام و کسم می شدم توی حال هوای خودم بودم که متوجه صدای شدم در اتاق خوابم شدم گفتم شاید مامان سینا باشه که اون من مامان صدا می کردم که با صدای مامان .مامان شماهستید دیدم آرشه که با دست پاچگی از روی مبل ایستاد و سلام کرد و همینطور به من نگاه می کرد و سرش انداخت پایین من هم سلام کرد و گفتم آرش کی اومدی گفت.ببخشید تازه اومدهم شما رو ترسیدمن گفت نه بشین برات میوه بیار تشکر کرد گفته نه اومدم درس بخونم . دیدم تعارف میکنه باشد بشین احوال مادرش و خواهر سوال کردم گفت باز هم خواهرش با بچه اومدن شب هم می مونن گفت پس شب هم توی اینجا چون از قبل سابقه داشت . سری تکون داد گفت بله . من به آشپزخونه رفتم که برای آرش میوه بشورم که تازه دیدن من با یه شلوارک کوتاه طوسی رنگ که جلوش همه اش از کسم خیس بودو خیسی اون خودشو نشون می داد و تی شرت سبز رنگی که یه قلب بزرگ جلوش بود و یعقه به شکل 7 داشت و خط سینه ام مشخص می شود و تازه بدون سوتین که سینه ام به وری می رفت تازه متوجه شدم چطور جلوش امدم فکری به سرم زد که امشب جور بشه به آقا آرش یه دست کس محکم بدم و خودم یه حالی از کیر در بیارم من به علت خیانت شوهرم به کسی دیگر هم داده بودم و شرم این کار کنار گذاشته بودم خلاصه با همون سر حال میوه برای آرش بردم و شروع به حرف زدن کردم و از درس دانشگاه حرف زدم و از داشتن دوست دختر که نداشت و اینکه خودم برایش پیدا می کنم خوب خلاصه کلی حرف زدیم که شاید با دوست دخترش ازدواج میکنه خوب هر وقت بخواد دلی از خانمه در بیارد اون هم با خنده و سر به پایین هی رنگ عوض میکرد که گذاشتم به حال خودش باشه و به اتاقم رفتم و تویی کامپیوتر فیلم سوپر داشتم و شروع کردم به نگاه کردن و صدای خیلی آروم که شاید ارش بشنوه و تحریک بشه برای نگاه کردن خلاصه بعد از نیم ساعت دیدم نه خبر نه صدای سرغه ارش رفتم دیدم اقا مشغل درس خوندن برگشتم و یه قطر که باعث میشه هم حشری بشه و هم کیرش راست کنه البته سینا برای خواهر آرش استفاده می کرد سولماز جنده پایه سینا بود از همون قدیما که خوده سینا هم باعث طلاق گرفتن سولماز از شوهرش شده بود خلاص قطر خورد کردم و توی شربت ارش حل کردم و به اون دادم و به اتاق برگشتم و لباس پوشیدم که برم دنبال مادر شوهرم من هم موقع رفتن یه شورت و سوتین روی تخت گذاشتم که اگر ارش بیاد داخل اون را ببینه و فیلم تویی کامپیوتر روی مانتیور نگه داشتم و در کمد لباس که پایینش چندتا 3 کشوی داشت و لباس زیرم اون جا بود باز گذاشتم رفتم و قتی داشتم میرفتم دیدم تمام شربت خورده بود و کافی بود 15 دقیقه دیگه کیر اقا آرش راست کن من گفت اقا ارش میرم خونتون مامان بیارم شما راحت باشید مایه 2 ساعت دیگه میایم بعد کلید نداریم در می زنیم که اون موقعه خیالش راحت راحت باشه و رفتم بو 2 ساعت بعد به بهنانه شام دادن به آرش من مادر شوهرم بر گشتیم من به اتاق رفتم که ببینم چه خبر فیلم کامپیوتر سر جاش شورت وسوتین روی تخت سر جاش و هیچ تویی دلم گفتم نه چشمم از ارش اب نمی خوره اما مشغل جمع کردن اون شدم و لباس عوض کردم که برم بیرون دستمالی روی زمین دیدم بر داشتم که بزارم سطل زباله که بله دیدم توی سطل یه دستمال پر از اب انداخت برداشتم دیدم هنوز کمی گرمه به هر حال مال ارش بود خلصه باز من لباسم عوض کردم و یه لباس دکمه دار پوشیدم که کمی دکمه اش شول بودن گاهی خودشون باز میشن پوشیدم و بند سوتینم کمی باز کردم هر ترددوی که داشتم آرش نگاهی می کرد من خوشحال شدم و بیشتر با ارش گرم گرفتم شام گرم کردم و تویی یه دیسه بزرگ برای خودم و آرش گذاشتم و باز هم یکی از قطر تویی اب لیموه حل کردم دوباره گذاشتم براش و باهم که شام بخوریم من گفتم ارش راحت باش من خونه شما شام خوردم ولی می خواستم کنارش باشم که خوب دید بزنه و شهوتش بیشتر بشه و با من راحت وترسش بریزه خلاصه طوری نشستم که زانوم به پاش بخوره بعد سریع من بلند شدم وروی مبلی که نشسته بود کمی داراز کشیدم و tv روشن کردم و همینطور می چرخوندم تویی گوشه میز tv می دیدم هی به بهنایی نگاه کردن دیدی به من هم می زنه خلاصه مادر شوهرم رفت بخوابه من هم تمام داروهاش بهش دادم اون که می خوابید دیگه چیزی متوجه نمی شد تا صبح منهم به ارش گفتم خالت رفت بخواب الان اگر توپ هم در کنی متوجه نمشه دیدم لب خندیی زد به اتاق رفتم و کامپیوتر که هنوز روشن بود شروع به کار کردم و سوتینم هم در اوردم و من از خودم کلی عکس داشتم بعضی ها هم با لباس سکسی بودن و بدنم از تویی لباس پیدا بود برنامه داشتم که با عکس تصویر درست می کردم و آهنگ روی اون می زادشتم خلاص بعد ارش صدا کردم اون امد داخل و عکس نشون دادم در مورد برنامه گفتم گکه بلد با اون کار کنه یا نه که گفت راه برنامه جالبی تویی موبایلش داره و گاهی اوقات از این کار می کنه خلاصه شروع باز کردن برنامه و شروع به ساخت از کارشد که سر بعضی ها عکس زیاد می ایستا د من هم گفتم عکس من قشنگن ، گفت اره خیلی گفت ارش اگر دوست دختر داشتی چه کارش ی کردید با خنده گفت هیچی باید چه کار می کردم ولی کیرش چیزه دیگی می گفته خوب راست شده بود گفتم راه از زیر شلوارت معمولمه خجالت کشید گفت ببخشید نمی دونم سر شب تا الان اینطوره گفتم عیبی نداره من هم مثل خواهرت گفت بله دوستی با کسی دوست بشی گفت بدم نمیاید و درس دارم گفتم چه ربطی داره چون درس داری غذا نمی خوری حمام نمی ری گفت فرق می کنه دوست زمان می بره بیرون یا جایی گفتم بهر حال بهت که اینقدر به ایسته تویی کاری بهش نداشته باشید باز هم از خجالت عوض خواهی کرد گفتم ایراد نداره می خواهی دوست پیدا کنم که نه بیرون برید مزاحمت هم نباشه گفت بد یه کاری هم با هم بکنید با خندید و رنگ سرخی از صورتش گفت چی بگم من هم رفتم سر اصل مطلب این موقع در هم بستم و قفل کردم چرخید نگاهی کرد من مستقیم رفتم تو روش و سر شلوار باز کردم کیرش محکم گرفتم اومد خودش بکشه عقب گفت چه کار می کنی گفت ساکت باشه جیغ می زنم مگم اومدی ساکت شد شلوارش باز کردم از پاش بیرون کشیدم شورتش هم همینطور تی شرت تنش بالا دادم شروع به خوردن شکم تا باکیرش کردم و براش تخمش خوردم کیرش خیس شده بود چشماش گاهی گرد گاهی خمار می شد تند تر نفس می کشید و کیرش که الان خیلی بزرگ شده بود کردم تویی دهنمم و شروع به خوردنش کردم هر دو دستش روی سرم گرفت وفشار میداد لباس باز کردم دراوردم همینطور شوارم رفتم بلغش تی شرت از تنش بیرون کشیدم و با سینه هابزرگم رفتن تویی روش وسرش روی سینه هاهم فشار دادم خجالتش پرید بغلم کرد روی تخت بردم سوتینم از تنم در اورد شروع به خوردن سینه ها م کرد خوب بلد بود به روی شکم خوابیدم کمر تا پایین خورد من به خودم می پیچیدم لذت می بردم شورتم از پام دراورد باستنم خود بعد سکمو خیلی لذت داشت تمام وجودموشهوت گرفت منتظر بود کیرش کی توی کسم مزارهکه با قدرت تمام کیرش تویی کسم کذاشت و خوب می کردمن توسط آرش داشتم کرده میشدم ارش که بیشتر وقتها پیش ما بود من احمق چت سکسی می کردم خلاصه کیرش تا دسته تا تخم تویی کسم گذاشته بودم و برخورد تخمش به پایین کسم و روی کونمو احساس می کردم و لبی که سینه هامو می خورد من صدام در نمی اورد تمام صورت لب دهنم گوشم گردنم سینه همه جام خیس خیس بود از بس ارش منو لیس می زد تمام تنم خیس بود من دیگه ارضا شده بودم منتظر بودم که ارش ارضا بشه ارش سوال کرد که از کون هم می توانه بکنه گفتم بکن ولی قبل از اومدن ابت بهم بگو و ادامه گاییدن من کرد نزدیک به اومدن ابش بود که به من گفت گفتم که کیرتو توی کسم بزار و تمام ابتو اونجا خالی کن چون من بچه دار نمی شدم تمام آبشو تویی کسم خالی کرد بعد از اینکه هر سر حال شدیمو تازه متوجه شدم البته ارش می گفت که خودش باسینا - خواهر ارش سولماز حسابی می کنن
من تا صبح 4زیر دست پای ارش ارضا شدم و قرار شد هر وقت برای درس خوندن امد اگر شد باز هم برنامه داشته باشیم باز داستان با ارش دارم بــــــرمی گردم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم
ارسالها: 107
#106
Posted: 31 Mar 2011 03:50
تابستون و کون سفید دخترعمو
خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم مربوط به دوران نوجوانی ام هست
من با فهیمه دختر عموم هم سن هستیم و از بچه گی با هم بودیم تو دری تو تعطیلات تو مسافرت خلاصه همیشه
طوری بود که همه میگفتند این دوتا از اخر با هم ازدواج می کنند خلاصه یواش یواش بزرگ میشدیم فهیمه سینه هاش در امده بود من هم پشت لبم سبز شده بود تا اینکه تابستون شد و تعطیلات شروع شد چه تعطیلاتی.
خدابیامرز بابابزرگم توی روستاهای اطراف مشهد یه باغ داشت خودشون هم اونجا زندگی میکردند گاو و گوسفند و باغ و استخر و.... این چیزها هر ادمی را مست میکرد الان که 30 سال دارم هر وقت میرم اونجا خاطره اون روزها برام زنده میشه
اول تابستون همه بچه ها بابا مون را مجبور میکردیم ما راببره روستا تا تابستون اونجا باشیم من و فهیمه پای ثابت این کار بودیم اون تابستون من زودتر رفتم دمق بودم که چرا فهیمه من نیومده بعد از یک هفته اومدند میگفت باباش کار داشته و نبوده خلاصه اون روز گذشت و بزگترها برکشتند شهر و ما را اونجا گذاشتند که دست به کمک بابابزرگم باشیم اخه اون مریض بود ونمیتونست همه کارها رابکنه.
چند روز طول کشید تا با فهیمه روم باز بشه گاهی به شوخی میگفتم سینه هات از بی بی هم بزکتر شده اونم میخندید بد جوری تو کفش بودم ولی نمیشد کار بکنم چون هم خواهرام بودن هم هنوز روم باز نشده بود نمیودنستم چی بگم تا اینکه یک روز توی باغ بودیم که دیدیم بابابزرگم یک گاو نر بزرگ داره میاره ما که دنبال سرگرمی بودیم رفتیم ببینیم چه خبره بابا اون گاو را بست و رفت اون گاو ماده خودشون را هم اورد و بست جلوی اون گاو طوری که نتونه تکون بخوره من دیدم از کس گاو اب لزجی میاد بعد اون گاو نر را باز کرد گاوه رفت کس اون یکی را بو کشید یهو مست شد بابا ما را دعوا کرد که چی نگاه میکنین برین دنبال بازیتون بابا خیلی بد اخلاق بود اگه حرفش گوش نمیکردیم واویلا بود
مارفتیم و دوباره یواشکی برگشتیم دیدیم اون گاو گنده کیرش سیخ کرده وپریده روی اون یکی حالانکن کی بکن
چشام داش در میامدکه دختر عموم گفت چه دودول قرمزی داره گفتم جان دیگه چشام قشنگ در امد
نمیدونم شما اهل کجا هستین ولی ما وقتی گاوها هم دیگه را میکنن میگیم دارن بوقه میدن
از اون روز بد جوری تو کف رفتم از هر فرصتی برای دست زدن و تیکه گفتن به فهیمه استفاده میکردم ولی زیاد نمیشد بهش نزدیک بشم چون خواهرام بودن . اعصابم داغون بود تا اینکه کارنامه های خرداد را دادن و معلوم شد خواهرام هر دو تجدید اوردن و بایذ برن شهر سر کلاس تجدیدی توی کونم عروسی شد با ساز و دهل
خلاصه اونها رفتند ومن موندم و فهیمه جونم کوسش بخورم
دیگه هر وقت تنها میشدیم به سینه اسش دست میزدم و میزدم پشت کونش که مثل ژله بود میدونستم به کسی چیزی نمیگه خودش هم دلش میخست تا اینکه یک شب که همه خواب بودند من و فهیمه تو اون اتاق میخابیدیم اخه بابا بزرگ و بی بی زود میخابیدند ولی ما تا نیمه شب کس کلک بازی در میاوردیم یک شب یواشکی بهش گفتم اون گاو یادته چکار میکرد یکم سرخ شد گفتم خجالت نکش میدونم توی فکرت چیه گفت دیگه حرفش نزن و گرنه به بی بی میگم منم دمق شدم و پشت بهش خوابیدم
چند روز باهاش سر سنگین بودم تا اینکه امد و گفت مجتبی بیا اشتی دیگه گفتم اگه به بی بی نگی میام اشتی میدونستم چون اونجا تنهاست چیزی نمیگه گفت میخای چکار کنی گفتم هیچی میخام اونجات ببینم گفت نخیر اصلا اشتی نمیکنم و رفت
تاشب که میخاستم بخوابم امد پشتم و گفت مجتبی جونم هنوز قهری گفتم تو قهری برو میخام بخابم گفت خوب باشه اما نمیذارم ببینی فقط بهش دست بزن با خودم گفتم قدم اول که برداشتی تا اخر میری گفتم باشه گفت پس بزار بابا و بی بی بخابن کیرم داشت میترکید هی لای پام قایمش میکردم گفت چیه چرا به خودت میپیچی شاش داری گفتم نه مار دارم ناگفته نمونه کیر من نسبت به هم سنام بزرگتر بود کله گنده ای هم داشت خلاصه وقتی همه خوابیدن رفتیم .....
فهیمه امد کنارم گفت بفرما فقط انگت توش نکنی گفتم باشه دست من گرفت اروم گذاشت روی کسش چقدر داغ بود همونجا میخاست ابم بیاد نمیدونستم کجاشو بمالم کیرم داشت میترکید گفتم میشه کیرم بمالم بهش گفت نخیر قرار شد نگنهش نکنی بعد میخای دودلت بمالی بهش گفتم دودول چیه کیر خجالت میکشید بگه کیر گفتم پس تو هم به کیرم دست بزن گفت بدم میاد گفتم تورت خدا و....
گفت باشه فقط یکم دستش گرفتم گذاشتم روی کیرم اروم شدم گفت این چیه چقدر کلفته گفت من مال داداش کوچولوم دیدم یه ذره بود این 10 برابر اونه گفتم این مال مرده گفتم یکم بمالش چند تامالید ابم با فشار ریخت توی دستش گفت اح شاش کردی دیونه گفتم نه این اب مرداس وقتی کیرشون بمالی یا بکننت میاد بیرون بعد گفت پاشو برو خودت بشور خیلی کثیف کاری کردی
از اون شب به بعد احساس میکردم فهیمه زن منه روش غیرت خاصی داشتم خلاصه تا تنها میشدیم دستم میرفت لای کس و کونش اونم کیر من میمالید یه روز گفتم دیگه امروز باید کست نشونم بدی گفت اخه خجالت میگشم گفتم جخالت نداره بیا مثل من بعد کیرم که نیم خیز شده بود دراوردم انداختم بیرون دهنش باز مونده بود تا حالا ندیده بودش اومد جلو گرفت دستش گفت چه خوشگله سفید با سر قرمز و خوش تراش گفتم دیگه نوبت منه مال تو را ببینم گفت نه و فرار کرد توی خونه اون جلو من پشت سرتا اینکه روی رختخوابها گیرش اوردم و چون زورس به من نمیرسید با یک حرکت شلوارش در اوردم اونم مقاومت نکرد خودش هم دلش میخاست چفدر کسش ناز بود بوی خوبی میداد موهاش تازه در امده بود هنوز کاملا نرم بود تازه میخاستم لفت و لیس کنم که صدای
بی بی امد گفت کجایید بچه ها بیاین گیلاس اوردم بخورید ضد حال زد اون روز تاشب خایه هام از شهوت درد میکرد همش تو فکر این بودم که چطور ترتیبش بدم تا اینکه چند رزو بعد توی باغ رام میرفتم دیدم صدای جوجه یه نوع پرنده که بهش میگیم سشک تقزیبا اندازه کبوتر با رنگهای قشنگ روی پرهاش داره صداش میاد گشتم تا پیداش کردم فکر کنم از خونش پریده بود بیرون گرفتمش بردم خونه فهیمه عاشقاون شد گفت بدش به من
من هم یکم فکر کردم گفتم به شرطی که کیرم بخوری بعد هم بذارم توی کونت یکم ناز کرد گفت فقط اروم بذاری بردمش توی باغ لای علفها کیرم داشت شلوارم جر میداد نشستیم و اونم یواش کیرم برد توی دهنش گفت بدم میاد گفتم بخور خوشت میاد یکم که خورد دیدم داره ابم میاد هیچنی نگفتم تا اینکه ابم پاشید توی دهنش زود کیرم در اورد گفت قرار نبود ها گفتم دست خودم نبود گفتم حالا برگرد میخام کونت بزارم برگشت چه کونی سفید مثل برف ادم میخاست فقط لیسش بزنه ولی من که بار اولم بود دختر میکردم همه چی یادم رفت کیر کلفتم چپوندم تو کونش نفسش بند امد جیغ کشید و گریه کرد خیلی دردش امد زود در اوردم بعد قشنگ تف زدم و اروم کردم تو و جلو وو عقب کردم کیرم توی بهشت بود چون کمر دوم بود طول کشید تا ابم بیاد ولی خیلی حال کردم هیچ وقت یادم نمیره از اون به بعد تا اخر تابستون هر روز فهیمه را میکردم اون جوجه را هم دادم به فهیمه اونم اهلی اش کرد فهیمه دیگه رام من شده بود طوری که تا خودش میدید اوضاع سفید میومد میچسبید به من
از اون خاطره 15 سال میگذره فهیمه عروس شده و 2 تا بچه داره منهم زن گرفتم و پسرم تو راه ولی هیچ سکسی به اندازه اون کون به من حال نداده
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم
ارسالها: 107
#107
Posted: 31 Mar 2011 03:52
من و دختر خاله نازم
این داستان چند وقت پیش یعنی اواخر سال 89 اتفاق افتاد برام و بهترین و زیباترین خاطره ای ک از سکس دارم مال همین رابطه است . جریان از این قرار بود که من پسری هستم اهل شیراز 23 ساله قد 170 و وزن 71 کیلو در کل تیپم معمولیه ولی چشمام سبزه و فکر کنم یه کم جذابیت دارم .یک دختر خاله داشتم و هنوزم دارمش به نام مونا. این دختر خاله ما واقعا قیافه جذاب و خوشگلی داره . قد 170 وزن 58 کیلو با پوشتی سفید و چشمای درشت و خلی هم مهربون و دوست داشتنی است. من از قدیم با این دختر خالم خیلی راحت بودم و همدیگه رو دوست داشتیم . اونم واقعا برای من احترام خاصی قائل بود و هست . این دختر خالم همین می رفتم خونشون جلو من با یه تاپ و شلوار ظاهر میشد و کم کم منم به سکس با اون علاقه مند شدم و منتظر فرصتی بودم که بهش بگم خلاصه با هم زیاد رف وامد داشتیم تا اینکه یه شب که رفتم خونشون خودش بود و مامان وابجیش که خواب بودن و من و مونا بیدار بودیم و داشتیم عکسای شخصی اونو نگاه می کردیم. قلیون هم چاق کرده بودیم و حسابی داشت خوش میگذشت و من کم کم سر صحبت رو به طرف سکس کشوندم و اون هم بی میل نبود و کم کم خودم رو بهش نزدیک کردم و سرش رو گذاشتم رو پام وموهاش روازش کردم و داشتم به یه سکس بینظیر با اون فکر میکردم و کیرم هم داشت کم کم بلند میشد و چون ان رو رونام خوبدبود فکر کنم متوجه شد و به رو خوش نیاورد . من دستم رو داشتم میکشیدم رو صورت و رسید م به لبش و انگشتمو میکردم تو دهنش اولش ممانعت میکرد اما کم کم همکاری کرد وانگشتم رو لیش میزد منم داشتم با دست دیگم گوشش رو نوازش می داردم یه چند دقیقه که گذشت احساس کردم حالتش عوض شد و نفساش تند تر شده فهمیدم که امشبو یه کون حسابی افتادم .به حرکتام ادامه دادم و کم کم دستم را از رو لباس بردم طرف سینهای خوشگل و خوش فرمش و اقعا بینظیر بود اندامش . خلاصه یکم که مالیدمش رفتم سراغ لباش و لباش رو خوردم اگه بگم خوشمزه ترین لبی بود که خورده بودم دروغ نگفتم چون واقعا دوستش داشتم و از اینکه مال من شده بود تو شوک بودم بعد از چند دقیقه که دیگه رومون به هم باز شد بلند شدم و اوردمش توبلغم و نوازشش می کردم و بعدش برش گردوندم و از رو شلوار خودم رو بهش میمالوندم و کم کم شلوار وشرتم رو کشیدم پایین و میکشیدم به کو نش و کمرش و سینه هاش رو میمالوندم و دستش رو گرفتم و گذاشتم رو کیرم که حدود 14 سانتی میشه ویه خرده هم کلفته و اونم کیرم رو خیلی با حال میمالوند و منم سینه هاش رو از زیر تاپ اوردم بیرون و شروع کردم به خوردن واقعا سنهای سفید وسفت و زیبایی داشت سایزش 65 بود با نوک قهوه ای روشن که حدود 1 سانت سر سینه هاش بزرگ شده بود . خلاصه حدود 10 دقیقه سینه هاش رو خردم و دستم ر برده بودم توشلوارش و داشتم با ونش ور می رفتم سرم رو بلند کرد دیدم چشای خوشگلش خماره و حالش ر فهمیدم خودم هم دتم رو ابرا سیر میرکردم و باورم نمیشد با اونی که واقعا دوستش داشتم دار سکس می کنم .بعدش اون بهم گفت بیا بریم بیرون که حالم ر خراب کردی و باید کامل ارضام کنی و چون میخواست اه و اوه کنه ممکن بود بیدار شن خلاصه من اول رفتم بیرون و تو حمومشون منتظرش شدم و اونم بعد از 2 دقیقه اومد به محض اومدن شروع کردیم به لب گرفتن و بهش گفتم واقعا دستت اون هم هی قربون صدقه من می رفت . چون زیاد وقت نداشتیم زود لخت شدیم وقتی اونو لخت دیدم چند لحظه سر جام میخکوب شدم کون بزرگ و کمر باریک و کس تمیز سفید با چوچول ای بر امده بعد از کلی لب و خوردن سینه هاش رفتم سراغ کسش که خیس خیس شدهبود و حسابی چوچولشو لیس زدم بینظیر بود اونم داشت همش اه و اوه می و میگفت بخور عزیزم مال خودته ت ته بخورش و بعدش هر کاریش کردم برا ساک نزد ومنم چون دوستش داشتم اصرار نکردم و چونی دونستم دختره برش گردوندم و کونشو داد عقب و گفتمیخوم از عقب بکنمت و اون الش راضی نشد و با خواهشای من قبول کرد و گفت فقط یواش منم گفتم چشم و با انگشتم کم کم کونشو باز کردم و اونم همش تو حال خودش بود و داشت میمیرد از خوشی ولذت منم یه تف زدم سر کیرم و سر کیرم رو فرستادم دم کون عزیزم مونا که صداش در اومد و گفت اذیت نشم منم با سر گفتم چشم و سر کیرم رو فرستادم ت خودش رو جمع کرد و سفت شد بهش گفتم شل بگیره دوباره سعی کردم واینابار که سر کیرم رفت تو کونش کمرش رو گرفتم که نره جلو وکم کم و با حوصله داشتم بیشتر میگردم تو کونش و وقتی که تا ته رفت چند لحظه نگه داشتم تا جا باز کنه و کم کم شروع کردم به تلمبه زدن و اونم داشت حال میکرد هی میگفت بکنننننننننننننن منوووووو کونمممرجر بده منم تو هستم عزیزم دارم به پسر خاله خوشگل عزیزم کون میدمو این حرفا منم کمرم سفته و اگر بخوام دیر بیام دست خودمه خلاصه حدود 10 دقیقه از عقب تلمبه زدم و با کس مونا داشتم و میرفتم او گفت به 3 باز ارضا شده و کاری کن تو هم بیای تا کسی بیدار نشده منم گفتم چشم و سرعت تلمبه زدنم رو بیشتر کردم و وقتی داشت ابم میومد کشیدم بیرون و جلو اون ریختم رو زمین چند دقیقه تو بغل هم بودیم و حالش که جا اومد ازش تشکر کردم و اونم بوس کرد وازم تشکر کرد و گفت واقعا حال کرده و کامل ارضا شده و به هم قول دادی که مال هم باشیم و از هم لذت ببریم و اتفاقا چند شب بعد دوباره موقعیت جور شد وسکس کردیم با هم .
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم