ارسالها: 107
#112
Posted: 5 Apr 2011 16:38
سکس از کون با دوست زنم
سلام دوستان. من رضا 32 ساله هستم. این خاطره مربوط به 3 سال پیشه. زنم کارمند دولت بود و همیشه در ماموریت. من هم هر وقت میرفت ماموریت با دوستام می رفتیم مشروبخوری و عشق و حال. ولی یک روز که زنم نبود، یکی از دوستاش به نام نسرین که من همیشه تو کفش بودم ولی میترسیدم بهش ابراز علاقه کنم زنگ زد و گفت میخواد بره واسه دوست پسرش هدیه تولد بخره و اگه وقت دارم برم کمکش. من هم قبول کردم.
خلاصه با بی حوصلگی رفتیم پس از کلی گشتن کادو رو واسه اون یارو خریدیم. من که همیشه تو کفش بودم و الان بهترین فرصت برام مهیا شده بود گفتم اگه دوست داری بریم با هم یک مشروبی بخوریم. اون هم با کمی من و من قبول کرد. رفتیم خونه و بعد از چند دقیقه صحبت رسمی و... دوتا لیوان ویسکی با یخ آوردم تا بخوریم. همونطور که مشغول خوردن ویسکی بودیم به حرفای جدی و رسمی مسخره مون ادامه میدادیم. بعد از یکی دو ساعت که تقریبا هر دو مون ردیف شده بودیم، بی اختیار نزدیکش شدم و گفتم میخوام ببوسمت. البته من در اون موقع فقط میخواستم ببوسمش (لااقل واسه شروع) ولی اون یه دفعه لباشو بهم نزدیک کرد و من هم نا مردی نکرم لبامو چسبوندم به لبش. نمی دونم چی شد که دیدم داریم از هم لب میگیریم. بعد از چند دقیه لب گرفتن، شروع کردم به خوردن گوشاش و گردنش و از روی لباس سینه های کوچولوش رو می مالیدم. کم کم صداش بلند شد و من فهمیدم که طلبه است. یواش یواش دستامو بردم زیر تی شرتش و از روی سوتین سینه هاشو مالیدم. صداش بیشتر شد و من هم دستمو بردم توی سوتینش و سینه های ناز و کوچولوشو مالیدم. همچنان داشت حال میکرد. خوابوندمش روی مبل و روش دراز کشیدم. کیرم شق شق بود. داشت میتکرید. بعد از اینکه تی شرتش رو دادم بالا و شروع به خوردن سینه هاش کردم، تا خواستم شلوارش رو در بیارم، گفت که من نسبت به شیوا (زنم) عذاب وجدان دارم و این کارو خیانت به دوستم میدونم. گفتم بابا بیخیال این حرفا. خودمونو عشقه. اون تو همون حالت مستی سعی داشت مانع از سکس بشه ولی من که دیگه طاقت نداشتم سعی کردم هم با کارم بیشتر حشریش کنم وهم با زبونم مخشو بزنم. خلاصه با کلی ناز و عشوه راضی شد ولی همچنان نمیدونم عذاب وجدان داشت یا خجالت میکشید ویا اینکه ناز میکرد؟!
بعد از اینکه لختش کردم، شروع کردم خوردن کس خوشکل و نازش که فقط یک کم مو داشت. معلوم بود یکی دو روز پیش پشماشو زده. موهامو محکم می کشید و جیغ ظریف میزد. بعد از اینکه کلی کسش رو خوردم، ازش خواستم واسم ساک بزنه. اون هم کیرمو گرفت تو دستش و بعد از کلی بازی بازی، شروع کرد به خوردنشو وای که چه حالی می داد. باورم نمیشد نسرین جون داره واسم ساک میزنه. همون کسی که خیلی وقت بود دوست داستم لا اقل یک لب ازش بگیرم. بعد پاهاشو باز کردم بذارم تو کسش که گفت من پرده دارم و واسه شوهرم نگهش داشتم. من که کلی تو پرم خورده بود، گفتم اشکال نداره برگرد. آخه مردی که زن داره و کس رو تجربه کرده، دیگه به لاپا راضی نمیشه. اولش گفت دردم میاد ولی دوباره مخشو زدم و مشروط به در نیومدن راضی شد تا از کون بهم بده. یک خورده از کرم های زنم مالیدم در سوراخ کونش. بعد سعی کردم با انگشت یک کم راهشو بازکنم. یواش یواش با یک انگشت و دو انگشت زمینه رو برای یک هجوم انقلابی فراهم کردم. کیرم از کنترلم خارج شده بود. داشت می ترکید. آروم آروم سرشو گذاشتم تو سوراخ کونش و اون هم یک جیغ بلند کشید ولی بعد از مدت کوتاهای احساس کردم داره در کنار درد، حال هم میکنه. شروع کردم به تلمبه زدن. وای که چه حالی میداد! این کون نسرین جون بود که کیرم توش داشت جولون میداد. اون هم که داشت کلی حال می کرد و با یک دست کسشو میمیالید، هی منو تحریک میکرد که بکن عزیزم. جرم بده.
بعد از چند دقیقه که تلمبه زدم، احساس کردم آبم داره میاد. گفتم میخوام خودمو خالی کنم تو کونت. اونم گفت: میخوام. بریزی توش. و من هم نامردی نکردم و آبمو تا قطه آخرش ریخیتم تو کونش. این اولین باری بود که آبم رو توی کون خالی میکردم. وای که چه حالی داد. آبم که تا قطره آخر کشیده شد، خیلی احساس سبکی و کرخی کردم. کنارش دراز کشیدم و یک لب چاق ازش گرفتم. بعد بلند شد رفت حموم و من تا از حموم بیاد، تو همون حالت مستی داشتم فکر میکردم واقعا این نسرین خوشکله بود که من کردمش؟!
از اون به بعد هر بار که زنم میرفت ماموریت، نسرین جون خانم خونه من میشد و میومد پیشم و یه حالی به هر دومون میداد. تا اینکه دیگه شوهر کرد و من کیر خوردم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم
ارسالها: 107
#113
Posted: 6 Apr 2011 11:05
سمیه جون
اين ماجرا بر ميگرده به ششم فروردين همين امسال كه من يه كونه سير از نوه عمه ام كردم.سه ماهي ميشه كه با سميه (نوۀ عمه ام) ريختم روهم.خيلي وقت بود كه راضيش كرده بودم بيارمش خونمون ولي خونمون هيچ وقت اون طور كه بايد خالي نميشد.تا اينكه پدرم تصميم گرفت بريم شمال ومن هم خوشحال از اينكه يه خونۀ خالي گيرم اومده وحالا اين بماند كه چه دردسري كشيدم وچه بهانه اي آوردم كه خانواده را راضي كردم كه بمونم، بماند.روزه پنجم خانواده رفتند شمال ومن تلفن را ورداشتم وخونۀ سميه را زنگكش كردم وخوب ميدونستم كه كالر آيدي ندارند ولي از شانس كيريۀ من همش مامانش(همون دختر عمه ام) بر ميداشت. ديگه كلافه شده بودم تلفن را گذاشتم سرجاش ورفتم بيرون تا كسچرخ بزنم. دو بار هم از بيرون زنگ زدم كه دوباره مامانش گوشي را برداشت طرفهاي شب بود كه رسيدم خونه ودوباره بهش زنگ زدم اين دفعه ديگه باباش برداشت ومن هم كلاً قيد اين سميه را زدم. شب هم تا صبح پاي آنتن شبكۀ اسپايس پلاتينوم را ديدم وروز ششم بود كه طرفهاي ساعت يازده صبح موبايلم زنگ زد از خواب بلند شدم و خواب آلود موبايلم را برداشتم وچشمام را يه كم مالش دادم تا شماره را راحت ببينم وقتي شمارۀ سميه را ديدم داشتم از خوشحالي ميمردم . بالاخره باهاش صحبت كردم وبهش گفتم كه بايد همين امروز بياي خونمون واون هم هي بهانه مياورد كه نميتونم ومامانم ميفهمه واز اين حرفها. من گفتم من كاري با اين حرفها ندارم وبايد تا دو سه ساعت ديگه بياي خونمون.اون هم قبول كرد وطرفهاي ساعت چهار اومد.واين را بگم كه من 22 سالمه وسميه 18 سالشه وسميه دختره بسيار خوشگليه و هيكل وقد مناسبي داره وموهاي خرمايي بلند داره كه تا زيره كونش ادامه داره وچشمهاشم كه ميشي رنگه وبدنه بسيار سفيدي داره ودر ضمن دختره زبون بازي هم هست.دو ساعت قبل از آمدن سميه رفتم حمام وموهاي كيرم وزيره بغلم را زدم وجاتون خالي يه جغ اساسي هم زدم تا دفعه بعد ديرتر آبم بياد وبعد حمام هم پماد ليدوكائين را خالي كردم رو كيرم تا خوب بي حس بشه. بالاخره سميه جون اومد ووقتي از در وارد شد همون جا بغلش كردم وكلي لباي همديگه را خورديم آخه تو اين دو ماهه اخير تو لب گرفتن استاد شده بود.بعد بردمش تو وپاي آنتن نشستيم وزدم رو شبكه پي ام سي وگفتم چادر و مانتو وروسريت را بكن ويه كم برام برقص.گفت كه نادر (اسم ساختگي) من بايد زود برم از همين حالا گفته باشم گفتم باشه عزيزم ولي خيلي وقت داريم تا شب.گفت پس بايد با هم برقصيم .گفتم من رقص بلد نيستم وفقط ميخواهم كه تو برقصي.يك ربعي شد كه رقصيد ومن حسابي شق كردم و اومد روي مبله راحتي كه نشسته بودم وخودشا پرت كرد تو بغلم ودوباره لب خوردنامون شروع شد.بهش گفتم سميه جون بزنم رو كاناله سكسي، كه بلند شد وگفت نه ميترسم هوسي بشي وكار دستم بدي.گفتم ببين سميه ما قبلاً صحبتامون را كرديم ونه نيار ديگه.بالاخره راضي شد ومن هم زدم رو كاناله اسپايس پلاتينوم وهمون موقع هم داشت صحنه اي را نشون ميداد كه مرده داشت كسه زنه را ميخورد.سميه خيلي خجالت ميكشيد من هم بلند شدم وسريع همه لباساما به غير از شرتم درآوردم.بهش گفتم خجالت را بزار كنار و لباسات را در بيار. با زوز وزحمت زياد لباساشا به غير از شورتش در آوردم.اولين بار بود كه سينه هاش را ميديدم از شدت شهوت چشام سياهي ميرفت حمله كردم و شروع به خوردنه ممه هاي ناز سميه جون كردم فكر كنم ده دقيقه اي شد كه سينه هاشا خوردم صداي سميه هم در اومده بود ودستش را توي موهام ميپيچوند حس ميكردم كه يه لولۀ كلفت توي سينه هاش هست و يه كم سفت مانند بود فكر كنم شق شده بود. كيرم شق شده بود ولي اصلاً حسي نداشت ليدوكائين كارش را خوب انجام داده بود.از روش بلند شدم شرتش را از پاش كشيدم بيرون وخودم هم شرتم را در آوردم.از خجالت لاي پاهاشا بست ومن آروم نشستم روش و كيرم را روي ممه هاش ميماليدم و كيرم را نزديك صورتش بردم وروي لباش ميزدم. از اين كارم اصلاً خوشش نميومد ومدام سرش را اينطرف اونطرف ميكرد.گفت نادر از فكر ساك زدن بيا بيرون كه خوشم نمياد اگه هم اصرار كني بلند ميشم بهش گفتم باشه عزيزم. اومدم عقب ولاي پاش را باز كردم تا كسش را ببينم عجب كسي داشت آكبند آكبند،كسش خيلي پفي بود ويه خط كوچيك هم از وسطش ميگذشت وموهاش را هم كه كم پشت بود با تيغ زده بود.افتادم به جونه كسش ومدام ميبوسيدم آخه خودم هم از كس ليسي بدم ميومد.لاي كسش را به دقت باز ميكردم وميبوسيدم با اين كه سميه خيلي حال ميكرد ولي از كسش هنوز آب نميومد. برشگردونم ولاي كونش را باز كردم تا نماي زيباي كون وكسش را از پشت ببينم عجب صحنه اي بود،يه ذره موهم لاي پاهاش وسوراخش نبود،خوابيد روش وكيرم را لاي پاش گذاشتم تا به كسش بخوره وكيرم را لاي پاش شروع به تكون دادن كردم و سرش را برگردوندم وازش لب گرفتم كيرم ديگه كاملاً شق شده بود ولي چيزي را حس نمي كرد،نشستم رو پاش وبه سره كيرم تف ماليدم وبهش گفتم لاي كونت را با دستت باز كن اون هم باز كرد يه كم تف به سوراخش ماليدم و سر كيرم را فشار دادم تو كه يهو سميه جيغ زد و پريد جلو گفت چقدر درد داره،افتاد به التماسم كه توش نكنم ولي دوباره راضيش كردم،رفتم از توي اطاق خوابم يه پتو و دو تا بالشت آوردم وپتو را زيره پامون پهن كردم ودوتا بالشت را زيره كسش گذاشتم و خوابوندمش و اين دفعه روش نخوابيدم وروي پاهاش نشستم چون بالشت زيرش گذاشته بودم كونش قشنگ جلوم بود ولاي كونش را باز كردم و دوباره تف ماليدم و آروم آروم كيرم را كردم تو سوراخش دوباره ميخواست جلو بپره كه سفت نگهش داشتم و موهاش را تو دستم گرفتم و كشيدم كه جلو نره كيرم تا نصفه تو كونش بود وخودش را سفت گرفته بود طوري كه اصلاً سوراخش را نميديدم بيچاره همون اول دو سه تا جيغ كشيد وبعد جيغاش به گريه تبديل شد وميگفت نادر تورا به خدا فشار نده با دست محكم زدم رو كونش يه كم شل كرد و يه مقدار ديگه هل دادم كه سميه بد جور زد زيره گريه و گفت مامان جونم... ميسوزه... دلم براش سوخت بيچاره دفعه اولش بود كون ميداد ونميدونست كه اين قدر درد داره.كيرم را همين طوري توش نگه داشته بودم كه سميه سرش را بر گردوند وبا صورت پر از اشك گفت نادر ديگه دوستت ندارم. من تا اين را شنيدم سريع از روش بلند شدم و بغلش كردم و گفتم چرا عزيزم گفت برو ديگه نميخوامت خيلي نامردي هر چي ميگم فشار نده بدتر مي كني.چند دقيقه طول كشيد تا راضيش كردم لا پايي بكنمش.دوباره خوابوندمش ونشستم روي پاش و كيرم را لاي پاش فرو كردم و همون طور كه روش نشسته بودم كيرم را با دست لاي پاش ميكردم وبه كسش ميماليدم.آب ما هم كه خياله اومدن نداشت و نيم ساعتي شد كه ميكردمش ديگه خودمم خسته شده بودم و اون هم ميگفت از بس كه دل ورودم تكون خورده دارم بالا ميارم پس كي مي خواد آبت بياد ديرم شده ميخوام برم گفتم ببين سميه جون تا كيرم را تو سوراخت نكنم ابم نمياد.اون هم گفت نه بيخياله سوراخم بشو گفتم چرا گفت آخه كيرت كلفته و سوراخه من اندازۀ يه بند انگشت هم نيست.يه فكري به سرم زد رفتم از داخل يخچال يه خيار كوچيك آوردم و گفتم اين كو چيكه ودردت نمياد بزار بكنم توش تا آمادگي داشته باشي با هزار مكافات راضي شد حدوداً ده دقيقه با خيار به كونش حال دادم وبا اون دستم چوچولش را ميماليدم.صداش تو اتاق حال پيچيده بود كه يه كم تكون خورد و ارضاع شد. كسش از قبل خيس شده بود ولي آبش بيرون نريخت.گفتم حالا نوبته منه،يه كم تف ماليدم به كيرم.آب دهنم كم شده بود و ديگه تف نداشت دستم را بردم جلوي صورتش وگفتم سميه جون يه كم تف بده،اون هم با اكراه دستم را پر از تف كرد و همۀ تفهاشا در سوراخش ماليدم وسر كيرم را با سوراخش تنظيم كردم و يهو داخل كردم و موهاش را گرفتم تا جلو نره. اون هم يه جيغه بلند كشيد و محكم زد زيره گريه،با اينكه سوراخش را آماده كرده بودم ولي بازم خيلي براش درد داشت.آخه خياره كوچيك كجا وكيره كلفته من كجا.كيرم در حدوده چهار سانت كلفتي و در حدود سيزده چهارده سانت هم طول داره.ديگه گريه هاش برام مهم نبودو فقط به حال كردنه خودم فكر ميكردم كيرم تا دسته تو كونش بود وتند تند عقب جلو ميشد از بس كه گريه كرده بود همه آرايشش پاك شده بود.در حدوده يك ربعي شد شايدم بيشتر كه توي كونش تلمبه ميزدم.اين آخريا ديگه عادت كرده بود وديگه فقط ناله ميكرد.تا بالاخره اين آبه ما اومد وتو كون سميه جون خالي شد.چند دقيقه همون طوري روش خوابيدم و ازش لب گرفتم و يه كم دلداريش دادم.وقتي از روش بلند شدم كيرم خوابيده بود و گلاب به روتون اني شده بود.سميه تا اين صحنه را ديد از خجالت قرمز شد و من هم اصلاً تو روش نياوردم تا خجالت نكشه.سريع لباساش را پوشيد تا بره.موقع رفتن گفت نادر اين آخريا يه جورايي به كيرت عادت كردم و زياد درد نداشت. من هم گفتم ديدي عزيزم گفتم اولش سخته ولي بعد عادت ميكني و اون هم سرش را به علامت تاييد تكون داد.من هم بوسيدمش ورفت.خانواده كه شمال بودند ديگه نتونست مامانش را بپيچونه وبياد ولي تلفني كه با هم حرف زديم ، ديگه ميدونم كه از عقب ميزاره بكنمش
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم
ارسالها: 178
#115
Posted: 9 Apr 2011 05:00
اولین رابطه جنسی
.یادتونه که خاطره اولین بار که آبم اومد براتون نوشتم.....خیلی از دوستان از واقعی بودن یا تخیلی بودن مطلب سئوال میکنن....اول اینکه اون مطلب کاملا واقعی بود در ثانی نمیدونم چرا برای بعضی از دوستان این مسئله اینقدر مهمه ؟! که از اصل موضوع خارج میشن....به هر حال از لطف همه تشکر میکنم و امیدوارم بتونم خاطره و مطالب باب میلتون روبنویسم........این موضوع برمیگرده به چند ماه بعد از اینکه من بالغ شدم و فهمیدم که این موضوع خیلی طبیعیه....راستش چندین بار دیگه دلم میخواست با ننه ربابه برم حمام ولی هیچ وقت نشد ومن همیشه به یاد اون روز تو حمام و رختخواب وهر جائی گیر میاوردم خودمو ارضاء میکردم تا اینکه چند ماهی گذشت و تعطیلات عید رسد....معمولا ما هر سال یه سفری میرفتیم اما اونسال خبر دار شدیم یکی از دوستای خانوادگیمون که چند بار توی تهران رفنه بودیم خونشون تصمیم دارن عید با خانومشون بیان شیراز و طبیعی بود که میان خونه ما....یک روز قبل از عید رفتیم فرودگاه واز آقای (م) وخانومشون به گرمی استقبال کردیم...آقای م وضعیت مالی خوبی داشتن و فقط یه بچه داشتن که همون سال فرستادبودنش آمریکا درس بخونه....شب سال تحویل فرا رسید تمام مراسم سنتی هم به خیر خوشی تمام شد ما هم که از همه کوچیکتر بودیم از همه بزرگترا عیدی گرفتیم اما دل نشین ترین عیدی مربوط به مینا خانوم بود که یه اسکناس صد تومنی بمن داد و منو گرفت تو بغلش وکلی ناز و نوازشم کرد...راستش جلو بقیه خجالت میکشیدم تا اینکه مینا خانوم روی گونه های من یه بوس آبداری کرد ولم کرد......دو سه روزی گذشت تا اینکه قرار شد برای دیدن خالم بریم خونشون ...از اونجا که همه میدونستن منو پسر خالم قهر هستیم تا من گفتم نمیام مینا خانوم هم سر دردشو بهانه کرد وگفت منم نمیام ....بعداز یه عالمه بحث و گفتگو موافقت شد که من ومینا خانوم بمونیم که هم من درسامو بخونم هم مینا خانوم بخوابه واستراحت کنه...وقتی همه رفتن قرار شد من چندتا نون تازه بگیرم ونهار از غذای مونده دیشب بخوریم ...منم بلا فاصله وظیفمو انجام دادم ورفتم چندتا نون تازه گرفتم وبرگشتم...همین که وارد خونه شدم یه مرتبه خشکم زد مینا خانوم با یه دامن چین دار گشاد ویه تاپ آسین کوتاه نشسته بود روی مبل ....راستش یه کمی خجالت کشیدم وسرمو انداختم پائین رفتم تو آشپزخونه چند دقیقه ای معطل کردم وبرگشتم دیدم مینا خانوم یه دستمالم به نشونه سر درد دور سرش بسته وداره تلوزیون نگاه میکنه تا منو دید گفت آدم وقتی همه هستن
باید حجاب داشته باشه احساس راحتی نمیکنه منم چیزی نگفتم وبه نشونه تایید سرمو تکون دادم بطرف اتاقم رفتم تا لباس خونه بپوشم که مینا خانوم صدام کرد و گفت از توی اتاق ما توکیفم یه قرص سفید هست برام میاری؟ منم رفتم لباسمو عوض کردم وبه نشونه ادب کل کیفشو براش بردم...مینا خانوم از این کار من خیلی خوشش اومد و منو بطرف خودش کشوند یه بوس آبدار گذاشت روی صورتم...منم به بهانه اینکه بذارید براتون آب بیارم از تو بغلش کشیدم بیرون و رفتم از آشپز خونه یه لیوان آب آوردم....مینا خانوم قرصشو خورد و دستشو گذاشت روی پیشونیش ....چند دقیقه ای با سکوت گذشت و گفت این سر درد لعنتی من با قرص خوب نمیشه میتونی بیای یه کمی ماسازش بدی؟....گفتم من بلد نیستم ...گفت فقط دوتا دستاتو بذار روش محکم فشارش بده...منم از خدا خواسته بطرفش رفتم و شروع کردم به کف دستامو رو پیشونیش کشیدن...که یه مرتبه از جاش بلند شد و نشست روی زمین طوریکه من که ایستاده بودم پشت سرش قرار گرفتم ا از پشت پیشونیشو ماساز میدادم برای اینکه بتونم محکمتر دستامو بکشم پشت سرشو گذاشت روی کیر من وگفت هرچی زور داری محکمتربکش ...سفتی سرش ولیزی موهاشم روی کیرم حس میکردم وداشتم تحریک میشدم مینا خانومم مثل اینکه شیطنطش گل کرده باشه با سرش کیرمو که حسابی بلند شده بود به این طرف واونطرف میکشید ...راستش یکمی به نفس نفس افتاده بودم ودستا م شل شده بودکه یه مرتبه مینا خانوم گفت بیا یه کمی هم پشتم رو بمال...منو نشوند لبه مبل و سرشو گذاشت وسط پاهام...منم شروع کردم به ماساز دادن پشت گردنش همینطور که داشتم پشت گردنشو می مالیدم گرمای نفسهاشو روی کیرم احساس کردم..اونم نامردی نکرد و بادماغش کیر منو از این طرف به اون طرف میبرد ....چند دقیقه ای گذشت که یه مرتبه سرشو بلند کرد از پا ئین صورت قرمز شدش یه نگاهی بمن کرد و گفت این آقا کوچولو چرا اینجوری شده ؟ من که از خجالت داشتن میمردم سرمو تکون دادم و گفتم نمیدونم..... با صدای لرزونش گفت میخوای بوخورمش ؟....راستش من اون موقع منظورشو نفهمیدم با علامت سر گفتم نه وفقط متوجه شدم که دستشو گذاشت روش ومحکم گرفتش...بعدشم سرشو گذاشت رو دستش ومنم شروع کردم به پشت گردنشو مالوندن ...دیگه اصلا حسی توی دستام نبود فقط به فشاره دستش توجهم جلب شده بود که مرتب شل وصفت میشد....چند دقیقه ای این حالت ادامه داشت تا اینکه یه مرتبه سرشو از روی کیرم بلند کرد و گفت میخوای؟ من که درست منظورشو نفهمیده بودم سرمو به علامت نمیدونم تکون دادم......مینا خانوم از جاش بلند شد ومنو روی کاناپه دراز کرد اوم روی من دراز کشید و دامنشو کشید بالا من همینطور داشتم پشت گردنشو میمالیدم ونفس نفس میزدم...مینا خانوم شورتشو در آورد و خوابید روی من دیگه صدای نفسهای اون بیشتر از من شده بود... چند ثانیه ای نگذشت که یه مرتبه شورت وزیر شلواری منو هم کشید پائین ....کیر منو گرفت تو دستاشو شروع کرد به بازی کردن با اون باور کنید حرارت دستاش داشت کیر منو میسوزوند...دوتا پاشو باز کرد واینطرف واونطرف من گذاشت ...چند باری سر کیرمو به لای کسش مالید که احساس کردم وسط پاهاش خیسه راستش من نمیدونستم باید چه کار کنم... که یهمرتبه دیدم کیر منو ول کرد وباسنشو میبرد بالا وپائین و نفس نفسهای تندی میزد چشماشو بسته بود ولباشو گاز میگرفت...این حالت چند دقیقه ای طول کشید و هراز چند باری مینا خانوم توقف میکرد ...من کلافه شده بودم نمدونستن باید چه کار کنم که دیدم خودش بلوزشو سوتینشو یکجا از تنش در آورد من که اولین بار بود سینه یه خانومی میدیدم بی اختیار زل زده بودم ونگاه میکردم ...مینا خانوم دستامو گرفت و گذاشت روی سینه هاش گفت دوس داری باهاشون بازی کنی ؟ منم اخدا خواسته گفتم آره و شروع کردم به مالوندن سینه ها ...واقعا نرمی خاصی داشت همینطور که داشتم سینه هارو میمالیدم یه مرتبه با صدای بلند گفت محکمتر منم با تمام زوری که داشتم فشارشون دادم که یه مرتبه حرکات مینا خانوم تند شد وبعدش یه جیغ بلندی کشید و افتاد روی من.....همینطور که بیحال افتاده بود روی من احساس کردم میتونم منم کیرمو تو کسش تکون بدم...یه کمی خودمو تکون دادم که یه مرتبه دیدم از جاش پرید وگفت نه صبر کن الان نمیتونم... دو دقیقه ای که گذشت آروم کیر منو از تو کسش در آورد من از اینکه خودم ارضاء نشدم خیلی کلافه بودم ....که یه مرتبه از روم بلند شد ومنو به پهلو روی مبل خوابوند وخودشم پشتشو بمن کردیه کم از آب دهنشو مالوند لای پاهاش وکیر منو گذاشت لای پاش وگفت یواش برو تو...منم که داشتم دیونه میشدم شروع کردم به فشار دادن یه آخ بلندی گفت و کیرمو ول کرد نمیدونید جه احساس خوبی داشتم دلم میخواست حال حالا ها تموم نشه بعد از یه مدت کوتاهی دیدم مینا خانوم از اون بیحالی در اومد و شروع کرد به گاز گرفتن لباش...همینطور که کیرمو عقب جلو میکردم دستامو گرفت وگذاشت رو کسش ودست خودشم گذاشت رو دستای من وشروع کرد به مالوندن چوچوله هاش دیدم دوباره نفسهاش داره تند میشه منم بی حیائی کردم با دست دیگم سینشو گرفتم وشروع کردم به مالوندن...حالا دیگه خودشم باسنشو عقب جلو میکرد که یهمرتبه داد زد محکم محکم منم با تمام زوری که داشتم کیرمو عقب جلو میکردم ...یک دقیقه ای این حالت طول کشید که دیدم مینا خانوم رگای گردنشو کشید وصورتش قرمز شد وداد زد محکمتر ..منم تا اونجائی که میشد سینه هاشوفشار میدادم خودشم دستامو که گذاشته بود روی چوچوله هاش با شدت فشار وتکون میداد که یه مرتبه دیدم تمام بدنش داره میلرزه ...توهمین حالت بود که منم یه مرتبه یه صدائی دادم و کیرمو تا اونجائی که میشد به جلوبردم تاآبم ریخت....هر دومون اینقد بیحال شده بودیم که چند دقیقه ای بی حرکت روی مبل افتاده بودیم ...من از شدت بی حالی داشت خوابم میبرد که ذیدم مینا خانوم مثل اونائی که درد دارن یواش باسنشو کشید جلو تا کیر من در بیاد ..دستشو دراز کرد و از توی کیفش یه بسته دستمال کاغذی جیبی در آ ورد چند تاشو گذاشت لای پاشو رفت دسشوئی بعداز دسشوئی آمد ودست منو گرفت برد تو دستشوئی و شروع کرد به شستن کیرم...بعد از اون رفتیم آشپزخونه وغذائی که تویخچال بود گرم کردیم خوردیم سر میز نهار نه من ونه مینا خانوم نای حرف زدن نداشتیم فقط هر از گاهی مینا خانوم یه نگاه بمن میکرد ولبخنی میزد اون روز بعداز نهار هردومون مثل اونائی که از کوه کندن برگشته باشن روی مبل ولو شدیم وتلوزیون نگاه میکردیم که خوابمون برد......
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 178
#116
Posted: 9 Apr 2011 05:03
دخترخاله کون گنده.
سلام من ابی 22 سالمه یادمه 17سالم بود اون موقع خیلی تو کف بودم وهمش چشام رو کون زنهای مردم وفامیل بودیه دختر خاله دارم که 25سالشه ومجرد باسینهای بی نهایت گنده وکونی که تک بود. اون که خونشون تو شهرشتان بود واسه ای یه چندروزی اومد خونه ما من که تو کونم عروسی بودرفتم حسابی تو حموم تمیزکاری به خودم گفتم باید حتمان تو این چندروزحسابی این کون گنده وسینهای زیبارو بهشون حال بدی بالاخره شب اول فرارسید باتوجه که دختر خاله صبح رسیده بود وتابعداظهر خواب بود شب به من گفت من خوابم نمیادمیشه بیام باکامپیترتو بازی کن من هم از خداگفته گفتم چرانشه بعدگفت لباس عوض کنم میام منم رفتم تواتاق رو تخت دراز کشیدم وتواین فکر بودم که امشب چطوی این کون گنده رو بکنم که دیدم دراتاق بازشدو دخترخاله اومد داخل.
تادیدمش کیرم بلند شد. یه رکابی پوشیده بود که اون سینهای گنده وخوش فرمش داشتند میترکیدند بایه شلواراستریج چسبون که یه کمر باریک بایه کون گنده رونمایان میکردرفت نشست وکامپیترروشن کردونشست من که داشتم دیوونه میشدم وهمش یه کون گنده رودر حال کردن تجسم میکردم گفت ابی میشه عکسهات ببینم من هم گفتم وقتی داشت عکسهارونگاه میکرد رسید به عکسهای سکسی که دیدم خودش رویه تکونی داد ویه اه کوچیکی کشید من هم که حشرم زده بود بالا سیع مثل یه سگ خودم رسوندم بهش واز پشت محکم سینهاش روگرفتم که یکم جاخورد یه لبخندی بهم زد من هم سیع بلندش کردم وخوابندمش روتخت وشروع کردم به لب گرفتن وسینه هاش رومالوندن که اون هم انصاف ن خوب همراهی میکرد دریه چشم بهم زدن لختش کردم وقتی رکابیش رو دراوردم دوتا سینه گونده وخوش فرم زد بیرون که درجا باعث شد ابم بیاد وبریزه رو رونش بی توجه دوباره شروع کردم به خوردن سینهاش وگردن وگوشش و کم کم اومدم پایین رسیدم به کسش وای وای داشتم دیوونه میشدم یه کس پفکی بدون مو که خیس خیس شده بود اگه بگم کسش هم لیس زدم دروغ گفتم برش گردندم که او گفت نه ابی جون خودت بیخیال کونم شو درد داره لاپای بکن بیا اول برات ساک هم بزنم تودلم گفتم کور خوندی مگه میشه از خیر همچین کون گنده وخوش فرمی گذشت وبلند باقربون صدقه کیرم وشروع کرد به ساک زدن بیشرف مثل ای جنده های امریکای داشت کیرم رومیخورد ازکیرم بگم زیاد گنده نبود ولی بی نهایت کلفت دیگه داشتم به اوج لذت میرسیدم که من رو گرفت توبغلش وشروع کرد به لب گرفتن بعد گفت بیا عزیزم کیرتو بزار لای سنهام وعقب جلو کن بادستش سینهاش چسبوند بهم من هم یه تف انداختم روکیرم وشروع کردم وای که چه حای میداد امتحان کنید خیلی حال میده بعداز2دقیقه لاسینه ای کردن گفت که بسه بیا کیرتو بزار لاپام تا ابت بیاد گفتم که باشه ولی روشکم بخواب گفت که نه گفتم که نمیخوام توکونت کون میخوام کیرم بزارم روخط کونت عقب جلو کنم تا ابم بیاد بایه بدبختی قبول کرد وقتی خوابی رو شکم وکونش دادطرفم ازحشرسرم سوت کشید تصورکنید یه کون گنده سفید خوش فرم ونرم بع یه تف کوچیک زدم سرکیرم ولمبرهای کونش روبازکردم وکیرم نهادم وشروع کردن به عقب جلو زیاد حال نمی داد زد به سرم که به کونم توش اون که همش ناله میکردگفتم عریزم کونت رو بادستهات باز میکنی تاسوراخ کونت رو برات لیس بزنم اونم سیع این کاررو کرد من هم دوسه تا تف خرکی زدم به کیرم ونهادم دم سوراخش تا اومد به خودش بجنبه تمام هیکلم رو انداختم روش که کیرم تا بیخ رفت توکونش اومد جیق بزنه جلوی دهنش رو گرفتم خیلی تقلا میکرد بعد از 2دقیقه که ثابت روش خوابیدم دستم رو ازجلوی دهنش برداشتم واروم شروع کردم به تلنبه زدن اون که انگار داره خیلی بهش حال میده میگفت همشس مال خودت جرم بده تابیخ بکن توکونم جون جون بااین حرفهاش من هم حشری تر شدم وستم رو رسوندم به سینهاش و همزما شروع کردم تلمنبه زدن به سرعت که بعدازجنددقیقه ابم اومد که باتمام فشارریختم توکونش که گفت سدختم سوختم چقدر داغه بع چندتا لب ازش گرفتم بعد لباسهامون رو پوشیدم وخوابیدیم امیدوارم خوشتون اومده باشه بای
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 178
#117
Posted: 10 Apr 2011 05:38
پسرخاله هات.
سلام ماجراي من و پسر خاله از 5سال پيش شروع ميشه .موقعي که اومد خونه مون و شب شوهرم کيشيک کار خونه بود . بايد بگم که پسر خاله م بچه شماله .دو سه روزي بود که خونه ما بود و از اونجا که شوهرم تو فاميل کاملا بهش اعتماد داشت وداره خيلي با ما راحت بود تا اون شب که من تنها با پسرم داشتم از خونه مامانم مي رفتم خونه که به مامانم گفت خاله نزار تنها بره بگو وايسته منم با هاش مي رم شبه اخه. بدش ما باهم رفتيم خونه پسرم رو که خوابوندم بهش گفتم اگه مي ترسي بيام پيشت بخوابم .اخه اون شب بدجور تو کف يه کير بودم اونم گفت باشه فقط داوود شوهرمو مي گفت نياد يه وقت فکر بد کنه !!!! گفتم نه بابا اون تا فردا 9 صبح کارخونهست .گفت خواب چه بهتر من که دوست داشتم با دختر خالهم بخوابم توي دلم بهش گفتم پرو خجالت نمي کشه تو کف منه!!!!! ولي از اين حرفش خوشم اومد.وقتي که من دراز کشيدم اومد بغلم دستش رو کرد توي موهام بعدش از يه بوسه به لپم زد من که منتظر بودم با يه حرکت رفتم روش و شروع کردم به در اوردن لباساش اونم دست اندخت کرست و شورت منو در اورد بعدش چند تا لب ازهم گرفتيم انصافا از داوود بهتر سکس مي کرد وقتي که داشت کوسمو مي خورد اونقدر باحال بود که تا بحال ارگاسم نشده بودم بعداز نيم ساعت از ماساژ و خوردن کسم که گذشت ديدم نبايد جلوش کم بيارم شروع کردم به ساک زدن کيرش بزرگتر از شوهرم بود توي دهن که گذاشت وقتي تا ته فرو کرد احساس کردم دارم خفه ميشم بعد از 20 دقيقه ساک زدن بالاخره ابش اومد چه اب داغي بود بعد شروع کردش کاندومشو در اوردن بهش گفتم تو کاندوم از کجا اوردي ؟؟ گفتش ادم بياد پيش دخترخالشو موقع سکس کاندوم نداشته باشه .جوابمو درستو حسابي نداد!!!!!!!! بعدش کيرشو فرو کرد تو کسم .از جلو از عقب سرپا هر جور که فکر بکني انگار که سکس من بود واسه خودش بعدش که نزديک بود ابش بياد کاندومشو در اورد و بهم گفت برگرد من که برگشتم ديدم خوابيد روم بعدش سوراخ کونمو پيدا کرد رو 5 دقيقه داشت تلمبه مي زد اونقدر درد داشتم من تا حالا حتي به داوودم کون نداده بودم بعدش ابشو ريخت تو ي کونم گفت بزار اينجا بمونه تا وقتي رفتي حموم يادت باشه که کون گشاده تو مديون مني .
حالا از ماجراي اولين سکس ما 5 سال مي گذره من از شوهرم جدا شدم و با پسرم تنها زندگي مي کنم هر وقتم که هوس مي کنم به پسر خالم مي گم که بياد خونه خاليه .بهش گفتم اگه بخواد زن بگيره بايد اجازه بده من لز زنش باشم تا بازم بتونم با حاش سکس کنم
تمام لحظه هاتون سرشار از لذت سکس باشه
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 178
#118
Posted: 10 Apr 2011 05:45
سکس کودکی با دختر خاله
.سلام دلم میخواد برگردم به دوران بچگیم یادم میاد همه رو انگولک میکردم از دختر دایی بگییر تا دختر عمو پسر عمو پسر دایی قوم وخویش آشنا ومخصوصا دختر خاله هام هفت هشت ساله بودم که با بچه ها مامان بازی میکردیم با همین بهونه ها انگولکشون میدادم آمپول میذدیم آمپول میزدن خلاصه اون قدر تو عالم بچگی بودم که اصلا نمیدونستیم کسوکون چی هنست فقط میدونستم ما بول داریم دختر ها ندارن راستی به کیر میگفتیم بول یادم میاد یک روز با دختر خالم با پسر خاله وداداشم داشتیم مامان بازی میکردیم من با دختر خالم که دو سال از خودم بزرگتر بود زن وشوهر بودیم اون ها هم با هم برای اولین بار دستم رو کردم لای پای دختر خالم دیدم چیزی نیست حسابی باهاش ور رفتم دیدم یه چیزی داره مثل گوشت اضافه گفتم این چیه گفت دودولم هست گفتم یعنی شما دودولتون با ما فرق میکنه گفت آره اینو هم بگم که زیر پتو بودیم و من چیزی رو نمیدیدم بعد هم اون مال من رو دستمالی کرد کیف میکردم خودم رو میمالوندم بهش اونقدر کیرم کوچیک بود که لا پاش نمیرفت ما مدتها این شده بود کارمون بابا زیر تخت پشت مبل زیر پتو هرجایی که کسی نبینه میمالوندمش یک روز زیر پتو بودیم بهش گفتم چرا تو کاری نمیکنی گفت من به سن تکلیف رسیدم تو هنوز نرسیدی هر کاری میخوای بکن ما هم نامردی نمیکردیم فقط سراغ کسش که میرفتم دستم رو میگرفقت یک روز به من گفت برام میخوریش گفتم نه تواز اونجا دیش میکنی گفت بشورمش چی گفتم باشه رفت شست اومد برای بار اول بود که طاق باز میدیدمش یک نگاه کردم مو داشت چندشم شد ولی مچبوری سرم رو بردم لای پاش بو کردم بدم اومد طاقت نیاورد سرم رو فشار داد گفتم وی نمیخوام بو گه میده التماس کرد هر کاری کرد قبول نکردم گفت بولتو میخورم ها گفتم مگه الکی هست گفت از خدات باشه همه التماس هم میکنندگفتم برای چی که گفت باید خودت مزشو بچشی خلاصه اومد سراغ منو شرتو پایین کشید که سیخ کرده بودم همین که کرد تو دهنش احساس داغی دهنش رو هنوز حس میکنم داشتم میمردم از خوشی اگه بار اول ساک رو یادتون باشه میفهمین کارش تموم شد که گفت حالا تو گفتم نه که گفت اگه نخوری نامردی من هم باهات قهرم نفسم رو حبس کردم همین که لبم رو گذاشتم رو کسش دیدم داره میلرزه گفتم چی شد گفت کارتو بکن با اکراه میخوردم که دیدم باسنشو داد بالا دو سه بار اینکارو کردو آروم شد گفت بسه مردم گفتمش عجب حالی داد امروز ازاین به بعد اینو اضاف کنیم قبول کردو تامدتها این شده بود کار ما تا این که ده دوازده ساله شدم یک روز که داشت کیرم رو میخورد یک آبی از ما اومدریخت تو دهنش حالش بهم خورد رفت دستشویی گفت شاشیدی تو دهنم گفتم نه به جون خودم نمیدونم چی شد خودش اومدهیچی نگفت ای موضوع تمام شد تا یک دفعه که خواستم بهش دست بزنم شاکی شد و گفت تو دیگه به سن بلوغ رسیدی ما با هم نامحرم هستیم گناه داره هر چی کفتم فاییده نداشت فقط میگفت اگه منرو دوست داری باهام ازدواج کن از اون حرفا بودچون وقتی که من سرباز بودم شوهرش دادنداون دو تا بچه داشت واین تفاوت سنی باعث شد دختر خالم رو از دست بدم نفرین به اون کسی که سربازی رو اختراع کرد و باعث شد تا جوانهای مملکت دو سال از بهترین روزهای عمرشون رو تلف کنن واتوماتیک وار مارو چهار سال عقبتر از دختر خالمون قرار بده تا هم فکر ازدواج هم از سر من پرید هم اون ببخشید اونچنان سکسی نبود اما صد درصد واقعی و برای من ماندگار بود راستی به این خاطر اسم مستعاری نبردم که شیرینی داستان رو برای خودم حفظ کنم اگه خواستید بازم براتون از خاطراتم بگم.
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 178
#119
Posted: 11 Apr 2011 06:48
من و زن عمو زیبا .
سلام من آراز هستم 29 سالمه و ماجرایی که می خوام براتون تعریف بکنم مربوط میشه به 3 ساله پیش من پدرم ایرانیه ولی مادرم ترکیه ای من بعد از 8 سال اومدم ایران چون ما ایران زندگی میکنیم و من در استانبول دانشجو بودم و مقیم اونجا هستم. خلاصه بخاطر برگشتن من یک جشن مفصلی در ویلامون در لواسان مادرم گرفته بود و همه فامیل بابام دعوت بودن اونجا بود که من همه دختر های فامیل رو دید میزدم و مامانم دوست نداشت من از ایران ازدواج کنم ولی بابام می گفت هر دختریو دوست داری بگو واست بگیرم . چون پدرم خیلی آدم پولداری هست اکثر دخترای فامیل می خواستن خودشونو به من قالب کنن.
تا اینکه من زن عمو زیبا رو دیدم اولش نشناختم چون خیلی خوشگل کرده بود خودشو من باهاش دست دادم و روبوسی کردیم و همچنین با عموم . من تا آخر جشن لباس کوتاه و اندام سکسی زیبا جان را تماشا می کردم. خلاصه بعداز 2 هفته که گذشت و من همش تو فکر سکس با زن عمو بودم تا اینکه زن عمو به من زنگ زد و گفت شام بیا خونه ما و شب هم من رفتم . در خونه عمو رو زدم که عموم در رو باز کرد و رفتم تو دیدم زن عمو با یک دامن کوتاه و تاپ قرمز جلوم ظاهر شد........ وای خدای من خیلی خوشگل شده بود( در ضمن زیبا جان 38 سالش بود در ان تاریخ) بعد از شام عموم به من گفت از ترکیه واسش تعریف کنم که منم شروع کردم به تعریف تا اینکه عمو زد به کلش که آخر هفته میره استانبول و منم بهش گفتم هر موقع خواستی بری کلید خونمو بهش بدم و زن عمو جونمم چون پزشک بود نمی تونست بره و کار داشت.آخر هفته شد و عمو با پسر عموم رفتن . همون روز ظهر من تو پارک جمشیدیه بودم که فکری به سرم زد و رفتم جلوی بیمارستانی که زن عمو اونجا کار میکرد منتظرش ماندم تا اومد تا منو دید تعجب کرد و شروع کرد به سوال وجواب منم بهش گفتم چون می دونستم تنهایی اومدم ببرمت خونه ما اونم قبول کرد.
تو راه من حرفایی در مورد زن های ترکیه و اینکه عمو رفته حالی عوض بکنه زدم و دیدم خوشش نیومد و هی در مورد اونا از من سوال می کرد بعد یهویی گفت بریم خونه ما تا من لباس عوض کنم . رفتیم خونه عموینا زن عمو رفت اتاق لباس عوض بکنه که من بعد از 2 دیقه پشته سرش رفتم اتاق خواب دیدم لخت شده و داره دنباله لباس می گرده از پشت آروم به طرفش رفتم تا بغلش کنم که یهو برگشت نمی دونم چی برداره که منو دید و هول شد گفت آراز تو اینجایی چرا بی صدا اومدی تو منم ترسیده بودم گفتم شاید کمک لازم دارین . من که داشتم زن عمو رو با سوتین صورتی و شورت سفید می دیدم از خود بیخود می شدم که اروم رفتم پیشش و دستهاشو گرفتم و به چشمایه هم خیره شدیم که من به زبان ترکی بهش گفتم ( sani seviyorum) معنیش یعنی دوست دارم بعدش شروع کردم به لب گرفتن اونم دیدم خوشش اومد وشروع کرد به لب خوردن بعدش بغلش کردم و گذاشتم رو تخت و آروم از زیر گوشش شروع کردم به خوردن و اونم با صدای اروم آه آه میکرد رفتم سراغ سینه هاش و بعد کوسش وای نمیدونین خوردن کوس زیبا جان اونم اصلاح شده و سفید و تپل چه حالی میداد داشت حال میکرد و کم کم ابش میومد . بلند شدم لباسامو در اوردم و 69 خوابیدم و اونم کیرمو ساک میزد ومنم کوسو کونشو می خوردم بعد که خوب حشرش زده بود بالا بلند شدم و کیرمو گذاشتم رو کوسش آروم فشار دادم وشروع کردم به تلمبه زدن جوری محکم میکردمش که جیغش در اومد کیرمو از کوسش در اوردم و گفتم برگرده واییییییییییییییییی یک کون سفید خوشگل با یه سوراخ قرمز خانم دکتر زیبا جلوم ظاهر شد کیرمو گذاشتم سوراخ کونش اروم اروم فشار دادم همش می گفت آراز جان بکن منو تو خیلی خوب میکنی منم شروع کردم به تلبه زدن بعد از چند بار تلمبه زدن داشت آبم میاومد که سریع از کون زن عمو در اوردم و اونم فهمید برگشت و کیرمو گرفت به طرف صورتش منم با فشار خالی شدم رو صورتش اونم می گفت جوووووووونم همشو بریز بعدش با انگشتاش آبمو می خورد. بلند شدیم و حمومی که تو اتاق خوابشون بود رفتیم ودوش گرفتیم . بعد از این ماجرا من زود زود میام ایران و با هم هماهنگ می شیم زیبا جان را می برم ویلا و دوتایی سکس می کنیم.
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 107
#120
Posted: 13 Apr 2011 21:37
زن عمو
سلام من امیر هستم 28 سالمه ،یه عمو دارم كه 4 سال از خودم بزرگتره وازدواج هم كرده من عاشق زنش بودم صورت خیلی خوشكل، سینه توپ، كونو كه دیگه حرفشو نزن از هر نظر عالیه من همیشه تو نخش بودم كلاَ آدم بی خیالیه برای لباس پوشیدن خیلی راحت جلو من میگشت به همین خاطر منم عاشق هیكل ناز و مامانش شده بودم دوست داشتم اون ممه های خوش فرمشو بخورم اون كون گندشو ورز بدم كه حسابی حشریش كنم بعد بكنمش جوری كه شوهرش نكرده بودش. یه روز كه دیگه خیلی از این موضوع كلافه شده بودم زدم به سیم آخر و نقشه ای كشیدم تا اونو بكنم رفتم یه چند تا كلیپ جور كردم البته با كیفیت ریختم رو سی دی و یه سی دی دیگه هم كه فیلم هلیوودی سانسور نشده بود جدا برداشتم ،اون همیشه ازم فیلمهای ارجینال هالیوودی می گرفت و من هم اطمینان داشتم كه نشون عمو نمیده چون اون خشش نمی اومد. خلاصه رفتم خونشون فیلمارو جابجایی بهش دادم بعد از یه مقدار نشستن پیش زن عمو، با ترس و لرز از عاقبت كارم ازش خداحافظی كرد م واز خونشون زدم بیرون تو اون روز اصلاَ فكر و خیال ولم نمی كرد همش میگفتم اگه ناراحت بشه آبروم میره خدا كنم اگه ناراحت بشه به كسی نگه شبم اصلاَ خوابم نبرد تا فردا صبحش كه گذرم افتاد خونشون یعنی مخصوصاَ افتاد می خواستم نتیجه كارمو ببینم چی شده رفتم زنگ خونشونو زدم خودش اف اف برداشت فهمیدم تنهاست توی صداش كه تغییری حس نمیكردم به خودم گفتم یا سی دی كه بهش دادمو نگاه نكرده یا نگاه كرده و خوشش اومده چون سكوت نشانه رضایته در را باز كرد منم بعد از سلام و احوال پرسی رفتم تو، درست حدث زده بودم تنهابود یه مقدار با هم حرف زدیم بعدش یهو بهم گفت :برا چی اومدی خونمون كارم داشتی امیر جون، منم كه هیچ بهونه ای نداشتم یهو الكی از خودم گفتم:آره اومدم سی دی مو پس بگیرم دیروز اشتباهی سی دی بهتون دادم. گفت: اهان اون سی دی دیروزیه ،منم گفتم :آره نگاش كه نكردی؟ گفت : چرا نگاش كردم ، بعد یهو قیافش عوض شد گفت ببین امیر جون تو مثل برادرمی این فیلما برای شما خوب نیست چون تو مجردی نباید نگاه كنی منم گفتم: آخه حوصلم سر میره چیكار كنم واقعیش كه گیرم نمیاد مجبورم فیلمشو نگاه كنم و یه كم حال كنم.اونم گفت:هرچی ،این فیلمو كه به من دادی بهت نمیدم به كسی هم نمیگم ولی اگه دفعه دیگه ازت چیزی دیدم بخاطر خودت میرم به خانوادت میگم منم كه دیگه دیدم همه چی داره خراب میشه بهش گفتم (فرض كنمیم اسمش ندا است) ندا جون من خیلی فشار رومه كسی رو هم ندارم كه بخوام باهاش حال كنم من این فیلمو مخصوصاَ بهت دادم گفتم شاید تو بهم یه حالی بدی، هنوز حرفم تموم نشده بود كه بلند شد یه سیلی محكم زد تو گوشم منم دنیا تو چشم سیاه شد ،گفت: ببین من فكر میكردم تو پسر خوبی باشی اگه میدونستم اینقدر پست و كثیفی اصلاَ تو خونمم راهت نمیدادم از خونم گمشو بیرون تا تكلیفتو بعد كه عموت اومد روشن كنم منم كه داشتم دیگه سكته سومیه رو هم میزدم كه یهو یه صدای آروم صدام زد امیر ، امیر جون پاشو مامان برو چندتا نون بخر بابات میخواد بره سر كار نون برای صبحونه نداریم منم كه عشق میكردم خواب دیدم سریع مثل برق رفتم نانوایی سر كوچه نون گرفتمو اومدم خونه دیگه هم دور زن عموم نگشتم . پایان
من و لیلی در طبیعت
سلام اسم من ارشه داستانی که براتون مینویسم مربوط میشه به تابستون پارسال من 27 سالمه قدم 178 و وزنم 80 و با دختر عموم 1سالی میشه که ازدواج کردم پسر عموم که اسمش امینه 1 سال زود تر از من ازدواج کرده و اسم خانومش لیلی است از همون اولی که من این لیلی خوشگله رو دیدم بدجور ازش خوشم اومده بود البته به نظر میومد که اونم همین احساسو نسبت به من داره اخه زیاد با من صمیمی شده بود و جلوی من خیلی راحت میپوشید ولی من چون تازه نامزد کرده بودم و از طرفی لیلی زن پسر عموم بود سعی میکردم زیاد بهش فکر نکنم در مورده لیلی هم بگم که قدش حدود 165 و وزنش 60 سینه های رو فرم و اندامی کاملا سکسی داره خلاصه 1 مدت گذشت 1 روز که سر کار بودم لیلی جونم اس داد یادم نیست دقیقا چی بود ولی یادمه 1 اس عاشقونه بود منم 1 اس براش فرستادم باز اون فرستاد و خلاصه اون روز شاید 15تا اس برام فرستاد که من احساس کردم که اونم بدش نمیاد اینجوری بود که رفتم تو نخش روز بعدشو مرخصی گرفتم یه خورده کار داشتم میبایست برم نظام مهندسی که به محل کار لیلی هم نزدیک بود و همینطور تعمیرگاه شوهرش کارم تموم شد زنگ زدم بهش و گفتم میرم پیش امین اونم گفت منم میام اونجا بعد میرم خونه بابا(منظورش عموم بود)خونه من نزدیک عمومه که گفتم بیا اگه شد با هم میریم خلاصه ما رفتیم پیشه امینو بعد از نیم ساعت لیلی جونم امد من که خواستم برم امین گفت اگه خونه میری لیلی رو هم ببر که من هم قبول کردم و این اولین باری شد که منو لیلی تنها شدیم انداختم تو یه مسیر خلوت و سر صحبتو باز کردم ولی اونروز فقط تونستم یه لب ازش بگیرم چند روز بعد با لیلی جونم هماهنگ کردیم و با هم قرار گذاشتیم من همیشه تا ساعت 6 سر کارم اونروز ساعت 1 مرخصی گرفتم و رفتم دنبال لیلی و با هم رفتیو بیرون 1 جای دنج دور از دسترس زیر سایه درخت پیدا کردیمو نشستیم من همیشه 1 زیرانداز تو ماشینم هست خلاصه چند دقیقه ای همینطور الکی کس شعر گفتیمو کم کم شروع به بوسیدن لیلی جون کردم از دستش شرو کردم که تئ دستم بود بعد یه بوس کوچولو از لپش کردم و همینطور به لباش نزدیک شدم اول که لبشو بوسیدم یه بوس کوچولو بود بعد همینجور طولانیتر شد تا لبامون تو هم گره خورد وشروع به خوردن لبای هم کردیم که واقعا تو کارش وارد بود الان که دارم مینویسم ارش کوچولو داره نبض میزنه البته منم تو خوردنو حشری کردن دخترا مهارت دارم بعد از یه کم خوردن شالشو دراوردم و شرو کردم به خوردن گردن و لاله گوشش لیلی هم خیلی زن حشری و هاتیه و انتچنان اه ناله میکرد که پیش خودم میگفتم خدا رو شکر که جای خلوتی هستیم کم کم لیلی دکمه های پیراهنمو باز کرد و شرو کرد به خوردن سینه و شکم من منو دست انداخته بودم تو مانتوش و سینه هاشو میمالیدم که یواش یواش دکمه هاشو باز کردم و تاپشو دادم بالا و از رو سوتین یه گاز کوچولو از نوک سینش گرفته یه اه باحا کشید که نزدیک بود ابم بیادبعد سوتینشو زدم بالا وای عجب سینه ای داشت سایز 75 سفید با نوک قهوه ای یه چند لحظه فقط نگاشون میکردم بعد شرو کردم به خوردن یکیشونو میخوردم و اون یکیرو با دست میمالیدم لیلی هم که دیگه تو این دنیا نبود چشاشو بسته بود و اه و نالش رو هوا بود بعد حدود 10 دقیقه خوردن باز رفتم بالا تر و گردن و گوششو شروع به خوردن کردم و بعد لب زبونمو کرده بودم تو دهنش واونم الحق که اینگاره بود باز دوباره اومدم سمت سینه کم کم پایینتر رفتم و دکمه شلوارشو باز کردم وهمینجور که شکمو سینشو میخوردم دستمو کردم تو شلوارش و شرروع کردم با بازی کردن با کسش از روشرت بعد دستمو کردم تو شرتش وای کس داغشو که لمس کردم باورم نمیشد که کس خوشگل لیلی جون تو دستمه خیس خیس بود البته اونم بیکار نبود و دستش تو شرت من بود و داشت باکیرم ور میرفت دیگه لیلی تو این عالم نبود شلوارو شرتشو دراوردم پاهاشو دادم بالا یه کم کسشو با انگشت مالیدم بعد شرو به خوردن کردم از رونش شروع کردم و کم کم زبونمو به کسش رسوندم عجب کسی بود صورتی موهاشم که تازه زده بود واقعا دیوونه کننده بود یکی دو بار زبونمو روی درز کسش از پایین تا بالا کشیدم و بعد شروع به خوردن چوچولش کردم چه مزه باحالی داشت هنوز مزش تو دهنمه الان که یادش میفتم دهنم اب میشه وچند باری هم زبونمو میکردم توی سوراخ کسش و میچرخوندم حدود 10دقیقه تو همین حال بودم که دیدم لیلی دیگه اه و نالش تبدیل به جیغ شده و سر منو محکم به کسش فشار میده یه لحظه یه جیغ زدو اروم گرفت و دهنو صورت منو پر اب کرد منم بلند شدم کنارش دراز کشیدم یه کم ماسازش دادم تا سر حال اومد حالا دیگه نوبت لیلی جون بود شرو کرد به خوردن من از ابم گرفت رفت سمت گوش وگردن سینه وتارسید به شکمم همینجور که شکمو سینمو میخورد از رو شلوارم که هنوز درش نیورده بودم کیرمو میمالید بعد شلوارو شرتمو با هم دراورد و کیرم که حالا راست راست ونزدیک بود دیگه زیر اون فشار بشکنه مثل یک فنر پرید بیرون گفت وای چه کیر باحالی داری ارش جون گفتم چطور گفت خیلی خوش فرمه از ماله امین بزرگترو کلفت تره مال امین خیلی گوچیکه ،کیر من حدوده 20سانت و حدود 3سانت قطر داره گفتم همش ماله خودته لیلی جونم تا اینو گفتم عین این کیر ندیده ها افتاد به جون کیرم خیلی باحال میخورد همه کیرمو میکرد تو دهنش ودر میاورد و بیضه هامو میخورد که خیلی حال میداد سر کیرمو مک میزد بع د چند دقیقه من چرخوندمش روی خودم به حالت 69 و همزمان که لیلی کیرمو میخورد منم کسشو میخوردم و انگشتمو خیس مسکردم و میکرد توی سوراخ کونش که این خیلی بهش حال میداد چون هر وقت این کارو میکردم یه اه جانانه میکشید 10 دقیقه ای که کیرمو خورد احساس کردم دارم میام گفتم لیلی دارم میام و اون همینطور ادامه داد تا ابم اومد و همشو ریختم تو دهنش و انم همشو خورد دیگه هر دوتامون بی حال شده بودیم کنار هم 5 دقیقه ای دراز کشیدیم تا یه کم حالمون سر جاش اومد یه نگاه بهش کردمو دستمو گذاشتم روی کسش دیدم یه لبخند ناز زد منم خندیدمو باز شروع کردیم اینبار زیاد نخوردمش پاهاشو دادم بالا و کیرمو با کسش تنظیم کردم یه کم کیرمو روی کسش مالیدم تا خودش بگه بعد دو سه بار مالیدن گفت ارش دارم دیوونه میشم بکن تو کسم منم نامردی نکردم کش که هنوز خیس بود تا دسته کردم تو کسش انگار راست میگفت که کیر امین خیای کوچیکه چون کسش خیلی تنگ بو داغ وشروع کردم به تلمبه زدن چون ابم یه بار اومده بود خیالم راحت بود که حالا حالاها نمیاد من تلمبه میزدم و اونم قربون صدقه خودمو کیرم میرفت بعد چند دقیقه جامونو عوض کردیم و لیلی اومد روی من کیرمو با کسش تنظیم کرد وشروع به بالا و پایین شدن کرد منم سینه های خوشگلشو میمالیدم و گاهی خم میشد و همزمان لب میگرفتیم اما انگار اب من اومدنی نبود ایندفه به حالت سگی کردمش وای که کردن کس از پشت چه حالی میده بعد کلی تلمبه زدن همزمان با انگشتمم با سوراخ کونش ور میرفتم اونم با چوچولش بازی میکرد بعد کیرمو دراوردم وگفتم لیلی از عقب اجازه میدی یه کمی ناز کرد ولی قبول کرد منم که طی گایش کسش حسابی کونشو با انگشت اماده کرده بودم کیرمو اول گذاشتم دهنش که بخوره تا ببینه کسش چه مزه ایه بعد یه تف انداختم دم سوراخ کونشو کیرمو اروم حول دادم تو و صی سه مرحله کیرم تا دسته تو کون لیلی جونم بود که عجب کونی بود انگار گذاشته بودم لای گیره چند لحظه نگه داشتم بعد تلمبه زدن شروع شد اول یه خورده اخ و ناله کرد و میگفت ارش سوختم جون لیلی در بیار من گفتم چند لحظه صبر کن خوب میشه و همینطورم شد بعد چندتا تلمبه زدن دیدم که داره اه اه میکنه و میگه تند تند بکن منم که دیگه تو اوج بودم نزدیک بود ابم بیاد گفتم لیلی دارم میام گفت همونجا خالی کن منم چنتا تلمبه زدم همه ابمو با فشار تو کونش خالی کردم و همونجا روش افتادم بعد 2،3 دقیقه بلند شدم کیرم که از تو کونش در اومد دیدم کلی گشاد شده یه بوس کوچولو از لپش کردم ازش تشکر کردم و کنارش چند دقیقه دراز کشیدم و ماسازش دادم تا سر حال شد لبلسامونو پوشیدیم برگشتیم طرف خونه بهش گفتم این بهترین سکسم بود که تا حالا داشتم اونم گفت که به اونم خیلی حال داده و دو سه بار ارضا شده رسوندمش جلوی خونشون یه لب جانانه گرفتیم و پیاده شد
بعد از اونم چند بار با هم سکس کردیم که بعدا می نویسم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم