انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 21 از 94:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


مرد

 
صمیمی ترین دوست مامان


من کسری هستم و اصلا هم از جماعت جغیه پای نت نیستم. 25 سالمه 179 قد دارم و چشام رنگیو پوستم برنزس و شواهد میگن که خوشتیپم. من تو دوستان و اقوام مظهر شیطنت و دختر بازی شناخته میشم. کولی سال بود که از خانواده بخاطر درس و بعدش هم کار دور بودم که مجبور شدم برگردم به اصفهان . چند ماهی بخاطر محدودیت های زندگی با خانواده افسرده شده بودم. تنها تفریح من مهمونیهای چند هفته یک بار با دوستای خانوادگیمون و لاس زدن یواشکی با دختر های اونا بود.
بعد از چند وقت با یه دختر آشنا شدم و را به را میاوردمش خونه میکردمش. پدر و مادر من هر دو شغلشون آزاد هستش و صبح و عصر در مغازشونن و من خونه خالی دارم. یه خونه که تو محلهء ما معروفه. یه خونهء دوبلکس با جکوزی و سنا. این بنده خدارو به هر مدلی که شما فکر کنی من میکردم. چون بهش سر بودم و مثلا با کلاس تر محسوب میشدم سعی میکرد شهرستانی بازی در نیاره و خوش سکس باشه و واقعا هم بود . از کونش در میوردم میدادم ساک بزنه . ازش فیلم میگرفتم موقهء سکس. از دانشگاه ازاد میومد کامل لباساشو در میوردم بجز چادر مشکیه دانشگاه همون جوری میکردمش . سرتون رو درد نیارم کولاکی میکردیم تو خونه ... حالا اینارو داشته باشید تا بگم...
یه روز شب تو یکی از مهمونیمون من حوصلم از بحثای کیریه بزرگترها سر مسایل کلان اقتصادی سر رفت اومدم بالا برم تو اتاقم (اتاقای خوابها بالا هستن و سالن و آشپزخونه پایین) که دیدم دوست صمیمیه مامان که چند سال پیش شوهرش رو روی یه زن گرفته بود و طلاق گرفته بالا تو اتاق مامان با دخترش که نیومده بود با موبایلش دعوا میکنه. اسمش لیداست که من خاله لیدا صداش مکنم. این خانوم شریک مامان تو مغازهء مامان هم هست. لب میز توالت که به در خیلی نزدیکه نشسته بود و پشتش به در بود تاپپش کمی از کمرش بالا رفته بود. من که داشتم رد میشدم کمی از بالای کونش و کمرش رو که معلوم بود یه شرت لاکونیه آبی که پوشیده بود دیدم که همین جوری که با تلفنش حرف میزد متوجه من شد آروم تاپش رو کشید پایین تر و در رو بست.
اولین چیزی که فکر منو به خودش جلب کرد این بود که آدمی که به همچین لباس زیری اهمیت میده اونم تو اونم به این سن (چهل و دو سالگی) حتما ازش یه جایی استفاده میکنه .
این داستان گذشت و من که بیشتر تو کاره دخترش بودم فقط به این فکر کردم که این که مامانشه دختره حتما را داره.
چند هفتهء بعد من مست در حال کردن دوست دخترم بودم و داد و هواری را انداخته بودیم که بیا و ببین که احساس کردم صدای در اومد یه لحظه گفتم مریم ساکت ... دیدم نه آرومه و خبری نیست مریم هم دوباره شروع کرد بلند بلند که کثافته کیر کلفت وا نیسا بکن منو آبت چرا نمیاد و جونور کسمو زخم کردی دیگه و کلی حرفای سکسی . همین جوری که داشتم میکردیم یهو خیلی محکم صدای بسته شدن در رو شنیدم و از ترس کیرم خوابید. دوییدم رفتم دم پنجره از بالا خاله لیدا رو دیدم که از حیاط رد شد و رفت.
داشتم میمردم از خجالت . زشت شده بود با اینکه مامان بابای من میدونن من چجوریم . اگه تعریف کنه واسه مامان حتما یه دعوای خفن خواهم داشت...
شب سر میز شام بودیم که دیدم همه چی نرماله. همین جوری که داشتم شام میخوردم گفتم امروز صدای بسته شدن در شنیدم شماها بودید؟؟؟
مامان گفت : جدی؟؟؟ لیدا گفت خونه نبودی که. خوابه چه وقته ساعت 7 عصر؟؟؟ مگه دوشنبه ها نمیری فوتبال؟؟؟
من: دیشب دیر خوابیدم عصری یه چرت خوابیدم دیگه حسش نبود. خودش تنها اومده بود چیکار؟؟؟ چرا زنگ نزد؟؟؟
مامان : من به کلید دادم بیاد از اتاقم جواز کسب رو بیاره. امروز از امکن اومده بودن گیر دادن که اصل جواز کسبتون کو؟ لیدا هم که خنگه ترسیدم تنهاش بزارم با اینا سوتی بده جریممون کنن.
واااای ... خدای من از در اتاق رد شده بود پس حتما خیلی چیزارو شنیده . یه حس قریبی داشتم. هم خجالت هم ترس از رو برو شدن باهش هم یه لذت عجیبی که مثل اولین باری بود که از زن داروخانه ای کاندوم خریدم ...
همش سعی میکردم خاله لیدا رو نبینمش تا اینکه مهمونیه تولد دخترش چند هفته بعد بود . تا آخرین لحظه پیچیده بودم که دخترش زنگ زد که اگه نیای فلان و بهمان که یهو خاله لیدا تلفن رو گرفت و با یه لحنی که داشت جونور گفتن اونروز مریم رو یاداوری میکرد گفت : جونور تا یه ربع دیگه اینجا نباشی من میدونمو تو ... آقا مارو میگی ما گوشامون سرخ شد ولی انگار چاره ای نبود. بلاخره که باید میدیدمش. سری رفتم آماده شدم.
رفتم و مشروب و رقص و کلی هم خوش گذشت وسط کلی دختر .خلاصه مهمونی با تیکه های خاله لیدا که چند بار با یه پورخند همراه بود گذشت. آخر مهمونی که همه داشتن میرفتن خاله لیدا در حالی که داشت مانتو میپوشید اومد بمن گفت ماشینت بیرونه بیا بریم این دوست منو برسونیم و برگردیم تنهاست. من یه گل دارم. گفتم من خودم میبرمشون گفت نه مستی تصادف میکنی شر میشه.
من که میدونستم برگشتنی حتما یه حرفایی میزنه از سر اجبار رفتم.
دوستشو رسوندیمو بر گشتنی یهو نوار و بست و گفت میدونی این همه کاره بد میکنی آخرش زود پروستات میگیری میمیری؟؟؟ این دخترا شیرهء وجودتو میکشن آخر تو ضررشو میکنی.
من: بابا بیخیال . میخوام چیزیو که دارم ازش استفاده کنم .
من منظورم جوونیم بود بخدا که یهو دستشو گذاشت رو رونم و گفت : ادم از هر چیزی که داره نباید به هر قیمتی استفاده کنه .
به صدم ثانیه نرسید که کیرم بلند شد و اونم که هنوز دستش رو رونم بود متوجه حرکت کیرم شد وبا یه لبخندی گفت جونور واسه خالتم سیخ میشه؟؟؟ و اروم دستشو اورد بالا تر و دستشو گذاشت رو کیرم و اروم گرفتش و از رو شلوار میمالیدش. من که دهنم خشک شده بود و ریده بودم به خودم چند ثانیه یه بار نگاهی بهش میکردم و لال شده بودم.
خاله لیدا : آره انگار کلفتم هست حق داشت بیچاره دختره اما میدونی سن من و تو بیشترین هماهنگیه سکسی رو دارن باهم؟؟؟
من که یکم خودم رو جم و جور کرده بودم : آره خیلی اینو شنیدم . زنای میانسال رو جوونا خوب ارضا میکنن.
یه نگاه به کیفش انداخت و یه کم گشت و یه صدای کلید اومد و گفت برو خیابون امام خمینی .
وای قلبم داشت میومد تو دهنم . داشتیم میرفتیم یه نیمچه خونه باغ که مال داداشش بود که کاناداس.
گازشو گرفتم هفت هشت دقیقه نشد که در باغ بودم سریع رفت در و باز کرد تا من اومدم پایین در بست و زود رفت تو خونه که همسایه ها احیانا نبینن وارد که شدم یقمو گرفت و پیچیدیم به هم . از بالا لبا و زبون همو میخوردیم و از پایین همینجوری که دکمه های شلوارم رو باز میکرد دنبالهکیرم میگشت. نمیدونم از ولع بود که داره با یکی که سن بچشه سکس میکنه یا از مستی یا اینکه زیاد زمان نداریم اما خیلی وحشی بود. کیرم رو در اورد و هولم داد رو یه کاناپهء 3 نفرهء داغون که اون وسط بود شلوارمو تا زانو کشید پایین و شروع کرد به ساک زدن. کیرمو . تخمامو . لایه پاهاو تخممو که کلی عرق کرده بود و کثیف بود. همرو داشت میلیسید و منم فقط موهاشو محکم گرفته بودم. تنها خوشحالیم این بود که از سرمای اونجا و مشروبه زیادی که خورده بودم سر کیرم یخ زده بود آبم دیر میومد.
یهو پاشد یه لنگه کفششو یه لنگه شلوارشو در اورد و مانتوشو زد بالا پاهاشو باز کرد شرت لا کونتشو زد بغل و با یه حرکت سریع نشست روم همچین که تمام کیرم رفت تو کسش. وااای ... یه اهی کشید و گفت آخیششش که هنوز تو گوشمه و شروع کرد به بالا و پایین کردن. من از زیر دستمو به سینه های گندش رسوندمو میمالیدمشون. اونم هی تلمبه میزد و هر چند باری که تلمبه میزد یه بار میچرخوند رو کیرم کسشو. میگفت : این دخترای مردنی قدر کیریو که داره میکنتشون نمیفهمن ... تا من میومدم حرف بزنم یدونه میزد تو گوشمو جلوی دهنمو میگرفت و میگفت تو خفه شو فقط کارتو بکن.
شرتش که زد بودش کنار کیرمو اذیت میکرد و کنار کیرمو زخم کرده بود. تو اون لحظه همه جور احساسی داشتم درد ترس لذت هیجان ...
دستمو چند بار بردم دره کونش که انگشتمو بکنم تو کونش شاید بهم کونم بده که نمیذاشت و فهموند بهم که بدش میاد ازین کار.
15 تا 20 دقیقه کردمش که البته اون بمن داد یهو دستاش یخ کرد و صداش عوض شد فهمیدم ارضاش کردم که گفت تو به کی رفتی مامان و بابات که دو تا یخ بی بخارن واااای تا اینو گفت داشت میترکید خایه هام و آبم که داشت میومد خودمو کج کردم انداختمش کنارم رو کاناپه زوار در رفته هه با دستش کیرمو گرفت هی بالا پایین کرد و من التماسش میکردم که ول کنه ولی نیمکرد و هی میگفت : اووووفففف اووووفففف تا آبم ریخت بیرون رو دستشو رونمو شیکمم . دیوانه شدم از خوشی همش ناله میکردم وقتی آبم میومد.
یکی دو دقیقه آروم همون جوری ولو شدیم و خیلی جدی پاشد گفت جونور پاشو که الان آبرومون میره. بهم یه نگاه خیلی جدی کرد و گفت این ماجرا همین جا چال میشه و دیگه هم تکرار نیمشه و چند تا قسم خفن خورد که اگه لو بره فلان میکنم و بهمان میکنم. فراموشش کن چون دیگه تکرار هم نمیشه ازین در که میریم بیرون من بازم خاله لیداتم. و واقعا همین شد.
فقط تو ماشین ازش پرسیدم چرا همیشه شرت لا کونی میپوشی؟؟ که خندید جواب داد واسه اینکه بندش از زیر شلوار تنگ ملوم نیست.
ما اون شب یه داستان دروغی ساختیم برای دیر اومدنمون به خونه که نیروی انتظامی جلومون رو گرفته و با رشوهء خاله آذر نجات پیدا کردیم .
الان خیلی وقته ازون شب میگذره و واقعا انگار یه جنون آنی بود برای خاله آذر و فراموش شد.
تمام

راستی دوستان که میگن داستانها از دگه سایت هاست اونا بیدونن ما اونجاهم داستان مینویسم
     
  ویرایش شده توسط: masmir   
مرد

 
وقتي کسم اولين بار کير ديد

سلام.من خيلي وقته تو سايت ميام و داستانهاي بچه هارو ميخونم.اما خودم داستان ننوشنم چون هميشه ميترسيدم از اينکه يکي منو بشناسه!!کلا خيلي از اين نظر ترسو هستم و علت اينکه نتونستم اونجور که ميخوام سکس داشته باشم بيشتر به خاطر احتياط کردناي خرکيمه!اما اين خاطره مربوط ميشه به اولين رابطه فيزيکي که من با جنس مخالف داشتم.من 20 سالمه.160 قدم و 55 وزنمه.سبزه هستم و تقرببا ميشه گفت خوشگلم.اما خب ريزم!سينه هامم 65 اما باسن بزرگي دارم.هيکلم تقريبا سکسيه (به گفته بعضي پسرا)من 2-3 ساله که خيلي حشر و عاشق سکس شدم.سوم دبيرستان بودم که شروع کردم به سکس تل و سکس چت.اما سکس واقعي نداشتم.
عيد بود.من اصلا حوصله ديد و بازديد عيد رو ندارم.مامانمينا ميرفتن و من ميموندم خونه و همش فيلم سوپر ميديدم.يه روز بابام گفت عموم قراره بياد چند روزي بمونه.عموم 42-43 سالشه که يه بار ازدواج کرده و جدا شده.برادر بابام نيست دوستشه و من از بچگي بهش ميگفتم عمو.جلوشم هم من هم مامانم مثل بقيه بوديم باهاش راحت بوديم. خيلي هم ادعا داره و هيکل گندس.من حس خاصي بهش نداشتم.زياد دوسشم نداشتم چون همش بهم تيکه مينداخت.اصلا هم به سکس باهاش فکر نميکردم.خلاصه اومد و نهار خورديم و خوابيدن همه.منم رفتم حموم.تو حموم بودم مامانم در زد گفت شام ميرن خونه داييم من ميرم؟که گفتم نه.گفت عموتم نمياد پس يه چيزي رديف کن بخورين.يه تيشرت سفيد با شلوار برمودا مشکي پوشيدم.عموم گفت فيلم چي داري؟رفتم چندتا فيلم باحال آوردم.گفت بيا يا هم ببينيم.منم از خدا خواسته آخه مامانينام اهل فيلم نيستن همش تنها ميبينم.دو تا بالش آوردم . دراز کشيديم.يه جاش يه صحنه داشت که پسره داشت کون زنرو ميماليد.هي زنه آه و ناله ميکرد.من يکم خجالت کشيدم گفتم برم چاي بيارم.عمومم چيزي نگفت.از آشپزخونه اومدم ديدم عموم رفته سر لپ تاپم.گفت پسوردتو بگو.گفتم ولي قلبم تند تند ميزد که اگه بره تو درايو اف به گا ميرم!!آخه توش کلي فيلم و داستان سکسي بود.رفتم تو دستشويي هي دعا ميکردم که نره يا اي خدا توبه ميکنم آدم ميشم و از اين غلتا ديگه نميکنم!بعد نيم ساعت عموم در زد گفت بيا ميخوام برم دستشويي.اومدم بيرون ديدم پررو ميگه عمو اين فيلما واسه سنت خوب نيس يه لبخندم ميزنه!گفتم نه عمو واسه دوستامه به خدا، پاکش ميکنم.خلاصه تا شب ديگه جز حرفاي معمولي نگفتيم.شب که همه خوابيدن عمومم تو اتاق مهمان خوابيد،ديدم بهم اس داد گفت بيا کارت دارم.خيلي ترسيدم.همش ميگفتم به بابااينا ميگه.رفتم پيشش.گفت بيا پيشم ميخوام بهت يه چيزايي بگم.پيشش دراز کشيدم اونم شروع کرد که الان سنت اينه و بايد خودتو کنترل کني و ...هم زمان دستشو گذاشت زير سرم با اون دستش موهامو ناز ميکرد.صداش خيلي نازه و بوي ادکلنشم خيلي حشرم کرد!اون حرف ميزد من فکر ميکردم که بيشعور اين عموته آدم باش به خودم هي فحش ميدادم!يهو گفت عمو سکس دوس داري؟من نگاش کردم با خجالت يه لبخند کج زدم تا اومدم حرف بزنم گفت:سکس بد نيس.يه نيازه بايد بهش اهميت بدي (داشت شکمو کمرمو ميماليد هم زمان)بايد حد بزاري واسش .من هيچي نگفتم.اونم همينجوري داشت نازم ميکرد.منتظر بودم بهم بگه برم که سريع بپرم تو تختم يکم فيلم ببينم کسمو بمالم!نميدونم چرا خيلي حشر شده بودم!آروم لپمو بوسيد گفت حرفام درست بود؟منم منگ گفتم آره آره عمو.اومدم بوسش کنم لباشو بوسيدم.اونم لبامو بوسيد.فکر کنم فهميده بود حالم بده.داغ بودم.آروم دستشو کرد زير بوليزم شکمو کمرمو ميمالوند.زل زده بود تو چشام.آروم دستشو گذاشت رو سينم منو چسبوند به خودش.سرمو چسبوندم به گردنش که نبينمش خجالت ميکشيدم!اونم آروم سرمو بوس ميکرد سوتينمو باز کرد سينه هامو گرفت گفت جوووون فنچه.اوف چه نوکي داره.خيلي حال ميکردم.خودمو بهش چسبوندم .يهو دستشو از زير سرم برداشت نيم خيز شد شلوارشو در آورد شورتشم درآورد.واي تا حالا کير نديده بودم از نزديک.زل زده بودم به کيرش.دوباره اومد زير پتو بوليزمو درآورد منو به پهلو خوابوند بغلش .شلوارمو درآورد دستشو برد تو شرتم گذاشت رو کسم.گر گرفتم.گبف جوووون فداش خيسسسس شده که.منم خنديدم.شروع کرد لبامو بوسيدن.يه دستشوگذاشت رو سينمو هي ميمالوندشون با اون دستش کسمو ميمالوند.چوچولمو با انگشتش بازي ميداد.خيلي حال ميداد.دستمو گذاشتم دور گردنش آه آه ميکردم.اونم ميگفت جووووونم.قربون آه و نالت.جون فدا کست.حال ميده؟دارم ميمالمش.آره؟منم ميگفتم آااااه آره.حال ميده گردنشو بوس ميکردم.شرتمو داد پايين کيرشو ميمالوند به کسم.کسم حسابي آب افتاده بود.حالم بد بود.کيرشو به چوچولم فشار ميداد.منم آه و ناله ديگه ميکردم.محکم سينه هامو فشار داد شروع کرد رو کسم عقب جلو کردن.2دقيقه اينکارو کرد آبش اومد.آه کشيد و ولو شد.من ارضا نشده بودم هنوز ولي چيزي نگفتم.لباسامو پوشيدم رفتم تو اتاق خوابم نميبرد.هي کسمو مالوندم.بدجور تو کف بودم داشتم ميمردم!خلاصه با بدبختي خوابيدم.ظهر بود بيدار شدم ديدم عمو رفته.خيلي حالم گرفته شد.اومدم تو اتاق ديدم اس دارم.عمو گفت بعد از ظهر ميام دنبالت!از خوشحالي بال درآوردم رفتم حموم خودمو حسابي تميز کردم.بعد از ظهر اومد به مامانم گفت ميخوام طنازو ببرم واسش کتاب درسي بگيرم خيلي بيخيال درس شده!مامانمم کلي تشکر و تعارف کرد و منو فرستاد.تو راه دل تو دلم نبود.خنديد گفت ديشب که ببخشيد بهت حال نداد.امروز حسابي رديفت ميکنم.منم خنديدم.رفتيم خونش.هنوز کفشامو در نياورده بودم سريع لباسامو داشت ميکند!گفتم آروم چه خبره.سريع لخت شد خودش.همه لباسامو پرت کرد رو زمين.با شورت و سوتين مشکي بودم جلوش.گفت جوووون .دست گذاشت رو کسم بلندم کرد برد تو اتاق.منو نشوند رو زمين کيرشو مالوند به لبام.گفتم بخورم؟گفت آره جيگرم.زياد خوشم نيومد.ولي نوکشو زبون زدم بد مزه نبود.آروم نوکشو ليس زدم.عموم ميگفت جووون بخور عزيزم جووون.منم همه جاي کيرشو ليس ميزدم.جوون گفتن و حرفاش تحريکم ميکرد.کيرشو دهنم ميکردم در مياوردم.گفت تخمامو بليس.منم شروع کردم ليسيدن تخماش.جوون جوون ميکرد موهامو ناز ميکرد.سرمو با دستاش گرفت کيرشو کرد تو دهنم آروم عقب جلو ميکرد.هي ميگفت اووف لبات چه ناز دور کيرم غنچه شده.داري چي ميخوري گلم؟کيرشو عقب جلو ميکرد و ميگفت جووون کيرم تو حلقته جانم دوس داري برام عق بزني؟آره؟واسم عق ميزني؟چشامو باز و بسته کردم که آره.موهامو زد کنار صورتمو محکمتر گرفت يه کم تلمبه زد و يهو چپوند تو حلقم.بيشتر دردم گرفت تا خفگي ولي بهم حال داد.هي ميزد کيرشو رو صورتم ميچپوند يهو تو دهنم.جوون جون ميکرد.آخرين بار کيرشو که کرد ته حلقم گفت کونمو بغل کن بمال.منم کونشو ميماليدم.کيرشو از دهنم در آورد منو خوابوند رو تخت.شروع کرديم لب گرفتن.حسابي داغ بودم.عمو خيلي حشر شده بود و سوتينمو درآورد گردنمو ميخورد و سينمو فشار ميداد.منم ميگفتم آاااه حال ميده.وووي آه .همش ناله ميکردم.ديگه پررو شده بودم خجالت نميکشيدم!کيرشو گرفتم دستم گفتم فرزااام؟(عمو ديگه نميگفتم!)گفت:جووونم؟گفتم کيرت مال منه.يهو محکم سينمو چنگ زد گفت آرررره عزيزم ماله خودته.شروع کرد مثل نخورده ها به خوردن سينم .شرتمو درآورد دوباره شروع کرد به خوردن سينه هام.گاز ميگرفت که جيغ ميزدم.همزمان با دستش چوچولمو فشار ميداد .له له ميزدم ديگه ناله هام بلندتر شده بود.اومد روم کيرش رو کسم بود.کيرشو گذاشت رو چوچولم هي فشار ميداد سينه هامو ميچسبوند به هم وسطشو ليس ميزد.ميگفتم آه فرزام خيلي حال ميده.دارم زير کيرت له له ميزنم.واي آي چوچولم درد مياد.اونم حشري ميشد.دوست داشتم کسمو بخوره ولي يهو محکم برم گردودند که گفتم آي ي ي.گفت جون قنبل کن.گفتم کون نميدم.گفت جون چي نميدي؟گفتم کون نميدم.گفت ميدي واي چه کوني اوف ميخوام جرش بدم.منم شروع کردم تقلا کردن که برم ميترسيدم از دردش کيرش کلفت بود.اونم محکم از پشت گرفتتم.دستاشو گذاشت رو سينه هام شروع کرد مالوندن.کيرشو رو کسم عقب جلو ميکرد سينه هامو ميماليد.واي حال ميکردم با اين حالت.ميگفت جووون داري به فرزام کس ميدي؟آخ اين کس تنگو من بايد بکنم.من که ناله ميکردم ميگفت جوون عزيزم.کس کوچولوي من .با يه دست ديگش چوچولمو ميماليد.يهو احساس کردم دارم گر ميگيرم توي تنم خالي ميشه.محکم دستاشو گرفتم خودمو بهش چسبوندم اونم تند تند چوچولمو مالوند .احساس کردم تنم بي حس شده و يه لذتي بهم داد گفتم آه همه تنم لرزيد و بي حال شدم.گفت جووون فدات شم کيرشو دوباره رو کسم گذاشت دو طرف کونمو گرفت شروع کرد عقب جلو کردن و اوف اوف کردن.دو سه بارم محکم زد رو کونم که دردم گرفت جيغ و ناله کردم.نزديک اومدن آبش برم گردوندچهار دست و پا که بودم کيرشو گذاشت لاي سينم شروع کرد عقب جلو کردن يهو آبش پاشيد رو سينه و شکمم.گفت آه ه ه ه جاان.منو به پشت خوابوند.منم ديگه نا نداشتم اولين بار بود اينجوري آبم اومده بود.کلي صورتمو بوسيد و قربون صدقم رفت.هرکاريم کرد که بهش کون بدم گفتم ميترسم نميتونم.حدودا يه ماه بعدشم دوباره سکس کرديم که من بازم کون ندادم ميترسيدم.اما خب الان ديگه حيف که تهران نيست تا بهش کون بدم!
اميدوارم خوب نوشته باشم.نظراتتونم بديد البته من فحش خورم ملسه!!دفعه بعد از بهترين حالي که تا حالا با دوست پسرم داشتم
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
مرد

 
خواهر زن

من يه خواهر زن داشتم که 7سال از زنم کوچکتر بود 18ساله بود.هميشه از طرز نگاه کردنش حدس ميزدم که ازمن بدش نمياد .چندبار که شب خونمون مونده بود نصفه شب ميرفتم سراغش وسينه هاش و ميماليدم سينه هاش خيلي خوش فرم وسفت بود ودستمو ميکردم توشرتش .هميشه کسش خيس بود بعضي وقتها هم کيرمو ميماليدم به کسش اونم مثلا خودشو ميزد به خواب .ولي از ترس اينکه زنم بيدار نشه زود بيخيال ميشدم ويه جلق ميزدم خودمو خلاص ميکردم .تااينکه دوسال پيش يه شب مهمموني بوديم حال پسرم 1سالش بود بهم خورد بازنم وخواهرزنم برديمش بيمارستان .گفتند بايد بستري بشه ساعت 1نصفه شب بود قرارشد زنم پيش بچه بمونه منم خواهرزنمو برسونم خونه خودشون فرداش بياد پيش خواهرش .از بيمارستان که اومديم بيرون گفتم خونتون دوره حالاهم که فردا بايدبياي بذار بريم خونه ما شب اونجا باش من برميگردم بيمارستان .اونم قبول کرد .بردمش خونه خودمون وبه بهانه بيمارستان زدم بيرون . بعداز نيم ساعت که مطمئن شدم خوابيده برگشتم خونه ماهواره روروشن کردم وکانالهاي سکسي رو نگاه ميکردم کيرم بد جوري سيخ شده بود وکلي دلش رو صابون زده بود واسه خواهرزنه . اونم فکر کنم که متوجه اومدن وفيلم نگاه کردن من شده بود ولي خودشو توي اتاق بچه به خواب زده بود .ديگه نميتونستم تحمل کنم يواش رفتم تواتاق خواب ديدم يه شلوار وبلوز خانمم روپوشيده وطاقباز خوابيده .رفتم سراغش اول خوب سينه هاشواز روي لباس ماليدم بعد لباسشوزدم بالا سوتينشو زدم کنار وسينه هاي لختشو ماليدم خيلي حال ميداد اونم خودشو به خواب زده بود وهيچ حرکتي نميکرد ولي معلوم بود حال ميکنه شروع کردم به خوردن سينه هاش وبوسيدنش خيلي سينه هاش خوشمزه بود داشتم ديوونه ميشدم کيرمو از روي شلوار ميماليدم به کسش .شلوارشو وشرتشو باهم کشيدم پايين واي چه کس وکوني اولش يه ذره مقاومت ميکرد ولي بعدش شل شد .کيرمرمو ميماليدم به کس خيسش کلي حال داد هم خيس وهم نرم و هم گرم بود .بعداز ماليدن يهو ترسيدم پردشو بزنم اونم هي پاهاشو ميچسبوند به هم .برش گردوندم وکير سيخ شدمو گذاشتم رو سوراخ کونش واي چه کوني بود بعداز يه ذره درمالي يواش يواش کيرمو کردم تو کونش يه جبغ کوچيکي کشيد ولي با اينکه معلوم بود درد داره خودشو زد به خواب وهيچ حرکتي نميکرد .جاتون خالي کلي تلمبه زدم تو کونش اونم به نفس نفس افتاده بود بعد يه تکوني خورد يه آه طولاني کشيد که معلوم بود ارضا شده منم بافشار تمام آبمو خالي کردم تو کونش وهمونجوري تا چند دقيقه روش خوابيدم .نميدونيد چه حالي داد کردن کون خواهر زن ايشالله نصيبتون بشه واقعا راست ميگن خواهرزن مثل نون زير کباب ميمونه چون به همون اندازه خوشمزس .کردن کونش خيلي خوب بود خواهرش از عقب نميده ميگه خيلي درد داره منم اصرار نميکنم . نميدونه خواهرش رو از کون کردم چه حالي کرده . بگذريم از روش بلند شدم رفتم دستشويي وقتي برگشتم ديدم در اتاق رو قفل کرده .ترسيدم گفتم نکنه فردا همه چيو بگه کلي التماسش کردم تا درو باز کرد .بغلش کردم ازش معذرتخوالهي کردم وازش قول گرفتم به هيچکس هيچي نگه اونم قول داد نگه ونگفت .وقتي ازش پرسيدم چرا درو قفل کردي .گفت هم خجالت ميکشيدم وهم ترسيدم بازم بياي سراغم وپردمو بزني بوسش کردمو اونم منو بوس کرد گفتم من ميرم بيمارستان توهم بگير بخواب رفتم بيرون بعد که خونه رو از بيرون نگاه کردم ديدم نشسته پاي ماهواره وداره تند تند کانال عوض ميکنه معلوم بود دنبال فيلم سکسي ميگرده .منم برگشتم بيمارستان .بعداز اون ماجرا هنوزم نگاهاش همون جوريه وبااينکه جلوي من روسري سرش ميکنه ولي معلومه هنوزم ميخواره ولي ديگه موقعيت جور نشد بکنمش .ميبينمش کيرم سيخ ميشه .
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
دختر همکار مامانم توی اردو


سلام خدمت دوستان عزیز.من سعید هستم و 20ساله هستم.این ماجرایی که می خوام بتایپم براتون بر می گرده به پارسال تابستون. درضمن این اولین داستانی هست که می خوام اینجا بنویسم تا چند روزی موفق شدیم یه کارایی کنیم.خلاصه سرتونو درد نیارم.پارسال تابستون بود که از طرف شرکت مامانم یه اردو یک روزه برای کارمندان شرکتشون گزاشتن و هرکس می تونست با خانوادش بیاد. پدر من چون کارش جوریه نمی تونه همراه ما بیاد.به همین دلیل من و مامانم صبح راه افتادیم و رفتیم سرکارشون.دیدیم جمعیتی از همکاران مامانم با بچه هاشون و بعضی ها با شوهراشون اومدن.که دیدم هکار مامانم(هم اتاقیش)اومد و سلام کردن رو بوسی با مامان دیدم لا مصب سه تا دختر داره همه دانشجو.دوتاشون معلوم بود از اون خر خونا هستن یکیشون ولی یکم خلاف می زد.خلاصه منم تا اون موقع نه دوست دختری نه عشقی نه ... ما هم سلامی دادیم و سوار اتوبوس شدیم اونا اماری بودن رفتن ته ماشین با مامانم و همکاراش من هم با چند تا از بچه های همکارای مادرم رفتیم جلو اتوبوس نشستیم.داشتیم میرفتیم یه روستا به اسم راین(اطراف کرمان).خلاصه ما ام پی تری رو زدیم به گوش و اینهو این خمارا بیرون رو نگاه می کردیم.(تا اون موقع اصلا تو فکر اونا هم نبودم).خلاصه دیدم یکی اومد و تویه یه لیوان پلاستیکی تخمه ریخته بود داد به من نگاه کردم دیدم یکی از دخترای همکار مامانم تا اومد تخمه رو بگیرم مامانم گفت بیا عقب سعید.آقا خلاصه ما رفتیم ته تا اومدیم بشینیم یکشون گفت ماشالا اینقدر لاغر هم هستی جات نمیشه!!خلاصه جلو آماری آب و عرق شدیم و نشستیم.(چون اون موقع 120 بودم) .همینجور حرف می زدیم ما هم تریپ درس خونی و فلان یکی از پسرای اونجا رشتش هم رشته من تجربی بود یه سوالی کرد ما هم که بلد نبودیم!دیدیم یا خدا یکی از دخترای اون یکی از همکار مامانم یه چی گفت به نظرت این نیست ما هم سرخ شده بودیم از خجالت به هزار بد بختی پیچوندیم.تا رسیدیم به اردوگاه.از ماشین پیاده شدیم و یه تیکه خاکی داشت بایستی پیاده می رفتیم دیدم حجم انبوهی از وسایل دهن سرویسا اوردن همه هم دارن به من و چند تا از بچه ها نگاه می کنن. ما هم تیز دوهزاریمون افتاده و گلوله رفتیم پایین و د بروووو.رفتیم یه روفرشی انداختیم و نشستیم بعد از چند مین اونا هم رسیدن دیدیم همه شاکی چرا دست خالی اومدی! نشستیم و بحرف دور هم من پاشدم رفتم بگردم چون اونجا یه ابشار هم داره من که پاشدم همه این بچه مچه ها هم دیدیم یا خدا اماده شدن دخترای همکار مامانمم پا شدن (بقیه نشته بودن چون اونا خیلی نمیشناختیم در حد یه سلام کارای اداری با مامانم رابطه داشتن ولی این یه نفر هم اتاقی بودن که گفتم یکی 3تا دختر داشت یکی 1دونه و یکی هم 2تاسر داشت.دو ،سه تا پسر دیگه بودن در حد همین دوم دبیرستان که از آشناهاشون بودن و همراهشون اومده بودن.راه افتادیم به هر حال طرف آبشار و میاست از بین یکم درخت و اینا عبور کرد ما داشتیم می رفتیم و همش تو فکر این شده بودم یه جوری سر حرف و بحث رو با این دختر اخریش که سوسول بود از کنم که دیدم یه توپ والیبال خورد بهم نگاه کردم دیدیم بنازم شانسو خود خودش بود اومد و همینجور بحث الیکی می کردیم جلو تر از همه می رفتیم.رسیدیم آبشار خیلی آبش سرد بود اونجا بود فهمیدم می گن آدم رو سگ بگیره جو نگیره پیرهنو کنیدم و از زیر آبشار رد شدیم!دیدیم همشون کف می زنن(به عبارتی خر شدیم!)آقا خلاصه یه چایی خوردیم و همه پخش و پلا شدن من و با پسرا با دخترا رفتیم والیبال من یه چند دست بازی کردم دیگه نمی تونستم کشیدم کنار و رفتم تو درخت ها و اطراف دیدم وا همون دختری آخریه همکار مامانم هم داره میاد سر صحبتو باز کردم باهاش همینجور راه می رفتیم حالا می خواستیم یه جور پاشو بیاریم تو داستان اصلا بلد نبودم چی بگم!!دیدیم همینجور بحث کشید به دوست پسرو دختر و اجتماع و از این چیزا که گفت تو دوست دختر داری؟منم گفتم نه هنوز کسی رو پیدا نکردم البته تا الان!!گفت چرا تا الان؟فهمیدم خوشش اومده چون اگر پایه نبود دیگه ادامه نمیداد. منم گفتم بالاخره امروز یکی رو دیدم ازش خوشم اومده!اونم زد زیر خنده منم حالا ذوق کرده بودم در حد تیم ملی همینجور رفتیم رسیدیم به یه چمن زار کوچیک که از کنار دیوار یه باغ رد می شد من که زیر عرق شده بودم نشستم اونم نشست و دیدم دستشو گزاشت رو سر زانوم!ما هم تابلو سیخ کردیم!(آخه بار اولم بود!!)دیدم داره زیر لب می خنده!گفتم چرا می خندی؟گفت این چیه دیگه!!ظرفیت داشته باش .منم زدم به سیم آخر و دستمو گزاشتم رو شونش و گفتم بابا بهت گفتم که من بار اولمه تا اینو شنید زد زیر خنده!گفتم مگه تو بار چندمته؟پیچوند و گفت چیم بار چندمه؟من چیزی نگفتم تا خودش گفت من یه دوست پسر داشتم ولش کردم.تا به خودمون اومدیم دیدیم دستشو داره می کشه رو صورتم ما هم نمیدونم چرا سرخ شده بودم نمیدونم!یه حالی شده بودیم اصلا تو کف بودم.بهم گفت دوست داری؟منم گفتم اره خیلی.گفن فقط نباید کسی بفهمه و.... خلاصه یه 10مین توصیه های ایمنی رو گفت اومد جلو لباشو گزاشت رو لبام توی فیلم های سکس دیده بودم و فکر می کردم به چه کیفی میده ولی برعکس حالم از این قسمت به هم خورد اونم از چهرم فهمید و می خندید و ول کرد بلوزشو در آوردم دور و بر رو نگاه کردم حالا گیج شده بودیم باید بریم سراغ لای پاهاش یا نه؟دیدم داره سینه های منو می ماله منم سینه هاشو خوردم ولی خیلی کوچیک بود و رفتم پایین که دیدم آره اونم مثل من اولی داره سرخ می شه و زیپ شلوارمو باز کرد منم زیپشو باز کردم ولی من اونی رو که می خواستم نبود1!!یعنی توی فیلم ها دیده بودم که زنه هیچی مو نداره وتمیز مثل آیینه هست ولی دیدم نه این مو داره با خودم گفتم یا خدا نخواد مثل این فیلما کوسشو بخورم! که دیدم کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد به خوردن دندوناش می خورد به کیرم منم خیلی حال کردم دیدم ای بابا هنوز هیچی نشده می خواد آبمون بکنه!!اینجوری اگر می شد آخر تابلو بازی بود دیگه!!!گفتم بسه شروع کردم ناخون کردن کوسش که گفت:هی سعید مواظب باش پردمو نزنی که منم گفتم مگه پرده داری؟گفت بابا من که جنده نیستم .منم که رشتم تجربی بود و استادمون گفته بود اگر کسی رو از کون بکنین دهنتون سرویس میشه!!ما هم موندیم تو هچل یه حسی می گفت بزن بره بعدش هرچی شد شد.یه حسی می گفت نه همین جا کنسلش کنم.آقا خلاصه دلو زدیم به دریا چشما رو بستیم یه دو بار دماغمونو مالیدیم از پشت به کونش و یه تف انداختیم و کیر رو در آوردیم و گزاشیتیم لای پاهاش وای توی عمرم همچین حالی نکرده بودم.دوزانو گزاشتمش رو چمنا بعد همینجور کیرمو می مالوندم در کونش دیدم گفت حیرون چی هست الان دیر شده زود باش.منم گفتم الانه که بزنم داخلشو شروع کنه به جیغ و داد!! آروم آروم کردم داخلش تنگ بود و می شد یه کارایی کنی ولی دیدیم نه خیلی مشکلی نداشت اونم خیلی داد و بیداد نکرد فهمید نفر قبلی سده ترکوندش که به ما راضی هست.حدود یه سه چهار دقیقه ای کردمش تا آبم داشت میو مد منم که هیچی نگفتم و اول آبمو ریختم تو کونش سریع خودشو جم کرد گفت هی چی کار می کنی؟اینجا من خودمو چیجوری تمیز کنم اههه.دیدم قطره آبم از سوراخ کونش افتاد پایین و گفت اه ببین چه کردی!!من اومدم پا شم و بریم که دیدم گفت کجا؟من چی پس فهمیدم یا خدا هنوز ارضا نشده!!منم اومدم وا کف دستم با کوسش بازی می کرد کوسش یه بوی خفنی می داد گفت من از تو رو خوردم از منو نمی خوری؟گفتم ای شانس زد به خال.گفتم می دونی من سرما خوردم!خندید و گفت توی تابستون توی این گرما تازشم گیریم سرما خوردی خب چه ربطی داره !!دیدیم راست می گه و دیدم نامردی چشمامو بستم و شروه کردم به خوردن کوسش.اولش حالم بد می شد !کوسش بوی صابون می داد.ولی بعدش حال داد دیدیم دستشو انداخت دور گردنم و فشار داد سرمو پایین دیدیم داره می لرزه فهمیدم می خواد آبش بیاد منم بدم میومد سریع با انگشتام کوسشو می مالوندم دیدم بله بی حال شد وکسش خیس افتاد.یهو گفتم شمسا بابا دیر شده سریع جم و جور کردیم اومدم شوت گار بریم که گفت برو من خودمو اوکی کنم میام با هم بریم خوب نبست خلاصه من تخته رفتم و دیدم برم سر آبشار ستمه رفتم کمپ دیدم اونا هم دارن میان که گفتن کجا رفتی تو یهو گفتم رفتم یه دوری زدم !!بعد از یه 15مین دیدم خانوم هم اومد نشست خیلی عادی و هیچی به روی خودش نیاورد بعدش که خواستیم بریم شمارمو دادم بهش یه دو باری هم اس داد ولی دیدم نه دیگه خودش گفت اس نده گوشیمو یکی می بینه سه می شه همون شد که دیگه کاری با هم نداشتیم. و دوستیمون یه چند ساعتی بیشتر نبود.الانم که الانه بعد از یکسال میاد سر کار مامانم خیلی عادی میاد و سلام می کنه و میره اصلا انگار هیچی از من و خودش یادش نیست!!!امید وارم سرتونو درد نیاورده باشم.شاید خوب نبود و اولین ماجرای من بود که توی این سایت نوشتم ولی چون واقعیت رو نوشتم دیگه همین بود .قربان همه سعید.
درضمن غلط املایی چیزی بود حلال کنید لامپ رومم خاموش بود تو تاریکی نوشتم.
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  ویرایش شده توسط: Miladlulu   
مرد

 
سکس خاص با زن پسر عمه ام

سلام اسمم علیرضا ست و داستانی که براتون مینویسم ماله ساله هشتاد وسه ست.
یک سالی میشد که میرفتم دانشگاه و به خاطر این که مشهد درس میخوندم وقتی میومدم تهران یه ده روزی میموندم.یه عمه دارم که خیلی با خودش و خوانوادش راحت بودم و زیاد میرفتم پیششون.از اونجایی که عمه ام دبیر بود و من قبل از دانشگاه تو دوران راهنمایی و دبیرستان واسه درس خوندن و رفع اشکال زیاد خونشون میرفتم ، این رفت و آمدم تا بعد از قبولی دانشگاه مونده بود و وقتی به تهران میومدم بعضی اوقات تا 5 روز هم خونشون میموندم.خونه ی عمم یه آپارتمان 3طبق است که طبقه زیر زمین دختر عمم که حدود 35 سالهشه که من با نوه عمم(پویا) که 5سال از من کوچیکتره خیلی عیاق بودم زندگی میکردن .طبقه همکف و اول 2تا از پسر عمه هام میشستن که هر دو هم ازدواج کرده بودن و چون پسر عمه بزرگم زنش مذهبی بود من زیاد خونشون تنهایی نمیرفتم ولی پسر عمه کوچیکم خودش ته لاشی بود و زنشم از خودش بدتر، اینم بگم که این دو نوگل خندون رو رو کار میگیرن و عقد اجباری میشن و همون سال هم 2قلو بچه دار میشن.این پسر عمه کوچیکه از اونجایی که فقط 2سال از من بزرگتر بود خیلی با من رفیق بود وخیلی هم هوامو داشت.بیشتر اوقات که من اونجا میرفتم ،زمانایی که عمه سره کار بود رو خونه ی پسر عمم میرفتم.(نگید پسر عمه هه چرا خونه بوده اون کلوپ داشت و من که میرفتم اونجا شاگردش رو میزاشت جاش)
اینا رو گفتم که جو دستتون بیاد.
یکی دو باره آخری که خونه ی پسر عمم میرفتم زنش بدجووری پا میداد ، مثلا جلوی من به بچش شیر میداد اونم جوری که من بتونم سینشو ببینم،البته کوتاه که شوهرش نبینه و تایلو بشه،یا مثلا تا امیر (پسر عمم) 2 دقیقه میرفت بیرون که یچی بخره و بیاد زودی بگو بخند و شوخی دستی میکرد.
باشه بابا زود میرم سر اصل مطلب
سری آخری که میخواستم از دانشگاه بیام تهران از قبلش به پویا گفته بودم و قول دادم که حتما برم پیششون.پویا تا حدودی در جریان اوضاع بود و چون از پریسا(زن پسر عمم) زیاد خوشش نمیومد به من میگفت که حتما حالشو جا بیارم.2 روزی بود که تهران بودم که رفتم خونشون و روز اولو به گیم و ولگردی تو محلشون گذروندیم.شب، قبل از این که برم بالا تا دیر وقت خونه امیر اینا play station بازی میکردیم و باز هم پریسا جان کلی به بنده حال از راه دور میدادن.
واسه خواب که اومدم بالا عمم گفت که فردا داره با گروه دانش آموزاش میره مشهد واسه زیارت منم گفتم که موردی نداره و منم صبح میرم.صبح که بیدار شدم داشتم جموجور میکردم که پویا اومد بالا و گفت که مدرسه رو پیچونده که با من باشه و من که گفتم دارم میرم، کلی خورد تو برجکش و نمیزاشت برم.
دمه در بودم که امیر گفت کجا میری منم قضیه رو گفتم و اونم گفت که نمیزارم بری، الان با هم صبحونه میزنیم بعدم میریم کلوپ و شب میایم.منم به اصرارشون موندم.ساعت 10 بود که رفتیم 3تایی کلوپ یه دوساعتی بودیم که من بدجوووور دستشوییم گرفت،حدودا 20 دقیقه پیاده تا خونشون راه بود که گفتم من میرم و زوود میام .پویا گفت منم میام گفتم نمیخاد زود بر میگردم،اونم یه چشمک زد و منم که خداییش اصلا تو فکرشم نبودم دوزاریم افتاد.یکمی هم حشرم زد بالا.
رسیدم دمه خونه و زنگ زدم و رفتم بالا و دیدم پریسا خیلی راحت با تاپ و شلوار اومد در رو باز کرد،این جا بوود که دیدم چیزی از لحاظ بدن کم نداره،سینه ی درشت باسن خوشتراش و پاهای ترکه ای.قیافش رو هم خوشم میومد ولی داف نبود بیشتر با نمک بود تا خوشگل.سریع رفتم دستشویی و وقتی اومدم دیدم لیباشو رژ زده و قلوه ایش کرده.گفت اینجا چیکار میکنی گفتم اومدم برم دستشویی،رفت که برام چایی بیاره و تو همین لحظه منم حواسم رفت به اخبار تلوزیون و وقتی اومد بیرون وچایی رو جلوم گرفت یدفه صاف چشمم اوفتاد به سینه هاش اونم که فهمیده بوود یدفه گفت هوووی هواست کجاست منم سرخ شدم و چای رو بر داشتم و خودمو متوجه اخبار نشون دادم اونام بعد از این که سینی رو گذاشت رو میز اومد صاف جلوی من ایستاد و با یه فاصله 2 قدمی پشتشو کرد به من و گفت نمیزارم ببینی.یه چند باری سرمو کشیدم اینور و اونور ولی اونم با کون خوشگلش هی جولوم قر میداد و نمیزاشت تا این که همین طور اومد عقب و نشست روی پااام.
بهش گفتم چیکار میکنی دیووونه بلند شو که دیدم با شهوت تمام شروع به خوردن لبام کرد.خداییش اول شکه بودم ولی بعد شهوت من رو هم بااون همراه کرد.داشتم سینه هاشو میمالیدم که یکی از بچه هاش شروع به گریه کرد و اون که بلندشد بره منم خودمو جمع و جوور کردم و گفتم داره دیر میشه و بهم شک میکنن و راه افتادم که برم کلوپ.
تا شب کلی تو فکر بودم هم ناراحت از این که دارم به امیر خیانت میکنم هم این که کلی شهوتی شده بودم.
وقتی اومدیم خونه من هر چی اصرار کردم که برم بالا و تنها بخوابم باز امیر نزاشت و به اجبار شب رو هم اونجا موندم.جام رو توی هال انداختن و بعد از این که اونا خوابیدن من هم خوابیدم.
خیلی بد خوابیدم و همش توی فکر سکس با پریسا بودم.حدودای ساعت 5/3 بود که احساس کردم یکی داره گردنمو میلیسه وقتی چشم باز کردم دیدم پریسا در حالی که داره آروم از شهوت نفس نفس میزنه و سینه هاشو بهم میماله گه گاهی هم گردنمو میلیسه.تو جام نشستم و گفتم احمق چیکار میکنی الان اگه امیر بیدار بشه چه خاکی به سرموون بریزیم؟ پریسا بی تفاوت بود و کاره خودشو میکرد و مدام میگفت:میخوامت .... بکن منو...عاشقتم...دیونتم.. و از این کس شعرااا
منم که واقعا هم میترسیدم و هم میخواستم شروع به لیسیدن سینه هااش کردم ...وااای که چه حالی میداد داشت منو میلیسید و من اونو. داشتم از رو شلوارکش کسشو میمالیدم که دیدم صدای ناله هاش ممکن امیرو بیدار کن که گفتم بسه برو بخواب باشه واسه یه فرست دیگه.
آخ که تا صبح چی کشیدم از شق درد.
صبح روز بعد که جمعه میشد وقتی بیدار شدیم بلا فاصله گفتم که من دارم میرم خونه،بابام زنگ زده و باهام کار داره.امیرم گفت من زنگ میزنم ببینم دایی چیکارت داره ،من عمرا نزارم بری.خلاصه بعد از کلی کش مکش بازم نشد که از این گناه در برم و خلاص بشم .امیر گفت که من میرم هم نون تازه بگیرم هم خامه و اینا من که دیدم باز الان اوضاع خراب میشه گفتم با هم بریم که گفت نه بابا نمیخاد بشین الان میااام.
اون که رفت پریسا اومد کنارم و گفت چرا از دستم در میری من واقعا خیلی دوست دارم ،منم گفتم آخه رو چه حساب منو که خیلی کم میبینی تازه شوهرم که داری چی شده؟؟گفت نمیدونم فقط میدونم که شهوت زیادی بهت دارم و خیلی دوست دارم و شروع کردیم به بوسیدن و اینبار من کاملا باهاش همراهی میکردم.
قبل از این که امیر بیاد بهش گفتم من نمیخوام که به امیر خیانت کنم پس اگه خواستم برم اصرار به موندنم نکن.ولی اصلا انگار نه انگار ..فقط ازم خواهش میکرد که نرو و بمونم ..دیگه واقعا نمیدونستم چیکار باید بکنم.
بعد از صبحوونه امیر گفت که میخواد یکی از دیوارای سمت حمام که نم زده بود رو درست کنه و دوباره رنگ بزنه و منم کمکش کردم.غروب بود که کارموون تقریبا تموم شد و واسه تفریح و استراحت شروع کردیم به بازی play station.پریسا هم که بچه ها رو خوابونده بود اومد نشست کنارمون و مثلا داشت تشویق میکرد.از هر فرستی هم استفاده میکرد که خودشو بهم بماله یا ...
شب که میخواستیم بخوابیم یکی از بچه ها نمیدونم چش بوود که هی نق میزد و نمیخوابید منم گفتم من میخوابونمش و بغلش کردم و رفتم تو حیاط و یه نیم ساعتی راه بردمش تا خوابید.وقتی اومدم تو دیدم که اونا خوابیدن و منم بچه رو بردم توی اطاق خودش که از اطاق والدین به نسبت متراژ خونه یکم دور بود و با این که جاش کم بود همونجا جا انداختم و دراز کشیدم.چشمام باز بود و داشتم فکر میکردم که منم بدم نمیاد که با پریسا سکس داشته یاشم.هنوز بین خواب و بیداری بودم که دیدم پریسا اومد تو اطاق،چشامو باز کردم و بلند شدم اونم اوومد نشست رو پاام.نمیدونم چرا ولی دیگه مخالفت نکردم و شروع کردیم به لیسیدن و بوسیدن هم.خیلی سریع لخت شدم و اونم چون دامن پاش بود سریع شرتشو در اووورد.حالت69 دراز کشیدیم و شروع کردیم ...با این که زایمان طبیعی داشت ولی کسش همچنان رو فرم بوود و خوشم میومد از لیسیدنش ، اونم با مهارت تمام داشت ساک میزد جووری که احسااس کردم الانه که ارضا بشم.اونم فهمید و سریع حالت سگی گرفت و خیلی آروم گفت بکن تووش که دارم میمیرم از شهوتت.
خودشم یه تف انداخت کف دستش و بعد از مالیدن به کیرم دوباره حالت سگی نشست،با یه فشار آروم همه کیرم تو کسش رفت ،درسته کسش تنگ نبوود ولی واقعا داااااااغ بوود و داشتم کیف میکردم.شروع به عقب جلو کردم که دیدم باز ناله های شهوت ناکش بلند شد و مجبوور شدم با دستم جلوی دهنشو بگییرم.خیلی سریع داشتم میکردمش ولی جوری که ضرباتم صدایی نداشته باشه .حس کردم که ارضا شد وداره از حال میره آروم گفتم از عقب بکنم؟؟ میتونی؟؟گفت آره ولی آروم چون خیلی ماله تو کلفت تره.منم آروم کیرمو رو سوراخ کونش گذاشتم و با آرومی فشار دادم توووش.معلوم بود که قبلا امیر جان زحمتشو کشیده بوود ولی با این حال براش درد داشت و واسه منم تنگیش خووب بود.وقتی تا ته رفت داخل بالش رو چنگ زد و گفت جااان چه کیریی همش ماله منه... شروع به تلنبه زدن کردم بعد از 5 دقیقه دیدم الانه که آبم بپاشه گفتم دارم میام و وقتی درش آوردم خیلی سریع کیرمو گرفت توی دستاش و کرد تو دهنش و توی حالت ساک زدن همه آبمو خورد اصلا باورم نمیشد که این کارو برام بکنه و واقعا چه حالی بردم از این کارش.بلند شدم که برم دستشویی که من دستمو گرفت و کشید سمت خودش و خیلی عاشقانه از هم لب گرفتیم.اون شب درسته بزرگترین گناه زندگیمو کردم ولی سکس واقعا خاصی داشتم.بعد از اون قضیه بار ها پریسا باهام تماس گرفت و گفت که میخواد بیاد مشهد پیشم و حتی میخواد که از امیر به خاطر من جدا بشه،ولی هر دو میدونستیم که کاره نشدنی ه ...به خاطر همین سیمکارتم رو عوض کردم و دیگه واسه موندن به خونه عمم نمیرم تا بتونه فراموشم کنه.
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
مرد

 
سکس با زن داداش خوش استیل

من الان سی سالمه داستان مال دو سال پیش که برام اتفاق افتاده من یه زن داداش دارم که از نظر زیبایی ظاهری زیاد مال نیست یعنی بدون ارایش میگه دو زار نمیارزه ولی استیل بدنی که داره بیش از اندازه توپ سینه های اناری بدن برنزه باسن سه تیکه وقد حدود 175 کمر باریک این زن داداش ما ازقدیم همه جوره به من چراغ سبز نشون میداد چون من با اونا زیاد عیاق بودم ورفت وامدم زیاد بود بیشتر مواغع خونه اونا بودم وقتهایی که با آیدا(اسم مستعار)تویخونه تنها بودیم اون به عناوین مختلف شروع میکرد به دلبری کردن حتی یه روز که باهاش توی خونه تنها بودم بهش گفتم یه فیلم بده نگاه کنم اونم نامردی نکرد و یه فیلم سوپر داد گفت بشین نگاه کن حالشو ببر منم از همه جا بیخبر تا فیلمو گذاشتم داخل دستگاه شروع به پخش کرد دیدم سوپر صداش زدم آیدا این فیلمو درست دادی؟گفت آره مگه بافیلمای اینجوری مشگل داری؟گفتم نه تازه خوشمم میاد منم که اون زمان بیست سالم بیشتر نبود حیرون این جور داستانا بودم از خدا خواسته دراز کشیدم جلوی تلوزیون و شروع کردم به نگاه کردن دستمم ناخوداگاهرفت توی شرتم که سیخ کرده بودم داشتم با خودم ور میرفتم که دیدم آیدا اومد توی حال اونطرفتر از من دراز کشید و شروع کرد نگاه کردن فیلم منم یه جورایی این جور وقتا ببو بازی در در میارم اون زیر چشمی داشت منو میپایید منم که حشریت زده بالا ولی از ترسم جرات گفتن حرفی رو نداشتم کلا انگار لال شده بودم فیلم تموم که شد من رفتم به بهانه دستشویی یه جلق زدم وسریع برگشتم داشتم وارد اتاق که میشدم دو سه بار آیدارو صدا زدم ولی جوابی نشنیدمتا وارد اتاق که شدم دیدم ایدا لخت وانگار داره لباساشو عوض میکنه من تا وسط اتاق که اومدم بااین که متوجه اومدنم شده بود وهیچ عکس عملی نشون نداده بود یه گفت ااامهرشاد وبعد یه دستشو گرفت جلو سینه هاش یه دستشم گرفت جلوی کسش من که گیج شده بودم ونمیدونستم اون لحظه باید چکار کنم گفتم شرمنده صدات زدم ولی انگار حواست نبود ببخشید که برگشت گفت نشنیدم حالام که چیزی نشده یه نگاه که دیگه حلال من اسکلم که نمیدونستم چکار باید بکنم وداشتم از شق درد میمردم از اتاق اومدم بیرون وبه این چلمنگی خودم هزارو یک تف ولعنت فرستادم این جریان گذشت ومن تو کف آیدا جونم مونده بودم ولی نمیدونستم چکار باید بکنم و طی چند سالی که از این ماجرا گذشت چند بار دیگه داستانای مختلف پیش اومد و من هربار از ترسم نمیدونستم چکار باید بکنم تااینکه سال 88 داداشم بازنش به مشکل برخوردن وکارشون به طلاق کشید داداشمم همه زندگیرو به زنش داد وخودش شروع به زندگی داخل شرکتش کرد با وجود این که داداشم آیدا رو طلاق داده بود ولی رفت وامد ما قطع نشده بود که هیچ بیشترم شده بود طوری که اگه میخواست جایی بره زنگ میزد به من که برم دنبالش تقریبا چهار پنج ماهی از طلاق اینا میگذشت که یه روزبهم زنگ زد وگفت مهرشاد سریع خودتو برسون خونه من من اولش هول کردم تافهمید هول کردم گفت نترس اتفاقی نیفتاده فقط باهات کار خیلی واجب دارم گفتم الان بزار به مامان بگم ببینم اونم میاد که گفت نه به مامان حرفی نزن که داری میای اینجا فقط خودت تنهایی پاشو بیا هرچی اصرار کردم نگفت چکار داره منم از خونه زدم بیرون وبه سمت خونه اونا راه افتادم وقتی رسیدم تا درو باز کرد دیدم با یه لباس خواب. جلوی من اولین بار بود که همچین لباسی میپوشید رفتم تو تانشستم گفتم خب با من چکار داشتی که به این سرعت خواستی بیام گفت هیچی دلم گرفته بود میخواستم باهات دردو دل کنم منم توی دلم به خودم گفتم اگه بتونم بکنمش دیگه پیر نمیشم ولی حیف که جرات گفتن این حرفو بهش نداشتم تا اومد نشست پهلوی من جوری که پاهاش چسبیده بود به پاهام شروع کرد به کس وشعر گفتن که ای بدون شوهر زندگی کردن سخت برام فلان بهمان بهش گفتم تو که درامدت خوب شوهر میخوای چکار گفت من شوهر رو برای پولش نمیخوام یه لحضه کپ کردم گفتم منظورش یعنی چیمیتونه باشه بهش گفتم پس برای چی میخوای ؟که گفت برای محبت نیازایی زنونگی که دارم تازه داشت دوزاریم میفتاد که جریان چیه.که بهش گفتم خب چرا شوهر نمیکنی ؟گفت تواین مدت دو سه تا پیشنهاد بهم شده ولی من از هیچ کدوم خوشم نیومده گفتم میخوای چه کنی که حرفش کلمو چسبوند به تاق یه گفت مهرشاد تو منو صیغه میکنی؟داشتم ازتعجب شاخ در میاورد من که از خداخواسته بودم گفتم اره ولی به شرط این که کسی چیزی نفهمه واونم قبول کرد همون لحظه گفت پس پاشو گفتم کجا گفت بریم میفهمی ومنو برد به یه محضرو صیغه من شد داشتم از ذوق میترکیدم وقتی برگشتیم خونه سرع شام درست کرد وخوردیم بعد شام که من حشرم زده بود بالا ونمیدونستم چکار باید بکنم نشسته بودم که یه هو آیدا گفت نمیخوای شب زفاف و راه بندازی من که از خجالت سرخ شده بودم گفتم اخه نمیدونم چکار باید بکنم؟ گفت برو تو اتاق تا من بیام یادت بدممنم که فکر میکردم توی خواب ورویام باورم نمیشد آیدا که این همهسال دنبال کسش بودم خودش بیاد سمتم رفتم توی اتاق که دیدم اومد آرایش خیلی غلیضی کرده بود تا اومد پاشدم جلوش وایستادم که یه هو خودش لباشو چسبوند به لبم وشروع کرد به مکیدن زبون ولبام معلوم بود که خیلی وقته سکس نداشته چون خیلی وحشیانه با حشریت تمام لبامو میخورد ده دقیقه تو این حال که بودیم انداختمش روی تخت من حداقل ده سال بود منطزر همچین روزی بودم تا افتاد روی تخت عین وحشیا لباس خوابش و دراوردم شورت وسوتین تنش نبود خدای من چی داشتم میدیدم خدا هرچی زیبایی استیل تو دنیا وجود داشت به آیدا داده بود شروع کردم به لیسیدن و خوردن گردنش هر زبونی که میزدم یه اه از ته دل میگفت که ادمو دیونه میکرد از گردنش اومدم پایین رسیدم به سینه هاش تامیتونستم سینه هاشو با تمام قدرتم میک میزدم وبا یه دستم اون یکی سینشو میمالیدم همش میگفت تا جایی که زور داری فشارشون بده دیگه هم اون داشت از اوج شهوت دیوانه میشد هم من زبنم رو کشیدم روی سینش واومد پایین ولی نمیخواستم از کسش شروع به خردن کنم پس از ساق پاهاش شروع کردم به مکیدن ویواش یواش اومدم روبه بالا باورم نمیشد که به بزرگترین آرزوم رسیدم یعنی کردن آیدا باورتون نمیشه با این که کسش از شهوت زیاد داشت به شدت ترشح میکرد ولی بیست دقیقه تمام من داشتم از کسش میخوردم توی اون بیست دیقه به اندازه تمام عمرم لذت بردم وقتی سرمو از کسش اوردم بالا صورتم خیس اب کسش شده بود به آیدا نگاه کردم دیدم که اصلا توی این دنیا نیست از شدت لذت انگار تو فضا بود برگشت گفت مهرشاد تورو خدا فقط شروع کن به کردن جوری التماس میکرد که ادم دلش براش میسوخت کسش اینقدر ترشح کرده بود که نیازی نبود کیرمو خیس کنم اونو یه طرفه خوابوندمش واروم گذاشتم تو کسش عین جاروبرقی کیرمو کشید داخل منم که قبل از شروع کار چیزی برای سفت کردن کمرم انداخته بودم بالا ومطمعن بودم به این زودیا ابم نمیاد بعد چند دقیقه سرعت تلنبه زدنمو به طرز وحشیانه ای زیاد کردم اول به خودم گفتم الان که یه چی بهم بگه ولی دیدم آیداجون چون خیلی وقت سکس نداشته از این کار خوشش اومده یه خورده که تلنبه زدم تو کسش کیرمو در اوردم وگذاشتم در سوراخ کونش انتظار نداشتم بذار بکنم توکونش ولی تا گفتم با شوق زیاد گفت اره بکن توی کونم من عاشق اینم که از کون بدم منم نامردی نکردم تا ته یه ضرب جا کردم بیشرف خم به ابرو ش نیاورد اخه کیر من خیلی کلفت من دقیقا یک ساعت وچهل دقیقه آیدا جونمو داشتم از کس وکون میکردم که اون سه بار ارضاء شد وبلاخره ابم اومد تا ابم اومد در اوردم بریزم روی سینش گفت نه بریز توی دهنم منم با تمام قوا ابمو خالی کردم توی دهنش از اون به بعد تا شش ماه منو اون هفته ای چهار پنج بار سکس سنگین داشتیم بعد این مدت بزرگترای فامی اومدن داداشمو با اون اشتی بدن که میگفت به خاطر تو اشتی نمیکنم بهش گفتم تو اشتی کن من خودم تا اخر عمر از کیر بیمت میکنم والانم که اونا برگشتن سر زندگیشون بازم حداقل هفته ای دوبار آیدارو سیر از کس و کون میکنم تازگیام دختر دایی شو که تازه بیوه شده بامن اشنا کرده ومیخواد سکس سه نفری رو راه بندازه.
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
مرد

 
من و دخترخاله عزیزم

سلام خدمت دوستان. من مرتضی هستم الآن 22 سالمه.(قدم 185 وزنم 90) تو یکی از دانشگاه های شمال کشور درس میخونم اما خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 2 سال پیش که من 20 سالم بود. من یه دخترخاله دارم که 4 سال از من بزرگتره. اندام خیلی قشنگی داره اینقدر قشنگ که اگر نگاهش کنی دوست داری بپری روش.
یه روز خالم به مامانم زنگ زد و گفت که با مرتضی و مهدیه (دخترخالم) بریم رامسر. خلاصه آماده شدیم و رفتیم. توی راه که خالم رانندگی میکرد مامانم پیش خالم جلو نشسته بود و من و مهدیه عقب نشسته بودیم دستم رو انداختم دور گردنش اونم سرشو گذاشته بود رو شونم(آخه با هم خیلی صمیمی بودیم و از بچگی با هم بودیم) خلاصه رفتیم تو یکی از جنگل های رامسر و پارک کردیم و پیاده شدیم مهدیه گفت که سردشه ( آخه پاییز بود )
من کتم رو انداختم دورش و خالم بهش گفت که تو ماشین بشینه.
یخورده با مامان و خاله دور یکی از میز ها نشستم و با خودم گفتم چه جوری یه فرصت گیر بیارم... به خاله گفتم سویچ ماشینو بده برای این که مهدیه حوصله اش سر نره یه چرخی بزنیم بعدش رفتم و با مهدیه حرکت کردیم گفت کجا میریم گفتم میریم خونه ی دانشجوییمو بهت نشون بدم گفت تنهایی؟ گفتم آره آخا نزدیکیای رامسر بود. رسیدیم و رفتیم تو و مانتو رو در آورد یه تاپ جلو باز پوشیده که از چاک جلوش سینه هاش معلوم بود. رفتم شربت آوردم و خورد اومد کنارم نشست با خودم گفتم چه کنم یه زره صورتشو یا دستم ناز کردم خوشش اومد دیدم دستشو داره به بدنش میماله فکر میکردم پا نمیده ولی خیلی راحت پا داد صورتمو بردم جلو یخورده ازش لب گرفتم اصلا مانع نشد انگار زیادم بدش نمیومد پیراهن و سوتینشو در آورد سینه های بزرگی داشت یه خورده سینه هاشو خوردم دیدم گوشی من زنگ خورد خالم پرسید کجایین گفتم تو ماشین یه جا پار کردیم داریم قهوه میخوریم بعدش گوشیو دادم مهدیه با خاله حرف زد و فطع کرد. به من گفت که بیا کارتو برس اصلا باورم نمیشد که این همون مهدیهه خلاصه از سینه هاش اومدم پایین آروم آروم و رسیدم به شلوارش آروم دکمه های شلوارشو باز کردم شلوارشو در آوردم شرتشو زدم کنار اینقدر کسشو خوردم اینقدر ناله کرد که ارضا شد بعد شرتشو کندم شلوارمو در آوردم و کیرم رو بردم دو صورتش دیدم دوست نداره ساک بزنه گفتم که سگی بخوابه یه ذره کونشم خوردم و انگشت کردم دیگه آه و اوهش در اومد به کیرم تف زدم گذاشتم در کونش فشار دادم یه جیغ کوچک زد و دیگه زیاد ناله نکرد انگار دفعه اولش نبود اینقدر کردمش که آبم اومد و ریختم تو کونش و گفت که از جلو هم بکن داشتم شاخ در میاوردم گفتم مگه..... گفت نه پرده ندارم گفتم به کی دادی چیزی نگفت ما که بدمون نمی اومد گذاشتیم در کسش و کردیمش اینقدر جیغ کشید و ناله کرد تا هردومون دوباره ارضا شدیم و آبم رو اینردفعه ریختم رو شکمش یه ذره رو مبل کنارش نشستم خودشو با دستمال پاک کرد و دیدیم 45 دقیقه شده که اینجاییم بعدش لباسامونو پوشیدیم و رفتیم ایندفه مهدیه رانندگی کرد.
بعد از اون موقع تا حالا چند بار دیگه هم سکس داشتیم.
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
مرد

 
سکس با خواهرزن 47 ساله ام

سلام
اسم من سینا ست بچه جنوب داستان من برمی گرده به 3 سال پیش سال 87 که من 2 سالی بود ازدواج کرده بودم و توی سکس با زنم مشکل برخورده بودم خانم بیمار شده بود وتوان سکس نداشت و دچار بیماری عجیبی بود و تا الان کمی بهتر شده و خواهر زنی داشتم 7 یا 8 ماه بعد از ازدواج ما طلاق گرفت، چون بچه دار نمی شد خلاصه مشکل من و زن بیخ پیدا کرده بود تا آخر به گوش مهین خواهر زنم رسید اون زنی بود با قد 178 یا180 وزنی 73یا 4 کمری 36 باسنی 44 یا 46 و سینه 95 گاهی هم به 100 یا بیشتر میرسید موقع عادش ، گاهی کرم بزرگ کننده سینه میزد.
خلاصه کنم خانم خیلی افسرده شده بود برای همین اون به اصرارخواهرش مهین به خونه برادرش به اصفهان رفت و قرار شد یه 1 ماهی بمونه البته مهین خانم 47 سال سن داشت و همه احترامش داشتن من اون روز های زوج شنا میرفت و روز فرد یه ورزش دیگه و عصر هم مطالعه و پیاده روی و برنامه اش پر، بود
خلاصه خانم رفت موندم مهین می اومد خونه تمیز می کردو غذا تهیه می کرد میرفت روز سوم یا چهارم بود که از سر کار اومد رفتم دوش بگیرم که دیدم یه شوت و سوتین سفید که عکس گربه صورتی روش بود و نوشته Love که به رنگ قرمز بود و یه تی شرت ساده طوسی رنگ وشلوار همرنگ تی شرت توی حمام بود و فهمیدم که باید برای مهین باشه تا الان هیج وقت فکر مهین و یا هیج چیز دیگه نبودم ولی بدم نیومد باهاشون وربرم وخلاصه شب با اون تا صبح سرکردم و خوشبختانه یه دست جعق با شون زد ابم توی کامدوم ریختم وصبح به سرکار رفتم وفراموش کردم لباس و حتی کاندوم جمع جور کنم ، ظهر با عجله به خونه رسیدم دیدم بله مهین لباسها برده کاندوم هم به سطل انداخت عصر بود که تلفن زنگ و چون دیدم مهین دو دستی زدم توی سرم با خودم گفتم وای بدبخت شدم حتما می خوای حرفی بهم بزنه که من رو برای شام دعوت کرد من هم یه شکلات و ماست گرفت رفتم خونه اش زنگ زدم در باز شد رفت داخل تا رفتم داخل گرم تحویل گرفت وشکلات ماست از من گرفت تشکر کرد و اون توی اشپزحونه گذاشت اون لحظه یه تی شرت قرمز یقه باز پوشیده بود که خط سینه اش معمولم بود وگاهی هر لحظه بند سفید سوتینش پیدا میشد و شلوار زرد رنک تنش بود و موقع راه رفتن تمام سینه هاش تکون می خورد و هی گرم و سرد میشدم بعد نیم ساعتی شام خوردیم ظرفهای شام جمع کردیم و مهین شروع به صبحت کرد وهی سوالی می پرسید من از ترس ساکت شده بود که گفت سیتا امشب ارومی هان چی بگم و باز هم خودش ادامه داد و از بیماری خانم گفت و غیره تا اینکه حرف سر لباسهای اون خونه ماجاگذاشته بود و من باهشون حعق زده بود کاندوم من بگو خیس عرق و شرمنده گی و کلی من ببخش منظور نداشتم چرا کارکنم شما شرایط شیما روی می دونی و....
من واقعا شروع به گریه کردم درد شیما زنم و این شرایط بهر حال خیلی بد بود که مهین بلند شد کنارم نشست ومن رو بغل کرد بوسید اون 17 سال از بزرگتر بود و سینه هاشو توی بدنم حس می کردم ولی واقعا به گوه خوردن افتاده بودم که بلندشد رفت 2 قرص آبی رنگ برام اورد با یه لیوان اب من هم خوردم و دستمال به داد گفت اشکال نداره من درکت می کنم من هم مشکل دارم من هم می فهم کسی که زن داره نتوان کاری بکن مثل کسی کرسنه باشه غذا باشه بگنش نخور من هم طلاق گرفتم ولی من هم ادمم نیاز دارم ولی اینگار که نه کسی سمتم میاد نه جای می توانم خودمو ارضاء کنم نزدیک به ریع ساعتی 20 دقیقه گذاشت حالیم جالب نبود دهنم خشک شده بود مهین بهم گفت طوریه گفتم اره دهنم خشک دیدم رفت برام یه لیوان اب پرتغال برام اورد کنارم نشست لیوان تا ته خالی کردم کیرم داشت کم کم از گرمای مهین صداش بلند میشد خیلی اروم اروم نفس می کشید ولی نفساش عمیق بود توی هردم و باز دم بزرگی سینه هاشو می دیدم امشب عجیب بود از یه طرف تا حال همچین حال نداشتم بعد هم احساس می کردم که سینه های مهین خیلی برگتر شدن خلاصه بوی خیلی خوبی می داد به ارومی بهم گفت نظرت چیه
من هم گفتم در مورد چی گفت در مورد امشب من هم گفت هوا خوبه
مهین نه منظورم خودمه ، تو ،امشب، تنهایم ،سکس چشمام ،باز ،باز شد، مهین بلندش چراغا خاموش کرد و اومد سمتم شروع کرد لبمو خوردن مهم دیگه بیکار نه نشستم شروع کردم لب زبونش خوردن باسینه هاش بازی کردن کیرم یه 6 متری شده بود داشتم می مردم نفس ام تند تند شده هر دوی ما به نفس نفس افتادیم بعد شلوارم از پام دراورد و شورتم کند وکیرم پرید توی صورتش و خیلی اروم سرکرم لیس میزد و برام ساک زد زیاد توی کف ساک نبودم چون شیما برام میزد خلاصه بعد نوبت من شد که شلوار زردش دربیارم وشوت سفیدش که دیدم خندیم نمو دونستم شوت با براکتی برام باشه خلاصه شروع کردم مثل حیوان کسش خوردن هر چند که مهین کلی بهش خوش می گذاشت اون جفت دستش روی سرم گذاشته بود بعد بلندشدم تی شرتش از تنش دروردم دیدم همون سوتین سفید با گربه صورتی تنش سوتینم ه از تنش دراوردم و با سینه هاش بازی میکردم لبشو خوردم بعد سریع به روی سینه هاش افتاد خوب لیس زدمش بعد به اتاق خواب رفنیم و اون روی نخت انداختم وهیچی حس نمی کردم بعد از کلی بود کسی پیدا شده بری کردن به مهین گفتم کاندوم نداری گفت نه مهم نیست من بچه دار نمی شم بعد این 2 تا قرص که خوردی هیچ افتاقی تمی افته خلاصه اروم شروع کردم با کس مهین بازی کردن هر دوی ما توی کف بودیم کیرراست گذاشتم توی کسش و شروع کردم به کردن مهین بعد از 1ساعت ور رفتن خوردن سینه های مهین و بدش مهین ارضاء ، بعد از کمی ارومی مهین گفت دوست داشتی از کون هم بکن خلاصه ابم توی کسش ریختم --------------
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
مرد

 
بالاخره خواهر زنم رو کردم

سلام دوستای عزیز انقدر اینجا داستان سکسی خوندم که زد به سرم منم امتحان کنم ببینم می تونم ترتیبه خواهر زنم و بدم .
از اینجا بگم که خیلی حشریم یه زنه خوشگل و سکسم دارم که از هیچی برام کم می زاره ولی من عاشق فیلم سوپر و جق زدنم حداقل هفته ای سه بار با زنم حال می کنم کل هفتم هر شب یه بار کف دستی میرم بینشم اگه دوست دختری داشته باشم یکی دوبارم با اونا حال می کنم .
بگزریم بد جوری این داستانا تو مخم بود رفته بودم تو کفه خواهر زنم که یه کم تپل با قد حدود 165 ولی خوش استیل مخصوصا سینه های باحال .
اروم اروم شروع کردم باهاش اسم اس بازی کردن دور از چشم زنم اوایل اسم اسای پاستوریزه بود بعد یه کم سکسی که یه دفعه اس داد دیگه نه اس بده نه بامن حرف بزن این چیه فرستادی خلاصه قاطی کرد برام ،منم خداییش بد ترسیدم یه چند هفته کاری نداشتم دیدم خودش شروع کرد اسم اس دادن منم پیش شروع کردم .
یه چند وقت براش شارژ خریدم کلی خر کیف شد هر وقتم میومد خونمون کلی تحویلش می گرفتم ولی اون محل نمی زاشت .
تا اینکه یه روز بهش اس دادم میدونی به خواهر زن چی می گن میگن نون زیر کباب و آدم کباب و بخاطر نونش می خره اونم باز قاطی کرد بازم قهرو چند روز بی اس بودن .
ولی باز خودش شروع کرد دیگه حسابی پرو شده بود می گفت من و برای چی دوست داری منم حسابی زبون ریختم رفتم رو مخش تا اینکه با مامانش اومدن خونمون منم کلی خر کیف شدم ببینم چی کار می تونم بکنم .
صبح جمعه بود زنم پسر مو برداشت ببره جایی مادر زنم تو اطاق پسرم خواب بود منم اومدم لو تلوزیون شروع کردم کانال pg دیدن کیرم راست شده بود آماده جق زدن که دیدم از اطاق خواهر زن کون گنده من اومد بره دستشویی من انگار نه انگار کانالو عوض نکردم .
رفت دستشویی اومد بیرون بر عکس همیشه نرفت تو اطاق رفت آشپزخونه به من گفت چایی می خوای که من دیگه نفهمیدم چی شد رفتم تو آشپپزخونه از کمر خمش کردم محکم چسبوندم به اپن جوری که سینه هاش رو اپن بود و کونش طرف من خود مو چسبوندم به کونش شروع کردم مالوندن از روی دامن از جلو ام دست کردم سینه هاشو گرفتم با زی کردن داشت می مرد هی می گفت مامان میاد منم می گفت نترس یه کم مالوندم بعد خودمم ترسیدم ولش کردم رفتم رو مبل دراز کشیدم .
دیدم رفت تو اطاق دو باره اومد کنارم رو مبل منم دیدم حال کرده دست کردم زیر دامن انگشت و رسوندم به سوراخ کون یه کم مالوندم ولی اون از ترس مادرش هیچی نمی گفت و فقط می خواست فرار کنه .بعد رفت تو اطاق دیگه نیومد منم یه جق مشتی زدم رفتم حموم و بعدش رفتم بیرون .
دیدم اس داده خیلی حال داد ولی می ترسیدم مامان بیاد ،خوشم اومد از اینکارت خوشم اومد خیلی باحال بود کونم یه جوری شد .(اینم بگم این خواهر زنم تا بحال با هیچ پسری حرفم نزده )
گذشت یه چند وقتی ولی دیگه عاشقم شده بود اسم اس میداد باحال عاشقانه می گفت تو فقط تو زندگیمی و وقتی خواهرمو می کنی من تو اطاق صداتو می شنوم دیوونه می شم و از این حرفا .
تا اینکه بخاطر پسرم که میره مدرسه مجبور شد بیاد خونمون که منم تو کونم عروسی بود .
ولی زنم یه چیزایی فهمیده بود و یه کم شک کرده بود و اصلا منو با اون تنها نمی زاشت تا اینکه اون روز رسید و می خواست بره دانشگاه وای چه روزی بود کلی برنامه داشتم براش اون که رفت من سریع اومدم خونه وای چی بگم از کونه خواهر زنم سفید و تپل مپل همینجوری کیره آدم راست می کنه تو شلوار ولی من دامن و دادم بالا چی میدیدم کیرم داشت میترکید زده بود بالا .
دیدم خجالت می کشه یه کمم می ترسه یواش برشگردوندم پیرنشو دادم بالا سوتیو دادم بالا دو تا سینه باحال با سایز75 افتاد بیرون افتادم به جونش شروع کردم به میک زدن نوک سینش این ندید بدیدا می خوردم کیرمم می مالیدم به پاش که دیدم یواش گفت پریوده وای زد حال خوردم ولی یه ان گفتم به جهنم از کون می خوام بکنم .
اروم برشگردوندم و شورتشو دادم یه کم پایین سوراخ کونشو دیدم دیگه کیرم داشت میترکید .
یه کم تف زدم به انگشتم مالیدم دره سوراخ کونش شروع کردم بازی کردن باهاش و آروم یه انگشتم و کردم توش که دیدم نفس نفس مینه و یواش یواش دومی رو کردم توش که دیدم دردش میاد ولی با پرویی کردم دوتا شو توش و اروم اروم برگشتم پشتش و کیرمو در آوردم نوکشو توف زدم دیدم داره می ترسه و نامردیه رفتم کرم آوردم مالیدم به همهجای کیره عزیزم و نوکشو گذاشتم دره سوراخ همش تو زهنم بود اگه یه دفعه نکنم شاید نزاره که تو همین حین تا ته کیرم رفت توش و دادش در اومد حی میگفت درش بیار منم دلداریش می دادم که الان اروم میشه و اروم اروم تلمبه میزدم اونم نفسش بالا نمیومد ای کیرم بد نیست 15 سانته یه کمم کلفته ولی کلش خیلی باحاله .
سرتونو درد نیارم تلمبه هام تند شد دیگه تو اوج بودم باور نمی کردم این منم دارم کون خواهر زنه عزیزمو می ترکونم ولی حیف زود آبم اومد برعکس موقعی که خواهرشو می کنم و همه آبشو تا ته ریختم تو کونش خیلی حال داد زود پا شدم رفتم حموم و اومدم سره کار .
دیدم اس داده من تا اومدم عادت کنم بفهمم چی شده ابت اومد و رفتی کاش بازم منو می کردی خیلی مزه داد .
حالا قرار شده چهار شنبه دوباره بکنمش که داستانشو براتون می زارم .
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
مرد

 
زيباترين زن داداش دنيا


داستان من مربوط ميشه به بهترين سکس عمرم با زن داداشم راحله . اين راحله خانم زن داداشه بزرگمه هرچي هم بگم از زيباييش کم گفتم از اونايي هست که تو خيابون ببيني حاضري يه ميليون بدي يه بار بکنيش داستان من و راحله از دو ماه بعد عروسيش شروع شد چون تازه وارد بود تو خانواده ما و از يه شهر ديگه اومده بود همه دور و ورش بوديم بهش محبت ميکرديم گهگاهي لبخندهاي کوتاهي ميزد به من ولي فکر نميکردم بهم علاقه داشته باشه چون هم ازش کوچيکتر بودم هم از همه سر بود دوتا سينه کفتري کمر باريک کون قلمبه قد کشيدش اونو بسيار زيبا ميکرد يه روز ميوه گرفته بودم بردم طبقه بالا بهش بدم بعد تشکر گفت که منو از همه بيشتر دوست داره حتي از سعيد شوهرش من خيال کردم داره منو گول ميزنه تا کاراشو براش انجام بدم بعد گفتم باورم نميشه مگه من چي دارم گفت کلا ازت خوشم مياد حاضرم بهت ثابت کنم از اون روز نظرم بهش عوض شد بعد فکر کردم گناه داره ولي ارزششو داشت يه حال توپ در عوض يه گناه از اون روز به بعد بيشتر بهش نزديک شدم کاراشو براش انجام ميدادم اعتمادش بهم بيشترشد تا يه روز گفت برو برام ژيلت بگير گرفتم دادم دستش تو ذهنم گفتم بهترين موقعيته بهش گفتم تو که ريش نداري ژيلت ميخواي چکار گفت واسه يه جاي ديگست تو نمتوني ببيني گفتم مگه چيه گفت شايد يه روز نشونت دادم من خرم راست کرده بودم ولي ادامه ندادم گذشت تا دانشگاه قبول شدم با دخترا و سکس اشنا شدم حرفه اي شدم ولي هميشه ذهنم پيش راحله عزيزم بود ترم تابستون بود خونه مجردي داشتم يه روز داداشم زنگ زد گفت راحله مريضه يکي دو شب ميايم پيشت گفتم قدمتون سر چشم اومدن ساعت 6 نوبت داشتيم داداشم کفت من کار دارم ميرم ساعت 5 ميام من ازش خبر داشتم يه زن رفيقش بود رفت اونو ببينه منم خوشحال بودم خلاصه رفت من موندم و سلار اندام و زيبايي چاي اوردم بهش گفتم بلا دوره چت شده گفت مشکلات زنونست ولي من ميدونستم واسه بچه دار شدن اومدن خودمو به اون راه زدم گفتم چي هست گفت نميشه به تو بگه گفتم هنوز منو در اون حد نميبيني بهم بگي گفت نه وقت زياده زن ميگيري ميفهمي تازه خيلي هم بهت اطمينان دارم هر چي از زنها ميخواي تا بهت بگم منم سريع گفتم از رابطه با داداش راضي هستي گفت از چه لحاظ کفتم ارضات ميکنه سرشو انداخت پايين گفت زود ارضا ميشه نميتونه منو ارضا کنه گفتم بر عکس من گفت مگه امتحان کردي گفتم اره دوست دختر دارم نيم ساعت طول ميکشه گفت خوش بحالش پس حسابي ميکنيش منم ديدم اوضاع خوب پيش ميره گفتم تا داداش بياد وقت زيادي مونده گفت که چي گفتم من که مجردم نياز دارم تو هم که خيلي وقته ارضا نشدي خوب شرايط جوره کمي تماشام کرد يه لبخند کوچيک زد ديگه اشتباه قبلو نکردم نزديک شدم يه لب ازش گرفتم که با همکاري خودش لبامون قفل شد بعد احستس کردم تو بهشتم تمام حال دنيارو يکجا داشتم تو ثانيه اول کيرم بلنش شد خنديد گفت معلومه چند نفرو حريفه شروع کرم لباساشو در اوردن مانتوشو که در اوردم ديدم يه تاپ زيبا بود در اوردم يه سوتين مشکي که خيلي بهش ميومد با سينه هاش بازي کردم سوتينشو دراوردم حسابي سينه هاشو خوردم شلوارشو نشونم داد با علامت دستش دراوردم شرتش ست سوتين بود هنوز اينقدر زيبايي نديده بودم شايد بخاطر اي بود که عاشقش بودم خلاصه شرتو که کشيدم پايين انگار اولين بار بود که ميخوا گاييده بشه اصلاح شده سفيد کمي تپل خيلي تنگ که بعدا فهميدم چون کير داداشم کوچيک بود کسشو که خوردم تاقت نياورد ارضا شد کمي شل شد گفت جواب زحماتتو ميدم بعد لباسامو سريع دراورد و کيرمو کرد تو دهنش تا جا داشت کر تو يه حالي بهم داد عجيب بعد گفت ديگه تحمل ندارم پام کن در اختيارتم منم معطل نکردم يواش کردم تو کسش تا اخر واسش جادادم خدا ميدونه هردومون چه حالي کرديم تلمبه هام شروع شد سرعتمو زيا کردم ديگه جيغ ميزد و به داداشم فوش ميداد يدفه ديدم يه جيغ بلند زد دوباره ارضا شد خبر نداشت من قرص ترامادول خوردم قربن صدقم ميرفت که عجب کمري دارم چهل دقيقه به روشهاي مختلف کردمش گفت دارم ميسوزم اخه سه بار ارضا شده بود گفتم پس من چي گفت پشتم که هست تا پشتشو کرد به من نزديک بود از خوشحالي سکته کنم خيلي تنگ بود همين باعث شد بعد چار پنج دقيقه ارضا بشم گفتم دارم ارضا ميشم گفت بريز تو کسم منم ريختم اينقدر بهم خوش گذشت نزديک بود از حال برم بعد چند دقيقه جمع و جور کرديم
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
صفحه  صفحه 21 از 94:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA